شنبه ۲۵ اسفند ۰۳

سلسله منابر اهل بیت (ع)-جلد25 چهل منبرقرآنی سیمای قرآن ازدیدگاه قرآن و عترت مولف:حسن بابایی بسم الله الرحمن الرحیم آنگاه كه درون خويش را از خود تهي يافتي و بيرون از خويش را خالي از خدا، قرآن بخوان آنگاه كه در درياي خروشان زندگي، در چنگال طوفان جهل و ترس اسير شدي و ساحل صلاح و صلح و كشتي نجات و رهايي را آرزو كردي، قرآن بخوان آنگاه كه درون خويش را از خود تهي يافتي و بيرون از خويش را خالي از خدا، قرآن بخوان آنگاه كه در درياي خروشان زندگي، در چنگال طوفان جهل و ترس اسير شدي و ساحل صلاح و صلح و كشتي نجات و رهايي را آرزو كردي، قرآن بخوان آنگاه كه عقلت، احساست را به بند كشيد و فكرت، عشقت را و قوه پيوستن به يزدان به نيروي عرفان را از دست دادي، قرآن بخوان آنگاه كه در كوچه باغ هاي يأس، حيران و سرگردان، نااميد و پريشان، در جستجوي قطره اي آب، كشتزار خشك و قحطي زده انديشه ات را تسلي مي دهي، از درياي بي كران اميد لختي برگير وقرآن بخوان آنگاه كه مرگ را ختم و معاد را وهم و پندار خود را حتم يافتي، قرآن بخوان آنگاه كه غرور، وجودت را گرفت و تفاخر، شعورت را، و ذلت خويش را عزت يافتي و نخوت خويش را همت،قرآن بخوان آنگاه كه از فرط جهالت، امانت را از ياد بردي و به خيال سعادت، اسير ضلالت گشتي، قرآن بخوان آنگاه كه خود را خدا يافتي، يا خدا را جدا از خود، و يكي بودن شرك را توحيد پنداشتي و شمع را خورشيد، قرآن بخوانآنگاه كه مرگ خود را دور ديدي و حيات خويش را جاويد يافتي و دنيا و آخرت را جدا از هم و دنيا داري و بهشت را در كنار هم، قرآن بخوان آنگاه كه از درستي گسستي و بر مركب سستي نشستي و به پستي پيوستي و در منجلاب تباهي، ر هايي را خواستي، قرآن بخوان آنگاه كه نهايت سعادت را بودن و شهادت را نهايت حيات پنداشتي و ماندن را شرافت و رفتن را ضلالت و شدن را حماقت، قرآن بخوان آنگاه كه از بيعت با تاريكي و غيبت نور خسته شدي، قرآن بخوان آنگاه كه نسيان، گريبانت را گرفت و عصيان، دامانت را و معصيت خويش را معصوميت پنداشتي،قرآن بخوان آنگاه كه گذشته را حسرت و حال را عسرت و آينده را حيرت احساس كردي، شب قدر را به يادآور وقرآن بخوان آنگاه كه در دره هاي پستي و زبوني، در جستجوي راهي به سوي قله انسانيت، سنگستان را در مي نوردي و همچون اسير، زنداني دريچه هايي را مي جوئي،قرآن بخوان آنگاه كه در دل سياهي شب و در اعماق تاريك ظلمات، در جست وجوي نور و روشني، شمع وجودت از شور و التهاب مي سوزد و در آرزوي صلح و سپيدي، افق را به اميد نظاره فلق مي نگري تا شايد طلوع فجر را در نيمه شب تماشا كني، قرآن را باز كن تا در فلق برگ هايش، در افق انديشه ات فجر را ببيني، قرآن بخوان اصفهان/رمضان المبارک 1397 حسن بابایی منبراول: قرآن ، آيتى از عظمت و بزرگوارى خدا و معجزه جاويد اوست . قرآن درقرآن: آیات: تِلْكَ آيَاتُ اللَّهِ نَتْلُوهَا عَلَيْكَ بِالْحَقِّ ۚ وَإِنَّكَ لَمِنَ الْمُرْسَلِينَ این آیات خداست که به راستی بر تو می‌خوانیم و همانا تو از جمله پیغمبران مرسل هستی. آیه 252 سوره بقره قرآن درنهج البلاغه: هذَا القُرآنُ إِنّمَا هوَ خَطٌّ مَستورُ بَینَ الدَّفَّتینِ لایَنطِقُ بِلِسانِ وَلابُدَّ لَهُ مِن تَرجُمانٍ وَ إِنّما یَنطِقُ عَنهُ الرَّجالٌ. (خطبه/125)ترجمه:این قرآن خطی است نوشته شده که میان دو جمله پنهان است زبان ندارد تا سخن گوید ونیازمند به کسی است که آن را ترجمه کند وهمانا انسان ها می توانند از آن سخن گویند.شرح:حضرت علی (علیه السلام)این خطبه را در پاسخ خوارج که ماجرای حکمیت را نمی پذیرفتندایراد فرمودند و در ضمن آن کتاب ظاهری و صوری را معرفی کرده اند:«ما که حکم بودن مردان را پذیرفتیم بدان جهت بود که قرآن که به ظاهر کتابی است مدوّن نمی تواند خود مفسر و توضیح و توجیح کننده ی خود باشد ولازم است مردانی با تقوا و با خلوص آن را تفسیر نمایند» محمد تقی،جعفری تبریزی، ترجمه وتفسیر نهج البلاغه،ج 22،ص94. وصول به درگاه قرب الهی وَ لَا یَختَلِفُ فِي اللهِ،وَ لَا یُخَالِفُ بِصَاحِبِهِ عَنِ اللهِ (خطبه/133)ترجمه:آیاتش در شناساندن خدا اختلافی نداشته،و کسی را که همراهش شد از خدا جدا نمی سازد.شرح:«این کتاب الهی براساس بیان اصول و قوانین کلّی و جامعی که متضمن صلاح امور دنیا و آخرت انسان است قراردارد،و هدف این قوانین،کشانیدن و سوق دادن مردم به سوی حق،و وصول به آستان قرب و جوار رحمت خداوند است،ازاین روهیچ واژه ی در قرآن یافت نمی شود که دلالت بر خلاف این مقصود داشته باشد،بلکه همه ی الفاظ و مطلب آن گویای وحدت مقصد،و بیانگر هدف واحدی است که همان وصول به درگاه قرب الهی،پس از پاک شدن از ناپاکیها و پلیدیهای این دنیاست.» قربانعلی،محمدی مقدم،شرح نهج البلاغه ابن میثم،ج3،ص293. قرآن درروایات: قال رسول الله صلی الله علیه وآله :اِذَا التَبَسَت عَلَیکُمُ الفِتَنُ، کَقِطَعِ الَّیلِ المُظلِمِ فَعَلَیکُم بِالقُرآنِ .هنگامی که فتنه ها، هم چون پاره های شب تاریک، شما را در خود پیچید، برشماست که به قرآن تمسک جویید. اصول کافی ج2ص459 قران درشعرفارسی: منــــم قرآن کتـــــــاب آسمانـــی / که هستم تا قیامـت جــــاودانـــی/خدا را در حقـیـقـــت مـن زبانـــم /دهم داد سخن آن سان که دانـی/بشــر را می‌دهـم بهر سعــــادت/ به عالم خط و مشی زندگــانـــی/منـــم آن مـشعــل راه هدایـــــت / هدایت می‌کنم با خوش زبـــانـــی/به دست مـن بُود نسل بشــر را /کلیـــــد قفـل اســـــرار نهــــانـــی/اساتیــد جهـــــان راه ره نمــودم /که باشـد کار من پرتــو نشــانـــی/بری پـی بر رمـــوز کهـکشـانهـــا/ اگر عمقــی رمــــوزم را بخـوانـــی/صحف از متـن من گردید، کـــامل /که کـل کــاملــــم در کــــاردانـــی/نهـم تــــورات را طُهـــر روایــــــت/ که از او می‌کنـم من پاسبــانـــی/زانجیـلـم بُود بـر سینــــه حـــائل/ ز مریـم هم مــــدال قهرمــــانـــی/بخـوان قرآن اگر خواهی بری پی/به اجـــرام و کـــرات آسمــــانـــی/کلیــــد گـنجهـــــای بـی‌کـران را / منــم در اختیــــــارات رایگـــانـــی/مرا از خط و مشـی عتـــرت آموز/ که از دانــــائـــی آنـــــان بـدانـــی/جدائی من و عترت محـال است /که بی‌عترت در این محبس بمانی/ مفسران نامدار قرآن: علی(ع)امام المفسرین:محققان علوم قرآنی به اتفاق، وحدت نظر دارند که علی(ع)نخستین مفسر قرآن مجید است و جایگاه بلند و شامخ او در انس و آشنایی با حقایق و معارف قرآن انکارناپذیر است.«سیوطی»می‏نویسد:«خلفای اربعه نخستین مفسران قرآن هستند ولی روایاتی که از سه تن از خلفای راشدین است بسیار اندک می‏باشد و اما آنچه ار علی نقل شده بسیار است و از ابن مسعود نقل می‏کند که قرآن ظاهری دارد و باطنی و باطن و ظاهر آن نزد علی است». الاتقان سیوطی، ج 4، ص 233 چاپ افست قم انتشارات رضی، بیدار، عزیزی.محمد عبد العظیم زرقانی(مدرس علوم قرآن در دانشکده اصول دین مصر)در کتاب«مناهل العرفان»گوید:«امام علی که رضوان خدا بر او باد بیش از دیگر خلفاء زیستند و با وسعت و گسترش یافتن مناطق اسلامی در زمان او نیاز مسلمانان به فهم علوم صحابه بیشتر از پیش گردید، از اینرو منقولات از علی، بیشتر از دیگران است، افزون بر آن، غنای فکری و امتیاز علمی و اشراق و نورانیت قلبی آن حضرت را دیگران نداشتند، سایرین پیش از هر کاری به امور حکومتی پرداختند ولی او به علم و قرآن پرداخت...». مناهل العرفان عبد العظمی زرقانی، ج 1، ص 483.او می‏افزاید:وهب بن عبد اللّه بن ابی الطفیل نقل می‏کند که به هنگام ایراد خطبه علی حضور داشتم که می‏فرمود:«سلونی فو اللّه لا تسألونی عن شئ الا اخبرتکم، و سلونی عن کتاب اللّه، فو اللّه ما من آیة الا و انا اعلم ابلیل نزلت ام بنهار؟افی سهل؟ ام فی جبل؟»و فی روایة عنه قال:«و اللّه ما نزلت آیة الا و قد علمت فیم انزلت؟و این انزلت؟ان-ربی وهب لی قلبا عقولا و لسانا سوولا». مناهل العرفان عبد العظمی زرقانی، ج 1، ص 483.از من سئوال کنید، به خدا قسم که هر چیزی سئوال کنید پاسخ آن را می‏دهم، از من در مورد قرآن سئوال نمائید، به خدا قسم آیه‏ای در قرآن وجود ندارد که شأن نزول و وقت نزول آن را می‏دانم و می‏دانم که روز نازل شده است یا شب، در زمین هموار یا کوه و تپه؟و نیز در روایتی آمده است.به خدا سوگند آیه‏ای نازل نشده است مگر آنکه می‏دانم در چه موردی و در کجا نازل گشته است؟زیرا پروردگار به من دلی اندیشمند و زبانی پرسشگر عطا نموده است».«ابو نعیم»در حلیة الاولیاء از ابن مسعود نقل کرده است:«قرآن بر اساس حرفو هفتگانه نازل گشته است، حرفی در آن وجود ندارد مگر آنکه ظاهر و باطنی دارد، و ظاهر و باطن حروف در پیشگاه علی بن ابی طالب(ع)حضور دارد». الاتقان، سیوطی، ج 4، ص 233.با توجه به اعترافات فوق و دهها نشان و شاهدی که وجود دارد نخستین کسی که پس از پیامبر خدا به تفسیر قرآن و گردآوری آن پرداخت و روایات فراوانی از او به یادگار ماند، علی(ع)بود. نویسندگان اهل سنت به او لقب«امام المفسرین» یا اعلم اصحاب پیامبر یا«کلام الله الناطق»را داده‏اند. احقاق الحق، ج 4، ص 95-153 و...مرحوم علامه مجلسی در بحار الانوار و مرحوم سید حسن صدر در«تأسیس الشیعه لعلوم الاسلام»روایات متعددی را در شأن علی(ع) و احادیث تفسیر او آورده‏اند.که طالبان تفصیل به آن دو کتاب مراجعه نمایند. بحار الانوار، ج 92 و 93، ص 1 تا 385 و 394، تأسیس الشیعه، ص 316 تا 31. داستانهای قرآنی:داستان حضرت آدم علیه‌السلام: نام آن حضرت 25 بار در آيات قرآن کریم در سوره‌ه ای بقره، آل عمران، مائده، اعراف، اسراء، کهف، مریم، طه، یس آمده است که شامل بنى‌‌آدم و ابنى‌‌آدم و ذرية آدم و كمثل آدم هم مي‌شود.موضوعات مربوط به آدم در قرآن از این قرارند:آدم خلیفه خدا در زمین:این موضوع در آیات 30 تا 33 سوره بقره بیان گردیده است: «و آن زمان كه پروردگار تو به فرشتگان گفت: من مى خواهم در روى زمين جانشين و حاكمى قرار دهم. فرشتگان گفتند: اگر هدف تو از آفرينش انسان عبادت است كه ما تو را تسبيح گفته و حمد تو را به جا مى آوريم. پس چرا مى خواهى كسى را در زمين قرار دهى كه به فساد و خونريزى دست زده و زمين را تباه نمايد؟ خداوند فرمود: من از آفرينش انسان، حقايقى را مى دانم كه شما از آن بى خبريد».پس از آن خداوند، آدم را بيافريد و علم اسماء يعنى علم اسرار آفرينش و نامگذارى موجودات را همگى به او آموخت و آنگاه آن اسامى را به فرشتگان عرضه كرد و فرمود اگر راست مى گوئيد اسامى اين‌ها را برشماريد. فرشتگان عرض كردند: خداوندا منزهى تو، ما چيزى جز آن چه تو به ما تعليم داده اى، نمى دانيم زيرا تنها تو دانا و حكيمى. خداوند، آدم را مخاطب قرار داد و فرمود: اى آدم، فرشتگان را از اين اسامى و اسرار اين موجودات آگاه كن و هنگامى كه آدم آنان را آگاه نمود. خداوند به فرشتگان فرمود: آيا نگفتم من غيب آسمان‌ها و زمين را و آنچه را كه شما پنهان و يا آشكار سازيد مى دانم؟عصیان ابلیس از فرمان سجده بر آدم:این موضوع اولین بار در آیه 34 سوره بقره بیان گردیده است: «آنگاه به فرشتگان گفتيم: همه در برابر آدم سجده و خضوع كنيد و او را تكريم نمائيد. همه آن‌ها سجده كردند جز ابليس كه به خاطر اين نافرمانى كافر شد». (سوره بقره، آيه 34)آنگاه با بیان‌های دیگری در سوره اعراف آیات 11 و 12، سوره اسراء آیات 61 و 62، سوره كهف آیه 50، سوره طه آیه 116 و سوره ص آیات 71 تا 74 آمده است.آفرینش آدم:این موضوع در آیه 59 سوره آل عمران چنین بیان گردیده است: «قطعاً داستان عيسى نزد خدا (از نظر چگونگى آفرينش ) مانند داستان آدم است، كه (پيكر) او را از خاك آفريد، سپس به او فرمود: (موجود زنده) باش پس بى درنگ (موجود زنده) شد».و در آیه 26 سوره حجر آمده است: «وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ»؛ و همانا ما انسان را از گل و لاى كهنه متغير بيافريديم.و در سوره مومنون آیه 12 آمده: «وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ طينٍ»؛ و همانا ما آدمى را از گل خالص آفريديم.همچنین در محل‌های دیگری همچون: سوره حج/ آیه 5، سوره ص/ آیه 71، سوره صافات/ آیه 11، سوره حجر/ آیه 48، سوره الرحمن/ آیه 14، سوره سجده/ آیه 7 خلقت انسان از خاک و گل با اختلافاتی در تعابیر آمده است.سکونت آدم در بهشت و رانده شدن از آن و توبه او:این موضوع اولین بار در آیات 35 تا 39 سوره بقره بیان گردیده است: «پس از آن به آدم گفتيم: اى آدم تو و همسرت در بهشت سكونت كن و از نعمت‌هاى آن هر چه مى خواهيد بخوريد. اما به اين درخت نزديك نشويد و از ميوه آن نخوريد كه از ستمكاران خواهيد شد. در اين هنگام، شيطان با سخنان خود آن‌ها را فريب داد و از ميوه آن درخت خوردند و اين نافرمانى باعث خروج آن‌ها از بهشت گرديد و ما به آن‌ها گفتيم: همگى به زمين فرود آئيد در حالي كه بعضى از شما دشمن ديگرى خواهد بود و براى شما تا مدتى معين در زمين قرارگاه و وسيله بهره بردارى است. پس از آن آدم، از پروردگار خود كلماتى را آموخت كه وسيله اى براى پذيرش توبه وى در پيشگاه خداوند گرديد و خداوند توبه او را پذيرفت چون او توبه پذير و مهربان است. آنگاه به آن‌ها گفتيم كه در زمين فرود آئيد و مسكن گزينيد و زندگى را آغاز كنيد و آنگاه كه هدايتى از طرف من براى شما آمد كسانى كه از آن پيروى كنند، نه ترسى براى آن‌ها هست و نه اندوهگين مى گردند. اما كسانى كه به آيات ما كافر شده و آن‌ها را تكذيب كنند اهل دوزخند و جاودانه در آن خواهند بود».این جریان همچنین در آیات 19 تا 27 سوره اعراف آمده و در حین نقل آن بنی‌آدم را به درس آموزی از این داستان و مراقبت خود از فریفته شدن به وسوسه‌های شیطان توصیه نموده است. جای دیگری که قرآن به این داستان پرداخته است، آیات 115 تا 124 سوره طه است. منبردوم: قرآن ، پرچم نجاتبخش ، كتاب عبرت و آموزش و بيان و تبيان است . قرآن درقرآن: قُلْ أَرَأَيْتُمْ مَا تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَرُونِي مَاذَا خَلَقُوا مِنَ الْأَرْضِ أَمْ لَهُمْ شِرْكٌ فِي السَّمَاوَاتِ ۖ ائْتُونِي بِكِتَابٍ مِنْ قَبْلِ هَٰذَا أَوْ أَثَارَةٍ مِنْ عِلْمٍ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ بگو: جز خدا همه آن بتهایی که به خدایی می‌خوانید به من نشان دهید که آیا در زمین چیزی آفریده‌اند؟ یا شرکتی با خدا در خلقت آسمانها دارند؟ اگر از کتب آسمانی پیشین دلیلی بر خدایی بتان دارید یا کمتر اثر و نشان بر درستی عقیده شرک یافته‌اید اگر راست می‌گویید بر من بیاورید. آیه 4 سوره احقاف قرآن درنهج البلاغه: قرآن، نور همیشه تابان :ثُمَ انزَلَ عَلَیهِ الکِتابَ نوُراً لا تُطفَأُ مَصابیحُهُ وَسِراجاً لا یَخبوُ تَوَقُّدُهُ. ( خطبه/198)ترجمه:سپس قرآن را بر او نازل فرمود، قرآن نوری است که خاموشی ندارد چراغی است که درخشندگی آن زوال نپذیرد.شرح:«اما اینکه قرآن نور است چون مردم به وسیله آن ازظلمات جهل هدایت می شوند. نور دنیا که در ظلمات شب مردم را هدایت می کند.» حبیب الله، الهاشمی الخوئی، منهاج البراغه فی شرح نهج البلاغه،ج12، ص304.«اما واژه ی مصابیح را یا برای دانش ها و حکمت هایی که قرآن پخش کرده و مردم از آن ها پیروی کرده اند و یا برای دانشمندان و آنانی که احکام قرآن را به کار بسته وبه آن آراستگی یافته اند، استعاره فرموده است.چراغی است که فروغش قطع نمی شود؛ یعنی، به سبب تابش انوار قرآن، هدایت و راهنمایی مردم پایان نمی یابد واین معنای جمله نخست را دارد.» قربانعلي، محمدی مقدم، شرح نهج البلاغه ابن میثم، ج3، ص829.نور بودن قرآن در قسمت های دیگر نهج البلاغه نیز آورده شده است. از جمله همین خطبه و خطبه ی 156 قرآن تنها راه شناخت صفات خداکفَمَا دَلَّکَ القُرآنُ عَلَیهِ مِن صِفَتِهِ فَائتَمَّ بِهِ (خطبه/91)ترجمه:آنچه را که قرآن از صفات خدا بیان می دارد،به آن اعتماد کن.شرح:«امیرالمؤمنین(علیه السلام) درجملات فوق،دواصل کلّی مهم را گوشزد فرموده اند:اصل یکم –محدودیت معرفت انسانی و نارسائی وسائل آن در برابر شناخت صفات خداوندی.اصل دوّم-ضرورت رجوع به قرآن برای مسأله ی مذکور... بطور اجمال باید گفت:آن کدامین مغز و روان سالم است که محدودیت حواس و ذهن و آزمایشگاههای ساخته شده ی فکرو دست بشری را بداند و از محدودیت هدف گیریهای آدمی در تحصیل معرفت اطلاع داشته باشد و دخالت اصول پیش ساخته در دانستنی ها را متوجه باشد؛با اینحال ادعا کند که ما با واقعیات جهان هستی آنچنانکه هستند روبرو میشویم و آنها را می شناسیم و صفات خداوندی را هم بوسیله این شناخت درک می کنیم؟!» محمد تقی،جعفری تبریزی،ترجمه و تفسیر نهج البلاغه، ج15،ص287. قرآن درروایات: قال امیرالمؤمنین علیه السلام :وَ اعلَموا اَنَّ هذَالقُرآنَ هُوَ النّاصِحُ الَّذی لا یَغُشُّ، وَالهادِی الَّذی لایُضِلُّ ، وَالمُحَدِّثُ اَّلذی لایَکذِبُ .بدانید که این قرآن پندآموز است که خیانت نمی کند؛ وهدایت گری است که گمراه نمی سازد ؛ وسخن گویی است که دروغ نمی گوید . نهج البلاغه خطبه 176 قران درشعرفارسی:حديث عشق و ايمان است قرآن / صفا بخش دل و جان است قرآن/گلي از گلشن فيض الهي / نه تنها گل ، گلستان است قرآن/ مفسران نامدار قرآن: ابن عباس، صحابي مفسر:عبدالله بن عباس بن عبدالمطلب بن هاشم، پسرعموي پيامبراسلام سه سال قبل از هجرت متولد گرديد، او هفت سال در دوران طفوليت عصر پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) را درک کرده است، ولي بيشترين بهره و استفاده را از مکتب تفسيري امام علي بن ابي طالب (عليه السّلام) برده و از رسول الله روايت کرده است.عطاء بن ابي رباح نيز در تفسير قمي، آيه « فَهَلْ يَنظُرُونَ إِلَّا السَّاعَةَ » را از او روايت کرده است. دانش وسيع و اندوخته هاي کامل او موجب شد که وي را « ترجمان القرآن » يا « حبر أمت » و اعلم الناس عصر خود يا « صدرالمفسرين » بنامند.اهل نظر و تحقيق، او را وارث علوم پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) معرفي نموده اند و مشهور است که پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) در حق او با اين لفظ دعا کرد: « اللهمّ فَقِهّهُ في الدينِ، وَ عِلّمهُ التأويلَ؛ خدايا او را فقيه در دين و عالم و آشنا به تأويل قرآن قرار بده ».پيداست که دعاي پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) در حق او مستجاب و پذيرفته شد، چون تعداد زيادي از احاديث مربوط به معاني و تفاسير قرآن از او منقول و او در حل معضلات قرآني يکي از استوانه ها و محورهاست.علامه حلي در بخش اول از خلاصه در باب حرف عين گفته است:عبدالله بن عباس از اصحاب و ياران رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) محب و دوستدار و شاگرد علي (عليه السّلام) بود، شأن او در جلالت و اخلاص نسبت به علي (عليه السّلام) مشهورتر از آن است که مخفي و ناپيدا باشد.کشّي در رجال خود احاديثي را که متضمن قدح او مي باشد روايت کرده است، ولي شأن و عظمت او بالاتر از آن است. صاحب معجم رجال الحديث در پايان نقل آرا و نظرات گوناگون، مي نويسد: « او فردي جليل القدر و مدافع علي (عليه السّلام) و حسنين (عليه السّلام) بود و تمام مطالب مربوط به قدح و تضعيف او مخدوش است ». ابن النديم در الفهرست، تفسير او را پس از تفسير امام باقر (عليه السّلام) نام مي برد و مي گويد: در کتاب هايي که در تفسير قرآن تأليف شده، نخست کتاب الباقر محمد بن عليّ بن الحسين (عليه السّلام) به روايت ابوالجارود زياد بن منذر ... و کتاب ابن عباس به روايت مجاهد و حميد بن قيس از مجاهد و عيسي بن ميمون از ابونجيح از مجاهدت را روايت کرده اند. مرحوم آقابزرگ تهراني در الذريعه گويد: دو تفسير به ابن عباس نسبت داده شده است: تفسير ابن عباس عن الصحابة، تأليف ابواحمد عبدالعزيز بن يحيي بن احمد بن عيسي جلودي، ( متفواي 332 هـ ). تفسير تنوير المقياس من تفسير عبدالله بن عباس. اين تفسير نيز که در چهار جزء قرار دارد و دربرگيرنده بخشي از آيات کريم است. نه همه آيات، و اخيراً در مصر در سال 1290 چاپ شده است و فريد وجدي و ديگران آن را از تأليفات ابن عباس شمرده اند.در اين دو تفسير مي توان روايات منقول از ابن عباس را مشاهده کرد، اما اين که تأليف مستقل يا اثر مستقيم او باشد، بعيد به نظر مي رسد، چون در کتاب الضوء اللامع تأليف حافظ شمس الدين محمد بن عبدالرحمان سخاوي، آن را به محمد بن يعقوب فيروزآبادي، صاحب قاموس ( متوفاي 817 هـ ) نسبت داده و از ابن عباس روايت کرده با آن چه در اين تفسير در بولاق در سال 1290 هـ ق يا آن چه در بمبئي هندوستان چاپ شده، سند روايت کتاب به عمار بن عبدالحميد هروي مي رسد که روايت گر از علي بن اسحاق سمرقندي ( متوفاي 237 ) بوده است و سمرقندي از محمد بن مروان ( سدي صغير، متوفي 186 هـ ) روايت مي کند و او از محمد بن سائب کلبي ( متوفاي 146 هـ ) و او نيز از ابوصالح ميزان بصري و او نيز از ابن عباس روايت مي نمود. چون سيوطي در کتاب الاتقان ضمن نقل دعاي « اللهمَّ عَلَّمهُ الحکمةَ » يا « اللهمّ بارک فيه وَانشُر منه » راه هاي منتهي به ابن عباس را نقل مي کند و مي گويد: « سند کلبي از أبي صالح ميزان بصري ضعيف ترين سندها است ». ولي ابن عبدي در الکامل مي گويد:کلبي احاديث شايسته و خاصي از ابوصالح ميزان بصري دارد و آن معروف به تفسير است و تفسيري طولاني تر و پرمايه تر از آن وجود ندارد و پس از او مقاتل بن سليمان تفسيري دارد ولي تفسير کلبي برتر از آن است، چون در تفسير مقاتل مسلک هاي ردي و نيز وجود دارد. خلاصه آن که در پيشگامي يا ترجمان القرآن بودن ابن عباس شک و ترديدي نيست و احاديث تفسيري متعددي از او در زمينه آيات قرآن و احکام فقهي نقل شده است، ولي تفسير تنوير المقياس که منتسب به ابن عباس است و معمولاً شرح لفظي و لغوي آيات مي باشد و گاهي نيز شأن نزول آيات را نقل مي کند و در چهارصد صفحه بزرگ قرار دارد که در چاپخانه « الاستقامة » مصر در سال 1380 تجديد چاپ شده و در آغاز سوره ها آمده است: « و من السورة التي تذکر فيها البقرةَ » يا « يذکر فيها النحل » نمي تواند اثر تأليفي ابن عباس باشد.ابن عباس پس از عمري تلاش و کوشش در راه احياي دست آوردهاي رسالت در سال 68 هـ در طائف درگذشت. داستانهای قرآنی: ادريس از پیامبران الهی است كه در زمان بين آدم و نوح می زیسته است. قرآن در دو جا از او نامبرده و از او به نيكى ياد كرده است. چون كتاب ها را بسيار درس مي داد از اين رو او را ادريس ناميدند، و او نخستين كسى بوده كه قلم بدست گرفت و نوشت و خياط و دوزنده نیز بود.بيشتر لغويان «ادريس» را واژه‌اى عربى و از ماده «درس» مشتق دانسته و وجه اين نامگذارى را كثرت دانش يا ممارست او بر آموزش، ذكر كرده‌اند[۱] اگر چه برخى به اشتقاق آن از ماده «دروس» به معناى پنهان شدن، معتقد بوده و علت آن را پنهان شدن ناگهانى ادريس بيان نموده‌اند.فيروزآبادى در كتاب قاموس مي نويسد ادريس پيغمبر عليه السلام از دراسة «خواندن» نيست، زيرا آن اعجمى است، ليكن در تفسير على ابن ابراهيم قمى رحمه اللَّه است: «حضرت امام صادق عليه السلام فرموده: و سمى ادريس لكثرة دراسته الكتب: اين كه او ادريس ناميده شد براى آنست كه كتاب ها را بسيار مي خواند و درس مي داد.» بنابراين قطعا لفظ ادريس عربى خواهد بود، و آنچه فيروزآبادى گفته درست نيست.نسب او ادریس بن یارد بن مهلائیل بن قینان بن انوش بن شیث بن آدم علیه السلام می باشد.ابن اثير در (كامل) مى گويد: بعد از او شيث انوش به سياست مملكت پرداخت و جانشين پدر شد و عمر انوش 705 سال بود، بعد از او پسرش قينان به وصايت رسيد در حالى كه انوش فرزندان بسيارى داشت و بعد از قينان پسرش مهلائيل به وصايت رسيد و بعد از مهلائيل پسرش يارد وصى او شد و از يارد اخنوخ متولد شد كه همان ادريس نبى علیه السلام است و حكماى يونان او را هرمس حكيم مى نامند.در مجمع البيان فرموده: او جد پدر حضرت نوح عليه السلام است، اسم او در تورات اخنوخ است و ناگفته نماند: روايات درباره آسمان رفتن او زياد است و اين در صورت صحيح بودن بعيد نيست، در تورات سفر تكوين باب پنجم مى نويسد: يارد صد و شصت دو سال زندگى كرد و خنوخ را به دنيا آورد و از خنوخ، متوشالخ به دنيا آمد سپس متوشالخ را «لمك» نام مى برد و گويد: از «لمك» نوح به دنيا آمد اين مؤيد سخن. مجمع البيان است كه فرمود: ادريس جد نوح بود.قرآن در دو جا از او نامبرده و از او به نيكى ياد كرده است:«وَ إِسْمعِيلَ وَ إِدْرِيسَ وَ ذَاالْكِفْلِ كُلٌّ مِنَ الصّابِرِينَ»: و اسماعيل و ادريس و ذوالكفل را ياد كن كه همه از صابران بودند. (سوره انبياء آیه 85)«وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ إِدْرِيسَ إِنَّهُ كَانَ صِدِّيقًا نَّبِيًّا»: و در اين كتاب، ادريس را ياد كن كه پيامبرى بسيار راستگو بود.(در این آیه چون ادريس «كه در زمان بين آدم و نوح بوده» نخستين كسى بود كه اظهار نبوت كرده و پيغمبرى را آشكار ساخته او را يادآورى نموده، مي فرمايد: اى محمد صلى الله عليه و آله براى مردم داستان) ادريس (يكى از اجداد نوح) را (كه نام او اخنوخ است) ياد كن كه او (در گفتار و كردار) بسيار راستگو و هم پيغمبر (بلند مرتبه و بزرگوار) بوده (گفته اند: چون كتاب ها را بسيار درس مي داد از اين رو او را ادريس ناميدند، و او نخستين كسى بوده كه قلم بدست گرفت و نوشت و خياط و دوزنده بوده و دوختن لباس را ياد داد، و خداى تعالى علم نجوم و ستاره شناسى و علم حساب و هيئت «علمى كه در آن از اجرام سماويه گفتگو مي شود» را به او آموخت .برخى از مفسران در آيه هاى: «و زَكَرِيّا و يَحيى و عيسى و اِلياسَ كُلٌّ مِنَ الصّلِحين» (سوره انعام آیه 85) و «و اِنَّ اِلياسَ لَمِنَ المُرسَلين» (سوره صافات آیه 123) الياس را همان «ادريس» دانسته، ويژگى ها و داستان هايى را كه براى ادريس گفته شده، در ذيل اين آيات براى «الياس» آورده‌اند.برخى آيه «سَلمٌ عَلى اِلياسين» (سوره صافات آیه 130) را «سَلمٌ عَلى اِدراسين» يا «اِلياسين» قرائت كرده و آن را به «ادريس» تفسير كرده‌اند. ولى گويا «الياس» غير از «ادريس» است؛ زيرا در سوره انعام آمده است:«و تِلكَ حُجَّتُنا ءاتَينها اِبرهيمَ عَلى قَومِهِ نَرفَعُ دَرَجت مَن نَشاءُ اِنَّ رَبَّكَ حَكيمٌ عَليم × و وهَبنا لَهُ اِسحـقَ و يَعقوبَ كُلاًّ هَدَينا و نوحا هَدَينا مِن قَبلُ و مِن ذُرِّيَّتِهِ داوودَ و سُلَيمنَ و اَيّوبَ و يوسُفَ و موسى و هرونَ و كَذلِكَ نَجزِى المُحسِنين و زَكَرِيّا و يَحيى و عيسى و اِلياسَ كُلٌّ مِنَ الصّلِحين». (سوره انعام آیه های 83ـ85): در اين آيه، ضمير «مِن ذُرِّيَّتِهِ» يا به «ابراهيم» يا به «نوح» باز‌مى گردد كه در هر دو صورت نمى تواند مراد از «الياس»، همان «ادريس» باشد زيرا الياس يا از فرزندان حضرت ابراهیم خواهد بود يا حضرت نوح؛ در حالى كه ادريس، پيش از نوح و از نياكان او است. دريس عليه السلام از جمله بندگانِ صابر الهى و بندگان صالح خداوند و برخوردارى ادريس عليه السلام از رحمت خاص الهى می باشد: «...و إدريس... كلٌّ مّن الصّبرين وأدخلنهم فى رحمتنآ إنّهم مّن الصّلحين». (سوره انبياء 85 و 86‌)ادريس عليه السلام پيامبرى راست گفتار و درست كردار و داراى منزلتى والا، نزد پروردگار می باشد: «واذكر فى الكتب إدريس إنّه كان صدّيقا نّبيا × ورفعنه مكانا عليا». (سوره مريم آیه ‌56 و 57)در صحف ادريس آمده است: هر كه آفريده را شناخت، آفريدگار را شناخت و هر كه روزي را شناخت، روزي رسان را شناخت و هر كه خود را شناخت، پروردگارش را شناخت.در صحف ادريس آمده است: چون وارد نماز شديد، ذهن و فكر خود را متوجه آن سازيد و خدا را با دلي پاك و فارغ (از هر چه جز اوست) بخوانيد و با خضوع و خشوع و فرمانبرداري و فروتني، مصالح و منافع خود را از او بخواهيد و هرگاه ركوع و سجود كرديد افكار دنيوي و خيالات بد و ناشايست و كردارهاي زشت و انديشه مكر و خدعه و حرام خواري و تجاوز و دشمني و كينه ها را، از خود دور سازيد و همه اينها را از ميان خود به دور افكنيد. منبرسوم: قرآن ، كتاب هدايت و ارشاد است . قرآن درقرآن: اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِيثِ كِتَابًا مُتَشَابِهًا مَثَانِيَ تَقْشَعِرُّ مِنْهُ جُلُودُ الَّذِينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ ثُمَّ تَلِينُ جُلُودُهُمْ وَقُلُوبُهُمْ إِلَىٰ ذِكْرِ اللَّهِ ۚ ذَٰلِكَ هُدَى اللَّهِ يَهْدِي بِهِ مَنْ يَشَاءُ ۚ وَمَنْ يُضْلِلِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ هَادٍخدا قرآن را فرستاد که بهترین حدیث (و نیکوترین سخن آسمانی خدا) است، کتابی که آیاتش همه (در کمال فصاحت و اعجاز) با هم مشابه است و در آن ثنای خدا (و خاصان خدا) مکرر می‌شود، که از تلاوت (آیات قهر) آن خدا ترسان را لرزه بر اندام افتد و (با آیات رحمت) باز آرام و سکونت یابند و دلهایشان به ذکر خدا مشغول گردد. این (کتاب) همان (رحمت و) هدایت خداست که هر که را خواهد به آن رهبری فرماید، و هر کس را خدا به گمراهیش واگذارد دیگر هیچ هدایت کننده‌ای نخواهد داشت. آیه 23 سوره زمر قرآن درنهج البلاغه: قرآن، دریای که قعر آن درک نمی شود.وَ بَحراً لا یُدرِکُ قَعَرُهُ. ( خطبه/198 )ترجمه:دریایی است که ژرفای آن درک نمی شود. شرح:«واژه ی بحر از دو نظر برای قزآن استعاره شده است،یکی از نظرعمق اسرار آن است و همانگونه که با فرو رفتن در دریای ژرف به قعر آن نمی توان رسید، خردها واندیشه ها نیز ازاینکه بر اسرار قرآن احاطه پیدا کنندوبه عمق معانی ومقاصد آن برسند ناتوانند؛ دیگر به ملاحضه ی این است که قرآن معدن نفایس علوم و فضایل است همان گونه که دریا محل گوهرهای گرانبهاست.» قربانعلی،محمدی مقدم،شرح نهج البلاغه ابن میثم،ج3،ص 830. خوشبختی انسان در گروقرآن:أَمَرَهُ بِتَقوَی،اللهِ،وَ إِِیثَارِ طَاعَتِهِ،وَاتِّبَاعِ مَا أَمَرَ بِهِ فِي کِتَابِهِ:مِن فَرَائِضِهِ وَ سُنَنِهِ،الَّتِي لَایَسعَدُ أَحَدٌ إِلَّا بِإِتَّبَاعِهَا،وَ لَایَشقَی إِلَّا مَعَ جُحُودِهَا وَ إِضَاعَتِهَا. (نامه/53)ترجمه:اورا به ترس از خدا فرمان می دهد،و اینکه اطاعت خدا را بر دیگری کارها مقدّم دارد،و آنچه در کتاب خدا آمده،از واجبات و سنّت ها را پیروی کند،دستوراتی که جز با پیروی آن رستگار نخواهد شد،و جز با نشاختن و ضایع کردن آن جنایتکار نخواهد گردید.قرآن،کتاب هدایتکوَ الهَادِی الَّذِی لَا یُضِلُّ (خطبه/176)ترجمه:هدایت کننده ای است که گمراه نمی سازد.شرح:«این کتاب از جانب خالق همه کائنات است که به موجودیت همه ی آنها داناست و استعداد گردیدن های تکاملی آنها را به بهترین وجه تعبیه نموده و به سوی مقصد اعلایی که برای آنها مقررداشته است،به وسیله کتب آسمان که این کتاب جامع همه آنهاست؛هدایت فرموده است.» محمد تقی،جعفری تبریزی،ترجمه و تفسیر نهج البلاغه،ج27،ص154. قرآن درروایات: قال علی علیه السلام :ما جالَسَ هذَاالقُرآنَ اَحَدٌ الّا قامَ عَنهُ بِزِیادَةٍ اَو نُقصانِ؛ زِیادَةٍ فی هُدًی اَو نُفصانِ مِن عَمًی .هیچ کس با این قرآن همنشین نشد ، مگر آن که چون از نزد آن برخاست با فزونی و کاستی همراه بود؛ فزونی در هدایت، و کاستی ازکوردلی . نهج البلاغه خطبه 176 قران درشعرفارسی:نسيم كوي جـــانــــــــــان است قرآن/ شميم عطر رحمان است قرآن/بود روشنـــــــگر راه ســـــــــــــــعادت / چو خورشيد فروزان است قرآن/به گلزارش ، خـــــزان راهــــي نـــدارد/بهاران در بهاران است قرآن/صفاي بوســـتـان آســــــــــمانـي است / شكوه باغ رضوان است قرآن/رهـــــــــاند آدمــــــي را ،از جهـــــــــالت/ فروغ علم و ايمان است قرآن/طـــــــراوت بخــــش روح مؤمنيــن است / به جسم عارفان ، جان است قرآن/به صدق و راستـــــي همتـــــــــــا ندارد / رفيق نيك پيمان است قرآن/نهان در سيــــــنه او ، سٌر عشـق است /كليد گنج عرفان است قرآن/بود معــــجز ، رســـول هاشــــــــــمي را/كه در شأنش ثناخوان است قرآن/طبـــــيب درد هاي بـــــــي دوا اوســـــت / به جان خسته در مان است قرآن/تسطــلي بخش دلــــــهاي غمين است/ چراغ شام حرمان است قرآن/خلــــــــل كـــــــي ره برد بر ساحت او ؟/ بنائي سخت بنيان است قرآن/در آن سامان كه سامان نيست كس را / پناه هر مسلمان است قرآن / مفسران نامدار قرآن: سدّي، مفسر قرن دوم:قرن دوم اسلامي، علم تفسير از توسعه و گسترش نسبتاً بيشتري برخوردار بوده است، اين قرآن که دوره ي تابعان يا تابعان تابعان به شمار مي آيد، در تفسير قرآن، علاوه بر اتکاي به قرآن و کلام پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) آرا و اقوال صحابي ها نيز مدنظر قرار مي گيرد. در اين دوره با گسترش فتوحات اسلامي و مهاجرت برخي از محدثان به نواحي گوناگون، حوزه هاي اسلامي متنوعي به وجود آمد؛ مانند حوزه مکه، مدينه، عراق و غيره.ابومحمد اسماعيل بن عبدالرحمان کوفي معروف به سدّي ( متوفاي 127 ) از مفسران عهد تابعين و از اصحاب امام سجاد و امام صادق (عليه السّلام) مي باشد. او قرشي، تابعي، کوفي و منتسب به « سده ي » مسجد کوفه مي باشد. سدي صغير محمد بن مروان بن عبدالله بن اسماعيل سدي از نوادگان او است. او روايت گر تفسير ابن عباس از محمد بن سائب کلبي مي باشد.سيوطي در الإتقان گويد:اسماعيل سدي تفسير خود را با اسناد به ابن مسعود و ابن عباس نقل مي کند و از پيشوايان تفسير مانند سفيان ثوري و شعبه، روايت مي نمايد تفسير سدي يکي از بهترين و کامل ترين تفاسير مي باشد. او در پايان مي افزايد: « محمد بن جرير طبري اغلب از تفسير سدي، نقل مي کند ». مرحوم آقابزرگ تهراني در الذريعه إلي تصانيف الشيعة درباره ي تفسير سدي چنين مي نويسد:مؤلف آن أبومحمد أسماعيل بن عبدالرحمان بن ابي کريمة القرشي التابعي الکوفي معروف به « سدي کبير » منتسب به سده ي مسجد کوفه، مفسر معروفي است که در سال 127 از دنيا رفته است. او از اصحاب و ياران امام علي بن الحسين و محمد بن علي و جعفر بن محمد (عليه السّلام) بوده و از نوادگان سدي صغير محمد بن مروان بن عبدالله بن اسماعيل متوفاي 186 مي باشد؛ همان فردي که روايت گر تفسير ابن عباس از طريق محمد بن سائب کلبي است که در سال 146 از دنيا رفته است و گاهي به علت مصاحبت و مجاورت با کلبي او را محمد بن مروان کلبي نيز مي گويند؛ آن چنان که در تاريخ بغداد آمده است... علامه سيدهاشم کتکاني در تصانيف خود از تفسير سدي چنين نقل مي کند: « سدي مفسر معروف، معاصري نيز دارد که در اسم، لقب و مذهب با او اشتراک دارد ولي او مفسر نيست؛ بلکه اسماعيل بن موسي فزاري سدي کوفي است که در سال 145 هـ فوت کرده است و ابن حجر عسقلاني در کتاب التقريب شرح حال او را مي نگارد آن چنان که شرح حال سدي مفسر را نيز آورده و تصريح به تشيع او نموده است. سدي با توجه به دوره تدوين آن مي بايست تفسير به مأثور و منقول باشد.طبري مورخ و مفسر معروف، فراوان از او نقل مي کند، ولي کتابي با نام خاص او به نظر نگارنده نرسيده است. معلوم مي شود که قبلاً چنين تفسيري وجود داشته، ليکن به دست ما نرسيده است. داستانهای قرآنی: حضرت نوح علیه السلام اولين پيغمبر اولواالعزم است كه خداى عزوجل او را با كتاب و شريعت فرستاده است، بنابراين، كتاب او اولين كتاب آسمانى است. آن جناب نهصد و پنجاه سال مشغول دعوت قوم خود بوده، ولى قوم او جز به استهزاء و نسبت جنون به او دادن عكس العملى از خود نشان ندادند تا آن كه در آخر از پروردگار خود يارى طلبيد. نوح پس از امر الهی و با تاييد و تسديد خداوند، مشغول ساخت كشتى شد و پس از اتمام، امر خداى تعالى مبنى بر نزول عذاب وطوفان سهمگین صادر شد و به جز افرادى كه مقدر شده بود، همگی هلاك شدند.حضرت امام صادق عليه السلام فرمودند: اسم حضرت نوح عبدالغفار بوده و جهت آن كه آن حضرت را نوح ناميدند اين بود كه: زياد بر حال خود گريه و نوحه مي كرد.مردى شامى از اميرالمؤمنين علیه السلام پرسيد كه اسم نوح چه بود؟ آن حضرت فرمود: اسم نوح (سكن) بود و به اين علت نوح ناميده شد كه او نهصد و پنجاه سال با نوحه و بى تابى قوم خود را به سوى دين حق دعوت مى كرد.نوح عليه السلام بن لامك بن متوشلخ بن أخنوخ - و هو إدريس عليه السلام - بن يارد بن مهلائيل بن قينان بن أنوش بن شيث بن آدم.نام حضرت نوح علیه السلام 43 بار در قرآن کریم آمده است و یك سوره به نام او اختصاص داده شده است و حدود 114 آيه از آيات قصص قرآنى درباره شخصيت نوح و دعوت او می باشد او نخستین پیامبر اولوالعزم است كه دارای شریعت و كتاب مستقل بوده است.«وَلَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحاً إِلى قَوْمِهِ فَلَبِثَ فِيهِمْ أَلْفَ سَنَةٍ إِلّا خَمْسِينَ عاماً»: و به راستى، نوح را به سوى قومش فرستاديم پس در ميان آنان 950 سال درنگ كرد... (سوره عنكبوت، آيه 14)«وَأُوحِيَ إِلَى نُوحٍ أَنَّهُ لَن يُؤْمِنَ مِن قَوْمِكَ إِلاَّ مَن قَدْ آمَنَ فَلاَ تَبْتَئِسْ بِمَا كَانُواْ يَفْعَلُونَ»: به نوح وحی شد که: «جز آنها که (تاکنون) ایمان آورده‌اند، دیگر هیچ کس از قوم تو ایمان نخواهد آورد! پس از کارهایی که می کردند، غمگین مباش! (سوره هود، آيه 36)«سَلَامٌ عَلَى نُوحٍ فِي الْعَالَمِينَ»: سلام بر نوح در میان جهانیان باد! (سوره صافات، آيه 79)«وَقَالَ نُوحٌ رَّبِّ لَا تَذَرْ عَلَى الْأَرْضِ مِنَ الْكَافِرِينَ دَيَّارًا»: نوح گفت: پروردگارا! هیچ یک از کافران را بر روی زمین باقی مگذار! (سوره نوح، آيه 26)بعثت و رسالت نوح علیه السلام بشر بعد از حضرت آدم علیه السلام به صورت يك امت ساده و بسيط زندگى مى كرد و فطرت انسانيت خود را راهنماى زندگى خود داشت، تا آن كه رفته رفته روح استكبار در او پيدا شد و گسترده گشت و در آخر، كارش به استعباد يكديگر انجاميد، بعضى بعض ديگر را تحت فرمان خود گرفتند و زيردستان ما فوق خود را رب خود پنداشتند و همين پندار بذرى بود كه كاشته شد، بذرى كه هر زمان و در هر جا كه كاشته شود و سپس جوانه بزند و سبز شود و رشد كند، چيزى به جز دين و ثنيت و اختلاف شديد طبقاتى يعنى استخدام ضعفا بوسيله اقويا و برده گرفتن و دوشيدن افراد ذليل بوسيله قدرتمندان را به بار نمى آورد، آرى همه اختلاف ها و كشمكش ها و خونريزي هاى بشر از آنجا آغاز گرديد.در زمان نوح علیه السلام فساد در زمين شايع گشت و مردم از دين توحيد و از سنت عدالت اجتماعى روي گردان شده و به پرستش بت ها روى آوردند و خداى سبحان نام چند بت آن روز را كه عبارت بودند از "ود"، "سواع"، "يغوث"، "يعوق" و "نسر" در سوره نوح علیه السلام ذكر كرده.فاصله طبقاتى روز به روز بيشتر شد و آنهايى كه از نظر مال و اولاد قوى تر بودند حقوق ضعفاء را پايمال كردند و جباران، زيردستان را به ضعف بيشتر كشانيده و طبق دلخواه خود بر آنان حكومت كردند. (با استفاده از سوره اعراف، سوره هود و سوره نوح)در اين زمان بود كه خداى تعالى نوح علیه السلام را مبعوث كرده و او را با كتاب و شريعتى به سوى آنان گسيل داشت تا از راه بشارت و انذار، به دين توحيد و ترك خدايان دروغين دعوتشان نموده مساوات را در بينشان برقرار سازد. (سوره بقره، آيه 21)به طورى كه از تمامى آيات مربوط به داستان نوح علیه السلام برمى آيد. آن جناب همواره قوم خود را به توحيد خداى سبحان و ترك شرك دعوت مى كرد، و به طورى كه از دو سوره نوح و سوره يونس، و سوره آل عمران آيه 19 برمى آيد آنان را به اسلام مى خواند، و به طورى كه از سوره هود آيه 28 استفاده مى شود از آنان مى خواسته تا امر به معروف و نهى از منكر كنند و نيز همان طور كه از آيه 103 سوره نساء و آيه 8 سوره شورى برمى آيد، نماز خواندن را نيز از آنان مى خواسته و بطورى كه از آيه 151 و 152 سوره انعام برمى آيد رعايت مساوات و عدالت را نيز از آنان مى خواسته و دعوتشان مى كرده به اين كه به فواحش و منكرات نزديك نشوند، راستگو باشند و به عهد خود وفا كنند و به طورى كه از آيه 41 سوره هود برمى آيد آن جناب اولين كسى بوده كه مردم را دعوت مى كرده به اين كه كارهاى مهم خود را با نام خداى تعالى آغاز كنند.از آيات سوره نوح و سوره قمر و سوره مومنون برمى آيد كه آن جناب قوم خود را دائما دعوت مى كرده به اين كه به خداى تعالى و آيات او ايمان بياورند و در اين دعوت منتهاى جد و جهد را به خرج مى داده و شب و روز و آشكارا و پنهان وادارشان مى كرده به اين كه حق را بپذيرند، ولى قومش جز به عناد و تكبر خود نمى افزودند، هر قدر او دعوت خود را بيشتر مى كرده آنان سركشى و كفرشان را بيشتر مى كردند و به جز اهل و اولادش وعده اندكى كه از غير آنان ايمان نياوردند، به طورى كه ديگر از ايمان آوردن سايرين به كلى مايوس گرديد در آن هنگام به درگاه پروردگار خود شكايت برده و از او طلب نصرت كرد.از آيات سوره عنكبوت برمى آيد كه آن جناب نهصد و پنجاه سال مشغول دعوت قوم خود بوده، ولى قوم او را جز به استهزاء و مسخره كردن و نسبت جنون به او دادن عكس العملى از خود نشان ندادند، آنها وى را متهم مى كردند به اين كه منظورش اين است كه به آقايى و سرورى بر ما دست يابد، تا آن كه در آخر از پروردگار خود يارى طلبيد.و از آيات سوره هود استفاده مى شود كه بعد از اين استنصار، خداى تعالى به وى وحى كرد كه از قومش به جز آن چند نفرى كه ايمان آورده اند احدى ايمان نمى آورد و آن جناب را درباره قومش تسليت گفت و دلگرمى داد و به طورى كه از آيات سوره نوح استفاده مى شود، نوح علیه السلام قوم خود را به هلاكت و نابودى نفرين كرد و از خداى تعالى خواست تا زمين را از لوث وجود همه آنان پاك كرده و احدى از آنان را زنده نگذارد و بطورى كه از آيات سوره هود برمى آيد خداى تعالى به آن جناب وحى كرد كه زير نظر ما و طبق وحى ما كشتى را بساز.از آيات سوره هود برمى آيد كه خداى تعالى به آن جناب دستور داد تا كشتى را با تاييد و تسديد او بسازد و آن جناب شروع به ساختن آن كرد كه مردم دسته دسته از محل كار آن جناب گذشته و او را مسخره مى كردند، چون كشتى آب مى خواهد و كشتى سازى بايد در لب دريا باشد و آن جناب اين كار را در بيابانى بدون آب انجام مى داد و همين باعث مى شد كه مردم او را مسخره كنند و آن جناب در پاسخشان مى فرمود اگر امروز شما ما را مسخره مى كنيد بزودى خواهيد ديد كه ما شما را مسخره مى كنيم و بزودى خواهيد فهميد كه كسى كه دچار عذاب گردد خوار و ذليل و بيچاره مى شود و عذابى كه مى آيد عذابى است مقيم و غيرقابل زوال و نيز از دو سوره هود و سوره مومنون برمى آيد كه خداى عزوجل براى نزول آن عذاب، علامتى قرار داده بود و آن اين بوده كه آب از تنورى بالا مى زند.نوح علیه السلام همچنان كه از سوره هود و مؤمنون استفاده مى شود مشغول ساختن كشتى بود تا اين كه آن را به اتمام رسانيد و امر خداى تعالى مبنى بر نزول عذاب صادر شد و آن تنور شروع به جوشيدن كرد، در اين هنگام خداوند متعال به آن جناب وحى فرستاد كه از هر حيوان يك جفت نر و ماده سوار كشتى كند و نيز اهل خود را به جز افرادى كه مقدر شده بود، هلاك شوند يعنى همسرش كه خيانت كار بود و فرزندش كه از سوارشدن امتناع ورزيده بود و نيز همه آنهايى كه ايمان آورده بودند، سوار كند.و از سوره قمر برمى آيد همين كه آنها را سوار كرد خداى تعالى درهاى آسمان را به آبى ريزان باز كرد و زمين را به صورت چشمه هايى جوشان بشكافت، آب بالا و پايين براى تحقق دادن امرى كه مقدر شده بود دست به دست هم دادند و نيز از سوره هود استفاده مى شود كه رفته رفته آب زمين را فراگرفت و بالا آمد و كشتى را از زمين كند، كشتى در موجى چون كوه هاى بلند سير مى كرد و طوفان همه مردم روى زمين را فراگرفت و همه را در حالى كه ستمگر بودند، هلاك كرد و خداى تعالى به آن جناب دستور داده بود همين كه در كشتى مستقر شدند خدا را در برابر اين نعمت كه از شر قوم ستمكار نجاتشان داد حمد بگويند و در پياده شدن از او بركت بخواهند و نوح علیه السلام گفت: «الْحَمْدُلِلَّهِ الَّذِي نَجَّانا مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ» (سوره مؤمنون، آيه 28) و نيز گفت: «رَبِّ أَنْزِلْنِي مُنْزَلًا مُبارَكاً وَ أَنْتَ خَيْرُ الْمُنْزِلِينَ». (سوره مؤمنون، آيه 29)بعد از آن كه طوفان به دليل آيه 77 سوره صافات عالم گير شده و مردم روى زمين همه غرق شدند، خداى تعالى به زمين فرمان داد تا آب خود را ببلعد و به آسمان نيز فرمان داد تا از باريدن بايستد، آب از ظاهر زمين كاسته شد و كشتى بر بالاى كوه جودى قرار گرفت و فرمان «وَ قِيلَ بُعْداً لِلْقَوْمِ الظَّالِمِينَ؛ دورى باد بر عليه ستمكاران» صادر شد، آنگاه خداى تعالى به نوح وحى كرد كه: اى نوح! از كشتى پايين آى و با سلامى از ناحيه ما و بركاتى بر تو و امت هايى كه با تواند پياده شو كه بعد از اين طوفان، ديگر هيچ گاه دچار طوفانى عالم گير نخواهند شد چيزى كه هست بعضى از اين نجات يافتگان، امت هايى هستند كه خدا در دنيا از متاع هاى زندگى دنيا برخوردارشان مى كند و سپس عذابى دردناك آنان را فرامى گيرد، پس نوح و همراهان او از كشتى خارج شده و در زمين

تالیفات،تحقیقات و پژوهشهای حجه الاسلام حسن بابایی

سلسله منابر اهل بیت (ع)-جلد25 چهل منبرقرآنی سیمای قرآن ازدیدگاه قرآن و عترت مولف:حسن بابایی بسم الله الرحمن الرحیم آنگاه كه درون خويش را از خود تهي يافتي و بيرون از خويش را خالي از خدا، قرآن بخوان آنگاه كه در درياي خروشان زندگي، در چنگال طوفان جهل و ترس اسير شدي و ساحل صلاح و صلح و كشتي نجات و رهايي را آرزو كردي، قرآن بخوان آنگاه كه درون خويش را از خود تهي يافتي و بيرون از خويش را خالي از خدا، قرآن بخوان آنگاه كه در درياي خروشان زندگي، در چنگال طوفان جهل و ترس اسير شدي و ساحل صلاح و صلح و كشتي نجات و رهايي را آرزو كردي، قرآن بخوان آنگاه كه عقلت، احساست را به بند كشيد و فكرت، عشقت را و قوه پيوستن به يزدان به نيروي عرفان را از دست دادي، قرآن بخوان آنگاه كه در كوچه باغ هاي يأس، حيران و سرگردان، نااميد و پريشان، در جستجوي قطره اي آب، كشتزار خشك و قحطي زده انديشه ات را تسلي مي دهي، از درياي بي كران اميد لختي برگير وقرآن بخوان آنگاه كه مرگ را ختم و معاد را وهم و پندار خود را حتم يافتي، قرآن بخوان آنگاه كه غرور، وجودت را گرفت و تفاخر، شعورت را، و ذلت خويش را عزت يافتي و نخوت خويش را همت،قرآن بخوان آنگاه كه از فرط جهالت، امانت را از ياد بردي و به خيال سعادت، اسير ضلالت گشتي، قرآن بخوان آنگاه كه خود را خدا يافتي، يا خدا را جدا از خود، و يكي بودن شرك را توحيد پنداشتي و شمع را خورشيد، قرآن بخوانآنگاه كه مرگ خود را دور ديدي و حيات خويش را جاويد يافتي و دنيا و آخرت را جدا از هم و دنيا داري و بهشت را در كنار هم، قرآن بخوان آنگاه كه از درستي گسستي و بر مركب سستي نشستي و به پستي پيوستي و در منجلاب تباهي، ر هايي را خواستي، قرآن بخوان آنگاه كه نهايت سعادت را بودن و شهادت را نهايت حيات پنداشتي و ماندن را شرافت و رفتن را ضلالت و شدن را حماقت، قرآن بخوان آنگاه كه از بيعت با تاريكي و غيبت نور خسته شدي، قرآن بخوان آنگاه كه نسيان، گريبانت را گرفت و عصيان، دامانت را و معصيت خويش را معصوميت پنداشتي،قرآن بخوان آنگاه كه گذشته را حسرت و حال را عسرت و آينده را حيرت احساس كردي، شب قدر را به يادآور وقرآن بخوان آنگاه كه در دره هاي پستي و زبوني، در جستجوي راهي به سوي قله انسانيت، سنگستان را در مي نوردي و همچون اسير، زنداني دريچه هايي را مي جوئي،قرآن بخوان آنگاه كه در دل سياهي شب و در اعماق تاريك ظلمات، در جست وجوي نور و روشني، شمع وجودت از شور و التهاب مي سوزد و در آرزوي صلح و سپيدي، افق را به اميد نظاره فلق مي نگري تا شايد طلوع فجر را در نيمه شب تماشا كني، قرآن را باز كن تا در فلق برگ هايش، در افق انديشه ات فجر را ببيني، قرآن بخوان اصفهان/رمضان المبارک 1397 حسن بابایی منبراول: قرآن ، آيتى از عظمت و بزرگوارى خدا و معجزه جاويد اوست . قرآن درقرآن: آیات: تِلْكَ آيَاتُ اللَّهِ نَتْلُوهَا عَلَيْكَ بِالْحَقِّ ۚ وَإِنَّكَ لَمِنَ الْمُرْسَلِينَ این آیات خداست که به راستی بر تو می‌خوانیم و همانا تو از جمله پیغمبران مرسل هستی. آیه 252 سوره بقره قرآن درنهج البلاغه: هذَا القُرآنُ إِنّمَا هوَ خَطٌّ مَستورُ بَینَ الدَّفَّتینِ لایَنطِقُ بِلِسانِ وَلابُدَّ لَهُ مِن تَرجُمانٍ وَ إِنّما یَنطِقُ عَنهُ الرَّجالٌ. (خطبه/125)ترجمه:این قرآن خطی است نوشته شده که میان دو جمله پنهان است زبان ندارد تا سخن گوید ونیازمند به کسی است که آن را ترجمه کند وهمانا انسان ها می توانند از آن سخن گویند.شرح:حضرت علی (علیه السلام)این خطبه را در پاسخ خوارج که ماجرای حکمیت را نمی پذیرفتندایراد فرمودند و در ضمن آن کتاب ظاهری و صوری را معرفی کرده اند:«ما که حکم بودن مردان را پذیرفتیم بدان جهت بود که قرآن که به ظاهر کتابی است مدوّن نمی تواند خود مفسر و توضیح و توجیح کننده ی خود باشد ولازم است مردانی با تقوا و با خلوص آن را تفسیر نمایند» محمد تقی،جعفری تبریزی، ترجمه وتفسیر نهج البلاغه،ج 22،ص94. وصول به درگاه قرب الهی وَ لَا یَختَلِفُ فِي اللهِ،وَ لَا یُخَالِفُ بِصَاحِبِهِ عَنِ اللهِ (خطبه/133)ترجمه:آیاتش در شناساندن خدا اختلافی نداشته،و کسی را که همراهش شد از خدا جدا نمی سازد.شرح:«این کتاب الهی براساس بیان اصول و قوانین کلّی و جامعی که متضمن صلاح امور دنیا و آخرت انسان است قراردارد،و هدف این قوانین،کشانیدن و سوق دادن مردم به سوی حق،و وصول به آستان قرب و جوار رحمت خداوند است،ازاین روهیچ واژه ی در قرآن یافت نمی شود که دلالت بر خلاف این مقصود داشته باشد،بلکه همه ی الفاظ و مطلب آن گویای وحدت مقصد،و بیانگر هدف واحدی است که همان وصول به درگاه قرب الهی،پس از پاک شدن از ناپاکیها و پلیدیهای این دنیاست.» قربانعلی،محمدی مقدم،شرح نهج البلاغه ابن میثم،ج3،ص293. قرآن درروایات: قال رسول الله صلی الله علیه وآله :اِذَا التَبَسَت عَلَیکُمُ الفِتَنُ، کَقِطَعِ الَّیلِ المُظلِمِ فَعَلَیکُم بِالقُرآنِ .هنگامی که فتنه ها، هم چون پاره های شب تاریک، شما را در خود پیچید، برشماست که به قرآن تمسک جویید. اصول کافی ج2ص459 قران درشعرفارسی: منــــم قرآن کتـــــــاب آسمانـــی / که هستم تا قیامـت جــــاودانـــی/خدا را در حقـیـقـــت مـن زبانـــم /دهم داد سخن آن سان که دانـی/بشــر را می‌دهـم بهر سعــــادت/ به عالم خط و مشی زندگــانـــی/منـــم آن مـشعــل راه هدایـــــت / هدایت می‌کنم با خوش زبـــانـــی/به دست مـن بُود نسل بشــر را /کلیـــــد قفـل اســـــرار نهــــانـــی/اساتیــد جهـــــان راه ره نمــودم /که باشـد کار من پرتــو نشــانـــی/بری پـی بر رمـــوز کهـکشـانهـــا/ اگر عمقــی رمــــوزم را بخـوانـــی/صحف از متـن من گردید، کـــامل /که کـل کــاملــــم در کــــاردانـــی/نهـم تــــورات را طُهـــر روایــــــت/ که از او می‌کنـم من پاسبــانـــی/زانجیـلـم بُود بـر سینــــه حـــائل/ ز مریـم هم مــــدال قهرمــــانـــی/بخـوان قرآن اگر خواهی بری پی/به اجـــرام و کـــرات آسمــــانـــی/کلیــــد گـنجهـــــای بـی‌کـران را / منــم در اختیــــــارات رایگـــانـــی/مرا از خط و مشـی عتـــرت آموز/ که از دانــــائـــی آنـــــان بـدانـــی/جدائی من و عترت محـال است /که بی‌عترت در این محبس بمانی/ مفسران نامدار قرآن: علی(ع)امام المفسرین:محققان علوم قرآنی به اتفاق، وحدت نظر دارند که علی(ع)نخستین مفسر قرآن مجید است و جایگاه بلند و شامخ او در انس و آشنایی با حقایق و معارف قرآن انکارناپذیر است.«سیوطی»می‏نویسد:«خلفای اربعه نخستین مفسران قرآن هستند ولی روایاتی که از سه تن از خلفای راشدین است بسیار اندک می‏باشد و اما آنچه ار علی نقل شده بسیار است و از ابن مسعود نقل می‏کند که قرآن ظاهری دارد و باطنی و باطن و ظاهر آن نزد علی است». الاتقان سیوطی، ج 4، ص 233 چاپ افست قم انتشارات رضی، بیدار، عزیزی.محمد عبد العظیم زرقانی(مدرس علوم قرآن در دانشکده اصول دین مصر)در کتاب«مناهل العرفان»گوید:«امام علی که رضوان خدا بر او باد بیش از دیگر خلفاء زیستند و با وسعت و گسترش یافتن مناطق اسلامی در زمان او نیاز مسلمانان به فهم علوم صحابه بیشتر از پیش گردید، از اینرو منقولات از علی، بیشتر از دیگران است، افزون بر آن، غنای فکری و امتیاز علمی و اشراق و نورانیت قلبی آن حضرت را دیگران نداشتند، سایرین پیش از هر کاری به امور حکومتی پرداختند ولی او به علم و قرآن پرداخت...». مناهل العرفان عبد العظمی زرقانی، ج 1، ص 483.او می‏افزاید:وهب بن عبد اللّه بن ابی الطفیل نقل می‏کند که به هنگام ایراد خطبه علی حضور داشتم که می‏فرمود:«سلونی فو اللّه لا تسألونی عن شئ الا اخبرتکم، و سلونی عن کتاب اللّه، فو اللّه ما من آیة الا و انا اعلم ابلیل نزلت ام بنهار؟افی سهل؟ ام فی جبل؟»و فی روایة عنه قال:«و اللّه ما نزلت آیة الا و قد علمت فیم انزلت؟و این انزلت؟ان-ربی وهب لی قلبا عقولا و لسانا سوولا». مناهل العرفان عبد العظمی زرقانی، ج 1، ص 483.از من سئوال کنید، به خدا قسم که هر چیزی سئوال کنید پاسخ آن را می‏دهم، از من در مورد قرآن سئوال نمائید، به خدا قسم آیه‏ای در قرآن وجود ندارد که شأن نزول و وقت نزول آن را می‏دانم و می‏دانم که روز نازل شده است یا شب، در زمین هموار یا کوه و تپه؟و نیز در روایتی آمده است.به خدا سوگند آیه‏ای نازل نشده است مگر آنکه می‏دانم در چه موردی و در کجا نازل گشته است؟زیرا پروردگار به من دلی اندیشمند و زبانی پرسشگر عطا نموده است».«ابو نعیم»در حلیة الاولیاء از ابن مسعود نقل کرده است:«قرآن بر اساس حرفو هفتگانه نازل گشته است، حرفی در آن وجود ندارد مگر آنکه ظاهر و باطنی دارد، و ظاهر و باطن حروف در پیشگاه علی بن ابی طالب(ع)حضور دارد». الاتقان، سیوطی، ج 4، ص 233.با توجه به اعترافات فوق و دهها نشان و شاهدی که وجود دارد نخستین کسی که پس از پیامبر خدا به تفسیر قرآن و گردآوری آن پرداخت و روایات فراوانی از او به یادگار ماند، علی(ع)بود. نویسندگان اهل سنت به او لقب«امام المفسرین» یا اعلم اصحاب پیامبر یا«کلام الله الناطق»را داده‏اند. احقاق الحق، ج 4، ص 95-153 و...مرحوم علامه مجلسی در بحار الانوار و مرحوم سید حسن صدر در«تأسیس الشیعه لعلوم الاسلام»روایات متعددی را در شأن علی(ع) و احادیث تفسیر او آورده‏اند.که طالبان تفصیل به آن دو کتاب مراجعه نمایند. بحار الانوار، ج 92 و 93، ص 1 تا 385 و 394، تأسیس الشیعه، ص 316 تا 31. داستانهای قرآنی:داستان حضرت آدم علیه‌السلام: نام آن حضرت 25 بار در آيات قرآن کریم در سوره‌ه ای بقره، آل عمران، مائده، اعراف، اسراء، کهف، مریم، طه، یس آمده است که شامل بنى‌‌آدم و ابنى‌‌آدم و ذرية آدم و كمثل آدم هم مي‌شود.موضوعات مربوط به آدم در قرآن از این قرارند:آدم خلیفه خدا در زمین:این موضوع در آیات 30 تا 33 سوره بقره بیان گردیده است: «و آن زمان كه پروردگار تو به فرشتگان گفت: من مى خواهم در روى زمين جانشين و حاكمى قرار دهم. فرشتگان گفتند: اگر هدف تو از آفرينش انسان عبادت است كه ما تو را تسبيح گفته و حمد تو را به جا مى آوريم. پس چرا مى خواهى كسى را در زمين قرار دهى كه به فساد و خونريزى دست زده و زمين را تباه نمايد؟ خداوند فرمود: من از آفرينش انسان، حقايقى را مى دانم كه شما از آن بى خبريد».پس از آن خداوند، آدم را بيافريد و علم اسماء يعنى علم اسرار آفرينش و نامگذارى موجودات را همگى به او آموخت و آنگاه آن اسامى را به فرشتگان عرضه كرد و فرمود اگر راست مى گوئيد اسامى اين‌ها را برشماريد. فرشتگان عرض كردند: خداوندا منزهى تو، ما چيزى جز آن چه تو به ما تعليم داده اى، نمى دانيم زيرا تنها تو دانا و حكيمى. خداوند، آدم را مخاطب قرار داد و فرمود: اى آدم، فرشتگان را از اين اسامى و اسرار اين موجودات آگاه كن و هنگامى كه آدم آنان را آگاه نمود. خداوند به فرشتگان فرمود: آيا نگفتم من غيب آسمان‌ها و زمين را و آنچه را كه شما پنهان و يا آشكار سازيد مى دانم؟عصیان ابلیس از فرمان سجده بر آدم:این موضوع اولین بار در آیه 34 سوره بقره بیان گردیده است: «آنگاه به فرشتگان گفتيم: همه در برابر آدم سجده و خضوع كنيد و او را تكريم نمائيد. همه آن‌ها سجده كردند جز ابليس كه به خاطر اين نافرمانى كافر شد». (سوره بقره، آيه 34)آنگاه با بیان‌های دیگری در سوره اعراف آیات 11 و 12، سوره اسراء آیات 61 و 62، سوره كهف آیه 50، سوره طه آیه 116 و سوره ص آیات 71 تا 74 آمده است.آفرینش آدم:این موضوع در آیه 59 سوره آل عمران چنین بیان گردیده است: «قطعاً داستان عيسى نزد خدا (از نظر چگونگى آفرينش ) مانند داستان آدم است، كه (پيكر) او را از خاك آفريد، سپس به او فرمود: (موجود زنده) باش پس بى درنگ (موجود زنده) شد».و در آیه 26 سوره حجر آمده است: «وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ»؛ و همانا ما انسان را از گل و لاى كهنه متغير بيافريديم.و در سوره مومنون آیه 12 آمده: «وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ طينٍ»؛ و همانا ما آدمى را از گل خالص آفريديم.همچنین در محل‌های دیگری همچون: سوره حج/ آیه 5، سوره ص/ آیه 71، سوره صافات/ آیه 11، سوره حجر/ آیه 48، سوره الرحمن/ آیه 14، سوره سجده/ آیه 7 خلقت انسان از خاک و گل با اختلافاتی در تعابیر آمده است.سکونت آدم در بهشت و رانده شدن از آن و توبه او:این موضوع اولین بار در آیات 35 تا 39 سوره بقره بیان گردیده است: «پس از آن به آدم گفتيم: اى آدم تو و همسرت در بهشت سكونت كن و از نعمت‌هاى آن هر چه مى خواهيد بخوريد. اما به اين درخت نزديك نشويد و از ميوه آن نخوريد كه از ستمكاران خواهيد شد. در اين هنگام، شيطان با سخنان خود آن‌ها را فريب داد و از ميوه آن درخت خوردند و اين نافرمانى باعث خروج آن‌ها از بهشت گرديد و ما به آن‌ها گفتيم: همگى به زمين فرود آئيد در حالي كه بعضى از شما دشمن ديگرى خواهد بود و براى شما تا مدتى معين در زمين قرارگاه و وسيله بهره بردارى است. پس از آن آدم، از پروردگار خود كلماتى را آموخت كه وسيله اى براى پذيرش توبه وى در پيشگاه خداوند گرديد و خداوند توبه او را پذيرفت چون او توبه پذير و مهربان است. آنگاه به آن‌ها گفتيم كه در زمين فرود آئيد و مسكن گزينيد و زندگى را آغاز كنيد و آنگاه كه هدايتى از طرف من براى شما آمد كسانى كه از آن پيروى كنند، نه ترسى براى آن‌ها هست و نه اندوهگين مى گردند. اما كسانى كه به آيات ما كافر شده و آن‌ها را تكذيب كنند اهل دوزخند و جاودانه در آن خواهند بود».این جریان همچنین در آیات 19 تا 27 سوره اعراف آمده و در حین نقل آن بنی‌آدم را به درس آموزی از این داستان و مراقبت خود از فریفته شدن به وسوسه‌های شیطان توصیه نموده است. جای دیگری که قرآن به این داستان پرداخته است، آیات 115 تا 124 سوره طه است. منبردوم: قرآن ، پرچم نجاتبخش ، كتاب عبرت و آموزش و بيان و تبيان است . قرآن درقرآن: قُلْ أَرَأَيْتُمْ مَا تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَرُونِي مَاذَا خَلَقُوا مِنَ الْأَرْضِ أَمْ لَهُمْ شِرْكٌ فِي السَّمَاوَاتِ ۖ ائْتُونِي بِكِتَابٍ مِنْ قَبْلِ هَٰذَا أَوْ أَثَارَةٍ مِنْ عِلْمٍ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ بگو: جز خدا همه آن بتهایی که به خدایی می‌خوانید به من نشان دهید که آیا در زمین چیزی آفریده‌اند؟ یا شرکتی با خدا در خلقت آسمانها دارند؟ اگر از کتب آسمانی پیشین دلیلی بر خدایی بتان دارید یا کمتر اثر و نشان بر درستی عقیده شرک یافته‌اید اگر راست می‌گویید بر من بیاورید. آیه 4 سوره احقاف قرآن درنهج البلاغه: قرآن، نور همیشه تابان :ثُمَ انزَلَ عَلَیهِ الکِتابَ نوُراً لا تُطفَأُ مَصابیحُهُ وَسِراجاً لا یَخبوُ تَوَقُّدُهُ. ( خطبه/198)ترجمه:سپس قرآن را بر او نازل فرمود، قرآن نوری است که خاموشی ندارد چراغی است که درخشندگی آن زوال نپذیرد.شرح:«اما اینکه قرآن نور است چون مردم به وسیله آن ازظلمات جهل هدایت می شوند. نور دنیا که در ظلمات شب مردم را هدایت می کند.» حبیب الله، الهاشمی الخوئی، منهاج البراغه فی شرح نهج البلاغه،ج12، ص304.«اما واژه ی مصابیح را یا برای دانش ها و حکمت هایی که قرآن پخش کرده و مردم از آن ها پیروی کرده اند و یا برای دانشمندان و آنانی که احکام قرآن را به کار بسته وبه آن آراستگی یافته اند، استعاره فرموده است.چراغی است که فروغش قطع نمی شود؛ یعنی، به سبب تابش انوار قرآن، هدایت و راهنمایی مردم پایان نمی یابد واین معنای جمله نخست را دارد.» قربانعلي، محمدی مقدم، شرح نهج البلاغه ابن میثم، ج3، ص829.نور بودن قرآن در قسمت های دیگر نهج البلاغه نیز آورده شده است. از جمله همین خطبه و خطبه ی 156 قرآن تنها راه شناخت صفات خداکفَمَا دَلَّکَ القُرآنُ عَلَیهِ مِن صِفَتِهِ فَائتَمَّ بِهِ (خطبه/91)ترجمه:آنچه را که قرآن از صفات خدا بیان می دارد،به آن اعتماد کن.شرح:«امیرالمؤمنین(علیه السلام) درجملات فوق،دواصل کلّی مهم را گوشزد فرموده اند:اصل یکم –محدودیت معرفت انسانی و نارسائی وسائل آن در برابر شناخت صفات خداوندی.اصل دوّم-ضرورت رجوع به قرآن برای مسأله ی مذکور... بطور اجمال باید گفت:آن کدامین مغز و روان سالم است که محدودیت حواس و ذهن و آزمایشگاههای ساخته شده ی فکرو دست بشری را بداند و از محدودیت هدف گیریهای آدمی در تحصیل معرفت اطلاع داشته باشد و دخالت اصول پیش ساخته در دانستنی ها را متوجه باشد؛با اینحال ادعا کند که ما با واقعیات جهان هستی آنچنانکه هستند روبرو میشویم و آنها را می شناسیم و صفات خداوندی را هم بوسیله این شناخت درک می کنیم؟!» محمد تقی،جعفری تبریزی،ترجمه و تفسیر نهج البلاغه، ج15،ص287. قرآن درروایات: قال امیرالمؤمنین علیه السلام :وَ اعلَموا اَنَّ هذَالقُرآنَ هُوَ النّاصِحُ الَّذی لا یَغُشُّ، وَالهادِی الَّذی لایُضِلُّ ، وَالمُحَدِّثُ اَّلذی لایَکذِبُ .بدانید که این قرآن پندآموز است که خیانت نمی کند؛ وهدایت گری است که گمراه نمی سازد ؛ وسخن گویی است که دروغ نمی گوید . نهج البلاغه خطبه 176 قران درشعرفارسی:حديث عشق و ايمان است قرآن / صفا بخش دل و جان است قرآن/گلي از گلشن فيض الهي / نه تنها گل ، گلستان است قرآن/ مفسران نامدار قرآن: ابن عباس، صحابي مفسر:عبدالله بن عباس بن عبدالمطلب بن هاشم، پسرعموي پيامبراسلام سه سال قبل از هجرت متولد گرديد، او هفت سال در دوران طفوليت عصر پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) را درک کرده است، ولي بيشترين بهره و استفاده را از مکتب تفسيري امام علي بن ابي طالب (عليه السّلام) برده و از رسول الله روايت کرده است.عطاء بن ابي رباح نيز در تفسير قمي، آيه « فَهَلْ يَنظُرُونَ إِلَّا السَّاعَةَ » را از او روايت کرده است. دانش وسيع و اندوخته هاي کامل او موجب شد که وي را « ترجمان القرآن » يا « حبر أمت » و اعلم الناس عصر خود يا « صدرالمفسرين » بنامند.اهل نظر و تحقيق، او را وارث علوم پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) معرفي نموده اند و مشهور است که پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) در حق او با اين لفظ دعا کرد: « اللهمّ فَقِهّهُ في الدينِ، وَ عِلّمهُ التأويلَ؛ خدايا او را فقيه در دين و عالم و آشنا به تأويل قرآن قرار بده ».پيداست که دعاي پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) در حق او مستجاب و پذيرفته شد، چون تعداد زيادي از احاديث مربوط به معاني و تفاسير قرآن از او منقول و او در حل معضلات قرآني يکي از استوانه ها و محورهاست.علامه حلي در بخش اول از خلاصه در باب حرف عين گفته است:عبدالله بن عباس از اصحاب و ياران رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) محب و دوستدار و شاگرد علي (عليه السّلام) بود، شأن او در جلالت و اخلاص نسبت به علي (عليه السّلام) مشهورتر از آن است که مخفي و ناپيدا باشد.کشّي در رجال خود احاديثي را که متضمن قدح او مي باشد روايت کرده است، ولي شأن و عظمت او بالاتر از آن است. صاحب معجم رجال الحديث در پايان نقل آرا و نظرات گوناگون، مي نويسد: « او فردي جليل القدر و مدافع علي (عليه السّلام) و حسنين (عليه السّلام) بود و تمام مطالب مربوط به قدح و تضعيف او مخدوش است ». ابن النديم در الفهرست، تفسير او را پس از تفسير امام باقر (عليه السّلام) نام مي برد و مي گويد: در کتاب هايي که در تفسير قرآن تأليف شده، نخست کتاب الباقر محمد بن عليّ بن الحسين (عليه السّلام) به روايت ابوالجارود زياد بن منذر ... و کتاب ابن عباس به روايت مجاهد و حميد بن قيس از مجاهد و عيسي بن ميمون از ابونجيح از مجاهدت را روايت کرده اند. مرحوم آقابزرگ تهراني در الذريعه گويد: دو تفسير به ابن عباس نسبت داده شده است: تفسير ابن عباس عن الصحابة، تأليف ابواحمد عبدالعزيز بن يحيي بن احمد بن عيسي جلودي، ( متفواي 332 هـ ). تفسير تنوير المقياس من تفسير عبدالله بن عباس. اين تفسير نيز که در چهار جزء قرار دارد و دربرگيرنده بخشي از آيات کريم است. نه همه آيات، و اخيراً در مصر در سال 1290 چاپ شده است و فريد وجدي و ديگران آن را از تأليفات ابن عباس شمرده اند.در اين دو تفسير مي توان روايات منقول از ابن عباس را مشاهده کرد، اما اين که تأليف مستقل يا اثر مستقيم او باشد، بعيد به نظر مي رسد، چون در کتاب الضوء اللامع تأليف حافظ شمس الدين محمد بن عبدالرحمان سخاوي، آن را به محمد بن يعقوب فيروزآبادي، صاحب قاموس ( متوفاي 817 هـ ) نسبت داده و از ابن عباس روايت کرده با آن چه در اين تفسير در بولاق در سال 1290 هـ ق يا آن چه در بمبئي هندوستان چاپ شده، سند روايت کتاب به عمار بن عبدالحميد هروي مي رسد که روايت گر از علي بن اسحاق سمرقندي ( متوفاي 237 ) بوده است و سمرقندي از محمد بن مروان ( سدي صغير، متوفي 186 هـ ) روايت مي کند و او از محمد بن سائب کلبي ( متوفاي 146 هـ ) و او نيز از ابوصالح ميزان بصري و او نيز از ابن عباس روايت مي نمود. چون سيوطي در کتاب الاتقان ضمن نقل دعاي « اللهمَّ عَلَّمهُ الحکمةَ » يا « اللهمّ بارک فيه وَانشُر منه » راه هاي منتهي به ابن عباس را نقل مي کند و مي گويد: « سند کلبي از أبي صالح ميزان بصري ضعيف ترين سندها است ». ولي ابن عبدي در الکامل مي گويد:کلبي احاديث شايسته و خاصي از ابوصالح ميزان بصري دارد و آن معروف به تفسير است و تفسيري طولاني تر و پرمايه تر از آن وجود ندارد و پس از او مقاتل بن سليمان تفسيري دارد ولي تفسير کلبي برتر از آن است، چون در تفسير مقاتل مسلک هاي ردي و نيز وجود دارد. خلاصه آن که در پيشگامي يا ترجمان القرآن بودن ابن عباس شک و ترديدي نيست و احاديث تفسيري متعددي از او در زمينه آيات قرآن و احکام فقهي نقل شده است، ولي تفسير تنوير المقياس که منتسب به ابن عباس است و معمولاً شرح لفظي و لغوي آيات مي باشد و گاهي نيز شأن نزول آيات را نقل مي کند و در چهارصد صفحه بزرگ قرار دارد که در چاپخانه « الاستقامة » مصر در سال 1380 تجديد چاپ شده و در آغاز سوره ها آمده است: « و من السورة التي تذکر فيها البقرةَ » يا « يذکر فيها النحل » نمي تواند اثر تأليفي ابن عباس باشد.ابن عباس پس از عمري تلاش و کوشش در راه احياي دست آوردهاي رسالت در سال 68 هـ در طائف درگذشت. داستانهای قرآنی: ادريس از پیامبران الهی است كه در زمان بين آدم و نوح می زیسته است. قرآن در دو جا از او نامبرده و از او به نيكى ياد كرده است. چون كتاب ها را بسيار درس مي داد از اين رو او را ادريس ناميدند، و او نخستين كسى بوده كه قلم بدست گرفت و نوشت و خياط و دوزنده نیز بود.بيشتر لغويان «ادريس» را واژه‌اى عربى و از ماده «درس» مشتق دانسته و وجه اين نامگذارى را كثرت دانش يا ممارست او بر آموزش، ذكر كرده‌اند[۱] اگر چه برخى به اشتقاق آن از ماده «دروس» به معناى پنهان شدن، معتقد بوده و علت آن را پنهان شدن ناگهانى ادريس بيان نموده‌اند.فيروزآبادى در كتاب قاموس مي نويسد ادريس پيغمبر عليه السلام از دراسة «خواندن» نيست، زيرا آن اعجمى است، ليكن در تفسير على ابن ابراهيم قمى رحمه اللَّه است: «حضرت امام صادق عليه السلام فرموده: و سمى ادريس لكثرة دراسته الكتب: اين كه او ادريس ناميده شد براى آنست كه كتاب ها را بسيار مي خواند و درس مي داد.» بنابراين قطعا لفظ ادريس عربى خواهد بود، و آنچه فيروزآبادى گفته درست نيست.نسب او ادریس بن یارد بن مهلائیل بن قینان بن انوش بن شیث بن آدم علیه السلام می باشد.ابن اثير در (كامل) مى گويد: بعد از او شيث انوش به سياست مملكت پرداخت و جانشين پدر شد و عمر انوش 705 سال بود، بعد از او پسرش قينان به وصايت رسيد در حالى كه انوش فرزندان بسيارى داشت و بعد از قينان پسرش مهلائيل به وصايت رسيد و بعد از مهلائيل پسرش يارد وصى او شد و از يارد اخنوخ متولد شد كه همان ادريس نبى علیه السلام است و حكماى يونان او را هرمس حكيم مى نامند.در مجمع البيان فرموده: او جد پدر حضرت نوح عليه السلام است، اسم او در تورات اخنوخ است و ناگفته نماند: روايات درباره آسمان رفتن او زياد است و اين در صورت صحيح بودن بعيد نيست، در تورات سفر تكوين باب پنجم مى نويسد: يارد صد و شصت دو سال زندگى كرد و خنوخ را به دنيا آورد و از خنوخ، متوشالخ به دنيا آمد سپس متوشالخ را «لمك» نام مى برد و گويد: از «لمك» نوح به دنيا آمد اين مؤيد سخن. مجمع البيان است كه فرمود: ادريس جد نوح بود.قرآن در دو جا از او نامبرده و از او به نيكى ياد كرده است:«وَ إِسْمعِيلَ وَ إِدْرِيسَ وَ ذَاالْكِفْلِ كُلٌّ مِنَ الصّابِرِينَ»: و اسماعيل و ادريس و ذوالكفل را ياد كن كه همه از صابران بودند. (سوره انبياء آیه 85)«وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ إِدْرِيسَ إِنَّهُ كَانَ صِدِّيقًا نَّبِيًّا»: و در اين كتاب، ادريس را ياد كن كه پيامبرى بسيار راستگو بود.(در این آیه چون ادريس «كه در زمان بين آدم و نوح بوده» نخستين كسى بود كه اظهار نبوت كرده و پيغمبرى را آشكار ساخته او را يادآورى نموده، مي فرمايد: اى محمد صلى الله عليه و آله براى مردم داستان) ادريس (يكى از اجداد نوح) را (كه نام او اخنوخ است) ياد كن كه او (در گفتار و كردار) بسيار راستگو و هم پيغمبر (بلند مرتبه و بزرگوار) بوده (گفته اند: چون كتاب ها را بسيار درس مي داد از اين رو او را ادريس ناميدند، و او نخستين كسى بوده كه قلم بدست گرفت و نوشت و خياط و دوزنده بوده و دوختن لباس را ياد داد، و خداى تعالى علم نجوم و ستاره شناسى و علم حساب و هيئت «علمى كه در آن از اجرام سماويه گفتگو مي شود» را به او آموخت .برخى از مفسران در آيه هاى: «و زَكَرِيّا و يَحيى و عيسى و اِلياسَ كُلٌّ مِنَ الصّلِحين» (سوره انعام آیه 85) و «و اِنَّ اِلياسَ لَمِنَ المُرسَلين» (سوره صافات آیه 123) الياس را همان «ادريس» دانسته، ويژگى ها و داستان هايى را كه براى ادريس گفته شده، در ذيل اين آيات براى «الياس» آورده‌اند.برخى آيه «سَلمٌ عَلى اِلياسين» (سوره صافات آیه 130) را «سَلمٌ عَلى اِدراسين» يا «اِلياسين» قرائت كرده و آن را به «ادريس» تفسير كرده‌اند. ولى گويا «الياس» غير از «ادريس» است؛ زيرا در سوره انعام آمده است:«و تِلكَ حُجَّتُنا ءاتَينها اِبرهيمَ عَلى قَومِهِ نَرفَعُ دَرَجت مَن نَشاءُ اِنَّ رَبَّكَ حَكيمٌ عَليم × و وهَبنا لَهُ اِسحـقَ و يَعقوبَ كُلاًّ هَدَينا و نوحا هَدَينا مِن قَبلُ و مِن ذُرِّيَّتِهِ داوودَ و سُلَيمنَ و اَيّوبَ و يوسُفَ و موسى و هرونَ و كَذلِكَ نَجزِى المُحسِنين و زَكَرِيّا و يَحيى و عيسى و اِلياسَ كُلٌّ مِنَ الصّلِحين». (سوره انعام آیه های 83ـ85): در اين آيه، ضمير «مِن ذُرِّيَّتِهِ» يا به «ابراهيم» يا به «نوح» باز‌مى گردد كه در هر دو صورت نمى تواند مراد از «الياس»، همان «ادريس» باشد زيرا الياس يا از فرزندان حضرت ابراهیم خواهد بود يا حضرت نوح؛ در حالى كه ادريس، پيش از نوح و از نياكان او است. دريس عليه السلام از جمله بندگانِ صابر الهى و بندگان صالح خداوند و برخوردارى ادريس عليه السلام از رحمت خاص الهى می باشد: «...و إدريس... كلٌّ مّن الصّبرين وأدخلنهم فى رحمتنآ إنّهم مّن الصّلحين». (سوره انبياء 85 و 86‌)ادريس عليه السلام پيامبرى راست گفتار و درست كردار و داراى منزلتى والا، نزد پروردگار می باشد: «واذكر فى الكتب إدريس إنّه كان صدّيقا نّبيا × ورفعنه مكانا عليا». (سوره مريم آیه ‌56 و 57)در صحف ادريس آمده است: هر كه آفريده را شناخت، آفريدگار را شناخت و هر كه روزي را شناخت، روزي رسان را شناخت و هر كه خود را شناخت، پروردگارش را شناخت.در صحف ادريس آمده است: چون وارد نماز شديد، ذهن و فكر خود را متوجه آن سازيد و خدا را با دلي پاك و فارغ (از هر چه جز اوست) بخوانيد و با خضوع و خشوع و فرمانبرداري و فروتني، مصالح و منافع خود را از او بخواهيد و هرگاه ركوع و سجود كرديد افكار دنيوي و خيالات بد و ناشايست و كردارهاي زشت و انديشه مكر و خدعه و حرام خواري و تجاوز و دشمني و كينه ها را، از خود دور سازيد و همه اينها را از ميان خود به دور افكنيد. منبرسوم: قرآن ، كتاب هدايت و ارشاد است . قرآن درقرآن: اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِيثِ كِتَابًا مُتَشَابِهًا مَثَانِيَ تَقْشَعِرُّ مِنْهُ جُلُودُ الَّذِينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ ثُمَّ تَلِينُ جُلُودُهُمْ وَقُلُوبُهُمْ إِلَىٰ ذِكْرِ اللَّهِ ۚ ذَٰلِكَ هُدَى اللَّهِ يَهْدِي بِهِ مَنْ يَشَاءُ ۚ وَمَنْ يُضْلِلِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ هَادٍخدا قرآن را فرستاد که بهترین حدیث (و نیکوترین سخن آسمانی خدا) است، کتابی که آیاتش همه (در کمال فصاحت و اعجاز) با هم مشابه است و در آن ثنای خدا (و خاصان خدا) مکرر می‌شود، که از تلاوت (آیات قهر) آن خدا ترسان را لرزه بر اندام افتد و (با آیات رحمت) باز آرام و سکونت یابند و دلهایشان به ذکر خدا مشغول گردد. این (کتاب) همان (رحمت و) هدایت خداست که هر که را خواهد به آن رهبری فرماید، و هر کس را خدا به گمراهیش واگذارد دیگر هیچ هدایت کننده‌ای نخواهد داشت. آیه 23 سوره زمر قرآن درنهج البلاغه: قرآن، دریای که قعر آن درک نمی شود.وَ بَحراً لا یُدرِکُ قَعَرُهُ. ( خطبه/198 )ترجمه:دریایی است که ژرفای آن درک نمی شود. شرح:«واژه ی بحر از دو نظر برای قزآن استعاره شده است،یکی از نظرعمق اسرار آن است و همانگونه که با فرو رفتن در دریای ژرف به قعر آن نمی توان رسید، خردها واندیشه ها نیز ازاینکه بر اسرار قرآن احاطه پیدا کنندوبه عمق معانی ومقاصد آن برسند ناتوانند؛ دیگر به ملاحضه ی این است که قرآن معدن نفایس علوم و فضایل است همان گونه که دریا محل گوهرهای گرانبهاست.» قربانعلی،محمدی مقدم،شرح نهج البلاغه ابن میثم،ج3،ص 830. خوشبختی انسان در گروقرآن:أَمَرَهُ بِتَقوَی،اللهِ،وَ إِِیثَارِ طَاعَتِهِ،وَاتِّبَاعِ مَا أَمَرَ بِهِ فِي کِتَابِهِ:مِن فَرَائِضِهِ وَ سُنَنِهِ،الَّتِي لَایَسعَدُ أَحَدٌ إِلَّا بِإِتَّبَاعِهَا،وَ لَایَشقَی إِلَّا مَعَ جُحُودِهَا وَ إِضَاعَتِهَا. (نامه/53)ترجمه:اورا به ترس از خدا فرمان می دهد،و اینکه اطاعت خدا را بر دیگری کارها مقدّم دارد،و آنچه در کتاب خدا آمده،از واجبات و سنّت ها را پیروی کند،دستوراتی که جز با پیروی آن رستگار نخواهد شد،و جز با نشاختن و ضایع کردن آن جنایتکار نخواهد گردید.قرآن،کتاب هدایتکوَ الهَادِی الَّذِی لَا یُضِلُّ (خطبه/176)ترجمه:هدایت کننده ای است که گمراه نمی سازد.شرح:«این کتاب از جانب خالق همه کائنات است که به موجودیت همه ی آنها داناست و استعداد گردیدن های تکاملی آنها را به بهترین وجه تعبیه نموده و به سوی مقصد اعلایی که برای آنها مقررداشته است،به وسیله کتب آسمان که این کتاب جامع همه آنهاست؛هدایت فرموده است.» محمد تقی،جعفری تبریزی،ترجمه و تفسیر نهج البلاغه،ج27،ص154. قرآن درروایات: قال علی علیه السلام :ما جالَسَ هذَاالقُرآنَ اَحَدٌ الّا قامَ عَنهُ بِزِیادَةٍ اَو نُقصانِ؛ زِیادَةٍ فی هُدًی اَو نُفصانِ مِن عَمًی .هیچ کس با این قرآن همنشین نشد ، مگر آن که چون از نزد آن برخاست با فزونی و کاستی همراه بود؛ فزونی در هدایت، و کاستی ازکوردلی . نهج البلاغه خطبه 176 قران درشعرفارسی:نسيم كوي جـــانــــــــــان است قرآن/ شميم عطر رحمان است قرآن/بود روشنـــــــگر راه ســـــــــــــــعادت / چو خورشيد فروزان است قرآن/به گلزارش ، خـــــزان راهــــي نـــدارد/بهاران در بهاران است قرآن/صفاي بوســـتـان آســــــــــمانـي است / شكوه باغ رضوان است قرآن/رهـــــــــاند آدمــــــي را ،از جهـــــــــالت/ فروغ علم و ايمان است قرآن/طـــــــراوت بخــــش روح مؤمنيــن است / به جسم عارفان ، جان است قرآن/به صدق و راستـــــي همتـــــــــــا ندارد / رفيق نيك پيمان است قرآن/نهان در سيــــــنه او ، سٌر عشـق است /كليد گنج عرفان است قرآن/بود معــــجز ، رســـول هاشــــــــــمي را/كه در شأنش ثناخوان است قرآن/طبـــــيب درد هاي بـــــــي دوا اوســـــت / به جان خسته در مان است قرآن/تسطــلي بخش دلــــــهاي غمين است/ چراغ شام حرمان است قرآن/خلــــــــل كـــــــي ره برد بر ساحت او ؟/ بنائي سخت بنيان است قرآن/در آن سامان كه سامان نيست كس را / پناه هر مسلمان است قرآن / مفسران نامدار قرآن: سدّي، مفسر قرن دوم:قرن دوم اسلامي، علم تفسير از توسعه و گسترش نسبتاً بيشتري برخوردار بوده است، اين قرآن که دوره ي تابعان يا تابعان تابعان به شمار مي آيد، در تفسير قرآن، علاوه بر اتکاي به قرآن و کلام پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) آرا و اقوال صحابي ها نيز مدنظر قرار مي گيرد. در اين دوره با گسترش فتوحات اسلامي و مهاجرت برخي از محدثان به نواحي گوناگون، حوزه هاي اسلامي متنوعي به وجود آمد؛ مانند حوزه مکه، مدينه، عراق و غيره.ابومحمد اسماعيل بن عبدالرحمان کوفي معروف به سدّي ( متوفاي 127 ) از مفسران عهد تابعين و از اصحاب امام سجاد و امام صادق (عليه السّلام) مي باشد. او قرشي، تابعي، کوفي و منتسب به « سده ي » مسجد کوفه مي باشد. سدي صغير محمد بن مروان بن عبدالله بن اسماعيل سدي از نوادگان او است. او روايت گر تفسير ابن عباس از محمد بن سائب کلبي مي باشد.سيوطي در الإتقان گويد:اسماعيل سدي تفسير خود را با اسناد به ابن مسعود و ابن عباس نقل مي کند و از پيشوايان تفسير مانند سفيان ثوري و شعبه، روايت مي نمايد تفسير سدي يکي از بهترين و کامل ترين تفاسير مي باشد. او در پايان مي افزايد: « محمد بن جرير طبري اغلب از تفسير سدي، نقل مي کند ». مرحوم آقابزرگ تهراني در الذريعه إلي تصانيف الشيعة درباره ي تفسير سدي چنين مي نويسد:مؤلف آن أبومحمد أسماعيل بن عبدالرحمان بن ابي کريمة القرشي التابعي الکوفي معروف به « سدي کبير » منتسب به سده ي مسجد کوفه، مفسر معروفي است که در سال 127 از دنيا رفته است. او از اصحاب و ياران امام علي بن الحسين و محمد بن علي و جعفر بن محمد (عليه السّلام) بوده و از نوادگان سدي صغير محمد بن مروان بن عبدالله بن اسماعيل متوفاي 186 مي باشد؛ همان فردي که روايت گر تفسير ابن عباس از طريق محمد بن سائب کلبي است که در سال 146 از دنيا رفته است و گاهي به علت مصاحبت و مجاورت با کلبي او را محمد بن مروان کلبي نيز مي گويند؛ آن چنان که در تاريخ بغداد آمده است... علامه سيدهاشم کتکاني در تصانيف خود از تفسير سدي چنين نقل مي کند: « سدي مفسر معروف، معاصري نيز دارد که در اسم، لقب و مذهب با او اشتراک دارد ولي او مفسر نيست؛ بلکه اسماعيل بن موسي فزاري سدي کوفي است که در سال 145 هـ فوت کرده است و ابن حجر عسقلاني در کتاب التقريب شرح حال او را مي نگارد آن چنان که شرح حال سدي مفسر را نيز آورده و تصريح به تشيع او نموده است. سدي با توجه به دوره تدوين آن مي بايست تفسير به مأثور و منقول باشد.طبري مورخ و مفسر معروف، فراوان از او نقل مي کند، ولي کتابي با نام خاص او به نظر نگارنده نرسيده است. معلوم مي شود که قبلاً چنين تفسيري وجود داشته، ليکن به دست ما نرسيده است. داستانهای قرآنی: حضرت نوح علیه السلام اولين پيغمبر اولواالعزم است كه خداى عزوجل او را با كتاب و شريعت فرستاده است، بنابراين، كتاب او اولين كتاب آسمانى است. آن جناب نهصد و پنجاه سال مشغول دعوت قوم خود بوده، ولى قوم او جز به استهزاء و نسبت جنون به او دادن عكس العملى از خود نشان ندادند تا آن كه در آخر از پروردگار خود يارى طلبيد. نوح پس از امر الهی و با تاييد و تسديد خداوند، مشغول ساخت كشتى شد و پس از اتمام، امر خداى تعالى مبنى بر نزول عذاب وطوفان سهمگین صادر شد و به جز افرادى كه مقدر شده بود، همگی هلاك شدند.حضرت امام صادق عليه السلام فرمودند: اسم حضرت نوح عبدالغفار بوده و جهت آن كه آن حضرت را نوح ناميدند اين بود كه: زياد بر حال خود گريه و نوحه مي كرد.مردى شامى از اميرالمؤمنين علیه السلام پرسيد كه اسم نوح چه بود؟ آن حضرت فرمود: اسم نوح (سكن) بود و به اين علت نوح ناميده شد كه او نهصد و پنجاه سال با نوحه و بى تابى قوم خود را به سوى دين حق دعوت مى كرد.نوح عليه السلام بن لامك بن متوشلخ بن أخنوخ - و هو إدريس عليه السلام - بن يارد بن مهلائيل بن قينان بن أنوش بن شيث بن آدم.نام حضرت نوح علیه السلام 43 بار در قرآن کریم آمده است و یك سوره به نام او اختصاص داده شده است و حدود 114 آيه از آيات قصص قرآنى درباره شخصيت نوح و دعوت او می باشد او نخستین پیامبر اولوالعزم است كه دارای شریعت و كتاب مستقل بوده است.«وَلَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحاً إِلى قَوْمِهِ فَلَبِثَ فِيهِمْ أَلْفَ سَنَةٍ إِلّا خَمْسِينَ عاماً»: و به راستى، نوح را به سوى قومش فرستاديم پس در ميان آنان 950 سال درنگ كرد... (سوره عنكبوت، آيه 14)«وَأُوحِيَ إِلَى نُوحٍ أَنَّهُ لَن يُؤْمِنَ مِن قَوْمِكَ إِلاَّ مَن قَدْ آمَنَ فَلاَ تَبْتَئِسْ بِمَا كَانُواْ يَفْعَلُونَ»: به نوح وحی شد که: «جز آنها که (تاکنون) ایمان آورده‌اند، دیگر هیچ کس از قوم تو ایمان نخواهد آورد! پس از کارهایی که می کردند، غمگین مباش! (سوره هود، آيه 36)«سَلَامٌ عَلَى نُوحٍ فِي الْعَالَمِينَ»: سلام بر نوح در میان جهانیان باد! (سوره صافات، آيه 79)«وَقَالَ نُوحٌ رَّبِّ لَا تَذَرْ عَلَى الْأَرْضِ مِنَ الْكَافِرِينَ دَيَّارًا»: نوح گفت: پروردگارا! هیچ یک از کافران را بر روی زمین باقی مگذار! (سوره نوح، آيه 26)بعثت و رسالت نوح علیه السلام بشر بعد از حضرت آدم علیه السلام به صورت يك امت ساده و بسيط زندگى مى كرد و فطرت انسانيت خود را راهنماى زندگى خود داشت، تا آن كه رفته رفته روح استكبار در او پيدا شد و گسترده گشت و در آخر، كارش به استعباد يكديگر انجاميد، بعضى بعض ديگر را تحت فرمان خود گرفتند و زيردستان ما فوق خود را رب خود پنداشتند و همين پندار بذرى بود كه كاشته شد، بذرى كه هر زمان و در هر جا كه كاشته شود و سپس جوانه بزند و سبز شود و رشد كند، چيزى به جز دين و ثنيت و اختلاف شديد طبقاتى يعنى استخدام ضعفا بوسيله اقويا و برده گرفتن و دوشيدن افراد ذليل بوسيله قدرتمندان را به بار نمى آورد، آرى همه اختلاف ها و كشمكش ها و خونريزي هاى بشر از آنجا آغاز گرديد.در زمان نوح علیه السلام فساد در زمين شايع گشت و مردم از دين توحيد و از سنت عدالت اجتماعى روي گردان شده و به پرستش بت ها روى آوردند و خداى سبحان نام چند بت آن روز را كه عبارت بودند از "ود"، "سواع"، "يغوث"، "يعوق" و "نسر" در سوره نوح علیه السلام ذكر كرده.فاصله طبقاتى روز به روز بيشتر شد و آنهايى كه از نظر مال و اولاد قوى تر بودند حقوق ضعفاء را پايمال كردند و جباران، زيردستان را به ضعف بيشتر كشانيده و طبق دلخواه خود بر آنان حكومت كردند. (با استفاده از سوره اعراف، سوره هود و سوره نوح)در اين زمان بود كه خداى تعالى نوح علیه السلام را مبعوث كرده و او را با كتاب و شريعتى به سوى آنان گسيل داشت تا از راه بشارت و انذار، به دين توحيد و ترك خدايان دروغين دعوتشان نموده مساوات را در بينشان برقرار سازد. (سوره بقره، آيه 21)به طورى كه از تمامى آيات مربوط به داستان نوح علیه السلام برمى آيد. آن جناب همواره قوم خود را به توحيد خداى سبحان و ترك شرك دعوت مى كرد، و به طورى كه از دو سوره نوح و سوره يونس، و سوره آل عمران آيه 19 برمى آيد آنان را به اسلام مى خواند، و به طورى كه از سوره هود آيه 28 استفاده مى شود از آنان مى خواسته تا امر به معروف و نهى از منكر كنند و نيز همان طور كه از آيه 103 سوره نساء و آيه 8 سوره شورى برمى آيد، نماز خواندن را نيز از آنان مى خواسته و بطورى كه از آيه 151 و 152 سوره انعام برمى آيد رعايت مساوات و عدالت را نيز از آنان مى خواسته و دعوتشان مى كرده به اين كه به فواحش و منكرات نزديك نشوند، راستگو باشند و به عهد خود وفا كنند و به طورى كه از آيه 41 سوره هود برمى آيد آن جناب اولين كسى بوده كه مردم را دعوت مى كرده به اين كه كارهاى مهم خود را با نام خداى تعالى آغاز كنند.از آيات سوره نوح و سوره قمر و سوره مومنون برمى آيد كه آن جناب قوم خود را دائما دعوت مى كرده به اين كه به خداى تعالى و آيات او ايمان بياورند و در اين دعوت منتهاى جد و جهد را به خرج مى داده و شب و روز و آشكارا و پنهان وادارشان مى كرده به اين كه حق را بپذيرند، ولى قومش جز به عناد و تكبر خود نمى افزودند، هر قدر او دعوت خود را بيشتر مى كرده آنان سركشى و كفرشان را بيشتر مى كردند و به جز اهل و اولادش وعده اندكى كه از غير آنان ايمان نياوردند، به طورى كه ديگر از ايمان آوردن سايرين به كلى مايوس گرديد در آن هنگام به درگاه پروردگار خود شكايت برده و از او طلب نصرت كرد.از آيات سوره عنكبوت برمى آيد كه آن جناب نهصد و پنجاه سال مشغول دعوت قوم خود بوده، ولى قوم او را جز به استهزاء و مسخره كردن و نسبت جنون به او دادن عكس العملى از خود نشان ندادند، آنها وى را متهم مى كردند به اين كه منظورش اين است كه به آقايى و سرورى بر ما دست يابد، تا آن كه در آخر از پروردگار خود يارى طلبيد.و از آيات سوره هود استفاده مى شود كه بعد از اين استنصار، خداى تعالى به وى وحى كرد كه از قومش به جز آن چند نفرى كه ايمان آورده اند احدى ايمان نمى آورد و آن جناب را درباره قومش تسليت گفت و دلگرمى داد و به طورى كه از آيات سوره نوح استفاده مى شود، نوح علیه السلام قوم خود را به هلاكت و نابودى نفرين كرد و از خداى تعالى خواست تا زمين را از لوث وجود همه آنان پاك كرده و احدى از آنان را زنده نگذارد و بطورى كه از آيات سوره هود برمى آيد خداى تعالى به آن جناب وحى كرد كه زير نظر ما و طبق وحى ما كشتى را بساز.از آيات سوره هود برمى آيد كه خداى تعالى به آن جناب دستور داد تا كشتى را با تاييد و تسديد او بسازد و آن جناب شروع به ساختن آن كرد كه مردم دسته دسته از محل كار آن جناب گذشته و او را مسخره مى كردند، چون كشتى آب مى خواهد و كشتى سازى بايد در لب دريا باشد و آن جناب اين كار را در بيابانى بدون آب انجام مى داد و همين باعث مى شد كه مردم او را مسخره كنند و آن جناب در پاسخشان مى فرمود اگر امروز شما ما را مسخره مى كنيد بزودى خواهيد ديد كه ما شما را مسخره مى كنيم و بزودى خواهيد فهميد كه كسى كه دچار عذاب گردد خوار و ذليل و بيچاره مى شود و عذابى كه مى آيد عذابى است مقيم و غيرقابل زوال و نيز از دو سوره هود و سوره مومنون برمى آيد كه خداى عزوجل براى نزول آن عذاب، علامتى قرار داده بود و آن اين بوده كه آب از تنورى بالا مى زند.نوح علیه السلام همچنان كه از سوره هود و مؤمنون استفاده مى شود مشغول ساختن كشتى بود تا اين كه آن را به اتمام رسانيد و امر خداى تعالى مبنى بر نزول عذاب صادر شد و آن تنور شروع به جوشيدن كرد، در اين هنگام خداوند متعال به آن جناب وحى فرستاد كه از هر حيوان يك جفت نر و ماده سوار كشتى كند و نيز اهل خود را به جز افرادى كه مقدر شده بود، هلاك شوند يعنى همسرش كه خيانت كار بود و فرزندش كه از سوارشدن امتناع ورزيده بود و نيز همه آنهايى كه ايمان آورده بودند، سوار كند.و از سوره قمر برمى آيد همين كه آنها را سوار كرد خداى تعالى درهاى آسمان را به آبى ريزان باز كرد و زمين را به صورت چشمه هايى جوشان بشكافت، آب بالا و پايين براى تحقق دادن امرى كه مقدر شده بود دست به دست هم دادند و نيز از سوره هود استفاده مى شود كه رفته رفته آب زمين را فراگرفت و بالا آمد و كشتى را از زمين كند، كشتى در موجى چون كوه هاى بلند سير مى كرد و طوفان همه مردم روى زمين را فراگرفت و همه را در حالى كه ستمگر بودند، هلاك كرد و خداى تعالى به آن جناب دستور داده بود همين كه در كشتى مستقر شدند خدا را در برابر اين نعمت كه از شر قوم ستمكار نجاتشان داد حمد بگويند و در پياده شدن از او بركت بخواهند و نوح علیه السلام گفت: «الْحَمْدُلِلَّهِ الَّذِي نَجَّانا مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ» (سوره مؤمنون، آيه 28) و نيز گفت: «رَبِّ أَنْزِلْنِي مُنْزَلًا مُبارَكاً وَ أَنْتَ خَيْرُ الْمُنْزِلِينَ». (سوره مؤمنون، آيه 29)بعد از آن كه طوفان به دليل آيه 77 سوره صافات عالم گير شده و مردم روى زمين همه غرق شدند، خداى تعالى به زمين فرمان داد تا آب خود را ببلعد و به آسمان نيز فرمان داد تا از باريدن بايستد، آب از ظاهر زمين كاسته شد و كشتى بر بالاى كوه جودى قرار گرفت و فرمان «وَ قِيلَ بُعْداً لِلْقَوْمِ الظَّالِمِينَ؛ دورى باد بر عليه ستمكاران» صادر شد، آنگاه خداى تعالى به نوح وحى كرد كه: اى نوح! از كشتى پايين آى و با سلامى از ناحيه ما و بركاتى بر تو و امت هايى كه با تواند پياده شو كه بعد از اين طوفان، ديگر هيچ گاه دچار طوفانى عالم گير نخواهند شد چيزى كه هست بعضى از اين نجات يافتگان، امت هايى هستند كه خدا در دنيا از متاع هاى زندگى دنيا برخوردارشان مى كند و سپس عذابى دردناك آنان را فرامى گيرد، پس نوح و همراهان او از كشتى خارج شده و در زمين

۲۵ بازديد

بهترین فیلم های غمگین

اگر به فیلم‌های غمگین علاقه دارید، تا انتهای این نوشتار با فیگار همراه باشید تا بهترین فیلم های غمگین 2022 و 2021 را به شما معرفی نماییم.انواع افسردگی

افسردگی نوعی وضعیت روانی است که بی‌انگیزگی را برای انسان‌ها به وجود می‌آورد. بیش از 300 میلیون نفر در جهان به افسردگی مبتلا هستند. در همین حین، تماشای ناراحت کننده ترین فیلم ها 2022 می‌تواند کمی احساس همذات پنداری را میان افراد افسرده و شخصیت‌های فیلم‌ها به وجود آورد. البته که ناراحت کننده ترین فیلم ها 2022 می‌توانند باعث افسردگی شوند!

 فیلم های غمگین

بهترین فیلم های غمگین 2022 و 2021

ناراحت کننده ترین فیلم ها را بشناسید

شما می‌توانید فهرست بهترین فیلم های غمگین 2022 و 2021 را در یک نگاه در لیست زیر مشاهده کنید:

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در فارسی بلاگ ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.