سلسله منابر اهل بیت (ع)-جلد24
چهل منبر دوستی و دشمنی
سیمای تولی و تبری در قرآن و روایات
مولف:حسن بابایی
بسم الله الرحمن الرحیم
"تولی و تبری " دو اصطلاح قرآنی است که در دیدگاه شیعه جزءی از فروع دین و از واجبات اسلام شمرده میشود. این دو واژه، به ترتیب، به معنای دوستی با دوستان خدا و نزدیکی به اهل حق، دشمنی با دشمنان خدا و دوری از اهل باطل است. تولی در 57 سوره از قرآن و 233 بار، و تبری در 20 سوره و 30 بار به کار رفته است.در فرهنگ اهل بیت علیهمالسلام و سیره عملی آنان نیز روایات و عبارات بسیاری در این باره وجود دارد که خود گواه دیگری بر اهمیت و جایگاه والای تبری و تولی در مکتب تشیع و اسلام راستین است.یکی از معتبر ترین روایات درباره تولی و تبری " خطابه ی غدیر" ،سخنرانی معروف پیامبرصلی الله و آله و سلم در روز غدیر خم می باشد. پیامبر در آن روز علاوه بر معرفی حضرت علی علیه السلام و جانشینی ایشان، عصاره ای از اعتقادات دین اسلام ، آینده اسلام و وظیفه ی مسلمان را بیان نموده و در بسیاری از موارد دشمنان اسلام و اهل بیت را مورد لعن و غضب خود و خداوند قرار داده اند و دوستان ایشان را تکریم نموده اند.
تولی و تبری از پایههای اساسی امر به معروف و نهی از منکر بوده و باید در جامعه فرهنگسازی شود.تولی و تبری دو امر ضروری دین اسلام و از جمله واجبات الهی است و هر مسلمان وظیفه دارد تا با استفاده از دلایل عقلی و نقلی به این دو موضوع همانند سایر واجبات الهی اعتقاد پیدا کند.تولی» به معنی اعتقاد به امامت و خلافت ائمه اطهار(ع) و اظهار دوستی و علاقه نسبت به ایشان و تبری به معنی دشمنی و بیزاری از دشمنان آنان و لعن و نفرین بر آنهاست.این فریضه از واجبات الهی بوده و باید همانند سایر واجبات الهی اهمیت قائل شده و مردم و مسولین باید در مجامع این فریضه الهی را تبلیغ و تقویت کنند.
از نظر امام خمینی قدس سره فریاد برائت از مشرکان، مخصوص به زمانی خاص نیست و در هر سال باید تکرار شود. امام اعلام برائت را خاطره مهم ترین و بزرگترین حرکت سیاسی پیامبر می دانند که «کهنه شدنی» نیست و حتی آن را منحصر به ایام حج و مراسم حج نمی دانند:«... سنت پیامبر و اعلام برائت، کهنه شدنی نیست و نه تنها اعلام برائت به ایام و مراسم حج منحصر نمی شود که باید مسلمانان، فضای سراسر عالم را از محبت و عشق نسبت به ذات حق و نفرت و بغض های عملی نسبت به دشمنان خدا لبریز کنند و به وسوسه خناسان و شبهات تردید آفرینان و متحجّرین و منحرفین گوش فراندهند و لحظه ای از این آهنگ مقدس توحیدی و جهان شمولی اسلام غفلت نکنند...»(و باز می فرمایند: «فریاد برائت از مشرکان مخصوص به زمان خاص نیست. این دستوری است جاوید، درصورتی که مشرکان حجاز منقرض شده اند. و «قیام ناس» مختص به زمانی نیست و دستور هر زمان و مکان است و در هر سال در این مجمع عمومی بشری از جمله عبادات مهم است الی الأبد.»
اصفهان/تابستان 1397
حسن بابایی
منبر اول: مفهوم تولّی و تبرّی
آیه: قد کانت لکم اسوة حسنة فی ابراهیم والذین معه اذ قالوا لقومهم انا برآء منکم و مما تعبدون من دون الله (سوره ممتحنه، آیه 4) سرمشق خوبی در زندگی ابراهیم و کسانی که با او بودند برای شما وجود داشت، در آن هنگام که به قوم (مشرک) خود گفتند ما از شما و آنچه غیر از خدا می پرستید بیزاریم!
از آیات سوره ممتحنه بخوبی بر می آید که بعضی از مؤمنان تازه کار و بی خبر از دستورات اسلام، با دشمنان سر و سری داشتند.از شان نزول آیات آغاز این سوره استفاده می شود که پیش از فتح مکه فردی به نام «حاطب بن ابی بلتعه» توسط زنی به نام «ساره» نامه ای مخفیانه به اهل مکه نوشت که رسول خدا صلی الله علیه و آله قصد دارد به سوی شما بیاید و مکه را فتح کند، آماده دفاع از خود باشید.این در حالی بود که پیغمبراکرم صلی الله علیه و آله آماده فتح مکه می شد، و ترتیبی داده بود که این خبر به هیچ وجه منتقل به مردم مکه نشود تا مقاومت چندانی نشود، و خونها کمتر ریخته شود.زن آن نامه را گرفت و در لای گیسوان خود پنهان نمود و بسرعت به سوی مکه حرکت نمود.جبرئیل این ماجرا را به پیامبر صلی الله علیه و آله خبر داد، و آن حضرت، علی علیه السلام را برای گرفتن نامه به تعقیب او فرستاد؛ او در آغاز منکر شد، و هنگامی که مورد تهدید قرار گرفت، نامه را بیرون آورد و خدمت حضرت علی علیه السلام داد؛ و آن حضرت نامه را خدمت پیامبر صلی الله علیه و آله آورد.حاطب احضار شد، و سخت مورد سرزنش قرار گرفت؛ و عذری آورد و پیامبر صلی الله علیه و آله عذر او را ظاهرا پذیرفت؛ و آیات آغاز سوره ممتحنه به عنوان یک هشدار برای پیشگیری از تکرار این گونه اعمال نازل گردید؛ و یکی از اصول اساسی اسلام، یعنی مساله اقتداء به نیکان و پاکان و اولیاء الله و قطع علاقه و پیوند با دشمنان حق و در یک جمله «حب فی الله و بغض فی الله» را بیان کرد.
حدیث: امام جعفرصادق علیهالسلام:البراءَةُ مِن أشْقَی الأوَّلینَ و الآخِرینَ... قاتِلِ امیرالمؤمنین(ع) واجِبَةٌ والبَراءَةُ مِن جَمیع قَتَلَةِ اهلالبیت(ع) واجِبةٌ.تَبَریّ و بیزاری جستن از شقیترین اوّلین و آخرین (ابن مُلجَم لعین) قاتل امیرالمؤمنین(ع) واجب و الزامی است و تَبرّی از تمامی قاتلان اهلبیت(ع) نیز واجب و الزامی است. (بحار، ج ٢٧، ص ٥٥)
سیمای تولی وتبری: مفهوم تولّی و تبرّی:
- «تولی» یعنی دوست داشتن امیرالمؤمنین «علی» علیه السلام و فرزندان معصوم آن حضرت علیهم صلوات الله اجمعین
- «تبری» یعنی دشمن داشتن دشمنان علی (ع) و فرزندان معصوم آن بزرگوار و منظور از دوست داشتن حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام و فرزندان معصوم آن وجود مقدس تنها محبت و ارادت خاص قلبی نیست بلکه هدف آن است ضمن داشتن محبت قلبی معتقد باشیم هر 12 نفر امام هستند و هر یک سه مقام مشخص دارند:
الف) مقام مرجعیت و ولایت دینی
ب) مقام ولایت قضایی
ج) مقام ولایت سیاسی و اجتماعی
بر اساس این اندیشه ما تکلیف داریم معصومین (ع) را الگوی اعمال و رفتار خودمان قرار دهیم و دستورهای دینی ، سیاسی، قضایی خود و جامعه مان را از آنان بیاموزیم «قول» و «عمل» آنان را حجت بدانیم و اگر این گونه باشیم «تولی» مدار هستیم و از مزایای آن نیز بهره مند خواهیم شد وگرنه گناهکار بوده و معاقب نیز خواهیم بود.مفهوم «تبری» هم بر اساس الگوی «تولی» مشخص می شود یعنی این که ما همگی وظیفه داریم ضمن داشتن عداوت قلبی نسبت به دشمنان حضرت امیرالمؤمنین (ع) و اولاد طاهرینش معتقد باشیم:اعمال ، رفتار، کردار مخالفین ولایت در تمام مسایل دینی، سیاسی، قضایی حجت نیست و سندیت ندارد ما هم حق الگوبرداری از آنان را نداریم و اگر چنین باشیم هم گناهکار و هم معاقب و هم هیچ گونه عمل خیری در پیشگاه حضرت حق سبحانه و تعالی نخواهیم داشت.
تولی و تبری مطابق با فتاوای حضرت آیتالله العظمی خامنهای مدظله العالی:
تبرّی به چه معناست؟ و نسبت بین تبرّی و لعن چیست؟«تولّی و تبرّی» گاهی جزو اصول دین شمرده میشود و گاهی هم جزو فروع دین و البته هر دو هم درست است؛ یعنی یک جنبهی اعتقادی دارد و یک جنبهی عملی. از حیث اعتقادی تولّی یعنی ما به ولایت اولیای الهی، پیامبران خدا و ائمهی اطهار علیهمالسلام معتقد باشیم و همچنین علاقه نسبت به آنها و پیروانشان داشته باشیم. تولّی یک جنبهی عملی نیز دارد که اطاعت از این اولیای الهی است.تبرّی نقطهی مقابل تولّی است؛ یعنی دشمنی نسبت به دشمنان خدا و دشمنان اولیای خدا. مکلفین باید این دو اصل را هم از نظر اعتقادی معتقد باشند و هم در عمل به آن متمسک شوند و لزوماً اینگونه نیست که کسی که میخواهد تبرّی بجوید با لعن و ناسزا و بدگویی همراه باشد. بسیاری از مسلمانان از صدر اسلام تاکنون و حتی در عصر حاضر -نمونهاش حضرت امام رحمهالله و حضرت آیتالله خامنهای- اینها واقعاً اهل تولّی و تبرّی هستند، ولی اهل سب و لعن نیستند. بنابراین انسان میتواند تبرّی داشته باشد، اما توهین و فحاشی و لعن به مقدسات دیگران نکند. حضرت آقا توهین به مقدسات دیگر را جایز ندانسته، بلکه حرام میدانند.
منبر دوم: اهمیت تولّی و تبرّی از دیدگاه معصومین علیهم السلام
آیه: لقد کان لکم فیهم اسوة حسنة لمن کان یرجوالله و الیوم الآخر و من یتول فان الله هو الغنی الحمید (سوره ممتحنه، آیه 6) آری برای شما در زندگی آنها اسوه حسنه (و سرمشق نیکویی) بود، برای کسانی که امید به خدا و روز قیامت دارند؛ و هر کس سر پیچی کند (به خویشتن ضرر زده است، زیرا) خداوند بی نیاز و شایسته ستایش است.
حدیث: پیامبرگرامی اسلام صلیالله علیه و آله و سلم:وَلِیُّ علیٍّ وَلِیُّ الله فَوالِهِ و عَدُوُّ علیٍّ عَدُوُّ اللهِ فعادِهِ.دوست علی(ع) دوست خدا است تو او را دوست بدار و دشمن علی(ع) دشمن خداست تو نیز او را دشمن بدار. (بحار، ج ٢٧، ص ٥٥)
سیمای تولی و تبری: اهمیت تولّی و تبرّی از دیدگاه معصومین علیهم السلام :
«قال رسول الله (ص): و لایه علی بن ابی طالب ولایه الله و حبه عباده الله و اتباعه فریضه الله و اولیائه اولیاء الله و أعدائه اعداء الله و حربه حرب الله و سلمه سلم الله عزوجل. »
«رسول اکرم (ص) فرمود: ولایت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب [صلوات الله و سلامه علیه] ولایت خدا و محبت او عبادت خدا است و پیروی او واجب الهی است و اولیای او دوستان خدایند و دشمنان او دشمنان خدا و جنگ با او جنگ با خدا است و صلح با او صلح با خدا می باشد.» زراره از امام باقر (ع) نقل کرده که آن حضرت فرموده است:
«بنی الاسلام علی خمسه اشیاء: علی الصلاه و الحج و الصوم و الولایه قال زراره: فقلت و ای شیء من ذلک افضل؟ فقال: الولایه افضل لأنها مفتاحهن هو الدلیل علیهن .»«اسلام بر پنج چیز بنا شده است: بر نماز و زکات و حج و روزه و ولایت زراره (رض) گفت: عرض کردم کدام یک از این پنج چیز برتر است؟ فرمود: ولایت برتر است زیرا مفتاح و کلید چهار چیز دیگر می باشد و ولی راهنمایی بر آن ها می کند.»
ابوذر صحابی بزرگ رسول الله (ص) از آن حضرت نقل کرده است که از حضرتش شنیدیم که می فرمود:«الا ان مثل اهل بیتی فیکم مثل سفینه نوح من قومه ، من رکبها نجا و من تخلف عنها غرق .»«مثل اهل بیت من (ع) در میان شما مانند کشتی نوح (ع) در قومش می باشد هر کس بر آن نشیند نجات یابد و هر که از آن تخلف ورزد غرق شود.»
تولی و تبری مطابق با فتاوای حضرت آیتالله العظمی خامنهای مدظله العالی:
آیا حکم وحدت منافاتی با تبرّی ندارد؟ آیا اگر شخصی مقلد حضرت آیتالله خامنهای نباشد، بر او واجب است که از دستورات ایشان مبنی بر عدم لعن تبعیت کند؟
قطعاً وحدت مسلمین با تبرّی منافات ندارد. یعنی افراد میتوانند با دشمنان خدا و دشمنان اولیای خدا دشمن باشند و با آنهایی که در حال جنگ با مسلمانان هستند مقابله کنند، و در عین حال با دیگر مسلمانها وحدت نیز داشته باشند. پس وحدت مسلمانان با تبرّی از دشمنان خدا و دشمنان اولیای خدا هیچ منافاتی ندارد. به عنوان نمونه امام خمینی رضواناللهتعالیعلیه هم ولایی بودند هم متبرّی از دشمنان خدا و دشمنان اولیای خدا و در عین حال به مقدسات سایر مسلمانان و اشخاص مورد احترام آنها لعن و توهین هم نمیکردند. خیلی از بزرگان بودند که مردم را به وحدت دعوت کردند و از دشمنان خدا هم تبرّی جستند.
وحدت بین مسلمین و پرهیز از تفرقه یک امر واجب است و ایجاد اختلاف و تفرقه بین مسلمانان که به نفع دشمنان و به نفع استکبار جهانی و صهیونیسم بینالمللی است، حرام است. اما اینکه اگر مقلد حضرت آقا هم نباشند، باید مراعات این مسئله را بکنند؟ بله دیگران هم باید مراعات این مسئله را بکنند. در این مسئله فرقی ندارد که افراد مقلد حضرت آقا باشند یا مقلد سایر مراجع. چرا که به فتوای همهی مراجع معظم تقلید، انجام کارهایی که بر ما واجب نیست -ولو مستحب هم باشند- اگر انجام آن کارها موجب سوء استفادهی دشمنان علیه مکتب اهل بیت علیهمالسلام شود تا به پیروان مکتب اهل بیت علیهمالسلام توهین کنند یا موجب اختلاف بین مسلمانان باشد جایز نیست.
منبر سوم: نقش تولّی و تبرّی در پذیرش اعمال صالحه
آیه: لقد کان لکم فی رسول الله اسوة حسنة لمن کان یرجوا الله و الیوم الآخر و ذکر الله کثیرا (سوره احزاب، آیه 21) مسلما برای شما در زندگی رسول خدا سرمشق نیکویی بود، برای آنها که امید به حمت خدا و روز رستاخیز دارند و خدا را بسیار یاد می کنند.
حدیث: امام محمد باقر (ع):التارکونَ وِلایَةَ علیٍّ(ع)، اَلمُنکِرونَ لِفَضلِه، اَلمُظاهِرونُ اَعداءَهُ، خارجونَ عَن الاسلامِ مَن ماتَ مِنهُم علی ذلِکَ.آن کسانی که ولایت علی(ع) را نپذیرفتند و فضل و برتری او را مُنکر شدند و با دشمنانش همداستان گردیدند چنانچه بر همین حال بمیرند بر دین اسلام نمردهاند. (بحار، ج ٢٧، ص ٢٣٨)
سیمای تولی و تبری: نقش تولّی و تبرّی در پذیرش اعمال صالحه:
در فرهنگ شیعه «تولی» و «تبری» شرط اساسی پذیرش اعمال صالحه است و بدون داشتن این دو هیچ عملی پذیرفته نیست مثل آن می ماند که شخص هیچ گونه عمل خیری انجام نداده باشد در این زمینه روایات متعددی در متون اسلامی مطرح شده که برخی از آنان آورده می شود:
حضرت امام سجاد (ع) به نقل از رسول الله فرموده که آن وجود مقدس (ص) فرموده اند:« ما بال اقوام اذا ذکر عندهم آل ابراهیم (ع) فرحوا استبشروا و اذا ذکر عندهم آل محمد (ص) اشمأزت قلوبهم و الذی نفس محمد (ص) بیده لو ان عبدا جاء یوم القیامه بعمل سبعین نبیا ما قبل الله ذلک حتی یلقاه بولایتی و ولایه اهل بیتی عندالله . »«چه می شود مردمی را که چون خاندان ابراهیم (ع) در نزد ایشان یاد شود شاد و مسرور گردند و چون از خاندان محمد (ص) یاد کنند دل هایشان متنفر شود قسم به آن کس که جان محمد (ص) در دست اوست اگر بنده ای در روز قیامت عمل هفتاد پیغمبر (ص) را بیاورد خدا از او نپذیرد تا خدا را دیدار کند به ولایت من و ولایت اهل بیت (ع) من در نزد خدا.»
ابوحمزه ثمالی ره روایت می کند که به حضرت باقر (ع) گفتم :«جعلت فداک یابن رسول الله (ص) قد یصوم الرجل النهار و یقوم اللیل و یتصدق و لا نعرف منه الا خیرا الا انه یعرف قال فتبسم ابوجعفر (ع) فقال: یا ثابت انا فی افضل بقعه علی ظهر الأرض لو ان عبدا لم یزل ساجدا بین الرکن و المقام حتی یفارق الدنیا و لم یعرف و لا یتنا لم ینفعه ذلک شیئا.»«یابن رسول الله (ص) فدایت شوم، شخصی روز روزه دار و شب به عبادت می گذراند و صدقه می دهد و جز خیر و خوبی از او نمی دانم جز آن که اقرار به ولایت شما ندارد؟ گوید: امام (ع) تبسم کرد و فرمود: ای ثابت من در برترین مکان های زمین هستم اگر بنده ای همیشه در سجده در میان رکن و مقام باشد تا پایان عمر که از دنیا برود ولی ولایت ما را نشناسد این عبادت سودی به حال او ندارد.»
امام صادق (ع) هم فرموده است :«ان اول ما یسئل عنه العبد اذا وقف بین یدی الله جل جلاله عن الصلوات المفروضات و عن الزکوه المفروضه و عن الصیام المفروض و عن الحج المفروض و عن ولایتنا اهل البیت فان اقربوا لا یتنا ثم مات علیها قبلت منه صلوته و زکوته و حجه و ان لم یقربو لایتنا بین یدی الله جل جلاله لم یقبل الله عزوجل منه شیئا من اعماله .»«نخستین چیزی که از بنده به هنگامی که در پیشگاه خدای جل و جلاله می ایستد پرسیده می شود از نمازهای واجب و زکات واجب و روزه ی واجب و حج واجب و از ولایت ما اهل بیت (ع) است که اگر اقرار به ولایت ما کرده و بر آن مرده باشد نماز و روزه و زکات و حجش پذیرفته می شود و اگر در پیشگاه خدا جل جلاله بر ولایت ما اقرار نکند خدای عزوجل چیزی از اعمالش را نخواهد پذیرفت.»
رسول مکرم اسلام (ص) هم در چنین زمینه ای فرموده است:«لو ان رجلا قام لیله وصام نهاره و تصدق بجمیع ماله و حج جمیع دهره و لم یعرف ولایه ولی الله فیوالیه و یکون جمیع اعماله بدلالته الیه ما کان له علی الله حق فی ثوابه و لا کان من اهل الایمان .... »«اگر مردی تمام شب های عمرش را به عبادت و تمام روزهایش را به داشتن روزه بگذرد و همه ی مالش را صدقه دهد و تمام عمرش حج کند ولی ولایت ولی خدا را نشناسد که دوستش بدارد و همه کارهای خویش را به دستور و دلالت او انجام دهد حق پاداشی بر خدا ندارد و از مؤمنان محسوب نخواهد شد.
در روایت دیگر رسول الله (ص) فرموده است :«من مات و لم یعرف امام زمانه ای من یجب ان یقتدی به فی زمانه مات میته جاهلیه .»«هر کس بمیرد و امام زمان خود را نشناسد یعنی امامی را که پیروی از وی واجب است نشناسد مردنش همانند مردن مردم عهد جاهلیت و بت پرستی می باشد.»
امام حسن عسگری (ع) فرموده اند :«لا یقبل الله احد عملا الا بولایتهما و معاده اعدائهما و ان کان ما بین الثری الی العرش ذهبا یتصدق به فی سبیل الله .»«خداوند هیچ عبادتی را نمی پذیرد مگر به ولایت پیامبر و علی (ع) و دشمنی با دشمنان این دو اگر چه [شخص به اندازه] مابین زمین تا عرش الهی در راه خدا طلا صدقه بدهد»
امیرالمؤمنین علی (ع) در خصوص اهل بیت فرموده اند:«انظروا اهل بیت نبیکم فالزموا سمتهم و اتبعوا اثرهم فلن یخرجوکم من هدی و لن یعیدوکم فی ردی ، فأن لبدوا فالبدوا ، و ان نهضوا فانهضوا و لا تسبقوهم فیضلوا و لا تتأخروا افتهلکوا.»«نظر به اهل بیت پیغمبر خود کنید . از سمتی که آنان گام برمی بردارند منحرف نشوید و قدم به جای قدمشان بگذارید و آنان هرگز شما را از جاده هدایت بیرون نمی برند و به پستی و هلاکت باز نمی گردانند ، اگر سکوت کنند سکوت کنید و اگر قیام کنند قیام کنید از ایشان سبقت و پیشی نگیرید که گمراه می شوید و از آنان عقب نمائید که هلاک می گردید .»
امام رضا (ع) هم در روایتی به نقل از امام باقر (ع) فرموده اند:«من سره ان لا یکون بینه و بین الله حجاب حتی ینظر الی الله و ینظر الله الیه فلیتوال آل محمد و یتبرأ من عدوهم . و یأتم بالأمام منهم فانه اذا کان کذلک نظر الله الیه و نظر الی الله .»«هر که دوست دارد که میان او و خدا حجاب و پرده ای نباشد تا خدا را ببیند و خدا نیز به او نظر فرماید باید آل محمد (ص) را دوست بدارد و از دشمنانش بیزاری جوید و به امام از آنان اقتداء کند که چون این گونه باشد خدا به او نظر فرماید و خود نیز نظر به خدا نماید.»
تولی و تبری مطابق با فتاوای حضرت آیتالله العظمی خامنهای مدظله العالی:
نظر حضرت آیتالله خامنهای دربارهی برگزاری مراسم لعن چیست؟
حضرت آقا بارها فرمودهاند که به مقدسات سایر مذاهب توهین نکنید. بنابراین باید از این کار پرهیز کرد و نکتهی جالب توجه اینجا است که برخی میگویند در مجالس خصوصی اشکالی ندارد که لعن بگوییم؛ در حالی که حضرت آقا قید نزدند که مجلس عمومی باشد یا خصوصی، بلکه به طور کلی فرمودهاند که به مقدسات سایر مسلمانان یعنی سایر فِرَق اسلامی توهین نکنید. حضرت آقا در جایی فرمودهاند: «آن شیعهای هم که از روی نادانی و غفلت، یا گاهی از روی غرض - این را هم سراغ داریم و افرادی را هم از بین شیعیان میشناسیم که فقط مسئلهشان مسئلهی نادانی نیست، بلکه مأموریت دارند برای اینکه ایجاد اختلاف کنند - به مقدسات اهل سنت اهانت میکند، عرض میکنم: رفتار هر دو گروه حرام شرعی است و خلاف قانونی است.» بنابراین توهین به مقدسات سایر مذاهب اسلامی به نظر حضرت آقا حرام شرعی است.
منبر چهارم: محبت «اهل البیت» از دیدگاه بزرگان اهل سنت
آیه: لا تجد قوما یؤمنون بالله و الیوم الآخر یوادون من حاد الله و رسوله و لوکانوا آبائهم اوابنائهم او اخوانهم او عشیرتهم اولئک کتب فی قلوبهم الایمان و ایدهم بروح منه و یدخلهم جنات تجری من تحتها الانهار خالدین فیها رضی الله عنهم و رضوا عنه اولئک حزب الله الا ان حزب الله هم المفلحون (سوره مجادله، آیه 22)هیچ قومی را که ایمان به خدا و روز رستاخیز دارند نمی یابی که با دشمنان خدا و رسولش دوستی کنند، هر چند پدران یا فرزندان یا برادران یا خویشاوندانشان باشند؛ آنان کسانی هستند که خدا ایمان را بر صفحه دلهایشان نوشته، و با روحی از ناحیه خودش آنها را تقویت فرموده، و آنها را در باغهایی از بهشت وارد می کند که نهرها از زیر (درختانش) جاری است، جاودانه در آن می مانند؛ خدا از آنها خشنود است و آنان (نیز) از خدا خشنودند، آنها «حزب الله» اند، بدانید «حزب الله» پیروز و رستگارند.
حدیث: پیامبرگرامی اسلام صلیالله علیه و آله و سلم:والِ وَلِیَّ علیٍّ وَلَو اَنَّهُ قاتِلُ اَبیکَ وَ وَلَدِکَ و عادِ عَدُوَّهُ وَ لَو اَنَّهُ اَبوکَ اَو وَلَدُکَ.دوست علی(ع) را دوست بدار هرچند که او قاتل پدر و فرزندت باشد و دشمنش را دشمن بدار هرچند که او پدر یا فرزند خودت باشد. (بحار، ج ٢٧، ص ٥٥)
سیمای تولی و تبری: محبت «اهل البیت» از دیدگاه بزرگان اهل سنت:
می دانیم ، زمخشری و فخر رازی از علمای بزرگ اهل سنت محسوب می شوند و این دو از کسانی هستند که در باب «ولایت» به جنگ شیعه آمده اند.ولی با همه ی عناد و لجاجت نتوانسته اند بخشی از واقعیت را کتمان نمایند هر چند مفهوم حدیث را «تحریف» کرده اند ولی هر دو نفر تصریح کرده اند که حدیث ذیل از رسول مکرم اسلام (ص) نقل شده است:« من مات علی حب آل محمد مات شهیدا، ألا و من مات علی حب آل محمد مات مغفورا له ، ألا و من مات علی حب آل محمد مات تائبا ألا و من مات علی حب آل محمد مات مؤمنا مستکمل الأیمان .... ألا و من مات علی بغض آل محمد مات کافرا، ألا و من مات علی بغض آل محمد لم یشم رائحه الجنه .»
«هر کس که بر دوستی آل محمد بمیرد، شهید مرده است ،«هر کس که بر دوستی آل محمد بمیرد آمرزیده مرده است ،«هر کس که بر دوستی آل محمد بمیرد، توبه کار مرده است ،«هر کس که بر دوستی آل محمد بمیرد، مؤمن و کامل ایمان مرده است ....«هر کس که بر دشمنی آل محمد بمیرد، کافر مرده است ،«هر کس که بر دشمنی آل محمد بمیرد، بوی بهشت را استشمام نخواهد کرد. »
این دو نفر، چون نتوانسته اند اصل حدیث را کتمان نمایند معنای آن را تحریف کرد ، و گفته اند منظور محبت قلبی است که ما هم قلبا آل محمد را دوست داریم!!! در صورتی که منظور رسول الله از «محبت اهل بیت» فقط محبت قلبی نیست.
اهل بیت(ع) در سخنان خلفای راشدین:
از آنجا که صحابه شاهدان بی واسطه رفتار، کردار و گفتار پیامبر(ص) هستند، نقل قول و سخنانشان اهمیت و جایگاه خاص خودش را دارد و در بسیاری موارد حجت است. لذا در اینجا لازم دیدیم که به بررسی سخنان برخی از صحابه معروف بپردازیم تا جایگاه اهل بیت(ع) را در گفتار آنان که در واقع انعکاسی از توجهات پیامبر(ص) و درک آنان به این موضوع است بیابیم.
ابوبکر: خلیفه اول
ابوبکربن ابی قحافه یکی از صحابه های پیامبر(ص) است که پس از وفات پیامبر(ص) با بیعت عده ای در مکانی به نام سقیفه به جانشینی پیامبر اکرم(ص) رسید. یکی از ویژگی های ابوبکر در تاریخ این است که او دخترش عایشه را به همسری پیامبر(ص) در آورد، تا به میمنت این وصلت به خاندان نبوت نزدیک تر گردد و از اسرار خانه وحی آگاهی یابد.با این قرابت و نزدیکی، ابوبکر شاهد بسیار خوبی برای بیان جایگاه و منزلت اهل بیت پیامبر(ص) است که تاریخ به همین مناسبت از او درباره شخصیت، فضایل و مناقب آنان، خصوصاً حضرت علی(ع)، کلمات بسیار تکان دهنده و سخنان عجیبی نقل کرده است که بسیاری از زوایای تاریک تاریخ اهل بیت(ع) را روشن می سازد و بر مظلومیت و حقانیت آن بزرگواران صحه می گذارد. ما در اینجا به نقل برخی از سخنان که درباره حضرت علی(ع) است می پردازیم.
علی(ع) عترت پیامبر(ص):ابن کثیر از معقل بن یسار نقل می کند که گفت: شنیدم ابوبکر می گوید: علی (ع) عترت رسول الله(ص) است.[ ابن کثیر، وسیلة الامال، به نقل الغدیر، ج1، آخر صفحه303.]
دشمنی و دوستی با علی(ع) دشمنی و دوستی با پیامبر(ص):ابوبکر می گوید: روزی پیامبر خدا(ص) را دیدم که خیمه ای را به پا داشت و در حالی که بر کمانی تکیه داده بود و علی(ع) و فاطمه(س) و حسن و حسین(ع) در آن خیمه بودند. آن حضرت فرمود: ای گروه مسلمانان، من با کسی که با اهل این چادر دوست است، دوست هستم و با دشمن آنان دشمن، دوست نمی دارد آنها را مگر سعادتمند و حلال زاده و دشمن نمی دارد مگر بدبخت و حرامزاده.[ الریاض النضرة، ج3، ص154، به نقل از الامام علی (ع) فی آراء الخلفاء، مهدی فقیه ایمانی، مؤسسة معارف اسلامیه، ط الاولی، ص46]
جواز عبور از صراط علی(ع):ابن حجر عسقلانی از ابوبکر نقل می کند که: «همانا صراط گردنه ای دارد که هیچ کس را یارای گذر از آن نیست مگر با جواز و اجازه ای از علی بن ابی طالب.»[ لسان المیزان، به نقل الامام علی(ع) فی آراء الخلفاء، ص49.]
نگاه به سیمای علی(ع) عبادت است:ابن مغازلی شافعی از عایشه روایت دارد که می گوید: دیدم ابوبکر به علی(ع) زیاد نگاه می کند. پس پرسیدم: ای پدر، تو را می بینم که به علی(ع) زیاد نظر می کنی، چرا؟ گفت: دخترم! ازپیامبر اکرم(ص) شنیدم که می گفت: نگاه به چهره علی(ع) عبادت است.[ محمد کمال الدین محمد، تاریخ خلفاء، ص136؛ ابن عساکر، تاریخ مدینه و دمشق، دارالفکر، 2000م، ابن هبة الله شافعی، ج42، ص350]
عمربن خطاب: خلیفه دوم
یکی دیگر از صحابه های نزدیک پیامبر(ص)، عمربن خطاب می باشد که در بسیاری از غزوات پیامبر اکرم(ص) از جمله بدر، احد، خندق و همچنین لشکر اسامه همراه دیگر اصحاب شرکت جسته و افتخار این را داشت که دخترش حفصه را به همسری پیامبر(ص) در بیاورد. عمر پس از ابوبکر به سفارش وی خلیفه مسلمانان گشت و زمام امور را برای سیزده سال به دست گرفت.[ ابن کثیر، البدایة و النهایة، ج5، ص180.]این صحابی نیز مقام اهل بیت(ع) و شأن والای آن نزد خداوند و پیامبرش(ص) به خوبی دریافته بود و اعترافات جالبی از خود در این مورد به ثبت رسانده است؛ از جمله:
علی(ع) و آل ایشان بر ساق عرش الهی:خطیب خوارزمی از عمربن خطاب نقل می کند که گفت: «پیامبر(ص) فرمود همانا علی، فاطمه، حسن و حسین(ع) در بارگاه الهی بر عرش رحمان جای دارند.»[ تاریخ مدینه و دمشق، ج13، ص229.]
عمر، پیامبر(ص) را آزرده است:علامه شیخ الدین قفطی شافعی از جابر انصاری نقل می کند که: «عمر گفت به علی(ع) ستم می کردم. پس پیامبر(ص) را دیدم. به من گفت: مرا آزار می دهی! گفتم: چگونه؟! فرمود: به علی(ع) جفا نمودی، همانا هر کسی علی را بیازارد مرا آزرده است.»[ ملحقات احقاق الحق، ج16، ص229.]
حب علی(ع) برائت از آتش است:ابن شیرویه بیلمی از عمر نقل می کند که گفت: شنیدم رسول خدا(ص) می گفت: «حب علی(ع) باعث دوری از آتش دوزخ است.»[ فضائل الصحابه، به نقل الامام علی(ع) فی آراء الخلفاء، ص66.] در جای دیگری نیز آمده که عمر از پیامبر(ص) روایت می کند که: «اگر مردم بر حب علی(ع) جمع می شدند، خداوند آتش جهنم را نمی آفرید.»[ ینابیع المودة، ص2510.] یا اینکه «از پیامبر(ص) شنیدم که درباره علی می گوید: ای علی! هر کس تو را دوست بدارد، مرا دوست داشته است و هر کس مرا دوست بدارد، خداوند را دوست دارد و هر کس خدا را دوست بدارد، خداوند او را وارد بهشت می کند.»[ ابن عساکر، تاریخ دمشق، ج42، ص282.]
هر کس بر بغض و دشمنی علی(ع) بمیرد، یهودی مرده است:ترمذی از عمر روایت دارد که می گوید: شنیدم رسول خدا(ص) علی(ع) می گوید: «هر که تو را دوست داشت در روز قیامت بر منزلت پیامبران(ع) است و هر که بر بغض و کینه تو بمیرد و اهمیت ندهد یهودی، یا نصرانی مرده است.»[ الامام علی(ع) فی آراء الخلفاء، ص72، به نقل از الکوب الدری.]
ایمان علی(ع) بر آسمان و زمین برتری دارد:ابن عساکر دمشقی می نویسد: عمر گفت: این علی بن ابی طالب است. شهادت می دهم که رسول خدا(ص) می گفت: «اگر آسمان های هفت گانه و زمین های هفت گانه در کفه ترازو قرار گیرند و ایمان علی(ع) در کفه دیگر، همانا ایمان علی(ع) برتری دارد.»[ تاریخ مدینه و دمشق، ج42، ص41؛ ینابیع المودة، ص254.]
شرف بدون ولایت علی کامل نمی شود:ابن حجر هیثمی از عمر نقل می کند که می گوید: «اشراف را دوست بدارید و به آنها مودت کنید و از آدمهای پست نسبت به ناموستان بترسید و بدانید که شرف و عزت کامل نمی گردد مگر با ولایت علی(ع).»[ الصواعق المحرقه، ص178.]
عثمان بن عفان: خلیفه سوم
عثمان که از شورای شش نفره با قبول اجرای سنت شیخین (ابوبکر و عمر) بر حضرت علی(ع) پیشی گرفت و بر مسند خلافت نشست[یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، دارالکتب العلمیة، بیروت، الاولی، ج2، ص112؛ البدایة النهایة، ج7، ص150.] نیز یکی از صحابه پیامبر(ص) بود که رفتار و کردار پیامبر خدا(ص) را با اهل بیت(ع) دیده و گفتار ایشان را شنیده بود و به منزلت آنان نزد خدا و رسولش آگاهی داشت. بنابراین نقل گفته ها و آرای او درباره اهل بیت پیامبر(ص) خالی از فایده نخواهد بود.
خلق ملائکه از نور چهره علی(ع):خطیب خوارزمی از عثمان نقل می کند که عثمان می گوید: شنیدم از عمربن خطاب که گفت: شنیدم از ابوبکر گفت: شنیدم پیامبر(ص) می گوید: «همانا خداوند از نور سیمای علی بن ابی طالب فرشته هایی را آفرید که تسبیح و تقدیس می کنند و ثواب آن را برای دوستداران علی(ع) و دوستداران فرزندان علی (ع) می نویسند.»[ الامام علی(ع) فی آراء الخلفاء، ص139، به نقل از مناقب خوارزمی.]
لولا علی (ع) لهلک عثمان!به گواهی تاریخ عثمان بسیاری از قضاوتها را نه تنها با مشورت علی(ع) انجام می داد، بلکه بیشتر آنها را بر عهده امام علی(ع) می نهاد و به ایشان ارجاع می داد و همواره این جمله را ـ که خلفای پیشین نیز مداوم تکرار می کردند ـ به حضرت(ع) می گفت که «اگر علی(ع) نبود بی شک عثمان هلاک می شد.»[ علامه امینی، الغدیر، دارالکتب الاسلامیة، ط الثانیة، ج8، ص241.]
نعمان بن ثابت (ابوحنیفه): پیشوای مذهب حنفی و اهل بیت(ع)
از ابوحنیفه سخنانی در باب فضایل اهل بیت(ع) خصوصاً حضرت علی(ع) و امام صادق(ع) وارد شده که نشان دهنده علاقه وی به اهل بیت(ع)و ارادت خاص او به آنان است. از جمله از وی نقل می کنند که گفته است: «هو الامام علی(ع) احب الینا من عثمان» یا اینکه: «هیچ کس با علی جنگ ننمود مگر اینکه علی(ع)به برحق بودن اولی بوده است.» همچنین وی از حضرت امام صادق(ع) بسیار پرسش می نمود و با احترام فراوان تنها با جمله، «جعلت فداک یابن رسول الله» ایشان را مخاطب قرار می داد. همواره درباره ایشان می گفت: من دانشمندتر از جعفربن محمد(ع) ندیده ام.این ارادت به اهل بیت(ع) تا جایی بود که گفته شد وقتی حضرت امام صادق(ع) ابوحنیفه را از قیاس کردن منع کرد، او از این کار دست کشید، اما مدرسه و شاگردان وی به قیاس ادامه دادند. امام الصادق(ع) والمذاهب الأربعة
ابوعبدالله مالک بن انس بن مالک به سال 93ق در مدینه به دنیا آمد و به سال 179ق وفات یافت. وی چهل سال با امویها و چهل و شش سال با عباسیها زندگی گذراند.[80] درباره شخصیت او نیز روایات نادرستی وجود دارد. مثلاً در تاریخ می خوانیم: در خواب از پیامبر اکرم(ص) پرسیده شد: بعد از شما از چه کسی باید مسائل خود را بپرسیم؟ فرمودند: از مالک.[81] بی اساس بودن چنین سخنانی برخواننده گرامی پوشیده نیست.
مالک بن انس: پیشوای مذهب مالکی
بر جعفربن محمد روزگار و زمانه مختلفی گذشته، اما ایشان را همواره بر سه چیز ثابت دیدم: یا نماز می گزارد یا روزه داشت یا قرآن قرائت می نمود.ندید چشمی، نشنید گوشی و نرسید بر عقل کسی که بشری از جعفربن محمد صادق(ع) عالم تر، عابدتر و پرهیزکارتر باشد.همواره جعفربن محمد(ع) را می دیدم که بسیار شوخ طبع، خوشرو و متبسم بودند. اگر نام مبارک حضرت پیامبر(ص) در محضرشان ذکر می شد رنگ از رخسارشان می پرید و هرگز ندیدم که نام پیامبر اکرم(ص)را بر زبان جاری سازند مگر اینکه بر وضو باشند. همواره او را در سه حال می دیدم: برپادارنده نماز، روزه دار و قاری قرآن. درباره آنچه به او مربوط نمی شد سخنی نمی فرمود و از عالمان و عابدانی بود که در برابر پروردگار خاشع و خاضع می باشند. امام الصادق(ع) والمذاهب الأربعة
محمدبن ادریس: پیشوای مذهب شافعی و اهل بیت(ع)
شرح حال شافعی به خوبی بیانگر این است که وی بیشترین رابطه و علاقه را با اهل بیت(ع) داشت، به گونه ای که همواره به او تهمت شیعه و رافضی بودن می زدند. او در زمانی که شیعه بودن مساوی با قتل و شکنجه بود، به صراحت به اهل بیت(ع) و خصوصاً حضرت علی (ع) و حضرت فاطمه(س) اظهار محبت و اطاعت می نمود و تاریخ را به حیرت وا می داشت. تسلط وی بر ادبیات باعث شد که وی در مدح اهل بیت(ع) اشعار فروانی بسراید و احساسات و ارادت خود را به آنان در قالب ابیات بسیار زبیایی ماندگار سازد.
در اشعاری که او در منزلت اهل بیت(ع) دارد می خوانیم:[ ابن حجر هیثمی، الصواعق المحرقة، مکتبة القاهرة، ص133.]
یـا آل بیـت رسـول الله حبـکم/یکفیـکم مـن عظم الفخر انکم/فـرض من الله فی القرآن انزله/من لم یصل علیکم لا صلاة له/و در موالات و دوستی با اهل بیت(ع) سروده است:اذا فی مجـلس ذکـروا عـلیاً/فاجزی بـعضهم ذکراً سواه/اذا ذکــرو عـلیا او بنیــه/و قال تجاوزا یا قوم عن ذا/برئت إلی المهیمن من اناس/عـلی آل الـرسول صــلاة/وسبـطیه و فـاطـمة الزکیة/فــایقـن انــــه سـلقلقیة/تشاغـل بـالـروایات العیة/فهذا من حدیث الرافضیة/یرون الرفض حب الفاطمیة/و لـعنته لتــلک الجـاهلیـة/آری، این جاذبه اهل بیت(ع) است که در هر برهه و زمان و مکانی، هر بشری را در هر سطح و مقامی و با هر اندیشه و مذهبی به سوی خود می کشاند و قلبها را به تسخیر خود در می آورد. این عشق اهل بیت(ع) است که دلها را همچون موم نرم و عقلها را واله و شیدای خود می سازد و در خود فرو می کشاند.آیا این ستارگان پر نور جاوید را می توان در پس ابرهای تیره و تار کینه و حسادت پنهان نمود و شعله پرفروغ آنان را در دلها خاموش ساخت؟ گذر تاریخ گواه است که هرگز حتی ذره ای از این عشق مقدس و الهی را نمی توان کاست و خاموش کرد؛ همان گونه که وعده پروردگار نیز همین است: «یریدون أن یطفؤوا نور اللّه بأفواههم ویأبی اللّه إلاّ أن یتمّ نوره»
احمدبن محمد: پیشوای مذهب حنبلی و اهل بیت(ع)
احمدبن حنبل از همان ابتدای کار در زمان بنی عباس متهم به حمایت از علویها بود، به طوری که خانه او و برادرش همیشه در معرض بازرسی و جست وجو قرار می گرفت، زیرا وی شاگرد بسیاری از رجال شیعه مانند اسماعیل بن ابان ازدی بود.در زمان متوکل عباسی شیعیان وضع بسیار اسفبار و پرعذاب و شکنجه ای را تحمل می کردند. تاریخ در این عرصه درباره افکار حنبل نیز دچار تناقض شده است. از یک طرف متوکل، احمدبن حنبل را به دوستی و نزدیکی خود می خواند، او را تکریم و احترام می نماید و اموال و ثروت فراوان به او می بخشد و از طرف دیگری ما «احمد» را طرفدار اهل بیت(ع) و علویها می یابیم. در گفت وگویی از پسرش نقل شده که می گوید: از پدرم درباره خلفای پس از پیامبر(ص) پرسیدم. پس علی بن ابی طالب چگونه است؟ پاسخ گفت: پسرم، علی بن ابی طالب از اهل بیتی است که کسی با آنها قابل قیاس نیست.یا اینکه او درباره خلافت علی(ع) می گفت: خلافت زینت علی(ع) نیست، بلکه علی(ع) زینت خلافت است. جالب اینکه وی عقیده بر لعن یزید نیز داشت و می گفت: «چگونه کسی را خداوند در سه آیه رعد، قتال و احزاب لعنت کرده، لعن ننمایم.»در کتاب مسند احمد نیز در فضایل اهل بیت(ع)، علی(ع) و آل ایشان روایتها و احادیثی را نقل می کند که نظیرش را هرگز در کتابهایی چون صحیح بخاری نمی یابیم؛ آن هم در دورانی که علویها و دوستداران و پیروان آنان در شدیدترین شرایط مورد آزار و اذیت حکومت بنی عباس بودند.اگر به راستی اهل بیت(ع) هیچ گونه حق و حقوقی در خلافت و جانشینی پیامبر(ص) نداشتند، چرا باید چندین سال پس از رحلت پیامبر(ص) و با آن همه کتمان حقیقت، تحریف واقعیت و آزار و اذیتهای متمادی و گسترده، باز هم اشخاصی چون ابوحنیفه، مالک، شافعی و احمدبن حنبل زبان به مدح و ستایش آنان بگشایند، جان خود و خانواده خود را به خطر اندازند، با حکومت با دستان خالی در افتند و در این راه حتی تن به کشته شدن بدهند؟آیا این همت جز این نیست که خورشید حقیقت در دل آنان شعله ور بوده و چشمهایشان به واقعیت باز و افکارشان در این زمینه روشن و هدایت یافته بود؟ این بُعد از زندگی ائمه و پیشوایان مذاهب چهارگانه بهترین چراغ برای یافتن حق و حقیقت است که دریابیم آنان نیز پیروان اهل بیت(ع) بودند و به حقانیت امامت آنان به خوبی اعتراف نموده اند.منبع:پایگاه اطلاع رسانی حوزه https://hawzah.net/fa/Magazine/View/2691/6564/76331
تولی و تبری مطابق با فتاوای حضرت آیتالله العظمی خامنهای مدظله العالی:
آیا حرام بودن بیاحترامی به اعتقادات مذاهب شامل غیر اهل سنت هم میشود؟
به هر حال مذاهبی هستند که دارند با مسالمت زندگی میکنند و آنها هم به مقدسات ما معمولاً توهین نمیکنند. توهین به آنها هم اگر موجب تفرقه و فتنهانگیزی در جامعه شود قطعاً حرام است.
منبرپنجم: مفهوم حب و بغض
آیه: یا ایها الذین آمنوا لا تتولوا قوما غضب الله علیهم (سوره ممتحنه، آیه 13) ای کسانی که ایمان آورده اید! با قومی که خداوند آنان را مورد غضب قرار داده دوستی نکنید!
حدیث: پیامبرگرامی اسلام صلیالله علیه و آله و سلم:مَن حارَبَ عَلیّاً فَقَد حارَبَنی وَ مَن حارَبَنی فَقَد حارَبَ اللهَ عَزَّوجَلّ.هر کس با علی جنگ و محاربه کند با من محاربه کرده و کسی که با من محاربه کند با خدای متعال محاربه نموده است. (بحار، ج ٢٧، ص ٦٢)
سیمای تولی و تبری: فُضیل بن یَسار گوید: از امام صادق (علیهالسّلام) پرسیدم، آیا حب و بغض از ایمان است؟ فرمود: مگر ایمان چیزی غیر از حب و بغض است؟ سپس این آیه را تلاوت فرمود: خدا ایمان را محبوب شما کرد و آن را در دل شما بیاراست، و کفر و نافرمانی و عصیان را ناپسند شما کرد، آنان هدایت یافتگانند.بر طبق حدیثی دیگر از امام جعفر صادق (علیهالسّلام)، روزی رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) با طرح سئوالی در بین اصحاب به تعلیم آنها میپردازد و میپرسد: کدام یک از دستاویزهای ایمان محکمتر است؟ گفتند: خدا و رسولش داناترند، و بعضی گفتند نماز، و برخی گفتند زکات، و بعضی روزه و گروهی حج و عمره را نام بردند، و بالاخره عدهای گفتند جهاد. رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود: هر یک از اینها را که گفتید فضیلتی است، ولی جواب پرسش من نیست، محکمترین دستاویزهای ایمان دوستی برای خدا و دشمنی برای خدا و پیروی اولیاء خدا و بیزاری از دشمنان خداست. و حتی این حالت دوست داشتن نیاکان و کارهای خیر، و دشمن داشتن بدکاران به واسطهی اعمال شرشان، خود میزان خوبی و بدی شخص معرفی شده است.
حُبّ و بُغض، دو مفهوم در قرآن و حدیث و اخلاق، به معنای دوستی و دشمنی.حُب در لغت، مصدر فعل «حَبَّ یحِبُّ» است که از جمله به معنای لزوم و ثبات و نیز دوستی و کشش نفس به سوی چیزی خواستنی است و این معنا از همان لزوم و ثبات اخذ شده استدر مقابل، بغض به معنای دشمنی و تنفر از چیزی است که مورد پسند انسان نباشد. حب در اصطلاح، گرایش به سوی چیزی لذت بخش و سازگار با طبع و وابستگی خاص میان انسان و کمال اوست که اگر شدت یابد عشق نامیده میشود. این انفعال نفسانی تابع ادراک و معرفت است و از شناخت زیباییهای ذاتی محبوب یا از احسان وی نشئت میگیرد و دارای مراتب شدت و ضعف و دربرگیرنده امور مادّی و غیرمادّی است. تعلق میان مُحِب و محبوب، باعث کشش انسان به سوی محبوب میشود که با رسیدن به آن، نقص وی به کمال تبدیل میشود و نیازهای مادّی و معنویاش برطرف میگردد.
بُغض در اصطلاح نفرت از چیزی آزار دهنده و مخالف با طبع است که اگر فزونی یابد، مَقْت (بیزاری، عداوت) و بَغْضاء (کینه، دشمنی) خوانده میشود. بغض هنگام تضاد چیزی با محبوب ایجاد میشود، لذا اگر محبوبی وجود نداشته باشد مبغوضی نیز نخواهد بود.در قرآن کریم حب و مشتقات آن ۸۲ بار و البَغضاء، که تنها شکل به کار رفته از مادّه بغض است، پنج بار به کار رفته است. [در برخی آیات قرآن به رابطه حب میان خدا و بندگان اشاره شده است.علامه طباطبائی حب خدا به بنده را احسان خاص او دانسته است که از صفات فعل الهی اوست. وی حب خدا به انسان را گسترش رحمت او بر شخص و کشیده شدنش به سوی خدا و بغض خدا را دوری رحمتالهی از انسان میداند.خدا حب خود به بنده را در اموری همچون اعطای توفیق طاعت و عبادت، هدایت به دین،برداشتن حجاب از قلب، بخشایش و پاداش جلوه گر میسازد.براساس آیات قرآن، برخی بهره مندان از حب الهی عبارتاند از: توبهکنندگان، پرهیزکاران، مجاهدان در راه خدا، توکلکنندگان به خدا، شکیبایان و پیروی کنندگان از پیامبر.همچنین براساس روایات، علم آموزی،بیرغبتی به دنیا،نیکی به والدین، شاد کردن دل مسلمان، یاری رساندن به داد خواهان و تلاوت قرآن از اعمالی است که خدا آنها را دوست دارد.از نشانههای دوستی خدا با بنده، داشتن فهم عمیق در دین، قناعت، قلب سلیم و ابتلا است.ابن قیم جوزیه به جاآوردن نوافل، شکسته شدن قلب در پیشگاه خدا و مناجات با او را از عوامل جلب محبتالهی دانسته است.بنابر حدیث نبوی مشهور به «حدیث قرب نوافل»، هرگاه بنده از طریق نوافل به خدا تقرب جوید خدا او را دوست خواهد داشت و آنگاه که دوستش بدارد گوش و چشم و دست و پای او میشود و هر آنچه بخواهد به او عطا میکند. براساس آیات قرآن، از جمله محرومان از دوستی خدا عبارتاند از: کافران، تجاوزکاران، مفسدان، اسراف کنندگان، ستمکاران، مستکبران و خیانت پیشگان. بنابر روایات، دشنام دهندگان، لعنت کنندگان و طعنه زنندگان بر مؤمنان، پیشوایان ستمکار، سخن چینان و تفرقهافکنان از جمله کسانی هستند که خدا آنها را دشمن میدارد.حب الهی موضوع مباحثات کلامی نیز بوده است. غزالی حب الهی را بالاترین مقام انسانی دانسته که مقامهای پیشین، نظیر توبه و صبر و زهد، مقدمه آن است و مقامها و درجات بعدی، مانند شوق و انس و رضا، ثمرات و نتایج آن محسوب میشود. بهعقیده وی، سعادتمند ترین مردم در آخرت کسی است که در دنیا بیشترین میزان حبالهی را داشته باشد، زیرا درجه لذات انسانها در آخرت متناسب با میزان حب آنان به خداست.در همین سیاق، او حب انسان به غیر خدا را، اگر با حب الهی نسبتی نداشته باشد، ناشی از جهل و قصور در معرفت خدا میداند، بنابراین حب پیامبر و دانشمندان و پرهیزگاران را، که خاستگاه آن، حب به خداست، پسندیده میشمرد. عوامل پنج گانه حب در انسان از دیدگاه غزالی:وی، سپس اسباب و عوامل پنج گانه حب را در انسان برمی شمرد و شرح می دهد که چگونه هر یک از این عوامل به حب الهی منجر میشود: ۱) حب ذات از آن رو به حب الهی منتهی میشود که خداوند، خالق و وجود دهنده انسان است و کمال و دوام و بقای او از خداست؛ ۲) حب به کسی که به انسان احسان میکند، بنابراین انسان به خدا که احسانکننده به اوست و با آفریدنش و عطای نعمتهای بسیار، بیشترین احسان را در حق وی کرده، محبت می ورزد؛ ۳) حب به افراد از آن رو که محسناند، سبب حب الهی خواهد بود زیرا خداوند با خلق موجودات و انعام به آنها نیکوکار و محسن به همه آنهاست؛ ۴) حبّ جمال به حب الهی منجر میشود، زیرا خداوند جمال مطلق است؛ ۵) حب ناشی از هم سنخی، با این توضیح که از انسان خواسته شده در اکتساب صفات الهی مانند علم و برّ و احسان و مهرورزی به بندگان و سایر مکارم شریعت بکوشد، و این سبب قرب به خدا و به تبَع آن محبت الهی میشود.از آن بالاتر، خدا در آدمی از روحی دمیده است که درک حقیقت آن بیرون از حدّ عقل است و آدم به اعتبار همین مناسبت، مسجود فرشتگان و شایسته خلافت الهی شده است. این مناسبت و هم سنخی، بالاترین پیوند محبت را ایجاد میکند.جهمیه و معتزله معتقدند که خدا نه دوست می دارد و نه دوست داشته میشود. به نظر آنان متعلَّق هر حبی، امری مادّی است و از این رو، نمی توان حب انسان را به خدا در معنای حقیقی آن تصور کرد. آنان نصوص موجود درباره حب میان بنده و خدا را تأویل می کنند و عقیده دارند مقصود از حب بندگان به خدا، دوست داشتن طاعت و عبادت او و فزونی اعمال نیک برای رسیدن به ثواب است و منظور از حب خدا به بندگان، احسان او به ایشان، مدح و اعطای ثواب به آنان و اراده این امور از سوی خداست. علامه طباطبائی، با استناد به آیه ۱۶۵ سوره بقره، حب بنده به خدا را حقیقی و متعلَّق حب را فراتر از امور مادّی دانسته است. منشأ چنین حبی کمال مطلق بودن خدا و مشاهده احسان و جمال اوست. حب به خدا با میزان معرفت به او ارتباط مستقیم دارد؛ یعنی، هر چه شناخت انسان از خدا بیش تر باشد دوستی او نیز عمیق تر خواهد بود. در حدیثی، راوی از امام صادق علیه السلام میپرسد که آیا حب و بغض جزء ایمان است؟ امام پاسخ میدهد: «هلالدّینُ (الایمان) إلّا الحب و البغض» آیا دین (ایمان) چیزی جز حب و بغض است؟. رسول اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم صلیاللهعلیهوآلهوسلم نیز در حدیثی حب و بغض در راه خدا و دوستی با دوستان خدا و دشمنی با دشمنان او را محکم ترین دستگیره ایمان میداند. غزالی، با استناد به این حدیث، نتیجه گرفته که لازم است انسان دشمنانی داشته باشد که در راه خدا به آنان بغض ورزد و دوستانی که در راه خدا آنان را دوست بدارد.حب، با توجه به متعلَّق آن، به ممدوح و مذموم تقسیم میشود. حب به خدا و دوستان خدا و آنچه انسان را به خدا نزدیک میکند ممدوح است و دوست داشتن آنچه مبغوض خداست و چیزی که باعث از بین رفتن محبت خدا یا کاهش آن میشود، مذموم است. علامه طباطبائی، در ذیل آیه («زُینَ لِلنّاسِ حُبُّ الشَّهَوات») در تبیین محبت مذموم، معتقد است مقصود از حب شهوات، علاقه عادی نیست زیرا اصل علاقه مندی، امری فطری است، بلکه مراد دلدادگی و دوستی شدید دنیاست.زمخشری ذیل آیه ( قُل لا اَسْئَلُکُم عَلَیهِ اَجراً إلّا الْمَوَدَّه فِیالْقُربی») نقل کرده که از رسول اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم صلیاللهعلیهوآلهوسلم درباره مقصود از «القربی»، که در این آیه دوستی با آنان خواسته شده است، پرسیدند و ایشان پاسخ دادند که مقصود علی و فاطمه و دو پسر آنها هستند.ثعلبی در تبیین جایگاه آل محمد، حدیثی از رسول اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم صلیاللهعلیهوآلهوسلم نقل میکند که هر کس با محبت آل محمد از دنیا برود شهید و بخشوده و دارای ایمان کامل است. در احادیث، به حب اهل بیت و بغض دشمنان آنان بسیار سفارش شده و برای این حب و بغض ثمرات بسیاری ذکر گردیده که از جمله آنهاست: گشایش درهای رحمت الهی، آمرزش گناهان، نیل به شفاعت رسول اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم صلیاللهعلیهوآلهوسلم و جای گرفتن در بالاترین درجات بهشت. [در حدیثی از پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم نقل شده که «خدا را به خاطر نعمتهایش، مرا به خاطر دوستیتان به خدا، و اهل بیتم را به خاطر حب من دوست بدارید».
تولی و تبری مطابق با فتاوای حضرت آیتالله العظمی خامنهای مدظله العالی:
تکلیف ما در برخورد با شیعیانی که اصرار به تفرقهافکنی میان مسلمانان را دارند چیست؟ آیا امر به معروف و نهی از منکر آنها واجب است؟نظر حضرت آقا این است که تفرقه بین مسلمانان کار حرامی است و توهین به مقدسات سایر مسلمین هم حرام است. فعل حرام منکر است و نهی از منکر هم واجب است؛ اما با وجود شرایط و مراعات مراتب.
منبر ششم: اهل طاعت خدا اهل خیر
آیه: والمؤمنون و المؤمنات بعضهم اولیاء بعض یامرون بالمعروف و ینهون عن المنکر و یقیمون الصلوة و یؤتون الزکاة و یطیعون الله و رسوله اولئک سیرحمهم الله ان الله عزیز حکیم (سوره توبه، آیه 71)مردان و زنان با ایمان ولی (ویار و یاور) یکدیگرند؛ امر به معروف و نهی از منکر می کنند؛ نماز را بر پا می دارند؛ و زکات را می پردازند؛ و خدا و رسولش را اطاعت می کنند؛ بزودی خدا آنان را مورد رحمت خویش قرار می دهد؛ خداوند توانا و حکیم است!
حدیث: پیامبرگرامی اسلام صلیالله علیه و آله و سلم:مَن جَحَدَ علیّاً اِمامَتَهُ مِن بَعدیِ فَاِنَّما جَحَدَ نُبُتوَّتی وَ مَن جَحَدَ نُبُوَّتی فَقد جَحَدَ اللهَ رُبُوبِِیَّتَه.هر کس امامت و ولایت علی(ع) را بعد از من نپذیرد نُبُوّت مرا قبول نکرده و کسی که نُبُوت مرا قبول نکند او ربوبیّت خداوند بزرگ را قبول نکرده است. (بحار، ج ٢٧، ص ٦١)
سیمای تولی و تبری: اهل طاعت خدا اهل خیر
امام باقر (علیهالسّلام) فرمود: هرگاه میخواهی بدانی در تو خیری هست، به دلت نگاه کن. اگر اهل طاعت خدا را دوست و اهل معصیت خدا را دشمن داری، در تو خیر است و خدا هم ترا دوست دارد، و اگر اهل طاعت خدا را دشمن و اهل معصیت خدا را دوست داری، در تو خیر نیست و خدا دشمنت دارد، و هر کس همراه دوست خود است. جمله اخیر این حدیث «والمرء مع من احبَّه» قابل تامل بیشتر است، زیرا حاکی از یک اصل اعتقادی در اسلام و بلکه حالتی طبیعی از انسان است.توضیح این که انسان که بر فطرت توحید زاده میشود، و روحش آینهای است پاک و پذیرای هر نقش و نگار، در طول عمر ضمن مواجهه با امور مختلف و اشتغال به کارهای گوناگون در هر رویارویی با این پردههای رنگارنگ تصویری زشت یا زیبا بر روحش میافتد، و خواه ناخواه تاثیری بر جان و دلش میگذارد، و رفته رفته نوعی انس، علاقه و دوستی، شیفتگی به حق و حقیقت، علم و فضایل انسانی، خدمات عام المنفعه یا زن و فرزند، مال و منال، جاه و جلال و مانند اینها پیدا میکند، و سرانجام از صفات و علایقی که بسته به نوع کار و تماسش پیدا کرده شخصیت خاص او شکل میگیرد، (کراهت مکاسبی چون کفن فروشی و قصابی (ذبح حیوانات نه گوشت فروشی) دلیلی آشکار بر اثرپذیری انسان و شکل گرفتنش از نوع کار و اهدافی که در زندگی دارد میباشد.) و دست آوردها و مُکتَسباتش فراهم میآید و لذا حشر و نشرش با همانهاست که وابسته و دلبسته به آنها بوده است.
اهل خیر، چه کسانی هستند؟
1.کم رو و با شرم و حیا:لذا خداوند در این حدیث شریف خصوصیّات اهل خیر را بیان میفرمایند که به این شرح است: «رَقِیقَةٌوُجُوهُهُمْ کَثِیرٌحَیَاۆُهُمْ» اینهاکمرو هستند و حیا و شرمشان، زیاد است.ما یک «رقیقةالقلب» و یک «رقیقةالوجه» داریم، آنها که قلب و صورتشان، نرم است و کمرو هستند؛ انسانهایی هستند که وقتی در محضرشان مینشینیم، آرامش را حس میکنیم،اولیا الهی یک تعبیری را راجع به «رقیقةالوجه» بیان میکنند، میگویند: چنین فردی، کسی است که وقتی انسان در محضرش مینشیند، میفهمد که در امنیّت است. خدا نکند کسی وجودش شرّ باشد، دیگر نه تنها باشرم و حیا نیست، بلکه مایه آرامش انسانها هم نیست، امّا «رقیقةالوجه»، عامل آرامش است و چون اهل حیا است، معلوم است هم نسبت به خودشان و هم دیگران، بیحیایی و پردهدری نمیکند.یک روایت داریم که بیان میفرمایند: از بیحیا دوری کن؛ چون معلوم است آن کس که بیحیا و پرده در است، آبروی تو را هم خواهد برد، یعنی آن کس که به خودش رحم نمیکند، معلوم است به من و تو هم رحم نمیکند و آبروی ما را هم از بین میبرد، پس اهل خیر کسانی هستند که حیایشان زیاد است.
2.حماقت کم:در ادامه خصایص اهل خیر میفرماید: «قَلِیلٌ حُمْقُهُمْ»، نادانیشان خیلی کم است؛ یعنی کارهای احمقانه از آنها دیده نمیشود معلوم است کسی که پردهدری نکند و حیا را حفظ کند، اینگونه هم خواهد شد؛ چون خود روایات بیان میکنند: کسی که اهل حیا بود، نشانه عقل اوست. لذا افراد احمق در بین اینها کم است.
- نفع رسانی زیاد:«کَثِیرٌنَفْعُهُمْ»، نفعرسانیشان به مردم زیاد است، اهل خیر دایم برای مردم میخواهند و فکر خودشان نیستند، لذا بیشترین نفعشان برای مردم و کمترینش برای خودشان است.به قول مرحوم ابوی که میفرمودند: بعضی به سجده میروند و به جای اینکه بگویند: «سُبحانَ رَبِّیَ الاَعلَی وَبِحَمدِه»، دایم به فکر خود هستند و میگویند: سُبحانَ رَبِّیَ الاَعلَی و به من ده. !
- مکر اندک:الله اکبر! ذوالجلال و الاکرام چقدر زیبا خصایص اهل خیر را دارد تشریح میکند، در ادامه میفرماید: «قَلِیلٌ مَکْرُهُمْ» مکر آنها کم است، اولیا خدا از جمله ملّا محسن فیض کاشانی میفرمایند: همین اندک مکری هم که دارند، برای دشمن است، نه برای خودشان که آن هم بر اساس آیه شریفه «وَمَکَرُوا وَ مَکَرَاللَّهُ وَاللَّهُ خَیْرُ الْماکِرین» است.
- راحتی مردم و سختی خود!:میخواهیم بدانیم اهل خیر هستیم یا خیر؟ پروردگار عالم در معراج دارد به حبیبش، به خاتم رسل، محمّد مصطفی(ص) اینگونه بیان میفرماید: «النَّاسُ مِنْهُمْ فِیرَاحَةٍ» مردم از دست اهل خیر، آسوده و راحتاند؛ یعنی مردم از دست اینها در امانند و دغدغه ندارند که به آنهاشری برسانند.تمام اینها به این علّت است که اهل خیر، انسانهای آرام الهی هستند، فلذا مردم از دست اینهاراحتند، «أَنْفُسُهُمْ مِنْهُمْ فِیتَعَبٍ» امّا نفس خودشان در تعب و سختی است.اولیا خدا در دنیا آرامش ندارند، آرامش متعلّق به آخرت است، به قول آن شهید بزرگوار و عظیمالشّأن، آن عارف بالله، شهید چمران که به جسم خودش خطاب کرد: با من راه بیا، چند صباح دیگری راحت خواهی شد و ... . لذا اینها دایم این جسم و این نفس را در تعب و سختی میاندازند و اصلاً اهل آرامش نیستند، بلکه خودشان را در رنج و تعب و گرفتاری قرار میدهند.
- سخن سنجیده:«کَلَامُهُمْ مَوْزُونٌ» کلام و سخن اینها، سنجیده است. با آرامش صحبت میکنند و حرفهای بیجا نمیزنند. مردم را دعوت به خدا میکنند و نعوذبالله و نستجیربالله مثل بعضی که شرّ هستند، مردم را به شرّ، نفس و شهوت دعوت نمیکنند، بلکه به خیر و خوبی و خدا دعوت میکنند.
- محاسبه و سرزنش کننده نفس:«مُحَاسِبِینَ لِأَنْفُسِهِمْ مُتَعَیِّبِینَ لَهَا» از نفسهای خودشان مدام حساب میکشند و هیچ موقع هم راضی نیستند و تازه نفسشان را سرزنش هم میکنند.علّامه محمّد حسین حسینی طهرانی به نقل از آسیّد هاشم حدّاد میفرمودند: آیتالله قاضی را ندیدیم که یک بار بگویند: بس است، مدام میگفتند: کم کار کردم!
- چشم خواب، قلب بیدار!:لذا اهل خیر نه تنها از دست خود راضی نیستند، بلکه ناراحتند و این نفس را به تعب میاندازند، «تَنَامُ أَعْیُنُهُمْ وَلَاتَنَامُ قُلُوبُهُمْ» حتّی اگر چشمشان هم ساعاتی باید بخوابد، دو، سه ساعت بیشتر نمیخوابند، تازه اولیا خدا در این ساعات هم شاید چشمشان بسته شود، امّا قلبشان برای همیشه بیدار است، قلوب اهل خیر لحظهای به خواب و غفلت نمیرود، اگر بخوابد یعنی غافل شده، لذا تا آن لحظات آخر که نفس میکشند، بیدار هستند.
- چشمان گریان و قلوب ذاکر:«أَعْیُنُهُمْ بَاکِیَةٌ وَ قُلُوبُهُمْ ذَاکِرَةٌ» اهل خیر که مردم از آنها راحتند، چشمهایشان گریان است و دایم الذکرند، نه به لسان، بلکه به قلب؛ یعنی دایم وجودشان یاد خداست و دایم قلبشان یاد آقاجان، امام زمان(عج) است.لحظهای نیست که از یاد خدا غافل باشند. آنقدر اینها یاد خدا در وجودشان است که نگاه به آنها عبادت محسوب میشود.
- ذاکر بودن در زمان غفلت مردم:«إِذَا کُتِبَ النَّاسُ مِنَ الْغَافِلِینَ کُتِبُوا مِنَ الذَّاکِرِینَ»، آن موقعی که نوشته میشود که مردم در غفلت به سر میبرند، نوشته میشود که اینها یاد خدا هستند.آن مرد الهی و عظیمالشّأن، آیتالله العظمی ادیب تعبیری را راجع به سلطان العارفین بیان میفرمودند، میفرمودند: این مرد الهی وقتی در خواب بودند، ملائکه الله که میآمدند، میدیدند ایشان به یاد خدا است.
- دوری از شکم پروری:لذا دایم به فکر خدا هستند و ولو به لحظهای جز خدا نمیخواهند. «وَ لَایُرِیدُ و نَکَثْرَةَ الطَّعَامِ» دنبال شکمپروری نیستند، حتّی آن چه به ظاهر میخورند و پروردگار عالم بیان فرموده: «کُلُوا مِنْ طَیِّباتِ ما رَزَقْناکُم» ، از برای این است: «قَوِّ عَلَى خِدْمَتِکَ جَوَارِحِی» .آن مرد الهی و عظیمالشّأن آیتالله بهجت، آن بهجت القلوب، یک تعبیری را راجع به آیتالله ملّاحسینقلی همدانی بیان میکردند، ایشان میفرمودند:آن عارف بالله، ملّاحسینقلی همدانی میفرمودند: خدایا! اگر بناست لقمهای را بخورم - توجّه! لقمه، نه طعام - که در آن لقمه، یاد تو از دل من کمرنگ شود - نه اینکه از بین برود - ، آن لقمه را تو خود بر من حرام کن، لذا میفرمودند: به جایی رسیده بود که ایشان به اندازه خیلی کم غذا میخوردند.
- مردم در نظرشان مردهاند!:«النَّاسُ عِنْدَهُمْ مَوْتَى» یعنی چه؟! مگر مردم را بد میدانند؟ خیر! یعنی اگر به مردم خدمت هم میکنند، برای خدا کار میکنند، نه برای مردم. چون خدا فرموده: به خلق خدمت کنید، آنها خدمت میکنند، «النّاسُ عَیال اللّه»
- شاکر نعم و صاحب دعای مستجابکفِیأَوَّلِ النِّعْمَةِ یَحْمَدُ ونَوَفِی آخِرِهَا یَشْکُرُونَ» اینها در این نعمتی که خدا به آنها میدهد، همیشه شاکر هستند. «دُعَاۆُهُمْ عِنْدَ اللَّهِ مَرْفُوعٌ» و برای همین است که میگویند: بروید پیش این اولیا و اهل خیر تا برایتان دعا کنند؛ چون این دعا نزد پروردگار عالم بالاست.
- صاحبان کلام شنیده شده و سبب شادی ملائکه:وَکَلَامُهُمْ مَسْمُوعٌ» خدا کلام اینها را میشنود، اصلاً خدا دوست دارد که اینها مدام حرف بزنند، اصلاً دل شب که خلوت است، انس اهل خیر با خداست و خدا به ملائکهاش میگوید: ملائکه اینها را ببینید و ملائکه تا اینها را میبینند، شاد میشوند «تَفْرَحُ بِهِمُ الْمَلَائِکَةُ»عرض کردم علّامه آسید محمد حسین حسینی طهرانی فرمودند: آسیّد هاشم حداد، آن عارف بالله بیان کردند: آیتالله قاضی در دل شب نماز میخواندند، در آن شبهایی که گعدههایی دور هم داشتیم، دیدم آقا با دست مدام در نماز اشاره میکنند، البته در گوشهای، در تاریکی بودند و به آرامی هم این کار را میکردند تا کسی متوجّه نشود امّا من دیدم دست آقا مدام تکان میخورد.تعجّب کردم یعنی چه؟! نماز طمأنینه دارد، آرامش دارد، چرا این کار را میکردند؟! بعد از نماز و مطالب گفتم: آقا! نماز طمأنینه ندارد؟! فرمودند: بله، گفتم آخر من دیدم شما در نماز، مدام دستتان را تکان میدادید! فرمودند: چیزی نبود، گفتم: نه آقا، باید بگویید. به ایشان اصرار کردم. آقا فرمودند: میگویم، به شرط اینکه تا زندهام برای کسی نگویی، فرمودند: همین که الله اکبر گفتم، دیدم ملائکه جلوی من ایستادهاند و به جای اینکه رو به قبله باشند، به سمت من الله اکبر میگویند، رکوع رفتم، دیدم رو به من رکوع میکنند، سجده رفتم دیدم به من سجده میکنند، «وَ إِذْقُلْنا لِلْمَلائِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا»، دیدم نمیشود و از آن حال نماز بیرون میآیم، به اینها اشاره کردم بروید، بروید...«النَّاسُ عِنْدَهُمْ مَوْتَىوَاللَّهُ عِنْدَهُمْ حَیٌّ قَیُّوم» مردم در نظر آنها مرده و پروردگارعالم همیشه در دل آنها زنده است.
تولی و تبری مطابق با فتاوای حضرت آیتالله العظمی خامنهای مدظله العالی:
برخی میگویند شعار برادری و برابری بین شیعه و سنی فقط جنبهی سیاسی دارد و حکم شرعی نیست. آیا این مطلب درست است؟خیر، این مطلب درست نیست. وحدت مسلمین حکم شرعی است. تعبیر حضرت آقا این است که «شعار وحدت مسلمین را یک مسئلهی استراتژیک میدانم_ یک مسئلهی تاکتیکی و مصلحتی هم نیست که حالا بگوییم مصلحت ما ایجاب میکند که با مسلمین غیرشیعه ارتباط داشته باشیم_ مسلمانان، به تدریج این اختلافات مذهبی و طایفهای را کم کنند و از بین ببرند چون در خدمت دشمنان است.» و خدمت به دشمنان هم حرام است.
منبرهفتم: ویژگى هاى حب و بغض در انسان
آیه: الله ولی الذین آمنوا یخرجهم من الظلمات الی النور و الذین کفروا اولیائهم الطاغوت یخرجونهم من النور الی الظلمات اولئک اصحاب النار هم فیها خالدون (سوره بقره، آیه 257) خداوند، ولی و سرپرست کسانی است که ایمان آورده اند؛ آنها را از ظلمتها، به سوی نور خارج می سازد؛ (اما) کسانی که کافر شدند، اولیای آنها طاغوتها هستند که آنها را از نور، به سوی ظلمتها بیرون می برند؛ آنها اهل آتشند و همیشه در آن خواهند ماند.
حدیث: پیامبرگرامی اسلام صلیالله علیه و آله و سلم:و الّذِی بَعَثَنی بالحقِّ نَبیاً لَوجاءَ اَحدُکُم یومَ القیامَةِ بِأَعمالٍ کأَمثالِ الجِبالِ وَ لَم یَجیءْ بِوِلایَةِ عَلِّیِ بن ابیطالب(ع) لَأکَبَّهُ اللهُ عَزَّوجلَّ فی النّارِ.سوگند به آن کس که مرا به حق به پیامبری فرستاد اگر یکی از شما در روز قیامت به اندازة کوهها عمل نیک داشته باشد ولی ولایت علی بن ابیطالب(ع) را نداشته باشد خداوند متعال او را به رو به جهنم نگونسار خواهد کرد. (بحار، ج ٢٧، ص ١٧١)
سیمای تولی و تبری: ما در اسلام دو اصل به نام تولّی و تبرّی داریم، یا به تعبیر دیگر: «حبّ فی الله» و «بغضٌ فی الله» که هر دو در واقع اشاره به یک حقیقت است، طبق این دو اصل ما موظفیم دوستان خدا را دوست داریم و دشمنان خدا را دشمن، و پیشوایان بزرگ دین یعنی پیامبر اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ و امامان معصوم ـ علیهم السّلام ـ را در همه چیز اسوه و الگوی خود قرار دهیم.این دستور به قدری مهم است که در آیات قرآن به عنوان نشانة ایمان، و در روایات اسلامی به عنوان «اوثقُ عری الایمان» محکمترین دستگیرة ایمان معرفی شده است، و تا تولّی و تبرّی نباشد، بقیه اعمال و عبادات و اطاعات، بیحاصل شمرده شده است.این تولّی و تبرّی یا «حبّ فی الله و بغض فی الله» یکی از گامهای بسیار مهم و مؤثر در تهذیب نفس و سیر و سلوک الی الله است، روی همین اصل، بسیاری از علمای اخلاق، وجود استاد و مربی را برای رهروان این راه، لازم شمردهاند.
ویژگى هاى حب و بغض در انسان:
پدیده حب و بغض در انسان، داراى سه ویژگى به شرح ذیل است:
- قلبى بودن: حب و بغض هر منشأ و حقیقتى داشته باشد، با ساحتى از انسان در ارتباط است که «قلب» نامیده مى شود. قلب درونى ترین و اصیل ترین ساحت وجودى انسان است که مرکز حکومت وجود اوست. قلب حقیقت وجود انسان است. سعادت یا شقاوت انسان بر مدار صحّت و فساد قلب مى گردد. همچنین آنچه مورد عنایت بیشتر الهى است قلب و اعمال قلبى است. خدا در قرآن فرموده است: رستگارى در قیامت و نایل شدن به بهشت، تنها از آن کسى است که قلبى سالم و خالى از مرض هایى همچون شرک و نفاق داشته باشد.
- درجه پذیرى: حب و بغض پدیده اى تشکیک پذیر و داراى مراتب است; یعنى مى تواند مراتب متفاوتى داشته باشد. طبیعتاً آثار و دستاوردهاى حب و بغض تابعى است از شدت و ضعف آن.
- اختیارى بودن: حب و بغض حقیقتى است که به اختیار، در انسان جلوه گر مى شود و به هیچ وجه، اکراه و اجبار نمى پذیرد. از این رو، کسى را نمى توان مجبور به دوستى یا دشمنى ورزیدن نمود.
در شکل گیرى و رشد حبّ و بغض، عواملى مؤثرند که عبارتند از:
- شناخت: به طور کلى، «شناخت» تأثیر بسزایى در پیدایش و شکل گیرى حبّ و بغض دارد. محبت و علاقه جز پس از معرفت و ادراک پدید نمى آید. به هر میزان که شناخت و معرفت انسان نسبت به موضوعى بیشتر باشد، عاطفه مرتبط با آن، رو به افزایش مى رود.غزالى در احیاء علوم الدین در این باره مى نویسد: محبت متصور نمى شود، مگر پس از شناخت و معرفت. انسان چیزى را دوست نمى دارد، مگر اینکه آن را بشناسد.آرى، معرفت و شناخت، چهره حقیقت را عیان مى سازد و حقیقت ذاتاً براى انسان زیبا و جذّاب است و باعث ایجاد گرایش درونى مى گردد.در این باره حضرت امام حسن مجتبى(علیه السلام)فرموده اند: هر کس خدا را بشناسد، دوستش مى دارد.
- کمال طلبى و زیباگرایى: عشق به خوبى ها و زیبایى ها در سرشت آدمى نهفته است. در نگرش اسلامى، خدا جامع همه کمالات و زیبایى هاست و امکان ندارد کسى حقیقتاً طالب کمال و زیبایى باشد، ولى شیفته او نشود و از دشمنانش منزجر نگردد.ریشه محبت ها کمال خواهى و زیبادوستى است. به دلیل آنکه مؤمنان سرچشمه تمام کمال ها، جمال ها و زیبایى ها را در خداوند مى دانند، بیشترین محبت ها را به او مىورزند. اساساً آیا تا به حال فکر کرده اید چرا امام زمان(علیه السلام) این همه دوست داشتنى است؟ آرى، امام زمان(علیه السلام) با همه زیبایى، عظمت، جذّابیت و صفایش، تنها جلوه اى از جمال ذات اقدس الهى است. اگر او، که تنها جلوه اى از جمال خداوند است، تا بدین حد محبوب و دوست داشتنى است، پس خالق امام زمان(علیه السلام) چه جمال و کمالى دارد و محبت او با این دل چه مى کند؟!
- احسان و نعمت: به راستى، انسان بنده احسان است. انسان به گونه اى آفریده شده است که از هر کس احسان ببیند، مجذوب او مى شود و از کسى که بدى ببیند، متنفّر مى شود و او را دشمن مى دارد. پس اگر کسى به ما احسانى بکند او را دوست مى داریم و به او علاقه مند مى شویم. چگونه به خدا محبت نداشته باشیم، که انواع احسان ها را نسبت به ما ارزانى داشته است؟!امام باقر(علیه السلام) فرمودند: خداوند به حضرت موسى(علیه السلام)وحى کرد: اى موسى! هم خودت مرا دوست بدار و هم مردم را دوستدار من کن! حضرت موسى(علیه السلام) عرض کرد: خدایا! تو مى دانى که هیچ کس نزد من محبوب تر از تو نیست. من تو را از هر کس بیشتر دوست دارم; اما قلوب بندگان تو در دست من نیست که آنها را محبّ تو گردانم; چه کنم؟ خطاب شد: اى موسى! نعمت ها و احسان هاى مرا به آنها یادآورى کن، آنها دوستدار من خواهند شد.
تولی و تبری مطابق با فتاوای حضرت آیتالله العظمی خامنهای مدظله العالی:
با توجه به اینکه برخی با ادعای بحث علمی تفرقه ایجاد میکنند، توضیح دهید که آیا اصلاً باید بر سر مباحث اختلافی بحث علمی صورت بگیرد؟ این بحث علمی چه فوایدی دارد و باید چگونه باشد؟ و باید توسط چه افرادی صورت بگیرد؟
دربارهی بحث علمی، اتفاقاً حضرت آقا موافق هستند. حضرت آقا موافقند که در مباحثی که اختلاف نظر علمی بین فِرَق مسلمین، بین شیعیان و اهل سنت وجود دارد، صاحبنظران در نشستهای علمی محترمانه بنشینند، سخن یکدیگر را نقد کنند، اما عالمانه، در مجامع علمی، بین اهل فن، شیوهاش هم همان جدال احسن باشد که به تعبیر قرآن آنگونه بحث علمی کردن موجب اختلاف و تفرقه و فتنهانگیزی بین مسلمانها نباشد، هیچ اشکالی ندارد.
آن چیزی که اشکال دارد و حرام است ایجاد تفرقه بین مسلمانان و تفرقهانگیزی بین جوامع اسلامی است. حضرت آقا دربارهی بحث علمی فرمودهاند: «اگر میخواهند بحث مذهبی بکنند، هیچ اشکالی ندارد، من بحث مذهبی را هم قبول دارم، اگر دوست دارند بحث علمی مذهبی بین علما و بین صاحبان فن بکنند، بنشینند این کار را بکنند، منتها نه در منظر و مرئای مردم، بلکه در جلسات علمی بنشینند با هم بحث علمی کنند.» به هر حال اینها بحثهای علمی و فنی است که باید در جوامع خصوصی علمی صورت بگیرد تا موجب تفرقه نشود.
منبر هشتم: معرفت خدا
آیه: یا ایها الذین آمنوا اتقوالله و کونوا مع الصادقین (سوره توبه، آیه 119)ای کسانی که ایمان آورده اید تقوای الهی پیشه کنید و (همیشه) با صادقان باشید!
حدیث: پیامبرگرامی اسلام صلیالله علیه و آله و سلم:یا علی! إنَّ وِلایَتکَ لا تُقَبلُ اِلّا بِالبَراءَةِ مِن اَعدائِکَ وَ اَعداءِ الأَئِمَة مِن وُلدِکَ.یا علی! تولأی تو جز با تبرّی از دشمنان تو و دشمنان امامان و فرزندان تو قبول نمیشود. (بحار، ج ٢٧، ص ١٩٩)
سیمای تولی و تبری: ذیل آیه «یاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا اتَّقُوا اللّهَ وکونوا مَعَ الصّدِقین...» نقل است که امام باقر (علیهالسلام) به ابوحمزه ثمالی فرمود: کسی (در حقیقت) خدا را میپرستد که وی را شناخته باشد و کسی که خدا را نشناخته، پرستش وی مانند پرستش غیر خدا از روی گمراهی است. ابوحمزه پرسید: معرفت خدا چیست؟ امام فرمود: معرفت به این است که خدا و رسولش را در موالات علی (علیهالسلام) و اقتدا به وی و امامان پس از او و تبری جستن از دشمنان آنان تصدیق کند. ابوحمزه پرسید: چه کنم تا ایمانم کامل شود؟ امام (علیهالسلام) فرمود: دوستان خدا را دوست بدار و با دشمنان خدا دشمن باش، همان گونه که خدا فرمود:با صادقان باش. ام سلمه (از همسران پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم)) به عایشه هنگام عزیمت به بصره گفت: من روزی را به تو یادآور میشوم که پیامبر و علی خلوت کرده بودند و تو هجوم بردی و با علی تندی کردی و پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) به تو فرمود: به خدا سوگند کسی از اهل بیت من و غیر آنها با علی (علیهالسلام) دشمنی نمیکند مگر اینکه از ایمان خارج شود. در تفسیری از آیه «سَیَجعَلُ لَهُمُ الرَّحمنُ وُدّا» هم مراد از جعل ودّ قرار دادن حب علی (علیهالسلام) در قلب هر مؤمن، دانسته شده است.
در آیات قرآن و روایات شریف اهلبیت صلواتاللهعلیهمأجمعین آثار خاصی برای معرفت خدای متعال ذکر شده است که میتوان تحت چند عنوان آنها را بیان کرد.
- بینیازی از خلق خدا: یکی از آثاری که برای معرفت حقیقی خدا ذکر شده است «بینیازی از خلق خدا» است. اگر کسی واقعا خدا را بشناسد احساس میکند که هیچ نیازی به غیر خدا ندارد. از حضرت امیر علیهالسلام نقل شده است: «مَنْ سَکَنَ قَلْبَهُ الْعِلْمُ بِاللَّهِ سَکَنَهُ الْغِنَى عَنْ خَلْقِ اللَّهِ؛ غرر الحکم، انتشارات دفتر تبلیغات، ص37. در هر دلی که معرفت خدا جای گیرد، بینیازی از خلق خدا هم جای خواهد گرفت.»
- بیاعتنایی به دنیا:علامت دیگر شناخت خدای متعال معطوف شدن بیشتر توجه انسان به حیات آخرت و کم اعتنا شدن او به زندگی دنیاست. انسانِ با معرفت برای حیات اخروی خویش تلاش میکند. از امیرالمۆمنین علیهالسلام نقل شده است: «عَجِبْتُ لِمَنْ عَرَفَ رَبَّهُ کَیفَ لَا یسْعَى لِدَارِ الْبَقَاء؛ غرر الحکم، انتشارات دفتر تبلیغات، ص145. تعجب میکنم از کسی که ادعای شناخت خدا را دارد، اما برای زندگی ابدی آخرت تلاشی نمیکند». معلوم میشود کسی که برای آخرت تلاش نمیکند و از هنگام صبح تا به شب، تنها نگران منافع دنیوی خویش است یا بهرهای از معرفت خدا ندارد یا معرفت او بسیار ضعیف است.مرحوم صدوق در کتاب امالی، حدیثی از پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآله نقل کردهاند که میتواند تفسیری بر این حدیث حضرت امیر علیهالسلام باشد: «مَنْ عَرَفَ اللَّهَ وَعَظَّمَهُ مَنَعَ فَاهُ مِنَ الْکَلَامِ وَبَطْنَهُ مِنَ الطَّعَامِ وَعَنَّى نَفْسَهُ بِالصِّیامِ وَالْقِیام؛ امالی صدوق، ناشر اعلمی، ص303. کسی که خدای متعال را شناخته، او را عظیم شمارد، دهان خود را از کلام و شکم خویش را از طعام باز میدارد و نفس خویش را با روزه و سحرخیزی سختی میدهد.»گریه از ترس خدا به خاطر نگرانی از دوری از خدا عبادت عارفان است.» مادری که به وصال فرزند خویش رسیده، از شدت شادی میگرید، اما اگر نگران شود که ممکن است دوباره به فراق فرزند خویش مبتلا گردد این نگرانی، خود موجب گریستن بیشتر او میشود و این عامل دیگری است. امیرالمۆمنین علیهالسلام به این حقیقت اشاره میفرماید که عارف بالله از ترس ابتلا به دوری از خدا میگرید
- تواضع در برابر خدا:در نهجالبلاغه از امیرالمۆمنین علیهالسلام نقل شده است که میفرمایند: «لَا ینْبَغِی لِمَنْ عَرَفَ عَظَمَةَ اللَّهِ أَنْ یتَعَظَّمَ فَإِنَّ رِفْعَةَ الَّذِینَ یعْلَمُونَ مَا عَظَمَتُهُ أَنْ یتَوَاضَعُوا لَه؛ نهجالبلاغه، صبحی الصالح، خطبه 147 برای کسی که عظمت خداوند را شناخته است شایسته نیست که بزرگی نُماید. به درستی بلندمرتبگی کسانی که عظمت او را میدانند آن است که در برابر او فروتنی کنند.»معرفت حقیقی خدا با معرفت نفس ارتباط تنگاتنگی دارد و هر چه انسان بیشتر خدا را به عظمت بشناسد حقارت خود را بیشتر درک خواهد کرد.
- رضایت از تقدیرات الهی:در روایتی دیگر از امام صادق علیهالسلام نقل شده است: «إِنَّ أَعْلَمَ النَّاسِ بِاللَّهِ أَرْضَاهُمْ بِقَضَاءِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ؛ الکافی، دار الکتب الاسلامیة، ج2 ص60. داناترین مردم نسبت به خدای متعال کسی است که بیش از همه از قضا و قدر الهی راضی باشد.» برای بسیاری از انسانها راضی بودن به تقدیرات الهی کاری مشکل است. چراکه بسیاری از پیشامدها برای ایشان عجیب بوده، تحمل آن سخت مینماید. زلزلهها، سیلها، جنگها، گرفتاریها و ... برای آنان این سۆال را به ذهن میآورد که چگونه خداوند چنین بلاهایی را نازل میکند یا چرا خداوند ظالمان را مهلت داده، عقوبت نمیکند؟ عدم رضایت از تقدیرات الهی ناشی از ضعف در شناخت خدا و حکمت اوست. کسی که از عالم هنر خبری ندارد هنگامیکه به یک تابلوی نقاشی زیبا نگاه میکند که خطوطی سیاه رنگ در آن به کار رفته است در دل میگوید: کاش نقاش به جای این خطوط سیاه، رنگهای روشن به کار میبرد! در حالی که استاد نقاش میداند اگر این خطوط سیاه نباشد تابلو اصلا آن زیبایی را ندارد. اهل معرفت، شروری را که در عالم دیده میشود مانند آن رنگهای سیاهی میبینند که در تابلوی نقاشی به کار رفته و برای زیبایی تابلو لازم است (الَّذِی أَحْسَنَ کُلَّ شَیءٍ خَلَقَهُ). سجده(32)، 7. هر قدر که انسان با حکیم بودن خدای متعال بیشتر آشنا شود گلهمندی او کم شده، بر رضایتش افزوده میشود.
- خوف و خشیت از خدا:از دیگر آثار معرفت و شناخت خدای متعال که در آیات قرآن و روایات بر آن تأکید شده است خوف و خشیت است. باور این حقیقت بسیار مشکل مینُماید که شناخت خدا موجب پدید آمدن خوف و خشیت در دل انسان شود. قرآن کریم میفرماید: «إِنَّمَا یخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ؛ فاطر(35)، 28. از میان بندگان خدا تنها علما از او خشیت دارند.» علمِ حقیقی موجب میشود که انسان ارتباط خویش را با خدای خود درک کند، خواه متعلق این علم فیزیک یا شیمی یا کیهانشناسی یا زیستشناسی یا ... باشد. اگر انسان علمی را کامل فراگیرد ارتباط موضوع آن علم را هم با آفریننده و تدبیرکننده آن درک میکند و سرانجام ارتباطش با خدا هم در حیطه علم قرار خواهد گرفت. در روایتی معروف از رسول خدا صلیاللهعلیهوآله نقل شده است: «رَأْسُ الْحِکْمَةِ مَخَافَةُ اللَّهِ؛ من لایحضر، جامعه مدرسین، ج4 ص376. قلّهی حکمت، خوف خداست.»تعجب میکنم از کسی که ادعای شناخت خدا را دارد، اما برای زندگی ابدی آخرت تلاشی نمیکند». معلوم میشود کسی که برای آخرت تلاش نمیکند و از هنگام صبح تا به شب، تنها نگران منافع دنیوی خویش است یا بهرهای از معرفت خدا ندارد یا معرفت او بسیار ضعیف استخوف تنها خوف از عذاب نیست. حقیقت خوف، حالتی انفعالی است که هنگام قرار گرفتن فرد در برابر قدرتی با سیطره کامل پدید میآید؛ قدرتی که کاملا قادر است ضرری بر آن فرد وارد کند. در حقیقت، خوفْ نوعی بریدن و انقطاع است. در این حالت، یک مرتبه فرد احساس میکند که از خود هیچ نداشته، در مقابل کسی یا چیزی واقع شده که بر او سیطره دارد. در واقع احساس خوف لازمه احساس عجز و حقارت است. تاجری که در اثر پدیدهای اقتصادی سرمایهاش را در معرض نابودی میبیند نمونهای از خوف در دل او پدید آمده است. قطعا ملائکه در مقابل عظمت خدا چنین حالتی دارند. زیرا نیاز و ناداری خود را نسبت به خدای متعال با علم حضوری درک میکنند که لازمه این درک نوعی نگرانی است. یکی از شاخههای خوف هم حالت انسان گناهکاری است که نگران عقوبت گناهان خویش است.از امیرالمۆمنین علیهالسلام نقل شده است: «الْبُکَاءُ مِنْ خِیفَةِ اللَّهِ لِلْبُعْدِ عَنِ اللَّهِ عِبَادَةُ الْعَارِفِین؛ غرر الحکم، انتشارات دفتر تبلیغات، ص192. گریه از ترس خدا به خاطر نگرانی از دوری از خدا عبادت عارفان است.» مادری که به وصال فرزند خویش رسیده، از شدت شادی میگرید، اما اگر نگران شود که ممکن است دوباره به فراق فرزند خویش مبتلا گردد این نگرانی، خود موجب گریستن بیشتر او میشود و این عامل دیگری است. امیرالمۆمنین علیهالسلام به این حقیقت اشاره میفرماید که عارف بالله از ترس ابتلا به دوری از خدا میگرید. این سخن بدین معناست که عارفی که به بسیاری از مراتب وصل رسیده، و به أنس با خدای خویش متنعم شده، در عین حال ممکن است نگرانی از محرومیت او را رها نکند. این بندگان شایسته خدا از آنجا که خود را مالک چیزی نمیبینند احتمال میدهند که در اثر فریب شیطان دچار لغزش شده، از چشم خدا بیافتند. این احتمال، نگرانی و خوفی در دل آنها پدید میآورد. هر قدر شناخت انسان نسبت به خدا بیشتر شود نگرانیهای لطیفتری هم به دنبال خواهد آورد.
تولی و تبری مطابق با فتاوای حضرت آیتالله العظمی خامنهای مدظله العالی:
آیا در مواقعی که ما به عنوان مسافر درحال عبور از شهرهای سنیمذهب هستیم، صحیح است که نماز را در مساجد اهل سنت و به صورت جماعت اقامه کنیم؟ آیا باید حتماً از مُهر استفاده کنیم یا خیر؟
شرکت در نماز جماعت اهل سنت اشکالی ندارد. زمانی که شما از جایی عبور میکنید و وارد مسجد شدید و دیدید نماز جماعت اهل سنت برپا است، طبق نظر حضرت آقا میتوانید اقتدا کنید، مانند مکه و مدینه در مسجدالحرام و مسجدالنبی. حضرت آقا فرمودهاند که این مسئله اختصاص به آن دو مسجد ندارد و استفاده از مُهر هم اگر محذوری ندارد و مشکلی پیش نمیآید اشکال ندارد. یا اگر مُهر در آنجا نیست، میتوان بر جایی که سنگفرش هست و چیزی که سجده بر آن صحیح است، اگر محذور و مشکلی نیست سجده کرد. اما اگر جایی هست که به هر حال یا مُهر وجود ندارد، یا ممکن است اگر شما از آن استفاده کنید، دیگران متعرض شما بشوند، یا با همین کار شما علیه مقدسات مذهب شیعه و مکتب اهل بیت علیهمالسلام توهین کنند، در این حالت از مُهر استفاده نکنید.
منبر نهم:منبرهای نور
آیه: مغضوب علیهم” و “ضالین” چه کسانی هستند ؟غَیرِ المَغضُوبِ عَلَیهِم وَ لا الضَّالِّین (فاتحه/۷) ابن ابی عمیر از ابن اذینه از امام صادق علیه السلام نقل میکند که آن حضرت در مورد آیه شریفه فرمودند: “المغضوب علیهم” ناصبیان و “ضالین” شک کنندگانی هستند که معرفت به امام علیه السلام ندارند (و در گمراهی و ضلالت افتاده اند)
حدیث: پیامبرگرامی اسلام صلیالله علیه و آله و سلم:مَن سَرَّهُ أَن یَجْمَعاللهُ لَهُ الخَیرَ کُلَّه فَلیُوالِ عَلیّاً بَعدیِ وَ لْیُوالِ اَولیاءَهُ وَلْیُعادِ اَعداءَه.هر کس دوست دارد که خداوند هر چه خیر است نصیب او گرداند، بعد از من به وَلای علی(ع) تمسک جوید، دوستانش را دوست و دشمنانش را دشمن بدارد. (بحار، ج ٢٧، ص ٥٥)
سیمای تولی و تبری: قال رسول الله ـ صلّی الله علیه و آله ـ انّ حول العرش منابِرٌ من نور، علیها قوم لباسهم و وجوههم نور لیسوا بانبیاء، یغبطهم الانبیاء و الشهداء، قالوا یا رسول الله! حلّ لنّا، قال: هم المتّحابّون فی الله و المتّجالون فی الله و المتزاودون فی الله، حضرت رسول اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ میفرماید: در اطراف عرش الهی منبرهایی از نور است که بر آنها گروهی هستند که لباسها و صورتهایشان از نور است، آنها پیامبر نیستند، ولی پیامبران و شهداء به حال آنها غبطه میخورند، عرض کردند: ای رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ: این مسأله را برای ما حل کن، فرمود: آنها کسانی هستند که به خاطر خدا یکدیگر را دوست دارند و برای خدا با یکدیگر مجالست میکنند، و برای خدا به دیدار هم میروند.
عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ ع قَالَ قَالَ جَابِرٌ لِأَبِی جَعْفَرٍ (ع)امام صادق علیه السّلام فرماید: جابر بن عبد اللَّه به امام باقر علیه السّلام عرض کرد:جُعِلْتُ فِدَاکَ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ جانم به فداى تو اى فرزند رسول خدا!.حَدِّثْنِی بِحَدِیثٍ فِی فَضْلِ جَدَّتِکَ فَاطِمَةَ إِذَا أَنَا حَدَّثْتُ بِهِ الشِّیعَةَ فَرِحُوا بِذَلِکَ از تو مىخواهم تا در باره فضل و برترى جدّهات فاطمه علیها السّلام حدیثى برایم نقل کنى که شیعیان از شنیدن آن خوشحال شوندقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع حَدَّثَنِی أَبِی عَنْ جَدِّی عَنْ رَسُولِ اللَّهِ ص قَالَ امام فرمود: اجدادم از رسول خدا نقل کردهاند که ایشان فرمود:إِذَا کَانَ یَوْمُ الْقِیَامَةِ نُصِبَ لِلْأَنْبِیَاءِ وَ الرُّسُلِ مَنَابِرُ مِنْ نُورٍهنگامى که روز قیامت فرا مىرسد منبرهایى از نور براى پیامبران بر پا خواهد شد،فَیَکُونُ مِنْبَرِی أَعْلَى مَنَابِرِهِمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِدر آن روز منبر من از منبر همه انبیا بالاتر خواهد بود،ثُمَّ یَقُولُ اللَّهُ یَا مُحَمَّدُ اخْطُبْ فَأَخْطُبُ بِخُطْبَةٍ لَمْ یَسْمَعْ أَحَدٌ مِنَ الْأَنْبِیَاءِ وَ الرُّسُلِ بِمِثْلِهَاپس خداى متعال خواهد گفت اى محمّد! برخیز و سخنرانى کن، من در آن روز خطبهاى ایراد خواهم نمود که هیچ یک از پیامبران شبیه آن را نشنیده باشند.ثُمَّ یُنْصَبُ لِلْأَوْصِیَاءِ مَنَابِرُ مِنْ نُورٍسپس منبرهایى از نور براى اوصیاى انبیا نصب خواهد شدوَ یُنْصَبُ لِوَصِیِّی عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ فِی أَوْسَاطِهِمْ مِنْبَرٌ مِنْ نُور فَیَکُونُ مِنْبَرُهُ أَعْلَى مَنَابِرِهِمْ و برای وصی من علی ابن ابیطالب منبری در وسط منبر ها(ی اوصیاء)منبری از نور نصب خواهد شد که منبر على بن ابى طالب بالاتر از همه خواهد بود، ٍ ثُمَّ یَقُولُ اللَّهُ یَا عَلِیُّ اخْطُبْ فَیَخْطُبُ بِخُطْبَةٍ لَمْ یَسْمَعْ أَحَدٌ مِنَ الْأَوْصِیَاءِ بِمِثْلِهَاآنگاه خداوند مىگوید: اى على! خطبهاى بخوان، و على علیه السّلام خطبهاى ایراد خواهد نمود که تا آن زمان کسى از اوصیا شبیه آن را نشنیده باشند.ثُمَّ یُنْصَبُ لِأَوْلَادِ الْأَنْبِیَاءِ وَ الْمُرْسَلِینَ مَنَابِرُ مِنْ نُورٍسپس منبرهایى از نور براى فرزندان انبیا بر پا خواهند کردفَیَکُونُ لِابْنَیَّ وَ سِبْطَیَّ وَ رَیْحَانَتَیَّ أَیَّامَ حَیَاتِی مِنْبَرٌ مِنْ نُورٍپس دو منبر براى حسن و حسین بر پا مىشودثُمَّ یُقَالُ لَهُمَا اخْطُبَاو سپس به آنها گفته مىشود که برخیزند و خطبهاى ایراد نمایندفَیَخْطُبَانِ بِخُطْبَتَیْنِ لَمْ یَسْمَعْ أَحَدٌ مِنْ أَوْلَادِ الْأَنْبِیَاءِ وَ الْمُرْسَلِینَ بِمِثْلِهِمَاو از آن دو خطبهاى صادر مىشود که هیچ یک از فرزندان انبیا و مرسلین مثل آن را نشنیدهاند.ثُمَّ یُنَادِی الْمُنَادِی وَ هُوَ جَبْرَئِیلُ ع أَیْنَ فَاطِمَةُ بِنْتُ مُحَمَّدٍ أَیْنَ خَدِیجَةُ بِنْتُ خُوَیْلِدٍسپس جبرئیل ندا مىدهد: فاطمه دختر محمّد صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم کجاست؟ خدیجه کجاست؟ أَیْنَ مَرْیَمُ بِنْتُ عِمْرَانَ أَیْنَ آسِیَةُ بِنْتُ مُزَاحِمٍ أَیْنَ أُمُّ کُلْثُومٍ أُمُّ یَحْیَى بْنِ زَکَرِیَّامریم کجاست؟ آسیه کجاست؟ امّ کلثوم مادر یحیى بن زکریا کجاست؟فَیَقُمْنَ فَیَقُولُ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى یَا أَهْلَ الْجَمْعِ لِمَنِ الْکَرَمُ الْیَوْمَ وقتى آنها همه برخاستند خداوند متعال مىفرماید: اى اهل محشر! در این روز کرامت از آن کیست؟فَیَقُولُ مُحَمَّدٌ وَ عَلِیٌّ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ لِلَّهِ الْواحِدِ الْقَهَّارمحمّد، على، حسن و حسین مىگویند: کرامت مخصوص خداوندى است که یگانه و قهّار مىباشد. فَیَقُولُ اللَّهُ تَعَالَى یَا أَهْلَ الْجَمْعِ إِنِّی قَدْ جَعَلْتُ الْکَرَمَ لِمُحَمَّدٍ وَ عَلِیٍّ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ وَ فَاطِمَةَ پس خداوند مىفرماید: اى اهل محشر! من عزّت و کرامت را براى محمّد، على، حسن و حسین و فاطمه قرار دادم،یَا أَهْلَ الْجَمْعِ طَأْطِئُوا الرُّءُوسَ وَ غُضُّوا الْأَبْصَارَ فَإِنَّ هَذِهِ فَاطِمَةُ تَسِیرُ إِلَى الْجَنَّةِپس سر خود را فرود آورید و چشم خود را ببندید تا فاطمه به سوى بهشت رود.فَیَأْتِیهَا جَبْرَئِیلُ بِنَاقَةٍ مِنْ نُوقِ الْجَنَّةِ مُدَبَّجَةَ الْجَنْبَیْنِ خِطَامُهَا مِنَ اللُّؤْلُؤِ الْمُخْفَقِ الرَّطْبِ عَلَیْهَا رَحْلٌ مِنَ الْمَرْجَانِ فَتُنَاخُ بَیْنَ یَدَیْهَا فَتَرْکَبُهَادر این هنگام جبرئیل ناقهاى از بهشت، براى حضرت فاطمه آماده مىکند و دو پهلوى آن را با بهترین پارچهها و زینتهاى بهشتى پوشانیده و آن را مىنشاند و فاطمه بر آن سوار مىشود.فَیُبْعَثُ إِلَیْهَا مِائَةُ أَلْفِ مَلَکٍ فَیَسِیرُونَ عَلَى یَمِینِهَا وَ یُبْعَثُ إِلَیْهَا مِائَةُ أَلْفِ مَلَکٍ فَیَصِیرُونَ عَلَى یَسَارِهَا وَ یُبْعَثُ إِلَیْهَا مِائَةُ أَلْفِ مَلَکٍ یَحْمِلُونَهَا عَلَى أَجْنِحَتِهِمْ حَتَّى یُسَیِّرُونَهَا عَلَى بَابِ الْجَنَّةِآنگاه در حالى که اطراف شتر(طرف راست و طرف چپ) را هزاران فرشته پر کردهاند، و هزاران فرشته بر روی بالهایشان حضرت فاطمه علیها السّلام به سوى بهشت مىبرودفَإِذَا صَارَتْ عِنْدَ بَابِ الْجَنَّةِ تَلْتَفِتُ ولى هنگامى که بر در بهشت مىرسد پشت سرش را مىنگرد،فَیَقُولُ اللَّهُ یَا بِنْتَ حَبِیبِی مَا الْتِفَاتُکِ وَ قَدْ أَمَرْتُ بِکِ إِلَى جَنَّتِی و در این حال خطاب مىرسد: اى دختر حبیب من! براى چه توقف کرده و پشت سرت را مىنگرى در حالى که من فرمان دادم تا داخل بهشت شوى؟فَتَقُولُ یَا رَبِّ أَحْبَبْتُ أَنْ یُعْرَفَ قَدْرِی فِی مِثْلِ هَذَا الْیَوْمِ فاطمه مىگوید: پروردگارا! دوست دارم در چنین روزى قدر و منزلت من شناخته شود.فَیَقُولُ اللَّهُ یَا بِنْتَ حَبِیبِی ارْجِعِی خداوند مىفرماید: اى دختر حبیب من! بازگردفَانْظُرِی مَنْ کَانَ فِی قَلْبِهِ حُبٌّ لَکِ أَوْ لِأَحَدٍ مِنْ ذُرِّیَّتِکِ خُذِی بِیَدِهِ فَأَدْخِلِیهِ الْجَنَّةَ و در میان اهل محشر بنگر، و هر کسى که محبت تو یا یکى از فرزندان تو را در دل دارد دست او را بگیر و داخل بهشت نما.قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع وَ اللَّهِ یَا جَابِرُ إِنَّهَا ذَلِکَ الْیَوْمَ لَتَلْتَقِطُ شِیعَتَهَا وَ مُحِبِّیهَا کَمَا یَلْتَقِطُ الطَّیْرُ الْحَبَّ الْجَیِّدَ مِنَ الْحَبِّ الرَّدِیءِامام باقر علیه السّلام فرماید: اى جابر! به خداوند سوگند که فاطمه در آن روز شیعیان خود را به گونهاى از میان اهل محشر جدا مىکند و نجات مىدهد که پرنده دانههاى نیکو را از میان دانههاى بىارزش جدا مىکند.فَإِذَا صَارَ شِیعَتُهَا مَعَهَا عِنْدَ بَابِ الْجَنَّةِ یُلْقِی اللَّهُ فِی قُلُوبِهِمْ أَنْ یَلْتَفِتُواهنگامى که فاطمه با شیعیانش بر در بهشت مىرسند خداوند در دل شیعیان فاطمه القا مىکند که بایستند،
فَإِذَا الْتَفَتُوا فَیَقُولُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ یَا أَحِبَّائِی پس هنگامیکه آنان مىایستند و پشت سر خود را مىنگرند، خداوند عزیز و بزرگ مىفرماید: اى دوستان من!مَا الْتِفَاتُکُمْ وَ قَدْ شَفَّعْتُ فِیکُمْ فَاطِمَةَ بِنْتَ حَبِیبِی براى چه پشت سر خود را مىنگرید در حالى که من شفاعت فاطمه را در باره شما پذیرفتهام. فَیَقُولُونَ یَا رَبِّ أَحْبَبْنَا أَنْ یُعْرَفَ قَدْرُنَا فِی مِثْلِ هَذَا الْیَوْمِ شیعیان جواب مىدهند: پروردگارا! ما دوست داریم که در این چنین روزى قدر و منزلت ما شناخته شود.
فَیَقُولُ اللَّهُ یَا أَحِبَّائِی ارْجِعُوا وَ انْظُرُوا مَنْ أَحَبَّکُمْ لِحُبِّ فَاطِمَةَ انْظُرُوا مَنْ أَطْعَمَکُمْ لِحُبِّ فَاطِمَةَ انْظُرُوا مَنْ کَسَاکُمْ لِحُبِّ فَاطِمَةَ انْظُرُوا مَنْ سَقَاکُمْ شَرْبَةً فِی حُبِّ فَاطِمَةَ انْظُرُوا مَنْ رَدَّ عَنْکُمْ غَیْبَةً فِی حُبِّ فَاطِمَةَ خُذُوا بِیَدِهِ وَ أَدْخِلُوهُ الْجَنَّةَخدا مىفرماید: پس بازگردید ای دوستان من و هر کسى را که شما را براى دوستى فاطمه دوست مىداشته، و هر کسى را که براى محبت فاطمه شما را اطعام کرده و یا پوشانیده، و یا جرعهاى آب به شما داده، و یا در غیاب شما از شما دفاع و حمایت کرده، دست آنان را بگیرید و داخل بهشت نماییدقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ وَ اللَّهِ لَا یَبْقَى فِی النَّاسِ إِلَّا شَاکٌّ أَوْ کَافِرٌ أَوْ مُنَافِقٌ امام باقر علیه السّلام مىفرماید: به خداوند سوگند که در محشر، از میان مردمان کسى باقى نمىماند مگر اشخاص شکّاک، کافر و منافق.فَإِذَا صَارُوا بَیْنَ الطَّبَقَاتِ نَادَوْا کَمَا قَالَ اللَّهُ تَعَالَى فَما لَنا مِنْ شافِعِینَ وَ لا صَدِیقٍ حَمِیمٍ فَیَقُولُونَ فَلَوْ أَنَّ لَنا کَرَّةً فَنَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ پس وقتى این سه گروه مىبینند که چگونه مؤمنان به شفاعت فاطمه و شیعیان نجات مىیابند مىگویند: «ما شفیع و دوست مهربانى نداریم، اى کاش چارهاى مىداشتیم و از مؤمنین محسوب مىشدیم».قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع هَیْهَاتَ هَیْهَاتَ مُنِعُوا مَا طَلَبُوا وَ لَوْ رُدُّوا لَعادُوا لِما نُهُوا عَنْهُ وَ إِنَّهُمْ لَکاذِبُونَ امام محمّد باقر فرموده: هیهات، هیهات! که آنچه را مىخواهند به آن نخواهند رسید و حتّى اگر بازگردانده شوند و فرصت دیگرى به آنها داده شود باز همان اعمالى را انجام خواهند داد که پیش از آن انجام دادهاند که خداوند متعال فرماید: «اگر برمىگشتند باز مشغول همان کارى مىشدند که نباید بشوند، همانا ایشان دروغگویانند».تفسیر فرات کوفی-ص 298-شماره 403
تولی و تبری مطابق با فتاوای حضرت آیتالله العظمی خامنهای مدظله العالی:
به طور کلی نظر حضرت آیتالله خامنهای در مورد رابطهی دوستی و رفتوآمد با پیروان دیگر ادیان بهویژه اینکه اگر نسبت فامیلی با آنها داشته باشیم چیست؟
حفظ عقاید حق واجب است. رفتوآمد با دیگران اگر برای عقاید و اخلاق انسان ضرری نداشته باشد و انسان مورد اتهام قرار نگیرد، اشکالی ندارد. یعنی این رفتوآمد به طور کلی اگر مفسدهای نداشته باشد مانعی ندارد. گاهی وقتها اصلاً رفتوآمد اثر مطلوب دارد، یعنی جنبهی امر به معروف و نهی از منکر دارد؛ افزون بر اینکه اگر آنها از ارحام نسبی هستند، از آن جهت که قطع رحم حرام است، قطع ارتباط کامل با آنها هم جایز نیست؛ بلکه باید ارتباط برقرار باشد، البته با حفظ آن نکاتی که عرض کردیم.
منبردهم:برترین اعمال
آیه: اهل خدعه و نیرنگ با خداوند چه کسانی هستند ؟وَ مِنَ النَّاسِ مَن یَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ بِالیَومِ الآخِرِ وَ ما هُم بِمُؤمِنِینَ یُخادِعُونَ اللَّهَ وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ ما یَخدَعُونَ إِلاَّ أَنفُسَهُم وَ ما یَشعُرُون (بقره/۸ و ۹)یعنی: در میان مردم کسانی هستند که میگویند به خدا و روز رستاخیز ایمان آوردهایم در حالی که ایمان ندارند. میخواهند خدا و مؤمنان را فریب بدهند (ولی) جز خودشان را فریب نمیدهند (اما) نمیفهمند.الف) حضرت امام موسی بن جعفر علیه السلام در تفسیر آیه فوق فرموده اند:روز غدیر پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله به امر خداوند امیرالمومنین علیه السلام را به خلافت نصب نموده به دومی گفتند با امیرالمومنین علیه السلام بیعت کن. فلانی و فلانی و هفت تن دیگر از منافقین و روسای مهاجر و انصار با آن حضرت بیعت کردند. دومی گفت: یا علی! خلافت و ولایت بر تو مبارک باد, صبح کردم در حالیکه می بینم مولای من و مولای تمام مومنین می باشی, و پیامبراکرم صلی الله علیه و اله این بیعت و عهد را بر آنان محکم گردانید. سپس آنها مخفیانه با رفقای خود بنا گذاشتند که بعد از پیغمبر نگذارند امیرالمومنین علیه السلام بر منصب خلافت باقی بماند و حق او را غصب کنند.ولی همین که به حضور پیامبر می رسیدند می گفتند: ای رسول خدا ص محبوبترین و نزدیکترین اشخاص نزد خداوند را بر ما ولایت و خلافت بخشیدی. علی علیه السلام برای دفع ستمکاران از لحاظ سیاست و دین از ما شایسته تر و مردی لایق مقام خلافت می باشد.و خداوند می دانست که آنها آنچه در دل دارند غیر از آن است که بر زبان می آورند و بر دشمنی خود با امیرالمومنین علیه السلام باقی هستند, از این رو خداوند از عقاید باطنی آنها پیامبرش را با خبر ساخت و فرمود: ای رسول ما! بعضی از مردم میگویند ما به امر خداوند درباره نصب امیرالمومنین علیه السلام به خلافت ایمان داریم اما آنها دروغ می گویند و ایمان ندارند و بر هلاکت شما و هلاکت علی علیه السلام با هم متحد شده اند و اشخاص متمردی هستند و طغیان و فساد زیادی خواهند نمود.سپس حضرت فرمودند: پس از آن که خداوند پیامبر را از نفاق و توطئه منافقین با خبر ساخت آنها حضور پیامبر ص شرفیاب شده و قسم دروغ خوردند, و پیامبر ص آنها را سرزنش و ملامت نمود.اولی گفت: ای رسول خدا! به خدا قسم هیچ چیز در نظرم لذت بخش تر و بهتر از بیعت با علی علیه السلام نبوده و امیدوارم بر اثر این بیعت خداوند درهای بهشت را به رویم بازکند و مرا از ساکنین بهشت گرداند.دومی گفت: ای رسول خدا ص! من عملی که شایسته بهشت رفتن باشد ندارم جز همین بیعت با علی علیه السلام به خدا قسم هرگز خیال نکرده و خوش ندارم که نقض بیعت نمایم. و اگر جواهراتی به اندازه ما بین زمین و آسمان به من بدهند که این بیعت را بشکنم قبول نخواهم کرد.سومی گفت: ای رسول خدا ص ! من از بیعت به حدی مسرور و خوشحالم که تصور آن نشود. و یقین دارم اگر گناه انس و جن را نموده باشم خداوند به سبب این بیعت تمام گناهان مرا آمرزیده است. و رفقای دیگر آنها هم مانند این سخنان راگفتند وقسم خوردند. و اینجا بود که خداوند این آیه (بقره/۹) را نازل فرمود: یُخادِعُونَ اللَّهَ… (۳)ب) ابن بابویه در کتاب توحید صدوق به سند خود از سعد بن صدقه بن زیاد روایت کرده: از امام صادق علیه السلام سئوال نمودم که در روز قیامت وسیله نجات از آتش جهنم چیست؟ فرمودند: خدعه نکردن با خدا. زیرا هرکه با خداوند خدعه کند, خدا نیز با او خدعه نموده و ایمان را از دل او ببرد و چنین کسی در حقیقت با خویش خدعه نموده است.گوید: به محضر امام علیه السلام عرض کردم: غرض از خدعه کردن با خدا چیست؟فرمودند: در ظاهر اوامر خدا را قبول نموده ولی در باطن معتقد نبوده و ایمان نداشته باشد و یا آن که به ظاهر اوامر را اجرا نموده ولکن برای غیر خدا باشد. از ریا کردن بپرهیزید که این عمل شریک قرار دادن برای خداست. در روز قیامت شخص ریاکار را به چهار نام می خوانند و صدا می زنند: ای کافر! ای فاجر! ای حیله گر! و ای زیانکار! اعمال و عباداتت از بین رفت. پاداش خود را از کسی که برایش عبادت نموده ای بخواه.
حدیث: امام جعفرصادق علیهالسلام:من اَقامَ فرائِضَ اللهِ وَاجْتَنبَ مَحارِمَ اللهِ و أَحسَنَ الوِلایةَ لِأَهْلِ بَیتِ نَبِیِّ اللهِ وَ تَبَرأَ مِن اَعداءِ الِلّه عَزَّوجَلَّ فَلیَدِخُلْ مِن أَیِّ ابوابِ الجَنَّةِ الثمانِیةِ شاءَ.کسی که واجبات خدا را به جا آورد و از محرمات دوری کند و ولایت اهلبیت پیغمبر(ص) را نیکو بدارد و از دشمنان خداوند متعال تبرّی بجوید، (فردا) از هر یک از درهای هشتگانة بهشت که دلخواه او است داخل آن بگردد. (بحار، ج ٢٧، ص ٨٨)
سیمای تولی و تبری: در «حدیث قدسی خداوند» آمده که به حضرت موسی ـ علیه السّلام ـ فرمود: آیا هرگز عملی برای من انجام دادهای؟ موسی ـ علیه السّلام ـ عرض کرد: آری! برای تو نماز خواندهام، روزه گرفتهام، انفاق کردهام و به یاد تو بودهام، خداوند فرمود: امّا نماز برای تو نشانة (ایمان) است و روزه سپر آتش، و انفاق سایهای در محشر، و ذکر خدا نور است، کدام عمل را برای من بجا آوردهای! موسی ـ علیه السّلام ـ عرض کرد: خداوندا! خودت مرا در این مورد راهنمایی فرما، خداوند فرمود: آیا هرگز به خاطر من با کسی دوستی کردهای، و به خاطر من کسی را دشمن داشتهای؟در این جا بود که موسی دانست برترین اعمال حب فی الله و بغض فی الله است»،لازم به ذکر است این دو واژه معمولا در چهار مورد استعمال میشوند: ولاء محبت و عشق و علاقه به اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ و ولاء امامت به معنای الگو قرار دادن امامان برای اعمال و رفتار خویش، و ولاء زعامت به معنای حق رهبری اجتماعی و سیاسی امامان، و ولاء تصرف یا ولاء معنوی که بالاترین مراحل. ولاء تصرف است.
معاویه برای فرماندار خود در مدینه یعنی مروان نامه نوشت که از ام کلثوم دختر عبدالله بن جعفر (علیه السلام) برای پسرم یزید خوستگاری کن . مروان نزد عبدالله رفت و جریان را گفت ، عبدالله در پاسخ گفت : اختیار این دختر با دائیش مولای ما حسین (علیه السلام) است . بعد عبدالله جریان را به عرض امام حسین(علیه السلام) رساند، امام فرمود: از درگاه خداوند خشنودی خدا را خواستارم . تا اینکه مردم در مسجد، اجتماع نمودند، مروان همراه عده ای از بزرگان قوم خود به حضور حسین (علیه السلام) آمد و جریان دستور معاویه را به عرض رساند و اضافه کرد، مهریه اش به حکم پدرش معاویه هر چه باشد می پردازیم و قرضهای پدرش را ادا می کنیم و به اضافه اینکه این وصلت باعث صلح بین دو طایفه بنی هاشم و بنی امیه می شود. امام حسین (علیه السلام): پس از حمد ثنای الهی فرمود: ای مروان ! آنچه گفتی شنیدم ، اما در مورد، مهریه سوگند به خدا ما از سنت پیامبر (صلی الله علیه وآله) تجاوز نمی کنیم که دوازده وقیه معادل 480 درهم بود. اما در مورد ادای قرض پدرش ، دختران ما هر جا باشند قرضهای دنیوی ما را ادا می کنند. اما صلح و آشتی بین ما و طایفه شما، این را بدان که ما برای رضای خدا و در راه خدا با شما دشمنی داریم ، بنابراین برای دنیا با شما سازش نمی کنیم ، سوگند به جانم ، خویشاوند نسبی (بخاطر خدا) بهم زده شد تا چه رسد به خویشاوندی سببی (یعنی خویشی از ناحیه داماد). مروان و همراهانش مایوس شده برخاستند و رفتند.منبع:داستان صاحبدلان
تولی و تبری مطابق با فتاوای حضرت آیتالله العظمی خامنهای مدظله العالی:
آیا هدیه گرفتن و هدیه دادن به مسیحیها به خاطر تولد حضرت مسیح یا دیگر اعیاد آنها صحیح است؟ رفتن مسلمانان به کلیسا جهت ادای احترام به حضرت عیسی چه حکمی دارد؟
در هر دو مسئله اگر مفسدهای بر آن مترتب نباشد و مورد اتهام قرار نگیرید، اشکالی ندارد. گرفتن هدیهی آنها یا مثلاً یکبار به کلیسا رفتن یا در یک مراسمی شرکت کردن، اگر مفسدهای بر آن مترتب نباشد، یعنی موجب انحراف اعتقادی شما نباشد و دیگران سوء استفاده نکنند و شما موجب اتهام قرار نگیرید، اشکالی ندارد. اما اگر مفسدهای وجود داشته باشد، این کار جایز نیست.
منبر یازدهم:پذیرش امامت
آیه: فی قلوبهم مرض” چه کسانی هستند ؟فِی قُلُوبِهِم مَرَضٌ فَزادَهُمُ اللَّهُ مَرَضاً وَ لَهُم عَذابٌ أَلِیمٌ بِما کانُوا یَکذِبُونیعنی: در دلهای آنها یک نوع بیماری و مرض است، خداوند بر بیماری آنها میافزاید و عذاب دردناکی به خاطر دروغهایی که میگویند در انتظار آنهاست. (بقره/۱۰)حضرت امام موسی بن جعفر علیه السلام فرمودند: منافقین بر اثر معجزاتِ مشاده کرده از حضرت رسول صلی الله علیه و اله نه تنها ایمان نیاوردند بلکه بر مرض دلهای مریضشان افزوده شد, و بواسطه نقض عهد خداوند و شکستن بیعت با امیرالمومنین علیه السلام به امراض قلبیشان افزوده شد و درباره ولایت امیرالمومنین علیه السلام به حیرت افتادند و به خاطر تکذیب امر خداوند و آنکه به دروغ مدعی بودند که ما بر بیعت خود استوار و پایدار هستیم بر کیفر شدید و عذابی سخت دچار خواهند شد.
حدیث: پیامبرگرامی اسلام صلیالله علیه و آله و سلم:مَن تأَثَّمَ أَن یَلعَنَ مَن لَعَنَهُ اللهُ فَعَلَیهِ لَعنَةُ الله!هر کس از لعن کردنِ کسی که خدا او را لعنت کرده خودداری کند، لعنت خدا بر او باد! (غدیر دوّم، ص ٢٧، ایقاد شاه عبدالعظیمی، ص ٥٠)
سیمای تولی و تبری: تولّی، اصطلاحی کلامی در برابر تبرّی. واژة تولّی، مصدر باب تفعل از ریشة و ل ی، به دو صورت (تَوَلیّ'، تَوَلیّ'عَنْ) بکار می رود. برای صورت اول، معانی متعددی از جمله دوستی داشتن با کسی و پیروی کردن از او و ولی گرفتن وی و یاری رساندن به او ذکر شده صورت دوم (تَوَلیّ' عَنْ) به معنای روی گرداندن است. در قرآن تولّی و مشتقات آن در بیشتر موارد ــ چه به همراه عن و چه بدون آن به معنای برگشتن و پشت کردن آمده ولی در چند آیه نیز در معانیِ مذکور برای صورت اول بکار رفته است.علاوه بر این در قرآن و احادیث ، بر حُبّ ــ که بر اساس معنای لغوی تولّی، منشأ و سرآغاز آن است ــ بارها تأکید شده و دینداری و ایمان بدان منوط گردیده است.اصطلاح تولّی در مقابل تبّری در آثار فرق اسلامی کاربرد دارد. بر اساس منابع شیعی، تولّی به معنای دوست داشتن، تصدیق و تبعیت و پذیرش ولایت خدا و پیغمبر و ائمه است. در احادیث بسیاری، محبت ورزیدن به ائمة اهل بیت علیهم السلام و خاصه حضرت علی علیه السلام واجب دانسته شده است.سید هاشم بَحْرانی 95 حدیث از طریق اهل سنّت و 52 حدیث از طریق شیعه در باب فضل محبان و موالیان علی علیه السلام و سایر امامان روایت کرده است. به تعبیر فضل اللّه بن روزبهان اهل سنّت نیز بر آن اند که تولاّی پیامبر و آل او و تبرّی از دشمنان او بر هر مؤمنی واجب است و کسی که ایشان را والی و متصرف امور خود نداند یا از دشمنان ایشان تبرّی نجوید، مؤمن نیست.به نوشته شیخ یوسف بحرانی، از تأکید فراوان احادیث شیعی در این باب نتیجه گرفته می شود که محبت اهل بیت عبارت از پذیرش امامت آنها و قرار دادن آنها در جایگاهی است که متعلق به آنهاست. بنابراین مقدّم داشتن غیرِ آنها بر آنها در این زمینه در واقع خروج از دایرة محبت محسوب می شود.
پذیرش امامت ائمه در روایات پیامبر(ص):
پیشوایان و امامان ما، حتی در سنین طفولیت هم در سطح بالایی از شایستگی و لیاقت برای پذیرفتن امانت الهی و رهبری حکیمانه و آگاهانه امت اسلامی قرار داشتند؛ همان طور که میدانید، وضع در مورد امام جواد (ع) و امام مهدی (عج) – که ارادهی الهی تعلق گرفت تا مسؤولیت رهبری امت را در سالهای اول زندگی عهدهدار شوند – چنین بود، درست مانند پیامبر خدا، عیسی (ع) که کاملا وضع او نیز همین حال بود؛ خدای متعال دربارهاش میگوید:«فأشارت الیه قالوا کیف نکلم من کان فی المهد صبیا – قال انی عبدالله آتینی الکتاب و جعلنی نبیا به فرزند اشاره کرد گفتند: ما چگونه با طفلی که در گهواره است سخن گوییم؟طفل گفت: همانا من بندهی خدایم که به من کتاب آسمانی عطا کرد و مرا پیامبر خود قرار داد.»در مورد پیامبر خدا، یحیی (ع) نیز وضع همین گونه بود؛ خدای سبحان دربارهاش میفرماید:«یا یحیی خذ الکتاب بقوه و آتیناه الحکم صبیا؛ ای یحیی، کتاب را به نیرومندی بگیر! و در کودکی به او دانایی عطا کردیم.»آری، حسنین علیهماالسلام در ایام طفولیت در سطح بالایی از رشد و کمال انسانی قرار داشتند و تمامی صلاحیتها و شایستگیها را دارا بودند؛ شایستگیهایی که موجب میشد مورد عنایت پروردگار و شایستهی نشانهای افتخار زیادی باشند که اسلام بر زبان پیامبر عظیم الشأن صلی الله علیه و آله به آنها بخشیده است؛ از سویی این ویژگیها بود که آن دو را قادر میساخت تا بتوانند مسؤولیتهای سنگینی را در زمینهی رهبری حکیمانه امت به عهده گیرند. آری میبایست این صفات و ویژگیها را دارا باشند تا شرکت دادن آنها در دعوی و مباهلهی برای اثبات آن درست باشد.آن طور که علامهی طباطبایی و استاد مظفر – قدس الله سرهما – اشاره کردهاند، مراد از این آیه که میفرماید: «فنجعل لعنه الله علی الکاذبین» این است که کاذبین کسانی هستند که در یک مباهله قرار دارند و اگر دعوی و مباهله بر سر آن، بین شخص رسول خدا صلی الله علیه و آله و سید و عاقب و اهتم بود، لازم بود در آیه تعبیری بیاورد که قابل انطباق بر مفرد و جمع هر دو باشد؛ مثلا بگوید: «فنجعل لعنه الله علی الکاذب» یا «علی من کان کاذبا»، ولی از آنچه در آیه آمده است معلوم میشود دروغگویی که نفرین شامل حالش میشود، جمعیتی است که در یک طرف این محاجه قرار گرفته، حال یا در طرف رسول خدا یا در طرف نصارا. این مطلب میرساند که هر کس برای مباهله حضور یافت، در دعوی شریک است، زیرا کذب جز در آن نیست؛ بنابراین، علی، فاطمه و حسنین (ع) در دعوی و دعوت برای مباهله بر سر آن شریک بودند؛ این از بالاترین مناقبی است که خدای تعالی اهل بیت پیامبرش را بدان اختصاص داده است. زمخشری میگوید: «در این مسأله دلیل است بر فضیلت اصحاب کساء که هیچ دلیل دیگری از آن قویتر نیست.»طبرسی و دیگران گفتهاند:«ابنابیعلان که یکی از پیشوایان معتزلی است میگوید: این آیه میرساند که حسنین در آن حال مکلف بودهاند، زیرا مباهله جز با فرد بالغ جایز نیست. اصحاب ما (شیعهی امامیه) میگویند: کمی سن از حد بلوغ، منافاتی با کمال عقل ندارد و احتلام که در شرع مقدس حد بلوغ شناخته شده، فقط برای احکام شرعی است (واضح است که عامهی مردم مد نظرند). سن حسنین در حال مباهله به حدی بوده که مانع از کمال عقل آنها نیست؛ علاوه بر این، ما معتقدیم که جایز است در مورد ائمه خرق عادت شود و چیزهایی به اینان داده شود که به دیگران داده نشده است، و اگر سن کودکی ایشان در آن موقع طوری است که معمولا موقع کمال عقل در انسان نیست، ممکن است به خاطر امتیازهایی که دارند، به طور استثنایی و خرق عادت، به آنان کمال عقل داده شده باشد، چه اینان نزد پروردگار از جایگاه و موقعیت خاصی برخوردارند و امتیازهایی دارند که سایر افراد بشر ندارند. مؤید این مطلب فرمودهی رسول اکرم صلی الله علیه و آله است که در اوان کودکی آن دو را فرمود: این دو پسرم، حسن و حسین، امامند و پیشوا، چه شرایط برای رسیدن به خلافتو امامت ظاهری آنان آماده شود و چه چنین شرایطی حاصل نشود.» اضافه میکنم: از مطالبی که مؤید نظر علامه طباطبایی و علامهی مظفر و دیگران است، «سوره هل أتی» است که در شأن اهل کساء نازل شده است و خدا در آن، همهی آنها را به بهشت وعده میدهد و از جمله اهل کساء، حسن و حسین علیهماالسلام هستند.همچنین شرکت در بیعت رضوان؛ گواهی گرفتن آن دو در قضیهی فدک توسط حضرت زهرا و سایر اقوال و موضعگیریهای پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در مناسبتهای مختلف، مؤید این مدعاست.تمامی این مسائل بدین خاطر بود که اکرم صلی الله علیه و آله میخواست مردم را از نظر روحی و وجدانی برای پذیرش امامت ائمه (ع) – هر چند از سن کمی برخوردار باشند – آماده سازد؛ مثلا در مورد امام جواد و امام مهدی علیهماالسلام وضع چنین بود.
تولی و تبری مطابق با فتاوای حضرت آیتالله العظمی خامنهای مدظله العالی:
خرید و فروش با پیروان دیگر ادیان چه حکمی دارد؟
به جز کسانی که در حال جنگ با مسلمانان هستند، خرید و فروش با پیروان سایر ادیان، اگر مفسدهای بر آن مترتب نباشد اشکالی ندارد. همچنانکه در کشور ما اقلیتهای مذهبی هستند و صاحب حرفه و مغازهاند و مردم با آنها مبادله و خرید و فروش دارند و از نظر شرعی هم اشکالی ندارد.
منبردوازدهم:مرتبه رضا و تسلیم
آیه: مفسدین فی الارض” چه کسانی هستند ؟وَ إِذا قِیلَ لَهُم لا تُفسِدُوا فِی الأَرضِ قالُوا إِنَّما نَحنُ مُصلِحُونَ * أَلا إِنَّهُم هُمُ المُفسِدُونَ وَ لکِن لا یَشعُرُونَ * وَ إِذا قِیلَ لَهُم آمِنُوا کَما آمَنَ النَّاسُ قالُوا أَ نُؤمِنُ کَما آمَنَ السُّفَهاءُ أَلا إِنَّهُم هُمُ السُّفَهاءُ وَ لکِن لا یَعلَمُونَ * وَ إِذا لَقُوا الَّذِینَ آمَنُوا قالُوا آمَنَّا وَ إِذا خَلَوا إِلی شَیاطِینِهِم قالُوا إِنَّا مَعَکُم إِنَّما نَحنُ مُستَهزِؤُنَ * اللَّهُ یَستَهزِئُ بِهِم وَ یَمُدُّهُم فِی طُغیانِهِم یَعمَهُونَ * أُولئِکَ الَّذِینَ اشتَرَوُا الضَّلالَهَ بِالهُدی فَما رَبِحَت تِجارَتُهُم وَ ما کانُوا مُهتَدِینَ یعنی: و هنگامی که به آنها گفته شود، در زمین فساد نکنید میگویند ما فقط اصلاح کنندهایم. آگاه باشید اینها همان مفسدانند ولی نمیفهمند. و هنگامی که به آنها گفته شود، همانند (سایر) مردم ایمان بیاورید میگویند: آیا همچون سفیهان ایمان بیاوریم؟ بدانید اینها همان سفیهانند ولی نمیدانند. و هنگامی که افراد با ایمان را ملاقات میکنند میگویند ما ایمان آوردهایم، (ولی) هنگامی که با شیاطین خود خلوت میکنند میگویند با شمائیم ما (آنها) را مسخره میکنیم. خداوند آنها را استهزاء میکند، و آنها را در طغیانشان نگه میدارد تا سرگردان شوند. آنها کسانی هستند که هدایت را با گمراهی معاوضه کردهاند و (این) تجارت برای آنها سودی نداده، و هدایت نیافتهاند. (بقره/۱۱تا۱۶)الف) در تفسیر برهان از حضرت امام باقر علیه السلام روایت کرده اند که فرمودند: این آیات در حق فلانی و فلانی و فلانی نازل شده که در ظاهر ایمان داشته و تسلیم ولایت امیرالمومنین علیه السلام بوده و چون در خلوت به دشمنان آن حضرت می رسیدند می گفتند: با شما همراه و هم مسلک هستیم و علی بن ابیطالب علیه السلام را استهزاء می کنیم. پس خداوند فرمود ما کیفر و سزای این عمل منافقین و استهزاء به امیرالمومنین علیه السلام را در عالم آخرت خواهیم داد.ب) حضرت امام موسی بن جعفر علیه السلام فرمودند: وقتی به منافقین گفته می شد روی زمین فساد نکنید و با اظهار نقض بیعت خود به اشخاص ضعیف و سست عقیده رخنه در دین آنها نکنید جواب می دادند ما از اصلاح طلبان هستیم زیرا به دین و مذهب اعتقاد نداریم و در دین متحیریم و به دین محمد صلی الله علیه و اله و اسلام در ظاهر راضی هستیم و در باطن بر طبق دلخواه خود عمل کرده و از بندگی و فرمانبرداری, خود را رهانده ایم. آنگاه خداوند فرمود: ای منافقین! بدانید و آگاه باشید که شما در حقیقت از مفسدین روی زمین هستید و خداوند شما را به پیامبرش معرفی کرده و به خوبی شناسانده و به مسلمانان حقیقی (شیعیان مرتضی علی ع) امر فرموده که بر شما لعنت نمایند.و نیز امام موسی بن جعفر علیه السلام فرمودند: هر وقت به منافقین بگویند شما هم مانند سلمان و مقداد و ابوذر و عمار که در نصب خلافت امیرالمومنین علیه السلام و اطاعت از اوامر خدا و رسول, ایمان آورده اند ایمان بیاورید به هم مسلکان خود بگویند: آیا ما هم مانند سلمان و مقداد و ابوذر و عمار سفیهانه ایمان بیاوریم؟ چرا که منافقین از دریچه چشم دل تسلیم شدن مومنین را به اوامر خدا و رسول مشاهده ننموده و به ولایت امیرالمومنین علیه السلام و دوستی ذریه گرامی آن حضرت, تن نداده و آن حضرت را ترک نموده و محبت یهود و نصاری را در دل خود جای دادند که دشمن خدا و رسول بودند و در ظاهر از آنها تبری جسته و در باطن به یهود و نصاری پیوسته اند.همچنین امام موسی بن جعفر علیه السلام فرمودند: اما مسخره نمودن آنها در دنیا همین است که آنها در دنیا به صورت ظاهری اسلام را پذیرفته اند تا احکام اسلام درباره آنها اجرا شود, اما در مقابل مسخره نمودن خداوند نسبت به آنها در دنیا امر به لعنت کردن آنها است تا تفاوت مسلمانیِ منافق گونه با مسلمانانِ حقیقی و خالص مشخص گردد و استهزاء در آخرت آنها از سوی خداوند به این است که جایگاه مومنین در بهشت به آنها نشان داده شود و جایگاه این گروه نیز به مومنین در بهشت نشان داده می شود.
حدیث: امام جعفرصادق علیهالسلام:اِنّ أَوثَقَ عُریَ الایمانِ اَلحُبُّ فیاللهِ وَالبُغضُ فیاللهِ و تُوالی ولِیَّالله و تُعادی عَدُوَّالله.محکمترین دستاویزهای ایمان، دوستی و دشمنی که برای خدا باشد، وَلای ولیّ خدا را داشته باشی و دشمنانش را دشمن بداری. (بحار، ج ٧، ص ٥٧)
سیمای تولی و تبری: به باور شیعه آنچه وجود امام و تولّی به او را توجیه و الزام می کند، جلوگیری از درافتادن به ورطة گمان و قیاس و وهم در امر دین است. به اعتقاد شیعه علم امام از روی رأی و اجتهاد نیست بلکه یقینی است زیرا وی این علم را یا از جانب خداوند و از طریق علم لدنی یا با نفس قدسی خود از طریق پیامبر و امامان پیشین دریافت می کند.بین ترتیب تولّی یعنی پذیرش ولایت امام علیه السلام شرط دست یافتن به یقین در امر دین خواهد بود، چنانکه بر اساس حدیثی امام باقر علیه السلام تولاّی ائمه و تبرّی از دشمنان آنان را در کنار تصدیق خدا و رسول از ارکان معرفت خدا ــ که به عبادت حقیقی او منتهی می شود ــ برشمرده است.در متون حدیثی آثار و نتایج گوناگونی نظیر سعادت و خیر دنیا و آخرت برای حبّ و تولاّی ائمه آمده است. همچنین در احادیث، آثار دنیوی و اخروی محبت ائمه ذکر شده از جمله آثار و نشانه های آن در دنیا زهد، حرص بر عمل، ورع در دین، رغبت به عبادت، توبة قبل از مرگ، نشاط در شب زنده داری، سخاوت و حفظ امر و نهی الاهی دانسته شده است و در آخرت نیز محب اهل بیت از آتش جهنم امان می یابد، رویش سفید می شود و نامه اش به دست راستش داده می شود و بی محاسبه به بهشت می رود.خواجه نصیرالدین طوسی در اخلاق محتشمی بابی را به حبّ و بغض و تولّی و تبرّی اختصاص داده و در آن آیات و احادیث و سخنان حُکما را در این باره آورده است. علاوه بر این نوشته مختصر و مستقلی با نام «رساله در تولاّ و تبرّا» به وی منسوب است (همراه با اخلاق محتشمی چاپ شده) که در آن با دیدی فلسفی به موضوع پرداخته و در نهایت، حاصل شدن ایمان را با تولّی و تبرّی مرتبط ساخته است.به نوشته وی هرگاه نفس بهیمی تحت امر نفس ناطقه درآید، دو قوة شهوت و غضب لطیفتر شده به شوق و اِعراض بدل می شوند و چون نفس ناطقه فرمانبردار عقل گردد، شوق و اعراض باز هم لطیفتر شده به ارادت و کراهت تبدیل می شوند و سرانجام وقتی عقل به فرمانِ فرمانده حقیقت تن دهد، ارادت و کراهت به تولّی و تبرّی مبدل خواهند شد.وی کمال تولّی و تبرّی را در آن دانسته که عناصر چهارگانه آنها، یعنی معرفت و محبت و هجرت و جهاد محقق شود اما معتقد است کمال دینداری درجه ای بالاتر دارد که مرتبه رضا و تسلیم است و آن زمانی حاصل می شود که تولّی و تبرّی یکی شوند؛ یعنی تبرّی در تولی مستغرق گردد. در نهایت از نظر خواجه نصیرالدین طوسی ایمان زمانی حاصل می شود که مجموع تولّی و تبرّی و رضا و تسلیم یکجا در فرد جمع و محقق گردد و در این صورت است که می توان نام مؤمن بر او نهاد.
تولی و تبری مطابق با فتاوای حضرت آیتالله العظمی خامنهای مدظله العالی:
استفاده از خوراکی و غذاهای طبخشده توسط پیروان سایر ادیان حلال است یا خیر؟ آیا گوشت ذبحشده توسط اهل کتاب پاک و حلال است؟
به نظر حضرت آقا گوشت ذبحشده توسط مسلمانان از هر فرقهای که باشند -البته فِرَق شناخته شده- اشکالی ندارد و حلال و پاک است. اما گوشت ذبحشده توسط غیرمسلمانان از اهل کتاب حلال نیست؛ چون حیوان باید توسط مسلمان با شرایط خاص سر بریده شده باشد. پس اگر غذاها، غذاهای گوشتی یا فرآوردههای گوشتی باشند حلال نیستند. اما مصرف سایر غذاهای آنها مثل سبزیجات، میوهجات یا غذاهایی که از اینها تهیه میشود، ولو به دست آنها باشد، اشکالی ندارد. اهل کتاب طبق نظر حضرت آقا پاک هستند و خوردن غذای طبخشدهی غیرگوشتی آنها اشکالی ندارد.
منبر سیزدهم:آثارتولی و تبری
آیه: آنان که غیر خدا را به خدایی گیرندوَ مِنَ النَّاسِ مَن یَتَّخِذُ مِن دُونِ اللَّهِ أَنداداً یُحِبُّونَهُم کَحُبِّ اللَّهِ یعنی: بعضی از مردم معبودهایی غیر از خداوند، برای خود انتخاب میکنند، و آنها را همچون خدا دوست میدارند.(بقره/۱۶۵)جابر می گوید: از امام صادق علیه السلام در رابطه با تفسیر این آیه شریفه سوال نمودم حضرت فرمودند: آن گروه, محبین فلان و فلان و فلان هستند که آنان را پیشوای خود قرار داده اند بدون آنکه پیشوای خود را کسی قرار دهند که خدای متعال او را به عنوان امام برای مردم قرار داده است.
حدیث: امام جعفرصادق علیهالسلام:لا واللِّهِ لا یَخرُجُ وَلِیُّنا مِنَ الدّنیا اِلّا وَ اَللهُ و رسولُهُ وَ نحنُ عَنُه راضُون.به خدا سوگند جز این نیست کسی که با ولایت ما از دنیا برود او مسلّماً با رضایت و خشنودی خدا و رسول صلیالله علیه و آله و سلم و خشنودی ما (اهلبیت) از دنیا رفته است. (بحار، ج ٢٧، ص ١٣٧)
سیمای تولی و تبری: داستان پیرمردی که از امام باقر(ع) آثار تولی و تبری را جویا شد، چیست؟
در منابع حدیثی شیعه روایتی نقل شده است که نشان از نقش تأثیرگذار تولّی و تبرّی (دوستی با دوستان اهل بیت و دشمنی با دشمنان آنها) در سرنوشت انسان دارد:
حَکَم بن عُتَیبه میگوید: روزى در محضر امام باقر(ع) نشسته بودیم و اتاق نیز مملوّ از جمعیت بود، ناگهان پیرمردى که تکیه بر عصاى بلندى کرده بود وارد شد؛ دم در ایستاد و گفت: سلام و رحمت خدا و برکاتش بر تو باد اى فرزند رسول خدا! و پس از آن ساکت شد.امام باقر(ع) پاسخ داد: «و علیک السّلام و رحمة اللَّه و برکاته».
پیرمرد رو به حاضران کرده و به آنان نیز سلام داد و همچنان ایستاد تا همگى جواب سلامش را دادند، آنگاه روى خود را به سمت امام باقر(ع) کرده گفت: اى فرزند رسول خدا! مرا نزدیک خود بنشان که به خدا سوگند من به شما و دوستدارانتان علاقهمندم. به خدا سوگند این دوستیها برای دنیا نیست، و به خدا من دشمن دارم دشمنانتان را و از آنان بیزارم، به خدا این دشمنى و بیزارى به این دلیل نیست که آنان فردی از اطرافیانم را کشته باشند! به خدا سوگند من حلال شما را حلال میدانم و حرامتان را حرام میشمارم و چشم به فرمانتان دارم. قربانت گردم آیا [با این ترتیب] درباره من امید [سعادت و نجات] دارى؟
امام باقر فرمود: «پیش بیا، پیش بیا»، سپس او را نزد خود نشانده و فرمود: «اى پیرمرد همانا مردى نزد پدرم على بن حسین(ع) شرفیاب شد و همین پرسش را مطرح کرد. پدرم به او فرمود: اگر [با این حال] بمیرى؛ به رسول خدا(ص)، على، حسن، حسین و على بن حسین(ع) وارد شوى و دلت خنک شود، قلبت آرام گیرد، دیدهات روشن گردد و به همراه نویسندگان اعمالت با روح و ریحان از تو استقبال شود، و این در وقتى است که جان به اینجاى تو رسد- و با دست به گلویش اشاره فرمود- و اگر زنده بمانى آنچه را موجب چشم روشنیت هست، ببینى و در بالاترین درجات بهشت با ما خواهى بود».پیرمرد گفت: چه فرمودى اى ابا جعفر؟! [پیرمرد با تعجب از امام خواست تا کلامش را تکرار کند] امام(ع) همان سخنان را براى او تکرار کرد.پیرمرد گفت: اللَّه اکبر! اى ابا جعفر! اگر بمیرم؛ به رسول خدا، على، حسن، حسین و على ابن حسین(ع) درآیم و دیدهام روشن گردد، دلم خنک شود، قلبم آرام گیرد، و به همراه نویسندگان اعمالم با روح و ریحان مورد استقبال قرار گیرم، هنگامى که جانم به اینجا رسد! و اگر زنده بمانم ببینم آنچه را دیدهام بدان روشن گردد، و با شما باشم در بالاترین درجات بهشت؟ این جملات را گفت و آنقدر گریه کرد تا نقش بر زمین شد.
حاضران نیز که حال پیرمرد را دیدند به گریه و زارى پرداختند.امام باقر(ع) [که چنان دید] با انگشت خود قطرات اشک را از گوشههاى چشم آن پیرمرد پاک کرد.پیرمرد سربلند کرد و عرضه داشت: دستت را به من بده قربانت گردم!حضرت دستش را به پیرمرد داد، و او دستشان را میبوسید و بر دیده و رُخ خود میگذارد. سپس شکم و سینه خود را گشود و دست بر شکم و سینهاش گذارده برخاست، و خداحافظى کرده به راه افتاد، امام باقر(ع) نگاهى به پشت سر پیرمرد کرد، و رو به حاضران فرمود: «هر کس میخواهد مردى از اهل بهشت را ببیند به این مرد بنگرد».
تولی و تبری مطابق با فتاوای حضرت آیتالله العظمی خامنهای مدظله العالی:
پیروان چه ادیان و مذاهبی نجس هستند؟ آیا در مورد پیروان ادیان و مذاهبی که غیر اهل کتابند و از نظر حضرت آیتالله خامنهای نجس هستند، به صرف دست زدن به آنها نجس میشویم یا باید دست خیس باشد؟
طبق نظر حضرت آقا، فِرَق مسلمین و سایر مذاهب که اهل کتاب هستند یعنی مسیحیان، یهودیان، زرتشتیان و صابئین، اینها همه پاک هستند. دربارهی ارتباط با غیر اهل کتاب هم صرف اینکه دست خشک به آنها زده شود، یا حتی اگر رطوبت داشته باشد، ولی رطوبت سرایت نکند، یا شک داشته باشد که رطوبت از بدن آنها یا بدن ما سرایت کرده، باز محکوم به طهارت است. اینگونه نیست که اگر با غیرمسلمان غیر اهل کتابی دست دادید، دست شما نجس میشود؛ بلکه در صورتی دست شما نجس میشود که دست یکی از شما یا دست هر دو رطوبت سرایتکننده داشته باشد.
منبر چهاردهم:تولی و تبری درزیارت عاشورا
آیه: سختی و آسانی (عُسر و یُسر) چیست ؟یُرِیدُ اللَّهُ بِکُمُ الیُسرَ وَ لا یُرِیدُ بِکُمُ العُسریعنی: خداوند برای شما آسانی را میخواهد و برای شما حرج و سختی را اراده نمی کند. (بقره/۱۸۵)امام باقر علیه السلام در تفسیر این آیه شریفه فرمودند: الیسر امیرالمومنین علیه السلام و العسر فلان و فلان. یعنی: آسانی امیرالمومنین علیه السلام است وحرج و سختی فلانی و فلانی هستند.
حدیث: امام علی بن موسیالرضا علیهالسلام:قالاللهُ عزَّوجلَّ: وِلایةُ علیِّ بنِ أبی طالبٍ حِصنی فَمَن دَخَل حِصنیِ أَمِنَ مِنْ عَذابی.خداوند متعال میفرماید: ولایت علی بن ابیطالب دِژ و حصار من است. هر کس در این حصار جای گرفت از کیفر من در امان خواهد بود. (سفینه، ج ٢، ص ٦٩٢)
سیمای تولی و تبری: فَلَعَنَ اللَّهُ اُمَّةً اَسَّسَتْ اَساسَ الظُّلْمِ وَ الْجَوْرِ عَلَیْکُمْ اَهْلَ الْبَیْتِ پس خدا لعنت کند مردمی را که ریختند شالوده ستم و بیدادگری را بر شما خاندان وَ لَعَنَ اللَّهُ اُمَّةً دَفَعَتْکُمْ عَنْ مَقامِکُمْ و َاَزالَتْکُمْ عَنْ مَراتِبِکُمُ الَّتی رَتَّبَکُمُ اللَّهُ فیهاو خدا لعنت کند مردمی را که کنار زدند شما را از مقام مخصوصتان و دور کردند شما را از آن مرتبه هائی که خداوند آن رتبه ها را به شما داده بود
*- و َلَعَنَ اللَّهُ اُمَّةً قَتَلَتْکُمْ وَ لَعَنَ اللَّهُ الْمُمَهِّدینَ لَهُمْ بِالتَّمْکینِ مِنْ قِتالِکُمْ و خدا لعنت کند مردمی که شما را کشتند و خدا لعنت کند آنانکه تهیه اسباب کردند برای کشندگان شما تا آنها توانستند با شما بجنگند
*- بَرِئْتُ اِلَی اللَّهِ وَ اِلَیْکُمْ مِنْهُمْ وَ مِنْ اَشْیاعِهِمْ وَ اَتْباعِهِمْ وَ اَوْلِیاَّئِهِم بیزاری جویم بسوی خدا و بسوی شما از ایشان و از پیروان و دنبال روندگانشان و دوستانشان
وَ لَعَنَ اللَّهُ آلَ زِیادٍ وَ آلَ مَرْوانَ وَ لَعَنَ اللَّهُ بَنی اُمَیَّةَ قاطِبَةً وَ لَعَنَ اللَّهُ ابْنَ مَرْجانَةَ و خدا لعنت کند خاندان زیاد و خاندان مروان را و خدا لعنت کند بنی امیه را همگی و خدا لعنت کند فرزند مرجانه (ابن زیاد) را
*- وَ لَعَنَ اللَّهُ عُمَرَ بْنَ سَعْدٍ وَ لَعَنَ اللَّهُ شِمْراً وَ لَعَنَ اللَّهُ اُمَّةً اَسْرَجَتْ وَ اَلْجَمَتْ وَ تَنَقَّبَتْ لِقِتالِکَ خدا لعنت کند عمر بن سعد را و خدا لعنت کند شمر را و خدا لعنت کند مردمی را که اسبها را زین کردند و دهنه زدند و به راه افتادند برای پیکار با تو
اَللّهُمَّ الْعَنْ اَباسُفْیانَ وَ مُعاوِیَةَ وَ یَزیدَ بْنَ مُعاوِیَةَ عَلَیْهِمْ مِنْکَ اللَّعْنَةُ اَبَدَ الاْبِدینَ خدایا لعنت کن ابوسفیان و معاویه و یزید بن معاویه را که لعنت بر ایشان باد از جانب تو برای همیشه
- اَللّهُمَّ الْعَنْ اَوَّلَ ظالِمٍ ظَلَمَ حَقَّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ آخِرَ تابِعٍ لَهُ عَلی ذلِکَ خدایا لعنت کن نخستین ستمگری را که بزور گرفت حق محمد و آل محمد را و آخرین کسی که او را در این زور و ستم پیروی کرد
*- اَللّهُمَّ الْعَنِ الْعِصابَةَ الَّتی جاهَدَتِ الْحُسَیْنَ وَ شایَعَتْ وَ بایَعَتْ وَ تابَعَتْ عَلی قَتْلِهِ اَللّهُمَّ الْعَنْهُمْ جَمیعاً خدایا لعنت کن بر گروهی که پیکار کردند با حسین علیه السلام و همراهی کردند و پیمان بستند و از هم پیروی کردند برای کشتن آن حضرت خدایا لعنت کن همه آنها را
اَللّهُمَّ الْعَنْ یَزیدَ خامِساً وَ الْعَنْ عُبَیْدَ اللَّهِ بْنَ زِیادٍ وَ ابْنَ مَرْجانَةَ وَ عُمَرَ بْنَ سَعْدٍ وَ شِمْراً وَ آلَ اَبی سُفْیانَ وَ آلَ زِیادٍ وَ آلَ مَرْوانَ اِلی یَوْمِ الْقِیمَةِ خدایا لعنت کن یزید را در مرتبه پنجم و لعنت کن عبیداللّه پسر زیاد و پسر مرجانه را و عمر بن سعد و شمر و دودمان ابوسفیان و دودمان زیاد و دودمان مروان را تا روز قیامت
بیشترین لعنت و بیزاری از دشمنان خاندان عصمت و طهارت و مخالفان امامت و حکومت علی و آل علی (علیهالسّلام) در زیارت امام حسین (علیهالسّلام) در روز عاشورا وارد شده، که ترجمهی بخشی از آن ذکر میشود: ای ابا عبدالله! راستی که این پیش آمد ناگوار و مصیبت رسیده به تو بر ما و بر همهی مسلمانان بزرگ و سترگ است.آنچه به تو رسیده در آسمانها بر همهی آسمانیان (نیز) سترگ و بزرگ است.پس خدا لعنت کناد (دور از رحمتش گرداناد) گروهی را که بنیاد ستم و بیداد بر شما خاندان (پیامبر) را پیریزی کردند، و خدا لعنت کناد مردمی را که از (تصدی) مقامتان شما را باز داشتند و از رتبهها و درجاتی که خدا شما را در آنها نهاده بود دور کردند.خدا لعنت کناد گروهی که شما را کشتند، و هم لعنت کناد کسانی را که برای قدرت دادن به آنان در جنگ با شما زمینه فراهم کردند.من در پیشگاه الهی و حضور شما از آنان و پیروان و تابعان و دوستانشان بیزاری و دوری میجویم.ای ابا عبدالله! واقعاً تا روز قیامت من صلحم با هر که با شما سر صلح و آشتی دارد، و در نبردم با هر که با شما در جنگ است.خدا لعنت کناد آل زیاد و آل مروان را، و خدا همهی بنی امیه را لعنت کناد، و خدا لعنت کناد پسر مرجانه را، و خدا لعنت کناد عمر بن سعد را، و خدا لعنت کناد شمر را.خدا لعنت کناد مردمی را که زین بر نهادند و لگام زدند (اسبان را) و نقاب بستند برای جنگ و کشتن تو...ای ابا عبدالله! من تقرب میجویم به خدا و رسولش و امیرِ مؤمنان و فاطمه و حسن و تو به دوستی و پیوستگی داشتن با تو، و بیزاری و دوری از هر کس که پایهی (ظلم و قتل شما را) گذاشت و ساختمانش را بر آن بنا کرد، و ستم و بیدادش را بر شما و بر پیروانتان روا داشت...این تَولی و تبری با تعبیراتی همانند آنچه نقل شد در بقیهی زیارت عاشورا ادامه مییابد، تا به لعن و سلام میرسیم که هر یک صد مرتبه خوانده میشود، و اثر تلقینی خاصی در خوانندهی بیدار دل بر جا میگذارد، و اینک ترجمهی لعن آن: خدایا! لعنت کن نخستین ظالمی را که به حق محمد و آل محمد ظلم کرد، و آخرین پیرو او را در این ستم.خدایا! لعنت کن گروهی را که در جنگ با حسین کوشیدند، و (جماعتی را که) پسندیدند و پیروی کردند و پیمان بستند و موافقت کردند با کشتن او. خدایا! همهشان را لعنت کن و دور از رحمتت گردان. آنچه در این لعن قابل ذکر است تاکید و تشدید است که در آنها شده، و این روشنگر خباثت و دنائت افراد ملعون و جنایات جبران ناشدنی است که به حکومت حق و عدالت کردند و مسیر تاریخ اسلام را منحرف نمودند، بنابراین سخن بر سر عداوت خصوصی دو قبیله و یک جنگ پایان یافته در زمان و مکان خاص نیست، بلکه مبارزهی حق است و باطل، عدالت و ظلم، در طول تاریخ انسان، که امروز نیز با تمام مظاهرش شاهد و ناظر آنیم.پس تا کاخ ستمی در جهان برپاست، این دعایِ بد (دعای بد، مترادف نفرین و لعن است.) رواست، و تا دست تجاوزی دراز است، درِ این لعن به رویشان باز است.این لعنها و نفرینهای پیاپی طبعاً دشمنی و نفرت خواننده زیارت عاشورا را به آن ستمگران و پیروانشان که همیشه یافت میشود بر میانگیزد، و شعله خشمی مقدس را بر ضد هر تجاوز و حق کشی و بیعدالتی در دلش روشن نگاه میدارد، و قهری آشتی ناپذیر را با هر گناه و ستم و پلیدی در وجودش بر جا میگذارد، و طبیعی است که چنین زائری خود هیچگاه به خیانت و جنایت آلوده نخواهد شد، و این است اثر تربیتی و عملی تَولی و تبری.
تولی و تبری مطابق با فتاوای حضرت آیتالله العظمی خامنهای مدظله العالی:
وظیفهی ما در مورد ورود اهل کتاب به مکانهای مقدس مثل مساجد و حرمهای مطهر چیست؟ آیا باید جلوگیری کنیم؟ پیروان کدام ادیان نمیتوانند وارد مساجد مسلمین شوند؟
بردن غیرمسلمانان به مساجد جایز نیست؛ اما اگر این کار و حضور آنها در مساجد موجب بیاحترامی یا نجس شدن مساجد نباشد، اشکالی ندارد. همچنین است حکم ورود این افراد به حرم معصومین علیهمالسلام و امامزادهها.
منبرپانزدهم: تولی و تبری درزیارت امام حسین (علیهالسّلام) روز عرفه
آیه: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ادخُلُوا فِی السِّلمِ کَافَّهً وَ لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّیطانیعنی: ای کسانی که ایمان آوردهاید! همگی در صلح و آشتی در آیید! و از گامهای شیطان، پیروی نکنید. (بقره/۲۰۸)ابوبصیر گوید: امام صادق علیه السلام بعد از قرائت این آیه شریفه فرمودند: آیا می دانی “سلم” چیست؟ عرض کردم: شما داناترید. فرمودند: ولایه علی و الائمه الاوصیاء من بعده. یعنی ولایت امیرالمومنین علیه السلام و امامان جانشین بعد از اوست. سپس فرمودند: و خطوات الشیطان و الله ولایه فلان و فلان. یعنی و گامهای شیطان به خدا قسم ولایت فلانی و فلانی را قبول کردن است.
حدیث: پیامبرگرامی اسلام صلیالله علیه و آله و سلم:وَالذّی نَفسُ مُحمدٍ بیَدهِ لَو أنّ عَبداً جاءَ یومَ القیامةِ بِعَملِ سَبعَینَ نَبیّاً ما قَبِلَ اللهُ ذلِکَ مِنهُ حَتّی یَلقاهُ بِوِلایَتی وَ وِلایةِ أهلِ بَیتی.سوگند به آن کس که جان محمد در دست او است. اگر بندهای روز قیامت عمل هفتاد پیغمبر را داشته باشد تا ولایت من و اهل بیت مرا نداشته باشد خداوند از او قبول نخواهد کرد. (بحار، ج ٢٧، ص ١٧٢)
سیمای تولی و تبری: زیارت امام حسین (علیهالسّلام) در روز عرفه : فَلَعَنَ اللَّهُ أُمَّهً قَتَلَتْکَ وَ لَعَنَ اللَّهُ أُمَّهً ظَلَمَتْکَ وَ لَعَنَ اللَّهُ أُمَّهً سَمِعَتْ بِذَلِکَ فَرَضِیَتْ بِهِ پس خدا لعنت کند امتى را که تو را مقتول کردند و امتى را که به تو ظلم و ستم کردند و خدا لعنت کند امتى را که شنیدند و بدان راضى و خوشنود شدند.
لَعَنَ اللَّهُ أُمَّهً اسْتَحَلَّتْ مِنْکَ الْمَحَارِمَ (وَ انْتَهَکَتْ فِیکَ حُرْمَهَ الْإِسْلاَمِ) فَقُتِلْتَ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْکَ مَقْهُوراً خدا لعنت کند امتى را که هتک احترام تو را حلال شمردند و تو را که درود حق بر تو باد، به قهر و ظلم به قتل رسانیدند
فَلَعَنَ اللَّهُ أُمَّهً أَسْرَجَتْ وَ أَلْجَمَتْ وَ تَهَیَّأَتْ لِقِتَالِکَ پس خدا لعنت کند آن جماعتى را که اسبها را براى جنگ با حضرتت زین و لجام کردند و بر تو پناگاه هجوم آوردند و براى قتال با تو مهیا گشتند.
لَعَنَ اللَّهُ أُمَّهً قَتَلَتْکَ وَ لَعَنَ اللَّهُ أُمَّهً ظَلَمَتْکَ وَ لَعَنَ اللَّهُ أُمَّهً سَمِعَتْ بِذَلِکَ فَرَضِیَتْ بِهِ خدا لعنت کند امتى را که به قتل رسانیدند تو را و لعنت کند آنان که در حق تو ظلم و ستم کردند و لعنت کند قومى که شنیدند و بدان بر شما راضى و شادان گردیدند.
فَلَعَنَ اللَّهُ أُمَّهً قَتَلَتْکَ وَ أَبْرَأُ إِلَى اللَّهِ وَ إِلَیْکَ مِنْهُمْ فِی الدُّنْیَا وَ الْآخِرَهِ پس خدا لعنت کند امتى را که تو را به قتل رسانیدند و من از آن بهسوی خدا و بهسوی شما در دنیا و آخرت بیزارى مىجویم.
فَلَعَنَ اللَّهُ أُمَّهً قَتَلَتْکَ وَ لَعَنَ اللَّهُ أُمَّهً ظَلَمَتْکَ پس خدا لعنت کند امتى که تو را شهید کردند و خدا لعنت کند امتى را که بر تو ظلم و ستم کردند
وَ لَعَنَ اللَّهُ أُمَّهً اسْتَحَلَّتْ مِنْکَ الْمَحَارِمَ وَ انْتَهَکَتْ فِی قَتْلِکَ حُرْمَهَ الْإِسْلاَمِ و خدا لعنت کند امتى را که هتک احترام تو را روا داشتند و بهواسطه قتل تو پرده اسلام را دریدند.
تو درِ هدایت و پیشوای تقوی و دستگیرهی محکم و حجت بر اهل دنیا و پنجمین از اصحاب کسایی.دست رحمت به تو غذا داد، و از پستان ایمان شیر نوشیدی، و در دامن اسلام پرورش یافتی. بنابراین دل به فراقت راضی نمیشود، و به زنده بودنت شک نمیکند.درود و رحمت خدا بر تو و بر پدران و فرزندانت باد.بعد از چند سلام و تحیت این چنین ابراز عواطف دوستانه مینماید: ای فرزند رسول الله! پدر و مادرم فدایت باد.ای ابا عبدالله! پدرم و مادرم قربانت باد.واقعاً پیش آمد ناگوار و مصیبت وارده به تو بر ما و بر همهی اهل آسمانها و زمین بزرگ و ناراحت کننده است.پس گروهی که زین بر اسب نهادند و لگام بر دهنش زدند و آمادهی جنگ و قتل تو شدند خدا لعنت کناد (از رحمت خود دور کناد). در زیارت سید الشهداء (علیهالسّلام) با این عبارت از جانیان و قاتلان تبرّی میجوییم: لعنت شود و ملعون باد امتی که شما را کشت، و امتی که با شما مخالفت کرد، و امتی که ولایت شما را انکار کرد، و امتی که بر ضد شما پشتیبانی دشمن کرد، و امتی که حاضر (در صحنهی نبرد) بود و شهادت را نطلبید. شکر خدا که جایشان را آتش دوزخ قرار داد... در زیارت کوچکی از امام حسین (علیهالسّلام)، نیمی از آن لعن و تبرّی است: سلام بر توای ابا عبدالله، رحمت خدا بر توای ابا عبدالله. خدا ترا رحمت کند ای ابا عبدالله. (با در نظر آوردن این رسم که کُنیه در عربی نامی احترامآمیز است. مزیت تکرار «یا ابا عبدالله» و ذکر نکردن اسم حضرت در زیارت مذکور معلوم میشود. خدا لعنت کند کسی که تو را کشت، و خدا لعنت کند کسی را که شریک در (ریختن) خون تو شد، و خدا لعنت کند کسی را که این خبر به او رسید و به آن راضی شد. من در پیشگاه خدا از اینها بیزارم. در زیارتی دیگر بعد از چند سلام، زائر تَولی و تبرای خود را به زبان شهادت و گواهی دادن ذکر میکند، و این است ترجمهی آن: گواهی میدهم که تو حلال خدا را حلال شمردی و حرام خدا را حرام دانستی، و نماز را بر پا داشتی و زکات دادی، و به نیکی امر کردی و از بدی باز داشتی، و (مردم را) با روش حکیمانه و اندرز دادن به راه پروردگارتان دعوت کردی.گواهی میدهم که تو و هر که با تو کشته شد همه شهیدند و زنده و نزد پروردگارتان روزی داده میشوید.گواهی میدهم کشندهی تو در آتش است. به خدا میگروم (و خدا را میپرستم) به بیزاری جستن از کسی که ترا کشت، و از کسی که با تو جنگید و پیروی مخالفان ترا کرد، و از کسی که بر ضد تو لشکر فراهم کرد، و از کسی که صدایت را شنید و یاریات نکرد.کاش من با شما بودم و به کامیابی بزرگ میرسیدم. [این مضامین شورانگیز در بیان فضایل فرزندان رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و آرزوی یاری و همراهی با آنان و لعن و طعن بر ظالمان و دشمنانشان دائم به زائر تلقین میشود، و باعث تشجیع و قدرت روحی او میگردد، و شعلهی خشم مقدسی را در کانون دلش روشن میکند، که ریشهی هر ستم و ستمکاری را میسوزاند، و نفرت و بیزاریاش را نسبت به حکام ظالم بر میانگیزد، (در زیارت جامعه زائر به این حال تصریح میکند و میگوید: «سلمٌ لِمَن سالَمکم و حربٌ لِمَن حاربکم: ای پیشوایان! هر کس که تسلیم و مطیع شماست من با او در صلح و صفایم، و در برابر کسی که با شما به جنگ پرداخته است، همه جنگ و ستیزم. نیز در همین زیارت زائر این چنین تولاّ و تبرّای خود را اظهار میکند: دلم زیر فرمان شما و رایم تابع شماست، و همواره آمادهی یاریتان هستم تا خدای تعالی دینش را به وسیله شما زنده گرداند...) حکامی که یا از نسل و تبار همان پلیدان گذشته یعنی بنیامیه هستند با همان خباثت و رذالت، یا از نظر فکری و راه سیاسی از دودمان آن طاغوتیان جاه طلب یعنی عباسیان میباشند، و در هر دو صورت دشمن علم و تقوی و فضایل انسانیاند که در عترت رسول متجلی بوده و مردم را به سوی آنان میکشانده، و همین علت اصلی بغض و کینهشان نسبت به خاندان رسالت بوده است، که تا روزگار ما نیز ادامه داشته و به صورت حبس یا تبعید و تهدید فقهای مجاهد ابراز میشده است.
تولی و تبری مطابق با فتاوای حضرت آیتالله العظمی خامنهای مدظله العالی:
نظر حضرت آیتالله خامنهای در مورد ازدواج دائم یا موقت شیعیان -چه دختر و چه پسر- با پیروان دیگر ادیان و مذاهب چیست؟
اولاً ازدواج مسلمانان با یکدیگر اگر مفسدهای نداشته باشد اشکالی ندارد، اما اگر مفسده داشته باشد، حتی هممذهب هم باشند، جایز نیست. اما در ازدواج با غیرمسلمانان، ازدواج مرد مسلمان بهطور موقت با زنهای اهل کتاب اشکالی ندارد؛ اما ازدواج دائم با زنان غیرمسلمان صحیح نیست. زنان مسلمان هم مطلقاً نمیتوانند با مردان غیرمسلمان ازدواج کنند.
شانزدهم:حقیقت ایمان
آیه: خروج از نور به سوی ظلمت و از ظلمت به سوی نوراللَّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا یُخرِجُهُم مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّورِ وَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَولِیاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخرِجُونَهُم مِنَ النُّورِ إِلَی الظُّلُمات ِ أُولئِکَ أَصحابُ النَّارِ هُم فِیها خالِدُونیعنی: خداوند، ولی و سرپرست کسانی است که ایمان آوردهاند، آنها را از ظلمتها، به سوی نور بیرون میبرد. (اما) کسانی که کافر شدند، اولیای آنها طاغوتها هستند، که آنها را از نور، به سوی ظلمتها بیرون میبرند. آنها اهل آتشاند و همیشه در آن خواهند ماند. (بقره/۲۵۷)
عبدالله بن ابی یعفور گوید به امام صادق علیه السلام عرض کردم: من با مردمانی همنشینی دارم که جای شگفتی و تعجب است که با وجود آن که موالی و پیرو شما نیستند و پیرو فلانی و فلانی هستند اما مردمانی امانتدار و صادق و باوفا هستند و بالعکس (بعضا) اقوامی که پیرو شما هستند دارای امانتداری و صداقت و وفا نیستند.ابن ابی یعفور گوید: امام صادق علیه السلام مستقیم نشستند و همانند فرد غضبناک به من روی نموده و فرمودند: کسی که معتقد باشد به ولایت امام جائر و ظالمی که از سوی خدا نیست, دین ندارد و بر کسی که به امامت عادلی که از سوی خداست ایمان آورده ملامتی نیست.ابن ابی یعفور گوید: (با تعجب) عرض کردم آنها (مخالفان) دارای دین نیستند و بر اینها (شیعیان) و موالیان هیچ ملامت و شدتی نیست؟ حضرت فرمودند: بله آنها دینی ندارند و بر اینها (شیعیان) ملامتی نیست.سپس فرمودند: آیا سخن خداوند را نشنیده ای: “خداوند یار کسانی است که ایمان آوردند و آنها را از تاریکی ها به سوی روشنایی سوق دهد” ؟ در حقیقت آنها را از تاریکی گناهان بیرون آورده و به سوی نورِ توبه و آمرزش هدایت می کند و این بخاطر ولایت شما نسبت به هر یک از امام عادلی است که از سوی خداوند برگزیده شده اند و خداوند فرموده است: “اما کسانی که کافر شدند اولیاء آنها طاغوت می باشد که آنها را از نور به سوی ظلمتها می برند.”ابن ابی یعفور می گوید: گفتم: مگر این نیست که خداوند از این آیه کفار را اراده کرده است آنجا که فرموده است: والذین کفروا..؟گوید امام علیه السلام فرمودند: چه نوری برای کافر است؟ هنگامی که کفر ورزیده تا اینکه از نور بیرون برده شود به سوی تاریکی ها, و همانا خدای متعال در این آیه کسانی را اراده فرموده که در نور اسلام بوده اند, پس وقتی که پیرو و موالی هر امام جائر و ظالمی شدند که از سوی خدا نبود, به واسطه این ولایت (نسبت به ائمه جور) از نور اسلام به سوی تاریکی های کفر خارج شدند و خدای تبارک و تعالی برای آنها آتش جهنم را همراه با کفار واجب گردانید و سپس این آیه را تلاوت فرمودند: أُولئِکَ أَصحابُ النَّارِ هُم فِیها خالِدُون یعنی آنها اهل آتشاند و همیشه در آن خواهند ماند. این نکته از آیه مبارکه:أَو کَظُلُماتٍ فِی بَحرٍ لُجِّیٍّ یَغشاهُ مَوجٌ مِن فَوقِهِ مَوجٌ مِن فَوقِهِ سَحابٌ ظُلُماتٌ بَعضُها فَوقَ بَعض. یعنی: یا همچون ظلماتی است در یک دریای پهناور، که موج آن را پوشانیده، و بر فراز آن موج دیگری است، و بر فراز آن ابری تاریک، ظلمتهایی است یکی بر فراز دیگر. (نور/۴۰)استفاده می شود که در مقدمه تفسیر برهان از صالح بن سهل همدانی روایت شده است که امام صادق علیه السلام در تفسیر این آیه شریفه فرمودند: ظلمات, فلانی و فلانی (عمر و ابابکر) است. و ” فِی بَحرٍ لُجِّیٍّ یَغشاهُ مَوجٌ, یک دریای پهناور، که موج آن را پوشانیده” یعنی سومی (عثمان) و ” مِن فَوقِهِ مَوجٌ, بر فراز آن موج دیگری است” یعنی طلحه و زبیر و ” ظُلُماتٌ بَعضُها فَوقَ بَعض, ظلمتهایی است یکی بر فراز دیگر.” یعنی معاویه و یزید و فتنه های بنی امیه.ج) در تفسیر آیه ” یُخرِجُهُم مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّورِ, آنها را از ظلمتها، به سوی نور بیرون میبرد” در تفسیر عیاشی از امام صادق علیه السلام روایت شده که فرمودند: نور, آل محمد صلی الله علیه و اله است. و ظلمات, دشمنان آنان می باشند.د) در کتاب المناقب از ابن عباس در تفسیر آیه ” وَ ما یَستَوِی الأَعمی وَ البَصِیرُ وَ لا الظُّلُماتُ وَ لا النُّور, نابینا و بینا هرگز مساوی نیستند.و نه ظلمتها و روشنایی!” (فاطر/۱۹) نقل کرده اند که ظلمات, اولی (ابوبکر) است و نور, امیرالمومنین علیه السلام است.ه) در مقدمه تفسیر برهان ص۳۱۵ از تفسیر قمی درباره آیه ” ِ وَ یَجعَل لَکُم نُوراً تَمشُونَ بِه, و برای شما نوری قرار دهد که با آن راه بروید.” (حدید/۲۸) و آیه ” وَ مَن لَم یَجعَلِ اللَّهُ لَهُ نُوراً فَما لَهُ مِن نُور , و کسی که خدا نوری برای او قرار نداده، نوری برای او نیست!” (نور/۴۰) از امام صادق علیه السلام چنین نقل شده: پس نیست برای او امامی در روز قیامت که حرکت کند و از نور آن امام روشنی گیرد.و) و درباره آیه ” ِ یَسعی نُورُهُم بَینَ أَیدِیهِم وَ بِأَیمانِهِم, نورشان پیش رو و در سمت راستشان به سرعت حرکت میکند”(حدید/۱۲) فرموده اند: در روز قیامت نور, ائمه معصومین علیهم السلام هستند که نور ایشان پیش روی و سمت راست ایشان بتابد تا اینکه آنها را داخل بهشت کنند.ز) و در تفسیر عیاشی درباره آیه ” وَ أَنزَلنا إِلَیکُم نُوراً مُبِینا, و نور واضحی بسوی شما فرستادیم.” (نساء/۱۷۴) امام صادق علیه السلام فرمودند: نور مبین, نورِ امیرالمومنین علی علیه السلام است.
حدیث: امام محمدباقر (ع:مَن أبغَضَنا اَهلَالبَیت بَعَثَهُ الله یَوم القیامةِ یهودیّاً.هر کس با ما ـ اهلبیت ـ دشمنی کند روز قیامت خداوند او را یهودی محشور میگرداند. (بحار، ج ٢٧، ص ٢٢٤)
سیمای تولی و تبری: حقیقت ایمان به خدا سر سپردن به دوستی اوست و دوستی با خدا و رسول و آنچه به آن امر کرده و دشمنی با آنچه که از آن نهی کرده است. مدار دین بر حب و بغض فی اللّه است، از این رو ایمان راستین، محکوم معادله تولی و تبری است که مؤمن بر اساس آن هم باید از انوار ارباب کمال و اهل حق استضائه کرده و همنشینی و دوستی با آنها را برگزیند و هم باید از رفاقت و دوستی هواپرستان و اهل بدعت بپرهیزد تا به صراط مستقیم الهی که همان ایمان خالص است دست یابد :«اِهدِنَا الصِّراطَ المُستَقیم صِراطَ الَّذینَ اَنعَمتَ عَلَیهِم غَیرِ المَغضوبِ عَلَیهِم و لاَ الضّالّین».در خبر است که خداوند به برخی از انبیا وحی میکند: به مردم بگوید کارهایی که در دنیا انجام دادهاید، از عبادت و زهد و تقوا، به نحوی سود آنها به خودتان بازمی گردد؛ بنگرید برای من چه کردهاید؟ آیا هرگز دوستی از دوستان مرا دوست داشتهاید؟ یا با دشمنان من دشمنی کردهاید؟ اگر عبادت آسمانیان و زمینیان همراه شما باشد و در آن دوستی با دوستان من و دشمنی با دشمنان من نباشد آن عبادت به کار شما نیاید.
تولی و تبری مطابق با فتاوای حضرت آیتالله العظمی خامنهای مدظله العالی:
من مربی کانون پرورش فکری کودکان هستم. چند کودک و نوجوان یهودی در این کانون عضو هستند و خیلی اوقات یک خوراکی را تعارف میکنند و من برمیدارم؛ گاهی هم میخورم. ولی هر چه من خوراکی تعارف میکنم، باصراحت میگویند که ما از دست مسلمانان چیزی نمیخوریم. تکلیف ما چیست؟ آیا ما هم از غذای آنان نخوریم؟اگر نسبت به پاک بودن آن غذا شبهه دارید که آیا حلال است یا نه؛ چون در کشور اسلامی هستند و غذای آنها هم از بازار مسلمانان تهیه میشود حلال است.
منبرهفدهم:تولی و تبری در زیارت امیرالمؤمنین (علیهالسّلام)
آیه: جبت و طاغوت چه کسانی هستند ؟أَ لَم تَرَ إِلَی الَّذِینَ أُوتُوا نَصِیباً مِنَ الکِتابِ یُؤمِنُونَ بِالجِبتِ وَ الطَّاغُوتیعنی: آیا ندیدی کسانی را که بهرهای از کتاب دارند (با این حال) به جبت و طاغوت ایمان میآورند. (نساء/۵۲)در تفسیر عیاشی ج۱ ص۲۴۶ از امام باقر علیه السلام نقل می کند که منظور از جبت و طاغوت, فلانی و فلانی است.
حدیث: امام جعفرصادق علیهالسلام:مَن أشْبَعَ عَدُواًّ لَنا فَقَد قَتَل وَلِیًّا لَنا!کسی که گرسنهای از دشمنان ما را سیر کند در حقیقت یکی از محبّان و پیروان ما را به قتل رسانده است! (این اندازه گناه او بزرگ است). (بحار، ج ٢٧، ص ؟)
سیمای تولی و تبری: اوقات مخصوص زیارت امیرالمومنین علیه السلام:
روز تولد ایشان (13 رجب).شب و روز عید غدیر. (18 ذى حجه)روز نزول سوره «هل اتى» (25 ذى حجه).شب و روز مبعث پیامبر صلى الله علیه و آله (27 رجب).روز 21 ماه رمضان.شب اول ربیع الاول، شبى که حضرت على علیه السلام در بستر پیامبر صلى الله علیه و آله خوابیدند.روز غزوه بدر، (17 ماه رمضان).روز فداکارى ایشان در غزوه احد، (17 شوال).روز فتح خیبر.روزى که بر دوش پیامبر صلى الله علیه و آله بالا رفت و بتها را شکست (20 رمضان).روز فتح بصره (نیمه جمادى الاولى).روزى که خورشید به احترام ایشان برگشت (ردّ شمس، 17 شوال).روزى که از طرف پیامبر صلى الله علیه و آله مأمور ابلاغ آیه برائت شد (اول ذى حجه).روزى که به امر خدا و ابلاغ پیامبر خدا صلى الله علیه و آله درِ خانههاى دیگران به مسجد پیامبر صلى الله علیه و آله بسته و در خانه حضرت باز گذاشته شد (روز عرفه).روزى که آن حضرت انگشترى خویش را در حال نماز به فقیر داد که همان روز مباهله است و از دو جهت خصوصیت دارد (24 ذى حجه).روزى که با حضرت زهرا علیها السلام ازدواج کرد (21 محرم).آغاز خلافت ایشان؛ یعنى روز وفات پیامبر خدا صلى الله علیه و آله (28 صفر).روزى که مردم براى خلافت ظاهرى با حضرت بیعت کردند (18 یا 25 ذى حجه)روز اوّل فروردین (نوروز) که روز بیعت با ایشان، با این روز مصادف بوده است.
در زیارت امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) میخوانیم: لَعَنَ اللَّهُ مَنْ قَتَلَکَ وَ لَعَنَ اللَّهُ مَنْ خَالَفَکَ وَ لَعَنَ اللَّهُ مَنِ افْتَرَى عَلَیْکَ وَ لَعَنَ اللَّهُ مَنْ ظَلَمَکَ وَ غَصَبَکَ وَ غَصَبَ حَقَّکَ وَ لَعَنَ اللَّهُ مَنْ بَلَغَهُ ذَلِکَ فَرَضِیَ بِهِ إِنَّا إِلَى اللَّهِ مِنْهُمْ بُرَآءُ
لَعَنَ اللَّهُ أُمَّةً خَالَفَتْکَ وَ أُمَّةً جَحَدَتْ وَلَایَتَکَ وَ تَظَاهَرَتْ عَلَیْکَ وَ قَتَلَتْکَ وَ حَادَتْ عَنْکَ وَ خَذَلَتْکَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی جَعَلَ النَّارَ مَثْوَاهُمْ وَ بِئْسَ الْوِرْدُ الْمَوْرُودُ أَشْهَدُ لَکَ یَا وَلِیَّ اللَّهِ وَ وَلِیَّ رَسُولِهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ بِالْبَلَاغِ وَ الْأَدَاءِ
خدایا! لعنت کن بر قاتلان امیر مؤمنان، خدایا لعنت کن قاتلان حسن و حسین را، خدایا لعنت کن قاتلان ائمه را، و عذابشان کن به عذابی دردناک که احدی از جهانیان را آن طور عذاب نکردی، به عذابی بسیار که آن را گسستن و انقطاعی نیست، و مدت و نهایتی ندارد (چرا؟) برای اینکه با والیان امر تو مخالفت و ستیزه کردند، و آماده کن برای آنها عذابی که آن را به هیچ یک از آفریدگانت وارد نکردی... غالباً تَولی و شیفتگی زائر به امام بعد از بیان فضایل و مقامات معنوی او ذکر میشود، تا علت و موجبی باشد بر محبت و دلدادگی که به آن نیکوان روحانی دارد.برخی، تولی و تبری را مرحله تکامل یافته جذب و دفع در جمادات و نباتات دانسته و گفته اند: جذب و دفع در حیوانات به صورت شهوت و غضب و در انسان به صورت میل و اراده و حب و بغض نمود مییابد و اگر تحت تدبیر عقل و وحی قرار گیرد جاذبه « تولی » و دافعه « تبری » خواهد بود که از ارکان فروع دین محسوب میشوند. تولی و تبری با این هیئت ترکیبی در قرآن نیامده؛ ولی ماده «ولی» و مشتقات آن در مفهوم دوستی و سرپرستی و یاری و واژه تبری و برائت به معنای بیزاری و دوری جستن، در آیاتی به کار رفته است. برخی مفسران آیات دیگری را نیز به تولی و تبری تفسیر کرده اند؛ نمونه اینکه در آیه ۱۵۷ اعراف، «عَزَّروهُ» را به تبری از دشمنان پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) و «نَصَروهُ» را به تولی پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) معنا کرده و در ذیل آیه ۳۳ طه، اساس رسالت و عبادت را تسبیح و تحمید دانستهاند که گاهی به صورت نماز و زکات و گاه به صورت تولی و تبری بروز میکند.
تولی و تبری مطابق با فتاوای حضرت آیتالله العظمی خامنهای مدظله العالی:
آیا خرید و مصرف محصولات تولیدی پیروان برخی ادیان و فرقهها که درآمد حاصل از آن را در راه جذب و گسترش پیروان خود مصرف میکنند اشکال دارد؟ اگر این انتساب اثبات نشده باشد چطور؟اولاً خرید و فروش با پیروان سایر مذاهب اشکالی ندارد. اگر در موردی یقین داشته باشیم که خرید و فروش ما موجب میشود تا دشمنان اسلام استفاده کنند و موجب تقویت آنها شود مثل صهیونیستها؛ یا اینکه با کالایی که ما میخریم، یک فرقه یا مذهب باطلی ترویج شود یا کمک به ترویج آنها شود، این اشکال دارد. اما در مواردی که نمیدانیم که آیا خرید و فروش ما در تبلیغات عقاید باطل یا مذهب باطلی استفاده میشود یا نه، خرید و فروش اشکالی ندارد.
منبر هیجدهم:دستگیره ایمان
آیه: خداوند می داند آنها چه در دل داشتندأُولئِکَ الَّذِینَ یَعلَمُ اللَّهُ ما فِی قُلُوبِهِم فَأَعرِض عَنهُم وَ عِظهُم وَ قُل لَهُم فِی أَنفُسِهِم قَولاً بَلِیغایعنی: آنها کسانی هستند که خدا آنچه را در دل دارند میداند. پس (ای رسول) از ایشان روی گردان و آنها را موعظه کن و با گفته ای رسا سیرتشان را گوشزدشان کن.(نساء/۶۳)عبدالله نحّاس گوید از امام صادق علیه السلام شنیدم که در مورد این آیه شریفه فرمودند: به خدا قسم مقصود فلانی و فلانی (ابابکر و عمر) هستند.
حدیث: امام علی بن موسیالرضا علیهالسلام مَن سَرَّهُ أن لایَکونَ بَینَهُ و بَینَ اللهِ حِجابٌ فَلیَتَولَّ آلَ مُحمدٍ سلامُ اللهِ علیهم وَ یَتَبرّأْ مِن عَدُوِّهِم وَ یَأْتَمَّ بِالاِمامِ مِنهم.هر کس دوست دارد بین او و خدا مانع و رادعی نباشد باید ولایت آل محمد علیهم السلام را دارا باشد، از دشمنانشان بیزاری بجوید و از امام معصوم علیهالسلام پیروی نماید. (بحار، ج ٢٧، ص ٥١)
سیمای تولی تبری: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلّی الله علیه وآله وسلّم: أَوْثَقُ عُرَی الْإِیمَانِ الْحُبُّ فِی اللَّهِ وَ الْبُغْضُ فِی اللَّهِ وَ تَوَالِی أَوْلِیاءِ اللَّهِ وَ التَّبَرِّی مِنْ أَعْدَاءِ اللَّهِ محکم ترین دستگیره های ایمان، دوستی برای خدا و دشمنی برای خدا و دوست داشتن اولیاء خدا و بیزاری جستن از دشمنان خداست.از امام صادق «صلوات الله علیه» منقول است که حضرت در روایتی فرمودند: پیغمبر اکرم«صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلِهِ وَ سَلَّم» به اصحابشان فرمودند:«اَی عُرَی الْإِیمَانِ اَوْثَقُ»، در میان دست گیره های ایمان کدامیک محکم تر است؟ معلوم می شود انسان می تواند با تمسّک جستن به ایمان، خودش را نجات و از هلاکت نجات بخشد. همچنین معلوم می شود ایمان چندین دست گیره دارد که هر که به آن ها تمسّک پیدا کند نجات می یابد. حال حضرت سؤال می کنند که در بین این ها کدام یک محکم تر و اطمینان بخش تر است؟ چون هرچه محکم تر باشد آدم را بهتر از پرتگاه نجات می دهد. در جواب عرض کردند: «اللَّهُ وَ رَسُولُهُ اَعْلَمُ»، خدا و پیامبرش بهتر می دانند؛ «وَ قَالَ بَعْضُهُمُ الصَّلَاةُ»، بعد برخی از اصحاب گفتند: نماز؛ «وَ قَالَ بَعْضُهُمُ الزَّکاةُ»، برخی دیگر گفتند: زکات؛ هر یک از اصحاب با اینکه گفتند: خدا و پیامبرش بهتر می دانند؛ اظهار نظر کردند. بعد از اینکه اظهارنظرها تمام شد، پیامبر صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلِهِ وَ سَلَّم فرمودند: «لِکلِّ مَا قُلْتُمْ فَضْلٌ وَ لَیسَ بِهِ»، این هایی اسم بردید، همه فضیلت دارند و دستگیره و نجات بخش هستند، امّا من به دنبال محکم ترین آن ها هستم که اگر انسان به آن متمسّک شد و آن را پیشه گرفت، هیچ گاه سرنگون نمی شود و به هلاکت نمی رسد.سپس حضرت فرمودند: «وَ لَکنْ اَوْثَقُ عُرَی الْإِیمَانِ الْحُبُّ فِی اللَّهِ وَ الْبُغْضُ فِی اللَّهِ»، محکم ترین دستگیره ایمان این است که انسان دوستی و دشمنی اش با دیگران بر محور خدا باشد نه هوای نفس. حضرت معیار می دهند، اگر کسی را دوست داری برای خدا دوست بدار نه برای غیر خدا، مثل امور مادّی دنیایی یا هوای نفس و اگر کسی هم در نزد ما مبغوض و مطرود است، باید به خاطر خدا باشد نه هوای نفس. مثلاً چون می بینم او دارد از احکام الله تخلّف می کند مطرود من می شود. «دوستی بر محور خدا، دشمنی بر محور خدا». حضرت در ادامه فرمودند: «وَ تَوَالِی اَوْلِیاءِ اللَّهِ»، و رابطه دوستی و سرپرستی با کسانی برقرار کن که دوستان خدا هستند؛ یعنی اگر در روابط اجتماعی می خواهی با کسی رفیق شوی، برو کسی را پیدا کن که از اولیاء خدا است. بحث اوّل در رابطه با دوستی بود، امّا این بحث در مورد رفاقت و سرپرستی است.در عبارت بعد حضرت می فرمایند: «وَ التَّبَرِّی مِنْ اَعْدَاءِ اللَّهِ»، از دشمنان خدا برائت بجوی و کناره گیری کن. نباید نسبت به کسانی که ضدیّت با خدا دارند بی تفاوت باشی، بلکه باید از آن ها تبرّی بجویی. «تبرّی» یعنی هیچ گونه رابطه ای، چه درونی وچه بیرونی با او برقرار نکنی. مثلاً تا می گویند: فلانی، بگو: بنده با ایشان کاری ندارم و او با من هیچ ارتباطی ندارد.
تولی و تبری مطابق با فتاوای حضرت آیتالله العظمی خامنهای مدظله العالی:
آیا هنگام همسفرهشدن با خارجیها نیازی است از دینشان سؤال کنیم؟ آیا میتوان از ظرفی که آنها آب خوردهاند آب نوشید؟نیازی نیست که از دین آنها بپرسید. اگر در کشور اسلامی زندگی میکنند که خب انشاءالله مسلمانند و هیچ اشکالی ندارد که شما با آنها همسفره شوید. اما اگر در بلاد غیراسلامی زندگی میکنند، یعنی در کشور یا شهری هستند که اکثریت مردم آنجا غیرمسلمانند، اگر مذهبشان را ندانیم، ارتباط با آنها حکم ارتباط با غیرمسلمان را دارد. اما خوردن غذا و همسفرهشدن با آنها اگر مفسدهای نداشته باشد و غذای حرامی هم در سفره نباشد، اشکالی ندارد. همچنین اگر از ظرفی که آنها آب خوردهاند، در صورتی که مسلمان یا اهل کتاب باشند، اشکالی ندارد که آب بنوشیم. اما اگر میدانید که نه مسلمان هستند و نه اهل کتاب، یعنی پیرو سایر ادیان هستند، یا اینکه دین و مذهبی ندارند، آن موقع اگر از ظرفی غذا یا آب خورده باشند که نجس شده باشد، نباید از آن ظرف، غذا بخورید یا آب بنوشید.
منبر نوزدهم:ایمانی که مایه گمراهی
آیه: فقط حیدر امیرالمومنین است !إِن یَدعُونَ مِن دُونِهِ إِلاَّ إِناثاً وَ إِن یَدعُونَ إِلاَّ شَیطاناً مَرِیدایعنی: نمیخوانند جز خدا مگر منفعلها (مادگانی) را، و نمیخوانند مگر شیطان بیفائده را. (نساء/۱۱۷)احمد بن محمد السیاری در التنزیل و التحریف می گوید: شخصی بر امام صادق علیه السلام وارد شد. و گفت: سلام بر تو ای امیرالمومنین !امام صادق علیه السلام ناراحت شدند و فرمودند: همانا این اسم تنها مختص مولا امیرالمومنین علی بن ابیطالب علیه السلام و هیچ کس صلاحیت آن را ندارد. و کسی راضی نمی شود او را امیرالمومنین علیه السلام خطاب کنند مگر اینکه مابون (اهل لواط) باشد! و اگر (مبتلا به لواط) نباشد به آن مبتلا می شود. و این قول خداوند است که میفرماید:إِن یَدعُونَ مِن دُونِهِ إِلَّا إِناثاً وَ إِن یَدعُونَ إِلَّا شَیطاناً مَرِیداً. یعنی: نمیخوانند جز خدا مگر منفعلها (مادگانی) را، و نمیخوانند مگر شیطان بیفائده را.راوی می گوید سوال کردم: پس زمانی که قائم شما ظهور بفرماید او را به چه اسمی صدا می زنند؟ فرمودند: او را “السلام علیک یا بقیه الله, السلام علیک یابن رسول الله” خطاب می کنند. (بحارالانوار ۳۷/۳۳۱ و مستدرک الوسائل ۱۰/۴۰۰)
حدیث: امام محمدباقر (ع):ما بَعَثَ اللهُ نَبِیّاً قَطُّ اِلاّ بِوِلایِتَنا وَ البرَاءَةِ مِن اَعدائِنا.خداوند هیچ پیغمبری را جز با ولایت ما و برائت و بیزاری از دشمنان ما برنیانگیخته است. (تفسیرصافی، ج ٣، ص ١٣٤)
سیمای تولی و تبری: قرآن کریم مؤمنان را از دوستی با کافران، یهود، نصارا، مسخره کنندگان دین و دشمنان دین، نهی میکند:«لا یَتَّخِذِ المُؤمِنونَ الکفِرینَ اَولِیاء». مؤمنان نه تنها نباید با طاغوت و کافران پیوند دوستی برقرار کنند، بلکه باید در برابر آنها موضع منفی داشته باشند و دشمنی خود را با کافران ابراز کنند: «فَمَن یَکفُر بِالطّغوتِ ویُؤمِن بِاللّهِ فَقَدِ استَمسَکَ بِالعُروةِ الوُثقی...» و این فرمانی است که مؤمنان باید از آن پیروی کنند: «اَلَم تَرَ اِلَی الَّذینَ یَزعُمونَ اَنَّهُم ءامَنوا بِما اُنزِلَ اِلَیکَ وما اُنزِلَ مِن قَبلِکَ یُریدونَ اَن یَتَحاکَموا اِلَی الطّغوتِ و قَد اُمِروا اَن یَکفُروا بِه»، زیرا ایمان به خدا با دوستی با دشمنان خدا سازگاری ندارد: «ولَو کانوا یُؤمِنونَ بِاللّهِ والنَّبِیِّ وما اُنزِلَ اِلَیهِ ما اتَّخَذوهُم اَولِیاءَ ولکِنَّ کَثِیرًا مِنهُم فسِقون».شیخ طوسی ذیل آیه ۷۳ انفال، تولی و تبری را نتیجه ایمان دانسته و فرموده است: اگر ایمان سبب دوستی بین مؤمنان و بیزاری از کجیها و گمراهیها نشود، خود مایه گمراهی است. در رساله حقوق امام سجاد (علیهالسلام) است که از حقوق معلم بر تو این است که با دشمن وی همنشینی و با دوستان وی دشمنی نکنی.
چرا بعضیها بعد از هدایت دوباره گمراه میشوند؟هدایت از نظر معنای لغوی به معنای دلالت و راهنمایی کردن است. و این راهنمایی گاهی فقط در حد (ارائه طریق) و نشان دادن راه محدود است، گاهی فراتر از (ارائه طریق) به مفهوم (ایصال الی المطلوب) و رساندن شخص به مقصد است. اما در مجموع آنچه از واژه هدایت فهمیده میشود این است: هدایت دلالت و رساندن به غایت با ارائه طریق است چون ارائه طریق نحوی از ایصال به مطلوب و رساندن شخص به مقصد است. معنای گمراهی که در زبان عرب از آن به ضلالت، یاد میشود. وقتی در برابر هدایت قرار گیرد مفهوم روشنتری پیدا میکند، زیرا اغلب ضلالت و گمراهی در جایی به کار برده میشود که شخصی به هدایت و راهنمایی افراد راهنما گوش ندهد و یا بعد از پذیرش حق و راه مستقیم دوباره از راه راست منحرف شود و راه گمراهی یعنی راه غیر هدایت را در پیش گیرد و در مسیری برود که هرگز از آن طریق به مقصد و هدف نمیرسد. لازم به یادآوری است که هدایت و گمراهی هر دو امر اختیاری است و هیچ کس در هدایت و گمراهی خود مورد اجبار قرار ندارد.بعد از روشن شدن مفهوم هدایت و گمراهی باید گفت، گمراهی انسان در محورهای مختلف و با انگیزهها و عوامل متعدد ممکن است پیش آید، به همین دلیل هم از نظر محورها و هم از نظر عوامل و انگیزه نیازمند بحث مبسوط و مفصل است که در این جا به برخی از آنها به طور خلاصه اشاره میشود:قبل از هر چیز باید اشاره شود که انسان فطرةً در مسیر هدایت قرار دارد زیرا راههای هدایت و ضلالت در جان و روان همه انسانها نهفته و تعبیه شده و خداوند تمام امور را برای نفس انسان الهام کرده است لذا قرآن کریم فرمود: «و نفس و ما سوّاها فالهمها فجورها و تقوئها قد افلح من ذکیها و قد خاب من دسّها» سوگند به نفس و آن کس که آن را آفرید، سپس پلیدکاری و پرهیزکاریاش را به آن الهام کرد که هر کس آن را پاک گردانید قطعاً رستگار شد از این آیه به خوبی معلوم میشود که انسان دارای هدایت فطری است پس اگر انبیاء الهی فرستاده شده و کتابهای آسمانی نازل گردیده در واقع برای شکوفا کردن و به فعلیت رساندن همان بذر هدایت فطری انسان است. چه این که در نهجالبلاغه نیز درباره انگیزه بعثت انبیاء آمده: «و یُثروا لهم دفائی العقول»یعنی یکی از انگیزههای بعثت انبیاء ظاهر کردن و شکوفا کردن گنجینهها و عقلهای نهفته انسانهاست. بنابراین اگر کسی از این فطرت توحیدی و هدایت فطری خود با سوء اختیارش بیرون برود و از هوی و هوس خویش پیروی کند، دچار گمراهی میشود. پس یکی از علل گمراهی انسان بیرون رفتن او از فطرت اصلی و الهی خود است. چیز دیگر که سبب گمراهی انسان میشود فاصله گرفتن از قرآن و عترت است یعنی کسانی که در سایه قرآن و عترت هدایت شدهاند اگر بر اثر عوامل و انگیزهها و هواهای نفسانی و یا هر انگیزه دیگر از قرآن و عترت فاصله بگیرند گمراه میشوند لذا در حدیثی که شیعه و سنی آن را با تواتر (خبری قطعی و یقینآور) نقل کردهاند پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ فرمود:«ایها الناس انی تارک فیکم امرین لن تضلوا ان ابتعتموهما، و هما کتاب الله و اهل بیتی و عترتی» یعنی ای مردم من در میان شما دو چیز به جا میگذارم که اگر از آن دو پیروی کنید هرگز گمراه نمیشوید و آن دو یکی کتاب خدا و دیگری اهل بیت و عترت من است. برابر این حدیث نورانی یکی از عوامل عمده که باعث میشود انسان به دام گمراهی بیافتد و از راه هدایت فاصله بگیرد این است که به قرآن و دستورات اهل بیت عمل نکند. و اگر امت اسلامی بعد از رحلت پیامبر دچار مشکلات اعتقادی شده و گرههای متعدد و مختلف در میانشان پدید آمدند و گمراهیهایی پیدا شد همه به خاطر آن بود و است که مردم از قرآن فاصله گرفتند و به آیات ولایت عمل ننمودند و اهل بیت پیامبر را خانهنشین کردند و پیآمد دردناک این خانهنشینی آن شد که به تدریج گمراهی و عقایدگمراه کننده درمیان مردم ریشه پیدا کرد و زمینه عقاید نادرست را فراهم ساخت.یکی از عوامل گمراهی انسان تندروی و کندروی بی جا و بیرون رفتن از حد اعتدال است لذا در کلمات امیرمؤمنان ـ علیه السلام ـ آمده: «الیمین و الشمال مَضلةٌ و الطریق الوسطی هی الجاده» یعنی گرایشهای افراطی و تفریطی سبب گمراهی انسان میشود و راه اعتدال طریق مستقیم هدایت است.عامل دیگر گمراهی، نظام و حاکم گمراه است یعنی اگر حاکم و فرمانروای مردم گمراه باشد به تدریج عمل کرد سوء او سبب گمراهی همه مردم میشود لذا در روایتی از پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ رسیده که فرمود: «من بر امت خود از سه چیز میترسم یکی آنها پیشوای گمراه است) عامل دیگر که سبب گمراهی انسان میشود دوستان و رفیقهای گمراه و ناباب است بخصوص در عصر حاضر یکی از عوامل عمده گمراهی افراد بخصوص نسل جوان دوستهای بد و گمراه هستند که نقش بسیار اساسی در گمراهی جوانها همان دوستهایشان دارند. حکیم خواجه نصیرالدین طوسی در اداب المتعلمین با این شعر خطر دوستهای ناباب را گوش کرده و گفته است:تا توانی میگریز از یار بد یار بد،بدتر بود از مار بد-مار بد تنها ترا بر جان زند یار بد بر جان و بر ایمان زند .عامل دیگر در گمراهی افراد تهاجم فرهنگی و تبلیغات دشمنان اسلام است که با انواع کارهای هنری سعی در گمراه کردن جوامع اسلامی دارند و از آن جا که بسیاری فیلمهای بد آموز و گمراه کننده در قالب هنرنمای کاذب طرح و ارائه میشود افراد کمتر و یا دیرتر متوجه جوانب منفی قضیه میشوند و در نتیجه گمراهی ناخواسته برای او پدید میآید.یکی از عوامل عمده که جزء علل شایع و فراگیر گمراهی و ضلالت در محورهای مختلف اعتقادی، اخلاقی و اجتماعی میشود، بیتقوایی است یعنی اگر انسان نور تقوا را از دست بدهد و یا از آن بیبهره باشد، همواره در گرداب گمراهی غوطهور است و در هر چیزی و در عمل، و در هر تصمیمی بیراه میرود و اشتباه عمل میکند و نادرست تصمیم میگیرد، چون انسان هر لحظه و در هر آن بر سر دو راهیهای زندگی نیازمند تصمیمگیری تازه است و اگر نور تقوا او را همراهی نکند بیراه میرود و شاید یکی از دلایل این که انسان مؤمن باید در شبانهروز ده بار بگوید: «اهدنا الصراط المستقیم» خدایا مرا در راه مستقیم هدایت فرما، همین نکته باشد که انسان پیوسته در حال گزینش و انتخاب است اگر هدایت الهی او را کمک نکند. ممکن است به راه اشتباه برود و بیجا انتخاب کند و گزینش او و عمل او منجر به گمراهیش گردد. و به دلیل اهمیت عنصر تقواست که خدای سبحان فرمود:«و ما کان الله لیضل قوماً بعد هداهم حتی یتبین لهم ما یتقون» خدا بر آن نیست که گروهی را پس از آن که هدایتشان نمود بیراه بگذارد مگر آن که راه تقوا را برای آنها بیان کرده باشد. علامه طباطبایی ذیل این آیه میگوید در این آیه مؤمنین تهدید شدهاند که اگر تقوا پیشه نکنند ممکن است بعد از آن که هدایت یافتهاند دوباره گرفتار گمراهی و ضلالت شوند، چه این که اگر کسی نعمت هدایت را کفران کند، و براساس آن عمل ننماید دچار گمراهی میشود یعنی نعمت هدایت از آنها گرفته میشود در نتیجه گرفتار گمراهی میشود. یکی از دلایل عمده بر این که بیتقوایی منجر به گمراهی میشود همان چیزهایی که انسان به وضوح و فراوان در میان مردم میبیند و مشاهده میکند که افرادی به جهت بیتقوایی دچار گمراهیهای گوناگون اخلاقی،اجتماعی و مانند آن میشوند یعنی در گفتار و کردارشان همانند افراد گمراه و دور از خدا و معنویت و انسانیت عمل میکند. در مقابل کسانی که از نور تقوا و پارسایی بهرهمنداند همواره به گونهای عمل میکنند که ذرهای از شائبه گمراهی در گفتار و رفتارشان پیدا نمیشود و گویا نوری است که در میان مردم زندگی میکند و راه میرود چنان که قرآن فرمود: «و جعلنا له نوراً یمشی به فی الناس» یعنی برای او نوری پدید آوردیم تا در پرتوی آن در میان مردم راه برود.نکته دیگر که در همه علل و عوامل گمراهی نقش کلیدی دارد و در واقع منشأ اصلی گمراهی انسان میشود جریان وسوسههای شیطان است، زیرا او خود سوگند یاد کرده که همواره در جهت گمراه نمودن انسانها تلاش کند، قرآن کریم سوگند شیطان را مبنی بر گمراه کردن انسانها در چندین آیه بازگو نموده از جمله فرمود: «قال فبما اغویتنی لاقعدنّ لهم صراطک المستقیم،ثم لاتینّهم من بین ایدیهم و من خلفهم و عن ایمانهم و عن شمائلهم» یعنی گفت به سبب آن که مرا به بیراهه افکندی،من هم برای فریفتن آنان حتماً بر سر راه راست تو خواهم نشست، آنگاه از پیش رو و از پشت سرشان و از طرف راست و از طرف چپشان بر آنها میتازم.شیطان برای گمراه کردن انسان کمینگاههای حساسی را مورد استفاده قرار میدهد از: عُجب، و خودپسندی و به عبادت و عمل خیر خو بالیدن و فخرفروشی کردن از جمله حساسترین کمینگاههای شیطان است حسادت،یأس و ناامیدی خشم و غضب بیجا، آزاد گذاشتن نفس سرکش و مانند آن از مواردی است که شیطان با استفاده از آنها انسان را به گمراهی میکشد.
تولی و تبری مطابق با فتاوای حضرت آیتالله العظمی خامنهای مدظله العالی:
حکم دست دادن مرد مسلمان با زن غیرمسلمان چیست؟
مرد و زن نامحرم نباید به هم دست بدهند و غیرمسلمان بودن یک طرف، در این مسئله تفاوتی ایجاد نمیکند. یعنی لمس بدن نامحرم حرام است، چه مسلمان باشد و چه غیرمسلمان. حالا یک مورد استثنا وجود دارد که اگر در موردی ضرورتی بود، با دستکش و امثال اینها (با حائل لباس) فرضاً آن هم به شرط اینکه دست همدیگر را فشار ندهند و مفسدهای هم نداشته باشد و تحریککننده هم نباشد، فرمودهاند اشکالی ندارد. بنابراین در اینگونه امور باید پرهیز کرد چون اصل تماس بدنی با نامحرم حرام است.
منبر بیستم:تولی و تبری و پیوندهای عاطفی
آیه: لَا یَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْکَافِرِینَ أَوْلِیَاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِینَ ۖ وَمَنْ یَفْعَلْ ذَٰلِکَ فَلَیْسَ مِنَ اللَّهِ فِی شَیْءٍ إِلَّا أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقَاةً ۗ وَیُحَذِّرُکُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ ۗ وَإِلَى اللَّهِ الْمَصِیرُ نباید اهل ایمان، مؤمنان را وا گذاشته و از کافران دوست گزینند، و هر که چنین کند رابطه او با خدا مقطوع است مگر برای در حذر بودن از شرّ آنها (تقیه کنند). و خدا شما را از (عقاب) خود میترساند و بازگشت همه به سوی خدا خواهد بود. آیه 28 سوره آل عمران
حدیث: امام جعفرصادق علیهالسلام:الـمُنکِرُ لإخِرِنا وکاَلمُنکِرِ لِأَوّلِنا.کسی که آخرین ما را قبول نداشته باشد مانند کسی است که اولین ما را هم قبول نداشته است. (بحار، ج ٢٧، ص ٦١)
سیمای تولی و تبری: تولی و تبری بر همه پیوندها حتی پیوندهای عاطفی و خویشاوندی مقدم است، بنابراین، کسانی که به خدا و روز واپسین ایمان آورند با کسانی که با خدا و پیامبرش دشمنی و مخالفت کنند دوستی نمیکنند، اگرچه پدران یا پسران یا برادران یا خویشاوندانشان باشند؛ ایناناند که خداوند ایمان را در دل هایشان نوشته است: «لا تَجِدُ قَومًا یُؤمِنونَ بِاللّهِ والیَومِ الأخِرِ یوادّونَ مَن حادَّ اللّهَ و رَسولَهُ و لَو کانوا ءاباءَهُم اَو اَبناءَهُم اَو اِخونَهُم اَو عَشیرَتَهُم اُولئِکَ کَتَبَ فی قُلوبِهِمُ الایمن...» چنان که ابراهیم (علیهالسلام) وقتی فهمید آزر دشمن خداست از وی بیزاری جست: «فَلَمّا تَبَیَّنَ لَهُ اَنَّهُ عَدُوٌّ لِلّهِ تَبَرَّاَ مِنه» و مدار تولی و تبری، ایمان و کفر است؛ کسانی که پدران و برادران کافر خود را دوست و سرپرست بگیرند، ستمکارند: «یاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا لا تَتَّخِذُوا ءاباءَکُم واِخونَکُم اَولِیاءَ اِنِ استَحَبُّوا الکُفرَ عَلَی الاِیمنِ و مَن یَتَوَلَّهُم مِنکُم فَاُولئِکَ هُمُ الظّلِمون».بر اساس آیه ۴ سوره ممتحنه: تا این افراد بر شرک و کفر باقیاند تبری از آنان و دشمنی با آنها ادامه دارد: «بَدا بَینَنا وبَینَکُمُ العَدوةُ و البَغضاءُ اَبَدًا حَتّی تُؤمِنوا بِاللّهِ وحدَه...».
قرآن برای ایجاد روح دوستی و همکاری و همبستگی بین مؤمنان و در جامعه دینی آنان را برادر یکدیگر خوانده است. برخی مفسّران، تعبیر برادری بین مؤمنین را تشبیه بلیغ، برخی استعاره و برخی قراردادِ (اُخُوَةٌ اعتباریّةٌ) دینی با آثار اجتماعی خاصّ دانستهاند و حتی به نقل فخر رازی از برخی لغت نویسان عرب، کاربرد کلمه «اِخْوَة» (برادران نَسَبی) به جای اِخْوان (= برادرانی که با یکدیگر دوست اند) در این آیه به منظور تأکید بر این پیوند بوده است. طباطبائی این گزارش قرآنی را، گذشته از جنبه اخباری آن، متضمّن انشاء نیز میداند، بدین بیان که مؤمنان باید با یکدیگر برادر باشند. لازمه قطعی این برادری، البته دعوت به اصلاح و پرهیز از نزاع و اختلاف در مناسبات اخلاقی و در سطح اجتماعی است در قرآن نیز بر نقش ایمان در نابود کردن کینهها و منازعات و ایجاد روح دوستی و همدلی و به تعبیر قرآن برادری، تأکید شده است. در احادیث به جنبههای گوناگون «برادری دینی» اشاره شده است، از جمله اینکه برادری دینی از هر پیوند نَسَبی و خویشاوندی پایدارتر استو گسستن آن نکوهیده باید همواره از حال برادر دینی، بویژه اگر مدتی غایب شود، خبر گرفت. راز برادر دینی را نگاه داشت، عیب او را باز نگفت در سختی و آسودگی باید به او نیکی کرداز جدال، مباهات، فخر فروشی، عنادورزی و حسد نسبت به برادر دینی دوری جست و با او به انصاف و عطوفت رفتار کرد. نشانههای برادر دینی خصلتهایی چون: مواسات، یاری رساندن در راه فرمانبرداری از خدا، گوشزد کردن لغزشهای انسان به او، خیرخواهی، پوزش پذیری، بی نیاز سازی به هنگام نیاز، ترس زدایی از انسان و از همه مهمتر اهتمام ورزی به نماز است براساس بسیاری از روایات، پیامبر اسلام صلّی اللّه علیه وآله وسلّم میان هر دو تن از صحابه خود پیوند برادری برقرار کرد که در تاریخ اسلام با نام «مؤاخاة» شناخته میشود. برخی از منابع شیعی این کار را پس از نزول آیه ۱۰ سوره حجرات دانسته اند. امّا بنابر گزارشهای دیگر مؤاخاة دوبار انجام شده است؛ بار نخست، پیش از هجرت و در میان مسلمانان مکه و بار دوم در نخستین ماههای پس از هجرت، میان مهاجرین و انصار بود. در شماره اشخاصی که مؤاخاة بین آنان انجام گرفت اختلاف نظر هست. به گفته برخی، تعداد آنان نود تن بوده است که بعدها اشخاص دیگری نیز به آنان اضافه شده اند و به گفته برخی دیگر، تا سیصد تن نیز میرسیده است. در منابع تاریخی و حدیثی، نامهای کسانی که با یکدیگر «برادر» شدند، آمده است. طبق این منابع، پیوند برادری گاهی بین دو تن از مهاجران، گاهی بین دو تن از انصار و گاهی بین یک نفر از مهاجران و یک نفر از انصار بر قرار شده بود. پیوند برادری بین صحابه بر اساس رعایت حق و مواسات نسبت به دیگری بود. برخی، ارث بردن از یکدیگر (توارُث) را نیز به آن اضافه کرده و گفتهاند که پس از نزول آیه «وَاُولُو اْلاَرحامِ بَعْضُهُمْ اَوْلی بِبَعْضٍ فی کتابِ اللّهِ» (به حکم کتاب خدا، خویشاوندان به یکدیگر سزاوارترند) توارث فسخ شده است. در برابر، به اعتقاد برخی محقّقان، توارث از مواد مؤاخاة نبود، بلکه عده ای از مسلمانان چنین گمان کرده بودند و با نزول آیه مذکور، خلاف آن روشن شد. گواه بر این نکته، اجرا نشدن توارث میان کشتگان بدر بود، با اینکه این جنگ قبل از نزول آیه روی داد. بیشتر مورّخان و سیره نویسان به برقراری پیوند برادری میان پیامبر اسلام صلّی اللّه علیه وآله وسلّم و علی علیه السّلام، در پایان واقعه مؤاخاة اشاره کردهاند و گزارش آن را با عباراتی مشابه آورده اند. در متون حدیثی شیعه نیز همین گزارش آمده است افزون بر این واقعه، پیامبر اسلام در مواردی دیگر نیز بر برادری خود با علی علیه السّلام تأکید کرده است. ازینرو حضرت علی پس از در گذشت پیامبر در مواردی به این پیوند استناد میکرد. به نوشته ابن عبدالبرّ و ابن شهر آشوب علی علیهالسلام بارها میگفت که من بنده خدا و برادر پیامبرم، و هر که جز من چنین سخنی بگوید دروغگوست. پیوند برادری پیامبر صلّی اللّه علیه وآله وسلّم با علی علیه السّلام در بین مردم شهرت بسیار داشت و به نوشته ابن ابی الحدید در روزگار بنی امیّه آنگاه که عدیِّ بن اَرطاة به آن حضرت ناسزا گفت، حسن بصری با گریه بانگ بر آورد: «امروز به کسی ناسزا گفته شد که برادر پیامبر در دنیا و آخرت بود». با اینهمه، برخی از مؤلفان، ماجرای مؤاخاة بین مهاجران بویژه مؤاخاة پیامبر صلّی اللّه علیه وآله وسلّم و علی علیه السّلام را انکار کردهاند از آنرو که کاری لغو و بی ثمر بوده است در برابر، گفته شده است که این مناقشات، از قبیل رد گزارشی مستند بر پایه ذهنیّات و ناشی از غفلت و ناآگاهی به فلسفه مؤاخاة است؛ زیرا مهاجران از نظر ثروت پیوندهای خانوادگی و تواناییهای دیگر، یکسان نبودند و پیامبر صلّی اللّه علیه وآله وسلّم بین آنان پیوند برادری بر قرار ساخت تا از یکدیگر بهره ور شوند. برادری پیامبر صلّی اللّه علیه وآله وسلّم، علی علیه السّلام نیز برخاسته از همبستگی نزدیک آن دو از دوران کودکیِ علی علیه السّلام بود که همچنان ادامه داشت.
تولی و تبری مطابق با فتاوای حضرت آیتالله العظمی خامنهای مدظله العالی:
آیا امر به معروف و نهی از منکر برای اهل کتاب نیز صدق میکند؟ مثلاً در شهر ما در محلههای کلیمینشین شئونات اسلامی مانند حجاب اصلاً رعایت نمیشود؛ آیا ما نسبت به این مسئله مسئولیت داریم؟
اولاً همچنانکه مسلمانان مکلف به رعایت احکام شرعی هستند، غیرمسلمانان هم مکلف هستند، حالا درست است که آنها اعتقادی ندارند و عمل نمیکنند، اما از نظر دین اسلام و بحثهای کلامی و اعتقادی، آنها هم مکلف هستند. ثانیاً نسبت به احکام اجتماعی اسلام مثل مراعات حجاب در فضای جامعهی اسلامی، یا عدم روزهخواری در روزهای ماه رمضان، باید مراعات این احکام را بکنند. بنابراین اگر خانم غیرمسلمانی در جامعهی اسلامی حجاب را رعایت نکرد، این کار او منکر علنی است، پس همچنانکه ما با وجود شرایط نسبت به امر به معروف و نهی از منکر مسلمانها وظیفه داریم، نسبت به امر به معروف و نهی از منکر غیرمسلمانان هم در این مواردی که منکر شناخته میشوند، با وجود شرایط، واجب است که اقدام کنیم.
منبربیست و یکم:طعم ایمان
آیه: الَّذِینَ یَتَّخِذُونَ الْکَافِرِینَ أَوْلِیَاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِینَ ۚ أَیَبْتَغُونَ عِنْدَهُمُ الْعِزَّةَ فَإِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَمِیعًا آن گروه که کافران را دوست گیرند و مؤمنان را ترک گویند، آیا نزد کافران عزّت میطلبند؟ عزّت همه نزد خداست. آیه 139 سوره نسا
حدیث: امام جعفرصادق علیهالسلام:حُبُّ أولیاءِ اللّهِ واجِبٌ وَالوِلایةُ لَهم واجِبَةٌ واَلبراءَةُ مِن اَعدائِهِم واجِبَةٌ وَ مِنَالّذینَ ظَلموا آلَ محمدٍ صلّیالله علیهم.ولا و محبت اولیای خدا واجب است و بیزاری و تبرّی از دشمنانشان و از کسانی که به آل محمد صلیالله علیه و آله ستم روا داشتهاند هم واجب و الزامی است. (بحار، ج ٢٧، ص ٥٢)
سیمای تولی و تبری: از ابن عباس نقل شده: هیچ بندهای طعم ایمان را نمیچشد، مگر اینکه دوستی و دشمنیاش برای خدا باشد، و کسی که در راه خدا و برای خدا دوستی و دشمنی کند به ولایت الهی دست مییابد، چون دوستی و دشمنی برای خدا انسان را به محبت او نزدیک میکند و محبت کلید ولایت الهی است. البته این محبت بدون متابعت حاصل نمیشود، از همین رو خداوند متعالی نشانه دوستی خدا را در پیروی از پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) قرار داد: «قُل اِن کُنتُم تُحِبّونَ اللّهَ فَاتَّبِعونی» و چون متابعت هم فرع بر مودت و دوستی است، مردم را به مودت اهل بیت (علیهمالسلام) فرا خواند: «قُل لا اَسٔلُکُم عَلَیهِ اَجرًا اِلاَّ المَوَدَّةَ فِی القُربی» و همان گونه که امیرمؤمنان علی (علیهالسلام) فرمود: دوستی اهل بیت با دوستی دشمنان آنان جمع نمیشود، زیرا خداوند برای انسان دو قلب قرار نداده است. شایان ذکر اینکه مراد از مودت قربی در آیه یاد شده همان حب فی اللّه است و اینکه اهل بیت (علیهمالسلام) به آن اختصاص یافته و در حدیث ثقلین، حدیث سفینه و مانند آن، مردم به تبعیت از آنها فرا خوانده شده اند، همه برای تکمیل دعوت دینی است؛ یعنی غایت تولی و تبری، رساندن مردم به کمال و حب الهی است.مصداق قربی در زمان پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم)، حضرت علی (علیهالسلام)، حضرت فاطمه (علیهاالسلام)، امام حسن (علیهالسلام) و امام حسین (علیهالسلام) و بعد از آنها فرزندان آناناند. برخی با استناد به آیه «اَطیعوا اللّهَ والرَّسول» گفتهاند: همه کسانی که ادعای محبت الهی میکنند ولی در عمل بر طریقه محمدیه (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) نیستند در ادعایشان کاذباند.
این عمل مانع چشیدن طعم ایمان است:
بنابر روایات معصومان علیهم اسلام کارهایی هستند که مانع از چشیدن طعم ایمان می شوند و انسان را از دایره ایمان خارج می کنند.قرار گرفتن در جرگه مومنان و برخورداری از نعمت ایمان آرزوی انسان های صالح و شایسته است که می توانند با اعمال خود یا به آن دست یابند یا راه رسیدن به آن را مسدود کنند.پیامبر اکرم (ص) می فرمایند: «سه چیز است که هر کس داشته باشد طعم ایمان را چشیده است: کسى که هیچ چیزى را بیشتر از خدا و پیامبر او دوست نداشته باشد و کسى که اگر او را با آتش بسوزانند برایش بهتر است تا اینکه از دینش دست شوید و کسى که براى خدا دوستى و دشمنى ورزد.»ایشان همچنین فرموده اند: «سه چیز است که هر کس آنها را انجام دهد بى گمان طعم ایمان را چشیده است: هر کس تنها خداى یگانه را بپرستد و زکات مال خویش را با رضایت خاطر بپردازد ... و تزکیه نفس کند.»و نیز می فرمایند: «آن که به پروردگارىِ خدا و دین اسلام و پیامبرى محمّد خشنود باشد، طعم ایمان را چشیده است.»البته عواملی نیز باعث می شوند که ما طعم ایمان را نچشیم که روایات به آنها تصریح کرده اند.پیامبر اکرم (ص) در این باره می فرمایند: «چهار چیز است که تا انسان، به آنها ایمان نیاورد، مزه ایمان را نمى چشد: اینکه خدایى جز اللّه نیست، اینکه من فرستاده خدا هستم و به حق مرا برانگیخته است، اینکه مى میرد و پس از مرگ دوباره برانگیخته مى شود و اینکه به کلّ تقدیر ایمان آورد.»همچنین از ایشان است که: «بنده آنگاه زلال ایمان را مى یابد که براى خدا دوست و دشمن بدارد، پس، هرگاه براى خدا دوست بدارد و براى خدا دشمنى ورزد، بى گمان سزامند ولایت خداست.»و از امیرمومنان علی (ع) است که: «هیچ بنده اى طعم ایمان را نمى چشد مگر آنگاه که دروغ گفتن را، به شوخى یا جدى، ترک گوید.»
علاوه بر این رسول خدا (ص) می فرمایند: «هر کس بیشترین همّ و غمش و تلاشش رسیدن به خواهش هاى نفسانى باشد، حلاوت ایمان از قلبش گرفته مى شود.»امام صادق (ع) نیز فرموده اند: «چشیدن حلاوت ایمان بر دل هاى شما حرام گشته مگر آنگاه که از دنیا روى گردان شوند.»جالب آنکه برخی کارها اگرچه در ظاهر کوچک اند اما قدرت آن را دارند که انسان را از دایره ایمان خارج کنند.چنانکه رسول اکرم (ص) فرموده اند: «کمترینِ کفر این است که انسان از برادرش سخنى بشنود و آن را نگه دارد تا او را با آن رسوا سازد. این افراد بویى از انسانیت نبرده اند.»امام صادق (ع) نیز در این باره می فرمایند: «کمترین چیزى که انسان به سبب آن از ایمان خارج مى شود این است که با یک غلو کننده [در دین] بنشیند و به حرف هایش گوش دهد و آنها را تأیید کند.»
تولی و تبری مطابق با فتاوای حضرت آیتالله العظمی خامنهای مدظله العالی:
حکم ارتباط با کسانی که به صورت اسمی مسلمان هستند، اما گاهی منکر دین اسلام و خدا میشوند چیست؟
اگر در ظاهر، اظهار اسلام میکنند، یعنی شهادتین را گفتهاند و ما خبر نداریم که قلباً مسلمان هستند یا نه و گاهی وقتها ممکن است اعمالی انجام دهند که خلاف دستورات اسلام باشد، حکم مسلمان را دارند. اما اگر ما میدانیم که آنها معتقد به اسلام نیستند و فقط به صورت زبانی یک چیزی میگویند و فقط اظهار اسلام میکنند، خیر، در اینجا حکم مسلمان را ندارند و ارتباط با آنها اجمالاً با ارتباط با مسلمانان فرق میکند. اگرچه نمیگوییم بهطورکلی ارتباط با آنها جایز نیست. ارتباط با آنها اشکالی ندارد، اما نباید مفسدهای داشته باشد و موجب تأیید عقاید باطل آنها بشود. همچنین خود کسی که با آنها ارتباط دارد، نباید متهم شود که با افراد لاابالی سروسرّی دارد.
منبر بیست ودوم: صفات دوست داران ائمه اطهار (علیهم السلام)
آیه: مُذَبْذَبِینَ بَیْنَ ذَٰلِکَ لَا إِلَىٰ هَٰؤُلَاءِ وَلَا إِلَىٰ هَٰؤُلَاءِ ۚ وَمَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ سَبِیلًا دو دل و مردّد باشند، نه به سوی مؤمنان یکدل میروند و نه به جانب کافران. و هر که را خدا گمراه کند پس هرگز برای او راه هدایتی نخواهی یافت. آیه 143 سوره نساء
حدیث: پیامبرگرامی اسلام صلیالله علیه وآله:اَلا وَمن أَبغضَ آلَ مُحمدٍ(ص) جاءَ یَومَ القیامَةِ مکتوباً بَینِ عَینَیه: «آیِسٌ مِن رَحمَةِالله»!همه بدانند، هر کس دشمن آل محمد(علیهمالسلام) باشد روز قیامت میآید در حالی که میان دو چشمانش (این عبارت) نقش بسته است: «ناامید از رحمت خدا»! رحمت خدا هرگز شامل حال او نخواهد شد. (بحار، ج ٢٧، ص ١٢٠)
سیمای تولی و تبری: معمولاً تولی و تبری در کنار هم و در یک سطح مطرح میشوند؛ ولی از برخی آیات برمیآید که تبری بر تولی مقدم است، چنان که در آیه ۲۹ فتح ابتدا شدت عمل با کافران بیان شده، سپس رأفت و دوستی بین مؤمنان مطرح میشود: «مُحَمَّدٌ رَسولُ اللّهِ والَّذینَ مَعَهُ اَشِدّاءُ عَلَی الکُفّارِ رُحَماءُ بَینَهُم...». در کلمه توحید (لا اله إلاّ اللّه) هم نخست آلهه نفی، آن گاه توحید اثبات میشود. در احتجاج حضرت ابراهیم (علیهالسلام) با قوم خود نیز اول اعلام برائت از مشرکان و سپس تولی آمده است :«... اِنّی بَرِی ءٌ مِمّا تُشرِکون اِنّی وجَّهتُ وجهِیَ لِلَّذی فَطَرَ السَّموتِ والاَرض...». حضرت یوسف (علیهالسلام) هم با هم زندانیان خویش ابتدا تبری و سپس تولی را مطرح کرد: «اِنّی تَرَکتُ مِلَّةَ قَومٍ لا یُؤمِنونَ بِاللّهِ وهُم بِالأخِرَةِ هُم کفِرون واتَّبَعتُ مِلَّةَ ءاباءی اِبرهیمَ واِسحقَ و یَعقوب...». برخی ذیل آیه «و مَن یَتَّقِ اللّهَ یَجعَل لَهُ مَخرَجا» با بیان مراتبی برای تقوا ، اولین مرتبه آن را تبری از کفر و شرک دانستهاند که با شهادتین حاصل میشود.
صفات دوست داران ائمه اطهار (علیهم السلام):
حضرت على بن موسى الرضا (علیه السلام) به توسط آباء و اجداد طاهرینشان از على بن ابى طالب (علیه السلام) روایت کرده است که آن جناب فرمودند که رسول الله (صلی الله علیه و آله) فرمودند: «یا على خوشا به حال کسى که تو را دوست دارد و تو را تصدیق کند و واى از براى کسى که تو را دشمن دارد و تو را تکذیب کند. دوستان تو در آسمان هفتم و طبقه هفتم زمین و میان آسمان هفتم و زمین هفتم معروف و مشهورند به اینکه ایشان از اهل دین و ورع و طریقه نیکو و اهل تواضع و فروتنى در درگاه خداوندى هستند. چشم هاى آن ها به زیر افتاده به اطراف خود نظر نکند و قلوب ایشان ترسناک است به جهت ذکر خداوند و حق ولایت و دوستى تو را شناخته اند و زبان ایشان به فضل تو گویا است و چشم ایشان به جهت محبت و عطوفت به تو و فرزندان تو ائمه هدى (علیهم السلام) اشک ریزان است. به آنچه حق تعالى در کتاب خود به آن امر فرموده و از سنت پیغمبر آن چه دلیل و برهان بر آن قائم شده، متدین هستند. عمل کنند به آن چه صاحبان امر ایشان آن ها را به آن امر نمایند و با یک دیگر صله کنند و قطع نکنند و با یک دیگر دوستى کنند و غضبناک نشوند و ملائکه از براى آنها طلب رحمت کنند و در دعاى آن ها آمین گویند و از براى گناهکاران آنها استغفار کنند و در حضور آنها حاضر می شوند و به جهت فقدان آن ها وحشت می کنند و متألم می شوند تا روز قیامت.»امام رضا (علیه السلام) جایگاه دوست داران حضرت علی (علیه السلام) را در فضای بعد از مرگ، در فضای آسمان ها و زمین برزخی مورد تبیین قرار می دهند که در عالی ترین مراتب آسمان هفتم و زمین هفتم مستقر می شوند و در میان آن مکان ها به صفات عالی معروف و مشهور هستند. در این جا می توان به بروز صفات انسانی در فضای بعد از مرگ و برزخ اشاره کرد. از صفات این دوست داران در دنیا این که نسبت به درگاه خداوندی، اهل دین و ورع و طریقه نیکو و اهل تواضع و فروتنى هستند، چشم هاى آن ها به زیر افتاده به اطراف خود نظر نکنند و قلوب ایشان به جهت ذکر خداوند ترسناک است. زیاده خواه و متکبر در درگاه الهی نیستند. نسبت به ولایت علی (علیه السلام) معرفت دارند و به ذکر فضائل ایشان می پردازند و به جهت احساس محبت به اهل بیت (علیهم السلام) چشم هایشان گریان است. هر آن چه که پیغمبر (صلی الله علیه و آله) برای ایشان از جانب خدا آورده است، اخذ می کنند و هر آن چه را آن بزرگوار نهی کرده اند، ترک می کنند. با یکدیگر صله رحم را به جا می آورند و قطع رابطه با یکدیگر نکنند. هم مسلکان خویش را دوست می دارند و کاظم هستند و هیچ گاه به هم دیگر خشم نمی گیرند و مصداق آیه ﴿رُحَماءُ بَیْنَهُمْ﴾[با همدیگر مهربانند.
تولی و تبری مطابق با فتاوای حضرت آیتالله العظمی خامنهای مدظله العالی:
آیا یک مسلمان میتواند برای یک کافر کار کند و زیردست او باشد و از او مزد بگیرد؟
زیردست به این معنا که تحت سلطهی غیرمسلمان باشد جایز نیست؛ اما حالا اگر کارگر مسلمانی است که کارفرمایش کافر است و به او میگوید چنین کاری را انجام بده و او هم انجام میدهد و ذلتی را هم نمیپذیرد، بلکه برای او کار میکند و مزدش را میگیرد؛ کارش هم اگر خلاف شرع نباشد و منافاتی هم با آن عزت و کرامت مسلمانی نداشته باشد، این نوع کار کردن اشکالی ندارد و مزدش هم حلال است.
منبر بیست وسوم:تولی و تبری و عواطف انسانی
آیه: یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا الْکَافِرِینَ أَوْلِیَاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِینَ ۚ أَتُرِیدُونَ أَنْ تَجْعَلُوا لِلَّهِ عَلَیْکُمْ سُلْطَانًا مُبِینًا ای اهل ایمان، مبادا کافران را به دوستی گرفته و مؤمنان را رها کنید! آیا میخواهید برای خدا بر (عقاب و کفر و عصیان) خود حجّتی آشکار قرار دهید؟! آیه 144 سوره نساء
حدیث: امام جعفرصادق علیهالسلام:لَو أَنَّ ناصِباً شَفَعَ لَهُ کُلُّ نَبیٍّ مُرْسَلٍ و مَلَکٍ مُقَرَّبٍ ما شُفِّعوا.اگر تمام پیغمبران مرسل و همة فرشتگان مُقرّب دربارة ناصبی و دشمن اهل بیت علیهم السلام شفاعت کنند شفاعتشان قبول نمیشود. (ثوابالأعمال، ص ٤٧٢)
سیمای تولی و تبری: رغبت و نفرت، محبت و عداوت از حالات انفعالی و عواطف انسان است، که به طور طبیعی در افراد وجود دارد، و در روانشناسی مورد تحقیق قرار میگیرد.یک مسلمان صمیمی و پایبند به مذهب نمیتواند در دل نسبت به موافقان و مخالفانِ عقیدتی خود حالتی یکسان داشته باشد، زیرا لازمه اعتقادِ راستین به یک مکتب جانبداری و دفاع از آن، و علاقه به پیشوایان و نفرت و دوری از مخالفانش میباشد، که اگر شخص مکتبی چنین حالتی نداشته باشد، بیشک مخالفان از نوعی ضدیت و دشمنی نسبت به او و مکتبش خالی نخواهند بود، چنانکه در رویدادهای سیاسی و اجتماعی کنونی هم میبینیم.افزون بر این اسلام که دینی جامع و کامل است، تعلیماتش هیچگاه منحصر بهاندامهای بدن و اعمال ظاهری نمیشود، بلکه دربارهی مقاصد و نیّات آدمی نیز حکم و دستور دارد، و به خصوص نسبت به عاطفهی محبت و عداوت که از عواطف قوی انسان است رهنمودهایی عرضه میکند که از حکمت و واقعبینی تعلیماتش حکایت مینماید.راز مطلب و اهمیتش در این است که انسان (گذشته از موارد استثنایی) پیشتر و بیشتر از اینکه تابع استدلال و منطق و علم باشد پیرو احساسات و عواطفش میباشد، چنانکه انگیزهی بسیاری از رفتارهایش دلبستگیها و دل آزردگیهاست، یا روحیهی تبعیت از رسوم رایج و تقلید از بزرگان قوم.(اهمیت «حکومت» و اداره کنندگان کشور نیز به همین علت است که در اصلاح یا به فساد کشاندن عامّه مردم تاثیری فراوان دارند و خواه ناخواه مورد تقلید عمومی واقع میشوند.
شیوه های اعلام برائت از مشرکین:امام خمینی قدس سره در مورد شیوه های اعلان برائت از مشرکین معتقدند که هر عصر و زمانی شیوه های خاص خود را می طلبد و درواقع چنین نیست که یک شیوه در هر عصری کاربرد داشته باشد بلکه با توجه به شرایط و اوضاع و احوال زمانی، باید شیوه خاص آن شرایط را به کار برد.«اعلان برائت در هر عصر و زمانی جلوه ها و شیوه ها و برنامه های متناسب خود را می طلبد وباید دید که در هر عصری، همانند امروز که سران کفر و شرک همه موجودیت توحید را به خطر انداخته اند و تمامی مظاهر ملّی و فرهنگی، دینی و سیاسی ملّت ها را بازیچه هوس ها و شهوت های خود نموده اند، چه باید کرد؟آیا باید در خانه ها نشست و با تحلیل های غلط و اهانت به مقام و منزلت انسان ها و القاء و عجز در مسلمانان، عملاً شیطان و شیطان زادگان را تحمل کرد و جامعه را از وصول به خلوص که غایت کمال و نهایت آمال است، منع کرد و تصور نمود که مبارزه ابراهیم در شکستن بت ها پیشقدم و اما در مصاف با ستمگران، صحنه مبارزه را ترک کرده اند.»امام با نفی این پرسش و اعلان برائت در حج به عنوان «مرحله اول مبارزه» بیان می دارند:«اعلام برائت، به شعار خلاصه نمی شود بلکه همانطور که حاجی باید در حج هم دستورالعمل جهاد با نفس را بگیرد و هم برنامه مبارزه با کفر و شرک را و همانطور که امت ها باید از احرام حج به احرام حرب و از طواف کعبه و حرم به طواف صاحب بیت و از توضُّؤ زمزم به غسل شهادت و خون روآورند و به امتی شکست ناپذیر و بنیانی مرصوص مبدل گردند، همانگونه هم «اعلان برائت در حج، میثاق مبارزه و تمرین تشکل مجاهدان برای ادامه نبرد با کفر و شرک و بت پرست هاست و به شعار خلاصه نمی شود که سرآغاز علنی ساختن منشور مبارزه و سازماندهی جنود خدای تعالی در برابر جنود ابلیس و ابلیس صفتان است و از اصول اولیه توحید به شمار می رود... خلاصه، اعلام برائت مرحله اول مبارزه و ارائه آن، مراحل دیگر وظایف ماست.»
منبربیست و چهارم: فرق بین مبانی اسلام و موازین اسلام چیست؟
آیه: یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا الْیَهُودَ وَالنَّصَارَىٰ أَوْلِیَاءَ ۘ بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاءُ بَعْضٍ ۚ وَمَنْ یَتَوَلَّهُمْ مِنْکُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ ۗ إِنَّ اللَّهَ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ ای اهل ایمان، یهود و نصاری را به دوستی مگیرید، آنان بعضی دوستدار بعضی دیگرند، و هر که از شما مؤمنان با آنها دوستی کند به حقیقت از آنها خواهد بود؛ همانا خدا ستمکاران را هدایت نخواهد نمود. آیه 51 سوره مائده
حدیث: امام حسن مجتبی(ع:إنَّ لِأهَلِ النّارِ علاماتٌ یُعرَفونَ بِها وَهِیَ الَاِلحادُ لِأَولیاءِاللهِ والموُالاةُ لِأَعداءِالله.اهل دوزخ نشانههایی دارند که بدان شناخته میشوند، آنها با اولیای خدا عداوت و با دشمنان خدا محبّت و دوستی دارند. (احقاقالحق، ج ١١، ص ٢٢٥)
سیمای تولی و تبری: از مهمترین مبانی دین، تَبّری (تَولاّ، در عربی تَولّی: دوستی داشتن با کسی، تَبرّا در عربی تَبرّی: بیزاری، بیزار شدن از...) و بیزاری جستن از بنیانگذاران حکومت ظلم و فساد و دشمنان ائمه هدی است، و این در پی تَولی و اظهار محبت و تحیَّت به پیشوایان دینی است.از آن جهت که این دو حالت روانی، از عواطف مهم انسانی است که در تربیت اخلاق فردی و همچنین فعالیتهای سیاسی و اجتماعی آثار مهمی دارد، و انگیزه بسیاری از رفتارهای پسندیده یا ناپسند میباشد،.
فرق بین مبانی اسلام و موازین اسلام چیست؟
مبانی آن دسته از عناصر و رهنمودهای دینی است که به صورت اصول و امور مسلم در یک زمینه میباشند و جنبه زیر بنا براى بقیه عناصر دارند و به نحوى آنها را تبیین و تعیین میکنند. این عناصر از قبیل قضایاى «باید» میباشند و جنبه اعتبارى دارند و در واقع نتایج جهانبینى اسلامى هستند.«موازین» جمع "میزان" به معنى وسیله سنجش است، قرآن کریم این واژه را در بیان حالات و مراحل قیامت بکار برده است در این که مقصود از موازین در قیامت چیست بین مفسرین اختلاف است، ولی به نظر می رسد مقصود از آن همان وجود اولیاء اللَّه یا قوانین عدل الهى است که انسانها و اعمالشان را بر آنها عرضه مىکنند، و به همان اندازه که با آنها شباهت و مطابقت دارند وزن می شوند و پاداش دریافت می کنند.«مبانی» جمع مبنا، از ریشه "بنی"، به معنای پایه و هر چه که بر آن و با تکیه بر آن بر رویش چیزی می گذارند. و «موازین» جمع میزان از ریشه "وزن"، به معنای وسیله سنجش به کار می رود تا اندازه و ارزش چیزی معلوم شود.اما آنچه که از استعمال این دو کلمه به دست می آید این است که کلمه مبانی و موازین گرچه گاهی به معنای هم هستند، اما به طور کلی و در اکثر موارد میزان پس از مبنا است؛ یعنی هر کس چیزی را مبنا قرار داده، پس از مبنا قرار دادن، همان میزان برای او قرار می گیرد؛ مثلاً در این جمله که: "امام علی (ع) میزان است"؛ اگر کسی مبنای او این باشد که میزان باید از طرف خداوند باشد، پس از پذیرش این مبنا، علی (ع) میزان برای او خواهد بود.در یک نگاه دقیق می توان گفت که مبانی آن دسته از عناصر و رهنمودهای دینی است که به صورت اصول و امور مسلم در یک زمینه میباشند و جنبه زیر بنا براى بقیه عناصر دارند و به نحوى آنها را تبیین و تعیین میکنند. این عناصر از قبیل قضایاى «باید» میباشند و جنبه اعتبارى دارند و در واقع نتایج جهانبینى اسلامى هستند.توضیح این که «اسلام به عنوان دین خاتم، کاملترین دین مُرسَل و در بردارنده تمام آنچه را که باید از دین نفس الامرى از راه وحى بیان گردد، مىباشد. از این رو، ما در هر حوزه از حیات انسان، خواه فردى و خواه اجتماعى، توقع داریم شاهد موضعگیرى اسلام و ارائه رهنمود باشیم. این رهنمودها که در واقع عناصر تشکیل دهنده دین میباشند، به دو دسته قابل تقسیم هستند:
1- عناصر دینىاى که نُمُود جهانبینى اسلام در یک حوزه خاص، مانند سیاست یا اقتصاد، میباشد و نسبت بین آنها و جهانبینى اسلامى، همان نسبت جزئى به کلى، یا صغرا به کبرا است. این گونه عناصر از قبیل قضایاى «هست» میباشند و رنگ کلامى - فلسفى دارند، مانند بررسى سلطه تکوینى خداوند در حوزه مباحث سیاسى یا مطالعه رازقیّت او در زمینه اقتصاد. ما از این عناصر به عنوان«فلسفه» یاد مىکنیم. پس «فلسفه سیاسى اسلام» مجموعه عناصرى از اسلام در حوزه سیاست است که نُمُود جهانبینى و از جزئیات آن محسوب میشود.
2- عناصر دینىاى که نتایج جهانبینى اسلامى و به خصوص فلسفه آن -یعنى عناصر دسته اول- هستند. این عناصر از قبیل قضایاى «باید» مىباشند و جنبه اعتبارى دارند و به نوبه خود به دو گروه تقسیم مىشوند:برخى از این عناصر جنبه زیر بنا براى بقیه دارند و به نحوى آنها را تبیین و تعیین مىکنند. این عناصر یا به صورت اصول و امور مسلم در یک زمینه مىباشند که از آن به «مبانى» یاد مىکنیم. و یا اغراض و مقاصد دین را در یک حوزه مشخص مىنماید که به آن «اهداف» مىگوییم. مجموعه این مبانى و اهداف، «مکتب» را تشکیل مىدهند.»
در مورد واژه "موازین" باید بگوییم قرآن کریم این واژه را در بیان حالات و مراحل قیامت بکار برده است. «موازین» جمع "میزان" به معنى وسیله سنجش است، این واژه نخست در مورد وسایل سنجش وزن هاى مادى به کار رفته، سپس در موازین و مقیاس هاى معنوى نیز استعمال شده است.در این که مقصود از موازین در قیامت چیست بین مفسرین اختلاف است بعضى معتقدند که اعمال انسان در آن روز به صورت موجودات جسمانى و قابل وزن در مىآید، و راستى و درستی آنها را با ترازوهاى سنجش اعمال مىسنجند.این احتمال نیز داده شده که خود نامه اعمال را وزن مىکنند اگر اعمال صالحى در آن نوشته شده است سنگین است و گرنه سبک وزن، یا بى وزن است.درتفسیر نمونه چنین آمده که میزان حتما به معنى ترازوى ظاهرى که داراى کفههاى مخصوص است نمىباشد، بلکه به هر گونه وسیله سنجش اطلاق مىشود، چنان که در حدیثى مىخوانیم: " امیر مؤمنان و امامان از دودمانش ترازوهاى سنجشند"و در حدیثى از امام صادق ع آمده است که وقتى از معنى "میزان" سؤال کردند. در پاسخ فرمود: المیزان العدل!:" ترازوى سنجش همان عدلاست"به این ترتیب وجود اولیاء اللَّه یا قوانین عدل الهى مقیاس هایى هستند که انسان ها و اعمالشان را بر آنها عرضه مىکنند، و به همان اندازه که با آنها شباهت و مطابقت دارند وزن شان است».علامه طباطبایی معتقد است منظور از میزان و "وزن" سنگینى اعمال است. مقیاس سنجش اعمال و سنگینى آن، چیزی است که تنها با اعمال حسنه سنخیت دارد، بطورى که اگر عمل حسنه بود با آن سنجیده مىشود و اگر سیئه بود چون سنخیت با آن ندارد سنجیده نمىشود، و ثقل میزان عبارت باشد از همان سنجیده شدن و خفت آن عبارت باشد از سنجیده نشدن، عینا مانند موازینى که خود ما داریم، چون در این موازین هم مقیاسى هست که ما آن را واحد ثقل مىنامیم مانند مثقال و خروار و امثال آن، واحد را در یکى از دو کفه و کالا را در کفه دیگرى گذاشته مىسنجیم، اگر کالا از جهت وزن معادل آن واحد بود که هیچ، و گرنه آن متاع را برداشته متاع دیگرى بجایش مىگذاریم، پس در حقیقت میزان همان مثقال و خروار است نه ترازو و یا قپان و یا باسکول، و اینها مقدمه و ابزار کار مثقال و خروارند که به وسیله آنها حال متاع و سنگینى و سبکى آن را بیان مىکند، و همچنین واحد طول که یا ذرع است و یا متر و یا کیلومتر و یا امثال آن، که اگر طول با آن واحد منطبق شد که هیچ، و اگر نشد آن را کنار گذاشته طول دیگرى را با آن تطبیق مىدهیم، ممکن است در اعمال هم واحد مقیاسى باشد که با آن عمل آدمى سنجیده شود، مثلا براى نماز واحدى باشد از جنس خود آن که همان نماز حقیقى و تمام عیار است، و براى زکات و انفاق و امثال آنها مقیاس و واحدى باشد از جنس خود آنها، و همچنین براى گفتار واحدى باشد از جنس خودش، و آن کلامى است که تمامیش حق باشد و هیچ باطلى در آن راه نیافته باشد، هم چنان که آیه" یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقاتِهِ" به آن اشاره دارد.بنا بر این، آن میزانى که در قیامت اعمال با آن سنجیده مىشود همانا "حق" است، به این معنا که هر قدر عمل مشتمل بر حق باشد به همان اندازه اعتبار و ارزش دارد، و چون اعمال نیک مشتمل بر حق است از این رو داراى ثقل است. بر عکس عمل بد از آنجایى که مشتمل بر چیزى از حق نیست و باطل صرف است لذا داراى وزنى نیست، پس خداى سبحان در قیامت اعمال را با "حق" مىسنجد و وزن هر عملى به مقدار حقى است که در آن است.اینکه معناى وزن اعمال در روز قیامت تطبیق اعمال است بر حق، به این معنا که هر شخصى پاداش نیکش به مقدار حقى است که عمل او مشتمل بر آن است، در نتیجه اگر اعمال شخصى، به هیچ مقدارى از حق مشتمل نباشد از عملش جز هلاکت و عقاب بهره و ثمره عایدش نمىشود،.
برپایی تظاهرات و راهپیمایی:
امام راحل قدس سره بر برپایی مراسم اعلام برائت از مشرکین به صورت تظاهرات و راهپیمایی تأکید نموده و در این باره فرموده اند: «اعلان برائت از مشرکان که از ارکان توحیدی و واجبات سیاسی حج است، باید در ایام حج به صورت «تظاهرات و راهپیمایی» باصلابت و شکوه هرچه بیشتر و بهتر برگزار شود.»و در ادامه، خطر جهانخواران و دشمنان ملت ها را متذکر می شوند که برای خلع سلاح مسلمانان؛ از جمله سلاح های کار آمد برائت از مشرکین و ضربه زدن به صلابت و ابهت و اقتدار امت محمد صلی الله علیه و آله به هر کاری دست می زنند و از جمله اقدامات آنان این است که این تفکر را القاکنند که حج جای عبادت و ذکر است نه میدان صف و رزم!«مسلمانان باید با همه امکانات و وسایل لازم به مقابله جدّی و دفاع از ارزش های الهی و منافع مسلمین برخیزند و صفوف مبارزه و دفاع مقدس خویش را محکم و مستحکم نمایند.»به نظر می رسد که امام برائت از مشرکین را به عنوان نوعی «دفاع» مطرح نموده اند و به همین جهت در شرکت همگانی در این دفاع و برگزاری آن به شکل راهپیمایی و تظاهرات تأکید دارند.
منبربیست وپنجم: عروه الوثقی درقرآن
آیه: یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا الَّذِینَ اتَّخَذُوا دِینَکُمْ هُزُوًا وَلَعِبًا مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ مِنْ قَبْلِکُمْ وَالْکُفَّارَ أَوْلِیَاءَ ۚ وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ ای اهل ایمان، با آن گروه از اهل کتاب و کافران که دین شما را به فسوس و بازیچه گرفتند دوستی مکنید و از خدا بترسید اگر به او ایمان آوردهاید. آیه 57 سوره مائده
حدیث: امام علی بن موسیالرضا علیهالسلام:شیعتُنا المُسَلِّمونَ لِأَمرِنا اَلآخِذونَ بِقَولِنا اَلمُخالِفونَ لِأعدائِنا، فَمَن لم یَکُن کَذلِکَ فَلَیسَ مِنّا.شیعیان ما تسلیم أمر و ولایت ما هستند، به گفتة ما عمل میکنند و دشمنان ما را دشمن میدارند، و در غیر این صورت پیرو ما نخواهند بود. (مُسندالامام الرضا(ع)، ج ١، ص ٢٣٥)
سیمای تولی و تبری: مراد از «العُروَهِ الوثقی» در آیه ۲۵۶ بقره نیز حب فی اللّه و بغض فی اللّه و محبت اهل بیت (علیهمالسلام) دانسته شده و از پیامبر اعظم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) روایت شده: کسی که دوست دارد بر کشتی نجات سوار شده، به دستگیره قابل اطمینان چنگ زند و به ریسمان الهی آویخته شود، باید بعد از من علی (علیهالسلام) را دوست بدارد و با دشمنان وی دشمن باشد و از امامان هدایت (فرزندان وی) پیروی کند. بر پایه برخی احادیث، مراد از کسب نیکیها در آیه «... مَن یَقتَرِف حَسَنَةً نَزِد لَهُ فیها حُسنًا اِنَّ اللّهَ غَفورٌ شَکور» دوستی اهل بیت (علیهمالسلام) و مقصود از «مَن صَلَحَ» در آیه «رَبَّنا واَدخِلهُم جَنّتِ عَدنٍ الَّتی وعَدتَّهُم ومَن صَلَحَ مِن ءابائِهِم و اَزوجِهِم و ذُرِّیّتِهِم اِنَّکَ اَنتَ العَزیزُ الحَکیم» که داخل کردن آنان در جنات عدن از پروردگار درخواست شده، دوستی حضرت علی (علیهالسلام) است. مراد از انس و جانّی که طبق آیه ۳۹ الرحمن: «فَیَومَئِذٍ لا یُسٔلُ عَن ذَنبِهِ اِنسٌ ولا جانٌّ» در قیامت بازخواست نمیشوند نیز خصوص کسانی است که در دنیا دوستدار امیرمؤمنان، علی (علیهالسلام) بوده، از دشمنان آن حضرت تبری میجویند و هم اینان در آن روز از این حکم که آدمی از برادر، مادر، پدر، همسر و پسرانش میگریزد مستثنا هستند. شخصی به امام باقر (علیهالسلام) عرض کرد:گاهی شیطان مرا وسوسه میکند و من بر خودم میترسم؛ سپس دوستی شما را یاد میکنم و دلم آرام میگیرد. امام (علیهالسلام) فرمود: مگر دین جز دوست داشتن است آیا نشنیده ای این سخن خداوند متعالی را که «اِن کُنتُم تُحِبّونَ اللّهَ فَاتَّبِعونی یُحبِبکُمُ اللّه» استشهاد امام (علیهالسلام) به این آیه یا برای آن است که دوست داشتن امامان معصوم (علیهمالسلام) همان دوستی با خداست، یا برای بیان این است که محبت خدا به تمام و کمال نمیرسد مگر با پیروی از ایشان.
منظور از عروة الوثقی ـ ریسمان محکم ـ از قرآن چیست؟
این واژه در قرآن مجید، دو بار به کار رفته است: "فَمَن یَکْفُرْ بِالطَّـَغُوتِ وَیُؤْمِن بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَیَ;(بقره،256) کسی که به طاغوت ]=بت و شیطان و هر موجود طغیانگر[ کافر شود و به خدا ایمان آورد، به "دستگیرة محکمی چنگ زده است." 2. "وَ مَن یُسْلِمْ وَجْهَهُوَّ إِلَی اللَّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَیَ;(لقمان،22) کسی که روی خود را تسلیم خدا کند، در حالی که نیکوکار باشد، به "دستگیرة محکمی" چنگ زده ]و به تکیهگاه مطمئنی تکیه کرده است[." در آیة اول "ایمان به خدا" و در آیة دوم "توجّه به خدا"، عروة الوثقی، نامیده شده است. "عروة الوثقی" از نظر لغوی به معنای "دستگیرة محکم" است. خداوند خواسته است از باب "تشبیه معقول به محسوس" چیزهایی که با حواس ظاهری حس نمیشوند را به چیزی که با حواس ظاهری ما درک میشود، تشبیه کند. اینجا نیز خداوند میخواهد به ما بفهماند که چطور وقتی به دستگیره و ریسمان محکمی تمسّک کرد، سقوط نمیکنی ایمان به خدا و توجه به سوی او هم از افتادن و سقوط در ورطة کفر و الحاد و انحراف حفظ میکند.(تفسیر مجمع البیان مرحوم طبرسی، ج 1ـ2، ص 631، نشر دارالمعرفة.) البته از امام صادقروایت شده است که: منظور از "عروة الوثقی" ایمان به خداوند واحدی است که شریک ندارد. و از امام باقر روایت شده است که: مقصود از آن دوستی ما اهلبیت: است.(تفسیر صافی، فیض کاشانی، ج 1، ص 284، نشر اعلمی.) در حدیثی نیز که اهلسنّت آن را نقل کردهاند. و نیز امام رضا از پیامبر نقل کردهاند که: "بعد از من ]یعنی پیامبر6[ فتنهای تاریک و ظلمانی خواهد بود; تنها کسانی از آن رهایی مییابند که به عروةالوثقی چنگ زنند، عرض شد: ای رسول خدا! عروة الوثقی چیست؟ فرمود: ولایت سید اوصیأ است. عرض شد: یا رسول اللّه! سید اوصیأ کیست؟ فرمود: امیرمؤمنان. عرض شد: امیرمؤمنان کیست؟ فرمود: مولای مسلمانان و پیشوای آنان بعد از من. باز برای این که پاسخ صریحتری بگیرند عرض کردند او کیست؟ فرمود: برادرم علی بن ابی طالبالبته تفسیر عروة الوثقی به ایمان به خدا، ولایت، دوستی اهلبیت، علیو غیره، هیچ منافاتی با هم ندارند; زیرا اینها از باب ذکر مصداق است; و همة اینها دارای این ویژگی هستند که اگر به آنها تمسّک کنی، همواره در طریق هدایت باقی خواهی ماند و گمراه نمیشوی.(تفسیر نمونه، آیت اللّه مکارم شیرازی و دیگران، ج 17، ص 68ـ69، نشر دارالکتب الاسلامیة.)
شرکت همگانی و حضور همه حاجیان:
حضرت امام شرکت همگان در مراسم برائت را «وظیفه» زائران خانه خدا می دانند و بر آن تأکید دارند و همه حجاج را، چه ایرانی و چه غیر ایرانی، به شرکت در تمامی مراسم اعلام برائت دعوت می نمایند و در عین حال از تفرقه افکنی، دشمنان بر حذر می دارند:«در راهپیمایی ها، باید فریاد برائت از مشرکان و ستمکاران به طور کوبنده و با شرکت همگانی باشد که صدای مظلومیت مسلمانان و ملت های تحت سلطه ابرجنایتکاران را به گوش جهانیان برساند و خفتگان را بیدار و ساکتان را در مقابل جباران هشدار و ناهیان از معروف و آمران به منکر را به جای خود بنشاند.»
منبر بیست وششم: اطاعت از ولایت
آیه: أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِینَ تَوَلَّوْا قَوْمًا غَضِبَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ مَا هُمْ مِنْکُمْ وَلَا مِنْهُمْ وَیَحْلِفُونَ عَلَى الْکَذِبِ وَهُمْ یَعْلَمُونَ آیا آن (منافق) مردمی را ندیدی که با (یهود) قومی که خدا بر آنها غضب کرده است دوستی کردند؟ آنها به حقیقت نه از شما مسلمین و نه از فرقه یهودند و به دروغ قسم یاد میکنند (که ما اهل ایمانیم) در صورتی که خود میدانند. آیه 14 سوره مجادله
حدیث: امام جعفرصادق علیهالسلام:کَذَبَ مَن زَعَمَ اَنَّهُ مِن شیَعتِنا وَ هُو مُتَمَسِّکٌ بِعُروةِ غَیرِنا.دروغ میگوید آن کسی که ادّعا میکند شیعة ما است ولی از غیر ما پیروی میکند. (بحار، ج ٢، ص ٩٨)
سیمای تولی و تبری: زراره از امام محمد باقر ـ علیه السّلام ـ نقل میکند: بنی الاسلام علی خمسة الاشیاء، علی الصلوة و الزکاة و الحج و الصوم و الولایة، قال زراره: فقلتُ ایّ شی من ذلک افضل؟ فقال: الولایةُ افضل؛ لانّها مفتاحُهُنَّ، و الوالی هو الدلیل علیهن، اسلام بر پنج پایه بنا شده است، بر نماز، و زکات و حج و روزه، و ولایت (رهبری معصومین)، زراره میگوید: عرض کردم: کدامیک از اینها افضل است؟فرمود: ولایت افضل است؛ زیرا کلید همة آنهاست، (و والی و رهبر الهی راهنما به نور چهار اصل دیگر است)، از این تعبیر به خوبی استفاده میشود که ولایت و اقتدا به اولیاء الله سبب احیاء سایر برنامههای دینی و مسایل عبادی و فردی و اجتماعی است، و این اشارة روشنی به تأثیر مسأله ولایت در امر تهذیب نفوس و تحصیل مکارم اخلاق میباشد.
رابطه راستین و درست میان خدا و خلق در ولایت، معنا و مفهوم پیدا میکند. و لذا مفاهیمی همچون کمال و نقص، ایمان و کفر، حب و بغض و همچنین اطاعت و طغیان خود را نشان میدهند و ارزیابی میشوند. ولایت به یک معنا بنیاد هستی است؛ زیرا رابطه درست و راستین میان خدا و خلق در ولایت، معنا و مفهوم می یابد. هرکسی با تبیین موقعیت و سلوک خویش نشان می دهد تا چه اندازه در مقام قرب و یا بعد از خداوند نشسته است. از این رو مفاهیم دیگری چون اطاعت و طغیان، کمال و نقصان، ایمان و کفر، حب و بغض و مانند آن متأثر از ولایت خود را نشان می دهد و ارزیابی می شود. یکی از راه های سنجش میزان و سطح ولایت پذیری چنان که گفته شد، اطاعت و طغیان است؛ از این رو هرگاه سخن از ولایت و درجات و سطوح مختلف آن می شود، از میزان اطاعت پذیری آن سخن به میان می آید. نویسنده در این مطلب کوشیده است تا تحلیل و تبیین قرآن را نسبت به چرایی و چگونگی اطاعت از ولی الله را ارائه دهد و نسبت آن را با مسایل روز ازجمله ولایت فقیه و اطاعت از اولوالامر بیان کند. با هم این مطلب را ازنظر می گذرانیم. اگر بخواهیم ایمان شخصی را نسبت به کسی بسنجیم، می بایست به میزان اطاعت پذیری او توجه کنیم. شاید شما خود از این دسته افراد باشید و کسانی را دیده باشید که به سبب علاقه و عشق زیادی که نسبت به کسی دارند، می کوشند تا سرتاپا خود را همانند وی کنند. این (دیگری مهم) تمام روح و جانشان را اشغال کرده است. از این رو همانندسازی را یکی از شیوه های ابراز علاقه و محبت خود نسبت به اسوه خویش قرار می دهند. این افراد به سبب این که اسوه و (دیگری مهم) را انسان کامل می یابند، راه و روش او را الگوی رفتاری خود قرار می دهند و برآن هستند تا شخصیت خود را با شخص و شخصیت وی همسان و همانند گردانند. شگفت این که برخی از این (دیگران مهم) و افرادی که سرمشق قرار می گیرند و اسوه و الگوی فرد می شوند، تنها در امری موفق هستند و در بسیاری از امور دیگر زندگی لنگ می زنند و از شخصیت کامل و یا متعادلی برخوردار نمی باشند. به عنوان نمونه، الگوی شخص ممکن است فوتبالیست برتر و یا خواننده ای معروف و یا ستاره فیلم های سینمایی باشد و در مسایل دیگر انسانی حتی کم تر از حد انتظار ظاهر شده باشند، ولی شخص به سبب آن که وی را در یک مسئله موردعلاقه خود کامل می یابد، نه تنها او را در آن مورد، الگوی رفتاری قرار می دهد بلکه در امور دیگری که حتی شخص در آن امور بسیار عقب افتاده و ناقص است نیز سرمشق خود می کند. از این رو می بینیم از الگوی خود حتی در مسایل اجتماعی چون رأی گیری و انتخابات هم پیروی می کند و به کسی رأی می دهد که وی رأی داده است، اگر این ارتباط میان دونفر نزدیک تر و ملموس تر باشد، می بینیم که در هر چیزی مطیع و گوش به فرمان وی است. از این رو حتی برپایه شنیده ها و احتمالات، به خواسته های الگویی که به نظر وی انسان وشخصیت کاملی است تن می دهد. از آن جایی که ولایت در تحلیل اسلامی و قرآنی، بخش اصلی و بنیادین مفهوم ایمان است و ایمان و ولایت، امری باطنی می باشد، راه شناخت ولایت پذیری و ایمان اشخاص، با اموری چون اطاعت پذیری می باشد. به این معنا که برای سنجش ایمان و دوستی هرکسی نسبت به ولی الله می بایست به اطاعت پذیری او توجه کرد. هرچه شخص مطیع تر و گوش به فرمان تر باشد دانسته می شود که این شخص عشق و علاقه ای بیشتر دارد و نسبت به ولی الله ارادت و نزدیکی بیشتری را احساس می کند؛ زیرا ولایت در فرهنگ قرآنی، ارتباط تنگاتنگی با مهر و محبت دارد و برهمین اساس و الگوست که در تفسیر ایمان واقعی گفته اند که ایمان و کفر چیزی جز حب و بغض نیست و انسان های مؤمن نسبت به خدا و رهبران اسلامی که از آنان به اولیای الهی یاد می شود، دوستی و عشق می ورزند و همین عشق و محبت باطنی است که آنان را به انسان های مطیع و گوش به فرمانی تبدیل می کند که اگر از آنها هرچه خواهند بی هیچ اما و اگری انجام می دهند. در روایتی است که خراسانی نزد امام صادق(ع) آمد و عرضه داشت: چرا شما حق خود را از خلافت ظاهری بازنمی ستانید و قیام به حکومت و برپایی آن نمی کنید؟ در اتاقی که آن حضرت(ع) نشسته بود، کوره نانوایی بود و در آن آتشی افروخته شده بود. آن حضرت(ع) به خراسانی فرمان می دهد تا درون کوره رود. خراسانی هراسان می شود و به گمان آن که خطایی از وی سر زده است پوزش خواهی می کند. دمی نمی گذرد که یکی از یاران عاشق و باوفای امام(ع) وارد می شود. آن حضرت(ع) به صحابی خویش فرمان می دهد تا به درون کوره نانوایی برود. صحابی، کفش هایش را زیربغل می زند و از همان جا خود را به درون کوره می افکند. خراسانی حیران می ماند که اکنون این صحابی در درون آتش کوره چه می کند و چه می شود. اما امام(ع) سرگرم گفت و گو می شود و توجهی به صحابی خود نمی کند. دمی می گذرد و چون امام نگرانی را در چهره خراسانی می یابد به وی فرمان می دهد تا برخیزد و درون کوره نانوایی بنگرد. خراسانی وقتی به سرکوره می رود صحابی را در درون آتش نشسته می یابد بی آن که آتش به او زیان و آسیبی رسانده باشد. امام(ع) از خراسانی می پرسد: چندنفر صحابی از این دست در خراسان داریم که گوش به فرمان و مطیع محض ما باشند؟ خراسانی می گوید: این گونه صحابی کسی در خراسان نیست. این حکایت به خوبی نشان می دهد که میزان ولایت پذیری شخص را می بایست از میزان و درجه اطاعت پذیری وی دانست. هرچه انسان نسبت به مولی و ولی الله نزدیک تر و محبت و عشق وی در دل و جانش بیشتر باشد، اطاعت پذیری او نیز بیشتر خواهد بود و در انجام عمل و فرمان اولوالامر کمتر اما و اگر خواهد کرد. اطاعت به معنای انقیاد از ماده طوع گرفته شده که نقیض آن کره و کراهت است. بنابراین ارتباط میان اطاعت با محبت و گرایش قلبی امری روشن است. این واژه هرچند که در بیشتر کاربردها برای بیان پذیرش فرمان به کار می رود ولی به اجرای فرمانی اشاره می کند که شخص با رغبت و خضوع و میل و گرایش باطنی و قلبی انجام می دهد. بنابراین اگر شخص، عصیان ورزد و یا اطاعت او از روی رغبت و میل باطنی و قلبی نباشد و یا کراهت داشته باشد و یا اصولاً خنثی بوده و هیچ میل و گرایش نسبت به انجام و ترک نداشته باشد، نمی توان چنین شخصی را مطیع نامید. به نظر می رسد که در کاربردهای قرآنی و فرهنگ اسلامی هنگامی که سخن از اطاعت به معنای ارزشی آن به میان می آید، به اجرای فرمانی از سوی شخص اشاره دارد که همراه با رغبت و میل باطنی و خضوع و خشوع در برابر امر کمالی و از سوی موجودی کامل باشد؛ زیرا بسیاری از مردم ممکن است که به اجرای فرمان همراه با رغبت و خضوع اقدام کنند ولی این فرمان امری غیرکمالی یا از موجودی غیرکامل باشد که ایشان را به سوی گمراهی سوق می دهد. به سخن دیگر بسیاری از مردم به جای اطاعت از خدا و اولیای الهی، از ابلیس و اولیای وی پیروی می کنند و در مسیر خواسته های شیطانی گام برمی دارند. این پیروی چون از سر رغبت و میل و خضوع در برابر ابلیس و شیاطین می باشد، سبب سلطه و چیرگی ابلیس بر ایشان می شود و موجبات ناسپاسی و کفران نعمت از سوی مطیعان ابلیس را فراهم می کند و به جای آن که شخص به سوی کمال، خدای کامل، بهشت برود، راه خویش را کژ کرده به سوی نقص و دوزخ فراق و آتش انتقام، گام برمی دارد.
اعلام برائت با فریاد بلند و کوبنده:
اعلام برائت باید همراه با فریاد و نمایش قدرتی باشد که نشانگر صلابت، قدرت و اعتماد به نفس مسلمانان و تهدید مشرکان توطئه گر و متجاوز و بالأخره امید بخش رهایی محرومان و مستضعفان جهان گردد.شیوه فریاد و تظاهر به عنوان وسیله ای هشدار دهنده برای خودی و دشمن، خود نوعی تاکتیک تبلیغی است که اسلام در دعوت و بیان مقاصد و اهداف خود بارها از آن بهره برده است.اینجاست که امام قدس سره همواره بر این نکته تأکید می ورزید که:«فریاد برائت باید کوبنده و رسا باشد تا صدای مظلومیت ملت های تحت سلطه ابرجنایتکاران را به گوش جهانیان برساند و خفتگان را بیدار و ساکتان در مقابل جباران را هشیار سازد.و در واقع با فریاد برائت از مشرکان و اعلام آن وظیفه الهی و قرآنی، فرد، زائر خانه خداست که رسول اکرم به وسیله مولانا علی بن ابی طالب علیه السلام در حج اکبر آن را اجرا فرمودند.»
منبربیست و هفتم:وجوب محبت اهل بیت (ع)
آیه: ذَٰلِکَ الَّذِی یُبَشِّرُ اللَّهُ عِبَادَهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ ۗ قُلْ لَا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَىٰ ۗ وَمَنْ یَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَزِدْ لَهُ فِیهَا حُسْنًا ۚ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ شَکُورٌاین (بهشت ابد) همان است که خدا به بندگانی که ایمان آورده و نیکوکار شدند بشارت آن را داده است. بگو: من از شما اجر رسالت جز این نخواهم که مودّت و محبّت مرا در حقّ خویشاوندان منظور دارید (و دوستدار آل محمّد باشید، که این اجر هم به نفع امت و برای هدایت یافتن آنهاست)، و هر که کاری نیکو انجام دهد ما نیز در آن مورد بر نیکوییش بیفزاییم که خدا بسیار آمرزنده گناهان و پذیرنده شکر بندگان است. آیه 23 سوره شوری
حدیث: پیامبرگرامی اسلام صلیالله علیه و آله و سلم:حُرِّمتِ الجَنّةُ علی مَن ظَلمَ اَهلَ بَیتی وَ علی مَن قاتَلَهم وَ عَلی المُعینِ عَلَیهم و عَلی مَن سَبَّهُم.هر کس که به اهل بیت من ظلم و ستم کرده و یا با آنان محاربه نموده و یا بر علیه آنها همدست شده و یا آنان را دشنام داده باشد، هرگز به بهشت راه نخواهد یافت. (بحار، ج ٢٧، ص ٢٢٢)
سیمای تولی و تبری: ذیل آیه ۲۳ شوری نیز احادیثی در وجوب محبت اهل بیت نقل شده که طبق آنها ثمره دوستی اهل بیت، بهشت و فرجام دشمنی با آنها دوزخ است. به نقل روایات متواتر، حب و دوستی علی بن ابیطالب (علیهالسلام) عنوان و در رأس نامه عمل مؤمن و علامت ایمان است و دشمنی با علی (علیهالسلام) نشان کفر و نفاق است. فخر رازی با تکیه بر وجوب دوستی اهل بیت (علیهمالسلام) (علی، فاطمه، امام حسن و امام حسین (علیهمالسلام))، اختصاص ایشان به مزید تعظیم را لازم دانسته است.
ده خصلت در دنیا و ده خصلت در آخرت ثمره محبت ائمه:
1-خصلت اول زهد در دنیا:حضرت پیامبر اکرم(ص) فرمودند اگر کسی به محبت ائمه از اهل بیت من برسد به تمامی خیرات دنیا و آخرت رسیده است بنابراین تردید نکنید چنین کسی که در وادی محبت قرار دارد و با امامش همراه است، حتما در بهشت است. البته روشن است که ما بهشتی بالاتر از امام نداریم و بهشت شعایی از وجود امام می باشد پس اگر کسی با امام باشد در بهشت است. تمام مقامات بهشت مقامات وجودی امام است و به اندازه ای که انسان در درجات ولایت امام سیر می کند در درجات توحید و بهشت طی مسیر می کند و بیرون از محیط ولایت امام هیچ خبری نیست. پس اینگونه نیست که ما یک بهشت داشته باشیم و یک امام و این تصور از اوهام است.در ادامه حضرت توضیح دادند که در محبت اهل بیت من ده خصلت دنیوی و ده خصلت اخروی است که محبین اهل بیت به آن راه پیدا می کنند. اولین صفت از ده صفت دنیوی، زهد در دنیاست که فرمود: «أَمَّا الَّتِی فِی الدُّنْیَا فَالزُّهْدُ». زهد به معنای داشتن و نداشتن نیست و در بیرون انسان شکل نمی گیرد بلکه زهد در ارتباط انسان با نعمت ها و امکانات شکل می گیرد. از امیرالمؤمنین(ع) نقل شده است که فرمودند: «فَأَمَّا الزَّاهِدُ فَقَدْ خَرَجَتِ الْأَحْزَانُ وَ الْأَفْرَاحُ مِنْ قَلْبِهِ فَلَا یَفْرَحُ بِشَیْ ءٍ مِنَ الدُّنْیَا وَ لَا یَأْسَى عَلَى شَیْ ءٍ مِنْهَا فَاتَهُ فَهُوَ مُسْتَرِیحٌ»(الکافی (ط - الإسلامیة)، ج 2، ص: 456)زاهد کسی است که تمام غصه ها و شادی های دنیا از قلب زاهد خارج شده است به همین خاطر اگر دنیا به دستش برسد خوشحال نمی شود و اگر چیزی از دنیا از او فوت شود او را ناراحت نمی کند و زاهد در مقام راحتی و خلاص است. زاهد از آمد و شد دنیا فارغ و به امر بالاتری مشغول است.
2-صفت دوم محبین «وَ الْحِرْصُ عَلَى الْعَمَلِ» است. کسی که به مقام محبت برسد، حریص بر عمل می شود. حب امام(ع) در انسان حرص بر عمل ایجاد می کند. محبِّ امام در عین اینکه زاهد است و آمد و شد دنیا تاثیری بر دل او نمی گذارد، انگیزه ای بالاتر برای عمل کردن دارد. محببین در دنیا مشغول به کارند اما این کارشان برای دنیا نیست. محبین بیش از همه عمل می کنند و خالص ترین اعمال را دارند.در روایتی که می فرماید عبادت کنندگان خداوند سه دسته اند، بالاترین افراد از این سه دسته را کسانی ذکر می کند که از روی محبت و شکر عمل می کنند(الکافی (ط - الإسلامیة)، ج 2، ص: 84). بنابراین محبت عمل می آورد و انسان را به عملی وادار می کند که محبوب آن را دوست دارد. لطیف ترین اهل عمل، اهل محبت هستند. در زیارت امین الله -که تمام دعاها و حمدهایی که در زیارت امین الله وجود دارد ناظر به محبین و شیعیان امیرالمؤمنین است.اگر کسی وارد ولایت امیرالمؤمنین شد، نفس او نفسی می شود که در دعاهایی که در امین الله شده به سیزده صفت آن اشاره شده است. حمدهایی که در این زیارت ذکر شده نیز ناظر به نوع ارتباط خداوند با محبین و محبین با خداوند است. تمام این حمدها نیز ناظر به اوصاف شیعیان امیرالمؤمنین می باشد- می گوییم: «اللَّهُمَّ إِنَّ قُلُوبَ الْمُخْبِتِینَ إِلَیْکَ وَالِهَةٌ». اگر کسی در مقام شیدایی بود، «مُخْبِت» است.مُخْبِت یعنی کسی که تمام عبادات را انجام می دهد اما در عین حال خود را بدهکار می داند. به کسی که در محبت بدهکار است مُخْبِت می گویند. محبّ حقیقی کسی است که در محبت خود خائف و نگران است که مبادا آنگونه که باید نباشم و این رابطه محبت قطع شود. بنابراین اگر کسی به مقام محبت رسید، این محبت نه تنها عمل و حرص بر آن، بلکه لطیف ترین اعمال را می آورد. هیچ عملی مانند عمل محبین نیست زیرا در آن هیچ طمع و خوفی وجود ندارد و عمل بخاطر طمع پاداش و خوف عقاب صورت نگرفته بلکه خود محبت و در خواست و طلب محبوب باعث انجام عمل شده است.محبین به جایی می رسند که با تمام وجود و بدون هیچ طمعی عبادت می کنند و در عین حال خود را بدهکار می دانند لذا محبین مشغول ترین افراد به عمل اند و فارغ و بیکار نیستند. پس دومین صفت محبین حرص بر عمل است و هرگاه آنان را ببینید حریص بر عمل اند و هرچه عمل کنند سیر نمی شوند.
3-سومین صفت محبین «الورع فی الدین» است. محبین در دینشان اهل ورع اند. توضیح و ترجمه این فراز بماند و روایات فراوانی در مورد آن وجود دارد از جمله اینکه با تقوا متفاوت است.
4- چهارمین صفت محبین این است که در عبادت و بندگی خداوند رغبت دارند و مشتاق آن هستند.اگر کسی محب ائمه(ع) شد، اثر آن این است که به بندگی خدا راغب و مایل می شود و شیفته آن می شود.
5-صفت پنجم توبه پیش از مرگ
6-صفت ششم نشاط در قیام اللیل است که فرمود: «وَ التَّوْبَةُ قَبْلَ الْمَوْتِ وَ النَّشَاطُ فِی قِیَامِ اللَّیْلِ». اگر کسی اهل محبت شد نه تنها اهل قیام لیل و شب زنده داری می شود بلکه در آن نشاط هم دارد. ممکن است کسی که به مقام محبت نرسیده با ریاضت کشیدن اهل قیام لیل باشد چرا که اصلِ شب زنده داری مختص به محبین نیست بلکه آن دو دسته دیگر از بندگان -یعنی کسانی که از روی رغبت به بهشت و کسانی که از سرِ خوف از جهنم عبادت می کنند- هم به قیام اللیل می رسند.اما محبین که گروه سوم از بندگانند و بالاترین درجه را دارند، با سایرین متفاوت اند و تفاوت آنان در نشاط در قیام اللیل است. اگر شب بر می خیزند، با نشاط بر می خیزند زیرا می خواهند سراغ محبوب خود بروند. در حدیثی نورانی آمده است که موسای کلیم چهل شب -یعنی ماه ذی القعده و دهه اول ذی الحجه- در کوه طور بود و به او وعده دیدار داده بودند.هنگامی که برای مناجات رفت، در این چهل روز نه خورد، نه خوابید، نه آشامید، و عجیب تر اینکه نه گرسنه و نه تشنه شد و علتش این بود که به او وعده دیدار داده بودند و این وعده دیدار موسای کلیم را بی قرار کرده بود و از نشاط آن وعده ای که به او داده بودند طی این چهل روز، خواب و خوراک نداشت و تشنه و گرسنه هم نشد. این خاصیت محبت است.اینکه در قرآن می فرماید ملائکه در یک مقاماتی خداوند را تسبیح می کنند و خسته نمی شوند، به همین معناست که طبق روایت رزق آنان همین تسبیح شان است. بهر حال در روایت مذکور فرمود یکی دیگر از صفات اهل محبت، نشاط در قیام اللیل است.
7-صفت هفتم: «وَ الْیَأْسُ مِمَّا فِی أَیْدِی النَّاسِ» می باشد. کسی که به مقام محبت رسیده از آنچه در دست مردم است مأیوس می شود. یک معنای صفت فوق این است که چون آنچه در دست مردم است با جنس آنچه طلب می کند تناسبی ندارد.پس کسی که به محبت امام رسیده و دنبال امامش می گردد، چیزی در دست مردم نمی بیند تا به آن طمع داشته باشد زیرا آنچه در دست مردم وجود دارد تعلقات دنیایی است و محبّ اهل بیت زاهد از دنیاست پس از آنچه در دست مردم است مأیوس می باشد چرا که چیزی در دست مردم نمی بیند. معنای دوم فراز فوق این است که کسی که در مقام محبت اهل بیت است، به مقام اخلاص در توحید رسیده است و مقام اخلاص در توحید مقامی است که در آن انسان جز از خدای متعال از همه مأیوس است.محبین اهل رجاء بالله و یأس از ما سوی الله هستند. اگر دیدید کسی هنوز به دست مردم طمع دارد، معنایش این است که هنوز به مقام محبت راه پیدا نکرده است.
8-صفت هشتم کسی که در مقام محبت ائمه(علیهم السلام) قرار دارد، محافظت نسبت به امر و نهی الهیست که فرمود: «وَ الْحِفْظُ لِأَمْرِ اللَّهِ وَ نَهْیِهِ عَزَّ وَ جَلّ». محبّ اهل بیت نه تنها مراقب امتثال امر و نهی است بلکه اهل محافظت بر امر و نهی الهی هم می باشد که به بهترین و زیباترین وجه انجام شود. محبین از سر اشتیاق به امر و نهی الهی عمل می کنند و از بر آن نیز محافظت می کنند. اینکه فرمود «الْحِفْظُ لِأَمْرِ اللَّهِ وَ نَهْیِهِ» غیر از عمل کردن به امر و نهی است. محبین حافظ امر و نهی الهی هستند و نه اینکه فقط خودشان عمل می کنند بلکه حافظ آن نیز هستند.
9-نهمین صفت محبین، بغض نسبت به دنیاست که فرمود: «التَّاسِعَةُ بُغْضُ الدُّنْیَا». حبّ امام با حبّ دنیا جمع نمی شود. اگر کسی به حبّ امام رسید، ثمره آن بغض نسبت به دنیاست. البته این مطلب واضح است که مقصود از دنیا عالم طبیعت نیست بلکه همانگونه که در روایات توضیح داده شده است، مقصود از دنیا محیط ولایت ائمه جور است چرا که انسان یا در دنیاست که محیط ولایت ائمه جور است و یا در آخرت که محیط ولایت اهل بیت می باشد و محبین در آن قرار دارند.اکثر صفاتی که برای دنیا در قرآن ذکر شده مربوط به عالم طبیعت نیست و منظور محیط ولایت ائمه جور است. البته منظور این نیست که دنیا در تمام قرآن و روایات غیر از عالم طبیعت است بلکه منظور اکثر موارد آن می باشد که منظور از دنیا در آن ولایت ائمه جور است. ذیل آیه «بَلْ تُؤْثِرُونَ الْحَیاةَ الدُّنْیا * وَ الْآخِرَةُ خَیْرٌ وَ أَبْقى»(اعلی/16-17) روایت شده است که آخرت محیط ولایت ما و دنیا محیط ولایت ائمه جور و دشمنان ماست(الکافی (ط - الإسلامیة)، ج 1، ص: 418).ایثار دنیا یعنی بر گزیدن محیط ولایت دشمنان اهل بیت. اینکه انسان در دنیا می خورد و می آشامد اهل دنیا بودن و مخالفت با بندگی خدا نیست و اگر این موارد مخالف با بندگی خدا بود خداوند آن را نمی آفرید بلکه این موارد ابزار بندگی خداوند هستند. مهم این است که این خورد و خوراک در کجاست؟ آیا در محیط ولایت امام است که آخرت می باشد یا در محیط ولایت ائمه جور است که دنیاست. ما با فقر و نیازهایمان به خدا نزدیک می شویم.
10-- دهمین صفت دنیویِ محبّ اهل بیت علیهم السلام سخاوت است که فرمود: «وَ الْعَاشِرَةُ السَّخَاءُ». سخاوت یعنی همه چیزش را می دهد و هیچ طمعی هم ندارد. سخی کسی است که از داشته های خود بدون هیچ طمعی می گذرد. کسی که سخی است از بخشش رنج نمی برد و امکاناتی که خدا به او داده است به آسانی می بخشد و لذت می برد که آن را در راه محبوب خود خرج کرده است.سخاوت یعنی در نهایت زیبایی و محبت خرج و بخشش کردن و از بخشش خود هم نگران بودن است که آیا محبوبش می پسندد یا نه. بنابراین خصال دنیوی محبین از زهد در دنیا شروع می شود و به مقام سخاوت می رسد. این ده خصلت دنیوی محبین اهل بیت بود که در این روایت ذکر شده است. السلام علیک یا فاطمه الزهرا....
رعایت نظم و آرامش در اجتماع برائت
مهمترین نکته در برپایی مراسم برائت ، اهمیت دادن به نظم و آرامش است؛ چرا که اگر نظم و آرامش رعایت نشود، نه تنها اهداف برائت تأمین نمی شود، حتی ممکن است که اثر منفی هم داشته باشد؛ به عبارت دیگر در صورت نبودن نظم، امکان نفوذ عمال دشمنان در صفوف زائران وجود دارد که در نتیجه تحریکاتشان، موجبات بدنامی زائران و ایجاد تفرقه و اختلاف فراهم می آید. امام خمینی قدس سره همواره بر این نکته تأکید خاصی داشته اند و به عنوان یکی از نکات مهم به زائران بیت اللّه الحرام متذکر شده اند: «در راهپیمایی ها لازم است در وقت، کیفیت شعار و امثال آنها از متصدیان امور پیروی کنید و نظم و آداب اسلامی را به طور شایسته مراعات نمایید و به هیچ کس اجازه ندهید که سرخود و بدون دستور شعار دهد، که ممکن است عمال دشمنان اسلام و جمهوری اسلامی که برای تفرقه افکندن و بدنام نمودن شما آمده باشند، در بین شما نفوذ کنند و با تحریکات و شعارهای غلط مخالف اخلاق اسلامی، به آبروی شما و ملت شما و اسلام و مذهب لطمه وارد کنند.»آری! اعلام برائت با چنین کیفیتی تجدید میثاق مبارزه و تمرین تشکّل مجاهدان برای ادامه نبرد با کفر و شرک و بت پرست هاست و چنین راهپیمایی و اعلام برائتی است که به ضرر ابرقدرت ها و قدرت های جهانی است و بدیهی است اگر برائتی با چنین کیفیتی برپا نشود، هیچ ضرری برای ابرقدرت ها نخواهد داشت.
منبربیست و هشتم:لعن درقران
آیه: إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا وَمَاتُوا وَهُمْ کُفَّارٌ أُولَٰئِکَ عَلَیْهِمْ لَعْنَةُ اللَّهِ وَالْمَلَائِکَةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِینَ آنان که کافر شده و به عقیده کفر مردند البته بر آن گروه، خدا و فرشتگان و مردمان همه لعن میفرستند. آیه 161 سوره بقره
حدیث: امام حسن مجتبی(ع:والّذی بَعثَ مُحمداً صلیالله علیه وآله بِالحَقِّ لا یَنتَقِصُ مِن حَقِّنا أهلَالبَیت اَحدٌ اِلّا نَقَّصَهُ اللهُ مِن عَمَلِهِ مِثلَه.قسم به آن کس که محمد صلیالله علیه و آله را به حق برانگیخت هر کس به هر اندازه که از حق ما ضایع کند خداوند نیز به همان اندازه از عمل او ضایع و تباه خواهد نمود. (احقاقالحق، ج ١١، ص ٢٣٩)
سیمای تولی و تبری: 19موردی که لعن و نفرین جایز است!
لعن در مواردى جائز دانسته شده است :
1 - لعن بر کافران
2 - لعن بر مشرکان
3 - لعن بر مرتدان :
4 - لعن بر منافقان
5 - لعن بر ستمگران
6 - لعن بر فسادکنندگان در زمین
7 - لعن بر شیطان
8 - لعن بر آزار دهندگان خدا و پیامبر
9 - لعن بر دروغگویان
10 - لعن بر بهتان زنندگان به زنان پاکدامن
11 - لعن بر قاتل مۆ من
12 - لعن بر تحریف کنندگان کتاب خدا
13 - لعن بر منکران قضا و قدر الهى
14 - لعن بر مخالفان سنت رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم ) :
15 - لعن بر حلال کنندگان حرام خدا
16 -لعن بر زورگوى سلطه گر
17 - لعن بر تاراج کننده بیت المال
18 -لعن بر حرام کنندگان حلال خدا
19 -لعن بر یارى کنندگان ستمگر
نقش برائت ازمشرکین درجهان اسلام
نفی قدرتهای استکباری:
نقش برائت از مشرکین در جهان اسلام، درصورت فراگیر شدن آن، نفی قدرت های استکباری و سلطه جویی آنهاست. منشأ همه مصائبی که جهان اسلام امروز گرفتار آن است، سلطه طلبی قدرت های استکباری و در رأس آنها آمریکای تبهکار است.برای خاتمه دادن به سلطه طلبی مستکبران، تنها راه، وحدت صفوف مسلمانان است، وحدت هم با شعار حاصل نمی شود، تا ریشه های شرک از جوامع اسلامی زدوده نشود، تا بت نفس اماره که ریشه همه فسادها و جدایی هاست شکسته نگردد و بالأخره تا برائت از مشرکین به مفهوم مطلق و کامل آن در جوامع اسلامی تحقق نیابد، وحدت حاصل نمی شود و مشکلات جهان اسلام حل نمی گردد.
منبر بیست ونهم: جایگاه سبّ و لعن در اسلام
آیه: وَلَمَّا جَاءَهُمْ کِتَابٌ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ مُصَدِّقٌ لِمَا مَعَهُمْ وَکَانُوا مِنْ قَبْلُ یَسْتَفْتِحُونَ عَلَى الَّذِینَ کَفَرُوا فَلَمَّا جَاءَهُمْ مَا عَرَفُوا کَفَرُوا بِهِ ۚ فَلَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الْکَافِرِینَ و چون کتاب آسمانی قرآن از نزد خدا برای هدایت آنها آمد با وجودی که کتاب (تورات) آنان را تصدیق میکرد و با آنکه خود آنها پیش از بعثت (پیامبر اسلام) انتظار غلبه بر کافران داشتند، آن گاه که آمد و شناختند (که همان پیغمبر موعود است) باز به او کافر شدند (و از نعمت وجود او ناسپاسی کردند)، پس خشم خدا بر کافران باد. آیه 89 سوره بقره
حدیث: مولی امیرالمؤمنین علیهالسلام:لَو أَنَّ عَبْداً عَبَدَاللهَ اَلَْفَ سَنَةٍ لایَقْبَلُ اللهُ مِنهُ حَتّی یَعرِفَ وِلایَتَنا اَهلَالبَیت.اگر بندهای هزار سال خدا را عبادت کند، تا ولایت ما اهل بیت را نداشته باشد خداوند از او نخواهد پذیرفت. (بحار، ج ٢٧، ص ١٩٦)
سیمای تولی و تبری: جایگاه سبّ و لعن در اسلام:موضوع سب و لعن از مسائل نخستین در جهان اسلام بلکه در عالم بشری و مورد ابتلای جوامع مسلمان و غیرمسلمان میباشد ، و ابعاد اخلاقی، اجتماعی، سیاسی وسیع دارد، که قابل بحث و بررسی فراوان میباشد.این موضوع حداقل در درون جامعه اسلامی و در برخورد با پیروان مذاهب و مسالک مختلف مطرح و مورد ابتلاء بوده و هست.مسئله مهم آن است که متأسفانه موضوع سّب و لعن کاملاً ، تفکیک نشده و در مواردی خلط مبحث شده ، بطوری که عدهای با حسن نیت لعن و ناسزا را هردو، فی حد نفسه عملی ممنوع میانگارند ، در صورتی که این دو باهم در مفهوم و حکم متفاوتند و هرکدام مصادیق متفاوت خود را دارند . چنانکه قرآن تصریح دارد ، سب و ناسزا حتی به دشمن بدخواه و کافر مطلقاً ممنوع است .اما لعن در مواردی مجاز است و موارد مجاز و عدم جواز آن در قرآن و سنت به تصریح آمده . بنابراین جا دارد که سب و لعن را از دیدگاه لغوی و اخلاقی و تاریخی و روائی و فقهی مورد تجزیه و تحلیل قرار دهیم و به تفاوت معنوی و حکمی بین آنها توجه کنیم و به ذکر موارد و مصادیق هرکدام بپردازیم : غزالی سب را اینطور تعریف میکند که :" سب عبارت است از گفتن چیزهای زشت با جملههای صریح و بی پرده و بدون کنایه و رمز، و بیشتر درباره عمل جنسی و آنچه بدان مربوط میشود میآید .
فحش، هر سخن و عمل زشت را گویند .هجاء و هجو ، ضد مدح و ثنا را گویند . پس آن مترادف ذمّ است و برخی گفتهاند : هجاء ذکر معایب و کاستیها و بازگو کردن زشتی ها است .و اما لعن عبارت است از : طرد و دور کردن و نفرین و دعای بد . و برخی گفتهاند : لعن از جانب خدا در آخرت به معنای کیفر و عقوبت و در دنیا ، انقطاع از رحمت الهی و عدم موفقیت میباشد .لعن از زبان انسانی نسبت به انسان دیگر، به معنای نفرین می باشد .برخی گفتهاند : لعن از جانب خدا ، به معنای طرد و دور گرداندن و راندن و از سوی مردم ، به معنای شتم و سب و ناسزا میباشد .شیخ انصاری در معنی و مفهوم سب به عرف ارجاع نموده است .دشنام و ناسزا گویی و لعن و نفرین یکی از آفات زبان است که متأسفانه در جوامع اسلامی رایج است و در نکوهش آن علمای اخلاق از فریقین بیاناتی دارند که به آنها میپردازیم:غزالی در نکوهش سب و لعن مینویسد : فحش و سب نکوهیدهاند و ناشی از خبث نفس می باشند . رسول خدا(ص) فرمود : " انَّ اللَّه لا یحبّ الفاحش المتفحش الصیّاح فی الأسواق ؛ خداوند فحش دهنده بسیار دشنام گوی را که در بازارها عربده و فریاد میکشد ، دوست نمی دارد. "درباره ضد اخلاقی و اسلامی بودن لعن و نفرین، غزالی مینویسد : لعن و نفرین یا برای جهاد و یا برای حیوان یا انسان است و همه آنها نکوهیده است . پیامبر (ص) فرمود : « المؤمن لیس بلعّان ؛ مؤمن بسیار نفرین کننده نیست. »صفات مقتضی لعن و نفرین سه چیز است : کفر، بدعت و فسق و این موارد ، به سه صورت قابل تحقق است ؛
اول: لعن به صفت کلی ، مثل لعنت خدا بر کافران ، فاسقان و بدعتگذاران.
دوم : لعن و نفرین با وصف خصوصی ، مثل لعنت بر یهود ، نصاری ، مجوس و خوارج .
سوم: لعن شخصی ، مثلاً بگوید لعنت بر یزید . غزالی میگوید : در مورد نخست مجازات کنید. سومی خطرناک میباشد و جز در مورد اشخاصی که یقیناً کافر و بی توبه مردهاند ، مثل ابوجهل و فرعون که لعن شخص آنها شرعاً ثابت است ، در بقیه موارد باید از لعن شخصی اجتناب کرد.
پیامبر فرمود : « لاتسبوا الناس فتسبوا العداوة منهم ؛ به مردم فحش و ناسزا نگویید که از آنان عداوت و دشمنی خواهید دید. »البته کاملاً واضح است که سب و لعن مؤمن حرام است ، ولی درباره غیر مؤمن « فاسق ، فاجر و کافر و ظالم » جائز ، بلکه بخصوص لعن آنان مستحب و طاعت و عبادت میباشد .چنانکه در دعاهای مأثوره و نیز در خود قرآن کریم افراد ظالم مورد لعن و نفرین قرار گرفتهاند .رسول خدا(ص) فرمود : " انَّ اللَّه لا یحبّ الفاحش المتفحش الصیّاح فی الأسواق ؛ خداوند فحش دهنده بسیار دشنام گوی را که در بازارها عربده و فریاد میکشد ، دوست نمی دارد. "
قرآن در مورد سب و دشنام کفّار میفرماید :« ولا تسبوُّا الذین یدْعون من دون اللَّه فیسبوا عَدْواً بغیر علم ؛ کسانی را که جز خدا را میخوانند و میپرستند ، دشنام و ناسزا مگویید ، زیرا ممکن است آنها نیز خدا را از روی جهالت و نادانی فحش و ناسزا گویند .»استاد علامه طباطبائی هم بیانی هماهنگ با کلام سایر مفسران - اما با ویژگیهای خود - دارد ، ایشان چنین مینویسند: آیه ، یک ادب دینی را یاد میدهد که بدین وسیله مقدسات دینی جامعه حفاظت میشود و ساحت دین از آلوده گشتن به اهانت و سخنان سخیف و رکیک نابخردان و شتم و فحش و ناسزاگوئی سفیهان حفظ میشود.در آیه ی دیگری از قرآن آمده است ؛ " یا ایها الذین آمنوا لایَسخَر قومٌ من قومٍ عَسَی أن یکونوا خیراً مِنهُم و لانساء من نساءٍ عَسَی أن یَکُنَّ خیراً منهنَّ ؛ ای ایمان آوردندهها ! مردمی از شما مردمان دیگر را مسخره نکنند ، شاید آنان بهتر از ایشان باشند ، و زنان ، زنان دیگر را مسخره ننمایند شاید اینان بهتر از ایشان باشند . " « الحجرات آیه 11 »
از طریق شیعه و سنّی نقل شده است که رسول خدا (ص) فرمود : « سباب المؤمن فسوق ... ؛ ناسزاگویی به مؤمن فسق و گناه است .» و در دیگر روایات بطور کلی از فحاشی و بد دهنی ، ممانعت بعمل آمده و انسانها از دشنام و ناسزاگویی ، حتی به طبیعت بی جان ، باد ، روزگار و مردگان و هرچیز دیگر، باز داشته شدهاند .از جمله صفات پسندیده و خصال نیکو رسول خدا(ص) آن بود که هرگز بددهنی و ناسزاگویی نمیکرد ؛
« لم یکن رسول اللَّه سبّاباً ولا لعّاناً ولا فحّاشاً »از مجموعه این روایات و برداشتی که از آیه 108 سوره انعام داشتیم استفاده میشود که؛ سب و دشنام بطور کلی عمل غیر اخلاقی و مطلقاً جائز نیست و با وجود این ادله قاطع ،چگونه یک مسلمان به خود اجازه میدهد که به مسلمان دیگر فحاشی کند ، و شیعه آگاه که خود را مقید به پیروی از قرآن و سنت پیامبر اکرم و اهل بیت میداند ، هرگز زبان خود را به سب و فحش آلوده نمیکند .
از فروع مهم ، مسئله سبّ و ناسزاگویی به خدا و پیامبر و انبیاء دیگر و امامان معصوم میباشد که احترام آنان از هر مؤمن دیگر بیشتر و سب و دشنام به آنها دارای بعد سیاسی، اجتماعی و جنبه جنگ روانی و تبلیغاتی دارد.هم زمان با ظهور اسلام در مکه و پس از آن در مدینه، یهود سست پیمان و مشرکان عهدشکن و بی فرهنگ و دیگر کفّار فسادگستر، شیوه سب به پیامبر را پیش گرفتند ، و اسلام برای حفظ قداست پیامبر در فقه سیاسی اش با این جریان برخورد اصولی کرده ودشنام دهنده به خدا ورسول خدا و هم چنین دشنام دهنده به بقیه انبیاء را مهدورالدّم دانست و حکم به اعدام آنها کرد . و به عقیده شیعیان، دشنام دهنده به امامان معصوم و حضرت فاطمه (ع) نیز مهدور الدّم و محکوم به اعدام میباشد و این مطلب را از اقوال پیامبر (ص) و ائمه معصومین استفاده میکنیم و فقهاء عظام ما نیز به استناد همین اقوال چنین فتوائی دارند.صاحب جواهر مینویسد : هرکس پیامبر (ص) را سب و دشنام و ناسزا گوید ، شنونده میتواند بلکه واجب است او را بکشد بی آنکه احدی از فقهاء در این مسئله مخالف باشد، بلکه اجماع محصّل و منقول برآنست . علامّه حلّی مینویسد : هرکس خدا و رسول و انبیاء و فرشتگان و امامان را سب و ناسزا گوید نزد ما قتل او واجب میشود ، امّا جمهور (اهل سنت) ، می گویند از او میخواهند توبه کند و اگر توبه نکرد ، تعزیرش مینمایند .هدف از ذکر این فتوی و حوادث تاریخی و سیرهای آن است که ابعاد سیاسی، اجتماعی دشنام به رسول خدا را روشنتر سازیم و توضیح دهیم که چرا پیامبر این امر را چنین مهم تلقی فرموده است ونیز چرا در تداوم همان جریان ، مرحوم امام خمینی کار ضد اسلامی سلمان رشدی را جدی گرفت و رسماً وجوب قتل او را اعلام فرمود.رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود : « سباب المؤمن فسوق ... ؛ ناسزاگویی به مؤمن فسق و گناه است»در قرآن کریم بعضی افراد ، بیش از چهل بار ، بخاطر داشتن بعضی از صفات و حالات ، مورد لعن خدا ، رسول ، ملائکه و مؤمنان قرار گرفتهاند ؛
1- شیطان : الحجر آیه 35 و آیه 78
2- کافرین : البقره آیه 161 و الأحزاب آیه 64
3- مشرکین و منافقین : الفتح آیه 8 والتوبه آیه 68
4- ظالمین : هود آیه 18 و غافر آیه 52
5- مفسد فی الارض : پیمان شکنان و کسانی که قطع صله رحم میکنند الرعد آیه 25
6- دروغگویان : ال عمران آیه 61
7- یهود و اصحاب السب : المائده آیه 78 و النساء آیه 47
8- کتمان کنندگان حقیقت : البقره آیه 159
9- بهتان زنندگان به زنان پاکدامن : النور آیه 23
10- آزار دندگان به پیامبر(ص) : الأحزاب آیه 57
11- قاتل مؤمنین : النساء آیه 93
12- جهنمیان : الأعراف آیه 38
علاوه بر اینها گروهائی هستند که در اخبار و احادیث پیامبر (ص) نیز لعن شدهاند .
رسول خدا (ص) فرموده است : « المؤمن لیس بلّعان ؛ مؤمن بسیار لعن و نفرین کننده نیست. »
اولاً: باید گفت لحن این روایات با لحن منع از سب و ناسزا تفاوت دارد.
ثانیاً: ناظر به مواردی است که لعن مجاز نیست و شخصی استحقاق لعن و نفرین را ندارد.
ثالثاً: با توجه به اینکه در بسیاری از این احادیث صیغه مبالغه به کار رفته روشن است که کسانی مراد این روایتند که دهانشان همیشه و بنا حق به لعن و نفرین باز است.
شیخ انصاری مینویسد: " سبّ و شتم مؤمن فی الجمله به دلیل کتاب و سنت حرام است .
البته مؤمن متظاهر به فسق ، مستثنی است و ناسزاگوئی به وی اشکالی ندارد چرا که او حرمتی ندارد و آیا چنین کاری از باب نهی از منکر است که شرایط آن باید وجود داشته باشد ؟ !استثنای دوم در مورد اهل بدعت است که سب و دشنام به بدعت گذار، جایز است .استثنای سوم جایی است که دشنام شونده از دشنام ناراحت نشود و یا اصلاً آن کلمه برای او کسرشأن و توهین نباشد .ابن اثیر مینویسد: سب و ناسزاگوئی به مؤمن وقتی فسق است که از روی تأویل واقع نشود و گرنه فسق و گناه نیست . ابن حجر در ص 251کتاب "صواعق محرقه" خود تصریح دارد که مذهب و فتوای او نسبت به کسی که لعن کند ، تکفیر نیست.
نقش برائت ازمشرکین درجهان اسلام:
به هم پیوستن مسلمانان:
امام راحل با فراخواندن عموم زائران و مسلمانان به اعلام برائت از مشرکان، در واقع، به آنان درس اتحاد و همبستگی می دهد و آنان را از تفرقه و اختلاف برحذر می دارد و خطرات این تفرقه را متذکر می شود که به سود مسلمانان نیست و از مسلمانان می خواهد آنجا که پای مصالح عالی اسلام و مسلمین در میان است، اختلافات را کنار نهاده و به اتحاد و همبستگی با یکدیگر بیاندیشند تا با این اتحاد خود بتوانند کاخ های ستم را از میان بردارند.«لازم است حجاج بیت اللّه الحرام، در این مجمع عمومی و سیل خروشان انسانی، فریاد برائت از ظالمان و ستمکاران را هرچه رساتر برآورند و دست برادری را هرچه بیشتر بفشارند و مصالح عالیه اسلام و مسلمین مظلوم را فدای فرقه گرایی و ملی گرایی نکنند و برادران مسلم خود را هرچه بیشتر متوجه به «توحید کلمه و ترک عصبیّت های جاهلی» که جز به نفع جهانخواران و وابستگان آنان تمام نمی شود بنمایند، که این خود نصرت خداوند تعالی است و وعده حق تعالی به واثق شامل حالشان می شود.»«... و اگر ان شاءاللّه عموم زائران، از هر طایفه و مذهب که از سراسر جهان در آن مکان شریف مجتمع شده اند، ندای خداوند را اجابت کنند و با فریاد واحد، ستمگران و ظالمان را محکوم نمایند، کاخ های ستم فرو خواهد ریخت.»«همه شما زائران بیت اللّه الحرام، از این قدرت های تهی از ایمان نهراسید و با اتکال به خدای بزرگ در این مواقف عظیمه پیمان اتحاد و اتفاق در مقابل جنود شرک و شیطنت ببندید و از تفرّق و تنازع بپرهیزید ...وَلاَ تَنَازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَتَذْهَبَ رِیحُکُمْ... رنگ و بوی ایمان و اسلام که اساس پیروزی و قدرت است با تنازع و دسته بندی های موافق با هواهای نفسانیه و مخالف با دستور حق تعالی زدوده می شود واجتماع در حق و توحید کلمه و کلمه توحید، که سرچشمه امت اسلامی است، به پیروزی می رسد.»امام در این گفتار خود ریشه ضعف امت های مسلمان را تفرقه و اختلاف می دانند و رمز پیروزی آنان را اتحاد و وحدت کلمه. از سوی دیگر قدرت های استکباری را قدرت های شیطانی و چپاولگر معرفی نموده و از مسلمانان می خواهند تا «از مرکز بت شکنی برای شکستن بت های بزرگ که به صورت قدرت های شیطانی و چپاولگران آدمخوار درآمده اند» مجهز شوند و با اتکال به خدا از آنان نهراسند که اینان قدرت های تهی از ایمانند.
منبر سی ام:
آیه: بَرَاءَةٌ مِنَ اللَّهِ وَرَسُولِهِ إِلَى الَّذِینَ عَاهَدْتُمْ مِنَ الْمُشْرِکِینَ این اعلام بیزاری خدا و رسول اوست به مشرکانی که شما مسلمین با آنان عهد بستهاید (و آنان عهد شکستند). آیه 1 سوره توبه
حدیث: پیامبرگرامی اسلام صلیالله علیه و آله و سلم:اِحفظُونی فی عِترتی وَ ذُرِّیتّی، فَمَن حَفِظَنی فیهِم حَفِظَهُ الله، اَلا لَعنَةُ اللهِ عَلی مَن آذانی فیهِم.با پاسداری از حرمت عترت و فرزندان من، حرمت مرا نگه بدارید. لعنت خدا بر کسانی که با اذیت کردن آنها مرا اذیت میکنند. (غدیرِ دوم، ص ٣٥)
سیمای تولی و تبری: ابلاغ اخطاریه چهار ماده ای رسول الله(ص) به مشرکین توسط امام علی(ع)
متجاوز از بیست سال بود که منطق اسلامبر ضد شرک و بت پرستى در سرزمین حجاز میان قبائل مشرک عرب انتشار یافته بود و در این فاصله اکثریت قریب به اتفاق آنان از منطق اسلام درباره بتان و بت پرستان، آگاهى پیدا کرده بودند و مى دانستند که بت پرستى چیزى جز تقلیدکورکورانه از نیاکان نیست و معبودهاى باطل آنان، آنچنان ذلیل و خوارند که نه تنها نمى توانند درباره دیگران کارى انجام دهند، بلکه نمى توانند حتى ضررى را از خود دفع کنند و یا نفعى به خود برسانند و چنین معبودهاى زبون و بیچاره اى، هرگز در خور ستایش و خضوع نیستند.گروهى که با وجدان بیدار و دلى روشن به سخنان رسول گرامى گوش فرا داده بودند، در زندگى خود دگرگونى عمیقى پدید آورده و از بت پرستى به آیین توحیدو یکتا پرستى گرویده بودند. خصوصاً، هنگامى که پیامبر مکه را فتح نمود، گویندگان مذهبى توانستند در محیط آزاد به بیان و تبلیغ این دین بپردازند و در نتیجه اکثریت قابل ملاحظه اى در شهرها و بخشها و دهکده ها به بت شکنى پرداختند و نداى جانفزاى توحیددر بیشتر نقاط حجاز طنین انداز گردید. ولى گروهى متعصب و نادان که رها کردن عادات دیرینه براى آنان، بسیار سخت بود و پیوسته با وجدان و سرشت انسانى خود در کشمکش بودند، از عادات زشت خود دست برنداشته و از خرافات و اوهام که دهها مفاسد اخلاقى و اجتماعى را در برداشت، پیروى مى کردند. بنابراین، وقت آن رسیده بود که پیامبر گرامى هر نوع مظاهر بت پرستى و حرکت غیرانسانى را با نیروى نظامى در هم بکوبد و با توسلبه قدرت، بت پرستى را که سرچشمه مفاسد اخلاقى و اجتماعى و اصولاً یک نوع تجاوز به حریم انسانیت است، ریشه کن سازد.در این هنگام آیات سوره«برائت» نازل شد و پیامبر اسلام ماموریت یافت که بیزارى خدا و پیامبر او را از مشرکان در مراسم حج، در آن اجتماع بزرگ که حجاجاز همه نقاط در مکه گرد مى آیند، اعلام بدارد و با صداى رسا، به اطلاع بت پرستان حجاز برساند که باید وضع خود را تا چهار ماه آینده روشن کنند: هرگاه به آیین توحیدبگروند در ردیف دیگر مسلمانان قرار خواهند گرفت و به سان دیگران از مزایاى مادى و معنوى اسلام بهره مند خواهند بود و اگر بر لجاجت و عناد خود باقى بمانند پس از چهار ماه باید آماده نبرد شوند و بدانند در هر لحظه اى که دستگیر شوند کشته خواهند شد.آیات سوره برائت، موقعى نازل شد که پیامبر تصمیم بر شرکت در مراسم حجنداشت زیرا در سال پیش که سال فتح مکه بود، خانه خدارا زیارتکرده بود و تصمیم داشت در سال آینده که آن را بعدها «حجه الوداع» نامیدند، شرکت کند، از این جهت ناگزیر بود کسى را براى ابلاغ پیام الهى انتخاب کند. بدین منظور نخست ابوبکررا به حضور طلبید و قسمتى از آیات آغاز سورهبرائت را به او آموخت و او را با چهلتن روانه مکه ساخت، تا در روز عید قربان، این آیات را بر آنان فرو خواند.ابوبکر راه مکه را در پیش گرفت که ناگهان وحى الهى نازل گردید و به پیامبر دستور داد که این پیامها را، باید خود پیامبر و یا کسى که از او است به مردم برساند و غیر از این دو نفر، کسى براى این کار صلاحیت ندارد.آیا این فردى که از دیدگاه وحى از پیامبر بود و این جامه بر اندام او دوخته شده بود چه کسى بود؟چیزى نگذشت که پیامبر على (ع) را احضار نمود و به او فرمان داد که راه مکه را در پیش گیرد، و ابوبکررا در راه دریابد و آیات را از او بگیرد و به او بگوید که وحى الهى، پیامبر را مامور ساخته است که این آیات را یا خود پیامبر و یا فردى که از او است باید براى مردم بخواند، از این جهت انجام این کار به من محول شده است.على (ع) با «جابر» و گروهى از یاران رسول خدا، در حالى که بر شتر مخصوص پیامبر (ص) سوار شده بود، راه مکه را در پیش گرفت و سخن پیامبر را به ابوبکررسانید. او نیز آیات را به على (ع) تسلیم نمود.امیر مومنان وارد مکه شد و روز دهم ذى الحجه بالاى جمره عقبه، با ندایى رسا، آیات نخستین سورهبرائت را قرائت نمود و اخطاریه چهار ماده اى پیامبر را با صداى بلند به گوش تمام شرکت کنندگان رسانید با این پیام، همه مشرکان فهمیدند که تنها چهار ماه مهلت دارند که تکلیفخود را با حکومت اسلامى روشن سازند. آیات قرآنو اخطاریه پیامبر تاثیر عجیبى در افکار مشرکین بخشید و هنوز چهار ماه سپرى نشده بود که آنان دسته دسته رو به آیین توحیدآوردند، در سال دهم هجرت به آخر نرسیده بود که شرک در حجاز ریشه کن گردید.هنگامى که ابوبکراز عزل خود آگاه شد با ناراحتى خاصى به مدینه بازگشت و به حضور پیامبر (ص) رسید و زبان به گله گشود و گفت:مرا براى این کار (ابلاغ آیات الهى و خواندن اخطاریه) لایق و شایسته دیدى، ولى چیزى نگذشت مرا از این مقام عزل و برکنار نمودى، آیا در این مورد فرمانى از خدارسید؟پیامبر در پاسخ فرمود: پیک الهى در رسید و گفت جز من و یا کسى که از خود من است، شخص دیگرى براى این کار صلاحیت ندارد.
ریشه های اختلافات از نظر امام خمینی:
«یکی از بزرگترین و اساسی ترین مشکلات، عدم اتحاد بین مسلمین است که بعضی از به اصطلاح سران کشورهای اسلامی منشأ آن می باشند که مع الأسف برای رفع آن تاکنون اقدام چشمگیری نشده است، بلکه جنایتکارانِ سودجو که از اختلافات ملت ها و دولت ها به سود خودشان بهره برداری می کنند، با دست عمال ازخدا بی خبر خود به اختلافات دامن می زنند و هرگاه شالوده وحدت بین مسلمانان ریخته می شود، با تمام نیرو برمی خیزند و بذر خلاف می افشانند.»«در پناه برائت از مشرکین است که ساده دلان هم می فهمند که نباید سر بر آستان قدرت های استکباری نهاد و در برابرشان خاضع بود و در پناه همین برائت از مشرکین است که حتی ساده دلان می فهمند که نباید سر بر آستان شوروی و آمریکا نهاد.»مصداق و مؤید این گفتار «فلسطین و فلسطینیان» می باشند. «آری فلسطینی راه گم کرده خود را از راه برائت ما یافت و دیدیم که در این مبارزه چطور حصارهای آهنین را فروریخت و چگونه خون بر شمشیر و ایمان بر کفر و فریاد بر گلوله پیروز شد و چطور خواب بنی اسرائیل در تصرف از نیل تا فرات آشفته گشت، و دوباره کوکب درّیه فلسطین از شجره مبارکه لا شرقیه و لاغربیه ما برافروخت.»ما با اعلام برائت از مشرکین تصمیم بر آزادی انرژی متراکم جهان داشته و داریم و به یاری خداوند بزرگ و با دست فرزندان قرآن روزی این کار صورت خواهد گرفت.»
منبر سی و یکم: نقش برائت از مشرکین در جهان اسلام
آیه: وَمَنْ یُهَاجِرْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ یَجِدْ فِی الْأَرْضِ مُرَاغَمًا کَثِیرًا وَسَعَةً ۚ وَمَنْ یَخْرُجْ مِنْ بَیْتِهِ مُهَاجِرًا إِلَى اللَّهِ وَرَسُولِهِ ثُمَّ یُدْرِکْهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ ۗ وَکَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَحِیمًا و هر کس در راه خدا (از وطن خویش) هجرت کند در زمین برای آسایش و گشایش امورش جایگاه بسیار خواهد یافت، و هر گاه کسی از خانه خویش برای هجرت به سوی خدا و رسول بیرون آید و در سفر، مرگ وی فرا رسد اجر و ثواب چنین کسی بر خداست و خدا پیوسته آمرزنده و مهربان است. آیه 100 سوره نساء
حدیث: امام موسیکاظم علیهالسلام:طُوبی لِشیعَتِنا المُتَمَسِّکینَ بِحَبلِنا فِی غَیبَةِ قائِمِنا(عَجَّلَ اللّهُ تَعالی فَرَجَه)، الثّابِتینَ عَلی مُوالاتِنا وَ البَراءَةِ مِن أَعدائِنا اُولئِکَ مِنّا وَ نَحنُ مِنهُم.خوشا به حال شیعیان ما در زمان غیبت قائم ما (عج) که به ریسمان ما تمسّک جستهاند و بر موالات ما و بیزاری از دشمنان ما ثابتقدم ماندهاند. آنان از ما هستند و ما از ایشانیم. (اِعلام الوَری، ص ٤٠٧)
سیمای تولی و تبری: نقش برائت از مشرکین در جهان اسلام
نقش برائت از مشرکین در جهان اسلام در صورت فراگیر شدن آن، نفی قدرتهای استکباری و سلطه جویی آنها است. منشأ همه مصائبی که جهان اسلام امروز گرفتار آن است سلطه طلبی قدرتهای استکباری و در رأس آنها آمریکای تبهکار است.
ریشه اصلی مصائب مردم مسلمان ومظلوم و مقاوم سلطه طلبی استکبار است، جنایتکاران با فرصتی که قدرتهای استکباری و در رأس آن آمریکا به آنان می دهند مرتکب جنایاتی می شوند که زبان از ذکر آن شرم دارد.ریشه اصلی مصائب مسلمانان جنوب لبنان، عراق، مصر، الجزایر، کشمیر، تاجیکستان و هرنقطه ای از جهان که مسلمانان در آن هشیار شده اند و می خواهند اسلام را برسرنوشت خود حاکم کنند، چیزی جز سلطه طلبی استکبار نیست.برای خاتمه دادن به سلطه طلبی مستکبرین تنها راه، وحدت صفوف مسلمین است، وحدت هم با شعار حاصل نمی شود، تا ریشه های شرک از جوامع اسلامی زدوده نشود، تا بت نفس اماره که ریشه همه فسادها و جدایی هاست شکسته نگردد و بالأخره تا برائت از مشرکین به مفهوم مطلق و کامل آن در جوامع اسلامی تحقق نیابد، وحدت حاصل نمی شود و مشکلات جهان اسلام حل نمی گردد.با وحدت کلمه است که مسلمانان جهان و دولتهای اسلامی می توانند به جنایات ا پایان دهند، تنها دعا کافی نیست، تنها کمک مالی کافی نیست.اگر دولتهای کشورهای اسلامی با هم یکدل و یکزبان باشند می توانند کمک نظامی به مظلومین برسانند.دولتهای اسلامی با وحدت کلمه می توانند به حیات ننگین رژیم اشغالگر قدس خاتمه دهند. «مذاکرات صلح» و به تعبیر درست رهبر معظم انقلاب «مذاکرات ظلم!» دردی را دوا نمی کند و از نظر ما محکوم است.استکبار جهانی و در رأس آنها آمریکا خوب می داند که تنها سدّی که در برابر سلطه طلبی آنها قرار دارد اسلام انقلابی و به تعبیر زیبای امام راحل «اسلام ناب» است.به همین دلیل از همه امکانات خود برای ضربه زدن به اسلام و طرفداران واقعی آن، از انواع توطئه های فرهنگی، اخلاقی، سیاسی، اقتصادی، حقوقی، تبلیغاتی و نظامی با تمام توان استفاده می نمایند.ماجرای کتاب سلمان رشدی مرتد نمونه ای از توطئه های فرهنگی استکبار علیه اسلام بود که با حکم قطعی امام امت مبنی بر ارتداد و وجوب اعدام او که مورد تأیید علمای بزرگ جهان اسلام و توده مردم مسلمان جهان قرار گرفت، این توطئه بحمداللّه خنثی شد.از آنجا که جمهوری اسلامی ایران کانون اصلی اسلام گرایی در تاریخ معاصر است، بیش از همه مورد انواع تهاجم ها و مورد بغض و کینه آمریکا است و این سند افتخار ما است.ولی به خواست خدا علیرغم همه تلاشهای آمریکا و اذنابش روز بروز اسلام گرایی در جهان بیشتر رشد می کند و همه تلاشهای مستکبرین برای ضربه زدن به اسلام نه تنها نتیجه ای ندارد، بلکه عکس نتیجه می دهد (و مکروا و مکراللّه واللّه خیرالماکرین).همانطور که امام راحل ما پیش بینی کرده، اسلام همه سنگرهای کلیدی جهان را فتح خواهد کرد و این قرن، قرن پیروزی مستضعفین بر مستکبرین خواهد بود. امیدواریم در آینده ای نزدیک شاهد جهانی شدن اسلام به رهبری مهدی آل محمد باشیم.
ماجرای شگفت انگیز آیه ابتدای پیام برائت از مشرکین امام خمینی (س) به روایت حاج احمد آقا
حضرت امام خمینی(س) در ابتدای پیام مورخه 6 مرداد 1366 مطابق1 ذی الحجه 1407 کنگره عظیم حج و خطاب به مسلمین ایران و جهان و زائران بیت اللَّه الحرام، چنین آورده اند: «وَ مَنْ یَخْرُجْ مِنْ بَیْتِهِ مُهاجِراً الَی اللَّه وَ رَسُولِهِ ثُمَّ یُدْرِکْهُ الْمَوتُ فَقَدْ وَقَعَ اجرُهُ عَلَی اللَّهِ ... قلم ها و زبان ها و گفتارها و نوشتارها عاجز است از شکر نعمت های بی پایانی که نصیب عالمیان شده و می شود. خالقی که با جلوه سراسر نورانی خود، عوالم غیب و شهادت و سرّ و عَلَن را به نعمت وجود آراسته و به برکت برگزیدگانش به ما رسانده ... و با ظهور جمیلش پرده از جمالش برافکنده ... و به کتب مقدس آسمانی اش که از حضرت غیب بر انبیائش از صفی اللَّه تا خلیل اللَّه و از خلیل اللَّه تا حبیب اللَّه- صلوات اللَّه و سلامه علیهم و سلم- نازل فرموده، راه وصول به کمالات و فنای در کمال مطلق را تعلیم فرموده و سلوک الی اللَّه را گوشزد کرده چون کریمه وَ مَنْ یَخْرُجْ مِنْ بَیْتِهِ مُهاجِراً الَی اللَّه و طریق برخورد با مؤمنین و دوستان خود و ملحدین و مستکبرین و دشمنان خویش را آموخته.» (صحیفه امام، ج20، ص: 311)« زائران عزیز، از بهترین و مقدس ترین سرزمین های عشق و شعور و جهاد به کعبه بالاتری رهسپار شوند و همچون سید و سالار شهیدان حضرت ابی عبد اللَّه الحسین- علیه السلام- از احرام حج به احرام حرب و از طواف کعبه و حرم به طواف صاحب بیت و از تَوضّؤ زمزم به غسل شهادت و خون رو آورند و به امتی شکست ناپذیر و بنیانی مرصوص مبدل گردند که نه ابرقدرت شرق یارای مقابله آنان را داشته باشد نه غرب که مسلماً روح و پیام حج چیز دیگری غیر از این نخواهد بود که مسلمانان، هم دستور العمل جهاد با نفس را بگیرند و هم برنامه مبارزه با کفر و شرک را.» (همان، ص: 316و317)این پیام که یکی از مهمترین و مفصل ترین پیام هایی است که از اندیشه امام خمیینی(س) تراوش کرده و بر قلم او جاری گشته است، همان پیام مشهور فریاد برائت می باشد که صفحات 311تا 347، جلد بیستم صحیفه امام خمینی(س) به آن آراسته شده است و ضمن اشاره به مشکلات عدیده جهان اسلام و حیله ها و ترفندهای دشمنان و دنیای استکباری، و تبیین وظایف مسلمانان و لزوم برگزاری مراسم حج ابراهیمی و اعلام برائت از مشرکان و ابرقدرت های سلطه گر به عنوان سمبل شیطان صفتی و زورگویی نسبت به مظلومین جهان، بر مبارزه دائمی با پاسداران و به کار برندگان این موقعیت سلطه گرانه تأکید ویژه دارند و از جمله می فرمایند:«هیهات که خمینی، در برابر تجاوز دیوسیرتان و مشرکان و کافران به حریم قرآن کریم و عترت رسول خدا و امت محمد- صلی اللَّه علیه و آله و سلم- و پیروان ابراهیم حنیف ساکت و آرام بماند و یا نظاره گر صحنه های ذلت و حقارت مسلمانان باشد. من خون و جان ناقابل خویش را برای ادای واجب حق و فریضه دفاع از مسلمانان آماده نموده ام و در انتظار فوز عظیم شهادتم. قدرت ها و ابرقدرت ها و نوکران آنان مطمئن باشند که اگر خمینی یکه و تنها هم بماند به راه خود که راه مبارزه با کفر و ظلم و شرک و بت پرستی است ادامه می دهد و به یاری خدا در کنار بسیجیان جهان اسلام، این پابرهنه های مغضوب دیکتاتورها، خواب راحت را از دیدگان جهانخواران و سرسپردگانی که به ستم و ظلم خویشتن اصرار می نمایند سلب خواهد کرد.» (همان، ص: 318و 319)اما شگفت این که آیه انتخاب شده در طلیعه پیان و متن و مضمون آن از شهادت و هجرت حسین گونه سخن به میان می آورد که به ظاهر مقوله ای جداگانه از برنامه و مناسک حج است. این موضوع شگفتی اعضای بیت و دفتر و حتی کارکنان ذیربط در سازمان حج در مدینه را فراهم می آورد ولی حضرت امام تأکید بر مخابره خبر به رسانه های گروهی و نیز حجاج در مدینه دارند. به این خاطره توجه بفرمائید: «امام طبق سنت هر ساله در آستانه حج، پیامی به حجاج بیت الله می دادند. در سال 66 که به حج رفتیم، از ابتدای پیاده شدن در جده تا راهپیمایی مدینه، از برخورد دولت و مأموران سعودی بسیار راضی بودیم و اصلاً تصور نمی کردیم که دولت سعودی با ایران و ایرانی این قدر با احترام برخورد کند. پیش بینی تمامی برادران دست اندرکار حج این بود که: امسال شاهد یکی از باشکوهترین مراسم حج خواهیم بود.احمد آقا فرزند برومند امام نقل می کرد: هنگامی که مقدمه و آیه ای را که در صدر پیام استفاده شده بود، دیده بود متعجب شد و دچار حیرت از اینکه چرا امام در این پیام حجاج را به شهادت و هجرت حسین گونه فرا خوانده اند! احمد آقا می گفت: وقتی پیام را مطالعه کردم، باور این قضیه برایم بسیار ثقیل بود. این پیام را به آقای انصاری نشان دادم که ایشان هم نظر بنده را داشت. بعد از اینکه آقای انصاری هم نظر داد خدمت امام رفتم و به ایشان عرض کردم: آقا! تنها نظر من نیست، بلکه برادران دیگر هم معتقدند که آیه و مقدمه ای که در صدر مطلب به کار رفته است، هیچ گونه سنخیتی با مراسم و مناسک حج ندارد. امام فرمودند: «هر چه سریع تر این پیام را به رسانه های گروهی و حجاج ایرانی در مدینه مخابره نمایید.» هنگامی که این پیام مخابره شد، بنده و آقای کروبی آن را برای سایر دست اندرکاران حج قرائت کردیم. ما هم بسیار شگفت زده شدیم که چه سنخیتی بین مراسم حج و آیۀ مبارکه است. از مدینه با بیت تماس گرفتیم. احمد آقا گفت: «من هم این مطلب را با امام در میان گذاشته ام، اما ایشان فرمودند: پیام را با این آیه و مقدمه مخابره نمایید.» این پیام در روز اول ذیحجه صادر شد و فاجعۀ خونین مکه در روز ششم ذیحجه به وقوع پیوست.» (آیت الله سید مهدی امام جمارانی، برداشت هائی از سیره امام خمینی، ج3، ص 164) و شد آنچه که همه کم و بیش شنیده ایم و بدون شک یکی از جنایت بارترین و تنفر آورترین وقایع در طول تاریخ حج، فاجعه خونبار 4 ذی الحجة الحرام آن سال و آلوده شدن دست آل سعود و سرسپردگان وهابی به خون زائران و مهمانان الهی در وحشیانه ترین حالت در جهت خوش رقصی برای امریکا و دشمنان اصلی دنیای اسلام بود که یقینا برای کسی که کوچکترین تعهدی نسبت به اسلام داشته باشد، غیر قابل تصور و باور نکردنی است . رگبار گلوله، پخش گازهای سمی، پرتاب قلوه سنگها، آهن پاره ها، آجر، تکه های شیشه، بلوک های سیمانی بر سر زوار و ضرب و شتم حجاج بی دفاع و جانبازان و زنان و افراد مسن، علاوه بر آن که عمق کینه این عمال استکبار را نسبت به اسلام راستین بیان می کند، ننگی ابدی و ماندگار بر دامن سردمداران آل سعود و آخوندهای وهابی نشانده است که با آب زمزم و چشمه کوثر هم پاک شدنی نیست. البته این جنایت پیشگی نسبت به دنیای اسلام توسط این جنیایت کاران امروز هم بلائی برای جهان اسلام فراهم آورده و با هزینه کردن دلارهای نفتی بیت المال مسلمین در اغلب کشورهای اسلامی نظیر عراق و سوریه و یمن و بحرین و... بزرگترین خدمت را به غده سرطانی در منطقه یعنی اسرائیل غاصب ارائه می کند.منبع: جماران
منبر سی و دوم: انسان هدفدار،و جاذبه و دافعه
آیه: یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُونُوا أَنْصَارَ اللَّهِ کَمَا قَالَ عِیسَى ابْنُ مَرْیَمَ لِلْحَوَارِیِّینَ مَنْ أَنْصَارِی إِلَى اللَّهِ ۖ قَالَ الْحَوَارِیُّونَ نَحْنُ أَنْصَارُ اللَّهِ ۖ فَآمَنَتْ طَائِفَةٌ مِنْ بَنِی إِسْرَائِیلَ وَکَفَرَتْ طَائِفَةٌ ۖ فَأَیَّدْنَا الَّذِینَ آمَنُوا عَلَىٰ عَدُوِّهِمْ فَأَصْبَحُوا ظَاهِرِینَ ای اهل ایمان، شما هم یاران خدا باشید چنان که عیسی مریم به حواریین گفت: کیست مرا برای خدا یاری کند؟ آنها گفتند: ما یاران خداییم. پس (با آن همه معجزات) طایفهای از بنی اسرائیل به او ایمان آوردند و طایفهای کافر شدند، ما هم آنان را که ایمان آوردند مؤید و منصور گردانیدیم تا بر دشمنشان ظفر یافتند. آیه 14 سوره صف
حدیث: امام جعفرصادق علیهالسلام:وَلایَتُنَا وَلایَةُ اللَّهِ الَّتِی لَمْ یُبْعَثْ نَبِیٌّ قَطُّ إِلَّا بِهَا.ولایت ما همان ولایت خدا است که هیچ پیغمبری جز با ولایت ما برانگیخته نشده است. (بحار، ج ٢٧، ص ١٣٦)
سیمای تولی و تبری: انسان هدفدار،و جاذبه و دافعه
اما این برای انسان مسلکی و هدف دار که فکر و ایده ای را در اجتماع تعقیب می کند و درباره منفعت خودش نمی اندیشد میسر نیست،چنین انسانی خواه ناخواه،یک رو و قاطع و صریح است مگر آنکه منافق و دورو باشد.زیرا همه مردم یک جور فکر نمی کنند و یک جور احساس ندارند و پسندهای همه یکنواخت نیست...تنها کسی موفق می شود دوستی طبقات مختلف و صاحبان ایده های مختلف را جلب کند که متظاهر و دروغگو باشد و با هرکسی مطابق میلش بگوید و بنمایاند،اما اگر انسان یک رو باشد و مسلکی، قهرا یک عده ای با او دوست می شونند و یک عده ای نیز دشمن،عده ای که با او در یک راهند به سوی او کشیده می شوند و گروهی که در راهی مخالف او راه می روند او را طرد می کنند و با می ستیزند.» ««بعضی از مسیحیان...خود را و کیش خود را مبشر محبت معرفی می کنند-و-ادعای آن ها این است که انسان کامل فقط محبت دارد و بس،...اما این آقایان باید بدانند تنها اهل محبت بودن کافی نیست اهل مسلک هم باید بود...محبت باید با حقیقت توام باشد و اگر با حقیقت توام بود باید مسلکی بود و مسلکی بودن خواه ناخواه دشمن ساز است و در«حقیقت» دافعه ای است که عده ای را به مبارزه برمی انگیزد و عده ای را طرد می کند.» لازم به توضیح است که بخش اخیر سخن استاد اشاره به سیاست تبلیغی مسیحیان برای استعمار شرق بوده و هست تا عده ای خودباخته و بی شخصیت در شرق اسلامی جنایت های بی حد و مرز آن ها را در سایه جنجال تبلیغاتی آن ها نبینند و به هوای چند گردو که در دامنشان می ریزند درد سرشکستگی را احساس نکنند!وگرنه این سیاست و روحیه را نه خود آن ها و به ویژه در جنگ های صلیبی و پس از آن تا به امروز عمل کرده اند و نه قرآن کریم مسیحیان را آنگونه که خود را برای ما می نمایانند، معرفی می کند.قرآن می گوید: یا ایها الذین آمنوا کونوا انصار الله کما قال عیسی بن مریم للحواریین من انصاری الی الله قال الحواریون نحن انصار الله فامنت طائفه من بنی اسرائیل و کفرت طائفه فایدنا الذین آمنوا علی عدوهم فاصبحوا ظاهرین. قرآن مومنین را دعوت می کند که همچون مسیحیان مسلکی باشید و به یاری خدا و پیامبر خدا برخیزید و اگر عده ای سرپیچی کردند با آنان مبارزه کنید و بدانید که غلبه با شما خواهد بود. قرآن می گوید:ای مومنین یاران خدا باشید همانگونه که عیسی بن مریم به حواریون-یاران و اصحاب صمیمی-گفت: یاران من در راه خدا چه کسانی هستند؟حواریون در پاسخ گفتند:ما یاران خدائیم پس طایفه ای کفر ورزیدند و کسانی را که ایمان آورده بودند بر دشمنانشان یاری کردیم تا چیره شدند. و بنابر صریح عمل آن ها و صراحت قرآن کریم مسیحیان نیز از قاعده عمومی تولی و تبری خارج نیستند.
و البته در اسلام نیز قانون محبت است.قرآن پیامبر اکرم را رحمه للعالمین معرفی می کند...اما محبتی که قرآن دستور می دهد این نیست که با هرکسی مطابق میل و خوشایند او عمل کنیم با او طوری رفتار کنیم که از خوشش بیاید و لزوما به سوی ما کشیده شود. محبت این نیست که هرکسی را در تمایلاتش آزاد بگذاریم و یا تمایلات او را امضا کنیم،این محبت نیست بلکه نفاق و دوروئی است،محبت آن است که با حقیقت توام باشد. محبت خیر رساندن است و احیانا خیر رساندن ها به شکلی است که علاقه و محبت طرف را جلب نمی کند.چه بسا افرادی که انسان از این رهگذر به آن ها علاقه می ورزد و آن ها چون این محبت را با تمایلات خویش مخالف می بینند به جای قدردانی دشمنی می کنند.بعلاوه محبت منطقی و عاقلانه آن است که خیر و مصلحت جامعه بشریت در آن باشد نه خیر یک فرد و یا یک دسته بالخصوص.بسا خیر رساندن ها و محبت کردنها به افراد که عین شر رساندن و دشمنی کردن با اجتماع است.»«از بزرگ ترین امتیازات شیعه بر سایر مذاهب این است که پایه و زیربنای اصلی آن محبت است.از زمان شخص نبی اکرم که این مذهب پایه گذاری شده است زمزمه محبت و دوستی بوده است.تشیع مذهب عشق و شیفتگی است.» «و از جمله آثار عشق نیرو و قدرت است.محبت،نیرو آفرین است،جبان را شجاع می کند.یک مرغ خانگی تا زمانی که تنها است بال هایش را روی پشت خود جمع می کند،آرام می خرامد...از مختصر صدایی فرار می کند.در مقابل کودکی ضعیف از خود مقاومت نشان نمی دهد.اما همین مرغ وقتی جوجه دار شد،عشق و محبت در کانون هستیش خانه کرد،وضعش دگرگون می گردد.بال های بر پشت جمع شده را به علامت آمادگی برای دفاع پائین می اندازد حالت جنگی به خود می گیرد حتی آهنگ فریادش قوی تر و شجاعانه تر می گردد.قبلا به احتمال خطری فرار می کرد اما اکنون به احتمال خطری حمله می کند.» این است که وقتی محبت و جاذبه صادقانه باشد و متکی بر حقیقتی گشت،آنگاه نسبت به رقیب و مخالفش ایجاد کینه و دشمنی می کند.نمی توان هم به محبت شخصی دل بست و هم با موانع این محبت و عشق و دشمنان معشوق و محبوب سر آشتی داشت و در صلح و صفا زندگی کرد،عشق از اول چرا خونی بود؟تا گریزد آنکه بیرونی بود.( عشق از اول قاتل و خونی بود تا گریزد آنکه بیرونی بود)شهیدمطهری.
خاستگاه اصلی برائت:
برخی از مفسّران هدف از اعلام برائت را «رسیدن به توحید ناب» میدانند و از نظر آنان خاستگاه اصلی برائت همان اصل «تولّی و تبرّی» است:«هدف نهایی ساختن بیتاللّه، رسیدن به توحید است و نیل به توحید ناب، بدون تبرّیِ تام از هر مشرک و ملحد میسر نخواهد بود، لذا اعلام این هدف نهایی بهصورت اعلام تبری خدا و رسول اکرم از مشرکان متبلور شده است و تا انسان در روی زمین زندگی میکند وظیفه حج و زیارت به عهده اوست و تا مشرک در جهان هست اعلام تبری از او نیز جزو مهمترین وظیفه حج بهشمار میرود و هیچجایی برای تبرّی از ملحدان مناسبتر از حرم خدا نخواهد بود.»یکی دیگر از محققان در این زمینه مینویسد: «برائت از ملحدان و مشرکان، یکی از دو رکن اساسی توحید است. نظری به اصول بنیادین ادیان توحیدی نشان میدهد که «اعلام برائت از مشرکان» جزء لاینفک توحید است. توحید، به عنوان اولین اصل و پایه در مکتب انبیای الهی، مرکب از دو جزء، «نفی غیر خدا» و «اثبات خدای سبحان» میباشد. (مفاد کریمه لا اله الاّ اللّه)... حقیقت آن است که این جوهره یکسانی در مکتب همه پیامبران داشته است، چیزی جز «ابراز محبت و ارادت» به حق تعالی و جبهه حق و «اعلان بغض و انزجار و برائت» از باطل و دشمنان حق نیست. کلمات پیشوایان دینی ما مملو از این واقعیت است که سنت اعلان برائت از مشرکان همچنان که تاریخچهای به درازای عمر ادیان توحیدی دارد، یکی از ارکان «توحید و یکتاپرستی» است.»خاستگاه اصلی دیدگاه امام خمینی قدسسره در برائت از مشرکان، همان «اصل تولّی و تبرّی» است و ایشان هم اعلام برائت از مشرکان را از «ارکان توحیدی» میدانند و میفرمایند: «مگر تحقّق دیانت، جز اعلام محبت و وفاداری نسبت به حق و اظهار خشم و برائت نسبت به باطل است؟ حاشا که خلوص عشق موحدین جز به ظهور کامل نفرت از مشرکین و منافقین میسّر شود و کدام خانهای سزاوارتر از کعبه و خانه امن و طهارت و ناس که در آن هرچه تجاوز و ستم و استثمار و بردگی و یا دونصفتی و نامردمی است عملاً و قولاً پشت شود و در تجدید میثاق «اَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ» بت الههها و اربابان متفرقون شکسته شود و خاطره مهمترین و بزرگترین حرکت سیاسی پیامبر در وَأَذَانٌ مِنْ اللّهِ وَرَسُولِهِ إِلَی النَّاسِ یَوْمَ الْحَجِّ الاْءَکْبَرِزنده بماند و تکرار شود؛ چرا که سنت پیامبر و اعلان برائت کهنه شدنی نیست»
منبر سی و سوم: امام علی(ع)،مظهر تولی و تبری
آیه: یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا مَنْ یَرْتَدَّ مِنْکُمْ عَنْ دِینِهِ فَسَوْفَ یَأْتِی اللَّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَیُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْکَافِرِینَ یُجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَلَا یَخَافُونَ لَوْمَةَ لَائِمٍ ۚ ذَٰلِکَ فَضْلُ اللَّهِ یُؤْتِیهِ مَنْ یَشَاءُ ۚ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ ای گروهی که ایمان آوردهاید، هر که از شما از دین خود مُرتَد شود به زودی خدا قومی را که بسیار دوست دارد و آنها نیز خدا را دوست دارند و نسبت به مؤمنان سرافکنده و فروتن و به کافران سرافراز و مقتدرند (به نصرت اسلام) برانگیزد که در راه خدا جهاد کنند و (در راه دین) از نکوهش و ملامت احدی باک ندارند. این است فضل خدا، به هر که خواهد عطا کند و خدا را رحمت وسیع بیمنتهاست و (به احوال همه) دانا است. آیه 54 سوره مائده
حدیث: امام موسیکاظم علیهالسلام:شِیعَتُنَا اَلَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلَاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَ یَحِجُّونَ الْبَیْتَ الْحَرَامَ وَ یَصُومُونَ شَهْرَ رَمَضَانَ وَ یُوَالُونَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یَتَبرَّؤُنَ مِن أَعدائِهِم.شیعیان ما کسانی هستند که نماز را برپا میدارند و زکاة را میپردازند و به حج خانة خدا میروند، ماه رمضان را روزه میگیرند و ولایت اهل بیت را دارند و از دشمنانشان تَبرّی و بیزاری میجویند. (صفاتالشیعه، ص ٤)
سیمای تولی و تبری: امام علی(ع)،مظهر تولی و تبری:
«علی علیه السلام مردی دشمن ساز و ناراضی ساز بود.این یکی دیگر از افتخارات بزرگ اوست.هر آدم مسلکی و هدفدار و مبارز و مخصوصا انقلابی که در پی عملی ساختن هدف های مقدس خویش است و مصداق قول خدا است که: یجاهدون فی سبیل الله و لا یخافون لومة لائم. -در راه خدا می کوشند و از سرزنش سرزنش گری بیم نمی کنند- ناراضی ساز-و دشمن درست کن است.لهذا دشمنانش مخصوصا در زمان خودش اگر از دوستانش بیشتر نبوده اند کمتر هم نبوده و نیستند.اگر شخصیت علی،امروز تحریف نشود و همچنانکه بوده ارائه شود،بسیاری از مدعیان دوستیش در ردیف دشمنانش قرار خواهند گرفت...علی در راه خدا از کسی ملاحظه نداشت بلکه اگر به کسی عنایت می ورزید و از کسی ملاحظه می کرد به خاطر خدا بود،قهرا چنین حالتی دشمن سازاست و روح های پرطمع و پرآرزو را رنجیده می کند و به درد می آورد.در میان اصحاب پیامبر هیچ کس مانند علی(ع) دوستانی فداکار نداشت،همچنانکه هیچکس مانند او دشمنانی این چنین جسور و خطرناک نداشت.» و شاید به خاطر همین ظهور و بروز جاذبه و دافعه در حضرت امیر سلام الله علیه بود که حتی در زمان خود پیامبر اسلام(ص)علی ملاک حق و باطل و ایمان و نفاق بود.از جابر بن عبد الله نقل شده است که:ما منافقین را جز با دشمنی علی تشخیص نمی دادیم. و پس از پیامبر نیز سیره و سنتش معیار تولی و تبری قرار گرفت.پیامبر اسلام نیز که خداوند بر او منت نهاد و خطاب به او فرمود: در پرتو لطف خدا بود که تو نسبت به مسلمین اخلاق لّین و نرم و بسیار ملایمی داری. این ملایمت و نرمش«در مسائل فردی و شخصی بود نه در مسائل اصولی و کلی.در آنجا پیامبر صد در صد صلابت داشت،یعنی انعطاف ناپذیر بود...آیا اینکه می گوئیم پیامبر نرم بود مقصود چیست؟آیا یعنی اگر کسی شرب خمر می کرد پیامبر می گفت:مهم نیست،تازیانه به او نزنید مجازاتش نکنید؟!...آیا اگر کسی دزدی می کرد باز پیامبر می گفت مهم نیست،لازم نیست مجازات بشودابدا...پیامبر در سلوک فردی و در امور شخصی نرم و ملایم بود ولی در تعهدها و مسئولیت های اجتماعی نهایت درجه صلابت را داشت.»
زمان اعلان برائت از مشرکین:
از آنجایی که نخستین اعلام برائت توسط پیامبر نسبت به مشرکان، در ایام حج انجام گرفت و از آنجایی که سنت و سیره نبوی جاوید است؛ لذا این سنت نبوی در ایام حج به اجرا در میآید. گرچه اعلام برائت از مشرکین مقطعی و موسمی نبوده که هر مسلمانی باید همواره در سراسر حیات خویش از مشرکان برائت جوید و تنفر خویش را نسبت به آنان اظهار کند. با اینهمه، لازم است به این پرسش پاسخ داد: چرا برائت در زمان حج مورد تأکید بوده و هست؟
به گفته نویسنده کتاب «در راه برپایی حج ابراهیمی» اولاً:مناسبترین موقعیت از نظر وضعیت زمانی و مکانی، برای رسیدن به اهداف و نتایج پربار اعلام برائت، سرزمین مقدس حرم و ایام نورانی حج است و اولویت سرزمین حرم بدان جهت است که نخستین اعلام برائت توسط پیامبر نسبت به مشرکان، به منظور پاکسازی دو حرم شریف از لوث مشرکان، در حرم انجام گرفت و مناسبت برائت با ایام حج نیز بدان جهت از اولویت زمانی برخوردار است که حج مظهر تجلّی وحدت و حضور اقشار زبده و کارآمد مسلمانان از اقصا نقاط جهان و بالأخره ایام نمایش باشکوه اسلام میباشد.
و ثانیا: تأکید آیه 3 از سوره توبه؛ برائت را بهخصوص در ایام حج و سرزمین حرم مورد تأکید قرار داده است.در دانشنامه جهان اسلام نیز آمده است:«مضمون «اذان برائت» ـ با توجه به تعبیر أنَّ اللّهَ بَریء مِنَ الْمُشْرِکینَ وَ رَسُولُهُ و مفاد آیات تفصیلی بعدی سوره توبه درباره مشرکان (11ـ28)، ذمّیان مشرک و کافر (29ـ32)، زراندوزان (34ـ35) و منافقان (50ـ57) ـ اشاره به آن دارد که این اعلامیه را نباید مقابله مقطعیِ رسولاللّه صلیاللهعلیهوآله با رفتار مشرکان پیمانشکن دانست، بلکه این مضمون و نحوه ابلاغ، بیانکننده یک اصل همیشگی و جاودانه است که خداوند آن را مقرّر کرده تا روش سیاسی اسلام و مسلمانان را در مقابل مخالفانِ توحید و ناقضان حقوق انسانی و مشروع مسلمانان، روشن سازد.»از نظر امامخمینی قدسسره فریاد برائت از مشرکان، مخصوص به زمانی خاص نیست و در هر سال باید تکرار شود. امام اعلام برائت را خاطره مهمترین و بزرگترین حرکت سیاسی پیامبر میدانند که «کهنه شدنی» نیست و حتی آن را منحصر به ایام حج و مراسم حج نمیدانند:«... سنت پیامبر و اعلام برائت، کهنهشدنی نیست و نهتنها اعلام برائت به ایام و مراسم حج منحصر نمیشود که باید مسلمانان، فضای سراسر عالم را از محبت و عشق نسبت به ذات حق و نفرت و بغضهای عملی نسبت به دشمنان خدا لبریز کنند و به وسوسه خناسان و شبهات تردید آفرینان و متحجّرین و منحرفین گوش فراندهند و لحظهای از این آهنگ مقدس توحیدی و جهانشمولی اسلام غفلت نکنند...»و باز میفرمایند: «فریاد برائت از مشرکان مخصوص به زمان خاص نیست. این دستوری است جاوید، درصورتی که مشرکان حجاز منقرض شدهاند. و «قیام ناس» مختص به زمانی نیست و دستور هر زمان و مکان است و در هر سال در این مجمع عمومی بشری از جمله عبادات مهم است الی الأبد.»آری! اگرچه مشرکان حجاز منقرض شدهاند و بتهایشان هم شکسته شد ولی بتهای بزرگی پیدا شدهاند که باید برای شکستن آنها مجهّز شد؛ «مجهز شوید از مرکز بتشکنی برای شکستن بتهای بزرگ که بهصورت قدرت های شیطانی و چپاولگران آدمخوار درآمدهاند.»
منبرسی وچهارم: بنی امیه و تحریف دین
آیه: وَإِذَا تُتْلَى عَلَیْهِمْ آیَاتُنَا بَیِّنَاتٍ قَالَ الَّذِینَ لاَ یَرْجُونَ لِقَاءنَا ائْتِ بِقُرْآنٍ غَیْرِ هَـذَا أَوْ بَدِّلْهُ قُلْ مَا یَکُونُ لِی أَنْ أُبَدِّلَهُ مِن تِلْقَاء نَفْسِی إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ مَا یُوحَى إِلَیَّ إِنِّی أَخَافُ إِنْ عَصَیْتُ رَبِّی عَذَابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ چون آیات روشن ما بر آنان تلاوت شد، آنها که به دیدار ما امید، ندارندگفتند: قرآنی جز این قرآن بیاور یا دگرگونش کن بگو: مرا نرسد که آن را از سوی خود دگرگون کنم هر چه به من وحی می شود پیرو همان هستم می ترسم که اگر به پروردگارم عاصی شوم به عذاب آن روز بزرگ گرفتار آیم.سوره یونس آیه 15
حدیث: امام حسن عسکری علیهالسلام:اَحِبَّ فی اللهِ وَ اَبغِضْ فِیاللهِ وَ والِ فِیاللهِ وَ عادِ فیالله فَاِنَّهُ لاتُنالُ وِلایَةُ اللهِ اِلاّ بِذلِکَ.حُبُّ و بغض تو برای خدا باشد و وَلای و دشمنی تو نیز برای خدا باشد و بدان که ولایت خدا جز از این راه به دست نمیآید. (بحار، ج ٢٧، ص ٥٤)
سیمای تولی و تبری: بنی امیه و تحریف دین:
اولین باری که مفهوم تولی-که به معنای پذیرش ولایت حق در متن زندگی و جامعه بود-به معنای درستی قلبی و جدای از تاثیر و واکنش ظاهری و رفتاری و به صورت یکسویه و بی ارتباط با تبری بکار گرفته شد،پس از سقیفه و تفسیر تحریف آمیز سخن پیامبر در غدیر خم بود که فرموده بود:(من کنت مولاه فهذا علی مولاه)و بیش از صد هزار مسلمان این کلمه را با همان معنای واقعی خود از زبان پیامبر شنیده بودند.با روی کار آمدن بنی امیه تفکر یکسونگری-یا بی تاثیر بودن دل و اندیشه در عمل و رفتار-توجیه عملی و فلسفی یافت و سیاست اموی براساس آن شکل گرفت.روایتی از حضرت صادق علیه السلام در تبیین سیاست بنی امیه نقل شده است که بسیار دقیق و افشاگرانه است.حضرت می فرماید:ان بنی امیه اطلقوا للناس الایمان و لم یطلقوا الشرک لکی اذا صلحوهم علیه لم یعرفوه. بنی امیه راه آموزش و فهم ایمان را برای مردم باز نهادند اما راه شناخت شرک را باز نگذاشتند تا وقتی که مردم را به شرک فرا می خوانند تشخیص ندهند. آنان با دعوت مردم به ایمان و سلم و صلح و اینکه فقط از ایمان دم بزنید و به دوستی و هم گرایی و هماهنگی دعوت کنید و ضرورتی ندارد و شرک و مشرک را بشناسید و وقت خود را برای آن هدر!دهید و کینه و نفرت خود را نسبت به آنان ابراز و اظهار نمائید،مردم را نسبت به فسق و فجور خود بی تفاوت نموده و از رویارویی با جمعیت دینی و دفاع از انحراف و تحریف آنان راحت کردند.مرجئی گری که ساخته و پرداخته همین سیاست بود معتقد بود که:«اساس کار این است که انسان از نظر عقیده و ایمان که مربوط به قلب است مسلمان باشد.اگر ایمان که امر قلبی است درست بود مانعی ندارد که عمل انسان فاسد باشد.ایمان کفاره عمل بد است.رای و عقیده مرجئهء به نفع دستگاه حاکم بود یعنی موجب می شد که مردم اهمیت زیادی به را فسق و فجورهای آنان قائل نشوند و آن ها را با همه تبهکاری ها اهل بهشت بدانند.» ابن ابی الحدید معتزلی در همین راستا می نویسد«اول من قال بالارجا و المحض معاویه و عمرو بن العاص کانا یزعمان انه لا یضر مع الایمان معصیه.و لذلک قال معاویه لمن قاله له: حاربت من تعلم و ارتکبت،تعلم!فقال:و ثقت بقوله تعالی:ان الله یغفر الذنوب جمیعا.» اولین کسی که نظر به مرجئه را مطرح نمود معاویه و عمر و عاص بود.آنان معتقد بودند:«هیچ گناهی به ایمان انسان ضرر نمی زند و لذا در پاسخ کس که-در لحظات مرگ-به معاویه گفت:می دانی با چه کسی به جنگ برخاستی و چه جنایت ها مرتکب شدی؟معاویه گفت:من به این آیه دل بسته ام که:خداوند همه گناهان را می بخشد.
شاخصه های حج ابراهیمی ، برائت از مشرکان:
اعلان برائت از مشرکان و مستکبران عالم و حمایت از محرومان و مظلومان و مستضعفان فلسفه مهم دیگر حج است، برائت انفرادی از سوی تعدادی از افراد یا احزاب یا گروهها بصورت پراکنده و متفرق هدف اصلی از تشریع این دستور - برائت از مشرکان - را تامین نمی کند. برائتی دارای اثر است که با هدایت امام و حاکم جامعه از سوی همه حجاج بیت الله الحرام و در اجتماع عظیم و کم نظیر و بصورتی متشکل و منسجم انجام شود. امام خمینی (ره) می فرماید: "فریاد برائت از مشرکان در مراسم حج، و این یک فریاد سیاسی، عبادی است که رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم به آن امر فرمود".شاید مهم ترین نقطه تمایز بین حج ابراهیمی و حج غیر ابراهیمی بعد سیاسی حج باشد که متأسفانه مورد غفلت بسیاری از مسلمانان قرار گرفته است. امام راحل (ره) می فرماید: «حج از آن روزی که تولد پیدا کرده است، اهمیت بُعد سیاسی اش کمتر از بعد عبادی اش نیست. بعد سیاسی علاوه بر سیاستش خودش عبادت است.» اصرار امام تا جایی است که حج بدون سیاست را حج نمی داند و می فرماید: «حج کانون معارف الهی است که از آن محتوای سیاست اسلام را در تمامی زوایای زندگی باید جستجو نمود... ولی چه باید کرد و این غم بزرگ را به کجا باید برد که حج بسان قرآن مهجور گردیده است ... حج بی برائت، حج بی وحدت و حجی که از آن هدم کفر و شرک برنیاید حج نیست.قرآن در این باب می فرماید: "و اذان من الله و رسوله الی الناس یوم الحج الاکبر ان الله برئ من المشرکین و رسوله". این برائت، سنت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم است که هرگز کهنه شدنی نیست. برائت از مشرکان، علاوه بر اعلام نفرت و تبری از دشمنان اسلام، نمایش قدرت اسلام و رژه جمعیِ امت اسلامی است. اگر می بینیم در روایات، حج بعنوان جهاد افراد ضعیف تلقّی شده است، معلوم می شود که همان آثاری که جهاد دارد، حج نیز داراست. جهاد جنگ مسلّحانه با کافران و حج جنگ سرد با کافران است؛ چون حج محل نمایش اقتدار و عظمت امت اسلامی است. اطلاق جهاد بر حج نوعی وجه اشتراک میان آن دو را می طلبد تا بتوان نام جهاد بر حج اطلاق کرد چنان که همراه ساختن آیات حج و جهاد به ما می فهماند که میان حج و جهاد رابطه ای خاص وجود دارد و آن این است که سرزمین حج بهترین مکان برای تجمع متفکران اسلامی است که موقف سیاسی و دفاعی خود را به بحث بگذارند و از نیروهای پراکنده، صف واحدی تشکیل دهند و از طریق انجام صحیح حج، آمادگی های لازم را کسب کنند و مانند سربازی که در میدان آموزشی، تعلیم دیده خود را در مقابله با دشمانان اسلام آماده سازند، از اینرو پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در روایات متعدد مجاهد و حاجی را کنار هم قرار داده و برای آن دو یک حکم نموده است: مجاهد در راه خدا و حاجی و معتمر میهمانان خدایند که اگر دعا کنند دعایشان به اجابت می رسد.نفی قدرتهای استکباری، با اعلام بیزاری از قدرت های سلطه جو و استعماری بهمراه انسجام و بهم پیوستن مسلمانان جزء ارکان برائت از مشرکین است. وقتی مسلمانان جبهه مشرکان و دشمنان را تشخیص دادند می کوشند اختلافات جزئی و سطحی را کنار گذاشته و آماده طرد و نفی و برائت دشمنان واقعی شوند و لازمه این برائت اتحاد مسلمین است. در سایه این برائت و بیزاری است که حتی ساده دلان آگاه و بیدار می شوند و از غرب رو بر می گردانند.وهابیون به خوبی این شاخصه را شناخته اند که با اربابان غربی شان درصدد ازبین بردن و بی رنگ کردن آن هستند.
منبر سی و پنجم: تصوف و انحرافی دیگر
آیه: مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ ۚ وَالَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ رُحَمَاءُ بَیْنَهُمْ ۖ تَرَاهُمْ رُکَّعًا سُجَّدًا یَبْتَغُونَ فَضْلًا مِنَ اللَّهِ وَرِضْوَانًا ۖ سِیمَاهُمْ فِی وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ ۚ ذَٰلِکَ مَثَلُهُمْ فِی التَّوْرَاةِ ۚ وَمَثَلُهُمْ فِی الْإِنْجِیلِ کَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ فَآزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوَىٰ عَلَىٰ سُوقِهِ یُعْجِبُ الزُّرَّاعَ لِیَغِیظَ بِهِمُ الْکُفَّارَ ۗ وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ مِنْهُمْ مَغْفِرَةً وَأَجْرًا عَظِیمًا محمد (صلی اللّه علیه و آله و سلم) فرستاده خداست و یاران و همراهانش بر کافران بسیار قویدل و سخت و با یکدیگر بسیار مشفق و مهربانند، آنان را در حال رکوع و سجود نماز بسیار بنگری که فضل و رحمت خدا و خشنودی او را میطلبند، بر رخسارشان از اثر سجده نشانههای نورانیّت پدیدار است. این وصف حال آنها در کتاب تورات و انجیل مکتوب است که (مثل حال آن رسول) به دانهای ماند که چون نخست سر از خاک برآورد جوانه و شاخهای نازک و ضعیف باشد بعد از آن قوّت یابد تا آنکه ستبر و قوی گردد و بر ساق خود راست و محکم بایستد که دهقانان را (در تماشای خود) حیران کند (همچنین محمد صلی اللّه علیه و آله و سلم و اصحابش از ضعف به قوّت رسند) تا کافران عالم را (از قدرت و قوّت خود) به خشم آرند. خدا وعده فرموده که هر کس از آنها ثابت ایمان و نیکوکار شود گناهانش ببخشد و اجر عظیم عطا کند. آیه 29 سوره فتح
حدیث: امام جعفرصادق علیهالسلام:ثَلَاثٌ هُنَّ مِنْ عَلَامَاتِ الْمُؤْمِنِ: عِلْمُهُ بِاللَّهِ وَ مَنْ یُحِبُّ وَ مَنْ یُبْغِضُ.این سه چیز از علامتهای مؤمن است: خداشناسی او، و چه کسی را دوست میدارد و چه کسی را دشمن. (بحار، ج ١، ص ٢١٥)
سیمای تولی و تبری: تصوف و انحرافی دیگر:
در کنار تفکر اموی که یکسویه نگری در فرهنگ اسلام را مطرح نمودند عده دیگری نیز بودند و هنوز هستند که به گفته شهید مطهری:«ربیع بن خثیمی فکر می کنند مثل خواجه ربیع فکر می کنند.اسلام برای این ها عبارت است از ذکر و دعا و نافله خواندن...اصلا کاری به دنیا ندارند کاری به زندگی ندارند.» «اسلام هرگز:نومن ببعض و نکفر ببعض را نمی پذیرد که بگوئیم این گوشه اسلام را قبول داریم ولی آن گوشه اش را قبول نداریم انحرافات در دنیای اسلام از همین جا پیدا شده و می شود.»
«در سوره مبارکه.«انا فتحنا»می فرماید: محمد رسول الله و الذین معه اشدا و علی الکفار رحماء بینهم. در اینجا چهره یک جامعه اسلامی ترسیم شده است و مسئله اولی که ذکر می کند معیت با پیامبر و ایمان به پیامبر است.مرحله دوم:اشداء علی الکفار،در مقابل بیگانگان محکم،قوی و نیرومند بودن است.پس این خشکه مقدس هایی که فقط پلاس مساجد هستند و هزار تایشان را یک سرباز جلو می اندازد و صدایشان در نمی آید،مسلمان نیستند.یکی از خاصیت های مسلمان و اولین خاصیتی که قرآن ذکر می کند،شدت و استحکام در مقابل دشمن است،اسلام مسلمان سست را نمی پذیرد...گردن را کج کردن،از گوشه لب آب ریختن،یقه باز بودن،یقه چرک بودن،خود را به ننه من غریبم زدن...این ها ضد اسلام است.ناله کردن،آه کشیدن ضد اسلام است...این ها از اسلام نیستند.اشداء علی الکفار در مقابل بیگانه،شدید،محکم،مثل سد اسکندر،آهنین.» ربیع بن خیثم همان کسی است که در جریان جنگ صفین خود را به مقدس بازی و صلح طلبی زد و گفت:یا علی من چون در این جنگ و در توجیه آن شک دارم مرا به یکی از مرزهای کشور اسلامی بفرست تا آنجا با کفار بجنگم و بعد به مرزهای شرقی اسلام رفت.و از همفکران او حسن بصری است که شهید مطهری او را سرسلسله صوفی ها می داند. او نیز کسی بود که در جریان جنگ جمل به حضرت امیر علیه السلام اعتراض داشت و در آن جنگ شرکت نکرد.روایت جالبی از این برخورد نقل شده است که فلسفه فکری او و همفکران امروزی او را تبیین می کند.مرحوم طبرسی در احتجاج نقل می کند که:وقتی حضرت امیر پیروزمندانه وارد بصره شد مردم گرد او جمع شدند و حسن بصری نیز بود و هرچه حضرت امیر می فرمود او یادداشت می کرد.حضرت با صدای بلند گفت:چه می کنی؟حسن بصری جواب داد:سخنان شما را می نویسم تا پس از شما نقل کنم. حضرت فرمود:اما ان لکل قوم سامری و هذا سامری هذه الامة اما انه لا یقول:لاساس.و لکن یقول:لا قتال. در هر امتی یکی سامری وجود دارد و سامری است اسلام این شخص است.و تفاوت او با سامری بنی اسرائیل این است که او«لا مساس» می گفت و این«لا قتال»می گوید،یعنی دم از جنگ و تبری نزنید.صوفیان تا به امروز این سیاست«لا قتال»را حفظ کرده اند و در تاریخ معاصر یارانی نیز پیدا کرده اند.سیاست بازان مسیحی برای استعمار کشورهای دیگر از تحریف و تبدیل فطرت دم زدند و دعوت به محبت و جذب نمودند و به تقلید از آنان قادیانیها در هند و بابی ها در ایران جهاد و جنگ علیه کفار را لغو نموده و منادی علیه مشرکان را غیر ضرور و لغو می شمردند و امروز بازرگانان سیاست را پیامبر دین نافی خشونت قلمداد می کنند.
امام خمینی احیاگر سنت برائت از مشرکین:
قبل از پیروزی انقلاب اسلامی برائت از مشرکین صورت نمیگرفت تا اینکه امام خمینی قیام خود را آغاز میکند و جمهوری اسلامی بنیان نهاده میشود و برای اولین بار بعد از صدر اسلام که منشور برائت توسط رسول اکرم به علی (ع) داده شد و توسط ایشان انجام گرفت، با برنامهریزیهای حساب شده این اعلام برائت مجددا انجام شد.در ارتباط با مساله برائت از مشرکین آیهای از آیات قرآن کریم میفرماید «وَأَذَانٌ مِّنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ إِلَى النَّاسِ یَوْمَ الْحَجِّ الأَکْبَرِ أَنَّ اللّهَ بَرِیءٌ مِّنَ الْمُشْرِکِینَ وَرَسُولُهُ» (توبه 10) (و [این آیات] اعلامى است از جانب خدا و پیامبرش به مردم در روز حج اکبر که خدا و پیامبرش در برابر مشرکان تعهدى ندارند) اگر به اولین کلمه این آیه دقت کنیم میبینیم که آیه با کلمه اذان شروع شده یعنی نوعی اعلان با صدای بلند را منظور میدارد و این اذان از جانب خداوند به سوی مردم است و در رابطه با اعلام برائت خدا و رسولش از تمامی مشرکین است و زمان آن هم مشخص است یعنی اعلام برائت باید در زمان حج اتفاق بیفتد.بعد از دوره صدر اسلام در طول تاریخ قبل از پیروزی انقلاب اسلامی این اعلام برائت صورت نمیگیرد تا اینکه حضرت امام خمینی قیام خود را آغاز میکند و جمهوری اسلامی بنیان نهاده میشود و برای اولین بار بعد از صدر اسلام که منشور برائت توسط رسول اکرم به علی (ع) داده شد و توسط ایشان انجام گرفت، دیگر این برائت اتفاق نیفتاده بود، با برنامهریزیهای حساب شده این اعلام برائت مجددا انجام شد و باعث شد که مطالبات مسلمین در بزرگترین تجمع مسلمین که در ایام حج صورت میگیرد، مطرح شود.مراسم برائت از مشرکین به نوعی وحدت مسلمانان و در عین حال اعلام دشمنی و بیزاری از تمام مشرکین، کفار و دشمنان دین را نشان میدهد و در عین حال اعلام دشمنی و بیزاری از تمام مشرکین و کفار و دشمنان توحید و رسول اکرم (ص) است.وقتی صدای مسلمین با چنین تجمعی در چنین مکان مقدسی به گوش جهانیان میرسد موجب ایجاد هراس در دل دشمنان اسلام میشود چرا که ما یک مبداء و اصل داریم و آن اصل عبارتست از این آیه قرآن که میفرماید: «جَعَلَ اللّهُ الْکَعْبَةَ الْبَیْتَ الْحَرَامَ قِیَامًا لِّلنَّاسِ» (مائده 97) چنانچه همه مسلمین به این آیه عمل کنند دیگر معنایی برای استکبار وجود نخواهد داشت. به امید روزی که از مسجدالحرام و مسجدالنبی ندای اصیل وحدت مسلمین و برائت از مشرکین شنیده شود و فرج مولایمان نزدیک شود.
منبرسی و ششم: ولاء مثبت و منفی در اسلام
آیه: وَالَّذِینَ کَفَرُواْ أَوْلِیَآؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُم مِّنَ النُّورِ إِلَی الظُّلُمَاتِ أُوْلَئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ و [لى] کسانى که کفر ورزیدهاند، سرورانشان [همان عصیانگران=] طاغوتندکه آنان را از روشنایى به سوى تاریکی ها به در مى برند.آنان اهل آتشند که خود، در آن جاودانند.سوره بقره آیه 257
حدیث: مولی امیرالمؤمنین علیهالسلام:لایَجتَمع حُبُّنا و حُبُّ عَدُوِّنا فی جَوْفِ انسانٍ، إنَّ اللََّهَ لَمْ یَجعَلْ لِرَجُلٍ قَلْبَیْنِ فِیجَوْفِهِ فَیُحِبُّ بِهذا و یُبغِضُ بِهذا.دوستی ما با دوستی دشمن ما در یک دل نمیگنجد، چرا که خداوند برای یک انسان دو تا دل قرار نداده است که با یکی دوستی کند و با دیگری دشمنی بدارد. (نورالثقلین، ج ٤، ص ٢٣٤)
سیمای تولی و تبری: ولاء مثبت و منفی در اسلام:
شهید مطهری در بحث ولاء و ولایت پس از توضیح معنای ولی و ولایت و کاربردهای مختلف آن در قرآن کریم می گوید: «آنچه مجموعا از تدبر در این کتاب مقدس بدست می آید این است که از نظر اسلام دو نوع ولاء وجود دارد:منفی و مثبت، یعنی از طرفی مسلمانان ماموریت دارند که نوعی ولاء را نپذیرند و ترک کنند و از طرف دیگر دعوت شده اند که ولاء دیگری-تولی یکدیگر-را دارا باشند و بدان اهتمام ورزند.» آنگاه در تبین ولاء منفی می گوید«اسلام نمی گوید کار محبت آمیز و کار نیکتان منحصرا درباره مسلمین باشد و به هیچ وجه خیری از شما به دیگران نرسد.دینی که پیامبرش«رحمة للعالمین»است کسی می تواند چنین باشد.ولی یک مطلب هست و آن اینکه مسلمانان آنان را غافل باشند.دیگران در باطن جور دیگری درباره آن ها فکر می کنند.تظاهر دشمن به دوستی یا مسلمانان آنان را غافل نکند و موجب نگردد که آنان دشمن را دوست بپندارند و به او اطمینان کنند...ولاء منفی در اسلام عبارت است از اینکه یک مسلمان همواره در مواجهه با غیر مسلمان بداند با اعضای یک پیکر بیگانه مواجه است... یعنی او را عضو پیکری که خود جزیی از آن است نشمارد و بیگانه وار با او رفتار کند.
آنگاه برای پیشگیری از بعضی ادعاهای دشمن شادکن می گوید:«پس منافاتی نیست میان آن که مسلمان به غیر مسلمان احسان و نیکی کند و در عین ولاء او را نپذیرد ...همچنانکه منافاتی نیست میان ولاء منفی و اصل بشر دوستی و رحمت برای بشر بود.لازمه بشر دوستی این است که انسان به سرنوشت و صلاح و سعادت واقعی همه انسان ها علاقه مند باشد.به همین دلیل هر مسلمانی علاقه مند است که همه انسان های دیگر مسلمان باشند و هدایت یابند.اما وقتی که این توفیق حاصل نشد،دیگران را که چنین توفیقی یافته اند نباید فدای آنان که توفیق نیافته اند کرد.» «اسلام دین بشر دوستی است.اسلام حتی مشرک را دوست دارد اما نه از آن نظر که مشرک است.بلکه از این نظر که مخلوقی از مخلوقات خدا است،و البته از آن جهت که در راه هلاکت و ضلالت افتاده است و راه نجات و سعادت را گم کرده است،ناراحت است،و اگر او را دوست نمی داشت و در مقابل شرک و بدبختی اش بی تفاوت می بود.».و سخن آخر اینکه«دشمنان اسلام در هر زمان سعی دارند ولاء منفی را تبدیل به ولاء اثباتی و ولاء اثباتی را تبدیل به نفیی نمایند،یعنی همه سعیشان این است که روابط مسلمین با غیر مسلمین روابط صمیمانه و روابط خود مسلمانان به بهانه های مختلف-از آن جمله اختلافات فرقه ای و از آن جمله اختلافات جتاحی و باندی و از آن جمله اختلافات سلیقه ای و... -روابط خصمانه باشد.در عصر خود،ما به وسیله اجانب در این راه فعالیت های فراوان صورت می گیرد،بودجه های کلان مصرف می گردد و متاسفانه در میان مسلمانان عناصری به وجود آورده اند که کاری جز این ندارند که ولاء نفیی اسلامی را تبدیل به اثباتی و ولاء اثباتی را تبدیل به نفیی نمایند.این بزرگ ترین ضربتی است که این نابکاران بر پیامبر اکرم(ص)وارد می سازند،امروز اگر بر مصیبتی از مصیبت های اسلام باید گریست و اگر بر فاجعه ای از فاجعه های اسلام بایست خون بارید،این مصیبت و این فاجعه است.امیر المومنین علی علیه السلام می فرماید:فیا عجبا.عجبا و الله یمیت و یجلب الهم من اجتماع هولاء القوم علی باطلهم و تفرقکم عن حقکم. شگفتا.شگفتا!به خدا قسم تعجب و حیرت از اجتماع دشمنان بر گرد باطل و تفرق و تشتت شما از اطراف حقیقتی که در میان شماست،دل را می می راند و اندوه را می کشاند.
جمهوری اسلامی ایران پشتیبان مسلمانان:
امام خمینی (ره):«... از جانب من و همه ملت ایران به همه مسلمانان اطمینان بدهید که جمهوری اسلامی ایران پشتیبان شما و حامی مبارزات و برنامههای اسلامی شما است و در هر سنگری علیه متجاوزان در کنار شما ایستادهاند و از حقوق گذشته و امروز و آینده انشاءالله دفاع خواهد کرد و به آنان بگوئید که اقتدار و اعتبار جمهوری اسلامی ایران متعلق به همه ملتهای اسلامی است و دفاع از ملت قهرمان و دلاور ایران در حقیقت دفاع از همه ملتهای تحت ستم است و ما با خواست خدا دست تجاوز و ستم همه ستمگران را در کشورهای اسلامی میشکنیم و با صدور انقلابمان که در حقیقت صدور اسلام راستین و بیان احکام محمدی- صلی الله علیه و آله- است به سیطره و سلطه و ظلم جهانخواران خاتمه میدهیم و به یاری خدا راه را برای ظهور منجی و مصلح کل وامامت مطلق حق امام زمان- ارواحنا فداه- هموار میکنیم.» خداوندا! اگر هیچ کس نداند تو میدانی که ما برای برپایی پرچم دین تو قیام کردهایم و برای برپایی عدل و داد در پیروی از رسول تو در مقابل شرق و غرب ایستادهایم و در پیمودن این راه لحظهای درنگ نمیکنیم. خداوندا! تو میدانی که فرزندان این سرزمین در کنار پدران و مادران خود برای عزت دین تو به شهادت میرسند و با لبی خندان و دلی پر از شوق و امید به جوار رحمت بیانتهای تو بال و پر میکشند! خداوندا تو میدانی که امت رسول تو در این مملکت مواجه با همه توطئهها است و ایادی شیطان در داخل و خارج او را آرام نمیگذارند و تلاشها هر روز برای در تنگنا و مضیقه قرار دادن این ملت در امور اقتصادی فزونتر میشود.خداوندا تو میدانی مردم ما مشکلات را به جان و دل خریدهاند و از هیچ چیزی غیر تو ترس و بیم ندارند و تمام زجرها و دردها را تحمل میکنند.همه پیروزیها را از آن تو و به عنایت تو میدانند، پس ما را به عنایت دوباره خود همراهی نما و دلهای ملت ما را به نصر و پیروزی خود امیدوار ساز و رزمندگان جبهه ما را به مدد غیبی و جنود مخفی خود غالب و پیروز گردان و توان صبر و استقامت ما را در تحمل سختیها و مشکلات افزوننما و نعمت رضایت در شکست و پیروزی را به ما ارزانی فرما و دل مردم ما را که برای دین تو شهید و مفقود و اسیر دادهاند و سختی هجران عزیزان را به عشق لقا و رضای تو تحمل کردهاند شادمان فرما و همه ما را در مسیر بندگی خود عاشق و درد آشنا فرما و شهیدان ما را از کوثر ولایت خود و رسول اکرم- صلی الله علیه و آله و سلم- و ائمه هدی- علیهم صلوات الله- سیراب نما و انقلاب اسلامی ما را به انقلاب مصلح کل متصل فرما.
منبر سی و هفتم: «دشمنشناسی و دوستشناسی»
آیه: وَإِذَا رَأَیْتَهُمْ تُعْجِبُکَ أَجْسَامُهُمْ ۖ وَإِنْ یَقُولُوا تَسْمَعْ لِقَوْلِهِمْ ۖ کَأَنَّهُمْ خُشُبٌ مُسَنَّدَةٌ ۖ یَحْسَبُونَ کُلَّ صَیْحَةٍ عَلَیْهِمْ ۚ هُمُ الْعَدُوُّ فَاحْذَرْهُمْ ۚ قَاتَلَهُمُ اللَّهُ ۖ أَنَّىٰ یُؤْفَکُون َتو چون آن منافقان را مشاهده کنی ظاهر و وجود جسمانی آنها (به آراستگی فریبنده) تو را به شگفت آرد و اگر سخن گویند (بس خوشگفتار و چرب زبانند) به سخنهاشان گوش فرا خواهی داد (ولی از باطن و درون) گویی که چوبی خشک تکیه کرده بر دیوارند (و هیچ عقل و ایمان و معرفت ندارند. و چون در باطن نادرست و بداندیشند) هر صدایی بشنوند بر زیان خویش پندارند. دشمنان به حقیقت اینان هستند، از ایشان بر حذر باش، خدایشان بکشد، (از حق) به کجا بازگردانیده میشوند؟آیه 4 سوره منافقون
حدیث: امام محمدباقر علیهالسلام:مَنْ اَرادَ أنْ یَعْلَمَ حُبَّنا فَلْیَمْتَحِنْ قَلْبَهُ فَاِنْ شاَرَکَ فِیحُبِّنا حُبَّ عَدُوِّنا فَلَیْسَ مِنّا وَ لَسْنا مِنْهُ.اگر کسی بخواهد میزان دوستی خود را نسبت به ما بداند به دل خود مراجعه کند اگر ما را دوست میدارد و دشمنان ما را هم دوست میدارد او از ما نیست و ما هم از او نیستیم. (بحار، ج ٢٧، ص ٥١)
سیمای تولی و تبری: یکی از عوامل ضروری برای حیات و تعالی هر فرد و جامعه، توجّه به مسئله «دشمنشناسی و دوستشناسی» و جذب دوستان و دفع دشمنان است. اصولاً حیات و زندگی هر موجود زندهای وابسته به فرآیند جذب و دفع و مقدّمه آن، یعنی دشمنشناسی و دوستشناسی است. این فرآیند در گیاهان و حیوانات به صورت غریزی و به هدایت تکوینی الهی، همواره انجام میگیرد (ر.ک؛ طه/ 50). امّا در انسان، مسئله تا حدّ زیادی متفاوت است و با توجّه به نقش اراده، قدرت و اختیار در زندگی انسان، فرآیند شناخت، جذب و دفع دوست و دشمن، وابسته به اقدام آگاهانه و ارادی اوست. لذا باید توجّه داشت که در مرحله نخست، شناخت دوست و دشمن و در مرحله بعد، جذب و دفع صحیح و شایسته، امری است که انسان از آنها ناگزیر است (ر.ک؛ المنافقون/ 4 و التّغابن/ 14).شریعت مقدّس اسلام این امر مهمّ را در فریضه و اصل «تولّی و تبرّی» نهادینه نموده است. در صورتی که افراد مؤمن و امّت اسلامی، ابعاد «تولّی و تبرّی» را به درستی بشناسند و به طرز شایسته و کامل بهکار بندند، مقتضیّات و شرایط زندگی و سعادت خویش را مهیّا نموده، موانع و آفتهای مزاحم را از راه برداشته و زدودهاند، به گونهای که میتوان گفت رسیدن به زندگی مطلوب امری حتمی است و رابطه اصل «تولّی و تبرّی» با زندگی سعادتمند و خداپسندانه، رابطه علّی و ضروری است و همین امر سبب شده تا این اصل، منزلت و جایگاه «کلامی» کسب کند و در میان علمای امامیّه و عامّه و در آثار فِرَق اسلامی مورد توجّه و تأکید خاص قرار گیرد. علمای شیعه همچون شیخ طوسی (در تلخیص الشّافی)، خواجه نصیرالدّین طوسی (در اخلاق محتشمی)، سیّد هاشم بحرانی (در غایهالمرام)، شیخ یوسف بحرانی (در شهاب الثّاقب) و شهید ثانی (در المصنّفات الأربعه) و علمای اهل سنّت و دیگر فِرَق اسلامی از جمله، پیروان اباضیّه، مسئله تولّی و تبرّی را به گونهای تأیید و اثبات نمودهاند که اعتقاد و التزام نداشتن به آن به معنای فقدان ایمان است (ر.ک؛ دانشنامه جهان اسلام، 1380، ج8: 604).با این وصف، شاید هیچ مسئلهای و موضوعی در اسلام نداشته باشیم که به لحاظ عظمت و اهمیّت شمول به سطح مسئله «تولّی و تبرّی» باشد و در عین حال، به همان نسبت از سوی مسلمین مورد غفلت و بیتوجّهی قرار گرفته است و دچار مهجوریّت شده باشد. موضوعی که از فرط عظمت، عصاره و خلاصه تمام اسلام باشد و از فرط مهجوریّت بزرگترین مصیبت و فاجعه باشد (ر.ک؛ مطهّری، 1372، ج 3: 215).
تا شرک و کفر هست، مبارزه هست:
امام همواره به امت اسلامی هشدار میدهند که نباید تنها، رونق اقتصادی و رهایی از فقر و گرسنگی را مقصد انقلاب اسلامی در جهان امروز تلقی نمود: «... ملیگراها تصور نمودند ما هدفمان پیاده کردن اهداف بینالملل اسلامی در جهان فقر و گرسنگی است. ما میگوئیم تا شرک و کفر هست، مبارزه هست و تا مبارزه هست ما هستیم. ما بر سر شهر و مملکت با کسی دعوا نداریم. ما تصمیم داریم پرچم «لااله الاالله» را بر قلل رفیع کرامت و بزرگواری به اهتزاز درآوریم... انقلاب اسلامی ما تاکنون کمینگاه شیطان و دام صیادان را به ملتها نشان داده است. جهانخواران و سرمایهداران و وابستگان آنان توقع دارند که ما شکسته شدن نونهالان و به چاه افتادن مظلومان را نظاره کنیم و هشدار ندهیم. و حال آنکه این وظیفه اولیه ما و انقلاب اسلامی ماست که در سراسر جهان صدا زنیم که ای خواب رفتگان! ای غفلتزدگان! بیدار شوید و به اطراف خود نگاه کنید که در کنار لانههای گرگ منزل گرفتهاید برخیزید که اینجا جای خواب نیست. آمریکا و شوروی در کمین نشستهاند، و تا نابودی کاملتان از شما دست برنخواهند داشت...».
امام(ره) به عنوان الگوی بیبدیل «عارفان مبارزهجو» با پشتوانه تاریخ درد و رنج و خون تشیع و با تعهد به زمینهسازی خدشهناپذیر فرج قائم آلمحمد، حجت را بر همگان تمام نمودهاند: «من به تمام دنیا با قاطعیت اعلام میکنم که اگر جهانخواران بخواهند در مقابل دین ما بایستند، ما در مقابل همه دنیای آنان خواهیم ایستاد و تا نابودی آنان از پای نخواهیم نشست یا همه آزاد میشویم و یا به آزادی بزرگتر که شهادت است میرسیم و همان گونه که در تنهایی و غربت و بدون کمک و رضایت احدی از کشورها و سازمانها و تشکیلات جهانی انقلاب را به پیروزی رساندیم، و همانگونه که در جنگ نیز مظلومانهتر از انقلاب جنگیدیم و بدون کمک حتی یک کشور خارجی متجاوزان را شکست دادیم به یاری خدا باقیمانده راه پرنشیب و فراز را با اتکای به خدا، تنها خواهیم پیمود و به وظیفه خویش عمل خواهیم کرد، یا دست یکدیگر را در شادی پیروزی جهان اسلام در کل گیتی میفشاریم و یا همه به حیات ابدی و شهادت روی میآوریم و از مرگ شرافتمندانه استقبال میکنیم. ولی در هر حال پیروزی و موفقیت با ماست و دعا را هم فراموش نمیکنیم. خداوندا بر ما منت بنه و انقلاب اسلامی ما را مقدمه ریختن کاخهای ستم جباران و افول ستاره عمر متجاوزان در سراسر جهان گردان، و همه ملتها را از ثمرات و برکات وراثت مستضعفان و پابرهنگان برخوردار نما.»
منبر سی و هشتم:برائت در سیره پیامبران الهی
آیه: فَلَمَّا رَأَى الشَّمْسَ بَازِغَةً قَالَ هَٰذَا رَبِّی هَٰذَا أَکْبَرُ ۖ فَلَمَّا أَفَلَتْ قَالَ یَا قَوْمِ إِنِّی بَرِیءٌ مِمَّا تُشْرِکُونَ پس چون خورشید درخشان را دید گفت: این است خدای من، این بزرگتر است. چون آن هم ناپدید گردید گفت: ای قوم من، من از آنچه شما شریک خدا قرار میدهید بیزارم. آیه 78 سوره انعام
حدیث: امام زینالعابدین علیهالسلام:مَن اَحبَّ اَعداءَنا فَقَد عادانا وَ نَحنُ مِنهُ بَراءٌ واللهُ عزَّ وجلَّ مِنهُ بَریءٌ.کسی که دشمنان ما را دوست بدارد با ما دشمنی کرده و ما از او بیزاریم و خداوند متعال نیز از او بیزار است. (بحار، ج ٢٧، ص ٦٠)
سیمای تولی و تبری: یکی از راههای شناخت مسئله «تبرّی»، بررسی سیره پیامبران الهی در این موضوع است. قرآن کریم سیره و روش پیامبرانی همچون ابراهیم(ع) (الأنعام/ 78) هود(ع)( هود/54) و برخی دیگر را به طور خاصّ در مقابل مشرکان بازگو نموده است که دقّت و ملاحظه آن میتواند زوایای مسئله را به خوبی روشن سازد. سیره پیامبر اسلام(ص)نیز تبرّی جستن از مشرکان است. آیاتی که برائتجویی پیامبر اسلام را بیان میکند، به مراتب بیشتر از آیات مربوط به دیگر پیامبران است. شاید بتوان گفت لحن آیات نیز شدیدتر است: ﴿وَإِن کَذَّبُوکَ فَقُل لِّی عَمَلِی وَلَکُمْ عَمَلُکُمْ أَنتُمْ بَرِیئُونَ مِمَّا أَعْمَلُ وَأَنَاْ بَرِیءٌ مِّمَّا تَعْمَلُونَ: و اگر تو را تکذیب کردند، بگو: عمل من براى من و عمل شما براى شماست! شما از آنچه من انجام مى دهم، بیزارید و من (نیز) از آنچه شما انجام مى دهید، بیزارم﴾ (یونس/ 41).شبیه مضمون فوق در چند مورد قرآن کریم از جمله در آیه 19سوره انعام، آیه 35 سوره هود و آیه 216 سوره شعراء قابل ملاحظه است. شایان ذکر است که سیره برائتجویی در حدّ اعلا و کامل آن، سیره انبیاء عظام الهی بوده است، امّا منحصر به آنان نبود، بلکه همواره عدّهای از تربیتیافتگان مکتب انبیاء نیز این سیره و مرام پاک و نجاتبخش را داشتهاند و در این راه به حدّی مصمّم و ثابت قدم زیستند که خداوند آنان را در کنار پیامبران، نماد و الگوی شایسته ذکر کرده است (ممتحنه/ 4).اصحاب پیامبر گرامی اسلام آنان که به فرموده قرآن با او همراه بودند، نیز اینگونه بودند، قرآن کریم میگوید: ﴿مُّحَمَّدٌ رَّسُولُ اللَّهِ وَالَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ رُحَمَاءُ بَیْنَهُمْ...: محمّد (ص) فرستاده خداست و کسانى که با او هستند، در برابر کفّار سرسخت و شدید و در میان خود مهربانند...﴾ (الفتح/29).چنانکه ملاحظه میگردد، پیامبران الهی با آنکه زیباترین معاشرت و بیشترین نرمش اخلاقی و بهترین رفتار انسانی را با مردم داشتند، در عین حال، از اصل «تبرّی» چشمپوشی نداشتند، مؤمنان و پیروان شایسته پیامبران نیز بر «تولّی و تبرّی» ثابت قدم و استوار بودند. این واقعیّت نشانگر جایگاه و نقشی است که امر تولّی و تبرّی در دین مبین اسلام دارد و درسی است که باید از مکتب انبیاء و آیات قرآن فراگرفت و آن را در زندگی فردی و اجتماعی نصبالعین خویش قرار داد.
رفیق نیمه راه نباشید:
امام خمینی :«...رفیق نیمه راه نباشید این طور نباشد که ما تا اینجا رفتهایم حالا از اینجا دیگر برویم سراغ کارهای دیگرمان، در راس امور این است که ما این امر الهی فاستقم کما امرت و من تاب معک این امر الهی را اجرا کنیم... شما پیروزید در دنیا. شما مطرح شدهاید در دنیا. در همه گوشه دنیا، دولتهای دنیا از شما یک نحو هراسی دارند که مبادا یک وقت ملتهایشان مثل شما بشود شما تا حالا پیروزید استقامت کنید تا پیروزی نهایی به دستتان بیاید خودتان را بسازید و جوانهای خودتان را بسازید و کودکان خودتان را بسازید».«ذلت و سازش به طرف دشمنان دراز میکردند و برای اینکه خود را از فشارهای روزمره سیاسی برهانند، همه کاسه صبر و مقاومت را یکجا میشکستند و به تعهدات ملی و میهنی ادعایی خود پشت پا میزدند. کسی تصور نکند که ما راه سازش با جهانخواران را نمیدانیم ولی هیهات که خادمان اسلام به ملت خود خیانت کنند... ولی در هر حال آن چیزی که در سرنوشت روحانیت واقعی نیست سازش و تسلیم شدن برابر کفر و شرک است که اگر بندبند استخوانهایمان را جدا سازند اگر سرمان را بر بالای دار برند، اگر زنده زنده در شعلههای آتشمان بسوزانند اگر زن و فرزند و هستیمان را در جلوی دیدگانمان به اسارت و غارت ببرند. هرگز اماننامه کفر و شرک را امضاء نمیکنیم...».
منبر سی و نهم: تولّی نسبت به اهل بیت
آیه: ذَٰلِکَ الَّذِی یُبَشِّرُ اللَّهُ عِبَادَهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ ۗ قُلْ لَا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَىٰ ۗ وَمَنْ یَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَزِدْ لَهُ فِیهَا حُسْنًا ۚ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ شَکُورٌ این (بهشت ابد) همان است که خدا به بندگانی که ایمان آورده و نیکوکار شدند بشارت آن را داده است. بگو: من از شما اجر رسالت جز این نخواهم که مودّت و محبّت مرا در حقّ خویشاوندان منظور دارید (و دوستدار آل محمّد باشید، که این اجر هم به نفع امت و برای هدایت یافتن آنهاست)، و هر که کاری نیکو انجام دهد ما نیز در آن مورد بر نیکوییش بیفزاییم که خدا بسیار آمرزنده گناهان و پذیرنده شکر بندگان است. آیه 23 سوره شوری
حدیث: امام جعفرصادق علیهالسلام:کَذَبَ مَنِ ادَّعَی مَحَبَّتَنَا وَ لَمْ یَتَبَرَّأْ مِنْ عَدُوِّنَا.دروغ میگوید کسی که ادعای محبّت ما را میکند ولی از دشمنان ما تبرّی و بیزاری نمیجوید. (بحار، ج ٢٧،ص ٥٩)
سیمای تولی و تبری: تولّی نسبت به اهل بیت:
در اینجا، در مقام آن هستیم که تولّی نسبت به معصومین و اهل بیت پیامبر را تبیین کنیم. البتّه درجه بالای تولّی نسبت به معصومان است، امّا منحصر به آنان نیست، بلکه دیگر افراد از ذریّه پیامبر(ص)و اهل بیت را شامل است. علاّمه طباطبائی پس از بحث مستوفایی که پیرامون حدیث غدیر (مَن کُنتَ مَولاَهُ فَعَلِیّ مَولاَهُ) نموده است و آن را از احادیث متواتر نزد شیعه و اهل سنّت شمرده، میگوید: «این ولایت (اگر حمل بر شوخی و زورگویی نشود،) مانند تولّی و تبرّی که قرآن کریم درباره آن، در آیات زیادی نصّ صریح دارد، از جمله فرائض است» (طباطبائی، 1393ق.، ج5: 196).بنابراین، تولّی منحصر و محدود به امامان معصوم نیست، بلکه تمام اخیار و نیکان از ذریّه پیامبر(ص)و اهل بیت را شامل است و با توجّه به ظرافت این امر توصیه و تأکید درباره آن فراوان است. غالباً درباره علی(ع)و بستگان و دوستان آن حضرت سفارش به تولّی و پیوند دوستی شده است. روایت زیر نمونه مناسبی در این مورد است.«یک روز رسول خدا(ص)به یکی از اصحاب خود فرمود: ای بنده خدا! برای خدا محبّت نما و برای خدا بُغض نما و برای خدا دوستی نما و برای خدا دشمنی نما؛ زیرا جز از این راه، به ولایت و دوستی خداوند نمیتوان رسید و کسی طعم و مزه ایمان را نمییابد، مگر از این طریق، هرچند نماز و روزهاش بسیار باشد و در این زمان، برادری و دوستی مردم بیشتر به خاطر دنیاست، به خاطر دنیا با یکدیگر دوستی میورزند و به خاطر دنیا نسبت به یکدیگر بغض و کینه پیدا میکنند و این وضعیّت برای آنان هیچ سودی در پیشگاه خداوند ندارد. آن مرد عرض کرد: چگونه من بدانم که برای خداوند دوستی و دشمنی میکنم؟ و چه کسی دوست خداست تا او را دوست بدارم و چه کسی دشمن خداست تا او را دشمن بدارم؟ رسول خدا(ص)به جانب علی(ع)اشاره نمود و به آن مرد فرمود: این شخص را میبینی؟ گفت: آری. فرمود: کسی که او را دوست بدارد، دوست خداست. پس او را دوست بدار و دشمن او دشمن خداست. پس دشمن او را دشمن بدار. سپس فرمود: دوست او (= علی) را دوست بدار، هرچند با پدرت و فرزندت جنگ کرده باشد و با دشمن او دشمنی کن، هرچند که او پدرت یا فرزندت باشد» (ابنبابویه، 1385ق.: 114).
منبرچهلم: تبرّی نسبت به کفّار
آیه: وَقَالَ إِنَّمَا اتَّخَذْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْثَانًا مَوَدَّةَ بَیْنِکُمْ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا ۖ ثُمَّ یَوْمَ الْقِیَامَةِ یَکْفُرُ بَعْضُکُمْ بِبَعْضٍ وَیَلْعَنُ بَعْضُکُمْ بَعْضًا وَمَأْوَاکُمُ النَّارُ وَمَا لَکُمْ مِنْ نَاصِرِینَ باز ابراهیم گفت: (ای مردم شما خود میدانید که) بتهایی را که به جای خدای یکتا به خدایی بر گرفتهاید تنها برای حفظ دوستی (و استفاده مادی دو روزه) دنیای خود اتخاذ کردهاید و چون روز قیامت شود در آن روز شما از یکدیگر بیزاری جویید و به یکدیگر لعن و نفرین کنید، و جایگاه ابدی تمام شما آتش دوزخ است و هیچ یاوری ابدا ندارید. آیه 25 سوره عنکبوت
حدیث: امام علیبنموسیالرضا علیهالسلام:کَمالُ الدّینِ وِلایَتُنا وَالبَراءَةُ مِن عَدُوِّناکمال دین، در ولایت ما و بیزاری از دشمنان ماست. (بحار، ج ٢٧، ص ٥٨)
سیمای تولی و تبری: تبرّی نسبت به کفّار:
عنوان «کفّار» بر همه افراد غیرمسلمان (همچون کمونیستها، اهل کتاب و مشرکان) صادق است. آیاتی که پیرامون تبرّی از کفاّر ذکر شده به لحاظ مضمون و محتوی متفاوت است. در برخی آیات، خداوند به صورت اساسی و کلّی دستور تبرّی نسبت به کفّار را بیان نموده است؛ از جمله به عنوان سیره و روش رفتاری پیامبر(ص)و مؤمنان ملازم آن حضرت فرموده است: ﴿مُّحَمَّدٌ رَّسُولُ اللَّهِ وَالَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ رُحَمَاءُ بَیْنَهُمْ تَرَاهُمْ رُکَّعًا سُجَّدًا یَبْتَغُونَ فَضْلًا مِّنَ اللَّهِ وَرِضْوَانًا سِیمَاهُمْ فِی وُجُوهِهِم مِّنْ أَثَرِ السُّجُودِ...: محمّد(ص)فرستاده خداست و کسانى که با او هستند، در برابر کفّار سرسخت و شَدید و در میان خود مهربانند. پیوسته آنها را در حال رکوع و سجود مى بینى، در حالىکه همواره فضل خدا و رضاى او را میجویند. نشانه آنها در چهرهشان از اثر سجده نمایان است...﴾ (الفتح/ 29).در پارهای از آیات با لحنی شدید نهی از تولّی کفّار نموده است و علاوه بر آن، عقوبت و مجازات و موارد استثناء از حکم کلّی را بیان فرموده است: ﴿لاَّ یَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْکَافِرِینَ أَوْلِیَاء مِن دُوْنِ الْمُؤْمِنِینَ وَمَن یَفْعَلْ ذَلِکَ فَلَیْسَ مِنَ اللّهِ فِی شَیْءٍ إِلاَّ أَن تَتَّقُواْ مِنْهُمْ تُقَاه وَیُحَذِّرُکُمُ اللّهُ نَفْسَهُ وَإِلَى اللّهِ الْمَصِیرُ: افراد باایمان نباید به جاى مؤمنان کافران را دوست و سرپرست خود انتخاب کنند و هر کس چنین کند، هیچ رابطه اى با خدا ندارد (و پیوند او بهکلّى از خدا گسسته مى شود)، مگر اینکه از آنها بپرهیزید (و به خاطر هدفهاى مهمترى تقیّه کنید). خداوند شما را از (نافرمانى) خود برحذر مى دارد؛ و بازگشت (شما) به سوى خداست﴾ (آلعمران/ 28)؛ ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ لاَ تَتَّخِذُواْ آبَاءکُمْ وَإِخْوَانَکُمْ أَوْلِیَاء إَنِ اسْتَحَبُّواْ الْکُفْرَ عَلَى الإِیمَانِ وَمَن یَتَوَلَّهُم مِّنکُمْ فَأُوْلَئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ: اى کسانى که ایمان آورده اید! هرگاه پدران و برادران شما کفر را بر ایمان ترجیح دهند، آنها را ولىّ (و یار و یاور و تکیه گاه) خود قرار ندهید! و کسانى از شما که آنان را ولىّ خود قرار دهند، ستمگرند﴾ (التّوبه/ 23).چنانکه ملاحظه میگردد، در آیه اخیر بیان شده است که عامل کفر نزدیکترین پیوندها یعنی خویشاوندی نسبی را بیاعتبار میکند و مانع صله رحم میگردد. البتّه قرآن کریم علاوه بر این قسم آیات عام، درباره تبرّی از برخی اصناف کافران به طور خاص آن را تبیین نموده است و هر گونه ابهام و شبههای را برطرف نموده است. مشرکان و اهل کتاب از این صنف کفّار هستند که تبرّیجویی از آنان به طور خاص نیز بیان شده است.
جایگاه انقلاب اسلامی و آینده روشن آن در آینده بشریت:
حضرت امام(ره) بارها با تأکید بر جایگاه انقلاب اسلامی و آینده روشن آن در آینده بشریت، لازمه تداوم این راه را این گونه ترسیم میکنند:«... مردم شاید به حسب عامه، خیلیشان ندانند که چه قضیهای واقع شده است بلکه اشخاصی که از خارج میآیند، یا از شخصیتهایی که در خارج هستند و گاهی پیام برای من میفرستند آنها میگویند که شما باز نمیدانید چه کردید؟ در دنیا چه شده است. و حق هم همین است که ما باز کاری که این ملت در پناه اسلام و در پناه امامزمان- سلامالله علیه- انجام داده است ما هم باز آن عمقش را تا حالا نمیتوانیم بفهمیم، این را به تدریج باید فهمید از آن، لکن تا آن اندازهای که ما میدانیم تمام رسانههای گروهی که از آمریکا، از شوروی و از اسرائیل و از انگلستان و از همهجا است از لحنشان معلوم است که ضربه خوردهاند.اگر گوش کنید این همه دروغپردازیها و این همه شیطنتها یک امر عادی نیست... مسائل ایران هر روز و هر شب در رسانهها هست و باد میزنند به این مسائل را، آن جایی که به نفع ایران است کوچکش میکنند، آنجایی که به ضرر ایران است بزرگش میکنند و ما باید از این لحنها بفهمیم که اینها ضربه خوردهاند و آن ضربهای که خوردند آنها میفهمند و باز نمیدانیم چی است. لکن این قدر هست که باید آن مقاومت و روح اسلامی را حفظ کنیم. آقایان باید آن قضایایی که در صدر اسلام گذشته است.آن سختیهایی که به پیغمبر اسلام -صلیالله علیه و آله- گذشته است. آن وقتی که در مکه بودند و همان وقت که در مدینه بودند ملاحظه نمایید اگر کسی تاریخ ایشان را ببیند که ایشان یک روز میشود گفت خوش نداشتند، البته خوش به اعتبار نظرهای مادی و هر روزشان اشتغال به اموری داشتند و برای ایشان زحمت مهیا میکردند. آن وقت که در مکه بودند، آن بساطی که قریش سر ایشان آوردند. آن قدر اهانت، آنقدر اذیت که نتوانست ایشان بماند در خود مکه و آنها هم ایشان را حصر اقتصادی کردند نمیگذاشتند چیزی به ایشان برسد گاهی ایشان با یک زحمتهایی ثروتگیر میآوردند مثل حضرت خدیجه که یک ثروتمندی بود و به پای پیغمبر ریخت، آنجا رسید که پوست را میمکید که یک قوتی بگیرد.ما باید فکر کنیم که پیغمبر چه کرده است. برای چی این کارها را میکرده است. یک بشر است. اما میبینیم وظیفه دارد. یعنی بشری است که خدا به او وظیفه تعیین کرده است این اسلام را فرستاده است و به او امر کرده است که باید استقامت کنی فاستقم کما امرت و من تاب معک. این آیه شریفه در دوجای قرآن هست یکی در سوره شوری هست و یکی در سوره هود پیغمبر- سلامالله علیه- در سوره هود را یاد میآورد و تفاوت مابین سوره «هود» و سوره «شوری» این است که آنجا و استقم کما امرت است اینجا فاستقم کما امرت و من تاب معک میفرماید شیبتنی نقل شده است از ایشان شیبتنی سوره هود لمکان هذالایه برای اینکه نگران بوده است پیغمبر از اینکه اشخاصی که همراهش هستند نتوانند استقامت کنند، خوب، خودش استقامت میکرده است اما و من تاب معک هم مامور است، یعنی همانطوری که پیغمبر به استقامت و مقاومت مامور است هرکس هم همراه اوست به او گرویده است همین ماموریت را دارد و تا آخرین ماموریت هست...»
سلسله منابر اهل بیت (ع)-جلد24
چهل منبر دوستی و دشمنی
سیمای تولی و تبری در قرآن و روایات
مولف:حسن بابایی
بسم الله الرحمن الرحیم
"تولی و تبری " دو اصطلاح قرآنی است که در دیدگاه شیعه جزءی از فروع دین و از واجبات اسلام شمرده میشود. این دو واژه، به ترتیب، به معنای دوستی با دوستان خدا و نزدیکی به اهل حق، دشمنی با دشمنان خدا و دوری از اهل باطل است. تولی در 57 سوره از قرآن و 233 بار، و تبری در 20 سوره و 30 بار به کار رفته است.در فرهنگ اهل بیت علیهمالسلام و سیره عملی آنان نیز روایات و عبارات بسیاری در این باره وجود دارد که خود گواه دیگری بر اهمیت و جایگاه والای تبری و تولی در مکتب تشیع و اسلام راستین است.یکی از معتبر ترین روایات درباره تولی و تبری " خطابه ی غدیر" ،سخنرانی معروف پیامبرصلی الله و آله و سلم در روز غدیر خم می باشد. پیامبر در آن روز علاوه بر معرفی حضرت علی علیه السلام و جانشینی ایشان، عصاره ای از اعتقادات دین اسلام ، آینده اسلام و وظیفه ی مسلمان را بیان نموده و در بسیاری از موارد دشمنان اسلام و اهل بیت را مورد لعن و غضب خود و خداوند قرار داده اند و دوستان ایشان را تکریم نموده اند.
تولی و تبری از پایههای اساسی امر به معروف و نهی از منکر بوده و باید در جامعه فرهنگسازی شود.تولی و تبری دو امر ضروری دین اسلام و از جمله واجبات الهی است و هر مسلمان وظیفه دارد تا با استفاده از دلایل عقلی و نقلی به این دو موضوع همانند سایر واجبات الهی اعتقاد پیدا کند.تولی» به معنی اعتقاد به امامت و خلافت ائمه اطهار(ع) و اظهار دوستی و علاقه نسبت به ایشان و تبری به معنی دشمنی و بیزاری از دشمنان آنان و لعن و نفرین بر آنهاست.این فریضه از واجبات الهی بوده و باید همانند سایر واجبات الهی اهمیت قائل شده و مردم و مسولین باید در مجامع این فریضه الهی را تبلیغ و تقویت کنند.
از نظر امام خمینی قدس سره فریاد برائت از مشرکان، مخصوص به زمانی خاص نیست و در هر سال باید تکرار شود. امام اعلام برائت را خاطره مهم ترین و بزرگترین حرکت سیاسی پیامبر می دانند که «کهنه شدنی» نیست و حتی آن را منحصر به ایام حج و مراسم حج نمی دانند:«... سنت پیامبر و اعلام برائت، کهنه شدنی نیست و نه تنها اعلام برائت به ایام و مراسم حج منحصر نمی شود که باید مسلمانان، فضای سراسر عالم را از محبت و عشق نسبت به ذات حق و نفرت و بغض های عملی نسبت به دشمنان خدا لبریز کنند و به وسوسه خناسان و شبهات تردید آفرینان و متحجّرین و منحرفین گوش فراندهند و لحظه ای از این آهنگ مقدس توحیدی و جهان شمولی اسلام غفلت نکنند...»(و باز می فرمایند: «فریاد برائت از مشرکان مخصوص به زمان خاص نیست. این دستوری است جاوید، درصورتی که مشرکان حجاز منقرض شده اند. و «قیام ناس» مختص به زمانی نیست و دستور هر زمان و مکان است و در هر سال در این مجمع عمومی بشری از جمله عبادات مهم است الی الأبد.»
اصفهان/تابستان 1397
حسن بابایی
منبر اول: مفهوم تولّی و تبرّی
آیه: قد کانت لکم اسوة حسنة فی ابراهیم والذین معه اذ قالوا لقومهم انا برآء منکم و مما تعبدون من دون الله (سوره ممتحنه، آیه 4) سرمشق خوبی در زندگی ابراهیم و کسانی که با او بودند برای شما وجود داشت، در آن هنگام که به قوم (مشرک) خود گفتند ما از شما و آنچه غیر از خدا می پرستید بیزاریم!
از آیات سوره ممتحنه بخوبی بر می آید که بعضی از مؤمنان تازه کار و بی خبر از دستورات اسلام، با دشمنان سر و سری داشتند.از شان نزول آیات آغاز این سوره استفاده می شود که پیش از فتح مکه فردی به نام «حاطب بن ابی بلتعه» توسط زنی به نام «ساره» نامه ای مخفیانه به اهل مکه نوشت که رسول خدا صلی الله علیه و آله قصد دارد به سوی شما بیاید و مکه را فتح کند، آماده دفاع از خود باشید.این در حالی بود که پیغمبراکرم صلی الله علیه و آله آماده فتح مکه می شد، و ترتیبی داده بود که این خبر به هیچ وجه منتقل به مردم مکه نشود تا مقاومت چندانی نشود، و خونها کمتر ریخته شود.زن آن نامه را گرفت و در لای گیسوان خود پنهان نمود و بسرعت به سوی مکه حرکت نمود.جبرئیل این ماجرا را به پیامبر صلی الله علیه و آله خبر داد، و آن حضرت، علی علیه السلام را برای گرفتن نامه به تعقیب او فرستاد؛ او در آغاز منکر شد، و هنگامی که مورد تهدید قرار گرفت، نامه را بیرون آورد و خدمت حضرت علی علیه السلام داد؛ و آن حضرت نامه را خدمت پیامبر صلی الله علیه و آله آورد.حاطب احضار شد، و سخت مورد سرزنش قرار گرفت؛ و عذری آورد و پیامبر صلی الله علیه و آله عذر او را ظاهرا پذیرفت؛ و آیات آغاز سوره ممتحنه به عنوان یک هشدار برای پیشگیری از تکرار این گونه اعمال نازل گردید؛ و یکی از اصول اساسی اسلام، یعنی مساله اقتداء به نیکان و پاکان و اولیاء الله و قطع علاقه و پیوند با دشمنان حق و در یک جمله «حب فی الله و بغض فی الله» را بیان کرد.
حدیث: امام جعفرصادق علیهالسلام:البراءَةُ مِن أشْقَی الأوَّلینَ و الآخِرینَ... قاتِلِ امیرالمؤمنین(ع) واجِبَةٌ والبَراءَةُ مِن جَمیع قَتَلَةِ اهلالبیت(ع) واجِبةٌ.تَبَریّ و بیزاری جستن از شقیترین اوّلین و آخرین (ابن مُلجَم لعین) قاتل امیرالمؤمنین(ع) واجب و الزامی است و تَبرّی از تمامی قاتلان اهلبیت(ع) نیز واجب و الزامی است. (بحار، ج ٢٧، ص ٥٥)
سیمای تولی وتبری: مفهوم تولّی و تبرّی:
- «تولی» یعنی دوست داشتن امیرالمؤمنین «علی» علیه السلام و فرزندان معصوم آن حضرت علیهم صلوات الله اجمعین
- «تبری» یعنی دشمن داشتن دشمنان علی (ع) و فرزندان معصوم آن بزرگوار و منظور از دوست داشتن حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام و فرزندان معصوم آن وجود مقدس تنها محبت و ارادت خاص قلبی نیست بلکه هدف آن است ضمن داشتن محبت قلبی معتقد باشیم هر 12 نفر امام هستند و هر یک سه مقام مشخص دارند:
الف) مقام مرجعیت و ولایت دینی
ب) مقام ولایت قضایی
ج) مقام ولایت سیاسی و اجتماعی
بر اساس این اندیشه ما تکلیف داریم معصومین (ع) را الگوی اعمال و رفتار خودمان قرار دهیم و دستورهای دینی ، سیاسی، قضایی خود و جامعه مان را از آنان بیاموزیم «قول» و «عمل» آنان را حجت بدانیم و اگر این گونه باشیم «تولی» مدار هستیم و از مزایای آن نیز بهره مند خواهیم شد وگرنه گناهکار بوده و معاقب نیز خواهیم بود.مفهوم «تبری» هم بر اساس الگوی «تولی» مشخص می شود یعنی این که ما همگی وظیفه داریم ضمن داشتن عداوت قلبی نسبت به دشمنان حضرت امیرالمؤمنین (ع) و اولاد طاهرینش معتقد باشیم:اعمال ، رفتار، کردار مخالفین ولایت در تمام مسایل دینی، سیاسی، قضایی حجت نیست و سندیت ندارد ما هم حق الگوبرداری از آنان را نداریم و اگر چنین باشیم هم گناهکار و هم معاقب و هم هیچ گونه عمل خیری در پیشگاه حضرت حق سبحانه و تعالی نخواهیم داشت.
تولی و تبری مطابق با فتاوای حضرت آیتالله العظمی خامنهای مدظله العالی:
تبرّی به چه معناست؟ و نسبت بین تبرّی و لعن چیست؟«تولّی و تبرّی» گاهی جزو اصول دین شمرده میشود و گاهی هم جزو فروع دین و البته هر دو هم درست است؛ یعنی یک جنبهی اعتقادی دارد و یک جنبهی عملی. از حیث اعتقادی تولّی یعنی ما به ولایت اولیای الهی، پیامبران خدا و ائمهی اطهار علیهمالسلام معتقد باشیم و همچنین علاقه نسبت به آنها و پیروانشان داشته باشیم. تولّی یک جنبهی عملی نیز دارد که اطاعت از این اولیای الهی است.تبرّی نقطهی مقابل تولّی است؛ یعنی دشمنی نسبت به دشمنان خدا و دشمنان اولیای خدا. مکلفین باید این دو اصل را هم از نظر اعتقادی معتقد باشند و هم در عمل به آن متمسک شوند و لزوماً اینگونه نیست که کسی که میخواهد تبرّی بجوید با لعن و ناسزا و بدگویی همراه باشد. بسیاری از مسلمانان از صدر اسلام تاکنون و حتی در عصر حاضر -نمونهاش حضرت امام رحمهالله و حضرت آیتالله خامنهای- اینها واقعاً اهل تولّی و تبرّی هستند، ولی اهل سب و لعن نیستند. بنابراین انسان میتواند تبرّی داشته باشد، اما توهین و فحاشی و لعن به مقدسات دیگران نکند. حضرت آقا توهین به مقدسات دیگر را جایز ندانسته، بلکه حرام میدانند.
منبر دوم: اهمیت تولّی و تبرّی از دیدگاه معصومین علیهم السلام
آیه: لقد کان لکم فیهم اسوة حسنة لمن کان یرجوالله و الیوم الآخر و من یتول فان الله هو الغنی الحمید (سوره ممتحنه، آیه 6) آری برای شما در زندگی آنها اسوه حسنه (و سرمشق نیکویی) بود، برای کسانی که امید به خدا و روز قیامت دارند؛ و هر کس سر پیچی کند (به خویشتن ضرر زده است، زیرا) خداوند بی نیاز و شایسته ستایش است.
حدیث: پیامبرگرامی اسلام صلیالله علیه و آله و سلم:وَلِیُّ علیٍّ وَلِیُّ الله فَوالِهِ و عَدُوُّ علیٍّ عَدُوُّ اللهِ فعادِهِ.دوست علی(ع) دوست خدا است تو او را دوست بدار و دشمن علی(ع) دشمن خداست تو نیز او را دشمن بدار. (بحار، ج ٢٧، ص ٥٥)
سیمای تولی و تبری: اهمیت تولّی و تبرّی از دیدگاه معصومین علیهم السلام :
«قال رسول الله (ص): و لایه علی بن ابی طالب ولایه الله و حبه عباده الله و اتباعه فریضه الله و اولیائه اولیاء الله و أعدائه اعداء الله و حربه حرب الله و سلمه سلم الله عزوجل. »
«رسول اکرم (ص) فرمود: ولایت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب [صلوات الله و سلامه علیه] ولایت خدا و محبت او عبادت خدا است و پیروی او واجب الهی است و اولیای او دوستان خدایند و دشمنان او دشمنان خدا و جنگ با او جنگ با خدا است و صلح با او صلح با خدا می باشد.» زراره از امام باقر (ع) نقل کرده که آن حضرت فرموده است:
«بنی الاسلام علی خمسه اشیاء: علی الصلاه و الحج و الصوم و الولایه قال زراره: فقلت و ای شیء من ذلک افضل؟ فقال: الولایه افضل لأنها مفتاحهن هو الدلیل علیهن .»«اسلام بر پنج چیز بنا شده است: بر نماز و زکات و حج و روزه و ولایت زراره (رض) گفت: عرض کردم کدام یک از این پنج چیز برتر است؟ فرمود: ولایت برتر است زیرا مفتاح و کلید چهار چیز دیگر می باشد و ولی راهنمایی بر آن ها می کند.»
ابوذر صحابی بزرگ رسول الله (ص) از آن حضرت نقل کرده است که از حضرتش شنیدیم که می فرمود:«الا ان مثل اهل بیتی فیکم مثل سفینه نوح من قومه ، من رکبها نجا و من تخلف عنها غرق .»«مثل اهل بیت من (ع) در میان شما مانند کشتی نوح (ع) در قومش می باشد هر کس بر آن نشیند نجات یابد و هر که از آن تخلف ورزد غرق شود.»
تولی و تبری مطابق با فتاوای حضرت آیتالله العظمی خامنهای مدظله العالی:
آیا حکم وحدت منافاتی با تبرّی ندارد؟ آیا اگر شخصی مقلد حضرت آیتالله خامنهای نباشد، بر او واجب است که از دستورات ایشان مبنی بر عدم لعن تبعیت کند؟
قطعاً وحدت مسلمین با تبرّی منافات ندارد. یعنی افراد میتوانند با دشمنان خدا و دشمنان اولیای خدا دشمن باشند و با آنهایی که در حال جنگ با مسلمانان هستند مقابله کنند، و در عین حال با دیگر مسلمانها وحدت نیز داشته باشند. پس وحدت مسلمانان با تبرّی از دشمنان خدا و دشمنان اولیای خدا هیچ منافاتی ندارد. به عنوان نمونه امام خمینی رضواناللهتعالیعلیه هم ولایی بودند هم متبرّی از دشمنان خدا و دشمنان اولیای خدا و در عین حال به مقدسات سایر مسلمانان و اشخاص مورد احترام آنها لعن و توهین هم نمیکردند. خیلی از بزرگان بودند که مردم را به وحدت دعوت کردند و از دشمنان خدا هم تبرّی جستند.
وحدت بین مسلمین و پرهیز از تفرقه یک امر واجب است و ایجاد اختلاف و تفرقه بین مسلمانان که به نفع دشمنان و به نفع استکبار جهانی و صهیونیسم بینالمللی است، حرام است. اما اینکه اگر مقلد حضرت آقا هم نباشند، باید مراعات این مسئله را بکنند؟ بله دیگران هم باید مراعات این مسئله را بکنند. در این مسئله فرقی ندارد که افراد مقلد حضرت آقا باشند یا مقلد سایر مراجع. چرا که به فتوای همهی مراجع معظم تقلید، انجام کارهایی که بر ما واجب نیست -ولو مستحب هم باشند- اگر انجام آن کارها موجب سوء استفادهی دشمنان علیه مکتب اهل بیت علیهمالسلام شود تا به پیروان مکتب اهل بیت علیهمالسلام توهین کنند یا موجب اختلاف بین مسلمانان باشد جایز نیست.
منبر سوم: نقش تولّی و تبرّی در پذیرش اعمال صالحه
آیه: لقد کان لکم فی رسول الله اسوة حسنة لمن کان یرجوا الله و الیوم الآخر و ذکر الله کثیرا (سوره احزاب، آیه 21) مسلما برای شما در زندگی رسول خدا سرمشق نیکویی بود، برای آنها که امید به حمت خدا و روز رستاخیز دارند و خدا را بسیار یاد می کنند.
حدیث: امام محمد باقر (ع):التارکونَ وِلایَةَ علیٍّ(ع)، اَلمُنکِرونَ لِفَضلِه، اَلمُظاهِرونُ اَعداءَهُ، خارجونَ عَن الاسلامِ مَن ماتَ مِنهُم علی ذلِکَ.آن کسانی که ولایت علی(ع) را نپذیرفتند و فضل و برتری او را مُنکر شدند و با دشمنانش همداستان گردیدند چنانچه بر همین حال بمیرند بر دین اسلام نمردهاند. (بحار، ج ٢٧، ص ٢٣٨)
سیمای تولی و تبری: نقش تولّی و تبرّی در پذیرش اعمال صالحه:
در فرهنگ شیعه «تولی» و «تبری» شرط اساسی پذیرش اعمال صالحه است و بدون داشتن این دو هیچ عملی پذیرفته نیست مثل آن می ماند که شخص هیچ گونه عمل خیری انجام نداده باشد در این زمینه روایات متعددی در متون اسلامی مطرح شده که برخی از آنان آورده می شود:
حضرت امام سجاد (ع) به نقل از رسول الله فرموده که آن وجود مقدس (ص) فرموده اند:« ما بال اقوام اذا ذکر عندهم آل ابراهیم (ع) فرحوا استبشروا و اذا ذکر عندهم آل محمد (ص) اشمأزت قلوبهم و الذی نفس محمد (ص) بیده لو ان عبدا جاء یوم القیامه بعمل سبعین نبیا ما قبل الله ذلک حتی یلقاه بولایتی و ولایه اهل بیتی عندالله . »«چه می شود مردمی را که چون خاندان ابراهیم (ع) در نزد ایشان یاد شود شاد و مسرور گردند و چون از خاندان محمد (ص) یاد کنند دل هایشان متنفر شود قسم به آن کس که جان محمد (ص) در دست اوست اگر بنده ای در روز قیامت عمل هفتاد پیغمبر (ص) را بیاورد خدا از او نپذیرد تا خدا را دیدار کند به ولایت من و ولایت اهل بیت (ع) من در نزد خدا.»
ابوحمزه ثمالی ره روایت می کند که به حضرت باقر (ع) گفتم :«جعلت فداک یابن رسول الله (ص) قد یصوم الرجل النهار و یقوم اللیل و یتصدق و لا نعرف منه الا خیرا الا انه یعرف قال فتبسم ابوجعفر (ع) فقال: یا ثابت انا فی افضل بقعه علی ظهر الأرض لو ان عبدا لم یزل ساجدا بین الرکن و المقام حتی یفارق الدنیا و لم یعرف و لا یتنا لم ینفعه ذلک شیئا.»«یابن رسول الله (ص) فدایت شوم، شخصی روز روزه دار و شب به عبادت می گذراند و صدقه می دهد و جز خیر و خوبی از او نمی دانم جز آن که اقرار به ولایت شما ندارد؟ گوید: امام (ع) تبسم کرد و فرمود: ای ثابت من در برترین مکان های زمین هستم اگر بنده ای همیشه در سجده در میان رکن و مقام باشد تا پایان عمر که از دنیا برود ولی ولایت ما را نشناسد این عبادت سودی به حال او ندارد.»
امام صادق (ع) هم فرموده است :«ان اول ما یسئل عنه العبد اذا وقف بین یدی الله جل جلاله عن الصلوات المفروضات و عن الزکوه المفروضه و عن الصیام المفروض و عن الحج المفروض و عن ولایتنا اهل البیت فان اقربوا لا یتنا ثم مات علیها قبلت منه صلوته و زکوته و حجه و ان لم یقربو لایتنا بین یدی الله جل جلاله لم یقبل الله عزوجل منه شیئا من اعماله .»«نخستین چیزی که از بنده به هنگامی که در پیشگاه خدای جل و جلاله می ایستد پرسیده می شود از نمازهای واجب و زکات واجب و روزه ی واجب و حج واجب و از ولایت ما اهل بیت (ع) است که اگر اقرار به ولایت ما کرده و بر آن مرده باشد نماز و روزه و زکات و حجش پذیرفته می شود و اگر در پیشگاه خدا جل جلاله بر ولایت ما اقرار نکند خدای عزوجل چیزی از اعمالش را نخواهد پذیرفت.»
رسول مکرم اسلام (ص) هم در چنین زمینه ای فرموده است:«لو ان رجلا قام لیله وصام نهاره و تصدق بجمیع ماله و حج جمیع دهره و لم یعرف ولایه ولی الله فیوالیه و یکون جمیع اعماله بدلالته الیه ما کان له علی الله حق فی ثوابه و لا کان من اهل الایمان .... »«اگر مردی تمام شب های عمرش را به عبادت و تمام روزهایش را به داشتن روزه بگذرد و همه ی مالش را صدقه دهد و تمام عمرش حج کند ولی ولایت ولی خدا را نشناسد که دوستش بدارد و همه کارهای خویش را به دستور و دلالت او انجام دهد حق پاداشی بر خدا ندارد و از مؤمنان محسوب نخواهد شد.
در روایت دیگر رسول الله (ص) فرموده است :«من مات و لم یعرف امام زمانه ای من یجب ان یقتدی به فی زمانه مات میته جاهلیه .»«هر کس بمیرد و امام زمان خود را نشناسد یعنی امامی را که پیروی از وی واجب است نشناسد مردنش همانند مردن مردم عهد جاهلیت و بت پرستی می باشد.»
امام حسن عسگری (ع) فرموده اند :«لا یقبل الله احد عملا الا بولایتهما و معاده اعدائهما و ان کان ما بین الثری الی العرش ذهبا یتصدق به فی سبیل الله .»«خداوند هیچ عبادتی را نمی پذیرد مگر به ولایت پیامبر و علی (ع) و دشمنی با دشمنان این دو اگر چه [شخص به اندازه] مابین زمین تا عرش الهی در راه خدا طلا صدقه بدهد»
امیرالمؤمنین علی (ع) در خصوص اهل بیت فرموده اند:«انظروا اهل بیت نبیکم فالزموا سمتهم و اتبعوا اثرهم فلن یخرجوکم من هدی و لن یعیدوکم فی ردی ، فأن لبدوا فالبدوا ، و ان نهضوا فانهضوا و لا تسبقوهم فیضلوا و لا تتأخروا افتهلکوا.»«نظر به اهل بیت پیغمبر خود کنید . از سمتی که آنان گام برمی بردارند منحرف نشوید و قدم به جای قدمشان بگذارید و آنان هرگز شما را از جاده هدایت بیرون نمی برند و به پستی و هلاکت باز نمی گردانند ، اگر سکوت کنند سکوت کنید و اگر قیام کنند قیام کنید از ایشان سبقت و پیشی نگیرید که گمراه می شوید و از آنان عقب نمائید که هلاک می گردید .»
امام رضا (ع) هم در روایتی به نقل از امام باقر (ع) فرموده اند:«من سره ان لا یکون بینه و بین الله حجاب حتی ینظر الی الله و ینظر الله الیه فلیتوال آل محمد و یتبرأ من عدوهم . و یأتم بالأمام منهم فانه اذا کان کذلک نظر الله الیه و نظر الی الله .»«هر که دوست دارد که میان او و خدا حجاب و پرده ای نباشد تا خدا را ببیند و خدا نیز به او نظر فرماید باید آل محمد (ص) را دوست بدارد و از دشمنانش بیزاری جوید و به امام از آنان اقتداء کند که چون این گونه باشد خدا به او نظر فرماید و خود نیز نظر به خدا نماید.»
تولی و تبری مطابق با فتاوای حضرت آیتالله العظمی خامنهای مدظله العالی:
نظر حضرت آیتالله خامنهای دربارهی برگزاری مراسم لعن چیست؟
حضرت آقا بارها فرمودهاند که به مقدسات سایر مذاهب توهین نکنید. بنابراین باید از این کار پرهیز کرد و نکتهی جالب توجه اینجا است که برخی میگویند در مجالس خصوصی اشکالی ندارد که لعن بگوییم؛ در حالی که حضرت آقا قید نزدند که مجلس عمومی باشد یا خصوصی، بلکه به طور کلی فرمودهاند که به مقدسات سایر مسلمانان یعنی سایر فِرَق اسلامی توهین نکنید. حضرت آقا در جایی فرمودهاند: «آن شیعهای هم که از روی نادانی و غفلت، یا گاهی از روی غرض - این را هم سراغ داریم و افرادی را هم از بین شیعیان میشناسیم که فقط مسئلهشان مسئلهی نادانی نیست، بلکه مأموریت دارند برای اینکه ایجاد اختلاف کنند - به مقدسات اهل سنت اهانت میکند، عرض میکنم: رفتار هر دو گروه حرام شرعی است و خلاف قانونی است.» بنابراین توهین به مقدسات سایر مذاهب اسلامی به نظر حضرت آقا حرام شرعی است.
منبر چهارم: محبت «اهل البیت» از دیدگاه بزرگان اهل سنت
آیه: لا تجد قوما یؤمنون بالله و الیوم الآخر یوادون من حاد الله و رسوله و لوکانوا آبائهم اوابنائهم او اخوانهم او عشیرتهم اولئک کتب فی قلوبهم الایمان و ایدهم بروح منه و یدخلهم جنات تجری من تحتها الانهار خالدین فیها رضی الله عنهم و رضوا عنه اولئک حزب الله الا ان حزب الله هم المفلحون (سوره مجادله، آیه 22)هیچ قومی را که ایمان به خدا و روز رستاخیز دارند نمی یابی که با دشمنان خدا و رسولش دوستی کنند، هر چند پدران یا فرزندان یا برادران یا خویشاوندانشان باشند؛ آنان کسانی هستند که خدا ایمان را بر صفحه دلهایشان نوشته، و با روحی از ناحیه خودش آنها را تقویت فرموده، و آنها را در باغهایی از بهشت وارد می کند که نهرها از زیر (درختانش) جاری است، جاودانه در آن می مانند؛ خدا از آنها خشنود است و آنان (نیز) از خدا خشنودند، آنها «حزب الله» اند، بدانید «حزب الله» پیروز و رستگارند.
حدیث: پیامبرگرامی اسلام صلیالله علیه و آله و سلم:والِ وَلِیَّ علیٍّ وَلَو اَنَّهُ قاتِلُ اَبیکَ وَ وَلَدِکَ و عادِ عَدُوَّهُ وَ لَو اَنَّهُ اَبوکَ اَو وَلَدُکَ.دوست علی(ع) را دوست بدار هرچند که او قاتل پدر و فرزندت باشد و دشمنش را دشمن بدار هرچند که او پدر یا فرزند خودت باشد. (بحار، ج ٢٧، ص ٥٥)
سیمای تولی و تبری: محبت «اهل البیت» از دیدگاه بزرگان اهل سنت:
می دانیم ، زمخشری و فخر رازی از علمای بزرگ اهل سنت محسوب می شوند و این دو از کسانی هستند که در باب «ولایت» به جنگ شیعه آمده اند.ولی با همه ی عناد و لجاجت نتوانسته اند بخشی از واقعیت را کتمان نمایند هر چند مفهوم حدیث را «تحریف» کرده اند ولی هر دو نفر تصریح کرده اند که حدیث ذیل از رسول مکرم اسلام (ص) نقل شده است:« من مات علی حب آل محمد مات شهیدا، ألا و من مات علی حب آل محمد مات مغفورا له ، ألا و من مات علی حب آل محمد مات تائبا ألا و من مات علی حب آل محمد مات مؤمنا مستکمل الأیمان .... ألا و من مات علی بغض آل محمد مات کافرا، ألا و من مات علی بغض آل محمد لم یشم رائحه الجنه .»
«هر کس که بر دوستی آل محمد بمیرد، شهید مرده است ،«هر کس که بر دوستی آل محمد بمیرد آمرزیده مرده است ،«هر کس که بر دوستی آل محمد بمیرد، توبه کار مرده است ،«هر کس که بر دوستی آل محمد بمیرد، مؤمن و کامل ایمان مرده است ....«هر کس که بر دشمنی آل محمد بمیرد، کافر مرده است ،«هر کس که بر دشمنی آل محمد بمیرد، بوی بهشت را استشمام نخواهد کرد. »
این دو نفر، چون نتوانسته اند اصل حدیث را کتمان نمایند معنای آن را تحریف کرد ، و گفته اند منظور محبت قلبی است که ما هم قلبا آل محمد را دوست داریم!!! در صورتی که منظور رسول الله از «محبت اهل بیت» فقط محبت قلبی نیست.
اهل بیت(ع) در سخنان خلفای راشدین:
از آنجا که صحابه شاهدان بی واسطه رفتار، کردار و گفتار پیامبر(ص) هستند، نقل قول و سخنانشان اهمیت و جایگاه خاص خودش را دارد و در بسیاری موارد حجت است. لذا در اینجا لازم دیدیم که به بررسی سخنان برخی از صحابه معروف بپردازیم تا جایگاه اهل بیت(ع) را در گفتار آنان که در واقع انعکاسی از توجهات پیامبر(ص) و درک آنان به این موضوع است بیابیم.
ابوبکر: خلیفه اول
ابوبکربن ابی قحافه یکی از صحابه های پیامبر(ص) است که پس از وفات پیامبر(ص) با بیعت عده ای در مکانی به نام سقیفه به جانشینی پیامبر اکرم(ص) رسید. یکی از ویژگی های ابوبکر در تاریخ این است که او دخترش عایشه را به همسری پیامبر(ص) در آورد، تا به میمنت این وصلت به خاندان نبوت نزدیک تر گردد و از اسرار خانه وحی آگاهی یابد.با این قرابت و نزدیکی، ابوبکر شاهد بسیار خوبی برای بیان جایگاه و منزلت اهل بیت پیامبر(ص) است که تاریخ به همین مناسبت از او درباره شخصیت، فضایل و مناقب آنان، خصوصاً حضرت علی(ع)، کلمات بسیار تکان دهنده و سخنان عجیبی نقل کرده است که بسیاری از زوایای تاریک تاریخ اهل بیت(ع) را روشن می سازد و بر مظلومیت و حقانیت آن بزرگواران صحه می گذارد. ما در اینجا به نقل برخی از سخنان که درباره حضرت علی(ع) است می پردازیم.
علی(ع) عترت پیامبر(ص):ابن کثیر از معقل بن یسار نقل می کند که گفت: شنیدم ابوبکر می گوید: علی (ع) عترت رسول الله(ص) است.[ ابن کثیر، وسیلة الامال، به نقل الغدیر، ج1، آخر صفحه303.]
دشمنی و دوستی با علی(ع) دشمنی و دوستی با پیامبر(ص):ابوبکر می گوید: روزی پیامبر خدا(ص) را دیدم که خیمه ای را به پا داشت و در حالی که بر کمانی تکیه داده بود و علی(ع) و فاطمه(س) و حسن و حسین(ع) در آن خیمه بودند. آن حضرت فرمود: ای گروه مسلمانان، من با کسی که با اهل این چادر دوست است، دوست هستم و با دشمن آنان دشمن، دوست نمی دارد آنها را مگر سعادتمند و حلال زاده و دشمن نمی دارد مگر بدبخت و حرامزاده.[ الریاض النضرة، ج3، ص154، به نقل از الامام علی (ع) فی آراء الخلفاء، مهدی فقیه ایمانی، مؤسسة معارف اسلامیه، ط الاولی، ص46]
جواز عبور از صراط علی(ع):ابن حجر عسقلانی از ابوبکر نقل می کند که: «همانا صراط گردنه ای دارد که هیچ کس را یارای گذر از آن نیست مگر با جواز و اجازه ای از علی بن ابی طالب.»[ لسان المیزان، به نقل الامام علی(ع) فی آراء الخلفاء، ص49.]
نگاه به سیمای علی(ع) عبادت است:ابن مغازلی شافعی از عایشه روایت دارد که می گوید: دیدم ابوبکر به علی(ع) زیاد نگاه می کند. پس پرسیدم: ای پدر، تو را می بینم که به علی(ع) زیاد نظر می کنی، چرا؟ گفت: دخترم! ازپیامبر اکرم(ص) شنیدم که می گفت: نگاه به چهره علی(ع) عبادت است.[ محمد کمال الدین محمد، تاریخ خلفاء، ص136؛ ابن عساکر، تاریخ مدینه و دمشق، دارالفکر، 2000م، ابن هبة الله شافعی، ج42، ص350]
عمربن خطاب: خلیفه دوم
یکی دیگر از صحابه های نزدیک پیامبر(ص)، عمربن خطاب می باشد که در بسیاری از غزوات پیامبر اکرم(ص) از جمله بدر، احد، خندق و همچنین لشکر اسامه همراه دیگر اصحاب شرکت جسته و افتخار این را داشت که دخترش حفصه را به همسری پیامبر(ص) در بیاورد. عمر پس از ابوبکر به سفارش وی خلیفه مسلمانان گشت و زمام امور را برای سیزده سال به دست گرفت.[ ابن کثیر، البدایة و النهایة، ج5، ص180.]این صحابی نیز مقام اهل بیت(ع) و شأن والای آن نزد خداوند و پیامبرش(ص) به خوبی دریافته بود و اعترافات جالبی از خود در این مورد به ثبت رسانده است؛ از جمله:
علی(ع) و آل ایشان بر ساق عرش الهی:خطیب خوارزمی از عمربن خطاب نقل می کند که گفت: «پیامبر(ص) فرمود همانا علی، فاطمه، حسن و حسین(ع) در بارگاه الهی بر عرش رحمان جای دارند.»[ تاریخ مدینه و دمشق، ج13، ص229.]
عمر، پیامبر(ص) را آزرده است:علامه شیخ الدین قفطی شافعی از جابر انصاری نقل می کند که: «عمر گفت به علی(ع) ستم می کردم. پس پیامبر(ص) را دیدم. به من گفت: مرا آزار می دهی! گفتم: چگونه؟! فرمود: به علی(ع) جفا نمودی، همانا هر کسی علی را بیازارد مرا آزرده است.»[ ملحقات احقاق الحق، ج16، ص229.]
حب علی(ع) برائت از آتش است:ابن شیرویه بیلمی از عمر نقل می کند که گفت: شنیدم رسول خدا(ص) می گفت: «حب علی(ع) باعث دوری از آتش دوزخ است.»[ فضائل الصحابه، به نقل الامام علی(ع) فی آراء الخلفاء، ص66.] در جای دیگری نیز آمده که عمر از پیامبر(ص) روایت می کند که: «اگر مردم بر حب علی(ع) جمع می شدند، خداوند آتش جهنم را نمی آفرید.»[ ینابیع المودة، ص2510.] یا اینکه «از پیامبر(ص) شنیدم که درباره علی می گوید: ای علی! هر کس تو را دوست بدارد، مرا دوست داشته است و هر کس مرا دوست بدارد، خداوند را دوست دارد و هر کس خدا را دوست بدارد، خداوند او را وارد بهشت می کند.»[ ابن عساکر، تاریخ دمشق، ج42، ص282.]
هر کس بر بغض و دشمنی علی(ع) بمیرد، یهودی مرده است:ترمذی از عمر روایت دارد که می گوید: شنیدم رسول خدا(ص) علی(ع) می گوید: «هر که تو را دوست داشت در روز قیامت بر منزلت پیامبران(ع) است و هر که بر بغض و کینه تو بمیرد و اهمیت ندهد یهودی، یا نصرانی مرده است.»[ الامام علی(ع) فی آراء الخلفاء، ص72، به نقل از الکوب الدری.]
ایمان علی(ع) بر آسمان و زمین برتری دارد:ابن عساکر دمشقی می نویسد: عمر گفت: این علی بن ابی طالب است. شهادت می دهم که رسول خدا(ص) می گفت: «اگر آسمان های هفت گانه و زمین های هفت گانه در کفه ترازو قرار گیرند و ایمان علی(ع) در کفه دیگر، همانا ایمان علی(ع) برتری دارد.»[ تاریخ مدینه و دمشق، ج42، ص41؛ ینابیع المودة، ص254.]
شرف بدون ولایت علی کامل نمی شود:ابن حجر هیثمی از عمر نقل می کند که می گوید: «اشراف را دوست بدارید و به آنها مودت کنید و از آدمهای پست نسبت به ناموستان بترسید و بدانید که شرف و عزت کامل نمی گردد مگر با ولایت علی(ع).»[ الصواعق المحرقه، ص178.]
عثمان بن عفان: خلیفه سوم
عثمان که از شورای شش نفره با قبول اجرای سنت شیخین (ابوبکر و عمر) بر حضرت علی(ع) پیشی گرفت و بر مسند خلافت نشست[یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، دارالکتب العلمیة، بیروت، الاولی، ج2، ص112؛ البدایة النهایة، ج7، ص150.] نیز یکی از صحابه پیامبر(ص) بود که رفتار و کردار پیامبر خدا(ص) را با اهل بیت(ع) دیده و گفتار ایشان را شنیده بود و به منزلت آنان نزد خدا و رسولش آگاهی داشت. بنابراین نقل گفته ها و آرای او درباره اهل بیت پیامبر(ص) خالی از فایده نخواهد بود.
خلق ملائکه از نور چهره علی(ع):خطیب خوارزمی از عثمان نقل می کند که عثمان می گوید: شنیدم از عمربن خطاب که گفت: شنیدم از ابوبکر گفت: شنیدم پیامبر(ص) می گوید: «همانا خداوند از نور سیمای علی بن ابی طالب فرشته هایی را آفرید که تسبیح و تقدیس می کنند و ثواب آن را برای دوستداران علی(ع) و دوستداران فرزندان علی (ع) می نویسند.»[ الامام علی(ع) فی آراء الخلفاء، ص139، به نقل از مناقب خوارزمی.]
لولا علی (ع) لهلک عثمان!به گواهی تاریخ عثمان بسیاری از قضاوتها را نه تنها با مشورت علی(ع) انجام می داد، بلکه بیشتر آنها را بر عهده امام علی(ع) می نهاد و به ایشان ارجاع می داد و همواره این جمله را ـ که خلفای پیشین نیز مداوم تکرار می کردند ـ به حضرت(ع) می گفت که «اگر علی(ع) نبود بی شک عثمان هلاک می شد.»[ علامه امینی، الغدیر، دارالکتب الاسلامیة، ط الثانیة، ج8، ص241.]
نعمان بن ثابت (ابوحنیفه): پیشوای مذهب حنفی و اهل بیت(ع)
از ابوحنیفه سخنانی در باب فضایل اهل بیت(ع) خصوصاً حضرت علی(ع) و امام صادق(ع) وارد شده که نشان دهنده علاقه وی به اهل بیت(ع)و ارادت خاص او به آنان است. از جمله از وی نقل می کنند که گفته است: «هو الامام علی(ع) احب الینا من عثمان» یا اینکه: «هیچ کس با علی جنگ ننمود مگر اینکه علی(ع)به برحق بودن اولی بوده است.» همچنین وی از حضرت امام صادق(ع) بسیار پرسش می نمود و با احترام فراوان تنها با جمله، «جعلت فداک یابن رسول الله» ایشان را مخاطب قرار می داد. همواره درباره ایشان می گفت: من دانشمندتر از جعفربن محمد(ع) ندیده ام.این ارادت به اهل بیت(ع) تا جایی بود که گفته شد وقتی حضرت امام صادق(ع) ابوحنیفه را از قیاس کردن منع کرد، او از این کار دست کشید، اما مدرسه و شاگردان وی به قیاس ادامه دادند. امام الصادق(ع) والمذاهب الأربعة
ابوعبدالله مالک بن انس بن مالک به سال 93ق در مدینه به دنیا آمد و به سال 179ق وفات یافت. وی چهل سال با امویها و چهل و شش سال با عباسیها زندگی گذراند.[80] درباره شخصیت او نیز روایات نادرستی وجود دارد. مثلاً در تاریخ می خوانیم: در خواب از پیامبر اکرم(ص) پرسیده شد: بعد از شما از چه کسی باید مسائل خود را بپرسیم؟ فرمودند: از مالک.[81] بی اساس بودن چنین سخنانی برخواننده گرامی پوشیده نیست.
مالک بن انس: پیشوای مذهب مالکی
بر جعفربن محمد روزگار و زمانه مختلفی گذشته، اما ایشان را همواره بر سه چیز ثابت دیدم: یا نماز می گزارد یا روزه داشت یا قرآن قرائت می نمود.ندید چشمی، نشنید گوشی و نرسید بر عقل کسی که بشری از جعفربن محمد صادق(ع) عالم تر، عابدتر و پرهیزکارتر باشد.همواره جعفربن محمد(ع) را می دیدم که بسیار شوخ طبع، خوشرو و متبسم بودند. اگر نام مبارک حضرت پیامبر(ص) در محضرشان ذکر می شد رنگ از رخسارشان می پرید و هرگز ندیدم که نام پیامبر اکرم(ص)را بر زبان جاری سازند مگر اینکه بر وضو باشند. همواره او را در سه حال می دیدم: برپادارنده نماز، روزه دار و قاری قرآن. درباره آنچه به او مربوط نمی شد سخنی نمی فرمود و از عالمان و عابدانی بود که در برابر پروردگار خاشع و خاضع می باشند. امام الصادق(ع) والمذاهب الأربعة
محمدبن ادریس: پیشوای مذهب شافعی و اهل بیت(ع)
شرح حال شافعی به خوبی بیانگر این است که وی بیشترین رابطه و علاقه را با اهل بیت(ع) داشت، به گونه ای که همواره به او تهمت شیعه و رافضی بودن می زدند. او در زمانی که شیعه بودن مساوی با قتل و شکنجه بود، به صراحت به اهل بیت(ع) و خصوصاً حضرت علی (ع) و حضرت فاطمه(س) اظهار محبت و اطاعت می نمود و تاریخ را به حیرت وا می داشت. تسلط وی بر ادبیات باعث شد که وی در مدح اهل بیت(ع) اشعار فروانی بسراید و احساسات و ارادت خود را به آنان در قالب ابیات بسیار زبیایی ماندگار سازد.
در اشعاری که او در منزلت اهل بیت(ع) دارد می خوانیم:[ ابن حجر هیثمی، الصواعق المحرقة، مکتبة القاهرة، ص133.]
یـا آل بیـت رسـول الله حبـکم/یکفیـکم مـن عظم الفخر انکم/فـرض من الله فی القرآن انزله/من لم یصل علیکم لا صلاة له/و در موالات و دوستی با اهل بیت(ع) سروده است:اذا فی مجـلس ذکـروا عـلیاً/فاجزی بـعضهم ذکراً سواه/اذا ذکــرو عـلیا او بنیــه/و قال تجاوزا یا قوم عن ذا/برئت إلی المهیمن من اناس/عـلی آل الـرسول صــلاة/وسبـطیه و فـاطـمة الزکیة/فــایقـن انــــه سـلقلقیة/تشاغـل بـالـروایات العیة/فهذا من حدیث الرافضیة/یرون الرفض حب الفاطمیة/و لـعنته لتــلک الجـاهلیـة/آری، این جاذبه اهل بیت(ع) است که در هر برهه و زمان و مکانی، هر بشری را در هر سطح و مقامی و با هر اندیشه و مذهبی به سوی خود می کشاند و قلبها را به تسخیر خود در می آورد. این عشق اهل بیت(ع) است که دلها را همچون موم نرم و عقلها را واله و شیدای خود می سازد و در خود فرو می کشاند.آیا این ستارگان پر نور جاوید را می توان در پس ابرهای تیره و تار کینه و حسادت پنهان نمود و شعله پرفروغ آنان را در دلها خاموش ساخت؟ گذر تاریخ گواه است که هرگز حتی ذره ای از این عشق مقدس و الهی را نمی توان کاست و خاموش کرد؛ همان گونه که وعده پروردگار نیز همین است: «یریدون أن یطفؤوا نور اللّه بأفواههم ویأبی اللّه إلاّ أن یتمّ نوره»
احمدبن محمد: پیشوای مذهب حنبلی و اهل بیت(ع)
احمدبن حنبل از همان ابتدای کار در زمان بنی عباس متهم به حمایت از علویها بود، به طوری که خانه او و برادرش همیشه در معرض بازرسی و جست وجو قرار می گرفت، زیرا وی شاگرد بسیاری از رجال شیعه مانند اسماعیل بن ابان ازدی بود.در زمان متوکل عباسی شیعیان وضع بسیار اسفبار و پرعذاب و شکنجه ای را تحمل می کردند. تاریخ در این عرصه درباره افکار حنبل نیز دچار تناقض شده است. از یک طرف متوکل، احمدبن حنبل را به دوستی و نزدیکی خود می خواند، او را تکریم و احترام می نماید و اموال و ثروت فراوان به او می بخشد و از طرف دیگری ما «احمد» را طرفدار اهل بیت(ع) و علویها می یابیم. در گفت وگویی از پسرش نقل شده که می گوید: از پدرم درباره خلفای پس از پیامبر(ص) پرسیدم. پس علی بن ابی طالب چگونه است؟ پاسخ گفت: پسرم، علی بن ابی طالب از اهل بیتی است که کسی با آنها قابل قیاس نیست.یا اینکه او درباره خلافت علی(ع) می گفت: خلافت زینت علی(ع) نیست، بلکه علی(ع) زینت خلافت است. جالب اینکه وی عقیده بر لعن یزید نیز داشت و می گفت: «چگونه کسی را خداوند در سه آیه رعد، قتال و احزاب لعنت کرده، لعن ننمایم.»در کتاب مسند احمد نیز در فضایل اهل بیت(ع)، علی(ع) و آل ایشان روایتها و احادیثی را نقل می کند که نظیرش را هرگز در کتابهایی چون صحیح بخاری نمی یابیم؛ آن هم در دورانی که علویها و دوستداران و پیروان آنان در شدیدترین شرایط مورد آزار و اذیت حکومت بنی عباس بودند.اگر به راستی اهل بیت(ع) هیچ گونه حق و حقوقی در خلافت و جانشینی پیامبر(ص) نداشتند، چرا باید چندین سال پس از رحلت پیامبر(ص) و با آن همه کتمان حقیقت، تحریف واقعیت و آزار و اذیتهای متمادی و گسترده، باز هم اشخاصی چون ابوحنیفه، مالک، شافعی و احمدبن حنبل زبان به مدح و ستایش آنان بگشایند، جان خود و خانواده خود را به خطر اندازند، با حکومت با دستان خالی در افتند و در این راه حتی تن به کشته شدن بدهند؟آیا این همت جز این نیست که خورشید حقیقت در دل آنان شعله ور بوده و چشمهایشان به واقعیت باز و افکارشان در این زمینه روشن و هدایت یافته بود؟ این بُعد از زندگی ائمه و پیشوایان مذاهب چهارگانه بهترین چراغ برای یافتن حق و حقیقت است که دریابیم آنان نیز پیروان اهل بیت(ع) بودند و به حقانیت امامت آنان به خوبی اعتراف نموده اند.منبع:پایگاه اطلاع رسانی حوزه https://hawzah.net/fa/Magazine/View/2691/6564/76331
تولی و تبری مطابق با فتاوای حضرت آیتالله العظمی خامنهای مدظله العالی:
آیا حرام بودن بیاحترامی به اعتقادات مذاهب شامل غیر اهل سنت هم میشود؟
به هر حال مذاهبی هستند که دارند با مسالمت زندگی میکنند و آنها هم به مقدسات ما معمولاً توهین نمیکنند. توهین به آنها هم اگر موجب تفرقه و فتنهانگیزی در جامعه شود قطعاً حرام است.
منبرپنجم: مفهوم حب و بغض
آیه: یا ایها الذین آمنوا لا تتولوا قوما غضب الله علیهم (سوره ممتحنه، آیه 13) ای کسانی که ایمان آورده اید! با قومی که خداوند آنان را مورد غضب قرار داده دوستی نکنید!
حدیث: پیامبرگرامی اسلام صلیالله علیه و آله و سلم:مَن حارَبَ عَلیّاً فَقَد حارَبَنی وَ مَن حارَبَنی فَقَد حارَبَ اللهَ عَزَّوجَلّ.هر کس با علی جنگ و محاربه کند با من محاربه کرده و کسی که با من محاربه کند با خدای متعال محاربه نموده است. (بحار، ج ٢٧، ص ٦٢)
سیمای تولی و تبری: فُضیل بن یَسار گوید: از امام صادق (علیهالسّلام) پرسیدم، آیا حب و بغض از ایمان است؟ فرمود: مگر ایمان چیزی غیر از حب و بغض است؟ سپس این آیه را تلاوت فرمود: خدا ایمان را محبوب شما کرد و آن را در دل شما بیاراست، و کفر و نافرمانی و عصیان را ناپسند شما کرد، آنان هدایت یافتگانند.بر طبق حدیثی دیگر از امام جعفر صادق (علیهالسّلام)، روزی رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) با طرح سئوالی در بین اصحاب به تعلیم آنها میپردازد و میپرسد: کدام یک از دستاویزهای ایمان محکمتر است؟ گفتند: خدا و رسولش داناترند، و بعضی گفتند نماز، و برخی گفتند زکات، و بعضی روزه و گروهی حج و عمره را نام بردند، و بالاخره عدهای گفتند جهاد. رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود: هر یک از اینها را که گفتید فضیلتی است، ولی جواب پرسش من نیست، محکمترین دستاویزهای ایمان دوستی برای خدا و دشمنی برای خدا و پیروی اولیاء خدا و بیزاری از دشمنان خداست. و حتی این حالت دوست داشتن نیاکان و کارهای خیر، و دشمن داشتن بدکاران به واسطهی اعمال شرشان، خود میزان خوبی و بدی شخص معرفی شده است.
حُبّ و بُغض، دو مفهوم در قرآن و حدیث و اخلاق، به معنای دوستی و دشمنی.حُب در لغت، مصدر فعل «حَبَّ یحِبُّ» است که از جمله به معنای لزوم و ثبات و نیز دوستی و کشش نفس به سوی چیزی خواستنی است و این معنا از همان لزوم و ثبات اخذ شده استدر مقابل، بغض به معنای دشمنی و تنفر از چیزی است که مورد پسند انسان نباشد. حب در اصطلاح، گرایش به سوی چیزی لذت بخش و سازگار با طبع و وابستگی خاص میان انسان و کمال اوست که اگر شدت یابد عشق نامیده میشود. این انفعال نفسانی تابع ادراک و معرفت است و از شناخت زیباییهای ذاتی محبوب یا از احسان وی نشئت میگیرد و دارای مراتب شدت و ضعف و دربرگیرنده امور مادّی و غیرمادّی است. تعلق میان مُحِب و محبوب، باعث کشش انسان به سوی محبوب میشود که با رسیدن به آن، نقص وی به کمال تبدیل میشود و نیازهای مادّی و معنویاش برطرف میگردد.
بُغض در اصطلاح نفرت از چیزی آزار دهنده و مخالف با طبع است که اگر فزونی یابد، مَقْت (بیزاری، عداوت) و بَغْضاء (کینه، دشمنی) خوانده میشود. بغض هنگام تضاد چیزی با محبوب ایجاد میشود، لذا اگر محبوبی وجود نداشته باشد مبغوضی نیز نخواهد بود.در قرآن کریم حب و مشتقات آن ۸۲ بار و البَغضاء، که تنها شکل به کار رفته از مادّه بغض است، پنج بار به کار رفته است. [در برخی آیات قرآن به رابطه حب میان خدا و بندگان اشاره شده است.علامه طباطبائی حب خدا به بنده را احسان خاص او دانسته است که از صفات فعل الهی اوست. وی حب خدا به انسان را گسترش رحمت او بر شخص و کشیده شدنش به سوی خدا و بغض خدا را دوری رحمتالهی از انسان میداند.خدا حب خود به بنده را در اموری همچون اعطای توفیق طاعت و عبادت، هدایت به دین،برداشتن حجاب از قلب، بخشایش و پاداش جلوه گر میسازد.براساس آیات قرآن، برخی بهره مندان از حب الهی عبارتاند از: توبهکنندگان، پرهیزکاران، مجاهدان در راه خدا، توکلکنندگان به خدا، شکیبایان و پیروی کنندگان از پیامبر.همچنین براساس روایات، علم آموزی،بیرغبتی به دنیا،نیکی به والدین، شاد کردن دل مسلمان، یاری رساندن به داد خواهان و تلاوت قرآن از اعمالی است که خدا آنها را دوست دارد.از نشانههای دوستی خدا با بنده، داشتن فهم عمیق در دین، قناعت، قلب سلیم و ابتلا است.ابن قیم جوزیه به جاآوردن نوافل، شکسته شدن قلب در پیشگاه خدا و مناجات با او را از عوامل جلب محبتالهی دانسته است.بنابر حدیث نبوی مشهور به «حدیث قرب نوافل»، هرگاه بنده از طریق نوافل به خدا تقرب جوید خدا او را دوست خواهد داشت و آنگاه که دوستش بدارد گوش و چشم و دست و پای او میشود و هر آنچه بخواهد به او عطا میکند. براساس آیات قرآن، از جمله محرومان از دوستی خدا عبارتاند از: کافران، تجاوزکاران، مفسدان، اسراف کنندگان، ستمکاران، مستکبران و خیانت پیشگان. بنابر روایات، دشنام دهندگان، لعنت کنندگان و طعنه زنندگان بر مؤمنان، پیشوایان ستمکار، سخن چینان و تفرقهافکنان از جمله کسانی هستند که خدا آنها را دشمن میدارد.حب الهی موضوع مباحثات کلامی نیز بوده است. غزالی حب الهی را بالاترین مقام انسانی دانسته که مقامهای پیشین، نظیر توبه و صبر و زهد، مقدمه آن است و مقامها و درجات بعدی، مانند شوق و انس و رضا، ثمرات و نتایج آن محسوب میشود. بهعقیده وی، سعادتمند ترین مردم در آخرت کسی است که در دنیا بیشترین میزان حبالهی را داشته باشد، زیرا درجه لذات انسانها در آخرت متناسب با میزان حب آنان به خداست.در همین سیاق، او حب انسان به غیر خدا را، اگر با حب الهی نسبتی نداشته باشد، ناشی از جهل و قصور در معرفت خدا میداند، بنابراین حب پیامبر و دانشمندان و پرهیزگاران را، که خاستگاه آن، حب به خداست، پسندیده میشمرد. عوامل پنج گانه حب در انسان از دیدگاه غزالی:وی، سپس اسباب و عوامل پنج گانه حب را در انسان برمی شمرد و شرح می دهد که چگونه هر یک از این عوامل به حب الهی منجر میشود: ۱) حب ذات از آن رو به حب الهی منتهی میشود که خداوند، خالق و وجود دهنده انسان است و کمال و دوام و بقای او از خداست؛ ۲) حب به کسی که به انسان احسان میکند، بنابراین انسان به خدا که احسانکننده به اوست و با آفریدنش و عطای نعمتهای بسیار، بیشترین احسان را در حق وی کرده، محبت می ورزد؛ ۳) حب به افراد از آن رو که محسناند، سبب حب الهی خواهد بود زیرا خداوند با خلق موجودات و انعام به آنها نیکوکار و محسن به همه آنهاست؛ ۴) حبّ جمال به حب الهی منجر میشود، زیرا خداوند جمال مطلق است؛ ۵) حب ناشی از هم سنخی، با این توضیح که از انسان خواسته شده در اکتساب صفات الهی مانند علم و برّ و احسان و مهرورزی به بندگان و سایر مکارم شریعت بکوشد، و این سبب قرب به خدا و به تبَع آن محبت الهی میشود.از آن بالاتر، خدا در آدمی از روحی دمیده است که درک حقیقت آن بیرون از حدّ عقل است و آدم به اعتبار همین مناسبت، مسجود فرشتگان و شایسته خلافت الهی شده است. این مناسبت و هم سنخی، بالاترین پیوند محبت را ایجاد میکند.جهمیه و معتزله معتقدند که خدا نه دوست می دارد و نه دوست داشته میشود. به نظر آنان متعلَّق هر حبی، امری مادّی است و از این رو، نمی توان حب انسان را به خدا در معنای حقیقی آن تصور کرد. آنان نصوص موجود درباره حب میان بنده و خدا را تأویل می کنند و عقیده دارند مقصود از حب بندگان به خدا، دوست داشتن طاعت و عبادت او و فزونی اعمال نیک برای رسیدن به ثواب است و منظور از حب خدا به بندگان، احسان او به ایشان، مدح و اعطای ثواب به آنان و اراده این امور از سوی خداست. علامه طباطبائی، با استناد به آیه ۱۶۵ سوره بقره، حب بنده به خدا را حقیقی و متعلَّق حب را فراتر از امور مادّی دانسته است. منشأ چنین حبی کمال مطلق بودن خدا و مشاهده احسان و جمال اوست. حب به خدا با میزان معرفت به او ارتباط مستقیم دارد؛ یعنی، هر چه شناخت انسان از خدا بیش تر باشد دوستی او نیز عمیق تر خواهد بود. در حدیثی، راوی از امام صادق علیه السلام میپرسد که آیا حب و بغض جزء ایمان است؟ امام پاسخ میدهد: «هلالدّینُ (الایمان) إلّا الحب و البغض» آیا دین (ایمان) چیزی جز حب و بغض است؟. رسول اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم صلیاللهعلیهوآلهوسلم نیز در حدیثی حب و بغض در راه خدا و دوستی با دوستان خدا و دشمنی با دشمنان او را محکم ترین دستگیره ایمان میداند. غزالی، با استناد به این حدیث، نتیجه گرفته که لازم است انسان دشمنانی داشته باشد که در راه خدا به آنان بغض ورزد و دوستانی که در راه خدا آنان را دوست بدارد.حب، با توجه به متعلَّق آن، به ممدوح و مذموم تقسیم میشود. حب به خدا و دوستان خدا و آنچه انسان را به خدا نزدیک میکند ممدوح است و دوست داشتن آنچه مبغوض خداست و چیزی که باعث از بین رفتن محبت خدا یا کاهش آن میشود، مذموم است. علامه طباطبائی، در ذیل آیه («زُینَ لِلنّاسِ حُبُّ الشَّهَوات») در تبیین محبت مذموم، معتقد است مقصود از حب شهوات، علاقه عادی نیست زیرا اصل علاقه مندی، امری فطری است، بلکه مراد دلدادگی و دوستی شدید دنیاست.زمخشری ذیل آیه ( قُل لا اَسْئَلُکُم عَلَیهِ اَجراً إلّا الْمَوَدَّه فِیالْقُربی») نقل کرده که از رسول اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم صلیاللهعلیهوآلهوسلم درباره مقصود از «القربی»، که در این آیه دوستی با آنان خواسته شده است، پرسیدند و ایشان پاسخ دادند که مقصود علی و فاطمه و دو پسر آنها هستند.ثعلبی در تبیین جایگاه آل محمد، حدیثی از رسول اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم صلیاللهعلیهوآلهوسلم نقل میکند که هر کس با محبت آل محمد از دنیا برود شهید و بخشوده و دارای ایمان کامل است. در احادیث، به حب اهل بیت و بغض دشمنان آنان بسیار سفارش شده و برای این حب و بغض ثمرات بسیاری ذکر گردیده که از جمله آنهاست: گشایش درهای رحمت الهی، آمرزش گناهان، نیل به شفاعت رسول اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم صلیاللهعلیهوآلهوسلم و جای گرفتن در بالاترین درجات بهشت. [در حدیثی از پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم نقل شده که «خدا را به خاطر نعمتهایش، مرا به خاطر دوستیتان به خدا، و اهل بیتم را به خاطر حب من دوست بدارید».
تولی و تبری مطابق با فتاوای حضرت آیتالله العظمی خامنهای مدظله العالی:
تکلیف ما در برخورد با شیعیانی که اصرار به تفرقهافکنی میان مسلمانان را دارند چیست؟ آیا امر به معروف و نهی از منکر آنها واجب است؟نظر حضرت آقا این است که تفرقه بین مسلمانان کار حرامی است و توهین به مقدسات سایر مسلمین هم حرام است. فعل حرام منکر است و نهی از منکر هم واجب است؛ اما با وجود شرایط و مراعات مراتب.
منبر ششم: اهل طاعت خدا اهل خیر
آیه: والمؤمنون و المؤمنات بعضهم اولیاء بعض یامرون بالمعروف و ینهون عن المنکر و یقیمون الصلوة و یؤتون الزکاة و یطیعون الله و رسوله اولئک سیرحمهم الله ان الله عزیز حکیم (سوره توبه، آیه 71)مردان و زنان با ایمان ولی (ویار و یاور) یکدیگرند؛ امر به معروف و نهی از منکر می کنند؛ نماز را بر پا می دارند؛ و زکات را می پردازند؛ و خدا و رسولش را اطاعت می کنند؛ بزودی خدا آنان را مورد رحمت خویش قرار می دهد؛ خداوند توانا و حکیم است!
حدیث: پیامبرگرامی اسلام صلیالله علیه و آله و سلم:مَن جَحَدَ علیّاً اِمامَتَهُ مِن بَعدیِ فَاِنَّما جَحَدَ نُبُتوَّتی وَ مَن جَحَدَ نُبُوَّتی فَقد جَحَدَ اللهَ رُبُوبِِیَّتَه.هر کس امامت و ولایت علی(ع) را بعد از من نپذیرد نُبُوّت مرا قبول نکرده و کسی که نُبُوت مرا قبول نکند او ربوبیّت خداوند بزرگ را قبول نکرده است. (بحار، ج ٢٧، ص ٦١)
سیمای تولی و تبری: اهل طاعت خدا اهل خیر
امام باقر (علیهالسّلام) فرمود: هرگاه میخواهی بدانی در تو خیری هست، به دلت نگاه کن. اگر اهل طاعت خدا را دوست و اهل معصیت خدا را دشمن داری، در تو خیر است و خدا هم ترا دوست دارد، و اگر اهل طاعت خدا را دشمن و اهل معصیت خدا را دوست داری، در تو خیر نیست و خدا دشمنت دارد، و هر کس همراه دوست خود است. جمله اخیر این حدیث «والمرء مع من احبَّه» قابل تامل بیشتر است، زیرا حاکی از یک اصل اعتقادی در اسلام و بلکه حالتی طبیعی از انسان است.توضیح این که انسان که بر فطرت توحید زاده میشود، و روحش آینهای است پاک و پذیرای هر نقش و نگار، در طول عمر ضمن مواجهه با امور مختلف و اشتغال به کارهای گوناگون در هر رویارویی با این پردههای رنگارنگ تصویری زشت یا زیبا بر روحش میافتد، و خواه ناخواه تاثیری بر جان و دلش میگذارد، و رفته رفته نوعی انس، علاقه و دوستی، شیفتگی به حق و حقیقت، علم و فضایل انسانی، خدمات عام المنفعه یا زن و فرزند، مال و منال، جاه و جلال و مانند اینها پیدا میکند، و سرانجام از صفات و علایقی که بسته به نوع کار و تماسش پیدا کرده شخصیت خاص او شکل میگیرد، (کراهت مکاسبی چون کفن فروشی و قصابی (ذبح حیوانات نه گوشت فروشی) دلیلی آشکار بر اثرپذیری انسان و شکل گرفتنش از نوع کار و اهدافی که در زندگی دارد میباشد.) و دست آوردها و مُکتَسباتش فراهم میآید و لذا حشر و نشرش با همانهاست که وابسته و دلبسته به آنها بوده است.
اهل خیر، چه کسانی هستند؟
1.کم رو و با شرم و حیا:لذا خداوند در این حدیث شریف خصوصیّات اهل خیر را بیان میفرمایند که به این شرح است: «رَقِیقَةٌوُجُوهُهُمْ کَثِیرٌحَیَاۆُهُمْ» اینهاکمرو هستند و حیا و شرمشان، زیاد است.ما یک «رقیقةالقلب» و یک «رقیقةالوجه» داریم، آنها که قلب و صورتشان، نرم است و کمرو هستند؛ انسانهایی هستند که وقتی در محضرشان مینشینیم، آرامش را حس میکنیم،اولیا الهی یک تعبیری را راجع به «رقیقةالوجه» بیان میکنند، میگویند: چنین فردی، کسی است که وقتی انسان در محضرش مینشیند، میفهمد که در امنیّت است. خدا نکند کسی وجودش شرّ باشد، دیگر نه تنها باشرم و حیا نیست، بلکه مایه آرامش انسانها هم نیست، امّا «رقیقةالوجه»، عامل آرامش است و چون اهل حیا است، معلوم است هم نسبت به خودشان و هم دیگران، بیحیایی و پردهدری نمیکند.یک روایت داریم که بیان میفرمایند: از بیحیا دوری کن؛ چون معلوم است آن کس که بیحیا و پرده در است، آبروی تو را هم خواهد برد، یعنی آن کس که به خودش رحم نمیکند، معلوم است به من و تو هم رحم نمیکند و آبروی ما را هم از بین میبرد، پس اهل خیر کسانی هستند که حیایشان زیاد است.
2.حماقت کم:در ادامه خصایص اهل خیر میفرماید: «قَلِیلٌ حُمْقُهُمْ»، نادانیشان خیلی کم است؛ یعنی کارهای احمقانه از آنها دیده نمیشود معلوم است کسی که پردهدری نکند و حیا را حفظ کند، اینگونه هم خواهد شد؛ چون خود روایات بیان میکنند: کسی که اهل حیا بود، نشانه عقل اوست. لذا افراد احمق در بین اینها کم است.
- نفع رسانی زیاد:«کَثِیرٌنَفْعُهُمْ»، نفعرسانیشان به مردم زیاد است، اهل خیر دایم برای مردم میخواهند و فکر خودشان نیستند، لذا بیشترین نفعشان برای مردم و کمترینش برای خودشان است.به قول مرحوم ابوی که میفرمودند: بعضی به سجده میروند و به جای اینکه بگویند: «سُبحانَ رَبِّیَ الاَعلَی وَبِحَمدِه»، دایم به فکر خود هستند و میگویند: سُبحانَ رَبِّیَ الاَعلَی و به من ده. !
- مکر اندک:الله اکبر! ذوالجلال و الاکرام چقدر زیبا خصایص اهل خیر را دارد تشریح میکند، در ادامه میفرماید: «قَلِیلٌ مَکْرُهُمْ» مکر آنها کم است، اولیا خدا از جمله ملّا محسن فیض کاشانی میفرمایند: همین اندک مکری هم که دارند، برای دشمن است، نه برای خودشان که آن هم بر اساس آیه شریفه «وَمَکَرُوا وَ مَکَرَاللَّهُ وَاللَّهُ خَیْرُ الْماکِرین» است.
- راحتی مردم و سختی خود!:میخواهیم بدانیم اهل خیر هستیم یا خیر؟ پروردگار عالم در معراج دارد به حبیبش، به خاتم رسل، محمّد مصطفی(ص) اینگونه بیان میفرماید: «النَّاسُ مِنْهُمْ فِیرَاحَةٍ» مردم از دست اهل خیر، آسوده و راحتاند؛ یعنی مردم از دست اینها در امانند و دغدغه ندارند که به آنهاشری برسانند.تمام اینها به این علّت است که اهل خیر، انسانهای آرام الهی هستند، فلذا مردم از دست اینهاراحتند، «أَنْفُسُهُمْ مِنْهُمْ فِیتَعَبٍ» امّا نفس خودشان در تعب و سختی است.اولیا خدا در دنیا آرامش ندارند، آرامش متعلّق به آخرت است، به قول آن شهید بزرگوار و عظیمالشّأن، آن عارف بالله، شهید چمران که به جسم خودش خطاب کرد: با من راه بیا، چند صباح دیگری راحت خواهی شد و ... . لذا اینها دایم این جسم و این نفس را در تعب و سختی میاندازند و اصلاً اهل آرامش نیستند، بلکه خودشان را در رنج و تعب و گرفتاری قرار میدهند.
- سخن سنجیده:«کَلَامُهُمْ مَوْزُونٌ» کلام و سخن اینها، سنجیده است. با آرامش صحبت میکنند و حرفهای بیجا نمیزنند. مردم را دعوت به خدا میکنند و نعوذبالله و نستجیربالله مثل بعضی که شرّ هستند، مردم را به شرّ، نفس و شهوت دعوت نمیکنند، بلکه به خیر و خوبی و خدا دعوت میکنند.
- محاسبه و سرزنش کننده نفس:«مُحَاسِبِینَ لِأَنْفُسِهِمْ مُتَعَیِّبِینَ لَهَا» از نفسهای خودشان مدام حساب میکشند و هیچ موقع هم راضی نیستند و تازه نفسشان را سرزنش هم میکنند.علّامه محمّد حسین حسینی طهرانی به نقل از آسیّد هاشم حدّاد میفرمودند: آیتالله قاضی را ندیدیم که یک بار بگویند: بس است، مدام میگفتند: کم کار کردم!
- چشم خواب، قلب بیدار!:لذا اهل خیر نه تنها از دست خود راضی نیستند، بلکه ناراحتند و این نفس را به تعب میاندازند، «تَنَامُ أَعْیُنُهُمْ وَلَاتَنَامُ قُلُوبُهُمْ» حتّی اگر چشمشان هم ساعاتی باید بخوابد، دو، سه ساعت بیشتر نمیخوابند، تازه اولیا خدا در این ساعات هم شاید چشمشان بسته شود، امّا قلبشان برای همیشه بیدار است، قلوب اهل خیر لحظهای به خواب و غفلت نمیرود، اگر بخوابد یعنی غافل شده، لذا تا آن لحظات آخر که نفس میکشند، بیدار هستند.
- چشمان گریان و قلوب ذاکر:«أَعْیُنُهُمْ بَاکِیَةٌ وَ قُلُوبُهُمْ ذَاکِرَةٌ» اهل خیر که مردم از آنها راحتند، چشمهایشان گریان است و دایم الذکرند، نه به لسان، بلکه به قلب؛ یعنی دایم وجودشان یاد خداست و دایم قلبشان یاد آقاجان، امام زمان(عج) است.لحظهای نیست که از یاد خدا غافل باشند. آنقدر اینها یاد خدا در وجودشان است که نگاه به آنها عبادت محسوب میشود.
- ذاکر بودن در زمان غفلت مردم:«إِذَا کُتِبَ النَّاسُ مِنَ الْغَافِلِینَ کُتِبُوا مِنَ الذَّاکِرِینَ»، آن موقعی که نوشته میشود که مردم در غفلت به سر میبرند، نوشته میشود که اینها یاد خدا هستند.آن مرد الهی و عظیمالشّأن، آیتالله العظمی ادیب تعبیری را راجع به سلطان العارفین بیان میفرمودند، میفرمودند: این مرد الهی وقتی در خواب بودند، ملائکه الله که میآمدند، میدیدند ایشان به یاد خدا است.
- دوری از شکم پروری:لذا دایم به فکر خدا هستند و ولو به لحظهای جز خدا نمیخواهند. «وَ لَایُرِیدُ و نَکَثْرَةَ الطَّعَامِ» دنبال شکمپروری نیستند، حتّی آن چه به ظاهر میخورند و پروردگار عالم بیان فرموده: «کُلُوا مِنْ طَیِّباتِ ما رَزَقْناکُم» ، از برای این است: «قَوِّ عَلَى خِدْمَتِکَ جَوَارِحِی» .آن مرد الهی و عظیمالشّأن آیتالله بهجت، آن بهجت القلوب، یک تعبیری را راجع به آیتالله ملّاحسینقلی همدانی بیان میکردند، ایشان میفرمودند:آن عارف بالله، ملّاحسینقلی همدانی میفرمودند: خدایا! اگر بناست لقمهای را بخورم - توجّه! لقمه، نه طعام - که در آن لقمه، یاد تو از دل من کمرنگ شود - نه اینکه از بین برود - ، آن لقمه را تو خود بر من حرام کن، لذا میفرمودند: به جایی رسیده بود که ایشان به اندازه خیلی کم غذا میخوردند.
- مردم در نظرشان مردهاند!:«النَّاسُ عِنْدَهُمْ مَوْتَى» یعنی چه؟! مگر مردم را بد میدانند؟ خیر! یعنی اگر به مردم خدمت هم میکنند، برای خدا کار میکنند، نه برای مردم. چون خدا فرموده: به خلق خدمت کنید، آنها خدمت میکنند، «النّاسُ عَیال اللّه»
- شاکر نعم و صاحب دعای مستجابکفِیأَوَّلِ النِّعْمَةِ یَحْمَدُ ونَوَفِی آخِرِهَا یَشْکُرُونَ» اینها در این نعمتی که خدا به آنها میدهد، همیشه شاکر هستند. «دُعَاۆُهُمْ عِنْدَ اللَّهِ مَرْفُوعٌ» و برای همین است که میگویند: بروید پیش این اولیا و اهل خیر تا برایتان دعا کنند؛ چون این دعا نزد پروردگار عالم بالاست.
- صاحبان کلام شنیده شده و سبب شادی ملائکه:وَکَلَامُهُمْ مَسْمُوعٌ» خدا کلام اینها را میشنود، اصلاً خدا دوست دارد که اینها مدام حرف بزنند، اصلاً دل شب که خلوت است، انس اهل خیر با خداست و خدا به ملائکهاش میگوید: ملائکه اینها را ببینید و ملائکه تا اینها را میبینند، شاد میشوند «تَفْرَحُ بِهِمُ الْمَلَائِکَةُ»عرض کردم علّامه آسید محمد حسین حسینی طهرانی فرمودند: آسیّد هاشم حداد، آن عارف بالله بیان کردند: آیتالله قاضی در دل شب نماز میخواندند، در آن شبهایی که گعدههایی دور هم داشتیم، دیدم آقا با دست مدام در نماز اشاره میکنند، البته در گوشهای، در تاریکی بودند و به آرامی هم این کار را میکردند تا کسی متوجّه نشود امّا من دیدم دست آقا مدام تکان میخورد.تعجّب کردم یعنی چه؟! نماز طمأنینه دارد، آرامش دارد، چرا این کار را میکردند؟! بعد از نماز و مطالب گفتم: آقا! نماز طمأنینه ندارد؟! فرمودند: بله، گفتم آخر من دیدم شما در نماز، مدام دستتان را تکان میدادید! فرمودند: چیزی نبود، گفتم: نه آقا، باید بگویید. به ایشان اصرار کردم. آقا فرمودند: میگویم، به شرط اینکه تا زندهام برای کسی نگویی، فرمودند: همین که الله اکبر گفتم، دیدم ملائکه جلوی من ایستادهاند و به جای اینکه رو به قبله باشند، به سمت من الله اکبر میگویند، رکوع رفتم، دیدم رو به من رکوع میکنند، سجده رفتم دیدم به من سجده میکنند، «وَ إِذْقُلْنا لِلْمَلائِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا»، دیدم نمیشود و از آن حال نماز بیرون میآیم، به اینها اشاره کردم بروید، بروید...«النَّاسُ عِنْدَهُمْ مَوْتَىوَاللَّهُ عِنْدَهُمْ حَیٌّ قَیُّوم» مردم در نظر آنها مرده و پروردگارعالم همیشه در دل آنها زنده است.
تولی و تبری مطابق با فتاوای حضرت آیتالله العظمی خامنهای مدظله العالی:
برخی میگویند شعار برادری و برابری بین شیعه و سنی فقط جنبهی سیاسی دارد و حکم شرعی نیست. آیا این مطلب درست است؟خیر، این مطلب درست نیست. وحدت مسلمین حکم شرعی است. تعبیر حضرت آقا این است که «شعار وحدت مسلمین را یک مسئلهی استراتژیک میدانم_ یک مسئلهی تاکتیکی و مصلحتی هم نیست که حالا بگوییم مصلحت ما ایجاب میکند که با مسلمین غیرشیعه ارتباط داشته باشیم_ مسلمانان، به تدریج این اختلافات مذهبی و طایفهای را کم کنند و از بین ببرند چون در خدمت دشمنان است.» و خدمت به دشمنان هم حرام است.
منبرهفتم: ویژگى هاى حب و بغض در انسان
آیه: الله ولی الذین آمنوا یخرجهم من الظلمات الی النور و الذین کفروا اولیائهم الطاغوت یخرجونهم من النور الی الظلمات اولئک اصحاب النار هم فیها خالدون (سوره بقره، آیه 257) خداوند، ولی و سرپرست کسانی است که ایمان آورده اند؛ آنها را از ظلمتها، به سوی نور خارج می سازد؛ (اما) کسانی که کافر شدند، اولیای آنها طاغوتها هستند که آنها را از نور، به سوی ظلمتها بیرون می برند؛ آنها اهل آتشند و همیشه در آن خواهند ماند.
حدیث: پیامبرگرامی اسلام صلیالله علیه و آله و سلم:و الّذِی بَعَثَنی بالحقِّ نَبیاً لَوجاءَ اَحدُکُم یومَ القیامَةِ بِأَعمالٍ کأَمثالِ الجِبالِ وَ لَم یَجیءْ بِوِلایَةِ عَلِّیِ بن ابیطالب(ع) لَأکَبَّهُ اللهُ عَزَّوجلَّ فی النّارِ.سوگند به آن کس که مرا به حق به پیامبری فرستاد اگر یکی از شما در روز قیامت به اندازة کوهها عمل نیک داشته باشد ولی ولایت علی بن ابیطالب(ع) را نداشته باشد خداوند متعال او را به رو به جهنم نگونسار خواهد کرد. (بحار، ج ٢٧، ص ١٧١)
سیمای تولی و تبری: ما در اسلام دو اصل به نام تولّی و تبرّی داریم، یا به تعبیر دیگر: «حبّ فی الله» و «بغضٌ فی الله» که هر دو در واقع اشاره به یک حقیقت است، طبق این دو اصل ما موظفیم دوستان خدا را دوست داریم و دشمنان خدا را دشمن، و پیشوایان بزرگ دین یعنی پیامبر اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ و امامان معصوم ـ علیهم السّلام ـ را در همه چیز اسوه و الگوی خود قرار دهیم.این دستور به قدری مهم است که در آیات قرآن به عنوان نشانة ایمان، و در روایات اسلامی به عنوان «اوثقُ عری الایمان» محکمترین دستگیرة ایمان معرفی شده است، و تا تولّی و تبرّی نباشد، بقیه اعمال و عبادات و اطاعات، بیحاصل شمرده شده است.این تولّی و تبرّی یا «حبّ فی الله و بغض فی الله» یکی از گامهای بسیار مهم و مؤثر در تهذیب نفس و سیر و سلوک الی الله است، روی همین اصل، بسیاری از علمای اخلاق، وجود استاد و مربی را برای رهروان این راه، لازم شمردهاند.
ویژگى هاى حب و بغض در انسان:
پدیده حب و بغض در انسان، داراى سه ویژگى به شرح ذیل است:
- قلبى بودن: حب و بغض هر منشأ و حقیقتى داشته باشد، با ساحتى از انسان در ارتباط است که «قلب» نامیده مى شود. قلب درونى ترین و اصیل ترین ساحت وجودى انسان است که مرکز حکومت وجود اوست. قلب حقیقت وجود انسان است. سعادت یا شقاوت انسان بر مدار صحّت و فساد قلب مى گردد. همچنین آنچه مورد عنایت بیشتر الهى است قلب و اعمال قلبى است. خدا در قرآن فرموده است: رستگارى در قیامت و نایل شدن به بهشت، تنها از آن کسى است که قلبى سالم و خالى از مرض هایى همچون شرک و نفاق داشته باشد.
- درجه پذیرى: حب و بغض پدیده اى تشکیک پذیر و داراى مراتب است; یعنى مى تواند مراتب متفاوتى داشته باشد. طبیعتاً آثار و دستاوردهاى حب و بغض تابعى است از شدت و ضعف آن.
- اختیارى بودن: حب و بغض حقیقتى است که به اختیار، در انسان جلوه گر مى شود و به هیچ وجه، اکراه و اجبار نمى پذیرد. از این رو، کسى را نمى توان مجبور به دوستى یا دشمنى ورزیدن نمود.
در شکل گیرى و رشد حبّ و بغض، عواملى مؤثرند که عبارتند از:
- شناخت: به طور کلى، «شناخت» تأثیر بسزایى در پیدایش و شکل گیرى حبّ و بغض دارد. محبت و علاقه جز پس از معرفت و ادراک پدید نمى آید. به هر میزان که شناخت و معرفت انسان نسبت به موضوعى بیشتر باشد، عاطفه مرتبط با آن، رو به افزایش مى رود.غزالى در احیاء علوم الدین در این باره مى نویسد: محبت متصور نمى شود، مگر پس از شناخت و معرفت. انسان چیزى را دوست نمى دارد، مگر اینکه آن را بشناسد.آرى، معرفت و شناخت، چهره حقیقت را عیان مى سازد و حقیقت ذاتاً براى انسان زیبا و جذّاب است و باعث ایجاد گرایش درونى مى گردد.در این باره حضرت امام حسن مجتبى(علیه السلام)فرموده اند: هر کس خدا را بشناسد، دوستش مى دارد.
- کمال طلبى و زیباگرایى: عشق به خوبى ها و زیبایى ها در سرشت آدمى نهفته است. در نگرش اسلامى، خدا جامع همه کمالات و زیبایى هاست و امکان ندارد کسى حقیقتاً طالب کمال و زیبایى باشد، ولى شیفته او نشود و از دشمنانش منزجر نگردد.ریشه محبت ها کمال خواهى و زیبادوستى است. به دلیل آنکه مؤمنان سرچشمه تمام کمال ها، جمال ها و زیبایى ها را در خداوند مى دانند، بیشترین محبت ها را به او مىورزند. اساساً آیا تا به حال فکر کرده اید چرا امام زمان(علیه السلام) این همه دوست داشتنى است؟ آرى، امام زمان(علیه السلام) با همه زیبایى، عظمت، جذّابیت و صفایش، تنها جلوه اى از جمال ذات اقدس الهى است. اگر او، که تنها جلوه اى از جمال خداوند است، تا بدین حد محبوب و دوست داشتنى است، پس خالق امام زمان(علیه السلام) چه جمال و کمالى دارد و محبت او با این دل چه مى کند؟!
- احسان و نعمت: به راستى، انسان بنده احسان است. انسان به گونه اى آفریده شده است که از هر کس احسان ببیند، مجذوب او مى شود و از کسى که بدى ببیند، متنفّر مى شود و او را دشمن مى دارد. پس اگر کسى به ما احسانى بکند او را دوست مى داریم و به او علاقه مند مى شویم. چگونه به خدا محبت نداشته باشیم، که انواع احسان ها را نسبت به ما ارزانى داشته است؟!امام باقر(علیه السلام) فرمودند: خداوند به حضرت موسى(علیه السلام)وحى کرد: اى موسى! هم خودت مرا دوست بدار و هم مردم را دوستدار من کن! حضرت موسى(علیه السلام) عرض کرد: خدایا! تو مى دانى که هیچ کس نزد من محبوب تر از تو نیست. من تو را از هر کس بیشتر دوست دارم; اما قلوب بندگان تو در دست من نیست که آنها را محبّ تو گردانم; چه کنم؟ خطاب شد: اى موسى! نعمت ها و احسان هاى مرا به آنها یادآورى کن، آنها دوستدار من خواهند شد.
تولی و تبری مطابق با فتاوای حضرت آیتالله العظمی خامنهای مدظله العالی:
با توجه به اینکه برخی با ادعای بحث علمی تفرقه ایجاد میکنند، توضیح دهید که آیا اصلاً باید بر سر مباحث اختلافی بحث علمی صورت بگیرد؟ این بحث علمی چه فوایدی دارد و باید چگونه باشد؟ و باید توسط چه افرادی صورت بگیرد؟
دربارهی بحث علمی، اتفاقاً حضرت آقا موافق هستند. حضرت آقا موافقند که در مباحثی که اختلاف نظر علمی بین فِرَق مسلمین، بین شیعیان و اهل سنت وجود دارد، صاحبنظران در نشستهای علمی محترمانه بنشینند، سخن یکدیگر را نقد کنند، اما عالمانه، در مجامع علمی، بین اهل فن، شیوهاش هم همان جدال احسن باشد که به تعبیر قرآن آنگونه بحث علمی کردن موجب اختلاف و تفرقه و فتنهانگیزی بین مسلمانها نباشد، هیچ اشکالی ندارد.
آن چیزی که اشکال دارد و حرام است ایجاد تفرقه بین مسلمانان و تفرقهانگیزی بین جوامع اسلامی است. حضرت آقا دربارهی بحث علمی فرمودهاند: «اگر میخواهند بحث مذهبی بکنند، هیچ اشکالی ندارد، من بحث مذهبی را هم قبول دارم، اگر دوست دارند بحث علمی مذهبی بین علما و بین صاحبان فن بکنند، بنشینند این کار را بکنند، منتها نه در منظر و مرئای مردم، بلکه در جلسات علمی بنشینند با هم بحث علمی کنند.» به هر حال اینها بحثهای علمی و فنی است که باید در جوامع خصوصی علمی صورت بگیرد تا موجب تفرقه نشود.
منبر هشتم: معرفت خدا
آیه: یا ایها الذین آمنوا اتقوالله و کونوا مع الصادقین (سوره توبه، آیه 119)ای کسانی که ایمان آورده اید تقوای الهی پیشه کنید و (همیشه) با صادقان باشید!
حدیث: پیامبرگرامی اسلام صلیالله علیه و آله و سلم:یا علی! إنَّ وِلایَتکَ لا تُقَبلُ اِلّا بِالبَراءَةِ مِن اَعدائِکَ وَ اَعداءِ الأَئِمَة مِن وُلدِکَ.یا علی! تولأی تو جز با تبرّی از دشمنان تو و دشمنان امامان و فرزندان تو قبول نمیشود. (بحار، ج ٢٧، ص ١٩٩)
سیمای تولی و تبری: ذیل آیه «یاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا اتَّقُوا اللّهَ وکونوا مَعَ الصّدِقین...» نقل است که امام باقر (علیهالسلام) به ابوحمزه ثمالی فرمود: کسی (در حقیقت) خدا را میپرستد که وی را شناخته باشد و کسی که خدا را نشناخته، پرستش وی مانند پرستش غیر خدا از روی گمراهی است. ابوحمزه پرسید: معرفت خدا چیست؟ امام فرمود: معرفت به این است که خدا و رسولش را در موالات علی (علیهالسلام) و اقتدا به وی و امامان پس از او و تبری جستن از دشمنان آنان تصدیق کند. ابوحمزه پرسید: چه کنم تا ایمانم کامل شود؟ امام (علیهالسلام) فرمود: دوستان خدا را دوست بدار و با دشمنان خدا دشمن باش، همان گونه که خدا فرمود:با صادقان باش. ام سلمه (از همسران پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم)) به عایشه هنگام عزیمت به بصره گفت: من روزی را به تو یادآور میشوم که پیامبر و علی خلوت کرده بودند و تو هجوم بردی و با علی تندی کردی و پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) به تو فرمود: به خدا سوگند کسی از اهل بیت من و غیر آنها با علی (علیهالسلام) دشمنی نمیکند مگر اینکه از ایمان خارج شود. در تفسیری از آیه «سَیَجعَلُ لَهُمُ الرَّحمنُ وُدّا» هم مراد از جعل ودّ قرار دادن حب علی (علیهالسلام) در قلب هر مؤمن، دانسته شده است.
در آیات قرآن و روایات شریف اهلبیت صلواتاللهعلیهمأجمعین آثار خاصی برای معرفت خدای متعال ذکر شده است که میتوان تحت چند عنوان آنها را بیان کرد.
- بینیازی از خلق خدا: یکی از آثاری که برای معرفت حقیقی خدا ذکر شده است «بینیازی از خلق خدا» است. اگر کسی واقعا خدا را بشناسد احساس میکند که هیچ نیازی به غیر خدا ندارد. از حضرت امیر علیهالسلام نقل شده است: «مَنْ سَکَنَ قَلْبَهُ الْعِلْمُ بِاللَّهِ سَکَنَهُ الْغِنَى عَنْ خَلْقِ اللَّهِ؛ غرر الحکم، انتشارات دفتر تبلیغات، ص37. در هر دلی که معرفت خدا جای گیرد، بینیازی از خلق خدا هم جای خواهد گرفت.»
- بیاعتنایی به دنیا:علامت دیگر شناخت خدای متعال معطوف شدن بیشتر توجه انسان به حیات آخرت و کم اعتنا شدن او به زندگی دنیاست. انسانِ با معرفت برای حیات اخروی خویش تلاش میکند. از امیرالمۆمنین علیهالسلام نقل شده است: «عَجِبْتُ لِمَنْ عَرَفَ رَبَّهُ کَیفَ لَا یسْعَى لِدَارِ الْبَقَاء؛ غرر الحکم، انتشارات دفتر تبلیغات، ص145. تعجب میکنم از کسی که ادعای شناخت خدا را دارد، اما برای زندگی ابدی آخرت تلاشی نمیکند». معلوم میشود کسی که برای آخرت تلاش نمیکند و از هنگام صبح تا به شب، تنها نگران منافع دنیوی خویش است یا بهرهای از معرفت خدا ندارد یا معرفت او بسیار ضعیف است.مرحوم صدوق در کتاب امالی، حدیثی از پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآله نقل کردهاند که میتواند تفسیری بر این حدیث حضرت امیر علیهالسلام باشد: «مَنْ عَرَفَ اللَّهَ وَعَظَّمَهُ مَنَعَ فَاهُ مِنَ الْکَلَامِ وَبَطْنَهُ مِنَ الطَّعَامِ وَعَنَّى نَفْسَهُ بِالصِّیامِ وَالْقِیام؛ امالی صدوق، ناشر اعلمی، ص303. کسی که خدای متعال را شناخته، او را عظیم شمارد، دهان خود را از کلام و شکم خویش را از طعام باز میدارد و نفس خویش را با روزه و سحرخیزی سختی میدهد.»گریه از ترس خدا به خاطر نگرانی از دوری از خدا عبادت عارفان است.» مادری که به وصال فرزند خویش رسیده، از شدت شادی میگرید، اما اگر نگران شود که ممکن است دوباره به فراق فرزند خویش مبتلا گردد این نگرانی، خود موجب گریستن بیشتر او میشود و این عامل دیگری است. امیرالمۆمنین علیهالسلام به این حقیقت اشاره میفرماید که عارف بالله از ترس ابتلا به دوری از خدا میگرید
- تواضع در برابر خدا:در نهجالبلاغه از امیرالمۆمنین علیهالسلام نقل شده است که میفرمایند: «لَا ینْبَغِی لِمَنْ عَرَفَ عَظَمَةَ اللَّهِ أَنْ یتَعَظَّمَ فَإِنَّ رِفْعَةَ الَّذِینَ یعْلَمُونَ مَا عَظَمَتُهُ أَنْ یتَوَاضَعُوا لَه؛ نهجالبلاغه، صبحی الصالح، خطبه 147 برای کسی که عظمت خداوند را شناخته است شایسته نیست که بزرگی نُماید. به درستی بلندمرتبگی کسانی که عظمت او را میدانند آن است که در برابر او فروتنی کنند.»معرفت حقیقی خدا با معرفت نفس ارتباط تنگاتنگی دارد و هر چه انسان بیشتر خدا را به عظمت بشناسد حقارت خود را بیشتر درک خواهد کرد.
- رضایت از تقدیرات الهی:در روایتی دیگر از امام صادق علیهالسلام نقل شده است: «إِنَّ أَعْلَمَ النَّاسِ بِاللَّهِ أَرْضَاهُمْ بِقَضَاءِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ؛ الکافی، دار الکتب الاسلامیة، ج2 ص60. داناترین مردم نسبت به خدای متعال کسی است که بیش از همه از قضا و قدر الهی راضی باشد.» برای بسیاری از انسانها راضی بودن به تقدیرات الهی کاری مشکل است. چراکه بسیاری از پیشامدها برای ایشان عجیب بوده، تحمل آن سخت مینماید. زلزلهها، سیلها، جنگها، گرفتاریها و ... برای آنان این سۆال را به ذهن میآورد که چگونه خداوند چنین بلاهایی را نازل میکند یا چرا خداوند ظالمان را مهلت داده، عقوبت نمیکند؟ عدم رضایت از تقدیرات الهی ناشی از ضعف در شناخت خدا و حکمت اوست. کسی که از عالم هنر خبری ندارد هنگامیکه به یک تابلوی نقاشی زیبا نگاه میکند که خطوطی سیاه رنگ در آن به کار رفته است در دل میگوید: کاش نقاش به جای این خطوط سیاه، رنگهای روشن به کار میبرد! در حالی که استاد نقاش میداند اگر این خطوط سیاه نباشد تابلو اصلا آن زیبایی را ندارد. اهل معرفت، شروری را که در عالم دیده میشود مانند آن رنگهای سیاهی میبینند که در تابلوی نقاشی به کار رفته و برای زیبایی تابلو لازم است (الَّذِی أَحْسَنَ کُلَّ شَیءٍ خَلَقَهُ). سجده(32)، 7. هر قدر که انسان با حکیم بودن خدای متعال بیشتر آشنا شود گلهمندی او کم شده، بر رضایتش افزوده میشود.
- خوف و خشیت از خدا:از دیگر آثار معرفت و شناخت خدای متعال که در آیات قرآن و روایات بر آن تأکید شده است خوف و خشیت است. باور این حقیقت بسیار مشکل مینُماید که شناخت خدا موجب پدید آمدن خوف و خشیت در دل انسان شود. قرآن کریم میفرماید: «إِنَّمَا یخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ؛ فاطر(35)، 28. از میان بندگان خدا تنها علما از او خشیت دارند.» علمِ حقیقی موجب میشود که انسان ارتباط خویش را با خدای خود درک کند، خواه متعلق این علم فیزیک یا شیمی یا کیهانشناسی یا زیستشناسی یا ... باشد. اگر انسان علمی را کامل فراگیرد ارتباط موضوع آن علم را هم با آفریننده و تدبیرکننده آن درک میکند و سرانجام ارتباطش با خدا هم در حیطه علم قرار خواهد گرفت. در روایتی معروف از رسول خدا صلیاللهعلیهوآله نقل شده است: «رَأْسُ الْحِکْمَةِ مَخَافَةُ اللَّهِ؛ من لایحضر، جامعه مدرسین، ج4 ص376. قلّهی حکمت، خوف خداست.»تعجب میکنم از کسی که ادعای شناخت خدا را دارد، اما برای زندگی ابدی آخرت تلاشی نمیکند». معلوم میشود کسی که برای آخرت تلاش نمیکند و از هنگام صبح تا به شب، تنها نگران منافع دنیوی خویش است یا بهرهای از معرفت خدا ندارد یا معرفت او بسیار ضعیف استخوف تنها خوف از عذاب نیست. حقیقت خوف، حالتی انفعالی است که هنگام قرار گرفتن فرد در برابر قدرتی با سیطره کامل پدید میآید؛ قدرتی که کاملا قادر است ضرری بر آن فرد وارد کند. در حقیقت، خوفْ نوعی بریدن و انقطاع است. در این حالت، یک مرتبه فرد احساس میکند که از خود هیچ نداشته، در مقابل کسی یا چیزی واقع شده که بر او سیطره دارد. در واقع احساس خوف لازمه احساس عجز و حقارت است. تاجری که در اثر پدیدهای اقتصادی سرمایهاش را در معرض نابودی میبیند نمونهای از خوف در دل او پدید آمده است. قطعا ملائکه در مقابل عظمت خدا چنین حالتی دارند. زیرا نیاز و ناداری خود را نسبت به خدای متعال با علم حضوری درک میکنند که لازمه این درک نوعی نگرانی است. یکی از شاخههای خوف هم حالت انسان گناهکاری است که نگران عقوبت گناهان خویش است.از امیرالمۆمنین علیهالسلام نقل شده است: «الْبُکَاءُ مِنْ خِیفَةِ اللَّهِ لِلْبُعْدِ عَنِ اللَّهِ عِبَادَةُ الْعَارِفِین؛ غرر الحکم، انتشارات دفتر تبلیغات، ص192. گریه از ترس خدا به خاطر نگرانی از دوری از خدا عبادت عارفان است.» مادری که به وصال فرزند خویش رسیده، از شدت شادی میگرید، اما اگر نگران شود که ممکن است دوباره به فراق فرزند خویش مبتلا گردد این نگرانی، خود موجب گریستن بیشتر او میشود و این عامل دیگری است. امیرالمۆمنین علیهالسلام به این حقیقت اشاره میفرماید که عارف بالله از ترس ابتلا به دوری از خدا میگرید. این سخن بدین معناست که عارفی که به بسیاری از مراتب وصل رسیده، و به أنس با خدای خویش متنعم شده، در عین حال ممکن است نگرانی از محرومیت او را رها نکند. این بندگان شایسته خدا از آنجا که خود را مالک چیزی نمیبینند احتمال میدهند که در اثر فریب شیطان دچار لغزش شده، از چشم خدا بیافتند. این احتمال، نگرانی و خوفی در دل آنها پدید میآورد. هر قدر شناخت انسان نسبت به خدا بیشتر شود نگرانیهای لطیفتری هم به دنبال خواهد آورد.
تولی و تبری مطابق با فتاوای حضرت آیتالله العظمی خامنهای مدظله العالی:
آیا در مواقعی که ما به عنوان مسافر درحال عبور از شهرهای سنیمذهب هستیم، صحیح است که نماز را در مساجد اهل سنت و به صورت جماعت اقامه کنیم؟ آیا باید حتماً از مُهر استفاده کنیم یا خیر؟
شرکت در نماز جماعت اهل سنت اشکالی ندارد. زمانی که شما از جایی عبور میکنید و وارد مسجد شدید و دیدید نماز جماعت اهل سنت برپا است، طبق نظر حضرت آقا میتوانید اقتدا کنید، مانند مکه و مدینه در مسجدالحرام و مسجدالنبی. حضرت آقا فرمودهاند که این مسئله اختصاص به آن دو مسجد ندارد و استفاده از مُهر هم اگر محذوری ندارد و مشکلی پیش نمیآید اشکال ندارد. یا اگر مُهر در آنجا نیست، میتوان بر جایی که سنگفرش هست و چیزی که سجده بر آن صحیح است، اگر محذور و مشکلی نیست سجده کرد. اما اگر جایی هست که به هر حال یا مُهر وجود ندارد، یا ممکن است اگر شما از آن استفاده کنید، دیگران متعرض شما بشوند، یا با همین کار شما علیه مقدسات مذهب شیعه و مکتب اهل بیت علیهمالسلام توهین کنند، در این حالت از مُهر استفاده نکنید.
منبر نهم:منبرهای نور
آیه: مغضوب علیهم” و “ضالین” چه کسانی هستند ؟غَیرِ المَغضُوبِ عَلَیهِم وَ لا الضَّالِّین (فاتحه/۷) ابن ابی عمیر از ابن اذینه از امام صادق علیه السلام نقل میکند که آن حضرت در مورد آیه شریفه فرمودند: “المغضوب علیهم” ناصبیان و “ضالین” شک کنندگانی هستند که معرفت به امام علیه السلام ندارند (و در گمراهی و ضلالت افتاده اند)
حدیث: پیامبرگرامی اسلام صلیالله علیه و آله و سلم:مَن سَرَّهُ أَن یَجْمَعاللهُ لَهُ الخَیرَ کُلَّه فَلیُوالِ عَلیّاً بَعدیِ وَ لْیُوالِ اَولیاءَهُ وَلْیُعادِ اَعداءَه.هر کس دوست دارد که خداوند هر چه خیر است نصیب او گرداند، بعد از من به وَلای علی(ع) تمسک جوید، دوستانش را دوست و دشمنانش را دشمن بدارد. (بحار، ج ٢٧، ص ٥٥)
سیمای تولی و تبری: قال رسول الله ـ صلّی الله علیه و آله ـ انّ حول العرش منابِرٌ من نور، علیها قوم لباسهم و وجوههم نور لیسوا بانبیاء، یغبطهم الانبیاء و الشهداء، قالوا یا رسول الله! حلّ لنّا، قال: هم المتّحابّون فی الله و المتّجالون فی الله و المتزاودون فی الله، حضرت رسول اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ میفرماید: در اطراف عرش الهی منبرهایی از نور است که بر آنها گروهی هستند که لباسها و صورتهایشان از نور است، آنها پیامبر نیستند، ولی پیامبران و شهداء به حال آنها غبطه میخورند، عرض کردند: ای رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ: این مسأله را برای ما حل کن، فرمود: آنها کسانی هستند که به خاطر خدا یکدیگر را دوست دارند و برای خدا با یکدیگر مجالست میکنند، و برای خدا به دیدار هم میروند.
عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ ع قَالَ قَالَ جَابِرٌ لِأَبِی جَعْفَرٍ (ع)امام صادق علیه السّلام فرماید: جابر بن عبد اللَّه به امام باقر علیه السّلام عرض کرد:جُعِلْتُ فِدَاکَ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ جانم به فداى تو اى فرزند رسول خدا!.حَدِّثْنِی بِحَدِیثٍ فِی فَضْلِ جَدَّتِکَ فَاطِمَةَ إِذَا أَنَا حَدَّثْتُ بِهِ الشِّیعَةَ فَرِحُوا بِذَلِکَ از تو مىخواهم تا در باره فضل و برترى جدّهات فاطمه علیها السّلام حدیثى برایم نقل کنى که شیعیان از شنیدن آن خوشحال شوندقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع حَدَّثَنِی أَبِی عَنْ جَدِّی عَنْ رَسُولِ اللَّهِ ص قَالَ امام فرمود: اجدادم از رسول خدا نقل کردهاند که ایشان فرمود:إِذَا کَانَ یَوْمُ الْقِیَامَةِ نُصِبَ لِلْأَنْبِیَاءِ وَ الرُّسُلِ مَنَابِرُ مِنْ نُورٍهنگامى که روز قیامت فرا مىرسد منبرهایى از نور براى پیامبران بر پا خواهد شد،فَیَکُونُ مِنْبَرِی أَعْلَى مَنَابِرِهِمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِدر آن روز منبر من از منبر همه انبیا بالاتر خواهد بود،ثُمَّ یَقُولُ اللَّهُ یَا مُحَمَّدُ اخْطُبْ فَأَخْطُبُ بِخُطْبَةٍ لَمْ یَسْمَعْ أَحَدٌ مِنَ الْأَنْبِیَاءِ وَ الرُّسُلِ بِمِثْلِهَاپس خداى متعال خواهد گفت اى محمّد! برخیز و سخنرانى کن، من در آن روز خطبهاى ایراد خواهم نمود که هیچ یک از پیامبران شبیه آن را نشنیده باشند.ثُمَّ یُنْصَبُ لِلْأَوْصِیَاءِ مَنَابِرُ مِنْ نُورٍسپس منبرهایى از نور براى اوصیاى انبیا نصب خواهد شدوَ یُنْصَبُ لِوَصِیِّی عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ فِی أَوْسَاطِهِمْ مِنْبَرٌ مِنْ نُور فَیَکُونُ مِنْبَرُهُ أَعْلَى مَنَابِرِهِمْ و برای وصی من علی ابن ابیطالب منبری در وسط منبر ها(ی اوصیاء)منبری از نور نصب خواهد شد که منبر على بن ابى طالب بالاتر از همه خواهد بود، ٍ ثُمَّ یَقُولُ اللَّهُ یَا عَلِیُّ اخْطُبْ فَیَخْطُبُ بِخُطْبَةٍ لَمْ یَسْمَعْ أَحَدٌ مِنَ الْأَوْصِیَاءِ بِمِثْلِهَاآنگاه خداوند مىگوید: اى على! خطبهاى بخوان، و على علیه السّلام خطبهاى ایراد خواهد نمود که تا آن زمان کسى از اوصیا شبیه آن را نشنیده باشند.ثُمَّ یُنْصَبُ لِأَوْلَادِ الْأَنْبِیَاءِ وَ الْمُرْسَلِینَ مَنَابِرُ مِنْ نُورٍسپس منبرهایى از نور براى فرزندان انبیا بر پا خواهند کردفَیَکُونُ لِابْنَیَّ وَ سِبْطَیَّ وَ رَیْحَانَتَیَّ أَیَّامَ حَیَاتِی مِنْبَرٌ مِنْ نُورٍپس دو منبر براى حسن و حسین بر پا مىشودثُمَّ یُقَالُ لَهُمَا اخْطُبَاو سپس به آنها گفته مىشود که برخیزند و خطبهاى ایراد نمایندفَیَخْطُبَانِ بِخُطْبَتَیْنِ لَمْ یَسْمَعْ أَحَدٌ مِنْ أَوْلَادِ الْأَنْبِیَاءِ وَ الْمُرْسَلِینَ بِمِثْلِهِمَاو از آن دو خطبهاى صادر مىشود که هیچ یک از فرزندان انبیا و مرسلین مثل آن را نشنیدهاند.ثُمَّ یُنَادِی الْمُنَادِی وَ هُوَ جَبْرَئِیلُ ع أَیْنَ فَاطِمَةُ بِنْتُ مُحَمَّدٍ أَیْنَ خَدِیجَةُ بِنْتُ خُوَیْلِدٍسپس جبرئیل ندا مىدهد: فاطمه دختر محمّد صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم کجاست؟ خدیجه کجاست؟ أَیْنَ مَرْیَمُ بِنْتُ عِمْرَانَ أَیْنَ آسِیَةُ بِنْتُ مُزَاحِمٍ أَیْنَ أُمُّ کُلْثُومٍ أُمُّ یَحْیَى بْنِ زَکَرِیَّامریم کجاست؟ آسیه کجاست؟ امّ کلثوم مادر یحیى بن زکریا کجاست؟فَیَقُمْنَ فَیَقُولُ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى یَا أَهْلَ الْجَمْعِ لِمَنِ الْکَرَمُ الْیَوْمَ وقتى آنها همه برخاستند خداوند متعال مىفرماید: اى اهل محشر! در این روز کرامت از آن کیست؟فَیَقُولُ مُحَمَّدٌ وَ عَلِیٌّ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ لِلَّهِ الْواحِدِ الْقَهَّارمحمّد، على، حسن و حسین مىگویند: کرامت مخصوص خداوندى است که یگانه و قهّار مىباشد. فَیَقُولُ اللَّهُ تَعَالَى یَا أَهْلَ الْجَمْعِ إِنِّی قَدْ جَعَلْتُ الْکَرَمَ لِمُحَمَّدٍ وَ عَلِیٍّ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ وَ فَاطِمَةَ پس خداوند مىفرماید: اى اهل محشر! من عزّت و کرامت را براى محمّد، على، حسن و حسین و فاطمه قرار دادم،یَا أَهْلَ الْجَمْعِ طَأْطِئُوا الرُّءُوسَ وَ غُضُّوا الْأَبْصَارَ فَإِنَّ هَذِهِ فَاطِمَةُ تَسِیرُ إِلَى الْجَنَّةِپس سر خود را فرود آورید و چشم خود را ببندید تا فاطمه به سوى بهشت رود.فَیَأْتِیهَا جَبْرَئِیلُ بِنَاقَةٍ مِنْ نُوقِ الْجَنَّةِ مُدَبَّجَةَ الْجَنْبَیْنِ خِطَامُهَا مِنَ اللُّؤْلُؤِ الْمُخْفَقِ الرَّطْبِ عَلَیْهَا رَحْلٌ مِنَ الْمَرْجَانِ فَتُنَاخُ بَیْنَ یَدَیْهَا فَتَرْکَبُهَادر این هنگام جبرئیل ناقهاى از بهشت، براى حضرت فاطمه آماده مىکند و دو پهلوى آن را با بهترین پارچهها و زینتهاى بهشتى پوشانیده و آن را مىنشاند و فاطمه بر آن سوار مىشود.فَیُبْعَثُ إِلَیْهَا مِائَةُ أَلْفِ مَلَکٍ فَیَسِیرُونَ عَلَى یَمِینِهَا وَ یُبْعَثُ إِلَیْهَا مِائَةُ أَلْفِ مَلَکٍ فَیَصِیرُونَ عَلَى یَسَارِهَا وَ یُبْعَثُ إِلَیْهَا مِائَةُ أَلْفِ مَلَکٍ یَحْمِلُونَهَا عَلَى أَجْنِحَتِهِمْ حَتَّى یُسَیِّرُونَهَا عَلَى بَابِ الْجَنَّةِآنگاه در حالى که اطراف شتر(طرف راست و طرف چپ) را هزاران فرشته پر کردهاند، و هزاران فرشته بر روی بالهایشان حضرت فاطمه علیها السّلام به سوى بهشت مىبرودفَإِذَا صَارَتْ عِنْدَ بَابِ الْجَنَّةِ تَلْتَفِتُ ولى هنگامى که بر در بهشت مىرسد پشت سرش را مىنگرد،فَیَقُولُ اللَّهُ یَا بِنْتَ حَبِیبِی مَا الْتِفَاتُکِ وَ قَدْ أَمَرْتُ بِکِ إِلَى جَنَّتِی و در این حال خطاب مىرسد: اى دختر حبیب من! براى چه توقف کرده و پشت سرت را مىنگرى در حالى که من فرمان دادم تا داخل بهشت شوى؟فَتَقُولُ یَا رَبِّ أَحْبَبْتُ أَنْ یُعْرَفَ قَدْرِی فِی مِثْلِ هَذَا الْیَوْمِ فاطمه مىگوید: پروردگارا! دوست دارم در چنین روزى قدر و منزلت من شناخته شود.فَیَقُولُ اللَّهُ یَا بِنْتَ حَبِیبِی ارْجِعِی خداوند مىفرماید: اى دختر حبیب من! بازگردفَانْظُرِی مَنْ کَانَ فِی قَلْبِهِ حُبٌّ لَکِ أَوْ لِأَحَدٍ مِنْ ذُرِّیَّتِکِ خُذِی بِیَدِهِ فَأَدْخِلِیهِ الْجَنَّةَ و در میان اهل محشر بنگر، و هر کسى که محبت تو یا یکى از فرزندان تو را در دل دارد دست او را بگیر و داخل بهشت نما.قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع وَ اللَّهِ یَا جَابِرُ إِنَّهَا ذَلِکَ الْیَوْمَ لَتَلْتَقِطُ شِیعَتَهَا وَ مُحِبِّیهَا کَمَا یَلْتَقِطُ الطَّیْرُ الْحَبَّ الْجَیِّدَ مِنَ الْحَبِّ الرَّدِیءِامام باقر علیه السّلام فرماید: اى جابر! به خداوند سوگند که فاطمه در آن روز شیعیان خود را به گونهاى از میان اهل محشر جدا مىکند و نجات مىدهد که پرنده دانههاى نیکو را از میان دانههاى بىارزش جدا مىکند.فَإِذَا صَارَ شِیعَتُهَا مَعَهَا عِنْدَ بَابِ الْجَنَّةِ یُلْقِی اللَّهُ فِی قُلُوبِهِمْ أَنْ یَلْتَفِتُواهنگامى که فاطمه با شیعیانش بر در بهشت مىرسند خداوند در دل شیعیان فاطمه القا مىکند که بایستند،
فَإِذَا الْتَفَتُوا فَیَقُولُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ یَا أَحِبَّائِی پس هنگامیکه آنان مىایستند و پشت سر خود را مىنگرند، خداوند عزیز و بزرگ مىفرماید: اى دوستان من!مَا الْتِفَاتُکُمْ وَ قَدْ شَفَّعْتُ فِیکُمْ فَاطِمَةَ بِنْتَ حَبِیبِی براى چه پشت سر خود را مىنگرید در حالى که من شفاعت فاطمه را در باره شما پذیرفتهام. فَیَقُولُونَ یَا رَبِّ أَحْبَبْنَا أَنْ یُعْرَفَ قَدْرُنَا فِی مِثْلِ هَذَا الْیَوْمِ شیعیان جواب مىدهند: پروردگارا! ما دوست داریم که در این چنین روزى قدر و منزلت ما شناخته شود.
فَیَقُولُ اللَّهُ یَا أَحِبَّائِی ارْجِعُوا وَ انْظُرُوا مَنْ أَحَبَّکُمْ لِحُبِّ فَاطِمَةَ انْظُرُوا مَنْ أَطْعَمَکُمْ لِحُبِّ فَاطِمَةَ انْظُرُوا مَنْ کَسَاکُمْ لِحُبِّ فَاطِمَةَ انْظُرُوا مَنْ سَقَاکُمْ شَرْبَةً فِی حُبِّ فَاطِمَةَ انْظُرُوا مَنْ رَدَّ عَنْکُمْ غَیْبَةً فِی حُبِّ فَاطِمَةَ خُذُوا بِیَدِهِ وَ أَدْخِلُوهُ الْجَنَّةَخدا مىفرماید: پس بازگردید ای دوستان من و هر کسى را که شما را براى دوستى فاطمه دوست مىداشته، و هر کسى را که براى محبت فاطمه شما را اطعام کرده و یا پوشانیده، و یا جرعهاى آب به شما داده، و یا در غیاب شما از شما دفاع و حمایت کرده، دست آنان را بگیرید و داخل بهشت نماییدقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ وَ اللَّهِ لَا یَبْقَى فِی النَّاسِ إِلَّا شَاکٌّ أَوْ کَافِرٌ أَوْ مُنَافِقٌ امام باقر علیه السّلام مىفرماید: به خداوند سوگند که در محشر، از میان مردمان کسى باقى نمىماند مگر اشخاص شکّاک، کافر و منافق.فَإِذَا صَارُوا بَیْنَ الطَّبَقَاتِ نَادَوْا کَمَا قَالَ اللَّهُ تَعَالَى فَما لَنا مِنْ شافِعِینَ وَ لا صَدِیقٍ حَمِیمٍ فَیَقُولُونَ فَلَوْ أَنَّ لَنا کَرَّةً فَنَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ پس وقتى این سه گروه مىبینند که چگونه مؤمنان به شفاعت فاطمه و شیعیان نجات مىیابند مىگویند: «ما شفیع و دوست مهربانى نداریم، اى کاش چارهاى مىداشتیم و از مؤمنین محسوب مىشدیم».قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع هَیْهَاتَ هَیْهَاتَ مُنِعُوا مَا طَلَبُوا وَ لَوْ رُدُّوا لَعادُوا لِما نُهُوا عَنْهُ وَ إِنَّهُمْ لَکاذِبُونَ امام محمّد باقر فرموده: هیهات، هیهات! که آنچه را مىخواهند به آن نخواهند رسید و حتّى اگر بازگردانده شوند و فرصت دیگرى به آنها داده شود باز همان اعمالى را انجام خواهند داد که پیش از آن انجام دادهاند که خداوند متعال فرماید: «اگر برمىگشتند باز مشغول همان کارى مىشدند که نباید بشوند، همانا ایشان دروغگویانند».تفسیر فرات کوفی-ص 298-شماره 403
تولی و تبری مطابق با فتاوای حضرت آیتالله العظمی خامنهای مدظله العالی:
به طور کلی نظر حضرت آیتالله خامنهای در مورد رابطهی دوستی و رفتوآمد با پیروان دیگر ادیان بهویژه اینکه اگر نسبت فامیلی با آنها داشته باشیم چیست؟
حفظ عقاید حق واجب است. رفتوآمد با دیگران اگر برای عقاید و اخلاق انسان ضرری نداشته باشد و انسان مورد اتهام قرار نگیرد، اشکالی ندارد. یعنی این رفتوآمد به طور کلی اگر مفسدهای نداشته باشد مانعی ندارد. گاهی وقتها اصلاً رفتوآمد اثر مطلوب دارد، یعنی جنبهی امر به معروف و نهی از منکر دارد؛ افزون بر اینکه اگر آنها از ارحام نسبی هستند، از آن جهت که قطع رحم حرام است، قطع ارتباط کامل با آنها هم جایز نیست؛ بلکه باید ارتباط برقرار باشد، البته با حفظ آن نکاتی که عرض کردیم.
منبردهم:برترین اعمال
آیه: اهل خدعه و نیرنگ با خداوند چه کسانی هستند ؟وَ مِنَ النَّاسِ مَن یَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ بِالیَومِ الآخِرِ وَ ما هُم بِمُؤمِنِینَ یُخادِعُونَ اللَّهَ وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ ما یَخدَعُونَ إِلاَّ أَنفُسَهُم وَ ما یَشعُرُون (بقره/۸ و ۹)یعنی: در میان مردم کسانی هستند که میگویند به خدا و روز رستاخیز ایمان آوردهایم در حالی که ایمان ندارند. میخواهند خدا و مؤمنان را فریب بدهند (ولی) جز خودشان را فریب نمیدهند (اما) نمیفهمند.الف) حضرت امام موسی بن جعفر علیه السلام در تفسیر آیه فوق فرموده اند:روز غدیر پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله به امر خداوند امیرالمومنین علیه السلام را به خلافت نصب نموده به دومی گفتند با امیرالمومنین علیه السلام بیعت کن. فلانی و فلانی و هفت تن دیگر از منافقین و روسای مهاجر و انصار با آن حضرت بیعت کردند. دومی گفت: یا علی! خلافت و ولایت بر تو مبارک باد, صبح کردم در حالیکه می بینم مولای من و مولای تمام مومنین می باشی, و پیامبراکرم صلی الله علیه و اله این بیعت و عهد را بر آنان محکم گردانید. سپس آنها مخفیانه با رفقای خود بنا گذاشتند که بعد از پیغمبر نگذارند امیرالمومنین علیه السلام بر منصب خلافت باقی بماند و حق او را غصب کنند.ولی همین که به حضور پیامبر می رسیدند می گفتند: ای رسول خدا ص محبوبترین و نزدیکترین اشخاص نزد خداوند را بر ما ولایت و خلافت بخشیدی. علی علیه السلام برای دفع ستمکاران از لحاظ سیاست و دین از ما شایسته تر و مردی لایق مقام خلافت می باشد.و خداوند می دانست که آنها آنچه در دل دارند غیر از آن است که بر زبان می آورند و بر دشمنی خود با امیرالمومنین علیه السلام باقی هستند, از این رو خداوند از عقاید باطنی آنها پیامبرش را با خبر ساخت و فرمود: ای رسول ما! بعضی از مردم میگویند ما به امر خداوند درباره نصب امیرالمومنین علیه السلام به خلافت ایمان داریم اما آنها دروغ می گویند و ایمان ندارند و بر هلاکت شما و هلاکت علی علیه السلام با هم متحد شده اند و اشخاص متمردی هستند و طغیان و فساد زیادی خواهند نمود.سپس حضرت فرمودند: پس از آن که خداوند پیامبر را از نفاق و توطئه منافقین با خبر ساخت آنها حضور پیامبر ص شرفیاب شده و قسم دروغ خوردند, و پیامبر ص آنها را سرزنش و ملامت نمود.اولی گفت: ای رسول خدا! به خدا قسم هیچ چیز در نظرم لذت بخش تر و بهتر از بیعت با علی علیه السلام نبوده و امیدوارم بر اثر این بیعت خداوند درهای بهشت را به رویم بازکند و مرا از ساکنین بهشت گرداند.دومی گفت: ای رسول خدا ص! من عملی که شایسته بهشت رفتن باشد ندارم جز همین بیعت با علی علیه السلام به خدا قسم هرگز خیال نکرده و خوش ندارم که نقض بیعت نمایم. و اگر جواهراتی به اندازه ما بین زمین و آسمان به من بدهند که این بیعت را بشکنم قبول نخواهم کرد.سومی گفت: ای رسول خدا ص ! من از بیعت به حدی مسرور و خوشحالم که تصور آن نشود. و یقین دارم اگر گناه انس و جن را نموده باشم خداوند به سبب این بیعت تمام گناهان مرا آمرزیده است. و رفقای دیگر آنها هم مانند این سخنان راگفتند وقسم خوردند. و اینجا بود که خداوند این آیه (بقره/۹) را نازل فرمود: یُخادِعُونَ اللَّهَ… (۳)ب) ابن بابویه در کتاب توحید صدوق به سند خود از سعد بن صدقه بن زیاد روایت کرده: از امام صادق علیه السلام سئوال نمودم که در روز قیامت وسیله نجات از آتش جهنم چیست؟ فرمودند: خدعه نکردن با خدا. زیرا هرکه با خداوند خدعه کند, خدا نیز با او خدعه نموده و ایمان را از دل او ببرد و چنین کسی در حقیقت با خویش خدعه نموده است.گوید: به محضر امام علیه السلام عرض کردم: غرض از خدعه کردن با خدا چیست؟فرمودند: در ظاهر اوامر خدا را قبول نموده ولی در باطن معتقد نبوده و ایمان نداشته باشد و یا آن که به ظاهر اوامر را اجرا نموده ولکن برای غیر خدا باشد. از ریا کردن بپرهیزید که این عمل شریک قرار دادن برای خداست. در روز قیامت شخص ریاکار را به چهار نام می خوانند و صدا می زنند: ای کافر! ای فاجر! ای حیله گر! و ای زیانکار! اعمال و عباداتت از بین رفت. پاداش خود را از کسی که برایش عبادت نموده ای بخواه.
حدیث: امام جعفرصادق علیهالسلام:من اَقامَ فرائِضَ اللهِ وَاجْتَنبَ مَحارِمَ اللهِ و أَحسَنَ الوِلایةَ لِأَهْلِ بَیتِ نَبِیِّ اللهِ وَ تَبَرأَ مِن اَعداءِ الِلّه عَزَّوجَلَّ فَلیَدِخُلْ مِن أَیِّ ابوابِ الجَنَّةِ الثمانِیةِ شاءَ.کسی که واجبات خدا را به جا آورد و از محرمات دوری کند و ولایت اهلبیت پیغمبر(ص) را نیکو بدارد و از دشمنان خداوند متعال تبرّی بجوید، (فردا) از هر یک از درهای هشتگانة بهشت که دلخواه او است داخل آن بگردد. (بحار، ج ٢٧، ص ٨٨)
سیمای تولی و تبری: در «حدیث قدسی خداوند» آمده که به حضرت موسی ـ علیه السّلام ـ فرمود: آیا هرگز عملی برای من انجام دادهای؟ موسی ـ علیه السّلام ـ عرض کرد: آری! برای تو نماز خواندهام، روزه گرفتهام، انفاق کردهام و به یاد تو بودهام، خداوند فرمود: امّا نماز برای تو نشانة (ایمان) است و روزه سپر آتش، و انفاق سایهای در محشر، و ذکر خدا نور است، کدام عمل را برای من بجا آوردهای! موسی ـ علیه السّلام ـ عرض کرد: خداوندا! خودت مرا در این مورد راهنمایی فرما، خداوند فرمود: آیا هرگز به خاطر من با کسی دوستی کردهای، و به خاطر من کسی را دشمن داشتهای؟در این جا بود که موسی دانست برترین اعمال حب فی الله و بغض فی الله است»،لازم به ذکر است این دو واژه معمولا در چهار مورد استعمال میشوند: ولاء محبت و عشق و علاقه به اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ و ولاء امامت به معنای الگو قرار دادن امامان برای اعمال و رفتار خویش، و ولاء زعامت به معنای حق رهبری اجتماعی و سیاسی امامان، و ولاء تصرف یا ولاء معنوی که بالاترین مراحل. ولاء تصرف است.
معاویه برای فرماندار خود در مدینه یعنی مروان نامه نوشت که از ام کلثوم دختر عبدالله بن جعفر (علیه السلام) برای پسرم یزید خوستگاری کن . مروان نزد عبدالله رفت و جریان را گفت ، عبدالله در پاسخ گفت : اختیار این دختر با دائیش مولای ما حسین (علیه السلام) است . بعد عبدالله جریان را به عرض امام حسین(علیه السلام) رساند، امام فرمود: از درگاه خداوند خشنودی خدا را خواستارم . تا اینکه مردم در مسجد، اجتماع نمودند، مروان همراه عده ای از بزرگان قوم خود به حضور حسین (علیه السلام) آمد و جریان دستور معاویه را به عرض رساند و اضافه کرد، مهریه اش به حکم پدرش معاویه هر چه باشد می پردازیم و قرضهای پدرش را ادا می کنیم و به اضافه اینکه این وصلت باعث صلح بین دو طایفه بنی هاشم و بنی امیه می شود. امام حسین (علیه السلام): پس از حمد ثنای الهی فرمود: ای مروان ! آنچه گفتی شنیدم ، اما در مورد، مهریه سوگند به خدا ما از سنت پیامبر (صلی الله علیه وآله) تجاوز نمی کنیم که دوازده وقیه معادل 480 درهم بود. اما در مورد ادای قرض پدرش ، دختران ما هر جا باشند قرضهای دنیوی ما را ادا می کنند. اما صلح و آشتی بین ما و طایفه شما، این را بدان که ما برای رضای خدا و در راه خدا با شما دشمنی داریم ، بنابراین برای دنیا با شما سازش نمی کنیم ، سوگند به جانم ، خویشاوند نسبی (بخاطر خدا) بهم زده شد تا چه رسد به خویشاوندی سببی (یعنی خویشی از ناحیه داماد). مروان و همراهانش مایوس شده برخاستند و رفتند.منبع:داستان صاحبدلان
تولی و تبری مطابق با فتاوای حضرت آیتالله العظمی خامنهای مدظله العالی:
آیا هدیه گرفتن و هدیه دادن به مسیحیها به خاطر تولد حضرت مسیح یا دیگر اعیاد آنها صحیح است؟ رفتن مسلمانان به کلیسا جهت ادای احترام به حضرت عیسی چه حکمی دارد؟
در هر دو مسئله اگر مفسدهای بر آن مترتب نباشد و مورد اتهام قرار نگیرید، اشکالی ندارد. گرفتن هدیهی آنها یا مثلاً یکبار به کلیسا رفتن یا در یک مراسمی شرکت کردن، اگر مفسدهای بر آن مترتب نباشد، یعنی موجب انحراف اعتقادی شما نباشد و دیگران سوء استفاده نکنند و شما موجب اتهام قرار نگیرید، اشکالی ندارد. اما اگر مفسدهای وجود داشته باشد، این کار جایز نیست.
منبر یازدهم:پذیرش امامت
آیه: فی قلوبهم مرض” چه کسانی هستند ؟فِی قُلُوبِهِم مَرَضٌ فَزادَهُمُ اللَّهُ مَرَضاً وَ لَهُم عَذابٌ أَلِیمٌ بِما کانُوا یَکذِبُونیعنی: در دلهای آنها یک نوع بیماری و مرض است، خداوند بر بیماری آنها میافزاید و عذاب دردناکی به خاطر دروغهایی که میگویند در انتظار آنهاست. (بقره/۱۰)حضرت امام موسی بن جعفر علیه السلام فرمودند: منافقین بر اثر معجزاتِ مشاده کرده از حضرت رسول صلی الله علیه و اله نه تنها ایمان نیاوردند بلکه بر مرض دلهای مریضشان افزوده شد, و بواسطه نقض عهد خداوند و شکستن بیعت با امیرالمومنین علیه السلام به امراض قلبیشان افزوده شد و درباره ولایت امیرالمومنین علیه السلام به حیرت افتادند و به خاطر تکذیب امر خداوند و آنکه به دروغ مدعی بودند که ما بر بیعت خود استوار و پایدار هستیم بر کیفر شدید و عذابی سخت دچار خواهند شد.
حدیث: پیامبرگرامی اسلام صلیالله علیه و آله و سلم:مَن تأَثَّمَ أَن یَلعَنَ مَن لَعَنَهُ اللهُ فَعَلَیهِ لَعنَةُ الله!هر کس از لعن کردنِ کسی که خدا او را لعنت کرده خودداری کند، لعنت خدا بر او باد! (غدیر دوّم، ص ٢٧، ایقاد شاه عبدالعظیمی، ص ٥٠)
سیمای تولی و تبری: تولّی، اصطلاحی کلامی در برابر تبرّی. واژة تولّی، مصدر باب تفعل از ریشة و ل ی، به دو صورت (تَوَلیّ'، تَوَلیّ'عَنْ) بکار می رود. برای صورت اول، معانی متعددی از جمله دوستی داشتن با کسی و پیروی کردن از او و ولی گرفتن وی و یاری رساندن به او ذکر شده صورت دوم (تَوَلیّ' عَنْ) به معنای روی گرداندن است. در قرآن تولّی و مشتقات آن در بیشتر موارد ــ چه به همراه عن و چه بدون آن به معنای برگشتن و پشت کردن آمده ولی در چند آیه نیز در معانیِ مذکور برای صورت اول بکار رفته است.علاوه بر این در قرآن و احادیث ، بر حُبّ ــ که بر اساس معنای لغوی تولّی، منشأ و سرآغاز آن است ــ بارها تأکید شده و دینداری و ایمان بدان منوط گردیده است.اصطلاح تولّی در مقابل تبّری در آثار فرق اسلامی کاربرد دارد. بر اساس منابع شیعی، تولّی به معنای دوست داشتن، تصدیق و تبعیت و پذیرش ولایت خدا و پیغمبر و ائمه است. در احادیث بسیاری، محبت ورزیدن به ائمة اهل بیت علیهم السلام و خاصه حضرت علی علیه السلام واجب دانسته شده است.سید هاشم بَحْرانی 95 حدیث از طریق اهل سنّت و 52 حدیث از طریق شیعه در باب فضل محبان و موالیان علی علیه السلام و سایر امامان روایت کرده است. به تعبیر فضل اللّه بن روزبهان اهل سنّت نیز بر آن اند که تولاّی پیامبر و آل او و تبرّی از دشمنان او بر هر مؤمنی واجب است و کسی که ایشان را والی و متصرف امور خود نداند یا از دشمنان ایشان تبرّی نجوید، مؤمن نیست.به نوشته شیخ یوسف بحرانی، از تأکید فراوان احادیث شیعی در این باب نتیجه گرفته می شود که محبت اهل بیت عبارت از پذیرش امامت آنها و قرار دادن آنها در جایگاهی است که متعلق به آنهاست. بنابراین مقدّم داشتن غیرِ آنها بر آنها در این زمینه در واقع خروج از دایرة محبت محسوب می شود.
پذیرش امامت ائمه در روایات پیامبر(ص):
پیشوایان و امامان ما، حتی در سنین طفولیت هم در سطح بالایی از شایستگی و لیاقت برای پذیرفتن امانت الهی و رهبری حکیمانه و آگاهانه امت اسلامی قرار داشتند؛ همان طور که میدانید، وضع در مورد امام جواد (ع) و امام مهدی (عج) – که ارادهی الهی تعلق گرفت تا مسؤولیت رهبری امت را در سالهای اول زندگی عهدهدار شوند – چنین بود، درست مانند پیامبر خدا، عیسی (ع) که کاملا وضع او نیز همین حال بود؛ خدای متعال دربارهاش میگوید:«فأشارت الیه قالوا کیف نکلم من کان فی المهد صبیا – قال انی عبدالله آتینی الکتاب و جعلنی نبیا به فرزند اشاره کرد گفتند: ما چگونه با طفلی که در گهواره است سخن گوییم؟طفل گفت: همانا من بندهی خدایم که به من کتاب آسمانی عطا کرد و مرا پیامبر خود قرار داد.»در مورد پیامبر خدا، یحیی (ع) نیز وضع همین گونه بود؛ خدای سبحان دربارهاش میفرماید:«یا یحیی خذ الکتاب بقوه و آتیناه الحکم صبیا؛ ای یحیی، کتاب را به نیرومندی بگیر! و در کودکی به او دانایی عطا کردیم.»آری، حسنین علیهماالسلام در ایام طفولیت در سطح بالایی از رشد و کمال انسانی قرار داشتند و تمامی صلاحیتها و شایستگیها را دارا بودند؛ شایستگیهایی که موجب میشد مورد عنایت پروردگار و شایستهی نشانهای افتخار زیادی باشند که اسلام بر زبان پیامبر عظیم الشأن صلی الله علیه و آله به آنها بخشیده است؛ از سویی این ویژگیها بود که آن دو را قادر میساخت تا بتوانند مسؤولیتهای سنگینی را در زمینهی رهبری حکیمانه امت به عهده گیرند. آری میبایست این صفات و ویژگیها را دارا باشند تا شرکت دادن آنها در دعوی و مباهلهی برای اثبات آن درست باشد.آن طور که علامهی طباطبایی و استاد مظفر – قدس الله سرهما – اشاره کردهاند، مراد از این آیه که میفرماید: «فنجعل لعنه الله علی الکاذبین» این است که کاذبین کسانی هستند که در یک مباهله قرار دارند و اگر دعوی و مباهله بر سر آن، بین شخص رسول خدا صلی الله علیه و آله و سید و عاقب و اهتم بود، لازم بود در آیه تعبیری بیاورد که قابل انطباق بر مفرد و جمع هر دو باشد؛ مثلا بگوید: «فنجعل لعنه الله علی الکاذب» یا «علی من کان کاذبا»، ولی از آنچه در آیه آمده است معلوم میشود دروغگویی که نفرین شامل حالش میشود، جمعیتی است که در یک طرف این محاجه قرار گرفته، حال یا در طرف رسول خدا یا در طرف نصارا. این مطلب میرساند که هر کس برای مباهله حضور یافت، در دعوی شریک است، زیرا کذب جز در آن نیست؛ بنابراین، علی، فاطمه و حسنین (ع) در دعوی و دعوت برای مباهله بر سر آن شریک بودند؛ این از بالاترین مناقبی است که خدای تعالی اهل بیت پیامبرش را بدان اختصاص داده است. زمخشری میگوید: «در این مسأله دلیل است بر فضیلت اصحاب کساء که هیچ دلیل دیگری از آن قویتر نیست.»طبرسی و دیگران گفتهاند:«ابنابیعلان که یکی از پیشوایان معتزلی است میگوید: این آیه میرساند که حسنین در آن حال مکلف بودهاند، زیرا مباهله جز با فرد بالغ جایز نیست. اصحاب ما (شیعهی امامیه) میگویند: کمی سن از حد بلوغ، منافاتی با کمال عقل ندارد و احتلام که در شرع مقدس حد بلوغ شناخته شده، فقط برای احکام شرعی است (واضح است که عامهی مردم مد نظرند). سن حسنین در حال مباهله به حدی بوده که مانع از کمال عقل آنها نیست؛ علاوه بر این، ما معتقدیم که جایز است در مورد ائمه خرق عادت شود و چیزهایی به اینان داده شود که به دیگران داده نشده است، و اگر سن کودکی ایشان در آن موقع طوری است که معمولا موقع کمال عقل در انسان نیست، ممکن است به خاطر امتیازهایی که دارند، به طور استثنایی و خرق عادت، به آنان کمال عقل داده شده باشد، چه اینان نزد پروردگار از جایگاه و موقعیت خاصی برخوردارند و امتیازهایی دارند که سایر افراد بشر ندارند. مؤید این مطلب فرمودهی رسول اکرم صلی الله علیه و آله است که در اوان کودکی آن دو را فرمود: این دو پسرم، حسن و حسین، امامند و پیشوا، چه شرایط برای رسیدن به خلافتو امامت ظاهری آنان آماده شود و چه چنین شرایطی حاصل نشود.» اضافه میکنم: از مطالبی که مؤید نظر علامه طباطبایی و علامهی مظفر و دیگران است، «سوره هل أتی» است که در شأن اهل کساء نازل شده است و خدا در آن، همهی آنها را به بهشت وعده میدهد و از جمله اهل کساء، حسن و حسین علیهماالسلام هستند.همچنین شرکت در بیعت رضوان؛ گواهی گرفتن آن دو در قضیهی فدک توسط حضرت زهرا و سایر اقوال و موضعگیریهای پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در مناسبتهای مختلف، مؤید این مدعاست.تمامی این مسائل بدین خاطر بود که اکرم صلی الله علیه و آله میخواست مردم را از نظر روحی و وجدانی برای پذیرش امامت ائمه (ع) – هر چند از سن کمی برخوردار باشند – آماده سازد؛ مثلا در مورد امام جواد و امام مهدی علیهماالسلام وضع چنین بود.
تولی و تبری مطابق با فتاوای حضرت آیتالله العظمی خامنهای مدظله العالی:
خرید و فروش با پیروان دیگر ادیان چه حکمی دارد؟
به جز کسانی که در حال جنگ با مسلمانان هستند، خرید و فروش با پیروان سایر ادیان، اگر مفسدهای بر آن مترتب نباشد اشکالی ندارد. همچنانکه در کشور ما اقلیتهای مذهبی هستند و صاحب حرفه و مغازهاند و مردم با آنها مبادله و خرید و فروش دارند و از نظر شرعی هم اشکالی ندارد.
منبردوازدهم:مرتبه رضا و تسلیم
آیه: مفسدین فی الارض” چه کسانی هستند ؟وَ إِذا قِیلَ لَهُم لا تُفسِدُوا فِی الأَرضِ قالُوا إِنَّما نَحنُ مُصلِحُونَ * أَلا إِنَّهُم هُمُ المُفسِدُونَ وَ لکِن لا یَشعُرُونَ * وَ إِذا قِیلَ لَهُم آمِنُوا کَما آمَنَ النَّاسُ قالُوا أَ نُؤمِنُ کَما آمَنَ السُّفَهاءُ أَلا إِنَّهُم هُمُ السُّفَهاءُ وَ لکِن لا یَعلَمُونَ * وَ إِذا لَقُوا الَّذِینَ آمَنُوا قالُوا آمَنَّا وَ إِذا خَلَوا إِلی شَیاطِینِهِم قالُوا إِنَّا مَعَکُم إِنَّما نَحنُ مُستَهزِؤُنَ * اللَّهُ یَستَهزِئُ بِهِم وَ یَمُدُّهُم فِی طُغیانِهِم یَعمَهُونَ * أُولئِکَ الَّذِینَ اشتَرَوُا الضَّلالَهَ بِالهُدی فَما رَبِحَت تِجارَتُهُم وَ ما کانُوا مُهتَدِینَ یعنی: و هنگامی که به آنها گفته شود، در زمین فساد نکنید میگویند ما فقط اصلاح کنندهایم. آگاه باشید اینها همان مفسدانند ولی نمیفهمند. و هنگامی که به آنها گفته شود، همانند (سایر) مردم ایمان بیاورید میگویند: آیا همچون سفیهان ایمان بیاوریم؟ بدانید اینها همان سفیهانند ولی نمیدانند. و هنگامی که افراد با ایمان را ملاقات میکنند میگویند ما ایمان آوردهایم، (ولی) هنگامی که با شیاطین خود خلوت میکنند میگویند با شمائیم ما (آنها) را مسخره میکنیم. خداوند آنها را استهزاء میکند، و آنها را در طغیانشان نگه میدارد تا سرگردان شوند. آنها کسانی هستند که هدایت را با گمراهی معاوضه کردهاند و (این) تجارت برای آنها سودی نداده، و هدایت نیافتهاند. (بقره/۱۱تا۱۶)الف) در تفسیر برهان از حضرت امام باقر علیه السلام روایت کرده اند که فرمودند: این آیات در حق فلانی و فلانی و فلانی نازل شده که در ظاهر ایمان داشته و تسلیم ولایت امیرالمومنین علیه السلام بوده و چون در خلوت به دشمنان آن حضرت می رسیدند می گفتند: با شما همراه و هم مسلک هستیم و علی بن ابیطالب علیه السلام را استهزاء می کنیم. پس خداوند فرمود ما کیفر و سزای این عمل منافقین و استهزاء به امیرالمومنین علیه السلام را در عالم آخرت خواهیم داد.ب) حضرت امام موسی بن جعفر علیه السلام فرمودند: وقتی به منافقین گفته می شد روی زمین فساد نکنید و با اظهار نقض بیعت خود به اشخاص ضعیف و سست عقیده رخنه در دین آنها نکنید جواب می دادند ما از اصلاح طلبان هستیم زیرا به دین و مذهب اعتقاد نداریم و در دین متحیریم و به دین محمد صلی الله علیه و اله و اسلام در ظاهر راضی هستیم و در باطن بر طبق دلخواه خود عمل کرده و از بندگی و فرمانبرداری, خود را رهانده ایم. آنگاه خداوند فرمود: ای منافقین! بدانید و آگاه باشید که شما در حقیقت از مفسدین روی زمین هستید و خداوند شما را به پیامبرش معرفی کرده و به خوبی شناسانده و به مسلمانان حقیقی (شیعیان مرتضی علی ع) امر فرموده که بر شما لعنت نمایند.و نیز امام موسی بن جعفر علیه السلام فرمودند: هر وقت به منافقین بگویند شما هم مانند سلمان و مقداد و ابوذر و عمار که در نصب خلافت امیرالمومنین علیه السلام و اطاعت از اوامر خدا و رسول, ایمان آورده اند ایمان بیاورید به هم مسلکان خود بگویند: آیا ما هم مانند سلمان و مقداد و ابوذر و عمار سفیهانه ایمان بیاوریم؟ چرا که منافقین از دریچه چشم دل تسلیم شدن مومنین را به اوامر خدا و رسول مشاهده ننموده و به ولایت امیرالمومنین علیه السلام و دوستی ذریه گرامی آن حضرت, تن نداده و آن حضرت را ترک نموده و محبت یهود و نصاری را در دل خود جای دادند که دشمن خدا و رسول بودند و در ظاهر از آنها تبری جسته و در باطن به یهود و نصاری پیوسته اند.همچنین امام موسی بن جعفر علیه السلام فرمودند: اما مسخره نمودن آنها در دنیا همین است که آنها در دنیا به صورت ظاهری اسلام را پذیرفته اند تا احکام اسلام درباره آنها اجرا شود, اما در مقابل مسخره نمودن خداوند نسبت به آنها در دنیا امر به لعنت کردن آنها است تا تفاوت مسلمانیِ منافق گونه با مسلمانانِ حقیقی و خالص مشخص گردد و استهزاء در آخرت آنها از سوی خداوند به این است که جایگاه مومنین در بهشت به آنها نشان داده شود و جایگاه این گروه نیز به مومنین در بهشت نشان داده می شود.
حدیث: امام جعفرصادق علیهالسلام:اِنّ أَوثَقَ عُریَ الایمانِ اَلحُبُّ فیاللهِ وَالبُغضُ فیاللهِ و تُوالی ولِیَّالله و تُعادی عَدُوَّالله.محکمترین دستاویزهای ایمان، دوستی و دشمنی که برای خدا باشد، وَلای ولیّ خدا را داشته باشی و دشمنانش را دشمن بداری. (بحار، ج ٧، ص ٥٧)
سیمای تولی و تبری: به باور شیعه آنچه وجود امام و تولّی به او را توجیه و الزام می کند، جلوگیری از درافتادن به ورطة گمان و قیاس و وهم در امر دین است. به اعتقاد شیعه علم امام از روی رأی و اجتهاد نیست بلکه یقینی است زیرا وی این علم را یا از جانب خداوند و از طریق علم لدنی یا با نفس قدسی خود از طریق پیامبر و امامان پیشین دریافت می کند.بین ترتیب تولّی یعنی پذیرش ولایت امام علیه السلام شرط دست یافتن به یقین در امر دین خواهد بود، چنانکه بر اساس حدیثی امام باقر علیه السلام تولاّی ائمه و تبرّی از دشمنان آنان را در کنار تصدیق خدا و رسول از ارکان معرفت خدا ــ که به عبادت حقیقی او منتهی می شود ــ برشمرده است.در متون حدیثی آثار و نتایج گوناگونی نظیر سعادت و خیر دنیا و آخرت برای حبّ و تولاّی ائمه آمده است. همچنین در احادیث، آثار دنیوی و اخروی محبت ائمه ذکر شده از جمله آثار و نشانه های آن در دنیا زهد، حرص بر عمل، ورع در دین، رغبت به عبادت، توبة قبل از مرگ، نشاط در شب زنده داری، سخاوت و حفظ امر و نهی الاهی دانسته شده است و در آخرت نیز محب اهل بیت از آتش جهنم امان می یابد، رویش سفید می شود و نامه اش به دست راستش داده می شود و بی محاسبه به بهشت می رود.خواجه نصیرالدین طوسی در اخلاق محتشمی بابی را به حبّ و بغض و تولّی و تبرّی اختصاص داده و در آن آیات و احادیث و سخنان حُکما را در این باره آورده است. علاوه بر این نوشته مختصر و مستقلی با نام «رساله در تولاّ و تبرّا» به وی منسوب است (همراه با اخلاق محتشمی چاپ شده) که در آن با دیدی فلسفی به موضوع پرداخته و در نهایت، حاصل شدن ایمان را با تولّی و تبرّی مرتبط ساخته است.به نوشته وی هرگاه نفس بهیمی تحت امر نفس ناطقه درآید، دو قوة شهوت و غضب لطیفتر شده به شوق و اِعراض بدل می شوند و چون نفس ناطقه فرمانبردار عقل گردد، شوق و اعراض باز هم لطیفتر شده به ارادت و کراهت تبدیل می شوند و سرانجام وقتی عقل به فرمانِ فرمانده حقیقت تن دهد، ارادت و کراهت به تولّی و تبرّی مبدل خواهند شد.وی کمال تولّی و تبرّی را در آن دانسته که عناصر چهارگانه آنها، یعنی معرفت و محبت و هجرت و جهاد محقق شود اما معتقد است کمال دینداری درجه ای بالاتر دارد که مرتبه رضا و تسلیم است و آن زمانی حاصل می شود که تولّی و تبرّی یکی شوند؛ یعنی تبرّی در تولی مستغرق گردد. در نهایت از نظر خواجه نصیرالدین طوسی ایمان زمانی حاصل می شود که مجموع تولّی و تبرّی و رضا و تسلیم یکجا در فرد جمع و محقق گردد و در این صورت است که می توان نام مؤمن بر او نهاد.
تولی و تبری مطابق با فتاوای حضرت آیتالله العظمی خامنهای مدظله العالی:
استفاده از خوراکی و غذاهای طبخشده توسط پیروان سایر ادیان حلال است یا خیر؟ آیا گوشت ذبحشده توسط اهل کتاب پاک و حلال است؟
به نظر حضرت آقا گوشت ذبحشده توسط مسلمانان از هر فرقهای که باشند -البته فِرَق شناخته شده- اشکالی ندارد و حلال و پاک است. اما گوشت ذبحشده توسط غیرمسلمانان از اهل کتاب حلال نیست؛ چون حیوان باید توسط مسلمان با شرایط خاص سر بریده شده باشد. پس اگر غذاها، غذاهای گوشتی یا فرآوردههای گوشتی باشند حلال نیستند. اما مصرف سایر غذاهای آنها مثل سبزیجات، میوهجات یا غذاهایی که از اینها تهیه میشود، ولو به دست آنها باشد، اشکالی ندارد. اهل کتاب طبق نظر حضرت آقا پاک هستند و خوردن غذای طبخشدهی غیرگوشتی آنها اشکالی ندارد.
منبر سیزدهم:آثارتولی و تبری
آیه: آنان که غیر خدا را به خدایی گیرندوَ مِنَ النَّاسِ مَن یَتَّخِذُ مِن دُونِ اللَّهِ أَنداداً یُحِبُّونَهُم کَحُبِّ اللَّهِ یعنی: بعضی از مردم معبودهایی غیر از خداوند، برای خود انتخاب میکنند، و آنها را همچون خدا دوست میدارند.(بقره/۱۶۵)جابر می گوید: از امام صادق علیه السلام در رابطه با تفسیر این آیه شریفه سوال نمودم حضرت فرمودند: آن گروه, محبین فلان و فلان و فلان هستند که آنان را پیشوای خود قرار داده اند بدون آنکه پیشوای خود را کسی قرار دهند که خدای متعال او را به عنوان امام برای مردم قرار داده است.
حدیث: امام جعفرصادق علیهالسلام:لا واللِّهِ لا یَخرُجُ وَلِیُّنا مِنَ الدّنیا اِلّا وَ اَللهُ و رسولُهُ وَ نحنُ عَنُه راضُون.به خدا سوگند جز این نیست کسی که با ولایت ما از دنیا برود او مسلّماً با رضایت و خشنودی خدا و رسول صلیالله علیه و آله و سلم و خشنودی ما (اهلبیت) از دنیا رفته است. (بحار، ج ٢٧، ص ١٣٧)
سیمای تولی و تبری: داستان پیرمردی که از امام باقر(ع) آثار تولی و تبری را جویا شد، چیست؟
در منابع حدیثی شیعه روایتی نقل شده است که نشان از نقش تأثیرگذار تولّی و تبرّی (دوستی با دوستان اهل بیت و دشمنی با دشمنان آنها) در سرنوشت انسان دارد:
حَکَم بن عُتَیبه میگوید: روزى در محضر امام باقر(ع) نشسته بودیم و اتاق نیز مملوّ از جمعیت بود، ناگهان پیرمردى که تکیه بر عصاى بلندى کرده بود وارد شد؛ دم در ایستاد و گفت: سلام و رحمت خدا و برکاتش بر تو باد اى فرزند رسول خدا! و پس از آن ساکت شد.امام باقر(ع) پاسخ داد: «و علیک السّلام و رحمة اللَّه و برکاته».
پیرمرد رو به حاضران کرده و به آنان نیز سلام داد و همچنان ایستاد تا همگى جواب سلامش را دادند، آنگاه روى خود را به سمت امام باقر(ع) کرده گفت: اى فرزند رسول خدا! مرا نزدیک خود بنشان که به خدا سوگند من به شما و دوستدارانتان علاقهمندم. به خدا سوگند این دوستیها برای دنیا نیست، و به خدا من دشمن دارم دشمنانتان را و از آنان بیزارم، به خدا این دشمنى و بیزارى به این دلیل نیست که آنان فردی از اطرافیانم را کشته باشند! به خدا سوگند من حلال شما را حلال میدانم و حرامتان را حرام میشمارم و چشم به فرمانتان دارم. قربانت گردم آیا [با این ترتیب] درباره من امید [سعادت و نجات] دارى؟
امام باقر فرمود: «پیش بیا، پیش بیا»، سپس او را نزد خود نشانده و فرمود: «اى پیرمرد همانا مردى نزد پدرم على بن حسین(ع) شرفیاب شد و همین پرسش را مطرح کرد. پدرم به او فرمود: اگر [با این حال] بمیرى؛ به رسول خدا(ص)، على، حسن، حسین و على بن حسین(ع) وارد شوى و دلت خنک شود، قلبت آرام گیرد، دیدهات روشن گردد و به همراه نویسندگان اعمالت با روح و ریحان از تو استقبال شود، و این در وقتى است که جان به اینجاى تو رسد- و با دست به گلویش اشاره فرمود- و اگر زنده بمانى آنچه را موجب چشم روشنیت هست، ببینى و در بالاترین درجات بهشت با ما خواهى بود».پیرمرد گفت: چه فرمودى اى ابا جعفر؟! [پیرمرد با تعجب از امام خواست تا کلامش را تکرار کند] امام(ع) همان سخنان را براى او تکرار کرد.پیرمرد گفت: اللَّه اکبر! اى ابا جعفر! اگر بمیرم؛ به رسول خدا، على، حسن، حسین و على ابن حسین(ع) درآیم و دیدهام روشن گردد، دلم خنک شود، قلبم آرام گیرد، و به همراه نویسندگان اعمالم با روح و ریحان مورد استقبال قرار گیرم، هنگامى که جانم به اینجا رسد! و اگر زنده بمانم ببینم آنچه را دیدهام بدان روشن گردد، و با شما باشم در بالاترین درجات بهشت؟ این جملات را گفت و آنقدر گریه کرد تا نقش بر زمین شد.
حاضران نیز که حال پیرمرد را دیدند به گریه و زارى پرداختند.امام باقر(ع) [که چنان دید] با انگشت خود قطرات اشک را از گوشههاى چشم آن پیرمرد پاک کرد.پیرمرد سربلند کرد و عرضه داشت: دستت را به من بده قربانت گردم!حضرت دستش را به پیرمرد داد، و او دستشان را میبوسید و بر دیده و رُخ خود میگذارد. سپس شکم و سینه خود را گشود و دست بر شکم و سینهاش گذارده برخاست، و خداحافظى کرده به راه افتاد، امام باقر(ع) نگاهى به پشت سر پیرمرد کرد، و رو به حاضران فرمود: «هر کس میخواهد مردى از اهل بهشت را ببیند به این مرد بنگرد».
تولی و تبری مطابق با فتاوای حضرت آیتالله العظمی خامنهای مدظله العالی:
پیروان چه ادیان و مذاهبی نجس هستند؟ آیا در مورد پیروان ادیان و مذاهبی که غیر اهل کتابند و از نظر حضرت آیتالله خامنهای نجس هستند، به صرف دست زدن به آنها نجس میشویم یا باید دست خیس باشد؟
طبق نظر حضرت آقا، فِرَق مسلمین و سایر مذاهب که اهل کتاب هستند یعنی مسیحیان، یهودیان، زرتشتیان و صابئین، اینها همه پاک هستند. دربارهی ارتباط با غیر اهل کتاب هم صرف اینکه دست خشک به آنها زده شود، یا حتی اگر رطوبت داشته باشد، ولی رطوبت سرایت نکند، یا شک داشته باشد که رطوبت از بدن آنها یا بدن ما سرایت کرده، باز محکوم به طهارت است. اینگونه نیست که اگر با غیرمسلمان غیر اهل کتابی دست دادید، دست شما نجس میشود؛ بلکه در صورتی دست شما نجس میشود که دست یکی از شما یا دست هر دو رطوبت سرایتکننده داشته باشد.
منبر چهاردهم:تولی و تبری درزیارت عاشورا
آیه: سختی و آسانی (عُسر و یُسر) چیست ؟یُرِیدُ اللَّهُ بِکُمُ الیُسرَ وَ لا یُرِیدُ بِکُمُ العُسریعنی: خداوند برای شما آسانی را میخواهد و برای شما حرج و سختی را اراده نمی کند. (بقره/۱۸۵)امام باقر علیه السلام در تفسیر این آیه شریفه فرمودند: الیسر امیرالمومنین علیه السلام و العسر فلان و فلان. یعنی: آسانی امیرالمومنین علیه السلام است وحرج و سختی فلانی و فلانی هستند.
حدیث: امام علی بن موسیالرضا علیهالسلام:قالاللهُ عزَّوجلَّ: وِلایةُ علیِّ بنِ أبی طالبٍ حِصنی فَمَن دَخَل حِصنیِ أَمِنَ مِنْ عَذابی.خداوند متعال میفرماید: ولایت علی بن ابیطالب دِژ و حصار من است. هر کس در این حصار جای گرفت از کیفر من در امان خواهد بود. (سفینه، ج ٢، ص ٦٩٢)
سیمای تولی و تبری: فَلَعَنَ اللَّهُ اُمَّةً اَسَّسَتْ اَساسَ الظُّلْمِ وَ الْجَوْرِ عَلَیْکُمْ اَهْلَ الْبَیْتِ پس خدا لعنت کند مردمی را که ریختند شالوده ستم و بیدادگری را بر شما خاندان وَ لَعَنَ اللَّهُ اُمَّةً دَفَعَتْکُمْ عَنْ مَقامِکُمْ و َاَزالَتْکُمْ عَنْ مَراتِبِکُمُ الَّتی رَتَّبَکُمُ اللَّهُ فیهاو خدا لعنت کند مردمی را که کنار زدند شما را از مقام مخصوصتان و دور کردند شما را از آن مرتبه هائی که خداوند آن رتبه ها را به شما داده بود
*- و َلَعَنَ اللَّهُ اُمَّةً قَتَلَتْکُمْ وَ لَعَنَ اللَّهُ الْمُمَهِّدینَ لَهُمْ بِالتَّمْکینِ مِنْ قِتالِکُمْ و خدا لعنت کند مردمی که شما را کشتند و خدا لعنت کند آنانکه تهیه اسباب کردند برای کشندگان شما تا آنها توانستند با شما بجنگند
*- بَرِئْتُ اِلَی اللَّهِ وَ اِلَیْکُمْ مِنْهُمْ وَ مِنْ اَشْیاعِهِمْ وَ اَتْباعِهِمْ وَ اَوْلِیاَّئِهِم بیزاری جویم بسوی خدا و بسوی شما از ایشان و از پیروان و دنبال روندگانشان و دوستانشان
وَ لَعَنَ اللَّهُ آلَ زِیادٍ وَ آلَ مَرْوانَ وَ لَعَنَ اللَّهُ بَنی اُمَیَّةَ قاطِبَةً وَ لَعَنَ اللَّهُ ابْنَ مَرْجانَةَ و خدا لعنت کند خاندان زیاد و خاندان مروان را و خدا لعنت کند بنی امیه را همگی و خدا لعنت کند فرزند مرجانه (ابن زیاد) را
*- وَ لَعَنَ اللَّهُ عُمَرَ بْنَ سَعْدٍ وَ لَعَنَ اللَّهُ شِمْراً وَ لَعَنَ اللَّهُ اُمَّةً اَسْرَجَتْ وَ اَلْجَمَتْ وَ تَنَقَّبَتْ لِقِتالِکَ خدا لعنت کند عمر بن سعد را و خدا لعنت کند شمر را و خدا لعنت کند مردمی را که اسبها را زین کردند و دهنه زدند و به راه افتادند برای پیکار با تو
اَللّهُمَّ الْعَنْ اَباسُفْیانَ وَ مُعاوِیَةَ وَ یَزیدَ بْنَ مُعاوِیَةَ عَلَیْهِمْ مِنْکَ اللَّعْنَةُ اَبَدَ الاْبِدینَ خدایا لعنت کن ابوسفیان و معاویه و یزید بن معاویه را که لعنت بر ایشان باد از جانب تو برای همیشه
- اَللّهُمَّ الْعَنْ اَوَّلَ ظالِمٍ ظَلَمَ حَقَّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ آخِرَ تابِعٍ لَهُ عَلی ذلِکَ خدایا لعنت کن نخستین ستمگری را که بزور گرفت حق محمد و آل محمد را و آخرین کسی که او را در این زور و ستم پیروی کرد
*- اَللّهُمَّ الْعَنِ الْعِصابَةَ الَّتی جاهَدَتِ الْحُسَیْنَ وَ شایَعَتْ وَ بایَعَتْ وَ تابَعَتْ عَلی قَتْلِهِ اَللّهُمَّ الْعَنْهُمْ جَمیعاً خدایا لعنت کن بر گروهی که پیکار کردند با حسین علیه السلام و همراهی کردند و پیمان بستند و از هم پیروی کردند برای کشتن آن حضرت خدایا لعنت کن همه آنها را
اَللّهُمَّ الْعَنْ یَزیدَ خامِساً وَ الْعَنْ عُبَیْدَ اللَّهِ بْنَ زِیادٍ وَ ابْنَ مَرْجانَةَ وَ عُمَرَ بْنَ سَعْدٍ وَ شِمْراً وَ آلَ اَبی سُفْیانَ وَ آلَ زِیادٍ وَ آلَ مَرْوانَ اِلی یَوْمِ الْقِیمَةِ خدایا لعنت کن یزید را در مرتبه پنجم و لعنت کن عبیداللّه پسر زیاد و پسر مرجانه را و عمر بن سعد و شمر و دودمان ابوسفیان و دودمان زیاد و دودمان مروان را تا روز قیامت
بیشترین لعنت و بیزاری از دشمنان خاندان عصمت و طهارت و مخالفان امامت و حکومت علی و آل علی (علیهالسّلام) در زیارت امام حسین (علیهالسّلام) در روز عاشورا وارد شده، که ترجمهی بخشی از آن ذکر میشود: ای ابا عبدالله! راستی که این پیش آمد ناگوار و مصیبت رسیده به تو بر ما و بر همهی مسلمانان بزرگ و سترگ است.آنچه به تو رسیده در آسمانها بر همهی آسمانیان (نیز) سترگ و بزرگ است.پس خدا لعنت کناد (دور از رحمتش گرداناد) گروهی را که بنیاد ستم و بیداد بر شما خاندان (پیامبر) را پیریزی کردند، و خدا لعنت کناد مردمی را که از (تصدی) مقامتان شما را باز داشتند و از رتبهها و درجاتی که خدا شما را در آنها نهاده بود دور کردند.خدا لعنت کناد گروهی که شما را کشتند، و هم لعنت کناد کسانی را که برای قدرت دادن به آنان در جنگ با شما زمینه فراهم کردند.من در پیشگاه الهی و حضور شما از آنان و پیروان و تابعان و دوستانشان بیزاری و دوری میجویم.ای ابا عبدالله! واقعاً تا روز قیامت من صلحم با هر که با شما سر صلح و آشتی دارد، و در نبردم با هر که با شما در جنگ است.خدا لعنت کناد آل زیاد و آل مروان را، و خدا همهی بنی امیه را لعنت کناد، و خدا لعنت کناد پسر مرجانه را، و خدا لعنت کناد عمر بن سعد را، و خدا لعنت کناد شمر را.خدا لعنت کناد مردمی را که زین بر نهادند و لگام زدند (اسبان را) و نقاب بستند برای جنگ و کشتن تو...ای ابا عبدالله! من تقرب میجویم به خدا و رسولش و امیرِ مؤمنان و فاطمه و حسن و تو به دوستی و پیوستگی داشتن با تو، و بیزاری و دوری از هر کس که پایهی (ظلم و قتل شما را) گذاشت و ساختمانش را بر آن بنا کرد، و ستم و بیدادش را بر شما و بر پیروانتان روا داشت...این تَولی و تبری با تعبیراتی همانند آنچه نقل شد در بقیهی زیارت عاشورا ادامه مییابد، تا به لعن و سلام میرسیم که هر یک صد مرتبه خوانده میشود، و اثر تلقینی خاصی در خوانندهی بیدار دل بر جا میگذارد، و اینک ترجمهی لعن آن: خدایا! لعنت کن نخستین ظالمی را که به حق محمد و آل محمد ظلم کرد، و آخرین پیرو او را در این ستم.خدایا! لعنت کن گروهی را که در جنگ با حسین کوشیدند، و (جماعتی را که) پسندیدند و پیروی کردند و پیمان بستند و موافقت کردند با کشتن او. خدایا! همهشان را لعنت کن و دور از رحمتت گردان. آنچه در این لعن قابل ذکر است تاکید و تشدید است که در آنها شده، و این روشنگر خباثت و دنائت افراد ملعون و جنایات جبران ناشدنی است که به حکومت حق و عدالت کردند و مسیر تاریخ اسلام را منحرف نمودند، بنابراین سخن بر سر عداوت خصوصی دو قبیله و یک جنگ پایان یافته در زمان و مکان خاص نیست، بلکه مبارزهی حق است و باطل، عدالت و ظلم، در طول تاریخ انسان، که امروز نیز با تمام مظاهرش شاهد و ناظر آنیم.پس تا کاخ ستمی در جهان برپاست، این دعایِ بد (دعای بد، مترادف نفرین و لعن است.) رواست، و تا دست تجاوزی دراز است، درِ این لعن به رویشان باز است.این لعنها و نفرینهای پیاپی طبعاً دشمنی و نفرت خواننده زیارت عاشورا را به آن ستمگران و پیروانشان که همیشه یافت میشود بر میانگیزد، و شعله خشمی مقدس را بر ضد هر تجاوز و حق کشی و بیعدالتی در دلش روشن نگاه میدارد، و قهری آشتی ناپذیر را با هر گناه و ستم و پلیدی در وجودش بر جا میگذارد، و طبیعی است که چنین زائری خود هیچگاه به خیانت و جنایت آلوده نخواهد شد، و این است اثر تربیتی و عملی تَولی و تبری.
تولی و تبری مطابق با فتاوای حضرت آیتالله العظمی خامنهای مدظله العالی:
وظیفهی ما در مورد ورود اهل کتاب به مکانهای مقدس مثل مساجد و حرمهای مطهر چیست؟ آیا باید جلوگیری کنیم؟ پیروان کدام ادیان نمیتوانند وارد مساجد مسلمین شوند؟
بردن غیرمسلمانان به مساجد جایز نیست؛ اما اگر این کار و حضور آنها در مساجد موجب بیاحترامی یا نجس شدن مساجد نباشد، اشکالی ندارد. همچنین است حکم ورود این افراد به حرم معصومین علیهمالسلام و امامزادهها.
منبرپانزدهم: تولی و تبری درزیارت امام حسین (علیهالسّلام) روز عرفه
آیه: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ادخُلُوا فِی السِّلمِ کَافَّهً وَ لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّیطانیعنی: ای کسانی که ایمان آوردهاید! همگی در صلح و آشتی در آیید! و از گامهای شیطان، پیروی نکنید. (بقره/۲۰۸)ابوبصیر گوید: امام صادق علیه السلام بعد از قرائت این آیه شریفه فرمودند: آیا می دانی “سلم” چیست؟ عرض کردم: شما داناترید. فرمودند: ولایه علی و الائمه الاوصیاء من بعده. یعنی ولایت امیرالمومنین علیه السلام و امامان جانشین بعد از اوست. سپس فرمودند: و خطوات الشیطان و الله ولایه فلان و فلان. یعنی و گامهای شیطان به خدا قسم ولایت فلانی و فلانی را قبول کردن است.
حدیث: پیامبرگرامی اسلام صلیالله علیه و آله و سلم:وَالذّی نَفسُ مُحمدٍ بیَدهِ لَو أنّ عَبداً جاءَ یومَ القیامةِ بِعَملِ سَبعَینَ نَبیّاً ما قَبِلَ اللهُ ذلِکَ مِنهُ حَتّی یَلقاهُ بِوِلایَتی وَ وِلایةِ أهلِ بَیتی.سوگند به آن کس که جان محمد در دست او است. اگر بندهای روز قیامت عمل هفتاد پیغمبر را داشته باشد تا ولایت من و اهل بیت مرا نداشته باشد خداوند از او قبول نخواهد کرد. (بحار، ج ٢٧، ص ١٧٢)
سیمای تولی و تبری: زیارت امام حسین (علیهالسّلام) در روز عرفه : فَلَعَنَ اللَّهُ أُمَّهً قَتَلَتْکَ وَ لَعَنَ اللَّهُ أُمَّهً ظَلَمَتْکَ وَ لَعَنَ اللَّهُ أُمَّهً سَمِعَتْ بِذَلِکَ فَرَضِیَتْ بِهِ پس خدا لعنت کند امتى را که تو را مقتول کردند و امتى را که به تو ظلم و ستم کردند و خدا لعنت کند امتى را که شنیدند و بدان راضى و خوشنود شدند.
لَعَنَ اللَّهُ أُمَّهً اسْتَحَلَّتْ مِنْکَ الْمَحَارِمَ (وَ انْتَهَکَتْ فِیکَ حُرْمَهَ الْإِسْلاَمِ) فَقُتِلْتَ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْکَ مَقْهُوراً خدا لعنت کند امتى را که هتک احترام تو را حلال شمردند و تو را که درود حق بر تو باد، به قهر و ظلم به قتل رسانیدند
فَلَعَنَ اللَّهُ أُمَّهً أَسْرَجَتْ وَ أَلْجَمَتْ وَ تَهَیَّأَتْ لِقِتَالِکَ پس خدا لعنت کند آن جماعتى را که اسبها را براى جنگ با حضرتت زین و لجام کردند و بر تو پناگاه هجوم آوردند و براى قتال با تو مهیا گشتند.
لَعَنَ اللَّهُ أُمَّهً قَتَلَتْکَ وَ لَعَنَ اللَّهُ أُمَّهً ظَلَمَتْکَ وَ لَعَنَ اللَّهُ أُمَّهً سَمِعَتْ بِذَلِکَ فَرَضِیَتْ بِهِ خدا لعنت کند امتى را که به قتل رسانیدند تو را و لعنت کند آنان که در حق تو ظلم و ستم کردند و لعنت کند قومى که شنیدند و بدان بر شما راضى و شادان گردیدند.
فَلَعَنَ اللَّهُ أُمَّهً قَتَلَتْکَ وَ أَبْرَأُ إِلَى اللَّهِ وَ إِلَیْکَ مِنْهُمْ فِی الدُّنْیَا وَ الْآخِرَهِ پس خدا لعنت کند امتى را که تو را به قتل رسانیدند و من از آن بهسوی خدا و بهسوی شما در دنیا و آخرت بیزارى مىجویم.
فَلَعَنَ اللَّهُ أُمَّهً قَتَلَتْکَ وَ لَعَنَ اللَّهُ أُمَّهً ظَلَمَتْکَ پس خدا لعنت کند امتى که تو را شهید کردند و خدا لعنت کند امتى را که بر تو ظلم و ستم کردند
وَ لَعَنَ اللَّهُ أُمَّهً اسْتَحَلَّتْ مِنْکَ الْمَحَارِمَ وَ انْتَهَکَتْ فِی قَتْلِکَ حُرْمَهَ الْإِسْلاَمِ و خدا لعنت کند امتى را که هتک احترام تو را روا داشتند و بهواسطه قتل تو پرده اسلام را دریدند.
تو درِ هدایت و پیشوای تقوی و دستگیرهی محکم و حجت بر اهل دنیا و پنجمین از اصحاب کسایی.دست رحمت به تو غذا داد، و از پستان ایمان شیر نوشیدی، و در دامن اسلام پرورش یافتی. بنابراین دل به فراقت راضی نمیشود، و به زنده بودنت شک نمیکند.درود و رحمت خدا بر تو و بر پدران و فرزندانت باد.بعد از چند سلام و تحیت این چنین ابراز عواطف دوستانه مینماید: ای فرزند رسول الله! پدر و مادرم فدایت باد.ای ابا عبدالله! پدرم و مادرم قربانت باد.واقعاً پیش آمد ناگوار و مصیبت وارده به تو بر ما و بر همهی اهل آسمانها و زمین بزرگ و ناراحت کننده است.پس گروهی که زین بر اسب نهادند و لگام بر دهنش زدند و آمادهی جنگ و قتل تو شدند خدا لعنت کناد (از رحمت خود دور کناد). در زیارت سید الشهداء (علیهالسّلام) با این عبارت از جانیان و قاتلان تبرّی میجوییم: لعنت شود و ملعون باد امتی که شما را کشت، و امتی که با شما مخالفت کرد، و امتی که ولایت شما را انکار کرد، و امتی که بر ضد شما پشتیبانی دشمن کرد، و امتی که حاضر (در صحنهی نبرد) بود و شهادت را نطلبید. شکر خدا که جایشان را آتش دوزخ قرار داد... در زیارت کوچکی از امام حسین (علیهالسّلام)، نیمی از آن لعن و تبرّی است: سلام بر توای ابا عبدالله، رحمت خدا بر توای ابا عبدالله. خدا ترا رحمت کند ای ابا عبدالله. (با در نظر آوردن این رسم که کُنیه در عربی نامی احترامآمیز است. مزیت تکرار «یا ابا عبدالله» و ذکر نکردن اسم حضرت در زیارت مذکور معلوم میشود. خدا لعنت کند کسی که تو را کشت، و خدا لعنت کند کسی را که شریک در (ریختن) خون تو شد، و خدا لعنت کند کسی را که این خبر به او رسید و به آن راضی شد. من در پیشگاه خدا از اینها بیزارم. در زیارتی دیگر بعد از چند سلام، زائر تَولی و تبرای خود را به زبان شهادت و گواهی دادن ذکر میکند، و این است ترجمهی آن: گواهی میدهم که تو حلال خدا را حلال شمردی و حرام خدا را حرام دانستی، و نماز را بر پا داشتی و زکات دادی، و به نیکی امر کردی و از بدی باز داشتی، و (مردم را) با روش حکیمانه و اندرز دادن به راه پروردگارتان دعوت کردی.گواهی میدهم که تو و هر که با تو کشته شد همه شهیدند و زنده و نزد پروردگارتان روزی داده میشوید.گواهی میدهم کشندهی تو در آتش است. به خدا میگروم (و خدا را میپرستم) به بیزاری جستن از کسی که ترا کشت، و از کسی که با تو جنگید و پیروی مخالفان ترا کرد، و از کسی که بر ضد تو لشکر فراهم کرد، و از کسی که صدایت را شنید و یاریات نکرد.کاش من با شما بودم و به کامیابی بزرگ میرسیدم. [این مضامین شورانگیز در بیان فضایل فرزندان رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و آرزوی یاری و همراهی با آنان و لعن و طعن بر ظالمان و دشمنانشان دائم به زائر تلقین میشود، و باعث تشجیع و قدرت روحی او میگردد، و شعلهی خشم مقدسی را در کانون دلش روشن میکند، که ریشهی هر ستم و ستمکاری را میسوزاند، و نفرت و بیزاریاش را نسبت به حکام ظالم بر میانگیزد، (در زیارت جامعه زائر به این حال تصریح میکند و میگوید: «سلمٌ لِمَن سالَمکم و حربٌ لِمَن حاربکم: ای پیشوایان! هر کس که تسلیم و مطیع شماست من با او در صلح و صفایم، و در برابر کسی که با شما به جنگ پرداخته است، همه جنگ و ستیزم. نیز در همین زیارت زائر این چنین تولاّ و تبرّای خود را اظهار میکند: دلم زیر فرمان شما و رایم تابع شماست، و همواره آمادهی یاریتان هستم تا خدای تعالی دینش را به وسیله شما زنده گرداند...) حکامی که یا از نسل و تبار همان پلیدان گذشته یعنی بنیامیه هستند با همان خباثت و رذالت، یا از نظر فکری و راه سیاسی از دودمان آن طاغوتیان جاه طلب یعنی عباسیان میباشند، و در هر دو صورت دشمن علم و تقوی و فضایل انسانیاند که در عترت رسول متجلی بوده و مردم را به سوی آنان میکشانده، و همین علت اصلی بغض و کینهشان نسبت به خاندان رسالت بوده است، که تا روزگار ما نیز ادامه داشته و به صورت حبس یا تبعید و تهدید فقهای مجاهد ابراز میشده است.
تولی و تبری مطابق با فتاوای حضرت آیتالله العظمی خامنهای مدظله العالی:
نظر حضرت آیتالله خامنهای در مورد ازدواج دائم یا موقت شیعیان -چه دختر و چه پسر- با پیروان دیگر ادیان و مذاهب چیست؟
اولاً ازدواج مسلمانان با یکدیگر اگر مفسدهای نداشته باشد اشکالی ندارد، اما اگر مفسده داشته باشد، حتی هممذهب هم باشند، جایز نیست. اما در ازدواج با غیرمسلمانان، ازدواج مرد مسلمان بهطور موقت با زنهای اهل کتاب اشکالی ندارد؛ اما ازدواج دائم با زنان غیرمسلمان صحیح نیست. زنان مسلمان هم مطلقاً نمیتوانند با مردان غیرمسلمان ازدواج کنند.
شانزدهم:حقیقت ایمان
آیه: خروج از نور به سوی ظلمت و از ظلمت به سوی نوراللَّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا یُخرِجُهُم مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّورِ وَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَولِیاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخرِجُونَهُم مِنَ النُّورِ إِلَی الظُّلُمات ِ أُولئِکَ أَصحابُ النَّارِ هُم فِیها خالِدُونیعنی: خداوند، ولی و سرپرست کسانی است که ایمان آوردهاند، آنها را از ظلمتها، به سوی نور بیرون میبرد. (اما) کسانی که کافر شدند، اولیای آنها طاغوتها هستند، که آنها را از نور، به سوی ظلمتها بیرون میبرند. آنها اهل آتشاند و همیشه در آن خواهند ماند. (بقره/۲۵۷)
عبدالله بن ابی یعفور گوید به امام صادق علیه السلام عرض کردم: من با مردمانی همنشینی دارم که جای شگفتی و تعجب است که با وجود آن که موالی و پیرو شما نیستند و پیرو فلانی و فلانی هستند اما مردمانی امانتدار و صادق و باوفا هستند و بالعکس (بعضا) اقوامی که پیرو شما هستند دارای امانتداری و صداقت و وفا نیستند.ابن ابی یعفور گوید: امام صادق علیه السلام مستقیم نشستند و همانند فرد غضبناک به من روی نموده و فرمودند: کسی که معتقد باشد به ولایت امام جائر و ظالمی که از سوی خدا نیست, دین ندارد و بر کسی که به امامت عادلی که از سوی خداست ایمان آورده ملامتی نیست.ابن ابی یعفور گوید: (با تعجب) عرض کردم آنها (مخالفان) دارای دین نیستند و بر اینها (شیعیان) و موالیان هیچ ملامت و شدتی نیست؟ حضرت فرمودند: بله آنها دینی ندارند و بر اینها (شیعیان) ملامتی نیست.سپس فرمودند: آیا سخن خداوند را نشنیده ای: “خداوند یار کسانی است که ایمان آوردند و آنها را از تاریکی ها به سوی روشنایی سوق دهد” ؟ در حقیقت آنها را از تاریکی گناهان بیرون آورده و به سوی نورِ توبه و آمرزش هدایت می کند و این بخاطر ولایت شما نسبت به هر یک از امام عادلی است که از سوی خداوند برگزیده شده اند و خداوند فرموده است: “اما کسانی که کافر شدند اولیاء آنها طاغوت می باشد که آنها را از نور به سوی ظلمتها می برند.”ابن ابی یعفور می گوید: گفتم: مگر این نیست که خداوند از این آیه کفار را اراده کرده است آنجا که فرموده است: والذین کفروا..؟گوید امام علیه السلام فرمودند: چه نوری برای کافر است؟ هنگامی که کفر ورزیده تا اینکه از نور بیرون برده شود به سوی تاریکی ها, و همانا خدای متعال در این آیه کسانی را اراده فرموده که در نور اسلام بوده اند, پس وقتی که پیرو و موالی هر امام جائر و ظالمی شدند که از سوی خدا نبود, به واسطه این ولایت (نسبت به ائمه جور) از نور اسلام به سوی تاریکی های کفر خارج شدند و خدای تبارک و تعالی برای آنها آتش جهنم را همراه با کفار واجب گردانید و سپس این آیه را تلاوت فرمودند: أُولئِکَ أَصحابُ النَّارِ هُم فِیها خالِدُون یعنی آنها اهل آتشاند و همیشه در آن خواهند ماند. این نکته از آیه مبارکه:أَو کَظُلُماتٍ فِی بَحرٍ لُجِّیٍّ یَغشاهُ مَوجٌ مِن فَوقِهِ مَوجٌ مِن فَوقِهِ سَحابٌ ظُلُماتٌ بَعضُها فَوقَ بَعض. یعنی: یا همچون ظلماتی است در یک دریای پهناور، که موج آن را پوشانیده، و بر فراز آن موج دیگری است، و بر فراز آن ابری تاریک، ظلمتهایی است یکی بر فراز دیگر. (نور/۴۰)استفاده می شود که در مقدمه تفسیر برهان از صالح بن سهل همدانی روایت شده است که امام صادق علیه السلام در تفسیر این آیه شریفه فرمودند: ظلمات, فلانی و فلانی (عمر و ابابکر) است. و ” فِی بَحرٍ لُجِّیٍّ یَغشاهُ مَوجٌ, یک دریای پهناور، که موج آن را پوشانیده” یعنی سومی (عثمان) و ” مِن فَوقِهِ مَوجٌ, بر فراز آن موج دیگری است” یعنی طلحه و زبیر و ” ظُلُماتٌ بَعضُها فَوقَ بَعض, ظلمتهایی است یکی بر فراز دیگر.” یعنی معاویه و یزید و فتنه های بنی امیه.ج) در تفسیر آیه ” یُخرِجُهُم مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّورِ, آنها را از ظلمتها، به سوی نور بیرون میبرد” در تفسیر عیاشی از امام صادق علیه السلام روایت شده که فرمودند: نور, آل محمد صلی الله علیه و اله است. و ظلمات, دشمنان آنان می باشند.د) در کتاب المناقب از ابن عباس در تفسیر آیه ” وَ ما یَستَوِی الأَعمی وَ البَصِیرُ وَ لا الظُّلُماتُ وَ لا النُّور, نابینا و بینا هرگز مساوی نیستند.و نه ظلمتها و روشنایی!” (فاطر/۱۹) نقل کرده اند که ظلمات, اولی (ابوبکر) است و نور, امیرالمومنین علیه السلام است.ه) در مقدمه تفسیر برهان ص۳۱۵ از تفسیر قمی درباره آیه ” ِ وَ یَجعَل لَکُم نُوراً تَمشُونَ بِه, و برای شما نوری قرار دهد که با آن راه بروید.” (حدید/۲۸) و آیه ” وَ مَن لَم یَجعَلِ اللَّهُ لَهُ نُوراً فَما لَهُ مِن نُور , و کسی که خدا نوری برای او قرار نداده، نوری برای او نیست!” (نور/۴۰) از امام صادق علیه السلام چنین نقل شده: پس نیست برای او امامی در روز قیامت که حرکت کند و از نور آن امام روشنی گیرد.و) و درباره آیه ” ِ یَسعی نُورُهُم بَینَ أَیدِیهِم وَ بِأَیمانِهِم, نورشان پیش رو و در سمت راستشان به سرعت حرکت میکند”(حدید/۱۲) فرموده اند: در روز قیامت نور, ائمه معصومین علیهم السلام هستند که نور ایشان پیش روی و سمت راست ایشان بتابد تا اینکه آنها را داخل بهشت کنند.ز) و در تفسیر عیاشی درباره آیه ” وَ أَنزَلنا إِلَیکُم نُوراً مُبِینا, و نور واضحی بسوی شما فرستادیم.” (نساء/۱۷۴) امام صادق علیه السلام فرمودند: نور مبین, نورِ امیرالمومنین علی علیه السلام است.
حدیث: امام محمدباقر (ع:مَن أبغَضَنا اَهلَالبَیت بَعَثَهُ الله یَوم القیامةِ یهودیّاً.هر کس با ما ـ اهلبیت ـ دشمنی کند روز قیامت خداوند او را یهودی محشور میگرداند. (بحار، ج ٢٧، ص ٢٢٤)
سیمای تولی و تبری: حقیقت ایمان به خدا سر سپردن به دوستی اوست و دوستی با خدا و رسول و آنچه به آن امر کرده و دشمنی با آنچه که از آن نهی کرده است. مدار دین بر حب و بغض فی اللّه است، از این رو ایمان راستین، محکوم معادله تولی و تبری است که مؤمن بر اساس آن هم باید از انوار ارباب کمال و اهل حق استضائه کرده و همنشینی و دوستی با آنها را برگزیند و هم باید از رفاقت و دوستی هواپرستان و اهل بدعت بپرهیزد تا به صراط مستقیم الهی که همان ایمان خالص است دست یابد :«اِهدِنَا الصِّراطَ المُستَقیم صِراطَ الَّذینَ اَنعَمتَ عَلَیهِم غَیرِ المَغضوبِ عَلَیهِم و لاَ الضّالّین».در خبر است که خداوند به برخی از انبیا وحی میکند: به مردم بگوید کارهایی که در دنیا انجام دادهاید، از عبادت و زهد و تقوا، به نحوی سود آنها به خودتان بازمی گردد؛ بنگرید برای من چه کردهاید؟ آیا هرگز دوستی از دوستان مرا دوست داشتهاید؟ یا با دشمنان من دشمنی کردهاید؟ اگر عبادت آسمانیان و زمینیان همراه شما باشد و در آن دوستی با دوستان من و دشمنی با دشمنان من نباشد آن عبادت به کار شما نیاید.
تولی و تبری مطابق با فتاوای حضرت آیتالله العظمی خامنهای مدظله العالی:
من مربی کانون پرورش فکری کودکان هستم. چند کودک و نوجوان یهودی در این کانون عضو هستند و خیلی اوقات یک خوراکی را تعارف میکنند و من برمیدارم؛ گاهی هم میخورم. ولی هر چه من خوراکی تعارف میکنم، باصراحت میگویند که ما از دست مسلمانان چیزی نمیخوریم. تکلیف ما چیست؟ آیا ما هم از غذای آنان نخوریم؟اگر نسبت به پاک بودن آن غذا شبهه دارید که آیا حلال است یا نه؛ چون در کشور اسلامی هستند و غذای آنها هم از بازار مسلمانان تهیه میشود حلال است.
منبرهفدهم:تولی و تبری در زیارت امیرالمؤمنین (علیهالسّلام)
آیه: جبت و طاغوت چه کسانی هستند ؟أَ لَم تَرَ إِلَی الَّذِینَ أُوتُوا نَصِیباً مِنَ الکِتابِ یُؤمِنُونَ بِالجِبتِ وَ الطَّاغُوتیعنی: آیا ندیدی کسانی را که بهرهای از کتاب دارند (با این حال) به جبت و طاغوت ایمان میآورند. (نساء/۵۲)در تفسیر عیاشی ج۱ ص۲۴۶ از امام باقر علیه السلام نقل می کند که منظور از جبت و طاغوت, فلانی و فلانی است.
حدیث: امام جعفرصادق علیهالسلام:مَن أشْبَعَ عَدُواًّ لَنا فَقَد قَتَل وَلِیًّا لَنا!کسی که گرسنهای از دشمنان ما را سیر کند در حقیقت یکی از محبّان و پیروان ما را به قتل رسانده است! (این اندازه گناه او بزرگ است). (بحار، ج ٢٧، ص ؟)
سیمای تولی و تبری: اوقات مخصوص زیارت امیرالمومنین علیه السلام:
روز تولد ایشان (13 رجب).شب و روز عید غدیر. (18 ذى حجه)روز نزول سوره «هل اتى» (25 ذى حجه).شب و روز مبعث پیامبر صلى الله علیه و آله (27 رجب).روز 21 ماه رمضان.شب اول ربیع الاول، شبى که حضرت على علیه السلام در بستر پیامبر صلى الله علیه و آله خوابیدند.روز غزوه بدر، (17 ماه رمضان).روز فداکارى ایشان در غزوه احد، (17 شوال).روز فتح خیبر.روزى که بر دوش پیامبر صلى الله علیه و آله بالا رفت و بتها را شکست (20 رمضان).روز فتح بصره (نیمه جمادى الاولى).روزى که خورشید به احترام ایشان برگشت (ردّ شمس، 17 شوال).روزى که از طرف پیامبر صلى الله علیه و آله مأمور ابلاغ آیه برائت شد (اول ذى حجه).روزى که به امر خدا و ابلاغ پیامبر خدا صلى الله علیه و آله درِ خانههاى دیگران به مسجد پیامبر صلى الله علیه و آله بسته و در خانه حضرت باز گذاشته شد (روز عرفه).روزى که آن حضرت انگشترى خویش را در حال نماز به فقیر داد که همان روز مباهله است و از دو جهت خصوصیت دارد (24 ذى حجه).روزى که با حضرت زهرا علیها السلام ازدواج کرد (21 محرم).آغاز خلافت ایشان؛ یعنى روز وفات پیامبر خدا صلى الله علیه و آله (28 صفر).روزى که مردم براى خلافت ظاهرى با حضرت بیعت کردند (18 یا 25 ذى حجه)روز اوّل فروردین (نوروز) که روز بیعت با ایشان، با این روز مصادف بوده است.
در زیارت امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) میخوانیم: لَعَنَ اللَّهُ مَنْ قَتَلَکَ وَ لَعَنَ اللَّهُ مَنْ خَالَفَکَ وَ لَعَنَ اللَّهُ مَنِ افْتَرَى عَلَیْکَ وَ لَعَنَ اللَّهُ مَنْ ظَلَمَکَ وَ غَصَبَکَ وَ غَصَبَ حَقَّکَ وَ لَعَنَ اللَّهُ مَنْ بَلَغَهُ ذَلِکَ فَرَضِیَ بِهِ إِنَّا إِلَى اللَّهِ مِنْهُمْ بُرَآءُ
لَعَنَ اللَّهُ أُمَّةً خَالَفَتْکَ وَ أُمَّةً جَحَدَتْ وَلَایَتَکَ وَ تَظَاهَرَتْ عَلَیْکَ وَ قَتَلَتْکَ وَ حَادَتْ عَنْکَ وَ خَذَلَتْکَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی جَعَلَ النَّارَ مَثْوَاهُمْ وَ بِئْسَ الْوِرْدُ الْمَوْرُودُ أَشْهَدُ لَکَ یَا وَلِیَّ اللَّهِ وَ وَلِیَّ رَسُولِهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ بِالْبَلَاغِ وَ الْأَدَاءِ
خدایا! لعنت کن بر قاتلان امیر مؤمنان، خدایا لعنت کن قاتلان حسن و حسین را، خدایا لعنت کن قاتلان ائمه را، و عذابشان کن به عذابی دردناک که احدی از جهانیان را آن طور عذاب نکردی، به عذابی بسیار که آن را گسستن و انقطاعی نیست، و مدت و نهایتی ندارد (چرا؟) برای اینکه با والیان امر تو مخالفت و ستیزه کردند، و آماده کن برای آنها عذابی که آن را به هیچ یک از آفریدگانت وارد نکردی... غالباً تَولی و شیفتگی زائر به امام بعد از بیان فضایل و مقامات معنوی او ذکر میشود، تا علت و موجبی باشد بر محبت و دلدادگی که به آن نیکوان روحانی دارد.برخی، تولی و تبری را مرحله تکامل یافته جذب و دفع در جمادات و نباتات دانسته و گفته اند: جذب و دفع در حیوانات به صورت شهوت و غضب و در انسان به صورت میل و اراده و حب و بغض نمود مییابد و اگر تحت تدبیر عقل و وحی قرار گیرد جاذبه « تولی » و دافعه « تبری » خواهد بود که از ارکان فروع دین محسوب میشوند. تولی و تبری با این هیئت ترکیبی در قرآن نیامده؛ ولی ماده «ولی» و مشتقات آن در مفهوم دوستی و سرپرستی و یاری و واژه تبری و برائت به معنای بیزاری و دوری جستن، در آیاتی به کار رفته است. برخی مفسران آیات دیگری را نیز به تولی و تبری تفسیر کرده اند؛ نمونه اینکه در آیه ۱۵۷ اعراف، «عَزَّروهُ» را به تبری از دشمنان پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) و «نَصَروهُ» را به تولی پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) معنا کرده و در ذیل آیه ۳۳ طه، اساس رسالت و عبادت را تسبیح و تحمید دانستهاند که گاهی به صورت نماز و زکات و گاه به صورت تولی و تبری بروز میکند.
تولی و تبری مطابق با فتاوای حضرت آیتالله العظمی خامنهای مدظله العالی:
آیا خرید و مصرف محصولات تولیدی پیروان برخی ادیان و فرقهها که درآمد حاصل از آن را در راه جذب و گسترش پیروان خود مصرف میکنند اشکال دارد؟ اگر این انتساب اثبات نشده باشد چطور؟اولاً خرید و فروش با پیروان سایر مذاهب اشکالی ندارد. اگر در موردی یقین داشته باشیم که خرید و فروش ما موجب میشود تا دشمنان اسلام استفاده کنند و موجب تقویت آنها شود مثل صهیونیستها؛ یا اینکه با کالایی که ما میخریم، یک فرقه یا مذهب باطلی ترویج شود یا کمک به ترویج آنها شود، این اشکال دارد. اما در مواردی که نمیدانیم که آیا خرید و فروش ما در تبلیغات عقاید باطل یا مذهب باطلی استفاده میشود یا نه، خرید و فروش اشکالی ندارد.
منبر هیجدهم:دستگیره ایمان
آیه: خداوند می داند آنها چه در دل داشتندأُولئِکَ الَّذِینَ یَعلَمُ اللَّهُ ما فِی قُلُوبِهِم فَأَعرِض عَنهُم وَ عِظهُم وَ قُل لَهُم فِی أَنفُسِهِم قَولاً بَلِیغایعنی: آنها کسانی هستند که خدا آنچه را در دل دارند میداند. پس (ای رسول) از ایشان روی گردان و آنها را موعظه کن و با گفته ای رسا سیرتشان را گوشزدشان کن.(نساء/۶۳)عبدالله نحّاس گوید از امام صادق علیه السلام شنیدم که در مورد این آیه شریفه فرمودند: به خدا قسم مقصود فلانی و فلانی (ابابکر و عمر) هستند.
حدیث: امام علی بن موسیالرضا علیهالسلام مَن سَرَّهُ أن لایَکونَ بَینَهُ و بَینَ اللهِ حِجابٌ فَلیَتَولَّ آلَ مُحمدٍ سلامُ اللهِ علیهم وَ یَتَبرّأْ مِن عَدُوِّهِم وَ یَأْتَمَّ بِالاِمامِ مِنهم.هر کس دوست دارد بین او و خدا مانع و رادعی نباشد باید ولایت آل محمد علیهم السلام را دارا باشد، از دشمنانشان بیزاری بجوید و از امام معصوم علیهالسلام پیروی نماید. (بحار، ج ٢٧، ص ٥١)
سیمای تولی تبری: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلّی الله علیه وآله وسلّم: أَوْثَقُ عُرَی الْإِیمَانِ الْحُبُّ فِی اللَّهِ وَ الْبُغْضُ فِی اللَّهِ وَ تَوَالِی أَوْلِیاءِ اللَّهِ وَ التَّبَرِّی مِنْ أَعْدَاءِ اللَّهِ محکم ترین دستگیره های ایمان، دوستی برای خدا و دشمنی برای خدا و دوست داشتن اولیاء خدا و بیزاری جستن از دشمنان خداست.از امام صادق «صلوات الله علیه» منقول است که حضرت در روایتی فرمودند: پیغمبر اکرم«صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلِهِ وَ سَلَّم» به اصحابشان فرمودند:«اَی عُرَی الْإِیمَانِ اَوْثَقُ»، در میان دست گیره های ایمان کدامیک محکم تر است؟ معلوم می شود انسان می تواند با تمسّک جستن به ایمان، خودش را نجات و از هلاکت نجات بخشد. همچنین معلوم می شود ایمان چندین دست گیره دارد که هر که به آن ها تمسّک پیدا کند نجات می یابد. حال حضرت سؤال می کنند که در بین این ها کدام یک محکم تر و اطمینان بخش تر است؟ چون هرچه محکم تر باشد آدم را بهتر از پرتگاه نجات می دهد. در جواب عرض کردند: «اللَّهُ وَ رَسُولُهُ اَعْلَمُ»، خدا و پیامبرش بهتر می دانند؛ «وَ قَالَ بَعْضُهُمُ الصَّلَاةُ»، بعد برخی از اصحاب گفتند: نماز؛ «وَ قَالَ بَعْضُهُمُ الزَّکاةُ»، برخی دیگر گفتند: زکات؛ هر یک از اصحاب با اینکه گفتند: خدا و پیامبرش بهتر می دانند؛ اظهار نظر کردند. بعد از اینکه اظهارنظرها تمام شد، پیامبر صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلِهِ وَ سَلَّم فرمودند: «لِکلِّ مَا قُلْتُمْ فَضْلٌ وَ لَیسَ بِهِ»، این هایی اسم بردید، همه فضیلت دارند و دستگیره و نجات بخش هستند، امّا من به دنبال محکم ترین آن ها هستم که اگر انسان به آن متمسّک شد و آن را پیشه گرفت، هیچ گاه سرنگون نمی شود و به هلاکت نمی رسد.سپس حضرت فرمودند: «وَ لَکنْ اَوْثَقُ عُرَی الْإِیمَانِ الْحُبُّ فِی اللَّهِ وَ الْبُغْضُ فِی اللَّهِ»، محکم ترین دستگیره ایمان این است که انسان دوستی و دشمنی اش با دیگران بر محور خدا باشد نه هوای نفس. حضرت معیار می دهند، اگر کسی را دوست داری برای خدا دوست بدار نه برای غیر خدا، مثل امور مادّی دنیایی یا هوای نفس و اگر کسی هم در نزد ما مبغوض و مطرود است، باید به خاطر خدا باشد نه هوای نفس. مثلاً چون می بینم او دارد از احکام الله تخلّف می کند مطرود من می شود. «دوستی بر محور خدا، دشمنی بر محور خدا». حضرت در ادامه فرمودند: «وَ تَوَالِی اَوْلِیاءِ اللَّهِ»، و رابطه دوستی و سرپرستی با کسانی برقرار کن که دوستان خدا هستند؛ یعنی اگر در روابط اجتماعی می خواهی با کسی رفیق شوی، برو کسی را پیدا کن که از اولیاء خدا است. بحث اوّل در رابطه با دوستی بود، امّا این بحث در مورد رفاقت و سرپرستی است.در عبارت بعد حضرت می فرمایند: «وَ التَّبَرِّی مِنْ اَعْدَاءِ اللَّهِ»، از دشمنان خدا برائت بجوی و کناره گیری کن. نباید نسبت به کسانی که ضدیّت با خدا دارند بی تفاوت باشی، بلکه باید از آن ها تبرّی بجویی. «تبرّی» یعنی هیچ گونه رابطه ای، چه درونی وچه بیرونی با او برقرار نکنی. مثلاً تا می گویند: فلانی، بگو: بنده با ایشان کاری ندارم و او با من هیچ ارتباطی ندارد.
تولی و تبری مطابق با فتاوای حضرت آیتالله العظمی خامنهای مدظله العالی:
آیا هنگام همسفرهشدن با خارجیها نیازی است از دینشان سؤال کنیم؟ آیا میتوان از ظرفی که آنها آب خوردهاند آب نوشید؟نیازی نیست که از دین آنها بپرسید. اگر در کشور اسلامی زندگی میکنند که خب انشاءالله مسلمانند و هیچ اشکالی ندارد که شما با آنها همسفره شوید. اما اگر در بلاد غیراسلامی زندگی میکنند، یعنی در کشور یا شهری هستند که اکثریت مردم آنجا غیرمسلمانند، اگر مذهبشان را ندانیم، ارتباط با آنها حکم ارتباط با غیرمسلمان را دارد. اما خوردن غذا و همسفرهشدن با آنها اگر مفسدهای نداشته باشد و غذای حرامی هم در سفره نباشد، اشکالی ندارد. همچنین اگر از ظرفی که آنها آب خوردهاند، در صورتی که مسلمان یا اهل کتاب باشند، اشکالی ندارد که آب بنوشیم. اما اگر میدانید که نه مسلمان هستند و نه اهل کتاب، یعنی پیرو سایر ادیان هستند، یا اینکه دین و مذهبی ندارند، آن موقع اگر از ظرفی غذا یا آب خورده باشند که نجس شده باشد، نباید از آن ظرف، غذا بخورید یا آب بنوشید.
منبر نوزدهم:ایمانی که مایه گمراهی
آیه: فقط حیدر امیرالمومنین است !إِن یَدعُونَ مِن دُونِهِ إِلاَّ إِناثاً وَ إِن یَدعُونَ إِلاَّ شَیطاناً مَرِیدایعنی: نمیخوانند جز خدا مگر منفعلها (مادگانی) را، و نمیخوانند مگر شیطان بیفائده را. (نساء/۱۱۷)احمد بن محمد السیاری در التنزیل و التحریف می گوید: شخصی بر امام صادق علیه السلام وارد شد. و گفت: سلام بر تو ای امیرالمومنین !امام صادق علیه السلام ناراحت شدند و فرمودند: همانا این اسم تنها مختص مولا امیرالمومنین علی بن ابیطالب علیه السلام و هیچ کس صلاحیت آن را ندارد. و کسی راضی نمی شود او را امیرالمومنین علیه السلام خطاب کنند مگر اینکه مابون (اهل لواط) باشد! و اگر (مبتلا به لواط) نباشد به آن مبتلا می شود. و این قول خداوند است که میفرماید:إِن یَدعُونَ مِن دُونِهِ إِلَّا إِناثاً وَ إِن یَدعُونَ إِلَّا شَیطاناً مَرِیداً. یعنی: نمیخوانند جز خدا مگر منفعلها (مادگانی) را، و نمیخوانند مگر شیطان بیفائده را.راوی می گوید سوال کردم: پس زمانی که قائم شما ظهور بفرماید او را به چه اسمی صدا می زنند؟ فرمودند: او را “السلام علیک یا بقیه الله, السلام علیک یابن رسول الله” خطاب می کنند. (بحارالانوار ۳۷/۳۳۱ و مستدرک الوسائل ۱۰/۴۰۰)
حدیث: امام محمدباقر (ع):ما بَعَثَ اللهُ نَبِیّاً قَطُّ اِلاّ بِوِلایِتَنا وَ البرَاءَةِ مِن اَعدائِنا.خداوند هیچ پیغمبری را جز با ولایت ما و برائت و بیزاری از دشمنان ما برنیانگیخته است. (تفسیرصافی، ج ٣، ص ١٣٤)
سیمای تولی و تبری: قرآن کریم مؤمنان را از دوستی با کافران، یهود، نصارا، مسخره کنندگان دین و دشمنان دین، نهی میکند:«لا یَتَّخِذِ المُؤمِنونَ الکفِرینَ اَولِیاء». مؤمنان نه تنها نباید با طاغوت و کافران پیوند دوستی برقرار کنند، بلکه باید در برابر آنها موضع منفی داشته باشند و دشمنی خود را با کافران ابراز کنند: «فَمَن یَکفُر بِالطّغوتِ ویُؤمِن بِاللّهِ فَقَدِ استَمسَکَ بِالعُروةِ الوُثقی...» و این فرمانی است که مؤمنان باید از آن پیروی کنند: «اَلَم تَرَ اِلَی الَّذینَ یَزعُمونَ اَنَّهُم ءامَنوا بِما اُنزِلَ اِلَیکَ وما اُنزِلَ مِن قَبلِکَ یُریدونَ اَن یَتَحاکَموا اِلَی الطّغوتِ و قَد اُمِروا اَن یَکفُروا بِه»، زیرا ایمان به خدا با دوستی با دشمنان خدا سازگاری ندارد: «ولَو کانوا یُؤمِنونَ بِاللّهِ والنَّبِیِّ وما اُنزِلَ اِلَیهِ ما اتَّخَذوهُم اَولِیاءَ ولکِنَّ کَثِیرًا مِنهُم فسِقون».شیخ طوسی ذیل آیه ۷۳ انفال، تولی و تبری را نتیجه ایمان دانسته و فرموده است: اگر ایمان سبب دوستی بین مؤمنان و بیزاری از کجیها و گمراهیها نشود، خود مایه گمراهی است. در رساله حقوق امام سجاد (علیهالسلام) است که از حقوق معلم بر تو این است که با دشمن وی همنشینی و با دوستان وی دشمنی نکنی.
چرا بعضیها بعد از هدایت دوباره گمراه میشوند؟هدایت از نظر معنای لغوی به معنای دلالت و راهنمایی کردن است. و این راهنمایی گاهی فقط در حد (ارائه طریق) و نشان دادن راه محدود است، گاهی فراتر از (ارائه طریق) به مفهوم (ایصال الی المطلوب) و رساندن شخص به مقصد است. اما در مجموع آنچه از واژه هدایت فهمیده میشود این است: هدایت دلالت و رساندن به غایت با ارائه طریق است چون ارائه طریق نحوی از ایصال به مطلوب و رساندن شخص به مقصد است. معنای گمراهی که در زبان عرب از آن به ضلالت، یاد میشود. وقتی در برابر هدایت قرار گیرد مفهوم روشنتری پیدا میکند، زیرا اغلب ضلالت و گمراهی در جایی به کار برده میشود که شخصی به هدایت و راهنمایی افراد راهنما گوش ندهد و یا بعد از پذیرش حق و راه مستقیم دوباره از راه راست منحرف شود و راه گمراهی یعنی راه غیر هدایت را در پیش گیرد و در مسیری برود که هرگز از آن طریق به مقصد و هدف نمیرسد. لازم به یادآوری است که هدایت و گمراهی هر دو امر اختیاری است و هیچ کس در هدایت و گمراهی خود مورد اجبار قرار ندارد.بعد از روشن شدن مفهوم هدایت و گمراهی باید گفت، گمراهی انسان در محورهای مختلف و با انگیزهها و عوامل متعدد ممکن است پیش آید، به همین دلیل هم از نظر محورها و هم از نظر عوامل و انگیزه نیازمند بحث مبسوط و مفصل است که در این جا به برخی از آنها به طور خلاصه اشاره میشود:قبل از هر چیز باید اشاره شود که انسان فطرةً در مسیر هدایت قرار دارد زیرا راههای هدایت و ضلالت در جان و روان همه انسانها نهفته و تعبیه شده و خداوند تمام امور را برای نفس انسان الهام کرده است لذا قرآن کریم فرمود: «و نفس و ما سوّاها فالهمها فجورها و تقوئها قد افلح من ذکیها و قد خاب من دسّها» سوگند به نفس و آن کس که آن را آفرید، سپس پلیدکاری و پرهیزکاریاش را به آن الهام کرد که هر کس آن را پاک گردانید قطعاً رستگار شد از این آیه به خوبی معلوم میشود که انسان دارای هدایت فطری است پس اگر انبیاء الهی فرستاده شده و کتابهای آسمانی نازل گردیده در واقع برای شکوفا کردن و به فعلیت رساندن همان بذر هدایت فطری انسان است. چه این که در نهجالبلاغه نیز درباره انگیزه بعثت انبیاء آمده: «و یُثروا لهم دفائی العقول»یعنی یکی از انگیزههای بعثت انبیاء ظاهر کردن و شکوفا کردن گنجینهها و عقلهای نهفته انسانهاست. بنابراین اگر کسی از این فطرت توحیدی و هدایت فطری خود با سوء اختیارش بیرون برود و از هوی و هوس خویش پیروی کند، دچار گمراهی میشود. پس یکی از علل گمراهی انسان بیرون رفتن او از فطرت اصلی و الهی خود است. چیز دیگر که سبب گمراهی انسان میشود فاصله گرفتن از قرآن و عترت است یعنی کسانی که در سایه قرآن و عترت هدایت شدهاند اگر بر اثر عوامل و انگیزهها و هواهای نفسانی و یا هر انگیزه دیگر از قرآن و عترت فاصله بگیرند گمراه میشوند لذا در حدیثی که شیعه و سنی آن را با تواتر (خبری قطعی و یقینآور) نقل کردهاند پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ فرمود:«ایها الناس انی تارک فیکم امرین لن تضلوا ان ابتعتموهما، و هما کتاب الله و اهل بیتی و عترتی» یعنی ای مردم من در میان شما دو چیز به جا میگذارم که اگر از آن دو پیروی کنید هرگز گمراه نمیشوید و آن دو یکی کتاب خدا و دیگری اهل بیت و عترت من است. برابر این حدیث نورانی یکی از عوامل عمده که باعث میشود انسان به دام گمراهی بیافتد و از راه هدایت فاصله بگیرد این است که به قرآن و دستورات اهل بیت عمل نکند. و اگر امت اسلامی بعد از رحلت پیامبر دچار مشکلات اعتقادی شده و گرههای متعدد و مختلف در میانشان پدید آمدند و گمراهیهایی پیدا شد همه به خاطر آن بود و است که مردم از قرآن فاصله گرفتند و به آیات ولایت عمل ننمودند و اهل بیت پیامبر را خانهنشین کردند و پیآمد دردناک این خانهنشینی آن شد که به تدریج گمراهی و عقایدگمراه کننده درمیان مردم ریشه پیدا کرد و زمینه عقاید نادرست را فراهم ساخت.یکی از عوامل گمراهی انسان تندروی و کندروی بی جا و بیرون رفتن از حد اعتدال است لذا در کلمات امیرمؤمنان ـ علیه السلام ـ آمده: «الیمین و الشمال مَضلةٌ و الطریق الوسطی هی الجاده» یعنی گرایشهای افراطی و تفریطی سبب گمراهی انسان میشود و راه اعتدال طریق مستقیم هدایت است.عامل دیگر گمراهی، نظام و حاکم گمراه است یعنی اگر حاکم و فرمانروای مردم گمراه باشد به تدریج عمل کرد سوء او سبب گمراهی همه مردم میشود لذا در روایتی از پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ رسیده که فرمود: «من بر امت خود از سه چیز میترسم یکی آنها پیشوای گمراه است) عامل دیگر که سبب گمراهی انسان میشود دوستان و رفیقهای گمراه و ناباب است بخصوص در عصر حاضر یکی از عوامل عمده گمراهی افراد بخصوص نسل جوان دوستهای بد و گمراه هستند که نقش بسیار اساسی در گمراهی جوانها همان دوستهایشان دارند. حکیم خواجه نصیرالدین طوسی در اداب المتعلمین با این شعر خطر دوستهای ناباب را گوش کرده و گفته است:تا توانی میگریز از یار بد یار بد،بدتر بود از مار بد-مار بد تنها ترا بر جان زند یار بد بر جان و بر ایمان زند .عامل دیگر در گمراهی افراد تهاجم فرهنگی و تبلیغات دشمنان اسلام است که با انواع کارهای هنری سعی در گمراه کردن جوامع اسلامی دارند و از آن جا که بسیاری فیلمهای بد آموز و گمراه کننده در قالب هنرنمای کاذب طرح و ارائه میشود افراد کمتر و یا دیرتر متوجه جوانب منفی قضیه میشوند و در نتیجه گمراهی ناخواسته برای او پدید میآید.یکی از عوامل عمده که جزء علل شایع و فراگیر گمراهی و ضلالت در محورهای مختلف اعتقادی، اخلاقی و اجتماعی میشود، بیتقوایی است یعنی اگر انسان نور تقوا را از دست بدهد و یا از آن بیبهره باشد، همواره در گرداب گمراهی غوطهور است و در هر چیزی و در عمل، و در هر تصمیمی بیراه میرود و اشتباه عمل میکند و نادرست تصمیم میگیرد، چون انسان هر لحظه و در هر آن بر سر دو راهیهای زندگی نیازمند تصمیمگیری تازه است و اگر نور تقوا او را همراهی نکند بیراه میرود و شاید یکی از دلایل این که انسان مؤمن باید در شبانهروز ده بار بگوید: «اهدنا الصراط المستقیم» خدایا مرا در راه مستقیم هدایت فرما، همین نکته باشد که انسان پیوسته در حال گزینش و انتخاب است اگر هدایت الهی او را کمک نکند. ممکن است به راه اشتباه برود و بیجا انتخاب کند و گزینش او و عمل او منجر به گمراهیش گردد. و به دلیل اهمیت عنصر تقواست که خدای سبحان فرمود:«و ما کان الله لیضل قوماً بعد هداهم حتی یتبین لهم ما یتقون» خدا بر آن نیست که گروهی را پس از آن که هدایتشان نمود بیراه بگذارد مگر آن که راه تقوا را برای آنها بیان کرده باشد. علامه طباطبایی ذیل این آیه میگوید در این آیه مؤمنین تهدید شدهاند که اگر تقوا پیشه نکنند ممکن است بعد از آن که هدایت یافتهاند دوباره گرفتار گمراهی و ضلالت شوند، چه این که اگر کسی نعمت هدایت را کفران کند، و براساس آن عمل ننماید دچار گمراهی میشود یعنی نعمت هدایت از آنها گرفته میشود در نتیجه گرفتار گمراهی میشود. یکی از دلایل عمده بر این که بیتقوایی منجر به گمراهی میشود همان چیزهایی که انسان به وضوح و فراوان در میان مردم میبیند و مشاهده میکند که افرادی به جهت بیتقوایی دچار گمراهیهای گوناگون اخلاقی،اجتماعی و مانند آن میشوند یعنی در گفتار و کردارشان همانند افراد گمراه و دور از خدا و معنویت و انسانیت عمل میکند. در مقابل کسانی که از نور تقوا و پارسایی بهرهمنداند همواره به گونهای عمل میکنند که ذرهای از شائبه گمراهی در گفتار و رفتارشان پیدا نمیشود و گویا نوری است که در میان مردم زندگی میکند و راه میرود چنان که قرآن فرمود: «و جعلنا له نوراً یمشی به فی الناس» یعنی برای او نوری پدید آوردیم تا در پرتوی آن در میان مردم راه برود.نکته دیگر که در همه علل و عوامل گمراهی نقش کلیدی دارد و در واقع منشأ اصلی گمراهی انسان میشود جریان وسوسههای شیطان است، زیرا او خود سوگند یاد کرده که همواره در جهت گمراه نمودن انسانها تلاش کند، قرآن کریم سوگند شیطان را مبنی بر گمراه کردن انسانها در چندین آیه بازگو نموده از جمله فرمود: «قال فبما اغویتنی لاقعدنّ لهم صراطک المستقیم،ثم لاتینّهم من بین ایدیهم و من خلفهم و عن ایمانهم و عن شمائلهم» یعنی گفت به سبب آن که مرا به بیراهه افکندی،من هم برای فریفتن آنان حتماً بر سر راه راست تو خواهم نشست، آنگاه از پیش رو و از پشت سرشان و از طرف راست و از طرف چپشان بر آنها میتازم.شیطان برای گمراه کردن انسان کمینگاههای حساسی را مورد استفاده قرار میدهد از: عُجب، و خودپسندی و به عبادت و عمل خیر خو بالیدن و فخرفروشی کردن از جمله حساسترین کمینگاههای شیطان است حسادت،یأس و ناامیدی خشم و غضب بیجا، آزاد گذاشتن نفس سرکش و مانند آن از مواردی است که شیطان با استفاده از آنها انسان را به گمراهی میکشد.
تولی و تبری مطابق با فتاوای حضرت آیتالله العظمی خامنهای مدظله العالی:
حکم دست دادن مرد مسلمان با زن غیرمسلمان چیست؟
مرد و زن نامحرم نباید به هم دست بدهند و غیرمسلمان بودن یک طرف، در این مسئله تفاوتی ایجاد نمیکند. یعنی لمس بدن نامحرم حرام است، چه مسلمان باشد و چه غیرمسلمان. حالا یک مورد استثنا وجود دارد که اگر در موردی ضرورتی بود، با دستکش و امثال اینها (با حائل لباس) فرضاً آن هم به شرط اینکه دست همدیگر را فشار ندهند و مفسدهای هم نداشته باشد و تحریککننده هم نباشد، فرمودهاند اشکالی ندارد. بنابراین در اینگونه امور باید پرهیز کرد چون اصل تماس بدنی با نامحرم حرام است.
منبر بیستم:تولی و تبری و پیوندهای عاطفی
آیه: لَا یَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْکَافِرِینَ أَوْلِیَاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِینَ ۖ وَمَنْ یَفْعَلْ ذَٰلِکَ فَلَیْسَ مِنَ اللَّهِ فِی شَیْءٍ إِلَّا أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقَاةً ۗ وَیُحَذِّرُکُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ ۗ وَإِلَى اللَّهِ الْمَصِیرُ نباید اهل ایمان، مؤمنان را وا گذاشته و از کافران دوست گزینند، و هر که چنین کند رابطه او با خدا مقطوع است مگر برای در حذر بودن از شرّ آنها (تقیه کنند). و خدا شما را از (عقاب) خود میترساند و بازگشت همه به سوی خدا خواهد بود. آیه 28 سوره آل عمران
حدیث: امام جعفرصادق علیهالسلام:الـمُنکِرُ لإخِرِنا وکاَلمُنکِرِ لِأَوّلِنا.کسی که آخرین ما را قبول نداشته باشد مانند کسی است که اولین ما را هم قبول نداشته است. (بحار، ج ٢٧، ص ٦١)
سیمای تولی و تبری: تولی و تبری بر همه پیوندها حتی پیوندهای عاطفی و خویشاوندی مقدم است، بنابراین، کسانی که به خدا و روز واپسین ایمان آورند با کسانی که با خدا و پیامبرش دشمنی و مخالفت کنند دوستی نمیکنند، اگرچه پدران یا پسران یا برادران یا خویشاوندانشان باشند؛ ایناناند که خداوند ایمان را در دل هایشان نوشته است: «لا تَجِدُ قَومًا یُؤمِنونَ بِاللّهِ والیَومِ الأخِرِ یوادّونَ مَن حادَّ اللّهَ و رَسولَهُ و لَو کانوا ءاباءَهُم اَو اَبناءَهُم اَو اِخونَهُم اَو عَشیرَتَهُم اُولئِکَ کَتَبَ فی قُلوبِهِمُ الایمن...» چنان که ابراهیم (علیهالسلام) وقتی فهمید آزر دشمن خداست از وی بیزاری جست: «فَلَمّا تَبَیَّنَ لَهُ اَنَّهُ عَدُوٌّ لِلّهِ تَبَرَّاَ مِنه» و مدار تولی و تبری، ایمان و کفر است؛ کسانی که پدران و برادران کافر خود را دوست و سرپرست بگیرند، ستمکارند: «یاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا لا تَتَّخِذُوا ءاباءَکُم واِخونَکُم اَولِیاءَ اِنِ استَحَبُّوا الکُفرَ عَلَی الاِیمنِ و مَن یَتَوَلَّهُم مِنکُم فَاُولئِکَ هُمُ الظّلِمون».بر اساس آیه ۴ سوره ممتحنه: تا این افراد بر شرک و کفر باقیاند تبری از آنان و دشمنی با آنها ادامه دارد: «بَدا بَینَنا وبَینَکُمُ العَدوةُ و البَغضاءُ اَبَدًا حَتّی تُؤمِنوا بِاللّهِ وحدَه...».
قرآن برای ایجاد روح دوستی و همکاری و همبستگی بین مؤمنان و در جامعه دینی آنان را برادر یکدیگر خوانده است. برخی مفسّران، تعبیر برادری بین مؤمنین را تشبیه بلیغ، برخی استعاره و برخی قراردادِ (اُخُوَةٌ اعتباریّةٌ) دینی با آثار اجتماعی خاصّ دانستهاند و حتی به نقل فخر رازی از برخی لغت نویسان عرب، کاربرد کلمه «اِخْوَة» (برادران نَسَبی) به جای اِخْوان (= برادرانی که با یکدیگر دوست اند) در این آیه به منظور تأکید بر این پیوند بوده است. طباطبائی این گزارش قرآنی را، گذشته از جنبه اخباری آن، متضمّن انشاء نیز میداند، بدین بیان که مؤمنان باید با یکدیگر برادر باشند. لازمه قطعی این برادری، البته دعوت به اصلاح و پرهیز از نزاع و اختلاف در مناسبات اخلاقی و در سطح اجتماعی است در قرآن نیز بر نقش ایمان در نابود کردن کینهها و منازعات و ایجاد روح دوستی و همدلی و به تعبیر قرآن برادری، تأکید شده است. در احادیث به جنبههای گوناگون «برادری دینی» اشاره شده است، از جمله اینکه برادری دینی از هر پیوند نَسَبی و خویشاوندی پایدارتر استو گسستن آن نکوهیده باید همواره از حال برادر دینی، بویژه اگر مدتی غایب شود، خبر گرفت. راز برادر دینی را نگاه داشت، عیب او را باز نگفت در سختی و آسودگی باید به او نیکی کرداز جدال، مباهات، فخر فروشی، عنادورزی و حسد نسبت به برادر دینی دوری جست و با او به انصاف و عطوفت رفتار کرد. نشانههای برادر دینی خصلتهایی چون: مواسات، یاری رساندن در راه فرمانبرداری از خدا، گوشزد کردن لغزشهای انسان به او، خیرخواهی، پوزش پذیری، بی نیاز سازی به هنگام نیاز، ترس زدایی از انسان و از همه مهمتر اهتمام ورزی به نماز است براساس بسیاری از روایات، پیامبر اسلام صلّی اللّه علیه وآله وسلّم میان هر دو تن از صحابه خود پیوند برادری برقرار کرد که در تاریخ اسلام با نام «مؤاخاة» شناخته میشود. برخی از منابع شیعی این کار را پس از نزول آیه ۱۰ سوره حجرات دانسته اند. امّا بنابر گزارشهای دیگر مؤاخاة دوبار انجام شده است؛ بار نخست، پیش از هجرت و در میان مسلمانان مکه و بار دوم در نخستین ماههای پس از هجرت، میان مهاجرین و انصار بود. در شماره اشخاصی که مؤاخاة بین آنان انجام گرفت اختلاف نظر هست. به گفته برخی، تعداد آنان نود تن بوده است که بعدها اشخاص دیگری نیز به آنان اضافه شده اند و به گفته برخی دیگر، تا سیصد تن نیز میرسیده است. در منابع تاریخی و حدیثی، نامهای کسانی که با یکدیگر «برادر» شدند، آمده است. طبق این منابع، پیوند برادری گاهی بین دو تن از مهاجران، گاهی بین دو تن از انصار و گاهی بین یک نفر از مهاجران و یک نفر از انصار بر قرار شده بود. پیوند برادری بین صحابه بر اساس رعایت حق و مواسات نسبت به دیگری بود. برخی، ارث بردن از یکدیگر (توارُث) را نیز به آن اضافه کرده و گفتهاند که پس از نزول آیه «وَاُولُو اْلاَرحامِ بَعْضُهُمْ اَوْلی بِبَعْضٍ فی کتابِ اللّهِ» (به حکم کتاب خدا، خویشاوندان به یکدیگر سزاوارترند) توارث فسخ شده است. در برابر، به اعتقاد برخی محقّقان، توارث از مواد مؤاخاة نبود، بلکه عده ای از مسلمانان چنین گمان کرده بودند و با نزول آیه مذکور، خلاف آن روشن شد. گواه بر این نکته، اجرا نشدن توارث میان کشتگان بدر بود، با اینکه این جنگ قبل از نزول آیه روی داد. بیشتر مورّخان و سیره نویسان به برقراری پیوند برادری میان پیامبر اسلام صلّی اللّه علیه وآله وسلّم و علی علیه السّلام، در پایان واقعه مؤاخاة اشاره کردهاند و گزارش آن را با عباراتی مشابه آورده اند. در متون حدیثی شیعه نیز همین گزارش آمده است افزون بر این واقعه، پیامبر اسلام در مواردی دیگر نیز بر برادری خود با علی علیه السّلام تأکید کرده است. ازینرو حضرت علی پس از در گذشت پیامبر در مواردی به این پیوند استناد میکرد. به نوشته ابن عبدالبرّ و ابن شهر آشوب علی علیهالسلام بارها میگفت که من بنده خدا و برادر پیامبرم، و هر که جز من چنین سخنی بگوید دروغگوست. پیوند برادری پیامبر صلّی اللّه علیه وآله وسلّم با علی علیه السّلام در بین مردم شهرت بسیار داشت و به نوشته ابن ابی الحدید در روزگار بنی امیّه آنگاه که عدیِّ بن اَرطاة به آن حضرت ناسزا گفت، حسن بصری با گریه بانگ بر آورد: «امروز به کسی ناسزا گفته شد که برادر پیامبر در دنیا و آخرت بود». با اینهمه، برخی از مؤلفان، ماجرای مؤاخاة بین مهاجران بویژه مؤاخاة پیامبر صلّی اللّه علیه وآله وسلّم و علی علیه السّلام را انکار کردهاند از آنرو که کاری لغو و بی ثمر بوده است در برابر، گفته شده است که این مناقشات، از قبیل رد گزارشی مستند بر پایه ذهنیّات و ناشی از غفلت و ناآگاهی به فلسفه مؤاخاة است؛ زیرا مهاجران از نظر ثروت پیوندهای خانوادگی و تواناییهای دیگر، یکسان نبودند و پیامبر صلّی اللّه علیه وآله وسلّم بین آنان پیوند برادری بر قرار ساخت تا از یکدیگر بهره ور شوند. برادری پیامبر صلّی اللّه علیه وآله وسلّم، علی علیه السّلام نیز برخاسته از همبستگی نزدیک آن دو از دوران کودکیِ علی علیه السّلام بود که همچنان ادامه داشت.
تولی و تبری مطابق با فتاوای حضرت آیتالله العظمی خامنهای مدظله العالی:
آیا امر به معروف و نهی از منکر برای اهل کتاب نیز صدق میکند؟ مثلاً در شهر ما در محلههای کلیمینشین شئونات اسلامی مانند حجاب اصلاً رعایت نمیشود؛ آیا ما نسبت به این مسئله مسئولیت داریم؟
اولاً همچنانکه مسلمانان مکلف به رعایت احکام شرعی هستند، غیرمسلمانان هم مکلف هستند، حالا درست است که آنها اعتقادی ندارند و عمل نمیکنند، اما از نظر دین اسلام و بحثهای کلامی و اعتقادی، آنها هم مکلف هستند. ثانیاً نسبت به احکام اجتماعی اسلام مثل مراعات حجاب در فضای جامعهی اسلامی، یا عدم روزهخواری در روزهای ماه رمضان، باید مراعات این احکام را بکنند. بنابراین اگر خانم غیرمسلمانی در جامعهی اسلامی حجاب را رعایت نکرد، این کار او منکر علنی است، پس همچنانکه ما با وجود شرایط نسبت به امر به معروف و نهی از منکر مسلمانها وظیفه داریم، نسبت به امر به معروف و نهی از منکر غیرمسلمانان هم در این مواردی که منکر شناخته میشوند، با وجود شرایط، واجب است که اقدام کنیم.
منبربیست و یکم:طعم ایمان
آیه: الَّذِینَ یَتَّخِذُونَ الْکَافِرِینَ أَوْلِیَاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِینَ ۚ أَیَبْتَغُونَ عِنْدَهُمُ الْعِزَّةَ فَإِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَمِیعًا آن گروه که کافران را دوست گیرند و مؤمنان را ترک گویند، آیا نزد کافران عزّت میطلبند؟ عزّت همه نزد خداست. آیه 139 سوره نسا
حدیث: امام جعفرصادق علیهالسلام:حُبُّ أولیاءِ اللّهِ واجِبٌ وَالوِلایةُ لَهم واجِبَةٌ واَلبراءَةُ مِن اَعدائِهِم واجِبَةٌ وَ مِنَالّذینَ ظَلموا آلَ محمدٍ صلّیالله علیهم.ولا و محبت اولیای خدا واجب است و بیزاری و تبرّی از دشمنانشان و از کسانی که به آل محمد صلیالله علیه و آله ستم روا داشتهاند هم واجب و الزامی است. (بحار، ج ٢٧، ص ٥٢)
سیمای تولی و تبری: از ابن عباس نقل شده: هیچ بندهای طعم ایمان را نمیچشد، مگر اینکه دوستی و دشمنیاش برای خدا باشد، و کسی که در راه خدا و برای خدا دوستی و دشمنی کند به ولایت الهی دست مییابد، چون دوستی و دشمنی برای خدا انسان را به محبت او نزدیک میکند و محبت کلید ولایت الهی است. البته این محبت بدون متابعت حاصل نمیشود، از همین رو خداوند متعالی نشانه دوستی خدا را در پیروی از پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) قرار داد: «قُل اِن کُنتُم تُحِبّونَ اللّهَ فَاتَّبِعونی» و چون متابعت هم فرع بر مودت و دوستی است، مردم را به مودت اهل بیت (علیهمالسلام) فرا خواند: «قُل لا اَسٔلُکُم عَلَیهِ اَجرًا اِلاَّ المَوَدَّةَ فِی القُربی» و همان گونه که امیرمؤمنان علی (علیهالسلام) فرمود: دوستی اهل بیت با دوستی دشمنان آنان جمع نمیشود، زیرا خداوند برای انسان دو قلب قرار نداده است. شایان ذکر اینکه مراد از مودت قربی در آیه یاد شده همان حب فی اللّه است و اینکه اهل بیت (علیهمالسلام) به آن اختصاص یافته و در حدیث ثقلین، حدیث سفینه و مانند آن، مردم به تبعیت از آنها فرا خوانده شده اند، همه برای تکمیل دعوت دینی است؛ یعنی غایت تولی و تبری، رساندن مردم به کمال و حب الهی است.مصداق قربی در زمان پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم)، حضرت علی (علیهالسلام)، حضرت فاطمه (علیهاالسلام)، امام حسن (علیهالسلام) و امام حسین (علیهالسلام) و بعد از آنها فرزندان آناناند. برخی با استناد به آیه «اَطیعوا اللّهَ والرَّسول» گفتهاند: همه کسانی که ادعای محبت الهی میکنند ولی در عمل بر طریقه محمدیه (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) نیستند در ادعایشان کاذباند.
این عمل مانع چشیدن طعم ایمان است:
بنابر روایات معصومان علیهم اسلام کارهایی هستند که مانع از چشیدن طعم ایمان می شوند و انسان را از دایره ایمان خارج می کنند.قرار گرفتن در جرگه مومنان و برخورداری از نعمت ایمان آرزوی انسان های صالح و شایسته است که می توانند با اعمال خود یا به آن دست یابند یا راه رسیدن به آن را مسدود کنند.پیامبر اکرم (ص) می فرمایند: «سه چیز است که هر کس داشته باشد طعم ایمان را چشیده است: کسى که هیچ چیزى را بیشتر از خدا و پیامبر او دوست نداشته باشد و کسى که اگر او را با آتش بسوزانند برایش بهتر است تا اینکه از دینش دست شوید و کسى که براى خدا دوستى و دشمنى ورزد.»ایشان همچنین فرموده اند: «سه چیز است که هر کس آنها را انجام دهد بى گمان طعم ایمان را چشیده است: هر کس تنها خداى یگانه را بپرستد و زکات مال خویش را با رضایت خاطر بپردازد ... و تزکیه نفس کند.»و نیز می فرمایند: «آن که به پروردگارىِ خدا و دین اسلام و پیامبرى محمّد خشنود باشد، طعم ایمان را چشیده است.»البته عواملی نیز باعث می شوند که ما طعم ایمان را نچشیم که روایات به آنها تصریح کرده اند.پیامبر اکرم (ص) در این باره می فرمایند: «چهار چیز است که تا انسان، به آنها ایمان نیاورد، مزه ایمان را نمى چشد: اینکه خدایى جز اللّه نیست، اینکه من فرستاده خدا هستم و به حق مرا برانگیخته است، اینکه مى میرد و پس از مرگ دوباره برانگیخته مى شود و اینکه به کلّ تقدیر ایمان آورد.»همچنین از ایشان است که: «بنده آنگاه زلال ایمان را مى یابد که براى خدا دوست و دشمن بدارد، پس، هرگاه براى خدا دوست بدارد و براى خدا دشمنى ورزد، بى گمان سزامند ولایت خداست.»و از امیرمومنان علی (ع) است که: «هیچ بنده اى طعم ایمان را نمى چشد مگر آنگاه که دروغ گفتن را، به شوخى یا جدى، ترک گوید.»
علاوه بر این رسول خدا (ص) می فرمایند: «هر کس بیشترین همّ و غمش و تلاشش رسیدن به خواهش هاى نفسانى باشد، حلاوت ایمان از قلبش گرفته مى شود.»امام صادق (ع) نیز فرموده اند: «چشیدن حلاوت ایمان بر دل هاى شما حرام گشته مگر آنگاه که از دنیا روى گردان شوند.»جالب آنکه برخی کارها اگرچه در ظاهر کوچک اند اما قدرت آن را دارند که انسان را از دایره ایمان خارج کنند.چنانکه رسول اکرم (ص) فرموده اند: «کمترینِ کفر این است که انسان از برادرش سخنى بشنود و آن را نگه دارد تا او را با آن رسوا سازد. این افراد بویى از انسانیت نبرده اند.»امام صادق (ع) نیز در این باره می فرمایند: «کمترین چیزى که انسان به سبب آن از ایمان خارج مى شود این است که با یک غلو کننده [در دین] بنشیند و به حرف هایش گوش دهد و آنها را تأیید کند.»
تولی و تبری مطابق با فتاوای حضرت آیتالله العظمی خامنهای مدظله العالی:
حکم ارتباط با کسانی که به صورت اسمی مسلمان هستند، اما گاهی منکر دین اسلام و خدا میشوند چیست؟
اگر در ظاهر، اظهار اسلام میکنند، یعنی شهادتین را گفتهاند و ما خبر نداریم که قلباً مسلمان هستند یا نه و گاهی وقتها ممکن است اعمالی انجام دهند که خلاف دستورات اسلام باشد، حکم مسلمان را دارند. اما اگر ما میدانیم که آنها معتقد به اسلام نیستند و فقط به صورت زبانی یک چیزی میگویند و فقط اظهار اسلام میکنند، خیر، در اینجا حکم مسلمان را ندارند و ارتباط با آنها اجمالاً با ارتباط با مسلمانان فرق میکند. اگرچه نمیگوییم بهطورکلی ارتباط با آنها جایز نیست. ارتباط با آنها اشکالی ندارد، اما نباید مفسدهای داشته باشد و موجب تأیید عقاید باطل آنها بشود. همچنین خود کسی که با آنها ارتباط دارد، نباید متهم شود که با افراد لاابالی سروسرّی دارد.
منبر بیست ودوم: صفات دوست داران ائمه اطهار (علیهم السلام)
آیه: مُذَبْذَبِینَ بَیْنَ ذَٰلِکَ لَا إِلَىٰ هَٰؤُلَاءِ وَلَا إِلَىٰ هَٰؤُلَاءِ ۚ وَمَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ سَبِیلًا دو دل و مردّد باشند، نه به سوی مؤمنان یکدل میروند و نه به جانب کافران. و هر که را خدا گمراه کند پس هرگز برای او راه هدایتی نخواهی یافت. آیه 143 سوره نساء
حدیث: پیامبرگرامی اسلام صلیالله علیه وآله:اَلا وَمن أَبغضَ آلَ مُحمدٍ(ص) جاءَ یَومَ القیامَةِ مکتوباً بَینِ عَینَیه: «آیِسٌ مِن رَحمَةِالله»!همه بدانند، هر کس دشمن آل محمد(علیهمالسلام) باشد روز قیامت میآید در حالی که میان دو چشمانش (این عبارت) نقش بسته است: «ناامید از رحمت خدا»! رحمت خدا هرگز شامل حال او نخواهد شد. (بحار، ج ٢٧، ص ١٢٠)
سیمای تولی و تبری: معمولاً تولی و تبری در کنار هم و در یک سطح مطرح میشوند؛ ولی از برخی آیات برمیآید که تبری بر تولی مقدم است، چنان که در آیه ۲۹ فتح ابتدا شدت عمل با کافران بیان شده، سپس رأفت و دوستی بین مؤمنان مطرح میشود: «مُحَمَّدٌ رَسولُ اللّهِ والَّذینَ مَعَهُ اَشِدّاءُ عَلَی الکُفّارِ رُحَماءُ بَینَهُم...». در کلمه توحید (لا اله إلاّ اللّه) هم نخست آلهه نفی، آن گاه توحید اثبات میشود. در احتجاج حضرت ابراهیم (علیهالسلام) با قوم خود نیز اول اعلام برائت از مشرکان و سپس تولی آمده است :«... اِنّی بَرِی ءٌ مِمّا تُشرِکون اِنّی وجَّهتُ وجهِیَ لِلَّذی فَطَرَ السَّموتِ والاَرض...». حضرت یوسف (علیهالسلام) هم با هم زندانیان خویش ابتدا تبری و سپس تولی را مطرح کرد: «اِنّی تَرَکتُ مِلَّةَ قَومٍ لا یُؤمِنونَ بِاللّهِ وهُم بِالأخِرَةِ هُم کفِرون واتَّبَعتُ مِلَّةَ ءاباءی اِبرهیمَ واِسحقَ و یَعقوب...». برخی ذیل آیه «و مَن یَتَّقِ اللّهَ یَجعَل لَهُ مَخرَجا» با بیان مراتبی برای تقوا ، اولین مرتبه آن را تبری از کفر و شرک دانستهاند که با شهادتین حاصل میشود.
صفات دوست داران ائمه اطهار (علیهم السلام):
حضرت على بن موسى الرضا (علیه السلام) به توسط آباء و اجداد طاهرینشان از على بن ابى طالب (علیه السلام) روایت کرده است که آن جناب فرمودند که رسول الله (صلی الله علیه و آله) فرمودند: «یا على خوشا به حال کسى که تو را دوست دارد و تو را تصدیق کند و واى از براى کسى که تو را دشمن دارد و تو را تکذیب کند. دوستان تو در آسمان هفتم و طبقه هفتم زمین و میان آسمان هفتم و زمین هفتم معروف و مشهورند به اینکه ایشان از اهل دین و ورع و طریقه نیکو و اهل تواضع و فروتنى در درگاه خداوندى هستند. چشم هاى آن ها به زیر افتاده به اطراف خود نظر نکند و قلوب ایشان ترسناک است به جهت ذکر خداوند و حق ولایت و دوستى تو را شناخته اند و زبان ایشان به فضل تو گویا است و چشم ایشان به جهت محبت و عطوفت به تو و فرزندان تو ائمه هدى (علیهم السلام) اشک ریزان است. به آنچه حق تعالى در کتاب خود به آن امر فرموده و از سنت پیغمبر آن چه دلیل و برهان بر آن قائم شده، متدین هستند. عمل کنند به آن چه صاحبان امر ایشان آن ها را به آن امر نمایند و با یک دیگر صله کنند و قطع نکنند و با یک دیگر دوستى کنند و غضبناک نشوند و ملائکه از براى آنها طلب رحمت کنند و در دعاى آن ها آمین گویند و از براى گناهکاران آنها استغفار کنند و در حضور آنها حاضر می شوند و به جهت فقدان آن ها وحشت می کنند و متألم می شوند تا روز قیامت.»امام رضا (علیه السلام) جایگاه دوست داران حضرت علی (علیه السلام) را در فضای بعد از مرگ، در فضای آسمان ها و زمین برزخی مورد تبیین قرار می دهند که در عالی ترین مراتب آسمان هفتم و زمین هفتم مستقر می شوند و در میان آن مکان ها به صفات عالی معروف و مشهور هستند. در این جا می توان به بروز صفات انسانی در فضای بعد از مرگ و برزخ اشاره کرد. از صفات این دوست داران در دنیا این که نسبت به درگاه خداوندی، اهل دین و ورع و طریقه نیکو و اهل تواضع و فروتنى هستند، چشم هاى آن ها به زیر افتاده به اطراف خود نظر نکنند و قلوب ایشان به جهت ذکر خداوند ترسناک است. زیاده خواه و متکبر در درگاه الهی نیستند. نسبت به ولایت علی (علیه السلام) معرفت دارند و به ذکر فضائل ایشان می پردازند و به جهت احساس محبت به اهل بیت (علیهم السلام) چشم هایشان گریان است. هر آن چه که پیغمبر (صلی الله علیه و آله) برای ایشان از جانب خدا آورده است، اخذ می کنند و هر آن چه را آن بزرگوار نهی کرده اند، ترک می کنند. با یکدیگر صله رحم را به جا می آورند و قطع رابطه با یکدیگر نکنند. هم مسلکان خویش را دوست می دارند و کاظم هستند و هیچ گاه به هم دیگر خشم نمی گیرند و مصداق آیه ﴿رُحَماءُ بَیْنَهُمْ﴾[با همدیگر مهربانند.
تولی و تبری مطابق با فتاوای حضرت آیتالله العظمی خامنهای مدظله العالی:
آیا یک مسلمان میتواند برای یک کافر کار کند و زیردست او باشد و از او مزد بگیرد؟
زیردست به این معنا که تحت سلطهی غیرمسلمان باشد جایز نیست؛ اما حالا اگر کارگر مسلمانی است که کارفرمایش کافر است و به او میگوید چنین کاری را انجام بده و او هم انجام میدهد و ذلتی را هم نمیپذیرد، بلکه برای او کار میکند و مزدش را میگیرد؛ کارش هم اگر خلاف شرع نباشد و منافاتی هم با آن عزت و کرامت مسلمانی نداشته باشد، این نوع کار کردن اشکالی ندارد و مزدش هم حلال است.
منبر بیست وسوم:تولی و تبری و عواطف انسانی
آیه: یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا الْکَافِرِینَ أَوْلِیَاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِینَ ۚ أَتُرِیدُونَ أَنْ تَجْعَلُوا لِلَّهِ عَلَیْکُمْ سُلْطَانًا مُبِینًا ای اهل ایمان، مبادا کافران را به دوستی گرفته و مؤمنان را رها کنید! آیا میخواهید برای خدا بر (عقاب و کفر و عصیان) خود حجّتی آشکار قرار دهید؟! آیه 144 سوره نساء
حدیث: امام جعفرصادق علیهالسلام:لَو أَنَّ ناصِباً شَفَعَ لَهُ کُلُّ نَبیٍّ مُرْسَلٍ و مَلَکٍ مُقَرَّبٍ ما شُفِّعوا.اگر تمام پیغمبران مرسل و همة فرشتگان مُقرّب دربارة ناصبی و دشمن اهل بیت علیهم السلام شفاعت کنند شفاعتشان قبول نمیشود. (ثوابالأعمال، ص ٤٧٢)
سیمای تولی و تبری: رغبت و نفرت، محبت و عداوت از حالات انفعالی و عواطف انسان است، که به طور طبیعی در افراد وجود دارد، و در روانشناسی مورد تحقیق قرار میگیرد.یک مسلمان صمیمی و پایبند به مذهب نمیتواند در دل نسبت به موافقان و مخالفانِ عقیدتی خود حالتی یکسان داشته باشد، زیرا لازمه اعتقادِ راستین به یک مکتب جانبداری و دفاع از آن، و علاقه به پیشوایان و نفرت و دوری از مخالفانش میباشد، که اگر شخص مکتبی چنین حالتی نداشته باشد، بیشک مخالفان از نوعی ضدیت و دشمنی نسبت به او و مکتبش خالی نخواهند بود، چنانکه در رویدادهای سیاسی و اجتماعی کنونی هم میبینیم.افزون بر این اسلام که دینی جامع و کامل است، تعلیماتش هیچگاه منحصر بهاندامهای بدن و اعمال ظاهری نمیشود، بلکه دربارهی مقاصد و نیّات آدمی نیز حکم و دستور دارد، و به خصوص نسبت به عاطفهی محبت و عداوت که از عواطف قوی انسان است رهنمودهایی عرضه میکند که از حکمت و واقعبینی تعلیماتش حکایت مینماید.راز مطلب و اهمیتش در این است که انسان (گذشته از موارد استثنایی) پیشتر و بیشتر از اینکه تابع استدلال و منطق و علم باشد پیرو احساسات و عواطفش میباشد، چنانکه انگیزهی بسیاری از رفتارهایش دلبستگیها و دل آزردگیهاست، یا روحیهی تبعیت از رسوم رایج و تقلید از بزرگان قوم.(اهمیت «حکومت» و اداره کنندگان کشور نیز به همین علت است که در اصلاح یا به فساد کشاندن عامّه مردم تاثیری فراوان دارند و خواه ناخواه مورد تقلید عمومی واقع میشوند.
شیوه های اعلام برائت از مشرکین:امام خمینی قدس سره در مورد شیوه های اعلان برائت از مشرکین معتقدند که هر عصر و زمانی شیوه های خاص خود را می طلبد و درواقع چنین نیست که یک شیوه در هر عصری کاربرد داشته باشد بلکه با توجه به شرایط و اوضاع و احوال زمانی، باید شیوه خاص آن شرایط را به کار برد.«اعلان برائت در هر عصر و زمانی جلوه ها و شیوه ها و برنامه های متناسب خود را می طلبد وباید دید که در هر عصری، همانند امروز که سران کفر و شرک همه موجودیت توحید را به خطر انداخته اند و تمامی مظاهر ملّی و فرهنگی، دینی و سیاسی ملّت ها را بازیچه هوس ها و شهوت های خود نموده اند، چه باید کرد؟آیا باید در خانه ها نشست و با تحلیل های غلط و اهانت به مقام و منزلت انسان ها و القاء و عجز در مسلمانان، عملاً شیطان و شیطان زادگان را تحمل کرد و جامعه را از وصول به خلوص که غایت کمال و نهایت آمال است، منع کرد و تصور نمود که مبارزه ابراهیم در شکستن بت ها پیشقدم و اما در مصاف با ستمگران، صحنه مبارزه را ترک کرده اند.»امام با نفی این پرسش و اعلان برائت در حج به عنوان «مرحله اول مبارزه» بیان می دارند:«اعلام برائت، به شعار خلاصه نمی شود بلکه همانطور که حاجی باید در حج هم دستورالعمل جهاد با نفس را بگیرد و هم برنامه مبارزه با کفر و شرک را و همانطور که امت ها باید از احرام حج به احرام حرب و از طواف کعبه و حرم به طواف صاحب بیت و از توضُّؤ زمزم به غسل شهادت و خون روآورند و به امتی شکست ناپذیر و بنیانی مرصوص مبدل گردند، همانگونه هم «اعلان برائت در حج، میثاق مبارزه و تمرین تشکل مجاهدان برای ادامه نبرد با کفر و شرک و بت پرست هاست و به شعار خلاصه نمی شود که سرآغاز علنی ساختن منشور مبارزه و سازماندهی جنود خدای تعالی در برابر جنود ابلیس و ابلیس صفتان است و از اصول اولیه توحید به شمار می رود... خلاصه، اعلام برائت مرحله اول مبارزه و ارائه آن، مراحل دیگر وظایف ماست.»
منبربیست و چهارم: فرق بین مبانی اسلام و موازین اسلام چیست؟
آیه: یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا الْیَهُودَ وَالنَّصَارَىٰ أَوْلِیَاءَ ۘ بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاءُ بَعْضٍ ۚ وَمَنْ یَتَوَلَّهُمْ مِنْکُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ ۗ إِنَّ اللَّهَ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ ای اهل ایمان، یهود و نصاری را به دوستی مگیرید، آنان بعضی دوستدار بعضی دیگرند، و هر که از شما مؤمنان با آنها دوستی کند به حقیقت از آنها خواهد بود؛ همانا خدا ستمکاران را هدایت نخواهد نمود. آیه 51 سوره مائده
حدیث: امام حسن مجتبی(ع:إنَّ لِأهَلِ النّارِ علاماتٌ یُعرَفونَ بِها وَهِیَ الَاِلحادُ لِأَولیاءِاللهِ والموُالاةُ لِأَعداءِالله.اهل دوزخ نشانههایی دارند که بدان شناخته میشوند، آنها با اولیای خدا عداوت و با دشمنان خدا محبّت و دوستی دارند. (احقاقالحق، ج ١١، ص ٢٢٥)
سیمای تولی و تبری: از مهمترین مبانی دین، تَبّری (تَولاّ، در عربی تَولّی: دوستی داشتن با کسی، تَبرّا در عربی تَبرّی: بیزاری، بیزار شدن از...) و بیزاری جستن از بنیانگذاران حکومت ظلم و فساد و دشمنان ائمه هدی است، و این در پی تَولی و اظهار محبت و تحیَّت به پیشوایان دینی است.از آن جهت که این دو حالت روانی، از عواطف مهم انسانی است که در تربیت اخلاق فردی و همچنین فعالیتهای سیاسی و اجتماعی آثار مهمی دارد، و انگیزه بسیاری از رفتارهای پسندیده یا ناپسند میباشد،.
فرق بین مبانی اسلام و موازین اسلام چیست؟
مبانی آن دسته از عناصر و رهنمودهای دینی است که به صورت اصول و امور مسلم در یک زمینه میباشند و جنبه زیر بنا براى بقیه عناصر دارند و به نحوى آنها را تبیین و تعیین میکنند. این عناصر از قبیل قضایاى «باید» میباشند و جنبه اعتبارى دارند و در واقع نتایج جهانبینى اسلامى هستند.«موازین» جمع "میزان" به معنى وسیله سنجش است، قرآن کریم این واژه را در بیان حالات و مراحل قیامت بکار برده است در این که مقصود از موازین در قیامت چیست بین مفسرین اختلاف است، ولی به نظر می رسد مقصود از آن همان وجود اولیاء اللَّه یا قوانین عدل الهى است که انسانها و اعمالشان را بر آنها عرضه مىکنند، و به همان اندازه که با آنها شباهت و مطابقت دارند وزن می شوند و پاداش دریافت می کنند.«مبانی» جمع مبنا، از ریشه "بنی"، به معنای پایه و هر چه که بر آن و با تکیه بر آن بر رویش چیزی می گذارند. و «موازین» جمع میزان از ریشه "وزن"، به معنای وسیله سنجش به کار می رود تا اندازه و ارزش چیزی معلوم شود.اما آنچه که از استعمال این دو کلمه به دست می آید این است که کلمه مبانی و موازین گرچه گاهی به معنای هم هستند، اما به طور کلی و در اکثر موارد میزان پس از مبنا است؛ یعنی هر کس چیزی را مبنا قرار داده، پس از مبنا قرار دادن، همان میزان برای او قرار می گیرد؛ مثلاً در این جمله که: "امام علی (ع) میزان است"؛ اگر کسی مبنای او این باشد که میزان باید از طرف خداوند باشد، پس از پذیرش این مبنا، علی (ع) میزان برای او خواهد بود.در یک نگاه دقیق می توان گفت که مبانی آن دسته از عناصر و رهنمودهای دینی است که به صورت اصول و امور مسلم در یک زمینه میباشند و جنبه زیر بنا براى بقیه عناصر دارند و به نحوى آنها را تبیین و تعیین میکنند. این عناصر از قبیل قضایاى «باید» میباشند و جنبه اعتبارى دارند و در واقع نتایج جهانبینى اسلامى هستند.توضیح این که «اسلام به عنوان دین خاتم، کاملترین دین مُرسَل و در بردارنده تمام آنچه را که باید از دین نفس الامرى از راه وحى بیان گردد، مىباشد. از این رو، ما در هر حوزه از حیات انسان، خواه فردى و خواه اجتماعى، توقع داریم شاهد موضعگیرى اسلام و ارائه رهنمود باشیم. این رهنمودها که در واقع عناصر تشکیل دهنده دین میباشند، به دو دسته قابل تقسیم هستند:
1- عناصر دینىاى که نُمُود جهانبینى اسلام در یک حوزه خاص، مانند سیاست یا اقتصاد، میباشد و نسبت بین آنها و جهانبینى اسلامى، همان نسبت جزئى به کلى، یا صغرا به کبرا است. این گونه عناصر از قبیل قضایاى «هست» میباشند و رنگ کلامى - فلسفى دارند، مانند بررسى سلطه تکوینى خداوند در حوزه مباحث سیاسى یا مطالعه رازقیّت او در زمینه اقتصاد. ما از این عناصر به عنوان«فلسفه» یاد مىکنیم. پس «فلسفه سیاسى اسلام» مجموعه عناصرى از اسلام در حوزه سیاست است که نُمُود جهانبینى و از جزئیات آن محسوب میشود.
2- عناصر دینىاى که نتایج جهانبینى اسلامى و به خصوص فلسفه آن -یعنى عناصر دسته اول- هستند. این عناصر از قبیل قضایاى «باید» مىباشند و جنبه اعتبارى دارند و به نوبه خود به دو گروه تقسیم مىشوند:برخى از این عناصر جنبه زیر بنا براى بقیه دارند و به نحوى آنها را تبیین و تعیین مىکنند. این عناصر یا به صورت اصول و امور مسلم در یک زمینه مىباشند که از آن به «مبانى» یاد مىکنیم. و یا اغراض و مقاصد دین را در یک حوزه مشخص مىنماید که به آن «اهداف» مىگوییم. مجموعه این مبانى و اهداف، «مکتب» را تشکیل مىدهند.»
در مورد واژه "موازین" باید بگوییم قرآن کریم این واژه را در بیان حالات و مراحل قیامت بکار برده است. «موازین» جمع "میزان" به معنى وسیله سنجش است، این واژه نخست در مورد وسایل سنجش وزن هاى مادى به کار رفته، سپس در موازین و مقیاس هاى معنوى نیز استعمال شده است.در این که مقصود از موازین در قیامت چیست بین مفسرین اختلاف است بعضى معتقدند که اعمال انسان در آن روز به صورت موجودات جسمانى و قابل وزن در مىآید، و راستى و درستی آنها را با ترازوهاى سنجش اعمال مىسنجند.این احتمال نیز داده شده که خود نامه اعمال را وزن مىکنند اگر اعمال صالحى در آن نوشته شده است سنگین است و گرنه سبک وزن، یا بى وزن است.درتفسیر نمونه چنین آمده که میزان حتما به معنى ترازوى ظاهرى که داراى کفههاى مخصوص است نمىباشد، بلکه به هر گونه وسیله سنجش اطلاق مىشود، چنان که در حدیثى مىخوانیم: " امیر مؤمنان و امامان از دودمانش ترازوهاى سنجشند"و در حدیثى از امام صادق ع آمده است که وقتى از معنى "میزان" سؤال کردند. در پاسخ فرمود: المیزان العدل!:" ترازوى سنجش همان عدلاست"به این ترتیب وجود اولیاء اللَّه یا قوانین عدل الهى مقیاس هایى هستند که انسان ها و اعمالشان را بر آنها عرضه مىکنند، و به همان اندازه که با آنها شباهت و مطابقت دارند وزن شان است».علامه طباطبایی معتقد است منظور از میزان و "وزن" سنگینى اعمال است. مقیاس سنجش اعمال و سنگینى آن، چیزی است که تنها با اعمال حسنه سنخیت دارد، بطورى که اگر عمل حسنه بود با آن سنجیده مىشود و اگر سیئه بود چون سنخیت با آن ندارد سنجیده نمىشود، و ثقل میزان عبارت باشد از همان سنجیده شدن و خفت آن عبارت باشد از سنجیده نشدن، عینا مانند موازینى که خود ما داریم، چون در این موازین هم مقیاسى هست که ما آن را واحد ثقل مىنامیم مانند مثقال و خروار و امثال آن، واحد را در یکى از دو کفه و کالا را در کفه دیگرى گذاشته مىسنجیم، اگر کالا از جهت وزن معادل آن واحد بود که هیچ، و گرنه آن متاع را برداشته متاع دیگرى بجایش مىگذاریم، پس در حقیقت میزان همان مثقال و خروار است نه ترازو و یا قپان و یا باسکول، و اینها مقدمه و ابزار کار مثقال و خروارند که به وسیله آنها حال متاع و سنگینى و سبکى آن را بیان مىکند، و همچنین واحد طول که یا ذرع است و یا متر و یا کیلومتر و یا امثال آن، که اگر طول با آن واحد منطبق شد که هیچ، و اگر نشد آن را کنار گذاشته طول دیگرى را با آن تطبیق مىدهیم، ممکن است در اعمال هم واحد مقیاسى باشد که با آن عمل آدمى سنجیده شود، مثلا براى نماز واحدى باشد از جنس خود آن که همان نماز حقیقى و تمام عیار است، و براى زکات و انفاق و امثال آنها مقیاس و واحدى باشد از جنس خود آنها، و همچنین براى گفتار واحدى باشد از جنس خودش، و آن کلامى است که تمامیش حق باشد و هیچ باطلى در آن راه نیافته باشد، هم چنان که آیه" یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقاتِهِ" به آن اشاره دارد.بنا بر این، آن میزانى که در قیامت اعمال با آن سنجیده مىشود همانا "حق" است، به این معنا که هر قدر عمل مشتمل بر حق باشد به همان اندازه اعتبار و ارزش دارد، و چون اعمال نیک مشتمل بر حق است از این رو داراى ثقل است. بر عکس عمل بد از آنجایى که مشتمل بر چیزى از حق نیست و باطل صرف است لذا داراى وزنى نیست، پس خداى سبحان در قیامت اعمال را با "حق" مىسنجد و وزن هر عملى به مقدار حقى است که در آن است.اینکه معناى وزن اعمال در روز قیامت تطبیق اعمال است بر حق، به این معنا که هر شخصى پاداش نیکش به مقدار حقى است که عمل او مشتمل بر آن است، در نتیجه اگر اعمال شخصى، به هیچ مقدارى از حق مشتمل نباشد از عملش جز هلاکت و عقاب بهره و ثمره عایدش نمىشود،.
برپایی تظاهرات و راهپیمایی:
امام راحل قدس سره بر برپایی مراسم اعلام برائت از مشرکین به صورت تظاهرات و راهپیمایی تأکید نموده و در این باره فرموده اند: «اعلان برائت از مشرکان که از ارکان توحیدی و واجبات سیاسی حج است، باید در ایام حج به صورت «تظاهرات و راهپیمایی» باصلابت و شکوه هرچه بیشتر و بهتر برگزار شود.»و در ادامه، خطر جهانخواران و دشمنان ملت ها را متذکر می شوند که برای خلع سلاح مسلمانان؛ از جمله سلاح های کار آمد برائت از مشرکین و ضربه زدن به صلابت و ابهت و اقتدار امت محمد صلی الله علیه و آله به هر کاری دست می زنند و از جمله اقدامات آنان این است که این تفکر را القاکنند که حج جای عبادت و ذکر است نه میدان صف و رزم!«مسلمانان باید با همه امکانات و وسایل لازم به مقابله جدّی و دفاع از ارزش های الهی و منافع مسلمین برخیزند و صفوف مبارزه و دفاع مقدس خویش را محکم و مستحکم نمایند.»به نظر می رسد که امام برائت از مشرکین را به عنوان نوعی «دفاع» مطرح نموده اند و به همین جهت در شرکت همگانی در این دفاع و برگزاری آن به شکل راهپیمایی و تظاهرات تأکید دارند.
منبربیست وپنجم: عروه الوثقی درقرآن
آیه: یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا الَّذِینَ اتَّخَذُوا دِینَکُمْ هُزُوًا وَلَعِبًا مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ مِنْ قَبْلِکُمْ وَالْکُفَّارَ أَوْلِیَاءَ ۚ وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ ای اهل ایمان، با آن گروه از اهل کتاب و کافران که دین شما را به فسوس و بازیچه گرفتند دوستی مکنید و از خدا بترسید اگر به او ایمان آوردهاید. آیه 57 سوره مائده
حدیث: امام علی بن موسیالرضا علیهالسلام:شیعتُنا المُسَلِّمونَ لِأَمرِنا اَلآخِذونَ بِقَولِنا اَلمُخالِفونَ لِأعدائِنا، فَمَن لم یَکُن کَذلِکَ فَلَیسَ مِنّا.شیعیان ما تسلیم أمر و ولایت ما هستند، به گفتة ما عمل میکنند و دشمنان ما را دشمن میدارند، و در غیر این صورت پیرو ما نخواهند بود. (مُسندالامام الرضا(ع)، ج ١، ص ٢٣٥)
سیمای تولی و تبری: مراد از «العُروَهِ الوثقی» در آیه ۲۵۶ بقره نیز حب فی اللّه و بغض فی اللّه و محبت اهل بیت (علیهمالسلام) دانسته شده و از پیامبر اعظم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) روایت شده: کسی که دوست دارد بر کشتی نجات سوار شده، به دستگیره قابل اطمینان چنگ زند و به ریسمان الهی آویخته شود، باید بعد از من علی (علیهالسلام) را دوست بدارد و با دشمنان وی دشمن باشد و از امامان هدایت (فرزندان وی) پیروی کند. بر پایه برخی احادیث، مراد از کسب نیکیها در آیه «... مَن یَقتَرِف حَسَنَةً نَزِد لَهُ فیها حُسنًا اِنَّ اللّهَ غَفورٌ شَکور» دوستی اهل بیت (علیهمالسلام) و مقصود از «مَن صَلَحَ» در آیه «رَبَّنا واَدخِلهُم جَنّتِ عَدنٍ الَّتی وعَدتَّهُم ومَن صَلَحَ مِن ءابائِهِم و اَزوجِهِم و ذُرِّیّتِهِم اِنَّکَ اَنتَ العَزیزُ الحَکیم» که داخل کردن آنان در جنات عدن از پروردگار درخواست شده، دوستی حضرت علی (علیهالسلام) است. مراد از انس و جانّی که طبق آیه ۳۹ الرحمن: «فَیَومَئِذٍ لا یُسٔلُ عَن ذَنبِهِ اِنسٌ ولا جانٌّ» در قیامت بازخواست نمیشوند نیز خصوص کسانی است که در دنیا دوستدار امیرمؤمنان، علی (علیهالسلام) بوده، از دشمنان آن حضرت تبری میجویند و هم اینان در آن روز از این حکم که آدمی از برادر، مادر، پدر، همسر و پسرانش میگریزد مستثنا هستند. شخصی به امام باقر (علیهالسلام) عرض کرد:گاهی شیطان مرا وسوسه میکند و من بر خودم میترسم؛ سپس دوستی شما را یاد میکنم و دلم آرام میگیرد. امام (علیهالسلام) فرمود: مگر دین جز دوست داشتن است آیا نشنیده ای این سخن خداوند متعالی را که «اِن کُنتُم تُحِبّونَ اللّهَ فَاتَّبِعونی یُحبِبکُمُ اللّه» استشهاد امام (علیهالسلام) به این آیه یا برای آن است که دوست داشتن امامان معصوم (علیهمالسلام) همان دوستی با خداست، یا برای بیان این است که محبت خدا به تمام و کمال نمیرسد مگر با پیروی از ایشان.
منظور از عروة الوثقی ـ ریسمان محکم ـ از قرآن چیست؟
این واژه در قرآن مجید، دو بار به کار رفته است: "فَمَن یَکْفُرْ بِالطَّـَغُوتِ وَیُؤْمِن بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَیَ;(بقره،256) کسی که به طاغوت ]=بت و شیطان و هر موجود طغیانگر[ کافر شود و به خدا ایمان آورد، به "دستگیرة محکمی چنگ زده است." 2. "وَ مَن یُسْلِمْ وَجْهَهُوَّ إِلَی اللَّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَیَ;(لقمان،22) کسی که روی خود را تسلیم خدا کند، در حالی که نیکوکار باشد، به "دستگیرة محکمی" چنگ زده ]و به تکیهگاه مطمئنی تکیه کرده است[." در آیة اول "ایمان به خدا" و در آیة دوم "توجّه به خدا"، عروة الوثقی، نامیده شده است. "عروة الوثقی" از نظر لغوی به معنای "دستگیرة محکم" است. خداوند خواسته است از باب "تشبیه معقول به محسوس" چیزهایی که با حواس ظاهری حس نمیشوند را به چیزی که با حواس ظاهری ما درک میشود، تشبیه کند. اینجا نیز خداوند میخواهد به ما بفهماند که چطور وقتی به دستگیره و ریسمان محکمی تمسّک کرد، سقوط نمیکنی ایمان به خدا و توجه به سوی او هم از افتادن و سقوط در ورطة کفر و الحاد و انحراف حفظ میکند.(تفسیر مجمع البیان مرحوم طبرسی، ج 1ـ2، ص 631، نشر دارالمعرفة.) البته از امام صادقروایت شده است که: منظور از "عروة الوثقی" ایمان به خداوند واحدی است که شریک ندارد. و از امام باقر روایت شده است که: مقصود از آن دوستی ما اهلبیت: است.(تفسیر صافی، فیض کاشانی، ج 1، ص 284، نشر اعلمی.) در حدیثی نیز که اهلسنّت آن را نقل کردهاند. و نیز امام رضا از پیامبر نقل کردهاند که: "بعد از من ]یعنی پیامبر6[ فتنهای تاریک و ظلمانی خواهد بود; تنها کسانی از آن رهایی مییابند که به عروةالوثقی چنگ زنند، عرض شد: ای رسول خدا! عروة الوثقی چیست؟ فرمود: ولایت سید اوصیأ است. عرض شد: یا رسول اللّه! سید اوصیأ کیست؟ فرمود: امیرمؤمنان. عرض شد: امیرمؤمنان کیست؟ فرمود: مولای مسلمانان و پیشوای آنان بعد از من. باز برای این که پاسخ صریحتری بگیرند عرض کردند او کیست؟ فرمود: برادرم علی بن ابی طالبالبته تفسیر عروة الوثقی به ایمان به خدا، ولایت، دوستی اهلبیت، علیو غیره، هیچ منافاتی با هم ندارند; زیرا اینها از باب ذکر مصداق است; و همة اینها دارای این ویژگی هستند که اگر به آنها تمسّک کنی، همواره در طریق هدایت باقی خواهی ماند و گمراه نمیشوی.(تفسیر نمونه، آیت اللّه مکارم شیرازی و دیگران، ج 17، ص 68ـ69، نشر دارالکتب الاسلامیة.)
شرکت همگانی و حضور همه حاجیان:
حضرت امام شرکت همگان در مراسم برائت را «وظیفه» زائران خانه خدا می دانند و بر آن تأکید دارند و همه حجاج را، چه ایرانی و چه غیر ایرانی، به شرکت در تمامی مراسم اعلام برائت دعوت می نمایند و در عین حال از تفرقه افکنی، دشمنان بر حذر می دارند:«در راهپیمایی ها، باید فریاد برائت از مشرکان و ستمکاران به طور کوبنده و با شرکت همگانی باشد که صدای مظلومیت مسلمانان و ملت های تحت سلطه ابرجنایتکاران را به گوش جهانیان برساند و خفتگان را بیدار و ساکتان را در مقابل جباران هشدار و ناهیان از معروف و آمران به منکر را به جای خود بنشاند.»
منبر بیست وششم: اطاعت از ولایت
آیه: أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِینَ تَوَلَّوْا قَوْمًا غَضِبَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ مَا هُمْ مِنْکُمْ وَلَا مِنْهُمْ وَیَحْلِفُونَ عَلَى الْکَذِبِ وَهُمْ یَعْلَمُونَ آیا آن (منافق) مردمی را ندیدی که با (یهود) قومی که خدا بر آنها غضب کرده است دوستی کردند؟ آنها به حقیقت نه از شما مسلمین و نه از فرقه یهودند و به دروغ قسم یاد میکنند (که ما اهل ایمانیم) در صورتی که خود میدانند. آیه 14 سوره مجادله
حدیث: امام جعفرصادق علیهالسلام:کَذَبَ مَن زَعَمَ اَنَّهُ مِن شیَعتِنا وَ هُو مُتَمَسِّکٌ بِعُروةِ غَیرِنا.دروغ میگوید آن کسی که ادّعا میکند شیعة ما است ولی از غیر ما پیروی میکند. (بحار، ج ٢، ص ٩٨)
سیمای تولی و تبری: زراره از امام محمد باقر ـ علیه السّلام ـ نقل میکند: بنی الاسلام علی خمسة الاشیاء، علی الصلوة و الزکاة و الحج و الصوم و الولایة، قال زراره: فقلتُ ایّ شی من ذلک افضل؟ فقال: الولایةُ افضل؛ لانّها مفتاحُهُنَّ، و الوالی هو الدلیل علیهن، اسلام بر پنج پایه بنا شده است، بر نماز، و زکات و حج و روزه، و ولایت (رهبری معصومین)، زراره میگوید: عرض کردم: کدامیک از اینها افضل است؟فرمود: ولایت افضل است؛ زیرا کلید همة آنهاست، (و والی و رهبر الهی راهنما به نور چهار اصل دیگر است)، از این تعبیر به خوبی استفاده میشود که ولایت و اقتدا به اولیاء الله سبب احیاء سایر برنامههای دینی و مسایل عبادی و فردی و اجتماعی است، و این اشارة روشنی به تأثیر مسأله ولایت در امر تهذیب نفوس و تحصیل مکارم اخلاق میباشد.
رابطه راستین و درست میان خدا و خلق در ولایت، معنا و مفهوم پیدا میکند. و لذا مفاهیمی همچون کمال و نقص، ایمان و کفر، حب و بغض و همچنین اطاعت و طغیان خود را نشان میدهند و ارزیابی میشوند. ولایت به یک معنا بنیاد هستی است؛ زیرا رابطه درست و راستین میان خدا و خلق در ولایت، معنا و مفهوم می یابد. هرکسی با تبیین موقعیت و سلوک خویش نشان می دهد تا چه اندازه در مقام قرب و یا بعد از خداوند نشسته است. از این رو مفاهیم دیگری چون اطاعت و طغیان، کمال و نقصان، ایمان و کفر، حب و بغض و مانند آن متأثر از ولایت خود را نشان می دهد و ارزیابی می شود. یکی از راه های سنجش میزان و سطح ولایت پذیری چنان که گفته شد، اطاعت و طغیان است؛ از این رو هرگاه سخن از ولایت و درجات و سطوح مختلف آن می شود، از میزان اطاعت پذیری آن سخن به میان می آید. نویسنده در این مطلب کوشیده است تا تحلیل و تبیین قرآن را نسبت به چرایی و چگونگی اطاعت از ولی الله را ارائه دهد و نسبت آن را با مسایل روز ازجمله ولایت فقیه و اطاعت از اولوالامر بیان کند. با هم این مطلب را ازنظر می گذرانیم. اگر بخواهیم ایمان شخصی را نسبت به کسی بسنجیم، می بایست به میزان اطاعت پذیری او توجه کنیم. شاید شما خود از این دسته افراد باشید و کسانی را دیده باشید که به سبب علاقه و عشق زیادی که نسبت به کسی دارند، می کوشند تا سرتاپا خود را همانند وی کنند. این (دیگری مهم) تمام روح و جانشان را اشغال کرده است. از این رو همانندسازی را یکی از شیوه های ابراز علاقه و محبت خود نسبت به اسوه خویش قرار می دهند. این افراد به سبب این که اسوه و (دیگری مهم) را انسان کامل می یابند، راه و روش او را الگوی رفتاری خود قرار می دهند و برآن هستند تا شخصیت خود را با شخص و شخصیت وی همسان و همانند گردانند. شگفت این که برخی از این (دیگران مهم) و افرادی که سرمشق قرار می گیرند و اسوه و الگوی فرد می شوند، تنها در امری موفق هستند و در بسیاری از امور دیگر زندگی لنگ می زنند و از شخصیت کامل و یا متعادلی برخوردار نمی باشند. به عنوان نمونه، الگوی شخص ممکن است فوتبالیست برتر و یا خواننده ای معروف و یا ستاره فیلم های سینمایی باشد و در مسایل دیگر انسانی حتی کم تر از حد انتظار ظاهر شده باشند، ولی شخص به سبب آن که وی را در یک مسئله موردعلاقه خود کامل می یابد، نه تنها او را در آن مورد، الگوی رفتاری قرار می دهد بلکه در امور دیگری که حتی شخص در آن امور بسیار عقب افتاده و ناقص است نیز سرمشق خود می کند. از این رو می بینیم از الگوی خود حتی در مسایل اجتماعی چون رأی گیری و انتخابات هم پیروی می کند و به کسی رأی می دهد که وی رأی داده است، اگر این ارتباط میان دونفر نزدیک تر و ملموس تر باشد، می بینیم که در هر چیزی مطیع و گوش به فرمان وی است. از این رو حتی برپایه شنیده ها و احتمالات، به خواسته های الگویی که به نظر وی انسان وشخصیت کاملی است تن می دهد. از آن جایی که ولایت در تحلیل اسلامی و قرآنی، بخش اصلی و بنیادین مفهوم ایمان است و ایمان و ولایت، امری باطنی می باشد، راه شناخت ولایت پذیری و ایمان اشخاص، با اموری چون اطاعت پذیری می باشد. به این معنا که برای سنجش ایمان و دوستی هرکسی نسبت به ولی الله می بایست به اطاعت پذیری او توجه کرد. هرچه شخص مطیع تر و گوش به فرمان تر باشد دانسته می شود که این شخص عشق و علاقه ای بیشتر دارد و نسبت به ولی الله ارادت و نزدیکی بیشتری را احساس می کند؛ زیرا ولایت در فرهنگ قرآنی، ارتباط تنگاتنگی با مهر و محبت دارد و برهمین اساس و الگوست که در تفسیر ایمان واقعی گفته اند که ایمان و کفر چیزی جز حب و بغض نیست و انسان های مؤمن نسبت به خدا و رهبران اسلامی که از آنان به اولیای الهی یاد می شود، دوستی و عشق می ورزند و همین عشق و محبت باطنی است که آنان را به انسان های مطیع و گوش به فرمانی تبدیل می کند که اگر از آنها هرچه خواهند بی هیچ اما و اگری انجام می دهند. در روایتی است که خراسانی نزد امام صادق(ع) آمد و عرضه داشت: چرا شما حق خود را از خلافت ظاهری بازنمی ستانید و قیام به حکومت و برپایی آن نمی کنید؟ در اتاقی که آن حضرت(ع) نشسته بود، کوره نانوایی بود و در آن آتشی افروخته شده بود. آن حضرت(ع) به خراسانی فرمان می دهد تا درون کوره رود. خراسانی هراسان می شود و به گمان آن که خطایی از وی سر زده است پوزش خواهی می کند. دمی نمی گذرد که یکی از یاران عاشق و باوفای امام(ع) وارد می شود. آن حضرت(ع) به صحابی خویش فرمان می دهد تا به درون کوره نانوایی برود. صحابی، کفش هایش را زیربغل می زند و از همان جا خود را به درون کوره می افکند. خراسانی حیران می ماند که اکنون این صحابی در درون آتش کوره چه می کند و چه می شود. اما امام(ع) سرگرم گفت و گو می شود و توجهی به صحابی خود نمی کند. دمی می گذرد و چون امام نگرانی را در چهره خراسانی می یابد به وی فرمان می دهد تا برخیزد و درون کوره نانوایی بنگرد. خراسانی وقتی به سرکوره می رود صحابی را در درون آتش نشسته می یابد بی آن که آتش به او زیان و آسیبی رسانده باشد. امام(ع) از خراسانی می پرسد: چندنفر صحابی از این دست در خراسان داریم که گوش به فرمان و مطیع محض ما باشند؟ خراسانی می گوید: این گونه صحابی کسی در خراسان نیست. این حکایت به خوبی نشان می دهد که میزان ولایت پذیری شخص را می بایست از میزان و درجه اطاعت پذیری وی دانست. هرچه انسان نسبت به مولی و ولی الله نزدیک تر و محبت و عشق وی در دل و جانش بیشتر باشد، اطاعت پذیری او نیز بیشتر خواهد بود و در انجام عمل و فرمان اولوالامر کمتر اما و اگر خواهد کرد. اطاعت به معنای انقیاد از ماده طوع گرفته شده که نقیض آن کره و کراهت است. بنابراین ارتباط میان اطاعت با محبت و گرایش قلبی امری روشن است. این واژه هرچند که در بیشتر کاربردها برای بیان پذیرش فرمان به کار می رود ولی به اجرای فرمانی اشاره می کند که شخص با رغبت و خضوع و میل و گرایش باطنی و قلبی انجام می دهد. بنابراین اگر شخص، عصیان ورزد و یا اطاعت او از روی رغبت و میل باطنی و قلبی نباشد و یا کراهت داشته باشد و یا اصولاً خنثی بوده و هیچ میل و گرایش نسبت به انجام و ترک نداشته باشد، نمی توان چنین شخصی را مطیع نامید. به نظر می رسد که در کاربردهای قرآنی و فرهنگ اسلامی هنگامی که سخن از اطاعت به معنای ارزشی آن به میان می آید، به اجرای فرمانی از سوی شخص اشاره دارد که همراه با رغبت و میل باطنی و خضوع و خشوع در برابر امر کمالی و از سوی موجودی کامل باشد؛ زیرا بسیاری از مردم ممکن است که به اجرای فرمان همراه با رغبت و خضوع اقدام کنند ولی این فرمان امری غیرکمالی یا از موجودی غیرکامل باشد که ایشان را به سوی گمراهی سوق می دهد. به سخن دیگر بسیاری از مردم به جای اطاعت از خدا و اولیای الهی، از ابلیس و اولیای وی پیروی می کنند و در مسیر خواسته های شیطانی گام برمی دارند. این پیروی چون از سر رغبت و میل و خضوع در برابر ابلیس و شیاطین می باشد، سبب سلطه و چیرگی ابلیس بر ایشان می شود و موجبات ناسپاسی و کفران نعمت از سوی مطیعان ابلیس را فراهم می کند و به جای آن که شخص به سوی کمال، خدای کامل، بهشت برود، راه خویش را کژ کرده به سوی نقص و دوزخ فراق و آتش انتقام، گام برمی دارد.
اعلام برائت با فریاد بلند و کوبنده:
اعلام برائت باید همراه با فریاد و نمایش قدرتی باشد که نشانگر صلابت، قدرت و اعتماد به نفس مسلمانان و تهدید مشرکان توطئه گر و متجاوز و بالأخره امید بخش رهایی محرومان و مستضعفان جهان گردد.شیوه فریاد و تظاهر به عنوان وسیله ای هشدار دهنده برای خودی و دشمن، خود نوعی تاکتیک تبلیغی است که اسلام در دعوت و بیان مقاصد و اهداف خود بارها از آن بهره برده است.اینجاست که امام قدس سره همواره بر این نکته تأکید می ورزید که:«فریاد برائت باید کوبنده و رسا باشد تا صدای مظلومیت ملت های تحت سلطه ابرجنایتکاران را به گوش جهانیان برساند و خفتگان را بیدار و ساکتان در مقابل جباران را هشیار سازد.و در واقع با فریاد برائت از مشرکان و اعلام آن وظیفه الهی و قرآنی، فرد، زائر خانه خداست که رسول اکرم به وسیله مولانا علی بن ابی طالب علیه السلام در حج اکبر آن را اجرا فرمودند.»
منبربیست و هفتم:وجوب محبت اهل بیت (ع)
آیه: ذَٰلِکَ الَّذِی یُبَشِّرُ اللَّهُ عِبَادَهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ ۗ قُلْ لَا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَىٰ ۗ وَمَنْ یَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَزِدْ لَهُ فِیهَا حُسْنًا ۚ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ شَکُورٌاین (بهشت ابد) همان است که خدا به بندگانی که ایمان آورده و نیکوکار شدند بشارت آن را داده است. بگو: من از شما اجر رسالت جز این نخواهم که مودّت و محبّت مرا در حقّ خویشاوندان منظور دارید (و دوستدار آل محمّد باشید، که این اجر هم به نفع امت و برای هدایت یافتن آنهاست)، و هر که کاری نیکو انجام دهد ما نیز در آن مورد بر نیکوییش بیفزاییم که خدا بسیار آمرزنده گناهان و پذیرنده شکر بندگان است. آیه 23 سوره شوری
حدیث: پیامبرگرامی اسلام صلیالله علیه و آله و سلم:حُرِّمتِ الجَنّةُ علی مَن ظَلمَ اَهلَ بَیتی وَ علی مَن قاتَلَهم وَ عَلی المُعینِ عَلَیهم و عَلی مَن سَبَّهُم.هر کس که به اهل بیت من ظلم و ستم کرده و یا با آنان محاربه نموده و یا بر علیه آنها همدست شده و یا آنان را دشنام داده باشد، هرگز به بهشت راه نخواهد یافت. (بحار، ج ٢٧، ص ٢٢٢)
سیمای تولی و تبری: ذیل آیه ۲۳ شوری نیز احادیثی در وجوب محبت اهل بیت نقل شده که طبق آنها ثمره دوستی اهل بیت، بهشت و فرجام دشمنی با آنها دوزخ است. به نقل روایات متواتر، حب و دوستی علی بن ابیطالب (علیهالسلام) عنوان و در رأس نامه عمل مؤمن و علامت ایمان است و دشمنی با علی (علیهالسلام) نشان کفر و نفاق است. فخر رازی با تکیه بر وجوب دوستی اهل بیت (علیهمالسلام) (علی، فاطمه، امام حسن و امام حسین (علیهمالسلام))، اختصاص ایشان به مزید تعظیم را لازم دانسته است.
ده خصلت در دنیا و ده خصلت در آخرت ثمره محبت ائمه:
1-خصلت اول زهد در دنیا:حضرت پیامبر اکرم(ص) فرمودند اگر کسی به محبت ائمه از اهل بیت من برسد به تمامی خیرات دنیا و آخرت رسیده است بنابراین تردید نکنید چنین کسی که در وادی محبت قرار دارد و با امامش همراه است، حتما در بهشت است. البته روشن است که ما بهشتی بالاتر از امام نداریم و بهشت شعایی از وجود امام می باشد پس اگر کسی با امام باشد در بهشت است. تمام مقامات بهشت مقامات وجودی امام است و به اندازه ای که انسان در درجات ولایت امام سیر می کند در درجات توحید و بهشت طی مسیر می کند و بیرون از محیط ولایت امام هیچ خبری نیست. پس اینگونه نیست که ما یک بهشت داشته باشیم و یک امام و این تصور از اوهام است.در ادامه حضرت توضیح دادند که در محبت اهل بیت من ده خصلت دنیوی و ده خصلت اخروی است که محبین اهل بیت به آن راه پیدا می کنند. اولین صفت از ده صفت دنیوی، زهد در دنیاست که فرمود: «أَمَّا الَّتِی فِی الدُّنْیَا فَالزُّهْدُ». زهد به معنای داشتن و نداشتن نیست و در بیرون انسان شکل نمی گیرد بلکه زهد در ارتباط انسان با نعمت ها و امکانات شکل می گیرد. از امیرالمؤمنین(ع) نقل شده است که فرمودند: «فَأَمَّا الزَّاهِدُ فَقَدْ خَرَجَتِ الْأَحْزَانُ وَ الْأَفْرَاحُ مِنْ قَلْبِهِ فَلَا یَفْرَحُ بِشَیْ ءٍ مِنَ الدُّنْیَا وَ لَا یَأْسَى عَلَى شَیْ ءٍ مِنْهَا فَاتَهُ فَهُوَ مُسْتَرِیحٌ»(الکافی (ط - الإسلامیة)، ج 2، ص: 456)زاهد کسی است که تمام غصه ها و شادی های دنیا از قلب زاهد خارج شده است به همین خاطر اگر دنیا به دستش برسد خوشحال نمی شود و اگر چیزی از دنیا از او فوت شود او را ناراحت نمی کند و زاهد در مقام راحتی و خلاص است. زاهد از آمد و شد دنیا فارغ و به امر بالاتری مشغول است.
2-صفت دوم محبین «وَ الْحِرْصُ عَلَى الْعَمَلِ» است. کسی که به مقام محبت برسد، حریص بر عمل می شود. حب امام(ع) در انسان حرص بر عمل ایجاد می کند. محبِّ امام در عین اینکه زاهد است و آمد و شد دنیا تاثیری بر دل او نمی گذارد، انگیزه ای بالاتر برای عمل کردن دارد. محببین در دنیا مشغول به کارند اما این کارشان برای دنیا نیست. محبین بیش از همه عمل می کنند و خالص ترین اعمال را دارند.در روایتی که می فرماید عبادت کنندگان خداوند سه دسته اند، بالاترین افراد از این سه دسته را کسانی ذکر می کند که از روی محبت و شکر عمل می کنند(الکافی (ط - الإسلامیة)، ج 2، ص: 84). بنابراین محبت عمل می آورد و انسان را به عملی وادار می کند که محبوب آن را دوست دارد. لطیف ترین اهل عمل، اهل محبت هستند. در زیارت امین الله -که تمام دعاها و حمدهایی که در زیارت امین الله وجود دارد ناظر به محبین و شیعیان امیرالمؤمنین است.اگر کسی وارد ولایت امیرالمؤمنین شد، نفس او نفسی می شود که در دعاهایی که در امین الله شده به سیزده صفت آن اشاره شده است. حمدهایی که در این زیارت ذکر شده نیز ناظر به نوع ارتباط خداوند با محبین و محبین با خداوند است. تمام این حمدها نیز ناظر به اوصاف شیعیان امیرالمؤمنین می باشد- می گوییم: «اللَّهُمَّ إِنَّ قُلُوبَ الْمُخْبِتِینَ إِلَیْکَ وَالِهَةٌ». اگر کسی در مقام شیدایی بود، «مُخْبِت» است.مُخْبِت یعنی کسی که تمام عبادات را انجام می دهد اما در عین حال خود را بدهکار می داند. به کسی که در محبت بدهکار است مُخْبِت می گویند. محبّ حقیقی کسی است که در محبت خود خائف و نگران است که مبادا آنگونه که باید نباشم و این رابطه محبت قطع شود. بنابراین اگر کسی به مقام محبت رسید، این محبت نه تنها عمل و حرص بر آن، بلکه لطیف ترین اعمال را می آورد. هیچ عملی مانند عمل محبین نیست زیرا در آن هیچ طمع و خوفی وجود ندارد و عمل بخاطر طمع پاداش و خوف عقاب صورت نگرفته بلکه خود محبت و در خواست و طلب محبوب باعث انجام عمل شده است.محبین به جایی می رسند که با تمام وجود و بدون هیچ طمعی عبادت می کنند و در عین حال خود را بدهکار می دانند لذا محبین مشغول ترین افراد به عمل اند و فارغ و بیکار نیستند. پس دومین صفت محبین حرص بر عمل است و هرگاه آنان را ببینید حریص بر عمل اند و هرچه عمل کنند سیر نمی شوند.
3-سومین صفت محبین «الورع فی الدین» است. محبین در دینشان اهل ورع اند. توضیح و ترجمه این فراز بماند و روایات فراوانی در مورد آن وجود دارد از جمله اینکه با تقوا متفاوت است.
4- چهارمین صفت محبین این است که در عبادت و بندگی خداوند رغبت دارند و مشتاق آن هستند.اگر کسی محب ائمه(ع) شد، اثر آن این است که به بندگی خدا راغب و مایل می شود و شیفته آن می شود.
5-صفت پنجم توبه پیش از مرگ
6-صفت ششم نشاط در قیام اللیل است که فرمود: «وَ التَّوْبَةُ قَبْلَ الْمَوْتِ وَ النَّشَاطُ فِی قِیَامِ اللَّیْلِ». اگر کسی اهل محبت شد نه تنها اهل قیام لیل و شب زنده داری می شود بلکه در آن نشاط هم دارد. ممکن است کسی که به مقام محبت نرسیده با ریاضت کشیدن اهل قیام لیل باشد چرا که اصلِ شب زنده داری مختص به محبین نیست بلکه آن دو دسته دیگر از بندگان -یعنی کسانی که از روی رغبت به بهشت و کسانی که از سرِ خوف از جهنم عبادت می کنند- هم به قیام اللیل می رسند.اما محبین که گروه سوم از بندگانند و بالاترین درجه را دارند، با سایرین متفاوت اند و تفاوت آنان در نشاط در قیام اللیل است. اگر شب بر می خیزند، با نشاط بر می خیزند زیرا می خواهند سراغ محبوب خود بروند. در حدیثی نورانی آمده است که موسای کلیم چهل شب -یعنی ماه ذی القعده و دهه اول ذی الحجه- در کوه طور بود و به او وعده دیدار داده بودند.هنگامی که برای مناجات رفت، در این چهل روز نه خورد، نه خوابید، نه آشامید، و عجیب تر اینکه نه گرسنه و نه تشنه شد و علتش این بود که به او وعده دیدار داده بودند و این وعده دیدار موسای کلیم را بی قرار کرده بود و از نشاط آن وعده ای که به او داده بودند طی این چهل روز، خواب و خوراک نداشت و تشنه و گرسنه هم نشد. این خاصیت محبت است.اینکه در قرآن می فرماید ملائکه در یک مقاماتی خداوند را تسبیح می کنند و خسته نمی شوند، به همین معناست که طبق روایت رزق آنان همین تسبیح شان است. بهر حال در روایت مذکور فرمود یکی دیگر از صفات اهل محبت، نشاط در قیام اللیل است.
7-صفت هفتم: «وَ الْیَأْسُ مِمَّا فِی أَیْدِی النَّاسِ» می باشد. کسی که به مقام محبت رسیده از آنچه در دست مردم است مأیوس می شود. یک معنای صفت فوق این است که چون آنچه در دست مردم است با جنس آنچه طلب می کند تناسبی ندارد.پس کسی که به محبت امام رسیده و دنبال امامش می گردد، چیزی در دست مردم نمی بیند تا به آن طمع داشته باشد زیرا آنچه در دست مردم وجود دارد تعلقات دنیایی است و محبّ اهل بیت زاهد از دنیاست پس از آنچه در دست مردم است مأیوس می باشد چرا که چیزی در دست مردم نمی بیند. معنای دوم فراز فوق این است که کسی که در مقام محبت اهل بیت است، به مقام اخلاص در توحید رسیده است و مقام اخلاص در توحید مقامی است که در آن انسان جز از خدای متعال از همه مأیوس است.محبین اهل رجاء بالله و یأس از ما سوی الله هستند. اگر دیدید کسی هنوز به دست مردم طمع دارد، معنایش این است که هنوز به مقام محبت راه پیدا نکرده است.
8-صفت هشتم کسی که در مقام محبت ائمه(علیهم السلام) قرار دارد، محافظت نسبت به امر و نهی الهیست که فرمود: «وَ الْحِفْظُ لِأَمْرِ اللَّهِ وَ نَهْیِهِ عَزَّ وَ جَلّ». محبّ اهل بیت نه تنها مراقب امتثال امر و نهی است بلکه اهل محافظت بر امر و نهی الهی هم می باشد که به بهترین و زیباترین وجه انجام شود. محبین از سر اشتیاق به امر و نهی الهی عمل می کنند و از بر آن نیز محافظت می کنند. اینکه فرمود «الْحِفْظُ لِأَمْرِ اللَّهِ وَ نَهْیِهِ» غیر از عمل کردن به امر و نهی است. محبین حافظ امر و نهی الهی هستند و نه اینکه فقط خودشان عمل می کنند بلکه حافظ آن نیز هستند.
9-نهمین صفت محبین، بغض نسبت به دنیاست که فرمود: «التَّاسِعَةُ بُغْضُ الدُّنْیَا». حبّ امام با حبّ دنیا جمع نمی شود. اگر کسی به حبّ امام رسید، ثمره آن بغض نسبت به دنیاست. البته این مطلب واضح است که مقصود از دنیا عالم طبیعت نیست بلکه همانگونه که در روایات توضیح داده شده است، مقصود از دنیا محیط ولایت ائمه جور است چرا که انسان یا در دنیاست که محیط ولایت ائمه جور است و یا در آخرت که محیط ولایت اهل بیت می باشد و محبین در آن قرار دارند.اکثر صفاتی که برای دنیا در قرآن ذکر شده مربوط به عالم طبیعت نیست و منظور محیط ولایت ائمه جور است. البته منظور این نیست که دنیا در تمام قرآن و روایات غیر از عالم طبیعت است بلکه منظور اکثر موارد آن می باشد که منظور از دنیا در آن ولایت ائمه جور است. ذیل آیه «بَلْ تُؤْثِرُونَ الْحَیاةَ الدُّنْیا * وَ الْآخِرَةُ خَیْرٌ وَ أَبْقى»(اعلی/16-17) روایت شده است که آخرت محیط ولایت ما و دنیا محیط ولایت ائمه جور و دشمنان ماست(الکافی (ط - الإسلامیة)، ج 1، ص: 418).ایثار دنیا یعنی بر گزیدن محیط ولایت دشمنان اهل بیت. اینکه انسان در دنیا می خورد و می آشامد اهل دنیا بودن و مخالفت با بندگی خدا نیست و اگر این موارد مخالف با بندگی خدا بود خداوند آن را نمی آفرید بلکه این موارد ابزار بندگی خداوند هستند. مهم این است که این خورد و خوراک در کجاست؟ آیا در محیط ولایت امام است که آخرت می باشد یا در محیط ولایت ائمه جور است که دنیاست. ما با فقر و نیازهایمان به خدا نزدیک می شویم.
10-- دهمین صفت دنیویِ محبّ اهل بیت علیهم السلام سخاوت است که فرمود: «وَ الْعَاشِرَةُ السَّخَاءُ». سخاوت یعنی همه چیزش را می دهد و هیچ طمعی هم ندارد. سخی کسی است که از داشته های خود بدون هیچ طمعی می گذرد. کسی که سخی است از بخشش رنج نمی برد و امکاناتی که خدا به او داده است به آسانی می بخشد و لذت می برد که آن را در راه محبوب خود خرج کرده است.سخاوت یعنی در نهایت زیبایی و محبت خرج و بخشش کردن و از بخشش خود هم نگران بودن است که آیا محبوبش می پسندد یا نه. بنابراین خصال دنیوی محبین از زهد در دنیا شروع می شود و به مقام سخاوت می رسد. این ده خصلت دنیوی محبین اهل بیت بود که در این روایت ذکر شده است. السلام علیک یا فاطمه الزهرا....
رعایت نظم و آرامش در اجتماع برائت
مهمترین نکته در برپایی مراسم برائت ، اهمیت دادن به نظم و آرامش است؛ چرا که اگر نظم و آرامش رعایت نشود، نه تنها اهداف برائت تأمین نمی شود، حتی ممکن است که اثر منفی هم داشته باشد؛ به عبارت دیگر در صورت نبودن نظم، امکان نفوذ عمال دشمنان در صفوف زائران وجود دارد که در نتیجه تحریکاتشان، موجبات بدنامی زائران و ایجاد تفرقه و اختلاف فراهم می آید. امام خمینی قدس سره همواره بر این نکته تأکید خاصی داشته اند و به عنوان یکی از نکات مهم به زائران بیت اللّه الحرام متذکر شده اند: «در راهپیمایی ها لازم است در وقت، کیفیت شعار و امثال آنها از متصدیان امور پیروی کنید و نظم و آداب اسلامی را به طور شایسته مراعات نمایید و به هیچ کس اجازه ندهید که سرخود و بدون دستور شعار دهد، که ممکن است عمال دشمنان اسلام و جمهوری اسلامی که برای تفرقه افکندن و بدنام نمودن شما آمده باشند، در بین شما نفوذ کنند و با تحریکات و شعارهای غلط مخالف اخلاق اسلامی، به آبروی شما و ملت شما و اسلام و مذهب لطمه وارد کنند.»آری! اعلام برائت با چنین کیفیتی تجدید میثاق مبارزه و تمرین تشکّل مجاهدان برای ادامه نبرد با کفر و شرک و بت پرست هاست و چنین راهپیمایی و اعلام برائتی است که به ضرر ابرقدرت ها و قدرت های جهانی است و بدیهی است اگر برائتی با چنین کیفیتی برپا نشود، هیچ ضرری برای ابرقدرت ها نخواهد داشت.
منبربیست و هشتم:لعن درقران
آیه: إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا وَمَاتُوا وَهُمْ کُفَّارٌ أُولَٰئِکَ عَلَیْهِمْ لَعْنَةُ اللَّهِ وَالْمَلَائِکَةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِینَ آنان که کافر شده و به عقیده کفر مردند البته بر آن گروه، خدا و فرشتگان و مردمان همه لعن میفرستند. آیه 161 سوره بقره
حدیث: امام حسن مجتبی(ع:والّذی بَعثَ مُحمداً صلیالله علیه وآله بِالحَقِّ لا یَنتَقِصُ مِن حَقِّنا أهلَالبَیت اَحدٌ اِلّا نَقَّصَهُ اللهُ مِن عَمَلِهِ مِثلَه.قسم به آن کس که محمد صلیالله علیه و آله را به حق برانگیخت هر کس به هر اندازه که از حق ما ضایع کند خداوند نیز به همان اندازه از عمل او ضایع و تباه خواهد نمود. (احقاقالحق، ج ١١، ص ٢٣٩)
سیمای تولی و تبری: 19موردی که لعن و نفرین جایز است!
لعن در مواردى جائز دانسته شده است :
1 - لعن بر کافران
2 - لعن بر مشرکان
3 - لعن بر مرتدان :
4 - لعن بر منافقان
5 - لعن بر ستمگران
6 - لعن بر فسادکنندگان در زمین
7 - لعن بر شیطان
8 - لعن بر آزار دهندگان خدا و پیامبر
9 - لعن بر دروغگویان
10 - لعن بر بهتان زنندگان به زنان پاکدامن
11 - لعن بر قاتل مۆ من
12 - لعن بر تحریف کنندگان کتاب خدا
13 - لعن بر منکران قضا و قدر الهى
14 - لعن بر مخالفان سنت رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم ) :
15 - لعن بر حلال کنندگان حرام خدا
16 -لعن بر زورگوى سلطه گر
17 - لعن بر تاراج کننده بیت المال
18 -لعن بر حرام کنندگان حلال خدا
19 -لعن بر یارى کنندگان ستمگر
نقش برائت ازمشرکین درجهان اسلام
نفی قدرتهای استکباری:
نقش برائت از مشرکین در جهان اسلام، درصورت فراگیر شدن آن، نفی قدرت های استکباری و سلطه جویی آنهاست. منشأ همه مصائبی که جهان اسلام امروز گرفتار آن است، سلطه طلبی قدرت های استکباری و در رأس آنها آمریکای تبهکار است.برای خاتمه دادن به سلطه طلبی مستکبران، تنها راه، وحدت صفوف مسلمانان است، وحدت هم با شعار حاصل نمی شود، تا ریشه های شرک از جوامع اسلامی زدوده نشود، تا بت نفس اماره که ریشه همه فسادها و جدایی هاست شکسته نگردد و بالأخره تا برائت از مشرکین به مفهوم مطلق و کامل آن در جوامع اسلامی تحقق نیابد، وحدت حاصل نمی شود و مشکلات جهان اسلام حل نمی گردد.
منبر بیست ونهم: جایگاه سبّ و لعن در اسلام
آیه: وَلَمَّا جَاءَهُمْ کِتَابٌ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ مُصَدِّقٌ لِمَا مَعَهُمْ وَکَانُوا مِنْ قَبْلُ یَسْتَفْتِحُونَ عَلَى الَّذِینَ کَفَرُوا فَلَمَّا جَاءَهُمْ مَا عَرَفُوا کَفَرُوا بِهِ ۚ فَلَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الْکَافِرِینَ و چون کتاب آسمانی قرآن از نزد خدا برای هدایت آنها آمد با وجودی که کتاب (تورات) آنان را تصدیق میکرد و با آنکه خود آنها پیش از بعثت (پیامبر اسلام) انتظار غلبه بر کافران داشتند، آن گاه که آمد و شناختند (که همان پیغمبر موعود است) باز به او کافر شدند (و از نعمت وجود او ناسپاسی کردند)، پس خشم خدا بر کافران باد. آیه 89 سوره بقره
حدیث: مولی امیرالمؤمنین علیهالسلام:لَو أَنَّ عَبْداً عَبَدَاللهَ اَلَْفَ سَنَةٍ لایَقْبَلُ اللهُ مِنهُ حَتّی یَعرِفَ وِلایَتَنا اَهلَالبَیت.اگر بندهای هزار سال خدا را عبادت کند، تا ولایت ما اهل بیت را نداشته باشد خداوند از او نخواهد پذیرفت. (بحار، ج ٢٧، ص ١٩٦)
سیمای تولی و تبری: جایگاه سبّ و لعن در اسلام:موضوع سب و لعن از مسائل نخستین در جهان اسلام بلکه در عالم بشری و مورد ابتلای جوامع مسلمان و غیرمسلمان میباشد ، و ابعاد اخلاقی، اجتماعی، سیاسی وسیع دارد، که قابل بحث و بررسی فراوان میباشد.این موضوع حداقل در درون جامعه اسلامی و در برخورد با پیروان مذاهب و مسالک مختلف مطرح و مورد ابتلاء بوده و هست.مسئله مهم آن است که متأسفانه موضوع سّب و لعن کاملاً ، تفکیک نشده و در مواردی خلط مبحث شده ، بطوری که عدهای با حسن نیت لعن و ناسزا را هردو، فی حد نفسه عملی ممنوع میانگارند ، در صورتی که این دو باهم در مفهوم و حکم متفاوتند و هرکدام مصادیق متفاوت خود را دارند . چنانکه قرآن تصریح دارد ، سب و ناسزا حتی به دشمن بدخواه و کافر مطلقاً ممنوع است .اما لعن در مواردی مجاز است و موارد مجاز و عدم جواز آن در قرآن و سنت به تصریح آمده . بنابراین جا دارد که سب و لعن را از دیدگاه لغوی و اخلاقی و تاریخی و روائی و فقهی مورد تجزیه و تحلیل قرار دهیم و به تفاوت معنوی و حکمی بین آنها توجه کنیم و به ذکر موارد و مصادیق هرکدام بپردازیم : غزالی سب را اینطور تعریف میکند که :" سب عبارت است از گفتن چیزهای زشت با جملههای صریح و بی پرده و بدون کنایه و رمز، و بیشتر درباره عمل جنسی و آنچه بدان مربوط میشود میآید .
فحش، هر سخن و عمل زشت را گویند .هجاء و هجو ، ضد مدح و ثنا را گویند . پس آن مترادف ذمّ است و برخی گفتهاند : هجاء ذکر معایب و کاستیها و بازگو کردن زشتی ها است .و اما لعن عبارت است از : طرد و دور کردن و نفرین و دعای بد . و برخی گفتهاند : لعن از جانب خدا در آخرت به معنای کیفر و عقوبت و در دنیا ، انقطاع از رحمت الهی و عدم موفقیت میباشد .لعن از زبان انسانی نسبت به انسان دیگر، به معنای نفرین می باشد .برخی گفتهاند : لعن از جانب خدا ، به معنای طرد و دور گرداندن و راندن و از سوی مردم ، به معنای شتم و سب و ناسزا میباشد .شیخ انصاری در معنی و مفهوم سب به عرف ارجاع نموده است .دشنام و ناسزا گویی و لعن و نفرین یکی از آفات زبان است که متأسفانه در جوامع اسلامی رایج است و در نکوهش آن علمای اخلاق از فریقین بیاناتی دارند که به آنها میپردازیم:غزالی در نکوهش سب و لعن مینویسد : فحش و سب نکوهیدهاند و ناشی از خبث نفس می باشند . رسول خدا(ص) فرمود : " انَّ اللَّه لا یحبّ الفاحش المتفحش الصیّاح فی الأسواق ؛ خداوند فحش دهنده بسیار دشنام گوی را که در بازارها عربده و فریاد میکشد ، دوست نمی دارد. "درباره ضد اخلاقی و اسلامی بودن لعن و نفرین، غزالی مینویسد : لعن و نفرین یا برای جهاد و یا برای حیوان یا انسان است و همه آنها نکوهیده است . پیامبر (ص) فرمود : « المؤمن لیس بلعّان ؛ مؤمن بسیار نفرین کننده نیست. »صفات مقتضی لعن و نفرین سه چیز است : کفر، بدعت و فسق و این موارد ، به سه صورت قابل تحقق است ؛
اول: لعن به صفت کلی ، مثل لعنت خدا بر کافران ، فاسقان و بدعتگذاران.
دوم : لعن و نفرین با وصف خصوصی ، مثل لعنت بر یهود ، نصاری ، مجوس و خوارج .
سوم: لعن شخصی ، مثلاً بگوید لعنت بر یزید . غزالی میگوید : در مورد نخست مجازات کنید. سومی خطرناک میباشد و جز در مورد اشخاصی که یقیناً کافر و بی توبه مردهاند ، مثل ابوجهل و فرعون که لعن شخص آنها شرعاً ثابت است ، در بقیه موارد باید از لعن شخصی اجتناب کرد.
پیامبر فرمود : « لاتسبوا الناس فتسبوا العداوة منهم ؛ به مردم فحش و ناسزا نگویید که از آنان عداوت و دشمنی خواهید دید. »البته کاملاً واضح است که سب و لعن مؤمن حرام است ، ولی درباره غیر مؤمن « فاسق ، فاجر و کافر و ظالم » جائز ، بلکه بخصوص لعن آنان مستحب و طاعت و عبادت میباشد .چنانکه در دعاهای مأثوره و نیز در خود قرآن کریم افراد ظالم مورد لعن و نفرین قرار گرفتهاند .رسول خدا(ص) فرمود : " انَّ اللَّه لا یحبّ الفاحش المتفحش الصیّاح فی الأسواق ؛ خداوند فحش دهنده بسیار دشنام گوی را که در بازارها عربده و فریاد میکشد ، دوست نمی دارد. "
قرآن در مورد سب و دشنام کفّار میفرماید :« ولا تسبوُّا الذین یدْعون من دون اللَّه فیسبوا عَدْواً بغیر علم ؛ کسانی را که جز خدا را میخوانند و میپرستند ، دشنام و ناسزا مگویید ، زیرا ممکن است آنها نیز خدا را از روی جهالت و نادانی فحش و ناسزا گویند .»استاد علامه طباطبائی هم بیانی هماهنگ با کلام سایر مفسران - اما با ویژگیهای خود - دارد ، ایشان چنین مینویسند: آیه ، یک ادب دینی را یاد میدهد که بدین وسیله مقدسات دینی جامعه حفاظت میشود و ساحت دین از آلوده گشتن به اهانت و سخنان سخیف و رکیک نابخردان و شتم و فحش و ناسزاگوئی سفیهان حفظ میشود.در آیه ی دیگری از قرآن آمده است ؛ " یا ایها الذین آمنوا لایَسخَر قومٌ من قومٍ عَسَی أن یکونوا خیراً مِنهُم و لانساء من نساءٍ عَسَی أن یَکُنَّ خیراً منهنَّ ؛ ای ایمان آوردندهها ! مردمی از شما مردمان دیگر را مسخره نکنند ، شاید آنان بهتر از ایشان باشند ، و زنان ، زنان دیگر را مسخره ننمایند شاید اینان بهتر از ایشان باشند . " « الحجرات آیه 11 »
از طریق شیعه و سنّی نقل شده است که رسول خدا (ص) فرمود : « سباب المؤمن فسوق ... ؛ ناسزاگویی به مؤمن فسق و گناه است .» و در دیگر روایات بطور کلی از فحاشی و بد دهنی ، ممانعت بعمل آمده و انسانها از دشنام و ناسزاگویی ، حتی به طبیعت بی جان ، باد ، روزگار و مردگان و هرچیز دیگر، باز داشته شدهاند .از جمله صفات پسندیده و خصال نیکو رسول خدا(ص) آن بود که هرگز بددهنی و ناسزاگویی نمیکرد ؛
« لم یکن رسول اللَّه سبّاباً ولا لعّاناً ولا فحّاشاً »از مجموعه این روایات و برداشتی که از آیه 108 سوره انعام داشتیم استفاده میشود که؛ سب و دشنام بطور کلی عمل غیر اخلاقی و مطلقاً جائز نیست و با وجود این ادله قاطع ،چگونه یک مسلمان به خود اجازه میدهد که به مسلمان دیگر فحاشی کند ، و شیعه آگاه که خود را مقید به پیروی از قرآن و سنت پیامبر اکرم و اهل بیت میداند ، هرگز زبان خود را به سب و فحش آلوده نمیکند .
از فروع مهم ، مسئله سبّ و ناسزاگویی به خدا و پیامبر و انبیاء دیگر و امامان معصوم میباشد که احترام آنان از هر مؤمن دیگر بیشتر و سب و دشنام به آنها دارای بعد سیاسی، اجتماعی و جنبه جنگ روانی و تبلیغاتی دارد.هم زمان با ظهور اسلام در مکه و پس از آن در مدینه، یهود سست پیمان و مشرکان عهدشکن و بی فرهنگ و دیگر کفّار فسادگستر، شیوه سب به پیامبر را پیش گرفتند ، و اسلام برای حفظ قداست پیامبر در فقه سیاسی اش با این جریان برخورد اصولی کرده ودشنام دهنده به خدا ورسول خدا و هم چنین دشنام دهنده به بقیه انبیاء را مهدورالدّم دانست و حکم به اعدام آنها کرد . و به عقیده شیعیان، دشنام دهنده به امامان معصوم و حضرت فاطمه (ع) نیز مهدور الدّم و محکوم به اعدام میباشد و این مطلب را از اقوال پیامبر (ص) و ائمه معصومین استفاده میکنیم و فقهاء عظام ما نیز به استناد همین اقوال چنین فتوائی دارند.صاحب جواهر مینویسد : هرکس پیامبر (ص) را سب و دشنام و ناسزا گوید ، شنونده میتواند بلکه واجب است او را بکشد بی آنکه احدی از فقهاء در این مسئله مخالف باشد، بلکه اجماع محصّل و منقول برآنست . علامّه حلّی مینویسد : هرکس خدا و رسول و انبیاء و فرشتگان و امامان را سب و ناسزا گوید نزد ما قتل او واجب میشود ، امّا جمهور (اهل سنت) ، می گویند از او میخواهند توبه کند و اگر توبه نکرد ، تعزیرش مینمایند .هدف از ذکر این فتوی و حوادث تاریخی و سیرهای آن است که ابعاد سیاسی، اجتماعی دشنام به رسول خدا را روشنتر سازیم و توضیح دهیم که چرا پیامبر این امر را چنین مهم تلقی فرموده است ونیز چرا در تداوم همان جریان ، مرحوم امام خمینی کار ضد اسلامی سلمان رشدی را جدی گرفت و رسماً وجوب قتل او را اعلام فرمود.رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود : « سباب المؤمن فسوق ... ؛ ناسزاگویی به مؤمن فسق و گناه است»در قرآن کریم بعضی افراد ، بیش از چهل بار ، بخاطر داشتن بعضی از صفات و حالات ، مورد لعن خدا ، رسول ، ملائکه و مؤمنان قرار گرفتهاند ؛
1- شیطان : الحجر آیه 35 و آیه 78
2- کافرین : البقره آیه 161 و الأحزاب آیه 64
3- مشرکین و منافقین : الفتح آیه 8 والتوبه آیه 68
4- ظالمین : هود آیه 18 و غافر آیه 52
5- مفسد فی الارض : پیمان شکنان و کسانی که قطع صله رحم میکنند الرعد آیه 25
6- دروغگویان : ال عمران آیه 61
7- یهود و اصحاب السب : المائده آیه 78 و النساء آیه 47
8- کتمان کنندگان حقیقت : البقره آیه 159
9- بهتان زنندگان به زنان پاکدامن : النور آیه 23
10- آزار دندگان به پیامبر(ص) : الأحزاب آیه 57
11- قاتل مؤمنین : النساء آیه 93
12- جهنمیان : الأعراف آیه 38
علاوه بر اینها گروهائی هستند که در اخبار و احادیث پیامبر (ص) نیز لعن شدهاند .
رسول خدا (ص) فرموده است : « المؤمن لیس بلّعان ؛ مؤمن بسیار لعن و نفرین کننده نیست. »
اولاً: باید گفت لحن این روایات با لحن منع از سب و ناسزا تفاوت دارد.
ثانیاً: ناظر به مواردی است که لعن مجاز نیست و شخصی استحقاق لعن و نفرین را ندارد.
ثالثاً: با توجه به اینکه در بسیاری از این احادیث صیغه مبالغه به کار رفته روشن است که کسانی مراد این روایتند که دهانشان همیشه و بنا حق به لعن و نفرین باز است.
شیخ انصاری مینویسد: " سبّ و شتم مؤمن فی الجمله به دلیل کتاب و سنت حرام است .
البته مؤمن متظاهر به فسق ، مستثنی است و ناسزاگوئی به وی اشکالی ندارد چرا که او حرمتی ندارد و آیا چنین کاری از باب نهی از منکر است که شرایط آن باید وجود داشته باشد ؟ !استثنای دوم در مورد اهل بدعت است که سب و دشنام به بدعت گذار، جایز است .استثنای سوم جایی است که دشنام شونده از دشنام ناراحت نشود و یا اصلاً آن کلمه برای او کسرشأن و توهین نباشد .ابن اثیر مینویسد: سب و ناسزاگوئی به مؤمن وقتی فسق است که از روی تأویل واقع نشود و گرنه فسق و گناه نیست . ابن حجر در ص 251کتاب "صواعق محرقه" خود تصریح دارد که مذهب و فتوای او نسبت به کسی که لعن کند ، تکفیر نیست.
نقش برائت ازمشرکین درجهان اسلام:
به هم پیوستن مسلمانان:
امام راحل با فراخواندن عموم زائران و مسلمانان به اعلام برائت از مشرکان، در واقع، به آنان درس اتحاد و همبستگی می دهد و آنان را از تفرقه و اختلاف برحذر می دارد و خطرات این تفرقه را متذکر می شود که به سود مسلمانان نیست و از مسلمانان می خواهد آنجا که پای مصالح عالی اسلام و مسلمین در میان است، اختلافات را کنار نهاده و به اتحاد و همبستگی با یکدیگر بیاندیشند تا با این اتحاد خود بتوانند کاخ های ستم را از میان بردارند.«لازم است حجاج بیت اللّه الحرام، در این مجمع عمومی و سیل خروشان انسانی، فریاد برائت از ظالمان و ستمکاران را هرچه رساتر برآورند و دست برادری را هرچه بیشتر بفشارند و مصالح عالیه اسلام و مسلمین مظلوم را فدای فرقه گرایی و ملی گرایی نکنند و برادران مسلم خود را هرچه بیشتر متوجه به «توحید کلمه و ترک عصبیّت های جاهلی» که جز به نفع جهانخواران و وابستگان آنان تمام نمی شود بنمایند، که این خود نصرت خداوند تعالی است و وعده حق تعالی به واثق شامل حالشان می شود.»«... و اگر ان شاءاللّه عموم زائران، از هر طایفه و مذهب که از سراسر جهان در آن مکان شریف مجتمع شده اند، ندای خداوند را اجابت کنند و با فریاد واحد، ستمگران و ظالمان را محکوم نمایند، کاخ های ستم فرو خواهد ریخت.»«همه شما زائران بیت اللّه الحرام، از این قدرت های تهی از ایمان نهراسید و با اتکال به خدای بزرگ در این مواقف عظیمه پیمان اتحاد و اتفاق در مقابل جنود شرک و شیطنت ببندید و از تفرّق و تنازع بپرهیزید ...وَلاَ تَنَازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَتَذْهَبَ رِیحُکُمْ... رنگ و بوی ایمان و اسلام که اساس پیروزی و قدرت است با تنازع و دسته بندی های موافق با هواهای نفسانیه و مخالف با دستور حق تعالی زدوده می شود واجتماع در حق و توحید کلمه و کلمه توحید، که سرچشمه امت اسلامی است، به پیروزی می رسد.»امام در این گفتار خود ریشه ضعف امت های مسلمان را تفرقه و اختلاف می دانند و رمز پیروزی آنان را اتحاد و وحدت کلمه. از سوی دیگر قدرت های استکباری را قدرت های شیطانی و چپاولگر معرفی نموده و از مسلمانان می خواهند تا «از مرکز بت شکنی برای شکستن بت های بزرگ که به صورت قدرت های شیطانی و چپاولگران آدمخوار درآمده اند» مجهز شوند و با اتکال به خدا از آنان نهراسند که اینان قدرت های تهی از ایمانند.
منبر سی ام:
آیه: بَرَاءَةٌ مِنَ اللَّهِ وَرَسُولِهِ إِلَى الَّذِینَ عَاهَدْتُمْ مِنَ الْمُشْرِکِینَ این اعلام بیزاری خدا و رسول اوست به مشرکانی که شما مسلمین با آنان عهد بستهاید (و آنان عهد شکستند). آیه 1 سوره توبه
حدیث: پیامبرگرامی اسلام صلیالله علیه و آله و سلم:اِحفظُونی فی عِترتی وَ ذُرِّیتّی، فَمَن حَفِظَنی فیهِم حَفِظَهُ الله، اَلا لَعنَةُ اللهِ عَلی مَن آذانی فیهِم.با پاسداری از حرمت عترت و فرزندان من، حرمت مرا نگه بدارید. لعنت خدا بر کسانی که با اذیت کردن آنها مرا اذیت میکنند. (غدیرِ دوم، ص ٣٥)
سیمای تولی و تبری: ابلاغ اخطاریه چهار ماده ای رسول الله(ص) به مشرکین توسط امام علی(ع)
متجاوز از بیست سال بود که منطق اسلامبر ضد شرک و بت پرستى در سرزمین حجاز میان قبائل مشرک عرب انتشار یافته بود و در این فاصله اکثریت قریب به اتفاق آنان از منطق اسلام درباره بتان و بت پرستان، آگاهى پیدا کرده بودند و مى دانستند که بت پرستى چیزى جز تقلیدکورکورانه از نیاکان نیست و معبودهاى باطل آنان، آنچنان ذلیل و خوارند که نه تنها نمى توانند درباره دیگران کارى انجام دهند، بلکه نمى توانند حتى ضررى را از خود دفع کنند و یا نفعى به خود برسانند و چنین معبودهاى زبون و بیچاره اى، هرگز در خور ستایش و خضوع نیستند.گروهى که با وجدان بیدار و دلى روشن به سخنان رسول گرامى گوش فرا داده بودند، در زندگى خود دگرگونى عمیقى پدید آورده و از بت پرستى به آیین توحیدو یکتا پرستى گرویده بودند. خصوصاً، هنگامى که پیامبر مکه را فتح نمود، گویندگان مذهبى توانستند در محیط آزاد به بیان و تبلیغ این دین بپردازند و در نتیجه اکثریت قابل ملاحظه اى در شهرها و بخشها و دهکده ها به بت شکنى پرداختند و نداى جانفزاى توحیددر بیشتر نقاط حجاز طنین انداز گردید. ولى گروهى متعصب و نادان که رها کردن عادات دیرینه براى آنان، بسیار سخت بود و پیوسته با وجدان و سرشت انسانى خود در کشمکش بودند، از عادات زشت خود دست برنداشته و از خرافات و اوهام که دهها مفاسد اخلاقى و اجتماعى را در برداشت، پیروى مى کردند. بنابراین، وقت آن رسیده بود که پیامبر گرامى هر نوع مظاهر بت پرستى و حرکت غیرانسانى را با نیروى نظامى در هم بکوبد و با توسلبه قدرت، بت پرستى را که سرچشمه مفاسد اخلاقى و اجتماعى و اصولاً یک نوع تجاوز به حریم انسانیت است، ریشه کن سازد.در این هنگام آیات سوره«برائت» نازل شد و پیامبر اسلام ماموریت یافت که بیزارى خدا و پیامبر او را از مشرکان در مراسم حج، در آن اجتماع بزرگ که حجاجاز همه نقاط در مکه گرد مى آیند، اعلام بدارد و با صداى رسا، به اطلاع بت پرستان حجاز برساند که باید وضع خود را تا چهار ماه آینده روشن کنند: هرگاه به آیین توحیدبگروند در ردیف دیگر مسلمانان قرار خواهند گرفت و به سان دیگران از مزایاى مادى و معنوى اسلام بهره مند خواهند بود و اگر بر لجاجت و عناد خود باقى بمانند پس از چهار ماه باید آماده نبرد شوند و بدانند در هر لحظه اى که دستگیر شوند کشته خواهند شد.آیات سوره برائت، موقعى نازل شد که پیامبر تصمیم بر شرکت در مراسم حجنداشت زیرا در سال پیش که سال فتح مکه بود، خانه خدارا زیارتکرده بود و تصمیم داشت در سال آینده که آن را بعدها «حجه الوداع» نامیدند، شرکت کند، از این جهت ناگزیر بود کسى را براى ابلاغ پیام الهى انتخاب کند. بدین منظور نخست ابوبکررا به حضور طلبید و قسمتى از آیات آغاز سورهبرائت را به او آموخت و او را با چهلتن روانه مکه ساخت، تا در روز عید قربان، این آیات را بر آنان فرو خواند.ابوبکر راه مکه را در پیش گرفت که ناگهان وحى الهى نازل گردید و به پیامبر دستور داد که این پیامها را، باید خود پیامبر و یا کسى که از او است به مردم برساند و غیر از این دو نفر، کسى براى این کار صلاحیت ندارد.آیا این فردى که از دیدگاه وحى از پیامبر بود و این جامه بر اندام او دوخته شده بود چه کسى بود؟چیزى نگذشت که پیامبر على (ع) را احضار نمود و به او فرمان داد که راه مکه را در پیش گیرد، و ابوبکررا در راه دریابد و آیات را از او بگیرد و به او بگوید که وحى الهى، پیامبر را مامور ساخته است که این آیات را یا خود پیامبر و یا فردى که از او است باید براى مردم بخواند، از این جهت انجام این کار به من محول شده است.على (ع) با «جابر» و گروهى از یاران رسول خدا، در حالى که بر شتر مخصوص پیامبر (ص) سوار شده بود، راه مکه را در پیش گرفت و سخن پیامبر را به ابوبکررسانید. او نیز آیات را به على (ع) تسلیم نمود.امیر مومنان وارد مکه شد و روز دهم ذى الحجه بالاى جمره عقبه، با ندایى رسا، آیات نخستین سورهبرائت را قرائت نمود و اخطاریه چهار ماده اى پیامبر را با صداى بلند به گوش تمام شرکت کنندگان رسانید با این پیام، همه مشرکان فهمیدند که تنها چهار ماه مهلت دارند که تکلیفخود را با حکومت اسلامى روشن سازند. آیات قرآنو اخطاریه پیامبر تاثیر عجیبى در افکار مشرکین بخشید و هنوز چهار ماه سپرى نشده بود که آنان دسته دسته رو به آیین توحیدآوردند، در سال دهم هجرت به آخر نرسیده بود که شرک در حجاز ریشه کن گردید.هنگامى که ابوبکراز عزل خود آگاه شد با ناراحتى خاصى به مدینه بازگشت و به حضور پیامبر (ص) رسید و زبان به گله گشود و گفت:مرا براى این کار (ابلاغ آیات الهى و خواندن اخطاریه) لایق و شایسته دیدى، ولى چیزى نگذشت مرا از این مقام عزل و برکنار نمودى، آیا در این مورد فرمانى از خدارسید؟پیامبر در پاسخ فرمود: پیک الهى در رسید و گفت جز من و یا کسى که از خود من است، شخص دیگرى براى این کار صلاحیت ندارد.
ریشه های اختلافات از نظر امام خمینی:
«یکی از بزرگترین و اساسی ترین مشکلات، عدم اتحاد بین مسلمین است که بعضی از به اصطلاح سران کشورهای اسلامی منشأ آن می باشند که مع الأسف برای رفع آن تاکنون اقدام چشمگیری نشده است، بلکه جنایتکارانِ سودجو که از اختلافات ملت ها و دولت ها به سود خودشان بهره برداری می کنند، با دست عمال ازخدا بی خبر خود به اختلافات دامن می زنند و هرگاه شالوده وحدت بین مسلمانان ریخته می شود، با تمام نیرو برمی خیزند و بذر خلاف می افشانند.»«در پناه برائت از مشرکین است که ساده دلان هم می فهمند که نباید سر بر آستان قدرت های استکباری نهاد و در برابرشان خاضع بود و در پناه همین برائت از مشرکین است که حتی ساده دلان می فهمند که نباید سر بر آستان شوروی و آمریکا نهاد.»مصداق و مؤید این گفتار «فلسطین و فلسطینیان» می باشند. «آری فلسطینی راه گم کرده خود را از راه برائت ما یافت و دیدیم که در این مبارزه چطور حصارهای آهنین را فروریخت و چگونه خون بر شمشیر و ایمان بر کفر و فریاد بر گلوله پیروز شد و چطور خواب بنی اسرائیل در تصرف از نیل تا فرات آشفته گشت، و دوباره کوکب درّیه فلسطین از شجره مبارکه لا شرقیه و لاغربیه ما برافروخت.»ما با اعلام برائت از مشرکین تصمیم بر آزادی انرژی متراکم جهان داشته و داریم و به یاری خداوند بزرگ و با دست فرزندان قرآن روزی این کار صورت خواهد گرفت.»
منبر سی و یکم: نقش برائت از مشرکین در جهان اسلام
آیه: وَمَنْ یُهَاجِرْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ یَجِدْ فِی الْأَرْضِ مُرَاغَمًا کَثِیرًا وَسَعَةً ۚ وَمَنْ یَخْرُجْ مِنْ بَیْتِهِ مُهَاجِرًا إِلَى اللَّهِ وَرَسُولِهِ ثُمَّ یُدْرِکْهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ ۗ وَکَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَحِیمًا و هر کس در راه خدا (از وطن خویش) هجرت کند در زمین برای آسایش و گشایش امورش جایگاه بسیار خواهد یافت، و هر گاه کسی از خانه خویش برای هجرت به سوی خدا و رسول بیرون آید و در سفر، مرگ وی فرا رسد اجر و ثواب چنین کسی بر خداست و خدا پیوسته آمرزنده و مهربان است. آیه 100 سوره نساء
حدیث: امام موسیکاظم علیهالسلام:طُوبی لِشیعَتِنا المُتَمَسِّکینَ بِحَبلِنا فِی غَیبَةِ قائِمِنا(عَجَّلَ اللّهُ تَعالی فَرَجَه)، الثّابِتینَ عَلی مُوالاتِنا وَ البَراءَةِ مِن أَعدائِنا اُولئِکَ مِنّا وَ نَحنُ مِنهُم.خوشا به حال شیعیان ما در زمان غیبت قائم ما (عج) که به ریسمان ما تمسّک جستهاند و بر موالات ما و بیزاری از دشمنان ما ثابتقدم ماندهاند. آنان از ما هستند و ما از ایشانیم. (اِعلام الوَری، ص ٤٠٧)
سیمای تولی و تبری: نقش برائت از مشرکین در جهان اسلام
نقش برائت از مشرکین در جهان اسلام در صورت فراگیر شدن آن، نفی قدرتهای استکباری و سلطه جویی آنها است. منشأ همه مصائبی که جهان اسلام امروز گرفتار آن است سلطه طلبی قدرتهای استکباری و در رأس آنها آمریکای تبهکار است.
ریشه اصلی مصائب مردم مسلمان ومظلوم و مقاوم سلطه طلبی استکبار است، جنایتکاران با فرصتی که قدرتهای استکباری و در رأس آن آمریکا به آنان می دهند مرتکب جنایاتی می شوند که زبان از ذکر آن شرم دارد.ریشه اصلی مصائب مسلمانان جنوب لبنان، عراق، مصر، الجزایر، کشمیر، تاجیکستان و هرنقطه ای از جهان که مسلمانان در آن هشیار شده اند و می خواهند اسلام را برسرنوشت خود حاکم کنند، چیزی جز سلطه طلبی استکبار نیست.برای خاتمه دادن به سلطه طلبی مستکبرین تنها راه، وحدت صفوف مسلمین است، وحدت هم با شعار حاصل نمی شود، تا ریشه های شرک از جوامع اسلامی زدوده نشود، تا بت نفس اماره که ریشه همه فسادها و جدایی هاست شکسته نگردد و بالأخره تا برائت از مشرکین به مفهوم مطلق و کامل آن در جوامع اسلامی تحقق نیابد، وحدت حاصل نمی شود و مشکلات جهان اسلام حل نمی گردد.با وحدت کلمه است که مسلمانان جهان و دولتهای اسلامی می توانند به جنایات ا پایان دهند، تنها دعا کافی نیست، تنها کمک مالی کافی نیست.اگر دولتهای کشورهای اسلامی با هم یکدل و یکزبان باشند می توانند کمک نظامی به مظلومین برسانند.دولتهای اسلامی با وحدت کلمه می توانند به حیات ننگین رژیم اشغالگر قدس خاتمه دهند. «مذاکرات صلح» و به تعبیر درست رهبر معظم انقلاب «مذاکرات ظلم!» دردی را دوا نمی کند و از نظر ما محکوم است.استکبار جهانی و در رأس آنها آمریکا خوب می داند که تنها سدّی که در برابر سلطه طلبی آنها قرار دارد اسلام انقلابی و به تعبیر زیبای امام راحل «اسلام ناب» است.به همین دلیل از همه امکانات خود برای ضربه زدن به اسلام و طرفداران واقعی آن، از انواع توطئه های فرهنگی، اخلاقی، سیاسی، اقتصادی، حقوقی، تبلیغاتی و نظامی با تمام توان استفاده می نمایند.ماجرای کتاب سلمان رشدی مرتد نمونه ای از توطئه های فرهنگی استکبار علیه اسلام بود که با حکم قطعی امام امت مبنی بر ارتداد و وجوب اعدام او که مورد تأیید علمای بزرگ جهان اسلام و توده مردم مسلمان جهان قرار گرفت، این توطئه بحمداللّه خنثی شد.از آنجا که جمهوری اسلامی ایران کانون اصلی اسلام گرایی در تاریخ معاصر است، بیش از همه مورد انواع تهاجم ها و مورد بغض و کینه آمریکا است و این سند افتخار ما است.ولی به خواست خدا علیرغم همه تلاشهای آمریکا و اذنابش روز بروز اسلام گرایی در جهان بیشتر رشد می کند و همه تلاشهای مستکبرین برای ضربه زدن به اسلام نه تنها نتیجه ای ندارد، بلکه عکس نتیجه می دهد (و مکروا و مکراللّه واللّه خیرالماکرین).همانطور که امام راحل ما پیش بینی کرده، اسلام همه سنگرهای کلیدی جهان را فتح خواهد کرد و این قرن، قرن پیروزی مستضعفین بر مستکبرین خواهد بود. امیدواریم در آینده ای نزدیک شاهد جهانی شدن اسلام به رهبری مهدی آل محمد باشیم.
ماجرای شگفت انگیز آیه ابتدای پیام برائت از مشرکین امام خمینی (س) به روایت حاج احمد آقا
حضرت امام خمینی(س) در ابتدای پیام مورخه 6 مرداد 1366 مطابق1 ذی الحجه 1407 کنگره عظیم حج و خطاب به مسلمین ایران و جهان و زائران بیت اللَّه الحرام، چنین آورده اند: «وَ مَنْ یَخْرُجْ مِنْ بَیْتِهِ مُهاجِراً الَی اللَّه وَ رَسُولِهِ ثُمَّ یُدْرِکْهُ الْمَوتُ فَقَدْ وَقَعَ اجرُهُ عَلَی اللَّهِ ... قلم ها و زبان ها و گفتارها و نوشتارها عاجز است از شکر نعمت های بی پایانی که نصیب عالمیان شده و می شود. خالقی که با جلوه سراسر نورانی خود، عوالم غیب و شهادت و سرّ و عَلَن را به نعمت وجود آراسته و به برکت برگزیدگانش به ما رسانده ... و با ظهور جمیلش پرده از جمالش برافکنده ... و به کتب مقدس آسمانی اش که از حضرت غیب بر انبیائش از صفی اللَّه تا خلیل اللَّه و از خلیل اللَّه تا حبیب اللَّه- صلوات اللَّه و سلامه علیهم و سلم- نازل فرموده، راه وصول به کمالات و فنای در کمال مطلق را تعلیم فرموده و سلوک الی اللَّه را گوشزد کرده چون کریمه وَ مَنْ یَخْرُجْ مِنْ بَیْتِهِ مُهاجِراً الَی اللَّه و طریق برخورد با مؤمنین و دوستان خود و ملحدین و مستکبرین و دشمنان خویش را آموخته.» (صحیفه امام، ج20، ص: 311)« زائران عزیز، از بهترین و مقدس ترین سرزمین های عشق و شعور و جهاد به کعبه بالاتری رهسپار شوند و همچون سید و سالار شهیدان حضرت ابی عبد اللَّه الحسین- علیه السلام- از احرام حج به احرام حرب و از طواف کعبه و حرم به طواف صاحب بیت و از تَوضّؤ زمزم به غسل شهادت و خون رو آورند و به امتی شکست ناپذیر و بنیانی مرصوص مبدل گردند که نه ابرقدرت شرق یارای مقابله آنان را داشته باشد نه غرب که مسلماً روح و پیام حج چیز دیگری غیر از این نخواهد بود که مسلمانان، هم دستور العمل جهاد با نفس را بگیرند و هم برنامه مبارزه با کفر و شرک را.» (همان، ص: 316و317)این پیام که یکی از مهمترین و مفصل ترین پیام هایی است که از اندیشه امام خمیینی(س) تراوش کرده و بر قلم او جاری گشته است، همان پیام مشهور فریاد برائت می باشد که صفحات 311تا 347، جلد بیستم صحیفه امام خمینی(س) به آن آراسته شده است و ضمن اشاره به مشکلات عدیده جهان اسلام و حیله ها و ترفندهای دشمنان و دنیای استکباری، و تبیین وظایف مسلمانان و لزوم برگزاری مراسم حج ابراهیمی و اعلام برائت از مشرکان و ابرقدرت های سلطه گر به عنوان سمبل شیطان صفتی و زورگویی نسبت به مظلومین جهان، بر مبارزه دائمی با پاسداران و به کار برندگان این موقعیت سلطه گرانه تأکید ویژه دارند و از جمله می فرمایند:«هیهات که خمینی، در برابر تجاوز دیوسیرتان و مشرکان و کافران به حریم قرآن کریم و عترت رسول خدا و امت محمد- صلی اللَّه علیه و آله و سلم- و پیروان ابراهیم حنیف ساکت و آرام بماند و یا نظاره گر صحنه های ذلت و حقارت مسلمانان باشد. من خون و جان ناقابل خویش را برای ادای واجب حق و فریضه دفاع از مسلمانان آماده نموده ام و در انتظار فوز عظیم شهادتم. قدرت ها و ابرقدرت ها و نوکران آنان مطمئن باشند که اگر خمینی یکه و تنها هم بماند به راه خود که راه مبارزه با کفر و ظلم و شرک و بت پرستی است ادامه می دهد و به یاری خدا در کنار بسیجیان جهان اسلام، این پابرهنه های مغضوب دیکتاتورها، خواب راحت را از دیدگان جهانخواران و سرسپردگانی که به ستم و ظلم خویشتن اصرار می نمایند سلب خواهد کرد.» (همان، ص: 318و 319)اما شگفت این که آیه انتخاب شده در طلیعه پیان و متن و مضمون آن از شهادت و هجرت حسین گونه سخن به میان می آورد که به ظاهر مقوله ای جداگانه از برنامه و مناسک حج است. این موضوع شگفتی اعضای بیت و دفتر و حتی کارکنان ذیربط در سازمان حج در مدینه را فراهم می آورد ولی حضرت امام تأکید بر مخابره خبر به رسانه های گروهی و نیز حجاج در مدینه دارند. به این خاطره توجه بفرمائید: «امام طبق سنت هر ساله در آستانه حج، پیامی به حجاج بیت الله می دادند. در سال 66 که به حج رفتیم، از ابتدای پیاده شدن در جده تا راهپیمایی مدینه، از برخورد دولت و مأموران سعودی بسیار راضی بودیم و اصلاً تصور نمی کردیم که دولت سعودی با ایران و ایرانی این قدر با احترام برخورد کند. پیش بینی تمامی برادران دست اندرکار حج این بود که: امسال شاهد یکی از باشکوهترین مراسم حج خواهیم بود.احمد آقا فرزند برومند امام نقل می کرد: هنگامی که مقدمه و آیه ای را که در صدر پیام استفاده شده بود، دیده بود متعجب شد و دچار حیرت از اینکه چرا امام در این پیام حجاج را به شهادت و هجرت حسین گونه فرا خوانده اند! احمد آقا می گفت: وقتی پیام را مطالعه کردم، باور این قضیه برایم بسیار ثقیل بود. این پیام را به آقای انصاری نشان دادم که ایشان هم نظر بنده را داشت. بعد از اینکه آقای انصاری هم نظر داد خدمت امام رفتم و به ایشان عرض کردم: آقا! تنها نظر من نیست، بلکه برادران دیگر هم معتقدند که آیه و مقدمه ای که در صدر مطلب به کار رفته است، هیچ گونه سنخیتی با مراسم و مناسک حج ندارد. امام فرمودند: «هر چه سریع تر این پیام را به رسانه های گروهی و حجاج ایرانی در مدینه مخابره نمایید.» هنگامی که این پیام مخابره شد، بنده و آقای کروبی آن را برای سایر دست اندرکاران حج قرائت کردیم. ما هم بسیار شگفت زده شدیم که چه سنخیتی بین مراسم حج و آیۀ مبارکه است. از مدینه با بیت تماس گرفتیم. احمد آقا گفت: «من هم این مطلب را با امام در میان گذاشته ام، اما ایشان فرمودند: پیام را با این آیه و مقدمه مخابره نمایید.» این پیام در روز اول ذیحجه صادر شد و فاجعۀ خونین مکه در روز ششم ذیحجه به وقوع پیوست.» (آیت الله سید مهدی امام جمارانی، برداشت هائی از سیره امام خمینی، ج3، ص 164) و شد آنچه که همه کم و بیش شنیده ایم و بدون شک یکی از جنایت بارترین و تنفر آورترین وقایع در طول تاریخ حج، فاجعه خونبار 4 ذی الحجة الحرام آن سال و آلوده شدن دست آل سعود و سرسپردگان وهابی به خون زائران و مهمانان الهی در وحشیانه ترین حالت در جهت خوش رقصی برای امریکا و دشمنان اصلی دنیای اسلام بود که یقینا برای کسی که کوچکترین تعهدی نسبت به اسلام داشته باشد، غیر قابل تصور و باور نکردنی است . رگبار گلوله، پخش گازهای سمی، پرتاب قلوه سنگها، آهن پاره ها، آجر، تکه های شیشه، بلوک های سیمانی بر سر زوار و ضرب و شتم حجاج بی دفاع و جانبازان و زنان و افراد مسن، علاوه بر آن که عمق کینه این عمال استکبار را نسبت به اسلام راستین بیان می کند، ننگی ابدی و ماندگار بر دامن سردمداران آل سعود و آخوندهای وهابی نشانده است که با آب زمزم و چشمه کوثر هم پاک شدنی نیست. البته این جنایت پیشگی نسبت به دنیای اسلام توسط این جنیایت کاران امروز هم بلائی برای جهان اسلام فراهم آورده و با هزینه کردن دلارهای نفتی بیت المال مسلمین در اغلب کشورهای اسلامی نظیر عراق و سوریه و یمن و بحرین و... بزرگترین خدمت را به غده سرطانی در منطقه یعنی اسرائیل غاصب ارائه می کند.منبع: جماران
منبر سی و دوم: انسان هدفدار،و جاذبه و دافعه
آیه: یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُونُوا أَنْصَارَ اللَّهِ کَمَا قَالَ عِیسَى ابْنُ مَرْیَمَ لِلْحَوَارِیِّینَ مَنْ أَنْصَارِی إِلَى اللَّهِ ۖ قَالَ الْحَوَارِیُّونَ نَحْنُ أَنْصَارُ اللَّهِ ۖ فَآمَنَتْ طَائِفَةٌ مِنْ بَنِی إِسْرَائِیلَ وَکَفَرَتْ طَائِفَةٌ ۖ فَأَیَّدْنَا الَّذِینَ آمَنُوا عَلَىٰ عَدُوِّهِمْ فَأَصْبَحُوا ظَاهِرِینَ ای اهل ایمان، شما هم یاران خدا باشید چنان که عیسی مریم به حواریین گفت: کیست مرا برای خدا یاری کند؟ آنها گفتند: ما یاران خداییم. پس (با آن همه معجزات) طایفهای از بنی اسرائیل به او ایمان آوردند و طایفهای کافر شدند، ما هم آنان را که ایمان آوردند مؤید و منصور گردانیدیم تا بر دشمنشان ظفر یافتند. آیه 14 سوره صف
حدیث: امام جعفرصادق علیهالسلام:وَلایَتُنَا وَلایَةُ اللَّهِ الَّتِی لَمْ یُبْعَثْ نَبِیٌّ قَطُّ إِلَّا بِهَا.ولایت ما همان ولایت خدا است که هیچ پیغمبری جز با ولایت ما برانگیخته نشده است. (بحار، ج ٢٧، ص ١٣٦)
سیمای تولی و تبری: انسان هدفدار،و جاذبه و دافعه
اما این برای انسان مسلکی و هدف دار که فکر و ایده ای را در اجتماع تعقیب می کند و درباره منفعت خودش نمی اندیشد میسر نیست،چنین انسانی خواه ناخواه،یک رو و قاطع و صریح است مگر آنکه منافق و دورو باشد.زیرا همه مردم یک جور فکر نمی کنند و یک جور احساس ندارند و پسندهای همه یکنواخت نیست...تنها کسی موفق می شود دوستی طبقات مختلف و صاحبان ایده های مختلف را جلب کند که متظاهر و دروغگو باشد و با هرکسی مطابق میلش بگوید و بنمایاند،اما اگر انسان یک رو باشد و مسلکی، قهرا یک عده ای با او دوست می شونند و یک عده ای نیز دشمن،عده ای که با او در یک راهند به سوی او کشیده می شوند و گروهی که در راهی مخالف او راه می روند او را طرد می کنند و با می ستیزند.» ««بعضی از مسیحیان...خود را و کیش خود را مبشر محبت معرفی می کنند-و-ادعای آن ها این است که انسان کامل فقط محبت دارد و بس،...اما این آقایان باید بدانند تنها اهل محبت بودن کافی نیست اهل مسلک هم باید بود...محبت باید با حقیقت توام باشد و اگر با حقیقت توام بود باید مسلکی بود و مسلکی بودن خواه ناخواه دشمن ساز است و در«حقیقت» دافعه ای است که عده ای را به مبارزه برمی انگیزد و عده ای را طرد می کند.» لازم به توضیح است که بخش اخیر سخن استاد اشاره به سیاست تبلیغی مسیحیان برای استعمار شرق بوده و هست تا عده ای خودباخته و بی شخصیت در شرق اسلامی جنایت های بی حد و مرز آن ها را در سایه جنجال تبلیغاتی آن ها نبینند و به هوای چند گردو که در دامنشان می ریزند درد سرشکستگی را احساس نکنند!وگرنه این سیاست و روحیه را نه خود آن ها و به ویژه در جنگ های صلیبی و پس از آن تا به امروز عمل کرده اند و نه قرآن کریم مسیحیان را آنگونه که خود را برای ما می نمایانند، معرفی می کند.قرآن می گوید: یا ایها الذین آمنوا کونوا انصار الله کما قال عیسی بن مریم للحواریین من انصاری الی الله قال الحواریون نحن انصار الله فامنت طائفه من بنی اسرائیل و کفرت طائفه فایدنا الذین آمنوا علی عدوهم فاصبحوا ظاهرین. قرآن مومنین را دعوت می کند که همچون مسیحیان مسلکی باشید و به یاری خدا و پیامبر خدا برخیزید و اگر عده ای سرپیچی کردند با آنان مبارزه کنید و بدانید که غلبه با شما خواهد بود. قرآن می گوید:ای مومنین یاران خدا باشید همانگونه که عیسی بن مریم به حواریون-یاران و اصحاب صمیمی-گفت: یاران من در راه خدا چه کسانی هستند؟حواریون در پاسخ گفتند:ما یاران خدائیم پس طایفه ای کفر ورزیدند و کسانی را که ایمان آورده بودند بر دشمنانشان یاری کردیم تا چیره شدند. و بنابر صریح عمل آن ها و صراحت قرآن کریم مسیحیان نیز از قاعده عمومی تولی و تبری خارج نیستند.
و البته در اسلام نیز قانون محبت است.قرآن پیامبر اکرم را رحمه للعالمین معرفی می کند...اما محبتی که قرآن دستور می دهد این نیست که با هرکسی مطابق میل و خوشایند او عمل کنیم با او طوری رفتار کنیم که از خوشش بیاید و لزوما به سوی ما کشیده شود. محبت این نیست که هرکسی را در تمایلاتش آزاد بگذاریم و یا تمایلات او را امضا کنیم،این محبت نیست بلکه نفاق و دوروئی است،محبت آن است که با حقیقت توام باشد. محبت خیر رساندن است و احیانا خیر رساندن ها به شکلی است که علاقه و محبت طرف را جلب نمی کند.چه بسا افرادی که انسان از این رهگذر به آن ها علاقه می ورزد و آن ها چون این محبت را با تمایلات خویش مخالف می بینند به جای قدردانی دشمنی می کنند.بعلاوه محبت منطقی و عاقلانه آن است که خیر و مصلحت جامعه بشریت در آن باشد نه خیر یک فرد و یا یک دسته بالخصوص.بسا خیر رساندن ها و محبت کردنها به افراد که عین شر رساندن و دشمنی کردن با اجتماع است.»«از بزرگ ترین امتیازات شیعه بر سایر مذاهب این است که پایه و زیربنای اصلی آن محبت است.از زمان شخص نبی اکرم که این مذهب پایه گذاری شده است زمزمه محبت و دوستی بوده است.تشیع مذهب عشق و شیفتگی است.» «و از جمله آثار عشق نیرو و قدرت است.محبت،نیرو آفرین است،جبان را شجاع می کند.یک مرغ خانگی تا زمانی که تنها است بال هایش را روی پشت خود جمع می کند،آرام می خرامد...از مختصر صدایی فرار می کند.در مقابل کودکی ضعیف از خود مقاومت نشان نمی دهد.اما همین مرغ وقتی جوجه دار شد،عشق و محبت در کانون هستیش خانه کرد،وضعش دگرگون می گردد.بال های بر پشت جمع شده را به علامت آمادگی برای دفاع پائین می اندازد حالت جنگی به خود می گیرد حتی آهنگ فریادش قوی تر و شجاعانه تر می گردد.قبلا به احتمال خطری فرار می کرد اما اکنون به احتمال خطری حمله می کند.» این است که وقتی محبت و جاذبه صادقانه باشد و متکی بر حقیقتی گشت،آنگاه نسبت به رقیب و مخالفش ایجاد کینه و دشمنی می کند.نمی توان هم به محبت شخصی دل بست و هم با موانع این محبت و عشق و دشمنان معشوق و محبوب سر آشتی داشت و در صلح و صفا زندگی کرد،عشق از اول چرا خونی بود؟تا گریزد آنکه بیرونی بود.( عشق از اول قاتل و خونی بود تا گریزد آنکه بیرونی بود)شهیدمطهری.
خاستگاه اصلی برائت:
برخی از مفسّران هدف از اعلام برائت را «رسیدن به توحید ناب» میدانند و از نظر آنان خاستگاه اصلی برائت همان اصل «تولّی و تبرّی» است:«هدف نهایی ساختن بیتاللّه، رسیدن به توحید است و نیل به توحید ناب، بدون تبرّیِ تام از هر مشرک و ملحد میسر نخواهد بود، لذا اعلام این هدف نهایی بهصورت اعلام تبری خدا و رسول اکرم از مشرکان متبلور شده است و تا انسان در روی زمین زندگی میکند وظیفه حج و زیارت به عهده اوست و تا مشرک در جهان هست اعلام تبری از او نیز جزو مهمترین وظیفه حج بهشمار میرود و هیچجایی برای تبرّی از ملحدان مناسبتر از حرم خدا نخواهد بود.»یکی دیگر از محققان در این زمینه مینویسد: «برائت از ملحدان و مشرکان، یکی از دو رکن اساسی توحید است. نظری به اصول بنیادین ادیان توحیدی نشان میدهد که «اعلام برائت از مشرکان» جزء لاینفک توحید است. توحید، به عنوان اولین اصل و پایه در مکتب انبیای الهی، مرکب از دو جزء، «نفی غیر خدا» و «اثبات خدای سبحان» میباشد. (مفاد کریمه لا اله الاّ اللّه)... حقیقت آن است که این جوهره یکسانی در مکتب همه پیامبران داشته است، چیزی جز «ابراز محبت و ارادت» به حق تعالی و جبهه حق و «اعلان بغض و انزجار و برائت» از باطل و دشمنان حق نیست. کلمات پیشوایان دینی ما مملو از این واقعیت است که سنت اعلان برائت از مشرکان همچنان که تاریخچهای به درازای عمر ادیان توحیدی دارد، یکی از ارکان «توحید و یکتاپرستی» است.»خاستگاه اصلی دیدگاه امام خمینی قدسسره در برائت از مشرکان، همان «اصل تولّی و تبرّی» است و ایشان هم اعلام برائت از مشرکان را از «ارکان توحیدی» میدانند و میفرمایند: «مگر تحقّق دیانت، جز اعلام محبت و وفاداری نسبت به حق و اظهار خشم و برائت نسبت به باطل است؟ حاشا که خلوص عشق موحدین جز به ظهور کامل نفرت از مشرکین و منافقین میسّر شود و کدام خانهای سزاوارتر از کعبه و خانه امن و طهارت و ناس که در آن هرچه تجاوز و ستم و استثمار و بردگی و یا دونصفتی و نامردمی است عملاً و قولاً پشت شود و در تجدید میثاق «اَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ» بت الههها و اربابان متفرقون شکسته شود و خاطره مهمترین و بزرگترین حرکت سیاسی پیامبر در وَأَذَانٌ مِنْ اللّهِ وَرَسُولِهِ إِلَی النَّاسِ یَوْمَ الْحَجِّ الاْءَکْبَرِزنده بماند و تکرار شود؛ چرا که سنت پیامبر و اعلان برائت کهنه شدنی نیست»
منبر سی و سوم: امام علی(ع)،مظهر تولی و تبری
آیه: یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا مَنْ یَرْتَدَّ مِنْکُمْ عَنْ دِینِهِ فَسَوْفَ یَأْتِی اللَّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَیُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْکَافِرِینَ یُجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَلَا یَخَافُونَ لَوْمَةَ لَائِمٍ ۚ ذَٰلِکَ فَضْلُ اللَّهِ یُؤْتِیهِ مَنْ یَشَاءُ ۚ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ ای گروهی که ایمان آوردهاید، هر که از شما از دین خود مُرتَد شود به زودی خدا قومی را که بسیار دوست دارد و آنها نیز خدا را دوست دارند و نسبت به مؤمنان سرافکنده و فروتن و به کافران سرافراز و مقتدرند (به نصرت اسلام) برانگیزد که در راه خدا جهاد کنند و (در راه دین) از نکوهش و ملامت احدی باک ندارند. این است فضل خدا، به هر که خواهد عطا کند و خدا را رحمت وسیع بیمنتهاست و (به احوال همه) دانا است. آیه 54 سوره مائده
حدیث: امام موسیکاظم علیهالسلام:شِیعَتُنَا اَلَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلَاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَ یَحِجُّونَ الْبَیْتَ الْحَرَامَ وَ یَصُومُونَ شَهْرَ رَمَضَانَ وَ یُوَالُونَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یَتَبرَّؤُنَ مِن أَعدائِهِم.شیعیان ما کسانی هستند که نماز را برپا میدارند و زکاة را میپردازند و به حج خانة خدا میروند، ماه رمضان را روزه میگیرند و ولایت اهل بیت را دارند و از دشمنانشان تَبرّی و بیزاری میجویند. (صفاتالشیعه، ص ٤)
سیمای تولی و تبری: امام علی(ع)،مظهر تولی و تبری:
«علی علیه السلام مردی دشمن ساز و ناراضی ساز بود.این یکی دیگر از افتخارات بزرگ اوست.هر آدم مسلکی و هدفدار و مبارز و مخصوصا انقلابی که در پی عملی ساختن هدف های مقدس خویش است و مصداق قول خدا است که: یجاهدون فی سبیل الله و لا یخافون لومة لائم. -در راه خدا می کوشند و از سرزنش سرزنش گری بیم نمی کنند- ناراضی ساز-و دشمن درست کن است.لهذا دشمنانش مخصوصا در زمان خودش اگر از دوستانش بیشتر نبوده اند کمتر هم نبوده و نیستند.اگر شخصیت علی،امروز تحریف نشود و همچنانکه بوده ارائه شود،بسیاری از مدعیان دوستیش در ردیف دشمنانش قرار خواهند گرفت...علی در راه خدا از کسی ملاحظه نداشت بلکه اگر به کسی عنایت می ورزید و از کسی ملاحظه می کرد به خاطر خدا بود،قهرا چنین حالتی دشمن سازاست و روح های پرطمع و پرآرزو را رنجیده می کند و به درد می آورد.در میان اصحاب پیامبر هیچ کس مانند علی(ع) دوستانی فداکار نداشت،همچنانکه هیچکس مانند او دشمنانی این چنین جسور و خطرناک نداشت.» و شاید به خاطر همین ظهور و بروز جاذبه و دافعه در حضرت امیر سلام الله علیه بود که حتی در زمان خود پیامبر اسلام(ص)علی ملاک حق و باطل و ایمان و نفاق بود.از جابر بن عبد الله نقل شده است که:ما منافقین را جز با دشمنی علی تشخیص نمی دادیم. و پس از پیامبر نیز سیره و سنتش معیار تولی و تبری قرار گرفت.پیامبر اسلام نیز که خداوند بر او منت نهاد و خطاب به او فرمود: در پرتو لطف خدا بود که تو نسبت به مسلمین اخلاق لّین و نرم و بسیار ملایمی داری. این ملایمت و نرمش«در مسائل فردی و شخصی بود نه در مسائل اصولی و کلی.در آنجا پیامبر صد در صد صلابت داشت،یعنی انعطاف ناپذیر بود...آیا اینکه می گوئیم پیامبر نرم بود مقصود چیست؟آیا یعنی اگر کسی شرب خمر می کرد پیامبر می گفت:مهم نیست،تازیانه به او نزنید مجازاتش نکنید؟!...آیا اگر کسی دزدی می کرد باز پیامبر می گفت مهم نیست،لازم نیست مجازات بشودابدا...پیامبر در سلوک فردی و در امور شخصی نرم و ملایم بود ولی در تعهدها و مسئولیت های اجتماعی نهایت درجه صلابت را داشت.»
زمان اعلان برائت از مشرکین:
از آنجایی که نخستین اعلام برائت توسط پیامبر نسبت به مشرکان، در ایام حج انجام گرفت و از آنجایی که سنت و سیره نبوی جاوید است؛ لذا این سنت نبوی در ایام حج به اجرا در میآید. گرچه اعلام برائت از مشرکین مقطعی و موسمی نبوده که هر مسلمانی باید همواره در سراسر حیات خویش از مشرکان برائت جوید و تنفر خویش را نسبت به آنان اظهار کند. با اینهمه، لازم است به این پرسش پاسخ داد: چرا برائت در زمان حج مورد تأکید بوده و هست؟
به گفته نویسنده کتاب «در راه برپایی حج ابراهیمی» اولاً:مناسبترین موقعیت از نظر وضعیت زمانی و مکانی، برای رسیدن به اهداف و نتایج پربار اعلام برائت، سرزمین مقدس حرم و ایام نورانی حج است و اولویت سرزمین حرم بدان جهت است که نخستین اعلام برائت توسط پیامبر نسبت به مشرکان، به منظور پاکسازی دو حرم شریف از لوث مشرکان، در حرم انجام گرفت و مناسبت برائت با ایام حج نیز بدان جهت از اولویت زمانی برخوردار است که حج مظهر تجلّی وحدت و حضور اقشار زبده و کارآمد مسلمانان از اقصا نقاط جهان و بالأخره ایام نمایش باشکوه اسلام میباشد.
و ثانیا: تأکید آیه 3 از سوره توبه؛ برائت را بهخصوص در ایام حج و سرزمین حرم مورد تأکید قرار داده است.در دانشنامه جهان اسلام نیز آمده است:«مضمون «اذان برائت» ـ با توجه به تعبیر أنَّ اللّهَ بَریء مِنَ الْمُشْرِکینَ وَ رَسُولُهُ و مفاد آیات تفصیلی بعدی سوره توبه درباره مشرکان (11ـ28)، ذمّیان مشرک و کافر (29ـ32)، زراندوزان (34ـ35) و منافقان (50ـ57) ـ اشاره به آن دارد که این اعلامیه را نباید مقابله مقطعیِ رسولاللّه صلیاللهعلیهوآله با رفتار مشرکان پیمانشکن دانست، بلکه این مضمون و نحوه ابلاغ، بیانکننده یک اصل همیشگی و جاودانه است که خداوند آن را مقرّر کرده تا روش سیاسی اسلام و مسلمانان را در مقابل مخالفانِ توحید و ناقضان حقوق انسانی و مشروع مسلمانان، روشن سازد.»از نظر امامخمینی قدسسره فریاد برائت از مشرکان، مخصوص به زمانی خاص نیست و در هر سال باید تکرار شود. امام اعلام برائت را خاطره مهمترین و بزرگترین حرکت سیاسی پیامبر میدانند که «کهنه شدنی» نیست و حتی آن را منحصر به ایام حج و مراسم حج نمیدانند:«... سنت پیامبر و اعلام برائت، کهنهشدنی نیست و نهتنها اعلام برائت به ایام و مراسم حج منحصر نمیشود که باید مسلمانان، فضای سراسر عالم را از محبت و عشق نسبت به ذات حق و نفرت و بغضهای عملی نسبت به دشمنان خدا لبریز کنند و به وسوسه خناسان و شبهات تردید آفرینان و متحجّرین و منحرفین گوش فراندهند و لحظهای از این آهنگ مقدس توحیدی و جهانشمولی اسلام غفلت نکنند...»و باز میفرمایند: «فریاد برائت از مشرکان مخصوص به زمان خاص نیست. این دستوری است جاوید، درصورتی که مشرکان حجاز منقرض شدهاند. و «قیام ناس» مختص به زمانی نیست و دستور هر زمان و مکان است و در هر سال در این مجمع عمومی بشری از جمله عبادات مهم است الی الأبد.»آری! اگرچه مشرکان حجاز منقرض شدهاند و بتهایشان هم شکسته شد ولی بتهای بزرگی پیدا شدهاند که باید برای شکستن آنها مجهّز شد؛ «مجهز شوید از مرکز بتشکنی برای شکستن بتهای بزرگ که بهصورت قدرت های شیطانی و چپاولگران آدمخوار درآمدهاند.»
منبرسی وچهارم: بنی امیه و تحریف دین
آیه: وَإِذَا تُتْلَى عَلَیْهِمْ آیَاتُنَا بَیِّنَاتٍ قَالَ الَّذِینَ لاَ یَرْجُونَ لِقَاءنَا ائْتِ بِقُرْآنٍ غَیْرِ هَـذَا أَوْ بَدِّلْهُ قُلْ مَا یَکُونُ لِی أَنْ أُبَدِّلَهُ مِن تِلْقَاء نَفْسِی إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ مَا یُوحَى إِلَیَّ إِنِّی أَخَافُ إِنْ عَصَیْتُ رَبِّی عَذَابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ چون آیات روشن ما بر آنان تلاوت شد، آنها که به دیدار ما امید، ندارندگفتند: قرآنی جز این قرآن بیاور یا دگرگونش کن بگو: مرا نرسد که آن را از سوی خود دگرگون کنم هر چه به من وحی می شود پیرو همان هستم می ترسم که اگر به پروردگارم عاصی شوم به عذاب آن روز بزرگ گرفتار آیم.سوره یونس آیه 15
حدیث: امام حسن عسکری علیهالسلام:اَحِبَّ فی اللهِ وَ اَبغِضْ فِیاللهِ وَ والِ فِیاللهِ وَ عادِ فیالله فَاِنَّهُ لاتُنالُ وِلایَةُ اللهِ اِلاّ بِذلِکَ.حُبُّ و بغض تو برای خدا باشد و وَلای و دشمنی تو نیز برای خدا باشد و بدان که ولایت خدا جز از این راه به دست نمیآید. (بحار، ج ٢٧، ص ٥٤)
سیمای تولی و تبری: بنی امیه و تحریف دین:
اولین باری که مفهوم تولی-که به معنای پذیرش ولایت حق در متن زندگی و جامعه بود-به معنای درستی قلبی و جدای از تاثیر و واکنش ظاهری و رفتاری و به صورت یکسویه و بی ارتباط با تبری بکار گرفته شد،پس از سقیفه و تفسیر تحریف آمیز سخن پیامبر در غدیر خم بود که فرموده بود:(من کنت مولاه فهذا علی مولاه)و بیش از صد هزار مسلمان این کلمه را با همان معنای واقعی خود از زبان پیامبر شنیده بودند.با روی کار آمدن بنی امیه تفکر یکسونگری-یا بی تاثیر بودن دل و اندیشه در عمل و رفتار-توجیه عملی و فلسفی یافت و سیاست اموی براساس آن شکل گرفت.روایتی از حضرت صادق علیه السلام در تبیین سیاست بنی امیه نقل شده است که بسیار دقیق و افشاگرانه است.حضرت می فرماید:ان بنی امیه اطلقوا للناس الایمان و لم یطلقوا الشرک لکی اذا صلحوهم علیه لم یعرفوه. بنی امیه راه آموزش و فهم ایمان را برای مردم باز نهادند اما راه شناخت شرک را باز نگذاشتند تا وقتی که مردم را به شرک فرا می خوانند تشخیص ندهند. آنان با دعوت مردم به ایمان و سلم و صلح و اینکه فقط از ایمان دم بزنید و به دوستی و هم گرایی و هماهنگی دعوت کنید و ضرورتی ندارد و شرک و مشرک را بشناسید و وقت خود را برای آن هدر!دهید و کینه و نفرت خود را نسبت به آنان ابراز و اظهار نمائید،مردم را نسبت به فسق و فجور خود بی تفاوت نموده و از رویارویی با جمعیت دینی و دفاع از انحراف و تحریف آنان راحت کردند.مرجئی گری که ساخته و پرداخته همین سیاست بود معتقد بود که:«اساس کار این است که انسان از نظر عقیده و ایمان که مربوط به قلب است مسلمان باشد.اگر ایمان که امر قلبی است درست بود مانعی ندارد که عمل انسان فاسد باشد.ایمان کفاره عمل بد است.رای و عقیده مرجئهء به نفع دستگاه حاکم بود یعنی موجب می شد که مردم اهمیت زیادی به را فسق و فجورهای آنان قائل نشوند و آن ها را با همه تبهکاری ها اهل بهشت بدانند.» ابن ابی الحدید معتزلی در همین راستا می نویسد«اول من قال بالارجا و المحض معاویه و عمرو بن العاص کانا یزعمان انه لا یضر مع الایمان معصیه.و لذلک قال معاویه لمن قاله له: حاربت من تعلم و ارتکبت،تعلم!فقال:و ثقت بقوله تعالی:ان الله یغفر الذنوب جمیعا.» اولین کسی که نظر به مرجئه را مطرح نمود معاویه و عمر و عاص بود.آنان معتقد بودند:«هیچ گناهی به ایمان انسان ضرر نمی زند و لذا در پاسخ کس که-در لحظات مرگ-به معاویه گفت:می دانی با چه کسی به جنگ برخاستی و چه جنایت ها مرتکب شدی؟معاویه گفت:من به این آیه دل بسته ام که:خداوند همه گناهان را می بخشد.
شاخصه های حج ابراهیمی ، برائت از مشرکان:
اعلان برائت از مشرکان و مستکبران عالم و حمایت از محرومان و مظلومان و مستضعفان فلسفه مهم دیگر حج است، برائت انفرادی از سوی تعدادی از افراد یا احزاب یا گروهها بصورت پراکنده و متفرق هدف اصلی از تشریع این دستور - برائت از مشرکان - را تامین نمی کند. برائتی دارای اثر است که با هدایت امام و حاکم جامعه از سوی همه حجاج بیت الله الحرام و در اجتماع عظیم و کم نظیر و بصورتی متشکل و منسجم انجام شود. امام خمینی (ره) می فرماید: "فریاد برائت از مشرکان در مراسم حج، و این یک فریاد سیاسی، عبادی است که رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم به آن امر فرمود".شاید مهم ترین نقطه تمایز بین حج ابراهیمی و حج غیر ابراهیمی بعد سیاسی حج باشد که متأسفانه مورد غفلت بسیاری از مسلمانان قرار گرفته است. امام راحل (ره) می فرماید: «حج از آن روزی که تولد پیدا کرده است، اهمیت بُعد سیاسی اش کمتر از بعد عبادی اش نیست. بعد سیاسی علاوه بر سیاستش خودش عبادت است.» اصرار امام تا جایی است که حج بدون سیاست را حج نمی داند و می فرماید: «حج کانون معارف الهی است که از آن محتوای سیاست اسلام را در تمامی زوایای زندگی باید جستجو نمود... ولی چه باید کرد و این غم بزرگ را به کجا باید برد که حج بسان قرآن مهجور گردیده است ... حج بی برائت، حج بی وحدت و حجی که از آن هدم کفر و شرک برنیاید حج نیست.قرآن در این باب می فرماید: "و اذان من الله و رسوله الی الناس یوم الحج الاکبر ان الله برئ من المشرکین و رسوله". این برائت، سنت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم است که هرگز کهنه شدنی نیست. برائت از مشرکان، علاوه بر اعلام نفرت و تبری از دشمنان اسلام، نمایش قدرت اسلام و رژه جمعیِ امت اسلامی است. اگر می بینیم در روایات، حج بعنوان جهاد افراد ضعیف تلقّی شده است، معلوم می شود که همان آثاری که جهاد دارد، حج نیز داراست. جهاد جنگ مسلّحانه با کافران و حج جنگ سرد با کافران است؛ چون حج محل نمایش اقتدار و عظمت امت اسلامی است. اطلاق جهاد بر حج نوعی وجه اشتراک میان آن دو را می طلبد تا بتوان نام جهاد بر حج اطلاق کرد چنان که همراه ساختن آیات حج و جهاد به ما می فهماند که میان حج و جهاد رابطه ای خاص وجود دارد و آن این است که سرزمین حج بهترین مکان برای تجمع متفکران اسلامی است که موقف سیاسی و دفاعی خود را به بحث بگذارند و از نیروهای پراکنده، صف واحدی تشکیل دهند و از طریق انجام صحیح حج، آمادگی های لازم را کسب کنند و مانند سربازی که در میدان آموزشی، تعلیم دیده خود را در مقابله با دشمانان اسلام آماده سازند، از اینرو پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در روایات متعدد مجاهد و حاجی را کنار هم قرار داده و برای آن دو یک حکم نموده است: مجاهد در راه خدا و حاجی و معتمر میهمانان خدایند که اگر دعا کنند دعایشان به اجابت می رسد.نفی قدرتهای استکباری، با اعلام بیزاری از قدرت های سلطه جو و استعماری بهمراه انسجام و بهم پیوستن مسلمانان جزء ارکان برائت از مشرکین است. وقتی مسلمانان جبهه مشرکان و دشمنان را تشخیص دادند می کوشند اختلافات جزئی و سطحی را کنار گذاشته و آماده طرد و نفی و برائت دشمنان واقعی شوند و لازمه این برائت اتحاد مسلمین است. در سایه این برائت و بیزاری است که حتی ساده دلان آگاه و بیدار می شوند و از غرب رو بر می گردانند.وهابیون به خوبی این شاخصه را شناخته اند که با اربابان غربی شان درصدد ازبین بردن و بی رنگ کردن آن هستند.
منبر سی و پنجم: تصوف و انحرافی دیگر
آیه: مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ ۚ وَالَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ رُحَمَاءُ بَیْنَهُمْ ۖ تَرَاهُمْ رُکَّعًا سُجَّدًا یَبْتَغُونَ فَضْلًا مِنَ اللَّهِ وَرِضْوَانًا ۖ سِیمَاهُمْ فِی وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ ۚ ذَٰلِکَ مَثَلُهُمْ فِی التَّوْرَاةِ ۚ وَمَثَلُهُمْ فِی الْإِنْجِیلِ کَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ فَآزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوَىٰ عَلَىٰ سُوقِهِ یُعْجِبُ الزُّرَّاعَ لِیَغِیظَ بِهِمُ الْکُفَّارَ ۗ وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ مِنْهُمْ مَغْفِرَةً وَأَجْرًا عَظِیمًا محمد (صلی اللّه علیه و آله و سلم) فرستاده خداست و یاران و همراهانش بر کافران بسیار قویدل و سخت و با یکدیگر بسیار مشفق و مهربانند، آنان را در حال رکوع و سجود نماز بسیار بنگری که فضل و رحمت خدا و خشنودی او را میطلبند، بر رخسارشان از اثر سجده نشانههای نورانیّت پدیدار است. این وصف حال آنها در کتاب تورات و انجیل مکتوب است که (مثل حال آن رسول) به دانهای ماند که چون نخست سر از خاک برآورد جوانه و شاخهای نازک و ضعیف باشد بعد از آن قوّت یابد تا آنکه ستبر و قوی گردد و بر ساق خود راست و محکم بایستد که دهقانان را (در تماشای خود) حیران کند (همچنین محمد صلی اللّه علیه و آله و سلم و اصحابش از ضعف به قوّت رسند) تا کافران عالم را (از قدرت و قوّت خود) به خشم آرند. خدا وعده فرموده که هر کس از آنها ثابت ایمان و نیکوکار شود گناهانش ببخشد و اجر عظیم عطا کند. آیه 29 سوره فتح
حدیث: امام جعفرصادق علیهالسلام:ثَلَاثٌ هُنَّ مِنْ عَلَامَاتِ الْمُؤْمِنِ: عِلْمُهُ بِاللَّهِ وَ مَنْ یُحِبُّ وَ مَنْ یُبْغِضُ.این سه چیز از علامتهای مؤمن است: خداشناسی او، و چه کسی را دوست میدارد و چه کسی را دشمن. (بحار، ج ١، ص ٢١٥)
سیمای تولی و تبری: تصوف و انحرافی دیگر:
در کنار تفکر اموی که یکسویه نگری در فرهنگ اسلام را مطرح نمودند عده دیگری نیز بودند و هنوز هستند که به گفته شهید مطهری:«ربیع بن خثیمی فکر می کنند مثل خواجه ربیع فکر می کنند.اسلام برای این ها عبارت است از ذکر و دعا و نافله خواندن...اصلا کاری به دنیا ندارند کاری به زندگی ندارند.» «اسلام هرگز:نومن ببعض و نکفر ببعض را نمی پذیرد که بگوئیم این گوشه اسلام را قبول داریم ولی آن گوشه اش را قبول نداریم انحرافات در دنیای اسلام از همین جا پیدا شده و می شود.»
«در سوره مبارکه.«انا فتحنا»می فرماید: محمد رسول الله و الذین معه اشدا و علی الکفار رحماء بینهم. در اینجا چهره یک جامعه اسلامی ترسیم شده است و مسئله اولی که ذکر می کند معیت با پیامبر و ایمان به پیامبر است.مرحله دوم:اشداء علی الکفار،در مقابل بیگانگان محکم،قوی و نیرومند بودن است.پس این خشکه مقدس هایی که فقط پلاس مساجد هستند و هزار تایشان را یک سرباز جلو می اندازد و صدایشان در نمی آید،مسلمان نیستند.یکی از خاصیت های مسلمان و اولین خاصیتی که قرآن ذکر می کند،شدت و استحکام در مقابل دشمن است،اسلام مسلمان سست را نمی پذیرد...گردن را کج کردن،از گوشه لب آب ریختن،یقه باز بودن،یقه چرک بودن،خود را به ننه من غریبم زدن...این ها ضد اسلام است.ناله کردن،آه کشیدن ضد اسلام است...این ها از اسلام نیستند.اشداء علی الکفار در مقابل بیگانه،شدید،محکم،مثل سد اسکندر،آهنین.» ربیع بن خیثم همان کسی است که در جریان جنگ صفین خود را به مقدس بازی و صلح طلبی زد و گفت:یا علی من چون در این جنگ و در توجیه آن شک دارم مرا به یکی از مرزهای کشور اسلامی بفرست تا آنجا با کفار بجنگم و بعد به مرزهای شرقی اسلام رفت.و از همفکران او حسن بصری است که شهید مطهری او را سرسلسله صوفی ها می داند. او نیز کسی بود که در جریان جنگ جمل به حضرت امیر علیه السلام اعتراض داشت و در آن جنگ شرکت نکرد.روایت جالبی از این برخورد نقل شده است که فلسفه فکری او و همفکران امروزی او را تبیین می کند.مرحوم طبرسی در احتجاج نقل می کند که:وقتی حضرت امیر پیروزمندانه وارد بصره شد مردم گرد او جمع شدند و حسن بصری نیز بود و هرچه حضرت امیر می فرمود او یادداشت می کرد.حضرت با صدای بلند گفت:چه می کنی؟حسن بصری جواب داد:سخنان شما را می نویسم تا پس از شما نقل کنم. حضرت فرمود:اما ان لکل قوم سامری و هذا سامری هذه الامة اما انه لا یقول:لاساس.و لکن یقول:لا قتال. در هر امتی یکی سامری وجود دارد و سامری است اسلام این شخص است.و تفاوت او با سامری بنی اسرائیل این است که او«لا مساس» می گفت و این«لا قتال»می گوید،یعنی دم از جنگ و تبری نزنید.صوفیان تا به امروز این سیاست«لا قتال»را حفظ کرده اند و در تاریخ معاصر یارانی نیز پیدا کرده اند.سیاست بازان مسیحی برای استعمار کشورهای دیگر از تحریف و تبدیل فطرت دم زدند و دعوت به محبت و جذب نمودند و به تقلید از آنان قادیانیها در هند و بابی ها در ایران جهاد و جنگ علیه کفار را لغو نموده و منادی علیه مشرکان را غیر ضرور و لغو می شمردند و امروز بازرگانان سیاست را پیامبر دین نافی خشونت قلمداد می کنند.
امام خمینی احیاگر سنت برائت از مشرکین:
قبل از پیروزی انقلاب اسلامی برائت از مشرکین صورت نمیگرفت تا اینکه امام خمینی قیام خود را آغاز میکند و جمهوری اسلامی بنیان نهاده میشود و برای اولین بار بعد از صدر اسلام که منشور برائت توسط رسول اکرم به علی (ع) داده شد و توسط ایشان انجام گرفت، با برنامهریزیهای حساب شده این اعلام برائت مجددا انجام شد.در ارتباط با مساله برائت از مشرکین آیهای از آیات قرآن کریم میفرماید «وَأَذَانٌ مِّنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ إِلَى النَّاسِ یَوْمَ الْحَجِّ الأَکْبَرِ أَنَّ اللّهَ بَرِیءٌ مِّنَ الْمُشْرِکِینَ وَرَسُولُهُ» (توبه 10) (و [این آیات] اعلامى است از جانب خدا و پیامبرش به مردم در روز حج اکبر که خدا و پیامبرش در برابر مشرکان تعهدى ندارند) اگر به اولین کلمه این آیه دقت کنیم میبینیم که آیه با کلمه اذان شروع شده یعنی نوعی اعلان با صدای بلند را منظور میدارد و این اذان از جانب خداوند به سوی مردم است و در رابطه با اعلام برائت خدا و رسولش از تمامی مشرکین است و زمان آن هم مشخص است یعنی اعلام برائت باید در زمان حج اتفاق بیفتد.بعد از دوره صدر اسلام در طول تاریخ قبل از پیروزی انقلاب اسلامی این اعلام برائت صورت نمیگیرد تا اینکه حضرت امام خمینی قیام خود را آغاز میکند و جمهوری اسلامی بنیان نهاده میشود و برای اولین بار بعد از صدر اسلام که منشور برائت توسط رسول اکرم به علی (ع) داده شد و توسط ایشان انجام گرفت، دیگر این برائت اتفاق نیفتاده بود، با برنامهریزیهای حساب شده این اعلام برائت مجددا انجام شد و باعث شد که مطالبات مسلمین در بزرگترین تجمع مسلمین که در ایام حج صورت میگیرد، مطرح شود.مراسم برائت از مشرکین به نوعی وحدت مسلمانان و در عین حال اعلام دشمنی و بیزاری از تمام مشرکین، کفار و دشمنان دین را نشان میدهد و در عین حال اعلام دشمنی و بیزاری از تمام مشرکین و کفار و دشمنان توحید و رسول اکرم (ص) است.وقتی صدای مسلمین با چنین تجمعی در چنین مکان مقدسی به گوش جهانیان میرسد موجب ایجاد هراس در دل دشمنان اسلام میشود چرا که ما یک مبداء و اصل داریم و آن اصل عبارتست از این آیه قرآن که میفرماید: «جَعَلَ اللّهُ الْکَعْبَةَ الْبَیْتَ الْحَرَامَ قِیَامًا لِّلنَّاسِ» (مائده 97) چنانچه همه مسلمین به این آیه عمل کنند دیگر معنایی برای استکبار وجود نخواهد داشت. به امید روزی که از مسجدالحرام و مسجدالنبی ندای اصیل وحدت مسلمین و برائت از مشرکین شنیده شود و فرج مولایمان نزدیک شود.
منبرسی و ششم: ولاء مثبت و منفی در اسلام
آیه: وَالَّذِینَ کَفَرُواْ أَوْلِیَآؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُم مِّنَ النُّورِ إِلَی الظُّلُمَاتِ أُوْلَئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ و [لى] کسانى که کفر ورزیدهاند، سرورانشان [همان عصیانگران=] طاغوتندکه آنان را از روشنایى به سوى تاریکی ها به در مى برند.آنان اهل آتشند که خود، در آن جاودانند.سوره بقره آیه 257
حدیث: مولی امیرالمؤمنین علیهالسلام:لایَجتَمع حُبُّنا و حُبُّ عَدُوِّنا فی جَوْفِ انسانٍ، إنَّ اللََّهَ لَمْ یَجعَلْ لِرَجُلٍ قَلْبَیْنِ فِیجَوْفِهِ فَیُحِبُّ بِهذا و یُبغِضُ بِهذا.دوستی ما با دوستی دشمن ما در یک دل نمیگنجد، چرا که خداوند برای یک انسان دو تا دل قرار نداده است که با یکی دوستی کند و با دیگری دشمنی بدارد. (نورالثقلین، ج ٤، ص ٢٣٤)
سیمای تولی و تبری: ولاء مثبت و منفی در اسلام:
شهید مطهری در بحث ولاء و ولایت پس از توضیح معنای ولی و ولایت و کاربردهای مختلف آن در قرآن کریم می گوید: «آنچه مجموعا از تدبر در این کتاب مقدس بدست می آید این است که از نظر اسلام دو نوع ولاء وجود دارد:منفی و مثبت، یعنی از طرفی مسلمانان ماموریت دارند که نوعی ولاء را نپذیرند و ترک کنند و از طرف دیگر دعوت شده اند که ولاء دیگری-تولی یکدیگر-را دارا باشند و بدان اهتمام ورزند.» آنگاه در تبین ولاء منفی می گوید«اسلام نمی گوید کار محبت آمیز و کار نیکتان منحصرا درباره مسلمین باشد و به هیچ وجه خیری از شما به دیگران نرسد.دینی که پیامبرش«رحمة للعالمین»است کسی می تواند چنین باشد.ولی یک مطلب هست و آن اینکه مسلمانان آنان را غافل باشند.دیگران در باطن جور دیگری درباره آن ها فکر می کنند.تظاهر دشمن به دوستی یا مسلمانان آنان را غافل نکند و موجب نگردد که آنان دشمن را دوست بپندارند و به او اطمینان کنند...ولاء منفی در اسلام عبارت است از اینکه یک مسلمان همواره در مواجهه با غیر مسلمان بداند با اعضای یک پیکر بیگانه مواجه است... یعنی او را عضو پیکری که خود جزیی از آن است نشمارد و بیگانه وار با او رفتار کند.
آنگاه برای پیشگیری از بعضی ادعاهای دشمن شادکن می گوید:«پس منافاتی نیست میان آن که مسلمان به غیر مسلمان احسان و نیکی کند و در عین ولاء او را نپذیرد ...همچنانکه منافاتی نیست میان ولاء منفی و اصل بشر دوستی و رحمت برای بشر بود.لازمه بشر دوستی این است که انسان به سرنوشت و صلاح و سعادت واقعی همه انسان ها علاقه مند باشد.به همین دلیل هر مسلمانی علاقه مند است که همه انسان های دیگر مسلمان باشند و هدایت یابند.اما وقتی که این توفیق حاصل نشد،دیگران را که چنین توفیقی یافته اند نباید فدای آنان که توفیق نیافته اند کرد.» «اسلام دین بشر دوستی است.اسلام حتی مشرک را دوست دارد اما نه از آن نظر که مشرک است.بلکه از این نظر که مخلوقی از مخلوقات خدا است،و البته از آن جهت که در راه هلاکت و ضلالت افتاده است و راه نجات و سعادت را گم کرده است،ناراحت است،و اگر او را دوست نمی داشت و در مقابل شرک و بدبختی اش بی تفاوت می بود.».و سخن آخر اینکه«دشمنان اسلام در هر زمان سعی دارند ولاء منفی را تبدیل به ولاء اثباتی و ولاء اثباتی را تبدیل به نفیی نمایند،یعنی همه سعیشان این است که روابط مسلمین با غیر مسلمین روابط صمیمانه و روابط خود مسلمانان به بهانه های مختلف-از آن جمله اختلافات فرقه ای و از آن جمله اختلافات جتاحی و باندی و از آن جمله اختلافات سلیقه ای و... -روابط خصمانه باشد.در عصر خود،ما به وسیله اجانب در این راه فعالیت های فراوان صورت می گیرد،بودجه های کلان مصرف می گردد و متاسفانه در میان مسلمانان عناصری به وجود آورده اند که کاری جز این ندارند که ولاء نفیی اسلامی را تبدیل به اثباتی و ولاء اثباتی را تبدیل به نفیی نمایند.این بزرگ ترین ضربتی است که این نابکاران بر پیامبر اکرم(ص)وارد می سازند،امروز اگر بر مصیبتی از مصیبت های اسلام باید گریست و اگر بر فاجعه ای از فاجعه های اسلام بایست خون بارید،این مصیبت و این فاجعه است.امیر المومنین علی علیه السلام می فرماید:فیا عجبا.عجبا و الله یمیت و یجلب الهم من اجتماع هولاء القوم علی باطلهم و تفرقکم عن حقکم. شگفتا.شگفتا!به خدا قسم تعجب و حیرت از اجتماع دشمنان بر گرد باطل و تفرق و تشتت شما از اطراف حقیقتی که در میان شماست،دل را می می راند و اندوه را می کشاند.
جمهوری اسلامی ایران پشتیبان مسلمانان:
امام خمینی (ره):«... از جانب من و همه ملت ایران به همه مسلمانان اطمینان بدهید که جمهوری اسلامی ایران پشتیبان شما و حامی مبارزات و برنامههای اسلامی شما است و در هر سنگری علیه متجاوزان در کنار شما ایستادهاند و از حقوق گذشته و امروز و آینده انشاءالله دفاع خواهد کرد و به آنان بگوئید که اقتدار و اعتبار جمهوری اسلامی ایران متعلق به همه ملتهای اسلامی است و دفاع از ملت قهرمان و دلاور ایران در حقیقت دفاع از همه ملتهای تحت ستم است و ما با خواست خدا دست تجاوز و ستم همه ستمگران را در کشورهای اسلامی میشکنیم و با صدور انقلابمان که در حقیقت صدور اسلام راستین و بیان احکام محمدی- صلی الله علیه و آله- است به سیطره و سلطه و ظلم جهانخواران خاتمه میدهیم و به یاری خدا راه را برای ظهور منجی و مصلح کل وامامت مطلق حق امام زمان- ارواحنا فداه- هموار میکنیم.» خداوندا! اگر هیچ کس نداند تو میدانی که ما برای برپایی پرچم دین تو قیام کردهایم و برای برپایی عدل و داد در پیروی از رسول تو در مقابل شرق و غرب ایستادهایم و در پیمودن این راه لحظهای درنگ نمیکنیم. خداوندا! تو میدانی که فرزندان این سرزمین در کنار پدران و مادران خود برای عزت دین تو به شهادت میرسند و با لبی خندان و دلی پر از شوق و امید به جوار رحمت بیانتهای تو بال و پر میکشند! خداوندا تو میدانی که امت رسول تو در این مملکت مواجه با همه توطئهها است و ایادی شیطان در داخل و خارج او را آرام نمیگذارند و تلاشها هر روز برای در تنگنا و مضیقه قرار دادن این ملت در امور اقتصادی فزونتر میشود.خداوندا تو میدانی مردم ما مشکلات را به جان و دل خریدهاند و از هیچ چیزی غیر تو ترس و بیم ندارند و تمام زجرها و دردها را تحمل میکنند.همه پیروزیها را از آن تو و به عنایت تو میدانند، پس ما را به عنایت دوباره خود همراهی نما و دلهای ملت ما را به نصر و پیروزی خود امیدوار ساز و رزمندگان جبهه ما را به مدد غیبی و جنود مخفی خود غالب و پیروز گردان و توان صبر و استقامت ما را در تحمل سختیها و مشکلات افزوننما و نعمت رضایت در شکست و پیروزی را به ما ارزانی فرما و دل مردم ما را که برای دین تو شهید و مفقود و اسیر دادهاند و سختی هجران عزیزان را به عشق لقا و رضای تو تحمل کردهاند شادمان فرما و همه ما را در مسیر بندگی خود عاشق و درد آشنا فرما و شهیدان ما را از کوثر ولایت خود و رسول اکرم- صلی الله علیه و آله و سلم- و ائمه هدی- علیهم صلوات الله- سیراب نما و انقلاب اسلامی ما را به انقلاب مصلح کل متصل فرما.
منبر سی و هفتم: «دشمنشناسی و دوستشناسی»
آیه: وَإِذَا رَأَیْتَهُمْ تُعْجِبُکَ أَجْسَامُهُمْ ۖ وَإِنْ یَقُولُوا تَسْمَعْ لِقَوْلِهِمْ ۖ کَأَنَّهُمْ خُشُبٌ مُسَنَّدَةٌ ۖ یَحْسَبُونَ کُلَّ صَیْحَةٍ عَلَیْهِمْ ۚ هُمُ الْعَدُوُّ فَاحْذَرْهُمْ ۚ قَاتَلَهُمُ اللَّهُ ۖ أَنَّىٰ یُؤْفَکُون َتو چون آن منافقان را مشاهده کنی ظاهر و وجود جسمانی آنها (به آراستگی فریبنده) تو را به شگفت آرد و اگر سخن گویند (بس خوشگفتار و چرب زبانند) به سخنهاشان گوش فرا خواهی داد (ولی از باطن و درون) گویی که چوبی خشک تکیه کرده بر دیوارند (و هیچ عقل و ایمان و معرفت ندارند. و چون در باطن نادرست و بداندیشند) هر صدایی بشنوند بر زیان خویش پندارند. دشمنان به حقیقت اینان هستند، از ایشان بر حذر باش، خدایشان بکشد، (از حق) به کجا بازگردانیده میشوند؟آیه 4 سوره منافقون
حدیث: امام محمدباقر علیهالسلام:مَنْ اَرادَ أنْ یَعْلَمَ حُبَّنا فَلْیَمْتَحِنْ قَلْبَهُ فَاِنْ شاَرَکَ فِیحُبِّنا حُبَّ عَدُوِّنا فَلَیْسَ مِنّا وَ لَسْنا مِنْهُ.اگر کسی بخواهد میزان دوستی خود را نسبت به ما بداند به دل خود مراجعه کند اگر ما را دوست میدارد و دشمنان ما را هم دوست میدارد او از ما نیست و ما هم از او نیستیم. (بحار، ج ٢٧، ص ٥١)
سیمای تولی و تبری: یکی از عوامل ضروری برای حیات و تعالی هر فرد و جامعه، توجّه به مسئله «دشمنشناسی و دوستشناسی» و جذب دوستان و دفع دشمنان است. اصولاً حیات و زندگی هر موجود زندهای وابسته به فرآیند جذب و دفع و مقدّمه آن، یعنی دشمنشناسی و دوستشناسی است. این فرآیند در گیاهان و حیوانات به صورت غریزی و به هدایت تکوینی الهی، همواره انجام میگیرد (ر.ک؛ طه/ 50). امّا در انسان، مسئله تا حدّ زیادی متفاوت است و با توجّه به نقش اراده، قدرت و اختیار در زندگی انسان، فرآیند شناخت، جذب و دفع دوست و دشمن، وابسته به اقدام آگاهانه و ارادی اوست. لذا باید توجّه داشت که در مرحله نخست، شناخت دوست و دشمن و در مرحله بعد، جذب و دفع صحیح و شایسته، امری است که انسان از آنها ناگزیر است (ر.ک؛ المنافقون/ 4 و التّغابن/ 14).شریعت مقدّس اسلام این امر مهمّ را در فریضه و اصل «تولّی و تبرّی» نهادینه نموده است. در صورتی که افراد مؤمن و امّت اسلامی، ابعاد «تولّی و تبرّی» را به درستی بشناسند و به طرز شایسته و کامل بهکار بندند، مقتضیّات و شرایط زندگی و سعادت خویش را مهیّا نموده، موانع و آفتهای مزاحم را از راه برداشته و زدودهاند، به گونهای که میتوان گفت رسیدن به زندگی مطلوب امری حتمی است و رابطه اصل «تولّی و تبرّی» با زندگی سعادتمند و خداپسندانه، رابطه علّی و ضروری است و همین امر سبب شده تا این اصل، منزلت و جایگاه «کلامی» کسب کند و در میان علمای امامیّه و عامّه و در آثار فِرَق اسلامی مورد توجّه و تأکید خاص قرار گیرد. علمای شیعه همچون شیخ طوسی (در تلخیص الشّافی)، خواجه نصیرالدّین طوسی (در اخلاق محتشمی)، سیّد هاشم بحرانی (در غایهالمرام)، شیخ یوسف بحرانی (در شهاب الثّاقب) و شهید ثانی (در المصنّفات الأربعه) و علمای اهل سنّت و دیگر فِرَق اسلامی از جمله، پیروان اباضیّه، مسئله تولّی و تبرّی را به گونهای تأیید و اثبات نمودهاند که اعتقاد و التزام نداشتن به آن به معنای فقدان ایمان است (ر.ک؛ دانشنامه جهان اسلام، 1380، ج8: 604).با این وصف، شاید هیچ مسئلهای و موضوعی در اسلام نداشته باشیم که به لحاظ عظمت و اهمیّت شمول به سطح مسئله «تولّی و تبرّی» باشد و در عین حال، به همان نسبت از سوی مسلمین مورد غفلت و بیتوجّهی قرار گرفته است و دچار مهجوریّت شده باشد. موضوعی که از فرط عظمت، عصاره و خلاصه تمام اسلام باشد و از فرط مهجوریّت بزرگترین مصیبت و فاجعه باشد (ر.ک؛ مطهّری، 1372، ج 3: 215).
تا شرک و کفر هست، مبارزه هست:
امام همواره به امت اسلامی هشدار میدهند که نباید تنها، رونق اقتصادی و رهایی از فقر و گرسنگی را مقصد انقلاب اسلامی در جهان امروز تلقی نمود: «... ملیگراها تصور نمودند ما هدفمان پیاده کردن اهداف بینالملل اسلامی در جهان فقر و گرسنگی است. ما میگوئیم تا شرک و کفر هست، مبارزه هست و تا مبارزه هست ما هستیم. ما بر سر شهر و مملکت با کسی دعوا نداریم. ما تصمیم داریم پرچم «لااله الاالله» را بر قلل رفیع کرامت و بزرگواری به اهتزاز درآوریم... انقلاب اسلامی ما تاکنون کمینگاه شیطان و دام صیادان را به ملتها نشان داده است. جهانخواران و سرمایهداران و وابستگان آنان توقع دارند که ما شکسته شدن نونهالان و به چاه افتادن مظلومان را نظاره کنیم و هشدار ندهیم. و حال آنکه این وظیفه اولیه ما و انقلاب اسلامی ماست که در سراسر جهان صدا زنیم که ای خواب رفتگان! ای غفلتزدگان! بیدار شوید و به اطراف خود نگاه کنید که در کنار لانههای گرگ منزل گرفتهاید برخیزید که اینجا جای خواب نیست. آمریکا و شوروی در کمین نشستهاند، و تا نابودی کاملتان از شما دست برنخواهند داشت...».
امام(ره) به عنوان الگوی بیبدیل «عارفان مبارزهجو» با پشتوانه تاریخ درد و رنج و خون تشیع و با تعهد به زمینهسازی خدشهناپذیر فرج قائم آلمحمد، حجت را بر همگان تمام نمودهاند: «من به تمام دنیا با قاطعیت اعلام میکنم که اگر جهانخواران بخواهند در مقابل دین ما بایستند، ما در مقابل همه دنیای آنان خواهیم ایستاد و تا نابودی آنان از پای نخواهیم نشست یا همه آزاد میشویم و یا به آزادی بزرگتر که شهادت است میرسیم و همان گونه که در تنهایی و غربت و بدون کمک و رضایت احدی از کشورها و سازمانها و تشکیلات جهانی انقلاب را به پیروزی رساندیم، و همانگونه که در جنگ نیز مظلومانهتر از انقلاب جنگیدیم و بدون کمک حتی یک کشور خارجی متجاوزان را شکست دادیم به یاری خدا باقیمانده راه پرنشیب و فراز را با اتکای به خدا، تنها خواهیم پیمود و به وظیفه خویش عمل خواهیم کرد، یا دست یکدیگر را در شادی پیروزی جهان اسلام در کل گیتی میفشاریم و یا همه به حیات ابدی و شهادت روی میآوریم و از مرگ شرافتمندانه استقبال میکنیم. ولی در هر حال پیروزی و موفقیت با ماست و دعا را هم فراموش نمیکنیم. خداوندا بر ما منت بنه و انقلاب اسلامی ما را مقدمه ریختن کاخهای ستم جباران و افول ستاره عمر متجاوزان در سراسر جهان گردان، و همه ملتها را از ثمرات و برکات وراثت مستضعفان و پابرهنگان برخوردار نما.»
منبر سی و هشتم:برائت در سیره پیامبران الهی
آیه: فَلَمَّا رَأَى الشَّمْسَ بَازِغَةً قَالَ هَٰذَا رَبِّی هَٰذَا أَکْبَرُ ۖ فَلَمَّا أَفَلَتْ قَالَ یَا قَوْمِ إِنِّی بَرِیءٌ مِمَّا تُشْرِکُونَ پس چون خورشید درخشان را دید گفت: این است خدای من، این بزرگتر است. چون آن هم ناپدید گردید گفت: ای قوم من، من از آنچه شما شریک خدا قرار میدهید بیزارم. آیه 78 سوره انعام
حدیث: امام زینالعابدین علیهالسلام:مَن اَحبَّ اَعداءَنا فَقَد عادانا وَ نَحنُ مِنهُ بَراءٌ واللهُ عزَّ وجلَّ مِنهُ بَریءٌ.کسی که دشمنان ما را دوست بدارد با ما دشمنی کرده و ما از او بیزاریم و خداوند متعال نیز از او بیزار است. (بحار، ج ٢٧، ص ٦٠)
سیمای تولی و تبری: یکی از راههای شناخت مسئله «تبرّی»، بررسی سیره پیامبران الهی در این موضوع است. قرآن کریم سیره و روش پیامبرانی همچون ابراهیم(ع) (الأنعام/ 78) هود(ع)( هود/54) و برخی دیگر را به طور خاصّ در مقابل مشرکان بازگو نموده است که دقّت و ملاحظه آن میتواند زوایای مسئله را به خوبی روشن سازد. سیره پیامبر اسلام(ص)نیز تبرّی جستن از مشرکان است. آیاتی که برائتجویی پیامبر اسلام را بیان میکند، به مراتب بیشتر از آیات مربوط به دیگر پیامبران است. شاید بتوان گفت لحن آیات نیز شدیدتر است: ﴿وَإِن کَذَّبُوکَ فَقُل لِّی عَمَلِی وَلَکُمْ عَمَلُکُمْ أَنتُمْ بَرِیئُونَ مِمَّا أَعْمَلُ وَأَنَاْ بَرِیءٌ مِّمَّا تَعْمَلُونَ: و اگر تو را تکذیب کردند، بگو: عمل من براى من و عمل شما براى شماست! شما از آنچه من انجام مى دهم، بیزارید و من (نیز) از آنچه شما انجام مى دهید، بیزارم﴾ (یونس/ 41).شبیه مضمون فوق در چند مورد قرآن کریم از جمله در آیه 19سوره انعام، آیه 35 سوره هود و آیه 216 سوره شعراء قابل ملاحظه است. شایان ذکر است که سیره برائتجویی در حدّ اعلا و کامل آن، سیره انبیاء عظام الهی بوده است، امّا منحصر به آنان نبود، بلکه همواره عدّهای از تربیتیافتگان مکتب انبیاء نیز این سیره و مرام پاک و نجاتبخش را داشتهاند و در این راه به حدّی مصمّم و ثابت قدم زیستند که خداوند آنان را در کنار پیامبران، نماد و الگوی شایسته ذکر کرده است (ممتحنه/ 4).اصحاب پیامبر گرامی اسلام آنان که به فرموده قرآن با او همراه بودند، نیز اینگونه بودند، قرآن کریم میگوید: ﴿مُّحَمَّدٌ رَّسُولُ اللَّهِ وَالَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ رُحَمَاءُ بَیْنَهُمْ...: محمّد (ص) فرستاده خداست و کسانى که با او هستند، در برابر کفّار سرسخت و شدید و در میان خود مهربانند...﴾ (الفتح/29).چنانکه ملاحظه میگردد، پیامبران الهی با آنکه زیباترین معاشرت و بیشترین نرمش اخلاقی و بهترین رفتار انسانی را با مردم داشتند، در عین حال، از اصل «تبرّی» چشمپوشی نداشتند، مؤمنان و پیروان شایسته پیامبران نیز بر «تولّی و تبرّی» ثابت قدم و استوار بودند. این واقعیّت نشانگر جایگاه و نقشی است که امر تولّی و تبرّی در دین مبین اسلام دارد و درسی است که باید از مکتب انبیاء و آیات قرآن فراگرفت و آن را در زندگی فردی و اجتماعی نصبالعین خویش قرار داد.
رفیق نیمه راه نباشید:
امام خمینی :«...رفیق نیمه راه نباشید این طور نباشد که ما تا اینجا رفتهایم حالا از اینجا دیگر برویم سراغ کارهای دیگرمان، در راس امور این است که ما این امر الهی فاستقم کما امرت و من تاب معک این امر الهی را اجرا کنیم... شما پیروزید در دنیا. شما مطرح شدهاید در دنیا. در همه گوشه دنیا، دولتهای دنیا از شما یک نحو هراسی دارند که مبادا یک وقت ملتهایشان مثل شما بشود شما تا حالا پیروزید استقامت کنید تا پیروزی نهایی به دستتان بیاید خودتان را بسازید و جوانهای خودتان را بسازید و کودکان خودتان را بسازید».«ذلت و سازش به طرف دشمنان دراز میکردند و برای اینکه خود را از فشارهای روزمره سیاسی برهانند، همه کاسه صبر و مقاومت را یکجا میشکستند و به تعهدات ملی و میهنی ادعایی خود پشت پا میزدند. کسی تصور نکند که ما راه سازش با جهانخواران را نمیدانیم ولی هیهات که خادمان اسلام به ملت خود خیانت کنند... ولی در هر حال آن چیزی که در سرنوشت روحانیت واقعی نیست سازش و تسلیم شدن برابر کفر و شرک است که اگر بندبند استخوانهایمان را جدا سازند اگر سرمان را بر بالای دار برند، اگر زنده زنده در شعلههای آتشمان بسوزانند اگر زن و فرزند و هستیمان را در جلوی دیدگانمان به اسارت و غارت ببرند. هرگز اماننامه کفر و شرک را امضاء نمیکنیم...».
منبر سی و نهم: تولّی نسبت به اهل بیت
آیه: ذَٰلِکَ الَّذِی یُبَشِّرُ اللَّهُ عِبَادَهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ ۗ قُلْ لَا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَىٰ ۗ وَمَنْ یَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَزِدْ لَهُ فِیهَا حُسْنًا ۚ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ شَکُورٌ این (بهشت ابد) همان است که خدا به بندگانی که ایمان آورده و نیکوکار شدند بشارت آن را داده است. بگو: من از شما اجر رسالت جز این نخواهم که مودّت و محبّت مرا در حقّ خویشاوندان منظور دارید (و دوستدار آل محمّد باشید، که این اجر هم به نفع امت و برای هدایت یافتن آنهاست)، و هر که کاری نیکو انجام دهد ما نیز در آن مورد بر نیکوییش بیفزاییم که خدا بسیار آمرزنده گناهان و پذیرنده شکر بندگان است. آیه 23 سوره شوری
حدیث: امام جعفرصادق علیهالسلام:کَذَبَ مَنِ ادَّعَی مَحَبَّتَنَا وَ لَمْ یَتَبَرَّأْ مِنْ عَدُوِّنَا.دروغ میگوید کسی که ادعای محبّت ما را میکند ولی از دشمنان ما تبرّی و بیزاری نمیجوید. (بحار، ج ٢٧،ص ٥٩)
سیمای تولی و تبری: تولّی نسبت به اهل بیت:
در اینجا، در مقام آن هستیم که تولّی نسبت به معصومین و اهل بیت پیامبر را تبیین کنیم. البتّه درجه بالای تولّی نسبت به معصومان است، امّا منحصر به آنان نیست، بلکه دیگر افراد از ذریّه پیامبر(ص)و اهل بیت را شامل است. علاّمه طباطبائی پس از بحث مستوفایی که پیرامون حدیث غدیر (مَن کُنتَ مَولاَهُ فَعَلِیّ مَولاَهُ) نموده است و آن را از احادیث متواتر نزد شیعه و اهل سنّت شمرده، میگوید: «این ولایت (اگر حمل بر شوخی و زورگویی نشود،) مانند تولّی و تبرّی که قرآن کریم درباره آن، در آیات زیادی نصّ صریح دارد، از جمله فرائض است» (طباطبائی، 1393ق.، ج5: 196).بنابراین، تولّی منحصر و محدود به امامان معصوم نیست، بلکه تمام اخیار و نیکان از ذریّه پیامبر(ص)و اهل بیت را شامل است و با توجّه به ظرافت این امر توصیه و تأکید درباره آن فراوان است. غالباً درباره علی(ع)و بستگان و دوستان آن حضرت سفارش به تولّی و پیوند دوستی شده است. روایت زیر نمونه مناسبی در این مورد است.«یک روز رسول خدا(ص)به یکی از اصحاب خود فرمود: ای بنده خدا! برای خدا محبّت نما و برای خدا بُغض نما و برای خدا دوستی نما و برای خدا دشمنی نما؛ زیرا جز از این راه، به ولایت و دوستی خداوند نمیتوان رسید و کسی طعم و مزه ایمان را نمییابد، مگر از این طریق، هرچند نماز و روزهاش بسیار باشد و در این زمان، برادری و دوستی مردم بیشتر به خاطر دنیاست، به خاطر دنیا با یکدیگر دوستی میورزند و به خاطر دنیا نسبت به یکدیگر بغض و کینه پیدا میکنند و این وضعیّت برای آنان هیچ سودی در پیشگاه خداوند ندارد. آن مرد عرض کرد: چگونه من بدانم که برای خداوند دوستی و دشمنی میکنم؟ و چه کسی دوست خداست تا او را دوست بدارم و چه کسی دشمن خداست تا او را دشمن بدارم؟ رسول خدا(ص)به جانب علی(ع)اشاره نمود و به آن مرد فرمود: این شخص را میبینی؟ گفت: آری. فرمود: کسی که او را دوست بدارد، دوست خداست. پس او را دوست بدار و دشمن او دشمن خداست. پس دشمن او را دشمن بدار. سپس فرمود: دوست او (= علی) را دوست بدار، هرچند با پدرت و فرزندت جنگ کرده باشد و با دشمن او دشمنی کن، هرچند که او پدرت یا فرزندت باشد» (ابنبابویه، 1385ق.: 114).
منبرچهلم: تبرّی نسبت به کفّار
آیه: وَقَالَ إِنَّمَا اتَّخَذْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْثَانًا مَوَدَّةَ بَیْنِکُمْ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا ۖ ثُمَّ یَوْمَ الْقِیَامَةِ یَکْفُرُ بَعْضُکُمْ بِبَعْضٍ وَیَلْعَنُ بَعْضُکُمْ بَعْضًا وَمَأْوَاکُمُ النَّارُ وَمَا لَکُمْ مِنْ نَاصِرِینَ باز ابراهیم گفت: (ای مردم شما خود میدانید که) بتهایی را که به جای خدای یکتا به خدایی بر گرفتهاید تنها برای حفظ دوستی (و استفاده مادی دو روزه) دنیای خود اتخاذ کردهاید و چون روز قیامت شود در آن روز شما از یکدیگر بیزاری جویید و به یکدیگر لعن و نفرین کنید، و جایگاه ابدی تمام شما آتش دوزخ است و هیچ یاوری ابدا ندارید. آیه 25 سوره عنکبوت
حدیث: امام علیبنموسیالرضا علیهالسلام:کَمالُ الدّینِ وِلایَتُنا وَالبَراءَةُ مِن عَدُوِّناکمال دین، در ولایت ما و بیزاری از دشمنان ماست. (بحار، ج ٢٧، ص ٥٨)
سیمای تولی و تبری: تبرّی نسبت به کفّار:
عنوان «کفّار» بر همه افراد غیرمسلمان (همچون کمونیستها، اهل کتاب و مشرکان) صادق است. آیاتی که پیرامون تبرّی از کفاّر ذکر شده به لحاظ مضمون و محتوی متفاوت است. در برخی آیات، خداوند به صورت اساسی و کلّی دستور تبرّی نسبت به کفّار را بیان نموده است؛ از جمله به عنوان سیره و روش رفتاری پیامبر(ص)و مؤمنان ملازم آن حضرت فرموده است: ﴿مُّحَمَّدٌ رَّسُولُ اللَّهِ وَالَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ رُحَمَاءُ بَیْنَهُمْ تَرَاهُمْ رُکَّعًا سُجَّدًا یَبْتَغُونَ فَضْلًا مِّنَ اللَّهِ وَرِضْوَانًا سِیمَاهُمْ فِی وُجُوهِهِم مِّنْ أَثَرِ السُّجُودِ...: محمّد(ص)فرستاده خداست و کسانى که با او هستند، در برابر کفّار سرسخت و شَدید و در میان خود مهربانند. پیوسته آنها را در حال رکوع و سجود مى بینى، در حالىکه همواره فضل خدا و رضاى او را میجویند. نشانه آنها در چهرهشان از اثر سجده نمایان است...﴾ (الفتح/ 29).در پارهای از آیات با لحنی شدید نهی از تولّی کفّار نموده است و علاوه بر آن، عقوبت و مجازات و موارد استثناء از حکم کلّی را بیان فرموده است: ﴿لاَّ یَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْکَافِرِینَ أَوْلِیَاء مِن دُوْنِ الْمُؤْمِنِینَ وَمَن یَفْعَلْ ذَلِکَ فَلَیْسَ مِنَ اللّهِ فِی شَیْءٍ إِلاَّ أَن تَتَّقُواْ مِنْهُمْ تُقَاه وَیُحَذِّرُکُمُ اللّهُ نَفْسَهُ وَإِلَى اللّهِ الْمَصِیرُ: افراد باایمان نباید به جاى مؤمنان کافران را دوست و سرپرست خود انتخاب کنند و هر کس چنین کند، هیچ رابطه اى با خدا ندارد (و پیوند او بهکلّى از خدا گسسته مى شود)، مگر اینکه از آنها بپرهیزید (و به خاطر هدفهاى مهمترى تقیّه کنید). خداوند شما را از (نافرمانى) خود برحذر مى دارد؛ و بازگشت (شما) به سوى خداست﴾ (آلعمران/ 28)؛ ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ لاَ تَتَّخِذُواْ آبَاءکُمْ وَإِخْوَانَکُمْ أَوْلِیَاء إَنِ اسْتَحَبُّواْ الْکُفْرَ عَلَى الإِیمَانِ وَمَن یَتَوَلَّهُم مِّنکُمْ فَأُوْلَئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ: اى کسانى که ایمان آورده اید! هرگاه پدران و برادران شما کفر را بر ایمان ترجیح دهند، آنها را ولىّ (و یار و یاور و تکیه گاه) خود قرار ندهید! و کسانى از شما که آنان را ولىّ خود قرار دهند، ستمگرند﴾ (التّوبه/ 23).چنانکه ملاحظه میگردد، در آیه اخیر بیان شده است که عامل کفر نزدیکترین پیوندها یعنی خویشاوندی نسبی را بیاعتبار میکند و مانع صله رحم میگردد. البتّه قرآن کریم علاوه بر این قسم آیات عام، درباره تبرّی از برخی اصناف کافران به طور خاص آن را تبیین نموده است و هر گونه ابهام و شبههای را برطرف نموده است. مشرکان و اهل کتاب از این صنف کفّار هستند که تبرّیجویی از آنان به طور خاص نیز بیان شده است.
جایگاه انقلاب اسلامی و آینده روشن آن در آینده بشریت:
حضرت امام(ره) بارها با تأکید بر جایگاه انقلاب اسلامی و آینده روشن آن در آینده بشریت، لازمه تداوم این راه را این گونه ترسیم میکنند:«... مردم شاید به حسب عامه، خیلیشان ندانند که چه قضیهای واقع شده است بلکه اشخاصی که از خارج میآیند، یا از شخصیتهایی که در خارج هستند و گاهی پیام برای من میفرستند آنها میگویند که شما باز نمیدانید چه کردید؟ در دنیا چه شده است. و حق هم همین است که ما باز کاری که این ملت در پناه اسلام و در پناه امامزمان- سلامالله علیه- انجام داده است ما هم باز آن عمقش را تا حالا نمیتوانیم بفهمیم، این را به تدریج باید فهمید از آن، لکن تا آن اندازهای که ما میدانیم تمام رسانههای گروهی که از آمریکا، از شوروی و از اسرائیل و از انگلستان و از همهجا است از لحنشان معلوم است که ضربه خوردهاند.اگر گوش کنید این همه دروغپردازیها و این همه شیطنتها یک امر عادی نیست... مسائل ایران هر روز و هر شب در رسانهها هست و باد میزنند به این مسائل را، آن جایی که به نفع ایران است کوچکش میکنند، آنجایی که به ضرر ایران است بزرگش میکنند و ما باید از این لحنها بفهمیم که اینها ضربه خوردهاند و آن ضربهای که خوردند آنها میفهمند و باز نمیدانیم چی است. لکن این قدر هست که باید آن مقاومت و روح اسلامی را حفظ کنیم. آقایان باید آن قضایایی که در صدر اسلام گذشته است.آن سختیهایی که به پیغمبر اسلام -صلیالله علیه و آله- گذشته است. آن وقتی که در مکه بودند و همان وقت که در مدینه بودند ملاحظه نمایید اگر کسی تاریخ ایشان را ببیند که ایشان یک روز میشود گفت خوش نداشتند، البته خوش به اعتبار نظرهای مادی و هر روزشان اشتغال به اموری داشتند و برای ایشان زحمت مهیا میکردند. آن وقت که در مکه بودند، آن بساطی که قریش سر ایشان آوردند. آن قدر اهانت، آنقدر اذیت که نتوانست ایشان بماند در خود مکه و آنها هم ایشان را حصر اقتصادی کردند نمیگذاشتند چیزی به ایشان برسد گاهی ایشان با یک زحمتهایی ثروتگیر میآوردند مثل حضرت خدیجه که یک ثروتمندی بود و به پای پیغمبر ریخت، آنجا رسید که پوست را میمکید که یک قوتی بگیرد.ما باید فکر کنیم که پیغمبر چه کرده است. برای چی این کارها را میکرده است. یک بشر است. اما میبینیم وظیفه دارد. یعنی بشری است که خدا به او وظیفه تعیین کرده است این اسلام را فرستاده است و به او امر کرده است که باید استقامت کنی فاستقم کما امرت و من تاب معک. این آیه شریفه در دوجای قرآن هست یکی در سوره شوری هست و یکی در سوره هود پیغمبر- سلامالله علیه- در سوره هود را یاد میآورد و تفاوت مابین سوره «هود» و سوره «شوری» این است که آنجا و استقم کما امرت است اینجا فاستقم کما امرت و من تاب معک میفرماید شیبتنی نقل شده است از ایشان شیبتنی سوره هود لمکان هذالایه برای اینکه نگران بوده است پیغمبر از اینکه اشخاصی که همراهش هستند نتوانند استقامت کنند، خوب، خودش استقامت میکرده است اما و من تاب معک هم مامور است، یعنی همانطوری که پیغمبر به استقامت و مقاومت مامور است هرکس هم همراه اوست به او گرویده است همین ماموریت را دارد و تا آخرین ماموریت هست...»
- ۰ ۰
- ۱ نظر
۲۰ فیلم انگیزشی موفق جهان که نباید از دست بدهید
فیلمهای انگیزشی که در این مقاله به آنها اشاره خواهد شد میتواند برای شما به عنوان یک کارآفرین یا کسی که کسب و کاری کوچک یا بزرگ را اداره میکند، فوقالعاده سازنده و موثر باشد. گاهی مواقع افراد از کسب و کار خود خسته میشوند و ذهن آنها نیاز به یک استراحت و تفریح خوب دارد. هر کدام از فیلمهای زیر میتواند حال شما را دگرگون کند و باعث شود که محکمتر از قبل به مسیر خود ادامه دهید و قلههای موفقیت را یکی پس از دیگری فتح کنید. اگر دوست دارید که با چند فیلم انگیزشی درجه یک و عالی آشنا شوید و زندگی خود را با انرژی و قدرت بیشتری ادامه دهید، تا پایان این مقاله همراه شوید.
1. رستگاری در شاوشنک
امید چیز خوبی است و شاید بهترین چیزها باشد و چیزهای خوب هیچ وقت از بین نمیروندجملات انگیزشیرستگاری در شاوشنگ یا The Shawshank Redemption یکی از فیلمهای انگیزشی عالی و البته قدیمی است ولی باید بدانید که قدیمی بودن، به هیچ وجه از انگیزشی و الهامبخش بودن آن کم نکرده است. این فیلم حول محور «امید» پیش میرود. در این فیلم یک سلسله اتفاقات سخت برای بازیگر اصلی فیلم (تیم رابینز) میافتد ولی او همیشه امید را در خود زنده نگه میدارد زیبایی فیلم به همین نکته است. فیلم های انگیزشی