جمعه ۲۴ اسفند ۰۳

پژوهشکده بیسیمچی

تالیفات،تحقیقات و پژوهشهای حجه الاسلام حسن بابایی

مثل حسین(علیه السلام) باشیم

۱۷ بازديد

 

 

مثل حسین(علیه السلام) باشیم

بخش اول:

صفت زشت میگساری یزید«مشروبات الکلی»

 

تهیه و تنظیم:

حسن بابایی

 

 


مقدمه

خلیفه جنایتکار اموى که فاجعه کربلا به دستور او پدید آمد در سال 25 هجرى‏ تولد یافت وی جوانى میگسار، سگباز و اهل بوزینه بازى و عیاشى بود. (1)

چون معاویه مرد، با او به عنوان خلافت بیعت کردند. معاویه پیش از مرگش از بسیارى بیعت بر ولیعهدى او گرفته بود. یزید اندیشه‏هاى الحادى داشت و به مبدا و معاد بى عقیده بود. بى بند و بار و اهل عیش و طرب بود. در زمان او فسق و فجور به والیان هم گسترش یافت و آوازه خوانى‏در مکه و مدینه آشکار شد و مردم به شرابخوارى علنى پرداختند. (2)

سیدالشهدا علیه السلام وقتى با اصرار ولید و مروان براى بیعت با یزید مواجه شد به فسق او شهادت داد و فرمود: «یزید رجل فاسق شارب الخمر قاتل النفس المحترمة معلن بالفسق ومثلى لایبایع مثله. (3)‏» یزید، مردى فاسق، شرابخوار، آدم کش است که آشکارا گناه مى‏کند و کسى همچون من با کسى مثل او بیعت نخواهد کرد.

“مِثْلِی لَا یُبَایِعُ مِثْلَهُ” (اللهوف، ص‏22) یعنی مانند من حسین با مثل یزید بیعت نمی‌کند. حضرت نفرمودند که من با یزید بیعت نمی‌کنم، بلکه قانون کلی را یاد دادند که هر کس مثل من و در خط من باشد با مثل یزید بیعت نمی‌کند. پس شیعه امام حسین (علیه السلام) نه تنها نباید با یزید بیعت کند، بلکه با مثل او نیز نباید بیعت نماید. «هیهات منا الذلة» (اللهوف، ص‏97) یعنی نه تنها من زیر بار ذلت نمی‌روم، بلکه من و هر کس که با من باشد زیر بار ذلت نمی‌رود.

این شناخت‏ سیدالشهدا علیه السلام از یزید، سابقه داشت. حتى روزى در یک جلسه، آن ‏حضرت در پاسخ معاویه که از یزید ستایش کرد، برخاسته، زشتی ها و مفاسد یزید را برشمرد و به معاویه به خاطر بیعت گرفتن از این و آن براى پسرش یزید، اعتراض کرد. (4)

یزید نیز همچون پدرش، به حیف و میل بیت المال و کشتن انسانهاى باایمان و ایجاد فساد و مفاسد در دستگاه حکومت پرداخت. به والى مدینه نوشت که به زور از سیدالشهدا علیه السلام بیعت بگیرد و اگر نپذیرفت، گردن او را بزند. براى سرکوبى هواداران امام ‏حسین علیه السلام که با مسلم بن عقیل در کوفه بیعت کرده بودند، «ابن زیاد» را به ولایت کوفه ‏گماشت و به کشتن امام فرمان داد. (ابن جوزى‏) درباره او گفته است: (چگونه قضاوت ‏مى‏کنید درباره مردى که سه سال حکومت کرد، در سال اول امام حسین‏ علیه السلام را به شهادت‏ رساند و در سال دوم مردم مدینه را دچار وحشت‏ ساخت و مدینه را براى لشکریان خود مباح گرداند و در سال سوم، خانه خدا را با منجنیق سنگباران کرد و ویران ساخت. ) (5)

که ‏اشاره به حادثه کربلاست و «واقعه حره‏» که مردم مدینه در سال 63 هجرى بر ضد والى قیام ‏کردند و او و دیگر امویان را از شهر بیرون نمودند و این پس از آن بود که فساد و آلودگى و جنایات یزید بر آنان آشکار شد. یزید هم مسلم بن عقبه را با لشکرى براى قتل عام مردم ‏فرستاد.

در سال 64 هجرى نیز همان سپاه براى سرکوب قیام عبدالله بن زبیر به مکه هجوم ‏بردند و به مسجدالحرام و حرم خدا با منجنیق حمله کردند. کعبه و مسجدالحرام سوخت و ویران شد و عده‏اى کشته شدند. (6) ننگها و آلودگی هاى یزید، بیش از آن است که در این‏ مختصر بگنجد. (7)

مدت حکومت‏ یزید، سه سال و هشت ماه بود و در سال 64 در «حوارین‏» از اطراف دمشق مرد (8) و در «باب الصغیر» دمشق دفن شد. (9)

جزوه حاضر که بنام مثل حسین (ع) باشیم بمنظور معرفی چهره زشت و پلید یزید و جنایت او تدوین شده است تا با شناخت از سبک زندگی شیطانی او مسیر زندگی خود را به سبک زندگی حسینی هدایت کنیم تا مثل حسین شویم انشاالله.

دراین جزوه از چهار صفت زشت یزید نام برده شده است که در چهار بخش تقدیم می شود.

  • میگساری (مشروبات الکلی)
  • سگبازی (سگ گردانی در خانه و خیابان)
  • فسق (گناه علنی)
  • عیاشی (ماهواره و مفاسدآن)

منابع:

  • حیاة الامام الحسین علیه السلام، ج 2، ص 324.
  • سفینة البحار، ج 1، ص 528.
  • مروج الذهب، ج 3، ص 67.
  • بحارالانوار، ج 44، ص 325.
  • الغدیر، ج 1، ص 248.
  • تذکرة الخواص، ابن جوزى، ص 164.
  • مروج الذهب، ج 3، ص 69 تا 72، العقد الفرید، ج 5، ص 139.
  • از جمله در این باره ر. ک: حیاة الامام الحسین علیه السلام ج 2، ص 180، الغدیر، ج 10، ص 248 تا 256. تاریخ مفصل اسلام، عمادزاده، ص 267.
  • مروج الذهب، ج 3، ص 53. ـ

 

بخش اول: میگساری

وقتی از از خدا دور شدیم ، آرامش نداریم ، وقتی آرامش نداشتیم بدنبال وسایلی می رویم تا به خیال خودمان آرامش پیدا کنیم ، غافل از اینکه غیر از راه خدا ، آرامشی حاصل نخواهد شد . الا بذکر الله تطمئن القلوب

اگر از معتادین به مصرف مشروبات الکلی و ... سوال شود که چرا ... ؟ به یقیین خواهند گفت که می خواهیم از زندگی بیشتر لذت ببریم و بی خیال همه چیز بشویم .

آیا واقعا آنها به مقصود خود می رسند ؟ شرابخوران چه کسانی بودند ؟ و سرانجامشان چه شد؟  شرابخوران هم سنخ و هم مسلک یزید و معاویه  ( علیهما العنه و العذاب ) هستند. 

  مشروبات الکلی مست کننده، حرام و نجس است و خوردن کم یا زیاد آن فرقی نمی کند قرآن صریحاً آن را رجس و پلید و از عمل شیطان می داند "انّما الخمر و المیسر و الأنصاب و الأزلام رجِس مِن عمل الشیطان

شراب و قمار و بت ها، همه پلید هستند و از اعمال شیطان محسوب می شوند

در روایات از آن بسیار مذمت شده، حتی نشستن سر سفره ای که در آن شراب باشد، تحریم شده است

به قول امام صادق(ع) تمام انبیاء خمر را حرام کرده اند و پیامبر(ص) فرمود "خمر و ایمان در یک قلب جمع نمی شود"

یعنی کسی که شراب می نوشد، مؤمن نیست و نور ایمان از قلب او زدوده می شود

از خمر به عنوان "ام الفواحش" (مادر بدی ها) و "امّ الخبائث" (ریشة پلیدی ها) و مفتاح الشرّ" (کلید شرّ) یاد شده است. اگر کسی خمر بنوشد، تا چهل شبانه روز نماز او قبول نیست . شرابخوار از نظر اخلاقی فاسق و گناهکار است

نوشیدن حتی یک قطره شراب نیز حرام است

از امیر المؤمنین علی علیه السلام روایت است که آنچه زیادش حرام شده کمش نیز حرام است‎

روایات حرمت شراب مقدار و کمیت برای حرمت آن تعیین نکرده اند یعنی‎ ‎به طور مطلق حرام کرده اند پس ‏حرمت شرعی هم شامل یک قطره می شود و هم شامل‎ ‎بیش از یک قطره‎ ممکن است بگویید علت حرمت معلوم است و آن ایجاد مستی و زوال عقل است و علت با یک قطره ایجاد نمی ‏شود پس یک قطره اشکال ندارد‎ !؟

پاسخ این است که اولاً بر فرض اینکه مست کنندگی علت حکم حرمت شراب باشد با‎ ‎این حال دلیل بر حلیت یک ‏قطره نمی باشد زیرا ادله ی حرمت مطلق است و شراب‎ ‎را به طور مطلق حرام کرده است و هیچ جا نیامده که ‏مقداری که موجب مستی شود‎ ‎حرام است و مقداری که موجب مستی نشود حلال‎ از این گذشته اگر فرضاً به حکم عقل گفتیم یک قطره شراب اشکال ندارد‎ حال این سؤال پیش می آید که دو قطره چی؟ اگر حلال است بر چه اساس و اگر حرام است چرا؟‎ چرا یک قطره حلال باشد اما دو قطره حرام؟‎

سه قطره و چهار قطره و... چه؟‎

اگر حلال است این قطره ها تا چه اندازه برسد حرام می شود؟‎

اگر ملاک آن رسیدن به حد مستی است چگونه می توان حد آن را بدون مست شدن به‎ ‎دست آورد طوری که هم حد ‏آن به دست آید و هم آلوده به گناه نشویم؟‎

و آیا این حد همیشه و در همه حال و برای همه ثابت و یکسان است؟‎

مسلماً نه می توان ملاک و میزان ثابتی برای حرمت تعیین کرد و نه تفاوتی بین یک قطره و چند قطره ممکن است بگویید ملاک آن می تواند مقداری باشد که عرفاً موجب مستی می شود.‏

اما آیا در این مورد عرف می تواند ملاک و میزان دقیقی باشد؟

توجه داشته باشید که خوردن شراب صرفاً موجب عذاب اخروی نیست بلکه حد شرعی نیز دارد (تازیانه). هر ‏کسی می تواند بگوید من کمتر از مقداری که عرفاً مست کننده بود خوردم ولی مست شدم!‏ به خاطر این تبعات و بسیاری تبعات دیگر است که اسلام آن را از اصل حرام کرده است تا علاوه بر این مشکلات ‏باب گناه و تجری (جرأت سرپیچی از امر مولا پیدا کردن) نیز باز نشود.‏ علاوه بر این اگر حکم به حلیت یک قطره و چند قطره شود دیگر بسیاری از‎ ‎احکام مرتبط با حکم شراب تغییر ‏خواهد کرد و باب بسیاری از مسایل باز خواهد‎ ‎شد‎ .

دیگر احکام و روایاتی که به حرمت خرید و فروش انگور برای تولید شراب و‎ ‎حرمت تولید، نگهداری، خرید و ‏فروش شراب و حرمت بسیاری از اعمال مرتبط با‎ ‎آن می کنند لغو خواهد شد‎. چون همه ی آن ها می تواند برای استفاده قطره ای باشد که بر فرض ما حلال است‎ حتی ساخت کارخانه های عظیم شراب حلال می شود چون ملیون ها نفر حق دارند که از قطرات حلال شراب ‏استفاده کنند‎ می بینید که چه تبعات و مفاسدی در پی حکم به حلیت حتی یک قطره شراب است‎ آیا عقل چنین حکمی را روا می داند؟ ملاک در حرمت خمر آثار و مفاسدی است که در آن نهفته است، که یکی از آن ها می تواند زائل شدن عقل باشد. هر حکم در اسلام، دلیلی دارد. این را علمای اسلام به این ترتیب بیان می کنند که در هر دستوری از اسلام، حکمت یا حکمت هایی نهفته است. به تعبیری که علمای فقه و اصول می گویند: احکام تابع مصالح و مفاسد واقعی است؛ یعنی اگر اسلام چیزی را حرام کرده، چون مفسده ای داشته، حرام کرده است؛ خواه مفسدة جسمی باشد، خواه روحی؛ خواه به زندگی فردی بستگی داشته باشد، و خواه به زندگی اجتماعی.در هر حال ضرری در آن بوده که حرام شده است ... ممکن است برای چیزی که حرام شده است، ده ها خطر وجود داشته باشد و امروز علم یکی از آن ها را کشف کرده و بقیه هنوز مانده باشد. علم، پنی سیلین را کشف و آثارش را بیان می کند و تمام مردم به آن روی می آورند. بعد از چند سال متوجه می شوند ضررهایی هم دارد و لااقل برای همه مریض ها تجویز نمی کنند. علم، گوشه ای را کشف می کند و گوشة دیگر پنهان می ماند. خیلی از چیزها است که انسان خیال می کند آن اثر را در او ندارد، ولی در واقع همان اثر را می گذارد، ولی خودش متوجه نمی شود.

آیاتی از قرآن مجید که شراب و یا موادی مثل آن را حرام کرده است:

خوردن مشروب در همه ادیان الهی حرام بوده و اگر در مسیحیت این عمل رایج و جایز است در اثر انحراف از تعالیم آسمانی انجیل و حضرت عیسی (ع) می باشد. در اسلام نیز خوردن شراب از اول حرام بوده ولی زمینه های روانی و اجتماعی و فرهنگی برای بیان حکم حرمت فراهم نبوده و به همین خاطر حکم قطعی تحریم شراب یک باره برای اعراب جاهلی و مشرک نازل نگردید بلکه به تدریج و در طی مراحلی با فراهم کردن زمینه های روحی و فکری و اجتماعی حکم قطعی حرمت شراب برای مردم بیان شد. نخست در بعضی سوره های مکی اشاراتی به زشتی شرب خمر شده است چنان که در آیه 67 سوره نحل آمده است: «و من الثمرات النخیل والاعناب تتخذون منه سکرا و رزقا حسنا؛ از میوه های درخت نخل و انگور، مسکرات و روزی های پاکیزه فراهم می سازید» در اینجا «سکر» یعنی مسکر و شرابی را که از انگور و خرما می گرفتند، درست در مقابل رزق حسن قرار داده است و آن را نوشیدنی ناپاک و آلوده شمرده است. ولی عادت زشت شرابخواری عمیق تر و ریشه دار از آن بود که با این اشاره ها ریشه کن شود به علاوه شراب بخشی از درآمدهای اقتصادی آنها را تشکیل می داد، به همین خاطر وقتی که مسلمانان به مدینه منتقل شدند و نخستین حکومت اسلامی تشکیل شد، دومین دستور در زمینه منع شراب خواری به صورت قاطع تری نازل گشت تا افکار را برای تحریم نهایی آماده تر سازد: «یسئلونک عن الخمر والمیسر قل فیهما اثم کبیر و منافع للناس و اثمهما اکبر من نفعهما؛ از تو درباره شراب و قمار می پرسند. به آنها بگو در این دو گناه بزرگ و منفعت هایی برای مردم است ولی گناه و زیان آنها از نفع و سودشان بیشتر است» (بقره، آیه 219). به دبنال آن در آیه 43 سوره نساء به مسلمانان صریحا دستور داده شد که در حال مستی هرگز نماز نخوانند تا بدانند با خدای خود چه می گویند: «یا ایها الذین آمنوا لا تقربوا الصلوه و انتم سکاری حتی تعلموا ما تقولون» البته مفهوم این آیه آن نبود که در غیر نماز، نوشیدن شراب مجاز بود، بلکه برنامه همان تحریم تدریجی و گام به گام بود. آشنایی مسلمانان با احکام اسلام و آمادگی فکری آنها برای ریشه کن کردن این مفسده بزرگ اجتماعی که در اعماق وجود آنها نفوذ کرده بود سبب گردید دستور نهایی با صراحت کامل و بیان قاطع نازل گردد: «یا ایها الذین امنوا انما الخمر والمیسر والانصاب والازلام رجس من عمل الشیطان فاجتنبوه لعلکم تفلحون؛ ای کسانی که ایمان آورده اید، شراب و قمار و بت ها و ازلام (که نوعی بخت آزمایی بوده) پلید و از عمل شیطان می باشند از آنها دوری کنید تا رستگار شوید» (مائده، آیه 90). در آیه بعد یعنی آیه 91 سوره مائده برخی زیان های آشکار شراب و قمار بیان شده است: «انما یرید الشیطان ان یوقع بینکم العداوه والبغضاء فی الخمر و المیسر و یصدکم عن ذکر الله و عن الصلوه فهل انتم منتهون؛ شیطان می خواهد از راه شراب و قمار بذر دشمنی و کینه و عداوت را در میان شما بکارد و از نماز و یاد خدا باز دارد، آیا شما خودداری خواهید کرد؟» در قرآن کریم آیات بسیاری درباره شراب نازل شده است که ما به برخی از آنها اشاره می کنیم:

حرمت شراب

در رابطه با حرمت شراب گفتنی است که بیان احکام در صدر اسلام به صورت تدریجى بوده است. چون پذیرش لازم براى بیان دفعى وجود نداشته است. از همین ‏رو در آیه 219 سوره بقره، «یسئلونک عن الخمر و المیسر قل فیهما اثم کبیر و منافع للناس و اثمهما اکبر من نفعهما و یسئلونک ما ذا ینفقون قل العفو کذلک یبین الله لکم الایات لعلکم تتفکرون» ابتدا نفع و ضررهاى مسکرات و این که مضار آن بیشتر از منافع آن است بیان گردیده ولى بعدا در آیه 90 سوره مائده حرمت آن به طور کلى بیان گردیده است. در اینجا چند مسئله باید مورد توجه قرار گیرد:

الف. باید گفت که مسئله حرمت خمر و شراب، در همه ادیان الهی حرام بوده، و هیچ آیینی که از تحریف بشر مصون مانده باشد، شرب خمر را جایز نمی‌داند. روایتی از امام رضا علیه السلام نقل شده است که فرمودند: ما بعث الله نبیا الا بتحریم الخمر. . . (صدوق، التوحید) خداوند هیچ پیامبری را مبعوث نکرد، مگر آنکه شراب را در شریعت او حرام نمود. بنابراین تصور این که حرمت شراب فقط مربوط به دین اسلام است، تصوری نادرست می‌باشد و اینکه امروزه در برخی ادیان شرب خمر را حلال می‌شمارند، این خود یکی از نشانه‌های تحریف‌هایی است که در آیین‌های الهی به دست بشر صورت گرفت (ر. ک: ذبیح الله محلاتی، ساحل نجات در مضرات شراب، تریاک، قمار، موسیقی، تهران، 1332) که نمونة بارز آن را می‌توان در دین یهود، و همین طور در تحریفاتی که در دین مسیح توسط پولس قدیس صورت یافت، پی‌گرفت.

 ب. باید دانست احکام الهی براساس مصالح و مفاسد است یعنی حلالیت نشانه مصلحت و فایده داشتن آن برای انسان است و حرمت نشانه مفسده و ضرری است که آن برای انسان دارد. البته احکام الهی مورد وضعی است و ممکن است بنا بر مصالح مهمتر و یا به دلایل ویژه دیگری مدتی برای برخی مردم ابلاغ نشود و یا واجب نشود مانند ماهی‏گیری که کاری حلال است ولی روزهای شنبه برای یهودیان حرام شده است. اما این گونه موارد با حرمت ذاتی برخی چیزها مانند گوشت، خون و شراب فرق می کند.

ج. ضرر و زیان فردی و اجتماعی شراب بر کسی پوشیده نیست، هر چند ممکن است منافع زودگذر و اندکی داشته باشد چنان که قرآن کریم هم تصریح فرموده است: «یسئلونک عن الخمر والمیسر قل فیهما اثم کبیر و منافع للناس و اثمهما اکبر من نفعهما»؛ درباره شراب و قمار از تو می پرسند، بگو: در آن دو گناهی بزرگ و سودهایی برای مردم است و گناهشان از سودشان بزرگتر است» (بقره، آیه 219).

و نیز در آیه 90 و 91 از سوره مائده، قمار بازی و می گساری اعمالی پلید و از ابزار شیطان معرفی شده است. ضررهای بس گرانی که بر اثر شراب خواری بر روح و جسم انسان وارد می شود، به گونه ای: «انما الخمر والمیسر والانصاب والازلام رجس من عمل الشیطان فاجتنبوه. . . » است که فغان دانشمندان، روان شناسان و پزشکان جوامع غربی را درآورده است، در اینجا نظریه دانشمندان را در مورد زیان های شراب به طور فشرده بیان می کنیم:

1 ـ اثر الکل در عمر انسان

 یکی از دانشمندان مشهور غرب اظهار می دارد که هرگاه از جوانان 21 ساله تا 23 ساله معتاد به مشروبات الکلی، 51 نفر بمیرند، در مقابل از جوان های غیر معتاد، 10 نفر هم تلف نمی شوند.

دانشمند مشهور دیگری ثابت کرده است که جوان های 20 ساله، که انتظار می روند پنجاه سال عمر کنند در اثر نوشیدن الکل، بیشتر از 35 سال عمر نمی کنند.

2 ـ اثر الکل در نسل بشر

دانشمندان به تجربه ثابت کرده اند، کسی که در حین انقاد نطفه مست است، 35 درصد از عوارض الکلیسم حاد را به فرزند خود منتقل می کند و اگر زن و مرد هر دو مست باشند، صد در صد عوارض حاد در بچه ظاهر می شود، براساس آماری که در این زمینه وجود دارد، کودکانی که زودتر از وقت طبیعی به دنیا آمده اند، از پدران و مادران الکلی 45 درصد و از مادران الکلی 31 درصد و از پدران الکلی 17 درصد بوده اند. کودکانی که هنگام تولد توانایی زندگی را ندارند، از پدران الکلی 6 درصد و از مادران الکلی 45 درصد و نیز کودکانی که فاقد نیروی کافی عقلایی و روحی بوده اند، از مادران الکلی 75 درصد و از پدران الکلی نیز 75 درصد بوده است.

3. اثر الکل در اخلاق

در شخص الکلی عاطفه خانوادگی و محبت نسبت به زن و فرزند ضعیف می شود، به طوری که مکرر دیده شده که پدرانی، فرزندان خود را با دست خود کشته اند.

4. زیان های اجتماعی الکل

 طبق آماری که «انیستتوی» پزشکی قانونی شهر «نیون» در 1961 تهیه نموده است، جرایم اجتماعی الکلیست ها از این قرار است: مرتکبین قتل های عمومی 50 درصد. ضرب و جرح ها در اثر نوشیدن الکل 8/77 درصد. سرقت های مربوط به الکلیست ها 5/88 درصد. جرایم جنسی مربوط به الکلیست ها 8/88 درصد می باشد. این آمار نشان می دهد که اکثریت قاطع جنایات و جرایم بزرگ در حال مستی روی می دهد. خلاصه ضررهای شراب آن قدر زیاد است که به گفته یکی از دانشمندان اگر دولت ها ضمانت کند درب نیمی از میخانه ها را ببندند، می توان ضمانت کرد که از نیمی از بیمارستان ها و تیمارستان ها بی نیاز شویم». (ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج 2، ص 74، تهران، دارالکتب، چاپ پانزدهم، 1362)

به خاطر همین آثار منفی و خانمانسوز شراب خواری است که اسلام آن را تحریم کرده و آیاتی بر مذمت میگساری نازل شده است.

5-زیان های الکل بر استخوانها :

بررسی گروهی از پژوهشگران نشان داده است که مشروبات الکلی سبب ضعیف شدن و شکستگی استخوانها می شود و استخوانهای شکسته در طولانی مدت به سختی درمان خواهند شد.

پزشکان می گویند مصرف مشروبات الکلی سبب ضعیف شدن و شکستگی استخوانها میشود و استخوانهای شکسته در طولانی مدت به سختی درمان خواهند شد.

پزشکان می گویند مصرف مشروبات الکلی به تدریج مانع کار بافتهای استخوان ساز میشود و در ظی چند سال استخوانها صدمه می بینند و همچنین مصرف این مشروبات سبب کشیدگی تاندونها می گردد.

6-زیان های الکل بر کلیه :

یکی از اطبا معروف انگلیس می گوید : اشخاصی که مبتلا به امراض کلیه می شوند 5/87درصد آن به واسطه مشروبات الکلی است. مشروبات الکلی میزان ادرار را زیاد کرده و سبب تورم بعضی اعضا چون شکم و پاها و پلک های چشم می گردد.

7-زیان های الکل بر گردن :

در اثر استعمال الکل و مخصوصا آب جو گاهی پی گردن زیاد و محتاج به عمل جراحی میگردد.

8-زیان های الکل بر کبد :

کسانی که به طور مزمن الکل مصرف می کنند در معرض خطر بالای نارسایی کلیه و کبد هستند moonshine می تواند برای کلیع شما بسیار مضر باشد زیرا حاوی سرب است و این عنصر برای کلیه ها مسمومیت زاست.

از کارهای مهم کبد تجزیه و خنثی کردن سمومی است که به داخل آن راه پیدا میکند اما متاسفانه در برابر سم الکل اثری ندارد و این الکل است که قدرت تحریک خود را روی کبد نیز اعمال می کند.

9-زیان های الکل بر گردش خون : متخصصان می گویند الکل به همان شکل خالص، بدون آنکه تغییر ماهیت دهد وارد خون می شود و دستگاه گردش خون در معرض آسیب آن قرار می گیرد. گلبول های سفید خون را که به منزله سربازان مدافع بدن در مقابل میک روب ها نابود می باشند را از بین می برند و هموگلوبین خون را که محتوای آهن می باشد نابود و بدن را دچار کم خونی عجیبی مینماید.

10-زیان های الکل بر هضم غذا :

الکل مواد غذایی را سفت و سخت می سازد چنانچه اگر گوشتی را در مقداری الکل بیاندازیم مانند چرم میشود و در این حالت معلوم است که چه به سر معده می آید به علاوه الکل شیرهای معده را کم و نامرتب و فاسد می سازد و اجازه نمی دهد روی غذا تاثیر کند و غذای هضم نشده سربار معده میماند همچنین الکل اشتها را ازبین می برد.

11-مشروبات الکلی عامل جنون است، آمار دقیق تیمارستان ها نشان می دهد که تکثر دیوانگان کسانی هستند که سالهای دراز عمر خود را با میخوارگی و مستی بسر برده اند به موجب یک آمار در یک خانواده در آمریکا هفت نفرشان ابله و احمق بودند که پدر و مادرشان الکلی بوده اند.

دکتر پارکر که یکی از دکترهای مشهور نیویورک به شمار می رود گفته است که نصف حوادث دیوانگی و سفاهت به واسطه مشروبات است.

طبق آماری که در سال 1902 میلادی در انگلستان گرفته شده بود افرادی که در اثر خوردن مشروبات الکلی مبتلا به جنون و دیوانگی گردیده اند به این ترتیب است :

2249 نفر مرد و 976 نفر زن.

طبق تحقیقات در انگلستان دانشمندانبه این نتیجه رسیده اند که تقریبا 95 درصد از دیوانگی افراد جامعه در انگلیس به علت اعتیاد به الکل است. (البته ذکر این نکته به جاست که در دین مبین اسلام حتی خوردن یک جرعه شراب هم حرام میباشد)

اما رضا (علیه السلام)فرمودند : خدای عزوجل شراب را حرام فرمود : زیرا شراب تباهی می آورد، عقل شرابخواران را دگر گون می سازد و آنان را به انکار خداوند عزوجل و دروغ و تهمت بستن به او و پیامبرش وا می دارد و دیگر اعمالی چون تبهکاری و قتل که از شرابخواران سر می زند.

12-ضررهای مشروب بر سایر اعضا :

مشروب نه تنها دستگاه گردش خون بلکه تمام اعضا بدن را به افت الکل دچار می کند و شراب خوار را به سو هاضمه ، تشنج معده، شکم درد، و استفراغ و آسیب معده و ضایعات نوسوج مغزی و ناراحتی های قلبی از جمله اریتمی و تاکیکاردی، گرفتار می کند. پزوهشگران می گویند مصرف زیاد الکل موجب فلج شدن فعالیتهای مغزی و دستگاه تنفس و در نتیجه مرگ می گردد.

13-مضرات مشروب بر نوزاد و جنین

امروزه آمار نشان می دهد مرگ کودکانی که والدین آنها مشروبات الکلی می نوشند بیشتر از سایر کودکان است که بر اثر سایر امراض از بین می روند و اطفالی که از پدران شراب خوار به وجود می آیند غالبا ضعیف علیل و غالبا به تشنج های شدید مبتلایند و قدرت دفاعی آنها در مبارزه با مشکلات زندگی ناچیز است و در برابر عفونت های مختلف بسیار حساسند، نقص بدنی انحراف ستون فقرات کر و لالی عوارض ناشی از غده تیروئید و همچنین ضایعات مغزی مانند عقب ماندگی رشد نکردن ماهیچه ها دیوانگی های حاد و غیره در آنان فراوان دیده می شود.

قال رسول الله (ص ): الخمر ام الخبائب (21)

مردى به على (ع ) گفت به نظر شما معصیت شراب خورى از زنا و دزدى بیشتر است ؟ فرمود آرى ، زیرا زناکار ممکن است به همین گناه اکتفا کند، خود را بگناه دیگر آلوده نسازد ولى شراب خوار با آنکه به یک گناه آلوده شده به گناهان دیگرى نیز مانند زنا، دزدى ، آدم کشى و ترک نماز.... آلوده خواهد شد.

قیل لامیر المومنین (ع ) انک تزعم ان شرب الخمر اشد من الزنا و السرقة ؟ فقال (ع ) نعم ، ان صاحب الزنا لعله لا یعدوه الى غیره و ان شارب الخمر اذا شرب الخمر زنى و سرق و قتل النفس التى حرم الله عزوجل و ترک الصلوة (22)

زیانهاى شراب منحصر به جنبه هاى بهداشتى نیست بلکه از جنبه هاى معنوى و اجتماعى قابل توجه است .

مردى از امام پنجم (ع ) علت حرام شدن شراب را سؤ ال مى کرد. آنحضرت اینطور فرمودند:

ان مدمن الخمر کعابد و ثن و یورثه الارتعاش ، و یهدم مروءته ، و تحمله على التجسر على المحارم ، منسفک الدماء و رکوب الزنا، حتى لایومن اذا سکر ان یثبت على حرمه ، وهو لا یعقل ذلک ، و الخمر لا تزید شاربها الا کل شر(23)

دائم الخمر مانند بت پرست است شراب برایش رعشه بدن پدید مى آورد، مردانگى و انصاف و مروتش را نابود مى کند تشراب است که که شراب خوار را وادار بر جسارت بر نزدیکان و اقوام و خویشان و خون ریزى و زنا مینماید حتى از زناى با محارم ایمن نمى تواند بود او پس از مستى این کار را بى توجه انجام مى دهد و خلاصه شراب وادار کننده به هر نوع شر و اعمال ضد انسانى است .

در این روایت به یک قسمت از ضررهاى الکل از نظر جنبه هاى جسمانى ، اخلاقى ، و اجتماعىتصریح شده است دانشمندان تعداد امراضى را که عامل اصلى آنها شراب و عرق است تقریبا11 نوع شمرده اند.

1 - امراض معدى :

الف - ((گاستریت )) ساده و مزمن که بالاخره به ضعف و نابودى قوا منجر مى شود.

ب - ((فلگمن معده ))

ج - ((انتتریت )) سخت و اغلب ((اسفلگیت )) دل دردهاى مختلف و درد معده که بیشتر در وقت اعتیاد به وقوع مى رسد و درد دل هاى دایمى اثر دیگر آن در معده اتساع معدى است که گاهى چنان این عضو را بزرگ مى کند که مانند کیسه اى شده و پنج برابر موقع عادى گنجایش پیدا میکند یعنى ممکن است ده تا 12 لیتر آب بیشتر جا بگیرد.

بطور کلى الکل باعث التهاب جهاز هاضمه مى شود، در روده ها نیز تاءثیر سخت نمود، باعث خراشیدگى جدار آنها، و دفع خون ، و ضعیف ساختن قوا میشود، و بالاخره اسهال سخت تولید مى کند، و گاهى نیز یبوست مى آورد در اثر استعمال نوشابه ((قولون )) (روده بزرگ ) لطمه دیده ، یبوست و لینت پشت سر هم به وجود مى آورد.

الکل زبان را ضخیم و سخت مى کند و سلولهاى مخصوص ذائقه را ضعیف و بالاخره محو مى نماید، بطوریکه شخص دائم الخمر دیگر طعم غذاها را درست حس نمى کند، و این خود یکى از علل بى اشتهایى در شخص الکى مى باشد و بیشتر از همه باعث خرابى دستگاه هاضمه مى شود.

الکل ، شیره هاى دهان (بزاق ) و شیره هاى معدى و سایر شیره هاى بدن را کم کرده از بین مى برد.

2 - امراض دستگاه تنفس 

الکل از بزرگترین علل ابتلاى به مرض سل ، مى باشد ریه ها در اثر الکل تورم یافته ؛ لکه هاى بنفش یا سفیدى روى آنها ظاهر مى گردد، و لخته هاى خون در خلط شرابخوار ظاهر میشود که نتیجه خرابى ریه است ، شرابخوار هر صبح در رختخواب مدتى سرفه مى کند خود مى اندازد و گاهى لخته هاى خون یا صفراء به حال تهوع از دهانش بیرون مى آید و بدون استثنا در اشخاص الکلى عمل تنفس سخت و پر زحمت است .

3 - گردش خون

در اثر شراب مواد اصلى خون از جمله فیبرین و گلبولهاى قرمز و غیره خیلى کم شده و از دست رفته ، مایع خون ، آهکى و خراب شده است ، چون خون فاسد شود کلیه بدن دچار اختلال و کم غذایى و ضعف مى گردد، گلبولهاى سرخ و سفید را از بین برده شخص را آماده براى سکته مىنماید.

هر نوع نوشابه الکلى ؛ از جمله آبجون ، رگها را سخت و شکننده مى کند و مرونت یا ارتجاع آنها را از دست مى دهد و موجب مى شود در در اثر جزئى فشار مانند عصبانیت ، کار زیاد، سرما، یا گرماى فوق العاده پاره شده و سکته ناقص یا کامل بوجود آورد؛ عروق در اثر الکل ، تصلب و شریان ، تکلس پیدا مى کند.

4 - امراض قلب 

در نتیجه خرابى خون ، عمل قلب مختل شده کم کم چربى و پیه دور آنرا مى گیرد، و آن را سنگین و بزرگ مى کند، و چون قلب در حین ضربان ، با قوت حرکت مى کند سنگینى مزبور موجب کندى حرکت و نامرتبى مى گردد، و روى این اصل نبض اشخاص الکلى ، آهسته و نامرتب مى زند.

5 - بیماریهاى عصبى

الکل وضع اعصاب را فلج مى سازد اعصاب آخذ، و محرکه ضعیف شده ، فلج و رعشه پیدا مى کند، در تمام بدن حالت خارشى به وجود مى آید و الکى بدون سبب احساس حرارت مى کند، بدنش مخصوصا دستها و سر، مى لرزد سخنش نامفهوم و بى معنى مى شود، و علائم روحى ، عصبانیت ، حالت قیافه حیوانى ، ترس و سردرد، در او به وجود مى آید.

در اثر ضعیف شدن اعصاب ، در معرض برخى امراض عصبى ، واقع مى شود، و راه براى سکته و خونریزى باز مى گردد.

الکل در اثر داخل کردن ((اسید اوریک )) در خون تولید درد اعصاب و رماتیسم مى کند.

( برگرفته از سایت همراه هم برای بهبودی از اعتیاد )

عوارض مصرف الکل از نگاهی دیگر

الکل ماده‌ای است که وضعیت جسمی و ذهنی را تغییر داده، می تواند موجب از دست رفتن کنترل بر رفتار شود و در درازمدت، مشکلات اجتماعی، جسمی و روانی به وجود آورد.

 مصرف الکل موجب مشکلات وخیمی برای سلامت شخص می شود. الکل پس از نوشیدن، از طریق معده و روده کوچک جذب خون می‌شود و ۳۵ تا ۴۵ دقیقه بعد به حداکثر میزان غلظتش در خون می‌رسد. میزان غلظت به عواملی چون وزن شخص و نیز این که آیا شخص الکل با غذا خورده یا با معده خالی، بستگی دارد. اگر الکل را با غذا خورده باشید، بدن آن را کندتر جذب خواهد کرد.

 کبد، الکل را با سرعتی در حدود یک واحد در ساعت تجزیه می‌کند. بدن قادر به تغییر این مقدار نیست؛ بنابراین، هرچه بیشتر الکل بنوشید، بدن وقت بیشتری لازم دارد تا آن را تجزیه کند. در کوتاه مدت، نوشیدن زیاد الکل موجب مستی و خماری می‌شود و در درازمدت به اکثر دستگاه‌های بدن صدمه می‌زند. مصرف دائم  الکل ممکن است موجب وابستگی به الکل و مشکلات اجتماعی از جمله خشونت خانوادگی و بلهوسی شود.

 الکل کنترل مغز بر خویشتن‌داری و توازن و هماهنگی حرکتی را مختل می‌کند. نوشیدن درازمدت الکل به سلول های مغزی کنترل کننده یادگیری و حافظه صدمه می رساند. مصرف الکل موجب التهاب کبد (هپاتیت) شود. نوشیدن الکل قادر است به کبد صدمه شدید وارد کند و موجب بیماری‌های چون سیروز و سرطان شود. ممکن است در نتیجه مصرف الکل، زخم معده و دوازدهه (اولین قسمت روده کوچک) ایجاد شود. علاوه بر آن، خطر پیدایش سرطان معده نیز وجود دارد. الکل ممکن است، عملکرد جنسی را مختل کند. در درازمدت شاید میزان باروری هم کاهش یابد. نوشیدن الکل رگ‌های پوست را گشاد کرده، موجب دفع گرما از بدن می شود. نوشیدن درازمدت الکل خطر ابتلا به پرفشاری خون را می‌‌افزاید.

آثار مصرف الکل

  • رفتارهای نامناسب، پرحرفی یا کم حرفی، بی ربط حرف زدن، معاشرتی شدن یا گوشه‌گیری، پرخاشگری
  • ناتوانی در انجام حرکات دقیق و ظریف
  • تلوتلو خوردن به هنگام راه رفتن
  • اشکال در به خاطر سپاری وقایع

عوارض مصرف طولانی الکل

  • اختلال خواب
  • بیماری‌‌های معده (مثل زخم معده)، مری، کبد، لوزالمعده
  • سوء تغذیه
  • افزایش فشار خون و خطر سکته‌های قلبی و مغزی
  • ضعف عضلانی
  • ناتوانی جنسی و تأخیر در انزال
  • افزایش خطر سرطانهای سر و گردن و دستگاه گوارش
  • ابتلا به فراموشی
  • برای جلوگیری از ایجاد فراموشی ناشی از مصرف طولانی الکل،‌هر فرد الکلی باید روزانه ۱۰۰ میلی‌گرم ویتامین (ویتامین B۱) دریافت کند.

علائم ترک الکل

چنانچه فردی پس از مصرف طولانی و زیاد الکل، ناگهان آن را قطع کند و یا مقدار مصرف آن را کاهش دهد دچار علایم ترک می‌گردد. این علایم عبارتند از:

  • تعریق
  • افزایش ضربان قلب
  • لرزش شدید دستها
  • بی‌خوابی
  • تهوع و استفراغ
  • توهمات شنوایی و بینایی (شنیدن صداها یا دیدن چیزهایی که وجود ندارد)
  • هیجانات شدید
  • اضطراب
  • تشنج

بیمارانی که دچار علائم ترک الکل می‌شوند باید سریعاً تحت نظر پزشک قرار گرفته و مداوا شوند در غیر این صورت خطر مرگ بیمار را تهدید می‌کند.

مصرف الکل خوب است یا بد ؟

تمایل به نوشیدن الکل بسیار زودتر از آنی شکل گرفته که تاکنون حدس زده می‌شد. نتایج تحقیقات پژوهشگران می گوید  در عصر حجر حدود ۹ هزار سال پیش ساکنین دهی در چین نوعی نوشیدنی با ۱۰ درصد الکل درست می‌کردند. این نوشیدنی که به انگلیسی به آن مید (Mead) و در آلمانی مت (Met) می‌گویند، عمدتا از عسل و آب درست می‌شود. در آلمانی اصطلاح دیگری هم به کار می‌رود که ترجمه آن “شراب عسل” می‌شود.

به گزارش خبرنگار سایت پزشکان بدون مرز  ، محققین می گویند الکل به انسانها کمک می‌کرده تا در شرایط سخت آن دوران زندگی راحت‌تری داشته باشند. برای همین هم در دوران نوسنگی تولید ابتدایی نوشیدنی‌های الکلی در مناطق مختلف دنیا رواج یافت.

اما در عصر حاضر ثابت شده است که مصرف الکل حتی مصرف کم آن به خصوص اگر همراه با دیگر مواد اعتیاد آور باشد به مهارت رانندگی صدمه و آسیب می رساند. پس از 8 تا 12 ساعت که از مصرف زیاد آن بگذرد، سردرد، تهوع، لرزش و استفراغ ایجاد می شود.

  مصرف خیلی زیاد آن ممکن است موجب فلج شدن فعالیتهای مغزی و دستگاه تنفسی و در نتیجه مرگ می گردد. به طور کلی این اثرات چنانچه همراه با مصرف آرام بخشها و دیگر داروهای تضعیف کننده باشد، تشدید می گردد. مصرف زیاد آن همراه با داروهای ضد افسردگی از جمله بار بیتوریک ها اغلب ممکن است، موجب مرگ فرد گردد. مصرف منظم و مستمر حداقل 4 بار نوشابه های الکلی در روز ممکن است در بلند مدت و به تدریج موجب آسیب کبد، مغز، قلب، و دیگر اعضای بدن گردد.

مصرف مداوم نوشابه های الکلی موجب سایروز کبدی، پانکریت و اختلالات کیسه صفرا، ناراحتی های گوارشی، زخم معده و اثنی عشر، گاستریت و برخی از سرطانها در دستگاه جهاز هاضمه می گردد.

نقشهای دستگاه عصبی از جمله نارسایی های اعمال هوشی، حرکتی و بی ثباتی هیجانی، کاهش ادراک حسی و سرانجام از دست دادن حافظه و فراموشی، تیرگی بینایی در بیشتر افراد معتاد به الکل دیده می شود. شایع ترین اختلال سیستم عصبی در الکلیسم مزمن، آسیب قرنیه و اعصاب چشم است. آسیب به مغز و ضایعات نسوج مغز، ناراحتی های قلبی از جمله آریتمی و تاکیکاردی از عوارض سوء مصرف است. الکل، رگهای کرونری قلب را کاهش می دهد.

این ماده در مردان موجب ضعف قوای جنسی می گردد و قدرت باروری آنان را کاهش می دهد. مصرف مزمن و زیاد مشروبات الکلی موجب اضطراب، عصبانیت و تند خویی، تحریک پذیری دلیریوم، ترمنس و دپرسیون سیستم اعصاب مرکزی می گرد. از هم پاشیدگی زندگی خانوادگی، شغل و اجتماعی به طور کلی اعمال ضد اجتماعی و زوال ابعاد شخصیتی در نتیجه ادامه مصرف مشروبات الکلی پدیدار می گردد.

الکل اتانول یکی از داروهای اعتیاد آور محسوب می شود که به عنوان ماده آرام بخش برای خواص نشاط آور آن مصرف می شود. افزایش مقدار مصرفی آن به منظور ایجاد اثر مطلوب، ممکن است موجب ایجاد تحمل و وابستگی فیزیکی گردد. مصرف کنندگان مزمن یا افراد معتاد به آن ممکن است به مقدار ثابت مشروب بنوشند بدون اینکه مست شوند، در این صورت احتمال دارد که یک نوع وابستگی جسمی و روانی در آنان به الکل به وجود آید که قطع مصرف آن، نشانه های ترک را به صورت تحریک پذیری زیاد، تشنج، دلیریوم ترمنس، حالات بی قراری یا عصبانیت، بی خوابی، بد اشتهایی، عرق کردن و استفراغ ظاهر می سازد.

در کشورهای پیشرفته ، الکل از علل شایع تصادف است چون زمان پاسخ دهی عصبی را کاهش می‌دهد.استفاده زیاد از الکل می‌تواند به کبد آسیب بزند و ایجاد هپاتیت الکلی باشد و یا بیماری کبد چرب را ایجاد کند.

یک کبد چرب می‌تواند به سیروز کبدی تبدیل شود و سیروز کبدی مرحله نهایی بیماری کبد است که در آن کبد عملکرد خود را از دست می‌دهد.

الکل ، ریسک ابتلا به سرطانهای مری، گلو، حنجره، دهان و سینه را افزایش می‌دهد. نوشیدن الکل می‌تواند به مخاط روده باریک و معده آسیب بزند و این آسیب می‌تواند توانایی بدن را در جذب مواد غذایی تحت تاثیر قرار دهد.

الکل می‌تواند توانایی جنسی را در انسان تحت تاثیر قرار داده و آن را کاهش دهد . خانمهای باردار نباید الکل بنوشند. نوشیدن الکل در دوران بارداری می‌تواند جنین را به سندرم چنین الکلی مبتلا کند.

استفاده بیش از اندازه الکل علاوه بر اینکه انسان را به کمبود ویتامین ب-1 ( تیامین ) مبتلا می‌کند، باعث آسیبهای مغزی برگشت ناپذیر هم می‌شود .

در افرادی که از الکل استفاده می‌کنند یکی از مشکلات این است که این افراد سیگاری باشند، استفاده همزمان از سیگار و الکل باعث چند برابر شدن خطر ابتلا به سرطال مری می‌شود.

برخی از منابع پزشکی معتقدند که استفاده مداوم از الکل برای دستگاه قلب و عروق انسان مفید است اما این موضوع کاملا ثابت نشده است و اگر بخواهیم فایده الکل و زیانهای آن را با هم مقایسه کنیم هنوز هم مشخص نیست کدامیک بر دیگری برتری دارد.

توصیه پزشکان این است که اگر با دانستن تمام آسیب‌های ناشی از الکل، شما تصمیم به خوردن الکل گرفته‌اید، در خوردن آن زیاده روی نکنید و خود را با الکل مسموم نکنید .از نظر مقدار، شما نباید بیشتر از یک گیلاس الکل از هر نوع را روزانه مصرف کنید .

 الکل به عنوان داروی اعتیاد آور، قدرت ایجاد وابستگی جسمی و روانی را دارد.

تــمـام الـکل هـا دارای ایـن خواص می بـاشنـد

1 الکل در دمای اتاق یک مایع شفاف میباشد.

2 چـگالی الکل از آب بیشتر بوده و سریـعتـر ازآب تبخیر میگردد. این ویژگی الکل را تقـطیر پذیر میکند.

3الکل بسهولت در آب حل میشود.

4 الکل قابل اشتعال میباشد.

روشهای تولید الکل متفاوت میباشد:

 1 - از تخمیر حبوبات و میوه ها (مانند آبجو )

2 -   از تقطیرحبوبات و میوه ها (مانند ودکا، ویسکی، جین)

3 -   از تـغـییر شـیمیایی در سوختـهای فسـیلی هـمچـون گاز، زغال سنگ و نفت ( الکل صنعتی )

5 -  از ترکیـب شیـمیـایی مـنوکســید کربن و هیدروژن (مانند متانول و الکل چوب)

الـکـل موجود در مشروبات الکلی از نوع اتیل الکل (اتانول) می بـاشد. مـیـزان اتـانـول در برخی مشروبات الکلی این چنین است:

آبجو: 4 الی 6 درصد

شراب: 7 الی 15 درصد

شامپاین: % 8 الی 14 درصد

مشروبات الکلی تقطیر شده همچون جین، ودکا، ویسکی:40 الی 95 درصد

نحوه جذب الکل در بدن

پـس مـصرف الـکـل در حـدود 20 درصـد آن از طـریق معـده جذب شده و 80 درصد مابقی در روده کوچک جـذب بـــدن میگردد. سرعت جذب الکل و میزان قدرت مست کنندگی آن به عوامل زیر بستگی دارد:

1 پر و خالی بودن معده: چون بیشتر الکل مصرفی ازطـریــق روده کوچک جذب بدن میگردد، بنابراین اگر مـعـده شـما از غذا پر باشد، دریچه معده برای هضم غذا بـستـه شـده و عبـور الـکل بـه روده کــوچک کند می گردد و مـدت بیشتری الکل در معده باقی میماند.

2 وزن بدن: هـر چه فرد وزنش بیشتر باشد، دیرتر تحت تاثیر الکل قرار میگیرد زیرا الکل پس از ورود به جریان خون در آب کل بدن حل شده و در واقع توزیع میگردد. بـنـابـراین افراد سنگین وزن تر به خاطر آب بیشتر در بدنشان، دیرتر تـحت تاثیر الکل واقع میشوند.

3 چربی بدن: به علت آنکه الکل قادر به حل شدن در چربی نمیباشد، هـر چـه مـیزان چربی بدن بیشتر باشد، فرد بیشتر تحت تاثیر قرار می گیرد. عـکس مـوضـوع نـیز صـدق میکند افراد عضلانی دیرتر تحت تاثیر قرار میگیرند.

4 جنـســیت: زنـان زودتـر از مـردان تـحـت تـاثـیـر قــرارمی گیـرند حـتـی اگـر وزنشـان بـرابر باشد. علت آن این اسـت کـه میـزان چـربـی بــدن زنان بیشتر از بدن مردان میباشد. همچنین بافت عضلانی در زنان کمـتر از مردان اسـت. زنـان هـمچنین فاقد آنزیم تجزیه کننده الکل بوده(دی هیدروژناز) که به عنـوان سـد محـافظ در معده عمل کرده و نقش تجزیه الکل را بعده دارد. همچنین زنانی که از قرصهای ضد بارداری استفاده می کنند، بیـشتر تحت تاثیر الکل هستند بـه عـلت آنـکـه قرصـهای ضـد بارداری متابولیسم الکل را کاهش میدهند.

5 غلضت الکل: هر چه غلظت الکل بیشتر باشد، جـذب آن بیـشتـر و سـریـعتر است.

6 سرعت نوشیدن، محـیط مـصرف (خانه، میـهمانـی، محل کار)، خـستگی ( چون کبد آنزیم کمتری تولید میکند)، نوع مشروب (مشروبات گازدار جذب الکل را افزایش میدهند) نیز در سرعت جذب الکل و تاثیر آن، موثر میباشند.

7 اگر الکل همراه با دیگر قرصهای روانگران (اکستازی) مـصرف گـردند قدرت سرکوبگری الکل افزایش یافته و میتواند بسیار خطرناک باشد.

8 افراد الکلی: افرادی که بطور مستمر الکل مصرف می کنند، نسـبـت به آن مقاومت پیدا کرده و در واقع بدنشان به مصرف الکل سازگاری پیدا می کند. بـنابـراین بـرای ایـجاد حالت مستی به الکل بیشتری نیاز دارند زیرا:

کبدشان در پی سازش، آنزیم تجزیه کننده بیشتری ترشح میکند فعالیت نورونهای دستگاه عصبی و مغزشان افزایش می یابد راه های دفع الکل، اثرات زیانبار کوتاه مدت و بلند مدت…

راه های دفع الکل

الکل از 4 طریق دفع میگردد:

کـلیـه 5 درصـد الـکل را از طریق ادرار از بـدن خارج می کند ششـهـا 5 درصـد الـکـل را از طـریـق بـاز دم خـارج می کنند مقدار بسیاراندکی از طریق تعریق دفع میگردد قسمت اعظم الکل توسط آنـزیمـهای کـبد اکسید شـده و به اسـیـد استـیـک، دی اکسید کربن و آب تبدیل می گردد

بطور متوسط یک انسان معمولی قادر است 15 میلی لیـتـر الـکل را در طـی یـک ساعت دفع کند.

میزان غلظت الکل خون

با اندازه گیری میزان الکل موجود در خون فرد میتوان تعیین کـرد چه میزان فرد تحت تاثیر الکل می باشـد. در زیــر حالات ایجاد شده در فرد بر اساس میزان درصد الکل درون خون بیان گردیده است:

مرحله نشاط آور (%0.12-0.03): افزایش اعتماد بنفس و شجاعت فرد، فرد پر حرف تر و اجتماعی تر می شـود، دقـتـش کـاهش مـی یـابد، چـهره افـروخته، قضاوتش مختل می گردد، معمولا اولین جمله ای که به ذهنش میـرسـد را بـیان میکند، در حرکات ظریف مانند نوشتن دچار مشکل می شود.

مـرحله برانگیختگی (%0.25-0.09): خـواب آلـوده، در درک و بـخـاطـــر آوردن موضوعات گذشته دچار مشکل می گردد، واکـنش وی در بـرابـر مـحرکات کاهش می یابد، حرکات بدن ناهماهنگ می شـود، بـیـنایـی مخـتـل مـی شــود. حـس چشایی و شنوایی کاهش می یابد.

مرحله سرگشتگی (%0.30-0.18): فرد گیج و مـبهوت است، شـایـد نـدانـد کجاست و مشغول چه کاریست، سرگیجه دارد و تلوتلو می خـورد، بـیـش از حد احـساساتی، خشن و یـا مـهربان مـی گـردد، خـواب آلـوده اسـت و درد را دیـرتـر احسـاس میکند، حرکات ناهماهنگ است، قادر به گرفتن شیئ که به سـمتـش پرتاب میگردد نیست.

مرحله بهت (%0.4-0.25): قادر به حرکت نیست، به محـرکات واکنش نشان نمی دهد، قادر به نشستن و ایستادن نیست، استفراغ می کند، مـمکن است بیهوش گردد.

مرحله کما (%0.50-0.35): فرد بیهوش است، احساس شدید سرما،تنفس کم عمق و آهسته میگردد، ضربان قلب کاهش می یابد، امکان مرگ وجود دارد.

مرحله مرگ: میزان 0.50 درصد و یا بیشتر الکل در خون سبب مرگ می گردد.

اثرات کوتاه مدت الکل بر بدن

ارتـباطهای بین سلولهای عصبی تداخل کرده و فــعـالـیـت گـذرگاه های مـحـرک عـصبـی را ســرکـوب و گـذرگاه هـای بازدارنده عصبی را افزایش می دهـد. در کـل یک سرکوبگر دستگاه عصبی می باشد. اتساع مردمک چشم، افزایش ضـربان قـلب، بـی خـوابـی، تـهـوع و اسـتفراق، سرگیجه،احـساس بـی قـراری، خستـگی و اضطراب، جـریـان خـون ســطحی افزایش یافته که موجب تعریق بدن میـشود امـاجریان خون عضلانی را کاهش داده و موجب درد عضلانی میـگردد. اعتـماد بنفس و شجاعت فرد افزایش می یـابـد.

کنترل رفتاری کاهش یافـتـه و مـمـکن اسـت فرد دست به عملی زده و یا حرفی بزند که بعدا پشیمان گردد. فرد اجتماعی تر می شود. تـعادل بدن کاهش می یابد، قوه تشخیص فرد کاهش می یابد، واکنش های کند به محرکات. چـون سبب دفع آب بدن میگردد، ایجاد تشنگی و نیاز به دفع ادرار افزایش مییابد. مـیـدان دیـد فرد کاهش یافته و گویی دچار نزدیک بینی می گـردد و تنـها اشـیـاء و افراد نزدیک بخود را دیده و به آنها توجه میکند.

 

 

اثرات بلند مدت (افراد الکلی)

از دست دادن حافظه، تغییر شخصیت، اختلال در سیستم عصبی،مشکلات پوسـتـــی، اسهال، سوء تـغـذیـه، مشـکـلات مـالی و خـانـوادگـی، رفتـار خـشونت آمـیــز، اضـطـراب و افسردگی شدید، آسیب به مخاط بینی، آسیب دائمی به کبد و مغز، سرطان سیـنه، حنجره، لب و مری، سقط جنین، ناباروری، بی میلی جنسی، زخم معده، فشـار خــون بالا و سکته قلبی، کم خونی، تورم کبد، اختلال در سیستم ایمنی بدن.

نکته: در صورت مصمومیت فرد به الـکل، نه نـوشیـدن قـهـوه و یـا دوش آب سـرد و دیــگر اعمال کارساز نمی بـاشد. تـنها زمان نیاز است تا الکل بطور کامل از بدنشان دفع گردد. این زمان معمولا 10 ساعت بطول می انجامد. در صورت مصمومیت شدید حتما بیمار را به بیمارستان منتقل کنید.

در پایان به خاطر بسپارید که الکل یک سم میباشد و نه یک نوشیدنی نشاط آور.

آیا  می توانیم الکل مصرف کنیم ؟

یکی از علل عمده مرگ و میر جوانان نوشیدن الکل و رانندگی در حالت مستی است . الکل در عین حال یکی از دلایل مهم بزهکاری ، ارتکاب جرم ، موفق نشدن در مدرسه ، مسایل اجتماعی و عاطفی و خودکشی و استعمال مواد مخدر است .

بر اساس آمار موجود 75 درصد نوجوانانی که الکل می نوشند ، یکبار مواد مخدر را امتحان کرده اند ، و این رقم در میان نوجوانانی که الکل مصرف نکرده اند به 14 درصد کاهش می یابد .

درصد قابل توجه ای از این افراد نوشیدن الکل را از سنین پایین شروع کرده اند . شروع مصرف الکل 10 تا 25 درصد نوجوانها مربوط به دوران 11 تا 13 سالگی آنها می شود ، حتی دانش آموزان کلاس چهارم دبیرستان که مصرف الکل برای دانش آموزان هم سن و سال آنها مساله بزرگی است .

در این جا هم نظیر سیگار کشیدن ، جوانها از نوشیدن الکل و مضارات آن اطلاعات درستی ندارند . از جمله متداول ترین اسطوره های موجود درباره مصرف الکل می توان به موارد زیر اشاره کرد .

 نوشیدن الکل بی ضر است ؟

الکل یک ماده مخدر شبیه به نیکوتین یا هروئین است . بر خلاف غذا که باید جذب شود الکل مستقیما وارد جریان خون می شود ، از آنجایی که نوجوانان از بالغ ها کوچکتر هستند تاثیر الکل روی مغز و بدن آنها بیشتر است . جمعی که الکل وابسته می شوند و به وجود آن در خونشان احتیاج پیدا می کنند به این گروه الکلی می گویند .

الکل روی بخش های کنترل مغز اثر می گذارد . هماهنگی بدن را مختل می کند ، موانع بازدارنده و کنترل کننده را رفع می کند و احساس کاذب از اعتماد به نفس در اشخاص تولید می کند و اینگونه است که بسیاری از کسانی که الکل نوشیده اند هنگام رانندگی با سرعت زیاد رانندگی می کنند و باعث تصادف می شوند .

 الکل مشکلات را بر طرف می سازد ؟ الکل احساسات را تندتر می کند و اشکال این جاست که معلوم نیست کدام یک از احساسات ما آزاد می شوند . هر کس نسبت به مصرف الکل به شکلی واکنشی نشان می دهد . از آن گذشته یک شخص واحد نیز در هر بار مصرف الکل واکنش نشان می دهد . از آن گذشته نوشیدن الکل باعث شدت مشکلات می شود .

 الکل انسان را اجتماعی می کند ؟

هر کس در مواقعی احساس خجالت دارد . این امر به ویژه در میهمانی هایی که اشخاص همه را لزوما نمی شناسند بیشتر است . در این شرایط بعضی ها احساس می کنند با خوردن الکل راحت تر می شوند ، اما این راه حل مشکل نیست ، بعد از مصرف چند بار الکل فرد دچار اعتیاد می شود و دیگر بدون مصرف الکل نمی تواند در چنین مجالسی شرکت کند .

از مضرات الکل می توان به سرطان ریه ، سرطان معده ، پوکی استخوان ، سکته مغزی ، تشنج ، سرطان حنجره ، بیماریهای کلیه ، نتوانی جنسی و دهه ها بیماری دیگر نام برد .

الکل و بارداری:

 استفاده از مشروبات الکلی در دوران بارداری موجب ایجاد ناراحتی های جدی و غیر طبیعی شدن نوزاد می گردد. زنان بارداری که در دوران بارداری به حد زیاد مشروب می نوشند، ممکن است کودکان غیر طبیعی با نقیصه های ذهنی یا جسمی به دنیا آورند.

در یک آزمایشگاه – که در اثرات الکل بر روی جنین مادران الکلی آزمایش انجام شد- مشخص گردید که: نوشیدن زیاد و سپس قطع مصرف الکل در دوران بارداری، اثراتی را بر جنین می گذارد.

در 322 نوزادی که غیر طبیعی بودند، 32 درصد آنان متعلق به مادران مشروب خوار در حد افراط بودند و 14 درصد آنان متعلق به مادران مشروب خوار در حد متعادل و 9 درصد آنان متعلق به مادرانی که ترک کرده و در حال محرومیت به سر می برند.

 20 نفر از 162 نوزادی که پس از تولد دچار سندرم قطع الکل بودند، متعلق به مادرانی بودند که در دوران بارداری شان روزانه 300 میلی لیتر یا بیشتر مشروبات الکلی می نوشیده اند.  ( برگرفته از سایت پزشکان بدون مرز )

 برای درمان مسمومان با متانول یا الکل چوب، تجویز اتانول اساسی‌ترین راه درمان است. در این روش با توجه به تداخلی که بین اتانول و متانول به وجود می‌آید از بروز اثرات سمی متانول ممانعت به عمل می‌آید.

مسمومیت با مشروبات الکلی تقلبی یکی از خطرناک‌ترین مسمومیت‌هاست که گاهی منجر به مرگ می‌شود. از آنجایی که در کشور ما فروش، تولید و مصرف مشروبات الکلی غیرقانونی است، امکان سودجویی و تقلب در تولید آن بسیار بالاست. گزارش دقیقی در مورد میزان مصرف الکل در کشور در دسترس نیست اما افزایش آمار مسمومیت‌ و حتی مرگ به وسیله مشروبات الکلی حکایت از آن دارد که مشروبات الکلی غیراستاندارد و تقلبی سلامت جوانان را هدف گرفته است. چندی پیش در اصفهان 30 نفر دچار مسمومیت با الکل شدند که از این تعداد 5 نفر جان باختند. این حوادث و گزارش‌های مشابه آن که در شهرهای دیگر مانند هرمزگان نیز اتفاق افتاده آن‌قدر نگران‌کننده بود که این مطلب را به این مسأله اختصاص دهیم.

مشروبات الکلی از جمله فرآورده‌هایی هستند که تا به حال جان خیلی‌ها را گرفته‌اند. با توجه به ممنوع بودن تولید و فروش این نوشیدنی‌ها بسیاری از افراد سودجو اقدام به تولید غیرقانونی و به قولی تولید زیرزمینی این مشروبات می‌کنند که منجر به غیراستاندارد بودن و بعضی اوقات سمی بودن آنها می‌شود. یکی از این سموم خطرناک، الکل چوب یا متانول است.

دکتر فرزاد قشلاقی، رییس بخش مسمومان بیمارستان نور اصفهان درباره چگونگی تولید مشروبات الکلی غیراستاندارد این‌طور می‌گوید: «موادی که حاوی قند هستند مثل سیب، انگور، هندوانه و... طی فرآیندهایی از قبیل تخمیر و تقطیر، الکل تولید می‌کنند. از مضرات این مشروبات الکلی مفصل گفته شده است. اما اگر به جای میوه از چوب آن استفاده شود متانول یا الکل چوب تولید می‌شود که خیلی خطرناک و کشنده است و عوارض بسیار بدی را به جای می‌گذارد.» او به تقلب‌های دیگری در مورد تولید الکل غیراستاندارد اشاره می‌کند و می‌گوید: «بسیاری از سازندگان زیرزمینی این مشروبات از افزودنی‌های خطرناکی که فقط گیجی و خواب‌آلودگی به همراه دارند و حتی ممکن است آنها را تا حد مرگ پیش ببرد، استفاده می‌کنند. دیازپام، هیستامین و به خصوص آمفتامین‌‌ها که ریسک بالایی دارند از جمله این افزودنی‌های تقلبی مشروبات است.» دکتر قشلاقی شایع‌ترین علت مسمومیت با متانول در کشور را مصرف مشروبات الکلی می‌داند و در مورد افرادی که با مشروبات الکلی مسموم شده‌اند، می‌گوید: «هر چه سریع‌تر این افراد را باید به بیمارستان انتقال بدهند و موضوع را با مسوول بخش در میان بگذارند تا از مقدار تلفات کاسته شود.»

دکتر محمد عبداللهی، متخصص سم‌شناسی و عضو هیات علمی دانشگاه علوم پزشکی تهران می‌گوید: «متانول به عنوان حلال در محلول‌های چاپ و تکثیر، چسب‌ها، رنگ‌ها و جلادهنده‌ها، مورد استفاده قرار می‌گیرد. بسیاری از این محصولات در منازل یافت می‌شوند. متانول همچنین به‌طور وسیع به عنوان یک عامل ضدیخ در محلول‌های شیشه‌‌شوی اتومبیل و نیز به‌عنوان سوخت چراغ الکلی به کار می‌رود.» دکتر فرزاد قشلاقی، رییس بخش مسمومان بیمارستان نور اصفهان هشدار می‌دهد: «رنگ، مزه و بوی اتانول از متانول به هیچ‌وجه قابل تشخیص نیست و فقط در روش‌های آزمایشگاهی می‌توان آنها را از هم تفکیک کرد. باید توجه داشت بطری‌های پلمپ به هیچ‌وجه ضامن عاری بودن الکل از متانول نیست.» رییس بخش مسمومان بیمارستان نور اصفهان آماری در مورد مسمومان با متانول می‌دهد: «حدود 100 تا 150 مسموم ناشی از متانول در مرداد، مهر و آبان به این بخش مراجعه کرده‌اند. 20 تا 25 مورد از آنها فوت کردند، تعدادی دچار عوارض چشمی شدند و تعداد قابل‌ملاحظه‌ای به علت اقدام به موقع بدون هیچ عارضه‌ای مرخص شدند.»

دکتر قدوسی، کارشناس دادگستری و عضو هیات علمی دانشگاه آزاد اصفهان از حادثه‌ای که برای یکی از هم‌وطنان در اثر مصرف الکل آلوده به متانول رخ داد، این‌طور می‌گوید: «فردی به نام مصطفی به علت عدم اطلاع‌ کافی و ترس از اینکه امکان دارد در بیمارستان او را به جرم شراب‌خواری تحویل پلیس دهند دیر به بیمارستان مراجعه می‌کند و همین امر باعث کوری وی می‌شود.» هر فرد مشکوک به مصرف متانول را باید سریعا به اورژانس منتقل کرد. دکتر قشلاقی با بیان این مطلب به نکته‌ جالبی در مورد درمان مسمومیت با متانول اشاره می‌کند: «برای درمان مسمومان با متانول، تجویز اتانول اساسی‌ترین راه درمان است. در این روش با توجه به تداخلی که بین اتانول و متانول به وجود می‌آید از بروز اثرات سمی متانول ممانعت به عمل می‌آید. درواقع افرادی که اتانول و متانول را همزمان مصرف می‌کنند خطر آسیب چشمی در آنها کاهش می‌یابد. همچنین مصرف متانول به‌صورت دسته‌جمعی باعث مسمومیت تمام افراد خواهد شد.» متانول می‌تواند در چند نقطه از بدن اثر بگذارد. دکتر قشلاقی با بیان این مطلب تشریح می‌کند: «این اثرات در دستگاه عصبی شامل گیجی، سردرد و تشنج (که از علایم شدت مسمومیت در الکل‌های سمی است)، دوبینی، ترس از نور، تاری دید و درنهایت کوری ایجاد می‌کند. اثرات متانول در دستگاه گوارش مشابه اتانول بوده و با تهوع، استفراغ و درد شکمی همراه است.» اما در این بین دکتر قدوسی به یک تفاوت بارز دیگر میان مسمومیت با اتانول و متانول اشاره می‌کند: «هر گاه پس از 24 ساعت بعد از مصرف الکل متوجه علایمی از مسمومیت شدید حتما به متانول شک کنید و به اورژانس مراجعه کنید

پرسش : آیا بعد از خوردن مشروب مثلا 2 ساعت بعد از آن می توان نماز یومیه را خواند. آیا خواندن نماز بعد از نوشیدن مشروب اشکالی ندارد؟

پاسخ اجمالی

" آشامیدن  شراب حرام و در بعضى از اخبار بزرگترین گناه شمرده شده است و اگر کسى آن را حلال بداند در صورتى که ملتفت باشد که لازمه حلال دانستن آن، تکذیب خدا و پیغمبر(ص)مى‏باشد کافر است . از حضرت امام جعفر صادق(ع) روایت شده است که فرمودند: شراب ریشه بدیها و منشأ گناهان است و کسى که شراب مى‏خورد، عقل خود را از دست مى‏دهد و در آن موقع خدا را نمى‏شناسد و از هیچ گناهى باک ندارد و احترام هیچ کس را نگه نمى‏دارد و حقّ خویشان نزدیک را رعایت نمى‏کند و از زشتیهاى آشکار رو نمى‏گرداند و روح ایمان و خدا شناسى از بدن او بیرون مى‏رود و روح ناقص خبیثى که از رحمت خدا دور است در او مى‏ماند و خدا و فرشتگان و پیغمبران و مؤمنین، او را لعنت مى‏کنند و تا چهل روز نماز او قبول نمى‏شود و روز قیامت روى او سیاه است و زبان از دهانش بیرون مى‏آید و آب دهان او به سینه‏اش مى‏ریزد و فریاد تشنگى او بلند است."[1]‏

"البته گفتنى است عدم قبول نماز به معناى عدم صحت نماز نیست و منظور از عدم قبول، محرومیت از درجات بهشت است. چنین شخصی بعد از حالت مستى باید نمازش را بجا آورد"[2] و اگر بعد از دو ساعت حالت مستی نداشته باشد و بعد از طهارت بدن و لباسش از نجاست شراب، می تواند نماز بخواند.

 [1]  توضیح المسائل (المحشى للإمام الخمینی)، ج‏2، ص603 .

[2]   با استفاده از نرم افزار پرسمان.

شبهه:

شراب در قرآن مطلقاً حرام نشده، به فایده‌هایی از آن نیز تصریح شده است؟ این ادعا را حتی مسلمانان عرب‌‌زبان نیز مطرح و شایع می‌کنند، آیا چنین است؟

این ادعا هم زمان با ایران، در میان سایر مسلمانان در کشورهای عربی و ترکیه نیز شایع شده است و همین امر نشان می‌دهد که برای تهاجم فرهنگی و اشاعه‌ی فساد و فحشا در میان مسلمانان، اقدامات هدفدار و سازماندهی شده‌ای صورت می‌پذیرد.

کسانی که بر این ادعا بوده و یا آن را مطرح و ترویج می‌کنند، معمولاً از سه گروه خارج نیستند:

 الف ـ افراد ناآگاه به اسلام، قرآن و احکام.

 ب ـ افرادی که به جای تلاش برای تطبیق خود با اسلام، سعی می‌نمایند اسلام و قرآن را با امیال نفسانی خود تطبیق و وفق داده و برای خطاهای خود توجیه قرآنی نیز بیاورند.

ج ـ افرادی که به صورت سازماندهی شده در ایجاد انحراف از اسلام و قرآن در اذهان عمومی تلاش می‌نمایند. دقت شود که معمولاً هر سه گروه اعتقادات و تقیدات محکمی نداشته و اساساً کاری با اسلام، قرآن و احکام ندارند، اما هر سه گروه [در توجیه اغلب انحرافات] به آیات قرآن کریم استناد می‌کنند.

آیه‌ای که مدعیان فوق بدان استناد می‌کنند، به شرح ذیل است:

 (یسْئَلُونَکَ عَنِ الْخَمْرِ وَ الْمَیسِرِ قُلْ فیهِما إِثْمٌ کَبیرٌ وَ مَنافِعُ لِلنَّاسِ وَ إِثْمُهُما أَکْبَرُ مِنْ نَفْعِهِما. . . » (البقره ـ 219)

ترجمه: در باره شراب و قمار از تو سؤال مى‏کنند، بگو: «در آنها گناه و زیان بزرگى است و منافعى (از نظر مادى) براى مردم در بردارد (ولى) گناه آنها از نفع‌شان بیشتر است. . . استناد به این آیه برای توجیه مفید قلمداد نمودن شراب، مانند همان قصه‌‌ی قدیمی است که از کسی پرسیدند: چرا نماز نمی‌خوانی؟ گفت: به امر قرآن کریم که فرمود: «لا تَقْرَبُوا الصَّلاة ـ به نماز نزدیک نشوید» و او با بقیه‌ی آیه که می‌فرماید «وَ أَنْتُمْ سُکارى‏ ـ در حالی که مست هستید» کاری نداشت! اینها نیز دو کلمه‌ی «مَنافِعُ لِلنَّاسِ» را گرفته و اول و آخر و نیتجه‌گیری را رها کرده‌اند.

خداوند متعال در کلام وحی ابتدا به گناه کبیره بودن شرب خمر و قمار تصریح می‌نماید «فیهِما إِثْمٌ کَبیرٌ»، سپس به برخی منافع شراب اشاره می‌نماید «وَ مَنافِعُ لِلنَّاسِ» اشاره می‌نماید [مثل این که می‌تواند در هضم غذا یا آب کردن چربی‌ها یا زدودن برخی رسوبات از عروق مفید باشد و یا چرخه‌ی اقتصادی کلانی را به حرکت درآورد] و مجدداً تصریح می‌نماید که گناه [ضرر، زیان و خسران] آن به مراتب بیشتر از منافعش می‌باشد «إِثْمُهُما أَکْبَرُ مِنْ نَفْعِهِما». حال چرا باید به رغم دو بار تأکید بر گناه کبیره و مضر بودن شراب، به برخی از فایده‌های آن استناد کرده و آن را حلال شمرده و این دروغ را نیز به خدا نسبت دهند؟! سؤالی است که هر عاقل منصفی با حتی با اندک توجهی به ظاهر آیه، به راحتی پاسخ را می‌یابد. دروغ می‌گویند، و بدتر از همه آن که دروغ‌شان را به خدا و قرآن نسبت می‌دهند. گناه کبیره و بالتبع حرام بودن شراب و قمار، فقط در آیه‌ی فوق بیان نشده است، بلکه در آیه‌ی ذیل به صراحت بیان شده که این اعمال شیطانی است و دستور به اجتناب از آن [خودداری به ارتکاب به آنها] نیز بیان گردیده است. اگر چه حتی اگر به دستور اجتناب نیز تصریح نمی‌شد،‌ همین که بیان شد از اعمال شیطان است، برای حرام شمردن آن کافی بود:

 (یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا إِنَّمَا الْخَمْرُ وَ الْمَیسِرُ وَ الْأَنْصابُ وَ الْأَزْلامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّیطانِ فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ» (المائده ـ 90)

ترجمه: اى کسانى که ایمان آورده‏اید! شراب و قمار و بت‌ها و ازلام ( نوعى بخت‏آزمایى)، پلید و از عمل شیطان است، از آنها دورى کنید تا رستگار شوید. بدیهی است وقتی «فلاح و رستگاری» منوط به اجتناب از شراب، قمار، بت‌پرستی و ازلام می‌گردد، ارتکاب به آنها موجب ضلالت و هلاکت می‌گردد. پس حرام است. لذا دستور به اجتناب می‌دهد.

در آیه‌ی دیگری به هدف شیطان از ترویج شراب‌خواری و قمار مبنی بر ایجاد اختلاف و دشمنی بین خودتان از یک سو و دور کردن انسان از یاد خدا و نماز از سوی دیگر تصریح شده است:

 (إِنَّما یریدُ الشَّیطانُ أَن یوقِعَ بَینَکُمُ العَداوَةَ وَ الْبَغضاءَ فِی الخَمرِ وَ الْمَیسِرِ وَ یصُدَّکُمْ عَن ذِکرِ اللَّهِ وَ عَنِ الصَّلاةِ فَهَل أَنتُم مُنْتَهُونَ» (المائده ـ 91)

ترجمه: شیطان مى‏خواهد به وسیله‌ی شراب و قمار، در میان شما عداوت و کینه ایجاد کند و شما را از یاد خدا و از نماز بازدارد. آیا (با این همه زیان و فساد، و با این نهى اکید) خوددارى خواهید کرد؟

نتیجه: حال آیا می‌توان باز مدعی شد که شراب‌خواری در عین حال که گناه کبیره، مضر، عمل شیطان قلمداد شده، در ردیف قمار و بت ‌پرستی شمرده شده، عامل اختلاف و دشمنی و دوری از یاد خدا و نماز بیان شده و به اجتناب از آن تصریح شده، در اسلام و قرآن کریم «حرام» نگردیده است؟! آیا این ادعا و ترویج و شایع نمودن این دروغ و نسبت دادن آن به خدا و قرآن کریم، خودش مصداق کامل و عینی عمل شیطان در ایجاد اختلاف و دشمنی بین مسلمانان و دور کردن آنها از یاد خدا و نماز نیست؟

دلیل حرمت شراب در قرآن:

علی بن یقطین روایت می‌کند که روزی مهدی خلیفه عباسی از امام کاظم علیه السلام پرسید: ( آیا شراب در قرآن حرام شده است؟)

امام فرمود:« بله، شراب در قرآن حرام شده است. خداوند در قرآن فرموده:« انما حرم ربی الفواحش ما ظهر منها و ما بطن و الاثم »؛ ( پروردگار فواحش ظاهری و مخفی و گناه را حرام نموده است. ) در این آیه منظور از فواحش ظاهری، زنای علنی است. (در دوران جاهلیت بدکاره ها پرچم مخصوص بر سر در خانه خود داشتند. ) و مراد از فواحش باطنی ازدواج پسران با نامادری خویش است. (در دوران جاهلیت، پسران پس از مرگ پدرانشان با نامادری خود ازدواج می‌کردند) و منظور از گناه، شراب است به دلیل آیه‌ی دیگری در قرآن که در آن شراب و قمار را گناه معرفی فرموده است: ( و یسالونک عن الخمر و المیسر قل فیهما اثم کبیر » (از تو درباره شراب و. . . ؟ می‌پرسند. بگو در آنها گناهی بزرگ نهفته.

مهدی عباسی به علی بن یقطین گفت: (به خدا قسم این فتوای هاشمی رسول خداست. )

علی بن یقطین می‌گوید: ( گفتم آری، الحمدلله که خدا علم به این موضوع را به شما خاندان عطا کرد. )

مهدی با کنایه گفت: ( راست گفتی ای شیعه)

منابع:

بحار الانوار، ج 48، ص 149، ح 24 از کافی.


 

قرآن و تحریم شراب در چهار مرحله:

در شبه جزیره عربستان شراب‌خواری یک عادت عمومی بود و مبارزه قطعی و اصولی به زمان نیاز داشت. به همین جهت خداوند در قرآن کریم در چند مرحله حکم قطعی تحریم شراب را بیان فرمود:

در مرحله اول، فرمود:« شما از خرما و انگور، شراب درست می‌کنید و روزی نیکو نیز به دست می‌آورید » (سوره نحل آیه 67) و به این صورت به مسلمانان فهماند که شراب، روزی نیکو نیست.

در مرحله بعد، در سوره بقره آیه 116 فرمود نفع شراب در برابر مضرات بی‌شمارش اندک است.

در مرحله بعد نیز در سوره نساء آیه 46 تصریح فرمود که چون مسکر و شراب، هوشیاری و متانت و هوش و وقار انسان را سلب می‌کند، کسی نباید در حال مستی به نماز بایستد.

و سرانجام در مرحله چهارم تصریح فرمود که شراب و قمار و بت‌ها و ازلام (نوعی ابزار بخت آزمایی) پلید و نحس‌اند و باید از تمام آنها اجتناب کرد. با این آیه، حکم قطعی تحریم شراب صادر شد و یکی دیگر از محرمات دین اسلام به صورت صریح و شفاف به مسلمین ابلاغ گردید.

منابع

فروغ ابدیت، ج2، ص 513تا517

شرابخواری چه جایگاهی دارد؟

عنه صلى‏ الله ‏علیه و ‏آله و سلّم: جُمِعَ الشَّرُّ کُلُّهُ فی بَیتٍ ، وجُعِلَ مِفْتاحُهُ شُرْبَ الخَمرِ.

پیامبر خدا صلى‏ الله ‏علیه و ‏آله و سلّم: بدیها همه در یک خانه جمع شده‏اند و کلید آن خانه شرابخوارى است.

بحار الأنوار: 79 / 148 / 63 منتخب میزان الحکمة: 186

الإمامُ الباقرُ علیه‏السلام: إنَّ اللّهَ عز و جل جَعَلَ لِلشَّرِّ أقفالاً وجَعَلَ مَفاتِیحَ تِلکَ الأقفالِ الشَّرابَ ، والکَذِبُ شَرٌّ مِنَ الشَّرابِ.

امام باقر علیه‏السلام: خداوند عز و جل براى بدى قفلهایى نهاده و کـلـید همه این قفلها را شراب قرار داده است و دروغ بدتر از شراب است.

بحار الأنوار: 72 / 236 / 3 منتخب میزان الحکمة: 292

دائم الخمر چگونه خدا را ملاقات می کند؟

امیر المؤمنین علی علیه‏السلام: مُدْمِنُ الخَمرِ یلْقى اللّهَ عز و جل حِینَ یلْقاهُ کعابِدِ وَثَنٍ.

امام على علیه‏السلام: دائم الخمر همچون بت‏پرست خداوند عز و جل را دیدار خواهد کرد.

الخصال: 632 / 10 منتخب میزان الحکمة: 186

چرا شرابخواری حرام شده است؟

امیر المؤمنین علی علیه‏السلام: فَرضَ اللّهُ. . . تَرْکَ شُرْبِ الخَمرِ تَحْصینا للعَقلِ.

امام على علیه‏السلام: خداوند براى حفظ عقل ، ترک شرابخوارى را واجب گردانید.

نهج البلاغة: الحکمة: 252 منتخب میزان الحکمة: 186

الإمامُ الرِّضا علیه‏السلام: حَرّمَ اللّهُ الخَمرَ لِما فیها مِن الفَسادِ ، ومِن تَغْییرِها عُقولَ شارِبِیها ، وحَمْلِها إیاهُم على إنْکارِ اللّه عز و جل ، والفِرْیةِ علَیهِ وعلى رُسُلِهِ ، وسائرِ ما یکونُ مِنهُم مِن الفَسادِ والقَتلِ.

امام رضا علیه‏السلام: خداوند شراب را حرام فرمود ؛ زیرا شراب تباهى مى‏آورد ، عقل شرابخواران را دگرگون مى‏کند و آنان را به انکار خداوند عز و جل و دروغ وتهمت بستن به او و پیامبرش وا مى‏دارد و دیگر اعمالى چون تبهکارى و قتل که از شرابخواران سر مى‏زند.

عیون أخبار الرضا علیه‏السلام: 2 / 98 / 2 منتخب میزان الحکمة: 186

دائم الخمر بودن چه کیفری دارد؟

امیر المؤمنین علی علیه‏السلام: مُدْمِنُ الخَمرِ یلْقى اللّهَ عز و جل حِینَ یلْقاهُ کعابِدِ وَثَنٍ.

امام على علیه‏السلام: دائم الخمر همچون بت‏پرست خداوند عزوجل را دیدار خواهد کرد.

الخصال: 632 / 10 منتخب میزان الحکمة: 186

نماز کسی که مست کننده بنوشد تا چند روز پذیرفته نمی شود؟

عنه علیه‏السلام: مَن شَرِبَ المُسْکِرَ لَم تُقْبَلْ صَلاتُهُ أربَعینَ یوما ولَیلَةً.

امام على علیه‏السلام: کسى که مست کننده بنوشد ، تا چهل شبانه‏روز نمازش پذیرفته نشود.

الخصال: 632 / 10 منتخب میزان الحکمة: 186

با شرابخوار چگونه باید رفتار کنیم؟

رسولُ اللّه صلى‏ الله ‏علیه و ‏آله و سلّم: شارِبُ الخَمرِ لا تُصَدِّقوهُ إذا حَدّثَ ، ولاتُزَوِّجوه إذا خَطَبَ ، ولا تَعودوهُ إذا مَرِضَ ، ولا تَحْضَروهُ إذا ماتَ ، ولا تأتَمِنوهُ على أمانَةٍ.

پیامبر خدا صلى‏ الله ‏علیه و ‏آله و سلّم: شرابخوار ، اگر سخنى گفت تأیید نکنید ، اگر خواستگارى کرد به او زن ندهید ، اگر بیمار شد به عیادتش نروید ، اگر مُرد بر جنازه‏اش حاضر نشوید و به او امانت مسپارید.

بحار الأنوار: 79 / 127 / 7 منتخب میزان الحکمة: 186

عقوبت شرابخوار چیست؟

الإمامُ الصّادقُ علیه‏السلام: إنّ أهلَ الرَّی فی الدُّنیا مِن المُسْکِرِ یموتونَ عِطاشا ، ویحْشَرونَ عِطاشا ، ویدخُلونَ النّار عِطاشا.

امام صادق علیه‏السلام: آنان که در دنیا از مسکرات سیراب شوند ، تشنه کام مى‏میرند و تشنه‏کام محشور مى‏شوند و تشنه کام به دوزخ مى‏روند.

ثواب الأعمال: 290 / 5 منتخب میزان الحکمة: 186

ترک کردن شرابخواری برای غیر خدا چه پاداشی دارد؟

رسولُ اللّه صلى‏ الله ‏علیه و ‏آله و سلّم: مَن تَرَکَ الخَمرَ لغَیرِ اللّه سَقاهُ اللّه‏ُ مِن الرَّحیقِ الَمخْتومِ ، فقالَ علی علیه‏السلام: لغَیرِ اللّه ؟! قالَ: نَعَم واللّه ، صِیانَةً لنفسهِ.

پیامبر خدا صلى‏ الله ‏علیه و ‏آله و سلّم: هر که براى غیر خدا (هم که شده) شرابخوارى را رها کند ، خداوند او را از شراب خالص و مُهر شده بنوشاند. على علیه‏السلامعرض کرد: براى غیر خدا ؟ فرمود: آرى ، به خدا قسم ؛ براى حفظ (سلامتى) خویش.

بحار الأنوار: 79 / 150 / 64 منتخب میزان الحکمة: 186

چه چیزهایی همچون شراب، حرام است؟

الإمامُ الکاظمُ علیه‏السلام: إنّ اللّه‏ عزوجل لم یحَرِّمِ الخَمرَ لاسْمِها ، ولکنّهُ حَرّمَها لعاقِبَتِها ؛ فما کانَ عاقِبَتُهُ عاقِبَةَ الخَمرِ فهُو خَمرٌ.

امام کاظم علیه‏السلام: خداوند عز و جل شراب را به خاطر نامش حرام نکرده ، بلکه به سبب پیامدهاى آن حرام کرده است. پس ، هر چیزى که پیامدهاى شراب را داشته باشد ، آن نیز (در حکم) شراب است.

الکافی: 6 / 412 / 2 منتخب میزان الحکمة: 186

شراب چه نقشی در فراهم آوردن بدیها دارد؟

رسولُ اللّه صلى‏ الله ‏علیه و ‏آله و سلّم: إنَّ إبلیسَ یخطُبُ شَیاطینَهُ ویقولُ: علَیکُم باللَّحمِ والمُسکِرِ والنِّساءِ ، فَإنّیلا أجِدُ جِماعَ الشَّرِّ إلاّ فیها.

پیامبر خدا صلى‏ الله ‏علیه و ‏آله و سلّم: ابلیس به شیطانهاى خود گفت: بر شما باد به گوشت و مُسکر و زنان ؛ زیرا من چیزى جز این سه را فراهم آورنده بدیها نمى‏یابم.

بحار الأنوار: 73 / 62 / 293 منتخب میزان الحکمة: 292

چرا نماز شرابخوار تا چهل روز قبول نمی شود؟

الکافی عن الحسین بن خالد: قُلتُ لِأَبِی الحَسَنِ علیه‏السلام: إنّا رُوّینا عَنِ النَّبِی صلى‏ الله ‏علیه و ‏آله و سلّم أنَّهُ قالَ: مَن شَرِبَ الخَمرَ لَم تُحتَسَب لَهُ صَلاتُهُ أربَعینَ یوماً. قالَ: فَقالَ: صَدَقوا. قُلتُ: وکَیفَ لا تُحتَسَبُ صَلاتُهُ أربَعینَ صَباحاً لا أقَلَّ مِن ذلِکَ ولا أکثَرَ؟

فَقالَ: إنَّ اللّهَ عز و جل قَدَّرَ خَلقَ الإِنسانِ فَصَیرَهُ نُطفَةً أربَعینَ یوماً ، ثُمَّ نَقَلَها فَصَیرَها عَلَقَةً أربَعینَ یوماً ، ثُمَّ نَقَلَها فَصَیرَها مُضغَةً أربَعینَ یوماً. فَهُوَ إذا شَرِبَ الخَمرَ بَقِیت فی مُشاشِهِ أربَعینَ یوماً عَلى قَدرِ انتِقالِ خِلقَتِهِ. قالَ: ثُمَّ قالَ علیه‏السلام: وکَذلِکَ جَمیعُ غِذائِهِ ، أکلِهِ وشُربِهِ یبقى فی مُشاشِهِ أربَعینَ یوماً.

الکافى به نقل از حسین بن خالد: به امام کاظم علیه‏السلام گفتم: از پیامبر صلى‏ الله ‏علیه و ‏آله و سلّم برایمان روایت شده که فرموده است: «هر کس شراب بخورد ، تا چهل روز ، نماز وى برایش حساب نمى‏شود».

امام علیه‏السلام فرمود: «درست گفته‏اند».

گفتم: چگونه تنها چهل روز براى وى نمازى حساب نمى‏شود، نه کمتر از آن و نه بیشتر؟

فرمود: «خداوند عز و جل ، خلقتِ انسان را تقدیر کرد. [در این تقدیر] چهل روز او را در حالت نطفه بداشت. سپس ، او را از این حالت ، نقل داد و چهل روز عَلَقه گردانید. سپس دیگر بار او را به حالى دیگر نقل داد و چهل روز مُضْغه بداشت. از این رو ، اگر انسان شراب بخورد ، این شراب ، چهل روز ، یعنى به اندازه روزهاى نقل خلقت وى [از مرحله‏اى به مرحله دیگر] در نرمه استخوان‏هاى وى مى‏مانَد». امام علیه‏السلام سپس فرمود: «و همه آنچه مى‏خورَد نیز چنین است: خوراک و نوشاب او به مدّت چهل روز در نرمه استخوان‏هایش مى‏مانَد».

الکافی ، جلد 6 ، صفحه 402 ، حدیث 12 ، تهذیب الأحکام ، جلد 9 ، صفحه 108 ، حدیث 468 ، علل الشرائع ، صفحه 345 ، حدیث 1 وفیه «مثانته» بدل «مُشاشه» فی کلا الموضعین ، بحار الأنوار ، جلد 60 ، صفحه 357 ، حدیث 41 دانش نامه احادیث پزشکی: 1 / 650

پیامد دنیایی شراب خواری چیست؟

عنه صلى‏ الله ‏علیه و ‏آله و سلّم: أرْبَعٌ لا تَدخُلُ بَیتا واحدةٌ مِنهُنَّ إلاّ خَرِبَ ولَم یعْمُرْ بالبَرَکةِ: الخِیانةُ ، والسَّرِقةُ ، وشُربُ الخمرِ ، والزِّنا.

پیامبر خدا صلى‏ الله ‏علیه و ‏آله و سلّم: چهار چیز است که اگر یکى از آنها به خانه‏اى درآید آن را ویران کند و از برکت آبادان نشود: خیانت ، دزدى ، شرابخوارى و زنا.

بحار الأنوار: 79 / 19 / 4 منتخب میزان الحکمة: 72

پیامد اخروی میگساری چیست؟

رسولُ اللّه صلى‏ الله ‏علیه و ‏آله و سلّم: تَحْرُمُ الجنّةُ على ثلاثةٍ: على المَنّانِ ، وعلى المُغْتابِ ، وعلى مُدمِنِ الخَمرِ.

پیامبر خدا صلى‏ الله ‏علیه و ‏آله و سلّم: بهشت بر سه کس حرام است: منّت گذارنده (بر خدا) ، غیبت کننده و میگسار.

الزهد للحسین بن سعید: 9 / 17 منتخب میزان الحکمة: 108 ـ

حد و مرز حرمت و نجاست مأکولات و مشروبات الکلی، ازنظر فقه جعفری، چیست؟

الکل سفید و طبى که الکل خالص مى‏باشد و مصارف طبى دارد پاک مى‏باشد. مگر این که از شراب و فقاع گرفته شده باشد که در این صورت نجس است. هم چنین مواد پاک کننده دیگر که از مشتقات الکل است و در مراکز درمانى کاربرد دارد پاک مى‏باشد. هم چنین الکل صنعتى که همان الکل سفید به اضافه مقدارى مواد سمّى است و کاربرد صنعتى دارد پاک مى‏باشد. ادکلن و مواد صنعتى دیگر نیز که مشتمل بر الکل مى‏باشد پاک است. اما نوشیدنی هایی که مست کننده (مسکر) است، حتی یک قطره آن (و لو اینکه به آن مقدار مست کننده هم نباشد) حرام است. ملاک حرام بودن مایع بودن و مست کننده بودن است.

حکم الکل از دو جهت در فقه قابل بررسی است:

  • از جهت طهارت و نجاست
  • از جهت حرمت و حلیت خوردن و نوشیدن آن

الکل سفید و طبى که الکل خالص مى‏باشد و مصارف طبى دارد پاک مى‏باشد. مگر این که از شراب و فقاع گرفته شده باشد که در این صورت نجس است. هم چنین مواد پاک کننده دیگر که از مشتقات الکل است و در مراکز درمانى کاربرد دارد پاک مى‏باشد. هم چنین الکل صنعتى که همان الکل سفید به اضافه مقدارى مواد سمّى است و کاربرد صنعتى دارد پاک مى‏باشد. ادکلن و مواد صنعتى دیگر نیز که مشتمل بر الکل مى‏باشد پاک است. (1) خوردن چنین الکلی حرام نیست مگر اینکه مست کننده باشد یا اینکه آنرا با آب رقیق کرده و مصرف نمایند. حضرت آیت ا. . . العظمی مکارم در این زمینه فرموده اند:" الکل هایى که ذاتاً قابل شرب نیست یا جنبه سمّى دارد، نجس نیست، ولى هر گاه آن را رقیق کنند و مشروب و مُسکر باشد، نوشیدنش حرام است و احتیاطاً حکم نجس دارد. (2)

اما حکم مشروبات الکلی

از نظر فقه شیعه شراب و هر چیزى که انسان را مست مى‏کند، چنانچه به خودى خود روان (مایع) باشد، نجس است. (3) و خوردن و نوشیدن آن حرام است. بنا بر این ملاک حرمت آن مایع بودن؛ و مست کننده بودن است. و هر چیزى که زیاد آن انسان را مست مى‏کند، چنانچه به خودى خود مایع باشد نجس وخوردن آن حرام است اگر چه کم باشد یامست کنندگىِ آن خفیف باشد. (4) اما اگر مثل بنگ و حشیش که روان نیستند (جامدند)، اگر چه چیزى در آن بریزند که روان شود، پاک است. (5)

منابع:

  • توضیح المسائل (المحشى للإمام الخمینی)، ج‏1، ص: 80و81، مسأله 112
  • توضیح المسائل (المحشى للإمام الخمینی)، ج‏1، ص: 81، (مکارم:) مسأله 125
  • توضیح المسائل (المحشى للإمام الخمینی)، ج‏1، ص: 80 مسأله 111
  • توضیح المسائل (المحشى للإمام الخمینی)، ج‏1، ص: 81 آیت الله زنجانی: اگر مایعی زیاد آن مست کننده باشد، مقدار کم آن نیز نجس است. . . ؛ آیت الله بهجت (ره): شراب و هر چیزى که زیاد آن انسان را مست مى‏کند، چنانچه به خودى خود مایع باشد نجس و خوردن آن حرام است، اگر چه کم باشد یا مست کنندگىِ آن خفیف باشد. . ،
  • توضیح المسائل (المحشى للإمام الخمینی)، ج‏1، ص: 80 مسأله

 

نوشیدن یک قطره از شراب چه ضرری دارد؟

بلا شک شراب ضررهای فراوانی دارد، ولی خوردن یک قطره از آن چه ضرری دارد؟ آیا غیر از دلیل قرآنی و روایی، دلیل عقلی هم دارد؟

گرچه در سؤال تصریحی به حکم نوشیدن یک قطره از شراب نشده، ولی به نظر می رسد سؤال از حکم نوشیدن یک قطره از شراب است و ما در این متن به پاسخ آن می پردازیم.

مطابق دیدگاه شیعه تمام احکام دارای مصالح و مفاسدی است که شارع مقدس بر اساس آن مصلحت یا مفسده احکام را برای مکلفین وضع نموده است، اما همه آن مصالح و مفاسد برای ما بیان نشده است. (1) و عللی که احیانا برای بعضی از احکام بیان شده، بیشتر جنبه حکمت (علل ناقصه) دارد نه علت تامه، از این رو نمی توانیم با عدم آن بگوییم حکم آن نیز از بین رفته است.

الف. همان طور که به آن اشاره شد، شراب ضررهای زیادی (اعم از جسمی و روحی) دارد، اما نباید از این نکته غفلت کرد، چیزی که زیادش ضرر دارد کم آن هم ضرر دارد، اگر چه مقدار ضرر این دو با هم فرق می کند.

ب. مطابق فتوای همه فقهای شیعه، یکی از نجاسات، شراب است. (2) و خوردن چیز نجس حرام است. (3) کم باشد، یا زیاد تفاوتی ندارد.

در تفسیر عیاشى از ابى الصباح از امام صادق (ع) نقل شده است: "… خداى تعالى خمر را حرام کرده چه کم باشد و چه زیاد، کما این که مردار و خون و گوشت خوک کم و زیادش را حرام نموده است". (4) و نهى از شرب خمر به واسطه تطهیر بدن از نجاست ظاهر و باطن است. (5)

ج. همه حرام ها از نظر حرمت در یک رتبه نیستند. از نظر قانون گذار بعضی ها از اهمیت بالاتری برخوردار هستند و بعضی ها کمتر، از این رو برای ترک محرماتی که از اهمیت بیشتری برخوردارند، تدابیر شدیدتری اتخاذ نمودند؛ مثلاً خداوند در قرآن در باب زنا می فرماید: "وَ لا تَقْرَبُوا الزِّنى‏ إِنَّهُ کانَ فاحِشَةً وَ ساءَ سَبیلا". (6)

این آیه از زنا نهى مى‏کند و در حرمت آن مبالغه کرده است؛ چون نفرموده این کار را نکنید، بلکه فرموده نزدیکش هم نشوید. (7) و در باب مال یتیم می فرماید: "وَ لا تَقْرَبُوا مالَ الْیَتیمِ إِلاَّ بِالَّتی‏ هِیَ أَحْسَن" (8) اگر به جاى "نهى از خوردن آن (مال یتیم) از نزدیک شدن به آن نهى کرده، براى این بود که شدت حرمت آن را بفهماند. (9) از این رو گفته اند: نه تنها اموال یتیمان را نخورید، بلکه حتى حریم آن را کاملاً محترم بشمارید. (10)

شاید بتوان گفت همان طوری که به دلیل شدت حرمت زنا و تعدی به مال یتیم حتی نباید به آن نزدیک شد، همچنین به جهت شدت حرمت شراب نه تنها از یک قطره آن هم باید اجتناب نمود، بلکه نباید به آن نزدیک شد و با کسانی که شارب الخمرند نباید ارتباط داشت.

منابع:

  • بسیاری از آنها نیز به دست ما نرسیده است.
  • توضیح المسائل (المحشى للإمام الخمینی)، ج‏ 1، ص 80، م 111، شراب و هر چیزى که انسان را مست مى‏کند، چنانچه به خودى خود روان باشد، نجس است.
  • توضیح المسائل (المحشى للإمام الخمینی)، ج ‏1، ص 94، م 141، خوردن و آشامیدن چیز نجس، حرام است.
  • ترجمه المیزان، ج ‏6، ص 201 مترجم: موسوى همدانى، سید محمد باقر، ناشر: دفتر انتشارات اسلامى جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، قم، 1374 هـ ش، چاپ پنجم، قابل توجه است که بیان این حدیث نه به خاطر تعبد به حدیث و روایت است، بلکه به خاطر تعلیلی است که در ذیل آن بیان شده است.
  • طبرسی، احتجاج، ترجمه، غفارى مازندرانى، ج ‏2، ص 32، ناشر، مرتضوى‏، تهران، چاپ اول‏.
  • إسراء، 32، "و نزدیک زنا نشوید، که کار بسیار زشت، و بد راهى است".
  • ترجمه المیزان، ج ‏13، ص 117.
  • و به مال یتیم، جز به بهترین راه نزدیک نشوید"، انعام، 152؛ إسراء، 32.
  • ترجمه المیزان، ج ‏13، ص 124.
  • تفسیر نمونه، ج ‏12، ص 109، دار الکتب الإسلامیة، تهران، 1374 هـ ش، چاپ اول‏.

 

چگونه می توان از نوشیدن الکل دوری نمود و راه توبه کردن چیست؟

پشتوانه توبه از هر گناهی، اعتقادات و ارزشهای است که شخص آن را به واقع قبول دارد. انسان اگر ایمان به خداو ند و روز رستاخیز داشته باشد و بداند نتیجه اعمالش را در سرای دیگر می بیند و خودش را از غفلت ، نجات دهد؛ به راحتی می تواند از گناهان دست بکشد. اگر انسان درک کند که محرمات ( کارهای حرام)، چگونه او را به تیره بختی و سراشیب سقوط می اندازد، خیلی راحت تر می تواند دست بکشد. شراب و هر مست کننده ای، در اسلام جزء این محرمات است. برخی از راه های عملی برای ترک نوشیدن مشروبات الکلی:

1 ـ ابتدا بایدیک تصمیم اساسی وجدی برای ترک داشته باشید،به طوری که هیچ چیز نتوانداراده شما راتضعیف کند.

2 ـ سعی کنید در رابطه با دوستان یا اموری که شما را به این عمل دعوت می کنند، تجدید نظر کنید.

3 ـ اگر مصرف مشروبات الکلی برای شما نیازمند به مقدماتی مانند؛ جای خلوت و. . دارد؛ سعی کنید از این مقدمات دوری کنید.

4 ـ به مضرات جسمانی مصرف مشروبات الکلی به خوبی توجه کنید.

5 ـ از متخصصان و پزشکان مجرب، مورد اعتماد و مومن در این امر می توانید کمک بگیرید.

6 ـ در پایان، نظر شما را نسبت به برخی از روایاتی که درباره مشروبات الکلی و مست کننده وارد شده است، جلب می کنم.

از میان دهها روایت در این باره، چند روایت ازامام صادق (ع) را ذکر می کنیم:امام صادق (ع) می فرمایند: « هر کس جرعه ای از شراب ( یا هر مست کننده دیگر) بخورد؛ خداوند و ملائکه و رسولانش و مؤمنان او را لعنت می کنند. پس اگر به اندازه ای بخورد که مست شود، روح ایمان از جسد وی خارج می شود. . . )1 همچنین می فرماید: شراب، رأس همه گناهان است2. یا می فرماید: خداوند برای شر و بدی قفلی قرار داده است که کلید آن، شراب ( مسکرات) است. 3 ـ

منابع:

  • کلینی ، محمد بن یعقوب ،کافی، ج6، ص 399
  • کافی، ج 6، ص 402
  • همان، ص 403

 

احادیث در مورد حرمت شراب:

رسول خدا (ص): ده کس را درباره شراب لعنت نمودند: 1. کسی که درختش را به این نیت کاشته 2. آن که نگهبانش بوده 3. آن کس که انگورش را فشرده 4. آن که جعبه آن را حمل نموده5. آنکس که پول آنرا دریافت کرده 6. آنکه از باربر تحویل گرفته 7. آنکه فروخته 8. آنکه خریده 9. آن کس که آنرا در جام ریخته 10. و آن که نوشیده

حضرت باقر (ع): از امام (ع) پرسیده شد بزرگترین گناه کبیره کدام است فرمود شرابخواری زیرا شراب مادر تمام گناهان است و کسی که شراب خورد باک ندارد که با مادر و خواهر و دختر خود زنا کند و نماز واجب خود را ترک می کند و در هر معصیتی بی باک است زیرا مست و لایعقل گشته است. 

وسائل الشیعه جلد 17 صفحه 250

مردی از امام صادق (ع) پرسید آیا نوشیدن شراب بدتر است یا نماز نخواندن ؟ امام (ع) فرمود: شرابخواری از بی نمازی بدتر است می دانی چرا ؟ آن مرد گفت: نه فرمود: او حالتی پیدا می کند که نه خدای بزرگ و عزیز را می شناسد نه آفریننده خود را می شناسد.

بحارالانوار جلد 79 صفحه 133

حضرت محمد (ص): سوید بن طارق از پیامبر (ص) درباره شراب سوال کرد ؟ پیامبر او را از آن نهی کرد , او گفت: آن را برای دواء میسازم , پیامبر (ص) فرمود: شراب درد است نه دواء.

 کنزالعمال جلد 5 حدیث 13756

امام رضا (ع): شراب باعث عوارض قلبی است و در آن ضایعاتی به وجود می آورد شراب دندانها را سیاه و دهان را متعفن می کند و باعث ایجاد بیماری مهلک در بدن میشود.

الحدیث جلد 2 صفحه1 16

امام باقر (ع): هر که در دنیا قطره ای شراب و هر چیز مست آور دیگری بخورد بر خداست که در قیامت بر او از شراب طینت خبال بنوشانند پرسیده شد منظور از طینت خبال چیست ؟ فرمودند چرک و نجاستی است که از عورت زناکاران خارج می شود. ( در صورتیکه که توبه نکرده باشد)

معانی الاخبار

امام رضا (ع): خداوند شراب را حرام کرده برای آنکه منشاء فساد اجتماعی است و عقل انسان را از درک حقایق باز می دارد حیاء را از روی شرابخوار برمی دارد و در مواجه با مردم از هیچ عمل زشتی شرم نمی کند و علاوه بر این شرابخواری باعث بیماریهای نهانی در اعضای داخلی بدن می شود.

الحدیث جلد 2 صفحه 159

امام صادق (ع): هر زنی به آمیختن با شوهر شرابخوار خود تن دهد به عدد ستارگان آسمان برایش گناه ثبت می شود و فرزندی که از آن آمیزش تولید شود پلید و ناپاک است.

 الحدیث جلد 2 صفحه 163 ـ

حضرت محمد (ص): با شرابخوار همنشینی نکنید و از بیماران آنان عیادت نکنید و جنازه هایشان را تشییع نکنید و بر اموات آنها نماز نخوانید زیرا آنها سگهای جهنمیان هستند چنانچه خداوند در قرآن فرمود: ای سگها به دوزخ روید و با من سخن مگوئید.

بحارالانوار جلد 79 صفحه 148

امام صادق (ع): سه گروه وارد بهشت نمی شوند: 1. خونریز 2. شرابخوار 3. کسی که پی سخن چینی است. ( سخن چینی می کند) ( در صورتیکه که توبه نکرده باشد)بحار الانوار جلد 79 صفحه 129

امام صادق (ع): با شرابخواران همنشین نشوید زیرا هنگامی که لعنت خدا فرود آید همه کسانی را که در مجلس هستند فرا می گیرد.

الحکم الزاهره صفحه 301

امام صادق (ع): خداوند بزرگ برای بدیها قفلهائی قرار داده است و شراب را هم کلیدهای این قفلها قرار داده است.

بحارالانوار جلد 79 صفحه 139

حضرت محمد (ص) در حدیثی میفرمایند: شراب ریشه تمام زشتیها و بزرگترین گناهان است. هرکس که بنوشد ( ممکن است) به مادر و عمه و خاله اش هم تجاوز کند)

کنزالعمل جلد 5 حدیث 13181

امام صادق (ع): هرکس به بچه نابالغی شراب بخوراند خداوند در قیامت به همان اندازه از حمیم جهنم به او می خوراند.

گناهان کبیره جلد 1 صفحه 215

حضرت محمد (ص): از شراب بپرهیزید که از گناه آن گناهان می روید چنانچه از درخت آن درخت می روید (منظورجوانه زدن است"یعنی باعث رویش گناهان دیگرمیشود).

 نهج الفصاحه حدیث 989

مولا علی (ع): به امیرالمومنین علی (ع) گفته شد که آیا شرابخواری از زنا و سرقت بدتر است ؟ امام (ع) فرمودند: بله زیرا شرابخوار هم زنا و دزدی می کند هم آدم می کشد و نماز را هم رها می کند.

 کنزالعمل جلد5 حدیث

حضرت محمد (ص): ای ابن مسعود قسم به کسی که مرا به حق به پیامبری برانگیخت زمانی می رسد که مردم شراب را حلال می شمارند و آن را نبیذ می نامند لعنت خدا و ملائکه و مردم بر آنان باد و من هم از آنان بیزارم و آنها هم از من دورند.

بحارالانوار جلد 79 صفحه 151

حضرت محمد (ص): کسی که شراب بخورد خداوند چهل شب نمازش را قبول نمی کند پس اگر توبه کند خداوند توبه اش را تا سه بار می پذیرد پس اگر برای چهارمین بار نوشید حق خداست که او را از نهر خبال سیراب کند گفته شد نهر خبال چیست ؟ فرمود: فاضلاب جهنمی هاست. ( در صورتیکه که توبه نکرده باشد)

کنزالعمال جلد 5 حدیث 13704

حضرت محمد (ص): چهارچیز است چنانچه یکی از آنها وارد خانه ای شود آن خانه را طوری خراب کند که حتی با برکت نیز آباد نگردد. آنها عبارتند از: خیانت. دزدی. شرابخواری و زنا.

 بحارالانوار جلد 79 صفحه 125

امام باقر (ع): کسی که شراب بخورد خداوند چهل روز نمازش را نمی پذیرد چنانچه در این چهل روز نماز را هم ترک کند عذاب او بخاطر ترک نماز دو چندان می شود. (بهتر است نماز راقطع نکند تاتسلط شیطان بر او زیادتر نشود!)

بحارالانوار جلد 79 صفحه 134

حضرت محمد (ص): خداوند شرابخوار را سیصد و شصت نوع عذاب میکند. ( در صورتیکه که توبه نکرده باشد)

بحارالانوار جلد 79 صفحه 152

مولا علی (ع): شرابخوار خدا را همانند کسی که بت پرست است ملاقات میکند. حجربن عدی گفت: یا امیرالمومنین (ع)شرابخوار کیست ؟ فرمود آن کسی که هر وقت شراب گیرش بیاید بنوشد.

بحارالانوار جلد 79 صفحه 128

حضرت محمد (ص): خداوند روز قیامت به چهار گروه نگاه نمی کند: عاق والدین. منت گذار. تکذیب کننده سرنوشت. شرابخوار ( در صورتیکه که توبه نکرده باشد)

بحارالانوار جلد 79 صفحه 129

حضرت محمد (ص): شرابخوار که از قبرش بیرون می آید وسط دو چشمش نوشته شده است: از رحمت خدا مایوس شده است. ( در صورتیکه که توبه نکرده باشد)

کنزالعمال جلد 16 حدیث 43958

رسول خدا (ص): سوگند به کسی که مرا به حق به پیامبری مبعوث کرد شرابخوار در روز قیامت با چهره ای سیاه و چشمانی کبود و لبانی کج می آید ( محشور میشود) در حالی که آب دهان او روی پاهایش می ریزد و هرکس آنرا می بیند ناپاک میداند. ( در صورتیکه که توبه نکرده باشد)

بحارالانوار جلد 79 صفحه 147

حضرت محمد (ص): سوگند به کسی که مرا به حق مبعوث کرد شرابخوار با تشنگی می میرد او در قبر هم تشنه خواهد بود و روز قیامت هم با تشنگی بر انگیخته میشود و تا هزار سال ندای تشنگی سر می دهد. ( در صورتیکه که توبه نکرده باشد)

بحارالانوار

امام صادق (ع): چهارگروه وارد بهشت نمیشوند: 1. جادوگر 2. منافق 3. شرابخوار 4. سخن چین ( در صورتیکه که توبه نکرده باشد)

بحارالانوار جلد 79 صفحه 129

حضرت محمد (ص): هنگامی که مرد شراب نوشید او را شلاق بزنید و اگر دوباره خورد باز هم او را شلاق بزنید اگر بار چهارم باز نوشید او را بکشید.

کنزالعمال جلد 5 حدیث 13707

حضرت محمد (ص): هرکس که به خدا و رستاخیز ایمان داشته باشد در کنار سفره ای که در آن شراب خورده میشود نمی نشیند.

بحارالانوار جلد 79 صفحه 129

حضرت محمد (ص): همسایگی با یهود و نصاری از همسایگی با شرابخوار بهتر است و با شرابخوار دوستی نکنید که دوستی با او پشیمانی در پی دارد.

 بحارالانوار جلد 79 صفحه 152

حضرت محمد (ص): سلام کنید بر یهود و نصاری ولی بر شارب الخمر سلام نکنید و اگر او سلام کرد شما جواب او را ندهید.

بحارالانوار جلد 79 صفحه 152

حضرت محمد (ص): هیچگاه شراب و ایمان در یک قلب یا درون انسان جمع نمی شوند. ( هیچگاه نمیشود کسی که شراب مینوشد در قلب او ایمان وجود داشته باشد و هیچگاه نمیشود کسی ایمان داشته باشد و شراب بنوشد. )

 بحارالانوار جلد 79 صفحه 152

حضرت محمد (ص): بنده تا شراب ننوشد عرصه دین بر او گشاده باشد و چون بنوشد پرده خدا از او بدرد و شیطان یار و گوش و چشم او شود و او را بسوی بدیها براند و از نیکی ها منصرف کند.

نهج الفصاحه حدیث 2291

حضرت محمد (ص): هرکس که در قلب او آیه یا کلامی از قرآن باشد و آن را با شراب بیالاید روز قیامت قرآن با او مخاصمه میکند.

 بحارالانوار جلد 79 صفحه 148

رسول خدا (ص): هنگامی که شرابخوار سخن گفت او را تصدیق نکنید و وقتی خواستگاری کرد به او زن ندهید و هنگامی که مریض شد از او عیادت نکنید و هنگامی که مرد به تشییع جنازه اش نروید و او را بر امانتی امین قرار ندهید پس کسی که او را امین حساب کرد بر امانتی و از بین برد بر خداوند نیست که آن امانت را حفظ کند و او را نباید برای کاری اجیری کرد زیرا خداوند در قرآن سوره (نساء آیه 5)میفرماید: اموال خود را به دست سفیهان ندهید. و چه کسی سفیهتر از شرابخوار است؟

 بحارالانوار جلد 79 صفحه 127

امام صادق (ع): پیامبر (ص)فرمودند:روزی جبرئیل بر من نازل شد در حالیکه رنگش متغییر و حالش دگرگون بود. علت این حال را پرسیدم ؟ گفت امروز بر جهنم گذشتم و محلی را که سخت مشتعل و آتش زبانه میکشید را دیدم. از ملک جهنم پرسیدم این عذاب ها برای کیست ؟ گفت برای سه نفر: 1. محتکرین لباس وغذا ( برای گرانفروشی) 2. شرابخوار 3. قواد ( کسی که مرد و زنی را از راه حرام به هم برساند) ( در صورتیکه که توبه نکرده باشد)

 ارشاد القلوب جلد 2 صفحه224

امام رضا (ع): خداوند متعال تمام اقسام قمار و برد و باخت را حرام نموده و فرموده سوره مائده آیه 92 ( ای کسانی که ایمان آورده اید شراب و قمار نجاستی از جانب شیطان هستند) و از جمله مصداق قمار در آیه فوق بازی شطرنج و نرد است.

منبع: مستدرک الوسائل جلد 2 صفحه 436 ـ

 


 

ضررهای شراب از دیدگاه دین و دانشمندان

مسمومیت از شراب نه تنها به خورنده آن می رسد بلکه کودکان هم تا چند نسل بعد سهمی بزرگ از این مسمومیت ها می برند , شراب اثر بدی در روی نطفه انعقاد یافته و آلت تناسلی مرد و زن می نماید , این موضوع را با توسط کالبد شکافی دانشمندان به اثبات رسانده اند و آثار تخریب آنرا در آلت بیش از سایر اعضاء دیده اند , از روی همین لحاظ شرع مقدس اسلام ازدواج با معتادین به شراب و امثال آنها را نهی شدید فرموده و علت آنرا نیز بیان نموده اند , وجود مبارک امام صادق (ع) میفرمایند: هرکس دختر خود را به شراب خوار تزویج کند ( به ازدواج در آورد) قطع رحم نموده ( باب 29 وسائل جلد سوم) و آثار شوم شراب و الکل های دیگر از راه ناف به طفل سرایت نموده و حتی اطفال شیر خوار را از راه شیر مادر صدمه فراوان می زند و عوارضات گوناگونی را از قبیل اختلالات هضمی و عصبی و تشنجات مختلفه را باعث می گردد و به همین دلیل علم پزشکی نوشیدن شراب و امثاله را برای مادران شیرده ممنوع کرده و طبق آخرین اطلاعات پزشکی ثابت شده که فرزندان شرابخواران و الکلیها کم حافظه , خرفت , ابله و گاهی به تمام معنی مجنون ( دیوانه) به دنیا می آیند.

ارشاد القلوب جلد 2 صفحه 227

امام صادق (ع): مردی از امام (ع) سوال نمود چرا خداوند گوشت خوک و شراب را حرام نموده است ؟ امام (ع) در پاسخ فرمودند: خداوند تبارک و تعالی چیزی را حلال ننموده و چیزی را حرام نکرده مگر برای حفظ مصالح خود مردم. نه آنکه بنا بر میل خود نسبت به چیزی آن را حلال نموده و به خاطر بی میلی خود نسبت به امری آنرا حرام کند. زیرا خداوند که خالق بندگانش میباشد ، می داند چه چیزهائی سبب قوام جسم و روح ایشان میشود. پس آنها را حلال نموده و میداند چه چیزهائی برای روح و جسم انسان ضرر دارد ، آنها را حرام فرموده. برای مثال گوشت خوک را حرام نموده ، زیرا سبب بی غیرتی و بی تعصبی و فساد اخلاق میشود. و شراب را حرام نمود ، زیرا شرابخواری موجب ارتعاش و لرزش بدن است و مروت و جوانمردی را از شخص زائل می کند و شخص مشروبخوار را به تمام امور زشت و قبیح از قبیل زنا با محارم و آدم کشی و هر فتنه ای می کشاند.

تفسیر جامع جلد 2 صفحه 156

حضرت صادق (ع): شخصی به امام صادق (ع) گفت مبتلا به مرضی هستم که هر وقت شدت می کند قدری شراب می نوشم دردم ساکن می شود؟ پس حضرت فرمودند:این کار را نکن و شراب نیاشام زیرا در حرام خدا شفا نیست پس جز این نیست که این مرض و درد تو القائی از ناحیه شیطان است و می خواهد تو را به حرام بیندازد پس اگر شیطان از شراب خوردنت نا امید شود دردت بر طرف می شود.

وسائل الشیعه جلد 17 صفحه 300

زیانهای جسمی شراب

  1. اثر شراب در مغز: الکل ( شراب) در اثر تاثیر در سلولهای مغز آنرا از کار میاندازد و چه بسا در اثر پاره شدن رگهای نازک خونی و یا لخته شدن خونها در مغز و جلوگیری نمودن از جریان عادی خون ، سکته ( ناقص یا کامل) ایجاد میگردد و گاهی هم موجب تشنج و صرع و ورم مغز و فشار خون در سر گردیده و تولید فلج در اعضای بدن می نماید.
  2. اثر شراب در اعصاب: الکل ( شراب) موجب تولید امراض مختلفی از قبیل بیماری رعشه ( لرزش دست و پا) در دستها و پاها و توانائی نداشتن بر کنترل اعضاء و مور مور شدن بدن و ضعف حواس ظاهره و باطنه و دچار شدن به بیخوابی مفرط و دیدن خوابهای پریشان میگردد.
  3. اثر شراب در معده: الکل ( شراب) مخاط زبان و حس ذائقه را ضایع و بزاق دهان را کم و ترشح آنرا از نظم میاندازد و نیز مخاط معده را تحریک و ترشی آنرا کم میکند و با انعقاد عامل هضم که پیپسین نام دارد چه بسا موجبات استفراغ را که توام با مایعی به نام بلغم که اغلب با لخته های خون همراه است ، فراهم میسازد و امراض مختلف معده و روده و گشادگی زیاده از حد معده ، تورم و خراشیدگی روده ها و التهاب جهاز هاضمه ، اسهال های سخت و یبوست شدید در اثر لطمه دیدن روده بزرگ ، شخص شرابخوار را تهدید می کند.
  4. اثر شراب در کبد: الکل ( شراب) جگر را ناتوان و متورم میسازد و در اثر ضعف و خرابی کبد و صلابت آن با احساس درد و ناراحتی در طرف شکم آغاز میگردد و چه بسا ممکن است مرض مخصوصی به نام زردی در کلیه اعضای شرابخوار ، حتی در چشمش هویدا میشود. بیماری کبدچرب الکلی هم هیچ درمانی ندارد!
  5. اثر شراب در گردش خون: الکل ( شراب) چون قابل مصرف برای کارگاه تن نیست به محض ورود به معده وارد خون گردیده گلبولهای سفید خون را از بین برده و در اثر فشارهای کم تولید سکته مینماید.
  6. اثر شراب در دستگاه تنفسی: از مهمترین عوارض الکل ( شراب) در دستگاه تنفس بیماری خانمانسوز سل و تنگی نفس است زیرا که الکل همراه خون وارد ریه ها شده ، مخاط ریه را تحریک کرده آنرا متورم میسازد و این تحریک ، کلسیم بدن را از بین برده و عمل ریه را مختل و منجر به مرض سل خواهد گردید.
  7. اثر شراب در کلیه ها: طبق آمار موجوده ، صدی نود امراض کلیه در اثر این ماده شوم است زیرا مشروبات الکی در هنگام دفع ، مجاری ادرار را تحریک و تولید عوارض بسیار ناراحت کننده ای از قبیل بیماری سلسلة البول و غیره مینماید.
  8. اثر شراب در قلب: الکل ( شراب) چون در خون اثر میبخشد کم کم آنرا فاسد کرده ، عمل تغذیه اعضاء مختل میگردد و مقدار زیادی پیه و چربی اطراف قلب را گرفته آنرا سنگین می نماید و حجمش را زیاد می گرداند در نتیجه ، حرکات قلب ضعیف میشود و لذا نبض معتادین به شراب غالبا آهسته یا غیر منظم است.
  9. اثر شراب در قوه عاقله ( فکر و تفکر): مشروبات الکلی اولین عامل جنون است ، آمار دقیق تیمارستانها نشان میدهد که اغلب دیوانگان کسانی هستند که سالهای دراز عمر خود را با میخواری به سر برده اند. در کتاب بلاهای اجتماعی نقل از مجله تندرست مینویسد: در فرانسه به موجب تحقیقات اطباء دویست هزار نفر دیوانه مشروبات الکلی وجود دارد و نیز می نویسد هشتاد درصد دیوانگان و چهل درصد از بیماران آمیزشی در نتیجه استعمال شراب بوده است. و در انگلستان در اثر تحقیقات دانشمندان به ثبت رسیده که تقریبا نود درصد دیوانگان ، دیوانه مشروبات الکلی می باشند.
  10. اثر شراب در نسل: در کتاب مزبور مینویسد: الکل در سلولهای نطفه اثر نامطلوبی نیز میگذارد چنانچه یکی از اطباء آلمان ثابت نموده که تاثیر سوء الکل ( شراب) تا سه نسل به طور حتم باقی است به شرطی که این سه نسل الکلی نباشند.

نسل الکلی ( شرابخوار) همواره رو به نقص بوده و بالاخره به کلی منقطع می گردد دکتر نالین آمریکائی می گوید از یک مرد سالم ممکن است یازده طفل به وجود بیاید در حالی که از مرد معتاد به شراب از یک تا سه طفل ( سالم) به وجود نمی آید تازه این فرزندان هم در معرض بیماریهای مختلفی از قبیل سکته ، صرع ، عصبانیت ، جنون ، عدم رشد قوای عاقله و کم خونی و غیره بوده دائما دچار تشنجات سایر امراض روحی و ناراحت کننده می شوند.

برای اطلاع بیشتر از زیانهای جسمی و روحی و اخلاقی و اجتماعی شراب به مجموعه انتشارات انجمن تبلیغات اسلامی ، شیطان بطری ، مراجعه شود.

گناهان کبیره جلد 1 صفحه 225 الی 227 ـ

تفریح نامشروع یا استعمال شراب

می گویند نوشابه های الکلی خوشی و سرور می آورد و درد و کسالت را برطرف میکند ! راست است ولی علتش این است که عقل و احساس را ضعیف میکند و در حقیقت نمی گذارد بیمار متوجه کسالت خود بشود. اگرچه همیشه این طور نیست ، بلکه گاهی به عکس درد و بلا را ظاهر میکند.

در واقع مست و مخمور مانند دیوانه ای است که خوب و بد را تشخیص نمی دهد یا مانند آدم بیهوشی است که زیر دست جراح پاره پاره میشود و احساس درد نمی کند.

کاش این خوشی مدتی ادامه میداشت. اما طولی نمی کشد که نسوج و سلولهای بدن شروع به سوختن میکند ، خوشی و سرور تمام میشود ، سستی و کسالت و خواب مسلط شده ، غصه و بیماری و درد برمیگردد.

بیچاره برای کسب نشاط موقت زهر خطرناکی را با یک تغییر نام ( نوشابه !) به کمال رغبت سر می کشد ، غافل از آنکه این نشاط موقت جز نوعی جنون ، که بر اثر مسمومیت خون پیدا میشود ، چیزی بیش نیست.

بیشتر شرابخواران به علت ورم حاد ریه یا خونریزی بینی و پدیده های آن تلف میشوند.

کودکی که از پدر و مادر شرابخوار به دنیا می آید رنجور است و کبدش متورم ، کلیه اش کوچک ، کمخونی در او مشهود و تعادل سلسله اعصابش محفوظ نیست و به طور کلی کودکی است معیوب ، همچنان که استعداد خاصی برای ابتلا به سل دارد ، مستعد بیماری سرطان نیز است.

دانشمندان این مسئله را حتی در حیوانات تجربه کرده اند و در یک سلسه آزمایش های دقیق دیده اند که بچه سگ های دچار الکل خیلی زودتر می میرند. استخوان های سرشان ضخیم تر و به مغز چسبندگی دارد ، درز این استخوانها زود به هم می پیوندند و کبدشان معیوب است. با تکرار این آزمایش روی میمون و گربه نیز به همان نتیجه رسیده اند.

طب الصادق صفحه 21 الی 24

حضرت صادق (ع): درباره خرید و فروش آلات موسیقی فرمودند: صنعتی ( شغلی) که هیچ جهت حلالی در آن نباشد و جز شر و فساد چیزی در آن مترتب نباشد مانند آلات موسیقی و شطرنج و صلیب سازی و یا نوشابه های مست کننده و هرچیزی که از این قبیل باشد پس یاد دادن و یاد گرفتن و خرید و فروش و اجرت دادن به کسی در رابطه با آن و یا اجرت گرفتن در رابطه مثلا حمل وسائل آن و کلا جمیع تصرفات در آنها حرام است.

تحف العقول صفحه 335

امام صادق (ع):شخصی از امام صادق (ع)سوال کرد فرومایه و پست فطرت (لئیم)که در قرآن به آن اشاره شده منظور چه کسی می باشد؟حضرت فرمودند:لئیم و پست فطرت کسی است که شراب بنوشد یا که آلات موسیقی بنوازد.

 خصال جلد 1 صفحه 32

رسول خدا (ص):گروهی از امت من در آخرالزمان به صورت خوک و میمون مسخ می شوند. عرض شد:یا رسول الله آیا اینها شهادت به یگانگی خدا و رسالت شما میدهند و روزه می گیرند و نماز می گذارند ؟ فرمود بلی عرض شد پس چرا باید مسخ شوند؟ فرمود برای اینکه ایشان آلت موسیقی می نوازند و شراب می نوشند. پس ایشان صبح می کنند در حالی که به صورت خوک و میمون مسخ شده اند.

کنزالعمال جلد 14صفحه 281

امام رضا (ع) فرمودند: مبادا به شرابخوار زن بدهی زیرا اگر به او زن دادی گویا که آن زن به زنا نزدیک شده باشد.

بحارالانوار جلد 72 صفحه 142 حدیث 55

امام علی (ع) فرمودند: اگر قطره ای شراب در نهری بریزد سپس آن نهر خشک شود و در آن علف بروید چهارپایان را در آن نخواهم چرانید.

سعد السعود صفحه 128

رسول خدا (ص) فرمودند:شرابخوار چنانچه مریض شد از او عیادت نشود و در تشییع جنازه او حاضر نشوند.

وسائل الشیعه جلد 25 صفحه 310 حدیث 31982

امام صادق (ع)فرمودند: شرابخوار همچون بت پرست است.

بحارالانوار جلد 66 صفحه 153 حدیث 6

رسول خدا (ص) فرمودند:شرابخوار چون سخن گفت سخن او را تصدیق نکنید و چنانچه خواستگاری کرد به او زن ندهید.

بحارالانوار جلد 76 صفحه 127 حدیث 7

پیغمبر اکرم (ص) فرمودند: روزی در امت من فرو رفتن در زمین و سنگباران ظاهر می شود گفته شد: یا رسول الله (ص) چه وقت این طور می شود؟ فرمود: هرگاه آشکار شود آلات موسیقی زنان خواننده و شرابخواری به خدا قسم مردمانی از امت من در شب خوش و با کیف و ناز سرگرم بازی هستند پس در صبح آن شب میمون و خوک شده اند به سبب اینکه حرام خدا را حلال نموده و زنان خواننده را با خود جمع کرده و کار آنها شرابخواری ربا خواری و پوشیدن حریر است.

وسائل الشیعه جلد 12

امام صادق (ع): خداوند در ماه مبارک رمضان می آمرزد مگر سه طایفه را: 1. کسی که به چیز مست کننده روزه اش را بشکند 2. شخصی که شطرنج بازی می کند 3. کسی که از مومنی کینه به دل می گیرد و با او دشمنی ورزد.

 خصال الدوق صفحه 73

امام رضا (ع): چون سر امام حسین (ع) را به شام بردند یزید لعنه الله فرمان داد تا آن را در محلی نهادند و سفره ای بر روی آن نصب نمودند پس او و یارانش بدانسو آمدند و به خوردن غذا و نوشیدن آبجو مشغول شدند و چون از کار خوردن و نوشیدن فارغ شدند فرمان داد تا آن سر مطهر را در طشتی زیر تختش نهادند و صفحه شطرنجی روی آن نهادند و یزید لعنه الله بنشست و به بازی شطرنج و گفتگو از حسین بن علی (ع) و پدرش و جدش سلام الله علیهم و استهزاء بذکر ایشان مشغول گشت. و هر زمان که در حرکات شطرنج از حریف خود مهره ای را می برد جامی آبجو می گرفت و سه نوبت می نوشید و آنگاه باقی مانده آن را در کنار طشت بر روی زمین می ریخت پس هر کس که از شیعیان ما می باشد باید از نوشیدن آبجو ( شراب) و بازی شطرنج خود داری کند و هرکس که نظرش به شطرنج یا آبجو افتاد باید به یاد کار پلید یزید لعنه الله افتد و او و خاندانش را نفرین نماید ، که خداوند عزوجل در برابر این عمل گناهان او را ، اگرچه به شماره ستارگان باشد محو میکند.

کتاب شریف من لا یحضر الفقیه جلد 6 صفحه 379 حدیث 5915 ، عیون الاخبار الرضا (ع) جلد 1 صفحه 261 ، منتهی الآمال ( شیخ عباس قمی ره) جلد 1 صفحه 506 ، بحارالانوار جلد 45 صفحه 176 ، ذریعة النجاة صفحه 443 ، نفس المُهموم ( شیخ عباس قمی ره) صفحه 209 ، کِتابُ المَواعِظ شیخ صدوق صفحه 131 ( برسی سند این حدیث از جلد 6 من لایحضرالفقیه صفحه 444 ( قسمت راویان احادیث کتاب و شناخت طریق مولف به آنان): و آنچه در آن از فضل بن شاذان از عِلَلِ احکامیکه از حضرت رضا (ع) روایت کرده آمده است ، پس روایت نموده ام آنرا از عبدالواحد بن عبدوس نیشابوری عطار ـ رضی الله عنه ـ از علی بن محمد بن قتیبه از فضل بن شاذان نیشابوری از حضرت رضا (ع) ( توضیح: فضل بن شاذان بن خلیل ابو محمد ازدی نیشابوری امرش در جلالت بالاتر از آن است که گفته شود ، نقل کرده اند که او یکصد و هشتاد کتاب تالیف کرده است ، یکی از آنها کتاب ایضاح است که با تصحیح و تعلیق استاد ما مرحوم میرجلال الدین محدث ارموی طبع و منتشر شده است ، اما طریق مولف به وی صحیح است زیرا علی بن محمد بن قتیبه نیشابوری خود از فقها و اجلاء و صاحبان تالیف است و راویش عبدالواحد بن عبدوس از مشایخ اجازه و مترضی است)

رسول خدا (ص): کسی که شراب بنوشد صبح می نماید در حالتی که آن شب را به عنوان عروس و زن شیطان بوده.

تفسیر جامع جلد 1 صفحه 142

رسول اکرم (ص): به خدا قسم شرابخور در قیامت به شفاعت من نائل نمی شود و در کنار حوض کوثر بر من وارد نخواهد گشت.

 مستدرک الوسائل جلد صفحه 67

امام صادق (ع): به ما اهل بیت (ع) بستگی روحانی ندارد کسی که شراب می نوشد و از معرفت ما بی بهره است و ما از چنین شخصی بیزاریم.

کافی جلد 6 صفحه 398

حضرت باقر (ع): از امام (ع) پرسیده شد بزرگترین گناه کبیره کدام است فرمود شرابخواری زیرا شراب مادر تمام گناهان است و کسی که شراب خورد باک ندارد که با مادر و خواهر و دختر خود زنا کند و نماز واجب خود را ترک می کند و در هر معصیتی بی باک است زیرا مست و لایعقل گشته است.

وسائل الشیعه جلد 17 صفحه 250

حضرت صادق (ع): کسی که یک جرعه شراب بنوشد خداوند و پیغمبران و مومنین او را لعنت می کنند اگر به مقداری بخورد که مست شود روح ایمان از او دور میشود و به جایش روح کثیف شیطانی جایگزین می شود و مستحق سرزنش الهی می گردد پس بدا به حالش زیرا یک سرزنش الهی از هزار سال عذاب سخت تر است.

فروع کافی جلد 6 صفحه 399

حضرت صادق (ع): شرابخوار تشنه می میرد تشنه سر از گور در می آورد تشنه به دوزخ می رود.

فروع کافی جلد 6 صفحه 40

رسول خدا (ص): لعنت خدا بر کسی باد که بر سر سفره ای بنشیند که در آن شراب وجود دارد.

وسائل الشیعه جلد 17 صفحه 251

رسول خدا (ص): هرکس دختر خود را به همسری شراب خوار در آورد مانند آنست که وی را به راه زنا و بی عفتی سوق داده باشد.

الحدیث جلد 2 صفحه 163

رسول اکرم (ص): کسی که به طور مداوم شراب بخورد مانند کسی است که بت می پرستد و اگر با همان آلودگی و اصرار در شرابخواری بمیرد خداوند را مانند شخص بت پرست ملاقات می کند.

الحدیث جلد 2 صفحه 160

رسول خدا (ص): هر ماده مست کننده ای حرام است راوی گوید پرسیدم به هر مقداری که باشد حرام است ؟ فرمود بلی نوشیدن یک جرعه آن هم حرام است.

الحدیث جلد 2 صفحه 159

رسول خدا (ص): هرکسی که مسکرات بنوشد هشتاد تازیانه به او بزنید و اگر دوبار اقدام نمود باز او را هشتاد تازیانه بزنید و در مرتبه سوم او باید کشته شود.

تفسیر جامع جلد 1 صفحه 325

رسول اکرم (ص): با شراب خوار معاشرت نکنید و اگر بیمار شد به عیادتش نروید و زمانی که مرد بر جسدش نماز نخوانید زیرا او سگی از سگان دوزخ است.

 تفسیر جامع صفحه 325

رسول اکرم (ص): کسی که لقمه ای غذا و جرعه ای آب به شرابخوار بنوشاند خداوند در قبر او عقرب و مارهای بسیار پدید آورد و بر او مسلط گرداند.

تفسیر جامع جلد 1 صفحه 325

امام صادق (ع): هر چیزی که زیاد آن مست آورنده است پس کم آنها حرام است راوی گفت اگر آنقدر آب برویش بریزیم که تغییر یابد آیا پاک است فرمود نه چنین است چگونه آب حرام حرام خدا را حلال می کند پس از خدا بترس و آن را نیاشام.

 مستند الشیعه

حضرت صادق (ع):راوی گوید درباره ظرف شرابی که آب بر رویش بریزند به قسمتی که دیگر مست کننده نباشد سوال کردم ؟ فرمود نه به خدا سوگند حلال نمی شود و اگر قطره شراب در خمره و دیگی پر از آب ریخته شود تمام آب آن خمره نجس می گردد و باید دور ریخته شود.

فروع کافی جلد 6 صفحه 408

حضرت صادق (ع): با شرابخوار همنشین نشوید و در مجلس ایشان شرکت نکنید بدرستیکه لعنت الهی چون نازل شود به تمام مجلسیان می رسد.

وسائل الشیعه جلد 17 صفحه 299

امام باقر (ع): هر که در دنیا قطره ای شراب و هر چیز مست آور دیگری بخورد بر خداست که در قیامت بر او از شراب طینت خبال بنوشانند پرسیده شد منظور از طینت خبال چیست ؟ فرمودند چرک و نجاستی است که از عورت زناکاران خارج می شود.

معانی الاخبار

رسول خدا (ص): ده کس را درباره شراب لعنت نمودند: 1. کسی که درختش را به این نیت کاشته 2. آن که نگهبانش بوده 3. آن کس که انگورش را فشرده 4. آن که جعبه آن را حمل نموده5. آنکس که پول آنرا دریافت کرده 6. آنکه از باربر تحویل گرفته 7. آنکه فروخته 8. آنکه خریده 9. آن کس که آنرا در جام ریخته 10. و آن که نوشیده.

 وسائل الشیعه

امام رضا (ع): خداوند شراب را حرام کرده برای آنکه منشاء فساد اجتماعی است و عقل انسان را از درک حقایق باز می دارد حیاء را از روی شرابخوار برمی دارد و در مواجه با مردم از هیچ عمل زشتی شرم نمی کند و علاوه بر این شرابخواری باعث بیماریهای نهانی در اعضای داخلی بدن می شود.

 الحدیث جلد 2 صفحه 159

امام صادق (ع): هر زنی به آمیختن با شوهر شرابخوار خود تن دهد به عدد ستارگان آسمان برایش گناه ثبت می شود و فرزندی که از آن آمیزش تولید شود پلید و ناپاک است.

الحدیث جلد 2 صفحه 163

حضرت محمد (ص): با شرابخوار همنشینی نکنید و از بیماران آنان عیادت نکنید و جنازه هایشان را تشییع نکنید و بر اموات آنها نماز نخوانید زیرا آنها سگهای جهنمیان هستند چنانچه خداوند در قرآن فرمود: ای سگها به دوزخ روید و با من سخن مگوئید.

بحارالانوار جلد 79 صفحه 148

امام صادق (ع): سه گروه وارد بهشت نمی شوند: 1. خونریز 2. شرابخوار 3. کسی که پی سخن چینی است.

 ( سخن چینی می کند) ( در صورتیکه که توبه نکرده باشد)

بحار الانوار جلد 79 صفحه 129

امام صادق (ع): خداوند بزرگ برای بدیها قفلهائی قرار داده است و شراب را هم کلیدهای این قفلها قرار داده است. بحارالانوار جلد 79 صفحه 139 ( زیرا کسی که شراب بخورد از حالت عادی خارج میشود و هرگناهی را انجام می دهد حتی حضرت محمد (ص) در حدیثی میفرمایند: شراب ریشه تمام زشتیها و بزرگترین گناهان است. هرکس که بنوشد ( ممکن است) به مادر و عمه و خاله اش هم تجاوز کند ) کنزالعمل جلد 5 حدیث 13181

امام صادق (ع): هرکس به بچه نابالغی شراب بخوراند خداوند در قیامت به همان اندازه از حمیم جهنم به او می خوراند.

 گناهان کبیره جلد 1 صفحه 215

رسول اکرم (ص): شراب گرد آورنده گناه و ریشه زشتیها و کلید بدی هاست.

 بحارالانوار جلد 79 صفحه 149

حضرت محمد (ص): از شراب بپرهیزید که از گناه آن گناهان می روید ( یعنی هرکه شراب بخورد هر گناهی را انجام می دهد)چنانچه از درخت آن درخت می روید.

نهج الفصاحه حدیث 989

مولا علی (ع): به امیرالمومنین علی (ع) گفته شد که آیا شرابخواری از زنا و سرقت بدتر است ؟ امام (ع) فرمودند: بله زیرا شرابخوار هم زنا و دزدی می کند هم آدم می کشد و نماز را هم رها می کند. کنزالعمل جلد5 حدیث 13693 ( روزی جوانی شیطان را در خواب دید و شیطان به او گفت یا شراب بخور یا پدرت را بکش یا با خواهرت زنا کن. جوان پیش خودش فکر کرد و گفت کشتن پدر که خیلی بد است و زنا کردن با خواهر هم گناه بسیاری دارد پس گفت شراب را می خورم وقتی شراب خورد از حالت انسانی خارج شد و رفت که با خواهر خود زنا کند در اینحال پدرش آمد و می خواست جلوگیری کند از اینکه زنا کند جوان پدرش را کشت و بعد با خواهرش زنا کرد)

 حضرت محمد (ص): ای ابن مسعود قسم به کسی که مرا به حق به پیامبری برانگیخت زمانی می رسد که مردم شراب را حلال می شمارند و آن را نبیذ می نامند لعنت خدا و ملائکه و مردم بر آنان باد و من هم از آنان بیزارم و آنها هم از من دورند.

بحارالانوار جلد 79 صفحه 151

حضرت محمد (ص): کسی که شراب بخورد خداوند چهل شب نمازش را قبول نمی کند پس اگر توبه کند خداوند توبه اش را تا سه بار می پذیرد پس اگر برای چهارمین بار نوشید حق خداست که او را از نهر خبال سیراب کند گفته شد نهر خبال چیست ؟ فرمود: فاضلاب جهنمی هاست.

کنزالعمال جلد 5 حدیث 13704

مردی از امام صادق (ع) پرسید آیا نوشیدن شراب بدتر است یا نماز نخواندن ؟ امام (ع) فرمود: شرابخواری از بی نمازی بدتر است می دانی چرا ؟ آن مرد گفت: نه فرمود: او حالتی پیدا می کند که نه خدای بزرگ و عزیز را می شناسد نه آفریننده خود را می شناسد.

بحارالانوار جلد 79 صفحه 133

حضرت محمد (ص): چهارچیز است چنانچه یکی از آنها وارد خانه ای شود آن خانه را طوری خراب کند که حتی با برکت نیز آباد نگردد. آنها عبارتند از: خیانت. دزدی. شرابخواری و زنا.

بحارالانوار جلد 79 صفحه 125

حضرت محمد (ص): کسی که در حال مستی بخوابد آن شب عروس شیطان خواهد بود.

بحارالانوار جلد 79 صفحه 148

حضرت محمد (ص): شراب ریشه همه ناپاکیهاست هرکس آنرا بنوشد نمازش تا چهل روز پذیرفته نمیشود اگر شراب در درونش باشد و بمیرد با مردن زمان جاهلیت مرده است.

کنزالعمال جلد 5 حدیث 13183

امام باقر (ع): کسی که شراب بخورد خداوند چهل روز نمازش را نمی پذیرد چنانچه در این چهل روز نماز را هم ترک کند عذاب او بخاطر ترک نماز دو چندان میشود.

 بحارالانوار جلد 79 صفحه 134

حضرت محمد (ص): خداوند شرابخوار را سیصد و شصت نوع عذاب میکند.

 بحارالانوار جلد 79 صفحه 152

مولا علی (ع): شرابخوار خدا را همانند کسی که بت پرست است ملاقات میکند. حجربن عدی گفت: یا امیرالمومنین (ع)شرابخوار کیست ؟ فرمود آن کسی که هر وقت شراب گیرش بیاید بنوشد.

بحارالانوار جلد 79 صفحه 128

حضرت محمد (ص): خداوند روز قیامت به چهار گروه نگاه نمی کند: عاق والدین. منت گذار. تکذیب کننده سرنوشت.

 شرابخوار بحارالانوار جلد 79 صفحه 129

امام صادق (ع): شراب مادر تمام گناهان است و سبب رسیدن خورنده اش به هر شری است عقل او را می گیرد پس خدای خود را در آن حال نمیشناسد و هر گناهی که پیش آید انجام می دهد و باکی از اعمال خلاف عفت ندارد. گناهان کبیره جلد 1 صفحه 213

رسول خدا (ص): شفاعت من به کسی که مست کننده ( شراب) می نوشد نمی رسد به خدا سوگند او بر من در حوض کوثر وارد نمیشود.

وسائل الشیعه جلد 17 صفحه 261

حضرت محمد (ص): شرابخوار که از قبرش بیرون می آید وسط دو چشمش نوشته شده است: از رحمت خدا مایوس شده است.

کنزالعمال جلد 16 حدیث 43958

رسول خدا (ص): سوگند به کسی که مرا به حق به پیامبری مبعوث کرد شرابخوار در روز قیامت با چهره ای سیاه و چشمانی کبود و لبانی کج می آید ( محشور میشود) در حالی که آب دهان او روی پاهایش می ریزد و هرکس آنرا می بیند ناپاک میداند.

 بحارالانوار جلد 79 صفحه 147

حضرت محمد (ص): سوگند به کسی که مرا به حق مبعوث کرد شرابخوار با تشنگی می میرد او در قبر هم تشنه خواهد بود و روز قیامت هم با تشنگی بر انگیخته میشود و تا هزار سال ندای تشنگی سر می دهد.

 بحارالانوار

حضرت محمد (ص): شرابخوار از رحمت خدا دور شده است شرابخوار همانند بت پرستان است روز قیامت با فرعون و هامان محشور میشود.

بحارالانوار جلد 79 صفحه 141

امام صادق (ع): چهارگروه وارد بهشت نمیشوند: 1. جادوگر 2. منافق 3. شرابخوار 4. سخن چین

بحارالانوار جلد 79 صفحه 129

حضرت محمد (ص): هنگامی که مرد شراب نوشید او را شلاق بزنید و اگر دوباره خورد باز هم او را شلاق بزنید اگر بار چهارم باز نوشید او را بکشید.

کنزالعمال جلد 5 حدیث 13707

رسول خدا (ص): هرکس یک قپه شراب خورد او را هشتاد ضربه شلاق بزنید.

 کنزالعمال جلد 5 حدیث 13186

حضرت محمد (ص): هرکس که به خدا و رستاخیز ایمان داشته باشد در کنار سفره ای که در آن شراب خورده میشود نمی نشیند.

 بحارالانوار جلد 79 صفحه 129

پیامبر اکرم (ص): هنگام رحلت فرمودند: کسی که نمازش را کوچک شمارد از من نیست , به خدا سوگند او در حوض کوثر وارد بر من نمیشود و کسی که میگساری کند از من نیست , سوگند به خدا که او هم در حوض کوثر بر من وارد نخواهد شد.

 بحارالانوار جلد 79 صفحه 136

حضرت محمد (ص): همسایگی با یهود و نصاری از همسایگی با شرابخوار بهتر است و با شرابخوار دوستی نکنید که دوستی با او پشیمانی در پی دارد.

 بحارالانوار جلد 79 صفحه 152

حضرت محمد (ص): سلام کنید بر یهود و نصاری ولی بر شارب الخمر سلام نکنید و اگر او سلام کرد شما جواب او را ندهید.

 بحارالانوار جلد 79 صفحه 152

امام رضا (ع): خداوند هیچ پیامبری را مبعوث نکرد مگر با حرام کردن شراب , و اینکه اقرار داشت که خدا آنچه را بخواهد انجام می دهد.

بحارالانوار جلد 79 صفحه 134

حضرت محمد (ص): خداوند هفت کس را در مورد شراب لعنت کرده است: 1. سازنده و درست کننده شراب ( آن کسی که شراب را درست کرده است) 2. کسی که درخت آنرا می کارد ( منظور درخت مو که میوه آن انگور است) 3. مصرف کننده شراب ( کسی که شراب را می نوشد) 4. فروشنده شراب ( کسی که شراب می فروشد) 5. کسی که شراب را میخرد 6. استفاده کننده از پولی که از شراب فروختن بدست می آید 7. کسی که صاحب شراب باشد.

بحارالانوار جلد 79 صفحه 126

حضرت محمد (ص): هرکس شراب بنوشد نور ایمان از قلب او خارج می گردد.

کنزالعمال جلد 5 حدیث 13180

امام صادق (ع): با شرابخواران همنشین نشوید زیرا هنگامی که لعنت خدا فرود آید همه کسانی را که در مجلس هستند فرا می گیرد.

الحکم الزاهره صفحه 301

حضرت محمد (ص): هیچگاه شراب و ایمان در یک قلب یا درون انسان جمع نمی شوند. ( هیچگاه نمیشود کسی که شراب مینوشد در قلب او ایمان وجود داشته باشد و هیچگاه نمیشود کسی ایمان داشته باشد و شراب بنوشد. )

 بحارالانوار جلد 79 صفحه 152

حضرت محمد (ص): هرکس که در قلب او آیه یا کلامی از قرآن باشد و آن را با شراب بیالاید روز قیامت قرآن با او مخاصمه میکند.

بحارالانوار جلد 79 صفحه 148

حضرت محمد (ص): بنده تا شراب ننوشد عرصه دین بر او گشاده باشد و چون بنوشد پرده خدا از او بدرد و شیطان یار و گوش و چشم او شود و او را بسوی بدیها براند و از نیکی ها منصرف کند.

نهج الفصاحه حدیث 2291

رسول خدا (ص): هنگامی که شرابخوار سخن گفت او را تصدیق نکنید و وقتی خواستگاری کرد به او زن ندهید و هنگامی که مریض شد از او عیادت نکنید و هنگامی که مرد به تشییع جنازه اش نروید و او را بر امانتی امین قرار ندهید پس کسی که او را امین حساب کرد بر امانتی و از بین برد بر خداوند نیست که آن امانت را حفظ کند و او را نباید برای کاری اجیری کرد زیرا خداوند در قرآن سوره (نساء آیه 5 )میفرماید: اموال خود را به دست سفیهان ندهید. و چه کسی سفیهتر از شرابخوار است؟

 بحارالانوار جلد 79 صفحه 127

امام صادق (ع): شرابخوار تشنه می میرد و تشنه سر از گور در می آورد و تشنه به دوزخ می رود.

وسائل الشیعه جلد 17 صفحه 252

حضرت محمد (ص): فرمودند چهار چیز است که هرکدام در خانه ای رخنه کرد ویرانش کند و برکت از آن خانه ها رود: 1. خیانت 2. دزدی 3. شراب 4. زنا

امالی شیخ صدوق مجلس شصت و دوم صفحه 398

امام باقر (ع): خدای عزوجل برای بدی قفلهائی قرار داده و کلیدهای آنها را شراب قرار داده و دروغ بدتر از شراب است. اصول کافی جلد 4 صفحه 35 شرح: اگر همه بدیها را در یک جا جمع کنید (مانند اتاق) کلید آن شراب است یعنی اگر شراب بخوری همه گناهان را انجام می دهی دروغ بدتر از شراب است.

امام صادق (ع): روزی جبرئیل بر من نازل شد در حالیکه رنگش متغییر و حالش دگرگون بود. علت این حال را پرسیدم ؟ گفت امروز بر جهنم گذشتم و محلی را که سخت مشتعل و آتش زبانه میکشید را دیدم. از ملک جهنم پرسیدم این عذاب ها برای کیست ؟ گفت برای سه نفر: 1. محتکرین لباس و غذا ( برای گرانفروشی) ( عده ای هستند که مثلا مواد غذایی که احتیاج مردم است انبار میکنند و به مردم نمی فروشند تا بعد از چند ماه به قیمت خیلی گران به مردم بفروشند و محتکر به این معناست) 2. شرابخوار 3. قواد ( کسی که مرد و زنی را از راه حرام به هم برساند)

 ارشاد القلوب جلد 2 صفحه 224

حضرت محمد (ص): از خوردن می و هر چیز مست کننده پرهیز کن زیرا که هر دو کلید هر گونه شری هستند.

 تحف العقول مواعظ النبی (ص)

حضرت محمد (ص): شرابخوار مانند بت پرست است.

 بحارالانوار جلد 77 صفحه 47

حضرت محمد (ص): خداوند عزوجل نماز شرابخوار را تا چهل روز قبول نکند و اگر در آن چهل روز ( بدون توبه) بمیرد کافر مرده است.

 بحارالانوار جلد 77 صفحه 47

حضرت محمد (ص): شراب اصل و ریشه ناپاکی ها است و هرکه آنرا بنوشد خداوند چهل روز نمازش را قبول نکند و اگر بمیرد و شراب در شکمش باشد مانند زمان جاهلیت مرده است.

مجازات النبویه صفحه 242

حضرت محمد (ص): شر و بدی تمامش در خانه ای جمع شده و کلید آن شرابخواری قرار داده شده است.

 جامع الاخبار صفحه 175

حضرت محمد (ص): ملعون است کسی که بر سر سفره ای نشیند که در آن شراب خورده میشود.

سفینة البحار جلد 1 صفحه 428

حضرت محمد (ص): کسی که به خدا و روز واپسین ایمان آورده باشد بر کنار سفره ای که در آن شراب خورده میشود نمی نشیند.

روضة الواعظین صفحه 463

حضرت محمد (ص): هر چه زیادی آن مستی آورد کمش نیز حرام است.

سفینة البحار جلد 1 صفحه 637

حضرت محمد (ص): از من نیست کسی که مُسکری بنوشد ، کنار حوض بر من وارد نشود نه به خدا سوگند ( مگر توبه کند).

سفینة البحار جلد 1 صفحه 637

حضرت محمد (ص): کسی که نوشابه الکلی بخورد چه کم باشد چه زیاد ( عذابش) در نزد خدا سخت تر از ربا خوار است زیرا که الکل کلید هر شری است.

 بحارالانوار جلد 77 صفحه 102

حضرت محمد (ص): بر یهود و نصاری سلام کنید و بر شارب خمر سلام نکنید و اگر او بر شما سلام کند جوابش ندهید.

 جامع الاخبار صفحه 178

حضرت محمد (ص): مجاورت یهود و نصاری از مجاورت شرابخوار بهتر است و با شرابخوار دوستی نکنید زیرا که دوستی او موجب پشیمانی است.

جامع الاخبار صفحه 179

حضرت محمد (ص): شراب و ایمان در اندرون یا دل مردی هرگز با هم جمع نشوند ( شرابخوار ایمان ندارد)

جامع الاخبار صفحه 179

حضرت محمد (ص): خداوند تعالی شرابخوار را به سیصد و شصت نوع عذاب عقوبت فرماید.

 جامع الاخبار صفحه 179

حضرت محمد (ص): شراب مجموع گناهان است.

اثنی عشریه صفحه 8


 

استفاده و تجاهر به استفاده از مشروبات الکلی از منظر قانون

خوردن مسکر موجب حد است اعم از آنکه کم باشد یا زیاد، مست کندیا نکند، خالص یا مخلوط باشد به حدی که آن را از مسکر بودن خارج نکند

(ماده165 قانون مجازات اسلامی)

هر گاه کسی بداند که خوردن شراب حرام است و آن را بخورد محکوم به حد خواهد شد گر چه نداند که خوردن آن موجب حد می شود

(تبصره 2 ماده166 قانون مجازات اسلامی)

هر گاه کسی مضطر شود که برای نجات از مرگ یا جهت درمان بیماری سخت به مقدار ضرورت شراب بخورد محکوم به حد نخواهد شد

(ماده 167 قانون مجازات اسلامی)

هر گاه کسی دوبار اقرار کند که شراب خورده است محکوم به حد می شود

(ماده 168 قانون مجازات اسلامی)

حد شرب مسکر برای مرد و یا زن 80 تازیانه است

(ماده 174قانون مجازات اسلامی)

هر کس مشروبات الکلی را بخرد یا حمل یا نگهداری کند به 3 ماه تا 6 ماه حبس و یا تا 74 ضربه شلاق محکوم میشود

(ماده702 قانون مجازات اسلامی)

هر کس مشروبات الکلی را بسازد یا بفروشد یا در معرض فروش قرار دهد یا از خارج وارد کند یا در اختیار دیگری قرار دهد به 3 ماه تا یک سال حبس و تا هفتادوچهار ضربه شلاق و از یک میلیون و پانصد هزار تا شش میلیون ریال جزای نقدی یا یک و یا دو مورد از آنها محکوم می شود

(ماده703 قانون مجازات اسلامی)


 

روایت ولایتی از سفره شراب در زیمبابوه و تقید مذهبی آیت الله خامنه ای مدّظله العالی

دکتر علی اکبر ولایتی: یکی از مطالبی که در زمان ریاست جمهوری حضرت آیت الله خامنه ای، بسیار در دنیا انعکاس پیدا کرد و آثار بسیار مثبتی در میان مسلمانان گذاشت، برخورد ایشان با دعوت رییس جمهور زیمبابوه در مهمانی رسمی شام بود. پس از آن که به معظم له اطلاع داده شد که در سر میز شام، مشروبات الکلی وجود دارد، ایشان پیغام دادند که ما در این مهمانی شرکت نمی کنیم؛ مگر این که مشروبات الکلی جمع شوند. آنان گفتند: ما به شما کاری نداریم؛ یعنی به ایرانی ها تعارف نمی کنیم، بلکه طبق رسم خودمان از مهمانان غیرایرانی با مشروبات الکلی پذیرایی می کنیم. مقام معظم رهبری به آنان فرمودند: ما سر سفره شامی که در آن مشروبات الکلی باشد، حاضر نمی شویم؛ چون شرعاً حرام است.

آنان حاضر نشدند که مشروبات را جمع آوری کنند. معظم له هم در آن مهمانی شام شرکت نفرمودند.

غربی ها و رسانه های آنان تصور کردند که طعمه دندان گیری از این خبر نصیب آن ها شده است و در دنیا چنین منعکس کردند که ایرانی ها و رییس جمهور ایران، بر خلاف آن چه در پروتکل های تشریفاتی جهان مرسوم است، در مهمانی شام حاضر نشده اند؛ ولی انتشار این خبر در جهان اسلام، به تقویت موضع آرمانی نظام اسلامی انجامید و بسیار به نفع جمهوری اسلامی تمام شد.

نظر مقام معظم رهبری در مورد مشروبات الکلی

سوال1: آیا فروش و هدیه کردن شراب یا گوشت خوک و یا هر چیزى که خوردن آن حرام است به کسى که آن را حلال مى داند، صحیح است؟

جواب: فروش و هدیه کردن چیزى که خوردن یا آشامیدن آن حرام است، اگر به قصد خوردن و آشامیدن باشد و یا انسان بداند که خریدار آن را براى خوردن و آشامیدن مصرف مى‏کند جایز نیست، هر چند خریدار خوردن آن را حلال بداند.

سوال2: اگر شخص مسلمانى هتلى را در یک کشور غیراسلامى تأسیس کند و ناچار باشد بعضى از انواع شراب و غذاهاى حرام را نیز بفروشد، زیرا اکثریت مردم آن کشور مسیحى هستند که با غذا شراب مى‏نوشند و به هتلى که همراه غذا شراب ندهد نمى‏روند، با توجّه به اینکه شخص مزبور قصد دارد تمام درآمد حاصل از امور حرام را به حاکم شرع بپردازد آیا این کار براى او جایز است؟

جواب: تأسیس هتل یا غذاخورى در کشورهاى غیراسلامى اشکال ندارد، ولى فروش شراب و غذاهاى حرام جائز نیست، هر چند خریدار آنها را حلال بداند و گرفتن پول آنها جایز نیست هر چند آن شخص قصد داشته باشد آن پول را به حاکم شرع بپردازد.

سوال 3: آیا براى یک فرد مسلمان جایز است که غذاى حرام (مانند غذایى که محتوى گوشت خوک یا مردار است) و مشروبات الکلى را در سرزمین کفر به غیر مسلمان عرضه کند؟ حکم آن در صورتهاى زیر چیست؟

الف ـ اگر غذاها و مشروبات الکلى متعلّق به او نباشند و در برابر فروش آنها هم سودى نبرد بلکه کار او فقط عرضه آنها و غذاهاى حلال به مشترى باشد.

ب ـ اگر با فرد غیرمسلمان در محل شریک باشد، به این صورت که فرد مسلمان مالک اجناس حلال و شریک غیر مسلمان مالک مشروبات الکلى و غذاهاى حرام باشد و هر کدام بطور جداگانه از کالاهاى خود سود ببرند.

ج ـ اگر فرد مسلمان در محلى که مواد غذایى حرام و مشروبات الکلى فروخته مى‏شود، فقط کار کند و مزد ثابتى بگیرد، چه صاحب آن محل مسلمان باشد و چه غیر مسلمان.

د ـ اگر فرد مسلمان در محل فروش مواد غذایى حرام و مشروبات الکلى به عنوان کارگر یا شریک کار کند ولى دخالتى در خرید و فروش آنها نداشته و آن مواد متعلّق به او هم نباشند، بلکه او فقط در تهیه و فروش مواد غذایى نقش داشته باشد، با توجه به اینکه مشتریها مشروبات الکلى را در همان محل نمى‏خورند، کار او چه حکمى دارد؟

جواب: عرضه و فروش مشروبات الکلى مست کننده و غذاهاى حرام و کار در محل فروش آنها و مشارکت در ساخت و خرید و فروش آنها و اطاعت از دیگران در این موارد، شرعا حرام است، اعم از اینکه انسان شریک در سرمایه بوده و یا کارگر روزانه باشد و نیز اعم از آن که فقط مواد غذایى حرام و مشروبات الکلى عرضه و فروخته شوند یا اینکه فروش همراه با مواد غذایى حلال باشد و همچنین اعم از اینکه کار انسان همراه با گرفتن سود و مزد باشد و یا مجانى و دراین مورد فرقى نمى‏کند که صاحب کار یا شریک او مسلمان باشد یا غیرمسلمان و به مسلمان عرضه و فروخته شود یا به غیر مسلمان، و به طور کلّى بر هر مسلمانى واجب است که از ساخت و خرید و فروش آن دسته از مواد غذایى که خوردن آنها حرام است به منظور خوردن اجتناب کند و همچنین از ساخت و خرید و فروش مشروبات الکلى مست کننده و کسب منفعت از این طریق خوددارى کند.

سوال 4: آیا کسب در آمد از طریق تعمیر کامیونهاى حمل مشروبات الکلى جایز است؟

 جواب: اگر کامیون ها براى حمل مشروبات الکلى مورد استفاده قرار بگیرند دراین صورت اشتغال به تعمیر آنها جایز نیست.

 

معرفی الکل

  الکل و مشروبات الکلی نوعی ماده مخدر است که در مقایسه با سایر مواد مخدر، راحت تر در اجتماع پذیرفته می شود. با این حال، قدرت اعتیادآوری آن به هیچ عنوان کمتر از سایر انواع مواد نیست. از لحاظ علمی، الکل در زمره موادی دسته بندی می شود که فعالیت بدن را کند کرده و سرعت عملکرد های حیاتی آن را کاهش می دهد. در نتیجه فردی که الکل مصرف می کند به سختی راه می رود، بریده بریده صحبت می کند، و قادر نیست که به سرعت از خود عکس العمل نشان دهد.

 الکل پس وارد شدن به بدن، از طریق مویرگ های موجود در دیواره معده و روده کوچک به آرامی وارد جریان خون شده و ظرف مدت چند دقیقه از زمان نوشیده شدن، از طریق سیستم گردش خون، به مغز می رسد. در این زمان تاثیرگذاری الکل بر بدن آغاز شده و سرعت عملکرد سلول های عصبی بدن کاهش پیدا می کند. همچنین الکل موجود در جریان خون به داخل کبد نیز وارد شده و در آنجا طی فرایندی تصفیه شده و به یک ماده غیر سمی تبدیل می شود. در هر نوبت، کبد تنها قادر به تصفیه کردن میزان خاصی الکل می باشد و در صورتی که حجم الکل مصرف شده از آن مقدار بیشتر باشد، تصفیه نشده و به گردش در جریان خون ادامه می دهد. مصرف بسیار زیاد الکل، باعث کند شدن فرایند تنفس شده و به علت کمبود و نرسیدن اکسیژن کافی به مغز، می تواند باعث کما و یا حتی مرگ شود.

 الکل با اثرگذاری بر عملکرد پیام رسان های شیمیایی مغز (نوروترانسمیترها)، باعث بروز اختلال در عملکرد عادی آن    می شود. از جمله مهمترین تاثیرات الکل در ساختار شیمیایی مغز، بر هم زدن تعادل بین پیام رسان های “مهار کننده” و “تحریک کننده” می باشد. استفاده کوتاه مدت از الکل باعث افزایش میزان پیام رسان های مهار کننده شده و تعداد پیام رسان های تحریک کننده را کاهش می دهد؛ بنابراین سرعت عملکرد بدن کاهش یافته و فرد رفتارهایی مانند آرام صحبت کردن، و یا تلو تلو خوردن موقع راه رفتن را از خود بروز می دهد که در اصطلاح به آن مست شدن گفته می شود. به طور همزمان، الکل میزان لذت در بدن را نیز افزایش داده و به فرد احساس رضایت می دهد. در صورتی که مصرف الکل ادامه دار بوده و به یک عادت بلند مدت تبدیل شود، مغز وادار می شود تا تعدل بین این پیام رسان ها را مجددا برقرار کند و لذا با کاهش دادن میزان پیام رسان های مهار کننده، پیام رسان های تحریک کننده را افزایش می دهد که این کار باعث بروز حالتی می شود که از آن با عنوان “مقاوم شدن بدن” یا “تلورانس” یاد می شود. مقاوم شدن بدن به این معنی است که برای دستیابی به همان میزان لذت و رضایت قبلی، مقدار بسیار بیشتری الکل باید وارد جریان خون شود. در صورتی که نوشیدن الکل به طور مداوم تکرار شود، این مقاوم شدن بدن، باعث پیدایش و توسعه یافتن بیماری اعتیاد به الکل یا “الکلیسم” می شود.

  الکل در انواع مختلف نوشیدنی ها یافت می شود اما مشروبات الکلی که از آنها با نام اسپیریت یاد می شود، میزان الکل بیشتری نسبت به شراب یا آبجو دارند. همچنین اگرچه که چنین به نظر نمی رسد، اما انواع نوشیدنی های تقطیری مخلوط با آب میوه که به آن کوکتل می گویند نیز، میزان الکل بیشتری نسبت به شراب و یا آبجو دارد. به طور کلی می توان گفت که مشروبات الکلی که با استفاده از فرایند تخمیر تولید می شوند مانند شراب، یا آبجو میزان الکلی در حدود ٢ الی ٢٠ درصد، و مشروباتی که به صورت تقطیری تهیه می شوند مانند ویسکی یا ودکا حاوی ٤٠ تا ٥٠ درصد الکل می باشند.

 عوارض فردی ، اجتماعی و تاثیرات الکل

    هنگامی که فرد معتاد به الکل قصد می کند تا مصرف خود را قطع کند، مغز وی نیز تلاش برای عملکرد عادی بدون نیاز به حضور الکل را آغاز می کند. این تلاش مغز برای بازگشتن به حالت عادی، با عوارض و عواقبی به همراه است که باعث بروز خماری در فرد معتاد می شود. فرد مغز معتاد با بروز رفتارهایی مانند افسردگی، عصبانیت و یا استرس (که متعادل کننده های روانی مربوط به درد فیزیکی هستند) سعی می کند تا تعادل از دست رفته خود که بر اثر حضور دائمی الکل و مختل شدن کارکرد طبیعی مغز به وجود آمده است را مجددا به دست بیاورد. همین نشانه های جسمی و روحی خماری هستند که باعث می شود تا معتادان به الکل نتوانند به راحتی مصرف الکل را کنترل کرده و یا به کل کنار بگذارند.

 مصرف مداوم الکل به طرق بسیار زیادی بر جسم فرد معتاد تاثیر می گذارد. معتادان به الکل اغلب معمولا به ترکیبی از چندین نوع عارضه خطرناک از جمله: حملات قلبی، ایست قلبی، دیابت، بیماری های ریوی، و یا اختلالات کبدی دچار می شوند.

مصرف بیش از حد الکل (اوردوز) و مسمویت ناشی از الکل می توانند باعث مرگ شوند. این خطر مخصوصا برای دسته از مصرف کنندگان که به طور دائم مصرف خود را قطع کرده و پس از مدتی مجددا مقدار زیادی مصرف می کنند بیشتر و جدی تر می باشد. خطر اوردوز و مصرف بیش از حد الکل، تنها به کسانی که در یک نوبت مقدار زیادی مصرف می کنند محدود نمی شود، بلکه افرادی که به طور مداوم میزان زیادی الکل مصرف می کنند و کبد و جریان خون آنها دائما در معرض الکل قرار دارد نیز ممکن است به این حالت دچار شوند. “هذیان خمری” یا “جنون الکلی” نیز از جمله عوارض خماری معتادان به الکل می باشد که باعث بروز اختلالات روانی و عصبی شده و گاها می تواند کشنده نیز باشد. استفاده طولانی مدت و دائمی از الکل باعث مزمن شدن بیماری شده و برای مصرف کننده مشکلات جسمی، رفتاری، و اجتماعی زیادی به همراه خواهد داشت.

 الکلی هایی که تحت عمل جراحی قرار می گیرند با عوارض بعد از عمل خطرناک تری رو به رو هستند که از آن جمله می توان به: عفونت، خونریزی، کاهش عملکرد قلب و ریه، و تاخیر در بهبودی زخم ها اشاره کرد. همچنین عوارض خماری بعد از عمل جراحی نیز به موارد فوق اضافه شده و بهبودی آنان را به تاخیر می اندازد.

 

اخبار و آمار 

به گزارش خبرنگار مهر، طبق آخرین سرشماری ۲۳/۴ درصد جمعیت کل کشور را جوانان تشکیل می دهند، جوانانی که طبق آمارهای رسمی و گفته های جامعه شناسان گروه اصلی گرایش به مصرف مواد مخدر هستند. مخدرهایی که هر روز به تعداد آنها افزوده می شود و جامعه هدف در برابر تنوع های مختلفی قرار می گیرند. با این حال در بین انواع مخدر، مشروبات الکلی یکی از قدیمی ترین مخدرها و مواد اعتیادآور است که بنا به باورهای غلط، بسیاری از افراد و خانواده ها آن را جزو مخدرها ندانسته و حتی مصرف تفننی و استفاده در مراسم ها را مجاز می دانند، غافل از اینکه مصرف مشروبات الکلی علاوه بر اثراتی که روی بدن  می گذارد، حتی می تواند مرگ مصرف کننده را در پی داشته باشد.

رئیس گروه مطالعات اعتیاد سازمان پزشکی قانونی، در همین رابطه در گفتگو با خبرنگار مهر در خصوص آمار فوت ناشی از مصرف مشروبات الکلی گفت: معمولا سالانه حدود ۱۰۰ فوت ناشی از مصرف مشروبات الکلی داریم که این میزان مقطعی است با این حال عوارض ناشی از مصرف الکل بسیار زیاد و نقش آن در وقوع جرائم پررنگ است.

محمدرضا قدیرزاده به آمار سال گذشته اشاره و تصریح کرد: در سال گذشته، ۹۵ نفر بر اثر مصرف مشروبات الکلی جان خود را از دست داده اند که از این تعداد ۶ نفر زن و ۸۹ نفر مرد بودند.

 

فوت ۳۴ نفر در سه ماهه اول امسال

قدیرزاده آمار مرگ و میر ناشی از مصرف الکل در سه ماهه اول امسال را ۳ زن و ۳۱ مرد دانست و با اشاره به نقش مصرف مشروبات الکلی در بروز تصادفات گفت: باید به موضوع عوارض ناشی از مصرف الکل بیشتر توجه شود زیرا در بسیاری از پرونده های تصادفات در سال گذشته ردپای مصرف الکل در بروز حوادث دیده می شود.

دوسوم الکلهای مصرفی تولید داخل هستند

قدیرزاده در خصوص ناخالصی در الکل های مصرفی و تاثیر آن در بروز عوارض گفت: طبق آمار وزارت بهداشت، دوسوم الکل های مصرفی، تولید داخل هستند و استانداردی برای تولید این مواد وجود ندارد. در اغلب این موارد الکل های طبی با مواد دیگری مخلوط شده و ترکیب مضری به دست می آید.

رئیس گروه مطالعات اعتیاد مرکز تحقیقات پزشکی قانونی تصریح کرد: احتمال اینکه در الکل های دست‌ساز متانول اضافه شود، بسیار زیاد است و مصرف این ماده عوارض جبران ناپذیری را به همره دارد.

وی در پاسخ به این سوال که آیا در الکل های تولید داخل ناخالصی وجود دارد، گفت: در اغلب این الکلهای دست ساز، ناخالصی دیده شده است. در بررسی از نمونه های مختلفی که برای بررسی به پزشکی قانونی ارجاع داده شده است، علاوه بر الکل، مقادیر متفاوتی از متانول و دیازپام و ترامادول و غیره نیز دیده شد که همین مسئله ضریب بروز عوارض را افزایش می دهد.

نابینایی، عارضه مصرف مشروبات الکلی دست ساز

قدیرزاده به برخی از عوارض ناشی از مصرف اینگونه از مشروبات الکلی اشاره کرد و اظهار داشت: در مواردی که به جای اتانول یا الکل، فرآورده دیگری استفاده شود با توجه به اینکه می تواند روی عصب چشم تاثیر بگذارد، عوارضی از جمله نابینایی را به دنبال خواهد داشت.

جوانان زیر ۳۵ سال، مشتریان مصرف مشروبات

وی افزود: اغلب مصرف کنندگان مشروبات الکلی در سن زیر ۳۵ سال هستند و در بعضی موارد شاهد این هستیم که در مجالس عروسی، مشروبات الکلی سرو می شود و در این شرایط حتی روی سن مصرف کنندگان هم نظارت یا کنترلی وجود ندارد و فرزندان خانواده نیز به سمت مصرف سوق داده می شوند.

رئیس گروه مطالعات اعتیاد پزشکی قانونی با بیان اینکه مصرف مشروبات الکلی نسبت به گذشته زیاد شده است، گفت: علت این افزایش مصرف را می توان در عدم اطلاع رسانی و عدم آگاهی خانواده ها دید. طوری که بسیاری از افراد فکر می کنند که مصرف مشروبات الکلی تنها منع شرعی دارد، در حالی که عوارض جبران ناپذیر بسیار زیادی در انتظار مصرف کنندگان این نوع از مخدرها است در حالی که مصرف این نوع مواد در کشورهای غیرمسلمان نیز از قواعد خاصی پیروی می کند و قانون محدودیت سن فروش اعمال می شود که این سن بین ۱۶ تا ۱۸ سال و حتی تا ۲۱ سال متغیر است. در کشورهای اروپایی همچنین قوانین سختی برای رانندگی با مستی وضع شده است که حتی به رانندگی با نوشیدن مقداری الکل (متغیر در کشورها) تنزل یافته و مجازات های سنگین مثل ممنوعیت مادام العمر از رانندگی را به همراه دارد.

وی با بیان اینکه به تازگی مواردی بوده که شاهد مرگ برخی افراد مشهور به دلیل مصرف الکل بودیم، گفت: در حالی که در بسیاری از کشورهای اروپایی افراد سرشناس به سراغ این مواد نمی روند.

 

تشکیل ۳ هزار فقره پرونده رانندگی در حال مستی

در حالی آمارهای رسمی از فوت سالانه ۱۰۰ نفر به دلیل مصرف مشروبات الکلی در کشور خبر می دهدکه عوارض ناشی از مصرف این مواد علاوه بر تاثیرات مخرب بر بدن فرد مصرف کننده، به دیگران نیز می تواند آسیب برساند که نمونه واضح اضرار به غیر ناشی از مصرف مشروبات الکلی در وقوع حواث رانندگی است.

طبق گفته دادستان تهران سال گذشته حدود ۳ هزار فقره پرونده‌های رانندگی در حال مستی داشتیم که این آمار نگران کننده هشداری برای تمام جوانان است. در کنار منع فقهی و پزشکی برای مصرف مشروبات الکلی باید منع قانونی را نیز به آنها اضافه کرد به طوری که براساس قانون رسیدگی به تخلفات رانندگی و مصوبه دولت درخصوص تعیین میزان جریمه‌های رانندگی که در اسفند ۹۴ به تصویب رسید، جریمه رانندگی در حال مستی و مصرف داروهای روانگردان و افیونی ۴۰۰ هزار تومان تعیین شده است البته این جریمه مجزا از معرفی راننده متخلف به مرجع قضایی و تشکیل پرونده کیفری برای وی است. بر اساس مواد ۲۱ و ۲۲ قانون رسیدگی به تخلفات رانندگی، تعیین میزان کد جریمه‌های رانندگی براساس پیشنهاد نیروی انتظامی، وزارت دادگستری و وزارت راه و شهرسازی با هیات وزیران است؛ یکی از این کدهای جریمه، رانندگی در حال مستی یا مصرف داروهای روانگردان و افیونی است که جریمه ۴۰۰ هزار تومانی را در پی دارد. از منظر قانون رسیدگی به تخلفات رانندگی، رانندگی در حال مستی، یک تخلف است که برای راننده متخلف جریمه در پی دارد، ولی از نظر قوانین جزایی اسلام، مصرف مشروبات الکلی در هرحال ممنوع بوده و متخلف از این حکم، علاوه‌بر حد شرعی، به واسطه رانندگی با حالت مستی، تعزیر هم می‌شود.

علاوه بر این در ماده ۲۶۴ قانون مجازات اسلامی مصوب ۱۳۹۲ در خصوص مجازت مصرف مشروبات الکلی آمده است که مصرف مسکر از قبیل خوردن، تزریق و تدخین آن کم باشد یا زیاد، جامد باشد یا مایع، مست کند یا نکند، خالص باشد یا مخلوط، موجب حد است. در تبصره این ماده آمده است که خوردن آب جو مسکر موجب حد است هرچند مستی نیاورد. طبق ماده ۲۶۵این قانون حد مصرف مسکر، ۸۰ ضربه شلاق است.

بنا براین با توجه به آمار پرونده ها و مرگهای ناشی از مصرف و تاثیرات مشروبات الکلی، سیاست گذاران فرهنگی و برنامه ریزان کشور باید فکری اساسی برای جامعه مصرف کننده زیر ۳۵ سال کرد

به گزارش خبرنگار مهر، موسسه ملی سوء مصرف الکل اخیرا طی یک مطالعه جدید که در BMJ منتشر شده، اعلام کرد که مصرف مشروبات الکلی، حتی در مقادیر اندک، موجب افزایش خطر ابتلا به سرطان می شود.

محققان اعلام کردند که زنانی که الکل مصرف می کنند، در معرض خطر بیشتری در خصوص ابتلا به انواع سرطان ها از جمله سرطان سینه هستند. این در حالی است که خطر فوق با مصرف سیگار حتی شدیدتر نیز می شود.

مطالعات قبلی ارتباط بین مصرف زیاد الکل و ابتلا به برخی سرطان ها مانند سرطان سینه، روده بزرگ، کبد و دهان را مورد بررسی قرار داده بودند، اما مطالعه دانشگاه هاروارد این ارتباط را به مقادیر اندک الکل نیز تعمیم می دهد.

همچنین محققان اعلام کرده اند که سیگار کشیدن یک عامل خطر برای بسیاری از سرطان هایی محسوب می شود که در نتیجه مصرف الکل روی می دهند. آنها معتقدند سیگار کشیدن ممکن است یک عامل مداخله گر در مطالعات قبلی در مورد ارتباط مصرف الکل با خطر ابتلا به سرطان باشدسیدحسن موسوی چلک در گفتگو با خبرنگار مهر، در مورد گرایش جوانان به استفاده از مشروبات الکلی افزود: یک مصوبه در این خصوص در اوایل انقلاب داشتیم. پس از آن موضوع مصرف الکل در میان جوانان موضوع جدی نبود، اما به مرور زمان با توجه به فشار و استرس و تغییر سبک زندگی و استفاده از ماهواره، تا حدی گرایش به سمت استفاده از مشروبات الکلی بیشتر شده است.

رئیس انجمن مددکاری اجتماعی ایران با اشاره به آمارهای وزارت بهداشت مبنی بر اینکه ۲۳ درصد مردم دارای اختلال روانی هستند، گفت: تا زمانی که شرایط خوبی در حوزه سلامت روان اجتماعی در کشور نداشته باشیم به تصور عده ای یکی از راه های خروج از این شرایط که البته غلط هم هست، گرایش به سمت مشروبات الکلی است اما واقعیت این است که باید قبول کنیم امروز در شرایطی زندگی می کنیم که جلوگیری از مصرف مشروبات دغدغه جامعه است و آمار کشفیات الکل و پرونده های قضایی نشان دهنده این موضوع است.

وی افزود: مسیر آسیب های اجتماعی به سمتی است که آسیب های آنی داشته باشیم و افزایش خشونت نشان دهنده همین موضوع است. پرونده های ضرب و جرح، بزهکاری و انواع مختلف جرم ها نشان دهنده افزایش خشونت در میان مردم است و تمام این موضوعات بیانگر این است که باید شادی را در میان مردم افزایش دهیم.

موسوی چلک با تاکید بر اینکه جوانان شادی می خواهند، گفت: گرایش به مصرف الکل، گرایش به برقراری روابط نامتعارف در فضای مجازی و واقعی، گرایش به مسائل غیر اخلاقی و... تمامی اینها این پیام مشخص را دارند که مردم دنبال شادی های آنی هستند و البته این حق آنها است و یکی از راه های شادی های آنی و کاذب از نظر جوانان مصرف مشروبات الکلی است که هم تولید داخلی به صورت غیرقانونی و هم وارداتی داریم.

به گفته رئیس انجمن مددکاری اجتماعی ایران، از سوی دیگر نبود برنامه ریزی برای اوقات فراغت، تاییدی بر بی تفاوتی دستگاه های مسئول در این زمینه است و همه اینها بستری برای افزایش گرایش افراد به مشروبات الکلی در جامعه ایجاد می کند که باید این موضوع را جدی بگیریم.

موسوی در مورد ایجاد مراکز ترک الکل گفت: در اوایل دولت بر اساس مصوبه شورای اجتماعی کشور پروتکلی برای ایجاد مراکزی برای درمان و کاهش الکل تدوین و  ابلاغ شد که در حال حاضر به صورت محدود این کار انجام می شود. قدم هایی برداشته شده، اما کافی نیست که امیدواریم بتوانیم با شدت بیشتری به سمت کاهش آسیب مصرف الکل و منع استفاده از جوانان از الکل پیش رویم...

 

 

 

حقیقت تفقه:تحلیلی بر نقش حوزه های علمیه درانقلابی بودن و انقلابی ماندن

۱۷ بازديد

 

بسم الله الرحمن الرحیم

حقیقت تفقه:تحلیلی بر نقش حوزه های علمیه درانقلابی بودن و انقلابی ماندن

تدوین کننده:اصفهان-حسن بابایی-تولد:1351-سطح سه حوزه-کدملی:1263242928-h.babaii@yahoo.com

تلفن همراه:09132770084

چکیده:

۳ اسفند ۱۳۶۷ را فراموش نمی کنم آن زمان که احیاگر اسلام ناب محمدی در حمایت از حاملان امانت وحی و رسالت فریاد بر آورد.حمایت از پاسداران شهیدی که ارکان عظمت و افتخار انقلاب اسلامی را بر دوش تعهد سرخ وخونین خویش حمل نموده اند.حمایت از حماسه سازان همیشه جاوید آنانکه رساله علمیه و عملیه خود را به دم شهادت و مرکب خون نوشته اند و بر منبر هدایت وعظ و خطابه ناب از شمع حیاتشان گوهر شب چراغ ساخته اند.حمایت از کسانیکه هنگامه نبرد هشت سال دفاع مقدس رشته تعلقات درس و بحث و مدرسه را بریدند و عقال تمنیات دنیا را از پای حقیقت علم برگرفتند و سبکبالان به میهمانی عرشیان رفتند و در مجمع ملکوتیان شعر حضور سرودند. آنانکه تا کشف حقیقت تفقه به پیش تاختند و برای قوم و ملت خود منذران صادقی شدند که بندبند حدیث صداقتشان را قطرات خون و قطعات پاره پاره پیکرشان گواهی کرده است.درحمایت از کسانیکه در دعوت به حق و راه خونین مبارزه مردم خود اولین قربانی ها را داد و مهر ختام دفترشان شهادت بود.آری حمایت از روحانیت راستین اسلام و تشیع، آنانکه صدها سال است تکیه گاه محرومان بوده اند و مستضعفان از کوثر زلال معرفت آن بزرگواران سیراب شده اند. روحانیتی که در دفاع از مقدسات دینی و میهنی خود مرارت ها وتلخی ها متحمل شده اند وهمراه با تحمل اسارت ها وتبعیدها – زندانی ها و اذیت و آزارها وزخم زبان ها شهدای گرانقدری را تقدیم نموده اند.روحانیتی که پیش کسوت شهادت بوده اند- بالای دار رفته اند واجساد مطهرشان بر سنگ فرش های حوادث خونین به شهادت ایستاده است. روحانیتی که مظلومیتش را دیوارهای فیضیه- سلول های مخوف و انفرادی رژیم شاه کوچه وخیابان- مسجد و محراب- دفاتر کار و محل خدمت- خط مقدم جبهه- میادین مین شهادت می دهند و خون پاکشان افق فقاهت را گلگون کرده است. روحانیتی که در طول 8 سال دفاع مقدس بیش از 2500شهید تقدیم نمود. آری حمایت از روحانیتی که زیر بار سرمایه داران و پول پرستان و خوانین نرفتند و همواره شرافت خود را حفظ نمودند و به خون سرمایه داران زالو صفت تشنه اند آنانکه با زهد و تقوا و ریاضت درس خوانده اند و پس از کسب مقامات علمی و معنوی به همان شیوه زاهدانه و با فقر و تهیدستی و عدم تعلق به تجملات دنیا زندگی کرده اند و هرگز زیر بار منت وذلت نرفته اند.

آری فریاد امام در حمایت از روحانیت در مقابل سلاطین و ستمگرانی بود که در محو آثار رسالت همه امکانات خود را به کار گرفته اند.در مقابل کسانیکه می خواهند ریشه دین ودینداری و در راس آن اسلام وروحانیت را بزنند. در مقابل کسانیکه با ژست مقدس مآبی چنان تیشه به ریشه دین و انقلاب و نظام می زنند که گویی وظیفه ای غیر از این ندارند.در مقابل مارهای خوش خط وخالی که مروج اسلام آمریکایی اند و دشمن رسول الله در مقابل کسانیکه شعار جدایی دین از سیاست سر می دهند و نمی دانند که حکومت فلسفه عملی تمامی فقه است.در مقابل لیبرال ها آنهایی که از اول هم با انقلاب نبودند و روح الله صراحتاً اعلام نمود تا من هستم نخواهم گذاشت حکومت بدست لیبرال ها بیفتد.

پس هان ای سروران معزز ومعظم روحانی-ای امت حزب الله وای بسیجیان بیاییم بدون توجه به غرب حیله گر و فارغ از دیپلماسی حاکم بر جهان در صدد تحقق فقه عملی اسلام برآئیم، در غیر این صورت مادامی که فقه در کتاب ها وسینه علما مستور بماند ضرری متوجه جهانخواران نیست و روحانیت تا در همه مسائل و مشکلات حضور فعال نداشته باشد نمی تواند درک کند که اجتهاد مصطلح برای اداره جامعه کافی نیست. حوزه ها و روحانیت باید نبض تفکر و نیاز آینده جامعه را همیشه در دست خود داشته باشند و همواره چند قدم جلوتر از حوادث مهیای عکس العمل مناسب باشند.

مقدمه:

رهبر معظم انقلاب اسلامی سال‌هاست که منویات و مطالبات خود از حوزه را با اشراف کاملی که بر این نهاد دارند در جمع حوزویان و نمایندگان طلاب مطرح کرده و می‌کنند تا حوزه گام جدیدی به پیش رو بردارد. "حوزه انقلابی" یکی از کلیدواژه‌های سخنان اخیر رهبر انقلاب است که در دیدار با مجمع نمایندگان طلاب و فضلای حوزه علمیه قم مطرح کردند.رهبر انقلاب در دیدار خود با اعضای مجمع نمایندگان طلاب و فضلای حوزه علمیه قم با تبیین جایگاه و نقش بی بدیل و تأثیرگذار حوزه علمیه قم در پیروزی انقلاب اسلامی به برخی تلاش‌ها برای انقلاب‌زدایی از حوزه‌های علمیه اشاره کردند و گفتند: اگر بخواهیم  نظام اسلامی همچنان «اسلامی و انقلابی» بماند باید حوزه علمیه، «انقلابی» بماند زیرا اگر حوزه علمیه انقلابی نماند، نظام در خطر «انحراف از انقلاب» قرار خواهد گرفت.و یا فرمودند:«باید از هرگونه تلاش برای انقلابی زدایی از حوزه های علمیه احساس خطر کرد. باید با فکر و تدبیر و برنامه ریزی حکمت آمیز با این خطر مقابله کرد.»در نهضت اسلامی ایران، امام خمینی (ره) به عنوان رهبر و بنیانگذار انقلاب اسلامی در موارد مکرر و متعدد نسبت به وضعیت آینده انقلاب اظهارنظر و یا ابراز نگرانی می نمودند، در قضایای مربوط به منافقین و جانشین امام و نامه ششم فروردین 68 و همچنین موضوع متحجرین و اسلام ناب و اسلام آمریکایی و جنگ فقر و غنا که امام (ره) برای اولین بار مطرح نمود، نمونه هایی از این قبیل اند.بااین وصف دور اندیشی و آینده نگری رهبر انقلاب نسبت به آینده حوزه و انقلاب به خوبی این تصویر را به دست می دهد که تداوم جریان اصیل انقلاب اسلامی که از حوزه علمیه قم آغاز شده است، نیز بسته به نحوه حرکت  وسلوک حوزه علمیه قم می باشد، در حقیقت علت مبقیه انقلاب همان علت محدثه است. بنابراین انقلابی ماندن و انقلابی بودن قم و حوزه علمیه قم نقش اساسی در تضمین حرکت صحیح و بالنده انقلاب اسلامی در آینده نزدیک دارد. و اگر این جریان اصیل توانمند بخوبی رصد نشود ممکن است در آینده ای نه چندان دور مخاطرات جدی برای انقلاب فراهم آورد. پس این دغدغه خاطر و ابراز نگرانی یک احساس صِرف که برآمده از یک تجربه تاریخی و مطالعه و آسیب شناسی علت انحراف نهضت ها از مسیر اصلی خودش باشد، نیست، بلکه در حقیقت حوزه علمیه قم که امروز به عنوان با عظمت ترین پایگاه فکری و فقهی و پشتیبان نظام جمهوری اسلامی مطرح است در سه مرحله؛ شروع  نهضت، مراحل اوج گیری نهضت و سرانجام مرحله پیروزی نظام جمهوری اسلامی و شکست نظام طاغوت، مشارکت و رهبری فعال داشته است.مرجعیت شیعه پس از پیروزی  انقلاب و تاسیس نظام جمهوری اسلامی با توجه به تجربه تاریخی دوره مشروطه زمام امور کشور را به دست گرفت تا آنچه بدخواهان دیروز برسر نهضت مشروطیت آوردند بار دیگر در نهضت امام خمینی (ره) تکرار نگردد.اکنون که انقلاب اسلامی در اوج بسر می برد و مناسب ترین شرایط برای ظهور استعداد رهبری اجتماعی و فرهنگی برای روحانیت شیعه فراهم آمده است، مناسب است که روحانیت همچنان پرچمدار نهضت اسلامی بوده و سنگر مبارزه و پیشگامی را ترک نکنند. زیرا اگر مردم روحانیت را در کنار خود نبینند بی گمان رغبت زیادی به نظام اسلامی نشان نخواهند داد.همراهی حوزه علمیه های شیعی با نظام سیاسی اسلام که امروز در قالب نظام مردم سالاری دینی (نظام ولایت فقیه) تبلور یافته است، نشان دهنده بهم پیوستگی حوزه و نظام می باشد. تعامل سازنده نظام و حوزه علمیه،روحانیت شیعه را ناگزیراز پرورش مولود خود (نهضت اسلامی) ساخته است و از سوی دیگر نظام اسلامی خواه ناخواه، در روند گرایش همه جانبه به اسلام و ارزش های اصیل آن، محتاج به روحانیت متعهد و اصیل می باشد.تجربه های به دست آمده از  نخستین روزهای انقلاب  به ما می آموزد که نظام بدون پشتوانه روحانیت متعهد و ارزش گرا (دانسته یا نداسته) به دامان بیگانه غلت خواهد خورد. در حقیقت جریان روحانیت اصیل همچون روحی در کالبد نظام سیاسی و اجتماعی حضور مؤثر و اثر گذار دارد. و این امر به نوبه خود بالاترین سرمایه اجتماعی را برای روحانیت اصیل و متعهد ایجاد نموده است که نادیده انگاشتن آن موجب خسارت همه جانبه به نظام جمهوری اسلامی می گردد.تأکید بر حفظ روحیه انقلابی در حوزه علمیه قم دارای لوازم و اقتضائاتی است که بی توجهی به آن موجب ناموفق ماندن طرح ها و برنامه ریزی ها خواهد شد. و اگر آسیب شناسی صحیح صورت نگیرد ضررهای آن بیشتر خواهد بود.

نقش طلاب و روحانیون حوزه های علمیه در پیروزی انقلاب اسلامی:

طبق فرمایش رهبر معظم انقلاب اسلامی دو جریان در شکل‌گیری و پیروزی انقلاب اسلامی تأثیرگذاری آشکار داشتند: 1- دانشگاه 2- حوزه علمیه. مبارزات دانشجویی در ایران، چه در دوره مبارزات اسلامی و چه قبل از آن هم وجود داشت اما مبارزات دانشجویی به دلیل دامنه محدود تأثیرگذاری آن هیچ‌گاه به یک تحول و انقلاب در کشور منتهی نشد. ما قدردان مبارزات دانشجویان هستیم اما اگر این مبارزات بدون حضور مبارزات روحانیت بود، قطعاً به همان محیط دانشگاه محدود می شد و به اتمام می‌رسید.

مقام معظم رهبری دو عامل «1- فراگیر بودن 2-تأثیرگذاری» را دو ویژگی حرکت روحانیت در انقلاب اسلامی دانستند و توضیح دادند حوزه علمیه قم از دو بخش «مرجعیت و طلاب» تشکیل شده است که امام(ره) به عنوان بخش مرجعیت، اعلامیه می‌دادند و سخنرانی می‌کردند اما آن بخشی که سخنان و دیدگاه‌های امام(ره) را به عمق جامعه و تا دوردست‌ترین مناطق رساند، روحانیت و طلاب بودند.

به جرات می توان گفت که روحانیت در ساختار سیاسی و اجتماعی ایران از دوره صفویه به این سو، نقش مرجع و هدایت کننده داشته و تنها گروهی بوده است که توان به جنبش درآوردن توده ها را داشته است. همین نقش در شکل گیری، پیشبرد و پیروزی انقلاب اسلامی ایران، پررنگ تر از قبل به ظهور رسید و همگان اقتدار معنوی و سیاسی این قشر عظیم را به عینه مشاهده نمودند از این روی می توان نقش روحانیت در انقلاب اسلامی را به شرح زیر توضیح داد:

الف) رهبری:رهبری حضرت امام خمینی (ره)فرزند حوزه

ب) بسیج مردم:نقش روحانیت در سازماندهی و بسیج توده ها از راه های مختلف انجام می پذیرفت:

1- مساجد:

2- اطلاع رسانی و آگاه کردن مردم

3- مراسم مذهبی و عزاداری

ج) تبیین و ترویج ایدئولوژی انقلاب اسلامی:

د) ایجاد همبستگی میان نیروهای مخالف:

و) عامل اصلی انقلاب اسلامی:

هـ) مدیریت بحران پس از انقلاب:

در نتیجه می توان گفت که نقش روحانیت در پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی ملت ایران، تعیین کننده و راهبردی بوده است، نقش آنان را می توان در: ۱. رهبری ۲. بسیج توده ها ۳. تبیین و ترویج ایدئولوژی انقلاب اسلامی ۴. همبستگی میان نیروهای مخالف ۵. عامل اصلی انقلاب ۶. آرام سازی جو ملتهب جامعه پس از پیروزی انقلاب اسلامی و موارد کلی و عمومی مشابه جستجو کرد.منبع :نقش روحانیت شیعه در پیروزی انقلاب اسلامی، احمد نقیب زاده و وحید امانی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی.

نقش طلاب و روحانیون حوزه های علمیه درتثبیت انقلاب اسلامی:

انقلاب اسلامی فصل نوی در تاریخ حوزه های علمیه گشود.پیوند بیشتر و ملموس تری بین جامعه و حوزه پدید آورد. میدان عمل و تلاش روحانیت را گسترد. توقع و انتظار مردم از روحانیت و حوزه بیش از پیش شد.از آن جا که روحانیان در این انقلاب سترگ، نقش محوری و بنیادی داشتند، از همان طلوع انقلاب و صبح پیروزی، برای بسیاری، چه خودی و چه بیگانه، این سؤال مطرح بود که حوزه و روحانیت، پس از پیروزی در نظام سیاسی و اجتماعی و اجرایی کشور، چه جایگاهی دارند؟ تعیین این جایگاه و حدّ و مرز آن یکی از مسائل مهم و بحث انگیز بود.آیا روحانیت به بیان احکام و اقامه نماز جماعت، بسنده خواهد کرد، آیا ضمن بیان احکام، به وظیفه امر به معروف و نهی از منکر نیز خواهد پرداخت؟آیا مانند گذشته منزوی و در حاشیه قدرت خواهد زیست؟آیا در قانونگذاری وسیاستگذاری نقشی خواهد داشت؟بالآخره، آیا قدرت را به دست خواهد گرفت و در مدیریت اجرایی کشور دخالت خواهد کرد، یا به نظارت بسنده می کند.اینها، پرسشهایی بود که در محافل سیاسی داخلی و خارجی و در بین دوستان و دشمنان مطرح می شد.در پاسخ، نظرات و عقیده های متفاوت و گاه متضادی ابراز می شد و هنوز هم می شود که مجموع آنها را می توان در سه دیدگاه خلاصه کرد:

1- نه نظارت نه دخالت

الف:سکولاریسم

ب: جدایی دین از سیاست:

ج: استبداد دینی و انحصار طلبی

2 - نظارت نه دخالت

الف:حرمت و قداست روحانیت

ب: عدم تجربه و تخصص

ج: عدم انتساب کاستیها به روحانیت

3- نظارت و دخالت

نقش طلاب و روحانیون حوزه های علمیه در دوران دفاع مقدس:

از آن زمان که خداوند بر این ملک و ملت منت نهاد و اسلام عزیز را بر آن ارزانی داشت، مجموعه و تشکلی دینی به نام روحانیت عهده دار پاسداری از حریم آن در مقابل هجمه ی دشمنان، منحرفین و مکاتب بیگانه بوده اند که در شکل های مبارزه با استعمار، استکبار، سلاطین و مکتب های تزویری جلوه گر شده است و کسانی همچون سید جمال، میرزای شیرازی، سید حسن مدرس، سید عبدالحسین لاری، میرزا کوچک خان، آیت الله کاشانی، شیخ فضل الله نوری، نواب صفوی و در دوره اخیر امام خمینی(ره) و امام خامنه ای این وظیفه خطیر را به انجام رسانده اند و در نهایت در دفاع مقدس نقش های مختلفی توسط روحانیت انجام شده که به برخی از آنها می پردازیم:

1-نقش اخلاقی – تربیتی

2-نقش تبلیغی

3-نقش آموزشی

4-نقش پشتیبانی

5-نقش فرماندهی

6-نقش رزمنده

7-نقش فرمانده کل قوا

منبع: www.isfquranyet.ir/.../1080-نقش-روحانیت-در-دوران-دفاع-مقدس-موسسه-علقمه-سن-سن....

نقش طلاب و روحانیون حوزه های علمیه در دوران جنگ نرم:

مقام معظم رهبری:اگر روحانیت میخواست در حاشیه و در پیاده‌رو حرکت کند و منزوی شود، دین آسیب میدید. روحانیت سرباز دین است، خادم دین است، از خود منهای دین حیثیتی ندارد. اگر روحانیت از مسائل اساسی - که نمونه‌ی برجسته‌ی آن، انقلاب عظیم اسلامی است - کناره میگرفت و در مقابل آن بی‌تفاوت میماند، بدون تردید دین آسیب میدید؛ و روحانیت هدفش حفظ دین است.اگر روحانیت شیعه در مقابل حوادث خصمانه‌ای که برای او پیش می‌آید، احساس مسئولیت نکند، وارد میدان نشود، ظرفیت خود را بروز ندهد، کار بزرگی را که بر عهده‌ی اوست، انجام ندهد، این موجب نمیشود که دشمن، دشمنی خود را متوقف کند؛ بعکس، هر وقت آنها در ما احساس ضعف کردند، جلو آمدند؛ هر وقت احساس انفعال کردند، به فعالیت خودشان افزودند و پیش آمدند. غربی‌ها ظرفیت عظیم فکر شیعه برای مواجهه‌ی با ظلم جهانی و استکبار جهانی را از مدتها پیش فهمیده‌اند؛ از قضایای عراق، از قضایای تنباکو؛ لذا آنها ساکت‌بشو نیستند؛ آنها به تجاوز خود، به پیشروی خود ادامه میدهند. سکوت و بی‌طرفی علما و روحانیون و حوزه‌های علمیه به هیچ وجه نمیتواند دشمنی دشمن را متوقف کند. بنابراین حرکت حوزه‌های علمیه، بی‌طرف نماندن حوزه‌های علمیه در قبال حوادث جهانی، در قبال مسائل چالشیِ ملی و بین‌المللی یک ضرورتی است که نمیشود از آن غافل شد.  (  بیانات مقام معظم رهبری در دیدار طلاب و فضلا و اساتید حوزه علمیه قم‌ - 1389/07/29)

روحانیت در میدان جنگ نرم وظیفه ای سنگینی را بر دوش دارد. روحانیت در مبارزه با کفر و ستم همیشه در صف اول ایستاده و علاوه بر خود ، مردم را هم برای مبارزه با کفر و ظلم و ستم تشویق میکردن و میکنند.در میدان جنگ نرم هم همینطور میباشد بطوری که در این میدان باید هرچه در توان دارند و میتونند به میدان مبارزه بیاورند .در میدان جنگ نرم نقش روحانیت میتواند از همه بیشتر باشد و همچنین تاثیر گذار.یکی از وظایف روحانیت میشه گفت بالا بردن آگاهی و بصیرت مردم میباشد.شاید خیلی از مردم آگاهی کافی درمورد تهاجم فرهنگی و نرم نداشته باشد شاید با یک تذکر لسانی یا نصیحت دلسوزانه به راه راست برگردد.

1-نوجوان و جوانان یکی از هدف های دشمن در جنگ نرم:

2-نقش روحانیت در آگاهی مردم:

3-روحانی با مردم و به خصوص با جوانان بیشتر ارتباط داشته باشد:

به صورت خلاصه می‌توان شش وظیفه اصلی را برای طلاب و روحانیون ذکر کرد:

1- تحصیل معارف دینی

2- تحقیق در معارف دینی

3- تبلیغ دین

4- تربیت دینی

5- دفاع از دین

6- تمدن سازی نوین اسلامی

البته همان طور که واضح است، وظیفه ششم، یعنی تمدن سازی نوین اسلامی، در بر دارنده تمام وظایف فوق الذکر است و همان هدف اصلی و اساسی است که رهبر معظم انقلاب اسلامی، آن را به عنوان افق پیش روی ملت ایران، در نظر گرفته است.

نقش طلاب و روحانیون حوزه های علمیه در عرصه های اجتماعی ،فرهنگی:

1-روحانیت و امنیّت

2-روحانیت و قضاوت

3-روحانیت و اسلامیت انقلاب

4-روحانیت و لیبرالیسم

5-روحانیت و تدوین قانون اساسی

6-روحانیت و آمریکا ستیزی

7-روحانیّت و تحول فرهنگی

روحانیت در خط امام، نقش مؤثر و کارسازی در رشد و بالندگی فرهنگ انقلاب و اسلام داشته که اینک به برخی از جلوه های آن اشاره می کنیم:

1 ـ در حوزه پیام رسانی

2 . حضور در مراکز فرهنگی

  1. در عرصه تألیف و نشر:
  2. امامت جمعه

5 . انقلاب فرهنگی

  1. مبارزه با غرب زدگی

نقش طلاب و روحانیون حوزه های علمیه در تدوام انقلاب اسلامی «عملکرد انقلابی» و «انقلابی ماندن»:

بحث «عملکرد انقلابی» ، «انقلابی بودن» و «انقلابی ماندن» ، از مباحث مهمی است که از نخستین روز های انقلاب اسلامی تا امروز در سطحی نسبتاً گسترده مطرح بوده است، اما آنچه که در این بحث بیش از هر چیزی جلب نظر می کند ، توجه ویژه و خاص مقام معظم رهبری در چند سال اخیر به این بحث و پرداختن به آن به عنوان یک گفتمان در کنار مباحث مهمی چون ، «نفوذ» ، «دشمن شناشی» ، «جهاد کبیر» و تعین شاخص ها و زیر مجموعه مباحث مربوط به آن است که این امر بیانگر نقش بسیار مهم و حیاتی « روحیه انقلابیگری » و «عملکرد انقلابی»  در حفظ دستاوردهای انقلاب اسلامی ، تمامیت ارضی ، امنیت ملی و انسجام اجتماعی،  مخصوصاً در مقطع خطرناک «نفوذ» و در عرصه «جهاد کبیر» می باشد.

هر فرد یا گروهی بنا بر ذائقه سیاسی یا فرهنگی خویش معنا و مفهومی متناسب با گرایش و میل خود ارائه می دهد و بر ساس آن به خط دهی افکار عمومی می پردازد؛ مفاهیمی که بعضاً نه تنها هیچ تناسبی با معنای مورد نظر ندارد بلکه در تعارض با آن نیز می باشد؛

در یک نگرش کلی سه نوع نگاه و فهم از معنا و مفهوم انقلاب و انقلابی بودن در سطح جامعه رایج است:

1- نگاهی انحرافی غیر واقعی و وارونه

2- متأثر از مفهوم وارداتی انقلاب

3-مفهوم « انقلاب» و «انقلابی بودن» در ادبیات انقلاب اسلامی

شاخص های انقلابی‌گری، انقلابی بودن و انقلابی ماندن:

ضرورت توجه ویژه به شاخص‌های انقلابی گری از آن نظر است که علت اصلی فشار دشمنان و قدرت‌ها بر ضد ملت ایران، همین خصوصیت انقلابی‌گری ملت و نظام اسلامی است.انقلاب یک رود جاری است و همه کسانی که بر اساس شاخص‌های انقلابی‌گری عمل می‌کنند، انقلابی هستند؛ حتی نوجوانان و جوانانی که امام را هم ندیده باشند.انقلابی‌گری به معنای افراطی گری نیست. توقع یک میزان انقلابی‌گری از همه کسانی که در مسیر انقلاب هستند، توقعی بیجاست. بنابراین اینکه فردی در خط انقلاب باشد، «انقلابی» است و در جرگه انقلابیون قرار می‌گیرد.

مقام معظم رهبری فرمودند:«ممکن است فردی نسبت به مفاهیم انقلاب و عمل انقلابی، بهتر حرکت کند و فرد دیگری با شدت و جدیت او حرکت نکند، اما هر دو انقلابی هستند و نمی‌توان هر فردی را که در مسیر شاخص‌های انقلاب قرار دارد، اما خوب حرکت نمی‌کند؛ متهم به غیر انقلابی گری و ضد انقلاب بودن، کرد.»

۱-پایبندی به مبانی و ارزش‌های اساسی اسلام و انقلاب:

بنده در جلسه ای راجع به مبانی امام صحبت کردم. مبانی اساسی ما آنهاست ... اگر این پایبندی وجود داشت، حرکت، حرکت مستمر و مستقیم خواهد بود. در تندباد حوادث این حرکت تغییر پیدا نمیکند... نقطه‌ی مقابل این پایبندی عمل‌گرایی افراطی است. یعنی هر روزی به یک طرف رفتن، هر حادثه‌ای انسان را به یک طرف کشاندن. حرم امام خمینی  -  14/3/1395

۲-هدفگیری آرمان‌های انقلاب و همت بلند برای رسیدن به آنها:

بعضی سعی می‌کنند جامعه و جوان‌های ما را دچار ناامیدی کنند. بگویند آقا فایده ندارد! نمیشود! نمی‌رسیم! ... شاخص دوم این است که هرگز منصرف نشویم از رسیدن به آن اهداف بلند و آرمان‌های بلند. تسلیم نشویم در مقابل فشارها. حرم امام خمینی  -  14/3/1395

۳-پایبندی به استقلال کشور:

استقلال سیاسی معنایش این است که ما در زمینه‌ی سیاسی فریب [دشمن را] نخوریم... استقلال فرهنگی که از همه مهم‌تر است در این است که سبک زندگی را سبک زندگی اسلامی ایرانی انتخاب بکنیم... استقلال اقتصادی هضم نشدن در هاضمه‌ی اقتصاد جامعه جهانی است. حرم امام خمینی  -  14/3/1395

۴-حساسیت در برابر دشمن و نقشه دشمن:

و عدم تبعیت از آن باید دشمن را شناخت، نقشه‌ او را فهمید، از تبعیت دشمن سر باز زد؛ این شاخص چهارم، این عدم تبعیت را قرآن، جهاد کبیر نام نهاده است. حرم امام خمینی  -  14/3/1395

۵-تقوای دینی و سیاسی:

اینکه ما عرض کردیم که باید به آرمان‌ها پابند بود، اسلام اینها را از ما خواسته است. یک تکلیف دینی است و رعایت آن تقوای دینی است. تقوای سیاسی هم همراه همین است؛ تقوای سیاسی یعنی انسان از لغزشگاه‌هایی که دشمن می‌تواند از آن استفاده بکند پرهیز بکند. حرم امام خمینی  -  14/3/1395

ویژگی های یک انقلابی:

1- تقوا باید سرلوحه زندگی هر انقلابی باشد.

از فحوای بیانات و رهنمودهای اخیر رهبری معظم انقلاب استنباط می‌شود که نگاه ایشان به انقلاب، همواره با پسوند «اسلامی» بودن آن همراه است. از این رو، با توجه به آنکه تقوا، یکی از مهم‌ترین کلیدواژه‌های اسلام و دین است، بنابراین برای تحقق انقلاب اسلامی نیز، گریزی از تقوا، چه تقوای فردی و اجتماعی و چه تقوای دینی و سیاسی نیست.

در این زمینه متون دینی ما هم مشحون از بحث کلیدی تقوا است که روایت «لِیکُن زادُک التّقوی؛ زاد و توشه تو باید تقوا باشد» از امیر المومنین علیه السلام (غرر الحکم و درر الکلم، صفحه ۱۴۸) از آن جمله است. حضرتش همچنین در روایت دیگری هم، مخالفت با هوای نفس را به عنوان اصل، اساس و پایه دین معرفی می‌فرمایند که ناگفته پیداست مخالفت با هوای نفس، همان تقواست (همان، صفحه ۲۴۱).

2- «انقلابی» باید مبانی انقلاب را بشناسد.

هر فرد انقلابی لازم است که در زمینه اعتقادات خود، همواره به شناخت، تحکیم و تثبیت آن اعتقادات مبادرت ورزد تا عنوان انقلابی‌اش، دچار سستی و تردید نشود.

مبانی انقلاب اسلامی:

الف. دینداری، خودسازی و انسان سازی.

ب. عدالت.

ج. اعتقاد به اسلام ناب در برابر اسلام آمریکایی.

د. حمایت از مظلومان در برابر ظالمان.

ه. اعتقاد عمیق به محوریت مردم.

و. اعتقاد به وجود دشمن برای انقلاب و توهم توطئه ندانستن آن.

3- "انقلابی" باید وظیفه خود را بشناسد و به آن عمل کند.

الف. حداکثر تلاش برای تحقق استقلال کشور – به عنوان بیت الغزل انقلاب اسلامی – به‌ویژه تحقق استقلال فرهنگی با انتخاب سبک زندگی ایرانی اسلامی و پرهیز از تقلید از غرب و بیگانگان.

ب. حداکثر تلاش برای تحقق اقتصاد مقاومتی.

ج. شناخت دشمنان حقیقی انقلاب و حداکثر هوشیاری در برابر آنان.

د. حداکثر پایبندی به وحدت کلمه.

ه. حداکثر کوشش برای تحقق پیوند دولت و ملت.

عرصه های مختلف «اقدام و عمل انقلابی»:

زمانی که شاخص ها و معیارهای فوق مورد توجه قرار می گیردند ،  «اقدام و عمل انقلابی» وارد هر عرصه ای که می شود به جهادی ویژه تبدیل می گردد و اصطلاحی خاص و هوشمندانه را به خود اختصاص می دهد؛ در این بخش از مطلب به برخی از این عرصه ها و اصطلاحات تأمل برانگیزی که رهبر معظم انقلاب اسلامی وارد این عرصه ها نمودند اشاره می شود.

1- عرصه فرهنگی

2- عرصه اقتصادی

3-عرصه دشمن شناسی

4- عرصه نظامی و امنیتی

5- عرصه دینی و اجتماعی

6- عرصه سیاست خارجی

ضرورت حوزه انقلابی:

ضرورت حوزه انقلابی از امور ذیل سرچشمه می‌گیرد:

1- یگانگی انقلابی بودن جامعه اسلامی با اسلامی بودن آن

2- دستیابی به تمدن اسلامی

3- انقلابی شدن و ماندن جامعه

منابع و معیارهای شناخت حوزه انقلابی:

برای شناسایی حوزه انقلابی شناخت‌هایی به شرح زیر نیاز است:

1- شناخت حقیقت اسلام

2- شناخت حقیقت انقلاب اسلامی

شاخصه های حوزه انقلابی:

1-شناخت مبانی،ارکان نظام و انقلاب

انقلابی بودن مولفه های مختلفی دارد و اولین مولفه شناخت مبانی و ارکان نظام و انقلاب است که مهمترین و محوری ترین آنها ولایت فقیه است؛ یعنی کسی که به لحاظ فکری و معرفتی، ولایت فقیه برایش حل نشده باشد و دچار شک، تردید و یا منکر آن باشد، نمی تواند انقلابی باشد.

2-ایمان و باور قلبی

ایمان و باور قلبی به ولایت است، گرچه شناخت مستدل و مستند شرط لازم انقلابی بودن است، ولی شناخت بدون باور قلبی، روحیه انقلابی در انسان نمی آفریند و به تبع آن در مقام عمل هم انقلابی عمل نمی کند، انسان تا از عمق جان معتقد به ولایت فقیه نباشد، نه روحیه انقلابی خواهد داشت و نه اراده و منش انقلابی در او شکل می گیرد و نه حضور انقلابی در صحنه خواهد داشت.

3-ارتباط عاطفی

احساس عاطفی مسئله مهمی است. اینکه قرآن روی محبت نسبت به خدا و رسول خدا(ص) و به خصوص اینکه در قرآن و روایات روی مودت اهلبیت(ع) به عنوان اجر رسالت تأکید می کند، به دلیل نقشی است که محبت و مودت در حرکت در مسیر الی الله و انقلاب پیامبر گرامی اسلام(ص) دارد؛ قرآن کریم در مورد مودت اهلبیت(ع) به عنوان اجر رسالت می فرماید: «قل ما أسئلکم علیه من أجر إلا من شاء أن یتخذ إلى ربه سبیلاً».

انقلاب ما ادامه انقلاب پیامبر عظیم الشأن اسلام(ص) است، اگر کسی می خواهد انقلابی باشد و در مسیر انقلاب گام بردارد، باید ارتباط عاطفی با ولیّ فقیه و نایب امام زمان ارواحنافداه داشته باشد، بخشی از مشکلات مهم امروز برخی مسئولان بلکه مهمترین مشکل آنان، ضعف آنها در این سه مؤلفه است که در اثر آن، مشکلات جدی برای کشور به وجود می آورد و یا مشکلات مهم حل نمی شود.

4-اقدام و عمل

هرچند سه مؤلفه پیشین انسان را به سوی اقدام و عمل فرا می خواند، ولی گاه موانع و عواملی فرد را در مقام عمل دچار تردید و سستی می کند و وسوسه های شیطانی، راحت طلبی و هوای نفس انسان را وادار به توجیه عمل خویش و انحراف از وظیفه می کند و در مقام عمل، انقلابی عمل نمی کند و مصلحت اندیشی های نادرست به او جهت می دهد. البته عمل انقلابی به معنای عمل غیرحکیمانه، غیرکارشناسانه، غیرمدبرانه و بدون انضباط یا خدای ناکرده خارج از ضوابط شرعی نیست.

5-بصیرت

بصیرت در قلمرو دشمن شناسی و شناخت دقیق توطئه های دشمن، بصیرت در شناخت آسیبها و شیوه پیشگیری و درمان آن. بصیرت در اولویت بندی مخاطرات و برنامه ریزی حکیمانه و شناخت زمان و مکان. اگر همه مؤلفه های پیشین فراهم آید ولی بصیرت لازم وجود نداشته باشد، انسان، انقلابی عمل نمی کند و عمل انقلابی رخ نمی دهد.عمل انقلابی عملی نیست که صرفاً به نیت خدمت به انقلاب و پاسداری از آن صورت گیرد و فقط حُسن فاعلی داشته باشد، بلکه حُسن فعلی هم لازم است، عمل و اقدام انقلابی، عملی است که علاوه بر اینکه به نیت پاسداری از انقلاب صورت می گیرد، موجب تقویت نظام و انقلاب هم شود.

6-برنامه ریزی متولیان حوزه

متولیان حوزه وظیفه سنگینی در این زمینه بر دوش دارند و برنامه آموزشی، تهذیبی، فرهنگی و حتی پژوهشی حوزه باید در راستای تحقق آن پنج مؤلفه انقلابی گری باشد و این امر نیازمند سیاستگذاری، برنامه ریزی و فرهنگ سازی برای تربیت طلابی برخوردار از مؤلفه های یاد شده می باشد؛ حوزه به میزانی که برخوردار از چنین متولیان و چنین سیاست ها، برنامه ها و اقدام عملی در راستای آن باشد؛ انقلابی است و انقلابی می ماند.مراجع عظام تقلید ادام الله بقائهم الشریف، همه معتقد به نظام اسلامی، مدافع آن و متناسب با شأنشان در مقام عمل هم حضور دارند که این هم شاخص خوبی برای انقلابی بودن حوزه است.

7- حضور فعال اساتیدحوزه

اساتید حوزه نیز در این راستا رسالتی مهم بر عهده دارند؛ نسل آینده حوزه، فضلا و اساتید آینده در درس های این اساتید تربیت می شوند و نقش معلم و استاد به ویژه در حوزه های علمیه که علاوه بر ارتباط علمی ارتباط عاطفی و ارزشی هم میان استاد و شاگرد برقرار است، بسیار مهم و سرنوشت ساز است. بنابراین یک شاخص انقلابی بودن حوزه وجود حضور فعال اساتید برخوردار از مؤلفه های پیشین است.

8-احساس مسئولیت

شاخص دیگر حوزه انقلابی آن است که در برابر نیازهای نظام اسلامی در ابعاد مختلف احساس مسئولیت کند؛ چه نیازهای علمی، چه نیازهای مدیریتی (تربیت مدیران ولایی و انقلابی و در مواقع ضرورت به عهده گرفتن مدیریت) و چه نیازهای فرهنگی و سیاسی ـ اجتماعی. اگر نظام ما باید بر بنیان ها و در چارچوب آموزه های اسلامی اداره شود، تنها قشری که صلاحیت تأمین این نیاز را در همه ابعاد یاد شده دارد و مسئولیت آن بر دوش اوست، حوزه علمیه است.

9-حساس بودن نسبت به مخاطرات، آسیب ها

شاخص دیگر حوزه انقلابی، حساس بودن نسبت به مخاطرات، آسیب های انقلاب و هجمه به ارزشها، مبانی و ارکان نظام است. حوزه انقلابی باید همواره در اندیشه صیانت از نظام باشد و این امر میسر نمی شود مگر آنکه انقلاب را به لحاظ خطرات و توطئه دشمن و هجوم نسبت به مبانی و ارزشهای آن رصد کند و نسبت به آن حساس باشد و به وظیفه خود اقدام و عمل کند تا بتواند به رسالت خود در پاسداری از انقلاب عمل کند.

10-پشتوانه تئوریک نظام

حوزه انقلابی باید تأمین کننده پشتوانه تئوریک نظام باشد. مبانی تئوریک نظام باید در یک حوزه انقلابی مدام مورد بحث و تحقیق و تثبیت و آموزش قرار گیرد و در جهت نهادینه سازی آن نیز در برابر شبهات و هجوم ها تلاش مجدانه صورت دهد.

11-پرهیز از تضعیف نظام

انقلابی باید در مواردی که از روی غفلت یا ترس یا مصلحت اندیشی نادرست و یا هر عامل انحرافی دیگر، مسئولان از موازین انقلاب فاصله می گیرند یا در جهت تضعیف ارکان آن، عملی از آنان سر میزند، نصیحت، تذکر و هشدار دهند و در صورت ادامه دادن آن، در برابر آنان بایستند و آنان را وادار به رعایت موازین انقلاب و پرهیز از تضعیف نظام کنند؛ هشداری که حضرت امام(ره) در وصیت نامه خویش به مردم تذکر دادند.

12-تزریق غیرت انقلابی به جامعه

شاخص دیگر حوزه انقلابی آن است که با توجه به شبکه وسیع و اثرگذار روحانیت، حوزه علمیه روحیه و منش و غیرت انقلابی را به جامعه تزریق کند و به تعبیر حکیمانه و حماسی مقام معظم رهبری، به عنوان کوره آتشفشانی انرژی انقلاب را صادر کند؛ این نقش اقتضا دارد که حوزه در همه عرصه ها، تغذیه و پشتیبانی و دفاع و پاسداری از انقلاب حضور به موقع، کارشناسانه و مدبرانه داشته باشد.

13-تغذیه فکری نیروهای انقلاب

شاخص دیگر حوزه انقلابی، تغذیه فکری نیروهای انقلاب، تقویت باور قلبی و احساس عاطفی و ارتقای بصیرت اجتماعی و سیاسی و دمیدن روح امید مردم در مصاف با مشکلات و در صحنه نگاه داشتن آنان می باشد و به میزانی که حوزه در این زمینه کارآمد باشد، انقلابی تر خواهد بود.

14-استکبار ستیزی

استکبارستیزی که یکی از عوامل مهم پاسداری از انقلاب و صیانت بخش به انقلاب در برابر توطئه های دشمنان انقلاب است، از دیگر شاخص های حوزه انقلابی است. قرآن کریم در آیه 28 سوره فتح وقتی ویژگی های مؤمنان همراه پیامبر(ص) را بیان می کند در صدر آنها «اشداء علی الکفار» را ذکر می کند، مصداق «اشداء علی الکفار» در عصر حاضر استکبارستیزی است.

15-برخورداری از اقتدار علمی

عالمانه، حکیمانه، مدبرانه و کارشناسانه عمل کردن و برخورداری از اقتدار علمی که بحمدالله حوزه در طول تاریخ داشته است و خود را در برابر خدا و حضرت بقیة الله الاعظم ارواحنا لتراب مقدمه الفداء مسئول دانستن و با اخلاص و به انگیزه انجام وظیفه عمل کردن، توکل بر خدا، حسن ظن به وعده الهی و تمسک حقیقی به ذیل عنایت حضرات معصومین(ع) داشتن، شاخصه های دیگر حوزه انقلابی است که همه این عناصر در صیانت و پاسداری و تقویت انقلاب و نظام نقش اساسی دارد و انقلابی ماندن حوزه به آن وابسته است.

16-برخوردار از مدیریت و مدرّسین انقلابی

حوزه انقلابی در اولین قدم باید دارای مدیریت و مدرّسان انقلابی باشد. امام راحل(ره) در پیام به مرحوم آیت‌الله مشکینی(ره) به مناسبت برگزاری انتخابات در حوزه علمیه قم فرمودند: به فرزندان انقلابی‌ام بگویید جذب حضرات آقایان جامعه مدرسین شوند والّا گرفتار کسانی خواهند شد که مروّج اسلام آمریکایی‌اند.

تأکید امام(ره) بر این حقیقت، به سبب نقشی است که اساتید و مدرسان و مدیران حوزه در انقلابی‌ماندن طلاب که آینده‌سازان حوزه هستند دارند.

17-مبارزه با  التقاط

انقلابی‌بودن حوزه با التقاط‌گرایی آن سازگار نیست؛ از این رو امام راحل در منشور روحانیت می‌فرماید:

نباید برای رضایت چند لیبرال خودفروخته در اظهارنظر‌ها و ابراز عقیده‌ها به گونه‌ای غلط عمل کنیم که حزب‌الله عزیز احساس کند جمهوری اسلامی ایران دارد از مواضع اصولی‌اش عدول می‌کند. تأخیر در رسیدن به همه اهداف، دلیل نمی‌شود که ما از اصول خود عدول کنیم؛ همه ما مأمور به ادای تکلیف و وظیفه‌ایم نه مأمور به نتیجه... .

ایشان تأکید می‌فرمایند: صریحاً اعلام می‌کنم تا من هستم نخواهم گذاشت حکومت به دست لیبرال‌ها بیفتد، تا من هستم نخواهم گذاشت منافقین اسلام، این مردم بی‌پناه را از بین ببرند، تا من هستم از اصول نه شرقی، نه غربی عدول نخواهم کرد... .

18-اقدام‌گری و قیام

انقلابی‌ماندن و بودن با روحیه اقدام‌گری عجین است. خدای متعال می‌فرماید: «قُل إنَّما أَعِظُکُم بِواحِدَه أَن تَقُومُوا لِلّهِ مَثنی وَ فُردی...2 بنا بر این آیه شریفه، عنصر محوری دعوت انبیای الاهی دعوت به قیام برای خدا است. این قیام حتی فردی و بدون همراهی جمع هم ارزشمنداست، چنان‌که دعوت همه پیامبران با قیام فردی آغاز شده است. انقلابی‌گری با ترس از حرف مردم و قضاوت اکثریت و مانند این‌ها سازگار نیست.

خدای متعال کسانی را که اهل قیام واقدام نیستند مذمت کرده می فرماید: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا مَا لَکُمْ إِذَا قِیلَ لَکُمُ انفِرُوا فِی سَبِیلِ اللَهِ اثَّاقَلْتُمْ إِلَى الْأَرْضِ أَرَضِیتُم بِالْحَیَاه الدُّنْیَا مِنَ الْآخِرَه  فَمَا مَتَاعُ الْحَیَاه الدُّنْیَا فِی الْآخِرَه إِلَّا قَلِیل»3

امام حسین علیه‌السلام انگیزه قیام خود را اقدام برای عمل به حق و مقابله با باطل معرفی می‌کند و می‌فرماید: «... الا تَرَوْنَ اِلَی الْحَقِّ لایُعْمَلُ بَهِ و اِلی الباطل لایتناهی عَنْهُ لِیَرْغَبِ المُؤمِنُ فی لقاءاللهِ مُحِقّاً»

امام خمینی(ره) هم در این راستا می‌فرماید: سیره انبیا همین بوده است که اگر چنان‌چه یک سلطانی جائر بر مردم حکومت می‌خواهد بکند، بایستید در مقابلش، و به هر چه، به هرجا می‌خواهد منتهی بشود، باید برویم سراغش و نهی از منکرش و امر به معروفش کنیم و بکشیم او را پایین از این تخت باطل... .4

19- اخلاص در اقدام

حوزه انقلابی درعین اقدام‌‌گرایی باید اخلاص را وجهه همت خود سازد. امام خمینی(ره) در تفسیر سوره حمد می‌‌فرماید: ... همه چیز و همه مسائل از این‌جا شروع می شود که قیام لِلّه باشد. انسان نهضت کند برای خدا، بایستد برای خود و از این خواب بیدار شود. 5

قیام برای خدا در مقابل تمام قیام‌هایی که طاغوتی است و اگر برای خدا نشد شیطانی است. طاغوت است و الله. قیام هم یا برای خداست یا برای غیر خدا. آن قیام، قیام طاغوتی است، غلبه ظالمی بر ظالم دیگر، غلبه چپاولگری بر چپاولگر دیگر. قیامی که خدای تبارک و تعالی دستور می‌فرماید، قیام لِلّه است.6

قیام اگر لله هست، برای خداست، قیام لله هیچ خسران ندارد، هیچ ضرر توی آن نیست، قیام‌های برای دنیا دو رو دارد، یک رویش ضرر است، یک رویش نفع است... اما اگر چنان‌چه قیام برای خدا باشد، انسان کاری را برای خدا بکند، این هیچ توی آن ضرر نیست... .7

20-معنویت و شهادت‌طلبی

معنویت و شهادت‌طلبی و جان بر کف بودن در راه اسلام و آرمان‌های آن روح اسلام انقلابی و حوزه انقلابی را تشکیل می‌دهد. حضرت امام(ره) در منشور روحانیت به اوج این ویژگی‌ در حوزه‌های علمیه شیعی افتخار می‌کند و می‌فرماید: ...سلام بر حماسه سازان همیشه‌ جاوید روحانیت که رساله علمیه و عملیه خود را به دم شهادت و مرکب خون نوشته‌اند و بر منبر هدایت و وعظ و خطابه ناس از شمع حیاتشان گوهر شب‌چراغ ساخته‌اند. افتخار و آفرین بر شهدای حوزه و روحانیت که در هنگامه نبرد، رشته تعلقات درس و بحث و مدرسه را بریدند و عقال تمنیات دنیا را از پای حقیقت علم برگرفتند و سبک‌بالان به میهمانی عرشیان رفتند و در مجمع ملکوتیان شعر حضور سروده‌اند.

سلام بر آنان که تا کشف حقیقت تفقه به پیش تاختند و برای قوم و ملت خود منذران صادقی شدند که بند‌بند حدیث صداقتشان را قطرات خون و قطعات پاره‌پاره پیکرشان گواهی کرده است و حقاً از روحانیت راستین اسلام و تشیع جز این انتظاری نمی‌رود که در دعوت به حق و راه خونین مبارزه مردم خود، اولین قربانی‌ها را بدهد و مهر ختام دفترش شهادت باشد. آنان که حلقه ذکر عارفان و دعای سحر مناجاتیان حوزه‌ها و روحانیت را درک کرده‌اند در خلسه حضورشان آرزویی جز شهادت ندیده‌اند و آنان از عطایای حضرت حق در میهمانی خلوص و تقرب جز عطیه شهادت نخواسته‌اند...

21-دفاع از اسلام در برابر آخرین شبهات

آمادگی حوزه‌های شیعی در برابر حملات فکری دشمنان به اسلام و تشیع از دیگر ویژگی‌‌های اسلام انقلابی است که امام امت به آن اشاره کرده، در منشور روحانیت می‌فرماید:‌ تردیدی نیست که حوزه‌های علمیه و علمای متعهد در طول تاریخ اسلام و تشیع مهم‌ترین پایگاه محکم اسلام در برابر حملات و انحرافات و کجروی‌ها بوده‌اند.

22-روش‌مندی در فهم دین ( فقه جواهری)

از دیگر ویژگی‌های‌های حوزه انقلابی است. به فرموده امام(ره) در منشور روحانیت: علمای بزرگ اسلام در همه عمر خود تلاش نموده‌اند تا مسائل حلال و حرام الاهی را بدون دخل و تصرف ترویج نمایند. اگر فقهای عزیز نبودند، معلوم نبود امروز چه علومی به عنوان علوم قرآن و اسلام و اهل بیت(علیهم‌السلام) به خورد توده‌ها داده بودند.

جمع‌آوری و نگهداری علوم قرآن و اسلام و آثار و احادیث پیامبر بزرگوار و سنّت و سیره معصومین(علیهم‌السلام) و ثبت و تبویب و تنقیح آنان در شرایطی که امکانات بسیار کم بوده است و سلاطین و ستمگران در محو آثار رسالت همه امکانات خود را به کار می‌گرفتند، کار آسانی نبوده است که بحمداللّه امروز نتیجه آن زحمات را در آثار و کتب بابرکتی همچون کتب اربعه و کتاب‌های دیگر متقدمین و متأخرین از فقه و فلسفه، ریاضیات و نجوم و اصول و کلام و حدیث و رجال، تفسیر و ادب و عرفان و لغت و تمامی رشته‌های متنوع علوم مشاهده می‌کنیم.

اگر ما نام این‌همه زحمت و مرارت را جهاد فی سبیل‌اللّه نگذاریم، چه باید بگذاریم؟ در بعد خدمات علمی حوزه‌های علمیه سخن بسیار است که ذکر آن در این مختصر نمی‌گنجد. بحمداللّه حوزه‌ها از نظر منابع و شیوه‌های بحث و اجتهاد، غنی و دارای ابتکار است. تصور نمی‌کنم برای بررسی عمیق همه‌جانبه علوم اسلامی طریقه‌ای مناسب‌تر از شیوه علمای سلف یافت شود. تاریخ بیش از هزار ساله تحقیق و تتبع علمای راستین اسلام گواه بر ادعای ما در راه بارور ساختن نهال مقدس اسلام است.

23-پیشگامی در ایثارگری

حوزه انقلابی حوزه ای پیشگام در عرصه ایثارگری است. نخبگان دین همچون پیامبران به مردم نمی‌گویند بروید به سمت مشکلات و دشمن بلکه خود در خط مقدم مبارزه هستند و از مردم می‌خواهند که به آنان بپیوندند. آنان در استقبال از خطرها پیشگام هستند چنان‌که حضرت امام(ره) در منشور روحانیت به این حقیقت اشاره کرده می‌فرماید: در هر نهضت و انقلاب الاهی و مردمی، علمای اسلام اولین کسانی بوده‌اند که بر تارک جبین‌شان خون و شهادت نقش بسته است. کدام انقلاب مردمی‌ ـ اسلامی را سراغ کنیم که در آن حوزه و روحانیت پیش‌کسوت شهادت نبوده‌اند و بر بالای دار نرفته‌اند و اجساد مطهرشان بر سنگ‌فرش‌های حوادث خونین به شهادت نایستاده است؟ در 15خرداد و در حوادث قبل و بعد از پیروزی، شهدای اولین، از کدام قشر بوده‌اند؟

خدا را سپاس می‌گزاریم که از دیوارهای فیضیه گرفته تا سلول‌های مخوف و انفرادی رژیم شاه و از کوچه و خیابان تا مسجد و محراب امامت جمعه و جماعات و از دفاتر کار و محل خدمت تا خطوط مقدم جبهه‌ها و میادین مین، خون پاک شهدای حوزه و روحانیت افق فقاهت را گلگون کرده است و در پایان افتخارآمیز جنگ تحمیلی نیز رقم شهدا و جانبازان و مفقودین حوزه‌ها نسبت به قشرهای دیگر زیادتر است. بیش از دو هزار و پانصد نفر از طلاب علوم دینیه در سراسر ایران در جنگ تحمیلی شهید شده‌اند و این رقم نشان می‌دهد که روحانیت برای دفاع از اسلام و کشور اسلامی ایران تا چه حد مهیا بوده است.

24-عزت نفس، زهد و ساده‌زیستی

انقلابی بودن حوزه بدون عزت نفس ناشی از زهد و ساده‌زیستی، امکان‌پذیر نیست. چنان‌که امام(ره) در منشور روحانیت اتهام تاثیر‌پذیری علمای دین از اهل دنیا و مال و منال را به شدت رد کرده، می‌فرماید: علمای اصیل اسلام هرگز زیر بار سرمایه‌داران و پول‌پرستان و خوانین نرفته‌اند و همواره این شرافت را برای خود حفظ کرده‌اند و این ظلم فاحشی است که کسی بگوید دست روحانیت اصیل طرفدار اسلام ناب محمدی با سرمایه‌داران در یک کاسه است. و خداوند کسانی را که این‌گونه تبلیغ کرده و یا چنین فکر می‌کنند، نمی‌بخشد.

روحانیت متعهد، به خون سرمایه‌داران زالو‌صفت تشنه است و هرگز با آنان سر آشتی نداشته و نخواهد داشت. آن‌ها با زهد و تقوا و ریاضت درس خوانده‌اند و پس از کسب مقامات علمی و معنوی نیز به همان شیوه زاهدانه و با فقر و تهیدستی و عدم تعلق به تجملات دنیا زندگی کرده‌اند و هرگز زیر بار منت و ذلت نرفته‌اند. دقت و مطالعه در زندگی علمای سلف، حکایت از فقر و نهایتاً روح پرفتوّت آنان برای کسب معارف می‌کند که چگونه در پرتو نور شمع و شعاع قمر تحصیل کرده‌اند و با قناعت و بزرگ‌واری زیستند.

25-اصول‌گرایی

شاید در فرهنگ عامه امروزی، اصول‌گرایی ناظر به یک جریان خاص سیاسی باشد اما حقیقت این است که گرایش و وفاداری و پایبندی به اصول اسلام و انقلاب اسلامی، یک اصل اجتناب‌ناپذیر در انقلابی‌شدن و انقلابی‌ماندن است؛ چنان‌که امام راحل در منشور روحانیت می فرماید:

نباید برای رضایت چند لیبرال خودفروخته در اظهار نظر‌ها و ابراز عقیده‌ها به گونه‌ای غلط عمل کنیم که حزب‌الله عزیز احساس کند جمهوری اسلامی ایران دارد از مواضع اصولی اش عدول می‌کند . تأخیر در رسیدن به همه اهداف، دلیل نمی‌شود که ما از اصول خود عدول کنیم، همه ما مامور به ادای تکلیف و وظیفه‌ایم نه مأمور به نتیجه ... .

26-پایبندی به استقلال

حوزه انقلابی حوزه‌ای مستقل در اندیشه و عمل است که می‌تواند آزادانه، اسلام اصیل را بفهمد و عمل کند و در این مسیر تحت تاثیر فشار‌های مختلف اجتماعی نباشد. امام امت(ره) در منشور روحانیت به درستی این حقیقت را برجسته کرده، می‌فرمایند: در ترویج روحانیت و فقاهت نه زور سر نیزه بوده است، نه سرمایه پول‌پرستان و ثروت‌مندان، بلکه هنر و صداقت و تعهد خود آنان بوده است که مردم آنان را برگزیده‌اند.

27-روزآمد و تمدن‌ساز

حوزه انقلابی حوزه‌ای است روزآمد و با قابلیت تمدن‌سازی و چالش‌آفرینی در برابر تمدن‌های رقیب و معارض. ممکن است شبهه‌ای را مطرح کنند که اگر چنین است چرا در تاریخ حوزه شاهد مواردی هستیم که روحانیت با مظاهر تمدن و صنعت و تکنولوژی مخالفت کرده‌اند. حضرت امام(ره) پاسخ این شبهه را در منشور روحانیت چنین می‌دهند: مخالفت روحانیون با بعضی از مظاهر تمدن در گذشته صرفاً به جهت ترس از نفوذ اجانب بوده است.

احساس خطر از گسترش فرهنگ اجنبی، خصوصاً فرهنگ مبتذل غرب موجب شده بود که آنان با اختراعات و پدیده‌ها برخورد احتیاط‌‌آ‌میز کنند. علمای راستین از بس که دروغ و فریب از جهان‌خواران دیده بودند، به هیچ چیزی اطمینان نمی‌کردند و ابزاری از قبیل رادیو و تلویزیون در نزدشان مقدمه ورود استعمار بود، لذا گاهی حکم به منع استفاده از آن‌ها را می‌دادند.

28-بصیرت و دشمن‌شناسی

زمان شناسی و بصیرت در اقدام و اندیشه، از برجستگی‌های حوزه انقلابی است. امام(ره) در منشور روحانیت، مصداقی از این بصیرت در زمان خودشان را مطرح کرده، می‌فرمایند: «مساله کتاب آیات شیطانی، کاری حساب‌شده برای زدن ریشه دین و دین‌داری و در رأس آن اسلام و روحانیت است. یقیناً اگر جهان‌خواران می‌توانستند، ریشه و نام روحانیت را می‌سوختند ولی خداوند همواره حافظ و نگهبان این مشعل مقدس بوده است و إن‌شاءالله از این پس نیز خواهد بود، به شرط آن‌که حیله و مکر و فریب جهان‌خواران را بشناسیم.

29-جهانی اندیش، نواندیش و آینده‌نگر

حوزه انقلابی نمی‌تواند و نباید در چارچوب‌های ملی و داخلی محصور بماند و باید مسائل را از دریچه جهانی و فراگیر شناسایی و پیگیری کند. امام امت(ره) در این باره در منشور روحانیت آورده‌اند:

حوزه‌ها و روحانیت باید نبض تفکر و نیاز آینده جامعه را همیشه در دست خود داشته باشند و همواره چند قدم جلوتر از حوادث، مهیای عکس‌العمل مناسب باشند. چه بسا شیوه‌های رایج اداره امور مردم در سال‌های آینده تغییر کند و جوامع بشری برای حل مشکلات خود به مسائل جدید اسلام نیاز پیدا کند. علمای بزرگوار اسلام از هم‌اکنون باید برای این موضوع فکری کنند.

30-همراهی با نظام اسلامی

امروزه کسانی حتی در حوزه‌ها هستند که جاهلانه یا معاندانه همکاری حوزه علمیه با نظام اسلامی را با روحانیت درباری زمان طاغوت مقایسه می‌کنند و بر این اصرار دارند که روحانیون چون نباید حکومتی باشند نباید با حاکمیت اسلامی هم همکاری و معاضدت داشته باشند؛ در حالی که این قیاس از اساس باطل و بی‌مبنا است. حضرت امام(ره) حتی حضور روحانیون در مناصب اجرایی را اجتناب‌ناپذیر و مقدس می‌دانستند و در منشور روحانیت آورده‌اند: روحانیون و علما و طلاب باید کارهای قضایی و اجرایی را برای خود یک امر مقدس و یک ارزش الاهی بدانند و برای خود شخصیت و امتیازی قائل بشوند که در حوزه ننشسته‌اند بلکه برای اجرای حکم خدا راحتی حوزه را رها کرده و مشغول به کارهای حکومت اسلامی شده‌اند.

اگر طلبه‌ای منصب امامت جمعه و ارشاد مردم یا قضاوت در امور مسلمین را خالی ببیند و قدرت اداره هم در او باشد و فقط به بهانه درس و بحث مسؤولیت نپذیرد و یا دلش را فقط به هوای اجتهاد و درس خوش کند، در پیشگاه خداوند بزرگ یقیناً مؤاخذه می‌شود و هرگز عذر او موجّه نیست، ما اگر امروز به نظام خدمت نکنیم و استقبال بی‌سابقه مردم از روحانیت را نادیده بگیریم، هرگز فرصت و شرایط بهتر از این را نخواهیم داشت.

راهکارهای حفظ روحیه انقلابی درحوزه های علمیه:

گام اول: تصحیح نگاه به حوزه و کارکردهای آن:

نگاه مقام معظم رهبری به جریان بالنده و پویای حوزه های علمیه خصوصاً حوزه علمیه قم یک نگاه اصیل و مبتنی بر واقعیت های موجود در حوزه است یک نگاه اصیل و کاربردی که سطح توقعات از حوزه را به درستی تبیین میکند و می تواند یاریگر حوزه در همسویی کامل بانظام اسلامی باشد.  نگاهی که رسالت های حوزه و کارکردهای آن را در تمام بخش هابه خوبی می شناسد، جایگاه عظیم مراجع تقلید (حفظهم الله)، جایگاه طلاب و فضلای محترم، مؤسسات علمی و آموزشی و تبلیغی حوزه و برآورد خروجی هریک ازاین مجموعه های علمی و فرهنگی در این پیکره وسیع تبیین گردیده است، ولی در مقابل این نگاه دقیق و کارشناسی یک نگاه ابزاری به حوزه وجود دارد که موجب ضرر و خسارت برای حوزه و حوزویان و متدینین گردیده و می گردد، و هرگاه جای این دو دیدگاه عوض می شود خسارتهای زیادی برای جهان تشیع بوجود می آورد، یادمان نرفته است درسالهای اخیر برای از مرجعیت انداختن نقش و عملکرد علما و حوزه های علمیه چه جریاناتی دست به کار شدند تا با انجام نظرسنجی ها و نظر سازی ها و ترسیم نمودار ها و منحنی ها اثبات کنند که اعتماد مردم به روحانیت و حوزه های علمیه کم شده است و به جای آنکه مردم دیدگاه سیاسی روحانیت را مورد توجه قراردهند نقطه نظرات گروههای سیاسی تازه تأسیس را به عنوان مرجع سیاسی خویش انتخاب کرده اند. این دیدگاه و تحرکات شاید در وهله اول چندان با  اهمیت به نظر نیاید ولی تلاش سازمان یافته ای که برای کنار زدن روحانیت از صحنه سیاسی و اجتماعی به بهانه های مختلف صورت می گیرد، نشان می دهد که تلاش برای جایگزینی برخی از احزاب و تشکلها بجای روحانیت یک امر جدی و سازمان یافته است، غافل از آنکه ترویج نگاه ابزاری به حوزه و روحانیت سمّ مهلک است که مقام معظم رهبری از آن رنج می برد نگاه ابزاری به این جریان علمی، فرهنگی و اجتماعی در طول زمان به انزوای آن منجر و به جایگزینی گروههای سیاسی مجهول الهویه خواهد انجامید.

امام راحل (ره) در پیام به مرحوم آیت الله مشکینی (ره) بمناسبت برگزاری انتخابات در حوزه علمیه قم، فرمودند:

(به فرزندان انقلابیم بگویید جذب حضرات آقایان جامعه مدرسین شوند والّا گرفتار کسانی خواهند شد که مروج اسلام آمریکایی اند.) معادله کاملاً روشن و گویاست. اگر نگاه به حوزه و جامعه مدرسین به عنوان شاخص انقلاب و جریان استکبارستیز و ضد آمریکایی ازجامعه مدرسین و حوزه علمیه به نقطه دیگر معطوف  گردد؛ آنوقت است که باید دغدغه نفوذ و میدان داری جریان هایی را شاهد بود که سر از اسلام آمریکایی در می آورند. حذف جریان اصیل به  بهانه های واهی و بی ارزش به معنای میدان دادن برای تاخت و تاز به اشخاص و گروههایی است که انقلابی گری را با فحش و ناسزا گفتن یکسان گرفته اند، غافل ازآنکه در تربیت حوزوی هرکس که تقوای بیشتری دارد و حافظ نفس و زبان خویش است، آن فرد انقلابی تر و دیندار تر است.

بهرحال محتوای پیام امام آن است که اگر جذب جریان اصیل حوزه نشدید بدانید که در دام جریان امریکایی و انگلیسی گرفتار آمده اید ولو اینکه «من حیث لا یشعر» باشد.

گام دوم: توجه به بیّنات و خطوط ترسیم شده از سوی امام راحل (ره) و مقام معظم رهبری(مدظله):

به تعبیر مقام معظم رهبری(مدظله)، امام راحل (ره) در طول حیات سیاسی خویش بر نکات کلیدی و استراتژیک تکیه داشتند و این تداوم بر تذکر و تاکید و تکرار آن، نشان دهنده میزان حساسیت نسبت به مسئله مورد نظر است:

الف. خطر تضعیف اصول گرایی و نفوذ لیبرال ها:

در  برهه هایی از تاریخ حوزه های علمیه، مشاهده شده است که پاره ای از عناصر لیبرال که اعتنایی به اصول و ارزشهای مکتبی اسلام و انقلاب اسلامی نداشته اند و اصول گرایی را امری بی اعتبار دانسته اند، کوشیده اند که در حوزه نفوذ نمایند.

امام راحل درباره فرجام همراهی با لیبرال ها و به عبارتی پذیرش آرای غیر منطقی شان براین باورند که عدول بزرگان از مواضع اصولی شان به زیان کشور و اسلام تمام می شود زیرا اعتماد اهل ایمان و جهاد، نسبت به روحانیت اصیل سلب می شود و در نهایت اندیشه های التقاطی جریان لیبرال ها برجامعه چیرگی می یابد.

امام راحل در منشور روحانیت می فرماید:

«نباید برای رضایت چند لیبرال خود فروخته در اظهار نظر ها و ابراز عقیده ها به گونه ای غلط عمل کنیم که حزب الله عزیز احساس کند جمهوری اسلامی ایران دارد از مواضع اصولی اش عدول می کند . تأخیر در رسیدن به همه اهداف، دلیل نمی شود که ما از اصول خود عدول کنیم همه ما مامور به ادای تکلیف و وظیفه ایم نه مأمور به نتیجه ...»

در ادامه امام راحل صریحاً از سرسختی و عدم تحمل خویش در قبال حاکمیت لیبرال ها و افکار آنها یاد می کند که نمودار آشتی ناپذیر نهاد مرجعیت با جریان لیبرال در جامعه دینی می باشد:

«صریحاً اعلام می کنم تا من هستم نخواهم گذاشت حکومت به دست لیبرالها بیفتد، تا من هستم نخواهم گذاشت منافقین اسلام، این مردم بی پناه را از بین ببرند، تا من هستم از اصول (نه شرقی، نه غربی) عدول نخواهم کرد...»

ب: مقابله با اختلاف و تجزیه جریان روحانیت انقلابی و متعهد:

امام راحل (ره) از اغاز زعامت خود براتحاد و انسجام درونی حوزه های علمیه پای می فشردند و به هیچ وجه حاضر نبودند که کم ترین تفرقه و تجزیه ای در دل روحانیت پدید آید.

یکی از خطوط روشن و تردید ناپذیر حیات سیاسی امام خمینی (ره)، توجه به حفظ یکپارچگی روحانیت و مرجعیت شیعه بود زیرا با تجزیه و اختلاف روحانیت اصیل، نه حوزه ای مستقل و مولد می ماند و نه جامعه ای عزیز  و با صلابت، و لذا می فرماید:

«مسأله دیگر اینکه امروز مقابله و تجزیه روحانیت انقلابی به سود کیست؟دشمنان از دیرباز برای اختلاف افکنی آماده شده اند غفلت از آن، همه چیز را بر باد می دهد...»

این نگاه و دعوت مرجعیت که در کلام امام متجلی شده است، بی گمان راهی برای اختلاف بین جامعه روحانیت باقی نگذاشته است. و طبعاً نقشه شیطانی تجزیه حوزه های علمیه را نقش برآب می سازد، امام (ره) همواره به سیاست اعتدال در مواضع حوزوی و سیاسی وصنفی روحانیت می پرداختند و روحانیون تاثیر گذار در درون و بیرون حوزه های علمیه را به رعایت این اصل بنیادی فرا می خواندند و می فرماید «من برای حفظ اعتدال جناح ها همیشه تذکرات تلخ و شیرین داده ام چراکه همه را فرزندان و عزیزان خود می دانم، البته هیچ گاه نگران مباحثات تندِ طلبگی در فروع و اصول فقه نبوده ام ولی نگران تقابل و تعارض جناح های مؤمن به انقلابم. و تاکید  رهبری معظم انقلاب  بر حفظ بیّنات امام (ره ) و تکرار و تاکید برآن نشان می دهد که اعتقاد به استمرار همان سیره و روش است زیرا وجود اختلاف و چند دستگی در حوزه علمیه قم یعنی زمینه سازی برای عدول از آرمانهای انقلاب و نفوذ افراد غیر متعهد و جریان های غیر اصیل حوزوی»

گام سوم: لزوم استمرار معنویت و اخلاق و صفا و صمیمیت در حوزه های علمیه:

آنچه که باعث تقویت تفکر انقلابی در حوزه می شود، برخورداری از تهذیب نفس و کمالات معنوی و روحانی است. انقلابیون حوزه همیشه کسانی بوده اند که در مدار تقوی و تهذیب نفس، گوی سبقت را از دیگران ربوده و نسبت به انجام فرایض و آداب فردی و اجتماعی، مقدم بر سایرین بوده اند.

روحانیت در هر سنگر و موقعیتی که باشد نباید پیوند خود و حوزه علمیه را قطع کند زیرا فاصله گرفتن از تحصیل و تهذیب حوزوی در درازمدت بر روش و کنش روحانیون اثر منفی خواهد گذاشت، حوزه های علمیه از دیرباز محیط صفا و اخلاص و معنویت بوده است، امتیازی که بین طلاب و محصلین متداول و مرسوم است به علم و تقوی است. حفظ این روحیه در حوزه ازهر سرمایه ای ارزشمند تر است.

شهیدانی که روحانیت در تمام دوران های مبارزه تقدیم اسلام و انقلاب نمود،بدون استثناء همگی از این مزیت والای اخلاقی برخوردار بودند و در کرامت نفس و مناعت طبع و علوّ همت و زهد واقعی و بی اعتنایی به دنیا و زخارف آن، در بین دوستان خود بی نظیر بودند.

و لذا شرط حفظ روحیه انقلابی و انقلابی ماندن حوزه و طلاب و محصلین،در کنار درس خواندن و تحصیل علم، برخورداری از نعمت معنوی تهذیب نفس و کسب کمالات روحی و اخلاقی است،توجه به نفس و تهذیب و خودسازی و استفاده حضوری از محضر اساتید اخلاق، یکی از مهمترین و بارزترین ویژگی های یک حوزه انقلابی ، پویا  و بالنده است.

موانع حوزه انقلابی:

استمرار جریان ضد انقلابی در حوزه

استمرار جریان ضد انقلابی منحصر به زمان کنونی نبوده است؛ حضرت امام(ره) در زمان حیاتشان این خطر را گوشزد کرده و در منشور روحانیت، به حوزه‌های علمیه درباره هشدار داده‌اند: ...البته هنوز حوزه‌ها به هر دو تفکر آمیخته‌اند و باید مراقب بود که تفکر جدایی دین از سیاست از لایه‌های تفکر اهل جمود به طلاب جوان سرایت نکند... طلاب جوان باید بدانند که پرونده تفکر این گروه همچنان باز است و شیوه مقدس‌مآبی و دین‌فروشی عوض شده است. شکست‌خوردگان دیروز، سیاست‌بازان امروز شده‌اند. آن‌ها که به خود اجازه ورود در امور سیاست را نمی‌دادند، پشتیبان کسانی شدند که تا براندازی نظام و کودتا جلو رفته بودند.

غائله قم و تبریز با هماهنگی چپی‌ها و سلطنت‌طلبان و تجزیه‌طلبان کردستان تنها یک نمونه است که می‌توانیم ابراز کنیم که در آن حادثه ناکام شدند ولی دست برنداشتند و از کودتای نوژه سر در آوردند، باز خدا رسوایشان ساخت. دسته‌ای دیگر از روحانی‌نماهایی که قبل از انقلاب، دین را از سیاست جدا می‌دانستند و سر به آستانه دربار می‌ساییدند، یک‌مرتبه متدین شده و به روحانیون عزیز و شریفی که برای اسلام آن‌همه زجر و آوارگی و زندان و تبعید کشیدند تهمت وهابیت و بدتر از وهابیت زدند.

دیروز مقدس‌نماهای بی‌شعور می‌گفتند دین از سیاست جداست و مبارزه با شاه حرام است، امروز می‌گویند مسؤولین نظام کمونیست شده‌اند! تا دیروز مشروب‌فروشی و فساد و فحشاء و فسق و حکومت ظالمان برای ظهور امام زمان -ارواحنا فداه - را مفید و راه‌گشا می‌دانستند، امروز از این‌که در گوشه‌ای خلاف شرعی که هرگز خواست مسؤولین نیست رخ می‌دهد، فریاد وا اسلاما سر می‌دهند!

دیروز حجتیه‌ای‌ها مبارزه را حرام کرده بودند و در بحبوحه مبارزات تمام تلاش خود را نمودند تا اعتصاب چراغانی نیمه شعبان را به نفع شاه بشکنند، امروز انقلابی‌تر از انقلابیون شده‌اند! ولایتی‌های دیروز که در سکوت و تحجر خود آبروی اسلام و مسلمین را ریخته‌اند، و در عمل پشت پیامبر و اهل بیت عصمت و طهارت را شکسته‌اند و عنوان ولایت برایشان جز تکسب و تعیش نبوده است، امروز خود را بانی و وارث ولایت نموده و حسرت ولایت دوران شاه را می‌خورند! راستی اتهام آمریکایی و روسی و التقاطی، اتهام حلال کردن حرام‌ها و حرام کردن حلال‌ها، اتهام کشتن زنان آبستن و حلیت قمار و موسیقی از چه کسانی صادر می‌شود؟

از آدم‌های لامذهب یا از مقدس‌نماهای متحجر و بی‌شعور؟! فریاد تحریم نبرد با دشمنان خدا و به سخره گرفتن فرهنگ شهادت و شهیدان و اظهار طعن‌ها و کنایه‌ها نسبت به مشروعیت نظام کار کیست؟ کار عوام یا خواص؟ خواص از چه گروهی؟ از به ظاهر معممین یا غیر آن؟ بگذریم که حرف بسیار است. همه این‌ها نتیجه نفوذ بیگانگان در جایگاه و در فرهنگ حوزه‌هاست، و برخورد واقعی هم با این خطرات بسیار مشکل و پیچیده است. از یک طرف وظیفه تبیین حقایق و واقعیات و اجرای حق و عدالت در حد توان و از طرف دیگر مراقبت از نیفتادن سوژه‌ای به دست دشمنان کار آسانی نیست.

دشمنان خارجی:

دومین مانع حوزه انقلابی دشمنان خارجی هستند که از بیرون عناصر حوزه انقلابی را مورد آماج حملات خود ساخته و می‌سازند.

مقدس نمایی و تحجر

از دیگر موانع حوزه انقلابی، مقدس‌مابی و تحجر است؛ چنان‌که در مقابل روحیه تحقیق و تتبع و حق‌طلبی زمینه انقلابی‌گری است. حضرت امام (ره)در جریان انقلاب اسلامی خاطرات به شدت تلخی از برخورد این قشر از حوزه‌ها دارند، که برخی اندک از آن را در منشور روحانیت به تصویر کشیده، فرمودند: علما و روحانیت متعهد سینه را برای مقابله با هر تیر زهرآگینی که به طرف اسلام شلیک می‌شد آماده نمودند و به مسلخ عشق آمدند. اولین و مهم‌ترین فصل خونین مبارزه در عاشورای 15 خرداد رقم خورد. در 15خرداد42 مقابله با گلوله تفنگ و مسلسل شاه نبود که اگر تنها این بود مقابله را آسان می‌نمود.

بلکه علاوه بر آن از داخل جبهه خودی گلوله حیله و مقدس‌مآبی و تحجر بود، گلوله زخم زبان و نفاق و دورویی بود که هزار بار بیش‌تر از باروت و سرب، جگر و جان را می‌سوخت و می‌درید. در آن زمان روزی نبود که حادثه‌ای نباشد، ایادی پنهان و آشکار آمریکا و شاه به شایعات و تهمت‌ها متوسل شدند حتی نسبت تارک‌الصلوه و کمونیست و عامل انگلیس به افرادی که هدایت مبارزه را به عهده داشتند، می‌دادند.

واقعاً روحانیت اصیل در تنهایی و اسارت خون می‌گریست که چگونه آمریکا و نوکرش پهلوی می‌خواهند ریشه دیانت و اسلام را برکنند و عده‌ای روحانی مقدس‌نمای ناآگاه یا بازی‌خورده و عده‌ای وابسته که چهره‌شان بعد از پیروزی روشن گشت، مسیر این خیانت بزرگ را هموار می‌نمودند. آن‌قدر که اسلام از این مقدسین روحانی‌نما ضربه خورده است، از هیچ قشر دیگر نخورده است و نمونه بارز آن مظلومیت و غربت امیرالمؤمنین‌ ـ ‌علیه‌السلام ـ که در تاریخ روشن است.

خطر انقلاب‌زدایی از حوزه

حضرت امام(ره) در منشور روحانیت، خطر انقلاب‌زدایی از حوزه را مورد توجه قرار دادند و فرمودند:

راستی اگر کسی فکر کند که استعمار، روحانیت را با این ‌همه مجد و عظمت و نفوذ تعقیب نکرده و نمی‌کند، ساده‌اندیشی نیست؟

مقام معظم رهبری درباره این خطر فرمودند:

با توجه به نقش ممتاز و بی‌بدیل حوزه علمیه قم در پیروزی انقلاب اسلامی، اکنون انگیزه‌ها و طرح‌هایی برای «انقلاب‌زدایی» از حوزه علمیه وجود دارد. گاه به صراحت با اصل انقلاب مخالفت می‌شود اما گاهی غیرمستقیم با مبانی و مبادی اعتقادی انقلاب مخالفت می‌شود که باید در این زمینه حساس بود و تأکید مکرر بر ضرورت هوشیاری در مقابلِ استکبار و امریکا به همین علت است.

نشانه‌های انقلاب‌زدایی از حوزه های علمیه

نشانه‌های انقلاب‌زدایی از حوزه به گونه‌های مختلفی است:

الف) مخالفت صریح با اصل انقلاب

ب) مخالفت غیرمستقیم با مبانی و مبادی اعتقادی انقلاب

رابطه انحراف انقلاب با انقلابی نماندن حوزه

مقام معظم رهبری تاکید کردند: اگر بخواهیم  نظام اسلامی همچنان «اسلامی و انقلابی» بماند باید حوزه علمیه، «انقلابی» بماند؛ زیرا اگر حوزه علمیه انقلابی نماند، نظام در خطر «انحراف از انقلاب» قرار خواهد گرفت.

سؤال این است که انحراف انقلاب اسلامی با انقلابی نماندن حوزه چه ارتباطی دارد؟ در پاسخ باید گفت:

  1. انقلاب، اسلامی است و مرکز تولید تفکر اصیل اسلامی، حوزه است؛
  2. مرجعیت فکری انقلاب و انقلابیون روحانیت بوده و هست، نه دانشگاه و...؛
  3. انقلاب اسلامی فرزند حوزه است و حوزه باید از این فرزند در برابر آسیب‌ها حفاظت کند؛
  4. بقای انقلاب اسلامی به صدورانقلاب و جهانی‌سازی آن است و تولید فکر جهانی‌سازی انقلاب بر عهده روحانیت است؛

انتظار ولایت در برابر خطر انقلابی‌زدایی از حوزه های علمیه

 

فهرست منابع:

1-منشورروحانیت –امام خمینی(ره)

2- نقش روحانیت شیعه در پیروزی انقلاب اسلامی، احمد نقیب زاده و وحید امانی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی.

3-  (  بیانات مقام معظم رهبری در دیدار طلاب و فضلا و اساتید حوزه علمیه قم‌ - 1389/07/29)

4-صحیفه نور امام خمینی (ره)

5- www.isfquranyet.ir/.../1080-نقش-روحانیت-در-دوران-دفاع-مقدس-موسسه-علقمه-سن-سن....

 

چهل منبرنمازی سیمای نمازدرقرآن و روایات

۱۵ بازديد

سلسله منابر اهل بیت (ع)-جلد20

 

 

چهل منبرنمازی

سیمای نمازدرقرآن و روایات

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

مولف:حسن بابایی

 

 

 

 

بسم الله الرحمن الرحیم

مظهر اَتَمّ پرستش، «نماز» است. نماز جزء اصول دین نیست، ولی با این حال، از آن دسته فروعی است که در شریعت آدم، ابراهیم، موسی و عیسی به گونه ای وجود داشته است.نماز نوبَر احکام الهی و اسلامی است که روح آدمی را جَلا و صفا می بخشد، و ما برآنیم که هر چند اجمالی نماز را در مکتب امام علی - علیه السّلام - و در نگاه عرفانی امام حسین - علیه السّلام - مورد تحقیق و بررسی قرار دهیم و نمایان سازیم که در نظر عمیق آن دو، «نماز» آن چنان اهمّیّت داشت که هنگام ادایش سر از پا نمی شناختند. حضرت علی ـ علیه السّلام ـ حتّی در حسّاس ترین لحظه های میدان جنگ، نماز را اوّل وقت می خواند و حاضر نبود لحظه ای آن را به تأخیر اندازد. همچنین عظمت نماز امام حسین - علیه السّلام- در ظهر عاشورا، آن زمانی که آماج حمله های دشمن بودند، خود گواه روشنی بر ادّعاهای مذکور است که تمام آنها سراسر صدق و حقیقت هستند و معنای این سخن آن جا روشن می شود که علی - علیه السّلام - در محراب عبادت ندای ملکوتی حق تعالی را با «فُزْت و ربِّ الکعبه» لبّیک گفت و فرزندش حضرت امام حسین - علیه السّلام - به سبب آن و جهت قوام بخشیدن به این معجون شفابخش، شربت شهادت نوشید و تسلیم ستمگران نشد.کمال آدمی در تخلّق به اخلاق الهی است، پس هر چه انسان ملکوتی تر شود و از عالم ماده و تعلّقات و آلایشهای آن وارسته شود و به یک سخن، هر چه بشر به مقام ربوبی نزدیک تر شود، به همان اندازه به کمال مطلوب انسانی متقرّب تر است. انسان پرهیزکار که از دیدگاه اسلام نمونه انسان کامل است با نماز به خدا تقرّب می جوید و بدین وسیله به منبع و سرچشمه کمال نزدیکتر می شود. در این باره مولا علی - علیه السلام - در نهج البلاغه فرمودند: «الصَّلوةُ قُرْبانُ کُلِّ تَقِیٍّ.»؛ «نماز وسیله تقرّب هر انسان با پرواست.»حضرت نماز را موجب نزدیکی با تقوایان به خدا می داند. آنان که روحشان را از هر پلیدی و زشتی حفاظت کرده و در دژی مستحکم از همه آفت ها، دور نگه می دارند، خدا با آنهاست،«أنَّ اللّهَ مَعَ المُتَّقین.»آنان که سرانجام نیکو دارند: «وَ إنَّ لِلمُتَّقینَ لَحُسْنُ مَآبٍ» و در سایه درختان بهشت و نهرهای جاری متنعّم اند: «إنَّ الْمُتّقینَ فی ضِلالٍ و عُیونٍ.»متّقین در سایه سار نماز، که کامل ترین و بهترین ذکر خداست، می توانند موجبات نزدیکی هر چه بیشتر خود را به خالق یگانه فراهم آورند.بی گمان همه انسان ها فطرتا به دنبال نوعی کمال اند و هر یک کمال خود را در چیزی می دانند ولیکن اساس تقرّب، نزدیکی جستن به خداست.نماز کامل، سبب قرب و منزلت و نزدیکی به معبود است؛ زیرا چنان که ثابت و محقّق است انسان به هر چه رو آورد و توجّه کامل به او داشته باشد، به وی نزدیک می شود و بعضی از اوصاف آن چیز در آیینه دلش هویدا می شود و از اسرار و خصوصیّات آن اطّلاع می یابد. پس چگونه ممکن است کسی روی دل خود را به سوی معبود کند و از قربش بی نصیب شود؟!درباره این که نماز چگونه قربی بین خالق و مخلوق ایجاد می کند، باید گفت «قرب» چهار مرتبه دارد؛ قرب زمانی، قرب مکانی، قرب معنوی و قرب الهی.قرب زمانی، مثل این که می گوییم زمان حضرت رسول اکرم- صلی الله علیه و آله - نزدیکتر است از زمان حضرت عیسی به ما. قرب مکانی، مثل این که می گوییم ماه به ما نزدیکتر است از خورشید. قرب معنوی، مثل این که می گوییم عالمان به رسول خدا - صلی الله علیه و آله - از جاهلان نزدیکترند. یا آن که بگوییم فلانی نزدیکتر است به پدرش از پسر دیگر او. قرب الهی برتر و بالاتر و دقیق تر است از قرب معنوی. قرب خداوند به تمام موجودات از جهت احاطه رحمت رحمانیّه و فیض منبسط الهی یکسان است، چنان که فرمود: «وَ هُوَ مَعَکُم أینَما کُنْتُم»؛ «هر جا که باشید او با شماست.» لیکن قرب مخلوقات نسبت به او تفاوت بسیاری دارد. قرب و نزدیکی هر کسی نسبت به خداوند متعال به قدر کمالات نفسانی اوست؛ چون ذات کبریایی، کامل مطلق است و کسی به او نزدیک تر است که نسبت به دیگران از حیث کمالات نفسانی و روحانی کاملتر شده است. با توجّه به آنچه گفته شد، معلوم می شود که نماز حقیقی و کامل، عملی است که با آن، انسان به قرب معنوی می رسد و بر اثر مداومت و حضور قلب به خداوند متعال نزدیکتر می شود و مقام و منزلتی خاص در پیشگاه الهی پیدا می کند.

اصفهان/ماه مباررمضان 1397

حسن بابایی

منبراول: نماز و انبیا(1)

آیه: نماز و انبیا: آیه 40 و 41 سوره ابراهیم رَبِّ اجْعَلْنِی مُقِیمَ الصَّلَوةِ وَمِن ذُرِّیَّتِی رَبَّنَا وَتَقَبَّلْ دُعَآءِ (40) رَبَّنَا اغْفِرْ لِی وَ لِوَالِدَیَّ وَلِلْمُؤْمِنِینَ یَوْمَ یَقُومُ الْحِسَابُ (41)پروردگارا! مرا برپا دارنده نماز قرار ده و از نسل و ذریّه‌ام نیز. پروردگارا! دعای مرا (نماز و عبادتم را) بپذیر. (40) پروردگارا مرا وپدر ومادرم را ومؤمنان را، روزی که حساب بر پا می‌شود ببخشای. (41)* در آیاتی که درباره‌ی حضرت ابراهیم در این سوره آمده، او از خداوند هفت درخواست دارد: امنیّت مکّه، دور ماندن از بت‌پرستی، توجّه قلوب و افکار مؤمنان نسبت به فرزندان و مکتب او، بهره‌مند شدن ذریّه‌ی او از ثمرات، توفیق اقامه‌ی نماز، قبول شدن دعاها و آمرزش برای خود و والدین و همه‌ی مؤمنان.* «والد» تنها به پدر واقعی گفته می‌شود، ولی «أب» به غیر پدر از جمله به عمو و پدرزن نیز گفته می‌شود. چون والدین ابراهیم مؤمن بودند، لذا در این آیه حضرت ابراهیم به والدین خود دعا می‌کند، ولی در آیات دیگر که «أب» بکار رفته و مراد عموی ابراهیم است، به دلیل مشرک بودن او، حضرت از او بیزاری می‌جوید.* در آیه‌ی 133 بقره نیز خواندیم که فرزندان یعقوب در پاسخ پدر که پرسیده بود: «ما تعبدون من بعدی» پس از من چه چیز را می‌پرستید؟ گفتند: «نعبد الهک و اله آبائک ابراهیم و اسماعیل» ما پروردگار تو و پروردگار پدرانت ابراهیم و اسماعیل را می‌پرستیم. با آنکه اسماعیل عموی یعقوب است، ولی به عمو «أب» گفته شده است. * تکرار «ربّ» در آغاز دعاهای حضرت ابراهیم، نشانه تأثیر آن دراستجابت دعا و یا یکی از آداب آن است. «ربّ اجعلنی» * برای اقامه‌ی نماز خود و فرزندانتان، از خداوند استمداد کنید. «ربّ اجعلنی» * نماز، محور دعاهای حضرت ابراهیم است. «ربّنا لیقیموا الصّلاة»، «ربّ اجعلنی مقیم الصّلاة» * با آنکه رسالت انبیا اقامه‌ی دین است اما دعا برای اقامه‌ی نماز به جای آن، نشانه آن است که نماز چهره و سیمای تمام‌نمای دین است. «مقیم الصّلاة» * اقامه‌ی نماز، عِدل و همتای رهبری است. حضرت ابراهیم در دو مورد عبارت «و من ذریّتی» را بکار برد: یکی درباره‌ی نماز نسل خود «مقیم الصّلاة و من ذریّتی» و یکی در مورد رهبری نسل خود هنگامی که خداوند به ابراهیم فرمود: «انی جاعلک للنّاس اماما قال و من ذریّتی»(بقره، 124) من تو را امام مردم قرار دادم ابراهیم گفت: پروردگارا ذریّه مرا نیز به این مقام برسان. * در دعا هم به خود توجّه کنید، «واجنبنی - واجعلنی - واغفرلی» و هم به دیگران. «وبنّی - ومن ذریّتی - و لوالدیّ وللمؤمنین» * انسان، هم باید به فکر نسل قبل باشد، «ولوالدیّ وللمؤمنین» و هم به فکر نسل بعد. «و من ذریّتی» * در دعا، به فکر قیامت خود، فرزندان و جامعه باشید. «یوم یقوم الحساب»

حدیث: قالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله: اَوَّلُ مَا افْتَرَضَ اللّهُ عَلى اُمَّتى الصَّلواتُ الْخَمْسُ، وَاَوَّلُ مایُرْفَعُ مِنْ اَعْمالِهِمُ الصَّلواتُ الْخَمْسُ، وَاَوَّلُ مایُسْأَلْونَ عَنْهُ الصَّلواتُ الْخَمْسُ. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: نخستین چیزى که خداوند بر امّت من واجب کرد نمازهاى پنجگانه است، و نخستین عملى که از آنان بالا برده مى شود، و از آنان سئوال مى شود همان نماز است.

سیمای نماز: نماز واژه‌ای فارسی است که برای «صلاة» به کار می‌رود. نماز به معنای خم شدن، سرفرودآوردن برای ستایش پروردگار، احترام و اظهار بندگی و اطاعت است. واژۀ قرآنی "صلاة" از ریشۀ «ص ل و» به معنای دعاست و جمع آن "صَلَوات" است، "صلاة" در بعضی آیات به معنای دعا هم به کار رفته است.

احکام نماز: قبل از شروع به نماز باید مقدمات آن را فراهم کرد: ابتدا وضو یا غُسل یا تیمم انجام می‌شود (برای تشخیص اینکه کدام را انجام دهیم لازم است به رسالۀ مرجع تقلید مراجعه کنیم) سپس با لباس مناسب و بدن پاک رو به قبله (کعبه در مکه) می‌ایستیم.

اقسام نماز: نمازهای واجب:نمازهای واجب را می‌توان به دو دسته اصلی تقسیم کرد:نمازهای روزانه که ۱۷ رکعت در شبانه‌روز خوانده‌ می‌شود.نمازهایی که در مناسبتی خاص واجب می‌شوند مانند نماز آیات، نماز میت، نماز طواف و...

نمازهای یَومیّه یا روزانه به نمازهای پنج‌گانه صبح، ظهر، عصر، مغرب و عشاء اطلاق می‌شود که مکلف باید هر روز آنها را به جا آورد. نمازهای یومیه از مهم‌ترین اعمال عبادی مسلمانان است که هر روز در ۵ وقت، با احکام و شرایط خاصی به‌جا آورده می‌شود.نماز صبح: دو رکعت است که از طلوع فجر تا طلوع آفتاب خوانده می‌شود.نماز ظهر: چهار رکعت است که از اول وقت نماز ظهر تا زمانی که به اندازه‌‌ٔ خواندنِ نماز چهار رکعتی عصر تا غروب آفتاب باقی باشد، خوانده می‌شود. در روز جمعه، نماز جمعه به جای نماز ظهر اقامه می‌شود.نماز عصر: نماز چهار رکعتی است که از زمانی که به اندازهٔ خواندنِ نماز ظهر از وقت نماز ظهر گذشته باشد، تا غروب آفتاب خوانده می‌شود.نماز مغرب: نماز سه رکعتی است که از اول وقت نماز مغرب تا زمانی که به اندازه‌‌ٔ خواندنِ نماز چهار رکعتی عشا تا نیمه‌شب شرعی باقی باشد، به‌جا آورده می‌شود.نماز عشاء: نماز چهار رکعتی است که از زمانی که به اندازهٔ خواندنِ نماز مغرب از وقت نماز مغرب گذشته باشد، تا نیمه‌شب شرعی خوانده می‌شود.نماز مسافر، شکسته است؛ به این صورت که نمازهای چهاررکعتی، دو رکعت خوانده می‌شود.حمد و سوره در نمازهای ظهر و عصر باید آهسته خوانده شود.مردها باید حمد و سوره را در نمازهای صبح، مغرب و عشاء با صدای بلند بخوانند و خانم‌ها می‌توانند با صدای آهسته یا بلند بخوانند.نمازهای یومیه بر همهٔ مکلفین در همه شرایط واجب است؛ به جز زنان حائض (عادت ماهانه) و نفساء (خون دوران تولد بچه تا ده روز).اهل سنت معتقدند که نمازهای یومیه باید در ۵ وعده خوانده شوند. شیعیان هرچند معتقدند که خواندن نماز در ۵ وقت افضل است؛ اما خواندن نماز عصر بلافاصله بعد از نماز ظهر و خواندن نماز عشاء بلافاصله بعد از نماز مغرب را بلااشکال می‌دانند و اصطلاحاً نماز را جمع می‌خوانند. شیعیان برای جمع خواندن نماز، دلایل و مستنداتی از قرآن و سنت اقامه می‌کنند.نمازهای یومیه از مهم‌ترین اعمال عبادی هستند که در روایات از آن به «اصل اسلام»، «معراج مؤمن»،‌ «پاک‌کننده گناهان روزانه»،‌ «برترین عمل» و... یاد شده است.

منبردوم: نماز و انبیا(2)

آیه: نماز و انبیا: وَکَانَ یَأْمُرُ أَهْلَهُ بِالصَّلَاةِ وَالزَّکَاةِ وَکَانَ عِنْدَ رَبِّهِ مَرْضِیًّا و همیشه اهل بیت خود را به ادای نماز و زکات امر می‌کرد و او نزد خدایش بنده‌ای پسندیده بود. آیه 55 سوره مریم

در هفت تا نه سالگی کودک در شرایطی است که مراحلی را از نظر علمی گذرانده است. از مرحله ی تلقین پذیری، تقلید، همانند سازی گذشته است. در این مرحله شوق مذهبی همچنان رو به افزایش است؛ با خدا در خلوت حرف می زند، از او در خواست می کند، حتی دعا می کند خود و پدر و مادرش بهشتی شوند.در این مرحله نوعی جهش معنوی را در بچه ها می بینیم. اگر شرایط محیطی مناسب باشد بچه متدین تر می شود. خدا را مثل یک پدر مهربان می شناسد. در عین حال نوعی ترس از خدا و ترس از نافرمانی در بچه به وجود می آید. با استفاده از این زمینه می شود از بچه در خواست نماز داشت.

راهکار عملی ترغیب به نماز در خردسالان:

1- خانواده برای تربیت دینی و تقویت روحیه نمازخوانی در فرزند باید برنامه داشته باشد و این برنامه به طور مداوم اجرا شود. البته معنای مداومت، آن نیست که با تکرار ملال آور خواسته های خود، روح او را آزرده کنیم و شیرینی عبادت و نماز را در کام او تلخ نماییم. خیلی از جنبه های مداومت می تواند نامرئی و غیرمستقیم باشد.(به طور مثال هر بار سجاده نماز را جلوی دیدگان فرزند خردسال پهن می کنیم تا او را نسبت به نماز علاقه‌مند کنیم. اگر این عمل را به برنامه هر روز خود تبدیل کنیم خواهیم دید که اثر خود را خواهد داشت اصولا اتصال و ارتباط با روح و روان کودک را نباید رها کرد.)

2- کنجکاوی کودک یک ویژگی طبیعی اوست که پاسخ آن ضمن ایجاد آرامش روحی و روانی کودک، فرصت مناسب در اختیار والدین قرار می دهد تا بتوانند رفتارهای مناسب و مطلوب در او به وجود آورند. براین اساس وقتی که فرزندان از مادر در مورد مسائل اعتقادی و نماز می پرسند فرصت مناسب برای ما به وجود آورده اند تا بتوانیم با پاسخ های مناسب و یا طرح سوالات موثر در او اثر تربیتی بگذاریم.

3- کودکان و نوجوانان را هنگامى که نماز مى‏ خوانند باید مورد تشویق قرار داد. (البته باید توجه داشت که تشویق، صورت های مختلف دارد و به سن و درک او و نوع عمل او بستگی دارد).

در هر حال هنر والدین و مربیانی که می خواهند نیاز درونی افراد را به پرستش خدا شکوفا و هدایت کنند این است که زیباترین شکل و شیواترین آموزش ها باید با رغبت های فراگیران همخوانی داشته باشد تا آموزش ها نهادینه گردد.

حدیث: عَنْ اَبى جَعْفَرٍ علیه السلام قالَ: بُنِىَ اْلاِسْلامُ عَلى خَمْسَةِ اَشْیاءَ: عَلَى الصَّلاةِ، وَالزَّکوةِ وَالْحَجِّ، وَالصَّوْمِ وَالْوِلایَةِ. امام باقر علیه السلام فرمود: اسلام بر پنج چیز بنا شده است: نماز، زکات، حجّ، روزه و ولایت اهل بیت علیهم السلام.

سیمای نماز: در قرآن ۹۸ بار به نماز پرداخته شده است و چنان جایگاه ممتازی دارد که در بسیاری از آیات به عنوان مهمترین و اولین عمل فردی و اجتماعی مؤمنین در کنار ایمان ذکر شده است؛ از سوی دیگر نه تنها از اولین ناله‌های دوزخیان ترک نماز را بیان می‌کند بلکه از نمازگزاران سهل انگار در نماز، در کنار تکذیب کنندگان دین یاد کرده است. هیچ عملی در قرآن همچون نماز مورد تأکید قرار نگرفته است، نماز عامل بازدارندۀ از گناه، وسیلۀ فلاح و رستگاری،یاری کننده در مشکلات زندگی،و از سفارشات مهم خدا به انبیاو دغدغه‌های پیامبران بزرگ الهی به ویژه در مورد خانواده‌شان است.

احکام نماز: واجبات نماز ۱۱ چیز است: ۱-نیت، ۲-قیام (ایستادن)، ۳-تکبیرة الاحرام، ۴-رکوع، ۵-سجده، ۶-قرائت حمد و سوره، ۷-ذکر (مثل ذکر رکوع یا سجده)، ۸-تشهد، ۹-سلام، ۱۰-ترتیب، ۱۱-موالات (یعنی پی در پی بودن اجزای نماز).پنج مورد اول ارکان نماز هستند که اگر انسان آن را عمداً یا سهواً به جا نیاورد نماز باطل می‌شود ولی در غیر رکن، تنها زیاد و کم کردن عمدی آنها باعث باطل شدن نماز می‌گردد.

اقسام نماز:نماز آیات: وقتی خورشید یا ماه بگیرد یا زلزله ای رخ دهد، بر خدا پرستان است که به خدای خود پناه آورده، دو رکعت "نماز آیات" بجا آورند. گزاردن چنین نمازی کنایه از این است که اینگونه حوادث نشانه هایی از قدرت الهی و نظم و حساب دقیق عالم طبیعی است.خواندن این نماز، انسان را از خُرافات و خیال های بیهوده باز می دارد و متوجه آفریدگار هستی می نماید و همچنین سبب فرونشستن ترس و دلهره وآرامش دل ها می شود.نماز آیات دو رکعت است و در هر رکعت پنج رکوع دارد و قبل از هر رکوع حمد و سوره خوانده می شود و یا سوره ای را پنج قسمت کرده و قسمت اول را قبل از رکوع اول، بعد از حمد می خوانیم وبه رکوع می رویم، سپس از رکوع برخاسته و بدون خواندن حمد قسمت دوم آن سوره را می خوانیم و به رکوع می رویم، پس از رکوع قسمت سوم آن را می خوانیم و باز به رکوع می رویم سپس می ایستیم و همچنین تا رکوع پنجم و سپس به سجده می رویم و رکعت دوم را هم به همین ترتیب بجا می آوریم.اکنون به عنوان نمونه، نماز آیات را به شکل کوتاه آن با تقسیم سوره "اخلاص" بیان می کنیم:- با گفتن "الله اکبر" نماز را شروع می کنیم.- بعد از تکبیر، سوره حمد را می خوانیم و پس از حمد "بسم الله الرحمن الرحیم" را می گوییم.- سپس به رکوع می رویم (در تمام رکوع ها باید ذکر رکوع گفته شود).- از رکوع سر بر می داریم و بدون آنکه سوره حمد را بخوانیم، می گوییم: "قل هو الله احد".- بعد به رکوع دوم می رویم.- پس از رکوع دوم می خوانیم: "الله الصمد".- باز به رکوع می رویم.- پس از رکوع سوم می خوانیم: "لم یلد ولم یولد".- باز به رکوع رفته، پس از رکوع چهارم می خوانیم:"ولم یکن له کفواً احد".- سپس رکوع پنجم را بجا آورده، سر از رکوع برداشته و به سجده می رویم.- پس از سجده دوم، یک رکعت دیگر، مانند رکعت اول بجا می آوریم و با تشهد و سلام، نماز را تمام می کنیم.در نماز آیات هم خواندن قنوت مستحب است و زمان آن، در رکعت دوم، بعد از تمام شدن سوره، قبل از رکوع پنجم، است.

منبرسوم: نماز و انبیا(3)

آیه: نماز و انبیا: إِنَّنِی أَنَا اللَّهُ لَا إِلَٰهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدْنِی وَأَقِمِ الصَّلَاةَ لِذِکْرِی منم خدای یکتا که هیچ خدایی جز من نیست، پس مرا (به یگانگی) بپرست و نماز را مخصوصا برای یاد من به پادار. آیه 14 سوره طه

ذکر در لغت به معنی حفظ معنای یک شی یا حاضر کردن آن معنی می‌باشد و علاوه بر آن حفظ معنای یک چیزی یا به خاطر فراموشی است یعنی ما یک چیزی را بیاد می‌آوریم به خاطر اینکه فراموش کرده بودیم و با بیاد آوردن دوباره آن، از فراموشی آن مطلب رهایی جسته ایم و یا به خاطر ادامه حفظ است. پس ذکر به هر دو معنی در مورد مومنین این است که مومنین پیوسته یاد خدا را هم در زبانشان تکرار می‌کنند و زبانشان به ذکر خداست و هم قلبشان. چنانکه در آیه 205 سوره اعراف نیز به این مطلب اشاره شده که « یاد کن پروردگارت را در درون خود از روی زاری و ترس و نه با گفتاری آشکار». از مطالب بالا چنین نتیجه گیری می‌شود که ما دو نوع ذکر داریم یک ذکر لفظی و زبانی مانند گفتن الله اکبر، گفتن سبحان الله، لااله الا الله گفتن و... دیگری ذکر قلبی، و آن به این معناست که آدمی با تمام وجودش به یاد خدا باشد چه در ظاهر و چه در باطن، و در همه اعمالی و رفتارش، رضای خدا را مدنظر داشته باشد و او را ناظر بر اعمال خویش ببیند و از انجام اعمالی که می‌داند مورد رضایت خداوند نیست، دوری کند. که این ذکر نوع بهتر از ذکر زبانی و لفظی است، همچنانکه حضرت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در ضمن وصیتهایش به امام علی فرموده اند که: « و در هر حال به یاد خدا باش و یاد خدا - تنها – سبحان الله و الحمدالله و لااله الا الله و الله اکبر نیست، بلکه یاد خدا آن است که شخص، هنگام روبرو شدن با حرام، از خدا بترسد و آن را ترک گوید». پس اهل ذکر کسانی هستند که خود را در محضر خداوند متعال حاضر می‌بینند و به غیر خدا توجهی ندارند. در حدیث معراج یکی از ویژگیهای مومنین را ذکر داشته و بیان می‌دارد که « لذت این دسته از اهل بهشت به عذاب و شراب بهشتی نیست بلکه بله یاد خداوند و گفتگوی با اوست».

مصادیق ذکر:

قرآن کریم:خداوند متعالب در آیه یک سوره اعراف، قر آن را ذکر معرفی نموده بیان می‌دارد که « کتابی است که به سوی تو فرستاده شد تا اینکه تو از آن دلتنگ نبوده باشی و بواسطه آن مردم را بترسانی و (قرآن) ذکری است برای مومنین» و باز در سوره حجر آیه ششم نیز می‌فرماید: « و گفتند ای کسی که برایش ذکر نازل شده» بر این اساس، کسانی که اهل ذکر واقعی هستند اهل قرآن می‌باشند و در قرآن نگاه کرده به دستوراتش عمل می‌کنند. و شاید بر این مبناست که قرآن دستور می‌دهد که از اهل ذکر سوال کنید چرا که اینها قرآن را خوانده و به دستوراتش اطلاع دارند.

پیامبر اکرم:خداوند متعال علاوه بر قرآن، حضرت محمد را نیز به عنوان ذکر معرفی نموده از جمله در آیه 54 سوره قلم که« می‌گویند او _به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم- دیوانه هست و او نیست جز ذکر دو عالم» پس ایشان نیز یکی از مصادیق ذکر است.

نماز:یکی دیگر از مصادیق کامل ذکر، نماز می‌باشد زیرا نماز علاوه بر ذکر زبانی بودنش، مصداق اطاعت از حضرت حق نیز می‌باشد. چنانچه پس از مبعوث شدن حضرت موسی به پیامبری در سوره طه آیه 14 می‌فرماید که نماز را برای یاد من به پا دار. چون بر اساس آیه 152 سوره بقره نتیجه ذکر خدا را کردن یاد شدن خودمان از طرف خداوند است. در حدیثی قدسی نیز می‌خوانیم که من همنشین کسی هستم که مرا یاد کند، در حدیثی از امام صادق علیه السلام داریم که خداوند می‌فرماید: « فرزند آدم مرا در نفس خود یاد کن تا تو را در نفس خود به یاد آورم، فرزند آدم مرا در خلوت یاد کن تا تو را در خلوت یاد کنم. مرا در جمع یاد کن تا تو را در جمعی که بهتر از جمع تو هست یاد کنم». و همچنین در اکثر آیات قرآن پس از ذکر خدا، نماز را به عنوان بهترین مصداق ذکر می‌شمارد در آیه 37 سوره نور می‌خوانیم که « مردانی که نه تجارت و نه معامله‌ای آنان را از یاد خدا و بر پا داشتن نماز و ادای زکات غافل نمی‌کند».

نماز جمعه:در سوره جمعه آیه نهم، نماز نیز به عنوان یکی از مصادیق ذکر خدا معرفی شده است.

فواید ذکر:

جلب توجه خدا:هچنانکه گفتیم یکی از فایده‌های یاد خدا بودن، این است که خداوند نیز به یاد ما خواهد بود که در یاد خدا بودن، همانا توجه خاص و ویژه خداوند به بنده می‌باشد در آیه 152 سوره بقره نیز آمده: « مرا یاد کنید، شما را یاد کنم».

زنده و نورانی شدن قلبها:امام سجاد علیه السلام می‌فرماید « خدا با یاد تو قلبم زنده می‌شود.» و امام علی علیه السلام نیز می‌فرمایند « کسی که خدای سبحان را یاد کند خداوند نیز قلبش را زنده می‌کند و عقل و خرد او را نور می‌بخشد.»

آرامش روانی (دوای استرس):خدا کسی است که بالاتر از او کسی دیگر نیست، همه کارها را می‌تواند انجام دهد، انسان را از سختیهای غیر قابل تحمل نجات دهد، پس کسی که به چنین خدایی معتقد شد و پیوسته با یاد چنینی خدایی زندگی کرد هیچ وقت در برابر مشکلات مالی، اجتماعی و روحی و روانی، خم به ابرو نیاورده و با توکل بر خدا، بر تمام مشکلات پیروز خواهد شد و با اعتماد به خدا، قلبش را نیز آرامش می‌دهد؛ در آیه 28 سوره رعد نیز به این مطلب اشاره شده که « آنان که ایمان آورده‌اند و دلهایشان با یاد خدا آرام می‌گیرد بدانید که تنها با یاد خداست که دلها آرامش می‌یابد.» و در آیه 201 سوره اعراف نیز بیان گردیده که « پرهیزگاران هنگامی که گرفتار وسوسه‌های شیطان می‌شوند به یاد (خدا) افتند و ناگهان بینا شوند.» پس با توجه مطالب گفته شده ذکر خدا تنها ذکر زبانی نیست بلکه یک مرتبه بالاتر از آن، ذکر قلبی را نیز شامل می‌شود و آشکار گردید که کسی که ذکر خدا را می‌گوید باید به دستورات قرآن، پیامبر اکرم نیز توجه کامل را نماید و فقط با الله اکبر گفتن، خودش را دلخوش ننماید، بلکه ذکر لفظی مقدمه‌ای به ذکر عملی انسان باید باشد و اینکه مصداق ذکر، قرآن و پیامبر و نماز می‌باشد و ذاکر و ذکر گوینده باید اهل قرآن، عمل کننده به سیره پیامبر و نماز خوان نیز باشد و آخر اینکه نتیجه ذکر به خودمان بر می‌گردد و آن اینکه ما به تو سط داروی ذکر، از بیماری قرن اخیر، که استرس و اضطراب می‌باشد رهایی خواهیم یافت.

حدیث: عَنْ اَبى جَعْفَرٍ علیه السلام قالَ: الصَّـلاةُ عَمُودُ الدّینِ، مَثَلُها کَمَثَلِ عَمُودِ الْفُسْطاطِ اِذا ثَبَتَ الْعَمُودُ ثَبَتَتِ الاَْوْتـادَ الاَْطْنابُ، وَ اِذا مـالَ الْعَمُـودُ وَانْکَـسَرَ لَـمْ یَثْبُتْ وَتَدٌ وَلاطَنَبٌ. امام باقر علیه السلام فرمود: نمـاز ستون دین است، مثل آن هـمانند ستون خـیمه است که وقـتى اسـتوار باشد میخـها و طنابها پابرجـاست، و هر گاه سـتون آن کـج و شکسته شود هیچکدام از آنها استوار نمى مانند.

سیمای نماز: در گفتار و عملکرد پیامبر(ص) و امامان نیز نماز جایگاه رفیعی دارد. در دو کتاب وسایل الشیعه و مستدرک الوسائل بیش از ۱۱۶۰۰ حدیث در این موضوع نقل شده است.در روایات، از نماز با تعابیر مختلفی یاد شده است از جمله:ستون دین-معراج مؤمن-نور مؤمن-نشانه ایمان-بهترین وسیله تقرب به خدا-پرچم و نشانۀ اسلام-کلید بهشت-روشنایی چشم پیامبر(ص)-بهترین اعمال-اولین سؤال قیامت-وسیلۀ شناخت شیعیان واقعی-همنشین انسان در تاریکی قبر-توشۀ آخرت-وسیلۀ استجابت دعا-وسیلۀ طهارت روح-دژی در مقابل شیطان-امام سایر اعمال-دور کننده از کبر-کفارۀ گناهان-وسیله راندن شیطان-عامل نورانیت منزل-رفع بلا-برطرف کردن اندوه-جواز عبور بر صراط-اولین واجب الهی

احکام نماز: رکعت اول:با آرامش رو به قبله ایستاده و برای نماز نیت می‌کنیم. برای مثال: "دو رکعت نماز صبح به جا می‌آورم برای رضای خدا قُربة ً اِلَی الله"گفتن تکبیرة الاحرام، یعنی دست‌ها را تا مقابل گوش بالا برده و می‌گوییم: " اَللهُ أکبَر"خواندن سوره حمد و به دنبال آن، سوره کامل دیگری مانند سوره توحید.بعد از سوره به رکوع رفته و ذکر رکوع خوانده می‌شود: یک بار "سُبْحانَ رَبّیَ الْعَظیمِ وَ بِحَمْدِه" یا سه مرتبه "سُبْحانَ الله".بعد از رکوع، ایستاده و سپس به سجده می‌رویم. در سجده یک بار "سُبْحانَ رَبّیَ الْاَعلی وَ بِحَمْدِه" یا سه مرتبه "سُبْحانَ الله" گفته می‌شود. سپس سر از سجده برداشته و می‌نشینیم و پس از آن دوباره به سجده رفته و همان ذکر را تکرار می‌کنیم.

اقسام نماز:نمازمیت: هرگاه مسلمانی، از دنیا برود، پس از انجام غسل و کفن، باید بر او نماز بخوانند، این نماز ممکن است توسط یک نفر خوانده شود و یا افرادی آن را به جماعت بخوانند.میت را باید روبروی نمازگزار طوری قرار دهند که وقتی برای نماز رو به قبله می ایستد، سر میت طرف راست نمازگزار باشد.این نماز رکوع و سجده وتشهد و سلام ندارد و تنها، پنج تکبیر و چند ذکر و دعاست. بدین ترتیب که نمازگزار با نیت و گفتن "الله اکبر" نماز را شروع می کند.سپس می گوید:"اشهدُ ان لا اله الا اللهُ وان محمداً رسول الله"بعد از آن، تکبیر دوم را می گوید و بعد می خواند:"اللهم صل علی محمد وال محمد"وبعد از تکبیر سوم باید بگوید:"اللهم اغفر للمؤمنین والمؤمنات"وبعد از تکبیر چهارم می گوید:"اللهم اغفر لهذا المیت"وبعد تکبیر پنجم را بگوید و با گفتن تکبیر پنجم، نماز هم تمام می شود.نماز میت اگر به همین مقدار خوانده شود، کافی است، گرچه بهتر است دعاها وذکرهای مفصل آن خوانده شود.

منبرچهارم: نماز و انبیا(4)

آیه: نماز و انبیا: قَالُوا یَا شُعَیْبُ أَصَلَاتُکَ تَأْمُرُکَ أَنْ نَتْرُکَ مَا یَعْبُدُ آبَاؤُنَا أَوْ أَنْ نَفْعَلَ فِی أَمْوَالِنَا مَا نَشَاءُ إِنَّکَ لَأَنْتَ الْحَلِیمُ الرَّشِیدُ  گفتند اى شعیب آیا نماز تو به تو دستور مى‏ دهد که آنچه را پدران ما مى ‏پرستیده‏ اند رها کنیم یا در اموال خود به میل خود تصرف نکنیم راستى که تو بردبار فرزانه‏ اى سوره هودآیه 87

حدیث: قالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله: خَمْـسُ صَلَواتٍ مَنْ حافَظَ عَلَیْهِنَّ کانَتْ لَهُ نُورا وَبُرْهانا وَنَجاةً یَـوْمَ الْقِیـامَةِ. رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود: کسى که بر نمـازهاى پنجگانه محـافـظت و مـراقبت نماید ایـن نـمازها براى او در قـیامت، نـور و وسیـله نجـات او خـواهد بود.

سیمای نماز: برای سستی یا ترک نماز نیز عواقب سنگینی بیان شده است از جمله:عامل دوزخی شدن-نشانه کفر و نفاق-باعث حسرت بی‌حاصل در برزخ-محروم ماندن از شفاعت-عمر بی‌برکت-مال بی‌برکت-چهرۀ بی‌نور-پاداش نداشتن اعمال-مرگ با خواری-عدم استجابت دعا-دعای دیگران هم در حقش مستجاب نمی‌شود-ظلمت و فشار قبر-حساب سخت و عذاب دردناک قیامت-خدا به او نظر لطف نمی‌کند.

احکام نماز: رکعت دوم:بعد از سجدۀ دوم رکعت اول می‌ایستیم و دوباره حمد و سوره می‌خوانیم.(مانند رکعت اول)پس از حمد و سوره، قنوت خوانده می‌شود. در قنوت می‌توان هر دعایی را خواند، مانند: "رَبَّنا آتِنا فِی الدُّنْیا حَسَنَةً وَ فِی الْآخِرَةِ حَسَنَةً وَ قِنا عَذابَ النَّار".پس از قنوت به رکوع رفته و ذکر رکوع گفته می‌شود.(مانند رکعت اول)بعد از رکوع، ایستاده و پس از آن دو سجده به جای آورده می‌شود.(مانند رکعت اول)بعد از دو سجده در حالت نشسته تشهد خوانده می‌شود:«اَشْهَدُ اَنْ لااِلهَ اِلاَّ اللّهُ وَحْدَهُ لاشَرِیکَ لَهُ، وَاَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُه، اَلّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّدبر این حقیقت گواهی می‌دهم که محمَد بنده و پیامبر خداست. پروردگارا بر محمد و آل محمد درود فرست.»در نمازهای دورکعتی مانند نماز صبح، پس از تشهد، سلام نماز خوانده شده و نماز پایان می‌یابد:«اَلسَّلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا النَّبِیُّ وَ رَحْمَةُ اللّهِ وَ بَرَکاتُهُ، اَلسَّلامُ عَلَیْنا وَ عَلی عِبادِ اللّهِ الصّالِحینَ، اَلسَّلامُ عَلَیکُمْ وَ رَحْمَةُ اللّهِ وَ بَرَکاتُهُدرود بر تو ای پیامبر، و رحمت و برکات خدا بر تو باد. درود بر ما و بر بندگان شایسته خدا باد. درود بر شما و رحمت خدا برشما باد.

اقسام نماز:نماز قضای پدرکه برپسربزرگ واجب است: نماز قضای پدر و مادر"اجوبه الاستفتائات"

س 539: پدرم سکته مغزی نموده و مدت دو سال مریض بود و بر اثر سکته قادر به تشخیص خوب و بد نبود، یعنی قدرت تفکر و تعقل از او سلب شده بود. در این دو سال نماز و روزه خود را انجام نداده است. آیا قضای نماز و روزه او بر من که پسر بزرگ خانواده هستم، واجب است؟ البته می‏دانم که اگر وی بیماریهای مذکور را نداشت، قضای نماز و روزه‏های او بر من واجب بود. امیدوارم مرا در این مسأله راهنمایی فرمایید.

ج: اگر ضعف عقلى وى به حدى که عنوان جنون بر آن صدق کند، نرسیده و در تمام اوقات نماز در حال اغماء نبوده است، قضاى نمازها و روزه‏هاى فوت شده او بر شما واجب است، و گرنه چیزى از بابت آن بر شما نیست.

س 540: اگر شخصی فوت کند، چه کسی باید کفّاره روزه او را بپردازد؟ آیا بر پسران و دختران وی دادن کفّاره واجب است یا شخص دیگری هم می‏تواند آن را بدهد؟

ج: کفّاره روزه که بر پدر واجب است، اگر به نحو تخییرى بوده است، یعنى وى هم توانایى روزه گرفتن را داشته و هم اطعام را، در این صورت اگر بتوان آن را از تَرَکه خارج کرد، از آن برداشت مى‏شود و در غیر این صورت بنا بر احتیاط بر پسر بزرگتر واجب است که روزه را بگیرد.

س 541: مرد بزرگسالی به دلایل مشخصی از خانواده‏اش جدا شده و برقراری ارتباط با آنها برای او مقدور نیست. وی فرزند بزرگ خانواده هم هست و پدرش در این مدت فوت کرده است و نمی‏داند چه مقدار نماز قضا و غیر آن بر عهده پدرش است و مال کافی هم برای اجیر گرفتن در اختیار ندارد و خودش هم به علت سن زیاد نمی‏تواند آنها را بجا آورد، وظیفه وی چیست؟

ج: قضاى نمازهاى پدر واجب نیست، مگر آن مقدارى که پسر بزرگتر یقین به فوت آن دارد و بر پسر بزرگتر واجب است که نمازهاى پدرش را به هر صورتى که امکان دارد، قضا نماید و اگر از انجام آن حتى از اجیر گرفتن براى انجام آن هم عاجز باشد، معذور است.

س 542: اگر فرزند بزرگ میّت دختر و فرزند دوم او پسر باشد، آیا قضای نمازها و روزه‏‌های پدر و مادر بر این پسر واجب است؟

ج: ملاک واجب بودن قضای نماز و روزه پدر و مادر این است که فرزند مذّکر از دیگر اولاد ذکور میّت ـ اگر میّت اولاد ذکور داشته باشد ـ بزرگتر باشد، و در فرض سؤال قضای نماز و روزه پدر بر پسر که فرزند دوم پدر است، واجب است و قضای نماز و روزه‏ای که از مادر فوت شده، نیز بنابر احتیاط واجب است.

س 543: اگر پسر بزرگ چه بالغ باشد یا غیر بالغ، قبل از پدر فوت کند. آیا قضای نمازهای پدر از فرزندان دیگر ساقط می‏شود؟

ج: تکلیف قضاى نماز و روزه پدر بر پسر بزرگى واجب است که هنگام وفات پدر زنده باشد، هرچند فرزند اول یا پسر اول پدر نباشد.

س 544: من پسر بزرگ خانواده هستم. آیا واجب است برای خواندن نمازهای قضای پدرم، تا زنده است از او تحقیق کنم یا این که بر او واجب است مرا از مقدار آن آگاه نماید؟ در صورتی که مرا مطلع نکند، تکلیف من چیست؟

ج: تفحص و سؤال بر شما واجب نیست، ولى بر پدر واجب است تا فرصت دارد خودش بخواند و اگر نتوانست وصیت نماید. به هرحال پسر بزرگ مکلّف است که بعد از فوت پدرش، آن مقدار از نماز و روزه‏هایى را که یقین دارد از پدرش فوت شده است، قضا نماید.

س 545: اگر شخصی فوت کند و همه دارایی او خانه‏ای باشد که فرزندانش در آن سکونت دارند، و نماز و روزه بر ذمّه او باشد و پسر بزرگ او هم به علت کارهای روزانه قادر به قضای آن نباشد، آیا واجب است که این خانه را بفروشند و نماز و روزه او را قضا نمایند؟

ج: در فرض مرقوم، فروش خانه واجب نیست، ولى قضاى نماز و روزه‏اى که به عهده پدر است، در هر حالى بر پسر بزرگتر واجب است، مگر در صورتى که میّت وصیت به اجیر گرفتن از ثلث ترکه‏اش کرده باشد و ثلث ترکه هم براى انجام همه نماز و روزه‏هاى او کفایت کند که در این صورت ثلث ترکه باید براى آن مصرف شود.

س 546: آیا اگر پسر بزرگ که قضای نماز پدر بر عهده اوست، فوت نماید، انجام آنها بر ذمّه وارث پسر بزرگ است یا این که به پسر بعدیِ پدر (برادرِ پسر بزرگ) منتقل می‏شود؟

ج: قضاى نماز و روزه پدر که بر پسر بزرگ واجب است، با فوت وى پس از فوت پدرش، بر پسر و یا برادر او واجب نمى‏شود.

س 547: اگر پدری اصلاً نماز نخوانده باشد، آیا همه نمازهای او قضا دارد و انجام آنها بر پسر بزرگ او واجب است؟

ج: بنا بر احتیاط در این صورت هم قضاى آنها واجب است.

س 548: پدری که همه اعمال عبادی خود را عمداً انجام نداده است، آیا بر پسر بزرگ قضای همه نمازها و روزه‏هایی را که پدرش انجام نداده و به پنجاه سال می‏رسد، واجب است؟

ج: اگر ترک نماز و روزه بر اثر طغیان باشد، قضاى آنها بر پسر بزرگ واجب نیست. ولى در این صورت هم احتیاط در قضاى آنها ترک نشود.

س 549: اگر قضای نماز و روزه بر عهده پسر بزرگ باشد و قضای نماز و روزه پدر هم برآن اضافه گردد، کدام یک مقدّم است؟

ج: در این صورت مخیّر است و شروع به انجام هر کدام کند، صحیح است.

س 550: پدرم مقداری نماز قضا دارد، ولی قدرت انجام آن را ندارد. آیا بر من که پسر بزرگ خانواده هستم، جایز است در زمان حیات پدرم نمازهای فوت شده او را قضا نمایم و یا شخصی را اجیر کنم تا آن را انجام دهد؟

ج: نیابت از شخص زنده براى انجام نماز و روزه قضا صحیح نیست.

س. اگر در وقت فوت پدر، فرزند پسرش هنوز به دنیا نیامده باشد و بعد از وفات او به دنیا بیاید و میت پسر دیگری هم نداشته باشد آیا این پسر در مورد نماز و روزه قضای او تکلیفی دارد؟

ج. در فرض سؤال نماز و روزه ی قضا شده میت، بعد از بلوغ بر پسر واجب است.

س: آیا نماز آیات پدر و مادر بر گردن پسر بزرگتر است؟

ج) آنهایى که قضا دارند، بر او واجب است.

س: در صورت فوت پسر بزرگ خانواده، آیا قضاى عبادات پدر بر پسر دوم نیز واجب مى‌شود؟

ج) تکلیف قضاى نماز و روزه پدر بر پسر بزرگى واجب است که هنگام وفات پدر زنده باشد، هر چند فرزند اول یا پسر اول پدر نباشد.

س: کسى که بیمارى آلزایمر داشته و اکنون فوت کرده آیا نماز و روزه بر او واجب بوده است؟ وظیفه‌ى ما در این باره چیست؟

ج) اگر به حدّى که عنوان جنون بر آن صدق کند نرسیده، نماز و روزه بر او واجب بوده است و در صورتى که از او نماز و روزه فوت شده، قضاى آن بر عهده پسر بزرگتر مى‌باشد مگر آنکه نسبت به آن وصیّت کرده باشد و از ثلث مال او هم تجاوز نکند که در این صورت مى‌توانید براى این کار شخصى را اجیر کنید.

س: فردى که خودش نماز قضاى واجب زیادى دارد؛ به‌گونه‌اى که قضا کردن آنها چند سال طول مى‌کشد و از طرفى چون پسر بزرگ خانواده است نماز قضاى والدینش نیز بر گردن اوست و بضاعت مالى هم ندارد که پول بدهد تا دیگران نماز والدینش را قضا کنند، چه تکلیفى دارد؟

ج) باید تا آنجا که توان دارد به هر دو وظیفه عمل کند و هم نمازهاى قضاى خود و هم قضاى نماز پدر را انجام دهد و مقدارى را که توان ندارد، وصیت کند.

منبرپنجم: نماز و انبیا(5)

آیه: نماز و انبیا: فَنَادَتْهُ الْمَلَائِکَةُ وَهُوَ قَائِمٌ یُصَلِّی فِی الْمِحْرَابِ أَنَّ اللَّهَ یُبَشِّرُکَ بِیَحْیَىٰ مُصَدِّقًا بِکَلِمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَسَیِّدًا وَحَصُورًا وَنَبِیًّا مِنَ الصَّالِحِینَ پس فرشتگان زکریّا را ندا کردند هنگامی که در محراب عبادت به نماز ایستاده بود که همانا خدا تو را بشارت می‌دهد به (ولادت) یحیی، در حالی که او به کلمه خدا (یعنی نبوّت عیسی) گواهی دهد و او خود پیشوا و پارسا و پیغمبری از شایستگان است. آیه 39 سوره آل عمران

حضرت یحیى، شش ماه از حضرت عیسى بزرگ‌تر بود و چون در میان مردم به زهد و پارسایى معروف بود، ایمان او به پسرخاله‌اش حضرت عیسى، اثر عمیقى در توجّه مردم به مسیح گذاشت. جالب آنکه معناى «عیسى» و «یحیى» یکى و هر دو به معناى «زنده ماندن» است.بعضى «حَصور» را به معناى ترک ازدواج یحیى به خاطر مسافرت‌هاى زیاد دانسته‌اند، ولى‌امام باقر علیه السلام مى‌فرماید: «عفّت یحیى باعث شد تا ازدواج نکند و از زنان کناره بگیرد».  دعاى خالصانه از قلب پاک مستجاب مى‌شود. «دَعا زَکَرِیَّا ... فَنادَتْهُ الْمَلائِکَةُ» نماز، در ادیان پیشین نیز بوده است. «یُصَلِّی فِی الْمِحْرابِ» مِحراب و جایگاه عبادت، از قداست خاصّى برخوردار است. محل نزول مائده آسمانى؛ «وَجَدَ عِنْدَها رِزْقاً» استجابت دعا. «فَنادَتْهُ الْمَلائِکَةُ ... فِی الْمِحْرابِ» نماز، زمینه‌ى نزول فرشتگان است. «فَنادَتْهُ الْمَلائِکَةُ وَ هُوَ قائِمٌ یُصَلِّی فِی الْمِحْرابِ»اراده‌ى خداوند بر هر چیزى غلبه دارد. پیرىِ و ناتوانى پدر و عقیمىِ و نازایى مادر، مانع فرزنددار شدن نیست. «أَنَّ اللَّهَ یُبَشِّرُکَ بِیَحْیى‌» گاهى نامگذارى افراد از طرف خداست. «یُبَشِّرُکَ بِیَحْیى‌» انبیا یکدیگر را تصدیق مى‌کنند. «مُصَدِّقاً بِکَلِمَةٍ مِنَ اللَّهِ» حضرت عیسى نشانه‌اى از قدرت خداست، نه فرزند خدا. «بِکَلِمَةٍ مِنَ اللَّهِ» خداوند از آینده هر کس خبر دارد. «سَیِّداً وَ حَصُوراً وَ نَبِیًّا» عفّت و کنترل تمایلات جنسى، مورد ستایش خداوند است. «حَصُوراً»

حدیث: قالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله: صَـلاةُ الرَّجُـلِ نُـورٌ فى قَلْبِهِ فَمَنْ شـاءَ مِنْـکُمْ فَلْیُنَوِّرْ قَـلْبَهُ. رسول اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: نماز هرکس، نورى در دل اوست، پس هر کس خواست، قلبش را نورانى کند.

سیمای نماز: نماز از عباداتی است که هیچ شریعتی از آن خالی نبوده و گونه‌های آن بر حسب شریعت‌های مختلف فرق داشته است. در قرآن از نماز حضرت ابراهیم(ع)،] اسماعیل و اسحاق، موسی، زکریا، عیسی،شعیب و لقمان حکیم و در روایات از نماز حضرت آدمو بسیاری دیگر از انبیا یاد شده است.قرآن، نماز را مخصوص انسان‌ها ندانسته و بیان می‌کند همه موجوداتی که در آسمان‌ها و زمین هستند نمازی ویژۀ خود دارند:«أَ لَمْ‌تر أَنَّ اللَّهَ یسَبِّحُ لَهُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الطَّیرُ صَافَّاتٍ کلٌّ قَدْ عَلِمَ صَلاتَهُ وَ تَسْبیحَهُ وَ اللَّهُ عَلیمٌ بِما یفْعَلُونَ (ترجمه: آیا نمی‌دانی هرکه در آسمان‌ها و زمین است و پرندگان بال گشوده خدا را تسبیح می‌گویند؟ به یقین هریک نماز و تسبیح خود را می‌داند و خدا به آنچه انجام میدهند داناست.)[ نور–۴۱]

احکام نماز: رکعت سوم و چهارم:اگر نماز سه رکعتی (مثل نماز مغرب) یا چهار رکعتی (مثل نماز ظهر) باشد، بعد از تشهد در رکعت دوم برخاسته و به جای حمد و سوره، تسبیحات اربعه سه مرتبه خوانده می‌شود: سُبْحانَ اللّهِ وَ الْحَمْدُ لِلّهِ وَ لاإلهَ اِلّا اللّهُ وَ اللّهُ أکْبَر (ترجمه: خداوند متعال پاک و منزه است و حمد و ستایش مخصوص اوست. معبودی جز او نبوده و بر همه چیز برتری دارد.)بعد از آن به رکوع و سجده می‌رویم، اگر نماز سه رکعتی بود بعد از دو سجدۀ رکعت سوم، تشهد و سلام گفته می‌شود ولی اگر نماز چهار رکعتی بود، بعد از سجده دوباره ایستاده و بعد از تسبیحات اربعه، رکوع، دو سجده و تشهد و در آخر سلام گفته می‌شود.

اقسام نماز:نماز طواف نساء: حکم مقام‌معظم رهبری درباره "طواف و نماز آن"**‌ کسی که در زمان اوج ازدحام در مسجد الحرام طواف مستحب انجام دهد و برای حجّاجی که طواف واجب انجام می‌دهند مزاحمت ایجاد کند، آیا طوافش اشکال دارد؟ به خصوص اگر وقت کافی برای طواف مستحب در زمان دیگر وجود داشته باشد.اشکال ندارد، اما بهتر بلکه احوط آن است که در هنگام ازدحام، طواف مستحب به‌جا نیاورد.

**‌ آیا برای عمره‌ی مفرده و حجّ تمتع، به‌جا آوردن یک طواف نساء کفایت می‌کند؟عمره‌ی مفرده و حجّ تمتع، هر کدام یک طواف نساء جداگانه دارند و یک طواف برای هر دو کفایت نمی‌کند، البته بعید نیست که برای حلال شدن زن بر مرد و بالعکس، یک طواف کافی باشد.

** آیا نماز طواف مستحب را می‌توان در حال حرکت و راه رفتن خواند؟صحت نماز طواف ولو نماز طواف مستحبی باشد در حال راه رفتن محل اشکال است و احوط استقرار در حال نماز طواف مستحبی است.

** در حال طواف نماز مستحب خواندن چه حکمی دارد؟اگر بتواند جمع بین قصد طواف و قصد نماز مستحبی در حال طواف نماید، اشکال ندارد.

** اگر طواف حج و نماز آن یا طواف نساء و نماز آن به جهتی باطل شده باشد، قضای آن باید در ماه ذی‌الحجه باشد، یا همه وقت کفایت می‌کند؟وقت طواف حج و نماز آن ماه ذیحجه است، ولی طواف نساء و نماز آن وقت معینی ندارد.

** آیا واجب است نماز طواف در نزدیک‌ترین مکان به مقام ابراهیم ۷ خوانده شود؛ هرچند این کار باعث فشار و سختی برای طواف‌کنندگان شود یا برای احراز نزدیکی بیشتر، نمازگزار در وسط طواف‌کنندگان واقع شود؟ در فرض سؤال، نزدیک به مقام بودن واجب نیست.

** آیا برای زن مسلمان جایز است از قرص و مانند آن برای تأخیر انداختن عادت ماهیانه استفاده کند تا بتواند طواف و نماز آن را در وقتش ادا کند؟تا زمانی که این کار برایش ضرر قابل توجه نداشته باشد، جایز است.

**‌ حکم کسی که برای احتیاط یک شوط به طوافش اضافه می‌کند چیست؟ و آیا فرق دارد که قبل از شروع طواف یا اثناء آن، قصد این اضافه را بکند؟اگر از ابتدا قصد کرده که هفت شوط طواف کند، این اضافه کردن به صحّت طوافش ضرری نمی‌رساند.

** کسی که به‌خاطر جهل به مسأله یا اشتباه در حکم شرعی از یک شوط انصراف دهد چه حکمی دارد؟گذشت که این کار باعث بطلان طوافش نمی‌شود.

** آیا اعتقاد به بطلان یک شوط به تنهایی برای انصراف از آن و از سرگیری شوطی دیگر به‌جای آن کافی است یا این‌که واجب است قصد اعراض کند و اعتقاد به فساد طواف یا سعی به تنهایی کافی نیست؟همان‌گونه که گذشت، قصد اعراض به تنهایی برای اعراض و انصراف کافی است، هرچند به‌خاطر اعتقاد به بطلان شوط باشد.

** کسی که معتقد است طواف و سعیش با انجام عملی باطل است ولی آن عمل در واقع مبطل نباشد، چه حکمی دارد؟ مثلاً معتقد باشد که عملی بین طواف ـ مانند نماز جماعت یا استراحت کوتاه یک یا دو دقیقه‌ای ـ آن طواف را باطل می‌کند یا معتقد باشد نیت باید به زبان آورده شود، یا کار دیگری که در واقع باعث بطلان طواف یا سعی نمی‌گردد.اگر به‌خاطر اعتقاد به بطلان طواف از انجام آن منصرف شده و طواف جدیدی را از سر بگیرد، طواف جدیدش صحیح است.

** اگر به‌خاطر اعتقاد به صحیح نبودن طواف قبلی، طواف جدیدی را از سر بگیرد، چه حکمی دارد؟طواف جدید صحیح است و به این خاطر چیزی بر عهده‌اش نیست.

** اگر به‌خاطر اعتقاد به عدم صحّت تنها یک شوط، فقط آن شوط را از سر بگیرد، چه حکمی دارد؟جایز بودن انصراف از یک شوط به تنهایی، محلّ اشکال است؛ ولی طواف اصلی‌اش صحیح است و می‌تواند به آن اکتفا کند.

** هرگاه در طواف خانه خدا در چند قدم از طواف او را بدون اختیار ببرند، حکمش چیست؟اگر با اختیار خود می‌رود ولی در اثر فشار جمعیت ممکن است گاهی به جلو یا به این طرف و آن طرف برود مانعی ندارد، ولی اگر دیگری او را ببرد به‌طوری که اراده از او سلب گردد اشکال دارد.

منبرششم: نماز و انبیا(6)

آیه: نماز و انبیا: وَجَعَلَنِی مُبَارَکًا أَیْنَ مَا کُنْتُ وَأَوْصَانِی بِالصَّلَاةِ وَالزَّکَاةِ مَا دُمْتُ حَیًّا و مرا هر کجا که باشم مایه برکت (و رحمت) گردانید، و تا زنده‌ام به عبادت نماز و زکات سفارش کرد. آیه 31 سوره مریم

امتیازات و برترى‌هاى خود را از خدا بدانید. «جَعَلَنِی» ستایش از خود، اگر براى فخر فروشى نباشد مانعى ندارد. وَ جَعَلَنِی مُبارَکاً ...پیامبران، سرچشمه‌ى خیر و برکت و آثار ابدى هستند. «مُبارَکاً» ارزش‌هاى معنوى، فوق زمان و مکان است. أَیْنَ ما کُنْتُ‌ ... ما دُمْتُ حَیًّا نماز و زکات از مشترکات ادیان آسمانى است. «وَ أَوْصانِی بِالصَّلاةِ وَ الزَّکاةِ» رابطه با خدا (انجام نماز)، از رابطه با محرومان (پرداخت زکات) جدا نیست. «بِالصَّلاةِ وَ الزَّکاةِ» نماز و زکات، در طول عمر تعطیل بردار نیست‌ «ما دُمْتُ حَیًّا» نیکى به مادر، از اخلاق انبیاست. «وَ بَرًّا بِوالِدَتِی»کسى که به مادرش بى مهرى کند، به مردم نیز رحم نخواهد کرد. «بَرًّا بِوالِدَتِی وَ لَمْ یَجْعَلْنِی جَبَّاراً شَقِیًّا» پیامبران بدنبال استبداد و سلطه‌گرى بر مردم نیستند. «لَمْ یَجْعَلْنِی جَبَّاراً شَقِیًّا»

حدیث: قالَ الصّادِقُ علیه السلام: اَوَّلُ مایُحاسَبُ بِهِ الْعَبْدُ الصَّلاةُ، فَاِنْ قُبِلَتْ قُبِلَ سائِرُ عَمَلِهِ، وَاِذا رُدَّتْ رُدَّ عَلَیْهِ سائِرُ عَمَلِهِ. امام صادق علیه السلام فرمود: نـخسـتین چیزى که از بنده حسـابرسى مى شود نماز است،پس اگر نمـاز پـذیرفته شد اعـمال دیـگرش نیز پـذیـرفته مى شـود، چـنانـچه نمـازش ردّ شـود بـقیّه اعـمال او هم قبول نخـواهد شـد.

سیمای نماز: »نماز در یهودیت «تفیلا» (در عِبری: תפילה) و در جمع تفیلیم یا تفیلوت خوانده می‌شود و احکام آن در سیدور یا بخش‌های «میشنا» (کتب سنتی دعای دین یهود) آمده است. معمولا در هر روز سه نماز خوانده می‌شود و در روز شبات (شنبه) و سایر روزهای مقدس، فرقه‌های اُرتُدُکس و محافظه کار یک نماز اضافی به نام موسف می‌خوانند.

احکام نماز: نمازهای مستحب همگی دو رکعت دو رکعت خوانده می‌شوند(مگر رکعت آخر نماز شب (نماز وِتر) و نماز اعرابی).

اقسام نماز:نمازی که بواسطه نذر و قسم واجب می شود:

 نذر:ملتزم دانستن خود به اینکه عملی را برای خدا به نحو مخصوص انجام دهیم.

شرایط انعقاد نذر:

۱. صیغه نذر: در انعقاد نذر، صرف نیت کافی نیست و ذکر صیغه لازم است؛ گرچه لازم نیست صیغه به عربی باشد؛ مثال: "لله علیّ ان اصلّی صلاة اللیل"؛ "برای خدا بر من است که نماز شب بخوانم" یا "لله علیّ ان اترک الغیبة"؛ "برای خدا بر من است که غیبت نکنم". منعقد شدن نذر با جملات زیر محل اشکال است: "نذرت لله ان اصوم"؛ "نذر کردم برای خدا اینکه روزه بگیرم". "لله علی نذر صوم یوم"؛ "برای خداوند بر من است نذر یک روز روزه".لذا بنابراحتیاط، باید به نذر عمل شود و با ترک آن، بنابر احتیاط، کفاره تعلق می­‌گیرد.

۲. متعلق نذر: (آنچه در نذر بیان شده انجام یا ترک آن) باید رجحان داشته باشد؛ چه واجب باشد و چه مستحب (از نظر انجام آن) و چه حرام باشد و چه مکروه (از نظر ترک آن)؛ مانند اینکه نذر کند روزه بگیرد یا زیارت برود یا نذر کند غیبت را ترک کند یا سیگار نکشد.بنابراین در صورتی­که متعلق نذر، امر مرجوحی باشد، نذر صحیح نیست؛ مانند اینکه نذر کند سیگار بکشد یا غیبت کند. اما اگر متعلق نذر امر مباحی باشد، در صورتی­که جهت رجحانی در آن مدّ نظر باشد، نذر منعقد می­‌شود؛ مانند اینکه نذر کند غذا بخورد تا توانایی بر اطاعت خدا داشته باشد. اما اگر هیچ رجحانی نداشته باشد، نذر منعقد نمی­‌شود.

۳. باید متعلق نذر مقدور ناذر باشد و مشقت فراوان یا ضرر قابل توجه نداشته باشد؛ مثلاً کسی که روزه برایش ضرر دارد، نمی­‌تواند نذر کند که روزه بگیرد یا کسی­ که توان راه رفتن  ندارد، نمی­‌تواند نذر کند که با پای پیاده به کربلا برود.ترجیح داشتن و عاجز نبودن هنگام فرارسیدن وقت عمل نذر نیز ملاک است. لذا اگر وقت عمل، متعلق نذر رجحان نداشت یا ناذر، عاجز از انجام آن بود یا برای او مشقت فراوان داشت، عمل به نذر واجب نیست.

۴. شخص نذر کننده باید بالغ، عاقل، دارای اختیار و دارای قصد باشد و همچنین اگر در مورد مال خود نذر کرده، محجور (مثل سفیه یا مفلس) نباشد.انسان سفیه حتی وقتی­ چیزی را در نذر به عهده و ذمه بگیرد که جنبه مالی داشته باشد، اگرچه از عین اموال حال حاضر او نباشد، نذرش باطل است. اما شخص مفلس اگر چیزی را که جنبه مالی دارد، به عهده و ذمّه بگیرد، ولی در مورد عین یکی از اموال حال حاضرش نذر نکرده، ایرادی ندارد و نذر منعقد است.

۵. اگر زن به همراه شوهرش باشد، نذر زن بدون اذن شوهر، اگر چه در مورد اموال زن باشد، باطل است.اگر ابتدا شوهر اذن دهد و پس از نذر، مانع شود، نذر واجب­الوفاء است. معنای لزوم اذن شوهر آن نیست که زن در اموال خودش اجازه تصرف ندارد. بلکه بدین معناست که نذر او واجب­الوفاء نیست.

اقسام نذر:

۱. نذر مشروط: نذری است که معلق بر چیزی باشد. این نوع نذر به سه صورت است:الف) به شکرانة نعمت دنیوی یا اخروی نذر کند.مثال: اگر خداوند به من فرزند سالمی عطا کند، برای خدا بر من است که چهل فقیر را غذا دهم؛ در این مثال، اطعام فقیر متوقف بر داشتن فرزند سالم است که به شکرانة آن این نذر انجام می­‌شود.ب) برای طلب دفع بلا و گرفتاری این نذر منعقد می­‌شود.مثال: اگر خداوند پدرم را شفا دهد، برای خدا بر من است که چهل شب زیارت عاشورا بخوانم.ج) نذر برای بازداشتن نفس از عمل محرم یا مکروه است.مثال: اگر دروغ گفتم، برای خدا بر من است که یک فقیر را غذا دهم.

۲. نذر مطلق: نذری است که بر چیزی معلق نیست. مثال: برای خدا بر من است که ماه رجب را روزه بگیرم.

۱. اگر آنچه را نذر کرده مقید به زمان یا مکان خاصی است، انجام آن در غیر آن مکان یا زمان کافی نیست.

۲. اگر فرضاً ده روز روزه نذر کند و معین نکند که پی­در­پی یا به صورت پراکنده باشد، به هر صورت انجام دهد اشکال ندارد.

۳. اگر مالی را نذر یکی از مشاهد مشرفه کند، باید صرف مصالح آن مکان شود. اما اگر مال را نذر یکی از ائمه (ع) یا اولاد آنها نماید، جایز است در هر کار خیر، اعم از صدقه به فقراء، ساخت و تعمیر مسجد، پل و .... صرف شود؛ با قصد اینکه ثواب آن به منذورله برگردد؛ هرچند مستحب است که صرف مخارج حرم و زائران و خادمان آن شود. البته اگر نذر مقید به مصرف خاصی است، باید طبق آن عمل شود.

حکم تخلف از نذر:

۱. منذور مقید به زمان خاصی است:

الف) منذور روزه است قضای روزه واجب است و در صورت ترک عمدی کفارة حنث نذر نیز واجب می­شود.

ب) منذور نماز است بنابر احتیاط واجب، قضا واجب است و با ترک عمدی، کفاره حنث نذر نیز واجب می­شود.

ج) منذور غیر نماز و روزه است؛ مانند زیارت امام حسین (ع)در روز عاشورا قضا واجب نیست. ولی اگر عمداً ترک کرده باشد، کفاره واجب می­شود.

۲. منذور مقید به زمان خاصی نیست (نذر مطلق) جایز است تأخیر آن تا زمانی­ که گمان به فرارسیدن مرگش کند؛ در این صورت تأخیر آن جایز نیست. بنابراین حنث نذر در این قسم به این صورت است که در مدت حیاتش انجام ندهد.

۱. در صورتی شکستن نذر موجب کفاره می‌شود که نذرکننده عمداً و با اختیار (نه از روی فراموشی یا اضطرار یا اکراه و تهدیدی) به نذر خود عمل نکند. (کفاره جای توبه را نمی‌گیرد).

۲.  اگر نذر کند هر پنجشنبه را روزه بگیرد، در صورتی­که بعضی از پنجشنبه­‌ها مصادف با عید فطر یا قربان شود، یا نذرکننده بیمار یا حائض شود و نتواند آن روز را روزه بگیرد، واجب است قضای آن را بجا آورد و این حکم در مورد سفر، احتیاط واجب است.

۳. در صورتی­ که نذر کرده روز خاصی را روزه بگیرد، جایز است به سفر رود؛ هرچند سفر برای او ضرورت نداشته باشد. اما بعد از آن باید روزه را قضا ­کند و کفاره­ای ندارد.

۴. شخصی نذر کرده هر پنجشنبه روزه بگیرد. در صورتی­ که یک پنجشنبه را روزه نگیرد:

الف) اگر هنگام نذر، منظورش تمام پنجشنبه‌­ها به عنوان مجموعه واحد بوده، به این معنا که اگر حتی یک پنجشنبه هم روزه نگیرد، مطلوب تأمین نشده است در این صورت به خاطر یک بار تخلف، نذر منحل شده و کفاره بر او واجب می­‌شود و هفته­‌های بعد، دیگر روزه واجب نیست.

ب) هر پنجشنبه جداگانه مد نظر است در این صورت در ازای هر پنجشنبه­‌ای که عمداً روزه نگیرد، یک کفاره واجب است.

کفاره شکستن نذر:اگر کسی حنث نذر کند، باید یا ده فقیر را اطعام کند یا آنان را لباس پوشاند و در صورتی­که مقدور نباشد، سه روز پیاپی روزه بگیرد.

عجز ناذر از انجام منذور:اگر ناذر، از انجام منذور (چه نذر مطلق و چه نذر مقید به زمان) عاجز شود، نذر منحل می‌شود و چیزی بر عهده ناذر نیست؛ مگر در مورد نذر روزه که در صورت عجز، باید در ازای هر روز، یک مد طعام به فقیر بدهد.

قسم:یعنی انسان به اسم خدا یا صفات مختص به آن، مانند "مقلب القلوب و الابصار" یا صفاتی­ که غالباً برای او به کار می‌رود و استعمالش ظهور در خدای متعال دارد (نه دیگران)، مانند خالق، رازق و رحیم، به هر زبانی که باشد، قسم بخورد کاری را انجام دهد یا ترک کند. اگر لفظ استعمال شده ظهور در حق تعالی ندارد، اما شخص، منظورش ذات باری تعالی بوده، بنابر احتیاط واجب احکام قسم را دارد.اگر قسم به غیر خداوند باشد، مانند اینکه قسم به پیامبر اکرم (ص)یا ائمه معصومین (ع)یا به قرآن کریم و امثال آن باشد، قسم محقق نمی‌­شود.

شرایط انعقاد قسم:

۱. صیغه قسم که در بالا شرائط آن بیان شد.

۲. مقسم­‌علیه(۴) در صورتی­ که قسم به انجام آن باشد، باید عمل واجب یا مستحب یا مباح باشد؛ چه رجحان در این عمل مباح باشد و چه نباشد و در صورتی­که قسم به ترک آن است، عمل حرام یا مکروه یا مباح باشد. بنابراین در قسم، مقسم­‌علیه نباید امر مرجوحی باشد.در صورتی­ که مقسم‌­علیه هنگام قسم امر راجحی باشد و بعد از آن مرجوح شود، قسم باطل می­‌شود؛ هرچند دوباره بعد از انحلال قسم دارای رجحان شود.

۳. مقسم­‌علیه مقدور باشد و مشقت فراوان یا ضرر قابل ملاحظه نداشته باشد.

۴. کسی­ که قسم می­‌خورد، باید بالغ، عاقل، بااختیار و قصد باشد و نسبت به مقسم‌­علیه محجور نباشد.

۵. اذن پدر در مورد قسم فرزند، و اذن شوهر در مورد قسم زن، لازم است.

شکستن قسم:هر آنچه در بخش شکستن نذر بیان شد، در قسم نیز جاری است.

کفاره شکستن قسم:حکم تخلف از قسم و عجز از آوردن آن، مانند نذر است.

عهد:یعنی انسان با خدا عهد ببندد که کاری را انجام دهد یا ترک کند؛. مانند اینکه بگوید "باخدا عهد می­‌بندم که نماز را اول وقت بخوانم" یا "بر من است عهد خداوند که نماز را اول وقت بخوانم".

شرایط انعقاد عهد:شرایط قسم به جز شرط پنجم، در عهد نیز لازم است مراعات شود.عهد نیز مانند نذر می­‌تواند مطلق باشد؛ مانند اینکه گفته شود "با خدا عهد می­‌بندم که نمازم را اول وقت بخوانم" و می­‌تواند معلق بر شرطی باشد؛ مانند: "اگر در امتحان موفق شدم، با خدا عهد می­‌بندم که نمازم را اول وقت بخوانم".

شکستن عهد:هر آنچه در بخش نذر بیان شد، در اینجا نیز جاری است.

کفاره شکستن عهد:مانند کسی است که یک روز از ماه رمضان را عمداً افطار کند؛ یعنی باید شصت روز روزه بگیرد یا شصت فقیر را غذا دهد.

(۱) منظور آن است که در چه شرایطی واجب است نذر ادا شود.

(۲) آنچه که نذر شده

(۳) شکستن نذر

(۴)  چیزی­که بر آن قسم خورده شده است.

منبرهفتم: نماز و ایمان به غیب

آیه: الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ وَیُقِیمُونَ الصَّلَاةَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنْفِقُونَ آن کسانی که به جهان غیب ایمان آرند و نماز به پا دارند و از هر چه روزیشان کردیم به فقیران انفاق کنند. آیه 3 سوره بقره

در آیه سوم سوره بقره، منظور از غیب، نماز و انفاق چیست؟«الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ وَ یُقِیمُونَ الصَّلَوةَ وَ مِمّا رَزَقْنَاهُمْ یُنفِقُونَ»؛ (پرهیزکاران) کسانى هستند که به غیب [آن چه از حس پوشیده و پنهان است‏] ایمان مى ‏آورند و نماز را بر پا مى‏ دارند و از تمام نعمت ها و مواهبى که به آنان روزى داده‏ ایم، انفاق مى ‏کنند.غیب: نهان، نهفته، هر آن چه از دیده یا از علم نهان است.غیب، در مقابل شهود است، و عبارت است از هر آن چه که از درک و حواس آدمی بیرون است، لذا اعم است از خداوند، وحی، قیامت.البته از آن جا که در آیه بعدی به وحی و قیامت اشاره شده «وَ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بما أُنزِلَ إِلَیْکَ وَ مَا أُنزِلَ مِن قَبْلِکَ وَ بِالاخِرَةِ هُمْ یُوقِنُون‏»(3)، روشن می شود که مراد از غیب در این آیه عبارت از ایمان به خداوند است.در روایتی آمده: "عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (ع) فِی قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ «هُدىً لِلْمُتَّقِینَ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ‏» قَالَ: مَنْ أَقَرَّ بِقِیَامِ الْقَائِمِ (ع) أَنَّهُ حَق‏"؛ از امام صادق (علیه السلام) در تفسیر این فراز از آیه شریفه آمده: یعنی کسی که اقرار و ایمان به قیام قائم (علیه السلام) داشته باشد و آن را حق بداند.نکته: این معنا در روایات متعدد آمده، ولى روشن است که این روایات همه از باب تطبیق کلى بر مصداق بارز آن هستند، بدون این که به آن مصداق محدود باشد.

روایات فوق در حقیقت مى‏ خواهد وسعت معنى ایمان به غیب و شمول آن را حتى نسبت به امام غائب (علیه السلام) مجسم کند، حتى مى‏ توان گفت ایمان به غیب‏ معنى وسیعى دارد که ممکن است با گذشت زمان حتى مصداق هاى تازه‏ اى پیدا کند.

ـ نماز، ارتباط با خدا:«یُقِیمُونَ الصَّلَوة»؛ صفت دیگر متقین بر پاداشتن نماز است که ارتباطى مستقیم با خداوند است و به وسیله آن انسان خاکى خود را با قدرت بى‏ پایان الهى متصل مى‏ کند و روح خود را پرورش مى‏ دهد، و همین ارتباط است که نمازگزار را در برابر گناهان بیمه مى ‏کند و او را از ارتکاب معاصى باز مى‏ دارد: «إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهى‏ عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ»لفظ «اقامه» هم ناظر بر کیفیت نماز است و هم ناظر بر کمیت آن. اقامه و برپاداشتن نماز وقتى محقق مى ‏شود که هم با شرایط و آداب مخصوص خود و به صورت نمازى کامل و از روى اخلاص و قصد قربت انجام گیرد، و هم شخص بر آن مداومت داشته باشد. در چنین صورتى است که نماز را اقامه کرده است.

تاکید بر مداومت بر نماز: «الَّذِینَ هُمْ عَلى‏ صَلاتِهِمْ دائِمُونَ»توصیه به محافظت بر نماز: «وَ الَّذِینَ هُمْ عَلى‏ صَلاتِهِمْ یُحافِظُونَ»نکوهش غفلت کنندگان از نماز: «فَوَیْلٌ لِلْمُصَلِّینَ الَّذِینَ هُمْ عَنْ صَلاتِهِمْ ساهُونَ»(

ـ انفاق، ارتباط با انسان ها:«وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ»قرآن نمى ‏گوید: "از اموالشان انفاق مى‏ کنند"، بلکه مى ‏گوید: "از آن چه به آن ها روزى دادیم انفاق می کنند"و به این ترتیب مساله "انفاق" را آن چنان تعمیم مى‏ دهد که تمام مواهب مادى و معنوى را در بر مى‏ گیرد.مردم پرهیزگار کسانی هستند که نه تنها از اموال خود، بلکه از علم و عقل و دانش و نیروهاى جسمانى و مقام و موقعیت اجتماعى خود، و خلاصه از تمام سرمایه‏ هاى خویش به آن ها که نیاز دارند مى‏ بخشند، بى آن که انتظار پاداشى داشته باشند.در حدیثى از امام صادق (علیه السلام) مى‏ خوانیم که در تفسیر جمله «وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ» فرمودند: " أَیْ مِمَّا عَلَّمْنَاهُمْ یَبُثُّون‏"، یعنی معنای آن این است از علوم و دانش هایى که به آنها تعلیم داده ‏ایم نشر مى‏ دهند، و به نیازمندان مى ‏آموزند.بدیهى است مفهوم این سخن آن نیست که انفاق مخصوص به علم است، بلکه چون غالبا نظرها در مساله انفاق متوجه انفاق مالى مى‏ شود، امام با ذکر این نوع انفاق معنوى مى‏ خواهد گستردگى مفهوم انفاق را روشن سازد.ضمنا از این جا به خوبى روشن مى ‏شود که انفاق در آیه مورد بحث خصوص زکات واجب، یا اعم از زکات واجب و مستحبّ نیست، بلکه معنى وسیعى دارد که هر گونه کمک بلاعوضى را در بر مى ‏گیرد.

ـ انفاق باعث گشایش و و سعت رزق:«وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ»، تعبیر جالبى است و مشتمل بر این نکته که آن چه شما انفاق و احسان مى‏ کنید، همه از نعمت هایى است که خداوند به شما داده است و در واقع شما امانتدار او هستید و اگر از آن چه دارید احسان کنید، در حقیقت مال خدا را در راه خدا انفاق کرده‏ اید.در این آیه سخن از انفاق از روزى است، ولى در آیه دیگرى حتى به کسانى که روزى آن ها به تنگ افتاده و دستشان خالى است نیز دستور انفاق داده شده است: «وَ مَنْ قُدِرَ عَلَیْهِ رِزْقُهُ فَلْیُنْفِقْ مِمَّا آتاهُ اللَّهُ»؛ و کسى که روزى او تنگ شده است، انفاق کند از آن چه خداوند به او داده است.(گویا انفاق در راه خدا خود باعث گشایش و وسعت در روزى است.

ـ استمرار در طریق ایمان و عمل‏:در آیات فوق در همه جا از فعل مضارع که معمولا براى استمرار است، استفاده شده: «یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ»، «یُقِیمُونَ الصَّلاةَ»، «یُنفِقُون‏» و «یُوقِنُون‏». این نشان مى‏ دهد پرهیزگاران و مؤمنان راستین کسانى هستند که در برنامه‏ هاى‏ خود، ثبات و استمرار دارند، فراز و نشیب زندگى در روح و فکر آن ها اثر نمى‏ گذارد و خللى در برنامه‏ هاى سازنده آن ها ایجاد نمى ‏کند.

  1. اساسى‏ ترین اصل در جهان‏ بینى الهى آن است که هستى، منحصر به محسوسات نیست. «یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ»
  2. بعد از اصل ایمان، مهم‏ترین اصل عملى، اقامه‏ ى نماز و انفاق است. «یُؤْمِنُونَ» «یُقِیمُونَ» «یُنْفِقُونَ»

در جامعه‏ الهى که حرکت و سیر الى اللَّه دارد، اضطراب‏ ها و ناهنجارى‏ هاى روحى و روانى و کمبودهاى معنوى، با نماز تقویت و درمان مى‏ یابد، و خلأهاى اقتصادى و نابسامانى‏ هاى ناشى از آن، با انفاق پر و مرتفع مى‏ گردد.)

  1. در انفاق نیز باید میانه‏ رو باشیم. «مِمَّا رَزَقْناهُمْ»

«ممّا»، (مِن ما) است و یکى از معانى «مِن» بعض است. یعنى بعضى از آن چه روزى کرده‏ ایم نه همه را انفاق مى‏ کنند.

  1. انفاق باید از مال حلال باشد، چون خداوند رزق هر کس را از حلال مقدّر مى‏ کند. «رَزَقْناهُمْ»
  2. با انفاق کردن مغرور نشویم. اگر باور کنیم که همه نعمت‏ ها از خداست، بهتر مى‏ توانیم قسمتى از آن را انفاق کنیم. «مِمَّا رَزَقْناهُمْ».

حدیث: قالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله: اَلصَّلاةُ مِنْ شَرایِعِ الدّینِ، وَفیها مَرْضاةُ الرَّبِّ عَزَّوَجَلَّ، فَهِىَ مِنْهاجُ الاَْنْبیاءِ. پیامبر گرامى صلى الله علیه و آله فرمود: نمـاز از آداب (اولیه) دیـن است، و آن مایه خـشنودى خدا، و راه و روش پـیامبران الهى است.

سیمای نماز: نماز در مسیحیت برای ارتباط با خداوند (پدر) یا دیگر اشخاص تثلیث (پسر یا روح القدس) برگزار می‌شود. در میان فرقه‌های مختلف مسیحی نماز به صورتهای مختلف گزارده می‌شود. نمازها می‌تواند به صورت جمعی (نیایش سرایی) باشد مانند مراسم عشای ربانی و یا به صورت فردی برگزار شود.

احکام نماز: "نماز" با گفتن "الله اکبر" آغاز می شود، گفتن "الله اکبر" در آغاز نماز به معنای جدایی از غیر خدا و پیوستن به اوست.اعلام بزرگی پروردگار و دوری جستن از تمام قدرتهای دروغین است.با این تکبیر به حریم نماز وارد می شویم و برخی کارها بر ما حرام می شود.

اقسام نماز: نمازهای مستحب: " نمازِ صبح،قبل از نماز،۲رکعت"    "نافلۀ نمازِ ظهر،قبل از نماز       ۸رکعت،   چهار نماز دو رکعتی""نافلۀ نمازِ عصر،قبل از نماز،۸رکعت چهار نماز دو رکعتی"نافلۀ نمازِ مغرب،بعد از نماز۴رکعت،دو نماز دو رکعتی""نافلۀ نمازِ عشاء،بعد از نماز۲رکعت،دو رکت نشسته (نماز وُتَیرِه)"

نافله در باب صلاة دارای دو قسم می‌باشد :

1- نافله رواتب روزانه

2- نافله غیر رواتب.

نافله رواتب روزانه: نافله‌های شبانه، در غیر روز جمعه سی‌وچهار رکعت می‌باشند؛ که هشت رکعت از آنها نافله ظهر و هشت رکعت نافله عصر و چهار رکعت نافله مغرب و دو رکعت نافله عشاء و یازده رکعت نافله شب و دو رکعت نافله صبح می‌باشد و چون دو رکعت نافله عشاء نشسته خوانده می‌شود یک رکعت حساب می‌شود. و در روز جمعه بر شانزده رکعت نافله ظهر و عصر چهار رکعت اضافه می‌شود.

از امام صادق علیه السلام به نقل از رسول خدا صلى الله علیه و آله درباره اهمیت نمازهاى مستحبى چنین آمده که خداوند مى فرماید: «ما تَحَبَّبَ الَىَّ عَبْدى بِشَىْ ءٍ احَبُّ الَىَّ مِمَّا افْتَرَضْتُهُ عَلَیْهِ، وَ انَّهُ لَیَتَحَبَّبُ الَىَّ بِالنَّافِلَةِ حَتَّى احِبَّهُ فَاذا احْبَبْتُهُ کُنْتُ سَمْعَهُ الَّذى یَسْمَعُ بِهِ وَ بَصَرَهُ الَّذى یَبْصُرُ بِهِ وَلِسانَهُ الَّذى یَنْطِقُ بِهِ وَ یَدَهُ الَّذى یَبْطِشُ بِها وَ رِجْلَهُ الَّتى یَمْشى بِها، اذا دَعانى اجِبْتُهُ وَ اذا سَأَلَنى اعْطَیْتُهُ».هیچ چیز همانند واجبات بنده را محبوب من نمى گرداند، گاهى بنده من به واسطه انجام نوافل به تدریج به من نزدیک مى شود تا آن جا که او را دوست مى دارم و وقتى او را دوست داشته باشم گوش شنوا، چشم بینا، زبان گویا، دست توانا و پاى رهوار او خواهم شد. هرگاه مرا بخواند اجابتش مى کنم و هرگاه حاجتى از من بخواهد، عطایش مى کنم.امام صادق علیه السلام به جا آوردن نوافل یومیه را از جمله نشانه هاى شیعه دانسته، مى فرماید: «شیعَتُنا... اصْحابُ الْاحْدى وَ خَمْسینَ رَکْعَةً فِى الْیَوْمِ وَ اللَّیْلَةِ[۷]؛ پیروان ما به جا آورندگان پنجاه و یک رکعت نماز در شبانه روز هستند» منظور از پنجاه و یک رکعت، هفده رکعت نماز واجب و سى و چهار رکعت نوافل یومیه است که عبارتند از:

نافله صبح: دو رکعت است که قبل از نماز صبح خوانده مى شود.

نافله ظهر: 8 رکعت (چهار نماز دو رکعتى) است که قبل از نماز ظهر خوانده مى شود.

نافله عصر: 8 رکعت (چهار نماز دو رکعتى) است که قبل از نماز عصر خوانده مى شود.

نافله مغرب: 4 رکعت (دو نماز دو رکعتى) است که بعد از نماز مغرب خوانده مى شود.

نافله عشاء: دو رکعت نماز نشسته است که بعد از نماز عشاء خوانده مى شود و یک رکعت محسوب مى شود.

نماز شب : یازده رکعت است

منبرهشتم: نماز از اوصاف ابرار

آیه:لَیْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَکُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ وَلَٰکِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الْآخِرِ وَالْمَلَائِکَةِ وَالْکِتَابِ وَالنَّبِیِّینَ وَآتَى الْمَالَ عَلَىٰ حُبِّهِ ذَوِی الْقُرْبَىٰ وَالْیَتَامَىٰ وَالْمَسَاکِینَ وَابْنَ السَّبِیلِ وَالسَّائِلِینَ وَفِی الرِّقَابِ وَأَقَامَ الصَّلَاةَ وَآتَى الزَّکَاةَ وَالْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذَا عَاهَدُوا ۖ وَالصَّابِرِینَ فِی الْبَأْسَاءِ وَالضَّرَّاءِ وَحِینَ الْبَأْسِ ۗ أُولَٰئِکَ الَّذِینَ صَدَقُوا ۖ وَأُولَٰئِکَ هُمُ الْمُتَّقُونَ نیکوکاری آن نیست که روی به جانب مشرق یا مغرب کنید (چه این چیز بی‌اثری است) لیکن نیکوکاری آن است که کسی به خدای عالم و روز قیامت و فرشتگان و کتاب آسمانی و پیغمبران ایمان آرد و دارایی خود را در راه دوستی خدا به خویشان و یتیمان و فقیران و در راه ماندگان و گدایان بدهد و در آزاد کردن بندگان صرف کند، و نماز به پا دارد و زکات مال (به مستحق) بدهد، و نیز نیکوکار آنانند که با هر که عهد بسته‌اند به موقع خود وفا کنند و در حال تنگدستی و سختی و هنگام کارزار صبور و شکیبا باشند. (کسانی که بدین اوصاف آراسته‌اند) آنها به حقیقت راستگویان و آنها به حقیقت پرهیزکارانند. آیه 177 سوره بقره

حدیث: قالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله: عَلَمُ الاِْسْلامِ الصَّلاةُ، فَمَنْ فَرَّغَ لَها قَلْبَهُ وَحافَظَ عَلَیْها بِحَدِّها وَوَقْتِها وَسُنَنِها فَهُوَ مَؤْمِنٌ. رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود: نــماز، پـرچم اســلام اسـت، مـؤمن واقـعى، کـسى اسـت کـه دل بـه آن دهـد و مـراقـب حــدود و آداب و وقــت آن بـاشد.

سیمای نماز: در سال‌های آغازین اسلام و در دوران دعوت مخفیانه، پیامبر اکرم به همراه امام علی و حضرت خدیجه نماز می‌خواندند ولی وجوب نمازهای پنجگانه (یومیه)، در شب معراج و حدود ۱۸ ماه پیش از هجرت به مدینه اتفاق افتاد. این نمازها همگی دو رکعتی بودند که در سال اول هجری هفت رکعت به آنها اضافه شده و شکل نهایی به خود گرفت.

احکام نماز: هنگامی که نماز را شروع می کنیم باید متوجه باشیم که چه نمازی را می خوانیم؛ مثلا نماز ظهر است یا عصر و آن را تنها برای اطاعت فرمان خداوند بجا آوریم که این همان "نیت" است و از اجزای اصلی نماز به شمار می آید.

اقسام نماز:نماز شب: نماز شب یازده رکعت است که از نیمه شب تا اذان صبح خوانده   می شود و ثواب بسیار دارد، بدین ترتیب:هشت رکعت (چهار نماز دو رکعتی) به نیت نافله شب.دو رکعت به نیت نماز شفع.یک رکعت به نیت نماز وتر.

چگونگی خواندن نماز شب:از مهم ترین نوافل یومیه است که خواندن آن فضیلت فراوانى دارد و یازده رکعت مى باشد و به صورت ذیل خوانده مى شود:چهار نماز دو رکعتى به نیت نافله شب.دو رکعت نماز «شفع» که مستحب است در رکعت اول بعد از سوره حمد، سوره ناس و در رکعت دوم بعد از حمد؛ سوره فلق خوانده شود.یک رکعت نماز «وتر» که بهتر است پس از حمد، سه مرتبه سوره اخلاص، یک بار سوره مبارکه «ناس» و یک بار سوره مبارکه «فلق» خوانده شود.در قنوت نماز «وتر» بهتر است براى چهل مؤمن طلب آمرزش شود و هفتار بار «استغفرالله ربى و اتوب الیه» و هفت بار «هذا مَقامُ الْعائِذِ بِکَ مِنَ النَّارِ» و سیصد مرتبه «العفو» گفته شود و در پایان این ذکر خوانده شود: «رَبِّ اغْفِرْلى وَارْحَمْنى وَتُبْ عَلَىَّ انَّکَ انْتَ التَّوابُ الْغَفُورُ الرَّحیمُ».

نماز شب از نمازهای مستحب می باشد. این نماز از یازده رکعت تشکیل شده است که به ترتیب زیر به سه بخش تقسیم شده و خوانده می شود:نیت: دو رکعت نماز شب می خوانم قُربة اِلی الله نماز شب

- در رکعت اول: یک بار سوره حمد + یک بار سوره قل هو الله احد + رکوع + سجده

- در رکعت دوم: یک بار سوره حمد + یک بار سوره قل هو الله احد + قنوت + رکوع + سجده + تشهد + سلام.

(نماز شبی که در قست بالا آمده است را چهار بار تکرار کنید که جمعاً هشت رکعت نماز شب می شود).

نماز شفع:نیت: دو رکعت نماز شَفْعْ می خوانم قُربة اِلی الله

- در رکعت اول:یک بار سوره حمد + یک بار سوره قل هو الله احد + یک بار سوره قل اعوذ برب الناس + رکوع + سجده.

- در رکعت دوم: یک بار سوره حمد + یک بار سوره قل هو الله احد + یک بار سوره قل اعوذ برب الفلق + قنوت + رکوع + سجده + تشهد + سلام.

نماز وتر:نیت: یک رکعت نماز وَتْر می خوانم قُربة اِلی الله

- در رکعت اول: یک بار سوره حمد + سه بار سوره قل هو الله احد + یک بار سوره قل اعوذ برب الفلق + یک بار سوره قل اعوذ برب الناس

- در قنوت: خواندن کامل قنوت + در حالیکه دستهایتان در حالت قنوت است، (با انگشتان دست راست یا با تسبیح) چهل بار بگویید ( اَللّهُمَّ اِغْفِر لِلْمومِنینَ وَ اَلْمومِناتْ وَ اَلْمُسلِمینَ وَ اَلْمُسلِماتْ )«خدایا ببخش جمیع مؤمنین مرد و مؤمنین زن را». و بعد از آن هفتاد بار بگویید ( اَسْتَغْفِرُ اللهَ رَبی وَ اَتُوبُ اِلَیه) «آمرزش می طلبم از خدایی که پروردگارم است و بسویش باز می گردم».

سپس هفت بار بگویید (هذا مَقامُ الْعائِذِ بِکَ مِنَ اَلْنار)«این است مقام کسی که از آتش قیامت به تو پناه می برد».

سپس سیصد مرتبه بگویید ( اَلْعَفو ) «ببخش». + و سپس یک بار بگویید ( رَبّ اغْفِرْلی وَ ارْحَمْنی وَ تُبْ عَلیََّ اِنَّکَ اَنْتَ التّوابُ اَلْغَفُورُ الرّحیم )

«پروردگارا ببخش مرا و رحم کن به من و توبه مرا بپذیر به راستی که تو، توبه پذیرنده، بخشنده و مهربانی». + رکوع + سجد + تشهد + سلام + (پایان نماز) + تسبیحات فاطمة زهرا (س)

(تسبیحات حضرت زهرا (سلام الله علیها): (34 مرتبه، الله اکبر، 33 مرتبه، الحمد لله و 33 مرتبه، سبحان الله) در حدیثی آمده:خواندن تسبیحات فاطمه زهرا (سلام الله علیها) از هزار رکعت نماز مستحب، نزد خداوند بهتر است).

امام صادق(ع)فرمود:نمازشب،صورت را زیبا،خلق را نیکو و انسان را خوشبو می گرداند، رزق را زیاد و قرض را ادا می کند، اندوه را برطرف می سازد و چشم را جلا می دهد

رسول خدا(ص)فرمود:نماز شب،وسیله ای است برای خوشنودی خدا و دوستی ملائکه.

امام صادق (ع ) فرمود:درخانه هایی که نماز شب، خوانده می شود و قرآن تلاوت می گردد، آن خانه ها نزد آسمانیان همچون ستاره ها درخشانند.

مسأله 1 - وقت نماز شب از نصف شب است تا طلوع فجر و افضل آن است که در ثلث سوم شب و نزدیک طلوع فجر خوانده شود.

مسأله 2- مستحب است نماز شب بلند خوانده شود تا اگر امکان دارد با شنیدن صدای کسی که مشغول خواندن نماز شب است دیگران نیز بلند شوند و نماز شب بخوانند و از این فیض عظمی و عظیم بهره مند شوند و از کاروان عابدان و زاهدان و سالکان، عقب نمانند، البته به شرط اینکه انسان احتمال دهد که با صدای بلند او کسانی بلند خواهند شد و مزاحم کسی نیست و موجب ریا و سمعه هم نباشد.

مسأله 3 - با اینکه افضل است نماز شب ایستاده خوانده شود، اما اگر برای کسی که مشکل است یا حال ایستاده خواندن را ندارد، می تواند نشسته بخواند. حتی نماز شب را در حال راه رفتن و داخل ماشین و... هم می شود خواند. چنانچه امام خمینی قدس سره در بازگشت از پاریس، نماز شبش را در هواپیما خواند و مرحوم تربتی هم نماز شبش را در حال مسافرت در حال راه رفتن می خواندند.

مسأله 4 - اگر چه دو رکعت نشسته به جای یک رکعت ایستاده است و کسی که نماز شب را نشسته می خواند لازم است دو برابر، حتی نماز وتر را دو تا یک رکعتی بخواند، اما الزامی هم در کار نیست؛ بلکه 11 رکعت نشسته بخواند قبول است. حتی اگر حال ندارد همه 11 رکعت را بخواند، دو رکعت شفع و یک رکعت وتر را بخواند و اگر برای این هم حال یا وقت ندارد، تنها یک رکعت وتر را بخواند.

مسأله 5 - اگر کسی از خواب بلند شد و دید تنها برای شفع و وتر وقت دارد نمی تواند همه 11 رکعت را شروع کند، اما اگر 4 رکعت از 11 رکعت را خواند، بعد فهمید هنگام طلوع فجر است می تواند بقیه نماز شب را بعد از طلوع فجر ادامه دهد، بعد نافله نماز صبح و خود نماز صبح را بخواند.

مسأله 6 - نماز شفع قنوت ندارد، اگر کسی می خواهد در نماز شفع قنوت بگیرد باید به قصد ثواب و رجاء قنوت بگیرد.

مسأله 7 - مسافر یا کسی که برایش سخت است بعد از نصف شب برای نماز شب بلند شود، می تواند در اول شب آن را انجام دهد.

مسأله 8 - کسی که نماز شب را طلوع فجر صادق نخوانده باشد می تواند بعد از نماز صبح تا بعد از طلوع آفتاب قضای آن را به جا آورد و این اهمیتِ بیش از حدِّ نماز شب را می رساند.

مسأله 9 - همه نمازهای مستحبی، دو رکعتی خوانده می شود، غیر از نماز وتر، که یک رکعتی است.

مسأله 10 - وقت نافله صبح هم به اندازه 11 رکعت نماز شب از نصف گذشته است تا از طلوع آفتاب و حمره مشرقیه به اندازه ادای نماز صبح وقت باقی مانده باشد، اما بهتر است قبل از طلوع فجر اول خوانده نشود، بلکه بعد از طلوع فجر صادق و قبل از نماز صبح بخواند و به دنبال آن، نماز صبح را بخواند.

منبرنهم: نماز مصداق کامل ایمان

آیه: وَکَذَٰلِکَ جَعَلْنَاکُمْ أُمَّةً وَسَطًا لِتَکُونُوا شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ وَیَکُونَ الرَّسُولُ عَلَیْکُمْ شَهِیدًا ۗ وَمَا جَعَلْنَا الْقِبْلَةَ الَّتِی کُنْتَ عَلَیْهَا إِلَّا لِنَعْلَمَ مَنْ یَتَّبِعُ الرَّسُولَ مِمَّنْ یَنْقَلِبُ عَلَىٰ عَقِبَیْهِ ۚ وَإِنْ کَانَتْ لَکَبِیرَةً إِلَّا عَلَى الَّذِینَ هَدَى اللَّهُ ۗ وَمَا کَانَ اللَّهُ لِیُضِیعَ إِیمَانَکُمْ ۚ إِنَّ اللَّهَ بِالنَّاسِ لَرَءُوفٌ رَحِیمٌ و ما همچنان شما (مسلمین) را به آیین اسلام هدایت کردیم و به سیرت نیکو بیاراستیم تا گواه مردم باشید و پیغمبر نیز گواه شما باشد (تا شما از وی بیاموزید). و (ای پیغمبر) ما قبله‌ای را که بر آن بودی تغییر ندادیم مگر برای اینکه بیازماییم و جدا سازیم گروهی را که از پیغمبر خدا پیروی می‌کنند از آنان که عقبگرد کنند و (به مخالفت او برخیزند)، و این تغییر قبله بسی بزرگ نمود جز در نظر هدایت یافتگان خدا. و خداوند اجر پایداری شما را در راه ایمان تباه نگرداند که خدا به خلق مشفق و مهربان است. آیه 143 سوره بقره

حدیث: قالَ الصّادِقُ علیه السلام: اِنَّ مَلَکَ الْمَوْتِ یَدْفَعُ الشَّیْطانَ عَنِ الْمُحافِظِ عَلَى الصَّلاةِ وَیُلَقِّنُهُ شَهادَةَ اَنْ لا اِلهَ اِلاَّ اللّهُ، وَاَنَّ مُحَمَّدا رَسُولُ اللّهِ فى تِلْکَ الْحالَةِ الْعَظیمَةِ. امام صادق علیه السلام فرمود: فرشته مرگ، شیطان را از کسى که مراقب نماز است دور مى کند، و شهادت بر وحدانیّت خدا، و رسالت پیامبر را در هنگام هولناک مرگ به او تلقین مى کند.

سیمای نماز: نماز (واژه‌ای فارسی و معادل کلمه عربی «صَلاة») عملی عبادی است که پنج بار در اوقات معینی از شبانه‌روز واجب است. در این عبادت، نمازگزار رو به قبله می‌ایستد و ذکرهای ویژه‌ای را می‌خواند و اعمال ویژه‌ای را مانند رکوع و سجده به جا می‌آورد. نماز به دو شکل فردی (فُرادا) و جماعت خوانده می‌شود.نماز، نخستین عبادتی است که بر پیامبر(ص) و پیروانش در مکه واجب شد و یکی از عبادات اصلی مسلمانان است که در قرآن و متون دینی درباره آن بسیار تأکید شده و از آن با تعبیراتی مانند «ستون دین» و «شرط قبولی سایر اعمال» یاد شده است.علاوه بر نمازهای واجب روزانه، نمازهای مستحبی فراوانی نیز وجود دارد که در روایات، برای آنها آثار و پاداش‌های فراوانی در دنیا و آخرت بیان شده است. مهم‌ترین این نمازها، نماز شب و نافله‌های نمازهای واجب است.

احکام نماز:  از آغاز تا پایان نماز باید از این کارها که نماز را باطل می کند بپرهیزیم:- خوردن و آشامیدن.- روی از قبله برگرداندن.- سخن گفتن.- خندیدن.- گریستن.- بهم زدن صورت نماز. مثل راه رفتن.- کم یا زیاد کردن اجزای اصلی نماز؛ مانند رکوع.هنگام گفتن "الله اکبر" مستحب است، دستها را تا مقابل گوشها بالا ببریم.

اقسام نماز:نماز عیدین: طریقه خواندن نماز عید فطر:وقت نماز عید فطر از اوّل آفتاب است تا ظهر، ولی مستحبّ است نماز عید قربان را بعد از بلند شدن آفتاب بخواند و در عید فطر مستحبّ است بعد از بلند شدن آفتاب افطار کند و زکات فطره را بدهد و بعد نماز عید را بجا آورد.نماز عید فطر دو رکعت است، در رکعت اوّل بعد از خواندن حمد و سوره باید پنج تکبیر بگوید و بعد از هر تکبیر یک قنوت بخواند و بعد از قنوت پنجم تکبیر دیگری بگوید و به رکوع رود، بعد دو سجده به جا آورد و برخیزد و در رکعت دوم چهار تکبیر بگوید و بعد از هر تکبیر قنوت بخواند و تکبیر پنجم را بگوید و به رکوع رود و بعد از رکوع دو سجده به جا آورد و تشهّد بخواند و سلام گوید.در قنوت این نماز هر دعایی کافی است، ولی مناسب است این دعا را به قصد ثواب بخواند:«اَللّهُمَّ اَهْلَ الْکبْرِیاءِ وَ الْعَظِمَة وَ اَهْلَ الْجُودِ وَ الْجَبَرُوتِ وَ اَهْلَ الْعَفْوِ وَ الرَّحْمَةِ وَ اَهْلَ التَّقْوی وَالْمَغْفِرَةِ اَسْئَلُک بِحَقِّ هذَا الْیَوْمِ الَّذِی جَعَلْتَهُ لِلْمُسْلِمینَ عیداً وَ لِمحَمَّد صَلَّی اللّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ ذُخْراً وَ شَرَفاً وَ کرامَةً وَ مَزیداً اَنْ تُصَلِّی عَلی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ اَنْ تُدْخِلَنِی فی کلِّ خَیْر اَدْخَلْتَفیهِ مُحَمَّداً وَ آلَ مُحَمَّد وَ اَنْ تُخْرِجَنی مِنْ کلِّ سُوء اَخْرَجْتَ مِنْهُ مُحَمَّداً وَ آلَ مُحَمَّد صَلَواتُک عَلَیْهِ وَ عَلَیْهِمْ اَللّهُمَّ اِنّی اَسْئَلُک خَیْرَ ما سَئَلَک بِهِ عِبادُک الصّالِحُونَ وَ اَعُوذُ بِک مِمّا اسْتَعاذَ مِنْهُ عِبادُک الْمـُخْلَصُونَ».

مستحبّ است در نماز عید فطر امور زیر را به امید ثواب پروردگار رعایت کند:

1ـ قرائت نماز عید را بلند بخواند.

2ـ بعد از نماز دو خطبه بخواند مانند خطبه های نماز جمعه با این تفاوت که در نماز جمعه قبل از نماز و در نماز عید بعد از نماز خوانده می شود (و این خطبه در صورتی است که نماز را با جماعت بخواند).

3ـ در این نماز سوره مخصوص شرط نیست، ولی بهتر است در رکعت اوّل سوره «سَبِّحِ اسْمِ رَبِّک الاْعْلی» و در رکعت دوم سوره «وَ الشَّمْس» بخواند.

4ـ در روز عید فطر قبل از نماز عید با خرما افطار کند .

5ـ پیش از نماز عید غسل کند و دعاهایی که قبل از نماز و بعد از آن در کتب دعا آمده بخواند.

6ـ در نماز عید بر زمین سجده کند و در موقع گفتن تکبیرها دستها را بلند کند.

7ـ بعد از نماز مغرب و عشا در شب عید فطر و بعد از نماز صبح و ظهر و عصر روز عید و نیز بعد از نماز عید فطر این تکبیرها را بگوید: «اَللّهُ اَکبَرُ، اَللّهُ اَکبَرُ، لا إلهَ إلاّ اللّهُ وَ اَللّهُ اَکبَرُ، اللّهُ اَکبَرُ وَ لِلّهِ الْحَمْدُ، اَللّهُ اَکبَرُ عَلی ما هَدانا».

طریقه خواندن نماز عید قربان:نماز عید قربان مانند نماز صبح دو رکعت است، که در رکعت اول بعد از‏‎‎‏خواندن حمد و سوره، باید پنج تکبیر گفته شود، و بعد از هر تکبیر یک قنوت خواند و‏‎‎‏ب عد از قنوت پنجم تکبیر دیگری بگوید و به رکوع رود و دو سجده به جا آورد و ‏‎‎‏برخیزد و در رکعت دوم چهار تکبیر بگوید و بعد از هر تکبیر قنوت بخواند و تکبیر‏ ‎‎‏پنجم را بگوید و به رکوع رود و بعد از رکوع دو سجده کند و تشهد بخواند و نماز را‏‎‎‏سلام دهد.‏ در ادامه لازم به توضیح است نماز عید سوره مخصوصى ندارد، ولى بهتر است که در رکعت اول آن سوره "شمس" و در رکعت دوم سوره "غاشیه" را بخوانند، یا در رکعت اول سوره "سبح اسم" و در رکعت دوم سوره "شمس" قرائت شود.

در قنوت نماز عید قربان هر دعا و ذکری بخوانند کافی‏‎‎‏است ولی بهتر است این دعا را به قصد امید ثواب بخوانند چرا که جملاتی که در این دعا آمده، جامع‏ترین درخواستى است که ‏می‏توان از خدا طلبید:‏اللهمَّ اَهلَ الکِبرِیاءِ وَ العَظَمَةِ وَ اَهلَ الجُودِ وَ الجَبَروتِ وَ اَهلَ العَفوِ وَ الرَّحمَةِ وَ‏‎‎‏اَهلَ التَّقوی وَ المَغفِرَةِ اَسالُکَ بِحَقِّ هذَا الیَومِ الَّذِی جَعَلتَهُ لِلمُسلِمینَ عیداً وَ لِمُحَمَّدٍ‏‎‎‏صَلَّی الله عَلَیهِ وَ آلِهِ ذُخراً وَ شَرَفاً وَ کَرامَةً وَ مَزیداً اَن تُصَلِّیَ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ‏‎‎‏وَ اَن تُدخِلَنی فی کُلِّ خَیرٍ اَدخَلتَ فیهِ مُحَمَّداً وَ آلَ مُحَمَّدٍ وَ اَن تُخرِجَنِی مِن کُلِّ سُوءٍ‏‎‎‏اَخرَجتَ مِنهُ مُحَمَّداً وَ آلَ مُحَمَّدٍ صَلَواتُکَ عَلَیهِ وَ عَلَیهِم اَللهمَّ اِنّی اَساَلُکَ خَیرَ مَا‏‎‎‏سَالَکَ بِهِ عِبادُکَ الصَّالِحُونَ وَ اَعُوذُبِکَ مِمَّا استَعاذَ مِنهُ عِبادُکَ المُخلَصُونَ.‏خدایا، در هر خیرى که محمد و آل محمد را در این روز، وارد ساختى، مرا نیز داخل گردان‏ و از هر بدى که محمد و آل محمد را در این روز، بیرون ساختى، مرا نیز خارج گردان.خدایا… من از تو بهترین چیزها را می‏طلبم که بندگان صالح تو، از تو خواسته‏ اند.و به تو پناه می‏برم از هر بدى که بندگان مخلصت، از آن به تو پناهنده‏ شده ‏اند.

وقت نماز از هنگامی‌که خورشید باندازه سه متر ارتفاع دارد تا زوال خورشید می‌باشد. و در روایات آمده است که پیامیر (ص)، نماز عید را وقتی می‌خواند که خورشید باندازه یک "رمح‌" بالا آمده بود و در حدیث آمده است که تعجیل در نماز عید قربان سنت است تا وقت برای قربانی‌کردن فراخ باشد.برای خواندن هر نمازی از جمله نماز عید قربان، مستحبات و آدابی وارد شده است که در ادامه به شرح آن پرداخته ایم.

برگزاری نماز عید در فضای باز و خواندن دو رکعت نماز مستحبی پیش از رفتن به مصلی (محل برگزاری نماز) مستحب است.

رفتن به سوی نماز به هیئت رسول خدا (ص) و أمیرالمؤمنین (ع)؛ یعنی انجام غسل، بر سر بستن عمامه سفید، پوشیدن لباس تمیز و خوشبو بودن است.

مستحب است نماز عید قربان را بعد از بلند شدن آفتاب بخوانند

مستحب است در نماز عید بر زمین سجده کنند، و در حال گفتن تکبیرها دست‌ها را بلند کنند، و حمد و سوره را بلند بخوانند، چه امام باشد چه منفرد.

مستحب است انسان در عید قربان بعد از ده نماز، که اوّل آنها نماز ظهر روز عید، و آخر آنها نماز صبح روز دوازدهم است، تکبیرهایی را که در مسأله پیش گفته شد بگوید، و بعد از آن بگوید: «الله اَکبَرُ عَلی ما رَزَقَنا مِنْ بَهِیمَةِ الاَنْعامِ، وَالحَمْدُ لله عَلی ما اَبْلانا». ولی اگر عید قربان را در منی باشد مستحب است بعد از پانزده نماز، که اوّل آنها نماز ظهر روز عید، و آخر آنها نماز صبح روز سیزدهم ذی‌حجه است، این تکبیرها را بگوید.

اگر نمازگزار در نماز عید موقعی برسد که امام در رکوع است، می‌تواند نیت کند و تکبیر اوّل نماز را بگوید و به رکوع رود.

"اجوبه الاستفتائات"

س 633: به نظر جنابعالی، نماز عید فطر و قربان و نماز جمعه، از کدام نوع از واجبات ‏است؟ج: در عصر حاضر نماز عید فطر و قربان واجب نیست، بلکه مستحب است، ولى نماز جمعه واجب تخییرى است.

س 634: آیا کم و زیاد کردن قنوت‏های نماز عید باعث بطلان آن می‏شود؟ج: اگر مراد از کم و زیاد نمودن، کوتاه یا طولانى خواندن قنوت‏ها است این کار موجب بطلان نمى‏شود و اگر مراد کم یا زیاد نمودن تعداد آنها است، باید نماز را همان طور که در کتب فقهى بیان شده، بجا آورد.

س 635: در گذشته معمول بودکه هر امام جماعتی نماز عید فطر را در مسجد خودش اقامه می‏کرد، آیا در حال حاضر اقامه نماز عید فطر و قربان توسط ائمه جماعات جایز است؟ج: جایز است نمایندگان ولى فقیه که از طرف وى مجاز در اقامه نماز عید هستند و همچنین ائمه جمعه منصوب از طرف او نماز عید را در عصر حاضر به‌صورت جماعت اقامه نمایند، ولى احوط این است که غیر آنان آن را فرادى بخوانند و به جماعت خواندن آن به قصد رجاء نه به قصد ورود، اشکال ندارد. بله، اگر مصلحت اقتضا کند که یک نماز عید در شهر برگزار شود، بهتر است که غیر از امام جمعه منصوب از طرف ولى فقیه، کسى متصدى اقامه آن نشود.

س 636: آیا نماز عید فطر قضا دارد؟ج: قضا ندارد.

س 637: آیا نماز عید فطر اقامه دارد؟ج: اقامه ندارد.

س 638: اگر امام جماعت برای نماز عید فطر، اقامه به جا آورد، نماز او و سایر نمازگزاران چه حکمی دارد؟ج: به صحّت‏ نماز عید امام جماعت و مأمومین ضررى نمى‏رساند.

س: آیا در حال حاضر و بسط ید ولى فقیه، اقامه نماز عید فطر و قربان فقط توسط ولى فقیه و نمایندگان وى که مجاز به اقامه هستند باید انجام شود یا این‌ که ائمه جماعات هم در مساجد و جاهاى دیگر مى‌توانند اقامه نمایند؟ج) اقامه نماز عید براى‌ غیر منصوبان از طرف ولى فقیه به قصد رجا، نه به قصد ورود، اشکال ندارد ولى اگر مصلحت اقتضا کند که یک نماز عید در شهر برگزار شود، بهتر است که غیر از منصوب از طرف ولى فقیه کسى متصدّى اقامه‌ى آن نشود.

س: اگر کسى به رکعت دوم نماز عید فطر یا قربان و رکعت دوم نماز جمعه برسد چه وظیفه‌اى دارد؟ج) باقى نماز را خودش بجا آورد.

س: اگر شخصى در تعداد قنوت‌هاى نمازهاى عید سعید فطر و قربان شک کند که آیا پنج قنوت خوانده یا چهار قنوت، نمازش چه حکمى دارد؟ج) اگر از محل آن تجاوز نکرده، بنا را بر اقلّ بگذارد.

منبردهم: خشوع در نماز از صفات مؤمنان

آیه: قَد أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ1الَّذینَ هُمْ فی‏ صَلاتِهِمْ خاشِعُونَ به راستى که مؤمنان به سعادت دست یافتند، آنان که در نمازشان فروتن اند،سوره مومنون ایات اول و دوم

نماز هنگامى مى‌تواند اثر واقعى خود را ببخشد که توأم با خشوع باشد.عواملى مى‌تواند در نرم شدن قلب انسان و پیدا شدن خشوع در آن مۆثر باشد. این عوامل به قرار زیر می باشند:

  1. مبارزه با خودپرستی:حقیقت عبادت این است که انسان در مقابل معبود حقیقى، همه چیز خود را تسلیم کند. اشکال بزرگ و مانع اساسى تکامل بسیارى از ما این است که ما در مقابل خدا، براى خودمان نوعى «ربوبیت» و «صاحب اختیارى» قایل هستیم. ما فکر مى‌کنیم خودمان کسى هستیم ؛ما در مقابل خداوند براى خود خواسته ها و اراده هایى قایلیم و حتى بسیارى از اوقات خواسته و اراده خود را بر خواست و اراده خداى متعال ترجیح مى‌دهیم: «أفَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ»؛ پس آیا دیدى کسى را که هوس خویش را معبود خود قرار داده است؟صرف نظر از تعدادى بسیار محدود و انگشت شمار، مرتبه‌اى از «هواپرستى» در همه ما وجود دارد: «وَ ما یُۆْمِنُ أَکْثَرُهُمْ بِاللّهِ إِلاّ وَ هُمْ مُشِْکُونَ»؛ و بیشترشان به خدا ایمان نمى‌آورند جز این‌که [با او چیزى را]شریک گیرند. در اکثر مردم شائبه‌اى از شرک وجود دارد و «خداپرستى» با «خودپرستى» همراه است.به هر حال، براى رسیدن به مقصد و نمازى که انسان را به معراج ببرد، راهى جز فرو شکستن وجود ندارد: «قَدْ أَفْلَحَ الْمُۆْمِنُونَ. الَّذِینَ هُمْ فِی صَلاتِهِمْ خاشِعُونَ» به راستى که مۆمنان رستگار شدند؛ همانان که در نمازشان فروشکسته‌اند.بین فرو شکستن در مقابل خدا و فرو شکستن در پیش مردم یک تفاوت وجود دارد. فرو شکستن در مقابل مردم رنج آور است و انسان از آن عذاب مى‌کشد و برایش سخت است، اما وقتى این حالت در برابر خداوند به انسان دست مى‌دهد، انسان لذت مى‌برد! برخى از بزرگان مى‌فرمودند، لذتى که انسان از این حالت در مقابل خدا پیدا مى‌کند و اشکش به جهت خشوع در برابر خداوند جارى مى‌شود، از همه لذت هایى که در دنیا وجود دارد بیشتر است، به طورى که آرزو مى‌کند‌اى کاش هیچ چیز دیگرى جز همین حال نبود و همیشه این حال برایش باقى مى‌ماند!حقیقت عبادت این است که انسان در مقابل معبود حقیقى، همه چیز خود را تسلیم کند. اشکال بزرگ و مانع اساسى تکامل بسیارى از ما این است که ما در مقابل خدا، براى خودمان نوعى «ربوبیت» و «صاحب اختیارى» قایل هستیم
  2. توجه به عظمت الهى و حقارت و ناچیزى خویش:اگر ما به هنگام نماز حضور خدا را دست کم در حد یک انسان معمولى هم احساس کنیم، نمازمان با آنچه که فعلا هست بسیار متفاوت خواهد شد؛ چه رسد به این‌که حضور خدا را با مقام خدایى‌اش احساس کنیم! اگر همین مقدار هم خدا را باور کنیم حضور قلبمان بیشتر خواهد شد.در اثر تمرین و توجه به این امر، حالت خُردى و حقارت در مقابل پروردگار به انسان دست مى‌دهد و در مقابل عظمت الهى خود را ناچیز و کوچک یافته، کرنش مى‌کند.جالب است که نماز هم با اشاره به همین مسأله، یعنى عظمت خداى متعال، شروع مى‌شود. ابتداى نماز باید «الله اکبر» بگوییم؛ یعنى باید به بزرگى و عظمت خداوند توجه و اعتراف کنیم. و باز جالب است که این ذکر بارها در طول نماز و حتى پس از پایان نماز و در تعقیبات آن تکرار مى‌شود. به هنگام رفتن به رکوع و سجده و هم چنین سر برداشتن از آنها، در تسبیحات اربعه در رکعت سوم و چهارم، در تسبیحات حضرت زهرا (علیها السلام) پس از پایان نماز و در موارد متعدد دیگر، با ذکر «الله اکبر» به عظمت و بزرگى خداوند توجه داده مى‌شود. آن کسى که انسان را خلق کرده و نماز را بدین صورت تشریع کرده، بهتر مى‌دانسته که انسان چگونه باید تربیت شود و توجه و تکرار چه مفاهیمى براى انسان بیشتر ضرورت دارد.
  3. توجه به زشت کارى خود در برابر پروردگار:خداى متعال نظام هستى را طورى قرار داده که در آن، ارتکاب گناه آثارى سوء در پى دارد. خداوند در روز قیامت انسان را زنده مى‌کند و اگر فرد با ارتکاب گناه مستحق عقاب گردیده باشد او را به جهنم مى‌برد و عذاب مى‌کند. بنابراین خداوند موجودى وحشتناک و ترسناک نیست، بلکه آنچه ترسناک است اعمال و رفتارهاى سوء خود ما است که ممکن است بر اساس نظامى که خداوند مقرر فرموده، ما را به سوى جهنم و عذاب الهى سوق دهد. یکى از راه هاى پیدا کردن خشوع در نماز، رسیدن به حالت «خوف از خدا» است.انسان با در نظر گرفتن این‌که در مقابل چه شخصیت مهربان و بزرگوارى بى حرمتى کرده و دست به زشت کارى و پلیدى زده است، احساس شرمندگى نموده حیایى فوق العاده مى‌کند و در مقابل خداوند سرافکنده و فروشکسته مى‌گردد.
  4. توجه به «صفات جمال» الهى:انسان هر قدر که کسى را بیشتر دوست داشته باشد، سعى مى‌کند خود را بیشتر به او نزدیک کند. در مورد خداى متعال نیز، هر چقدر محبت خدا در دل انسان بیشتر باشد، شوق نزدیکى و ارتباط و اتصال با او نیز در انسان بیشتر خواهد بود. و محبت خدا، در نتیجه معرفت نسبت به صفات جمالیه الهى و توجه به آنها پیدا مى‌شود. شوق لقاى الهى در دل کسانى بیشتر است که صفات جمالیه الهى را بیشتر و بهتر شناخته‌اند و محبت خدا در دلشان بیشتر است.

اگر چنین حالتى تا حدودى در انسان حاصل شده باشد، از آن جا که نماز را لحظه فوز به لقا و دیدار محبوب مى‌یابد، از این رو آتش شوق وصال در دلش زبانه مى‌کشد و هنگامى که در نماز به وصال معشوق و محبوب خود مى‌رسد در مقابل او احساس خاکسارى و فروشکستگى مى‌کند.از دیگر چیزهایى که مى‌تواند به حضور قلبِ بیشترِ ما در نماز کمک کند و در روایات هم به آن اشاره شده است، توجه به این نکته است که احتمال دارد این نماز آخرین نمازى باشد که مى‌خوانیم! در روایتى، پیامبر اکرم (صلى الله علیه وآله) در ضمن نصایحى به یکى از اصحاب به نام «ابوایوب خالد بن زید»، یکى از مطالبى که اشاره فرموده‌اند همین مطلب است: «فَصَلِّها صَلاةَ مَوَدِّع»؛ یعنى به هنگام نماز طورى نماز بخوان که گویا این آخرین نمازى است که مى‌خوانى؛ نماز خداحافظى تو است پیدایش اصل این حالت و نیز درجه شدت و ضعف آن، بستگى دارد به این‌که انسان تا چه حد شوق لقاى الهى را داشته باشد. شوق لقاى الهى نیز تابع میزان محبت انسان نسبت به خداى متعال است. محبت نیز تابعى از میزان معرفت انسان نسبت به صفات جمالیه الهى است. بر این اساس، گرچه انسان در حین نماز محبوبش را به چشم سر نمى‌بیند، اما آتش شوق وصال و گرمى لحظه دیدار معنوى تمام وجودش را فرا مى‌گیرد.

  1. آخرین نماز:از دیگر چیزهایى که مى‌تواند به حضور قلبِ بیشترِ ما در نماز کمک کند و در روایات هم به آن اشاره شده است، توجه به این نکته است که احتمال دارد این نماز آخرین نمازى باشد که مى‌خوانیم! در روایتى، پیامبر اکرم (صلى الله علیه وآله) در ضمن نصایحى به یکى از اصحاب به نام «ابوایوب خالد بن زید»، یکى از مطالبى که اشاره فرموده‌اند همین مطلب است: «فَصَلِّها صَلاةَ مَوَدِّع» یعنى به هنگام نماز طورى نماز بخوان که گویا این آخرین نمازى است که مى‌خوانى؛ نماز خداحافظى تو است.در هر حال، راه هاى متعددى براى خروج از غفلت و توجه به خداى متعال وجود دارد. همه این راه ها متوقف بر نوعى معرفت و شناخت است. اگر بخواهیم در حال نماز خشوع داشته باشیم و متوجه ذات اقدس متعال گردیم، باید از پیش، این معرفت ها را کسب کنیم و آنها را پیوسته وجهه نظر خود قرار دهیم. به ویژه بایستى دقایقى قبل از نماز، به معارفى که از پیش کسب کرده‌ایم. توجهى خاص بنماییم؛ این کار در ایجاد خشوع در حین نماز، بسیار مۆثر است.بارالها ما را از خواب غفلت بیدار کرده، به سوى خود متوجه نما و قلب و دل ما را نسبت به خود خاشع گردان و نمازهاى ما را «نماز خاشعان» قرار ده؛ آمین. و آخر دعوانا أن الحمدللّه رب العالمین.

حدیث: قالَ الْباقِرُ علیه السلام: اِنّا نَأْمُرُ صِبْیانَنا بِالصَّلاةِ اِذا کانُوا بَنى خَمْسَ سِنینَ، فَمُرُوا صِبْیانَکُمْ بِالصَّلاةِ اِذا کانُوا بَنى سَبْعَ سِنینَ. امام باقر علیه السلام فرمود: هنگامى که فرزندان ما پنج ساله شدند دستور مى دهیم نماز بخوانند، پس شما هم وقتى فرزندانتان به هفت سالگى رسیدند آنها را به نماز دستور دهید.

سیمای نماز: نماز تقویت کنندۀ روح بندگی است. حتی اگر انسان در نماز حضور قلب نداشته باشد، همین که برای اطاعت فرمان الهی آن‌گونه که او می‌خواهد نه آنگونه که خود می‌خواهد عبادت او را انجام می‌دهد بندگی خود را نشان می‌دهد. می‌توان حمد و ثنای الهی را به زبان مادری و غیر از نماز هم انجام داد ولی اینگونه عبادات گرچه پاداش داشته و عامل نزدیکی بنده به خداست ولی از روح بندگی و اطاعت و تسلیم دربرابر خداوند، آنگونه که او می‌خواهد خالی است.نماز وسیلۀ شستشوی از گناهان و مغفرت و آمرزش الهی است. همانطور که انسان لازم است دست و بدن خود را بشوید لازم است روح و جان خود را نیز از آلودگیهای غفلت که خواسته یا ناخواسته بر قلب عارض می‌شود پاک گرداند.نماز سدی در برابر گناهان آینده است، چرا که روح ایمان را در انسان تقویت می‌کند. در احادیث متعدد، افراد گناهکاری مثال زده شده‌اند که هم اهل معصیت بودند و هم اهل نماز، پیشوایان معصوم نماز آنها را مایۀ اصلاح و توبۀ آنها در آینده معرفی کردند.نماز، غفلت زداست، بزرگترین مانع بندگی، فراموشی هدف آفرینش و زندگی دنیاست، نماز که در فواصل مختلف، و در هر شبانه روز چندین بار انجام می‌شود، به انسان هشدار می‌دهد و موقعیت او را در جهان به او گوشزد می‌کند.

احکام نماز: پس از گفتن "الله اکبر" سوره حمد را می خوانیم:بسم الله الرحمن الرحیم(الْحَمْدُ للّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ  الرَّحْمـنِ الرَّحِیمِ  مَالِکِ یَوْمِ الدِّینِ إِیَّاکَ نَعْبُدُ وإِیَّاکَ نَسْتَعِینُ اهدِنَــــا الصِّرَاطَالمُستَقِیمَ صِرَاطَ الَّذِینَ أَنعَمتَ عَلَیهِمْ غَیرِ المَغضُوبِ عَلَیهِمْ وَلاَ الضَّالِّین 

اقسام نماز:نماز اول ماه: طریقه خواندن نماز اول ماه قمری - دعای اول ماه:نماز اول ماه قمری دو رکعت بوده، در رکعت اول پس از خواندن سوره حمد، سى مرتبه سوره توحید و در رکعت دوم بعد از حمد، سى مرتبه سوره قدر خوانده شود.در کتب دینی از جمله کتاب مفاتیح الجنان اعمالی را برای آغاز هر ماه قمری ذکر نموده اند و انجام آن را مستحب موکد دانسته اند. در ادامه این مطلب با طریقه خواندن نماز اول ماه و سایر اعمال روز اول ماه آشنا شوید.نماز اول ماه همانند سایر نمازهای مستحبی دو رکعت است. در رکعت اول پس از خواندن سوره حمد سى مرتبه سوره توحید و در رکعت دوم بعد از قرائت سوره حمد، سى مرتبه سوره قدر خوانده شود و در بعضی روایات و به سند معتبر از حضرت امام محمّد تقى منقول است که، بهتر است پس از اتمام نماز، صدقه داده شود به آنچه برای فرد میسّر است و دعای اول ماه را بخواند که چون چنین کند، سلامتى اش را در آن ماه از خدا خریده است.

وقت خواندن نماز اول ماه، از اوّل طلوع فجر که اوّل روز شرعى می‏باشد، تا پایان غروب همان روز است.

دعای اول ماه قمری:بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ وَ مَا مِنْ دَابَّةٍ فِی الْأَرْضِ إِلا عَلَى اللَّهِ رِزْقُهَا وَ یَعْلَمُ مُسْتَقَرَّهَا وَ مُسْتَوْدَعَهَا کُلٌّ فِی کِتَابٍ مُبِینٍ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم وَ إِنْ یَمْسَسْکَ اللَّهُ بِضُرٍّ فَلا کَاشِفَ لَهُ إِلا هُوَ وَ إِنْ یُرِدْکَ بِخَیْرٍ فَلا رَادَّ لِفَضْلِهِ یُصِیبُ بِهِ مَنْ یَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ سَیَجْعَلُ اللَّهُ بَعْدَ عُسْرٍ یُسْرا مَا شَاءَ اللَّهُ لا قُوَّةَ إِلا بِاللَّهِ حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَکِیلُ وَ أُفَوِّضُ أَمْرِی إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِیرٌ بِالْعِبَادِلا إِلَهَ إِلا أَنْتَ سُبْحَانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمِینَ رَبِّ إِنِّی لِمَا أَنْزَلْتَ إِلَیَّ مِنْ خَیْرٍ فَقِیرٌ رَبِّ لا تَذَرْنِی فَرْدا وَ أَنْتَ خَیْرُ الْوَارِثِینَ به نام خدا که رحمتش بسیار و مهربانی اش همیشگى است،هیچ جنبنده اى در زمین نیست، مگر اینکه روزى او بر خدا است و قرارگاه و امانگاهش را خدا میداند، همه اینها در کتابى روشن است.به نام خدا که رحمتش بسیار و مهربانی اش همیشگى است،اگر خدا به تو زیانى رساند، جز او کسى برطرف کننده آن نیست، و اگر خیرى را براى تو بخواهد، فضل او را بازگرداننده اى نیست، آن را به هرکس از بندگانش بخواهد میرساند، و او آمرزنده و مهربان است.به نام خدا که رحمتش بسیار و مهربانی اش همیشگى است،خدا به زودى پس از دشوارى آسانی قرار می دهد، آنچه خدا خواست همان شود، نیرویى نیست مگر به خدا، خدا ما را بس است و نیکو کارگشایى است،کارم را به خدا وامى گذارم که خدا بیناى به بندگان است، معبودى جز تو نیست، من از ستم کاران بودم، پروردگارا من به آنچه از خیر برایم فرود آرى نیازمندم، پروردگارا مرا تنها مگذار، که تو بهترین وارثانى.اعمال شروع هر ماه قمری بر طبق آنچه در روایات دینی آمده است شامل موارد زیر میگردد:هنگام حلول هلال ماه نو خواندن دعا و دعا کردن در حق خود و دیگران است و بهترین آنها دعاى چهل‏ وسوّم صحیفه کامله است. این دعا در ۷ فراز تنظیم شده و دعایی است کهامام سجاد(ع) هنگام رویتهلال ماه نو می‌خواند. متن و ترجمه دعا در ادامه آورده شده است.

أَیُّهَا الْخَلْقُ الْمُطِیعُ، الدَّائِبُ السَّرِیعُ، الْمُتَرَدِّدُ فِی مَنَازِلِ التَّقْدِیرِ، الْمُتَصَرِّفُ فِی فَلَکِ التَّدْبِیرِ.آمَنْتُ بِمَنْ نَوَّرَ بِکَ الظُّلَمَ، وَ أَوْضَحَ بِکَ الْبُهَمَ، وَ جَعَلَکَ آیَةً مِنْ آیَاتِ مُلْکِهِ، وَ عَلَامَةً مِنْ عَلَامَاتِ‏ سُلْطَانِهِ، وَ امْتَهَنَکَ بِالزِّیَادَةِ وَ النُّقْصَانِ، وَ الطُّلُوعِ وَ الْأُفُولِ، وَ الْإِنَارَةِ وَ الْکُسُوفِ، فِی کُلِّ ذَلِکَ أَنْتَ لَهُ مُطِیعٌ، وَ إِلَى إِرَادَتِهِ سَرِیعٌ سُبْحَانَهُ مَا أَعْجَبَ مَا دَبَّرَ فِی أَمْرِکَ! وَ أَلْطَفَ مَا صَنَعَ فِی شَأْنِکَ! جَعَلَکَ مِفْتَاحَ شَهْرٍ حَادِثٍ لِأَمْرٍ حَادِثٍ فَأَسْأَلُ اللَّهَ رَبِّی وَ رَبَّکَ، وَ خَالِقِی وَ خَالِقَکَ، وَ مُقَدِّرِی وَ مُقَدِّرَکَ، وَ مُصَوِّرِی وَ مُصَوِّرَکَ: أَنْ یُصَلِّیَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ أَنْ یَجْعَلَکَ هِلَالَ بَرَکَةٍ لَا تَمْحَقُهَا الْأَیَّامُ، وَ طَهَارَةٍ لَا تُدَنِّسُهَا الْآثَامُ هِلَالَ أَمْنٍ مِنَ الْآفَاتِ، وَ سَلَامَةٍ مِنَ السَّیِّئَاتِ، هِلَالَ سَعْدٍ لَا نَحْسَ فِیهِ، وَ یُمْنٍ لَا نَکَدَ مَعَهُ، وَ یُسْرٍ لَا یُمَازِجُهُ عُسْرٌ، وَ خَیْرٍ لَا یَشُوبُهُ شَرٌّ، هِلَالَ أَمْنٍ وَ إِیمَانٍ وَ نِعْمَةٍ وَ إِحْسَانٍ وَ سَلَامَةٍ وَ إِسْلَامٍ.اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ اجْعَلْنَا مِنْ أَرْضَى مَنْ طَلَعَ عَلَیْهِ، وَ أَزْکَى مَنْ نَظَرَ إِلَیْهِ، وَ أَسْعَدَ مَنْ تَعَبَّدَ لَکَ فِیهِ، وَ وَفِّقْنَا فِیهِ لِلتَّوْبَةِ، وَ اعْصِمْنَا فِیهِ مِنَ الْحَوْبَةِ، وَ احْفَظْنَا فِیهِ مِنْ مُبَاشَرَةِ مَعْصِیَتِکَ وَ أَوْزِعْنَا فِیهِ شُکْرَ نِعْمَتِکَ، وَ أَلْبِسْنَا فِیهِ جُنَنَ الْعَافِیَةِ، وَ أَتْمِمْ عَلَیْنَا بِاسْتِکْمَالِ طَاعَتِکَ فِیهِ الْمِنَّةَ، إِنَّکَ الْمَنَّانُ الْحَمِیدُ، وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّیِّبِینَ الطَّاهِرِینَ.ای آفریده مطیع،‌ ای - رونده کوشا و شتابان،‌ ای رفت - و آمد کننده در منازل معین شده،‌ ای متصرف در چرخ گردان تدبیر،ایمان آوردم به آن کس که به سبب تو تاریکی‌ها را روشن کرد، و آنچه را که به سختی می‌توان یافت آشکار فرمود، و تو را علامتی از علائم چیرگی و استیلای خود، و نشانی از نشانه‌های قدرت خویش قرار داد، و تو را گاهی به نقص و گاهی به کمال، و وقتی به طلوع و زمانی به غروب، و حالتی پر نور و حالتی گرفته مسخر خویش نمود، در تمام این حالات فرمانبردار اویی، و به سوی اراده‌اش شتابانی،منزه است او، چه عجیب است تدبیری که در حق تو به کار برده، و چه دقیق است آنچه درباره تو انجام داده، تو را کلید ماهی نو برای برنامه‌ای نو ساخته،پس از پروردگار که ربّ من و توست، و آفریننده من و توست، و مهار مقدّرات من و تو در کف قدرت اوست، و صورتگر من و صورتگر توست می‌خواهم که بر محمد و آلش درود فرستد، و تو را ماه برکتی قرار دهد که گذشت روزگاران آن را از بین نبرد، و ماه پاکیی که گناهان آن را آلوده ننماید،هلال ایمنی از آفات، سلامتی از زشتی‌ها، هلال خوش طالعی برکنار از نحسی، و میمنت بدون گرفتاری، و آسایش بدون دشواری، و خیر بدون شرّ، هلال ایمنی و ایمان، و نعمت و احسان، و سلامت و اسلام باشد.بارالها بر محمد و آلش درود فرست، و ما را از خشنودترین (یاپسندیده‌ترین) کسانی قرار ده که این ماه برآنان طلوع کرده، وپاکیزه‌ترین کسانی که به آن نظر نموده، و سعادتمندترین کسانی که در آن به بندگی تو کوشیده، و ما را در این ماه توفیق توبه عنایت کن، و از گناه حفظ فرما، و از دست زدن به نافرمانیت بازدار،و ادای شکر نعمتت را به ما ارزانی دار، و لباسهای عافیت و سلامت بر ما بپوشان، و به سبب انجام طاعت کامل نعمتت - را در این ماه بر ما کامل گردان، زیرا که تو بس بخشنده و ستوده‌ای، و درود خدا بر محمد و آل پاک و پاکیزه‌اش باد.خواندن هفت مرتبه سوره حمد براى دفع‏ درد چشم.اندکى پنیر خوردن که در این باره در روایات آمده است، هرکه خود را به خوردن آن در اول هر ماه مقیّد کند، امید است در آن ماه حاجتش ردّ نشود.در شب اوّل ماه، دو رکعت نماز بجا آورد، کیفیت نماز شب اول ماه به این صورت است که در هر رکعت پس از سوره حمد سوره انعام‏ را بخواند، و از خدا بخواهد او را از هر ترس و دردى ایمن گرداند، و در آن ماه حادثه ‏اى را نبیند که ناپسند او باشد.

منبریازدهم: نماز و مؤمنان صالح

آیه: إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَأَقَامُوا الصَّلَاةَ وَآتَوُا الزَّکَاةَ لَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَلَا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلَا هُمْ یَحْزَنُونَ  آنان که اهل ایمان و نیکوکارند و نماز به پا دارند و زکات بدهند آنان را نزد پروردگارشان پاداش نیکو خواهد بود و هرگز ترس (از آینده) و اندوه (از گذشته) نخواهند داشت. آیه 277 سوره بقره

چگونه است که در برخی آیات قرآن، ترس و حزن به پیامبران نسبت داده شده حال آنکه در آیه دیگری می فرماید: ان اولیاء الله لا خوف علیهم و لا هم یحزنون.خداوند در قرآن می فرماید:انَّ أَوْلِیاءَ اللَّهِ لَا خَوْفٌ عَلَیهِمْ وَلَا هُمْ یحْزَنُونَ(یونس/62)آگاه باشید (دوستان و) اولیای خدا، نه ترسی دارند و نه غمگین می‌شوند!اما در جاهای دیگر در وصف حالات پیامبران می فرماید:خوف:فََمَّا رَأَى أَیدِیهُمْ لَا تَصِلُ إِلَیهِ نَکِرَهُمْ وَأَوْجَسَ مِنْهُمْ خِیفَةً قَالُوا لَا تَخَفْ إِنَّا أُرْسِلْنَا إِلَى قَوْمِ لُوطٍ(هود/70)(اما) هنگامی که دید دست آنها به آن نمی‌رسد (و از آن نمی‌خورند، کار) آنها را زشت شمرد؛ و در دل احساس ترس نمود. به او گفتند: «نترس! ما به سوی قوم لوط فرستاده شده‌ایم!»قَالَ خُذْهَا وَلَا تَخَفْ سَنُعِیدُهَا سِیرَتَهَا الْأُولَى(طه/21)گفت: «آن را بگیر و نترس، ما آن را به صورت اولش بازمی‌گردانیم.قُلْنَا لَا تَخَفْ إِنَّکَ أَنْتَ الْأَعْلَى(طه/68)گفتیم: «نترس! تو مسلما (پیروز و) برتری!وَأَلْقِ عَصَاکَ فَلَمَّا رَآهَا تَهْتَزُّ کَأَنَّهَا جَانٌّ وَلَّى مُدْبِرًا وَلَمْ یعَقِّبْ یا مُوسَى لَا تَخَفْ إِنِّی لَا یخَافُ لَدَی لْمُرْسَلُونَ(النمل/10)و عصایت را بیفکن! -هنگامی که (موسی) به آن نگاه کرد، دید (با سرعت) همچون ماری به هر سوی‌دود (ترسید و) به عقب برگشت، و حتی پشت سر خود را نگاه نکرد- ای موسی! نترس، که رسولان نزد من نمی‌ترسند!فَجَاءَتْهُ إِحْدَاهُمَا تَمْشِی عَلَى اسْتِحْیاءٍ قَالَتْ إِنَّ أَبِی یدْعُوکَ لِیجْزِیکَ أَجْرَ مَا سَقَیتَ لَنَا فَلَمَّا جَاءَهُ وَقَصَّ عَلَیهِ الْقَصَصَ قَالَ لَا تَخَفْ نَجَوْتَ مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ(القصص/25)ناگهان یکی از آن دو (زن) به سراغ او آمد در حالی که با نهایت حیا گام برمی‌داشت، گفت: «پدرم از تو دعوت می‌کند تا مزد آب دادن (به گوسفندان) را که برای ما انجام دادی به تو بپردازد.» هنگامی که موسی نزد او [= شعیب‌] آمد و سرگذشت خود را شرح داد، گفت: «نترس، از قوم ظالم نجات یافتی!»وَأَنْ أَلْقِ عَصَاکَ فَلَمَّا رَآهَا تَهْتَزُّ کَأَنَّهَا جَانٌّ وَلَّى مُدْبِرًا وَلَمْ یعَقِّبْ یا مُوسَى أَقْبِلْ وَلَا تَخَفْ إِنَّکَ مِنَ الْآمِنِینَ(القصص/31)«عصایت را بیفکن!» هنگامی که (عصا را افکند و) دید همچون ماری با سرعت حرکت می‌کند، ترسید و به عقب برگشت، و حتی پشت سر خود را نگاه نکرد! ندا آمد: «برگرد و نترس، تو در امان هستی!لَمَّا أَنْ جَاءَتْ رُسُلُنَا لُوطًا سِیءَ بِهِمْ وَضَاقَ بِهِمْ ذَرْعًا وَقَالُوا لَا تَخَفْ وَلَا تَحْزَنْ إِنَّا مُنَجُّوکَ وَأَهْلَکَ إِلَّا امْرَأَتَکَ کَانَتْ مِنَ الْغَابِرِینَ(العنکبوت/33)هنگامی که فرستادگان ما نزد لوط آمدند، از دیدن آنها بدحال و دلتنگ شد؛ گفتند: «نترس و غمگین مباش، ما تو و خانواده‌ات را نجات خواهیم داد، جز همسرت که در میان قوم باقی می‌ماند.اِذْ دَخَلُوا عَلَى دَاوُودَ فَفَزِعَ مِنْهُمْ قَالُوا لَا تَخَفْ خَصْمَانِ بَغَى بَعْضُنَا عَلَى بَعْضٍ فَاحْکُمْ بَینَنَا بِالْحَقِّ وَلَا تُشْطِطْ وَاهْدِنَا إِلَى سَوَاءِ الصِّرَاطِ(ص/22)در آن هنگام که (بی‌مقدمه) بر او وارد شدند و او از دیدن آنها وحشت کرد؛ گفتند: «نترس، دو نفر شاکی هستیم که یکی از ما بر دیگری ستم کرده؛ اکنون در میان ما بحق داوری کن و ستم روا مدار و ما را به راه راست هدایت کن!فَأَوْجَسَ مِنْهُمْ خِیفَةً قَالُوا لَا تَخَفْ وَبَشَّرُوهُ بِغُلَامٍ عَلِیمٍ(الذاریات/28)و از آنها احساس وحشت کرد، گفتند: «نترس (ما رسولان و فرشتگان پروردگار توایم)!» و او را بشارت به تولد پسری دانا دادند.یوْمَئِذٍ تُعْرَضُونَ لَا تَخْفَى مِنْکُمْ خَافِیةٌ(الحاقة/18)در آن روز همگی به پیشگاه خدا عرضه می‌شوید و چیزی از کارهای شما پنهان نمی‌ماند!در مورد حزن:لَا تَمُدَّنَّ عَینَیکَ إِلَى مَا مَتَّعْنَا بِهِ أَزْوَاجًا مِنْهُمْ وَلَا تَحْزَنْ عَلَیهِمْ وَاخْفِضْ جَنَاحَکَ لِلْمُؤْمِنِینَ(الحجر/88) (بنابر این،) هرگز چشم خود را به نعمتهای (مادی)، که به گروه‌هایی از آنها [= کفار] دادیم، میفکن! و بخاطر آنچه آنها دارند، غمگین مباش! و بال (عطوفت) خود را برای مؤمنین فرود آر!وَاصْبِرْ وَمَا صَبْرُکَ إِلَّا بِاللَّهِ وَلَا تَحْزَنْ عَلَیهِمْ وَلَا تَکُ فِی ضَیقٍ مِمَّا یمْکُرُونَ(النحل/127)صبر کن، و صبر تو فقط برای خدا و به توفیق خدا باشد! و بخاطر (کارهای) آنها، اندوهگین و دلسرد مشو! و از توطئه‌های آنها، در تنگنا قرار مگیر!فَنَادَاهَا مِنْ تَحْتِهَا أَلَّا تَحْزَنِی قَدْ جَعَلَ رَبُّکِ تَحْتَکِ سَرِیا(مریم/24)ناگهان از طرف پایین پایش او را صدا زد که: «غمگین مباش! پروردگارت زیر پای تو چشمه آبی (گوارا) قرار داده است!وَلَا تَحْزَنْ عَلَیهِمْ وَلَا تَکُنْ فِی ضَیقٍ مِمَّا یمْکُرُونَ(النمل/70)از (تکذیب و انکار) آنان غمگین مباش، و سینه‌ات از توطئه آنان تنگ نشود!.همه ترس ها، منفی و زشت نیستند و به خاطر هر ترسی نباید اولیاء الله را سرزنش کرد. برخی ترسها به خاطر بزرگی حادثه یا عظمت مخاطب - به طوری که تحمل آن از توان هر بشری خارج است- ترسی مثبت و لازم است. مثل ترس از قیامت و ترس از بدی کردار خود یا عاقبت به شر شدن خود و دیگران یا ترس از انحراف دینی امت یا ترس از هلاکت یاران اندک در جنگ نابرابر و در نتیجه نابودی طرفداران و وارثان دین  و امثال آن، همگی ترس هایی مثبت هستند که در مدیران بزرگ اجتماع و انسانهای برگزیده باید باشد.ضمن اینکه انبیاء الاهی دارای مراتبی متفاوت بودند بنابراین آرامش، سکینه ، طمانینه و امنیت قلبی و یقین همه در یک مرتبه نبوده است و از طرفی قبل و بعد از پیامبری خود نیز در یک مرتبه نبوده اند اما نکته مهم این است که هرگز این ترس ها آنها را به خروج از عصمت وادار نکرد و خدا هیچ پیامبری را به خاطر ترس سرزنش نکرده است، بلکه فقط دستور به ترک ترس در برخی موارد داده و آنان اطاعت کرده اند.همان طور که خداوند در چند جای قرآن فرموده که برای دوستان خدا نه ترسی است و نه غمی " الا ان اولیاء الله لا خوف علیهم و لا هم یحزنون". نترسیدن از آثار قطعی ایمان به خداست چون مؤمن در سایه اعتماد به خدا و خوش بینی به آخرت از خیلی امور نمی ترسد، ضعف نفس او بر طرف می شود، صبر او زیاد می گردد و توان مقاومت او در بلایا ازدیاد پیدا می کند. برعکس غیر مؤمن از مرگ می ترسد چون درک درستی از مرگ ندارد از آینده و حوادث تلخ می ترسد چون تدبیر عالم را در دست خدا نمی داند یا با خدا ارتباط درستی ندارد، صبر او کم است چون به اجر صابران اعتقاد ندارد و همین طور .... از این رو می بینیم که در میان افراد بی دین بیماری های روانی و خود کشی زیاد است.اما همه ترس ها، منفی و زشت نیستند و به خاطر هر ترسی نباید اولیاء الله را سرزنش کرد چون قرآن در چندین جا مؤمنان را به خاطر ترس می ستاید و حتی دستور به ترس می دهد. به عنوان نمونه می فرماید:

«رِجالٌ لا تُلْهیهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ وَ إِقامِ الصَّلاةِ وَ إیتاءِ الزَّکاةِ یَخافُونَ یَوْماً تَتَقَلَّبُ فیهِ الْقُلُوبُ وَ الْأَبْصارُ»[1]؛ مردانى که تجارت و معاملات دنیا آنان را از یاد خدا غافل نمى‏گرداند و نماز را برپا داشته و زکات را مى‏پردازند و از روزى که دلها و دیدگان منقلب و مضطرب است، ترسانند.این آیه اثبات می کند که برخی ترس ها جزو شرایط ایمان است چه رسد به پیامبری که باید این نوع ترس را در حد اعلا داشته باشند. بنابراین  اجمالاً هر ترسی مذموم نیست و همه ترسها از اولیاء الله برداشته نمی شود.علت ترسها:برای درک واضح تر، علت ترس ها را به طور اجمالی بررسی می کنیم. گاهی ترس از دیگران است گاه از اتفاقات تلخ آینده و گاه از سرنوشت بد احتمالی که در انتظار ماست. و برخی هم به خاطر ضعف نفسی که دارند در رویارویی با حوادث و دشمن و هر چیزی که ضرر جانی یا مالی در آن باشد دچار ترس و اضطراب می شوند. همه اینها ترس منفی بوده و دوستان خدا به اندازه ایمان و یقین شان از این ترسها مبرا و پاک هستند.اما برخی ترسها به خاطر بزرگی حادثه یا عظمت مخاطب - به طوری که تحمل آن از توان هر بشری خارج است- ترسی مثبت و لازم است. مثل ترس از قیامت و ترس از بدی کردار خود یا عاقبت به شر شدن خود و دیگران یا ترس از انحراف دینی امت یا ترس از هلاکت یاران اندک حق در جنگ نابرابر و در نتیجه نابودی طرفداران و وارثان دین  و امثال آن، همگی ترس هایی مثبت هستند که در مدیران بزرگ اجتماع و انسانهای برگزیده باید باشد.پیامبر گرامی اسلام در مورد ترس مومنان می فرماید:«الْمُؤْمِنُ بَیْنَ خَوْفَیْنِ خَوْفِ مَا مَضَى وَ خَوْفِ مَا بَقِیَ وَ بِمَوْتِ النَّفْسِ یَکُونُ حَیَاةُ الْقَلْبِ وَ بِحَیَاةِ الْقَلْبِ الْبُلُوغُ إِلَى الِاسْتِقَامَةِ وَ مَنْ عَبَدَ اللَّهَ عَلَى مِیزَانِ الْخَوْفِ وَ الرَّجَاءِ لَا یَضِلُّ وَ یَصِلُ إِلَى مَأْمُولِهِ وَ کَیْفَ لَا یَخَافُ الْعَبْدُ وَ هُوَ غَیْرُ عَالِمٍ بِمَا تُخْتَمُ صَحِیفَتُهُ وَ لَا لَهُ عَمَلٌ یَتَوَسَّلُ بِهِ اسْتِحْقَاقاً وَ لَا قُدْرَةَ لَهُ عَلَى شَیْ‏ءٍ وَ لَا مَفَرَّ... و الزاهد یعبد علی الخوف»[؛ مومن بین دو ترس قرار دارد ترس از آنچه گذشته (از اعمالش) و ترس از آنچه مانده و خواهد آمد(از اعمالش و تقدیراتی که به خاطر اعمالش برایش مقدر می شود) و دلش را رسیدن به استقامت (در راه دین) زنده می کند و هر کس خدا را عبادت کند به اندازه ترس و امیدی که دارد گمراه نمی شود و به آرزویش می رسد و چگونه بنده نترسد در حالی که نمی داند سرنوشت اش  چگونه تمام می شود و می بیند که عملی هم ندارد که به واسطه آن به آرزویش در عاقبت به خیری برسد و قدرت تغییر تدبیر عالم را هم ندارد ( پس می ترسد) .. و زاهد به میزان ترس اش بندگی می کند.ترس هایی که در برخی آیات قرآنی به حضرت موسی (ع) نسبت داده شده برخی مربوط به قبل از رسالت و برخی مربوط به بعد از رسالت ایشان است ؛ حال یا فقط به جان خود می ترسید یا برای نا تمام ماندن کار پیامبری ولی در هر صورت نگرانی خود را به خداوند می گوید و با دستور خدا ترس را کنار گذاشته و وظیفه خود را انجام می دهد. و سرزنشی از طرف خدا متوجه وی نمی شود.حضرت علی (ع) در روایتی در مورد ترس حضرت موسی (ع) در آیه « فَأَوْجَسَ فی‏ نَفْسِهِ خیفَةً مُوسى»‏ که بعد از رسالت واقع شده است  می فرماید:« لَمْ یُوجِسْ مُوسَى خِیفَةً عَلَى نَفْسِهِ بَلْ أَشْفَقَ مِنْ غَلَبَةِ الْجُهَّالِ وَ دُوَلِ الضَّلَالِ» موسی برجان خود نبود که می ترسید بلکه از غلبه جاهلان و دولت گمراهان می ترسید.این نوع ترس ها هرگز گزندی به مقام عصمت حضرت موسی نرساند و در قرآن سرزنش نشده بلکه با غلبه بر ترس ها نبوت خود را با اقتدار به پایان برد و به مقام اولی العزمی رسید.ترس حضرت ابراهیم:«فَلَمَّا رَأى‏ أَیْدِیَهُمْ لا تَصِلُ إِلَیْهِ نَکِرَهُمْ وَ أَوْجَسَ مِنْهُمْ خیفَةً قالُوا لا تَخَفْ إِنَّا أُرْسِلْنا إِلى‏ قَوْمِ لُوطٍ»؛ و چون دید که بدان دست نمى‏یازند، آنان را ناخوش داشت و در دل از آنها بیمناک شد. گفتند: مترس، ما بر قوم لوط فرستاده شده‏ایم.طبق این آیه حضرت ابراهیم فقط از دیدن رفتار غیر عادی فرشتگان ترسید ؛ و ترس از دیدن صحنه های غیر مانوس غیبی ترس مذموم اخلاقی نبوده و واکنشی طبیعی است که ترسی جزئی محسوب می شود البته معلوم نیست این ترس به خاطر عذابی بود که آنها برای آن مامور بودند تا بر قوم لوط نازل کنند یا فقط از دیدن فرشتگان با آن هیبت خاص آن روز و غذا نخوردنشان بود؟ به هر حال حضرت ابراهیم که از نمرود و آتشش نترسید و همه بتها را سرنگون کرد ممکن نیست انسان ترسوئی باشد و قرآن نیز طعنه ای بر او نزده است.در مقابل اگر به ستایش های خداوند در مورد حضرت ابراهیم توجه کنیم خواهیم دید این شبهات جایی ندارد. قرآن حضرت ابراهیم را یک امت می شمارد: " إِنَّ إِبْراهیمَ کانَ أُمَّةً قانِتاً لِلَّهِ حَنیفاً وَ لَمْ یَکُ مِنَ الْمُشْرِکینَ " و او را بعد از همان جریان دیدن فرشتگان بسیار می ستاید چون او برای شفاعت قوم لوط خیلی التماس کرد و خداوند او را "اواه حلیم" نام گذاشت.ترس حضرت لوط:«وَ لَمَّا أَنْ جاءَتْ رُسُلُنا لُوطاً سی‏ءَ بِهِمْ وَ ضاقَ بِهِمْ ذَرْعاً وَ قالُوا لا تَخَفْ وَ لا تَحْزَنْ إِنَّا مُنَجُّوکَ وَ أَهْلَکَ إِلاَّ امْرَأَتَکَ کانَتْ مِنَ الْغابِرینَ»و هنگامى که فرستادگان ما به سوى لوط آمدند، به علّت [حضور] ایشان ناراحت شد و دستش از [حمایت‏] آنها کوتاه گردید. گفتند: «مترس و غم مدار که ما تو و خانواده‏ات را -جز زنت که از باقى‏ماندگان [در خاکستر آتش‏] است- حتماً مى رهانیم.این ترس حضرت لوط هم به دلیل شفقت و حس مسؤلیتی بود که نسبت به مهمانان خود داشت که مبادا توان حفاظت از آنان در برابر قوم خود نداشته باشد که این ترس هم به زودی مرتفع شد.ترس حضرت داوود:«إِذْ دَخَلُوا عَلى‏ داوُدَ فَفَزِعَ مِنْهُمْ قالُوا لا تَخَفْ خَصْمانِ بَغى‏ بَعْضُنا عَلى‏ بَعْضٍ فَاحْکُمْ بَیْنَنا بِالْحَقِّ وَ لا تُشْطِطْ وَ اهْدِنا إِلى‏ سَواءِ الصِّراطِ » بر داود داخل شدند. داود از آنها ترسید. گفتند: مترس، ما دو مدعى هستیم که یکى بر دیگرى ستم کرده است. میان ما به حق داورى کن و پاى از عدالت بیرون منه و ما را به راه راست هدایت کن.ترس حضرت داوود از ورود ناگهانی فرشتگان نیز مثل ترس حضرت ابراهیم و لوط ترس از دیدن صحنه های غیبی مخصوص پیامبران است، که خود فرشتگان با بشارت بلافاصله آنها را آرام می کردند و در حقیقت خود آورنده خبری آرامش بخش بودند.ترس حضرت یعقوب:«قالَ إِنِّی لَیَحْزُنُنی‏ أَنْ تَذْهَبُوا بِهِ وَ أَخافُ أَنْ یَأْکُلَهُ الذِّئْبُ وَ أَنْتُمْ عَنْهُ غافِلُونَ» گفت مرا غمگین می کند که او را با خود ببرید و می ترسم او را گرگ بخورد در حالیکه شما از او غافل باشید!در این آیه نیز ترس از مرگ فرزند از ضعف نفس نیست بلکه از سر محبت قلبی است همچنانکه سایر ترس های مشابه پیامبران هم ناشی از علاقه و محبت آنان نسبت به امت هایشان بوده است که سعی در هدایت آنان داشتند.حزن:حزن هم مثل ترس دو جنبه مثبت و منفی دارد. حزن مثبت مثل غم برای آخرت و حزن بخاطر دوری از خدا و اولیای او، همچنان که پیامبر اکرم می فرماید:«یَا أَبَا ذَرٍّ مَا عُبِدَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَى مِثْلِ طُولِ الْحُزْنِ »؛ ای ابوذر خدا به چیزی مثل حزن و غم طولانی پرستیده نشده است.اما حزن منفی مثل غم برای از دست دادن مال و...؛ همچنانکه علی (ع) می فرماید:«الرَّغْبَةُ بِالْآخِرَةِ عِنْدَ اللَّهِ تُورِثُ الرَّوْحَ وَ الرَّاحَةَ وَ الرَّغْبَةُ فِی الدُّنْیَا تُورِثُ الْهَمَّ وَ الْحُزْن»؛رغبت به آخرت نزد خدا باعث راحتی و آرامش می گردد و رغبت به دنیا باعث هم و غم و حزن می شود.در پایان توضیح این مطلب لازم است که : انبیا دارای مراتبی بودند چون ایمان همه و فضل همه یکسان نبوده است بنابراین آرامش، سکینه ، طمانینه و امنیت قلبی و یقین همه در یک مرتبه نبوده است و از طرفی پیامبران قبل و بعد از پیامبری خود در یک مرتبه نبوده اند و قبل از پیامبر شدن از چیزهایی می ترسیدند که بعد از پیامبری به سکینه و آرامش و یقین رسیده و دیگر نترسیدند اما نکته مهم این است که هرگز این ترس ها آنها را به خروج از عصمت وادار نکرد و خدا هیچ پیامبری را به خاطر ترس سرزنش نکرده است فقط دستور به ترک ترس در برخی موارد داده و آنان اطاعت کرده اند که در مورد نوع این ترس ها هم توضیحات لازم ارائه شد.مطلب بعدی اینکه ترس جزو طبع اولیه انسان است و لازمه حفظ بقای ذات انسانی است و غیر خدای کامل نمی تواند بدون ترس باشد چون تا قوی تر و بزرگ تر هست ترس از او نیز هست و تا امکان فنا و نیستی و نقص هست ترس هم هست.

حدیث: قالَ الصّادِقُ علیه السلام: صَلاةُ فَریضَةٍ خَیْرٌ مِنْ عِشْرینَ حَجَّةٍ وَحَجَّةٌ خَیْرٌ مِنْ بَیْتٍ مَمْلُوٍّ ذَهَباً یُتَصَدَّقُ مِنْهُ حَتّى یَفْنى . امام صادق علیه السلام فرمود: یک نماز واجب از بیست حجّ بهتر است، ویک حجّ از صدقه دادن خانه اى پر از طلا بهتر است، آنگونه که آن را صدقه دهند تا آنکه چیزى در آن نماند.

سیمای نماز: نماز، خودبینی و کبر را درهم می‌شکند.نماز با توجه به شرائط و واجباتی که باید در آن رعایت گردد، دعوت به پاکسازی زندگی می‌کند: مکان نمازگزار، لباس نمازگزار، فرشی که بر آن نماز می‌خواند، آبی که با آن وضو می‌گیرد باید از هر گونه غصب و تجاوز به حقوق دیگران پاک باشد.نماز روح انضباط را در انسان تقویت می‌کند، چرا که دقیقاً باید در اوقات معینی انجام گیرد. رعایت آداب و احکام نیت، قیام، رکوع، سجده و مانند آن، پذیرش انضباط را در برنامه‌های زندگی آسان‌تر می‌سازد.نماز بازدارندۀ از حرص و آز و کم طاقتی است. خداوند می‌فرماید: انسان، حریص و کم طاقت آفریده شده است؛ هنگامی که بدی به او می‌رسد بی‌تابی می‌کند و هنگامی که خوبی به او می‌رسد مانع از دیگران می‌شود، مگر نمازگزاران، آنان که نماز‌ها را پیوسته انجام می‌دهند.استقامت در مشکلات زندگی. خداوند در دوجای قرآن می‌فرماید در مشکلات و گرفتاریها از نماز و صبر یاری بگیرید. با آرامش و اطمینان روحی که از ایمان و نماز حاصل می‌شود، انسان می‌تواند مشکلات را پشت سر بگذارد.

احکام نماز: قرائت پس از سوره حمد، یک سوره دیگر از قرآن را می خوانیم به عنوان نمونه، می توان سوره توحید را خواند:بسم الله الرحمن الرحیم(قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ اللَّهُ الصَّمَدُ لَمْ یَلِدْ وَلَمْ یُولَدْ وَلَمْ یَکُن لَّهُ کُفُوًا أَحَدٌ )

اقسام نماز:نماز جعفر طیار: نَماز جَعفَر طَیّار، یا نماز تسبیح از نمازهای مستحبی است که در قالب دو نماز دو رکعتی خوانده می‌شود. در این نماز ۳۰۰ بار ذکر تسبیحات اربعه (سُبْحَانَ اللَّهِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ لا إِلَهَ إِلا اللَّهُ وَ اللَّهُ أَکبَرُ) تکرار می‌شود.آمرزش گناهان و برآورده شدن حاجات از آثاری است که برای نماز جعفر طیار ذکر شده است. پیامبر اکرم(ص) این نماز را پس از بازگشت جعفر بن ابی‌طالب از حبشه و به جهت قدردانی از زحمات او به عنوان هدیه به او تعلیم داد.بنا بر آنچه که در زاد المعاد علامه مجلسی آمده است، بازگشت جعفر بن ابی‌طالب برادر امام علی(ع) از حبشه همزمان با پیروزی مسلمانان در جنگ خیبر صورت گرفت. پیامبر اسلام(ص) با خوشحالی بابت دو خبر خوش، به استقبال جعفر رفت و برای قدردانی از زحمات او، نماز تسبیح را به عنوان هدیه‌ به وی آموزش داد که از آن زمان به نماز جعفر مشهور شد.نماز جعفر طیار به صورت دو نماز دو رکعتی با دو تشهد و سلام مستقل به ترتیب ذیل خوانده می‌شود.در ابتدای نماز، نیت نماز جعفر طیار کرده و در رکعت اول بعد از حمد سوره «اذا زلزلت»، در رکعت دوم پس از حمد سوره عادیات، در رکعت سوم پس از حمد سوره نصر و در رکعت چهارم پس از حمد «قل هو الله احد» خوانده می‏‌شود.در هر یک از رکعت‌‏ها بعد از حمد و سوره، ۱۵ مرتبه ذکر تسبیحات اربعه «سُبْحَانَ اللَّهِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ لا إِلَهَ إِلا اللَّهُ وَ اللَّهُ أَکبَرُ‌» و در رکوع هر رکعت همین ذکر ده مرتبه و پس از سر برداشتن از رکوع ده مرتبه و در سجده هر رکعت ده مرتبه و هنگام برداشتن سر از سجده‏‌ها نیز ده مرتبه این ذکر گفته می‏‌شود که در هر رکعت ۷۵ بار و در مجموع ۳۰۰ بار تکرار می‌شود.ذکر سُبْحَانَ اللَّهِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ لا إِلَهَ إِلا اللَّهُ وَ اللَّهُ أَکبَرُ  تعدادپس از قرائت حمد و سوره۱۵ مرتبه در رکوع۱۰ مرتبه هنگام ایستادن پس از رکوع۱۰ مرتبه در سجده اول۱۰ مرتبه پس از سجده اول۱۰ مرتبه در سجده دوم۱۰ مرتبه پس از سجده دوم۱۰ مرتبه مستحب است در سجده دوم رکعت دوم، بعد از تسبیحات بگوید:یا من لبس العزّ و الوقار، یا من تعطّف بالمجد و تکرّم به، یا من لا ینبغی التّسبیح الّا له، یا من احصی کلّ شیء علمه، یا ذا النّعمه و الطّول، یا ذا المنّ و الفضل، یا ذالقدره و الکرم، اسئلک بمعاقد العزّ من عرشک و منتهی الرّحمه بکتابک و بأسمک الأعظم الأعلی و کلماتک التّامّات ان تصلّی علی محمّد و آل محمّد و افعل بی‌کذا و کذاسپس حاجت‌هایش را بگوید.علامه مجلسی در کتاب زاد المعاد از مفضل بن عمر از امام صادق(ع) دعایی را روایت کرده است که بعد از نماز جعفر در حال سجده برای برآورده شدن حاجات خوانده می‌شود.ای مفضل هر‌گاه تو را حاجتی ضروری بوده باشد نماز جعفر را بجای آور، بعد این دعا را بخوان و حوائج خود را از خدا طلب کن که برآورده می‌شود انشاء الله تعالی.پس از نماز دست‌ها را بلند کرده و خدا را اینگونه بخواند: «یا رَبِّ یا رَبِّ یا رَبِّ...» تا نفس قطع شود، سپس «یا رَبّاهُ یا رَبّاهُ یا رَبّاهُ...» تا نفس قطع شود، سپس «رَبِّ رَبِّ رَبِّ...» تا نفس قطع شود، سپس «یا اَللّهُ یا اَللّهُ یا اَللّهُ...» تا نفس قطع شود، سپس «یا حَیُّ یا حَیُّ یا حَیُّ...» تا نفس قطع شود، سپس «یا رَحیمُ یا رَحیمُ یا رَحیمُ...» تا نفس قطع شود، سپس «یا رَحمانُ یا رَحمانُ یا رَحمانُ...» هفت مرتبه، «یا اَرحَمَ الرّاحِمینَ» هفت مرتبه. سپس بگوید: اَللَّهُمَّ إِنِّی أَفْتَتِحُ الْقَوْلَ بِحَمْدِک، وَ أَنْطِقُ بِالثَّنَاءِ عَلَیک، وَ أُمَجِّدُک وَ لَا غَایةَ لِمَدْحِک، وَ أُثْنِی عَلَیک وَ مَنْ یبْلُغُ غَایةَ ثَنَائِک وَ أَمَدَ مَجْدِک، وَ أَنَّی لِخَلِیقَتِک کنْهُ مَعْرِفَةِ مَجْدِک، وَ‌ای زَمَنٍ لَمْ تَکنْ مَمْدُوحاً بِفَضْلِک، مَوْصُوفاً بِمَجْدِک عَوَّاداً عَلَی الْمُذْنِبِینَ بِحِلْمِک، تَخَلَّفَ سُکانُ أَرْضِک عَنْ طَاعَتِک فَکنْتَ عَلَیهِمْ عَطُوفاً بِجُودِک، جَوَاداً بِفَضْلِک عَوَّاداً بِکرَمِک، یا لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ الْمَنَّانُ ذُو الْجَلَالِ وَ الْإِکرَامِ در فضیلت نماز جعفر طیار گفته شده است برای برآورده شدن حاجات و آمرزش گناهان این نماز خوانده شود و تا گرفتن حاجت بر آن مداومت داشته باشند.برخی از عالمان دینی برای کارهای مهم و نیز تسریع در امر ازدواج، خواندن نماز جعفر طیار را توصیه کرده‌اند.

منبردوازدهم: اقامه نماز همت مردان مؤمن

آیه: رِجَالٌ لَا تُلْهِیهِمْ تِجَارَةٌ وَلَا بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ وَإِقَامِ الصَّلَاةِ وَإِیتَاءِ الزَّکَاةِ ۙ یَخَافُونَ یَوْمًا تَتَقَلَّبُ فِیهِ الْقُلُوبُ وَالْأَبْصَارُ پاکمردانی که هیچ کسب و تجارت آنان را از یاد خدا و به پا داشتن نماز و دادن زکات غافل نگرداند و از روزی که دل و دیده‌ها در آن روز حیران و مضطرب است ترسان و هراسانند. آیه 37 سوره نور

حدیث: قالَ اَمیرُالْمُؤْمِنینَ علیه السلام: اُوصیکُمْ بِالصَّلاةِ وَحِفْظِها، فَاِنَّها خَیْرُالْعَمَلِ وَهِىَ عَمُودُ دینِکُمْ. امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: شما را به نماز و مراقبت از آن سفارش مى کنم چونکه نماز برترین عمل و ستون دین شماست.

سیمای نماز: پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود:امّت من چهار گروه هستند:

1 ـ گروهى نماز مى خوانند، ولى در نمازشان سهل انگارند، «ویل» براى آنهاست، و «ویل» نام یکى از طبقات زیرین جهنّم است، خداوند فرمود: «فَوَیْلٌ لِلْمُصَلّینَ اَلَّذینَ هُمْ عَنْ صَلاتِهِمْ ساهُونَ»حدیث

پس «ویل» براى نمازگزاران است، آنهایى که در نمازشان سهل انگارند.

2 ـ گروهى گاهى نماز مى خوانند و گاهى نمى خوانند، پس «غَىّ» مال آنهاست، و «غَىّ» نام یکى از طبقات پایین جهنّم است. خداوند متعال فرمود: «فَخَلَفَ مِنْ بَعْدِهِمْ خَلْفٌ اَضاعُوا الصَّلوةَ وَاتَّبَعُوا الشَّهَواتِ فَسَوْفَ یَلْقَوْنَ غَیّا»حدیث

سپس جانشین آن مردم خداپرست قومى شدند که نماز را ضایع کرده و از شهوات پیروى کردند، و اینها به زودى در «غَىّ» افکنده خواهند شد.

3 ـ گروهى هیچ وقت نماز نمى خوانند، «سَقَر» براى آنهاست، «سَقَر» هم نام یکى از طبقات زیرین جهنّم است که خداوند متعال فرمود: «ماسَلَکَکُمْ فى سَقَرٍ قالُوا لَمْ نَکُ مِنَ الْمُصَلّینَ»مدثر، 42.

(اهل بهشت از اهل جهنّم سئوال مى کنند) چه چیزى شما را به «سَقَر» کشاند؟ در جواب مى گویند: ما از نمازگزاران نبودیم.

4 ـ گروهى همیشه نماز مى خوانند، و در نمازشان خشوع دارند. خداوند متعال فرمود: «قَدْ اَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ اَلَّذینَ هُمْ فى صَلاتِهِمْ خاشِعُون»مؤمنان رستگار شدند، آنهائى که در نمازشان با خشوع هستند. امیدواریم خداوند متعال همه ما را از گروه چهارم قرار دهد.

احکام نماز: پسرها و مردان باید نماز صبح و مغرب و عشا، حمد و سوره را (در رکعت اول و دوم) بلند بخوانند ولی دخترها وبانوان، اگر نا محرم صدای آنان را نشنوند می توانند بلند بخوانند و در نماز ظهر عصر همه باید حمد وسوره را آهسته بخوانند.انسان باید نماز را یاد بگیرد که غلط نخواند و کسی که اصلا نمی تواند صحیح آن را یاد بگیرد، باید هر طور که می تواند بخواند و بهتر آن است که نماز را به جماعت بجا آورد.

اقسام نماز:نماز استغاثه: برای برآورده شدن حاجات نماز استغاثه به ولی عصر(ارواحنا فداه) را بخوانید.سیّد علی خان (ره)در «الکلم الطّیب»می گوید :این ،استغاثه به امام زمان (ع)،هرجا باشی دو رکعت نماز با حمد و سوره به جای آور ،آنگاه رو به قبله زیر آسمان بایست و بگو: «سلام الله الکامل التّامّ الشّامل العامّ ،وصلواته الدّائمة و برکاته القائمة التّامّه ،عل حجّة الله و ولیّه فی أرضه و بلاده، و خلیفته علی خلقه و عباده ،و سلالةالنّبوّة ،و بقیّة العترة و الصّفوة ،صاحب الزّمان ،و مظهر الایمان ،و ملقّن أحکام القرآن ،و مطهّر الأرض و ناشر العدل فی الطّول و العرض ،والحجّة القائم المهدیّ ،الإمام المنتظر المرضیّ ،و ابن الأئمة الطّاهرین ،الوصیّ بن الأوصیاء المرضیّین ،الهادی المعصوم بن الائمة الهداة المعصومین.السّلام علیک یا معزّ المؤمین المستضعفین ،السّلام علیک یا مذلّ الکافرین المتکبّرین الظالمین . السّلام علیک یا مذل ّ الکافرین المتکبّرین الظالمین . السّلام علیک یا مولای یا صاحب الزّمان ،السّلام علیک یابن رسول الله، السّلام علیک یابن أمیر المؤمنین ،السّلام علیک یابن فاطمة الزّهرا ء سیّدة نساءالعالمین.السلام علیک یابن الأئمة الحجج المعصومین و الإمام علی الخلق أجمعین ،السّلام علیک یا مولای سلام مخلص لک فی الولایة.أشهد أنّک الإمام المهدیّ قولا و فعلاً ،وأنت الّذی تملأ الأرض قسطا و عدلا ،بعد ما ملئت جوراً و ظلماً فعجّل الله فرجک ،وسهّل مخرجک ،وقرّب زمانک ،و کثّر أنصارک و أعوانک ،وأنجز لک ما وعدک ،فهو أصدق القائلین «و نرد أن نمنّ علی الذین استضعفوا فی الأرض و نجعلهم أئمة و نجعلهم الوارثین».یا مولای یا صاحب الزّمان ،یابن رسول الله ،حاجتی کذا و کذا . فاشفع لی فی نجاحها ،فقد توجّهت إلیک بحاجتی ،لعلمی أنّ لک عند الله شفاعة مقبولة و مقاما محمودا ،فبحقّ من اختصّکم بأمره ،و ارتضاکم لسرّه ،و باشّأن الّذی لکم عند الله بینکم و بینه ،سل الله تعالی فی نجح طلبتی ،و إجابة دعوت ،وکشف کربتی ؛سلام کامل ،تمام ،شامل و عامّ خداوند و درودهای همیشگی و برکات پاینده و کامل خدا ،بر حجّت خدا و ولیّ او بر روی زمین و شهرهای او و جانیشین او بر آفریدگان او و بندگانش و برنسل پاک نبوّت و باقی مانده عترت و برگزیدگان ،حضرت صاحب الزّمان و آشکار کننده ایمان و آموزنده و تعلیم گر احکام قرآن و پاک کننده زمین و نشر دهنده عدل در طول و عرض(جهان )و حجّت قائم مهدی ،امام منتظر پسندیده و فرزند پیشوایان پاک، وصی که فرزند اوصیای پسندیده است .راهنمای معصومی که فرزند امامان هدایت گر معصوم است.سلام بر تو ای عزّت بخش مؤمنانی که آنها را ضعیف شمرده و به ناتوانی واداشته اند ،سلا م بر تو ای خوارکننده کافران متکبّر ستمگر ؛سلم بر تو ای مولای من ،ای صاحب الزّمان ؛سلام بر تو ای فرزند رسول خدا؛سلام بر توای فزرند امیر مؤمنان ؛سلام بر تو ای فرزند فاطمه زهرا سرور زنان جهانیان.سلام بر تو ای فرزند امامان که حجّت های معصوم بودند و ای رهبر و پیشوای تمام خلایق؛سلام بر تو ای مولای من ؛سلام (کسی که در ولایت برای تو اخلاص دارد (تنها ولایت و محبّت تو را دارد).

شهادت می دهم که همانا تو پیشوای هدایت شده و هدایت گری از جهت گفتار و کردار و تو همان کسی هستی که زمین را از عدل و داد پر خواهی کرد بعد از آنکه از جور و ستم پرشده باشد ؛پس خدا در ظهورت تعجیل کند و خروجت را آسان و زمان ظهورت را نزدیک نماید و یاران و یاوران تو را زیاد گرداند و به آنچه به تو وعده داده است و فا کند،که او راستگوترین سخنگویان است (آنجا که می فرماید:)«می خواهیم بر اهل ایمانی که در زمین ضعیف شمرده شده اند منّت گذاشته ،ایشان را پیشوایان خلق و وارثان زمین قرار دهیم».ای مولای من ای صاحب الزّمان ،ای فرزند رسول خدا ؛حاجتم چنین و چنان است [و به جای «کذاوکذا»حاجت خود را ذکر نماید ]،تو در مورد برآورده شدن آن برای من (در پیشگاه خدا)شفاعت کن ،که من به شما برای رفع حاجتم روی آورده ام ؛چون می دانم که شما را به امر خودش اختصاص داد و برای اسرار خود برگزید و به آن شأن و مقامی که نزد خدا برای شما است و ارتباطی که میان شما و اوست از خدا بخواهید که خواسته هایم را برآورده ساخته ،دعایم را مستجاب گرداند و اندوهم را برطرف سازد».و هرچه دوست داری ،دعا کن و بخواه که ان شاءالله بر آورده می شود. علامه شیخ محمود عراقی در کتاب «دارالسّلام »- که در آن جریان کسانی که به ملاقات و عرض سلام خدمت امام زمان (ع)تشرّف یافته اند ،ذکر شده است ،می نویسد :این عمل را خودم تجربه کرده و آثار عجیبی از آن مشاهده نموده ام ،بعضی از علما از یاد دادن آن به نااهلان خودداری می کردند و از کارهایی بود که در گرفتاری های بزرگ آن را تجربه کرده بودند.ایشان در «دار السّلام »می فرماید :به نظرمی رسد سوره «فتح»و «نصر»برای بعد از سور ه «حمد»تعیین شده و فاضل معاصر آن را معیّن فرموده است و بعید نیست که انجام این عمل در نیمه شب معیّن شده باشد ؛چون راوی در آن وقت مأمور به انجام شده بود و اطلاقی در کلام نیست تا غیر آن وقت را هم شامل شود ،لذا قدر متیقّن و آن وقت حتمی و یقینی همان نیمه شب است.فاضل معاصر از قول کفعمی قبل از نماز و زیارت علاوه بر تعیین این دو سوره ،غسل را نیز افزوده است ،هر چند در کتاب «مصباح الزائر»سوره معیّن نشده است . بنابراین آنچه از فرمایشات این بزرگواران ظاهر می شود این است که تعیین سوره ها و تعیین وقت گرچه اقوی نیست ولی به احتیاط نزدیک تر می باشد و انجام دادن غسل شرط نشده گر چه آن هم مطابق با احتیاط است.

منبرسیزدهم: مؤمنان و محافظت بر نماز

آیه: وَهَٰذَا کِتَابٌ أَنْزَلْنَاهُ مُبَارَکٌ مُصَدِّقُ الَّذِی بَیْنَ یَدَیْهِ وَلِتُنْذِرَ أُمَّ الْقُرَىٰ وَمَنْ حَوْلَهَا ۚ وَالَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ یُؤْمِنُونَ بِهِ ۖ وَهُمْ عَلَىٰ صَلَاتِهِمْ یُحَافِظُونَ  و این (قرآن) کتابی است که ما فرستادیم با خیر و برکت بسیار و گواه صدق سایر کتب آسمانی که در مقابل اوست (تا مردم را به پاداش الهی مژده دهی) و تا خلق را از اهل مکه و هر که به اطراف آن است بیم دهی. و آنان که به آخرت ایمان آوردند به این کتاب نیز ایمان خواهند آورد و آنها (اوقات) نمازشان را محافظت می‌نمایند. آیه 92 سوره انعام

حدیث: قالَ النَّبِىُّ صلی الله علیه و آله: ما مِنْ صَـلاةٍ یَحْضُرُ وَقْتُـها اِلاّ نـادى مَلَکٌ بَیْنَ یَـدَىِ النّـاسِ (اَیـُّهَا النّاسُ) قُومُوا اِلى نیرانِکُمُ الَّتى اَوْقَدْتُمُوها عَلى ظُهُورِکُمْ فَاَ?ْفَئُوها بِصَلاتِکُمْ. پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله فرمود: هیچ گاه وقت نماز نمى رسد مگر اینکه فرشته اى در میان مردم ندا مى دهد که: اى مردم بپاخیزید و با نماز خود آتشهائى را که برافروخته اید خاموش کنید.

سیمای نماز: نماز مهمترین اعمال دینى است که اگر قبول درگاه خداوند عالم شود، عبادتهاى دیگر هم قبول مى شود و اگر پذیرفته نشود اعمال دیگر هم قبول نمى شود. و همان طور که اگر انسان شبانه روزى پنج نوبت در نهر آبى شستشو کند، چرک در بدنش نمى ماند نمازهاى پنجگانه هم انسان را از گناهان پاک مى کند. و سزاوار است که انسان نماز را در اول وقت بخواند و کسى که نماز را پست و سبک شمارد. مانند کسى است که نماز نمى خواند، پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: کسى که به نماز اهمیّت ندهد و آن را سبک شمارد سزاوار عذاب آخرت است. روزى حضرت در مسجد تشریف داشتند مردى وارد و مشغول نماز شد و رکوع و سجودش را کاملاً به جاى نیاورد، حضرت فرمودند: اگر این مرد در حالى که نمازش این طور است از دنیا برود، به دین من از دنیا نرفته است. پس انسان باید مواظب باشد که با عجله و شتابزدگى نماز نخواند و در حال نماز به یاد خدا و با خضوع و خشوع و وقار باشد، و متوجه باشد که با چه کسى سخن مى گوید و خود را در مقابل عظمت و بزرگى خداوند عالم بسیار پست و ناچیز ببیند و اگر انسان در موقع نماز کاملاً به این مطلب توجه کند، از خود بى خبر مى شود، چنانکه در حال نماز تیر را از پاى مبارک امیرالمؤمنین علیه السلام بیرون کشیدند و آن حضرت متوجه نشدند. و نیز باید نمازگزار توبه و استغفار نماید و گناهانى که مانع قبول شدن نماز است، مانند حسد، کبر، غیبت، خوردن حرام، آشامیدن مسکرات و ندادن خمس و زکات بلکه هر معصیتى را ترک کند. و همچنین سزاوار است کارهایى که ثواب نماز را کم مى کند به جا نیاورد، مثلاً در حال خواب آلودگى و خوددارى از بول به نماز نایستد، و در موقع نماز به آسمان نگاه نکند و نیز کارهایى که ثواب نماز را زیاد مى کند به جا آورد، مثلاً انگشترى عقیق به دست کند و لباس پاکیزه بپوشد و شانه و مسواک کند و خود را خوشبو نماید.

احکام نماز: پس از تمام شدن حمد وسوره سر به رکوع خم می کنیم و دستها را به زانوها می گذاریم و می گوییم:"سبحان ربی العظیم وبحمده"و یا می گوییم: "سبحان الله، سبحان الله، سبحان الله"

اقسام نماز: نمازغفیله: نماز غفیله چگونه خوانده شده و پاداش آن چیست؟یکى از نمازهاى مستحبّ نماز غفیله است که بین نماز مغرب و عشا خوانده مى‏شود. این نماز دو رکعت است که در رکعت اوّل آن، بعد از حمد باید به جاى سوره، این آیه را بخوانند:«وَ ذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغاضِباً فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَیْهِ فَنادى‏ فِی الظُّلُماتِ أَنْ لا إِلهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمِینَ فَاسْتَجَبْنا لَهُ وَ نَجَّیْناهُ مِنَ الْغَمِّ وَ کَذلِکَ نُنْجِی الْمُؤْمِنِینَ».و در رکعت دوم بعد از حمد به جاى سوره، این آیه را بخوانند «وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَیْبِ لا یَعْلَمُها إِلَّا هُوَ وَ یَعْلَمُ ما فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ ما تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلَّا یَعْلَمُها وَ لا حَبَّةٍ فِی ظُلُماتِ الْأَرْضِ وَ لا رَطْبٍ وَ لا یابِسٍ إِلَّا فِی کِتابٍ مُبِینٍ».و در قنوت آن بگویند: «اللَّهُمَّ إِنِّی اسْأَلُکَ بِمَفاتِحِ الْغَیْبِ الَّتِى لا یَعْلَمُهَا الَّا انْتَ انْ تُصَلِّیَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ انْ تَفْعَلَ بِی کَذا وَ کَذا» و به جاى کلمه «کذا و کذا» حاجت هاى خود را بگویند و بعد بگویند: «اللَّهُمَّ انْتَ وَلِىُّ نِعْمَتِى وَ الْقادِرُ عَلَى طَلِبَتِى تَعْلَمُ حاجَتِى فَأسْأَلُکَ بِحَقِّ مُحَمّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ عَلَیْهِ وَ عَلَیْهِمُ السَّلامُ لَمَّا قَضَیْتَهَا لِی».در روایات شیعه برای نماز غفیله ثواب و فواید بسیاری بیان شده که ما در این جا به برخی از آنها اشاره می نماییم. نماز بین نماز مغرب و عشاء بسیار فضیلت دارد و آن نماز توبه‏کنندگان است و در روایت وارد شده که به آن نماز «غفیله» می گویند و آن دو رکعت است، که در رکعت اول پس از حمد آیه وَ ذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغاضِباً و در رکعت دوم پس از حمد آیه وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَیْبِ مى‏خوانند، و ثواب این نماز نزد خدا از گرفتن روزه بیشتر است. امام صادق (ع) از پدرش و او از پدرانش (ع) روایت نموده که پیامبر خدا (ص) فرمود: در ساعت غفلت نماز نافله گزارید هر چند که دو رکعت نماز ساده باشد؛ زیرا آن دو رکعت سراى ارجمندى و بهشت را به دنبال آورد. عرض شد: اى پیامبر خدا! ساعت غفلت کدام است؟ فرمود: بین مغرب و عشاء (نماز غفیله).هشام بن سالم از امام صادق (ع) نقل می کند که آن حضرت فرمود: هر کس این دو رکعت را در بین نماز مغرب و عشا بخواند و به این دعا تبرّک جوید و حاجت خود را از حضرت حق طلب نماید خداوند حاجت او را بر آورده نماید و آن چه را خواهد به او کرامت کند».

منبرچهاردهم: نماز و اطمینان قلبی مؤمنان

آیه: الَّذِینَ آمَنُوا وَتَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِکْرِ اللَّهِ ۗ أَلَا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ آنها که به خدا ایمان آورده و دلهاشان به یاد خدا آرام می‌گیرد، آگاه شوید که تنها یاد خدا آرام‌بخش دلهاست. آیه 28 سوره رعد

حدیث: قالَ عَلىٌ علیه السلام: اِنَّ اْلاِنْسانَ اِذا کانَ فِى الصَّلاةِ فَاِنَّ جَسَدَهُ وَثِیابَهُ وَ کَلَّ شَىْ ءٍ حَوْلَهُ یُسَبِّحُ. امام على علیه السلام فرمود: هنگامى که انسان مشغول نماز است بدن و لباس و هر چه پیرامون اوست خدا را تسبیح مى گویند.

سیمای نماز: اهل بیت عاملان و حاملان قرآن کریم هستند. آنها در همه لحظات زندگی شریف و درس آموز خود از صبر و نماز کمک می گرفتند: «استعینُوا بِالصَّبرِ وَ الصَّلوة» استعانت از نماز یک ملکه رفتاری در سیره اهل بیت بوده است.حسین بن علی ـ علیهما السلام ـ پس از نماز صبح روز عاشورا دو نکته را تذکّر می دهد: یکی اصل کشته شدن که به امر پروردگار می باشد و دیگری پایداری و استقامت در برابر دشمنان، که هر دو نکته با نماز ارتباط مستقیم و تنگاتنگی دارند؛ زیرا اگر در قرآن مجید حکم نماز در آیات متعدّد آمده است و نماز یکی از علایم اسلام و ایمان است، در شرایط خاصِّ جنگ و جهاد و حتّی در آن مرحله ای که شکست ظاهری و کشته شدن قطعی است، طبق فرمان الهی ادای آن واجب است. و امّا روح استقامت و پایداری در جهاد نیز باید از همان نماز به دست آید و از عبادت و معنویّت مدد بگیرد؛ زیرا که خداوند خود فرمود: «وَاستعینُوا بِالصَّبرِ وَ الصَّلوة»

احکام نماز: سپس سر از رکوع برداشته (می ایستیم) و آنگاه به سجده می رویم و هفت عضو بدن؛ یعنی پیشانی، کف دو دست، سر زانوها و نوک انگشتان بزرگ پا را بر زمین گذاشته و می گوییم:"سبحان ربی الاعلی وبحمده"یا "سبحان الله" را سه مرتبه تکرار می کنیم.

اقسام نماز: نماز حضرت رسول (ص): سید ابن طاووس رحمة اللّه به سند معتبر از حضرت رضا علیه السّلام روایت کرده که از آن حضرت درباره نماز حضرت جعفر طیار رحمة اللّه پرسیدند.حضرت فرمود: چرا از نماز حضرت رسول غافلى؟ شاید رسول خدا صلى اللّه علیه و آله نماز جعفر را بجا نیاورده باشد و شاید جعفر نماز رسول خدا صلى اللّه علیه و آله را نخوانده باشد.سؤال کننده عرضه داشت: یابن رسول اللّه! نماز پیامبر را به من بیاموز! حضرت فرمود: دو رکعت نماز مى خوانى؛در هر رکعت یک مرتبه سوره» حمد «و پانزده مرتبه سوره«انا انزلناه»و در رکوع و پس از سر برداشتن، و در سجده اوّل و بعد از آن و در سجده دوّم و پس از آن در هر یک پانزده بار سوره«انّا انزلناه»را مى خوانی آنگاه تشهّد خوانده و سلام مى دهى.چون فارغ شوى بین تو و خدا گناهى نمیماند جز آنکه آمرزیده شود، و هر حاجتى که از حق تعالى بخواهى روا خواهد شد، و پس از آن این دعا را مى خوانى:لا إِلَهَ إِلا اللَّهُ رَبُّنَا وَ رَبُّ آبَائِنَا الْأَوَّلِینَ لا إِلَهَ إِلا اللَّهُ إِلَهاً وَاحِداً وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ لا إِلَهَ إِلا اللَّهُ لا نَعْبُدُ إِلّا إِیَّاهُ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ وَ لَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ لا إِلَهَ إِلا اللَّهُ وَحْدَهُ وَحْدَهُ وَحْدَهُ أَنْجَزَ وَعْدَهُ وَ نَصَرَ عَبْدَهُ وَ أَعَزَّ جُنْدَهُ وَ هَزَمَ الْأَحْزَابَ وَحْدَهُ فَلَهُ الْمُلْکُ وَ لَهُ الْحَمْدُ وَ هُوَ عَلَى کُلِّ شَیْ ءٍ قَدِیرٌ اللَّهُمَّ أَنْتَ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ مَنْ فِیهِنَّ فَلَکَ الْحَمْدُ [وَ لِلَّهِ الْمُلْکُ وَ الْحَمْدُ] وَ أَنْتَ قَیَّامُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ مَنْ فِیهِنَّ فَلَکَ الْحَمْدُ وَ أَنْتَ الْحَقُّ وَ وَعْدُکَ الْحَقُّ [حَقٌ ] ،شایسته پرستشى جز خدا نیست، پروردگار پدران نخستین ما شایسته پرستشى جز خدا نیست، پرستیده یکتا و ما تنها به فرمان او هستیم.

شایسته پرستشى جز خدا نیست، جز او را نمى پرستیم، و دینمان را براى او خالص مى کنیم، گرچه مشرکان را خوش نیاید، معبودى جز خدا نیست، یکتا، یگانه و بى همتاست، به وعده خویش وفا کرد، و بنده خود را یارى کرد، و سپاهش را نیرومند ساخت و به تنهایى همه دشمنان را گریزاند و تار و مار ساخت، فرمانروایى و ستایش تنها شایسته اوست و او بر هر چیز تواناست، خدایا تویى! نور آسمان ها و زمین و هر که در آنهاست، پس ستایش تنها براى توست.و تویى برپادارنده آسمان ها و زمین و هرکه در آنهاست، پس ستایش تنها تو را سزاست، و تو حقىّ و وعده ات حق وَ قَوْلُکَ حَقٌّ وَ إِنْجَازُک حَقٌّ وَ الْجَنَّةُ حَقٌّ وَ النَّارُ حَقٌّ [وَ أَنْتَ الْحَقُ ] اللَّهُمَّ لَکَ أَسْلَمْتُ وَ بِکَ آمَنْتُ وَ عَلَیْکَ تَوَکَّلْتُ وَ بِکَ خَاصَمْتُ وَ إِلَیْکَ حَاکَمْتُ یَا رَبِّ یَا رَبِّ یَا رَبِّ اغْفِرْ لِی مَا قَدَّمْتُ وَ أَخَّرْتُ وَ أَسْرَرْتُ وَ أَعْلَنْتُ أَنْتَ إِلَهِی لا إِلَهَ إِلا أَنْتَ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اغْفِرْ لِی وَ ارْحَمْنِی وَ تُبْ عَلَیَّ إِنَّکَ أَنْتَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ .و گفتارت حق و عملت حق و بهشتت حق و دوزخت حق است.بار خدایا تنها به فرمان تو و به تو ایمان آوردم، و بر تو توکلّ کردم، و به خاطر تو (با بدان) دشمنى کردم، و تنها به سوى تو دادخواهى نمودم.پروردگارا پروردگارا پروردگارا! ببخش گناهانى را که پیش از این مرتکب شده ام و پس از این مرتکب مى شوم و آنچه پنهان و آشکار انجام داده ام، همه را خداى من! هیچ شایسته پرستیده شدنی جز تو نیست.درود فرست بر محمّد و خاندان محمّد! و مرا بیامرز و به من مهرورز و توبه ام را بپذیر، همانا تنها تویى بسیار توبه پذیر مهربان.علاّمه مجلسى رحمة اللّه فرموده: این نماز از نمازهاى مشهور است و سنّى و شیعه آن را در کتابهاى خود روایت کرده اند و برخی این نماز را از نمازهاى روز جمعه شمرده اند ولى از روایت این نکته به دست نمى آید و ظاهراً در دیگر روزها هم می توان آن را بجا آورد و نیز از جمله آن نمازها «نماز امیر المؤمنین علیه السّلام» است.

منبرپانزدهم: نماز و ولایت(1)

آیه: وَأَقِیمُوا الصَّلَاةَ وَآتُوا الزَّکَاةَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ و نماز را به پا دارید و زکات بدهید و رسول ما را اطاعت کنید، باشد که مورد لطف و رحمت شوید. آیه 56 سوره نور

حدیث: قالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله: مَوْضِعُ الصَّلاةِ مِنَ الدّینِ کَمَوْضِعِ الرَّأْسِ مِنَ الْجَسَدِ. رسول گرامى صلى الله علیه و آله فرمود: جایگاه نماز در دین همانند سر است نسبت به بدن.

سیمای نماز: اهل بیت همواره مُروّج نماز و فرهنگ و معارف و آثار و برکات آن بوده اند، از جمله امام حسین ـ علیه السلام ـ هم برای دشمن، هم برای اصحابش و هم برای آیندگان درس نماز داد. امام در حالی که خودش، اصحاب و فرزندانش تشنه بودند، از دشمن درخواست آب نکرد، ولی برای نماز و مناجات یک شب مهلت خواست. این عمل نشان دهنده ترویج، گسترش و درونی کردن حقیقت نماز در سراسر نظام ارزشی و جامعه معنوی اسلام است. چرا امام حسین ـ علیه السلام ـ برای زنده نگه داشتن خود و اهل بیتش دست به این کار نزد ولی برای زنده نگه داشتن امر نماز این اقدام را انجام داد. آری! نماز یک شعار و ملاک اصلی و آرمانی برای همه ملل اسلامی است و بقا و دوام جامعه به چنین اقدامی وابسته است.

احکام نماز: در سجده نماز، باید پیشانی را روی خاک یا سنگ یا چیزهای دیگری از زمین بگذاریم.سجده بر چیزهایی که از زمین می روید و برای خوراک و پوشاک انسان مصرف نمی شود نیز صحیح است.مهر نماز که بیشتر در بین ما معمول است، در حقیقت قطعه خاک پاکیزه ای است که نمازگزار همراه خود دارد تا برای سجده، پیشانی را روی آن بگذارد.

اقسام نماز: نماز حضرت امیرالمومنین(ع): شیخ و سیّد از امام صادق علیه السّلام روایت کرده اند: هرکه از شما نماز امیر المؤمنین علیه السّلام را بخواند، از گناهان پاک گردد، همچون روزی که از مادر زاده شده و حاجاتش در پیشگاه حق برآورده شود.این نماز چهار رکعت (2 نماز دو رکعتی) است: در هر رکعت یک بار سوره «حمد» و پنجاه بار«قل هو اللّه احد»تلاوت شود، و چون از نماز فارغ شود این دعا را بخواند که تسبیح آن حضرت است:سُبْحَانَ مَنْ لا تَبِیدُ مَعَالِمُهُ سُبْحَانَ مَنْ لا تَنْقُصُ خَزَائِنُهُ سُبْحَانَ مَنْ لا اضْمِحْلالَ لِفَخْرِهِ سُبْحَانَ مَنْ لا یَنْفَدُ مَا عِنْدَهُ سُبْحَانَ مَنْ لا انْقِطَاعَ لِمُدَّتِهِ سُبْحَانَ مَنْ لا یُشَارِکُ أَحَدا فِی أَمْرِهِ سُبْحَانَ مَنْ لا إِلَهَ غَیْرُهُ پس دعا کند بعد از این و بگوید یَا مَنْ عَفَا عَنِ السَّیِّئَاتِ وَ لَمْ یُجَازِ بِهَا ارْحَمْ عَبْدَکَ یَا اللَّهُ نَفْسِی نَفْسِی أَنَا عَبْدُکَ یَا سَیِّدَاهْ أَنَا عَبْدُکَ بَیْنَ یَدَیْکَ أَیَا رَبَّاهْ،پاک و منزّه است آن که نشانه هاى وجودش نابود نشود، پاک و منزّه است آن که از خزانه هایش کاسته نگردد، پاک و منزّه است آن که فخرش را فروپاشى نباشد، پاک و منزّه است آن که آنچه نزد اوست پایان نیابد، پاک و منزّه است آن که دورانش به سر نرسد، پاک و منزّه است آن که هیچکس را در کارش شرکت ندهد، پاک و منزّه است آن که شایسته پرستشى جز او نیست.پس از این تسبیح دعا کند و بگوید: اى آن که درگذرى از بدیها، و به آنها کیفر نکنى! اى خدا! بر بنده ات مهر ورز، وجود مرا دریاب، اى سرور من من بنده تو هستم، بنده اى ایستاده در پیشگاه تو، پروردگارا!إِلَهِی بِکَیْنُونَتِکَ یَا أَمَلاه یَا رَحْمَانَاهْ یَا غِیَاثَاهْ عَبْدُکَ عَبْدُکَ لا حِیلَةَ لَهُ یَا مُنْتَهَى رَغْبَتَاهْ یَا مُجْرِیَ الدَّمِ فِی عُرُوقِی [عَبْدُکَ ] یَا سَیِّدَاهْ یَا مَالِکَاهْ أَیَا هُوَ أَیَا هُوَ یَا رَبَّاهْ عَبْدُکَ عَبْدُکَ لا حِیلَةَ لِی وَ لا غِنَى بِی عَنْ نَفْسِی وَ لا أَسْتَطِیعُ لَهَا ضَرّا وَ لا نَفْعا وَ لا أَجِدُ مَنْ أُصَانِعُهُ تَقَطَّعَتْ أَسْبَابُ الْخَدَائِعِ عَنِّی وَ اضْمَحَلَّ کُلُّ مَظْنُونٍ عَنِّی أَفْرَدَنِی الدَّهْرُ إِلَیْکَ فَقُمْتُ بَیْنَ یَدَیْکَ هَذَا الْمَقَامَ یَا إِلَهِی بِعِلْمِکَ کَانَ هَذَا کُلُّهُ فَکَیْفَ أَنْتَ صَانِعٌ بِی وَ لَیْتَ شِعْرِی کَیْفَ تَقُولُ لِدُعَائِی أَ تَقُولُ نَعَمْ أَمْ تَقُولُ لا،خدایا به هستى ات سوگند، اى آرمان من، اى بخشاینده، اى فریاد رس، دریاب بنده ات را! دریاب بنده ات را! بنده ات را چاره اى نیست، اى واپسین امید، اى روان کننده خون در رگهایم! اى سرور من! ای مالک من، اى او! اى او! پروردگارا! بنده ات را دریاب، بنده ات را دریاب، چاره اى ندارم، از پیش خود هیچ ندارم (که عین نیازم) توان سود و زیان خویش را ندارم، کسى را براى یارى نمى یابم، چاره جویی ها از من جدا گشته، و هر گمان چاره اى نابود گشته است، روزگار مرا تنها به سوى تو روانه ساخته، ازاین رو در این جا در برابر بارگاهت ایستاده ام، همه اینها خدایا! با آگاهى تو بوده است پس چگونه با من رفتار خواهى کرد؟ اى کاش! مى دانستم پاسخ خواهشم را چگونه خواهى داد؟ آیا خواهى گفت: آرى یا مى گویى نه؟فَإِنْ قُلْتَ لا فَیَا وَیْلِی یَا وَیْلِی یَا وَیْلِی یَا عَوْلِی یَا عَوْلِی یَا عَوْلِی یَا شِقْوَتِی یَا شِقْوَتِی یَا شِقْوَتِی یَا ذُلِّی یَا ذُلِّی یَا ذُلِّی إِلَى مَنْ وَ مِمَّنْ أَوْ عِنْدَ مَنْ أَوْ کَیْفَ أَوْ مَا ذَا أَوْ إِلَى أَیِّ شَیْ ءٍ أَلْجَأُ وَ مَنْ أَرْجُو وَ مَنْ یَجُودُ عَلَیَّ بِفَضْلِهِ حِینَ تَرْفُضُنِی یَا وَاسِعَ الْمَغْفِرَةِ وَ إِنْ قُلْتَ نَعَمْ کَمَا هُوَ الظَّنُّ بِکَ وَ الرَّجَاءُ لَکَ فَطُوبَى لِی أَنَا السَّعِیدُ وَ أَنَا الْمَسْعُودُ فَطُوبَى لِی وَ أَنَا الْمَرْحُومُ،اگر بگویى: نه؛پس واى بر من! واى بر من! وای بر من! ، واى از درماندگى ام! واى از درماندگى ام! واى از درماندگی ام! واى از بیچاره گى ام! از بیچاره گی ام! واى از خواری ام از خوارى ام! از خوارى ام! آنگاه که تو مرا رها کنى؟ به سوى که، و از طرف که، یا نزد که، یا چگونه، یا چه چیز؟ یا به سوى چه چیزى پناه برم؟ و به چه کسى امید بندم؟ و کیست که با فضل خود بر من کرم نماید؟ اى آن که آمرزشت فراگیر است؟ و اگر بگویى: آرى، که همان از تو گمان دارم و امید به تو چنین است، پس خوشا به حال من که خوشبختم! و کامروا شده ام، پس خوشا به حال من که مورد رحمت قرار گرفتم!یَا مُتَرَحِّمُ یَا مُتَرَئِّفُ یَا مُتَعَطِّفُ یَا مُتَجَبِّرُ [مُتَحَنِّنُ ] یَا مُتَمَلِّکُ یَا مُقْسِطُ لا عَمَلَ لِی أَبْلُغُ بِهِ نَجَاحَ حَاجَتِی أَسْأَلُکَ بِاسْمِکَ الَّذِی جَعَلْتَهُ فِی مَکْنُونِ غَیْبِکَ وَ اسْتَقَرَّ عِنْدَکَ فَلا یَخْرُجُ مِنْکَ إِلَى شَیْ ءٍ سِوَاکَ أَسْأَلُکَ بِهِ وَ بِکَ وَ بِهِ فَإِنَّهُ أَجَلُّ وَ أَشْرَفُ أَسْمَائِکَ لا شَیْ ءَ لِی غَیْرُ هَذَا وَ لا أَحَدَ أَعْوَدُ عَلَیَّ مِنْکَ یَا کَیْنُونُ یَا مُکَوِّنُ یَا مَنْ عَرَّفَنِی نَفْسَهُ یَا مَنْ أَمَرَنِی بِطَاعَتِهِ یَا مَنْ نَهَانِی عَنْ مَعْصِیَتِهِ وَ یَا مَدْعُوُّ یَا مَسْئُولُ یَا مَطْلُوبا إِلَیْهِ رَفَضْتُ وَصِیَّتَکَ الَّتِی أَوْصَیْتَنِی وَ لَمْ أُطِعْکَ وَ لَوْ أَطَعْتُکَ فِیمَا أَمَرْتَنِی لَکَفَیْتَنِی مَا قُمْتُ إِلَیْکَ فِیهِ وَ أَنَا مَعَ مَعْصِیَتِی لَکَ رَاجٍ،اى خداى مهربان! اى خداى بنده پرور! اى خداى دلجو اى خداى جبران گر! اى آن که هستى به دست توست! اى دادگر! مرا کردارى که به برآمدن حاجتم نایل آیم نیست، ازتو می خواهم به حق آن نامت که در پس پرده غیب خود مستور ساختى و نزد خویش بنهادى.پس براى هیچ موجودى جز تو پدیدار نشود! به حق آن نام و به حق هستی نابت و به آنکه برترین و شریف ترین نامها تو است از تو درخواست مینماید مرا چیزى جز این نیست و کسى خیرخواه تر از تو به من نیست، اى به خود خستى! اى هستى بخش! اى آن که خویش را به شناساند! اى آن که به اطاعتش فرمانم داد، اى آن که مرا از فرمانی اش بازداشت، اى خوانده شده! اى خواسته شده! اى مطلوب! سفارشى که به من نموده بودى وانهادم و فرمانت را نخواندم، و اگر تو را در آنچه فرمانم دادى اطاعت میکردم هر آینه مرا در آنچه برایش به سویت برخاستم بس بودى و من با نافرمانیم هم به تو امیدوارم،فَلا تَحُلْ بَیْنِی وَ بَیْنَ مَا رَجَوْتُ یَا مُتَرَحِّما لِی أَعِذْنِی مِنْ بَیْنِ یَدَیَّ وَ مِنْ خَلْفِی وَ مِنْ فَوْقِی وَ مِنْ تَحْتِی وَ مِنْ کُلِّ جِهَاتِ الْإِحَاطَةِ بِی اللَّهُمَّ بِمُحَمَّدٍ سَیِّدِی وَ بِعَلِیٍّ وَلِیِّی وَ بِالْأَئِمَّةِ الرَّاشِدِینَ عَلَیْهِمُ السَّلامُ اجْعَلْ عَلَیْنَا صَلَوَاتِکَ وَ رَأْفَتَکَ وَ رَحْمَتَکَ وَ أَوْسِعْ عَلَیْنَا مِنْ رِزْقِکَ وَ اقْضِ عَنَّا الدَّیْنَ وَ جَمِیعَ حَوَائِجِنَا یَا اللَّهُ یَا اللَّهُ یَا اللَّهُ إِنَّکَ عَلَى کُلِّ شَیْ ءٍ قَدِیرٌپس بین من و آنچه به آن امیدوارم جدایى مینداز، اى مهر ورز بر من از پیش روى، و از پشت سر، و از بالاى سر، و از زیر پایم و از همه جهات احاطه بر من پناهم ده.خدایا! به حق محمّد ص، و سرور من، و به حق على ع مولاى من، و به حق امامان هدایت یافته (که بر ایشان درود باد) لطف و مهر و رحمتت را بر ما بگستر، و از روزی خود بر ما فراوان ده، و وام ما را بپرداز و همه حاجت هاى ما را برآور، اى خدا! اى خدا! اى خدا! زیرا تو بر هر چیز توانایى.پس از آن حضرت فرمود: هرکه این نماز را بجا آورد و این دعا را بخواند، وقتى از آن فارغ شود، بین او و خدا گناهى نماند جز آنکه آمرزیده شود.مؤلف گوید: احادیث بسیارى در فضیلت خواندن این چهار رکعت نماز، در شب و روز جمعه وارد شده است و اگر پس از نماز بگوید:اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى النَّبِیِّ الْعَرَبِیِّ وَ آلِهِ بار الها! بر پیامبر عرب زبان و خانواده او درود فرست در حدیث آمده که گناهان گذشته و آینده او آمرزیده شود، و مانند کسى شود که دوازده مرتبه قرآن را ختم کرده باشد و حق تعالى گرسنگى و تشنگى قیامت را از او رفع کند.

منبرشانزدهم: نماز و ولایت(2)

آیه: وَجَاهِدُوا فِی اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ ۚ هُوَ اجْتَبَاکُمْ وَمَا جَعَلَ عَلَیْکُمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ ۚ مِلَّةَ أَبِیکُمْ إِبْرَاهِیمَ ۚ هُوَ سَمَّاکُمُ الْمُسْلِمِینَ مِنْ قَبْلُ وَفِی هَٰذَا لِیَکُونَ الرَّسُولُ شَهِیدًا عَلَیْکُمْ وَتَکُونُوا شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ ۚ فَأَقِیمُوا الصَّلَاةَ وَآتُوا الزَّکَاةَ وَاعْتَصِمُوا بِاللَّهِ هُوَ مَوْلَاکُمْ ۖ فَنِعْمَ الْمَوْلَىٰ وَنِعْمَ النَّصِیرُ و حق جهاد در راه او را (با دشمنان دین و با نفس امّاره) به جای آرید (و در طلب رضای او به قدر طاقت بکوشید) او شما را برگزیده (و به دین خود سرافراز کرده) و در مقام تکلیف بر شما مشقت و رنج ننهاده (و این آیین اسلام) مانند آیین پدر شما ابراهیم (خلیل است)، او (خدا) شما امت را پیش از این (در صحف او) و در این قرآن مسلمان نامیده تا این رسول بر شما و شما بر سایر خلق گواه (خداپرستی) باشید، پس نماز به پا دارید و زکات بدهید و به خدا (و کتاب او) متوسل شوید، که او مولی (و پادشاه و نگهبان و حافظ و ناصر) شماست و نیکو مولی و نیکو ناصری است. آیه 78 سوره حج

حدیث: قالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله: مَثَلُ الصَّلَواتِ الْخَمْسِ کَمَثَلِ نَهْرٍ جارٍ عَذْبٍ عَلى بابِ اَحَدِکُمْ یَغْتَسِلُ فیهِ کُلَّ یَوْمٍ خَمْسَ مَرّاتٍ فَما یَبْقى ذلِکَ مِنَ الدَّنَسِ. رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: نمـازهاى پنجگانه همانند نهر آب گوارائى جلوى درب خانه شـماست چنانکه کسى هر روز خود را پنج بار در آن بشوید هیچـگونه چرکى باقى نـماند.(یعـنى کسى هم که شـبانه روز نمازهاى پنجگانه را بخواند از آلودگیهاى روحى پاک مى شود).

سیمای نماز: نمازگزار در هر شرایطی چه در حالت عادی و یا خطر، از نماز باید محافظت کند، امام حسین ـ علیه السلام ـ و اصحابش از ستون دین به خوبی پاسداری کردند و در پایان، جان خود را فدای نماز کردند تا اسلام جاوید و باقی بماند.نقل شده است که حضرت امام حسین ـ علیه السلام ـ پس از پایان نماز، اصحاب را به جهاد ترغیب کرد و سپس فرمود: «این بهشت است که درهایش باز شده و جوی هایش متّصل و میوه هایش رسیده و قصرهایش زینت شده است و حوریهایش جمع شده اند و این رسول اللّه و شهدایی است که با او کشته شده اند و پدر و مادرم نیز هستند که انتظار قدم شما را دارند و شما را بشارت می دهند و آنان مشتاق شمایند. از دینتان حمایت کنید و از حرم رسول خدا و امامتان و پسر دختر پیامبرتان دفاع کنید؛ چرا که خدا شما را امتحان کرده است. شما در جوار جدّ ما هستید و نزد ما بزرگوارید. دفاع کنید و از نماز حفاظت کنید تا خدا شما را همیشه نگهبان و حافظ باشد.»

احکام نماز: پس از سجده اول ، می نشینیم و بار دیگر به سجده رفته و سجده دوم را مانند سجده اول بجا می آوریم.با تمام شدن سجده دوم، یک رکعت نماز به پایان می رسد؛ یعنی تا بدینجا، رکعت اول نماز را خوانده ایم، بنابراین بطور خلاصه، رکعت اول نماز عبارت است از:- تکبیره الاحرام (گفتن "الله اکبر" در آغاز نماز).- قرائت (خواندن حمد و سوره).- رکوع و ذکر آن.- دو سجده و ذکر آنها.

اقسام نماز: نماز حضرت فاطمه (س): روایت شده: حضرت فاطمه علیها السّلام دو رکعت نماز میخواند که جبرئیل به ایشان تعلیم داده بود آن حضرت در رکعت اوّل پس از سوره » حمد «صدر مرتبه سوره «قدر» و در رکعت دوّم بعد از سوره «حمد» صد مرتبه سوره «توحید» را قرائت میکردند، و چون سلام میدادند این دعا را میخواند:سُبْحَانَ ذِی الْعِزِّ الشَّامِخِ الْمُنِیفِ سُبْحَانَ ذِی الْجَلالِ الْبَاذِخِ الْعَظِیمِ سُبْحَانَ ذِی الْمُلْکِ الْفَاخِرِ الْقَدِیمِ سُبْحَانَ مَنْ لَبِسَ الْبَهْجَةَ وَ الْجَمَالَ سُبْحَانَ مَنْ تَرَدَّى بِالنُّورِ وَ الْوَقَارِ سُبْحَانَ مَنْ یَرَى أَثَرَ النَّمْلِ فِی الصَّفَا سُبْحَانَ مَنْ یَرَى وَقْعَ الطَّیْرِ فِی الْهَوَاءِ سُبْحَانَ مَنْ هُوَ هَکَذَا لا هَکَذَا غَیْرُهُ پاک و منزّه است آن خدایى که داراى شکوه افراشته و بلند است، پاک و منزّه است خدایى که صاحب شوکت والا و بزرگ است، پاک و منزّه است خدایى که دارنده فرمانروایى پر افتخار دیرینه است، پاک و منزّه است آن که لباس خرّمی و زیبایى به بر دارد، پاک و منزّه است آن که در پوششى از نور وقار است، پاک و منزّه است آن که ردّپاى مورچه را بر سنگ سخت مى بیند، پاک و منزّه است آن که خطّ سیر پرنده را در هوا مى بیند، پاک و منزّه است آن که او چنین است و جز او چنین نیست.سیّد ابن طاووس فرموده: در روایت دیگرى وارد شده که پس از این نماز تسبیح مشهور حضرت زهرا علیها السّلام را که بعد از هر نماز خوانده میشود بخوانند، و پس از آن صد مرتبه صلوات بر محمّد و خاندان او فرستند.و شیخ د رکتاب «مصباح المتهجدّین» فرموده است: نماز حضرت فاطمه علیها السّلام دو رکعت است، در رکعت اوّل سوره «حمد» و صد مرتبه سوره «قدر» و در رکعت دوّم سوره «حمد» و صد مرتبه «توحید» خوانده شود، و چون سلام داده شد تسبیح حضرت زهرا علیها السّلام را بخوانند، آنگاه دعاى «سبحان ذى العزّ الشامخ» را تا آخر قرائت کنند.و شیخ فرموده: کسیکه این نماز را بجاى آورد، چون از تسبیح فارغ شود زانوها و دستان خود را تا آرنج برهنه نماید و همه مواضع سجود خود را بدون مانع و حایل به زمین بچسپاند و از خدا حاجت بخواهد، و به هر کیفیتى که دوست دارد دعا کند، و در همان حال سجده بگوید:

یَا مَنْ لَیْسَ غَیْرَهُ رَبٌّ یُدْعَى یَا مَنْ لَیْسَ فَوْقَهُ إِلَهٌ یُخْشَى یَا مَنْ لَیْسَ دُونَهُ مَلِکٌ یُتَّقَى یَا مَنْ لَیْسَ لَهُ وَزِیرٌ یُؤْتَى یَا مَنْ لَیْسَ لَهُ حَاجِبٌ یُرْشَى یَا مَنْ لَیْسَ لَهُ بَوَّابٌ یُغْشَى یَا مَنْ لا یَزْدَادُ عَلَى کَثْرَةِ السُّؤَالِ إِلّا کَرَماً وَ جُوداً وَ عَلَى کَثْرَةِ الذُّنُوبِ إِلّا عَفْواً وَ صَفْحاً صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ افْعَلْ بِی کَذَا وَ کَذَااى آن که جز او پروردگارى نیست که خوانده شود، اى آن که وراى او معبودى نیست که او پروا شود! اى آن که جز او فرمانروایى نیست که از او پرهیز شود! اى آن که او را وزیرى نیست که به او روى آرند! اى آن که او را نگهبانى نیست تا به او رشوه داده شود! اى آنکه او را دربانى نیست تا به وسیله او به درگاهش آیند! اى آن که بر اثر بسیارى درخواست، جز کرم و جود، و بر اثر کثرت گناهان جز عفو، و گذشت نیفزاید، بر محمّد و خاندان محمّد درود فرست و با من چنین و چنان کن.و به جاى» کذا و کذا «حاجات خویش را از خدا بخواهد.نماز دیگر از حضرت فاطمه علیها السّلام: شیخ طوسى و سیّد ابن طاووس از صفوان روایت کرده اند که محمّد بن على حلبى روز جمعه، خدمت امام صادق علیه السّلام شرفیاب شد و عرضه داشت: علاقمندم به من عملى بیاموزى که بهترین کارها در روز جمعه باشد حضرت فرمود: من کسى را که براى رسول خدا عزیزتر از حضرت فاطمه باشد سراغ ندارم، و چیزى را برتر از آنچه پیامبر به فاطمه آموخت، نمیشناسم، پیامبر به دخترش فرمود: هرکه صبح جمعه را دریابد، غسل کند و قدمهایش را بگسترد و چهار رکعت نماز) دو نماز دو رکعتى (بگذارد.در رکعت اوّل پس از سوره «حمد» پنجاه مرتبه سوره «توحید» و در رکعت دوم، پس از سوره «حمد» پنجاه مرتبه سوره «و العادیات» و در رکعت سوّم پس از «حمد» پنجاه مرتبه سوره«اذا زلزلت»و در رکعت چهارم پس از سوره «حمد» پنجاه مرتبه سوره«اذا جاء نصر اللّه.که مراد از این سوره سوره مبارکه نصر است یعنى آخرین سوره اى که نازل شده است.و چون از نماز فارغ شوند، این دعا را بخوانند:إِلَهِی وَ سَیِّدِی مَنْ تَهَیَّأَ أَوْ تَعَبَّى أَوْ أَعَدَّ أَوِ اسْتَعَدَّ لِوِفَادَةِ مَخْلُوقٍ رَجَاءَ رِفْدِهِ وَ فَوَائِدِهِ وَ نَائِلِهِ وَ فَوَاضِلِهِ وَ جَوَائِزِهِ فَإِلَیْکَ یَا إِلَهِی کَانَتْ تَهْیِئَتِی وَ تَعْبِئَتِی وَ إِعْدَادِی وَ اسْتِعْدَادِی رَجَاءَ فَوَائِدِکَ وَ مَعْرُوفِکَ وَ نَائِلِکَ وَ جَوَائِزِکَ فَلا تُخَیِّبْنِی مِنْ ذَلِکَ یَا مَنْ لا تَخِیبُ عَلَیْهِ مَسْأَلَةُ السَّائِلِ وَ لا تَنْقُصُهُ عَطِیَّةُ نَائِلٍ فَإِنِّی لَمْ آتِکَ بِعَمَلٍ صَالِحٍ قَدَّمْتُهُ وَ لا شَفَاعَةِ مَخْلُوقٍ رَجَوْتُهُ أَتَقَرَّبُ إِلَیْکَ بِشَفَاعَتِهِ إِلا مُحَمَّدا وَ أَهْلَ بَیْتِهِ صَلَوَاتُکَ عَلَیْهِ وَ عَلَیْهِمْ،اى معبود و سرور من! اگر دیگران به امید رسیدن به عطا و مواهب وجود و بخشش ها و هدایا آماده و مهیّا و مجّهز و مستعد ورود بر آفریده اى چون خو شده اند، پس خدایا! پس خدایا! آمادگى و مجهّز بودن و مهیّا بودن و استعداد من به امید دستیابى به بهره ها و نیکى و عطایا و هدایا تو تنها به سوى توست، پس مرا از این همه ناامید مساز، اى آن که خواهش هیچ نیازمندى از او بى ثمر نماند، و بخشش بخشنده اى از او نکاهد! من با کردار شایسته اى که پیش فرستاده باشم به پیشگاه تو نیامده ام، و با یارى آفریده اى که به او امید بسته باشم و با آن به تو تقرب جویم، به درگاهت بار نیافتم جز به امید شفاعت محمّد و خاندان او که درود تو بر او و بر ایشان باد،أَتَیْتُکَ أَرْجُو عَظِیمَ عَفْوِکَ الَّذِی عُدْتَ بِهِ عَلَى الْخَطَّائِینَ عِنْدَ عُکُوفِهِمْ عَلَى الْمَحَارِمِ فَلَمْ یَمْنَعْکَ طُولُ عُکُوفِهِمْ عَلَى الْمَحَارِمِ أَنْ جُدْتَ عَلَیْهِمْ بِالْمَغْفِرَةِ وَ أَنْتَ سَیِّدِی الْعَوَّادُ بِالنَّعْمَاءِ وَ أَنَا الْعَوَّادُ بِالْخَطَاءِ أَسْأَلُکَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِینَ أَنْ تَغْفِرَ لِی ذَنْبِیَ الْعَظِیمَ فَإِنَّهُ لا یَغْفِرُ الْعَظِیمَ إِلا الْعَظِیمُ یَا عَظِیمُ یَا عَظِیمُ یَا عَظِیمُ یَا عَظِیمُ یَا عَظِیمُ یَا عَظِیمُ یَا عَظِیمُ در حالى به نزد تو آمدم که گذشت کریمانه ات را امید دارم، گذشتى که به آن بر خطاکاران در حال پافشارى بر گناهان است، پس مداومت آنان بر کارهاى حرام تو را از اینکه آمرزشت را بر آنان ارزانى دارى باز نداشت، و تو اى سرور من! بسیار بر نعمت بخشى بازگردى و من بر خطا کارى، به حق محمّد و خاندان پاکش از تو میخواهم، که گناه بزرگ ام را بیامرزى، زیرا گناه بزرگ را جز آمرزگار بزرگ نیامرزد؛اى بزرگ! اى بزرگ! اى بزرگ اى بزرگ اى بزرگ! اى بزرگ!

منبرهفدهم: نماز و ولایت(3)

آیه: وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاءُ بَعْضٍ ۚ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَیُقِیمُونَ الصَّلَاةَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَیُطِیعُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ ۚ أُولَٰئِکَ سَیَرْحَمُهُمُ اللَّهُ ۗ إِنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ و مردان و زنان مؤمن همه یاور و دوستدار یکدیگرند، خلق را به کار نیکو وادار و از کار زشت منع می‌کنند و نماز به پا می‌دارند و زکات می‌دهند و حکم خدا و رسول او را اطاعت می‌کنند، آنان را البته خدا مشمول رحمت خود خواهد گردانید، که خدا صاحب اقتدار و درست کردار است. آیه 71 سوره توبه

حدیث: عَنْ رَسُولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله: قالَ اللّهُ تَعالى: اِفْتَرَضْتُ عَلى اُمَّتِکَ خَمْسَ صَلَواتٍ وَعَهِدْتُ عِنْدى عَهْدا اَنـَّهُ مَنْ حافَظَ عَلَیْهِنَّ لِوَ قْتِهِنَّ اَدْخَلْتُهُ الْجَنَّةَ، وَمَنْ لَمْ یَحافِظْ عَلَیْهِنَّ فَلا عَهْدَ لَهُ عِنْدى. رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود: خداوند متعال فرمود: [اى پیامبر] بر امّت تو نمازهاى پنجگانه را واجب کردم و با خود پیمان بستم که هر کس مراقب آن نمازها و وقت آنها باشد او را به بهشت داخل کنم و کسى که مراقب آنها نباشد من تعهّدى نسبت به او ندارم.

سیمای نماز: اهل بیت عصمت و طهارت ـ علیهم السّلام ـ اقامه گران بی نظیر نماز بوده اند، آنان برای اقامه نماز حتّی از جان خود و عزیزان خود در راه خدا گذشته اند.در زیارت نامه امام حسین ـ علیه السلام ـ می خوانیم: «أشهَدُ أَنَّکَ قَدْ أقَمْتَ الصَّلوةَ و آتَیْتَ الزّکوة» «گواهی می دهم که شما با شهادتت نماز را بر پا داشتی و زکات دادی»در زیارت مخصوص آن حضرت آمده است: سلام بر تو ای فرزند گرامی رسول خدا! گواهی می دهم که تو نماز را آن چنان که حقیقت آن است، به پا داشتی و زکات را پرداختی و به حق و حقیقت فراخواندی و از تباهی و ناپسندی ها نهی کردی و قرآن را چنان که باید تلاوت کردی و در راه خدا چنان که شایسته بود، جهاد کردی.»آری! سرور آزادگان نماز را به صورت بی نظیری به پا داشت، آن گونه که مخصوص او بود و نه دیگری.سفارش و وصیت ایشان به اهل بیت در آخرین لحظات عمر شریف و هنگام شهادت، اقامه نماز اوّل وقت بوده است.

احکام نماز: پس از تمام شدن رکعت اول نماز، بدون آن که صورت نماز به هم بخورد و یا فاصله ای ایجاد شود، از جا برخاسته، بار دیگر می ایستیم و حمد و سوره را به همان ترتیبی که در رکعت اول نماز گفته شد، می خوانیم.در رکعت دوم نمازهای روزانه، بعد از تمام شدن حمد و سوره و قبل از رکوع، مستحب است، دستها را روبروی صورت گرفته ودعایی بخوانیم؛ این عمل را "قنوت" گویند.در قنوت می توان این دعا را خواند:"ربنا آتنا فی الدنیا حسنة وفی الاخرة حسن وقنا عذاب النار"پیامبر خدا (ص) فرمود: "کسی که قنوت نمازش طولانی تر باشد، حسابرسی او در روز قیامت راحت تر است".پس از قنوت، رکوع وسجده ها را مانند رکعت اول بجا می آوریم.

اقسام نماز: نماز امام حسن علیه السلام: نماز امام حسن علیه السلام در روز جمعه و آن چهار رکعت است. مثل نماز امیرالمؤمنین علیه السلام (در هر رکعت حمد یک مرتبه و یک مرتبه قل هو الله أحد )، نماز دیگر از آن حضرت در روز جمعه و آن نیز چهار رکعت است. در هر رکعت حمد یک مرتبه و قل هو الله أحد بیست و پنج مرتبه.دعاى امام حسن علیه السلام:اللَّهُمَّ إِنِّی أَتَقَرَّبُ إِلَیْکَ بِجُودِکَ وَ کَرَمِکَ خدایا من به درگاه تو تقرب مى جویم با جود و کرمت وَ أَتَقَرَّبُ إِلَیْکَ بِمُحَمَّدٍ عَبْدِکَ وَ رَسُولِکَ و تقرب مى جویم بوسیله محمد صلی الله علیه و آله بنده خاص و فرستاده تووَ أَتَقَرَّبُ إِلَیْکَ بِمَلاَئِکَتِکَ الْمُقَرَّبِینَ وَ أَنْبِیَائِکَ وَ رُسُلِکَ و تقرب مى جویم بوسیله فرشتگان مقرب و پیغمبران و رسولان توأَنْ تُصَلِّیَ عَلَى مُحَمَّدٍ عَبْدِکَ وَ رَسُولِکَ وَ عَلَى آلِ مُحَمَّدٍکه درود فرستى بر محمد صلی الله علیه و آله بنده خاص خود و رسول خود و بر آل محمد علیه السلام وَ أَنْ تُقِیلَنِی عَثْرَتِی وَ تَسْتُرَ عَلَیَّ ذُنُوبِی وَ تَغْفِرَهَا لِی و این که از لغزش من درگذرى و گناهانم را مستور گردانى و ببخشى وَ تَقْضِیَ لِی حَوَائِجِی وَ لاَ تُعَذِّبَنِی بِقَبِیحٍ کَانَ مِنِّی و حاجت هاى مرا برآورى و مرا به اعمال قبیحم معذب نگردانى فَإِنَّ عَفْوَکَ وَ جُودَکَ یَسَعُنِی إِنَّکَ عَلَى کُلِّ شَیْ ءٍ قَدِیرٌکه اى خدا عفو و بخشش تو مرا هم فرا مى گیرد که البته تو بر همه چیز قادر هستى.

منبرهیجدهم:ضایع کردن نماز

آیه: فَخَلَفَ مِنْ بَعْدِهِمْ خَلْفٌ أَضَاعُوا الصَّلَاةَ وَاتَّبَعُوا الشَّهَوَاتِ ۖ فَسَوْفَ یَلْقَوْنَ غَیًّاسپس جانشین آن مردم خداپرست قومی شدند که نماز را ضایع گذارده و شهوتهای نفس را پیروی کردند و اینها به زودی کیفر گمراهی را خواهند دید. آیه 59 سوره مریم

حدیث: عَنِ الْباقِرِ علیه السلام قالَ: ذِکْرُ اللّهِ لِأَهْلِ الصَّلاةِ اَکْبَرُ مِنْ ذِکْرِهِمْ اِیّاهُ، اَلاتَرى اَنَّـهُ یَقُولُ: اُذْکُرُونى اَذْکُرْکُمْ. بقره / 152 امام باقر علیه السلام فرمود: یاد خدا براى نماز خوانها بالاتر از یاد آنها از خدا است. آیا نمى بینى که خداوند مى فرماید: «مرا یاد کنید تا شما را یاد کنم.»

سیمای نماز: علیّ بن ابراهیم از امام باقر ـ علیه السلام ـ در باره فرموده خدای تعالی: «خانواده خود را به نماز امر کن و خود نیز سخت بر آن پایدار باش.» نقل می کند که حضرت فرمود: «در این آیه به پیغمبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ فرمان داده است که به اهل بیتش ـ و نه عموم ـ به طور ویژه دستور دهد تا به همه مردم اعلام شود که اهل بیت محمد ـ صلی الله علیه و آله ـ، در نزد خدا منزلتی ویژه دارند که برای دیگر مردمان نیست؛ زیرا خدای سبحان به آنان جهت اقامه نماز هم فرمان عمومی داده، هم فرمان خصوصی. پس از نزول این آیه، پیغمبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ هر روز، وقت نماز صبح به خانه علی ـ علیه السلام ـ می آمد و می فرمود: «سلام و رحمت و برکات خدا بر شما باد» پس اهل بیت ـ علیه السلام ـ یعنی علی ـ علیه السلام ـ، فاطمه ـ علیها السلام ـ، حسن و حسین ـ علیهما السلام ـ در پاسخ نیز اظهار می داشتند: «سلام و رحمت و برکات خدا! نیز بر شما باد ای پیامبر خدا.» پس حضرت دو طرف چهار چوبه در را گرفته و می فرمود: "نماز، نماز، خدا شما را رحمت کند، همانا خدا چنین می خواهد که هر گونه آلودگی را از شما خاندان نبوّت ببرد و شما را از هر ناخالصی پاک گرداند"در کتاب «مودّة القربی» از انس بن مالک و از زید بن علی بن الحسین ـ علیه السلام ـ و او از پدرش امام سجّاد ـ علیه السلام ـ، از جدّش ـ علیه السلام ـ ماجرای بالا را نقل کرده است. امام حسین ـ علیه السلام ـ نیز به پیروی از جدّش رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ این چنین اهل بیت خود را به نماز سفارش می کرد و در باب اهمّیّت آن به آیه تطهیر اشاره کرده، می فرمود:«اِنَّما یُریدُ اللّهُ لِیُذهِبَ عَنْکُمُ الرِّجسَ اَهْلَ البَیْتِ و یُطَهِّرَکُمْ تطهیرا».

احکام نماز: در رکعت دوم هر نماز، پس از تمام شدن سجده دوم باید در حالی که رو به قبله نشسته ایم "تشهد" بخوانیم؛یعنی بگوییم:"اشهد ان لا اله الا الله وحده لا شریک له و اشهد ان محمدا عبده ورسوله اللهم صل علی محمد وال محمد"

اقسام نماز:نمازامام حسین(ع): این نماز را مفاتیح الجنان به نقل از «جمال الاسبوع» سید بن طاووس آورده است اما دعای بعد از نماز را به صورت کامل نیاورده. در اینجا از خود کتاب جمال السبوع این نماز را نقل می کنیم:نماز امام حسین علیه السلام چهار رکعت است. در هر رکعت سوره حمد پنجاه مرتبه و سوره اخلاص پنجاه مرتبه و در رکوع فاتحه و توحید هر یک ده مرتبه و چون از رکوع سر بردارى هر یک را ده مرتبه و هم چنین در سجده اولى و در بین دو سجده و در سجده دوم هر یک ده مرتبه و چون از چهار رکعت فارغ شدى و سلام گفتى این دعا بخوان:اللهم أنت الذی استجبت لآدم و حواء إذ قالا ربنا ظلمنا أنفسنا و إن لم تغفر لنا و ترحمنا لنکونن من الخاسرین و ناداک نوح فاستجبت له و نجیته و أهله من الکرب العظیم و أطفأت نار نمرود عن خلیلک إبراهیم فجعلتها بردا و سلاما و أنت الذی استجبت لأیوب إذ نادى مسنی الضر و أنت أرحم الراحمین فکشفت ما به من ضر و آتیته أهله و مثلهم معهم رحمة من عندک و ذکرى لأولی الألباب و أنت الذی استجبت لذی النون حین ناداک من الظلمات أن لا إله إلا أنت سبحانک إنی کنت من الظالمین فنجیته من الغم و أنت الذی استجبت لموسى و هارون دعوتهما حین قلت قد أجیبت دعوتکما فاستقیما و غرقت فرعون و قومه و غفرت لداود ذنبه و تبت علیه رحمة منک و ذکرى و فدیت إسماعیل بذبح عظیم بعد ما أسلم و تله للجبین فنادیته بالفرج و الروح و أنت الذی ناداک زکریا نداء خفیا فقال رب إنی وهن العظم منی و اشتعل الرأس شیبا و لم أکن بدعائک رب شقیا و قلت یَدْعُونَنا رَغَباً وَ رَهَباً وَ کانُوا لَنا خاشِعِینَ و أنت الذی استجبت للذین آمنوا و عملوا الصالحات لتزیدهم من فضلک فلا تجعلنی من أهون الداعین لک و الراغبین إلیک و استجب لی کما استجبت لهم بحقهم علیک فطهرنی بتطهیرک و تقبل صلاتی و دعائی بقبول حسن و طیب بقیة حیاتی و طیب وفاتی و اخلفنی فیمن أخلف و احفظنی یا رب بدعائی و اجعل ذریتی ذریة طیبة تحوطها بحیاطتک بکل ما حطت به ذریة أحد من أولیائک و أهل طاعتک برحمتک یا أرحم الراحمین یا من هو على کل شی‌ء رقیب و لکل داع من خلقک مجیب و من کل سائل قریب أسألک یا لا إله إلا أنت الحی القیوم الأحد الصمد الذی لم یلد و لم یولد و لم یکن له کفوا أحد و بکل اسم رفعت به سماءک و فرشت به أرضک و أرسیت به الجبال و أجریت به الماء و سخرت به السحاب و الشمس و القمر و النجوم و اللیل و النهار و خلقت الخلائق کلها أسألک بعظمة وجهک العظیم الذی أشرقت له السماوات و الأرض فأضاءت به الظلمات إلا صلیت على محمد و آل محمد و کفیتنی أمر معاشی و معادی و أصلحت لی شأنی کله و لم تکلنی إلى نفسی طرفة عین و أصلحت أمری و أمر عیالی و کفیتنی همهم و أغنیتنی و إیاهم من کنزک و خزائنک و سعة فضلک الذی لا ینفد أبدا و اثبت فی قلبی ینابیع الحکمة التی تنفعنی بها و تنفع بها من ارتضیت من عبادک و اجعل لی من المتقین فی آخر الزمان إماما کما جعلت إبراهیم الخلیل إماما فإن بتوفیقک یفوز الفائزون و یتوب التائبون و یعبدک العابدون و بتسدیدک یصلح الصالحون المحسنون المخبتون العابدون لک الخائفون منک و بإرشادک نجا الناجون من نارک و أشفق منها المشفقون من خلقک و بخذلانک خسر المبطلون و هلک الظالمون و غفل الغافلون اللهم آت نفسی تقواها فأنت ولیها و مولاها و أنت خیر من زکاها اللهم بین لها هداها و ألهمها تقواها و بشرها برحمتک حین تتوفاها و نزلها من الجنان علیاها و طیب وفاتها و محیاها و أکرم منقلبها و مثواها و مستقرها و مأواها فأنت ولیها و مولاها

منبرنوزدهم:نمازو زکات

آیه: وَأَقِیمُوا الصَّلَاةَ وَآتُوا الزَّکَاةَ وَارْکَعُوا مَعَ الرَّاکِعِینَ و نماز به پا دارید و زکات بدهید و با خدا پرستان حق را پرستش کنید. آیه 43 سوره بقره

حدیث: قالَ عَلِىٌّ علیه السلام: اِذا قامَ الرَّجُلُ اِلَى الصَّلاةِ اَقْبَلَ اِلَیْهِ اِبْلیسُ یَنْظُرُ اِلَیْهِ حَسَدا لِمایَرى مِنْ رَحْمَةِ اللّهِ اَلتَّى تَغْشاهُ. امام على علیه السلام فرمود: هرگاه کسى به نماز مى ایستد، شیطان حسودانه به او مى نگرد، بخاطر آنکه مى بیند رحمت خدا او را فراگرفته است.

سیمای نماز: گناه زدایی نماز:«وَ اِنَّها لَتَحُتُّ الذّنوبَ حَتَّ الوَرَق.»«نماز، گناهان را مانند ریزش برگ درختان فرو می ریزد.»همان طور که جسم گاهی بر اثر آلودگی نیاز به نظافت و تمیزی دارد، روح و روان نیز بر اثر گناهان و خطاها آلوده و مکدّر می شود و نیاز به شست و شو و رفع کدورت دارد. از دیدگاه امام علی - علیه السلام - نماز یکی از مؤثرترین عوامل وارستگی ها و شست و شوی گناهان و رفع و دفع پلیدیهای روحی است؛ زیرا خواه ناخواه نماز، انسان را به توبه و اصلاح گذشته دعوت می کند. خداوند متعال نیز در قرآن کریم حسنات را عامل از بین برنده سیّئات معرّفی می کند و نماز یکی از مهمترین و برترین حسنات است:«اَقَمِ الصَّلوة طَرَفی النّهارِ و زُلَفا مِنَ اللّیل، إنَّ الحسناتِ یُذهِبنَ السَّیئاتِ»«نماز را در دو طرف روز و ساعتهایی از شب به پا دار، همانا حسنات گناهان را از بین می برد.»ابوعثمان می گوید:من با سلمان زیر درختی نشسته بودم، او شاخه خشکی را گرفت و تکان داد تا تمام برگهایش فرو ریخت، سپس رو به من کرد و گفت: سؤال نکردی چرا این کار را کردم؟ گفتم: بگو، بدانم منظورت چه بود؟ گفت: این همان کاری بود که پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ انجام داد، هنگامی که در محضر مبارک ایشان زیر درختی نشسته بودیم، سپس پیامبر همین سؤال را از من کرد. بعد از این که با تکان دادن شاخه خشک، تمام برگهای درخت فرو ریخت. من عرض کردم: بفرمایید چرا؟ فرمود: هنگامی که مسلمانی وضو بگیرد و خوب وضو بگیرد، سپس نمازهای پنجگانه را به جای آورد، گناهان او فرو می ریزد، همان گونه که برگهای درخت فرو ریخت. سپس همان آیه 114 سوره هود را که قبلاً ذکر شد، تلاوت کرد.»از دیدگاه امیرالمؤمنین ـ علیه السلام ـ نماز عامل وارستگی ها و دوری از گناه و موجب زوال آثار گناهان و سبب از بین رفتن پلیدیها و اثرات سوء روحی و اخلاقی است. امام علی ـ علیه السلام ـ در نهج البلاغه نماز را همانند گسستن طناب پوسیده ای دانسته است که رشته های معاصی را متلاشی ساخته و از بین می برد.به هر حال، هر گاه نماز با شرایطش انجام شود، و به عبارتی، نماز قلبی اقامه شود نه نماز لفظی و فقط قالبی، انسان را در عالمی از معنویّت فرو می برد که پیوندهای ایمانی او را با خدا چنان مستحکم می سازد که آلودگی ها و آثار گناه را از دل و جان او شست و شو می دهد. نماز، انسان را در برابر گناه بیمه می کند و زنگار گناه را از آیینه دل او می زداید.امیرالمؤمنین، امام علی - علیه السلام - در این باره فرمود:«تعاهدوا أمر الصّلوة وَ حافظوا عَلَیها واسْتَکثرُوا مِنها وَ تَقَرَّبوا بِها، فَإنَّها کانت عَلَی المؤمنین کِتابا مَوْقوتا اَلا تَسْمَعونَ إلی جوابِ أهلِ النّارِ حینَ سُئِلُوا: «ما سَلَککُمْ فی سَقَرَ؟ قالوا: لَمْ نَکُ مِنَ المُصَلّینَ و اِنَّها لَتَحُتُّ الذّنوبَ حَتَّ الْوَرَق وَ تُطْلِقُها إطْلاقَ الرِّبْق و شَبَّهَها رسولُ اللّه صلَّی اللّه علیه و آله و سلّم بِالحَمَّة تکونُ علی بابِ الرَّجُل فَهُوَ یَغْتَسِلُ مِنْها فِی الیَوْمِ و اللَّیْلَة خَمْسَ مَرّاتٍ فَما عَسی اَنْ یُبْقی عَلَیه مِنَ الدَّرَنِ.»«نماز را به پا دارید و محافظت آن را بر عهده گیرید. زیاد به آن توجه کنید و فراوان نماز بخوانید و به وسیله آن به خدا تقرب جویید؛ زیرا نماز به عنوان فریضه واجب در وقت های مختلف شبانه روز بر مؤمنان مقرر شده است؛ مگر به پاسخ دوزخیان در برابر این پرسش که "چه چیز شمارا به دوزخ کشانیده است" گوش فرا نداده اید که می گویند: "ما از نمازگزاران نبودیم..." نماز گناهان را همچون برگ های پاییزی می ریزد و غل و زنجیرهای گناهان را از گردن ها می گشاید. پیامبر "نماز را به چشمه آب گرمی که در خانه کسی باشد و شبانه روزی پنج بار خود را در آن شست و شو دهد تشبیه کرده است" که بدون تردید چرک و آلودگی در بدن چنین کسی باقی نخواهد ماند... .»ولی باید توّجه داشت که خواندن نماز به هر صورتی نمی تواند شخص نمازگزار را از چنین تأثیر و تحوّل روحی برخوردار کند و لازم است بداند که چگونه نماز به جا می آورد و چه مقدار از آن بهره گرفته است؛ بنگرد که آیا نماز او را از کارهای زشت و ناپسند بازداشته است یا خیر؟هنگامی که نماز با حضور قلب و شرایط لازم دیگرش برگزار شود، مصداق کامل حسنه است که در قرآن کریم به آن اشاره شده است، به طوری که انسان می فهمد که باید درون را از گناهان و آلودگیها بزداید تا نمازش قرَّة العین شود.در حکمت های نهج البلاغه در باره تأثیر و نقش نماز در شست و شوی گناهان و آرامش و امیدواری نسبت به فضل و رحمت الهی آمده است:«ما أهمّنی ذنبٌ أمُهِلْتُ بَعْدَهُ حتّی أصَلّی رکعتین و أسأل اللّه العافیة.»«اندوهگینم نکرد گناهی که در پی آن مهلت یافتم دو رکعت نماز گزارم و از خدا اصلاح آن را بخواهم.»حضرت با این عبارات رسا در مقام تبیین و تعلیم نقش و تأثیر شگفت انگیز نماز است.ابن میثم در شرح این جمله نوشته است: «علّت این که انسان نباید پس از خواندن دو رکعت نماز نسبت به گناهان اندوهگین باشد، این است که نماز پوشاننده گناهان است».

احکام نماز: تا اینجا رکعت دوم نماز هم تمام می شود و اگر نماز دو رکعتی باشد؛ مانند نماز صبح، بعد از تشهد، با گفتن سلام، نماز را تمام می کنیم؛ یعنی می گوییم:السلام علیک ایها النبی ورحمة الله وبرکاته السلام علینا وعلی عباد الله الصالحین السلام علیکم ورحمة الله وبرکاته

اقسام نماز: نماز امام سجاد علیه السلام: نماز امام زین العابدین علیه السلام چهار رکعت است. در هر رکعت سوره حمد یک مرتبه و سوره اخلاص صد مرتبه دعاى آن حضرت:یَا مَنْ أَظْهَرَ الْجَمِیلَ وَ سَتَرَ الْقَبِیحَ اى خدایى که جمال و نیکویى را آشکار مى کنى و زشتى را پنهان مى سازى یَا مَنْ لَمْ یُؤَاخِذْ بِالْجَرِیرَةِ وَ لَمْ یَهْتِکِ السِّتْرَاى خدایى که به گناه مؤاخذه نمى کنى و پرده گنهکاران را نمى درى یَا عَظِیمَ الْعَفْوِ یَا حَسَنَ التَّجَاوُزِاى صاحب عفو بزرگ که از بدان به نیکویى در مى گذرى/یَا وَاسِعَ الْمَغْفِرَةِ یَا بَاسِطَ الْیَدَیْنِ بِالرَّحْمَةِ//اى که مغفرتت بسیار و دو دستت به لطف و رحمت گشوده است یَا صَاحِبَ کُلِّ نَجْوَى یَا مُنْتَهَى کُلِّ شَکْوَى اى آگه از هر راز نهان اى پناه و مرجع در شکایت خلقان یَا کَرِیمَ الصَّفْحِ یَا عَظِیمَ الرَّجَاءِ یَا مُبْتَدِئاً بِالنِّعَمِ قَبْلَ اسْتِحْقَاقِهَا اى بزرگوار گناه بخش و مهربان اى امید بزرگ امیدواران اى بخشنده نعمت هاى بى سابقه استحقاق یَا رَبَّنَا وَ سَیِّدَنَا وَ مَوْلاَنَا یَا غَایَةَ رَغْبَتِنَااى پروردگار و سید ما و آقاى ما و منتهاى مطلوب ماأَسْأَلُکَ اللَّهُمَّ أَنْ تُصَلِّیَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍاز تو درخواست مى کنم الها که درود بر محمد صلی الله علیه و آله و آل محمد علیه السلام فرستى.

منبربیستم:نمازو صبر

آیه: وَاسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَالصَّلَاةِ ۚ وَإِنَّهَا لَکَبِیرَةٌ إِلَّا عَلَى الْخَاشِعِینَ و یاری جویید از خدا به صبر و نماز، که نماز (با حضور قلب) امری بسیار بزرگ و دشوار است مگر بر خداپرستان فروتن. آیه 45 سوره بقره

حدیث: رُوِىَ: اَنَّ فَتىً مِنَ الاَْنْصارِ کانَ یُصَلِّى الصَّلاةَ مَعَ رَسُولِ اللّهِ وَ یَرْتَکِبُ الْفَواحِشَ، فَوُصِفَ ذلِکَ لِرَسُولِ اللّهِ صلی الله علیه و آلهفَقالَ: اِنَّ صَلاتَهُ تَنْهاهُ یَوْما ما، فَـلَمْ یَلْبَثْ اَنْ تابَ. روایت شده که : جوانى از انصار با رسول خدا صلی الله علیه و آلهنماز مى خواند و مرتکب گناه هم مى شد، این موضوع براى رسول خدا صلی الله علیه و آلهبیان شد. پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله فرمود: نمازش روزى او را از گناهان باز خواهد داشت، سپس طولى نکشید که توبه کرد.

سیمای نماز: کبر زدایی نماز:امام علی ـ علیه السلام ـ فرمود:«فَرَض اللّه الصَّلوةَ تنزیها عَن الکِبر».خداوند متعال نماز را به خاطر پاک شدن از کبر و وارستگی از پلیدی تکبُّر واجب فرموده است.یکی از مهمترین فواید و آثار نماز، کبرزدایی است. کبر و خودپسندی بزرگترین صفت رذیله و به معنی خود بزرگ دیدن در برابر دیگران است. کبر بر دو قسم ظاهری و باطنی است که خوی باطنی را «کبر» و آثار ظاهری را «تکبّر» می گویند. تمام صفات رذیله و خویهای زشت حیوانی و شهوانی و شیطانی از حالت کبر سرچشمه می گیرد. از این رو، برای جلوگیری از هر خو و صفت زشتی باید از پیدایش کبر جلوگیری کرد و راهش این است که پیوسته «بندگی» را از دست نداد. کبر نه تنها در جامعه متدیّن اسلامی بلکه در تمام ملل و ادیان بشری مورد نکوهش قرار گرفته است. انسان متکبّر پلنگ صفت است و جز خود کسی را نمی بیند. از این رو، انتظار دارد همه کس در برابر او کرنش کند و او خود به کسی اعتنا نکند. همه کس او را احترام و او به دیگران بی احترامی کند.جای هیچ تردیدی نیست که سرچشمه تکبّر، عقده حقارت است؛ چنان که امام صادق - علیه السلام - فرمود:«ما مِنْ رَجُلٍ تَکَبَّرَ اَوْ تَجَبَّرَ إلاّ لِذِلَّةٍ وَجَدَها فی نَفسِهِ.»«هیچ مردی تکبّر و گردنکشی نکند، مگر برای حقارتی که در درون خود احساس می کند.»از این رو، شخص متکبّر در پی جبران حقارتی است که در درون خود احساس می کند.انسان نمازگزار با بندگی به درگاه آن عزیز متکبّر، درونش را سرشار از غرور بندگی، نماید و عزّت دنیا و آخرت را کسب می کند. پس سرچشمه تکبّر؛ یعنی عقده حقارت در نمازگزار حقیقی راهی ندارد و در نتیجه داعیه ای برای تکبّر وی باقی نمی ماند.بهترین راه مبارزه با تکبّر و دفع و رفع خودبینی و خودپرستی، خداپرستی است؛ زیرا انسان با عبادت، پلنگ طبیعت را در برابر خدا به زمین می کوبد و خداوند متعال برای پاکیزه گردانیدن انسان از تکبّر، نماز را برایشان فرض و واجب فرمود تا بر اثر مداومت بر آن و انجام دائمی آن در هر شب و روز به فروتنی عادت کنند و آن صفت زشت را از خود برهانند. ضمن این که نماز برای کسی که با دیده بصیرت به آن بپردازد، سبب رفع کبر و خودپسندی و نخوت نسبت به دیگران است.مولا علی - علیه السلام - فرمود:«وَعَنْ ذلِکَ مَا حَرَسَ اللّه عِبادَهُ المُؤمنینَ بالصَّلواتِ و الزّکَواتِ، وَ مُجاهَدَةِ الصّیامِ فی الأیّامِ المفروضاتِ تسکینا لأطرافِهِم وَ تخشیعا لأبصارهِم و تَذلیلاً لنفوسِهِمْ و تحْفیضا لِقُلوبِهِم وَ إذهابا لِلْخُیَلاء عَنْهُمْ.»«خدای بزرگ بندگان مؤمن خود را به وسیله نماز و زکات و کوشش در روزه گرفتن در روزهای واجب، حفظ می کند تا مایه آرامش اعضایشان شود و دیدگانشان خاشع شود و جانهایشان فروتن شود دلهایشان نرم شود و خیال خود بزرگ بینی و تکبر از آنها دور کند.»نمازگزار وقتی در نماز، پیشانی خود را که بالاترین و شریفترین عضو از اعضای بدن است به روی خاک می گذارد، به عجز و ناتوانی خود و عظمت و کبریایی حضرت حق روز به روز بیشتر پی می برد و به واقع رمز و حقیقت سربلندی مؤمنان همین خاکساری به درگاه خداوند است. نماز، این شست و شوی روحی و شبنم با طراوت یاد خدا، چه زیبا و کامل زنگارهای نخوت را می زداید، غبار غرور را می شوید و بنده را به فروتنی وا می دارد. همچنین ناچیز بودنش را در برابر ذات بیکران کبریایی به خاطرش می آورد و با پستی جسمش روح او را متعالی می گرداند.

احکام نماز: رکعت سوم نماز هم مانند رکعت دوم است، با این تفاوت که در رکعت دوم باید با حمد و سوره بخوانیم، ولی در رکعت سوم، سوره و قنوت ندارد و فقط "حمد" را می خوانیم و یا به جای حمد، سه مرتبه می گوییم:"سُبحانَ اللهِ والحَمدُ للهِ وَلا اِلهَ الاّ اللهُ واللهُ اکبرُ" پس اگز نماز مغرب می خوانیم، باید بعد از سجده دوم (در رکعت سوم) تشهد بخوانیم وبا سلام، نماز را پایان دهیم.اگر نمازی که می خوانیم چهار رکعتی باشد؛ یعنی: نماز ظهر یا عصر یا عشا؛ پس از سجده ها (در رکعت سوم) بدون آن که تشهد یا سلام را بخوانیم، می ایستیم و رکعت چهارم را مانند رکعت سوم انجام می دهیم و در پایان نماز؛ یعنی پس از سجده دوم می نشینیم و تشهد و سلام را می خوانیم و نماز را تمام می کنیم.

اقسام نماز: نماز امام محمد باقر علیه السلام: نماز امام باقر علیه السلام دو رکعت است در هر رکعت سوره حمد یک مرتبه و:سُبْحانَ اللّهِ وَ اَلْحَمْدُلِلّهِ (صد مرتبه)منزه است خدا و ستایش خاص خدا است وَ لا اِلهَ اِلا اللّهُ وَ اَللّهُ اَکْبَرُ (صد مرتبه)و معبودى جز خدا نیست و خدا بزرگتر است.دعا آن حضرت:اَللّهُمَّ اِنّى اَسْئَلُکَ یا حَلیمُ ذُو اَناةٍ غَفُورٌ وَدُودٌ اَنْ تَتَجاوَزَ عَنْ سَیِّئاتى وَ ما عِنْدى خدایا از تو مى خواهم اى بردبارى که (با بندگان) مدارا کنى و آمرزنده و مهربانى (مى خواهم) که از گناهانم و بدی هایى که در نزد من است بِحُسْنِ ما عِنْدَکَ وَ اَنْ تُعْطِیَنى مِنْ عَطاَّئِکَ ما یَسَعُنى وَ تُلْهِمَنى بدان خوبی ها که نزد تو است درگذرى و از عطاى خود به اندازه که فرایم گیرد (یا آن چه در خور طاقت من است) به من عطا فیما اَعْطَیْتَنِى الْعَمَلَ فیهِ بِطاعَتِکَ وَ طاعَةِ رَسُولِکَ وَ اَنْ تُعْطِیَنى کنى و الهام کنى مرا که در آن چه به من عطا کردى در راه اطاعت تو و اطاعت رسولت بکار برم و بدان اندازه مرا مشمول مِنْ عَفْوِکَ ما اَسْتَوْجِبُ بِهِ کَرامَتَکَ اَللّهُمَّ اَعْطِنى ما اَنْتَ اَهْلُهُ وَگذشت خود قرار دهى که بوسیله آن مستوجب کرامت و بزرگواریت گردم خدایا به من بده آن چه را تو شایسته آنى ولاتَفْعَلْ بى ما اَنَا اَهْلُهُ فَاِنَّما اَنَا بِکَ وَ لَمْ اُصِبْ خَیْراً قَطُّ اِلاّ مِنْکَ یامکن با من آن چه من سزاوار آنم زیرا که تنها من به تو توسل جسته و هرگز خیرى به من نرسیده جز از ناحیه تو اى اَبْصَرَالاَبْصَرینَ وَ یا اَسْمَعَ السّامِعِینَ وَ یا اَحْکَمَ الْحاکِمینَ وَ یابیناترین بینایان و اى شنواترین شنوایان و اى عادل ترین داوران و اىجارَالْمُسْتَجیرینَ وَ یا مُجیبَ دَعْوَةِ الْمُضْطَرّینَ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍپناه پناه جویان و اى پاسخ دهنده دعاى درماندگان درود فرست بر محمد و آلش

منبربیست و یکم:نمازو زبان خوش

آیه: وَإِذْ أَخَذْنَا مِیثَاقَ بَنِی إِسْرَائِیلَ لَا تَعْبُدُونَ إِلَّا اللَّهَ وَبِالْوَالِدَیْنِ إِحْسَانًا وَذِی الْقُرْبَىٰ وَالْیَتَامَىٰ وَالْمَسَاکِینِ وَقُولُوا لِلنَّاسِ حُسْنًا وَأَقِیمُوا الصَّلَاةَ وَآتُوا الزَّکَاةَ ثُمَّ تَوَلَّیْتُمْ إِلَّا قَلِیلًا مِنْکُمْ وَأَنْتُمْ مُعْرِضُونَ و (یاد آرید) هنگامی که از بنی اسرائیل عهد گرفتیم که جز خدای را نپرستید و نیکی کنید درباره پدر و مادر و خویشان و یتیمان و فقیران، و به زبان خوش با مردم تکلّم کنید و نماز به پای دارید و زکات (مال خود) بدهید، پس شما عهد شکسته و روی گردانیدید جز چند نفری، و شمایید که از حکم خدا برگشتید. آیه 83 سوره بقره

« زندگی با قرآن» برای همه کسانی است که می‌خواهند در زندگی پرهیاهوی معاصر موفق باشند. آشنایی و شناخت مهارت‌های زندگی با قرآن،‌ برنامه‌ای جامع‌ برای ایجاد تغییری پایدار و مادام العمر است،‌ مشروط به این‌که آن‌ها را به دقت بیاموزیم و به دیگران تعلیم دهیم.از همه مهمتر این‌که متعهد شویم آن‌ها را هر روز در زندگی روزانه خود تکرار کرده و به کار گیریم یعنی با آن زندگی کنیم تا بخشی از وجودمان و جزئی از نرم افزار ذهنی‌مان شود. در این صورت می‌توانیم استعدادهای درونی خود را تقویت کرده و راه رسیدن به قله سعادت را هموارتر و کوتاه‌تر سازیم.« مهارت ارتباط موثر» یکی از مواردی است که در قرآن به آن پرداخته شده است و به فرد کمک می‌کند تا بتواند کلامی و غیرکلامی و مناسب با فرهنگ و جامعه و شرایط، خود را بیان کند. بدین معنی که فرد بتواند نظرها، عقاید، خواسته‌ها، نیازها و هیجان‌های خو را ابراز و به هنگام نیاز بتواند از دیگران درخواست کمک و راهنمایی کند.در زندگی همواره توصیه‌هایی برای بهتر کردن ارتباط کلامی و غیر کلامی به افراد جامعه می‌شود از جمله این‌که؛ پشت سر هم و مداوم صحبت نکنید. به سخنان و اظهارات طرف مقابل به طور فعال گوش فرا دهید. مطمئن باشید آن‌چه را می‌گویید با تن صدا و زبان بدنی شما هماهنگی دارد. خیلی آهسته یا خیلی بلند صحبت نکنید. در طول ارتباط به فرد مقابل خود نگاه کنید. مراقب ژست‌ها و حالات بدن خود باشید. نشانه‌های غیرکلامی راوی را به شیوه‌ای ظریف تکرار کنید( برای مثال اگر او می‌خندد، شما هم می‌توانید لبخند ملایمی بزنید).حال ببینیم که مهارت ارتباط موثر از نگاه قرآن چگونه است؛خداوند در سوره بقره آیه 83 می‌فرمایند: «قولوا للناس حسنا» با مردم به زبان خوش سخن بگویید.و یا در سوره طه آیات 25 تا 28 از زبان قرآن می‌خوانیم: «رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقدة من لسانی یفقهوا قولی» پروردگارا! سینه‌ام را گشاده کن و کارم را برایم آسان گردان و گره از زبانم بگشای، تا سخنان مرا بفهمند.مهارت ارتباط موثر از نگاه پیامبر(ص) و ائمه(ع) نیز مورد توجه بوده و در سخنان ارزشمند ایشان نیز همواره به این موضوع اشاره شده است:امام علی(ع) می‌فرمایند: ارزش انسان از گفتارش شناخته می‌شود.ایشان هم‌چنین توصیه کرده‌اند: زبانت را به نیکو سخن گفتن عادت بده تا از ملامت ایمن باشید.امام اول شیعیان در جمله زیبای دیگری یادآور شده‌اند: بدست آوردن حکمت به زیبا نمودن گفتار و به کارگیری نرمی در گفتار و رفتار است.هم‌چنین امام صادق(ع) در این زمینه فرموده‌اند: اگر می‌خواهی دوستیت باصفا باشد، هرگز با دوستت شوخی نکرده و جدل مکن، فخرفروشی ننموده و ستیزه جویی مکن.امام علی (ع) می‌فرمایند: خوب شنیدن را بیاموز آن‌گونه که خوب گفتن را می‌آموزی و سخن کسی را قطع نکن.از امام صادق(ع) نیز نقل شده است: سه چیز است که می‌تواند دلیل بر اندیشه نافذ فرد باشد: برخورد نیکو، خوب شنیدن، خوب پاسخ گفتن.امام علی(ع) فرموده‌اند: از مودت‌ها زبان‌ها سخن می‌گویند و از محبت‌ها چشم‌ها.ایشان در جمله‌ای تاکید کرده‌اند: نیکوترین گفتار، گفتاری محکم است.هم‌چنین می‌فرمایند: نیکوترین سخن، سخنی است که نه کسی را خسته کند و نه چیزی را کم بگذارد.از پیامبر(ص) نیز در این زمینه جمله‌ای به این شرح نقل شده است: سلامت انسان در نگه داری زبانش می‌باشد.و امام علی (ع) می‌فرمایند: در آن‌چه سازگار با فکر خود نمی‌یابید سخن نگویی زیرا بیشتر حق در آن اموری است که شما آن را رد می‌کنید.پیامبر(ص) فرموده‌اند: هر کس برادر مسلمانش را به سخنی مورد لطف قرار دهد و در مجلسی به او احترام بگذارد، پیوسته تا زمانی که در این وضعیت باشد در سایه بلند خداوند مورد رحمت است.امام علی(ع) بدترین سخن را دروغ دانسته‌اند.و پیامبر(ص) نیز ذلیل‌ترین مردم را کسی می‌دانند که به دیگران توهین کند.ایشان می‌فرمایند: نجات انسان در صداقت و راستی است.از پیامبر(ص) هم‌چنین نقل شده است: اگر مرد به همسرش بگوید «دوستت دارم»" این جمله هرگز از قلب زن بیرون نمی‌رود.و امام علی(ع) توصیه کرده‌اند: هرچه نمی‌دانی نگو، حتی اگر آنچه می‌دانی کم باشد.ایشان می‌فرمایند: آن کس که به نیکی گوش فرا دهد، به زودی سود می‌برد.

حدیث: قالَ الصّادِقُ علیه السلام: اِذا صَلَّیْتَ صَلاةً فَریضَةً فَصَلِّ لِوَقْتِها صَلاةَ مُوَدِّعٍ تَخافُ اَلاّتَعُودَ اِلَیْها. امام صادق علیه السلام فرمود: وقتى نماز واجب مى خوانى آنرا در وقت خودش چنان بخوان که گویا دیگر هرگز به نماز موفّق نمى شوى.

سیمای نماز: روانشناسی و نماز:در نیایش و دعا چون ارتباط روانی انسان با مرکز و مبدأ آفرینش است، باید روح دارای «شادابی و پذیرش» باشد؛ یعنی اگر بین روان آدمی و نیایش، تناسب وجود داشته باشد، نیاش جایگاه شایسته خود را خواهد داشت. آن گاه در جان آدمی اثر می گذارد، درمان می بخشد، روح را دگرگون می کند. شگفت آور آن که در چهارده قرن قبل، حضرت امامُ المتّقین، مولا علی ـ علیه السلام ـ به ارتباط عمیق روانشناسی و نیایش توجّه داشته و به روانشناسی نیاش از جمله نماز اشاره فرموده است:«إنَّ للْقُلوبِ إقبالاً و إدبارا؛ فَإذا أقْبَلَتْ فَاحْمِلُوها عَلَی النّوافِلِ و إذا أدَبَرَتْ فَاقْتَصِروا بِهَا عَلَی الفَرائِض.»«دلها را روی آوردن و نشاط و پشت کردن و فراری است، پس آن گاه که نشاط دارند، آن را بر انجام مستحبّات وادارید، و آن گاه که پشت کرده، بی نشاط شد، به انجام واجبات قناعت کنید.»

احکام نماز: اکنون که چگونگی نمازهای روزانه بیان شد، یاد آوری این نکته لازم است که؛ آنچه در نماز خوانده می شود و یاد گرفتن آنها لازم است، تنها بیست جمله می باشد، پس یادگیری نماز را دشوار ندانیم، و این دستور زندگی ساز اسلام را کوچک نشماریم بلکه با چند ساعت صرف و چند مرتبه تکرار این جملات، به آسانی می توان نماز را فراگرفت. برای توجه بیشتر، با حذف جمله های تکراری، بیست جمله واجب نماز را یاد آور می شویم:

1-   "اللهُ اَکبَر"2-   بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمـَنِ الرَّحِیمِ3-   الْحَمْدُ للّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ4-   الرَّحْمـنِ الرَّحِیمِ5-   مَـالِکِ یَوْمِ الدِّینِ6-   إِیَّاکَ نَعْبُدُ وإِیَّاکَ نَسْتَعِینُ7-   اهدِنَــــا الصِّرَاطَ المُستَقِیمَ8-   صِرَاطَ الَّذِینَ أَنعَمتَ عَلَیهِمْ9-   غَیرِ المَغضُوبِ عَلَیهِمْ وَلاَ الضَّالِّینَ10-  قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ11-  اللَّهُ الصَّمَدُ12- لَمْ یَلِدْ وَلَمْ یُولَدْ13- وَلَمْ یَکُن لَّهُ کُفُوًا أَحَدٌ14- سُبحانَ ربٌی العظیمِ وَبحمدهِ15- سُبحانَ ربٌی الاعلی وَبحمدهِ16- اشهَدُ اَن لا اِلهَ الا اللهُ وَحدهُ لا شریکَ لَهُ17- واشهدُ انٌ محمداً عبدُهُ ورَسُولُهُ18- اللهُمٌ صَلٌ علی محمٌَدٍ والِ مُحمٌد19- سُبحانَ اللهِ والحَمدُ للهِ وَلا اِلهَ الاّ اللهُ واللهُ اکبرُ20- السٌلامُ عَلیکُم ورحمة اللهِ وبرکاتُهُ

اقسام نماز: نماز امام صادق علیه السلام: نماز امام صادق علیه السلام دو رکعت است در هر رکعت سوره حمد یک مرتبه و آیه شَهِدَاللّهُ صد مرتبه دعای آن حضرت:یا صانِعَ کُلِّ مَصْنُوعٍ یا جابِرَ کُلِّ کَسیرٍ وَ یا حاضِرَ کُلِّ مَلاَءٍ وَ یا شاهِدَ کُلِّ نَجْوى وَ یا عالِمَ کُلِّ خَفِیَّةٍاى سازنده هر مصنوع و اى شکسته بند هر شکسته و اى حاضر در جمع و اى گواه هر راز نهان و اى داناى هر پنهان وَ یا شاهِدُ غَیْرَ غاَّئِبٍ وَ غالِبًُ غَیْرَ مَغْلُوبٍ وَ یا قَریبًُ غَیْرَ بَعیدٍ وَ یاو اى حاضر ناپنهان و اى غالب شکست ناپذیر و اى نزدیکى که دور نیست و اىمُونِسَ کُلِّ وَحیدٍ وَ یا حَىُّ مُحْیِىَ الْمَوْتى وَ مُمیتَ الاَحْیاَّءِ الْقاَّئِمَُ مونس هر تنها و اى زنده اى که زنده کننده مردگان و میراننده زندگانى و آن که عَلى کُلِّ نَفْسٍ بِما کَسَبَتْ وَ یا حَیّاً حینَ لا حَىَّ لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍبر هر کس با آن چه بدست آورد نگهبانى و اى زنده در آن دم که زنده اى نبود معبودى جز تو نیست درود فرست بر محمد و آل محمد

منبربیست و دوم:نماز و توشه آخرت

آیه: وَأَقِیمُوا الصَّلَاةَ وَآتُوا الزَّکَاةَ ۚ وَمَا تُقَدِّمُوا لِأَنْفُسِکُمْ مِنْ خَیْرٍ تَجِدُوهُ عِنْدَ اللَّهِ ۗ إِنَّ اللَّهَ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ و نماز به پا دارید و زکات بدهید و بدانید که هر چه از اطاعت حق و کار نیکو برای خود پیش می‌فرستید آن را در نزد خدا خواهید یافت، که محققا خداوند به هر کار شما بیناست. آیه 110 سوره بقره

حدیث: قالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله: قالَ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ: اِنَّ لِعَبْدى عَلَىَّ عَهْدا اِنْ اَقامَ الصَّلاةَ لِوَقْتِها اَنْ لااُعَذِّبَهُ، وَ اَنْ اُدْخِلَهُ الْجَنَّةَ بَغَیْرِ حِسابٍ. رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود: خداوند متعال مى فرماید: من تعهّدى نسبت به بنده ام دارم که اگر نماز را در وقتش بپا دارد او را عذاب نکنم و بى حساب او را به بهشت ببرم.

سیمای نماز: نماز نشانه تواضع:«لِما فی ذلِکَ مِنْ تَعفیر عِتاق الوُجُوه بِالتّرابِ تَوَاضُعا، والْتِصاقِ کَرائِم الجَوارِح بِالأرض تَصاغُرا.»«بندگان مؤمن هنگامی که نماز می خوانند، ساییدن گونه هایشان به خاک نشانه تواضع و گذاردنِ اعضای شریف بر زمین، دلیل کوچکی و اظهار حقارت است.» از آفات حیات بشری و از موانع بسیار مهمّ رشد معنوی و عقلانی انسان، کبر و نخوت است که ضدّ آن فروتنی است. نماز در حقیقت، تمرین تواضع و خشوع و خضوع است؛ زیرا نمازگزار در هر روز و شب چند مرتبه پیشانی بر خاک می ساید و کبریایی حضرت حق را که قدر مطلق از آنِ اوست، می ستاید، و ضمن متذکّر شدن به عظمت خداوند، حقارت و کوچکی خویش را به خود تلقین می کند.از آنجا که نماز عبارت است از توجّه کسی که جز فقر و ذلّت ندارد، به سوی درگاه عظمت کبریایی و منبع عزّت؛ و لازمه چنین توجّهی این است که نمازگزار مستغرق در خواری شود و، دلش را از هر چیزی که او را از هدفش باز می دارد، بر کَند، پس اگر ایمان نمازگزار ایمانی صادق باشد، اشتغال به نماز او را از هر کار دیگری باز می دارد.آری! تواضع، کشتزاری است که در آنجا درخت خضوع و خشوع و ترس و شرم می روید و تواضعِ حقیقی ویژه آن انسانی است که برای خدا تواضع کند.رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ فرمودند:«هیچ کس برای خدا تواضع نکرد، مگر این که خدا او را رفعت بخشید.»انسان با عبادت نماز، می تواند خود را از آثار شوم خودبینی و نخوت گرایی دور سازد و خویشتن را از این رذایل پلیدِ اخلاقی وارهاند.

احکام نماز: ترجمه نماز"اللهُ اَکبَر": "خداوند از هر کس و هر چند بزرگتر است".بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمـَنِ الرَّحِیمِ: "بنام خداوند بخشنده مهربان".الْحَمْدُ للّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ: "ستایش، مخصوص پرودگار جهانیان است".الرَّحْمـنِ الرَّحِیمِ: "خدای بخشنده و مهربان".مَـالِکِ یَوْمِ الدِّینِ: "صاحب روز پاداش (قیامت)".إیَّاکَ نَعْبُدُ وإِیَّاکَ نَسْتَعِینُ: "تنها تو را می پرستیم و تنها از تو کمک می خواهیم".اهدِنَــــا الصِّرَاطَ المُستَقِیمَ: "ما را به راه راست هدایت فرما".صِرَاطَ الَّذِینَ أَنعَمتَ عَلَیهِمْ : "راه آنان که به آنها نعمت دادی".غَیرِ المَغضُوبِ عَلَیهِمْ: "نه راه کسانی که بر آنها خشم شده است".وَلاَ الضَّالِّینَ: "و نه راه گمراهان".قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ : "بگو اوست خدای یکتا".اللَّهُ الصَّمَدُ : "خدای بی نیاز".لمْ یَلِدْ وَلَمْ یُولَدْ: "خدایی که نه فرزند کسی است و نه فرزندی دارد".وَلَمْ یَکُن لَّهُ کُفُوًا أَحَدٌ: "وهیچ کسی، همتای او نیست". سُبحانَ ربٌی العظیمِ وَبحمدهِ: "پروردگار بزرگ من پیراسته و منزه است و او را ستایش می کنم".سُبحانَ ربٌی الاعلی وَبحمدهِ: "پروردگار من از همه کس بالاتر و منزه است و او را می ستایم"اشهَدُ اَن لا اِلهَ الا اللهُ وَحدهُ لا شریکَ لَهُ: "گواهی می دهم که جز آفریدگار، خدایی نیست و یکتا و بی همتاست و شریک ندارد".واشهدُ انٌ محمداً عبدُهُ ورَسُولُهُ: "وگواهی می دهم که محمد (ص) بنده و فرستاده خداوند است".اللهُمٌ صَلٌ علی محمٌَدٍ والِ مُحمٌد: "خداوندا! بر محمد و خاندان او درود فرست".سُبحانَ اللهِ والحَمدُ للهِ وَلا اِلهَ الاّ اللهُ واللهُ اکبرُ: "خداوند از هر عیبی پاک و منزه است و حمد و سپاس مخصوص خداوند است و جز او پروردگاری نیست و خدا بزرگتر و برتر از هر چیز است".السلام علیک ایها النبی ورحمة الله وبرکاته: "سلام و رحمت و برکات پروردگار بر تو باد ای پیامبر".السلام علینا وعلی عباد الله الصالحین: "سلام بر ما (نمازگزاران) و بر بندگان نیکوکار خداوند".السٌلامُ عَلیکُم ورحمة اللهِ وبرکاتُهُ: "سلام و رحمت و برکات خداوند بر شما (مؤمنین) باد".ربنا اتنا فی الدنیا حسنة وفی الاخرة حسنة وقنا عذاب النار: "پروردگارا!: هم دنیا و هم در آخرت، به ما نیکی عنایت فرما و ما را از عذاب آتش جهنم نگه دار".

اقسام نماز: نماز امام موسی ابن جعفر(ع):نماز آن حضرت دو رکعت است که در هر رکعت یک مرتبه سوره«حمد»و دوازده مرتبه«توحید»خوانده مى‏شود.دعای بعد از نماز :إِلَهِی خَشَعَتِ الْأَصْوَاتُ لَکَ وَ ضَلَّتِ الْأَحْلامُ فِیکَ وَ وَجِلَ کُلُّ شَیْ‏ءٍ مِنْکَ وَ هَرَبَ کُلُّ شَیْ‏ءٍ إِلَیْکَ وَ ضَاقَتِ الْأَشْیَاءُ دُونَکَ وَ مَلَأَ کُلَّ شَیْ‏ءٍ نُورُکَ فَأَنْتَ الرَّفِیعُ فِی جَلالِکَ وَ أَنْتَ الْبَهِیُّ فِی جَمَالِکَ وَ أَنْتَ الْعَظِیمُ فِی قُدْرَتِکَ وَ أَنْتَ الَّذِی لا یَئُودُکَ شَیْ‏ءٌ یَا مُنْزِلَ نِعْمَتِی یَا مُفَرِّجَ کُرْبَتِی وَ یَا قَاضِیَ حَاجَتِی أَعْطِنِی مَسْأَلَتِی بِلا إِلَهَ إِلا أَنْتَ آمَنْتُ بِکَ مُخْلِصا لَکَ دِینِی أَصْبَحْتُ عَلَى عَهْدِکَ وَ وَعْدِکَ مَا اسْتَطَعْتُ أَبُوءُ لَکَ بِالنِّعْمَةِ وَ أَسْتَغْفِرُکَ مِنَ الذُّنُوبِ الَّتِی لا یَغْفِرُهَا غَیْرُکَ یَا مَنْ هُوَ فِی عُلُوِّهِ دَانٍ وَ فِی دُنُوِّهِ عَالٍ وَ فِی إِشْرَاقِهِ مُنِیرٌ وَ فِی سُلْطَانِهِ قَوِیٌّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ خدایا،آواها در آستانت کوتاه و آهسته گشته،و اندیشه‏ها در شناسایى‏است سرگردان شده،و هر چیز از بلنداى هیبتت ترسان است،و همه آفریدگان به درگاهت گریزان،در برابر هستى‏ات،هستى هر آفریده‏اى در تنگناى نیستى است و همه‏چیز را نور هستى تو آکنده است،پس تویى والا در شکوهت،و فروزنده در زیبایى‏ات،و بزرگ در توانایى‏ات، و تویى آن‏که هیچش درمانده نسازد،اى فرو بارنده نعمتم،اى گشایشگر اندوهم،و اى‏ برآورنده نیازم،خواهشم را به حق یگانگى‏ات روا ساز،به تو ایمان آوردم ایمانى خالص، بر پیمان و وعده‏ات صبح کردم تا توان دارم،با عطایت به جانبت آیم و از تو آمرزش مى‏جویم‏ از گناهانم که جز آنها را نمى‏آمرزد،اى آن‏که در اوج بلنداى خویش به آفرده‏ها نزدیک است،و در کمال به آنان فراتر از همگان‏ است و در تابشش پرتوافشان،و در پادشاهى‏اش بس نیرومند است،بر محمّد و خاندانش درود فرست.

منبربیست و سوم:نماز و کعبه

آیه: وَإِذْ جَعَلْنَا الْبَیْتَ مَثَابَةً لِلنَّاسِ وَأَمْنًا وَاتَّخِذُوا مِنْ مَقَامِ إِبْرَاهِیمَ مُصَلًّى ۖ وَعَهِدْنَا إِلَىٰ إِبْرَاهِیمَ وَإِسْمَاعِیلَ أَنْ طَهِّرَا بَیْتِیَ لِلطَّائِفِینَ وَالْعَاکِفِینَ وَالرُّکَّعِ السُّجُودِ و (به یاد آر) هنگامی که ما خانه کعبه را مرجع امر دین خلق و مقام امن مقرّر داشتیم و (دستور داده شد که) مقام ابراهیم را جایگاه پرستش خدا قرار دهید و به ابراهیم و اسماعیل سفارش کردیم که حرم مرا (از بت) بپردازید و پاکیزه دارید برای اهل ایمان که به طواف و اعتکاف حرم آیند و در آن نماز و طاعت خدا به جای آرند. آیه 125 سوره بقره

حدیث: عَنْ عائِشَةَ قالَتْ: کانَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله یُحَدِّثُنا وَنُحَدِّثُهُ فَاِذا حَضَرَتِ الصَّلاةُ فَکَاَنَّـهُ لَمْ یَعْرِفْنا وَلَمْ نَعْرِفْهُ اِشْتِغالاً بِعَظَمَةِ اللّهِ. از عایشه نقل شده: بـارها اتفاق افتاد که پیامبر صلی الله علیه و آلهبا ما مشغول صبحت بود، هنـگامى که وقـت نماز مى رسید مشغول و متوجه عظمت خدا مى شد گویا هرگز ما را نمى شناسد و ما هم او را نمى شناسیم.

سیمای نماز: نماز و جنگ:الف: نماز قبل از آغاز نبرد:امام علی ـ علیه السلام ـ قبل از آغاز نبرد با خوارج، از اردوگاه حروراء گذشت و در برابر خیمه یزیدبن قیس ـ یکی از رهبران صاحب نفوذ خوارج ـ قرار گرفت، پس پیاده شد و در آن صحرا دو رکعت نماز به جای آورد و سپس به نصیحت آنان پرداخت.ب: نماز با اشاره در میدان جنگ:فرهنگ ارزشمند نماز آن قدر والا است که در هیچ شرایطی نمی توان از آن چشم پوشید.در شب آخر نبرد سرنوشت ساز صفّین (لیلة الهریر) که از آغاز شب تا نیمه روز فردا مبارزه ادامه داشت، حضرت امیرالمؤمنین، علی ـ علیه السلام ـ و اصحاب او در حالی که جنگ می کردند و غَرق در اسلحه بودند، نماز مغرب و عشاء و صبح را در حالت سواره و پیاده خواندند و رکوع و سجود را به صورت اشاره انجام دادند.ج: نماز در میدان جنگ:امام علی ـ علیه السلام ـ همواره به نماز اوّل وقت توجّه فراوان داشت و این اصل ارزشمند را از یاد نمی برد. در یکی از روزهای نبرد صفّین، در گرماگرم جنگ و کشتار، حضرت علی ـ علیه السلام ـ به خورشید نگریست و فرمود: «وقت نماز است.» آن گاه دست از جنگ کشید و در گوشه ای به نماز ایستاد، در حالی که انواع خطرها او را تهدید می کرد و تیرهای فراوانی به سوی او پَر می کشید. امّا امام علی ـ علیه السلام ـسرگرم نماز بود، گویا در خانه خود نماز می خواند. نمازِ اوّل که تمام شد، تیری به سوی حضرت آمد و سخت بر ران پایش فرو رفت، یاران حضرت با اضطراب پیرامون او را گرفتند، امّا امام علی ـ علیه السلام ـ با همان حالت نماز دوم را خواند.د: نماز پس از پیروزی در جنگ:پس از پیروزی در جنگ جمل، وقتی حضرت علی ـ علیه السلام ـ وارد شهر بصره شد، به مسجد جامع شهر بصره تشریف برده و دو رکعت نماز در آنجا خواند، سپس به سراغ کارهای مهمّ دیگر رفت.ه: جنگ برای نماز:ابن عبّاس می گوید: در یکی از روزهای جنگ صفّین، حضرت امیرالمؤمنین، علی ـ علیه السلام ـ را دیدم که به آسمان نگاه می کند. پرسیدم: یا امیرالمؤمنین! چرا به آسمان نگاه می کنید؟امام علی ـ علیه السلام ـ فرمود: «نگاه می کنم که آیا ظهر شده و وقت نماز رسیده یا نه؟ که نماز بخوانم».گفتم: هم اکنون در جنگ قرار داریم.حضرت فرمود:«ما با شامیان بر سر اقامه نماز جنگ می کنیم؛ زیرا نماز اوّل وقت مهمّ است، چرا خود در اوّل وقت نماز نخوانیم؟»

احکام نماز: - اگر نمازگزار پیش از آنکه به مقدار رکوع خم شود و بدنش آرام گیرد عمداً ذکر رکوع را بگوید، نمازش باطل است.- اگر پیش از تمام شدن ذکر واجب، عمداً سر از رکوع بردارد نمازش باطل است.- واجب است نمازگزار بعد از رکوع بطور کامل بایستد و سپس به سجده برود و چنانچه عمداً بطور کامل نایستد نمازش باطل است.- اگر کسی پیش از آنکه پیشانی اش به زمین برسد و آرام گیرد، عمداً ذکر سجده را بگوید، نمازش باطل است و چنانچه از روی فراموشی باشد باید دو باره در حال آرام بودن، ذکر را بگوید.- نمازگزار باید بعد از تمام شدن ذکر سجده اول بنشیند تا بدن آرام گیرد و دو باره به سجده رود.

اقسام نماز:  نماز امام رضا علیه السلام:درباره نوع و کیفیت نمازخواندن حضرت رضا (ع)  راوی گوید: «ما چند ماه پشت سر آن حضرت نماز گزاردیم. در نمازهای واجب همیشه در رکعت اول، سوره حمد و انا انزلناه و در رکعت دوم، سوره حمد و قل هو الله احد را قرائت می کردند.»[ معمربن خلاد از دوره حضور امام (ع) در خراسان، از نماز صبح ایشان چنین یاد می کند: «زمانی که نماز فجر را به پایان می برد، تا طلوع آفتاب در مصلای خود می نشست، آنگاه دهان خویش را مسواک می نمود و سپس قرآن باز کرده و از روی آن تلاوت می نمود.» رجاءبن ضحاک، مأمور همراه امام از مدینه به مرو، می گوید: «علی بن موسی هنگامی که نماز صبح را ادا می کرد، در مصلای خود جلوس می کرد و مشغول تسبیح و تهلیل و تکبیر می شد و بر جدش حضرت رسول (ص) درود می فرستاد، تا آنگاه که آفتاب طلوع می کرد. سپس سرش را به سجده می گذاشت و تا مقداری از آفتاب گذشته، سرش را از سجده برنمی داشت.» در نمازها در قنوت این دعا را می خواندند: «رب اغفر و ارحم و تجاوز عما تعلم، انک أنت الاعز الاجل الاکرم.» نافله مغرب را با نماز شب و شفع و وتر و همچنین نافله صبح را در حضر و سفر ترک نمی کردند؛ اما نوافل روز را نمی خواندند.  هنگامی که شب فرا می رسید، قبل از افطار، نماز خود را ادا می فرمود.  بعد از هر نماز قصری که انجام می دادند، سی مرتبه «سبحان الله و الحمد للَّه و لا اله الا الله و الله اکبر» را تکرار می کردند و می فرمودند: «تکمیل صلاة با این ذکر انجام می گیرد.» قبل از اینکه شروع به خواندن دعا کنند، به محمد و آل او (ع) صلوات می فرستادند و در نماز و غیر آن، این عمل را زیاد تکرار می کردند.

منبربیست و چهارم:نماز و وفای بعهد

آیه: لَیْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَکُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ وَلَٰکِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الْآخِرِ وَالْمَلَائِکَةِ وَالْکِتَابِ وَالنَّبِیِّینَ وَآتَى الْمَالَ عَلَىٰ حُبِّهِ ذَوِی الْقُرْبَىٰ وَالْیَتَامَىٰ وَالْمَسَاکِینَ وَابْنَ السَّبِیلِ وَالسَّائِلِینَ وَفِی الرِّقَابِ وَأَقَامَ الصَّلَاةَ وَآتَى الزَّکَاةَ وَالْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذَا عَاهَدُوا ۖ وَالصَّابِرِینَ فِی الْبَأْسَاءِ وَالضَّرَّاءِ وَحِینَ الْبَأْسِ ۗ أُولَٰئِکَ الَّذِینَ صَدَقُوا ۖ وَأُولَٰئِکَ هُمُ الْمُتَّقُونَ نیکوکاری آن نیست که روی به جانب مشرق یا مغرب کنید (چه این چیز بی‌اثری است) لیکن نیکوکاری آن است که کسی به خدای عالم و روز قیامت و فرشتگان و کتاب آسمانی و پیغمبران ایمان آرد و دارایی خود را در راه دوستی خدا به خویشان و یتیمان و فقیران و در راه ماندگان و گدایان بدهد و در آزاد کردن بندگان صرف کند، و نماز به پا دارد و زکات مال (به مستحق) بدهد، و نیز نیکوکار آنانند که با هر که عهد بسته‌اند به موقع خود وفا کنند و در حال تنگدستی و سختی و هنگام کارزار صبور و شکیبا باشند. (کسانی که بدین اوصاف آراسته‌اند) آنها به حقیقت راستگویان و آنها به حقیقت پرهیزکارانند. آیه 177 سوره بقره

خداوند متعال، صفات و سیمای متقین را در قرآن کریم بیان کرده است، تا همگان بشناسند کسی را که خدا او را دوست دارد. پس بازهم، به سراغ این کتاب شریف می رویم و صفات متقین را مرور می کنیم:در سوره بقره آیه 177 می فرماید:«البر من ءامن بالله و الیوم الآخر و الملائکه و الکتاب و النبیین و ءاتی المال علی حبه ذوی القربی و الیتامی و المساکین و ابن السبیل و السائلین وفی الرقاب و أقام الصلاه و ءاتی الزکاه و الموفون بعهدهم إذا عاهدوا و الصابرین فی البأساء و الضراء و حین البأس اولئک الذین صدقوا و اولئک هم المتقون.»«نیکی آن است که کسی به خدا و روز بازپسین و فرشتگان و کتاب آسمانی و پیامبران ایمان آورد و مال را با وجود دوست داشتن به خویشاوندان و یتیمان و بینوایان و در راه ماندگان و گدایان و در راه آزاد کرن بندگان بدهد، و نماز را به پا دارد و زکات را بدهد و آنان را چون عهد بندند، به عهد خود وفا دارند و در سختی و زیان، و به هنگام جنگ شکیبایند، آنانند کسانی اند که راست گفتند، و آنان همان پرهیزگارانند.»در این آیه، علاوه بر اینکه خدای متعال صفات متقین را بر می شمارد، آنها را هم سنگ صدیقین و محسنین و صابرین معرفی می کند. «آنها به عهد خود وفا می کنند، هرگاه عهد بندند بر آن استوار می مانند.» و از این جهت است که محبوب خدایند. «بلی من اوفی بعهده و اتقی فان الله یحب المتقین»در جای دیگر، ضمن اینکه به بیان آماده بودن بهشت، برای ورود متقین پرداخته شده، به دنبال آن صفت پرهیرگاران را بیان می دارد و می فرماید: «الذین ینفقون فی السراء و الضراء و الکاظمین الغیظ و العافین عن الناس و الله یحب المحسنین.»همانا که، در فراخی و تنگی انفاق می کنند و خشم خود را فرو می برند و از مردم در می گذرند و خداوند محسنین را دوست دارد.آنها حتی در مقابل وسوسه شیطان هم مقاومت از خود نشان می دهند:«الذین اتقوا اذا مسهم طائف من الشیطان تذکروا فإذا هم مبصرون»«در حقیقت کسانی که از خدا پروا دارند، چون وسوسه ای از جانب شیطان بدیشان رسد، خدا را به نگاه به یاد آورند و بینا شوند.»آنها توانایی تمییز حق و باطل را دارند و هیچ گاه به دنبال باطل نمی روند، زیرا خداوند به آنها، فرقان عنایت فرموده است: «ان تتقوا الله یجعل لکم فرقانا»خدا دلهای آنها را آزمایش کرده، تا پرهیزگار شده اند: «ان الذین یغضون اصواتهم عند رسول الله اولئک الذین امتحن الله قلوبهم للتقوی لهم مغفره و اجر عظیم.»پاداش متقین:آنها که در دنیا پرهیزگاری را پیشه خود ساختند، تقوی الهی را رعایت کردند، به طوری که وصفشان گذشت، آنها از جمله کسانی هستند که خداوند آنها را دوست دارد و مورد محبت و مودت خداوند متعال قرار گرفته اند. کسی که خداوند او را دوست بدارد، از موهبت های دنیوی و اخروی بسیاری بهره مند می گردد. چنانچه قرآن صراحتاً می فرماید: «و ان للمتقین لحسن مأب»، «برای نیکوکاران و پرهیزگاران، بازگشت نیکویی است.» پاداش آنها، «جنات عدن مفتحه لهم ابواب» است. آنها حتی زحمت گشودن درها را هم ندارند، گویی بهشت در انتظار آنهاست، و هنگامی که چشمش به آنها می افتد، آغوش باز می کند و آنها را به درون دعوت می کند.«ان المتقین فی جنات و نهر فی مقعد صدق عند ملیک مقتدر» پرهیزگاران در میان باغها و نهرهای بهشتی و فضای گسترده و فیض وسیع خداوند جای دارند. آنها در جایگاه صدق و حق راستی نزد خداوند مالک قرار دارند.جایگاه متقین دو ویژگی دارد که همه امتیازات در آن جمع است: نخست آنکه آنجا جایگاه صدق است و هیچ گونه باطلی در آن راه ندارد ، سراسر حق است و تمام وعده های خداوند درباره بهشت در آنجا عینیت پیدا می کند و صدق آنها آشکار می شود.دیگر اینکه: در جوار قرب خداوند است همان چیزی که آرزوی آنهاست و هر گونه نعمت و موهبتی در قبضه قدرت و در فرمان حکومت و مالکیت اوست، و به همین دلیل در پذیرایی این مهمانان گرامی فرو گذار نخواهد کرد و تنها خودش می داند چه مواهبی برای آنها آماده ساخته است.«للذین اتقوا عند ربهم جناب تجری من تحتها الانهار خالدین فیها و ازواج مطهره و رضوان من الله»«برای کسانی که تقوا پیشه کرده اند، نزد پروردگارشان باغ هایی است که از زیر آنها نهرها روان است و در آن جاودانند و همسرانی پاکیزه دارند و خشنودی خداوند را دارند.»چه موهبتی از این بالاتر، که انسان علاوه بر این همه پاداش که خداوند برای او مقرر داشته است، بتواند به رضوان و خشنودی خداوند دست یابد. این خشنودی همان اشاره ای است، که فرموده: «والاخره خیرلمن اتقی» خداوند سلام مخصوص بر متقین دارد. زمانی که می فرماید:ان المتقین فی جنات و عیون ادخلوها بسلام ءامنین ونزعنا ما فی صدرهم من غل اخوانا علی سررمتقابلین لا یمسهم فیها نصب وما هم منها بمخرجین بی گمان پرهیزگاران در باغ ها و چشمه سارانند به آنان گویند: به سلامت و ایمنی در آنجا داخل شوید و آنچه کینه در سینه های آنان است بر می کنیم، برادرانه بر تختهایی روبروی یکدیگر نشسته اند. نه رنجی به آنان می رسد و نه از آنجا بیرون رانده می شوند.آری! این بخشی از پاداشی است که خداوند به کسی که او را دوست دارد عطا می کند.

حدیث: قالَ الصّادِقُ علیه السلام: اِنَّ الْعَبْدَ اِذا صَلَّى الصَّلاةَ لِوَقْتِها، وَحافَظَ عَلَیْها اِرْتَفَعَتْ بَیْضاءَ نَقِیَّةً، تَقُولُ: حَفَظْتَنى حَفَظَکَ اللّهُ، وَاِذا لَمْ یُصَلِّها لِوَقْتِها، وَ لَمْ یُحافِظْ عَلَیْها رَجَعَتْ عَلَیْهِ سَوْداءَ مُظْلِمَةً، تَقُولُ: ضَیَّعْتَنى ضَیَّعَکَ اللّهُ. امام صادق علیه السلام فرمود: هنـگامى که بنده اى سر وقت به نماز بایستد و مراقب آن باشد بصـورت پـاره اى نـور سفید بـالا مى رود و مى گـوید: تو مرا حفظ کردى خدا تو را حفظ کند، ولى وقتى نماز را در وقتش نخواند و مراقب آن نباشد آن نماز بصورت لکه سیاه و تاریکى بر مى گردد و مى گوید: مرا ضایع کردى خدا تو را ضایع نماید.

سیمای نماز: نماز در خانواده:«فَکانَ یَأمُرُ بِها أَهْلَهُ وَ یَصْبِرُ عَلَیْها نَفْسَهُ»«پس رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ هم اهل خود را به نماز فرمان می داد و هم خود شخصا با شکیبایی آن را به انجام می رسانید.»بهترین و سعادتمندانه ترین اجتماع بشری آن است که افراد صالح و شایسته و مردمی وظیفه شناس و مؤمن داشته باشد و این امر میسّر نیست مگر با تربیت و پرورش صحیح کودکان و مهیّا ساختن آنان برای آینده ای بهتر. اسلام دوره شروع تربیت کودک را از هنگام تولّد، بلکه قبل از تولّد، بلکه هنگام اراده ازدواج و پیوند زناشویی دانسته است. اسلام تا آن حد به مسئله تربیت اسلامی کودک اهمّیّت داده که آن را حقّ مسلّم فرزند بر والدین می داند، چنان که امام سجّاد ـ علیه السلام ـ در رساله حقوق می فرماید:«حقّ فرزندت به تو آن است که بدانی او پاره ای از وجود توست و نیک و بد او در این دنیا وابسته و منتسب به تو است. باید بدانی که تو در مقام سرپرستی او مسؤولی که او را با ادب و تربیت صحیح پرورش دهی، و او را به خدای یکتا راهنمایی کنی و در اطاعت و فرمانبرداری حضرت حق کمک و یاریش نمایی، پدری باش که به وظیفه خود آشنا و به مسؤولیّت خود آگاه است. پدری که می داند اگر نسبت به فرزندش نیکی کند اجر و پاداش خواهد داشت؛ و اگر درباره او بدی کند، مستحقّ مجازات و کیفر خواهد بود.»از این رو اوّلین مسؤولیّت انسان بعد از خودش، خانواده اوست، ولی چون گاهی خانواده آدمی از خود سرسختی نشان می دهند، لازم است که درباره تعلیم واجبات و از جمله نماز استقامت کند و حتّی دستور است که در بعضی شرایط کودک را در ترک آن تنبیه کند. چنان که رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ فرمودند:«مُرُّوا صِبْیانَکُمْ اِذا بَلَغوا سَبْعَ سنینَ وَ اضْرِبُوهُمْ عَلی تَرْکِها إذا بَلَغوا تِسعا و فَرِّقوا بَیْنَهُم فی المضاجِعِ إذا بَلَغوا عَشَرا.»«فرزندان خود را در هفت سالگی به نماز دستور بدهید، و در نه سالگی اگر آن را ترک کردند کتکشان بزنید، و وقتی به ده سالگی رسیدند رختخوابهای آنان را از یکدیگر جدا کنید.»بنابراین، تعلیم نماز در آیات و روایات از وظایف مهمّ والدین است. آنان باید با تمسّک به انبیا و اولیای الهی، در خانه خود محیطی پاک و پُر فضیلت و صمیمیّت به وجود آورند. محیطی که در آن مهر و محبّت، وظیفه شناسی و ادب، تقوا و سایر صفات پسندیده وجود داشته باشد و کودکان را به طور ناخودآگاه وظیفه شناس و متعهّد بار آورند. آنان می توانند بهترین الگوی رفتاری برای فرزندانشان باشند.به عنوان نمونه، علاّمه مجلسی در شرح حال امام رضا ـ علیه السلام ـ نقل می کند که در خانه ایشان، بانویی بود که دختران را برای نماز بیدار می کرد و او مسؤول این کار بود.در نهج البلاغه آمده که رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ با این که، مژده بهشت را از سوی پروردگار سبحان دریافت داشته بود و بهشتی بودنش مسلّم و قطعی بود با این حال خود را با نماز خسته می کرد؛ زیرا می خواست به فرمان خدا عمل کند که می فرماید:«وَ أمُرْ أهلَکَ بِالصَّلوةِ واصْطَبِر علیهَا»«خانواده ات را به نماز فرمان ده و خود بر انجام آن شکیبا باش.»از این رو، پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ دستور می داد که خانواده اش به طور مرتّب نماز بگزارند و خود هم شخصا در نمازگزاردن، کوشا بود و سختی ها را در این راه تحمّل می فرمود.

احکام نماز: اگر نمازگزار پیش از تمام شدن ذکر، عمداً سر از سجده بردارد نمازش باطل است.- بهتر است در نماز بر خاک قبر امام حسین (ع) سجده کنیم که یادآور جهاد و شهادت برترین انسانها، در راه مکتب اسلام است و این عمل، هر روز به ما درس ایثار وفداکاری می دهد.- سجده برای غیر خدا حرام است؛ چرا که سجده حالت بندگی انسان است و عبادت و بندگی تنها در پیشگاه پروردگار و به دستور او صحیح است.

اقسام نماز: نماز امام جواد علیه السلام:نماز حضرت جواد علیه السلام دو رکعت است در هر رکعت حمد یک مرتبه و توحید هفتاد مرتبه.دعاى امام جواد علیه السلام اللَّهُمَّ رَبَّ الْأَرْوَاحِ الْفَانِیَةِ وَ الْأَجْسَادِ الْبَالِیَةِاى خداى آفریننده روحهایى که از جهان فانى رفته و بدنهاى کهنه پوسیده شده أَسْأَلُکَ بِطَاعَةِ الْأَرْوَاحِ الرَّاجِعَةِ إِلَى أَجْسَادِهَا (أَحِبَّائِهَا)درخواست مى‏کنم به طاعت روحهایى که به امر تو به بدن باز مى‏گردندوَ بِطَاعَةِ الْأَجْسَادِ الْمُلْتَئِمَةِ بِعُرُوقِهَا وَ بِکَلِمَتِکَ النَّافِذَةِ بَیْنَهُمْ‏و به طاعت بدنهایى که پس از تفرق با عروق و اعضاء همه ملتئم و مجموع مى‏گردند و به امر نافذ تو میان آنهاوَ أَخْذِکَ الْحَقَّ مِنْهُمْ وَ الْخَلاَئِقُ بَیْنَ یَدَیْکَ یَنْتَظِرُونَ فَصْلَ قَضَائِکَ‏و به آن حقى که تو از همه باز خواهى گرفت در حالى که خلایق در پیشگاه حضور تو منتظر حکم تووَ یَرْجُونَ رَحْمَتَکَ وَ یَخَافُونَ عِقَابَکَ‏و امیدوار رحمت تو و ترسان از عقاب تواندصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍدرود فرست بر محمد و آل محمدوَ اجْعَلِ النُّورَ فِی بَصَرِی وَ الْیَقِینَ فِی قَلْبِی‏و نور در چشم من و یقین و ایمان در قلب من وَ ذِکْرَکَ بِاللَّیْلِ وَ النَّهَارِ عَلَى لِسَانِی وَ عَمَلاً صَالِحاً فَارْزُقْنِی‏و ذکر دائم خود را به شب و روز بر زبان من جارى کن و عمل صالح روزى من گردان.

منبربیست و پنجم:نمازو نماز ظهر

آیه: حَافِظُوا عَلَى الصَّلَوَاتِ وَالصَّلَاةِ الْوُسْطَىٰ وَقُومُوا لِلَّهِ قَانِتِینَ بر نمازها مواظبت و توجه کامل داشته باشید و به خصوص نماز وسطی (صبح) و به طاعت خدا قیام کنید. آیه 238 سوره بقره

اهمیت نماز ظهر و مراقبت بر نمازها:حافظوا علی الصّلوات و الصّلوة الوسطی و قوموا لله قانتین. در انجام همه نمازها و نماز میانی (ظهر) کوشش و مواظبت کنید، در حال عبادت و خضوع کنان برای خدا به پا خیزید.«بقره ، 238»جمعی از منافقان گرمی هوا را بهانه برای ایجاد تفرقه در صفوف مسلمین قرار داده بودند و در نماز جماعت شرکت نمی‌کردند و به دنبال آنها نیز بعضی دیگر از شرکت در جماعت خودداری کرده بودند و جماعت مسلمین تقلیل یافته بود پیامبر اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ از این امر بسیار ناراحت شد و آنها را تهدید به مجازات شدید کرد زید بن ثابت نیز نقل می‌کند که پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ در گرمای فوق‌العاده نیمروز نماز (ظهر) را با جماعت می‌گذارد و این کار برای یاران او بسیار سنگین بود که آیه فوق نازل شد و اهمیت نماز ظهر را به خصوص بیان کرد. بر نمازهای واجب در اوقات و ارکان آنها مداومت کنید. نماز وسیله‌ای است که انسان را با آفریدگار جهان مربوط می‌سازد و در صورتی که با شرایط صحیح انجام گیرد دل را لبریز از عشق و محبت خدا می‌‌کند. در پرتو نماز انسان بهتر می‌تواند خود را از گناهان و آلودگی‌ها و نافرمانی پروردگار حفظ کند، لذا این آیه تأکید می‌کند که مسلمانان در به پا داشتن این فریضه بزرگ کوشا باشند و آن را با خشوع و خضوع و توجه کامل را بجا آورند مخصوصاً روی نماز وسطی تکیه کرده به محافظت آن دستور خاص می‌دهد. تأکید این آیه بر نماز شاید سرش این باشد که مبادا امور دنیوی و طبیعی که مهم آنها همان امر ازدواج است شما را از یاد خدا غافل گرداند این است که می‌فرماید: بر حفظ تمامی نمازهای پنجگانه و بالخصوص نمازی که در وسط نمازهای پنجگانه واقع است بکوشید. امام باقر ـ علیه السّلام ـ می‌فرماید: و القنوت، هو الدعاء فی الصّلوه فی حال قیام. قنوت، دعا در نماز، در حال قیام است. نمازگزار را امر به مداومت و استقامت و ایستادگی و پایداری بر تمام نمازها می‌کند که جداً بایستی مراعات نمازها را بنماید

حدیث: قالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله: اَحَبُّ الْأَعْمالِ اِلَى اللّهِ الصَّلاةُ لِوَقْتِها، ثُمَّ بِرُّالْوالِدَیْنِ، ثُمَّ الْجِهادُ فى سَبیلِ اللّهِ. رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود: محبوبترین کارها نزد خدا عبارتست از: نماز در وقت، سپس نیکى به پدر و مادر، بعد جهاد در راه خدا.

سیمای نماز: امیرالمؤمنین ـ علیه السلام ـ هنگام گماشتن مالک اشتر به ولایت مصر و شهرهای تابع آن، عهدنامه ای را خطاب به او به نگارش درآورد. آن حضرت در قسمتی از آن آورده است:«... وَ إذا اَقَمتَ فی صَلوتِکَ للنّاسِ فَلا تَکونَنَّ مُنَفِّرا وَ لا مُضَیِّعا فَإنَّ فی النّاسِ مَنْ به العِلَّةُ و لَهُ الحاجَةُ وَ قَدْ سَأَلْتُ رسول اللّه ـ صلی الله علیه و آله ـ حینَ وَجَّهنی إلَی الیَمَنِ کَیْفَ اُصَلّی بِهِمْ فقال: « صَلِّ بِهِمْ کَصَلوةَ اَضْعَفِهِمْ وَ کُنْ بالمُؤمنینَ رحیما.»«... چون با مردمان نماز گزاری چنان گزار که نه آنان را برهانی و نه نماز را ضایع گردانی. چه در میان مردم کسی است که بیمار است یا حاجتی دارد و گرفتار است. من از رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ آن گاه که مرا به یمن می فرستاد، پرسیدم: با مردم چگونه نماز گزارم؟ فرمود: در حدّ توانایی ناتوانان آنان نماز بگزار و بر مؤمنان رحمت آر.»«وَ صَلّوا بِهِمْ صَلوةَ اَضْغَفِهِم و لا تکونوا فَتّانینَ.»«با مردم همانند نمازگزاردن ناتوانترین آنان نماز بخوانید. (و با طول دادن نماز، موجبات زحمت آنان را فراهم نکرده) و سبب فتنه و فساد نشوید.»یکی از خصوصیّات بارز و رازهای نماز جماعت این است، با آن که هر یک از انسانها دارای صفت یا صفاتی از اوصاف نیکو و کمالات انسانی است، اما کسانی که نماز را به جماعت می خوانند به منزله یک انسان کامل اند که همواره مورد نزول برکات قرار می گیرند و لطف خاصّ الهی شامل آن جمع می شود. اصولاً یکی از ثمرات اجتماع و جماعت برای این است که نمازگزار از بی نماز شناخته شود.درباره کلام امام علی ـ علیه السلام ـ باید گفت همان طوری که رهبر جامعه اسلامی در نحوه زندگی مادّی، باید مانند پایین ترین طبقات مردم زندگی کند تا از نظر روحی بر ضعیفان فشار نیاورد، از حیث معنوی و عبادی نیز لازم است حال افراد ضعیف تر رعایت شود و امام جماعت نباید نماز را طولانی کند که سبب ناراحتی آنان شود. از این رو، امیرالمؤمنین ـ علیه السلام ـ در یک فرمان تاریخی که به مالک اشتر نخعی، والی مصر فرستاد، ضمن دستورهای حکومتی و یادآوری اخلاق کارگزاران، فرمود:«هر گاه نمازت را با مردم به جا آوردی پس [به علّت طولانی کردن نماز[ مردم را از خود دور و رنجیده مکن و نماز را [به علّت سرعت بی جهت[ ضایع و تباه مگردان؛ زیرا در مردم، علیل و بیمار و حاجتمند هست. و من از رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ به هنگامی که مرا به سوی یَمَن روانه می کرد، پرسیدم: با آنان چگونه نماز گزارم؟ فرمود: با آنان همانند ناتوانترین مردم نمازگزار و نسبت به مؤمنان مهربان باش.»

احکام نماز: مستحبات نماز: پس از تمام شدن قرائت و قبل از رکوع، مستحب است "الله اکبر" بگوییم.- بعد از برخاستن از رکوع، مستحب است "الله اکبر" بگوییم و بهتر است این جمله را هم بگوییم: "سمع الله لمن حمده".- قبل از سجده ها و بعد از آنها، مستحب است "الله اکبر" بگوییم. بین دو سجده مستحب است بگوییم:"استغفر الله ربی واتوب الیه- در پایان هر رکعت و هنگام برخاستن برای رکعت بعد، مستحب است بگوییم: "بحول الله وقوته اقوم واقعد".

اقسام نماز: نماز امام هادی علیه السلام: دو رکعت است در رکعت اول سوره حمد و سوره یس و در رکعت دوم سوره حمد و سوره الرحمن دعا آن حضرت:یا باَّرُّ یا وَصُولُ یا شاهِدَ کُلِّ غاَّئِبٍ وَ یا قَریبُ غَیْرَ بَعیدٍ وَ یا غالِبُ غَیْرَ مَغْلُوبٍ وَ یا مَنْ اى نیکوکار و اى با همه پیوسته و اى گواه هر ناپیدا و اى نزدیکى که دور نیست و اى پیروز شکست ناپذیر و اى کسى که جز او کسى لایَعْلَمُ کَیْفَ هُوَ اِلاّ هُوَ یا مَنْ لاتُبْلَغُ قُدْرَتُهُ اَسْئَلُکَ اَللّهُمَّ بِاسْمِکَ نمى داند که او چگونه است و اى آن که به قدرتش نتوان رسید از تو مى خواهم خدایا به آن نامت که الْمَکْنُونِ الْمَخْزُونِ الْمَکْتُومِ عَمَّنْ شِئْتَ الطّاهِرِ الْمُطَهَّرِ الْمُقَدَّسِ در پرده (غیبت) مستور و در خزینه ات محفوظ و از آن که خواسته اى مکتوم داشته اى آن نام پاک و پاکیزه و مقدس النُّورِ التّاَّمِّ الْحَىِّ الْقَیّومِ الْعَظیمِ نُورِ السَّمواتِ وَ نوُرِ الاَرَضینَ و نورانى کامل، (و آن) زنده و پاینده و بزرگ، نوربخش آسمان ها و نور ده زمین هاعالِمِ الْغَیْبِ وَالشَّهادَةِ الْکَبیرِ الْمُتَعالِ الْعَظیمِ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍداناى ناپیدا و پیدا آن بزرگ والامقام و عظیم درود فرست بر محمد و آل محمد

منبربیست و ششم:نماز و امید به آینده

آیه: إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَأَقَامُوا الصَّلَاةَ وَآتَوُا الزَّکَاةَ لَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَلَا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلَا هُمْ یَحْزَنُونَ آنان که اهل ایمان و نیکوکارند و نماز به پا دارند و زکات بدهند آنان را نزد پروردگارشان پاداش نیکو خواهد بود و هرگز ترس (از آینده) و اندوه (از گذشته) نخواهند داشت. آیه 277 سوره بقره

حدیث: قالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله: لَیْسَ مِنْى مَنِ اسْتَخَفَّ بِصَلاتِهِ لایَرِدُ عَلَىَّ الْحَوْضَ لاوَاللّهِ. رسول اکرم صلى الله علیه و آله فرمود: کسى که نماز را سبک شمارد از من نیست و قسم بخدا او در حوض کوثر بر من وارد نخواهد شد.

سیمای نماز: نماز اعمّ از این که فرادی خوانده شود یا با جماعت، دارای آثار مختلف معنوی است و نماز جماعتی که مسلمانان از طبقات مختلف و اصناف متفاوت در یک صف در کنار هم قرار می گیرند و در پیشگاه خدا پیشانی بر خاک می نهند، دارای آثار اجتماعی چشمگیری است. در این میان نماز جمعه علاوه بر مزایای اجتماعی نماز جماعت، امتیازهای بیشتری همچون امتیازهای سیاسی در بر دارد که در پرتو نماز جمعه امکان ایجاد جامعه صد در صد اسلامی و مقتدر بیشتر است، از این رو، امیرالمؤمنین در نامه خویش به حارث همدانی چنین نگاشته اند:«وَ لا تُسَافِرْ فی یَوْم جُمُعَةٍ حَتّی تَشْهَدَ الصَّلوة إلاّ فاصِلاً فی سبیل اللّه اَوْ فی اَمرِ تُعْذَرُبِه.»«روز جمعه سفر مکن تا نماز جمعه را بگزاری، مگر سفری باشد، که در آن روی به خدا داری یا از آن ناچاری.»حضرت این گونه حارث را از مسافرت در روز جمعه، قبل از نگاه به وقت و اقامه نماز جمعه بر حذر داشته است، مگر این که از روی ناچاری باشد، یا این که سفری در راه خدا برایِ او باشد تا نقص دوری از یاد خدا، به جهت عدم شرکت در نماز جمعه را جبران کند.این بخش از نامه امیرالمؤمنین ـ علیه السلام ـ به حارث نشانگر اهمّیّت و جایگاه رفیع و پر ارزش نماز جمعه در اسلام است.امام صادق ـ علیه السلام ـفرمود:«هیچ قدمی نیست که در راه نماز جمعه برداشته شود، مگر آن که خدا بدن او را بر آتش حرام می سازد.»نماز جمعه دارای برکات چشمگیر زیادی است، از جمله آگاهی بخشیدن به مردم در زمینه معارف اسلامی و رویدادهای مهمّ اجتماعی و سیاسی، ایجاد همبستگی و انسجام هر چه بیشتر در میان صفوف مسلمانان به گونه ای که دشمن را به وحشت افکند و پشت آنها را بلرزاند، تجدید روحیه دینی و نشاط معنوی برای توده مسلمان، جلب همکاری برای حلّ مشکلات عمومی، پذیرش اعمال، آمرزش گناهان، قبولی ادعیه و... .در قرآن کریم نیز خداوند متعال مؤمنان را به برپایی نماز جمعه و دست کشیدن از کسب و کار و شرکت در نماز جمعه امر کرده است.

احکام نماز: تعقیب نماز، ادامه دادن حالت عبادت است بعد از نماز.مستحب است انسان، بعد از نماز، مقداری مشغول گفتن ذکر و خواندن دعا و قرآن شود ولازم نیست دعاها را به عربی بخواند و از بهترین تعقیبها، برای همه نمازها، تسبیحات معروفی است که پیامبر اکرم (ص) به دختر گرامیش حضرت زهرا (ع) آموخت و به "تسبیحات حضرت زهرا" معروف است، و آن عبارت است از: الله اکبر...............................34 مرتبه الحمد لله..............................33 مرتبه سبحان الله...........................33 مرتبه ونیز مستحب است، سجده شکر بجا آوریم؛ یعنی به قصد شکر نعمتهای پروردگار، به سجده رفته وصد مرتبه یا سه مرتبه و یا یک مرتبه بگوییم: "شکراً لله".

اقسام نماز: نماز امام حسن عسکری(ع): این نماز در کتاب مفاتیح الجنان آمده است و شیخ عباس قمی در توضیح آن آورده است: سید بن طاووس در جمال الاسبوع از برای هریک از ائمه علیهم السلام نمازی با دعا ذکر نموده از جمله نماز امام حسن عسکرى علیه السلام؛ چهار رکعت است در دو رکعت اول بعد از «حمد» پانزده مرتبه سوره «إذا زلزلت» و در دو رکعت دوم بعد از «حمد» پانزده مرتبه «توحید»این نماز در کتاب مفاتیح الجنان در ذیل اعمال روز جمعه به همراه نماز سایر ائمه علیهم السلام آمده است. البته شیخ عباس قمی قبل از آن در عمل بیستم از اعمال روز جمعه اشاره می کند که اکثر این نمازها اختصاص به روز جمعه ندارد و لکن خواندن انها در روز جمعه افضل است و به هنگام نقل نمازها هر یک را که به روز جمعه اختصاص دارد متذکر می شود. از این چون در مورد این نماز صحبتی از اختصاص داشتن آن به روز جمعه نمی کند . معلوم می گردد که این نماز را در هریک از ایام هفته می توان انجام داد.شیخ عباس پس از ذکر نماز هر یک از ائمه علیهم السلام دعای نقل شده در کتاب جمال الاسبوع برای ایشان را نیز نقل کرده است. از جمله دعای زیر را نیز، پس از نماز امام حسن عسکری علیه السلام آورده است:اَللّهُمَّ اِنّى اَسْئَلُکَ بِاَنَّ لَکَ الْحَمْدَ لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ الْبَدىءُ قَبْلَ کُلِّ شَىءٍخدایا از تو مى خواهم براى آن که ستایش مخصوص تو است و معبودى جز تو نیست که پیش از هر چیزى بوده اىوَ اَنْتَ الْحَىُّ الْقَیُّومُ وَ لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ الَّذى لاَ یُذِلُّکَ شَیْ‌ءٌو تویى زنده و پاینده و معبودى جز تو نیست که چیزى خوارت نتواند کردوَ اَنْتَ کُلَّ یَوْمٍ فى شَاْنٍ لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ خالِقُ ما یُرى وَ ما لایُرىو تو هر روز در کارى هستى معبودى جز تو نیست (تویى) آفریننده آن چه دیده شود و آن چه دیده نشودالْعالِمُ بِکُلِّ شَىءٍ بِغَیْرِ تَعْلیمٍ اَسْئَلُکَ بِآلاَّئِکَ وَ نَعْمَائِکَ داناى به هر چیزى بى آن که کسى یادت دهد از تو مى خواهم به حق نعمت هاى ظاهر و باطنت بِاَنَّکَ اللّهُ الرَّبُّ الْواحِدُ لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ الرَّحْمنُ الرَّحیمُ زیرا تویى خداى پرورنده یگانه، نیست معبود به حقى جز تو که بخشاینده و مهربانى وَ اَسْئَلُکَ بِاَنَّکَ اَنْتَ اللّهُ لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ الْوِتْرُ الْفَرْدُ الاَحَدُ الصَّمَدُو از تو مى خواهم زیرا تویى خدایى که معبود به حقى جز تو نیست و یگانه فرد یکتا و بى نیازىالَّذى لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَدْ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً اَحَدٌکه نزاید و نه زائیده شده و نیست برایش همتایى هیچ کس وَ اَسْئَلُکَ بِاَنَّکَ اللّهُ لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ اللَّطیفُ الْخَبیرُ الْقاَّئِمُ عَلى کُلِّ نَفْسٍ بِما کَسَبَتْ الرَّقیبُ الْحَفیظُ و از تو مى خواهم که تویى خدایى که معبود به حقى جز تو نیست و لطیف و آگاه و نگهبان بر هر شخصى بدان چه مى کند و مراقب و نگهدارى وَ اَسْئَلُکَ بِاَنَّکَ اللّهُ الاَوَّلُ قَبْلَ کُلِّ شَىءٍ وَالاخِرُ بَعْدَ کُلِّ شَىءٍ وَالْباطِنُ دُونَ کُلِّ شَىءٍو از تو مى خواهم به خاطر آن که خداى نخست پیش از هر چیز و پایان پس از هر چیزى و پنهان در نزد هر چیزىالضّاَّرُّ النّافِعُ الْحَکیمُ الْعَلیمُ وَ اَسْئَلُکَ بِاَنَّکَ اَنْتَ اللّهُ لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ و زیان ده و سود بخش و با حکمت دانا و از تو مى خواهم چون تویى که معبود به حقى جز تو نیست الْحَىُّ الْقَیُّومُ الْباعِثُ الْوارِثُ الْحَنّانُ الْمَنّانُ بَدیعُ السَّمواتِ والاَرْضِ زنده و پاینده و برانگیزنده و وارث خلق و دارنده رحمت و منت بخش پدیدآرنده آسمان ها و زمین ذُوالْجَلالِ وَالاِکْرامِ وَ ذُوالطَّولِ وَ ذُوالْعِزَّةِ وَ ذُو السُّلْطانِ داراى جلال و کرامت و صاحب فضل و عزت و داراى سلطنت و قدرت لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ اَحَطْتَ بِکُلِّ شَىءٍ عِلْماً وَ اَحْصَیْتَ کُلَّ شَىءٍ عَدَداًمعبودى جز تو نیست که علمت به هر چیزى احاطه دارد و عدد هر چیز را شماره کرده اىصَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ درود فرست بر محمد و آلش

منبربیست و هفتم:نمازو اوقات نماز

آیه: فَإِذَا قَضَیْتُمُ الصَّلَاةَ فَاذْکُرُوا اللَّهَ قِیَامًا وَقُعُودًا وَعَلَىٰ جُنُوبِکُمْ ۚ فَإِذَا اطْمَأْنَنْتُمْ فَأَقِیمُوا الصَّلَاةَ ۚ إِنَّ الصَّلَاةَ کَانَتْ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ کِتَابًا مَوْقُوتًا پس آن‌گاه که از نماز فراغت یافتید باز در همه احوال، ایستاده یا نشسته یا بر پهلو خفته (در هر حال که توانید) یاد خدا کنید، سپس که (از آسیب دشمن) ایمن شدید در این حال نماز (کامل) به جای آرید، که برای اهل ایمان، حُکمی معیّن و واجب و لازم است. آیه 103 سوره نساء

حدیث: قالَ الصّادِقُ علیه السلام: شَفاعَتُنا لاتَنالُ مُسْتَخِّفا بِصَلاتِهِ. امام صادق علیه السلام فرمود: شفاعت ما به کسى که نمازش را سبک بشمارد نمى رسد.

سیمای نماز: ترک نماز موجب عذاب الهی:«ألا تَسمَعُونَ اِلی جواب اَهلِ النّارِ حینَ سُئِلُوا: «وَ ما سَلَککُم فی سَقَرٍ؟ قالوا: لَمْ نَکُ مِنَ المُصَلّینَ.»«آیا به پاسخ اهل دوزخ گوش فرا نمی دهید که وقتی از آنان سؤال می شود: «چه چیز شما را گرفتار دوزخ ساخت؟ گویند: ما از نمازگزاران نبودیم.»نماز، یاد خدا و بالاترین ذکر اوست؛ نشانه ایمان، سیمای مکتب و ستون دین است. از این رو، ترک نماز از روی عمد از گناهان کبیره شمرده شده است و در بعضی روایات از تارک نماز به عنوان «کافر» تعبیر شده است و مراد کسی است که از روی انکار نماز نخواند، امّا اگر اعتقاد به خدا و رسول و ائمّه طاهرین - سلام اللّه علیهم اجمعین داشته و به احکام الهی از جمله نماز معتقد باشد لیکن از روی مسامحه کاری یا عاملی دیگر نماز را ترک کند، چنین شخصی «فاسق» است.توجّه به این نکته لازم است که منشأ این تنبلی ها و سهل انگاری ها آلودگی انسان به گناهان است، و گرنه قلبی که به حضرت حق معتقد باشد و آلوده به معصیت نباشد، هرگز نماز را ترک نمی کند؛ زیرا می داند که ترک نماز یعنی قطع رابطه با خدا. ترک نماز در عرض شرک بوده و با او برابر است: «نماز به پا دارید و از شرک آورندگان نباشید.»تارکان نماز را می توان به چهار دسته تقسیم کرد:- تارک نماز از روی انکار- کسی که از روی سهل انگاری و بی اعتنایی تارک نماز است؛- تارک نماز در بعضی اوقات- تارک واجبی از واجبات نماز.نماز نشانه ملیّت اسلام است، اگر کسی عمدا آن را ترک کند، از اسلام خارج شده است و به یقین به آتش دوزخ الهی گرفتار خواهد آمد. امیرالمؤمنین، ـ علیه السلام ـ فرمود:«هیچ عملی به پیشگاه خداوند محبوب تر از نماز نیست. پس چیزی از امور دنیا، شما را از خواندن نماز اوّل وقت باز ندارد؛ زیرا خداوند متعال مذمّت کرده قومی را که نسبت به نماز سهل انگاری کنند و فرموده است: وای بر آن نمازگزارانی که از نمازشان غفلت کنند و در انجام آن در اوّل وقت مسامحه ورزند و عمدا آن را به تأخیر اندازند.»

احکام نماز: یکی از مراسم پرشگوه و با عظمت اسلامی، "نماز جماعت" است.نماز جماعت تجلی وحدت مسلمانان و تشکل آنان در هر صبح و شام است. در روایات اسلامی برای شرکت در نماز جماعت، ثواب بسیاری شمرده شده است، تا جایی که اگر تعداد نمازگزاران، بیش از ده نفر باشد، ثواب آن قابل شمارش نیست. در احکام اسلامی نیز به مسائل بسیاری بر می خوریم که حکایت از اهمیت بسیار زیاد نماز جماعت دارد و در اینجا به برخی از آنها اشاره می کنیم:شرکت در نماز جماعت برای همه کس مستحب است، به خصوص برای همسایه مسجد.- سزاوار نیست که انسان بدون عذر نماز جماعت را ترک کند.- شرکت نکردن در نماز جماعت، از روی بی اعتنایی جایز نیست.- مستحب است، انسان، صبر کند که نماز را به جماعت بخواند.- نماز جماعت، از نماز اول وقت، که به تنهایی خوانده می شود برتر است، هرچند نماز جماعت اول وقت خوانده نشود.- نماز جماعتی که مختصر خوانده می شود، از نماز طولانی که به جماعت نیست، بهتر است.- وقتی که جماعت برپا می شود، کسی که نمازش را به تنهایی خوانده مستحب است دو باره به جماعت بخواند.با توجه به مسائلی که بیان شد، به اهمیت نماز جماعت پی می بریم. پس بکوشیم تا از اجتماع هر روز مسلمانان جدا نمانیم و از ثواب بسیار زیاد آن محروم نشویم.

اقسام نماز: نماز امام زمان(عج): دو رکعت اول به نیت نماز تحیت مسجد است که در هر رکعت آن یک مرتبه سوره حمد و هفت مرتبه سوره توحید خوانده می شود و در حالت رکوع و سجود هم هفت مرتبه ذکر را تکرار کنند.دو رکعت دوم به نیت نماز امام صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف خوانده می شود. بدین صورت که سوره حمد را شروع می کنیم و چون به آیه «إِیَّاکَ نَعْبُدُ و إِیَّاکَ نَسْتَعِینُ» می رسیم، این آیه شریفه را صد مرتبه تکرار می کنیم و بعد از آن بقیه سوره حمد را می خوانیم، بعد از پایان حمد سوره توحید را یک بار می خوانیم و به رکوع می رویم.ذکر رکوع را هفت مرتبه پشت سر هم تکرار می کنیم و ذکر هر کدام از سجده ها نیز هفت مرتبه است. رکعت دوم نیز به همین گونه است. چون نماز به پایان برسد و سلام داده شود یک بار گفته می شود: «لا اله الّا الله» و به دنبال آن تسبیحات حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها خوانده شود و بعد از آن به سجده رفته و صد بار می گوییم: «اللّهمّ صلّ علی محمّدٍ و آل محمّدٍ».

منبربیست و هشتم:نماز ومنافقین

آیه: إِنَّ الْمُنَافِقِینَ یُخَادِعُونَ اللَّهَ وَهُوَ خَادِعُهُمْ وَإِذَا قَامُوا إِلَى الصَّلَاةِ قَامُوا کُسَالَىٰ یُرَاءُونَ النَّاسَ وَلَا یَذْکُرُونَ اللَّهَ إِلَّا قَلِیلًا همانا منافقان با خدا مکر و حیله می‌کنند و خدا نیز با آنان مکر می‌کند، و چون به نماز آیند با حال بی‌میلی و کسالت نماز کنند و برای ریاکاری آیند و ذکر خدا را جز اندک نکنند. آیه 142 سوره نساء

حدیث: قالَ النَّبِىُ صلی الله علیه و آله: لاتُضَیِّعُوا صَلاتَکُمْ فَاِنَّ مَنْ ضَیَّعَ صَلاتَهُ حَشَرَهُ اللّهُ مَعَ قارُونَ وَ فِرْعَوْنَ وَهامانَ. پیامبراکرم صلى الله علیه و آله فرمود: نمازتان را تباه نکنید، زیرا کسى که نمازش را تباه کند خدا او را با قارون و فرعون و هامان محشور کند.

سیمای نماز: اهمّیّت نماز اوّل وقت:«صَلِّ الصَّلوةَ لِوَقتِهَا المُوَقَّت لها وَ لا تُعَجِّل وَقْتَها لِفَراغٍ و لا تُؤخِّرْها عَنْ وَقْتها لإشتغالٍ».«نماز را در وقت معیّن آن بخوان و برای این که بعداً راحت باشی، پیش از وقت [فضیلت] آن را به جا نیاور و به بهانه کار داشتن، آن را به تأخیر مینداز.»از آن جایی که نمازهای یومیّه بلکه تمامی فرایض الهی، اوقات معیّن و مشخّصی دارند، نمازگزار با رعایت اوقات نماز آرام، آرام با انضباط و وقت شناس می شود. نماز «تمرین وقت شناسی» است؛ چه این که واجبات دلخواهی نیست که هر وقت و بی وقت انجام شود، بلکه باید سر موعد مقرّر صورت گیرد، نه زودتر و نه دیرتر. انسان نمازگزار باید نمازش را در اوقات معیّن بخواند تا اگر هم نواقصی دارد، خداوند با نماز نیکانش قبول کند.استاد شهید مطهّری در این باره نوشته است: مسئله مهمّ دیگری که در باب نماز مورد توجّه واقع شده، دقّت زیاد نسبت به مسئله وقت است، به طوری که دقیقا روی دقیقه و ثانیه آن حساب می شود. مسائل تربیتی باید تحت انضباط و شرایط معیّن قرار گیرد تا عدّه ای آن را به فراموشی نسپارند و بهانه ای برای ترک آن نداشته باشند و به خصوص این که انجام عبادات مثل نماز اگر به صورت دسته جمعی و در وقت معیّن خود باشد، دارای شکوه، تأثیر و عظمت خاصّی است که قابل انکار نیست و در حقیقت، کلاس بزرگ انسان سازی است.درباره فضیلت خواندن نماز در وقت آن و عقوبت تأخیر انداختن در ادای آن، روایات بسیاری وارد شده است، به عنوان نمونه، نوشته اند که حضرت امام رضا ـ علیه السلام ـ برای استقبال از عده ای از اقوام خود، از خانه و شهر خارج شد. در بین راه وقت نماز شد. حضرت به کناری رفت و ایستاد و به یکی از همراهان خود فرمود: "اذان بگو تا نماز بخوانیم!"عرض کرد: ما در انتظار میهمانان خود هستیم و نماز را بعد خواهیم خواند.حضرت فرمود: «خدایت بیامرزد! هیچ گاه بدون عذر، نمازت را از اوّل وقت به تأخیر مینداز و همیشه نماز را در اوّل وقتِ آن به جای آور! سپس به نماز ایستادند.امام علی - علیه السلام - درباره اوقات شرعی نمازهابه یکی از حاکمان شهرها نوشت:«أمّا بَعدُ فصَلّوا بالنّاس الظّهرَ حتّی تفی ءَ الشَّمسُ مَرْبِضِ العَنْز؛ وَ صَلُّوا بِهِمُ العَصرَ وَ الشَّمسُ بَیضآءُ حَیَّةٌ فی عُضوٍ مِنَ النّهار حینَ یُسارُ فیها فَرسَخانِ وَ صَلّوا بِهِمُ المَغرِبَ حینَ یُفطَرُ الصّائمُ و یَدفَعُ الحاجُّ إلی مِنی و صَّلوا بِهِمُ العِشآءَ حینَ یتوارَی الشَّفَقُ إلی ثُلثِ اللَّیلِ وَ صَّلُّوا بِهِمُ الغداة وَ الرَّجُلُ یَعرفُ وَجهَ صاحِبِه.»«نماز ظهر را به جماعت هنگامی به پا دارید که سایه آفتاب به اندازه دیوار خوابگاه بزی برگردد و نماز عصر را با آنان هنگامی بخوانید که خورشید در پاره ای از روز روشن و درخشان است و می توان تا هنگام مغرب، پیاده دو فرسخ راه را پیمود و نماز مغرب را با آنان هنگامی به جا آورید که روزه دار افطار می کند و حاجی به مِنی روانه می شود و نماز عشا را با آنها زمانی بخوانید که ثلثی از شب گذشته و سرخی پنهان می گردد و نماز صبح را با آنها هنگامی به پا دارید که شخص، چهره رفیق و همراه خود را بشناسد.»طبق سخن امیرالمؤمنین، علی ـ علیه السلام ـ نماز در رأس همه امور قرار دارد، هر چند که آن امور هم رتق و فتق کارها و اصلاح امور مردم و رسیدگی به مشکلات آنان که از اهمّ امور و موجب رضا و خشنودی خداست، باشد به عنوان نمونه، می توان دو نوع از برنامه ریزیها و عملکردهای مولا علی ـ علیه السلام ـ را در این باره به نام های: «نماز امانتی بزرگ» و «بخشنامه برای نماز اوّل وقت» نام برد.امام علی ـ علیه السلام ـ پس از آن که محمّد بن ابی بکر را برای فرمانداری مصر انتخاب کرد، دستورالعملی برای به نماز اوّل وقت به او نوشت:«صَلِّ الصَّلوةَ لِوَقْتِها، المُوَقَّت لها و... واعْلَمْ أنَّ کُلّ شی ءٍ مِنْ عملک تبعٌ لِصَلاتِک.»«نماز را در وقت اختصاصی خودش بخوان (اوّل وقت) و چون که بیکار شده ای و برای این که بعدا راحت باشی آن را از وقت (فضیلت) خود جلوتر نینداز. در انجام نماز شتاب نکن، یا چون به کاری مشغول هستی آن را تأخیر مینداز و بدان که تمام اعمال تو در گرو قبولی نماز توست.»امام علی - علیه السلام - در نامه 52 نهج البلاغه نیز برای همه استانداران و فرمانداران جهت تعیین اوقات نماز بخشنامه فرستاد.از امام علی ـ علیه السلام ـ در مورد اهمّیّت نماز اوّل وقت و برکت های آن احادیث بسیاری ذکر شده است. برای نمونه حضرت از پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ نقل کرد: «بنده ای نیست که به اوقات نماز و طلوع و غروب خورشید اهمّیّتی بدهد مگر این که من ضامن می شوم برای او راحتی هنگام مرگ و برطرف شدن غم و اندوه و نجات از آتش دوزخ را.»

احکام نماز: احکام نماز جماعت: در نماز جماعت، یک نفر با تقوا که نماز را بطور صحیح می خواند، به عنوان امام جماعت، پیشاپیش جمعیت ایستاده و قبل از دیگران نماز را شروع کرده و دیگران در نماز از او پیروی می کنند. کمترین افراد برای تشکیل نماز جماعت، دو نفر می باشد که یک نفر "امام جماعت" و دیگری "مأموم" است. در رکعت اول و دوم نماز، وقتی که امام جماعت حمد وسوره را می خواند. بر دیگران لازم نیست، حمد و سوره را بخوانند بلکه به قرائت امام گوش فرا می دهند ولی بقیه اعمال نماز را باید انجام دهند. مأموم نباید پیش از امام، نماز را شروع کند و کارهای نماز مانند رکوع وسجده را هم نباید جلوتر از او انجام دهد. مأموم نباید جلوتر از امام جماعت باشد، بلکه کمی عقب تر می ایستد. فاصله بین امام و مأموم وصف ها نباید زیاد باشد. اگر برای نماز جماعت، اذان و اقامه گفته باشند، بر مأموم، خواندن آنها مستحب نیست.

اقسام نماز:نماز حضرت ابوالفضل(ع): توسل به باب الحوائج عباس بن علی علیهماالسلام به چند طریق مختلف انجام می شود:

طریق اول:توسل جوینده ابتدا باید چهار شب چهارشنبه‌ای را برگزیند که دو شب چهارشنبه آن در نیمه دوم ماه قمری واقع شده باشد و دو شب چهارشنبه دیگر( یعنی چهارشنبه سوم و چهارم) در نیمه اول ماه بعدی قرار داشته باشد که به چهارده روزه اول ماه بعدی می‌رسد. عدد چهار برای این است که نام مبارک حضرت عباس(ع) دارای چهار حرف است (ع ب ا س).سپس در هر شب چهارشنبه به تعداد یک صد و سی و سه بار سوره مبارکه " قدر" را با اخلاص قرائت کند، به طوری که کلمه آخرین این آیه مبارکه، که به ( مطلع الفجر) ختم می‌شود، درست در آخرین لحظه پایان نیمه شب و آغاز بامداد ادا شود.برای این منظور می‌تواند آخرین باری که سوره مبارکه (قدر) را می خواند، کلمه مطلع الفجر را نخواند تا لحظه پایان نیمه شب و آغاز بامداد برسد.شب چهارشنبه چهارم در حدود شب چهارده ماه قمری است که با نام مبارک قمر بنی هاشم قرابت دارد. ظهور ارتباط تحت هر نام که باشد به اذن خداوند دانا و مقام حضرت مولی اباالفضل العباس(ع) در این شب انجام خواهد گرفت.

طریق دوم: گویند فرد حاجتمند در میان نماز مغرب و عشاء دو رکعت نماز حاجت به جای آورد در همان شب این ختم را شروع کند که منسوب به جناب ابی الفضل العباس(ع) است و تا چهل و یک شب به انجام رساند و بدون تغییر وقت ادامه دهد، ولی خواندن را در شب آخر گرو نگه دارد تا وقتی که حاجت روا شود و بعد، آن را نیز بخواند و ختم چنین است: ( یا من یجیب المضطرّ إذا دعاه و یکشف السوء یا ربّ یا ربّ یا ربّ یا عبّاس بن علی بن ابی طالب الامان الامان الامان، ادرکنی ادرکنی ادرکنی.)ذکر هر یک از کلمات ( الامان) و ( ادرکنی) را تکرار کند نا نفس قطع شود، ان شاءالله تعالی به مقصود می‌رسد.

طریق سوم: دیگر از طریق توسل به آن حضرت، زیارت آن حضرت است که بنا به مضمون روایات عدیده وسیله تقرب به خداوند و آمرزش گناهان و انجام مطالب و روا شدن حاجات اهل ایمان است؛ چنانچه به روایت منقول از مصباح الزائرین ابن طاووس وارد شده است و از جمله اعمال زیارت شریفه این است که دو رکعت نماز زیارت به جا آورد  و بعد از آن زیارت نامه حضرت ابوالفضل العباس(ع) را که در مفاتیح ‌الجنان است بخواند.

طریق چهارم:از جمله‌ ختم‌های مجرب برای حوائج بزرگ و ادای دین آن است که: شب جمعه غسل نماید – شب های بعد، غسل کردن ضرورتی ندارد-  پس در شب اول که همان شب جمعه است و شب های دیگر هر شب هزار مرتبه بگوید:اللهم صل علی محمد و آل محمد.شب شنبه: اللهم صل علی امیرالمؤمنین.شب یکشنبه: اللهم صلّ علی فاطمة.شب دوشنبه: اللهم صلّ علی الحسن.شب سه شنبه: اللهم صلّ علی الحسین.شب چهارشنبه: اللهم صل علی علی بن الحسین.شب پنجشنبه: اللهم صل علی محمد بن علی.شب جمعه دوم: اللهم صلّ علی جعفر بن محمد.شب شنبه: اللهم صلّ علی موسی بن جعفر.شب یکشنبه: اللهم صلّ علی علی بن موسی.شب دوشنبه: اللهم صلّ علی محمد بن علی.شب سه شنبه: اللهم صلّ علی علی بن محمد.شب چهارشنبه:‌ اللهم صلّ علی الحسن بن علی.شب پنجشنبه: اللهم صلّ علی الحجة بن الحسن.شب جمعه سوم: اللهم صلّ علی العباس الشهید.به این ترتیب دو هفته طول می‌کشد.

طریق پنجم: کیفیت توسل به ذیل عنایت حضرت قمر بنی‌هاشم (ع): شب چهارشنبه دو رکعت نماز بخواند و بعد از نماز 133 بار بگوید:یا کاشف الکرب عن وجه الحسین علیه السلام اکشف کربی بحق اخیک الحسین علیه السلام و هفت شب چهارشنبه صد مرتبه بگوید:ای ماه بنی‌هاشم خورشید لقا عباس /ای نور دل حیدر شمع شهدا عباس/از محنت و درد و غم ما رو به تو آوردیم/دست من بی ‌کس گیر از بهر خدا عباس

طریق ششم:عباس‌ در حروف‌ ابجد مطابق‌ با عدد 133 است‌. به‌ تجربه‌ رسیده‌ که‌ اگر کسی برای‌ برآورده ‌شدن‌ حاجت‌ و رفع‌ گرفتاری‌، بعد از نماز روز جمعه‌، 133 مرتبه‌ با امید بگوید: « یا کاشف‌ َالکرب‌عن‌ وَجه‌ الحسین،‌ ِاکشف‌ لی‌ کربی‌ بحق‌ اخیک‌ الحسین‌ (ع‌)» حاجت‌ او برآورده‌ و گرفتاریش‌ برطرف‌ می‌شود.

طریق هفتم: اشخاصی که‌ در بیابان‌ تشنه‌ و در معرض‌ هلاکند، توسّل‌ جستن‌ به‌ ابی‌ القربه‌ « یا اباالقربة‌» موثر است‌ و بدین‌ وسیله‌ رفع‌ تشنگی‌ از آنان‌ می شود. این‌ امر نیز تجربه‌ شده‌ است‌.

طریق هشتم: جندی مرحوم‌ بیر در کتاب‌ شریف‌ کبریت‌ احمر می نویسد: در سفر عتبات‌ عالیات‌ در عالم‌ رؤیا دیدم‌ اگر کسی‌ بگوید:«عبدالله اباالفضل‌ دَخیلُک‌» حاجت‌ او برآورده‌ شود. پس‌ از آن‌ این حقیر مکرّر به ‌آن‌ عمل‌ کردم‌ و حوائج‌ مهم‌ و بزرگی‌ برآورده‌  شد.

طریق نهم: به‌ تجربه‌ رسیده‌ است‌ که‌ نذر برای‌ ام‌ّالبنین‌ (ع‌) و اطعام‌ مستمندان‌ به‌ نام‌ اباالفضل‌ (ع‌)، برای ‌برآورده‌ شدن‌ حاجت‌ مؤثر است‌.

طریق دهم: از مرحوم‌ آیة‌الله العظمی‌ آقای‌ حاج‌ سیّد محمود حسینی شاهرودی‌ « قدس‌سره‌» نقل‌ شده‌ است‌ که‌ فرموده‌ بود: من‌ در مشکلات‌، صد مرتبه‌ صلوات‌ برای‌ مادر حضرت‌ اباالفضل ‌العبّاس‌(ع‌)، ام‌ البنین‌ می‌فرستم‌.

طریق یازدهم: چهار شب‌ جمعه‌، ده‌ مرتبه‌ سوره یس‌، بدین‌ طریق‌: شب‌ جمعه اول‌ سه‌ مرتبه‌ ؛ شب‌ جمعه‌ دوم‌ سه‌ مرتبه‌؛ شب‌ جمعه‌ سوم‌ سه‌ مرتبه‌: شب‌ جمعه ‌چهارم‌، یک‌ مرتبه‌ سوره‌ " یس‌" به‌ نیابت‌ از حضرت‌ ابوالفضل‌ العبّاس‌ (ع‌) و هدیه‌ برای‌ مادرش ‌ام‌ّالبنین‌ بخواند، ان‌ شاءالله حاجت‌ روا گردد.

طریق دوازدهم: یکی از ختم های‌ مجرب‌ راجع‌ به‌ حضرات‌ چهارده‌ معصوم‌ (ع‌) و جناب‌ حضرت‌ اباالفضل‌ (ع‌) را بدین‌ منوال‌ گفته‌اند: به‌ نیّت‌ قربت‌ مطلقه‌ دو رکعت‌ نماز حاجت‌ بخواند و هزار و چهارصد مرتبه ‌ذکر صلوات‌ هدیه‌ چهارده‌ معصوم‌ (ع‌) بخواند و صد مرتبه‌ نیز هدیه‌ به‌ پیشگاه‌ حضرت‌ اباالفضل‌ العبّاس (ع‌)، که‌ ابوّاب‌ درگاه‌ آل‌ محمّد (ع‌) و باب‌ ولایت‌ است‌، بفرستند و حاجت‌ خود را بطلبند، ان‌ شاءالله تعالی روا می‌شود.

طریق سیزدهم: بین‌ نماز مغرب‌ وعشاء، دو رکعت‌ نماز حاجت‌ بخواند تا چهل‌ و یک‌ شب‌، و توسل‌ به کثیرالبرکات‌ حضرت‌ ابوالفضل‌ العباس (ع‌) جوید، بدین‌ طریق‌: بعد از نماز، اول‌ ذکر شریف‌ صلوات‌، و سپس‌ کلمات‌ زیر با توجه‌ کامل‌ خوانده‌ شود ( ضمناًچهل‌ شب‌ که‌ تمام‌ شد، باید یک‌ شب‌ آخر از چهل ‌شب‌ را گرو نگاه دارد‌، تا وقتی‌ که‌ حاجت‌ برآورده‌ شد، آنگاه‌ به جا آورد.) کلمات‌ مزبور این‌ است‌:« یامَن‌ یجیب‌ المضطرَّ اذا دعاه‌ و َ یکشف‌ السوء یا رب‌ یا رب‌ یا رب ‌ یاعباس‌ بن‌ علی‌ بن‌ ابی‌ طالب ‌الامان‌ الامان الامان‌، ادرکنی‌ ادرکنی‌ ادرکنی.‌»جملات‌ آخر را تکرار نماید تا نفس‌ قطع‌ شود؛ ان ‌شاءالله حاجت‌ روا می‌شود.

طریق چهاردهم:مؤلف‌  مکین‌ الاساس‌ آورده‌ است‌: ثقه‌ای‌ خبر داد مرا که‌ حاجت‌ مهمی‌ داشتم‌. از پیره‌ زال‌ جدّه‌ خود شنیده‌ بودم‌ که‌ هر گاه‌ کسی‌ برای ‌قضای‌ حاجتش‌، هفت‌ شب‌ چهارشنبه‌ متوسّل‌ به‌ حضرت‌ عبّاس‌ شود‌ و در هر یک‌ از شبهای ‌مزبور صد مرتبه‌ ذکر زیر را بخواند، حاجت‌ او به‌ شکل‌ غیر عادی  برآورده‌ خواهد شد. و آن‌ این ‌است‌:ای ماه‌ بنی‌ هاشم‌، خورشید لقا عبّاس/ای نور دل‌ حیدر، شمع‌ شهدا عبّاس‌/از درد و غم‌ ایام‌ ما رو به‌ تو آوردیم/دست‌ من‌ مسکین‌ گیر از بهر خدا عباس‌/نظیر این‌ توسّل‌ را مرحوم‌ حاجی میرزا حسین‌ تهرانی و‌ حاجی‌ میرزا خلیل‌ ( از علمای زاهد عصر مشروطه‌) عمل‌ کرده‌ بودند، درد پای‌ ایشان‌ فوراً ساکت‌ شده‌ و دیگر عود نکرده‌ بود.

طریق پانزدهم: یکی‌ از مؤثقین‌ محترم‌ که‌ سالهای‌ متمادی‌ مجاور کربلا بود، در شب‌ یکشنبه ‌ربیع‌ الثانی‌ 1414 ِ در حرم‌ مطهّر کریمه‌ اهل‌ بیت‌ حضرت‌ فاطمه‌ معصومه‌ (ع‌) نقل‌ کردند:صاحب‌ کتاب‌ معالی‌ السبطین‌، مرحوم‌ شیخ‌ مهدی‌ مازندرانی سال‌ 1358 هجری‌ قمری در کربلا ایام‌ ماه‌ مبارک‌ رمضان‌ در چند منبر می‌رفت‌ و آخرین‌ منبرش‌ در وصف حضرت‌ ابوالفضل‌ العبّاس ‌بود. مرحوم‌ مازندرانی‌ یک‌ شب‌ فرمودند: هر کس‌ فردا شب‌ به‌ اینجا یعنی به  روضه حضرت‌ ابوالفضل‌ العبّاس‌(ع‌) بیاید، تحفه‌ای‌ به‌ او خواهم‌ داد. فردا شب‌ ما نیز در آن‌ مجلس‌ حاضر شدیم‌.ایشان‌، توسل‌ و ختمی‌ برای حضرت‌ ابوالفضل‌ العبّاس‌ (ع‌) نقل‌ کرد که‌ انجام‌ آن‌ وقت‌ معیّن‌ و ساعت‌ و روز مشخصی ندارد. طریقه‌ ختم‌ را این‌ طور بیان‌ فرمودند: ابتدا 133 مرتبه‌ صلوات ‌بفرستید « اللهم‌ صل‌ّ علی‌ محمد و آل‌ محمد» نیز 133 مرتبه‌ بگویید: « یا عباس‌، یا عباس‌» و بعد از آن‌ مجدداً 133 مرتبه‌ بگویید: « اللهم‌ صل‌ علی‌ محمد و آل‌ محمد». و این‌ عمل‌ را هر روز انجام‌ دهید تا حاجتتان ‌ برآورده‌ شود.ناقل‌ مطلب‌ افزودند: من‌ برای‌ برآمدن‌ حاجتی‌، بعد از اتمام‌ ماه‌ رمضان‌ مزبور، از همان‌ روز اول ‌شوال‌ این‌ ختم‌ را شروع‌ کردم‌ ؛ روز هشتم‌ شوال‌ حاجتم‌ برآورده‌ شد. خواسته‌ من‌ این‌ بود: من‌ درکربلا بودم‌ و مادرم‌ در ایران‌ به‌ سر می‌برد و می خواستم‌ وی نیز به‌ کربلا بیاید. حضرت‌ عباس‌ (ع‌) عنایت‌ فرمودند و حاجتم‌ ـ آمدن‌ مادر به‌ کربلا ـ  روا شد.

طریق شانزدهم:در کتابخانه‌ مرحوم‌ آیة ‌الله العظمی‌ آقای حاج‌ سیّد محمد رضا گلپایگانی‌ «ره‌» خطّی از بیاض‌، موجود است که طریقه‌ ختم‌ و توسّل‌ به‌ حضرت‌ عباس‌ (ع‌) را این‌ چنین‌ نوشته‌ است‌:از شب‌ جمعه‌ یا شب‌ دوشنبه‌، قبل‌ از نماز صبح‌ شروع‌ کند که  تا وقت‌ نماز صبح‌ تمام‌ شود، دوازده‌ روز، وهر روز یک صد و سی‌ وسه‌ مرتبه‌ بخواند:ای ماه‌ بنی‌ هاشم‌، خورشید لقا عبّاس/ای نور دل‌ حیدر، شمع‌ شهدا عبّاس‌/از درد و غم‌ ایام‌ ما رو به‌ تو آوردیم/دست‌ من‌ مسکین‌ گیر از بهر خدا عباس‌     

طریق هفدهم: آیة الله سیّد نورالدین‌ میلانی‌ فرمودند: مرحوم‌ آیة‌ الله آقای‌ سیّد محمد رضا بروجردی‌ «قدس‌سره‌» از علمای‌ بزرگ‌ حوزه علمیه‌ کربلا بودند که‌ اخیراً در مشهد مقدس‌ در جوار حرم‌ مطهر حضرت‌ ثامن‌الائمّه‌ علی‌ بن‌ موسی‌ الرضا ـ علیه‌ آلاف‌ التحیة ‌والثناء ـ سکنا گزیده‌ بودند. ایشان‌ در عداد مراجع‌ یاد می‌شد ولی عمرش‌ وفا نکرد.مرحوم‌ بروجردی، آن‌ زمان‌ که‌ در کربلا ساکن‌ بودند، برای آشتی و حسن‌ رفتار بین‌ عیال‌ و مادرشان‌ به‌ حضرت‌ اباالفضل‌العبّاس‌ (ع‌) متوسّل‌ می‌شوند و نتیجه‌ خوبی‌ می گیرند، به‌ طوری‌ که ‌صفا و صمیمیت‌ کامل‌ بین‌ همسر و مادر ایشان‌ برقرار می‌گردد. توسّل‌ ایشان‌ به‌ این‌ نحو بوده‌ است‌: طبق‌ مشهور 133 بار به‌ عدد نام‌ حضرت‌ اباالفضل ‌العبّاس‌(ع‌)، ذکر ذیل را گفتند: " یا کاشف‌ الکرب‌ عن‌ وجه‌ الحسین،‌ اکشف‌ کربی‌ بحق‌ اخیک‌ الحسین‌ (ع‌)."

طریق هجدهم:مرحوم‌ اصفهانی‌، استاد مرحوم‌ پدرم‌، آیة الله العظمی آقای‌ سیّد محمّد هادی میلانی‌ « قدس‌ سره‌» بودند و منزل‌ ما زیاد تشریف‌ می‌آوردند. نقل‌ کرده‌اند که‌ مرحوم‌ آیة‌ الله شیخ‌ محمّد حسین‌ اصفهانی ( معروف‌ به‌ کمپانی) « قدس‌ سره‌» می فرمودند: این‌ ذکر، صحیحش‌ این‌ است‌: « یا کاشف‌ الکرب‌ عن‌ وجه‌ اخیک‌ الحسین‌ (ع‌)،  اکشف‌ کربی‌ بوجه‌ اخیک‌ الحسین‌ (ع‌).»بروز کرامت‌ در « وادی‌ البکا»در دیوان‌ ملا عبّاس‌ شوشتری، متخلص‌ به‌ شباب‌ ( چاپ‌ 1312) آمده‌ است‌:چون‌ سال‌ هزار و سیصد و نه ‌از هجرت‌ ختم‌ انبیا شدهنگام‌ زوال‌ روز عاشور کز غم‌  قد آسمان‌ دوتا شداز بهر زیارتی‌ که‌ آن‌ روزمخصوص‌ شهید کربلا شد/از شیعه‌ جماعتی‌ در اینجا مشغول‌ زیارت‌ و بکا شد/درحین‌ زیارت‌، ازهمین‌ کوه ‌اظهار کرامتی‌ به‌ ما شد/از وی‌ قطرات‌ خون‌ پدیداردر ماتم‌ سبط‌ مصطفی‌ شد

/یک‌ قطره ‌ نه‌، بل‌ هزار قطره‌  یک‌ جا نه‌، بل‌ هزار جا شد/زین‌ کوه‌ گذشته‌ بود خونین‌هر سنگی‌ از این‌ زمین‌ جدا شد/شک‌ نیست‌ که‌ در چنین‌ مقامی ‌گر از حق‌ اجابت‌ دعا شد/این‌ رتبه‌ چه‌ دیده‌ شد از این‌ کوه ‌در وی‌ بنیان‌ این‌ بنا شد/بگریست‌ چو خون‌ به‌ شاه‌ مظلوم ‌موسوم‌ به‌ وادی‌ البکا شد/این‌ واقعه‌ بر(شباب‌) و احباب ‌گر کشف‌ شد از ره‌ صفا شد/نذر قرآن برای حضرت ابوالفضل العباس قمر بنی هاشم(ع)صاحب گنجینه دانشمندان در حالات مرحوم سید محمد علی دزفولی متوفی ماه رجب سال 1333 قمری می نویسد:ایشان از اول طلوع آفتاب تا مقداری از بعد از ظهر، یک قرآن ختم می‌کرد و پس از آن فریضه ظهر را انجام می‌داد. وی از اول ماه رجب تا پانزدهم، پانزده قرآن  می‌کرد که پانزدهمین آن را هدیه به محضر حضرت ابوالفضل العباس (ع) و باقی آنها هدیه به پیشگاه چهارده معصوم ( صلوات الله علیهم اجمعین) بود. در روز شانزدهم ماه رجب پس از ختم‌های قرآن کریم، مرحوم آیةالله آقا سید ابراهیم غفاری که از مجتهدین و مراجع دزفول در عصر خود بود، به عنوان عیادت و ملاقات مرحوم آقا سید محمدعلی دزفولی تشریف آورد و اظهار داشت که من،‌ امروز تصمیم ملاقات نداشتم اما فلان زن علویه رحمة الله‌علیها دیشب خوابی دیده بود، و خواب خود را به من گفت و تذکری شد که امروز به ملاقات شما نایل شوم.علویه گفت: خواب دیدم که خدمت حضرت ابوالفضل العباس(ع) مشرف شدم. عرض کردم عمو کجا تشریف داشتید؟ فرمودند: امروز به عیادت آقا محمدعلی فرزند حاج سیدعبدالله رفته بودم و از آنجا می آیم و مرحوم سید محمد به سجده می افتد و پس از فراغت از سجده می‌فرماید: سجده‌ام سجده شکر بود، زیرا اول ماه شروع به تلاوت قرآن کرده بودم تا دیروز که موفق به پانزدهمین ختم قرآن شدم و آخرین آن را در روز گذشته به حضرت اباالفضل العباس(ع) اختصاص داده بودم سپس می‌افزاید: خواب علویه از رؤیاهای صادقه بوده و علامت این است که این ضعیف پذیرفته شده است،‌ چون حضرت ابوالفضل العباس(ع) فرموده به عیادت من آمده‌اند.

عریضه نوشتن:از یادداشت‌های حجةالاسلام آقای شیخ احمد قاضی زاهدی گلپایگانی است که :لذ باقتاب ابی الفضل الذی   کابیه المرتضی یحمی حماه این عریضه را به خط  والد مرحوم یافتم که سزاوار است نیازمندان و گرفتاران به این کیفیت دست به دامان قمر بنی هاشم حضرت عباس(ع) بزنند و به وسیله آن جناب از خداوند متعال حاجت خواه شوند:بسم الله الرحمن الرحیم" هذه رقعة عبدک … ابن … زاد … " اگر صاحب عریضه مرد باشد، و اگر زن است می‌نویسد: " هذه رقعة امتک … بنت… زادة … والسّلام علیک یا مولای یا سکینة یا عبّاس بن امیرالمؤمنین علیه السّلام و ان تقضی حاجتی انّ بینی و بین الله تعالی ذنوبا قد اثقلت ظهری و اطالت فکری و سلبتنی بعض لبّی و غیّرت خطیر نمعة الله عندی و منعتنی من الرّقاد و ذکرها یتقلقل احشائی و قد هربت الی الله و الیک یا عبّاس ابن امیرالمؤمنین ان تقضی حاجتی اسئلک بحقّ ابیک و بحقّ اخیک الحسین و اخوانک صلوات الله علیهم اجمعین."حقیر گوید: در نسخه این عریضه نسخه بدل‌هایی مشاهده می‌شود که از احتیاطات مرحوم ابوی به شمار می‌رود و آنچه قلمی گردید به نظرم اقرب الی الصواب - صحیح - آمد. مطلب دیگر آن که این عریضه هم باید به کربلا فرستاده شود و در ضریح مطهر باب الحوائج انداخته شود. فنسال الله تبارک و تعالی ان یرزقنا زیارة قبره و شفاعته فی الدنیا والاخرة.توضیحاً در این عریضه هم مانند سایر عریضه‌ها حوائج صریحاً باید نوشته شود. اخیرا نسخه این رقعه را هم در کتاب دعایی یافتم که عبارت اول آن چنین است: ( من العبد الذلیل الی المولی الجلیل الکریم سلام الله علیک یا مولای).

منبربیست و نهم:نمازومسخره کنندگان

آیه: وَإِذَا نَادَیْتُمْ إِلَى الصَّلَاةِ اتَّخَذُوهَا هُزُوًا وَلَعِبًا ۚ ذَٰلِکَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لَا یَعْقِلُونَ و چون شما ندای نماز بلند کنید آن را مسخره و بازی فرض کنند، زیرا آن قوم مردمی بی‌خرد و نادانند. آیه 58 سوره مائده

حدیث: قالَ الْباقِرُ علیه السلام: بَیْـنا رَسُـولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله جـالِسٌ فِى الْمَـسْجِدِ اِذْ دَخَلَ رَجُلٌ فَقامَ فَصَلّى_'feفَـلَمْ یَتِمَّ رُکُوعَهُ وَلاسُجُودَهُ فَقالَ صلی الله علیه و آله: نَقَـرَ کَنَـقْرِ الْغُرابِ لَئِنْ مـاتَ هذا وَهـکَذا صَـلاتُهُ لََیمُوتُنَّ عَـلى غَیْرِ دینى.امام باقر علیه السلام فرمود: هنـگامى که رسول خدا صلی الله علیه و آلهدر مسجد نشسته بود مردى وارد شـد و نمـاز خوانـد، ولى رکوع و سجود آنرا بطور کامل انجام نداد، پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: همانند کلاغ نوک زد، اگر او بمیـرد و نمـازش چنـین باشد با دین غیر دین مـن مـرده است.

سیمای نماز: متابعت سایر اعمال از نماز:هنگامی که حضرت علی ـ علیه السلام ـ محمّدبن ابی بکر را به حکومت مصر منصوب کرد، ضمن نامه ای، سفارش های زیادی به او فرمود که قسمتی از آن چنین است:«... وَ لا تَسْخِط اللّهَ بِرِضی اَحدٍ مِنْ خَلْقِهِ، فَإنَّ فِی اللّه خَلَفا مِنْ غَیره وَ لَیسَ مِنَ اللّه خَلَفٌ فی غَیرهِ صَلِّ الصَّلوةَ لِوَقتِها المُوَقَّت لَها وَ لا تُعَجِّل وقتها لِفراغٍ و لا تُؤخِّرْها عَنْ إشتغالٍ واعْلَمْ أنَّ کُلَّ شی ءٍ مِنْ عَمَلِکَ تَبَعٌ لِصَلاتِکَ...»«... هرگز خداوند را برای رضایت احدی از مخلوقش به خشم نیاور؛ چرا که خداوند جای همه کس را می گیرد و کسی نمی تواند جای خداوند را بگیرد. نماز را در اوقات خودش به جای آر، نه آن که به هنگام بیکاری در انجامش تعجیل کنی و به هنگام اشتغال به کار آن را به تأخیر اندازی و بدان که تمام اعمالت تابع نمازت خواهند بود...»نماز، کامل ترین حلقه پیوند انسان با خداوند است. باید مواظب بود که اشتغال به کارهای دنیا و یا کسب رضایت خلق، انسان را از آن غافل نکند و در برقراری آن سستی به خرج ندهد. خشم و محبّت انسانها، همچون خودشان فانی است، امّا خشم خداوند، چون خودش جاودانی است. پس می باید مواظب بود تا آن را برای خود نخریم.نماز، ذکر خدا و یاد اوست و اوقات معیّنی دارد و پاس داشتن این اوقات از نشانه های نماز کامل و مایه کسب رضایت و محبّت خداست. پس مبادا فراغت، ما را به تعجیل در ادای آن وادار کند یا مشغله ها از اقامه آن در وقتش باز دارد؛ زیرا همه اعمال تابع نماز است؛ اگر نماز قبول شد، اعمال نیز قبول می شود و اگر پذیرفته نشد، اعمال دیگر نیز مردود است. با کمی دقّت در این کلام امیرالمؤمنین ـ علیه السلام ـ که فرمود: «بدان که هر عملی از اعمال تو تابع نمازت است.»، معلوم می شود که آن حضرت در اینجا به سخن رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ نظر داشته است که فرمود:«اوّلین عملی که در مقام حساب می آورند، نماز است. اگر نماز قبول شد، سایر اعمال هم قبول می شود؛ و اگر پذیرفته نشد، سایر اعمال هم پذیرفته نمی شود و مردود خواهند بود.»ممکن است این سخن دلیلش آن باشد که نماز، رمز ارتباط خلق و خالق است؛ اگر به طرز صحیح انجام گیرد، قصد قربت و اخلاص که وسیله قبولی سایر اعمال است، در او زنده می شود؛ و گرنه بقیّه اعمال آن آلوده، و از درجه اعتبار ساقط می شود. از این، رو حضرت امیر ـ علیه السلام ـ به این مسئله اشاره کردند که قبولی اعمال به قبولی نماز است. ملاک قبولی اعمال، نماز مقبول و عامل مردودی سایر اعمال، نماز مردود است.پس همان طور که قبولی اعمال به قبولی نماز است، نماز نیز با وجود شرایط و عواملی قبول خواهد شد و آن زمانی است که اعمال انسان نمازگزار درست و مطابق با شرع باشد و آن را سبک نشمارد.در حدیث قدسی وارد شده است: «من نماز هر نمازگزاری را قبول نمی کنم، بلکه نمازی را قبول می کنم که برای عظمت من فروتنی کند، و بر بندگان من بزرگی ننماید، و فقیر گرسنه را برای کسب رضایت من سیر کند.»علاوه بر این، مهمترین عامل قبولی نماز، حضور قلب است؛ زیرا خداوند می فرماید: «اَقِمِ الصَّلوة لِذکری»؛ «نماز به پادار به خاطر یاد من.»امام باقر ـ علیه السلام ـ فرمود:«نمازِ بنده گاهی نصف و گاهی ثلث و گاهی ربع و گاهی خمس آن بالا می رود، و بالا نمی رود مگر آنچه دل او رو به آن کند، و امر به نمازهای نافله برای این است که آنچه از فریضه - به علّت عدم حضور قلب - کاسته اند برای آنان تمام کند.»نماز دارای روح و پیکری است. پیکره نماز عبارت از اعمال و افکار است و روح آن توجّه کامل به خداوند و حضور قلب است. لازم به ذکر است که چون اعمال و افعال انسان از عقیده وی سرچشمه می گیرد، باید به چگونگی نماز او توجّه کرد که آیا بقیّه اعمال او متناسب با نمازش هست؟ و آیا او را از گناه باز می دارد یا خیر؟ نماز مقبول که در واقع نشانگر قبولی اعمال انسان است، به قدری دارای ارزش است که در تعبیر مولای موحّدان، حضرت علی ـ علیه السلام ـ عید مسلمان نمازگزار محسوب می شود:«إنَّما هُوَ عیدٌ لِمَنْ قَبِلَ اللّهُ صیامَهُ و شَکَرَ قیامَهُ».«همانا امروز برای کسی عید است که خداوند روزه اش را قبول کرده و قیام و نمازش را سپاس گذاشته و پاداش داده است.»امام علی - علیه السلام - در کلام دیگری به ارزش نماز برای قبولی اعمال دیگر اشاره فرموده اند:«ستّ مِن قواعد الدّین... وَ اقامة الصَّلاة.»«شش چیز از ستون های دین است... از جمله برپا داشتن نماز.»بدیهی است که هر چیزی قاعده و ستونی دارد که با نبودنش آن شی ء نیز نابود می شود. از جمله مسائل مهم در اسلام این است که نماز هم ستون دین و هم ملاک حقیقی برای ارزش و اعتبار اعمال دیگر است.

احکام نماز: نماز جمعه:یکی از نمازهایی که باید به جماعت خوانده شود و به تنهایی نمی توان خواند، نماز بسیار با عظمت جمعه است.نماز جمعه زیباترین گردهمایی هفتگی مسلمانان و عالی ترین عبادت سیاسی هر هفته خداپرستان است.در این نماز، امام جمعه نمازگزاران را به تقوا و پاکدامنی توصیه می کند و آنها را با مسائل سیاسی و اقتصادی جهان اسلام آگاه می سازد.حضرت امام خمینی (قدس سره) در باره اهمیت این اجتماع باشکوه، چنین نگاشته اند:"نماز جمعه و دو خطبه آن، از مراسم بزرگ مسلمانان است؛ مانند مراسم حج. وافسوس که مسلمانان از وظایف مهم سیاسی – اسلامی خود در این مراسم غفلت کرده اند. اسلام با تمام امورش، دین سیاست است و این مطلب برای هر کس که آگاهی کمی از احکام حکومتی، سیاسی، اجتماعی واقتصادی اسلام داشته باشد آشکار است و هرکس گمان کند که دین از سیاست جداست فردنادانی است که نه اسلام را شناخته و نه سیاست را".

اقسام نماز: نماز جمعه: نماز جمعه به چه صورت خوانده می شود؟نماز جمعه یکی از عباداتی است که در فضیلتش همین بس که سوره ای از قرآن به نامش آمده است و به جماعت خوانده می شود.نماز جمعه دارای دو خطبه می باشد که با حمد و ثنای الاهی شروع می شود و امام جمعه در این خطبه ها باید مردم را به تقوای الاهی دعوت کند. بعد از آن دو رکعت نماز بجای آورد مانند نماز صبح، با این فرق که در نماز جمعه دو قنوت مستحبّ است؛ یکى در رکعت اوّل پیش از رکوع، و دوّم در رکعت دوّم بعد از رکوع، و در هر قنوت دعاهایى که در قنوت نمازها خوانده مى‏شود مى‏توان خواند. نماز جمعه عبادتى است هم چون نمازهاى دیگر که در ظهر روز جمعه با شرایطى خاصّ انجام مى‏شود. در فضیلت این نماز همین بس که سوره‏اى در قرآن به این نام آمده و در آن جا صریحاً مؤمنان را به حضور در نماز جمعه دعوت فرموده است و در آن آیه آمده است: "نگامى که صداى مؤذن بلند شد و دعوت به نماز شدى معامله و تجارت را رها ساز و براى انجام این فریضه الاهى حاضر شو، که از همه چیز براى شما بهتر است". مراد از ذکر در آیه، به اتفاق مفسران نماز جمعه است. نیز در روایت آمده است: نماز جمعه باعث حرام شدن آتش جهنم است بر بدن و موجب تخفیف هول هاى قیامت و کشیده شدن قلم عفو بر جرائم اعمال گذشته است و ثواب شرکت در نماز جمعه براى غیر مستطیع، معادل با حج است و در روایات دیگر تارکین آن را سخت نکوهش کرده تا آن جا که مى‏خوانیم: کسى که سه هفته آن را ترک کند منافق است. در زمان غیبت امام زمان (عج)، نماز جمعه، واجب تخییرى و افضل از ظهر است. کسى که نماز جمعه را به جا آورده واجب نیست نماز ظهر را هم بخواند، ولى احتیاط مستحب آن است که آن را نیز به جا آورد.نماز جمعه دارای دو خطبه و دو رکعت نماز است. در خطبه اول واجب است حمد الاهى، گر چه به هر لفظى که حمد الاهى محسوب شود جایز است، ولى احتیاط مستحب آن است که به لفظ جلاله «اللَّه» باشد و احتیاط واجب آن است که پس از آن به ثناى الاهى بپردازد و سپس به پیغمبر اسلام درود فرستد و واجب است مردم را به تقوا سفارش کند و یک سوره کوچک از قرآن را بخواند. و در خطبه دوم نیز حمد و ثناى الاهى به صورتى که ذکر شد و درود بر پیغمبر اسلام واجب است. و احتیاط واجب آن است که در این خطبه نیز به تقوا سفارش کند و سوره کوچکى از قرآن تلاوت نماید. و احتیاط مستحب و مؤکد آن است که در خطبه دوم پس از درود بر پیغمبر (ص) به ائمه معصومین (ع) نیز درود بفرستد و براى مؤمنان استغفار کند. و بهتر است از خطبه‏هاى منسوب به امیر المؤمنین (ع) یا آنچه از ائمه معصومین (ع) وارد شده انتخاب کند.بعد از تمام شدن خطبه، نماز جمعه خوانده می شود. نماز جمعه مانند صبح دو رکعت است ولى با نماز صبح چند فرق دارد که ذیلًا بیان مى‏شود:احتیاط آن است که قرائت حمد و سوره در نماز جمعه به جهر یعنى بلند خوانده شود.مستحبّ است در رکعت اوّل بعد از حمد سوره جمعه و در رکعت دوّم بعد از حمد سوره منافقین خوانده شود.در نماز جمعه دو قنوت مستحبّ است یکى در رکعت اوّل پیش از رکوع و دوّم در رکعت دوّم بعد از رکوع، و در هر قنوت دعاهایى که در قنوت نمازها خوانده مى‏شود مى‏توان خواند، و بهتر و افضل در دو قنوت نماز جمعه بلکه در قنوت نمازهاى دیگر خواندن کلمات فرج است. از حضرت صادق سلام اللَّه علیه روایت شده است که فرمود: در قنوت رکعت اوّل نماز جمعه بعد از قرائت مى‏گویى: لا اله الا اللَّه الحلیم الکریم ... .شرط اوّل: آن که به جماعت باشد و فرادى‏ صحیح نیست.‏شرط دوّم: عدد است، به این معنا که حداقلّ نمازگزاران که امام هم یکى از آنها است باید پنج نفر باشند و به کمتر از آن منعقد نمى‏شود.شرط سوّم: آن که مسافت بین دو نماز جمعه کمتر از یک فرسخ نباشد.اوّل وقت نماز جمعه زوال آفتاب است.براى امام جمعه چند چیز مستحبّ است:در حال خطبه خواندن امام رو به مردم بایستد.بلیغ و توانا در سخن گفتن و موقع شناس باشد. مواظب بر نمازهاى خود در وقتشان باشد. بر انجام اوامر الهى حتّى مستحبّات حریص باشد.نواهى الهى حتّى مکروهات را ترک نماید. از شبهات اجتناب نماید. از سخنان بیهوده خوددارى کند تا مواعظ او در نفوس افراد تأثیر بیشترى داشته باشد. در حال نماز در زمستان و تابستان عمّامه بگذارد. در حال نماز رداء بر دوش داشته باشد چه عبا باشد چه بُرد یمانى یا غیر اینها. هنگام ایراد خطبه تکیه بر عصا یا شمشیر یا غیر آن بنماید.هنگام روبرو شدن با مأمومین سلام بنماید.قبل از خواندن خطبه‏ها مادامى که مؤذّن مشغول اذان است امام بنشیند.آنچه بر امام و مأمومین هنگام ایراد خطبه کراهت دارد: آن که خطیب در حال خطبه به غیر از خطبه سخن دیگر بگوید، و أحوط ترک آن است. آن که مأمومین هنگام ایراد خطبه‏ها حرف بزنند، بنا بر احتیاط آنها نیز حرف نزنند و أحوط بر مأمومین آن است که خطبه‏ها را به دقّت گوش کنند و توجّه به مواعظ خطیب بنمایند.

س 606: نظر جنابعالی درباره شرکت در نماز جمعه با توجه به اینکه در عصر غیبت حضرت حجت(عجل الله تعالی فرجه الشریف) به سر می‏بریم، چیست؟ اگر افرادی اعتقاد به عدالت امام جمعه نداشته باشند، آیا تکلیف شرکت در نماز جمعه از آنان ساقط می‏شود؟ج: هرچند نماز جمعه در عصر حاضر واجب تخییرى است و حضور در آن واجب نیست، ولى با توجه به فوائد و آثار شرکت در آن، سزاوار نیست که مؤمنین خود را از برکات حضور در این نماز به مجرد تشکیک در عدالت امام جمعه و یا عذرهاى واهى دیگر، محروم سازند.

س 607: معنای وجوب تخییری در مسأله نماز جمعه چیست؟ج: معناى آن این است که مکلّف در اداى فریضه واجب ظهر روز جمعه بین خواندن نماز جمعه یا نماز ظهر مخیر است.

س 608: نظر جنابعالی در مورد شرکت نکردن در نماز جمعه بر اثر بی‌مبالاتی، چیست؟ج: ترک حضور و شرکت نکردن در نماز عبادى سیاسى جمعه به خاطر اهمیت ندادن به آن، شرعاً مذموم است.

س 609: بعضی از مردم به دلیل عذرهای واهی و گاهی بر اثر اختلاف دیدگاهها، در نماز جمعه شرکت نمی‏کنند، نظر جنابعالی در این‌باره چیست؟ج: نماز جمعه هرچند واجب تخییرى است، ولى خوددارى از شرکت در آن به‌صورت دائمى وجه شرعى ندارد.

س 610: آیا اقامه نماز جماعت ظهر همزمان با اقامه نماز جمعه در مکان دیگری نزدیک محل اقامه نماز جمعه جایز است؟ج: این کار فى‌نفسه اشکال ندارد و موجب برائت ذمّه مکلّف از فریضه ظهر جمعه مى‏شود، زیرا در عصر حاضر، نماز جمعه واجب تخییرى است، ولى با توجه به اینکه اقامه نماز جماعت ظهر در روز جمعه در مکانى نزدیک محل اقامه نماز جمعه باعث تفرقه صفوف مؤمنین مى‏شود و چه بسا در نظر مردم بى‏احترامى و اهانت به امام جمعه و کاشف از بى‌اعتنایى به نماز جمعه است، بنا بر این سزاوار است که مؤمنین اقدام به انجام آن نکنند، و حتى در صورتى که مستلزم مفاسد و حرام باشد، واجب است از اقامه آن اجتناب کنند.

س 611: آیا خواندن نماز ظهر در فاصله زمانی بین نماز جمعه و نماز عصر، جایز است؟ اگر نماز عصر را شخصی غیر از امام جمعه بخواند، آیا اقتدا به او در نماز عصر جایز است؟ج: نماز جمعه مجزى از نماز ظهر است، ولى خواندن آن بعد از نماز جمعه از باب احتیاط اشکال ندارد و اقتدا در نماز عصر روز جمعه به غیر امام جمعه اشکال ندارد، ولى هرگاه بخواهد با مراعات احتیاط در خواندن نماز ظهر پس از خواندن نماز جمعه نماز عصر را به جماعت بخواند، احتیاط کامل این است که به کسى اقتدا نماید که نماز ظهر را احتیاطاً بعد از نماز جمعه خوانده است.

س 612: اگر امام جمعه نماز ظهر را بعد از نماز جمعه نخواند، آیا مأموم می‏تواند آن را احتیاطاً به جا آورد؟ج: براى او جایز است.

س 613: آیا بر امام جمعه کسب اجازه از حاکم شرع واجب است؟ مراد از حاکم شرع چه کسی است؟ و آیا این حکم در شهرهای دور دست هم جاری است؟ج: اصل جواز امامت براى اقامه نماز جمعه متوقف بر این اجازه نیست، ولى ترتب احکام نصب وى براى امامت جمعه متوقف بر این است که منصوب از طرف ولى امر مسلمین باشد و این حکم شامل هر سرزمین و شهرى که ولى امر مسلمین در آن حاکم و مطاع است، مى‏شود.

س 614: آیا جایز است امام جمعه منصوب در صورت نبودن مانع یا معارض نماز جمعه را در غیر از مکانی که برای آنجا نصب شده، اقامه نماید؟ج: این عمل فى‌نفسه جایز است، ولى احکام انتصاب براى امامت جمعه بر آن مترتب نمى‏شود.

س 615: آیا انتخاب امام جمعه موقت باید به وسیله ولی فقیه باشد یا اینکه خود ائمه جمعه می‏توانند افرادی را به عنوان امام جمعه موقت انتخاب نمایند؟ج: جایز است امام جمعه منصوب شخصى را به عنوان جانشین موقت براى خودش انتخاب کند، ولى بر امامت فرد نائب، احکام انتصاب از طرف ولى فقیه مترتب نمى‏شود.

س 616: اگر مکلّف امام جمعه منصوب را عادل نداند و یادر عدالت او شک داشته باشد، آیا برای حفظ وحدت مسلمانان می‏تواند به او اقتدا کند؟ آیا کسی که در نماز جمعه شرکت نمی‏کند، جایز است دیگران را تشویق به عدم حضور در آن نماید؟ج: اقتدا به کسى که او را عادل نمى‏داند و یا در عدالت وى شک دارد، صحیح نیست و نماز جماعت او هم صحیح نمى‏باشد، ولى حضور و شرکت در نماز جماعت براى حفظ وحدت اشکال ندارد، و در هر صورت حق ندارد دیگران را ترغیب و تشویق به عدم حضور در نماز جمعه کند.

س 617: شرکت نکردن در نماز جمعه که برای مکلّف دروغگویی امام جمعه آن ثابت شده است، چه حکمی دارد؟ج: مجرد کشف خلاف چیزى که امام جمعه گفته، دلیل بر دروغگویى او نیست، زیرا ممکن است گفته او از روى اشتباه یا خطا و یا توریه باشد، و سزاوار نیست انسان به مجرد توهّم خروج امام جمعه از عدالت، خود را از برکات نماز جمعه محروم نماید.

س 618: آیا تشخیص و احراز عدالت امام جمعه منصوب از طرف امام راحل یا ولی فقیه عادل، بر مأموم واجب است، یا اینکه انتصاب او به امامت جمعه برای اثبات عدالت وی کافی است؟ج: اگر نصب او به امامت جمعه موجب وثوق و اطمینان مأموم به عدالت وى شود، در صحّت‏ اقتدا به او کافى است.

س 619: آیا تعیین امام جماعت برای مساجد از طرف علمای مورد اطمینان، یا تعیین ائمه جمعه از طرف ولیّ امر مسلمین، نوعی شهادت بر عدالت آنان محسوب می‏شود یا اینکه باید درباره عدالت آنان تحقیق شود؟ج: اگر نصب امام جمعه یا جماعت موجب اطمینان به عدالت وى شود، اقتدا به او جایز است.

س 620: در صورت شک در عدالت امام جمعه و یا خدای نکرده یقین به عدم آن، آیا اعاده نمازهایی که پشت سر او خوانده‏ایم، واجب است؟ج: اگر شک در عدالت یا یقین به عدم عدالت بعد از فراغ از نماز باشد، نمازهاى خوانده شده صحیح است و اعاده آنها واجب نیست.

س 621: شرکت در نماز جمعه که از طرف دانشجویان کشورهای اسلامی در کشورهای اروپایی و غیر آنها برگزار می‏شود و بیشتر شرکت کنندگان در آن و همچنین امام جمعه از برادران اهل سنت هستند، چه حکمی دارد؟ و در این صورت آیا خواندن نماز ظهر بعد از اقامه نماز جمعه واجب است؟ج: شرکت در آن براى حفظ وحدت و اتحاد مسلمانان اشکال ندارد و خواندن نماز ظهر واجب نیست.

س 622: در یکی از شهرهای پاکستان مدت چهل سال است که نماز جمعه برگزار می‏شود. در حال حاضر شخصی بدون رعایت فاصله شرعی بین دو نماز جمعه، اقدام به برگزاری نماز جمعه دیگری نموده که منجر به بروز اختلاف بین نمازگزاران شده است، این عمل شرعاً چه حکمی دارد؟ج: انجام هر گونه کارى که منجر به بروز اختلاف بین مؤمنین و پراکندگى صفوف آنان شود، جایز نیست، چه رسد به مثل نماز جمعه که از شعائر اسلامى و از مظاهر وحدت صفوف مسلمانان است.

س 623: خطیب مسجد جامع جعفری در راولپندی اعلام نموده که نماز جمعه به علت کارهای ساختمانی در آن برگزار نخواهد شد، و اکنون که عملیات تعمیر مسجد به پایان رسیده، با مشکلی مواجه شده‏ایم و آن اینکه در فاصله چهار کیلومتری ما نماز جمعه در مسجد دیگری اقامه می‏شود. با توجه به مسافت مزبور آیا اقامه نماز جمعه در مسجد جامع جعفری صحیح است یا خیر؟ج: اگر فاصله بین دو نماز جمعه یک فرسخ شرعى نباشد، نماز جمعه‏اى که بعد از نماز جمعه اول برگزار مى‏شود، باطل است و در صورتى که مقارن هم اقامه شوند هر دو باطل مى‏باشند.

س 624: آیا خواندن نماز جمعه که به‌صورت جماعت اقامه می‏شود، به‌طور فرادی صحیح است؟ بدین معنی که شخصی نماز جمعه را به‌صورت فرادی در کنار کسانی که آن را به نحو جماعت برگزار می‏کنند، بخواند.ج: از شرایط صحّت‏ نماز جمعه، این است که به‌صورت جماعت اقامه شود. نماز جمعه به نحو فرادى صحیح نیست.

س 625: کسی که نمازش شکسته است آیا می‏تواند آن را به‌صورت جماعت پشت سر امام جمعه بخواند؟ج: نماز جمعه از مأموم مسافر صحیح و مجزى از نماز ظهر است.

س 626: آیا ذکر نام مبارک حضرت زهرا(سلام‌الله‌علیها) به عنوان یکی از ائمه مسلمانان در خطبه دوم نماز جمعه واجب است؟ یا اینکه واجب است ذکر نام آن حضرت به قصد استحباب باشد؟ج: عنوان ائمه مسلمین شامل حضرت زهراى مرضیه(علیهاالسلام) نمى‏شود و ذکر نام مبارک آن حضرت در خطبه نماز جمعه واجب نیست، ولى تبرک جستن به ذکر نام شریف آن حضرت اشکال ندارد، بلکه امرى پسندیده و موجب اجر و ثواب است.

س 627: در حالی که امام جمعه نماز جمعه را اقامه می‏کند، آیا مأموم می‏تواند برای خواندن نماز واجب دیگری به او اقتدا نماید؟ج: صحّت‏ آن، محل اشکال است.

س 628: آیا خواندن خطبه‏های نماز جمعه قبل از وقت ظهر شرعی صحیح است؟ج: خواندن آن قبل از زوال جایز است، ولى احتیاط آن است که قسمتى از آن در وقت ظهر باشد.

س 629: اگر مأموم چیزی از خطبه‏های نماز جمعه را درک نکند، بلکه فقط هنگام نماز حاضر شود و به امام جمعه اقتدا نماید. آیا نماز او صحیح و مجزی است؟ج: نماز او صحیح و مجزى است، حتى اگر امام را در رکوع رکعت آخر نماز جمعه درک کند.

س 630: نماز جمعه در شهر ما یک ساعت و نیم بعد از اذان ظهر اقامه می‏شود، آیا این نماز مجزی از نماز ظهر است یا اینکه اعاده آن لازم است؟ج: وقت نماز جمعه از اول زوال خورشید شروع مى‏شود و أحوط آن است که از اوائل عرفى زوال در حدود یکى دو ساعت به تأخیر نیفتد.

س 631: کسی که توانایی رفتن به نماز جمعه را ندارد، آیا می‏تواند نمار ظهر و عصر را در اوائل وقت بخواند یا اینکه باید صبر کند تا نماز جمعه تمام شود و بعد از آن نماز ظهر و عصر را بخواند؟ج: صبر کردن بر او واجب نیست و مى‏تواند نماز ظهر و عصر را در اول وقت بخواند.

س 632: اگر امام جمعه منصوب، سالم و حاضر در محل برگزاری نماز جمعه باشد، آیا جایز است، که امام جمعه موقت را مکلّف به اقامه نماز جمعه نماید؟ آیا صحیح است به امام جمعه موقت اقتدا کند؟ج: اقامه نماز جمعه به امامت نایب امام جمعه منصوب و اقتداى امام منصوب به نائب خود اشکال ندارد.

س. آیا شرط امام جمعه بودن، مسافر نبودن است؟ج. کسی که نمازش قصر است نمی تواند امامت جمعه کند.

س: محضر جنابعالى عرض مى‌شود که آیا مى‌شود در نماز جمعه یک نفر خطبه نماز جمعه را بخواند و نفر دیگرى نماز جمعه را بخواند؟ج) صحیح و مجزى نیست، بلکه باید خطیب و امام هر دو یکى باشند.

س) اگر نماز جمعه را یک ساعت بعد از اذان ظهر خواندیم آیا باید نماز ظهر را هم بخوانیم؟ ج) در فرض مذکور نماز جمعه مجزى از نماز ظهر است و بجا آوردن نماز ظهر لازم نیست.

س) اگر نماز جمعه را بیشتر از دو ساعت بعد از اذان ظهر خواندیم، آیا باید نماز ظهر را هم بخوانیم؟ج) وقت نماز جمعه از اول زوال خورشید شروع مى‌شود و احوط آن است که از اوائل عرفى زوال در حدود یکى دو ساعت به تأخیر نیافتد و اگر بیش از دو ساعت بعد از زوال، نماز جمعه خوانده شده، احتیاط در بجا آوردن نماز ظهر مى‌باشد.

س- آیا نماز جمعه واجب است ؟- در صورت واجب بودن اگر بیش از سه هفته به نماز نروم حکم چیست؟

ج) واجب تخییرى است و شایسته نیست که مؤمنین از انجام آن که (داراى فضیلت و اهمیّت زیادى است) خوددارى نمایند.

س: خواندن و بجا آوردن نماز قضا یا نماز مستحبى از سوى شخص در هنگام خواندن خطبه‌هاى نماز جمعه توسط امام جمعه چه حکمى دارد؟ آیا داراى ایراد مى‌باشد؟ج) بطور کلى آنچه که موجب گوش ندادن و از بین رفتن فایده خطبه مى‌شود، باید ترک شود.

س: اگر شخصى در رکعت دوم نماز جمعه برسد، ادامه نماز او چگونه خواهد بود؟ و آیا کفایت از نماز ظهر مى‌کند؟ج) رکعت دیگر را فرادا بجا آورد و کفایت از نماز ظهر مى‌نماید.

س: در صورتى که بخواهیم در روز جمعه نماز ظهر و عصر خود را به صورت فرادا در منزل بخوانیم آیا باید صبر کنیم تا نماز جمعه تمام شود یا اینکه مى‌توانیم در اول وقت نماز را بجاى بیاوریم؟ج) صبر کردن لازم نیست.

س: اگر در رکعت دوم نماز جمعه برسیم حکم چیست؟ج) رکعت اول را با رکعت دوم امام جمعه بخوانید و رکعت دوم را فرادا بخوانید.

س: آیا خواندن نماز واجب یا مستحبى بین خطبه‌ها و اقامه نماز جمعه جایز است یا خیر؟ج) مانعى ندارد.

س: اگر خطیب جمعه مقدارى از خطبه اول را بعد از دخول وقت ایراد کند, بدون اینکه تحمید وصلوة را اعاده نماید و بعد نماز جمعه را اقامه کند, نماز باین صورت از ظهر مجزى است یا نه؟ج) در فرض مزبور هم نماز جمعه مجزى از نماز ظهر است.

س: اگر دو محل اقامه‌ى نماز جمعه داراى دو طریق تردد باشد که فاصله در یک طریق کمتر از یک فرسخ شرعى باشد، آیا اقامه نماز جمعه در هر دو محل صحیح است؟ج) با فرض فاصله بین دو محل اقامه‌ى نماز جمعه به کمتر از یک فرسخ شرعى ولو از یکى‌ از دو طریق متعارف تردد بین دو محل، بیش از یک نماز جمعه صحیح نیست.

منبرسی ام:نماز و یادخدا

آیه: إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ إِذَا ذُکِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَإِذَا تُلِیَتْ عَلَیْهِمْ آیَاتُهُ زَادَتْهُمْ إِیمَانًا وَعَلَىٰ رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ مؤمنان حقیقی آنانند که چون ذکری از خدا شود دلهاشان ترسان و لرزان شود و چون آیات خدا را بر آنها تلاوت کنند بر مقام ایمانشان بیفزاید و به خدای خود در هر کار توکل می‌کنند. آیه 2 سوره انفال

حدیث: قالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله: اَلصَّـلاةُ عِمـادُ الـدّینِ فَمَـنْ تَرَکَ صَلاتَهُ مُتَـعَمِّدا فَقَدْ هَدَمَ دینَهُ، وَمَنْ تَرَکَ اَوْقاتَها یَدْخُلُ الْوَیْلَ، وَالْوَیْلُ وادٍ فى جَهَنَّم کَما قالَ اللّهُ تَعالى: وَیْلٌ لِلْمُصَلّینَ الَّذینَ هُمْ عَـنْ صَـلاتِهِمْ ساهُونَ. سوره ماعون / 4رسول گرامى اسلام صلی الله علیه و آله فرمود: نماز ستون دین است، پس کسى که عمدا نمازش را ترک کند دینش را خراب کرده است و کسى که به اوقات نماز اهمیّت ندهد داخل «ویل» خواهد شد و «ویل» محلّى در جهنم است. خداوند در قرآن فرمود: «ویل جاى کسانى است که در نمازشان سهل انگارى مى کنند.»

سیمای نماز: نماز، بزرگترین روزنه امید:نقل شده است که روزی علی ـ علیه السلام ـ رو به مردم کرد و فرمود: «به نظر شما امیدبخش ترین آیه قرآن کدام آیه است؟بعضی گفتند: آیه «إنَّ اللّه لا یَغْفِرُ أنْ یُشرَکَ به و یَغْفِرُ ما دونَ ذلکَ لِمَنْ یشاء»«خداوند هرگز شرک را نمی بخشد و پایین تر از آن را برای هر کس که بخواهد می بخشد.»امام علی علیه السلام فرمودند «خوب است، ولی آنچه من می خواهم این نیست.»بعضی گفتند: آیه «وَ مَنْ یعمَلْ سوءً أَوْ یَظلِم نَفسَهُ ثُمَّ یَسْتَغفِر اللّهَ یَجِدِ اللّه غفورا رحیما»«هر کس عمل زشتی انجام دهد یا بر خویشتن ستم کند و سپس از خدا آمرزش بخواهد،خدا را غفور و رحیم خواهد یافت.»امام فرمود: «خوب است ولی آنچه می خواهم این نیست.»بعضی دیگر گفتند: آیه «قُل یا عِبادیَ الّذینَ أسْرَفُوا علی أنْفُسِهِمْ لا تقنطوا مِنْ رحمةِ اللّه»«ای بندگان من که بر خویشتن اسراف کرده اید!از رحمت خدا مأیوس نشوید.»امام فرمود: خوب است امّا آنچه من می خواهم این نیست.بعضی دیگر گفتند: آیه «وَ الّذین إذا فَعَلوا فاحشةً أو ظَلَموا أنفُسَهم ذَکَروا اللّه فاسْتَغفَروا لِذنوبهم وَ مَن یَغفرُ الذّنوبَ إلاّ اللّهُ»«پرهیزکاران کسانی هستند که هنگامی که کار زشتی انجام می دهند یا به خود ستم می کنند به یاد خدا می افتند و از گناهان خویش آمرزش می طلبند و چه کسی است جز خدا که گناهان را بیامرزد.»باز امام فرمود: خوب است ولی آنچه می خواهم این نیست.در این هنگام مردم از هر طرف به سوی امام متوجّه شدند و همهمه کردند، امام فرمود: ای مسلمانان چه خبر است؟ عرض کردند: به خدا سوگند ما آیه دیگری در این زمینه سراغ نداریم، امام فرمود: از حبیب خود رسول خدا شنیدم که فرمود: امید بخش ترین آیه قرآن این است:«وَ اَقمِ الصّلوةَ طَرَفَیِ النّهار وَ زُلَفا مِنَ اللّیلِ إنَّ الحَسناتِ یُذْهِبنَ السّیئاتِ ذلک ذِکری للذّاکرین»«نماز را در دو طرف روز به پا دارید و نیز در ساعت اوایل شب، که البته خوبیها، بدیها را از بین می برد، که این یادآوری است برای اهل ذکر.»چه امیدی از این بیشتر که انسان بداند هر گاه پای او بلغزد و یا هوا و هوس بر او چیره شود و بدون این که عمد و اصراری داشته باشد، پایش به گناه کشیده شود، هنگامی که وقت نماز فرا رسید، وضو بگیرد و در پیشگاه حضرت الوهیّت به راز و نیاز برخیزد و احساس شرمساری که از لوازم بنیادی توجّه به خداست، نسبت به اعمال گذشته به او دست دهد، گناه او بخشوده می شود و تاریکی از قلب او رخت بر می بندد. آری! گناه و انحراف، دل را تیره و بصیرت باطن را ضعیف می سازد و پرده های غفلت و بی خبری بر جان سایه می افکنند و نماز که یاد خدا و احیای فطرت الهی است، نور و روشنی می آورد و با امواج معنوی تطهیرکننده خود آثار گذشته را می زداید و محو می کند.

احکام نماز: احکام نماز جمعه: نماز جمعه دو رکعت است (مانند نماز صبح) و دو قنوت مستحبی دارد؛ یکی در رکعت اول، قبل از رکوع و دیگری در رکعت دوم، پس از رکوع.نماز جمعه، اول ظهر روز جمعه و به جای نماز ظهر خوانده می شود.خواندن دو خطبه، توسط امام جمعه، قبل از نماز، واجب است. وقتی که امام جمعه، خطبه های نماز جمعه را می خواند، بر شرکت کنندگان واجب است، به خطبه ها گوش دهند، و سخن گفتن به هنگام ایراد خطبه ها مکروه است، بلکه اگر به سبب سخن گفتن، نتواند به خطبه ها گوش دهد، سکوت لازم است. همچنین هنگام ایراد خطبه ها، خواندن نماز مستحبی یا کتاب و روزنامه و انجام دادن کارهایی که مانع گوش دادن به خطبه ها است، خلاف است. اگر کسی به خطبه اول یا هر دو خطبه نرسد، بازهم، شرکت در نماز جمعه فضیلت دارد و جایگزین نماز ظهر می شود.

اقسام نماز: نماز استسقاء: نماز باران و کیفیت خواندن آن:وقتی رحمت الهی(باران) قطع شود و چشمه ها و قنات ها بخشکد و کمبود آب پدید آید، برای نزول رحمت الهی و آمدن باران، نمازمی خوانند. نام این نماز، نماز استسقاء، یا نماز باران است. این نیز، یک درس توحیدی و توجه دادن به قدرت و رحمت الهی است، زیرا در خشکسالی و قحطی و بی آبی، از دست هیچکس، کاری بر نمی آید، تنها خداست که می تواند با فرستادن ابرهای باران زا، رحمت خویش را بر سر مردم بگسترد.درخواست باران از طریق نماز باران از خداوند، یک درس توحیدی و توجه دادن به قدرت و رحمت الهی است، زیرا در خشکسالی و قحطی و بی آبی، از دست هیچکس، کاری بر نمی آید، تنها خداست که می تواند با فرستادن ابرهای باران زا، رحمت خویش را بر سر مردم بگسترد.

خداوند می فرماید: «قل ارایتم ان اصبح ماؤکم غورا فمن یاتیکم بماءمعین؟»؛ بگو:اگر آب شما بخشکد، چه کسی برای شما آب گوارا می آورد؟بی آبی یک منطقه و نیامدن باران، نشان قهر خدا و گاهی به سبب گناهانی است که مردم جامعه انجام می دهند.پس توجه به خدا و گریه و التماس و توبه و تضرع، سبب می شود خداوند عنایت کند و کم آبی را برطرف سازد.نماز باران برای جلب رحمت خداوند است.گاهی بی بارانی، نتیجه معاصی مردم و نوعی عقوبت و تنبیه الهی است.

1- غضب خدا:رسول خدا -صلی الله علیه وآله- فرموده است: وقتی خداوند بر امتی غضب کند و عذاب بر آنان نفرستد، نرخ ها گران می شود و عمرها کوتاه می گردد، تجار سود نمی برند و درخت ها میوه نمی دهند و نهرها پر آب نمی شود و باران از مردم قطع می شود و اشرار برآنان تسلط می یابند.

2- ظلم حُکّام:در حدیث دیگری، امام صادق -علیه السلام- فرموده است:«...و اذا جار الحکام فی القضاء امسک القطر من السماء.»؛[3] هر گاه زمامداران و حاکمان، در دادرسی ستم کنند، باران از آسمان قطع می شود.

3- گناهان:طبق روایات، شیوع گناه، کفران نعمت، منع حقوق، کم فروشی، ظلم و حیله، ترک امر به معروف و نهی از منکر، ندادن زکات و... نیز، گاهی سبب قطع باران می شود.

جریان دعای مورچگان برای باران:در حدیث آمده: حضرت سلیمان با اصحاب خود برای نماز باران بیرون می رفت.در راه، به مورچه ای برخورد که یکی از پاهایش را به آسمان بلند کرده و می گوید: خدایا! ما مخلوقات ضعیف تو هستیم و آزروزی تو بی نیاز نیستیم، پس به سبب گناهان بنی آدم، ما را به هلاکت مرسان.حضرت سلیمان -علیه السلام- به اصحاب خود فرمود: برگردید! همانا بخاطر دعای غیر خودتان سیراب شدید!....پس خیلی هم نباید مغرور بود، خداوند گاهی به خواسته مورچه ای، رحمت خود را بر بندگان نازل می کند.حتی گاهی دعای کافری چون فرعون را می پذیرد و باران و فراوانی آب را عطا می کند.

قضیه دعای فرعون برای آب:در حدیث است از قول امام صادق -علیه السلام- که یاران فرعون از کاهش آب نیل پیش او سخن گفتند و اظهار کردند که این باعث هلاکت ما خواهد شد، فرعون از آنان خواست که آن روز برگردند.

شب که شد، به میان رود نیل رفت و دست به سوی آسمان بلند کرد و گفت: خدایا! می دانی که می دانم، که جز تو، کسی توان آب آوردن ندارد، پس به ما آب بده.صبح که شد، رود نیل فوران زد و سرشار از آب شد.

کیفیت نماز باران:نماز باران مثل نماز عید، دو رکعت است و رکعت اول، پنج قنوت و رکعت دوم چهار قنوت دارد و بهتر است که با جماعت خوانده شود.

1- دعای قنوت نماز باران:در قنوت ها، هر دعایی می توان خواند، ولی بهتر است دعایی خوانده شود که در آن، از خداوند، طلب باران شده باشد و قبل از هر دعا، صلوات بر پیامبر و آلش فرستاده شود.

2- بلند خواندن سوره حمد:مستحب است که حمد و سوره اش بلند خوانده شود.

3- مستحبات قبل از نماز باران:از آن جا که این نماز، برای جلب رحمت پروردگار است، در مستحبات آن اموری ذکر شده که همه، حالت رقت و زاری و نیاز بندگان را می رساند و جلب رحمت می کند، از جمله: مردم سه روز، روزه بگیرند و روز سوم به صحرا روند و نماز بخوانند.زیر آسمان جمع شوند.پا برهنه باشند، مردم، منبر را با خود به صحرا ببرند، مؤذن ها هم همراه باشند.پیران و کودکان و چهارپایان را هم با خود ببرند، بچه ها را از مادران جدا کنند تا صدای گریه و ضجه زیاد شود.مانع بیرون رفتن کفار همراه خود شوند، امام جماعت و مردم، در کمال خشوع و وقار و درخواست، به بیابان بیرون روند، جای پاکی را برای نماز، انتخاب کنند.

4- مستحبات بعد از نماز باران:و نیز، وقتی نماز به پایان رسید، پیش نماز به منبر رود، و عبای خود را واژگونه یا پشت و رو بر دوش افکند، با صدای بلند، صد بار تکبیر بگوید، رو به مردم سمت راست کرده، صد بار بلند، سبحان الله بگوید، سپس به مردم طرف چپ روی کرده و صد بار با صدای بلند، لا اله الا الله بگوید، مانعی ندارد که مردم هم با صدای بلند، این شعارها را بدنبال پیشنماز، تکرار کنند، چرا که رحمت و مغفرت را بهتر جلب می کند.آنگاه، امام جماعت و مردم، دست به دعا بردارند، و بسیار التماس و دعا کنند و بنالند و بخواهند، و امام جماعت، خطبه بخواند و از خداوند، طلب باران کند.و بهتر است از خطبه هایی که از معصومین -علیه السلام- نقل شده استفاده شود.مانند آنچه از حضرت امیر -علیه السلام- (الحمد لله سابغ النعم...)  و امام سجاد -علیه السلام- (اللهم اسقنا الغیث....). نقل شده است.

سابقه نماز باران:آن گونه که از روایات تاریخی بر می آید، نماز باران در زمان انبیاء گذشته هم بوده است.

1- شیوه پیامبر و اهل بیت:دعاها و حدیث هایی هم که درباره شیوه رسول خدا -صلی الله علیه وآله- در خواندن نماز باران نقل شده، با خطبه های مربوط به این نماز که از امیرالمؤمنین نقل شده، و نیز دعای امام سجاد -علیه السلام- گویای این است که به این سنت، عمل می شده است.

2- نماز باران علماء:در تاریخ، برخی از علمای بزرگ هم به برگزاری این نماز اقدام کرده و از خدا، باران گرفته اند.البته این نماز، از آن جهت حساسیت دارد که اگر خداوند، دعاها را مستجاب نکند و باران نفرستد، مایه شرمندگی نمازگزاران می شود که خدا به آنان توجه ننمود.از این جهت، اقدام به این نماز، جرات و ایثاری در حد مایه گذاشتن از آبرو می طلبد.

3- نماز باران آیت الله خوانساری:یکی از معروف ترین نمازهای باران در تاریخ معاصر ما، نماز آیة الله العظمی سید محمد تقی خوانساری(رحمة الله علیه)است.نوشته اند که در سال ۱۳۶۳ قمری، همان سالی که متفقین، ایران را اشغال کرده بودند، در قم باران نبارید و باغ ها و مزارع خشکید و خطر قحطی و خشکسالی مردم قم را تهدید می کرد.آن مرجع بزرگوار، دو روز متوالی برای نماز باران به بیابان های اطراف قم رفت، این حرکت، گرچه مورد استهزاء غیر معتقدان به امور معنوی و غیبی بود، ولی در روز دوم، چنان باران آمد که سیل ها روان شد و جویبارها به راه افتاد واین از آثار انفاس قدسی آن مرد الهی بود.قبر آن مرحوم، در حرم حضرت معصومه -علیه السلام- است.

متن دعای طلب باران در صحیفه سجادیه:اَللَّهُمَّ اسْقِنَا الْغَیْثَ وَ انْشُرْ عَلَیْنَا رَحْمَتَکَ بِغَیْثِکَ الْمُغْدِقِ مِنَ السَّحَابِ الْمُنْسَاقِ لِنَبَاتِ أَرْضِکَ الْمُونِقِ فِی جَمِیعِ الْآفَاقِ‏ای خداوند، باران بفرست و سیرابمان ساز و همراه با بارانی فزاینده و ریزنده، از ابری در آفاق رونده و گیاهان زیبا رویاننده، رحمت خود بر ما ارزانی دار.وَ امْنُنْ عَلَى عِبَادِکَ بِإِینَاعِ الثَّمَرَةِ وَ أَحْیِ بِلاَدَکَ بِبُلُوغِ الزَّهْرَةِای خداوند، میوه ها را برسان و بر بندگانت احسان فرمای، گلها را شکفته گردان و زمین خود زنده نمای.وَ أَشْهِدْ مَلاَئِکَتَکَ الْکِرَامَ السَّفَرَةَ بِسَقْیٍ مِنْکَ نَافِعٍ دَائِمٍ غُزْرُهُ وَاسِعٍ دِرَرُهُ وَابِلٍ سَرِیعٍ عَاجِلٍ‏فرشتگان خود، آن فرستادگان بزرگوار را بفرمای تا از سوی تو، بارانی سودمند و پیوسته و فراوان و گسترده و تند بار بیاورندتُحْیِی بِهِ مَا قَدْ مَاتَ وَ تَرُدُّ بِهِ مَا قَدْ فَاتَ وَ تُخْرِجُ بِهِ مَا هُوَ آتٍ‏و همه جا را سیراب سازند، تا زمین مرده را زنده نمایی و هر چه را از دست رفته است بازگردانی و آنچه روییدنی است برویانی وَ تُوَسِّعُ بِهِ فِی الْأَقْوَاتِ سَحَاباً مُتَرَاکِماً هَنِیئاً مَرِیئاً طَبَقاً مُجَلْجَلاً غَیْرَ مُلِثٍّ وَدْقُهُ وَ لاَ خُلَّبٍ بَرْقُهُ‏و در روزی مردم گشایش دهی، با چنان ابری انبوه، گرانبار، خوش و بی زیان و از کران تا کران، که از آن آواز تندر آید و بارانش ملایم و پر دوام بود و برقش فریبناک نبود.اَللَّهُمَّ اسْقِنَا غَیْثاً مُغِیثاً مَرِیعاً مُمْرِعاً عَرِیضاً وَاسِعاً غَزِیراً تَرُدُّ بِهِ النَّهِیضَ وَ تَجْبُرُ بِهِ الْمَهِیضَ‏ای خداوند، ما را از بارانی که به فریاد رسنده، قحط زداینده، گیاه رویاننده، فراگیرنده و فراوان بارنده سیراب نمای، تا گیاهان ایستاده را طراوت تازه دهی و گیاهان بر زمین خفته را بر پای داری.اَللَّهُمَّ اسْقِنَا سَقْیاً تُسِیلُ مِنْهُ الظِّرَابَ وَ تَمْلَأُ مِنْهُ الْجِبَابَ وَ تُفَجِّرُ بِهِ الْأَنْهَارَ وَ تُنْبِتُ بِهِ الْأَشْجَارَای خداوند، بارانی برسان آن سان که آب ها از تپه ها روان داری و چاهها از آب ها پر سازی و رودها به خروش آری و نباتات برویانی وَ تُرْخِصُ بِهِ الْأَسْعَارَ فِی جَمِیعِ الْأَمْصَارِ وَ تَنْعَشُ بِهِ الْبَهَائِمَ وَ الْخَلْقَ‏و در همه شهرها ارزانی پدید آری و چارپایان و مردمان به تن و توش آری وَ تُکْمِلُ لَنَا بِهِ طَیِّبَاتِ الرِّزْقِ و تُنْبِتُ لَنَا بِهِ الزَّرْعَ وَ تُدِرُّ بِهِ الضَّرْعَ وَ تَزِیدُنَا بِهِ قُوَّةً إِلَى قُوَّتِنَاو برای ما خوردنیهای خوش و گوارا کامل گردانی و کشته های ما برویانی و پستانهای ستوران پر شیر سازی و بر نیروی ما نیرویی دیگر افزایی.اَللَّهُمَّ لاَ تَجْعَلْ ظِلَّهُ عَلَیْنَا سَمُوماً وَ لاَ تَجْعَلْ بَرْدَهُ عَلَیْنَا حُسُوماً وَ لاَ تَجْعَلْ صَوْبَهُ عَلَیْنَا رُجُوماً وَ لاَ تَجْعَلْ مَاءَهُ عَلَیْنَا أُجَاجاًای خداوند، سایه ابر بر ما باد سموم مگردان و خنکی اش را شوم منمای. چنان مباد که به جای باران بر سر ما سنگ ببارد و به جای آب شیرین و گوارا آب تلخ و شور.اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ ارْزُقْنَا مِنْ بَرَکَاتِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ إِنَّکَ عَلَى کُلِّ شَی‏ءٍ قَدِیرٌبار خدایا، بر محمد و خاندانش درود بفرست و ما را از برکات زمین و آسمان ها روزی ده. انک علی کل شی ء قدیر.

منبرسی ویکم:نماز و منکرات

آیه: اتْلُ مَا أُوحِیَ إِلَیْکَ مِنَ الْکِتَابِ وَأَقِمِ الصَّلَاةَ ۖ إِنَّ الصَّلَاةَ تَنْهَىٰ عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنْکَرِ ۗ وَلَذِکْرُ اللَّهِ أَکْبَرُ ۗ وَاللَّهُ یَعْلَمُ مَا تَصْنَعُونَ (ای رسول ما) آنچه را که از کتاب (آسمانی قرآن) بر تو وحی شد (بر خلق) تلاوت کن و نماز را (که بزرگ عبادت خداست) به جای آر، که همانا نماز است که (اهل نماز را) از هر کار زشت و منکر باز می‌دارد و همانا ذکر خدا بزرگتر (و برتر از حدّ اندیشه خلق) است، و خدا به هر چه (برای خشنودی او و به یاد او) کنید آگاه است. آیه 45 سوره عنکبوت

حدیث: قالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله: لاتَتْرُکَنَّ الصَّلاةَ مُتَعَمِّدا فَاِنَّهُ مَنْ تَرَکَ الصَّلاةَ مُتَعَمِّدا فَقَد بَرِئَتْ مِنْهُ ذِمَّةُ اللّهِ وَرَسُولِهِ. رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود: نماز را عمدا ترک نکنید، چون کسى که آن را عمدا ترک نماید از قلمرو خدا و رسول او بیرون مى رود.

سیمای نماز: نماز و عبادت احرار:«إنَّ قَوْما عَبَدُوا اللّهَ رَغْبَةً فَتِلکَ عِبادَةُ التُّجارِ، وَ إنَّ قَوْما عَبَدُوا اللّهَ رَهْبَةً فَتِلکَ عِبادَةُ العبید و إنَّ قَوْما عَبَدُوا اللّهَ شکرا فَتِلکَ عِبادَةُ الأحرار.»«گروهی خدا را به انگیزه ثواب و پاداش می پرستند، این عبادت تاجران و بازرگانان است؛ و گروهی خدا را از روی ترس می پرستند، این عبادت غلامان و برده صفتان است؛ و گروهی خدا را از روی سپاسگزاری می پرستند، این عبادت آزادگان است.»حقیقت عبادت، تعظیم و طاعت خدا و چشم پوشی از غیر اوست و پیشتر گفته شد که برجسته ترین مظهر عبادت، «نماز» است، از این رو، این تقسیم مراتب، به واقع بیان مراتب و مدارج نماز و نمازگزاران است.خداوند متعال بندگان گوناگونی دارد که هر یک از آنها ذات اقدسش را در حد توان فکری خویش عبادت می کنند و به درگاهش نماز می گزارند و خداوند نیز از این بندگان به مقدار ارزش عبادتشان قدردانی می کند، هر مقدار که شناخت و معرفت عبادت کننده و نمازگزار بیشتر و بالاتر باشد، پاداش بهتر و مقامی والاتر نزد خدا دارا خواهد بود. از این رو، رهبران دینی به درگاه ربوبی، ناله و عرض نیاز می کردند و بسیار نماز می خواندند.ابن ابی الحدید در مقدّمه شرح نهج البلاغه اش می گوید: «عبادت علی ـ علیه السلام ـ بیشتر از عبادت همه کس بود؛ زیرا او بیشتر روزها روزه دار بود و تمام شبها مشغول نماز، حتّی هنگام جنگ نیز نمازش ترک نمی شد، او عالمی بود با عمل که نوافل و ادعیه و تهجّد را به مردم آموخت. از این رو در مقام عمل به پیشگاه خدای تعالی عرض می کند: «خدایا من تو را به طمع بهشت و یا از ترس جهنّم عبادت نمی کنم، بلکه تو را بدان جهت می پرستم که شایسته پرستش یافتم.»آری، هر کس در حقیقت به قدر معرفت و تلاش خود از لذّت نماز بهره مند می شود. عدّه ای «نماز تاجرانه» می خوانند؛ یعنی می خواهند با خدا تجارت کنند، چیزی بدهند و چیز بیشتری بگیرند. عدّه ای «نماز غلامانه» می خوانند، مثل عمل غلامان و بردگان است که در زیر شلاّق اربابها قرار می گیرند، در حالی که به آنها تکلیف می کنند و آنان از ترس این که اگر تکلیف را انجام ندهند شلاّق می خورند، تکلیف را انجام می دهند، امّا بعضی «نماز سپاسگزارانه و آزادانه» می خوانند؛ یعنی خدا را فقط برای خودش و به این دلیل که دوست دارند، از روی عشق و علاقه به ذات مقدّسش پرستش می کنند. پس از توضیح ذکر شده معلوم می شود که برترین و عالی ترین عبادت، عبادت آزادگان و نماز از روی سپاسگزاری است. چنان که امیرالمؤمنین، علی ـ علیه السلام ـمی فرماید:«لَوْ لَمْ یَتَوَعَّدِ اللّهُ عَلی معصیَتِهِ لَکانَ یَجِبُ اَلاّ یُعصی شکرا لِنِعَمِهِ.»به فرض که خداوند کیفری برای نافرمانی معیّن نکرده بود، باز سپاسگزاری ایجاب می کرد که از فرمانش تمرّد نشود.»

احکام نماز: نماز مسافر:انسان باید در سفر، نمازهای چهار رکعتی را دو رکعت (شکسته) بخواند، به شرط آنکه مسافرتش از هشت فرسخ که حدود 45 کیلومتر است کمتر نباشد. اگر مسافر از جایی که نمازش تمام است، مثل وطن حد اقل، چهار فرسخ می رود و چهار فرسخ برمی گردد، نمازش در این سفر هم شکسته است.اگر انسان به جایی سفر کند و بخواهد در آن جا ده روز یا بیشتر بماند باید نماز را تمام بخواند و چنانچه کمتر از ده روز می ماند نمازش در آنجا شکسته است ولی در بین راه هنگام رفتن یابرگشتن از سفر، نماز را باید شکسته بخواند.در وطن باید نماز را تمام بخواند، هر چند کمتر از ده روز در آنجا بماند مثلا از مسافرتی برگشته وچند روزی در وطن می ماند و دو باره به مسافرت می رود. وطن، شهر یا روستایی است که انسان برای زندگی همیشگی خود اختیار کرده است، خواه در آنجا به دنیا آمده باشد و وطن پدر و مادرش باشد، یا خودش آنجا را برای زندگی اختیار کرده است. اگر انسان به جایی سفر کند ونداند در آنجا ده روز می ماند یا نه، اگر با همین حال سی روز در آنجا بماند، پس از سی روز باید نماز را تمام بخواند.

اقسام نماز: نماز مسافر: نماز و روزه در سفرهای شغلی:

س116. کسی که سفر مقدمه شغل اوست، آیا در سفر نمازش تمام و روزه‌‏اش صحیح است یا آن‌که این حکم اختصاص به کسی دارد که شغل او حتماً مسافرت باشد؟ این گفته مرجع تقلید حضرت امام خمینی (ره) که می‏‌فرماید: کسی که شغل او مسافرت است چه معنایی دارد؟ آیا کسی یافت می‏‌شود که خود سفر شغل او باشد؟ زیرا چوپان و راننده و ملوان و غیر آن‌ها هم کارشان چوپانی و رانندگی و کشتیرانی است و اصولاً کسی که سفر را به عنوان شغل خود برگزیده باشد، وجود ندارد.ج) کسی که سفر مقدمه کار او است، اگر در خلال هر ده روز حداقل یک بار برای کار به محل کارش رفت و آمد نماید، نمازش تمام و روزه‌‏اش صحیح است، و در کلمات فقها (رضوان‌الله‌علیهم) مراد از کسی که شغل او مسافرت است، کسی است که قوام کار او به سفر است مانند شغل‌هایی که در سؤال ذکر شده است.

س117. استفتایی شده که: «شخصی در جایی کار می‌کند که فاصله بین محل کار و وطنش به اندازه مسافت شرعی نیست اما در رابطه با کارش هفته‌ای یا دو هفته یک بار به محل دیگری به اندازه مسافت شرعی سفر می‌کند.» در جواب گفته شده: «در محل دوم نمازش تمام است.» در حالی که می‌دانیم معظم‌له حداقل یک سفر (شغلی) در طول ده روز را معتبر می‌دانند. لطفاً این مسأله را توضیح بفرمایید؟ج) اگر به‌خاطر شغل به جایی سفر کند که به اندازه مسافت شرعی از محل سکونت یا محل کارش دور باشد، مادامی که در طی ده روز حداقل یک مرتبه به آن‌جا رفت و آمد کند، در راه رفت و برگشت و در خود محل، نمازش تمام است؛ ولی اگر سفرش به آن‌جا سفر شغلی نباشد یا در هر دو هفته یک بار (مثلاً) به آن‌جا می‌رود، نمازش شکسته است.

س118. خواهشمند است در مورد سفر برای شغل که فرموده‌اید «در سفر سوم نماز تمام است» بفرمایید:

شخصی که مکرّر برای شغلش مسافرت می‌کند اگر ده روز در وطن و یا جای دیگر اقامت کند آیا در این مورد هم در سفر سوم نمازش تمام است و یا اینکه پس از اقامت ده روز فقط در سفر اول نمازش قصر می‌باشد؟ج) در صورت اقامت ده روز در یک محل در بین سفرهای شغلی فقط در سفر اول بعد از اقامت ده روز نمازش قصر است.

س119. کسی که سفر شغلی حداقل هر ده روز یک بار انجام می‌دهد، تا چه مدّت آن را ادامه دهد حکم سفر شغلی بر آن مترتب می‌شود؟ج) میزان صدق تکرّر سفر برای شغل است، همین که کاری که برای آن سفر می‌کند شغل او محسوب باشد ولو شغل دو سه ماهه، و برای آن بدون تخلّل اقامت ده روز در یک جا مکرّراً مسافرت می‌کند، در سفر سوّم نمازش تمام است.

س120. مکلف بعد از این‌که ده روز بین سفرش فاصله افتاده، از وطنش به محل کار مسافرت می‌کند و چون سفر اولش هست نمازش را شکسته می‌خواند، ولی بعد از رسیدن به محل کار صاحب کار از او می‌خواهد به محل دیگری ـ که به اندازه مسافت شرعی است ـ برود. آیا این سفر، سفر دوم محسوب می‌شود تا نمازش را تمام بخواند، یا ابتدای سفر دوم بعد از بازگشت به وطن و سفر از وطن به محل کار است؟ج) سفر مذبور، سفر دومش محسوب می‌شود و نمازش تمام است.‏‏

س121. اینجانب با اجازه جنابعالی بر تقلید از حضرت امام (ره) باقی هستم. و در زمان آیت الله اراکی (ره) در حوزه مأموریت استانی نماز را کامل می‌خواندم و فعلاً هم نمازم را در حوزه مأموریت (تمام شهرهای استان) کامل می‌خوانم. از طرفی منزل پدر خانمم در استان همجوار است. تکلیفم در مأموریت اداری و مرخصی (کار غیراداری) در آن استان چیست؟ج) اگر محل کار از محل سکونت حداقل به مقدار چهار فرسخ شرعی (5/22 کیلومتر) فاصله دارد و حداقل هر ده روز یک بار بین محل سکونت و محل کار رفت و آمد دارید، نماز شما تمام و روزه صحیح است و چنانچه فاصله کمتر از چهار فرسخ شرعی باشد، با قصد اقامت ده روز در محل سکونت یا محل کار و تحقق قصد اقامت ده روز، تردد شما بین محل کار و محل سکونت رافع حکم اقامت نیست بلکه نماز تمام و روزه صحیح است، ولی در سفر غیرکاری برای خرید مایحتاج و یا رفتن به منزل پدر خانم حکم مسافر مترتب است.

س121. اینجانب با اجازه جنابعالی بر تقلید از حضرت امام (ره) باقی هستم. و در زمان آیت الله اراکی (ره) در حوزه مأموریت استانی نماز را کامل می‌خواندم و فعلاً هم نمازم را در حوزه مأموریت (تمام شهرهای استان) کامل می‌خوانم. از طرفی منزل پدر خانمم در استان همجوار است. تکلیفم در مأموریت اداری و مرخصی (کار غیراداری) در آن استان چیست؟ج) اگر محل کار از محل سکونت حداقل به مقدار چهار فرسخ شرعی (5/22 کیلومتر) فاصله دارد و حداقل هر ده روز یک بار بین محل سکونت و محل کار رفت و آمد دارید، نماز شما تمام و روزه صحیح است و چنانچه فاصله کمتر از چهار فرسخ شرعی باشد، با قصد اقامت ده روز در محل سکونت یا محل کار و تحقق قصد اقامت ده روز، تردد شما بین محل کار و محل سکونت رافع حکم اقامت نیست بلکه نماز تمام و روزه صحیح است، ولی در سفر غیرکاری برای خرید مایحتاج و یا رفتن به منزل پدر خانم حکم مسافر مترتب است.

س122. گاهی ما نظامیان برای مدت طولانی بنا به دستورات نظامی می‌بایست در محلی خارج از وطن خود اقامت کنیم که این مدّت در برخی موارد به کل سی سال خدمت موظفی نیز منتهی می‌گردد و در ابتدای امر نیز تشخیص این‌که چند سال در آن مکان به جهت شغل خود، حضور خواهیم داشت نامعین و نامشخص است. حال آیا این گروه نظامیان با شرح فوق در محل اشتغال‌شان نیازمند قصد اقامت هستند؟ج) ماندن در محل کار ولو به مدت طولانی بدون قصد زندگی موجب ترتّب حکم وطن نیست بلکه در صورت سفر از محل کار، در برگشت نیاز به قصد اقامت دارند، مگر این‌که آن‌قدر آن‌جا بمانند که عرفاً وطن آنان محسوب شود.

س123. نماز و روزه نیروهای کادری که در استخدام ارتش یا سپاه پاسداران انقلاب اسلامی هستند و بیشتر از ده روز در پادگان و بیشتر از ده روز در مناطق مرزی می‏‌مانند، چه حکمی دارد؟ خواهشمندم فتوای حضرت امام (ره) را هم بیان فرمایید.ج) اگر قصد اقامت ده روز یا بیشتر را در مکانی دارند و یا می‏‌دانند که ده روز یا بیشتر از آن مقدار در آن‌جا خواهند ماند، واجب است که نماز خود را تمام بخوانند و روزه هم بگیرند. فتوای امام (ره) هم همین است.

س124. اگر یکی از طلاب علوم دینی قصد داشته باشد تبلیغ را شغل خود قرار دهد، آیا با این فرض می‏‌تواند در سفر نماز خود را تمام بخواند و روزه هم بگیرد؟ اگر شخصی برای کاری غیر از تبلیغ و ارشاد یا امر به معروف و نهی از منکر مسافرت نماید، نماز و روزه‌‏اش چه حکمی دارد؟ج) اگر عرفاً تبلیغ و ارشاد یا امر به معروف و نهی از منکر شغل و کار او محسوب شود، در سفر برای انجام آن کارها حکم مسافری را دارد که به‌خاطر شغل و کارش سفر می‏‌کند، و اگر زمانی برای کاری غیر از ارشاد و تبلیغ مسافرت کرد، در آن سفر مانند سایر مسافران نمازش شکسته است و روزه او صحیح نیست.

س125. محل تولد من شهر کاشمر است و از سال 1345 هجری شمسی تا سال 1369 ساکن تهران بوده‌‏ام و آن‌جا را وطن برای خود انتخاب کردم، و مدت سه سال است که همراه با خانواده‌‏ام برای مأموریت اداری به بندرعباس آمده و کمتر از یک سال دیگر به شهر تهران ـ که وطن من است ـ بازخواهم گشت. با توجه به این‌که در مدتی که در بندرعباس هستم، هر لحظه امکان دارد برای مأموریت به شهرهای تابع بندرعباس بروم و مدتی در آن‌جا بمانم و زمان مأموریت‌‏های اداری هم که به من ارجاع می‏‌شود، قابل پیش‌بینی نیست، خواهشمندم اولاً: حکم نماز و روزه مرا بیان فرمایید.ثانیاً: با توجه به این‌که در اغلب اوقات یا در بعضی از ماه‌های سال برای چند روز در مأموریت اداری به سر می‏‌برم، آیا کثیرالسفر محسوب می‏‌شوم یا خیر؟ج) نماز و روزه شما در محل کار فعلی‌تان که وطن شما نیست، حکم نماز و روزه مسافر را دارد، یعنی نماز شکسته است و روزه‏‌تان صحیح نیست، مگر آن‌که در آن‌جا قصد اقامت ده روز کنید و یا در هر ده روز حداقل یک بار به‌خاطر کاری که مربوط به وظیفه شما است، مسافرت نمایید.

س126. من با شرکتی قرارداد بسته‌ام که آنها متکفّل مخارج درس و آموزش من می‌شوند تا درسم تمام شده و در آن شرکت کار کنم. محل درس از وطن اصلی‌ام به اندازه مسافت شرعی فاصله دارد و تا مقداری از حقوق کارمندان این شرکت به من هم پرداخت می‌شود. آیا آن‌جا محل درس و تحصیل من محسوب می‌شود یا محل کارم؟ اگر محل تحصیل باشد، حکم نماز و روزه ماه رمضان چه خواهد بود؟ با توجه به این‌که هفته‌ای یک بار به شهر اصلی‌ام برمی‌گردم؟ج) بعد از آن‌که کارمند آن شرکت شده و به حساب و دستور شرکت مشغول به تحصیل گشتید تا بعد از اتمام تحصیل در شرکت کار کنید، سفر شما برای تحصیل ـ در فرض سؤال ـ حکم سفر شغلی را دارد، بنابراین نمازتان تمام است و در ماه رمضان باید روزه بگیرید.

س127. آیا در سفر شغلی که نماز تمام است لازم است در هر ده روز حداقل یک بار به محل کارش سفر کند یا همین که در یک مکان ده روز نماند ـ ولو هر 15 روز یا 20 روز یا یک ماه به محل کارش سفر کند ـ کافی است؟ج) ملاک این است که بین دو سفر شغلی ده روز در جایی اقامت نکند هر چند فاصله بین دو سفر شغلی بیش از ده روز باشد.

س128. بر اساس فتوای حضرتعالی نماز «من شغله فی السفر» در سفر اول بعد از تخلّل ده روز شکسته است، ملاک و معیار سفر اول و پایان آن و آغاز سفر دوم چیست؟ج) اگر برای انجام کاری سفر کرده که در مقصد کارش تمام شده است و در آنجا تصمیم می‌گیرد که به وطن یا جای دیگر برود برگشت از آن سفر، سفر دوم محسوب می‌شود که اگر شغلی باشد نماز تمام است ولی اگر مثلاً کار او رفتن به مقصد و چیزی از آنجا برای مبدأ آوردن بوده، رفت و برگشت یک سفر محسوب می‌شود.

س129. مأمورین غیر محلی که هیچ‌گاه ده روز در شهر محل کار نمی‏‌مانند، ولی مسافرت آنان کمتر از مسافت شرعی است، از جهت تمام یا شکسته بودن نماز چه وظیفه‌‌‏ای دارند؟ج) در فرض سؤال، هرگاه ده روز در جایی اقامت نکنند، در غیر سفر اول (و دوم در ابتدای کار) سفرشان شغلی محسوب می‌شود و در محل سکونت، محل کار و بین آن دو نمازشان تمام است.

س130. در مورد شغل‌هایی همچون معلّمی، آیا در هر ده روز یک مرتبه سفر (شغلی) ولو به جاهای مختلف (به اعتبار این که تمام این مکان‌ها برای کار آموزشی است)، کفایت می‌کند یا باید محل سفر در هر مرتبه یکی باشد؟ج) در سفر شغلی، وحدت مکان شرط نیست.

س131. شخصی هر روز از محل سکونتش به اندازه مسافت شرعی برای کار می‌رود، اگر کارش موجب شود که به جای دیگری برود ـ که گاهی به اندازه مسافت شرعی است و گاهی کمتر ـ حکم نماز و روزه اش چیست؟ج) مادامی که بین دو سفرش در یک جا ده روز فاصله نیفتد، نمازش تمام و روزه‌اش صحیح است.

س132. نظر حضرت‌عالی درباره نماز و روزه کسانی که به مدت معیّنی بیش از یک سال در شهری برای کار اقامت می‏‌کنند و یا سربازانی که به مدت یک یا دو سال برای انجام خدمات سربازی در شهری می‏‌مانند، چیست؟ آیا بعد از هر سفری باید قصد اقامت ده روز کنند تا نمازشان تمام و روزه آن‌ها صحیح باشد؟ و اگر قصد ماندن کمتر از ده روز را داشته باشند، نماز و روزه آن‌ها چه حکمی دارد؟ج) اگر حداقل هر ده روز یک‌بار به‌خاطر شغل‌شان به محل کار سفر می‏‌کنند، در غیر سفر اول و دوم نمازشان تمام و روزه‏‌شان صحیح است، ولی در سفر اول و دوم، حکم سایر مسافرین را دارند، یعنی تا قصد اقامت ده روز را نکرده‌‏اند، نماز آنان شکسته است و روزه‏‌شان صحیح نیست.

س133. گروهی از همکاران، هر روز جهت کار بین دو شهر (که هیچ‌کدام از آن دو شهر نیز وطن آنها نمی‌باشد) تردد می‌نمایند، حکم نماز و روزه این گروه در شهر محل کار، شهرستان محل سکونت، و بین آن دو شهر چیست؟ج) با فرض این‌که بین محل کار و محل سکونت تردد مکرّر دارند و ده روز در یک جا نمی‌مانند، نماز و روزه‌شان در محل کار و بین راه و محل سکونت تمام است.

س134. وطن اینجانب در یکی از شهرستان‌های مازندران است که در حال حاضر در تهران مشغول به تحصیل و کار هستم. من در پایان هر هفته به هشتگرد به‌منظور صله ارحام می‌روم. از شنبه تا چهارشنبه در تهران در کنار تحصیل در دانشگاه مشغول به کار نیز هستم، تقریباً هر 40 روز یک‌بار به مازندان می‌روم. با توجه به اشتغال در تهران حکم نماز و روزه من چگونه است؟ج) در سفر به هشتگرد به‌منظور صله ارحام، حکم مسافر دارید و در برگشت به تهران که اشتغال به کار نیز دارید، نماز تمام و روزه صحیح است و در محل کار نیز نماز تمام و روزه صحیح است و در سفر به وطن نیز در مسیر رفتن نماز شکسته است ولی در برگشت به محل کار نماز تمام است.

س135. من کارمند یکی از ادارات دولتی شهر هستم. فاصله بین محل کار و محل سکونتم حدود سی‌وپنج کیلومتر است که هر روز این مسیر را برای رسیدن به محل کارم طی می‏‌کنم. اگر برای کار خاصی قصد کنم چند شب در شهر بمانم، نمازم چه حکمی دارد؟ آیا واجب است نماز را تمام بخوانم یا خیر؟ به عنوان مثال هنگامی که در روز جمعه برای زیارت اقوام به شهر سمنان مسافرت می‏‌کنم، آیا واجب است نمازم را تمام بخوانم یا خیر؟ج) اگر مسافرت به‌خاطر کار نباشد، حکم سفر شغلی را ندارد، ولی اگر سفر به‌خاطر شغلی که در محل کار دارید، باشد و در ضمنِ آن، اعمال خاصی از قبیل دیدن اقوام و دوستان را هم انجام می‏‌دهید و گاهی یک یا چند شب هم در آن‌جا می‏‌مانید، باعث تغییر حکم سفر شغلی نمی‏‌شود و نماز تمام و روزه صحیح‏ است.

س136. اگر من در محل کارم پس از پایان وقت اداری و انجام کارهای اداری که به‌خاطر آن مسافرت کرده‌‏ام، به انجام کارهای شخصی بپردازم. مثلاً از ساعت هفت صبح تا دو بعد از ظهر کارهای اداری را انجام دهم و از آن به بعد مشغول انجام کارهای شخصی شوم، نماز و روزه‌‏ام چه حکمی دارد؟ج) انجام ‏کارهای خصوصی در سفر شغلی اداری بعد از پایان کار اداری، حکم سفر شغلی را تغییر نمی‏‌دهد.

س137. کسانی که بین محل کارشان و محل سکونتشان کمتر از مسافت شرعی است، مثلاً کسی که اهل تهران است و برای مدّتی در ارتباط با شغلش، برای کار در بوشهر منزل گرفته است و در 15 کیلومتری آن، محل کارش است و هر روز این مسافت را تردّد دارد، حکم نماز آنان چگونه است؟ج) در غیر سفر اوّل (و دوّم در ابتدای کار) سفر شغلی محسوب می‌شود و در محل سکونت، محل کار و بین آن دو، نماز تمام است.

س138. اگر پس از بازگشت به وطن یا شهر دیگر (بدون ماندن ده روز) که به بوشهر برمی‌گردد، یکی دو روز زودتر می‌رود به محل سکونت خود، حکم چگونه است؟ج) آن هم سفر شغلی محسوب می‌شود.

س139. شخصی که هر ده روز یک سفر شغلی دارد، به مدت 15 روز سفر شغلی انجام نداده است اما سفرهای زیارتی داشته و ده روز در یک محل نبوده است آیا وقتی سفرهای شغلی او شروع می‌شود، نماز او کامل است؟ج) در فرض مرقوم نمازهای او در سفرهای شغلی بعد، تمام و روزه‌های او صحیح است.

س140. بنده در شهر جدید پرند (در 40 کیلومتری شهر تهران) ساکن هستم و هر روز برای کار به تهران می‌آیم و دارای شغل اداری هستم فلذا بر اساس فتوای حضرتعالی دائم‌السفر بوده و در تهران باید نمازم را کامل به‌جا آورم. حال از سوی اداره متبوع به مأموریتی اعزام شده‌ام که دارای ماهیت غیراداری بوده (مثلاً امنیتی ـ حفاظتی) و مدت آن کمتر از ده روز می‌باشد.

  1. در فرض ذکر شده نمازهای بنده کامل خواهد بود یا شکسته؟2. نمازهای قبلی که با فتوای شما همخوانی نداشته باشد یعنی فردی برخلاف آن عمل کرده باشد، چگونه خواهد بود؟ج) با فرض این که مأموریت مذکور در راستای شغل اداری شما بوده، نمازتان کامل بوده است و چنانچه شکسته خوانده‌اید، نمازهای چهار رکعتی را قضا کنید.

س141. شخصی ساکن منطقه معیّنی است. در منطقه دیگری به فاصله بیش از پنجاه کیلومتر به مدت دو ماه کاری برای او پیش آمده، به این‌صورت که یک هفته کار می‌کند و یک هفته تعطیل است. حکم نمازش چیست؟ج) برای مدت کمتر از دو ماه کار در یک سال و یا در کل سال، صدق کار مشکل است. ملاک در ترتّب حکم سفر شغلی این است که آن کار در نظر عرف برایش شغل محسوب شود. بنابراین اگر کارش عرفاً شغل او به‌حساب آید، از سفر سومِ کاری، در هنگام رفت و برگشت و در محل کار، نمازش تمام است، به شرط آن‌که در مدت سفر شغلی، ده روز در یک‌جا مقیم نشود.

س142. کسی که شغل او در سفر است، اگر بین دو سفر شغلی بیش از ده روز فاصله بیفتد ولی تمام این مدت (فاصله افتاده) را در وطن یا محل اقامتش مستقرّ نبوده، بلکه در ضمن آن برای سفر غیر شغلی به اندازه مسافت شرعی یا کمتر از آن خارج شده، حکمش چیست؟ج) در فرض مذکور، فاصله افتادن بین دو سفر شغلی محقّق نشده است.

س143. اگر در زمان مرخصی به مسافرت (مثلاً‌ قم یا مشهد) بروم هنگام برگشت به وطن در بین مسیر تکلیف نماز چیست؟ج) در سفر برای مرخصی و بین راه نماز شکسته است لکن اگر از آنجا برای کار به وطن می‌آیید که فردای آن روز سر کار بروید در بین راه (اگر در محل مرخصی ده روز در یک محل نمانده باشید) نماز تمام است.

منبرسی و دوم:نماز و اجرالهی

آیه: وَالَّذِینَ یُمَسِّکُونَ بِالْکِتَابِ وَأَقَامُوا الصَّلَاةَ إِنَّا لَا نُضِیعُ أَجْرَ الْمُصْلِحِینَ و آنان که متوسل به کتاب آسمانی شوند و نماز به پا دارند، ما اجر درستکاران را ضایع نخواهیم گذاشت. آیه 170 سوره اعراف

حدیث: قالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله: مَنْ تَرَکَ صَلاةً لایَرْجُوا ثَوابَها، وَلایَخافُ عِقابَها، فَلااُبالى أَیَمُوتُ یَهُودِیّا اَوْنَصْرانِیّا اَوْمَجُوسِیّا. رسول گرامى صلی الله علیه و آله فرمود: کسى که نماز راترک نماید در حالیکه نه امید به پاداش آن دارد، و نه ازعذاب آن مى ترسد، من هم اهمیّت نمى دهم که او یهودى بمیرد یانصرانى یا مجوسى.کسى که نماز راترک نماید در حالیکه نه امید به پاداش آن دارد، و نه ازعذاب آن مى ترسد، من هم اهمیّت نمى دهم که او یهودى بمیرد یانصرانى یا مجوسى.

سیمای نماز: قدرشناسان نماز:«وَ قد عَرَفَ حَقَّهَا رجالٌ مِنَ المؤمنینَ الّذین لا تَشْغَلُهُمْ عَنها زینةَ متاعٍ، وَ قُرَّةَ عَیْنٍ مِنْ وَلَدٍ و لا مالٍ یقولُ اللّهُ سُبْحانَهُ «رِجالٌ لا تُلهیهِمْ تِجارَةٌ و لا بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللّه و اِقامِ الصَّلوةَ و ایتاءِ الزَّکوةِ.»«قدر و اهمّیّت نماز را مردانی از مؤمنان می دانند که زینت کالای دنیا و فرزند و مالی که نور چشم انسان است آنها را به خود مشغول نمی دارد، چنان که خداوند سبحان می فرماید: "مردانی هستند که تجارت و داد و ستد دنیا، آنها را از یاد خدا و اقامه نماز و پرداخت زکات باز نمی دارد.»بسیاری از مردم برای به دست آوردن مال دنیا و حتّی رسیدگی بیش از حد به فرزندان و خانواده، نمازهای واجب خود را سست می خوانند و چه بسا نمازشان را تعطیل می کنند. این گونه افراد فکر می کنند که با اِعمال این روش ها می توانند بر مال خود بیفزایند؛ غافل از این که رزق و روزی به دست توانای خداست، و حرص زدن و جان کندن نه تنها چیزی به آن مقدار نمی افزاید، بلکه ممکن است چیزی هم بکاهد.امیرالمؤمنین علی ـ علیه السلام ـ در این باره فرمود:«لا یَتْرُکُ النّاسُ شیئا مِنْ امرِ دینهِم لِاسْتِصْلاحِ دُنیاهُمْ إلاّ فَتَحَ اللّهُ عَلَیْهِم مَا هُوَ أضَرُّ مِنْهُ.»«مردم چیزی از کار دینشان [چون نماز] را برای به دست آوردن سود دنیا از دست نمی دهند، مگر آن که خدا به روی آنها چیزی را می گشاید که زیانش بیشتر است از آن سودی که به دست آورده اند.»امام علی ـ علیه السلام ـ آن کسی که از همه چیزِ دنیا به یک لباس ساده و کفش وصله دار و نان جوین و نمک قناعت کرده بود، به خلاف انسانهای دنیاطلب و مال پرست، مؤمنان را انسانهای پاک و ذاکری معرّفی می کند که حتّی فرزند هم که نور چشم او در دنیاست، وی را از نماز باز نمی دارد، و در واقع به فرستاده خدا تمسّک کرده و نور چشم خویش را نماز می داند. از این رو، کلام علی ـ علیه السلام ـ اشاره دارد به قول پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـکه فرمود: «قُرَّةُ عینی فِی الصَّلوة»: «روشنایی چشم من در نماز است.»امام حسین ـ علیه السلام ـدر شب عاشورا به برادرش عبّاس فرمود:«اگر بتوانی امروز اینان را از جنگ منصرف کنی، این کار را بکن. شاید امشب را در پیشگاه الهی به نماز بایستم.»«فَإنَّهُ یَعْلَمُ أنّی أُحِبُّ الصَّلوةَ لَهُ و تلاوَةَ کِتابِهِ»«زیرا خدا می داند که من نماز خواندن و قرآن تلاوت کردن برای او را دوست می دارم.»

احکام نماز: نماز قضا:س 524: من تا سن هفده سالگی با مسأله احتلام و غسل و مانند آن آشنا نبودم و از کسی هم درباره آنها چیزی نشنیده بودم و خودم هم معنای جنابت و وجوب غسل را نمی‏فهمیدم، لذا نماز و روزه‏ام تا این سن اشکال دارد، امیدوارم وظیفه مرا بیان فرمایید.ج: همه نمازهایى را که در حال جنابت خوانده‏اید، باید قضا کنید، ولى روزه‏اى را که در حال جنابت بدون علم به اصل جنابت گرفته‏اید، صحیح و مجزى است و قضا ندارد.

س 525: متأسفانه من در گذشته بر اثر نادانی و ضعف اراده مبتلا به عمل شنیع استمناء بودم، لذا گاهی نماز نمی‏خواندم که مدت دقیق آن را به یاد ندارم. نماز نخواندن من به‌صورت مستمر نبوده، بلکه مربوط به زمانی است که جنب بودم و غسل نکرده‏ام که گمان می‏کنم حدود شش ماه باشد. تصمیم گرفته‏ام نمازهایم در این مدت را قضا کنم، آیا قضای آنها واجب است یا خیر؟ج: هر مقدار از نمازهاى روزانه‏اى را که مى‏دانید انجام نداده‏اید و یا در حال جنابت خوانده‏اید، قضاى آن بر شما واجب است.

س 526: شخصی که نمی‏داند نماز قضا برذمّه‏اش هست یا خیر، اگر نماز مستحبی یا نافله بخواند، بر فرض که نماز قضا داشته باشد، آیا به عنوان نماز قضای او محسوب می‏شود؟ج: نوافل و نمازهاى مستحب به جاى نماز قضا محسوب نمى‏شوند، و اگر نماز قضا بر عهده او باشد، واجب است که آن را به نیت نماز قضا بخواند.

س 527: من حدود شش ماه است که به سن تکلیف رسیده‏ام. چند هفته قبل از رسیدن به آن سن فکر می‏کردم تنها علامت بلوغ، تمام کردن پانزده سال هجری قمری است. ولی اکنون کتابی راجع به علامتهای بلوغ پسران خواندم که در آن علامتهای دیگری برای بلوغ ذکر شده که در من وجود دارند، ولی زمان پیدایش آنها را نمی‏دانم. آیا در حال حاضر قضای نماز و روزه بر عهده من هست یا خیر؟ با توجه به این که من گاهی نماز می‏خواندم و ماه رمضان سال گذشته را به‌طور کامل روزه گرفته‏ام، وظیفه من در این‏باره چیست؟ج: قضاى همه نمازها و روزه‏هایى که یقین به فوت آنها پس از رسیدن به سنّ بلوغ و تکلیف شرعى دارید، واجب است.

س 528: اگر شخصی در ماه مبارک رمضان سه بار غسل جنابت کند، مثلاً در روزهای بیستم، بیست و پنجم و بیست و هفتم غسل نماید، و بعد یقین کند که یکی از آن غسلها باطل بوده است، نماز و روزه او چه حکمی دارد؟ج: روزه‏اش صحیح است، ولى بنا بر احتیاط، قضاى نمازها به‌طورى که یقین به فراغت ذمّه پیدا کند، واجب است.

س 529: شخصی بر اثر جهل به حکم شرعی، مدتی ترتیب را در غسل رعایت نکرده است، نماز و روزه او چه حکمی دارد؟ج: اگر غسل را به نحوى انجام داده که شرعاً باطل است، قضاى نمازهایى که در این حالت با حدث اکبر خوانده، واجب است. ولى روزه‏اش، اگر در آن هنگام اعتقاد به صحّت‏ غسل خود داشته، محکوم به صحّت‏ است.

س 530: کسی که قصد دارد نماز قضای یک سال را بخواند، چگونه باید آن را انجام دهد؟ج: مى‏تواند با یکى از نمازها شروع کند و به ترتیبى که نمازهاى پنجگانه یومیه را مى‏خواند، آن را ادامه دهد.

س 531: شخصی مدت زیادی نماز قضا بر عهده دارد، آیا می‏تواند آنها را به ترتیب زیر بجا آورد؟

1ـ مثلاً بیست بار نماز صبح بخواند.

2ـ هر یک از نماز ظهر و عصر را بیست بار بخواند.

3ـ هر یک از نماز مغرب و عشا را بیست بار بخواند و تا یک سال به همین صورت ادامه دهد.

ج: قضاى نمازها به ترتیب مذکور اشکال ندارد.

س 532: شخصی از ناحیه سر مجروح شده و قسمتی از مغز وی آسیب دیده که بر اثر آن دست و پای چپ و زبانش فلج گشته است. همچنین نماز را فراموش کرده و قادر به یادگیری آن نیست، ولی می‏تواند اجزای نماز را با خواندن از کتاب و یا شنیدن از نوار، تشخیص دهد. در حال حاضر وی در رابطه با نماز دو مشکل دارد، یکی این که قدرت تطهیر محل بول و وضو گرفتن را ندارد، دوم این که در قرائت نماز مشکل دارد. تکلیف او چیست؟ همچنین نسبت به نمازهایی که تقریباً به مدت شش ماه از او فوت شده است، چه حکمی دارد؟ج: اگر بتواند هرچند با کمک دیگران، وضو بگیرد، یا تیمم نماید، واجب است که نماز را به هر نحوى که مى‏تواند بخواند، اگرچه با شنیدن از نوار یا خواندن از روى نوشته و مانند آن باشد. و در مورد طهارت بدن، اگر قدرت بر تطهیر آن هرچند به کمک دیگران ندارد، با همان بدن نجس نماز بخواند، و نمازش صحیح است. قضاى نمازهاى گذشته‏اى هم که از وى فوت شده، واجب است، مگر نمازهایى که بر اثر بیهوشى که در تمام وقت نماز ادامه داشته، از او فوت شده باشد.

س 533: در دوران جوانی نمازهای ظهر و عصر من بیشتر از نمازهای مغرب و عشا و صبح قضا شده‏اند که پشت سر هم بودن و تعداد و ترتیب آنها را نمی‏ دانم. آیا در این مورد باید نماز دوره‏ای خوانده شود؟ و نماز دوره‏ای چیست؟ امیدواریم توضیح فرمایید.ج: در نماز قضا مراعات ترتیب ـ غیر از ظهر و عصر و مغرب و عشاء از یک روز ـ واجب نیست و خواندن مقدارى که یقین به قضا شدن آن دارید کافى است و دوره کردن به معناى تکرار نماز براى احراز ترتیب بر شما واجب نیست.

س 534: گاهی پس از ازدواج مایعی از من خارج می‏شد که اعتقاد به نجس بودن آن داشتم.

لذا به نیت غسل جنابت غسل کرده و نمازم را بدون وضو می‏خواندم. در رساله‏های عملیه این مایع، مذی نامیده شده است. اکنون نمی‏دانم نمازهایی را که بدون وضو و بی‏آنکه جنب باشم با غسل جنابت خوانده‏ام، چه حکمی دارد؟ج: قضاى همه نمازهایى که بعد از خروج آن مایع، بدون وضو و با غسل جنابت خوانده‏اید، واجب است.

س 535: کافری پس از مدتی اسلام آورده است، آیا قضای نماز و روزه‏هائیکه انجام نداده، واجب است؟ج: واجب نیست.

س 536: بعضی از افراد بر اثر تبلیغات گمراه کننده کمونیستها چندین سال نماز و واجبات خود را ترک کرده‏اند، ولی بعد از پیام تاریخی امام راحل به سران شوروی سابق پی به اشتباه خود بردند و به سوی خداوند توبه نموده‏اند، آنها در حال حاضر قادر به قضای همه آن نمازها و روزه‏ها نیستند، وظیفه آنها چیست؟ج: بر آنان واجب است که نمازها و روزه‏هاى فوت شده را به هر مقدار که قدرت دارند، قضا و هر مقدارى که قادر نیستند وصیت نمایند.

س 537: شخصی فوت کرده و قضای روزه ماه مبارک رمضان و نماز بر عهده اوست و فرزند ذکوری هم ندارد. مقداری مال به جا گذاشته که برای قضای یکی از نماز و روزه کفایت می‏کند. در این صورت قضای نماز مقدم است یا روزه؟ج: ترجیحى بین نماز و روزه نیست و بر ورثه واجب نیست که ما ترک وى را صرف قضاى نماز و روزه او نمایند، مگر آنکه در این‌باره وصیت کرده باشد، که در این صورت باید به وصیت او در اجیر گرفتن از ثلث ترکه براى قضاى نماز و روزه‏اش به هر مقدار که کفایت مى‏کند، عمل کنند.

س 538: من در اکثر اوقات نماز خود را خوانده و در صورت فوت شدن نماز، آن را قضا کرده‏ام، این نمازهای فوت شده هم مواردی بوده که یا من خواب مانده‏ام و یا بدن و لباسم نجس بوده و در تطهیر آنها کوتاهی کرده‏ام. مقدار نمازهای قضا شده یومیه، آیات و قصر را که بر عهده من است، چگونه محاسبه نمایم؟ج: قضاى نمازهایى که یقین به فوت شدن آنها دارید، کافى است، و از این مقدار هر کدام را که یقین دارید نماز قصر یا آیات بوده، باید بر وفق یقین خود آنها را بجا آورید، و بقیه را به عنوان قضاى نمازهاى یومیه بخوانید و چیزى بیشتر از این مقدار بر شما واجب نیست.

س. اگر دکتر مریض را به دستور خود مریض بیهوش کند، آیا مریض نمازهای قضا شده را باید اعاده کند؟ج. اگر بیهوشی مستند به خودش باشد یعنی خود او خواسته باشد که برای عمل بیهوش شود، قضای نمازهایش بنا بر احتیاط واجب است.

س: آیا نماز و روزه قضاى میت مرد حتماً باید توسط مرد بجا آورده شود یا اینکه زن هم مى‌تواند آن را به جا آورد؟ج: زن مى‌تواند نماز و روزه میت را ـ خواه مرد باشد یا زن ـ انجام دهد.

س: در نماز استیجارى اگر مثلاً شش ماه فقط نماز صبح و شش ماه نماز ظهر و عصر و شش ماه نماز مغرب و عشا خوانده شود صحیح است یا باید به ترتیب روزانه باشد؟ج) مانع ندارد مگر آن که در اجاره ترتیب خاصى شرط شده باشد.

س: در صورتى که فرد توانایى بجا آوردن قضاى روزه و نمازهاى فوت شده خود را نداشته باشد (نه از لحاظ مالى و نه جسمى) تکیف او چیست؟ج) در مورد قضاى نماز اگر امید به خوب شدن ندارد، واجب است به هر کیفیتى که مى‌تواند آن را انجام دهد و در هر صورت اگر انجام نداد باید وصیّت کند تا پس از مرگ او بر طبق وظیفه عمل شود. ولى در صورت امید به خوب شدن، احتیاط آن است که تأخیر بیندازد و در زمان خوب شدن آن را انجام دهد، ولى در مورد قضاى روزه اگر به هیچ وجه تا آخر عمر نتواند، باید وصیّت کند که از مال خودش براى قضاى آنها اجیر بگیرند، بلکه اگر مال نداشته باشد ولى احتمال بدهد کسى بدون آن که چیزى بگیرد آنها را انجام مى‌دهد، باز هم واجب است وصیّت نماید.

س: آیا نماز قضا را مى‌توان نشسته خواند؟ج) با تمکن از ایستادن، صحیح نیست.

س: اگر بخواهم احتیاطاً نمازهاى گذشته‌ام را دوباره بخوانم باید به چه نیتى بخوانم؟ج) به نیّت قضاى احتیاطى.‏

س: اگر مسافر نمازش قضا بشود و به شهر خود برسد باید نمازش را شکسته بخواند یا کامل؟ج) اگر تا آخر وقت در مسافرت بوده و در سفر نمازش قضا شده، باید بطور شکسته قضا کند.

س: مادر بنده مدت دو سال است که به بیمارى زونا مبتلا شده و ایستادن برایش بسیار مشکل است. آیا مى‌تواند نمازهاى قضاى خود را نشسته بخواند؟ج) اگر امید به خوب شدن ندارد، مى‌تواند نشسته بخواند وگرنه احتیاط آن است که تأخیر بیندازد و در زمان خوب شدن آن را انجام دهد.

س: اگر شخصى نداند که نماز وى در بیرون از حدّ ترخص قضا شده یا در داخل آن، قضاى آن را باید شکسته بجا آورد یا کامل؟ج) در مفروض سؤال براى تحصیل یقین به فراغ ذمّه، باید بین قضاى قصر و قضاى اتمام جمع کند.

س: فردى که به علت بیمارى نمى‌تواند از بیرون آمدن باد معده، موقع نماز جلوگیرى کند و هر چه معالجه کرده است نتیجه نبخشیده است و احساس مى‌کند با توجه به مشکلات زندگیش اگر بخواهد منتظر بهبودى بنشیند، نمى‌تواند نمازهاى قضایش را به‌جا آورد، چنانچه نمازها را قضا کرد و بعداً بیمارى‌اش رفع شد آیا باید دوباره نمازها را قضا کند؟ در صورتى که مشقّت داشته باشد چه‌طور؟ج) در فرض مرقوم که امیدى به بهبودى نداشته، نماز قضاهایى که خوانده، صحیح بوده و نیاز به اعاده ندارد.

س: اخیراً در بعضى کتاب‌‌هاى ادعیه درباره کسانى که فراموش کرده‌اند که چه‌قدر نماز قضا دارند دستورالعملى را بیان کرده و مى‌گویند دلیل آن روایت است و کیفیت بدین صورت است که در روز معیّنى روزه گرفته مى‌شود و شب بعد از افطار آن روز، پنجاه رکعت (دو رکعتى) نماز خوانده شود و بعد از خواندن این نمازها هرچه نماز قضا بر گردن او بوده همه برداشته مى‌شود. آیا چنین دستورالعملى معتبر است و مى‌تواند به آن‌چه در این نوع کتب دعا آورده‌اند، اعتماد نمود؟ج) انجام عمل مذکور موجب رفع تکلیف و برداشت ذمّه نسبت به نمازهایى که بر گردن دارند نمى‌شود و واجب است افراد مذکور به مقدارى که یقین دارند، نمازهاى قضا را به‌جا آورند.

اقسام نماز: نماز قضا: انسان باید نمازهاى واجب را در وقت معیّن آن بخواند و چنانچه خداى نکرده بدون عذر نمازى از او قضا شود گناهکار است و باید توبه کرده و قضاى آن راهم بجا آورد. نماز وسیله ی شستشوی از گناهان و مغفرت و آمرزش الهی است چرا که خواه ناخواه نماز انسان را دعوت به توبه و اصلاح گذشته می کند, لذا در حدیثی می خوانیم:پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلم از یاران خود سؤال کرد:« اگر بر در خانه یکی از شما نهری از آب صاف و پاکیزه باشد و در هر روز پنج بار خود را در آن شستشو دهد, آیا چیزی از آلودگی و کثافت در بدن او می ماند؟»در پاسخ عرض کردند:نه, فرمود:« نماز درست همانند این آب جاری است, هر زمان که انسان نمازی می خواند گناهانی که در میان دو نماز انجام شده است از میان می رود» (وسائل الشیعه ج 3 ص 7)و به این ترتیب جراحاتی که بر روح و جان انسان از گناه می نشیند, با مرهم نماز التیام می یابد و زنگارهائی که بر قلب می نشیند زدوده می شود.فرد کهن سالی دچار فراموشی شده و در بیشتر نمازها، رکوع را فراموش می کند، اگر بخواهد اعاده کند، در آن نماز تکراری نیز این فراموشی به سراغش می آید. وظیفه وی نسبت به نمازهایش چیست؟به طور کلی اگر بعد از نماز یقین کند که رکوع را انجام نداده باید نماز را اعاده کند، ولی اگر یقین ندارد نمازش صحیح است. از طرفی اگر به هیچ وجه برای او ممکن نباشد که نمازش را به صورت صحیح اقامه کند، همان نماز خوانده شده، کفایت می کند.

منبرسی و سوم:نماز و توبه

آیه: فَإِنْ تَابُوا وَأَقَامُوا الصَّلَاةَ وَآتَوُا الزَّکَاةَ فَإِخْوَانُکُمْ فِی الدِّینِ ۗ وَنُفَصِّلُ الْآیَاتِ لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ پس اگر توبه کرده و نماز به پا داشتند و زکات مال دادند در این صورت برادر دینی شمایند. و ما آیات خود را برای اهل دانش و معرفت مفصّلا بیان می‌کنیم. آیه 11 سوره توبه

حدیث: قالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله: مَنْ تَرَکَ صَلاتَهُ حَتّى تَفُوتَهُ مِنْ غَیْرِ عُذْرٍ، فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ، ثُمَّ قالَ: بَیْنَ الْعَبْدِ وَ بَیْنَ الْکُفْرِ تَرْکُ الصَّلاةِ. پیامبر عظیم الشأن صلى الله علیه و آله فرمود: کسـى که نماز را بدون عذر بجا نیاورد تا وقتش بگذرد، اعمـالش از بـین مى رود، سـپس فرمود: فاصـله بین بنده و کفر، ترک نماز است. (یعنـى کسى که نمـاز را ترک کند کافـر محسـوب مى شـود.)

سیمای نماز: مخالفان نماز:ترک کنندگان نماز:«فَلا صدّقَ و لا صَلّی»«او هرگز ایمان نیاورد و هرگز نماز نخواند.»سهل انگاران در نماز:«فَوَیلٌ لِلمُصَلّین الَّذینَ هُمْ عَن صَلوتِهِم ساهُون»«پس وای بر نمازگزارانی که در نماز خود سهل انگاری می کنند!»ضایع کنندگان نماز:«فَخَلَفَ مِن بَعدِهم خَلْفَ اَضاعُوا الصَّلوة واتَّبَعُوا الشَّهَوات.»«پس از آنان جانشینانی آمدند که نماز را تباه کردند و به دنبال شهوات رفتند.»«وَ إذا قامُوا إلی الصَّلوةِ قامُوا کُسالی.»«منافقان هنگامی که به نماز بر می خیزند با کسالت بر می خیزند و در برابر مردم ریا می کنند.»نماز بر پایه یقین و ولایت«[وَ سَمِعَ رَجُلاً مِنَ الحَروریَّة، یَتَهَجَّدُ وَ یَقْرَأُ فقال:] نَومٌ علی یقینٍ خیرٌ مِنْ صَلوةٍ فی شکٍّ.«حضرت علی ـ علیه السلام ـ [صدای یکی از خوارج را شنید که نماز شب می خواند و قرآن تلاوت می کرد، فرمود:] خواب توأم با یقین بهتر از نماز با شک است.»نمازی که برپا داشتن آن سفارش شده، از نمازگزارانی مورد انتظار است که دلهایشان سرشار از یاد خدا و عشق به او باشد و هیچ چیز نتواند در آن خِلَلی وارد کند.حضرت علی ـ علیه السلام ـ درباره یقین فرموده اند:«یُستَدَلُّ عَلَی الیَقین بِقَصْر الاَمَلِ وَ اِخلاصِ العَمَل و الزُّهدِ فی الدُّنیا.»«آنچه بر یقین دلالت می کند کوتاهی آرزو؛ خالص گردانیدن عمل و بی رغبتی به دنیا است.»برپا داشتن نماز از کسانی پسندیده است که به یگانگی خدا و روز جزا ایمان دارند و از آرزوهای دور و دراز دنیوی چشم پوشیده و اعمالشان را برای خدا خالص کرده اند و هیچ سخنی و عملی نتواند در نیّات پاکشان خللی وارد کند؛ وگرنه کسانی که در عدالت مجسّم و حقانیّت برگزیده خدا و رسول هم شک کرده و می کنند بهتر است که به همراه خواب روح و قلبشان، چشمانشان را نیز به خاک بسپارند.نماز هر چند که یک سلسله اعمال است که انسان موظّف است آنها را به جا آورد و ترتیب و موالات را رعایت کند و چیزی کم یا زیاد نکند ولیکن جان نماز ایمان و یقینی است که در دل انسان با ایمان قرار دارد و او را به انجام این اعمال وا می دارد و یقین و اطمینانی که در حرکات و سکنات نمازگزار متجلّی می گردد، به این عبادت شکل و معنی می دهد. به عبارت دیگر، نماز توأم با شناخت، درک، شعور و فهم، دارای ارزش است و بدون آن کالبد بی روحی است که بهائی ندارد. همین است که گفته می شود اگر انسان شب بخوابد و نماز شب نخواند امّا دلش آکنده از یقین و شناخت و معرفت باشد، بهتر از کسی است که شب تا سحر بیدار بماند و نماز بخواند لیکن فهم و شعور و شناخت و آگاهی نداشته باشد و فردی متحجّر و بی معرفت باشد همچون خوارج.حضرت برای خوارج روشن فرمود که اینان که امام خود را نشناخته و در یکی از ارکان دین تردید دارند، نماز شب و قرآن خواندنشان بی نتیجه است.اگر نماز با معرفت و یقین باشد، به اقتضای درجه معرفت و یقین، نمازگزار حلاوت و شیرینی نماز را درک می کند و تحت هیچ شرایطی دست از عشقبازی با آن نمی کشد، اگرچه بدنش آماج تیر شود. لازم به ذکر است که از ابتدای سخن امیرالمؤمنین، حضرت علی ـ علیه السلام ـ معلوم می شود که منظور از «نماز با شک» نماز استحبابی و نماز شب است؛ زیرا نماز واجب در هیچ حالتی ساقط نمی شود، مگر این که بگوییم امام ـ علیه السلام ـ درصدد بیان این مطلب است که نماز بدون ولایت نماز نیست، نه این که اصلاً نماز نخواند.

احکام نماز: احکام نماز جماعت:

١٣٩٩ مستحب است نمازهاى واجب خصوصا نمازهاى یومیه را به جماعت بخوانند ودر نماز صبح و مغرب و عشا خصوصا براى همسایه مسجد و کسى که صداى اذان مسجد را مى‏شنود بیشتر سفارش شده است.

١٤٠٠ در روایتى وارد شده است که اگر یک نفر به امام جماعت اقتدا کند هر رکعت از نماز آنان ثواب صد و پنجاه نماز دارد و اگر دو نفر اقتدا کنند هر رکعتى ثواب ششصد نماز دارد و هر چه بیشتر شوند ثواب نمازشان بیشتر مى‏شود تا به ده نفر برسند و عده آنان که از ده گذشت اگر تمام آسمانها کاغذ و دریاها مرکب و درختها قلم و جن و انس و ملائکه نویسنده شوند، نمى‏توانند ثواب یک رکعت آن را بنویسند.

 

١٤٠١ حاضر نشدن به نماز جماعت از روى بى‏اعتنایى جایز نیست و سزاوار نیست که انسان بدون عذر نماز جماعت را ترک کند.

١٤٠٢ مستحب است انسان صبر کند که نماز را به جماعت بخواند. و نماز جماعت از نماز اول وقت که فرادى یعنى تنها خوانده شود، بهتر است. و نیز نماز جماعتى را که مختصر بخواند، از نماز فرادى که آن را طول بدهند، بهتر مى‏باشد.

١٤٠٣ وقتى که جماعت بر پا مى‏شود مستحب است کسى که نمازش را فرادى خوانده دوباره با جماعت بخواند و اگر بعد بفهمد که نماز اولش باطل بوده نماز دوم او کافى است.

١٤٠٤ اگر امام یا ماموم بخواهد نمازى را که به جماعت‏خوانده دوباره با جماعت بخواند، در صورتى که جماعت دوم و اشخاص آن غیر از اول باشد، اشکال ندارد.

١٤٠٥ کسى که در نماز وسواس دارد و فقط در صورتى که نماز را با جماعت بخواند از وسواس راحت مى‏شود، باید نماز را با جماعت بخواند.

١٤٠٦ اگر پدر یا مادر به فرزند خود امر کند که نماز را به جماعت بخواند چون اطاعت پدر و مادر واجب است، بنابر احتیاط واجب باید نماز را به جماعت بخواند و قصد استحباب نماید.

١٤٠٧ احتیاط واجب آن است که نماز عید فطر و قربان را در زمان غیبت امام علیه‏السلام با جماعت نخوانند، ولى به قصد رجاء مانع ندارد و نمازهاى مستحبى را هم نمى‏شود به ماعت‏خواند مگر نماز استسقاء که براى آمدن باران مى‏خوانند.

١٤٠٨ موقعى که امام جماعت نماز یومیه مى‏خواند هر کدام از نمازهاى یومیه را مى‏شود به او اقتدا کرد ولى اگر نماز یومیه‏اش را احتیاطا دوباره مى‏خواند فقط در صورتى که ماموم احتیاطش با امام یکى باشد مى‏تواند به او اقتدا کند.

١٤٠٩ اگر امام جماعت قضاى نماز یومیه خود را مى‏خواند مى‏شود به او اقتدا کرد، ولى اگر نمازش را احتیاطا قضا مى‏کند یا قضاى احتیاطى نماز کس دیگر را مى‏خواند اگر چه براى آن پول نگرفته باشد اقتداى به او اشکال دارد ولى اگر انسان بداند صورت اقتداى به او اشکال ندارد.

١٤١٠ اگر انسان نداند نمازى را که امام مى‏خواند نماز واجب یومیه است‏یا نماز مستحب نمى‏تواند به او اقتدا کند.

١٤١١ اگر امام در محراب باشد و کسى پشت‏سر او اقتدا نکرده باشد کسانى که دو طرف محراب ایستاده‏اند و به واسطه دیوار محراب امام را نمى‏بینند،نمى‏توانند اقتدا کنند، بلکه اگر کسى هم پشت‏سر امام اقتدا کرده باشد اقتدا کردن کسانى که دو طرف او ایستاده‏اند و به واسطه دیوار محراب امام را نمى‏بینند اشکال دارد، بلکه باطل است.

١٤١٢ اگر به واسطه درازى صف اول، کسانى که دو طرف صف ایستاده‏اند امام را نبینند مى‏توانند اقتدا کنند و نیز اگر به واسطه درازى یکى از صفهاى دیگر، کسانى که دو طرف آن ایستاده‏اند، صف جلوى خود را نبینند، مى‏توانند اقتدا نمایند.

١٤١٣ اگر صفهاى جماعت تا درب مسجد برسد کسى که مقابل درب پشت صف ایستاده نمازش صحیح است، و نیز نماز کسانى که پشت‏سر او اقتدا مى‏کنند، صحیح مى‏باشد ولى نماز کسانى که دو طرف او ایستاده‏اند و صف جلو را نمى‏بینند، اشکال دارد، بلکه باطل است.

 

١٤١٤ کسى که پشت‏ستون ایستاده، اگر از طرف راست‏یا چپ به واسطه ماموم دیگر به امام متصل نباشد نمى‏تواند اقتدا کند. بلکه اگر از دو طرف هم متصل باشد، ولى از صف جلو حتى یک نفر را هم نبیند، جماعت او صحیح نیست.

١٤١٥ جاى ایستادن امام باید از جاى ماموم بلندتر نباشد ولى اگر مکان امام مقدار خیلى کمى بلندتر باشد، اشکال ندارد. و نیز اگر زمین سراشیب باشد و امام در طرفى که بلندتر است بایستد در صورتى که سراشیبى آن زیاد نباشد و طورى باشد که به آن زمین مسطح بگویند مانعى ندارد.

١٤١٦ اگر جاى ماموم بلندتر از جاى امام باشد در صورتى که بلندى به مقدار متعارف زمان قدیم باشد مثل آن که امام در صحن مسجد و ماموم در پشت بام بایستد اشکال ندارد، ولى اگر مثل ساختمانهاى چند طبقه این زمان باشد، جماعت اشکال دارد.

١٤١٧ اگر بین کسانى که در یک صف ایستاده‏اند بچه ممیز یعنى بچه‏اى که خوب و بد را مى‏فهمد فاصله شود، چنانچه ندانند نماز او باطل است، مى‏توانند اقتدا کنند.

١٤١٨ بعد از تکبیر امام اگر صف جلو آماده نماز، و تکبیر گفتن آنان نزدیک باشد کسى که در صف بعد ایستاده، مى‏تواند تکبیر بگوید ولى احتیاط مستحب آن است که صبر کند تا تکبیر صف جلو تمام شود.

١٤١٩ اگر بداند نماز یک صف از صفهاى جلو باطل است، در صفهاى بعد نمى‏تواند اقتدا کند، ولى اگر نداند نماز آنان صحیح است‏یا نه، مى‏تواند اقتدا نماید.

١٤٢٠ هرگاه بداند نماز امام باطل است مثلا بداند امام وضو ندارد، اگر چه خود امام ملتفت نباشد، نمى‏تواند به او اقتدا کند.

١٤٢١ اگر ماموم بعد از نماز بفهمد که امام عادل نبوده، یا کافر بوده، یا به جهتى نمازش باطل بوده، مثلا بى وضو نماز خوانده، نمازش صحیح است.

١٤٢٢ اگر در بین نماز شک کند که اقتدا کرده یا نه، چنانچه در حالى باشد که وظیفه ماموم است، مثلا به حمد و سوره امام گوش مى‏دهد باید نماز را به جماعت تمام کند، و اگر مشغول کارى باشد که هم وظیفه امام و هم وظیفه ماموم است مثلا در رکوع یا سجده باشد، باید نماز را به نیت فرادى تمام نماید.

١٤٢٣ انسان در بین نماز جماعت مى‏تواند نیت فرادى کند.

١٤٢٤ اگر ماموم به واسطه عذرى بعد از حمد و سوره امام نیت فرادى کند، لازم نیست‏حمد و سوره را بخواند، ولى اگر پیش از تمام شدن حمد و سوره نیت فرادى نماید، باید مقدارى را که امام نخوانده بخواند.

١٤٢٥ اگر در بین نماز جماعت نیت فرادى نماید، بنابر احتیاط واجب نباید دوباره نیت جماعت کند. ولى اگر مردد شود که نیت فرادى کند یا نه، و بعد تصمیم بگیرد نماز را با جماعت تمام کند، نمازش صحیح است.

١٤٢٦ اگر شک کند که نیت فرادى کرده یا نه، باید بنا بگذارد که نیت فرادى نکرده است.

١٤٢٧ اگر موقعى که امام در رکوع است، اقتدا کند و به رکوع امام برسد، اگر چه ذکر امام تمام شده باشد، نمازش به طور جماعت صحیح است و یک رکعت‏حساب مى‏شود، اما اگر به مقدار رکوع خم شود و به رکوع امام نرسد، نمازش به طور فرادى صحیح مى‏باشد و باید آن را تمام نماید.

١٤٢٨ اگر موقعى که امام در رکوع است اقتدا کند و به مقدار رکوع خم شود و شک کند که به رکوع امام رسیده یا نه، نمازش صحیح است و فرادى مى‏شود.

١٤٢٩ اگر موقعى که امام در رکوع است اقتدا کند و پیش از آن که به اندازه رکوع خم شود، امام سر از رکوع بردارد، مى‏تواند نیت فرادى کند، یا صبر کند تا امام براى رکعت بعد برخیزد و آن را رکعت اول نماز خود حساب کند و لى اگر برخاستن امام به قدرى طول بکشد که نگویند این شخص نماز جماعت مى‏خواند، باید نیت فرادى نماید.

١٤٣٠ اگر اول نماز یا بین حمد و سوره اقتدا کند و پیش از آن که به رکوع رود امام سر از رکوع بردارد، نماز او به طور جماعت صحیح است، و باید رکوع کند و خود را به امام برساند.

١٤٣١ اگر موقعى برسد که امام مشغول خواندن تشهد آخر نماز است چنانچه بخواهد به ثواب جماعت برسد، باید بعد از نیت و گفتن تکبیرة الاحرام بنشیند و تشهد را با امام بخواند ولى سلام را نگوید و صبر کند تا امام سلام نماز را بدهد، بعد بایستد و بدون آن که دوباره نیت کند و تکبیر بگوید، حمد و سوره را بخواند و آن را رکعت اول نماز خود حساب کند.

١٤٣٢ ماموم نباید جلوتر از امام بایستد، و اگر مساوى او هم بایستد، اشکال دارد و به احتیاط واجب باید کمى عقب تر از امام بایستد، اگر چه قد او بلندتر از امام باشد، که در رکوع و سجود سرش جلوتر از امام باشد.

١٤٣٣ در نماز جماعت باید بین ماموم و امام پرده و مانند آن که پشت آن دیده نمى‏شود فاصله نباشد، و همچنین است بین انسان و ماموم دیگرى که انسان به واسطه او به امام متصل شده است ولى اگر امام، مرد و ماموم زن باشد چنانچه بین آن زن و امام یا بین آن زن و ماموم دیگرى که مرد است و زن به بواسطه او به امام متصل شده است پرده و مانند آن باشد اشکال ندارد.

١٤٣٤ اگر بعد از شروع به نماز بین ماموم و امام یا بین ماموم و کسى که ماموم به واسطه او متصل به امام است پرده یا چیز دیگرى که پشت آن را نمى‏توان دید فاصله شود، نمازش فرادى مى‏شود، و صحیح است.

١٤٣٥ اگر بین جاى سجده ماموم و جاى ایستادن امام به قدر گشادى بین دو قدم فاصله باشد اشکال ندارد، و نیز اگر بین انسان به واسطه مامومى که جلوى او ایستاده و انسان به وسیله او به امام متصل است به همین مقدار فاصله باشد نمازش اشکال ندارد، و احتیاط مستحب آن است که جاى سجده ماموم با جاى کسى که جلوى او ایستاده هیچ فاصله نداشته باشد.

١٤٣٦ اگر ماموم به واسطه کسى که طرف راست‏یا چپ او اقتدا کرده به امام متصل باشد و از جلو به امام متصل نباشد، چنانچه به اندازه گشادى بین دو قدم هم فاصله داشته باشند نمازش صحیح است.

١٤٣٧ اگر در نماز بین ماموم و امام یا بین ماموم و کسى که ماموم به واسطه او به امام متصل است بیشتر از یک قدم بزرگ فاصله پیدا شود نمازش فرادى مى‏شود و صحیح است.

١٤٣٨ اگر نماز همه کسانى که در صف جلو هستند تمام شود یا همه نیت فرادى نمایند، اگر فاصله به اندازه یک قدم بزرگ نباشد نماز صف بعد به طور جماعت صحیح، و اگر بیشتر از این مقدار باشد فرادى مى‏شود و صحیح است.

 

١٤٣٩ اگر در رکعت دوم اقتدا کند قنوت و تشهد را با امام مى‏خواند و احتیاط آن است که موقع خواندن تشهد انگشتان دست و سینه پا را به زمین بگذارد و زانوها را بلند کند و باید بعد از تشهد با امام برخیزد و حمد و سوره را بخواند و اگربراى سوره وقت ندارد، حمد را تمام کند و در رکوع یا سجده خود را به امام برساند، یا نیت فرادى کند و نمازش صحیح است، ولى اگر در سجده به امام برسد، بهتر است که احتیاطا نماز را دوباره بخواند.

١٤٤٠ اگر موقعى که امام در رکعت دوم نماز چهار رکعتى است اقتدا کند، بایددر رکعت دوم نمازش که رکعت‏سوم امام است، بعد از دو سجده بنشیند و تشهد را به‏مقدار واجب بخواند و برخیزد، و چنانچه براى گفتن سه مرتبه تسبیحات وقت ندارد،یک مرتبه بگوید و در رکوع یا سجده خود را به امام برساند.

١٤٤١ اگر امام در رکعت‏سوم یا چهارم باشد و ماموم بداند که اگر اقتدا کند و حمد را بخواند به رکوع امام نمى رسد، بنابر احتیاط واجب باید صبر کند تا امام به رکوع رود، بعد اقتدا نماید.

١٤٤٢ اگر در رکعت‏سوم یا چهارم امام اقتدا کند، باید حمد و سوره را بخواند و اگر براى سوره وقت ندارد باید حمد را تمام کند و در رکوع یا سجده خود را به امام برساند، ولى اگر در سجده به امام برسد بهتر است که احتیاطا نماز را دوباره بخواند.

١٤٤٣ کسى که مى‏داند اگر سوره را بخواند در رکوع به امام نمى رسد، باید سوره را نخواند، ولى اگر خواند نمازش صحیح است.

١٤٤٤ کسى که اطمینان دارد که اگر سوره را شروع کند یا تمام نماید به رکوع امام مى رسد، احتیاط واجب آن است که سوره را شروع کند یا اگر شروع کرده تمام نماید.

١٤٤٥ کسى که یقین دارد، اگر سوره را بخواند به رکوع امام مى رسد، چنانچه سوره را بخواند و به رکوع نرسد نمازش صحیح است.

١٤٤٦ اگر امام ایستاده باشد و ماموم نداند که در کدام رکعت است مى‏تواند اقتدا کند ولى باید حمد و سوره را به قصد قربت بخواند و اگر چه بعد بفهمد که امام در رکعت اول یا دوم بوده نمازش صحیح است.

١٤٤٧ اگر به خیال این که امام در رکعت اول یا دوم است‏حمد و سوره نخواند و بعد از رکوع بفهمد که در رکعت‏سوم یا چهارم بوده نمازش صحیح است. ولى اگر پیش از رکوع بفهمد باید حمد و سوره را بخواند و اگر وقت ندارد فقط حمد را بخواند و در رکوع یا سجده خود را به امام برساند.

١٤٤٨ اگر به خیال این که امام در رکعت‏سوم یا چهارم است‏حمد و سوره را بخواند و پیش از رکوع یا بعد از آن بفهمد که در رکعت اول یا دوم بوده نمازش صحیح است.

١٤٤٩ اگر موقعى که مشغول نماز مستحبى است جماعت بر پا شود چنانچه اطمینان ندارد که اگر نماز را تمام کند به جماعت برسد، مستحب است نماز را رها کند و مشغول نماز جماعت‏شود بلکه اگر اطمینان نداشته باشد که به رکعت اول برسد مستحب است به همین دستور رفتار نماید.

١٤٥٠ اگر موقعى که مشغول نماز سه رکعتى یا چهار رکعتى است جماعت بر پا شود چنانچه به رکوع رکعت‏سوم نرفته و اطمینان ندارد که اگر نماز را تمام کند به جماعت برسد، مستحب است به نیت نماز مستحبى نماز را دو رکعتى تمام کند و خود را به جماعت برساند.

 

١٤٥١ اگر نماز امام تمام شود و ماموم مشغول تشهد یا سلام اول باشد لازم نیست نیت فرادى کند.

١٤٥٢ کسى که یک رکعت از امام عقب مانده وقتى امام تشهد رکعت آخر را مى‏خواند مى‏تواند برخیزد و نماز را تمام کند و یا انگشتان دست، و سینه پا را به زمین بگذارد و زانوها را بلند نگه دارد و صبر کند تا امام سلام نماز را بگوید و بعد برخیزد.

اقسام نماز: نماز جماعت: نماز جماعت، نمازی که به صورت دسته‌جمعی اقامه می‌شود و یکی از با فضیلت‌ترین عبادات اسلامی است. در نماز جماعت، کسی را که جلو می‏‌ایستد و مردم به او اقتدا می‏‌کنند امام و نمازگزارانی را که به او اقتدا می‌کنند «مأموم» می‌گویند.در برخی احادیث آغاز تشریع نماز به صورت جماعت بوده است. اولین نماز جماعت را پیامبر(ص) و امیرالمؤمنین(ع) اقامه کردند.طبق نظر شیعه، شرکت در نماز جماعت مستحب است و فقط خواندن نماز یومیه، نماز آیات، نماز عیدین، نماز میت و نماز جمعه به صورت جماعت درست است. مذاهب اهل سنت اختلافاتی با شیعه در این مورد دارند.از آیات و روایات و سنت پیشوایان دین استفاده می‌شود که برگزاری نماز به صورت جماعت جایز است. در دو جای قرآن امر به نماز جماعت شده است:

۱. «وَ أَقیمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّکاةَ وَ ارْکعُوا مَعَ الرَّاکعین: و نماز را بر پا دارید و زکات را بدهید و با رکوع‏‌کنندگان رکوع کنید».بنابر نظر مفسران، رکوع دسته‌جمعی کنایه از نماز جماعت است.

۲. «یا مَرْیمُ اقْنُتی لِرَبِّک وَاسْجُدی وَارْکعی مَعَ الرَّاکعینَ؛:ای مریم، فرمانبرِ پروردگار خود باش و سجده کن و با رکوع‌کنندگان رکوع نما».این آیه در مورد حضرت مریم است ولی چون احکام مربوط به ادیان گذشته چنانچه بدون تحریف منتقل بشوند و از سوی شریعت اسلام هم نسخ نشده باشد، برای مسلمانان هم اعتبار دارند می‌توان از این آیه نیز جواز نماز جماعت را استفاده کرد.علاوه بر این، روایاتی که فضایلی را در مورد نماز جماعت ذکر می‌کنند دلالت بر جواز نماز جماعت دارند.پیامبر از آغاز، نمازهای خود را به جماعت می‌خواندند. در صدر اسلام، نماز جماعت به امامت رسول خدا برگزار می‌شد و حضرت علی هم تنها مأموم مرد بودند. بعد از آن جعفر طیار (برادر حضرت علی) به امر ابوطالب (پدر حضرت علی) به این جمع ملحق شد.. حضرت خدیجه(س) هم اولین زنی بود که در نماز جماعت شرکت می‌کردبر اساس روایت نقل‌شده از امام رضا، علت تشریع نماز جماعت، آشکار شدن اسلام و اخلاص در بین مردم است. ایشان فرمود: «انما جعلت الجماعة لئلا یکون الاخلاص والتوحید والاسلام والعبادة لله الا ظاهرا مشکوفا مشهورا؛ علت تشریع نماز جماعت آن است که اسلام و توحید و بندگی و اخلاص به خداوند متعال در معرض دید عموم و ظاهر و مشهور در میان مردم باشد». بر اساس روایات، ترک بدون عذر نماز جماعت از عوامل عدم قبول نماز و بی‌توجهی به آن، به منزله کوچک شمردن خداوند است.و این نشانگر اهمیت نماز جماعت است.تعداد حاضران در نماز جماعت، هر چه بیشتر باشد نزد خدا محبوب‌تر[۸] و پاداش آن بیشتر است: اگر مأموم یک نفر باشد فضیلت نماز ۱۵۰ برابر و اگر دو نفر باشند ۶۰۰ برابر است و چنانچه از ۹ نفر فزونتر شوند پاداش چنین نمازی را جز خدا نمی‌داند.ثواب یک نماز جماعت برتر از چهل سال نماز فُرادی در خانه است.فضیلت نماز جماعت به امامت یک عالِم، مانند فضیلت نماز به امامت پیامبر اکرم(ص) است.پیامبر فرمود: هر که به سوی مسجد برود به هر گامی که برمی‌دارد، هزار حسنه در نامه عملش می‌نویسند و هفتاد هزار درجه بدو عطا کنند و اگر در این حال از دنیا برود حق تعالی هفتاد هزار فرشته را مأمور می‌کند در قبر او را زیارت کنند و در تنهایی قبر مونس او باشند تا از قبرش مبعوث شود.عامل دوری از نفاقراهی برای جلب خشنودی خدا و ملائکه،عامل آمرزش گناهانشرکت در نماز جماعت باعث آسان شدن تحمل سختی‌های قیامت و باعث ورود به بهشت است.عامل استجابت دعا -فردی که در نماز جماعت شرکت می‌کند، می‌تواند دیگران را شفاعت کند.

در نماز جماعت، امام جماعت، به نمایندگی از نمازگزاران، در رکعت‌های اول و دوم حمد و سوره پس از آن را می‌خواند و نمازگزاران سکوت می‌کنند. آنان از امام در حرکات و اعمال نماز پیروی می‌کنند و بقیه ذکرهای نماز را در این دو رکعت و همه رکعتهای بعد با صدای آهسته می‌خوانند. نمازگزار (مأموم) نباید در افعال نماز به عمد از امام جماعت پیشی بگیرد. به نظر مشهور فقهای شیعه و برخی مذاهب اهل سنّت، پیروی نمازگزاران از امام جماعت در افعال نماز شرط صحت آن نیست، هرچند برخی فقها این امر را شرط صحت و شماری دیگر آن را شرط جماعت بودن نماز می‌دانند.

منبرسی و چهارم:نماز و خانواده

آیه: یَا مَرْیَمُ اقْنُتِی لِرَبِّکِ وَاسْجُدِی وَارْکَعِی مَعَ الرَّاکِعِینَ  ای مریم، فرمانبردار خدا باش و نماز را با اهل طاعت به جای آر. آیه 43 سوره آل عمران

حدیث: قالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله: مَـنْ تَـرَکَ الصَّلاةَ مُتَعَمِّدا کُتِبَ اِسْمُهُ عَلى بابِ النّارِ مِمَّنْ یَدْخُـلُها. رسول اکرم صلى الله علیه و آله فرمود: کسى که نماز را عمدا ترک کند بر درب جهنم، نامش از دوزخیان نوشته مى شود.

سیمای نماز: نام های نماز در قرآن: صلوة: «إنّما المؤمنُون... اَلَّذِینَ یُقیمُونَ الصَّلوةَ»«مؤمنان فقط کسانی اند که نماز را به پا می دارند.»ایمان: «وَ ما کانَ اللّهُ لِیُضِیعَ ایمانَکُمْ»«خدا نماز شما را بدون پاداش نمی گذارد.» تسبیح: «فَسُبْحانَ اللّهِ حینَ تُمْسُونَ وَ حینَ تصبحُونَ.»«هنگام شام و صبح و شبانگاه و نیمروز نماز به جا آورید.» قرآن: «اَقِم الصَّلوةَ لِدُلُوک الشمس... و قُرآنَ الْفَجر.»«پس از زوال آفتاب تا هنگام تاریکی شب نماز را به پای دار و... و نماز صبح را بجای آور.»حَسَنَةَ: «وَ اَقِمِ الصَّلوة... اِنَّ الْحَسَنات یُذهِبنَ السَّیئات.» رکوع: «وَ اَقیمُوا الصَّلوةَ... وَارْکَعُوا مَعَ الرّاکِعین.»«نماز را بپا دارید... و با نمازکنندگان، نماز به جای آورید.» قُنُوت: «یا مَریَمُ اُقنُتی لِرَبِّکِ وَاسجُدِی وَارْکَعِی مَعَ الرّاکِعین.»«ای مریم! برای پروردگار خود به نماز بایست» قیام و سجده: «لَیْسُوا سَواءً، مِنْ اَهلِ الکِتابِ اُمّةٌ قائمةٌ، یَتلُونَ آیاتِ اللّهِ آناءَ اللَّیلِ وَ هُمْ یَسْجُدون.»«ولی همه آنان یکسان نیستند. از میان اهل کتاب،گروهی هستند که قیام می کنند (نماز به پا می دارند)و در دل شب آیات الهی را در حال سجده می خوانند.» استغفار: «وَ اللّهُ بَصیرٌ بِالعِبادِ الَذینَ... وَالمُسْتَغفِرینَ بِالأَسْحارِ»«خداوند به امور بندگان خود بیناست. همان کسانی که می گویند: پروردگارا! ما ایمان آوردیم،... اینان شکیبایان، راستگویان و فرمانبرداران و انفاق کنندگان و آمرزش خواهان در سحرگاهانند.»ذِکرْ: «حافِظُوا عَلَی الصَّلواتِ... فَإذا اَمِنْتُم فاَذکْرواللّهَ»«بر نمازها و نماز میانه مواظبت کنید،... پس اگر بیم داشتید، پیاده یا سواره نماز کنید و چون ایمن شدید، خدا را یاد کنید.» امانت: «اِنّا عَرَضْنَا الأمانَةَ عَلَی السَّمواتِ و الْأرْضِ والْجِبَالِ فَاَبَیْنَ اَنْ یَحْمِلْنَهَا وَ اَشْفَقْنَ مِنْهَا و حَمَلَها الإنْسَانُ...»«ما، امانت خود را بر آسمانها و زمین و کوه ها عرضه کردیم، از برداشتن آن سرباز زدند و از آن ترسیدند و انسان، آن را برداشت...»

احکام نماز: دعانویسى و استخاره:

سؤال1432: آیا پرداخت و دریافت پول در قبال نوشتن دعا جایز است؟

جواب: دریافت یا پرداخت مبلغى به عنوان اجرت نوشتن دعاهاى وارده اشکال ندارد.

سؤال1433: دعاهایى که نویسندگان آنها ادعا مى‏کنند که در کتابهاى قدیمى دعا نقل شده‏اند، چه حکمى دارند؟ و آیا این ادعیه از نظر شرعى معتبر هستند؟ مراجعه به آنها چه حکمى دارد؟

جواب: اگر دعاها از ائمه اطهار(علیهم‌السلام) نقل و روایت شده باشند و یا مضامین آنها حق باشد، تبرّک جستن به آنها اشکال ندارد. همانگونه که تبرّک جستن به دعاهاى مشکوک به این امید که از معصوم(علیه‌السلام) باشند، اشکال ندارد.

سؤال1434: آیا عمل به استخاره واجب است؟

جواب: الزام شرعى در عمل به استخاره وجود ندارد ولى بهتر است بر خلاف آن عمل نشود.

سؤال1435: بنا بر آنچه گفته مى‏شود که در کارهاى خیر نیازى به استخاره نیست. آیا در مورد کیفیت انجام آنها و یا در مورد مشکلات پیش بینى نشده‏اى که در خلال انجام آنها ممکن است پیش بیاید، استخاره جایز است؟ و آیا استخاره راهى براى شناخت غیب محسوب مى‏شود یا اینکه فقط خدا از آن آگاه است؟

جواب: استخاره براى رفع حیرت و تردید در انجام کارهاى مباح است، اعم از اینکه تردید در اصل عمل باشد یا در چگونگى انجام آن. بنا بر این در کارهاى خیر که در آنها حیرت وجود ندارد، استخاره لازم نیست و همچنین استخاره براى آگاهى از آینده شخص یا عمل نمى‏باشد.

سؤال1436: آیا در مواردى مثل تقاضاى طلاق یا عدم آن استخاره با قرآن صحیح است؟ و در صورتى که شخصى استخاره کند ولى طبق آن عمل نکند، حکم چیست؟

جواب: جواز استخاره با قرآن یا تسبیح اختصاص به مورد خاصى ندارد، بلکه در هر امر مباحى که شخص راجع به آن تردید و حیرت داشته باشد به‌طورى که قادر بر اتخاذ تصمیم نباشد، مى‏توان استخاره گرفت و از نظر شرعى عمل به استخاره واجب نیست هرچند بهتر است انسان با آن مخالفت نکند.

سؤال1437: آیا استخاره با تسبیح یا قرآن در مسائل سرنوشت ساز مانند ازدواج جایز است؟

جواب: شایسته است انسان در امورى که مى‏خواهد راجع به آنها تصمیم بگیرد، ابتدا تأمل و دقت کند و یا با افراد با تجربه و مورد اطمینان مشورت نماید و در صورتى که با این کارها تحیّر او برطرف نشد، مى‏تواند استخاره کند.

سؤال1438: آیا چند بار استخاره براى یک کار صحیح است؟

جواب: چون استخاره براى رفع حیرت است، بنا بر این بعد از برطرف شدن حیرت با استخاره اول، تکرار آن معنى ندارد مگر آنکه موضوع تغییر کند.

سؤال1439: گاهى مشاهده مى‏شود نوشته ‏هایى که متضمّن معجزات امام رضا(علیه‏ السلام) هستند با قرار دادن آنها بین صفحه‏ هاى کتابهاى زیارت که در زیارتگاه ها و مساجد وجود دارند، در بین مردم توزیع مى‏شوند و ناشر آنها هم در زیر آنها نوشته است که هر کس آن معجزه‌ها را بخواند واجب است آنها را به تعداد خاص بنویسد و در بین مردم توزیع کند تا به حاجت خود برسد، آیا این مطلب صحیح است؟ و آیا بر کسى که آنها را مى‏خواند، واجب است که به درخواست ناشر عمل نماید؟

جواب: از نظر شرعى دلیلى بر اعتبار این امور وجود ندارد و کسى هم که

اقسام نماز: نماز استخاره: استخاره در لغت یعنی طلب خیر، و این در حقیقت دعا برای خیر از خداست. و بسیاری از روایاتی که توصیه به استخاره می کند به این معناست یعنی دعا کنید و از خدا خیر بخواهید.معنای دیگری نیز دارد که مشهورتر است و آن این است که انسان در کاری که می خواهد انجام دهد چون نتیجه آن را نمی تواند پیش بینی کند اولاً با مشورت و تعقل سعی می کند بفهمد انجام دادن و یا انجام ندادن، کدام بهتر است اگر به نتیجه نرسید، و از طرفی کسی هم نیست که با توکل به خدا پیش برود برای آرامش پیدا کردن به استخاره متوسل می شود و از خدا کمک می گیرد. این استخاره روشهای مختلفی دارد که سئوال شما مربوط به یک نوع آن است.نماز استخاره ذات الرقاع به این شکل است که:هرگاه اراده کردی امری را، می گیری شش رقعه (کاغذ) را و می نویسی در سه رقعه از آن بسم الله الرحمن الرحیم خیره من الله العزیز الحکیم لفلان بن فلان إفعل (به جای فلان بن فلان اسم خود و پدر خود را می نویسی) و در سه رقعه دیگر  به جای افعل می نویسی لاتفعل. این شش رقعه را زیر مصلای خود گذاشته و دو رکعت نماز (مثل نماز صبح) بجا می آوری و چون نماز را تمام کردی سجده می کنی و در سجود صد مرتبه می گویی استخیر الله برحمته خیره فی عافیه پس می نشینی و می گویی: اللهم خیر لی و اختر لی فی جمیع أموری و یسیر منک و عافیه پس دست می زنی به رقعه ها و آنها را به هم مخلوط می کنی و یکی یکی بیرون می آوری اگر 3 إفعل پشت سر هم بیرون آمد آن امر را بجا می آوری که اراده کرده ای اگر 3 لاتفعل بیرون آمد به جای نیاور آن امر را که نیت کرده ای اگر یکی إفعل بیرون آمد و دیگر لاتفعل، پنج رقعه بیرون بیاور و به آن نگاه کن هرگاه: 3 افعل است و 2 لا تفعل آن عمل را به جا آور و اگر به عکس است آن عمل را به جا نیاور.کیفیت نماز این بود.  مفاتیح الجنان ـ ملحقات ص 1074 و 1075 چاپ انتشارات اسوه ترجمه استاد الهی قمشه ای. و در بلد الامین ج1  ص 159آمده است

منبرسی و پنجم:نماز و اهل کتاب

آیه: لَیْسُوا سَوَاءً ۗ مِنْ أَهْلِ الْکِتَابِ أُمَّةٌ قَائِمَةٌ یَتْلُونَ آیَاتِ اللَّهِ آنَاءَ اللَّیْلِ وَهُمْ یَسْجُدُونَ همه اهل کتاب یکسان نیستند، طایفه‌ای از آنها معتدل و به راه راست‌اند، در دل شب به تلاوت آیات خدا و نماز و طاعت حق مشغولند. آیه 113 سوره آل عمران

حدیث: قالَ الصّادِقُ علیه السلام: قالَ اللّهُ تَبارَکَ وَ تَعالى: اِنَّما اَقْبَلُ الصَّلاةَ لِمَنْ تَواضَعَ لِعَظَمَتى، وَیَکُفُّ نَفْسَهُ عَنِ الشَّهَواتِ مِنْ اَجْلى، وَیَقْطَعُ نَهارَهُ بِذِکْرى، وَلایَتَعاظَمُ عَلى خَلْقى، وَیُطْعِمُ الْجایِعَ وَیَکْسُو الْعارى، وَیَرْحَمُ الْمُصابَ، وَیُؤْوِى الْغَریبَ.امام صادق علیه السلام فرمود: خداوند متعال فرمود: نماز کسى را مى پذیرم که:ـ در مقـابل عظمت من فروتنى کند.ـ از خواسته هاى نفسانى بخـاطر من خود را دور کند.ـ روزش را با یاد من بپایان برد.ـ بربندگانم بزرگى نفروشد.ـ به گرسنه غذا دهد.ـ برهنه را بپوشاند.ـ به مصیبت دیده مهربانى کند.ـ غریب را پناه دهد.

سیمای نماز: نماز بازدارنده از فحشاء و منکرات:اتل ما اوحی الیک من الکتاب واقم الصلاه ان الصلاه تنهی  عن الفحشاء والمنکر ولذکر الله اکبر والله یعلم ما تصنعون هر چه را از این کتاب بر تو وحی شده است تلاوت کن و نماز بگزار ،که نماز آدمی را از فحشا و منکر باز می دارد و ذکر خدا بزرگ تر است وخدابه کارهایی که می کنید آگاه است سوره عنکبوت ، آیه :45

احکام نماز: احکام مسجد:

س 389: با توجه به این که مستحب است انسان نماز را در مسجد محله خود بخواند، آیا خالی کردن مسجد محل و رفتن به مسجد جامع شهر برای خواندن نماز جماعت، اشکال دارد یا خیر؟ج: اگر ترک مسجد محله براى خواندن نماز جماعت در مسجد دیگر به‌خصوص مسجد جامع شهر باشد، اشکال ندارد.

س 390: نماز خواندن در مسجدی که سازندگان آن ادعا می‏کنند که آن را برای خود و قبیله خود ساخته‏اند، چه حکمی دارد؟ج: مسجد پس از آنکه به عنوان مسجد ساخته شد، اختصاص به قوم و گروه و قبیله و اشخاص خاصى ندارد و همه مسلمانان مى‏توانند از آن استفاده نمایند.

س 391: آیا زنها بهتر است نماز را در مسجد بخوانند یا در خانه؟ج: فضیلت خواندن نماز در مسجد مختص مردان نیست.

س 392: در حال حاضر بین مسجدالحرام و محل سعی بین صفا و مروه دیوار کوتاهی وجود دارد که ارتفاع آن نیم متر و عرض آن یک متر است. این دیوار بین مسجد و مسعی مشترک است. آیا زنها در ایام عادت که حق داخل شدن به مسجد الحرام را ندارند، می‏توانند روی این دیوار بنشینند؟ج: اشکال ندارد، مگر این که یقین حاصل شود که آن دیوار جزء مسجد است.

س 393: آیا انجام تمرین‏های ورزشی در مسجد محل یا خوابیدن در آن جایز است؟ این کارها در مسجدهای دیگر چه حکمی دارد؟ج: مسجد جاى ورزش و تمرین ورزشى نیست و از کارهایى که با شأن و منزلت مسجد منافات دارد، باید پرهیز شود، و خوابیدن در مسجد هم مکروه است.

س 394: آیا استفاده از شبستان مسجد برای رشد فکری، فرهنگی و نظامی (با آموزشهای نظامی) جوانان جایز است؟ آیا با توجه به کمبود مکانهای اختصاصی می‏توان این کارها را در ایوان مسجد انجام داد؟ج: این امور تابع کیفیت وقف صحن مسجد و ایوان آن است، و باید از امام جماعت و هیأت امناى مسجد در این‏باره نظر خواهى شود. البته حضور جوانان در مساجد و برپایى درس‏هاى دینى زیر نظر امام جماعت و هیأت امناى آن کار خوب و مطلوبى است.

س 395: در بعضی از مناطق به‌خصوص روستاها مجلس عروسی را در مساجد برگزار می‏کنند؛ به این صورت که مجلس رقص و آواز در خانه بر پا می‏شود، ولی نهار یا شام را در مسجد تناول می‏کنند. آیا این کار شرعاً جایز است یا خیر؟ج: غذا دادن به دعوت شدگان در مسجد فى‌نفسه اشکال ندارد.

س 396: شرکت‏های تعاونی مردمی اقدام به ساختن مناطق مسکونی می‏کنند، ابتدا توافق می‏نمایند که برای آن محله‏ها مکان‏های عمومی مانند مسجد ساخته شود، اکنون که آن واحدها به سهامداران شرکت تعاونی تحویل داده شده است، آیا بعضی از آنان می‏توانند هنگام تحویل گرفتن واحد مسکونی از توافق خود عدول کرده و بگویند ما راضی به ساختن مسجد نیستیم؟ج: اگر شرکت با توافق همه اعضاء اقدام به ساخت مسجد نموده و مسجد هم ساخته شده و وقف گردیده است، عدول بعضى از اعضاء از موافقت اولیه خود اثرى ندارد. ولى اگر بعضى از آنان قبل از تحقق وقف شرعى مسجد از موافقت خود عدول کنند، ساخت مسجد با اموال آنان در زمین متعلّق به همه اعضاء بدون رضایت آنان جایز نیست، مگر این که در ضمن عقد لازم بر همه آنها شرط شده باشد که بخشى از زمین شرکت براى ساخت مسجد تخصیص یابد و اعضاء این شرط را پذیرفته باشند، در این صورت حق عدول ندارند و عدول آنها هم تاثیرى ندارد.

س 397: برای مقابله با تهاجم فرهنگ غیر اسلامی، حدود سی دانش‏آموز را از گروه ابتدایی و متوسطه به شکل گروه سرود در مسجد جمع کرده‏ایم که این افراد درسهایی از قرآن کریم، احکام و اخلاق اسلامی را به مقتضای سن و سطح فکری شان فرامی‏گیرند. اقدام به این کار چه حکمی دارد؟ استفاده از آلت موسیقی اُرک توسط گروه چه حکمی دارد؟ انجام تمرین به وسیله آن در مسجد با رعایت موازین شرعی و مقررات مربوطه و متعارف رادیو و تلویزیون و وزارت ارشاد جمهوری اسلامی ایران دارای چه حکمی‏است؟ج: تعلیم قرآن و احکام و آموزش اخلاق اسلامى و تمرین سرودهاى مذهبى و انقلابى در مسجد اشکال ندارد، ولى در هر حال مراعات شأن، قداست و جایگاه مسجد واجب است و مزاحمت نماز گزاران جایز نیست.

س 398: آیا نمایش فیلم‏های سینمایی که توسط وزارت ارشاد اسلامی ایران توزیع می‏شود، در مسجد برای شرکت کنندگان در جلسات قرآنی، اشکال شرعی دارد یا خیر؟ج: تبدیل مسجد به مکانى براى نمایش فیلم‏هاى سینمایى جایز نیست، ولى نمایش فیلم‏هاى مذهبى و انقلابى داراى محتواى مفید و آموزنده به مناسبت خاصى و بر حسب نیاز و تحت نظارت امام جماعت مسجد اشکال ندارد.

س 399: آیا پخش موسیقی شاد از مسجد به مناسبت جشن میلاد ائمه معصومین(علیهم‏السلام) شرعاً اشکال دارد؟ج: واضح است که مسجد جایگاه شرعى خاصى دارد، لذا اگر پخش موسیقى در آن منافى با حرمت مسجد باشد، حرام است، حتى اگر موسیقى غیرمطرب باشد.

س 400: استفاده از بلندگوهای مساجد که صدا را در خارج از مسجد پخش می‏کنند، تا چه وقت جایز است؟ پخش سرودهای انقلابی یا قرآن کریم قبل از اذان چه حکمی دارد؟ج: پخش قرائت قرآن کریم براى چند دقیقه قبل از اذان در وقتهایى که باعث اذیت و آزار همسایگان و اهل محل نشود، اشکال ندارد.

س 401: مسجد جامع چه تعریفی دارد؟ج: مسجد جامع مسجدى است که در شهر براى اجتماع همه اهل شهر بنا شده است، بدون این که اختصاص به گروه و قشر خاصى داشته باشد.

س 402: قسمت سر پوشیده‏ای از یک مسجد حدود سی سال است که متروکه و تبدیل به خرابه شده و نماز در آن اقامه نمی‏شود و بخشی از آن به عنوان انبار مورد استفاده قرارمی‏گیرد. نیروهای بسیجی که حدود پانزده سال است در این قسمت سقف دار مستقر هستند، تعمیراتی را در آن انجام داده‏اند، زیرا وضعیت بسیار نامناسبی داشت و سقف آن هم در معرض ریزش بود. چون برادران بسیجی آگاهی از احکام شرعی مسجد نداشتند و افراد مطلع هم آنها را آگاه نکردند، اقدام به ساختن چند اتاق در این قسمت نمودند که بر اثر آن مبالغ زیادی خرج شد و در حال حاضر کارهای ساختمانی رو به پایان است. امیدواریم حکم شرعی موارد زیر را بیان فرمایید:

  1. بر فرض این که متصدیان این کار و گروه ناظر بر آن جاهل به مسأله باشند، آیا در برابر مخارجی که از بیت‌المال صرف کرده‏اند ضامن هستند و آیا مرتکب گناه شده‏اند؟
  2. با توجه به این که مخارج مزبور از بیت‌المال بوده، آیا اجازه می‏دهید تا زمانی که مسجد به این قسمت احتیاج ندارد و نماز در آن اقامه نمی‏شود، از آن اتاق‏ها با رعایت کامل احکام شرعی مسجد، برای فعالیت‏های آموزشی مانند آموزش قرآن کریم و احکام شرعی و سایر امور مسجد استفاده شود؟ و آیا اقدام به تخریب اطاق‏ها واجب است؟

ج: واجب است که قسمت سرپوشیده مسجد با خراب کردن اتاق‌هایى که در آن ساخته شده است، به حالت قبل برگردد، و اگر مخارج احداث اتاقها ناشى از تعدى و تفریط و عمد و تقصیر نباشد، معلوم نیست که کسى ضامن آن باشد، و استفاده از قسمت سرپوشیده مسجد براى تشکیل جلسات آموزش قرآن کریم و احکام شرعى و معارف اسلامى و سایر مراسم دینى و مذهبى اگر مزاحمت براى نمازگزاران ایجاد نکند و تحت نظارت امام جماعت مسجد باشد اشکال ندارد، و باید امام جماعت و نیروهاى بسیجى و سایر مسئولین مسجد با هم همکارى کنند تا حضور نیروهاى بسیجى در مسجد استمرار پیدا کند و خللى در انجام وظائف عبادى مانند نماز و غیر آن هم پیش نیاید.

س 403: در طرح توسعه یکی از خیابانها، چند مسجد در مسیر طرح قرار می‏گیرد که باید بعضی از آنها به‌طور کلی خراب شوند و در بقیه قسمتی از آنها تخریب گردد تا حرکت وسائط نقلیه براحتی صورت گیرد. خواهشمند است نظر شریف را بیان فرمایید.ج: خراب کردن تمام مسجد یا قسمتى از آن جایز نیست، مگر در صورت وجود مصلحتى که اهمیت ندادن و بى‌توجهى به آن ممکن نباشد.

س 404: آیا استفاده شخصی و اندک از آب مساجد که مخصوص وضو گرفتن است، جایز است؟ مثل این که مغازه‌داران از آن برای نوشیدن، درست کردن چای و یا برای ماشین استفاده کنند، با توجه به این که آن مسجد واقف خاصی ندارد که از این اعمال جلوگیری نماید.ج: اگر وقف آب براى خصوص وضو گرفتن نمازگزاران معلوم نباشد و عرف رایج در محله مسجد، این باشد که همسایه‏ها و عبور کنندگان هم از آب آن استفاده مى‏کنند، اشکال ندارد، هرچند احتیاط در این مورد، مطلوب است.

س 405: مسجدی در مجاورت قبرستانی، وجود دارد و هنگامی که بعضی از مؤمنین به زیارت اهل قبور می‏آیند، از آب مسجد برای پاشیدن روی قبرهای ارحام خود استفاده می‏کنند و ما نمی‏دانیم که این آب عمومی است یا وقف خاص مسجد، و بر فرض هم که وقف خاص مسجد نباشد، معلوم نیست که مخصوص وضو گرفتن و دستشویی رفتن است یا خیر، آیا استفاده مذکور از آن آب جایز است؟ج: اگر استفاده از آب مسجد براى پاشیدن روى قبرهایى که خارج از آن قرار دارد، امر رایجى است و کسى به آن اعتراض نمى‏کند و دلیلى هم بر وقف آن آب براى خصوص وضو و تطهیر نیست، استفاده از آن براى امر مذکور اشکال ندارد.

س 406: اگر مسجد نیاز به تعمیر داشته باشد، آیا اجازه گرفتن از حاکم شرع یا وکیل او واجب است؟ج: اگر تعمیر، داوطلبانه و تبرّعى (از مالِ شخصىِ افراد خیّر) باشد، نیازى به اجازه حاکم شرع نیست.

س 407: آیا جایز است وصیت کنم که مرا بعد از مردن در مسجد محله که تلاش فراوانی برای آن کرده‏ام، دفن نمایند. زیرا دوست دارم در داخل یا صحن آن دفن شوم؟ج: اگر هنگام اجراى صیغه وقف، دفن میّت استثناء نشده باشد، دفن در مسجد جایز نیست، و وصیت شما در این مورد اعتبارى ندارد.

س 408: مسجدی حدود بیست سال پیش ساخته شده و به نام مبارک صاحب الزمان(عجّل الله تعالی فرجه الشریف) زینت یافته است، ولی معلوم نیست که این اسم در صیغه وقف مسجد ذکر شده باشد. تغییر اسم مسجد از صاحب الزمان(عجّل الله فرجه الشریف) به مسجد جامع چه حکمی دارد؟ج: مجرد تغییر اسم مسجد مانعى ندارد.

س 409: در مساجدی که از محل نذورات خاص مسجد و تبرعّات مؤمنین به برق و سیستم تهویه مجهز شده‏اند، هنگامی که شخصی از اهالی محل فوت می‏کند، برای او مجلس فاتحه در مسجد برگزار می‏شود که در آن از برق و سیستم تهویه مسجد استفاده می‏گردد و برگزار کنندگان مراسم آن هزینه‏ها را نمی‏پردازند. آیا این کار شرعاً جایز است؟ج: جواز استفاده از امکانات مسجد در اقامه مجالس فواتح براى اموات و امثال آن منوط به کیفیت وقف و نذر آن امکانات براى مسجد است.

س 410: در روستایی مسجد نوسازی وجود دارد که در مکان مسجد قبلی بنا شده‏ است. در گوشه‏ای از این مسجد که زمین آن جزء مسجد قبلی است، بر اثر جهل به مسأله، اتاقی برای تهیه چای و مانند آن و کتابخانه‏ای در نیم طبقه قسمتی از شبستان مسجد در داخل شبستان مسجد ساخته شده است. خواهشمندیم نظر خود را در این‌باره و مسأله تکمیل و کیفیت استفاده از نصف دور داخلی مسجد، بیان فرمایید.ج: ساختن اتاق مخصوص چاى در محل مسجد قبلى صحیح نیست و واجب است آن مکان به حالت مسجد بودن خود برگردد. نیم طبقه داخل شبستان مسجد هم در حکم مسجد است و همه احکام و آثار شرعى آن را دارد، ولى نصب قفسه‏هاى کتاب و حضور در آنجا براى مطالعه اگر مزاحمتى براى نمازگزاران ایجاد نکند اشکال ندارد.

س 411: رأی جنابعالی در مورد مسأله ذیل چیست؟در یکی از روستاها مسجدی وجود دارد که رو به خرابی است، ولی دلیلی برای خراب کردن آن وجود ندارد، زیرا مانع استمرار جاده نیست. آیا تخریب آن به‌طور کامل جایز است؟ همچنین این مسجد دارای مقداری اثاثیه و اموال است، اینها باید به چه کسی داده شوند؟ج: تخریب و ویران کردن مسجد جایز نیست و به‌طور کلى خراب کردن مسجد آن را از مسجد بودن خارج نمى‏کند. اثاث و لوازم مسجد اگر مورد استفاده در آن مسجد نباشد، بردن آن به مساجد دیگر براى استفاده از آنها اشکال ندارد.

س 412: آیا شرعاً ساخت موزه در گوشه‏ای از صحن مسجد بدون دخل و تصرّف در ساختمان آن جایز است، مثل کتابخانه که امروزه جزئی از مسجد را تشکیل می‏دهد؟ج: ایجاد موزه یا کتابخانه در گوشه صحن مسجد اگر مخالف کیفیت وقف تالار و شبستان و صحن مسجد باشد و یا موجب تغییر ساختمان مسجد گردد، جایز نیست. بهتر این است که مکانى در کنار مسجد براى این منظور تهیه شود.

س 413: مکانی وقفی وجود دارد که در آن مسجد، مدرسه علوم دینی و کتابخانه عمومی بنا شده است که همگی آنها الان فعّال هستند. این مکان در حال حاضر جزء نقشه مکان‏هایی است که از طرف شهرداری باید خراب شوند. چگونه باید با شهرداری برای تخریب آن و گرفتن امکانات همکاری کرد تا بتوان آن را تبدیل به ساختمان بهتری نمود؟ج: اگر شهردارى اقدام به تخریب آن و دادنِ عوض نماید و آن را تحویل دهد، اشکال ندارد، ولى اصل خراب کردن مسجد و مدرسه وقفى فى‌نفسه جایز نیست، مگر در صورتى که مصلحتِ اهمِ غیر قابل چشم پوشى اقتضا کند.

س 414: برای توسعه مسجد نیاز به کندن چند درخت از صحن آن است، آیا این عمل با توجه به بزرگ بودن صحن مسجد و وجود درختان زیاد در آنجا، جایز است؟ج:اگر عمل مذکور تغییر و تبدیل وقف شمرده نشود، اشکال ندارد.

س 415: زمینی که جزء قسمت سرپوشیده مسجد بوده و بر اثر واقع شدن مسجد در مسیر طرح عمرانی شهرداری، در خیابان افتاده و قسمتی از آن به علت اضطرار تخریب شده، چه حکمی دارد؟ج: اگر احتمال برگشت آن به حالت اولیه ضعیف باشد، ترتّب آثار شرعى مسجد بر آن معلوم نیست.

س 416: مسجدی بوده که خراب شده، و آثار مسجدی از آن محو گردیده یا به جای آن بنای دیگری ساخته شده و امیدی هم به دوباره سازی آن وجود ندارد، مثل آنکه آن آبادی ویران شده و تغییر مکان پیدا کرده، آیا نجس کردن آن مکان حرام است و تطهیر آن واجب است؟ج: در فرض سؤال معلوم نیست نجس کردن آن حرام باشد، گر چه احتیاط آن است که نجس نکنند.

س 417: مدتی است که در یکی از مساجد، نماز جماعت اقامه می‏کنم و اطلاعی از کیفیت وقف مسجد ندارم. با توجه به این که مسجد از جهت هزینه با مشکلاتی روبرو است، آیا اجاره دادن زیرزمین مسجد برای کاری که مناسب با شأن مسجد باشد، جایز است؟ج: اگر زیر زمین عنوان مسجد را ندارد و جزء تأسیساتى نیست که مسجد به آن نیاز داشته باشد و وقف آن هم وقف انتفاع نباشد، اشکال ندارد.

س 418: هیأت امنای مسجدی که املاکی برای اداره امور خود ندارد، تصمیم گرفته‏اند زیرزمینی را در قسمت سقف دار مسجد برای ساختن کارگاه و تأسیسات عمومی برای خدمت به مسجد ایجاد نمایند، آیا این کار جایز است؟ج: حفر زمین مسجد براى تأسیس کارگاه و مانند آن جایز نیست.

س 419: آیا به‌طور مطلق جایز است که کفّار داخل مساجد مسلمانان شوند، هرچند برای مشاهده آثار تاریخی باشد؟ج: ورود آنان به مسجد الحرام شرعاً ممنوع است و در سایر مساجد هم اگر هتک و بى‏حرمتى مسجد شمرده شود، جایز نیست، بلکه در سایر مساجد هم مطلقاً وارد نشوند.

س 420: آیا نماز خواندن در مسجدی که توسط کفّار ساخته شده، جایز است؟ج: اشکال ندارد.

س 421: اگر کافری داوطلبانه مالی را برای کمک به ساختمان مسجد بدهد و یا کمک دیگری نماید، آیا قبول آن جایز است؟ج: اشکال ندارد.

س 422: اگر کسی شب به مسجد بیاید و در آن بخوابد و محتلم شود و پس از بیداری خروج از مسجد برایش ممکن نباشد، چه تکلیفی دارد؟ج: اگر قادر بر خروج از مسجد و رفتن به جاى دیگر نیست، واجب است که فوراً تیمم نماید تا بقا‏ در مسجد براى او حلال شود.

س: آیا استحباب غسل ورود به مسجدالحرام تنها براى قادم و کسى است که اعمال عمره بجاى مى‏آورد یا براى هر مرتبه رفتن به مسجدالحرام نیز مستحب است؟ج) اختصاص به ورود اوّل ندارد.

س: تحیّت مسجدالحرام، نماز است یا طواف کعبه؟ج) طواف است

س: آیا مى‏توان قرآن را از مسجدالحرام جهت قرائت بیرون برد و مجدداً به مسجد بازگردانید؟ج) برداشتن آنها بدون اینکه از متصدى ذى ‏ربط اجازه بگیرند جایز نیست.

س: آیا بردن بچه‌هاى کوچک به مسجد کراهت دارد؟ج) اشکال ندارد مگر موجب هتک مسجد یا مزاحم نمازگزاران باشد.

س: مسجدى وسایل مستعمل زیادى از قبیل منبر و درب و پنجره و ظروف اضافى و غیره دارد که مورد استفاده نمى‌باشد. آیا مى‌توان آنها را جهت مخارج مسجد یا تعمیرات آن فروخت و یا به مصرف حسینیه که در جنب مسجد است رساند؟ج) اگر در همان مسجد قابل استفاده نیست باید در مساجد دیگر به نحو اقرب فالاقرب استفاده شود و اگر این هم ممکن نیست فروش آن جایز است ولى‌ باید در صورت امکان و نیاز همان جنس فروخته شده تهیه شود.

س: حکم خواب در مسجد چیست؟ج) خوابیدن در مسجد اگر انسان ناچار نباشد مکروه است.

س: مسجدى تجدید بنا گردیده و زیر مسجد (محل اقامه نماز) زیر زمین بنا شده این زیر زمین چه حکمى دارد و آیا آداب مسجد در آن مکان نیز باید رعایت شود؟ج) در فرض سؤال زیرزمین مسجد حکم مسجد را دارد و مسجد است.

س: بالکن مسجد چه حکمى دارد و آیا احکام مسجد باید در آن مکان جارى شود؟ج) بالکن اگر در داخل فضاى مسجد است، حکم همان مسجد را دارد.

س: استفاده از موقوفات مسجد بدون اذن متولّى آن چه حکمى دارد؟ج) تصرف در موقوفه مسجد باید در همان جهت وقف وبا اذن متولى شرعى وقف باشد.

س: در محل سکونت ما مسجدى است که در نزدیکى آن امامزاده‌اى واقع شده است. حرم امامزاده نیاز به توسعه دارد و تنها مانع این طرح مقدار مساحت کمى از این مسجد مى‌باشد که باید خراب شود، شایان ذکر است در صورت تخریب، این مسجد از طرف شرق و شمال قابل توسعه مى‌باشد که نسبت به تجدید بنا این مسجد اقدام خواهد شد با این فرض آیا تخریب مسجد مجاز مى‌باشد؟ج) تخریب مسجد ولو به مقدار مساحت کمى از آن جهت توسعه حرم امامزاده جایز نیست.

س.

الف) قسمتی از زمین مسجد که کف زمین آن از خشت و گل هست نجس شده است با آب قلیل آن قسمت را شسته‌اند اما غساله آن به جای اینکه جمع آوری شود در زمین فرور رفته است.آیا نیازی به تطهیر زیر زمین که غساله آب قلیل در آن نفوذ کرده است می باشد؟

ب) در صورت مثبت بودن پاسخ راه حل تطهیر آن قسمت زمین مسجد چیست؟

ج.الف) در فرض سؤال لازم است باطن مسجد تطهیر شود.ب) اگر ممکن است با آب کر تطهیر شود و الا محل نجس را با مصالح پاک و مباح تعویض کنند.

اقسام نماز: نماز تحیت مسجد: تَحیّت به معنای سلام است و نماز تحیت مسجد نمازی دو رکعتی است (مثل نماز صبح اما مستحب) که هنگام ورود به مسجد و به قصد و نیت تحیت و احترام مسجد خوانده می شود. البته اگر یک نماز دورکعتی واجب (مثلا نماز صبح) هم خوانده شود کافی است، یعنی در این صورت این نماز هم نماز صبح و هم نماز تحیت مسجد محسوب می شود.

نماز تحیت مسجد جمکران:دو رکعت به نیت نماز تحیت مسجد است که در هر رکعت یک بار سوره حمد و هفت بار سوره‌ توحید  که به نام سوره اخلاص نیز نامیده می شود (قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ) خوانده شده و ذکر رکوع و سجود نیز هفت بار تکرار  می شود و بعد از آن سلام و تشهد داده می شود.نماز تحیت مسجد فقط در مکان مسجد و در مقام امام زمان ـ عجل الله تعالی فرجه الشریف ـ وارد شده و خواندن آن در غیر آن مکان مانند حیاط مسجد وارد نشده است.

منبرسی و ششم:نماز و حالت مستی

آیه: یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَقْرَبُوا الصَّلَاةَ وَأَنْتُمْ سُکَارَىٰ حَتَّىٰ تَعْلَمُوا مَا تَقُولُونَ وَلَا جُنُبًا إِلَّا عَابِرِی سَبِیلٍ حَتَّىٰ تَغْتَسِلُوا ۚ وَإِنْ کُنْتُمْ مَرْضَىٰ أَوْ عَلَىٰ سَفَرٍ أَوْ جَاءَ أَحَدٌ مِنْکُمْ مِنَ الْغَائِطِ أَوْ لَامَسْتُمُ النِّسَاءَ فَلَمْ تَجِدُوا مَاءً فَتَیَمَّمُوا صَعِیدًا طَیِّبًا فَامْسَحُوا بِوُجُوهِکُمْ وَأَیْدِیکُمْ ۗ إِنَّ اللَّهَ کَانَ عَفُوًّا غَفُورًا ای اهل ایمان، هرگز در حال مستی به نماز نیایید تا بدانید چه می‌گویید (و چه می‌کنید) و نه در حال جنابت (به مساجد آیید) مگر آنکه رهگذر باشید تا وقتی که غسل کنید. و اگر بیمار بودید یا آنکه در سفر باشید یا قضاء حاجتی دست داده باشد یا با زنان مباشرت کرده‌اید و آب برای تطهیر و غسل نیافتید پس به خاک پاک تیمم کنید، آن‌گاه صورت و دستها را (بدان) مسح کنید، که خدا بخشنده و آمرزنده است. آیه 43 سوره نساء

حدیث: عَنْ اَبى عَبْدِاللّهِ علیه السلام قالَ: مَنْ اَحَبَّ اَنْ یَعْلَمَ اَقُبِلَتْ صَلاتُهُ اَمْ لَمْ تُقْبَلْ، فَلْیَنْظُرْ هَلْ مَنَعَتْهُ صَلاتُهُ عَنِ الْفَحْشاءِ وَالْمُنْکَرِ؟ فَبِقَدْرِ ما مَنَعَتْهُ قُبِلَتْ مِنْهُ. امام صادق علیه السلام فرمود: کسـى که دوست دارد بداند نمازش پذیرفته شده است یا نه؟ باید ببیند آیا نمازش او را از زشتیها و ناپاکى ها دور کرده است؟ پس به اندازه اى که دور کرده باشد همانقدر از نمازش پذیرفته شده است.

سیمای نماز: یاد خدا مایه آرامش دلها:الذین آمنوا وتطمئن قلوبهم بذکر الله الا بذکر الله تطمئن القلوبآنان که ایمان آورده اند و دلهایشان به یاد خدا آرامش می یابد آگاه باشید که دلها به یاد خدا آرامش می  یابد سوره رعد ، آیه 28

احکام نماز: نماز شب قدر یا نماز هفت قل هو الله نمازی است مستحبی که خواندن آن در شب‌های قدر سفارش شده است.نماز شب قدر دو رکعت است. در هر رکعت بعد از سوره حمد، نمازگزار باید هفت بار سوره توحید را بخواند و بعد از تمام شدن نماز هفتاد مرتبه ذکر «استغفر الله و اتوب الیه» را تکرار کند. به علت تکرار هفت‌باره سوره توحید در این نماز این نماز به نماز هفت قل هو الله مشهور شده است.شیخ عباس قمی در مفاتیح این نماز را از علامه مجلسی نقل کرده است. علامه مجلسی نیز در کتاب زاد المعاد بدون ذکرِ سند، حدیثی از پیامبر اسلام حضرت محمد(ص) نقل کرده است که بر اساس آن حدیث هر کس نماز شب قدر را بخواند و هفتاد مرتبه ذکر استغفار را بگوید، پیش از آنکه از جای خود برخیزد خداوند خود و والدینش را مورد مغفرت قرار می‌دهد و خداوند گروهی از ملائکه را مأمور می‌کند تا برای او حسنه بنویسند و نیز فرشته‌ای که برای او در بهشت درخت بکارد و قصر بنا کند و..

اقسام نماز: نماز شب های ماه رمضان: مرحوم «علاّمه مجلسى» در فصل آخر از اعمال ماه رمضان در کتاب «زادالمعاد»، نماز شب هاى ماه رمضان را چنین بیان مى کند: (و با توجّه به این که بهترین اعمال، در ماه مبارک، نماز و قرآن است و این نمازها در بردارنده بسیارى از سوره هاى قرآن است، هرکس هر چند شب را بخواند غنیمت است).

شب اوّل: چهار رکعت; هر رکعت بعد از سوره حمد پانزده مرتبه سوره توحید.

شب دوم: چهار رکعت; در هر رکعت بعد از سوره حمد بیست مرتبه سوره إنَّا أنزلناه.

شب سوم: ده رکعت; در هر رکعت بعد از سوره حمد پنجاه مرتبه سوره توحید.

شب چهارم: هشت رکعت; در هر رکعت بعد از سوره حمد بیست مرتبه سوره إنّا أنزلناه.

شب پنجم: دو رکعت; در هر رکعت، سوره حمد و پنجاه مرتبه سوره توحید; بعد از سلامِ نماز، صد مرتبه بگوید: اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد.

شب ششم: چهار رکعت و در هر رکعت سوره حمد و سوره ملک.

شب هفتم: چهار رکعت; در هر رکعت سوره حمد و سیزده مرتبه سوره إنّا أنزلناه.

شب هشتم: دو رکعت; در هر رکعت سوره حمد و ده مرتبه سوره توحید و پس از سلام نماز، هزار مرتبه بگوید: سبحان اللّه.

شب نهم: شش رکعت میان نماز مغرب و عشا; در هر رکعت سوره حمد و هفت مرتبه آیة الکرسى و پس از اتمام نماز، پنجاه مرتبه بگوید: اَللّهمّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد.

شب دهم: بیست رکعت; در هر رکعت سوره حمد، و سى مرتبه سوره توحید.

شب یازدهم: دو رکعت; در هر رکعت سوره حمد، و بیست مرتبه سوره کوثر.

شب دوازدهم: هشت رکعت; در هر رکعت سوره حمد، و سى مرتبه سوره إنّا أنزلناه.

شب سیزدهم: چهار رکعت; در هر رکعت سوره حمد، و بیست و پنج مرتبه سوره توحید.

شب چهاردهم: شش رکعت; در هر رکعت سوره حمد، و سى مرتبه سوره إذا زُلزِلَت.

شب پانزدهم: چهار رکعت; در دو رکعت اوّل بعد از سوره حمد، صد مرتبه سوره توحید، و در دو رکعت دیگر، بعد از سوره حمد، پنجاه مرتبه سوره توحید.

 

شب شانزدهم: دوازده رکعت; در هر رکعت سوره حمد، و دوازده مرتبه سوره تکاثر.

شب هفدهم: دو رکعت; در رکعت اوّل، سوره حمد و هر سوره اى که خواست بخواند و در رکعت دوم، سوره حمد و صد مرتبه سوره توحید و بعد از سلام نیز صد مرتبه بگوید: لا إلهَ اِلاَّ اللّهُ.

شب هیجدهم: چهار رکعت; در هر رکعت سوره حمد، و بیست و پنج مرتبه سوره کوثر.

شب نوزدهم: پنجاه رکعت; با سوره حمد، و پنجاه مرتبه سوره إذا زلزلت.

مرحوم «علاّمه مجلسى» مى گوید: ظاهراً مراد آن است که در هر رکعت یک مرتبه این سوره را بخواند; زیرا در یک شب خواندن دوهزار و پانصد مرتبه سوره «اذا زلزلت» دشوار خواهد بود.

شبهاى بیستم تا بیست و چهارم: در هر یک از این شب ها، هشت رکعت نماز بخواند که پس از حمد، هر سوره اى خواست مى خواند.

شب بیست و پنجم: هشت رکعت نماز; در هر رکعت سوره حمد، و ده مرتبه سوره توحید را بخواند.

شب بیست و ششم: هشت رکعت; در هر رکعت سوره حمد، و صد مرتبه سوره توحید را بخواند.

شب بیست و هفتم: چهار رکعت; در هر رکعت سوره حمد، و سوره ملک را بخواند و اگر نتوانست، بیست و پنج مرتبه سوره توحید را بخواند.

شب بیست و هشتم: شش رکعت; در هر رکعت سوره حمد، و صد مرتبه آیة الکرسى، صد مرتبه سوره توحید و صد مرتبه سوره کوثر را بخواند و پس از پایان نماز، صد مرتبه صلوات بفرستد.

مرحوم حاج شیخ عباس قمى مى نویسد: مطابق آنچه که من یافتم بجاى صد مرتبه، ده مرتبه آمده است (که همین مناسب تر به نظر مى رسد).

شب بیست و نهم: دو رکعت; در هر رکعت سوره حمد، و بیست مرتبه سوره توحید را بخواند.

شب سى ام: دوازده رکعت; در هر رکعت سوره حمد، و بیست مرتبه سوره توحید را بخواند و پس از پایان نماز، صد مرتبه صلوات بفرستد.

یادآورى: این نمازها هر دو رکعت به یک سلام است. و همان گونه که گفته شد اگر تمام آنها را نتواند بجا آورد، هر مقدار که مى تواند بجا آورد، خوب است.

منبرسی و هفتم:نماز و حکومت

آیه: الَّذِینَ إِنْ مَکَّنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ أَقَامُوا الصَّلَاةَ وَآتَوُا الزَّکَاةَ وَأَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَنَهَوْا عَنِ الْمُنْکَرِ ۗ وَلِلَّهِ عَاقِبَةُ الْأُمُورِ (آنان که خدا را یاری می‌کنند) آنهایی هستند که اگر در روی زمین به آنان اقتدار و تمکین دهیم نماز به پا می‌دارند و زکات می‌دهند و امر به معروف و نهی از منکر می‌کنند و (از هیچ کس جز خدا نمی‌ترسند چون می‌دانند که) عاقبت کارها به دست خداست. آیه 41 سوره حج

حدیث: قالَ رَجُلٌ لِزَیْن الْعابِدینَ علیه السلام: ما سَبَبُ قَبُولِها؟ قالَ علیه السلام: وَلایَتُنا وَالْبَرائَةُ مِنْ اَعْدائِنا. مردى از امام زین العابدین علیه السلامسئوال کرد: ملاک پذیرش نماز چیست؟ امام علیه السلام در پاسخ فرمود: ولایت و دوستى ما [اهل بیت] و برائت از دشمنان ما.

سیمای نماز: نماز سبب رستگاری:وذکر اسم ربه فصلی آنان که نام پروردگار خود را بر زبان آوردند و نماز گزاردند سوره اعلی ، آیه 15

احکام نماز: چکنم تا حاجت روا شوم؟ دختری 24 ساله هستم. می خواستم بدونم برای سریع تر مستجاب شدن دعا و براوردن حاجت چه باید کرد؟ با توجه به اینکه من شبها سوره واقعه و روزها سوره یس می خوانم .نمازهایم را سروقت می خوانم .جمعه ها صدقه می دهم. خواهش میکنم جواب سوالم را پاسخ دهید.متشکرم.مرجع تقلید: حضرت آیت الله العظمی خامنه ای(مدظله)

جواب: سلام علیکم؛دخترم؛ برای رسیدن به قرب الهی و سعادت و موفقیّت در زندگی و برکت و رزق و روزی فراوان مادی خصوصاً معنوی و سلامتی و حاجت روا شدن؛ چند توصیه جدّی به شما دارم:

1) گناه نکنید.گناه، دل را ویران می‌کند، دلی که حرم و خانة خداست؛ گناه آن را نابود و قوای معنوی را تضعیف و ریشه‌های درخت ایمان را می‌سوزاند.امام باقر (علیه السّلام) می‌فرمایند: هیچ بنده مؤمنی نیست مگر این که در قلبش نقطه سفیدی است. پس هر گاه گناهی را مرتکب شود، نقطه سیاهی در قلبش نمودار می‌گردد و باعث تباهی دل می‌شود».امام صادق (علیه السّلام) می فرماید: همانا به درستی که انسان گناهی را که مرتکب می‌شود با آن گناه رزق و روزی از او دفع می‌گردد».رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) می فرماید: هر گاه بنده گناهی را مرتکب شود، به خاطر آن گناه از نماز شب محروم می‌شود.امام صادق (علیه السّلام) می‌فرمایند: «انّ ادنی ما اصنع بالعبد اذا آثر شهوته علی طاعتی ان احرمه لذیذ مناجاتی؛ هر بنده‌ای که خواهش نفس خود را بر طاعت من اختیار نمود کمترین کاری که دربارة او انجام دهم این است که او را از لذّت مناجاتم محروم می‌سازم.».رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) می فرماید: بدانید و هوشیار باشید همانا در قیامت بنده‌ را به خاطر یکی از گناهانش صدسال حبس می‌کنند در حالی که او به حورانی نگاه می‌کند که در بهشت برای او آماده شده‌اند و به نماز و نعمت مشغولند.

2) نمازها، «خصوصاً نماز صبح» را حتماً اول وقت بخوانید.حضرت عبدالعظیم حسنی از امام حسن عسکری(علیه السلام) روایت می کند که فرمودند: "خداوند متعال با حضرت موسی تکلم کرد، حضرت موسی فرمود:خدای من. کسی که نمازها را در وقتش به جای آورد چه پاداشی دارد؟ خداوند فرمود:حاجت و درخواستش را به او عطا می کنم و بهشتم را برایش مباح می گردانم.آقا رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلّم) کسی که نماز را سبک بشمارد خداوند او را به شش بلای در دنیا گرفتار میکند:

1.. خیر و برکت را از عمر او برمى دارد.

  1. خیر و برکت را از روزى اش برمى دارد.
  2. نشانه صالحان را از چهره او محو مى فرماید.
  3. در برابر اعمالى که انجام داده اجر و پاداش به او داده نمى شود.
  4. دعاى او به سوى آسمان بالا نمى رود و مستجاب نمى گردد.
  5. هیچ بهره اى در دعاى بندگان شایسته خدا نداشته و مشمول دعاى آنان نخواهد بود.

3) اول شبها صدقه بدهید و سوره «واقعه» بخوانید و هنگام خواب، پس از تسبیحات حضرت زهرا (سلام الله علیها) 70 مرتبه استغفار کنید و بگوئید: «استغفرالله ربّی و أتوب إلیه».هر کس سوره واقعه را هر شب بخواند هیچ تنگدستی و گرفتاری به او نمی رسد.رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلّم) فرموده اند: سوره واقعه را به زنانتان یاد دهید زیرا آن سوره بی نیاز کننده است.در خبر است: عبدالله بن مسعود صحابی بزرگوار رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلّم) بیمار شد. خلیفه وقت ، عثمان بن عفان، به دیدار او رفت و ناراحت و نگرانی در چهره او دید از او پرسید: چرا ناراحتی و آه و ناله می کنی؟ گفت: گناهکارم. پرسید: چه می خواهی؟ گفت: رحمت خداوند را، پرسید: آیا نیاز به پزشک داری؟ گفت: طبیب حقیقی مرا بیمار کرده است. پرسید: آیا می خواهی کمک مالی به تو بکنم؟ گفت: آن زمان که نیاز داشتم ندادی و اکنون نیازی ندارم. عثمان گفت: پول می دهم برای دخترانت باشد. ابن مسعود گفت: آنها نیازی ندارند. چون به ایشان گفته ام که همواره سوره واقعه را قرائت نمایند که هیچ گاه نیازمند نخواهند شد.پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلّم) فرمودند: اگر سوره واقعه را بنویسند و در خانه بگذارند موجب افزایش خیر و برکت می شود و هر کس به قرائت آن مداومت ورزد، فقر از او برطرف می شود و در آن افزایش حفظ و توفیقات و وسعت در مال وجود دارد.امام صادق (علیه السلام) فرموده است: هر کس در هر شب جمعه سوره واقعه را قرائت کند، خداوند او را دوست دارد و او را محبوب همه مردم می گرداند و هرگز در دنیا ناراحتی، فقر و تنگدستی و آفتی از آفات دنیا به او نخواهد رسیدو از همراهان و رفیقان امیرالمؤمنین (علیه السلام) خواهد بود.و این سوره ویژه امیرالمومنین علی علیه السلام است و هیچ کس در آن شرکت ندارد.امام صادق (علیه السلام) می فرماید: سوره واقعه دارای منافع و بهره های زیادی است که قابل شمارش نیست. از جمله فواید این سوره آن است که اگر برای مرده ای خوانده شود، خداوند او را می امرزد و اگر برای کسی که در حال احتضار و مرگ است بخواند، مرگ و خروج روحش به اذن خدا آسان می شود.به همراه داشتن نوشته سوره واقعه موجب آسانی زایمان می شود.

4) اول روزها صدقه بدهید و سوره «یس» بخوانید.پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله وسلم) به آقا أمیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمودند: یا علی! «یس» را بخوان که در آن ده اثر است، هر که آن را قرائت کند: 1) اگر گرسنه باشد سیرگردد؛ 2) اگر تشنه باشد، سیراب گردد؛ 3) اگر عریان باشد، پوشانیده گردد؛ 4) اگر عزب باشد، ازدواج کند؛ 5) اگر ترسان باشد، امنیت یابد؛ 6) اگر مریض باشد، عافیت یابد؛ 7) اگر زندانی باشد، نجات یابد؛ 8) اگر مسافر باشد، در سفرش یاری شود؛ 9) نزد میت خوانده نمی شود مگر اینکه خدا بر او آسان گیرد؛ 10) اگر گمشده داشته باشد، گمشده اش را پیدا کند.شخصی به امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) عرض کرد: بفرمایید وقتی چیزی یا کسی گم می شود چه باید بکنم؟ حضرت فرمودند: دو رکعت نماز بخوان و در هر دو رکعت بعد از حمد «یس» بخوان و بعد از آن بگو: یا هادی الضالّهِ رُدَّ عَلَیَّ ضالَّتی» ای هدایت کننده گمشدگان، گمشده ام را به من برگردان. آن شخص می گوید: من این کار را کردم و بعد از مدتی خداوند گمشده ام را به من برگرداند.از رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله وسلم) نقل شده است: هر کس سوره «یس» را نوشته و پس از شستن از آب آن بنوشد در درونش هزار گونه دوا و نیز هزار گونه نور و یقین و برکت و رحمت را وارد کرده است و هر گونه دردی را از او دور میکند.از حضرت سلمان فارسی (رحمة الله) روایت شده اگر کسی ده روز بعد از نماز صبح قبل از سخن گفتن با کسی، سوره «یس» را بخواند و این دعا را قبل از تلاوت سوره مزبور ده مرتبه بخواند بعد سوره را بخواند هر حاجتی را که بخواهد انجام شود انشاءالله؛ زیرا که اسم اعظم خداوندی در این دعا است ودعا است:«بسم الله الرحمن الرحیم، یا قدیم یا دائم یا حی و یا قیوم یا فرد و یا وتر یا واحد یا احد یا صمد یا من لم یلد و لم یولد و لم یکن له کفواً احد و صلی الله علی محمد و اله اجمعین برحمتک یا ارحم الراحمین.»

5) به بزرگترها «خصوصا پدر و مادر» احترام کنید و بکوشید آنها را از خودتون خوشنود کنید.قرآن در سوره اسرا آیه 23 می فرماید: و پروردگار تو مقرر کرد که جز او را مپرستید و به پدر و مادر احسان کنید! و در سوره لقمان آیه 15 می فرماید: اگر آنها به تو اصرار کنند که مشرک شوی اطاعتشان مکن، ولی در زندگی دنیا به نیکی با آنها معاشرت نما!امام صادق (علیه السلام) می فرماید: مردی نزد پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلّم) آمد و عرض کرد من جوان با نشاط و ورزیده ای هستم و جهاد را دوست دارم ولی مادری دارم که از این موضوع ناراحت می شود، پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: برگرد و با مادر خویش باش، قسم به آن خدایی که مرا به حق مبعوث ساخته است، یک شب مادر با تو مانوس گردد از یک سال جهاد در راه خدا بهتراست.در معارف اسلام احترام به پدر و مادر از مهمترین مسائل اخلاقی است و بی احترامی به پدر و مادر گناه بزرگی است که خداوند به راحتی از آن نمی گذرد و تا روز قیامت صبر نمی کند و فرزند خطاکار را سریع مجازات می نماید. پیامبر بزرگ ما در اهمیت این موضوع می فرماید: «کیفر سه گناه تا قیامت به تاخیر نمی افتد عاق پدر و مادر، ظلم و تجاوز به مردم و ناسپاسی در مقابل احسان و نیکی دیگران.».امام صادق (علیه السلام) می فرماید: «حسن سلوک و نیکی به والدین از حسن شناخت و معرفت عبد به خداوند تعالی است، زیرا هیچ عبادتی انسان را به سرعت نیکی به پدر و مادر به خشنودی خداوند تعالی نمی رساند آن هم احسانی که محض تحصیل رضای پروردگار باشد.».امام باقر (علیه السلام) می فرماید: «خوشا به حال کسی که به پدر و مادر خود نیکی کند، زیرا خداوند بر عمر او می افزاید»امام صادق(علیه السلام) می فرماید: «خداوند دعای سه کس را رد نخواهد کرد: دعای پدر در حق فرزند در هنگام نیکی به او، دعای پدر بر ضد فرزند(نفرین) هنگامی که مورد عاق او واقع شود و دعای مظلوم بر ظالم.»کمیل بن زیاد مى‏گوید : امیر المؤمنین (علیه السلام) همواره به نیکى بر پدر و مادر تشویق مى‏کرد و مى‏فرمود : «فرزندان من! برشما باد به نیکى بر پدر و مادر که در دعاى آنها هم بهبودى است و هم نابودى».به برکت این اعمال إنشاء الله مورد لطف خدای سبحان قرار بگیرید. یاحقّ.

اقسام نماز: نماز حاجت: طریقه خواندن نماز حاجت:از پیامبر گرامی اسلام(ص) روایت است که هر کس این نماز را در روز پنجشنبه بخواند و در آخر نماز در حالی که به سجده رفته است حاجت خود را از خداوند بخواهد، حاجتش حتی اگر جابجا شدن کوهها یا نزول باران هم باشد برآورده خواهد شد.در مقام و حکمت این نماز هر چقدر بگوییم کم گفته‌ایم و برای درک بهتر مقام این نماز در نزد خدواند متعال، به این روایت از پیامبر اکرم(ص) اکتفا می‌کنیم که فرموده‌اند: هر کس این نماز را بخواند و چیزی از خدا نخواهد، رواست که خداوند بر او غضب کند.و اما نکاتی که باید در خواندن این نماز جهت دستیابی به اجر واقعی به آن توجه کرد:

1- این نماز را با حضور قلب واقعی بخوانید.

2- نحوه‌ی خواندن این نماز را در طول هفته تمرین کنید تا بتوانید بدون هیچگونه اشکالی آن را بخوانید.

3- برنامه روز پنجشنبه خود را طوری تنظیم کنید که استراحت کافی داشته باشید و به هنگام خواندن این نماز هیچگونه احساس خستگی و کسالت در شما نباشد تا بتوانید نماز را کامل و بدون هیچ اشتباهی بخوانید.

4- در تعداد سوره‌ها دقت کنید و از خواندن بیشتر یا کمتر سوره ها جهت احتیاط خودداری کنید.

نحوه خواندن نماز:این نماز، از دو نماز 2 رکعتی، و اعمال بعد از نماز تشکیل شده است.نیت نماز: نماز حاجت روز پنجشنبه قربةً الی الله.بهتر است «بین دو نماز» و همچنین «بین نماز دوم و اعمال بعد از نماز» فاصله نیفتد و از سخن و عمل اضافی خودداری کنید.

نماز اول:در رکعت اول بعد از نیت، یکبار سوره‌ی حمد را بخوانید و 11 مرتبه سوره‌ی توحید(قل هو الله احد) و سپس همانند نمازهای معمولی به رکوع و سجود بروید.در رکعت دوم یکبار سوره‌ی حمد را بخوانید و 21 مرتبه سوره‌ی توحید و بعد از آن قنوت نمازهای معمولی را بخوانید و سپس به رکوع و سجود بروید و بعد از سجده دوم، تشهد و سلام بگویید و نماز اول را تمام کنید.

نماز دوم:در رکعت اول بعد از نیت، یکبار سوره‌ی حمد را بخوانید و "31 مرتبه سوره‌ی توحید" و سپس همانند نماز قبل به رکوع و سجود بروید.در رکعت دوم، یکبار سوره‌ی حمد را بخوانید و "41 مرتبه سوره‌ی توحید" را تلاوت کنید و سپس قنوت بخوانید و بعد از آن به رکوع و سجود بروید و بعد از سجده دوم، تشهد و سلام بخوانید و نماز را تمام کنید.

بعد از دو نماز:بعد از سلام نماز دوم، اعمال زیر را به جا آورید:در حالت نشسته" 51 مرتبه"سوره توحید را تلاوت کنید و بعد از آن " 51 صلوات" بفرستید و سپس به سجده رفته و در حالت سجده صد مرتبه"یا الله "بگویید و بعد از آن در همان حالت سجده، حاجت خود را خداوند متعال بخواهید.

سه چیز از خدا بخواهید:شما در سجده آخر هر چه دوست دارید می‌توانید از خدا بخواهید اما بهتر آنست که حاجات خود را به ترتیب زیر از خداوند طلب کنید و اطمینان قلبی داشته باشید که حاجات شما برآورده خواهد شد:

اول: تعجیل در ظهور آقا امام زمان (عج) از از خداوند طلب کنید(چرا که این نماز در بعدازظهر پنجشنبه خوانده می‌شود).

دوم: در حق دیگران و هر آنکه محتاج دعای شماست دعایی کنید(چرا که دعای افراد در حق یکدیگر زودتر مستجاب می‌شود).

سوم: هرآنچه برای خود می‌خواهید از خداوند طلب کنید ضمن اینکه یادتان باشد بهترین دعا؛ «عاقبت به خیر شدن» است.

تذکر دوستانه:یادمان باشد که این نماز، نمازی مستحبی است و همانطور که می‌دانید لازمه‌ی دستیابی به اجر واقعی مستحبّات، بجا آوردن واجبات است. همچنین لازمه‌ی دستیابی به اجر واقعی این نماز، خواندن نمازهای پنجگانه واجب است و باید حتماً بر خواندن نمازهای واجب خود پایبند باشیم.همچنین شرط استجابت دعا؛ تلاش خود انسان است تا إن‌شاءالله همه‌ی دعاها و حاجات ما مستجاب شود و حتی اگر حاجتی از ما مستجاب نشد، مطمئن باشیم که حکمتی در آن است که مصلحت ما را در پی دارد.

منبرسی و هشتم:نماز و فرزندان

آیه: رَبَّنَا إِنِّی أَسْکَنْتُ مِنْ ذُرِّیَّتِی بِوَادٍ غَیْرِ ذِی زَرْعٍ عِنْدَ بَیْتِکَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنَا لِیُقِیمُوا الصَّلَاةَ فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوِی إِلَیْهِمْ وَارْزُقْهُمْ مِنَ الثَّمَرَاتِ لَعَلَّهُمْ یَشْکُرُونَ پروردگارا، من برخی از ذرّیّه و فرزندان خود را به وادی بی‌کشت و زرعی نزد بیت‌الحرام تو مسکن دادم، پروردگارا، تا نماز را به پا دارند، پس تو دلهایی از مردمان را به سوی آنها مایل گردان و به انواع ثمرات آنها را روزی ده، باشد که شکر تو به جای آرند. آیه 37 سوره ابراهیم

حدیث: قالَ الْباقِرُ علیه السلام: اِنَّ الْعَبْدَ لَیُرْفَعُ لَهُ مِنْ صَلاتِهِ نِصْفُها وَثُلْثُها وَرُبْعُها وَخُمْسُها فَما یُرْفَعُ لَهُ اِلاّ ما اَقْبَلَ عَلَیْها بِقَلْبِهِ وَاِنَّما اُمِرُوا بِالنّوافِلِ لِیَتِمَّ لَهُمْ مانَقَصُوا مِنَ الْفَریضَةِ. امام باقر علیه السلام فرمود: نـمازى که بـنده بجا مى آورد، گاهى نصف و گاهى یک سوم و گاهى یک چـهارم و گاهى یک پنجـم آن بالا برده مى شـود، پـس بالا بـرده نمى شـود مگر آن نـمازى که با توجّـه قـلبى انجام گـیرد. مـردم مـأمور به انجـام نـمازهاى مستحب شـده اند تا نقص نـماز واجب آنها توسـط مسـتحبات جبران شـود.

سیمای نماز: نماز و یاد خدا:اننی انا الله لا اله الا انا فاعبدنی واقم الصلاه لذکریخدای  یکتا من هستم هیچ خدایی جز من نیست پس مرا بپرست و تا مرا یاد کنی نماز بگزار سوره طه ، آیه 14

احکام نماز: احکام و آداب بیست گانه زیارت حرم مطهر معصومین علیهم السلام:یکی از آداب زیارت، بوسیدن آستانه و درگاه حرم، است ولی سجده کردن جایز نیست مگر آنکه سجده شکر به جهت توفیق این زیارت باشد. از آنجا که امروزه برخی از دشمنان مکتب اهل بیت از این مسأله سوء استفاده کرده و علیه شیعیان تبلیغ می کنند، بهتر است زائران گرامی سجده شکر را نیز روبروی قبر و ضریح انجام ندهند.برای تشرف به حرم مطهر معصومین(علیهم السلام) و در حال زیارت قبور مطهر آنان، این کارها مستحب است:

1.غسل زیارت، که به همین نیت انجام شود و کیفیت آن با سایر غسل ها فرقی ندارد.

2.با طهارت و وضو بودن.

3.پوشیدن لباس های پاک و تمیز و بهتر است سفید باشد.

4.عطر زدن و خوشبو کردن خود. بجز برای زیارت حضرت امام حسین(علیه السلام ) که این عمل مستحب نیست.

5.با آرامش و وقار حرکت کردن و گام ها را کوتاه برداشتن.

6.مشغول بودن به ذکر، به خصوص ذکر «الله اکبر» و «الحمد لله» در حال رفتن به زیارت.

7.خواندن اذن دخول و اجازه گرفتن برای ورود به حرم.

8.بوسیدن آستانه و درگاه حرم، ولی سجده کردن جایز نیست مگر آنکه سجده شکر به جهت توفیق این زیارت باشد.از آنجا که امروزه برخی از دشمنان مکتب اهل بیت از این مسأله سوء استفاده کرده و علیه شیعیان تبلیغ می کنند، بهتر است زائران گرامی سجده شکر را نیز روبروی قبر و ضریح انجام ندهند.

9.وارد شدن به حرم با پای راست.

10.نزدیک قبر رفتن، به طوری که بتواند در کنار ضریح قرار گیرد و خود را به آن بچسباند، در صورتی که مزاحمتی برای زائران نداشته باشد و سبب اختلاط با نامحرم نباشد. یادآوری می شود، هر چند نزدیک ضریح رفتن اگر مزاحمتی برای دیگران نداشته باشد مطلوب است ولی زیارت حضرت صرفاً به دست مالیدن و بوسیدن ضریح نیست. بلکه اگر در حرم در گوشه خلوتی نیز زیارت نامه بخوانند به حضرت سلام بدهند از ثواب زیارت بهره مند خواهند بود و این فکر که اگر دست به ضریح نرسانند یا نبوسیدند زیارتشان کامل نیست تصور بی جایی است.

11.ایستادن در حال زیارت، اگر عذری ندارد و بتواند بایستد.

12.تکبیر گفتن پیش از زیارت، وقتی قبر مطهر را می بیند.

13.خواندن زیارت هایی که از معصومین(علیهم السلام) رسیده است مانند زیارت جامعه و امین الله.

14.آهسته زیارت خواندن و پرهیز از صدای بلند.

15.خواندن دو رکعت نماز زیارت، پس از زیارت و هدیه آن به صاحب مزار.

16.در زیارت معصومین(علیهم السلام) مستحب است پشت به قبله و رو به قبر زیارت بخواند.

17.خواندن دعا و قرآن و هدیه ثواب آن به صاحب مزار.

18.توبه از گناهان؛ زیرا آن اماکن مقدس محل پذیرش توبه است.

19.پرهیز از سخنان ناشایست و لغو و بیهوده و امور دنیایی در آن اماکن مقدس.

20.بیرون رفتن از حرم(به ویژه اطراف ضریح) پس از زیارت تا جا برای دیگران باشد و از زیارت ملول نشود و شوق زیارت همچنان در دلش زنده بماند.العروة الوثقی، ج1، فی الوضوءات المستحبه، ص194، الخامس و فی الاغسال المکانیه و الفعلیه، ص462؛ سراج الشیعه فی آداب الشریعه، ص241 و مفاتیح الجنان، آداب زیارت.

اقسام نماز: نماز هدیه به معصومین علیهم‏السلام: از معصومان علیهم السّلام روایت شده: عبد در روز جمعه هشت رکعت نماز بجا آورد و در پایان هر دو رکعت سلام بگوید: چهار رکعت آن را هدیه رسول خدا صلى اللّه علیه و آله و چهار رکعت دیگر را هدیه حضرت زهرا علیها السّلام نماید، و در روز شنبه چهار رکعت بخواند و هدیه امیر مؤمنان علیه السّلام کند، و همچنین هر روز چهار رکعت بجا آورد و هدیه امامى نماید به ترتیب آن حضرات، تا روز پنجشنبه که چهار رکعت بخواند و هدیه حضرت صادق علیه السّلام کند، باز در روز جمعه هشت رکعت بجا آورد، چهار رکعت هدیه به رسول خدا، و چهار رکعت هدیه به حضرت زهرا علیها السّلام نماید، و در روز شنبه چهار رکعت هدیه به موسى بن جعفر علیها السّلام، و همچنین هر روز چهار رکعت بخواند و هدیه امامى کند به ترتیب آن حضرات، تا روز پنجشنبه که چهار رکعت بجا آورد، و هدیه به امام عصر (عجّل اللّه تعالى فرجه) نماید، و بین هر دو رکعت از این نمازها این دعا را بخواند:اَللّهُمَّ اَنْتَ السَّلامُ وَ مِنْکَ السَّلامُ وَ اِلَیْکَ یَعُودُ السَّلامُ حَیِّنا رَبَّنا مِنْکَ بِالسَّلامِ اَللّهُمَّ اِنَّ هذِهِ الرَّکَعاتِ هَدِیَّةٌ مِنّا اِلى وَلِیِّکَ فُلان فَصَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ بَلِّغْهُ اِیّاها وَاَعْطِنى اَفْضَلَ اَمَلى وَ رَجآئى فیکَ وَ فى رَسُولِکَ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ فیهِخدایا توى سلام، و از توست سلام، و به سوى تو باز مى گردد سلام، از جانب خود پروردگارا به ما تحیت فرست به سلام.خدایا این رکعات هدیه ای است از ما به سوى ولىّ ات.پس بر محمّد و خاندانش درود فرست.و این هدیه را به او برسان، و به من عطا کن بهترین آرزو و امیدم را درباره خود و رسولت درودت بر او و خاندانش.پس هر دعایى را که مى خواهد بخواند و بجاى «فلان» نام آن امامى که نماز را براى او خوانده بگوید.

منبرسی و نهم:نمازومسجد

آیه: إِنَّمَا یَعْمُرُ مَسَاجِدَ اللَّهِ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الْآخِرِ وَأَقَامَ الصَّلَاةَ وَآتَى الزَّکَاةَ وَلَمْ یَخْشَ إِلَّا اللَّهَ ۖ فَعَسَىٰ أُولَٰئِکَ أَنْ یَکُونُوا مِنَ الْمُهْتَدِینَ منحصرا تعمیر مساجد خدا به دست کسانی است که به خدا و روز قیامت ایمان آورده و نماز به پا دارند و زکات مال خود بدهند و از غیر خدا نترسند، پس امید است که از هدایت‌یافتگان راه خدا باشند. آیه 18 سوره توبه

حدیث: قالَ اَبُوعَبْدِاللّهِ علیه السلام: مَنْ صَلّى بِاَذانٍ وَاِقامَةٍ صَلّى خَلْفَهُ صَفّانِ مِنَ الْمَلائِکَةِ، وَمَنْ صَلّى بِاِقامَةٍ بِغَیْرِ اَذانٍ صَلّى خَلْفَهُ صَفٌّ واحِدٌ مِنَ الْمَلائِکَةِ. قُلْتُ لَهُ: وَکَمْ مِقْدارُ کُلِ صَفٍّ؟ فَقالَ: اَقَلُّهُ مابَـیْنَ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ، وَاَکْثَرُهُ مابَـیْنَ السَّماءِ وَاْلاَرْضِ. امام صادق علیه السلام فرمود: کسى که با اذان و اقامه نماز بخواند دو صف از فرشتگان پشت سر او به نماز مى ایستند، و کسى که با اقامه و بى اذان نماز بخواند بک صف پشت سرش نماز مى گزارند. راوى سئوال کرد: مقدار هر صف چقدر است؟ امام فرمود: حداقلّ آن از مشرق تا مغرب و حداکثر آن بین زمین و آسمان است.

سیمای نماز: نماز، کارخانه انسان سازی: واذا مسه الخیر منوعا الا المصلین الذین هم علی صلاتهم دائمون والذین فی اموالهم حق معلوم و چون مالی به دستش افتد بخل می ورزد . مگر نماز گزارندگان  آنان که به نماز مداومت می ورزند ، و آنان که در اموالشان حقی است معین ، للسائل والمحروم برای گدا و محروم .سوره معارج ، آیه -21 25

احکام نماز: آداب کلی زیارت معصومین و امام زادگان علیهم السلام:زائر قبل از ورود به حرم باید غسل کند سپس لباس پاکیزه و نو بر تن کندعلامه مجلسى در بحارالانوار، از شهید ثانى(ره) نقل مى‎کند که وی در کتاب دروس درباره آداب زیارت می‎فرماید:

1- زائر قبل از ورود به حرم باید غسل کند سپس لباس پاکیزه و نو بر تن کرده، با خضوع و خشوع تمام، به حرم وارد شود.

2- ایستادن در حرم و اذن دخول گرفتن با دعاهاى رسیده از ائمه (علیهم‎السلام). اگر دلی شکسته پیدا کرد و اشکش جاری شد، نشان از اجازه ورود است؛ و بداند که آن حضرات او را پاسخ داده‎اند، وگرنه منتظر فرصتى باشد که دلی شکسته و حالى پیدا کند زیرا آنچه اهمیت دارد حضور قلب و شوق و محبت است تا رحمت خدا را بیابد.

3- زائر هنگام ورود با پاى راست داخل شود و هنگام خروج با پاى چپ خارج گردد.

4- زائر کنار ضریح بایستد و یا تکیه دهد و ببوسد.

5- زائر پیش روى امام، پشت به قبله در حال زیارت بایستد.

6- زائر پس از اتمام زیارت، گونه راست خود را بر ضریح بگذارد و با تضرع و زارى دعا کند؛ بعد گونه چپ خود را بر ضریح نهد و با الحاح و اصرار به حق آن امام از خداوند، برآورده شدن حاجت خود را بخواهد و امام را نزد خدا شفیع خود سازد و هر چه بتواند در دعا الحاح و اصرار نماید؛ سپس به طرف بالاى سر رود و رو به قبله بایستد و دعا کند.

7- از زیارت‎هاى سفارش شده، استفاده کند؛ مثل جامعه کبیره، امین الله .

8- پس از اتمام زیارت در بالای سر امام، دو رکعت نماز زیارت بخواند.

در حرم ائمه, از زیارت‎هاى سفارش شده، استفاده کند؛ مثل جامعه کبیره، امین الله :امام صادق(علیه‎السلام) فرمود: هر کس امام واجب الطاعة را پس از درگذشتن زیارت کند و در آنجا چهار رکعت نماز(دو تا دو رکعتی) بخواند؛ ثواب یک حج و عمره در نامه اعمالش ثبت مى‎شود.زائران امام هشتم(علیه‎السلام) باید توجه داشته باشند که خواندن نماز جعفر طیار در حرم مطهر بسیار با ارزش و با اهمیت است .علامه مجلسى در بحارالانوار مى‎نوسید که دیدم، شیخ حسین عبدالصمد، جملات زیادی را از قول شیخ ابوالطیب حسین بن احمد فقیه نوشته است :که هر کس به زیارت حضرت رضا(علیه‎السلام) یا امامان دیگر مشرف شود و در حرمش نماز جعفر طیار را بخواند در مقابل هر یک رکعت از آن نماز، ثواب هزار حج و عمره و آزاد کردن هزار بنده و ... در نامه اعمالش نوشته مى‎شود، و در مقابل هر گامى که برداشته ثواب صد حج و صد عمره و آزادى صد بنده در راه خدا و صد حسنه و محو صد گناه به او داده مى‎شود.

9- زائر بعد از نماز، براى دین و دنیا و یا هر حاجتی دارد، دعا کند، زیرا در چنین زمان و مکانى به اجابت نزدیکتر است .

10- تلاوت کردن قرآن در مقابل ضریح و هدیه کردن آن به امام(علیه‎السلام) که البته این ثواب تلاوت به خود زائر مى‎رسد.

11- حضور قلب در مقابل امام و حالت توبه از گناه و استغفار کردن. و نیز تاثیر یافتن از زیارت و نمایان شدن در گفتار و رفتار خود را بعد از فراغت از زیارت .

12- احترام به خادمان حرم . البته خادمان حرم شریف هم باید وارسته و شایسته و اهل خیر و صلاح و متدین باشند و رفتار ناملایم زائران را تحمل کرده و با آنان درشتى نکنند و غریبان را راهنمایى و مشکلات آنان را حل نمایند.

13- زائر در زیارت آخر، وداع نماید و از زیارت‎هاى ماثور استفاده و از خدا زیارت مجدد درخواست کند.

14- زائر، بعد از زیارت، در خود احساس تغییر معنوى بکند؛ زیرا اگر زیارت، قبول شود، موجب از بین رفتن گناه مى‎شود.

15- رفتار و رفت و آمد زائران، باید به گونه‎اى باشد که به زیارت آن لطمه‎اى نزند و لیاقت مقام زائرِ امام را داشته باشند، مثلا، خانمى بدحجاب نباشد که از شان و مقام انسانى خود بکاهد.

اقسام نماز: نماز زیارت معصومین علیهم‏السلام: نماز زیارت حضرت رسول ـ صلّی الله علیه و آله:از راه دور-چهار رکعت نماز زیارت بخوان به دو سلام، با هر سوره که می خواهی. چون فارغ شدی تسبیح فاطمه زهرا ـ سلام الله علیها ـ بگو، بعد از خواندن زیارت.[ مفاتیح الجنان، ص 643.]

نماز زیارت ائمه بقیع ـ علیهم السّلام ـشیخ طوسی در تهذیب فرمود: بعد از آن هشت رکعت نماز زیارت بخوان، یعنی از برای هر امامی دو رکعت.[ مفاتیح الجنان، ص 655.]

نماز زیارت امیر المؤمنین ـ علیه السّلام ـشش رکعت نماز بجا آور، دو رکعت برای امیر المؤمنین ـ علیه السّلام ـ در رکعت اول بعد از سوره حمد، سوره الرحمن بخوان و در رکعت دوم،سوره یس و بعد از نماز تسبیح حضرت فاطمه زهرا ـ سلام الله علیها ـ بخوان و طلب آمرزش از خدا بکن و از برای خود دعا کن. و چهار رکعت دیگر هدیه حضرت آدم و نوح بخوان، پس سجده شکر به جا آور.[ مفاتیح الجنان، ص 655]

نماز بعد از زیارت عاشورا:بعد از زیارت عاشورا دو رکعت نماز بخوان.

منبرچهلم:نماز و خدا

آیه: قُلْ إِنَّ صَلَاتِی وَنُسُکِی وَمَحْیَایَ وَمَمَاتِی لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ بگو: همانا نماز و طاعت و تمام اعمال من و حیات و ممات من همه برای خداست که پروردگار جهانیان است. آیه 162 سوره انعام

حدیث: قالَ اَبوعَبْدِاللّهِ علیه السلام: اِنَّ اللّهَ فَرَضَ عَلَیْکُمُ الصَّلَواتِ الْخَمْسِ فِى اَفْضَلِ السّاعاتِ، فَعَلَیْکُمْ بِالدُّعاءِ فى اَدْبارِ الصَّلَواتِ. امام صادق علیه السلام فرمود: خداوند نمازهاى پنجگانه را در بهترین ساعتها بر شما واجب کرد. بنابراین پس از نمازها (که در بهترین وقتها انجام مى گیرد) دعا کنید

سیمای نماز: نمازهای پنج گانه روزانه:فاصبر علی ما یقولون وسبح بحمد ربک قبل طلوع الشمس وقبل غروبها ومن آناء اللیل فسبح واطراف النهار لعلک ترضی بر آنچه می  گویند شکیبا باش و پروردگارت را پیش از طلوع خورشید و پیش از غروب آن به پاکی بستای و در ساعات شب و اول و آخر روز تسبیح گوی شاید خشنود گردی سوره طه ، آیه 130

احکام نماز: احکام اموات‏:س 226: آیا در غسل و کفن و دفن اموات، مماثلت و همجنس بودن شرط است یا هر یک از زن و مرد می‏تواند امور میت دیگر را انجام دهد؟ج: همجنس بودن با میّت فقط در غسل دادن او شرط است و در صورتى که غسل دادن میّت به وسیله همجنس او امکان دارد، غسل دادن به وسیله غیر همجنس صحیح نیست و غسل میّت باطل است. ولى در تکفین و تدفین همجنس بودن شرط نیست.

س 227: امروزه در روستاها متعارف است که اموات را در منزل مسکونی غسل می‏دهند. گاهی میّت وصی نداشته و چند فرزند صغیر دارد. نظر مبارک راجع به این موارد چیست؟ج: تصرّفات مورد نیاز براى تجهیز میّت از قبیل غسل و کفن و دفن، به مقدار متعارف، متوقف بر اذن ولى صغیر نیست و اشکال از جهت وجود فرزندان صغیر ایجاد نمى‏شود.

س 228: شخصی بر اثر تصادف یا سقوط از ارتفاع فوت کرده است و جسد او خونریزی دارد، آیا باید منتظر ماند تا خون، خود به خود یا با وسائل پزشکی بند بیاید یا این که با وجود خونریزی جایز است اقدام به دفن او نمایند؟ج: تطهیر بدن میّت قبل از غسل در صورت امکان واجب است، و اگر انتظار براى توقف خونریزى یا منع آن ممکن باشد، واجب است.

س 229: استخوان مرده‏ای که حدود چهل یا پنجاه سال از دفن آن می‏گذرد و مقبره او از بین رفته و تبدیل به میدان عمومی گردیده است، در اثر کندن نهری در آن میدان ظاهر شده است. آیا لمس کردن استخوان‏ها برای دیدن آنها اشکال دارد؟ آیا استخوان‏ها نجس هستند؟ج: استخوان میّت مسلمانى که غسل داده شده است، نجس نیست؛ ولى دفن مجدّد آن زیر خاک واجب است.

س 230: آیا برای انسان جایز است که پدر یا مادر و یا یکی از بستگان خود را در کفنی که برای خودش خریده است، کفن کند؟ج: اشکال ندارد.

س 231: یک تیم پزشکی برای انجام آزمایشها و تحقیقات پزشکی احتیاج دارند که قلب و بعضی از اعضای مرده را از جسد او جدا سازند و بعد از گذشت یک روز از انجام آزمایشها و مطالعات، اقدام به دفن آن کنند. امیدواریم لطف نموده به سؤالات زیر پاسخ فرمایید:

  1. آیا با توجه به این که امواتی که این آزمایشها بر روی آنها اعمال می‏شود از مسلمانان هستند، اقدام به این کار برای ما جایز است؟
  2. آیا دفن قلب و بعضی از اعضای جسد جدای از بدن میّت جایز است؟
  3. آیا با توجه به این که دفن جداگانه قلب و بعضی از اعضا مشکلات فراوانی برای ما ایجاد می‏کند، دفن آن اعضاء با بدن میّت دیگر جایز است یا خیر؟

ج: در صورتى که نجات نفس محترمه یا دستیابى به تجارب علوم پزشکى که جامعه به آن محتاج است، و یا شناسایى نوعى بیمارى که حیات مردم را تهدید مى‏کند، متوقف بر تشریح باشد، تشریح جسد میّت جایز است، لکن لازم است تا آنجا که استفاده از جسد غیر مسلمان امکان دارد، از جسد مسلم استفاده نشود. حکم شرعى اعضایى که از جسد مسلمان جدا شده‏اند، این است که با بدن دفن شوند، و اگر امکان نداشت، دفن جداگانه آنها اشکال ندارد.

س 232: اگر شخصی برای خودش کفنی بخرد و همیشه در وقت نمازهای واجب یا مستحب یا هنگام قرائت قرآن کریم، آن را پهن نموده و روی آن نماز و قرآن بخواند و هنگام مرگ از آن به عنوان کفن استفاده کند. آیا این عمل جایز است؟ آیا از نظر اسلام صحیح است که انسان کفنی را برای خود بخرد و بر آن آیات قرآنی بنویسد و از آن فقط هنگام تکفین استفاده نماید؟ج: موارد مذکور اشکال ندارد.

س 233: اخیراً جنازه زنی در یک قبر قدیمی که تاریخ آن به حدود هفتصد سال پیش بر می‏گردد، کشف شده است. این جنازه مشتمل بر اسکلت استخوانی عظیم کامل و سالمی است که بر جمجمه آن مقداری مو وجود دارد. به استناد گفته‏های باستان شناسانی که آن را کشف کرده‏اند، جنازه متعلّق به یک زن مسلمان است. آیا جایز است این اسکلت استخوانی بزرگ و مشخص را از طرف موزه علوم طبیعی (بعد از بازسازی شکل قبر و قراردادن جنازه در آن) در معرض بازدید قرار داد تا موجب عبرت بازدید کنندگان از موزه علوم طبیعی گردد و یا با نوشتن آیات و احادیث مناسب باعث تذکر و موعظه دیدار کنندگان شود؟ج: اگر ثابت شود که اسکلتِ استخوانى، متعلّق به بدن میّت مسلمان است، دفن فورى آن واجب است.

س 234: گورستانی در روستایی وجود دارد که ملک خاص کسی نیست و وقف هم نشده است، آیا جایز است اهالی این روستا از دفن اموات شهر یا روستاهای دیگر یا میتی که وصیت کرده در آن قبرستان دفن شود، جلوگیری کنند؟ج: اگر قبرستان عمومى مزبور ملک خاص کسى یا وقف خاص اهالى آن روستا نباشد، نمى‏توانند از دفن اموات دیگران در آن قبرستان جلوگیرى کنند و اگر شخصى وصیت کرده است در آن دفن شود، واجب است طبق وصیت عمل شود.

س 235: روایاتی وجود دارد دال بر این که پاشیدن آب بر قبور مستحب است، مانند روایاتی که در کتاب «لآلی الاخبار» ذکر شده است، آیا این استحباب مخصوص روز دفن میّت است یا اطلاق دارد، چنانچه نظر مؤلف «لآلی الاَخبار» چنین است؟ نظر جنابعالی در این‌باره چیست؟ج: پاشیدن آب بر قبر در روز دفن مستحب است و بعد از آن نیز به قصد رجاء اشکال ندارد.

س 236: چرا میّت را شب دفن نمی‏کنند؟ آیا دفن میّت در شب حرام است؟ج: دفن میّت در شب اشکال ندارد.

س 237: شخصی بر اثر تصادف ماشین فوت کرده است، پس از غسل و کفن او را به قبرستان آوردند، ولی هنگام دفن متوجه شدند که تابوت و کفن آغشته به خونی است که از او جریان دارد، آیا عوض کردن کفن او در این حالت واجب است؟ج: اگر شستن آن قسمت از کفن که به خون آغشته شده است یا بریدن و یا عوض کردن آن امکان داشته باشد، آن کار واجب است، ولى اگر امکان ندارد، دفن میّت به همان صورت جایز است.

س 238: اگر سه ماه از دفن آن میّت با کفن آغشته به خون بگذرد، آیا نبش قبر در این حالت جایز است؟ج: نبش قبر در فرض سؤال جایز نیست.

س 239: از حضرتعالی تقاضا می‏کنیم به سه سؤال زیر پاسخ فرمایید.

  1. اگر زن حامله‏ای هنگام وضع حمل از دنیا برود، جنین موجود در رحم زن در موارد زیر چه حکمی دارد:

الف: اگر روح به تازگی در او دمیده شده باشد (سه ماه یا بیشتر)، با توجه به این که احتمال مرگ جنین در صورت خارج کردن آن از رحم مادر بسیار زیاد است؟

ب: اگر عمر جنین هفت ماه یا بیشتر باشد؟

ج: اگر جنین در رحم مادر مرده باشد؟

  1. اگر زن حامله هنگام وضع حمل بمیرد، آیا بررسی کامل مرگ و زندگی جنین بر دیگران واجب است؟
  2. اگر زن حامله هنگام وضع حمل فوت کند و بچه در شکم او زنده بماند و شخصی بر خلاف متعارف با وجود زنده بودن جنین دستور دفن مادر با جنین را بدهد، نظر شما در این‌باره چیست؟ج: اگر جنین با مرگ مادرش فوت کند، و یا فوت مادر پیش از دمیده شدن روح در جنین باشد، خارج کردن آن از شکم مادر واجب نیست، بلکه جایز هم نیست. ولى اگر روح در او دمیده شده و در شکم مادرش که از دنیا رفته است، زنده باشد و احتمال زنده ماندنش تا زمان خارج کردن او از رحم مادر وجود داشته باشد، واجب است که سریعاً او را از شکم مادر خارج کنند، و تا وقتى که موت جنین در رحم احراز نشده است، دفن مادر همراه با جنین جایز نیست و اگر جنین زنده همراه مادرش دفن شد و حتى بعد از دفن هم احتمال زنده بودنش وجود داشته باشد، واجب است اقدام به نبش قبر و خارج کردن جنین زنده از شکم مادر نمایند. همچنین اگر حفظ حیات جنین در شکم مادرش متوقف بر دفن نکردن مادر باشد، ظاهر این است که تأخیر دفن مادر واجب است تا جان جنین حفظ شود، و اگر کسى بگوید دفن زن حامله با جنین زنده‏اى که در رحم او وجود دارد جایز است و دیگران به گمان صحّت‏ نظر او اقدام به دفن نمایند و این کار منجر به مرگ بچه در داخل قبر شود، پرداختن دیه بر کسى که مباشر دفن بوده، واجب است، مگر این که مرگ جنین مستند به گفته آن شخص باشد که در این صورت دیه بر او واجب است.

س 240: شهرداری برای استفاده بهینه از زمین، دستور داده است قبرها به‌صورت دو طبقه ساخته شود. تمنّا می‏کنیم حکم شرعی آن را بیان فرمایید.ج: جایز است که قبور مسلمانان در چندین طبقه ساخته شود، به شرطى که این کار سبب نبش قبر و هتک حرمت مسلمان نشود.

س 241: کودکی در چاه سقوط کرده و مرده است. آب موجود در چاه مانع خارج کردن بدن او است، حکم آن چیست؟ج: جسد کودک در همان چاه به حال خود رها مى‏شود و چاه قبر او خواهد بود و اگر چاه ملک شخصى کسى نباشد و یا مالک آن به مسدود کردن آن راضى باشد، تعطیل کردن چاه و بستن آن واجب است.

س 242: در منطقه ما مرسوم است که مراسم سینه‏زنی و زنجیرزنی به‌صورت سنتی آن فقط در عزاداری ائمه اطهار(علیهم‌السلام) و شهدا و بزرگان دینی برگزار می‏شود. آیا برپایی این مراسم به خاطر در گذشت افرادی از نیروهای بسیج و یا از کسانی که به نحوی به حکومت اسلامی و این ملت مسلمان خدمات کرده‏اند، جایز است؟

ج: این عمل اشکال ندارد.

س 243: با توجه به اینکه رفتن به قبرستان در شب مکروه است، اگر کسی با این اعتقاد که شبانه به قبرستان رفتن عامل مؤثری در تربیت اسلامی است، شبانه به قبرستان برود، چه حکمی دارد؟ج: اشکال ندارد.

س 244: آیا شرکت در تشیع جنازه و حمل آن برای زنان جایز است؟ج: اشکال ندارد.

س 245: در میان بعضی از عشایر معمول است که هنگام مرگ بعضی از اشخاص، با قرض، اقدام به خرید تعداد زیادی گوسفند می‏کنند تا همه کسانی را که در مراسم عزاداری شرکت می‏نمایند، اطعام کنند. این کار باعث ضرر فراوانی به آنها می‏شود، آیا تحمل این ضررها برای حفظ عادات و رسوم جایز است؟

ج: اگر اطعام از اموال ورثه بزرگسال و با رضایت آنها باشد، جایز است. ولى اگر این کار موجب بروز مشکلات و ضررهاى مالى مى‏شود از آن اجتناب شود و اگر انفاق از اموال میّت صورت بگیرد، بستگى به نحوه وصیت او دارد و به‌طور کلّى در این گونه امور باید از اسراف و زیاده روى که موجب تضییع نعم الهى مى‏شود پرهیز گردد.

س 246: اگر در زمان حاضر، شخصی در منطقه‏ای بر اثر انفجار مین کشته شود، آیا احکام شهید را دارد؟

ج: سقوطِ تکلیف غسل و کفن شهید از احکام اختصاصى شهیدى است که در میدان جنگ کشته شود.

س 247: برادران سپاه پاسداران انقلاب اسلامی که در محورهای شهرهای مرزی رفت و آمد می‏کنند، گاهی با کمین‏هایی که از طرف بعضی از عناصر ضد انقلاب اسلامی گذاشته می‏شود، مواجه می‏شوند که گاهی منجر به شهادت آنان می‏گردد. آیا غسل یا تیمم این شهدای عزیز واجب است یا این که آنجا میدان جنگ محسوب می‏شود؟ج: اگر آن محورها و منطقه مزبور میدان جنگ بین گروه حق و گروه باطل و یاغى باشد، افرادى که از گروه حق در آنجا به شهادت مى‏رسند، حکم شهید را دارند.

س 248: آیا کسی که واجد شرایط امامت در نماز جماعت نیست، جایز است امامت نماز میّت بر جنازه یکی از مؤمنین را عهده‏دار شود؟ج: بعید نیست که شرایط معتبر در جماعت و امامت جماعت در سایر نمازها در نماز میّت شرط نباشد، هرچند احوط این است که آن شرایط در نماز میّت هم رعایت شود.

س 249: اگر مؤمنی در جایی از جهان در راه اجرای احکام اسلامی یا در تظاهرات و یا در راه اجرای فقه جعفری کشته شود، آیا شهید محسوب می‏شود؟ج: چنین شهیدى اجر و ثواب شهید را دارد، ولى احکام تجهیز شهید اختصاص به کسى دارد که در میدان جنگ، هنگام درگیرى و در معرکه نبرد به شهادت رسیده باشد.

س 250: اگر مسلمانی بر اساس قانون و تأیید قوه قضائیه به جرم حمل مواد مخدر به اعدام محکوم شود و حکم اعدام درباره او اجرا گردد:

  1. آیا نماز میّت بر او خوانده می‏شود؟
  2. شرکت در مجلس عزا و قرائت قرآن کریم و مصیبت خوانی برای اهل بیت(علیهم‏السلام) که برای او برگزار می‏شود، چه حکمی دارد؟ج: مسلمانى که حکم اعدام درباره او اجرا گردیده است، حکم سایر مسلمانان را دارد و همه احکام و آداب اسلامى میّت در مورد او هم جارى است.

س 251: آیا مسّ کردن استخوانی که همراه با گوشت است و از بدن انسان زنده جدا شده، موجب غسل مسّ میّت می‏شود؟ج: دست زدن به عضوى که از بدن شخص زنده جدا شده است، غسل ندارد.

س 252: آیا دست زدن به عضوی که از بدن انسان، مرده، جدا شده، غسل مسّ میت واجب می‏شود؟ج: دست زدن به عضوى که از بدن مرده جدا شده، پس از سرد شدن و پیش از غسل دادن، در حکم دست زدن به بدن مرده است.

س 253: آیا شخص مسلمان را باید هنگام احتضار رو به قبله خواباند؟ج: شایسته است که شخص مسلمان را در حال احتضار به پشت و به سمت قبله بخوابانند، به‌طورى که کف پاى او به جانب قبله باشد. بسیارى از فقهاء این عمل را برخود محتضر در صورتى که قادر باشد و بر دیگران، واجب دانسته‏اند و احتیاط در انجام آن ترک نشود.

س 254: اگر هنگام کشیدن دندان مقداری از بافت‏های لثه هم همراه آن کنده شود، آیا دست زدن به آنها موجب غسل مسّ میّت می‏شود؟ج: مس آن موجب غسل مس میت نمى‏شود.

س 255: آیا بر شهید مسلمانی که با لباسش دفن شده است، احکام مسّ میّت مترتب ‏است؟ج: با مسّ شهیدى که تغسیل و تکفین در حق او ساقط است، غسل مسّ میّت واجب نمى‏شود.

س 256: اینجانب دانشجوی رشته پزشکی هستم. گاهی هنگام تشریح مجبور به مسّ جسد کسانیکه از دنیا رفته‏اند می‏شویم و نمی‏دانیم که آن اموات مسلمان هستند یا خیر، و غسل داده شده‏اند، یا خیر؟ ولی مسئولین می‏گویند که این اجساد غسل داده شده‏اند. با توجه به این مطالب امیدواریم وظیفه ما نسبت به نماز و غیر آن را بعد از مسّ آن اجساد بیان فرمایید، و اینکه آیا بر اساس آنچه ذکر شد، غسل بر ما واجب می‏شود یا خیر؟ج: اگر غسل دادن میّت، احراز نشود و شما در آن شک داشته باشید، با مسّ جسد یا اجزاء آن، غسل مسّ میّت بر شما واجب مى‏شود، و نماز بدون غسل مسّ میّت صحیح نیست. ولى اگر اصل غسل میّت احراز شود با مسّ جسد یا بعضى از اجزاى آن، غسل مسّ میّت واجب نمى‏شود، حتى اگر در صحّت‏ غسل آن میّت شک داشته باشید.

س 257: شهیدی که نام و نشانی او معلوم نیست، با تعدادی از اطفال در یک قبر دفن شده است. بعد از مدتی شواهدی به دست آمد حاکی از این که آن شهید اهل شهری که در آن دفن شده، نیست. آیا نبش قبر او جهت حمل جسد شهید به شهر خودش جایز است؟ج: اگر بر اساس موازین و احکام شرعى دفن گردیده، نبش قبر وى جایز نیست.

س 258: اگر آگاهی از داخل قبر و تصویر برداری تلویزیونی از آنچه در آن است، بدون کندن و خاکبرداری، ممکن باشد، آیا بر این عمل نبش قبر صدق می‏کند یا خیر؟ج: بر تصویربردارى از بدن میتى که در قبر دفن شده است بدون کندن و نبش قبر و آشکار شدن جنازه، عنوان نبش قبر صدق نمى‏کند.

س 259: شهرداری قصد دارد مقبره‏های اطراف قبرستان را برای توسعه کوچه‏ها، خراب نماید آیا این عمل جایز است؟ ثانیاً: آیا خارج کردن استخوان‏های آن اموات و دفن آنها در مکانی دیگر جایز است؟ج: تخریب قبور مومنین و نبش آنها جایز نیست، حتى اگر براى تعریض کوچه‏ها باشد، و در صورت وقوع نبش قبر و آشکار شدن بدن میّت مسلمان یا استخوان‏هاى آن که هنوز پوسیده نشده‏اند، واجب است دوباره دفن شوند.

س 260: اگر شخصی بدون رعایت موازین شرعی اقدام به خراب کردن قبرستان مسلمانان کند، مسلمانهای دیگر در برابر او چه مسئولیتی دارند؟ج: وظیفه دیگران در این‌باره نهى از منکر با رعایت شرایط و مراتب آن است، و اگر در اثر تخریب قبور استخوان بدن میت مسلمان ظاهر شود واجب است آن را مجدّداً دفن نمایند.

س 261: پدرم در حدود 36 سال است که در قبرستان دفن شده است. اکنون به فکر افتاده‏ام که با کسب اجازه از اداره اوقاف از آن قبر برای خودم استفاده کنم. آیا با توجه به وقفی بودن قبرستان، اجازه گرفتن از برادرانم در این‌باره لازم است؟ج: اجازه گرفتن از سایر ورثه میّت نسبت به قبرى که زمین آن وقف عام براى دفن اموات شده، شرط نیست. ولى قبل از تبدیل استخوان‏هاى میّت به خاک، نبش قبر براى دفن میّت دیگرى در آن جایز نیست.

س 262: آیا راهی برای خراب کردن قبرستان مسلمان‏ها و تبدیل آن به مراکز دیگر وجود دارد، توضیح دهید؟ج: تغییر و تبدیل قبرستان مسلمانان که براى دفن اموات مسلمین وقف شده، جایز نیست.

س 263: آیا نبش قبر و تبدیل قبرستانی که برای دفن اموات وقف گردیده، بعد از اخذ اجازه از مرجع تقلید جایز است؟ج: در مواردى که نبش قبر و تبدیلِ قبرستانِ وقف شده براى دفن اموات جایز نیست، اجازه مرجع تقلید اثرى ندارد. و اگر از موارد استثناء باشد اشکال ندارد.

س 264: مردی در حدود بیست سال پیش فوت نموده، چندی پیش هم زنی در همان روستا از دنیا رفت، اشتباهاً قبر آن مرد را حفر و زن رادر آن دفن کردند، با توجه به این که در داخل قبر هیچ اثری از جسد مرد مزبور وجود ندارد، وظیفه فعلی ما چیست؟ج: در حال حاضر، با توجه به فرض سؤال، دیگران هیچ تکلیفى ندارند و مجرد دفن میّت در قبر میّت دیگر موجب جواز نبش قبر براى انتقال جسد به قبر دیگر نمى‏شود.

س 265: در وسط خیابانی، چهار قبر وجود دارد که مانع ادامه جاده سازی هستند، از طرفی هم نبش قبر اشکال شرعی دارد. امیدواریم برای این که شهرداری مرتکب عمل خلاف شرعی نشود، وظیفه ما را بیان فرمایید.ج: اگر احداث جاده متوقف بر حفر قبر و نبش آن نباشد و عبور جاده از روى قبرها امکان دارد، یا احداث جاده با وجود قبرها ضرورى و طبق قانون لازم باشد، احداث آن اشکال ندارد.

س: لمس اعضایى که از میّت یا از بدن شخص زنده جدا شده چه حکمى دارد؟ج) دست زدن به عضوى که از بدن مرده جدا شده در حکم دست زدن به بدن مرده است ولى دست زدن به عضوى که از بدن شخص زنده جدا شده است غسل ندارد

س: اگر در زمان حاضر، شخصى در غیر از میدان جنگ بر اثر انفجار بمب یا مین‌هاى باقى از جنگ یا با سلاح سرد به دست اشرار کشته شود، آیا در غسل و کفن حکم شهید را دارد؟ج) حکم شهید معرکه را ندارد و غسل و تکفین وى واجب است

س. در غسل میت اگر مماثل نبود مثلاً زن فوت کرده و زن دیگری پیدا نمی‌شود و مرد محرمی هم وجود نداشته باشد و شوهر هم نیست اما مرد نامحرم موجود است، تکلیف چیست؟ آیا از روی لباس نامحرم می‌تواند غسل بدهد؟ آیا غسل ساقط می‌شود یا وظیفه تبدیل به تیمم می‌شود؟ج. غسل ساقط می شود.

س. اگر میت شیعه را بر اساس فقه اهل سنت غسل و کفن کنند کفایت می‌کند؟ج. اگر تمامی شرایط شرعی فقه شیعه مراعات شود و تقّیه در میان نباشد، فی نفسه مانع ندارد.

س. دو قلوهایی که برعکس به هم چسپیده‌اند را بعد از فوت چگونه دفن کنند؟ج. حکم به تخییر می‌شود.

خارج کردن پلاتین از بدن میت

س. اگر در بدن میتی (پلاتین) وجود داشته باشد، آیا جایز است که با شکافتن بدن او آن را خارج سازند؟ (به سبب توریث)ج. اگر هتک میت باشد، جایز نیست.

س. در صورتی که میت از ناخن مصنوعی استفاده کرده باشد و امکان کندن آن مقدور نیست تکلیف غسل چیست؟ج. اگر قابل برداشتن نیست غسل داده شود و بعد از غسل احتیاطاً تیمم هم داده شود.

س:‌ فرد محتضرى را که سنداژ شده است، باید رو به قبله قرار داد یا خیر؟ج) طبق نظر مقام معظم رهبرى (دام ظله) رو به قبله کردن محتضر واجب نیست، اگر چه موافق احتیاط است.

س: با توجه به اینکه آناتومى از دروس رسمى دانشگاهى در رشته پزشکى مى‌باشد به نظر حضرتعالى لمس کردن استخوانهایى که مربوط به مرده‌ها مى‌باشد جهت آموزش موجب وجوب غسل میت مى‌شود یا خیر؟ج) اگر مربوط به مسلمانى باشد که او را غسل میّت داده باشند، غسل مس میّت لازم نیست و در غیر این صورت واجب است.

س: دست زدن به بدن بیمار یا مجروحى که به خاطر سرما، بدنش سرد گردیده است و ناگهان مى‌میرد و سردى آن مربوط به قبض روح نمى‌باشد، چه حکمى دارد؟ج)‏ در فرض مرقوم، مس آن پس از مرگ غسل دارد.

س: شخصى در آب خفه شده و مدتى در آب مانده و بدنش متورم شده است در رابطه با غسل او چه باید کرد؟ج) اگر با غسل دادن، اعضاى میّت متفرق و پراکنده نمى‌شوند، غسل دهند و اگر متفرق مى‌شود، تیمم دهند.

س: در اثر حادثه رانندگى، سر و سینه و شکم شخصى بکلى از بین رفته است او را چگونه باید غسل داد؟ج) در فرض سؤال هر قسمتى که استخوان در آن باشد، آن را غسل دهند و در پارچه‌اى بپیچند و دفن کنند.

س: جنینى که بیش از چهار ماه داشته را به ناچار قطعه قطعه کرده و از رحم خارج کرده‌اند آیا لازم است آن قطعات غسل داده شود؟ج) اگر استخوان نداشته باشد بنابر احتیاط به همان صورت در پارچه‌اى بپیچید و دفن کنید.

س: جسدى در اثر حادثه مجروح شده و با چسب و گچ نمى‌توان جلوى خون را گرفت آیا صحیح است در چنین مواردى جسد را در کیسه پلاستیکى بگذاریم و از روى پلاستیک، لنگ و و پیراهن را بپوشانیم؟ چون بدون پلاستیک، کفن به خون آلوده مى‌شود؟ج) اشکال ندارد.

س: آیا میّت را مى‌توان غسل ارتماسى‌ داد؟ج) بنابر احتیاط واجب کفایت نمى‌کند.

س: در فرض فقدان آب براى غسل دادن میّت، آیا مى‌توان او را تیمم دارد؟ اگر مى‌شود چگونگى تیمم دادن میّت را بفرمایید.ج) اگر آب براى غسل دادن میت نباشد باید او را سه تیمم بدل از سه غسل با مراعات ترتیب بدهند، و بنابر احتیاط یک تیمم دیگر بدل از هر سه غسل بدهند اگر چه بنابر اقوىٰ این احتیاط لازم نیست.احتیاط ترک نشود، به اینکه تیمم هم با دست فرد زنده و هم در صورت امکان با دست خود میّت باشد، گرچه بعید نیست در صورت امکان فقط به دست میّت اکتفا بتوان کرد. و کیفیت تیمم بدین ترتیب است؛ ابتدا باید نیت نماید و سپس کف هر دو دست را بر چیزى که تیمم بر آن صحیح است بزند و آن را به تمام پیشانى و دو طرف آن از جایى که موى سر مى‏روید تا ابروها و بالاى بینى بکشد، و سپس کف دست چپ را بر تمام پشت دست راست و کف دست راست را بر تمام دست چپ، بکشد و احتیاط واجب این است که بار دیگر دستها را به زمین بزند و سپس کف دست چپ را بر پشت دست راست وکف دست راست را بر پشت دست چپ بکشد.

س: آیا غسّال مى‌‌تواند در موارد تیمم بدل از غسل، میت را با دستکش تیمم دهد؟ج) نمى‌‌تواند.

س1: اگر میتى که بدن و صورتش سوخته باشد را نتوانیم غسل ترتیبى بدهیم، آیا باید غسل ارتماسى بدهیم یا باید میت را تیمم بدهیم؟

س2: اگر خواسته باشیم میتى را که صورت و بدنش سوخته تیمم بدهیم و کشیدن دست روى پیشانى میت امکان‌پذیر نباشد اگر دست‌مان را به عنوان تیمم روى پیشانى و بر پشت دو دست میت بگذاریم، کفایت مى‌‌کند یا نه؟ (کشیدن دست باعث جدا شدن پوست صورت میت مى‌‌شود.)

ج1و2) در فرض مرقوم اگر غسل ارتماسى ممکن باشد، غسل ارتماسى متعیّن است.

س: در غسل ارتماسى میت آیا باید مقدار آب به اندازه آب کر (377 لیتر) باشد یا در آب قلیل هم اشکال ندارد؟

ج) با فرض عدم امکان غسل ترتیبى، میت را در آب کر یا جارى غسل ارتماسى دهند.

س: من دانشجوى پزشکى هستم. من باید هر روز استخوان انسانهاى مرده را لمس کنم. من مى‌دانم که مس بدن میت غسل مس میت دارد لکن آیا مس استخوان بدون گوشت به تنهایى هم غسل مس میت دارد؟ج) مس استخوان مرده‌‌اى که غسل داده نشده موجب غسل مس میت است.

س: آیا لمس بدن میّت با دستکش موجب غسل مسّ میّت مى‌گردد؟ج) تماس با دستکش موجب غسل مس میت نیست.

س: آیا مس زواید باقیمانده از مرده مانند عرق، خون و... موجب غسل مى‌شود؟ج) صِرف مسّ عرق و خون میّت در صورتى که همراه با مسّ بدن او نباشد موجب غسل نمى‌شود و عرق میّت اگر قبل از غسل دادن میّت باشد، ‏محکوم به نجاست است.

س: اگر جنین مادر قبل از اینکه روح در آن دمیده شود سقط گردد آیا باز هم غسل مسّ میت بر مادر واجب است؟

ج) اگر چهار ماه او تمام شده، مسّ آن، غسل مسّ میّت دارد ولى اگر کمتر از آن است، غسل مسّ میّت واجب نیست گرچه احتیاط مستحب ‏است.

س: در محل ما چند وقتى است که مرسوم شده بالاى سر میّت، جهت شروع نماز میت، اذان یا اقامه یا یکى از آن دو را مى‌خوانند. آیا گفتن اذان یا اقامه در این مورد صحیح و جایز است؟ و دیگر اینکه بعضى اوقات بعد از اتمام نماز میت، اقدام به قرائت اذان مى‌نمایند آیا در این مورد جایز است و اگر به قصد رجاء در پایان نماز خوانده شود، چه حکمى دارد؟ج) مشروعیت اذان و اقامه، قبل و بعد از نماز میّت ثابت نیست و مى‌توانند قبل از نماز میّت سه بار بگویند: «الصلاة».

س: تکه‌هاى گوشت و زوایدى را که در حین عمل از بیمار جدا مى‌گردد، چه باید کرد؟ آیا مى‌توان آنها را به زباله دان ریخت و یا باید آنها را دفن نمود؟ج)‏ بنابر احتیاط باید آن را در پارچه‌اى پیچیده و دفن نمود.

س: آیا باید براى کودکى که در دوران جنینى مرده است، احکام میّت را جارى کرد؟ج) اگر کمتر از چهار ماه دارد، در پارچه‌اى پیچیده شده و بدون غسل دفن مى‌گردد ولى براى جنین چهار ماهه به بالا باید احکام مزبور جارى شود. البته نماز میت ندارد.

س: حکم کسى که در ژاپن زندگى مى‌کند و همسرش نیز اهل این کشور مى‌باشد و تا آخر عمر در آنجا ساکنند در صورتى که فوت کنند چیست؟ زیرا در این کشور به هیچ وجه اجازه تدفین به سبک مسلمین داده نمى‌شود و فقط اجساد را مى‌سوزانند.ج) اگر مسلمانى در آن بلد حضور ندارد که بتواند میت مسلمان را به دستور اسلامى تجهیز و دفن کند و تنها مسلمانى که در این باره حضور دارد نیز تمکن از اقدام به تجهیز و تدفین میّتِ مسلمان ندارد، تکلیف از او ساقط است، لیکن مجاز به مساعدت و تهیه مقدمات براى سوزاندن بدن میّت مسلمان نمى‌باشد.

س: آیا غسّال مى‌‌تواند تمام بدن میت یا بعض از آن (از ناف تا زانو) را در پلاستیک بپیچد و سپس کفن کند؟

ج) مانعى ندارد.

س1: آیا در دفن دست یا پاى قطع شده، رو به قبله بودن شرط است؟

س2: آیا بر عضو کامل جدا شده، مانند دست یا پا یا قلب، به تنهایى نماز میت واجب است؟

ج1)‌ استقبال شرط نیست.

ج2) اگر سینه یا مشتمل بر سینه باشد، نماز بر آن واجب است همچنین اگر بعضى از سینه که جایگاه قلب است، باشد، نماز واجب است.

س: در یک پروژه آبرسانى مخزن آب در گورستان قرار دارد و به جهت اینکه آب مشروب شهر از این مخزن تأمین خواهد شد در آینده مشکلات بهداشتى و پزشکى خواهد داشت نبش قبور و انتقال آن به محل مناسب چه حکمى دارد؟ج) نبش قبر جایز نیست مگر آنکه بدن تبدیل به خاک شده باشد.

س: نبش قبر و انتقال اجساد چه حکمى دارد؟ج) نبش قبر براى نقل به غیر مشاهد مشرفه جایز نیست و براى نقل به مشاهد مشرفه نیز اگر میت وصیت نکرده باشد اشکال دارد؛ اما اگر وصیت کرده باشد که او را در مشاهد مشرفه دفن کنند و از روى فراموشى یا جهل به وصیت و یا مخالفت با آن در جاى دیگر دفن شده باشد، مى‌توانند نبش کنند و او را به مشاهد مشرفه انتقال دهند، البته در صورتى که بدن تغییر نیافته باشد و تا وقت دفن نیز به گونه‌اى تغییر نکند که موجب هتک میت و ایذاء زنده‌ها باشد.

س1: در هنگام دفن میتى استخوان‌هاى میت قبلى ظاهر گردیده است، استخوان‌ها را باید چه کار کرد؟ آیا مى‌‌شود میت را آنجا دفن نمود؟

س2: میتى در حال حیات وصیت نموده مرا در داخل قبر فلان بستگانم دفن نمایید، آیا جایز است؟

ج1) استخوان‌هاى مذکور باید دفن شود و دفن میت در محل مذکور در صورتى که براى دفن مباح باشد و برخلاف مقررات نباشد، فى نفسه اشکال ندارد.ج2) اگر بدن میت از بین رفته و خاک شده باشد، فى نفسه اشکال ندارد.

س: کندن قبرهاى اهل تسنن توسط شیعیان وبالعکس چگونه است؟ج) کندن قبر براى اموات مسلمانان فى نفسه اشکال ندارد.

س: آیا جابجایى قبر بدون اینکه نبش شود و حتى با بررسى کارشناسان امر، آسیبى به سایر قبور هم وارد نشود، از نظر حضرتعالى جایز است یا نه؟ج) در فرض مرقوم جابجایى قبر بدون تحقق نبش و هتک حرمت اشکال ندارد.

س1: بیرون آوردن جنازه میت با توجه به مدت مدیدى که از دفن آن مى‌‌گذرد و انتقال آن به قبرستان دیگر چه حکمى دارد؟

س2: امکان دارد از محل قبرستان خاک‌بردارى شود و در اثر خاک‌بردارى اجساد و بقایاى آنها نمایان گردند، در این صورت حکم شرعى چیست؟ج1و2) نبش قبر و بیرون آوردن اجساد، جایز نمى‌‌باشد مگر آن که خود قبور با حفر اطراف آن و بتون‌ریزى بدون آن‌که مستلزم نبش قبر شود، منتقل گردد و در صورت خاک‌بردارى و رؤیت جسد باید فوراً دفن شود.

س: جهت تأمین آب شرب در محدوده‌اى که سد طراحى شده است سه روستا در زیر آب قرار مى‌‌گیرد و این سه روستا سه قبرستان دارند که هر سه در زیر آب خواهند رفت و براى این که مشکلاتى براى تأمین آب شرب نباشد کارشناسان بهداشت نظر داده‌اند که باید تمامى قبور نبش و جنازه‌ها یا باقى‌مانده آنها بیرون آورده شود و حدود سه متر از خاک کف قبر برداشته تا مشکل بهداشتى نداشته باشد لذا با توضیحاتى که عرض شد نظر مبارک خود را در باره جابجایى قبور و اجساد در آنها بیان فرمایید.ج) تخریب قبور قدیمى که جسدهاى موجود در آنها تبدیل به خاک شده‌اند اشکال ندارد ولى تخریب و نبش قبور غیرمندرس و آشکار کردن جسدهایى که هنوز تبدیل به خاک نشده‌اند، جایز نیست البته اگر اجراى طرحهاى مذکور در آن مکان ضرورت اقتصادى و اجتماعى داشته باشد به طورى که چاره‌اى جز اجراى آنها نباشد و انتقال از آن مکان به مکان دیگر یا انحراف از قبرستان، کار سخت و مشکل و یا طاقت‌فرسایى باشد، ایجاد سد در آن مکان اشکال ندارد ولى واجب است قبرهایى که تبدیل به خاک نشده‌اند با پرهیز از تحقق نبش قبر به مکان دیگرى انتقال داده شوند هر چند با کندن خاک موجود در اطراف قبر و انتقال آن به مکان دیگر بدون تحقق نبش قبر و اگر در اثناى کار جسدى آشکار شود واجب است به مکان دیگرى انتقال یابد و در آنجا دفن شود.

س: بیرون آوردن دندان‌هاى مرده که از جنس طلا هستند چه حکمى دارد؟ج) چنانچه موجب هتک و بى‌حرمتى به او نباشد، اشکال ندارد.‏

س: آیا مى‌توان در مجلس ترحیم شخصى که داراى فرزند صغیر است چیزى خورد؟ج) در مالى که بچه صغیر در آن شریک است نمى‌توان تصرف کرد مگر با اجازه قیّم شرعى آن کودک که به مصلحت او کار مى‌کند ولى اگر معلوم نیست که مخارج مجلس از اموال صغیر برداشته شده اشکال ندارد.

س: با فرض نبود امکانات پزشکى حکم زن حامله‌اى که فوت نموده و معلوم نیست فرزند داخل رحم او چه وضعیتى دارد، چیست؟ج) در صورتى که چهار ماه تمام شده باشد بدون احراز مرگ فرزند، دفن آن زن جایز نیست.

س: آیا انسان مى‌تواند براى ختم قرآن به نیابت از میّت اجیر شود در حالى که قبل از اجاره بخشى از آن را بدون نیت قرائت کرده و از این به بعد نسبت به قبل و بعد، نیت نیابت کند؟ج) کافى نیست.

اقسام نماز:  نماز وحشت(لیله الدفن): نماز لَیلَةُ الدّفن یا نماز شب اول قبر، از نمازهای مستحبی است. این نماز را، که نماز هدیه و نماز وحشت نیز نامیده می‌شود، برای میت در شب اول قبر (از اول شب تا صبح) می‌خوانند و بهترین وقت آن بعد از نماز عشا است.نام‌های این نماز، نماز هدیه (صلاة الهدیه)[ و نماز شب دفن (صلاة لیلة الدفن) و نماز وحشت (صلاة الوحشة) است.به این سبب نماز وحشت نامیده شده که فردی که از دنیا رفته هنوز با عالم قبر انس ندارد و در خود احساس ترس و وحشت دارد و این نماز با فضل الهی وحشت را از او دور می‌کند. پس در واقع نماز رفع وحشت است نه نماز وحشت.بنابر منابع فقهی، نماز وحشت را به یکی از دو صورت ذیل می‌توان خواند:صورت اول: در رکعت اول یک مرتبه سوره حمد و دو مرتبه سوره توحید (قل هو اللَّه) و در رکعت دوم یک مرتبه سوره حمد و ده مرتبه سوره تکاثر را خوانده و بعد از سلام نماز بگوید: « اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّدٍ وَ ابْعَثْ ثَوابَها اِلی قَبرِ فلان بن فلان (به جای فلان بن فلان، نام میت و پدرش را بگوید)»صورت دوم: در رکعت اول بعد از حمد، یک مرتبه آیة الکرسی و در رکعت دوم بعد از حمد، ده مرتبه سوره قدر بخواند، و بعداز سلام نماز بگوید: « اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمدٍ وَ آلِ مُحمدٍ وَ ابْعَثْ ثَوابَها اِلی قَبرِ فلان بن فلان». (به جای فلان بن فلان، نام میت و پدرش را ببرد)اگر نماز لیلة الدفن را به هر دو کیفیت بخواند، بهتر است.نماز وحشت را در هر موقع از شب اول قبر (از اول شب تا صبح) می‌شود خواند، ولی بهتر است در اول شب بعداز نماز عشا خوانده شوداگر بخواهند میت را به شهر دوری ببرند، یا به جهت دیگر دفن او تأخیر بیفتد، باید نماز وحشت را تا شب اول قبر او تأخیر بیندازند.می‌شود یک نفر چند مرتبه این نماز را به قصد اهداء ثواب به جا آورد.هر‌گاه شخص نماز وحشت را سهواً به غیر کیفیتی که ذکر شد به جا آورد باید اعاده کند؛ اگر چه یک آیه از سوره قدر یا یک آیه از آیةالکرسی را فراموش کرده بود بخواند.اجیر کردن و اجرت گرفتن برای خواندن نماز وحشت جایز است و احتیاط آن است که به عنوان بخشش و احسان به نمازگزار بذل نمایند و او هم نمازش را بدون در نظر گرفتن وجه مالی بخواند.پیامبر(ص) درباره ثواب خواندن این نماز فرمود:«بر میت ساعتی سخت‌تر از شب اول قبر نمی‌گذرد. پس بر مردگان خود رحم کنید و برایشان صدقه دهید و اگر نتوانستید، دو رکعت نماز برای شخص درگذشته بخوانید. پس همان لحظه حق تعالی هزار فرشته به سوی قبر او می‌فرستد که با هر فرشته جامه‌ای و حلّه‌ای است، و تنگی قبر او را تا روز نفخ صور وسعت می‌دهد و به نمازگزار به عدد آنچه آفتاب بر آن طلوع می‌کند، حسنه عطا می‌کند و او را چهل درجه بالا می‌برد.»عامل کاهش فشار قبر:محدث نوری در کتاب دارالسلام نقل می‌کند:«استاد ما، ملا فتحعلی سلطان آبادی گفت: عادت من این بود که هرگاه فردی از دوستان خاندان رسالت از دنیا می‌رفت و خبر آن به من می‌رسید، دو رکعت نماز شب دفن (نماز وحشت) برای او می‌خواندم؛ خواه او را می‌شناختم یا نمی‌شناختم. و هیچکس از این عادت من آگاه نبود، تا روزی یکی از دوستان، در راهی من را ملاقات کرد و گفت: دیشب فلان شخص که به تازگی از دنیا رفته بود، را در عالم خواب دیدم و از چگونگی حال او بعد از مرگش پرسیدم، او گفت من بعد از مرگ در تنگنای سختی قرار گرفتم و هنگام حسابرسی، مرا به سوی عذاب بردند؛ تا اینکه فلانی (نام شما را برد) دو رکعت نماز برای من خواند؛ همان دو رکعت، مرا از عذاب نجات داد. خدا پدرش را رحمت کند که به من چنین احسانی نمود. آنگاه آن شخص، از من پرسید، آن دو رکعت نماز، چه نمازی بود. من طریقه خود را در مورد خواندن نماز شب دفن (نماز وحشت) برای او بیان کردم.»

 

 

 

چهل منبرنقوی سیره و سیمای حضرت امام علی النقی (ع)

۱۴ بازديد

سلسله منابر اهل بیت (ع)-جلد12

 

چهل منبرنقوی

سیره و سیمای حضرت امام علی النقی (ع)

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

مولف:حسن بابایی

 

 

منبراول:

آیه :

حدیث:

سیما...

سیره..:

منبردوم:

آیه :

حدیث:

سیما...

سیره..:

منبرسوم:

آیه :

حدیث:

سیما...

سیره..:

منبرچهارم:

آیه :

حدیث:

سیما...

سیره..:

منبرپنجم:

آیه :

حدیث:

سیما...

سیره..:

منبرششم:

آیه :

حدیث:

سیما...

سیره..:

منبرهفتم:

آیه :

حدیث:

سیما...

سیره..:

منبرهشتم:

آیه :

حدیث:

سیما...

سیره..:

منبرنهم:

آیه :

حدیث:

سیما...

سیره..:

منبردهم:

آیه :

حدیث:

سیما...

سیره..:

منبریازدهم:

آیه :

حدیث:

سیما...

سیره..:

منبرنهم:

آیه :

حدیث:

سیما...

سیره..:

منبردهم:

آیه :

حدیث:

سیما...

سیره..:

منبریازدهم:

آیه :

حدیث:

سیما...

سیره..:

 

منبردوازدهم:

آیه :

حدیث:

سیما...

سیره..:

منبرسیزدهم:

آیه :

حدیث:

سیما...

سیره..:

منبرچهاردهم:

آیه :

حدیث:

سیما...

سیره..:

منبرپانزدهم:

آیه :

حدیث:

سیما...

سیره..:

منبرشانزدهم:

آیه :

حدیث:

سیما...

سیره..:

منبرهفدهم:

آیه :

حدیث:

سیما...

سیره..:

منبرهیجدهم:

آیه :

حدیث:

سیما...

سیره..:

منبرن.زدهم:

آیه :

حدیث:

سیما...

سیره..:

منبربیستم:

آیه :

حدیث:

سیما...

سیره..:

منبربیست و یکم.:

آیه :

حدیث:

سیما...

سیره..:

منبربیست و دوم:

آیه :

حدیث:

سیما...

سیره..:

منبربیست و سوم:

آیه :

حدیث:

سیما...

سیره..:

منبربیست و چهارم:

آیه :

حدیث:

سیما...

سیره..:

منبربیست و پنجم:

آیه :

حدیث:

سیما...

سیره..:

منبربیست و ششم:

آیه :

حدیث:

سیما...

سیره..:

منبربیست وهفتم:

آیه :

حدیث:

سیما...

سیره..:

منبربیست و هشتم:

آیه :

حدیث:

سیما...

سیره..:

 

منبربیست و نهم:

آیه :

حدیث:

سیما...

سیره..:

منبرسی ام:

آیه :

حدیث:

سیما...

سیره..:

منبرسی و یکم:

آیه :

حدیث:

سیما...

سیره..:

منبرسی و دوم:

آیه :

حدیث:

سیما...

سیره..:

منبرسی و سوم:

آیه :

حدیث:

سیما...

سیره..:

 

منبرسی و چهارم:

آیه :

حدیث:

سیما...

سیره..:

 

منبرسی و پنجم:

آیه :

حدیث:

سیما...

سیره..:

 

منبرسی و ششم:

آیه :

حدیث:

سیما...

سیره..:

منبرسی و هفتم:

آیه :

حدیث:

سیما...

سیره..:

 

منبرسی و هشتم:

آیه :

حدیث:

سیما...

سیره..:

 

منبرسی و نهم:

آیه :

حدیث:

سیما...

سیره..:

منبرچهلم:

آیه :

حدیث:

سیما...

سیره..:

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

سلسله منابر اهل بیت (ع)

جلداول :چهل منبرمحمدی                                                                 جلدبیست و یکم: چهل منبرسیاسی

جلددوم :چهل منبرعلوی                                                                    جلدبیست و دوم: چهل منبر اعتکافی

جلدسوم :چهل منبرفاطمی                                                                   جلدبیست وسوم:  چهل منبر جهادی

جلدچهارم :چهل منبرحسنی                                                       جلدبیست و جهارم:چهل منبر دوستی و دشمنی

جلدپنجم : چهل منبرحسینی                                                                 جلدبیست و پنجم: چهل منبرقرآنی                                 

جلدششم :چهل منبرسجادی                                                                جلدبیست و ششم:   چهل منبرمعروفی

جلدهفتم : چهل منبرباقری                                                                    جلدبیست و هفتم: چهل منبردعایی

جلدهشتم :چهل منبرصادقی                                                                   جلدبیست و هشتم: چهل منبراخلاقی

جلدنهم :چهل منبرموسوی                                                                     جلدبیست و نهم: چهل منبراربعینی                                      

جلددهم :چهل منبررضوی                                                                     جلدسی ام:چهل منبرقدری

جلدیازدهم :چهل منبرتقوی                                                                     جلدسی و یکم:چهل منبررمضانی

جلددوازدهم :چهل منبرنقوی                                                                    جلد سی ودوم:چهل منبرفطری

جلدسیزدهم :چهل منبرعسکری                                                                جلدسی و سوم: چهل منبر قدسی

جلدچهاردهم :چهل منبرمهدوی                                                                 جلد سی و چهارم:چهل منبرقربانی

جلدپانزدهم :چهل منبرزینبی                                                                   جلدسی و پنجم: چهل منبرغدیری

جلدشانزدهم :چهل منبرابوالفضلی                                                              جلدسی و ششم:چهل منبردفاعی

جلدهفدهم:چهل منبر معصومی                                                                 جلدسی و هفتم:   چهل منبربسیجی

جلدهیجدهم:  چهل منبرعلی  اکبری                                                                  جلدسی و هشتم:چهل منبربصیرتی

جلدنوزدهم: چهل منبر علی اصغری                                                                    جلد سی و نهم:چهل منبر انقلابی

جلدبیستم: چهل منبرنمازی                                                                      جلد چهلم: چهل منبرشخصی

 

 

خلاصه ای از زندگانی حضرت امام هادی علیه السلام

 

«امام ابوالحسن على النقى الهادى» - علیه السلام - پیشواى دهم شیعیان، در نیمه ذیحجه سال 212 هجرى در اطراف مدینه در محلى به نام «صریا» به دنیا آمد(1). پدرش پیشواى نهم، امام جواد - علیه السلام - و مادرش بانوى گرامى «سمانه» است که کنیزى با فضیلت و تقوا بود (2).

 

مشهورترین القاب امام دهم، «نقى» و «هادى» است، و به آن حضرت «ابوالحسن الثالث» نیز مى‏گویند (3).

 

امام هادى - علیه السلام - در سال 220 هجرى پس از شهادت پدر گرامیش برمسند امامت نشست و در این هنگام هشت ساله بود. مدت امامت آن بزرگوار 33 سال و عمر شریفش 41 سال و چند ماه بود و در سال 254 در شهر سامراء به شهادت رسید.

 

خلفاى معاصر حضرت

امام هادى در مدت امامت خود با چند تن از خلفاى عباسى معاصر بود که به ترتیب زمان عبارتند از:

 

1 - معتصم، برادر ماءمون (217 - 227) (4) .

 

2 - واثق، پسر معتصم (227 - 232).

 

3 - متوکل، برادر واثق (232 - 248).

 

4 - منتصر، پسر متوکل (6 ماه).

 

5 - مستعین، پسر عموى منتصر (248 - 252).

 

6 - معتزّ، پسر دیگر متوکل (252 - 255).

 

امام هادى در زمان خلیفه اخیر مسموم گردید و به شهادت رسید و در خانه خود به خاک سپرده شد.

 

اوضاع سیاسى، اجتماعى عصر امام

این دوره از خلافت عباسى ویژگیهاى دارد که آن را از دیگر دوره‏ها جدا مى‏سازد ذیلاً به برخى از این ویژگیها اشاره مى‏کنیم:

 

1 - زوال هیبت و عظمت خلافت: خلافت، چه در دوره اموى و چه در دوره عباسى، براى خود هیبت و جلالى داشت، ولى در این دوره بر اثر تسلط ترکان و بردگان بر دستگاه خلافت، عظمت آن از بین رفت و خلافت همچون گویى به دست این عناصر افتاد که آن را به هر طرف مى‏خواستند پرتاب مى‏کردند، و خلیفه عملاً یک مقام تشریفاتى بود، ولى در عین حال هر موقع خطرى از جانب مخالفان احساس مى‏شد خلفا و اطرافیان و عموم کارمندان دستگاه خلافت، در سرکوبى آن خطر نظر واحدى داشتند.

 

2 - خوش گذرانى و هوسرانى درباریان: خلفاى عباسى در این دوره به خاطر خلاءى که بر دستگاه خلافت حکومت مى‏کرد، به شب نشینى و خوش گذرانى و میگسارى مى‏پرداختند و دربار خلافت غرق در فساد و گناه بود. صفحات تاریخ اخبار شب نشینیهاى افسانه‏اى آنان را ضبط نموده است.

 

3 - گسترش ظلم و بیدادگرى و خودکامگى: ظلم و جور و نیز غارت بیت المال و صرف آن در عیاشیها و خوشگذرانیها جان مردم را به لب آورده بود.

 

4 - گسترش نهضتهاى علوى: در این مقطع از تاریخ، کوشش دولت عباسى بر این بود که با ایجاد نفرت در جلامعه نسبت به علویان، آنها را تارو مارو سازد. هر موقع کوچکترین شبحى از نهضت علویان مشاهده مى‏شود، برنامه سرکوبى بى رحمانه آنان آغاز مى‏گشت، و علت شدت عمل نیز این بود که دستگاه خلافت با تمام اختناق و کنترلى که برقرار ساخته بود، خود را متزلزل و ناپایدار مى‏دید و از این نوع نهضتها سخت بیمناک بود.

 

شیوه علویان در این مقطع زمانى این بود که از کسى نامى نبرند و مردم را به رهبرى «شخص برگزیده‏اى از آل محمد» دعوت کنند، زیرا سران نهضت مى‏دیدند که امامان معصوم آنان، در قلب پادگان نظامى «سامراء» تحت مراقبت و مواظبت مى‏باشند و دعوت به شخص معین مایه قطع رشته حیات او مى‏گردد. این نهضتها و انقلابها بازتاب گسترش ظلم و فشار بر جامعه اسلامى در آن عصر بود و نسبت مستقیمى با میزان فشار و اختناق داشت، به عنوان نمونه در دوران حکومت «منتصر» که تا حدى به خاندان نبوت و امامت علاقه‏مند بود و در زمان او کسى متعرض شیعیان و خاندان علوى نمى‏شد، قیامى صورت نگرفت.

 

تواریخ، تنها در فاصله سال 219 تا 270 قمرى، تعداد 18 قیام ضبط کرده‏اند. این قیامها نوعاً با شکست روبرو شده و توسط حکومت عباسى سرکوب مى‏گشتند.

 

علل شکست قیامها

علل شکست این نهضتها و قیامها را از یک سو باید در ضعف رهبرى و فرماندهى این نهضتها جستجو کرد و از طرف دیگر در طرفداران و یاران این رهبران: رهبران نهضتها نوعاً داراى برنامه صحیح و کاملى نبودند و نابسامانیهایى در کار آنها وجود داشت و از طرف دیگر قیام آنها صدر در صد رنگ اسلامى نداشت و از این جهت معمولاً مورد تاءیید امامان زمان خود قرار نمى‏گرفتند.

 

البته گروهى از یاران و طرفداران این قیامها مردمى مخلص و شیعیان واقعى بودند که تا سر حد مرگ براى اهداف عالى اسلامى مى‏جنگیدند، ولى تعداد این دسته کم بود و غالب مبارزین کسانى بودند که اهداف اسلامى روشنى نداشتند، بلکه در اثر ظلم و ستمى که بر آنان وارد مى‏شد، ناراحت شده و در صدد تغییر اوضاع برآمده بودند. این گروه، در صورت احساس شکست و یا احتمال مرگ، رهبر خود را تنها گذاشته از اطراف او پراکنده مى‏شدند.

 

چنانکه اشاره شد، اگر بسیارى از این انقلابها مورد تاءیید امامان قرار نمى‏گرفت، یا به این دلیل بود که صد در صد اسلامى نبودند و در اهداف آنها و رهبران آنها انحرافهایى مشاهده مى‏شد و یا طراحى و برنامه ریزى آنها طورى بود که شکست آنها قابل پیش بینى بود، و لذا اگر امام آشکارا آنها را تاءیید مى‏کرد، در صورت شکست قیام، اساس تشیع و امامت و هسته اصلى نیروهاى شیعه در معرض خطر قرار مى‏گرفت.

 

فعالیتهاى مخفى امام

آنگونه که جدول مدت حکومت خلفاى عباسى نشان مى‏دهد، از میان آنان متوکل از همه بیشتر با امام هادى معاصر بوده است؛ ازینرو موضعگیرى او را در برابر امام ذیلاً توضیح مى‏دهیم:

 

متوکل نسبت به بنى هاشم بد رفتارى و خشونت بسیار روا مى‏داشت. او به آنان بدگمان بود و همواره آنان را متهم مى‏نمود. وزیر او «عبدالله بن یحیى بن خاقان» نیز پیوسته از بنى هاشم نزد متوکل سعایت مى‏نمود و او را تشویق به بد رفتارى با آنان مى‏کرد. متوکل در خشونت واجحاف به خاندان علوى گوى سبقت را از تمامى خلفاى بنى عباس ربوده بود (5).

 

متوکل نسبت به على - علیه السلام - و خاندانش کینه و عداوت عجیبى داشت و اگر آگاه مى‏شد که کسى به آن حضرت علاقه‏مند است، مال او را مصادره مى‏کرد و خود او را به هلاکت مى‏رساند (6).

 

بر اساس همین ملاحظات بود که حضرت هادى - علیه السلام -، بویژه در زمان متوکل، فعالیتهاى خود را به صورت سرّى انجام مى‏داد و در مناسبات خویش با شیعیان نهایت درجه پنهانکارى را رعایت مى‏کرد. مؤید این معنا حادثه‏اى است که آن را مورخان چنین نقل کرده‏اند:

 

«محمد بن شرف» مى‏گوید: همراه امام هادى - علیه السلام - در مدینه راه مى‏رفتم. امام فرمود: آیا تو پسر شرف نیستى؟ عرض کردم: آرى. آنگاه خواستم از حضرت پرسشى کنم، امام بر من پیشى گرفت و فرمود: «ما در حال گذر از شاهراهیم و این محل، براى طرح سؤال مناسب نیست»! (7).

 

این حادثه شدت خفقان حاکم را نشان مى‏دهد و میزان پنهانکارى اجبارى امام را بخوبى روشن مى‏سازد.

 

امام هادى - علیه السلام - در بر قرارى ارتباط با شیعیان که در شهرها و مناطق گوناگون و دور و نزدیک سکونت داشتند، ناگزیر همین روش را رعایت مى‏کرد و وجوه و هدایا و نذور ارسالى از طرف آنان را با نهایت پنهانکارى دریافت مى‏کرد. یک نمونه از این قبیل برخورد، در کتب تاریخ و رجال چنین آمده است:

 

«محمد بن داود قمى» و «محمد طلحى» نقل مى‏کنند: اموالى از «قم» و اطراف آن که شامل «خمس» و نذور و هدایا و جواهرات بود، براى امام ابوالحسن هادى حمل مى‏کردیم. در راه، پیک اما در رسید و به ما خبر داد که باز گردیم، زیرا موقعیت براى تحویل این اموال مناسب نیست. ما باز گشتیم و آنچه نزدمان بود، همچنان نگه داشتیم تا آنکه پس از مدتى امام دستور داد اموال را بر شترانى که فرستاده بود بار کنیم و آنها را بدون ساربان به سوى او روانه کنیم. ما اموال را به همین کیفیت حمل کردیم و فرستادیم. بعد از مدتى که به حضور امام رسیدیم، فرمود: به اموالى که فرستاده‏اید، بنگرید! دیدیم در خانه امام، اموال به همان حال محفوظ است (8).

 

گرچه روشن نیست که این جریان در زمان اقامت امام در مدینه اتفاق افتاده یا در سامراء (چون در سامراء کنترل و مراقبت، شدیدتر بود)، اما در هر حال نمونه بارزى از ارتباطهاى محرمانه و دور از دید جاسوسان دربارخلافت به شمار مى‏رود.

 

شبکه ارتباطى وکالت

شرائط بحرانى اى که امامان شیعه در زمان عباسیان با آن روبرو بودند، آنان را واداشت تا ابزارى جدید براى برقرارى ارتباط با پیروان خود جستجو کنند. این ابزار چیزى جر شبکه ارتباطى وکالت و تعیین نمایندگان و کارگزاران در مناطق مختلف توسط امام نبود.

 

هدف اصلى این سازمان جمع آورى خمس، زکات، نذور و هدایا از مناطق مختلف توسط وکلا، و تحویل آن به امام، و نیز پاسخگویى امام به سؤالات و مشکلات فقهى و عقیدتى شیعیان و توجیه سیاسى آنان توسط وکیل امام بود. این سازمان کاربرد مؤثرى در پیشبرد مقاصد امامان داشت.

 

امام هادى - علیه السلام - که در سامراء تحت نظر و کنترل شدیدى قرار گرفته بود، برنامه تعیین کارگزاران و نمایندگان را که پدرش امام جواد - علیه السلام - اجرا کرده بود، ادامه داد و نمایندگان و وکلائى در مناطق و شهرهاى مختلف منصوب کرد و بدین وسیله یک سازمان ارتباطى هدایت شده و هماهنگ به وجود آورد که هدفهاى یاد شده را تاءمین مى‏کرد.

 

فقدان تماس مستقیم بین امام و پیروانش، نقش مذهبى - سیاسى وکلا را افزایش داد، به نحوى که کارگزاران (وکلاى) امام مسئولیت بیشترى در گردش امور یافتند. وکلاى امام بتدریج تجربیات ارزنده‏اى را در سازماندهى شیعیان در واحدهاى جداگانه به دست آوردند. گزارشهاى تاریخى متعدد نشان مى‏دهد که وکلا، شیعیان را بر مبناى نواحى گوناگون به چهار گروه تقسیم کرده بودند:

 

نخستین ناحیه، بغداد، مدائن و عراق (کوفه) را شامل مى‏شد. ناحیه دوم، شامل بصره و اهواز بود. ناحیه سوم، قم و همدان، و بالاخره ناحیه چهارم، حجاز، یمن و مصر را در بر مى‏گرفت. هر ناحیه به یک وکیل مستقل واگذار مى‏شد که تحت نظر او کارگزاران محلى، منصوب مى‏شدند. اقدامات سازمان وکالت را در دستور العملهاى حضرت هادى - علیه السلام - به مدیریت این سازمان، مى‏توان مشاهده کرد. نقل مى‏شود که آن حضرت طى نامه‏اى در سال 232 ه.ق، به «على بن بلال»، وکیل محلى خود (در بغداد) نوشت:

 

«... من ابو على (بن راشد) را به جاى «على بن حسین بن عبدربه» (9) منصوب کردم. این مسئولیت را بدان جهت به او واگذار کردم که وى از صلاحیت لازم به حد کافى برخوردار است، به نحوى که هیچ کس بر او تقدم ندارد. مى‏دانم که تو بزرگ ناحیه خود هستى، به همین جهت خواستم طى نامه جداگانه‏اى تو را از این موضوع آگاه کنم. در عین حال، لازم است از او پیروى کرده و وجوه جمع آورى شده را به وى بسپارى. پیروان دیگر ما را نیز به این کار سفارش کن و به آنان چنان آگاهى ده که وى را یارى کنند تا بتواند وظائف خود را انجام بدهد...»(10).

 

امام هادى - علیه السلام - در نامه‏اى دیگر به وکلاى خود در بغداد، مدائن، و کوفه نوشت:

 

«اى ایوب بن نوح! به موجب این فرمان از برخورد با «ابوعلى» خوددارى کن، هر دو موظفید در ناحیه خاص خویش به وظائفى که بر عهده تان واگذار شده عمل کنید، در این صورت مى‏توانید وظائف خود را بدون نیاز به مشاوره با من انجام دهید.

 

اى ایوب! بر اساس این دستور هیچ چیز از مردم بغداد و مدائن نپذیر، و به هیچ یک از آنان اجازه تماس با من رانده. اگر کسى وجوهى را از خارج از حوزه مسئولیت تو آورد، به او دستور بده به وکیل ناحیه خود بفرستد.

 

اى ابو على! به تو نیز سفارش مى‏کنم که آنچه را به ابو ایوب دستور دادم عیناً اجرا کنى» (11).

 

همچنین امام نامه‏اى توسط «ابو على بن راشد» به پیروان خود در «بغداد»، «مدائن»، «عراق» و اطراف آن فرستاد و طى آن نوشت:

 

«... من «ابو على بن راشد» را به جاى «حسین بن عبدربه» و وکلاى قبلى خود برگزیدم، و اینک او نزد من به منزله حسین بن عبدربه است. اختیارات وکلاى قبلى را نیز به ابوعلى بن راشد دادم تا وجوه مربوط به من را بگیرد و او را که فردى شایسته و مناسب است، براى اداره امور شما برگزیدم و بدین منصب گماشتم. شما - که رحمت خدا بر شما باد - براى پرداخت وجوه نزد او بروید. مبادا رابطه خود را با او تیره سازید، اندیشه مخالفت با او را از اذهان خود خارج سازید. به‏اطاعت خدا و پاک کردن اموالتان بشتابید. از ریختن خون یکدیگر خوددارى کنید. یکدیگر را در راه نیکوکارى و تقوا یارى دهید و پرهیزگار باشید تا خدا شما را مشمول رحمت خویش قرار دهد. همگى به ریسمان خدا چنگ بزنید و نمیرید مگر آنکه مسلمان باشید. من فرمانبردارى از او را همچون اطاعت از خودم لازم مى‏دانم و نافرمانى نسبت به او را نافرمانى در برابر خود مى‏دانم، پس بر همین شیوه باقى باشید که خداوند به شما پاداش مى‏دهد و از فضل خود وضع شا را بهبود مى‏بخشد. او از آنچه در خزانه خود دارد، بخشنده و کریم و نسبت به بندگان خود سخاوتمند و رحیم است. ما و شما در پناه او هستیم. این نامه را به خط خود نوشتم. سپاس و ستایش بسیار تنها شایسته خدا است» (12).

 

«على بن جعفر»، یکى دیگر از نمایندگان امام هادى - علیه السلام - و اهل «همینیا»، از قراى اطراف «بغداد»، بود. گزارش فعالیتهاى او به متوکل رسیده بود، متوکل او را بازداشت و زندانى کرد. او پس از گذراندن دوران طولانى زندان، آزاد شد و به دستور امام هادى رهسپار مکه شد و در آن شهر اقامت گزید (13).

 

در شمار نمایندگان امام هادى همچنین باید از «ابراهیم بن محمد همدانى» نام برد. حضرت هادى طى نامه‏اى به او نوشت:

 

«وجوه ارسالى رسید، خدا از تو قبول فرماید و از شیعیان ما راضى باشد و آنان را در دنیا و آخرت همراه ما قرار دهد...» .

 

این نامه بروشنى نشان مى‏دهد که ابراهیم از طرف امام مسئولیت مالى داشته و احتمالاً غیر از وظائف دیگر - موظف بوده وجوه جمع آورى شده از شیعیان را نزد امام بفرستد. امام در ادامه این نامه، در تقدیر از فعالیتها و تاءیید موقعیت وى نوشت:

 

«نامه‏اى به «نضر» (14) نوشتم و به او سفارش کردم که معترض تو نشود و با تو مخالفت نکند و موقعیت تو را نزد خویش به وى اعلام کردم. به «ایوب» (15) نیز عیناً همین را دستور دادم. همچنین به دوستداران خود در همدان نامه‏اى نوشته و به آنان تاءکید کردم که از تو پیروى نمایند و یادآورى نمودم که: «ماجز تو وکیلى در آن ناحیه نداریم» (16).

 

در هر حال نقش سازمان وکالت، بویژه در زمان حکومت متوکل عباسى، نمایان بود. متوکل با جذب و استخدام نظامى افرادى که بینش ضد علوى داشتند، مى‏کوشید تا ترتیب کار مخالفان خود را بدهد و فعالیتهاى سازمان یافته زیر زمینى علویان بویژه امامیه، را نابود سازد. او دست به یک رشته عملیات نظامى جهت بازداشت و دستگیرى شیعیان زد و این برنامه را با خشونت و شدت ادامه داد، به طورى که بعضى از وکلاى امام در بغداد، مدائن، کوفه و سایر نقاط عراق زیر شکنجه در گذشتند و عده‏اى دیگر به زندان افتادند (17). این اقدامات لطمه‏هاى جدّى بر پیکر شبکه وکالت وارد کرد، اماحضرت هادى - علیه السلام - با تلاش پخته خویش، این شبکه را همچنان فعال و پر ثمر نگه داشت.

 

انتقال امام از مدینه به سامراء

متوکل براى زیر نظر گرفتن امام هادى - علیه السلام - از روش نیاکان پلید خود استفاده مى‏کرد و در صدد بود به هر وسیله ممکن فکر خود را از طرف حضرت راحت کند. روش ماءمون را در مورد کنترل فعالیتهاى امام پیش از این دیدیم:

 

او از طریق وصلتى که با حضرت جواد - علیه السلام - برقرار کرد، توانست کنترل و سانسور را حتى در درون خانه امام بر قرار سازد و تمام حرکات و ملاقاتهاى حضرت را زیر نظر داشته باشد. پس از شهادت امام جواد - علیه السلام - و جانشینى امام «هادى» به جاى پدر، ضرورت اجراى چنین نقشه‏اى بر خلیفه وقت کاملاً روشن بود، زیرا اگر امام در مدینه اقامت مى‏کرد و خلیفه به او دسترسى نمى‏داشت، قطعاً براى حکومت جابرانه او خطر جدى دربر مى‏داشت. اینجابود که کوچکترین گزارشى درباره خطر احتمالى امام، خلیفه را بشدت نگران ساخت و منجر به انتقال امام به سامرا گشت. توضیح اینکه:

 

«عبدالله بن محمد هاشمى»، فرماندار وقت مدینه، طى نامه‏اى خلیفه را بشدت از فعالیتهاى سیاسى امام نگران ساخت و پایگاه اجتماعى آن حضرت را براى متوکل تشریح کرد(18)، ولى حضرت با ارسال نامه‏اى براى متوکل ادعاهاى «عبدالله» را رد کرد و از او به متوکل شکایت کرد .

 

متوکل مانند اغلب سیاستمداران جهان، با یک حرکت مزورانه و دو پهلو، از یک طرف «عبدالله بن محمد» را از کار برکنار کرد و از طرف دیگر به کاتب دربار خویش دستور داد نامه‏اى به حضرت بنویسد که بر حسب ظاهر علاقه متوکل را نسبت به امام - علیه السلام - بیان مى‏کرد، ولى در واقع دستور جلب محترمانه! حضرت بود و بعداً خواهیم دید که متوکل چه فشارها و تضییقاتى براى امام - علیه السلام - فراهم ساخت. نامه بدین مضمون بود:

 

«بنام خدا، پس از حمد و ثناى خداوند، امیر المؤمنین شما را خوب مى‏شناسد، شخصیت، بزرگوارى و نسبت و قرابت شما را با رسول خدا9 رعایت مى‏کند، و تنها هدف او جلب رضایت و خشنودى خداوند و شما است. اکنون دستور دادند که طبق درخواست شما فرمانده جنگ و امام جمعه شهر، «عبدالله بن محمد»، که مرتکب خلاف اهانت به شما شده است، برکنار و به جاى او «محمد بن فضل» منصوب شود. او دستور دارد در برابر امر شما مطیع بوده در تکریم و تعظیم شما نهایت سعى و کوشش را به عمل آورد تا بدان وسیله به خدا و رسول او و امیرالمؤمنین (متوکل) تقرب جوید.

 

امیر المؤمنین مشتاق دیدار شما است تا تجدید عهدى صورت گیرد، اگر مایل به زیارت خلیفه باشید و به آن علاقه دارید مى‏توانید به اتفاق خانواده و دوستان و علاقه‏مندان حرکت کنید. برنامه سفر به اختیار خودتان است، هرجا خواستید توقف نمایید. در صورت تمایل، خدمتگزار خلیفه، «یحیى بن هرثمه»، ملازم رکاب خواهد بود و به خدمتگزارى شما مفتخر خواهد شد، زیرا شما نزد ما محترمید و ما شدیداً به شما علاقه‏مندیم. والسلام علیکم ورحمة الله وبرکاته (19).

 

بدون تردید امام از سؤ نیت متوکل آگاه بود، ولى چاره‏اى جز رفتن به سامراء نداشت، زیرا قبول نکردن دعوت متوکل سندى در تاءیید گفتار سعایت کنندگان مى‏شد و باعث تحریک بیشتر متوکل مى‏گردید و بهانه بیشترى به دست او مى‏داد که تضییقات و مشکلات فراوانى را براى حضرت فراهم کند. دلیل اینکه امام از نیت شوم متوکل آگاه بود و بناچار به این سفر اقدام نمود، جملاتى است که امام بعدها در سامرّآ مى‏فرمود: «مرا از مدینه با اکراه با سامراء آوردند»(20).

 

در هر حال امام نامه دعوت را دریافت داشت و ناگزیر همراه «یحیى بن هرثمه» عازم سامراء گردید (21).

 

گزارش فرمانده دژخیمان متوکل

 

«یحیى بن هرثمه»، که ماءموریت داشت امام هادى - علیه السلام - را از مدینه به سامراء جلب نماید، ماجراى ماءموریت خود را چنین شرح مى‏دهد:

 

وارد مدینه شدم، به سراغ منزل «على» (النقى) رفتم. پس از ورود من به خانه او، و آگاه شدن مردم مدینه از جریان جلب او، اضطراب و ناراحتى عجیبى در شهر به وجود آمد و چنان فریاد و شیون برآوردند که تا آن روز مانند آن را ندیده بودم.

 

ابتداءا با قسم و سوگند تلاش کردم که آنان را آرام سازم، گفتم: هیچ قصد سوئى در کار نیست و من ماءمور اذیت و آزار او نیستم. آنگاه مشغول بازدید و جستجوى خانه و اثاثیه آن شدم. در اطاق مخصوص او جز تعدادى قرآن و کتاب دعا چیز دیگرى نیافتم. چند نفر ماءمور، او را از منزل خارج کردند و خود خدمتگزارى او را از منزل تا شهر سامراء عهده دار گشتم.

 

پس از ورود به «بغداد» ابتداءا با «اسحاق بن ابراهیم طاهرى»، فرماندار بغداد، روبرو شدم. وى به من گفت: یحیى! این آقا فرزند پیامبر است، اگر متوکل را در کشتن او تحریک و ترغیب نمایى بدان که خونخواه و دشمن تو، رسول خدا 9 خواهد بود.

 

در پاسخ گفتم: به خدا قسم، تا به حال جز نیکى و خوبى چیز دیگرى از او ندیده‏ام که به چنین کارى دست بزنم.

 

(آنگاه به سوى سامراء حرکت کردم) و پس از ورود به شهر سامراء جریان را براى «وصیف ترکى» (22) نقل کردم، او نیز به من گفت: اگر یک مو از سر او کم شود، مسئول آن تو خواهى بود! از سخنان اسحاق بن ابراهیم و وصیف ترکى تعجب کردم و پس از ورود به دربار و دیدار با متوکل، گزارش سفر را به اطلاع او رساندم، دیدم متوکل نیز براى او احترام قائل است (23).

 

ورود امام به سامراء

طبق دستور «متوکل» روز ورود به سامراء به بهانه اینکه هنوز محل اقامت امام آمده نیست! حضرت را در محل پستى که به «خان الصعالیک» (کاروانسراى گدایان و مستمندان) معروف بود، وارد کردند و حضرت آن روز را در آنجا به سر برد. البته هدف از این کار تحقیر موذیانه و دیپلمات مآبانه حضرت بود!(24)

 

روز بعد، منزلى براى سکونت امام معیّن کردند که در آنجا استقرار یافت (25).

 

امام در این شهر ظاهراً آزاد بود ولى در حقیقت همانند یک زندانى به سر مى‏برد، زیرا موقعیت محل طورى بود که امام همواره تحت نظر بود و رفت و آمدها و ملاقاتهاى حضرت توسط ماءموران خلیفه کنترل مى‏گردید.

 

«یزداد»، طبیب مسیحى و شاگرد «بختیشوع»، با اشاره به انتقال اجبارى امام به سامراء مى‏گفت: اگر شخصى علم غیب مى‏داند، تنها اوست. او را به اینجا آورده‏اند تا از گرایش مردم به سوى او جلوگیرى کنند، زیرا با وجود وى حکومت خود را در خطر مى‏بینند(26).

 

ترس و وحشت متوکل از نفوذ معنوى امام در میان مردم را مى‏توان از انتخاب محل سکونت حضرت فهمید.

 

بارى متوکل با همه این مراقبتها باز هم وجود حضرت را براى حکومت خود خطرى جدى مى‏دانست و مى‏ترسید یاران و پیروان امام مخفیانه با او تماس گرفته براى قیام و شورش نقشه‏اى طرح کنند و براى زمینه سازى جهت این کار، پول و سلاح جمع آورى کرده افرادى را آموزش دهند.

 

اطرافیان خلیفه هم گاهى او را از احتمال شورش امام و یارانش بر حذر مى‏داشتند. لذا متوکل هر چند وقت یک بار دستور مى‏داد خانه امام به دقت مورد بازرسى قرار گیرد، و با آنکه ماءموران هر بار با دست خالى بر مى‏گشتند، اما او باز نگران بود و احساس خطر مى‏کرد. به یک نمونه از این موارد اشاره مى‏کنیم:

 

بزم شراب درهم مى‏ریزد!

یک بار، باز هم از امام هادى نزد متوکل سعایت کردند که در منزل او اسلحه و نوشته‏ها و اشیاى دیگرى است که از شیعیان او در قم به او رسیده و او عزم شورش بر ضدّ دولت را دارد. متوکل گروهى را به منزل آن حضرت فرستاد و آنان شبانه به خانه امام هجوم بردند، ولى چیزى به دست نیاوردند، آنگاه امام را در اطاقى تنها دیدند که در به روى خود بسته و جامه پشمین بر تن دارد و بر زمینى مفروش از شن و ماسه نشسته و به عبادت خدا و تلاوت قرآن مشغول است .

 

امام را با همان حال نزد متوکل بردند و به او گفتند: در خانه‏اش چیزى نیافتیم و او را روبه قبله دیدیم که قرآن مى‏خواند.

 

متوکل چون امام را دید، عظمت و هیبت امام او را فرا گرفت و بى اختیار حضرت را احترام کرد و در کنار خود نشاند و جام شرابى را که در دست داشت به آن حضرت تعارف کرد! امام سوگند یاد کرد و گفت: گوشت و خون من با چنین چیزى آمیخته نشده است، مرا معارف دار! او دست برداشت و گفت: شعرى بخوان!

 

امام فرمود: من شعر کم از بردارم.

 

گفت: باید بخوانى؟

 

امام اشعارى خواند که ترجمه آن چنین است:

 

(زمامدارن جهانخوار و مقتدر) بر قله کوهسارها شب را به روز آوردند در حالى که مردان نیرومند از آنان پاسدارى مى‏کردند، ولى قله‏ها نتوانستند آنان را (از خطر مرگ) برهانند.

 

آنان پس از مدتها عزت از جایگاههاى امن به زیر کشیده شدند و در گودالها (گورها) جایشان دادند؛ چه منزل و آرامگاه ناپسندى!

 

پس از آنکه به خاک سپرده شدند، فریاد گرى فریاد برآورد: کجاست آن دست بندها و تاجها و لباسهاى فاخر؟

 

کجاست آن چهره‏هاى در ناز و نعمت پرورش یافته که به احترامشان پرده‏ها مى‏آویختند (بارگاه و پرده و دربان داشتند)؟

 

گور به جاى آنان پاسخ داد: اکنون کرمها بر سر خوردن آن چهره‏ها با هم مى‏ستیزند!

 

آنان مدت درازى در دنیا خوردند و آشامیدند؛ ولى امروز آنان که خورنده همه چیز بودند، خود خوراک حشرات و کرمهاى گور شده‏اند!

 

چه خانه هایى ساختند تا آنان را از گزند روزگار حفظ کند، ولى سرانجام پس از مدتى، این خانه‏ها و خانواده‏ها را ترک گفته به خانه گور شتافتند!

 

چه اموال و ذخائرى انبار کردند، ولى همه آنها را ترک گفته رفتند و آنها را براى دشمنان خود واگذاشتند!

 

خانه‏ها و کاخهاى آباد آنان به ویرانه‏ها تبدیل شد و ساکنان آنها به سوى گورهاى تاریک شتافتند!(27).

 

تاءثیر کلام امام چندان بود که متوکل به سختى گریست، چنانکه ریشش‏تر شد. دیگر مجلسیان نیز گریستند. متوکل دستور داد بساط شراب را جمع کنند و چهار هزار درهم به امام تقدیم کرد و آن حضرت را با احترام به منزل بازگرداند!(28)

 

امام در زندان متوکل

متوکل کینه عجیبى از امام در دل داشت و همواره در صدد آزار و اذیب آن حضرت بود و با آنکه امام در سامراء در حقیقت همانند یک زندانى به سر مى‏برد، با این حال پس از احضار امام از مدینه به سامراء دستور داد مدتى حضرت را زندانى کنند.

 

«صقر بن ابى دلف» مى‏گوید: هنگامى که امام هادى - علیه السلام - را به سامراء آوردند، رفتم تا از حال او جویا شوم. «زرّافى» دربان متوکل مرا دید و دستور داد وارد شوم. وارد شدم. پرسید: براى چه کار آمده‏اى؟

 

گفتم: خیر است.

 

گفت: بنشین! نشستم، ولى هراسان شدم و سخت در اندیشه فرو رفتم و با خود گفتم: اشتباه کردم (که به چنین کار خطرناکى اقدام کردم و براى دیدار امام آمدم).

 

«زرافى» کار مردم را انجام داد و آنها را مرخص کرد و چون خلوت شد، گفت چه کار دارى و براى چه آمده‏اى؟

 

گفتم: براى کار خیرى.

 

گفت: گویا آمده‏اى حال مولاى خود خبر بگیرى، گفتم: مولاى من کیست؟ مولاى من خلیفه است!

 

گفت: ساکت شو، مولاى تو بر حق است، نترس که من نیز بر اعتقاد تو هستم و او را امام مى‏دانم.

 

من خدا را سپاس گفتم. آنگاه گفت: آیا مى‏خواهى او را ببینى؟ گفتم: آرى.

 

گفت: قدرى بنشین تا پستچتى (نامه رسان) بیرون رود. چون وى بیرون رفت، با اشاره به من، به غلامش گفت: این را به اتاقى که آن علوى در آن زندانى است، ببر و نزد او واگذار و برگرد.

 

چون به خدمت امام رسیدم، حضرت را دیدم روى حصیرى نشسته و در برابرش قبر حفر شده‏اى قرار دارد، سلام کردم. فرمود: بنشین! نشستم! پرسید: براى چه آمده‏اى؟

 

عرض کردم: آمده‏ام از حال شما خبرى بگیرم. در این هنگام بر قبر نظر کردم و گریستم. فرمود: گریان مباش که در این گرفتارى آسیبى به من نمى‏رسد.

 

من خدا را سپاس گفتم. آنگاه از معناى حدیثى پرسیدم، امام جواب گفت، و پس از جواب، فرمود: مرا واگذار و بیرون رو که بر تو ایمن نیستم و بیم آن است که آزارى به تو برسانند (29).

 

این حادثه از یک سو خشونت و شدت عمل متوکل را در مورد امام هادى مى‏رساند و از سوى دیگر بیانگر میزان نفوذ امام در میان درباریان و ماءموران ویژه خلیفه است.

 

متوکل در آخرین روزهاى عمرش به پیشکار خود، «سعید بن حاجب»، دستور داد امام را به قتل برساند، ولى حضرت فرمود: بیش از دو روز نمى‏گذرد که متوکل کشته مى‏شود، و همین جور هم شد! (30)

 

جنایات و سختگیریهاى متوکل در مورد شیعیان

متوکل یکى از جنایتکارترین خلفاى عباسى بود. او در دشمن با امیر مؤمنان - علیه السلام - و خاندان و شیعیان او دلى پر کینه داشت و دوران حکومت او براى شیعیان و علویان یکى از سیاهترین دورانهابشمار مى‏رود. از آنجا که همه جنایات او را نمى‏توان در این بحث فشرده بیان کرد، ناگزیر به برخى از جنایات او نمونه وار اشاره مى‏کنیم:

 

1 - در حکومت او گروهى از علویان زندانى یا تحت تعقیب و متوارى شدند که از آن جمله مى‏توان از «محمد بن صالح» (از نوادگان امام مجتبى - علیه السلام -) و «محمد بن جعفر» (یکى از مبلغان حسن بن زید که در طبرستان قیام کرده بود) نام برد (31).

 

2 - او در سال 236 قمرى دستور داد آرامگاه سرور شهیدان حضرت ابا عبدالله الحسین - علیه السلام - و بناهاى اطراف آن ویران و زمین پیرامون آن کشت شود و نیز در اطراف آن پاسگاههایى بر قرار ساخت تا زا زیارت آن حضرت جلوگیرى کند. گویا هیچ یک از مسلمانان حاضر به تخریب قبر امام حسین - علیه السلام - نبوده است، زیرا او این کار را توسط شخصى بنام «دیزج» انجام داد که یهودى الاءصل بود. متوکل اعلام کرد: رفتن به زیارت حسین بن على ممنوع است و اگر کسى به زیارت او برود، مجازات خواهد شد (32). او مى‏ترسید قبر امام حسین - علیه السلام - پایگاهى بر ضد او گردد و مبارزات و شهادت آن شهید بزرگوار الهام بخش حرکت و قیام مردم در برابر ستمهاى دربار خلافت شود. اما شیعیان و دوستداران سرور شهیدان در هیچ شرائطى از زیارت آن تربت پاک باز نایستادند و زائران، انواع صدمه‏ها و شکنجه‏ها را تحمل مى‏کردند و باز به زیارت مى‏رفتند. پس از قتل متوکل دوباره شیعیان با همکارى علویان قبر آن حضرت را باز سازى کردند (33).

 

خراب کردن قبر امام حسین - علیه السلام - مسلمانان را بشدت خشمگین ساخت، به طورى که مردم «بغداد» شعارهایى بر ضد متوکل بر در و دیوارها و مساجد مى‏نوشتند و شعراى مبارز و متعهد، با سرودن اشعارى، او را «هجو» مى‏کردند. از جمله آن سروده‏ها، شعرى است که ترجمه آن به قرار زیر است:

 

«به خدا قسم اگر بنى امیه، فرزند دختر پیامبرشان را به ستم کشتند، اینک کسانى که از دودمان پدر او هستند (بنى عباس) جنایتى مانند جنایت بنى امیه مرتکب شده‏اند. این قبر حسین است که به جان خودم سوگند (توسط عباسیان) ویران شده است. بنى عباس متاءسفند که در قتل حسین - علیه السلام - شرکت نداشته‏اند! و اینک با تجاوز به تربت حسین و ویران کردن قبر او، به جان استخوانهاى او افتاده‏اند!» (34).

 

3 - او در زمان خلافت خود بزرگانى از مردم مسلمان و معتقد به اهل بیت را به شهادت رسانید که از جمله آنان «ابن سکّیت»، یار با وفاى امام جواد و امام هادى و شاعر و ادیب نام آور شیعى، بود که متوکل به جرم دوستى على - علیه السلام - او را به قتل رسانید (35) روزى متوکل با اشاره به دو فرزند خود، از وى پرسید: این دو فرزند من نزد تو محبوبترند یا «حسن» و «حسین»؟

 

ابن سکّیت از این سخن و مقایسه بى موردسخت برآشفت و خونش به جوش آمد و بى درنگ گفت: «به خدا سوگند «قنبر» غلام على - علیه السلام - در نظر من از تو و دو فرزندت بهتر است!»

 

متوکل که مست قدرت و هوا و هوس بود، فرمان داد زبان او را از پشت سر بیرون کشیدند! (36)

 

4 - «خطیب بغدادى» درباره شکنجه و آزار طرفداران خاندان رسالت از سوى متوکل مى‏نویسد: متوکل عباسى «نصر بن على جهضمى» را به علت حدیثى که درباره منقبت و فضیلت على - علیه السلام - و حضرت فاطمه - علیها السلام - و امام حسن و امام حسین - علیهما السلام - نقل کرده بود «هزار» تازیانه زد و دست از او برنداشت تا آنکه شهادت دادند او از اهل سنت است! (37)

 

5 - او به شعراى مزدور و خود فروخته‏اى همچون «مروان بن ابى الجنوب» مبالغ هنگفتى صله مى‏داد تا درباره مشروعیت حکومت بنى عباس و هجو بنى هاشم شعر بسرایند (38).

 

6 - او زمانى که به ایجاد ارتشى نوین موسوم به «شاکریه» دست زد، افرادى را از مناطقى که در بینش ضد علوى مشهور بودند، بویژه از سوریه، الجزیره، جبل، حجاز و عنبا استخدام کرد(39) .

 

7 - اوبه حاکم مصر دستور داد تا طالبیان را به عراق تبعید کند، حاکم مصر نیز چنین کرد. آنگاه در سال 236 آنان را به مدینه منتقل کرد (40).

 

8 - او شیعیان را از دستگاه دولت اخراج مى‏کرد و موقعیت آنان را در اذهان عمومى خدشه دار مى‏ساخت. به عنوان نمونه، مى‏توان از برکنارى «اسحاق بن ابراهیم» یاد کرد که متوکل او را به جرم شیعه بودن از حکمرانى «سامراء» و «سیروان» در استان «جبل» برکنار کرد. افراد دیگرى نیز به همین علت موقعیتهاى خود را از دست دادند (41).

 

متوکل با اِعمال این شیوه‏ها، از بروز هر گونه حرکتى از ناحیه شیعیان بر ضد رژیم خود جلوگیرى کرد، لکن موفق نشد فعالیتهاى پنهانى آنان را خاتمه بخشد و چنانکه قبلاً گفتیم، گزارشهاى تاریخى، حاکى از آن است که امام هادى - علیه السلام - ارتباطهاى خود را با پیروانش در نهان ادامه مى‏داد.

 

فشارهاى اقتصادى بر شیعیان

متوکل به منظور تضعیف جبهه تشیع و نابود ساختن نیروهاى مبارز شیعه، آنان را شدیداً در فشار اقتصادى قرار داده بود، به طورى که تا این حد فشار اقتصادى بر شیعیان تا آن تاریخ بى سابقه بود.

 

البته مى‏دانیم که شیعه پس از رحلت پیامبر، همواره از نظر اقتصادى در فشار و مضیقه قرار داشت. در این زمینه، علاوه بر گرفتن «فدک» از فاطمه زهرا - سلام الله علیها که انگیزه سیاسى داشت و هدف از آن تضعیف بنیه اقتصادى جناح امیر مؤمنان - علیه السلام - و بنى هاشم بود، نمونه‏هاى فراوانى در تاریخ اسلام به چشم مى‏خورد که یکى از آنهاروش معاویه با شیعیان، بویژه بنى هاشم، بود. یکى از تاکتیکهایى که معاویه به منظور اخذ بیعت از حسین بن على - علیه السلام - براى ولیعهدى یزید به آن متوسل شد، خوددارى وى از پرداخت هرگونه عطیه به بنى هاشم از بیت المال در جریان سفر به مدینه بود تا بدین وسیله امام را زیر فشار گذاشته وادار به بیعت کند (42).

 

نمونه دیگر، فشار اقتصادى «ابو جعفر منصور دوانیقى» (دومین خلیفه عباسى) بود. منصور برنامه سیاه تحمیل گرسنگى و فلج سازى اقتصادى را در سطح وسیع و گسترده‏اى به اجرا مى‏گذاشت و هدف او این بود که مردم، نیازمند و گرسنه و متکى به او باشند و در نتیجه همیشه در فکر سیر کردن شکم خود بوده مجال اندیشه در مسائل بزرگ اجتماعى را نداشته باشند. او روزى در حضور جمعى از خواص درباریان خویش با لحن زننده‏اى انگیزه خود را از گرسنه نگهداشتن مردم چنین بیان کرد: عرب‏هاى بادیه نشین در ضرب المثل خود، خوب گفته‏اند که: «سگ خود را گرسنه نگهدار تا به طمع نان دنبال تو بیاید»(43)! این سخن ضمناً مى‏رساند که امت اسلام در چشم بنى عباس، تا چه حد بى ارزش بوده‏اند؟!.

 

در این فشار اقتصادى سهم شیعیان و علویان بیش از همه بود زیرا آنان همیشه پیشگام و پیشاهنگ مبارزه با خلفاى ستمگر بودند.

 

دوران خلافت هارون نیز از این برنامه کلى مستثنا نبود، زیرا او با قبضه بیت المال مسلمانان و صرف آن در راه هوسرانیها و بوالهوسیها و تجمل پرستیهاى خود و اطرافیانش، شیعیان را از حقوق مشروع خود محروم کرده بود و از این راه نیروهاى آنان را تضعیف مى‏کرد. بنابراین شیعیان با این گونه فشارها آشنا بودند، اما چنانکه اشاره شد فشار اقتصادى زمان متوکل ابعاد گسترده‏تر و وحشتناکترى داشت که ذیلاً برخى از آنها را یاد آورى مى‏کنیم:

 

1 - او از نظر اقتصادى به قدرى بر شیعیان سخت گرفت که مى‏گویند: در آن زمان گروهى از بانوان علوى در مدینه حتى یک دست لباس درست نداشتند که در آن نماز بگزارند و فقط یک پیراهن مندرس بر ایشان مانده بود که به هنگام نماز به نوبت از آن استفاده مى‏کردند و نیز با چرخ ریسى روزگار مى‏گذراندند، و پیوسته در چنین سختى و تنگدستى بودند تا متوکل به هلاکت رسید (44).

 

2 - متوکل «عمر بن فرج رُخّجى» را فرمانرواى مکه و مدینه ساخت، و او مردمان را از نیکى و احسان به آل ابى طالب بار مى‏داشت و سخت دنبال این کار بود؛ چنانکه مردم از بیم جان، دست از رعایت و حمایت علویان برداشتند و زندگى بر خاندان امیر مؤمنان - علیه السلام - سخت شد» (45).

 

3 - متوکل دارایى علویان را که ملک «فدک» بود مصادره کرد (46). نقل شده است که درآمد فدک در آن زمان بالغ بر 24000 دینار بوده است. متوکل فدک را به «عبدالله بن عمر بازیار» که از هواداران او بود، عطار کرد (47).

 

4 - او به حاکم خود در مصر دستور داد با علویان بر اساس قواعد زیر برخورد کند:

 

الف - به هیچ یک از علویان هیچ گونه ملکى داده نشود، نیز اجازه اسب سوارى و حرکت از «فسطاط» به شهرهاى دیگر داده نشود.

 

ب - به هیچ یک از علویان جواز داشتن بیش از یک برده داده نشود.

 

ج - چنانچه دعوائى مابین یک علوى و غیر علوى صورت گرفت، قاضى نخست به سخن غیر علوى گوش فرا دهد و پس از آن بدون گفتگو با علوى آن را بپذیرد! (48)

 

کاخها و بزمهاى پر تجمل

در کنار این فشارها و محدودیتهاى جانکاه نسبت به شیعیان، متوکل در تاراج بیت المال و بناى کاخهاى با شکوه وراه اندازى تشریفات پرخرج بیداد مى‏کرد .

 

او کاخهاى متعددى بنا کرد و اموال هنگفتى هزینه آنها نمود. از جمله، کاخهایى بنامهاى: شاه، عروس، شبداز، بدیع، غریب و برج بنا کرد و یک میلیون و هفتصد هزار دینار فقط هزینه ساختن کاخ اخیر کرد!(49). نیز قصر دیگرى ساخت که به قصر «بُرکُواء» شهرت یافت. ساختمان این قصر که از بهترین و بزرگترین قصرهاى وى بود، بیست میلیون درهم هزینه برداشت!(50) قصرهاى دیگرى نیز بنامهاى:جعفرى، ملیح، غرو، مختار، حیر براى خوشگذرانى بنا کرده بود که هر کدام هزاران میلیون درهم خرج برداشته و مورخان بتفصیل از آنها یاد کرده‏اند(51) .

 

متوکل تصمیم گرفت پسرش «عبدالله معتزّ» را ختنه کند و براى این منظور تشریفات بسیار پرخرج و سرسام آورى به راه انداخت که مورخان بتفصیل نوشته‏اند و ما به گوشه هایى از آن اشاره مى‏کنیم:

 

فرشى را که طول آن یکصد ذراع و عرض آن نیز پنجاه ذراع بود، براى تالار قصر که داراى همین ابعاد بود، تهیه کردند و براى پذیرایى از مدعوین چهار هزار صندلى از طلا و مرصع به جواهر در تالار قصر چیدند!

 

به فرمان متوکل بیست میلیون درهم که براى نثار آماده شده بود، بر سر زنان و خدام و حاشیه نشینان نثار کردند! و یک میلیون درهم که روى آنها عنوان جشن و مراسم ختنه کنان حک شده بود، بر سر آرایشگر و ختنه کننده و غلامان و پیشکاران مخصوص نثار گردید!

 

آن روز از ختنه کننده معتزّ پرسیدند که تا موقع صرف غذا، چه مبلغى عائد تو شده؟ گفت: هشتاد و چند هزار دینار غیر از اشیاى زرین و انگشترى و جواهر! وقتى که صورت مخارج جشن «ختنه کنان» به متوکل تسلیم شد... بالغ بر هشتاد و شش میلیون درهم شده بود!!(52)

 

اینها گوشه هایى از خوشگذرانیها و ولخرجیهاى متوکل از محل بیت المال بود، و گرنه شرح بزمها و عیاشیهاى او در این بحث فشرده نمى‏گنجد. تنها اینجا اضافه مى‏کنیم که «سیوطى» مى‏نویسد: او چهار هزار کنیز در کاخ خود داشت که از همه آنها کام جسته بود!(53) «مسعودى»، مورخ نامدار، مى‏گوید: در هیچ زمان و هیچ عصرى مانند دوران حکومت متوکل، پول خرج نمى‏شد!(54)

 

یک سند تاریخى‏

«ابوبکر خوارزمى»، نویسنده بزرگ عصر آل بویه (متوفى 383 یا 393)، طى نامه‏اى که در آن، سختگیریهاى عباسیان نسبت به شیعیان و مظلومیت سادات و شیعیان را شرح مى‏دهد، انگشت روى جنایتهاى متوکل مى‏گذارد و از این جشن ننگین نیز یاد مى‏کند .

 

پیشوایى از پیشوایان هدایت و سیدى از سادات خاندان نبوت از دنیا مى‏رود، کسى جنازه او را تشییع نمى‏کند و قبر او گچکارى نمى‏شود، اما چون دلقک و مسخره‏اى و بازیگرى از آل عباس بمیرد تمام عدول (عدول دار القضاء) و قاضیان در تشییع جنازه او حاضر مى‏شوند و قائدان و والیان براى او مجلس عزادارى بپا مى‏دارند! دهریان و سوفسطائیان از شرّ ایشان (آل عباس) در امانند، لیکن آنها هرکس را شیعه بدانند به قتل مى‏رسانند. هر کس نام پسرش را «على» بگذارد، خونش را مى‏ریزند. شاعر شیعه چون در مناقب وصى و معجزات نبى شعر بگوید، زبانش را مى‏برند و دیوانش را پاره مى‏کنند. هارون، پسر خیزران (مقصود واثق خلیفه است) و جعفر متوکل در صورتى به کسى عطا مى‏کردند و بخشش مى‏نمودند که به آل ابى طالب دشنام گوید، مانند عبدالله بن مُصعَب زبیرى و وهب بن وهب بُحتُرى و مروان بن ابى حَفصَه اموى و عبد الملک بن قُرَیْب اصمعى و بکّار بن عبدالله زبیرى. مدت هزار ماه در منبرها به امیرالمؤمنین ناسزا گفتند (مقصود مدت حکومت بنى امیه است) اما در وصایت او شک به خود راه ندادیم .

 

علویان را از یک وعده خوراک منع مى‏کنند، در حالى که خراج مصر و اهواز و صدقات حرمین شریفین و حجاز به مصرف (خُنیاگرانى از قبیل) ابن ابى مریم مدنى و ابراهیم موصلى وابن جامع سهمى و زَلْزَلْ ضارب و بَرْصُوما زامر (سرنا زن، نى زن) مى‏رسد. متوکل عباسى دوازده هزار کنیز داشت! اما سیدى از سادات اهل بیت، فقط یک کنیز (خدمتکار) زنگى یا سندى دارا بود. اموال خالص و پاکیزه خراج، به دلقکها و مهمانیهاى مربوط به ختنه اطفال، به سگبازان و بوزینه داران، به مخارق و علویه خنیاگر و به زرزر و عمرو بن بانه بازیگر، منحصر شده است! یک وعده خوراک و یک جرعه آب را از اولاد فاطمه - علیها السلام - دریغ مى‏دارند. قومى که خمس بر آنان حلال و صدقه حرام است و گرامى داشتن و دوستى نسبت به ایشان واجب است، از فقر، مُشرِف به هلاک هستند، یکى شمشیر خود را گرو مى‏گذارد و دیگرى جامه‏اش را مى‏فروشد. آنان گناهى ندارند جز اینکه جدشان نبى و پدرشان وصى و مادرشان فاطمه و مادر مادرشان خدیجه و مذهبشان ایمان به خدا و راهنمایشان قرآن است. من چه بگویم درباره قومى که تربت و قبر امام حسین - علیه السلام - را شخم زدند و در محل آن زراعت کردند و زائران قبرش را به شهرها تبعید نمودند...(55)

 

قتل متوکل و خلافت منتصر

سرانجام متوکل، شبى که در بزم شراب در کاخ حکومت به مستى فرو رفته بود، با نقشه قبلى فرزندش «منتصر» و با همکارى ترکان، همراه وزیرش «فتح بن خاقان» کشته شد (شوال 247) و منتصر به خلافت رسید(56).

 

ماجراى قتل متوکل بدین ترتیب بود که وى ندیمى داشت بنام «عباده مخنّث». عباده در مجلس متوکل متکّایى روى شکم خود زیر لباسش مى‏بست و سر خود را که موهایش ریخته بود، برهنه مى‏کرد و در برابر متوکل به رقص مى‏پرداخت و آوازه خوانان همصدا چنین مى‏خواندند: «این مرد طاسِ شکم گنده آمده تا خلیفه مسلمانان شود» و مقصودشان از این جمله «على» - علیه السلام - بود. متوکل نیز شراب مى‏خورد و خنده مستانه سر مى‏داد. در یکى از روزها که عباده طبق معمول به همین کیفیت مسخرگى مى‏کرد، منتصر در مجلس حاضر بود. وى از دیدن این منظره ناراحت شد و با اشاره، عباده را تهدید کرد.

 

عباده از ترس ساکت شد. متوکل پرسید: چه شده؟ عباده برخاست و علت را بیان کرد. در این هنگام منتصر بپا خاست و گفت: اى امیر المؤمنین! آن کسى که این شخص اداى او را در مى‏آورد و مردم مى‏خندند، پسر عموى تو و بزرگ خاندان تو است و مایه افتخار تو محسوب مى‏شود. اگر خود مى‏خواهى گوشت او را بخورى بخور، ولى اجازه نده این سگ و امثال او از آن بخورند. متوکل با تمسخر، به آوازه خوانان دستور داد که همصدا این شعر را بخوانند:

 

غار الفتى لابن عمّه راءس الفتى فى حِرِ امّه این جوان به خاطر پسر عمویش به غیرت در آمد.

 

سر این جوان در... مادرش باد!(57)

 

به دنبال این قضیه بود که منتصر با نقشه قبلى با همکارى ترکان پدر را به قتل رساند.

 

منتصر برخلاف پدر، دوستى با على و خاندان او را آشکار ساخت و به مردم دستور داد به زیارت حسین بن على - علیه السلام - بروند و به علویان که در زمان پدرش در بیم و وحشت به سر مى‏بردند، ایمنى داد(58).

 

از این گذشته، سه اقدام بزرگ را به مورد اجرا گذاشت:

 

1 - فدک را به علویان پس داد.

 

2 - موقوفات علویان را به آنان مسترد کرد.

 

3 - والى مدینه بنام «صالح بن على» را که با بنى هاشم بدرفتارى مى‏کرد، بر کنار کرد و به جاى او «على بن الحسین» را به این سمت منصوب کرد و توصیه نمود که از نیکى و خدمت به بنى هاشم دریغ نورزد(59).

 

ولى از آنجا که دوران خلافت منتصر کوتاه بود، پس از وى باز اختناق و فشار از سر گرفته شد.

 

امام هادى، رویاروى فقیهان دربارى‏

با آنکه سیاست خلفاى عباسى این بود که توجه مردم را به فقهاى دربارى جلب کنند و آراء و فتاواى آنان را به رسمیت بشناسند، اما در مدت اقامت امام هادى در سامراء چندین بار در میان فقهاى وابسته به دربار اختلاف فتوا به وجود آمد و ناگزیر براى حل مشکل به امام مراجعه کردند و امام با دانش امامت و استدلال روشن، چنان مسئله را شکافت که فقها در برابر آن ناگزیر به تحسین شدند.

 

اینک دو نمونه از این گونه موارد را ذیلاً از نظر مى‏گذرانیم:

 

1 - کیفر مسیحى زناکار

روزى یک نفر مسیحى را که با زن مسلمانى زنا کرده بود، نزد متوکل آوردند. متوکل خواست در مورد او حد شرعى اجرا شود، در این هنگام مسیحى اسلام آورد. «یحیى بن اکثم» قاضى القضات گفت: اسلام آوردن او، کفر و عملش را از میان برده و نباید حدّ در مورد او اجرا شود. برخى ار فقها گفتند باید سه بار در مورد او حد جارى شود. برخى دیگر به گونه‏اى دیگر فتوا دادند. وجود اختلاف آراء و فتاوا، متوکل را مجبور ساخت تا از امام هادى - علیه السلام - استفتا کند. مسئله را در محضر امام مطرح کردند. امام پاسخ داد: «آنقدر باید شلاق بخورد تا بمیرد».

 

فتواى امام با مخالفت شدید «یحیى بن اکثم» و سایر فقها روبرو گردید و گفتند: این فتوا در هیچ آیه و روایتى وجود ندارد و از متوکل خواستند که نامه‏اى به امام نوشته مدرک این فتوا را بپرسد. متوکل موضوع را به امام نوشت. امام در پاسخ پس از بسم الله نوشت: «فَلَمّا رَاءوْا بَاءسَنا آمَنّا بِاللهِ وَحْدَهُ وَ کَفَرْنا بِما کُنّا بِهِ مُشْرَکِینَ فَلَمْ یَکُ یَنْفَعُهُمْ ایْمانُهُمْ لَمّا رَاءوا بَاءسَنا سُنّة اللهِ الّتِى قِدْ خَلَتْ فِىْ عِبادِهِ وَ خَسِرَ هُنالِکَ الْمُبطَلُونَ»(60).

 

«هنگامى که قهر و قدرت ما را دیدند، گفتند: به خداى یگانه ایمان آوردیم و به بتها و عناصرى که آنها را شریک خدا قرار داده بودیم، کافر شدیم، ولى ایمانشان به هنگام دیدن قهر و قدرت ما، سودى ندارد. این سنت و حکم الهى است که در میان بندگان وى جارى است و پیروان باطل در چنین شرائطى زیانکار شدند.»

 

متوکل، پاسخ مستدل امام را پذیرفت و دستور داد حد زناکار طبق فتواى امام اجرا شود(61).

 

امام با ذکر این آیه شریفه، به آنان فهماند: همان طور که ایمان مشرکان، عذاب خدا را از آنها باز نداشت، اسلام آوردن این مسیحى نیز حد را ساقط نمى‏کند.

 

2 - نذر متوکل‏

روزى متوکل بیمار شد و نذر کرد که اگر شفا یابد، تعداد «کثیرى» دینار (= سکه زر) در راه خدا صدقه بدهد. هنگامى که بهبود یافت، فقها را گرد آورد و پرسید چند دینار باید صدقه بدهم که «کثیر» محسوب شود؟ فقها در این باره فتاواى مختلف دادند متوکل ناگزیر مسئله را از امام هادى سؤال کرد. امام پاسخ داد که باید هشتاد و سه دینار بپردازى. فقها از این فتوا تعجب کردند و به متوکل گفتند از او بپرسید این فتوا را بر اساس چه مدرکى داده است؟

 

متوکل موضوع را با امام مطرح کرد. حضرت فرمود: خداوند در قرآن مى‏فرماید: «لَقَدْ نَصَرَکُمُ اللهُ فِىْ مَواطِنَ کَثِیرَة»(62): «خداوند شما (مسلمانان) را در موارد «کثیر» یارى کرده است»، و همه خاندان ما روایت کرده‏اند که جنگها و سریّه‏هاى زمان پیامبر(ص) اسلام هشتاد و سه جنگ است.(63)

 

امام هادى و مکتبهاى کلامى‏

در عصر امام هادى - علیه السلام - مکاتب عقیدتى متعددى همچون «معتزله» و «اشاعره» رواج یافته و آراء و نظریات کلامى فراوانى در جامعه اسلامى پدید آمده بود و بازار مباحثى همچون جبر، تفویض، امکان یا عدم امکان رؤیت خدا، جسمیت خدا، و امثال اینها بسیار داغ بود، از اینرو گاه امام در برابر سؤالهایى قرار مى‏گرفت که پیدا بود از این گونه آراء و نظریات سرچشمه گرفته است. نفوذ آراء و نظریات باطل از این راه در محافل شیعه، ضرورت هدایت و رهبرى فکرى شیعیان را از سوى امام شدت مى‏بخشید، از اینرو پیشواى دهم طى مناظرات و مکاتبات خود، بیپایگى مکاتب و آراء و نظریات باطل همچون جبرگرائى و جسمیت خدا و... را با استدلالهاى روشن و قاطع اثبات مى‏نمود و مکتب اصیل اسلام را پیراسته از هر گونه تحریف و تفکر باطل، به جامعه عرضه مى‏کرد، و این یکى از جلوه‏هاى عظمت علمى آن بزرگوار بود(64)

 

مطالعه و برسى حیات علمى امام نشان مى‏دهد که اکثر مناظرات امام هادى - علیه السلام ' پیرامون این گونه موضوعات کلامى بوده و روایات متعددى از آن حضرت در این زمینه نقل شده است که برترى مبانى اعتقادى شیعه را بروشنى ثابت مى‏کند. به عنوان نمونه مى‏توان از نامه مفصل امام یاد کرد که در پاسخ سؤال مردم اهواز درباره موضوع «جبر» و «تفویض» نگاشته و طى آن با بیان روشن و استلال قاطع، نظریه درست را که نه جبر است و نه تفویض، اثبات کرده است(65).

 

ولى چون این بحثها از موضوع این کتاب که بیشتر جنبه تاریخى دارد، خارج است، از توضیح و تفصیل آن صرفنظر مى‏کنیم، و طالبین را به کتاب مربوطه ارجاع مى‏دهیم.

 

مبارزه با غُلات‏

از جمله گروههاى باطل و منحرفى که در دوران امامت امام هادى - علیه السلام - فعال بودند، گروه غلات را باید نام برد که افکار و عقاید پوچ و منحط و بى اساسى داشتند و خود را شیعه وانمود مى‏کردند. آنان درباره امام غُلّو نموده براى او مقام اوهیّت قائل مى‏شدند و گاهى نیز خود را منصوب از طرف امام قلمداد مى‏کردند و بدین وسیله موجبات بدنامى شیعیان را در میان فرقه‏هاى دیگر فراهم مى‏کردند. امام هادى از این گروه اظهار تبرى نموده با آنان مبارزه مى‏کرد و تلاش مى‏نمود که با طرد آنان، اجازه ندهد لکه ننگى بر دامن تشیع بنشیند.

 

شاید بتوان گفت: علت پیدایش اعتقاد آنان به الوهیت امام، و سایر عقاید پوچ و بى اساس، امور زیر بوده است:

 

الف - کرامتها، آگاهى غیبى و دیگر امور خارق العاده‏اى که از امام مشاهده مى‏شد و این گروه که قادر به توجیه و تحلیل صحیح و پخته این گونه مسائل نبودند، آنها را دستاویز خرافات و بدعتها و حرکتهاى ضد اسلامى قرار مى‏دادند.

 

ب - این گروه منحرف مى‏خواسند قیود و حدود و ضوابط اسلامى را زیر پا گذاشته طبق میلها و هوسهاى خود رفتار کنند، از اینرو تمام محرمات اسلامى را حلال مى‏شمردند.

 

ج - چشم طمع به اموال مردم دوخته بودند و مى‏خواستند وجوهى را که شیعیان به ائمه مى‏پداختند به چنگ آورند.

 

در هر حال غلات گروه خطرناک و گمراه کننده‏اى بودند که سران آنان افرادى همچون اشخاص زیر بودند:

 

1 - على بن حَسَکَه قمى.

 

2 - قاسم یقطینى.

 

3 - حسن بن محمد بن باباى قمى.

 

4 - محمد بن نُصیر فهرى.

 

5- فارس بن حاتم.

 

به عنوان نمونه، عقیده على بن حسکه بدین قرار بود:

 

الف - امام هادى - علیه السلام - خدا و خالق و مدبر جهان هستى است!

 

ب - ابن حسکه نبّى و فرستاده از جانب امام براى هدایت مردم است!

 

ج - هیچ کدام از فرائض اسلامى از قبیل زکات، حجّ، روزه و... واجب نیست!

 

محمد بن نصیر فهرى نیز مى‏گفت:

 

الف - امام هادى - علیه السلام - خالق و پرورگار جهان است!

 

ب - ازدواج با محارم از قبیل مادر، دختر، وخواهر، جایز است!

 

ج - لواط جایز، و یکى از راههاى اعمال شهوت است که خداوند آن را حرام نکرده است!

 

د - ارواح مردگان در کالبد آیندگان حلول مى‏کند (تناسخ)!

 

امام دهم طى نامه‏ها و پاسخهایى که به سؤالات شیعیان در این باره مى‏داد، این گروه را منحرف و کافر معرفى مى‏کرد و به شیعیان توصیه مى‏نمود که از آنان دورى جویند.

 

امام در پاسخ یکى از شیعیان درباره «ابن حسکه» و عقاید باطل او، چنین نوشت:

 

«ابن حسکه - که لعنت خدا بر او باد ' دروغ گفته است، من او را از دوستان و پیروان خود نمى‏دانم، او را چه شده است؟ خدا لعنتش کند! سوگند به خدا، پروردگار، محمد9 و پیامبران پیش از او را جز به آیین یکتا پرستى و امر به نماز و زکات و حج و ولایت نفرستاده و محمد9 جز به سوى خداى یکتاى بى همتا دعوت نکرده است. ما جانشینان او نیز بندگان خداییم و به او شرک نمى‏ورزیم. اگر او را اطاعت کنیم مشمول رحمت او خواهیم بود و چنانچه از فرمانش سرپیچى نماییم، گرفتار کیفرش خواهیم شد. ما بر خدا حجتى نداریم، بلکه خدا است که بر ما و بر تمامى آفریده هایش حجت دارد.

 

من از کسى که چنین سخنانى مى‏گوید، بیزارى مى‏جویم و از چنین گفتارى به خدا پناه مى‏برم، شما نیز از آنان دورى گزینید و آنان را در فشار و سختى قرار دهید و چنانچه به یکى از آنها دسترسى پیدا کردید، سرش را با سنگ بشکنید(66).

 

امام ضمن نامه‏اى به «عبیدى» از فهرى و ابن باباى قمى نیز بیزارى چسته در باره آن دو چنین نوشت:

 

من از فهرى (محمد بن نصیر) و حسن بن محمد بن باباى قمى بیزارى مى‏جویم و تو و تمام شیعیان را از فتنه او بر حذر مى‏دارم و آنان را لعن مى‏کنم. این دو تن، مال مردم را بنام ما مى‏خورند و فتنه‏انگیز و مزاحم هستند. خداوند آنان را عذاب کند و گرفتار فتنه سازد.

 

«ابن بابا» گمان برده که من او را به نبوت برانگیخته‏ام و او «باب» من است! خداوند او را لعنت کند! شیطان بر او مسلط شده و او را گمراه ساخته است. اگر توانستى سر او را با سنگ بشکن! او مرا آزار داده است، خداوند در دنیا و آخرت او را معذب سازد(67).

 

«فارس بن حاتم» نیز که گفتیم یکى از رهبران غُلات بود، از طرف امام مورد لعن و تکذیب قرار گرفت، و در اختلافى که بین او و «على بن جعفر»(68) پیش آمده بود، على را مورد تاءیید قرار داد. انحرافها و بدعتها و گمارهسازیهاى فارس به قدرى زیاد بود که امام دستور قتل او را صادر نمود و بهشت را براى قاتل او تضمین کرد و نوشت:

 

«فارس» به اسم من دست به کارهایى مى‏زند و مردم را فریب مى‏دهد و آنان را به بدعت در دین فرا مى‏خواند. خون او براى هر کس که او را بکشد، هدر است.

 

کیست که با کشتن او مرا راحت کند؟ من در مقابل، بهشت را براى او تضمین مى‏کنم.

 

یکى از یاران امام بنام «جنید» فرمان آن حضرت را درباره او اجرا کرد و با قتل او جامعه اسلامى را از شرّ او راحت کرد(69).

 

فتنه خلق قرآن‏

یکى از مهمترین و داغترین جریانهاى فکرى و عقیدتى در دوران امام هادى - علیه السلام - جنجال و کشمکش شدید بر سر مخلوق بودن یا مخلوق نبودن قرآن بود.

 

گروه «معتزله» که عقل گراى افراطى بودند و در مسائل عقیدتى کند و کاو عقلى بیش از حدى مى‏کردند، مسئله «مخلوق» و «حادث» بودن قرآن را در ارتباط با صفات خدا مطرح کردند و با «قدیم» بودن قرآن که گروه «اشاعره» و اهل حدیث از آن جانبدارى مى‏کردند، به مخالفت برخاستند و درگیرى بین طرفداران این دو بینش اعتقادى رخ داد.

 

به گفته اهل تحقیق، بحث پیرامون مخلوق بودن قرآن، از اواخر حکومت بنى امیه آغاز گردید (اوائل قرن دوم هجرى) و نخستین کسى که این بحث را در محافل اسلامى مطرح کرد، «جَعْد بن درهم»، معلم «مروان بن محمد» آخرین خلیفه اموى، بود. او این فکر را از «ابان بن سمعان»، و «ابان» نیز از «طالوت بن اعصم» یهودى فرا گرفته بود.

 

«جَعْد» پس از طرح این بحث مورد تعقیب قرار گرفت و به کوفه فرار کرد و در آنجا این نظریه را به «جَهْم بن صفوان ترمذى» منتقل کرد(70).

 

برخى بر این باورند که اعتقاد به قدیم بودن قرآن از مسیحیت به جامعه اسلامى نفوذ کرده بود، زیرا آنان «مسیح» را «کلمة الله» مى‏دانستند و در نتیجه، کلام خدا - که از خداست - از نظر آنان «قدیم» شناخته مى‏شد.

 

مؤید این نظریه این است که ماءمون در بخشنامه‏اى که در این مورد به «اسحاق بن ابراهیم» حاکم بغداد نوشت، «اشاعره» را متهم کرد که در مورد قرآن، همچون سخنان مسیحیان در مورد حضرت عیسى، سخن مى‏گویند.

 

در هر حال در زمان خلافت «هارون»، «بِشْر مَریسى»، که گفته مى‏شود یهودى تبار بوده، این بحث را دنبال کرد و مدت چهل سال به ترویج فکر مخلوق بودن قرآن پرداخت و چون روزى شنید که هارون سخنان او را شنیده و وى را غیاباً به مرگ تهدید کرده است، متوارى شد.

 

این بحث همچنان بین دو گروه مطرح بود تا آنکه «ماءمون» به آن دامن زد و آتش اختلاف را شعله ورتر کرد. او که فردى دانشمند و مطلع، آشنا به فلسفه و فقه و ادبیات عرب، و اهل بحث و مناظره و دقت علمى بود، از همان زمان جوانى به اعتزال گرایش داشت و از «مخلوق» بودن قرآن جانبدارى مى‏کرد. فقها و اهل حدیث مى‏ترسیدند مبادا وى خلیفه شود و این عقیده را ترویج کند، به حدى که «فُضیل بن عیاض» علناً مى‏گفت: «من از خدا براى هارون طول عمر مى‏خواهم تا از شر خلافت ماءمون راحت باشم»! (71)

 

حدس آنان درست بود. ماءمون پس از رسیدن به قدرت، رسماً از «معتزله» و در نتیجه از نظریه مخلوق بودن قرآن طرفدارى کرد و آن را عقیده رسمى دولت اعلام نمود و قدرت دولت را جهت سرکوبى مخالفان این نظریه به کار گرفت. و چون مخالفان که در آن زمان اهل سنت نامیده مى‏شدند، مقاومت نشان دادند، بحران به اوج خود رسید و جریان از حد بحث علمى و مذهبى خارج شد و به یک بحث جنجالى و حادّ عقیدتى - سیاسى تبدیل گردید و صحبت روز شد و همه جا حتى در میان عوام با حرارت مطرح گشت.

 

ماءمون در سال 218 قمرى فرمانى خطاب به «اسحاق بن ابراهیم»، حاکم بغداد، صادر کرد که باید تمام قضات و شهود و محدثان و مقامات دولتى مورد آزمایش قرار گیرند، هر کس معتقد به خلق قرآن باشد، در کار خود ابقا شود و گرنه از کار بر کنار گردد (72). این کار که در واقع نوعى تفتیش عقاید بود، در تاریخ، به عنوان «مِحنَةالْقُرْآن» (73) مشهور شده است.

 

کسى که ماءمون - و پس از او معتصم و واثق عباسى - را به این کار تشویق مى‏کرد، «ابن ابى دُؤاد»، قاضى مشهور دربار عباسى بود که پس از برکنارى «یحیى بن اکثم» قاضى القضات شده بود. او که از شهرت و آوازه بلند علمى برخوردار بود و در بذل و بخشش و میزان نفوذ و قدرت در دربار عباسى با برامکه مقایسه مى‏شد، در «مِحنَةُ القُرْآن» نقش مهمى داشت و از این رو برخى تصور کرده‏اند که بنیانگذار این نظریه او بوده است (که دیدیم چنین نیست).

 

در هر حال سختگیرى دولت عباسى به جایى رسید که مخالفان مورد شکنجه و آزار قرار گرفتند و زندانهاپر از آنان گردید. «احمد بن حنبل» که در دفاع از عقیده خویش پافشارى مى‏کرد، تازیانه خورد!(74) و در زمان حکومت «واثق»، «احمد بن نصر خزاعى» به قتل رسید و «یوسف بن یحیى بُرَیطى»، شاگرد شافعى، مورد شکنجه قرار گرفت و در زندان مصر در گذشت. «یعقوبى» در این باره داستان عجیبى نقل مى‏کند. وى مى‏نویسد:

 

«امپراتور روم به واثق خلیفه عباسى نامه نوشت و به او خبر داد که اسیران بسیارى از مسلمانان در اختیار دارد، اگر خلیفه در مقابل آنها فدیه (سربها) دهد، او حاضر است اسیران مسلمان را آزاد کند. واثق این پیشنهاد را پذیرفت و نمایندگانى به مرز فرستاد. نمایندگان خلیفه اسیران را که تحویل مى‏گرفتند و عقیده آنان را در باره مخلوق بودن قرآن مى‏پرسیدند، و تنها کسانى را که به این سؤال جواب مثبت مى‏دادند، مى‏پذیرفتند و لباس و پول در اختیارشان قرار مى‏دادند!»(75).

 

این سختگیریها سبب نفرت مردم از معتزله گردید، لذا وقتى که «متوکل عباسى» به خلافت رسید، جانب اهل حدیث را گرفت و به «محنة القرآن» خاتمه داد. ولى این بحث فوراً از رونق نیفتاد و تا مدتها در جامعه اسلامى مطرح بود (76).

 

موضع امام هادى (ع)

امامان معصوم که رهبرى اندیشه اصیل اسلامى را به عهده داشتند، سکوت در برابر چنین بحث و جدال فکرى را ناروا شمرده، خطّ بطلان بر فکر انحرافى کشیده، اندیشه درست را مشخص مى‏کردند و با تبیین موضع اصولى و هدایتگرانه خود، مسلمانان را از وارد شدن در چنین بحث و جدال بیهوده‏اى بر حذر مى‏داشتند.

 

«ریّان بن صلت» به محضر امام رضا - علیه السلام - عرض کرد: نظر شما درباره قرآن چیست؟ فرمود: قرآن کلام خداست، همین! در این باره بیش از این بحث نکنید که گمراه مى‏شوید.

 

سخنى که در این زمینه از امام هادى - علیه السلام - نقل شده نسبتاً گسترده و روشن است، امام در پاسخ یکى از شیعیان «بغداد» چنین نوشت (77):

 

بسم الله الرحمن الرحیم. خداوند ما و تو را از دچار شدن به این فتنه حفظ کند که در این صورت بزرگترین نعمت را بر ما ارزانى داشته است، وگرنه هلاکت و گمراهى است. به نظر ما بحث و جدال درباره قرآن (که مخلوق است یا قدیم؟) بدعتى است که سؤال کننده و جواب دهنده در آن شریکند، زیرا پرسش کننده دنبال چیزى است که سزاوار او نیست وپاسخ دهنده نیز براى موضعى بى جهت خود را به زحمت و مشقت مى‏افکند که در توان او نمى‏باشد.

 

خالق، جز خدا نیست و بجز او همه مخلوقند، قرآن نیز کلام خداست، از پیش خود اسمى براى آن قرار مده که از گمراهان خواهى گشت. خداوند ما و تو را از مصادیق سخن خود قرار دهد که مى‏فرماید: (متقیان) کسانى هستند که در نهان از خداى خویش مى‏ترسند و از روز جزا بیمناکند(78).

 

این موضعگیرى امامان باعث شد که شیعیان از این درگیریها بدور باشند و گرفتار بدعت و گمراهى نشوند.

 

شاگردان مکتب امام هادى (ع)

گرچه - به تفصیلى که گفتیم - عصر زندگى امام هادى عصر اختناق و استبداد بود امام، براى فعالیت فرهنگى در سطح گسترده آزادى عمل نداشت و از این نظر فضاى جامعه با عصر امام باقر - علیه السلام - بویژه عصر امام صادق - علیه السلام - تفاوت فراوان داشت ؛ اما آن حضرت در همان شرائط نامساعد، علاوه بر فعالیتهاى فرهنگى از طریق مناظرات، مکاتبات، پاسخگویى به سؤالها و شبهات، و تبیین بینش درست در برابر مکاتب کلامى منحرف، راویان و محدثان و بزرگانى از شیعه را تربیت کرد و علوم و معارف اسلامى را به آنان آموزش داد و آنان این میراث بزرگ فرهنگى را به نسلهاى بعدى منتقل کردند.

 

شیخ طوسى، دانشمند نامدار اسلام، تعداد شاگردان آن حضرت در زمینه‏هاى مختلف علوم اسلامى را 185 نفر مى‏داند (79).

 

در میان این گروه، چهره‏هاى درخشان علمى و معنوى و شخصیتهاى برجسته‏اى مانند: فضل بن شاذان، حسین بن سعید اهوازى، ایوب بن نوح، ابوعلى (حسن بن راشد) حسن بن على ناصر کبیر، عبدالعظیم حسنى (مدفون در شهر رى) و عثمان بن سعید اهوازى به چشم مى‏خورند که برخى از آنان داراى آثار و تاءلیفات ارزشمند در زمینه‏هاى مختلف علوم اسلامى هستند و آثار و خدمات علمى و فرهنگى آنان در کتابهاى رجال بیان شده است.

 

شهادت امام

امام هادى - علیه السلام - با آنکه در سامراء تحت کنترل و مراقبت قرار داشت، اما با وجود همه رنجها و محدودیتها هرگز به کمترین سازشى با ستمگران تن نداد. بدیهى است که شخصیت الهى و موقعیت اجتماعى امام و نیز مبارزه منفى و عدم همکارى او با خلفا، براى طاغوتهاى زمان هراس آور و غیر قابل تحمل بود، و پیوسته از این موضوع رنج مى‏بردند. سرانجام تنها راه را خاموش کردن نور خدا پنداشتند و در صدد قتل امام برآمدند و بدین ترتیب امام هادى نیز مانند امامان پیشین با مرگ طبیعى از دنیا نرفت، بلکه در زمان «معتزّ»، مسموم گردید (80) و در رجب سال 254 هجرى به شهادت رسید و در سامراء، در خانه خویش به خاک سپرده شد (81).

 

پی نوشت ها

1- طبرسى، اعلام الورى، الطبعة الثالثة، دارالکتب الاسلامیة، ص 355 - شیخ مفید، الارشاد، قم، مکتبة بصیرتى، ص .327

2- طبرسى، اعلام الورى، الطبعة الثالثة، دارالکتب الاسلامیة، ص 355 - شیخ مفید، الاشاد، قم، مکتبة بصیرتى، ص .327

3- طبرسى، اعلام الورى، ص .355 در اصطلاح راویان شیعه مقصود از ابوالحسن اول، امام موسى بن جعفر - علیه السلام - و مقصود از ابوالحسن ثانى امام هشتم مى‏باشد.

4- اعداد داخل پرانتز، دوران حکومت خلفاى معاصر امام را نشان مى‏دهد.

5 ابوالفرج الاصفهانى، مقاتل الطالبیین، نجف، منشورات المکتبة الحیدریة، 1385 ه.ق، ص 395 - امام هادى - علیه السلام - ، سازمان تبلیغات اسلامى، واحد ترجمه و تدوین، 1368 ه'. ش، ص .67

6- ابن اثیر، الکامل فى التاریخ، بیروت، دارصادر، ج 7، ص .55

7- مجلسى، بحارالاءنوار، الطبعة الثانیة، تهران، المکتبة الاسلامیة، 1395 ه.ق، ج 50، ص 176 - اربلى، على بن عیسى، کشف الغمّة، تبریز، مکتبة بنى هاشمى 1381 7 ه.ق، ج 3، ص .175

8- مجلسى، بحار الاءنوار، ج 50، ص .185

9- على بن حسین بن عبدربه در سال دویست و بیست و نه در مکه درگذشت و امام هادى، ابوعلى را به جاى وى گماشت (طوسى، اختیار معرفة الرجال، مشهد، دانشگاه مشهد، 1348 ه'. ش، ص 510، حدیث 984). در بعضى از روایات از این شخص بنام حسین بن عبدربه (یعنى پدر على) یاد شده است، ولى علامه محمد تقى شوشترى شواهدى ارائه کرده که نشان مى‏دهد کسى که نماینده امام هادى بوده، على بن حسین بن عبدربه بوده، نه پدرش (قاموس الرجال، ط 2، مؤسسة النشر الاسلامى التابعة لجماعة المدرسین بقم المشرفة، 1410 ه.ق، ج 3، ص 468).

10- طوسى، همان کتاب، ص 513، حدیث 991 - دکتر حسین، جاسم، تاریخ سیاسى غیبت امام دوازدهم، ترجمه دکتر سید محمد تقى آیت اللهى، تهران، امیر کبیر، 1367 ه'. ش، ص .137

11- طوسى، همان کتاب، ص 514، حدیث 992 - دکتر حسین، جاسم، همان کتاب ص 138 - .137

12- طوسى همان کتاب، ص 513 - 514، همان حدیث - مدرسى، محمد تقى، امامان شیعه و جنبشهاى مکتبى، ترجمه حمید رضا آژیر، مشهد، بنیاد پژوهشهاى اسلامى، ص .323

13- طوسى، همان کتاب، ص 607، حدیث 1129 - مسعودى، اثبات الوصیة، الطبعة الرابعة، نجف، المطبعة الحیدریة، 1374 ه.ق، ص .233 به خواست خدا در بخش سیره امام عسکرى - علیه السلام - از فعالیت على بن جعفر در مکه سخن خواهیم گفت.

14- نضر بن محمد همدانى (تنقیح المقال، ج 3، ص 271).

15- ایوب بن نوح بن دراج (قاموس الرجال، مؤسسة النشر الاسلامى، التابعة لجماعة المدرسین بقم المشرفة، الطبعة الثانیة، 1410 ه.ق، ج 2، ص 242).

16- طوسى، اختیار معرفة الرجال، مشهد، دانشگاه مشهد، 1348 ه'. ش، ص 611 - 612، حدیث .1136

17- طوسى همان کتاب، ص 603 و 607 (حدیث 1122 و 1129 و 1130) - دکتر حسین، جاسم، تاریخ سیاسى غیبت امام دوازدهم، ترجمه دکتر سید محمد تقى آیت اللهى، تهران، امیر کبیر، 1367 ه'. ش، ص 83 - طوسى، کتاب الغیبة، تهران، مکتبة نینوى الحدیثة، ص .212

18- مجلسى، بحار الاءنوار، الطبعة الثانیة، تهران، المکتبة الاسلامیة، 1395 ه'.ق، ج‏50، ص 200، شیخ مفید، الارشاد، قم، مکتبة بصیرتى، ص .333 علاوه بر عبدالله بن محمد، طبق نقل مسعودى، «بریحه عباسى» نیز، که مسئول نظارت بر اقامه نماز در حرمین (مکه و مدینه) بود، بارها به متوکل نوشت:

اگر احتیاجى به حرمین دارى، على بن محمد را از آنجا اخراج کن، زیرا او مردم را به سوى خود دعوت مى‏کند و گروه انبوهى به او گرویده‏اند (اثبات الوصیة، الطبعة الرابعة، نجف، المطبعة الحیدریة، 1374 ه'.ق، ص 225).

19- مجلسى، همان کتاب، ج 50، ص 200 - کلینى، اصول کافى، تهران، مکتبة الصدوق، 1381 ه.ق، ج 1، ص 501 - شیخ مفید، الارشاد، قم، مکتبة بصیرتى، ص 333 - اربلى، على بن عیسى، کشف الغمّة، تبریز، مکتبة بنى هاشمى، 1381 ه.ق، ج 3، ص .172

20- مجلسى، همان کتاب، ص .129

21- ابن شهر اشوب در کتاب مناقب آل ابى طالب احضار امام به سامراء را در سال 234 مى‏داند (چون اقامت امام در سامراء را، بیست سال، و وفات آن حضرت را در سال 254 مى‏داند که طبعاً انتقال امام به سامراء، مصادف با سال 234 مى‏شود) و مرحوم شیخ مفید در ارشاد (ص 333) مى‏نویسد: متوکل نامه را در سال 243 به امام نوشت، ولى روایت کلینى در این زمینه نشان مى‏دهد که در سال 243 نسخه‏اى از نامه متوکل، توسط یکى از شیعیان از «یحیى بن هرثمة» اخذ شده است (کافى، ج 1، ص 501) بنابر این سال یاد شده، تاریخ اخذ آن نسخه بوده است نه تاریخ احضار امام به پایتخ

از جهت سیاسى نیز نظر ابن شهر اشوب استوارتر به نظر مى‏رسد، زیرا با توجه به این که آغاز خلافت متوکل در سال 232 بوده، بعید به نظر مى‏رسد که او مدت یازده سال، از فعالیتهاى امام غافل بماند، یا آن را نادیده بگیرد.

22- وصیف از درباریان با نفوذ زمان متوکل بود.

23- سبط ابن الجوزى، تذکرة الخواص، نجف، المطبعة الحیدریة، 1383 ه.ق 359 - .360 از سخنان «یحیى بن هرثمه» در مورد ورود او به مدینه، پایگاه مردمى امام بخوبى روشن مى‏گردد از اظهارات اسحاق بن ابراهیم و وصیف نیز استفاده مى‏شود که امام تا چه اندازه در میان مردم و حتى درباریان محبوبیت داشته است.

24- چنانکه این معنا از چشم افراد آگاهى مانند «صالح بن سعید» پوشیده نبود. وى مى‏گوید: روز ورود امام به سامراء، به حضرت عرض کردم: اینها پیوسته براى خاموش ساختن نور شما تلاش مى‏کنند، و براى همین شما را در این کاروانسراى پست و محقر فرود آورده‏اند!... (شیخ مفید، الارشاد، ص 334 - على بن عیسى الاربلى، کشف الغمّة، ج 3، ص 173)

25- شیخ مفید، الارشاد، قم، مکتبة بصیرتى، ص .334

26- مجلسى، همان کتاب، ج 50، ص .161

27- با توا على قُلل الجبال تحر سهم غلب الرجال فما اغتنهم القلل

واستنزلوا بعد عزّ عن معاقلهم فاودعوا حفراً یابئس ما نزلوا

ناداهم صارخ من بعدما قبروا این الاءساور والتیجان والحلل؟

این الوجوه التى کانت منعمة من دونها تضرب الاءستار والکلل؟

فافصح القبر عنهم حین ساء لهم تلک الوجوه علیها الدود یقتتل

قد طالما اکلوا دهراً و ما شربوا فاصبحوا بعد طول الاءکل قد اءکلوا

وطالما عمّروا دوراً لتحصنهم فخلفوها على الاءعداد وارتحلوا

اضحت منازلهم قفراً معطّلة وساکنوها الى الاجداث قد رحلوا

28- مسعودى، مروج الذهب، بیروت، دارلاءندلس، ج 4، ص 11 - شبلنجى، نورالاءبصار، قاهره، مکتبة المشهد الحسینى، ص 166 سبط ابن الجوزى، تذکرة الخواص، نجف، المطبعة الحیدریة، 1383 ه.ق، ص 361 - ابن خلکان، وفیات الاءعیان، تحقیق، دکتر احسان عباس، قم منشورات شریف رضى، 1364 ه'. ش، ج 3، ص 272 - قلقشندى، مآثر الاءنافة فى معالم الخلافة، الطبعة الثانیة مطبعة حکومة الکویت 1ج، ص .232 در منابع تاریخى در تعداد ادبیات و جملات آن اندکى تفاوت وجود دارند.

29- مجلسى، بحارالاءنوار، تهران، المکتبة الاسلامیة، 1395 ه.ق، ج 50، ص 194 - امام على بن محمد الهادى، مؤسسه در راه حق، ص .16

30- على بن عیسى الاربلى، کشف الغمّة، تبریز، مکتبة بنى هاشمى، 1381 ه.ق ج 3، ص .184

31- ابوالفرج الاصفهانى، مقاتل الطالبیین، نجف، منشورات المکتبة الحیدریة، 1385 ه.ق، ص 397 - .218

32- ابوالفرج الاصفهانى، همان کتاب، ص 395 - مسعودى، مروج الذهب، بیروت، دارالاءندلس، ج 4، ص 51 - سیوطى، تاریخ الخلفاء، الطبعة الثالثة، بغداد، مکتبة المثنى، ص .347

33- ابوالفرج الاصفهانى، همان کتاب، ص 396 - ور.ک به: ابن اثیر، الکامل فى التاریخ، بیروت، دار صادر، ج 7، ص .55

34- بالله ان کانت امیة قد اءتت قتل ابن بنت نبیها مظلوماً

فلقد اتاه بنو ابیه بمثله هذا لعمرى قبره مهدوماً

اءسفوا على ان لایکونوا شارکوا فى قتله فَتَتَبّعوه رمیماً

(سیوطى، تاریخ الخلفاء، الطبعة الثالثة، بغداد، مکتبة المثنى، ص 347).

35- نام ابن سکیت، یعقوب و نام پدرش اسحاق است. او از علما و دانشمندان و ادیبان نامدار شیعه بوده و در اکثر علوم عصر خود مانند: علوم قرآن، شعر، لغت و ادب، تبحّر داشت و درباره این علوم کتابهایى به رشته تحریر در آورده بود که به گفته بعضى از صاحب نظران بعضى از آنها رد نوع خود بى نظیر بوده است (مدرس تبریزى، محمد على، ریحانة الاءدب، چاپ سوم، تهران، کتابفروشى خیام، 1347 ه'. ش، ج 7، ص 570)

36- سیوطى، همان کتاب، ص 348 - مامقانى، تنقیح المقال، تهران، انتشارات جهان، ج 3، ص .570

37- تاریخ بغداد، بیروت، دارالکتاب العربى، ج 13، ص .289

38- شریف القرشى، باقر، حیاة الامام الهادى، الطبعة الاُولى‏، بیروت، دارالاءضوا، 1408 ه.ق، ص .292

39- دکتر حسین، جاسم، تاریخ سیاسى غیبت امام دوازدهم، ترجمه دکتر سید محمد تقى آیت اللهى، چاپ اول، تهران، مؤسسه امیر کبیر، 1367 ه'.ش، ص 82.

40- دکتر حسین، همان کتاب، ص .84

41- دکتر حسین، همان کتاب، ص .84

42-2 ابن اثیر، الکامل فى التاریخ، بیروت، دار صادر، ج 3، ص 511 - ابن قُتیبه، الامامة و السیاسة، الطبعة الثالثة، قاهره، مکتبة مصطفى البابى الحلبى، 1382 ه.ق، ج 1، ص .191

43- شریف القرشى، باقر، حیاة الامام موسى بن جعفر - علیه السلام - نجف، مطبعة الاءداب، الطبعة الثانیة، 1389 ه.ق، ج 1، ص 369 (به نقل از کتاب: عصر الماءمون)

44- حاج شیخ عباس قمى، تتمة المنتهى، تهران، کتابفروشى مرکزى، 1333 ه'. ش، 238 و 239 - ابوالفرج الاصفهانى، مقاتل الطالبین، الطبعة الثانیة، نجف، منشورات المکتبة الحیدریة، 1385 ه.ق، ص .396

45- حاج شیخ عباس قمى، تتمة المنتهى، تهران، کتابفروشى مرکزى، 1333 ه'. ش، 238 و 239 - ابوالفرج الاصفهانى، مقاتل الطالبین، الطبعة الثانیة، نجف، منشورات المکتبة الحیدریة، 1385 ه.ق، ص .396

46- در فدک یازده درخت خرما وجود داشته پیامبر اسلام 9 آنها را به دست خود کاشته بود. فرزندان حضرت فاطمه - سلام الله علیها - میوه آنها را به حجاج اهداء مى‏کردند، و از برکت آنها ثروت سرشارى عاید آنها مى‏شد. «عبدالله بن عمر بازیار» شخصى بنام «بشران بن ابى امیّة ثقفى» را به مدینه فرستاد و او این درختها را قطع کرد و چون به بصره برگشت، فلج شد! (موسوى قزوینى حائرى، سید محمد حسن، فدک، الطبعة الثانیة، قاهره، مطبوعات النجاح، 1397 ه.ق ص 195).

47- دکتر حسین، جاسم، تاریخ سیاسى غیبت امام دوازدهم، ترجمعه دکتر سید محمد تقى آیت اللهى، چاپ اول تهران، مؤسسه امیر کبیر 1367 ه'. ش، ص .84

48-دکتر حسین، همان کتاب، ص 84 (به نقل از کتاب ولاة مصر، تاءلیف کندى).

49-ابن واضح، تاریخ یعقوبى، نجف، المکتبة الحیدریة، 1384 ه'.ق، ج‏3، ص‏223.

فقیهى، على اصغر، آل بویه، انتشارات صبا، 1365 ه'.ش، ص 415.

51- القرشى، باقر حیاة الامام الهادى، الطبعة الاءولى، بیروت، دارالاءضوا، ص‏309 - 315.

52 - همان کتاب، ص 417 - دکتر منجد، صلاح الدین، بین الخلفاء و الخلعاء، الطبعة الثالثة، بیروت، دارالکتاب الحدیث، 1980 م، ص‏33 - .35 مراسم پرتجمل ختنه کنان معتزّ را «قلقشندى» نیز با اندکى تفاوت در کتاب «مآثر الاءنافة فى معالم الخلافة»، (مطبعة حکومة الکویت، چاپ دوم) ج‏3، ص‏367 آورده است.

53-سیوطى، تاریخ الخلفاء، الطبعة الثالثة، بغداد، مکبتة المثنى، 1383 ه'.ق، ص‏350.

54-مروج الذهب، بیروت، دارالاءندلس، ج‏4، ص‏40.

55- خوارزمى، رسائل، مصر، المطبعة العثمانى، 1312 ه'.ق، ص 76 - .83 فقیهى، همان کتاب، ص 453.

56- مسعودى، همان کتاب، ج‏4، ص‏38 - حاج شیخ عباس قمى، تتمة المنتهى، تهران، کتابفروشى مرکزى، 1333 ه'.ش، ص 238.

57- ابن اثیر، الکامل فى التاریخ، بیروت، دارصادر، ج‏7، ص‏5 - 6 - امام هادى - علیه السلام - سازمان تبلیغات اسلامى، واحد ترجمه و تدوین، 1368 ه'.ش، ص‏63.

58- قلقشندى، همان کتاب، ج‏3، ص‏238.

59- ابن اثیر، همان کتاب، ج‏7، ص‏116 - مسعودى، همان کتاب، ج‏4، ص‏51، - شریف القرشى، همان کتاب، ص 275.

60- سوره غافر: 84 - 85.

61- شیخ حرّ عاملى، وسائل الشیعة، بیروت، داراحیاء التراث العربى، ج‏18، ص 408 (باب 36 من ابواب حد الزنا) - شریف القرشى، باقر، حیاة الامام الهادى، الطبعة الاولى، بیروت، دار الاءضوا، 1408 ه'.ق، ص‏240.

62- سوره توبه: 25.

63- سبط ابن الجوزى، تذکرة الخواص، نجف، المکتبة الحیدریة، 1383ه'.ق، ص 360 - شریف القرشى، همان کتاب، ص 240.

64- شریف القرشى، همان کتاب، ص‏130 - طبرسى، احتجاج، نجف المطبعة المرتضویة، 1350 ه'.ق، ص‏249.

65- حسن بن على بن شعبه، تحف العقول، ط2، قم، مؤسسة النشر الاسلامى (التابعة) لجماعة المدرسین، 1404 ه'.ق، ص 458 - 475.

66- طوسى، اختیار معرفة الرجال، مشهد، دانشگاه مشهد 1348 ه'.ش، ص 519، حدیث 997 - شیخ حر عاملى، وسائل الشیعة، ج‏18، کتاب الحدود، ابواب حد المحارب، باب‏7، ص 554.

67- طوسى، همان کتاب، ص 520، حدیث 999.

68- على بن جعفر یکى از مهمترین و کوشاترین نمایندگان امام هادى بوده است. پیش از این درباره او در بخش سازمان وکالت بحث کردیم.

69- طوسى، همان کتاب، ص 524، حدیث 1006 - تحلیلى از تاریخ دوران دهمین خورشید امامت، امام هادى - علیه السلام -، مرکز تحقیقات اسلامى سپاه، قم، 1370 ه'.ش، ص 132 - 134.

70- جَعد را خالد بن عبدالله قسرى در روز عید قربان در کوفه به جرم این سخنان به عنوان قربانى کشت! جَهم را نیز در سال 128 سالم بن احوز در مرو کشت (احمد امین، ضحى الاسلام، ج 3، ص 162). گویا به همین مناسبت بوده که بعدها احمد بن حنبل، پرچمدار اهل حدیث، طرفداران مخلوق بودن قرآن را کافر و جهمى مى‏خوانده است!

71- جرجى زیدان، تاریخ تمدن اسلام، ترجمه على جواهر کلام، تهران، مؤسسه امیر کبیر، 1336 ه'. ش، ج 3، ص .214

72- ابن اثیر، الکامل فى التاریخ، بیروت، دارصادر، ج 6 ص 423 - سیوطى، تاریخ الخلفاء، بغداد، مکتبة المثنّى، ص 308

73- محنة به معناى آزمایش.

74- مسعودى، مروج الذهب، بیروت، دارالاءندلس، ج 3، ص .464

75- تاریخ یعقوبى، نجف، المکتبة الحیدریة، 1384 ه.ق، ج 3، ص .215

76- براى آگاهى بیشتر درباره بحث خلق قرآن، علاوه بر مآخذ گذشته، به منابع یاد شده در زیرا مراجعه شود:

تاریخ الخلفاء، سیوطى، ص 306 - 312 - ضحى الاسلام، احمد امین، ط 7، قاهره، المکتبة المصریة، ج 3، ص 155 - 207 - بحوث فى لا الملل و النحل، جعفر السبحانى، ط 2، قم، لجنة ادارة الحوزة العلمیة، 1411 ه'.ق، ج 2، ص 252 - .269

77- صدوق، التوحید، تهران، مکتبة الصدوق، 1387 ه.ق، ص .224

78- الّذِینَ یَخشَونَ رَبّهُمْ بِالغَیْبِ وَ هُمْ مِنَ السّاعَةِ مُشْفِقُون (سوره انبیاء: 49).

79- رجال طوسى، الطبعة الاءولى، نجف، المطبعة الحیدریة، 1381 ه.ق، ص 409 - .429 البته چند تن مانند فارس بن حاتم و على بن حسکه را که دچار لغزش و انحراف شدند و حضرت آنان را طرد کرد، باید از این تعداد استثنا کرد. براى آگاهى بیشتر پیرامون شاگردان امام هادى - علیه السلام - رجوع شود به:

حیاة الامام الهادى، شریف القرشى، باقر، الطبعة الاءولى، بیروت، دارالاءضوا، 1408 ه.ق، ص 170 - .230

80- شبلنجى، نوالاءبصار، قاهره، مکتبة المشهد الحسینى، ص .166

81- شیخ مفید، الارشاد، قم، مکتبة بصیرتى، ص .334

 

سیره پیشوایان، مهدى پیشوایى، ص 567 – 612

زندگی نامه امام هادی علیه السلام

22

امام علی بن محمد الهادی علیه السلام در نیمة ذی الحجه سال 212ق نزدیک شهر مدینه در روستای صریا، چشم به دنیا گشود و در ماه رجب سال 254ق در سرّ من رأی (سامرا) توسط معتز عباسی به شهادت رسید. ایشان پس از پدر بزرگوارش 33 سال امامت شیعیان را بر عهده داشتند.[1]

 

نام مادر آن حضرت سمانه مغربیه بود[2]؛ البته مدنب، حدیث و غزال هم گفته اند.[3]

 

لقب های آن حضرت را نقی، هادی، امین، طیب، ناصح، مرتضی و... ذکر کرده اند. کنیه اش ابوالحسن است و به ایشان ابوالحسن ثالث می گویند.[4]

 

امام هادی علیه السلام از آغاز امامت در مدینه حضور داشتند و در مدت اقامت در این شهر نقش بسیار مهمی در رهبری شیعیان ایفا کردند؛ به طوری که حکومت عباسی از موقعیت ممتاز امام احساس خطر کرده و حضور ایشان در مدینه را به صلاح ندانست، متوکل برای کنترل بیشتر امام علیه السلام تصمیم گرفت ایشان علیه السلام را از مدینه به سامرا منتقل کند. در سال 233 ق بنابه گزارش هایی که جاسوسان از فعالیت های امام علیه السلام داده بودند، متوکل به یحیی بن هرثمه مأموریت داد تا این انتقال را انجام دهد. با ورود یحیی بن هرثمه به مدینه، مردم که سخت مشتاق و شیفتة امام خود بودند، اعتراض خود را علنی کردند؛ به طوری که یحیی بن هرثمه اعلام کرد که کاری به امام علیه السلام ندارد و هیچ خطری امام علیه السلام را تهدید نمی کند. پس از مدتی به بهانه این که در منزل امام بر علیه حاکم عباسی سلاح جمع آوری می شود به خانه امام علیه السلام حمله بردند، ولی چیزی جز قرآن و ادعیه نیافتند. جالب اینکه خود یحیی بن هرثمه پس از بازگشت می گوید: «چیزی جز بزرگواری، ورع، زهد و شجاعت در او نیافتم».[5]

 

متوکل در ساعات اولیه ورود امام به سامرا به شکلی اهانت آمیز با امام برخورد کرد و نه تنها به استقبال حضرت نیامد، بلکه دستور داد ایشان را در محلی که مخصوص گداها بود و به «خان الصعالیک» شهرت داشت، وارد کنند. بعد از استقرار امام هادی علیه السلام در سامرا تمامی رفت و آمدها و ارتباطات امام تحت کنترل بود و به محض شنیدن اینکه امام علیه السلام از اموال و سلاح شیعیان نگهداری می کند، نظامیان شبانه به خانة امام علیه السلام هجوم می بردند؛ ولی چیزی به دست نمی آوردند.

 

در طول مدت حضور امام علیه السلام در سامرا هر روز بر عظمت و محبوبیت آن حضرت افزوده می گشت و همه ناخواسته در برابر امام علیه السلام متواضع و خاشع بودند و سخت محترمش می داشتند.[6] البته نفوذ امام منحصر به شیعیان نبود و شامل درباریان عباسی هم می شد. حتی اهل کتاب هم به امام علیه السلام احترام می گذاشتند.

 

متوکل وقتی در اقدامات خود علیه امام علیه السلام ناکام ماند، به نزدیکان خود اعلام کرد که در کار امام هادی علیه السلام درمانده شده است؛ از این رو به محدودیت و فشار اکتفا نکرد و تصمیم به کشتن امام علیه السلام گرفت و حتی اقداماتی هم انجام داد؛ اما پیش از آنکه موفق شود، خود به هلاکت رسید.[7]

 

برخی از اقدامات امام هادی علیه السلام

  1. ایجاد آمادگی فکری شیعیان جهت ورود به عصر غیبت

فراهم کردن زمینة ورود شیعه به عصر غیبت، از اقدامات اساسی امامان شیعه علیه السلام بود، که همواره شیعیان را متوجه این امر می کردند. در این راستا امام هادی علیه السلام هم اقداماتی انجام داده اند:

 

الف) بیان روایات فراوان در مورد فرا رسیدن و نزدیک بودن عصر غیبت؛

 

ب) بشارت به ولادت حضرت حجت ومخفی بودن ولادت و هشدار این که مبادا مخفی بودن باعث تردید شما شیعیان گردد؛

 

ج) کم کردن تماس مستقیم شیعیان با حضرت؛ به طوری که در سامرا مسائل شیعیان از طریق نامه یا نمایندگان حضرت پاسخ داده می شد؛ تا از قبل برای شرایط و تکالیف عصر غیبت و ارتباط غیر مستقیم با امام آمادگی داشته باشند؛[8]

 

د) تأیید برخی از کتب فقهی و اصول روایی شیعه

 

و) ارجاع سؤالات شیعیان به وکلا و توجیه وکلا نسبت به پرسش های شیعیان؛ با توجه به انحرافات و شبهات آن روز.

 

  1. مبارزه با انحرافات

غالیان کسانی بودند که بر مبنایی نادرست، امامان معصوم علیه السلام را تا مقام خدایی (نعوذبالله) بالا می بردند. امام هادی علیه السلام ـ همانند امامان قبلی ـ موضع خویش را در قبال آنان روشن می ساخت و آنان را از گروه شیعه نمی دانست و حتی در نامه های مختلف، غالیان را افرادی مشرک و کافر معرفی می فرمود و بیزاری خویش را از آنان به صورت آشکار اعلام می نمود.[9]

 

گروه دیگری از منحرفان، صوفیان بودند که معمولاً با کناره گیری از دنیا، به شکل ریاکارانه در مقابل امام هادی علیه السلام می ایستادند. امام هادی علیه السلام شیعیان را از نزدیک شدن و هم نشینی با آنان و ورود به جلسه هایشان به شدت برحذر می داشت و آنان را هم نشینان شیطان و نابود کنندة پایه های دین و پیروان این گروه را نادانان می دانست و کسانی را که به آنها گرایش پیدا می کردند، احمق معرفی می فرمود.[10]

 

  1. تربیت نیرو و افراد شایسته

یکی از اقدامات و فعالیت های ائمه علیه السلام پرورش شاگردان و افراد شایسته بوده است. امام هادی علیه السلام نیز با توجه به پراکندگی شیعیان در مناطق مختلف و وجود شبهات و انحرافات، نیروهایی را که استعدادهای لازم را داشتند شناسایی کرده و آنان را جهت پیش برد اهداف اسلامی تربیت می فرمودند. این افراد افزون بر راویانی هستند که سخنان و روایات امام هادی علیه السلام را نقل می نمودند. برخی از این افراد همان کسانی هستند که وکالت آن حضرت را عهده دار بودند. برجسته ترین این افراد عبارتند از:

 

  1. عبدالعظیم حسنی (ره)، که مرقد وی در شهر ری می باشد و از یاران امام عسکری علیه السلام بوده است.

 

  1. حسن بن راشد، مشهور به ابوعلی و وکیل امام هادی علیه السلام بوده است.

 

  1. عثمان بن سعید عمری، که از یازده سالگی در محضر امام هادی علیه السلام بود و بعدها یکی از نایبان خاص امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف شده است.

 

  1. تقویت سازمان وکالت

با توجه به لزوم ارتباط بین رهبری و پیروان و پراکندگی شیعیان در اقصی نقاط بلاد اسلامی و با وجود خفقان عباسی و لزوم حفظ شیعیان و از همه مهمتر با توجه به اینکه امام علیه السلام در حصر و تحت نظارت و کنترل بوده اند، خیلی از شیعیان در بلا تکلیفی به سر می بردند. به همین علت سازمان وکالت که به صورت مخفی شکل گرفته بود و از زمان امام صادق علیه السلام فعالیت خود را آغاز نمود، در دوران امام هادی علیه السلام نیاز به تمهیدات بیشتری داشت.

 

در زمان امام هادی علیه السلام شیعیان ایران، عراق، یمن ومصر ارتباط مستمر و خوبی با حضرت داشتند. وکلای امام علیه السلام علاوه بر جمع آوری خمس و ارسال آن به امام علیه السلام ، در مسائل کلامی و فقهی نیز نقش سازنده ای داشته اند و در جا انداختن امامت امام بعدی و ورود شیعه به عصر غیبت، تلاش خستگی ناپذیری از خود به نمایش گذاشتند. (البته گاهی افرادی از این وکلا دستخوش انحراف از خط امام علیه السلام شده و مورد تکذیب آن حضرت هم واقع می شدند. در این شرایط کسان دیگری جایگزین آنها می شدند.[11])

 

این شبکه ارتباطی چنان اهمیت داشت که متوکل را به فکر کنترل و نابودی آن انداخت و با تشکیل نیروهایی ویژه به دستگیری، شکنجه، حبس و شهادت برخی از وکلای امام علیه السلام در نقاط مختلف اقدام کرد؛ اما موفق نشد این شبکه گسترده را از میان بردارد.

 

  1. تبیین مقام شامخ امامت از طریق زیارت غدیریه و زیارت جامعه

در زمان امام هادی علیه السلام اصل امامت باید معرفی می گردید؛ چون ائمه علیهم السلام و فضائل و جایگاه ایشان رو به فراموشی می رفت. امام هادی علیه السلام پدران و اجداد گرامی خود را با بیان زیارات معرفی می کردند. مجموعه این زیارات و ادعیه به عنوان یک دائرة المعارف شیعه به حساب می آید و در بردارنده دلایل بسیار استوار در حقانیت ائمه اطهار و اهل بیت علیهم السلام می باشد.

 

الف) زیارت جامعه کبیره

این زیارت از مشهورترین ، برترین و شناخته شده ترین زیارات ائمه علیهم السلام است. شیعیان نسبت به خواندن آن بخصوص روزهای جمعه توجه خاصی دارند. شیخ طوسی (ره) در التهذیب و شیخ صدوق (ره) در الفقیه آن نقل کرده اند. علامه مجلسی (ره) در مورد صحت سند آن ـ که به درجه قطع رسیده ـ می گوید: «این زیارت دارای بهترین سند، عمیق ترین مفهوم، فصیح ترین الفاظ، بلیغ ترین معناو عالی ترین شأن است.[12] امام هادی علیه السلام در این زیارت شاخصه ها و پایه های اصلی شیعه را بیان فرمودند.

 

ب) زیارت غدیریه

این زیارت به زیارت امیرالمؤمنین در عید غدیر خم معروف است. در سالی که معتصم امام علیه السلام را از مدینه به سامرا فراخواند، ایشان به زیارت امام علی علیه السلام در نجف اشرف رفته و این زیارت را قرائت کردند که در ضمن آن یکصد و پنجاه منقبت از مناقب امام علی علیه السلام بیان فرموده و از برخی مشکلات سیاسی و اجتماعی که ایشان را آزرده کرده بود، سخن گفتند.

 

این زیارت از زیباترین، اصیل ترین، بدیع ترین و پربارترین زیارت هاست. در زمانی این زیارت توسط امام هادی علیه السلام قرائت شد که امامت به فراموشی سپرده شده بود. امام هادی علیه السلام در ضمن زیارت با ترسیم مظلومیت امام علی علیه السلام و هشدار به مردم، آنان را از خواب غفلت بیدار می کند.

 

--------------------------------------------------------------------------------

 

*. کارشناس تاریخ و مهدویت

 

[1] . شیخ مفید، ارشاد، ص327.

 

[2] . همان، ص307.

 

[3] . حسینی، محمدرضا، تاریخ اهل البیت علیه السلام ، ص123.

 

[4] . مناقب آل ابی طالب علیه السلام ، ج4، ص401، به کوشش محمدحسین دانش آشتیانی و سید هاشم رسولی محلاتی.

 

[5] . ابن جوزی، تذکرة الخواص، ص359.

 

[6] . اربلی، کشف الغمة، ج2، ص398؛ تحقیق سید هاشم رسولی.

 

[7] . ابن طاووس، جمال الاسبوع بکمال العمل المشروع، ص27 (به نقل از تاریخ تشیع، ج1، ص292).

 

[8] . محمد جواد طبسی،حیاة الامام العسکری علیه السلام ، صص325-316 (با اندکی تصرف و تلخیص).

 

[9] . اختیار معرفة الرجال، ص519، (به نقل از تاریخ تشیع، ج1، ص 294).

 

[10] . خوانساری، محمد باقر، روضات الجنات، صص 135 ـ 134، (به نقل از تاریخ تشیع، ج1، ص 294).

 

[11] . رسول جعفریان، حیات فکری و سیاسی امامان شیعه، ص513.

 

[12] . مزارالبحار، به نقل از باقر شریف قرشی، زندگانی امام علی الهادی علیه السلام ، ص168.

مختصری از زندگینامه امام هادی(ع)

 

 

 

زندگى ابو الحسن على الهادى ابن محمد الجواد ابن على الرضا ابن موسى الکاظم ابن جعفر الصادق بن محمد الباقر بن على زین العابدین بن الحسین بن على بن ابى طالب علیهم السلام.

 

شیخ در مصباح مى‏نویسد: روایت‏شده است که حضرت ابو الحسن على بن محمد عسکرى (ع) در روز 27 ذى حجه به دنیا آمد. سپس وى مى‏گوید: ابن عیاش گفته است: میلاد ابو الحسن ثالث روز دوم رجب بوده است. همچنین وى تولد آن حضرت را روز پنجم هم ذکر کرده است. شیخ گوید: ابراهیم بن هاشم قمى گفته است: ابو الحسن عسکرى (ع) در روز سه شنبه سیزدهم رجب از سال 214 هجرى دیده به دنیا گشود».

 

کلینى در کافى نویسد: آن حضرت در نیمه ذى حجه از سال 212 به دنیا آمد. البته برخى نیز روایت کرده‏اند که تولد آن حضرت در ماه رجب و در سال 214 بوده است. در کشف الغمة نیز گفته شده است که آن حضرت در روز جمعه پا به دنیا گذارد.

 

شیخ مفید گوید: «محل تولد آن حضرت در صریا، یکى از قراى مدینه بود».

 

نگارنده: در بسیارى از نسخ جاى ولادت آن حضرت را همین قریه و با همین املا نوشته‏اند و در برخى از نسخ ضبط آن به صورت‏«صربا» بوده است. البته نام چنین محلى نه در معجم البلدان و نه در هیچ یک از کتب لغت ذکر نشده است. تنها ابن شهر آشوب در مناقب، در بخش الجلاء و الشفاء، گفته است: صریا قریه‏اى است که موسى بن جعفر آن را به فاصله سه میلى از شهر مدینه بنا کرده است.

 

امام هادى (ع) به قولى در بیست و پنجم جمادى الاخره و به قول دیگر، در سوم رجب و به دیگر قول در روز دوشنبه بیست و هفتم جمادى الاخره در نیمه روز و در سال 254 هجرى، در شهر سامراء دیده از جهان فروبست. آن حضرت در روزگار خلافت معتز وفات یافت و بنابراین، عمر آن حضرت اندکى کمتر از چهل سال یا 41 سال و شش و یا هفت ماه بوده است. از این مدت، شش سال و پنج ماه با پدرش و 33 سال و چند ماه، به قولى نه ماه، پس از وى زیسته که این مدت را دوران امامت و خلافت آن حضرت محسوب کرده‏اند. آن امام (ع) دنباله خلافت معتصم و سپس خلافت واثق ، متوکل ، منتصر ، مستعین و معتز را درک کرد و در پایان حکومت معتمد، به شهادت رسید.

 

مدت اقامت آن حضرت در سر من راى، بیست ‏سال و چند ماه بود و پس از وفات، در خانه‏اش واقع در سر من راى به خاک سپرده شد.

 

 

 

مادر آن حضرت

مادر آن حضرت کنیزى بود به نام سمانه مغربیه. و در مناقب است که مادرش معروف به سیده ام الفضل بود.

 

 

 

کنیه آن حضرت

کنیه وى ابو الحسن بود. برخى نیز وى را ابو الحسن ثالث مى‏خواندند.

 

 

 

لقب آن حضرت

ابن طلحه گوید: القاب آن حضرت عبارت بودند از: ناصح، متوکل، فتاح، نقى، مرتضى و مشهورترین القاب وى متوکل بود. اما آن حضرت این لقب را مخفى مى‏کرد و به اصحابش مى‏فرمود از یاد کردن وى با این لقب بپرهیزند. زیرا متوکل، لقب خلیفه عباسى بود.

 

نگارنده: همچنین آن حضرت به دو لقب هادى و نقى نیز شهرت داشت.

 

در مناقب در این باره آمده است: القاب آن حضرت عبارت بودند از: نجیب، مرتضى، هادى، نقى، عالم، فقیه، امین، مؤتمن، طیب و عسکرى. وى معروف به عسکرى بود و خود و فرزند بزرگوارش به عسکریین معروفیت دارند. شیخ صدوق در علل الشرایع و معانى الاخبار گوید: از استادان خود رضى الله عنهم، شنیدم که مى‏گفتند: محله‏اى که على بن محمد و حسن بن على علیهما السلام در آن در سر من راى ساکن بودند، عسکر نامیده مى‏شد از این رو به هر یک از این دو امام عسکرى گفته مى‏شود».

 

در نساب سمعانى است که عسکرى منسوب به عسکر در سر من راى است. سر من راى را معتصم بنا نهاد. بدین ترتیب که چون شمار سپاهیانش بسیار شد و بغداد براى آنها تنگ بود و مردم مورد آزار و اذیت قرار مى‏گرفتند، همراه با سپاهیانش بدین موضع نقل مکان کرد و در آنجا کاخى زیبا ساخت و آن را سر من راى نامید که بدان سامرة و سامرا گفته مى‏شود. و از آنجا که پادگان نظامى معتصم در این شهر جاى گیر شد، آن را عسکر نیز مى‏خوانند. تاریخ این واقعه در سال 221 هجرى بوده است.

 

گفته سمعانى حاکى از آن است که عسکر نامى بوده که بر تمام سامرا اطلاق مى‏شده است.

 

 

 

نقش انگشترى آن حضرت

بنا بر قولى گفته‏اند نقش انگشترى آن حضرت عبارت: «حفظ العهود من اخلاق المعبود» بوده است. همچنین طبق قولى دیگر نقش انگشترى وى عبارت: «الله ربى و هو عصمتى من خلقه‏» و مطابق نظر برخى دیگر عبارت: «من عصى هواه بلغ مناه‏» بوده است.

 

 

 

فرزندان آن حضرت

آن حضرت چهار پسر به نامهاى: ابو محمد حسن، حسین، محمد و جعفر داشت. از این میان حسن (ع) پس از وى به امامت رسید و حسین و محمد در زمان حیات آن امام از دنیا رفتند و جعفر نیز همان کسى است که بعد از وفات برادرش، امام عسکرى (ع) ، ادعاى امامت کرد و به جعفر کذاب شهرت یافت. همچنین یک دختر از آن حضرت بر جاى ماند که نامش عایشه یا علیه بود.

 

 

کتاب: سیره معصومان، ج 5، ص 233 - نویسنده: سید محسن امین - ترجمه: على حجتى کرمانى

زندگینامه امام هادی علیه السلام

پیشوای دهم شیعیان حضرت امام هادی علیه السلام در سال 212 ه.ق در شهر صریا (نزدیک مدینه) دیده به جهان گشود. پدر ایشان حضرت امام محمدتقی جوادالائمه علیه السلام و مادرشان بانویی فاضله و عفیفه به نام سمانه است. نام مبارک ایشان علی از القابشان نقی، هادی و نجیب؛ و کنیه شان ابوالحسن می باشد.

مدت امامت ایشان حدود 34 سال است یعنی از سال 220 ه.ق (سال شهادت امام جواد علیه السلام) تا سال 254 ه.ق که در شهر سامرا به شهادت رسیدند.

پس از شهادت، امام حسن عسکری علیه السلام بر پیکر مطهر پدر خویش نماز گزارد و پس از تشییع جنازه، ایشان را در منزل خویش به خاک سپردند.

در مورد شهادت امام هادی علیه السلام و قاتل آن حضرت اختلاف است: برخی معتمد عباسی را قاتل آن حضرت میدانند (یعنی این واقعه در زمان خلافت معتمد رخ داده است) و به عقیده ی برخی دیگر معتز عباسی، فرمان قتل آن بزرگوار را صادر و معتمد آن را اجرا کرد. (یعنی این واقعه در زمان خلافت معتز روی داده است.)

اوضاع سیاسی زمان امام هادی علیه السلام:

امام علی النقی الهادی علیه السلام در سال 220 ه.ق به امامت رسیدند. در این زمان ایشان در مدینه بودند و در آنجا به مدت 13 سال وظایف امامت خود را انجام می دادند؛ مردم از این سرچشمه ی حیات معنوی و علمی و فکری سیراب می شدند و ایشان نیز به همه ی امور شیعیان رسیدگی می کردند تا این که متوکل (خلیفه ی وقت) که در دشمنی با ائمه اطهار علیه السلام مشهور بود؛ به خاطر هراسی که از نفوذ و محبوبیت امام علیه السلام در جامعه داشت ایشان را از مدینه به سامرا فراخواند زیرا احساس می کرد که باید امام را از نزدیک تحت نظر بگیرد. پس از آمدن امام به سامرا، اگرچه ایشان ظاهرا آزاد بود اما «متوکل» منزلشان را طوری انتخاب کرده بود که همواره تحت نظر باشند. او به طور مرتب دستور تفتیش منزل ایشان را صادر می کرد و تمام دیدارها و رفت و آمدها توسط نیروهای حکومتی کنترل می شد.

او جو بسیار خفقان آمیزی را بر جامعه حکمفرما کرده بود و سختگیری و فشار زیادی را بر شیعیان اعمال می کرد:

متوکل، علویان را در محاصره ی اقتصادی قرار داده بود. به شاعران درباری مال فراوانی می داد تا در اشعار خود به ائمه علیه السلام بی احترامی کنند. او اکثر سادات جلیل القدر آن زمان را دستگیر و زندانی کرده بود. از هولناکترین اقدامات او در دوره ی حکومتش، انهدام و تخریب مرقد امام حسین علیه السلام بود. اوضاع معیشتی مردم و خصوصا علویان در زمان خلفای عباسی مخصوصا متوکل و بقیه ی خلفای هم عصر امام هادی علیه السلام، بسیار دشوار بود زیرا آنان بیت المال مسلمین را صرف خوشگذرانی هایی می کردند که به گواهی تاریخ، هزینه های مربوط به آ نها بی سابقه بوده است.

فعالیت های امام علیه السلام:

امام هادی علیه السلام با این که شدیدا تحت نظر بود، اما از پای ننشست و فعالیت های خود را به شیوه ای مطابق اوضاع زمان خویش به پیش برد. از مهمترین فعالیت های ایشان این بود که به مردم از راه های گوناگون آگاهی داده و منصب امامت و مقام علمی خود را در طی سخنان خویش و در مناظرات و پرسش و پاسخ های علمی، آشکار کرده و تثبیت کنند. همچنین عدم مشروعیت حکومت بنی عباس را تبیین می کردند. یکی دیگر از محورهای فعالیت امام، آماده کردن مردم و شیعیان نسبت به غیبت حضرت مهدی علیه السلام بود. البته ایشان با نهایت احتیاط و جلوگیری از حساس شدن حکومت، این موضوع را به طور سربسته در ضمن سخنان خویش ذکر می فرمودند.

وضعیت علمی زمان آن بزرگوار:

در حکومت بنی عباس از طرف خلفا به مسائل علمی و فرهنگی تمایل نشان داده می شد. در این زمان بسیاری از کتب سایر ملل به عربی ترجمه شد و همین امر موجب شد افکار مردم و اوضاع علمی جامعه متحول شود.

همچنین مکاتب کلامی مانند اشاعره و معتزله رونق گرفته بود و شبهاتی مانند جسمیت خداوند، جبرگرایی مطلق یا اختیار مطلق، حادث یا قدیم بودن قرآن و... مطرح می شد که موضع گیری امام هادی علیه السلام و پاسخ ایشان به چنین شبهاتی، اولا اصالت و حقانیت مواضع شیعه را نشان می داد و ثانیا مسلمین را از گرفتاری در دام چنین شبهاتی حفظ می کرد.

اصحاب امام هادی علیه السلام:

فضل بن شاذان: از متکلمان بزرگ شیعه در قرن سوم هجری است که از اصحاب امام هادی علیه السلام به شمار می رود.

حضرت عبدالعظیم حسنی علیه السلام: از سادات جلیل القدری است که نسب شریفش به امام حسن مجتبی علیه السلام می رسد. او از نظر علمی و عقیدتی مورد تایید امام هادی علیه السلام بود.

زیارت جامعه ی کبیره:

از امام هادی علیه السلام چندین دعا و زیارت نامه برجای مانده است که از مشهورترین آنها زیارت جامعه ی کبیره است. این زیارت دارای سند صحیح بوده و از نظر بلاغت نیز در بالاترین درجه قرار دارد. شروح متعددی به فارسی و عربی بر این زیارت نوشته شده است. زیارت جامعه ی کبیره متضمن مفاهیمی بسیار عالی و مطالبی بدیع است.

از دیگر زیارات بر جای مانده از امام هادی علیه السلام، زیارت غدیر است که در آن هم خصوصیات و ویژگی های حضرت علی علیه السلام و هم حادثه ی غدیر ذکر شده است.

برخی از سخنان امام هادی علیه السلام:

«الدُّنْیا سُوقٌ رَبِحَ فیها قَوْمٌ وَ خَسِرَ آخَرُونَ؛ دنیا همانند بازارى است که عدّه اى در آن سود مى برند و عدّه اى دیگر ضرر و خسارت متحمّل مى شوند».[۱]

«النّاسُ فِى الدُّنْیا بِالاْمْوالِ وَ فِى الاَّْخِرَةِ بِالاْعْمالِ؛ مردم در دنیا به وسیله ثروت و تجملات شهرت مى یابند ولى در آخرت به وسیله اعمال محاسبه و پاداش داده خواهند شد». [۲]

«مَنْ رَضِىَ عَنْ نَفْسِهِ کَثُرَ السّاخِطُونَ عَلَیْهِ؛ هر که از خود راضى باشد بدگویان او زیاد خواهند شد». [۳]

«اِنّ اللّهَ جَعَلَ الدّنیا دارَ بَلْوى وَالاْخِرَةَ دارَ عُقْبى، وَ جَعَلَ بَلْوى الدّنیا لِثوابِ الاْخِرَةِ سَبَباً وَ ثَوابَ الاْخِرَةِ مِنْ بَلْوَى الدّنیا عِوَضا؛ همانا خداوند، دنیا را جایگاه بلاها و امتحانات و مشکلات قرار داد؛ و آخرت را جایگاه نتیجه گیرى زحمات، پس بلاها و زحمات و سختى هاى دنیا را وسیله رسیدن به مقامات آخرت قرار داد و اجر و پاداش زحمات دنیا را در آخرت عطا مى فرماید».[۴]

«الْعُجْبُ صارِفٌ عَنْ طلب الْعِلْمِ، داعٍ إلىَ الْغَمْطِ وَالْجَهْلِ؛ خودبینى و غرور، انسان را از تحصیل علوم باز مى دارد و به سمت حقارت و نادانى مى کشاند».[۵]

پی نوشت ها:

اعیان الشیعه، ج2، ص 39.

همان.

بحارالا نوار، ج 69، ص 316،ح 24.

تحف العقول، ص 358.

بحارالانوار، ج 75، ص 369، ح 4.

منابع:

چهل حدیث منتخب از علی بن محمد الهادی (ع)

قالَ الا مامُ اءبو الحسن ، علىّ الهادى صلوات اللّه و سلامه علیه :

 

 

1- مَنِ اتَّقىَ اللّهَ یُتَّقى ، وَمَنْ اءطاعَ اللّهَ یُطاعُ، وَ مَنْ اءطاعَ الْخالِقَ لَمْ یُبالِ سَخَطَ الْمَخْلُوقینَ، وَمَنْ اءسْخَطَ الْخالِقَ فَقَمِنٌ اءنْ یَحِلَّ بِهِ سَخَطُ الْمَخْلُوقینَ.

ترجمه :

فرمود: کسى که تقوى الهى را رعایت نماید و مطیع احکام و مقرّرات الهى باشد، دیگران مطیع او مى شوند.

و هر شخصى که اطاعت از خالق نماید، باکى از دشمنى و عداوت انسان ها نخواهد داشت ؛ و چنانچه خداى متعال را با معصیت و نافرمانى خود به غضب درآورد، پس سزاوار است که مورد خشم و دشمنى انسان ها قرار گیرد.

 

 

 

-----------------------------

2- قالَ علیه السلام : مَنْ اءنِسَ بِاللّهِ اسْتَوحَشَ مِنَ النّاسِ، وَعَلامَةُ الاُْنْسِ بِاللّهِ الْوَحْشَةُ مِنَ النّاسِ.

ترجمه :

فرمود: کسى که با خداوند متعال مونس باشد و او را اءنیس خود بداند، از مردم احساس وحشت مى کند.

و علامت و نشانه اءنس با خداوند وحشت از مردم است یعنى از غیر خدا نهراسیدن و از مردم احتیاط و دورى کردن .

 

 

-----------------------------

3- قالَ علیه السلام :السَّهَرَ اءُلَذُّ الْمَنامِ، وَالْجُوعُ یَزیدُ فى طیبِ الطَّعامِ.

ترجمه :

فرمود: شب زنده دارى ، خواب بعد از آن را لذیذ مى گرداند؛ و گرسنگى در خوشمزگى طعام مى افزاید یعنى هر چه انسان کمتر بخوابد بیشتر از خواب لذت مى برد و هر چه کم خوراک باشد مزّه غذا گواراتر خواهد بود .

 

 

-----------------------------

4- قالَ علیه السلام : لا تَطْلُبِ الصَّفا مِمَّنْ کَدِرْتَ عَلَیْهِ، وَلاَ النُّصْحَ مِمَّنْ صَرَفْتَ سُوءَ ظَنِّکَ إ لَیْهِ، فَإ نَّما قَلْبُ غَیْرِکَ کَقَلْبِکَ لَهُ.

ترجمه :

فرمود: از کسى که نسبت به او کدورت و کینه دارى ، صمیّمیت و محبّت مجوى .

همچنین از کسى که نسبت به او بدگمان هستى ، نصیحت و موعظه طلب نکن ، چون که دیدگاه و افکار دیگران نسبت به تو همانند قلب خودت نسبت به آن ها مى باشد.

 

 

-----------------------------

5- قالَ علیه السلام : الْحَسَدُ ماحِقُ الْحَسَناتِ، وَالزَّهْوُ جالِبُ الْمَقْتِ، وَالْعُجْبُ صارِفٌ عَنْ طَلَبِ الْعِلْمِ داعٍ إ لَى الْغَمْطِ وَالْجَهْلِ، وَالبُخْلُ اءذَمُّ الاْ خْلاقِ، وَالطَّمَعُ سَجیَّةٌ سَیِّئَةٌ.

ترجمه :

فرمود: حسد موجب نابودى ارزش و ثواب حسنات مى گردد.

تکبّر و خودخواهى جذب کننده دشمنى و عداوت افراد مى باشد.

عُجب و خودبینى مانع تحصیل علم خواهد بود و در نتیجه شخص را در پَستى و نادانى نگه مى دارد. بخیل بودن بدترین اخلاق است ؛ و نیز طَمَع داشتن خصلتى ناپسند و زشت مى باشد.

 

 

 

-----------------------------

6- قالَ علیه السلام : الْهَزْلُ فکاهَةُ السُّفَهاءِ، وَ صَناعَةُ الْجُهّالِ.

ترجمه :

فرمود: مسخره کردن و شوخى هاى - بى مورد - از بى خردى است و کار انسان هاى نادان مى باشد.

 

 

-----------------------------

7- قالَ علیه السلام : الدُّنْیا سُوقٌ رَبِحَ فیها قَوْمٌ وَ خَسِرَ آخَرُونَ.

ترجمه :

فرمود: دنیا همانند بازارى است که عدّه اى در آن براى آخرت سود مى برند و عدّه اى دیگر ضرر و خسارت متحمّل مى شوند.

 

 

-----------------------------

8- قالَ علیه السلام : النّاسُ فِى الدُّنْیا بِالاْ مْوالِ وَ فِى الاَّْخِرَةِ بِالاْ عْمالِ.

ترجمه :

فرمود: مردم در دنیا به وسیله ثروت و تجمّلات شهرت مى یابند ولى در آخرت به وسیله اعمال محاسبه و پاداش داده خواهند شد.

 

 

-----------------------------

9- قالَ علیه السلام : مُخالَطَةُ الاْ شْرارِ تَدُلُّ عَلى شِرارِ مَنْ یُخالِطُهُمْ.

ترجمه :

فرمود: همنشین شدن و معاشرت با افراد شرور نشانه پستى و شرارت تو خواهد بود.

 

 

-----------------------------

10- قالَ علیه السلام : أ هْلُ قُمْ وَ أ هْلُ آبَةِ مَغْفُورٌلَهُمْ ، لِزیارَتِهِمْ لِجَدّى عَلىّ ابْنِ مُوسَى الرِّضا عَلَیْهِ السَّلامُ بِطُوس ، اءلا وَ مَنْ زارَهُ فَأ صابَهُ فى طَریقِهِ قَطْرَةٌ مِنَ السَّماءِ حَرَّمَ جَسَدَهُ عَلَى النّارِ.

ترجمه :

فرمود: اءهالى قم و اءهالى آبه یکى از روستاهاى حوالى ساوه آمرزیده هستند به جهت آن که جدّم امام رضا علیه السلام را در شهر طوس زیارت مى کنند.

و سپس حضرت افزود: هر که جدّم امام رضا علیه السلام را زیارت کند و در مسیر راه صدمه و سختى تحمّل کند خداوند آتش را بر بدن او حرام مى گرداند.

 

 

-----------------------------

11- عَنْ یَعْقُوبِ بْنِ السِّکیتْ، قالَ: سَاءلْتُ أ بَاالْحَسَنِ الْهادى علیه السلام : ما بالُ الْقُرْآنِ لا یَزْدادُ عَلَى النَّشْرِ وَالدَّرْسِ إ لاّ غَضاضَة ؟

قالَ علیه السلام : إ نَّ اللّهَ تَعالى لَمْ یَجْعَلْهُ لِزَمانٍ دُونَ زَمانٍ، وَلالِناسٍ دُونَ ناسٍ، فَهُوَ فى کُلِّ زَمانٍ جَدیدٌ وَ عِنْدَ کُلِّ قَوْمٍ غَضُّ إ لى یَوْمِ الْقِیامَةِ.

 

ترجمه :

یکى از اصحاب حضرت به نام ابن سِکیّت گوید: از امام هادى علیه السلام سؤ ال کردم : چرا قرآن با مرور زمان و زیاد خواندن و تکرار، کهنه و مندرس نمى شود؛ بلکه همیشه حالتى تازه و جدید در آن وجود دارد؟

مام علیه السلام فرمود: چون که خداوند متعال قرآن را براى زمان خاصّى و یا طایفه اى مخصوص قرار نداده است ؛ بلکه براى تمام دوران ها و تمامى اقشار مردم فرستاده است ، به همین جهت همیشه حالت جدید و تازه اى دارد و براى جوامع بشرى تا روز قیامت قابل عمل و اجراء مى باشد.

 

 

-----------------------------

12- قالَ علیه السلام :الْغَضَبُ عَلى مَنْ لا تَمْلِکُ عَجْزٌ، وَ عَلى مَنْ تَمْلِکُ لُؤْمٌ.

ترجمه :

فرمود: غضب و تندى در مقابل آن کسى که توان مقابله با او را ندارى ، علامت عجز و ناتوانى است ، ولى در مقابل کسى که توان مقابله و رو در روئى او را دارى علامت پستى و رذالت است .

 

 

-----------------------------

13- قالَ علیه السلام : یَاْتى عَلماءُ شیعَتِنا الْقَوّامُونَ بِضُعَفاءِ مُحِبّینا وَ اءهْلِ وِلایَتِنا یَوْمَ الْقِیامَةِ، وَالاْ نْوارُ تَسْطَعُ مِنْ تیجانِهِمْ.

ترجمه :

فرمود: علماء و دانشمندانى که به فریاد دوستان و پیروان ما برسند و از آن ها رفع مشکل نمایند، روز قیامت در حالى محشور مى شوند که تاج درخشانى بر سر دارند و نور از آن ها مى درخشد.

-----------------------------

14- قالَ علیه السلام : لِبَعْضِ قَهارِمَتِهِ: اسْتَکْثِرُوا لَنا مِنَ الْباذِنْجانِ، فَإ نَّهُ حارُّ فى وَقْتِ الْحَرارَةِ، بارِدٌ فى وَقْتِ الْبُرُودَةِ، مُعْتَدِلٌ فِى الاْ وقاتِ کُلِّها، جَیِّدٌ عَلى کلِّ حالٍ.

ترجمه :

به بعضى از غلامان خود فرمود: بیشتر براى ما بادمجان پخت نمائید که در فصل گرما، گرم و در فصل سرما، سرد است .

و در تمام دوران سال معتدل مى باشد و در هر حال مفید است.

 

 

-----------------------------

15- قالَ علیه السلام : التَّسْریحُ بِمِشْطِ الْعاجِ یُنْبُتُ الشَّعْرَ فِى الرَّأ سِ، وَ یَطْرُدُ الدُّودَ مِنَ الدِّماغِ، وَ یُطْفِى ءُ الْمِرارَ، وَ یَتَّقِى اللِّثةَ وَ الْعَمُورَ.

ترجمه :

فرمود: شانه کردن موها به وسیله شانه عاج ، سبب روئیدن و افزایش مو مى باشد، همچنین سبب نابودى کرم هاى درون سر و مُخ خواهد شد و موجب سلامتى فکّ و لثه ها مى گردد.

 

 

-----------------------------

16- قالَ علیه السلام : اُذکُرْ مَصْرَعَکَ بَیْنَ یَدَىْ اءهْلِکَ لا طَبیبٌ یَمْنَعُکَ، وَ لا حَبیبٌ یَنْفَعُکَ.

ترجمه :

فرمود: بیاد آور و فراموش نکن آن حالت و موقعى را که در میان جمع اعضاء خانواده و آشنایان قرار مى گیرى و لحظات آخر عمرت سپرى مى شود و هیچ پزشکى و دوستى و ثروتى نمى تواند تو را از آن حالت نجات دهد.

 

 

-----------------------------

17- قالَ علیه السلام : إ نَّ الْحَرامَ لایَنْمى ، وَإ نْ نَمى لا یُبارَکُ فیهِ، وَما اءَنْفَقَهُ لَمْ یُؤْجَرْ عَلَیْهِ، وَ ما خَلَّفَهُ کانَ زادَهُ إ لَى النّارِ.

ترجمه :

فرمود: همانا اموال حرام ، رشد و نموّ ندارد و اگر هم احیاناً رشد کند و زیاد شود برکتى نخواهد داشت و با خوشى مصرف نمى گردد.

و آنچه را از اموال حرام انفاق و کمک کرده باشد اءجر و پاداشى برایش نیست و هر مقدارى که براى بعد از خود به هر عنوان باقى گذارد معاقب مى گردد.

 

 

-----------------------------

18- قالَ علیه السلام : اَلْحِکْمَةُ لا تَنْجَعُ فِى الطِّباعِ الْفاسِدَةِ.

ترجمه :

فرمود: حکمت اثرى در دل ها و قلب هاى فاسد نمى گذارد.

 

 

-----------------------------

19- قالَ علیه السلام : مَنْ رَضِىَ عَنْ نَفْسِهِ کَثُرَ السّاخِطُونَ عَلَیْهِ.

ترجمه :

فرمود: هر که از خود راضى باشد بدگویان او زیاد خواهند شد.

 

 

-----------------------------

20- قالَ علیه السلام : اَلْمُصیبَةُ لِلصّابِرِ واحِدَةٌ وَ لِلْجازِعِ اِثْنَتان .

ترجمه :

فرمود: مصیبتى که بر کسى وارد شود و صبر و تحمّل نماید، تنها یک ناراحتى است ؛ ولى چنانچه فریاد بزند و جزع کند دو ناراحتى خواهد داشت.

 

 

-----------------------------

21- قالَ علیه السلام : اِنّ لِلّهِ بِقاعاً یُحِبُّ اءنْ یُدْعى فیها فَیَسْتَجیبُ لِمَنْ دَعاهُ، وَالْحیرُ مِنْها.

ترجمه :

فرمود: براى خداوند بقعه ها و مکان هائى است که دوست دارد در آن ها خدا خوانده شود تا آن که دعاها را مستجاب گرداند که یکى از بُقْعه ها حائر و حرم امام حسین علیه السلام خواهد بود.

 

 

-----------------------------

22- قالَ علیه السلام : اِنّ اللّهَ هُوَ الْمُثیبُ وَالْمُعاقِبُ وَالْمُجازى بِالاَْعْمالِ عاجِلاً وَآجِلاً.

ترجمه :

فرمود: همانا تنها کسى که ثواب مى دهد و عِقاب مى کند و کارها را در همان لحظه یا در آینده پاداش مى دهد، خداوند خواهد بود.

 

 

-----------------------------

23- قالَ علیه السلام : مَنْ هانَتْ عَلَیْهِ نَفْسُهُ فَلا تَاءمَنْ شَرَّهُ.

ترجمه :

فرمود: هرکس به خویشتن إ هانت کند و کنترل نفس نداشته باشد خود را از شرّ او در اءمان ندان .

 

 

-----------------------------

24- قالَ علیه السلام : اَلتَّواضُعُ اءنْ تُعْطَیَ النّاسَ ما تُحِبُّ اءنْ تُعْطاهُ.

ترجمه :

فرمود: تواضع و فروتنى چنان است که با مردم چنان کنى که دوست دارى با تو آن کنند.

 

 

-----------------------------

25- قالَ علیه السلام : اِنّ الْجِسْمَ مُحْدَثٌ وَاللّهُ مُحْدِثُهُ وَ مُجَسِّمُهُ.

ترجمه :

فرمود: همانا اجسام ، جدید و پدیده هستند و خداوند متعال به وجود آورنده و تجسّم بخش آن ها است.

 

 

-----------------------------

26- قالَ علیه السلام : لَمْ یَزَلِ اللّهُ وَحْدَهُ لا شَیْئىٌ مَعَهُ، ثُمَّ خَلَقَ الاَْشْیاءَ بَدیعاً، وَاخْتارَ لِنَفْسِهِ اءحْسَنَ الاْ سْماء.

ترجمه :

فرمود: خداوند از اءزَل ، تنها بود و چیزى با او نبود، تمام موجودات را با قدرت خود آفریده ، و بهترین نام ها را براى خود برگزید.

 

 

-----------------------------

27- قالَ علیه السلام : اِذا قامَ الْقائِمُ یَقْضى بَیْنَ النّاسِ بِعِلْمِهِ کَقَضاءِ داوُد علیه السلام وَ لا یَسْئَلُ الْبَیِّنَةَ.

ترجمه :

فرمود: زمانى که حضرت حجّت (عجّ) قیام نماید در بین مردم به علم خویش قضاوت مى نماید؛ همانند حضرت داود علیه السلام که از دلیل و شاهد سؤ ال نمى فرماید.

 

 

-----------------------------

28- قالَ علیه السلام : مَنْ اَطاعَ الْخالِقَ لَمْ یُبالِ بِسَخَطِ الْمَخْلُوقینَ وَ مَنْ اءسْخَطَ الْخالِقَ فَقَمِنٌ اءنْ یَحِلَّ بِهِ الْمَخْلُوقینَ.

ترجمه :

فرمود: هرکس مطیع و پیرو خدا باشد از قهر و کارشکنى دیگران باکى نخواهد داشت .

 

 

-----------------------------

29- قالَ علیه السلام : اَلْعِلْمُ وِراثَةٌ کَریمَةٌ وَالاْ دَبُ حُلَلٌ حِسانٌ، وَالْفِکْرَةُ مِرْآتٌ صافَیةٌ.

ترجمه :

فرمود: علم و دانش بهترین یادبود براى انتقال به دیگران است ، ادب زیباترین نیکى ها است و فکر و اندیشه آئینه صاف و تزیین کننده اعمال و برنامه ها است .

 

 

-----------------------------

30- قالَ علیه السلام : الْعُجْبُ صارِفٌ عَنْ طَلَبِ الْعِلْمِ، داعٍ إ لىَ الْغَمْطِ وَ الْجَهْلِ.

ترجمه :

فرمود: خودبینى و غرور، انسان را از تحصیل علوم باز مى دارد و به سمت حقارت و نادانى مى کشاند.

 

 

-----------------------------

31- قالَ علیه السلام : لا تُخَیِّبْ راجیکَ فَیَمْقُتَکَ اللّهُ وَ یُعادیکَ.

ترجمه :

فرمود: کسى که به تو امید بسته است ناامیدش مگردان ، وگرنه مورد غضب خداوند قرار خواهى گرفت .

 

 

-----------------------------

32- قالَ علیه السلام : مَا اسْتَراحَ ذُو الْحِرْصِ.

ترجمه :

فرمود: شخص طمّاع و حریص نسبت به اموال و تجمّلات دنیا هیچگاه آسایش و استراحت نخواهد داشت.

 

 

-----------------------------

33- قالَ علیه السلام : الْعِتابُ مِفْتاحُ التَّقالى ، وَالعِتابُ خَیْرٌ مِنَ الْحِقْدِ.

ترجمه :

فرمود: (مواظب باش که ) عتاب و پرخاش گرى ، مقدّمه و کلید غضب است ، ولى در هر حال پرخاش گرى نسبت به کینه و دشمنى درونى بهتر است (چون کینه ، ضررهاى خظرناک ترى را در بردارد).

 

 

-----------------------------

34- قالَ علیه السلام : الْغِنى قِلَّةُ تَمَنّیکَ، وَالرّضا بِما یَکْفیکَ، وَ الْفَقْرُ شَرَهُ النّفْسِ وَ شِدَّةُ القُنُوطِ، وَالدِّقَّةُ إ تّباعُ الْیَسیرِ وَالنَّظَرُ فِى الْحَقیرِ.

ترجمه :

متر آرزو و توقّع باشد و به آنچه موجود و حاضر است راضى و قانع گردى ، ولیکن فقر و تهى دستى در آن موقعى است که آرزوهاى نفسانى اهمیّت داده شود، امّا دقّت و توجّه به مسائل ، اهمیّت دادن به امکانات موجود و مصرف و استفاده صحیح از آن ها است ، اگر چه ناچیز و کم باشد.

 

 

-----------------------------

35- قالَ علیه السلام : الاِْمامُ بَعْدى الْحَسَنِ، وَ بَعْدَهُ ابْنُهُ الْقائِمُ الَّذى یَمْلاَُ الاَْرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلاً کَما مُلِئَتْ جَوْراً وَ ظُلْماً.

ترجمه :

فرمود: امام و خلیفه بعد از من (فرزندم ) حسن ؛ و بعد از او فرزندش مهدى موعود علیهما السلام مى باشد که زمین را پر از عدل و داد مى نماید، همان طورى که پر از ظلم و ستم گشته باشد.

 

 

-----------------------------

36- قالَ علیه السلام : إ ذا کانَ زَمانُ الْعَدْلِ فیهِ أ غْلَبُ مِنَ الْجَوْرِ فَحَرامٌ أ نْ یُظُنَّ بِأ حَدٍ سُوءاً حَتّى یُعْلَمَ ذلِکَ مِنْهُ.

ترجمه :

فرمود: در آن زمانى که عدالت اجتماعى ، حاکم و غالب بر تباهى باشد، نباید به شخصى بدگمان بود مگر آن که یقین و معلوم باشد.

 

 

-----------------------------

37- قالَ علیه السلام : إ نَّ لِشیعَتِنا بِوِلایَتِنا لَعِصْمَةٌ، لَوْ سَلَکُوا بِها فى لُجَّةِ الْبِحارِ الْغامِرَةِ.

ترجمه :

فرمود: همانا ولایت ما اهل بیت براى شیعیان و دوستانمان پناهگاه اءمنى مى باشد که چنانچه در همه امور به آن تمسّک جویند، بر تمام مشکلات (مادّى و معنوى ) فایق آیند.

 

 

-----------------------------

38- قالَ علیه السلام : یا داوُدُ لَوْ قُلْتَ: إ نَّ تارِکَ التَّقیَّةَ کَتارِکِ الصَّلاةِ لَکُنتَ صادِقاً.

ترجمه :

فرمود: به یکى از اصحابش - به نام داود صرّمى - فرمود: اگر قائل شوى که ترک تقیّه همانند ترک نماز است ، صادق خواهى بود.

 

 

-----------------------------

39- قالَ: سَاءلْتُهُ عَنِ الْحِلْمِ؟ فَقالَ علیه السلام : هُوَ اءنْ تَمْلِکَ نَفْسَکَ وَ تَکْظِمَ غَیْظَکَ، وَ لا یَکُونَ ذلَکَ إ لاّ مَعَ الْقُدْرَةِ.

ترجمه :

یکى از اصحاب از آن حضرت پیرامون معناى حِلم و بردبارى سؤ ال نمود؟

حضرت در پاسخ فرمود: این که در هر حال مالک نَفْس خود باشى و خشم خود را فرو برى و آن را خاموش نمائى و این تحمّل و بردبارى در حالى باشد که توان مقابله با شخصى را داشته باشى .

 

 

-----------------------------

40- قالَ علیه السلام : اِنّ اللّهَ جَعَلَ الدّنیا دارَ بَلْوى وَالاْ خِرَةَ دارَ عُقْبى ، وَ جَعَلَ بَلْوى الدّنیا لِثوابِ الاْ خِرَةِ سَبَباً وَ ثَوابَ الاْ خِرَةِ مِنْ بَلْوَى الدّنیا عِوَضاً.

ترجمه :

فرمود: همانا خداوند، دنیا را جایگاه بلاها و امتحانات و مشکلات قرار داد؛ و آخرت را جایگاه نتیجه گیرى زحمات ، پس بلاها و زحمات و سختى هاى دنیا را وسیله رسیدن به مقامات آخرت قرار داد و اجر و پاداش زحمات دنیا را در آخرت عطا مى فرماید.

چهل سخن از امام هادی(ع)

 

شهادت امام هادی علیه السلام

به مناسبت میلاد با سعادت امام علی النقی؛ حضرت هادی علیه السلام چهل حدیث از آن امام بزرگوار را مرور می کنیم. 1. یگانگی خدا

 

لَمْ یزَلَِ اللهَ وَحْدَهُ لاشیء معه ثُمَّ خَلَقَ الاشیاء بدیعاً و اختار لِنَفْسِهِ اَحْسَنَ الاَسماءِ؛ 1

 

خداوند از ازل تنها بود و چیزی با او نبود. سپس اشیا را به صورت نو ظهور آفرید و برای خودش بهترین نام‌ها را برگزید.

 

  1. فروتنی

 

التواضع اَن تعطی الناس ما تُحِبُّ ان تُعطاهُ؛2

 

فروتنی آن است که با مردم چنان رفتار کنی که دوست داری با تو چنان باشند.

 

  1. نقد پذیری

 

لبعض موالیه: عاتِبْ فلاناً و قل له ان الله اذا اراد بِعَبْدٍ خیراً اذا عُوتِبَ قَبِلَ 3

 

امام هادی(ع) به یکی از دوستانش فرمود: فلانی را توبیخ کن و به او بگو: خداوند چون خیر بنده‌ای خواهد، هر گاه توبیخ شود، بپذیرد (و در صد جبران نقص براید).

 

  1. جایگاه اجابت دعا

 

اِنَّ للهِِ بقاعاً یحِبُّ اَن یدْعی فیها فَیستَجیبَ لِمَن دَعاهُ و الحَیرُ منها؛4

 

همانا برای خداوند بقعه‌های است که دوست دارد در آنها به درگاه او دعا شود و دعای دعا کننده را به اجابت برساند، و حائر حسین(ع) یکی از آنهاست.

 

  1. دنیا جایگاه آزمایش

 

ان الله جَعَلَ الدنیا دار بلوی و الآخره دار عقبی، و جَعَلَ بَلْوَی الدنیا لِثوابِ الاخرهِ سَبَباً و ثوابَ الاخرهِ مِنْ بَلْوی الدنیا عِوَضاً 5

 

همانا که خداوند دنیا را سرای امتحان و آزمایش، و آخرت را سرای رسیدگی، و بلای دنیا را وسیله ثواب آخرت، و ثواب آخرت را عوض بلای دنیا قرار داده است.

 

  1. ستمکار بردبار

 

اِنَّ الظالِمَ الحالِِمَ یکادُ اَنْ یعضی علیه بِحِلْمِهِ، و انَّ المُحِقَّ السَّفیه یکادُ ان یطْفِیءَ نُورَ حَقِّهِ بِسَفهِهِ 6

 

به راستی ستمکار بردبار، بسا که به وسیله حلم و بردباری خود از ستمش گذشت شود و حق‌دار نابخرد، بسا که به سفاهت خود نور حق خویش را خاموش کند.

 

  1. انسان بی‌شخصیت

 

مَنْ هانَتْ علیه نَفْسَهُ فلاتَأمَنْ شَرَّهُ 7

 

کسی که خود را پس شمارد، از شر او در امان مباش.

 

  1. حکمت ناپذیری دل فاسد

 

اَلْحِکْمَهُ لا تَنْجَعُ فی الطّباع الفاسِدَهِ 8

 

حکمت، اثری در دل‌های فاسد نمی‌گذارد.

 

  1. خدا ترسی

 

مَنْ اتَّقی الله یتَّقی، وَ مَنْ اطاعَ لله یطاع، و من اطاعَ الخالق لم یبال سَخَطَ المَخْلُوقین، و مَنْ اَسْخَطَ الخالق فَلییقَنَ ان یحِلَّ به سَخَطَ المَخلوقین؛9

 

هر کسی از خدا بترسد، مردم از او بترسند، هر که خدا را اطاعت کند، از او اطاعت کنند، و هرکه مطیع آفریدگار باشد، باکی از خشم آفریدگار ندارد، و هر که خالق را به خشم آورد، باید یقین کند که به خشم مخلوق دچار می‌شود.

 

  1. اطاعت خیرخواه

 

مَنْ جَمَعَ لَکَ وَدَّهُ وَ رایهُ فَاجْمَعْ له طاعَتَکَ؛10

 

هر که دوستی و نظر نهایی‌اش را برای تو همه جانبه گرداند، طاعتت را برای او همه جانبه گردان.

 

  1. اوصاف پروردگار

 

اِنَّ اللهَ لا یوصَفُ اِلاَّ بِما وَصَفَ به نَفْسَهُ وَ اَنّی یوصَفُ الذَّی تَعجِزُ الحَواسُُّ اَنْ تُدْرِکَهُ وَ الاَوْهامُ اَنْ تَنالُهُ وَ الخَطَراتِ اَنْ تَحُدَّهُ وَ الاَبْصارُ عَنِ الاحاطَهِ بِه نَای فی قُرْبِهِ وَ قَرُبَ فِی نَایهِ، کَیفَ الکَیفَ بِغَیر اَنْ یقال: کَیفَ، وَ اینَ اْلاینَ بِلا أن یقالَ: اینَ هُو، مُنْقَطِعُ الکَیفِیهِ وَ الاینیهِ الواحِدُ الاَحَدُ، جَلَّ جَلالُهُ و تَقَدَّسَتْ اسْماؤُهُ؛ 11

 

به راستی که خدا جز بدانچه خودش را وصف کرده است، وصف نشود. کجا وصف شود آن که حواس از درکش عاجز است، و تصورات به کنه او پی نبرند، و در دیده‌ها نگنجد، او با همه نزدیکی‌اش دور است و با همه دوری‌اش نزدیک، کیفیت و چگونگی را پدید آورده، بدون اینکه خود کیفیت و چگونگی داشته باشد. مکان را آفریده، بدون این که خود مکانی داشته باشد. او از چگونگی و مکان برکنار است، یکتای یکتاست، شکوهش بزرگ و نام‌هایش پاکیزه است.

 

  1. رذایل اخلاقی

 

اَلْحَسَدُ ماحِقُ الحَسَناتِ، وَ الزَّهْوُ جالِبُ المَقتِ، وَالعُجْبُ صارِفُ عَنْ طَلَبَ الِْعِلْمِ داعٍ اِلی الغَمْطِ وَ الجَهْلِ، وَ البُخْلُ اَذَمُّ اْلاَخْلاقِ وَ الَّطَمَعُ سَجیهٌ سَیئَهٌ؛12

 

حسد نیکویی‌ها را نابود سازد، و فخر فروشی دشمنی آورد، و خودپسندی مانع از طلب دانش است و به سوی خواری و جهل فرامی‌خواند، و بخل ناپسندیده‌ترین خلق و خوی است، و طمع خصلتی ناروا و ناشایست است.

 

  1. خدا، آری. روزگار، نه.

 

روزی یکی از یاران امام هادی(ع) که بر اثر تصادف با حیوانی صدمه دیده بود، بر آن حضرت وارد شد و با اشاره به زخم‌هایی که برداشته بود، به روزگار بد می‌گفت. آن حضرت، خطاب به او سخنی به این مضمون فرمودند: روزگار را ملامت نکن؛ زیرا همه حوادث عالم به دست خداوند است و روزگار هیچ نقشی در پیدایش امور ندارد و غیر خداوند به گونه مستقل در زندگی مردم مؤثر نیستند و نیز فرمودند: «لاتَعُدْ و لاتَجْعَل للایام صنعاً فی حکم الله؛ یعنی برای روزگار اثر و نقشی در حکم خداوند، به حساب نیاور و قرار مده.».

 

آن شخص با شنیدن سخنان امام?، به واقعیت امر، آگاه شد و توبه کرد.13

 

  1. نتیجه بی اعتنایی به مکر خدا

 

من اَمِنَ مَکرَ الله و الْیمَ اَخْذِهِ، تَکَبَّرَ حَتی یحِلَّ به قضاؤه و نافَذَ اَمْرُهُ، وَ مَنْ کان علی بینَهِ مِنْ رَبَّهِ هانَتْ علیه مَصائِبُ الدنیا و لو قُرِضَ و نُشِرَ؛14

 

هر که از مکر خدا و مؤاخذه دردناکش آسوده باشد، تکبر پیشه کند تا قضای خدا و امر نافذش او را فراگیرد، و هر که بر طریق خدا پرستی محکم و استوار باشد، مصائب دنیا بر وی سبک اید؛ اگر چه (بدنش) قیچی شود و ریز ریز گردد.

 

  1. تقیه

 

لو قلتُ اِنَّ تارِکَ التَّقیهِ کتارک الصَّلاهِ لَکُنْتُ صادقاً؛15

 

اگر بگویم: هر کس تقیه را ترک کند، مانند کسی است که نماز را ترک کرده، هر اینه راست گفته‌ام.

 

  1. شکرگزار و شکر

 

اَلشَّاکِرُ اَسْعَدُ بِالشُّکْرِ مِنْهُ بِالنِّعْمَهِ الَّتِی اَوْجَبَتِ الشُّکْرَ لِاَنَّ النِّعَمَ مَتاعٌ وَ الشُّکْرَ نِعَِمٌ وَ عُقْبی؛16

 

شخص شکرگزار به سبب شکر، سعادتمند‌تر است تا به سبب نعمتی که باعث شکر شده است؛ زیرا نعمت کالای دنیاست و شکرگزاری، نعمت دنیا و آخرت است.

 

  1. دنیا جایگاه سود و زیان

 

اَلدُّنْیا سُوقٌ رَبِحَ فیها قَوْمٌ وَ خَسِرَ آخَروُنَ؛ 17

 

دنیا بازاری است که گروهی در آن سود برند و دسته‌ای زیان بینند.

 

  1. پرهیز از تملق

 

قال ابوالحسن الثالثُ(ع) لِرَجُلٍ و قَدْ اَکْثَرَ مِنْ اِفْراطِ الثَّناءِ علیه اَقْبِلْ علی شَأنِکَ، فَاِنَّ کَثْرَهَ المَلَقِ یهْجُمُ علی الظِّنَّهِ و اذا حَلَلْتَ مِنْ اَخِیکَ فی مَحَلِّ الثَّقَهِ، فَاعْدِلْ عَنِ المَلَقِ الی حُسْنِ النِّیهِ؛18

 

امام هادی(ع) به کسی که در ستایش از ایشان افراط کرده بود، فرمودند: از این کار خودداری کن؛ زیرا تملّق بسیار، بدگمانی به بار می‌آورد هنگامی که در نزد برادر مؤمنت مورد اعتماد و وثوق هستی، از تملق او دست بردار و حسن نیت نشان بده.

 

  1. جایگاه حسن ظن و سوءظن

 

اذا کان زَمانٌ العَدْلُ فیه اَغْلَبُ مِنَ الجَوْرِ فَحَرامٌ اَنْ تَظُنَّ بِاَحَدٍ سُوءاً حتی یعْلَمَ ذلک منه، و اذا کان زمانٌ الجَوْرُ اَغْلَبُ فیه من العدل فلیس لِاَحَدٍ اَنْ یظُنَّ بِاَحَدٍ خیراً مالم یعْلَمْ ذلِکَ مِنْهُ؛19

 

هر گاه در زمانه‌ای عدل بیش از ظلم رایج باشد، بدگمانی به دیگری حرام است، مگر آنکه (آدمی) بدی از کسی ببیند. و هر گاه در زمانی ظلم بیش از عدل باشد، نباید به کسی خوش‌بین باشد، مگر اینکه به نیکی او یقین کند.

 

  1. زیباتر از زیبایی

 

خَیرٌ مِنْ الخیر فاعِلُهُ، و اَجْمَلُ من الجمیل قائِلُهُ، و اَرْجَحُ من العلم حامِلُهُ، وَ شَرٌّ مِنَ الشَرِّ جالِبُه، وَ اَهُوَلَ مِنَ الهَوْلِ راکِبُهُ؛20

 

بهتر از نیکی، نیکوکاری است، و زیباتر از زیبایی، گوینده آن است، و برتر از علم، حامل آن است، و بدتر از بدی، عامل آن است، و وحشتناک‌تر از وحشت، آورنده آن است.

 

  1. توقع بی‌جا

 

لاتَطْلُبِ الصَّفا مِمَّنُ کَدَرْتَ علیه، وَلاَ الْوَفَاء لِمَنْ غَدَرْتَ به، و لا النُّصحَ مِمَّنْ صَرَفْتَ سُوءَ ظَنِّکَ الیه، فَاِنَّها قَلْبُ غَیرِکَ کَقَلْبِکَ له؛21

 

از کسی که بر او خشم گرفته‌ای، صفا و صمیمیت مخواه، و از کسی که به وی خیانت کرده‌ای، وفا طلب نکن، و از کسی که به او بدبین شده‌ای، انتظار خیرخواهی نداشته باش که دل دیگران برای تو همچون دل تو برای آنهاست.

 

  1. برداشت خوب از نعمت‌ها

 

اَلْقُوا النِّعَمَ بِحُسْنِ مُجاوَرَتِها وَ التَمِسُوا الزِّیادَهَ فیها بِالشُّکْرِ علیها، وَاعْلَمُوا اَنَّ النَّفْسَ اَقْبَلُ شَیءٍ لِما اُعْطِِیتْ وَ اَمْنَعَ شَیءٍ لِما مُنِعَتْ؛22

 

نعمت‌ها را با برداشت خوب از آنها به دیگران ارائه دهید و با شکرگزاری افزون کنید، و بدانید که نفس آدمی روآورنده‌ترین چیز است به آنچه به آن بدهی، و باز دارنده‌ترین چیز است، از آنچه آن را بازداری.

 

  1. خشم بر زیردستان

 

اَلْغَضََبُ علی مَنْ تَمْلِکُ لَوْمٌ؛ 23

 

خشم به زیردستان از پستی است.

 

  1. عاق والدین

 

اَلْعُقُوقُ ثُکْلُ مَنْ لَمْ یثْکَلْ؛ 24

 

نافرمانی(فرزند از پدر و مادر) مصیبت مصیبت نادیدگان است.

 

  1. تأثیر صله رحم در طول عمر

 

اِنَّ الرَّجُلَ لَیکُونَ قَدْ بَقِی مِنْ ثَلاثون سَنَهً فَیکُونَ وُصُولاً لِقَرابَته وُصُولاً لِرَحِمِهِ، فَیجْعَلُها الله ثَلاثه و ثلاثین سَنَهً، وَ إنَّهُ لَیکُونَ قَد بَقِی مِنْ أََجْلِهِِ ثَلاثٌ و ثلاثون سَنَهً فیکون عاقّاً لِقَرابَتِهِ قاطِعاً لِرَحِمِهِ، فَیجْعَلُها الله ثلاثَ سنینَ؛25

 

چه بسا شخصی که مدت عمرش سی سال مقدّر شده باشد، اما به خاطر صله رحم و پیوند با خویشاوندانش، خداوند عمرش را به 33سال برساند، و چه بسا کسی که مدت عمرش 33سال مقدر شده باشد، ولی به سبب آزردن خویشاوندان و قطع رحمش، خداوند عمرش را به سه سال برساند.

 

26.نتیجه عاق والدین

 

اَلعُقُوقُ یعَقِّبُ القِلَّهَ اِلَی الذِّلَّه؛26

 

نارضایتی پدر و مادر، کمی روزی را به دنبال دارد و آدمی را به ذلت می‌کشاند.

 

  1. بی‌طاقتی در مصیبت

 

اَلْمُصِِیبَهُ للِصّابِرِ واحِدَهٌ وَ لِلْجازِعِ اِثْنَتانِ؛27

 

مصیبت برای صابر یکی است و برای کسی که بی‌طاقتی می‌کند، دوتاست.

 

  1. همراهان دنیا و آخرت

 

اَلَنَّاسُ فی الدنیا بالاموالِ و فی‌الاخره بالاعمال؛ 28

 

میزان ارزیابی مردم در دنیا با اموالشان و در آخرت با اعمالشان است.

 

  1. شوخی بیهوده

 

اَلْهَزْلُ فُکاهَهُ السُّفَهاءِ وَصَناعَهُ الْجُهّالِ؛29

 

مسخرگی، تفریح سفیهان و هنر جاهلان است.

 

  1. زمان جان دادن

 

اَذُکُرُ مَصْرَعَکَ بَینَ یدَی اَهْلِکَ و لا طَبِیبٌ یمْنَعُکَ و لا حَبیبٌ ینْفَعُکَ؛30

 

وقت جان دادنت را نزد خانواده‌ات یاد کن که در آن هنگام طبیبی نیست که جلوی مرگت را بگیرد و نه دوستی که به تو نفع رساند.

 

  1. نتیجه جدال

 

اَلمِراءُ یفْسِدُ الصَّداقَهَ القَدِیمَهَ وَ یحِلِّلُ العُقْدَهَ الوَثیقَهَ وَ اَقَلُّ ما فیه اَنْ تَکُونَ فیها الْمُغالَبَهُُ وَ الْمُغالَبَهُ اُسُّ اَسْبابِ القَطِیعَهِ؛31

 

جدال، دوستی قدیمی را تباه می‌کند و پیوند اعتماد را می‌گشاید و کمترین چیزی که در آن است، غلبه بر دیگری است که آن هم سبب جدایی است.

 

  1. درک لذت در کاستی

 

اَلسَّهَرُ اَلَذُّ لِلْمَنامِ وَ الجُوعُ یزِیدُ فی طِیبِ الطَّعامِ؛32

 

شب بیداری، خواب را لذت بخش‌تر، و گرسنگی گوارایی غذا را زیاد می‌کند.

 

  1. اسیر زبان

 

راکِبُ الحَروُنِ اَسیرُ نَفْسِهِ، وَ الجاهِلُ اَسِیرُ لِسانِهِ؛33

 

کسی که بر اسب سرکش سوار است، اسیر هوای نفس خویش و نادان اسیر زبان خوش است.

 

  1. تصمیم قاطع

 

اَذْکُرْ حَسَراتِ التَّفْرِیطِ بِاَخْذِ تَقْدیمِ الْحَزْمِ؛34

 

افسوس خوردن کوتاهی در انجام دادن کار را، با تصمیم‌گیری قاطع جبران کن.

 

  1. خشم و کینه‌توزی

 

اَلْعِتابُ مِفْتاحُ الثِّقالِ وَ العِتابُ خَیرٌ مِِنَ الحِقدِ؛35

 

سرزنش و تندی کلید کم مهری است، و سرزنش بهتر از کینه توزی است.

 

  1. ظهور مقدّرات

 

المقادیرُ تُرِیکَ ما لم یخْطُرْ بِبالِکَ؛36

 

مقدرات چیزهایی را بر تو نمایان می‌سازد که به فکرت خطور نکرده است.

 

  1. خودخواهان مغضوب

 

مَنْ رَضِی عَنْ نَفْسِهِ کَثُرَ السَّاخِطُونَ علیه؛37

 

هر که از خود راضی باشد، خشم‌گیران بر او زیاد خواهند بود.

 

  1. تباهی فقر

 

اَلْفَقْرُ شِِرَّهُ النَّفْسِ وَ شِدَّهُ الْقُنُوطِ؛38

 

فقر مایه آزمندی نفس و سبب ناامیدی زیاد است.

 

  1. راه پرستش

 

لو سَلَکَ النّاسُ وادِیاً وسیعاً لَسَلَکْتُ وادِی رَجُلٍ عَبَدَ اللهَ وَحْدَهُ خالصاً؛ 39

 

اگر مردم به راه‌های گوناگون روند، من به راه کسی که تنها خدا را خالصانه می‌پرستد، خواهم رفت.

 

  1. آشکار نکردن برنامه‌ها

 

اِظْهارُ الشی قبل اَنْ یسْتَحْکِمَ مُفْسِدَهٌ له؛ 40

 

آشکار کردن هر کاری پیش از آنکه به سامان برسد، آفت آن کار است.

 

تنظیم: موسوی- گروه دین و اندیشه تبیان

 

منابع:

 

1 . بحارالانوار، ج54، ص83.

 

  1. الکافی، ج2، ص124

 

  1. وسائل الشیعه، ج2، ص18

 

  1. بحارالانوار، ج98، ص113.

 

  1. همان، ج75، ص356.

 

  1. تحف العقول، ص298.

 

  1. بحارالانوار، ج72، ص300.

 

8 . همان، ج75، ص370.

 

9 . بحارالانوار، ج68، ص182.

 

  1. تحف العقول، ص483.

 

  1. بحارالانوار، ج4، ص303

 

12 همان، ج69، ص199.

 

13 . وسائل الشیعه، ج7، ص509

 

  1. تحف العقول، ص483.

 

15 . وسائل الشیعه، ج16، ص211.

 

  1. بحارالانوار، ج71، ص417.

 

  1. همان، ج75، ص366.

 

  1. همان، ج70، ص295.

 

19 . همان، ج75، ص370

 

20 . همان.

 

  1. همان.

 

22 . همان .

 

  1. همان.

 

  1. مستدرک، ج15، ص194.

 

  1. بحارالانوار، ج71، ص103.

 

  1. همان، ج75، ص318

 

  1. مستدرک، ج2، ص445

 

  1. بحارالانوار، ج75، ص368.

 

29 . همان، 369.

 

  1. همان، ص370.

 

31 . همان، ص369.

 

  1. همان، ص379.

 

33 . همان، ص369.

 

  1. همان، ص370.

 

  1. همان، ص369.

 

36 . اعلام الدین، ص311.

 

  1. بحارالانوار، ج75، ص368.

 

  1. همان، ص368.

 

  1. همان، ج67، ص112.

 

  1. تحف العقول، ص457.

 

 

2-زیارت جامعه کبیره، در کتب اولیه و اصلی روائی شیعه

###(( متن زیارت جامعه کبیره با ترجمه و تفسیر ))###

 

 

 

 

 

 

 

 

 

زیارت جامعه کبیره ، از جمله زیاراتی است که سند آن در کتاب های روائی و منابع حدیثی معتبر ، بویژه در کتب چهارگانه شیعه ، وجود دارد .

 

 

 

الف) شیخ صدوق (ره) ، این زیارت را در کتاب « من لا یحضره الفقیه » - از کتاب های چهارگانه شیعه -از زبان امام هادی (علیه السلام) نقل کرده است. ( من لا یحضره الفقیه – ج دوم- ص 609 )ایشان ، همین زیارت را در کتاب عیون اخبار الرضا (علیه السلام) نیزآورده است.

 

( عیون اخبار الرضا (علیه السلام) – ج 2،ص 272)

 

 

 

 

شیخ صدوق کسی است که به دعای امام زمان (عج) ، متولد شده است.

خود ایشان در این باره می گوید : « هر گاه ابوجعفر محمد ابن علی الاسود ، مرا می دید که برای گرفتن علم و دانش به محضر استاد می روم ، به من فرمود:

این میل و اشتیاق به علم و دانش که در تو وجود دارد ، مایه شگفتی نیست ، زیرا تو ، به دعای امام زمان (عج) متولد شده ای.»

 

(کمال الدین و تمام النعمة - شیخ صدوق -ج 2 - باب 45 -ص 502 )

 

 

 

 

 

 

 

 

و از بعضی از بزرگان نقل شده است که حضرت ولی عصر (عج) ، گاهی اوقات ، سر قبر شیخ صدوق تشریف می برند.

 

(نسیم معرفت – حسین گنجی – ص 24 )

 

 

 

 

شیخ طوسی (ره) در معرفی شیخ صدوق می گوید: « او دانشمند جلیل القدر و حافظ احادیث بود . از احوال رجال ، کاملاً آگاه . و در سلسله احادیث ، نقادی عالی مقام به شمار می آمد . بین بزرگان قم از نظر حفظ احادیث و کثرت معلومات ، مانند نداشت .» (دانشمندان مسلمان ، فقها و اصولین- سایت اهل البیت-AhL-UL-BAIT.ORG)حضرت امام خمینی (ره) درباره ایشان می گوید: « باید بدانی که شیخ صدوق کسی است که تمام علماءاعلام از او کوچکی می کنند و او را به جلالت قدر می شناسند. آن بزرگوار کسی است که به دعای امام زمان (عج) متولد شده. آن کسی است که، مورد لطف امام زمان (علیه السلام) بوده.»

 

(چهل حدیث- مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره) – ص 73)

 

 

 

 

 

 

 

ب) مرحوم شیخ طوسی نیز، این زیارت را در کتاب، « تهذیب الاحکام » که یکی دیگر از کتب چهار گانه روائی شیعه است، آورده.

 

( تهذیب الاحکام- ج6- ص95)

 

 

 

شیخ طوسی ، شاگرد شیخ مفید و سید مرتضی علم الهدی است . او پایه گذار علوم اسلامی در مذهب تشیع است و هم اوست که اولین دانشگاه شیعه (= حوزه علمیه نجف اشرف) را تاسیس کرد .

 

 

علامه سید مهدی بحر العلوم از پیشوایان مکتب جعفری و از با تقواترین علماء جهان اسلام درباره ایشان می گوید:«محمّد ابن حسن طوسی، سرآمد طائفه امامیه و پرچمدار شریعت اسلام و پیشوای فرقه شیعه بعد از ائمه معصومین سلام الله علیه است.

 

او در آنچه متعلق به دین و مذهب است ، مورد اعتماد ماست. او محقق اصول و فروع و تهذیب کننده معقول و منقول است. شیخ الطائفه ما ورئیس شیعه ،علی الطلاق است.»

 

 

 

 

 

 

 

###(( متن زیارت جامعه کبیره با ترجمه و تفسیر ))###

(دیدار با ابرار – شماره 34- علی رضا شهروی – سازمان تبلیغات اسلامی- ص47)

 

 

ویرایش توسط :Unknown: : ۱۳۸۹/۰۹/۲۰ در ساعت ۱۷:۵۰

خداوندا

چون تو حاضری ، چه جویم

و چون تو ناظری ، چه گویم

نقل قول نقل قول

تشکرها 3

mahdi, seyed133, yekta

۱۳۸۹/۰۹/۲۲, ۰۹:۱۶ #22

:Unknown:  :Unknown: آنلاین نیست.

عضو کوشا

 

:Unknown: آواتار ها

شروع کننده موضوع

تاریخ عضویت

جنسیت مرداد ۱۳۸۸

نوشته

210

مورد تشکر

0 پست

حضور

23 ساعت 18 دقیقه

دریافت

1

آپلود

0

گالری

1

 

 

 

3-زیارت جامعه کبیره در بحار الانوار

###(( متن زیارت جامعه کبیره با ترجمه و تفسیر ))###

 

 

 

 

 

 

مرحوم علّامه مجلسی (ره) نیز زیارت جامعه کبیره را به نقل از عیون اخبار الرضا(علیه السلام) ، نوشته شیخ صدوق (ره) ، در بحار الانوار، آورده است.

 

 

(بحار الانوار- چاپ بیروت- ج99- ص128)

 

 

 

 

 

وی درباره سند این زیارت و ارزشهای منحصربه فرد آن می گوید:

 

« لانها اصح الزیارات سنداً، واعمها، مورداً،وافصحها، لفظاً،وابلغها معنیً و اعلاها شاناً »

 

یعنی: زیارت جامعه کبیره، از نظر سند ، صحیح ترین زیارت و از نظر شمول و گستردگی و انطباق آن بر همه معصومین (علیه السلام) ، جامع ترین زیارت و از نظر لفظ، فصیح ترین زیارت و از نظر، معنی و مفهوم بلیغ ترین زیارت و از نظر شأن و منزلت ، بالا ترین و والاترین زیارت است.

 

( همان- ج99-باب 8- ص143)

 

 

 

 

علّامه مجلسی کسی است که مورد عنایت ویژه پیامبر (ص) و ائمه اطهار (علیه السلام) است .

 

مرحوم آخوند خراسانی صاحب کفایه الاصول نقل می کندکه:« در عالم مکاشفه ، پیامبر (ص) و ائمه اطهار(علیه السلام) رادر اتاقی مشاهده کردم، که علّامه محمّد تقی مجلسی ، وارد اتاق شدند و قنداقه فرزندش محمّد باقر را خدمت حضرت رسول (ص) آورده و عرضه داشت که:

 

ای رسول خدا (ص) برای این طفل دعا بفرمائید که خداوند او را از مروّجان دین اسلام قرار دهد. حضرت قنداقه را گرفت و دعا کرد و بعد، امیر المؤمنین علی (علیه السلام) در حق او دعا فرمودند و سپس ائمه (علیه السلام) نیزیکی پس از دیگری در حق او دعا کردند

 

و سر انجام امام زمان (عج) قنداقه محمّد باقر را به من داد و فرمودند : در حق او دعا کن و من هم قنداقه را گرفتم و دعا کردم.»

 

 

 

 

 

 

###(( متن زیارت جامعه کبیره با ترجمه و تفسیر ))###

( قصص العلماء- مرحوم میرزا محمّد تن کابنی- انتشارات علمیّه اسلامیّه – ص206)

 

 

خداوندا

چون تو حاضری ، چه جویم

و چون تو ناظری ، چه گویم

نقل قول نقل قول

تشکرها 2

seyed133, yekta

۱۳۸۹/۰۹/۲۲, ۰۹:۳۱ #23

:Unknown:  :Unknown: آنلاین نیست.

عضو کوشا

 

:Unknown: آواتار ها

شروع کننده موضوع

تاریخ عضویت

جنسیت مرداد ۱۳۸۸

نوشته

210

مورد تشکر

0 پست

حضور

23 ساعت 18 دقیقه

دریافت

1

آپلود

0

گالری

1

 

 

 

4- زیارت جامعه کبیره در مفاتیح الجنان

###(( متن زیارت جامعه کبیره با ترجمه و تفسیر ))###

 

 

 

 

 

 

مرحوم شیخ عباس قمی – معروف به محدّث قمی- که حقیقتاً در روزگار خویش ، تندیس اخلاص، اخلاق و تقوا است ، این زیارت را در مفاتیح الجنان ، نقل کرده است.

 

ایشان، کسی است که اگر کوچکترین ، تردیدی درباره صحت و سند ، یک زیارت داشته باشد ، آن را در مفاتیح وارد نمی کرد . این دقّت و ظرافت مثال زدنی ایشان ناشی از تقوا و طهارت نفس و هم به جهت تسلّط و احاطه علمی اش بر حدیث و روایت است .

 

 

ایشان به علم حدیث علاقه مند بود .و از محضر محدّث بزرگ اسلام ، مرحوم محدّث نوری (ره) ، استفاده های بی شماری نموده و سال های طولانی از ملازمین وی بوده است .

 

( دیدار با ابرار – شماره 27- خلیل عبدالله زاده- ص92.)

 

 

 

صاحب مفاتیح الجنان ،شخصیتی است که حضرت امام خمینی(ره) سلامت نفس وتقوای کم نظیر او را مورد تاکید قرار داده است.

 

آیت الله توسّلی ، رئیس دفتر حضرت امام خمینی (ره) نقل می کند که : « یادم هست ، مرحوم حاج احمد آقا می گفت: من یک روز مفاتیح الجنان را برداشتم ، به برخی از دعاها که رسیدم برای من شک و تردید حاصل شد؛

 

 

رو کردم به امام و گفتم : که آقا این چیزها که در این مفاتیح الجنان است درست است ؟ یک وقت دیدم امام به من پرخاش کرد و گفت : احمد ، یعنی مرحوم شیخ عباس ، دروغ می گوید؟ به تو بگویم مرحوم حاج شیخ عباس ، به خود من گفت : در تمام عمرم یک دروغ گفتم و آن هم بعدش استغفار کردم.

 

 

 

خیلی مسئله است که آدم بگوید من در تمام عمرم یک دروغ گفته ام! این قدر [امام ] عنایت داشت به مرحوم حاج شیخ عباس که می گفت : گفته است من یک مرتبه دروغ گفته ام ، آن وقت حاج شیخ عباس دروغ گوست.؟! او تشری به من رفت.»

 

 

 

 

 

 

###(( متن زیارت جامعه کبیره با ترجمه و تفسیر ))###

(فصل نامه بیّنات – سال ششم – شماره 3-2. تابستان و پاییز 78)

 

 

خداوندا

چون تو حاضری ، چه جویم

و چون تو ناظری ، چه گویم

نقل قول نقل قول

تشکرها 2

seyed133, yekta

۱۳۸۹/۰۹/۲۲, ۰۹:۴۰ #24

:Unknown:  :Unknown: آنلاین نیست.

عضو کوشا

 

:Unknown: آواتار ها

شروع کننده موضوع

تاریخ عضویت

جنسیت مرداد ۱۳۸۸

نوشته

210

مورد تشکر

0 پست

حضور

23 ساعت 18 دقیقه

دریافت

1

آپلود

0

گالری

1

 

 

 

5-زیارت جامعه کبیره ،

مورد تأیید وسفارش امام زمان (عج )و امام رضا (علیه السلام)

###(( متن زیارت جامعه کبیره با ترجمه و تفسیر ))###

 

 

 

 

 

 

 

 

 

یکی از مهم ترین و با ارزش ترین وجوه اتقان و استحکام زیارت جامعه کبیره ، عنایت خاصّ حضرت ولی عصر (عج) به آن است .

 

علّامه محمّد تقی مجلسی – پدر علّامه محمّد باقر مجلسی – در شرح« من لایحضره الفقیه شیخ صدوق »در ذیل این زیات می گوید:

 

 

 

«چون به نجف مشرّف شدم، برای اینکه لیاقت تشرّف به حرم علوی را پیدا کنم ، تصمیم گرفتم که چند روزی عبادت کنم . روزها در مقام مقائم و شب ها در رواق مطهّر مشغول بودم .

 

شبی در عالم مکاشفه « حضرت بقیّه الله عجّل الله تعالی فرجه الشریف » را در حرم پدر بزرگوارش دیدم. فردا به« سرّ من رأی» مشرف شدم و چون وارد حرم شدم مهدی روحی فداه آن پاره ماه آنجا بود .

 

ایستادم و از دور به طور مدّاحی و در حالی که با انگشت ، اشاره به او می کردم ، زیارت جامعه را خواندم .

 

فرمودند : بیا جلو . ابهّت و عظمت او مانع می شد، تا بالاخره جلو رفتم. به من تلطّف کرد و فرمود : «نعم الزیاره هذه» .

 

 

 

یعنی : خوب زیارتی است این زیارت.

 

گفتم : از جدّتان می باشد. و اشاره به قبر مطهّر امام هادی (علیه السلام) کردم. فرمودند: بلی از جدّم صادر شده است .»

از این جهت علّامه مجلسی دوم درباره این زیارت می فرماید : «صحیح ترین زیارات از نظر متن و سند ، زیارت جامعه کبیره است. »

 

 

( زندگانی چهارده معصوم – آیت الله حسین مظاهری – انتشارات پیام آزادی – تهران 1381- چاپ هفتم- ص 193.)

 

 

 

 

و نیز مرحوم محدّث نوری صاحب کتاب نجم الثاقب ، حکایت تشرّف سیّد حسن رشتی ، خدمت امام عصر (عج) رانقل کرده است که«... سپس آن حضرت (عج) دست مبارک را بر زانوی من گذاشت و فرمود: شما چرا نافله نمی خوانید؟

 

سه مرتبه فرمود : نافله ، نافله، نافله. و باز فرمود : شما چرا عاشورا نمی خوانید ؟ سه مرتبه فرمود: عاشورا ، عاشورا ، عاشورا .و بعد فرمود: شما چراجامعه نمی خوانید ؟ و سه مرتبه فرمود : جامعه، جامعه، جامعه» .

 

( نجم الثاقب- محدّث نوری – انتشارات علمیّه اسلامیّه – حکایت 70-ص342.)

 

 

 

 

مرحوم حاج شیخ عباس قمی نیز این حکایت را در مفاتیح الجنان به نقل از استادش یعنی محدّث نوری آورده است .

 

علّامه محمّد تقی مجلسی در جلد پنجم کتاب « روضه المتّقین » می گوید : «من در رؤیای حقه ای ، امام رضا (علیه السلام) را زیارت کردم . مشغول خواندن زیارت جامعه بودم که حضرت به من فرمود: احسنت ، احسنت .

 

 

یعنی هم زیارت جامعه را تحسین کردند و هم مرا که در خدمت ایشان این زیارت را می خواندم. »

 

 

 

###(( متن زیارت جامعه کبیره با ترجمه و تفسیر ))###

( نسیم معرفت- حسین گنجی- ص3)

 

 

خداوندا

چون تو حاضری ، چه جویم

و چون تو ناظری ، چه گویم

نقل قول نقل قول

تشکر

seyed133

۱۳۸۹/۰۹/۲۲, ۰۹:۴۵ #25

:Unknown:  :Unknown: آنلاین نیست.

عضو کوشا

 

:Unknown: آواتار ها

شروع کننده موضوع

تاریخ عضویت

جنسیت مرداد ۱۳۸۸

نوشته

210

مورد تشکر

0 پست

حضور

23 ساعت 18 دقیقه

دریافت

1

آپلود

0

گالری

1

 

 

 

6- شرح های متعدّد بر زیارت جامعه کبیره ، گویای حقّانیت آن

###(( متن زیارت جامعه کبیره با ترجمه و تفسیر ))###

 

 

 

 

 

 

درباره زیارت جامعه کبیره ، کتاب ها و شروح فراوانی نوشته شده است. شاید کمتر زیارتی باشد که به اندازه این زیارت ، درباره اش کتاب و شرح ،موجود است.

 

مرحوم شیخ آقا بزرگ تهرانی (ره) ، صاحب کتاب « الذریعه الی تصانیف الشیعه » تعداد زیادی از شرح هائی که علمای بزرگ بر این زیارت نوشته اند ، نام می برد.

 

 

آیا اگر این زیارت از نظر سند ضعیف بود یا از نظر محتوا پایین یا مشکوک بود ، علماء این مقدار به آن اهتمام می نمودند؟ آیا این باور کردنی است؟ نه! .

 

 

بنابراین ، همین اهتمام علما به زیارت جامعه کبیره و نوشتن شرح های متعدّد ، دلیل دیگری است بر قوّت سند این زیارت.

 

 

 

 

 

 

 

###(( متن زیارت جامعه کبیره با ترجمه و تفسیر ))###

( پرتوی از زیارت جامعه کبیره – آیت الله ناصر مکارم شیرازی- ص39).

 

 

خداوندا

چون تو حاضری ، چه جویم

و چون تو ناظری ، چه گویم

نقل قول نقل قول

تشکر

seyed133

۱۳۸۹/۰۹/۲۲, ۰۹:۴۸ #26

:Unknown:  :Unknown: آنلاین نیست.

عضو کوشا

 

:Unknown: آواتار ها

شروع کننده موضوع

تاریخ عضویت

جنسیت مرداد ۱۳۸۸

نوشته

210

مورد تشکر

0 پست

حضور

23 ساعت 18 دقیقه

دریافت

1

آپلود

0

گالری

1

 

 

 

###(( متن زیارت جامعه کبیره با ترجمه و تفسیر ))###

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

در اینجا مناسب است به برخی از شرح هائی که بر زیارت جامعه کبیره نوشته شده است، اشاره کنیم :

 

 

 

 

 

 

1-شرح علّامه محمّد تقی مجلسی.

 

 

 

2-« الشموس الطالعه فی شرح زیارت الجامعه » نوشته مرحوم سیّد حسین همدانی .

 

 

 

3-«اعلام الّلامعه فی شرح زیارت الجامعه » نوشته مرحوم سیّد محمّد طباطبایی بروجردی .

 

 

 

4-« الانوار الّلامعه فی شرح زیارت الجامعه» نوشته مرحوم سیّد عبدالله شبّر .

 

 

 

5-« فوائد نافعه شریفه در شرح زیارت جامعه » نوشته میرزا محمّد توتونچی .

 

 

 

6-«ادب فنای مقرّبان »- شرح زیارت جامعه کبیره- نوشته حضرت آیت الله جوادی آملی .

 

 

 

7-«علی (علیه السلام) و زیارت جامعه کبیره» نوشته دکتر عبدالعلی گویا.

 

 

 

8-«پرتوی از زیارت جامعه کبیره» از آیت الله مکارم شیرازی.

 

 

 

9-« مقام ولایت در شرح زیارت جامعه کبیره» نوشته آقای احمد زمرّدیان.

 

 

 

10-« نجوم لامعه» نوشته آقای ابوتراب هدایی.

 

 

 

11-« شرح زیارت جامعه کبیره» نوشته سید محمّد حسین شبستری.

 

 

 

12-« نسیم معرفت » نوشته آقای حسین گنجی.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

###(( متن زیارت جامعه کبیره با ترجمه و تفسیر ))###

 

 

خداوندا

چون تو حاضری ، چه جویم

و چون تو ناظری ، چه گویم

نقل قول نقل قول

تشکر

seyed133

۱۳۸۹/۰۹/۲۲, ۰۹:۵۲ #27

:Unknown:  :Unknown: آنلاین نیست.

عضو کوشا

 

:Unknown: آواتار ها

شروع کننده موضوع

تاریخ عضویت

جنسیت مرداد ۱۳۸۸

نوشته

210

مورد تشکر

0 پست

حضور

23 ساعت 18 دقیقه

دریافت

1

آپلود

0

گالری

1

 

 

 

7-محتوا ، مؤید سند است

###(( متن زیارت جامعه کبیره با ترجمه و تفسیر ))###

 

 

 

 

 

 

 

 

معانی بلند ، محتوای غنی ، معارف ناب و عرشی زیارت جامعه کبیره ، چیزهایی نیستند که یک انسان عادی با اتّکا به دانش و علوم اکتسابی و با مهارت های ادبی و فنی بشری بتواند، آنها را بیافریند .

 

 

لذا نسبت جعلی دادن به این زیارت به همان اندازه سست و موهن است که قرآن کریم را جعلی و ساخته ذهن و فکر یک انسان بدانیم.

 

 

 

 

آیت الله ناصر مکارم شیرازی در این باره می گوید:

 

« مضمون زیارت جامعه کبیره ، مضمونی است که یک انسان عادی نمی تواند آن را جعل کند و به امام نسبت دهد . محتوای این زیارت ، محتوائی است که از مغز توانای معصوم تراوش می کند . از مغزی سرچشمه می گیرد که به منبع بی پایان خدا اتٌصال دارد.»

 

 

( پرتوی از زیارت جامعه کبیره – ص 42)

 

 

 

 

لذا برخی از روایات و زیارات را که مشاهده می کنیم ،می بینیم از سر تا پای آن صدق و راستی می بارد و کاملاً پیداست که سخنامام معصوم (علیه السلام) است و وجودش به بدیهی بودن صدق آن گواه است. زیارت جامعه کبیره نیز از این دست بدیهیّات است.

 

 

 

 

 

 

###(( متن زیارت جامعه کبیره با ترجمه و تفسیر ))###

(نسیم معرفت- ص 22 )

 

 

خداوندا

چون تو حاضری ، چه جویم

و چون تو ناظری ، چه گویم

نقل قول نقل قول

تشکر

seyed133

۱۳۸۹/۰۹/۲۳, ۱۱:۴۲ #28

:Unknown:  :Unknown: آنلاین نیست.

عضو کوشا

 

:Unknown: آواتار ها

شروع کننده موضوع

تاریخ عضویت

جنسیت مرداد ۱۳۸۸

نوشته

210

مورد تشکر

0 پست

حضور

23 ساعت 18 دقیقه

دریافت

1

آپلود

0

گالری

1

 

 

 

8- امام خمینی (ره) و صفای زیارت جامعه کبیره

###(( متن زیارت جامعه کبیره با ترجمه و تفسیر ))###

 

 

 

 

 

 

 

حضرت امام خمینی (ره)این انسان کامل و عارف واصل زمان ما،کسی که عاشق ودل داده اهل بیت عصمت و طهارت(علیه السلام) است ؛

 

عشقی که ناشی از معرفت عمیق ایشان نسبت به حضرات معصومین (علیه السلام) است،در صفای قرائت زیارت جامعه کبیره متجلّی است.

 

 

ایشان در حدود پانزده سالی که در نجف بود ، هر شب در ساعتی خاص‌‌‌، کنارمرقد امیر المؤمنین علی (علیه السلام) آمده ،زیارت جامعه کبیره را عارفانه می خواند ! زیارتی که دست کم یک ساعت وقت می خواهد.

 

حضرت امام (ره)- تنها- در شب هایی که بیمار بود و حتی نمی توانست به بیرون از منزل بیاید ، یا اوقاتی که در کربلا بود ، خواندن زیارت جامعه کبیره را در کنار مرقد امام علی (علیه السلام) ترک می کرد.

 

 

 

 

از مرحوم شهید حاج آقا مصطفی خمینی نقل شده است: « شبی هوا طوفانی بود و بیرون رفتن از خانه مشکلاتی در برداشت .

 

به امام عرض کردم : امیر مؤمنان علی (علیه السلام) دور و نزدیک ندارد. زیارت جامعه را که در حرم می خوانید ، امشب در خانه بخوانید.

 

امام فرمودند: مصطفی ! تقاضا دارم روح عوامانه را از ما نگیری! همان شب بالاخره به حرم مشرّف شد. »

 

 

 

 

 

 

 

###(( متن زیارت جامعه کبیره با ترجمه و تفسیر ))###

(سیمای فرزانگان- رضا مختاری- انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی-1368- ص 180)

 

 

 

ویرایش توسط :Unknown: : ۱۳۸۹/۰۹/۲۳ در ساعت ۱۱:۴۵

خداوندا

چون تو حاضری ، چه جویم

و چون تو ناظری ، چه گویم

نقل قول نقل قول

۱۳۸۹/۰۹/۲۳, ۱۱:۴۳ #29

:Unknown:  :Unknown: آنلاین نیست.

عضو کوشا

 

:Unknown: آواتار ها

شروع کننده موضوع

تاریخ عضویت

جنسیت مرداد ۱۳۸۸

نوشته

210

مورد تشکر

0 پست

حضور

23 ساعت 18 دقیقه

دریافت

1

آپلود

0

گالری

1

 

 

 

###(( متن زیارت جامعه کبیره با ترجمه و تفسیر ))###

 

 

 

 

 

 

 

حسن ختام این قسمت را فرازی از نامه حضرت امام (ره) به حاج سید احمد خمینی (ره) درباره عدم غفلت از ادعیه و مناجات ائمه معصومین (ع) قرار می دهیم:

 

 

 

 

 

« پسرم ! دعاها و مناجات هایی که از ائمه معصومین علیهم السّلام به ما رسیده است ، بزرگترین راهنمای آشنایی با او –جلّ و علا- است و والاترین راهگشای عبودیّت و رابطه بین حق و خلق است. و مشتمل بر معارف الهی و وسیله انس با اوست و ره آورد خاندان وحی است و نمونه ای از حال اصحاب قلوب و ارباب سلوک است .

 

وسوسه های بی خبران تو را از تمسّک به آنها و اگر توانی از انس با آنها ، غافل نکند . ما اگر تمام عمر به شکرانه آنکه این وارستگان و واصلان به حق ، ائمه ما و راهنمایان مایند به نیایش برخیزیم ،ازعهده برنخواهیم آمد .»

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

###(( متن زیارت جامعه کبیره با ترجمه و تفسیر ))###

( وعده دیدار -مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره) - 1374- ص84 )

 

 

ویرایش توسط :Unknown: : ۱۳۸۹/۰۹/۲۳ در ساعت ۱۱:۴۴

خداوندا

چون تو حاضری ، چه جویم

و چون تو ناظری ، چه گویم

نقل قول نقل قول

۱۳۸۹/۰۹/۲۳, ۱۱:۴۷ #30

:Unknown:  :Unknown: آنلاین نیست.

عضو کوشا

 

:Unknown: آواتار ها

شروع کننده موضوع

تاریخ عضویت

جنسیت مرداد ۱۳۸۸

نوشته

210

مورد تشکر

0 پست

حضور

23 ساعت 18 دقیقه

دریافت

1

آپلود

0

گالری

1

 

 

 

قسمت دوم

 

 

زیارت جامعه کبیره ، مرامنامه شیعیان اثنی عشری

 

###(( متن زیارت جامعه کبیره با ترجمه و تفسیر ))###

 

 

 

 

 

 

 

 

در بخش نخست این نوشتار اشاره کردیم که آقای عبد الکریم سروش ، زیارت جامعه کبیره را ، زیارتی جعلی و آن را مرامنامه شیعیان غالی دانسته اند .

 

که پاسخ شبهه جعلی بودن این زیارت در قسمت قبل داده شد و اینک پاسخ شبهه دوم ایشان .

 

 

 

 

 

1-جانا سخن از زبان ما می گویی

 

 

2- معنای غلو چیست ؟

 

 

3- ذکر صد الله اکبر قبل از خواندن زیارت ، نشانه دوری جستن از غلو است

 

 

4- نفی غلو در متن زیارت جامعه کبیره

 

 

5- معصومین (علیه السلام) و مخالفت صریح آنان با غلو و غلو کنندگان

 

 

6 - دانشمندان شیعه و مخالفت آشکار با پدیده غلو و غلو کنندگان

 

معرفی

 

زیارت جامعه کبیره از مهم‌ترین و کامل‌ترین زیارتنامه‌های امامان معصوم(ع). این زیارتنامه از سوی امام هادی(ع) در پاسخ به درخواست یکی از شیعیان صادر شده است. مضمون زیارتنامه باورهای شیعه درباره امامت، مقام امامان و وظایف شیعیان در مقابل ائمه اطهار(ع) است. زیارت جامعه کبیره را می‌توان حاوی یک دوره مباحث امام شناسی در قالب عبارات فصیح و دلنشین‌ به حساب آورد.

 

سبب نامگذاری

 

به زیارتنامه‌‌ای که ویژه زیارت امام خاصی نیست، «زیارت جامعه» می‌گویند و از آنجا که این زیارت متنی مفصل‌تر از بقیه زیارتنامه‌ها دارد به «زیارت جامعه کبیره» معروف شده است. متن زیارت جامعه کبیره به گونه‌ای است که می‌توان آن را هنگام زیارت هر یک از امامان(ع) از دور یا نزدیک قرائت کرد.

 

سند زیارت جامعه

 

این زیارت را شیخ طوسی در تهذیب[۱] و ابن بابویه در من لایحضره الفقیه[۲] نقل کرده‌اند.

 

متن این زیارت از امام هادی(ع) نقل شده است. ابن بابویه آن را از طریق محمد بن اسماعیل برمکی از موسی بن عبداللّه نخعی و او از امام هادی نقل کرده است[۳] جوینی خراسانی در فَرائِدُ السِّمْطَین [۴] آن را از حاکم نیشابوری از طریق ابن بابویه آورده است.

 

اعتماد ابن بابویه به این زیارت، خود از مُرجِّحات و از قرائن تقویت کننده سند آن است.[۷] افزون بر این، شیعه امامی آن را به گونه‌ای تلقی به قبول کرده‌اند که اگر فرد بصیر و اهل نقدی بخواهد، می‌تواند بر صحت آن ادعای اجماعِ کاشف از قول معصوم کند.

 

شُبَّر[۸] این زیارت را در ردیف نهج البلاغه و صحیفه سجادیه قرار داده که فصاحت و بلاغت آنها در مرتبه‌ای است که صدور آن از غیر معصوم پذیرفتنی نیست. احسائی [۹] نیز پس از بررسی سند زیارت جامعه کبیره می‌گوید این زیارت از جهت لفظ و معنا در مرتبه‌ای است که انسانِ آگاه پی می‌برد که کلام معصوم است و لذا نیاز به بررسی سند ندارد.

 

علامه مجلسی درباره آن می‌گوید:

 

این زیارت کامل ترین زیارت ها از دور یا نزدیک است.[۱۰]

 

مجلسی اول نیز در شرح من لایحضره الفقیه می‌گوید:

 

این زیارت، بهترین زیارت و کامل‌ترین آنهاست و من همواره در پرتو آن به زیارت ائمه اطهار(ع) در اعتاب مقدسه نایل می‌شدم.

 

محدث نوری معتقد است [۱۱] ابن بابویه در روایت خود متن آن را تلخیص و برخی قسمتها را که منطبق بر عقایدش نبوده، حذف کرده است.

 

محتوای زیارت جامعهٔ کبیره

 

زیارت جامعه کبیره در واقع توصیف بلند و بلیغی است از جوانب گوناگون اصل امامت، که از نظر شیعه استمرار دین، منوط به اعتقاد و تمسک به این اصل است. به دلیل محتوای این زیارت بر مضامینِ ناظر به مقامات امامان، امام هادی علیه‌السلام فرموده‌اند که پیش از خواندن این زیارت، زائر صد بار تکبیر بگوید تا دچار غلو در حق امامان نشود.[۱۲]

 

در این زیارت، اهل بیت پیامبر جانشینان بر حق وی وصف شده‌اند و به تمام آموزه‌های شیعی به زبانی فصیح اشاره شده است، از جمله به ارتباط ائمه با پیامبر اکرم، برشمردن مقامات علمی و اخلاقی و سیاسی ائمه، اسوه بودن آنان، ارتباط امامت و توحید، رابطه شناختِ امام با شناخت خدا. از دیگر مباحث مطرح در این زیارت، عصمت اهل بیت (ع)، یکپارچگی خلقت ایشان، تولی و تبرّی و رجعت و تسلیم است. در این زیارت فضائل امامان به زبانی فصیح و در پیوند با قرآن و سنّت به بهترین وجه بیان شده است.

 

فرازهایی از زیارت جامعه کبیره

 

در مقطع ابتدایی زیارت‌نامه، «‌السَّلامُ عَلَیکُمْ یا أَهْلَ بَیتِ النُّبُوَّةِ وَ مَوْضِعَ الرِّسَالَةِ‌(سلام بر شما اى اهل بیت نبوّت، و جایگاه رسالت،و عرصه رفت‏‌وآمد فرشتگان)» ، امام هادی(ع) این معانی را آورده‏ است:

 

خداوند متعال اهل بیت(ع) را به کرامت خود مخصوص کرده و آنان را پایگاه رسالت و محلّ رفت و آمد فرشتگان و محلّ نزول وحی قرار داده ‏است.

این کار خداوند از صفات کمالیه‏‌ای ناشی شده است که اهل بیت(ع) دارای آن بوده و به واسطه آن به قلّه‌‏ای رسیده بودند که در بلندای آن، میان علم و حلم و کرامت و رحمت جمع نموده بودند.

اهل بیت(ع) پایگاه رسالت خداوندی بوده‏‌اند. چراکه خداوند متعال آن‏ها را گذشته از رهبری مسلمانان، برای تصدّی منصب رهبری بشریت انتخاب کرده است.

امام هادی(ع) در فراز «‌السلام علی ائمة الهدی و مصابیح الدجی‌(سلام بر پیشوایان هدایت، و چراغ‌هاى تاریکى)» بر نکات ذیل تاکید می‌کند:

 

اهل بیت(ع) پیشوایان هدایت‏‌اند و دیگر کسانی که از اهل بیت(ع) نیستند اما متصدّی امر امامت می‏شوند، مخالف خطّ هدایت بوده و جزو ائمۀ ضلال یا پیشوایان گمراهی محسوب می‏گردند. به همین دلیل است که معارف دین را جز از پیشوایان از اهل پیامبر اکرم(ص) نباید گرفت و مسیر حرکت جز مسیر حرکت آنان نباید باشد.

ائمه(ع) کسانی هستند که دارای عقل کامل بوده، پناهگاه مردم جهان و وارثان پیامبران بوده و آنان مَثَل اعلای انسانیت‌اند که دیگران باید به آن‏ها اقتدا کنند و صاحبان دعوت به بهترین کمال‌‏ها هستند که دیگران باید دنباله‌رو آنان باشند.

اهل بیت(ع) محلّ معرفت خدا و مسکن برکت خدا هستند. آنان معدن حکمت خداوند متعال، حافظان سرّ حضرت حقّ، حاملان علم کتاب او و جانشینان پیامبر او هستند.

این دعوت‌کنندگان به سوی حقّ دارای چند ویژگی هستند که اصالت آن‏ها را در مسیر الهی‌‏شان روشن می‌‏کند:

آنان دعوت‌کنندگان به سوی خدا و راهنمایان مردم به راههای رضایت و خشنودی حضرت احدیت‏‌اند.

ائمه(ع) در راه اطاعت از اوامر خداوند متعال ثابت قدم هستند.

به خداوند متعال محبّت تام و تمام دارند.

در توحید خداوند متعال مخلص هستند.

شعائر الهی از قبیل امر و نهی خداوند متعال توسّط آنان آشکار می‌شود.

آنان هیچگاه در کلام و گفتار و همچنین در عمل از امر خداوند متعال پیشی نمی‏گیرند.

در ادامه زیارت به اصلی‏ترین عناصر فکری تشیع اشاره می‌کند:

ایمان به این‏که جز خدای یکتا خدائی نیست و از هر گونه شریک منزّه است.

ایمان به این‏که حضرت محمد(ص) بنده خاصّ و برگزیده و رسول پسندیده خداوند است.

ایمان به اینکه امامان شیعه نیز دارای مقام عصمت و کرامت هستند.

 

 

در فرازهایی از این زیارت به جنبه‏‌های عملی رفتار ائمه اطهار این چنین اشاره شده است:

 

برقرار داشتن عهد و میثاق الهی و محکم نمودن پیمان طاعت آن ذات اقدس.

نصیحت کردن مردم و خیرخواهی برای آنان در آشکار و پنهان برای رضای خدا.

دعوت مردم به راه حقّ به وسیله برهان و حکمت و پند و موعظه نیکو.

ایثار دائم در راه خداوند با گذشتن از جان و صبر کردن بر ناملایمات.

برپاداشتن نماز و پرداخت زکات و عمل کردن دائم به سایر عبادات و حدود دین اسلام.

حفظ شریعت اسلامی به جهت سالم ماندن از تحریف.

تسلیم در برابر قضا و قدر الهی.

تأکید بر وحدت راه پیامبران و تصدیق پیامبران گذشته.

 

 

فراز دیگر این زیارت «‌فالراغب عنکم مارق واللازم لکم لاحق والمقصر فی حقکم زاهق‌ (روگردان از شما خارج از دین، و ملازمِتان ملحق‌شونده‌ی به شما،و کوتاهى‌کننده در حقّتان قرین نابودى است)»

 

 به عاقبت گروه دوستداران اهل بیت(ع) و دشمنان اهل بیت(ع) می‌پردازد و دوستداران را اهل سعادت و دشمنان را اهل شقاوت معرفی می‌کند.

 

 

در فقرات «‌فبلغ اللّه‏ بکم أشرف محل المکرمین وأعلی منازل المقربین وأرفع درجات المرسلین‌» این نکات را بیان می‌کند:

 

ضرورت ایمان به رجعت ائمه و بر پا شدن دولت آنان.

اهمّیت زیارت قبور ائمه(ع).

اهمّیت ایمان به رجعت.

ضرورت آمادگی دائم برای کمک رسانی به دولت آنان تا این‏که آن دولت در سرتاسر زمین حکم فرما شود.

ضرورت بیزاری جستن از دشمنان آنان.

خوشحالی مؤمنین به آنچه خداوند متعال به دست اهل بیت(ع) روزی آنان گردانیده است.

وحدت مسلمانان به صورت صحیح، جز تحت لوای اهل بیت(ع) تحقّق نخواهد یافت.

ایمان به اهل بیت(ع) امری عاطفی نبوده بلکه باید از سر بیداری، ادراک، تحقیق و پژوهش باشد.

شرح‌های زیارت جامعه

 

بر این زیارت شرح‌های متعددی نوشته شده است. محمدتقی مجلسی (متوفی ۱۰۷۰ق) آن را دوبار شرح کرده است؛ یک بار به عربی در ضمن روضة المتقین که شرحِ کتاب من لایحضره الفقیه ابن بابویه است؛ یک بار به فارسی در ضمن کتاب لوامع صاحبقرانی که شرح فارسی همان کتاب ابن بابویه است. محمدباقر مجلسی هم در بحارالانوار،[۱۳] به ایجاز، فقراتی از آن را شرح کرده است.

 

مهم‌ترین شرح زیارت جامعه، شرح شیخ احمدبن زین الدین اَحسائی (متوفی ۱۲۴۱ یا ۱۲۴۳) است که با نام شرح الزیارة الجامعة الکبیرة، در چهار مجلد، بارها به چاپ رسیده است. این شرح مفصّل‌ترین و علمی‌ترین شرح زیارت جامعه است که بر مشرب شیخیه نوشته شده و آکنده از مباحث کلامی و ادبی و حدیثی و فلسفی است. الانوار اللامعة، از شروح متأخر زیارت جامعه به قلم سید عبداللّه شُبّر، نیز موجز و مفید است.

 

دیگر شرح‌ها عبارتند از:

 

شرح های عربی:

 

 الأنوار الساطعة فی شرح زیارة الجامعة، جواد کربلایی [۱۴]؛

الأنوار اللامعة فی شرح الزیارة الجامعة سیّد عبداللّه بن محمّدرضا شبّر کاظمی(۱۱۸۸ ـ ۱۲۴۲ق) تحقیق: فاضل فراتی و علاء کاظمی[۱۵] (این اثر با عنوان «با اختران تابناک ولایت» عباسعلی سلطانی گلشیخی ترجمه شده است.[۱۶])

؛ حقائق الأسرار، محمد تقی آقا نجفی اصفهانی(م ۱۳۳۲ق )، تألیف: ۱۲۹۶ق [۱۷]؛

سند الزیارة الجامعة، سیّد یاسین موسوی [۱۸]؛

شرح الزیارة الجامعة الکبیرة، شیخ احمد احسایی(۱۱۶۶ ـ م ۱۲۴۳ق) [۱۹] (این کتاب، مکرّر در ایران و عراق به چاپ رسیده و در برگیرنده آرا و نظریات خاصّ مؤلّف است که فرقه شیخیه بدو منتسب اند و مورد پذیرش علمای شیعه قرار نگرفته است.)؛

احادیث شرح الزیارة الجامعة، حسین المطوع [۲۰]؛

شرح الزیارة الجامعة الکبیرة(تلویح الإشارة فی تلخیص شرح الزیارة) احمد احسایی (م ۱۲۴۳ق) تلخیص: سیّد محمدحسین مرعشی شهرستانی (۱۲۵۵ ـ ۱۳۱۵ ق) [۲۱] (مؤلف، در این کتاب، لبّ مطالب را با حذف مکرّرات و مستطردات آورده و در حاشیه آن، متشابهات و اشتباهات کتاب را تصحیح نموده و خود را با نام مستعار «عبدالصمد حائری مازندرانی» شناسانیده است.)؛

الشموس الطالعة فی شرح الزیارة الجامعه، آقا ریحان اللّه بن سیّد جعفر کشفی بروجردی (۱۲۶۷ ـ ۱۳۲۸ق) [۲۲]؛

الشموس الطالعة فی شرح الزیارة الجامعة، سیّد حسین همدانی درودآبادی (م ۱۳۴۴ق) [۲۳] [۲۴]؛

الصوارم القاطعة و الحجج اللاّ معة فی إثباة صحّة الزیارة الجامعة، عبدالکریم عقیلی [۲۵]؛

فی رحاب الزیارة الجامعة الکبیرة سیدعلی حسینی صدر؛

شرح های فارسی:

 

ادب فنای مقرّبان، آیت الله جوادی آملی

شرح زیارت جامعه کبیره، فخرالمحققین شیرازی

اسرار الزیارة و برهان الإنابة فی شرح زیارة الجامعة محمّدتقی آقا نجفی اصفهانی (م ۱۳۳۲ق)، چاپ ۱۲۹۶ق.

أنوار الولایة الساطعة فی شرح زیارة الجامعة سیّد محمّد بن رضی الدین حسینی وحیدی شبستری(۱۳۳۵ ـ ۱۴۲۱ق) ترجمه و تحقیق: شیخ هاشم صالحی

الانوار التالعة فی شرح الزیارة الجامعة شیخ علی اصغر منوری تبریزی(م ۱۴۲۴ ق)

خزان العلم و اهل بیت الوحی سیّد حسین آیت اللهی جهرمی جهرم،

سیمای ائمه: شرح زیارت جامعه، علی نظامی همدانی، تقریر: خانم حصاری همدانی

شرح زیارت جامعه کبیره محمّدتقی مجلسی اصفهانی (۱۰۰۳ ـ ۱۰۷۰ق) مقدّمه و شرح حال: مهدی فقیه ایمانی اصفهانی این کتاب، برگرفته از اللوامع صاحبقرانی، شرح فارسی کتاب من لا یحضره الفقیه است. همچنین، زیارت جامعه را در روضة المتقین (شرح عربی کتاب من لا یحضره الفقیه) هم شرح نموده است.

شرح زیارت جامعه کبیره سیّد ضیاءالدین استرآبادی

شرح زیارت جامعه کبیره سیّد محمّدتقی نقوی قایینی

شرح زیارت جامعه کبیره محمّدهادی فخرالمحقّقین شیرازی (۱۳۴۰ ـ ۱۴۲۰ق)مقدّمه و تحقیق: سیّد محمّدجواد طبسی حائری

شرح زیارت جامعه کبیره (= پرتو ولایت) سیّد محمد وحیدی شبستری (۱۳۳۵ ـ ۱۴۲۱ق) تحقیق: هاشم صالحی

شرح و تفسیر زیارت جامعه کبیره، رحیم توکل

شمس طالعه در شرح زیارت جامعه، محمّد طبیب زاده احمدآبادی اصفهانی

علی علیه‌السلام و زیارت جامعه کبیره عبدالعلی گویا(۱۳۴۰ ـ ۱۴۱۵ق)

فوائد نافعه شریفه در شرح زیارت جامعه، محمّد توتونچی تبریزی (م ۱۳۹۵ق)

مقامات اولیا: شرحی بر زیارت جامعه کبیره، سیّد مجتبی حسینی

نجوم لامعه در شرح زیارت جامعه، ابوتراب هدایی (۱۲۷۴ ـ ۱۳۷۳ ش)

کتاب‌های خطّی عربی:

 

الأعلام اللامعة فی شرح الزیارة الجامعة، سیّد محمد طباطبایی بروجردی (م ح ۱۱۶۰ق) (جدّ پدری سیّد بحرالعلوم)

الانوار الساطعة فی شرح الزیارة الجامعة، علامه شیخ محمدرضا غراوی نجفی (۱۳۰۴ ـ ۱۳۸۵ ق)

أنیس الطلاّ ب، محمّد جعفر بن آقا محمّدعلی بن وحید بهبهانی پایان تألیف: ۱۲۴۵ق

شرح بعض عبارات الزیارة الجامعة الکبیرة، معین الدین بن محمّد صادق خادم الحسینی،

شرح الزیارة الجامعة الکبیرة، بهاءالدین سیّد محمد نایینی مختاری (م ۱۱۳۰ ـ ۱۱۴۰ ق) (معاصر شیخ حرّ عاملی)

شرح الزیارة الجامعة الکبیرةمحمّد قاسم بن محمدکاظم رازی پایان تألیف: نوزدهم جمادی الثانی ۱۱۳۳ به نام شاه سلطان حسین صفوی

شرح الزیارة الجامعة الکبیرة علی نقی حائری طباطبایی (آل صاحب ریاض) (م ۱۲۸۹ق)

شرح الزیارة الجامعة الکبیرة، حاج میرزا علی غروی علیاری تبریزی (۱۳۱۹ ـ ۱۴۱۷ق)

شرح الزیارة الجامعة الکبیرة، سیّد محمدعلی موحد ابطحی اصفهانی (۱۳۴۷ ـ ۱۴۲۳ق)

شرح الزیارة الجامعة الکبیرة، مؤلف: ناشناخته.

کاشف الأسرار، میرزا هدایة اللّه گلپایگانی

کتاب‌های خطّی فارسی:

 

الإلهامات الرضویة، سیّد محمد بن محمود حسینی لواسانی تهرانی (م ۱۳۵۵ق)

القاطعة فی شرح [الـ]زیارة الجامعة، سیّد حسن رضوی قمی(... ـ ۱۳۵۸ق )،

شرح زیارت جامعه کبیره علاّ مه میرزا محمّدعلی چهاردهی رشتی نجفی (م ۱۳۳۴ق)

شرح زیارت جامعه کبیره، شیخ عباس حائری تهرانی (۱۲۹۸ ـ ۱۳۶۰ق)

شمس طالعه در شرح زیارت جامعه، علامه سیّد عبداللّه موسوی بلادی بوشهری(۱۲۹۰ ـ ۱۳۷۲ق)

«بسم الله الرحمن الرحیم»

السلام علیکم یا اهل بیت النبوه و موضع الرسالة و مختلف الملائکة و مهبط الوحی و معدن الرحمة و خزان العلم و منتهی الحلم و اصول الکرم و قادة الأمم و اولیاء النعم و عناصر الابرار و دعائم الأخیار وساسة العباد و ارکان البلاد و ابواب الأیمان و امناء الرحمن و سلالة النبیین و صفوة المرسلین و عترة خیرة رب العالمین و رحمة الله و برکاته

السلام علی ائمة الهدی و مصابیح الدجی و اعلام التقی و ذوی النهی و اولی الحجی و کهف الوری و ورثة الأنبیاء و المثل الأعلی و الدعوة الحسنی و حجج الله علی اهل الدنیا و الاخرة و الاولی و رحمة الله و برکاته.

 

سلام بر شما ای خاندان نبوت و جایگاه رسالت، محل نزول فرشتگان و وحی، کان رحمت حق و خزانه‏داران دانش، نهایت بردباری و بنیانهای کرامت، پیشوایان امتها و صاحبان نعمتها، ارکان بزرگواری و اساس و پایگاه خوبان، سرپرست بندگان خدا و پایه‏های استوار شهرها، درهای ایمان و امین اسرار خدای رحمان، خلاصه دودمان پیامبران و برگزیده فرستادگان و خاندان پیامبر، برگزیده پروردگار جهانیان، رحمت خدا و برکات او بر شما باد.

سلام بر پیشگامان طریق هدایت و چراغهای فروزان در تاریکیها، نشانه‏های پرهیزگاری و صاحبان عقل، دارندگان خرد و پناهگاه مردمان، وارثان پیامبران و نمونه برتر و دعوت نیکو، حجتهای خداوند بر اهل دنیا و آخرت. رحمت خدا و برکات او بر شما باد.

 

السلام علی محال معرفة الله و مساکن برکة الله و معادن حکمة الله و حفظة سرالله و حملة کتاب الله و اوصیاء نبی الله و ذریة رسول الله صلی الله علیه و اله و رحمة الله و برکاته.

السلام علی الدعاة الی الله و الأدلاء علی مرضات الله و المستقرین فی امرالله و التامین فی محبة الله و المخلصین فی توحید الله و المظهرین لأمرالله و نهیه و عباده المکرمین الذین لایسبقونه بالقول و هم بامره یعملون و رحمة الله و برکاته. السلام علی الأئمة الدعاة والقادة الهداة والسادة الولاة و الذادة الحماة و اهل الذکر و اولی الأمر و بقیة الله و خیرته و حزبه و عیبة علمه و حجته و صراطه و نوره و برهانه و رحمة الله و برکاته اشهد ان لا اله الا الله وحده لا شریک له کما شهد الله لنفسه و شهدت له ملائکته و اولوالعلم من خلقه لا اله الا هو العزیز الحکیم و اشهد ان محمدا عبده المنتجب و رسوله المرتضی ارسله بالهدی و دین

 

سلام بر جایگاههای معرفت خداوند و مواضع برکت و معادن حکمت و رازداران و حاملان کتاب خدا، جانشینان پیامبر خدا و فرزندان رسول خدا - درود خدا بر او و خاندان او - رحمت خدا و برکات او بر شما باد.سلام بر داعیان به سوی خدا و راهنمایان بر خشنودی خدا، استواران در امر خدا و کاملان در دوستی خدا، خالصان در توحید خدا و آشکار کنندگان امر و نهی خدا، بندگان گرامی او که در گفتار، بر او پیشی نگیرند و به فرمان او عمل کنند. رحمت خدا و برکات او بر شما باد.

سلام بر امامان دعوت کننده و پیشوایان راهنما، سروران سرپرست و حامیان دین خدا، «اهل ذکر» و «اولی الأمر»، آیات باقی خداوند و برگزیده و حزب او، جایگاه دانش او و حجت، راه، نور و برهان او، رحمت خدا و برکات او بر شما باد.

گواهی می‏دهم که خدایی جز الله نیست، او یگانه است و شریکی ندارد، همچنان که خداوند به یکتایی خویش گواهی داده است و فرشتگان و دانشمندان از آفریدگانش نیز گواهی می‏دهند که معبودی نیست جز او که الحق لیظهره علی الدین کله و لو کره المشرکون.

 

و اشهد انکم الأئمة الراشدون المهدیون المعصومون المکرمون المقربون المتقون الصادقون المصطفون المطیعون لله القوامون بامره العاملون بارادته الفائزون بکرامته اصطفاکم بعلمه و ارتضاکم لغیبه و اختارکم لسره و اجتبیکم بقدرته و اعزکم بهداه و خصکم ببرهانه و انتجبکم لنوره و ایدکم بروحه و رضیکم خلفاء فی ارضه و حججا علی بریته و انصارا لدینه و حفظة لسره و خزنة لعلمه و مستودعا لحکمته و تراجمة لوحیه و ارکانا لتوحیده و شهداء علی خلقه و اعلاما لعباده و منارا فی بلاده و ادلاء علی صراطه عصمکم الله من الزلل وامنکم من الفتن و طهرکم من الدنس و اذهب عنکم الرجس و طهرکم تطهیرا.

 

عزیز و حکیم است و گواهی می‏دهد که محمد - درود خدا بر او و بر خاندانش - بنده برگزیده و رسول پسندیده اوست که او را با هدایت و دین حق فرستاد تا بر همه دینها چیره گرداند هرچند مشرکان را ناگوار باشد.

گواهی می‏دهم که شما امامان راهنما، هدایت یافته معصوم، بزرگوار، مقرب پرهیزگار، راستگو، برگزیده و فرمانبر خداوندید که در امر او استوار و به اراده او عمل می‏کنید و به کرامت و لطف او رستگار شدید. او شما را به علم خویش برگزید و برای غیب خویش پسندید. و برای حفظ سر خویش اختیار فرمود و به قدرت خود ممتازتان ساخت و به هدایت خود سربلند نمود و به برهان خود مخصوص گردانید و برای نور خویش انتخاب کرد و با روح خود تأییدتان نمود. خداوند شما را خلفای خویش در روی زمین و حجتهای او بر بندگان و یاران دینش و نگهبانان سرش و خزانه‏داران علمش و امانتداران حکمتش و مفسران وحیش و بنیانهای توحیدش و گواهان بر خلقش و پرچمهای برافراشته برای بندگانش و علامت روشن در شهرهایش و راهنمایان راهش، قرار داد. خداوند شما را از لغزشها نگاه داشت و از فتنه‏ها ایمن و آسوده ساخت. از آلودگی پاکتان نمود و پلیدی را از شما دور کرد و پاک و پاکیزه ساخت.

 

فعطمتم جلاله و اکبرتم شأنه و مجدتم کرمه و ادمتم ذکره و کدتم میثاقه و احکمتم عقد طاعته و نصحتم له فی السر و العلانیة و دعوتم الی سبیله بالحکمة والموعظة الحسنة و بذلتم انفسکم فی مرضاته و صبرتم علی ما اصابکم فی جنبه و اقمتم الصلوة و اتیتم الزکوة و امرتم بالمعروف و نهیتم عن المنکر و جاهدتم فی الله حق جهاده حتی اعلنتم دعوته و بینتم فرائضه و اقمتم حدوده و نشرتم شرایع احکامه و سننتم سنته و صرتم فی ذلک منه الی الرضا و سلمتم له القضاء و بینتم فرائضه و اقمتم حدوده و نشرتم شرایع احکامه و سننتم سنته و صرتم فی ذلک منه الی الرضا و سلمتم له القضاء و صدقتم من رسله من مضی. فالراقب عنکم ما رق واللازم لکم لاحق والمقصر فی حقکم زاهق و الحق معکم و فیکم و منکم و الیکم و انتم اهله و معدنه و میراث النبوة عندکم و ایاب الله لدیکم الیکم و حسابهم علیکم و

 

پس شما نیز جلال او را به عظمت و شأن او را به کبریایی و کرمش را به بزرگی، ستودید، ذکرش را ادامه دادید و پیمانش را محکم نمودید، معاهده اطاعتش را استوار ساختید و در پنهان و آشکارا خلق را پند دادید، با حکمت و پند نیکو به راه او دعوت کردید و جانهایتان را در راه رضای او فدا ساختید، بر مصایبی که از امت به شما رسید، برای خدا صبر کردید و نماز را به پا داشتید و زکات را پرداختید، امر به معروف و نهی از منکر نمودید و در راه خدا چنان که شایسته جهاد برای اوست، جهاد کردید تا دعوتش را آشکار ساختید و واجباتش را بیان نمودید، حدودش را اقامه کردید و دستورهای احکامش را نشر دادید، سنتهای خداوند را بنیان نهادید، و در این کار به مقام خشنودی او نایل شدید، به قضای او تن دادید و پیامبران گذشته‏اش را تصدیق کردید.

پس هر کس از راه شما برگشت، از دین خدا خارج شده است. و هر کس با شما ملازم بود، به دین خدا رسیده است. هر کس در حق شما کوتاهی کند، نابود است، حق با شما و در خاندان شما و از شما و به سوی

 

فصل الخطاب عندکم و ایات الله لدیکم و عز ائمه فیکم و نوره و برهانه عندکم و امره الیکم من والاکم فقد والی الله و من عاداکم فقد عادی الله و من احبکم فقد احب الله و من ابغضکم فقد ابغض الله و من اعتصم بکم فقد اعتصم بالله انتم الصراط الأقوم و شهداء دارالفناء و شفعاء دار البقاء والرحمة الموصولة و الأیة المخزونة و الأمانة المحفوظة و الباب المبتلی به الناس من الناس من اتیکم نجی و من لم یاتکم هلک.

الی الله تدعون و علیه تدلون و به تومنون و له تسلمون و بامره تعملون و الی سبیله ترشدون و بقوله تحکمون. سعد من والاکم و هلک من عاداکم و خاب من جحدکم و ضل

 

شماست و شما اهل آن و معدن آنید. میراث پیامبری نزد شماست. بازگشت خلق، به سوی شما و حسابشان با شما و حکم ممتاز کننده حق از باطل نزد شماست. آیات خدا نزد شما و اراده‏های خدا در شما و نور و برهانش نزد شما و أمر خداوند مربوط به شماست. آن که با شما دوستی کند با خدا دوستی نموده و آن که با شما دشمنی ورزد با خدا دشمنی کرده است. آن که شما را دوست بدارد خدا را دوست داشته و آن که با شما کینه ورزد با خدا کینه‏ورزی کرده و آنکه به شما تمسک جوید به خدا تمسک جسته است.

شما راه راست و استوار، گواهان سرای فانی دنیا، شفیعان سرای جاوید آخرت، رحمت پیوسته و متصل، آیت نفیس و گنجینه الهی، امانت محفوظ و دری که مردم به آن آزمایش می‏شوند، هستید. آن که به سوی شما آمد نجات یافت و آن که نیامد هلاک شد.

شما مردم را به سوی خدا دعوت می‏کنید و به سوی او راهنمایی می‏نمایید، به او ایمان دارید و برای او تسلیم هستید، به فرمان او عمل می‏کنید، به راه او ارشاد می‏نمایید و به گفته او حکم می‏کنید. آن که به شما دوستی ورزید، سعادتمند شد و هر کس با شما دشمنی کرد، هلاک شد. آن که شما را انکار کرد، ناامید شد و آن که از شما جدا شد، گمراه گردید. آن که به شما تمسک جست کامیاب گردید و آن که به شما پناه

 

من فارقکم و فاز من تمسک بکم و امن من لجأ الیکم و سلم من صدقکم و هدی من اعتصم بکم من اتبعکم فالجنة مأویه و من خالفکم فالنار مثویه من جحدکم کافر و من حاربکم مشرک و من رد علیکم فی اسفل درک من الجحیم.

اشهد ان هذا سابق لکم فیما مضی و جار لکم فیما بقی و ان ارواحکم و نورکم و طینتکم واحدة طابت و طهرت بعضها من بعض خلقکم الله انوارا فجعلکم بعرشه محدقین حتی من علینا بکم فجعلکم فی بیوت اذن الله ان ترفع و یذکر فیها اسمه و جعل صلواتنا علیکم و ما خصنا به من ولایتکم طیبا لخلقنا و طهارة لأنفسنا و تزکیة لنا و کفارة لذنوبنا فکنا عنده مسلمین بفضلکم و معروفین بتصدیقنا ایاکم فبلغ الله بکم اشرف محل المکرمین و اعلی منازل المقربین و ارفع درجات المرسلین حیث لا یلحقه لاحق و لا یفوفه فائق و لا یسبقه

 

آورد، ایمن گشت. آن که شما را تصدیق کرد، سالم ماند و آن که به دامن شما چنگ زد، هدایت یافت. آن که از شما پیروی کرد، بهشت جای اوست و آن که با شما مخالفت کرد، آتش دوزخ مأوای اوست. هر که شما را انکار کند، کافر و هر که با شما بجنگد، مشرک است. هر که حکم شما را رد کند و نپذیرد، در پست‏ترین طبقه دوزخ خواهد بود.

گواهی می‏دهم که این مقام برای شما در گذشته بوده و در آینده نیز خواهد بود و نیز گواهی می‏دهم که ارواح شما و نور شما و سرشت شما یکی است پاک و پاکیزه هستید. همه از یک گوهر لاهوتی هستید و خداوند شما را نورهایی آفرید. پس شما را به گرد عرش خود محیط گردانید تا آن گاه که به وسیله شما بر شما منت نهاده و شما را در خانه‏هایی قرار داد که خداوند اجازه فرموده که رفیع باشند و نام خدا در آنها برده شود. خداوند، صلوات بر شما و دوستی شما را - که ما امت اسلام را بدان ممتاز ساخت - موجب پاکیزگی آفرینش ما و طهارت جانهای ما و تزکیه ما و کفاره گناهان ما قرار داد. پس ما در پیشگاه او به فضیلت شما معترف گشتیم و به تصدیق شما شناخته شدیم. پس خداوند شما را به شریفترین جایگاه بزرگواران و به

 

سابق و لا یطمع فی ادراکه طامع حتی لایبقی ملک مقرب و لا نبی مرسل و لا صدیق و لا شهید و لا عالم و لا جاهل و لا دنی و لا فاضل و لا مؤمن صالح و لا فاجر طالح و لا جبار عنید و لا شیطان مرید و لا خلق فیما بین ذلک شهید الا عرفهم جلالة امرکم و عظم خطرکم و کبر شأنکم و تمام نورکم و صدق مقاعدکم و ثبات مقامکم و شرف محلکم و منزلتکم عنده و کرامتکم علیه و خاصتکم لدیه و قرب منزلتکم منه.

بابی انتم و امی و أهلی و مالی و اسرتی اشهد الله و اشهدکم انی مؤمن بکم و بما امنتم به کافر بعدوکم و بما کفرتم به مستبصر بشأنکم و بضلالة من خالفکم موال لکم و لأولیائکم مبغض لأعدائکم و معاد لهم سلم لمن سالمکم و حرب لمن حاربکم محقق لما حققتم

 

بالاترین مراتب مقربان و رفیعترین درجات رسولانش رساند. آن جا که هیچ فردی بدان نرسد و هیچ خواهان برتری به آن راه نیابد و هیچ پیشروی بر آن پیشی نگیرد و هیچ طمعکاری به ادراک آن طمع نورزد. تا آن جا که هیچ فرشته مقرب و پیامبر مرسلی و هیچ صدیقی و نه شهیدی و نه عالم و نه جاهلی، نه پست و نه ارجمندی و نه مؤمن شایسته و نه بدکار فاسدی و نه جبار باطل پیشه و نه شیطان سرکشی و نه خلقی که در میان اینها حضور دارند؛ باقی نماند جز آن که خداوند جلالت امر شما، عظمت شرف شما، بزرگی شأن، تمامیت نور، درستی منزلهای شما و استواری مقام و شرافت رتبه شما را نزد خودش و کرامتتان را پیش خودش و ویژگیتان و مقرب بودنتان را، به او بشناساند.

پدرم، مادرم، خانواده‏ام، مالم، خویشاوندانم فدایتان باد. خداوند و شما را گواه می‏گیرم که به شما و به آنچه شما به آن ایمان دارید، ایمان دارم و به دشمن شما و به آنچه شما به آن کافرید، کافرم. به شأن شما و به گمراهی کسی که با شما مخالفت ورزد، آگاهم. شما و دوستدارنتان را دوست دارم. دشمنانتان را دشمن می‏دارم. با هر کس با شما صلح و سازش دارد، موافقت دارم و با هر که با شما سر جنگ دارد، می‏جنگم. هرچه را

 

مبطل لما ابطلتم مطیع لکم عارف لحقکم مقر بفضلکم محتمل لعلمکم محتجب بذمتکم معترف بکم مومن بایابکم مصدق برجعتکم منتظر لأمرکم مرتقب لدولتکم آخذ بقولکم عامل بامرکم مستجیر بکم زائر لکم لائذ عائذ بقبورکم مستشفع الی الله عزوجل بکم و متقرب بکم الیه و مقدمکم امام طلبتی و حوائجی و ارادتی فی کل احوالی و اموری مومن بسرکم و علانیتکم و شاهدکم و غائبکم و اولکم و اخرکم و مفوض فی ذلک کله الیکم و مسلم فیه معکم و قلبی لکم مسلم و رأیی لکم تبع و نصرتی لکم معدة حتی یحیی الله تعالی دینه بکم و یردکم فی ایامه و یظهرکم لعدله و یمکنکم فی ارضه. فمعکم معکم لا مع غیرکم امنت بکم و تولیت اخرکم بما

 

شما حق و حقیقت بدانید، حق می‏دانم و آنچه را شما باطل بدانید، باطل می‏دانم. فرمانبر شمایم، عارف به حق شمایم. به فضل شما اقرار دارم. متحمل و پذیرای علم شمایم، در زیر پوشش امان شما پناهنده‏ام، به حقانیت شما معترفم. به بازگشت شما معتقدم، رجعت شما را تصدیق می‏کنم، منتظر امر شمایم، آماده و چشم به راه در انتظار دولت شمایم، گیرنده گفتار شمایم، به فرمان شما عمل می‏کنم. به درگاه شما پناه می‏آورم و در پیشگاه خدای عزیز و جلیل شما را شفیع قرار می‏دهم و به وسیله شما به درگاهش تقرب می‏جویم و شما را در همه احوال و امورم، پیشاپیش خواسته‏ها و حوایج و مرادهایم، قرار می‏دهم. به پنهان شما و آشکار شما و حاضر شما و غایب شما و اول شما و آخر شما، ایمان دارم. در همه این امور کار را به شما واگذار می‏کنم و در آن همراه شما، تسلیمم. دلم تسلیم و پذیرای شما و رأیم تابع رأی شماست. با تمام نیرو برای یاری شما آماده‏ام، تا خدای متعالی بوسیله شما دینش را زنده و شما را در روزگار حکومتش بازگرداند و شما را برای به اجرا درآوردن عدالتش در روی زمین، توانا نماید و تمکین و اقتدار بخشد.پس من همیشه با شما بوده و خواهم بود نه با دشمنان شما، به شما

 

 

تولیت به اولکم و برئت الی الله عزوجل من اعدائکم و من الجبت والطاغوت والشیاطین و حزبهم الظالمین لکم الجاحدین لحقکم و المارقین من ولایتکم و الغاصبین لأرثکم والشاکین فیکم المنحرفین عنکم و من کل ولیجة دونکم و کل مطاع سواکم و من الائمة الذین یدعون الی النار فثبتنی الله ابدا ما حییث علی موالاتکم و محبتکم و دینکم و وفقنی لطاعتکم و رزقنی شفاعتکم و جعلنی من خیار موالیکم التابعین لما دعوتم الیه و جعلنی ممن یقتص اثارکم و یسلک سبیلکم و یهتدی بهداکم و یحشر فی زمرتکم و یکر فی رجعتکم و یملک فی دولتکم و یشرف فی عافیتکم و یمکن فی ایامکم و تقر عینه غدا برؤیتکم.

 

ایمان آورده و ولایت آخرین شما را پذیرفته‏ام همچنان که ولایت نخستین شما را پذیرفته‏ام. به سوی خدای عزیز و جلیل از دشمنانتان و از «جبت» و «طاغوت» و شیطانها و حزب آنها که به شما ظلم کردند و حق شما را انکار کردند و از کسانی که از ولایت شما سرپیچی کردند . وارث شما را غصب کردند و در مقام و منزلت شما تردید کردند و از راه شما منحرف شدند، بیزاری می‏جویم و از هر محرم رازی جز شما و از هر اطاعت شونده‏ای غیر از شما و از پیشوایانی که خلق را به سوی دوزخ دعوت می‏کنند، بیزارم. پس خداوند مرا همیشه - تا زنده‏ام - بر مهرورزی به شما و دوست داشتن شما و بر دین شما، پابرجا دارد. و برای اطاعت شما موفق سازد و از شفاعتتان بهره‏مند سازد و مرا از بهترین دوستانتان - که مطیع اوامر شما هستند - قرار دهد. خداوند مرا از جمله کسانی قرار دهد که در پی آثار شما هستند و به راه شما می‏روند و به هدایت شما، راهنمایی می‏شوند و در زمره شما محشور می‏شوند و در هنگام رجعت شما، باز می‏گردند و در دولت شما، قدرتمند می‏شوند و در دوران آسایش و عافیت شما مورد احترام قرار می‏گیرند و در دوران شما، قدرت و منزلت میابند و فردا چشمانشان به دیدار شما روشن می‏گردد.پدرم، مادرم، خودم، خانواده‏ام و مالم، فدایتان باد. هر کس خدا را

 

بابی انتم و امی و نفسی و اهلی و مالی من اراد الله بدأ بکم و من وحده قبل عنکم و من قصده توجه بکم موالی لا أحصی ثنائکم و لا ابلغ من المدح کنهکم و من الوصف قدرکم و انتم نورالأخیار و هداة الأبرار و حجج الجبار. بکم فتح الله و بکم یختم و بکم ینزل الغیث و بکم یمسک السماء ان تقع علی الأرض الا باذنه و بکم ینفس الهم و یکشف الضر و عندکم ما نزلت به رسله و هبطت به ملائکته و الی جدکم. (و اذا کانت الزیارة لامیرالمؤمنین علیه‏السلام فقل) و الی اخیک بعث الروح الأمین اتاکم الله ما لم یؤت احدا من العالمین طأطأ کل جبار لفضلکم و ذل کل شی‏ء لکم و اشرقت الأرض بنورکم و فاز الفائزون بولایتکم بکم یسلک الی الرضوان و

 

خواست، از شما آغاز کرد. هر کس او را یگانه خواند، از شما پذیرفت و هر کس آهنگ دیدار خداوند کرد، به شما رو آورد. ای پیشوایان من! از شمارش ثنای شما و ستایش حقیقت شما و توصیف قدر و منزلت شما ناتوان و از درک آن عاجزم. شما نور خوبان، راهنمایان نیکان و حجتهای خداوند مقتدرید.

خداوند به سبب شما صفحه آفرینش را گشود و به سبب شما به آن پایان خواهد بخشید و به واسطه شما باران فرومی‏فرستد و به سبب شما آسمان را نگه می‏دارد که جز به اذن او بر زمین نیفتد. به سبب شما اندوه را از بین می‏برد و رنج و سختی را برطرف می‏فرماید. آنچه رسولان و فرشتگان خداوند بر زمین فرود آوردند، نزد شماست. جبرئیل بر جد شما (در هنگام زیارت امیرمؤمنان علی (علیه السلام) بگو:) به برادر تو نازل گردید. آنچه خداوند به شما عنایت فرمود به هیچ یک از جهانیان عطا نکرد. هر شریفی در برابر شرافت شما سر فرود آورد و هر متکبری به اطاعت شما گردن نهاد و هر ستمگری در برابر فضل و برتری شما فروتنی کرد. همه چیز برای شما خوار و ذلیل گشته است. زمین به نور شما تابان گشته و رستگاران با پذیرفتن ولایت شما رستگار شدند. پیروی از شما راه رهسپار شدن به بهشت

 

علی من جحد ولایتکم غضب الرحمن. بأبی انتم و امی و نفسی و اهلی و مالی ذکرکم فی الذاکرین و اسماؤکم فی الأسماء و اجسادکم فی الأجساد و ارواحکم فی الأرواح و انفسکم فی النفوس و اثارکم فی الاثار و قبورکم فی القبور فما احلی اسمائکم و اکرم انفسکم و اعظم شأنکم و اجل خطرکم و اوفی عهدکم و اصدق وعدکم کلامکم نور و امرکم رشد و وصیتکم التقوی و فعلکم الخیر و عادتکم الأحسان و سجیتکم الکرم و شأنکم الحق و الصدق والرفق و قولکم حکم و حتم و رأیکم علم و حلم و حزم ان ذکر الخیر کنتم اوله و اصله و فرعه و معدنه و مأواه و منتهاه.

بابی انتم و امی و نفسی کیف اصف حسن ثنائکم و احصی جمیل بلائکم و بکم اخرجنا الله من الذل و فرج عنا غمرات الکروب و رضوان الهی است و انکار ولایت شما موجب خشم و غضب خدای رحمان است. پدرم، مادرم، جان و أهل و مالم فدای شما باد. یاد شما در حلقه ذاکران دو عالم است، نامهای شما در میان نامها، جسدهای شما در میان جسدها، ارواحتان در میان سایر ارواح، نفوس شما در میان سایر نفوس، آثار شما در میان دیگر آثار و قبور شما در میان دیگر قبرهاست. پس چه شیرین است نامهای شما و چه گرامی است جانهای شما و چه بزرگ است شأن شما و چه والاست منزلت شما و چه با وفاست پیمان شما و چه راست است وعده شما! کلام شما نور، فرمانتان هدایت، سفارشتان تقوا، کارتان خیر، شیوه‏تان نیکی، خویتان کرم، شأنتان حق و راستی و مدارا، گفتارتان محکم و قاطع و رأیتان دانش، بردباری و اندیشمندی است. اگر از نیکی و خیر باد شود شما آغاز، اصل، فرع، معدن، جایگاه و نهایت آن هستید.

پدرم، مادرم، خودم فدایتان باد. چگونه نیکویی ثنای شما را وصف کنم و زیبایی احسانتان را برشمرم، در حالی که به سبب شما خداوند ما را

 

و انقذنا من شفا جرف الهلکات و من النار. بابی انتم و امی و نفسی بموالاتکم تمت الکلمة و عظمت النعمة و ایتلفت الفرقة و بموالاتکم نقبل الطاعة المفترضة و لکم المودة الواجبة والدرجات الرفیعة والمقام المحمود والمکان المعلوم عند الله عزوجل والجاه العظیم والشأن الکبیر و الشفاعة المقبولة

ربنا امنا بما انزلت واتبعنا الرسول فاکتبنا مع الشاهدین ربنا لاتزغ قلوبنا بعد اذ هدیتنا وهب لنا من لدنک رحمة انک انت الوهاب سبحان ربنا ان کان وعد ربنا لمفعولا یا ولی الله ان بینی و بین الله عزوجل ذنوبا لایأتی علیها الا رضاکم فبحق من ایتمنکم علی سره و استرعاکم امر خلقه و قرن

 

از ذلت و خواری بیرون آورد و از اندوهها و گرفتاریهای سخت، رهایی بخشید و از سقوط در پرتگاههای هلاکت و از آتش دوزخ نجاتمان داد. پدرم، مادرم و خودم فدای شما، به سبب دوستی و ولایت شما، خداوند معارف دینمان را به ما آموخت و آنچه از امور دنیامان تباه شده بود، اصلاح فرمود. به برکت دوستی و ولایت شما کلمه توحید تمام شد و نعمت بزرگ دین به بشر عطا گردید و جدایی و تفرقه به الفت و وحدت مبدل گشت. با دوستی و ولایت شما، عبادت واجب در نزد خداوند پذیرفته می‏شود. خداوند دوستی و ولایت شما را بر خلق واجب کرده و به شما درجات رفیع، مقام ستوده و منزلت معلوم نزد خدای عزیز و جلیل و آبروی بزرگ و شأن عظیم و شفاعت پذیرفته شده، عنایت فرموده است. پروردگارا به آنچه بر رسولانت فروفرستادی ایمان داریم و از پیامبر (صلی الله علیه و آله) پیروی می‏کنیم. پس ما را از زمره شاهدان بر رسالت بنویس. پروردگارا! دلهامان را - پس از آن که هدایتمان فرمودی - ملرزان و از نزد خود به ما رحمتی ببخش که تو بسیار بخشنده و مهربانی. منزه است پروردگار ما، البته وعده پروردگار ما حتمی و انجام شدنی است. ای ولی خدا! به راستی میان من و خدای عزیز و جلیل، گناهانی است که جز رضایت شما آن را محو نخواهد کرد، پس به حق آن که شما را امین

 

طاعتکم بطاعته لما استوهبتم ذنوبی و کنتم شفعائی فانی لکم مطیع من اطاعکم فقد اطاع الله و من عصاکم فقد عصی الله و من احبکم فقد احب الله و من ابغضکم فقد ابغض الله.

اللهم انی لو وجدت شفعاء اقرب الیک من محمد و اهل‏بیته الأخیار الأئمة الأبرار لجعلتهم شفعائی فبحقهم الذی اوجبت لهم علیک اسالک ان تدخلنی فی جملة العارفین بهم و بحقهم و فی زمرة المرحومین بشفاعتهم انک ارحم الراحمین و صلی الله علی محمد و اله الطاهرین و سلم تسلیما کثیرا و حسبنا الله و نعم الوکیل.

 

سر خویش و سرپرست امور بندگان خود قرار داد و اطاعت از شما را با اطاعت از خود قرین نمود، که برای گناهانم طلب بخشش کنید و شفیعان من باشید که من مطیع شمایم و هر کس از شما اطاعت کند، از خدا اطاعت کرده و هر کس شما را نافرمانی کند، خدا را نافرمانی کرده، هر کس شما را دوست دارد، خدا را دوست داشته و هر کس با شما دشمنی کند با خدا دشمنی کرده است. خداوندا! اگر من شفیعانی نزدیکتر به تو از محمد - درود خدا بر او و بر خاندانش - و خاندان برگزیده او که امامان نیکوکارند، میافتم، آنان را شفیعان خود قرار می‏دادم، پس سوگند به حقی که برای آنان بر خود لازم ساختی، از تو می‏خواهم که مرا در زمره عارفان به آنان و به حق آنان و در زمره رحمت شدگان به وسیله شفاعت آنان، قرار دهی که البته تو مهربانترین مهربانانی. خداوند بر محمد (صلی الله علیه و آله) و خاندان پاکش درود فرستد و سلام بسیار نثار فرماید. خدا ما را کافی و سرپرست و وکیل خوبی است.

 

منبع: تحلیلی از زندگانی امام هادی؛ باقر شریف قرشی؛ مترجم محمدرضا عطائی؛ کنگره جهانی حضرت رضا 1371.

چهل منبرموسوی"کاظمی" سیره و سیمای حضرت امام موسی کاظم علیه الاسلام

۱۶ بازديد

سلسله منابر اهل بیت (ع)-جلد9

 

چهل منبرموسوی"کاظمی"

سیره و سیمای حضرت امام موسی کاظم علیه الاسلام

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

مولف:حسن بابایی

 

 

بسم الله الرحمن الرحیم

تاریک نشینانِ تاریک اندیش، توان نظاره بر نور را نداشتند. افکار سیاه و کردار ظلمانی آنان، جامعه را تنها برای خدمت به خود می خواست. حاکمان جور و ستم، همواره خود را با شمشیر و سرنیزه بر مردم تحمیل می کردند. در این میان، مردی بود که بر وسعت انسانیت حکومت می کرد؛ حکومت بر قلب ها.اربابان نادانی، می پنداشتند اگر پیشوای هفتم شیعیان را زندانی کنند، مشکل خود را حل می کنند؛ ولی نمی دانستند آنانی که به موجب شرافت ذاتی و بزرگواری و حق گویی زندانی می شوند، بر شرفشان افزوده می شود.مرا ملامت کردند که تو زندانی شدی. گفتم که این عیب نیست؛ کدام شمشیرِ کاری هست که او را در نیام قرار ندهند؟مگر نمی بینی شیر را که به بیشه خود خو می گیرد و از آن خارج نمی شود؛ ولی درندگانِ پست و ضعیف، آزادند و همواره در حرکت به هر سوی؟!اگر پاهای او را در بند و زنجیر بسته می بینی، اندوهگین نباش و بی تابی نکن؛ خلخال و زینت آزادمردان، همین چیزهاست.هفتمین پنجره ی رو به دریا«ای برآورنده درخت از میان ریگ و گل و آب و برآرنده شیر از میان سرگین و خون و ای برآرنده فرزند از میان پرده، ای برآرنده آتش از میان آهن و سنگ و ای... ! خلاصم کن از دست هارون».این صدای زمزمه هفتمین برگزیده خداوند است که فضای وهم آلود زندان هارون را در برگرفته است.خشت خشت این دیوارها، شب های زیادی شاهد مناجات امام با خداوند بوده اند؛ کسی که رأفت و مهربانی اش حتی زندانبان را به نرمخویی واداشته بود.روایت شده است که چون امام موسی کاظم علیه السلام در حبس هارون، این دعا را خواند، بعد از آن که شب درآمد و وضو تازه کرد و چهار رکعت نماز گذاشت، هارون، خواب هولناکی دید، ترسید و دستور داد که آن حضرت را از زندان رها کردند؛ هرچند آزار و اذیت های هارون نسبت به امام علیه السلام تا آخرین روزهای عمر پر برکت حضرت، ادامه داشت.او از تأثیر شگرف رهنمودهای روشنگرانه امام بر شیعیان خبر داشت؛ از این رو، حضرت را سال های زیادی در زندان گرفتار کرده بود.بیست و پنجمین روز رجب، مرثیه خوان داغ مردی است که هر لحظه زندگی اش، خنجری بود بر قلب آنان که نخل تناور امامت را سوخته می خواستند.هفتمین پنجره ای که رو به دریا باز می شد و جزر و مدّ نگاهش، زمین و آسمان را به خضوع وا می داشت.او که بر اسب خشم خویش، لگام زده بود و رود گذشت و مهربانی اش، همواره در دل ها جاری بود.اسطوره ای که خواب را از چشمان پیر هارون الرشید ربوده بود و ستون های حکومت سراسر ظلمش را به لرزه درآورده بود.و سرانجام، هارون که می ترسید با وجود امام علیه السلام علیه او و حکومتش توطئه ای صورت گیرد، با خرمای زهرآلود، امام را مسموم کرد و به شهادت رساند. ای هفتمین دلیل خداوند در زمین!ای آن که از دریای چشمانت، آرامشی شگرف می تراوید و لبخند مقدست، صبح را در ذره های خاک منتشر می کرد! ما هنوز در مسیر نگاهت، آسمان را تجربه می کنیم و خاکسترنشین فراقت، آخرین روزهای رجب را مویه می کنیم.سلام بر تو و سلام بر کاظمین، که چنین گوهری را در آغوش دارد!

 

فروردین 1397

اصفهان حسن بابایی

منبراول:

آیه : وَیَا قَوْمِ اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَیْهِ یُرْسِلِ السَّمَاءَ عَلَیْکُمْ مِدْرَارًا وَیَزِدْکُمْ قُوَّةً إِلَىٰ قُوَّتِکُمْ وَلَا تَتَوَلَّوْا مُجْرِمِینَ و ای قوم، از خدای خود آمرزش طلبید و به درگاه او توبه کنید تا از آسمان بر شما رحمت فراوان نازل گرداند و بر قوت و توانایی شما بیفزاید، و زنهار به نابکاری و عصیان روی مگردانید. آیه 52 سوره هود

استغفار و توبه از گناهان، واجب است. اسْتَغْفِرُوا ... تُوبُوا- استغفار از گناهان، مقدّمه‌ى بازگشت به سوى خداست. اسْتَغْفِرُوا ... ثُمَّ تُوبُوا- استغفار و توبه‌ى فردى، سرنوشت جامعه را عوض نمى‌کند، بلکه جامعه باید متحوّل شود تا امداد الهى سرازیر گردد. یا قَوْمِ اسْتَغْفِرُوا ... تُوبُوا ... یُرْسِلِ‌- اعمال و عقاید، در رویدادهاى طبیعى مؤثّرند. تُوبُوا ... یُرْسِلِ‌ (قوم عاد به خاطر شرک و گناه، به کمبود و خشکسالى گرفتار شده بودند)- عوامل طبیعى، ما را از توجّه به اراده‌ى الهى بازندارد. «یُرْسِلِ السَّماءَ»- نظام و حکومت اسلامى اگر خواهان توسعه اقتصادى است باید طرح‌هاى معنوى را درجامعه توسعه دهد. تُوبُوا ... یُرْسِلِ السَّماءَ- جزاى دنیوى توبه و بازگشت به سوى خدا، ثروت و قدرت است. تُوبُوا ... یُرْسِلِ السَّماءَ عَلَیْکُمْ مِدْراراً وَ یَزِدْکُمْ قُوَّةً ...- گمان نکنیم که ایمان به خدا و توجّه به او، به معناى دور شدن از مال و سرمایه است. تُوبُوا ... یُرْسِلِ السَّماءَ ... یَزِدْکُمْ قُوَّةً(اگر ایمان بیاوریم، نه تنها از اموال ما چیزى مطالبه نمى‌شود، بلکه به آنها افزوده نیز مى‌گردد «یَزِدْکُمْ»- با کُرنش در پیشگاه الهى و توبه و استغفار به درگار او، نه تنها کوچک نمى‌شویم، بلکه قوى، بزرگ و عزیزتر هم مى‌گردیم. «یَزِدْکُمْ قُوَّةً إِلى‌ قُوَّتِکُمْ»- قوم عاد، مردمى نیرومند بودند. «قُوَّةً إِلى‌ قُوَّتِکُمْ»- اگر قدرتِ ایمان، به قدرت جسمانى اضافه گردید، کامل مى‌شویم. «قُوَّةً إِلى‌ قُوَّتِکُمْ»- بوجود آوردن جامعه‌اى سالم وبرخوردار از نعمت ونیرومند، از اهداف ادیان آسمانى است. یا قَوْمِ‌ ... تُوبُوا ... یَزِدْکُمْ قُوَّةً إِلى‌ قُوَّتِکُمْ‌- قدرت اقتصادى، زمینه‌ساز سایر قدرت‌هاست. اوّل‌ «یُرْسِلِ السَّماءَ» آنگاه‌ «یَزِدْکُمْ قُوَّةً إِلى‌ قُوَّتِکُمْ»- در تبلیغ باید از شیوه‌ى تشویق نیز استفاده کرد. تُوبُوا ... یُرْسِلِ‌ ... یَزِدْکُمْ قُوَّةً إِلى‌ قُوَّتِکُمْ‌ (بیان نتایجِ مادّى، در راه رسیدن به هدف، مانعى ندارد)- روى‌گردانى از انبیا وبى‌اعتنایى به راه آنها، جُرم وگناه است. «مُجْرِمِینَ»

حدیث: قالَ الإمام موسى بن جعفر الکاظم (علیه السلام) : ... أستغفر الله الذی لا إله إلا هو الحی القیوم الرحمن الرحیم ذو الجلال و الإکرام و أسأله أن یتوب علی توبة عبد ذلیل خاضع فقیر بائس مسکین مستجیر لا یملک لنفسه نفعا و لا ضرا و لا موتا و لا حیاة و لا نشورا ثم تقول اللهم إنی أعوذ بک من نفس لا تشبع و من قلب لا یخشع و من علم لا ینفع و من دعاء لا یسمع اللهم إنی أسألک الیسر بعد العسر و الفرج بعد الکرب و الرخاء بعد الشدة اللهم ما بنا من نعمة فمنک لا إله إلا أنت أستغفرک و أتوب إلیک.حضرت امام موسی کاظم (علیه السلام) فرمود: ... از خدایی که معبودی جز او نیست طلب آمرزش می کنم. اوست که زنده و بی آغاز و بی مانند و بخشنده و بخشایشگر و صاحب والایی و ارجمندی می باشد، و از او می خواهم توبه بنده خوار و فروتن و بی چیز و بیچاره و مسکین و پناهنده که برای خود صاحب سود و ضرر و مرگ و زندگی و برانگیختنی نیست، بپذیرد. سپس بگو: خدایا همانا من از نفسی که سیر نمی شود و قلبی که خاشع نمی گردد و دانشی که سود نمی رساند و دعایی که شنیده نمی شود به تو پناه می آورم. بارالها من از تو آسانی را بعد از سختی و خرسندی را بعد از اندوه و فراخی را بعد از تنگی می خواهم. خدایا هر نعمتى که در اختیار ماست از جانب توست. جز تو معبودی نیست از تو طلب آمرزش می کنم و به سوی تو باز می گردم(توبه می کنم).

سیمای حضرت امام موسی کاظم (علیه الاسلام): حضرت امام موسى بن جعفر(علیه السلام)، معروف به کاظم و باب الحوائج و عبد صالح در روز یکشنبه 7 صفر سال 128 قمرى در روستاى «ابواء»، دهى در بین مکّه و مدینه، متولّد گردید.نام مادر آن حضرت، حمیده است.آن حضرت در 25 رجب سال 183 قمرى، در زندان هارون الرّشید عبّاسى در بغداد، در 55 سالگى به دستور هارون مسموم گردید و به شهادت رسید.مرقد شریفش در کاظمین، نزدیک بغداد، زیارتگاه شیفتگان حضرتش مىباشد.

سیره حضرت امام موسی کاظم (علیه الاسلام): امام موسى بن جعفر همان راه و روش پدرش حضرت صادق(علیه السلام) را بر محور برنامه ریزى فکرى و آگاهى عقیدتى و مبارزه با عقاید انحرافى، ادامه داد.آن حضرت با دلائل استوار، بىمایگىِ افکار اِلحادى را نشان مىداد و منحرفان را به اشتباه راه و روششان آگاه مىساخت.کمکم جنبش فکرى امام(علیه السلام)درخشندگى یافت و قدرت علمىاش دانشمندان را تحت الشعاع خود قرار داد.این کار بر حاکمان حکومت عبّاسى سخت و گران آمد و به همین دلیل با شیفتگان مکتبش با شدّت و فشار و شکنجه برخورد کردند.

آشنایی با امامزادگان ایران: آستان مقدس امامزاده یحیی (علیه السلام): نسب این امام زاده جلیل القدر (علیه السلام) به روایت اهالی و مردم شهر به حضرت موسی بن جعفر (علیه السلام) می رسد. استان اصفهان - شهرستان اردستان ـ بخش زواره ـ شهر زواره، خیابان امامزاده یحیی (علیه السلام)

آستان مقدس امامزادگان آقا علی عباس و شاهزاده محمد (علیهما السلام): در فاصله 8 کیلومتری شهر بادرود و در 38 کیلومتری شمال شرقی شهر نطنز در دل کویر محل بقعه و آستان دو بزرگوار از سلاله پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) بنام امامزاده آقاعلی عباس و امامزاده محمد (علیهم السلام) از فرزندان حضرت امام موسی کاظم (علیه السلام) و برادران حضرت ثامن الائمه علی ابن موسی الرضا (علیه السلام) و حضرت معصومه (علیها السلام) واقع گردیده؛ کویری که در گذشته محل زیست هیچ زی حیاتی نبوده و به برکت این دو بزرگوار محل عاشقان به اهل بیت عصمت و طهارت گردیده است و سالیانه عده کثیری از زائرین از اطراف و اکناف و از سراسر کشور اسلامی ایران به زیارت مرقدشان مشرف می شوند.این دو امامزاده عالی مقام به اتفاق حضرت شاهچراغ (علیه السلام) که در شیراز مدفون گردیده و مورد توجه عده زیادی از شیعیان و دوستداران اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم السلام) می باشد جهت ملاقات برادر بزرگوار خود حضرت امام رضا (علیه السلام) به ایران آمدند به طوری که در بعضی کتب قدیمه به چشم می خورد این دو امامزاده باتفاق جمعی دیگر از سادات و موالیان به حوالی کاشان رسیدند؛ اتفاقاً عبدالجبار طبرسی نامی که از زمره دوستان اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم السلام) شمرده می شده فرمانروائی کاشان را بر عهده داشته و به محض اطلاع از ورود ایشان به خدمتشان رسیده و همه آنها را به منزل خود برده و مدت هفده شبانه روز از آنها پذیرائی کرد و اظهار داشته که رفتن به طوس به صلاح شما نیست؛ زیرا مأمون خلیفه عباسی در گفتارش اعتباری نیست، اقوال و کردارش روی حساب سیاست سلطنتی خود استوار است، فعلاً بمانید تا خبر صحیح برسد.

لاجرم مدتی در حوالی کاشان و فین ماندند؛ سپس حرکت کرده تا قریه یزدلان و از آن جا به قریه بادافشان (بادرود امروزی) رسیدند. حکمران این نواحی نیز شرفیاب حضور این دو امامزاده شده خدمت شایسته ای معمول داشت؛ شاهزادگان چند روزی نیز در این نواحی توقف کرده جمعی کثیر به ایشان ملحق شدند.در روز چهارشنبه هفتم ربیع الاول سال دویست و سه هجری خبر شهادت حضرت علی بن موسی الرضا (علیه السلام) به ایشان رسید. از این خبرجان گداز عمامه های خود را از سر برداشته و گریبانهای خود را چاک زدند و به عزاداری قیام نمودند. مردم آن نواحی خدمت امامزادگان رسیده عرض تسلیت نمودند، تا مدت چهل روز گذشت؛ سپس آنها را به حمام برده و لباس عزا را از تنشان بیرون آوردند؛ پس از چندی توقف در قلعه بادافشان قصد مراجعت به وطن خود نمودند.منافقین به سمع مأمون رسانیدند که برادران حضرت امام رضا (علیه السلام) اراده خروج دارند و جمع کثیری هم با آنها هم پیمان گشته تا به طوس آمده و انتقام خون برادر خود را بگیرند. مأمون از شنیدن چنین خبری به وحشت افتاد و فرمان داد تا لشکری سر راه بر آنها گرفته؛ در هر کجا سادات علوی خصوصاً اولاد حضرت موسی بن جعفر (علیه السلام) را بیابند به قتل برسانند.به طوری که نقل شده روز چهاردهم جمادی الاولی سال دویست و سه هجری بود که امامزادگان از قریه بادافشان در حال کوچ بودند که لشکر شقاوت پیشه مأمون ملعون رسیده و سر راه بر ایشان گرفته و آنها را محاصره کردند. چندین شبانه روز آن بزرگواران را در محاصره داشتند و آب و نان را از ایشان و اصحابشان منع کرده؛ تیغهای آتشبار از نیام کشیده در برابر ایشان و اصحابشان صف آرائی کرده؛ آستین ستم بالا زدند، اصحاب یک یک اذن جهاد گرفته به درجه شهادت رسیدند.نقل شده که آن دو بزرگوار در نیمه شب به طور فرار از قریه بادافشان بیرون آمده تا بلکه بتوانند خود را از شرّ لشکر مأمون نجات داده به وطن خود باز گردند چون مقداری راه پیمودند عنان راه از نظر ایشان ناپدید شد و راه را گم کردند؛ چون صبح دمید و عالم روشن گردید خود را پشت حصار قلعه بادافشان دیدند. در این لحظه بود که این دو بزرگوار فرمودند: انالله وانا الیه راجعون.تقدیر پروردگار چنین بود که باید با شکم گرسنه و لب تشنه همانند جد بزرگوارشان اباعبدالله الحسین (علیه السلام) به فیض شهادت نائل آیند. دست در گردن یکدیگر کرده با هم وداع کردند. آن جماعت شقی و از خدا بی خبر، از خدا و رسول حیا نکرده دور آنان را گرفتند، آن دو شیر بچه حیدر کرّار به مثل باد خزان بر ایشان حمله کرده جمع کثیری از آن جماعت را به خاک هلاک افکنده روانه دوزخ نمودند و چنان شجاعتی به خرج دادند که باعث حیرت و تعجب گردید و ناتوان شدند، عاقبة الامر درصدد تدبیر شده بین آن دو بزرگوار جدائی افکندند. حضرت شاهزاده محمد (علیه السلام) مانند شیر بر آن جماعت حمله کرد، آن بدبختان را از ضرب تیغ آتشبار خود مانند جدّ غریبش امام حسین (علیه السلام) به خاک هلاکت می افکند که ناگاه ملعونی از کمین گاه بیرون آمده ضربتی بر کتف مبارک آن حضرت فرود آورد که آن حضرت از اسب به زمین افتاد و بر ریگ بیابان قرار گرفت. لشکر دور بدن نازنین او را گرفتند و با شمشیر و خنجر پاره پاره نموده و به شهادت رسانیدند.پس همه لشکر متفق شده به حضرت علی عباس (علیه السلام) حمله ور شدند. چون آن جناب کار را بدین منوال ملاحظه فرمود مانند جدّش حیدر صفدر بر آن ملعونان حمله آورده تا آن که از کثرت جراحات وارده بر بدن و خونریزی زیاد دیگر طاقت سواری برای آن حضرت نماند؛ لذا از اسب روی زمین افتاد. آن مردم ملعون با شمشیر و نیزه و خنجر دور بدن فرزند حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) را گرفته؛ قطعه قطعه کردند و روح مقدسش در اعلی درجات جنان شرفیاب حضور اجداد طاهرینش گردید.به طوری که نقل شده جسد مطهر این دو امامزاده چندین شبانه روز در آن بیابان روی ریگ افتاده بود و کسی جرأت نمی کرد آنها را دفن نماید؛ سپس زنهای خالدآباد به تدفین آن اجساد مطهر پرداختند. مردان چون چنین دیدند تعصب نموده به کمک آنها شتافتند و آن دو بزرگوار عالی مقام را در یک بقعه که اکنون بارگاه مجلل ایشان است به خاک سپردند.وجود پر خیر و برکت این دو امامزاده که در این مکان هم چون نگینی در دل کویر گرم و خشک می درخشند و عامل بروز خیر و برکات و رونق این منطقه بوده و باعث افتخار و روشنی دل مردمان صمیمی آن می باشد جای شک نیست که منسوب به امام هفتم حضرت موسی بن جعفر (علیه السلام) می باشند و پیوسته محل بروز و ظهور کرامات و خرق عادات و بردن نذورات و مرکز استجابت دعا و شفای بسیاری از مریضان بوده و هست، دلهای عاشق و مشتاقان زیادی را به سوی خود کشیده بلکه از راههای بسیار دور و حتی کشورهای خارجی جهت برآمدن حاجات و زیارت این سلاله های پاک رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم) به این بارگاه با عظمت عزیمت نموده و حاجت روا گردیده اند و گویا که دو نفر در یک پوست و دو روح پاک در یک جسم مطهر در یک ضریح هم آغوش خاک می باشند.﴿ آقا علی عبّاس و شاهزاده محمّد در یک نگاه ﴾نام: علی عبّاس - محمّدکنیه: ابا ایّوب - ابا اسحاق پدر: امام موسی بن جعفر (علیه السلام) مادر: امّ ولد محل تولد: مدینه زمان هجرت به ایران: سال دویست و دو یا سه هجری مسیر هجرت: مدینه ـ کویت ـ بصره ـ اهواز ـ شیراز ـ کاشان ـ بادافشان زمان شهادت: چهاردهم جمادی الاول سال دویست و سه هجری موقعیت مکانی: در 38 کیلومتری شمال غربی مرکز شهرستان نطنز واقع در منطقه بادرود

روضه موسوی: اشهر در تاریخ شهادت آن حضرت آن است که در بیست وپنجم رجب سنه صد و هشتاد وسه در بـغـداد در حـبـس سـنـدى بـن شـاهـک واقـع شد وبعضى پنجم ماه مذکور گفته اند. وعمر شـریـفـش در آن وقـت پـنـجـاه وپـنـج سـال وبـه روایـت ( کـافـى ) پـنجاه وچهار سـال بـود. وبـیـسـت سـاله بـود کـه امـامـت بـه آن جـنـاب مـنـتـقـل شـد ومـدت امـامـتـش سى وپنج سال بوده که مقدارى از آن در بقیه ایام منصور بوده واوبـه ظـاهـر مـتـعـرض آن حـضـرت نـشـد وبـعـد از اوده سال و کسرى ایام خلافت مهدى بود واوحضرت را به عراق طلبید ومحبوس گردانید وبه سـبـب مـشـاهـده مـعجزات بسیار جراءت بر اذیت به آن حضرت ننمود وآن جناب را به مدینه بـرگـردانـیـد وبـعـد از آن یـک سـال وکـسـرى مدت خلافت هادى بود واونیز آسیبى به آن حضرت نتوانست رسانید.صـاحـب ( عمده الطالب ) گفته : هادى آن حضرت را گرفت ودر حبس ‍ نمود، امیرالمؤ منین علیه السلام را در خواب دید که به اوفرمود:( فـَهـَلْ عـَسـَیـْتـُمْ اِنْ تـَوَلَّیـْتـُمْ اَنْ تُفْسِدُوا فِى الاَرْضَ وَ تُقَطِّعُوا اَرْحامَکُمْ؟ )چـون بـیـدار شـد مـراد آن حضرت را دانست ، امر کرد حضرت امام موسى علیه السلام را از حـبـس رهـا کـردنـد، بـعـد از چـنـدى بـازخـواسـت آن حـضـرت را حـبـس کـنـد واذیـت رسـانـد، اجل اورا مهلت نداد وهلاک شد.درکنج سیه چال بلا غرق دعایی/جاناز غم مادر دهی و سوى خدایی/عمرتشده طى گوشه ى زندان و به غربت/عالمشده مبهوت تو از این همه محنت/

منبردوم:

آیه : وَقَالَ رَبُّکُمُ ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ ۚ إِنَّ الَّذِینَ یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِی سَیَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ دَاخِرِینَ و خدای شما فرمود که مرا با (خلوص دل) بخوانید تا دعای شما مستجاب کنم. آنان که از (دعا و) عبادت من اعراض و سرکشی کنند زود با ذلت و خواری در دوزخ شوند. آیه 60 سوره غافر

حدیث: قالَ الإمام موسى بن جعفر الکاظم (علیه السلام) : قالَ(علیه السلام) : ما مِنْ بَلاء یَنْزِلُ عَلى عَبْد مُؤْمِن فَیُلْهِمُهُ اللّهُ عَزَّ وَ جَلَّ الدُّعاءَ إِلاّ کانَ کَشْفُ ذلِکَ الْبَلاءِ وَشیکاً، وَ ما مِنْ بَلاء یَنْزِلُ عَلى عَبْد مُؤْمِن فَیُمْسِکُ عَنِ الدُّعاءِ إلاّ کانَ ذلِکَ الْبَلاءُ طَویلاً، فَإذا نَزَلَ الْبَلاءُ فَعَلَیْکُمْ بِالدُّعاءِ وَ التَّضَرُّعِ إلَى اللّهِ عَزَّ وَ جَلَّ.فرمود: نیست بلائى که بر مؤمن وارد شود مگر آن که به وسیله دعا سریع بر طرف مى گردد؛ و چنانچه دعا نکند طولانى خواهد شد، پس هنگامى مصیتى و بلائى وارد شد، به درگاه خداوند دعا و تضرّع کنید.

سیمای حضرت امام موسی کاظم (علیه الاسلام): سندى بن شاهک، به دستور هارون الرّشید، سمّى را در غذاى آن حضرت گذارد و امام(علیه السلام) از آن غذا خورد و اثر آن در بدن مبارکش کارگر افتاد و بیش از سه روز مهلتش نداد.وقتى امام به شهادت رسید، سندى گروهى از فقها و بزرگان بغداد را بر سر جنازه اش آورد و به ایشان گفت: به او نگاه کنید، آیا در وى اثرى از ضربه شمشیر یا اصابت نیزه مىبینید؟گفتند: ما از این آثار چیزى نمىبینیم و از آنها خواست که بر مرگ طبیعى او شهادت دهند و آنها نیز شهادت دادند!آن گاه جسد شریف آن حضرت را بیرون آورده و آن را بر جسر (پل) بغداد نهادند و دستور داد که ندا دهند: این موسى بن جعفر است که مرده است، نگاه کنید. عابران به او نگاه مىکردند و اثرى از چیزى که نشان دهنده کشتن او باشد، نمىدیدند.

سیره حضرت امام موسی کاظم (علیه الاسلام): ابن حجر هیتمى گوید:«موسى کاظم وارث علوم و دانش هاى پدر و داراى فضل و کمال او بود وى در پرتو عفو و گذشت و بردبارى فوق العاده که در رفتار با مردمِ نادانِ زمان از خود نشان داد، لقب کاظم یافت، و در زمان او هیچ کس در معارف الهى و دانش و بخشش به پایه او نمىرسید.»امام کاظم(علیه السلام) در برابر دستگاه ظلم و ستم عبّاسى موضع سلبى و منفى را در پیش گرفت و دستور داد تا شیعیان در دعاوى و منازعات خود، به دستگاه دولتى روى نیارند و به آنان شکایت نبرند و سعى کنند با قرار دادن قاضى تحکیم در میان خویش، منازعات را فیصله دهند.

آشنایی با امامزادگان ایران: آستان امامزادگان جعفر و مرتضی (علیهما السلام): نسب این امامزادگان طبق گفتة بزرگان و اهالی محل و هیئت امناء به امام حسن مجتبی (علیهما السلام) می رسد. استان اصفهان - شهرستان اصفهان ـ بخش مرکزی ـ شهر اصفهان ـ خیابان هاتف.

آستان مقدس امامزاده شاه زید (علیه السلام): امامزاده شاه زید (علیه السلام) از نوادگان امام زین العابدین (علیه السلام) می باشد که در سال 1097 هجری قمری در زمان شاه سلیمان صفوی بدست دشمنان شهید و در منطقه ای بنام تلواسگان اصفهان دفن می گردد. امروز این منطقه را بدلیل وجود امامزاده بنام محله شاهزید می شناسند. تاریخ شهادت امامزاده 447/5/13 هجری قمری می باشد. استان اصفهان ـ شهرستان اصفهان ـ بخش مرکزی ـ شهر اصفهان ـ خیابان بزرگمهر ـ خیابان هشت بهشت شرقی

آستان مقدس امامزاده محمدهلال بن علی (علیه السلام): نام این امامزادة عظیم الشان محمد و لقبشان هلال و مشهور به هلال علی (علیه السلام) می باشد که تداعی کننده هلال ماه است و در تاریخ اینچنین آورده اند که ایشان در مدینه منوره در شب اول ماه مبارک رمضان سال 14 هـ. ق بدنیا آمده و در شب جمعة دهة آخر رمضان سال 64 دیده از جهان فروبسته اند. حضرت علی (علیه السلام) برای ادای نماز مغرب به مسجد رفته بود که قنبر، غلامش، خبر ولادت این نوزاد را آورد و حضرت با شنیدن این خبر خوشحال شد و برای ادای شکر، با نگاهی به آسمان، چون چشمش به هلال ماه رمضان افتاد، فرمود:«هذا هِلالٌ وجهُه» این نوزاد رویش چون ماه است.به همین مناسبت او را «محمد هلال» نامید و از آن پس بود که به «هلال علی» شهرت یافت. مادر محمدهلال، امامه دخترِ زینب فرزند پیامبر، حضرت محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) می ‌باشد که پس از شهادت حضرت فاطمه (علیها السلام)، بنا بر وصیتش، حضرت علی (علیه السلام) وی را برای سرپرستی فرزندانش به عقد خود در آورد. بنابراین حضرت محمدهلال (علیه السلام) از طرف پدر فرزند بلافصل علی (علیه السلام) و از سوی مادر با دو واسطه به حضرت محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) انتساب دارد. زمانی که هلال بن علی (علیه السلام) و عون بن علی (علیه السلام) در طائف بودند، خبر شهادت امام حسین (علیه السلام) و یارانشان به آن‌ها رسید پس چند روز به عزاداری و سوگواری پرداختند. پس از آن طائف را ترک گفتند و به سوی خراسان که در آن زمان مرکز بسیاری از شیعیان و دوستداران اهل بیت علیهم السلام بود روانه شدند. پس از ورود به خراسان در شهر طوس اقامت گزیدند، مردم آن دیار از ورود آن ها آگاه شده و گروه گروه به دیدارشان می‌رفتند و گرد آنان جمع می‌شدند. حاکم وقت طوس - قِیس بن مُرّه - در آن زمان به طائف و بطحا رفته و مغیره - پسر عمش - را جانشین خود قرار داده بود. چون مغیره از ورود هلال بن علی (علیه السلام) و عون بن علی (علیه السلام) و گرد آمدن انبوه شیعیان و دوستان اهل بیت (علیهم السلام) به دور آن ها مطلع شد، از ترس آن که مبادا شورشی علیه او یا حاکم طوس برپا شود، قیس را از این جریان آگاه ساخت. او بلافاصله خود را به طوس رساند، لشکری مهیا ساخت و مغیره را به فرماندهی سپاهی دیگر نصب کرد و آن دو بزرگوار و یارانشان را به نبرد طلبید.هلال بن علی (علیه السلام) و عون بن علی (علیه السلام) به اتفاق دوستان و یارانشان، برای دفاع از خود از شهر خارج شدند و با لشکر قیس و مغیره به نبرد پرداختند. نبرد تا آغاز شب ادامه یافت که بسیاری از یاران و شیعیان مجروح و کشته شدند و عون بن علی (علیه السلام) نیز شهید گردید. شبانگاه، چون حضرت محمد هلال (علیه السلام) از شهادت برادر مطلع شد با کثرت سپاه دشمن و کمی یاران چاره را در آن دید که شبانه طوس را ترک و به نقطه‌ای دیگر مهاجرت کند. پاسی از شب گذشته بود که حضرت، یاران باقیمانده را به حضور طلبیده و آن‌ها را در ادامه نبرد یا ترک آن به اختیار خود گذاشت، سپس با آنان وداع کرد و شبانه خود را به قلب سپاه دشمن زد و با کشتن و زخمی کردن عده‌ای، در حالی که خود نیز مجروح شده بود به نقطه‌ای نامعلوم روانه گردید. طول شب را به پیمودن راه و بیراهه‌ها گذراند. صبحگاهان به تپه‌ای رسید که چشمه آبی در کنار آن روان بود، نماز صبح را به جای آورد. هنگامی که هوا روشن شد نگاهی به اطراف خود افکند، از دور کلبه‌ای دید که در کنار آن زن کهنسال و دختر جوانی ایستاده‌اند، خود را به آن جا رساند. با نزدیک شدن حضرت به کلبه، پیرزن جلو آمد، سلام کرد و از او خواست از اسب پیاده شود. پیرزن اسب او را گرفت و کنار کلبه بست و ایشان را به داخل کلبه فراخواند. حضرت محمد هلال (علیه السلام) وارد کلبه شد، پیرزن از او سؤال کرد: «ای جوان کیستی؟ از کجا می‌آیی و این زخم‌ها چیست؟» حضرت در پاسخ گفتند: «ای مادر! من مردی تاجرم، حرامیان به قافله ما حمله کردند. تعدادی را کشتند و برخی را مجروح و زخمی کردند، من نیز با آن‌ها نبرد کردم و زخمی شدم و برادرم نیز کشته شد. چون شب فرارسید از میان آن ها بیرون آمدم، تمام شب در راه بودم و هم اکنون به این جا رسیدم». پیرزن، زخم‌های حضرت را مرهم نهاد و طعامی برایش مهیا ساخت. سپس سؤال کرد: «ای جوان، چهره و جمال تو به اولاد ابوتراب می‌نماید، تو را به محمد و آل او سوگند می‌دهم به من بگو که تو کیستی؟ نامت چیست و از کدام قبیله‌ای؟». حضرت محمد هلال (علیه السلام) در جواب فرمودند: «ای مادر، نامم محمد هلال و فرزند علی بن ابیطالب هستم». پیرزن چون نام علی (علیه السلام) را شنید با دخترش به دست و پای آن حضرت افتادند و از سر شوق گریه کردند، پیرزن نیز خود را معرفی کرد و گفت: «من و دخترم نیز از شر کافران و ستمکاران به این مکان پناه آورده‌ایم». حضرت روز را به استراحت پرداخت، چون شب فرارسید، خواب هولناکی دید. صبح برخاست و اسب خود را برای رفتن آماده کرد. پیرزن از او خواست که نزد آنان بماند، ولی حضرت قبول نکرد، عذرخواهی و با آنان وداع کرد و راه خود را در پیش گرفت. چند شبی راه پیمود. روزها را به استراحت می‌پرداخت. تا آن که به حوالی قم رسید، کشاورزان در دشت‌ها و مزارع اطراف قم به زراعت مشغول بودند. حضرت محمد هلال (علیه السلام) نام آن مکان را پرسید. کشاورزان در جواب گفتند: «این جا حوالی شهر قم است و اهالی این منطقه به خاطر شهادت امام حسین (علیه السلام) و یارانشان، سوگوار و عزادارند. از سوی دیگر محمد اشعث با هزاران نفر قصد حمله به مردم قم را دارد، او که دشمن اهل بیت (علیهم السلام) است، می‌خواهد دوستان و شیعیان علی (علیه السلام) را به قتل برساند». حضرت محمد هلال (علیه السلام) چون این خبر را شنید، روی به کاشان نهاد، اسب خود را می‌راند تا به احمدآبادِ کویر و پس از آن به نوش آباد رسید. در آن جا پیرمردی در باغش از آن حضرت پذیرایی کرد و ایشان پس از ساعتی استراحت به طرف آران حرکت نمود. هنگام غروب بود که نزدیک حصاری رسید، زارعان به کشت و آبیاری مشغول بودند، کشاورزان از دیدن این جوان در شگفت شدند. حضرت محمد هلال (علیه السلام) از آنان نام محل را پرسید. گفتند: «این جا مزرعة آران دشت است». از میان آنان پیرمردی که «بابایعقوب» نام داشت و بارها به حضور پیامبر اسلام (صلی الله علیه وآله وسلم) شرفیاب شده بود و از دوستان و پیروان علی (علیه السلام) بود، نزدیک آمد، سلام کرد و به آن حضرت خوش آمد گفت. سپس از آن حضرت خواست خود را معرفی کند. حضرت خود را شناساند که از اولاد علی (علیه السلام) است. بابایعقوب خود را به دست و پای ایشان افکند و میهمان عزیز و تازه واردش را همراه خود به خانه برد، از ایشان پذیرایی کرد و زخم‌هایش را مرهم نهاد. پس از آن زیرزمینی را ـ که آب در آن جاری بود ـ برای سکونتش آماده ساخت. حضرت محمد هلال (علیه السلام) در آن جا اقامت گزید و بارها به بابایعقوب فرمود: «من از طائف که بیرون آمدم هیچ جا یک دم آرام نگرفتم، اما در این مکان به آرامش رسیدم».از آن پس بابایعقوب و فرزندانش در خدمت آن بزرگوار بودند و از یاران و دوستانِ دیدارکننده، پذیرایی می‌کردند. آن حضرت به مدت سه سال در آران بود و در مکان مذکور به عبادت و وعظ و ارشاد دوستان و شیعیان مشغول بود. سرانجام حضرت محمد هلال (علیه السلام) در شب جمعه آخر ماه مبارک رمضان سال سوم اقامتشان، پیامبر صلی الله (علیه وآله وسلم)، حضرت علی (علیه السلام)، حضرت زهرا (سلام الله علیها)، امام حسن (علیه السلام)، امام حسین (علیه السلام) و عون (علیه السلام) را به خواب دید که در آن میان پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) او را مورد خطاب قرار داده، فرمودند: «فرزندم! مدتی است که انتظارت را می‌کشم». پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) سیبی در دست داشتند و به حضرت محمد هلال (علیه السلام) فرمودند: «این سیب از آنِ توست، جهد کن تا فردا شب با این سیب روزه خود را افطار نمایی و نزد ما باشی». چون حضرت از خواب بیدار شد ماجرای خواب خود را برای بابایعقوب نقل و خواب را بدین گونه تعبیر کردند که: «امروز آخرین روز عمر من است و امشب از دنیا می‌روم». بابایعقوب و فرزندانش با شنیدن خواب و تعبیر آن ناراحت و گریان شدند. حضرت محمد هلال (علیه السلام) آنان را دلداری داد، آیاتی از قرآن مجید را راجع به مرگ و عالم آخرت برایشان تلاوت نمود. چون شب فرارسید آن حضرت نماز مغرب و عشاء را همراه بابایعقوب و فرزندانش به جماعت اقامه کردند. سپس آن ها را وصیت نمود که پس از مرگ مرا در همین مکان دفن کنید. آنگاه سر به سجده نهاد. چون ساعتی گذشت یاران متوجه شدند که آن بزرگوار ندای ارجعی را لبیک گفته و به جمع جد، پدر بزرگوارشان و برادران ملحق گشته است. بابایعقوب و فرزندانش، آن حضرت را غسل داده، کفن نموده و پس از نماز، ایشان را در همین مکان که زیارتگاه اوست به خاک سپردند. پس از سه روز بابایعقوب نیز به او پیوست و در پایین قبر آن حضرت به خاک سپرده شد.

روضه موسوی: چون خلافت به هارون الرشید رسید آن حضرت را به بغداد آورد ومـدتـى مـحـبـوس داشـت ودر سـال چـهـاردهم خلافت خویش آن حضرت را به زهر شهید کرد.امـا سـبـب گـرفـتـن هارون آن جناب را وفرستادن اورا به عراق چنانکه شیخ طوسى و ابن بـابـویـه ودیـگران روایت کرده اند آن بود که چون رشید خواست که امر خلافت را براى اولاد خود محکم گرداند از میان پسران خود ـ که چهارده تن بودند ـ سه نفر را اختیار کرد، اول مـحـمـّد امـیـن پـسـر زبـیده را ولیعهد خود گردانید وخلافت را بعد از او براى عبداللّه ماءمون وبعد از اوبراى قاسم مؤ تمن قرار داد وچون جعفر بن محمّد بن اشعث را مربى ابن زبـیـده گـردانـیده بود یحیى برمکى که اعظم وزراى هارون بود اندیشه کرد که بعد از اواگر خلافت به محمّد امین منتقل شود ابن اشعث مالک اختیار اوخواهد شد ودولت از سلسله من بـیـرون خواهد رفت ، در مقام تضییع ابن اشعث برآمد ومکرر ومکرر نزد هارون از اوبدى مى گفت تا آنکه اورا نسبت داد به تشیع واعتقاد به امامت موسى بن جعفر علیه السلام وگفت : اواز مـحبان وموالیان امام موسى علیه السلام است واورا خلیفه عصر مى داند وهرچه به هم رسـانـد خـمـس آن را بـراى آن جـناب مى فرستد وبه این سخنان شورانگیز، هارون را به فکر آن حضرت انداخت تا آنکه روزى هارون از یحیى ودیگران پرسید که آیا مى شناسید از آل ابـى طـالب کـسـى را کـه طـلب نـمـایـم وبـعـضـى از احوال موسى بن جعفر را از اوسؤ ال نمایم ؟ایشان على بن اسماعیل بن جعفر برادرزاده آن حضرت را که آن جناب احسان بسیار نسبت به اومـى نـمـود وبـر خـفایاى احوال آن جناب اطلاع تمام داشت تعیین کردند. (به روایت دیگر، محمّد بن اسماعیل برادرزاده آن جناب بود).پـس به امر خلیفه نامه اى به پسر اسماعیل نوشتند واورا طلبیدند، چون آن جناب بر آن امـر مـطـلع شد اورا طلبید وگفت : اراده کجا دارى ؟ گفت : اراده بغداد، فرمود که براى چه مـى روى ؟ گفت : پریشان شده ام وقرض بسیارى به هم رسانیده ام ، آن جناب فرمود که مـن قـرض تـورا اداء مـى کـنـم وخـرج تـورا مـتـکـفـل مـى شـوم ، اوقـبول نکرد وگفت : مرا وصیتى کن ! آن جناب فرمود: وصیت مى کنم که در خون من شریک نـشوى واولاد مرا یتیم نگردانى ، باز گفت : مرا وصیت کن ! حضرت باز این وصیت فرمود تـا سـه مرتبه ، پس سیصد دینار طلاوچهار هزار درهم به اوعطا فرمود، چون اوبرخاست حـضـرت بـه حـاضـران فـرمـود: بـه خـدا سوگند که در ریختن خون من سعایت خواهد کرد وفـرزنـدان مـرا بـه یـتـیـمـى خـواهـد انـداخـت ! گـفـتـنـد: یـابـن رسـول اللّه ! اگـر چـنـیـن اسـت چـرا بـه اواحـسـان مـى نـمـایـى وایـن مال جزیل را به او مى دهى . فرمود:( حـَدَّثـَنـى اَبـى عـَنْ آبـائِه عـَنْ رَسـُولِ اللّهِ صـلى اللّه عـلیه وآله وسلم : اِنَّ الرَّحِمَ اِذاقُطِعَتْ فَوُصِلَتْ قَطَعَهَا اللّهُ ) . هرگه که نسیم از ره بغداد آید/مارا ز حدیث عشق و خون‏ یاد آید/اىگل که به گردن تو غل افکندند/ازصبر تو زنجیر به فریاد آید/

منبرسوم:

آیه : قُلْ لَوْ أَنْتُمْ تَمْلِکُونَ خَزَائِنَ رَحْمَةِ رَبِّی إِذًا لَأَمْسَکْتُمْ خَشْیَةَ الْإِنْفَاقِ ۚ وَکَانَ الْإِنْسَانُ قَتُورًا بگو که شما اگر دارای گنجهای رحمت (بی‌انتهای) خدای من شوید باز هم از ترس فقر و خوف درویشی، بخل از انفاق خواهید کرد، که انسان طبعا بسیار ممسک و بخیل است. آیه 100 سوره اسراء

حدیث: قالَ الإمام موسى بن جعفر الکاظم (علیه السلام) : لَیْسَ مِنْ دَواء إلاّ وَهُوَ یُهَیِّجُ داءً، وَلَیْسَ شَیْءٌ فِی الْبَدَنِ أنْفَعَ مِنْ إمْسَاکِ الْیَدِ إلاّ عَمّا یَحْتاجُ إلَیْهِ.فرمود: هیچ داروئى نیست مگر آن که در اثر عوارض جنبى آن دردى دیگر را تهییج و تحریک مى نماید; و هیچ درمانى بهتر و سود مندتر از امساک و خوددارى نیست مگر در حال نیاز و ضرورت.

سیمای حضرت امام موسی کاظم (علیه الاسلام): یعقوبى در تاریخش مىگوید: پس از آن که امام کاظم(علیه السلام) مدّت درازى را در زندان هاى تاریک هارون الرّشید گذراند، به ایشان گفته شد: چطور است که به فلان کس نامه اى بنویسى تا درباره تو با رشید صحبت کند؟امام فرمود: پدرم به نقل از پدرانش حدیثم کرده: «خداوند به داود(علیه السلام) سفارش کرده که هر گاه بنده اى، به یکى از بندگان من امید بست، همه درهاى آسمان به رویش بسته مىشود و زمین زیر پایش خالى مىگردد.»در مدّت زندان آن حضرت، اقوال مختلفى وجود دارد.آن حضرت، چهار سال یا هفت سال یا ده سال یا به قولى چهارده سال در زندان به سر برده است.

سیره حضرت امام موسی کاظم (علیه الاسلام): امام(علیه السلام) درباره حاکمان غاصب زمانش فرمود: «هر کس بقاى آنان را دوست داشته باشد از آنان است و هر کس از آنان باشد وارد آتش گردد.» بدین وسیله آن حضرت، خشم و نارضایتى خود را از حکومت هارون پیاپى ابراز مىفرمود و همکارى با آنان را در هر صورت حرام مىدانست و اعتماد و تکیه بر آنان را منع مىکرد و مىفرمود:«برآنان که ستمکاراند تکیه مکنید که گرفتار دوزخ مىشوید.»امام کاظم(علیه السلام)، على بن یقطین، یکى از یاران نزدیک خویش را از این فرمان استثنا کرد و اجازت داد تا منصب وزرات را در روزگار هارون عهده دار گردد و پیش از او، منصب زمامدارى را در ایّام مهدى بپذیرد. او نزد امام موسى(علیه السلام)رفت و از او اجازت خواست تا استعفا دهد و منصب خود را ترک کند، امّا امام او را از این کار بازداشت و به او گفت: «چنین مکن، برادران تو به سبب تو عزّت دارند و به تو افتخار مىکنند، شاید به یارى خدا بتوانى شکست ها را درمان کنى و دست بینوایى را بگیرى یا به دست تو، مخالفان خدا درهم شکسته شوند.اى على! کفّاره و تاوان شما، خوبى کردن به برادران است، یک مورد را براى من تضمین کن، سه مورد را برایت تضمین مىکنم، نزد من ضامن شو که هر یک از دوستان ما را دیدى نیاز او را برآورى و او را گرامى دارى و من ضامن مىشوم که هرگز سقف زندانى بر تو سایه نیفکند و دم هیچ شمشیر به تو نرسد و هرگز فقر به سراى تو پاى نگذارد.اى على! هر کس مؤمنى را شاد سازد، اوّل خداى را و دوم پیامبر را و در مرحله سوم ما را شاد کرده است.»

آشنایی با امامزادگان ایران: آستانه مقدسه امامزاده زینب (علیها السلام): این امامزاده بزرگوار بنا به گفتة معتمدین و بزرگان محل دختر بلافصل حضرت موسی بن جعفر (علیه السلام) می باشند. استان اصفهان ـ شهرستان اصفهان ـ بخش مرکزی ـ شهر اصفهان ـ خیابان زینبیه.

آستان مقدس امامزاده باقر (علیه السلام): نسب این امامزاده طبق عقیدة بزرگان محل به حضرت امام محمد باقر (علیه السلام) می رسد. استان اصفهان ـ شهرستان اصفهان ـ بخش مرکزی ـ شهر اصفهان ـ خیابان عافیت.

آستان مقدس امامزاده محمدباقر (علیه السلام): ایشان از نوادگان امام موسی ابن جعفر (علیه السلام) می باشند. استان اصفهان ـ شهرستان اصفهان ـ بخش مرکزی ـ شهر خوارسگان، محله خیادان.

روضه موسوی: چـون على بن اسماعیل به بغداد رسید، یحیى بن خالد برمکى اورا به خانه برد وبا اوتوطئه کرد که چون به مجلس هارون رود امرى چند نسبت به آن حضرت دهد که هـارون را بـه خـشـم آورد، پـس اورا بـه نـزد هـارون بـرد. چـون بـر او داخـل شـد سـلام کـرد وگفت : هرگز ندیده ام که دوخلیفه در یک عصر بوده باشند، تو در این شهر خلیفه وموسى بن جعفر در مدینه خلیفه است ، مردم از اطراف عالم خراج از براى اومـى آورنـد وخـزانـه ها به هم رسانیده وملکى را به سى هزار درهم خریده ونام اورا ( یسیره ) گذاشته . پس هارون دویست هزار درهم حواله کرد به اوبدهند، چون آن بدبخت بـه خـانـه بـرگـشـت دردى در حـلقـش به هم رسید و هلاک شد واز آن زرها منتفع نشد. وبه روایـت دیـگـر بـعـد از چـندى اورا زحیرى عارض شد وجمیع اعضا واحشاء اوبه زیر آمد ودر همان حال که زر را براى او آوردند در حالت نزع بود، واز این پولها جز حسرت چیزى از براى اوحاصل نشد و زرها را به خزانه خلیفه برگردانیدند.در همان سال که سال صد وهفتاد ونهم هجرى بود وهارون براى استحکام خلافت اولاد خـود بـه گـرفتن امام موسى علیه السلام اراده حج کرد و فرمانها به اطراف نوشت کـه عـلمـا وسـادات واعـیـان وواشـراف هـمـه در مـکه حاضر شوند که از ایشان بعیت بگیرد وولایت عهد اولاد اودر بلاد اومنتشر گردد.اول بـه مـدیـنـه طـیبه آمد، یعقوب بن داود روایت کرده است که چون هارون به مدینه آمد، من شـبـى بـه خـانـه یـحـیـى بـرمـکـى رفـتـم واونقل کرد که امروز شنیدم که هارون نزد قبر رسـول خـدا صـلى اللّه عـلیـه وآله وسـلم بـا اومـخاطبه مى کرد که پدر ومادرم به فداى توباد یا رسول اللّه ، من عذر مى طلبم در امرى که اراده کرده ام در باب موسى بن جعفر، مـى خـواهـم اورا حـبس کنم براى آنکه مى ترسم فتنه برپا کند که خونهاى امت توریخته شـود، یـحـیـى گـفـت : چـنـیـن گمان دارم که فردا اورا خواهد گرفت . چون روز شد، هارون فـضـل بـن ربـیـع را فـرسـتـاد در وقـتـى کـه آن حـضـرت نـزد جـد بـزرگـوار خـود رسـول خـدا صـلى اللّه علیه وآله وسلم نماز مى کرد، در اثناى نماز آن جناب را گرفتند وکـشـیـدند که از مسجد بیرون برند. حضرت متوجه قبر جد بزرگوار خود شد وگفت : یا رسـول اللّه ! بـه تـوشـکـایـت مـى کـنـم از آنـچـه از امـت بـدکـردار تـوبـه اهـل بـیـت بـزرگـوار تو مى رسد، ومردم از هر طرف صدا به گریه وناله وفغان بلند کردند، چون آن امام مظلوم را نزد هارون بردند ناسزاى بسیار به آن جناب گفت ، وامر کرد کـه آن جـنـاب را مـقید گردانیدند ودومحمل ترتیب داد براى آنکه ندانند که آن جناب را به کـدام نـاحـیـه مـى بـرنـد، یـکـى را بـه سوى بصره فرستاد ودیگرى را به جانب بغداد وحـضرت در آن محمل بود ک به جانب بصره فرستاد، وحسان سروى را همراه آن جناب کرد کـه آن حـضـرت را در بـصـره بـه عـیسى بن جعفر بن ابى جعفر منصور که امیر بصره و پسر عموى هارون بود تسلیم نمود، در روز هفتم ماه ذى الحجه یک روز پیش از ترویه ، آن جـنـاب را داخـل بـصـره نـمودند ودر روز علانیه آن جناب را تسلیم عیسى نمودند، عیسى آن حـضـرت را در یـکـى از حـجـره هـاى خـانـه خـود کـه نـزدیـک به دیوانخانه اوبود محبوس گردانید ومشغول فرح وسرور عید گردید وروزى دو مرتبه در آن حجره را مى گشود، یک نـوبـت بـراى آنـکـه بیرون آید ووضوبسازد، نوبتى دیگر براى آنکه طعام از براى آن جـنـاب بـبرند. کن روان اشک غم ای شیعه به دامان امروز/تسلیت ده به شهنشاه خراسان امروز/کشته شد موسی بن جعفر ز جفای هارون/زیرزنجیر بلا، گوشه ی زندان امروز/

منبرچهارم:

آیه : وَمَا کَانَ الْمُؤْمِنُونَ لِیَنْفِرُوا کَافَّةً ۚ فَلَوْلَا نَفَرَ مِنْ کُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طَائِفَةٌ لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ وَلِیُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَیْهِمْ لَعَلَّهُمْ یَحْذَرُونَ و (هنگامی که رسول فرمان خروج برای جنگ دهد) نباید مؤمنان همگی بیرون روند (و رسول را تنها گذارند) پس چرا از هر طایفه‌ای جمعی برای جنگ و گروهی نزد رسول برای آموختن علم دین مهیا نباشند تا قوم خود را چون به نزدشان بازگشتند بیم رسانند، باشد که (از نافرمانی خدا) حذر کنند. آیه 122 سوره توبه

بدنبال نزول آیاتى که به شدّت از متخلّفان جنگ انتقاد مى‌کرد و سختگیرى پیامبر در مورد آنان، از آن به بعد و در جنگ‌هاى بعدى، همه‌ى مسلمانان براى جهاد آماده مى‌شدندو پیامبر را در مدینه تنها مى‌گذاشتند. این آیه کنترلى براى کوچ آنان به جبهه بود. همه‌ى مسلمانان بادیه‌نشین براى آموختن دین، به شهر مى‌آمدند و این موجب کوچ به شهر و تبعات بد آن مى‌شد. آیه نازل شد که بعضى براى آشنایى بادین به شهر بیایند، آنگاه به وطن خود برگشته و دیگران را ارشاد کنند.«دین»، مجموعه‌ى قوانین الهى و مقررّات ظاهرى و باطنى اسلام است. اسلام که تنها دین پذیرفته‌ى الهى است، «إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلامُ»  به معناى تسلیم خدا بودن است.تفقّه در دین، به معناى تلاش براى کسب شناخت عمیق در دین و عقاید واحکام اسلامى است. تفقّه در دین، گاهى ممکن است براى دنیا و مقام و عشق به درس و بحث و سرگرمى و عقب نماندن از دوستان باشد و گاهى براى دین، خدا، بهشت و نجات امّت باشد. آیه، دوّمى را ارزشمند مى‌داند که بیم‌دهى مردم و دعوت آنان به راه خداست. «لِیُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ»چنانکه حضرت امیر علیه السلام به فرزندش سفارش مى‌کند: «تَفقَّه فى‌الدّین فان الفقهاء ورثة الانبیاء»امام حسین علیه السلام نیز شب عاشورا در جملاتى خداوند را چنین ستود: حمد خدایى که ما را فقیه در دین قرار داد. از امام صادق علیه السلام پرسیدند: اگر براى امام حادثه‌اى اتفاق افتاد، تکلیف مردم چیست؟ امام این آیه را تلاوت فرمود که از هر شهر و طایفه‌اى باید براى شناخت امام حرکت کنند. - در برنامه‌ریزى و مدیریت‌ها، جامع‌نگر باشیم تا توجّه به مسئله‌اى سبب اخلال در مسائل دیگر نباشد. «ما کانَ الْمُؤْمِنُونَ لِیَنْفِرُوا کَافَّةً»- هجرت، ملازم ایمان است. یا براى دفاع از دین، هجرت کنید، یا براى شناختِ دین. «فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ کُلِّ فِرْقَةٍ»- باید از هر منطقه، افرادى براى شناخت اسلام به مراکز علمى بروند تا در همه‌مناطق، روحانى دینى به مقدار لازم حضور داشته باشد. «مِنْ کُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ»- دانشمندى که کوچ نکند، فقیه کامل نیست. «نَفَرَ» امام درباره‌ى کسى‌که در خانه‌اش نشسته بود، فرمود: «کیف یتفّقه فى الدین؟». - تفقّه در دین وآموزش دین به مردم، واجب کفائى است. «فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ کُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ» (جهاد و اجتهاد، هر دو واجب کفایى است. «2» پس برنامه‌ریزى چنان باید باشد که نظام علمى محصلین علوم دینى، به هم نخورد)- هدف از فراگیرى فقه، هشدار مردم و هوشیار ساختن آنان و نجات از غفلت و بى‌تفاوتى نسبت به مشکلات است. «لِیُنْذِرُوا»- در زمان جنگ هم نباید مسائل فکرى، اعتقادى و اخلاقى، مورد غفلت قرار گیرد و دشمن خارجى ما را از دشمن داخلى (جهل و غفلت) غافل سازد. ما کانَ الْمُؤْمِنُونَ لِیَنْفِرُوا ... فَلَوْ لا نَفَرَ ... لِیَتَفَقَّهُوا- فقه، تنها فراگیرى احکام دین نیست، بلکه همه‌ى معارف دینى قابل تحقیق، دقّت و ژرف‌نگرى است. «لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ»- شناخت‌هاى دینى باید عمیق و ژرف باشد. «لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ»- شرط تبلیغ دینى آگاهى عمیق از آن است. لِیَتَفَقَّهُوا ... لِیُنْذِرُوا- به سخنان یک اسلام‌شناس فقیه، مى‌توان اعتماد کرد. لِیَتَفَقَّهُوا ... لِیُنْذِرُوا (ممکن است یک نفر در منطقه باشد، پس خبر واحد حجّیت دارد)- فقه در دین، آنگاه ارزش دارد که فقیه، عالم به زمان و آگاه از شیطنت‌ها و راههاى نفوذ دشمن باشد تا بتواند هشدار و بیم دهد. لِیَتَفَقَّهُوا ... لِیُنْذِرُوا- براى طلاب حوزه‌ها، دو هجرت لازم است: یکى به سوى حوزه‌ها ودیگرى از حوزه‌ها بسوى شهرها. لذا ماندن در حوزه‌ها جز براى اساتید جایز نیست.فَلَوْ لا نَفَرَ ... لِیَتَفَقَّهُوا، لِیُنْذِرُوا ... إِذا رَجَعُوا- براى تبلیغ وکار فرهنگى، زادگاه انسان در اولویت است. «لِیُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ»- علما باید سراغ مردم بروند و منتظر دعوت آنان نباشند. «رَجَعُوا إِلَیْهِمْ»- محور تبلیغ، باید ایجاد تقوا ویاد معاد باشد. لِیُنْذِرُوا ... لَعَلَّهُمْ یَحْذَرُونَ‌- فقها نباید انتظار اطاعتِ مطلق همه‌ى مردم را داشته باشند، چون گروهى هرگز به راه دین و خدا نمى‌آیند. «لَعَلَّهُمْ یَحْذَرُونَ»

حدیث: قالَ الإمام موسى بن جعفر الکاظم (علیه السلام) : رَحِمَ اللهُ عَبْداً تَفَقَّهَ، عَرَفَ النّاسَ وَلایَعْرِفُونَهُ.فرمود: خداوند متعال رحمت کند بنده اى را که در مسائل دینى تفقه و تحقیق نماید و نسبت به مردم شناخت پیدا کند، گرچه مردم او را نشناسند و قدر و منزلت او را ندانند.

سیمای حضرت امام موسی کاظم (علیه الاسلام): حضرت امام موسى کاظم، سى و هفت فرزند پسر و دختر از خود به جاى گذارده که والاترینشان حضرت على بن موسى الرّضا(علیه السلام) مىباشد.نام: موسی علیه السلام پدر و مادر: امام صادق علیه السلام و حمیده شهرت: عبد صالح، کاظم، باب الحوائج کنیه: ابوالحسن، ابو ابراهیم زمان و محلّ تولّد: صبح روز یکشنبه ۷ صفر سال ۱۲۸ قمری در روستای «ابواء» واقع در بین مکه و مدینه.زمان و محلّ شهادت: ۲۵ رجب سال ۱۸۳ قمری، در زندان هارون، در بغداد در سن ۵۵ سالگی، به دستور هارون مسموم شده، و به شهادت رسید.مرقد شریف: شهر کاظمین (نزدیک بغداد)

سیره حضرت امام موسی کاظم (علیه الاسلام): پاره اى از فعّالیّت هاى امام کاظم(علیه السلام) به وسیله سخن چینان به هارون الرّشید مىرسید و این امر، کینه و خشم او را برمىانگیخت.یک بار به او خبر دادند که از سراسر جهان اسلام، اموالى هنگفت نزد امام موسى بن جعفر(علیه السلام) جمع آورى مىگردد و از شرق و غرب براى او حمل مىشود و او را چندین بیت المال است.هارون به دستگیرى امام(علیه السلام) و زندانى کردن او فرمان داد، یحیى برمکى آگاه شد که امام(علیه السلام) در پى کار خلافت براى خویش افتاده است و به پایگاه هاى خود در همه نقاط کشور اسلامى نامه مىنویسد و آنان را به سوى خویش دعوت مىکند و از مردم مىخواهد که بر ضدّ حکومت قیام کنند، یحیى به هارون خبر داد و او را علیه امام(علیه السلام) تحریک کرد.هارون امام را به زندان افکند و از شیعیانش جدا ساخت و امام(علیه السلام) روزگارى دراز، شاید حدود چهارده سال، در زندان هارون گذراند.

آشنایی با امامزادگان ایران: آستان مقدس امامزاده محسن (علیه السلام): نسب این امامزاده بزرگوار به امام موسی بن جعفر (علیه السلام) می رسد. در یادداشتهاى نویسنده متتبّع، آقاى سید مصلح الدین مهدوى، راجع به این امامزاده، آمده است: در قریه مارنان اصفهان، از بلوک اصفهان مقبره ه‏اى است معروف به امامزاده غریب، که روى سنگ لوح آن نوشته است: جناب محسن بن موسى بن جعفر (علیه السلام) با توجه به تابلویی که جهت اطلاع زایرین در حرم موجود است امامزاده محسن برادر بزرگتر حضرت معصومه (سلام الله علیها) پسر بلافصل حضرت امام موسی کاظم (علیه السلام) و برادر بزرگتر حضرت امام رضا (علیه السلام) می باشند. ایشان در سال 208 هـ.ق در زمان حضرت امام جواد (علیه السلام) از مدینه و به روایتی از سامراء به این مکان آمده و به امر کشاورزی پرداختند که بعد از شناسایی به دست عمال عباسی به شهادت رسیدند. اسناد و مدارک شجرنامه این امامزاده بزرگوار در مرکز قاضی شهید نورالله هندوستان نگهداری شده و رونوشت آن در حرم جهت بازدید زایرین در معرض دید قرار دارد. استان اصفهان ـ شهرستان اصفهان ـ بخش مرکزی ـ شهر اصفهان، خیابان وحید، ابتدای خیابان رودکی.

آستانه مقدسه امامزاده معصومه «ستی فاطمه» (علیها السلام): طبق شجره نامه و کتابهای موجود و گفتة اهالی محل و بزرگان نسب این امامزاده شریف می رسد به امام موسی بن جعفر (علیه السلام) می رسد. بنا به نقلی از معتمدین محل این امامزاده گرانقدر دختر دوم امام بوده و خواهر حضرت رضا (علیه السلام) می باشد. استان اصفهان ـ شهرستان اصفهان ـ بخش مرکزی ـ شهر اصفهان ـ خیابان کاشانی.

روضه موسوی: مـدت یـک سال آن حضرت در حبس عیسى بود ومکرر هارون به او نوشت که آن جـنـاب را شـهید کند. اوجراءت نکرد که به این امر شنیع اقدام کند، جمعى از دوستان اونیز اورا از آن مـنـع کـردنـد، چـون مـدت حـبـس آن حـضـرت نـزد او بـه طـول انـجـامـیـد، نـامـه اى بـه هـارون نـوشـت کـه حـبـس مـوسـى عـلیـه السـلام نـزد مـن طـول کـشـیـد ومـن بـر قـتـل وى اقـدام نـمـى نـمـایـم ، مـن چـنـدان کـه از حـال اوتفحص مى نمایم به غیر عبادت وتضرع وزارى وذکر ومناجات با قاضى الحاجات چیزى نمى شنوم و نشنیدم که هرگز به تویا بر من یا بر احدى نفرین نماید یا بدى از ما یاد نماید بلکه پیوسته متوجه کار خود است به دیگرى نمى پردازد، کسى را بفرست که من اورا تسلیم اونمایم والاّ اورا رها مى کنم ودیگر حبس وزجر اورا بر خود نمى پسندم . یـکـى از حـواسـیـس عـیـسـى کـه بـه تـفـحـص احـوال آن جـنـاب مـوکـل بـود گـفـتـه کـه من در آن ایام بسیار از آن جناب مى شنیدم که در مناجات با قاضى الحـاجـات مـى گـفـت : خـداونـدا! مـن پـیـوسـته سؤ ال مى کردم که زاویه خلوتى وگوشه عزلتى وفراخ خاطرى از جهت عبادت وبندگى خود مرا روزى کنى اکنون شکر مى کنم که دعـاى مـرا مستجاب گردانیدى ، آنچه مى خواستم عطا فرمودى . چون نامه عیسى به هارون رسـیـد کـس فـرسـتـاد وآن جـنـاب را از بـصـره بـه بـغـداد بـرد ونـزد فضل بن ربیع محبوس ‍ گردانید. ودر این مدتى که محبوس بود پیوسته مشغول عبادت بود و بیشتر اوقات در سجده بود.امشب رضا ز سوز جگر گریه مى‏کند/مانندسیل ز ابر بصر گریه مى‏کند/تنهاپسر نه، دختر چشم انتظار هم/ازداغ جانگداز پدر گریه مى ‏کند/

منبرپنجم:

آیه : قُلْ لَوْ أَنْتُمْ تَمْلِکُونَ خَزَائِنَ رَحْمَةِ رَبِّی إِذًا لَأَمْسَکْتُمْ خَشْیَةَ الْإِنْفَاقِ ۚ وَکَانَ الْإِنْسَانُ قَتُورًا بگو که شما اگر دارای گنجهای رحمت (بی‌انتهای) خدای من شوید باز هم از ترس فقر و خوف درویشی، بخل از انفاق خواهید کرد، که انسان طبعا بسیار ممسک و بخیل است. آیه 100 سوره اسراء

«قتور» از «قتر» به معناى بخل وامساک از بخشش است.- کثرت مال اثرى در سخاوتِ افراد حریص وبخیل ندارد. بعضى انسان‌ها سیرى‌ناپذیرند و هرچه بیندوزند، باز نگران کم شدن آنند. لَوْ أَنْتُمْ تَمْلِکُونَ خَزائِنَ‌ ... لَأَمْسَکْتُمْ‌ ...- ترس از تهى‌دستى یکى از ریشه‌هاى بخل است. «لَأَمْسَکْتُمْ خَشْیَةَ الْإِنْفاقِ»- سرچشمه رفتار بشر، روحیّه وخصلت‌هاى اوست. لَأَمْسَکْتُمْ‌ ... کانَ الْإِنْسانُ قَتُوراً

حدیث: قالَ الإمام موسى بن جعفر الکاظم (علیه السلام) : إنَّ أهْلَ الاْرْضِ مَرْحُومُونَ ما یَخافُونَ، وَأدُّوا الاْمانَهَ، وَعَمِلُوا بِالْحَقِّ.فرمود: اهل زمین مورد رحمت هستند، مادامى که خوف و ترس - از گناه و معصیت داشته باشند - ، اداى امانت نمایند و حقّ را دریابند و مورد عمل قرار دهند.

سیمای حضرت امام موسی کاظم (علیه الاسلام): دوران زندگی: دو بخش:-  دوران قبل از امامت، از سال ۱۲۸ تا ۱۴۸ قمری، (۲۰سال)-  دوران بعد از امامت، از سال ۱۴۸ تا ۱۸۳ (۳۵سال) که در عصر طاغوتهایی به نامهای: منصور دوانیقی، مهدی عبّاسی، هادی عبّاسی و هارون الرّشید بود، و بیشتر دوران امامتش (۲۳سال و دو ماه و ۱۷ روز) در عصر خلافت هارون (پنجمین خلیفه عباسی) بود، و آن حضرت در این عصر، سالها در زندانها متعدد به سر برد.

امام هفتم شیعیان اصحاب خود را به عدم همکاری با عباسیان سفارش می‌کرد، از جمله صفوان جمال را از کرایه دادن شتران خود به هارون منع کرد. در عین حال از علی بن یقطین که در حکومت هارون الرشید، عهده‌دار وزارت بود، خواست تا در دربار بماند و به شیعیان خدمت کندبا این وجود، از موسی بن جعفر(ع) مخالفت علنی در برابر حکومت وقت گزارش نشده است. او اهل تقیه بود و شیعیان را نیز به رعایت آن سفارش می‌کرد. به عنوان مثال، در نامه‌ای به خیزران مادر هادی عباسی، مرگ او را تسلیت گفت. بر پایه روایتی هنگامی که هارون او را احضار کرد، فرمود: «چون تقیه در برابر حاکم واجب است، پیش هارون می‌روم». او همچینن هدایای هارون را، برای ازدواج آل ابی‌طالب و جلوگیری از قطع نسل آنان می‌پذیرفت. حتی امام کاظم (ع) در نامه‌ای از علی بن یقطین خواست مدتی به شیوه اهل‌سنت وضو بگیرد تا خطری او را تهدید نکند.

سیره حضرت امام موسی کاظم (علیه الاسلام): امام(علیه السلام) در زندان نامه اى به هارون فرستاد و در آن نامه نفرت و خشم خود را به او ابراز فرمود، متن نامه چنین است:«هرگز بر من روزى پربلا نمىگذرد، که بر تو روزى شاد سپرى مىگردد، ما همه در روزى که پایان ندارد مورد حساب قرار مىگیریم و آنجاست که مردم فاسد زیان خواهند دید.»امام کاظم(علیه السلام) در زندان، شکنجه ها و رنجهاى فراوان را تحمّل کرد، دست و پاى مبارکش را به زنجیر مىبستند و آزارهاى کشنده بر او روا مىداشتند.سرانجام زهرى کشنده به او خوراندند و مظلومانه او را به شهادت رساندند.

آشنایی با امامزادگان ایران: آستان مقدس سیدقوام الدین (علیه السلام): این امامزاده شریف از نوادگان امام حسن مجتبی (علیه السلام) می باشد. امامزاده در خوراسگان به دست دشمنان به شهادت می رسد و به دست مردم خوراسگان در محل فعلی آن دفن می گردد. استان اصفهان ـ شهرستان اصفهان ـ بخش مرکزی ـ شهر خوارسگان، خیابان اباذر، کوچه 20.

آستان مقدس امامزاده سیدابراهیم (علیه السلام): شجره نامه این امامزاده شریف 50 سال پیش در اثر آتش سوزی از بین رفته است و اهالی ایشان را به حضرت موسی بن جعفر (علیه السلام) نسبت می دهند. استان اصفهان ـ شهرستان خمینی شهر ـ بلوار شهید منتظری ـ کوچه درب سید.

آستان مقدس امامزاده احمد (علیه السلام): امامزاده احمد (علیه السلام) امامزاده شاخص شهرستان بوده و نسب شریفش با یک واسطه به امام هادی (علیه السلام) می رسد. پدر بزرگوار ایشان حضرت سید محمد (علیه السلام) مدفون در شهر بلد سامرا می باشد. استان اصفهان ـ شهرستان خوانسار ـ شهر خوانسار.

روضه موسوی: شـیـخ صدوق از ثوبانى روایت کرده است که جناب امام موسى علیه السلام در مدت زیاده از ده سـال هـر روز کـه مـى شـد بـعـد از روشـن شـدن آفـتـاب بـه سـجـده مـى رفـت و مـشـغـول دعـا وتـضـرع مـى بـود تا زوال شمس ودر ایامى که در حبس بود بسا مى شد که هـارون بـر بام خانه مى رفت ونظر مى کرد در آن حجره که آن جناب را در آنجا حبس ‍ کرده بودند، جامه اى مى دید که بر زمین افتاده است وکسى را نمى دید، روزى به ربیع گفت : این جامه چیست که مى بینم در این خانه ؟ ربیع گفت : این جامه نیست بلکه موسى بن جعفر اسـت ، کـه هـر روز بـعـد از طـلوع آفـتـاب بـه سـجـده مـى رود تـا وقـت زوال گـفـت : هـرگـاه مـى دانى که اوچنین است چرا اورا در این زندان تنگ جا داده اى ؟ هارون گـفـت : هـیهات ! غیر از این علاجى نیست ،یعنى براى دولت من در کار است که اوچنین باشد.

منبرششم:

آیه : إِنَّ الْمُنَافِقِینَ فِی الدَّرْکِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ وَلَنْ تَجِدَ لَهُمْ نَصِیرًا البته منافقان را در جهنم پست‌ترین جایگاه است و برای آنان هرگز یاری نخواهی یافت. آیه 145 سوره نساء

«درک»، عمیق‌ترین نقطه‌ى دریاست. به مطلبى هم که عمق آن فهمیده شود، مى‌گویند:درک شد. به پله‌هایى که رو به پایین مى‌رود «درک»، و به پله‌هایى که رو به بالا مى‌رود «درجه» مى‌گویند. همان گونه که بهشت، درجات دارد، دوزخ هم درکات دارد.- جایگاه منافقان در دوزخ از کفّار بدتر است. «فِی الدَّرْکِ الْأَسْفَلِ»- دوزخ، مراتب و درجاتى دارد. «فِی الدَّرْکِ الْأَسْفَلِ»- در قیامت، راهى براى نجات منافقان نیست. «لَنْ تَجِدَ لَهُمْ نَصِیراً»- شفاعت، شامل حال منافقان نمى‌شود. «لَنْ تَجِدَ لَهُمْ نَصِیراً»

حدیث: قالَ الإمام موسى بن جعفر الکاظم (علیه السلام) : بِئْسَ الْعَبْدُ یَکُونُ ذاوَجْهَیْنِ وَذالِسانَیْنِ.فرمود: بَدْ شخصى است آن که داراى دو چهره و دو زبان مى باشد [که در پیش رو چیزى گوید و پشت سر چیز دیگر].

سیمای حضرت امام موسی کاظم (علیه الاسلام): شیخ مفید رضوان الله علیه فرموده: ابوالحسن موسی بن جعفر (علیه السلام) عابدترین و فقیه‏ ترین اهل زمانش بود، از همه سخی‏تر و از لحاظ کرامت نفس در عالی ترین درجه قرار داشت… نوافل شب را می‏خواند تا به وقت صبح می‏رسید، و بلافاصله نماز صبح را می‏خواند، آنگاه تا طلوع آفتاب به تعقیب و ذکر الله اشتغال داشت، بعد سر به سجده می‏گذاشت و مشغول دعا و حمد بود تا نزدیکی ظهر.بسیار اوقات این دعا را می خواندند: «اللهمّ اِنّی اسالک الرّاحةَ عند الموت و العفو عندالحساب» و آن را تکرار می‏فرمود و از جلمه دعاهایش آن بود که: «عَظُمَ الذَّنبُ مِن عَبدِکَ فَلیَحسُن العَفوُ مِن عِندِکَ» از ترس خدا گریه می‏کرد تا جایی که اشک از محاسنش جاری می‏شد، از همه مردم بیشتر به خانواده‏اش و ارحامش می‏رسید، به فقراء اهل مدینه شبها سر می‏زد و زنبیل های حاوی مال و پول نقره و آرد و خرما برای آنها می‏برد، آنها نمی‏دانستند آورنده اینها کیست… موقع احسان دویست دینار تا سیصد دینار احسان می‏کرد، کیسه‏ های احسان موسی‏ بن جعفر (علیه السلام) ، ضرب المثل بود…مردم از او بسیار روایت نقل کرده‏ اند و او افقه اهل زمان و کتاب خدا را از همه بهتر حافظ بود، صوتش در قرائت قرآن از همه نیکوتر بود، چون قرآن می‏خواند محزون می‏شد، آنها که قرائت او را می‏شنیدند گریه می‏کردند.مردم مدینه او را «زین المتهجّدین» می‏نامیدند،کاظم لقب یافت زیرا که خشم خود را فرو خورد و بر ظلم ظالمان صبر کرد.

سیره حضرت امام موسی کاظم (علیه الاسلام): حضرت امام موسى کاظم(علیه السلام) عابدترین و زاهدترین، فقیه ترین، سخىترین و کریمترین مردم زمان خود بود، هر گاه دو سوم از شب مىگذشت نمازهاى نافله را به جا مىآورد و تا سپیده صبح به نماز خواندن ادامه مىداد و هنگامى که وقت نماز صبح فرا مىرسید، بعد از نماز شروع به دعا مىکرد و از ترس خدا آن چنان گریه مىکرد که تمام محاسن شریفش به اشک آمیخته مىشد و هر گاه قرآن مىخواند مردم پیرامونش جمع مىشدند و از صداى خوش او لذّت مىبردند.آن حضرت، صابر، صالح، امین و کاظم لقب یافته بود و به عبد صالح شناخته مىشد، و به خاطر تسلّط بر نفس و فروبردن خشم، به کاظم مشهور گردید.

آشنایی با امامزادگان ایران: آستان مقدس امامزاده سیدمحمود (علیه السلام): نسب این امامزاده شریف بنابر نقلی از نوادگان امام هادی (علیه السلام) یعنی محمود بن محمد بن احمد بن محمد بن امام علی النقی (علیه السلام) می باشد و بنابر نقلی دیگر از عرفا و مریدان صدرالدین حسین پیر مدفون در سرچشمه به نام خواجه شمس الدین امیرمحمد بوده است.مرحوم آیت الله مرعشی نجفی در شجره نامه این مکان آورده اند که:امام هادی (علیه السلام) فرزند بنام سید محمد (علیه السلام) مدفون در سامراء دارند که عربها توجه بسیار به آن دارند و به استناد شجره ابلاغی و نظر آیت الله علوی، سید احمد (علیه السلام) فرزند سید محمد مدفون در سامرا است و فرزندی دارد ابن آسید محمد که هر دو در خوانسار مدفونند و آمده است که سید محمود (علیه السلام) فرزند سید محمد (علیه السلام) ابن سید احمد (علیه السلام) می دانند و این مطلب در کتیبه سنگی موجود در امامزاده مشهود است. استان اصفهان ـ شهرستان خوانسار، شهر خوانسار، خیابان 13 محرم.

آستان مقدس امامزاده ابا محمد ابراهیم (علیه السلام): نسب این امامزاده شریف بنا به اعتقاد اهالی و بزرگان محل به امام موسی الکاظم (علیه السلام) می رسد. امامزاده ابومحمد ابراهیم بن عبدالله ابن موسی بن جعفر (علیه السلام) که برادرزاده امام رضا (علیه السلام) می باشد و نیز از امامزادگان واجب التعظیمی است که در معیّت 12673 نفر از امامزادگان و سادات علوی و هاشمی از مدینه به مقصد خراسان وارد ایران شدند. در ایران با توجه به ظلم دستگاه عباسیان که در تمام نقاط ایران حاکم بود امامزادگان به گروه های متعدد تقسیم شده و از راه های مختلف مقصد خراسان را در پیش گرفتند. هر گروه تحت فرماندهی یکی از امامزادگان و سادات ارشد بود؛ اما گروهی که از طریق بیابانک راهی خراسان شدند، زعامت و فرماندهی ایشان با شخص فرمانده کل، شاهزاده ابامحمد ابراهیم بود. دشمنان اهل بیت که حضور خاندان پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) را در ایران، آسیبی برای حکومت می دانستند به کاروانهای سادات حمله ور شده و ایشان را متفرق ساختند و لذا هر یک مسیری را برای طوس برگزیدند تا اینکه توسط دستگاه حاکمه شناسایی و تحت تعقیب قرار گرفتند. کاروان امامزاده ابا محمد ابراهیم (علیه السلام) بر اساس اسناد موجود، در جرمق (محل فعلی روستای گرمه) با مأمورین درگیر شده و تعداد زیادی از امامزادگان شهید و مجروح شدند و سرانجام حضرت ابومحمد ابراهیم (علیه السلام) فرمان متواری شدن به علویان داد و خود نیز در حالیکه در اثر حملات عدیده دشمن سخت مجروح شده بود مصلحت به ترک صحنه درگیری دانسته و از طریق کوهستان وارد نیستان بیاضه شدند. جوانی از اهالی روستا ایشان را با خود به روستا می آورد؛ اما خانواده آن جوان به دلیل ترس از دستگاه حکومت از پذیرفتن آن حضرت خوداری می کند. حضرت امامزاده را پیرزنی برای مداوا به رسم میهمانی به خانه خود برده و آشی تهیه کرده و آن را با زهری که توسط مأمورین حکومت به او می دهند، آلوده می کند و حضرت را مسموم می نماید. هنگامی که امامزاده مظلوم متوجه خیانت میزبان خویش شده و خود را در آستانه شهادت دید نامه ای از شرح حال خود و عاقبت کار خویش به مادرش، تاج نسب خاتون نوشته و از مادر خویش خداحافظی نموده آن را به گردن اسب با وفای خود بسته و آن حیوان نجیب و با هوش را فرمان حرکت داده به سمت مدینه فرستادند و خود به فیض عظمای شهادت رسیدند و در محلی که هم اکنون بقعه و بارگاه و صحن و رواق آن حضرت است به خاک سپرده شدند؛ اما مرکب با وفای آن حضرت راه مدینه را در پیش گرفت و با عنایت و هدایت الهی، دست خط امامزاده شهید را به مادر مکرمه اش رساند. مادر امامزاده (تاج نسب خاتون) پس از رسیدن این خبر جانسوز به اتفاق همراهان و برادر خود، که دایی حضرت امامزاده است به بیاضه می آیند و پس اقامه عزای شاهزاده ابو محمد ابراهیم، ایشان در قریه بیاضه سکونت گزیده که سادات هاشمی بر اساس مدارک مسجل با حضرت امامزاده نسبت دایی زادگی داشته و به همین سبب در این روستا سکونت و مجاورت گزیده و به صورت آبا و اجدادی افتخار خدمتگزاری بقعه مبارکه و روضه منوره امامزاده را اختیار نموده اند.شهادت امامزاده ابامحمد (علیه السلام) به روایت معتمدین شهر به سال 203 هـ.ق می رسد و این نقل قول قدمت و پیشنه این بنا را به 950 سال پیش می رساند. این زیارتگاه مورد توجه مردم و اهالی روستای بیاضه و شهرستان می باشد. استان اصفهان ـ شهرستان خوروبیابانک ـ بخش مرکزی ـ روستای بیاضه (55 کیلومتری شهر خور و 470 کیلومتری اصفهان).

روضه موسوی: در کـتـاب ( درّالنـّظـیـم ) اسـت کـه فـضـل بـن ربـیـع از پـدرش نـقـل کـرده کـه گـفـت : فـرسـتـاد مرا هارون رشید نزد موسى بن جعفر علیه السلام براى رسـانـیـدن پـیـامـى ودر آن وقـت آن حـضـرت در حـبـس سـنـدى بـن شـاهـک بـود. مـن داخـل مـحـبـس شـدم دیـدم مـشغول نماز است ، هیبت آن جناب نگذاشت مرا که بنشینم لاجرم تکیه کـردم بـه شمشیر خود وایستادم دیدم که آن حضرت پیوسته نماز مى گذارد واعتنایى به مـن نـدارد ودر هـر دورکـعـت نـمـاز کـه سـلام مى دهد بلافاصله براى نماز دیگر تکبیر مى گـویـد وداخل نماز مى شود، پس چون طول کشید توقف من وترسیدم که هارون از من مؤ اخذه کـنـد همین که خواست آن حضرت سلام دهد من شروع کردم در کلام ، آن وقت حضرت به نماز دیـگـر داخـل نـشـد وگـوش کرد به حرف من ، من پیام رشید را به آن حضرت رسانیدم وآن پـیـام ایـن بـود کـه بـه مـن گـفـتـه بود مگوبه آن حضرت که امیرالمؤ منین مرا به سوى توفرستاده بلکه بگوبرادرت مرا به سوى توفرستاده و سلام به تومى رساند ومى گـوید به من رسیده بود از توچیزهایى که مرا به قلق و اضطراب درآورده بود. پس من تـورا از مـدیـنـه آوردم وتـفـحص از حال تونمودم ، یافتم تورا پاکیزه حبیب ، برى از عیب دانـسـتـم کـه آنچه براى توگفته بودند دروغ بوده پس فکر کردم که تورا به منزلت بـرگـردانـم یـا نزد خودم باشى ، دیدم بودنت نزد من سینه مرا از عداوت توبهتر خالى مى کند ودروغ بدگویان تورا بیشتر ظاهر مى گرداند، صلاح دیدم بودن تورا در اینجا لکـن هـر کـس را غـذایـى مـوافـق اسـت وبـا آن طـبـیعتش الفت گرفته وشاید شما در مدینه غـذاهایى میل مى فرمودید وعادت به آن داشتید که در اینجا نمى یابى کسى را که بسازد بـراى شـمـا، ومـن امـر کـردم ( فـضـل ) را کـه بـراى شـمـا بـسـازد هـر چـه مـیل دارید، پس امر فرما اورا به آنچه دوست دارید ومنبسط وگشاده روباشید در هر چه که اراده دارید.راوى گفت : حضرت جواب داد به دوکلمه بدون آنکه التفات کند به من فرمود:( لاحاضِرٌ لى مالى فَیَنْفَعُنى وَ لَمْ اُخْلَقْ سَؤُلا، اَللّهُ اَکْبَرُ ) ؛یـعـنـى مـالم حـاضـر نـیـسـت کـه مـرا نـفـعـى رسـانـد، یـعـنـى هـرچـه بـخـواهـم دسـتـورالعـمـل بـدهـم بـرایـم درسـت کـنـنـد وخـدا مـرا خـلق نـکـرده سـؤ ال کـنـنـده واز کـسـى چـیـزى طـلب کـنـنـده . ایـن را فـرمـود وگـفـت : اَللّهُ اَکـْبـَرُ! وداخـل نـمـاز شـد. راوى گـفـت : مـن بـرگـشـتـم بـه نـزد هـارون وکـیـفـیـت را بـراى اونـقـل کـردم هـارون گـفـت : چـه مصلحت مى بینى درباره او؟ گفتم : اى آقاى من ! اگر خطى بکشى در زمین وموسى بن جعفر داخل در آن شود و بگوید بیرون نمى آیم از آن ، راست مى گـویـد بـیـرون نـخـواهـد آمـد از آن ، گـفـت چـنان است که مى گویى ، لکن بودنش نزد من مـحـبـوبـتـر است به سوى من ، وروایت شده که هارون به وى گفت که این خبر را با کسى مگو، گفت تا هارون زنده بود این خبر را به احدى نگفتم .

منبرهفتم:

آیه : أَفَمَن یَعْلَمُ أَنَّمَا أُنزِلَ إِلَیْکَ مِن رَبِّکَ الْحَقُّ کَمَنْ هُوَ أَعْمَى إِنَّمَا یَتَذَکَّرُ أُوْلُواْ الأَلْبَابِ آیا کسی که می داند آنچه از جانب پروردگارت بر تو نازل شده حق است، همانند کسی است که نابیناست؟ تنها خردمندان پند می گیرند. آیه 19 رعد

حدیث: قالَ الإمام موسى بن جعفر الکاظم (علیه السلام) : مَنِ اسْتَشارَ لَمْ یَعْدِمْ عِنْدَ الصَّوابِ مادِحاً، وَعِنْدَالْخَطإ عاذِراً.فرمود: کسى که در امور زندگى خود ـ با اهل معرفت ـ مشورت کند، چنانچه درست و صحیح عمل کرده باشد مورد تعریف و تمجید قرار مى گیرد و اگر خطا و اشتباه کند عذرش پذیرفته است.

سیمای حضرت امام موسی کاظم (علیه الاسلام): عبدالله قروی از پدرش نقل کرده گوید: محضر فضل بن ربیع رفتم، او در پشت بام نشسته بود، گفت: نزدیک بیا، نزدیک رفتم تا محاذی او شدم، گفت: به آن اتاق نگاه کن، نگاه کردم،گفت: چه چیز می‏بینی؟ گفتم: یک لباس که به زمین انداخته‏اند. گفت: دقت کن، بدقت نگاه کردم، گفتم: مردی را می‏بینم که در حال سجده است.گفت: او را می‏شناسی؟ گفتم: نه، گفت: او مولای تو است، گفتم: مولای من کیست؟ گفت: خود را به نادانی می‏زنی؟! گفتم: نه، ولی برای خود مولایی نمی‏شناسم. گفت: این ابوالحسن موسی بن جعفر است، من شب و روز حال او را زیر نظر دارم، او را همیشه در این حال یافته‏ ام، او نماز صبح را می‏خواند، تا طلوع آفتاب به تعقیب می‏نشیند، بعد سر به سجده می‏گذارد تا ظهر می‏رسد، به بعضی از خدمتکاران زندان گفته است چون ظهر شود او را خبر کند. وقتی که غلام، اعلام ظهر می‏کند، برخاسته بدون وضو شروع به نماز می‏کند، از آن می‏دانم که در سجده نخوابیده است.

سیره حضرت امام موسی کاظم (علیه الاسلام): ویژگیهای شخصی امام کاظم علیه السلام از این نفس بزرگ و مسؤلیت بزرگی که او می بایست آن را به انجام می رساند، پرده بر می دارد. این هاشمی بزرگوار، سیمای درخشان، قامتی به هنجار داشت و سبزه بود. و ریشی سیاه و انبوه داشت که وی را دلپسند و با شکوه جلوه می داد. القاب آن حضرت از خصوصیّات مکتبی ای که در وی تجلی کرده بود، پرده بر می داشت. او را کاظم، صابر، صالح و امین لقب داده بودند. سرانجام آنکه زندگی او عملاً از تجلیات این صفات پر فضیلت آکنده بود.

برخی منابع گفته‌اند امام کاظم به شیوه‌های مختلفی از جمله مناظره و عدم همکاری، بر عدم مشروعیت خلفای عباسی تأکید می‌کرد و می‌کوشید اعتماد مردم را نسبت به آنان سست کند. موارد زیر را می‌توان از نمونه‌های تلاش او برای بی‌اعتبار کردن عباسیان برشمرد:او در مواردی که خلفای عباسی با انتساب خود به پیامبر(ص) در صدد مشروعیت‌بخشی به حکومت خود بودند، نسب خود را مطرح می‌کرد و نشان می‌داد که او از عباسیان به پیامبر(ص) نزدیک‌تر است. از جمله در گفت‌وگویی که میان او و هارون عباسی رخ داد، امام کاظم با تکیه بر آیاتی از قرآن از جمله آیه مباهله، انتساب خود به پیامبر را از طریق مادرش حضرت زهرا(س) اثبات کرد.هنگامی‌که مهدی عباسی رد مظالم می‌کرد، امام کاظم فدک را از او مطالبه کرد. مهدی از او خواست تا حدود فدک را مشخص کند و امام مرزهایی را تعیین کرد که با قلمرو حکومت عباسیان برابری می‌کرد.

آشنایی با امامزادگان ایران: آستان مقدس امامزاده جنید (علیه السلام): نسب این امامزاده بزرگوار به روایت اهالی و بزرگان محل به حمزه بن موسی الکاظم (علیه السلام) می رسد. استان اصفهان ـ شهرستان خوروبیابانک ـ بخش مرکزی ـ روستای گرمه.

آستان مقدس امامزاده عبدالله (علیه السلام): نسب این امامزاده شریف به عبدالله بن سلیمان بن موسی الکاظم (علیه السلام) می رسد. استان اصفهان ـ شهرستان خوروبیابانک ـ شهر خوروبیابانک ـ روستای گرمه. (35 کیلومتری خور و 455 کیلومتری اصفهان)

آستان مقدس امامزاده سیدداود (علیه السلام): نسب این امامزاده شریف به اعتقاد اهالی و بزرگان شهر و با توجه به نوشتۀ کاشیکاری سردرب حرم با سیزده واسطه به حضرت امام موسی بن جعفر (علیه السلام) می رسد. استان اصفهان ـ شهرستان خوروبیابانک ـ بخش مرکزی ـ شهر خور ـ میدان امام خمینی.

روضه موسوی: شـیـخ طـوسى رحمه اللّه از محمّد بن غیاث روایت کرده که هارون رشید به یحیى بن خالد گـفت : برونزد موسى بن جعفر علیه السلام وآهن را از اوبردار وسلام مرا به او برسان وبگو:( یـَقـُولُ لَکَ اِبـْنُ عـَمِّکَ اِنَّهُ قـَدْ سـَبـَقَ مـِنـّى فـیـک یـَمینٌ اَنّى لااُخَلّیکَ حَتّى تُقِرَّلى بـاْلاِسـائهِ وَ تـَسـْئَلَنـى الْعَفْوَ عَمّا سَلَفَ مِنْکَ وَ لَیْسَ عَلَیْکَ فى اَقْرارِکَ عارُ وَ لافى مَسْئَلَِتکَ اِیّاىّ مَنْقَصَهٌ ) ؛یـعـنـى پـسـر عمویت مى گوید که من پیش از این قسم خورده ام که تورا رها نکنم تا آنکه اقـرار کـنـى بـراى مـن بـه آنـکـه بـد کـرده اى واز مـن سـؤ ال وخـواهـش کـنـى کـه عـفـوکـنـم از آنچه از توسر زده ونیست در این اقرارت به بدى بر تـوعـارى ونـه در ایـن خـواهـش ‍ وسـؤ الت بـر تـونـقـصـانـى وایـن یـحـیى بن خالد ثقه ومـحـل اعـتـمـاد مـن ووزیـر مـن و صـاحـب امـر مـن اسـت از اوسـؤ ال وخـواهـش کـن بـه قـدرى کـه قـسـم به من عمل آمده باشد وخلاف قسم نکرده باشم ، پس هـرکجا خواهى بروبه سلامت . محمّد بن غیاث راوى گوید که خبر داد مرا موسى بن یحیى بـن خـالد که موسى بن جعفر علیه السلام در جواب یحیى ، فرمود اى ابوعلى ! من مردنم نزدیک است واز اجلم یک هفته باقى مانده است .

منبرهشتم:

آیه : وَإِذَا قِیلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا مَا أَنْزَلَ اللَّهُ قَالُوا بَلْ نَتَّبِعُ مَا أَلْفَیْنَا عَلَیْهِ آبَاءَنَا ۗ أَوَلَوْ کَانَ آبَاؤُهُمْ لَا یَعْقِلُونَ شَیْئًا وَلَا یَهْتَدُونَ و چون کفار را گویند: پیروی از شریعت و کتابی که خدا فرستاده کنید، پاسخ دهند که ما پیرو کیش پدران خود خواهیم بود. آیا بایست آنها تابع پدران باشند گر چه آن پدران بی‌عقل و نادان بوده و هرگز به حق و راستی راه نیافته باشند؟ آیه 170 سوره بقره

حدیث: قالَ الإمام موسى بن جعفر الکاظم (علیه السلام) : مَنْ لَمْ یَکُنْ لَهُ مِنْ نَفْسِهِ واعِظٌ تَمَکَّنَ مِنْهُ عَدُوُّهُ ـ یعنی الشّیطان.فرمود: هر کسى عقل و تدبیرش را مورد استفاده قرار ندهد، دشمنش یعنى ; شیاطین - إنسى و جنّى و نیز هواهاى نفسانى - به راحتى او را مى فریبند و منحرف مى شود.

سیمای حضرت امام موسی کاظم (علیه الاسلام): علی بن ابراهیم از پدرش نقل کرده: عبدالله بن جندب را در موقف حج (ظاهراً عرفات) دیدم، بهتر از او کسی را در آن جا ندیدم، دست به آسمان برداشته مرتب دعا می‏کرد و اشک چشمانش بر صورتش جاری بود و به زمین می‏ریخت چون مردم از وقوف برگشتند، گفتم یا ابا محمد! من بهتر از موقف تو ندیدم. گفت: به خدا قسم دعا نکردم مگر برای برادران مؤمن، چون ابوالحسن موسی بن جعفر (علیه السلام) به من فرمود: هر که برای برادر مؤمنش در پشت سر دعا کند، از عرش ندا می‏شود:آگاه باش برای تو صد هزار برابر آن است، «و ذلک ان اباالحسن موسی بن جعفر (علیه السلام) أَخبرنی انه من دعا لاخیه بظهر الغیب نودی من العرش:ها، و لک ماه الف ضعفٍ مثلِه» من خوش نداشتم صد هزار برابر ضمانت شده را بگذارم برای یک دعایی که نمی‏دانم مستجاب خواهد شد یا نه.

سیره حضرت امام موسی کاظم (علیه الاسلام): یکی از برجسته ترین نشانه های رهبران مکتبی، زهد و پارسایی و عبادت در درگاه خداست. روزگاری که امام کاظم علیه السلام در آن می زیست به «قرن طلایی» معروف بود. در آن هنگام کاخهای فرمانروایان عبّاسی آکنده از ثروتهای هنگفت و شاهد بر پایی جشنهای پر خرج و هزینه بود. برخی از این صحنه ها را می توان در کتاب داستانهای هزار و یک شب خواند. در چنین روزگاری ابراهیم بن عبدالحمید می گوید:«به خانه امام کاظم علیه السلام رفتم. او به نماز ایستاده بود. در خانه اش چیزی نبود مگر منسوجی از برگهای درخت خرما (یا جامه ای بسیار خشن) و شمشیری آویخته و یک قرآن!!

در منابع شیعه و سنی، گزارش‌های مختلفی درباره بردباری و سخاوت امام کاظم (ع) وجود دارد. شیخ مفید او را بخشنده‌ترین مردم زمان خودش دانسته که شب‌ها برای فقیران مدینه آذوقه می‌برد. ابن عنبه درباره سخاوت موسی بن جعفر گفته است: او شب‌ها از خانه بیرون می‌رفت و کیسه‌هایی از درهم همراه داشت و به هر کس می‌رسید یا به کسانی که به احسان او چشم داشتند، می‌بخشید تا بدانجا که کیسه‌های پول او ضرب‌المثل شده بود. همچنین گفته شده موسی بن جعفر به کسانی که به او آزار می‌رساندند نیز بخشش می‌کرد و وقتی به او خبر می‌دادند فردی در صدد اذیت او بوده، برایش هدیه‌ می‌فرستاد. همچنین شیخ مفید امام کاظم را کوشاترین فرد در صله رحم با خانواده و دیگر بستگان دانسته است.دلیل ملقب شدن امام هفتم شیعیان به کاظم، این بود که خشم خود را کنترل می‌کرد. گزارش‌های مختلفی در منابع آمده که امام کاظم خشم خود را در برابر دشمنان و کسانی که به او بدی می‌کردند، فرو می‌برد. از جمله گفته شده مردی از نوادگان عمر بن خطاب در حضور امام کاظم، به امام علی(ع) توهین کرد. همراهان امام خواستند به او حمله کنند، اما امام مانع شد و سپس به مزرعهٔ آن مرد رفت. مرد با دیدن امام کاظم شروع به داد و بیداد کرد که محصولش را لگدمال نکند. امام به او نزدیک شد و با خوشرویی پرسید چقدر خرج کاشت مزرعه کرده‌ای؟ مرد گفت: ۱۰۰ دینار! سپس پرسید: چه اندازه از آن برداشت خواهی کرد؟ مرد پاسخ داد غیب نمی‌دانم. امام کاظم پرسید: امید داری چه اندازه از آن برداشت کنی؟ مرد پاسخ داد: ۲۰۰ دینار! امام ۳۰۰ دینار به او داد و گفت: این ۳۰۰ دینار برای توست و محصولت هم برایت باقی است. سپس به سوی مسجد رفت. آن مرد زودتر خود را به مسجد رساند و با دیدن امام کاظم برخاست و این آیه را بلند خواند: اللَّه أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِ‌سَالَتَهُ؛ خدا بهتر می‌داند رسالتش را کجا قرار دهد[ انعام–۱۲۴]

آشنایی با امامزادگان ایران: آستان امامزاده سیدصالح (علیه السلام): ایشان از امامزادگان مطرح شهر خوانسار در محله بیدهند بوده و نسب شریفش با چندین واسطه به امام موسی کاظم (علیه السلام) می رسد که این بزرگوار جد بسیاری از سادات منطقه از جمله سادات سیدصالحی می باشد. بر روی محراب زیبای کاشیکاری شده این امامزاده و در ضلع شرقی آن شجرنامه این بزرگوار چنین خوانده می شود:(سید صالح بن ابراهیم ابن عیسی ابن حسن ابن یحیی بن ابراهیم ابن عبدالله ابن الامام الهمام حضرت موسی بن جعفر (علیه السلام))همچنین این مطلب در تأیید و شجره نامه گونه موجود در زیارتگاه بقعه مهر و امضاء آقایان سید محمود مرعشی نجفی و پژوهشکده القاب سادات رسیده است. استان اصفهان ـ شهرستان خوانسار ـ شهر خوانسار، محله بیدهند.

آستانه مقدسه امامزاده بی بی سیده خاتون (علیها السلام): نسب این امامزاده بنا به اعتقاد مردم و اهالی شهر به حضرت امام سجاد (علیه السلام) می رسد. استان اصفهان ـ شهرستان شهرضا ـ بخش مرکزی ـ شهر شهرضا.

آستان مقدس امامزاده شاه رضا (علیه السلام): این امامزاده بزرگوار که نام شهرستان نیز از آن زینت گرفته، نسب شریفشان به حضرت موسی بن جعفر (علیه السلام) می رسد و این مطلب در شجره نامه و تأییدیه ای که از حجت الاسلام فلسفی در حرم موجود است در صحت این مطلب چنین آورده شده است:(آقای دکتر غروی متذکر شده اند که امامزاده شاهرضا فرزند موسی بن جعفر (علیه السلام) در شهرضا به درجه شهادت رسیده اند و حقیر علی فلسفی گوید که شواهد و مدارکی می تواند استفاده نمود که امامزاده شاهرضا در حدود 200 هجری به شهادت رسیده و بقعة آن حضرت را شاه اسماعیل صفوی به هزینة بسیار گرانقدر ساخته است).همه می‌دانند که سر مبارکش را عمال بنی عباس از تن جدا کرده و پیکر بی سرش را در این شهر به خاک سپرده‌اند. بنابر آنچه از اسناد در دست است قول صحیح‌تر این است که شاهرضا (علیه السلام) از فرزندان بلافصل حضرت امام موسی کاظم (علیه السلام) بوده و در دامنه کوهی که امروز در جوار حرم است به شهادت رسیده‌اند.امروزه در آستانه مبارکه لوحی موجود است مربوط به سال 705 هجری قمری که ماجرای شهادت حضرت شاهرضا (علیه السلام) در آن روایت شده و شخصیت ایشان را روایت کرده‌اند:«از سید مرتضی در کتاب جامع النسب و نیز به روایت حسن زاهد گیلانی که از حواشی الرجال کتاب حل الاشکال شیخ اجل عبدالصمد نقل کرده شاهرضا فرزند امام موسی بن جعفر (علیهما السلام) است که به امر برادر خود امام رضا (علیه السلام) برای ارشاد مردم این حدود به دیار اصفهان «قمشه» رهسپار و به دست اهل بغی و ظلمه در دامنه کوهی که فعلاً به نام کوه شاهرضا خوانده می‌شود شهید گردید.» در ابتدای لوح عبارت «به خط الضعیف امید به رحمت یزدانی حسن زاهد گیلانی غفرالله ذنوبه» به چشم می‌خورد و متن لوح به عربی بوده که در مورد شخصت حضرت شاهرضا (علیه السلام) در زهد و تقوا مطالبی را می‌توان استفاده کرد:گفته شده شاهرضا (علیه السلام) صاحب علم و عمل و فقیه زاهد و عابد، عین ثقه و محل اعتماد پدر و برادرش (علیهما السلام) بوده. از سوی برادرش و همراه دیگر برادران از طوس به اصفهان فرستاده شد تا احکام و مسائل دینی را تعلیم دهند. در اصفهان ماند تا این که برادرش در طوس به شهادت رسید. حضرت شاهرضا (علیه السلام) در اصفهان برای فرار از اهل ظلم به سوی فارس حرکت نمود تا برادرش احمدرضا شاهچراغ (علیه السلام) را ملاقات کند. پس توسط اهل بغی در قمشه به شهادت رسید و جسدش را در زمین کنار کوهستان که محل شهادتش بود رها کردند. مردم روستا پیکرش را در همان محل شهادت، در زمینی پای کوهستان به خاک سپردند و هنگام حفر قبر چشمه آبی جاری شد. استان اصفهان ـ شهرستان شهرضا ـ بخش مرکزی ـ شهر شهرضا.

روضه موسوی: وروایـت شـده کـه در ایـامـى کـه در حـبـس فـضـل بـن ربـیـع بـود، فـضـل گـفـت : مـکـرر نـزد مـن فـرسـتـادنـد کـه اورا شـهـیـد کـنـم مـن قـبـول نـکـردم واعـلام کـردم کـه ایـن کـار از مـن نـمـى آیـد و چـون هـارون دانـسـت کـه فـضـل بن ربیع بر قتل آن حضرت اقدام نمى کند آن جناب را از خانه اوبیرون آورد ونزد فضل بن یحیى برمکى محبوس گردانید. فضل هر شب ( خوانى ) براى آن جناب مى فرستاد ونمى گذاشت که از جاى دیگر طعام براى آن جناب آورند. ودر شب چهارم که خوان را حـاضر کردند آن امام مظلوم سر به جانب آسمان بلند کرد وگفت : خداوندا! تومى دانى که اگر پیش از این روز چنین طعامى مى خوردم هر آینه اعانت بر هلاکت خود کرده بودم وامشب در خـوردن ایـن طـعـام مـجـبـور مـعـذورم ، وچـون از آن طـعـام تـنـاول نـمـود اثـر زهـر در بـدن شـریفش ظاهر شد ورنجور گردید، چون روز شد طبیبى بـراى آن حـضـرت آوردنـد چون طبیب احوال آن حضرت پرسید جواب اونفرمود، چون بسیار مـبـالغـه کـرد، آن جـناب دست مبارک خود را بیرون آورد وبه اونمود وفرمود که علت من این اسـت . چون طبیب نظر کرد دید که کف دست مبارکش سبز شده وآن زهرى که به آن جناب داده انـد در آن مـوضـع مـجتمع گردیده .پس طبیب برخاست ونزد آن بدبختان رفت وگفت : به خـدا سـوگـنـد کـه اوبـهتر از شما مى داند آنچه شما بااوکرده اید. واز آن مرض به جوار رحمت الهى انتقال نمود.

منبرنهم:

آیه : وَمَثَلُ الَّذِینَ کَفَرُوا کَمَثَلِ الَّذِی یَنْعِقُ بِمَا لَا یَسْمَعُ إِلَّا دُعَاءً وَنِدَاءً ۚ صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لَا یَعْقِلُونَ و مثل کافران (در شنیدن سخن انبیاء و درک نکردن معنای آن) چون حیوانی است که آوازش کنند و او از آن آواز (معنایی درک نکرده و) جز صدایی نشنود، کفّار هم (از شنیدن و دیدن حق) کر و گنگ و کورند، زیرا تعقل نمی‌کنند. آیه 171 سوره بقره

حدیث: قالَ الإمام موسى بن جعفر الکاظم (علیه السلام) : ما قُسِّمَ بَیْنَ الْعِبادِ أفْضَلُ مِنَ الْعَقْلِ، نَوْمُ الْعاقِلِ أفْضَلُ مِنْ سَهَرِالْجاهِلِ.فرمود: چیزى با فضیلت تر و بهتر از عقل، بین بندگان توزیع نشده است، (تا جائى که) خواب عاقل افضل و بهتر از شب زنده دارى جاهل بى خرد است.

سیمای حضرت امام موسی کاظم (علیه الاسلام): حسن بن علی بن نعمان گوید: وقتی که مهدی عباسی مسجدالحرام مکه را توسعه داد، خانه‏ ای در مربع شدن مسجد باقی ماند، مهدی از صاحبان خانه خواست که آن را بفروشند تا داخل مسجد الحرام کند، ولی آنها حاضر به فروش نشدند.مهدی از فقها فتوا خواست، همه گفتند: چیز غصبی نمی‏شود داخل در مسجدالحرام شود و جزء آن باشد، علی بن یقطین گفت: یا امیرالمؤمنین! اگر به موسی بن جعفر بنویسم، از چاره این امر به تو خبر خواهد داد.مهدی عباسی به حاکم مدینه نوشت از موسی بن جعفر بپرس: خانه‏ ای است می‏خواهیم داخل در مسجدالحرام بکنیم، صاحبانش حاضر به فروش نیستند، در این امر چاره چیست؟ حاکم آن را از امام (علیه السلام) پرسید، حضرت فرمود: ناچاریم که جواب بدهیم؟ گفت: آری، ضرورتی است که پیش آمده است.فرمود: بسم الله الرحمن الرحیم اگر کعبه بعد از خانه ساختن مردم ساخته شده است، مردم به اطراف آن سزاوارترند و اگر مردم به اطراف کعبه آمده‏ اند، کعبه به اطرافش اولی است:«بسم الله الرحمن الرحیم ان کانت الکعبة هی النازلة بالناس فالناس اولی بفنائها و ان کان الناس هم النازلون بفناء الکعبه فالکعبه اولی بفنائها».امام صلوات الله علیه یکی از احکام و مصادیق حریم را در اینجا بیان فرموده است و چون خانه اطراف کعبه، بعد از کعبه ساخته شده بود، حق کعبه در توسعه مقدم بود.مهدی چون نامه را خواند بوسید و دستور داد خانه مزبور را خراب کرده داخل مسجد نمایند، صاحبان خانه محضر امام (علیه السلام) آمدند که به مهدی نامه بنویسد اقلاً قیمت خانه را بدهد، امام مرقوم فرمود: مقداری به آنها پول بدهد، مهدی آنها را با پول راضی کرد.

سیره حضرت امام موسی کاظم (علیه الاسلام): آن حضرت از شدّت فروتنی و تواضع برای خداوند و عبادت به درگاه او پیاده به زیارت خانه خدا می رفت و اگر مسافت ۴۰۰ کیلومتری میان مکّه و مدینه و نیز طبیعت صحرای عربستان را در نظر بگیریم آنگاه به نهایت تحمّل و بردباری امام کاظم علیه السلام در برخورد با دشواریها در راه خداوند، پی خواهیم برد.»علی بن جعفر گوید: با برادرم موسی بن جعفر علیهما السلام و اهل عیالش ۴ بار پیاده به حج رفتیم. یک بار آن حضرت در مدّت ۲۶ روز و بار دیگر ۲۵ روز و سوّمین بار ۲۴ روز و مرتبه چهارم ۲۱ روز مسافت میان مدینه و مکّه را پیاده طی کرد.

آشنایی با امامزادگان ایران: آستان مقدس امامزاده شاهزاده حسین (علیه السلام): نسب ایشان بنا به اعتقاد و روایت اهالی به حضرت موسی بن جعفر (علیه السلام) می رسد. استان اصفهان ـ شهرستان شهرضا ـ بخش مرکزی ـ دهستان دشت ـ روستای مهیار.

آستان مقدس امامزاده عبدالرحیم (علیه السلام): نسب این امامزاده عظیم الشان به اعتقاد مردم و بزرگان روستا به حضرت موسی بن جعفر (علیه السلام) می رسد. این مطلب در تأییدیه و شجره نامه گونه آقای فلسفی از مرکز کتابخانه آستان قدس رضوی چنین آمده است: (در فرهنگ آبادی ها صفحه 10 آمده که بوان دهی است که شهرستانهای مشهد رضا که دارای عظمت است؛ زیرا بقعه مبارکه امامزاده عبدالرحیم در این روستا زیارتگاه زائرین است؛ و در کتاب سپاسگزاری از مردم صفحه 244 آمده که امامزاده عبد الرحیم (علیه السلام) نسب شریفش به حضرت موسی بن جعفر می رسد.) استان اصفهان ـ شهرستان شهرضا ـ بخش مرکزی ـ دهستان منظریه ـ روستای بوان.

آستان مقدس امامزاده عبدالمطلب (علیه السلام): نسب این امامزاده شریف طبق عقیدة مردم و اهالی و معتمدین محل به حضرت موسی بن جعفر (علیه السلام) می رسد. استان اصفهان ـ شهرستان شهرضا ـ بخش مرکزی ـ دهستان اسفرجان ـ روستای اسفرجان.

روضه موسوی: وبـه روایـت دیـگـر چـنـدانـکـه فـضـل بـن یـحـیـى را تـکـلیـف بـر قـتـل آن جـنـاب کـردنـد اواقدام نکرد بلکه اکرام وتعظیم آن جناب مى نمود وچون هارون به رقّه رفت خبر به او رسید که آن جناب نزد فضل بن یحیى مکرم ومعزز است ، اهانت وآسیبى نـسـبـت بـه آن جـنـاب روا نـمـى دارد، مـسـرور خـادم را بـه تـعـجـیـل فـرسـتـاد بـه سـوى بـغـداد بـا دونـامـه کـه بـى خـبـر بـه خـانـه فضل درآید وحال آن جناب را مشاهده نماید اگر چنان بیند که مردم به اوگفته اند یک نامه را به عباس بن محمّد ودیگرى را به سندى بن شاهک برساند که ایشان آنچه در آن نامه نـوشـتـه بـاشـد بـه عـمـل آورنـد، پـس ( مـسـرور ) بـى خـبـر داخل بغداد شد وناگهان به خانه فضل رفت وکسى نمى دانست که براى چه کار آمده است ، چـون دید که آن جناب در خانه اومعزز و مکرم است ، در همان ساعت بیرون رفت وبه خانه عـبـاس بـن مـحـمـّد رفـت نـامـه هـارون را بـه اوداد، چـون نـامـه را گـشـود فضل بن یحیى را طلبید واورا در عقابین کشید وصد تازیانه بر اوزد ومسرور خادم آنچه واقـع شده بود به هارون نوشت ، چون بر مضمون نامه مطلع شد نامه نوشت که آن جناب را بـه سـنـدى بـن شـاهـک تـسـلیـم کـنـنـد. ودر مجلس دیوانخانه خود به آواز بلند گفت : فـضـل بـن یحیى مخالفت امر من کرده است من اورا لعنت مى کنم ، شما هم اورا لعنت کنید. پس جمیع اهل مجلس صدا به لعن اوبلند کردند، چون این خبر به یحیى برمکى رسید مضطرب شـد خـود را بـه خـانـه هـارون رسـانـیـد واز راه دیـگـر غـیـر مـتـعـارف داخـل شـد واز عـقـب هـارون درآمـد وسـر در گـوش اوگـذاشـت وگـفـت اگـر پـسـر مـن فـضـل مـخـالفـت تـوکـرده مـن اطـاعـت تـومـى کـنـم وآنـچـه مـى خـواهـى بـه عمل مى آورم .پـس هـارون از یـحـیـى وپـسـرش راضـى شـده روبـه سـوى اهـل مجلس کرد وگفت : ( فضل ) مخالفت من کرده بود من اورا لعنت کردم اکنون توبه وانابه کرده است من از تقصیر اوگذشتم شما از اوراضى شوید، همگان آواز بلند کردند کـه مـا دوسـتیم با هر که تودوستى ودشمنیم با هر که تودشمنى . پس یحیى به سرعت روانـه بـغـدا شـد، از آمدن اومردم مضطرب شدند هر کسى سخنى مى گفت لکن اواظهار کرد کـه مـن از بـراى تـعـیـمـر قـلعـه وتـفـحـص احـوال عـمـال بـه ایـن صـوب آمـده ام وچند روز مـشـغـول آن اعـمـال بود، پس سندى بن شاهک را طلبید وامر کرد که آن امام معصوم را مسموم گـردانـد ورطـبـى چـند به زهر آلوده کرد به ابن شاهک داد که نزد آن جناب ببرد ومبالغه نـمـایـد در خـوردن آنـهـا ودسـت از آن جـنـاب بـر نـدارد تـا تناول نمود، و موافق روایتى سندى خرماهاى زهرآلود را براى آن حضرت فرستاد وخود آمد بـبـیـنـد تـنـاول کـرده اسـت یـا نـه ، وقـتـى رسـیـد کـه حـضـرت ده دانـه از آن تـنـاول فـرمـوده بـود، گـفـت : دیـگـر تناول نما، فرمود که در آنچه خوردم مطلب توبه عـمـل آمـد وبـه زیـاده احـتـیـاجـى نـیـسـت . پس پیش از وفات آن حضرت به چند روز قضات وعـدول را حـاضـر کـرد و حـضـرت را بـه حـضـور ایـشان آورد وگفت : مردم مى گویند که مـوسـى بـن جـعـفـر در تنگى وشدت است ، شما حال اورا مشاهده کنید وگواه شوید که آزار وعلتى ندارد وبر اوکار را تنگ نگرفته ایم ، حضرت فرمود که اى جماعت ! گواه باشید کـه سـه روز اسـت کـه ایشان زهر به من داده اند وبه ظاهر صحیح مى نمایم ولکن زهر در انـدرون مـن جـا کـرده اسـت ودر آخـر ایـن روز سرخ خواهم شد به سرخى شدید وفردا زرد خـواهـم شـد زردى شـدیـد وروز سـوم رنـگـم بـه سـفـیـدى مـایـل خـواهد شد وبه رحمت حق تعالى واصل خواهم شد، چون آخر روز سوم شد روح مقدسش در ملاء اعلى به پیغمبران وصدیقان وشهداء ملحق گردید.به مقتضاى کریمه : ( وَ اَمّا الّذینَ اَبْیَضَّتْ وُجُوهُهُمْ فَفى رَحْمَهِ اللّهِ ) ، روسفید به رحمت الهى منتقل شد. رحمه اللّه

منبردهم:

آیه : وَإِذْ أَخَذْنَا مِیثَاقَ بَنِی إِسْرَائِیلَ لَا تَعْبُدُونَ إِلَّا اللَّهَ وَبِالْوَالِدَیْنِ إِحْسَانًا وَذِی الْقُرْبَىٰ وَالْیَتَامَىٰ وَالْمَسَاکِینِ وَقُولُوا لِلنَّاسِ حُسْنًا وَأَقِیمُوا الصَّلَاةَ وَآتُوا الزَّکَاةَ ثُمَّ تَوَلَّیْتُمْ إِلَّا قَلِیلًا مِنْکُمْ وَأَنْتُمْ مُعْرِضُونَ و (یاد آرید) هنگامی که از بنی اسرائیل عهد گرفتیم که جز خدای را نپرستید و نیکی کنید درباره پدر و مادر و خویشان و یتیمان و فقیران، و به زبان خوش با مردم تکلّم کنید و نماز به پای دارید و زکات (مال خود) بدهید، پس شما عهد شکسته و روی گردانیدید جز چند نفری، و شمایید که از حکم خدا برگشتید. آیه 83 سوره بقره

حدیث: قالَ الإمام موسى بن جعفر الکاظم (علیه السلام) : مَن لَم یجِد لِلاساءَةِ مَضَضّا لَم یکن عِندَهُ لِلاِحسانِ مَوقعٌ کسی که مزه رنج و سختی را نچشیده ، نیکی و احسان در نزد او جایگاهی ندارد.

سیمای حضرت امام موسی کاظم (علیه الاسلام): در زمان حضرت کاظم صلوات الله علیه برای قیام مسلحانه بر علیه طاغوت و تشکیل حکومت اسلامی، زمینه‏ ای فراهم نبود، و گرنه بر آن حضرت واجب بود که دست به کار شده و حکومت اسلامی بوجود آورد، چنانکه از قیام حسین بن علی شهید فخ که مورد تأیید امام (علیه السلام) بود معلوم گردید، حضرت به او فرمود: مردم فاسقند، کاری از پیش نخواهی برد.ولی برای مبارزه منفی و قیام علمی و ارشاد مردم، شرایط، آماده بود، بدین جهت، امام فعالیت خویش را در دو جبهه آغاز فرمود، یکی مبارزه منفی و عدم تسلیم در برابر طاغوت و متنفر کردن مردم از دستگاه ظلم و جور، دلیل این مدعا زندانی شدن آن حضرت و سالها در زندان ماندن و شهادت در زندان است و دیگر آنکه آن حضرت صفوان جمال را وادار به فروش شترهایش کرد تا هارون الرشید حتی دررفتن به حج آنها را کرایه نکند و امام به وی فرمود: هر که بقا هارون را دوست دارد ولو بمدت دادن کرایه شتران، در قیامت با او محشور خواهد بود.دیگری در جهت ارشاد و هدایت مردم و نشر احکام و تربیت افراد، شیخ مفید در ارشاد فرموده: مردم روایات بسیاری از آن حضرت نقل کرده‏ اند و آن حضرت افقه اهل زمان خویش بود.مرحوم شیخ طوسی در رجال نام دویست و هفتاد و دو نفر از روایان را ذکر کرده که همه از آن حضرت نقل حدیث کرده ‏اند، مطالعه نام آنها در همان کتاب بسیار دیدنی است، با مراجعه به کتب اربعه و بحار و امثال آن خواهیم دید که بخش قابل توجهی از احکام و اعتقادات و اخلاق اسلامی و تفسیر توسط آن جناب بوده است.

سیره حضرت امام موسی کاظم (علیه الاسلام): درباره علاقه و افرا آن حضرت به نماز که نور چشم مؤمنان و ساعت دیدار دو دوست با یکدیگر است، حدیث زیر چنین می گوید: «روایت شده است که امام موسی بن جعفر علیهما السلام نافله های شب را به جای می آورد و آنها را به نماز صبح متصل می کرد و آنگاه تا طلوع آفتاب به تعقیبات می پرداخت و سپس به سجده می افتاد و تا نزدیک زوال سر از سجده و ستایش خداوند بر نمی داشت. بسیار دعا می کرد و پیوسته می فرمود: اللهم انی اسئلک الراحة عند الموت و العفو عند الحساب. یکی دیگر از دعاهای او این بود که می گفت: عظم الذنب من عبدک فلیحسن العفو من عندک.از ترس خدا بسیار می گریست. تا آنجا که محاسنش از اشک خیس می شد. بیشتر از مردمان صله به جای می آورد و فقرای مدینه را مورد تفقّد قرار می داد.آری تلاش و کوشش امام کاظم علیه السلام در پرستش پروردگارش و تضرع به درگاه او با نماز و دعا، او را به مقام و مرتبه والا و عظیمی رسانید.همین امر به او قدرت تحمّل بار سنگین رسالت را بخشیده بود تا آنجا که در راه تبلیغ و گسترش آن با تمام امکانات خود فداکاری کرد. در دل سیاهچالهای جباران، نماز، یگانه مونس و همدم او بود.

آشنایی با امامزادگان ایران: آستان مقدس امامزاده سیدعلی اکبر (علیه السلام): نسب این امامزاده بزرگوار بنا به اعتقاد معتمدین محل و همچنین تأییدیه آقای فلسفی از مرکز کتابخانه آستان قدس رضوی به حضرت موسی بن جعفر (علیه السلام) می رسد. در این شجره نامه چنین آمده است: (آقای دکتر محمد مهدی فقیه بحرالعلوم در کتاب بقاع متبرکه کشور صفحه 8 آورده است که امامزاده شاهزاده سید علی اکبر برادر بلافصل حضرت رضا  و شاه چراغ (علیهما السلام) می باشد و پسر ارشد حضرت موسی بن جعفر (علیه السلام) است) و همچنین آمده است که (ایشان و زوجه و فرزندشان را شهید و هر سه را در روستای شاه سید علی اکبر دفن نموده اند.) استان اصفهان ـ شهرستان شهرضا ـ روستای سیدعلی اکبر (علیه السلام)

امامزاده احمد ابراهیم علیه السلام: آدرس: استان اصفهان - شهرستان فریدن – بوئین سردشت

امامزاده اسماعیل علیه السلام: آدرس: استان اصفهان - شهرستان فریدن

آستان مقدس امامزاده عبدالله (علیه السلام): آستان امامزاده عبدالله (علیه السلام)؛ نواده ی امام حسن مجتبی (علیه السلام) به نام عبدالله شدید فرزند علی شدید فرزند حسن فرزند زید فرزند امام حسن (علیه السلام) است و نام فرزندش عبدالعظیم است که مدفن او در جوار مسجد شجره ی ری است. امامزاده عبدالله (علیه السلام) مدفون در شهر رزوه فرزند علی شدید بن حسن بن زید بن امام حسن مجتبی (علیه السلام) است. امامزاده عبدالله علیه السلام پدر حضرت امامزاده عبدالعظیم حسنی (علیه السلام مدفون) در شهر ری است.در استعلامی که اداره ی اوقاف و امور خیریه ی شهرستان فریدن از «مؤسسة المکتبة الوثائقیة العامة» در نجف اشرف در خصوص شجره ی طیبه ی امامزاده عبدالله (علیه السلام) به عمل آورده است، حجه الاسلام سید حسین ابوسعید الموسوی مسؤول مؤسسه، شجره‌نامه ی امامزاده عبدالله (علیه السلام) مدفون در رزوه ی فریدن را مرقوم داشته که ترجمه ی آن چنین است:بسم الله الرحمن الرحیم بر طبق دلایل علمی ثابت و مسجل شده که نواده ی امام حسن مجتبی (علیه السلام) به نام عبدالله شدید فرزند علی شدید فرزند حسن فرزند زید فرزند امام حسن (علیه السلام) است و بر طبق کتب مختلف ایشان نواده ی امام حسن (علیه السلام) است که نامش عبدالله بوده، فرزند حسن فرزند زید فرزند امام حسن (علیه السلام) است و مشهور به «امامزاده عبدالله زید» که او را مستقیماً و بدون واسطه به نام جدش زید می‌خوانند؛ و این حالت معمول در جامعه ی اسلامی است و در زبان عربی گاهی فرد را به نام جدش ذکر می‌کنند و نزد ما این گونه ثابت شده که این امامزاده در قریه ی رزوه از توابع فریدن اصفهان مدفون است و نام فرزندش شاه عبدالعظیم است که مدفن او در جوار مسجد شجره ی ری است. ما این مطلب را در کتاب مشاهد مشرفه، ج 2، ص185 ذکر کرده‌ایم.حسین أبوسعید الموسوی النجف الأشرف استان اصفهان ـ شهرستان چادگان ـ بخش مرکزی ـ شهر رزوه.

روضه موسوی: شـیـخ صـدوق وغـیـره ، از حـسـن بـن مـحـمـّد بـن بـشـّار روایـت کـرده کـه گـفـت : شـیخى از اهـل ( قـطـیـعـه الرّبـیـع ) کـه از مـشاهیر عامه بود وبسیار موثق بود واعتماد بر قـول اوداشـتـیـم ، مـرا خـبـر داد کـه روزى سندى بن شاهک مرا با جماعتى از مشاهیر علما که جملگى هشتاد نفر بودیم جمع کرد وبه خانه اى درآورد که موسى بن جعفر علیه السلام در آن خـانـه بـود. چـون نـشـسـتـم سـنـدى بـن شـاهـک گـفـت : نـظـر کـنـیـد بـه احـوال ایـن مـرد یعنى موسى بن جعفر علیه السلام که آیا آسیبى به اورسیده است ؛ زیرا کـه مـردم گـمـان مى کنند که اذیتها وآسیبها به اورسانیده ایم واورا در شدت و مشقت داریم ودر ایـن بـاب سـخـن بـسـیـار مـى گـویـنـد، مـا اورا در چـنـیـن مـنـزل گشاده بر روى فرشهاى زیبا نشانیده ایم . خلیفه نسبت به اوبدى در نظر ندارد، بـراى ایـن اورا نگاه داشته که چون برگردد با اوصحبت بدارد ومناظره کند، اینک صحیح وسـالم نشسته است ودر هیچ باب بر اوتنگ نگرفته ایم اینکه حاضر است از اوبپرسد و گواه باشید. آن شیخ گفت که در تمام مجلس همت ما مصروف بود در نظر کردن به سوى آن امـام بـزرگـوار ومـلاحـظـه آثـار فـضـل وعـبادت وانوار سیادت ونجابت و سیماى نیکى وزهـادت کـه از جـبین مبینش ساطع ولامع بود، پس حضرت فرود که اى گروه ! آنچه بیان کـرد در بـاب تـوسـعـه مکان ومنزل ورعایت ظاهر چنان است که او گفت ولکن بدانید وگواه بـاشـیـد کـه اومـرا زهـر خـورانـیده است در نه دانه خرما وفردا رنگ من زرد خواهد شد وپس فـردا خـانـه رنـج وعنا رحلت خواهد کرد وبه دار بقاء ورفیق اعلنى محلق خواهد شد، چون حضرت این سخن فرمود، سندى بن شاهک به لرزه در آمد مانند شاخه هاى درخت خرما بدون پلیدش مى لرزید.

منبریازدهم:

آیه : لَا تَجِدُ قَوْمًا یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الْآخِرِ یُوَادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلَوْ کَانُوا آبَاءَهُمْ أَوْ أَبْنَاءَهُمْ أَوْ إِخْوَانَهُمْ أَوْ عَشِیرَتَهُمْ ۚ أُولَٰئِکَ کَتَبَ فِی قُلُوبِهِمُ الْإِیمَانَ وَأَیَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ ۖ وَیُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا ۚ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ ۚ أُولَٰئِکَ حِزْبُ اللَّهِ ۚ أَلَا إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ هرگز مردمی را که ایمان به خدا و روز قیامت آورده‌اند چنین نخواهی یافت که دوستی با دشمنان خدا و رسول او کنند هر چند آن دشمنان پدران یا فرزندان یا برادران یا خویشان آنها باشند. این مردم پایدارند که خدا بر دلهاشان (نور) ایمان نگاشته و به روح (قدسی) خود آنها را مؤید و منصور گردانیده و آنها را به بهشتی داخل کند که نهرها زیر درختانش جاری است و جاودان در آنجا متنعّمند، خدا از آنها خشنود و آنها هم از خدا خشنودند، اینان به حقیقت حزب خدا هستند، الا (ای اهل ایمان) بدانید که حزب خدا رستگاران عالمند. آیه 22 سوره مجادله

حدیث: قالَ الإمام موسى بن جعفر الکاظم (علیه السلام) : اِیّاکَ وَالْمِزاحَ، فَاِنَّهُ یَذْهَبُ بِنُورِ ایمانِکَ، وَیَسْتَخِفُّ مُرُوَّتَکَ.فرمود: بر حذر باش از شوخى و مزاح ـ بى جا ـ چون که نور ایمان را از بین مى برد و جوانمردى و آبرو را سبک و بى اهمیّت مى گرداند.

سیمای حضرت امام موسی کاظم (علیه الاسلام): ابونصر بشر بن الحارث معروف به «بشر حافی» از اولاد روساء و درباریان بود، اغلب به لهو و لعب و بی‏عاری و کارهای قبیح اشتغال داشت، چنان که رسم اینگونه اشخاص است.روزی امام کاظم (علیه السلام) در بغداد از خانه او عبور می‏ کرد، صدای ساز و آواز و ملاهی شنید، در این بین کنیزی از خانه بشر بیرون آمد تا خاکروبه را بیرون ریزد.امام (علیه السلام) به او فرمود: صاحب این خانه آزاد است یا عبد؟ گفت: آزاد است. امام فرمود: راست گفتاگر عبد بود از مولایش می‏ترسید. کنیز به خانه برگشت، بشر که بر سفره شراب نشسته بود، گفت: چرا تأخیر کردی؟!گفت: با مردی سخن می‏گفتم که چنین گفت. بشر که معنی کلام را فهمید پا برهنه در عقب امام (علیه السلام) دوید، تا خود را به امام رسانید و بدست آن حضرت توبه کرد و اعتذار نمود و گریست. (الکنی و الالقاب – حافی).او بالاخره از زهاد عصر خود گردید، مواعظ بسیاری از او در کتب اخلاق نقل شده است. گویند: بعد از آن دیگر کفش نپوشید و پیوسته پا برهنه بود که لقب حافی (پا برهنه) یافت. لفظ بشر بضم اول بر وزن «عذر» است.

سیره حضرت امام موسی کاظم (علیه الاسلام): احمد بن عبدالله از پدرش نقل می کند که گفت: نزد فضل بن ربیع زفتم. او بر بام بود. که روی زمین گسترده است. گفت: خوب بنگر. دقت کردم و گفتم: مردی در حال سجده است. گفت: آیا او را می شناسی؟ او موسی بن جعفر است. شبانه روز او را زیر نظر دارم و او را هیچ گاه جز بر این حالت نیافته ام. او چون نماز صبح را می خواند تا طلوع خورشید به تعقیبات مشغول می شود. آنگاه به سجده می افتد و تا زوال خورشید در همان حال می ماند. او یکی را گمارده تا مراقب فرا رسیدن اوقات نماز باشد. چون آن شخص وی را از دخول وقت آگاه می سازد او بدون آنکه تجدید وضو کند به نماز می ایستد. شیوه او آن است که چون نماز عشا را گزارد، افطار می کند آنگاه دوباره وضو می سازد، و تا طلوع فجر به نماز می ایستد، یکی از کسانی که آن حضرت را زیر نظر گرفته بود، می گفت: بسیار می شنیدم که آن حضرت این دعا را می خواند:اللهم انک تعلم اننی کنت اسئلک ان تفرغنی اللّهم و قد فعلت فلک الحمد. (خداوندا تو خود می دانی که من از تو وقت فراغت می خواستم.. خداوندا به من ارزانی داشتی، پس سپاس تو را) اشاره به روزگاری است که حضرت امام به اقامت اجباری در منزل محکوم بود.

بر اساس منابع شیعه و سنی، امام کاظم (ع) بسیار اهل عبادت بود؛ به همین دلیل، برای او از لقب عبد صالح استفاده می‌شود. بر پایه برخی گزارش‌ها امام کاظم (ع) آن قدر عبادت می‌کرد که زندان‌بانان او نیز تحت تأثیر قرار می‌گرفتند. شیخ مفید موسی بن جعفر را عابدترین مردم زمان خود دانسته و گزارش کرده است که آن حضرت چنان از ترس خدا گریه می‌کرد که محاسنش از اشک‌ خیس می‌شد. او دعای «عَظُمَ الذَّنْبُ مِنْ عَبْدِکَ فَلْیَحْسُنِ الْعَفْوُ مِنْ عِنْدِکَ» را تکرار می‌کرد و دعای «اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ الرَّاحَةَ عِنْدَ الْمَوْتِ وَ الْعَفْوَ عِنْدَ الْحِسَابِ» را در سجده می‌خواند. حتی هنگامی که به دستور هارون به زندان منتقل شد، خدا را سپاس می‌گفت که فرصتی برای عبادت یافته است: «خدایا همواره از تو فراغتی برای عبادتت طلب می‌کردم و تو آن را برایم فراهم کردی؛ پس تو را سپاس می‌گویم».نقش انگشتری امام کاظم «حَسْبِیَ اللَّهُ حَافِظِی»‏ و ِ «الْمُلْکُ لِلَّهِ وَحْدَهُ»بوده است.

آشنایی با امامزادگان ایران: آستان مقدس امامزادگان احمد، ابراهیم و عبدالله (علیهم السلام): برخی شخصیت های مدفون در این بقعه را ازنوادگان امام هفتم (علیه السلام) می دانند وعده ای دیگر نیز آنان را عبدالله بن احمد و ابراهیم از نوادگان امام سجاد (علیه السلام) می دانند که ظاهراً قول اخیر از استناد بیشتری برخوردار است. استان اصفهان ـ شهرستان فریدن ـ شهر افوس.

آستان مقدس امامزاده محمد (علیه السلام): استان اصفهان ـ شهرستان فریدن ـ بخش مرکزی ـ دهستان ورزق جنوبی ـ روستای سفنجان.

آستان مقدس امامزاده ابوالقاسم (علیه السلام): استان اصفهان ـ شهرستان فلاورجان ـ بخش پیربکران ـ دهستان سهروفیروزان ـ روستای سهروفیروزان.

آستان مقدس امامزاده سیدمحمد (علیه السلام): استان اصفهان ـ شهرستان فلاورجان ـ بخش مرکزی ـ شهر قهدریجان.

روضه موسوی: ومـوافـق بـعـضـى روایـات پـس حـضـرت از آن لعـیـن سـؤ ال کـرد کـه غـلام مـرا نـزد مـن بـیـاور کـه بـعـد از فـوت مـن مـتـکـفـل احـوال مـن گـردد، آن لعـیـن گـفـت : مـرا رخـصـت ده کـه از مـال خـود تـورا کـفـن کـنـم ، حـضـرت قـبـول نـکـرد فـرمـود کـه مـا اهـل بـیـت مـهـر زنـان مـا وزر حـج مـا وکـفـن مـردگـان مـا از مـال پـاکیزه ما است وکفن من نز من حاضر است . چون آن حضرت از دنیا رحلت کرد ابن شاهک لعـین ، فقها واعیان بغداد را حاضر کرد براى آنکه نظر کنند که اثر جراحتى در بدن آن حـضـرت نـیست وبر مردم تسویل کنند که هارون را در فوت آن حضرت تقصیرى نیست پس آن حـضـر را در سر جسر بغداد گذاشتند وروى مبارکش را گشودند ومردم را ندا کردند که این موسى بن جعفر است که رافضه گمان مى کردند اونمى میرد، از دنیا رحلت کرده است ، بـیـایـیـد اورا مـشـاهـده کـنـیـد، مـردم مـى آمـدنـد وبـر روى مـبـارک آن حـضـرت نـظـر مـى کردند.

منبردوازدهم:

آیه : «إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِکتَهُ یصَلُّونَ عَلَى النَّبِی یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلیماً» خدا و فرشتگان او بر پیامبر اسلام درود مى‏فرستند، شما هم اى کسانى که ایمان آورده‏اید بر او صلوات بفرستید، و آن طور که باید تسلیم شوید. (احزاب، 56)

صلوات، یک لفظ یا جمله نیست و اساساً خداوند متعال که لفظ و جمله نمی‌فرماید، بلکه «قول» خدا، همان «فعل» خداست. پس وقتی می‌فرماید که خدا صلوات می‌فرستد، معنایش این نیست که خودش می‌گوید: «اللهم صل علی محمد و آل محمد» و همین طور است وقتی می‌فرماید که ملائکه نیز صلوات می‌فرستند و یا می‌فرماید شما نیز صلوات بفرستید.– صلوات خداوند متعال و ملائکه اختصاص به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) ندارد، بلکه شامل حال همه‌ی مؤمنین می‌گردد. چنان چه می‌فرماید:«هُوَ الَّذی یصَلِّی عَلَیکمْ وَ مَلائِکتُهُ لِیخْرِجَکمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ وَ کانَ بِالْمُؤْمِنینَ رَحیماً» (الأحزاب، 43)اوست کسى که بر شما درود مى‏فرستد، و نیز ملائکه او، تا شما را از ظلمت‏ها به سوى نور در آورد، و خدا به مؤمنان مهربان است.و یا می‌فرماید:«الَّذِینَ إِذَا أَصَابَتْهُم مُّصِیبَةٌ قَالُواْ إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیهِ رَاجِعُونَ * أُوْلَئک عَلَیهِْمْ صَلَوَاتٌ مِّن رَّبِّهِمْ وَ رَحْمَةٌ  وَ أُوْلَئک هُمُ الْمُهْتَدُونَ» (البقره، 157)یعنى آنهایى را که وقتى مصیبتى بایشان مى‏رسد میگویند: (إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیهِ راجِعُونَ) ما ملک خدائیم و بسوى او باز خواهیم گشت * اینان مشمول صلواتى از پروردگارشان هستند و ایشان تنها ایشان راه یافته‏گانند.صلوات از ریشه «صلّ» به معنای نزدیک شدن و پیوستن [وصل شدن] است. پس اگر فرمود خدا صلوات می‌فرستد، یعنی رحمت خاص خود را شامل می‌کند تا بنده‌ی او نزدیک‌تر و بیشتر وصل شود و چنان چه بیان شد، اختصاص به یک شخص ندارد، بلکه همه‌ی مؤمنین را شامل می‌گرددبدیهی است کسی که عبد و بنده‌ی واقعی خداوند متعال است، به چیزی یا کسی جز او وابستگی ندارد که اگر مصیبتی وارد شد و چیزی از دستش رفت، می‌داند که اسباب را از دست داده است و نه مسبب را. چنین فردی مشمول هدایت و رحمت خاصه‌ی «صلوات» قرار می‌گیرد.– صلوات از ریشه «صلّ» به معنای نزدیک شدن و پیوستن [وصل شدن] است. پس اگر فرمود خدا صلوات می‌فرستد، یعنی رحمت خاص خود را شامل می‌کند تا بنده‌ی او نزدیک‌تر و بیشتر وصل شود و چنان چه بیان شد، اختصاص به یک شخص ندارد، بلکه همه‌ی مؤمنین را شامل می‌گردد.در قرآن کریم نیز آیات بسیاری دارد که در آنها از این واژه به معنای وصل شدن استفاده شده است. چه وصل شدن به امر الهی باشد و چه به عصیان  جهنم به عنوان مثال:«وَ الَّذینَ یصِلُونَ ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ یوصَلَ وَ یخْشَوْنَ رَبَّهُمْ وَ یخافُونَ سُوءَ الْحِسابِ» (الرعد، 21)و کسانى که آنچه را خدا به پیوستن آن فرمان داده پیوسته مى‏دارند، و از خداى خویش مى‏ترسند، و از بدى حساب بیم دارند.و در آیه‌ی صلوات نیز تصریح می‌کند که صلوات بفرستید و آن طور که باید تسلیم شود (صَلُّوا عَلَیهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلیماً). این تسلیم و اسلام آوردن، همان وصل شدن است. و تداوم اتصال به وصل شدن و تسلیم شدن و اطاعت از آل محمد علیهم‌السلام است.– با توجه به مباحث فوق،‌ گفته‌اند: صلوات از ناحیه‌ی خداوند متعال، رحمت خاصه‌ی در هدایت است. چنان چه در سوره‌ی احزاب آیه 43 می‌فرماید که او با این «صلوات» مؤمنین را از ظلمات به سوی نور هدایت می‌نماید. و صلوات از ناحیه‌ی ملائکه درود و تکریم است و صلوات از ناحیه‌ی انسان‌ها، «دعا» است. چنان چه معنای جمله‌ی صلوات نیز دعایی است که پیشگاه حق تعالی عرضه می‌داریم.خدایا! صلوات و برکات خود را بر محمد و آل محمد قرار بده همچنان که بر ابراهیم و آل ابراهیم(ع) قرار دادى. همانا تو ستوده و بخشنده‏اى و بر محمد صلى الله علیه و آله و آل محمد علیهم السلام برکت ببخش چنان که بر ابراهیم‏ علیه السلام و آل ابراهیم بخشیدى که تو ستوده و بزرگوارىلذا صلوات مؤمن نیز نباید فقط لفظ و جمله باشد. بلکه باید مبتنی بر شناخت، ایمان، باور و محبتش باشد و از قلب باشد. چنان که اگر انسان به کسی بگوید: «دوستت دارم»، فقط لفظ یا جلمه نیست، بلکه بیان حالت قلبی و تجلی آن در کلام است.– اما راجع به این که خداوند فرمود بر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) فرستید، پس چرا بر خاندان او نیز می‌فرستیم؟ مثل این است که بپرسیم: خداوند فرمود اقامه نماز کنید،‌ پس چرا صبح دو رکعت و ظهر چهار رکعت به جا می‌آوریم؟ پاسخ این است که بنا بر همان امر خداوند «اطیعوا الرسول»، چگونگی انجام اوامر الهی را از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) می‌پرسیم. سؤال می‌کنیم: حال چگونه اقامه‌ی نماز کنیم؟ چگونه طواف دهیم؟ چگونه صلوات بفرستیم ...؟ابوحمزه ثمالى از یکى از یاران پیامبر صلى الله علیه و آله به نام "کعب ابن عجوه" چنین نقل مى‏کند:هنگامى که آیه 56 سوره احزاب نازل شد، عرض کردیم "یا رسول الله! سلام بر تو را مى‏دانیم، ولى صلوات بر تو چگونه است؟" فرمود، بگویید:«خدایا! صلوات و برکات خود را بر محمد و آل محمد قرار بده همچنان که بر ابراهیم و آل ابراهیم(ع) قرار دادى. همانا تو ستوده و بخشنده‏اى و بر محمد صلى الله علیه و آله و آل محمد علیهم السلام برکت ببخش چنان که بر ابراهیم‏ علیه السلام و آل ابراهیم بخشیدى که تو ستوده و بزرگوارى.» آثار الصادقین، آیة ‏الله احسان‏بخش، ج‏11، ص‏210.در مورد چگونگی بیان صلوات احادیث بسیاری در کتب و منابع معتبر و موثق شیعه و سنی ثبت است که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) فرمودند: بر من درود ناقص نفرستید. گفتند: اى رسول خدا! درود ناقص چیست؟ حضرت فرمودند: این که بگویید: اللّهُمَّ صَلّ على محمّدٍ.بلکه بگویید:اللّهُمَّ صَلَّ على محمّدٍ وَ آلِ محمّدٍ. (مرحوم فیض‏الإسلام در ترجمه صحیفه سجادیه).

حدیث: قالَ الإمام موسى بن جعفر الکاظم (علیه السلام) : مَن دَعا قَبلَ الثَّناءِ عَلَی الله و الصَّلاهِ عَلَی النَّبِی (صلی الله علیه وآله) کَانَ کَمَن رَمی بِسَهمٍ بِلا وَتر  هر که پیش از ستایش بر خدا و صلوات بر پیغمبر (صلی الله علیه وآله) دعا کند چون کسی است که بی زه کمان کشد.

سیمای حضرت امام موسی کاظم (علیه الاسلام): صفوان بن مهران جمال گوید: روزی به خدمت ابوالحسن اول (امام کاظم علیه السلام) رسیدم، فرمود: صفوان! همه چیز تو خوب است، مگر یک چیز. گفتم: فدایت شوم، آن کدام است؟!فرمود: آن که شتران خود را به هارون رشید کرایه می‏دهی، گفتم: به خدا قسم من برای تکبر، افتخار، شکار ولهو کرایه نمی‏دهم، بلکه فقط برای سفر مکه کرایه می‏دهم، وانگهی خودم با شتران نمی‏روم، بعضی از غلامان خود را می‏فرستم.فرمود: یا صفوان! آیا پول کرایه را مقروض می‏مانند یا در اول می‏دهند؟ گفتم: بعد از عمل حج می‏دهند. فرمود: دوست داری زنده بمانند تا کرایه تو را بدهند؟ گفتم: آری.فرمود: هر که بقا آنها را دوست دارد، با آنهاست و هر که با آنها باشد اهل آتش است.صفوان گوید: رفتم همه شتران را فروختم، هارون چون از این کار مطلع شد، مرا خواست و گفت: گزارش رسید که شتران خود را فروخته‏ ای، گفتم: آری، گفت: چرا؟ گفتم: خودم پیر شده‏ ام، غلامان نیز درست کار نمی‏کنند.گفت: هیهات هیهات، می‏دانم کدام کس به این کار دلالت کرده است، موسی بن جعفر به این عمل اشاره کرده است. گفتم: مرا با موسی بن جعفر چه کار؟ گفت: ساکت باش، به خدا اگر حسن مصاحبتت نبود تو را می‏کشتم.صفوان بن مهران أسدی از روایان موثق و از اهل کوفه بود، او از احادیث امامان صلوات الله علیهم کتابی نوشته است، او از کرایه دادن شتران امرار معاش می‏کرد، که صفوان جمال نام گفته بود، او دفعات متعددی حضرت صادق صلوات الله علیه را از مدینه به کوفه و بغداد آورده است.او همان است که زیارت وارث و دعای علقمه و زیارت رجبیه امام حسین صلوات الله علیه را از امام صادق (علیه السلام) نقل کرده است، رضوان الله علیه.

سیره حضرت امام موسی کاظم (علیه الاسلام): درباره نحوه قرائت قرآن آن بزرگوار، حفص روایت کرده است که: کسی را بر خویش بیمناک تر از موسی بن جعفر علیهما السلام و امیدوارتر از او به مردم ندیدم به حزن قرآن می خواند و چنان تلاوت می کرد که گویی انسانی را مخاطب قرار داده است.قرآن کریم والاترین ارزشها را به آن حضرت آموخته بود. یکی از برجسته ترین این ارزشها مراقبت از نفس و تلاش پیگیر برای تزکیه و نجات آن از خشم پروردگار و اصلاح آن بود تا بدین وسیله آن را به جایگاهی برای محبّت و خشنودی خداوند تبدیل کند. در عین حال او خیر خواه مردم بود و خیر خواهی اش چیزی جدا از عملکرد آن حضرت محسوب نمی شد، بلکه او با احسان به مردم به خداوند تقرّب می جُست. از فقرای اهل بیت جستجو می کرد و برای آنها پول و…می برد و به دست آنان می رسانید بدون آنکه بدانند این کمکها از سوی چه کسی انجام می گیرد.

مناظرات و گفتگوهایی از امام کاظم با برخی از خلفای عباسی، دانشمندان یهودیو مسیحی،ابوحنیفه و دیگران گزارش شده است. باقر شریف قرشی هشت گفتگو از امام کاظم، تحت عنوان مناظرات آن حضرت گرد آورده است. امام کاظم(ع) با مهدی عباسی مناظره‌هایی درباره فدک و نیز حرمت خمر در قرآن انجام داده است. با هارون عباسی نیز مناظراتی داشته است. از آنجا که هارون می‌خواست خویشاوندی پیامبر(ص) با خود را نزدیک‌تر از نسبت او با موسی بن جعفر نشان دهد، امام کاظم در حضور هارون به نزدیک‌تر بودنِ انتساب خویش به پیامبر تصریح کرد. گفتگوهای موسی بن جعفر با عالمان ادیان دیگر نیز معمولا در پاسخ به پرسش‌های آنان صورت گرفته که در پایان به گرویدن آنان به اسلام انجامیده است.

آشنایی با امامزادگان ایران: آستان مقدس امامزاده سلطان علی بن امام محمدباقر (علیه السلام): نام: علی (ابوالحسن، طاهر) پدر: محمد بن علی بن الحسین (علیه السلام) مادر: ام ولد (نام های او زینب، لیلا، ام حکیمه)فرزند احمد و فاطمه ـ فاطمه یکی از همسران امام کاظم (علیه السلام) سن: 32 سال مسئولیت: نایب خاص امام محمد باقر (علیه السلام) و امام جعفر صادق (علیه السلام) سال اعزام: حدود 113 هـ.ق و اوایل قرن دوم  میزبان: اهالی کاشان، فین و خانواده ی اردهال حاکم دوران: هشام بن عبدالملک محل شهادت: قتلگاه حضرت در 4 کیلومتری حرم مهر بندسنگی ازناوه تاریخ شهادت: 27جمادی الثانی چگونگی شهادت: جدا شدن سر از بدن مبارک آن حضرت با لب تشنه و فرستادن آن به دارالخلافه قاتل: ارقم شامی حدود 55 سال بعد از واقعه ی کربلا یکی از چهار امامزاده ی لازم التعظیم در کشور. دفن عده ای از شهدا در رکاب حضرت سلطان علی (علیه السلام) در قتلگاه. مشاهده ی کرامات زیادی در حرم مطهر و شهادتگاه آن حضرت و زیارت حضرت آیت الله العظمی مرعشی نجفی از سردابه ای اجساد شهدا در ایوان صفا در سال 1341 خورشیدی.مراسم قالیشویان هر سال یک بار در نزدیک ترین جمعه به سالروز شهادت امامزاده برگزار می شود، هفته ها قبل از روز قالی شویان، مردم شهرها و روستاهای مجاور به تدریج وارد منطقه ی اردهال می شوند. معمولاً از جمعه قبل از قالی شویان، جارچیان جار جمعه را می زنند و سیل جمعیت با شدت بیشتری به سوی مشهد اردهال می شتابند تا این که در روز جمعه قالی شویان، جمعیت به اوج خود می رسد.انگیزه مشترک همه افراد شرکت کننده، زیارت مرقد مطهر شهید والامقام حضرت علی بن امام محمدباقر (علیه السلام) است. در کنار آن عده ای نیز برای کسب و تجارت در طول چند هفته در آنجا اطراق می کنند و به عرضه ی انواع منسوجات، صنایع دستی و اغذیه می پردازند. مراسم قالی شویان همه ساله با حضور جمعی از شخصیت ها و مسوولین کشوری محلی برگزار می شود. با طلوع خورشید در روز جمعه مراسم قالی شویان با آداب ویژه ای آغاز می شود. در حدود ساعت 8 صبح روز جمعه اهالی فین کاشان از پیر و جوان با چوب دستی های رنگارنگ و نوار پیچ شده لب جوی شاهزاده حسین جمع شده و از آنجا به سوی بقعه حرکت می کنند. جمعی از پلکان بلند بارگاه بالارفته و به همراه زائرین و اهالی مشهد اردهال در صحن آستانه اجتماع کرده و در توصیف امامزاده و شهدای کربلا شعار می دهند. سپس یکی از مداحان اهل بیت (علیهم السلام) اشعاری در مدح امامزاده می خواند و در زمینه ی اهمیت و ویژگی امامزاده سخنرانی ایراد می شود.سپس اهالی فین برای تحویل گرفتن قالی خون رنگ با شعار (حسین، حسین) به سوی حرم حرکت می کنند. در این میان، خادمان امامزاده یک تخته فرش تحویل فینی ها می دهند و چوب به دستان اردهال نیز فرش را بر دوش گرفته و با شعارهای مذهبی آن را به سمت (جوی شاهزاده حسین) می برند. در مقابل دسته ی فینی ها، اهالی روستای خاوه به صورت دسته های عزادار در حرکت هستند، پس از آنکه عزاداران به جوی شاهزاده حسین رسیدند، چوب دستی ها را به آب زده و به قالی می پاشند. پس از پایان مراسم قالی شویان دوباره به سوی آستانه به راه می افتند و از صحن سرداریه وارد شده و قالی شسته شده را به خادمان آستانه ی مبارک پس می دهند، آنگاه خادمین به همراه اهالی خاوه، قالی را به داخل حرم مطهر حمل می کنند و پس از پایان عزاداری، آن را داخل حجره ای قرار می دهند. روز سومین جمعه ی مهرماه نیز اهالی (نشلج) این بار با اجرای شبیه خوانی و سینه زنی به عزاداری می پردازند.(جمعه ی نشلجی ها) سال ها از پی هم سپری می شوند؛ اما هنوز سنت قالی شویان با همان سبک و سیاق نسل های گذشته و حال برگزار می شود؛ بدون آنکه از اجرای مراسم و آداب آن کاسته شود.فصلنامه ی فرهنگ مردم، پاییز و زمستان 1385، ص 111 ـ 116؛ امامزاده معتبر، 32؛ زندگانی سلطان علی و هلال بن علی، 22؛ تاریخ کاشان، 433؛ آثار تاریخی شهرستان های کاشان و نطنز، 430؛ نگاهی به مشهد اردهال، 7 مجموعه ی تاریخی و مذهبی مشهد اردهال ،146 ـ 151؛ فرهنگ جغرافیایی ایران، 284/3؛ حماسه ی تاریخی مشهد اردهال، 147 و 148؛ سایت ها و رسانه ها و نشریات، در آستانه ی برگزاری مراسم قالی شویان، همه ساله.راز سردابه: یکی از نماهای تاریخی و دیدنی ایوان صفا ایوان درب قبله است که 11متر طول و 7/5 متر عرض و 17 متر ارتفاع دارد. ایوان صفا از نظر معماری یکی از شاهکارهای معماری سنتی است که در ابعاد مختلف از نظر فن معماری تعجب همگان را بر می انگیزد. 6 متری زیر ایوان صفا از پله های ورود به ایوان تا درب ورودی حرم سردابه ای وجود دارد. تقریباً به طول و عرض 6+3 و عمق 3/5 متر که راه ورودی آن هنگام ورود به ایوان سمت راست می باشد. براساس کتاب زندگانی حضرت سلطان علی نوشته ی علامه آیت الله عبدالرسول مدنی (رحمة الله علیه) در سال 1313ق در سردابه به وسیله ی اعتضادالدوله حاکم وقت قم باز می شود و او یکصد تابوت را مشاهده می کند و اجساد یاران آن حضرت را می شمارد. دیگر بار در سال 1341 ش در سردابه به امر فقیه اهل بیت (علیه السلام) حضرت آیت الله مرعشی نجفی (رحمة الله علیه) گشوده می شود و به امر ایشان چندین نفر از معتمدین وارد سردابه می شوند و چگونگی وضعیت داخل سردابه را خدمت آن مرجع عالیقدر عرضه می دارند. لازم به ذکر است درب قدیمی سرداب در پائین پله های کورودی ایوان صفه ی صفا (درب جنوبی) قرار داشته است؛ دیدار حضرت آیت الله مرعشی نجفی از گوشه ی دیوار سمت راست ایوان صورت پذیرفته است دیگر آن که پس از زیارت حضرت آقای مرعشی درب سرداب مسدود گشته است.وصایای آن حضرت: زمانی که خبر از شهادت خود داد فرمود: ای مردم شما بایستی از دین رسول اکرم منحرف نشوید. از زیارت قبر من منصرف نگردید. خیمه گاه مرا مدفن بسازید و مرا در همین جا دفن کنید؛ به محمد طاهر بن حسین بهروز وصیت کرد که چون مرا  دفن کنید گنبدی بر سر مزار من بسازید.جمعی از شیعیان و دوستان اهل بیت (علیه السلام) در فین و چهل حصاران کاشان گرد هم آمدند و پس از گفت و گو و مشورت با هم، نامه ای برای امام باقر (علیه السلام) نوشتند و از آن حضرت تمنّا و تقاضا کردند تا برای ارشاد و راهنمایی دینی آنان، نماینده ای از سوی خود به آن نواحی اعزام فرماید تا راهبر و راهنمای ایشان باشد. آنان به خانه ی امام باقر (علیه السلام) رفتند. در خانه را کوفتند. غلام آن حضرت، در خانه را به روی آنان گشود و نامه و هدایا را دریافت نمود و میهمانان تازه رسیده را به میهمان سرای امام برد و از آنان به طور شایسته ای پذیرایی کرد. صبحگاهان، قاصدان در مسجد حاضر شدند. امام باقر(علیه السلام) نیز به مسجد آمد. آنان با دیدن امام خوشحال و مسرور شدند و اشک شوق از دیدگانشان جاری گشت. آنان نسبت به امام عرض ارادت نمودند و در محضرش نشستند. امام خطاب به آنان فرمود: نامه ی دوستانمان را خواندم و در جواب درخواست آنان، نور دیده ام علی را برای آن نواحی تعیین نمودم. اسباب سفر مهیا گردید. امام باقر در جمع فرزندان و میهمانان فرمود: من علی را برای هدایت و ارشاد دوستان و شیعیان نواحی چهل حصاران و فین می فرستم، تا او مردم را به راه و روش جدم هدایت و راهنمایی کند؛ و این آخرین دیدار ما با اوست. آنان به حوالی چهل حصاران رسیدند عامر طی نامه ای خبر ورود فرزند امام و همراهان را نوشت و توسط  پیکی به نزد دوستان و شیعیان فین و چهل حصاران فرستاد و از آنان خواست تا خود را برای مراسم استقبال آماده سازند. پس از یک ماه فرزند امام برای دیدار با دوستان و شیعیان عازم فین و چهل حصاران شد و در آنجا استقرار یافت فرزند امام هر روز با پیروان و علاقه مندان اهل بیت دیدار و ملاقات داشت و روزهای جمعه نماز جمعه اقامه می کرد و تابستان ها که هوا گرم بود به خاوه می رفت و در آنجا به ارشاد و راهنمایی مردم می پرداخت. حضرت سلطان علی بعد از یک سال اقامت در چهل حصاران و نواحی آن، نامه ای به پدر و برادر نوشت و آنان را از احوال خود و اوضاع منطقه آگاه نمود. حضرت سلطان علی با دریافت جواب نامه اش، از شهادت پدر مطلع و متأثر گردید و بدین مناسبت چند روزی را به سوگواری و عزاداری شهادت پدر اختصاص داد و به سفارش های امام صادق (علیه السلام) توجه نمود. نفوذ و افزایش پیروان باعث خوف و وحشت حاکم وقت منطقه (حارث) ملقب به زرین کفش بارکرسفی، گردید. او از ترس، به والی قم، (ازرق) پیغام فرستاد که اطرافیان حضرت سلطان علی بسیار و رو به افزایش اند و همگی مطیع و فرمانبر او هستند. ازرق از خبر حارث غضبناک شد و نامه ای به زرین کفش نوشت و از او خواست تا با حکام و عمال خود متحد شوند و آن حضرت را بکشند و سرش را برای او بفرستند. زرین نعل / زرین کفش با ارقم و زبیر نراقی به مشاوره نشست و نقشه ی قتل جناب سلطان علی (علیه السلام) را کشیدند. پس از ادای نماز نمازگزاران متفرق شدند. جناب سلطان علی برخی از یاران را فراخواندند تا نزدش بمانند. یاران در خیمه گرد او آمدند. نیروهای دشمن خیمه گاه را محاصره کردند و منتظر فرمان حمله شدند. آن حضرت به وسیله ی خادمش، از حضور دشمنان خبردار شد و امر نمود تا خیمه ها را جمع کنند و به سوی خاوه باز گردند. زرین کفش، از قصد امامزاده با خبر شد. او و ارقم و زبیر نراقی به تعقیب حضرت سلطان علی و همراهانش پرداختند. چون آن جناب متوجه تعقیب دشمنان گردید، را میان دو کوه را انتخاب کرد تا به خاوه برسد، امام دشمن با گماردن مأموران خود، راه را بسته بود. خبر شهادت حضرت سلطان علی و یاران با وفایش به اهالی فین، چهل حصاران و سایر نواحی رسید. فینی ها پیاده و سواره با چوب و چماق خود را به قتلگاه شهیدان اردهال رساندند. پیکر پاک حضرت سلطان علی را برای غسل، از قتلگاه به سوی نهری که اکنون به هنر شاهزاده حسین معروف است. حمل کردند و پس از غسل، تا مکان فعلی که حضرت بدان وصیت نموده بود، تشییع کردند و پس از نماز بر آن پیکر پاک، خاوه ای ها آن را به خاک سپردند. فینی ها پس از خاک سپاری حضرت سلطان علی، به خون خوانی شهیدان اردهال برخاستند و با همان چوب و چماق های خود، به تعقیب دشمنان و قاتلان پرداختند و زرین کفش و اکثر مأموران او را دستگیر کردند و به قتل رساندند. پس از آن با خود عهد بستند که خود و نسل آنان هر سال در دومین جمعه ی فصل پاییز که مصادف با روز خاک سپاری حضرت سلطان علی است، به زیارتش بیایند و این واقعه را با برگزاری مراسم قالی شویان زنده نگه دارند. (برگرفته از زیارت نامه و تاریخ زندگانی امامزاده جلیل القدر سلطان علی فرزند امام باقر (علیه السلام) و تذکره آن بزرگوار نوشته: آیت الله ملاعبدالرسول مدنی کاشانی؛ و قالی شویان، نوشته علی بلوکباشی، با اندکی تصرف و شهید اردهال به قلم حبیب الله سلمانی آرانی و سروده های آقایان خباز و حسینی) (نقل از آلاله های اردهال، احمد آقا شریف)

روضه موسوی: غمت دانم هزاران دسته بوده/تنت موسی بن جعفرخسته بوده/تو را باب الحوائج خوانده‌اند چون/که عمری در به رویت بسته بوده/

منبرسیزدهم:

آیه : یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَکُونُوا مَعَ الصَّادِقِینَ ای اهل ایمان، خداترس باشید و با مردان راستگوی با ایمان بپیوندید. آیه 119 سوره توبه

در روایات شیعه و سنى آمده است که مقصود از «الصَّادِقِینَ»، محمّد صلى الله علیه و آله و آل‌محمّد علیهم السلام مى‌باشند.آیه 177 سوره‌ى بقره، اهل ایمان، انفاق، نماز، وفاى به عهد و صبر در برابر مشکلات را صادق مى‌شمارد و آیه 15 سوره حجر و 8 سوره حشر، مهاجرانِ رنج کشیده و جان برکف را «صادق» شمرده است.- دوستى، همنشینى و همراهى با راستگویان، یکى از عوامل تربیت و جلوگیرىِ انسان از انحراف است. «اتَّقُوا اللَّهَ وَ کُونُوا مَعَ الصَّادِقِینَ»- از رهبران الهى جدا نشویم. «کُونُوا مَعَ الصَّادِقِینَ»- رهبران الهى معصوم هستند، وگرنه خداوند فرمان نمى‌داد با آنان باشید.«کُونُوا مَعَ الصَّادِقِینَ»- تکامل جامعه در سایه‌ى ایمان، تقوا و اطاعت از رهبر معصوم است. «آمَنُوا، اتَّقُوا، مَعَ الصَّادِقِینَ»- در هر زمان باید معصومى باشد که مسلمانان با او همراه باشند. «کُونُوا مَعَ الصَّادِقِینَ»

حدیث: قالَ الإمام موسى بن جعفر الکاظم (علیه السلام) : مَنْ صَدَقَ لِسانُهُ زَکى عَمَلُهُ، وَمَنْ حَسُنَتْ نیَّتُهُ زیدَ فی رِزْقِهِ، وَمَنْ حَسُنَ بِرُّهُ بِإخْوانِهِ وَأهْلِهِ مُدَّ فی عُمْرِهِ.فرمود: هر که زبانش صادق باشد اعمالش تزکیه است، هر که فکر و نیّتش نیک باشد در روزیش توسعه خواهد بود، هر که به دوستان و آشنایانش نیکى و احسان کند، عمرش طولانى خواهد شد.

سیمای حضرت امام موسی کاظم (علیه الاسلام): مفید رحمه الله نقل می‏کند: در مدینه مردی بود از نسل عمربن الخطاب، او امام کاظم (علیه السلام) را اذیت می‏کرد، هر وقت آن حضرت را می‏دید به او و علی بن أبی طالب (علیه السلام) ناسزا می‏گفت، بعضی از یاران امام گفتند: اجازه بدهید او را بکشیم، حضرت آنهارا از این کار بسختی نهی کرد.حضرت از حال آن مرد عمری پرسید. گفتند: او در بعضی از نواحی مدینه به شغل زراعت مشغول است، امام بر مرکب خویش سوار شده به دیدار او رفت و داخل مزرعه او شد، عمری فریاد کشید: زراعت مرا پایمال نکن، امام به حرف او اهمیت نداد تا خودش را به او رسانید. و نزد او نشست و با او شوخی و خوشرویی کرد، بعد فرمود: برای این زراعت چقدر خرج کرده‏ ای؟ گفت: صد دینار، فرمود: چقدر امید داری عایدت شود؟ گفت: علم غیب نمی‏دانم، فرمود: من گفتم: چقدر امید داری؟ گفت: دویست دینار.امام کیسه‏ ای به او داد که سیصد دینار داشت، فرمود: مزرعه‏ ات نیز مال تو باشد، خدا آنچه امید داری به تو روزی فرماید. مرد عمری برخاست، سر مبارک امام را بوسید و از گذشته ‏ها معذرت خواست، امام تبسم فرمود و به مدینه برگشت و چون به مسجد داخل شد دید مرد عمری در مسجد نشسته و می‏گوید: «الله اعلم حیث یجعل رسالته».یاران مرد عمری پیش او آمده گفتند: چه شده!؟ چرا عوض شده‏ای؟! گفت: آنچه را که گفتم شنیدید؟ آنگاه شروع به دعا کردن برای امام کرد، با او مخاصمه کردند، او نیز با آنها مخاصمه نمود، امام چون نزد یاران خویش آمد، فرمود: کدام کار بهتر بود، آنچه شما گفتید یا آنچه من کردم. (ارشاد: ص ۲۷۸).

سیره حضرت امام موسی کاظم (علیه الاسلام): با توکّل بر خدا و یقین به او، پاداش نکوکاران در پیشگاهش فزونی می گیرد. اعتماد به اینکه خداوند روزی ده و نیرومند است، به مؤمن غنایی می بخشد که از فقر و تنگدستی نمی هراسد. امامان ما نمونه های والا در بخشش و کرم هستد. امام موسی بن جعفر علیهما السلام با وجود سختی شرایط و اوضاعی که در آن می زیسته است، در جود و کرم شهره آفاق بوده است.در این باره از محمّد بن عبدالله بکری روایت شده است که گفت:در طلب وامی به مدینه در آمدم. امّا (به مقصود خود نرسیدم) خسته شدم با خود گفتم: ای کاش نزد ابوالحسن علیه السلام بروم و حال خود را برای او بازگو کنم. از این رو به مزرعه آن حضرت رفتم. خدمت او رسیدم. آن حضرت به همراه غلامش به سوی من آمد همراه غلام ظرفی بود که در آن مقداری گوشت نیم پخته بود و جز آن چیز دیگری نداشتند امام مشغول خوردن شد و من نیز خوردم. سپس از حاجتم پرسید و من ماجرای خود را برای او باز گفتم. پس آن حضرت به درون رفت و اندکی نگذشت که به سوی من برون آمد و به غلامش گفت: برو. سپس دستش را به طرف من دراز کرد و کیسه ای که در آن ۳۰۰ دینار بود، به من داد. آنگاه برخواست و رفت من نیز بر مرکب خویش سوار شده بازگشتم.

از موسی بن جعفر، آثار دیگری نیز روایت شده است:رساله‌ای درباره عقل که خطاب به هشام بن حکم نوشته شده است.رساله‌ای درباره توحید که در پاسخ به سؤالات فتح بن عبدالله است.علی بن یقطین نیز مسائلی را که از موسی بن جعفر فرا گرفته بود، در کتابی با عنوان مسائل عن ابی الحسن موسی بن جعفر‌ جمع‌آوری کرده است.

آشنایی با امامزادگان ایران: آستان مقدس امامزادگان اسحاق و علی (علیهما السلام): نسب این امام زادگان بزرگوار به گفته و عقیده بزرگان روستا به حضرت امام موسی بن جعفر (علیه السلام) می رسد. استان اصفهان ـ شهرستان کاشان ـ شهر کاشان ـ 55 کیلومتری کاشان، روستای ویدوجا

آستان مقدس امامزادگان طاهر و منصور (علیهما السلام): استان اصفهان ـ شهرستان کاشان ـ بخش مرکزی ـ شهر کاشان، خیابان آیت الله کاشانی، محله دروازه ملک آباد

آستان مقدس امامزادگان قاسم و محمد (علیهما السلام): نسب این امام زادگان شریف بنا به اعتقاد اهالی و معتمدین محل به حضرت موسی بن جعفر (علیه السلام) می رسد. استان اصفهان ـ شهرستان کاشان ـ بخش مرکزی ـ شهر کاشان، میدان درب عطا، خیابان غیاث الدین جمشید

روضه موسوی: مهر تو است حلقۀ وصل خدا و خلق/داری به دست خاتم باب الحوائجی/در عرش و فرش واسطۀ فیض و رحمتی/بر دوش توست پرچم باب الحوائجی/در آستانۀ تو کسی نا امید نیست/آقا برای ما همه باب الحوائجی/بی شک شفیع ماست نگاه رئوف تو/در رستخیز واهمه باب الحوائجی/دیوانۀ سخای ابا الفضلی توام/مانند ماه علقمه باب الحوائجی/صحن و سرات غرق گل یاس می شود/وقتی که میهمان تو عباس می شود/

منبرچهاردهم:

آیه : «قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ»به تحقیق رستگار شدند؛ مؤمنان. آیه 1 مومنون

در قرآن کریم صفات و ویژگی هایی برای مومنین بیان شده است. - در اداى نماز سخت اهتمام داشته و داراى قلبى خاشع به وقت نمازند.- به اداى زکات شوق وافر دارند.- از شهوت‏رانى غلط و گناهان مربوط به غریزه احتراز جسته و در عوض به سنت ازدواج اهمیت مى‏دهند.- متعهد به قول و وفا کننده به عهد و پیمانند.- حافظ و راعى امانتند.- آنچه براى خود در راه صلاح و سداد و حق و حقیقت دوست دارد، براى دیگران هم به همان صورت دوست دارد و هر چه را براى خود نمى‏خواهد براى دیگران هم نمى‏پسندد.- برادران دینى خود را دوست دارد و خیرخواه همه برادران و خواهران مؤمن است.- اصرار به امر به معروف و نهى از منکر دارد.- در اطاعت از امر حق و خوددارى از نواهى بى‏نظیر است.- علاقه عجیبى به انجام هر کار خیرى دارد.- موجودى است منبع خیر و پاک از شر، خیرى از او فوت نمى‏شود و شرى از او به کسى نمى‏رسد.- کار خیر دیگران را زیاد دیده و همه جا تعریف مى‏کند و کار خیر خود را کم و اندک و ناچیز مى‏بیند و به زبان نمى‏آورد.- همیشه در پى علم و دانش است و از تعلیم و تعلم و اندوختن و یاددادن ملول نمى‏گردد.- از تحمل زحمت و رنج و مشقت و ذلت در راه دین باک ندارد.- نصیبش از دنیا فقط از حلال است و از هر حرامى فرارى و گریزان است.- خود را از هیچ کس بهتر و بالاتر نمى‏داند.- قلبش به نور ایمان و عقاید حقه و عشق و محبت حق، منور است.- عارف و آگاه و بیناى به اوضاع زمان است.- در هوش و فراست کم نظیر است.- پاک و پاکیزه و تمیز و نظیف است.- همواره به یاد حق و براى حق و در راه حق است.- در بلا و مصیبت صابر و در خوشى و لذت شاکر است.- به هیچ کس حتى به دشمنانش ظلم نمى‏کند.- براى خدمت به مسلمانان و مردم خود را به تعب و رنج مى‏اندازد.- دوستش دانش و مشى او دانش‏اندوزى است.- وزیرش حلم، امیرش عقل، برادرش رفق و پدرش نیکى است.- بر روزى مقدر که به وسیله کوشش و زحمت خودش به دست مى‏آورد قانع و بر اضافه مال دنیا حریص نیست.- خوش رو، گشاده چهره و شیرین است.- صابر و ثابت قدم در امور دین و کار خیر است.- گریزان از هوا و هوس و خواهش‏هاى غلط نفسانى و شیطانى است.- از هرچه که لغو و بى‏معناست، محترز و روى گردان است.- اول فکر مى‏کند بعد مى‏گوید، یعنى زبانش پشت قلب اوست.- غضبش براى حق و نسبت به امور دنیا عصبانى نمى‏گردد.- در دنیا غریب است، یعنى کم نظیر و بى‏همراه و از این غربت و از این که هم دل و هم زبانش کم است شاکى نیست.- به تمام امور با کمک نور خدا مى‏نگرد، یعنى داراى ایمانى قوى و قلبى منور به نور عشق و معرفت است.- در امر دین چون کوه پایدار و هیچ حادثه‏اى قدرت بیرون‏آوردن وى را از فضاى ملکوتى دین ندارد.- به اقبال دنیا مغرور نشود و از ادبار دنیا محزون نمى‏گردد.- به عواقب همه امور فکر کرده و به این خاطر در عاقبت کار از حسرت و ندامت و پشیمانى در امان است.- از هر امرى درس و عبرت مى‏گیرد.- دلش از یاد خدا روشن و از مقام حضرت رب خائف است.- حقوق دیگران را در تمام امور حفظ کرده و از غیبت کردن سخت پرهیز دارد.- در هیچ یک از امور دینى اعم از واجبات بدنى و مالى و اجتماعى، خود را آلوده به ریا نکرده و از اخلاص خالى نمى‏کند.- در معاملات مادى جانب احکام فقهى را رعایت کرده و مطلقاً بنده خداست.- عمرش را غنیمت شمرده و از بیهوده تلف کردن مى‏پرهیزد.- از تهمت به مردم خوددارى مى‏کند.- به خدا و رسول و قیامت ایمان یقینى داشته و شک و تردید و وسوسه در خانه قلبش راه ندارد.- خود و عائله‏اش در خور شأنش از نصیب دنیایى بهره‏مند است، در حالى که دنیا را مقدمه آخرت قرار مى‏دهد و محرومیت خویش و عائله‏اش را از مباحات هم چون بعضى از جوکیان و صوفیان نمى‏پسندند.- عاشق پیامبر و امیرالمؤمنین و یازده امام و مؤمن حقیقى به ولایت حق و پیامبر وائمه علیهم السلام و فقیه جامع الشرائط است.- به تعمیر مساجد و بناهاى مذهبى اهتمام شدید دارد.- مجاهد در راه حق و عاشق شهادت و مراعات کننده حقوق اقوام واصدقا واقرباست‏ .

حدیث: قالَ الإمام موسى بن جعفر الکاظم (علیه السلام) :  اِذا ماتَ الْمُؤْمِنُ بَکَتْ عَلَیْهِ الْمَلائِکَهُ وَبُقاعُ الْاَرضِ.فرمود: زمانى که مؤمن بمیرد، فرشتگان و ممتازترین قسمتهای زمین براى او گریه مى کنند.

سیمای حضرت امام موسی کاظم (علیه الاسلام): موسی بن جعفر معروف به امام موسی کاظم و ملقب به کاظم و باب الحوائج (۱۲۷ یا ۱۲۸-۱۸۳ق) هفتمین امام شیعیان دوازده امامی است. ایشان در سال ۱۲۸ق، همزمان با انتقال قدرت از امویان به عباسیان به دنیا آمد و در سال ۱۴۸ق پس از شهادت پدرش، امام صادق(ع)، به امامت رسید. دوران ۳۵ ساله امامت او با خلافت منصور، هادی، مهدی و هارون عباسی همزمان بود. او چندین بار از سوی مهدی و هارون عباسی زندانی شد و در سال ۱۸۳ق در زندان سندی بن شاهک به شهادت رسید. با شهادت او، امامت به فرزندش علی بن موسی(ع) منتقل شد.زندگانی امام کاظم با اوج قدرت خلافت عباسی همزمان بود و ایشان در برابر حکومت وقت، تقیه می‌کرد و شیعیان را نیز به این کار سفارش ‌می‌نمود؛ از این رو موضع‌گیری صریحی از ایشان در برابر خلفای عباسی و قیام‌های علوی نظیر قیام شهید فخ گزارش نشده است. با این وجود، ایشان در مناظره و گفتگو با خلفای عباسی و دیگران تلاش می‌کرد از خلافت عباسیان مشروعیت‌زدایی کند.مناظرات و گفتگوهایی از موسی بن جعفر با برخی عالمان یهودی و مسیحی در منابع تاریخی و حدیثی نقل شده است. گفتگوهای او با عالمان ادیان دیگر، پاسخ به پرسش‌های آنان بوده است. در مسند الامام الکاظم بیش از ۳۰۰۰ حدیث از وی گردآوری شده، که شماری از آنها را برخی از اصحاب اجماع روایت کرده‌اند. همچنین، وی سازمان وکالت را گسترش داد و در مناطق مختلف، افرادی را به عنوان وکیل تعیین کرد. از سوی دیگر، حیات ایشان همزمان با بروز انشعاباتی در شیعه بود و فرقه‌های اسماعیلیه، فطحیه و ناووسیه همزمان با آغاز امامت او و فرقه واقفیه پس از شهادت او شکل گرفت.منابع شیعه و سنی، علم، عبادت، بردباری و بخشندگی وی را ستوده‌ و او را کاظم و عبد صالح لقب داده‌اند. بزرگان اهل‌ سنت به امام هفتم شیعیان به عنوان یک عالم دینی احترام می‌گذاشته و همچون شیعیان به زیارت قبر او می‌رفته‌اند. آرامگاه امام کاظم(ع) به همراه مرقد نوه‌اش امام جواد در نزدیک بغداد، به حرم کاظمین شهرت دارد و زیارتگاه مسلمانان به‌ویژه شیعیان است.

سیره حضرت امام موسی کاظم (علیه الاسلام): ابوالفرج اصفهانی در مقاتل الطالبیین از یحیی بن الحسن نقل کرده است که گفت: هرگاه موسی بن جعفر علیهما السلام می شنید که مردی پشت سر آن حضرت سخن ناشایستی گفته است برای او یک کیسه پول که در آنها بین ۲۰۰ تا ۳۰۰ دینار بود، می فرستاد و کیسه های آن حضرت زبان زد بود.در تاریخ حکایت جالبی آمده است که منصور خلیفه عبّاسی از امام موسی بن جعفر علیهما السلام دعوت کرد که در مجلس شاد باش نوروز بنشیند و هدایا و تحفه های مردم را بستاند. آن حضرت فرمود:من در اخباری که از جدّم، رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم، روایت شده است، جستجو کردم، امّا درباره این عید خبری نیافتم بلکه این عید سنّت ایرانیان است و اسلام آن را محو فرموده پناه به خدا می برم از اینکه بخواهیم چیزی را که اسلام محو فرموده، احیا کنیم.منصور پاسخ داد: من این کار را به خاطر دلجوئی و جذب لشگر و سپاه می کنم و تو را به خداوند عظیم سوگند می دهم که در این مجلس بنشینی. آن حضرت نشست. سران و فرماندهان لشکر بر آن حضرت وارد می شدند و به وی شاد باش می گفتند و هدایای خود را به آن حضرت پیشکش می کردند.

آشنایی با امامزادگان ایران: آستان مقدس امامزادگان محمد، زعیر و عبدالله (علیهم السلام): استان اصفهان - شهرستان کاشان ـ بخش مرکزی ـ شهر کاشان ـ روستای ویدوجا

آستان مقدس امامزاده ابراهیم بن شاه سلیمان (علیه السلام): استان اصفهان ـ شهرستان کاشان ـ بخش مرکزی ـ شهر کاشان، محله فین کوچک

آستان مقدس امامزاده احمد بن موسی (علیه السلام): امامزاده احمد (علیه السلام) مشهور به امامزاده سلطان میراحمد و احمد بن موسی المبرقع (علیه السلام) است. استان اصفهان ـ شهرستان  کاشان ـ بخش مرکزی ـ شهر کاشان.

امامزاده پیر داوود (علیه السلام): نسب این امام زاده بزرگوار به اعتقاد اهالی و معتمدین شهر به حضرت علی بن ابیطالب می رسد. پیرداوود ابن حسن بن حسن علی بن ابیطالب (علیه السلام). استان اصفهان ـ شهرستان کاشان ـ بخش قمصر ـ شهر قمصر ـ خیابان ولی عصر

روضه موسوی: ما را اسیر صبح نگاه تو کرده است/آقا کرشمه های نخستین چشم تو/از ابتدای خلقت عالم از آن ازل/شیعه شدم به شیوۀ آئین چشم تو/می شد چه خوب نور خدا را نگاه کرد/از پشت پلکت از پس پرچین چشم تو/امشب شکوه خلد برین دیدنی شده/وقتی شده ست منظر و آئینه چشم تو/گل کرده بر لب غزلم باغی از رطب/امشب به لطف لهجۀ شیرین چشم تو/چشم تو آسمان سخا و کرامت است/آقا خوشا به حال مساکین چشم تو/حالا دو خط دعا به لبم نقش بسته است/در انتظار لحظۀ آمین چشم تو/«آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند/آیا شود که گوشۀ چشمی به ما کنند»/چه عالمی ست عالم باب الحوائجی/با توست نورِ اعظم باب الحوائجی/

منبرپانزدهم:

آیه : إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ یَرْتَابُوا وَجَاهَدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ ۚ أُولَٰئِکَ هُمُ الصَّادِقُونَ منحصرا مؤمنان واقعی آن کسانند که به خدا و رسول او ایمان آوردند و بعدا هیچ گاه شک و ریبی به دل راه ندادند و در راه خدا به مال و جانشان جهاد کردند. اینان به حقیقت راستگو هستند. آیه 15 سوره حجرات

حدیث: قالَ الإمام موسى بن جعفر الکاظم (علیه السلام) : الْمُؤْمِنُ بِعَرْضِ کُلِّ خَیْر، لَوْ قُطِّعَ أنْمِلَهً أنْمِلَهً کانَ خَیْراً لَهُ، وَلَوْ وَلّى شَرْقَها وَغَرْبَها کانَ خَیْراً لَهُ.فرمود: مؤمن [همیشه، در همه حالات] در معرض خیر و سعادت خواهد بود، چنانچه [در سختى قرار گیرد و] بندهاى بدنش قطعه قطعه گردد برایش خیر و خوشبختى است; و اگر هم تمام شرق و غرب دنیا در اختیارش قرار گیرد، نیز برایش خیر و سعادت است.

سیمای حضرت امام موسی کاظم (علیه الاسلام): سـیـد بـن طاوس علیه السلام در ( مصباح الزائر ) در یکى از زیارات حضرت موسى بن جعفر علیه السلام این صلوات را بر آن حضرت که محتوى است بـر شـمـه اى از فـضـائل ومـنـاقـب وعـبـادات ومـصـائب آن جـنـاب نقل کرده ، شایسته است من آن را در این جا نقل کنم :( اَللّهـُمَّ صـَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ اَهْلِ بَیْتِهِ الطّاهِرینَ وَ صَلِّ عَلى مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ وَصىِّ الاَبـْرارِ وَ اِمـامِ الاَخـْیارِ وَ عَیْبَهِ اْلاَنْوارِ وَ وارِثِ السَّکینَهِ وَالْوِقارِ وَ الْحِکَمِ وَ اْلا ثارِ، الَّذى کانَ یُحیِى اللَّیلَ بِالسَّهَرِ اِلَى السَّحَرِ بِمُواصَلَهِ الاْسْتِغْفارِ، حَلیفِ السَّجْدَهِ الطَّویلَهِ وَ الدُّمـُوعِ الْغـَزیـرَهِ وَ الْمُناجاتِ الْکَثِیرَهِ وَ الضُّراعاتِ الْمُتَّصِلَهِ وَ مَقَرِّ النُّهى وَ الْعَدْلِ وَ الْخـَیـْرِ وَالْفـَضـْلِ وَالنَّدى وَالْبـَذْلِ وَ مـَاءْلَفِ الْبـَلْوى وَالْصَّبـْرِ وَالْمـُضْطَهَدِ بِالظُّلمِ وَالْمـَقـْبُورِ بِالْجَوْرِ وَالْمُعَذَّبِ فى قَعْرِ السُّجُونِ وَ ظُلَمِ الْمَطامیرِ، ذِى السّاقِ الْمَرضوضِ بِحَلَقِ الْقُیُودِ وَالْجَنازَهِ الْمُنادى عَلَیْها بِذُلِّ الاِسْتِخْفافِ وَالْوارِدِ عَلى جَدِّهِ الْمُصْطَفىَ وَ اَبـیـهِ الْمُرْتَضى وَ اُمِّهِ سَیِدَهِ النِّسآءِ بِاِرْثِ مَغْصُوبٍ وَ وَلاءٍ مَسْلُوبٍ وَ اَمْرٍ مَغْلُوبٍ وَ دَمٍ مـَطـْلُوبٍ وَ سـَمٍّ مـَشْرُوبٍ. اَللّهُمَّ وَ کَما صَبَرَ عَلَى غَلیظِ الْمِحَنِ وَ تَجَرُّعِ غُصَصِ الْکُرَبِ وَاسـْتـَسْلَمَ لِرِضاکَ وَ اَخْلَصَ الطّاعَهَ لَکَ وَ مَحَضَ الْخُشُوعَ وَاسْتَشْعَرَ الْخُضُوعَ وَ عادَى الْبـِدْعـَهَ وَ اَهْلَها وَ لَمْ یَلْحَقْهُ فِى شَى ءٍ مِنْ اَوامِرِکَ وَ نَواهیَک لَوْمَهٌ لائمٍ، صَلِّ عَلَیْهِ صَلَوهً نـامـِیـَهٌ مـُنـیـفـَه زاکـِیـَهً تـُوجـِبُ لَهُ بِها شَفاعَهَ اُمَمٍ مِنْ خَلْقِکَ وَ قُروُنٍ مِنْ بَرایاَکَ وَ بَلِّغْهُ عَنّاتَحِیَّهً وَ سَلامَا وَ آتِنا مِنْ لَدُنْکَ فِى مُوالاتِهِ فَضْلا وَ اِحْسانا وَ مَغْفِرَهً وَ رِضْوانَا، اِنَّکَ ذُوالْفـَضـْلِ الْعـَمـیـمِ وَ التَّجـاوُزِ الْعـَظـیم ، بِرَحْمَتِکَ یا اَرْحَمَ الرّاحِمینَ. )ودر احـادیـث بـسـیـار وارد شـده کـه زیـارت آن حـضـرت مثل زیارت حضرت رسول صلى اللّه علیه وآله وسلم است . ودر روایتى مـثـل آن اسـت کـه کـسـى زیـارت کـرده بـاشـد حـضـرت رسـول وامـیـرالمـؤ مـنـیـن ـ صـلوات اللّه عـلیـهـمـا ـ را  ودر روایـت دیـگـر مـثـل آن است که امام حسین علیه السلام را زیارت کند  ودر حدیث دیگر هر که آن حضرت را زیارت کند بهشت از براى اوست . سلام اللّه علیه .خطیب در ( تاریخ بغداد ) از على بن خلال نـقـل کـرده کـه گفت : هیچ امر دشوارى مرا رونداد که بعد از آن بروم به نزد قبر حضرت موسى بن جعفر علیه السلام ومتوسل به آن جناب شوم مگر آنکه خداى تعالى از براى من آسان کرد.

سیره حضرت امام موسی کاظم (علیه الاسلام): آن حضرت با کرم و بزرگواری خویش، با دشمنان و مخالفانش برخورد می کرد و در نتیجه آنان را با خود دوست می کرد. در روایات آمده است که مردی از تبار خلیفه دوّم در مدینه زندگی می کرد و همین که امام کاظم علیه السلام را می دید به آزار او می پرداخت و ناسزایش می گفت و به حضرت علی علیه السلام دشنام می داد. روزی یکی از اطرافیان آن حضرت گفت: بگذارید این فاجر را بکشیم، امّا آن حضرت به شدّت آنان را از این اندیشه نهی کرده پرسید: آن مرد کجاست؟ گفتند: در یکی از نواحی مدینه مشغول کشاورزی است. امام برای دیدار او روانه شد و او را در مزرعه اش یافت و با اسب خویش وارد مزرعه آن شخص شد.  آن مرد صدا زد: زراعت ما را لگد مال مکن، امّا آن حضرت به او اعتنایی نکرد و همچنان رفت تا به او رسید. آنگاه از مرکب خویش فرود آمد و بارویی گشاده و خندان در کنار آن مرد نشست و از او پرسید: چقدر خرج زراعت خود کرده ای؟ مرد پاسخ داد: صد دینار. فرمود: امیدواری چقدر از آن بهره ببری؟ پاسخ داد: من به غیب دانا نیستم. امام پرسید: من گفتم امیدواری چقدر عایدت شود؟ مرد گفت: امیدوارم دویست دینار عایدم شود.پس امام کاظم علیه السلام کیسه ای بیرون آورد که در آن سیصد دینار بود و فرمود: این کیسه دینار را بگیر و زراعت تو بر همان حال نیز باقی است و خداوند آنچه را که بدان امیدواری، به تو روزی خواهد فرمود. مرد برخواست و سر امام را بوسه داد و از آن حضرت خواهش کرد که از تقصیرات او چشم پوشی کند. حضرت تبسم کرد و بازگشت. امام به مسجد رفت و دید که همان مرد در مسجد نشسته است و تا امام را دید، گفت: خدا داناتر است که رسالتهایش را کجا قرار دهد. اصحابش به طرف او رفتند و پرسیدند: داستان تو چیست؟ تو پیش از این سخن دیگری درباره ایشان امام کاظم علیه السلام می گفتی؟! آن مرد به آنها پاسخ داد: اینک سخن مرا شنیدید. آنگاه زبان به دعای آن حضرت گشود. دوستانش با وی به مخالفت برخواستند و او نیز با آنها به ستیزه برخواست. چون آن حضرت به خانه اش بازگشت به دوستانش که از وی درباره کشتن آن مرد اجازه خواسته بودند، فرمود: کدام راه بهتر بود؟ راهی که شما در نظر داشتید یا کاری که من انجام دادم؟ من کار او را با مقدار (پولی) که مبلغ آن را می دانید سامان دادم و شرّ او را با آن مقدار کفایت کردم. برخی دانشمندان متذکر شده اند که امام دویست تا سیصد دینار می بخشید و کیسه های دینار وی زبان زد همه بود.

آشنایی با امامزادگان ایران: آستان مقدس امامزاده عباس بن مهدی (علیه السلام): نسب این امام زادۀ جلیل القدر با توجه با اعتقاد اهالی محل، به حضرت امام سجاد (علیه السلام) می رسد. استان اصفهان ـ شهرستان  کاشان ـ بخش مرکزی ـ شهر کاشان ـ روستای طاهرآباد

آستان مقدس امامزاده علی بن عبدالله بن جعفر طیار (علیه السلام): نسب این امامزاده عظیم الشان به عقیده بزرگان مهمترین محل از جانب پدری به عبداله بن جعفر بن ابی طالب (علیه السالم) و از جانب مادری فرزند بلافصل حضرت زینب، عقیله بنی هاشم (علیها السلام) می باشد. استان اصفهان ـ شهرستان کاشان ـ بخش برزک ـ دهستان گلاب ـ 45 کیلومتری کاشان، روستای ازوار

آستان مقدس امامزادگان جعفر و سلطان ابراهیم (علیهما السلام): نسبت این امام زادگان شریف بنا به اعتقاد اهالی و محل به حضرت امام علی النقی (علیه السلام) می رسد. استان اصفهان ـ شهرستان کاشان ـ بخش مرکزی ـ شهر کاشان، خیابان فاضل نراقی، کوچه گلچقانه

روضه موسوی: بر روی لب هایت به جز یا ربنا نیست/غیر از خدا ، غیر از خدا، غیر از خدا نیست/زنجیر ها راه گلویت را گرفتند/در این نفس بالا که می آید صدا نیست/چیزی نمانده از تمام پیکر تو/انگار که یک پوستی بر استخوانی است/زخم گلوی تو پذیرفته است اما/زخم دهانت کار این زنجیر ها نیست/این ایستادن با زمین خوردن مساوی است/از چه تقلا میکنی ؟ این پا که پا نیست/اصلا رها کن این پلید بد دهان را/از چه توقع میکنی وقتی حیا نیست/نامرد ! زندان بان ! در این زندان تاریک/اینکه کنارش میزنی با پا عبا نیست/این تخته ی در که شده تابوت حالا/بهتر نباشد بدتر از آن بوریا نیست/اما تو را با نیزه ها بالا نبردند/پس هیچ روزی مثل روز کربلا نیست/

منبرشانزدهم:

آیه : بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ إِذَا جَاءَکَ الْمُنَافِقُونَ قَالُوا نَشْهَدُ إِنَّکَ لَرَسُولُ اللَّهِ ۗ وَاللَّهُ یَعْلَمُ إِنَّکَ لَرَسُولُهُ وَاللَّهُ یَشْهَدُ إِنَّ الْمُنَافِقِینَ لَکَاذِبُونَ (ای رسول ما) چون منافقان ریاکار نزد تو آیند گویند که ما به یقین و حقیقت گواهی می‌دهیم که تو رسول خدایی؛ و خدا می‌داند که تو رسول اویی و خدا هم گواهی می‌دهد که منافقان سخن دروغ می‌گویند. آیه 1 سوره منافقون

«نفاق» از «نفق»، به معناى تونل‌هاى زیرزمینى است که براى استتار یا فرار از آن استفاده مى‌شود. بعضى از حیوانات مثل موش صحرایى و سوسمار، لانه‌هایى براى خود درست مى‌کنند که دو سوراخ دارد. منافق نیز، راه پنهان و مخفى براى خود قرار مى‌دهد تا به هنگام خطر از طریق آن فرار کند.مردم چهار دسته هستند:گروهى قلباً ایمان دارند و به وظیفه خود عمل مى‌کنند که اینان مؤمن واقعى هستند.گروهى قلباً ایمان دارند، ولى اهل عمل نیستند که این دسته فاسق‌اند.گروهى قلباً ایمان ندارند، ولى در ظاهر، رفتار مؤمنان را انجام مى‌دهند که منافق‌اند.گروهى نه قلباً ایمان دارند و نه به وظیفه عمل مى‌کنند که این دسته کافرند. حضرت على علیه السلام مى‌فرماید: نفاق انسان، برخاسته از احساس حقارتى است که از درون دارد. «نفاق المرء ذل یجده فى نفسه» ویژگى‌هاى منافق در قرآن‌:دروغ گویى: «إِنَّ الْمُنافِقِینَ لَکاذِبُونَ» بى‌هدف و سرگردان: «لا إِلى‌ هؤُلاءِ وَ لا إِلى‌ هؤُلاءِ» نه با این گروه و نه با آن گروهند.عدم درک عمیق: «لکِنَّ الْمُنافِقِینَ لا یَفْقَهُونَ» جمود و عدم‌انعطاف: «کَأَنَّهُمْ خُشُبٌ مُسَنَّدَةٌ»  نماز بى‌نشاط: «قامُوا کُسالى‌»  با کسالت به نماز مى‌ایستند. تندگویى وتندخویى: «سَلَقُوکُمْ بِأَلْسِنَةٍ حِدادٍ» زبان‌هاى تند وخشن را به شما مى‌گشایند. سوگند دروغ: «اتَّخَذُوا أَیْمانَهُمْ جُنَّةً» سوگندهایشان را سپر توطئه‌هایشان قرار دادند.انتقاد از رهبر معصوم: «یَلْمِزُکَ فِی الصَّدَقاتِ» در تقسیم زکات، نیش مى‌زنند و تو را درتقسیم آن عادل نمى‌دانند.تضعیف رزمندگان: «لا تَنْفِرُوا فِی الْحَرِّ»  مى‌گویند: هوا گرم است، به جبهه نروید. ایجاد مرکز توطئه به نام مسجد: «وَ الَّذِینَ اتَّخَذُوا مَسْجِداً ضِراراً»  (در برابر مسجد پیامبر) مسجدى مى‌سازند تا (با توطئه‌هاى شوم خود) به مسلمانان ضرر بزنند.پیمان شکنى: «وَ مِنْهُمْ مَنْ عاهَدَ اللَّهَ لَئِنْ آتانا مِنْ فَضْلِهِ لَنَصَّدَّقَنَّ وَ لَنَکُونَنَّ مِنَ الصَّالِحِینَ فَلَمَّا آتاهُمْ مِنْ فَضْلِهِ بَخِلُوا» بعضى از آنان با خداوند پیمان بستند که اگر از فضلش به ما داد حتماً صدقه مى‌دهیم و از افراد صالح خواهیم بود، پس چون خداوند از فضلش به آنان عطا کرد، بخل ورزیدند و زکات مال خود را ندادند.تحقیر مسلمانان: «أَ نُؤْمِنُ کَما آمَنَ السُّفَهاءُ» آیا همچون سفیهان ایمان بیاوریم؟ محاصره اقتصادى مسلمانان: «لا تُنْفِقُوا عَلى‌ مَنْ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ حَتَّى یَنْفَضُّوا» به اطرافیان پیامبر چیزى ندهید تا از دور او پراکنده شوند.فریب‌کارى و نیرنگ‌بازى: «یُخادِعُونَ اللَّهَ وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ ما یَخْدَعُونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ»  مى‌خواهند خدا و مؤمنان را فریب دهند، در حالى که جز خودشان را فریب نمى‌دهند. بخل در انفاق: «لا یُنْفِقُونَ إِلَّا وَ هُمْ کارِهُونَ» «5» جز با کراهت انفاق نمى‌کنند. امر به زشتى‌ها و نهى از خوبى‌ها: «یَأْمُرُونَ بِالْمُنْکَرِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمَعْرُوفِ» فراراز جهاد: «فَرِحَ الْمُخَلَّفُونَ بِمَقْعَدِهِمْ خِلافَ رَسُولِ اللَّهِ وَ کَرِهُوا أَنْ یُجاهِدُوا»  بازماندگان‌(از جنگ تبوک) از مخالفت با رسول خدا خوشحالند و از اینکه به جهاد بروند، ناراحت. شایعه پراکنى: «وَ إِذا جاءَهُمْ أَمْرٌ مِنَ الْأَمْنِ أَوِ الْخَوْفِ أَذاعُوا بِهِ»  هرگاه خبرى از آرامش یا ترس را دریافت کنند، (قبل از تحقیق یا مصلحت‌سنجى) آن را پخش مى‌کنند.چون خطر منافقان زیاد است، ویژگى‌هاى آنان در سوره‌هاى متعدّد قرآن مطرح شده است و کمتر سوره‌اى در مدینه نازل شده که با صراحت یا کنایه به منافقان اشاره نشده باشد.نفاق یک دروغ عملى است، کتمان کفر و اظهار ایمان است؛ البتّه هر کتمانى بد نیست، مانند کتمان فقر یا کتمان عبادت.منافقان دو گروه بودند: گروهى که پس از به قدرت رسیدن اسلام، اظهار ایمان کردند ولى در درون ایمان نداشتند و گروه دیگر کسانى که از ابتدا ایمان آوردند ولى کم‌کم گرفتار دنیا شدند و ایمان خود را از دست دادند، ولى تظاهر به ایمان مى‌کردند. امّت اسلامى همواره از هر دو گروه ضربه‌هاى جبران ناپذیرى خورده است.در زمان پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله، سخن از منافقان زیاد بود، ولى بعد از رحلت آن حضرت، مسئله مسکوت ماند. در اینجا چند سؤال است: آیا زنده بودن حضرت سبب نفاق گروهى بود و بعد از رحلت، همه مؤمن واقعى شدند؟!آیا منافقان در همان اقلیتى بودند که دور حضرت على جمع شده بودند؟!! نظیر سلمان، ابوذر، مقداد و ...، در حالى که هیچ کس این افراد را منافق ندانسته است، یا منافقان، اهداف خود را در نظر اکثریت یافته و ساکت شدند؟منافقان، هم در دنیا دروغگویند: «إِنَّ الْمُنافِقِینَ لَکاذِبُونَ»، هم در آخرت سوگندهایى مى‌خورند که خداوند آنان را دروغگو مى‌نامد: «یَوْمَ یَبْعَثُهُمُ اللَّهُ جَمِیعاً فَیَحْلِفُونَ لَهُ کَما یَحْلِفُونَ لَکُمْ وَ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ عَلى‌ شَیْ‌ءٍ أَلا إِنَّهُمْ هُمُ الْکاذِبُونَ» پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: من از مؤمن و کافر نمى‌ترسم، ولى از منافق مى‌ترسم. از سوى دیگر فرمود: من از فقر امت نمى‌ترسم از بى‌تدبیرى آنان مى‌ترسم. آرى اگر منافقانِ رِند با جاهلان بى‌تدبیر گره بخورند، جنگ صفین و واقعه کربلا پیش مى‌آید.- در صدر اسلام، عناصر منافقى بودند که تا مرکز تصمیم‌گیرى جامعه نفوذ کرده حتى پیامبر در معرض توطئه‌هاى آنان بود. «إِذا جاءَکَ الْمُنافِقُونَ»- منافق، از کلمه حق، استفاده باطل مى‌کند. «قالُوا نَشْهَدُ إِنَّکَ لَرَسُولُ اللَّهِ»- شعارها و کلمات حق را از دست نااهلان بگیرید و خود بکار برید. «قالُوا نَشْهَدُ إِنَّکَ لَرَسُولُ اللَّهِ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ إِنَّکَ لَرَسُولُهُ»- چرب زبانى و چاپلوسى، شیوه منافقان است. «نَشْهَدُ إِنَّکَ لَرَسُولُ اللَّهِ»- منافقان با تأکید و سوگند حرف مى‌زنند تا شنونده، سخن آنها را باور کند.«نَشْهَدُ إِنَّکَ لَرَسُولُ اللَّهِ»- تأکید را با تأکید پاسخ دهید. نَشْهَدُ إِنَّکَ لَرَسُولُ‌ ... وَ اللَّهُ یَشْهَدُ إِنَّ الْمُنافِقِینَ لَکاذِبُونَ‌- به هر اظهار ارادت وادّعاى حمایت دل خوش نکنید. نَشْهَدُ إِنَّکَ لَرَسُولُ‌ ... لَکاذِبُونَ‌- منافقان را رسوا کنید. «وَ اللَّهُ یَشْهَدُ إِنَّ الْمُنافِقِینَ لَکاذِبُونَ»- بر خلاف اعتقاد، سخن گفتن دروغ است، گرچه آن سخن راست باشد.(خداوند، سخن منافقان را که به پیامبر اسلام مى‌گفتند: تو پیامبر خدا هستى، دروغ مى‌داند، چون آنان بر خلاف اعتقاد خود مى‌گفتند، گرچه در واقع پیامبر رسول خدا بود). قالُوا نَشْهَدُ ... وَ اللَّهُ یَشْهَدُ إِنَّ الْمُنافِقِینَ لَکاذِبُونَ‌- ایمان واقعى، اعتقاد قلبى است نه اقرار زبانى. قالُوا ... إِنَّ الْمُنافِقِینَ لَکاذِبُونَ‌

حدیث: قالَ الإمام موسى بن جعفر الکاظم (علیه السلام) : إِنَّهُمْ طَالَ مَا اتَّکَوْا عَلَى الْأَرَائِکِ فَقَالُوا نَحْنُ شِیعَةُ عَلِیٍّ إِنَّمَا شِیعَةُ عَلِیٍّ مَنْ صَدَّقَ قَوْلَهُ فِعْلُه.فرمود: اینها دیر زمانى است که بر بالشها تکیه زده‏اند و گفته‏اند: ما شیعه على هستیم و حال آنکه شیعه على تنها آن کسى است که کردارش گفتارش را تصدیق کند.

سیمای حضرت امام موسی کاظم (علیه الاسلام): شـیـخ کلینى رحمه اللّه روایت کرده از یکى از خادمان حضرت امام موسى علیه السلام که چـون حـضـرت مـوسى علیه السلام را از مدینه به جانب عراق بردند آن جناب حضرت امام رضـا عـلیـه السـلام را امـر کـرد کـه هـر شـب تـا مـادامـى که من زنده ام و خبر وفاتم به تونرسیده باید که بر در خانه بخوابى ، راوى گوید که هر شب رختخواب آن حضرت را در دهلیز خانه مى گشودیم چون بعد از عشاء مى شد مى آمد ودر دهلیز خانه به سر مى بـرد تـا صـبـح ، چـون صـبـح مـى شـد بـه خـانـه تـشـریـف مـى بـرد، وچـهـار سال بدین حال به سر مى برد تا صبح ، چون صبح مى شد به خانه تشریف مى برد، وچـهـار سـال بدین حال به سر برد تا یک شبى فراش آن حضرت را گستردیم آن جناب نـیـامـد بـه ایـن سـبب خاطر زاکیه اهل وعیال مستوحش شد وما هم از نیامدن آن حضرت ترسان ووحـشـتـنـاک شـدیـم تـا صـبح ، چون صبح طالع گردید آن خورشید رفعت وجلالت طالع گـردید ودر خانه تشریف برد ورفت نزد ام احمد که بانوى خانه بود وفرمود بیاور آن ودیـعـتـى کـه پـدر بزرگوارم به توسپرده تسلیم من نما، ام احمد چون این سخن استماع نـمـود آغـاز تـوجـه وزارى کـرد واز سـیـنـه پـر درد آه سـرد بـرآورد کـه واللّه آن مـونـس دل دردمندان وانیس جان مستمندان این دار فانى را وداع گفته ، پس آن جناب وى را تسلى داده از زارى وبـیـقرارى منع نمود وفرمود که این راز را افشا مکن واین آتش حسرت را در سینه پنهان دار تا خبر شهادت آن حضرت به والى مدینه رسد.پـس ام احـمـد ودائعـى کـه در نـزد اوبـود بـه آن حـضـرت سـپـرد وگـفـت : روزى کـه آن گـل بـوستان نبوت وامامت مرا وداع مى فرمود، این امانتها را به من سپرد وفرمود که کسى را به این امر مطلع نساز وهرگاه که من فوت شدم پس هریک که از فرزندان من نزد توآمد واز تـومـطـالبـه آنـها نمود به اوتسلیم کن وبدان که در آن وقت من دنیا را وداع کرده ام . پس حضرت آن امانتها را قبض فرمود وامر کرد که از شهادت پدر بزرگوارش لب ببندد تـا خـبـر بـرسـد، پس دیگر حضرت در دهلیز خانه شب نخوابید، راوى گوید که بعد از چند روزى خبر شهادت حضرت امام موسى علیه السلام به مدینه رسید، چون معلوم کردیم در همان شب واقع شده بود که جناب امام رضا علیه السلام به تاءیید الهى از مدینه به بـغداد رفته مشغول تجهیز وتکفین والد ماجدش گردیده بود آنگاه حضرت امام رضا علیه السـلام واهـل بـیـت عـصـمـت بـه مـراسـم مـاتـم حـضـرت مـوسى بن جعفر علیه السلام قیام نمودند.

سیره حضرت امام موسی کاظم (علیه الاسلام): از محمّد بن نعمان معروف به ابو حنیفه، پیشوای حنفیان، نقل شده است که گفت: موسی بن جعفر را زمانی که کودک بود در تالار پدرش دیدم. از او پرسیدم: فردی غریب که در شهر شما آید، کجا قضای حاجت کند؟ کودک نگاهی به من کرد و آنگاه گفت: پشت دیوار نهان می شود و خود را از چشم همسایه می پوشاند و از کناره نهرها و میوه ریز درختها و سایه انداز خانه ها و راههای باز و مساجد دوری می گزیند و رو به قبله یا پشت به آن قرار نمی گیرد و جامه خود را بالا می زند و هر کجا که خواست کار خود را انجام می دهد.ابو حنیفه گوید: چون این سخن را از او شنیدم، در دیده ام بزرگ شد و در دلم مقام یافت. پس از او سؤال دیگری پرسیدم و گفتم: فدایت شوم منشأ گناه کیست؟ کودک به من نگریست و گفت: بنشین تا به تو بگویم. نشستم. او گفت: گناه یا باید از بنده باشد یا از پروردگارش و یا از هر دو. پس اگر از خدا باشد پس او عادل تر و منصف تر از آن است که به بنده اش ستم کند و او را به کاری که مرتکب نشده، مؤاخذه نماید و اگر از هر دو سر زده باشد خدا شریک گناه اوست در این مورد شایسته است که طرف قوی نسبت به بنده ضعیف خود انصاف را رعایت کند و اگر گناه فقط از بنده سر زده باشد پس مجازات تنها بر بنده اعمال می شود و نهی تنها متوجّه اوست و او به تنهایی مستحق پاداش و عقاب است و بهشت و دوزخ بر او واجب می شود.من با شنیدن این پاسخ گفتم: ذریة بعضها من بعض.

آشنایی با امامزادگان ایران: آستانه مقدسه امامزاده بی بی ساره خاتون (علیها السلام): این امام زاده شریفه نسبتشان بنا به اعتقاد مردم و بزرگان محل به حضرت موسی بن جعفر (علیه السلام) می رسد. استان اصفهان ـ شهرستان کاشان ـ بخش مرکزی ـ شهر کاشان، محله دروازه دولت

آستان مقدس امامزادگان هارون بن موسی و محمد (علیهما السلام): سبب شهرت این بقعه به پنجه شاه:داخل حرم در زاویه شمال غربی و مجاور ضریح مجسمه یکدست تمامی آدم به طول تقریبی یک متر پشت شیشه نصب شده علامت دست بریده حضرت عباس بن علی بن ابیطالب (علیه السلام) می باشد که پس از واقعه کربلا آن را برای یکی از ولات عراق عجم که از اتباع یزید بن معاویه بوده می برده اند. همین که مردم کاشان متوجه می شوند، به جهاد برخاسته و آن دست را گرفته و در اینجا به خاک می سپارند، بدان جهت این بقعه و کوی و برزن آن بنام پنجه شاه نامیده می شود.درحاشیه بالای دریچه ضریح؛ کتیبه که از نقره ساخته اند نصب شده که این بیت به خط نستعلیق برجسته روی آن نمودار است: مدفون چه گوهریست در این مرقد شریف/هارون که نور دیده موسی بن جعفر است در فهرست قانونی آثار تاریخی فقط مناره آجری آن ذکر شده و متعلّق به دوره سلجوقی تشخیص داده و ثبت شده؛ در حالی که این مناره جزئی از ابنیه بقعه امامزادگان هارون بن موسی بن جعفر (علیه السلام) و فرزند وی امامزاده محمد می باشد. استان اصفهان ـ شهرستان کاشان ـ بخش مرکزی ـ شهر کاشان.

روضه موسوی: عمری زدیم از دل صدا باب الحوائج را/خواندیم بعد از ربنا باب الحوائج را/روزی ما کرده خدا باب الحوائج را/از ما نگیرد کاش "یا باب الحوائج " را/هرکس صدایش کرد بیچاره نخواهد شد/کارش به یک مو هم رسد پاره نخواهد شد/یادش بخیر آن روزها که مادر خانه/گه گاه میزد پرچمی را سردر خانه/پر می شد از همسایه ها دور و بر خانه/یک سفره ی نذری ، قدر وسع شوهر خانه/

منبرهفدهم:

آیه : إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَمَانَاتِ إِلَىٰ أَهْلِهَا وَإِذَا حَکَمْتُمْ بَیْنَ النَّاسِ أَنْ تَحْکُمُوا بِالْعَدْلِ ۚ إِنَّ اللَّهَ نِعِمَّا یَعِظُکُمْ بِهِ ۗ إِنَّ اللَّهَ کَانَ سَمِیعًا بَصِیرًاهمانا خدا به شما امر می‌کند که امانتها را به صاحبانش باز دهید و چون حاکم بین مردم شوید به عدالت داوری کنید. همانا خدا شما را پند نیکو می‌دهد، که خدا شنوا و بیناست. آیه 58 سوره نساء

امانتدارى و رفتار عادلانه و دور از تبعیض، از نشانه‌هاى مهم ایمان است، چنانکه خیانت به امانت، علامت نفاق است. در حدیث است: به رکوع و سجود طولانى افراد نگاه نکنید، بلکه به راستگویى و امانتدارى آنان بنگرید.در روایات متعدّد، منظور از امانت، رهبرى جامعه معرّفى شده که اهلش اهل‌بیت علیهم السلام مى‌باشند. این مصداق بارز عمل به این آیه است.آرى، کلید خوشبختى جامعه، بر سر کار بودن افراد لایق ورفتار عادلانه است و منشأ نابسامانى‌هاى اجتماعى، ریاست نااهلان وقضاوت‌هاى ظالمانه است. حضرت امیر علیه السلام فرموده است: «من تقدّم على قوم و هو یرى فیهم من هو افضل، فقد خان اللّه و رسوله والمؤمنین» هر کس خود را در جامعه بر دیگران مقدّم بدارد و پیشوا شود در حالى که بداند افراد لایق‌تر از او هستند، قطعاً او به خدا و پیامبر و مؤمنان خیانت کرده است. شاید بتوان گفت: خیانت در امانت شامل کتمان علم، حرفه وحقّ، تصاحب اموال مردم، اطاعت از رهبران غیر الهى، انتخاب همسر یا معلّم نااهل براى فرزندان و ... مى‌شود.امام‌باقر علیه السلام فرمود: اوامر ونواهى خدا امانت‌هاى‌الهى هستند. امام صادق علیه السلام در تفسیر این آیه فرمود: خداوند امر فرموده که هر امامى آنچه در نزدش است به امام بعد از خود بسپارد. امانت سه گونه است:میان انسان وخدا. (وظایف وواجباتى که بر انسان تعیین شده است.) میان انسان و دیگران. (اموال یا اسرار دیگران نزد انسان)میان انسان و خودش. (مثل علم و عمر و قدرت که در دست ما امانتند.)- سپردن امور به کاردانان و قضاوت عادلانه، از مصادیق عمل صالح و از نشانه‌هاى ایمان است. (با توجّه به آیه قبل)- هر امانتى صاحبى دارد وهرکس لیاقت واستعداد کار ومقامى را دارد. «أَهْلِها»- در اداى امانت و دادگرى، ایمان شرط نیست. نسبت به همه‌ى مردم باید امین و دادگر بود. «أَهْلِها، النَّاسِ»- قاضى و حاکم باید عادل باشد. «تَحْکُمُوا بِالْعَدْلِ»- تشکیل حکومت لازم است. لازمه‌ى سپردن مسئولیّت‌ها به اهلش و قضاوت عادلانه برقرارى نظام و حکومت الهى است. تُؤَدُّوا الْأَماناتِ‌ ... تَحْکُمُوا بِالْعَدْلِ‌- موعظه‌ى خوب، آن است که علاوه بر پندهاى اخلاقى، به مسائل اجتماعى و قضایى هم توجّه کند. «نِعِمَّا یَعِظُکُمْ بِهِ»- اگر مردم هم خیانت در امانت یا ستم در قضاوت را نفهمند، خدا بینا و شنواست. «إِنَّ اللَّهَ کانَ سَمِیعاً بَصِیراً»

حدیث: قالَ الإمام موسى بن جعفر الکاظم (علیه السلام) : أداءُ الاْمانَهِ وَالصِّدقُ یَجْلِبانِ الرِّزْقَ؛ وَالْخِیانَهُ وَالْکِذْبُ یَجْلِبانِ الْفَقْرَ وَالنِّفاقَ.فرمود: امانت دارى و راست گوئى، هر دو موجب توسعه روزى مى شوند; ولیکن خیانت در امانت و دروغ گویى موجب فلاکت و بیچارگى و سبب تیرگى دل مى باشد.

سیمای حضرت امام موسی کاظم (علیه الاسلام): روایـت شـده کـه چـون سـنـدى بن شاهک جنازه آن امام مظلوم را برداشت که به مقابر قریش نـقـل نـمـایـد کـسـى را وا داشـتـه بـود کـه در پـیـش جـنـازه نـدا مى کرد: هذا اِمام الرّافِضَهِ فـَاعـْرِفـُوهُ؛ یـعـنى این امام رافضیان است بشناسید اورا. پس آن جنازه شریف را آوردند در بازار گذاشتند ومنادى ندا کرد که این موسى بن جعفر است که به مرگ خود از دنیا رفته ، آگـاه بـاشید ببینید اورا، مردم دورش جمع شدند ونظر افکندند اثرى از جراحت یا خفگى در آن حـضـرت نـدیـدند.ودیدند در پاى مبارکش اثر حنّاء است ، پس امر کردند علما وفقها را که شهادت خود را در این باب بنویسند، تمامى نوشتند مگر احمد بن حنبل که هرچه اورا زجر کردند چیزى ننوشت .وروایت شده که آن بازارى کـه نـعـش شـریـف در آن گـذاشـتـه بـودند نامیده شد به ( سوق الریاحین ) ودر آن مـوضـع شریف بنایى ساختند ودرى بر آن قرار دادند که مردم پا بر آن موضع نگذارند بـلکـه تـبـرک بـجـویـنـد، بـه آن وزیـارت کـنـنـد آن محل را.ونقل شده از مولى اولیاء اللّه صاحب ( تاریخ مازندران ) که گفته من مکرر به آن موضع مشرف گشته ام وآن محل را بوسیده ام .شـیـخ مـفـید رحمه اللّه فرمود که جنازه شریف را بیرون آوردند وگذاشتند بر جسر بغداد وندا کردند که این موسى بن جعفر است وفات کرده نگاه کنید به او، مردم مى آمدند ونظر بـه صـورت مـبـارکـش مـى نـمـودند ومى دیدند وفات کرده . وابن شهر آشـوب فـرمـوده کـه سـنـدى بـن شـاهک جنازه را بیرون آورد وگذاشت بر جسر بغداد وندا کـردنـد کـه ایـن مـوسى بن جعفر است که رافضى ها گمان مى کردند نمى میرد، پس نظر کـنـیـد بر او. واین را براى آن گفتند که واقفه اعتقاد کرده بودند که آن حضرت امام قائم اسـت وحـبـس اورا غـیـبـت اوگـمـان کـرده بـودنـد، پـس در ایـن حـال کـه سندى ومردمان در روى جسر اجتماع کرده بودند اسب سندى بن شاهک رم کرد واورا در آب افـکـنـد پس سندى غرق شد در آب و خداوند تعالى متفرق کرد جماعت یحیى بن خالد را.ودر روایـت شـیـخ صـدوق اسـت کـه جـنـازه را آوردنـد به آنجا که مجلس شرطه بود، یعى محل عسس ونوکران حاکم بلد وچهار کس را بر پا داشتند تا ندا کردند که اى مردمان هر که مـى خـواهد ببیند موسى بن جعفر را بیرون آید، پس در شهر غلغله افتاد، سلیمان بن ابى جـعـفر عموى هارون قصرى داشت در کنار شط چون صداى غوغاى مردم را شنید واین ندا به گـوشـش رسـیـد از قصر به زیر آمد وغلامان خود را امر کرد که آن جنبشیان را دور کردند وخـود عـمـامـه از سـر انـداخـت وگریبان چاک زد پاى برهنه در جنازه آن حضرت روانه شد وحکم کرد که در پیش جنازه آن حضرت ندا کنند که هر که خواهد نظر کند به طیب پسر طیب بـیـاید نظر کند به سوى جنازه موسى بن جعفر علیه السلام ، پس جمیع مردم بغداد جمع شـدنـد وصداى شیون و فغان از زمین به فلک نیلگون مى رسید، چون نعش آن حضرت را بـه ( مـقـابـر قـریـش ) آوردنـد بـه حـسـب ظـاهـر، خـود ایـسـتـاد مـتـوجـه غـسـل وحـنـوط وکـفـن آن حـضـرت شـد وکـفنى که براى خود ترتیب داده بود که به دوهزار وپـانـصـد دیـنـار تـمـام کـرده بـود وتـمـام قـرآن را بـر آن نـوشـتـه بـود بـر آن جـناب پـوشـانـیـدنـد، به اعزاز واکرام تمام آن جناب را در ( مقابر قریش ) دفن نمودند، چـون ایـن خـبـر بـه هـارون رسـید به حسب ظاهر براى رفع تشنیع مردم نامه به اونوشت واورا تـحـسـیـن کـرد و نـوشـت کـه سـنـدى بـن شـاهـک مـلعـون آن اعـمـال را بـى رضـاى مـن کـرده ، از تـوخـشـنـود شـدم کـه نـگـذاشـتـى بـه اتـمـام رساند.

سیره حضرت امام موسی کاظم (علیه الاسلام): امام کاظم علیه السلام با همان قدرت و اراده بزرگی که پیامبران علیهم السلام از آن برخوردار بودند، رسالت انبیا را بر دوش گرفت. او با تمام مظاهر طغیان استکبار و فساد و تنها با اتّکا بر پروردگار جهانیان به رویارویی برخواست.هنگامی که فضل بن ربیع نزد آن حضرت آمد عرض کرد:ای ابو ابراهیم! خداوند تو را رحمت کند برای مجازات آماده شو، آن حضرت به وی فرمود:آیا «مالک دنیا و آخرت پشتیبان من نیست؟ امروز نمی توانید به من آسیبی برسانید، انشاءالله.»همچنین هنگامی که بر هارون الرشید، این فرمانروای سرکش و مغرور که روزی با ابرها سخن می گفت و به وسعت امپراتوری خویش می نازید و می گفت: چه شرق چه غرب، هر کجا که بباری خراج تو را برای من می آورند! وارد می شود. هارون از آن حضرت می پرسد: این دنیا چیست؟ امام موسی بن جعفر علیهما السلام به او پاسخ می دهد: این سرای فاسقان است و این آیه را تلاوت فرمودند:«سأصرف عن آیاتی الذین یتکبرون فی الأرض بغیر الحق و ان یروا کل آیة لا یؤمنوا بها و ان یروا سبیل الرشد لا یتخذوه سبیلا و ان یروا سبیل الغی یتخذوه سبیلاً».هارون پرسید: دنیا خانه کیست؟ امام فرمود:دنیا برای شیعیان ما یک فتره (برهه) و برای دیگران فتنه است.هارون پرسید: چرا صاحب این سرا (خدا) آن را پس نمی گیرد؟امام فرمود: خداوند این دنیا را آباد به بشر تحویل بنابراین آن را جز به حالت آباد پس نمی گیرد.هارون پرسید: شیعیان تو کجایند؟ حضرت این آیه را تلاوت فرمود:«لم یکن الذین کفروا من اهل الکتاب و المشرکین منفکین حتّی تأتیهم البینة».هارون پرسید: آیا ما کافریم؟ امام پاسخ داد: نه…ولی چنان هستید که خداوند فرموده است:«الذین بدّلوا نعمة الله کفراً و احلّوا قومهم دار البوار».هارون با شنیدن این پاسخ خشمگین شد و بر او سخت گرفت.آن حضرت از زندان، جایی که دژخیمان جنایتکار هیأت حاکمه آن را احاطه کرده بودند، نامه ای به هارون نوشت و در آن فرمود:«روزی از بلا و سختی بر من سپری نمی شود جز آنکه روزی از راحتی و رضا از تو سپری می گردد تا آنکه تمام روزهای ما دو نفر به روزی می رسد که پایان ناپذیر است و اهل باطل در آن روز زیانمند شوند».

آشنایی با امامزادگان ایران: آستان مقدس امامزادگان شاهزاده اسحاق و ابیطالب (علیهما السلام): استان اصفهان ـ شهرستان کاشان ـ بخش مرکزی ـ شهر کاشان.

آستان مقدس امامزاده سلیمان بن موسی بن جعفر (علیه السلام): استان اصفهان ـ شهرستان کاشان ـ بخش مرکزی ـ شهر کاشان، بازار زرگرها.

آستان مقدس امامزاده سیدعطاءالله (علیه السلام) : استان اصفهان ـ شهرستان کاشان ـ بخش مرکزی ـ شهر کاشان

آستان مقدس امامزاده شاهزاده یوسف (علیه السلام): معروف به شاهزاده یوسف بن جعفر بن علی بن ابیطالب (علیه السلام) می باشد. استان اصفهان ـ شهرستان کاشان ـ بخش نیاسر ـ دهستان کوه دشت ـ روستای ون.

آستان مقدس امامزاده طاهر (علیه السلام): به امامزاده طاهر بن محسن بن امام زین العابدین (علیه السلام) معروف می باشد. استان اصفهان ـ شهرستان کاشان ـ شهر کاشان ـ روستای طاهرآباد.

روضه موسوی: مادر پدرهامان همین که کم میاوردند/یک سفره ی موسی بن جعفر نذر می کردند/عصر سه شنبه خانه ی ما رو به را میشد/یک سفره می افتاد و درد ما دوا میشد/با اشک وقتی چشم مادر آشنا میشد/آجیل های سفره هم مشکل گشا میشد/آنچه همیشه طالبش چندین برابر بود/نان و پنیر سفره ی موسی بن جعفر بود/

منبرهیجدهم:

آیه : إِنَّا کُنَّا مِنْ قَبْلُ نَدْعُوهُ ۖ إِنَّهُ هُوَ الْبَرُّ الرَّحِیمُ زیرا ما از این پیش خدا را به حقیقت پرستش می‌کردیم که او خود (بر بندگانش) بسیار نیکخواه و مهربان است. آیه 28 سوره طور

«کأس»، جام پُر و «قدح»، جام خالى است. کلمه «مشفق» اگر با حرف (مِن) بیاید، به معناى ترس و نگرانى و اگر با حرف (فى) بیاید به معناى توجّه و عنایت است.«یَتَنازَعُونَ» به معناى گرفتن جام از دست یکدیگر با شوخى و محبت است، نظیر آنچه در شب‌هاى عروسى میان دوستان واقع مى‌شود.شراب دنیوى، عقل انسان را زایل مى‌کند و او را به یاوه‌گویى و بیهوده‌گویى مى‌کشاند، علاوه بر آنکه موجب تحریک قواى جنسى گشته و انسان را به گناه سوق مى‌دهد. لذا قرآن مى‌فرماید: بهشتیان، جام‌هایى بجز شراب را به یکدیگر تعارف مى‌کنند که نه موجب بیهوده‌گویى مى‌شود و نه گناه، بلکه به تعبیر قرآن‌ «شَراباً طَهُوراً» است.در قرآن دو بار عبارت‌ «لُؤْلُؤٌ مَکْنُونٌ» آمده است: یکبار درباره همسران بهشتى‌  و یکبار درباره خادمان بهشتى‌ «سموم» به باد داغ و سوزانى گفته مى‌شود که همچون سمّ در اجزاى بدن تأثیر مى‌گذارد. در حدیث مى‌خوانیم: اگر روزنه‌اى به اندازه سرانگشت از آن باد به روى اهل زمین باز شود، زمین و هر که را روى آن است مى‌سوزاند. رسول اکرم صلى الله علیه و آله به امیرالمؤمنان علیه السلام فرمودند: نوجوانان زیبایى که خادم بهشتیان هستند، فرزندان کفّار و مشرکانند که نه مجرم هستند تا به دوزخ برده شوند و نه نیکوکارند که ازنعمت‌هاى بهشتى متنعّم شوند، این افراد به صورت خدمت‌گزارانى در بهشت در مى‌آیند.- تفریحى رواست که به دور از لغو وگناه باشد. یَتَنازَعُونَ‌ ... لا لَغْوٌ ... وَ لا تَأْثِیمٌ- با این‌که در بهشت، نهرها از شیر و عسل و شراب و آب جارى است، بهشتیان با ظروف خاصى پذیرایى مى‌شوند، زیرا ظروف مناسب، لذّت نوشیدن را زیاد مى‌کند. «کَأْساً»- در بهشت هیچ امر بیهوده، لهو و گناهى راه ندارد. «لا لَغْوٌ فِیها وَ لا تَأْثِیمٌ»- هر حرکتى که در آن بیهودگى و گناه نباشد، جایز است. «لا لَغْوٌ فِیها وَ لا تَأْثِیمٌ»- خادمان بهشتى، عاشقانه و پروانه‌وار پذیرایى مى‌کنند. یَطُوفُ‌ ...- خدمتکاران بهشتى، عاریه و قرضى نیستند، خادمان ویژه‌اند. «غِلْمانٌ لَهُمْ»- زیبایى مسئولان پذیرایى بهشت، خود نعمتى دیگر است. «کَأَنَّهُمْ لُؤْلُؤٌ مَکْنُونٌ»- پوشش براى چیزهاى زیبا و قیمتى، یک ارزش است. «لُؤْلُؤٌ مَکْنُونٌ»- از لذّت‌هاى بهشت، گفتگوى بهشتیان با یکدیگر است. «وَ أَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلى‌ بَعْضٍ یَتَساءَلُونَ»- کلید بهشت را باید در دنیا جست. «کُنَّا قَبْلُ فِی أَهْلِنا»- دلسوزى و شفقت به خصوص در مورد خانواده، کلید بهشت است. «فِی أَهْلِنا مُشْفِقِینَ»- انسان باید نسبت به خانواده خود، توجّه و تعهّد و دغدغه و سوز داشته باشد. «فِی أَهْلِنا مُشْفِقِینَ»- بهشتیان، بهشت را امتنان الهى مى‌دانند، نه پاداش عمل خود. «فَمَنَّ اللَّهُ عَلَیْنا»- به سراغ کسى باید رفت و کسى را باید خواند که سرچشمه نیکى و رحمت است. «نَدْعُوهُ إِنَّهُ هُوَ الْبَرُّ الرَّحِیمُ»- جز خداوند سرچشمه‌اى براى نیکى و رحمت نیست. «إِنَّهُ هُوَ الْبَرُّ الرَّحِیمُ» (کلمه «هو» نشانه انحصار نیکى و رحمت در اوست)- نیکى خداوند برخاسته از رحمت اوست، (نه براى جلب منفعت یا راحتى وجدان یا برآوردن توقّع دیگران). «الْبَرُّ الرَّحِیمُ»- راه‌یابى متقین به بهشت و نجات از عذاب دوزخ، جلوه‌اى از نیکى و رحمت خداوند است. فَمَنَّ اللَّهُ عَلَیْنا وَ وَقانا عَذابَ السَّمُومِ‌ ... إِنَّهُ هُوَ الْبَرُّ الرَّحِیمُ‌

حدیث: قالَ الإمام موسى بن جعفر الکاظم (علیه السلام) : أبْلِغْ خَیْراً وَقُلْ خَیْراً وَلا تَکُنْ إمَّعَة.فرمود: نسبت به هم نوع خود خیر و نیکى داشته باش، و سخن خوب و مفید بگو، و خود را تابع بى تفاوت و بى مسئولیّت قرار مده.

سیمای حضرت امام موسی کاظم (علیه الاسلام): شیخ صدوق از عمر بن واقد روایت کرده است که سندى بن شاهک در یکى از شبها به نزد مـن فـرسـتـاد ومـرا طـلب داشـت ومن در بغداد بودم . پس من ترسیدم که قصد بدى در حق من داشته باشد که در این وقت شب مرا طلب کرده پس وصیت کردم به عیالم در آنچه حاجت به اوداشتم وگفتم : اِنّا للّهِ وَ اِنّا اِلَیهِ راجِعُونْ وسوار گشتم وبه نزد سندى رفتم ، همین که مـرا مقابل خود دید وگفت : اى ابوحفص ! شاید ما تورا به ترس وفزع در آورده باشیم ؟ گـفـتـم : بلى ، گفت : این طلبیدن نیست مگر به جهت خیر. گفتم : پس کسى را بفرست به مـنـزل مـن کـه اهـل مـرا خبر دهد به امر من گفت : بلى ، پس گفت : اى ابوحفص ! آیا مى دانى تورا براى چه خواسته ام ؟ گفتم : نه ، گفت : آیا مى شناسى موسى بن جعفر را؟ گفتم : بـلى ، بـه خـدا سـوگـنـد! مـن اورا مـى شـنـاسـم و روزگـارى است که مابین من واودوستى وصـداقـت اسـت . پـرسـى کـیـسـت در بـغـداد کـه بـشـنـاسـد اورا از کـسـانـى کـه قـولش مقبول باشد، من جماعتى را نام بردم ودر دلم افتاد که باید موسى به جعفر علیه السلام فـوت کـرده بـاشـد، پـس فـرسـتـاد وآن جـمـاعـت را آوردنـد مثل من آنگاه از ایشان پرسید که مى شناسید اشخاصى را که موسى بن جعفر را بشناسند، ایـشـان نـیـز پرسید که مى شناسید اشخاصى را که موسى بن جعفر را بشناسند، ایشان نیز جمعى را نام بردند، فرستاد وایشان را نیز آوردند، چون صبح شد پنجاه وچند نفر در منزل سندى جمع شده بودند از اشخاصى که موسى بن جعفر علیه السلام را مى شناختند ومـصـاحـبـت بـا اونـمـوده بـودنـد. پـس سـنـدى بـرخـاسـت وداخـل انـدرون شـد ومـا نـمـاز بـه جـا آوردیم آن وقت کاتب اوبیرون آمد با طومارى ونوشت نـامـهـاى مـا را ومـنـازل مـا وصورتهاى ما وکردارهاى ما را، بعد از آن نزد سندى رفت و( سندى ) بیرون آمد ودست بر من زد وگفت : برخیز یا اباحفص ! جامه از روى موسى بن جعفر بردار، جامه برداشتم دیدم که اووفات کرده ، بگریستم واسترجاع نمودم بعد از آن به جماعت ، گفت : همه نظر کنید! یک یک نزدیک آمدند وبدیدند، پس گفت : شاهد شدید که ایـن مـوسى بن جعفر است ؟ گفتیم : آرى . گفت : یا غلام ! بر عورت اوپارچه اى بپوشان واورا بـرهـنـه گـردان ، چـنـان کـرد. گفت : هیچ در تن اونشانى مى بینید که آن را ناخوش بـیـنـیـد؟ گـفـتـیـم : نـمـى بـیـنـیـم غـیـر آنـکـه اومـرده اسـت ، گـفت : همین جا باشید تا اورا غـسـل دهـیـد وکـفـن کـنـیـد ودفـن نـمـایـیـد مـا بـمـانـیـدیـم تـا غـسـل داده شد وکفن کرده شد وجنازه مبارکش برداشتند و سندى بر اونماز کرد ودفن کردیم وبازگشتیم .صـاحـب ( عـمده الطالب ) گفته که در ایام شهادت آن حضرت هارون به شام رفت ویـحـیـى بـن خـالد، سـنـدى بـن شـاهـک را امـر کـرد بـه قـتـل آن حـضرت . پس ‍ گفته شده که آن حضرت را زهر دادند وبه قولى آن حضرت را در میان بساطى گذاشتند وچندان آن را پیچیدند تا آن حضرت شهید شد. پس جنازه نازنینش را در محضر مردم آوردند که تماشا کنند که اثر جراحتى در اونیست ومحضرى تمام کردند که آن حـضرت به مرگ خود از دنیا رفته است وسه روز آن حضرت را در میان راه مردم نهادند کـه هـر کـه از آنجا بگذرد آن حضرت را ملاحظه کند وشهادت خود را در آن محضر بنویسد پس دفن شد به مقابر قریش  .

سیره حضرت امام موسی کاظم (علیه الاسلام): اشهر القاب حضرت موسی بن جعفر(ع) کاظم است از بس کظم غیظ می کرد. بردبارى و گذشت امام کاظم علیه السلام، بى مانند و سرمشق دیگران بود. لقب «کاظم » به دنباله نام آن گرامى، حاکى از همین خصلت وی و نشانه شهرت ایشان به کظم غیظ و گذشت و بردبارى اوست.در روزگارى که عباسیان، در سراسر بلاد اسلامى خفقان ایجاد کرده بودند و اموال مردم را به عنوان بیت المال مى‌گرفتند و صرف عیش و نوش مى‌کردند و بر اثر حیف و میل آنان، فقر عمومى بیداد مى‌کرد، مردم اغلب بى فرهنگ و فقیر بودند و تبلیغات ضد علوى عباسیان نیز، اذهان ساده لوحان را مى‌آلود، گهگاه، برخى از سر نادانى، بر امام کاظم(علیه السلام) برمى‌آشفتند، اما آن بزرگوار، با اخلاق عالى خویش، بر آشفته‌ها را تسکین مى‌داد و با ادب و متانت خویش، آنها را تادیب مى‌کرد.مردى از اولاد خلیفه دوم در مدینه مى‌زیست که امام کاظم علیه السلام را آزار مى‌داد و گاهى به ایشان با دشنام، توهین مى‌کرد.برخى از یاران امام کاظم علیه السلام، پیشنهاد مى‌کردند که او را تادیب کنند؛ اما امام شدیداً ایشان را از این کار باز مى‌داشت.از کظم غیظ های موسی بن جعفر(ع) اکتفا می کنیم به همین حدیث کوتاه - آقا فرزندانش را جمع کرد و فرمود سفارش به شما می کنم به چیزی که جز خیر و خوبی از آن نخواهید دید. ای شیعیان موسی بن جعفر (ع) این نصیحت برای شما هم هست. اگر کسی طرف راستت به تو بد گفت ناشایسته و ناسزا گفت و بعد از سمت چپ تو آمد و عذر خواست گفت ببخشید، بپذیر مبادا به رُخش بکشی و سخت گیری کنی.از خداوند بزرگ می خواهیم که ما را جزو دوستداران دوستانش و بیزاران از دشمنانش قرار دهد و ما را بر پیمودن راه ائمه هدی علیهم السلام توفیق ارزانی فرماید.

آشنایی با امامزادگان ایران: آستان مقدس امامزاده علی اکبر (علیه السلام): نسب این امامزاده بزرگوار طبق اسناد موجود و نظر بزرگان محل به حضرت امام سجاد (علیه السلام) می رسد. این مطلب در تأییدیه مرکز کتابخانه حضرت آیت الله مرعشی نجفی (رحمة الله علیه) در قم چنین آمده است: «این امامزاده واجب التعظیم چنانچه در تذکرة حضرت شاهزاده علی اکبر آمده، مورد تأیید اینجانب می باشد و از نوادگان حضرت امام زین العابدین (علیه السلام) می باشد».استان اصفهان ـ شهرستان آران و بیدگل ـ شهر آران و بیدگل ـ خیابان 22 بهمن، کوچه اهل بیت 23 (محله علی اکبر)

آستان مقدس امامزادگان هادی و زینب خاتون (علیهما السلام): نسب این امامزادگان بزرگوار طبق اسناد موجود و روایت بزرگان محل به حضرت امام سجاد (علیه السلام) می رسد.امامزاده هادی (علیه السلام) فرزند بلا فصل سید الساجدین؛ علی بن الحسین (علیه السلام) که مرقد شریف و مطهر این بزرگوار در آران و بیدگل واقع و ملجأ و پناهگاهی برای درماندگان می باشد. این تذکره را مرحوم حجت الاسلام و المسلمین (حاج سید مهدی مصباحی (رحمة الله علیه) از تذکره ای که اصل آن به خط مرحوم (سید تذکره چی) می باشد و به آران و بیدگل آورده شده بود بیان نموده است. البته در آن اشاراتی به کتاب (بحرالانساب و زینت الواعظین) از لحاظ پاره ای مأخذ می باشد.اینک قسمتی از این استنساخ عیناً درج می گردد: در کتاب (زینت الواعظین) مسطور است: که چون نوبت امامت و خلافت به نور دیده امام الراکعین و الساجدین جناب امام (زین العابدین (علیه السلام)، به امام باقر (علیه السلام) انتقال یافت و آن حضرت بر سریر امامت جلوس نمودند، برادر با جان برابر خود امامزاده هادی (علیه السلام) را که گوهر ایشان از یک صدف پرورش یافته بود، به جهت هدایت ناس، مأمور دارالجفای عراق پر نفاق بی اتفاق فرمودند. مؤلف گوید: که موافق احادیث معتبر اسم مبارک آن حضرت (هادی) بود و لقب آن بزرگوارعلی اکبر و کنیت آن حضرت ابوعبدالله و آن حضرت را همشیره ای بود که اسم آن معصومه زینب خاتون بود و لقب آن حضرت رقیه و کنیت آن حضرت ام کلثوم و آن حضرت را محبت بسیار به امامزاده هادی بود و مفارقت آن مخدّره، با برادرش ممکن نبود. از برادر ارشد خود جناب امام محمد باقر (علیه السلام) اذن حاصل نمود و به اتفاق برادر خود امامزاده هادی (علیه السلام) روانه عراق عجم گردیدند. آقای فیض آثار امامزاده هادی (علیه السلام) یکصد و چهارده نفر از سادات عالیقدر بلند مرتبه بنی هاشمی را انتخاب فرمود. جوانان شایسته کاردانِ کارآمد و رعنا را در رکاب خود تعیین فرمودند و منزل به منزل می آمدند تا وارد شهر قم گردیدند. دوستان آن حضرت به دور آن سرور گِرد آمده و آن حضرت ایشان را موعظه می فرمودند و مدت شش ماه به هدایت مردم در آن ولایت مشغول بودند که خبر وحشت انگیز به حضرت رسید که جناب امام محمد باقر (علیه السلام) از بی باوری و تنهایی گوشه نشین شده و کمر اسلام شکسته و بازوی کفر قوی گردیده است. تا جایی که احدی از آحاد مردم را جرأت آن نیست که اسم مبارک شاه مردان و شیر یزدان را بر زبان جاری نماید. حمید بن عبدالعزیز از جانب خلیفه به ناحق عبدالملک مروان مأمور به عراق گردید و آن ملعون نیز در شهر قم نزول نمود و دست بی عدالتی از آستین ظلم برآورد و در حالی که تخم کینه آقا امامزاده هادی (علیه السلام) را در کانون سینه خود کاشته بود همه روزه شکایت آن حضرت را به خلیفه می نگاشت تا اینکه از جانب آن ملعون (علیه اللعنه) مأمور به قتل آن حضرت شد و آن رقم نامبارک آن ملعون را با ندمای آن ملعون اخلاص به سرکار امامزاده داشته و کیفیت را به عرض آن حضرت رسانید و آن حضرت با سایر سادات و جماعت دوستان خود در این باب مشورت فرموده بالأخره رأی مبارکِ آن حضرت به این قرار گرفت که آن ولایت را ترک نموده و به نواحی دیگر تشریف فرما گردند و نیمه شب با همشیره خود و جماعت سادات و برخی از دوستان از شهر قم و بیراهه روانه چهل حصاران گردیدند و در قلعه وج که در یک فرسنگی کاه افشان واقع است در منزلی نزول اجلال فرمودند. سراپرده آن حضرت را نزدیک درب قلعه وج بر پا نمودند و اردوی گردون شکوه آن حضرت، اطراف آن بزرگوار فرود آمدند در آن روز (عبدالحمید بن عبدالعزیز) نیز با لشگری بیشمار از عقب آن حضرت رسیدند و دور اردوی آن حضرت را محاصره نمودند، تا جایی که نان و آب را از آن اردو منع نموده و کار بر آن جماعت بسیار سخت گردید. آن حضرت به ناچاری بنای محاربه را با آن جماعت نهادند و از روز چهارم شهر محرم الحرام میان آن دو لشکرمصافی سخت واقع شد. در آن روز شمار بسیاری از لشکر دشمن و جماعت سادات در آن سرزمین به قتل رسیدند. روز دیگر چنان آتش جنگ مشتعل گردید که سختی جنگ بدر و حنین از خاطر مردم محو گردید.آن چنان جنگی رخ نمود که هیچ دیده ندیده و هیچ گوشی نشنیده بود.مؤلف گوید موافق احادیث معتبره در روز هفتم ماه محرم الحرام از یاوران و انصار آن جناب (علیه السلام) چهارده تن باقی مانده بودند و مابقی لشگر آن حضرت شربت شهادت چشیده بودند. آن حضرت در روز نهم محرم الحرام تن مبارک خود را در زیر بار سنگین سلاح و مهمات قرار داده و با زره تن مبارک آراستند و با خواهر خود وداع نمود، روانه میدان کارزار گردیدند . در آن روز  چنان مبارزه ای کردند که جوی خون در آن صحرا روان گردید و سه زخم منکر بر بدن مبارک آن حضرت قرار گرفت، به مرتبه ای که آن حضرت از ضعف دیگر نمی توانستند بر روی اسب قرار بگیرند. پس خود را به خیمه رسانیدند و خواهر آن حضرت با دیده گریان  زخم های بدن مطهر آن حضرت را شست وشو داده، محکم بر بستند و آن حضرت نماز مغرب وعشا را از شدت ضعف به اشاره ادا فرمودند و در آن شب از ضعف و نقاهت تن مبارک و زخمی خود را به بستر راحت سپرده بودند و چهارده تن از سادات علویه در خدمت آن حضرت باقی بودند. مؤلف گوید که در جلد دوم (زینت الواعظین) منقول است که در شب عاشورا ظلمی که شمر ستمگر در دشت نینوا نسبت به آقای گردون اقتدار جد بزرگوار آن حضرت نموده بود، (عبدالحمید) در آن شب نسبت به این امامزاده روا داشت و در نیمه شب خود آن ملعون با جمعی از خاصان خود به رسم شبیخون داخل سراپرده آن حضرت گردیدند و آن حضرت را در حالت غش و ضعف ملاحظه نمودند. فرصت را غنیمت دانسته سر آن حضرت را با اره جفا از تن جدا نمودند و چون خواهر نمی توانست برادر را با آن حال نظاره نماید، علیا جناب (زینب خاتون) خود را بر روی نعش برادر انداخت. آن ملعون به ضرب تازیانه بیداد در شب عاشورا آن معصومه را شهید نموده و ظلمی که در قلعه وج  رخ نمود در صحرای کربلا شمر مردود دغا ننمود به علت آنکه آن ملعون به حرم محترم آن حضرت دست بی حرمتی نگشاد و این غدار دست بی حیایی گشاده، زینب خاتون را به ضرب تازیانه شهید نمود و اموال آن حضرت را در آن شب تصرف کرد و روانه شهر قم گردید. چون آن ملعون کوچ نمود و ساحت آن نواحی از لوث اشقیا پاک گردید، اهالی قلعه (وج) به دفن آن شهید پرداختند و کشتگان آن واقعه را به خاک سپردند.جسد مطهرامامزاده هادی (علیه السلام) را با خواهر خود زینب خاتون در جوار یکدیگر دفن نمودند. آن قلعه اکنون در سمت قبله صبه بیدگل که در یک فرسنگی شهر کاه افشان واقع است قرار دارد و این وقایع از حوادث کربلا سوزنده تر و از حکایت نینوا گدازنده تر است به علت آنکه در آن وادی منافقین، مردان بنی هاشم را شهید نمودند و زنان ایشان را اسیر کردند و (عبدالحمید) ملعون شرم از خدا ننمود و از رسول خدا حیا نکرد و از جناب فاطمه زهرا پروا ننمود، صبیه مرضیه جناب امام چهارم را به ضرب تازیانه شهید نمود مؤلف گوید که در کتاب زینت الواعظین منقول است که این وقایع گذشت تا زمانی که امام رضا (علیه التحیه و الثناء) از مدینه طیبه به سوی شهر طوس روانه گردیدند و گذر آن حضرت به این شهر افتاد. دستور دادند که آن بقعه بر سر تربت آن حضرت ساخته شود و آن بقعه بر قرار بود تا زمان خلافت (معتصم) ملعون که بقعه همه امامزادگان را ویران نمود در نتیجه آن بقعه را هم خراب کردند تا آنکه زمان امامت و خلافت امام حسن عسکری (علیه السلام) رسید و آن حضرت به طوس شرفیاب شدند در همان قلعه ظهور نزول اجلال فرمودند و بر بی کسی و بی یاری آن حضرت بسیار گریستند و حکم کردند که بقعه ای بر سر تربت آن حضرت بنا نمایند و سپس آن حضرت روانه مقصد (طوس) گردیدند تا در زمان مراجعت مدتی در آن سرزمین توقف نمایند تا آن بقعه به اتمام رسد و خادمی برای آن بقعه شریف تعیین کردند و از آنجا روانه قم گردیدند در زمانی که آن حضرت پای مبارک در رکاب سعادت می نهادند (شیخ کاظم) که آن حضرت نایب الشرع آن ناحیه بود در خدمت آن حضرت عرض نمود که فدای شما شوم. حرمت این تربت پاک و ثواب زیارت این مکان برای زائرانش به چه اندازه است؟ آن حضرت از این سخن به گریه آمدند و فرمودند: ای کاظم، ای کاظم زخم دلم را تازه کردی. به خدا قسم که هر که در این خاک پاک این تربت را زیارت کند، با هر دفعه زیارت این تربت پاک ثواب چهل حج و عمره را در یابد که با ما اهل بیت اعمال به جای آورده باشد و هرگاه از اصحاب ما اهل بیت احدی به زیارت این تربت پاک مشغول گردد، از روی خضوع و خشوع، در شب اول قبر او را زیارت می نماییم، ما اهل بیت.بعد از گفتگو آن حضرت روانه شهر قم گردیدند. (شیخ کاظم) تا مادامی که حیات داشت شب و روز پا از سر آن تربت نگه و مسلم است که قبر آن بزرگوار در کنار قلعه (وج) که حال در سمت قبله بیدگل است؛ در آن مکان شریف واقع است پس خوشا به احوال آن کسانی که قدر و مرتبه آن بزرگواران را بدانند و از روی اخلاص به شرف زیارت آن بزرگوار نائل شوند. و این نوشته از (بحرالانساب) گرفته شده و نوشته مطابق اصل است و خلافی ندارد.استان اصفهان ـ شهرستان آران و بیدگل ـ  بخش مرکزی ـ شهر آران و بیدگل، خیابان شهدا.

روضه موسوی: گاهی میان روضه ی ما شور می آمد/پیرزنی از راه خیلی دور می آمد/با دختری از هر دو چشمش کور ... می آمد/بهر شفای کودک منظور میِ آمد/یک بار در بین دعا مابین آمینم/برخاست از جا گفت دارم خوب می بینم/آنکه توسل یاد چشمم داد مادر بود/آنکه میان روضه می زد داد مادر بود/آنکه کنار سفره می افتاد مادر بود/گریه کن زندانی بغداد مادر بود/حتی نفس در سینه ی او گیر می افتاد/هر بار که یاد غل و زنجیر می افتاد/

منبرنوزدهم:

آیه : یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا قِیلَ لَکُمْ تَفَسَّحُوا فِی الْمَجَالِسِ فَافْسَحُوا یَفْسَحِ اللَّهُ لَکُمْ ۖ وَإِذَا قِیلَ انْشُزُوا فَانْشُزُوا یَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَالَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ ۚ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیرٌای اهل ایمان، هرگاه شما را گفتند که در مجالس خود جای را (بر یکدیگر) فراخ دارید، جای باز کنید (و برای نشستن مکان بالاتر و نزدیک‌تر به پیغمبر تنازع و تزاحم مکنید) تا خدا بر توسعه (مکان و مقام و منزلت) شما بیفزاید و هرگاه گفتند که از جای خود (برای توسعه مجلس یا کار خیر دیگری) برخیزید، برخیزید، تا خدا مقام اهل ایمان و دانشمندان شما را (در دو جهان) رفیع گرداند، و خدا به هر چه کنید به همه آگاه است. آیه 11 سوره مجادله

حدیث: قالَ الإمام موسى بن جعفر الکاظم (علیه السلام) : تَفَقَّهُوا فی دینَ اللهِ، فَاِنَّ الْفِقْهَ مِفْتاحُ الْبَصیرَةِ، وَتَمامُ الْعِبادَةِ، وَالسَّبَبُ اِلَى الْمَنازِلِ الرَفیعَةِ وَالرُّتَبِ الْجَلیلَةِ فِى الدّینِ وَالدّنیا.فرمود: مسائل و احکام اعتقادى و عملى دین را فرا گیرید، چون که شناخت احکام و معرفت نسبت به دستورات خداوند، کلید بینایى و بینش و اندیشه مى باشد و موجب تمامیّت کمال عبادتها و اعمال مى گردد; و راه به سوى مقامات و منازل بلندمرتبه دنیا و آخرت است.

سیمای حضرت امام موسی کاظم (علیه الاسلام): نسب موسی بن جعفر بن محمد بن علی بن حسین بن علی بن ابی‌طالب با شش واسطه به امام علی (ع) می‌رسد. پدر او امام صادق(ع)، ششمین امام شیعیان و مادرش حمیده بربریه است. کنیه او را ابوابراهیم، ابوالحسن اول، ابوالحسن ماضی و ابوعلی گفته‌اند. وی را به دلیل کنترل خشم خود در برابر بدرفتاری دیگران، کاظمو به سبب عبادتِ بسیار، عبد صالح لقب داده‌اند. باب الحوائج نیز از القاب اوست و مردم مدینه او را زَیْنُ المُجتَهدین(زینت تلاش‌گران) می‌نامیدند.تعداد همسران امام کاظم(ع) روشن نیست. نخستین آن‌ها، نجمه مادر امام رضا است. از تعداد فرزندان او نیز در منابع تاریخی گزارش‌های متفاوتی آمده است. به گزارش شیخ مفید، او ۳۷ فرزند (۱۸ پسر و ۱۹ دختر) داشته است. امام رضا(ع)، إبراهیم، شاهچراغ ، حمزه، إسحاق از جمله پسران و فاطمه معصومه و حکیمه از جمله دختران او هستند. نوادگان امام کاظم(ع) به سادات موسوی شهرت دارند.

سیره حضرت امام موسی کاظم (علیه الاسلام): شیخ کشى روایت کرده از هشام بن سالم که من وابوجعفر مؤ من الطاق در مدینه بودیم بعد از وفـات حـضـرت صـادق عـلیه السلام ومردم جمع شده بودند بر آنکه عبداللّه پسر آن حـضـرت امـام اسـت بعد از پدرش ، من وابوجعفر نیز بر اووارد شدیم دیدیم مردم بر دور اوجمع شده اند به سبب آنکه روایت کرده اند که امر امامت در فرزند بزرگ است مادامى که صـاحـب عـاهـت [آفت ] نباشد. ما داخل شدیم واز او مساءله پرسیدیم همچنان که از پدرش مى پرسیدیم .پـس پـرسـیـدیـم از اوکـه زکـات در چه مقدار واجب است ؟ گفت : در دویست درهم پنج درهم ، گـفـتـیـم : در صـد درهم چه کند؟ گفت : دودرهم ونیم زکات بدهد، گفتیم : واللّه مرجئه چنین چـیـزى نمى گویند که تومى گویى ، عبداللّه دستها به آسمان بلند کرد وگفت : واللّه کـه مـن نـمـى دانم مرجئه چه مى گویند، ما از نزد اوبیرون شدیم به حالت ضلالت . من وابـوجـعـفـر در بعض کوچه هاى مدینه نشستیم گریان وحیران ، نمى دانستیم کجا برویم وکـه را قـصـد کـنـیم ، مى گفتیم به سوى مرجئه رویم یا به سوى قدریه یا زیدیه یا مـعـتزله یا خوارج ؟ در این حال بودیم که من دیدم پیرمردى را که نیم شناختم اورا که به سوى من اشاره کرد با دست خود که بیا، من ترسیدم که او جاسوس منصور باشد، چون در مـدیـنـه جـاسـوسـان قـرار داده بـود که ملاحظه داشته باشند شیعه امام جعفر صادق علیه السـلام بـر هـر کـس اتـفاق کرد اورا گردن بزنند، من ترسیدم که اواز ایشان باشد به ابـوجـعـفر گفتم که تودور شوهمانا من خائفم بر خودم وبر تو، لکن این مرد مرا خواسته نه تورا پس دور شوکه بى جهت خود را به کشتن در نیاورى ، ابوجعفر قدرى دور شد، من همراه آن شیخ رفتم وگمان داشتم که از دست اوخلاص نخواهم شد پس مرا برد تا در خانه حـضـرت موسى بن جعفر علیه السلام وگذاشت ورفت . پس دیدم خادمى بر در سراى است بـه مـن گـفـت : داخـل شـوخدا تورا رحمت کند، داخل شدم دیدم حضرت ابوالحسن موسى علیه السـلام اسـت ،پـس فـرمـود ابـتـداءً به من نه بسوى مرجئه ونه قدریه ونه زیدیه ونه معتزله ونه بسوى خوارج ، به سوى من ، به سوى من ، به سوى من ، گفتم : فدایت شوم پدرت از دنیا درگذشت ؟ فرمود: آرى ، گفتم : به موت درگذشت ؟ فرمود: آرى ، گفتم : فـدایـت شـوم کـى از بـراى مـا است بعد از او؟ فرمود: اگر خدا بخواهد هدایت تورا، هدایت خـواهـد کـرد تـورا، گـفـتـم : فـدایت شوم عبداللّه گمان مى کند که اواست بعد از پدرت ، فـرمـود: یـُریـدُ عـَبـْدُاللّهَ اَنْ لایـُعـْبـَدَ اللّه ؛ عبداللّه مى خواهد که خدا عبادت کرده نشود، دوبـاره پرسیدم که کى بعد از پدر شما است ؟ حضرت همان جواب سابق فرمود، گفتم : تـویـى امـام ؟ فـرمـود: نـمـى گـویـم ایـن را، بـا خـود گـفـتـم سـؤ ال را خـوب نـکـردم ، گـفـتـم : فـدایت شوم بر شما امامى هست ؟ فرمود نه ، پس چندان هیبت وعـظـمـت از آن حـضـرت بر من داخل شد که جز خدا نمى داند زیاده از آنچه از پدرش بر من وارد مـى شـد در وقـتـى کـه خـدمـتـش مـى رسـیـدیـم گـفـتـم : فـدایـت شـوم سـؤ ال کـنـم از شـمـا آنـچـه از پـدرت سـؤ ال مـى کـردم ؟ فـرمـود: سـؤ ال کـن وجـواب بـشـنـووفـاش مکن که اگر فاش کنى بیم کشته شدن است . گفت : پس سؤ ال کـردم از آن حـضـرت ، یـافتم که اودریایى است ، گفتم : فدایت شوم شیعه تووشیعه پـدرت در ضـلالت وحیرت اند آیا مطلب تورا القا کنم به سوى ایشان وبخوانم ایشان را بـه امـامت تو؟ فرمود: هر کدام را که آثار رشد وصلاح از اومشاهده کنى اطلاع ده واگر از ایـشـان عـهـد کـه کـتمان نمایند و اگر فاش کنند پس آن ذبح است واشاره کرد به دست مبارکش بر حلقش .پـس هـشـام بـیرون آمد وبه مؤ من طاق ومفضل بن عمر وابوبصیر وسایر شیعیان اطلاع داد، شیعیان خدمت آن حضرت مى رسیدند ویقین مى کردند به امامت آن حضرت ومردم ترک کردند رفـتـن نـزد عـبـداللّه را ونـمى رفت نزد اومگر کمى ، عبداللّه از سبب آن تحقیق کرد گفتند: هشام بن سالم ایشان را از دور تومتفرق کرد، هشام گفت جماعتى را گماشته بود که هرگاه مرا پیدا کنند بزنند.

آشنایی با امامزادگان ایران: آستان مقدس امامزادگان هاشم بن علی و فاطمه بنت العسکری (علیهما السلام): نسب این امامزادگان شریف به عقیده بزرگان محل و مستندات موجود به حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) می رسد. استان اصفهان ـ شهرستان آران و بیدگل ـ بخش مرکزی ـ شهر آران و بیدگل، خیابان سیدالشهداء (علیه السلام)

آستان مقدس امامزاده اسحاق (علیه السلام): نسب این امام زاده جلیل القدر به روایت معتمدین روستا به حضرت امام موسی بن جعفر (علیه السلام) می رسد. استان اصفهان ـ شهرستان اردستان ـ بخش مرکزی ـ شهر اردستان ـ روستای خوش آباد موغار

آستان مقدس امامزاده سیدابوطالب (علیه السلام): به گفته و روایت معتمدین محل ایشان از نوادگان حضرت موسی بن جعفر (علیه السلام) می باشند. استان اصفهان ـ شهرستان اردستان ـ بخش زواره ـ شهر زواره ـ دهستان سفلی ـ روستای شهراب

روضه موسوی: می گفت چیزی بر لبش جز جان نیامد ... آه/در خلوت او غیر زندانبان نیامد ... آه/این بار یوسف زنده از زندان نیامد ... آه/پیراهنش هم جانب کنعان نیامد ... آه/از آه او در خانه ی زنجیر شیون ماند/بر روی آهن تا همیشه ردّ گردن ماند/این اتفاق انگار که بسیار می افتاد/نه نیمه ی شب موقع افطار می افتاد/هر شب به جانش دست بد کردار می افتاد/انقدر میزد دست او از کار می افتاد/وقتی که فرقی بینشان در چشم دشمن نیست/صد شکر که مرد است زیر دست و پا زن نیست/

منبربیستم:

آیه : شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ وَالْمَلَائِکَةُ وَأُولُو الْعِلْمِ قَائِمًا بِالْقِسْطِ ۚ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ خدا به یکتایی خود گواهی دهد که جز ذات اقدس او که نگهبان عدل و درستی است خدایی نیست، و فرشتگان و دانشمندان نیز به یکتایی او گواهی دهند؛ نیست خدایی جز او که (بر همه چیز) توانا و داناست. آیه 18 سوره آل عمران

خداوند با ایجاد نظام واحد در هستى، بر یگانگى ذات خود گواهى مى‌دهد، یعنى هماهنگى و نظم موجود در آفرینش، همه گواه بر حاکمیّت قدرتى یگانه بر هستى است، چنانکه در دعاى صباح مى‌خوانیم: «یا من دل على ذاته بذاته»آفتاب آمد دلیل آفتاب‌/گر دلیلت باید از وى رُخ متاب‌امام باقر علیه السلام فرمودند: «مراد از «أُولُوا الْعِلْمِ‌» در آیه، انبیا واوصیا هستند». هر کجا تعدّد هست، محدودیّت نیز هست. خانه‌ى بى‌حدّ نمى‌تواند بیش از یکى باشد. اگر گفتیم: فلان چراغ، نور بى‌نهایت دارد، جایى براى چراغ دوم باقى نمى‌ماند. خدا بى‌نهایت است، زیرا اگر نهایت داشته باشد به نیستى برمى‌خورد و هیچ بى‌نهایتى قابل تعدّد نیست، لذا خداوند قابل تعدّد نیست واو یکتاست.- شهادت عملى از بهترین نوع شهادت است. هماهنگى در میان آفریده‌ها، بهترین نمونه‌ى گواهى بر یکتایى خداست. «شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ»- راه ایمان به خدا، علم است وعلم واقعى، انسان را با سرچشمه هستى آشنا مى‌کند. «وَ أُولُوا الْعِلْمِ»- دانشمندان، در کنار فرشتگان قرار مى‌گیرند. «وَ الْمَلائِکَةُ وَ أُولُوا الْعِلْمِ»

حدیث: قالَ الإمام موسى بن جعفر الکاظم (علیه السلام) : فَضْلُ الْفَقیهِ عَلَى العابِدِ کَفَضْلِ الشَّمْسِ عَلَى الْکَواکِبِ، وَمَنْ لَمْ یَتَفَقَّهْ فی دینِهِ لَمْ یَرْضَ اللّهُ لَهُ عَمَلاً.وَ قالَ (علیه السلام) : عَظِّمِ العالِمَ لِعِلْمِهِ وَدَعْ مُنازَعَتَهُ، وَصَغِّرِالْجاهِلَ لِجَهْلِهِ وَلاتَطْرُدْهُ وَلکِنْ قَرِّبْهُ وَعَلِّمْهُ.فرمود: ارزش و فضیلت فقیه بر عابد همانند فضیلت خورشید بر ستاره ها است; و کسى که در امور دین فقیه و عارف نباشد، خداوند نسبت به اعمال او راضى نخواهد بود.و نیز فرمود: عالم را به جهت عملش تعظیم و احترام کن و با او منازعه منما، و اعتنایى به جاهل مکن ولى طردش هم نگردان، بلکه او را جذب نما و آنچه نمى داند تعلیمش بده.

سیمای حضرت امام موسی کاظم (علیه الاسلام): موسی بن جعفر، پس از شهادت امام صادق(ع) در سال ۱۴۸ق. در سن ۲۰ سالگی به امامت رسید. دوران امامت او با خلافت چهار تن از خلفای عباسی هم‌‌زمان بود. حدود ۱۰ سال از امامت او در خلافت منصور (حکومت۱۳۶-۱۵۸ق)، ۱۱ سال در خلافت مهدی عباسی (حکومت۱۵۸-۱۶۹ق)، یک سال در خلافت هادی عباسی (حکومت۱۶۹-۱۷۰ق) و ۱۳ سال در خلافت هارون (حکومت۱۷۰-۱۹۳ق) سپری شد.[۳۹] مدت امامت موسی بن جعفر ۳۵ سال بود و با شهادت او در سال ۱۸۳ق امامت به فرزندش، امام رضا (ع) منتقل شد.

سیره حضرت امام موسی کاظم (علیه الاسلام): ابـن شـهـر آشـوب روایـت کـرده از ابـوعـلى بن راشد وغیر اودر خبر طولانى که گفت جمع شـدنـد شـیـعیان نیشابور واختیار کردند از بین همه ، محمّد على بن نیشابورى را پس سى هـزار دیـنـار وپنجاه هزار درهم ودوهزار پارچه جامه به اودادند که براى امام موسى علیه السـلام بـبـرد. وشـطیطه که زن مؤ منه بود یک درهم صحیح وپاره اى از خام که به دست خـود آن رشته بود وچهار درهم ارزش داشت آورد وگفت : ( اِنَّ اللّهَ لایَسْتَحیى مِنَ الْحَقِّ؛ ) یعنى اینکه من مى فرستم اگر چه کم است ، لکن از فرستادن حق امام علیه السلام اگـر کـم باشد نباید حیا کرد ( قالَ فَثَنَّیْتُ دِرْهَمَها ) ، پس آن جماعت آوردند جزوه اى کـه در آن سـؤ الاتـى بـود ومـشـتـمـل بـود بـر هـفـتـاد ورق ، در هـر ورقـى یـک سـؤ ال نـوشـتـه بـودنـد ومـابـقـى روى هـم گـذاشـتـه بـودنـد کـه جـواب آن سـؤ ال در زیـرش نـوشـتـه شـود وهـر دوورقـى را روى هـم گـذاشـتـه بـودنـد ومـثـل کمربند سه بند بر آن چسبانیده بودند وبر هر بندى مهرى زده بودند که کسى آن را بـاز نکند وگفتند این جزوه را شب بده به امام علیه السلام وفرداى آن شب بگیر آن را پـس هرگاه دیدى مهرها صحیح است پنبه مهر از آنها بشکن و ملاحظه کن ببین هرگاه جواب مسائل را داده بدون شکستن مهرها پس اوامامى است که مستحق مالها است پس بده به اوآن مالها را والاامـوال مـا را بـرگـردان بـه مـا. آن شـخـص مـشـرف شـد بـه مـدیـنـه وداخل شد بر عبداللّه افطح وامتحان کرد اورا یافت که اوامام نیست .بیرون آمد ومى گفت : ( رَبِّ اَهْدِنى اِلى سَواءِ الصِّراطِ ) ؛ پروردگارا مرا هدایت کن بـه راه راسـت ، گـفـت : در ایـن بـیـن که ایستاده بودم ناگاه پسرى را دیدم که مى گوید اجـابـت کـن آن کـس را کـه مـى خـواهـى پس برد مرا به خانه حضرت موسى بن جعفر علیه السـلام پـس چـون آن حـضرت مرا دید فرمود به من براى چه نومید مى شوى اى ابوجعفر وبراى چه آهنگ مى کنى به سوى یهود ونصارى ، به سوى من آى منم حجه اللّه وولى خدا، آیـا نـشـناسانید تورا ابوحمزه بر در مسجد جدم ، آنگاه فرمود که من جواب دادم از مسایلى کـه در جـزوه اسـت بـه جـمـیـع آنـچـه مـحتاج الیه تواست در روز گذشته پس بیاور آنرا وبیاور درهم شطیطه را که وزنش یک درهم ودودانق است ودر کیسه اى است که چهارصد درهم واز وارى در آن اسـت و بـیـاور آن پـاره خـام اورا در پـشـتـواره جـامـه دوبرادرى است که از اهل بلخ ‌اند.راوى گـفـت : از فـرمـایـش آن حـضـرت عـقـلم پـریـد وآوردم آنـچه را که امر فرموده بود و گـذاشـتـم پـیـش آن حـضـرت پـس بـرداشـت درهم شطیطه را با پارچه اش وروکرد به من وفـرمـود: ( اِنَّ اللّهَ لایـَسـْتـَحْیى مِنَ الْحَقِّ ) ، اى ابوجعفر! برسان به شطیطه سـلام مرا وبده به اواین همیان پول را وآن چهل درهم بود پس فرمود: بگوهدیه فرستادم براى توشقه اى از کفنهاى خودم که پنبه اش از قریه خودمان قریه صیدا قریه فاطمه زهـرا عـلیـهـا السـلام اسـت وخـواهـرم حـلیمه دختر حضرت صادق علیه السلام آن را رشته وبـگـوبـه شـطـیـطـه کـه تـوزنـده مـى بـاشـى نـوزده روز از روز وصـول ابـوجـعـفـر و وصول شقه ودراهم ، پس شانزده درهم از آن همیان را خرج خودت مى کـنـى و بـیـسـت وچـهـار درهـم آن را قرار مى دهید صدقه خودت وآنچه لازم مى شود از جانب تـوومـن نـمـاز خواهم خواند بر تو، آنگاه فرمود به آن مرد اى ابوجعفر! هرگاه مرا دیدى کـتـمـان کـن ؛ زیرا که آن بهتر نگاه مى دارد تورا، پس فرمود: این مالها را به صاحبانش بـرگـردان وبـاز کـن از ایـن مـهـرهـا کـه بـر جـزوه زده شـده اسـت وبـبـیـن کـه آیـا جـواب مسایل را داده ام یا نه پیش از آنکه آن را بیاورى ، گفت : نگاه کردم به مهرها دیدم صحیح ودسـت نـخـورده اسـت پـس گـشودم یکى از وسطهاى آن را دیدم نوشته است چه مى فرماید عـالم در ایـن مـساءله که مردى گفت من نذر کردم از براى خدا که آزاد کنم هر مملوکى که در مـلک مـن بـوده از قـدیـم ودر مـلک اواسـت جـمـاعتى از بنده ها یعنى کدام یک از آنها باید آزاد شـونـد؟ حـضـرت بـه خـط شریف خود نوشته بود: جواب : باید آزاد شود هر مملوکى که پـیـش از شـش مـاه در مـلک اوبـوده ، ودلیـل وصـحـت آن قول خداى تعالى است :( وَالْقَمَرَ قَدَّرْناهُ مَنازِلَ حَتّىَ عادَ کَالْعُرْجُونِ الْقَدیمِ ) .مراد آنکه حـق تـعـاى در ایـن آیـه شـریـفـه تـشـبـیـه فـرمـوده مـاه را بـعـد از سـیـر در منازل خود به چوب خوشه خرماى کهنه وتعبیر از اوبه قدیم فرموده ، وچون چوب خوشه خـرمـا در مـدت شـش مـاه صـورت هـلالیـت پـیـدا مى کند پس قدیم آن است که شش ماه بر او بـگـذرد و( تـازه عـ( که خلافت ( قدیم ) است مملوکى است که شش ماه در ملک اونبوده .راوى گـویـد: پس باز کردم مهرى دیگر دیدم نوشته بود چه مى فرماید ( عالم ) در ایـن مـسـاءله کـه مـردى گـفـت بـه خـدا قـسـم صـدقـه خـواهـد داد مـال کـثـیـرى ، چـه مـقـدار بـایـد صـدقـه دهـد؟ حـضـرت در زیـر سـؤ ال بـه خـط شـریـف خـود نـوشـتـه بـود: جـواب : هـرگـاه آن کـس که سوگند خورده مالش گـوسفند است ، هشتاد وچهار گوسفند صدقه دهد واگر شتر است هشتاد وچهار شتر تصدق دهـد واگـر درهـم اسـت هـشـتـاد وچـهـار درهـم ، ودلیـل بـر ایـن قول خداى تعالى است ( وَ لَقَدْ نَصَرَکُم اللّهُ فِى مَواطِنَ کَثیرهٍ ) (۴۰) ؛ یعنى به تحقیق که یارى کرد شما را خداوند در موطنهاى بسیار. شمردیم موطنهاى پیغمبر صـلى اللّه عـلیـه وآله وسلم را پیش از نزول این آیه ، یافتیم هشتاد وچهار موطن بوده که حق تعالى آن موطنها را به ( کثیر ) وصف فرموده .راوى گـویـد: پس شکستم مهر سوم را دیدم نوشته بود چه مى فرماید ( عالم ) در این مساءله که مردى نبش کرد قبر مرده اى را پس سر مرده را برید و کفنش را دزدید؟مرقوم فرموده بود به خط خود: جواب : دست آن مرد را مى برند به جهت دزدیدنش ‍ کفن را از جاى حرز واستوار، ولازم مى شود اورا صد اشرفى براى بریدن سر میت ؛ زیرا که ما قرار داده ایم مرده را به منزله بچه در شکم مادر پیش از آنکه روح اورا، دمیده شود وقرار دادیم در نطفه بیست دینار، تا آخر مساءله . پس آن شخص برگشت به خراسان ، چون به خـراسـان رسـیـد دیـد اشـخـاصـى را کـه حـضـرت امـوالشـان را قـبـول نـفـرمود ورد کرد فطحى مذهب شده اند وشطیطه بر مذهب حق باقى است ، پس ‍ سلام حـضـرت را بـه اورسـانـیـد وهـمـیـان وشـقـه کـفـن کـه حـضرت براى اوفرستاده بود به اورسـانـیـد، پس نوزده روز زنده بود همچنان که حضرت فرموده بود، وچون وفات یافت حـضـرت بـراى تـجـهـیـز اوآمد در حالى که سوار بر شتر بود، وچون از امر اوفارغ شد سـوار بـر شـتـر خـود شـده وبـرگـشت به طرف بیابان وفرمود آگاهى ده یاران خود را وبـرسـان بـه ایـشـان سـلام مـرا وبگوبه ایشان که من وکسى که جارى مجراى من است از امـامـان لابـد ونـاچـاریـم از آنـکـه باید حاضر شویم به جنازه هاى شما در هر شهرى که باشید پس از خدا بپرهیزید در امر خودتان .مـؤ لف گوید: که در جواب سؤ ال از بریدن سر میت جواب حضرت را بالتمام در روایت نـقـل نـکـرده ان ، روایـتـى در بـاب از حضرت صادق علیه السلام وارد شده که در ذکر آن جـواب حضرت کاظم علیه السلام معلوم مى شود، وآن ، روایت این است که ابن شهر آشوب نـقـل کـرده کـه ربـیـع حـاجـب رفـت نزد منصور در حالى که در طواف خانه بود وگفت : یا امیرالمؤ منین ! شب گذشته فلان که مولاى تست مرده ووسر او را بعد از مردنش بریده اند، منصور برافروخته شد وغضب کرد وگفت به ابن شبرمه وابن ابى لیلى وجمعى دیگر از قـاضـیـهـا وفـقها که چه مى گویند در این مساءله ، تمامى گفتند که نزد ما در این مساءله چـیـزى نـیـسـت ومـنـصـور مـى گـفـت بـکـشـم آن شخص را که این کار کرده یا نکشم ، در این حـال گـفـتـنـد بـه مـنـصـور کـه جـعـفـر بـن مـحـمـّد عـلیـه السـلام داخـل در سـعـى شـد مـنـصـور بـه ربـیـع گـفـت برواین مساءله را از اوبپرس ، ربیع چون پرسید از آن حضرت جواب فرمود که بگوباید آن شخص صد دینار بدهد چون گفت به منصور فقها گفتند که بپرس از اوکه چرا باید صد اشرفى بدهد. حضرت صادق علیه السـلام فـرمود: دیه در نطفه بیست دینار است ودر علقه شدن بیست دینار ودر مضغه شدن بـیـسـت دیـنـار ودر رویـیدن استخوان بیست دینار ودر بیرون آوردن لحم بیست دینار، یعنى بـراى هـر مـرتـبـه بیست دینار زیاد مى شود تا مرتبه اى که خلقتش تمام مى شود وهنوز روح ندمیده صد دینار مى شود، وبعد از این اطوار حق تعالى اورا روح مى دهد وخلق آخر مى شود ومرده به منزله بچه در شکم است که این مراتب را سیر کره وهنوز روح در آن ندمیده ، ربـیـع برگشت وجواب حضرت را نقل کرد همگى از این جواب به شگفت درآمدند آنگاه گفت بـرگـرد وبـپـرس از آن حـضـرت کـه دیـه ایـن مـیـت بـه کـه مـى رسـد مـال ورثـه اسـت یـا نـه ؟ حـضـرت در جـواب فـرمـودنـد: هـیـچ چـیـز از آن مـال ورثـه نـیـسـت ؛ زیـرا که این دیه در مقابل آن چیزى است که به بدن اورسیده بعد از مـردنـش بـایـد بـه آن مـال حج داد براى میت یا صدقه داد از جانب اویا صرفش کرد در راه خیر.

آشنایی با امامزادگان ایران: امامزاده سیدکمال الدین حسین (علیه السلام): به اعتقاد اهالی و معتمدین، ایشان از نوادگان امام موسی بن جعفر(علیه السلام) می باشند. مردم و اهالی نسبت به این مکان و امام زاده جلیل القدر احترام و اکرام ویژه قائل می باشند. استان اصفهان ـ شهرستان اردستان ـ بخش زواره ـ شهر زواره ـ دهستان سفلی ـ روستای شهراب

آستان مقدس امامزاده سیدابوالحسن محمد (علیه السلام): نسب شریف امامزاده سیدابوالحسن محمد (علیه السلام) با هفت واسطه به امام حسن مجتبی (علیه السلام) منتهی می شود که از قرار ذیل است: هو السید ابوالحسن محمد بن احمد بن محمد بن احمد بن ابراهیم طباطبا بن اسمعیل الدیباج بن ابراهیم الغمر بن حسن المثنی بن حسن بن على بن ابى طالب علیهم الاف التحیه والثناء ابوالحسن محمد بن احمد بن محمد بن احمد بن ابراهیم طباطبا، از محققین علما و بزرگان شعرا است که در دوره غیبت صغرى در اصفهان مى‏ زیسته است.ابوالحسن محمدبن احمد معروف به «ابن طباطبا» از نوادگان ابراهیم طباطبا در سال 258 ق 250 ش در پا به عرصه وجود گذاشت، مادرش را ام ولد و همسرش را ام ابیها دخترحسین بن قاسم بن اسید از قبیله بنی احجم خراعی دانسته اند. در میان شعرای نامی عرب زبان، هر گاه بگویند: ابن طباطبا، منظور اوست. آیت­ الله بروجردی از وی سخن گفته ­اند. سید ابوالحسن محمد جد بیست و سوم آیت­ الله بروجردی فقید است. عالم، ادیب، شاعر و محقق در اصفهان متولد شد. در همان جا تحصیل کرد و تا پایان عمر در همان شهر زیست، از این رو به ابن طباطباى اصفهانى شهرت یافت. گرچه در عصرى مى ‏زیست که بازار سیاست گرم بود، اما او یکسره به کارهاى علمى و ادبى و شعر و شاعرى پرداخت و عمرى را دراین راه سپری کرد و از رفاه و دارایی بسیار نیز بهره مند بود. در کتابهای تاریخی و شخصیت نگاری، شخصیت او را در ردیف عالمان، ادیبان، شاعران، محققان و نویسندگان ترسیم کرده اند او به حدت ذهن، زیرکی، ذوق سرشار، هوش بالا، دیانت وعفت نفس، موصوف بود. بیشترین شهرت او از رهگذر توجه به شعر و شاعرى به زبان عربى است. تا جایی که شعر او را در نهایت خوبی وصف کرده اند.ابن عنبه صاحب کتاب «عمدة الطالب» در مدح و نیکی شعر سید رضی ( 406 ق 394 ش) که سرآمد شعرای بنی هاشم بوده و به او اشعر شعرای قریش گفته اند می نویسد: «برای آگاهی تو خواننده کافی است که بدانی سید رضی تواناترین شاعر قبیله ای است که در اول آنان کسانی مانند حارث بن هشام و هبیرة بن ابی وهب وعمربن ابی ربیعه و ابو دهبل و یزید بن معاویه قرار دارند و در آخر آنها افرادی مانند محمد بن صالح حسینی و علی بن محمد حمانی (260 ق) و ابن طباطبای اصفهانی (ابوالحسن محمد بن احمد شاعر اصفهانی) و علی بن محمد صاحب زنج واقع هستند». ابن طباطبا از دوستداران و مدافعان حریم ولایت اهل بیت (علیه السلام) بود و علامه امینی، او را درردیف ادیبانی ذکر نموده که واقعه غدیر خم را به نظم کشیده اند.یا من یسر لى العداوه ابدها و اعمد لمکروهى بجهدک اوذر لله عندى عاده مشکوره فیمن یعادینى فلا تتحیر انا واثق بدعاء جدى المصطفى لابى غداه "غدیر خم" فاحذر و الله اسعدنا بارث دعائه فیمن یعادى او یوالى فاصبر "سوگند به خدا من با دشمنانم خوى پسندیده اى دارم، شما از آن به شگفت نیفتید""من به دعاى جدم مصطفى نسبت به پدرم، روز غدیر خم، اطمینان دارم، شما هشیار باشید""خداوند ما را از میراث دعایش درباره دشمنان و دوستان او سعادتمند کند، شما باید تحمل کنید"و معجم نویسان کتابهای او را یازده جلد برشمرده اند، که اسامی آنها عبارت است از: 1ـ کتاب سنام المعالی. 2ـ کتاب عیارالشعر یا معایرالشعر. 3ـ الشعر و الشعراء. 4ـ نقدالشعر. 5ـ تهذیب الطبع. 6ـ العروض. حموى گوید: این کتاب بى سابقه است 7ـ فرائدالدر. 8ـ المدخل فی معرفة المعمی من الشعر. 9ـ کتاب تقریظ الدفاتر. 10ـ دیوان 11ـ اختیاره دیوان شعره ابوالحسن پس از 64 سال زندگی درسال 322 ق، 313 ش. دعوت حق را لبیک گفت. از سال وفات او استفاده می شود که وی در طبقه ثقة الاسلام کلینی (329 ق) بوده و وفات او در سال ظهور آل بویه و استیلای عمادالدوله دیمی (علی بن بابویه) بر فارس و اصفهان اتفاق افتاده است.از وی پنج فرزند پس به جا ماند که عبارتند از: القاسم، ابوالحسین علی الشاعر و ابو البرکات محمد، ابوالحسین محمد و ابوالمکارم محمد می باشد.اما قاسم مردی منزوی بود و اولاد او در بغداد می‏ زیستند و از اولاد او است شیخ الشریف نسابه أبوعبدالله حسین بن محمد بن أبیطالب ابن قاسم و هم از فرزندان اوست الشریف أبومنصور نزار بن قاسم و از اولاد اوست اسد که مکنی بود بابوالفتوح أما ابوالبرکات محمد بن أبی‏الحسن البغدادی و او در مصر همی‏زیست أما ابوالحسین محمد بن أبی‏الحسن البغدادی مردی فاضل و نسابه بود سفر بطایح کرد از فرزندان اوست مردی که او را حمزه‏ی نقاش می‏نامیدند و بروایت أبوالحسن عمری و ابوالحسین او را با خویش نمی‏خواند این هنگام ملازمت خدمت ابوالحسین یافت و مادرش در خدمت أبوالحسین مواظبت نمود.و أبوالحسین را فرزند دیگر بود ستوده خلق و پسندیده خلق مکنی بابوالحسن و او سفر موصل کرد و زنی هاشمیه تزویج نمود و از آنجا سفر شام کرد و در شام وفات نمود و از وی دو پسر و دو دختر بجای ماند أما ابوالمکارم محمد ابن أبی‏الحسن البغدادی وداع جهان گفت و چند دختر از وی باقی ماند.ابوالحسین علی شاعر بن ابوالحسن محمد بن احمد بن محمد بن احمد بن طباطبا پسری داشته با نام حسن، و نسب ابراهیم نسابه صاحب کتاب «المنتقله» به او می­ پیوسته است. استان اصفهان ـ شهرستان اردستان ـ بخش زواره ـ شهر زواره ـ دهستان سفلی ـ روستای کچورستاق

روضه موسوی: کنج زندان چه بلائی به سرت آوردند؟ /چه بلائی به سر چشم ترت اوردند ؟ /شدی  آزاد  دگر از  قفس  تاریکت/ولی افسوس که بی بال وپرت اوردند/دخترانت همگی چشم به راهت بودند/آخر از گوشه ی زندان خبرت اوردند/عجبی نیست که چیزی زتنت باقی نیست/حمله بر زانو و ساق و کمرت اوردند/تاکه برتخته ی در جسم تو را میبردند/ آن در سوخته را در نظرت اوردند/

منبربیست و یکم.:

آیه : إِنَّا جَعَلْنَا مَا عَلَى الْأَرْضِ زِینَةً لَهَا لِنَبْلُوَهُمْ أَیُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلًاما آنچه را که در زمین جلوه‌گر است زینت و آرایش ملک زمین قرار دادیم تا مردم را امتحان کنیم که کدام یک عملشان نیکوتر خواهد بود. آیه 7 سوره کهف

حدیث: قالَ الإمام موسى بن جعفر الکاظم (علیه السلام) : دَخَلْتُ إلَیْهِ، فَقالَ: لا تَسْتَغْنی شیعَتُنا عَنْ أرْبَع: خُمْرَه یُصَلِّی عَلَیْها، وَخاتَم یَتَخَتَّمُ بِهِ، وَسِواک یَسْتاکُ بِهِ، وَسُبْحَه مِنْ طینِ قَبْرِ أبی عَبْدِ اللّهِ (ع) فیها ثَلاثٌ وَثَلاثُونَ حَبَّةً، مَتى قَلَّبَهَا ذاکِراً لِلّهِ کُتِبَ لَهُ بِکُلِّ حَبَّه أرْبَعُونَ حَسَنَةً، وَإذا قَلَّبَها ساهِیاً یَعْبَثُ بِها کُتِبَ لَهُ عِشْرُونَ حَسَنَةً.فرمود: شیعیان و دوستان ما [در هر حال و در هر کجا که باشند] از چهار چیز نباید بى نیاز باشند: 1- جانمازى که بر آن نماز بخوانند 2- انگشترى که در دست نمایند 3- مسواکى که دندانهاى خود را به وسیله آن مسواک کنند 4- و تسبیحى از تُربت امام حسین (علیه السلام) که داراى 34 دانه باشد و به وسیله آن ذِکر گوید، که خداوند متعال در مقابل هر دانه آن چهل حَسَنِه در نامه اعمالش ثبت مى نماید; و چنانچه آن را دست گیرد ، بدون آن که ذِکرى و دعائى بخواند 20 حسنه به او داده مى شود.

سیمای حضرت امام موسی کاظم (علیه الاسلام): از دیدگاه شیعه، امام از جانب خدا تعیین می‌شود و از راه‌های شناخت او، نص (تصریح پیامبر(ص) یا امام قبلی به امامت امام پس از خود) است.[۴۱] امام صادق در موارد متعددی امامت موسی بن جعفر را به اصحاب نزدیک خود اعلام کرده بود. در روایتی، فیض بن مختار می‌گوید از امام صادق(ع) پرسیدم امام پس از شما کیست؟ در این هنگام فرزندش موسی وارد شد و امام صادق(ع) او را امام بعدی معرفی کرد.علی بن جعفر روایت کرده که امام صادق(ع) درباره موسی بن جعفر فرمود: « فَإِنَّهُ أَفْضَلُ وُلْدِی وَ مَنْ أُخَلِّفُ مِنْ بَعْدِی وَ هُوَ الْقَائِمُ مَقَامِی وَ الْحُجَّةُ لِلَّهِ تَعَالَی عَلَی کَافَّةِ خَلْقِهِ مِنْ بَعْدِی[۴۸]؛ او برترین فرزندان و بازماندگان من است و اوست که پس از من، در جایگاه من قرار می‌گیرد و پس از من، حجت خدا بر همه مخلوقات است.»همچنین در عیون اخبار الرضا آمده است که هارون الرشید خطاب به فرزندش، موسی بن جعفر را امام بر حق و سزاوارترین فرد به جانشینی پیامبر(ص) خوانده و پیشوایی خود را ظاهری و با زور توصیف کرده است.

سیره حضرت امام موسی کاظم (علیه الاسلام): شـیـخ کـلیـنـى روایـت کرده از ابوخالد زبالى که گفت : وقتى که مى بردند حضرت امام مـوسـى عـلیـه السـلام را بـه نـزد مـهـدى عـبـاسـى وایـن اول مـرتـبـه بـود کـه حـضـرت را از مـدیـنـه بـه عـراق آوردنـد مـنـزل فـرمـود آن حـضـرت بـه زبـاله ، پس من با اوسخن مى گفتم که غمناک دید فرمود: ابـوخـالد چـه شـده مـرا کـه مـى بـیـنـم تـورا غـمـنـاک ؟ گـفـتـم : چـگـونـه غـمـنـاک نـباشم وحال آنکه تورا مى برند به نزد این ظالم بى باک ونمى دانم که با جناب توچه خواهد کـرد، فـرمـود: بـر مـن بـاکـى نـخـواهـد بـود، هـرگـاه فـلان روز از فـلان مـاه شـود اسـتـقبال کن مرا در اول میل ، ابوخالد گفت : من همّى نداشتم جز شمردن ماهها وروزها تا روز مـوعود رسید پس رفتم نزد میل وماندم نزد آن تا نزدیک شد که آفتاب غروب کند وشیطان در سـینه من وسوسه کرد وترسیدم که به شک افتم در آنچه آن حضرت فرموده بود که نـاگـاه نـظـرم افـتـاد بـه سـیـاهـى قـافـله کـه از جـانـب عـراق مـى آمـد پـس استقبال کردم ایشان را دیدم امام علیه السلام را که در جلوقطار شتران سوار بر استر مى آمـد فـرمـود: ( اَیـْهـا یـا اَبـاخالِدٍ! ) دیگر بگوى اى ابوخالد! گفتم : لبیک یابن رسـول اللّه صـلى اللّه عـلیـه وآله وسـلم ! فرمود: شک مکن البته دوست داشت شیطان که تورا به شک افکند، گفتم : حمد خدایى را که نجات داد تو را از آن ظالمان ، فرمود: به درسـتـى کـه مـن را بـه سـوى ایـشـان بـرگـشـتـنـى است که خلاص ‍ نخواهم شد از ایشان .

آشنایی با امامزادگان ایران: آستان مقدس امامزاده محسن (علیه السلام) ـاستان اصفهان ـ شهرستان  کاشان ـ بخش مرکزی ـ شهر کاشان ـ روستای خزاق.

آستان مقدس امامزاده حسن (علیه السلام) ـاستان اصفهان ـ شهرستان  آران و بیدگل ـ بخش مرکزی ـ نوش آباد

آستان مقدس امامزادگان محمدصانع و محمداسماعیل (علیهما السلام) ـاستان اصفهان ـ شهرستان کاشان ـ بخش برزک ـ دهستان گلاب ـ روستای ازوار.

آستان مقدس امامزاده احمد (علیه السلام) ـاستان اصفهان ـ شهرستان کاشان ـ بخش نیاسر ـ دهستان کوه دشت ـ روستای وادقان.

روضه موسوی: ندارد هیچ کس در این دل زندان نشان از من/نه من دارم خبر از خانه ام نی خانمان از من/نسیمی گر گذر میکرد،دل چون غنچه وا میشد/ولی آن هم گریزانست،چون تاب و توان از من/تن من با دل زندان و زندانبان شده همرنگ/پذیرائی کند با تازیانه میزبان از من/به حال من دل آن آهن زنجیر می سوزد/نمی خواهد که گردد دور، زنجیر گران از من/سرم را جز سر زانو کسی در بر نمی گیرد/صبا لطفی! خبر بر غمگسارانم رسان از من/در زندان به رویم بازخواهد شد ولی روزی/که نَبوَد هیچ باقی غیر مشتی استخوان از من/بر سیل ستم استاده و نستوه چون کوهم/نمی یابند عجز و لابه،هرگز دشمنان از من/الهی من هم از تو همچو زهرا مرگ میخواهم/به لب آورده ام جان؛ گیر ای جانانه جان از من/

منبربیست و دوم:

آیه : وَقَالَ رَبُّکُمُ ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ ۚ إِنَّ الَّذِینَ یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِی سَیَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ دَاخِرِینَ و خدای شما فرمود که مرا با (خلوص دل) بخوانید تا دعای شما مستجاب کنم. آنان که از (دعا و) عبادت من اعراض و سرکشی کنند زود با ذلت و خواری در دوزخ شوند. آیه 60 سوره غافر

سؤال: با این که خداوند وعده‌ى استجابت داده است، «ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ» چرا برخى دعاهاى ما مستجاب نمى‌شود؟پاسخ: بعضى اعمال نظیر گناه و ظلم و خوردن لقمه‌ى حرام و عفو نکردنِ کسانى که از ما عذرخواهى مى‌کنند، مانع استجابت دعا مى‌شود.گاهى مستجاب شدن دعاى ما نظام آفرینش را به هم مى‌ریزد، نظیر دانش آموزى که در امتحان جغرافیا در پاسخ این سؤال که آیا سطح دریاها بالاتر است یا کوه‌ها؟ چون به اشتباه نوشته بود «سطح دریاها بالاتر است!» از خداوند خواسته بود که این دو را جا به جا کند تا او نمره‌ى قبولى بگیرد!به هر حال خداوند همان گونه که قادر است، حکیم نیز هست.گاهى آن دعا مستجاب نمى‌شود، ولى مشابه آن مستجاب مى‌شود.گاهى اثر دعا در آینده‌ى خود انسان یا خانواده و نسل او یا در قیامت نتیجه مى‌دهد و فورى مستجاب نمى‌شود.هر دعایى که مستجاب نشود در حقیقت دعا نیست، چون دعا به معناى طلب خیر است و بسیارى از خواسته‌هاى ما شرّ است نه خیر. دعا همراه ایمان و عمل صالح باشد. «یَسْتَجِیبُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ» با اخلاص باشد. «فَادْعُوا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ»  با تضرّع و مخفیانه باشد. «ادْعُوا رَبَّکُمْ تَضَرُّعاً وَ خُفْیَةً»  با بیم و امید باشد. «وَ ادْعُوهُ خَوْفاً وَ طَمَعاً» در ساعاتى خاص باشد. «یَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَداةِ وَ الْعَشِیِّ» - گفتگو با خداوند، کلید رشد و تربیت انسان است. «قالَ رَبُّکُمُ ادْعُونِی»- میان دعاى انسان و ربوبیّت خداوند، رابطه‌اى تنگاتنگ است. (اکثر دعاهاى قرآن همراه‌ «رَبَّنا»* آمده است). «رَبُّکُمُ ادْعُونِی»- خداوند، از ما خواسته که به درگاه او دعا کنیم. «قالَ رَبُّکُمُ ادْعُونِی»- در دعا فقط خدا را بخوانیم، نه خدا و دیگران را در کنار هم. «ادْعُونِی»- خداوند نیازهاى ما را مى‌داند، ولى دستور دعا نشانه‌ى آن است که درخواست ما آثارى دارد. «ادْعُونِی»- بین دعا و استجابت هیچ فاصله‌اى نیست. «ادْعُونِی أَسْتَجِبْ» (حتّى حرف «فاء» یا «ثم» نیامده است. اگر مى‌فرمود: «فاستجب» یعنى بعد از مدّت کمى مستجاب مى‌کنم و اگر مى‌فرمود: «ثم استجب» یعنى بعد از مدّت طولانى.)- در دعا و اجابت واسطه‌اى در کار نیست. «ادْعُونِی أَسْتَجِبْ»- استجابت دعا وعده الهى است. «ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ»- اگر دعایى مستجاب نشد لابد به سود ما نبوده است، چون فرمود: «أَسْتَجِبْ لَکُمْ» آنچه را به نفع شما باشد مستجاب مى‌کنم.- دعا نکردن، نشانه‌ى تکبّر است. «یَسْتَکْبِرُونَ»- دعا، درمان تکبّر است. «یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبادَتِی»- دعا، خود عبادت است. «یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبادَتِی»- دعا عبادتى مخصوص و الهى است. «عِبادَتِی»- مجازات خداوند عادلانه و متناسب با نوع رفتار و کردار آدمى است. استکبار امروز، سرافکندگى فردا را به دنبال دارد. «یَسْتَکْبِرُونَ‌- داخِرِینَ»

حدیث: قالَ الإمام موسى بن جعفر الکاظم (علیه السلام) : أوشَک دَعوَةً‌ وَ أسرَعُ إجابَةُ دُعاءُ المَرءِ لاِخیهِ‌ بِظَهرِ الغَیبِ دعایی که بیشتر امید اجابت آن می رود و زودتر به اجابت می رسد،‌ دعا برای برادر دینی است در پشت سر اوست

سیمای حضرت امام موسی کاظم (علیه الاسلام): در منابع آمده است امام صادق(ع) با توجه به سخت‌گیری‌های عباسیان و برای حفظ جان امام کاظم(ع)، پنج نفر ـ از جمله خلیفه عباسی ـ را به عنوان وصی خود معرفی کرد. هر چند امام صادق، بارها امامِ پس از خود را به اصحاب خاصش معرفی کرده بود، اما این اقدام تا حدی وضع را برای شیعیان ابهام‌آلود کرد. در این دوره، برخی از اصحاب برجسته امام صادق مانند مؤمن طاق و هشام بن سالم نیز دچار تردید شده بودند. آنان ابتدا به سراغ عبدالله افطح، که ادعای امامت کرده بود، رفتند و از او درباره زکات پرسیدند. اما پاسخ‌های عبدالله آن‌ها را قانع نکرد. آن دو سپس با موسی بن جعفر (ع) ملاقات کردند و با پاسخ‌های وی قانع‌ شدند و امامت او را پذیرفتند.

سیره حضرت امام موسی کاظم (علیه الاسلام): ونـیـز کـلیـنى روایت کرده از سیف بن عمیره از اسحاق بن عمار که گفت : شنیدم از ( عبد صـالح ) یعنى حضرت امام موسى علیه السلام که به مردى خبر مردن اورا داد، من از روى اسـتـبـعاد در دل خود گفتم که همانا اومى داند که چه زمان مى میرد مردى از شیعیانش ! چون در دل من گذشت آن حضرت روبه من کرد شبیه آدم غضبناک وفرمود: اى اسحاق ! رشید هـجـرى مى دانست علم مرگها وبلاهایى که بر مردم وارد مى شود وامام سزاوارتر است به دانـسـتـن آن ، بـعـد از آن فـرمود: اى اسحاق ! بکن آنچه مى خواهى بکنى ؛ زیرا که عمرت تـمـام شـده وتـوتـا دوسـال دیـگـر خـواهـى مـرد وبـرادران تـوواهل بیت تومکث نخواهند کرد بعد از تومگر اندکى تا آنکه مختلف مى شود کلمه ایشان وخـیـانـت مـى کـند بعضى از ایشان با بعضى تا آنکه شماتت مى کند به ایشان دشمنشان ( فـَکانَ هذاَ فِى نَفْسِکَ ) . اسحاق گفت : گفتم من استغفار مى کنم از آنچه به هم رسیده در سینه من .راوى گـویـد: پـس درنـگ نـکـرد اسـحـاق بـعـد از این مجلس مگر اندکى ووفات کرد، پس ‍ نـگـذشـت بـر اولاد عـمـار مـگـر زمـان کـمـى کـه مـفـلس شـدنـد وزنـدگـى ایـشـان بـه امـوال مـردم شـد یـعـنـى بـه عـنـوان قـرض ومـضـاربـه ومـثـال آن زنـدگـى مـى کـردنـد بـعـد از آنـکـه خـودشـان مال بسیار داشتند.

آشنایی با امامزادگان ایران: آستان مقدس امامزاده سلیمان (علیه السلام) ـامامزادگان سلیمان و داود (علیه السلام) با هم برادر و ازفرزندان عبدالله بن عبدالواحد بن مالک بن شهاب الدین حسین بن سید مهنا الاکبر می باشند که در سلطنت ارغون شاه ابن خاقان، به قمصر هجرت کرده متوطن شدند و همانجا هم رحلت یافته؛ مدفون گشتند. استان اصفهان ـ شهرستان کاشان ـ بخش قمصر ـ شهر قمصر، خیابان پائین قمصر.

آستان مقدس امامزاده حبیب بن موسی (علیه السلام) ـاستان اصفهان ـ شهرستان  کاشان ـ بخش مرکزی ـ شهر کاشان.

آستان مقدس امامزادگان شاه شمس محمد و قاضی اسد (علیهما السلام) ـاستان اصفهان ـ شهرستان  کاشان ـ بخش مرکزی ـ شهر کاشان ـ مقابل دروازه فین.

آستان مقدس امامزاده محسن (علیه السلام) ـاستان اصفهان ـ شهرستان کاشان ـ بخش نیاسر ـ دهستان کوه دشت ـ روستای ارمک.

روضه موسوی: ﺩﺭ ﺩﻝ ﺗﺎﺭﯾﮏ ﺯﻧﺪﺍﻥ ﻣﺜﻞ ﺷﻤﻊ ﺭﻭﺷﻨﻢ/ﻟﺤﻈﻪ ﻟﺤﻈﻪ، ﻗﻄﺮﻩ ﻗﻄﺮﻩ، ﺁﺏ ﮔﺮﺩﯾﺪﻩ ﺗﻨﻢ/ﺑﺲ ﮐﻪ ﻻ‌ﻏﺮ ﮔﺸﺘﻪ ﺍﻡ ﭼﻮﻥ ﻣﯽ ﮔﺬﺍﺭﻡ ﺳﺮ ﺑﻪ ﺧﺎﮎ/ﺧﺼﻢ ﭘﻨﺪﺍﺭﺩ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﻣﻦ ﻧﯿﺴﺘﻢ ﭘﯿﺮﺍﻫﻨﻢ/ﺩﺭ ﺳﯿﻪ ﭼﺎﻝ ﺑﻼ‌ ﺑﺎ ﺩﻭﺳﺖ ﺧﻠﻮﺕ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﻡ/ﺍﯾﻦ ﻧﻤﺎﺯ، ﺍﯾﻦ ﺣﺎﻝ ﺧﻮﺵ، ﺍﯾﻦ ﺍﺷﮓ ﺩﺍﻣﻦ ﺩﺍﻣﻨﻢ/ﻫﺮ ﮐﻪ ﺯﻧﺪﺍﻧﯽ ﺷﻮﺩ ﺑﺎﯾﺪ ﻣﻼ‌ﻗﺎﺗﺶ ﺭﻭﻧﺪ/ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﻣﻤﻨﻮﻉ ﺍﻟﻤﻼ‌ﻗﺎﺕ ﺍﺳﺖ ﺩﺭ ﺯﻧﺪﺍﻥ، ﻣﻨﻢ/ﻗﺎﺗﻞ ﺩﻝ ﺳﻨﮓ ﻣﯽ ﺧﻨﺪﺩ ﺑﻪ ﺍﺷﮓ ﺩﯾﺪﻩ ﺍﻡ/ﺣﻠﻘﻪ ﯼ ﺯﻧﺠﯿﺮ ﻣﯽ ﮔﺮﯾﺪ ﺑﻪ ﺯﺧﻢ ﮔﺮﺩﻧﻢ/ﺑﺲ ﮐﻪ ﺟﺴﻤﻢ ﺁﺏ ﮔﺸﺘﻪ ﻣﺜﻞ ﺷﻤﻊ ﺳﻮﺧﺘﻪ/ﻣﺤﻮ ﮔﺸﺘﻪ ﺟﺎﯼ ﻧﻘﺶ ﺗﺎﺯﯾﺎﻧﻪ ﺑﺮ ﺗﻨﻢ/ﺭﻭﺯﻩ ﺩﺍﺭﻡ، ﻭﻗﺖ ﺍﻓﻄﺎﺭ ﺍﺳﺖ ﻭ ﮔﻮﯾﯽ ﻗﺎﺗﻠﻢ/ﮐﺮﺩﻩ ﺑﺎ ﺧﺮﻣﺎﯼ ﺯﻫﺮ ﺁﻟﻮﺩﻩ ﻗﺼﺪ ﮐُﺸﺘﻨﻢ/ﮔﺎﻩ ﮔﺎﻩ ﺍﺯ ﺳﺎﻕ ﭘﺎﯼ ﻣﻦ ﺧﻮﻥ ﻣﯽ ﭼﮑﺪ/ﺑﺲ ﮐﻪ ﭘﺎ ﺳﺎﯾﯿﺪﻩ ﮔﺸﺘﻪ ﺑﯿﻦ ﮐﻨﺪ ﻭ ﺁﻫﻨﻢ/ﺩﻭﺳﺘﺎﻥ! ﺍﺯ ﮔﺮﯾﻪ ﯼ ﻣﻦ ﺣﺒﺲ ﻫﻢ ﺁﻣﺪ ﺑﻪ ﺗﻨﮓ/ﺑﺎ ﻭﺟﻮﺩ ﺁﻧﮑﻪ ﺧﻨﺪﯾﺪﻡ ﺑﻪ ﺭﻭﯼ ﺩﺷﻤﻨﻢ/ﯾﺎﺩ ﺍﺯ ﺟﺴﻢ ﻣﻦ ﻭ ﺍﺯ ﺗﺨﺘﻪ ﺩﺭ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ/ﻫﺮ ﮐﻪ ﮔﺮﺩﺩ ﺯﺍﺋﺮ ﻭ ﺁﯾﺪ ﮐﻨﺎﺭ ﻣﺪﻓﻨﻢ/ﯾﺎﺑﻦ ﺯﻫﺮﺍ «ﻣﯿﺜﻢ» ﺍﺳﺘﻢ ﺑﺎ ﺗﻮﻻ‌ّﯼ ﺷﻤﺎ/ﮔﺮ ﺑﻪ ﺩﻭﺯﺥ ﻫﻢ ﺭﻭﻡ ﺍﺯ ﻫُﺮﻡ ﺁﺗﺶ ﺍﯾﻤﻨﻢ/

منبربیست و سوم:

آیه : یَعْلَمُونَ ظَاهِرًا مِنَ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَهُمْ عَنِ الْآخِرَةِ هُمْ غَافِلُونَ (اکثر) آنان به امور ظاهری از زندگی دنیا آگاهند و از عالم آخرت (و وعده ثواب و عقاب حق) به کلی بی‌خبرند. آیه 7 سوره روم

 کوته‌بینى، سطحى‌نگرى و توجّه نکردن به ماوراى مادّیات، نوعى جهل است.لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ یَعْلَمُونَ ظاهِراً ...- انسان باید ژرف‌نگر و عمیق باشد، نه ظاهربین و غافل. یَعْلَمُونَ ظاهِراً ... وَ هُمْ عَنِ الْآخِرَةِ هُمْ غافِلُونَ‌- دنیا بد نیست، غفلت از آخرت بد است. «عَنِ الْآخِرَةِ هُمْ غافِلُونَ»- علم به ظواهرِ دنیاى مادّى بدون توجّه به آخرت، مورد انتقاد است. یَعْلَمُونَ ظاهِراً ... عَنِ الْآخِرَةِ هُمْ غافِلُونَ‌- دنیا ظاهر و باطنى دارد و آخرت، باطن دنیاست. «ظاهِراً- عَنِ الْآخِرَةِ»- توجّه به ظواهر دنیا، سبب غفلت از آخرت است. یَعْلَمُونَ ظاهِراً ... هُمْ عَنِ الْآخِرَةِ هُمْ غافِلُونَ‌

حدیث: قالَ الإمام موسى بن جعفر الکاظم (علیه السلام) : مَثَلُ الدّنیا مَثَلُ الْحَیَّةِ، مَسُّها لَیِّنٌ وَ فی جَوْفِهَا السَّمُّ الْقاتِلِ، یَحْذَرُهَا الرِّجالُ ذَوِى الْعُقُولِ وَیَهْوى اِلَیْهَا الصِّبْیانُ بِأیْدیهِمْ.فرمود: مَثَل دنیا همانند مار است که پوست ظاهر آن نرم و لطیف و خوشرنگ، ولى در درون آن سمّ کشنده اى است که مردان عاقل و هشیار از آن گریزانند و بچّه صفتان و بولهوسان به آن عشق می ورزند.

سیمای حضرت امام موسی کاظم (علیه الاسلام): در دوره امامت موسی بن جعفر(ع)، فرقه‌های اسماعیلیه، فطحیه و ناووسیه شکل گرفت. هر چند در زمان حیات امام صادق(ع)، زمینه انشعاب در شیعه فراهم شده بود، اما انشعابی در میان آنان رخ نداد. ولی با شهادت ایشان و آغاز امامت موسی بن جعفر، شیعیان به فرقه‌های مختلفی منشعب شدند؛ گروهی از آنان، مرگ اسماعیل پسر امام صادق(ع) را انکار کرده، او را امام می‌دانستند. شماری از این گروه، که از حیات اسماعیل مأیوس شدند، پسر او محمد را امام دانستند. این گروه به اسماعیلیه شهرت یافتند. برخی دیگر عبدالله اَفْطَح را امام دانسته، به فَطَحیه مشهور شدند ولی پس از مرگ او که حدود ۷۰ روز پس از شهادت امام صادق رخ داد، به امامت موسی بن جعفر معتقد شدند. شماری نیز به پیروی از شخصی به نام ناووس در امامت حضرت صادق(ع) توقف کردند و عده‌ای به امامت محمد دیباج معتقد شدند.

سیره حضرت امام موسی کاظم (علیه الاسلام): شـیـخ کـشـى روایـت کـرده از اسماعیل بن سلام وفلان بن حمید که گفتند: فرستاد على بن یقطین به سوى ما که دوشتر رونده بخرید واز راه متعارف دور شوید واز بیراهه بروید بـه مـدیـنـه وداد به ما اموال وکاغذهایى وگفت اینها را برسانید به ابوالحسن موسى بن جعفر علیه السلام وباید احدى به امر شما اطلاع نیابد، پس ما آمدیم به کوفه ودوشتر قـوى خـریـدیـم وزاد وتـوشـه سـفـر بـرداشـتیم واز کوفه بیرون شدیم واز بیراهه مى رفتیم تا رسیدیم به بطن الرّمّه ، ـ وآن وادى است به عالیه نجد، گویند آن منزلى است در راه مدینه که اهل بصره وکوفه در آنجا با هم مجتمع مى شوند ـ از راحله ها فرود آمدیم آنـهـا را بستیم وعلف نزد آنها ریختیم ونشستیم غذا بخوریم که ناگاه در این بین سوارى روکـرد بـه آمـدن وبـا اوبـود چـاکـرى ، همین که نزدیک ما رسید دیدیم حضرت امام موسى علیه السلام است پس برخاستیم براى آن حضرت و سلام کردیم وکاغذها ومالها که با ما بود به آن حضرت دادیم . پس بیرون آورد از آستین خود کاغذهایى وبه ما داد وفرمود: این جـوابـهـاى کاغذهاى شما است ، ما گفتیم که زاد وتوشه ما به آخر رسیده پس اگر رخصت فـرمـایـیـد داخـل مـدیـنـه شـویـم و زیـارت کـنـیـم حـضـرت رسـول صـلى اللّه عـلیه وآله وسلم را وتوشه بگیریم ، فرمود: بیاورید آنچه با شما است از توشه ، ما بیرون آوردیم توشه خود را به سوى آن حضرت ، آن جناب آن را به دسـت خـود گـردانـیـد وفـرمـود: ایـن مـى رسـانـد شـمـا را بـه کـوفـه ! وامـا رسـول اللّه صـلى اللّه عـلیـه وآله وسلم پس دیدید شما به درستى که من نماز صبح را بـا ایـشـان گـذاشته ام ومى خواهم نماز ظهر را هم با ایشان به جا مى آورم برگردید در حفظ خدا.مـؤ لف گـویـد: فـرمـایـش آن حـضرت که ( رسول اللّه صلى اللّه علیه وآله وسلم را دیـدیـد ) دومعنى دارد: یکى آنکه نزدیک به مدینه شدید وقرب به زیارت ، در حکم زیـارت اسـت ، دوم آنـکـه رؤ یـت مـن بـه مـنـزله رؤ یـت رسـول اللّه صـلى اللّه عـلیـه و آله وسـلم اسـت ، چون مرا دیدید پس پیغمبر را دیده اید، وایـن مـعـنـى درسـت اسـت هـرگـاه از آن مـحل که بودند تا مدینه مسافت بعدى باشد. علامه مجلسى فرموده معنى اول اظهر است واحقر گمان مى کنم که معنى دوم اظهر بـاشـد و مـؤ یـد ایـن مـعـنـى روایـتـى اسـت کـه ابـن شـهـر آشـوب نـقـل کـرده کـه وقـتى ابوحنیفه آمد بر در منزل حضرت صادق علیه السلام که از حضرت استماع حدیث کند، حضرت بیرون آمد در حالى که تکیه بر عصا کرده بود، ابوحنیفه گفت : یـابن رسول اللّه ! شما نرسیده اید از سن به حدى که محتاج به عصا باشید، فرمود: چـنـیـن اسـت کـه گفتى لکن این عصا، عصاى پیغمبر است من خواستم تبرک بجویم به آن ، پس برجست ابوحنیفه به سوى عصا واجازه خواست که ببوسد آن را، حضرت صادق علیه السلام آستین از ذراع خود بالازد وفرمود به او: به خدا سوگند! دانسته اى که این بشره رسول اللّه صلى اللّه علیه وآله وسلم است واین از موى آنحضرت است و نبوسیده اى آنرا ومى بوسى عصا را.

آشنایی با امامزادگان ایران: آستان مقدس امامزاده سلیمان (علیه السلام) ـاستان اصفهان ـ شهرستان  کاشان ـ بخش مرکزی ـ شهرمشکات.

امامزاده ولی بن موسی الکاظم علیه السلام- آدرس: استان اصفهان - شهرستان  کاشان-راوند

آستان مقدس امامزاده عبدالله (علیه السلام) ـاستان اصفهان ـ شهرستان کاشان ـ بخش نیاسر ـ دهستان کوه دشت ـ روستای سار.

آستان مقدس امامزادگان چهار بزرگوار (علیهم السلام) ـاستان اصفهان ـ شهرستان کاشان ـ بخش مرکزی ـ شهرمشکات

روضه موسوی: بیهوده قفس را مگشایید پری نیست /جز مُشتِ پری گوشه ی زندان اثری نیست/در دل اثر از شادی و امّید مجویید  /از شاخه ی  بشکسته ی امّید ثمری نیست/گفتم به صبا دردِ دل خویش بگویم /   امّا به سیه چال، صبا را گذری نیست/گیرم که صبا را گذر افتاد، چه گویم؟/ دیگر ز من و دردِ دل من خبری نیست/امّید رهایی چو از این بند محال است /  ناچار بجز مرگ، نجاتِ دگری نیست/ای مرگ کجایی که به دیدار من آیی/در سینه دگر جز نفس مختصری نیست/تا بال و پری بود قفس را نگشودند/ امروز گشودند قفس را که پری نیست/

منبربیست و چهارم:

آیه : وَلَا یَحُضُّ عَلَىٰ طَعَامِ الْمِسْکِینِ و هرگز مسکینی را بر سفره طعام خود به رغبت نخوانده است. آیه 34 سوره حاقه

«ذراع» فاصله آرنج تا نوک انگشتان است و در قدیم معیارى براى اندازه‌گیرى بوده است و کلمه «هفتاد» یا به معناى حقیقى است و یا کنایه از زنجیر طولانى مى‌باشد.«جحیم» از «جحمة»، به آتش شعله ور گویند.امام صادق علیه السلام فرمود: اگر یک حلقه از آن زنجیرى که دوزخیان را با آن به بند مى‌کشند، بر دنیا نهاده شود، دنیا از شدّت حرارت، ذوب مى‌شود. در این آیه، کفر و بخل و بى‌تفاوتى نسبت به محرومان در کنارهم آمده است. لا یُؤْمِنُ بِاللَّهِ‌ ... لا یَحُضُ‌گرفتن و بستن و کشاندن و به دوزخ پرتاب کردن، بیانگر نهایت حقارت و ذلت دوزخیان است. خُذُوهُ فَغُلُّوهُ‌ ... صَلُّوهُ‌ ... فَاسْلُکُوهُ‌- مقایسه میان عاقبت خوبان و بدان، شیوه‌اى قرآنى براى شناخت بهتر حقایق است. أُوتِیَ کِتابَهُ بِیَمِینِهِ‌ ... أُوتِیَ کِتابَهُ بِشِمالِهِ‌- در تربیت و هدایت، بشارت و هشدار در کنار هم لازم است. أُوتِیَ کِتابَهُ بِیَمِینِهِ‌ ... أُوتِیَ کِتابَهُ بِشِمالِهِ‌- آگاهى از آینده، گامى براى تصمیم‌گیرى صحیح امروز است. «فَیَقُولُ یا لَیْتَنِی»- روزنه امید براى خلافکاران در آخرت بسته مى‌شود. تا قبل از دیدن نامه عمل امیدى داشت ولى بعد از آن فقط حسرت مى‌خورد. یا لَیْتَنِی‌ ... یا لَیْتَها- ثروت و قدرت، در قیامت کارآیى ندارد. «ما أَغْنى‌ عَنِّی مالِیَهْ هَلَکَ عَنِّی سُلْطانِیَهْ»- ثروت‌اندوزى در دنیا، سبب حسرت در قیامت است. «ما أَغْنى‌ عَنِّی مالِیَهْ»- کیفر دستهایى که در دنیا براى هرگونه فساد و ستم باز بود، غل و زنجیر قیامت است. «فَغُلُّوهُ»- انسانى که در قلبش نور معرفت خدا و در عملش، خدمت به مردم نباشد، بهتر که بسوزد. لا یُؤْمِنُ‌ ... وَ لا یَحُضُ‌- توجه به گرسنگان، در کنار ایمان به خدا مطرح است. لا یُؤْمِنُ‌ ... وَ لا یَحُضُ‌- بر فرض که خود، توان کمک نداشته باشیم، باید دیگران را براى کمک به گرسنگان تشویق کنیم. «وَ لا یَحُضُّ عَلى‌ طَعامِ الْمِسْکِینِ»- رسیدگى به فقرا شرط ندارد که فقیر، مؤمن باشد. «وَ لا یَحُضُّ عَلى‌ طَعامِ الْمِسْکِینِ»

حدیث: قالَ الإمام موسى بن جعفر الکاظم (علیه السلام) : فطرک اخاک الصائم خیر من صیامک.فرمود: افطارى دادن به برادر روزه دارت از گرفتن روزه [مستحبى] بهتر است.

سیمای حضرت امام موسی کاظم (علیه الاسلام): در دوره امام کاظم، غالیان نیز فعال بودند. در این دوره فرقه بشیریه شکل گرفت که منسوب به محمد بن بشیر از اصحاب موسی بن جعفر بود. او در زمان حیات امام، دروغ‌هایی به آن حضرت می‌بست. امام کاظم محمد بن بشیر را نجس می‌شمرد و لعن می‌کرد.از امام کاظم فعالیت‌های علمی متفاوتی گزارش شده است؛ متن این فعالیت‌ها در قالب روایات، مناظره و گفتگوی علمی در کتاب‌های حدیثی شیعه آمده است.احادیث فراوانی از امام کاظم، در منابع حدیثی شیعه روایت شده است؛‌ این روایات بیشتر در موضوعات کلامی چون توحید، بداءو ایمان و نیز موضوعات اخلاقی است. همچنین مناجات‌هایی از جمله دعای جوشن صغیر از وی نقل شده است. در اسناد این روایات از او با تعابیری چون الکاظم، ابی‌الحسن، ابی‌الحسن الاول، ابی‌الحسن الماضی، العالم و العبد الصالح یاد شده است. عزیزالله عطاردی ۳۱۳۴ حدیث از او در مُسْنَدُ الامام الکاظم گردآورده است. ابوعمران مروزی از عالمان اهل‌سنت نیز شماری از احادیث امام هفتم شیعیان را در مسند الامام موسی بن جعفر آورده است.

سیره حضرت امام موسی کاظم (علیه الاسلام): حمیرى از موسى بن ب******* روایت کرده که حضرت امام موسى علیه السلام رقعه اى به من داد که در آن حوائجى بود وفرمود به من که هرچه در این رقعه است به آن رفتار کن من آن را گـذاشـتـم در زیـر مـصلاى خود وسستى وتهاون کردم درباره آن ، پس ‍ گذشتم به آن حـضـرت دیـدم کـه آن رقعه در دست شریف آن جناب است ، پس ‍ پرسید از من که رقعه کجا اسـت ؟ گـفـتـم : در خـانـه اسـت ، اى مـوسـى ! هـرگـاه امـر کـردم تـو را بـه چـیـزى عـمـل کـن بـه آن واگـر نـه غضب خواهم کرد بر تو، پس دانستم که آن رقعه را بعضى از بچه هاى جن به آن حضرت داده اند.

آشنایی با امامزادگان ایران: آستان مقدس امامزاده تاج الدین (علیه السلام) ـاستان اصفهان ـ شهرستان کاشان ـ بخش نیاسرـ دهستان نیاسر ـ روستای نشلج.

آستان مقدس امامزاده قاسم بن موسی بن جعفر (علیه السلام) ـاستان اصفهان ـ شهرستان کاشان ـ بخش مرکزی ـ شهر کاشان، کوى پاى‌نخل.

آستان مقدس امامزاده باب شیخ علیه السلام ـاستان اصفهان ـ شهرستان  گلپایگان ـ بخش مرکزی ـ شهر گلپایگان ـ روستای رباط سرخ.

آستان مقدس امامزاده عمران بن علی (علیه السلام) ـاستان اصفهان ـ شهرستان  گلپایگان ـ بخش مرکزی ـ شهر گوگد ـ خیابان اصلی.

روضه موسوی: عاقبت دست اجل مشکلم وا می کند/هر که بیند روی من یاد زهرا می کند/کی نداند ای خدا از چه در تاب و تبم / یاد زندان رفتن عمّه خود زینبم امروز دسته جمعی برویم گوشه زندان تاریک بغداد زمزمه آقا موسی بن جعفر را بشنوم مدام ذکر مناجات امام این بودخدا ممنونم یک جای خلوتی هستم با تو مناجات می کنم ، اما مردم روزهای آخر مناجات مولا عوض شد( آماده اید بگویم ) صدا می زد :یا مُخَلِّصَ الشََّجَرِ مِن بَینِ رَملٍ وَ ماءٍ وَ طینٍ ، یا مُخَلِّصَ النّارِ مِن بَینِ الحَدیدِ وَ الحَجَرِ ،یا مُخَلِّصَ اللَّبَنِ مِن بَینِ فُرِثٍ وَ دَمٍ ، مُخَلِّصَ الوَلَدِ مِن بَینِ مَشِیمَةٍ وَ رَحِمٍ ،یا مُخَلِّصَ الرُّوحِ مِنَ الاَحشاءِ وَ الاَمعاءِ، خَلِّصنی مِن یَدِ هارونِ الَّرشیدِ .ای خداوندی که گیاه را از بین آب و گل و ریگ نجات می دهی ،ای خدایی که آتش را از بین آهن و سنگ رهائی می بخشی ،ای خدایی که شیر را از بین فضولات و خون  خلاص می کنی ،ای خدایی که بچه ها را از میان رحم نجات می بخشی ،ای خدایی که روح را ا زمیان حجابها خلاص می کنی ،مرا از دست هارون خلاص کن قربان مناجاتش بروم . آی دلهای کربلایی ، انشاءالله کاظمین ،کربلا هم جد غریبش حسین ، میان گودی قتلگاه با لب عطشان چنین مناجات می کرد :الهی صَبراً عَلی قَضائِکَ یا رَبِّ لااِلهَ سِواکَ یا غیاثَالمُستَغیثین

منبربیست و پنجم:

آیه : هَا أَنْتُمْ هَٰؤُلَاءِ تُدْعَوْنَ لِتُنْفِقُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَمِنْکُمْ مَنْ یَبْخَلُ ۖ وَمَنْ یَبْخَلْ فَإِنَّمَا یَبْخَلُ عَنْ نَفْسِهِ ۚ وَاللَّهُ الْغَنِیُّ وَأَنْتُمُ الْفُقَرَاءُ ۚ وَإِنْ تَتَوَلَّوْا یَسْتَبْدِلْ قَوْمًا غَیْرَکُمْ ثُمَّ لَا یَکُونُوا أَمْثَالَکُمْ آری شما همان مردمید که برای انفاق در راه (تبلیغ دین) خدا دعوت می‌شوید باز بعضی از شما بخل می‌ورزند، و هر که بخل کند بر ضرر خود اوست و گرنه خدا (از خلق) بی نیاز است و شما فقیر و نیازمندید. و اگر شما روی بگردانید خدا قومی غیر شما که مانند شما (بخیل) نیستند (بلکه بسی از شما بهتر و فداکارترند) به جای شما پدید آرد. آیه 38 سوره محمد

سؤال: در دو آیه قبل فرمود: «لا یَسْئَلْکُمْ أَمْوالَکُمْ» ما از اموال شما چیزى نمى‌خواهیم، در حالى که این آیه مردم را دعوت به انفاق کرده و از آنان چیزى مى‌خواهد، این چند آیه راچگونه در کنار هم جمع نماییم؟پاسخ: مراد از «لا یَسْئَلْکُمْ أَمْوالَکُمْ» آن است که ما در قبال هدایت و ایمانتان چیزى از شما نمى‌خواهیم و یا براى خودمان نیازى به شما نداریم، ولى دعوت به انفاق در این آیه، براى ایجاد عدالت اجتماعى، وحدت، نوع‌دوستى، برطرف کردن کدورت‌ها، کینه‌ها وتبعیض‌هایى است که اگر برطرف نشود، تفاوت طبقاتى به صورت یک عقده و انفجار و انتقام در مى‌آید و دعوت به انفاق براى حفظ نظام زندگى خود انسان‌ها است. لذا خداوند مى‌فرماید: هر کس بخل ورزد، به ضرر خودش خواهد بود و خداوند از هر جهت غنى و بى‌نیاز است.در تفاسیر مى‌خوانیم که پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله در پاسخ کسى که پرسید: آن قوم دیگر که بخل نمى‌ورزند کیانند؟ حضرت دستى به شانه سلمان زدند و فرمودند: منظور، قوم سلمان (مردم ایران) است، سوگند به آن کس که جانم به دست اوست، اگر ایمان به ثریّا بسته باشد، گروهى از فارسیان آن را به چنگ مى‌آورند. در شیوه تربیت باید مراحلى طى شود:هشدار به مخاطب. «ها أَنْتُمْ»درخواست و دعوت. تُدْعَوْنَ‌ ...توجیه و استدلال. «مَنْ یَبْخَلْ فَإِنَّما یَبْخَلُ عَنْ نَفْسِهِ»تکرار و قاطعیّت. «وَ اللَّهُ الْغَنِیُّ وَ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ»اتمام حجّت و تهدید. وَ إِنْ تَتَوَلَّوْا یَسْتَبْدِلْ‌ ...- در تبلیغ، گاهى باید مخاطب را براى شنیدن حساس کرد. ها أَنْتُمْ‌ ...- تا مى‌توانید با دست خود انفاق کنید که وارثان کارى نخواهند کرد. «لِتُنْفِقُوا»- آنچه مورد دعوت الهى است، کار خالصانه است. «لِتُنْفِقُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ»- مردم را باید به انفاق و کمک به دیگران دعوت کرد، امّا باید آزادشان گذاشت‌تفاسیر مجمع‌البیان، المیزان، نمونه، کبیرفخررازى، مراغى، روح المعانى و شبّر.تا با فکر و انتخاب خود گامى بردارند. «فَمِنْکُمْ مَنْ یَبْخَلُ»- کسى که بخل مى‌ورزد، گمان مى‌کند مردم را از مال خود محروم کرده، در حالى که خودش را از محبوبیّت و عزّت وقرب الهى محروم کرده است.«فَإِنَّما یَبْخَلُ عَنْ نَفْسِهِ»- بخل مربوط به روحیه افراد است و لازمه‌ى آن ثروتمند بودن نیست، چه بسیارند افرادى که سرمایه دارند و بخل ندارند. «فَمِنْکُمْ مَنْ یَبْخَلُ»- دعوت به انفاق، نشانه‌ى نیاز خداوند نیست. «وَ اللَّهُ الْغَنِیُّ- در تبلیغ، مخاطبین را مغرور نکنیم. تُدْعَوْنَ لِتُنْفِقُوا ... أَنْتُمُ الْفُقَراءُ (در کنار دعوت به انفاق، بى‌نیازى خدا و فقر و نیازمندى انسان را یادآور مى‌شود)- در تبلیغ و دعوت، از تملّق مردم پرهیز شود و کرامت احکام الهى حفظ گردد.تُدْعَوْنَ لِتُنْفِقُوا ... وَ إِنْ تَتَوَلَّوْا یَسْتَبْدِلْ‌- احکام خداوند تعطیل نمى‌شود، گرچه شما آن را انجام ندهید. «إِنْ تَتَوَلَّوْا یَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَیْرَکُمْ»- همان گونه که تاریخ گذشته درس عبرت است، آینده‌نگرى نیز مى‌تواند سازنده باشد. «یَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَیْرَکُمْ- ترک انفاق به قدرى خطر دارد که ممکن است خداوند ملّت یا رژیمى را قلع و قمع کند. وَ إِنْ تَتَوَلَّوْا یَسْتَبْدِلْ‌ - براى تربیت و ترغیب، گاهى باید از اهرم تهدید استفاده کرد. «وَ إِنْ تَتَوَلَّوْا یَسْتَبْدِلْ»- زمین، هرگز از افراد صالح خالى نخواهد ماند. «یَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَیْرَکُمْ ثُمَّ لا یَکُونُوا أَمْثالَکُمْ» (سنّت الهى آن است که زمین خالى از حجّت نباشد.)- آنچه براى خداوند مطرح است بندگان مطیع است، من و شما ندارد. «قَوْماً غَیْرَکُمْ ثُمَّ لا یَکُونُوا أَمْثالَکُمْ» (دین الهى براى بقا و استمرار خود، وابسته به هیچ گروه و قوم خاصى نیست.)این سوره بیست و نه آیه دارد و در سال ششم هجرى بعد از ماجراى صلح حدیبیّه، در مدینه نازل شده است.عمده مطالب این سوره در مورد بشارت فتح مکّه و مسائل مربوط به صلح حدیبیّه، بیعت رضوان، کارشکنى منافقان و کسانى که از جهاد تخلّف کردند و در پایان سیمایى از یاران پیامبراکرم صلى الله علیه و آله مى‌باشد.

حدیث: قالَ الإمام موسى بن جعفر الکاظم (علیه السلام) : رَجُلٌ مِنْ أهْلِ قُمَ یَدْعوُ النّاسَ إلَی الحَقِّ، یَجْتَمِعُ مَعَهُ قَوْمٌ کَزُبَرِ الحَدیدِ مردی از قم، مردم را به حق فرا می‌خواند و گروهی چون پاره‌های آهن، پیرامون او گرد می‌آیند.

سیمای حضرت امام موسی کاظم (علیه الاسلام): ( قالَ علیه السلام (عِنْدَ قَبْرٍ حَضَرَهُ) اِنَّ شَیْئَا هذا آخِرُهُ لَحقیقٌ اَنْ یُزْهَدَ فى اَوَّلِهِ وَ اِنَّ شَیئا هذا اَوَّلُهُ لِحَقیقٌ اَنْ یَخافَ آخِرُهُ ) ؛یـعـنـى حـضـرت مـوسـى بن جعفر علیه السلام نزد قبرى حاضر بود واین مطلب را بیان فـرمـود: هـمـانـا چـیـزى کـه ایـن اخـر اواسـت سـزاوار اسـت کـه مـیـل ورغـبـتـى نـشـود بـه اول آن ، وبـه درسـتـى کـه چـیـزى کـه ایـن اول آن است ، یعنى آخرتى که قبر منزل اول آن است ، سزاوار است که ترسیده شود از آخر آن . از بـراى قـبـر وحـشـت وهـول عـظـیـم است ودر ( کتاب مَنْ لایَحْضُرُهُ الْفـَقـیه ) است که چون میت را به نزدیک قبر آورند، به ناگاه اورا داخـل قـبـر نـکـنـنـد بـه درسـتـى کـه از بـراى قـبـر هـولهـاى بـزرگ اسـت وپـنـاه بـرد حامل آن به خداوند تعالى از هول مطلع وبگذارد سر میت را نزدیک قبر واندکى صبر نماید تـا اسـتـعداد دخول را بگیرد پس اندکى اورا پیشتر برد واندکى صبر کند آنگاه اورا به کنار قبر برد.مجلسى اول رحمه اللّه در شرح آن فرموده : ( هرچند روح از بدن مفارقت کرده است وروح حـیـوانـى مـرده اسـت امـا نـفـس نـاطـقـه زنـده اسـت وتـعـلق اواز بـدن بـالکـلیـه زایل نشده است وخوف ضعطه قبر وسؤ ال منکر ون******* ورومان فتّان قبور وعذاب برزخ هست بـا آنـکـه از جـهـت دیـگران عبرت است که تفکر کنند چنین واقعه اى در پیش دارند. ودر ( حـدیـث حـسـن ) از یونس منقول است که گفت : حدیثى از حضرت امام موسى کاظم علیه السـلام شـنیده ام که در هر خانه اى که به خاطرم مى رسد آن خانه با وسعتش بر من تنگ مـى شـود وآن آنـسـت کـه فرمودند چون میت را به کنار قبر برى ، ساعتى اورا مهلت ده تا استعداد سؤ ال ن******* ومنکر [پیدا] بکند ) . وروایت شده از براء بن عازب که یکى از معروفترین صحابه است که ما در خدمت حضرت رسـول صـلى اللّه علیه وآله وسلم بودیم که نظرش افتاد بر جماعتى که در محلى جمع گـشـتـه بودند، پرسیدند: بر چه این مردم اجتماع کرده اند؟ گفتند: جمع شده اند قبر مى کـنند، براء گفت : چون حضرت اسم قبر شنید شتاب کرد در رفتن به سوى آن تا خود را بـه قـبـر رسـانـیـد پـس بـه زانـونـشـسـت کـنـار قـبـر. مـن رفـتـم بـه طـرف دیـگـر مقابل روى آن حضرت تا تماشا کنم که آن حضرت چه مى کند، دیدم گریست به حدى که خاک را از اشک چشم خود تر کرد پس از آن ، روکرد به ما وفرمود: ( اِخْوانى ! لِمِثْلِ هذا فَاَعِدّوُا ) ؛ یعنى برادران من ! از براى مثل این مکان تهیه ببینید وآماده شوید.شیخ بهائى نقل کرده که بعضى از حکما را دیدند که در وقت مرگ خود دریغ و حسرت مى خـورد، بـه اوگـفـتـنـد که این چه حالى است که از تومشاهده مى شود؟ گفت : چه گمان مى بـریـد بـه کسى که مى رود به سفر طولانى بدون توشه وزاد وساکن مى شود در قبر وحشتناکى بدون مونسى ووارد مى شود بر حاکم عادلى بدون حجتى .وقـطـب راونـدى روایت کرده که حضرت عیسى علیه السلام صدا زد مادر خود حضرت مریم عـلیـهـا السـلام را بـعـد از مـردنـش وگـفـت : اى مـادر! با من تکلم کن آیا مى خواهى به دنیا بـرگـردى ؟ گـفـت : بـلى ! بـراى آنکه نماز گزارم براى خدا در شب بسیار سرد وروزه بـگـیـرم در روزى بـسـیـار گـرم ، اى پـسـر جان من ! این راه بیمناک است . وروایت شده که حـضـرت فـاطـمـه عـلیـهـا السـلام در وصیت خود به امیرالمؤ منین علیه السلام گفت : چون وفـات کـردم شـمـا مـرا غـسـل بـده وتـجـهـیـز کـن ونـمـاز بـگـزار بـر مـن و مـرا داخـل در قـبـر کـن ودر لحـد بـسـیـار وخـاک بـر روى مـن بـریـز وبـنـشـیـن نـزد سـر مـن مقابل صورتم وقرآن ودعا براى من بسیار بخوان ؛ زیرا که آن ساعت ساعتى است که مرده محتاج است به انس گرفتن با زنده ها.وسـیـد بـن طاوس رحمه اللّه از حضرت رسول صلى اللّه علیه وآله وسلم روایت کرده که فـرمـود: نـمـى گـزارد بـر مـیـت سـاعـتـى سـخـت تـر از شـب اول قـبـر، پـس رحـم نـمـائیـد مردگان خود را به صدقه واگر نیافتى چیزى که صدقه بـدهـى پـس یـکـى از شـمـاهـا دو رکـعـت نـمـاز کـنـد وبـخـوانـد در رکـعـت اول ( فـاتـحـه الکـتـاب ) یـک مـرتـبـه و( قـل هـواللّه احـد ) دومـرتـبـه ودر رکـعـت دوم ( فاتحه ) یک مرتبه و( الهکم التّکاثر ) ده مرتبه وسلام دهد وبگوید:( اَللّهـُمَّ صـَلِّ عـَلى مـُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ ابْعَثْ ثَوابَها اِلى قَبْرِ ذلِکَ الْمَیِّتِ فُلانِ بْنِ فُلانِ ) .پـس حق تعالى مى فرستد همان ساعت هزار ملک به سوى قبر آن میت با هر ملکى جامه وحله اى اسـت وتـنـگـى قـبـر اورا وسعت دهد تا روز نفخ صور وعطا کند به نمازه کننده به عدد آنـچـه آفـتـاب بـر آن طـلوع مـى کـنـد حـسـنـات وبـالابـرده شـود بـراى او چـهـل درجـه .(۶۷) ودر کتاب ( مَن لایَحْضُرُهُ الْفَقیه ) است که چون ( ذرّ ) پسر ابوذر وفات کرد، ابوذر رضى اللّه عنه بر قبر اوایستاد ودست بر قبر مالید وگفت : رحمت کند خدا تورا اى ذر! به خدا سوگند که تونسبت به من نیکوکار بودى وشـرط فـرزنـدى را بـه جا مى آورد والحال که تورا از من گرفته اند من از توخشنودم ، بـه خـدا قـسم که از رفتن توباکى نیست بر من ونقصانى به من نرسید ( وَ مالى اِلى اَحـَدٍ سـِوَى اللّهِ مـِنْ حـاجـَهٍ ) ؛ ونیست از براى من به غیر از حق تعالى به احدى حاجت واگـر نـبـود هـول مـطلع ، یعنى جاهاى هولناک آن عالم بعد از مرگ دیده مى شود، هر آینه مـسـرور مـى شـدم که من به جاى تورفته باشم ولکن مى خواهم چند روزى تلاقى مافات کـنـم وتـهـیـه آن عـالم را بـبـیـنـم وبـه تـحـقـیـق کـه انـدوه از بـراى تـومـرا مـشـغـول سـاخـتـه اسـت از اندوه بر تو، یعنى همیشه در غم آنم که عبادات وطاعاتى که از براى تونافع است بکنم واین معنى مرا باز داشته است از آنکه غم مردن وجدایى تورا از خـود بـخـورم ، واللّه کـه گـریـه نـکـردم از جـهـت توکه مرده اى واز من جدا شده اى ولیکن گـریـه بـر تـوکـردم کـه حال توچون خواهد بود، و چون بگذرد. ( فَلَیْتَ شِعرى ما قُلْتُ وَ ما قیلَ لَکَ ) ؛ پس کاش مى دانستم که توچه گفتى وبه توچه گفتند، خداوندا! به اوبخشیدم حقوقى را که بر اوواجب کرده بودى از براى من پس توهم ببخش حقوق خود را که بر اوواجب گردانیده بودى چه آنکه توسزاوارترى به جود وکرم از من .

سیره حضرت امام موسی کاظم (علیه الاسلام): در ( حـدیـقـه الشیعه ) در ذکر معجزات حضرت امام موسى علیه السلام است که از جـمـله مـعـجزات دوچیز است که نسبت به على بن یقطین که وزیر هارون الرشید واز شیعیان مخلص بود واقع شده :یـکـى آنـکه : روزى رشید جامه قیمتى بسیار نفیس به على مذکور عنایت کرده ، بعد از چند روز عـلى آن جـامـه را بـا مـال وافر به خدمت آن حضرت فرستاد، امام علیه السلام همه را قـبـول نموده جامه را پس فرستاد که این جامه را نیکومحافظت کن که به این محتاج خواهى شـد، عـلى را در خـاطر مى گذشت که آیا سبب آن چه باشد و لیکن چون امر شده بود آن را حـفـظ نـمـود وبـعـد از مـدتـى یـکـى از غـلامـان را کـه بـر احوال اومطلع بود به جهت گناهى چوبى چند زده ، غلام خود را به رشید رسانیده گفت که على بن یقطین هر سال خمس مال خود را با تحف وهدایا به جهت موسى کاظم مى فرستد، واز جمله چیزهایى که امسال فرستاده آن جامه قیمتى است که خلیفه به اوعنایت کرده بود. آتش غـضـب رشـیـد شعله کشیده گفت : اگر این حرف واقعى داشته باشد اورا سیاست بلیغ مى کـنـم ، فـى الفـور عـلى را طـلبـیده گفت : آن جامه را که فلان روز به تودادم چه کردى حـاضـر کـن کـه غـرضـى به آن متعلق است . على گفت : آن را خوشبوى کرده در صندوقى گـذاشـتـم از بـس آن را دوست مى دارم نمى پوشم ، رشید گفت : باید که همین لحظه اورا حـاضـر کـنـى ، على غلامى را طلبیده گفت : برووفلان صندوق را که در فلان خانه است بـیـاور، چـون آورد در حـضـور رشـیـد گـشـود ورشـیـد آن را بـه هـمـان طـریـق کـه عـلى نـقـل کـرده بـود با زینت وخوشبویى دید آتش غضبش فرونشست وگفت : آن را به مکان خود بـرگـردان وبـه سـلامـت بـروکه بعد از این سخن هیچ کس را در حق تونخواهم شنید، چون عـلى رفـت غـلام را طـلبـیـده فـرمود که اورا هزار تازیانه بزنید وچون عدد تازیانه به پانصد رسید غلام دنیا را وداع کرده وبر على بن یقطین ظاهر شد که غرض از رد آن جامه چـه بـوده ، بـعـد از آن بـار دیـگـر بـه خـاطـر جـمـع آن را بـا تـحـفه دیگر به خدمت امام فرستاد.دومـش آنـکه : على بن یقطین به آن حضرت نوشت که روایات در باب وضومختلف است مى خـواهـم بـه خـط مـبـارک خود مرا اعلام فرمایید که چگونه وضومى کرده باشم ؟ امام علیه السـلام بـه اونـوشـت کـه تـورا امر مى کنم به آنکه سه بار روبشویى ، و دستها را از سر انگشتان تا مرفق سه بار بشویى وتمام سر را مسح کن ظاهر دوگوش ‍ را مسح نماى وپاها را تا ساق بشوى به روشى که حنفیان مى کنند. چون نوشتنه به على رسید تعجب نـمـوده بـا خـود گـفـت ایـن عـمـل مـذهـب اونـیـسـت ومـرا یـقـیـن اسـت کـه هـیـچ یـک از ایـن اعمال موافق حق نیست ، اما چون امام علیه السلام مرا به این ماءمور ساخته مخالفت نمى کنم تا سرّ این ظاهر شود وبعد از آن همیشه آن چنان وضو مى ساخت تا آنکه مخالفان ودشمنان گـفتند به هارون ، على بن یقطین رافضى است وبه فتواى امام موسى کاظم علیه السلام عمل مى کند واز فرموده اوتخلف روا نمى دارد. ورشید در خلوت با یکى از خواص خود گفت کـه در خـدمـت عـلى تـقصیرى نیست اما دشمنانش بجدند که اورافضى است ومن نمى دانم که امتحان او به چه چیز است که بکنم وخاطرم اطمینان یابد، آن شخص گفت شیعه را با سنى مـخـالفتى که در باب وضواست در هیچ مساءله وفعلى آن قدر مخالفت نیست اگر وضوى اوبـا آنـهـا مـوافـق نـیـسـت حـرف آن جـمـاعـت راسـت اسـت والاّ فـلا. رشـیـد را معقول افتاده روزى اورا طلبید ودر یکى از خانه ها کارى فرمود وبه شغلى گرفتار کرد کـه تـمـام روز وشـب مى بایست اوقات صرف کند حکم نمود که از آنجا بیرون نرود وبه غـیـر از غلامى در خدمت اوکسى را نگذاشت وعلى را عادت بود که نماز را در خلوت مى کرد، چون غلام آب وضورا حاضر ساخت فرمود که در خانه را بسته برود وخود برخاسته به هـمـان روشـى کـه مـاءمـور بـود وضـوسـاخـت وبـه نـمـاز مـشـغـول شـد ورشـیـد خود از سوراخى که از بام خانه در آنجا بود نگاه مى کرد، وبعد از آنـکه دانست على از نماز فارغ شده آمد وبه اوگفت : اى على ! هرکه تورا از رافضیان مى دانـد غـلط مـى گـویـد ومـن بـعـد سـخـن هـیـچ کـس دربـاره تـومـقـبـول نـیـسـت و بـعد از این حکایت به دوروز نوشته اى از امام علیه السلام رسید که طریق وضوى درست موافق مذهب معصومین علیهم السلام در آن مذکور بود واورا امر نمود که بـعـد از ایـن وضـورا مـى باید به این روش مى ساخته باشى که آنچه از آن بر تو مى ترسیدم گذشت ، خاطر جمع دار واز این طریق تخلف مکن .

آشنایی با امامزادگان ایران: آستان مقدس امامزاده قاسم لعل (علیه السلام) ـاستان اصفهان ـ شهرستان گلپایگان ـ بخش مرکزی ـ دهستان کناررودخانه ـ روستای ضامن آباد.

آستان مقدس امامزادگان هفده تن (علیهم السلام) ـاسامی  امامزادگان هفده تن (علیهم السلام) از قرار ذیل می باشد:ـ ابوالحسن بن حسن المجتبی (علیه السلام).ـ سلطان اسماعیل بن جعفر بن الصادق (علیه السلام).ـ صالح بن جعفر بن امیرالمؤمنین (علیه السلام).ـ قاسم بن جعفر بن امیرالمؤمنین علی (علیه السلام).عباس و حسن فرزندان موسی بن جعفر (علیه السلام).ـ شهربانو، حکیمه و صفورا دختران موسی بن جعفر (علیه السلام).ـ علی اکبر بن حسین بن علی بن حسین (علیه السلام) ـ محمد بن محسن بن علی بن حسین (علیه السلام).محمود و  محسن و عبدالله فرزندان یحیی بن امام موسی بن جعفر (علیه السلام). ـ موسی و مظفر از فرزندان جعفرطیار (علیه السلام).ـ اسحاق بن ابراهیم بن موسی بن جعفر (علیه السلام). استان اصفهان ـ شهرستان گلپایگان ـ شهر گلپایگان.

آستان مقدس امامزاده حیدر (علیه السلام) ـنسب این امامزاده بزرگوار به روایت اهالی با هفده نسل به حضرت امام حسن مجتبی (علیه السلام) می رسد. استان اصفهان ـ شهرستان  نائین ـ شهر نایین.

روضه موسوی: ندارد یوسف صدّیق زندانی که من دارم  / ندارد هیچ زندانی نگهبانی که من دارم/به جنت مادرم زهرا پریشان کرده گیسو را  /پریشان گشته از حال پریشانی که من دارم/بگیرم روزها را روزه و شبها خورم سیلی /  ندارد کس به عالم خصم خونخواری که من دارم/همه شنیده اید که نگهبان زندان امام ،سندی بن شاهک یهودی بود ، هارون سفارش کرده بود/هر چه می توانی این آقا را آزار و اذیت کن ، مولا روزها روزه می گرفتند ،/شبها هنگام افطار با تازیانه آقا را پذیرایی می کرد/امام رضا آمد بغداد گوشه زندانسر بابا ر به دامن گرفت ،/آخر هر پدری آرزو دارد آن لحظه ی آخر میوۀ دلش را ببیند ./اما قربان آن حسینی که در گودی قتلگاه افتاده بود کسی نبود سر عزیز فاطمه را به دامن بگیرد ./یک وقت عزیز فاطمه احساس سنگینی کرد روی سینه مبارک،/تا چشم باز کند ببیند شمر با خنجر برهنه . همه صدا بزنید حسین ./

منبربیست و ششم:

آیه : وَحَرَّمْنَا عَلَیْهِ الْمَرَاضِعَ مِنْ قَبْلُ فَقَالَتْ هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلَىٰ أَهْلِ بَیْتٍ یَکْفُلُونَهُ لَکُمْ وَهُمْ لَهُ نَاصِحُونَ و ما پیش از آن، شیر هر دایه‌ای را بر او حرام کردیم، و خواهر موسی گفت: آیا مایلید که من شما را بر خانواده‌ای که دایه و پرستار این طفل شوند و در کمال محبت و مهربانی تربیت کنند رهنمایی کنم؟آیه 12 سوره قصص

«مراضع» جمع «مرضع»، یعنى زنان شیرده و دایه.- اگر خداوند نخواهد، تشکیلات عریض و طویلى همچون دستگاه فرعون نیز از تأمین غذاى یک کودک عاجز مى‌ماند. «حَرَّمْنا»- ابتدایى‌ترین کارها مثل مکیدن نوزاد نیز با اراده‌ى الهى است و اگر او نخواهد، اتّفاق نخواهد افتاد. «حَرَّمْنا»- رضاع و سپردن نوزاد به دایه براى شیردادن، سابقه‌اى تاریخى و طولانى دارد.«الْمَراضِعَ»- وقتى سر انسان متکبّر به سنگ خورد، راهنمایى و پیشنهاد دیگران، حتّى یک فرد ناشناس را نیز به راحتى مى‌پذیرد. «فَقالَتْ هَلْ أَدُلُّکُمْ»- پیشنهادات خود را در رابطه با چیزى که حساسیّت برانگیز است، به طور عادّى مطرح کنیم. «هَلْ أَدُلُّکُمْ»- در برابر دشمن باید زیرک بود. (خواهر موسى، نامى از مادر به میان نیاورد و نگفت: «على امه»، بلکه آن را به صورت ناشناس ذکر کرد.) «عَلى‌ أَهْلِ بَیْتٍ»- نیازمندى‌هاى نوزاد، منحصر در غذا نیست، بلکه او به خانواده و کانون محبّت نیز احتیاج دارد؛ لذا خواهر موسى سخن از سرپرستى همه‌جانبه کرد، نه تنهاتغذیه. «یَکْفُلُونَهُ»- پیش نهادهاى خود را به گونه‌اى مطرح کنیم که مخاطب، آن را به نفع خود بداند. «یَکْفُلُونَهُ لَکُمْ»- کفالتى ارزشمند است که با خیرخواهى و محبّت همراه باشد. «یَکْفُلُونَهُ لَکُمْ وَ هُمْ لَهُ ناصِحُونَ»

حدیث: قالَ الإمام موسى بن جعفر الکاظم (علیه السلام) : مَنْ نَظَرَ بِرَأیْهِ هَلَکَ، وَمَنْ تَرَکَ أهْلَ بَیْتِ نَبیِّهِ (صلّى الله علیه وآله وسلّم) ضَلَّ، وَمَنْ تَرَکَ کِتابَ اللهِ وَقَوْلَ نَبیِّهِ کَفَرَ.فرمود: هر کس به رأى و سلیقه خود اهمیّت دهد و در مسائل دین به آن عمل کند هلاک مى شود، و هرکس اهل بیت پیغمبر (صلّى الله علیه وآله وسلّم) را رها کند گمراه مى گردد، و هرکس قرآن و سنّت رسول خدا را ترک کند کافر مى باشد.

سیمای حضرت امام موسی کاظم (علیه الاسلام): فـرمـود کـه هـر زمـانـى کـه پـدیـد آوردند مردمان گناهانى را که یاد نداشتند، حق تعالى پدید آورد براى ایشان از بلاها چیزهایى که آنها را بلا نمى شمردند.کـه در زمان ما خوب ظاهر شد صدق این کلام ؛ زیرا که گناهان ومعاصى تـازه در مـیـان مـرد ظـاهـر شد وبدعتها پدید آمد ومردم پا از جاده شریعت واطاعت حق تعالى بـیـرون گـذاشـتـنـد وکـمـالات خـود را در ارتکاب بعض معاصى ومناهى پنداشتند وامر به مـعروف ونهى از منکر از میان رفت حق تعالى نیز مردم را به انواع بلاها مبتلاکرده که هیچ وقـت در خـاطـرشـان خـطور نمى کرد وگمان آن را نمى بردند و مصدوقه این آیه شریفه گشتند:( وَ ضـَرَبَ اللّهُ مـَثـَلا قـَرْیـَهً کـانـَتْ آمـِنـَهً مـُطْمَئِنَّهً یَاءْتِیَها رَزْقُها رَغَدا مِنْ کُلِّ مَکانٍ فـَکـَفـَرَتْ بـِاَنـْعـُمِ اللّهِ فَاَذاقَهَا اللّهُ لِباَس الْجُوعِ وَالْخَوْفِ بِما کاَنُوا یَصْنَعُون ) .

حق تعالى مثل زده براى کافر نعمتان به اهل قریه اى که در امن وآسایش بودند مى رسید روزى فـراخ بـراى ایـشـان از اطـراف وجـوانـب پـس کـافـر شدند به نعمتهاى خدا وشکر نـکـردند پس چشانید حق تعالى ایشان را لباس گرسنگى وترس بدانچه بودند که مى کردند از عملهاى ناشایست .

سیره حضرت امام موسی کاظم (علیه الاسلام): ونـیـز در ( حـدیـقـه ) از ( فـصـول المـهـمـه ) و( کـشـف الغمه ) نقل کرده : در آن وقت که هارون امام موسى علیه السلام محبوس ‍ داشت ، ابویوسف ومحمّد بن الحسن که هر دومجتهد عصر بودند به مذهب اهل سنت وشاگرد ابوحنیفه با هم قرار دادند که بـه نـزد امـام عـلیه السلام روند ومسائل علمى از اوپرسند وبه اعتقاد خود با اوبحث کنند وآن حـضـرت را الزام دهـند. چون به خدمت آن حضرت رسیدند مقارن رسیدن ایشان مردى که بر آن حضرت موکل بود از قبل سندى بن شاهک آمده گفت نوبت من تمام شد وبه خانه خود مـى روم و اگـر شـمـا را خـدمـتـى وکـارى هـست بفرمایید که چوباز نوبت من شود آن کار را سـاخـتـه بـیـایـم ، امـام فرمود: بروخدمتى وکارى ندارم وچون مرد روانه شد روبه ایشان کـرده گـفـت : تـعـجـب نـمـى کنید از این مرد که امشب خواهد مرد وآمده که فردا قضاى حاجت من نـمـایـد، پـس هـر دوبـرخـاسـتـه وبـیـرون رفـتـنـد وبـا هـم گـفتند که ما آمده بودیم ک از اومـسـایـل فـرض وسـنـّت بشنویم اوخود از غیب خبر مى دهد وکسى فرستادند تا بر در آن خانه منتظر خبر نشست ، وچون نصفى از شب گذشته فریاد وفغان از آن خانه برآمد وچون پـرسـیـد کـه چـه واقـع شـده گـفـتـند آن مرد به علت فجاءه بمرد بى آنکه اورا بیمارى ومـرضـى بـاشد. فرستاده رفت وهر دورا خبر کرد وایشان باز به خدمت امام علیه السلام آمـده پـرسیدند که ما مى خواهیم بدانیم که شما این علم را از کجا به هم رسانیده بودید؟ فـرمـود: ایـن عـلم از آن عـلمـها است که رسول خدا صلى اللّه علیه وآله وسلم به مرتضى على علیه السلام تعلیم داده بود واز آن علمها نیست که دیگرى را راهى به آن باشد وهر دومـتـحـیـر ومـبـهـوت شـده هـر چـنـد خـواسـتـنـد کـه دیـگـر حرفى توانند زد نتوانستند وهر دوبـرخـاسـتـه شـرمـنـده بـرگـشـتـنـد وصـبـر بـر کـتـمان هم نداشتند وخود روایت نمودند ونقل کردند تا در روز قیامت بر ایشان حجت باشد.

آشنایی با امامزادگان ایران: شیخ زین الدین علیه السلام-  آدرس: استان اصفهان - شهرستان  نائین

آستان مقدس امامزاده احمد (علیه السلام) ـبه امامزاده احمد بن محمد ابن علی بن ابیطالب (علیه السلام) معروف می باشد. استان اصفهان ـ شهرستان  نجف آباد.

آستان مقدس امامزاده احمدرضا (علیه السلام) ـمعروف به احمد بن موسی بن ابراهیم بن موسی بن علی الزنبوری بن موسی الثانی بن ابراهیم المرتضی بن امام موسی کاظم (علیه السلام) است که نواده امامزاده ابراهیم در روستای کاج می باشد. استان اصفهان ـ شهرستان  نجف آباد ـ شهر نجف آباد ـ روستای چشمه.

آستان مقدس امامزاده تقی بن محسن بن موسی بن جعفر (علیه السلام) ـاین بارگاه که گفته می شود برادرزاده امامزاده شمس الدین محمد علویجه می باشد از احترام و تقدس خاصی برای زایرین و اهالی شهرستان برخوردار می باشد.نسب ایشان به اعتقاد معتمدین محل به حضرت موسی بن جعفر (علیه السلام) می رسد. استان اصفهان ـ شهرستان نجف آباد ـ شهر دهق، دامنه کوه لافرح

روضه موسوی: دلها را ببریم کاظمین ، کنار حرم با صفای مولا مون موسی بن جعفر ،/خوشا به حال آنهایی که الان پروانه وار کنار حرم آقا موسی بن جعفرند/از آن روزی که امام هفتم را دستگیر و زندانی کردند/هر شب بستر امام رضا را در دهلیز خانه پهن می کردند ، این زن بچه ای که سالها بابا ندیدند/جمال امام رضا را بجای بابا تماشا می کردند ./اما مثل امشب (25 ماه رجب ) بستر امام رضا در دهلیز خانه پهن کردند هر چه منتظربودند دیدند امام رضا نیامد ،/شب نیمه شد حضرت رضا نیامد ، یک وقت خواهرش معصومه دید امام رضا وارد شد/اما شال عزا بر گردن انداخته فوراً آمد مقابل برادر ، برادر کجا بودی ؟ دیر آمدی ؟ دیدند آقا مثل ابر بهار گریه می کند/آقا مگر چه شده ؟ فرمود: خواهرم برو لباس عزا بتن کن دارم از گوشه زندان بغداد می آیم ،/بابای غریب مان غریبانه گوشه زندان جان داد ./درب زندان را برویش غیرغم کس وا نکرد /جز اجل در گوشه زندان کسی شادش نکرد/اما کربلا ، امام سجاد نتوانست بیاید گودی قتلگاه ، یک وقت نگاه کند ببیند سر بریده بابا بالای نیزه است/

منبربیست وهفتم:

آیه : قُلْ أَمَرَ رَبِّی بِالْقِسْطِ ۖ وَأَقِیمُوا وُجُوهَکُمْ عِنْدَ کُلِّ مَسْجِدٍ وَادْعُوهُ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ ۚ کَمَا بَدَأَکُمْ تَعُودُونَ بگو: پروردگار من شما را به عدل و درستی امر کرده (نه به اعمال زشت)، و (نیز فرموده که) در هر عبادت روی به حضرت او آرید و خدا را از سر اخلاص در دین بخوانید چنانکه شما را در اول بیافرید دیگر بار (در محشر) به سویش باز آیید. آیه 29 سوره اعراف

«قسط»، در برابر تبعیض است، یعنى حقّ هر کس را به خودش بدهند، نه دیگرى.در این آیه، مفاهیم متعدّدى مطرح شده است؛ تربیت‌ «رَبِّی»، عدالت «القسط»، عبادت‌ «أَقِیمُوا»، جماعت‌ «وُجُوهَکُمْ»، وحدت «مسجد»، دعا «وَ ادْعُوهُ»، نیّت و اخلاص‌ «مُخْلِصِینَ لَهُ»، و حشر و قیامت‌ «تَعُودُونَ».مرحوم طبرسى، «وَ ادْعُوهُ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ» را امر به دعا و تضرّع خالصانه پس از نماز مى‌داند. امام صادق علیه السلام فرمود: «تسبیح حضرت زهرا علیها السلام بعد از هر نماز، بهتر از هزار رکعت نماز است». معاد، جسمانى است. آن گونه که ذرّات خاک، از راه غذا در شما جمع شده است، استخوان‌هاى پوسیده شما نیز در قیامت جمع مى‌شود. «کَما بَدَأَکُمْ تَعُودُونَ» همان قدرتى که شما را از یک سلّول و اسپرم آفرید، بقایاى شما را هم مى‌تواند در قیامت احیا کند. در روایتى نیز مى‌خوانیم که مراد از «کَما بَدَأَکُمْ تَعُودُونَ»، یعنى بر همان اعتقادى که مرده‌اید برانگیخته مى‌شوید؛ مؤمن بر ایمان و کافر بر کفر. «المؤمن على ایمانه و الکافر على کفره» در حدیث مى‌خوانیم: «در قیامت مردم عریان و پابرهنه محشور مى‌گردند»  همانند روزى که از مادر متولّد شده‌اند.- انسان، مأمور به قسط و عدالت است. «أَمَرَ رَبِّی بِالْقِسْطِ» و کردار زشت، خارج از دائره‌ى قسط است. لا یَأْمُرُ بِالْفَحْشاءِ ... أَمَرَ رَبِّی بِالْقِسْطِ- پایبندى خالصانه به دین، زمینه‌ى گسترش قسط و عدل است. «أَمَرَ رَبِّی بِالْقِسْطِ وَ أَقِیمُوا وُجُوهَکُمْ»- جلوگیرى از تبعیض، در کنار عبادت مطرح است و عبادت ونماز، همراه قسط ارزش بیشترى دارد. «بِالْقِسْطِ وَ أَقِیمُوا»- تربیت صحیح، در نظامِ عادلانه است و قسط، از شئون ربوبیّت الهى. «أَمَرَ رَبِّی بِالْقِسْطِ»- دین، دربردارنده‌ى ابعاد اجتماعى، عبادى و اعتقادى انسان است. أَمَرَ رَبِّی بِالْقِسْطِ وَ أَقِیمُوا ... وَ ادْعُوهُ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ‌- مسجد، پایگاه اخلاص است، نه ریا و شرک. أَقِیمُوا وُجُوهَکُمْ عِنْدَ کُلِّ مَسْجِدٍ ... مُخْلِصِینَ‌- یکى از شرایط دعا، خلوص نیّت است. «وَ ادْعُوهُ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ»- توجّه و ایمان به معاد، عامل اقامه‌ى قسط و اخلاص انسان است. «کَما بَدَأَکُمْ تَعُودُونَ»- آفرینش نخستین، دلیل امکان معاد است. «کَما بَدَأَکُمْ تَعُودُونَ»

حدیث: قالَ الإمام موسى بن جعفر الکاظم (علیه السلام) : إن الصلاة فی الصف الاول کالجهاد فی سبیل الله عزوجل.فرمود: نماز در صف اول جماعت همانند جهاد در راه خداوند متعال است.

سیمای حضرت امام موسی کاظم (علیه الاسلام): فـرمـود: شـدت وسـخـتى جور را کسى مى داند که حکم به جور در حق اوشده است .کـه روایت شده از حضرت رسول صلى اللّه علیه وآله وسلم که فرمود: سـلطـان ظـل اللّه اسـت در زمـیـن ، پـنـاه وجـاى مى گیرد به آن مظلوم . پس هر سلطانى که عدالت کرد از براى اواست اجر وبر رعیت شکر، وهر سلطانى که ستم کرد از براى اواست وزر وبر رعیت است صبر تا بیاید ایشان را فرجى . شیخ سعدى گفته :شنیدم که خسروبه شیرویه گفت/در آن دم که چشمش ز دیدن نهفت/بر آن باش تا هر چه نیت کنى/نظر در صلاح رعیت کنى/چراغى که بیوه زنى برفروخت/بسى دیده باشى که شهرى بسوخت/بد ونیک چون هر دومى بگذرند/همان به که نامت به نیکى برند/الاتا به غفلت نخوابى که نوم/حرام است بر چشم سالار قوم/نیاید به نزدیک دانا پند/شبان خفته وگرگ در گوسفند/غم زیردستان بخور زینهار/بترس از زبردستى روزگار/توناکرده بر خلق بخشایشى/کجا بینى از دولت آسایشى

سیره حضرت امام موسی کاظم (علیه الاسلام): ابـن شـهـر آشوب از على بن یقطین روایت کرده که وقتى هارون الرشید طلب کرد مردى را که باطل کند به سبب اوامر حضرت ابوالحسن موسى بن جعفر علیه السلام را وخجالت دهد آن حضرت را در مجلس پس اجابت کرد اورا به جهت این کار مردى افسونگر، پس چون ( خـوان طـعـام ) حاضر شد آن مرد حیله کرد در نان پس چنان شد که هرچه قصد کرد خادم حضرت که نانى بردارد ونزد حضرت گذارد نان از نزد اوپرید. هارون از این کار چندان خـوشـحـال وخـنـدان شـد کـه خـوددارى نـتـوانست کند وبه حرکت درآمد پس چندان نگذشت که حضرت امام موسى علیه السام سر مبارک بلند کرده به سوى شیرى که کشیده بودند آن را بـه بـعـضـى از آن پـرده هـا، فـرمود: اى اسداللّه ! بگیر دشمن خدا را، پس برجست آن صـورت به مثل بزرگترین شیران وپاره کرد آن افسونگر را، هارون وندیمانش از دیدن ایـن امـر عـظـیـم غـش کـرده وبـر رودر افـتـادنـد وعـقـلهـایـشـان پـریـد از هـول آنـچـه مشاهده کردند وچون به هوش آمدند بعد از زمانى هارون به حضرت امام موسى عـلیـه السـلام عـرض کـرد کـه درخـواسـت مـى کـنـم از توبه حق من بر توکه بخواهى از صـورت کـه بـرگـردانـد ایـن مـرد را، فـرمـود: اگر عصاى حضرت موسى علیه السلام بـرگـردانـیـد آنـچـه را که بلعید از ریسمانها وعصاهاى ساحران این صورت نیز بر مى گرداند این مرد را که بلعید.کـه بـعـضـى از فـضـلاء وشـایـد کـه آن سـیـد اجـل آقـا سـیـد حـسـیـن مفتى باشد روایت کرده این حدیث را از شیخ بهائى به این طریق که فـرمـود: حـدیـث کـرد مـرا در شـب جـمـعـه هـفـتـم جـمـادى الا خـر سـنـه هـزار وسـه در مـقـابـل دوضـریـح امـامین معصومین حضرت موسى بن جعفر وابوجعفر جواد علیهم السلام از پـدرش شـیـخ حسین از مشایخ خود پس آنها را نام برده تا به شیخ صدوق از ابن الولید از صفار و سعد بن عبداللّه از احمد بن محمّد بن عیسى از حسن بن على بن یقطین از برادرش ‍ حسین از پدرش على بن یقطین ورجال این سند تمامى ثقات وشیوخ طایفه هستند پس حدیث را ذکـر کـرده مـثـل آنـچـه ذکـر شـد ومخالفتى با این حدیث ندارد جز آنکه در آن خادم ندارد بـلکـه دارد خـود حـضـرت مى خواست نان بردارد، ودیگر آنکه صورت شیر در بعضى از صحنهاى منزل بود نه در پرده وبقیه مثل همند، وبعد از این روایت گفته که شیخ بهائى ـ ادام اللّه ایّامه ـ انشاد کرد براى من سه بیتى که در مدح حضرت امام موسى وامام محمّد جواد عـلیـهـم السـلام گـفـتـه بـود وآن سـه بـیـت ایـن است ، بهترین اشعارى است که در مدح آن دوبزرگوار گفته شده :اَلایا قاصِدَ الزَّوْراءِ عَرِّجْ/عَلَى الْغَرْبِىِّ مِنْ تِلْکَ الْمَغانى/وَ نَعْلَیْکَ اخْلَعَنْ وَاْسجُدْ خُضوُعا/اِذا لاحَتْ لَدَیْکَ الْقُبَّتانِ/فَتَحْتَهُما لَعَمْرُکَ نارُ مُوسى/وَ نوُرُ مُحَمَّدٍ مُتَقارِنانِ

آشنایی با امامزادگان ایران: امامزاده خواجه حافظ علیه السلام-  آدرس: استان اصفهان - شهرستان  نطنز

آستانه مقدسه امامزاده بی بی رقیه خاتون (علیها السلام) ـنسب این امامزادة شریفه به اعتقاد اهالی و بزرگان شهر به امام موسی بن جعفر (علیه السلام) می رسد. استان اصفهان ـ شهرستان نطنز ـ بخش مرکزی ـ شهر نطنز.

آستان مقدس امامزاده سلطان حسین (علیه السلام) ـاین امامزاده بزرگوار نسب شریفشان به حضرت امام هادی (علیه السلام) می رسد. ایشان عموی حضرت امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) و برادر حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام) و فرزند بلافصل حضرت امام هادی (علیه السلام) می باشد. امام هادی (علیه السلام) چهار فرزند پسر داشتند به نامهای حسن (علیه السلام) ملقب به امام حسن عسکری (علیه السلام) که در سامرا به خاک سپرده شده اند و محمد (علیه السلام) که به سید محمد معروف می باشند و ایشان نیز در نزدیکی سامرا به خاک سپرده شده اند و جعفر که به جعفر کذاب معروف می باشد که خود را به کذب امام معرفی کرده بودند و حسین (علیه السلام) که به شاه سلطان حسین (علیه السلام) معروف می باشند و آستان ایشان در کنار بزرگراه نطنز ـ اصفهان (چهارده کیلومتری شهر نطنز) در منطقه ای به نام ابیازن واقع شده است. در باب منزلت و کرامت امامزاده سلطان حسین (علیه السلام) می توان به توصیف مرحوم شیخ عباس قمی در مفاتیح الجنان تکیه نمود که می فرمایند: «آنچه به نظرم می رسد آن است که حسین پسر امام علی نقی (علیه السلام) سید جلیل القدر و عظیم الشأن بوده؛ زیرا که من از بعضی از روایات استفاده کردم که از مولای ما حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام) و برادرش حسین بن على الهادى، تعبیر به «سبطین» می کردند و این دو برادر را به دو جدشان دو سبط پیغمبر رحمت، امام حسن و امام حسین (علیهما السلام) تشبیه مى کردند، و در روایت ابوالطیّب است که صداى حضرت حجّت (علیه السلام) به صداى عمویش حسین شباهت داشت.» استان اصفهان ـ شهرستان نطنز ـ بخش مرکزی ـ دهستان کرکس ـ روستای ابیازن.

روضه موسوی: عاشقان اهل بیت ، سه تا بدن سه روز روی زمین بود ، قربان این سه بدن مطهر ،/یکی بدن مطهر امام جواد الائمه بود اما کبوترها آمدند بال به بال یکدیگر دادند نازنین بدن امام جواد را سایه انداختند ،/یکی بدن مطهر موسی بن جعفر بود ، سه روز روی زمین بود اما سایبان دارد بعد سه روز کفن قیمتی بر بدن آقا کردند ،/اما با چه عزّت و جلالی بدن تشییع کردند ( رحمت خدا بر این ناله ها و زمزمه ها ) ./اما قربان آن بدنی که سه روز برهنه روی زمین داغ کربلا ، وقتی امام سجاد آمد فرمود :/بنی اسد بروید بوریا بیاورید بدن پاره پاره بابا را میان بوریا پیچید سرازیر قبر کرد/بعد لبها را گذاشت بر آن رگهای بریده ، همه صدا بزنیم حسین .

منبربیست و هشتم:

آیه : لَا تَمُدَّنَّ عَیْنَیْکَ إِلَىٰ مَا مَتَّعْنَا بِهِ أَزْوَاجًا مِنْهُمْ وَلَا تَحْزَنْ عَلَیْهِمْ وَاخْفِضْ جَنَاحَکَ لِلْمُؤْمِنِینَ توبه این ناقابل متاع دنیوی که به طایفه‌ای از مردم کافر دادیم البته چشم مدوز و بر اینان اندوه مخور و اهل ایمان را زیر پر و بال خود گیر (و با کمال حسن خلق بپروران). آیه 88 سوره حجر

نهى، همه جا بعد ارتکاب عمل نیست، بلکه گاهى نیز براى هشدار و پیش‌گیرى است.پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله هرگز رغبتى به دنیاى کفّار نداشت، لذا نهى خداوند، به معناى هشدار است که دیگر مؤمنان چشم به دنیاى کفّار ندوزند.پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله فرمودند: هر کس به آنچه در دست دیگران است خیره شود همّ و غمّ او زیاد شده و ناراحتیش درمان نمى‌شود.یکى از سفارشات اکید قرآن به پیامبر صلى الله علیه و آله و مؤمنان، سفارش به نرمش و رحم و صبر، نسبت به اهل ایمان است. از جمله:«وَ اصْبِرْ نَفْسَکَ مَعَ الَّذِینَ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ» با کسانى که همواره پروردگارشان را مى‌خوانند، شکیبایى کن،«أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ» با مؤمنان فروتن هستند،«رُحَماءُ بَیْنَهُمْ» با همدیگر مهربانند.«ازواج» شامل مرد وزن هر دو مى‌شود وممکن است در اینجا منظور اصناف مردم و کفّارباشد.- در برابر امکانات دیگران، بر توانایى‌ها وامکانات خود تکیه کنید. تو که قرآن دارى، «آتَیْناکَ سَبْعاً» به دنیاى کفّار دل نبند، وَ لا تَمُدَّنَ‌ ...- به نعمت‌هاى دنیوى خیره و وابسته نشوید. «لا تَمُدَّنَّ عَیْنَیْکَ» (زیرا دنیا هم کم است «قلیل» هم زودگذر است «عرض» هم غنچه‌اى است که براى کسى بطور کامل باز نمى‌شود «زَهْرَةَ الْحَیاةِ الدُّنْیا»)- خیره شدن سبب علاقه و دلبستگى مى‌شود. (نگاه نکن تا دل اسیر نشود) «لا تَمُدَّنَّ عَیْنَیْکَ» (گناه و انحراف را باید از سرچشمه جلوگیرى کرد)زدست دیده و دل هر دو فریاد/که هر چه دیده بیند دل کند یاد- کسى مى‌تواند مردم را به معنویّت سوق دهد، که خود گرفتار مادیات نباشد «لا تَمُدَّنَّ عَیْنَیْکَ» (خطاب آیه به پیامبر است)- همه‌ى کسانى که به سراغ دنیا مى‌روند، به آن نمى‌رسند. «أَزْواجاً مِنْهُمْ»- براى کسانى که قابل هدایت نیستند، نباید غصه خورد. «لا تَحْزَنْ»- تواضع و نرمى در برابر دنیا ودنیاپرستان، هرگز. «لا تَمُدَّنَّ» ولى در برابر دینداران همواره. «وَ اخْفِضْ جَناحَکَ لِلْمُؤْمِنِینَ»- رهبر و مربى باید در برابر مردم، نرمش و عطوفت داشته باشد. «وَ اخْفِضْ»

حدیث: قالَ الإمام موسى بن جعفر الکاظم (علیه السلام) : التَّواضُعُ: أنْ تُعْطِیَ النّاسَ ما تُحِبُّ أنْ تُعْطاهُ.فرمود: تواضع و فروتنى آن است که آن چه دوست دارى، دیگران درباره تو انجام دهند، تو هم همان را درباره دیگران انجام دهى.

سیمای حضرت امام موسی کاظم (علیه الاسلام): فـرمـود: بـه خـدا قـسـم اسـت کـه نـازل مـى شـود مـعـونـه بـه قـدر مـؤ نـه ونـازل مـى شـود صـبـر بـه قـدر مـصـیبت وکسى که میانه روى کند وقناعت نماید نعمت بر اوبـمـانـد، و کـسـى کـه تـبـذیـر واسـراف کـنـد نـعـمـت از اوزایـل گردد، وادا کردن امانت وراستى در گفتار، روزى بیاورد، وخیانت ودروغ فقر ونفاق آورد، وهـرگـاه خـدا خـواهـد کـه بـه مـورچـه شـرّى بـرسـد بـراى اودوبال برویاند آنگاه مورچه بپرد ومرغ هوا اورا بخورد. کـه ایـن فـقـره اخـیـر شـایـد اشـاره بـاشـد بـه آنـکـه آدم شـکـسـتـه بـال ضعیف الحال در سلامت است وهرگاه مال واعوان پیدا کرد سر جنبان شود آنها که بالا دسـت اومـى بـاشـنـد سر اورا بکوبند واورا هلاک کنند، وابوالعتاهیه همین مطلب را به نظم درآورده وگفته :وَ اِذا اسْتَوَْت لِلنَّمْلِ اَجْنِحَهٌ/حَتّى تَطیرَ فَقَدْدنا عَتَبُهُ گـویـنـد: هـارون الرشـیـد در ایـام نـکـبـت بـرامـکـه بـه ایـن شـعـر مـکـرر متمثل مى شد.

سیره حضرت امام موسی کاظم (علیه الاسلام): شـیـخ اربـلى از شـقـیـق بـلخـى روایـت کـرده کـه در سـال صـد وچهل ونهم به حج مى رفتم چون به ( قادسیه ) رسیدم نگاه کردم دیدم مـردمـان بـسـیـار بـراى حـج حـرکـت کـرده انـد وتـمـامـى بـا زیـنـت وامـوال بـودنـد، پـس نـظرم افتاد به جوان خوشرویى که ضعیف وگندم گون بود وجامه پـشـمینه بالاى جامه هاى خویش پوشیده بود و شمله اى در بر کرده بود ونعلین در پاى مـبـارکش بود واز مردم کناره کرده وتنها نشسته بود. من با خود گفتم که این جوا از طایفه صوفیه است ومى خواهد بر مردم کلّ باشد وثقالت خود را بر مردم اندازد در این راه ، به خدا سوگند که نزد اومى روم واورا سرزنش مى کنم ، چون نزدیک اورفتم وآن جوان مرا دید فرمود:( یاَ شَقیقُ! اِجْتَنِبُوا کَثیرا مِنَ الظَّنِّ اِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ اِثْمٌ ) .ایـن بـگـفـت وبـرفـت ، مـن بـا خـود گـفـتـم ایـن امـر عـظـیـمـى بـود کـه ایـن جـوان آنچه در دل مـن گـذشـتـه بود بگفت ونام مرا برد، نیست این جوان مگر بنده صالح خدا بروم واز او سـوال کـنـم کـه مرا حلال کند، پس به دنبال اورفتم وهرچه سرعت کردم اورا نیافتم ، این گـذشـت تـا بـه مـنـزل ( واقصه ) رسیدیم آنجا آن بزرگوار را دیدم که نماز مى خواند واعضایش مضطرب اس واشک چشمش جارى است ، من گفتم این همان صاحب من است که در جـسـتجوى اوبودم بروم واز اواستحلال جویم ، پس ‍ صبر کردم تا از نماز فارغ شد. به جانب اورفتم چون مرا دید فرمود:یـاَ شـَقـیـقُ! ( وَ اِنّى لَغَفّارٌ لِمَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحا ثُمَّ اْهتَدى ) .ایـن بـفـرمـود وبـرفـت ، مـن گـفـتـم بـایـد ایـن جـوان از ابـدال بـاشـد؛ زیـرا کـه دومـرتـبـه مـکنون من را بگفت . پس دیگر اورا ندیدم تا به ( زبـاله ) رسـیـدیم دیدم آن جوان رکوه اى در دست دارد لب چاهى ایستاده مى خواهد آب بـکـشـد کـه نـاگاه رکوه از دستش در چاه افتاد من نگاه کردم دیدم سر به جانب آسمان کرد وگفت :( اَنْتَ رَبّى اِذا ظَمِئْتُ اِلِى الْماءِ وَ قُوتى اِذا اَرَدْتُ طَعاما؛ )(یعنى تویى سیرایى من هرگاه تشنه شوم به سوى آب وتوقوت منى هر وقتى که اراده کنم طعام را.)پـس گـفـت خـداى مـن وسید من ، من غیر از این رکوه ندارم از من مگیر اورا. شقیق گفت : به خدا سـوگـنـد! دیـدم کـه آب چـاه جـوشـیـد وبـالاآمـد، آن جـوان دست به جانب آب برد ورکوه را بـگـرفـت وپـر از آب کـرد ووضـوگـرفـت وچـهـار رکـعـت نـمـاز گـزارد پـس ‍ بـه جـانـب تـل ریـگـى رفـت واز آن ریـگـها گرفت ودر رکوه ریخت وحرکت داد و بیاشامید من چون چنین دیدم نزدیک اوشدم وسلام کردم وجواب شنیدم . سپس ‍ گفتم به من مرحمت کن از آنچه خدا به تـونـعـمـت فـرمـوده ، فـرمود: اى شقیق ! همیشه نعمت خداوند در ظاهر وباطن با ما بوده پس گـمـان خـوب بـبـر بـر پـروردگـارت ، پـس ‍ رکوه را به من داد چون آشامیدم دیدم سویق وشـکـر اسـت وبـه خـدا سـوگند که هنوز لذیذتر وخوشبوتر از آن نیاشامیده بودم ! پس سـیـر وسـیـراب شـدم بـه حـدى کـه چـنـد روز مـیل به طعام وشراب نداشتم . پس دیگر آن بـزرگـوار را نـدیـدم تـا وارد مـکـه شـدم ، نـیـمه شبى اورا دیدم در پهلوى قبّه السّراب مـشـغـول بـه نـمـاز است وپیوسته مشغول به گریه وناله بود وبا خشوع تمام نماز مى گزارد تا فجر طلوع کرد، پس در مصلاى خود نشست وتسبیح کرد وبرخاست نماز صبح ادا کـرد پـس از آن هـفـت شـوط طـواف بـیـت کـرده وبـیـرون رفـت ، مـن دنبال اورفتم دیدم اورا حاشیه وغلامان است بر خلاف آن وضعى که در بین راه بود یعنى اورا جـلالت ونـبـالت تـمـامى است و مردم اطراف اوجمع شدند وبر اوسلام میکردند، پس من بـه شـخـصـى گـفـتم که این جوان کیست ؟ گفتند: این موسى بن جعفر بن محمّد بن على بن الحسین بن على بن ابى طالب علیهم السلام است ! گفتم : این عجایب که من از اودیدم اگر از غیر اوبود عجب بود لکن چون از این بزرگوار است عجبى ندارد.کـه شقیق بلخى یکى از مشایخ طریقت است ، با ابراهیم ادهم مصاحبت کرده واز اواخـذ طریقت نموده واواستاد حاتم اصم است ، در سنه صد و نود وچهار در غزوه کولان از بلاد ترک به قتل رسید.در ( کـشـکـول بـهـائى ) وغـیـره نـقـل شـده کـه شـقـیـق بـلخـى در اول امـر، صـاحب ثروت ومکنت زیاد بوده وبسیار سفر مى کرده براى تجارت پس در یکى از سـالهـا، مـسـافـرت بـه بـلاد تـرک نـمـود بـه شـهـرى کـه اهـل آن پـرسـتش اصنام مى کردند، شقیق به یکى از بزرگان آن بت پرستان ، گفت : این عـبـاداتـى کـه شـمـا بـراى بتها مى کنید باطل است ، اینها خدا نیستند واز براى این مخلوق خالقى است که مثل ومانند اوچیزى نیست واوشنوا ودانا است ، واوروزى دهنده هر چیز است . آن بت پرست در جواب اوگفت که قول تومخالف است با کار تو، شقیق گفت : چگونه است آن ؟ گفت : تومى گویى که خالقى دارى رازق وروزى دهنده مخلوق است وبا این اعتقاد خود را بـه مـشـقت مسافرت درآورده اى در سفر کردن تا به اینجا براى طلب روزى ، شقیق از این کـلمـه متنبه شده وبرگشت به شهر خود وهرچه مالک بود تصدق داد و ملازمت علما وزهاد را اختیار کرد تا زنده بود. وبـدان کـه ایـن حـکـایـت را کـه شـقـیـق از حـضـرت مـوسـى بـن جـعـفـر عـلیـه السـلام نقل کرده جمله اى از علماى شیعه وسنى آن را نقل کرده اند ودر ضمن اشعار نیز در آورده اند وآن ابیات این است :سَلْ شَقیقَ البَلْخِىِّ عَنْهُ بِماشا/هَدَمِنْهُ وَ مَا الَّذى کانَ اَبْصَرَ/قالَ لَمّا حَجَجْتُ عایَنْتُ شَخْصا/ناحِلَ الْجِسْمِ شاحِبَ اللَّوْنِ اَسْمَرِ/سائرا وَحْدَهُ وَ لَیْسَ لَهُ زا/دُفَمازِلْتُ دائما اَتَفَکَّرُ/وَ تَوَهَّمَتُ اَنَّهُ یَسْئَلُ النّاسَ/وَ لَمْ اَدْرانَّهُ الْحَجُّ الاَکْبَرُ/ثُمَّ عایَنْتُهُ وَ نَحْنُ نُزوُلٌ/دوُنَ فَیْدٍ عَلَى الْکُثیِّبِ الاَحْمَرِ/یَضَعُ الرَّمُلُ فى الاِنا وَ یَشرَبُهُ/فَنادَیْتُهُ وَ عَقْلى مُحَیَّرُ/اِسْقِنى شَرْبَهً فَلَمّا سَقانى/مِنْهُ عایَنْتُهُ سَویقا وَ سُکَّرُ/فَسَئَلْتُ الْحَجیجَ مَنْ یَکْ هذا/قیلَ هذا الامامُ مُوسَى بن جَعفرٍ !

آشنایی با امامزادگان ایران: آستان مقدس امامزاده سلیمان (علیه السلام) ـامامزاده سلیمان (علیه السلام) برادر حقیقی حضرت امام رضا (علیه السلام) که در زمان حکومت مأمون عباسی به شهادت رسید و مقبره مبارک ایشان در این روستا قرار دارد که زائران زیادی جهت زیارت این امامزاده به آن روستا می روند. افراد روستا به این امامزاده اعتقاد زیادی دارند به طوری که یکی از دعاهای آنها برای بدرقه مهمانان و یا عزیزانشان حافظ بودن این امامزاده است. اهالی روستا این طور می گویند که با ورود امامزاده سلیمان (علیه السلام) و امامزاده ابراهیم (علیه السلام) به این منطقه دشمنان آنها به ایشان حمله می کنند که این دو امامزاده در کوچه پس کوچه ها در حال جنگ و گریز بودند که امامزاده ابراهیم (علیه السلام) به طرف کوه کرکس فرار می کند ولی امامزاده سلیمان (علیه السلام) محاصره شده و به شهادت می رسد که به گفته اهالی در هنگام فرار امامزاده سلیمان (علیه السلام) خون ایشان در مناطقی از روستا به زمین ریخته است و به سنگ های سفیدی تبدیل شده که اکنون در مراسمات محلی احترام خاص و مراسم خاصی در برابر این سنگها دارند و باز می گویند محل شهادت این امامزاده در پایین مقبره مبارک ایشان بوده است. استان اصفهان ـ شهرستان نطنز ـ بخش مرکزی ـ دهستان برزرود ـ روستای بیدهند.

آستان مقدس امامزاده سیدفاضل (علیه السلام) ـدر سال 1309 هجری قمری مرحوم سیادت پناه میرزا عبدالباقی طباطبائی بیدگلی مجموعه تذکره ها را که آیت ا... ملا غلامرضا (رحمت الله علیه) در کتابی به نام رساله نقلیه جمع آوری نموده بودند، استنساخ می نمایند و در سال 1357 هجری قمری مرحوم حجت الاسلام و المسلمین حاج آقا حسن صباحی بیدگلی از روی آن نسخه رونویسی و نسخه برداری می نمایند که محفوظ بماند. حال آنچه را در ذیل ملاحظه می فرمائید برگرفته از اصل تذکره است.«در بیان کیفیت فرزند دلبند امام موسی بن جعفر (علیه السلام) امامزاده فاضل است که نام مبارک آن حضرت فاضل و کنیه وی ابوعبیده و ملقب به علی می باشد»خلاصه آنچه را مؤلف کتاب زینت الواعظین نقل کرده، چنین است:زمانی که مأمون ملعون از ورود امامزادگان به ایران آگاه شد، لشگری به سمت عراق عجم (اراک کنونی) روانه نمود که جماعت سادات را به قتل برساند، بین سادات و فرزندان ائمه (علیه السلام) خاصه فرزندان امام موسی بن جعفر (علیه السلام) (که جهت دیدن حضرت رضا (علیه السلام) از مدینه و عراق، به ایران آمده بودند) و نیروهای مأمون به وقوع پیوست که در آن زمان که سال 203 هجری قمری بود امامزاده فاضل در خاک ایران و در منطقه چهل حصاران حضور داشت. مأمورین حاکم منطقه وقتی خبر ورود آن حضرت را به مأمون دادند، مأمون ملعون طاهر ورامینی که حاکم آن روز ری بود را با چند هزار نفر جهت کشتن قلع و قمع نمودن سادات و فرزندان ائمه (علیهم السلام) به چهل حصاران گسیل نمود.با ورود لشگر دشمن به چهل حصاران و اطلاع یافتن امامزاده از ورود دشمن به سوی روستای بیدهند که از توابع نطنز می باشد حرکت کرده و از آنجا از طریق بیراهه و کوهستان، به جهت فرار از دست دشمن به روستای طامه که در اصل به نام طامذ (به نقل از دیوان سید ضیاء‌الدین ابی الرضا الحسنی الراوندی القاشانی از علماء‌ سال 600 هجری قمری صفحه 79) بوده پناه می برند.لشگر شقاوت پیشه طاهر به صورت ناگهانی بر سر حضرت ریخته و حضرت مجبور به دفاع از خود می شوند و جنگ سختی بین آن حضرت و لشگر از خدا بی خبر صورت می گیرد که در این بین حضرت مجروح گشت و به شکاف کوهی پناه می برند و چون امامزاده مجروح بوده اند به یک باره بر سر وی ریخته و او را به شهادت می رسانند.پس از رفتن آن ظالمان بعضی از اهالی با ترس و وحشت از روستای طامه آمده و بدن چاک چاک او را در همین محلی که بقعه وی قرار دارد دفن می نمایند و بعد از مدتی شخصی به نام شیخ علی از محبین اهل بیت (علیهم السلام) بر بالای قبر وی بقعه ای بنا می نماید و در ادوار مختلف بقعه را توسعه داده و به همین شکلی که فعلاً موجود می باشد تکمیل می گردد. استان اصفهان ـ شهرستان نطنز ـ بخش مرکزی ـ دهستان کرکس ـ روستای طامه.

آستان مقدس امامزادگان زین الدین و محمد (علیهما السلام) ـنسب شریف امامزاده زین الدین (علیه السلام) به روایت اهالی به امام محمد باقر (علیه السلام) و نسب امامزاده محمد (علیه السلام) به حضرت امام موسی کاظم (علیه السلام) می رسد. استان اصفهان ـ شهرستان نطنز ـ شهر نطنز، محله بامیر.

روضه موسوی: دستی رسید بال و پرم را کشید و رفت/ از بال من شکسته ترین آفرید و رفت/خون گلوی زیر فشارم که تازه بود  / با یک اشاره روی لباسم چکید و رفت/قربون غریبیت برم آقاجان،الله اکبر،الله اکبر،چقدر جسارت رو برد بالا،زن بدکاره فرستاد تو زندان برا موسی بن جعفر،اُف برتو روزگار/بدکاره ای به خاک مناجات سر گذاشت  / وقتی صدای بندگیم را شنید و رفت/از روزنه در نگاه کردن،دیدن زن بدکاره صورت رو خاک گذاشته،هی می گه خدایا غلط کردم،این کی بود من اومدم سراغش،چرا اینقدر صداش دل و زیر رو می کنه/بدکاره ای به خاک مناجات سر گذاشت/وقتی صدای بندگیم را شنید و رفت/الله اکبر اصلاً نمی تونم این بیتها رو وا کنم،می دونم بدون اینکه توضیح بدم،ناله شو می زنی/شاید مرا ندیده در آن ظلمتی که بود/ با پا به روی جسم ضعیفم دوید و رفت/راضی نشد به بالش سختی که داشتم /زنجیر های زیر سرم را کشید و رفت/بچه سیدا نشون بدن غیرتی ناله می زنن،تو این یه بیت خاک تو دهنم،ان شاءالله این تکه تاریخ دروغ باشه/وقتی که نام فاطمه را از لبم شنید   / یک حرفی از کنار دهانش پرید و رفت/هرچی می خوای منو بزنی بزن،اسم مادرم رو درست ببر،تو رو خدا دو بیت می خونم و می شینم با تو گریه می کنم،حواست با منه/از چند جا ضریح تنم متصل نبود / پهلوی هم مرا وسط تخته چید و رفت/اما چه خوب شد کفنم را کسی نبرد  /   تا زیر نیزه ها بدنم را کسی نبرد/می خوام روضه رو از زبون حضرت معصومه بخونم،وقتی مثل فردا شب،اما رضا یه لحظه از مدینه رفت،از نظرها غایب شد،حضرت معصومه دیگه برادر رو ندید،مدتی زیادی انتظاره برادر رو کشید،بعد از دقایقی  برگشت بی بی یه نگاهی به داداش انداخت،دید سر رو آشفته است،موها پریشونه،لباس ها همه غرق خاکه،کجا بودی داداش،چرا منو تنها گذاشتی رفتی،یه نگاه به خواهرش کرد،گفت خواهر فقط یه جمله بگم،دیگه منتظر نباش،دیگه انتظار بابامونو نکش،خودم رفتم بدن غرق خونش رو داخل خاک گذاشتم،یه جایی ببرمت هر کی تاحالا ناله نزده،عقده ی دلش وا بشه،می خوام بگم دختر منتظر بابا بوده،همتون اهل روضه اید،دختری که چهارده سال هی اومدن خواستگاری گفت:نه،قبول نمی کنم بابام زندانه،باید بابام آزاد بشه،اینقدر صبر کرد،آخرش خبر باباشو براش آوردند،می خوام یه جمله بگم،کاشکی تو خرابه هم خبر بابا رو می آوردند،کجای دنیا دیدید،برای دختر منتظر،سر بریده باباشو ببرند،حسین.

منبربیست و نهم:

آیه : وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا إِلَىٰ أُمَمٍ مِنْ قَبْلِکَ فَأَخَذْنَاهُمْ بِالْبَأْسَاءِ وَالضَّرَّاءِ لَعَلَّهُمْ یَتَضَرَّعُونَ -و همانا ما پیغمبرانی به سوی امتان پیش از تو فرستادیم، پس (چون اطاعت نکردند) به بلاها و مصیبتها گرفتارشان ساختیم، شاید به درگاه خدا گریه و زاری کنند. آیه 42 سوره انعام

«بأساء» به معناى جنگ، فقر، قحطى، سیل، زلزله و امراض مُسرى است و «ضراء» به معناى غم، غصّه، آبروریزى، جهل و ورشکستگى.حضرت على علیه السلام فرمود: اگر هنگام ناگوارى‌ها مردم صادقانه به درگاه خدا ناله کنند، مورد لطف خدا قرار مى‌گیرند. مولوى در ترسیم این حقیقت مى‌گوید:پیش حقّ یک ناله از روى نیاز/به که عمرى در سجود و در نماز/زور را بگذار و زارى را بگیر/رحم سوى زارى آید اى فقیر- بعثت انبیا در میان مردم، یکى از سنّت‌هاى الهى در طول تاریخ بوده است.«لَقَدْ أَرْسَلْنا إِلى‌ أُمَمٍ مِنْ قَبْلِکَ»- تاریخ گذشتگان، عبرت آیندگان است. «قَبْلِکَ»- در تربیت و ارشاد، گاهى فشار وسخت‌گیرى هم لازم است. «فَأَخَذْناهُمْ بِالْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ»- مشکلات، راهى براى بیدارى فطرت وتوجّه به خداوند است. «یَتَضَرَّعُونَ»- هر رفاهى لطف نیست و هر رنجى قهر نیست. «لَعَلَّهُمْ یَتَضَرَّعُونَ»

حدیث: قالَ الإمام موسى بن جعفر الکاظم (علیه السلام) : یُسْتَحَبُّ غَرامَهُ الْغُلامِ فی صِغَرِهِ لِیَکُونَ حَلیماً فی کِبَرِهِ وَیَنْبَغى لِلرَّجُلِ أنْ یُوَسِّعَ عَلى عَیالِهِ لِئَلاّ یَتَمَنَّوْا مَوْتَهَ.فرمود: بهتر است پسر را در دوران کودکى به کارهاى مختلف و سخت، وادار نمایى تا در بزرگى حلیم و بردبار باشد; و بهتر است مرد نسبت به اهل منزل خود دست و دل باز باشد و در حدّ توان رفع نیاز کند تا آرزوى مرگش را ننمایند.

سیمای حضرت امام موسی کاظم (علیه الاسلام): ( عَنِ الدُّرَّهِ الباهِرَهِ: قالَ الکاظِمُ علیه السلام : المَعْروفُ غُلُّ لایَفُکُّهُ اِلاّ مُکافاهٌ اَوْ شُکْرٌ، لَوْ ظَهَرَتِ الا جالُ افْتَضَحَتِ الا مالُ، مَن وَلَّدَهُ الْفَقْرُ اَبْطَرَهُ الْغِنى ، منْ لَمْ یَجِدْ لِلاسـآئهِ مـَضـَضـا لَمْ یـَکُنْ لِلا حْسانِ عِنْدَهُ مَوْقِعٌ، ما تَسآبَّ اِثْنانِ اِلاّ انْحَطَّ اْلاَعْلى اِلى مَرْتَبَهِ اْلاَسْفَلِ ) .این فرمایش حضرت مشتمل است بر پنج کلمه حکمت آمیز که باید به آب طلا نوشته شود، ومعنى آنها این است : ـ احـسـان غـلى اسـت بـر گـردن آن کسى که به اواحسان شده که بیرون نمى آورد آن را مگر مکافات واحسان نمودى به احسان کننده یا شکر اورا نمودن ؛ـ اگر ظاهر شود اجلها رسوا شود آرزوها؛ـ کسى که متولد وپروریده شد در فقر، سرگشته وحیران کند اورا توانگرى ؛ـ کـسـى کـه نـمـى یـابـد از بـد کـردن بـه اوسـوزش دل واندوهى ، نخواهد بود از براى احسان نزد اوموقعى ؛ـ دونـفـر هـمـدیگر را دشنام ندهند مگر آنکه بالاتر است فرود خواهد آمد به مرتبه آنکه پست تر است .

سیره حضرت امام موسی کاظم (علیه الاسلام): شـیـخ کـشـى از شـعیب عقرقوفى روایت کرده که روزى خدمت حضرت موسى بن جعفر علیه السـلام بودم که ناگهان ابتداء از پیش خود مرا فرمود که اى شعیب ! فردا ملاقات خواهد کـرد تـورا مـردى از اهـل مـغـرب واز حـال مـن از تـوسـؤ ال خواهد کرد، تودر جواب اوبگوکه اواست به خدا سوگند امامى که حضرت صادق علیه السـلام از بـراى مـا گـفـتـه ، پـس هـر چـه از تـوسـؤ ال کند از مسایل حلال وحرام تواز جانب من جواب اوبده . گفتم : فدایت شوم ! آن مرد مغربى چـه نـشـانـى دارد؟ فـرمود: مردى به قامت طویل وجسم است ونام اویعقوب است وهرگاه اورا مـلاقـات کـنـى بـاکـى نـیـسـت که اورا جواب گویى از هرچه مى پرسد، چه اویگانه قوم خویش است واگر خواست به نزد من بیاید اورا با خود بیاور. شعیب گفت : به خدا سوگند که روز دیگر من در طواف بودم که مردى طویل وجسیم روبه من کرد وگفت مى خواهم از تو سـؤ الى کـنـم از احـوال صـاحبت ، گفتم : از کدام صاحب ؟ گفت : از فلان بن فلان ! یعنى حـضـرت مـوسـى بـن جعفر علیه السلام ، گفتم : چه نام دارى ؟ گفت : یعقوب ، گفتم : از کـجـا مـى بـاشـى ؟ گـفـت : از اهل مغرب ، گفتم : از کجا مرا شناختى ؟ گفت : در خواب دیدم کسى مرا گفت که شعیب را ملاقات کن وآنچه خواهى از اوبپرس ، چون بیدار شدم نام تورا پـرسـیـدم تـورا به من نشانى دادند، گفتم : بنشین در این مکان تا من از طواف فارغ شوم وبـه نـزد تـوبـیـایـم . پـس طواف خود نمودم وبه نزد اورفتم وبا او تکلم کردم ، مردى عـاقـل یـافـتـم اورا، پـس از مـن طـلب کـرد کـه اورا بـه خدمت حضرت موسى بن جعفر علیه السلام ببرم .پـس دسـت اورا گـرفـتم وبه خانه آن حضرت بردم وطلب رخصت کردم چون رخصت یافتم داخـل خـانـه شـدیـم ، چـون امـام عـلیـه السـلام نگاهش به آن مرد افتاد فرمود: اى یعقوب ! تودیروز اینجا وارد شدى ومابین تووبرادرت در فلان موضع نزاعى واقع شد وکار به جـایـى رسید که همدیگر را دشنام دادید واین طریقه ما نیست ودین ما ودین پدران ما بر این نـیـسـت ومـا امـر نـمـى کـنـیـم احـدى را بـه این نحو کارها پس از خداوند یگانه بى شریک بپرهیز، همانا به این زودى مرگ مابین توو برادرت جدایى خواهد افکند وبرادرت در همین سـفر خواهد مرد پیش از آنکه به وطن خویش برسد وتوهم از کرده خود پشیمان خواهید شد وایـن بـه سـبـب آن شـد کـه شـمـا قـطـع رحـم کـردیـد؛ خدا عمر شماها را قطع کرد. آن مرد پـرسـیـد: فـدایـت شـوم ! اجـل مـن کـى خـواهـد رسـیـد؟ فـرمـود: هـمـانـا اجـل تـونـیـز حـاضـر شـده بـود لکـن چـون در فـلان مـنـزل بـا عـمـه ات صـله کـردى ورحـم خـود را وصـل کـردى بـیـسـت سال بر عمرت افزوده شد، شعیب گفت : بعد از این مطلب یک سالى آن مرد را در طریق حج دیدم واحوال پرسیدم خبر داد که در آن سفر برادرش به وطن نرسیده که وفات یافت ودر بـیـن راه بـه خـاک رفـت . وقـطب راوندى این حدیث را از على بن ابى حمزه روایت کرده به نحومذکور.

آشنایی با امامزادگان ایران: امامزدگان شهرستان اصفهان:آستان امامزادگان جعفر و مرتضی (علیهما السلام) ـ هاتف/آستان مقدس امامزاده شاه زید (علیه السلام) ـ اصفهان/آستانه مقدسه امامزاده زینب (علیها السلام) ـ اصفهان/آستان مقدس امامزاده باقر (علیه السلام) ـ عافیت/آستان مقدس امامزاده محمدباقر (علیه السلام) ـ خوارسگان/آستان مقدس امامزاده شاه کرم (علیه السلام) ـ فرودگاه/آستان مقدس امامزاده  محسن (علیه السلام) ـ اصفهان/امامزاده صاحب بن عباد علیه السلام/آستانه مقدسه امامزاده معصومه «ستی فاطمه» (علیها السلام) ـ خیابان کاشانی/آستان مقدس سیدقوام الدین (علیه السلام) ـ خوارسگان/امامزاده شاه زید/آستان مقدس امامزاده محمد (علیه السلام) ـ خیابان وحید/آستان مقدس امامزادگان ابراهیم و اسماعیل (علیهما السلام) ـ هفتشویه/آستان مقدس امامزادگان احمد و محمود (علیهما السلام) ـ اصفهان/آستان مقدس امامزاده ابراهیم (علیه السلام) ـ  ردان/آستان مقدس امامزاده ابراهیم (علیه السلام) ـ قهجاورستان/آستان مقدس امامزاده ابراهیم (علیه السلام) ـ کاج/آستان مقدس امامزاده ابوالعباس محمد (علیه السلام) ـ خوراسگان/آستان مقدس امامزاده ابوالقاسم (علیه السلام) ـ برکان/آستان مقدس امامزاده ابوالقاسم (علیه السلام) ـ جیلان آباد/آستان مقدس امامزاده احمدرضا (علیه السلام) ـ باطان جی/آستان مقدس امامزاده اسحاق (علیه السلام) ـ خوراسگان/آستان مقدس امامزاده شاهزاده حسین بن زید (علیه السلام) ـ مورنان/آستان مقدس امامزاده شاه مراد (علیه السلام) ـ جلادران/آستان مقدس امامزاده حسن کیجعلی (علیه السلام) ـ فرودگاه/آستان مقدس امامزاده قاسم (علیه السلام) ـ راشنان/آستان مقدس امامزاده کرار (علیه السلام) ـ اصفهان/آستان مقدس امامزاده ابراهیم (علیه السلام) ـ طوقچی/آستان مقدس امامزاده ابراهیم (علیه السلام) ـ کهندژ-محله سودان/آستان مقدس امامزاده احمد (علیه السلام) ـ نشاط/آستان مقدس امامزاده احمد (علیه السلام) ـ جروکان/آستان مقدس امامزاده ابراهیم (علیه السلام) ـ هفتون/آستان مقدس امامزاده اسحاق (علیه السلام) ـ پروین/آستان مقدس امامزاده اسماعیل (علیه السلام) ـ هاتف/آستان مقدس امامزاده رأس الرضا (علیه السلام) ـ میدان قدس/آستان مقدس امامزاده ابراهیم (علیه السلام) ـ خیابان ولیعصر (عجل الله تعالی فرجه)/آستان مقدس امامزادگان زین العابدین، ابراهیم و بطها (علیهم السلام) ـ خیابان ابن سینا/آستان مقدس امامزاده سلطان بابا (علیه السلام) ـ گلستان /آستان امامزادگان ابراهیم و اسماعیل (علیهما السلام) ـ شریف واقفی/آستان مقدس امامزاده شاه سیدعلی (علیه السلام) ـ شریف واقفی/آستان مقدس امامزاده شاه میرحمزه (علیهالسلام) ـ سروش/آستان مقدس امامزاده صالح (علیه السلام) ـ زینبیه/آستان مقدس امامزاده طامه (علیه السلام) ـ کاوه گلخانه/آستان مقدس امامزاده عبدالله (علیه السلام) ـ آفاران/آستان مقدس امامزاده هارون (علیه السلام) ـ هارونیه/آستان مقدس امامزاده سیدیحیی (علیه السلام) ـ جلوان/آستان مقدس امامزاده ابراهیم (علیه السلام) ـ خیابان ابوذر/آستان مقدس امامزاده شمس الدین (علیه السلام) ـ قائمیه/آستانه مقدسه امامزاده سلطان زینب (علیها السلام) ـ جوزدان/آستان مقدس امامزاده سلطان محمدبن علی (علیه السلام) ـ دنارت/آستانه مقدسه امامزاده کلثوم (علیها السلام) ـ خوراسگان/آستان مقدس امامزاده شاه حسین (علیه السلام) ـ ده کرم/آستان مقدس امامزاده سلطان محمد (علیه السلام) ـ فنارت/آستان مقدس امامزاده سیدموسی (علیه السلام) ـ خیابان کاشانی/آستانه مقدسه امامزاده بی بی فاطمه (علیها السلام) ـ ولدان/آستان مقدس امامزاده دو طفلان/آستان مقدس امامزاده دو قلو/آستان مقدس امامزاده درب امام/آستان مقدس امامزاده مختار/آستان مقدس امامزاده ابوالمحسن چهارمیان/آستان مقدس امامزاده ابراهیم اطشاران/آستان مقدس امامزادگان حسین وابراهیم/آستان مقدس امامزاده سیدعلی دشتی/آستان مقدس امامزاده علی کوهان/آستان مقدس امامزاده شاهمردان چریان/آستان مقدس امامزاده سید محمد ایچی/آستان مقدس امامزاده دوطفلان جی شیر/آستان مقدس امامزاده شاه لنگر برسیان/آستان مقدس امامزاده سید موسی برسیان/

روضه موسوی: مثل علی عروج نمازش امان نداد   /  فکری برای فاصله ی ساق پا کند/همه استخونها شکسته،خُرد شده، سندی شاهک ملعون،با اینکه حضرت ته سیاه چاله هاست،هفت در می خوره تا می روند زندان، اما این ملعون گفت یه کاری می کنم، همه درها باز باشه نتونی بری،استخون پا رو خرد کرد،و الا زنجیر به استخون کار نداره،گوشتُ اذیت می کنه،پوست و اذیت می کنه،لذا جنازه رو امروز وقتی آوردند،من با چه زبونی بگم ،خدایا من و ببخش تو هیئت دارم میگم،تو حرم نمی شه از این حرفا زد،هر پایی دوتا زانو داشت،می فهمی چی می گم یا نه،حالا میان قحطی تابوت های شهر / باید به تخته های دری اکتفا کند/همه از موسی بن جعفر گریز به کربلا می زنند،چهار نفر زیر تخته چوب و گرفتند،تشییع کردند،من دیگه بیشتر از این روضه نخونم،از همین جا دلم رفت یه جا،/آخه فاطمه تو شهر خودش بود،اونم شهری که به نام باباشه،مدینة النبی/خدا مادرم را کجا می برند / گمانم برای شفا می برند/من و سوگواری/  من و خانه داری /خدا مادرم/خدایا گل من که نیلی نبود/جواب پیمبر که سیلی نبود/اما حسن و امام حسین علیهم السلام با هم حرف می زنند/یادم می آد تو این کوچه به زخم دل نمک زدن /            به پیش چشم خواهرم مادرم و کتک زدن/وای مادرم، مادرم،نمی خوای بگی،وای مادرم،مادرم،بخدا گوشه ی زندان موسی بن جعفرم همین جور گفت،وای مادرم

منبرسی ام:

آیه : وَمَا أَظُنُّ السَّاعَةَ قَائِمَةً وَلَئِنْ رُدِدْتُ إِلَىٰ رَبِّی لَأَجِدَنَّ خَیْرًا مِنْهَا مُنْقَلَبًا و نیز گمان نمی‌کنم که روز قیامتی به پا شود و اگر (به فرض هم خدا و قیامتی باشد و) من به سوی خدای خود بازگردم البته (در آن جهان نیز) از این باغ دنیا منزلی بهتر خواهم یافت. آیه 36 سوره کهف

کافران مى‌پندارند نعمت‌دادن بر خدا لازم است و این حقّ انسان است که باید همواره برخوردار باشد. چنانکه در آیه 50 سوره‌ى فصّلت مى‌خوانیم: «لَئِنْ رُجِعْتُ إِلى‌ رَبِّی إِنَّ لِی عِنْدَهُ لَلْحُسْنى‌» اگر قیامتى هم باشد، بهترین‌ها براى ما خواهد بود. ولى این تفکّر در قرآن رد شده است. انسان از لطف وفضل خدا بهره‌مند است، ولى اگر خدا بخواهد، آبها راتلخ،درخت‌ها را خشک وکافران را نابود یا وحى به انبیا را قطع مى‌کند، تا مپندارند که بدون لطف الهى استحقاق این نعمت‌ها را دارند.- دلبستگى به دنیا و دنیاگرایى، زمینه‌ى انکار قیامت است. أَنَا أَکْثَرُ مِنْکَ‌ ... وَ ما أَظُنُّ السَّاعَةَ قائِمَةً ...- منکران قیامت، دلیلى بر نفى آن ندارند. «ما أَظُنُّ»- امید و آرزوى بى‌جا و بى‌دلیل محکوم است. «وَ لَئِنْ رُدِدْتُ»- انسان فطرتاً گرایش به خدا و معنویات دارد. «إِلى‌ رَبِّی»- بعضى‌ها به غلط نعمت را نشانه‌ى کرامت و ارزش خود مى‌پندارند و آن را ابدى مى‌دانند. «لَئِنْ رُدِدْتُ إِلى‌ رَبِّی لَأَجِدَنَّ خَیْراً»

حدیث: قالَ الإمام موسى بن جعفر الکاظم (علیه السلام) : لَیْسَ مِنّا مَنْ لَمْ یُحاسِبْ نَفْسَهُ فی کُلِّ یَوْم، فَإِنْ عَمِلَ حَسَناً إسْتَزادَ اللهَ، وَإنْ عَمِلَ سَیِّئاً إسْتَغْفَرَاللهَ وَ تابَ اِلَیْهِ.فرمود: از شیعیان و دوستان ما نیست، کسى که هر روز محاسبه نَفْس و بررسى اعمال خود را نداشته باشد، که اگر چنانچه اعمال و نیّاتش خوب بوده، سعى کند بر آن ها بیفزاید و اگر زشت و ناپسند بوده است، از خداوند طلب مغفرت و آمرزش کند و جبران نماید.

سیمای حضرت امام موسی کاظم (علیه الاسلام): فـرمـود آن حـضـرت بـه بـعـض اولاد خـود که : اى پسرک من ! بپرهیز از آنکه ببیند خداوند تورا در معصیتى که نهى کرده تورا از آن وبپرهیز از آنکه نبیند تورا نزد طاعتى کـه امـر کـرده تـورا بـه آن وبـر توباد به کوشش وجد والبته جنان ندانى که بیرون رفـتـه اى از تـقـصـیر در عبادت وطاعت خدا؛ زیرا که عبادت نشده حق تعالى به نحوى که شایسته عبادت اواست .فـقـیـر گـویـد: کـه هـمـیـن مـعـنـى مـراد اسـت از ایـن دعـا کـه آن حـضـرت تـعـلیـم فـضـل بـن یـونـس ‍ فـرمـوده : ( اَللّهـُمَّ لاتـَجـْعـَلْنـى مـِنَ الْمُعارینَ  وَ لاتُخْرِجْنى مِنَ التَّقْصیرِ ) .فـرمـود: وبـپرهیز از مزاح ؛ زیرا که آن مى برد نور ایمان تورا وسبک مى کند مروت تو را، وبـپـرهـیـز از مـلولى وکـسـالت ؛ زیـرا کـه این دومنع مى کند حظ تورا از دنیا و آخرت .کـه نـهـى آن حـضرت از مزاح ظاهرا مراد افراط در مزاح وشوخى است که بـاعـث سـبـکـى وکـم وکـم وقـارى ومـوجـب سـقـوط حـصـول مـهـابـت وحـصـول خوارى مى گردد ودل را مى میراند واز آخرت غفلت مى آورد وبسا باشد که باعث عـداوت ودشـمـنـى یـا سـبـب آزردن وخجالت مؤ منى گردد، ولهذا گفته شده که هر چیزى را تـخـمـى اسـت وتـخـم عداوت شوخى است ، واز مفاسد آن آنست که دهان را به هرزه خندى مى گـشـایـد وخـنده بسیار دل را تاریک وابروووقار را تمام مى کند ولکن پوشیده نماند که اگـر افـراط در مـزاح نـشـود وتـولید مفاسد مذکوره ننماید مذموم نیست بلکه ممدوح است ، ومـکـرر مـزاح از حـضـرت رسـول صـلى اللّه عـلیه وآله و سلم وامیرالمؤ منین علیه السلام صادر شده به حدى که منافقین مزاح را در حضرت امیرالمؤ منین علیه السلام عیب شمردند،وهـمـچـنـیـن خـنـده مـذمـوم ، قـهـقـه است که با صدا باشد نه تبسم که آن محمود وذکر آن در اوصاف حضرت رسول صلى اللّه علیه وآله وسلم مشهور است .

سیره حضرت امام موسی کاظم (علیه الاسلام): مـحـقـق بـهـبـهـانـى رحـمـه اللّه در تـعـلیـقـه بـر ( رجال کبیر ) در احوال على بن مسیب همدانى فرموده که در بعض کتب معتمده است که اورا بـا حضرت موسى بن جعفر علیه السلام گرفتند ودر بغداد اورا در همان محبس موسى بن جـعـفـر عـلیـه السـلام حـبس کردند وچون طول کشید مدت حبس اووشوق سختى پیدا کرد به مـلاقـات عـیـال خـویـش ، حـضـرت فـرمـود: غـسـل کـن . چـون غـسـل کـرد حـضـرت فـرمـود: چشم را بر هم گذار، پس فرمود: بگشا، چشمان خود را. چون گـشـود خـود را نـزد قـبـر امـام حـسـین علیه السلام دید پس نماز گزاردند نزد آن حضرت وزیـارت نمودند. پس ‍ فرمود: دیدگان را بر هم نه بعد فرمود: بگشا! چون گشود خود را نـزد قـبـر حـضـرت پـیغمبر صلى اللّه علیه وآله وسلم دید در مدینه . فرمود: این قبر پـیـغـمـبـر اسـت پـس بـرو بـه نـزد عـیال خود تجدید عهد کن ومراجعت کن به نزد من ، رفت وبرگشت . دوباره فرمود: چشم به هم گذار، پس فرمود: باز کن چون چشم گشود خود را بـا آن حـضـرت در بـالاى کـوه قـاف دیـد ودر آنـجـا چـهل نفر از اولیاء اللّه دید که تمام اقتدا کردند به امام موسى علیه السلام وبعد از آن فرمود: چشم به هم نه وبگشا، چون گشود خود را باآن حضرت در زندان دیدکـه در اصـحـاب حـضـرت رضـا عـلیـه السـلام در احوال زکریا بن آدم بیاید ذکر على بن مسیب مذکور.

آشنایی با امامزادگان ایران:شهرستان آران و بیدگل:آستان مقدس امامزاده علی اکبر (علیه السلام) ـ خیابان 22 بهمن/آستان مقدس امامزادگان هفت امامزاده (علیهم السلام) ـ خیابان 22 بهمن/آستان مقدس امامزادگان هادی و زینب خاتون (علیهما السلام) ـ خیابان شهدا/آستان مقدس امامزادگان هاشم بن علی و فاطمه بنت العسگری (علیهما السلام) ـ خیابان سیدالشهداء/آستان مقدس امامزاده محمدهلال بن علی (علیه السلام) ـ آران و بیدگل /آستان مقدس امامزاده حسن (علیه السلام) ـ نوش آباد/آستان مقدس امامزادگان اسحاق و سلیمان (علیهما السلام) ـ خیابان وشاد/آستان مقدس امامزادگان اسماعیل و عبدالله (علیهما السلام) ـ خیابان سیدالشهداء/آستان مقدس امامزادگان اسحاق و اسماعیل (علیهما السلام) ـ خیابان محمد هلال (علیه السلام)/آستان مقدس امامزادگان سیدتاج الدین، سیدعلی و سیدمحمود (علیهم السلام) ـ نوش آباد/آستان مقدس امامزادگان حسین و زین الدین (علیهما السلام) ـ یزدلان/آستان مقدس امامزادگان قاسم و محمود (علیهما السلام) ـ نوش آباد/آستانه مقدسه امامزاده بی بی سکینه خاتون (علیها السلام) ـ سفید شهر/آستانه مقدسه امامزاده بی بی شاه زینب (علیها السلام) ـ یزدل/آستان مقدس امامزادگان ابراهیم و رقیه خاتون (علیهما السلام) ـ نوش آباد/آستان مقدس امامزادگان حسن و سلیمان (علیهما السلام) ـ فیض آباد/آستان مقدس امامزادگان سهل بن علی و اهل بن علی (علیهما السلام) ـ یزدل/آستان مقدس امامزاده محمد (علیه السلام) ـ نوش آباد/آستان مقدس امامزاده صالح (علیه السلام) ـ کاغذی/آستان مقدس امامزاده عبدالله بن علی (علیه السلام) ـ شهر ابو زیدآباد/آستان مقدس امامزادگان عباس و بی بی سکینه خاتون (علیهما السلام) ـ علی آباد/آستان مقدس امامزادگان سیدکمال الدین احمد، تاج الدین محمد و عزالدین علی (علیهم السلام) ـ نوش آباد/آستان مقدس امامزاده ابراهیم (علیه السلام) ـ نصرآباد/آستانه مقدسه امامزاده سکینه خاتون (علیها السلام) ـ نصرآباد/آستان مقدس امامزاده قاسم بن علی النقی (علیه السلام) ـ کاشان/آستان مقدس امامزاده ابراهیم (علیه السلام) ـ خیابان 22 بهمن /آستان مقدس امامزاده قاسم (علیه السلام) ـ خیابان امامزاده قاسم/آستان مقدس امامزاده سلیمان (علیه السلام) ـ خیابان 22 بهمن/آستان مقدس امامزاده محسن (علیه السلام) ـ خیابان 22 بهمن /آستان مقدس امامزاده رضا بن ابراهیم (علیه السلام) ـ خیابان 22 بهمن/آستان مقدس امامزاده محسن (علیه السلام) ـ خیابان سلمان/آستان مقدس امامزاده حسین (علیه السلام) ـ خیابان سیدالشهداء/آستان مقدس امامزاده یحیی (علیه السلام) ـ خیابان واصف/آستان مقدس امامزاده اسحاق (علیه السلام) ـ نوش آباد/آستان مقدس امامزادگان حسن و سلیمان (علیهما السلام) ـ نوش آباد/آستان مقدس امامزادگان سیدقاسم (علیه السلام) و فرزندان امام صادق (علیه السلام) ـ نوش آباد/آستان مقدس امامزادگان شاهزاده سلیمان و حسن (علیهما السلام) ـ نوش آباد/آستان مقدس امامزاده محمد بن موسی (علیه السلام) ـ نوش آباد/آستان مقدس امامزاده فضل علی بن موسی بن جعفر (علیه السلام) ـ خیابان 17 شهریور/آستان مقدس امامزاده ابراهیم (علیه السلام) ـ سفید شهر/آستان مقدس امامزادگان اسحاق و اسماعیل (علیهما السلام) ـ محمدآباد/آستان مقدس امامزادگان یحیی، محسن و میمونه خاتون (علیهم السلام) ـ خیابان ولیعصر (عجل الله تعالی فرجه)/آستان مقدس امامزادگان پنج امامزاده (علیهم السلام) ـ خیابان محمد هلال  علیه السلام/

روضه موسوی: امروز می خواهم همه شما را به کاظمین، حرم موسی بن جعفر(ع) ببرم. میل دارید برویم؟ « السلام علی المُعَذَّبِ فی قَعرِ السُّجونِ. »امروز چراغهایتان را خاموش کنید. چرا؟ برای اینکه در سلامی که به موسی بن جعفر(ع) می کنید، می گویید: سلام ما برآقایی که در آن تاریکیهای زندان، درآن سیاه چالها جایش دادند. « السلام علی المعذب فی قعر السجون و ظلم الوطامیر ذی الساق المرضوض بحلق القیود و الجنازة المنادی علیها بذل الأستخفاف.»بی تو گلزار جنان ای دوست زندان من است / چون تو باشی در برم زندان گلستان من است/مونسم در کنج زندان چون کسی جز دوست نیست/ محبس تاریک هارون باغ رضوان من است/چهار ده سال، او را از این زندان به آن زندان می بردن. می دانم هیچ موقع زندان کشیده اید یا نه؟ زندانیها صبح تا بعد از ظهر دور هم برای همدیگر صحبت می کنند، حرف می زنند. اما همین که نزدیک غروب آفتاب می شود تمام غمهای عالم می آید روی دل این زندانی  را می گیرد. یک دفعه به فکر می فتد: ای خدا! الان بچه هایم چه می کنند؟ یک دفعه فکر می کند، آیا امشب زن و بچه ام چیزی دارند یا نه؟مسّیب می گوید: یک وقت دیدم آقا دارد ناله می کند. آقا دارد ضجه می زند. خیلی حالش منقلب است. گفتم: آقا جان! چه شده امشب خیلی ناراحتی؟ صدا زد: مسیب! به خدا دلم برای رضایم تنگ شده است. می خواهم بروم مدینه پسرم را ببینم. می خواهم بروم مدینه رضایم را ببینم. اگر ایام وفات و شهادت موسی بن جعفر(ع) نبود این روضه ای که می خواهم بخوانم نمی خواندم، اما امروز می خوانم. همه گریه کنید! ای خدا! پاهایش را میان کُند کردند،زنجیر به گردنش انداختند. آماده اید بخوانم؟ امروز می خواهم برای موسی بن جعفر(ع) عزاداری کنیم. آقا بخوانم؟ امام هفتم(ع) را با چند دانه رطب زهر آلود مسمومش کردند. یک خانه نو و تمیزی نزدیک زندان بود. آقا را از میان زندان بیرون آوردند. کُند از پاهایش باز کردند، زنجیر از گردنش برداشتند. یک بستر تمیز در اتاق پهن کردند و آقا را در بستر خواباندند.بعد فرستادند سراغ یک عده رجال برجسته شیعه بغداد، آنها را اوردند. زندان بان سندی بن شاهک یهودی است. سندی بن شاهک گفت: آقایان! شما رجال برجسته شیعه هستید. ما برای حفظ بعضی از مصالح مملکتی مجبور شدیم چند روزی از آقایتان در اینجا نگه داری کنیم. پشت سر ما می گویند: کند به پایش کردند، زنجیر به گردنش انداخته اند، در زندان مرطوب جایش داده اند. ببینید آیا کند به پایش است؟ ببینید آیا زنجیر به گردنش است؟ ببینید آیا این اتاق، اتاق مرطوبی است؟آقا مریض شده است، می ترسیم فردا بمیرد باز به ما بگویید: آقایمان را کشتید. ببینید آقا حالش خوب نیست. گفتم، شماها بیایید اینجا، زنده ببینیدش بعد هم یک نامه ای بنویسید. همه شهادت بدهید که ما رفتیم آقا را دیدیم، جایش خوب بود، ولی مریض بود. اگر مرد خودش مرده است. شیعه ها کاغذ را گرفتند که امضاء کنند. همین که کاغذ را گرفتند یک وقت آقا سرش را از بستر بلند کرد. صدا زد:آی شیعه ها! ننویسید. آی شیعه ها! امضاء نکنید. به خدا به من زهر داده اند. به خدا جگرم را پاره  پاره کردند. آی شیعه ها! تازه کند از پایم برداشته اند. آی شیعه ها! تازه از زنجیر از گردنم برداشته اند. آی شیعه ها! امضاء نکنید. صدای ناله و گریه شیعه ها بلند شد. سندی بن شاهک لامذهب با دست خودش ، خودش و هارون را رسوا کرد. شیعه ها بلند شدند قهر کردند و گریه کنان بیرون رفتند. سندی بن شاهک از پشت سر شیعه ها بیرون آمد. شیعه ها رفتند این یهودی در خانه را محکم بست. گوشت باز است. بگویم یا نه؟ آی بمیرم همین قدر به تو بگویم وقتی برگشت در دستش یک تازیانه بود. دیگر با این تازیانه با بدن موسی بن جعفر(ع) چه کرده ؟ نمی دانم.

منبرسی و یکم:

آیه : مَا کَانَ اللَّهُ لِیَذَرَ الْمُؤْمِنِینَ عَلَىٰ مَا أَنْتُمْ عَلَیْهِ حَتَّىٰ یَمِیزَ الْخَبِیثَ مِنَ الطَّیِّبِ ۗ وَمَا کَانَ اللَّهُ لِیُطْلِعَکُمْ عَلَى الْغَیْبِ وَلَٰکِنَّ اللَّهَ یَجْتَبِی مِنْ رُسُلِهِ مَنْ یَشَاءُ ۖ فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَرُسُلِهِ ۚ وَإِنْ تُؤْمِنُوا وَتَتَّقُوا فَلَکُمْ أَجْرٌ عَظِیمٌ خداوند هرگز مؤمنان را بدین حال کنونی که برآنید وانگذارد تا آنکه (با آزمایش خود) بدسرشت را از پاک گوهر جدا کند. و خدا همه شما را از سرّ غیب آگاه نسازد و لیکن (به این مقام) از پیغمبران خود هر که را مشیّت او تعلق گرفت برگزیند، پس شما به خدا و پیغمبرانش بگروید، که هر گاه ایمان آرید و پرهیزکار شوید اجر عظیم خواهید یافت. آیه 179 سوره آل عمران

این آیه، آخرین آیه این سوره درباره‌ى جنگ احد است که مى‌فرماید: جهان یک آزمایشگاه بزرگ است وچنین نیست که هر کس ادّعاى ایمان کند رها شود و در جامعه به طور عادّى زندگى کند، بلکه شکست‌ها و پیروزى‌ها، براى شناسایى نهان انسان‌هاست.بعضى مؤمنان خواستار آگاهى از غیب و نهان انسان‌ها بودند و مى‌خواستند از طریق غیب منافقان را بشناسند، نه از طریق آزمایش که این آیه مى‌فرماید: راه شناخت، آزمایش است نه غیب و شناسایى خوب و بد، از طریق آزمایش‌هاى تدریجى صورت مى‌گیرد. چون اگر به علم غیب، افراد بد و خوب شناخته شوند، شعله‌ى امید خاموش و پیوندهاى اجتماعى گسسته و زندگى دچار هرج و مرج مى‌شود.- خداوند، کفّار را به حال خود رها مى‌کند؛ «نُمْلِی لَهُمْ لِیَزْدادُوا إِثْماً» ولى مؤمنان را رها نمى‌کند. «ما کانَ اللَّهُ لِیَذَرَ الْمُؤْمِنِینَ»- جداسازى پاک از پلید، از سنّت‌هاى الهى است. «حَتَّى یَمِیزَ الْخَبِیثَ مِنَ الطَّیِّبِ»- ایمان و کفر افراد، از امور درونى وغیبى است که باید از طریق آزمایش ظاهر شود، نه علم غیب. «حَتَّى یَمِیزَ الْخَبِیثَ مِنَ الطَّیِّبِ وَ ما کانَ اللَّهُ لِیُطْلِعَکُمْ عَلَى الْغَیْبِ»- زندگى با مردم باید بر اساس ظاهر آنان باشد، آگاهى بر اسرار مردم، زندگى را فلج مى‌کند. «وَ ما کانَ اللَّهُ لِیُطْلِعَکُمْ عَلَى الْغَیْبِ»- علم غیب، مخصوص خداست و فقط به بعضى از پیامبران برگزیده‌اش، آن هم در حدّ اطلاع بر غیب نه تمام ابعاد آن، بهره‌اى داده است. «لِیُطْلِعَکُمْ»- هر چند زندگى باید به نحو عادّى سپرى شود، ولى خدا به افرادى علم غیب را عطا مى‌کند. «وَ لکِنَّ اللَّهَ یَجْتَبِی مِنْ رُسُلِهِ»- درجات انبیا یکسان نیست. «یَجْتَبِی مِنْ رُسُلِهِ مَنْ یَشاءُ»- خداوند علم غیب را به کسانى مى‌دهد که از جانب او صاحب رسالتى باشند.«وَ لکِنَّ اللَّهَ یَجْتَبِی مِنْ رُسُلِهِ»- ایمان قلبى باید همراه با تقواى عملى باشد. «تُؤْمِنُوا وَ تَتَّقُوا»- طیب وپاکى اصالت داشته وپایدار است، ولى خبث عارضى ورفتنى است.«یَمِیزَ الْخَبِیثَ مِنَ الطَّیِّبِ» جداکردن ناپاک از پاک، نشانه عارضى بودن ناپاک است.

حدیث: قالَ الإمام موسى بن جعفر الکاظم (علیه السلام) : ما مِنْ بَلاء یَنْزِلُ عَلى عَبْد مُؤْمِن، فَیُلْهِمُهُ اللّهُ عَزَّ وَ جَلَّ الدُّعاءَ، إلاّ کانَ کَشْفُ ذلِکَ الْبَلاءِ وَشیکاً، وَ ما مِنْ بَلاء یَنْزِلُ عَلى عَبْد مُؤْمِن فَیُمْسِکُ عَنِ الدُّعاءِ إلاّ کانَ ذلِکَ الْبَلاءُ طَویلاً، فَإذا نَزَلَ الْبَلاءُ فَعَلَیْکُمْ بِالدُّعاءِ، وَ التَّضَرُّعِ إلَى اللّهِ عَزَّ وَ جَلَّ.فرمود: بلا و گرفتارى بر مؤمنى وارد نمى شود مگر آن که خداوند جلّ و على بر او الهام مى فرستد که به درگاه بارى تعالى دعا نماید; و آن بلا سریع بر طرف خواهد شد.و چنانچه از دعا خود دارى نماید، آن بلا و گرفتارى طولانى گردد.پس هر گاه فتنه و بلایى بر شما وارد شود، به درگاه خداوند مهربان دعا و زارى نمائید.

سیمای حضرت امام موسی کاظم (علیه الاسلام): روایـت شـده کـه روزى آن حـضـرت اولاد خـود را جـمـع کـرد وفـرمود به آنها: اى پـسـران مـن ! وصـیـت مـى کـنـم شـمـا را بـه وصیتى پس هر کدام که این وصیت را حفظ کند تـرسـانـیـده  وبـى آرام نـخـواهـد شـد با آن وصیت ، وآن وصیت این است ، هرگاه آمد به نزد شما شخصى ودر گوش راست شما سر گذاشت وشنوانید شما را کلمات نـاخـوش ونـاپـسـنـدیـده ، پس سر گذاشت به گوش چپ وعذرخواهى کرد وگفت : من نگفتم چیزى ، قبول کنید عذر اورا. یعنى با اوکج خلقى نکنید ونگویید مثلا دروغ مى گویى ، چه قدر بى حیایى ، الا ن به گوشم ناسزا و ناپسند گفتى .که بیاید در فصل مواعظ حضرت جواد علیه السلام آنچه که مناسب به این مطلب است .قریب به همین را سید رضى در شعر خود در حکم ایراد کرده در آنجا فرموده :کُنْ فِى الاَنامِ بِلاعَیْنٍ وَ لااُذُنٍ/اَوْ لافَعِشْ اَبَدَ الاَیامِ مَصْدورا/وَ النّاسُ اُسْدٌ تُحامى عَنْ فَرائسِها/اَمّا عَقَرْتَ وَ اِمّا کُنْتَ مَعْقُوراوبـدان کـه سـیـد بـن طـاوس رحـمـه اللّه نـقـل کـرده کـه جـمـاعـتـى بـودنـد از خـواص اهـل بـیـت وشـیعیان حضرت موسى بن جعفر علیه السلام که حاضر مى گشتند در مجلس آن حضرت وبا ایشان بود لوحهاى لطیف ونازکى از آبنوس ومیلهایى ، پس هرگاه آن حضرت نطق مى فرمود به کلمه اى وفتوى مى داد در مساءله اى ، آن جماعت مى نوشتند در آن لوحها آنچه را که مى شنیدند؛ واز کلمات آن حضرت است وصیت طولانى که به هشام فرموده ودر آن جـمـع است حکمتهاى جلیله وفوائد عظیمه ، هرکه طالب آن است رجوع کند به کتاب ( تحف العقول ) و( اصول کافى ) وغیره .

سیره حضرت امام موسی کاظم (علیه الاسلام): روایـت کـرده شـیـخ صـدوق از عـبـداللّه قـزویـنـى کـه گـفـت : روزى بـر فـضـل بـن ربـیـع داخـل شـدم بـر بـام خانه خود نشسته بود چون نظرش بر من افتاد مرا طـلبـیـد، چون نزدیک رفتم گفت : از این روزنه نظر کن در آن خانه چه مى بینى ؟ گفتم : جـامـه اى مـى بـیـنـم کـه بـر زمـیـن افـتـاده اسـت ، گـفـت : نـیـک نـظـر کـن ، چـون تـاءمـل کـردم گـفـتم : مردى مى نماید که به سجده رفته باشد، گفت : مى شناسى اورا؟ گـفـتـم : نـه ، گـفـت : ایـن مـولاى ت اسـت ، گـفـتـم : مـولاى مـن کـیـسـت ؟ گـفـت : تـجـاهـل مى کنى نزد من ؟ گفتم : نه ، من مولایى براى خود گمان ندارم . گفت : این موسى بـن جـعـفـر عـلیـه السـلام اسـت ، مـن در شـب وروز تـفـقـد احوال اومى نمایم واورا نمى یابم مگر بر این حالتى که مى بینى چون نماز بامداد را ادا مـى کند تا طلوع آفتاب مشغول تحقیق است ، پس به سجده مى رود و پیوسته در سجده مى بـاشـد تـا زوال شـمـس وکـسـى را مـوکـل کـرده اسـت کـه چـون زوال شـمـس شـود اورا خبر کند، چون زوال شمس مى شود بر مى خیزد وبى آنکه وضویى تـجـدیـد کـند مشغول نماز مى شود، پس مى دانم که به خواب نرفته بوده است در سجود خـود وچـون نـمـاز ظهر وعصر را با نوافل ادا مى کند باز به سجده مى رود ودر سجده مى باشد تا غروب آفتاب وچون شام مى شود به نماز بر مى خیزد وبى آنکه حدثى کند یا وضـویـى تـجـدیـد نـمـایـد مـشـغـول نـمـاز مـى گـردد وپـیـوسـتـه مـشـغـول نـمـاز و تـعـقـیـب مـى بـاشـد تـا وقـت نـمـاز خـفـتـن داخـل مـى شود ونماز خفتن را ادا مى کند، و چون از تعقیب نماز خفتن فارغ مى شود افطار مى نـمـاید بر بریانى که برایش ‍ مى آورند، پس تجدید وضومى نماید وبعد از آن سجده بـه جـا مى آورد. وچون سر از سجده برمى دارد اندک زمانى بر بالین خواب استراحت مى نـمـایـد پـس بـر مـى خـیـزد وتـجـدیـد وضـومـى نـمـایـد وپـیـوسـتـه مـشـغـول عـبـادت ونـمـاز ودعـا وتـضـرع مـى بـاشـد تـا صـبـح وچـون صـبـح طـالع شـد مـشـغـول نـمـاز صبح مى گردد وتا اورا به نزد من آورده اند عادت اوچنین است وبه غیر این حـالت چـیـزى از اوندیده ام . چون این سخن را از اوشنیدم گفتم : زیرا که هیچ کس بد نسبت بـه ایـشـان نـکـرده اسـت مـگـر آنـکـه بـه زودى در دنـیـا بـه جـزاى خـود رسـیـده اسـت . فـضـل گـفـت کـه مـکـرر بـه نـزد مـن فـرسـتـاده انـد کـه او را شـهـیـد کـنـم ومـن قـبـول نکردم واعلام کردم ایشان را که این کار از من نمى آید واگر مرا بکشند نخواهم کرد آنچه از من توقع دارند.

آشنایی با امامزادگان ایران: شهرستان اردستان/آستان مقدس امامزاده اسحاق (علیه السلام) ـ خوش آباد موغار/آستان مقدس امامزاده سیدابوطالب (علیه السلام) ـ شهراب/امامزاده سیدکمال الدین حسین (علیه السلام) ـ شهراب/آستان مقدس امامزاده سیدابوالحسن محمد (علیه السلام) ـ کچورستاق/آستان مقدس امامزاده یحیی (علیه السلام) ـ زواره/آستان مقدس امامزادگان لام و سام و سلطان محمود و بی بی زبیده خاتون (علیهما السلام) ـ سیانک /آستان مقدس امامزادگان عبدالله و قاسم و سیده خاتون (علیهم السلام) ـ دچان/آستان مقدس امامزادگان هاشم و حمزه (علیهما السلام) ـ تورزن/آستان مقدس امامزادگان قاسم و محسن و حسن (علیهما السلام) ـ محله گنبدسبزه/آستان مقدس امامزاده ابراهیم (علیه السلام) ـ خیابان قیام/آستان مقدس امامزاده اسماعیل (علیه السلام) ـ خیابان امامزاده اسماعیل/آستان مقدس امامزاده اصحابه (علیه السلام) ـ برزاوند/آستان مقدس امامزادگان احمد و محمود و محمد و حلیمه خاتون (علیهم السلام) ـ روستای بابااحمد/زیارتگاه پیر بابانور (رحمة الله علیه) ـ درقه/آستانه مقدسه امامزاده بی بی خدیجه (علیها السلام) ـ سرابه/آستان مقدس امامزاده پیربرحق (علیه السلام) ـ مهابادآستان مقدس امامزاده حیدر (علیه السلام) ـ کهنگ/آستان مقدس امامزاده شاهزاده خالد (علیه السلام) ـ تلک آباد/آستان مقدس امامزاده سرالدین (علیه السلام) ـ لاسیب /آستان مقدس امامزاده سیدعلاءالدین (علیه السلام) ـ زواره/آستان مقدس امامزاده شاه چراغ (علیه السلام) ـ پیناوند/آستان مقدس امامزاده شاهنگر (علیه السلام) ـ نیسیان/آستان مقدس امامزاده عباسعلی (علیه السلام) ـ ماستبندی/آستان مقدس امامزاده علی بن عون (علیه السلام) ـ زواره/آستان مقدس امامزاده موسی (علیه السلام) ـ اردستان/آستان مقدس امامزادگان یعقوب و ابراهیم (علیهما السلام) ـ حسن آباد/آستان مقدس امامزاده میر سید علی/آستان مقدس امامزاده سید حبیب/آستان مقدس امامزاده پیر مرتضی/آستان مقدس امامزاده موسی و قادر/آستان مقدس امامزاده ابراهیم عبدالله سلطان محمد/آستان مقدس امامزاده حلیمه سکینه رقیه/

لنجان /باغبهادران/آستان مقدس امامزاده سیدبهاءالدین (علیه السلام)/آستان مقدس امامزاده احمد و محمد (علیهما السلام) ـ کرچگان /آستان مقدس امامزاده حیدر (علیه السلام) ـ اسفهران  /آستان مقدس امامزاده سیدابراهیم (علیه السلام) ـ باغ بهادران

اصفهان/بن رود/آستان مقدس امامزاده میرزین العابدین/آستان مقدس امامزاده سید ابوالمعالی/آستان مقدس امامزاده علی ابن محمد/آستان مقدس امامزاده سید علی ابراهیم/آستان مقدس امامزاده شاه سید علی/آستان مقدس امامزاده خیرالنساء/آستان مقدس امامزاده رقیه

اصفهان/تیران/آستان مقدس امامزاده احمد بن محمد بن حنفیه (علیه السلام) ـ تیران/آستان مقدس امامزاده سیدسرّالدین (علیه السلام) ـ عسگران/آستان مقدس امامزاده شاهزاده حسین (علیه السلام) ـ خیرآباد/آستان مقدس امامزاده عبدالله (علیه السلام) ـ کوهان /آستانه مقدسه امامزاده بی بی فاطمه (علیها السلام) ـ محمدیه  آستان مقدس امامزاده احمدرضا (علیه السلام) ـ چشمه احمدرضا

روضه موسوی: عاقبت دست اجل مشکلم وا می کند //هر که بیند روی من یاد زهرا می کند/کی نداند ای خدا از چه در تاب و تبم/   یاد زندان رفتن عمّه خود زینبم/امروز دسته جمعی برویم گوشه زندان تاریک بغداد زمزمه آقاموسی بن جعفر را بشنوم مدام ذکر مناجات امام این بود خدا ممنونم یک جای خلوتی هستم با تو مناجات می کنم ، اما مردم روزهای آخر مناجات مولا عوض شد ( آماده اید بگویم ) صدا می زد :یا مُخَلِّصَ الشََّجَرِ مِن بَینِ رَملٍ وَ ماءٍ وَ طینٍ ، یا مُخَلِّصَ النّارِ مِن بَینِ الحَدیدِ وَ الحَجَرِ ، یا مُخَلِّصَ اللَّبَنِ مِن بَینِ فُرِثٍ وَ دَمٍ ، مُخَلِّصَ الوَلَدِ مِن بَینِ مَشِیمَةٍ وَ رَحِمٍ ، یا مُخَلِّصَ الرُّوحِ مِنَ الاَحشاءِ وَ الاَمعاءِ، خَلِّصنی مِن یَدِ هارونِ الَّرشیدِ .ای خداوندی که گیاه را از بین آب و گل و ریگ نجات می دهی ، ای خدایی که آتش را از بین آهن و سنگ رهائی می بخشی ، ای خدایی که شیر را از بین فضولات و خون  خلاص می کنی ، ای خدایی که بچه ها را از میان رحم نجات می بخشی ، ای خدایی که روح را ا زمیان حجابها خلاص می کنی ، مرا از دست هارون خلاص کن قربان مناجاتش بروم . آی دلهای کربلایی ، انشاءالله کاظمین ، کربلا هم جد غریبش حسین ، میان گودی قتلگاه با لب عطشان چنین مناجات می کرد : الهی صَبراً عَلی قَضائِکَ یا رَبِّ لااِلهَ سِواکَ یا غیاثَالمُستَغیثین ...

منبرسی و دوم:

آیه : هُوَ الَّذِی یُصَلِّی عَلَیْکُمْ وَمَلَائِکَتُهُ لِیُخْرِجَکُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ ۚ وَکَانَ بِالْمُؤْمِنِینَ رَحِیمًا اوست خدایی که هم او و هم فرشتگانش بر شما بندگان رحمت می‌فرستند تا شما را از ظلمت‌ها (ی جهل و نقص و گمراهی) بیرون آرد و به عالم نور (علم و ایمان) رساند، و او بر اهل ایمان بسیار مهربان است. آیه 43 سوره احزاب

در این آیه مى‌فرماید: خداوند بر شما صلوات مى‌فرستد؛ گویا صلوات خدا ذکر کثیر شماست، مثل آیه‌ى‌ «فَاذْکُرُونِی أَذْکُرْکُمْ»- راه دعوت مردم به دین، درود و رحمت است. یُصَلِّی عَلَیْکُمْ‌ ... لِیُخْرِجَکُمْ‌- فرشتگان، هم بر مؤمنان درود مى‌فرستند، «یُصَلِّی عَلَیْکُمْ وَ مَلائِکَتُهُ لِیُخْرِجَکُمْ» و هم براى آنان استغفار مى‌کنند. «وَ یَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِینَ آمَنُوا»- انسان در خارج شدن از ظلمات، به امداد الهى نیاز دارد و عقل و علم بشر کافى نیست. هُوَ الَّذِی یُصَلِّی‌ ... لِیُخْرِجَکُمْ مِنَ الظُّلُماتِ‌- تاریکى‌ها، متعدّد است. «الظُّلُماتِ» تاریکى جهل، شرک، تفرقه، غفلت و خرافات.- ایمان به خداوند و حقایق الهى، نور راه انسان است. «إِلَى النُّورِ وَ کانَ بِالْمُؤْمِنِینَ»- ایمان، کلید دریافت رحمت ویژه‌ى الهى است. «بِالْمُؤْمِنِینَ رَحِیماً»

حدیث: قالَ الإمام موسى بن جعفر الکاظم (علیه السلام) : ما فِى الْمیزانِ شَیْیءٌ أثْقَلُ مِنَ الصَّلاةِ عَلى مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمّد (صلوات الله علیهم اجمعین).فرمود: در میزان الهى نیست عمل و چیزى، سنگین تر از ذکر صلوات بر محمّد و اهل بیتش (صلوات الله علیهم اجمعین).

سیمای حضرت امام موسی کاظم (علیه الاسلام): کمال الدّین محمّد بن طلحه شافعى در حق اوفرموده : اواست امام کبیرالقدر، عظیم الشاءن ، کـثیرالتهجد، مجد در اجتهاد مشهور به عبادات ، مواظب بر طاعات ، مشهور به کرامات ، شب را بـه روز مـى آورد به سجده وقیام وروز را به آخر مى رسانید به تصدق وصیام وبه سبب بسیارى حملش وگذشتش از جرم تقصیر کنندگان در حقش ( کاظم ) خوانده شد. جـزا مـى داد کـسـى را کـه بـدى کـرده بود با اوبه احسان به اووکسى را که جنایتى بر اووارد آورده بـه عـفـواز اووبـه جـهـت کـثـرت عـبادتش نامیده شده به ( عبد صالح ) ومـعـروف شـده در عـراق بـه ( بـاب الحـوائج الى اللّه ) ؛ زیـرا کـه هـر کـه متوسل به آن جناب شده به حاجت خود رسیده . کِراماتُهُ تَحارُ مِنْهَا الْعُقُولُ وَ تَقْضى بِاَنَّ لَهُ عِنْدَاللّهِ تَعالى قَدَمَ صِدْقٍ لاتَزِلُّ وَ لاتَزُولُ. انتهى .

سیره حضرت امام موسی کاظم (علیه الاسلام): ونـیـز روایت کرده از ( ما جیلویه ) از على بن ابراهیم از پدرش که گفت : شنیدم از بـعـضـى اصـحـاب کـه مـى گـفت وقتى که رشید، موسى بن جعفر علیه السلام را محبوس سـاخـت مـى تـرسـیـد از جانب اوکه اورا بکشد چون شب درآمد وضوتازه کرد وروى به قبله نمود وچهار رکعت نماز کرد سپس این دعا بر زبان راند:( یـاَ سَیِّدى نَجِّنى مِنْ حَبْسِ هارون الرَّشیدِ وَ خَلِّصْنى مِنْ یَدِهِ یا مُخَلَّصَ الشَّجَرِ مِنْ بَیْنِ رَمْلٍ وَ طینٍ وَ ماءٍ وَ یا مُخَلَّصَ اللَّبَنِ مِنْ بَیْنِ فَرْثٍ وَ دَمٍ وَ یا مُخَلَّصَ الْوَلَدِ مِنَ بَیْنِ مـَشـیـمـَهٍ وَ رَحـِمٍ وَ یا مُخَلِّصَ النّارٍ مِنْ بَیْنِ الْحَدیدِ وَ الْحَجَرِ وَ یا مُخَلَّصَ الرُّوحِ مِنْ بَیْنِ الاَحْشاءِ وَ الاَمْعاَءِ خَلِّصْنى مِنْ یَدَىْ هارونَ ) .گفت : چون موسى علیه السلام این دعا کرد مردى سیاه در خواب هارون آمد شمشیرى برهنه در دست داشت وبر سر اوبایستاد ومى گفت یا هارون ! رها کن موسى بن جعفر علیه السلام را وگـرنـه گـردنـت را بـا این شمشیر مى زنم ، هارون بترسید وحاجب را بخواند وگفت : بـروبـه زنـدان ومـوسـى را رهـا کن . حاجب بیرون آمد ودر زندان بکوفت . زندانبان گفت : کـیـسـت ؟ گـفـت : خـلیـفه ، موسى را مى خواند، زندانبان گفت : یا موسى ! خلفه تورا مى خـوانـد، آن حـضـرت بـرخـاسـت هـراسـان وگـفـت : مـرا میان شب جز براى شرّ نخواند، پس گـریـان وغـمـگین نزد هارون آمد وسلام کرد، هارون جواب گفت ، وگفت : به خدا تورا قسم مـى دهـم کـه هیچ در این شب دعایى کردى ؟ گفت : آرى ، گفت : چه بود؟ فرمود: وضوتازه کـردم وچـهـار رکـعـت نـماز گزاردم وچشم به آسمان برداشتم وگفتم : اى سیدم مرا از دست هـارون وشـر اوخـلاص ‍ گـردان ، هـارون گـفـت : خـداى عـز وجـل دعـاى تـورا اجـابـت نـمـود! پـس آن جـناب را سه خلعت داد واسب خود را مرکوب اوساخت واکـرامـش نـمـود وندیم خود گردانید. پس گفت این کلمات را به من تعلیم کن پس اورا به حـاجـب سـپـرد تـا بـه خـانـه رساند و موسى علیه السلام نزد او، شریف وکریم شد وهر پـنجشنبه نزد اومى آمد تا بار دوم اورا حبس نمود ورها نکرد تا به سندى بن شاهک سپرد، آن ملعون اورا به زهر شهید کرد.

آشنایی با امامزادگان ایران: اصفهان/جلگه و جرقویه/آستان مقدس امامزاده شاه محمد مراد (علیه السلام) ـ آذر خواران/آستانه مقدسه امامزاده نرجس خاتون (علیها السلام) ـ ده خواران/آستان مقدس امامزاده عبدالمظفر (علیه السلام) ـ سیان/آستان مقدس امامزاده ابراهیم (علیه السلام) ـ خویا/آستان مقدس امامزاده عبدالعزیز (علیه السلام) ـ شاه تور/آستان مقدس امامزاده شاهزاده نبی (علیه السلام) ـ سیریان/آستان مقدس امامزاده سیدمحمد (علیه السلام) ـ طالجرد/آستان مقدس امامزاده حیدر (علیه السلام) ـ هرند/آستان مقدس امامزاده اسحاق (علیه السلام) ـ هرند/آستان مقدس امامزاده عبدالواحد (علیه السلام) ـ قهی /امامزاده سلطان ابوسعید (علیه السلام) ـ دستجرد/آستان مقدس امامزاده صالح (علیه السلام) ـ خارا/آستان مقدس امامزاده میراسماعیل (علیه السلام) ـ مالواجرد/آستان مقدس امامزاده سیدمحمد (علیه السلام) ـ سنوچی/آستان مقدس امامزاده سلطان شهباز (علیه السلام) ـ اژیه/آستان مقدس امامزاده جعفر بن زین العابدین (علیه السلام) ـ رامشه/آستان مقدس امامزادگان جعفر و علی بن محمد (علیهما السلام) ـ مالواجرد/آستان مقدس امامزاده پیرمحمد (علیه السلام) ـ قلعه بالا/آستان مقدس امامزاده راس الحسین (ع) شاتور

اصفهان/چادگان/آستان مقدس امامزاده عبدالله (علیه السلام) ـ رزوه/آستان مقدس امامزاده اسماعیل (علیه السلام) ـ فراموشجان/آستان مقدس امامزاده خواجه محمد (علیه السلام) ـ پرمه علیا/آستان مقدس امامزاده سیدمحمد (علیه السلام) ـ چادگان

روضه موسوی: ندارد یوسف صدّیق زندانی که من دارم // ندارد هیچ زندانی نگهبانی که من دارم/به جنت مادرم زهرا پریشان کرده گیسو را   / پریشان گشته از حال پریشانی که من دارم/بگیرم روزها را روزه و شبها خورم سیلی/  ندارد کس به عالم خصم خونخواری که من دارم/همه شنیده اید که نگهبان زندان امام ، سندی بن شاهک یهودی بود ، هارون سفارش کرده بود هر چه می توانی این آقا را آزار و اذیت کن ، مولا روزها روزه می گرفتند ، شبها هنگام افطار با تازیانه آقا را پذیرایی می کرد امام رضا آمد بغداد گوشه زندان سر بابا را به دامن گرفت ، آخر هر پدری آرزو دارد آن لحظه ی آخر میوۀ دلش را ببیند .اما قربان آن حسینی که در گودی قتلگاه افتاده بود کسی نبود سر عزیز فاطمه را به دامن بگیرد .یک وقت عزیز فاطمه احساس سنگینی کرد روی سینه مبارک ، تا چشم باز کند ببیند شمر با خنجر برهنه . همه صدا بزنید حسین

منبرسی و سوم:

آیه : وَمَثَلُ الَّذِینَ کَفَرُوا کَمَثَلِ الَّذِی یَنْعِقُ بِمَا لَا یَسْمَعُ إِلَّا دُعَاءً وَنِدَاءً ۚ صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لَا یَعْقِلُونَ و مثل کافران (در شنیدن سخن انبیاء و درک نکردن معنای آن) چون حیوانی است که آوازش کنند و او از آن آواز (معنایی درک نکرده و) جز صدایی نشنود، کفّار هم (از شنیدن و دیدن حق) کر و گنگ و کورند، زیرا تعقل نمی‌کنند. آیه 171 سوره بقره

«دعا» به معناى خواندن از نزدیک و «نداء» براى خواندن از راه دور است.در این آیه دو تشبیه است: یکى تشبیه دعوت کننده‌ى حقّ، به چوپان. و دیگرى تشبیه کافران، به حیواناتى که از کلام چوپان چیزى جز فریاد نمى‌فهمند. یعنى اى پیامبر! مثال تودر دعوت این قومِ بى‌ایمان به سوى حقّ و شکستن سدهاى تقلید کورکورانه، همچون کسى است که گوسفندان و حیوانات را براى نجات از خطر صدا مى‌زند و آنها این پیام را درک نمى‌کنند. زیرا چشم و گوش دل آنها بسته شده و در واقع کرو لال و نابینا هستند.- ارزش چشم و گوش و زبان، به آن است که مقدّمه‌ى تعقّل باشد، و گرنه حیوانات نیز چشم و گوش دارند. «صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لا یَعْقِلُونَ»- راه شناخت، پرسیدن، گوش کردن و دیدن همراه با تفکّر است. «صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لا یَعْقِلُونَ»- اشخاص بى‌تفاوت در برابر دعوت حقّ، پنج صفت تحقیرآمیز دارند:مثل حیوانند، کورند، کرند، لالند و بى‌عقلند. «مَثَلُ الَّذِینَ کَفَرُوا ... فَهُمْ لا یَعْقِلُونَ»

حدیث: قالَ الإمام موسى بن جعفر الکاظم (علیه السلام) : قَلیلُ الْعَمَلِ مِنَ الْعاقِلِ مَقْبُونٌ مُضاعَفٌ وَ کَثیرُالْعَمَلِ مِنْ أهْلِ الْهَوى وَالْجَهْلِ مَرْدُودٌ.فرمود: اعمال شخص عاقل مقبول است و چند برابر اجر خواهد داشت گرچه قلیل باشد، ولى شخص نادان و هوسران گرچه زیاد کار و خدمت و عبادت کند پذیرفته نخواهد بود.

سیمای حضرت امام موسی کاظم (علیه الاسلام): بـالجـمـله ؛ حـضـرت امـام مـوسـى عـلیـه السـلام عـابـدتـریـن اهـل زمـان خـووافـقـه از هـمـه و سـخـتى تر وگرامى تر بود. وروایت شده که شبها براى نـوافل شب بر مى خاست و پیوسته نماز مى گذاشت تا نماز صبح وچون فرض صبح را ادا مـى کـرد تـعـقـیـب مى خواند تا طلوع آفتاب سپس براى خدا سجده مى کرد وپیوسته در سـجـود و تـحـمـیـد بـود وسـر بـر نـمـى داشـت تـا نـزدیـک زوال واین دعا را بسیار مى گفت :( اَللّهُمَّ اِنّى اَسْئَلُکَ الرّاحَهَ عِنْدَ الْمُوْتِ وَ الْعَفْوَ عِنْدَ الْحِساب ، ومکرر مى کرد این را، ونیز از دعاى آن حضرت بود: عَظُمَ الذَّنْبُ مِنْ عَبْدِکَ فَلْیَحْسُنِ الْعَفْوُ مِنْ عِنْدِکَ. )وچـنـدان گـریـه مـى کـرد از خـوف خدا که محاسنش از اشک چشمش تر مى شد. واز همه مردم صـله واحسانش نسبت به اهل وارحامش بیشتر بود وپرستارى مى کرد فقراء مدینه را. شبها کـه مـى شـد بـر دوش مـى گـرفـتـه زنـبـیـلى کـه در آن بـود پـول وطـلاو نـقـره وآرد وخـرما ومى برد براى ایشان ، وفقراء نمى دانستند که از چه جهت است این . وآن بزرگوار کریم بود، وهزار بنده آزاد کرد.وابـوالفـرج گـفـتـه کـه چـون بـه آن جـنـاب خـبـر مـى رسـیـد کـه مـردى پـریـشـان وبد حـال اسـت بـراى اوصـرّه دیـنـارى مـى داد، وهـمـیانهاى آن جناب مابین سیصد دینار بود تا دویست دینار وصرّه هاى آن جناب در بسیارى مال مثل بود. و روایت کرده اند مردم از آن جناب ، وبسیار روایت کرده اند وافقه اهل زمان خود، و احفظ همه بود کتاب خدا را، وصوتش در خواندن قرآن از همه نیکوتر بود، وبـه حـزن ، قـرآن مـجـید را تلاوت مى نمود به حدى که هر که مى شنید تلاوتش را، مى گـریـسـت ! ومـردم مدینه آن حضرت را ( زین المجتهدین ) مى گفتند و نامیده شد به کاظم به جهت کظم غیظش وصبرش بر آنچه وارد مى شد بر جنابش از ظلم ظالمین تا آنکه در حـبـس وبـنـد ایشان مقتول از دنیا مى رفت . مى فرمود که من استغفار مى کـنـم در هـر روزى پـنـج هـزار مـرتـبـه . و خـطـیـب بـغـدادى کـه از اعـاظـم اهل سنت وموثقین از مورخین وقدماء ایشان است گفته که موسى بن جعفر علیه السلام را عبد صـالح مـى گـفـتند، از شدت عبادت و کوشش واجتهادش ، وگفته روایت شده که آن حضرت داخـل مـسـجـد پـیـغـبـر صـلى اللّه عـلیـه وآله وسـلم شـد وبـه مـسـجـد رفـت در اول شب ، شنیدند که پیوسته مى گوید: ( عَظُمَ الذَّنْبُ مِنْ عَبْدِکَ فَلْیَحْسُنِ الْعَفْوُ مِنْ عـِنـْدِکَ ) وایـن را مـکـرر گـفت تا داخل صبح شد. ودر خبرى از ماءمون نقل شده در ورود حضرت موسى بن جعفر علیه السلام بر هارون الرشید، ماءمون گفت :( اِذْ دَخَلَ شَیْْخٌ مُسَخَّدٌ قَدْ اَنْهَکَتْهُ الْعِبادَهُ کَاَنَّهُ شنّ بالٍ قَدْ کَلَمَ السجُودُ وَجْهَهُ وَ اَنْفَهُ ) ؛یـعـنـى وارد شـد بر پدرم پیردمردى که صورتش از بیدارى شب وعبادت ، زرد و ورم دار شـده بود، وعبادت ، اورا رنجور ولاغر کرده بود به حدى که مانند مشک پوسیده شده بود وکـثـرت سـجـده صورت وبینى اورا مجروح کرده بود.ودر صلوات بر آن حضرت در وصف آن جناب گفته شده :حَلیفُ السَّجْدَهِ الطَّویلَهِ وَالدُّمُوع الْغَزیرَهِ.

سیره حضرت امام موسی کاظم (علیه الاسلام): روایـت شـده کـه هـارون رشـیـد فـرسـتاد به نزد حضرت موسى بن جعفر علیه السلام در وقـتـى کـه در حـبـس بـود، کـنـیـزى عـاقله وصاحب جمال که آن جناب را خدمت کند در زندان ، وظـاهـرا نـظـرش در ایـن کـار بـود کـه شـایـد آن حـضـرت بـه سـوى اومـیـل نماید و قدر اودر نظر مردم کم شود یا آنکه براى تضییع آن جناب بهانه به دست آورد و خـادمـى فـرستاد که تفحص از حال اونماید، خادم دید آن کنیز را که پیوسته براى خـدا در سـجده است وسر بر نمى دارد ومى گوید: ( قُدُّوسٌ قُدُّوسٌ سُبْحانَکَ سُبْحانَکَ سـُبـْحـانَکَ! ) پس بردند اورا به نزد هارون ، دیدند از خوف خدا مى لرزد وچشم به آسـمان دوخته ومشغول گشت به نماز از اوپرسیدند: این چه حالت است که پیدا کرده اى ؟ مـى گـفـت : عـبـد صـالح را دیـدم کـه چـنـیـن بـود، وپـیـوسـتـه آن کـنـیـز بـه هـمـیـن حـال بـود تـا وفـات کـرد، وابـن شـهـر آشـوب ایـن روایـت را مـفـصـل نـقـل کـرده ، وعـلامـه مـجـلسـى رحـمـه اللّه آن را در ( جلاءالعیون ) نوشته .

آشنایی با امامزادگان ایران: اصفهان/خمینی شهر/آستان مقدس امامزاده سیدابراهیم (علیه السلام) ـ درب سید/آستان مقدس امامزاده سیدنجم الدین (علیه السلام) ـ جوی آباد/آستان مقدس امامزاده سیداشرف (علیه السلام) ـ خمینی شهر /آستان مقدس امامزاده سیدمحسن تیرانچی (علیه السلام) ـ تیرانچی/آستان مقدس امامزاده سیدمحمد (علیه السلام) ـ خمینی شهر /آستان مقدس امامزاده سیدابراهیم (علیه السلام) ـ ورنوسفادران/آستان مقدس امامزاده سیدابوالحسن (علیه السلام) ـ دستگرد/آستان مقدس امامزادگان حمیده و رشیده خاتون (علیهما السلام) ـ درچه

اصفهان/خوانسار/آستان مقدس امامزاده احمد (علیه السلام) ـ خوانسار/آستان مقدس امامزاده سیدمحمود (علیه السلام) ـ خوانسار/آستان امامزاده سیدصالح (علیه السلام) ـ خوانسار/آستان مقدس امامزادگان هفت تن (علیهم السلام) ـ رحمت آباد/آستان مقدس امامزاده ابراهیم (علیه السلام) ـ حسن آباد/آستان مقدس امامزاده هاشم (علیه السلام) ـ تیدجان/آستانه امامزادگان دختران موسی بن جعفر (علیهم السلام) ـ بیدهند/آستانه مقدس امامزادگان دختران بکر (علیهم السلام) ـ قودجان

اصفهان/خور و بیابانک/آستان مقدس امامزاده ابا محمد ابراهیم (علیه السلام) ـ بیاضه/آستان مقدس امامزاده جنید (علیه السلام) ـ گرمه/آستان مقدس امامزاده عبدالله (علیه السلام) ـ گرمه/آستان مقدس امامزاده سیدداود (علیه السلام) ـ خور و بیابانک/آستان مقدس امامزاده ابراهیم (علیه السلام) ـ آبگرم

اصفهان/دولت آباد/آستان مقدس امامزادگان ابراهیم و اسماعیل (علیهما السلام) ـ زمان آباد/آستان مقدس امامزاده ابوالحسن (علیه السلام) ـ کمشچه/آستان مقدس امامزاده ادهم (علیه السلام) ـ دستگرد/آستان مقدس امامزاده سلطان حضرت (علیه السلام) ـ خورزوق/آستان مقدس امامزاده سیدصالح (علیه السلام) ـ محسن آباد/آستان مقدس امامزاده سیدقاسم (علیه السلام) ـ خورزوق/آستان مقدس امامزاده سیدکمال الدین (علیه السلام) ـ سین/آستان مقدس امامزاده سیدمحمد (علیه السلام) ـ دولت آباد/آستان مقدس امامزاده سیدمحمود (علیه السلام) ـ دولت آباد/آستان مقدس امامزاده عبدالمؤمن (علیه السلام) ـ حبیب آباد/آستان مقدس امامزاده حضرت ابراهیم بن موسی بن جعفر علیه السلام (امامزاده نرمی)

روضه موسوی: دلها را ببریم کاظمین ، کنار حرم با صفای مولا مون موسی بن جعفر ، خوشا به حال آنهایی که الان پروانه وار کنار حرم آقا موسی بن جعفرند از آن روزی که امام هفتم را دستگیر و زندانی کردند هر شب بستر امام رضا را در دهلیز خانه پهن می کردند ، این زن بچه ای که سالها بابا ندیدند جمال امام رضا را بجای بابا تماشا می کردند .اما مثل امشب (25 ماه رجب ) بستر امام رضا در دهلیز خانه پهن کردند هر چه منتظربودند دیدند امام رضا نیامد ، شب نیمه شد حضرت رضا نیامد ، یک وقت خواهرش معصومه دید امام رضا وارد شد اما شال عزا بر گردن انداخته فوراً آمد مقابل برادر ، برادر کجا بودی ؟ دیر آمدی ؟ دیدند آقا مثل ابر بهار گریه می کند آقا مگر چه شده ؟ فرمود: خواهرم برو لباس عزا بتن کن دارم از گوشه زندان بغداد می آیم ، بابای غریب مان غریبانه گوشه زندان جان داد .درب زندان را برویش غیرغم کس وا نکرد/  جز اجل در گوشه زندان کسی شادش نکرد/اما کربلا ، امام سجاد نتوانست بیاید گودی قتلگاه ، یک وقت نگاه کند ببیند سر بریده بابا بالای نیزه است

منبرسی و چهارم:

آیه : فَفَهَّمْنَاهَا سُلَیْمَانَ ۚ وَکُلًّا آتَیْنَا حُکْمًا وَعِلْمًا ۚ وَسَخَّرْنَا مَعَ دَاوُودَ الْجِبَالَ یُسَبِّحْنَ وَالطَّیْرَ ۚ وَکُنَّا فَاعِلِینَ و ما آن قضاوت را به سلیمان به وحی آموختیم و به هر یک (از سلیمان و داود) مقام حکمفرمایی و دانش عطا کردیم و کوهها و مرغان را مسخر داود گردانیدیم که با (آهنگ تسبیح و نغمه) او تسبیح می‌کردند، و ما این معجزات را از او پدید آوردیم. آیه 79 سوره انبیاء

آنچه از روایات و تفاسیر، پیرامون ماجراى مطرح در این آیه بدست مى‌آید این است که:گوسفندانى شبانه وارد تاکستان شخصى مى‌شوند و آن را ضایع و خراب مى‌کنند، صاحب درختان انگور، شکایت به نزد داود علیه السلام مى‌برد، و حضرت براى جبران خسارت، حکم به تحویل تمام آن گوسفندان به صاحب باغ مى‌کند، امّا فرزند ایشان، سلیمان، راه حلّ دیگرى به پدر پیشنهاد مى‌دهد و آن اینکه گوسفندان در اختیار شاکى قرار گیرد تا او از منافع آنها استفاده کند و باغ به صاحب گوسفندان تحویل گردد تا او به ترمیم آن بپردازد و بعد از جبران خسارت، هر یک مال اصلى خود را باز پس گیرند. بدیهى است که هر دو پیامبر بدنبال راهى براى جبران خسارت بودند، لیکن پدر (داود علیه السلام)آن را در تحویل گوسفندان مى‌دانست ولى فرزند (سلیمان علیه السلام) مى‌خواست به وسیله منافع گوسفندان آن را تدارک کند.خداوند مى‌فرماید: اگر چه ما به هر دو، علم و حکمت عطا کردیم، ولى در این مورد داورى سلیمان بهتر بود.در حدیثى آمده است که هرگاه داود علیه السلام به خواندن کتاب آسمانى «زبور» مشغول مى‌شد، کوه و سنگ و پرنده‌اى نبود مگر اینکه با شنیدن صداى داود علیه السلام با او همنوا مى‌گردید. - باید احترام پدر، حتّى در ترتیب ذکر نام او با فرزند رعایت شود. «داوُدَ وَ سُلَیْمانَ»- قضاوت، یکى از شئون انبیا است. «إِذْ یَحْکُمانِ»- انبیا مراجع اصلى و واقعى حل اختلافات مردم هستند. «إِذْ یَحْکُمانِ»- جبران ضرر و زیان، اختصاص به موارد عمد ندارد. «نَفَشَتْ فِیهِ غَنَمُ الْقَوْمِ»- قاضى باید خدا را بر کار خود شاهد و ناظر بداند. «کُنَّا لِحُکْمِهِمْ شاهِدِینَ»- فهم و درک درست بدون عنایت الهى میسور نیست. «فَفَهَّمْناها»- گاهى خداوند به فرزند خیرى عطا مى‌کند که به‌پدر نمى‌دهد. «فَفَهَّمْناها سُلَیْمانَ»- تسبیح کوه‌ها، بازتاب صداى تسبیح کننده نیست، بلکه خود یک تسبیح واقعى و حقیقى است. «مَعَ داوُدَ. یُسَبِّحْنَ»- همه موجودات از جمله کوه‌ها و پرندگان بهره‌اى از شعور دارند و به تسبیح خداوند مشغولند. «یسبّحن»

حدیث: قالَ الإمام موسى بن جعفر الکاظم (علیه السلام) : تَفَقَّهوا فی دینِ الله فإنَّ الفقه مفتاحُ البَصیرة،وتَمامُ العِبادة و السّببُ إلی المنازل الرفیعة و الرُّتبِ الجَلیلة فی الدین و الدنیا،و فَضلُ الفَقیه علی العابد کَفَضلِ الشمسِ علی الکواکب و مَن لَم یَتَفَقَّه فی دینهِ لَم یَرضَ اللهُ لهُ عملاً در دین خدا، دنبال فهم عمیق باشید؛ زیرا فهم عمیق در دین، کلید بصیرت و کمال عبادت و سبب تحصیل مقام های والا و مراتب شکوهمند در امور دین و دنیاست. و برتری فقیه بر عابد، مانند آفتاب است بر کواکب، و کسی که در دینش فهمِ عمیق نجوید، خداوند هیچ عملی را از او نپسندد..

سیمای حضرت امام موسی کاظم (علیه الاسلام): روایـت کـرده شـیـخ برقى از منهال قصاب که گفت : بیرون شدم از مکه به قصد تشرف جستن به مدینه همین که گذشتم به ابواء دیدم که حق تعالى مولودى به حضرت صادق علیه السلام عطا فرموده پس من زودتر از آن حضرت به مدینه وارد شدم و آن حضرت یک روز بـعد بعد از من وارد شد. پس سه روز مردم را طعام داد ومن یکى از آن مردم بودم که در طـعـام آن حـضرت حاضر مى شدند وچندان غذا مى خوردم که دیگر محتاج به طعام نبودم تا روز دیـگـر که بر سفره آن جناب [حاضر مى ] شدم وسه روز من از طعام آن حضرت خوردم چندانکه شکمم پر مى گشت واز ثقل طعام تکیه بر بالش مى دادم ودیگر چیزى نمى خوردم تـا فـرداى آن روز. وروایـت شده که به حضرت صادق علیه السلام عرض کردم که محبت شما نسبت به پسرت موسى علیه السلام تا چه حد رسیده ؟ فرمود: به آن مـرتـبـه کـه دوسـت دارم کـه فـرزنـدى غـیر از اونداشتم که تمام محبت من براى اوباشد و دیگرى شریک اونشود.شـیـخ مـفـیـد روایـت کـرده از یـعـقـوب سـراج کـه گـفـت : داخـل شـدم بـر حـضـرت امـام جـعـفـر صـادق عـلیه السلام دیدم ایستاده نزدیک سر پسرش ابوالحسن موسى علیه السلام و اورا در گهواره است پس با اوراز گفت : زمان طولانى ، من نـشـسـتـم تـا فارغ شد پس ‍ برخاستم به سوى آن حضرت ، حضرت فرمود: برونزدیک مـولاى خـود وسـلام کـن بـر او، مـن نزدیک ابوالحسن موسى علیه السلام شدم وبر اوسلام کردم ، آن حضرت به زبان فصیح سلام مرا جواب داد وآنگاه فرمود: بروتغییر بده اسم دخـتـرت را ک دیـروز نـام اونـهـاده اى زیـرا اواسـمى است که حق تعالى مبغوض دارد آن را، یـعـقوب گفت که حق تعالى به من دخترى کرامت فرموده بود ومن اورا ( حمیراء ) نام گـذاشـتـه بودم ، حضرت صادق علیه السلام فرمود: اِنْتَهِ اِلى اَمْرِهِ تُرْشَدْ؛ یعنى اطاعت کـن امـر مـولاى خود را تا رشد، یعنى راه راست نصیب توشود. پس من تغییر دادم اسم دخترم را.

سیره حضرت امام موسی کاظم (علیه الاسلام): شـیـخ مـفـیـد ودیـگـران روایـت کـرده اند که در مدینه طیبه مردى بود از اولاد خلیفه دوم که پـیـوسـتـه حضرت امام موسى علیه السلام را اذیت مى کرد، ناسزا به آن جناب مى گفت ، وهر وقت که آن جناب را مى دید به امیرالمؤ منین علیه السلام دشنام مى داد. تا آنکه روزى بـعـضـى از کـسـان آن حـضرت عرض کردند که بگذارید ما این فاجر را بکشیم ، حضرت ایـشـان را نـهـى کرد از این کار نهى شدیدى وزجر کرد ایشان را وپرسید که آن مرد کجا اسـت ؟ عـرض کردند در یکى از نواحى مدینه مشغول زراعت است حضرت سوار شد از مدینه به دیدن اوتشریفه برد، وقتى رسید که او در مزرعه خود توقف داشت ، حضرت به همان نـحـوکـه سـوار بـر حـمـار خـود بـود داخـل مـزرعـه شـد آن مـرد صـدا زد کـه زراعـت مـا را نـمـال ، از آنـجا نیا، حضرت به همان نحوکه مى رفت رفت تا به اورسید ونشست نزد او، وبـا اوبـه گـشـاده رویـى وخـنـده سـخـن گـفـت وسـؤ ال کـرد از اوکه چه مقدار خرج زراعت خود کرده اى ؟ گفت : صد اشرفى ، فرمود: چه مقدار امـیـد دارى از آن بهره ببرى ، گفت : غیب نمى دانم ، حضرت فرمود: من گفتم چه اندازه امید دارى عـایـدت بشود؟ گفت : امیدوارم که دویست اشرفى عاید شود، پس حضرت کیسه زرى بیرون آوردند که در آن سیصد اشرفى بود وبه آن مرحمت کردند وفرمودند این را بگیر وزراعـت نـیـز بـاقـى است و حق تعالى روزى خواهد فرمود تورا در آنچه امید دارى ، عمرى بـرخـاسـت وسر آن حضرت را بوسید واز آن جنا درخواست که از تقصیرات اوبگذرد واورا عـفـو فـرمـاید، حضرت تبسم فرمود وبرگشت وپس از آن عمرى را در مسجد دیدند نشسته چـون نـگـاهـش بـه آن حـضـرت افـتـاد گـفـت : ( اَللّهُ اَعـْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسالَتَهُ ) اصـحـابـش بـه وى گـفـتـنـد کـه قصه توچیست توپیش از این غیر این مى گفتى ؟! گفت : شنیدید آنچه گفتم باز بشنوید. پس شروع کرد به آن حضرت دعا کردن ، اصحابش با اومـخـاصـمـه کـردند اونیز، با ایشان مخاصمه کرد پس حضرت فرمود به کسان خود که کـدام یـک بـهـتـر بود، آنچه شما اراده کرده بودید یا آنچه من اراده کردم ، همانا من اصلاح کردم امر اورا به مقدار پولى وکفایت کردم شر اورا به آن .

آشنایی با امامزادگان ایران: اصفهان/سمیرم/آستانه مقدسه امامزاده بی بی گل خاتون (علیها السلام) ـ کمه

آستانه مقدسه امامزاده بی بی نازبانو (علیها السلام) ـ حنا/آستان مقدس امامزاده پیرداوود (علیه السلام) ـ پادنا وسطی/آستان مقدس امامزاده زیدبن علی (علیه السلام) ـ ونک/آستان مقدس امامزاده سیداحمد (علیه السلام) ـ خفر/آستان مقدس سیداسماعیل (علیه السلام) ـ کاکاآبادعلیا/آستان مقدس امامزاده سیدمحمد (علیه السلام) ـ خفر/آستان مقدس امامزاده سیدمحمد (علیه السلام) ـ کیفته گیوه سین/آستانه مقدسه امامزاده معصومه خاتون (علیها السلام) ـ ونک/آستان مقدس امامزاده میرحسین (علیه السلام) ـ رهیز/آستان مقدس امامزاده ابراهیم (علیه السلام) ـ سمیرم/آستان مقدس امامزادگان پنج تن (علیهم السلام) ـ سمیرم/آستان مقدس امامزاده سیداحمد (علیه السلام) ـ آب ملخ

اصفهان/شاهین شهر/آستان مقدس امامزاده زین العابدین (علیه السلام) ـ بیدمشک/آستان مقدس امامزادگان سه بزرگوار (علیهم السلام) ـ کلهرود/آستان مقدس امامزاده سیدمحمد (علیه السلام) ـ باغ میران/آستانه مقدسه امامزاده سیده صالحه خاتون (علیها السلام) ـ میمه/آستان مقدس امامزاده قاسم (علیه السلام) ـ مورچه خورت/آستانه مقدسه امامزاده گلیله (علیها السلام) ـ سُه/امامزاده نعمت الله (علیه السلام) ـ گز/آستان مقدس امامزاده یوسف (علیه السلام) ـ سُه/آستان مقدس امامزادگان دوازده امام (علیهم السلام) ـ ونداده

اصفهان/شهر رضا/آستانه مقدسه امامزاده بی بی سیده خاتون (علیها السلام) ـ شهرضا/آستان مقدس امامزاده شاه رضا (علیه السلام) ـ شهرضا/آستان مقدس امامزاده شاهزاده حسین (علیه السلام) ـ مهیار/آستان مقدس امامزاده عبدالرحیم (علیه السلام) ـ بوان/آستان مقدس امامزاده عبدالمطلب (علیه السلام) ـ اسفرجان/آستان مقدس امامزاده سیدعلی اکبر (علیه السلام) ـ سیدعلی اکبر/آستان مقدس امامزادگان ابراهیم و محمد (علیهما السلام) ـ زیارتگاه/آستان مقدس امامزادگان حبیب الله و سلطان سیدمیر (علیهما السلام) ـ منظریه/آستان مقدس امامزاده سیدکاظم (علیه السلام) ـ اسفه/آستان مقدس امامزاده شاه علی (علیه السلام) ـ مهیار/آستان مقدس امامزادگان ابراهیم و محمد (علیهما السلام) ـ کهرویه/آستان مقدس امامزاده شاه مراد (علیه السلام) ـ قهه/آستان مقدس امامزاده شاه زید (علیه السلام) ـ پوده

روضه موسوی: به کاظمین مقام کدام امام معصوم است/ که ذره ذره آن چشمه نور است/مقام اطهر موسی بن جعفر است آنجا / که بهر پاس حریمش کلیم مأمور است/سلام ما به گرفتار پیر زندانی/که روز در نظرش همچو شام دیجور است/هنوز دجلۀ بغداد می کشد فریاد/ بر آن امام که از اهل بیت مهجور است/امروز گریه کنید بر آن آقایی که چهار نفر بدنش را از زندان بیرون آوردند گفتند بدنی که سالها تو سیاه چال بوده ، چرا اینقدر سنگین است وقتی نگاه کنند ببینند هنوز غل و زنجیر بر این بدن مطهر مانده است/اما کربلا عوض تشییع ، اسبها را نعل تازه زدند بر بدن عزیز زهرا

منبرسی و پنجم:

آیه : یَوْمَ یَجْمَعُکُمْ لِیَوْمِ الْجَمْعِ ۖ ذَٰلِکَ یَوْمُ التَّغَابُنِ ۗ وَمَنْ یُؤْمِنْ بِاللَّهِ وَیَعْمَلْ صَالِحًا یُکَفِّرْ عَنْهُ سَیِّئَاتِهِ وَیُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا أَبَدًا ۚ ذَٰلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ (یاد آرید) روزی که خدا همه شما را به عرصه محشر (برای حساب) جمع می‌گرداند و آن روز روز غبن و پشیمانی (بدکاران) است. و هر که به خدا ایمان آرد و نیکوکار شود خدا گناهانش بپوشد و در باغهای بهشتی که زیر درختانش نهرها جاری است داخل گرداند که در آن بهشت ابداً جاودان متنعّم باشند و این به حقیقت سعادت و رستگاری بزرگ خواهد بود. آیه 9 سوره تغابن

حدیث: قالَ الإمام موسى بن جعفر الکاظم (علیه السلام) : مَنِ استَوى‏ یوماهُ فَهُوَ مَغبُونٌ هر کسى که دو روزش مساوى باشد - و روز بعد بهتر از روز قبل نباشد - مغبون است.مغبون یعنی : فریب خورده و فریفته شده و گول خورده و بیشتر در معامله گویند.

سیمای حضرت امام موسی کاظم (علیه الاسلام): شیخ کلینى وصفار ودیگران از ابوبصیر روایت کرده اند که گفت : در سالى که حضرت امـام مـوسـى عـلیـه السـلام مـتولد شد من در خدمت حضرت صادق علیه السلام به سفر حج رفـتـم ، چـون بـه مـنـزل ( ابواء ) رسیدیم حضرت براى ما چاشت طلبید وبسیار ونیکوآوردند، در اثناى طعام خوردن پیکى از جانب حمیده به خدمت آن حضرت آمد وعرض کرد که حمیده مى گوید اثر وضع حمل در من ظاهر شده است وفرموده بودى که چون اثر ظاهر شـود تـورا خـبـر کـنـم کـه ایـن فـرزنـد مـثـل فـرزنـدان دیـگـر نـیـسـت . پـس حضرت شاد وخـوشحال برخاست ومتوجه خیمه حرم شد وبعد از اندک زمانى معاودت نمود شکفته وخندان ودل تورا شادان بدارد وحال حمیده چگونه شده ؟ حضرت فرمود که حق تعالى پسرى به مـن عـطـا کـرد کـه بـهـترین خلق خدا است وحمیده مرا به امرى خبر داد از اوکه من از اومطلعتر بـودم بـه آن ، ابـوبـصـیـر گـفـت : فداى توشوم ! چه چیز خبر داد تورا حمیده ؟ حضرت فـرمـود کـه حـمـیده گفت : چون آن مولود مبارک به زمین آمد دستهاى خود را بر زمین گذاشت وسـر خـود را بـه سوى آسمان بلند کرد، من به اوگفتم که چنین است علامت ولادت حضرت رسالت وهر امامى که بعد از اوهست .

سیره حضرت امام موسی کاظم (علیه الاسلام): ابـن شـهـر آشـوب روایـت کـرده که روز نوروزى بود که منصور دوانیقى امام موسى علیه السـلام را امـر کـرد که آن جناب در مجلس تهنیت بنشیند ومردم به جهت ( مبارک باد ) اوبـیـایـنـد وهـدایـا وتـحـف خـویـش را نـزد اوبـگـذارنـد وآن جـنـاب قـبـض امـوال فـرمـایـد. حـضـرت فـرمـود: مـن در اخـبـارى کـه از جـدم رسـول خـدا صـلى اللّه عـلیـه وآله و سـلم وارد شـده تـفـتـیـش کردم از براى این عید چیزى نـیـافـتم واین عید سنتى بوده از براى فرس واسلام اورا محونموده وپناه مى برم به خدا از آنـکه احیا کنم چیزى را که اسلام محوکرده باشد آن را، منصور گفت که این کار به جهت سـیـاسـت لشـکـر و جـنـد مـى کـنـم ، وشـمـا را بـه خـداونـد عـظـیـم سـوگـنـد مـى دهـم کـه قـبـول کـنـى ودر مجلس ‍ بنشینى ، پس حضرت قبول فرمود ودر مجلس تهنیت بنشست وامراء واعـیـان لشـکـر بـه خـدمـتـش شرفیاب شدند تواورا تهنیت مى گفتند وهدایا وتحف خود مى گـذرانـیـدنـد ومـنـصـور خـادمـى را مـوکـل کـرده بـود ودر نـزد آن جـنـاب ایـسـتـاده بـود، امـوال را کـه مـى آوردند ثبت سیاه مى کرد، پس چون مردمان آمدند آخر ایشان پیرمردى وارد شـد عـرض کـرد: یـابن رسول اللّه صلى اللّه علیه وآله وسلم ! من مردى فقیر مى باشم ومالى نداشتم که از براى شما تحفه آورم ولیکن تحفه آوردم از براى شما سه بیتى را که جدم در مرثیه جدت حسین بن على علیهما السلام گفته وآن سه بیت این است :عَجِبْتُ لِمَصْقُولٍ عَلاکَ فِرِنْدُهُ/یَوْمَ الْهِیاجِ وَ قَدْ عَلاکَ غُبارٌ/وَ لاَسْهُمٍ نَفَذَتْکَ دُونَ حَرائِرَ/یَدْوعُونَ جَدَّکَ وَ الدُّمُوعُ غِزارٌ/اَلاّ تَقَضْقَضَتِ السَّهامُ وَعاقَها/عَْن جِسْمِکَ الاِجْلالُ وَ الاِکْبارُحـضرت فرمود: قبول کردم هدیه تورا، بنشین بارک اللّه فیک ، پس سر خود را به جانب خـادم مـنـصـور بـلنـد کـرد وفـرمـود: بـرونـزد امـیـر اورا خـبـر ده کـه ایـن مـقـدار مال جمع شده واین مالها را چه باید کرد، خادم رفت وبرگشت وگفت : منصور مى گوید که تـمـام را به شما بخشیدم در هرچه خواهى صرف کن ، پس حضرت به آن مرد پیر فرمود که تمام این مالهارا بردار وقبض کن ، همانا من تمام را به تو بخشیدم .

آشنایی با امامزادگان ایران: اصفهان/فریدن/امامزاده احمد ابراهیم علیه السلام/امامزاده اسماعیل علیه السلام/آستان مقدس امامزادگان احمد، ابراهیم و عبدالله (علیهم السلام) ـ افوس/آستان مقدس امامزاده محمد (علیه السلام) ـ سفنجان/آستان مقدس امامزادگان احمد و ابراهیم (علیهما السلام) ـ بوئین میاندشت/آستانه مقدسه امامزادگان بی بی سارا و بی بی ربابه (علیهما السلام) ـ بوئین و میاندشت/آستان مقدس امامزادگان عبدالله و ابراهیم (علیهما السلام) ـ دامنه/آستانه مقدسه امامزاده جیحون (علیها السلام) ـ قلعه بهمن/آستان مقدس امامزاده سلطان سیدمحمد (علیه السلام) ـ ننادگان

اصفهان/فریدون شهر/آستان مقدس امامزاده پیرعلی (علیه السلام) ـ سیبک/آستان مقدس امامزاده سیدمحمد (علیه السلام) ـ کاهگان علیا/آستان مقدس امامزاده سیدمحمد (علیه السلام) ـ مکدین سفلی/آستان مقدس امامزاده مشعل بن علی (علیه السلام) ـ فریدونشهر

اصفهان/فلاورجان/آستان مقدس امامزاده ابوالقاسم (علیه السلام) ـ سهروفیروزان/آستان مقدس امامزاده سیدمحمد (علیه السلام) ـ قهدریجان/آستان مقدس امامزادگان سیدفخرالدین و سیداسدالله (علیهما السلام) ـ دارگان/آستان مقدس امامزادگان عسگر و ابراهیم (علیهما السلام) ـ کلیسان/آستان مقدس امامزادگان سیدشریف و میرمرتضی (علیهما السلام) ـ شرودان و کروچ/آستان مقدس امامزاده امین الدین محمد (علیه السلام) ـ قهدریجان/آستان مقدس امامزاده باباعبدالله (علیه السلام) ـ کلیشاد و سودرجان/آستان مقدس امامزاده بابامحمود (علیه السلام) ـ سهروفیروزان/آستان مقدس امامزاده پیراحمد (علیه السلام) ـ جوچی/آستان مقدس امامزاده پیرشاه (علیه السلام) ـ پاوا/آستان مقدس امامزاده زیدبن حسن بن ابیطالب (علیه السلام) ـ فلاورجان/آستان مقدس امامزادگان حمزه و قاسم (علیهما السلام) ـ اشترجان/آستان مقدس امامزاده شاه حیدر (علیه السلام) ـ اسفهران/آستانه مقدسه امامزاده رابعه خاتون (علیها السلام) ـ اشترجان/آستان مقدس امامزاده رارا (علیه السلام) ـ رارا/آستان مقدس امامزاده زیدبن حسن سنگانچه (علیه السلام) ـ پیربکران/آستان مقدس امامزاده سیدابراهیم (علیه السلام) ـ کلیشاد/آستان مقدس امامزاده سیدعرب (علیه السلام) ـ طاد./آستان مقدس امامزاده قاسم (علیه السلام) ـ خیرآباد/آستان مقدس امامزاده سیدکرمانی (علیه السلام) ـ سهروفیروزان/آستانه مقدسه امامزاده سیده نساء (علیها السلام) ـ قهدریجان/آستان مقدس امامزاده شاه عبدالعظیم (علیه السلام) ـ اسفهران/آستان مقدس امامزاده شاه شمس الدین (علیه السلام) ـ شمس الدین/آستان مقدس امامزاده شمس الدین (علیه السلام) ـ طاد/آستان مقدس امامزاده شمس الدین (علیه السلام) ـ کرسگان/آستان مقدس امامزاده عبدالله (علیه السلام) ـ کاویان/آستان مقدس امامزاده یونس (علیه السلام) ـ زازران/آستان مقدس امامزاده سیدعبدالله (علیه السلام) ـ کلیشاد و سودرجان/آستان مقدس امامزاده ابراهیم بن سیدبهاءالدین (علیه السلام) ـ اجگرد/آستان مقدس امامزادگان حسین و ابراهیم (علیهما السلام) ـ گارماسه/آستان مقدس امامزاده محمدبن عبدالله (علیه السلام) ـ لارگان/آستان مقدس امامزاده سیدکمال (علیه السلام) ـ پیربکران/آستان امامزاده بابا حاجی (علیه السلام) ـ فرتخون/آستان مقدس امامزاده سیدداوود (علیه السلام) ـ ونهر/آستانه مقدسه امامزاده سیده فاطمه (علیها السلام) ـ سمسان/آستانه مقدسه امامزاده زکیه خاتون (علیها السلام) ـ سهروفیروزان/آستان مقدس امامزاده زین الدین (علیه السلام) ـ سهلوان/آستان مقدس امامزاده امیر سپهدار

روضه موسوی: چاه زندان قتلگاه یوسف زهرا شده /چشم یعقوب زمان در ماتمش دریا شده/اختران اشک جاری ز آسمان دیده گر / چون نهان ماه رخش در هالۀ غم ها شده/بس که جانسوز است داغ آن امام عاشقان  /  در عزایش غرق ماتم خانۀ دلها شده/ای طرفداران قرآن و شریعت بنگرید/ موسی جعفر شهید مکتب تقوا شده/او نه تنها تازیانه خورده از دست ستم/ صورتش نیلی ز سیلی  چون رخ زهرا شده/نالۀ جانسوز معصومه ز دل بر خاسته /                                   در مدینه دختری بی بابا شده/ابوالعتاهیه مدتها در مجلس هارون الرشید حاضر نمی شد ، اما روزی باشاره هارون ، جعفر برمکی او را به مجلس هارون آورد از ابوالعتاهیه خواستند اشعاری بخواند ، اشعاری خواند اول هارون را به نشاط آورد ، بعد ابوالعتاهیه اشعار دیگری خواند هارون را بشدت متأ ثرساخت . گفتند : ابو العتاهیه چی می خواهی ؟/گفت : هارون نه مال می خواهم ، نه مقام می خواهم ، من آزادی امام موسی بن جعفر را می خواهم که سالها گوشۀ زندان است هارون اجازه بده آقا را آزاد کنند ، بچه هایش در مدینه منتظرند ، برگۀ آزادی موسی بن جعفر را گرفت خیلی خوشحال است . الحمد الله دل پیغمبر و زهرا را شاد کردم . فردای آن روز ابوالعتاهیه به طرف زندان می رفت دید جنازه ای را چهار نفر می آوردند ، پرسید این جنازه ی کیست ؟ گفتند : جنازۀ موسی بن جعفر امام هفتم شیعیان است ./نمی دانم شنیدستی بدوران/ که شاهی جان دهد در کنج زندان/فلک بودی دگر در ترکشت تیر ؟ / کی دیده شه بمیرد زیرزنجیر/نظاما آفرین بر اهل بغداد /  تن شه را بروی جسر بنهاد/ولی جدش برهنه در بیابان/ غلظ گفت بزیر سمِّ اسبا/کاری کردند که خواهرش زینب وقتی آمد گودی قتلگاه از روی تعجب صدا زد : آیا تو حسین منی ؟

منبرسی و ششم:

آیه : وَیَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُواْ لَوْلآ أُنزِلَ عَلَیْهِ آیَةٌ مِّن رَّبِّهِ إِنَّمَا أَنتَ مُنذِرٌ وَلِکُلِّ قَوْمٍ هَادٍ» کافران می گویند: چرا از جانب پروردگارش آیتی بر او نازل نمی شود؟ جز این نیست که تو بیم دهنده ای هستی و هر قومی را رهبری است. آیه 7 رعد

حدیث: قالَ الإمام موسى بن جعفر الکاظم (علیه السلام) : إنَّ الاْرْضَ لا تَخُلُو مِنْ حُجَّة، وَ أنَا وَ اللهِ ذلِکَ الْحُجَّةُ.فرمود: همانا زمین در هیچ موقعیّتى خالى از حجّت خدا نیست و به خدا سوگند که من خلیفه و حجّت خداوند هستم.

سیمای حضرت امام موسی کاظم (علیه الاسلام): شیخ کلینى وقطب راوندى ودیگران روایت کرده اند که ابن عکاشه اسدى به خدمت حضرت امـام مـحمدباقر علیه السلام آمد وحضرت امام جعفر صادق علیه السلام در خدمت آن حضرت ایـسـتاده بود حضرت اورا اعزاز واکرام نمود و انگورى براى اوطلبید، در اثناى سخن ابن عکاشه عرض کرد که یابن رسول اللّه صلى اللّه علیه وآله وسلم ! چرا جعفر را تزویج نـمى نمایى به حد تزویج رسیده است ؟ وهمیان زرى نزد حضرت گذاشته بود، حضرت فرمود که در این زودى برده فروشى از اهل بربر خواهد آمد ودر خانه میمون فرود خواهد آمد وبه این زر از براى اوکنیزى خواهد خرید. راوى گفت : بعد از چند روز دیگر به خدمت آن حـضـرت رفـتم ، فرمود که مى خواهید شما را خبر دهم از آن برده فروشى که من گفتم بـراى جـعـفـر از اوکـنـیـز خـواهـم خرید، اکنون آمده است بروید وبه این همیان از او کنیزى بخرید.چـون بـه نـزد آن بـرده فـروشـى رفتیم ، گفت : کنیزانى که داشتم همه را فروخته ام و نـمـانـده است نزد من مگر دوکنیز، یکى از دیگرى بهتر است گفتیم بیرون آور ایشان را تا بـبـیـنـیـم ، چـون ایـشـان را بـیـرون آورد گـفـتـیـم : آن جاریه که نیکوتر است به چند مى فـروشـى ؟ گـفـت : قـیمت آخرش هفتاد دینار است ، گفتیم : احسان کن واز قیمت چیزى کم کن ، گفت : هیچ کم نمى کنم ، ما گفتیم به آنچه در این کیسه است ما مى خریم ، مرد ریش سفیدى نزد اوبود گفت بگشایید مهر اورا وبشمارید، نخاس ‍ گفت : عبث نگشایید که اگر یک حبه از هـفـتـاد دیـنـار کـمـتـر اسـت نـمـى فروشم . آن مرد پیر گفت : بگشایید وبشمارید! چون شمردیم هفتاد دینار بود نه زیاد ونه کم !پـس آن جـاریـه را گـرفـتـیـم وبـه خـدمـت حـضرت آوردیم وحضرت امام جعفر صادق علیه السلام نزد آن حضرت ایستاده بود وآنچه گذشته بود به خدمت آن حضرت عرض کردیم ، حـضـرت مـا را حـمـد کرد واز جاریه سؤ ال نمود که چه نام دارى ؟ گفت : حمیده نام دارم ، حضرت فرمود که پسندیده اى در دنیا وستایش کرده خواهى بود در آخرت . کـه آنـچـه بـر مـن ظـاهر شده از بعض روایات آن است که آن مخدره چندان فـقـیـهـه وعـالمـه بـه احـکـام ومـسایل بوده که حضرت صادق علیه السلام زنها را امر مى فرموده که رجوع به اونمایند در اخذ مسایل واحکام دین .

سیره حضرت امام موسی کاظم (علیه الاسلام): عـلامـه مجلسى در ( بحار ) در احوال حضرت موسى بن جعفر علیه السلام از کتاب ( قـضـاء حـقـوق المـؤ مـنـیـن ) نـقـل کـرده کـه اوبـه اسـنـاد خـود از مـردى از اهل رى روایت کرده کته گفت : یکى از کتّاب یحیى بن خالد بر ما والى شد، وبر گردن من بـود از سـلطان بقایا خراج ملک که اگر از من مى گرفتند فقیر وبى چیز مى شدم ، چون آن شـخـص والى شـد مـرا بـیـم گـرفـت از آنـکـه مـرا بـطـلبـد والزام کـنـد بـه دادن مـال ، بـعـضـى بـه مـن گـفـتـنـد کـه ایـن شـخـص والى اهل این مذهب است وادعاى تشیع مى کند، باز من خائف بودم که مبادا شیعه نباشد وچون من نزد اوبـروم مـرا حـبـس کـند ومطالبه مال نماید ومرا آسیبى برساند لاجرم راءیم بر آن قرار گـرفـت کـه پـنـاه بـه حـق تـعـالى بـرم وخـدمـت امـام زمـان خـویـش مـشـرف شـوم وحال خود را براى آن حضرت بگویم تا چاره اى براى من کند، پس من سفر حج کردم وخدمت مـولاى خـود حـضـرت صـابـر، یـعـنـى مـوسـى بـن جـعـفـر عـلیـه السـلام ، رسـیـدم واز حال خود شکایت کردم وچاره کار خویش طلبیدم ، آن حضرت کاغذى براى والى نوشت وبه من عطا فرموکه به اوبرسانم وآنچه در آن نامه مرقوم فرموده بود این کلمات بود:( بـِسـْمِ اللّهِ الرَّحـْمنِ الرَّحیمِ اِعْلَمْ اَنَّ للّهِ تَحْتَ عَرْشِهِ ظِلا لایَسْکُنُهُ اِلاّ مَنْ اَسْدى اِلى اَخیهِ مَعْرُوفَا اَوْ نَفَّسَ عَنْهُ کُرْبَهً اَوْ اَدْخَلَ عَلى قَلْبِهِ سُرُورا وَ هذا اَخُوکَ وَالسَّلامُ؛ )یـعنى بدان به درستى که از براى خداوند تعالى در زیر عرشش سایه رحمتى است که جاى نمى گیرد در آن مگر کسى که نیکویى واحسان کند به برادر خود یا آسایش ‍ دهد اورا از غمى یا داخل کند بر اوسرورى واین برادر تواست والسلام .پس چون از حج برگشتم شبى به منزل والى رفتم واذن خواستم وگفتم خدمت والى عرض کنید که مردى از جانب حضرت صابر علیه السلام پیغامى براى شما آورده ، چون این خبر بـه آن والى خـداپـرسـت رسـیـد خودش از خوشحالى پابرهنه آمد تا در خانه ودر را باز کـرد ومـرا بـوسـیـد ودر بـر گـرفـت ومـکـرر مـابـیـن چـشـمـان مرا بوسه داد وپیوسته از احـوال امـام عـلیـه السـلام مـى پـرسید وهر زمان که من خبر سلامتى او را مى گفتم شاد مى گـشـت وشـکـر خـداى بـه جـا مـى آورد پـس مـرا داخل خانه کرد ودر صدر مجلس خود نشانید وخـودش مـقـابل من نشست . پس من کاغذ امام علیه السلام را بیرون آوردم وبه اودام ، چون آن مـکـتـوب شـریـف را گـرفـت ایـسـتـاد وبـبوسید وقرائت کرد وچون بر مضمون آن مطلع شد مـال خـود وجـامـه هـاى خـود را طلبید و هرچه درهم ودینار وجامه بود با من بالسویه قسمت کـرد وآنـچـه از امـوال که ممکن نبود قسمت شود قیمتش را به من عطا کرد وهرچه را که با من قـسـمـت مى کرد در عقبش مى گفت : اى برادر! آیا مسرورت کردم ؟ مى گفتم : بلى ! به خدا سوگند زیاده مسرورم کردى . سپس دفتر مطالبات را طلبید وآنچه به اسم من در آن بود مـحـوکـرد و نـوشـتـه اى بـه مـن داد مـشتمل بر برائت ذمه من از آن مالى که سلطان از من مى خـواسـته پس من با اووداع کردم واز خدمتش بیرون آمدم وبا خود گفتم که این مرد آنچه به مـن احـاسـان کـرد مـن قدرت مکافات آن ندارم بهتر آن است که سفر حج گزارم وبراى اودر مـوسـم دعا کنم وهم خدمت مولاى خود شرفیاب شوم واحسان این مرد را نسبت به خودم برایش نـقـل کـنم تا آن جناب نیز دعا کند براى او، پس به جانب حج رفتم وخدمت مولاى خود رسیدم وشـروع کـردم بـه نـقل کردن قضیه مرد والى ، من حدیث مى کردم وپیوسته صورت مبارک امام از خوشحالى وسرور افروخته مى شد، عرض کردم : اى مولاى من ! مگر کارهاى این مرد شـمـا را مـسـرور کـرد؟ فـرمـود: بـلى ! بـه خـدا سـوگـند همانا کارهاى اومرا مسرور کرد. امـیـرالمـؤ مـنـیـن عـلیـه السـلام را مـسـرور کـرد واللّه جـدم رسـول خـدا صـلى اللّه عـلیـه وآله وسـلم را مـسـرور کـرد، هـمـانـا حـق تـعـالى را مـسـرور کرد.

آشنایی با امامزادگان ایران: اصفهان/گلپایگان/آستان مقدس امامزاده باب شیخ علیه السلام ـ رباط سرخآستان مقدس امامزاده عمران بن علی (علیه السلام) ـ گوگد/آستان مقدس امامزاده قاسم لعل (علیه السلام) ـ ضامن آباد/آستان مقدس امامزادگان هفده تن (علیهم السلام) ـ گلپایگان/آستان مقدس امامزادگان سیدالسادات (علیهم السلام) ـ گلپایگان/آستان مقدس امامزادگان سیدالسادات (علیهم السلام) ـ اسفرنجان/آستان مقدس امامزاده ابراهیم (علیه السلام) ـ اسفرنجان/آستان مقدس امامزاده ابراهیم (علیه السلام) ـ سعید آباد/آستان مقدس امامزاده ابوالفتوح (علیه السلام) ـ وانشان/آستانه مقدسه امامزاده بنت موسی بن جعفر (علیها السلام) ـ قالقان/آستان مقدس امامزاده خالق بن بشیر (علیه السلام) ـ نیوان سوق/آستانه مقدسه امامزاده رقیه (علیها السلام) ـ دم آسمان/آستان مقدس امامزاده سیدحسین (علیه السلام) ـ ملازجان/آستان مقدس امامزاده سیدعلاءالدین (علیه السلام) ـ رکابدار/آستان مقدس امامزاده سیدکرار (علیه السلام) ـ وانشان/آستان مقدس امامزاده سیدمحمد (علیه السلام) ـ نیوان نار/آستان مقدس امامزاده ناصر (علیه السلام) ـ گلپایگان/آستان مقدس امامزاده عزیزالدین محمد (علیه السلام) ـ وارنیان/آستان مقدس امامزاده علمدار (علیه السلام) ـ نیوان نار/آستان مقدس امامزاده علمدار (علیه السلام) ـ گوگد/آستان مقدس امامزاده گوشه (علیه السلام) ـ رباط سرخ/آستان مقدس امامزاده میراسماعیل (علیه السلام) ـ سراور/آستان مقدس امامزاده میرمعصوم (علیه السلام) ـ سراور/آستان مقدس امامزاده نورمحمد (علیه السلام) ـ فاویان/آستان مقدس امامزاده احمد بن عمران

اصفهان/لنجان/آستان مقدس امامزاده باباسبز علیه السلام/آستان مقدس امامزاده میرمرادعلی علیه السلام/آستان مقدس امامزاده سید ابراهیم علیه السلامآستان مقدس امامزاده سید ابراهیم علیه السلام/آستان مقدس امامزاده سید احمدوسید محمد علیه السلام/آستان مقدس امامزاده سید احمد علیه السلام - باباشیخعلی

اصفهان/مبارکه/آستان مقدس امامزادگان طلحه و اسحاق (علیهما السلام) ـ زیباشهر/آستانه مقدسه امامزاده حلیمه خاتون (علیها السلام) ـ کرکوند/آستانه مقدسه امامزاده شاه سبلستان (علیها السلام) ـ کوشکیچه/آستان مقدس امامزاده سیدنصرالدین محمد (علیه السلام) ـ دیزیچه/آستان مقدس امامزاده شاه سلیمان (علیه السلام) ـ دیزیچه/آستان مقدس امامزاده شهباز (علیه السلام) ـ اراضی/آستان مقدس امامزاده عزالدین محمد (علیه السلام) ـ مبارکه/آستانه مقدسه امامزاده سکینه خاتون (علیها السلام) ـ نکوآباد/آستان مقدس امامزاده سیدمحمد (علیه السلام) ـ نکوآباد

روضه موسوی: الا ای رحمت الله یگانه / برایت قلبها گردیده خانه/توئی موسی بن جعفر ای گل نور / خوشا آنکس که گردد با تو محشور/توئی موسی بن جعفر ای نگارم/به الطاف تو امیدوارم/ترا با معرفت هر کس بخواند  /                گره در کار او هرگز نماند/نگاهت عقده از دل می گشاید/ نه تنها عقده ، دل را می رباید/نگاهم کن که محتاج نگاهم/ چرا چون من گرفتار گناهم/هر آنکس با ولای تو بمیرد /   خدای مهربان دستش بگیرد/ترا از زندگانی سیر کردند/ترا در کنج زندان پیر کردند/در زندان چو بر او باز می شد/  بمیرم من کتک آغاز می شد/عاشقان موسی بن جعفر ، انشاء الله کاظمین عرض ادب کنیم ، دو نفر مرگ خودشان را از طلب کردند ، یکی مادرش فاطمه بود ، هی می گفت : خدا دیگر مرگ زهرا را برسان . یکی هم میوۀ دلش موسی بن جعفر ، آخر هر روز وقتی غروب می شد آنقدر سندی بن شاهک ، آقا را تازیانه و سیلی می زد دیگر روزهای آخر لحن مناجات امام تغییر کرد هی صدا می زد : خدا دیگر مرگ موسی بن جعفر را برسان . دعای امام مستجاب شد . اما آی دلهای آماده ، اما وقتی که بدنش را زندان غریبانه بیرون آوردند خواهرش نبود ببیند ، دخترش نبود ببیند ، کربلائی ها ، من بمیرم ، کربلا تو گودی قتلگاه زینب بدن بی سر برادر را دید ، سکینه بدن بی سر را دید ، بجای دلداری و تسلیت هم دختر را زدند ، کاری کردند که سکینه صدا می زند : بابا پاشو ببین عمه ام را دارند می زنند .

منبرسی و هفتم:

آیه : إِنَّ الَّذِینَ یَغُضُّونَ أَصْوَاتَهُمْ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ أُولَٰئِکَ الَّذِینَ امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ لِلتَّقْوَىٰ ۚ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَأَجْرٌ عَظِیمٌ آنان که نزد رسول خدا به صدای آرام و آهسته سخن گویند آنها هستند که در حقیقت خدا دلهایشان را برای تقوا آزموده. آنهایند که آمرزش و اجر عظیم دارند. آیه 3 سوره حجرات

«غض» به معناى پایین آوردن و کوتاه کردن است. این واژه در قرآن، هم در مورد کوتاه کردن صدا به کار رفته و هم در مورد کوتاه کردن نگاه؛ چنانکه در مورد نگاه به نامحرمان، قرآن مى‌فرماید: «قُلْ لِلْمُؤْمِنِینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ»اگر ادب در کلام لازم است، در رفتار و کردار، به طریق اولى لازم است.آهسته سخن گفتن، نشانه‌ى ادب، تواضع، وقار و آرامش انسان است.قرآن در این آیه مى‌فرماید: خداوند دلهاى افراد را آزمایش مى‌کند، تا میزان پاکى و تقواى درون آنها را آشکار سازد. زیرا چه بسیار افراد ریاکارانه اظهار ادب و تواضع مى‌کنند، ولى در درون متکبّرند.پاداش‌هاى الهى معمولًا با صفات «کریم»، «عَظِیمٌ»، «کَبِیرٌ»* و «غَیْرُ مَمْنُونٍ»* (پیوسته) همراه است و این بخاطر آن است که سرچشمه این پاداش‌ها، رحمت و لطف بى‌نهایت خدا است.این آیه ادب سخن گفتن با رسول خدا را بیان مى‌کند، در اینجا مناسب است به دستوراتى که اسلام براى نوع سخن و گوینده و چگونگى بیان او دارد، اشاره کنیم: سخن باید واقعى و حقیقى باشد. «بِنَبَإٍ یَقِینٍ» گفتار بایستى دل پسند باشد. «الطَّیِّبِ مِنَ الْقَوْلِ»سخن باید رسا و شفّاف باشد. «قَوْلًا بَلِیغاً»بعضى از گفتار باید نرم بیان شود. «قَوْلًا لَیِّناً» سخن باید بزرگوارانه بیان شود. «قَوْلًا کَرِیماً» سخنى باشد که پذیرش و عمل آن آسان باشد. «قَوْلًا مَیْسُوراً» در گفتار هیچ گونه لغو و باطلى نباشد. «اجْتَنِبُوا قَوْلَ الزُّورِ» ، «عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ»  گفتار باید همراه با کردار باشد وگرنه قابل سرزنش است. «لِمَ تَقُولُونَ ما لا تَفْعَلُونَ»- هم خلافکار را توبیخ کنیم و هم درستکار را تشویق. (در آیه‌ى قبل کسانى که در محضر پیامبر صلى الله علیه و آله بلند صحبت کردند توبیخ شدند، و در این آیه و آیات بعد، افراد مؤدّب تشویق مى‌شوند.) إِنَّ الَّذِینَ یَغُضُّونَ‌ ... لَهُمْ مَغْفِرَةٌ ...- ادب‌هاى مقطعى و لحظه‌اى، نشان دهنده‌ى عمق تقوا نیست. «یَغُضُّونَ أَصْواتَهُمْ» (فعل مضارع، نشانه‌ى استمرار و تداوم است)- در قرآن هرجا «مَغْفِرَةٌ» و «أَجْرٌ» آمده، ابتدا سخن از مغفرت است. زیرا تا از گناه پاک نشویم، نمى‌توانیم الطاف الهى را دریافت کنیم. «لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ أَجْرٌ عَظِیمٌ»- لازمه‌ى ایمان و تقوا، عصمت از گناه نیست، چه بسا افراد مؤمن متّقى که‌گرفتار لغزش و گناه مى‌شوند امّا به زودى جبران مى‌کنند. «لَهُمْ مَغْفِرَةٌ»

حدیث: قالَ الإمام موسى بن جعفر الکاظم (علیه السلام) : ألْمُؤْمِنُ مِثْلُ کَفَّتَىِ الْمیزانِ کُلَّما زیدَ فی ایمانِهِ زیدَ فی بَلائِهِ.فرمود: مؤمن همانند دو کفّه ترازو است، که هر چه ایمانش افزوده شود بلاها و آزمایشاتش بیشتر مى گردد.

سیمای حضرت امام موسی کاظم (علیه الاسلام): ولادت با سعادت آن حضرت در روز یکشنبه هفتم ماه صفر سنه صد وبیست و هشت در ابواء ـ کـه نـام مـنـزلى اسـت مـابـیـن مکه ومدینه ـ واقع شده ، اسم شریف آن حضرت موسى وکنیت مـشـهـورش ابـوالحـسـن وابـوابراهیم ، والقاب آن جناب : کاظم وصابر وصالح وامین است ولقـب مـشـهـورش هـمـان کـاظـم اسـت یـعنى خاموش وفرو برنده خشم چه آن حضرت از دست دشـمـنـان کـشید آنچه کشید وبر ایشان نفرین نکرد، حتى آنکه در ایام حبس مکرر در کمین در آمـدنـد واز آن حـضـرت یـک کـلمـه سـخـن خـشـم آمـیـز نـشـنـیـدنـد. وابـن اثیر که از متعصبان اهل سنت است گفته : آن حضرت را کاظم لقب دادند به جهت آنکه احسان مى کرد با هرکس که بـا اوبـدى مـى کـرد واین عادت اوبود همیشه ولکن اصحابش به جهت تقیه گـاهـى از آن جناب به ( عبد صالح ) وگاهى به ( فقیه ) و( عالم ) وغـیـر ذلک تـعـبـیـر مـى کـردنـد، ودر مـیـان مـردم به ( باب الحوائج ) معروف است وتـوسـل بـه آن حـضـرت بـراى شـفـاء امـراض وبـیماریها ورفع امراض ظاهرى وباطنى ودردهـاى اعـضـاء خـصوصا درد چشم مجرب است . ونقش ‍ خاتم آن حضرت ( حَسْبِىَ اللّهُ ) وبه روایت دیگر ( اَلْمُلْکُ للّهِ وَحْدَهُ ) بوده . وواده آن حضرت عـلیـا مـخـدره حـمـیـده مـصـفـّاه اسـت که از اشراف اعاظم بوده . حضرت صادق علیه السلام فـرمـوده کـه حـمـیـده تـصفیه شده از هر دنس وچرکى مانند شمش طلا، پیوسته ملائکه اورا حـراسـت وپـاسـبـانى مى نمودند تا رسید به من به سبب آن کرامتى که از حق تعالى است براى من و حجت بعد از من .

سیره حضرت امام موسی کاظم (علیه الاسلام): عـلامه حلى در ( منهاج الکرامه ) نقل کرده که بر دست حضرت موسى بن جعفر علیه السـلام بـشـر حـافـى توبه کرد، وسببش آن شد که روزى آن حضرت گذشت از در خانه اودر بغداد، شنید صداى سازها وآواز غناها ونى ورقص که از آن خانه بیرون مى آید، پس بـیـرون آمـد از آن خـانـه کـنیزکى ودر دستش خاکروبه بود، آن خاکروبه را ریخت بر در خـانـه ، حـضرت به او، فرمود: اى کنیزک ! صاحب این خانه آزاد است یا بنده است ؟ گفت : آزاد اسـت ! فـرمـود: راسـت گـفـتـى اگـر بـنـده بود از مولاى خود مى ترسید! کنیزک چون برگشت آقاى اوبشر بر سر سفره شراب بود پرسید: چه باعث شد تورا که دیر آمدى ؟ کنیزک حکایت را براى بشر نقل کرد، بشر با پاى برهنه بیرون دوید وخدمت آن حضرت رسید وعذر خواست وگریه کرد واظهار شرمندگى نمود واز کار خود توبه کرد بر دست شریف آن حضرت .که بشر را سه خواهر بوده که بر طریقه اوسلوک مى کردند وصوفیه را اعـتـقـاد تـمـامـى اسـت بـه اوواورا ( حـافـى عـ( مى گفتند به واسطه آنکه همیشه پابرهنه بود وسبب پابرهگیش ظاهرا آن بوده که پابرهنه خدمت حضرت امام موسى علیه السـلام دویـده وبـه سـعـادت عـظـمـى رسـیـده ، وبـعـضـى نـقـل کرده اند که سرّ پابرهنگى اورا از خودش پرسیدند در جواب گفت : ( وَاللّهُ جَعَلَ لَکُمْ الاَرْضَ بِساطا )  ادب نباشد که بر بساط شاهان با کفس روند. وفات کرد سنه دویست وبیست وشش .

آشنایی با امامزادگان ایران: اصفهان/نایین/آستان مقدس امامزاده حیدر (علیه السلام) ـ نایین/شیخ زین الدین علیه السلام/آستان مقدس امامزاده شاهچراغ (علیه السلام) ـ انارک/آستان مقدس امامزاده سلطان سیدنصیر (علیه السلام) ـ سلطان نصیر/آستان مقدس امامزاده سیدابراهیم (علیه السلام) ـ فیض آباد/آستان مقدس امامزاده سلطان سیدمحمود (علیه السلام) ـ نایین/آستان مقدس امامزاده سلطان سیدعلی (علیه السلام) ـ نایین/آستان مقدس امامزاده سیدجلال الدین (علیه السلام) ـ چوپانان

اصفهان/نجف آباد/آستان مقدس امامزاده احمد (علیه السلام) ـ نجف آباد/آستان مقدس امامزاده احمدرضا (علیه السلام) ـ چشمه/آستان مقدس امامزاده تقی بن محسن بن موسی بن جعفر (علیه السلام) ـ دهق/آستان مقدس امامزاده بابا نورالدین (علیه السلام) ـ اشن/آستانه مقدسه امامزاده بی بی فاطمه (علیها السلام) ـ محمدیه /آستانه/مقدسه امامزاده ساره مریم (علیها السلام) ـ جوزدان/آستان مقدس امامزاده شمس الدین محمد (علیه السلام) ـ علویجه

اصفهان/نطنز/آستان مقدس امامزادگان آقا علی عباس و شاهزاده محمد (علیهما السلام) ـ بادرود/امامزاده خواجه حافظ علیه السلام/آستانه مقدسه امامزاده بی بی رقیه خاتون (علیها السلام) ـ نطنز/آستان مقدس امامزاده سلطان حسین (علیه السلام) ـ ابیازن/آستان مقدس امامزاده سلیمان (علیه السلام) ـ بیدهند/آستان مقدس امامزاده سیدفاضل (علیه السلام) ـ طامه/آستان مقدس امامزادگان زین الدین و محمد (علیهما السلام) ـ محله بامیر/آستان مقدس امامزادگان یحیی و عیسی (علیهما السلام) ـ ابیانه/آستان مقدس امامزاده احمد بن محسن (علیه السلام) ـ خفر/آستان مقدس امامزادگان ایوب و جمیله خاتون (علیهما السلام) ـ کمجان/آستان مقدس امامزادگان چهار بزرگوار (علیهم السلام) ـ مزده/آستان مقدس امامزادگان چهار بزرگوار (علیهم السلام) ـ اوره/آستان مقدس امامزاده داود (علیه السلام) ـ هنجن/آستانه مقدسه امامزاده زبیده خاتون (علیها السلام) ـ ابیانه/آستان مقدس امامزادگان سلطان گروه آباد (علیهم السلام) ـ اوره/آستان مقدس امامزادگان شاهزاده اسماعیل، شاهزاده اسحاق و بی بی حلیمه خاتون (علیهم السلام) ـ برزرود/آستان مقدس امامزاده سیدجلال الدین مهدی (علیه السلام) ـ تکیه سادات/آستان مقدس امامزاده سیدصالح (علیه السلام) ـ صالح آباد/آستان مقدس امامزاده سیدمراد (علیه السلام) ـ ویشته/آستان مقدس امامزاده علی (علیه السلام) ـ میلاجرد/آستان مقدس امامزادگان هفتاد و دو اولیاء و کعبه کوچک (علیهم السلام) ـ طاهرآباد/آستان مقدس امامزاده میر احمد سادات (علیه السلام) ـ جاریان/آستان مقدس امامزاده شاهزاده اسماعیل (علیه السلام) ـ برز/آستان مقدس امامزاده سلطان سیدمحمد (علیه السلام) ـ محله سرشک/آستان امامزاده عبدالله (علیه السلام) ـ نطنز/آستان مقدس امامزاده یحیی و طاهر (علیهما السلام) ـ مزیدآباد/آستانه مقدسه امامزاده بی بی زینب خاتون (علیها السلام) ـ هنجن/آستان مقدس امامزادگان چهار بزرگوار (علیهم السلام) ـ طرق رود/آستان مقدس امامزاده سیدعلی (علیه السلام) ـ ریسه/آستان مقدس امامزاده سیدمحمد (علیه السلام) ـ وشوشاد/آستان مقدس امامزاده علی ابن محمد

روضه موسوی: دوست دارم تا به خاک دوست بگذارم سرم را/ جان به کف گیرم نبینم غیر روی دلبرم را/دوست دارم در سیه چال بلا تنهای تنها/آنچنان گریم که از خون پر کنم چشم ترم را/عجیبه،حضرت موسی بن جعفر اولین زندانی که رفتند تو بصره بود،آقا وقتی وارد زندان شد،دستاش رو بلند کرد،گفت:خدارو صد هزار مرتبه شکر،من و یه جایی انداختی من و تو باشیم،خلوت کنیم با تو حرف بزنم،مگه غیر از اینه عاشق دنبال یه خلوت می گرده با معشوق خودش خلوت کنه،اما همین آقا توی این زندان آخریه،توی زندان سندی بن شاهک ملعون،دعا می کرد می گفت:خلصنی یا رب،زندان نبوده،سیاه چال بوده،آقا نه روز رو متوجه میشد نه شب رو متوجه میشد،نه نور خورشید رو میدید،ناله داری برا امام زمان بزنی ،ناله داری برا امام رضا بزنی یا نه؟روزها روزه بود ولی موقع غروب/جز تازیانه غذای دگر نداشت/مقدمه چینی همه برا این یه جمله گفت:دوست دارم زندان بان زند سیلی به رویم/ در نظر آرم رخ نیلی زهرا مادرم را/دوست دارم من که گرد خود پرستاری ندارم /این دم آخر ببینم اشک چشم دخترم را/اما خدا رو شکر،دخترش نبود،جون دادن بابارو ندید،خیلی سخته دختر جون دادن باباش رو ببینه ،اونم بدنی که پاره پاره باشه،الحمدلله بدن موسی بن جعفر سالم بود،الحمدلله،می خوام یه جمله روضه بخونم از امام رضا مدد بخواهید به شما صبر نده،راحت ناله بزنید و گریه کنید،آقای شما رو دارم میگم،مولاتون رو دارم میگم،کنار حرم پیغمبر،کنار خونه ی رسول الله،داره نماز میخونه،نانجیبا اومدن آقا رو هُل دادن،کشون کشون آقا رو از مسجد آوردن بیرون،آقا رو کرد طرف حرم پیغمبر،عرض کرد یا رسول الله،ببین با پسرت دارن چه میکنند،از مسجد آقا رو بیرون نیاورده،بچه شیعه ها دلتون بسوزه،از مسجد آقاتون رو بیرون نیآورده غل و زنجیر آوردن،دست و پای آقاتون رو غل و زنجیر کردن،سوار بر ناقه کردن،تا بصره آقا رو با همین وضیعت فرستادن،نمی دونم آقا وقتی غل و زنجیر به دست و پاش کردن،سوار بر ناقه کردنش دلش کجا رفت، شاید زیر لب همش می گفت:عمه جان زینب،عمه جان دلم میسوزه از کربلا تا شام،دست و پای شمارو بسته بودند،اونایی که ناله نزدن با امام زمان ناله بزنند،اما فرق امام موسی بن جعفر با حضرت زینب اینه،زینب هر وقت سر از ناقه بیرون می آورد،می دید سر داداش بالای نیزه است،آی حسین

منبرسی و هشتم:

آیه : وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِکَ إِلَّا رِجَالًا نُوحِی إِلَیْهِمْ ۚ فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ و ما پیش از تو غیر رجال مؤیّد به وحی خود کسی را به رسالت نفرستادیم، پس اگر نمی‌دانید از اهل ذکر (یعنی علما و دانشمندان هر امت) سؤال کنید. آیه 43 سوره نحل

این آیه یک اصل کلى را که عقل هر بشرى مى‌پذیرد، مطرح مى‌کند وآن مراجعه به اهل علم وکارشناس است، یعنى هر چه را نمى‌دانید از آگاهان واهل خبره‌ى آن‌سؤال کنید. البتّه در زمینه‌ى مسائل دینى، بهترین مصداقِ «اهل ذکر» اهل‌بیت پیامبرند. روایات زیادى از طریق شیعه و سنّى به این مضمون وارد شده که در جلد سوم ملحقات احقاق الحق، صفحه‌ى 482 به بعد نقل شده است.طبرى، ابن کثیر و آلوسى نیز در تفاسیرشان، ذیل این آیه، اهلِ ذکر را اهل بیت پیامبر معرّفى کرده‌اند.در جلد 23 بحار صفحه 172 به بعد، حدود شصت روایت در این باره نقل شده که در برخى از آنها، امامان معصوم فرموده‌اند: «نحن و الله اهل الذکر المسؤلون» بخدا قسم ما هستیم، آن اهل ذکرى که مردم باید سؤالات خود را از آنان بپرسند.- پیامبران الهى همه از جنس خود بشر بوده‌اند، نه از جنس فرشتگان. وَ ما أَرْسَلْنا ... إِلَّا رِجالًا- پیامبران، همه مرد بوده‌اند، آنهم مردانِ بالغ ورشید. (گرچه بعضى مثل عیسى و یحیى علیهما السلام در طفولیّت به نبوّت رسیده‌اند.) «رِجالًا»- نزول وحى الهى بر یک انسان تعجبى ندارد، این سنّت خداوند براى هدایت بشر بوده است. «رِجالًا نُوحِی إِلَیْهِمْ»- جهل عذر نیست، پرسیدن و دانستن وظیفه است. «فَسْئَلُوا»- مسائل دین را باید از کارشناس دین پرسید، نه هر کس اندک آشنائى با دین دارد. «فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ»- آنجا که انسان خود چیزى را مى‌داند، سؤال معنى ندارد. فَسْئَلُوا ... إِنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ‌- اگر پرسش از اهل ذکر لازم باشد، پس پذیرش پاسخ او نیز لازم است، وگرنه سؤال لغو است. «فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ»- آنجا سؤال کنیم که خود نتوانیم بدانیم، نه آنکه هر چه را نمى‌دانیم، بدون آنکه فکر و تأملى کنیم، فوراً سؤال کنیم. آیه نمى‌فرماید: فَسْئَلُوا ... فَإِنْ لَمْ تَعْلَمُوا اگر نمى‌دانید سؤال کنید، بلکه مى‌فرماید: فَسْئَلُوا ... إِنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ‌ یعنى اگر نمى‌توانید بدانید، سؤال کنید.

حدیث: قالَ الإمام موسى بن جعفر الکاظم (علیه السلام) :  إنَّما أمِرْتُمْ أنْ تَسْئَلُوا، وَ لَیْسَ عَلَیْنَا الْجَوابُ، إنَّما ذلِکَ إلَیْنا.فرمود: شما مأمور شده اید که ـ از ما اهل بیت رسول الله ـ سؤال کنید، ولیکن جواب و پاسخ آن ها بر ما واجب نیست بلکه اگر مصلحت بود پاسخ مى دهیم وگرنه ساکت مى باشیم.

سیمای حضرت امام موسی کاظم (علیه الاسلام): واپسین روزهای عمر امام کاظم(ع) در زندان سندی بن شاهک سپری شد. شیخ مفید گفته است سندی، به دستور هارون الرشید امام را مسموم کرد و امام سه روز پس از آن به شهادت رسید. شهادت وی ۲۵ رجب سال ۱۸۳ق در بغداد رخ داده است.[۱۴۰] درباره زمان و مکان شهادت امام کاظم (ع) نظرات دیگری هم وجود دارد.پس از آن‌که موسی بن جعفر(ع) به شهادت رسید، به دستور سِندی بن شاهک پیکر او را روی پل بغداد قرار دادند و اعلام کردند که موسی بن جعفر به مرگ طبیعی از دنیا رفته است. درباره چگونگی شهادت وی گزارش‌های متفاوتی وجود دارد؛ بیشتر تاریخ‌نویسان بر این باورند که یحیی بن خالد و سندی بن شاهک او را مسموم کرده‌اند در گزارشی نیز گفته شده او را با پیچیدن در فرش، خفه کرده‌اند. حمدالله مستوفی بدون استناد به هیچ منبعی، به شیعیان نسبت داده که می‌گویند موسی بن جعفر با ریختن سرب گداخته در گلویش به شهادت رسیده است.برای قراردادن بدن امام کاظم(ع) در معرض دید عموم دو دلیل گفته شده: یکی اثبات این‌که او به مرگ طبیعی از دنیا رفته؛ دیگری باطل کردن باور کسانی که به مهدویت او اعتقاد داشته‌اند.پیکر موسی بن جعفر(ع) را در منطقه شونیزیه در مقبره خانوادگی منصور که به مقابر قریش شهرت داشت، دفن کردند. مدفن او به حرم کاظمین مشهور است. گفته شده دلیل عباسیان برای این‌که بدن امام را در این مقبره دفن کردند، ترس از آن بود که مبادا مکان دفن او محل تجمع و حضور شیعیان شود.

سیره حضرت امام موسی کاظم (علیه الاسلام): روایـت شـده از زکریاى اعور که گفت : دیدم حضرت ابوالحسن موسى علیه السلام را که ایـسـتـاده بـود بـه نـماز ونماز مى خواند ودر پهلوى آن حضرت پیرمردى سالخورده بود قصد کرد از جاى برخیزد، عصایى داشت مى خواست عصاى خود را به دست آورد حضرت با آنکه در نماز ایستاده بود خم شد عصاى پیر را برداشته به دستش ‍ داد سپس برگشت به موضع نماز خود.کـه از ایـن روایـت مـعـلوم مـى شـود کـثـرت اهـتمام در امر پیر مرد واعانت او واجـلال وتـوقـیـر او. هـمـانا روایت شده که هر که توقیر کند پیرمردى را به جهت سپیدى مـویـش ، حـق تـعـالى اورا ایـمـن کـنـد از تـرس بـزرگ روز قیامت . و آنکه تـجـلیـل خـدا اسـت تـجـلیـل کـسـى کـه در اسـلام مـوى خـود را سـپـیـد کـرده . واز حـضـرت رسـول صـلى اللّه عـلیه وآله وسلم مروى است که فرمود گرامى دارید پیران را همانا از تـجـلیـل خـدا اسـت گـرامـى داشتن پیرمردان ، ونیز روایت شده که فرمود: بـرکـت بـا پـیـران شـمـا اسـت ، وپـیـرمـرد در مـیـان اهـل خـود مـانـند پیغمبر است در میان امت خود.

آشنایی با امامزادگان ایران: اصفهان/کاشان/آستان مقدس امامزاده سلطان علی بن امام محمدباقر (علیه السلام) ـ مشهد اردهال/آستان مقدس امامزادگان اسحاق و علی (علیهما السلام) ـ ویدوجا/آستان مقدس امامزادگان طاهر و  منصور (علیهما السلام) ـ کاشان/آستان مقدس امامزادگان قاسم و محمد (علیهما السلام) ـ کاشان/آستان مقدس امامزادگان محمد، زعیر و عبدالله (علیهم السلام) ـ ویدوجا/آستان مقدس امامزاده ابراهیم بن شاه سلیمان (علیه السلام) ـ فین کاشان/آستان مقدس امامزاده احمد بن موسی (علیه السلام) ـ کاشان//امامزاده پیر داوود (علیه السلام) ـ قمصر/آستان مقدس امامزاده عباس بن مهدی (علیه السلام) ـ طاهرآباد/آستان مقدس امامزاده علی بن عبدالله بن جعفر طیار (علیه السلام) ـ ازوار/آستان مقدس امامزادگان جعفر و سلطان ابراهیم (علیهما السلام) ـ کاشان/آستانه مقدسه امامزاده بی بی ساره خاتون (علیها السلام) ـ کاشان/آستان مقدس امامزادگان هارون بن موسی و محمد (علیهما السلام)  ـ کاشان/آستان مقدس امامزادگان شاهزاده اسحاق و ابیطالب (علیهما السلام) ـ کاشان/آستان مقدس امامزاده سلیمان بن موسی بن جعفر (علیه السلام) ـ کاشان/آستان مقدس امامزاده سیدعطاءالله (علیه السلام) ـ کاشان/آستان مقدس امامزاده شاهزاده یوسف (علیه السلام) ـ ون/آستان مقدس امامزاده طاهر (علیه السلام) ـ طاهرآباد/آستان مقدس امامزاده محسن (علیه السلام) ـ خزاق/آستان مقدس امامزادگان محمدصانع و محمداسماعیل (علیهما السلام) ـ ازوار/آستان مقدس امامزاده احمد (علیه السلام) ـ وادقان/آستان مقدس امامزاده سلیمان (علیه السلام) ـ قمصر/آستان مقدس امامزاده حبیب بن موسی (علیه السلام) ـ کاشان/آستان مقدس امامزادگان شاه شمس محمد و قاضی اسد (علیهما السلام) ـ کاشان/آستان مقدس امامزاده محسن (علیه السلام) ـ ارمک/آستان مقدس امامزاده سلیمان (علیه السلام) ـ مشکات/امامزاده ولی بن موسی الکاظم علیه السلام/آستان مقدس امامزاده عبدالله (علیه السلام) ـ سار/آستان مقدس امامزادگان چهار بزرگوار (علیهم السلام) ـ مشکات/آستان مقدس امامزاده تاج الدین (علیه السلام) ـ نشلج/آستان مقدس امامزاده قاسم بن موسی بن جعفر (علیه السلام) ـ کاشان/آستان مقدس امامزاده سلطان علی بن محمد باقر (علیه السلام) ـ مشهد اردهال /آستان مقدس امامزادگان قاسم و محمد (علیهما السلام) ـ جوشقان قالی/آستان مقدس امامزادگان اسماعیل و اسحاق (علیهما السلام) ـ حسنارود/آستان مقدس امامزادگان محمدبن علی و علی بن محمد و محمدبن قاسم (علیهم السلام) ـ کاشان/آستان مقدس امامزادگان جلال الدین محمد و جلال الدین علی (علیهما السلام) ـ دهزیره/آستان مقدس امامزادگان هاشم و طیب (علیهما السلام) ـ رحق/آستان مقدس امامزاده حارث بن موسی (علیه السلام) ـ کاشان/آستان مقدس امامزاده احمد بن عباس (علیه السلام) ـ آرنجن/آستان مقدس امامزاده احمد (علیه السلام) ـ جزه/آستان مقدس امامزاده ایوب (علیه السلام) ـ کاشان/آستان مقدس امامزاده حسن بن موسی (علیه السلام) ـ خیابان محتشم کاشان/آستان مقدس امامزاده حسین بن زین العابدین (علیه السلام) ـ ازناوه/آستان مقدس امامزاده زید ابن علی النقی (علیه السلام) ـ باریکرسف/آستان مقدس امامزاده حسین بن زین العابدین باریکرسف (علیه السلام) ـ مشهد اردهال/آستان مقدس امامزاده سلطان عطابخش (علیه السلام) ـ کاشان/آستان مقدس امامزاده سلطان میراحمد (علیه السلام) ـ کاشان/آستان مقدس امامزادگان شاهزاده حسین و عدنان (علیهما السلام) ـ جوینان/آستان مقدس امامزادگان شاهسواران (علیهم السلام) ـ ارتفاعات کوه کرکس/آستان مقدس امامزاده شهسواران (علیه السلام) ـ جهق/آستان مقدس امامزاده طاهر (علیه السلام) ـ خنب/آستان مقدس امامزادگان محمد و احمد و عبدالله (علیهم السلام) ـ کامو/آستانه مقدسه امامزاده فاطمه بنت احمد (علیها السلام) ـ میدان کمال الملک/آستان مقدس امامزاده قاسم (علیه السلام) ـ استرک/آستان مقدس امامزاده محسن (علیه السلام) ـ تُتماچ/آستان مقدس امامزاده محمد (علیه السلام) ـ خرمدشت/آستان مقدس امامزاده محمد اوسط (علیه السلام) ـ جوشقان استرک/آستان مقدس امامزاده سطان محمود بن باقر (علیه السلام) ـ علوی /آستان مقدس امامزاده ابوالقاسم (علیه السلام) ـ علوی/آستان مقدس امامزاده یوسف بن احمد بن موسی (علیه السلام) ـ میدان کمال الملک/آستان مقدس امامزاده یونس (علیه السلام) ـ بارونق/آستان مقدس امامزاده بی بی رقیه خاتون/آستان مقدس امامزاده سیدنورالهدی/آستان مقدس امامزاده بی بی حلیمه خاتون/آستان مقدس امامزاده شاهزاده هادی فین/آستان مقدس امامزاده قاسم فین/آستان مقدس امامزاده عبدالله گریچه/آستان مقدس امامزاده عبدالله لتحر/آستان مقدس امامزاده خواجه تاج الدین/آستان مقدس امامزاده غایب/آستان مقدس امامزاده سراج الدین برزک/

اصفهان/کوهپایه/آستان مقدس امامزاده قاسم علیه السلام/آستان مقدس امامزاده سید محمود جزه علیه السلام/آستان مقدس امامزاده شاه ناصر جبل علیه السلام/آستان مقدس امامزاده سید محمد علیه السلام

روضه موسوی: مرد غریبی/ تنهای تنها/ سر را نهاده / بر خاکِ غمها/گویا که بر لب/ زمزمه دارد/ ذکرِ یا امّی/  فاطمه دارد/موسی بن جعفر /  حضرت کاظم(3)/او عقده هایش / فوق زمان است/ گریانِ هجرش/ نُه آسمان است/بنگر به زندان / گشته زمین گیر/جسمِ شهیدِی / در غل و زنجیر/موسی بن جعفر/  امام کاظم(3)/افتاده از پا /  مسموم و مسجون/دل از غمش شد / همواره مجنون/در کُنجِ زندان/  نورِ دو عین است/ او از تبارِ /  پاکِ حسین است/موسی بن جعفر /  حضرت کاظم(3)

منبرسی و نهم:

آیه : قُلِ اللَّهُمَّ مَالِکَ الْمُلْکِ تُؤْتِی الْمُلْکَ مَنْ تَشَاءُ وَتَنْزِعُ الْمُلْکَ مِمَّنْ تَشَاءُ وَتُعِزُّ مَنْ تَشَاءُ وَتُذِلُّ مَنْ تَشَاءُ ۖ بِیَدِکَ الْخَیْرُ ۖ إِنَّکَ عَلَىٰ کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ بگو (ای پیغمبر): بار خدایا، ای پادشاه ملک هستی، تو هر که را خواهی ملک و سلطنت بخشی و از هر که خواهی ملک و سلطنت بازگیری، و هر که را خواهی عزت دهی و هر که را خواهی خوار گردانی، هر خیر و نیکویی به دست توست و تنها تو بر هر چیز توانایی. آیه 26 سوره آل عمران

در تفاسیر مى‌خوانیم که پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله پس از آنکه مکّه را فتح کرد، وعده‌ى فتح ایران وروم را به مسلمانان داد. در آن موقع منافقان با تعجّب به یکدیگر نگاه مى‌کردند که این آیه نازل شد. گروهى از مفسّران، نزول آیه را در موقع حفر خندق دانسته‌اند. آن زمان که پیامبر صلى الله علیه و آله کلنگ را بر سنگ زد واز آن جرقه‌اى برخاست، فرمود: من در این جرقه‌ها فتح کاخ‌هاى مدائن ویمن را از جبرئیل دریافت کردم. منافقان با شنیدن این سخن، لبخند تمسخر مى‌زدند که این آیه نازل شد.آنچه در این آیه در مورد اعطاى عزّت و ذلّت از جانب خداوند آمده، طبق قوانین و سنّت اوست وبدون جهت ودلیل خداوند کسى عزیز یا ذلیل نمى‌سازد. مثلًا در روایات مى‌خوانیم:هرکس براى خداوند تواضع و فروتنى کند، خداوند او را عزیز مى‌کند و هرکس تکبّر نماید، خدا او را ذلیل مى‌گرداند.قرآن از کسانى که از غیر خدا عزّت مى‌خواهند به شدّت انتقاد کرده و مى‌فرماید: «أیبتغون‌عِنْدَهُمُ الْعِزَّةَ فَإِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَمِیعاً»بنابراین عزّت و ذلّت از خداست، ولى ایجاد زمینه‌هاى آن به دست خود ماست.- مالک واقعى تمامى حکومت‌ها خداست. مُلک براى غیر خدا، موقّتى و محدود است. «مالِکَ الْمُلْکِ»- اکنون که مالک اوست پس دیگران امانتدارى بیش نیستند و باید طبق رضاى مالک اصلى عمل کنند. «مالِکَ الْمُلْکِ»- اگر انسان مالک مُلک نیست چرا با داشتن آن مغرور و با از دست دادنش مأیوس شود! «مالِکَ الْمُلْکِ»- خداوند به هر کس که شایسته و لایق باشد، حکومت مى‌دهد. همان گونه که به سلیمان، یوسف، طالوت و ذوالقرنین عطا نمود. «تُؤْتِی الْمُلْکَ مَنْ تَشاءُ»- حکومت و حاکمیّت، دلبستگى‌آور است. «تَنْزِعُ الْمُلْکَ» «نزع» به معناى کندن است و نشانه یک نوع دلبستگى است.- عزّت و ذلّت به دست خداست، از دیگران توقّع عزّت نداشته باشیم. «تُعِزُّ مَنْ تَشاءُ وَ تُذِلُّ مَنْ تَشاءُ»- توحید در دعا و عبادت یک ضرورت است. «بِیَدِکَ الْخَیْرُ» در مناجات شعبانیه مى‌خوانیم: «الهى بیدک لا بید غیرک زیادتى و نقصى».- آنچه از اوست، چه دادن‌ها وگرفتن‌ها، همه خیر است، گرچه در قضاوت‌هاى عجولانه‌ى ما فلسفه‌ى آن را ندانیم. «بِیَدِکَ الْخَیْرُ»- سرچشمه‌ى بدى‌ها عجز و ناتوانى است. از کسى که بر هر کارى قدرت دارد چیزى جز خیر سر نمى‌زند. «بِیَدِکَ الْخَیْرُ إِنَّکَ عَلى‌ کُلِّ شَیْ‌ءٍ قَدِیرٌ»

حدیث: قالَ الإمام موسى بن جعفر الکاظم (علیه السلام) : ما ذِئْبانِ ضارِبانِ فی غَنَم قَدْ غابَ عَنْهُ رُعاؤُها، بِأضَرَّ فی دینِ مُسْلِم مِنْ حُبِّ الرِّیاسَةِ.فرمود: خطر و ضرر علاقه به ریاست براى مسلمان بیش از دو گرگ درّنده اى است، که به گله گوسفندى که چوپان ندارند حمله کنند.

سیمای حضرت امام موسی کاظم (علیه الاسلام): امام کاظم(ع)، در طول دوران امامتش چندین بار از سوی خلفای عباسی احضار و زندانی شد. نخستین‌بار در زمان خلافت مهدی عباسی، امام را به دستور خلیفه از مدینه به بغداد منتقل کردند. هارون نیز دو بار امام را زندانی کرد. زمانِ دستگیری و زندان اول در منابع ذکر نشده ولی دومین بار در ۲۰ شوال سال ۱۷۹ق ایشان را در مدینه دستگیر و در ۷ ذی حجه در بصره در خانه عیسی بن جعفر زندانی کرد. بنا به گزارش شیخ مفید، هارون در سال ۱۸۰ق در نامه‌ای به عیسی بن جعفر، از او خواست امام را به قتل برساند، ولی او نپذیرفت. امام را پس از مدتی به زندان فضل بن ربیع در بغداد منتقل کردند. امام کاظم(ع) سال‌های پایانی عمر خود را در زندان‌های فضل بن یحیی و سندی بن شاهک گذراند. در زیارتنامه امام کاظم(ع) با عبارت الْمُعَذَّبِ فِی قَعْرِ السُّجُون‏؛ کسی که در سیاهچال‌ها شکنجه می‌شد به او سلام داده شده است.درباره دلیل دستگیر شدن امام هفتم شیعیان توسط خلفای عباسی و انتقال ایشان به زندان، گزارش‌های متفاوتی در منابع آمده است. بنا بر برخی گزارش‌ها دلیل دستگیری وی به دستور هارون، حسادت یحیی برمکی و بدگویی علی بن اسماعیل بن جعفر از وی نزد هارون بوده است. گفته شده هارون به ارتباط شیعیان با امام کاظم حساس بود و از اینکه اعتقاد شیعیان به امامت آن حضرت باعث تضعیف حکومت وی شود، بیم داشت. همچنین بر پایه برخی گزارش‌ها دلیل زندانی شدن امام کاظم(ع) این بود که برخی از شیعیان همچون هشام بن حکم، با وجود اینکه امام دستور به تقیه داده بود، خواست امام را رعایت نمی‌کردند. این گزارش‌ها مناظره‌های هشام بن حکم را از جمله اسباب زندانی شدن امام برشمرده‌اند.

سیره حضرت امام موسی کاظم (علیه الاسلام): شیخ صدوق در ( عیون ) روایت کرده از سفیان بن نزار که گفت : روزى بالاى سر مـاءمون ایستاده بودم گفت : مى دانید که تعلیم کرد به من تشیع را؟ همه گفتند: نه ! به خـدا نـمـى دانـیـم ، گـفـت : رشـیـد مـرا آمـوخـت . گـفـتـنـد: ایـن چـگـونـه بـود وحال آنکه رشید اهل بیت را مى کشت ؟ گفت : براى ملک مى کشت ؛ زیرا که ملک عقیم است (عقیم کسى را گویند که اورا فرزند نشود، یعنى در ملک وسلطنت نسب فایده نمى کند؛ زیرا که شـخـص در طـلب آن ، پـدر وبرادر وعمووفرزند خود را مى کشد) آنگاه ماءمون گفتم من با پـدرم رشـیـد سالى به حج رفتیم وقتى که به مدینه رسید به دربان خود گفت : باید کـسـى بـر مـن داخـل نـشود از اهل مکه یا مدینه از پسران مهاجر وانصار وبنى هاشم وسایر قـریـش مـگـر آنـکـه نـسـب خـود بـاز گـویـد، پـس ‍ کـسـى کـه داخل مى شد مى گفت من فلان بن فلانم تا به جد بالاى خود هاشم یا قریش یا مهاجر ویا انـصـار بـر مـى شـمرد، پس اورا اعطایى مى داد وپنج هزار زر سرخ وکمتر تا دویست زر سرخ به قدر شرف ومهاجرت پدرانش .پس من روزى ایستاده بودم که فضل بن ربیع درآمد وگفت : یا امیرالمؤ منین ! بر در، کسى ایـسـتـاده است واظهار مى دارد که اوموسى بن جعفر بن محمّد بن على بن الحسین بن على بن ابـى طـالب اسـت ، پـدرم روبـه مـا کـرد ومن وامین ومؤ تمن وسایر سرهنگان بالاى سرش ایـسـتـاده بـودیـم وگفت : خود را محافظت کنید، یعنى حرکت نالایق نکنید. پس گفتن اذن دهید اورا فـرمـود نـیـایـد مـگـر بـر بـسـاط مـن ،ومـا در ایـن حـال بـودیم که داخل شد پیرمردى که از کثرت بیدارى شب وعبادت زرد رنگ ، گران جسم وآماسیده روى بود وعبادت اورا گداخته بود، همچومشک کهنه شده و سجود، روى وبینى اورا خـراش وزخـم کرده بود وچون رشید را بدید خود را از حمارى که بر آن سوار بود فرود افکند، رشید بانگ زد. لاواللّه ! فرمود: میا مگر بر بساط من پس دربانان اورا پیاده شدن مانع گشتند، ما همه به نظر اجلال واعظام در اونظر مى کردیم واوهمچنان بر حمار سواره بـیـامـد تا نزد بساط وسرهنگان همه گرد اودرآمده بودند پس فرود آمد، ورشید برخاست وتـا آخـر بـسـاط، اورا اسـتـقـبال نمود ورویش ودوچشمش ببوسید ودستش بگرفت واورا به صدر مجلس درآورد و پهلوى خود، اورا تا نشانید وبا اوسخن مى کرد وروى به اوداشت از اواحـوال مـى پـرسـیـد، پـس گـفـت : یـا ابـاالحـسـن ! عـیـال تـوچـنـد مـى شـود؟ فـرمـود: از پانصد در مى گذرند، گفت : همه فرزندان تواند؟ فـرمود: نه ، اکثرشان موالى وخادمانند اما فرزندان من سى وچند است ، این قدر پسر واین قـدر دخـتـر، گـفـت : چرا دختران را با بنى اعمام واکفاء ایشان تزویج نمى کنى ؟ فرمود: دسـتـرسـى آن قـدر نـیـسـت ، گـفـت : مـلک ومـزرعـه تـوچـون اسـت ؟ فـرمـود: گـاه حـاصل مى دهد وگاه نمى دهد، گفت : هیچ قرض دارى ؟ فرمود: آرى ، گفت : چندى مى شود؟ فـرمـود: ده هـزار دیـنـار تـخـمـیـنـا مـى شـود. گـفـت : یـابـن عـم ! مـن مـى دهـم تورا آن قدر مال که پسران را کدخدا [داماد] کنى ودختران را عروس کنى ومزرعه را تعمیر کنى ، حضرت دعا کرد اورا وترغیب فرمود اورا بر این کار.آنـگـاه فـرمـود: اى امـیـر! خـداى ـ عـز وجـل ـ واجب کرده است بر والیان عهد خود، یعنى ملوک وسلاطین که فقیران امت را از خاک بردارند واز جانب ارباب ویان وامهاى ایشان را بگذارند وصـاحـب عـیـالان را دسـتـگـیرى کنند وبرهنه را بپوشانند، و به اعانى یعنى اسیران محنت وتـنـگـدسـتـى ، مـحـبـت ونـیـکـى کـنـند وتواولى از آنان که این کار کنند، گفت : مى کنم یا اباالحسن ، بعد از آن برخاست ورشید با اوبرخاست و دوچشمش ورویش ببوسید، پس روى به من وامین ومؤ تمن کرد وگفت : یا عبداللّه ویا محمّد ویا ابراهیم ! بروید همراه عموى خود وسـیـد خـود ورکـاب اورا بگیرید و اورا سوار کنید وجامه هایش را درست کنید وتا منیز اورا مـشـایـعـت نمایید. پس ما چنان کردیم که پدر گفته بود، ودر راه که در مشایعت اوبودیم ، حضرت ابوالحسن علیه السلام پنهان روى به من کرد ومرا به خلافت بشارت داد وگفت : چـون مالک این امر شوى با والد من نیکویى کن ، پس بازگشتیم ومن از فرزندان یگر بر پـدر جـراءت بـیشتر داشتم چون مجلس خالى شد با اوگفتم : یا امیرالمؤ منین ! این مردکى بـود کـه تـواورا تـعـظـیـم وتـکـریـم نـمـودى وبـراى اواز مـجـلس خـود بـرخـاسـتـى واستقبال نمودى وبر صدر مجلس نشاندى واز اوفروتر نشستى ، بعد از آن ما را فرمودى تـا رکـاب اوگـرفـتـیـم ؟ گـفت : این امام مردمان وحجت خدا است بر خلق وخلیفه او است میان بـنـدگـان . گـفـتـم : یـا امـیرالمؤ منین ! نه آن است این صفتها که گفتى همه از ان تست در تـواسـت ، گـفت : من امام جماعتم در ظاهر به قهر وغلبه وموسى بن جعفر علیه السلام امام حـق اسـت واللّه ! اى پـسـرک مـن کـه اوسـزاوارتـر اسـت بـه مـقـام رسـول خـدا صلى اللّه علیه وآله وسلم از من واز همه خلق وبه خدا که اگر تودر این امر، یـعـنـى دولت وخـلافـت با من منازعت کنى سرت که دوچشمت در اوست بردارم ؛ زیرا که ملک عـقـیـم اسـت ، وچـون خـواست از مدینه به جانب مکه رحلت کند فرمود تا کیسه سیاهى در آن دویـسـت دیـنـار کـردنـد وروى بـه ( فضل ) کرد وگفت : این را نزد موسى بن جعفر عـلیـه السـلام بـبر وبگوامیرالمؤ منین مى گوید ما در این وقت دست تنگ بودیم وخواهد آمد عـطـاى مـا بـه تـوبـعـد از ایـن ، مـن بـرخـاسـتـم وپـیـش ‍ رفـتـم گـفتم : یا امیرالمؤ منین ! تـوپـسـرهـاى مـهـاجـران وانـصـار وسـایـر قـریـش وبنى هاشم را وآنانکه نمى دانى حسب ونـسبشان را پنج هزار دینار ومادون آن را مى دهى و موسى بن جفعر علیه السلام را دویست دیـنـار مـى دهـى کـه کـمـر وخـسـیـس تـر عـطـاى تـو اسـت کـه کـه بـا مـردمـان مـى کـنـى وحـال آنـکـه اورا آن اکـرام واجـلال واعـظام نمودى ؟ گفت :: اسکت لاامّ لک ! خاموش باش مادر مبادا تورا که اگر من مال بسیار عطا کنم اورا ایمن نباشم از اوکه فردا بزند بر روى من صـد هـزار شـمـشـیـر از شیعیان وتابعان خود؛ وآنکه تنگدست وپریشان باشند اواهلبیتش بهتر است براى من وبراى شما از اینکه فراخ باشد دستشان وچشمشان .

آشنایی با امامزادگان ایران: نگاهی به زندگی حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیهانام شریف آن بزرگوار فاطمه و مشهورترین لقب آن حضرت، «معصومه» است. پدر بزرگوارش امام هفتم شیعیان حضرت موسى بن جعفر (ع) و مادر مکرمه اش حضرت نجمه خاتون (س) است . آن بانو مادر امام هشتم نیز هست . لذا حضرت معصومه (س) با حضرت رضا (ع) از یک مادر هستند.ولادت آن حضرت در روز اول ذیقعده سال ١٧٣ هجرى قمرى در مدینه منوره واقع شده است. دیرى نپایید که در همان سنین کودکى مواجه با مصیبت شهادت پدر گرامى خود در حبس هارون در شهر بغداد شد. لذا از آن پس تحت مراقبت و تربیت برادر بزرگوارش حضرت على بن موسى الرضا (ع) قرارگرفت.در سال ٢٠٠ هجرى قمرى در پى اصرار و تهدید مأمون عباسى سفر تبعید گونه حضرت رضا (ع) به مرو انجام شد و آن حضرت بدون این که کسى از بستگان و اهل بیت خود را همراه ببرند راهى خراسان شدند.یک سال بعد از هجرت برادر، حضرت معصومه (س) به شوق دیدار برادر و ادای رسالت زینبی و پیام ولایت به همراه عده اى از برادران و برادرزادگان به طرف خراسان حرکت کرد و در هر شهر و محلى مورد استقبال مردم واقع مى شد. این جا بود که آن حضرت نیز همچون عمه بزرگوارشان حضرت زینب(س) پیام مظلومیت و غربت برادر گرامیشان را به مردم مؤمن و مسلمان مى رساندند و مخالفت خود و اهلبیت (ع) را با حکومت حیله گر بنى عباس اظهار مى کرد. بدین جهت تا کاروان حضرت به شهر ساوه رسید عده اى از مخالفان اهلبیت که از پشتیبانى مأموران حکومت برخوردار بودند،سر راه را گرفتند و با همراهان حضرت وارد جنگ شدند، در نتیجه تقریباً همه مردان کاروان به شهادت رسیدند، حتى بنابر نقلى حضرت(س) معصومه را نیز مسموم کردند.به هر حال ، یا بر اثر اندوه و غم زیاد از این ماتم و یا بر اثر مسمومیت از زهر جفا، حضرت فاطمه معصومه (س)بیمار شدند و چون دیگر امکان ادامه راه به طرف خراسان نبود قصد شهر قم را نمود. پرسید: از این شهر«ساوه» تا «قم» چند فرسنگ است؟ آن چه بود جواب دادند، فرمود: مرا به شهر قم ببرید، زیرا از پدرم شنیدم که مى فرمود: شهر قم مرکز شیعیان ما است. بزرگان شهر قم وقتى از این خبر مسرت بخش مطلع شدند به استقبال آن حضرت شتافتند; و در حالى که «موسى بن خزرج» بزرگ خاندان «اشعرى» زمام ناقه آن حضرت را به دوش مى کشید و عده فراوانى از مردم پیاده و سواره گرداگرد کجاوه حضرت در حرکت بودند، حدوداً در روز ٢٣ ربیع الاول سال ٢٠١ هجرى قمرى حضرت وارد شهر مقدس قم شدند. سپس در محلى که امروز «میدان میر» نامیده مى شود شتر آن حضرت در جلو در منزل «موسى بن خزرج» زانو زد و افتخار میزبانى حضرت نصیب او شد.آن بزرگوار به مدت ١٧ روز در این شهر زندگى کرد و در این مدت مشغول عبادت و راز و نیاز با پروردگار متعال بود.محل عبادت آن حضرت در مدرسه ستیه به نام «بیت النور» هم اکنون محل زیارت ارادتمندان آن حضرت است.سرانجام در روز دهم ربیع الثانى و «بنا بر قولى دوازدهم ربع الثانى» سال ٢٠١ هجرى پیش از آن که دیدگان مبارکش به دیدار برادر روشن شود، در دیار غربت و با اندوه فراوان دیده از جهان فروبست و شیعیان را در ماتم خود به سوگ نشاند .مردم قم با تجلیل فراوان پیکر پاکش را به سوى محل فعلى که در آن روز بیرون شهر و به نام «باغ بابلان» معروف بود تشییع نمودند. همین که قبر مهیا شد دراین که چه کسى بدن مطهر آن حضرت را داخل قبر قرار دهد دچار مشکل شدند، که ناگاه دو تن سواره که نقاب به صورت داشتند از جانب قبله پیدا شدند و به سرعت نزدیک آمدند و پس از خواندن نماز یکى از آن دو وارد قبر شد و دیگرى جسد پاک و مطهر آن حضرت را برداشت و به دست او داد تا در دل خاک نهان سازد.آن دو نفر پس از پایان مراسم بدون آن که با کسى سخن بگویند بر اسب هاى خود سوار و از محل دور شدند.به نظر مى رسد که آن دو بزرگوار، دو حجت پروردگار: حضرت رضا (ع) و امام جواد (ع) باشند که پیکر معصومه باید به دست معصوم تجهیز و تدفین شود. چنان که پیکر مقدس حضرت زهرا(س) را امیرمؤمنان (ع) غسل داده و کفن و دفن نموده و حضرت مریم (س) را حضرت عیسى (ع) شخصاً غسل داده است.پس از دفن حضرت معصومه(س) موسى بن خزرج سایبانى از بوریا بر فراز قبر شریفش قرار داد تا این که حضرت زینب فرزند امام جواد(ع) به سال ٢٥٦ هجرى قمرى اولین گنبد را بر فراز قبر شریف عمه بزرگوارش بنا کرد و بدین سان تربت پاک آن بانوى بزرگوار اسلام قبله گاه قلوب ارادتمندان به اهلبیت (ع). و دارالشفای دلسوختگان عاشق ولایت وامامت شد.

 

روضه موسوی: تو رفتی و شد ، دلم کم‌طاقت/شده سهمِ من ، فراق و حسرت/ الهی آخر فدات شه خواهر/ چقدر تنهایی تُو شهرِ غربت/ موندم من با غروبای مدینه/ آخه خواهر چطور آروم بشینه/ وقتی داره غریبیتُ می‌بینه،ای جانم/جانم جانم ، رضا رضا یا رضا .../شدم راهی تا ، کنارت باشم/ قرارم باشی ، قرارت باشم/نشد دیدارت نصیبم اما/امیدم این بود که یارت باشم/عمر یاسِت با این‌که خیلی کمه/اما جونم فدای رهبرمه/ اشک چشمام می‌خونه یا فاطمه،یا زهرا/زهرا زهرا، یا زهرا یا فاطمه .../امون از غربت ، امون از غم‌ها/غریبه شیعه ، تویِ این دنیا/ هنوزم خون‌ها ، می‌ریزه ناحق/ به جرم عشق علی و زهرا/شده شورِ حق ، تو دل‌ها برپا/برامون هر روز ، شده عاشورا/ تو رگ‌هاست خونِ بُریر و عابس/ فدایی میشیم برای مولا/ چل روز، رفته، ولی هنوز زاریا/داره، حال و هوای کرب و بلا/ذکر، لب‌هاست، عزیز زهرا بیا،یا مولا/مولا مولا، عزیز زهرا بیا .../

منبرچهلم:

آیه : لَا تَجِدُ قَوْمًا یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الْآخِرِ یُوَادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلَوْ کَانُوا آبَاءَهُمْ أَوْ أَبْنَاءَهُمْ أَوْ إِخْوَانَهُمْ أَوْ عَشِیرَتَهُمْ ۚ أُولَٰئِکَ کَتَبَ فِی قُلُوبِهِمُ الْإِیمَانَ وَأَیَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ ۖ وَیُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا ۚ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ ۚ أُولَٰئِکَ حِزْبُ اللَّهِ ۚ أَلَا إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ هرگز مردمی را که ایمان به خدا و روز قیامت آورده‌اند چنین نخواهی یافت که دوستی با دشمنان خدا و رسول او کنند هر چند آن دشمنان پدران یا فرزندان یا برادران یا خویشان آنها باشند. این مردم پایدارند که خدا بر دلهاشان (نور) ایمان نگاشته و به روح (قدسی) خود آنها را مؤید و منصور گردانیده و آنها را به بهشتی داخل کند که نهرها زیر درختانش جاری است و جاودان در آنجا متنعّمند، خدا از آنها خشنود و آنها هم از خدا خشنودند، اینان به حقیقت حزب خدا هستند، الا (ای اهل ایمان) بدانید که حزب خدا رستگاران عالمند. آیه 22 سوره مجادله

حدیث: قالَ الإمام موسى بن جعفر الکاظم (علیه السلام) : الإیمانُ فَوْقَ الاْسْلامِ بِدَرَجَة، وَالتَّقْوى فَوْقَ الإیمانِ بِدَرَجَة، وَ الْیَقینُ فَوْقَ التَّقْوى بِدَرَجَة، وَ ما قُسِّمَ فِى النّاسِ شَیْیءٌ أقَلُّ مِنَ الْیَقینِ.فرمود: ایمان، یک درجه از اسلام بالاتر است؛ تقوى نیز، یک درجه از ایمان بالاتر است؛ یقین، یک درجه از تقوى بالاتر و برتر مى باشد؛ و درجه اى کمتر از مرحله یقین در بین مردم ثمره بخش نخواهد بود.

سیمای حضرت امام موسی کاظم (علیه الاسلام): دوران زندگانی موسی بن جعفر با دوران قدرت گرفتن عباسیان، و قیام‌های متعدد از سوی علویان علیه آنان هم‌زمان بود. عباسیان با شعار طرفداری و حمایت از اهل‌بیت به قدرت رسیدند، ولی طولی نکشید به دشمنی سخت برای علویان تبدیل شدند و بسیاری از آنان را کشتند یا به زندان انداختند. سخت‌گیری حاکمان عباسی بر علویان سبب شد، تا شماری از علویان سرشناس دست به قیام بزنند. قیام نفس زکیه، تشکیل حکومت ادریسیان و قیام شهید فخ از آن جمله بود. قیام فخ در سال ۱۶۹ق در دوره امامت موسی بن جعفر و خلافت هادی عباسی به وقوع پیوست. امام در این قیام‌ها شرکت نکرد و موضع صریحی از او در تأیید یا رد آن‌ها گزارش نشده است؛ حتی یحیی بن عبدالله پس از قیام در طبرستان، در نامه‌ای از همراهی نکردن ایشان گلایه کرد. در مورد موضع امام در قیام فخ که در مدینه رخ داد، دو دیدگاه وجود دارد:‌عده‌ای معتقدند امام با این قیام موافق بوده است. استناد این گروه به این سخن امام خطاب به شهید فخ است: «پس در کار خویش جدی باش چراکه این مردم ایمان را اظهار می‌کنند ولی در نهان شرک دارند.»عده‌ای دیگر گفته‌اند این قیام‌ها مورد تایید امام نبوده است.در هر صورت، هنگامی که امام سر شهید فخ را دید آیه استرجاع بر زبان جاری کرد و او را ستود. هادی عباسی دستور قیام فخ را به امام کاظم نسبت می‌داد و به همین دلیل او را به قتل تهدید کرد.

سیره حضرت امام موسی کاظم (علیه الاسلام): شیخ کلینى از یعقوب بن جفعر روایت کرده که گفت : بودم نزد حضرت ابوابراهیم موسى بـن جـعـفر علیه السلام که آمد نزد اومردى از اهل نجران یمن از راهبهاى نصارى وبا اوبود زنـى راهـبـه پـس رخـصـت طـلبـیـد بـراى دخـول آنـهـا فـضل بن سوار، امام علیه السلام در جواب اوفرمود: چون فردا شود بیاور ایشان را نزد چـاه ام الخـیـر. راوى گفت : ما فردا رفتیم به همان جا دیدیم ایشان را که آمده اند، پس امام امر فرمود بوریایى که از برگ خرما ساخته بودند آوردند وزمین را با آن فرش کردند پـس ‍ حـضـرت نـشـسـت وایـشـان نـشـسـتـنـد پـس آن زن شـروع کرد بـه سـؤ ال ومسایل بسیارى پرسید، وحضرت تمامى آنها را جواب داد، آن وقت حضرت از اوپرسید چـیـزهـایـى کـه آن زن جـواب آنـهـا را نـداشـت تا بگوید پس اسلام آورد، آنگاه آن مرد راهب شروع کرد به سؤ ال کردن وحضرت جواب مى داد از هرچه اوپرسید، پس آن راهب گفت که من در دیـن خـود مـحـکـم بودم ونگذاشتم در روى زمین مردى از نصارى را که علم او به علم من بـرسـد، وبـه تـحـقـیـق شـنـیـدم که مردى در هند مى باشد که هر وقت بخواهد مى رود بیت المـقـدس در یـک شـبـانـه روز بـر مـى گـردد وبـه مـنـزل خـود در زمـیـن هند، پس ‍ پرسیدم که این مرد در کدام زمین هند است گفته شد در سندان اسـت وپـرسـیـدم از آن کـس کـه مـرا بـه احوال اوخبر ده که آن مرد از کجا این قدرت به هم رسـانـیـده ، گـفت : آموخته آن اسمى را که آصف وزیر سلیمان به آن اسم ظفر یافت وبه سـبب آن آورد آن تختى را که در شهر سبا بود وحق تعالى ذکر فرمود آن را در کتاب شما وبـراى مـا کـه صـاحـبـان دیـنـیـم در کـتـابـهاى ما.پس حضرت امام موسى علیه السلام از اوپـرسـید که از براى خدا چند اسم است که برگردانیده نمى شود، به این معنى که دعا البـتـه مـستجاب مى شود؟ راهب گفت : اسمهاى خدا بسیار است واما محتوم از آنها که سائلش رد کـرده ونـومـید نمى شود هفت است . حضرت فرمود: خبر بده مرا به آنچه از آنها در حفظ دارى . راهب گفت : نه قسم به خدایى که فرستاده تورات را به موسى وگردانید عیسى را عـبـرت عـالمـیـن وامـتـحـان بـراى شـکـرگـزارى صـاحـبـان عـقل و گردانید محمّد صلى اللّه علیه وآله وسلم برکت ورحمت وگردانید على علیه السلام را عـبـرت وبـصـیـرت ، یعنى سبب عبرت گرفتن مردمان وبینایى ایشان در دین وگردانید اوصـیـاء را از نـسـل محمّد وعلى علیهما السلام که نمى دانم آن هفت اسم را واگر مى دانستم مـحـتـاج نـمـى شـدم در طـلب آن بـه کـلام تـوونـمـى آمـدم بـه نـزد تـوو سـؤ ال نـمـى کـردم از تـو. پـس حـضرت به اوفرمود: برگرد به ذکر آن شخص هندى ، راهب گـفـت : شـنـیـدم این اسمها را ولکن نمى دانم باطن آنها را ونه ظاهر آنها را و نمى دانم که چـیـسـت آنـهـا وچـگـونه است وعلمى ندارم به خواندن آنها پس روانه شدم تا وارد شدم به سـنـدان هـنـد، پـس پرسیدم از احوال آن مرد، گفتند که اودیرى بنا کرده در کوهى وبیرون نـمـى آیـد ودیـده نـمـى شـود مـگـر در هـر سـالى دومـرتـبـه واهـل هـنـد را گـمـان ایـن است که خداوند تعالى روان کرده است براى اوچشمه اى در دیرش وگـمـان کـرده انـد کـه براى اوزراعت روییده مى شود بدون تخم پاشیدن و کشت مى شود بـراى اوبـدون آنـکـه عـمـل کـنـد در کـشـت ، پـس رفـتـم تـا رسـیـدم بـه در مـنـزل اوپس ماندم در آنجا سه روز. نمى کوفتم در را وکارى هم نمى کردم براى گشودن آن ، پس چون روز چهارم شد گشود حق تعالى در را به اینکه آمد ماده گاوى که بر اوهیزم بـود ومى کشید پستان خود را از بزرگى آن نزدیک بود بیرون بیاید آنچه در پستان او بـود از شـیـر، پـس زور آورد بـه در، در گـشـوده شـد، مـن از پـى اورفـتـم وداخـل شدم یافتم آن مرد را ایستاده نظر مى کرد به آسمان مى گریست ونظر مى کرد بر زمین وگریه مى کرد ونظر مى افکند به کوه ها مى گریست .پـس مـن از روى تـعـجـب گـفـتـم سـبـحـان اللّه ! چـقـدر کـم اسـت مـثـل تـودر ایـن زمانه ، او گفت : به خدا قسم که نیستم من مگر حسنه اى از حسنات مردى که واگـذاشتى اورا در پشت سر خود در وقتى که متوجه اینجا شدى (یعنى حضرت موسى بن جـفـعـر عـلیـه السـلام ) پـس گـفـتـم به اوکه به من خبر داده اند که نزد تواسمى است از اسـمـهـاى خـداى تـعـالى کـه مى رى به مدد آن در یک شبانه روز به بیت المقدس وبرمى گـردى بـه خـانـه خـود گفت : آیا مى شناسى بیت المقدس را؟ گفتم : من نمى شناسم مگر بیت المقدسى که در شام است ، گفت : نیست آن نیست آن بیت المقدس ولکن اوآن بیتى است که مقدس وپاکیزه شده است وآن بیت آل محمّد علیهم السلام است . گفتم اورا آنچه من شنیده ام تا امـروز بـیـت المقدس همان است که در شام است ، گفت : آن محرابهاى پیغمبران است وآنجا را ( حظیره المحاریب ) مى گفتند، یعنى محوطه اى که محرابهاى پیغمبران در آنجا است تـا آنـکـه آمـد زمـان فـتـرت آن زمـانـى کـه واسـطه بود مابین محمّد وعیسى علیهما السلام ونـزدیـک شـد بـلا بـه اهـل شـرک وَ حـَلَّتِ النَّقـِمـاتُ فى دُوْرِ الشَّیاطینِ وفرود آمد نقمتها وعـذابـهـا در خـانـه هـاى شـیاطین . وبعضى جَلَتِ النَّغَمات به جیم وغین خوانده اند؛ یعنى بـلنـد و آشکارا شد سخنان آهسته در خانه هاى شیاطین ، یعنى بدعتها وشبهه هاى باطله در مدارس ومجالس علماى اهل ضلالت ، پس تحویل ونقل دادند نامها را از جاها به جاهاى دیگر وعوض کردند نامها را به نامها واین است مراد از قـول خـداى تـعـالى ( اِنَّ هِىَ اِلاّ اَسْماءٌ سَمَّیْتُمُوها اَنْتُمْ وَ آباؤُکُمْ ما اَنْزَلَ اللّهُ بِها مِنْ سُلْطانٍ ) .بـطـن آیـه بـراى آل مـحـمـّد عـلیـهـم السـلام اسـت وظـاهـرش مثل است ، پس گفتم من به آن مرد هندى که من سفر کردم به سوى تواز شهرى دور ومرتکب شـدم در تـوجـه بـه سـوى دریاها وغمها واندوه ها وترسها وروز وشب مى کردم به حالت مـاءیوسى از آنکه ظفر یابم به حاجت خود اوگفت نمى بینم مادرت را که حامله به توشد مـگـر بـر حـالى کـه حـاضـر شـده نـزد اوملکى کریم ونمى دانم پدرت را وقتى که اراده نـزدیـکـى داشـتـه بـا مـادرت مـگـر آنـکـه غـسـل کـرده ونـزد مـادرت آمـده بـا حـال پـاکـیـزگـى ، وگـمـان نـمـى کـنـم مـگـر ایـن را کـه پـدرت خـوانده بود سفر چهارم انـجـیـل با تورات را در آن بیدارى شب خود که عافبت اووتوبه خیر شده ، برگرد از هر جا که آمدى پس روان شوتا فرود آیى در مدینه محمّد صلى اللّه علیه وآله وسلم که آن را طیبه مى گویند، و نام آن در زمان جاهلیت یثرب بوده . پس متوجه شوبه سوى موضعى از آن کـه آن را ( بـقـیـع ) گـویـنـد، پـس بـپـرس کـه دار مـروان کـجـا اسـت آنـجـا مـنـزل کـن وسـه روز در آنـجـا درنـگ کن تا از تعجیل نفهمند که براى چه کار آمده اى ، پس بـپـرس از آن پیرمرد سیاه که مى باشد بر در آن سراى ، بوریا مى بافد ونام بوریا در شـهـرهـاى ایـشان ( خصف ) است ، پس مهربانى کن با آن پیرمرد وبگوبه اوکه فـرسـتـاده اسـت مـرا بـه سـوى تـوخـانـه خـواه تـوکـه مـنـزل مـى کـرد در کـنـج خـانـه در آن اطـاقـى کـه چـهـارچـوب دارد، یـعـنـى در نـدارد وسـؤ ال کـن از اواحـوال فـلان بـن فـلان فـلانـى ، یـعـنـى مـوسى بن جعفر علوى علیه السلام وبـپـرس از اوکه کجا است مجلس اووبپرس که کدام ساعت گذر مى کند در آن مجلس پس هر آیـنه خواهد نمود آن پیرمرد تورا آن کس که گفتم یا نشانى اورا بیان مى کند براى تو، پـس مى شناسى اورا به آن نشانى و من بیان مى کنم وصف اورا براى تو، گفتم : هرگاه مـلاقـات کـردم اورا چه کار کنم ؟ گفت : بپرس از اوآنچه شده است واز آنچه خواهد شد واز معالم دین هر که گذشته وهرکه باقى مانده .

چـون کـلام راهـب بـه ایـنـجـا رسـیـد حـضرت ابوابراهیم موسى بن جفعر علیه السلام به اوفرمود: به تحقیق نصیحت کرده تورا یار توکه ملاقات کردى اورا، راهب گفت : چیست نام اوفـدایـت گـردم ؟ فـرمـود: مـتم بن فیروز واواز ابناء عجم است واز کسانى است که ایمان آورده به خداوند یکتا که شریک ندارد وپرستیده اورا به اخلاص و یقین وگریخته از قوم خود چون ترسیده از ایشان که دین اورا ضایع کنند پس ‍ بخشید اورا پروردگار اوحکمت ، وهـدایـت فـرمـود اورا بـه راه راسـت وگردانید اورا از متقیان وشناسایى انداخت میان اوومیان بـنـدگان مخلصین خود ونیست هیچ سالى مگر آنکه اوزیارت مى کند مکه را وحج مى گزارد ودر سـر هـر مـاهـى یـک عـمـره بـه جـا مـى آورد ومـى آیـد از جـاى خـودش از هـند تا مکه به فـضـل واعـانت خدا، و همچنین جزا مى دهد خداوند شکر گزارندگن را، پس راهب پرسید از آن حـضـرت از مـسـایـل بـسـیـار، حـضـرت هـریـک را جـواب مـى داد. وحضرت پرسید از راهب از چیزهایى که نبود نزد راهب از آنها جوابى پس حضرت اورا خبر داد به جواب آنها، بعد از آن راهـب گـفـت : خـبـر بده مرا از هشت حرفى که نازل شده از آسمان ، پس ظاهر شد در زمین چـهـار از آنـهـا وبـاقـى مـانـد در هـوا چـهـار از آنـهـا یـعـنـى مـضـمـون آنـهـا هـنـوز بـه فـعـل نـیـامـده در زمـیـن مـانـنـد چـیـزى کـه در هـوا مـعـلق بـاشـد، بـر کـى نـازل شـود آن چهارى که در هوا است وکى تفسیر خواهد کرد آنها را؟ فرمود: قائم ما علیه السـلام خـداونـد نـازل خـواهـد فـرمـود آن را بـر اوواوتـفـسـیـر خـواهـد کـرد آن را ونـازل خواهد فرمود چیزى را که نازل نفرموده بر صدیقان ورسولان وهدایت شوندگان . پـس راهـب گـفت که خبر بده مرا از دوحرف از آن چهار حرفى که در زمین است که آن چیست ؟ فرمود: خبر مى دهم تورا به همه آن چهار حرف :( اَمّا اُولیهُنَّ فَلااِلهَ اِلاّ اللّهُ وَحْدَهُ لاشَریکَ لَهُ باقِیا؛ وَالثّانِیَهَ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللّه صلى اللّه علیه وآله وسلم مُخْلِصا ) .امـا اول آنـهـا پـس تـوحـیـد اسـت بـر حـالى کـه بـاقـى بـاشـد بـر جـمـیـع احـوال ؛ ودوم رسالت حضرت رسالت پناه صلى اللّه علیه وآله وسلم است بر حالى که خالص شده باشد از آلایش ؛ وسوم آنکه ما اهل بیت پیغمبریم ؛ وچهارم آنکه شیعیان ما از ما مـى باشند وما از رسول خداییم ورسول اللّه صلى اللّه علیه وآله وسلم از خدا به سببى ، یـعـنـى ایـن اتـصـال وتعلق شیعه ما به ما وما به پیغمبر وپیغمبر به خدا به واسطه حـبل وریسمانى است که مراد از آن ، دین است با ولایت ومحبت ، پس ‍ راهب گفت : ( اَشْهَدْ اَنْ لااِلهَ اِلاّ اللّه وَحـْدَهُ لاشـَریـکَ لَهُ وَ اَنَّ مـُحـَمَّدا رَسُولُ اللّهِ صلى اللّه علیه وآله وسلم ) ؛ یـعـنـى شـهـادت مى دهم که مستحق عبادتى نیست مگر خداى یکتا که شریک نیست اورا واینکه محمّد صلى اللّه علیه وآله وسلم رسول خدااست واینکه آنچه آورده است از نزد خداى تعالى ، حـق اسـت وایـنـکـه شـما برگزیده خدا هستید از مخلوقین واینکه شیعیان شما پاکیزگانند وخـوار شـمـرده شـدگـانـنـد واز بـراى ایـشان است عاقبتى که خدا قرار داده . ومى فرمود: وَالْعاقِبَهُ لِلْمُتَّقینَ؛ یعنى سرانجام نیکوکه ظفر ونصرت است در دنیا وبهشت پر نعمت در عـقـبـى وحـمـد وسـتایش خداى را که پروردگار عالمین است ، پس طلبید حضرت ، جبّه خزى وپـیراهن قوهستانى طیلسانى وکفش وکلاهى وآنها را داد، به اوونماز ظهر گذاشت وفرمود به آن مرد که خود را ختنه کن اوگفت من ختنه شدم در هفتم .مؤ لف گوید: که فاضل نبیل جناب ملاخلیل در ( شرح کافى ) در شرح کلام راهب که گفت اسماء اللّه محتومى کـه سـائلش رد نـمى شود هفت است ، فرموده : مراد به هفت ، اسم هفت امام است که على وحسن وحـسـیـن وعـلى ومـحـمـّد و جعفر وموسى علیهم السلام است ، پس در این زمان دوازده اسم است وگـذشـت در کـتـاب التـوحید در حدیث چهارم باب بیست وسوم که ( نَحْنُ واللّهِ الاَسْماءُ الْحُسْنَى الَّتى لایَقْبَلُ اللّهُ مِنَ الْعِبادِ عَمَلا اِلاّ بِمَعْرِفَتِنا ) .فـقیر گوید: خوب بود ایشان مراد به هفت اسم تمام معصومین علیهم السلام را مى گفتند: زیـرا کـه اسـامى مبارکه ایشان هفت است واز آن تجاوز نمى کند واین است آن نامهاى مبارک : مـحـمـّد، عـلى ، فـاطـمـه ، حـسـن ، حـسـیـن ، جـعـفـر، مـوسـى عـلیـهـم السـلام . وبـه هـمـیـن تـاءویـل شده ( سبع المثانى ) در قول خداى تعالى ( وَ لَقَدْ آتَیْناکَ سَبْعا مِنَ الْمَثانِىَ وَ الْقُرْآنَ الْعَظیمَ ) .واما معنى این آیه شریفه ( اِنْ هِىَ اِلاّ اَسْماءٌ سَمَّیْتُمُوها اَنْتُمْ وَ آباؤُکُمْ ما اَنْزَلَ اللّهُ بِها مِنْ سُلْطانٍ ) .وبـطـن وظـاهـر آن آنـسـت کـه ایـن آیـه مـبـارکـه در سـوره النـجـم اسـت وقـبـل از آن ایـن آیـات است : ( اَفَرَاَیْتُمُ اللاّتَ وَ الْعُزّى وَ مِنوهَ الثّالِثَهَ الاُخْرى ، اَلَکُمُ الذِّکـْرُ وَ لَهُ الاُنـْثـى ، تـِلْکَ اِذا قـِسـْمَهٌ ضَیزى ، اِنْ هِىَ اِلاّ اَسْماءٌ الا یه ) .وحاصلش آنکه مشرکین سه بتى داشتند براى هر کدام اسمى گذاشته بودند یکى را ( لات عـ( ودیگرى را ( عزى ) وسومى را ( منات ) و اطلاق این نامها بر آنها بـه اعـتـبـار آنـکـه لات مـسـتـحـق آن اسـت کـه نزد اومقیم شدند براى عبادت وعزى آنکه اورا معززومکرم دارند ومنات سزاوار آنکه نزد اوخون قربانى بریزند، حق تعالى مى فرماید: نـیـسـت ایـن بتها که شما ایشان را خداى خود قرار داده اید مگر اسمهایى چند بى مسمى که نـام نـهـاده ایـد آنـهـا را شـما وپدران شما، نفرستاده است خداى تعالى به صدق آنها هیچ برهانى .وتـتـمـه ایـن آیـه ایـن اسـت ( اِنْ یِتَّبِعُونَ اِلاّ الظَّنَّ وَ ما تَهَوَى الاَنْفُسُ وَ لَقَدْ جَاءَهُمْ مِنْ رَبَّهُمُ الْهُدى ) ؛یـعـنـى پـیـروى نـمـى کـنـند مشرکین مگر گمان را ومگر آنچه را که خواهش مى کند نفسهاى ایـشـان وبـه تـحـقیق که آمده است ایشان را از جانب پروردگارشان آنچه سبب هدایت ایشان اسـت . ظـاهـر آیه معلوم شد در بتهاى ظاهره ا ست واما باطن آیه پس ‍ در خلفاى جور وسه بت بزرگ است که براى آنها اسمهاى بى مسمى ونامهاى بى وجه گذاشتند، مثلا امیرالمؤ مـنـیـن کـه لقـب آسـمـانـى حـضـرت شـاه ولایـت بـود بـه جـایـى دیـگـر تحویل دادند وهکذا.

آشنایی با امامزادگان ایران: نام: احمدلقب: شاهچراغ، سید‌السادات کنیه: ابوعبدالله پدر: امام موسی کاظم علیه السلام مادر: امّ احمدتاریخ ولادت: نامشخص تاریخ شهادت: بین سال‌های 203 تا 218 هجری قمری قاتل: قتلغ خان(حاکم شیراز) به فرمان مأمون عباسی محل دفن: شیرازتاریخ دقیق تولد حضرت احمد بن موسی شاه چراغ سلام الله علیه مشخص نیست. اخیراً در شورای فرهنگ عمومی استان فارس نامگذاری یک روز به نام بزرگداشت آن حضرت مطرح شد و متولیان امر تصمیم گرفتند که روز تولد آن حضرت را به عنوان مراسم بزرگداشت انتخاب کنند. لذا برای مشخص شدن روز دقیق تولد، مورخان و محققان تحقیقات خود را آغاز کردند. اما پس از بررسی های به عمل آمده کارشناسان به این نتیجه رسیدند که روز تولد حضرت شاه چراغ بدرستی مشخص نیست و در این خصوص نقلهای متفاوتی وجود دارد. از این رو تصمیم بر این شد که در دهه کرامت یعنی حدفاصل تولد حضرت معصومه سلام الله علیها و امام رضا علیه السلام یک روز به عنوان روز بزرگداشت حضرت احمد بن موسی «شاه چراغ» تعیین شود.حضرت سید امیر احمد(ع) ملقب به شاه چراغ و سیدالسادات، فرزند بزرگوار امام موسی کاظم علیه السلام است.مادر وی، مشهور به «ام احمد»، مادر بعضی از فرزندان حضرت موسی بن جعفر(ع) بوده است.ایشان داناترین، پرهیزگارترین و گرامی ترین زنان در نزد آن حضرت بودند و حضرت اسرار خود را به وی می گفتند و امانتشان را نزد وی به ودیعه می گذاشتند.چون خبر شهادت حضرت موسی کاظم علیه السلام امام هفتم شیعیان در مدینه شایع شد، مردم به در خانه ام احمد، مادر حضرت شاه چراغ «احمد بن موسی» گرد آمده و حضرت سید میر احمد را با خود به مسجد بردند، زیرا از جلالت قدر و شخصیت بارز و اطلاع بر عبادات و طاعات و نشر شرایع و احکام و ظهور کرامات و بروز خوارق عادات که در آن جناب سراغ داشتند، گمان کردند که پس از وفات پدرش امام موسی بن جعفر علیه السلام امام بحق و خلیفه آن حضرت فرزندش «احمد» است.به همیت جهت در امر امامت با حضرتش بیعت کردند و او نیز از مردم مدینه بیعت بگرفت، سپس بر منبر بالا رفت، خطبه ای در کمال فصاحت و بلاغت انشاء و قرائت فرمود، آنگاه تمامی حاضرین را مخاطب ساخته و خواست که غائبین را نیز آگاه سازند و فرمود: همچنان که اکنون تمامی شما در بیعت من هستید، من خود در بیعت برادرم علی بن موسی علیه السلام می باشم، بدانید بعد از پدرم برادرم «علی» امام و خلیفه ی بحق و ولی خداست. و از جانب خدا و رسول صلی الله علیه و آله و سلم او، بر من و شما فرض و واجب است که امر آن بزرگوار را اطاعت کنیم و به هر چه امر فرماید گردن نهیم.پس از آن شمه ای از فضایل و جلالت قدر برادرش علی علیه السلام را بیان فرمود، تا آنجا که همه حاضران گفته های آن بزرگوار را اطاعت کردند، ابتدا او بیعت را از مردم برداشت، سپس گروه حاضران در خدمت احمد به در خانه حضرت امام علی بن موسی علیه السلام آمده همگی با آن جناب بر امامت و وصایت و جانشینی امام موسی بن جعفر علیه السلام بیعت نمودند. و حضرت امام رضا علیه السلام درباره برادرش احمد دعا کرد و فرمود: همچنان که حق را پنهان و ضایع نگذاشتی، خداوند در دنیا و آخرت تو را ضایع نگذارد.شیعیان و محبان اهل بیت علیهم السلام، پس از حضور با برکت امام هشتم علیه السلام در خراسان برای زیارت چهره تابناک امامت و ولایت از نقاط مختلف، به سوی ایران حرکت می کنند. حضرت احمد بن موسی(ع) نیز در همین سال ها(198-203 ه. ق) با جناب سید امیر محمد عابد و سید علاءالدین حسین(برادران ایشان) و جمع زیادی از برادرزادگان و محبان اهل بیت علیهم السلام، به قصد زیارت حضرت رضا علیه السلام از مدینه حرکت می نمایند تا از طریق شیراز به طوس عزیمت کنند. در بین راه نیز عده کثیری از شیعیان به آنان ملحق می شوند. خبر حرکت چنین قافله بزرگی مأمون خلیفه عباسی را به وحشت انداخت.در زمانی که حضرت امام علی بن موسی(ع) با ولایتعهدی تحمیلی در «طوس خراسان» بودند، حضرت احمد بن موسی(س) به اتفاق جناب سید محمد عابد و جناب سید علاءالدین حسین برادران خود و جمعی دیگر از برادرزادگان و اقارب و دوستان، به قصد زیارت آن حضرت از حجاز به سمت خراسان حرکت نمود. در بین راه نیز جمع کثیری از شیعیان و علاقه مندان به خاندان رسالت، به سادات معظم ملحق و به اتفاق حرکت نمودند تا جایی که می نویسند: به نزدیک شیراز که رسیدند، تقریباً یک قافله پانزده هزار نفری از زنان و مردان تشکیل شده بود. خبر حرکت این کاروان را به خلیفه وقت(مأمون) دادند. وی ترسید که اگر چنین جمعیتی از بنی هاشم و دوستداران و فدائیان آن ها به طوس برسند، اسباب تزلزل مقام خلافت گردد. لذا امریّه ای صادر نمود به تمام حکام بلاد که در هر کجا قافله بنی هاشم رسیدند، مانع از حرکت شوید و آن ها را به سمت مدینه برگردانید. به هرکجا این حکم رسید قافله حرکت کرده بود مگر شیراز.حاکم شیراز مردی به نام «قتلغ خان» بود. وی با چهل هزار لشکر جرّار، در «خان زنیان» در هشت فرسخی شیراز اردو زد و همین که قافله بنی هاشم رسیدند، پیغام داد که حسب الامر خلیفه، آقایان از همین جا باید برگردید. حضرت سید احمد(س) فرمود: «ما قصدی از این مسافرت نداریم، جز دیدار برادر بزرگوارمان». اما لشکر قتلغ خان راه را بستند و جنگ شدید خونینی شروع شد اما لشکر در اثر فشار و شجاعت بنی هاشم پراکنده شدند. لشکر شکست خورده، تدبیری اندیشیدند. بالای بلندی ها فریاد زدند: «الان خبر رسید که ولیعهد(امام هشتم علیه السلام) وفات کرد»! این خبر مانند برق، ارکان وجود مردمان سست ‎عنصر را تکان داده، از اطراف امام زادگان متفرق شدند. جناب سید احمد(س) شبانه با برادران و اقارب از بیراهه به شیراز رهسپار گردیدند و با لباس مبدّل پراکنده شدند.حضرت احمد بن موسی(س) برای امان از گزند حکومت، به همراه برادر خود مخفیانه به شیراز رهسپار شد. سید احمد در شهر شیراز در منزل یکی از شیعیان در منطقه «سردزک» که مرقد ایشان در این منطقه واقع است، سکنی گزید و در خانه این شخص مخفی گشت و شب و روز را به عبادت می گذرانید. «قتلغ خان» که جاسوسانی را برای شناسایی و دستگیر نمودن سادات که از مناطق خود فرار نموده بودند قرار داده بود، مکان ایشان را بعد از یک سال یافت و او و همراهانش را محاصره نمودند و نبردی بین آنها و مأموران حکومت در گرفت و سید احمد با شهامت و شجاعت هاشمی خود به دفاع از خود و همراهان خود پرداخت. هنگامی که «قتلغ» دانست که از طریق ستیز مسلحانه، قدرت از میان بردن آنان را ندارد؛ از طریق خانه همسایه او شدند و از طریق شکافی که در خانه همسایه درست کردند وارد خانه ای که سید أحمد در آن پناه برده بود، شدند و زمانی که او برای استراحت و تجدید قوا، پس از نبردی طولانی به خانه رفته بود، هنگام خروج، با شمشیری بر سر او ضربه ای وارد کردند. سپس به دستور «قتلغ خان» خانه را بر روی آن بدن شریف خراب کردند و زیر آوار باقی گذاردند. با توجه به تبلیغ گسترده حکومت و مأموران بر علیه تشیع و اهل بیت(ع) تعداد زیادی از مردم که از مخالفین تشیع بودند، حرمت بدن شریف نوه پیامبر را نگاه نداشتند و آن را در زیر آوار نگاه داشته و به خاک نسپردند.

روضه موسوی: دل برده ز دهر، خط و خال شیراز/دنیاست و حسرت وصال شیراز/با شاهچراغ، روز و شب محشورست/این چیز کمی ست؟ خوش به حال شیراز/صبح است و ندای ربنا می‌آید/گلبانگ خوش خدا خدا می‌آید/از میهن شعر و شور و عشق و عرفان/بوی خوش «مشهد الرضا» می‌آید/

سلسله منابر اهل بیت (ع)

جلداول :چهل منبرمحمدی                                                                 جلدبیست و یکم: چهل منبرسیاسی

جلددوم :چهل منبرعلوی                                                                    جلدبیست و دوم: چهل منبر اعتکافی

جلدسوم :چهل منبرفاطمی                                                                   جلدبیست وسوم:  چهل منبر جهادی

جلدچهارم :چهل منبرحسنی                                                       جلدبیست و جهارم:چهل منبر دوستی و دشمنی

جلدپنجم : چهل منبرحسینی                                                                 جلدبیست و پنجم: چهل منبرقرآنی                                

جلدششم :چهل منبرسجادی                                                                جلدبیست و ششم:   چهل منبرمعروفی

جلدهفتم : چهل منبرباقری                                                                    جلدبیست و هفتم: چهل منبردعایی

جلدهشتم :چهل منبرصادقی                                                                   جلدبیست و هشتم: چهل منبراخلاقی

جلدنهم :چهل منبرموسوی                                                                     جلدبیست و نهم: چهل منبراربعینی                                     

جلددهم :چهل منبررضوی                                                                     جلدسی ام:چهل منبرقدری

جلدیازدهم :چهل منبرتقوی                                                                     جلدسی و یکم:چهل منبررمضانی

جلددوازدهم :چهل منبرنقوی                                                                    جلد سی ودوم:چهل منبرفطری

جلدسیزدهم :چهل منبرعسکری                                                                جلدسی و سوم: چهل منبر قدسی

جلدچهاردهم :چهل منبرمهدوی                                                                 جلد سی و چهارم:چهل منبرقربانی

جلدپانزدهم :چهل منبرزینبی                                                                   جلدسی و پنجم: چهل منبرغدیری

جلدشانزدهم :چهل منبرابوالفضلی                                                              جلدسی و ششم:چهل منبردفاعی

جلدهفدهم:چهل منبر معصومی                                                                 جلدسی و هفتم:   چهل منبربسیجی

جلدهیجدهم:  چهل منبر علی اکبری                                                    جلدسی و هشتم:چهل منبربصیرتی

جلدنوزدهم: چهل منبر علی اصغری                                                      جلد سی و نهم:چهل منبر انقلابی

جلدبیستم: چهل منبرنمازی                                                                      جلد چهلم: چهل منبرشخصی

 

 

چهل منبرمهدوی سیره و سیمای حضرت مهدی (عج)

۱۸ بازديد

سلسله منابر اهل بیت (ع)-جلد14

 

چهل منبرمهدوی

سیره و سیمای حضرت مهدی (عج)

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

مولف:حسن بابایی

 

 

 

بسم الله الرحمن الرحیم

 

گرچه خسته ام گرچه دلشکسته ام باز هم گشوده ام درى به روى انتظار تا بگویمت هنوز هم به آن صداى آشنا امید بسته ام.اى تو صاحب زمان! اى تو صاحب زمین! دل جدا ز یاد تو آشیانه اى خراب وبى صفاست یاد سبز وروح بخش تو یاد لطف بى نهایت خداست کوچه باغ سینه ام اى گل محمدى به عطر نامت آشناست آنکه در پى تو نیست کیست؟ آنکه بى بهانه تو زنده است در کجاست؟اى کرامت وجود! باد غربتى که مى وزد به کوچه هاى بى تو بوى مرگ مى دهد بوى خستگى فسردگى کوچه ها در انتظار یک نسیم روح بخش یک پیام آشنا ودلنواز سینه را گشوده اند. کوچه هاى ما همیشه عاشق تو بوده اند.اى کبوتر دلم هوایى محبتت! سینه ام آشناى نعمت غم است گر هزار کوه غم رسد هنوز هم کم است از درون سینه ام ناله هاى مرغ خسته اى به گوش مى رسد. بالهاى زخمى ام نیازمند مرهم است.صبحگاه جمعه ها آفتاب یاد تو ز (ندبه)هاى ما طلوع مى کند. آنکه شب پس از دعا با سرود اشتیاق ونغمه امید با دلى سفید خواب رفته است روز را به شوق دیدنت شروع مى کند اى تو معنى امید وآرزو! اى براى انتظار عاشقانه آبرو! عشقهاى پاک در میان خنده ها وگریه هاى عاشقان پیش عصمت الهى ات خضوع مى کند.اى بهانه اى براى زیستن! اشتیاق همچو سبزه بهاره هر طرف دمیده است. جمکران جلوه اى از انتظار وشوق ماست اى بهار جاودان اى بهار آفرین ما در انتظار مقدم توییم اى امید آخرین!اى عزیز دل پناه شیعیان اى فروغ جاودان! سایه بلند نام ویاد تو از سر وسراى عاشقان بیقرار کم مباد قامت بلند شوق جز بر آستان پرشکوه انتظار خم مباد.

 

اصفهان /حسن بابایی

نیمه شعبان 1397

 

 

منبراول: نشانه های ظهور: وقتى که امت من نماز را ضایع کنند.

آیه : «فخلف من بعدهم خلف اضاعوا الصلوة و اتبعوا الشهوات فسوف یلقون غیا؛ آنگاه پس از آنان،نسلی به جایشان آمدند که نماز را تباه ساختند و از هوس ها پیروی کردند،پس به زودی، با شر و نکبتی[بزرگ] رو به رو خواهند شد».(سوره مریم، آیه 59)

در قرآن کریم، در سوره مریم، پس از آنکه سلسله های انبیاء را یکی پس از دیگری معرفی کرده و آنها را ستوده است، ایشان را منعمین از ذریه آدم و نوح خوانده است که در برابر تلاوت آیات الهی بی تفاوت نمانده و با اشک و سائیدن پیشانی خویش به خاک، خشوع و بندگی خود را در برابر حق نشان می دهند.سپس می فرماید: «فخلف من بعدهم خلف اضاعوا الصلوة و اتبعوا الشهوات فسوف یلقون غیا؛ آنگاه پس از آنان،نسلی به جایشان آمدند که نماز را تباه ساختند و از هوس ها پیروی کردند،پس به زودی، با شر و نکبتی[بزرگ] رو به رو خواهند شد».(سوره مریم، آیه 59)نسل ناخلف پس از سلسله پیامبران را با دو ویژگی معرفی کرده است: «ضایع کردن نماز و تبعیت کردن از شهوت ها». این آیه کریمه نشان می دهد که؛

اولاً، ترک نماز با پیروی از شهوت ها رابطه مستقیمی دارد همانطور که نماز، مۆثر از فحشاء و منکر باز می دارد و مانع ارتکاب گناهان می شود، ضایع کردن نماز هم، سبب پیروی از شهوت ها و خواهش های نفسانی که سرچشمه فحشا و منکر است، می شود.

ثانیاً، نقطه حساس حفظ سلامت نسل و تداوم پاکی در نسل های بعدی پای بندی به ارتباط مستمر با خداوند است و ضایع کردن این رابطه، پاکی و طهارت را از سلسله فرزندان بشر می رباید.آنچه اینجا باید مورد توجه قرار گیرد معنای ضایع کردن و انواع آن است.در کتابی «ضایع کردن» هلاک کردن و نابود ساختن معنا کرده اند.(مهم مقاییس ذیل لغت «ضیع»)

اما آقای مصطفوی ضایع کردن را: محو صورت و نظم در شیء و مهمل وبی فایده شدن یک چیز به نحوی که اثر وجودیش بر آن مترتب نشود، معنا کرده است.(التحقیق مصطفوی: ج 7، ص53)یکی از راه های شناخت «اضاعه» یعنی ضایع کردن، شناخت معنای ضد آن است چون همیشه در قرآن، نماز با اقامه آمده است - یعنی بر پا داشتن نماز که معنای قیام و اقدام و برپایی در آن است - به نظر می رسد اضاعه، ضد اقامه باشد و اقامه از قیام که ضد نشستن است، یعنی اقدام و دست به کار شدن و انجام کار است

به این ترتیب ضایع کردن یک عمل یعنی آن را به نحوی انجام دهی که نتیجه و اثر واقعی آن ظاهر نشود به طوری که بود و نبودش و انجام دادن و ندادنش، مساوی باشد همچنان که وقتی خداوند می فرماید: «و ما کان اللّه لیضیع ایمانکم؛ خدا نمی خواهد کاری کند که ایمان شما ضایع و تباه شود».(سوره بقره،آیه 143) به نحوی که آثار ایمان بر صاحبان ایمان ظاهر نشود و ایمانتان بی فایده شود.از این روایت معلوم می شود که بد نماز خواندن و نماز را بدون آرامش و با سرعت به جا آوردن از مصادیق ضایع کردن نماز است.

چرا از میان تمام عبادات روی نماز در اینجا انگشت گذارده شده؟شاید دلیل آن باشد که، نماز چنان که می‌دانیم سدّی است در میان انسان و گناهان، هنگامی که این سدّ شکسته شد غوطه‌ور شدن در شهوات، نتیجه قطعی آن است.و به تعبیر دیگر همان گونه که پیامبران، ارتقاء مقام خود را از یاد خدا شروع کردند و به هنگامی که آیات خدا بر آنها خوانده می‌شد به خاک می‌افتادند و گریه می‌کردند این پیروان ناخلف سقوط و انحرافشان از فراموش کردن یاد خدا شروع شد.

از رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ نقل شده:و تعطیهم طرف الهدایا من الله لمواقیت الصلوه الّتی کانوا یصلون فیها فی الدّنیا.در ایامی جالب و نخبه از سوی خداوند بزرگ در اوقاتی که در این دنیا نماز می‌خواندند به آنها در بهشت می‌رسد.(تفسیر نمونه، ج 13، ص 107)روشن می‌شود که مراد به ضایع کردن نماز فاسد کردن آن است، به این که در آن سهل‌انگاری و بی‌اعتنایی کنند، و در نتیجه کار به جایی برسد که آن را بازیچه قرار دهند، و در آن دخل و تصرّف نمایند و سرانجام بعد از قبولش به کلّی ترکش کنند، و ضایعش گذارند.پس این که بعضی‌ها گفته‌‌اند: مراد به ضایع کردن نماز ترک آن است خیلی حرف صحیحی نیست، چون ترک به کلّی را ضایع کردن نمی‌گویند.دستور حضرت حق و صد و بیست و چهار هزار پیامبر و دوازده امام و اولیاى مقرب الهى است که انسان به وسیله نماز در برابر عظمت حضرت رب الارباب به تواضع و خضوع قیام کند؛ کسى ‏که این حکم با عظمت را سبک بشمارد، انسان بسیار سبک و بى‏قدرى است، انسان پست و زبونى است، موجود پلید و کثیفى است؛ کسى ‏که با این ناچیزى و کوچکى‏اش، حاضر نباشد در برابر بزرگى حضرت اللّه، با این همه لطف و محبت و احسانى که نسبت به او مبذول داشته، سر تواضع فرود آورد، البته کثیف و پست و از هر موجودى بدبخت‏تر و زبون‏تر است.سبک شمردن بزرگ‏ترین و عرفانى‏ترین حکم الهى، دلیل بر جهل و ذلّت و شقاوت و کوردلى است.اهل معرفت و عاشقان حضرت حق و اولیاى کامل و دلباختگان به مقصود واقعى عالم با چشمى غیر از همه چشم‏ها به نماز مى‏نگریستند.نسل ناخلف پس از سلسله پیامبران را با دو ویژگی معرفی کرده است: ضایع کردن نماز و طبعیت کردن از شهوت هاآنان با نماز رفتارى عاشقانه و ربطى عارفانه و پیوندى آگاهانه داشتند؛ نماز چشم و چراغ آنان و روشنى قلب و دل آن سرباختگان کوى محبوب بود؛ آنان بدون نماز زندگى نمى‏کردند و بى‏نماز زنده نبودند و منهاى نماز حرکت نداشتند.جهان را بى‏نماز نمى‏خواستند و براى ره بردن به عالم ملکوت راهى جز نماز نمى‏دانستند و محصول و میوه هستى را در نماز مى‏دیدند.در برابر نماز از خود بى‏خود مى‏شدند و به هنگام ورود به نماز سر و جان نمى‏شناختند و تنها مستى و وجد و شور و سماع آنان از نماز بود.

آیا تنها ترک نماز، ضایع ساختن نماز است یا معانی دیگری هم برای آن قابل تصور است؟

یکی از راه های شناخت «اضاعه» یعنی ضایع کردن، شناخت معنای ضد آن است چون همیشه در قرآن، نماز با اقامه آمده است - یعنی بر پا داشتن نماز که معنای قیام و اقدام و برپایی در آن است - به نظر می رسد اضاعه، ضد اقامه باشد و اقامه از قیام که ضد نشستن است، یعنی اقدام و دست به کار شدن و انجام کار است.

علامه طباطبایی در تفسیر آیه می گوید: اضاعه مال یعنی تباه کردن مال با سوء تدبیر و صرف مال در راهی که شایسته صرف کردن نیست و در نتیجه تباه شدن مال. از اینجا معلوم می شود که مقصود از اضاعه نماز تباه کردن نماز است، همراه با سستی در امر نماز و خوار شمردن آن و به بازی گرفتن و تغییر ایجاد کردن در آن و ترک نماز بعد از گرفتن و قبول آن.(المیزان، ج 4، ص 77)

این که بعضی‌ها گفته‌‌اند: مراد به ضایع کردن نماز ترک آن است خیلی حرف صحیحی نیست، چون ترک به کلّی را ضایع کردن نمی‌گویند

پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) فرمود: «امت من چهار گروهند:

1) نمازگزاران سهل انگار که از نماز غفلت می کنند: «فویل للمصلین. الذین هم عن صلاتهم ساهون؛ پس وای بر آن نمازگزارانی که نسبت به نماز سهل انگارند! اینها اهل ویل هستند که یکی از دره های جهنم است».(سوره ماعون، آیات 4 و 5)

2) نمازگزارانی که گاهی نماز می خوانند و گاهی نماز نمی خوانند: «فخلف من بعدهم خلف اضاعوا الصلوه و اتبعوا الشهوات فسوف یلقون غیا».(سوره مریم، آیات 59)اینان اهل غی هستند که یکی دیگر از درهای جهنم است.»

3) گروهی که هرگز نماز نخوانند: «ما سلکم فی سقر قالوا لم نک من المصلین؛ که چه چیز شما را به سقر درآورد؟ می گویند ما از نمازگزاران نبودیم».(سوره مدثر، آیات 42 و 43)اینها اهل سقر هستند که دره دیگری از دره های جهنم است.

4) گروهی که همیشه نماز می خوانند و در نماز خاشعند: «الذین هم فی صلاتهم خاشعون؛ همانان که در نمازشان خاشع و فروتن اند.»(سوره مۆمنون، آیه 2)

در پایان،گفتار را با دعای حضرت ابراهیم(علیه السلام) در قرآن پایان می بریم:«رب اجعلنی مقیم الصلوة و من ذریتی ربنا و تقبل دعاء؛ خدایا، مرا و نسل و فرزندان مرا اقامه گر نماز قرار بده. خدایا، دعایم را بپذیر.»(سوره ابراهیم، آیه 40)

حدیث:قطب عالم امکان، امام زمان(عج): إِنّا غَیْرُ مُهْمِلینَ لِمُراعاتِکُمْ، وَ لا ناسینَ لِذِکْرِکُمْ، وَ لَوْ لا ذلِکَ لَنَزَلَ بِکُمُ اللاَّْواهُ، وَ اصْطَلَمَکُمُ الاَْعْداءُ. فَاتَّقُوا اللّهَ جَلَّ جَلالُهُ وَ ظاهِرُونا:ما در رعایت حال شما کوتاهى نمى‌کنیم و یاد شما را از خاطر نبرده ‌یم، که اگر جز این بود گرفتارى‌ها به شما روى مى‌آورد و دشمنان، شما را ریشه کن مى‌کردند. از خدا بترسید و ما را پشتیبانى کنید.

دعای ندبه: الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى سَیِّدِنَا مُحَمَّدٍ نَبِیِّهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ تَسْلِیماً اللَّهُمَّ لَکَ الْحَمْدُ عَلَى مَا جَرَى بِهِ قَضَاؤُکَ فِی أَوْلِیَائِکَ الَّذِینَ اسْتَخْلَصْتَهُمْ لِنَفْسِکَ وَ دِینِکَ إِذِ اخْتَرْتَ لَهُمْ جَزِیلَ مَا عِنْدَکَ مِنَ النَّعِیمِ الْمُقِیمِ الَّذِی لا زَوَالَ لَهُ وَ لا اضْمِحْلالَ ستایش خاص خدا، پروردگار جهانیان است، و درود و سلام خدا، سلامى کامل، بر سرور ما محمد، پیامبرش و اهل بیت او، خدایا تو را ستایش، بر آنچه به آن جارى شد قضاى تو درباره اولیایت، آنان که تنها براى خود دینت برگزیدى، آنگاه که براى ایشان اختیار کردى، فراوانى نعمت پابرجایى که نزد توست، نعمتى که تباهى و نابودى ندارد،

سیمای حضرت مهدی(عج): وی یگانه فرزند امام عسکری علیه السلام یازدهمین امام شیعیان است. امام زمان حضرت مهدی (عج) در سحرگاه نیمه شعبان 255 ق در سامرّا چشم به جهان گشود و پس از پنج سال زندگی تحت سرپرستی پدر، و مادر بزرگوارشان نرجس خاتون، در سال 260 ق به دنبال شهادت حضرت عسکری علیه السلام ـ همچون حضرت عیسی علیه السلام و حضرت یحیی علیه السلام که در سنین کودکی عهده دار نبوّت شده بودند ـ در پنج سالگی منصب امامت شیعیان را عهده دار شدند. آن بزرگوار پس از سپری شدن دوران غیبت با تشکیل حکومت عدل جهانی احکام الهی را در سرتاسر زمین حاکمیت خواهد بخشید.آخرین امام شیعیان در پانزدهم ماه شعبان 255 ق، علی رغم مراقبت های ویژه مأموران حکومت عباسی، در خانه امام عسکری علیه السلام چشم به جهان گشودند. تولد مخفیانه آن حضرت بی شباهت به تولد حضرت موسی علیه السلام و حضرت ابراهیم خلیل علیه السلام نیست. همان گونه که این دو پیامبر بزرگ الهی تحت شدیدترین تدابیر امنیتی فرعونیان و نمرودیان به اراده خداوند و به سلامت در کنار کاخ فرعون و نمرود متولّد شدند، حضرت مهدی(عج) نیز در حالی که جاسوسان و مأموران خلیفه عباسی تمام وقایع خانه امام یازدهم علیه السلام را زیر نظر داشتند، در کمال امنیت و بدون آن که دشمنان بویی ببرند، در سحرگاه روز جمعه نیمه شعبان قدم به جهان هستی گذاشتند.

سیره حضرت مهدی(عج): مکان‌هایی به امام مهدی(ع) منسوب شده و گفته شده است که شیعیان در دوران غیبت کبری برای ارتباط با وی در این مکان‌ها حاضر می‌شوند:سرداب غیبت: محل عبادت امام هادی، امام عسکری و امام زمان(ع).

منبردوم: نشانه های ظهور: وقتى که امت از شهوات پیروى کنند.

آیه : زُیِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ مِنَ النِّسَاءِ وَالْبَنِینَ وَالْقَنَاطِیرِ الْمُقَنْطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَالْفِضَّةِ وَالْخَیْلِ الْمُسَوَّمَةِ وَالْأَنْعَامِ وَالْحَرْثِ ۗ ذَٰلِکَ مَتَاعُ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا ۖ وَاللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الْمَآبِ مردم را حبّ شهوات نفسانی، از میل به زنها و فرزندان و همیان‌هایی از طلا و نقره و اسبهای نشان دار نیکو و چهارپایان و مزارع در نظر زیبا و دلفریب است، (لیکن) اینها متاع زندگانی (فانی) دنیاست و نزد خداست منزل بازگشت نیکو. آیه 14 سوره آل عمران

شهوت‌پرستی یکی از مشکلات و رزایل اخلاقی است که می‌تواند دامنگیر فرد و جامعه شده و باعث نابودی شود. امروزه با توجه به گسترش وسایل ارتباط جمعی از سویی و سیاست‌های استعماری شیطان بزرگ و دیگر غارتگران اقتصادی و فرهنگی، شهوت‌پرستی به یکی از بلاهای بزرگ قرن تبدیل شده و بر همه اندیشوران بایسته است که با نگاهی به مسئله و معضل یاد شده، پس از تبیین مشکل یاد شده، راه‌حل‌های دینی برای برون رفت را جستجو و عرضه کنند.

 ۱ـ مفهوم شناسی

شهوات، جمع شهوت و برخی از واژه‌های مرتبط با شهوت در قرآن عبارتند از: عفت، نفس (نفس اماره)، هوا، (اتباع هوا) و طغیان.شهوت در فارسی به معنای آرزو، میل، رغبت، اشتیاق، خواهش، شوق نفس در حصول لذت و منفعت و توقان نفس به امور مستلذه آمده است.شهوت در زبان عربی به معنای اشتیاق نفس به چیزی و رغبت به آن است. به عنوان نمونه، شَهِیَ الشی‏ءَ به معنای دوست داشتن و رغبت کردن به چیزی است و آیه شریفه: «وَ حِیلَ بَینَهُم وَ بَینَ ما یَشتَهُونَ‏»؛ یعنی بین آنها و آنچه بدان رغبت داشتند فاصله افتاد. به مشتهیات، یعنی چیزی که میل وشهوت به آن تعلق می‌گیرد نیز شهوت گفته می‌شود. چنانکه در آیه شریفه: «زُیِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَواتِ مِنَ النِّساءِ وَ الْبَنِینَ…» مقصود از «شهوات»، مشتهیات است و از باب مبالغه، به جای حب المشتهیات، حب الشهوات آمده است.

۲ـ اقسام شهوت

آدمی به طور طبیعی و غریزی به شهوات علاقه دارد؛ و در روایات نیز به این نکته اشاره شده است. از همین روست که قرآن کریم شهوت‌ها را زینت برای نفس دانسته و می‌فرماید: «زُیِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَواتِ». شهوات را به اعتبارات مختلف می‌توان به تقسیمات متفاوتی تقسیم کرد. در یک تقسیم آن را به شهوت جنسی، شهوت به مال و فرزندان، شهوت خلود و ثروت، شهوت ریاست و فخر تقسیم کرده‌اند.

الف) شهوت جنسى‏

اولین و مهمترین قسم شهوت، شهوت جنسی است. در غالب موارد، وقتی کلمه شهوت، مطلق و بدون پیشوند یا پسوندی به کار می‌رود، شهوت جنسی از آن متبادر است و برخی از لغت‌دانان نیز، اصطلاح شهوت را میل جنسی معنا کرده‌اندیکی دیگر از مصادیق شهوت که در قرآن کریم از آن سخن گفته شده، شهوت مقام و به تعبیر برخی از مفسران، «شهوت ریاست‏» یا جاه‌طلبی است و برخی از مصادیق شهوت همانند: اسبان نشان‌دار، چهارپایان و کشتزارها که در آیه ۱۴سوره آل‌عمران از آن سخن به میان آمده، بر این نوع از شهوت نیز تطبیق شده است

اصل وجود غریزه شهوت در آدمی ناپسند نیست. قرآن کریم نیز در موارد فراوانی از وجود غریزه جنسی در همه انسان‌ها سخن گفته است، به عنوان نمونه در سوره بقره می‌فرماید: أُحِلَّ لَکُم لَیلَهَ الصِّیامِ الرَّفَثُ إِلى‏ نِسائِکُم هُنَّ لِباسٌ لَکُمْ وَ أَنْتُم لِباسٌ لَهُنَّ عَلِمَ اللَّهُ أَنَّکُمْ کُنْتُمْ تَخْتانُونَ أَنْفُسَکُم فَتابَ عَلَیْکُمْ وَ عَفا عَنْکُمْ فَالْآنَ بَاشِرُوهُنَّ وَ ابْتَغُوا ما کَتَبَ اللَّهُ لَکُمْ‏ … وَ لا تُبَاشِرُوهُنَّ وَ أَنْتُمْ عاکِفُونَ فِی الْمَساجِدِ تِلْکَ حُدُودُ اللَّهِ فَلا تَقْرَبُوها ….؛ آمیزش جنسى با همسرانتان در شبِ روزهایى که روزه مى‏گیرید حلال است. آنها لباس شما هستند و شما لباس آنها (هر دو زینت هم و سبب حفظ یکدیگرید). خداوند مى‏دانست که شما به خود خیانت مى‏کردید (و این کارِ ممنوع را انجام مى‏دادید) پس توبه شما را پذیرفت و شما را بخشید. اکنون با آنها آمیزش کنید و آنچه را خدا براى شما مقرر داشته طلب نمایید!… و در حالى که در مساجد به اعتکاف پرداخته‏اید، با زنان آمیزش نکنید! این مرزهاى الهى است پس به آن نزدیک نشوید!

به فرموده قرآن کریم، غریزه جنسی در پیامبران نیز وجود دارد. قرآن در مقام پاسخ‏گویى به یهود که پیامبر اسلام صلی‌الله علیه و آله را به خاطر ازدواج‌هایش سرزنش مى‏کردند، می‌فرماید: وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلاً مِنْ قَبْلِکَ وَ جَعَلْنا لَهُمْ أَزْواجاً وَ ذُرِّیَّه… ما پیش از تو (نیز) رسولانى فرستادیم و براى آنها همسران و فرزندانى قرار دادیم… .

اولین نمونه تاریخی از پیروی شهوات جنسی که باعث هلاکت بشریت شد، در جریان نزاع فرزندان حضرت آدم رخ داد. برابر برخی از روایات تفسیری که درباره آیات ۲۷ تا ۳۰ سوره مائده وجود دارد، این اختلاف به خاطر پیروی از شهوت جنسی بود. خداوند در این آیات به داستان دو فرزند آدم اشاره می‌کند که برای خداوند قربانی قرار دادند، ولی تنها از یکی از آن دو قربانی قبول شد. این مطلب باعث شد تا کسی که قربانی او قبول نشده، برادرش را تهدید به مرگ کند: …فَتُقُبِّلَ مِنْ أَحَدِهِمَا وَ لَمْ یُتَقَبَّلْ مِنَ الاَخَرِ قَالَ لَأَقْتُلَنَّکَ قَالَ إِنَّمَا یَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِینَ. برادری که قربانی او قبول شده بود (هابیل)، تأکید کرد که او به برادرکشی روی نخواهد آورد ولی قابیل تهدید خودش را عملی کرد و برادرش را به قتل رساند.

ب) شهوت عاطفی

نوعی دیگر از مشتهیات و چیزهای مورد علاقه که در قرآن از آن سخن رفته،علاقه به فرزندان است. خداوند در دو آیه از پسران به عنوان مشتهیات یاد کرده است. مورد اول درباره کافرانی است که به پندار خام خودشان، پسران را برای خودشان و دختران را برای خداوند قرآر می‌دادند چنانکه قرآن کریم می‌فرماید: وَ یَجْعَلُونَ لِلَّهِ الْبَناتِ سُبْحانَهُ وَ لَهُمْ ما یَشْتَهُونَ؛ که مقصود از «ما یشتهون» پسران است.در آیه چهاردهم سوره آل‌عمران نیز از پسران به عنوان یکی از مصادیق مشتهیات یاد شده است. در آیه یاد شده، پس از یادآوری این نکته که دوست داشتن شهوات برای آدمی زینت‌گری شده، دومین مصداق از شهوت‌ها را پسران دانسته می‌فرماید: «زُیِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَواتِ مِنَ النِّساءِ وَ الْبَنِینَ... »برخی از مفسران معتقدند مقصود از بنین در این آیه، هم فرزندان بلاواسطه هستند که در فارسى به کلمه «پسر» ترجمه مى‏شود و هم فرزندان باواسطه که در فارسی از آنان به کلمه «نوه»، «نتیجه»، «نبیره» تعبیر مى‏شود.

ج) شهوت مالى‏

اولین و مهمترین قسم شهوت، شهوت جنسی است. در غالب موارد، وقتی کلمه شهوت، مطلق و بدون پیشوند یا پسوندی به کار می‌رود، شهوت جنسی از آن متبادر است و برخی از لغت‌دانان نیز، اصطلاح شهوت را میل جنسی معنا کرده‌اندقرآن کریم از شهوت مالی نیز سخن گفته است از جمله در سوره علق می‌فرماید: کَلَّا إِنَّ الْإِنْسانَ لَیَطْغى‏ أَنْ رَآهُ استَغنى‏ آدمى به سرکشى و طغیان می‌گراید وقتى خود را غنى و بى‏نیاز مى‏بیند. شهوت به معنای توقان نفس به امور مستلذه و طغیان نیز همین معنا را می‌دهد. در تفسیر علی بن ابراهیم، آیات یاد شده اینگونه تفسیر شده که آدمی وقتی بی‌نیاز شود، کفر می‌ورزد و منکر می‌شود.قرآن کریم در آیه ۱۴ سوره آل عمران، برخی از مصادیق شهوات مالی را اینگونه تبیین می‌کند: زُیِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَواتِ… وَ الْقَناطیرِ الْمُقَنْطَرَهِ مِنَ الذَّهَبِ وَ الْفِضَّه و… محبّت شهوت‌ها، از… و اموال هنگفت از طلا و نقره و… در نظر مردم، زینت‌گری شده است.

د) شهوت مقام

یکی دیگر از مصادیق شهوت که در قرآن کریم از آن سخن گفته شده، شهوت مقام و به تعبیر برخی از مفسران، «شهوت ریاست‏» یا جاه‌طلبی است و برخی از مصادیق شهوت همانند: اسبان نشان‌دار، چهارپایان و کشتزارها که در آیه ۱۴سوره آل‌عمران از آن سخن به میان آمده، بر این نوع از شهوت نیز تطبیق شده است.شهوت ریاست از هر شهوت دیگر شدیدتر و ضرر آن بیشتر است. به گونه‌ای که به فرموده پیامبر اکرم«ص»، تباهی شهوت مقامی از فسادِ دو گرگ درنده‌ای که در آغل گوسفندان رها شوند، بیشتر است.

ذ) شهوت طعام

بسیاری از مفسران، از «شهوت غذایی» سخن گفته‌اند. این نوع از شهوت نیز اگر کنترل نشود برای انسان ضررهای جبران ناپذیری به دنبال دارد. برخی از مفسران معتقدند بزرگترین عوامل هلاکت انسان، شهوت شکم است، همان بود که آدم و حوّا را از بهشت اخراج کرد. شکم سرچشمه شهوات و منشأ دردها و آفات است؛ زیرا حتّی شهوت جنسی نیز پیرو آن است و به دنبال این دو، شهوت در جمع‌آوری مال و مقام است که وسیله‌ای برای سفره‌های رنگین‌تر و زنان بیشتر محسوب می‌شود و به دنبال آنها، تنازع در دسترسی به مال و مقام و کشمکش‌ها به وجود می‌آید و آفت ریا و خودنمایی و تفاخر و تکاثر و خودبرتربینی از آن متولّد می‌گردد؛ سپس این امور عاملی برای حسد، کینه، عداوت و دشمنی می‌شود و دارنده آن را به ارتکاب انواع ظلم‌ها و منکرات و فحشا می‌کشاند…

۳ـ اعتدال در شهوات

دانشمندان علم اخلاق معتقدند آدمی دارای قوای فراوانی است که از بین این قوا، چهار قوه به ریاست روح مدیریت بدن را عهده دارند که عبارتند از: «عقل»، «شهوت»، «غضب» و «وهم».شأن قوه عقلیه و وهمیه، ادراک امور و شان قوه غضبیه و شهویه تحریک بدن است. ازآنجا که شهوت، یکی از قوای انسانی است، انسان در مقابل این قوه و غریزه، یکى از سه راه را مى‏تواند برگزیند: یا از هر طریقى شهوت خود را ارضا کند (افراط) یا آن را سرکوب کند (تفریط) یا به صورت متعادل و مشروع در ارضاى آن گام بردارد. راه نخست، که گاه از آن به شهوت‌پرستی نیز یاد می‌شود، مخالف عقل، شرع و به نوعى مخالف نظام تکوین و طبیعت است؛ زیرا در غالب جانوران و پرندگان و حتى حشرات دیده مى‏شود که در آمیزش به فرد گزینش شده‏اى از جنس مخالف بسنده مى‏کنند و به نوعى تشکیل خانواده مى‏دهند و جنس نر، از ورود بیگانه به حریم خویش غیرت نشان مى‏دهد و جنس ماده، سراغ غیر جفت خود نمى‏رود.

از نگاه اسلام، در عین حال که سرکوبی کامل قوه شهویه ناپسند است، رها کردن آن نیز باعث فرو غلطیدن انسان در مهالک و نابودی او خواهد شد. از نگاه دانشمندان مسلمان قوه شهویه باید تهذیب شود و از تهذیب قوه شهویه، خلق «عفت» پیدا مى‌شود. عفت یعنی اطاعت قوه شهویه از قوه عاقله و سرکشى نکردن از امر و نهى عاقله که نتیجه‌اش خلاصی از بند شهوات و هوس‌هاست….در برابر عفت دو چیز قرار دارد یکى «شره» که به معنای غرق شدن در لذت‌های جسمی، بدون توجه به حکم عقل و شرع است و دیگرى «خمود» به معنای کشتن قوه شهوت و پرهیز از چیزهایی که براى حفظ بدن یا بقاء نسل ضرورى است و این تفریط است.

رسول خدا«ص» در تفسیر آیه «وَ أَمَّا مَن خافَ مَقامَ رَبِّهِ وَ نَهَى النَّفسَ عَنِ الهَوى‏» فرمود: کسى که برایش فحشاء و شهوتى پیش آید و بخاطر ترس از خدا از آنها پرهیز کند، خداوند آتش را بر او حرام کرده و از فاجعه بزرگ (عذاب قیامت) ایمن مى‏دارد و وعده‏اى که براى او در کتاب خود داده تحقق مى‏بخشد و آن وعده عبارت است از: «و بر آنکه از پیشگاه پروردگارش بهراسد در بهشت است.»

حدیث: قطب عالم امکان، امام زمان(عج):  فَلْیَعْمَلْ کُلُّ امْرِء مِنْکُمْ بِما یُقَرَّبُ بِهِ مِنْ مَحَبَّتِنا، وَلْیَتَجَنَّبْ ما یُدْنیهِ مِنْ کَراهِیَّتِنا وَ سَخَطِنا، فَإِنَّ امْرَأً یَبْغَتُهُ فُجْأَةً حینَ لا تَنْفَعُهُ تَوْبَةٌ، وَ لا یُنْجیهِ مِنْ عِقابِنا نَدَمٌ عَلى حَوْبَة:هر یک از شما باید به آنچه که او را به دوستى ما نزدیک مى‌سازد، عمل کند و از آنچه که خوشایند ما نبوده و خشم ما در آن است، دورى گزیند، زیرا خداوند به طور ناگهانى انسان را مى‌گیرد، در وقتى که توبه برایش سودى ندارد و پشیمانى او را از کیفر ما به خاطر گناهش نجات نمى‌دهد.

دعای ندبه: بَعْدَ أَنْ شَرَطْتَ عَلَیْهِمُ الزُّهْدَ فِی دَرَجَاتِ هَذِهِ الدُّنْیَا الدَّنِیَّةِ وَ زُخْرُفِهَا وَ زِبْرِجِهَا فَشَرَطُوا لَکَ ذَلِکَ وَ عَلِمْتَ مِنْهُمُ الْوَفَاءَ بِهِ فَقَبِلْتَهُمْ وَ قَرَّبْتَهُمْ وَ قَدَّمْتَ لَهُمُ الذِّکْرَ الْعَلِیَّ وَ الثَّنَاءَ الْجَلِیَّ وَ أَهْبَطْتَ عَلَیْهِمْ مَلائِکَتَکَ وَ کَرَّمْتَهُمْ بِوَحْیِکَ وَ رَفَدْتَهُمْ بِعِلْمِکَ وَ جَعَلْتَهُمُ الذَّرِیعَةَ [الذَّرَائِعَ ] إِلَیْکَ پس از آنکه بی میل بودن نسبت به رتبه هاى این دنیاى فرومایه، و زیب و زیورش را با آنان شرط نمودى، آنان هم آن شرط را از تو پذیرفتند، و تو هم وفا نمودن به آن را از جانب آنان دانستى، پس قبولشان کردى، و مقرّب درگاهشان نمودى، و براى آنان یاد والا، و ثناى روشن پیش آوردى، و فرشتگانت را بر آنها فرو فرستادى، و به وحیت اکرامشان فرمودى، و به دانشت به آنان عطا کردى، و ایشان را دست آویز به سویت

سیمای حضرت مهدی(عج): امام زمان حضرت مهدی (عج) هم نام و هم کنیه حضرت پیامبر اکرم(ص) است. در روایات آمده است که شایسته نیست آن حضرت را با نام و کنیه، اسم ببرند تا آن گاه که خداوند به ظهورش زمین را مزیّن و دولتش را ظاهر گرداند. پیامبر اکرم(ص) و ائمه اطهار علیهم السلام هر کدام در سخنان خود به اوصاف امام مهدی(عج) اشاره کرده اند. حضرت امام رضا علیه السلام در توصیف ویژگی های چهره و سجایای اخلاقی و ویژگی های برجسته آن حضرت می فرمایند: «قائم آل محمد(عج) هاله هایی از نور چهره زیبای او را احاطه کرده است رفتار معتدل و چهره شادابی دارد. از نظر ویژگی های جسمی شبیه ترین فرد به رسول خدا(ص) است. نشانه خاصّ او آن است که گرچه عمر بسیار طولانی دارد، ولی از سیمای جوانی برخوردار است؛ تا آن جا که هر بیننده ای او را چهل ساله یا کمتر تصور می کند. از دیگر نشانه های او آن است که تا زمان مرگ با وجود گذشت زمان بسیار طولانی هرگز نشان پیری در چهره او دیده نخواهد شد».

سیره حضرت مهدی(عج): مکان‌هایی به امام مهدی(ع) منسوب شده و گفته شده است که شیعیان در دوران غیبت کبری برای ارتباط با وی در این مکان‌ها حاضر می‌شوند:مسجد جمکران: در نزدیکی روستای جمکران در قم، که بنابر قول معروف، به دستور امام زمان (عج) توسط حسن بن مثله جمکرانی ساخته شده است.

منبرسوم: نشانه های ظهور: خیانت در میان مردم زیاد شود.

آیه : وَمَا کَانَ لِنَبِیٍّ أَنْ یَغُلَّ ۚ وَمَنْ یَغْلُلْ یَأْتِ بِمَا غَلَّ یَوْمَ الْقِیَامَةِ ۚ ثُمَّ تُوَفَّىٰ کُلُّ نَفْسٍ مَا کَسَبَتْ وَهُمْ لَا یُظْلَمُونَ و هیچ پیغمبری خیانت نخواهد کرد، و هر کس خیانت کند روز قیامت با همان خیانت بیاید (و به کیفر آن برسد) و هر کس هر عمل به جا آرد به جزای کامل آن می‌رسد و به هیچ کس ستمی نخواهد شد. آیه 161 سوره آل عمران

"خیانت" مشتق از "خَوَن" به معنای مخالفت با حق و پیمان در پنهانی است. نقطه مقابل خیانت، امانت است.یکی از مهمترین فضایل اخلاقی و ارزش های انسانی و اسلامی که با تأکید فراوان در قرآن و احادیث از آن یاد شده است، امانت‌داری است.علمای اخلاق نیز اهمیت فوق العاده‌ای برای آن قائلند و به عکس، خیانت از بزرگترین گناهان و نکوهیده‌ترین رذایل به شمار می رود.در اهمیت امانت‌داری همین بس که خداوند متعال در قرآن در مقام تعریف انبیاء، آنان را با وصف «رسول امین»توصیف کرده است.آنچه در تاریخ آمده، یکی از مهمترین و برجسته‌ترین خصوصیات رسول خدا (صلی الله علیه وآله) امانت‌داری ایشان و «محمد امین» نامی آشنا میان قبائل عرب بوده است. با توجه به اهمیت امانت‌داری در زندگی فردی و اجتماعی و آثار بسیار نیکویی که از خود بر جا می‌گذارد، زشتی خیانت و آثار شوم آن، آشکار می‌شود.مذمومیت برخی از انواع خیانت، از شرک و بت‌ پرستی نیز بیشتر است، زیرا منشأ کفر و بت پرستی و روی گردانیدن از عبادت خدا همگی ناشی از خیانت انسان نسبت به عهد و پیمانی است که با پروردگارش بسته است.ماده خیانت و مشتقات آن در 15 آیه آمده است که در تمامی این آیات مذمت و نکوهش برای همه شکل‌های خیانت اعم از خیانت در فکر یا عقیده، در فعل، در ابلاغ پیام، در احکام خداوند، خیانت اعضای بدن مثل چشم و ... آمده است.

سرچشمه خیانت

1-  ضعف ایمان و عقیده و عدم توجه به توحید افعالی خداوند و حاکمیت او بر همه چیز؛

2-  غلبه هوا و هوس و دنیاپرستی و چیره شدن حرص و آز و طمع بر انسان؛

3-  عدم توجه به پیامدهای خیانت در زندگی مادی و معنوی؛

4-  رها کردن تلاش و کوشش برای رسیدن به مقصود از طریق مشروع، در اثر تنبلی و ضعف اراده.در اسلام خیانت در امانت، نکوهیده و زشت است و در ردیف گناهان کبیره جا گرفته است.پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ فرموده است: «لیس منا من خان مسلماً فی اهله و ماله» آنکه به ناموس و مال مسلمانی خیانت کند، از ما نیست.امام صادق (علیه السلام) در تفسیر این آیه می‌فرماید: «آیا ندیده‌ای که انسان به چیزی نگاه می‌کند اما چنین وانمود می‌کند که به آن نگاه نمی‌کند این نگاه‌های خیانت آلود است»امیر مۆمنان علی ـ علیه السلام ـ فرمود: «شر الناس من لا یعتقد الامانة و لا یجتنب الخیانة» بدترین مردم کسی است که به امانت معتقد نباشد و از خیانت پرهیز نکند.

اقسام خیانت

الف) خیانت به خدا و رسول:

در قرآن به صراحت از خیانت به خدا و رسولش نهی شده است:«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ لاَ تَخُونُواْ اللّهَ وَالرَّسُولَ وَتَخُونُواْ أَمَانَاتِکُمْ وَأَنتُمْ تَعْلَمُونَ »[ انفال/27]«اى کسانى که ایمان آورده‏اید، (با مخالفت احکام دین) به خدا و فرستاده او خیانت نورزید و در امانت‏هاى خود (امانت‏هاى خلقى و خالقى) خیانت نکنید در حالى که مى‏دانید (که خیانت در نزد شرع و و جدان قبیح است)»

برخی امانت‌ها منحصراً امانت خداست در نزد مردم، مثل احکام شرعی؛ برخی از آنها منحصراً امانت رسول خدا (صلی الله علیه وآله) است، مانند سیره حسنه آن حضرت؛ برخی دیگر امانت خود مردم است در میان خودشان مثل امانت در اموال و اسرار.بعضی از امانت ها آن امانتی است که خدا و رسول او و خود مۆمنین در آن شریکند و آن عبارت است از اموری که خداوند به آنها امر می‌کند و رسول خدا امرش را اجرا می‌نماید و مردم از اجرای آن بهره‌مند می‌شوند و اجتماعشان نیرومند می‌گردد، مانند دستورات سیاسی و اوامر مربوط به جهاد و اسرار جنگی که اگر افشا شود حق خدا و رسول پایمال می‌گردد و ضررش دامن‌گیر خود مۆمنین هم می‌شود. پس خیانت در این نوع امانت خیانت به خدا و رسول خدا و مۆمنین است.

مذمومیت برخی از انواع خیانت، از شرک و بت‌ پرستی نیز بیشتر است، زیرا منشأ کفر و بت پرستی و روی گردانیدن از عبادت خدا همگی ناشی از خیانت انسان نسبت به عهد و پیمانی است که با پروردگارش بسته است امام باقر (علیه السلام) درباره این آیه می‌فرماید:«خیانت به خدا و پیامبر همان نافرمانی ایشان است و اما خیانت در امانت؛ هر انسانی امانت‌دار فرایض است که خداوند بر او واجب کرده است »در برخی روایات از برآورده نکردن حاجات مۆمنین، به خیانت به خدا و رسول تعبیر شده است.

ب) خیانت به مردم:

در محاورات مردم وقتی صحبت از امانتی می‌شود، اغلب امانت در مال به ذهن‌ها خطور می‌کند، ولی باید بدانیم که امانت در منطق قرآن، دامنه بسیار وسیعی دارد که تمام شۆون اجتماعی و اخلاقی را در بر می‌گیرد از جمله:

1) خیانت در اموال:

آنچه به عنوان امانت مالی در اختیار انسان قرار می‌گیرد در چند وجه خیانت بر آن متصف می‌گردد:

  1. تعدی در امانت: به معنی دست‌درازی و تصرف کردن در مال بدون اجازه صاحب آن؛
  2. تفریط در نگهداری امانت و کوتاهی کردن و سهل‌انگاری نمودن در حفظ مال
  3. سهل‌انگاری و مسامحه در رد امانت: وظیف امانت‌دار این است که به محض مطالبه صاحب مال هر چند کافر باشد، همچنین هنگامی که ترس از تلف شدن مال را داشت هرچه زودتر امانت را به صاحبش برگرداند
  4. خیانت در بیت المال: از دیدگاه اسلام، امانت در اموال عمومی و سرمایه‌های معنوی و مادی که تعلق به جامعه دارد نه به شخص خاصی، دارای تأکید بیشتری است تا گروهی چنین خیال نکنند چون این سرمایه‌ها تعلق به عموم دارد، آزادانه هرگونه می‌خواهند در آن تصرف کنند. اگر خیانت در اموال عمومی رایج شود نظام جامعه از هم گسیخته خواهد شد و هرگز روی سعادت نخواهد دید.

2) افشای راز:رازهر آنچه که به عنوان راز و سخنان سرّی و محرمانه در اختیار ما قرار می‌گیرد امانتی است که حفظ آن وظیفه شرعی و اخلاقی ما می‌باشد. حضرت امیر (علیه السلام) می‌فرماید:«مَن أفشی سرّاً أسْتَوْدَعَه فَقَدْ خان »«هر کس سری را فاش کند که به او سپرده شده است، پس به تحقیق خیانت کرده.»

ج) خیانت به اعضای بدن:

هر آنچه خداوند حکیم برای زندگی بشر در این جهان آفریده امانتی است در دست انسان که این موجود ذی شعور باید به احسن وجه از این نعمات استفاده نماید. هر کدام از اعضای بدن، دنیایی مملو از قابلیت‌هاست که خداوند به انسان ارزانی داشته است.چشم به عنوان حساس‌ترین عضو بدن وظیفه‌ای خطیر در زندگی بر عهده دارد اما برخی از انسانها به جای استفاده از این نعمت بزرگ در راه تحصیل علم و در راه طی کردن مراحل تکامل، شخصیت انسانی خویش را تنزل می‌دهند و از چشم به عنوان وسیله‌ای در راه ارضای شهوات نفسانی خویش بهره می‌گیرند.

در قرآن از این مقوله به خیانت چشم تعبیر می‌شود:«یَعْلَمُ خَائنَةَ الْأَعْینُ‏ِ وَ مَا تُخفِى الصُّدُور »[غافر/19]«او چشمهایى را که به خیانت مى‏گردد و آنچه را سینه‏ها پنهان مى‏دارند، مى‏داند.»خیانت چشم‌ شکل‌های مختلفی دارد، گاه به صورت نگاه‌های دزدکی و استراق بصر نسبت به زنان بیگانه است و گاه به صورت اشارتی با چشم به منظور تحقیر یا عیب‌جویی از دیگران است یا اشاراتی که مقدمه توطئه‌ها و نقشه‌های شیطانی.امام باقر (علیه السلام) درباره این آیه می‌فرماید: «خیانت به خدا و پیامبر همان نافرمانی ایشان است و اما خیانت در امانت؛ هر انسانی امانت‌دار فرایض است که خداوند بر او واجب کرده است »

امام صادق(علیه السلام) می‌فرماید:«آیا ندیده‌ای که انسان به چیزی نگاه می‌کند اما چنین وانمود می‌کند که به آن نگاه نمی‌کند این نگاه‌ها، خیانت آلود است.»

برخی از آثار خیانت

  1. با وجود خیانت کسی به دیگری اعتماد نخواهد کرد و نگرانی نسبت به خیانت در جامعه حکم‌فرما می‌شود؛
  2. خیانت عامل بسیاری از جنایت ها و حوادث ناگوار اجتماعی است؛
  3. افزایش خیانت، باعث افزایش هزینه‌ها می‌شود، زیرا مدیران و مسئولان ناچارند برای جلوگیری از این مقوله، بازرسانی در بخش‌های مختلف بگذارند که این کار باعث هزینه شدن سرمایه زیادی می‌شود.

درمان و پیش‌گیری از خیانت:

  1. تقویت پایه‌های ایمان: افراد ضعیف الایمان به دلیل عدم اعتقادشان به قدرت خداوند و رزاقیت او دست خود را به خیانت می‌آلایند، توکل و اعتماد به خدا و اطمینان به وعده‌های تخلف ناپذیر سبب می‌شود که راه انحراف را برای وصول به مواهب زندگی نروند.
  2. برآوردن نیازها: یکی از عوامل مهم خیانت نیازمندی است. بنابراین تا آنجا که می‌شود باید نیازهای معقول و شرعی کسانی را که تحت مدیریت انسان قرار دارند برآورده کرد.
  3. توجه به عواقب شوم خیانت چه در این دنیا و چه در آخرت.
  4. انتخاب افراد امین جهت پست‌های حساس برای جلوگیری از خیانت و کم کردن هزینه‌ها و جلب اعتماد مردم به مسئولان.

حدیث: قطب عالم امکان، امام زمان(عج):  فَاتَّقُوا اللّهَ، وَ سَلِّمُوا لَنا، وَ رُدُّو الاَْمْرَ إِلَیْنا، فَعَلَیْنَا الاِْصْدارُ، کَما کانَ مِنَّا الاِْیرادُ، وَ لا تَحاوَلُوا کَشْفَ ما غُطِّىَ عَنْکُمْ، وَ اجْعَلُوا قَصْدَکُمْ إِلَیْنا بِالْمَوَدَّةِ عَلَى السُّنَّةِ الْواضِحَةِ:از خدا بترسید و تسلیم ما شوید و کارها را به ما واگذارید، بر ماست که شما را از سرچشمه، سیراب برگردانیم، چنان که بردن شما به سرچشمه از ما بود، در پى کشف آنچه از شما پوشیده شده نروید. مقصد خود را با دوستى ما بر اساس راهى که روشن است به طرف ما قرار دهید.

دعای ندبه: وَ الْوَسِیلَةَ إِلَى رِضْوَانِکَ فَبَعْضٌ أَسْکَنْتَهُ جَنَّتَکَ إِلَى أَنْ أَخْرَجْتَهُ مِنْهَا وَ بَعْضٌ حَمَلْتَهُ فِی فُلْکِکَ وَ نَجَّیْتَهُ وَ [مَعَ ] مَنْ آمَنَ مَعَهُ مِنَ الْهَلَکَةِ بِرَحْمَتِکَ وَ بَعْضٌ اتَّخَذْتَهُ لِنَفْسِکَ خَلِیلا وَ سَأَلَکَ لِسَانَ صِدْقٍ فِی الْآخِرِینَ فَأَجَبْتَهُ وَ جَعَلْتَ ذَلِکَ عَلِیّاو وسیله به جانب خشنودى ات قرار دادى، پس بعضى را در بهشت جاى دادى، و بعضى را براى خود دوست صمیمى گرفتى، و از تو درخواست نام نیک، در میان آیندگان کرد، و تو درخواست او را اجابت نمودى، و نامش را بلند آوازه کردى،

سیمای حضرت مهدی(عج): روزی عثمان بن سعید بن عمری به همراه حدود چهل نفر از بزرگان شیعه به حضور امام عسکری علیه السلام رسیدند تا درباره جانشین آن حضرت سؤال کنند و در آینده از ایجاد اختلاف در مسئله امامت جلوگیری کنند. راوی می گوید: وقتی عثمان بن سعید به حضرت عسکری علیه السلام گفت: آمده ایم تا درباره مطلب مهمی که شما به آن آگاه ترید از شما سؤال کنیم، حضرت عسکری علیه السلام فرمودند: بنشین عثمان. پس از ساعتی امام علیه السلام فرمودند: آیا می خواهید بگویم به چه منظوری آمده اید؟ همه گفتند: ای فرزند رسول خدا، بفرمایید. آنگاه حضرت فرمودند: آمده اید تا درباره حجت خدا و امام پس از من بپرسید. همه گفتند: آری. در این لحظه ناگهان پسری که چهره درخشانی چون ماه داشت و از هر حیث به امام عسکری علیه السلام شبیه بود وارد شد. حضرت فرمودند: بعد از من پیشوای شما و جانشینم این فرزند من است. مواظب باشید پس از من در دین دچار آشفتگی نشوید...

القاب امام زمان حضرت مهدی (عج): مهدى، خاتم، منتظر، حجت، صاحب الامر، صاحب الزمان، قائم و خلف صالح.شیعیان در دوران غیبت صغرى ایشان را «ناحیه مقدسه» لقب داده بودند. در برخى منابع بیش از 180 لقب براى امام زمان(ع) بیان شده است.

سیره حضرت مهدی(عج): مکان‌هایی به امام مهدی(ع) منسوب شده و گفته شده است که شیعیان در دوران غیبت کبری برای ارتباط با وی در این مکان‌ها حاضر می‌شوند:مسجد سهله: مقامی در این مسجد، منسوب به امام زمان(ع) است که در قسمت میانی مسجد و در بین مقام‌های امام سجاد(ع) و حضرت یونس قرار دارد. برخی روایات محل زندگی امام زمان(ع) را پس از ظهور، این مکان معرفی کرده‌اند.

منبرچهارم: نشانه های ظهور: امانت و امانتدارى کم شود.

آیه : «وَالَّذِینَ هُمْ لِأَمَانَاتِهِمْ وَ عَهْدِهِمْ رَاعُونَ».و آنان که امانت ها و پیمان خود را رعایت مى کنند. آیه 8 مومنون

امانت‌داری نشانه درستی و کمال است از این جهت بحث درباره آن تنها از دیدگاه اسلام نیست بلکه موضوعی است که هم از جنبه اندیشه و معیارهای انسانی می‌توان درباره آن بحث کرد و هم از ناحیه اسلام که فوق‌العاده به آن اهمیت داده است.ودیعه از«ودع» به‌معنای ترک کردن آمده است و چون در نزد امانت گیرنده ترک شده است ودیعه گویند و امانت از «امن» به‌معنای ایمنی و اطمینان و امانت را هم امانت گویند چون شخص امانت‌گذار از خیانت آن کسی‌که امانت پیش اوست مطمئن و ایمن است.در بیان عرف و اندیشمندان اسلامی امانت به‌معنای چیزی است که نزد غیر به ودیعه بسپارند تا آن‌را برای سپارنده حفظ کند و سپس به وی برگرداند.در آیات قرآن‌کریم درباره شش نفر از پیامبران بزرگ الهی یعنی حضرت نوح، حضرت هود، صالح، لوط ، شعیب و موسی(ع) جمله «اِنِّی لَکُمْ رَسُولٌ اَمِینٌ؛ من برای شما فرستاده امینی هستم» دیده می‌‌شود که نشان واضحی از اهمیت این فضیلت اخلاقی است که در کنار امر رسالت قرار گرفته و بدون آن هرگز اعتماد امت‌ها به رسولان جلب نمی‌شد.

امانت‌داری از نگاه قرآن

خداوند متعال در آیه ۳۲ معارج و هشت مؤمنون در این رابطه می‌فرماید: «وَالَّذِینَ هُمْ لِأَمَانَاتِهِمْ وَعَهْدِهِمْ رَاعُونَ؛ و کسانى‌که امانت‌ها و پیمان خود را مراعات مى‏‌کنند» همچنین، در آیه هشت سوره مؤمنون در این رابطه فرموده است «وَالَّذِینَ هُمْ لِأَمَانَاتِهِمْ وَعَهْدِهِمْ رَاعُونَ؛

و آنان که امانت‌ها و پیمان خود را رعایت مى‏‌کنند».در این آیه برجسته صفات مؤمنان راستین یعنی حفظ امانت و پایبندی به عهد و پیمان اشاره شده است. نکته قابل توجه این است که «امانات» در این‌جا به‌صورت جمع ذکر شده که اشاره به انواع و اقسام امانت است و بسیاری از مفسران قائل هستند که امانت در این آیه، تنها شامل امانت‌های مالی نیست بلکه شامل امانات معنوی مانند قرآن و آئین خدا و عبادات، وظائف شرعیه و همچنین، شامل نعمت‌های مختلفی که خداوند به انسان داده است می‌شود.و از این‌جا روشن می‌شود که مؤمنان واقعی و انسان‌های شایسته کسانی هستند که تمام این امانت‌ها را مراعات کنند و مراقب حفظ همه آن‌ها باشند. خداوند در آیه ۷۲ سوره مبارکه احزاب می‌فرماید: «إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَیْنَ أَن یَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنسَانُ إِنَّهُ کَانَ ظَلُومًا جَهُولًا؛ ما امانت الهى و بار تکلیف را بر آسمان‌ها و زمین و کوه‌ها عرضه کردیم پس از برداشتن آن سر باز زدند و از آن هراسناک شدند ولى انسان آن‌را برداشت راستى او ستمگرى نادان بود».

امانت‌داری در روایات

در احادیثی هم که از پیامبراکرم(ص) و امامان معصوم(ع) به ما رسیده است اهمیت فوق‌العاده‌ای به این مسأله داده شده است، حتی گاهی از امانت به‌عنوان یکی از اصول اساسی مشترک در میان همه ادیان آسمانی یاد شده است، به‌طوری‌که در حدیثی از امام صادق(ع) آمده است: «خداوند هیچ پیامبری را مبعوث نکرد، مگر این‌که راست‌گویی و اداء امانت نسبت به نیکوکار و بدکار جزء تعلیمات او بود.و در جایی دیگر آمده است که، شخصی به حضرت صادق(ع) گفت: ابن أبی یعفور خدمت شما سلام عرض می‏‌کرد، فرمود «بر تو و بر او سلام، وقتی پیش او رفتی سلام به او برسان و به او بگو جعفر بن‌محمد می‏‌‎گفت توجه کن به آن چیزی که به‌واسطه آن حضرت امیر المؤمنین(ع) نزد رسول خدا(ص) به آن مقام رسید، پس به آن ملازم شو، همانا علی(ع) بدان پایه پیش رسول خدا(ص) نرسید مگر به‌راستی گفتار و دادن امانت.

امانت معنی بسیار وسیع و گسترده‌ای دارد که شامل تمام مواهب الهی و نعمت‌های خدادادی می‌شود؛ از قرآن مجید و اسلام و ایمان و ولایت گرفته تا کوچک‌ترین مواهب مادی و معنوی همه در مفهوم وسیع امانت داخل می‌شود.احادیثی که می‌گوید امانت موجب غنی و بی نیازی، و خیانت موجب فقر است، ناظر به امانت‌های مالی و مادی است. ولی آیات و روایاتی که اشاره به عرضه شدن امانت به آسمان‌ها و زمین می‌کند به یقین به‌معنی امانت مادی و مالی نیست بلکه فراتر از آن است و ناظر به امانت‌های معنوی می‌باشد، به‌طوری‎که همچنین، در حدیثی در مورد امیرمؤمنان(ع) می‌خوانیم هنگامی‌که وقت نماز فرا می‌رسید حال او دگرگون می‌شد و هنگامی که از آن حضرت سؤال می‌کردند می‌فرمود «وقت نماز رسیده همان وقت امانتی که خداوند آن را بر آسمان‌ها و زمین عرضه داشت و از حمل آن ابا کردند و ترسان شدند.در حدیثی دیگر از امام صادق(ع) می‌خوانیم: هنگامی که خداوند ارواح پیغمبر(ص) و فاطمه زهرا(ع) و ائمه معصومین(ع) را آفرید سخنانی فرمود ولایت آن‌ها امانتی در نزد خلق من است و از احادیث دیگری استفاده می‌شود که خلافت رسول‌اللّه(ص) امانت است و یا این‌که نماز و زکات و حج امانت است و یا همسران نزد شما امانت الهی هستند، به هر حال امانت و خیانت را نمی‌‌توان در عمل خاص و برنامه معینی محدود ساخت؛ چرا که آثار و پیامدهای آن نیز تنها در بخش امانت و خیانت مالی محدود نمی‌شود.

آثار فردی امانت‌داری

در روایات آثار فراوانی برای این خصلت بیان شده است، آثاری مانند جلب رزق و روزی که در این رابطه از پیامبراکرم(ص) روایت داریم که: «امانت رزق و روزی می آورد، و خیانت مایه فقر است».جلب اعتماد مردم و عافیت در دنیا و آخرت از دیگر آثار امانت‌داری است، در از لقمان حکیم در این رابطه نقل شده است که فرمود: «پسرم! امانت را ادا کن تا دنیا و آخرت تو سالم باشد، و امین باش تا غنی شوی».امانت‌داری نشانه ایمان است و از رسول خدا(ص) نقل شده است که فرمود: «نگاه به فزونی نماز و روزه آن‌ها و کثرت حج و نیکوکاری آن‌ها و سر و صدایشان در شب هنگام راز و نیاز با خدا نکنید، بلکه نگاه به راست‌گویی و امانت آن‌ها کنید»، البته هدف از این تعبیرات این نیست که نماز و روزه و حج و انفاق، سبک شمرده شود، بلکه هدف آن است که این‌ها تنها نشانه دین‌دارى افراد معرفى نشود، بلکه به دو رکن اساسى دین یعنى راستى و امانت بیشتر توجه شود.

اقتدا به امامان معصومین(ع) و ایجاد شهامت در صاحب امانت از دیگر آثار امانت‎داری است که صدق و راستی و امانت به انسان شجاعت و شهامت می‌بخشد؛ زیرا آن را که حساب پاک است از محاسبه چه باک است؛ درحالی که دروغ و خیانت همیشه انسان را در هاله‌ای از خوف و ترس فرو می‌برد؛ مبادا خلاف‌گویی و خیانت او ظاهر گردد و تمام نقشه‌های او نقش بر آب شود.امانت‌داری آثار اجتماعی زیادی دارد و معلوم است کسی‌که به خیانت و نادرستی در بین مردم معروف شد در این دنیا نیز زندگانی بر او سخت و ناگوار می‌شود، و نوع انسان در دنیا با معاونت و همکاری یکدیگر می‏‌تواند زندگانی راحتی داشته باشد، زندگانی انفرادی برای هیچ‌کس میسر نیست مگر آن‌که از جامعه بشریت خارج شده به حیوانات وحشی ملحق گردد و زندگانی اجتماعی چرخ بزرگش بر محور اعتماد مردم به یکدیگر می‏‌چرخد و اگر خدای نخواسته اعتماد از میان مردم رخت بربندد ممکن نیست بتوانند به‌راحتی زندگانی کنند و پایه بزرگ اعتماد هم بر امانت و ترک خیانت گذاشته شده است.پس شخص خائن مورد اطمینان نیست و از مدنیت و عضویت جامعه انسانی خارج است و او را در محفل مدینه فاضله به عضویت نمی‏پذیرند و معلوم است چنین شخصی با چه حالت سخت و زندگی تنگی، گذران عمر می‌کند.

راه‌های تقویت امانت‌داری

پرورش روح امانت‌داری در افراد و پیش گیری از خیانت جز در سایه تقویت مبانی ایمان امکان‌پذیر نیست؛ زیرا یکی از ریشه‌های عمده خیانت، شرک و عدم اعتقاد کامل به قدرت پروردگار و رازقیت او است.افراد ضعیف‌الایمان به گمان این که اگر دست به خیانت نزنند در زندگی عقب می‌مانند و منافع آن‌ها تأمین نمی‌شود تن به ذلت خیانت می‌دهند اما هنگامی که پایه‌های ایمان تقویت شد توکل و اعتماد بر خدا و اطمینان به وعده‌های تخلف ناپذیر او سبب می‌شود که راه انحراف شرک را برای وصول به مواهب زندگی نپیماید.

از سویی دیگر چون یکی از عوامل مهم خیانت، نیاز افراد است باید تا آن‌جا که می‌شود نیازهای معقول و مشروع کسانی را که تحت مدیریت انسان قرار دارند برآورده کنند مبادا نیازشان سبب شود که زنجیر طلایی امانت را پاره کنند و به خیانت روی آورند.امیرمؤمنان علی(ع) در عهدنامه مالک اشتر که عالی‌ترین برنامه مدیریت است می‌فرماید: «و در بذل و بخشش به قاضی سفره سخاوتت را بگستر آن‌گونه که نیازمندی‌اش از میان برود و حاجتی به مردم پیدا نکند و از نظر مقام و منزلت آن‌قدر مقامش را نزد خودت بالا ببر که هیچ یک از یاران نزدیکت به نفوذ کردن در او طمع نکند و از توطئه این‌گونه افراد نزد تو در امان باشد و در این موضوع با دقت بنگر» و از سوی دیگر توجه به عواقب شوم خیانت در دنیا و آخرت و رسوایی‌ها و محرومیت‌های ناشی از آن و سرافکندگی در برابر خلق و خالق و گرفتار شدن در چنگال فقری که انسان از آن می‌گریزد به یقین از عوامل باز دارنده و از اسباب پیشگیری و درمان خیانت است.این نکته نیز قابل دقت است همان‌گونه که امانت‌داران باید در امانت خیانت نکنند امانت‌گذاران نیز باید به هوش باشند که امانت خویش را به دست چه کسی می‌سپرند اگر کسی امانتش را به دست انسان بد سابقه‌ای بسپارد و او در امانت خیانت کند باید خویشتن را ملامت کند، به‌طوری‌که در حدیثی از پیامبر اکرم(ص) می‌خوانیم: «کسی که امانت خویش را به غیر امین بسپارد خدا ضامن حفظ آن نیست؛ زیرا خدا او را از سپردن امانت به چنین کسی نهی کرده است».

حدیث: قطب عالم امکان، امام زمان(عج): أَبَى اللّهُ عَزَّوَجَلَّ لِلْحَقِّ إِلاّ إِتْمامًا وَ لِلْباطِلِ إِلاّ زَهُوقًا، وَ هُوَ شاهِدٌ عَلَىَّ بِما أَذْکُرُهُ:خداوند مقدّر فرموده است که حقّ به مرحله نهایى و کمال خود برسد و باطل از بین برود، و او بر آنچه بیان نمودم گواه است.

دعای ندبه: وَ بَعْضٌ کَلَّمْتَهُ مِنْ شَجَرَةٍ تَکْلِیما وَ جَعَلْتَ لَهُ مِنْ أَخِیهِ رِدْءا وَ وَزِیرا وَ بَعْضٌ أَوْلَدْتَهُ مِنْ غَیْرِ أَبٍ وَ آتَیْتَهُ الْبَیِّنَاتِ وَ أَیَّدْتَهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ وَ کُلٌّ [وَ کُلا] شَرَعْتَ لَهُ شَرِیعَةً و با بعضى از میان درخت سخن گفتى، سخن گفتنى خاص، و براى او برادرش را یاور و وزیر قرار دادى، و بعضى را بدون پدر به وجود آوردى، و دلایل آشکار به او عنایت فرمودى و به روح القدس او را تأیید نمودى، و براى همه آنان شریعت مقرّر کردى،

سیمای حضرت مهدی(عج): از تولد تا غیبت امام زمان حضرت مهدی (عج):امام زمان حضرت مهدی (عج) پس از تولد حدود پنج سال تحت سرپرستی پدر بزرگوارشان امام عسکری علیه السلام به صورت نیمه مخفی زندگی کردند. یکی از کارهای بسیار مهمی که حضرت امام حسن عسکری علیه السلام در این دوره انجام دادند این بود که امام زمان حضرت مهدی (عج) را به بزرگان شیعه معرفی کردند تا در آینده در مسئله امامت دچار اختلاف نشوند.

سیره حضرت مهدی(عج): مکان‌هایی به امام مهدی(ع) منسوب شده و گفته شده است که شیعیان در دوران غیبت کبری برای ارتباط با وی در این مکان‌ها حاضر می‌شوند:ذی طوی: نام منطقه‌ای در مکه است که در داخل حرم قرار دارد و طبق برخی روایات، حضرت مهدی(ع) در آنجا زندگی می‌کند. در برخی روایات، محل ظهور و مرکز تجمع یاران وی نیز همین منطقه یاد شده است. بر اساس روایتی، پیش از آنکه امام دوازدهم قیام خود را از کنار کعبه آغاز کند، در این مکان منتظر ۳۱۳ یار خود است.

منبرپنجم: نشانه های ظهور: مشروبات الکلى بنوشند.

آیه : یَسْأَلُونَکَ عَنِ الْخَمْرِ وَالْمَیْسِرِ ۖ قُلْ فِیهِمَا إِثْمٌ کَبِیرٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَإِثْمُهُمَا أَکْبَرُ مِنْ نَفْعِهِمَا ۗ وَیَسْأَلُونَکَ مَاذَا یُنْفِقُونَ قُلِ الْعَفْوَ ۗ کَذَٰلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمُ الْآیَاتِ لَعَلَّکُمْ تَتَفَکَّرُونَ (ای پیغمبر) از تو از حکم شراب و قمار می‌پرسند، بگو: در این دو کار گناه بزرگی است و سودهایی برای مردم، ولی زیان گناه آن دو بیش از منفعت آنهاست. و نیز سؤال کنند تو را که چه در راه خدا انفاق کنند؟ جواب ده: آنچه زائد (بر ضروری زندگانی) است. خداوند بدین روشنی آیات خود را برای شما بیان کند، باشد که تفکر نموده و عقل خود به کار بندید، آیه 219 سوره بقره

احکام الهی بر اساس مصالح و مفاسد است یعنی حلالیت نشانه مصلحت و فایده داشتن آن برای انسان است و حرمت نشانه مفسده و ضرری است که آن برای انسان دارد.علی بن یقطین روایت می‌کند که روزی خلیفه عباسی از امام کاظم علیه‌السلام پرسید: «آیا شراب در قرآن حرام شده است؟»امام فرمود: «بله، شراب در قرآن حرام شده است. خداوند در قرآن فرموده: « انما حرم ربی الفواحش ما ظهر منها و ما بطن و الاثم؛ پروردگار فواحش ظاهری و مخفی و گناه را حرام نموده است. در این آیه منظور از فواحش ظاهری، زنای علنی است. (در دوران جاهلیت بدکاره‌ها پرچم مخصوص بر سر در خانه خود داشتند) و مراد از فواحش باطنی ازدواج پسران با نامادری خویش است. (در دوران جاهلیت، پسران پس از مرگ پدرانشان با نامادری خود ازدواج می‌کردند) و منظور از گناه، شراب است به دلیل آیه‌ی دیگری در قرآن که در آن شراب و قمار را گناه معرفی فرموده است:«و یسالونک عن الخمر و المیسر قل فیهما اثم کبیر» از تو درباره شراب و ... می‌پرسند. بگو در آن‌ها گناهی بزرگ نهفته.خلیفه عباسی به علی بن یقطین گفت: «به خدا قسم این فتوای هاشمی رسول خداست.»علی بن یقطین می‌گوید: «گفتم آری، الحمدلله که خدا علم به این موضوع را به شما خاندان عطا کرد.»خلیفه عباسی با کنایه گفت: «راست گفتی ‌ای شیعه».شراب به خاطر زیان‌های گوناگون و عواقب شوم تحریم گردیده است و آثار شوم شراب از نظر روحی و روانی و جسمی و... اصلاً قابل مقایسه با منافع ناچیز اقتصاد و احیاناً جسمی (در معالجه برخی امراض) نمی‌باشد.ملاک امتیاز آدمی بر سایر جانداران عقل او است و به خاطر عقل است که انسان علم و دانش می‌اندوزد. همه ترقیات و پیشرفت‌های جوامع بشری ثمره علم و دانش بشری است و شراب عقل را گرچه در مدت محدود زایل می‌کند.قرآن کریم می‌فرماید: «درباره شراب و قمار از تو سۆال می‌کنند، بگو: در آن‌ها گناه بزرگی است، و منافعی (از نظر مادی) برای مردم در بردارند (ولی) گناه (و مفسده) آن‌ها از نفع آن‌ها بیشتر است».( بقره (2) آیه 219.)باید دانست احکام الهی بر اساس مصالح و مفاسد است یعنی حلالیت نشانه مصلحت و فایده داشتن آن برای انسان است و حرمت نشانه مفسده و ضرری است که آن برای انسان دارد

این مسئله کاملاً منطبق بر عقل و منطق است، چیزی که ضررش بسیار بیشتر از منفعت آن باشد، انسان عاقل از آن پرهیز می‌کند و در دین نیز از آن نهی و تحریم شده است و قاعده اهم و مهم نیز بر همین اساس است.در آیات قران قمار و شراب امری پلید و شیطانی دانسته شده است که دو ابزار مهم شیطانی‌اند «شیطان می‌خواهد که به وسیله شراب و قمار در شما انسان‌ها دشمنی و کنیه ایجاد کند».باید گفت که مسئله حرمت خمر و شراب، در همه ادیان الهی حرام بوده، و هیچ آیینی که از تحریف بشر مصون مانده باشد، شرب خمر را جایز نمی‌داند. روایتی از امام رضا علیه‌السلام نقل شده است که فرمودند: ما بعث الله نبیا الا بتحریم الخمر... (صدوق، التوحید) خداوند هیچ پیامبری را مبعوث نکرد، مگر آنکه شراب را در شریعت او حرام نمود.

فقه و ملاکات احکام

بنابراین تصور این که حرمت شراب فقط مربوط به دین اسلام است، تصوری نادرست می‌باشد و اینکه امروزه در برخی ادیان شرب خمر را حلال می شمارند، این خود یکی از نشانه‌های تحریف‌هایی است که در آیین‌های الهی به دست بشر صورت گرفت (ر. ک: ذبیح الله محلاتی، ساحل نجات در مضرات شراب) که نمونه بارز آن را می‌توان در دین یهود، و همین طور در تحریفاتی که در دین مسیح توسط پولس قدیس صورت یافت، پی گرفت.

ب. باید دانست احکام الهی بر اساس مصالح و مفاسد است یعنی حلالیت نشانه مصلحت و فایده داشتن آن برای انسان است و حرمت نشانه مفسده و ضرری است که آن برای انسان دارد.

ج. ضرر و زیان فردی و اجتماعی شراب بر کسی پوشیده نیست، هر چند ممکن است منافع زودگذر و اندکی داشته باشد چنان که قرآن کریم هم تصریح فرموده است: «یسئلونک عن الخمر والمیسر قل فیهما اثم کبیر و منافع للناس و اثمهما اکبر من نفعهما» ؛درباره شراب و قمار از تو می‌پرسند، بگو: در آن دو گناهی بزرگ و سودهایی برای مردم است و گناهشان از سودشان بزرگ‌تر است .(بقره، آیه 219)و نیز در آیه 90 و 91 از سوره مائده، قمار بازی و می‌گساری اعمالی پلید و از ابزار شیطان معرفی شده است.قرآن کریم می‌فرماید: درباره شراب و قمار از تو سۆال می‌کنند، بگو:در آن‌ها گناه بزرگی است، و منافعی (از نظر مادی) برای مردم در بردارند (ولی) گناه (و مفسده) آن‌ها از نفع آن‌ها بیشتر است

 یکی از دانشمندان مشهور غربی اظهار می‌دارد که هر گاه از جوانان 21 تا 23 ساله معتاد به مشروبات الکلی 51 نفر بمیرند، در مقابل از جوان‌های غیر معتاد ده نفر هم تلف نمی‌شوند. دانشمندان مشهور دیگری ثابت کرده است که جوان‌های 20 ساله که انتظار می‌رود پنجاه سال عمر کنند، در اثر نوشیدن الکل بیش‌تر از 35 سال عمر نمی‌کند.آنچه در این آمارها آمده تنها گوشه‌ای از آثار و مفردات شراب، آن هم از نظر جسمانی و مادی است امّا آثار مخرب اجتماعی و روحی و معنوی آن بسیار بزرگ‌تر و عظیم‌تر است.به خاطر همین آثار منفی و خانمان‌سوز شراب خواری است که اسلام آن را تحریم کرده و آیاتی بر مذمت میگساری نازل شده است.

حدیث: قطب عالم امکان، امام زمان(عج):  إِنَّ اللّهَ تَعالى لَمْ یَخْلُقِ الْخَلْقَ عَبَثًا وَ لا أَهْمَلَهُمْ سُدًى بَلْ خَلَقَهُمْ بِقُدْرَتِهِ وَ جَعَلَ لَهُمْ أَسْماعًا وَ أَبْصارًا وَ قُلُوبًا وَ أَلْبابًا ثُمَّ بَعَثَ إِلَیْهِمُ النَّبِیّینَ عَلَیْهِمُ السَّلامُ مُبَشِّرینَ وَ مُنْذِرینَ، یَأْمُرُونَهُمْ بِطاعَتِهِ وَ یَنْهَوْنَهُمْ عَنْ مَعْصِیَتِهِ وَ یُعَرِّفُونَهُمْ ما جَهِلُوهُ مِنْ أَمْرِ خالِقِهِمْ وَ دینِهِمْ وَ أَنـْزَلَ عَلَیْهِمْ کِتابًا، وَ بَعَثَ إِلَیْهِمْ مَلائِکَةً یَأْتینَ بَیْنَهُمْ وَ بَیْنَ مَنْ بَعَثَهُمْ إِلَیْهِمْ بِالْفَضْلِ الَّذى جَعَلَهُ لَهُمْ عَلَیْهِمْ:خداوند متعال، خلق را بیهوده نیافریده و آنان را مهمل نگذاشته است، بلکه آنان را به قدرتش آفریده و براى آنها گوش و چشم و دل و عقل قرار داده، آن گاه پیامبران را که مژده دهنده و ترساننده هستند به سویشان برانگیخت تا به طاعتش دستور دهند و از نافرمانى‌اش جلوگیرى فرمایند و آنچه را از امر خداوند و دینشان نمى‌دانند به آنها بفهمانند و بر آنان کتاب فرستاد و به سویشان فرشتگان برانگیخت تا آنها میان خدا و پیامبران ـ به واسطه تفضّلى که بر ایشان روا داشته ـ واسطه باشند.

دعای ندبه: وَ نَهَجْتَ لَهُ مِنْهَاجا وَ تَخَیَّرْتَ لَهُ أَوْصِیَاءَ [أَوْصِیَاءَهُ ] مُسْتَحْفِظا بَعْدَ مُسْتَحْفِظٍ [مُسْتَحْفَظا بَعْدَ مُسْتَحْفَظٍ] مِنْ مُدَّةٍ إِلَى مُدَّةٍ إِقَامَةً لِدِینِکَ وَ حُجَّةً عَلَى عِبَادِکَ وَ لِئَلا یَزُولَ الْحَقُّ عَنْ مَقَرِّهِ وَ یَغْلِبَ الْبَاطِلُ عَلَى أَهْلِهِ و راه را روشن و واضح ساختى، و جانشینانى اختیار کردى، نگهبانى پس از نگهبان، از زمانى تا زمانی دیگر، براى برپا داشتن دینت، و حجّتى بر بندگانت، براى اینکه حق از جایگاهش برداشته نشود، و باطل بر اهل حق پیروز نگردد،

سیمای حضرت مهدی(عج): غیبت صغری امام زمان حضرت مهدی (عج):پس از شهادت حضرت امام حسن عسکری علیه السلام در سال 260 ق دوره غیبت صغری آغاز شد و تا سال 329 ق ادامه پیدا کرد. در این دوره امام زمان حضرت مهدی (عج) از طریق چهار نائب به ادامه امور مردم می پرداختند.

سیره حضرت مهدی(عج): مکان‌هایی به امام مهدی(ع) منسوب شده و گفته شده است که شیعیان در دوران غیبت کبری برای ارتباط با وی در این مکان‌ها حاضر می‌شوند:کوه رضوی: برخی روایات، محل زندگی امام زمان(ع) را در دوران غیبت، کوه رضوی ذکر می‌کند. رضوی از کوه‌های تهامه در میان مکه و مدینه است.

منبرششم: نشانه های ظهور: به واسطه خشکسالى ، آب قناتها و چاهها کم مى شود

آیه : وَلَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِنَ الْأَمْوَالِ وَالْأَنْفُسِ وَالثَّمَرَاتِ ۗ وَبَشِّرِ الصَّابِرِینَ و البته شما را به پاره‌ای از سختی‌ها چون ترس و گرسنگی و نقصان اموال و نفوس و آفات زراعت بیازماییم، و صابران را بشارت و مژده بده. آیه 155 سوره بقره

«قطعا همه شما را با چیزی از ترس، گرسنگی و کاهش در مال ها و جان ها و میوه ها، آزمایش می کنیم و بشارت ده به استقامت کنندگان.»در آیه 155 سوره بقره سخن از خشکسالی و قحطی به میان آمده است و خدا از آن به عنوان وسیله ای برای آزمایش انسانها و کفاره گناهان یاد کرده است.حضرت باقر(ع) در خصوص قسمت آخر آیه 155 سوره بقره: «و بشارت ده به استقامت کنندگان» فرموده اند: «مژده بده صابرین را در آن هنگام به تعجیل خروج قائم.» «و اگر اهل شهرها و آبادی ها ایمان می آوردند و تقوا پیشه می کردند، برکات آسمان و زمین را بر آن ها می گشودیم. اگر شکرگزاری کنید، نعمت خود را بر شما خواهم افزود.» «خداوند برای آنان که کفران نعمت می کنند مثلی زده است: منطقه آبادی که امن و آرام و مطمئن بود؛ و همواره روزی اش از هر جا می رسید؛ اما به نعمت های خدا ناسپاسی کردند؛ و خداوند به خاطر اعمالی که انجام می دادند، لباس گرسنگی و ترس را بر اندامشان پوشانید.» «ما نزدیکان فرعون و قوم او را به خشکسالی و کمبود میوه گرفتار کردیم، شاید متذکر گردند.»

امام صادق(ع) می فرمایند: «ناگزیر است که در پیش از ظهور قائم سالی باشد که مردم در آن گرسنه باشند. از کشته شدن، کاهش یافتن اموال و جان ها و محصولات بترسند. این در کتاب خداست که فرمود: قطعا همه شما را با چیزی از ترس، گرسنگی و کاهش در مال ها و جان ها و میوه ها، آزمایش می کنیم و بشارت ده به استقامت کنندگان.» ایشان تعداد کشته ها بر اثر این عوامل را پنج هفتم  و درجایی دوسوم یانه دهم  ذکر می کنند.روایات دیگر، پیرامون محاصره اقتصادى غرب در مورد سرزمین شام و بحران ارزاق و قحطى است که مردم بدان گرفتار مى شوند، بدون آنکه مدت آن مشخص گردد و طبیعى است که این بحران همراه با فتنه خارجى و داخلى است و ابزارى است در دست غرب براى تحت فشار قرار دادن مسلمانان برخى از روایات مى گوید: امر گرسنگى و تشنگى در سال ظهور به اوج خود مى رسد، از پیامبر(ص ) روایت شده است که فرمود:«دیرى نمى پاید که مردم شام، دینار و پیمانه اى نزدشان یافت نمى شود، پرسیدیم این امر از کجاست؟ فرمود: از جانب رومیان. آنگاه اندکى سکوت کرد سپس فرمود: در آخرالزمان خلیفه اى مى آید که به مردم اموال کمى داده و آن را به شمارش نمى آورد.»باعث این فشار اقتصادى و مالى و مواد غذائى، رومیان یعنى غربى ها (امریکا) هستند.از جابر جعفى نقل شده است که از امام باقر(ع ) درباره این گفته خداى سبحان سؤ ال کردم :«براستى ما شما را با چیزهایى هم چون ترس و گرسنگى مورد آزمایش قرار مى دهیم»حضرت فرمود: «گرسنگى بر دو گونه است عام و خاص اما گرسنگى خاص‍ در کوفه است که خداوند آن را ویژه دشمنان آل محمد مى گرداند و آنان را هلاک مى سازد، اما گرسنگى عام در شام خواهد بود و آن ترس و گرسنگى است که تا آن زمان هرگز بدان گرفتار نشده اند لکن، گرسنگى، قبل از قیام حضرت قائم و وحشت و اضطراب، بعد از قیام آن حضرت خواهد بود.» از سوی دیگر کانون و مرکز حوادث پیش از ظهور، منطقه و سرزمین شام است. در این برهه از تاریخ، شام کانون جنگ و درگیری هاست و به خاطر آن اختلافات و نزاع های زیادی صورت می گیرد. این منطقه قلب حوادث است که ضربه بدان جا وارد می آید و مکانی است که شدیدا آسیب می بیند.در موثقه جابر آمده است که: اولین سرزمینی که ویران می شود، شام است. در کتاب الزام الناصب آمده است که: جنگ و اختلاف و درگیری همه شام را فرا می گیرد، و مانع برقراری عدل و انصاف بین مردم می شود از امام صادق (ع ) نقل شده که فرمود:((پیش از ظهور قائم، بطور حتم سالى فرا مى رسد که مردم در آن دچار قحطى گرفتار ترس شدیدى از کشته شدن و کمبود اموال و جان ها و ثمرات مى گردند)) و این مطلب در قرآن به روشنى دیده مى شود، آنگاه این آیه را تلاوت فرمود:((براستى ما شما را با چیزهایى همچون ترس و گرسنگى و کاهش مال و جان و ثمر مورد آزمایش قرار مى دهیم و صبر پیشگان را بشارت بده .))زمان این فشار و تنگنا در سال ظهور طبق این روایت، مانع آن نیست که این وضع مدتى قبل از ظهور وجود داشته و سپس در سال ظهور شدیدتر از گذشته بوجود آید، آنگاه ظهور بوقوع پیوندد. امام علی ع: ... گرسنگی مزمن و مرگ سرخ، رایج می شود. امام علی ع می فرمایند: ... ملخ ها در فصل و غیر فصل خود، ظاهر می شوند و به مزارع و غلات حمله می کنند و محصولات، کم می شوند. حضرت علی ع می فرمایند:زوراء (بغداد) به وسیله وقایع و فتنه ها، واسط به وسیله طغیان آب، آذربایجان به وسیله طاعون، موصل به وسیله گرسنگی و گرانی، حلب به وسیله صاعقه ها، و دمشق از شدت کشتار، نابود می شوند ... ولی بیت المقدس محفوظ می ماند؛ چرا که در آن آثار انبیاء وجود دارد. حضرت امام صادق (ع): در تقسیر آیه 21 سوره سجده:عذاب کوچک، همان قحطی، خشکسالی و گرانی است که قبل از ظهور قائم(ع) با شمشیر، خواهد بود و عذاب بزرگ، قیام مهدی(عج) با شمشیر خواهد بود."

امام صادق (ع)دریاچه طبریه، خشک می شود و نخل ها دیگر خرما نمی دهند و آب چشمه زعر در سمت قبله شام، بسیار کم می شود .نهرها خشک می شوند ... و قحطی و گرانی، سه سال، فراگیر می شود. دشمنان، مصری ها را از مصر بیرون نمی کنند، بلکه رودخانه نیل، آن ها را بیرون می کند. آب آن خشک می شود، به صورتی که بستر آن به صورت تپه خاکی در می آید. مصر به وسیله خشک شدن رودخانه نیل، خراب و ویران می شود. امام صادق ع:"ستونی از آتش در طرف مشرق، در آسمان پدیدار می شود که تمام مردم روی زمین، آن را می بینند. پس کسی که این زمان را درک کرد، برای خانواده اش غذای یک سال را تهیه کند."

امام صادق ع:نشانه حوادث در ماه رمضان، علامتی در آسمان است که بعد از آن، بین مردم اختلاف می افتد. پس چون این زمان را درک کردید، مواد غذایی بسیار تهیه کنید.

حدیث: قطب عالم امکان، امام زمان(عج): إِذا أَذِنَ اللّهُ لَنا فِى الْقَوْلِ ظَهَرَ الْحَقُّ وَ اضْمَحَلَّ الْباطِلُ، وَ انْحَسَرَ عَنْکُمْ:هرگاه خداوند به ما اجازه دهد که سخن گوییم، حقّ ظاهر خواهد شد و باطل از میان خواهد رفت و خفقان از [سرِ] شما برطرف خواهد شد.

دعای ندبه: وَ لا [لِئَلا] یَقُولَ أَحَدٌ لَوْ لَا أَرْسَلْتَ إِلَیْنَا رَسُولاً مُنْذِرا وَ أَقَمْتَ لَنَا عَلَما هَادِیا فَنَتَّبِعَ آیَاتِکَ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَذِلَّ وَ نَخْزَى إِلَى أَنِ انْتَهَیْتَ بِالْأَمْرِ إِلَى حَبِیبِکَ وَ نَجِیبِکَ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ،و احدى نگوید چه مى شد اگر براى ما پیامبرى بیم دهنده می فرستادى، و پرچم هدایت براى ما برپا مى نمودی تا بر این اساس از آیاتت پیروى مى کردیم، پیش از آنکه خوار و رسوا شویم، تا اینکه مقام رسالت و هدایت را به حبیب و برگزیده ات محمد (درود خدا بر او خاندانش) را رساندى،

سیمای حضرت مهدی(عج): دوره غیبت کبری امام زمان حضرت مهدی (عج):این دوران از سال 329 ق شروع شد و تا زمانی که خداوند مصلحت بدانند ادامه خواهد داشت در این دوره پاسخ به پرسش ها و احکام مردم بر عهده نایبان عام آن حضرت است و حضرت نایب خاصی برای این دوره معرفی نکرده اند.

سیره حضرت مهدی(عج):مکان‌هایی به امام مهدی(ع) منسوب شده و گفته شده است که شیعیان در دوران غیبت کبری برای ارتباط با وی در این مکان‌ها حاضر می‌شوند:وادی السلام: مقام امام زمان در این قبرستان، گنبد و بارگاهی دارد که در سال ۱۳۱۰ق توسط سید محمدخان پادشاه سند ساخته شده است. ساختمان قبلی توسط سید بحرالعلوم (متوفای ۱۲۱۲ق) تجدید بنا شده بود. در محراب مقام حضرت مهدی(ع)، سنگی موجود است که زیارت‌نامه‌ای بر آن حک شده است. تاریخ کنده‌کاری این سنگ، نهم شعبان ۱۲۰۰ق است.

منبرهفتم: نشانه های ظهور: امنیت از راههاى زمینى و هوایى برداشته شود .

آیه : وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِیمُ رَبِّ اجْعَلْ هَٰذَا بَلَدًا آمِنًا وَارْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ الثَّمَرَاتِ مَنْ آمَنَ مِنْهُمْ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الْآخِرِ ۖ قَالَ وَمَنْ کَفَرَ فَأُمَتِّعُهُ قَلِیلًا ثُمَّ أَضْطَرُّهُ إِلَىٰ عَذَابِ النَّارِ ۖ وَبِئْسَ الْمَصِیرُ و (به یاد آر) هنگامی که ابراهیم عرض کرد: پروردگارا، این شهر را محل امن و آسایش قرار ده و اهلش را که ایمان به خدا و روز قیامت آورده‌اند از انواع روزیها بهره‌مند ساز، خدا فرمود: و هر که (با وجود این نعمت) سپاس نگزارد و راه کفر پیماید گر چه در دنیا او را اندکی بهره‌مند کنم، لیکن در آخرت ناچار معذب به آتش دوزخ گردانم که بد منزلگاهی است. آیه 126 سوره بقره

یکی ازمهمترین دغدغه های جوامع بشری درجهت تأمین «امنیت»چگونگی طریقی است که امنیت را برآن اساس برقرار نماید و به اصطلاح امروزی به «امنیت پایدار» برسند.به عبارت دیگرچگونه می توان ایجاد امنیت را از مرحله تئوری به مرحله عمل رسانید و آن را در حیطه ی فعالیت های فردی و اجتماعی محقق نموده و نهادیه کرد و درنتیجه جامعه ای به وجود آورد که درآن،افراد هم از لحاظ زندگی شخصی و خصوصی و هم از لحاظ زندگی اجتماعی و درتعامل با دیگران احساس امنیت نمایند؟ برای پاسخگویی به این پرسش ازدیربازو ازسوی علمای جامعه شناسی و نیزنظریه پردازان امرحکومت و سیاست، اظهار نظرهای فراوانی صورت گرفته است و هریک به فراخور اندیشه و طرز تفکر و نیز میزان علم و دانش خود، پاسخ هایی ارائه نموده اند که البته هریک از آن پاسخ ها تنها می تواند امنیت را درسطح جوامع تأمین نمایند. ولی آنچه مسلم است چون اغلب این راهکارها حاصل معلومات و تجارب بشری بوده اند و معلومات و تجارب بشری هم از سوی دو عنصر «زمان» و «مکان» دچار محدودیت می باشند،نتوانسته اند آنگونه که شایسته است درجهت تأمین امنیت،گامهای مؤثری بردارند. کمااینکه درجهان کنونی،با وجود پیشرفت های صنعتی و تکنولوژی و وفور تئوری های امنیتی ارائه شده از سوی دانشمندان،بدون اغراق باید اعتراف کنیم که «امنیت» مهمترین گمشده انسان امروزی است که برای یافتن آن چشم امید به هر سو می دواند!و افزایش روز افزون آمار قتل ها و جنایت های، دزدی ها و تجاوز به عنف و هزاران نوع جرم وجنایت فردی و اجتماعی دیگر بهترین و روشن ترین دلیل این مدعاست. بنابراین انسان امروزی برای دستیابی به «امنیت پایدار و هم جانبه»چاره ای جزاین ندارد که دست یاری به سوی مکاتب آسمانی درازکند و درمیان آنها ازخالص ترین و ناب ترین مکتب،یعنی اسلام عزیز و نسخه ی شفابخش آن یعنی قرآن کریم طلب امداد و یاری کند.زیرا قوانین این کتاب آسمانی ریشه دروحی و علم خداوندی دارند که هیچگونه تردیدی در صحت و اصالت آن روا نمی باشد و راه ندارد. اما قرآن کریم درجهت برقراری و تأمین امنیت اجتماعی، راه حل ها و راهکارهای فراوانی را ارائه نموده که به طور اختصاربه دو مورد ازاین راهکارها اشاره کرده و می گذریم:

1- توجه به عبادت و یاد خدا

با وجود پیشرفت های صنعتی و تکنولوژی،انسان امروزی بیش از گذشته درمعرض ناامنی قراردارد؛چرا که گسترش زندگی صنعتی وماشینی اگرچه توانسته است جسم او را اندکی به راحتی رساند و زحمت جسمی او را کم نماید، ولی این حقیقت بر کسی پوشیده نیست که روح و روان او را به بند کشیده و در مقابل آن آسایش جسمانی،انواع و اقسام اضطرابات، دغدغه ها ونگرانی های روحی را به او هدیه نموده است!!! و این نیزنبوده مگر به خاطر اینکه دلبستگی به ظواهرتمدن امروزی او را ازیاد خدا غافل کرده و درنتیجه این فراموشی یاد خدا،هم امنیت فردی و هم امنیت اجتماعی او به خطر افتاده است. ازهمین رو قرآن کریم همواره انسان ها را متذکر این معنا می گرداند که اگرطالب آسایش و آرامش هستید راهی جز روی آوردن به یاد خدا،فرا روی شما نیست:«الذین ءامنوا و تطمئن قلوبهم بذکرالله ألا بذکرالله تطمئن القلوب»؛(رعد، 28) آگاه باشید که با یاد خدا دل ها آرام می گیرد. هنگامی که دل و جان انسان دراثر یاد خدا به ساحل آرامش رسید به طور طبیعی جامعه ی بشری نیزازامنیت اجتماعی مطلوب برخوردار خواهد شد. قرآن کریم به منظور ایجاد روحیه به یاد خدا بودن،آدمیان را امر به اقامه نماز فرموده است چرا که نماز مهمترین و زیباترین جلوه یاد خداست؛«إننی أنا الله لاإله إلّا أنا فاعبدنی و أقم الصلاه لذکری»؛ (طه،14) نماز را برای یاد من به پا دار.

بدون شک امنیت اجتماعی،درتمامی جوامع بشری همواره از جانب کسانی تهدید شده و مخلتف گردیده است که شخصیت فردی آنها بنا به علل گوناگون مورد اهانت واقع شده و در نتیجه «کرامت نفس» خود را از دست داده اند. چنین افرادی که شخصیت آنها لگدکوب گردیده و دیگر عزت و کرامتی برای خود قائل نیستند،از ارتکاب انواع و اقسام بزهکاری ها و جرم و جنایت های اجتماعی،ابایی نداشته و احساس شرمساری نمی کنند و به همین دلیل جامعه ازشر آنها ایمن نخواهد بود. سخن حکیمانه ای که از پیشوای دهم شیعیان امام هادی (ع) نقل شده است:«من هانت علیه نفسه فلا تأمن شره»؛کسی که خود را خفیف و خوارمی داند و درباطن،احساس پستی و حقارت می کند از شراو ایمنی نداشته باش.(الحدیث (روایات تربیتی) مرتضی فرید، ج 2، ص 373)اما نقطه مقابل این مسأله، «کرامت نفس و احساس عزت نمودن» است که آدمی را از هرگونه گناه فردی و اجتماعی مصون می دارد،همانگونه که امام علی (ع) می فرماید: «من کرمت علیه نفسه لم یهنها بالمعصیه»؛کسی که بزرگی و کرامت نفس خود را باور دارد هرگز با پلیدی گناه پست و موهونش نمی کند. (الحدیث (روایات تربیتی) مرتضی فرید، ج 3، ص 316) با توجه به آنچه آمد،این نتیجه حاصل می شود که برای برقراری «امنیت اجتماعی» یکی از راهکارهای اساسی و مهم،آن است که عوامل عزت آفرین و کرامت بخش را شناسایی نموده و تقویت نمود تا افراد جامعه با تمسک و عمل به آنها ازچنان کرامت نفسی برخوردار شوند که ارتکاب گناه حتی درخلوت و پنهانی برای آنها امری دشوار و هراسناک جلوه کند و بدین ترتیب انسانی که از چنین «تربیت الهی» برخوردار شد هرگز نه درعرصه زندگی فردی و نه در عرصه زندگی اجتماعی،تهدیدی برای «امنیت و آسایش» خود و جامعه نخواهد بود.در مسیر «کرامت بخشی» به نفوس انسان ها، بدون شک و تردید،یکی از مهمترین عوامل و راهکارهای قابل توجه که درعین حال هیچگونه هزینه ای را در برندارد، امر مقدس و عظیم «نماز» می باشد. نماز در واقع حلقه اتصال انسان با وجودی عظیم الشأن و بی نهایت به نام خداست که یکی ازمهمترین اسامی و صفات او «کریم» است به معنی بزرگوار،و کسی است که به مصداق آیه شریفه «پس همانا تمامی عزت آن از خداست» دارنده ی تمامی مراتب عزت می باشد و یقیناً انسانی که با او مرتبط شد و رنگ و بوی خدایی به خود می گیرد و «کریم» می گردد و «عزیز» می شود و چون چنین شد هرگزنفس کریم و عزیز خود را با گناه نمی آلاید و جامعه ازجانب او درامن و آسایش قرارخواهد گرفت.

ازسوی دیگر همانگونه که می دانیم،خداوند عزیز در آیه 45 سوره مبارکه ی عنکبوت یکی از مهمترین آثار نماز را دور نمودن نمازگزار از «فساد و فحشا» ذکر می نماید و می فرماید:«همانا نماز از زشتی و منکر باز می دارد». در نتیجه انسان نمازگزار فردی است که گرد گناه نمی گردد؛ چرا که صبح و شام با خدای خود در راز ونیازی عاشقانه است و حضور او را مستمراً درک می کند و چنانچه صحنه گناه پیش آید مرتکب آن نمی شود. اوخداوند را حاضر وناظر می داند و جامعه از ناحیه او درامن وامان خواهد بود. نگاهی هرچند گذرا به تاریخچه زندگی بزهکاران اجتماعی و آنان که «امنیت اجتماعی» را به نحوی مختل نموده اند،به خوبی این نکته را به اثبات می رساند که غالب آنان،کسانی بوده اند که با نمازو مسجد ارتباطی نداشته و خود را درعرصه ی حیات،بی قید وآزاد گذاشته و دست به گناهان عظیمی همچون قتل، تجاوز به عنف،سرقت و... آلوده اند و جوامع بشری را با «ناامنی» مواجه نموده اند. حال آنکه در میان کسانی که درطول حیات خود بیشترین تعهدو مسئولیت را نسبت به جان،مال،عرض و ناموس دیگران داشته اند، همواره نام «نمازگزاران و مقیدین به نماز از درخشندگی ویژه ای برخوردار بوده است؛زیرا نمازگزار می داند که «اقامه نماز» با «تجاوز به حقوق دیگران» سازگاری ندارد و اصولاً نمازی که درکنارآن به نوعی «تجاوز» به حقوق انسان ها باشد، نماز نخواهد بود.جایی که حتی بودن یک تار نخ غصبی در لباس نمازگزار،موجب بطلان نماز گردد،مسلم است که نمازگزار خود را مقید به رعایت حقوق دیگران می کند و از دست یازیدن به گناهی بزرگتر خودداری می کند. مطالعه زندگی نمازگزاران حقیقی درطول تاریخ،اثبات کننده این حقوق مسلم است که برای برقراری «امنیت اجتماعی» هیچ عاملی برتر و بالاتر از نماز نمی باشد،چرا که خاصان درگاه خداوندی،چنان تقیدی به رعایت حقوق مردمان داشته اند که گاه تا مرز وسواس پیش رفته اند!امام علی (ع) دراین زمینه می فرماید:«والله اُعطیت الاقالیم السبعه بما تحت افلاکها علی أن أعصی الله فی نمله اسلبها جلب شعیره ما فعلته»: به خدا سوگند،اگر هفت اقلیم را با آنچه در زیر آسمان هاست به من دهند تا خدای را نافرمانی کنم که پوست جوی را از مورچه ای به ناروا بگیرم،چنین نخواهم کرد!... . (نهج البلاغه، خطبه 224) نمازنفس سرکش را مؤدب به آداب الهی و رعایت حقوق فردی و اجتماعی دیگران نموده و درنتیجه «امنیت اجتماعی» را در بالاترین سطح برای جوامع بشری به ارمغان می آورد.«نماز» بنا به تصریح آیه ی شریفه ی «... أنّ الصلاه تنهی عن الفحشاء والمنکر...»؛(عنکبودت، 45) انسان را از غیبت، دروغ،سرقت،قتل نفس،تجاوز به حریم خصوصی دیگران، رباخواری،زنا،چشم چرانی، تهمت، حرام خواری، قمار، شرب خمر و هر عملی که به نوعی منجر به تجاوز به حقوق دیگران و در نتیجه ایجاد اختلال درامنیت اجتماعی است برحذر می دارد.اگر تمامی همّ و غمّ متولیان ایجاد «امنیت» و تئوری پردازان اجتماعی،دست یافتن به راه حلی عملی و کارا برای ازبین بردن ناامنی و ریشه کن کردن عوامل آن است، پس چرا باید از آسان ترین و بهترین راه حل این امر یعنی «نماز» غافل باشند؟ و درست به همین خاطراست که ما معتقدیم برای برقراری امنیت اجتماعی بهترین و مهمترین راه، اصلاح و بهینه سازی رابطه بین انسان و خداوند و تلاش درجهت آشنا کردن انسان ها با خالق خویش است و این امر ممکن نخواهد بود مگر ازطریق اقامه ی نماز.

2- اجرای حدود اسلامی

اسلامی آیینی است که به منظور فراهم کردن فضایی امن و خالی ازهرگونه ناامنی و نگرانی در کنار فاکتورهای تشویقی که برای دورکردن انسان ها از عوامل مخلّ امنیت اجتماعی در نظرگرفته،برخی قوانین ومقررات تنبیهی را مقرر داشته است؛ زیرا این به تجربه ثابت گردیده که برخی انسان ها تنها هنگامی که با مجازات سخت و کیفری شدید مواجه می شوند دست از گناه کشیده و خود را آلوده به معصیت نمی نمایند. از آنجا که گناهی که از آدمی سر می زند اغلب به حیطه فردی خویش محدود نشده و عواقب و ثمرات آن دامنگیر اجتماع نیز شده و در نتیجه امنیت اجتماعی را به مخاطره می افکند، اجرای این قوانین و مقررات باید از سوی مجریان حکومت اسلامی با جدیت دنبال شود.به عنوان نمونه دو گناه بزرگ قتل و دزدی از جمله عواملی هستند که اگر نسبت به آنها هرگونه سهل انگاری و مسامحه ای صورت گیرد بسیار زودتر از آنچه تصور کنید در جامعه فراگیرشده و درنتیجه امنیت اجتماعی را به طورجدی تهدید می نمایند.از همین رو در آیات بسیاری ازقرآن کریم نسبت به این دو گناه هشدارهایی داده شده است تا انسان ها از ارتکاب آنها خودداری کنند و چنانچه کسی پا را از این حدود الهی فراتر نهاد وعلی رغم تحذیرات خداوند،مرتکب یکی از این گناهان گردید،باید مطابق دستورات قرآن و شرع مقدس با مرتکبین آنها برخورد شود. درقرآن کریم قاعده «قصاص» در رابطه با مرتکبین قتل وضع گردیده و خداوند متعال ازاین اصل به عنوان عاملی برای تداوم حیات اجتماعی درسایه امنیت یاد فرموده است: «یأیها الذین ءامنوا کتب علیکم القصاص فی القتلی و لکم فی القصاص حیوه یأُاولی الألباب لعلکم تتقون»؛ (بقره، 179-178) ای افرادی که ایمان آورده اید حکم قصاص در مورد کشتگان بر شما نوشته شده است...و برای شما در قصاص حیات و زندگی است ای صاحبان خرد تا شما تقوی پیشه کنید. این آیه که درنهایت فصاحت و بلاغت است آنچنان جالب است که به صورت یک شعار اسلامی درذهن همگان نقش بسته است و به خوبی نشان می دهد که قصاص اسلامی به هیچ وجه جنبه ی انتقام جویی ندارد؛بلکه دریچه ای است به سوی حیات وزندگی انسان ها.از یک سو ضامن حیات جامعه است؛زیرا اگر حکم قصاص به هیچ وجه وجود نداشت و افراد سنگدل احساس امنیت می کردند جان مردم بی گناه به خطر می افتاد؛همانگونه که در کشورهای غربی که حکم قصاص به کلی لغو شده آمار قتل و جنایت به سرعت بالا رفته است (و در نتیجه جامعه از نظرامنیت اجتماعی دچاربحران گردیده است). از سوی دیگر مایه حیات قاتل است چرا که او را ازفکر آدم کشی تا حد زیادی باز می دارد و کنترل می کند (و موجب تأمین امنیت اجتماعی می گردد). (تفسیرنمونه، ج 1، ص 606)

همچنین درباره معضل دزدی و سرقت که یکی از عوامل بر هم زننده نظم جامعه و ایجاد ناامنی اجتماعی است قرآن کریم چنین فرمان می دهد: «والسّارق والسّارقه فاقطعوا أیدیهما جزاء بما کسباً نکالاً من الله والله عزیزحکیم»؛(مائده، 38) دست مرد و زن دزد را به کیفرعملی که انجام داده اند به عنوان یک مجازات الهی قطع کنید و خداوند تواناو حکیم است. با توجه به مفاد این آیه شریفه این مطلب به خوبی اثبات می شود که ازنظراسلام امنیت جامعه از چنان درجه ای از اهمیت برخوردار است که فرمان می دهد که به سبب برهم زدن آن، دست یک انسان قطع گردد و مرتکب ایجاد ناامنی درجامعه،یک عمربدون دست زندگی کند، ولی امنیت اجتماع محفوظ بماند.اگر امروز دزدی درجامعه فراوان است به خاطر آن است که چنین حکمی اجراء نمی شود و لذا درمحیط هایی که این حکم اجراء می گردد (مانند محیط عربستان سعودی که تا سال های اخیر این حکم در آن اجراء می شد) امنیت فوق العاده ای از نظر مالی در جامعه حکم فرما بود... و جالب اینکه این حکم اسلامی با اینکه قرن ها اجرا می شد و در پناه آن مسلمانان آغاز اسلام در امنیت و رفاه می زیستند، در مورد تعداد بسیار کمی از افراد که از چند نفر تجاوز نمی کرد ودر طی چند قرن اجرا گردید».(تفسیر نمونه، ج4، ص 378)درپایان بسیارضروری است که به یکی از آیات قرآن کریم که به روشنی فرمان مبارزه با عوامل ایجاد ناامنی در جامعه را صادر فرموده اشاره کنیم تا هرچه بیشتربه اهتمام قرآن کریم درمبارزه با اخلال درامنیت اجتماع واقف شویم.درآیه 33 از سوره مبارکه مائده،خداوند می فرماید: «إنّما جزؤا الذین یحاربون الله و رسوله و یسعون فی الأرض فساداً أن یقتلوا و یصلّبوا أو تقطّع أیدیهم و أرجلهم من خلفٍ أو ینفوا من الأرض ذلک لهم خزی فی الدنیا و لهم فی الآخره عذاب عظیم»؛کیفرآنها که با خدا و پیامبر به جنگ برمی خیزند و در روی زمین دست به فساد می زنند (و با تهدید به اسلحه به جان و مال و ناموس مردم حمله می برند) این است که اعدام شوند یا به دارآویخته گردند یا (چهار انگشت از) دست راست و پای چپ آنها بریده شود و یا از سرزمین خود تبعید گردند؛این رسوایی آنها در دنیاست و درآخرت مجازات بزرگی دارند. دراین آیه شریفه عبارت «إنّما جزاؤا الذین یحاربون الله و رسوله» بیان کننده حال کسانی است که به دشمنی با خدا و رسول خدا (ص) اقدام می کنند،و مفسرکبیر قرآن مرحوم علامه طباطبایی،درتفسیر این عبارت و توضیح کلمه «محاربه» می فرمایند:«... مراد ازمحاربه،دشمنی با خدا در خصوص مواردی است که رسول نیزدرآن دخالتی دارد و در نتیجه تقریباً متعین می شود که بگوییم:مراد از محاربه با خدا و رسول،عملی است که برگشت می کند به ابطال اثرچیزی که رسول از جانب خدای سبحان برآن چیز ولایت دارد، نظیرجنگیدن کفار با رسول و با مسلمانان و راهزنی راهزنان که امنیت اجتماعی را خدشه دار می سازد،امنیتی که با گسترش دامنه ولایت رسول آن امنیت را گسترش داده و همین که بعد از ذکر محاربه با خدا و رسول جمله ی :«ویسعون فی الأرض فساداً» را آورده،معنای مورد نظر را مشخص می کند و می فهماند که منظور از محاربه با خدا و رسول افساد در زمین از راه اخلال به امنیت عمومی و راهزنی است...» (تفسیر المیزان، ج 5، ص 533)پس از آنکه دانستیم مراد از محاربه با خدا و رسول، اخلال در امنیت اجتماعی است با نگاهی به متن آیه شریفه استفاده می شود که برای آنان که امنیت اجتماعی را برهم زده و موجبات ناامنی جامعه را فراهم می آورند خداوند متعال چهارنوع کیفر معین فرموده است که بنا به نوع جرم،حاکم اسلامی یکی از آنها را برای مجازات در نظر می گیرد،که عبارت است از: کشته شدن،به دارآویخته شدن،بریدن دست و پای آنها به طورمخالف و تبعید از محل زندگی.درضمن،آیه شریفه به خوبی بیانگراهمیت والای امنیت اجتماعی درآیین اسلام است؛چرا که آنان را که به این امر مهم لطمه وارد می نمایند را با عنوان «محارب با خدا و رسول» یاد کرده است،یعنی «امنیت اجتماعی» امری است که به طورمستقیم وابسته به خدا و رسول است و جزء حدود الهی محسوب می گردد که هرکه به این حدود تجاوز کند در واقع حد و مرزالهی را مورد سوءقصد قرارداده است.

حدیث: قطب عالم امکان، امام زمان(عج):  مَنْ بَحَثَ فَقَدْ طَلَبَ، وَ مَنْ طَلَبَ فَقَدْ دَلَّ، وَ مَنْ دَلَّ فَقَدْ أَشاطَ وَ مَنْ أَشاطَ فَقَدْ أَشْرَکَ:حضرت مهدى(علیه السلام) در خصوص کسانى که در جستجوى او بوده اند تا به حاکم جور تحویلش دهند فرموده است: آن که بکاود، بجوید و آن که بجوید دلالت دهد و آن که دلالت دهد به هدف رسد و هر که [در مورد من] چنین کند، شرک ورزیده است.

دعای ندبه: فَکَانَ کَمَا انْتَجَبْتَهُ سَیِّدَ مَنْ خَلَقْتَهُ وَ صَفْوَةَ مَنِ اصْطَفَیْتَهُ وَ أَفْضَلَ مَنِ اجْتَبَیْتَهُ وَ أَکْرَمَ مَنِ اعْتَمَدْتَهُ قَدَّمْتَهُ عَلَى أَنْبِیَائِکَ وَ بَعَثْتَهُ إِلَى الثَّقَلَیْنِ مِنْ عِبَادِکَ وَ أَوْطَأْتَهُ مَشَارِقَکَ وَ مَغَارِبَکَ وَ سَخَّرْتَ لَهُ الْبُرَاقَ وَ عَرَجْتَ بِهِ إِلَى سَمَائِکَ پس بود همانگونه که او را برگزیدى، سرور مخلوقاتت، و برگزیده برگزیدگانت، و برترین انتخاب شدگانت، و گرامی ترین معتمدانت، او را بر پیامبرانت مقدم نمودى، و بر جنّ و انس از بندگانت برانگیختی و مشرقها و مغربهایت را زیر پایش گذاردى، و براق را برایش مسخّر ساختى، و آن شخصیت بزرگ را به آسمانت بالا بردى،

سیمای حضرت مهدی(عج): دوره حکومت امام زمان حضرت مهدی (عج):پس از ظهور، امام زمان حضرت مهدی (عج) بر اساس احکام اسلام حکومت واحد جهانی تشکیل خواهند داد که در سایه آن سرتاسر عالم پر از عدل و داد خواهد شد.

سیره حضرت مهدی(عج): مکان‌هایی به امام مهدی(ع) منسوب شده و گفته شده است که شیعیان در دوران غیبت کبری برای ارتباط با وی در این مکان‌ها حاضر می‌شوند:جزیره خضراء: مکانی منسوب به امام زمان (عج) که بنابر برخی روایات، فرزندان امام زمان(ع) در آنجا زندگی می‌کنند. داستان این جزیره در برخی منابع آمده است و دو دیدگاه درباره آن وجود دارد؛ برخی آن را پذیرفته و برخی دیگر افسانه دانسته‌اند و آثاری در نقد آن نگاشته‌اند.

منبرهشتم: نشانه های ظهور: مردم همدیگر را سب و لعن کنند.

آیه : با بررسی آیات الهی روشن می شود که لعن شدگان در قرآن عبارتند از: کفار، کتمان کنندگان آیات الهی، دروغ گویان، اصحاب سبت، مؤمنین به جبت و طاغوت، قاتل انسان مؤمن، ابلیس،  پیمان شکنان بنی اسرائیل، بنده طاغوت، یهود، دوزخیان، ظالمین، منافقین، قوم عاد، نقص کنندگان پیمان الهی، تهمت زنندگان به زنان پاک دامن، آزار دهندگان خدا و رسول(ص)، گمراه کنندگان، کسانی که سوء ظن به خدا دارند، شجره ملعونه و ...

1_ کفار:«اِنَّ الَّذینَ کَفَرُوا وَ ماتُوا وَ هُمْ کُفّارٌ اُولئِکَ عَلَیْهِمْ لَعْنَهُ اللّهِ وَ الْمَلائِکَهِ وَ النّاسِ اَجْمَعینَ» (سوره بقره، آیه 161 .)؛ (کسانى که کافر شدند، و در حال کفر از دنیا رفتند، لعنت خداوند و فرشتگان و همه مردم بر آنها خواهد بود).

2_ کتمان کنندگان آیات الهی:«اِنَّ الَّذینَ یَکْتُمُونَ ما اَنْزَلْنا مِنَ الْبَیِّناتِ وَ الْهُدى مِنْ بَعْدِ ما بَیَّنّاهُ لِلنّاسِ فِی الْکِتابِ اُولئِکَ یَلْعَنُهُمُ اللّهُ وَ یَلْعَنُهُمُ اللاّعِنُونَ»؛( سوره بقره، آیه 159 .) (کسانى که دلایل روشن و هدایتى را که نازل کرده ایم، پس از آن که آن را در کتاب (آسمانى آنها) براى مردم بیان نمودیم، کتمان کنند، خداآنها را لعنت مى کند; و همه لعن کنندگان نیز، آنها را لعن مى کنند).

3_دروغ گویان :«فَمَنْ حَاجَّکَ فیهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ اَبْناءَناوَ اَبْناءَکُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَکُمْ وَ اَنْفُسَنا وَ اَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللّهِ عَلَى الْکاذِبینَ» (سوره آل عمران، آیه 61.)؛ (هر گاه بعد از علم و دانشى که به تو رسیده، [باز] کسانى درباره مسیح با تو به ستیز برخیزند، بگو: «بیایید ما فرزندان خود را دعوت کنیم، شما نیز فرزندان خود را; ما زنان خویش را دعوت نماییم، شما نیز زنان خود را ما از نفوس خود (و کسى که همچون  جان ماست) دعوت کنیم، شما نیز از نفوس خود; آنگاه مباهلهو نفرین کنیم و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم).

4_ اصحاب سبت:«یا اَیُّهَا الَّذینَ اُوتُوا الْکِتابَ آمِنُوا بِما نَزَّلْنا مُصَدِّقاً لِما مَعَکُمْ مِنْ قَبْلِ اَنْ نَطْمِسَ وُجُوهاً فَنَرُدَّها عَلى اَدْبارِها اَوْ نَلْعَنَهُمْ کَما لَعَنّا اَصْحابَ السَّبْتِ وَ کانَ اَمْرُ اللّهِ مَفْعُولاً» (سوره نساء، آیه 47.)؛ (اى کسانى که کتاب آسمانى به شما داده شده! به آنچه (بر پیامبر خود) نازل کردیم ـ و هماهنگ با نشانه هایى است که با شماست ـ ایمانبیاورید، پیش از آن که صورت [انسانى] گروهى را محو کنیم، سپس به پشت سر بازگردانیم، یا آنها را از رحمت خود دور سازیم، همان گونه که «اصحاب سبت»  گروهى از تبهکاران بنى اسرائیل  را از رحمت خود دور ساختیم و فرمان خدا، در هر حال انجام شدنى است).

5_ مومنین به جبت و طاغوت:«اَ لَمْ تَرَ اِلَى الَّذینَ اُوتُوا نَصیباً مِنَ الْکِتابِ یُوْمِنُونَ بِالْجِبْتِ وَ الطّاغُوتِ وَ یَقُولُونَ لِلَّذینَ کَفَرُوا هوُلاءِ اَهْدى مِنَ الَّذینَ آمَنُواسَبیلاً * اُولئِکَ الَّذینَ لَعَنَهُمُ اللّهُ وَ مَنْ یَلْعَنِ اللّهُ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ نَصیراً»( سوره نساء، آیه 52-51.)؛ (آیا ندیدى کسانى را که بهرهاى از کتاب آسمانى به آنان داده شده، (با این حال) به «جبت» و «طاغوت»  بت و بت پرستان  ایمان مى آورند، و درباره کافران مى گویند: «آنها، از کسانى که ایمانآورده اند، به راه هدایت نزدیک ترند؟!»، «آنها کسانى هستند که خداوند، ایشان را از رحمت خود، دور ساخته است; و هر کس را خدااز رحمتش دور سازد، هرگز یاورى براى او نخواهى یافت).

6_ قاتل مومن:«وَ مَنْ یَقْتُلْ مُوْمِناً مُتَعَمِّداً فَجَزاوُهُ جَهَنَّمُ خالِداً فیها وَ غَضِبَ اللّهُ عَلَیْهِ وَ لَعَنَهُ وَ اَعَدَّ لَهُ عَذاباً عَظیماً» (سوره نساء، آیه 93.)؛ (و هر کس، فرد با ایمانى را از روى عمد به قتل برساند، مجازات او دوزخ است; در حالى که جاودانه در آن خواهد بود; و خداوند بر او غضب مى کند و او را از رحمتش دور مى سازد; و مجازات بزرگى براى او آماده ساخته است).

7_ ابلیس:«وَ اِنَّ عَلَیْکَ لَعْنَتِی اِلى یَوْمِ الدِّینِ»( سوره ص، آیه 78.)؛ (و به یقین لعنت من بر تو تا روز قیامتخواهد بود).

8_ پیمان شکنان بنی اسرائیل:«فَبِما نَقْضِهِمْ میثاقَهُمْ لَعَنّاهُمْ وَ جَعَلْنا قُلُوبَهُمْ قاسِیَهً»( سوره مائده، آیه 13-12.)؛ (ولى بخاطر پیمان شکنى آنها، از رحمت خویش دورشان ساختیم و دلهاى آنان را سخت و پر قساوت نمودیم).

9_ بنده طاغوت:«قُلْ هَلْ اُنَبِّئُکُمْ بِشَرّ مِنْ ذالِکَ مَثُوبَهً عِنْدَ اللّهِ مَنْ لَعَنَهُ اللّهُ وَ غَضِبَ عَلَیْهِ وَ جَعَلَ مِنْهُمُ الْقِرَدَهَ وَ الْخَنازیرَ وَ عَبَدَ الطّاغُوتَ اُولئِکَ شَرٌّ مَکاناً وَ اَضَلُّ عَنْ سَواءِ السَّبیلِ»( سوره مائده، آیه 60.)؛ (بگو: «آیا شما را از جایگاه و کیفرى که نزد خدابدتر از این است، با خبرکنم؟ کسانى که خداوند آنها را از رحمت خود دور ساخته، و مورد خشم قرار داده، و بعضى از آنها را به صورت میمون ها و خوک ها قرار داده و دربندگى طاغوت در آمده اند; موقعیّت و جایگاه آنها، بدتر است; و از راه راست، گمراهترند).

10_ یهود:«وَ قالَتِ الْیَهُودُ یَدُ اللّهِ مَغْلُولَهٌ غُلَّتْ اَیْدیهِمْ وَ لُعِنُوا بِما قالُوا بَلْ یَداهُ مَبْسُوطَتانِ»( سوره مائده، آیه 64.)؛ (و یهود گفتند: «دست خدابسته است.» دستهایشان بسته باد! و به خاطر آنچه گفتند، از رحمتالهى دور شوند! بلکه هر دو دست قدرتاو، گشاده است).

11_ لعن دوزخیان بر یکدیگر:«قالَ ادْخُلُوا فی اُمَم قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِکُمْ مِنَ الْجِنِّ وَ الاِنْسِ فِی النّارِ کُلَّما دَخَلَتْ اُمَّهٌ لَعَنَتْ اُخْتَها حَتّى اِذَا ادّارَکُوا فیها جَمیعاً قالَتْ اُخْراهُمْ لاِ ُولهُمْ رَبَّنا هوُلاءِ اَضَلُّونا فَآتِهِمْ عَذاباً ضِعْفاً مِنَ النّارِ قالَ لِکُلّ ضِعْفٌ وَ لکِنْ لاتَعْلَمُونَ»( سوره اعراف، آیه 38.)؛ (خداوند به آنها مى گوید: «در صف اقوام گمراهى از جنّ و انس که پیش از شما بودند در آتش وارد شوید!» هر زمان که گروهى وارد مى شوند، گروه همسان خود را لعن مى کنند; تا همگى با ذلّت در آن قرار گیرند، در این هنگام، گروه پیروان درباره پیشوایان خود مى گویند: «پروردگارا! اینها بودند که ما را گمراه ساختند; پس کیفر آنها را از آتش دو برابر کن. کیفرى براى گمراهیشان، و کیفرى به خاطر گمراه ساختن ما.» مى فرماید: «براى هر کدام از شما دو عذاب است؛ ولى نمى دانید).

12_ ظالمین:«وَ مَنْ اَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى عَلَى اللّهِ کَذِباً اُولئِکَ یُعْرَضُونَ عَلى رَبِّهِمْ وَ یَقُولُ الاَشْهادُ هوُلاءِ الَّذینَ کَذَبُوا عَلى رَبِّهِمْ اَلا لَعْنَهُ اللّهِ عَلَى الظّالِمینَ»( سوره هود، آیه 18.)؛ (چه کسى ستمکارتر است از آن کس که بر خدادروغ بسته؟! آنان، [روز رستاخیز] بر پروردگارشان عرضه مى شوند، در حالى که شاهدان پیامبران و فرشتگان مى گویند: «اینها همان کسانى هستند که به پروردگارشان دروغبستند. اینک لعنت خدابر ستمکاران باد!»).

13_ منافقین:«؛وَعَدَ اللّهُ الْمُنافِقینَ وَ الْمُنافِقاتِ وَ الْکُفّارَ نارَ جَهَنَّمَ خالِدینَ فیها هِیَ حَسْبُهُمْ وَ لَعَنَهُمُ اللّهُ وَ لَهُمْ عَذابٌ مُقیمٌ»( سوره توبه، آیه 68.) (خداوند به مردان و زنان منافق و کفّار، وعده آتش دوزخ داده; جاودانه در آن خواهند ماند ـ همان براى آنها کافى است. ـ و خداآنها را از رحمت خود دور ساخته; و عذابى پایدار براى آنهاست).

14_ قوم عاد:«وَ اُتْبِعُوا فی هذِهِ الدُّنْیا لَعْنَهً وَ یَوْمَ الْقِیامَهِ اَلا اِنَّ عاداً کَفَرُوا رَبَّهُمْ اَلا بُعْداً لِعاد قَوْمِ هُود»؛( سوره هود، آیه 60.) (آنان، در این دنیا و روز قیامت، لعنت( و نام ننگینى) به دنبال دارند! بدانید قوم «عاد» نسبت به پروردگارشان کفر ورزیدند. دور باد «عاد» قوم هود از رحمت خدا، و خیر و سعادت)

15_ فرعونیان:«اِلى فِرْعَوْنَ وَ مَلاَئِهِ فَاتَّبَعُوا اَمْرَ فِرْعَوْنَ وَ ما اَمْرُ فِرْعَوْنَ بِرَشید * یَقْدُمُ قَوْمَهُ یَوْمَ الْقِیامَهِ فَاَوْرَدَهُمُ النّارَ وَ بِئْسَ الْوِرْدُ الْمَوْرُودُ * وَ اُتْبِعُوا فی هذِهِ لَعْنَهً وَ یَوْمَ الْقِیامَهِ بِئْسَ الرِّفْدُ الْمَرْفُودُ»( سوره هود، آیه 99-97.)؛ (به سوى فرعون و اطرافیانش; امّا آنها از فرمان فرعون پیروى کردند; در حالى که فرمان فرعون، مایه رشد و نجات نبود.* روز قیامت، او در پیشاپیش قومش خواهد بود و به جاى چشمه هاى زلال بهشتآنها را وارد آتش مى کند; و چه بد آبشخورى است (آتش)، که بر آن وارد مى شوند! * آنان در این جهان و روز قیامت، لعنتى به دنبال دارند; و چه بد عطایى است (لعن و دورى از رحمت خدا)، که نصیب آنان مى شود!)

16_ نقص کنند گان پیمان الهی:«وَ الَّذِینَ یَنقُضُونَ عَهْدَ اللهِ مِنْ بَعْدِ مِیثَاقِهِ وَ یَقْطَعُونَ مَا اَمَرَ اللهُ بِهِ اَنْ یُوصَلَ وَ یُفْسِدُونَ فِی الاَْرْضِ اُوْلَئِکَ لَهُمُ اللَّعْنَهُ وَ لَهُمْ سُوءُ الدَّار»( سوره رعد، آیه 25.)؛ (آنها که عهد الهى را پس از محکم کردن مى شکنند، و پیوندهایى را که خدادستور به برقرارى آن داده قطع مى کنند، و در روى زمین فساد مى نمایند، براى آنهاست لعنت (و دورى از رحمت الهى) و مجازات سراى آخرت!

17_ تهمت زنندگان به زنان پاک دامن:«اِنَّ الَّذِینَ یَرْمُونَ الْمُحْصَناتِ الْغافِلاتِ الْمُوْمِناتِ لُعِنُوا فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَهِ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظِیمٌ»( سوره نور، آیه 23.)؛ (کسانى که زنان پاکدامن و بى خبر(از هر گونه آلودگى) و مومن را متهم مى سازند، در دنیا و آخرتاز رحمت الهى دور شدند و عذاب سختى براى آنهاست).

18_ آزار دهندگان خداو رسول:«اِنَّ الَّذِینَ یُوْذُونَ اللّهَ وَ رَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللّهُ فِی الدُّنْیا وَ الآخِرَهِ وَ اَعَدَّ لَهُمْ عَذاباً مُهِیناً»( سوره احزاب، آیه 57.)؛ (آنها که خداو پیامبرش را آزار مى دهند، خداوند آنان را از رحمت خود در دنیا و آخرت دور ساخته، و براى آنها عذاب خوارکننده اى آماده کرده است).

19_ گمراه کنندگان:«وَ قالُوا رَبَّنا اِنّا اَطَعْنا سادَتَنا وَ کُبَراءَنا فَاَضَلُّونَا السَّبِیلاَ * رَبَّنا آتِهِمْ ضِعْفَیْنِ مِنَ الْعَذابِ وَ الْعَنْهُمْ لَعْناً کَبِیراً»( سوره احزاب، آیه 68 -67.)؛ (و مى گویند: «پروردگارا! ما از سران و بزرگان خود اطاعت کردیم و ما را گمراه ساختند.پروردگارا! آنان رااز عذاب، دو چندان ده و آنها را به طور کامل از رحمتت دور ساز!)

20_کسانی که سوء ظن به خدادارند:«وَ یُعَذِّبَ الْمُنافِقِینَ وَ الْمُنافِقاتِ وَ الْمُشْرِکِینَ وَ الْمُشْرِکاتِ الظّانِّینَ بِاللّهِ ظَنَّ السَّوْءِ عَلَیْهِمْ دائِرَهُ السَّوْءِ وَ غَضِبَ اللّهُ عَلَیْهِمْ وَ لَعَنَهُمْ وَ اَعَدَّ لَهُمْ جَهَنَّمَ وَ ساءَتْ مَصِیراً» (سوره فتح، آیه 6.)؛ (ونیز مردان و زنان منافق و مردان و زنان مشرک را که به خداگمان بد مى برند مجازات کند; [آرى] حوادث ناگوارى که براى مومنان انتظار مى کشند تنها بر خودشان فرو مى آید. خداوند بر آنان غضب کرده و از رحمت خود دورشان ساخته و جهنم را براى آنان آماده کرده و چه بد سرانجامى است!)

21_ شجره ملعونه:«وَ اِذْ قُلْنا لَکَ اِنَّ رَبَّکَ اَحاطَ بِالنّاسِ وَ ما جَعَلْنَا الرُّوْیَا الَّتِی اَرَیْناکَ اِلاّ فِتْنَهً لِلنّاسِ وَ الشَّجَرَهَ الْمَلْعُونَهَ فِی الْقُرْآنِ وَ نُخَوِّفُهُمْ فَما یَزِیدُ هُمْ اِلاّ طُغْیاناً کَبِیراً»( سوره اسراء، آیه 60.)؛ (به یاد آور زمانى را که به تو گفتیم: «پروردگارت احاطه (و آگاهى کامل) به مردم دارد; و رویایى را که به تو نشان دادیم و درخت نفرین شده را که در قرآنذکر کرده ایم، فقط براى آزمایش مردم بود. و ما آنها را بیم مى دهیم; امّا جز طغیان شدید، چیزى بر آنها نمى افزاید!)

حدیث: قطب عالم امکان، امام زمان(عج): فَلا ظُهُورَ إِلاّ بَعْدَ إِذْنِ اللّهِ تَعالى ذِکْرُهُ وَ ذلِکَ بَعْدَ طُولِ الاَْمَدِ وَ قَسْوَةِ الْقُلُوبِ وَ امْتِلاءِ الاَْرْضِ جَوْرًا:ظهورى نیست، مگر به اجازه خداوند متعال و آن هم پس از زمان طولانى و قساوت دل‌ها و فراگیر شدن زمین از جور و ستم.

دعای ندبه: وَ أَوْدَعْتَهُ عِلْمَ مَا کَانَ وَ مَا یَکُونُ إِلَى انْقِضَاءِ خَلْقِکَ ثُمَّ نَصَرْتَهُ بِالرُّعْبِ وَ حَفَفْتَهُ بِجَبْرَئِیلَ وَ مِیکَائِیلَ وَ الْمُسَوِّمِینَ مِنْ مَلائِکَتِکَ وَ وَعَدْتَهُ أَنْ تُظْهِرَ دِینَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ وَ ذَلِکَ بَعْدَ أَنْ بَوَّأْتَهُ مُبَوَّأَ صِدْقٍ مِنْ أَهْلِهِ وَ جَعَلْتَ لَهُ وَ لَهُمْ أَوَّلَ بَیْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ ،و دانش آنچه بوده، و خواهد بود تا سپرى شدن آفرینشت به او سپردى، سپس او را با فرو انداختن هراس در دل دشمن یارى دادى، و به جبرائیل و میکائیل و نشان داران از فرشتگانت قرار گرفتى، و به او وعده دادى که دینش را بر همه دینها پیروز گردانی گرچه مشرکان را خوش نیاید، و این کار پس از آن بود که در جایگاه راستى از اهلش جایش دادى، و قرار دادى براى او و ایشان نخستین خانه اى که براى مردم بنا شد،

سیمای حضرت مهدی(عج): چهره و شمایل حضرت مهدی ( ع ) را راویان حدیث شیعی و سنی چنین نوشته اند چهره اش گندمگون ، ابروانی هلالی و کشیده ، چشمانش سیاه و درشت و جذاب ، شانه اش پهن ، دندانهایش براق و گشاد ، بینی اش کشیده و زیبا، پیشانی اش بلند و تابنده . استخوان بندی اش استوار و صخره سان ، دستان و انگشتهایش درشت .گونه هایش کم گوشت و اندکی متمایل به زردی  - که از بیداری شب عارض شده -بر گونه راستش خالی مشکین . عضلاتش پیچیده و محکم ، موی سرش بر لاله گوش ریخته ، اندامش متناسب و زیبا ، هیاتش خوش منظر و رباینده ، رخساره اش در هاله ای از شرم بزرگوارانه و شکوهمند غرق . قیافه اش از حشمت و شکوه رهبری سرشار .نگاهش دگرگون کننده ، خروشش دریاسان ، و فریادش همه گیر " .حضرت مهدی صاحب علم و حکمت بسیار است و دارنده ذخایر پیامبران است . وی   نهمین امام است از نسل امام حسین ( ع ) اکنون از نظرها غایب است . ولی مطلق و خاتم اولیاء و وصی اوصیاء و قائد جهانی و انقلابی  اکبر است . چون ظاهر شود ، به کعبه تکیه کند ، و پرچم پیامبر ( ص ) را در دست گیرد و دین خدا را زنده و احکام خدا را در سراسر گیتی جاری کند . و جهان را پر از عدل و داد و مهربانی کند .حضرت مهدی ( ع ) در برابر خداوند و جلال خداوند فروتن است . خدا و عظمت خدا در وجود او متجلی است و همه هستی او را فراگرفته است . مهدی ( ع ) عادل است و خجسته و پاکیزه . ذره ای از حق را فرو نگذارد . خداوند دین اسلام را به دست او عزیز گرداند . در حکومت او ، به احدی ناراحتی نرسد مگر آنجا که حد خدایی جاری گردد .مهدی ( ع ) حق هر حقداری را بگیرد و به او بدهد . حتی  اگر حق کسی زیر دندان دیگری   باشد ، از زیر دندان انسان بسیار متجاوز و غاصب بیرون کشد و به صاحب حق باز گرداند . به هنگام حکومت مهدی ( ع ) حکومت جباران و مستکبران ، و نفوذ سیاسی   منافقان و خائنان ، نابود گردد . شهر مکه - قبله مسلمین - مرکز حکومت انقلابی مهدی   شود . نخستین افراد قیام او ، در آن شهر گرد آیند و در آنجا به او بپیوندند ...برخی به او بگروند ، با دیگران جنگ کند ، و هیچ صاحب قدرتی و صاحب مرامی   ، باقی   نماند و دیگر هیچ سیاستی و حکومتی ، جز حکومت حقه و سیاست عادله قرآنی   ، در جهان جریان نیابد . آری ، چون مهدی ( ع ) قیام کند زمینی  نماند ، مگر آنکه در آنجا گلبانگ محمدی : اشهد ان لا اله الا الله ، و اشهد ان محمدا رسول الله ، بلند گردد .در زمان حکومت مهدی ( ع ) به همه مردم ، حکمت و علم بیاموزند ، تا آنجا که زنان در خانه ها با کتاب خدا و سنت پیامبر ( ص ) قضاوت کنند . در آن روزگار ، قدرت عقلی توده ها تمرکز یابد . مهدی ( ع ) با تایید الهی   ، خردهای مردمان را به کمال رساند و فرزانگی  در همگان پدید آورد ... .مهدی ( ع ) فریاد رسی است که خداوند او را بفرستد تا به فریاد مردم عالم برسد .در روزگار او همگان به رفاه و آسایش و وفور نعمتی  بیمانند دست یابند . حتی   چهارپایان فراوان گردند و با دیگر جانوران ، خوش و آسوده باشند . زمین گیاهان بسیار رویاند آب نهرها فراوان شود ، گنجها و دفینه های  زمین و دیگر معادن استخراج گردد . در زمان مهدی ( ع ) آتش فتنه ها و آشوبها بیفسرد ، رسم ستم و شبیخون و غارتگری برافتد و جنگها از میان برود .در جهان جای ویرانی نماند ، مگر آنکه مهدی ( ع ) آنجا را آباد سازد .در قضاوتها و احکام مهدی ( ع ) و در حکومت وی ، سر سوزنی  ظلم و بیداد بر کسی نرود و رنجی بر دلی ننشیند .مهدی ، عدالت را ، همچنان که سرما و گرما وارد خانه ها شود ، وارد خانه های مردمان کند و دادگری او همه جا را بگیرد .

سیره حضرت مهدی(عج): مکان‌هایی به امام مهدی(ع) منسوب شده و گفته شده است که شیعیان در دوران غیبت کبری برای ارتباط با وی در این مکان‌ها حاضر می‌شوند:طیبه: از مکان‌هایی که بنابر برخی روایات، محل زندگی امام زمان در دوران غیبت است. گفته شده است مراد از آن مدینه است.

منبرنهم: نشانه های ظهور: خانواده ها در دامن فساد سقوط کنند.

آیه : «فساد» که نقطه مقابل «صلاح» است به هرگونه تخریب و ویرانگرى گفته مى شود و به گفته راغب در مفردات: «فساد هرگونه خارج شدن اشیاء از حالت اعتدال است، کم باشد یا زیاد، و نقطه مقابل آن صلاح است و این در جان و بدن و اشیائى که از حد اعتدال خارج مى شوند تصور مى شود».بنابراین، تمام نابسامانى هائى که در کارها ایجاد مى گردد، و همه افراط و تفریط ها در کل مسائل فردى و اجتماعى، مصداق فساد است.در قرآن مجید نیز در بسیارى از موارد «افساد» و «اصلاح» در برابر یکدیگر قرار گرفته اند؛ در سوره «شعراء» آیه152 مى خوانیم: «الَّذِینَ یُفْسِدُونَ فِى الارْضِ وَ لایُصْلِحُونَ»؛ (آنها که در زمین فساد مى کنند و اصلاح نمى کنند).در سوره«بقره» آیه 220 مى فرماید: «و الّلهُ یَعْلَمُ الْمُفْسِدَ مِنَ الْمُصْلِح»؛ (خداوند مفسدان را از مصلحان مى شناسد).و در سوره«اعراف» آیه142 مى خوانیم: «وَ اصْلِحْ وَ لا تَتَّبِعْ سَبِیْلَ الْمُفْسِدِیْنَ»؛ (اصلاح کن و راه مفسدان را پیروى مکن).در بعضى از موارد، ایمانو عمل صالح را در برابر فساد قرار داده است: «امْ نَجْعَلُ الَّذین آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ کَالْمُفْسِدِینَ فِى الارْضِ»؛ (آیا آنها را که ایمانآورده اند و عمل صالح انجام دادند، همانند مفسدان فى الارض قرار دهیم).( سوره ص، آیه 28.)از سوى دیگر، در بسیارى از آیات قرآن«فساد» همراه با کلمه «فى الارض» ذکر شده و نشان مى دهد نظر به جنبه هاى اجتماعى مساله شده است، این تعبیر در بیست و چند مورد از قرآنبه چشم مى خورد.و از سوى سوم، فساد و افساد در آیات مختلف قرآن مجید با گناهان دیگرى که شاید غالباً جنبه مصداق دارد، ذکر شده که بعضى از این گناهان فوق العاده بزرگ و بعضى از آن کوچکتر است؛ مثلاً: گاهى هم ردیف با جنگ با خدا و پیامبر(صلى الله علیه وآله) آمده است، مانند: «انَّما جَزاءُ الَّذِینَ یُحاربُونَ الّلهَ وَ رَسُولَهُ وَ یَسْعَوْنَ فِى الارْضِ فَساد».( سوره مائده، آیه 33) و گاهى هم ردیف با هلاک کردن حرث و نسل (انسان ها و زراعت ها) آمده، مانند: «وَ اذا تَوَلّى سَعى فِى الْارْضِ لِیُفْسِدَ فِیها وَ یُهْلِکَ الْحَرْثَ وَ النَّسْلَ».( سوره بقره، آیه 205.) و زمانى در کنار قطع پیوندهائى که خدابه آن فرمان داده است آمده، مانند: «الَّذینَ یَنْقُضُونَ عَهْدَ اللّهِ مِنْ بَعْدِ میثاقِهِ وَ یَقْطَعُونَ ما اَمَرَ اللّهُ بِهِ اَنْ یُوصَلَ وَ یُفْسِدُونَ فِی الاَرْضِ».( سوره بقره، آیه 27.) و گاه در کنار برترى جوئى و سرکشى قرار گرفته: «تِلْکَ الدّارُ الآخِرَهُ نَجْعَلُها لِلَّذِینَ لایُرِیدُونَ عُلُوّاً فِی الاَرْضِ وَ لا فَساد»؛ (سراىِ آخرترا براى کسانى قرار مى دهیم که اراده برترى جوئى در زمین و فساد را ندارند).( سوره قصص، آیه 83.) گاه «فرعون» را مفسد مى شمارد، و به هنگام توبه کردن در حال غرق شدنش در «نیل» مى گوید: «آلآْنَ وَ قَدْ عَصَیْتَ قَبْلُ وَ کُنْتَ مِنَ الْمُفْسِدینَ»؛ (اکنون ایمانمى آورى؟! در حالى که قبل از این طغیان و گردنکشى و عصیان نمودى، و در صف مفسدان فى الارض و تبهکاران قرار داشتى؟).( سوره یونس، آیه 91.) و نیز این کلمه (فساد فى الارض) گاه در مورد سرقت به کار رفته، همان گونه که در داستان برادران «یوسف» مى خوانیم: پس از اتهامشان به سرقت گفتند: «تَا الّلهِ لَقَدْ عَلِمْتُم ما جِئْنا لَنُفْسِدَ فِى الْارْضِ وَ ما کُنّا سارِقِیْنَ»؛ (به خداسوگند، شما مى دانید ما نیامده ایم که در زمین مصر فساد کنیم و ما هرگز سارق نبوده ایم).( سوره یوسف، آیه 73.) و گاه هم ردیف کم فروشى بیان شده، همان گونه که در داستان «شعیب(علیه السلام)» مى خوانیم: «وَ لاتَبْخَسُوا النّاسَ اَشْیاءَهُمْ وَ لاتَعْثَوْا فِی الاَرْضِ مُفْسِدینَ»؛ (بر اشیاء (و اجناس) مردم عیب نگذارید؛ و از حق آنان نکاهید! و در زمین به فساد نکوشید!).( سوره هود، آیه 85.) و بالاخره گاهى به معنى به هم ریختن نظام عالم هستى و جهان آفرینش آمده است: «لَوْ کانَ فِیهِما آلِهَهٌ الّا الّلهُ لَفَسَدَتا»؛ (اگر در روى زمین و آسمان غیر از خداوند یگانه «الّله» خدایان دیگرى بودند فاسد مى شدند».( سوره انبیاء، آیه 22.)

از مجموع این آیات که در سورههاى مختلف قرآنآمده به خوبى استفاده مى شود که فساد(به طور کلى) یا فساد فى الارض یک معنى بسیار وسیع دارد که بزرگ ترین جنایات همچون جنایات فرعون و سایر جباران و کارهاى کمتر از آن را و حتى گناهان کم فروشى و تقلب در معامله را شامل مى شود، و البته با توجه به مفهوم وسیع فساد که هر گونه خروج از اعتدال را شامل مى شود این وسعت کاملاً قابل درک است.و با توجه به این که مجازات ها باید با میزان جرم مطابقت داشته باشد، روشن مى شود که هر گروهى از این مفسدان باید یک نوع مجازات شوند و مجازات همه یکنواخت نیست. حتى در آیه33 سوره«مائده» که «مفسد فى الارض» با «محارب خداو پیامبر» همراه هم ذکر شده، چهار نوع مجازات مى بینیم که حتماً حاکم شرع باید در هر مورد مجازاتى را که با مقدار جنایت متناسب است برگزیند (کشتن، به دار آویختن، قطع ایدى و ارجل و تبعید). فقها در بحث «محارب و مفسد فى الارض» شرائط و حدود این مجازات ها را در کتب فقهى مشروحاً بیان کرده اند. و نیز براى ریشه کن کردن این گونه مفاسد، در هر مورد باید به وسیله اى متشبث شد؛ گاهى نخستین مرحله امر به معروف و نهى از منکر یعنى نصیحت و اندرز و تذکرات کافى است، ولى زمانى هم فرا مى رسد که باید به آخرین درجه شدت عمل یعنى به جنگ متوسل شد.ضمناً تعبیر به «فساد فى الارض» ما را به یک واقعیت در زندگى اجتماعى انسان ها رهنمون مى شود، و آن اینکه: مفاسد اجتماعى معمولاً موضعى نخواهد بود و در یک منطقه نمى توان آنها را محصور ساخت، بلکه در سطح اجتماع و در روى زمین گسترش پیدا مى کنند، و از یک گروه به گروه دیگر سرایت خواهند کرد.

حدیث: قطب عالم امکان، امام زمان(عج): سَیَأْتى إلى شیعَتى مَنْ یَدَّعِى المُشاهَدَةَ. أَلا فَمَنِ ادَّعَى المُشاهَدَةَ قَبْلَ خُرُوجِ السُّفْیانى وَ الصَّیْحَةِ فَهُوَ کَذّابٌ مُفْتَر وَ لا حَوْلَ وَ لا قُوَّةَ إِلاّ بِاللّهِ الْعَلِىِّ الْعَظیم:آگاه باشید به زودى کسانى ادّعاى مشاهده (نیابت خاصّه) مرا خواهند کرد. آگاه باشید هر کس قبل از خروج «سفیانى» و شنیدن صداى آسمانى، ادّعاى مشاهده مرا کند دروغگو و افترا زننده است؛ حرکت و نیرویى جز به خداى بزرگ نیست.

دعای ندبه: لَلَّذِی بِبَکَّةَ مُبَارَکا وَ هُدًى لِلْعَالَمِینَ فِیهِ آیَاتٌ بَیِّنَاتٌ مَقَامُ إِبْرَاهِیمَ وَ مَنْ دَخَلَهُ کَانَ آمِنا وَ قُلْتَ إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراکه در مکه است، خانه بابرکت، و مایه راهنمایى براى جهانیان، در آن خانه نشانه هاى آشکارى است، مقام ابراهیم، و هرکه وارد آن شد، در امان بود، در حق آنان فرمودى: جز این نیست که خدا اراده فرموده، پلیدى را از شما خانواده ببرد، و شما را پاک گرداند، پاک کردنى شایسته،

سیمای حضرت مهدی(عج): اصحاب و یاران امام زمان حضرت مهدی (عج):عثمان بن سعید عمروى (متوفاى سال 265 ق.).محمد بن عثمان عمروى (متوفاى سال 304ق.).حسین بن روح نوبختى (متوفاى سال 326ق.).على بن محمد سمرى (متوفاى سال 329ق.).این چهار تن نماینده بلافصل امام زمان حضرت مهدی (عج) بودند که در ایام غیبت صغرى، پس از شهادت امام حسن عسکرى(ع)، از سال 260 تا 329، به مدت 70 سال به ترتیب، واسطه میان امام زمان حضرت مهدی (عج) وشیعیان ایشان بودند. این چهار نفر به «نوّاب اربعه» مشهورند. ولى در هنگام خروج آن حضرت، 313 نفر از یارانش به او پیوسته و نخستین هسته لشکریان امام زمان حضرت مهدی (عج) را تشکیل مى‏دهند. علاوه بر آنان، هزاران نفر در ایام غیبت آن حضرت به این مقام ارجمند نایل شده‏اند که بر دیگران پنهان مانده است و پنهان خواهد ماند.

سیره حضرت مهدی(عج): در نقل‌های مختلف پیامبر اسلام(ص)، امام مهدی (عج) را شبیه‌ترین فرد به خود توصیف کرده است. امام حسن عسکری(ع)هم چهره و اخلاق وی را شبیه‌ترین به پیامبر دانسته است. از امام علی(ع)نقل شده: «هنگامی که مهدی (عج) قیام می‌کند، سن او بین سی تا چهل سال خواهد بود».امام حسن مجتبی(ع)، وی را جوانی کم‌سن‌تر از چهل سال معرفی می‌کند که دارای قدرتی بی‌پایان است. امام صادق(ع) او را در چهره جوانی کامل و معتدل توصیف می‌کند. علامه مجلسی در توضیح این روایت می‌نویسد: مراد از معتدل بودن این است که در سنین متوسط و یا آخر سنین جوانی است. امام رضا(ع) در روایتی، در پاسخ اباصلت هروی که از او درباره نشانه‌های امام مهدی هنگام ظهور پرسید، فرمود: «نشانه‌اش این است که در سنّ پیری است، ولی منظرش جوان است، به گونه‌ای که بیننده گمان می‌کند چهل ساله یا کمتر از آن است

منبردهم: نشانه های ظهور: مردم در زندگى گرفتار تجملات و مدپرستى شوند و سرانجام قناعت و میانه روى متروک گردد.

آیه : «وَ إِذَآ أَرَدْنَآ أَن نُّهْلِکَ قَرْیَةً أَمَرْنَا مُتْرَفِیهَا فَفَسَقُوا فِیهَا فَحَقَّ عَلَیْهَا الْقَوْلُ فَدَمَّرْنَـهَا تَدْمِیرا؛ و هرگاه بخواهیم مردم سرزمینی را هلاک کنیم، رفاه طلبان و خوش گذرانانشان را وادار به فساد می کنیم و وقتی در آن به فسق و انحراف پرداختند و سزاوار عذاب گردیدند، آن گاه آنجا را زیر و زبر می کنیم و به شدت نابودشان می سازیم. (اسراء، 16)

تجمل گرایی به معنای رغبت یافتن به تجمّلات و توجّه به ظواهر زندگی است که موجب نفوذ روح اشرافی گری و فاصله گیری از ساده زیستی شده و با بالا بردن سطح توقّعات، معضلاتی را برای نهاد خانواده و جامعه به وجود می آورد. فراموشی و غفلت از یاد خدا، گسترش بی اخلاقی ها، از بین رفتن آرامش روحی، و مصرف زدگی از جمله پیامدهای تجمّل گرایی است. تجمل گرایی اصطلاحی است مرکب از دو واژه «تجمل» به معنای خود را زینت دادن و آراسته شدن و «گرایی» به معنای میل و رغبت کردن؛ و تجمل گرایی به معنای رغبت کردن و توجه به ظواهر زندگی است که کم و بیش در هر زندگی وجود دارد . تجمل اگر به معنای زیبا جلوه کردن و مرتب و منظم بودن و رفع نیازهای زندگی و عدم فقر در نظر بگیریم، از نظر دین اسلام ممدوح و ستایش شده و اثرات مطلوبی نیز بر زندگی خواهد داشت که از آن جمله می توان به اتکا به نفس، اظهار بی نیازی در برابر مردم و حفظ عزت نفس اشاره کرد، اما اگر به معنای اسراف و تبذیر، عمل کردن بر اساس چشم و هم چشمی، و ریخت و پاش های بی مورد باشد، مذموم و مورد نکوهش بوده و اثرات نامطلوب روانی فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی و سیاسی به دنبال خواهد داشت.

تجمل گرایی، به بیانی ساده، به معنای روی آوری بیش از حد به مادیات و گردآوری اشیا و لوازم غیرضروری و دل بستن به آنهاست که مصداق های امروزی آن را می توان خانه های مجلل، اتومبیل های مدل بالا، سفرهای اروپایی، شرکت در میهمانی های اشرافی، تهیه لوازم خانگی لوکس و قیمتی و... دانست. این نوع از تجمّل گرایی نه تنها در اسلام سفارش نشده، بلکه به دلیل پی آمدهای ناخوشایند آن، از جمله گرفتار شدن در دام اسراف، مورد نکوهش واقع شده است.

  1. تجمل گرایی در قرآن و روایات

از میل به زیبایی و تجمل، در آیات و روایت های بسیاری یاد شده است. در قرآن‌ کریم کلمه‌ای که از نظر ظاهری به تجمل گرایی نزدیک است، واژ‌ة «ترف» است همانگونه که علّامه طباطبایی فرموده اند «مترف بودن انسان به معناى دل بستگى او به نعمت‏هاى دنیوى است». در چندین مورد از آیات شریف قرآن از مترفین سخن به میان آمده و موردنکوهش قرار گرفته اند. «وَ إِذَآ أَرَدْنَآ أَن نُّهْلِکَ قَرْیَةً أَمَرْنَا مُتْرَفِیهَا فَفَسَقُوا فِیهَا فَحَقَّ عَلَیْهَا الْقَوْلُ فَدَمَّرْنَـهَا تَدْمِیرا؛ و هرگاه بخواهیم مردم سرزمینی را هلاک کنیم، رفاه طلبان و خوش گذرانانشان را وادار به فساد می کنیم و وقتی در آن به فسق و انحراف پرداختند و سزاوار عذاب گردیدند، آن گاه آنجا را زیر و زبر می کنیم و به شدت نابودشان می سازیم. (اسراء، 16)

 همچنین در سورة هود بیان شده که «وَ اتَّبَعَ الَّذِینَ ظَلَمُوا مَا أُتْرِفُوا فِیهِ وَکَانُوا مُجْرِمِینَ؛ و آنانکه ستم می‌کردند، از تنعم و کامجویی پیروی کردند وگناهکار بودند.»(هود، 116) و در آیه دیگری درباره اصحاب شمال و گناه‌کاران آمده است که «إِنَّهُمْ کَانُوا قَبْلَ ذَلِکَ مُتْرَفِینَ؛ آنها، پیش از این (در عالم دنیا) مست و مغرور بودند». (الواقعه، 45) مترفون در این آیات، جمع مترف از ماده «ترف» به معنی تنعم است. مترف به کسی می گویند که فزونی نعمت و زندگی سرشار از رفاه، او را مست و مغرور و غافل کرده و به طغیان گری واداشته است. مترفان طغیان گر و غافل، همواره در طول تاریخ، در صف نخست مخالفان پیامبران بودند؛ زیرا آموزه های پیامبران الهی، مزاحم کام جوییها و هوس رانیهای آنان بود.

خداوند در قرآن کریم می فرماید «قُلْ مَنْ حَرَّمَ زینَةَ اللّهِ الَّتی أَخْرَجَ لِعِبادِهِ وَ الطَّیِّباتِ مِنَ الرِّزْقِ؛ بگو چه کسی زینت های الهی را برای بندگان خود آفریده و روزی های پاکیزه را حرام کرده است». (اعراف: 32) در سورة مائده نیز بیان شده است که « یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تُحَرِّمُوا طَیِّبَاتِ مَا أَحَلَّ اللَّهُ لَکُمْ وَلا تَعْتَدُوا إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ الْمُعْتَدِینَ؛ ای کسانیکه ایمان آوردهاید! چیزهای پاکیزه را که خداوند برای شما حلال کرده است، حرام نکنید و از حد تجاوز ننمایید؛ زیرا خداوند، متجاوزان را دوست ندارد.»(مائده، 87) امامان معصوم (ع)، نیز بر اساس دستورات اسلام به امر تجمل و زیبایی در حد معمول اهمیت می دادند.

امام صادق (ع)می‌فرماید: «انَّ اللّه َ عَزَّ وَ جل یُحِبُّ الْجمالَ وَ التَّجَمُّلَ و یُبْغِضُ الْبُؤَسَ وَ الْتّباؤُّسَ ؛ همانا خداوند زیبایی و تجمل را دوست دارد و از فقر و فقر نمایی بدش می‌آید.»  بنابراین، مسلم است که این جنبه مثبت و معمول تجمل، نه تنها در اسلام مورد نهی واقع نشده بلکه بدان ترغیب شده و خداوند و ائمه اطهار علیهم السلام بر آن تأکید کرده اند. آنچه در اسلام مذموم و ناپسند شمرده شده کام جوییها، هوس رانیها، و دلبستگی های افراطی به دنیا است که روح معنویّت را از جان انسان دور می سازد.

این نوع دلبستگی در بیان نورانی پیامبر اعظم | مورد مذمّت شمرده شده و ایشان خطاب به به «ابن مسعود» می فرماید: «ای ابن مسعود! پس از من اقوامی می آیند که طعامهای پاکیزه و رنگارنگ را می خورند.... و خانه ها و کاخهایی بنا می کنند و مساجد را به زیورآلات تزیین می نمایند. تمام همت آنان برای دنیا است و به آن دل بسته و اعتماد کرده اند. شرف آنان به درهمها و دینارهاست و تلاش شان برای شکم. آنان بدترین بدها هستند که فتنه از آنان برمی خیزد و به خودشان بر می گردد.» 

خداوند متّعال در قرآن کریم، بنیان و ریشۀ این دلبستگی های افراطی و تجمل پرستی ها را در میل درونی انسان به اندوختن مال و زینتهای مادی دانسته (یونس، 88)  و همواره  با مثالها و تشبیهات مختلفی در صدد است تا بشر را به ناچیزبودن دنیا  نسبت به آخرت متنبّه کند. در موارد متعددی از تعبیر «متاع» به معنای یک شیء کم ارزش در مورد دنیا استفاده می کند. گاهی برخی از تنعّمات دنیا را نام برده و نعمت های اخروی را بر آن ترجیح می دهد.

مثلاً می فرماید «مال و فرزندان زیور  این زندگی دنیا هستند و اعمال صالح، ماندگار نزد پروردگار ، ارجمند تر و خواستنی تر هستند»(کهف، 46) و گاهی کسانی را که دنیا را بر آخرت ترجیح می دهند، مذمّت می کند و آنها را گمراه می-داند.(ابراهیم، 3) با وجود چنین رهنمودهایی، افراد بسیاری بوده اند که در طول تاریخ این توصیه ها را درک ننموده و شیفتۀ تجمّلات شده، اخرت را فراموش کرده اند. به عنوان نمونه در دوران حاکمیت امام علی (ع)آنچنان ترجیح دنیا بر آخرت رواج یافت که حضرت به مردم زمانه خود می فرماید: «شما را چه شده است! که با به دست آوردن مقدار اندکی از دنیا، فرحناک و بانشاط می شوید؛ در حالی که ازدست رفتن و محرومیّت فراوان آخرت، شما را محزون نمی کند؟

و هر گاه متاع ناچیزی از دنیا را از دست بدهید، مضطرب و پریشان می شوید تا آنجا که آثار آن درچهره هایتان آشکار می شود».  حضرت همواره از مردم زمان خود می خواست که به بیش از حد نیاز دنبال بهره وری از دنیا نروند و به همان مقدار که مخارج جاری شان تأمین می شود، اکتفا کنند: «لاتسئلوا فیها فوق الکفاف و لاتطلبوا منها أکثر من البلاغ؛ بیش از کفاف و نیاز خود از آن نخواهید و بیشتر از مقدار مخارجتان از آن مطلبید.»   ولی مردم به نصایح حضرت توجه نکردند و همچنان دنبال دنیا رفتند و درآمد خود را در قالب انباشت ثروت و رونق بخشیدن به زندگی تجمل گرایانه صرف کردند؛ در حالی که قرآن می فرماید: «و الذین یکنزون الذهب و الفضّه و لا ینفقونها فی سبیل الله فبشّرهم بعذابٍ الیم؛ و کسانى که زر و سیم مى اندوزند و آن را در راه خدا انفاق نمی کنند، پس آنان را به عذابى دردناک مژده ده»(توبه، 34).

  1. آثار و پیامدهای تجمل گرایی

گفتنی است زیان‌های تجمل‌گرایی بسیار است که به صورت مستقیم یا غیر مستقیم در کوتاه مدت یا دراز مدت در جامعه بر جای خواهد ماند. اینک با در نظر گرفتن آیات قرآن کریم و سخنان امامان معصوم (ع) و اشاره به برخی رخدادهای تاریخی در این زمینه، مهم‌ترین آفت‌ها و پی‌آمدهای منفی این پدیده را بر خواهیم شمرد.

2-1. فراموشی و غفلت از یاد خدا و قیامت: غفلت از جمله پیامدهای تجمل گرایی است که انسان را از هستی بخش خود جدا و به امور پست و حقیر سرگرم و وابسته می کند. انسان با جامعۀ تجمل گرا به دلیل دل سپردن به سرگرمیهای ساختگی و روزانۀ زندگی مادی، از مبدأ و مقصد خود غافل می شود و خدا و آخرت را فراموش می کند. خداوند در قرآن می فرماید: «یَعْلَمُونَ ظَاهِرًا مِّنَ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَهُمْ عَنِ الْآخِرَةِ هُمْ غَافِلُونَ؛ آنان تنها ظاهری از زندگی دنیا را می دانند و از آخرت بی خبرند». (روم، 7) مجموعه ای از سرگرمیها و لذتهای زودگذر و خوابها و خیالها تمام برداشت آنان را از زندگی دنیایی تشکیل می دهد و همین سطحی نگری، آنان را از مسیر و هدف اصلی گمراه می کند و به سقوط می کشاند. در روایتی از امام صادق (ع)آمده است: «بزرگ ترین فساد این است که انسان به غفلت از خدا راضی شود. این فساد از طولانی بودن آرزو، حرص و کبر پدید می آید».

2-2. گرفتاری در عذاب الهی: از دیگر پیامدهای سوء تجمل گرایی، عذاب دردناک خداوند در فردای قیامت است که دامنگیر تجمل پرستان خواهد شد. از این رو، بزرگان و اولیای دین همواره مسلمانان را نسبت به در اختیار داشتن مالی بیش از اندازۀ نیاز، برحذر داشته اند؛ زیرا ممکن است نتوانند آن گونه که شایسته است، حق آن را به جا آورند. امام صادق (ع)می فرماید: «کُلُ بِنَاءٍ فَوْقَ الْکِفَایَةِ یَکُونُ وَبَالاً عَلَى صَاحِبِهِ یَوْمَ الْقِیَامَة؛ هر ساختمانی که بیش از احتیاج باشد، در روز قیامت (وبال گردن و) بر دوش صاحبش خواهد بود.»  این سخن بدان معناست که خدا در فردای قیامت دربارۀ این کار از او حساب و کتاب پس خواهد گرفت و در واقع، وی با این کارها بار گناهانش را سنگین تر کرده است. در روایتی از امام کاظم (ع)به نقل از پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله آمده که «هر چه بنده ای خود را به سلطان ستمکار نزدیک تر کند، از خداوند دورتر شده است، و هر چه مال و ثروتش بیش تر شود، حساب و کتابش نزد خداوند سخت تر می شود»

2-3. زمینه سازی برای بی اخلاقی ها: تجمل گرایی، زمینه را برای انجام بسیاری از گناهان مانند: غرور، حسد، طمع، شهوت پرستی و کینه توزی آماده می سازد. خدای متعال می فرماید: «همانا بدانید که زندگانی دنیا بازیچه و سرگرمی کودکانه است و آرایش، تفاخر، خودستایی با یکدیگر و حرص افزودن بر مال و فرزندان است... دنیا جز متاع فریب و غرور چیزی نیست».(حدید، 20)

دین مبین اسلام، مصرف هر کالایی را به انگیزه های فخرفروشی و خودنمایی به دیگران یا برای رقابت و چشم و هم چشمی، ناپسند می داند. داشتن چنین انگیزه هایی در مصرف تا آنجا محکوم است که پیشوایان الهی مردم را از مصداقهای پیش پا افتاده و سادۀ آن نیز نهی کرده اند. امیرالمؤمنین علی (ع)در تفسیر آیۀ: «تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِینَ لَا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَلَا فَسَادً؛ آن خانه آخرت را برای کسانی قرار می دهیم که نمی خواهند در زمین برتری جویی و تبه کاری کنند.»(قصص، 83) و اگر کسی از اینکه بند کفش او بهتر از بند کفش دوستش باشد، خرسند شود، داخل در عنوان این آیه می شود. (و از کسانی به شمار می رود که خواهان برتری اند.

در روایتی از پیامبر اکرم | آمده است: «مَنْ لَبِسَ ثَوْباً فَاخْتَالَ فِیهِ خَسِفَ اللَّهُ بِهِ مِنْ شَفِیرِ جَهَنَّمَ وَ کَانَ قَرِینَ قَارُونَ؛ هر کس لباسی بپوشد و در آن اظهار بزرگی کند، خداوند به وسیله آن او را از لب دوزخ فرو می کشد و او همراه قارون خواهد بود.» این دو روایت، افرادی را در برمی گیرد که به انگیزۀ تفاخر یا تجمل، چنین کنند.

با گسترش تجمل گرایی، ارزشهایی که دین بر آن تأکید کرده و هر انسان عاقلی آن را می پذیرد، و حتی تجربۀ پیشینیان آن را به اثبات رسانده و در تار و پود جامعۀ دینی و مذهبی ریشه دوانده است، دستخوش نابودی شده و به عنوان ضد ارزش قلمداد می گردد. در جامعه ای که تمام تلاش اعضای آن، دست یابی به تجملات بی حد و حصر باشد، دیگر مفاهیمی چون زهد، قناعت، انفاق و ایثار هیچ جایگاهی نخواهند داشت؛ زیرا تمام این ارزشها مخالف خواست و میل آنان است و هیچ کدام برای آنها ارزشی ندارند. امام رضا (ع)دربارۀ این رابطه فرموده است: «لَا یَجْتَمِعُ الْمَالُ إِلَّا بِخِصَالٍ خَمْسٍ بِبُخْلٍ شَدِیدٍ وَ أَمَلٍ طَوِیلٍ وَ حِرْصٍ غَالِبٍ وَ قَطِیعَةِ الرَّحِمِ وَ إِیثَارِ الدُّنْیَا عَلَى الْآخِرَةِ؛ مال دنیا جمع نمی شود، مگر با پنج خصلت: بخل بسیار، آرزوهای دراز، چیرگی آزمندی (بر انسان)، ترک صله رحم (و رسیدگی به بستگان تنگ دست) دنیاپرستی و فراموش کردن آخرت».

2-4. گسترش فقر در جامعه: پرداختن به تجملات، زمینه های پیدایش فقر را فراهم می آورد. در یک زندگی اقتصادی و سالم، درآمد شخص یا جامعه از هزینۀ آن کمتر نیست و یا دست کم با آن برابر است. امام علی (ع)دربارۀ عدم اندازه نگه داشتن در خرج زندگی و زیاده روی کردن در مصرف می فرماید: «سَبَبُ الْفَقْرِ الْإِسْرَافُ؛ زیاده روی (در معیشت)، سبب فقر (و نیازمندی انسان) می شود».  چه بسیارند افرادی که با رنج و زحمت، اشرافی گری پیشه می کنند و به زیاده روی در مصرف روی می آورند. چنین افرادی پس از مدتی به سبب این زیاده روی، محتاج دیگران گشته، به فقر مبتلا می شوند و دیگران را نیز گرفتار فقر و کمبود سرمایه می کنند.

2-5. کاهش معنویت در جامعه: بسیاری از انسانها بر اثر شدت علاقه به دنیا و تجمّلات آن، هدف اصلی از آفرینش این جهان و خویشتن را به فراموشی می سپارند و به هیچ قیمتی حاضر نیستند ذره ای از لذتهای مادی دست بردارند. هر قدر افراد بیش تری در یک جامعه چنین بینشی داشته باشند، به همان نسبت، افول معنوی در سطح وسیعی از جامعه گسترش می یابد. نمونۀ تاریخی این مساله این است که پس از رحلت پیامبر اسلام | خلفا در خلافت و رهبری جامعۀ اسلامی از سیره و سنت پیامبر اکرم | فاصله گرفتند و همین امر سبب شد معنویت در جامعۀ اسلامی رنگ ببازد و آثار سوء آن که دامنگیر جامعۀ اسلامی شده تاکنون نیز جوامع اسلامی را رها نکند.

خداوند دربارۀ اینگونه تجمل پرستان و دوستداران زیباییهای دنیوی می فرماید: «الَّذِینَ یَسْتَحِبُّونَ الْحَیَاةَ الدُّنْیَا عَلَى الآخِرَةِ وَیَصُدُّونَ عَن سَبِیلِ اللّهِ وَیَبْغُونَهَا عِوَجًا أُوْلَئِکَ فِی ضَلاَلٍ بَعِیدٍ؛ کسانی که [فریفتۀ زخارف و زینتهای دنیوی شده اند و] زندگی این دنیا را بر آخرت ترجیح می دهند [و نفس خود را از پیروی سنت خدا و تدین به دین او باز می دارند، به این وسیله] ضلالت برای آنان مسجل و حتمی می گرد» 

2-6. مصرف زدگی و هدر دادن سرمایه: تجمل گرایی سبب می شود فرد بیش تر از آنچه تولید می کند، مصرف نماید.

بدین ترتیب، در سطح وسیع تر، جامعه ای که در راه تجمل طلبی گام نهاده است، جامعه ای مصرف زده خواهد شد؛ یعنی با مصرف شدن بیش تر منابع و امکانات آن، دیگر در تولید و سرمایه گذاری قدرت کافی نخواهد داشت. قرآن کریم دربارۀ حفظ اموال و تباه نکردن آن می فرماید: «وَلاَ تُؤْتُواْ السُّفَهَاء أَمْوَالَکُمُ الَّتِی جَعَلَ اللّهُ لَکُمْ قِیَاماً؛ اموال خود را که خدا مایۀ پایداری و برپا بودن شما قرار داده است، به دست سفیهان نسپارید».(نساء، 5) خداوند در جمله «الَّتِی جَعَلَ اللّهُ لَکُمْ قِیَاماً» می خواهد بفرماید که قوام زندگانی و اجتماعتان به سرمایه های شما است و بدون آن نمی توانید کمر راست کنید، پس آن را به دست سفیهان نسپارید.

 بیشتر ورشکستگیها و بدهکاریهای اقتصادی به دلیل رعایت نکردن میانه روی و هدر دادن سرمایه هاست. تجمل پرستانی که دل در گرو هوا و هوس دنیایی دارند، ناچار می شوند سرمایه های خود را در این دنیا به بهای ناچیز قربانی تجمل پرستی کنند. امام کاظم (ع)می فرماید: «مَنِ اقْتَصَدَ وَ قَنِعَ بَقَیَتْ عَلَیْهِ النِّعْمَةُ وَ مَنْ بَذَّرَ وَ أَسْرَفَ زَالَتْ عَنْهُ النِّعْمَةُ؛کسی که میانه روی داشته باشد و قناعت کند، نعمتها (و اموال) خود را از دست نخواهد داد. در مقابل، کسی که اسراف و تبذیر کند، نعمتها را از دست می دهد( و محتاج دیگران می شود».

2-7. از بین رفتن آرامش روحی و روانی : فرد تجمل گرا همیشه در پی مُد و تهیه امکانات و وسایلی است که از تازگی برخوردار باشند. از این رو، در جریان تغییر مد و تکاپو برای تغییر دادن وسایل زندگی و لوازم زندگی همواره در تنش و اضطراب روحی به سر می برد. افزون بر آن، حرص دست یابی به چنین امور تجملی و آمال و آرزوهای طولانی تمام وجود او را فرا می گیرد و سبب می شود غمی جان کاه او را به شدّت بیازارد. حضرت علی (ع)می فرماید: «اَلْمَالُ یُفْسِدُ الَمآلَ وَ یُوَسِّعُ الْآمَالَ؛ مال [دوستی] اهداف عالی انسانی را فاسد و آرزوهای طولانی را زیاد می کند». ایشان در جای دیگر فرموده است: «کسی که قلبش از محبت دنیا پر شود، سه چیز با قلب او آمیخته می گردد: رنجی که رهایش نمی کند، حرصی که ترکش نمی نماید و آرزویی که به آن نمی رسد». حضرت همچنین در نصیحتی پدرانه می فرماید «اگر صلاح در نفس را می خواهی، تو را باید که به میانه روی، قناعت و ساده زیستی رفتار کنی».

2-8. از دست دادن بصیرت : فرد تجمل پرست بصیرت الهی را از دست داده و کورکورانه به مادیات دنیا مشغول است. پیامبر اکرم (ص) فرموده است: «مَنْ یَرْغَبْ فِی الدُّنْیَا فَطَالَ فِیهَا أَمَلُهُ أَعْمَى اللَّهُ قَلْبَهُ عَلَى قَدْرِ رَغْبَتِهِ فِیهَا؛کسی که به دنیا عشق و علاقه بورزد و آرزوهای طولانی برای خود بپروراند، خدا قلب او را به هر اندازه ای که نسبت به دنیا علاقه بورزد، کور می کند.»  از این رو، تجمل پرستانی که اسیر زنجیرهای مادیات گشته اند، در انجام وظایف الهی و اجتماعی خود دچار کوتاهی می شوند؛ زیرا از فهم و بصیرت لازم برخوردار نخواهند بود.

از دست  دادن بصیرت، موجب انکار حق از روی جهالت خواهد شد. انسانی که به دنیا وابسته است و از ساده زیستی به تجملات روی می آورد، روحیۀ خودخواهی و غرور بر او چیره و چیزی جز این امور ظاهری و دنیایی نمی بیند. از این رو، خداوند متعال در قرآن می فرماید: «وَ ما أَرْسَلْنا فی قَرْیَةٍ مِنْ نَذیرٍ إِلاَّ قالَ مُتْرَفُوها إِنَّا بِما أُرْسِلْتُمْ بِهِ کافِرُون؛ ما در هیچ شهر و دیاری پیامبری انذار کننده نفرستادیم، مگر اینکه مترفین آنان (همان کسانی که مست ناز و نعمت بودند) گفتند: ما به آنچه بر شما فرستاده شده، کافر هستیم.» (سبأ، 34)

  1. زندگی مورد پسند قرآن کریم

روش زندگی از نظر اقتصادی به سه قسم منقسم میشود: قسم اوّل: زندگی ضروری؛ یعنی در این حد که گذران زندگی کند و در مضیقه نباشد، قسم دوّم: زندگی رفاهی؛ یعنی زندگی متوسط، یعنی برخورداری رفاهی از خوراک، پوشاک، مسکن و ازدواج، همراه با ساده زیستی و بدون تجمّل، اسراف و تبذیر. قسم سوم: زندگی تجملّی، همین زندگی که امروزه در بین اکثر  اقشار مردم رایج شده است که به داشته های خود راضی نیستند و مدام در حال ریخت و پاش و اسراف و تبذیر هستند و این نوع زندگی مورد مذمّت قرآن و عترت می‌باشد. قرآن کریم زندگی قسم دوّم را برای مؤمنین می‌پسندد و زندگی مؤمن را ساده و به دور از اسراف دانسته و می فرماید «وَ الَّذِینَ إِذا أَنْفَقُوا لَمْ یُسْرِفُوا وَ لَمْ یَقْتُرُوا وَ کانَ بَیْنَ ذلِکَ قَواماً؛ مؤمن آن است که زندگی تجمّلی و مسرفانه ندارد و البته بخیل هم نیست که زن و بچه اش در مضیقه باشند. (فرقان، 67)

زندگی قسم سوّم همان است که باید از آن دوری جست و متاسفانه امروزه در جامعۀ ما تا حدودی ترویج یافته است. مجالس عقد و عروسی تشریفاتی، جهیزیه‌های ناروا و مهریه‌های سنگین، از مصادیق بارز تجمّل‌گرایی است و بلای بزرگی محسوب می‌شود که به قول قرآن کریم، ملّت را نابود میکند. بسیاری از لوازم جهیزیه‌ها اضافی است و هیچ‌گاه استفاده نمی‌شود، این کار نوعی احتکار است و گناه بزرگی دارد.کسی که طالب زندگی تشریفاتی و مصرفی است، مجبور است با قرض و وام و حتی با مال مردم خوری و ربادادن و با اقسام گناهان اقتصادی دیگر، مخارج زندگی را تهیه کند. بنابر نظر اسلام، زندگی انسان باید در حد متوسط و به صورت رفاهی اداره شود و باقیماندۀ درآمد، صرف رسیدگی به دیگران و دستگیری از نیازمندان شود. تعاون و قانون مواسات، واجب است و هرکسی به اندازۀ وسعش باید به آن عمل کند. پایۀ اقتصاد اسلام تعاون است و باید جایگزین اسراف و تبذیر و خودخوری شود تا به اقتصاد اسلام عمل گردد.

  1. راه در مان تجمل گرایی

تغییر بینش و نگرش مردم و تغییر الگوهای رفتاری، از مهم‌ترین عوامل بازسازی و جلوگیری از رواج پدیده تجمل گرایی است و روش تغییر بینش و نگرش نیز ترویج سبک زندگی علوی و تهییج افراد به الگوپذیری و پذیرش این سبک از زندگی است. سرمشق گرفتن از سیرۀ اهل بیت (ع) مانع سقوط است. البته انتظار نیست که همه مثل آن بزرگواران باشند، زیرا نمی‌شود به اندازۀ ایشان قناعت و ساده‌زیستی داشته باشیم، بلکه باید از آن ذوات مقدّس ها سرمشق بگیریم.در آیه ای قرآن کریم در باره الگو گیری افراد شایسته و بزرگ این چنین می فرماید: «و لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَة لمن کان یرجو الله بل یوم الآخر؛ هرکه آرزوی رسیدن به خداوند را دارد، باید رسول گرانقدر اسلام (ص) را اسوه و الگوی خود قرار دهد (احزاب، 21) و هرکه طالب بهشت و برخورداری از نعمت‌های اخروی است، باید اهل بیت علیهم السلام را اسوه قرار دهد و در حدّ توان سعی نماید شیوۀ زندگی خویش را به سیرۀ آنان شبیه سازد.

حدیث: قطب عالم امکان، امام زمان(عج): إِنَّ الدُّنْیا قَدْ دَنا فَناؤُها وَ زَوالُها وَ أَذِنَتْ بِالْوِداعِ وَ إِنّى أَدْعُوکُمْ إِلَى اللّهِ وَ رَسُولِهِ(صلى الله علیه وآله وسلم) وَ الْعَمَلِ بِکِتابِهِ وَ إِماتَةِ الْباطِلِ وَ إِحْیاءِ السُّنَّةِ:دنیا فنا و زوالش نزدیک گردیده و در حال وداع است، و من شما را به سوى خدا و پیامبرش ـ که درود خدا بر او و آلش باد ـ و عمل به قرآنش و میراندن باطل و زنده کردن سنّت، دعوت مى‌کنم.

دعای ندبه: ثُمَّ جَعَلْتَ أَجْرَ مُحَمَّدٍ صَلَوَاتُکَ عَلَیْهِ وَ آلِهِ مَوَدَّتَهُمْ فِی کِتَابِکَ فَقُلْتَ قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَى وَ قُلْتَ مَا سَأَلْتُکُمْ مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَکُمْ وَ قُلْتَ مَا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ إِلّا مَنْ شَاءَ أَنْ یَتَّخِذَ إِلَى رَبِّهِ سَبِیلا فَکَانُوا هُمُ السَّبِیلَ إِلَیْکَ ،سپس پاداش محمد را در قرآنت موّدت اهل بیت او قرار دادى، و فرمودی بگو من از شما براى رسالت پاداشى جز مودّت نزدیکانم نمى خواهم، و فرمودى: آنچه به عنوان پاداش از شما خواستم، آن هم به سود شماست، و فرمودى: من از شما براى رسالت پاداشى نمى خواهم، جز کسى که بخواهد، راهى به جانب پروردگارش بگیرد، پس آنان راه به سوى تو بودند،

سیمای حضرت مهدی(عج): افراد بسیارى در ایام غیبت به محضرش شرفیاب گشته و از عنایاتش بهره‏مند شده‏اند که در این جا به نام برخى از آنان اشاره مى ‏گردد: اسماعیل بن حسن هرقلى.سید محمد بن عباس جبل عاملى.سید عطوه علوى حسنى. امیراسحاق استرآبادى.ابوالحسین بن ابى بغل. شریف عمر بن حمزه.ابوراجح حمامى. شیخ حر عاملى.مقدس اردبیلى. محمد تقى مجلسى.میرزا محمد استرآبادى.علامه بحر العلوم. شیخ حسین آل رحیم. ابوالقاسم بن ابى جلیس. ابو عبداللَّه کندى. ابو عبداللَّه جنیدى.محمد بن محمد کلینى. محمد بن ابراهیم بن مهزیار.محمد بن اسحاق قمى. محمد بن شاذان نیشابورى.

سیره حضرت مهدی(عج): در کتاب مکیال المکارم، جمال و زیبایی امام مهدی (عج)، یکی از ویژگی‌های او بیان شده و تأکید شده که مثل ماه می‌درخشد. در نقل‌های مختلف جزییات صورت امام مهدی (عج) ذکر شده است. در روایتی پیامبر می‌فرماید: «مهدی از من است، پیشانی گشاده و بینی کشیده دارد.» در روایتی دیگر پیامبر، امام مهدی را دارای رنگ چهره‌ای عربی و اندامی اسرائیلی توصیف می‌کند که بر گونه راست او خالی است که همانند ستاره درخشان است.امام باقر(ع) از پدر و جدش روایت می‌کند که روزی امام علی(ع) در حالی که بالای منبر بود، فرمود: «از فرزندان من در آخرالزمان، مردی ظهور می‌کند که رنگ صورتش سفید متمایل به سرخی و سینه‌اش فراخ... و شانه‌هایش قوی است و در پشتش دو خال است، یکی به رنگ پوستش و دیگری مشابه خال پیامبر(ص).»

منبریازدهم: نشانه های ظهور: افراد جامعه نسبت به یکدیگر بدبین شوند و سوءظن و عدم اعتماد بر جامعه سایه افکند.

آیه : وَ یُعَذِّبَ الْمُنافِقِینَ وَ الْمُنافِقاتِ وَ الْمُشْرِکینَ وَ الْمُشْرِکاتِ الظَّانِّینَ بِاللَّهِ ظَنَّ السَّوْءِ عَلَیْهِمْ دائِرَةُ السَّوْءِ وَ غَضِبَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ وَ لَعَنَهُمْ وَ أَعَدَّ لَهُمْ جَهَنَّمَ وَ ساءَتْ مَصِیراًو نیز مردان و زنان منافق و مردان و زنان مشرک را که به خدا گمان بد مى‏برند مجازات کند، حوادث سویى (که براى مۆمنان انتظار مى‏کشند) تنها بر خودشان نازل مى‏شود، خداوند آنها را غضب کرده، و آنها را از رحمت خود دور ساخته، و جهنم را براى آنها آماده کرده، و چه بد سرانجامى است . آیه 6 سوره فتح

بدگمانى به دیگران سرچشمه گناهان بزرگى چون تجسّس از کار و حال دیگران، غیبت، تهمت، حسادت و کینه‏توزى نسبت به دوستان و اهل ایمان مى‏گردد و لذا خداوند متعال در قرن کریم مى‏فرماید: «اى مۆمنان! از بسیارى از گمان‏ها بپرهیزید .

برای درمان بیماری سوظن چه کار کنیم؟در پاسخ به مطالب ذیل توجه کنید :

1- سوء ظن مطرح شده در آیات قرآن به طور کلی در دو محور است :

الف- سوء ظن به وعده های الهی مانند وعده نصرت در جنگ احزاب و مانند ان که ناشی از عدم ایمان به خدا است مانند آیه 6 سوره فتح که می فرماید : وَ یُعَذِّبَ الْمُنافِقِینَ وَ الْمُنافِقاتِ وَ الْمُشْرِکینَ وَ الْمُشْرِکاتِ الظَّانِّینَ بِاللَّهِ ظَنَّ السَّوْءِ عَلَیْهِمْ دائِرَةُ السَّوْءِ وَ غَضِبَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ وَ لَعَنَهُمْ وَ أَعَدَّ لَهُمْ جَهَنَّمَ وَ ساءَتْ مَصِیراًو نیز مردان و زنان منافق و مردان و زنان مشرک را که به خدا گمان بد مى‏برند مجازات کند، حوادث سویى (که براى مۆمنان انتظار مى‏کشند) تنها بر خودشان نازل مى‏شود، خداوند آنها را غضب کرده، و آنها را از رحمت خود دور ساخته، و جهنم را براى آنها آماده کرده، و چه بد سرانجامى است .

ب- سوء ظن نسبت به افراد و اشخاص و اهل ایمان مانند آیه 12 سوره مبارکه حجرات که می فرماید :یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا کثِیراً مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ اى کسانى که ایمان آورده‏اید! از بسیارى از گمانها بپرهیزید، چرا که بعضى از گمانها گناه است،

3- به طور کلی سوء ظن داراى چند قسم است و هر یک حکم خاص خود را دارد:

1- شخصى به مسلمانى سوء ظن دارد و بر مبناى این سوء ظن ترتیب اثر مى‏دهد و آن را در رفتار و یا گفتار خود آشکار مى‏کند. این قسم از سوء ظن قطعا حرام است و مورد اتفاق فقها است.

2- سوء ظن این گونه باشد که نسبت به مسلمانى، گمان بدى به ذهن انسان خطور کند (بدون اختیار و ناخودآگاه) و خود شخص از این حالت ناراحت بوده و ابدا این گمان را در رفتار و گفتار خود نشان ندهد؛ بلکه در صدد رفع آن برآید. این قسم از سوءظن قطعا حرام نیست؛ چون چنین حالت و خطورى براى ذهن غیراختیارى است و نهى کردن از امر غیراختیارى قبیح است (المیزان، ذیل آیه 12، سوره حجرات)

3- انسان نسبت به مسلمانى گمان بدى ببرد و به این امر عقیده داشته باشد. هم‏چنین بدون یقین حکم به بدى او کند و از این حالت ناراحت هم نباشد؛ اما این حالت را در رفتار و گفتار خود بروز ندهد و تنها قلبا از او متنفّر باشد. این قسم از سوء ظن مورد بحث است؛ برخى مثل شهید ثانى و مرحوم مجلسى(ره) این قسم را حرام مى‏دانند و سوء ظن را به همین قسم معنا مى‏کنند ، (مرآه العقول، ج 11، ص 16). به نظر ما این قول قوى و محققانه است؛ چرا که سوء ظن اگر از مرحله عقیده فراتر رود و در گفتار ظاهر شود، غیبت یا تهمت بوده و این گناه جداگانه‏اى غیر از سوء ظن خواهد بود و اگر در رفتار ظاهر شود، ایذاء مسلمان بوده و گناه دیگرى محسوب خواهد شد. سوء ظن نسبت به دیگران موجب وارد شدن ضررهای فراوان معنوی و حتی مادی به انسان می گردد: حضرت علی (علیه السلام ) فرمود: »مراقب باش که سوء ظن بر تو غلبه پیدا نکند به درستی که بدگمانی هیچ رفاقتی را بین تو و دوستت باقی نمی گذارد« (بحارالانوار ج 77 ص 207)

پیشوایان دینی و امامان (علیهم السلام ) از ما خواسته اند که کارهای برادران مسلمان خود را بر بهترین شکل حمل نماییم و حتی اگر حمل بر صحت و درستی آن مشکل است تلاش کنیم تا وجه خوبی برایش پیدا کرده واز هرگونه بدگمانی تا قبل از مرحله علم بپرهیزیم در اسلام شدیداً از ترتیب اثر دادن به گمان های بیهوده و بی اساس منع گشته و از انسان ها خواسته شده تا زمانی که به مسأله ای یقین و علم پیدا نکرده اند درباره آن قضاوت نکنیدچرا که عمل به ظن أ و گمان رابطه بین آدمیان را دچار تشویش و سستی کرده و اعتماد را در جامعه از بین می برد.حضرت علی (ععلیه السلام) فرمود: «گمان بد کارها را فاسد کرده و انسان را بر کارهای زشت وامی دارد»(غررالحکم  حرف سین  لفظ «سوء»). حتی در حدیثی از رسول اکرم (صلی الله علیه و آله ) وارد شده است : «کسی که به برادر خود سوء ظن داشته باشد به تحقیق به خداوند بدی نموده است  زیرا خداوند فرموده : «از بسیاری از گمان های بی اساس دوری کنید»(میزان الحکمه  ج 5 ص 625)پس به مجرد این که کلام و یا عملی را از دوست خویش مشاهده کردیم  نباید آن را بر بدی و سوء قصد وی حمل نماییم . هم چنین نباید دیگران را بدون دلیل و مدرک  متهم به کارهای زشت کنیم پیشوایان دینی و امامان (علیهم السلام ) از ما خواسته اند که کارهای برادران مسلمان خود را بر بهترین شکل حمل نماییم و حتی اگر حمل بر صحت و درستی آن مشکل است تلاش کنیم تا وجه خوبی برایش پیدا کرده واز هرگونه بدگمانی تا قبل از مرحله علم بپرهیزیم (بحارالانوار ج 75 ص 196) در غیر این صورت همیشه انسان از دیگران و گفتار و کردار آنان وحشت داشته و چنین خواهد پنداشت که هر عملی که انجام می دهند علیه او صادر گردیده است .

آثار بدگمانی به دیگران:

سوء ظن و بدگمانى آثار فردى و اجتماعى و معنوى زیانبارى به دنبال دارد و به همین دلیل در دین مقدس اسلام، به آن توجه ویژه‏اى شده و اهل ایمان را سخت از آن برحذر داشته‏اند. بدگمانى به دیگران سرچشمه گناهان بزرگى چون تجسّس از کار و حال دیگران، غیبت، تهمت، حسادت و کینه‏توزى نسبت به دوستان و اهل ایمان مى‏گردد و لذا خداوند متعال در قرآن کریم مى‏فرماید: «اى مۆمنان! از بسیارى از گمان‏ها بپرهیزید. به راستى که برخى از گمان‏ها، گناه مى‏باشد و نیز تجسس و غیبت نکنید، آیا کسى از شما دوست دارد گوشت برادر مرده خود را بخورد؟»(حجرات، آیه‏ى 12)

البته در ابتدا ممکن است سوءظن بى‏اختیار حاصل شود و اگر در این مرحله باقى بماند و به مرحله عمل کشیده نشود حرمتى ندارد و زیان آن محدود مى‏باشد، ولى اگر به آن ترتیب اثر داده شود، گناه و حرام مى‏باشد و ترتیب اثر دادن به آن در دو مرحله مى‏باشد:

1ـ مرحله قلبى: یعنى در درون خود این گمان بدش را تصدیق کند و آن را در درون انکار و نفى ننماید و احتمال اشتباه ندهد. علماى اخلاق این مرحله را غیبت قلبى مى‏نامند و آن را حرام دانسته‏اند. پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) در این باره فرموده است: به هر کس بدگمان شوى، آن را تصدیق و باور مکن(نقطه‏هاى آغاز در اخلاق اسلامى، آیة‏الله مهدوى کنى، ص 165)

2ـ مرحله عملى: یعنى بیان این گمان بد براى دیگران و یا اتهام وارد نمودن به کسى به صرف این احتمال و غیبت کردن از او بر این اساس. در روایتى از پیامبر بزرگوار اسلام(صلی الله علیه وآله) مى‏خوانیم: خداوند، خون و مال و آبروى مسلمان را محترم شمرده و بدگمانى به او را حرام نموده است(نقطه‏هاى آغاز در اخلاق اسلامى، آیة‏الله مهدوى کنى، ص 168)

اما راه های مبارزه :

الف ) مطالعه آیات واخباری که در مذمت سوء ظن آمده است .

برای این منظور به کتاب های اخلاقی از قبیل : 1- نقطه های آغاز در اخلاق عملی مهدوی کنی 2- معراج السعاده مرحوم نراقی 3- اخلاق اسلامی  ترجمه جامع السعادات مرحوم نراقی

توجه به مضرات بدبینی از جمله: ترس، بخل، حرص، سلب اعتمادف و زوال امنیت مردم، پراکندهشدن دستان و آشنایان از اطراف فرد بد ظن، اشتهار به داشتن مشکل روحی و روانی

ب ) هرگاه به کسی سوء ظن پیدا کردید در عمل هیچ تأثیر و نقشی به آن ندهید بلکه سعی کنید با فرد مورد سوء ظن رفتاری آمیخته با حسن ظن داشته باشید. در این صورت این خوی ناپسند ضعیف شده و از بین خواهد رفت .

ج ) هرگاه که مورد حمله سوء ظن واقع شدید به خدا پناه ببرید و با استعاذه و استغفار از او مدد بطلبید. شناخت بیماری خود نیمی از درمان است . اگر کسی این صفت ناپسند را شناخت و معنای آن را دانست در صدد معالجه آن برخواهد آمد و در این راه  توفیق خواهد یافت .

چند راهکار دیگر:

1- بی اعتنایی به گمان های بدی که به ذهن می آید.

2- توجه به فواید خوش بینی : سلامت و نشاط بدنی و روحی ، جلب محبت ودوستی، زندگی شادتر وکاهش غم واندوه.

3- توجه به مضرات بدبینی از جمله: ترس، بخل، حرص، سلب اعتمادف و زوال امنیت مردم، پراکنده شدن دستان و آشنایان از اطراف فرد بد ظن، اشتهار به داشتن مشکل روحی و روانی.

4- استفاده از خود گویی های مثبت مثل: من خوش بین هستم، مردم دوست داشتنی اند.

5- جمع آوری اطلاعات بیشتر در زمینه ی مورد سوظن وبه تعویق انداختن تصمیم وقضاوت در مورد دیگران

و اما در مورد دعا برای مقابله با سوء ظن باید عرض نمایم که چون سوء ظن منفی از وسوسه های شیطان است، دعای زیر می تواند در هنگامی که ظنون بد بذهن خطور می‌کند برای رهایی از آنها بسیار مفید و کار ساز باشد بدین طریق که شما یک کشی به دور مچ دستتان بیندازید و هنگامی که ظن بدی به ذهنتان هجوم آورد، آن کش را گرفته و رها سازید بطوری در مچتان سوزشی احساس نمایید و انگاه این دعا را با توجه به معنای عمیق ان با خود بارها و بارها زمزمه نمایید« آمَنتُ بالله و بِرسُلِهِ مُخلِصاً لَهُ الدین و لا حول و لا قوتَ الا بالله العلی العظیم و اللهم صل علی محمد و آل محمد»

حدیث: قطب عالم امکان، امام زمان(عج): أَنَا بَقِیَّةٌ مِنْ آدَمَ وَ ذَخیرَةٌ مِنْ نُوح وَ مُصْطَفى مِنْ إِبْراهیمَ وَ صَفْوَة مِنْ مُحَمَّد(صَلَّى اللّهُ عَلَیْهِمْ أَجْمَعینَ):من باقیمانده آدم و ذخیره نوح و برگزیده ابراهیم و خلاصه محمّد (درود خدا بر همگى آنان باد) هستم.

دعای ندبه: وَ الْمَسْلَکَ إِلَى رِضْوَانِکَ فَلَمَّا انْقَضَتْ أَیَّامُهُ أَقَامَ وَلِیَّهُ عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ صَلَوَاتُکَ عَلَیْهِمَا وَ آلِهِمَا هَادِیا إِذْ کَانَ هُوَ الْمُنْذِرَ وَ لِکُلِّ قَوْمٍ هَادٍ فَقَالَ وَ الْمَلَأُ أَمَامَهُ مَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلاهُ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ و راه به حریم خشنودی ات، انگاه که روزگار آن حضرت سپرى شد، نماینده اش على بن ابیطالب (درود تو بر آن دو و خاندانشان باد) را، براى راهنمایى برگماشت، چرا که او بیم دهنده، و براى هر قومى راهنما بود، پس درحالی که انبوهى از مردم در برابرش بودند فرمود: هرکه من سرپرست او بودم، پس على سرپرست اوست، خدایا دوست بدار کسیکه على را دوست دارد، و دشمن بدار کسى را که دشمن على است، و یارى کن هرکه او را یارى کند، و خوار کن هرکه او را وا گذارد،

سیمای حضرت مهدی(عج): امام زمان حضرت مهدی (عج) از زمان تولد (سال 255 هجرى) تا زمان ظهور و تشکیل حکومت جهانى، با تمام حاکمان و زمامداران کشورهاى اسلامى و غیر اسلامى، معاصر بوده و خواهد بود؛ اما خلفاى عباسى که در ایام غیبت صغراى آن حضرت بر مسلمانان حکومت راندند، عبارتند از: مهتدى عباسى (255 - 256ق.). معتمد عباسى (256 - 279ق.).معتضد عباسى (279 - 289ق.).مکتفى عباسى (289 - 295ق.).مقتدر عباسى (295 - 320ق.). قاهر عباسى (320 - 322ق.).راضى عباسى (322 - 329ق.).متقى عباسى (329 - 333ق.).هنگامى که امام زمان حضرت مهدی (عج) ظهور کند و قیام آزادى بخش وى فراگیر شود، برخى از سلاطین و حاکمان کشورها در برابر او تواضع نموده و سر تسلیم فرود مى‏آورند و برخى دیگر با آن حضرت، به مقابله و منازعه بر مى‏خیزند و پس از درگیرى، متحمل شکست و اضمحلال خواهند شد و حکومت آن حضرت، از شرق تا غرب کره زمین را فرا خواهد گرفت. در این باره، روایات فراوانى از معصومین(ع)نقل شده است که براى نمونه، حدیثى را از امام محمد باقر(ع) بیان مى‏کنیم:عَن أبی جعفر(ع) قال: القائِمُ مِنّا مَنصُورٌ بالرُّعبِ، مُؤیّدٌ بالنَّصر، تُطوى‏ له الأرضُ وَتظهَرُ لَهُ الکنوزُ ویبلغُ سُلطانه المشرقَ والمغرِبَ ویُظِهرُ اللَّهُ دینهُ على الدّینِ کُلّه ولو کَرِهَ المُشرکون فلا یَبقى‏ على وجهِ الأرضِ خرابٌ إلّا عمّر وینزلُ روحُ‏اللَّهِ عیسى بن مریم فیُصلّی خلفه. قیام کننده از ما منصور به رعب و مؤیّد به نصر است. زمین از براى او در نوردیده شود و گنج‏هاى پنهان را براى او آشکار کند. سلطنت و حکومت او شرق و غرب را فرا خواهد گرفت و خداوند منان، به دست او دین خود را بر همه دین‏ها غالب گرداند، اگر چه مشرکان را خوش نیاید. در روى زمین هیچ خرابى باقى نماند، مگر این که آبادش کند و روح اللَّه، عیسى بن مریم از آسمان نازل شده و بر او اقتدا کند و پشت سرش نماز بخواند.

سیره حضرت مهدی(عج): اوصاف اخلاقی و دینی امام مهدی را به دو صورت می‌توان بررسی کرد:بر اساس روایاتی که وی را شبیه‌ترین به پیامبراسلام می‌داند و با توجه به خصوصیاتی که برای پیامبر در آیات و روایات ذکر شده، می‌توان خصوصیات اخلاقی و دینی امام مهدی را با آن توصیف کرد. شیوه دیگر، بررسی روایات مستقلی است که به بیان ویژگی‌های اخلاقی امام مهدی می‌پردازد. آنچه از مجموع اخبار و روایاتی که درباره ویژگی‌های اخلاقی و رفتاری امام مهدی(ع)، چه در روایات شیعه و چه اهل سنت آمده، این است که وی خاشع‌ترین فرد در برابر خدا و دانشمندترین و حکیم‌ترین مردم معرفی شده است.امام حسین(ع) درباره وی می‌گوید: «مهدی را از روی آرامش و وقاری که دارد و همچنین دانش او به حلال و حرام و نیازمندی مردم به او و بی‌نیازی او از مردم می‌شناسید».

منبردوازدهم: نشانه های ظهور: درختکارى زیاد شود و محصولها اندک شود.

آیه : «وَهُوَ الَّذِی أَنْشَأَ جَنَّاتٍ مَعْرُوشَاتٍ وَغَیْرَ مَعْرُوشَاتٍ وَالنَّخْلَ وَالزَّرْعَ مُخْتَلِفاً أُکُلُهُ وَالزَّیْتُونَ وَالرُّمّانَ مُتَشَابِهاً وَغَیْرَ مُتَشَابِهٍ کُلُوا مِن ثَمَرِهِ إِذَا أَثْمَرَ وَآتُوا حَقَّهُ یَوْمَ حَصَادِهِ وَلاَ تُسْرِفُوا إِنَّهُ لاَیُحِبُّ الْمُسْرِفِینَ»:  اوست که باغ‌های دارای درختان [نیازمند به] داربست و غیر نیازمند به داربست و غیر نیازمند به داربست را آفرید و همچنین نخل و انواع زراعت را که از نظر میوه و طعم با هم متفاوت‌اند و درخت زیتون و انار را که از جهتی با هم شبیه و از جهتی تفاوت دارند آفرید. از میوه و محصول آن هنگامی که به ثمر می‌نشیند بخورید و حق آن را به هنگام درو بپردازید و اسراف نکنید که خداوند مسرفان را دوست ندارد. انعام: 141.

قرآن کریم نشانه‌های خدا را در آفرینش درختان و انواع زراعت یادآور می‌شود و در ادامه برای محصولات تمامی آنها کلمه ثمر را به کار برده، می‌فرماید: «وَهُوَ الَّذِی أَنْشَأَ جَنَّاتٍ مَعْرُوشَاتٍ وَغَیْرَ مَعْرُوشَاتٍ وَالنَّخْلَ وَالزَّرْعَ مُخْتَلِفاً أُکُلُهُ وَالزَّیْتُونَ وَالرُّمّانَ مُتَشَابِهاً وَغَیْرَ مُتَشَابِهٍ کُلُوا مِن ثَمَرِهِ إِذَا أَثْمَرَ وَآتُوا حَقَّهُ یَوْمَ حَصَادِهِ وَلاَ تُسْرِفُوا إِنَّهُ لاَیُحِبُّ الْمُسْرِفِینَ»: (انعام: 141) اوست که باغ‌های دارای درختان [نیازمند به] داربست و غیر نیازمند به داربست و غیر نیازمند به داربست را آفرید و همچنین نخل و انواع زراعت را که از نظر میوه و طعم با هم متفاوت‌اند و درخت زیتون و انار را که از جهتی با هم شبیه و از جهتی تفاوت دارند آفرید. از میوه و محصول آن هنگامی که به ثمر می‌نشیند بخورید و حق آن را به هنگام درو بپردازید و اسراف نکنید که خداوند مسرفان را دوست ندارد.

کلمه «ثمر» به قرینه «یوم حصاده» بر زراعت و کشت نیز اطلاق می‌شود. راغب می‌نویسد اصل در معنای حصد، دروکردن زراعت است  و فراهیدی نوشته است: حصد درو کردن گندم و مانند آن است و «یوم حصاده» یعنی وقت درو کردن. «کلوا» برای اباحه است؛ چون بعد از بیان آفرینش درختان و زراعت‌ها ممکن است کسی گمان کند که تصرف در آنها ممنوع است. خداوند برای رفع این گمان فرمان داده است که از آن بخورید. در واقع امر و فرمانی که در مقام رفع منع باشد، برای اباحه است.مقصود از فرمان پرداخت حق در جمله «آتوا حقّه یوم حصاده» زکات واجب نیست؛ زیرا در برخی از موارد همانند زیتون که در آیه ذکر شده، زکات واجب نیست؛ علاوه بر اینکه حکم زکات در مدینه تشریع شده و این آیه در مکه نازل شده است،  بلکه مقصود از آن، صدقه است. امام صادق (علیه‌السلام) در تفسیر «و آتوا حقه یوم حصاده» فرمودند: این غیر از زکات واجبی است که پرداخت می‌کنی. به هنگام پرداخت، دسته دسته (هنگام درو) و مشت مشت (بعد از جدا شدن دانه) بردارید. در روایتی دیگر امام باقر (علیه‌السلام) فرمودند: در شب درو ننما و محصول را جدا نکن؛ زیرا خداوند فرموده است: «یوم حصاده».  این نهی بدین جهت است که جمع کردن محصول در شب موجب می‌شود فقیران حاضر نشوند و به آنان چیزی داده نشود. ثمر در سوره نحل فقط در مورد میوه درخت خرما و انگور به کار رفته است: «وَمِن ثَمَرَاتِ النَّخِیلِ وَالْأَعْنَابِ تَتَّخِذُونَ مِنْهُ سَکَراً وَرِزْقاً حَسَناً إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ». (نحل: 67.) در اینکه مقصود از سکر چیست، بین مفسران اختلاف است. برخی معتقدند منظور از آن مسکرات است. بر این احتمال اشکالی وارده شده است که لازمه‌اش اجازه شراب‌سازی از خرما و انگور است. علامه طباطبایی در پاسخ به آن می‌نویسد: آیه شریفه در مقام بیان حلال و حرام نیست، بلکه در این مقام است که منافع مورد استفاده مشرکان را بیان کند؛ زیرا آیه در مکه نازل شده و مورد خطابش مشرکان است؛ بنابراین آیه بیانگر حکم تکلیفی نیست تا گفته شود با آیه تحریم خمر نسخ شده است؛ چنان که خداوند در آیه 219 بقره در کنار اعلام گناه خمر و قمار، منابع آن را نیز یادآور می‌شود و می‌فرماید: «یَسْأَلُونَکَ عَنِ الْخَمْرِ وَالْمَیْسِرِ قُلْ فِیهَا إِثْمٌ کَبِیرٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَإِثْمُهُمَا أَکْبَرُ مِن نَفْعِهِمَا»: از تو درباره شراب و قمار سؤال می‌کنند. بگو در آنها گناه و زیان بزرگی است و منافعی برای مردم دارند؛ ولی گناه آنها از نفعشان بیشتر است. بر فرض اینکه آیه درصدد بیان حکم باشد از آن، ‌جواز استفاده نمی‌شود، بلکه ممکن است بگوییم دلالت بر زشتی این کار دارد؛ زیرا شراب گرفتن را در مقابل رزق حسن قرار داده است و اشاره دارد که مسکرات رزق حسن نیست. اگر کسی اصرار داشته باشد که آیه بیانگر مباح بودن است، شکی نیست که آیاتی دیگر به صراحت حرمت خمر را بیان کرده‌اند. می‌توان آن آیات را ناسخ این حکم قرار داد، مثل آیه «إِنَّمَا الْخَمْرُ وَالْمَیْسِرُ وَالْأَنْصَابُ وَالْأَزْلاَمُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّیْطَانِ فَاجْتَنِبُوهُ». (مائده: 90.)

  1. میوه‌های درختان بهشتی

در سوره‌ی بقره آیه 25 می‌فرماید: «وَبَشِّرِ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أَنَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِیْ مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ کُلَّمَا رُزِقُوْا مِنْهَا مِنْ ثَمَرَةٍ رِزْقاً قَالُوا هَذَا الَّذِیْ رُزِقْنَا مِنْ قَبْلُ»: مقصود از ثمره میوه‌های درختانی است که خداوند آن را پاداش مؤمنان نیک‌کردار قرار داده است.گفتار مفسران در تفسیر «رُزقنا من قبل» بیانگر همین معناست. شیخ طوسی به نقل از آنها دو احتمال به شرح ذیل نقل کرده که در هر دو، ثمره به معنای میوه آمده است:

الف) وقتی بهشتیان از میوه‌های بهشت تناول می‌کنند، می‌گویند این از میوه‌هایی است که پیش از این در دنیا به ما عطا شده بود و چون همسانی میان میوه‌های دنیا و آخرت روشن بوده، شباهت را بدون حرف تشبیه بیان کرده است و رمز اینکه میوه‌های بهشتی به شکل میوه‌های دنیایی آفریده شده این است که طبیعت‌ها به آنچه الفت و انس گرفته‌اند، بیشتر میل دارند. پس هرگاه در بهشت مثل میوه‌های دنیایی را ببینند با رغبت به سوی آن می‌روند و زمانی که مزیت و کمال و برتری آن بر میوه‌های دنیا روشن شود، لذت بیشتری نصیب فرد بهشتی می‌شود. شیخ طوسی این نظریه را برگزیده است و می‌نویسد: دلیل این نظریه کلمه «من قبل» در جمله «رزقنا من قبل» است؛ زیرا وقتی بهشتی می‌گوید این همان میوه است که پیش از این به او روزی شده است، چون قیدی ندارد، شامل اولین مرتبه ای که میوه را تناول می‌کند نیز می‌شود و چون انسان بهشتی در اولین مرتبه تناول، هنوز از میوه‌های بهشت استفاده نکرده، اگر می‌گوید این همان است که پیش از این به من داده شده، باید منظورش میوه‌های دنیایی باشد.

ب) هنگامی که در بهشت میوه‌ای چیده می‌شود، همزمان میوه‌ای مانند آن جایگزین می‌شود. وقتی فرد بهشتی آن را مشاهده می‌کند، می‌گوید این همان میوه‌ای است که پیش از آن روزی ما شده بود.

  1. فرزند

یکی از معانی ثمره فرزند است. خداوند متعال می‌فرماید: «وَلَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْ‌ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِنَ الْأَمْوَالِ وَالْأَنْفُسِ وَالَّثمَرَاتِ وَبَشِّرِ الصَّابِرِینَ». (بقره: 155.) برخی مفسران بر این اعتقادند که مقصود از «الثمرات» فرزندان است. مؤلف المیزان می‌نویسد: آیه شریفه پس از فرمان به کمک گرفتن از صبر و نماز و تبیین حیات طیبه‌ی شهیدان قرار گرفته است؛ بنابراین می‌توان گفت آیه درصدد بیان مشکلات و سختی‌های جهاد است. بر این اساس ظاهر از کلمه «ثمرات» اولاد و فرزندان است؛ زیرا تأثیر جهاد و جنگ بر کم شدن فرزندان به واسطه کشته شدن مردان و جوانان، بیشتر از تأثیر آن بر امور مالی است. این در حالی است که برخی دیگر، محصولات درختان و کمبود گیاهان و از بین رفتن برکات را نیز یکی از احتمالات معنایی آن ذکر کرده‌اند.گفتنی است برخی پنجمین معنا را برای ثمره، انواع مال یا طلا و نقره دانسته‌اند و در این زمینه به سوره کهف آیه 34 استناد کرده‌اند که با توجه به اختلاف معنایی و اختلاف قرائت در کلمه «ثمر» در جمله «و کان له ثمر» نمی‌توان برای آن شاهد و دلیل محکمی پیدا کرد.

حدیث: قطب عالم امکان، امام زمان(عج): زَعَمَتِ الظَّلَمَةُ أَنَّ حُجَّةَ اللّهِ داحِضَةٌ وَ لَوْ أُذِنَ لَنا فِى الْکَلامِ لَزالَ الشَّکُّ:ستمگران پنداشتند که حجّت خدا از بین رفته است، در حالى که اگر به ما اجازه سخن گفتن داده مى‌شد، هر آینه تمام شکّ‌ها را از بین مى‌بردیم.

دعای ندبه: وَ قَالَ مَنْ کُنْتُ أَنَا نَبِیَّهُ فَعَلِیٌّ أَمِیرُهُ وَ قَالَ أَنَا وَ عَلِیٌّ مِنْ شَجَرَةٍ وَاحِدَةٍ وَ سَائِرُ النَّاسِ مِنْ شَجَرٍ شَتَّى وَ أَحَلَّهُ مَحَلَّ هَارُونَ مِنْ مُوسَى فَقَالَ لَهُ أَنْتَ مِنِّی بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى إِلّا أَنَّهُ لا نَبِیَّ بَعْدِی وَ زَوَّجَهُ ابْنَتَهُ سَیِّدَةَ نِسَاءِ الْعَالَمِینَ وَ أَحَلَّ لَهُ مِنْ مَسْجِدِهِ مَا حَلَّ لَهُ وَ سَدَّ الْأَبْوَابَ إِلا بَابَهُ ثُمَّ أَوْدَعَهُ عِلْمَهُ وَ حِکْمَتَهُ فَقَالَ: و فرمود: هر که من پیامبرش بودم، پس على فرمانرواى اوست، و فرمود: من و على از یک درخت هستیم، و سایر مردم از درخت هاى گوناگونند، و جایگاه او را نسبت به خود همچون جایگاه هارون به موسى قرار داد، و به او فرمود: تو نسبت به من به منزله هارون نسبت به موسایى، جز اینکه پس از من پیامبر نیست، و دخترش سرور بانوان جهانیان را به همسرى او در آورد، و از مسجدش براى او حلال کرد، آنچه را براى خودش حلال بود، و همه درهایى را که به مسجد باز مى شد بست مگر در خانه او را، آنگاه علم و حکمتش را به او سپرد، و فرمود:

سیمای حضرت مهدی(عج): یکی از اموری که شیعه با توجه به سلوک ائمه اطهار علیهم‌السّلام در زندگی خود بدان توجه دارد، دعاها و زیارت نامه‌هایی است که از ایشان به یادگار مانده است. به انتظار و امیدی نشسته‌ام که بیایی • بیایی و گره از کار بسته‌ام بگشایی.دلم گرفته از این جمعه‌های خلوت و غمگین • دلم گرفته از این لحظه‌های تلخ جدایی.غبار آمدنت را ندیده قطره اشکی • اشاره‌ای به ظهورت نکرده دست دعایی.بیا عصاره حیدر، بیا چکیده زهرا • بیا که بوی رسولی، بیا که نور خدایی.شب غریبی مان می‌شود به یاد تو روشن • تویی که در همه شبها چراغ خانه مایی (مجید افشاری).

دعای افتتاح:یکی از دعاهای مشهور شبهای ماه مبارک رمضان «دعای افتتاح» است. این دعای شریف به وسیله شیخ ابو جعفر محمد بن عثمان بن سعید عمری، نائب خاص حضرت مهدی علیه‌السّلام صادر شده است؛ چنان که علامه مجلسی گفته است: «و به سند معتبر از حضرت صاحب الامر - عجّل‌الله‌فرجه‌الشریف - منقول است که به شیعیان نوشتند: در هر شب ماه رمضان این دعا را بخوانید که دعای این ماه را ملائکه می‌شنوند و برای صاحبش استغفار می‌کنند....» نام این دعای شریف از جمله اول آن: «اللهم انی افتتح الثناء بحمدک...» گرفته شده است. مضامین عالی خداشناسی و حمد و ثنای الهی و بر شمردن صفات خداوند - به خصوص مهربانی کامل و بی نظیر هنگام عفو و گذشت، و شدت کیفر و عقوبت هنگام حساب رسی و نقمت - و بعضی از علل تاخیر استجابت دعا و بیان مهم‌ترین نعمتهای الهی، سرآغاز این دعای شریف است. پس درود و صلوات مخصوص بر پیامبر و آل او علیهم‌السّلام با ذکر نام و القاب ایشان بیان می‌شود و آن گاه دعا برای قیام حضرت مهدی علیه‌السّلام و اظهار اشتیاق برای برقراری دولت کریمه‌ای که اسلام و اهل اسلام در آن عزت یابند و نفاق و منافقان خوار و زبون گردند و اینکه ما از داعیان آن دولت باشیم که دیگران را به اطاعت الهی فرا خوانیم و به راه خداوند رهبری کنیم. پایان دعا شکوه‌ای به درگاه خداوند است که با فقدان پیامبر و غیبت امام و بسیاری دشمن و کمی تعداد و فتنه‌های شدید، فتح و گشایش از او درخواست می‌شود.

سیره حضرت مهدی(عج): امام صادق(ع) وی را فردی در نهایت زهد معرفی کرده که پوشاک او سخت و خشن و خوراکش نان جو است. وی بر کارگزاران دولت خود سخت گیر، و با مردم بسیار بخشنده و با مستمندان، مهربان است.امام باقر(ع) وی را فردی معرفی می‌کند که به کتاب خدا عمل کرده و هیچ منکری را نمی‌بیند مگر آن که با آن مخالفت می‌‌کند.امام رضا(ع) در بیان ویژگی کلی امام مهدی(ع) می‌‌فرماید: «او به مردم از خودشان سزاوارتر و از پدران و مادران‌شان برای آنها دل‌سوزتر است. او از همه مردم در برابر خدا، متواضع‌‌تر و در عمل به آنچه خود بدان فرمان می‌‌دهد، سختکوش‌تر و در دوری گزیدن از آنچه خود از آن نهی می‌‌کند، خوددارتر است.» همچنین امام رضا(ع) وی را داناترین و حکیم‌ترین، پرهیزگارترین، بردبارترین، سخی‌ترین و عابدترین آنان توصیف می‌کند که فرشتگان با او سخن می‌گویند.

منبرسیزدهم: نشانه های ظهور: قیمتها بالا رود

آیه : «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلى تِجارَةٍ تُنْجِیکُمْ مِنْ عَذابٍ أَلِیمٍ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ تُجاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ بِأَمْوالِکُمْ وَ أَنْفُسِکُمْ ذلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ. یَغْفِرْلَکُمْ ذُنُوبَکُمْ وَ یُدْخِلْکُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ وَ مَساکِنَ طَیِّبَةً فِی جَنَّاتِ عَدْنٍ ذلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ». ای کسانی که ایمان آورده‌اید آیا شما را بر تجارتی راه نمایم که شما را از عذابی دردناک می‌رهاند؟ به خدا و رسولش ایمان آورید و در راه خدا با مال و جانتان جهاد کنید. این برای شما بهتر است اگر می‌دانستید. تا گناهان را بر شما ببخشاید و شما را به باغ‌هایی که از پای درختانش نهرها جاری است و به سراهای دلپسند در بهشت‌های جاویدان درآورد که این همان کامیابی بزرگ است. و نعمت دیگری که دوستش دارید، نصرتی از جانب خدا و فتحی نزدیک است و مومنان را بشارت بده. سوره صف، آیات "10" و "11"

خداوند در سوره توبه با توجه به ارکان معاملات می‌فرماید: «إِنَّ اللَّهَ اشْتَرى مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ یُقاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَیَقْتُلُونَ وَ یُقْتَلُونَ وَعْداً عَلَیْهِ حَقًّا فِی التَّوْراةِ وَالْإِنْجِیلِ وَالْقُرْآنِ وَ مَنْ أَوْفى بِعَهْدِهِ مِنَ اللَّهِ فَاسْتَبْشِرُوا بِبَیْعِکُمُ الَّذِی بایَعْتُمْ بِهِ وَ ذلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ (سوره توبه، 111) التَّائِبُونَ الْعابِدُونَ الْحامِدُونَ السَّائِحُونَ الرَّاکِعُونَ السَّاجِدُونَ الْآمِرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَالنَّاهُونَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَالْحافِظُونَ لِحُدُودِاللَّهِ وَ بَشِّرِالْمُؤْمِنِینَ».

خداوند از مومنان جان‌ها و اموالشان را خریدارى مى‌کند که (در برابرش) بهشت براى آنان باشد (به این گونه که) در راه خدا پیکار مى‌کنند، مى‌کشند و کشته مى‌شوند، این وعده حقى است بر او که در تورات و انجیل و قرآن ذکر فرموده، و چه کسى از خدا به عهدش وفادارتر است، اکنون بشارت باد بر شما به داد و ستدى که با خدا کرده‌اید و این پیروزى بزرگى (براى شما) است. (مومنان کسانى هستند که) توبه‌کنندگانند و عبادت‌کاران و سپاس‌گویان و سیاحت‌کنندگان و رکوع‌کنندگان و سجده‌آوران و آمران به معروف و نهى‌کنندگان از منکر و حافظان حدود (و مرزهاى) الهى و بشارت بده (به این چنین) مؤمنان!در این دو آیه مقام والاى مجاهدان باایمان، با ذکر مثال جالبى، بیان شده است. در این مثال خداوند خود را خریدار و مؤمنان را فروشنده معرفى کرده، و مى‌گوید: "خداوند از مؤمنان جان‌ها و اموالشان را خریدارى مى‌کند، و در برابر این متاع، بهشت را به آنان مى‌دهد." و از آنجا که در هر معامله در حقیقت پنج رکن اساسى وجود دارد که عبارتند از خریدار، فروشنده، متاع، قیمت و سند معامله، خداوند در این آیه به تمام این ارکان اشاره کرده است.

خودش را "خریدار" و مؤمنان را "فروشنده" و جان‌ها و اموال را "متاع" و بهشت را "ثمن" (بها) براى این معامله قرار داده است. منتها طرز پرداخت این متاع را با تعبیر لطیفى چنین بیان مى‌کند:"آن‌ها در راه خدا پیکار مى‌کنند و دشمنان حق را مى‌کشند و یا در این راه کشته مى‌شوند و شربت شهادت را مى‌نوشند." در حقیقت دست خدا در میدان جهاد براى تحویل گرفتن این متاع اعم از جان، و یا اموالى که در جهاد مصرف مى‌شود آماده است! و به دنبال آن به "اسناد" معتبر و محکم این معامله که پنجمین رکن است اشاره کرده مى‌فرماید: "این وعده حقى است بر عهده خداوند که در سه کتاب آسمانى تورات، انجیل و قرآن آمده است."البته با توجه به تعبیر (فِی سَبِیلِ اللَّهِ) به خوبى روشن مى‌شود که خداوند خریدار جان‌ها و تلاش‌ها و کوشش‌ها و مجاهدت‌ها ایست که در راه او صورت می‌گیرد یعنى در راه پیاده‌کردن حق و عدالت و آزادى و نجات انسان‌ها از چنگال کفر و ظلم و فساد. سپس براى تاکید روى این معامله بزرگ اضافه مى‌کند "چه کسى وفادارتر به عهدش از خدا است؟" یعنى گرچه بهاى این معامله فورا پرداخته نمى‌شود، اما خطرات نسیه را دربر ندارد! چرا که خداوند به حکم قدرت و توانایى و بى‌نیازى از هر کس نسبت به عهد و پیمانش وفادارتر است، نه فراموش مى کند، نه از پرداخت عاجز است، و نه کارى برخلاف حکمت انجام مى‌دهد که از آن پشیمان گردد و نه العیاذ باللَّه خلاف مى‌گوید، بنابراین هیچ‌گونه جاى شک و تردید در وفادارى او به عهدش، و پرداختن بها در راس موعد، باقى نمى ماند.و از همه جالب‌ تر این که پس از انجام مراسم این معامله، همان گونه که در میان تجارت‌ کنندگان معمول است، به طرف مقابل تبریک گفته و معامله را معامله پرسودى براى او مى‌خواهد و مى‌گوید: "بشارت باد بر شما به این معامله‌اى که انجام دادید. و این پیروزى و رستگارى بزرگى براى همه شما است."

نظیر همین مطلب به عبارات دیگرى در سوره صف، در آیات "10" و "11" آمده است، آنجا که مى‌فرماید: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلى تِجارَةٍ تُنْجِیکُمْ مِنْ عَذابٍ أَلِیمٍ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ تُجاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ بِأَمْوالِکُمْ وَ أَنْفُسِکُمْ ذلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ. یَغْفِرْلَکُمْ ذُنُوبَکُمْ وَ یُدْخِلْکُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ وَ مَساکِنَ طَیِّبَةً فِی جَنَّاتِ عَدْنٍ ذلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ». ای کسانی که ایمان آورده‌اید آیا شما را بر تجارتی راه نمایم که شما را از عذابی دردناک می‌رهاند؟ به خدا و رسولش ایمان آورید و در راه خدا با مال و جانتان جهاد کنید. این برای شما بهتر است اگر می‌دانستید. تا گناهان را بر شما ببخشاید و شما را به باغ‌هایی که از پای درختانش نهرها جاری است و به سراهای دلپسند در بهشت‌های جاویدان درآورد که این همان کامیابی بزرگ است. و نعمت دیگری که دوستش دارید، نصرتی از جانب خدا و فتحی نزدیک است و مومنان را بشارت بده.

در این جا انسان از این همه لطف و محبت پروردگار در حیرت فرو مى‌رود، خداوندى که مالک همه عالم هستى و حاکم مطلق بر تمام جهان آفرینش است، و هر کس هر چه دارد از ناحیه او دارد، در مقام خریدارى همین مواهبى که به بندگان بخشیده برمى‌آید و اعطایى خود را به بهایى صد چندان مى‌خرد. عجیب‌تر این که جهادى که باعث سربلندى خود انسان و پیروزى و افتخار هر قوم و ملتى است، و ثمراتش سرانجام به خود آن‌ها بازمى‌گردد، به عنوان پرداخت این متاع شمرده است.

و با این که باید در مقابل متاع و بها معادله‌اى باشد این تعادل را نادیده گرفته و سعادت جاویدان را در برابر یک متاع ناپایدار که به هر حال فانى شدنى است (خواه در بستر بیمارى و خواه در میدان جنگ) قرار داده. و از این مهم‌تر، با این که خدا از همه راستگویان راستگوتر است و نیاز به هیچ گونه سند و تضمینى ندارد، مهمترین اسناد و تضمین‌ها را براى بندگانش قائل شده است. و در پایان این معامله بزرگ به آن‌ها تبریک مى‌گوید و بشارت مى‌دهد، آیا لطف و محبت و مرحمت از این بالاتر تصور مى‌شود؟!

آیا معامله‌اى از این پرسودتر وجود دارد؟ به همین جهت در حدیثى از "جابر بن عبدالله انصارى" مى‌خوانیم هنگامى که آیه فوق نازل شد، پیامبر صلی الله علیه و آله در مسجد بود، حضرت آیه را با صداى بلند تلاوت کرد و مردم تکبیر گفتند، مردى از انصار پیش آمد از روى تعجب از پیامبر صلی الله علیه و آله پرسید: راستى این آیه بود که نازل شد؟ پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود آرى. مرد انصارى گفت: "بیع ربیح لانقیل ولانستقیل؛ چه معامله پرسودى؟ نه این معامله را بازمى‌گردانیم و نه اگر بازگشتى از ما بخواهند مى‌پذیریم!".

خرید و فروش در روایات

مردى به امیرالمومنین علیه السلام عرض کرد: در پى کسب و کار هستم. فرمود: آیا از احکام دینى خود، اطلاع دارى؟ گفت: پس از کار، چنین خواهم کرد. حضرت فرمود: «وَیْحَکَ الْفِقْهُ ثُمَّ الْمَتْجَرُ، فَانَّهُ مَنْ باعَ وَاشْتَرى وَلَمْ یَسْأَلْ عَنْ حَرامٍ وَلاحَلالٍ ارْتَطَمَ فِى الرِّبا، ثُمَّ ارْتَطَمَ؛ واى به حالت! نخست احکام (خرید و فروش) را بیاموز، سپس به تجارت بپرداز؛ زیرا هر کس خرید و فروش کند و از حلال و حرام آن نپرسد مکرر در (آلودگى ) ربا فرو مى رود».

امام صادق علیه السلام نیز مى فرماید: «مَنْ ارادَ التِّجارَةَ فَلْیَتَفَقَّهْ فى دینِهِ لِیَعْلَمَ بِذلِکَ مایَحِلُّ لَهُ مِمَّا یَحْرُمُ عَلَیْهِ وَ مَنْ لَمْ یَتَفَقَّهْ فى دینِهِ ثُمَّ اتَّجَرَ تَوَرّطَ الشُّبُهاتِ؛هر که مى خواهد تجارت کند باید با مسائل دینش آشنا شود، تا حلال و حرام را از هم بازشناسد و کسى که قبل از فراگیرى احکام دینش، داد و ستد نماید، در کارهاى شبهه ناک غوطه ور خواهد شد».

1- منصور بن حازم گوید: امام صادق علیه السلام فرمود: «هرگاه متاعى را خریدارى کردى که آن مکیل و یا موزون بود تا تحویل نگرفته اى آن را مفروش مگر آن که به همان مبلغ خرید به دیگرى واگذارى، اما اگر مکیل یا موزون نبود پس آن را همان طور بفروش. (یعنى مشترى را وکیل کن که آن را تحویل گیرد)

2- عبدالرحمن بن أبى عبدالله گوید: از امام صادق علیه السلام پرسیدم: مردى بر عهده اش یک پیمانه گندم است، پس یک پیمانه گندم از فروشنده اى خریدارى مى کند و فروشنده مى گوید: خود برو و حقت را برگیر. فرمود: اشکالى ندارد.

3- حلبى گوید: امام صادق علیه السلام در مورد شخصى که از مردى مقدارى گندم به چند درهم خریده و نیمى از آن را تحویل گرفته است، بعد از مدتى براى اخذ بقیه مراجعه می‌کند در حالى که قیمت تغییر کرده، یا بالا رفته و یا تنزل نموده است فرمود:اگر روزى که آن را خریده نرخ را تعیین کرده باشد که چقدر است همان قیمت را باید بپردازد و چنانچه تعیین نرخ نکرده باشد پس به قیمت روز است، همچنین گوید: شخصى که دو نوع گندم داشته هر کدام به یک قیمت و یکى بهتر از دیگرى بوده وى آن دو را مخلوط کرده است و نرخى براى آن معین نموده، به آن نرخ مى فروشد. فرمود: درست نیست که چنین کارى کند و این دغلى با مسلمانان است. مگر این که به مشتریان اعلام کند.

4- أبو العطارد گوید: به امام صادق علیه السلام عرض کردم: مردى گندمى مى خرد و پیش از تحویل گرفتن آن، نرخ تغییر یافته است (یعنى تنزل کرده است) چه کند؟ فرمود: من خوش دارم جنس را تحویل بگیرد همچنان که اگر سعر (قیمت) بالا مى رفت تحویل مى گرفت.

5- امام صادق علیه السلام فرمود: صحیح نیست که کسى متاع مکیل یا موزونى را به غیر از پیمانه یا سنگ یا مثقال آن بلد بفروشد.

6- عبدالصمد بن بشیر گوید: محمد بن قاسم گندم فروش به امام صادق علیه السلام گفت: خداوند به شما خیر دهد، من به شخصى گندمى فروختم به مدت، و خریدار آن را تحویل گرفته است بعد نرخ تغییر کرده است و آن مرد مراجعه کرده مى گوید: پول ندارم (یعنى جنس را برمى گردانم) حکم چیست؟ فرمود: به قیمت روز از او بستان، عرض کردم: من مى دانم که این همان گندمى است که از من خریدارى کرده است، فرمود: از او پس نگیر صبر کن تا او به دیگرى بفروشد و بدهى خود را بپردازد، گفت: خدا دماغم را بر خاک مالید کار را بر من آسان کرد نپذیرفتم بر من سخت گرفت.

7- حلبى گوید: از امام صادق علیه السلام سؤال کردم: مردى گندم خریده و براى او بهتر و رواج تر اینست که آن را آب بزند بدون این که نظر به وزن آن داشته باشد که زیاد مى شود؟فرمود: چنانچه اصلاح آن با آب زدن بوده و چاره اى جز آن نداشته باشد و آن را رواج ندهد مگر این کار و منظورش سنگین کردن آن هم نباشد، اشکالى ندارد و اگر مى خواهد دغلکارى کند درست نیست.

حدیث: قطب عالم امکان، امام زمان(عج):  أَلا أُبَشِّرُکَ فِى الْعِطاسِ فَقُلْتُ بَلى قالَ: هُوَ أَمانٌ مِنَ الْمَوْتِ ثَلاثَةَ أَیّام:نسیم، خدمتکار حضرت مهدى(علیه السلام) گوید: آن حضرت به من فرمود: آیا تو را در مورد عطسه کردن بشارت دهم؟ گفتم: آرى. فرمود: عطسه، علامتِ امان از مرگ تا سه روز است.

دعای ندبه: أَنَا مَدِینَةُ الْعِلْمِ وَ عَلِیٌّ بَابُهَا فَمَنْ أَرَادَ الْمَدِینَةَ وَ الْحِکْمَةَ فَلْیَأْتِهَا مِنْ بَابِهَا ثُمَّ قَالَ أَنْتَ أَخِی وَ وَصِیِّی وَ وَارِثِی لَحْمُکَ مِنْ لَحْمِی وَ دَمُکَ مِنْ دَمِی وَ سِلْمُکَ سِلْمِی وَ حَرْبُکَ حَرْبِی وَ الْإِیمَانُ مُخَالِطٌ لَحْمَکَ وَ دَمَکَ کَمَا خَالَطَ لَحْمِی وَ دَمِی من شهر علمم و على در آن شهر است، پس هر که اراده شهر علم و حکمت کند، باید از در آن وارد شود، سپس گفت: تو برادر و جانشین و وارث منى، گوشتت از گوشت من، و خونت از خون من، و آشتى با تو، آشتى با من، و جنگ با تو، جنگ با من است، و ایمان با گوشت و خونت آمیخته شده، چنان که با گوشت و خون من درآمیخته

سیمای حضرت مهدی(عج): یکی از اموری که شیعه با توجه به سلوک ائمه اطهار علیهم‌السّلام در زندگی خود بدان توجه دارد، دعاها و زیارت نامه‌هایی است که از ایشان به یادگار مانده است. به انتظار و امیدی نشسته‌ام که بیایی • بیایی و گره از کار بسته‌ام بگشایی.دلم گرفته از این جمعه‌های خلوت و غمگین • دلم گرفته از این لحظه‌های تلخ جدایی.غبار آمدنت را ندیده قطره اشکی • اشاره‌ای به ظهورت نکرده دست دعایی.بیا عصاره حیدر، بیا چکیده زهرا • بیا که بوی رسولی، بیا که نور خدایی.شب غریبی مان می‌شود به یاد تو روشن • تویی که در همه شبها چراغ خانه مایی (مجید افشاری).

دعای عهد:از جمله دعاهای مشهور که خواندن آن در دوران غیبت حضرت مهدی علیه‌السّلام فراوان مورد سفارش قرار گرفته «دعای عهد» است. این دعای شریف مشتمل بر درود خاص از طرف خواننده دعا و نیز از سوی تمامی مردان و زنان مؤمن - در شرق و غرب جهان و خشکی و دریا، و از پدر و مادر و فرزند - به پیشگاه حضرت مهدی علیه‌السّلام است. خواننده در این دعا عهد و پیمان و بیعت خود را با آن حضرت تجدید می‌کند و پایداری بر این پیمان را تا روز قیامت اظهار می‌دارد.آن گاه از خداوند درخواست می‌کند که اگر مرگ من فرا برسد، در حالی که امام زمان علیه‌السّلام ظهور نکرده باشد، پس از ظهور او مرا از قبرم برآور و به یاری آن حضرت سعادتمند کن. بعد از این درخواست، دیدار امام با عبارت ظریفی بیان می‌شود و دعا برای تعجیل ظهور و فرج و برپایی حکومت حقه و سامان یافتن جهان و زنده شدن حقایق دین و اهل ایمان پایان بخش این دعای شریف است.یاد کرد این نکته شایسته است که امام صادق علیه‌السّلام درباره این دعا فرموده است: «من دعا الی الله اربعین صباحا بهذا العهد کان من انصار قائمنا وان مات اخرجه الله الیه من قبره واعطاه الله بکل کلمة الف حسنة ومحا عنه الف سیئة... ،هر کس با این (دعای) عهد چهل صبح به سوی خدا دعا کند، از یاوران قائم ما خواهد بود و اگر بمیرد، خداوند او را از قبرش به سوی حضرت قائم علیه‌السّلام خارج خواهد ساخت و در مقابل هر کلمه‌ای هزار حسنه به او می‌دهد و هزار گناه از او محو می‌کند.»

سیره حضرت مهدی(عج): عالمان شیعه برای اثبات وجود امام در عصر حاضر از دلایل عقلی و نقلی مختلفی استفاده کرده‌اند.مهمترین برهان‌های عقلی ارائه شده عبارتند از: برهان فطرت، برهان لطف، برهان امکان اشرف،برهان مَظهر جامع، برهان واسطه فیض و برهان علت غایی. علاوه بر اینکه بر بیشتر این دلایل خدشه وارد شده است، از آنجایی که همه برهان‌های عقلی کلی هستند، تنها می‌توانند ضرورت وجود امام را ثابت می‌کنند و درباره شخصی که در زمان حاضر امام است کمکی نمی‌کنند.

منبرچهاردهم: نشانه های ظهور: عمل شنیع لواط علنى شود .

آیه : أَ تَأْتُونَ الذُّکْرانَ مِنَ الْعالَمِینَ وَ تَذَرُونَ ما خَلَقَ لَکُمْ رَبُّکُمْ مِنْ أَزْواجِکُمْ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ عادُونَ«آیا در میان جهانیان شما به سراغ جنس ذکور مى‏روید و هم جنس بازى مى‏کنید آیا این زشت و ننگین نیست؟ و همسرانى را که پروردگارتان براى شما آفریده است رها مى‏کنید؟ حقا شما قوم تجاوزگرى هستید.» شعراء، ۱۶۵- ۱۶۶٫

هم جنس بازى (لواط) عمل زشت و ناپسندى است که بر خلاف طبیعت و غریزه انسانى است و پیامبران الهى با این عادت زشت برخورد کرده‏اند. قرآن کریم در چند مورد، داستان قوم لوط را بیان کرده و در ضمن آن این عمل را سرزنش نموده و ممنوع اعلام مى‏ دارد:

اول: أَ تَأْتُونَ الذُّکْرانَ مِنَ الْعالَمِینَ وَ تَذَرُونَ ما خَلَقَ لَکُمْ رَبُّکُمْ مِنْ أَزْواجِکُمْ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ عادُونَ[شعراء، ۱۶۵- ۱۶۶٫] «آیا در میان جهانیان شما به سراغ جنس ذکور مى‏روید و هم جنس بازى مى‏کنید آیا این زشت و ننگین نیست؟ و همسرانى را که پروردگارتان براى شما آفریده است رها مى‏کنید؟ حقا شما قوم تجاوزگرى هستید.»در این جا قرآن قوم لوط را متجاوز مى‏خواند چون کسى که غذاى سالم نیروبخش را رها کند و به سراغ غذاى مسموم و آلوده برود طغیانگر و تجاوزکار است.

دوم: وَ لُوطاً إِذْ قالَ لِقَوْمِهِ أَ تَأْتُونَ الْفاحِشَهَ ما سَبَقَکُمْ بِها مِنْ أَحَدٍ مِنَ الْعالَمِینَ إِنَّکُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجالَ شَهْوَهً مِنْ دُونِ النِّساءِ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ مُسْرِفُونَ [اعراف، ۸۰- ۸۱٫] «و به خاطر آورید لوط را، هنگامى که با قوم خود گفت: آیا عمل بسیار زشتى را انجام مى‏دهید که هیچ یک از جهانیان، پیش از شما انجام نداده است؟ آیا شما از روى شهوت به سراغ مردان مى‏روید نه زنان؟ شما گروه اسراف کار و منحرفى هستید.»در آیه اول اشاره مى‏شود که این گناه علاوه بر این که خود یک عمل زشت و فوق العاده ننگین است قبل از شما در هیچ قوم و ملتى سابقه نداشته است و این زشتى، آن را چند برابر مى‏کند زیرا پایه ‏گذارى روش غلط و سنت شوم وسیله‏اى براى گناه دیگران در آینده خواهد شد. قوم لوط مردمى ثروتمند و مرفه و شهوت ران و هواپرست بودند. و طبق فرموده قرآن عمل زشت لواط را پایه ‏گذارى کردند.

سوم: وَ لُوطاً إِذْ قالَ لِقَوْمِهِ إِنَّکُمْ لَتَأْتُونَ الْفاحِشَهَ ما سَبَقَکُمْ بِها مِنْ أَحَدٍ مِنَ الْعالَمِینَ أَ إِنَّکُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجالَ وَ تَقْطَعُونَ السَّبِیلَ وَ تَأْتُونَ فِی نادِیکُمُ الْمُنْکَرَ … [عنکبوت، ۲۸- ۲۹٫]«و لوط را فرستادیم هنگامى که به قوم خود گفت: شما عمل بسیار زشتى انجام مى‏دهید که هیچ یک از مردم جهان پیش از شما آن را انجام نداده است. آیا شما به سراغ مردان مى‏روید و راه تداوم نسل انسان را قطع مى‏کنید و در مجلستان اعمال ناپسند انجام مى‏دهید؟»

چهارم: وَ لُوطاً إِذْ قالَ لِقَوْمِهِ أَ تَأْتُونَ الْفاحِشَهَ وَ أَنْتُمْ تُبْصِرُونَ أَ إِنَّکُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجالَ شَهْوَهً مِنْ دُونِ النِّساءِ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ فَما کانَ جَوابَ قَوْمِهِ إِلَّا أَنْ قالُوا أَخْرِجُوا آلَ لُوطٍ مِنْ قَرْیَتِکُمْ إِنَّهُمْ أُناسٌ یَتَطَهَّرُونَ [نمل، ۵۴- ۵۶٫]«و لوط را به یادآور هنگامى که با قومش گفت: آیا شما به سراغ کار بسیار زشتى مى‏روید در حالى که نتایج شوم آن را مى‏بینید. آیا شما به جاى زنان از روى شهوت به سراغ مردان مى‏روید؟ شما قومى نادانید. آنها پاسخى جز این نداشتند که به یکدیگر گفتند: خاندان لوط را از شهر و دیار خود بیرون کنید که اینها افرادى پاکدامن هستند.»فاحشه به معناى کارهایى است که قبح آن روشن و آشکار است و در این جا منظور همجنس‏گرایى، یعنى عمل ننگین لواط است. و جمله «انتم تبصرون» اشاره به این است که شما زشتى این عمل و عواقب شوم آن را با چشم خود مى‏بینید.این آیه نشان مى‏دهد که این عمل (لواط) نتیجه جهل و نادانى و بى‏خبرى از قانون آفرینش و از همه ارزش هاى انسانى است.در پایان آیه کلام قوم لوط را نقل مى‏کند که آن قدر سقوط اخلاقى پیدا کرده بودند که در محیط آلوده آنان، پاکى جرم بود و خاندان پیامبر خدا (لوط) را به خاطر پرهیز از آلودگى و ننگ، تبعید مى‏کنند.

حدیث: قطب عالم امکان، امام زمان(عج): ما أُرْغِمَ أَنْفُ الشَّیْطانِ بِشَىْء مِثْلِ الصَّلوةِ، فَصَلِّها وَ أَرْغِمْ أَنْفَ الشَّیْطانِ:هیچ چیز مثل نماز، بینى شیطان را به خاک نمى‌مالد، پس نماز بخوان و بینى شیطان را به خاک بمال.

دعای ندبه: وَ أَنْتَ غَدا عَلَى الْحَوْضِ خَلِیفَتِی وَ أَنْتَ تَقْضِی دَیْنِی وَ تُنْجِزُ عِدَاتِی وَ شِیعَتُکَ عَلَى مَنَابِرَ مِنْ نُورٍ مُبْیَضَّةً وُجُوهُهُمْ حَوْلِی فِی الْجَنَّةِ وَ هُمْ جِیرَانِی وَ لَوْ لا أَنْتَ یَا عَلِیُّ لَمْ یُعْرَفِ الْمُؤْمِنُونَ بَعْدِی وَ کَانَ بَعْدَهُ هُدًى مِنَ الضَّلالِ وَ نُورا مِنَ الْعَمَى وَ حَبْلَ اللَّهِ الْمَتِینَ وَ صِرَاطَهُ الْمُسْتَقِیمَ،و تو فرداى قیامت کنار حوض کوثر جانشین منى، و تو قرضم را مى پردازى، و به وعده هاى من وفا می کنى، و شیعیان تو بر منبرهایی از نورند، درحالیکه رویشان سپید، و در بهشت پیرامون من، و همسایگان منند، و اگر تو اى على نبودى، اهل ایمان پس از من شناخته نمى شدند، و آن حضرت پس از پیامبر، مایه هدایت از گمراهى، و نور از نابینایى و ریسمان استوار خدا و راه راست او بود،

سیمای حضرت مهدی(عج): یکی از اموری که شیعه با توجه به سلوک ائمه اطهار علیهم‌السّلام در زندگی خود بدان توجه دارد، دعاها و زیارت نامه‌هایی است که از ایشان به یادگار مانده است. به انتظار و امیدی نشسته‌ام که بیایی • بیایی و گره از کار بسته‌ام بگشایی.دلم گرفته از این جمعه‌های خلوت و غمگین • دلم گرفته از این لحظه‌های تلخ جدایی.غبار آمدنت را ندیده قطره اشکی • اشاره‌ای به ظهورت نکرده دست دعایی.بیا عصاره حیدر، بیا چکیده زهرا • بیا که بوی رسولی، بیا که نور خدایی.شب غریبی مان می‌شود به یاد تو روشن • تویی که در همه شبها چراغ خانه مایی (مجید افشاری).

دعای فرج:دعا کنید رسد آن زمان که یار بیاید • بهار باغ جهان، زینت بهار بیاید.دعا کنید دعایی که آفتاب درخشان • به سرپرستی گلهای روزگار بیاید.زند به گرده شب زخم گام توسن عزمش • چو از فراز زمان مهر شب شکار بیاید.قیامتی کند از قامتش قیام که تو گویی • معاد روشن انسان در این دیار بیاید.کتاب عشق گشائید، «وان یکاد» بخوانید • دعا کنید که آن یار غمگسار بیاید.کلمه «فرج» به معنای آسودگی از اندوه و غم و بیماری و آنچه نفوس از آن کراهت دارند، می‌باشد و نیز گشایش را گویند. «دعای فرج» دعایی است که حضرت ولی عصر علیه‌السّلام آن را به یکی از شیعیان (محمد بن احمد بن ابی اللیث) آموختند. میرزا حسین نوری در کتاب نجم الثاقب به نقل از «کنوز النجاح» تالیف شیخ طبرسی آورده است: «این دعا را حضرت صاحب الزمان علیه‌السّلام در خواب به ابی الحسن محمد بن ابی اللیث در شهر بغداد در مقابر قریش تعلیم نموده است.ابی الحسن از ترس کشته شدن به مقابر قریش گریخته و پناه برده بود. پس به برکت خواندن این دعا از کشته شدن نجات یافت.» دعای فرج این گونه آغاز می‌شود: «اللهم عظم البلاء وبرح الخفاء...» . گفتنی است دعاهای دیگری نیز به عنوان «دعای فرج» موسوم است؛ چنان که مرحوم مجلسی در بحارالانوار، تحت عنوان «باب ادعیة الفرج» ۳۹ دعا آورده است.

سیره حضرت مهدی(عج): مهم‌ترین برهان‌هایی که عالمان شیعه برای اثبات امامت حضرت مهدی(عج) ارائه کرده‌اند برهان‌های نقلی و درون دینی هستند، یعنی پس از اثبات پیامبری حضرت محمد(ص) و آسمانی بودن قرآن کریم، از احادیث پیامبر و آیات قرآن برای اثبات امامت امامان از حضرت علی تا امام مهدی استفاده کرده‌اند. برخی از این دلایل عمومی و کلی بوده و ضرورت امام در هر زمانی را اثبات می‌کنند و برخی شخصی بوده و امامت ۱۲ فرد مشخص را اثبات می‌کنند. مهمترین دلایل عمومی عبارتند از:احادیث استمرار امامت،حدیث ثقلین مورد قبول شیعه و اهل سنت؛ بر این اساس اگر اهل بیت پیامبر تا قیامت باقی نباشند توصیه به تمسک به آنها تا قیامت بی‌معنا خواهد بود.حدیث دوازده خلیفه مورد قبول شیعه و اهل سنت.حدیث مرگ جاهلیت مورد قبول شیعه و اهل سنت، و ۳۶ حدیث هم‌مضمون با آن علامه مجلسی در جلد ۵۱ بحارالانوار، فصل «أبواب النصوص من الله تعالی و من آبائه علیه صلوات الله علیهم أجمعین» ۱۵۳ حدیث از پیامبر و امامان قبلی برای اثبات امامت حضرت مهدی گردآوری کرده است.

منبرپانزدهم: تجارت و کاسبى دچار سختى و تنگى شود و اشیاء مورد درخواست کم شود.

آیه : إِنَّ الَّذِینَ یَتْلُونَ کِتَابَ اللَّهِ وَأَقَامُوا الصَّلَاةَ وَأَنْفَقُوا مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ سِرًّا وَعَلَانِیَةً یَرْجُونَ تِجَارَةً لَنْ تَبُورَ آنها که کتاب خدا را تلاوت کرده و نماز به پا می‌دارند و از آنچه ما روزیشان کرده‌ایم پنهان و آشکار (به فقیران) انفاق می‌کنند (از لطف خدا) امید تجارتی دارند که هرگز زیان و زوال نخواهد یافت. آیه 29 سوره فاطر

یا ایها الذین آمنوا هل ادلکم علی تجارة تنجیکم من عذاب الیم

 ( آیه ی ۱۰ - ۱۲ سوره ی صف)

ای کسانی که ایمان آورده اید آیا شما را بر تجارتی که از عذاب دردناک (قیامت )نجاتتان دهد، راهنمایی کنم؟

تومنون بالله و رسوله و تجاهدون فی سبیل الله باموالکم و انفسکم ذالک خیر لکم ان کنتم تعلمون

به خدا و رسولش ایمان آورید و با اموال و جان هایتان در راه خدا جهاد کنید که این برای شما بهتر است اگر بدانید .

یغفر لکم ذنوبکم و یدخلکم جنات تجری من تحتها الانهار و مساکن طیبه فی جنات عدن ذالک فوز عظیم

(در این صورت) خداوند گناهان شما را می آمرزد و به باغ هایی که نهر ها از زیر آنها جری است و خانه های دل پسند در بهشت های جاودان واردتان می کند این رستگاری بزرگی است.

انواع تجارت در قرآن

در تجارت چند فرض وجود دارد:

تجارت بد: «بئسما اشتروا به انفسهم »

تجارت بدون سود: «فما ربحت تجارتهم »

تجارت کم سود: «متاع الدنیا قلیل »

تجارت زیان بار: «ان الخاسرین الذین خسروا انفسهم»

تجارت بسیار زیان بار: «ان الانسان لفی خسر»

تجارت رسوا: «الخسران المبین»

تجارت راکد: «تخشون کسادها»

تجارت مستمر و بادوام: «تجارة لن تبور»

تجارت نجات بخش : «تجارة تنجیکم»

تجارت سود آور: «تجارة مربحة»

پیام ها:

۱-    مردم را با عنوان و لقب ایمانی آنها مخاطب قرار دهیم .«یا ایها الذین آمنوا»

۲-    باید ابتدا در مردم آمادگی ایجاد کنیم و یکی از راه های آن طرح سوال است. «هل ادلکم»

۳-    تجارت، نیاز به راهنما دارد .«هل ادلکم علی تجارة »

۴-    تجارت معنوی برای همه قابل درک نیست، فقط مومنان به خدا این معنا را درک می کنند«یا ایها الذین امنوا هل ادلکم...»

۵-    انسان فطرتا به دنبال سود است آن هم سودی ثابت و پایدار«هل ادلکم علی تجارة تنجیکم»

۶-    سود واقعی نجات از قهر الهی است . «تجارة تنجیکم من عذاب الیم»

۷-    دفع خطر مهم تر از جلب منفعت است .«تجارت تنجیکم من عذاب الیم»

۸-    تجارت تنها در امور دنیوی نیست «تجارة ... تومنون بالله»

۹-    پیروی از پیامبران تجارت پر سود است . «تجارة ... تومنون بالله و رسوله»

۱۰-    ایمان درجات مختلفی دارد . «یا ایها الذین آمنوا ... تومنون»

۱۱-    در تبلیغ دین از عناوین و موضوعات مورد توجه مردم باید استفاده کرد. موضوع تجارت و کسب درامد مورد نظر همه است لذا ایمان به خدا به عنوان یک تجارت پر سود مطرح می شود. «تجارة ... تومنون بالله و رسوله»

۱۲-    ایمان تنها باور قلبی نیست تلاش و جهاد لازم دارد. «تومنون ... تجاهدون»

۱۳-    ایمان به خدا همراه با ایمان به رسول است و جهاد با مال همراه با جهاد با جان «تومنون ... تجاهدون...»

۱۴-    ایمان و جهاد موسمی و فصلی و مقطعی کار ساز نیست ، تداوم لازم دارد.«تومنون ... تجاهدون» (فعل مضارع نشانه دوام و استمرار است )

۱۵-    ایمان سطحی سر چشمه ی کارهای مهم نمی شود ایمان کامل لازم است . «یا ایها الذین امنوا ... تومنون ... تجاهدون»

۱۶-    ایمان بر عمل مقدم است «تومنون... تجاهدون»

۱۷-    حفظ دین، برتر از حفظ مال و جان است و باید برای حفظ دین از مال و جان گذشت «تجاهدون فی سبیل الله باموالکم و انفسکم »

۱۸-    جهاد از هیچ فردی برداشته نمی شود گاهی با مال گاهی با جان و گاهی با مال و جان باید جهاد کرد . «تجاهدون ... باموالکم و انفسکم»

۱۹-    در دستورات، از کر سبک تر شروع کنید تا به کارهای سنگین تر برسیم . (جهاد با مال قبل از جهاد با جان آمده است) «باموالکم و انفسکم»

۲۰-    ارزش کارها به اخلاص است «فی سبیل الله »

۲۱-    چه بسا تلخی ها که به نفع ما باشد ولی ما ندانیم . «تجاهدون ... خیر لکم»

۲۲-    انسان فطرتا به دنبال خیر و سعادت است و خداوند وعده رسیدن به آن را داده است. «ذالکم خیر لکم»

۲۳-    بهشت را به بها دهند نه بهانه «تومنون ... تجاهدون... یدخلکم جنات»

۲۴-    عمل کامل ، پاداش کامل را در پی دارد. (در این آیات ، مسئله ایمان به خدا و رسول و جهاد با مال و جان از یک سو و مغفرت همه گناهان و ورود در بهشت و فوز بزرگ از سوی دیگر مطرح شده است.) «یغفر لکم ... جنات ... مساکن... ذلک الفوز العظیم»

۲۵-    دریافت الطاف الهی ، به پاک بودن و پاک شدن نیاز دارد. (اول مغفرت، بعد بهشت و رستگاری بزرگ) «یغفر لکم ... یدخلکم ... ذالک الفوز العظیم»

۲۶-    انسان در میان عذاب الیم و فوز عظیم قرار دارد که با معامله ای با خدا، از عذاب رها می شود و به فوز می رسد . «تنجیکم من عذاب الیم ... ذالک الفوز العظیم »

حدیث: قطب عالم امکان، امام زمان(عج): لا یَحِلُّ لاَِحَد أَنْ یَتَصَرَّفَ فى مالِ غَیْرِهِ بِغَیْرِ إِذْنِهِ:تصرّف در مال هیچ کس بدون اجازه او جایز نیست.

دعای ندبه: لا یُسْبَقُ بِقَرَابَةٍ فِی رَحِمٍ وَ لا بِسَابِقَةٍ فِی دِینٍ وَ لا یُلْحَقُ فِی مَنْقَبَةٍ مِنْ مَنَاقِبِهِ یَحْذُو حَذْوَ الرَّسُولِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِمَا وَ آلِهِمَا وَ یُقَاتِلُ عَلَى التَّأْوِیلِ وَ لا تَأْخُذُهُ فِی اللَّهِ لَوْمَةُ لائِمٍ قَدْ وَتَرَ فِیهِ صَنَادِیدَ الْعَرَبِ وَ قَتَلَ أَبْطَالَهُمْ وَ نَاوَشَ [نَاهَشَ ] ذُؤْبَانَهُمْ فَأَوْدَعَ قُلُوبَهُمْ أَحْقَادا بَدْرِیَّةً وَ خَیْبَرِیَّةً وَ حُنَیْنِیَّةً با نزدیک هایش در خویشاوندى به رسول خدا، کسى بر او پیشى نگرفت، و همچنین با سابقه اش در دین، کسى بر او مقدم نبود، و در فضیلتى از فضائل هیچکس به او نرسید، کار پیامبر (درود خدا بر او خاندانش) را پى گرفت، و براساس تأویل قران جنگ مى کرد، و درباره خدا سرزنش هیچ سرزنش کننده اى را به خود نمى گرفت، خون شجاعان عرب را، در راه خدا به زمین ریخت، و دلاورانشان را از دم تیغ گذراند و با گرگانشان در افتاد، پس به دلهایشان کینه سپرد، کینه جنگ بدر و خیبر و حنین

سیمای حضرت مهدی(عج): یکی از اموری که شیعه با توجه به سلوک ائمه اطهار علیهم‌السّلام در زندگی خود بدان توجه دارد، دعاها و زیارت نامه‌هایی است که از ایشان به یادگار مانده است. به انتظار و امیدی نشسته‌ام که بیایی • بیایی و گره از کار بسته‌ام بگشایی.دلم گرفته از این جمعه‌های خلوت و غمگین • دلم گرفته از این لحظه‌های تلخ جدایی.غبار آمدنت را ندیده قطره اشکی • اشاره‌ای به ظهورت نکرده دست دعایی.بیا عصاره حیدر، بیا چکیده زهرا • بیا که بوی رسولی، بیا که نور خدایی.شب غریبی مان می‌شود به یاد تو روشن • تویی که در همه شبها چراغ خانه مایی (مجید افشاری).

دعای ندبه:یکی از دعاهای مربوط به حضرت مهدی علیه‌السّلام دعای ندبه است. این دعا از جمله دعاهای بسیار مشهور است که مستحب است در چهار عید - روز جمعه، عید فطر، عید قربان و عید غدیر - خوانده شود. همواره بسیاری از مؤمنان، مشتاقان و منتظران ظهور دولت حق و حکومت جهانی اسلام و ارادتمندان درگاه حضرت مهدی علیه‌السّلام خواندن آن را شعار خود قرار می‌دهند و به وسیله آن در مناسبتها و فرصتهای معین، با آن یار غائب از نظر به نجوا می‌پردازند.«ندبه» به معنای فراخوانی و نیز گریه و ناله است و این دعای شریف مشتمل بر استغاثه و استمداد از حضرت مهدی علیه‌السّلام و تاسف بر غیبت و گریه از فراق آن بزرگوار است. از اینرو، به این نام شهرت یافته است.خواندن این دعا خواص زیادی دارد. از جمله، در هر مکانی و موضعی که با حضور قلب و اخلاص کامل خوانده شده، به مضامین عالی آن توجه شود، مورد عنایت حضرت مهدی علیه‌السّلام قرار می‌گیرد. این دعای ارزشمند، با حمد و ثنای پروردگار و درود بر پیامبر و اهل بیت علیهم‌السّلام آغاز می‌گردد. سپس حکمت برگزیده شدن انبیا و اولیا و مورد قبول خداوند بود نشان بیان شده و به مهم‌ترین بخش زندگی هر یک از پیامبران اولواالعزم اشاره گردیده است.همچنین تاکید می‌شود که برای هر یک از آنان وصی و جانشین از سوی خداوند تعیین گردیده تا اینکه حق پایدار بماند و باطل بر اهل حق چیره نشود و کسی بر خداوند عذری نیاورد که چرا پیامبر و فرستاده‌ای از سوی تو نیامد، و راهنمای هشدار دهنده‌ای نرسید تا از آیات تو پیروی کنیم؟! آن گاه به جانشینی مولای متقیان حضرت علی علیه‌السّلام می‌پردازد و با بیان قسمتی از فضایل آن حضرت، سخن را به بی وفایی و شقاوتمندی دشمنان دین می‌کشاند که برخلاف دستور صریح پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم آن امام مبین را به شهادت رساندند و پس از آن حضرت، هدایتگران از فرزندانش را یکی پس از دیگری شهید کردند.سپس با سوز و گداز به استغاثه و اظهار شوق نسبت به آخرین بازمانده معصوم خاندان رسالت می‌پردازد و با درود مخصوص بر پیامبر و آل او، با چند درخواست مهم برای تعجیل فرج و روی کار آمدن دولت حق و از بین رفتن دولت باطل و محکم شدن پیوند با امام زمان علیه‌السّلام دعا خاتمه می‌یابد.

سیره حضرت مهدی(عج): در قرآن به نام اهل بیت و از جمله امام زمان تصریح نشده است ولی برخی از آیات بشارت‌هایی دارند که آنها را مربوط به عصر ظهور و امام آخرین می‌کند. علامه مجلسی در جلد ۵۱ بحارالانوار، در فصل «باب الآیات المُأوَّلَةِ بِقیامِ القائم» ۷۷ آیه را در ضمن ۶۶ حدیث درباره حکومت امام مهدی گردآوری کرده است. این آیات را می‌توان در پنج دسته طبقه‌بندی کرد:آیات پیش گویی کننده از جهانی شدن دین حق: هُوَ الَّذی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدی وَ دینِ الْحَقِّ لِیظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّه (ترجمه: او کسی است که پیامبرش را با هدایت و دین درست، فرستاد تا آن را بر هر چه دین است پیروز گرداند...)آیه حکومت صالحین بر زمین: وَلَقَدْ کَتَبْنَا فِی الزَّبُورِ مِن بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ الْأَرْضَ یرِثُهَا عِبَادِی الصَّالِحُونَ (ترجمه: و در حقیقت، در زبور پس از تورات نوشتیم که زمین را بندگان شایسته ما به ارث خواهند برد.)آیه امامت و وراثت مستضعفان: وَنُرِیدُ أَن نَّمُنَّ عَلَی الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ  (ترجمه: و خواستیم بر کسانی که در آن سرزمین فرو دست شده بودند منّت نهیم و آنان را پیشوایان [مردم‌] گردانیم، و ایشان را وارث [زمین‌] کنیم.)آیه خلافت اهل ایمان و عمل صالح .پیروزی حق و نابودی باطل: وَ قُلْ جَاءَ الْحَقُّ وَزَهَقَ الْبَاطِلُ، إِنَّ الْبَاطِلَ کَانَ زَهُوقًا (ترجمه: و بگو: «حق آمد و باطل نابود شد. آری، باطل همواره نابودشدنی است.»)

منبرشانزدهم: نشانه های ظهور: تمام برنامه ها را با کمال گستاخى و خودسرى بر مبناى هواى نفس (دلم مى خواهد) پیاده کنند.

آیه : وَمِنْهُمْ مَنْ یَسْتَمِعُ إِلَیْکَ حَتَّىٰ إِذَا خَرَجُوا مِنْ عِنْدِکَ قَالُوا لِلَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ مَاذَا قَالَ آنِفًا ۚ أُولَٰئِکَ الَّذِینَ طَبَعَ اللَّهُ عَلَىٰ قُلُوبِهِمْ وَاتَّبَعُوا أَهْوَاءَهُمْ و بعضی از مردم منافق به گفتارت کاملا گوش می‌دهند تا وقتی که از حضورت خارج شوند با اهل علم (اصحابت به تمسخر و اهانت) می‌گویند: رسول باز از سر نو چه گفت؟ اینان هستند که خدا بر دلهاشان مهر (قهر) نهاد و پیرو هوای نفس خود گردیدند. آیه 16 سوره محمد

پیروی از نفس اماره را هوای نفس می‌گویند. پیروی از هوای نفس، مهلک نفس می‌باشد و به این مهم در قرآن کریم پرداخته شده است.

منشا روحیه استکباری:هواپرستی، منشا روحیه استکباری می‌باشد:افکلما جاءکم رسول بما لاتهوی انفسکم استکبرتم... «ما به موسی کتاب (تورات) دادیم؛ و بعد از او، پیامبرانی پشت سر هم فرستادیم؛ و به عیسی بن مریم دلایل روشن دادیم؛ و او را به وسیله روح القدس تایید کردیم. آیا چنین نیست که هر زمان، پیامبری چیزی بر خلاف هوای نفس شما آورد، در برابر او تکبر کردید (و از ایمان آوردن به او خودداری نمودید)؛ پس عده‌ای را تکذیب کرده، و جمعی را به قتل رساندید؟». [بقره/سوره۲، آیه۸۷]

برانگیختن به بزه کاری:نفس اماره، برانگیزاننده انسان به بزه‌کاری و رفتار نادرست است:ان النفس لامارة بالسوء... «من هرگز خودم را تبرئه نمی‌کنم، که نفس (سرکش) بسیار به بدیها امر می‌کند؛ مگر آنچه را پروردگارم رحم کند! پروردگارم آمرزنده و مهربان است». [یوسف/سوره۱۲، آیه۵۳ ]

آفت داوری:هوای نفس، آفت داوری را به دنبال دارد:یـا داود انا جعلنـک خلیفة فی الارض فاحکم بین الناس بالحق و لا تتبع الهوی فیضلک عن سبیل الله... «ای داوود! ما تو را خلیفه و (نماینده خود) در زمین قرار دادیم؛ پس در میان مردم بحق داوری کن، و از هوای نفس پیروی مکن که تو را از راه خدا منحرف سازد؛ کسانی که از راه خدا گمراه شوند، عذاب شدیدی بخاطر فراموش کردن روز حساب دارند!». [ص/سوره۳۸، آیه۲۶ ]

عدول از رفتار عادلانه:هواپرستی، مایه عدول از رفتار عادلانه می‌باشد:فلاتتبعوا الهوی ان تعدلوا... «ای کسانی که ایمان آورده‌اید! کاملا قیام به عدالت کنید! برای خدا شهادت دهید، اگر چه (این گواهی) به زیان خود شما، یا پدر و مادر و نزدیکان شما بوده باشد! (چرا که) اگر آنها غنی یا فقیر باشند، خداوند سزاوارتر است که از آنان حمایت کند. بنا بر این، از هوی و هوس پیروی نکنید؛ که از حق، منحرف خواهید شد! و اگر حق را تحریف کنید، و یا از اظهار آن، اعراض نمایید، خداوند به آنچه انجام می‌دهید، آگاه است». [نساء/سوره۴، آیه۱۳۵ ]

غفلت از یاد خدا:پیروی از هوای نفس، عامل غفلت از یاد خدا و فراموشی خدا می‌باشد:و لاتطع من اغفلنا قلبه عن ذکرنا و اتبع هویه... «با کسانی باش که پروردگار خود را صبح و عصر می‌خوانند، و تنها رضای او را می‌طلبند! و هرگز بخاطر زیورهای دنیا، چشمان خود را از آنها برمگیر! و از کسانی که قلبشان را از یاد خود غافل ساختیم اطاعت مکن! همانها که از هوای نفس پیروی کردند، و کارهایشان افراطی است». (شاید «اتبع هواه» به منزله تعلیل برای غفلت باشد. . [کهف/سوره۱۸، آیه۲۸]

نادیده گرفتن روابط خویشاوندی:هواپرستی، عامل نادیده گرفتن روابط خویشاوندی و تجاوز به حقوق برادر می‌باشد:و اتل علیهم نبا ابنی ءادم بالحق اذ قربا قربانا فتقبل من احدهما و لم یتقبل من الاخر قال لاقتلنک• قال انما یتقبل الله من المتقین فطوعت له نفسه قتل اخیه فقتله... «و داستان دو فرزند آدم را بحق بر آنها بخوان: هنگامی که هر کدام، کاری برای تقرب (به پروردگار) انجام دادند؛ اما از یکی پذیرفته شد، و از دیگری پذیرفته نشد؛ (برادری که عملش مردود شده بود، به برادر دیگر) گفت: «به خدا سوگند تو را خواهم کشت! » (برادر دیگر) گفت: « (من چه گناهی دارم؟ زیرا) خدا، تنها از پرهیزگاران می‌پذیرد!؛ اگر تو برای کشتن من، دست دراز کنی، من هرگز به قتل تو دست نمی‌گشایم، چون از پروردگار جهانیان می‌ترسم!؛ من می‌خواهم تو با گناه من و خودت (از این عمل) بازگردی (و بار هر دو گناه را به دوش کشی)؛ و از دوزخیان گردی. و همین است سزای ستمکاران!؛ نفس سرکش، کم کم او را به کشتن برادرش ترغیب کرد؛ (سرانجام) او را کشت؛ و از زیانکاران شد». مائده/سوره۵، آیه۳۰.      («طوعت» از مصدر «تطویع» به معنای تسهیل و نیز متابعت است: مجمع البحرین برداشت یادشده، براساس معنای اول است).

قالوا یابانا انا ذهبنا نستبق و ترکنا یوسف عند متعنا فاکله الذئب... • و جاء و علی قمیصه بدم کذب قال بل سولت لکم انفسکم امرا... «فردا او را با ما (به خارج شهر) بفرست، تا غذای کافی بخورد و تفریح کند؛ و ما نگهبان او هستیم!»؛ (پدر) گفت: «من از بردن او غمگین می‌شوم؛ و از این می‌ترسم که گرگ او را بخورد، و شما از او غافل باشید!». [یوسف/سوره۱۲، آیه۱۷ - ۱۸.  ]

استهزای آیات خدا:هواپرستی، عامل استهزای آیات خدا است:و منهم من یستمع الیک حتی اذا خرجوا من عندک قالوا للذین اوتوا العلم ماذا قال ءانفا اولـئک الذین طبع الله علی قلوبهم واتبعوا اهواءهم. «گروهی از آنان به سخنانت گوش فرا می‌دهند، اما هنگامی که از نزد تو خارج می‌شوند به کسانی که علم و دانش به آنان بخشیده شده (از روی استهزا) می‌گویند: «(این مرد) الان چه گفت؟! » آنها کسانی هستند که خداوند بر دلهایشان مهر نهاده و از هوای نفسشان پیروی کرده‌اند (از این رو چیزی نمی‌فهمند)!». [محمد/سوره۴۷، آیه۱۶ ]

مانع رشد معنوی:پیروی از هوای نفس، مانع رشد معنوی می‌باشد:و لو شئنا لرفعنـه بها و لکنه اخلد الی الارض و اتبع هویه فمثله کمثل الکلب... «و اگر می‌خواستیم، (مقام) او را با این آیات (و علوم و دانش‌ها) بالا می‌بردیم؛ (اما اجبار، بر خلاف سنت ماست؛ پس او را به حال خود رها کردیم) و او به پستی گرایید، و از هوای نفس پیروی کرد! مثل او همچون سگ (هار) است که اگر به او حمله کنی، دهانش را باز، و زبانش را برون می‌آورد، و اگر او را به حال خود واگذاری، باز همین کار را می‌کند؛ (گویی چنان تشنه دنیاپرستی است که هرگز سیراب نمی‌شود! (این مثل گروهی است که آیات ما را تکذیب کردند؛ این داستان‌ها را (برای آن‌ها) بازگو کن، شاید بیندیشند (و بیدار شوند)». [اعراف/سوره۷، آیه۱۷۶]

پوشیدن حقیقت:وسوسه‌های نفسانی، باعث دروغ پردازی و پوشیدن حقیقت است:و جاء اباهم عشاء یبکون• قالوا یابانا انا ذهبنا نستبق و ترکنا یوسف عند متعنا فاکله الذئب... • و جاء و علی قمیصه بدم کذب قال بل سولت لکم انفسکم امرا... «(برادران یوسف) شب هنگام، گریان به سراغ پدر آمدند؛ گفتند: «ای پدر! ما رفتیم و مشغول مسابقه شدیم، و یوسف را نزد اثاث خود گذاردیم؛ و گرگ او را خورد! تو هرگز سخن ما را باور نخواهی کرد، هر چند راستگو باشیم!»؛ و پیراهن او را با خونی دروغین (آغشته ساخته، نزد پدر) آوردند؛ گفت: «هوس‌های نفسانی شما این کار را برایتان آراسته! من صبر جمیل (و شکیبایی خالی از ناسپاسی) خواهم داشت؛ و در برابر آنچه می‌گویید، از خداوند یاری می‌طلبم!». [یوسف/سوره۱۲، آیه۱۶ - ۱۸.]

حدیث: قطب عالم امکان، امام زمان(عج):  أَعُوذُ بِاللّهِ مِنَ الْعَمى بَعْدَ الْجَلاءِ وَ مِنَ الضَّلالَهِ بَعْدَ الْهُدى وَ مِنْ مُوبِقاتِ الاَْعْمالِ وَ مُرْدِیاتِ الْفِتَنِ:پناه به خدا مى‌رم از نابینایى بعد از بینایى و از گمراهى بعد از راهیابى و از اعمال ناشایسته و فرو افتادن در فتنه‌ها.

دعای ندبه: وَ غَیْرَهُنَّ فَأَضَبَّتْ [فَأَصَنَّتْ ] [فَأَصَنَ ] عَلَى عَدَاوَتِهِ وَ أَکَبَّتْ عَلَى مُنَابَذَتِهِ حَتَّى قَتَلَ النَّاکِثِینَ وَ الْقَاسِطِینَ وَ الْمَارِقِینَ وَ لَمَّا قَضَى نَحْبَهُ وَ قَتَلَهُ أَشْقَى [الْأَشْقِیَاءِ مِنَ الْأَوَّلِینَ وَ الْآخِرِینَ ] الْآخِرِینَ یَتْبَعُ أَشْقَى الْأَوَّلِینَ لَمْ یُمْتَثَلْ أَمْرُ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ فِی الْهَادِینَ بَعْدَ الْهَادِینَ وَ الْأُمَّةُ مُصِرَّةٌ عَلَى مَقْتِهِ مُجْتَمِعَةٌ عَلَى قَطِیعَةِ رَحِمِهِ وَ إِقْصَاءِ وَلَدِهِ إِلا الْقَلِیلَ مِمَّنْ وَفَى لِرِعَایَةِ الْحَقِّ فِیهِمْ ،و غیر آنها را، پس دشمنى او را در نهاد خود جا دادند و به جنگ با او رو آوردند، تا پیمان شکنان و جفا پیشگان و خارج شدگان از دایره دین را کشت، و هنگامیکه درگذشت و او را بدبخت ترین پسینیان، که از بدبخت ترین پیشینیان کرد، به قتل رساند، دستور رسول خدا (درود خدا بر او و خاندانش) در باره هدایت کنندگان، از پس هدایت کنندگان] امامان بعد از پیامبر [اطاعت نشد، و امّت بر دشمنى نسبت به آن حضرت پافشارى کردند، و براى قطع رحم او، و تبعید فرزندانش گرد آمدند، مگر اندکى از کسانیکه براى رعایت حق درباره ایشان به پیمان پیامبر وفا کردند

سیمای حضرت مهدی(عج): یکی از اموری که شیعه با توجه به سلوک ائمه اطهار علیهم‌السّلام در زندگی خود بدان توجه دارد، دعاها و زیارت نامه‌هایی است که از ایشان به یادگار مانده است. به انتظار و امیدی نشسته‌ام که بیایی • بیایی و گره از کار بسته‌ام بگشایی.دلم گرفته از این جمعه‌های خلوت و غمگین • دلم گرفته از این لحظه‌های تلخ جدایی.غبار آمدنت را ندیده قطره اشکی • اشاره‌ای به ظهورت نکرده دست دعایی.بیا عصاره حیدر، بیا چکیده زهرا • بیا که بوی رسولی، بیا که نور خدایی.شب غریبی مان می‌شود به یاد تو روشن • تویی که در همه شبها چراغ خانه مایی (مجید افشاری).

زیارت آل یس:«زیارت آل یس» یکی از زیارتهای مشهور حضرت صاحب الامر علیه‌السّلام است. راوی این زیارت، ابوجعفر محمد بن عبدالله بن جعفر حمیری است که همه علمای رجال و حدیث از او به بزرگی و قداست یاد کرده اند. [۹] او صاحب کتابهای متعددی بوده که ظاهرا چیزی از آنها در دست نیست و چون در اواخر دوران غیبت صغری می‌زیسته، مکاتباتی با حضرت مهدی علیه‌السّلام داشته و به افتخار این توقیع نائل آمده است.این زیارت با ۲۳ سلام آغاز شده است: سلام اول به آل یس (عترت پاک پیامبر صلی الله علیه و آله) و سلامهای بعدی هر یک با القاب و عناوین خاص حضرت مهدی علیه‌السّلام می‌باشد. سپس با اظهار و اقرار به اصول اعتقادی صحیح و گواه گرفتن امام بر آنها و تجدید عهد وفاداری نسبت به اولیای دین، زیارت به پایان می‌رسد.این زیارت به تصریح برخی از علما، جامع و کامل و بهترین زیارت آن حضرت است و در همه اوقات می‌شود آن را خواند. سندهای این زیارت صحیح و معتبر بوده و در مجموعه‌های مهم حدیثی و دعا نقل گردیده است.جمع کثیری از شیعیان به خواندن این زیارت و دعای بعد از آن مداومت دارند و جلسات خاصی برای خواندن آن به طور دسته جمعی در شهرهای مختلف شیعه نشین برگزار می‌گردد.

سیره حضرت مهدی(عج): در زمان امام حسن عسکری(ع) مشهور شده بود که شیعیان در انتظار قیام فرزند او هستند از طرفی دستگاه عباسی در جستجوی آن فرزند بود و به هر نحو می‌کوشید او را دستگیر کند. از این رو امام عسکری در طول زندگی خود، آشکارا پسر خویش را به کسی نشان نداد و حتی او را به بسیاری از پیروان خود -جز چند تن از خواص اصحاب و خویشان نزدیک- معرفی نکرد. در نتیجه، هنگام شهادت امام، (جز همان عده) کسی از وجود فرزندی برای آن حضرت خبر نداشت .همچنین امام حسن عسکری(ع) به سبب شرایط سیاسی، در وصیت‌نامه‌اش فقط از مادرش حُدَیث نام برد از این رو در یکی دو سال اول پس از رحلت امام، برخی شیعیان معتقد بودند در غیبت امام زمان، حُدَیث به نیابت عهده‌دار مقام امامت است.بلافاصله پس از شهادت امام عسکری، اصحاب خاص به ریاست عثمان بن سعید عمری(درگذشت ۲۶۵ یا ۲۸۰ق) به جامعه شیعه اعلام کردند که امام عسکری فرزندی از خود به جای نهاده که اکنون جانشین او و متصدی مقام امامت است. عبدالله بن جعفر حمیری می‌گوید: از عثمان بن سعید عمری درباره نام جانشین امام عسکری(ع) پرسیدم. عمری پاسـخ داد: شما از این‌که نام ایشان را بپرسید، ‌نهی شده‌اید، چرا که سلطان (خلیفه وقت) چنین می‌پندارد که امام عسکری هیچ پسری از خود بر جا نگذاشته و میراث او نیز (بین مادر و برادر و خواهرش) تقسیم شده است. اگر اسم او برده شود، آنها در صدد یافتن او برمی‌آیند. پس از نام او نپرسید.

منبرهفدهم: نشانه های ظهور: ناسزا و فحش دادن به پدر و مادران را وسیله سرگرمى و مزاح قرار دهند.

آیه : وَقَضَىٰ رَبُّکَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِیَّاهُ وَبِالْوَالِدَیْنِ إِحْسَانًا ۚ إِمَّا یَبْلُغَنَّ عِنْدَکَ الْکِبَرَ أَحَدُهُمَا أَوْ کِلَاهُمَا فَلَا تَقُلْ لَهُمَا أُفٍّ وَلَا تَنْهَرْهُمَا وَقُلْ لَهُمَا قَوْلًا کَرِیمًا و خدای تو حکم فرموده که جز او را نپرستید و درباره پدر و مادر نیکویی کنید و چنانکه یکی از آنها یا هر دو در نزد تو پیر و سالخورده شوند (که موجب رنج و زحمت تو باشند) زنهار کلمه‌ای که رنجیده خاطر شوند مگو و بر آنها بانگ مزن و آنها را از خود مران و با ایشان به اکرام و احترام سخن‌گو. آیه 23 سوره اسراء

عقوق والدین امری خطرناک است که باید به شدت از آن پرهیز کرد؛ چرا که دارای آثار وضعی بر زندگی انسان است. البته پدر و مادری که موجب شوند فرزند سر بر طغیان بردارد و موجبات عقوق خویش را فراهم آورد، از گرفتاری در امان نیستند؛ چرا که آنان نیز وظیفه‌ای خطیر در قبال فرزندان خویش دارند. ولی وقتی شرایط قابل تغییر نیست، فرزندان که نوعاً از اعصاب قوی‌تری برخوردارند، باید به گونه‌ای رفتار نمایند که خدای ناکرده موجبات ناراحتی و نارضایتی واقعی والدین را فراهم نیاورند.عاق والدین (خشم آوردن و دل شکستن و آزردن خاطر پدر و مادر) از گناهان کبیره و سبب بدبختی انسان در دنیا و آخرت است که موجب کوتاهی عمر و تلخ و سخت شدن زندگی بر انسان، و فقر و پریشانی انسان می‌شود و در آیات و روایات از این کار مذمت شده و بدترین نوع قطع رحم است.علامه مجلسی در شرح کتاب اصول کافی درباره معنای عاق والدین می نویسد: «عقوق والدین به این است که فرزند، حرمت آن ها را رعایت نکند و بی ادبی نماید و آن ها را به سبب گفتاری یا رفتاری برنجاند و آزار و اذیت کند و در چیزهایی که منع شرعی و عقلی ندارد، از آن ها نافرمانی کند؛ چه این که در بیان امام صادق علیه السلام آمده است که کم ترین ناسپاسی والدین، گفتن «اُف» است ... . نگاه تند به پدر و مادر، محزون ساختن آن ها و ترک وظایف حتمی در قبال آن ها مثل برآورده نساختن نیازهای مالی والدین در صورت نیاز نیز از موارد عاق شدن فرزندان معرفی شده است.به بیانی هر کاری که موجب ایذا و اذیت والدین گردد، به معنای عاقّ والدین است، مگر در مواردی که تکلیف واجب یا حرامی باشد، و به انسان دستور مخالفت با آن را بدهند (اسفتائات از حضرت آیة الله مکارم شیرازی دامَت بَرَکاتُه)

1) قَالَ أَمِیرُ الْمُومِنِینَ (علیه السلام): إِنَّ لِلْوَلَدِ عَلَی الْوَالِدِ حَقّاً وَ إِنَّ لِلْوَالِدِ عَلَی الْوَلَدِ حَقّاً فَحَقُّ الْوَالِدِ عَلَی الْوَلَدِ أَنْ یطِیعَهُ فِی کلِّ شَیءٍ إِلَّا فِی مَعْصِیةِ اللَّهِ سُبْحَانَهُ وَ حَقُّ الْوَلَدِ عَلَی الْوَالِدِ أَنْ یحَسِّنَ اسْمَهُ وَ یحَسِّنَ أَدَبَهُ وَ یعَلِّمَهُ الْقُرْآن (نهج‌البلاغه، حکمت 399)همانا فرزند را به پدر، و پدر را به فرزند حقّی است. حق پدر بر فرزند این است که فرزند در همه چیز جز نافرمانی خدا، از پدر اطاعت کند، و حق فرزند بر پدر آن که نام نیکو بر فرزند نهد، خوب تربیتش کند، و او را قرآن بیاموزد. (نهج البلاغة-ترجمه دشتی، ص: 727)گناه عاق والدین مانند گناهان دیگر قابل بخشش است. اگر والدین زنده هستند، می‌توان با عذرخواهی و احسان، گناه گذشته را جبران کرد و اگر از دنیا رفته‌اند، با طلب مغفرت و دادن خیرات و صدقات می‌توان رضایت آن‌ها را جلب کرد. در این صورت اثر وضعی گناه از بین خواهد رفت  در روایتی از امام صادق علیه السلام می‌خوانیم:بِرُّ الْوَالِدَینِ وَاجِبٌ فَإِنْ کَانَا مُشْرِکَینِ فَلا تُطِعْهُما وَ لَا غَیرَهُمَا فِی الْمَعْصِیةِ فَإِنَّهُ لَا طَاعَةَ لِمَخْلُوقٍ فِی مَعْصِیةِ الْخَالِق (الخصال ج2 608)نیکی رسانیدن به پدر و مادر واجب است. و هر گاه مشرک باشند نه ایشان را و نه دیگری را در معصیت خدا فرمان برداری مکن چون برای مردم در مورد گناهکاری خدا فرمان برداری نیست (خصال-ترجمه مدرس گیلانی، ج2، ص: 234)عَنْ أَبِی وَلَّادٍ الْحَنَّاطِ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ بِالْوالِدَینِ إِحْساناً (بقره-83) مَا هَذَا الْإِحْسَانُ فَقَالَ: الْإِحْسَانُ أَنْ تُحْسِنَ ُحْبَتَهُمَا وَ أَنْ لَا تُکلِّفَهُمَا أَنْ یسْأَلَاک شَیئاً مِمَّا یحْتَاجَانِ إِلَیهِ وَ إِنْ کانَا مُسْتَغْنِیینِ [کافی، ج 2، ص 158) امام صادق (علیه السلام) فرمود: احسانِ به والدین این است که وقتی چیزی از تو می‌خواهند آنها را به زحمت نیندازی؛ گرچه بی‌نیاز هستند، حاجت آنان را برآور.احسان به والدین آثار متعددی داردکه ما در اینجا چند نمونه از احادیثی که در این زمینه است را ذکر می‌کنیم:احسان به والدین بالاترین مصداق صله رحم است و عمر را طولانی می‌کند. [بحار الأنوار، ج 74، ص 80)در روایتی از امام صادق علیه السلام می خوانیم: بَرُّوا آبَاءَکُمْ یبَرَّکُمْ أَبْنَاۆُکُم(أمالی الصدوق ص 288)نیکی کنید با پدرانتان تا بشما نیکی کنند پسرانتان وسعتِ رزق و روزی و آسان شدنِ سکراتِ مرگ از آثار احسان به والدین است (امالی شیخ صدوق-ترجمه کمره‌ای متن 288)بعضی ها فکر می کنند که عاق والدین یعنی اینکه حتما پدر و مادر نفرین بکنند تا مورد عاق والدین واقع بشوندولی نمی دانند که بسیاری از مشکلات زندگیشان به خاطر عاق بودنشان است.امیرالمومنین علیه السلام می فرمایند: هرکس پدر و مادر خود را غمگین کند عاق والدین است.نا امید نباشید؛ عاق والدین قابل بخشش است گناه عاق والدین مانند گناهان دیگر قابل بخشش است. اگر والدین زنده هستند، می‌توان با عذرخواهی و احسان، گناه گذشته را جبران کرد و اگر از دنیا رفته‌اند، با طلب مغفرت و دادن خیرات و صدقات می‌توان رضایت آن‌ها را جلب کرد. در این صورت اثر وضعی گناه از بین خواهد رفت.عاق والدین (خشم آوردن و دل شکستن و آزردن خاطر پدر و مادر) از گناهان کبیره و سبب بدبختی انسان در دنیا و آخرت است که موجب کوتاهی عمر و تلخ و سخت شدن زندگی بر انسان، و فقر و پریشانی انسان می‌شود و در آیات و روایات از این کار مذمت شده و بدترین نوع قطع رحم است روایت از قطع ارتباط یا برخورد خشم آلود با ارحام و خویشان به خصوص پدر و مادر کم ترین اثرش در دنیا این است که باعث فقر شدید و گرفتار شدن به اذیت اشرار، کوتاه شدن عمر و بروز مرگ ناگهانی و نابهنگام می شود. در آخرت چنان از رحمت الهی دور می گردد که بوی بهشت (که از مسافت هزار سال راه به مشام می رسد) به مشام چند گروه از جمله عاق والدین یا کسی که با ارحام قطع رابطه کند، نخواهد رسید (کافی، ج 2، ص 350 - 346)پیامبر خدا (صلی الله و علیه وآله) درباره کیفر و عقوبت عاق والدین فرمودند: " به فرزند نافرمان گفته می‌شود: هر کار (عبادی) که می‌خواهی بکن. امّا من تو را نمی‌آمرزم (بحارالأنوار: 74 / 80 / 82 منتخب میزان‌الحکمة: 614)".امام صادق (علیه السلام) نیز می‌فرمایند: "هرکه به پدر و مادر خود کینه‌توزانه نگاه کند، خداوند هیچ نمازی از او نپذیرد (بحارالأنوار: 74 / 61 / 26 منتخب میزان‌الحکمة: 614)".امام هادی (علیه السلام) نیز در حدیثی درباره عواقب این عمل ناپسند، فرمودند: " نافرمانی والدین، تنگدستی در پی دارد و به ذلّت می‌کشاند (بحارالأنوار: 74 / 84 / 95 منتخب میزان‌الحکمة: 614)".همچنین پیامبر خدا (صلی الله و علیه وآله) در حدیثی بسیار پندآموز فرمودند: سه گناه است که کیفرشان در همین دنیا می‌رسد و به آخرت نمی‌افتد: آزردن پدر و مادر، زورگویی و ستم به مردم و ناسپاسی نسبت به خوبی‌های دیگران (أمالی‌المفید: 237 / 1 منتخب میزان الحکمة: 222)".

حدیث: قطب عالم امکان، امام زمان(عج):  إِنَّ الْحَقَّ مَعَنا وَ فینا، لا یَقُولُ ذلِکَ سِوانا إِلاّ کَذّابٌ مُفْتَر:حقّ با ما و در میان ماست، کسى جز ما چنین نگوید، مگر آن که دروغگو و افترا زننده باشد.

دعای ندبه: فَقُتِلَ مَنْ قُتِلَ وَ سُبِیَ مَنْ سُبِیَ وَ أُقْصِیَ مَنْ أُقْصِیَ وَ جَرَى الْقَضَاءُ لَهُمْ بِمَا یُرْجَى لَهُ حُسْنُ الْمَثُوبَةِ إِذْ کَانَتِ الْأَرْضُ لِلَّهِ یُورِثُهَا مَنْ یَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَ الْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ وَ سُبْحَانَ رَبِّنَا إِنْ کَانَ وَعْدُ رَبِّنَا لَمَفْعُولا وَ لَنْ یُخْلِفَ اللَّهُ وَعْدَهُ وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ پس کشته شد آنکه کشته شد، و اسیر گشت آنکه اسیر گشت، و تبعید شد آنکه تبعید شد، و قضا بر آنان جارى شد به آنچه که بر آن امید پاداش نیک مى رود، زیرا زمین از خداست، آن را به هرکه از بندگانش بخواهد به ارث مى دهد، و سرانجام از آن پرهیزگاران است و منزّه است پروردگار ما که به یقین وعده پرورگارمان انجام شدنى است، و خدا هرگز از وعده خویش تخلّف نمى کند و او نیرومند حکیم است،

سیمای حضرت مهدی(عج): یکی از اموری که شیعه با توجه به سلوک ائمه اطهار علیهم‌السّلام در زندگی خود بدان توجه دارد، دعاها و زیارت نامه‌هایی است که از ایشان به یادگار مانده است. به انتظار و امیدی نشسته‌ام که بیایی • بیایی و گره از کار بسته‌ام بگشایی.دلم گرفته از این جمعه‌های خلوت و غمگین • دلم گرفته از این لحظه‌های تلخ جدایی.غبار آمدنت را ندیده قطره اشکی • اشاره‌ای به ظهورت نکرده دست دعایی.بیا عصاره حیدر، بیا چکیده زهرا • بیا که بوی رسولی، بیا که نور خدایی.شب غریبی مان می‌شود به یاد تو روشن • تویی که در همه شبها چراغ خانه مایی (مجید افشاری).

زیارت ناحیه مقدسه:زیارت نامه‌ای است که به امام زمان علیه‌السّلام نسبت داده شده است. مضامین بلند و نیز تایید برخی از علمای شیعه، این نسبت را تقویت می‌کند. اگر چه برخی نیز به انتساب آن به حضرت ولی عصر علیه‌السّلام تردید کرده، آن را از تالیفات سید مرتضی دانسته‌اند. و ممکن است گفته شود: اصل زیارت از حضرت مهدی علیه‌السّلام نقل شده، اما سید مرتضی بخشهایی را به تناسب به آن افزوده است.بنابراین، انتساب قطعی آن به حضرت مهدی علیه‌السّلام محل تامل است.متن زیارت، خطاب به سیدالشهداء و شهدای کربلاست و در آن نام یکایک آنان، اغلب با ذکر اوصاف و خصوصیاتشان و نیز اسامی قاتلان آن شهدا آمده است. آغاز زیارت این گونه است: «السلام علیک یا اول قتیل من نسل خیر سلیل...» اگر چه این زیارت در کتاب «مفاتیح الجنان» ذکر نشده، ولی این چیزی را از آن کم نکرده و همچنان مورد توجه بزرگان شیعه بوده است.«زیارت ناحیه» عملکرد ظالمانه بنی امیه را به نحوی بازگو نموده که تمام مردم دنیا متوجه می‌شوند که چه جرم و جنایت بزرگی در کربلا نسبت به فرزندان پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم واقع شده است. هیچ زیارتی، عمق فاجعه کربلا را همانند زیارت ناحیه بیان نکرده است؛ مثلا در «زیارت عاشورا» فقط اشاره‌ای به عظمت مصائب امام حسین علیه‌السّلام و فاجعه عاشورا شده است و همانند زیارت ناحیه نیست و در هیچ موردی مصیبت عاشورا آن گونه که بوده، جلوه داده نشده است.زیارت ناحیه مقدسه، همانند زیارت عاشورا برای روز عاشورا وارد شده و در غیر عاشورا نیز خوانده می‌شود.در انتظار نشستم خدا کند که بیاید • ز تار و پود گسستم خدا کند که بیاید.عبور ثانیه‌ها را که قطره قطره شمردم • و دانه دانه شکستم خدا کند که بیاید.میان این همه عاشق چنین صبور و شکسته • به انتظار که هستم؟ خدا کند که بیاید.به شوق اینکه ببینم، سوار آمدنش را • کنار جاده نشستم خدا کند که بیاید(مهران حسن زاده)

سیره حضرت مهدی(عج): با وجود روشنگری اصحاب خاص امام عسکری، جامعه شیعه عملا در وضعیت نابسامان قرار گرفته بود و بسیاری از شیعیان عراق و بین‌النهرین، با پیشامد وضع جدید، سردرگم شده بودند.برای نمونه، شیعیان پس از شهادت امام عسکری فردی را به مدینه فرستادند تا درباره وجود فرزند او تحقیق کند، چرا که شنیده بودند فرزند امام حسن عسکری، توسط پدرش به مدینه فرستاده شده است. همچنین نقل شده است که ابوزید احمد بن سهل بلخی، دانشمند هم دوره غیبت صغری، در جستجوی امام خود، از خراسان به عراق رفت و چند سالی در آنجا در طلب امام بود.در خانه امام عسکری(ع) هم دودستگی افتاده بود. حُدیث مادر امام عسکری و حکیمه عمه امام، از وجود و امامت فرزند امام عسکری هواداری می‌کردند، ولی تنها خواهر امام عسکری که غیر از جعفر، تنها فرزند بازمانده از امام هادی و شاید خواهر تنی جعفر بود، از جعفر پشتیبانی می‌کرد.شیعیانی که در مقامات عالی دولتی و متصدی مشاغل مهم بودند نیز در این ماجرا دو دسته شده بودند. برای نمونه خاندان نوبخت از وجود و امامت فرزند امام عسکری(ع) پشتیبانی می‌کردند و عثمان بن سعید و پسرش را در مقام نیابت امام زمان به رسمیت می‌شناختند.

منبرهیجدهم: نشانه های ظهور: آشکارا ربا بخورند و کوچکترین ترسى از خداوند نداشته باشند.

آیه :تحریم «ربا» حداقل در هفت آیه از قرآن کریم به وضوح دیده می شود و قرآن مجید به شدت هر نوع رباخواری را تحریم می کند، تا جایی که آن را نوعی کفر به خدا دانسته و از ناحیه خدا و رسولش به رباخوار اعلان جنگ می دهد و رباخوار را مستحق خلود در آتش جهنم می داند.

1- آیه275 سوره بقره: «اَلَّذینَ یَاکُلونَ الرِّبا لایَقومونَ اِلاّ کَما یَقومُ الَّذى یَتَخَبَّطُهُ الشَّیْطانُ مِنَ المَسِّ ذلِکَ بِاَنَّهُم قالوا اِنَّمَا البَیعُ مِثلُ الرِّبا و اَحَلَّ اللّهُ البَیعَ و حَرَّمَ الرِّبا فَمَن جاءَهُ مَوعِظَهٌ مِن رَبِّهِ فَانتَهى فَلَهُ ماسَلَفَ و اَمرُهُ اِلَى اللّهِ و مَن عادَ فَاُولئکَ اَصحـابُ النّارِ هُم فیها خالِدون» این آیه نخست به تشریح حال رباخواران در قیامتمى پردازد که همچون دیوانگان یا افراد مصروع که نمى توانند تعادل خود را حفظ کنند در عرصه محشر وارد مى شوند، گامى به جلو برمى دارند و زمین مى خورند و برمى خیزند و باز هم گرفتار همان سرنوشت مى شوند و این مجازات دردناک خود یک دلیل بر حرمت رباست.

سپس مى افزاید این مجازات رسواگر به دلیل این است که آنها مى گفتند: (داد و ستد و ربا همانند یکدیگر است؛ یعنى هر دو سودآور و هر دو طبق قرارداد انجام مى شود)؛ «ذلِکَ بِاَنَّهُمْ قالُوا اِنَّمَا الْبَیْعُ مِثْلُ الرِّبا» در حالى که خودشان هم مى دانند چنین نیست؛ داد و ستدهاى مشروع در مسیر منافع جامعه انسانى است و اگر سودى عاید فروشنده یا خریدار مى شود، سودى هم عاید جامعه مى گردد و نیازها برطرف مى شود، در حالى که رباخواران همچون زالو خون مردم را مى مکند و بى آن که خدمتى کنند ثروت هاى عظیمى به دست مى آورند. به همین دلیل (خداوند بیع را حلال و ربا را حرامکرده است)؛ «وَ اَحَلَّ اللهُ الْبَیْعَ وَ حَرَّمَ الرِّبا».بعضى در تفسیرجمله بالا این احتمال را نیز داده اند که این سخن رباخواران باشد که به عنوان اعتراض مى گویند: (چرا خداوند داد و ستد را حلال کرده و ربا را تحریم فرموده، در حالى که هر دو از یک مقوله اند) ولى این تفسیربعید به نظر مى رسد و با سیاق آیهسازگار نیست؛ به هر حال این تعبیر دلیل دیگرى بر تحریم رباست.بعد مى افزاید: (هر کس این موعظه الهى را بشنود و به کار بندد و از رباخوارى باز ایستد، بر گذشته او ایرادى نخواهد بود [چرا که قانون عطف به ما سبق نمى شود] و در عین حال کار او به خداواگذار مى شود [که او را مشمول عفو و بخشش خود گرداند])؛ «فَمَنْ جاءَهُ مَوْعِظَهٌ مِنْ رَّبِّهِ فَانْتَهى فَلَهُ ما سَلَفَ وَ اَمْرُهُ اِلَى الله» و این تعبیر دلیل سومى بر تحریم رباست.بلاخره در پایان آیه مى فرماید: (ولى هر کس بعد از این ابلاغ صریح و آشکار به رباخوارى ادامه دهد اهل دوزخ است و جاودانه در آن مى ماند)؛ «وَ مَنْ عادَ فَاُولئِکَ اَصْحابُ النّارِ هُمْ فیها خالِدُون» و این تعبیر دلیل چهارم بر حرمت رباست.

2- در آیه276 سورهبقره که به دنبال آیه فوق آمده مى خوانیم: «یَمحَقُ اللّهُ الرِّبا و یُربِى الصَّدَقـاتِ و اللّهُ لایُحِبُّ کُلَّ کَفّارِ اَثیمِ». این آیهنخست مى گوید: (خداوند ربا را نابود مى کند و کمک به نیازمندان و انفاق در راه خدارا افزایش مى دهد)؛ «یَمْحَقُ اللهُ الرِّبا وَ یُرْبِى الصَّدَقات». «یَمْحَقُ» از ریشه «مَحَقَ» به معناى «نقصان» یا «هلاکت» است و آخر ماه را از این جهت محاق مى گویند که هلال ماه به قدرى کوچک مى شود که ناپدید مى گردد. در میان بزرگان اهل تفسیرگفتگوست که آیه فوق اشاره به نابودى درآمدهاى حاصله از ربا در این دنیاست، یا اشاره به بى ثمر بودن آنها در آخرتاست هر چند در راه خداانفاق شود و به وسیله آن کارهاى به ظاهر خیر انجام گردد؟

هر دو معنا مى تواند صحیح باشد، زیرا تجربه نشان داده که اموال حاصل از ربا دوام و بقا و برکتى ندارد و رباخواران گرفتار سرنوشت هاى شومى مى شوند و با وضع بدى از دنیا مى روند. در آخرتنیز روشن است، به فرض که آن اموال را در راه خداانفاق کرده باشند باز چیزى عایدشان نمى شود، چرا که خداوند جز اموال پاک و حلال را نمى پذیرد و اصلقرآنى «اِنِّما یَتَقَبَّلُ اللهُ مِنَ الْمُتَّقینَ»( سوره مائده، آیه 27.) همه جا حاکماست.خلاصه اینکه رباخوارى فقر و بدبختى مى آفریند و جامعهرا به تباهى مى کشد و تباهى جامعهمایه درد و رنج همه است، لذا رباخواران نیز در آتش فقرى که براى جامعهفراهم کرده اند، مى سوزند؛ آری در یک جامعهبدبخت کسى نمى تواند خوشبخت زندگى کند.

3 و 4- در آیات 278 و 279 سورهبقره مساله تحریم ربا با وضوح بیشترى مشاهده مى شود. نخست روى سخن را به همه افراد با ایمانو خداجوى کرده و با صراحت و قاطعیّت مى فرماید: (اى کسانى که ایمانآورده اید تقواى الهى پیشه کنید و آنچه از مطالبات ربا باقى مانده رها سازید اگر ایماندارید)؛ «یـا اَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا اتَّقوا اللّهَ و ذَرُوا ما بَقِىَ مِنَ الرِّبا اِن کُنتُم مُومِنین».

این آیههنگامى نازل شد که آلودگى به رباخوارى به طور گسترده مردم مکّه و مدینه را فرا گرفته بود، و قرآندستور داد وام هاى ربوى در هر مرحله اى هست متوقّف گردد. سپس با لحنى به شدّت تهدیدآمیز مى افزاید: (اگر فرمان الهى را ـ دائر بر ترک رباخوارى ـ اطاعت نکنید، خداو پیامبرش به شما اعلان جنگ مى دهد)؛ «فَاِنْ لَمْ تَفْعَلُوا فَاذَنُوا بِحَرب مِنَ اللّهِ وَ رَسُولِهِ». بسیارى گمان مى کنند معنای این جمله آن است که (شما اعلان جنگ با خداکنید) در حالى که جمله «فَاذَنُوا» با توجّه به مفهوم لغوى آن معنایش این است که خداو پیامبر به شما اعلان جنگ مى دهند و نیز مفهومش این است که پیغمبر اکرم(صلى الله علیه و آله) از آن زمان مامور شد که اگر رباخواران دست از کار زشت خود نکشند با توسّل به اسلحه و نیروى نظامى آنها را بر سر جاى خود بنشاند. به هر حال چنین تعبیر تندى در قرآندرباره هیچ گناهى از گناهان وارد نشده و نشان مى دهد که رباخوارى از دیده گاه اسلامتا این حدّ خطرناک و پرمفسده است.در پایان آیه براى اینکه حق و عدالترعایت گردد مى افزاید: (هرگاه توبه کنید مى توانید سرمایه هاى خود را از بدهکاران [بدون سود] بازپس بگیرد و به این ترتیب نه ظلم و ستم کنید و نه بر شما ظلم و ستمى مى شود)؛ «وَ اِنْ تُبْتُمْ فَلَکُمْ رُوُوسُ اَمْوالَکُمْ لاتَظْلِمُونَ وَ لاتُظْلَمُونَ».

5 و 6- «یـا اَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا لاتَاکُلوا الرِّبا اَضعافاً مُضاعَفَهً و اتَّقوا اللّهَ لَعَلَّکُم تُفلِحونَ وَ اتَّقوا النّارَ الَّتی اُعِدَّت لِلکافِرین»؛ (اى کسانى که ایمانآورده اید! ربا [و سودِ پول] را چند برابر نخورید! از خدابپرهیزید، تا رستگار شوید! و از آتشى بپرهیزید که براى کافران آماده شده است!).

7- در سورهنساء مى فرماید: «فَبِظُلم مِنَ الَّذینَ هادوا حَرَّمنا عَلَیهِمْ طَیِّبـات اُحِلَّتْ لَهُم و بِصَدِّهِم عَن سَبیلِ اللّهِ کَثیراً وَ اَخْذِهِمُ الرِّبا و قَد نُهوا عَنهُ و اَکْلِهِمْ اَموالَ النّاسِ بِالباطِلِ و اَعْتَدنا لِلکافِرینَ مِنهُم عَذابـًا اَلِیمـًا»؛ (به خاطر ظلمى که از یهود صادر شد، و [نیز] به خاطر جلوگیرى بسیار آنها از راه خدا، بخشى از چیزهاى پاکیزه را که بر آنها حلال بود، حرامکردیم و [همچنین] به خاطر ربا گرفتن، در حالى که از آن نهى شده بودند، و خوردن اموال مردم به شیوه باطل [و حرام]؛ و براى کافران آنها، عذاب دردناکى آماده کرده ایم).( سوره نساء، آیه 160 و 161.) مطابق این آیه، یهودیان مرتکب چهار عمل زشت و منکر مى شدند که باعث حرامشدن بعضى از طیّبات بر آنها شد:ظلم و ستمى که اینها بر خود و دیگران روا مى داشتند. آنها به طور وسیع و گسترده مانع انجام کارهاى خیر مى شدند. ربا خوارى مى کردند. از راه حرام ارتزاق مى نمودند؛ مانند کم فروشى، غش و تقلّب در معامله، شراب فروشى، قمار و مانند آن، که از تمام آنها تعبیر به اکل مال به باطل شده است.این آیه دلالت دارد بر اینکه رباخوارى بر یهود نیز حرامبوده است و جالب اینکه على رغم تحریفاتى که در تورات شده است، در دو جاى تورات کنونى تحریم ربا به چشم مى خورد؛ اولین مورد در سِفْرِ لاوِیانْ، فصل 25 و دومین جا در سِفْرِ خروج، فصل 22.از آنچه در مجموع آیات بالا آمد روشن مى شود که آیات متعدّدى از قرآن مجید ـ حدّاقل هفت آیهـ دلالت بر حرمت ربا دارد و قرآنبه شدّت هر نوع ربا خوارى را تحریم مى کند تا آنجا که آن را نوعى کفر به خدامى شمارد و به ربا خوار از ناحیه خداو رسولش اعلان جنگ مى دهد و ربا خوار را مستحق خلود در جهنّم مى داند و این کار را سبب مجازات دنیوى مى شمرد.

حدیث: قطب عالم امکان، امام زمان(عج): وَ أَمّا ظُهُورُ الْفَرَجِ فَإِنَّهُ إِلَى اللّهِ عَزَّوَجَلَّ، کَذَبَ الْوَقّاتُونَ. وَ أَمّا قَوْلُ مَنْزَعَمَ أَنَّ الْحُسَیْنَ(علیه السلام) لَمْ یُقْتَلْ، فَکُفْرٌ وَ تَکْذیبٌ وَ ضَلالٌ:امّا ظهور فرج، موکول به اراده خداوند متعال است و هر کس براى ظهور ما وقت تعیین کند دروغگوست. و امّا گفته کسانى که پنداشته‌اند امام حسین(علیه السلام) کشته نشده، کفر و دروغ و گمراهى است.

دعای ندبه: فَعَلَى الْأَطَائِبِ مِنْ أَهْلِ بَیْتِ مُحَمَّدٍ وَ عَلِیٍّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِمَا وَ آلِهِمَا فَلْیَبْکِ الْبَاکُونَ وَ إِیَّاهُمْ فَلْیَنْدُبِ النَّادِبُونَ وَ لِمِثْلِهِمْ فَلْتُذْرَفِ [فَلْتَدُرَّ] الدُّمُوعُ وَ لْیَصْرُخِ الصَّارِخُونَ وَ یَضِجُّ [یَضِجَ ] الضَّاجُّونَ وَ یَعِجُّ [یَعِجَ ] الْعَاجُّونَ أَیْنَ الْحَسَنُ أَیْنَ الْحُسَیْنُ أَیْنَ أَبْنَاءُ الْحُسَیْنِ صَالِحٌ بَعْدَ صَالِحٍ وَ صَادِقٌ بَعْدَ صَادِقٍ أَیْنَ السَّبِیلُ بَعْدَ السَّبِیلِ ،پس بر پاکیزگان از اهل بیت محمّد و على (درود خدا بر ایشان و خاندانشان) ، باید گریه کنندکان بگریند، و زارى کنندگان بر ایشان زارى کنند، و براى مانند آنان باید اشک ها روان شود، و فریادکنندگان فریاد زنند، و شیون کنندگان شیون کنند، و خروشندگان بخروشند، حسن کجاست؟ حسین کجاست؟ فرزندان حسین کجایند؟ شایسته اى پس از شایسته دیگر راستگویى پس از راستگویى دیگر، راه از پس راه کجاست؟

سیمای حضرت مهدی(عج): نقل مشهور از شرح ولادت امام زمان(ع)، بر اساس روایت حکیمه خاتون عمه امام عسکری(ع) است. در بخش‌هایی از گزارش شیخ صدوق از سخنان حکیمه آمده است:«امام حسن عسکری مرا به نزد خود فراخواند و فرمود: ای عمه! امشب نزد ما باش که شب نیمه شعبان است و خدای تعالی امشب حجت خود را ـ که حجت او در روی زمین است ـ ظاهر سازد. گفتم: مادر او کیست؟ فرمود: نرجس. گفتم: فدایت شوم! اثری از حمل در او نیست. فرمود: همین است که به تو می‌گویم.گوید: آمدم و چون سلام کردم و نشستم، نرجس آمد، کفش مرا برداشت و گفت: بانوی من و بانوی خاندانم حالتان چطور است؟ گفتم: تو بانوی من و بانوی خاندان من هستی. [نرجس] از کلام من ناخرسند شد و گفت: عمه جان! این چه فرمایشی است؟ بدو گفتم: دختر جان! خدای تعالی امشب به تو فرزندی عطا فرماید که در دنیا و آخرت آقاست. نرجس خجالت کشید و حیا کرد. چون از نماز فارغ شدم، افطار کردم و در بستر خود خوابیدم. نیمه‌های شب برای ادای نماز برخاستم و آن را به جای آوردم؛ در حالی که نرجس خوابیده بود. برای تعقیبات نشستم و پس از آن نیز دراز کشیدم و هراسان بیدار شدم. او همچنان خواب بود. پس برخاست و نماز گزارد و خوابید.حکیمه در ادامه گوید: بیرون آمدم و در جستجوی فجر به آسمان نگریستم. دیدم فجر اول دمیده است و او در خواب است. شک بر دلم عارض گردید. ناگاه ابومحمد از محل خود فریاد زد: ای عمه! شتاب مکن که اینجا کار نزدیک شده است. گوید: نشستم و به قرائت سوره‌های الم سجده و یس پرداختم. در این میان او هراسان بیدار شد و من به نزد او پریدم و بدو گفتم: نام خدا بر تو باد. آیا چیزی احساس می‌کنی؟ گفت: ای عمه! آری. گفتم: خودت را جمع کن و دلت را استوار‌دار که همان است که با تو گفتم. حکیمه گوید: من و نرجس را ضعفی فرا گرفت و به ندای سرورم به خود آمدم و جامه را از روی او برداشتم و ناگهان سرور خود (فرزند نرجس) را دیدم که در حال سجده بوده و مواضع سجودش بر زمین است. او را در آغوش گرفتم. دیدم پاک و نظیف است.

ابومحمد فرمود: ای عمه جان! فرزندم را به نزد من آور! او را نزد وی بردم و او دو کف دستش را گشود و فرزند را در میان آن قرار داد و دو پای او را به سینه خود نهاد. پس زبانش را در دهان او گذاشت و دستش را بر چشمان و گوش و مفاصل وی کشید. سپس فرمود: ای فرزندم! سخن گوی. گفت: «اشهد ان لااله الا الله وحده لاشریک له و اشهد ان محمدا رسول الله». سپس بر امیر مؤمنان سایر امامان(ع) درود فرستاد تا آنکه بر پدرش رسید و زبان درکشید».

سیره حضرت مهدی(عج): بحران رهبری در این دوره چنان سنگین بود که حتی عده‌ای از مذهب خود دست برداشته و به سایر فرقه‌های شیعی و غیرشیعی پیوستنددسته‌ای رحلت امام عسکری را نپذیرفتند و او را مهدی دانستند، گروهی امامت سید محمد فرزند امام هادی(ع) را پذیرفتند و امامت امام عسکری را منکر شدند.،در این میان گروهی بزرگ، جعفر را امام دانستند. جعفر برای به‌دست آوردن امامت تلاش زیادی کرد. وی پس از رحلت امام حسن عسکری(ع)، به‌رغم زنده بودن مادر امام، مدعی میراث وی شد. وی همچنین زمامداران وقت را تحریک کرد که خانه امام را برای یافتن فرزند او جستجو کنند و با همکاری جعفر، یکی از کنیزان امام حسن عسکری(ع) زندانی شد و به شدت تحت نظر قرار گرفت‌. به‌علاوه‌، جعفر حاضر شد سالانه بیست هزار دینار به یکی از کارگزاران عباسی رشوه دهد تا امامت او را تأیید نماید.علیرغم این اختلافات، نهایتاً اکثریت شیعه به امامت فرزند امام حسن عسکری(ع) گرویدند و همین جریان بعدها رهبری اصلی شیعیان امامی را بر عهده گرفت و در قرن چهارم به صورت شیعه اثنی عشری باقی ماند. شیخ مفید پس از نقل خبری از حسن بن موسی نوبختی، نویسنده کتاب فرق الشیعه، درباره فرقه‌های چهارده‌گانه‌ای که پس از شهادت امام حسن عسکری به وجود آمدند، می‌گوید:از این فرقه‌هایی که از آنها یاد کردیم، در زمان ما؛ یعنی در سال ۳۷۳ق هیچ فرقه‌ای غیر از امامیه دوازده امامی باقی نمانده است؛ یعنی کسانی که امامت فرزند حسن [عسکری] را که به نام رسول خدا(ص) نامیده می‌شود، پذیرفته و به حیات و بقای او تا روزی که با شمشیر قیام کند، یقین دارند.

منبرنوزدهم: نشانه های ظهور: بى عصمتى و زنا در میان مردم رواج پیدا کند .

آیه : وَلَا تَقْرَبُوا الزِّنَا ۖ إِنَّهُ کَانَ فَاحِشَةً وَسَاءَ سَبِیلًا و هرگز به عمل زنا نزدیک نشوید، که کاری بسیار زشت و راهی بسیار ناپسند است. آیه 32 سوره اسراء

پیامبر مکرم اسلام صلوات الله علیه و آله فرمودند : «زنا باعث می شود سرزمین های آباد و سرسبز خشک شود».اسلام در برخورد با محرمات و از جمله محرمات جنسی از یک سیستم کاملا پیچیده و به هم مرتبط استفاده نموده است. اسلام در سطوح مختلف فردی، اجتماعی، عبادی، اقتصادی، خانوادگی، تربیتی و ... دستوراتی دارد که تقید به آن زمینه ساز یک زندگی پاک و توام با آرامش است. در برخورد با گنهکاران و مجرمین نیز سیاستی ذومراتب دارد. سیاست اسلام در برخورد با این جرایم در درجه اول جنبه تادیبی و تربیتی دارد. اکثر قریب به اتفاق مصادیق جرائم جنسی، برخوردی تعزیری به عمل می آید و انواع هنجارشکن آن مقتضی برخوردی تهدیدآمیز و بازدارنده است. بایستی توجه داشت که در بسیاری از موارد شدت عمل نیز لازم است. گناهانی مثل زنای محصنه یا فاحشگی را نمی توان یکسره به فقر اقتصادی استناد داد. اتفاقا آمار انحرافات جنسی در طبقه مرفه تاسف آورتر است.

در روایتی از پیامبر خدا (صلی الله علیه و اله) اثرات گناه زنا به دو قسم تقسیم شده است. ایشان فرمودند: ای علی! زنا شش پیامد دارد: سه پیامد در دنیا و سه دیگر در آخرت. پیامدهای دنیایش این است که آبرو را می برد، مرگ را شتاب می بخشد و روزی را می برد و پیامدهای آخرتش عبارت است از حسابرسی سخت و دقیق, خشم خدای رحمان و جاودانگی در آتش. (میزان الحکمه / ج 5 / ص 2213)

در روایتی دیگر از حـضـرت رضـا عـلیـه السـلام عمل زنا بدتر و قبیح تر از قتل دانسته شده است. ایشان فـرمـودند: آنـچـه گـنـاهـش از قـتـل نـزد مـن بـیـشـتر است و بلاى آن قبیح تر است زناست؛ بـراى ایـنـکـه قـاتل با کشتن مقتول فسادى به غیر کشتن او انـجام نمى دهد و بعد از کشتن او دیگر فسادى بر آن نیست و زانـى نـسـل را تـا روز قـیـامـت فـاسـد و تـبـاه مـى کـنـد و حـرامـهـایـى را حـلال مى کند.

آسیب‏هاى معنوى، جان و دل و به عبارت دیگر کنه حقیقت وجود آدمى را تباه مى‏سازد. «کَلاَّ بَلْ رانَ عَلى‏ قُلُوبِهِمْ ما کانُوا یَکْسِبُونَ؛ چنین مباد! بلکه اعمال (ناشایست) دل‏هاى آنان را زنگار زده است». (مطففین (83)، آیه 24)

زنگ یا زنگار در اشیاى مادى، همان چیزى است که روى فلزات و اشیاى قیمتى مى‏نشیند و معمولاً نشانه پوسیدن و از بین رفتنِ شفافیت و درخشندگى آن و در نهایت ضایع شدن و از بین رفتن آن است.

بی عفتی و زنا با نزدیکان زنا کار: امام صادق علیه السلام:«اگر شر مرتکب شدی شر می بینی پس زنا نکید تا با زنان و دخترانتان زنا نشود

علامه طباطبایى در تفسیر المیزان‏ مى‏فرماید: از آیه شریفه سه نکته استفاده مى‏شود:

  1. اعمال زشت، نقش و صورتى به نفس و روح انسان مى‏دهند؛
  2. این نقش و صورت خاص، مانع آن است که نفس آدمى حق و حقیقت را درک کند؛
  3. نفس آدمى به حسب طبع اولیه‏اش صفا و جلایى دارد که با داشتن آن، حق را آن طور که هست درک مى‏کند.

آثار دنیوی زنا در کلمات معصومین علیهم السلام

1) بی برکتی در زندگی: رسول مکرم اسلام صلوات الله علیه: « زنا در هر خانه ای برود، برکت در آن وارد نمی شود»

2) از بین رفتن نورانیت ظاهر: امام صادق علیه السلام: « زنا نورانیت چهره را از بین می رود»

3) رفتن روح ایمان: امام باقر علیه السلام :« هنگامی که زانی زنا می کند روح ایمان از دل او بیرون می رود و..»

4) بی دینی: رسول مکرم اسلام صلوات الله علیه و آله: «زنا باعث نابودی دین است»

5) غضب الهی: پیامبر مکرم اسلام صلوات الله علیه و آله: «زنا باعث غضب الهی می شود».

6) عدم استجابت دعا: امام صادق علیه السلام: «خداوند بر موسی وحی کرد، زنا نکنید در غیر این صورت نور الهی را از شما پوشیده می دارم و ابواب رحمت الهی با دعای شما گشوده نخواهد شد.»

7) فقر و قطع روزی: رسول مکرم اسلام صلوات الله علیه :«زنا باعث فقر و قطع روزی می گردد»

8) بی آبرویی: رسول مکرم اسلام صلوات الله علیه و آله: «زنا باعث بی آبرویی می شود»

9) بی عفتی و زنا با نزدیکان زناکار: امام صادق علیه السلام:«اگر شر مرتکب شدی شر می بینی پس زنا نکید تا با زنان و دخترانتان زنا نشود.

10) قتل و جنایت و فساد مواریث ، ترک تربیت و سرپرستی کودکان و... : امام رضا علیه السلام: «از جمله مفاسدی که خدا به خاطر آن زنا را حرام فرمود، قتل و خونریزی، از بین رفتن نسب ها، فساد مواریث، ترک سرپرستی و تربیت اطفال و... است».

11) ناله زمین و زمان: امام باقر علیه السلام: «زمین از غسل بعد از زنا به پیشگاه خدا ناله و ضجه می کند».

12) از بین رفتن آبادانی شهرها: پیامبر مکرم اسلام صلوات الله علیه و آله: « زنا باعث می شود سرزمین های آباد و سرسبز خشک شود».

محرومیت زنا کار از توجه و کلام و تزکیه الهی: در قیامت ،خداوند پیری را که مرتکب زنا شود مورد خطاب قرار نمی دهد، از گناه پاک نمی کند و به او نظر نخواهد کرد.

13) زلزله: امام صادق علیه السلام:« زمانی که زناکاری امر ظاهری گردد زلزله زیاد می شود»

14) در ردیف کشتن پیامبر و ویران کردن کعبه و...: پیامبر مکرم صلوات الله علیه و آله : «بنی آدم مرتکب عملى زشت‏تر و بدتر نزد خداى عزّ و جلّ نشده است از کشتن پیامبر یا خراب کردن کعبه، یا ریختن نطفه‏اش در رحم زنى که بر او حرام بوده »

15) مرگ زودرس: رسول مکرم اسلام صلوات الله علیه آله: «زنا باعث مرگ زودرس و ناگهانی می گردد»

16) مرگ ناگهانی: رسول مکرم اسلام صلوات الله علیه و آله: « هر گاه پس از من زنا پدیدار شود مرگ ناگهانى فراوان گردد».

عواقب اخروی زنا:

1) سختی حساب: امام صادق علیه السلام: «یکی از آثار اخروی زنا سختی حساب است».

2) محرومیت زناکار از توجه و کلام و تزکیه الهی: «در قیامت، خداوند پیری را که مرتکب زنا شود مورد خطاب قرار نمی دهد، از گناه پاک نمی کند و به او نظر نخواهد کرد».

3) عدم قرب الهی: خداوند متعال در روایت قدسی می فرماید: « زناکار در قرب الهی، جایگاهی ندارد.»

4) انواع عذاب های دردناک و شدید: پیامبر مکرم صلوات الله علیه و آله : «و هر کس با زنى مسلمان، یا یهودى، یا نصرانى، یا مجوسى- آزاد باشد یا کنیز- زنا کند، و بعد توبه نکند و با اصرار به این عمل خلاف بمیرد، خداوند سیصد هزار دریچه به قبرش بگشاید که از آنها مارها و عقرب ها و شرارهاى آتش به قبرش هجوم آورند، و او بدین وضع تا روز قیامت بسوزد، و چون از گور برخیزد از بوى بد و عفونت او همه مردم محشر در عذاب باشند، و بدان شناخته شود و به عملى که در این دنیا مرتکب مى‏شده تا این که امر شود او را به دوزخ برند».

5) خلود در جهنم: «زنا باعث خلود در جهنم است».

حدیث: قطب عالم امکان، امام زمان(عج): إِنَّ اللّهَ تَعالى هُوَ الَّذى خَلَقَ الاَْجْسامَ وَ قَسَّمَ الاَْرْزاقَ لاَِنَّهُ لَیْسَ بِجِسْم وَلا حالّ فیجِسْم«لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَىءٌ وَ هُوَالسَّمیعُ الْعَلیمُ»:همانا خداوند متعال، کسى است که اجسام را آفریده و ارزاق را تقسیم فرموده، او جسم نیست و در جسمى هم حلول نکرده، چیزى مثل او نیست و شنوا و داناست.

دعای ندبه: أَیْنَ الْخِیَرَةُ بَعْدَ الْخِیَرَةِ أَیْنَ الشُّمُوسُ الطَّالِعَةُ أَیْنَ الْأَقْمَارُ الْمُنِیرَةُ أَیْنَ الْأَنْجُمُ الزَّاهِرَةُ أَیْنَ أَعْلامُ الدِّینِ وَ قَوَاعِدُ الْعِلْمِ أَیْنَ بَقِیَّةُ اللَّهِ الَّتِی لا تَخْلُو مِنَ الْعِتْرَةِ الْهَادِیَةِ أَیْنَ الْمُعَدُّ لِقَطْعِ دَابِرِ الظَّلَمَةِ أَیْنَ الْمُنْتَظَرُ لِإِقَامَةِ الْأَمْتِ وَ الْعِوَجِ أَیْنَ الْمُرْتَجَى لِإِزَالَةِ الْجَوْرِ وَ الْعُدْوَانِ کجاست بهترین برگزیده بعد از بهترین برگزیده؟ کجایند خورشیدهای تابان، کجایند ماه هاى نورافشان، کجایند ستارگان فروزان، کجایند پرچم هاى دین، و پایه هاى دانش، کجاست آن باقیمانده خدا که از عترت هدایتگر خالى نشود، کجاست آن مهیّا گشته براى ریشه کن کردن ستمکاران، کجاست آن که برای راست نمودن انحراف و کجى به انتظار اویند، کجاست آن امید شده براى از بین بردن ستم و دشمنى،

سیمای حضرت مهدی(عج): امام مهدی(ع) از هنگام تولد تا آغاز غیبت صغری در زادگاهش سامرا زندگی می‌کرد. در این دوران، سرداب، محل عبادت و زندگی وی بوده است. بنابر گزارش‌هایی، بارها در زمان حیات پدرش در این مکان دیده شده است. برخی محققان معتقدند او در سال‌های پایانی عمر پدرش به همراه او در مراسم حج شرکت کرد و سپس در مدینه مخفی شد. این نظریه با منابع تاریخی شیعه چندان سازگار نیست.برخی روایات به نامعلوم بودن محل زندگی امام زمان (عج) در دوران غیبت اشاره دارند. با این حال در روایات دیگر از مکان‌هایی مانند ذی طوی کوه رضوی، و طیبه(مدینه) به عنوان محل زندگی امام زمان(ع) در دوران غیبت یاد شده است. از آنجا که در دوران غیبت صغری نواب اربعه با او در ارتباط بوده‌اند، می‌توان گفت حداقل بخشی از این غیبت را در عراق گذرانده است. برخی منابع بر اساس داستانی، جزیره خضراء را محل زندگی امام زمان در دوران غیبت کبری معرفی کرده‌اند که از سوی برخی عالمان شیعی مورد تردید جدی قرار گرفته و آثاری در نقد آن نگاشته شده است.ابن قیم جوزی و ابن خلدون، به شیعه نسبت می‌دهند که شیعیان معتقدند که امام زمان(ع) در دوران غیبت در سرداب زندگی می‌کند و از همان جا ظهور خواهد کرد.[۸۲] ولی در کتاب‌های شیعه چنین اعتقادی دیده نمی‌شود و نزد آنان تقدّس این مکان به جهت محل زندگی و عبادت امام در دوران حیات پدرش است.

سیره حضرت مهدی(عج): ابن ابی غانم قزوینی و گروهی از شیعیان در مورد جانشین امام حسن عسکری اختلاف کردند. ابن ابی غانم گفت ابومحمد(ع) درگذشته و جانشینی ندارد. شیعیان در این‌باره نامه‌ای نوشتند و به ناحیه (امام زمان) فرستادند و اختلاف پیش آمده را به اطلاع وی رساندند. جواب نامه با خط امام زمان چنین آمد:بسم الله الرحمن الرحیم... به من خبر رسیده است که گروهی از شما در دین اختلاف کرده و در مورد سرپرستان امور (امامان) خود به شک و سرگردانی افتاده‌اند... آیا ندیدید چگونه خداوند از زمان آدم علیه‌السلام تا زمان امام پیشین برای شما پناهگاه‌هایی قرار داد تا به آنها پناه ببرید و پرچم‌هایی برافراشت تا به واسطه آنها هدایت شوید. هر گاه پرچمی ناپدید شد پرچمی دیگر پدیدار گردید و هر گاه ستاره‌ای غروب کرد ستاره‌ای دیگر دمید. وقتی خداوند، او [امام پیشین] را به سوی خود برد گمان کردید که خداوند متعال دین خود را باطل ساخته و سبب میان خود و خلق خود را قطع کرده است. هرگز چنین نبوده و تا زمانی که قیامت برپا شود و امر خداوند سبحان آشکار گردد نیز این گونه نخواهد شد. امام پیشین علیه‌السلام درگذشت... و وصیت او و دانش او و جانشین او در ماست و کسی جز ستمگر گنهکار بر سر مقام او با ما نزاع نمی‌کند.

منبربیستم: نشانه های ظهور: هر قدر ثروتشان زیاد شود باز بگویند فقیریم .

آیه : اصل فقر در لغت، یعنی کسی که مهره‌ی پشت او شکسته باشد؛ یعنی دچار حادثه‌ای شده و مهره‌اش شکسته است. و «أفقرک الصیدُ فارمِهِ»؛ یعنی شکار پشت کرد و می‌توانی او را بزنی. گفته شده است از «فُقرة» به ضم فاء یعنی حُفره می‌باشد. گفته شد: هر گودالی که در آن آب جمع شود، فقیر نامیده می‌شود؛ و «فقرتُ لِلغَسیل» یعنی برای آن گیاه حفره‌ای کَندم و آن را در آن جا کاشتم.راغب می‌گوید، فقر به چهار وجه به کار می‌رود: 1- وجود نیاز ضروری؛ و برای انسان تا زمانی که در دنیا هست عام و فراگیر است و حتی برای همه‌ی موجودات. لذا قرآن آمده است: یا اَیُّها النّاسُ اَنتُمُ الفُقَراءُ إلى اللهِ (فاطر (35)، آیه‌ی 15:‌). به این، در وصف انسان هم اشاره کرده است: وَ ما جَعَلناهُم جَسَداً لا یَاکُلُونَ الطَّعامَ (انبیاء (21)، آیه‌ی 8:). 2- عدم کسب و دستاورد آیات: لِلفُقَراءِ الَّذینَ اُحصِرُوا (بقره (2)، آیه‌ی 273:)؛ إِنْ یکُونُوا فُقَرَاءَ یغْنِهِمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ (نور (24)، آیه‌ی 32)؛ و إِنَّمَا الصَّدَقاتُ لِلفُقَراءِ وَ المساکینِ (توبه (9)، آیه‌ی 60:) آمده است. 3- فقر نَفس یعنی حرص و طمع که در حدیث آمده است: کاد الفقر ان یکون کفراً. که در مقابل «الغنی غنی النفس» (بی نیازی همان بی نیازی نفس است)، می‌باشد. و یا مراد این سخن است که می‌گویند: هر کس قناعت را از دست دهد، ثروت را بی نیاز نمی‌کند. 4- فقر به خداوند، که در حدیث حضرت (صلی الله علیه و آله و سلم) به آن اشاره شده است: «خدایا! مرا به فقر و نیاز به سوی خودت غنی ساز و مرا به بی نیازی از خودت فقیر مساز.» و این آیه به همین مطلب توجه دارد: رَبِّ إِنِّی لِمَا أَنْزَلْتَ إِلَی مِنْ خَیرٍ فَقِیرٌ (قصص (28)، آیه‌ی 24:). و لذا شاعر به آن توجه کرده و گفته است:و یُعجِبُنی فَقری إلیکَ، و لم یکن *** لَیُعجِبُنی، لَو لا مَحبّتُکَ، الفقرُ معنای مشهور در بین مردم از سخن حضرت (صلی الله علیه و آله و سلم) که فرمودند: «کاد الفقر أن یکون کفراً» همان از دست دادن نیاز ضروری و فقر؛ و محرومیت او، مشکل دستیابی به اسباب و عللی است که به موجب آن فقر برطرف، نقص، کامل و ضرر و زیان مرتفع می‌گردد؛ و کسی که ابزار کسب روزی نداشته باشد و آنچه که ادامه‌ی زندگی را تأمین می‌کند، در اختیار نداشته باشد، چنین کسی فقیر است. این معنا هر چند که درست است ولی کم ارزش‌تر و کم اعتبارتر از آن معنایی است که بصیرت راغب از آن پرده برداشت؛ یعنی حرص و طمع. یعنی انسانی که عمرش را در جمع مال صرف نماید و تا یک نیاز برآورده نشد به نیازهای دیگر روی می‌آورد، و تا یک خواسته برطرف نشد، خواسته‌‌های فراوانی وی را تشویق می‌نماید، چنین کسی حریص است تا آنچه را که در دست مردم هست و یا در دستشان نیست، از آنِ خود نماید و حتی اگر خود نیازی هم نداشته باشد باز از تلاش باز نمی‌ایستد و از انباشته کردن، سیر نمی‌گردد و از آنچه که دارد قانع و راضی نیست. چنین کسی در حقیقت فقیر است و حرص و طمع وی را به احساس نیاز سوق می‌دهد و حرص نیاز به آنچه را که صاحب نیست، برای او به تصویر می‌کشد، پس سخن علی (علیه السلام) که فرمودند: «اگر فقر، یک انسان بود حتماً وی را می‌کشتم» به این معناست، ما فقر را نه می‌پذیریم و نه به تعریف آن می‌پردازیم، اگر به خاطر تنبلی و در پی اسباب و علل نرفتن و کارنکردن برای اموری که در ادامه‌ی زندگی از آن گریزی نیست آن هم به دلیل زهد ورزیدن باشد؛ این کاری است که با سنت خداوند در آفرینش ناسازگار است و شریعت و قانون بشری هم آن را روا نمی‌بیند.

این فقر و آنچه که بر انسان وارد می‌شود و توان کاستن یا دفع آن را ندارد در یک سطح نیستند، چون این یکی از اراده‌ی آدمی خارج است و موجب آن عللی است که گاهی با حکمت آن آشکار و گاهی پنهان است. شاید آنچه که ابوطالب مکی در قوت القلوب آورده است تعریف دقیقی برای این دو نوع فقر مختلف باشد. او می‌گوید: «علی (علیه السلام) فرمودند: «خداوند در میان بندگانش، هم پاداش فقر قرار داده است و هم عذاب، از نشانه‌‌های فقر وقتی که پاداش باشد آن است که، اخلاقش را نیکو می‌گرداند و به اطاعت پروردگارش وامی‌دارد و از وضعش شکایت نمی‌کند و خداوند را علیرغم فقرش شکر می‌گوید؛ و از نشانه‌‌های فقر وقتی که عذاب باشد آن است که، اخلاقش بد و نافرمان به خداوند و بسیار اهل شکوه و شکایت و بر قضای الهی ناراضی.» ابوطالب مکی در ادامه می‌گوید: این نوع که همان عذاب فقر است، فقری است که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از آن به خدا پناه می‌برد و فقر نفس نام دارد.»

قشیری از ابودرداء و وی از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) آورده است که فرمود: «شما را از همنشینی با مردگان برحذر می‌دارم. گفتند:‌ ای رسول خدا! مردگان چه کسانی‌اند؟ فرمود: «ثروتمندان.» چون آنها تنها به واسطه‌ی رفتن در راههای فاسد از قبیل دروغ، احتکار، ربا و زیر پاگذاشتن آبرو و ارزشها و ضایع ساختن حقوق مردم و یا گرایش به اسباب گمراهی، یعنی پیروی از هوای نفس، رواج گناه و نشر شبهه‌‌ها به ثروت و دارایی و دنیا دست یافتند؛ گویی جانشان از روح ایمان خالی است و ظلمت شهوات و دود لذتها آن را فرا گرفته و تیره و تار ساخته است؛ و قادر به پذیرش نور صفا نیست که آنچه را که در آینده به آن خواهد رسید، روشن نماید و چنین روحی خوش ندارد که نزد او از مصیبت و فقر و بیماری و مرگ سخنی به میان آید، چون اینها چیزهایی است که لذت دنیا را از بین می‌برد؛ اینها احساس به گوهر و ذات دنیا را از دست داده‌اند و از حقیقت آن دور گشته‌اند و اینها در حقیقت کسانی‌اند که مرده‌اند و در شهوات و خواسته‌های خود دفن شده‌اند.از یحیی بن معاذ درباره‌ی فقر سؤال شد، گفت: «حقیقت آن است که بنده تنها به واسطه‌ی خداوند بی نیاز شود.» و کسی که به اسباب و عللی غیر از خداوند اکتفا کند در حقیقت نادان و گمراه است، چون اسباب هم تنها به اذن خداوند می‌باشد. بار دیگر از فقر سؤال شد، گفت: «همان ترس از فقر است.» ذوالنون هم گفته است: «نشانه‌ی خشم خداوند بر بنده، ترس او از فقیر شدن است.» این دو تعریف به دو جنبه ‌اشاره دارند: 1- بدگمانی به ذخیره کردن، به قصد فرار از فقر و تنگدستی؛ که در این تلاش به آسایش، سلامتی، آسودگی خاطر و اعتماد به خداوند و ایمان به او محتاج می‌شود، که مال و ثروت و آنچه که ذخیره نموده، برای او کافی نیست و وی را بی نیاز نمی‌سازد. متنبی هم گویی به این معنا توجه داشته است که گفته است:وَ مَن ینفِقِ السّاعاتِ فی جَمعِ مالِه *** مَخافةَ فقرٍ، فالَّذى فَعَل الفَقرُ و چه زیبا و پربار گفته است امیر مکزون سنجاری:غِناکَ عَنِ الشیء نَفسُ الغِنی *** وَ أمّا بِهِ، فَهُوَ َفقرٌ إلَیه یعنی مفهوم بی نیازی آن است که انسان، صاحب مال، ثروت یا مقامی گردد؛ و اگر صاحب اینها یا یکی گشت از جهتی از آن بی نیاز می‌شود و از جهتی به آن نیازمند. به بیان ساده‌تر و روشنتر، احساس نیاز به رسیدن به آن نیاز، همان فقر و نیاز به آن است؛ چون احتیاج یعنی نیازمندی؛ و استغنای از آن یعنی رفع نیاز که عین بی نیازی است. گویی مکزون به سخن علی (علیه السلام)- هر چند با تفاوت در موضوع- توجه داشته است که فرمود: «علم تو را حفظ می‌کند و تو مال را؛ بخشش مال را می‌کاهد، و علم با بخشش افزون می‌گردد؛ کارکرد مال با از بین رفتن مال، از بین می‌رود. گردآورندگان مال در حالی که زنده‌اند. مرده به شمار می‌روند و دانشمندان تا روزگار باقی است، باقی‌اند. جسمشان از دیده‌ها پنهان است، ولی یاد آنها در قلبها زنده.» حرص و طمع در جایی که جهل و کفر باشد؛ و قناعت و اطمینان به حکمت خداوند جایی است که علم و ایمان باشد.

از یحیی بن معاذ درباره‌ی ثروت سؤال شد، گفت: «اعتماد به خداوند.» منظور وی از همان لطف و رحمت خداوند به مخلوقاتش می‌باشد، که برگرفته از سخن امام علی (علیه السلام) است که در رساله‌ی قشیریه آمده است: «چه نیکوست تواضع ثروتمند نسبت به فقیر به امید دستیابی به پاداش خداوند! و نیکوتر از آن تکبر فقیر بر ثروتمند به خاطر اعتماد به خداوند است.» انسانها از آن جایی که مخلوق خداوندند، فقیرند و خداوند از آن جایی که خالق و مدبر است، بی نیاز. از جنید درباره‌ی نیازمندی به خداوند پرسیدند که، آیا این کاملتر است یا طلب بی نیازی از خداوند؟ گفت: اگر نیازمندی به او درست باشد، طلب بی نیازی هم درست است؛ و اگر طلب بی نیازی درست باشد، غنا کامل است. پس گفته می‌شود «کدام یک کاملترند، نیازمندی یا بی نیازی؟ چون هر دو حالتهایی‌اند که به واسطه‌ی یکدیگر کامل می‌شوند. شبلی هم به همین معنا اشاره کرده است، وقتی از او درباره‌ی حقیقت فقر پرسیدند. گفت: بنده از کسی جز خداوند طلب بی نیازی نکند. چه خوب گفت ابن خفیف، که فقر یعنی «عدم مالکیت و خروج از احکام صفات.» حکیم حسن بن حمزه‌ی شیرازی در آغاز کتاب التنبیه و رساله‌ی الاذکار الموصلة الی حضرة نور الانوار هم به چنین معنایی اشاره کرده است: «فقیر، از فقر به فقر می‌گوید.» یعنی احساس نیازمندی به خداوند و نیاز به او و نه هیچ کس دیگر، اولین پله‌ی ایمان است؛ و هرگاه این احساس در بنده فروکش کند، ایمان هم نزد او فرو می‌کاهد؛ و هرگاه رشد یابد، به طوری که تنها وجود خداوند را حس کند و برای خود موجودیتی قائل نباشد، آن وقت در اولین درجه‌ی فقر گام نهاده است و راه راست به سوی خداوند برای او روشن خواهد گشت. بنابراین معنا، سخن مزین هم قابل فهم خواهد بود که گفت: «راههای رسیدن به خداوند از ستارگان آسمان بیشتر است، و تنها راه درست همان راه فقر و نیازمندی است.»

حدیث: قطب عالم امکان، امام زمان(عج):  إِنَّ اللّه مَعَنا و لا فاقَةَ بِنا إِلى غَیْرِهِ وَ الْحَقَّ مَعَنا فَلَنْ یُوحِشَنا مَنْ قَعَدَ عَنّا وَ نَحْنُ صَنائِعُ رَبِّنا وَ الْخَلْقُ بَعْدُ صَنائِعُنا:خداوند با ماست، و به جز ذات پروردگار به چیزى نیاز نداریم، و حقّ با ماست. اگر کسانى با ما نباشند، هرگز در ما وحشتى ایجاد نمى‌شود، ما دست‌پرورده‌هاى پروردگارمان، و مردمان، دست‌پرورده‌هاى ما هستند.

دعای ندبه: أَیْنَ الْمُدَّخَرُ لِتَجْدِیدِ الْفَرَائِضِ وَ السُّنَنِ أَیْنَ الْمُتَخَیَّرُ [الْمُتَّخَذُ] لِإِعَادَةِ الْمِلَّةِ وَ الشَّرِیعَةِ أَیْنَ الْمُؤَمَّلُ لِإِحْیَاءِ الْکِتَابِ وَ حُدُودِهِ أَیْنَ مُحْیِی مَعَالِمِ الدِّینِ وَ أَهْلِهِ أَیْنَ قَاصِمُ شَوْکَةِ الْمُعْتَدِینَ أَیْنَ هَادِمُ أَبْنِیَةِ الشِّرْکِ وَ النِّفَاقِ أَیْنَ مُبِیدُ أَهْلِ الْفُسُوقِ وَ الْعِصْیَانِ وَ الطُّغْیَانِ أَیْنَ حَاصِدُ فُرُوعِ الْغَیِّ وَ الشِّقَاقِ [النِّفَاقِ ] ،کجاست آن ذخیره براى تجدید فریضه ها و سنّت ها، کجاست آن برگزیده براى بازگرداندن دین و شریعت، کجاست آن آرزو شده براى زنده کردن قرآن و حدود آن، کجاست احیاگر نشانه هاى دین و اهل دین، کجاست درهم شکننده شوکت متجاوزان، کجاست ویران کننده بناهاى شرک و دورویى، کجاست نابودکننده اهل فسق و عصیان و طغیان، کجاست دروکننده شاخه های گمراهى و شکاف اندازى،

سیمای حضرت مهدی(عج): در این‌که غیبت صغری از چه زمانی آغاز شده، اختلافاتی وجود دارد. برخی معتقدند این غیبت با تولد امام زمان در سال ۲۵۵ هجری قمری شروع شده که بر این اساس مدت آن ۷۴ سال بوده، و برخی دیگر بر این عقیده‌اند که آغاز آن از روز شهادت امام حسن عسکری در سال ۲۶۰ قمری بوده که در این صورت طول آن ۶۹ سال می‌شود.شیخ مفید (متوفای ۴۱۳ق) در کتاب الارشاد،] و طبرسی (متوفای ۵۴۸ق) در کتاب اعلام الوریو برخی دیگر از فقیهان و محدّثان بزرگ شیعه و همچنین بسیاری از تاریخ‌نگاران، قول اول را پذیرفته و مدّت غیبت صغری را ۷۴ سال ذکر کرده است.در طول غیبت صغری، امام مهدی از طریق نایبان خاص خود با شیعیان در ارتباط بود و امور آنان را حلّ و فصل می‌کرد. این امور، علاوه بر مسائل عقیدتی و فقهی، شامل مسائل مالی نیز می‌‌شد.

سیره حضرت مهدی(عج): محمد بن ابراهیم بن مهزیار که پدرش (ابراهیم بن مهزیار) وکیل امام عسکری بود و خودش نیز پس از وفات پدر، جایگزین او شد، ابتدا نسبت به وجود امام زمان تردید داشت. وقتی وارد عراق شد، توقیعی از سوی امام زمان برای او صادر شد. در این توقیع آمده است:به مهزیاری بگو آنچه درباره شیعیان ما در منطقه خودتان گفتی دریافتیم. به آنان بگو آیا نشنیده‌اید که خداوند عزوجل فرموده است: «یاأَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّـهَ وَأَطِیعُوا الرَّ‌سُولَ وَأُولِی الْأَمْرِ مِنکُمْ» (نساء، ۵۹)؛ مگر نه اینکه خدا به چیزی که تا روز قیامت وجود دارد فرمان داده است؟ آیا ندیده‌اید که خداوند عزوجل از زمان آدم تا زمان ابومحمد امام پیشین برای شما پناهگاه‌هایی قرار داد تا به آنها پناه برید و پرچم‌هایی که به وسیله آنها هدایت شوید؟ و هر گاه پرچمی پنهان شد پرچمی دیگر آشکار گردید و هر گاه ستاره‌ای غروب کرد ستاره‌ای دیگر دمید. وقتی خداوند او [امام پیشین] را نزد خود برد گمان کردید که خداوند عزوجل سبب میان خود و آفریدگانش را قطع کرده است. هرگز چنین نبوده و تا روز قیامت چنین نخواهد بود. ای محمد بن ابراهیم نسبت به امری که بخاطر آن (به عراق) آمده‌‌ای دچار شک نشو که خداوند عزوجل زمین را از حجت خالی نمی‌گذارد.

منبربیست و یکم: نشانه های ظهور: تنها محبوب مردم دینار و درهم باشد (ثروت دنیا از هر راهى که بیاید، حلال یا حرام ، مانعى نداشته باشد).

آیه : الْمَالُ وَالْبَنُونَ زِینَةُ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا ۖ وَالْبَاقِیَاتُ الصَّالِحَاتُ خَیْرٌ عِنْدَ رَبِّکَ ثَوَابًا وَخَیْرٌ أَمَلًا مال و فرزندان زیب و زینت حیات دنیاست و اعمال صالح که (تا قیامت) باقی است نزد پروردگار از نظر ثواب بهتر و از نظر امیدمندی نیکوتر است. آیه 46 سوره کهف

یکی از کلید واژه های اقتصادی در قرآن واژه «مال» است که از آن به ثروت و دارایی یاد می‌شود. این واژه 86 بار در قرآن کریم به صورت مفرد (مال) و جمع (اموال) به کار رفته است. در مواردی هم با تعبیر ارزشی «خیر»به آن اشاره شده است. در این مقاله سعی داریم با استناد با آیات قرآن کریم نگاه این کتاب الهی را به این مقوله مورد بررسی قرار دهیم.

نگاه قرآن به ثروت و دارایی و بیان نقش آن در زندگی مادی و معنوی انسان:

در قرآن کریم دارایی از نظر مادی، تنها زینت و مایه رونق زندگی دنیوی است و به تنهایی ارزش معنوی ندارد؛ زیرا در فرهنگ قرآن ارزش در آن چیزی است که اثر مثبتش در جان آدمی بماند و باعث کمال او و تحصیل بهشت بشود. این معنایی است که آیه 46 سوره کهف فهمیده می‌شود.

الْمالُ وَ الْبَنُونَ زینَةُ الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ الْباقِیاتُ الصَّالِحاتُ خَیْرٌ عِنْدَ رَبِّکَ ثَواباً وَ خَیْرٌ أَمَلاً (46- کهف)

و از نظر معنوی ثروت و دارایی وسیله ایست برای ابتلا و آزمایش انسان‌ها؛ قرآن می‌فرماید: لَتُبْلَوُنَّ فی أَمْوالِکُمْ وَ أَنْفُسِکُمْ (186- آل عمران) و یا وَ اعْلَمُوا أَنَّما أَمْوالُکُمْ وَ أَوْلادُکُمْ فِتْنَةٌ (28- انفال)

ثروت و دارایی در باورهای رایج بین مردم و نقد آن‌ها:

در باور برخی از انسان‌ها ثروت دارای ویژگی‌های زیر است که قرآن کریم ضمن طرح آنها به عنوان باورهای نادرست و البته رایج، به هر یک از آن‌ها پاسخ مناسبی می‌دهد. پاسخ‌های اختصاصی قرآن در هر بخش به ضمیمه معارفی که گویای حقیقت مادی و معنوی مال و ثروت است؛ پاسخ کاملی را به این طیف از باورها ارائه می‌دهند.

باورهای رایج بین مردم را می‌توان در موارد زیر دسته بندی کرد:

  1. معیار ارزش و برتری فردی و اجتماعی:عده ای ثروت و دارایی با معیار برتری فردی و اجتماعی نسبت به دیگر افراد تلقی کرده و جالب‌تر اینکه طرفهای مقابل هم بر اساس همین اندیشه غلط رفتاری بر اساس این باور از خود نشان می‌دهند. برای نمونه قرآنی آن می‌توان به آیه 247 سوره بقره اشاره کرد که در آن، ثروتمندان جامعه به دلیل داشتن ثروت بیشتر خود را برای رهبری شایسته‌تر می‌دانستند. نَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْکِ مِنْهُ وَ لَمْ یُؤْتَ سَعَةً مِنَ الْمالِ(247- بقره)در آیات متعددی از قرآن کریم این معنا آمده است که ثروت و دارایی دردی از دردهای منکران و غافلان از قیامت را دوا نخواهد کرد.پاسخ خداوند در ادامه آیه این چنین است: قالَ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاهُ عَلَیْکُمْ وَ زادَهُ بَسْطَةً فِی الْعِلْمِ وَ الْجِسْمِ وَ اللَّهُ یُؤْتی مُلْکَهُ مَنْ یَشاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلیمٌ یعنی برای هر کاری ملاکهای خاص خودش لازم است و در موضوع رهبری و مدیریت جامعه ثروت و دارایی فرد ملاک نیست.
  2. ازدیاد ثروت نشانه توجه ویژه خداوند به آن‌هاست:برخی بر این باورند که داشتن مال ثروت بیشتر نشانه عنایت و محبت ویژه خدا به آن‌هاست و برخی دیگر پا را از این هم فراتر نهاده و گمان می‌کنند که در قیامت هم خدا نظر لطف به آن‌ها کرده و آن‌ها را بی حساب وارد بهشت کرده و عذابی نخواهند دید.پاسخ خداوند به این عده این است: وَ ما أَمْوالُکُمْ وَ لا أَوْلادُکُمْ بِالَّتی تُقَرِّبُکُمْ عِنْدَنا زُلْفی(37- سبأ) یعنی ثروت و دارایی و آنچه که شما آن را مایه تقرب به خدا می‌پندارید هیچ کدام باعث نزدیکی شما به خدا نمی‌شود؛ بلکه این تقواست که سبب نزدیکی و تقرب انسانها به خدا می‌شود.
  3. ثروت عامل بقای در دنیا و دور ماندن از مرگ و عقاب احتمالی:برخی بر این باور بوده و هستند که ثروت و دارایی سبب خلود و بقای انسان در دنیا شده و همین امر سبب می‌شود تا او از عذابهایی که در سرای دیگر در انتظار اوست در امان بماند.پاسخ خداوند به این توهم بسیار صریح و قاطع است؛ در آیات متعددی از قرآن کریم این معنا آمده است که ثروت و دارایی دردی از دردهای منکران و غافلان از قیامت را دوا نخواهد کرد.

کسب مال(راه دستیابی به مال):

کسب مال یعنی آنکه انسان به روشی در مالی دست اندازی کرده و آن را تحت تصرف خود در آورد. قرآن کریم با واژه «اکل» که بارزترین مصداق تصرف است از تصرف در مال یاد می‌کند و در یک تقسیم بندی کلی انواع تصرف را به تصرف مجاز و غیر مجاز تقسیم می‌کند. در قرآن کریم برخی کسب‌ها یا همان تصرف‌ها مجاز و برخی غیر مجاز اعلام شده و از آن با تعبیر«اکل المال بالباطل» یاد شده است.قرآن کریم با نسبت دادن مال به افراد با تعابیری نظیر «اموالکم» به خصوص در آیه «فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا فَأْذَنُوا به حربٍ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ إِنْ تُبْتُمْ فَلَکُمْ رُؤُسُ أَمْوالِکُمْ لا تَظْلِمُونَ وَ لا تُظْلَمُونَ»(279- بقره) و عدم نفی و نقض آن مالکیت افراد بر اموالی که از طریق مشروع کسب کرده‌اند را به رسمیت می شمارد و با نهی از تعدی دیگران به چنین اموالی و به مردم توصیه می‌کند که مالکیت افراد بر اموالشان را محترم بشمارند. در این رابطه آیاتی وجود دارد که در کنار آن نهی به بیان وظایف مردم در قبال اموال مردم می‌پردازد:

مالی و ثروتی که کسب می‌شود دو نوع مصرف بیرونی خواهد داشت که یا مطابق با موازین شرعی است و یا مطابقتی با آن ندارد. قرآن کریم در ضمن بیان برخی از این محلهای صرف مال با صراحت و یا به کنایه به بیان وظایف مالی نیز می‌پردازد.پاسخ خداوند به این عده این است: وَ ما أَمْوالُکُمْ وَ لا أَوْلادُکُمْ بِالَّتی تُقَرِّبُکُمْ عِنْدَنا زُلْفی یعنی ثروت و دارایی و آنچه که شما آن را مایه تقرب به خدا می‌پندارید هیچکدام باعث نزدیکی شما به خدا نمی‌شود؛ بلکه این تقواست که سبب نزدیکی و تقرب انسانها به خدا می‌شود

مواردی از مصارف مشروع:

  1. انفاق در راه دفاع و تقویت دین خدا: لکِنِ الرَّسُولُ وَ الَّذینَ آمَنُوا مَعَهُ جاهَدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ (88- توبه)
  2. کمک به نیازمندان واقعی و رفع گرفتاری آن‌ها: وَ فی أَمْوالِهِمْ حَقٌّ لِلسَّائِلِ وَ الْمَحْرُومِ (19- ذاریات)

مواردی از مصارف نامشروع

  1. در راه میارزه با دین و دینداری:إِنَّ الَّذینَ کَفَرُوا یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ لِیَصُدُّوا عَنْ سَبیلِ اللَّهِ فَسَیُنْفِقُونَها (36- انفال)
  2. قرض دادن ربوی و گرفتن سود پول:وَ ما آتَیْتُمْ مِنْ رِباً لِیَرْبُوَا فی أَمْوالِ النَّاسِ فَلا یَرْبُوا عِنْدَ اللَّهِ (39- روم)اثر مالی که غیر مشروع کسب شود و یا غیر مشروع مصرف شود و یا حداقل مصرف کننده خباثت باطنی داشته باشد
  3. وسیله ای برای عذاب در دنیا:وَ لا تُعْجِبْکَ أَمْوالُهُمْ وَ أَوْلادُهُمْ إِنَّما یُریدُ اللَّهُ أَنْ یُعَذِّبَهُمْ بِها فِی الدُّنْیا وَ تَزْهَقَ أَنْفُسُهُمْ وَ هُمْ کافِرُونَ (85- توبه)
  4. وسیله ای برای تباهی و انحراف:یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تُلْهِکُمْ أَمْوالُکُمْ وَ لا أَوْلادُکُمْ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ فَأُولئِکَ هُمُ الْخاسِرُونَ (9- المنافقون)

اثر مالی که از راه مشروع کسب شده و در راه مشروع هم مصرف شودقرآن کریم ثروتی که از راه مشروع کسب و در راه خداپسندانه هم مصرف شود را مایه رشد و کمال انسانی معرفی می‌کند.

الَّذینَ آمَنُوا وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا فی سَبیلِ اللَّهِ بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ أَعْظَمُ دَرَجَةً عِنْدَ اللَّهِ وَ أُولئِکَ هُمُ الْفائِزُونَ(20- توبه)

إِنَّ اللَّهَ اشْتَری مِنَ الْمُؤْمِنینَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ (111- توبه)

حدیث: قطب عالم امکان، امام زمان(عج): أَلْعِلْمُ عِلْمُنا وَ لا شَىْءَ عَلَیْکُمْ مِنْ کُفْرِ مَنْ کَفَرَ:دانش، دانشِ ماست، از کفرِ کافر، گزندى بر شما نیست.

دعای ندبه: أَیْنَ طَامِسُ آثَارِ الزَّیْغِ وَ الْأَهْوَاءِ أَیْنَ قَاطِعُ حَبَائِلِ الْکِذْبِ [الْکَذِبِ ] وَ الافْتِرَاءِ أَیْنَ مُبِیدُ الْعُتَاةِ وَ الْمَرَدَةِ أَیْنَ مُسْتَأْصِلُ أَهْلِ الْعِنَادِ وَ التَّضْلِیلِ وَ الْإِلْحَادِ أَیْنَ مُعِزُّ الْأَوْلِیَاءِ وَ مُذِلُّ الْأَعْدَاءِکجاست محوکننده آثار انحراف و هواهاى نفسانى، کجاست قطع کننده دام هاى دروغ و بهتان، کجاست نابودکننده سرکشان و سرپیچى کنندگان، کجاست ریشه کن کننده اهل لجاجت و گمراهى، و بیدینى کجاست عزّت بخش دوستان، و خوارکننده دشمنان،

سیمای حضرت مهدی(عج): امام مهدی(ع) از آغاز امامت خود در سال ۲۶۰ ه.ق ارتباط خود با شیعیان را محدود به ارتباط از طریق نمایندگان خاص خود کرده بود. آخرین نائب خاص، علی بن محمد سمری بود که در پانزدهم شعبان ۳۲۹/ پانزدهم ماه مه ۹۴۱ درگذشت. یک هفته قبل از درگذشت او، توقیعی از سوی امام خطاب به وی صادر شد:«ای علی بن محمد سمری!... تو تا شش روز دیگر وفات خواهی کرد. پس کارهایت را تمام کن و به هیچ‌کس به عنوان جانشین خویش وصیت نکن زیرا اکنون غیبت دوم آغاز شده است، و ظهوری نخواهد بود تا زمانی که خداوند اجازه فرماید.پس از درگذشت سمری ارتباط از طریق نواب خاصه نیز خاتمه یافت و غیبت وارد مرحله‌ای جدید شد. این دوره از غیبت در منابع متأخر، غیبت کبری نامیده شده است. اکثر منابع شیعی سال وفات نایب چهارم را سال ۳۲۹ه.ق. می‌دانند، ولی شیخ صدوق و فضل بن حسن طبرسی آن را در سال ۳۱۸ه.ق. ثبت کرده‌اند.

سیره حضرت مهدی(عج): مادر امام زمان(ع) به نام‌های متعددی خوانده شده است: نرجس، سوسن، صقیل یا صیقل، حدیثه، حکیمه، ملیکه، ریحانه و خمط. در مجموع چهار گونه روایت درباره سرگذشت و ویژگی‌های مادر امام زمان نقل شده است؛ بر اساس روایتی که ابتدا شیخ صدوق در کمال الدین و تمام النعمة آن را نقل کرده[۱۱] مادر امام زمان (عج) شاهزاده‌ای رومی دانسته شده و در روایت‌هایی دیگر، بدون اشاره به سرگذشت او، تنها به تربیت مادر امام زمان در خانه حکیمه، دختر امام جواد(ع) اشاره شده است. بنابر دسته سوم ـ روایاتی که مسعودی در اثبات الوصیة آنها را نقل کرده ـ مادر امام زمان علاوه بر تربیت در خانه عمه امام یازدهم، در همان خانه هم به دنیا آمده است. روایات دسته چهارم تفاوت اساسی با سه دسته اخیر دارند. در این روایات مادر امام زمان (عج)، کنیزی سیاه‌پوست دانسته شده است. سه دسته اول روایات را می‌توان به نوعی تکمیل‌کننده یکدیگر دانست، اما دسته چهارم روایات درباره مادر امام زمان، قابل جمع با دیگر نقل‌ها نیست. با این حال برخی برای هماهنگ کردن این چهار دسته، گفته‌اند که می‌توان این روایت را درباره مادر با واسطه یا مربی مادر امام زمان تلقی کرد.

منبربیست و دوم: نشانه های ظهور: مردم به خداوند عالم در کارهایشان بى اعتنا باشند و اعمالشان از روى تحقیق نباشد.

آیه : تُسَبِّحُ لَهُ السَّمَاوَاتُ السَّبْعُ وَالْأَرْضُ وَمَنْ فِیهِنَّ ۚ وَإِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلَّا یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَلَٰکِنْ لَا تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ ۗ إِنَّهُ کَانَ حَلِیمًا غَفُورًا هفت آسمان و زمین و هر که در آنهاست همه به ستایش و تنزیه خدا مشغولند و موجودی نیست در عالم جز آنکه ذکرش تسبیح و ستایش حضرت اوست و لیکن شما تسبیح آنها را فهم نمی‌کنید. همانا او بسیار بردبار و آمرزنده است. آیه 44 سوره اسراء

آیا خداوند کسی را عذاب می کند یا دوری از او ، خودش عذاب است ؟سالهاست که در ذهن مردم اینگونه متصور شده که خداوند شخصیتی بس پر از هیبت و جباریت و انتقام است که در انتظار شلاق زدن بنده ایست که راه به خلاف برود .در این نگاه ، خداوند از هستی و بنده هایش جدا بوده و در اعلی علیینی زیست میکند در کسوت اربابی و همه کسان باید دایم در ترس از چشمان تیزبینش گامی به کج نگذارند و حتی فکری به غلط نکنند .اما آنچه که در وصف قرآنی می بینیم و در کلام رسولانش شنیده ایم و در بیان عارفانی که او را در کشف و شهودی عاشقانه یافته اند ، وجود دارد ، خداییست سراپا مهر و سرشار از شوق دیدار .

۱- تمام هستی در یک سیر کمالی هماهنگ ، به مقصودی معلوم ، در سیر مدام است :تسبح له السماوات السبع و الارض و من فیهن و ان من شی‏ء الا یسبح بحمده و لکن لا تفقهون تسبیحهم سوره اسرا  آیه ۴۴آسمانهای هفتگانه و زمین و کسانی که در آنها هستند، همه تسبیح او می‏گویند؛ و هر موجودی ، تسبیح و حمد او می‏گوید ؛ ولی شما تسبیح آنها را نمی‏فهمید .

۲- مقصود آن سیر ، چیزی جز شادمانی و آرامش در پی ندارد :یا ایتها النفس المطمئنة ارجعی الی ربک راضیة مرضیة فادخلی فی عبادی و ادخلی جنتی سوره فجر آیات ۲۷ تا ۳۰ای روح آرامش یافته ؛ خشنود و پسندیده به سوی پروردگارت بازگرد و در زمره بندگان من داخل شو ، و به بهشت من در آی .

فرحین بما آتاهم الله من فضله و یستبشرون بالذین لم یلحقوا بهم من خلفهم الا خوف علیهم و لا هم یحزنون سوره آل عمران آیه ۱۷۰از فضیلتی که خدا نصیبشان کرده است شادمانند و به آنها که در پی شان هستند و هنوز به آنها نپیوسته اند بشارت می دهند که بیمی بر آنها نیست و اندوهگین نشوند .

۳- دعوت خداوند از انسان برای حضور در محفل خود ، چیزی جز رسیدن به حیات دایمی و زیست روحانی جاویدان نیست :یا ایها الذین امنوا استجیبوا لله و للرسول اذا دعاکم لما یحییکم سوره انفال ۲۴ای کسانی که ایمان آورده‏اید! دعوت خدا و پیامبر را اجابت کنید هنگامی که شما را به سوی چیزی می‏خواند که شما را حیات می‏بخشد!

۴- آنان که این دعوت نپذیرفتند و راه به کج راهه کشاندند ، گویی سرابی را در عوض محفل زیبا و سرمست از حضور خداوند ، گزیده اند :والذین کفروا اعمالهم کسراب بقیعه یحسبه الضمئان مائا حتی اذا جائه لم یجده شیئا و وجد الله عنده سوره نور ، ۳۹کسانی که کافر شدند ، اعمالشان همچون سرابی است در یک کویر که انسان تشنه از دور آن را آب می‏پندارد ؛ امّا هنگامی که به سراغ آن می‏آید چیزی نمی‏یابد ، و خدا را نزد آن می‏یابد که حساب او را بطور کامل می‏دهد .

۵- و این به سراب خو کردگان ، در آن کج راهه ، چیزی جز خسران و سختی و رنج ، عایدشان نخواهد شد :و من یتخذ الشیطان ولیا من دون الله فقد خسر خسرانا مبینا سوره نسا ۱۱۹و هر کس که به جای خدا شیطان را به دوستی برگزیند زیانی آشکار کرده است .

فاعبدوا ما شئتم من دونه قل ان الخاسرین الذین خسروا انفسهم و اهلیهم یوم القیامة الا ذلک هو الخسران المبین سوره زمر ۱۵بپرستید هر چیز دیگری را جز او ؛ بگو : زیان کنندگان کسانی هستند که در روز قیامت خود و خاندانشان را از دست بدهند بهوش باشید که این زیانی آشکار است .

۶- و چه عذابی از این بالاتر ، که وقتی زمان بازی دنیا تمام شد ، محفل سرمستی و عشق و شادمانی الهی را ببیند و راهی و چاره ای برای ورود در آن نمی یابد :ا فمن اتبع رضوان الله کمن باء بسخط من الله و ماواه جهنم و بئس المصیر سوره آل عمران ۱۶۲

آیا آن کس که به راه خشنودی خدا می رود ، همانند کسی است که موجب خشم او می شود و مکان او جهنم ، آن سرانجام بد است ؟

۷- و این جهنم نه عذابیست که خداوند به او می دهد ، که دوری از رحمت و شادمانی بهشت برین الهی است که در حسرتش میسوزد :قد خسر الذین کذبوا بلقاء الله حتی اذا جاءتهم الساعة بغتة قالوا یا حسرتنا علی ما فرطنا فیها و هم یحملون اوزارهم علی ظهورهم الا ساء ما یزرون سوره انعام ۳۱

زیان کردند آنهایی که دیدار با خدا را دروغ پنداشتند و چون قیامت ، به ناگهان فرا رسد ، گویند : ای حسرتا بر ما به خاطر تقصیری که کردیم ؛ اینان بار گناهانشان را بر پشت می کشند ؛ هان ، چه بد باری را بر دوش می کشند .

۸- و اما خداوند رحمان ، آنقدر سرشار از مهربانی و گذشت و نیز لبریز از شوق دیدار بنده خود است که بهر بهانه ای دنبال بخشیدن خطای کج راهه اوست ، که بیشتر از آن همه خسران ناشی از دور افتادن از قرب او ، درد مضاعف نکشد :نبئ عبادی انی انا الغفور الرحیم سوره حجر ۴۹به بندگانم خبر ده که من آمرزنده و مهربانم .

قال رب انی ظلمت نفسی فاغفر لی فغفر له انه هو الغفور الرحیم سوره قصص ۱۶گفت : ای پروردگار من ، من به خود ستم کردم مرا بیامرز ؛ و خدایش بیامرزید زیرا آمرزنده و مهربان است .

 خداوند ، انسان را خلق کرد و به او اختیار داد و می دانست در این اختیار ، راحت ترین راه رسیدن به آرزوهایش را انتخاب خواهد کرد ، هر چند آرزوهایی باشد که هیچ اثر جاودان روحانی برای او نداشته و تنها زمانی را در این دنیای پر از سراب ، خوش باشد .قال انی اعلم ما لا تعلمون  بقره ۳۰( و خداوند در اعتراض ملائک به خلقت انسان ) گفت : آنچه من می دانم شما نمی دانید .و اما آنها که راه رسیدن به شادی حقیقی که همان ظهور حضور خداوند در قلب آنهاست را برگزیدند چیزی جز آن نمیابند و این همان بهشتی است که خداوند به همگان وعده داده است .وعد الله المؤمنین و المؤمنات جنات تجری من تحتها الانهار خالدین فیها و مساکن طیبة فی جنات عدن و رضوان من الله اکبر ذلک هو الفوز العظیم سوره توبه آیه ۷۲خدا به مردان مؤمن و زنان مؤمن بهشتهایی را وعده داده است که جویها در آن جاری است ، و بهشتیان همواره در آنجایند و نیز خانه هایی نیکو در بهشت جاوید ولی خشنودی خدا از همه برتر است که پیروزی بزرگ ، همان خشنودی خداوند است .ولی آنها که راه به کج راهه کشاندند ، به چیزی از جنس جاودانگی نایل نشده و روزی خواهد رسید که همه چیز به فنا رفته می بینند و سرتاپا حسرت خواهند شد .و چه عذابی دهشتناکتر از این همه خسران و حسرت که در بیکرانه تاریکی از دوری از محفل قرب ، سرگردان شده ، تا کی درد و رنج این دوری ، زنگارهای زشت روحشان بزداید و پاک شده ، خود در مسیر رسیدن به آن مقصود نهایی بیابند .

حدیث: قطب عالم امکان، امام زمان(عج):  لَوْ أَنَّ أَشْیاعَنا وَفَّقَهُمُ اللّهُ لِطاعَتِهِ عَلَى اجْتِماع مِنَ الْقُلُوبِ فِى الْوَفاءِ بِالْعَهْدِ عَلَیْهِمْ لَما تَأَخَّرَ عَنْهُمُ الُْیمْنُ بِلِقائِنا وَ لَتَعَجَّلَتْ لَهُمُ السَّعادَةُ بِمُشاهَدَتِنا:اگر شیعیان ما ـ که خداوند آنها را به طاعت و بندگى خویش موفّق بدارد ـ در وفاى به عهد و پیمان الهى اتّحاد واتّفاق مى‌داشتند و عهد و پیمان را محترم مى‌شمردند، سعادت دیدار ما به تأخیر نمى‌افتاد و زودتر به سعادت دیدار ما نائل مى‌شدند.

دعای ندبه: أَیْنَ جَامِعُ الْکَلِمَةِ [الْکَلِمِ ] عَلَى التَّقْوَى أَیْنَ بَابُ اللَّهِ الَّذِی مِنْهُ یُؤْتَى أَیْنَ وَجْهُ اللَّهِ الَّذِی إِلَیْهِ یَتَوَجَّهُ الْأَوْلِیَاءُ أَیْنَ السَّبَبُ الْمُتَّصِلُ بَیْنَ الْأَرْضِ وَ السَّمَاءِ أَیْنَ صَاحِبُ یَوْمِ الْفَتْحِ وَ نَاشِرُ رَایَةِ الْهُدَى أَیْنَ مُؤَلِّفُ شَمْلِ الصَّلاحِ وَ الرِّضَا،کجاست گردآورنده سخن بر پایه تقوا، کجاست در راه خدا که از آن آمده شود، کجاست جلوه خدا، که دوستان به سویش روى آورند، کجاست آن وسیله پیوند بین زمین و آسمان، کجاست صاحب روز پیروزى، و گسترنده پرچم هدایت، کجاست گردآورنده پراکندگی صلاح و رضا،

سیمای حضرت مهدی(عج): بنابر روایات شیعه، جهان در آستانه ظهور دارای سه ویژگی عمده است:ظلم و ستم فراگیر و فتنه‌ای که بر هر خانه‌ای وارد می‌شود.وجود دشمنانی مانند سفیانی و نواصب و دیگرانی که در عراق و دیگر سرزمین‌های اسلامی مشغول فعالیت علیه شیعه هستند و سپس سوریه را تصرّف کرده و حکومت آنجا را می‌گیرند.جریان یاران امام زمان که در سرزمین‌های اسلامی در تلاش هستند و یاد و نام او را در عالم پراکنده می‌کنند.

سیره حضرت مهدی(عج): حکیمه، دختر امام جواد(ع) و عمه امام حسن عسکری(ع)، همزمان با چهار امام زندگی کرده و بر اساس منابع شیعی، شاهد و راوی ولادت امام زمان(ع) بوده است، مادر امام زمان در خانه او تربیت شده و بسیاری از روایات درباره ولادت امام زمان، از او نقل شده است.جدّه، مادر امام حسن عسکری(ع) و مادربزرگ امام زمان(ع) که در روایات به همین نام خوانده شده است. بر اساس منابع، پس از شهادت امام حسن عسکری(ع) امور شیعیان به طور عمده بر دوش او قرار گرفته و نقش مهمی در نگهداری شیعه ایفا کرده است.

منبربیست و سوم: نشانه های ظهور: مردم خیّر و نیکوکار و مراکز خیر از بین برود اما اهل شر و فساد بمانند.

آیه : إِنَّ رَبَّکَ یَعْلَمُ أَنَّکَ تَقُومُ أَدْنَىٰ مِنْ ثُلُثَیِ اللَّیْلِ وَنِصْفَهُ وَثُلُثَهُ وَطَائِفَةٌ مِنَ الَّذِینَ مَعَکَ ۚ وَاللَّهُ یُقَدِّرُ اللَّیْلَ وَالنَّهَارَ ۚ عَلِمَ أَنْ لَنْ تُحْصُوهُ فَتَابَ عَلَیْکُمْ ۖ فَاقْرَءُوا مَا تَیَسَّرَ مِنَ الْقُرْآنِ ۚ عَلِمَ أَنْ سَیَکُونُ مِنْکُمْ مَرْضَىٰ ۙ وَآخَرُونَ یَضْرِبُونَ فِی الْأَرْضِ یَبْتَغُونَ مِنْ فَضْلِ اللَّهِ ۙ وَآخَرُونَ یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ ۖ فَاقْرَءُوا مَا تَیَسَّرَ مِنْهُ ۚ وَأَقِیمُوا الصَّلَاةَ وَآتُوا الزَّکَاةَ وَأَقْرِضُوا اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا ۚ وَمَا تُقَدِّمُوا لِأَنْفُسِکُمْ مِنْ خَیْرٍ تَجِدُوهُ عِنْدَ اللَّهِ هُوَ خَیْرًا وَأَعْظَمَ أَجْرًا ۚ وَاسْتَغْفِرُوا اللَّهَ ۖ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ خدا به حال تو آگاه است که تو و جمعی هم از آنان که با تواند (اغلب) نزدیک دو ثلث یا نصف یا (لا اقل) ثلث شب را همیشه به طاعت و نماز می‌پردازید، و خدا (گردش) شب و روز را مقدّر می‌کند، خدا می‌داند که شما هرگز تمام ساعات شب را (به عبادت) ضبط نخواهید کرد لذا از شما (اوقات خواب و کارهای دیگر را) در گذشت تا هر چه (از شب را بی‌مشقت و) آسان است به تلاوت قرآن پردازید. خدا بر احوال شما آگاه است که برخی مریض و ناتوانند و برخی به سفر از کرم خدا روزی می‌طلبند و برخی در راه خدا به جنگ و جهاد مشغولند، پس در هر حال آنچه میسّر و آسان باشد به قرائت قرآن پردازید و نماز به پا دارید و زکات مالتان (به فقیران) بدهید و به خدا قرض نیکو دهید (یعنی برای خدا به محتاجان احسان کنید و قرض الحسنه دهید)، و هر عمل نیک برای آخرت خود پیش فرستید (پاداش) آن را البته نزد خدا بیابید و آن اجر و ثواب آخرت (که بهشت ابد است، از متاع دنیا) بسی بهتر و بزرگتر است، و دایم از خدا آمرزش طلبید که خدا بسیار آمرزنده و مهربان است. آیه 20 سوره مزمل

نیکی به دیگران و گره گشایی از نیازمندان، امری فرا ملی است. در فراسوی مرزها، این عمل نیکو، جایگاه والای خود را دارد. در آیین اسلام که در آن مسلمانان، برابر و برادر خوانده شده اند، این امر از جایگاه ویژه ای برخوردار است. نیکوکاران مسلمان، رهروان صادق امامان معصوم علیهم السلام هستند؛ آنان که خلق و خوی حسنه شان و سیره و سیر و سلوکشان سرشار از خوبی ها و گره گشایی هاست. فرد نیکوکار با احسان به دیگران، مشکلات آنها را حل می کند و کار خیری را از خود به جای می گذارد. امام علی علیه السلام می فرماید: «مردم به کارهای خوبی که انجام می دهند، منسوب می شوند». این سخن بدان معناست که مردم پیش از انتساب به قبیله، خانواده، ملت و دولت، به اعمال خیرشان نسبت داده می شوند. احسان، یکی از مراتب نزدیکی انسان مؤمن و پرهیزکار به خداوند است.خداوند متعال در قرآن می فرماید: «نیکی کردن تنها این نیست که روی خود را به جانب مشرق و مغرب کنید، بلکه نیکوکار کسی است که به خداوند و روز واپسین و فرشتگان و کتاب آسمانی او و پیامبران ایمان آورد و مال خود را با تمام علاقه ای که به آن دارد، به خویشان و یتیمان و فقیران و درماندگان و سائلان و بردگان انفاق کند و نماز را به پا داشته و زکات را بپردازد و به عهدی که می بندد وفا کند و در برابر محرومیت ها و بیماری ها و به هنگام جنگ، استقامت ورزد». بر این اساس، کسی می تواند از مال و ثروت بگذرد و آن را در راه خدمت مردم بهره گیرد که از پشتوانه ایمانی و عقیدتی استواری برخوردار بوده و از ناخالصی ها پیراسته باشد؛ چنانکه امام صادق علیه السلام می فرماید: «نیکی کردن به برادران دینی و تلاش و جدیت برای رفع مشکلات آنان، در تمام زمینه ها و در هر شرایط، برخاسته از ایمان خالص است».جامعه اسلامی چون پیکر واحدی است که اعضای آن ارتباط حیاتی و سرنوشت ساز با هم دارند. این حقیقت که افراد جامعه باید به کمک یکدیگر بشتابند، باید در سطح جامعه اسلامی پیاده شود. اگر نیازمندی به عللی نتواند خود را هم پای دیگران قرار دهد، شایسته است دیگران به او یاری رسانند تا تعادل اجتماعی برقرار شود؛ زیرا از جلوه های خدمتگزاری، یاری به دیگران است؛ یاری در امور مالی و اقتصادی که در فرهنگ اسلامی از آن به «مواسات» تعبیر می کنند. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله کمک رسانی به برادر مؤمن را از برترین و سرآمدترین کارها برمی شمرد. در سیره و روش آن حضرت نیز، فضیلت از آن کسانی بود که این صفت را در وجود خود پرورش داده بودند.گره گشایی، حل مشکل دیگران و برطرف ساختن نیازهای مادی و معنوی مردم، جلوه دیگری از خدمتگزاری است که اسلام به آن سفارش می کند و برخورداری از این ویژگی، توفیقی است که خداوند نصیب بندگان نیکش می سازد. در حقیقت، نیازمندی که به انسان روی می آورد، رحمت و هدیه ای الهی است که باید از آن استقبال کرد. امام حسین علیه السلام می فرماید: «نیازهای مردم به شما، از جمله نعمت های الهی برای شماست؛ در این صورت، از مراجعه مردم خسته نشوید».امام کاظم علیه السلام نیز در این باره می فرماید: «آنکه برادر دینی اش نیازی پیش او می برد، آن نیاز رحمتی است که خداوند به سوی او فرستاده است. اگر آن درخواست را برآورد، به ولایت ما رسیده و ولایت ما نیز به ولایت خداوند عز و جل پیوسته است، و اگر آن نیاز را رد کرده در حالی که بر انجام آن تواناست،به خود بدی و ستم کرده است».اسماعیل بن مسلم می گوید: مردی نزد امام جعفر صادق علیه السلام آمد. به عنوان سؤال، آیاتی از قرآن مجید را خواند و گفت: ای پسر رسول خدا! خدا به عدل و احسان و بخشیدن مال به خویشاوندان فرمان می دهد و از فحشا و ستمگری نهی می کند، انسان را پند می دهد تا شاید پند گیرد. امام صادق علیه السلام فرمود: «آری، خداوند را برای بندگانش فرمانی جز عدل و احسان نیست. پس دعوت الهی از سوی خداوند عام، و پذیرش هدایت از سوی مردم خاص است که گروهی می پذیرند و گروهی نمی پذیرند». این آموزه از امام معصوم اشاره به آن دارد که ملاک اصلی برای اوامر خدای متعال، دعوت به عدل و احسان است تا آن حد که عبادت ها نیز در این مقوله وارد می شود؛ زیرا عبادت، عمل بر اساس عدل است و در حقیقت آفریدگار خواسته انسان با احسان و نیکی، خود به قرب خدای متعال دست یابد.ابان بن تغلب می گوید: از امام صادق علیه السلام پرسیدم: مرا از حق مؤمن بر مؤمن خبر ده. فرمود: «ای ابان! اینکه در نیمی از مال خود او را شریک خویس سازی». سپس به من نگاه کرد و دریافت که بر من سخت آمده است، پس فرمود: «ای ابان! آیا نمی دانی خدای بزرگ از کسانی که دیگران را بر خود مقدم می دارند و ایثار می کنند یاد کرده است؟» گفتم: چرا، فدایت شوم. فرمود: «تا آن هنگام که او را در مال خود شریک سازی، هنوز ایثار نکرده ای، بلکه با او برابر شده ای؛ هنگامی به او ایثار می کنی که از نیمه دیگر خود چیزی به او ببخشی». بر اساس فرموده حضرت امیر علیه السلام هم «بهترین زاد و توشه آخرت، احسان به بندگان خدا و عالی ترین نوع احسان، ایثار است».خداوند در آیات فراوانی از قرآن کریم، مردمان را به انجام کارهای خیر در صورت های گوناگون فرا می خواند، به احسان کنندگان مژده می دهد، باغ های بهشت را پاداش ایشان می شمارد و می فرماید: «خدا مزد آن ها را ضایع نمی کند بلکه بر آن می افزاید». نیز فرموده است: «چه کسانی ایمانی نیکوتر از آن کس دارند که با خلوص روی به خدا می آورد و احسان می کند». و در آیه ای دیگر می فرماید: «بر احسان کنندگان، هیچ عتابی نیست و خداوند آمرزنده و مهربان است».پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرماید: «اساس خردمندی بعد از ایمان به خدا،جلب دوستی مردم و نیکی کردن در حق آنهاست؛ خوب یا بد». امام علی علیه السلام می فرماید: «نسبت به همه مردم احساس داشته باش وبه آن ها احسان کن». و در جای دیگر فرموده است: «همه مردم را از نیکی خود بهره مند ساز، که هیچ چیز در نزد خداوند سبحان فضیلتی برابر با نیکوکاری ندارد». در آموزه های اسلام آمده که نباید احسان و خیررسانی به دیگران را به بهانه خوبی یا بدی اشخاص ترک کرد؛ چنانکه شخصی از امام حسین علیه السلام پرسید: «یا ابا عبداللّه ! آیا نیکی چون به غیر اهل آن برسد، تباه شده است»؟ امام فرمود: «چنین نیست. نیکویی کردن همچون باران فراگیر است که به آدم خوب و آدم بد هر دو می رسد». امام خمینی رحمه الله نیز در یکی از بحث های فقهی خود فرموده اند: «در کمک به فقرا، اسلام شرط نیست و می توان به غیر مسلمان هم کمک کرد».آن چه همه نیکوکاران بر اساس سنت اسلام بدان توجه دارند، بی نیاز کردن فقیر، با حفظ کرامت اوست؛ زیرا هدف دین استوار الهی در قوانین مالی و احکام اقتصادی فراوان آن، این نیست که به مسکینان بخور و نمیری بدهند و آنان را از دست مرگ نجات دهند؛ بلکه هدف سازنده دین، تجدید کرامت انسان و بالا بردن سطح معیشتی او تا تراز اقتصادی جامعه است. البته اینها ممکن نمی شود، مگر با امکانات رفاهی از قبیل مدرسه، دانشگاه، بیمارستان و... که به دست دولت و یاری نیکوکاران ساخته می شود.مؤمنان فقیر، سبکبالان عرصه بهشت اند. در این باره پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله در سفارش به ابوذر فرمود: «بینوایان مسلمان، قدم بر شانه های مردم نهاده، به سوی بهشت روان خواهند شد. آن گاه خزانه داران بهشت می گویند: بر جای خویش باشید تا به حساب شما رسیدگی شود. پاسخ می دهند: برای چه حسابرسی شویم. به خدا قسم حکومتی نداشتیم که بخشش پیشه گیریم و به اجرای عدالت همت گماریم. زیاده بر نیاز هم ثروتی به ما داده نشد که ببخشیم یا بخل ورزیم؛ بلکه ما خداوند را عبادت کردیم و در آخر دعوت حق را لبیک گفتیم».خداوند در قرآن مجید می فرماید: «ای مردم با ایمان! از آنچه روزی شما کرده ایم انفاق کنید». نیز در جای دیگر خطاب به پیامبر صلی الله علیه و آله می فرماید: «از تو می پرسند چه چیز را انفاق کنند؟ بگو: فزونی مال و امکانات خویش را در حد میانه». در سوره آل عمران هم می خوانیم: «تا از چیزهایی که دوست می دارید و به آن ها دل بسته اید انفاق نکنید، هرگز به نیکوکاری نمی رسید». نیکوکاران در انفاق، هدف هایی مقدس و جاودانه، نظیر خشنودی و تقرب یافتن در نزد خدا، پا برجایی و اطاعت از دین و نیز دعای خیر پیامبر صلی الله علیه و آله را دنبال می کنند، چنانکه خداوند فرموده است: «آنچه را انفاق می کنند، وسیله ای برای تقرب در نزد خدا و بهره مندی از دعای پیامبر قرار می دهند».در روایات آمده که ابوطلحه، باغ خود را که بسیار دوست داشت بعد از نزول آیه «به حقیقت نیکوکاری نمی رسید مگر از آنچه دوست دارید انفاق کنید»، میان خویشاوندان خویش تقسیم کرد. رسول خدا صلی الله علیه و آله به او فرمود: «به به این مالی است که برای تو سود خواهد داشت». امام کاظم علیه السلام هم فرموده است: «کار نیکی که برای مؤمنی انجام شود، جز با سه شرط عمل نیک به شمار نمی آید: کوچک شمردن آن، پنهان داشتن آن و شتاب ورزیدن در آن. پس هر کس برای مؤمنی کاری نیک کند و آن را کوچک شمارد و ناچیز جلوه دهد، برادر خویش را بزرگ شمرده است، آن کس که کار نیک خویش را پنهان نگاه دارد، بزرگوارانه عمل کرده است، و کسی که در انجام دادن وعده خویش شتاب ورزد، بخشندگی را گوارا ساخته است».خداوند در قرآن کریم می فرماید: «ای مؤمنان! از چیزهای پاکیزه ای که به دست آورده اید انفاق کنید». در تفسیر آیه شریفه آمده است؛ یعنی از چیزهایی که از راه حلال به دست آورده اید. امام سجاد علیه السلام فرمود: «حق مال آن است که جز از راه حلال آن را به دست نیاوری و جز در راه حلال خرج نکنی». امام صادق علیه السلام هم می فرماید: «اگر مردمان چیزی را از راهی که خدای بزرگ فرموده است به چنگ آورند و سپس آن را در جایی که از آن نهی کرده است انفاق کنند، این انفاق را از ایشان نمی پذیرند. همچنین اگر از راهی که نهی کرده است به دست آورند و در راهی که امر کرده است به مصرف برسانند، از آنان پذیرفته نخواهد شد. پس باید از راه درست به دست آورند و در راه درست خرج کنند».اخلاص در بخشیدن اموال به دیگران و پرهیز از منت و آزار، از شرایط انفاق صحیح است. خداوند در قرآن، درباره انفاق باطل عده ای که شرایط آن را مراعات نمی کنند، می فرماید: «مَثَل آنچه در این زندگی دنیا انفاق می کنند، مثل بادی است بسیار سرد که به کِشته قومی برسد که بر خود ستم کرده اند و آن را از میان ببرد. خداوند بر این مردم ستمی روا نداشته است، بلکه آنان خود بر خویشتن ستم می کنند». خداوند در جای دیگر از قرآن می فرماید: «کسانی که اموال خود را برای نمایش دادن به مردم و ریا و خودنمایی انفاق می کنند و به خدا و روز قیامت ایمان ندارند، همدم شیطان خواهند گشت و هر کس شیطان همدم او گردد، برای او بد همدمی خواهد بود». نیز در جای دیگر فرموده است: «ای مؤمنان! بخشش های خویش را با منت و آزار باطل نکنید، مانند کسی که مال خود را برای ریا انفاق می کند و کاری بیهوده و باطل انجام می دهد».هدف اصلی دین، تزکیه نفس و آموختن فضیلت های روحی و اخلاقی است؛ چنان که در تعبیرات قرآنی تزکیه قبل از تعلیم آمده است و این شامل تزکیه مال نیز می شود. یکی از راه های تزکیه مال، پرداختن زکات است. خداوند در قرآن مجید می فرماید: «مال های خویش را پاک کرده، زکات آن ها را بپردازید». از امام صادق علیه السلام روایت است: مردی نزد پیامبر صلی الله علیه و آله آمد و گفت: یا رسول اللّه ! آیا در مال، حقی جز زکات وجود دارد؟ فرمود: «آری، بر مسلمان واجب است که گرسنه را سیر کند و برهنه را بپوشاند». مرد گفت: ممکن است بیم آن داشته باشد که آن شخص دروغ بگوید. پیامبر صلی الله علیه و آله در پاسخ فرمود: «آیا از راست گفتن او بیمی ندارد و نمی ترسد که مبادا او راست گفته باشد؟»آنچه از مجموع روایات برمی آید، این است که زکات، وسیله ای برای عادت دادن مردمان به بخشش و خیرخواهی برای دیگران است، تا آنجا که شخص در راه خدا از بذل جان خود و کسانش نیز دریغ نورزد. به یقین قوانینی نظیر زکات، خمس، صدقه، انفاق و احسان، برای از بین بردن فقر و عوارض آن است تا در پرتو آن، سیمای جامعه اسلامی از فقر به بی نیازی تحول یابد و مؤمنان عزتمند شوند.هدف نهایی از آفرینش انسان، تکامل افراد و جامعه به تکامل روحی، معنوی و خدماتی است. آشکاراست که انسان هنگامی فرصت می یابد برای اجتماع فردی مفید و خدمتگزار باشد و در همکاری و همیاری به دیگران شریک شود که در راه انجام کارهای خیر کوشیده و با تأسی به امامان معصوم علیهم السلام و آیات قرآن، در راه خدمت به مردم تلاش کند. امام صادق علیه السلام فرمود: «مال هیچ کس افزون نمی گردد، مگر این که در آخرت مؤاخذه خدا بر او گران تر می شود. پس با برآوردن نیازهای برادرانتان با اموال خود، آن سؤال و جواب را از خود دور کنید».یکی از اسباب سلوک، برخورد خوب با مردم و خیرخواهی برای بندگان خداست. این احساس، انسان را از خودخواهی و خودبینی باز می دارد و به اخلاق الهی و ملکوتی می رساند. خداوند متعال می فرماید: «چنان که خداوند با فضل و رحمت با شما رفتار می کند، شما نیز با یکدیگر با فضل و نیکی رفتار کنید». در حدیثی از رسول خدا صلی الله علیه و آله آمده است: «مردم عائله و جیره خواران خداوند هستند. محبوب ترین آنها نزد خدا کسی است که سودش به عائله خدا برسد و خانواده ای را خوش حال کند». نیز ایشان در جای دیگری می فرماید: «عابدترین مردم کسی است که به مردم خیرخواه تر از دیگران و در خصوص مسلمانان با صفاتر باشد».پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: «مؤمنان از نظر مهرورزی و عطوفت به یکدیگر، مانند یک پیکرند که هر گاه عضوی از آن به درد می افتد، دیگر اعضا هم دردی خود را با آن عضو ابراز می دارند و به کمکش می شتابند». امام صادق علیه السلام هم به سفیان بن عُیَیْنَة فرمود: «بر تو باد که به خاطر خداوند خیرخواه بندگان او باشی. بدان که هیچ گاه خدا را به کاری برتر از این دیدار نخواهی کرد».امیرمؤمنان علیه السلام به کمیل بن زیاد فرمود: «ای کمیل! خاندان و خویشان خود را وادار که روزها در پی کسب فضیلت باشند و شب ها در انجام نیازهای مردمی که خواب اند بکوشند. سوگند به کسی که تمام صداها را می شنود، هر کس سرور و خوش حالی در قلبی ایجاد کند، خداوند به عوض آن برایش لطف و مهربانی می آفریند که هر گاه اندوهی به او برسد، این لطف مانند آب به سوی آن سرازیر می شود تا آن مصیبت را از او دور کند؛ همان گونه که ساربان، شتر غریب را از گله دور می سازد».انجام کار خیر، همیشه مقدور نیست و گاهی بر اثر شرایط نامساعد مالی، از جواب مثبت به نیازمند ناتوانیم. در این صورت، بر اساس آموزه های دینی، شایسته است با کلامی امیدوار کننده و نیکو جواب نیازمند را بدهیم. پیامبر صلی الله علیه و آله این گونه بود و هنگامی که کسی از ایشان چیزی طلب می کرد و حضرت چیزی نداشت که به او بدهد می فرمود: «خداوند من و تو را از فضلش روزی دهد».در جامعه ای که بر مبنای الگوی اسلامی و مکتب علوی تشکیل شده، انسان مسلمان نمی تواند در برابر نیازها و گرفتاری های برادران دینی خود بی تفاوت باشد؛ بلکه با احساس مسئولیت، در پی رفع مشکلات آن ها خواهد بود. در سخنان معصومان علیهم السلام ، کمک به برادر دینی، با اجر چندین کار معنوی بزرگ دیگر برابری می کند. بر همین اساس بعد از اجرای حکم خدا و پیاده کردن احکام الهی، خدمت به محرومان، از شیرین ترین عبادت ها و سنت پیامبر و امامان معصوم علیهم السلام شمرده شده است.

حدیث: قطب عالم امکان، امام زمان(عج): قَدْ آذانا جُهَلاءُ الشّیعَةِ وَ حُمَقاؤُهُمْ، وَ مَنْ دینُهُ جَناحُ الْبَعُوضَةِ أَرْجَحُ مِنْهُ:حضرت مهدى(علیه السلام) به محمّد بن على بن هلال کرخى فرموده‌اند :نادانان و کم‌خردان شیعه و کسانى که بال پشه از دیندارى آنان محکمتر است، ما را آزردند.

دعای ندبه: أَیْنَ الطَّالِبُ بِذُحُولِ الْأَنْبِیَاءِ وَ أَبْنَاءِ الْأَنْبِیَاءِ أَیْنَ الطَّالِبُ [الْمُطَالِبُ ] بِدَمِ الْمَقْتُولِ بِکَرْبَلاءَ أَیْنَ الْمَنْصُورُ عَلَى مَنِ اعْتَدَى عَلَیْهِ وَ افْتَرَى أَیْنَ الْمُضْطَرُّ الَّذِی یُجَابُ إِذَا دَعَا أَیْنَ صَدْرُ الْخَلائِقِ [الْخَلائِفِ ] ذُو الْبِرِّ وَ التَّقْوَى أَیْنَ ابْنُ النَّبِیِّ الْمُصْطَفَى وَ ابْنُ عَلِیٍّ الْمُرْتَضَى وَ ابْنُ خَدِیجَةَ الْغَرَّاءِ وَ ابْنُ فَاطِمَةَ الْکُبْرَى کجاست خواهنده خون پیامبران و فرزندان پیامبران، کجاست خواهنده خون کشته در کربلا، کجاست آن پیروز شده بر هر که به او ستم کرد و بهتان زد، کجاست آن مضطّرى که اجابت شود هنگامى که دعا کند، کجاست سرسلسله مخلوقات، داراى نیکى و تقوا، کجاست فرزند پیامبر برگزیده، و فرزند علی مرتضى، و فرزند خدیجه روشن جبین، و فرزند فاطمه کبرى؟

سیمای حضرت مهدی(عج): هر چند اصطلاح توقیع به معنای مکتوبات امامان بویژه امام زمان(ع) است، ولی این اصطلاح در مورد سخنان غیر مکتوب امام زمان نیز به کار رفته و در منابعی که توقیعات امام دوازدهم گردآوری شده (از جمله کمال الدین صدوق و معجم احادیث الامام المهدی)، سخنان غیر مکتوب وی و حتی سخنان نایبان خاص هم در ضمن توقیعات آورده شده است. توقیعات امام زمان که در حدود ۸۰ مورد است، غالبا در دوره غیبت صغرا در موضوعات گوناگون اعتقادی، فقهی، مالی و... صادر شده است.

سیره حضرت مهدی(عج): دانش گسترده:امیرالمؤمنین(علیه السلام) درباره او فرمودند: «هو اکثرکم علماً»؛ «او دانشمندترین شمااست.» امام باقر(علیه السلام) فرمود: «دانایى به کتاب خداى عزّوجل و سنّت پیامبر او در قلب مهدى ما مى روید همچنانکه گیاهان به بهترین شکل از زمین مى رویند. پس هر کس او را دید بگوید: سلام بر شما اى اهل بیت رحمت و نبوّت و اى گنجینه علم و جاى گاه رسالت»

منبربیست و چهارم: نشانه های ظهور: قرآن بخوانند در حالى که از گلوگاه و استخوان ترقوه و گردن نگذرد و از وعده هاى خداوندى و وعیدهاى آن عملا در میان مردم خبرى نباشد و از خداوند نترسند و به یاد او نباشند و از ناسخ و منسوخ قرآن بى خبر باشند.در این حالات مساجدشان آباد باشد اما دلهاشان از تقوا و ایمان تهى .

آیه : «وَ قُلِ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکُمْ فَمَنْ شاءَ فَلْیُۆْمِنْ وَ مَنْ شاءَ فَلْیَکْفُرْ إِنَّا أَعْتَدْنا لِلظَّالِمینَ ناراً أَحاطَ بِهِمْ سُرادِقُها وَ إِنْ یَسْتَغیثُوا یُغاثُوا بِماءٍ کَالْمُهْلِ یَشْوِی الْوُجُوهَ بِئْسَ الشَّرابُ وَ ساءَتْ مُرْتَفَقا»؛ «بگو: این حقّ است از سوى پروردگارتان! هر کس مى‌‏خواهد ایمان بیاورد (و این حقیقت را پذیرا شود)، و هر کس می‌خواهد کافر گردد!» ما براى ستمگران آتشى آماده کردیم که سراپرده‌‏اش آنان را از هر سو احاطه کرده است! و اگر تقاضاى آب کنند، آبى براى آنان می‌آورند که همچون فلز گداخته صورت‌ها را بریان مى‌‏کند! چه بد نوشیدنى، و چه بد محل اجتماعى است».(کهف، 29)

خداوند عمل‌های صالح ما را تباه نمی‌کند، بلکه این خصلت‌ها و عمل‌های بد ماست که موجب حبط و نابودی کارهای نیک می‌شود.ـ هر عمل صالح را می‌توان به چند روش انجام داد: به روش عادّی، خوب و عالی.این آیه، عالی‌ترین وجه را تشویق می‌کند. آری، گاهی مواد غذایی خوب است، ولی شیوه ی پخت آن خوب یا متوسط است.خداوند پس از تذکری که در آیات قبل به پیامبر اسلام (صلی الله علیه و اله) داده است، در این آیه به آن حضرت فرمان می‌دهد که به کافران و مشرکان اعلام کن که حق (منظور از حق در این جا همان دین اسلام و قرآن است) از جانب پروردگارتان است.بر وضع کفار تأسف مخور؛ آنچه که بر تو وحی شده تلاوت کن و نفس خویش را بردبار ساز تا به همراهی با مۆمنان فقیر بسازد. و به کفاری که غرق در زینت‌های دنیایند بگو که حق از ناحیه پروردگارتان است و بیش از این کاری صورت مده، هر کس خواست ایمان آورد، و هر کس خواست کافر شود. نه ایمانشان سودی به ما می‌رساند، و نه کفرشان ضرری به ما می‌زند، بلکه آنچه ایمان و کفرشان از سود و زیان و ثواب و عذاب به دنبال دارد، به خودشان باز می‌گردد. بنابر این باید هر یک را می‌خواهند خودشان انتخاب کنند.به بیان دیگر، انسان در انتخاب راه ایمان و کفر آزاد است و کسی او را به پذیرش اسلام مجبور نمی‌کند. (جمله «إِنَّا أَعْتَدْنا لِلظَّالِمِینَ ناراً» در مقام تعلیل بر مختار بودن انسان در ایمان و کفر است. معنایش این است که (ای پیامبر) اگر ما تو را نهی کردیم از این‌که به حال کفار تأسف بخوری و به تو دستور دادیم که به تبلیغ اکتفا کنی و بگویی «الْحَقُّ مِنْ رَبِّکُمْ»، و اصرار و التماس نکنی، برای این بود که ما برای دعوت تو پیامد و آثاری تهیه دیده‌ایم، آثاری برای کسانی که دعوتت را قبول کنند، و آثاری برای کسانی که آن‌را رد نمایند. و همان آثار کافی است که آنان را از کفر باز دارد، و محرک آنان به سوی ایمان باشد، و دیگر بیش از این هم لازم نیست؛ زیرا که بیش از این آنها را از حد اختیار به اضطرار و اجبار می‌کشاند.)خداوند عمل‌های صالح ما را تباه نمی‌کند، بلکه این خصلت‌ها و عمل‌های بد ماست که موجب حبط و نابودی کارهای نیک می‌شوداما آنان باید بدانند که خداوند برای ستمگران، (اگر به جای «اعتدنا للکافرین» فرمود: «أَعْتَدْنا لِلظَّالِمِینَ» برای این است که بفهماند عذاب مذکور از تبعات ظلم ظالمین است که در آیه «الَّذِینَ یَصُدُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ وَ یَبْغُونَها عِوَجاً وَ هُمْ بِالْآخِرَةِ کافِرُونَ»(اعراف، 45) آن‌را بیان نموده و می‌فرماید: ظالمین کسانی‌اند که از راه خدا جلوگیری می‌کنند، و راه خدا را معوج می‌خواهند و نسبت به زندگی آخرت کافرند.) در قیامت آتشی را آماده کرده که آنان را احاطه خواهد کرد، همان‌گونه که خیمه، خیمه نشینان را احاطه می‌کند.این کافران که در میان شعله‌های آتش قرار خواهند گرفت، به شدّت احساس تشنگی می‌کنند و با عجز و التماس طلب آب می‌کنند و کمک می‌خواهند، اما کمکی که به آنان می‌شود؛ این است که آب جوشانی مانند مس گداخته به آنان داده می‌شود که صورت‌ها را بریان می‌کند! و چه بد نوشیدنی و بد جایگاهی است! (المیزان فی تفسیر القرآن، ج ‌13، ص 303- 304)

ایمان بدون عمل ارزشی ندارد (آیه 30 سوره کهف)از آیه «إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ إِنَّا لا نُضیعُ أَجْرَ مَنْ أَحْسَنَ عَمَلاً» (سوره کهف آیه 30) می توان استفاده کرد که ایمان بدون عمل ارزشی ندارد.خداوند در قرآن کریم در ارتباط با پاداش مۆمنان می‌فرماید: «إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ إِنَّا لا نُضیعُ أَجْرَ مَنْ أَحْسَنَ عَمَلاً»؛ (کهف، 30) مسلّماً کسانی که ایمان آوردند و کارهای شایسته انجام دادند، ما پاداش نیکوکاران را ضایع نخواهیم کرد.این جمله بیان جزای مۆمنان و مزد ایشان در برابر ایمان و عمل صالحشان است. اگر در آخر آیه فرمود: ما پاداش کسانی که کارهای نیک انجام داده‌اند را ضایع نمی‌کنیم، و نفرمود: ما برای آنان چنین و چنان تهیه کرده‌ایم؛ برای این است که عنایت خدای تعالی و شکر او را نسبت به این طائفه برساند، و گرنه ممکن بود بگوید ما چنین و چنان مزد می‌دهیم ولی فرمود ما مزد چنین کسانی را ضایع نمی‌کنیم.جمله «إِنَّا لا نُضِیعُ» در جای خبر «انّ» قرار گرفته و در حقیقت سبب در جای مسبب نشسته که تقدیر آن چنین است: «ان الذین آمنوا و عملوا الصالحات سنوفیهم اجرهم فانهم محسنون و انا لا نضیع ...»؛ یعنی کسانی که ایمان آورده، عمل صالح انجام داده‌اند، ما اجرشان را می‌دهیم؛ برای این‌که اینان نیکوکارند، و ما هم کسی نیستیم که اجر نیکوکار را نادیده بگیریم.از آن‌جا که در آیات قبلی، عذاب، اثر ظلم و در مقابلش ثواب، اثر ایمان و عمل صالح نامیده شده، ما از آن چنین استفاده می‌کنیم که ایمان به تنهایی و بدون عمل صالح ثواب ندارد، بلکه چه بسا آیه اشعار داشته باشد، بر این‌که ایمان بدون عمل ظلم نیز باشد. (المیزان فی تفسیر القرآن، ج ‌13، ص 304- 305)لذا این آیه دلالت می‌کند که عمل شرط به دست آوردن جزا و پاداش است؛ چرا که عطف دلالت بر مغایرت دارد. همچنین بر این دلالت دارد که مۆمنان به جهت انجام اعمال صالح مستحق پاداش می شوند. (حائری تهرانی، میر سید علی، مقتنیات الدرر و ملتقطات الثمر، ج ‌6، ص 299)(اگر به جای «اعتدنا للکافرین» فرمود: «أَعْتَدْنا لِلظَّالِمِینَ» برای این است که بفهماند عذاب مذکور از تبعات ظلم ظالمین است که در آیه «الَّذِینَ یَصُدُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ وَ یَبْغُونَها عِوَجاً وَ هُمْ بِالْآخِرَةِ کافِرُونَ» آن‌را بیان نموده و می‌فرماید: ظالمین کسانی‌اند که از راه خدا جلوگیری می‌کنند، و راه خدا را معوج می‌خواهند و نسبت به زندگی آخرت کافرند)بنابر این؛ اگرچه در ابتدای آیه هم به ایمان و هم به عمل صالح اشاره شده است، اما چون در نهایت فرمود: « إِنَّا لا نُضیعُ أَجْرَ مَنْ أَحْسَنَ عَمَلاً»، بدین ترتیب نقش برجسته عمل را اعلام کرده، و نتیجه خواهیم گرفت که ایمان بدون عمل را پاداشی نخواهد بود.در تربیت، تهدید و بشارت و بیم و امید، در کنار هم لازم است. (آیه قبل تهدید بود و این آیه بشارت.) «إِنَّا أَعْتَدْنا لِلظَّالِمِینَ ... إِنَّا لا نُضِیعُ أَجْرَ» ...فکر و انگیزه ی الهی، بر عمل صالح مقدّم است. «آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ»ـ در بینش اسلامی، نه چیزی از حساب الهی مخفی می‌ماند و نه اجر عملی ضایع می‌گردد. «إِنَّا لا نُضِیعُ» ...ـ ملاک در ارزش عمل، کیفیّت است، نه کمّیت. «أَحْسَنَ عَمَلًا» نه «اکثر عملا»

حدیث: قطب عالم امکان، امام زمان(عج): أَنـَا بَرىءٌ إِلَى اللّهِ وَ إِلى رَسُولِهِ مِمَّنْ یَقُولُ إِنّا نَعْلَمُ الْغَیْبَ وَ نُشارِکُهُ فیمُلْکِهِ أَوْ یُحِلُّنا مَحَلاًّ سِوَى الَْمحَلِّ الَّذى رَضِیَهُ اللّهُ لَنا:من از افرادى که مى‌گویند: ما اهل بیت [مستقلاًّ از پیش خود و بدون دریافت از جانب خداوند] غیب مى‌دانیم و در سلطنت و آفرینش موجودات با خدا شریک هستیم، ما را از مقامى که خداوند براى ما پسندیده بالاتر مى‌برند، نزد خدا و رسولش، بیزارى مى‌جویم.

دعای ندبه: بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی وَ نَفْسِی لَکَ الْوِقَاءُ وَ الْحِمَى یَا ابْنَ السَّادَةِ الْمُقَرَّبِینَ یَا ابْنَ النُّجَبَاءِ الْأَکْرَمِینَ یَا ابْنَ الْهُدَاةِ الْمَهْدِیِّینَ [الْمُهْتَدِینَ ] یَا ابْنَ الْخِیَرَةِ الْمُهَذَّبِینَ یَا ابْنَ الْغَطَارِفَةِ الْأَنْجَبِینَ یَا ابْنَ الْأَطَائبِ الْمُطَهَّرِینَ [الْمُسْتَظْهَرِینَ ] یَا ابْنَ الْخَضَارِمَةِ الْمُنْتَجَبِینَ یَا ابْنَ الْقَمَاقِمَةِ الْأَکْرَمِینَ [الْأَکْبَرِینَ ] یَا ابْنَ الْبُدُورِ الْمُنِیرَةِ یَا ابْنَ السُّرُجِ الْمُضِیئَةِ یَا ابْنَ الشُّهُبِ الثَّاقِبَةِ یَا ابْنَ الْأَنْجُمِ الزَّاهِرَةِ، پدر و مادر و جانم فدایت شود، برایت سپر و حصار باشم، اى فرزند سروران مقرّب، اى فرزند نجیبان گرامى، اى فرزند راهنمایان راه یافته، ای فرزند برگزیدگان پاکیزه، اى فرزند بزرگواران نجیب، اى فرزند پاکان پاکیزه، ای فرزند بزرگواران برگزیده، اى فرزند دریاهاى بیکران بخشش گرامیتر، اى فرزند ماههاى نورافشان، اى فرزند چراغ هاى تابان، اى فرزند ستارگان فروزان، اى فرزند اختران درخشان،

سیمای حضرت مهدی(عج): مسئله امام زمان و ظهور منجی آخرالزمان به صراحت در قرآن نیامده، اما مفسرین شیعه آیات بسیاری را در قرآن مربوط به امام زمان دانسته و بعضی تا ۲۵۰ آیه را مرتبط با امام زمان تلقی کرده‌اند. مفسرین از دو دسته آیات قرآن برای وجود امام مهدی و مسئله ظهور استفاده می‌کنند:آیاتی که بر ضرورت وجود امام تأکید دارد:بر اساس آیات قرآن کریم، خداوند برای هر امتی فردی را انتخاب کرده تا آنها را هدایت کند: «وَلِکُلِّ قَوْمٍ هَادٍ»؛ «و برای هر جامعه راهنمایی هست.» (رعد/۷) پس همواره در زندگی بشر یک هدایتگر برگزیده وجود دارد. امام صادق(ع) در تفسیر آیه فوق فرمود: «در هر زمانی امامی از خاندان ما وجود دارد که مردم را به آنچه رسول خدا آورده هدایت می‌کند».دلیل دیگری که مفسرین بر ضرورت وجود امام می‌آورند این است که قرآن، به مُبین و مفسّر نیاز دارد و به جز امام کسی به تمام معانی و خصوصیات آیات قرآن آگاه نیست. پس به حکم عقل پس از پیامبر حضور امام لازم است. شیعه معتقد است امام مایه آرامش و امنیت هستی و واسطه فیض الهی است و نعمات و برکات خداوند متعال به واسطه آنها به انسان داده می‌شود. و اگر لحظه‌ای زمین خالی از حضور امام شود اهلش را فرو می‌برد.آیاتی که بشارت به حکومت صالحان و مؤمنان بر روی زمین می‌دهد:مفسرین شیعه بر اساس ده‌ها آیه از قرآن کریم، موضوع ظهور امام زمان را قابل استناد می‌دانند؛ آیاتی که بر بشارت به بندگان صالح و مستضعف برای بازستاندن حق خود و رسیدن به قدرت و ایجاد یک حکومت واحد جهانی مبتنی بر حق و عدل و غلبه اسلام بر تمامی مکاتب و ادیان متمرکز است. در بیان قرآن، این بشارت در بعضی کتب آسمانی دیگر هم آمده: «و همانا در زبور بعد از ذکر (تورات) نوشتیم که زمین را بندگان شایسته من به ارث خواهند برد». («وَلَقَدْ کَتَبْنَا فِی الزَّبُورِ مِن بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ الْأَرْضَ یرِثُهَا عِبَادِی الصَّالِحُونَ»، انبیاء/۱۰۵) این بشارت در قرآن به اراده خداوند استناد داده شده است: «و خواستیم بر مستضعفان روی زمین منت نهیم و آنان را پیشوایان و وارثان گردانیم» (قصص/۵). این آیات بر اساس روایات فراوان، به مسئله ظهور نسبت داده شده است.در آیه‌ای دیگر خداوند حکومت و جانشینی مؤمنان و صالحان را به عنوان وعده الهی برای بندگان مؤمن خود بیان می‌کند و امنیت و آرامش را مژده می‌دهد: «خداوند به کسانی از شما که ایمان آورده و کارهای شایسته کرده‌اند، وعده داده است که حتما آنان را در این زمین جانشین (خود) قرار دهد و آن دینی را که بر ایشان پسندیده است، به سودشان مستقر کند و بیم‌شان را به امنیت مبدل گرداند تا مرا عبادت کنند..». (نور/۵۵) روایات صادر شده از امامان شیعه، این آیه را بر امام زمان و اصحاب او منطبق کرده‌اند.

سیره حضرت مهدی(عج): زهد و بى اعتنایى به دنیا:امام رضا(علیه السلام) درباره او فرمود: «وَ ما لِباسُ الْقائِمَ اِلاَّ الْغَلیظُ، وَ ما طَعامُهُ اِلاَّ الْجَشَبُ»؛ «لباس قائم(علیه السلام) ما چیزى نیست جز پوشاکى خشن و غذاى او چیزى نیست جز طعامى خشک»

منبربیست و پنجم: نشانه های ظهور: از اسلام باقى نماند جز اسمى و از قرآن باقى نماند جز رسمى (قرآن در دلها کهنه شود و فقط اسم و رسمى از آن باقى بماند).

آیه : یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا آمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَالْکِتَابِ الَّذِی نَزَّلَ عَلَىٰ رَسُولِهِ وَالْکِتَابِ الَّذِی أَنْزَلَ مِنْ قَبْلُ ۚ وَمَنْ یَکْفُرْ بِاللَّهِ وَمَلَائِکَتِهِ وَکُتُبِهِ وَرُسُلِهِ وَالْیَوْمِ الْآخِرِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالًا بَعِیدًا ای کسانی که (به زبان) ایمان آورده‌اید، (به حقیقت و از دل هم) ایمان آورید به خدا و رسول او و کتابی که به رسول خود فرستاده و کتابی که پیش از او فرستاده (تورات و انجیل). و هر که به خدا و فرشتگان و کتابها (ی آسمانی) و رسولان او و روز قیامت کافر شود به گمراهی سخت و دور (از سعادت) درافتاده است. آیه 136 سوره نساء

اسلام، شکل ظاهرى دارد و هر کس شهادتین را بر زبان جارى کند، در زمره مسلمانان است، یعنى قبول اسلام بکند و از جهت زبان شهادت به یگانگى پروردگار و نبوّت پیامبر اسلام بدهد و ضمناً متابعت ظاهرى هم داشته باشد؛ خواه اعتقاد و عقیده قلبى به آنچه به زبان آورده داشته باشد، خواه نداشته باشد ، اما در صورتى مؤمن است که به آنچه مى گوید اعتقاد هم داشته باشد و ایمان مربوط به قلب است یعنى به آنچه مى گوید عقیده قلبى پیدا کند و در برابر گفتار خدا و رسول او تسلیم باشد. ایمان یک امر واقعى و باطنى است و جایگاه آن قلب آدمى است، نه زبان و ظاهر او. بنابراین ایمان بالاتر و برتر از مسلمانى است.یادآورى این نکته هم لازم است که در مواردى، کلمه مسلم به معنى تسلیم شونده در برابر فرمان خدا به کار مى رود. روشن است که مسلم به این معنى، با مؤمن یکى خواهد بود چرا که تنها مؤمن است که تسلیم کامل در برابر فرمان خدا است و جز با تسلیم فرمان خدا، انسان مؤمن کامل نمى شود. در سوره حجرات آیه 14 مى‏خوانیم: «قالَتِ الْأَعْرابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لکِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا وَ لَمَّا یَدْخُلِ الْإِیمانُ فِی قُلُوبِکُمْ …؛ عدّه اى از اعراب آمدند خدمت رسول خدا(صلى الله علیه و آله)و براى این که منّت بگذارند بر آن حضرت گفتند ما ایمان آوردیم و مؤمن شدیم از طرف خداوند به پیامبر وحى رسید که بگو به آن ها که ایمان نیاوردید ولى بگویید اسلام آوردیم و مسلمان شدیم و هنوز ایمان در دل هاى آنان راه نیافته است.»پیدا است که مرحله ایمان بالاتر از اسلام است و همچنین مقام مؤمن بالاتر از مسلمان مى باشد.«در اصطلاح، ایمان عبارت است از:اعتقاد قلبی، اقرار زبانی و عمل کردن اعضاء به ارکان دین و قبول شریعت.امیرالمؤمنین علیهالسلام در تبیین ایمان میفرماید: «اِْلإیَمانُتَْصِدیقٌبِاْلَجَنانِوَإِْقَرارٌبِاللَِّسانوََعَملٌبِاْلأَْرَکان؛  ایمان تصدیق به قلب و اظهار و اعتراف به زبان و عمل به جوارح واعضاست.در سوره حجرات آیه 14 میخوانیم: «قالَِت اْلأَْعرابُآَمَّناُقلْلَْمُتْؤِمُنوا وَلکِنُْقوُلوا أَْسلَْمناَولََّما یَْدُخِل اِْلإیمانُفِیُقُلوبُِکْم …».(اعراب بادیه نشین گفتند: ایمان آوردهایم، به آنها بگو: شما ایمان نیاوردهاید، بگوئید اسلام آوردهایم، ولی هنوز ایمان وارد قلب شما نشده است).در اینجا این سؤال مطرح میشود که تفاوت اسلام و ایمان چیست؟طبق این آیه تفاوت «اسلام» و «ایمان»، در این است که «اسلام» شکل ظاهری قانونی دارد، و هرکس شهادتین را بر زبان جاری کند، در سلک مسلمانان وارد میشود، و احکام اسلام بر او جاری میگردد.ولی ایمان یک امر واقعی و باطنی است و جایگاه آن قلب آدمی است، نه زبان و ظاهر او.مسلمان در صورتی مؤمن است که در باطن نیز مطیع باشد، و اگر تنها به زبان اظهار طاعت کرد مسلمان است نه مؤمن، لازمه ایمان اقرار قلبی با فروتنی و تقرب آگاهانه است.«اسلام» ممکن است انگیزههای مختلفی داشته باشد، حتی انگیزههای مادی و منافع شخصی، ولی «ایمان» حتماً از انگیزههای معنوی، از علم و آگاهی، سرچشمه میگیرد وهمان است که میوه حیاتبخش تقوی بر شاخسارش ظاهر میشود.این همان چیزی است که در عبارت گویائی از پیغمبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله آمده است: « الاسلام علانیة، و الایمان فی القلب؛  اسلام امر آشکاری است، ولی جای ایمان دل است».و در حدیث دیگری از امام صادق علیه السلام میخوانیم: «الاسلام یحقن بهالدم و تؤدی بهالامانة، و تستحل به الفروج، و الثواب علی الایمان؛ با اسلام خون انسان محفوظ وادای امانت او لازم و ازدواج با او حلال میشود، ولی ثواب بر ایمان است».و نیز به همین دلیل است که در بعضی از روایات مفهوم «اسلام» منحصر به اقرار لفظی شمرده شده، درحالی که ایمان اقرار توأم با عمل معرفی شده است «الایمان اقرار و عمل،و الاسلام اقرار بلاعمل». همین معنی به تعبیر دیگری در بحث «اسلام و ایمان» آمده است، «فضیل بن یسار»میگوید: از امام صادق علیه السلام شنیدم فرمود: «ان الایمان یشارک الاسلام، و لایشارکه الاسلام، ان الایمان ما وقر فی القلوب، والاسلام ما علیه المناکح و المواریث و حقن الدماء؛ ایمان با اسلام شریک است، اما اسلام با ایمان شریک نیست (و به تعبیر دیگرهر مؤمنی مسلمان است، ولی هر مسلمانی مؤمن نیست). «ایمان» آن است که در دل ساکن شود، اما «اسلام» چیزی است که قوانین نکاح و ارث و حفظ خون بر طبق آن جاری میشود».ولی این تفاوت مفهومی در صورتی است که این دو واژه در برابر هم قرار گیرند، اما هرگاه جدا از هم ذکر شوند، ممکن است اسلام بر همان چیزی اطلاق شود که ایمان بر آن اطلاق می شود، یعنی هر دو واژه در یک معنی استعمال گردد.

حدیث: قطب عالم امکان، امام زمان(عج):  سَجْدَةُ الشُّکْرِ مِنْ أَلْزَمِ السُّنَنِ وَ أَوْجَبِها:سجده شکر از لازم‌ترین و واجب‌ترین مستحبّات است.

دعای ندبه: یَا ابْنَ السُّبُلِ الْوَاضِحَةِ یَا ابْنَ الْأَعْلامِ اللائِحَةِ یَا ابْنَ الْعُلُومِ الْکَامِلَةِ یَا ابْنَ السُّنَنِ الْمَشْهُورَةِ یَا ابْنَ الْمَعَالِمِ الْمَأْثُورَةِ یَا ابْنَ الْمُعْجِزَاتِ الْمَوْجُودَةِ یَا ابْنَ الدَّلائِلِ الْمَشْهُودَةِ [الْمَشْهُورَةِ] اى فرزند راه هاى روشن، اى فرزند نشانه هاى آشکار، اى فرزند دانش هاى کامل، اى فرزند آیینهاى مشهور، اى فرزند نشانه هاى حفظ شده، ای معجزات موجود، اى فرزند دلیل هاى محسوس،

سیمای حضرت مهدی(عج): موضوع امام زمان از بحث‌های ریشه‌دار و با سابقه در اسلام به ویژه شیعه است. با توجه به اینکه وعده ظهور امام زمان توسط پیامبر داده شده، از همان ابتدا نام «مهدی» بر سر زبان‌ها بوده و ده‌ها کتاب قبل از تولد وی در میان شیعه نوشته شد و بعد از تولد امام زمان هم این رویکرد ادامه یافت و هزاران کتاب در موضوعات مختلف مرتبط با امام دوازدهم شیعیان تألیف شد. برخی از معتبرترین این کتاب‌ها، از این قرار است:کمالُ الدِّین و تمامُ النِّعمه.الغیبه.الفُصُولُ العشره فی الغیبه.أربع رسالات فی الغیبه.الغیبه للحُجَّه.المُعجمُ الأحادیث الامام المهدی.بحارالانوار (جلدهای ۵۱، ۵۲، ۵۳).منتخب الاثر

سیره حضرت مهدی(عج): عدالت گسترى در بین مردم:امام باقر(علیه السلام) درباره حضرت مهدى(علیه السلام) فرمود: «یَعْدِلُ فى خَلْقِ الرَّحْمنِ، اَلْبِرِّ مِنْهُمْ وَالْفاجِرِ»؛ «او در بین مردم به عدالت رفتار مى کند چه نیکوکار باشند و چه بدکار.»

منبربیست و ششم: نشانه های ظهور: در چنین وضعى دیندار باید دین خود را بردارد و از این طرف به آن طرف و از این قله کوه به آن قله و از این دره به دره دیگر برود تا سلامت دین داشته باشد.

آیه : «إِنَّ الَّذینَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلائِکَةُ ظالِمی‌ أَنْفُسِهِمْ قالُوا فیمَ کُنْتُمْ قالُوا کُنَّا مُسْتَضْعَفینَ فِی الْأَرْضِ قالُوا أَ لَمْ تَکُنْ أَرْضُ اللَّهِ واسِعَةً فَتُهاجِرُوا فیها فَأُولئِکَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ ساءَتْ مَصیرا»؛ کسانی که فرشتگان (قبض ارواح)، روح آنها را گرفتند، درحالی‌که به خویشتن ستم کرده بودند، به آنها گفتند: شما در چه حالی بودید؟ (و چرا با این‌که مسلمان بودید، در صفِ کفار جای داشتید؟!)، گفتند: ما در سرزمین خود، تحت فشار و مستضعف بودیم. آنها (فرشتگان‌)گفتند: مگر سرزمین خدا، پهناور نبود که مهاجرت کنید؟! آنها (عذری نداشتند، و) جایگاهشان دوزخ است، و سرانجام بدی دارند. آیه ۹۷ سوره نساء

یکی از مفاهیمی که از نگاه ارزشی در قرآن کریم و آموزه‌های دینی به‌صورت وسیعی انعکاس یافته، موضوع «هجرت» است.قرآن کریم در ۲۴ مورد از هجرت سخن به میان آورده است، با تعابیر مختلفی؛ مانند: «مهاجراً»، «مَنْ یُهاجِرْ»، «من هاجر»، «الذین هاجروا» و... . هم‌چنین در احادیث و روایات فراوانی به مسئله هجرت پرداخته شده است؛ مانند این‌که هرکس در حال هجرت برای خدا از دنیا برود، روز رستاخیز با اصحاب بدر محشور خواهد شد. و یا با هجرت خود برای فرزندانتان بزرگی و عظمت به ارث بگذارید.معنای هجرت این است که هرکس در راه خدا یعنی به جهت کسب خشنودی خدا مهاجرت کند، و به این منظور از خانه و کاشانه‌اش چشم بپوشد که هم از نظر اعتقادی و هم از نظر عملی پای‌بند به دین خدا باشد، خواهد دید که در زمین، نقاط بسیاری برای زندگی وجود دارد. هر نقطه‌ای را که موانع نمی‌گذارد او در آن نقطه دین خدا را اقامه کند، می‌توان با مهاجرت به نقطه‌ای دیگر این موانع را پشت سر گذاشت. مقام مهاجران در اسلام مقام فوق العاده پر ارجی است. هم خود پیامبر اسلام ـ صلی‌الله‌علیه‌وآله ـ و هم مسلمانان بعد، همگی برای مهاجران احترام خاصی قائل بودند؛ چراکه آنها برای گسترش دعوت اسلام، به تمام زندگی خویش، پشت پا زدند و عده‌ای نیز جان خود را به خطر انداختند.یکی از مفاهیمی که از نگاه ارزشی در قرآن مجید و آموزه‌های دینی به‌صورت وسیعی انعکاس یافته، موضوع «هجرت» است.پیامبر اسلام ـ صلی‌الله‌علیه‌وآله ـ با هجرت خود از مکه به مدینه از یک محیط محدود و خفقان‌آور به یک محیط آزاد قدم گذارد و از یک جامعه بسته و ایستا به جامعه‌ای باز و پویا نقل مکان کرد، و همین «هجرت» تاریخ‌ساز بود که زمینه را برای رساندن پیام اسلام به گوش جهانیان آماده ساخت.قرآن کریم در ۲۴ مورد از مسئله هجرت سخن به میان آورده است، با تعابیر مختلفی؛ مانند «مهاجراً»، «مَنْ یُهاجِرْ»، «من هاجر»، «الذین هاجروا» و... آیه ۱۰۰ سوره نساءاز جمله آیاتی که در آن مسئله هجرت مطرح شده، این آیه است: «وَ مَنْ یُهاجِرْ فی‌ سَبیلِ اللَّهِ یَجِدْ فِی الْأَرْضِ مُراغَماً کَثیراً وَ سَعَةً وَ مَنْ یَخْرُجْ مِنْ بَیْتِهِ مُهاجِراً إِلَی اللَّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ یُدْرِکْهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَی اللَّهِ وَ کانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحیما»؛  کسی که در راه خدا هجرت کند، جاهای امنِ فراوان و گسترده‌ای در زمین می‌یابد. و هر‌کس به‌عنوان مهاجرت به‌سوی خدا و پیامبر او، از خانه خود بیرون رود، سپس مرگش فرا رسد، پاداش او بر خداست و خداوند، آمرزنده و مهربان است.معنای این آیه شریفه این است که هر‌کس در راه خدا، یعنی به جهت کسب خشنودی خدا مهاجرت کند، و به این منظور از خانه و کاشانه‌اش چشم بپوشد که هم از نظر اعتقادی و هم از نظر عملی پای‌بند به دین خدا باشد، خواهد دید که در زمین نقاط بسیاری برای زندگی است. هر نقطه‌ای را که موانع نمی‌گذارد او در آن نقطه دین خدا را اقامه کند، با مهاجرت به نقطه‌ای دیگر با موانع به مقابله برمی‌خیزد، و آنها را از سر راه برمی‌دارد و آن وقت است که می‌فهمد زمین خدا گسترده است.مهاجرت به‌سوی خدا و رسول کنایه از مهاجرت به سرزمین اسلام است، سرزمینی که انسان‌ها می‌توانند در آن‌جا با کتاب خدا و سنت رسول خدا ـ صلی‌الله‌علیه‌وآله ـ آشنا شده، و سپس به آن دو عمل کنند. لزوم اجر و ثواب الهی بر خدای تعالی و به عهده گرفتن پاداش آنان از سوی خداوند:«فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَی اللَّهِ» تعبیر کنایی است که نزد خداوند اجری جمیل و ثوابی جزیل است که به‌طور یقین و صددرصد بنده مهاجر آن اجر را دریافت خواهد کرد.بنابراین مهاجران در هر صورت به پیروزی بزرگی دست می‌یابند. چه بتوانند خود را به مقصد برسانند و از آزادی و حریت در انجام وظایف بهره گیرند، و چه نتوانند و جان خود را در این راه از دست دهند؛ چرا که تمام پاداش‌های نیکوکاران بر خداست.آیه ۴۱ سوره نحل قرآن کریم در آیه دیگر می‌فرماید:«وَ الَّذینَ هاجَرُوا فِی اللَّهِ مِنْ بَعْدِ ما ظُلِمُوا لَنُبَوِّئَنَّهُمْ فِی الدُّنْیا حَسَنَةً وَ لَأَجْرُ الْآخِرَةِ أَکْبَرُ لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ»؛ آنها که پس از ستم دیدن در راه خدا، هجرت کردند، در این دنیا جایگاه (و مقام) خوبی به آنها می ‌دهیم و پاداش آخرت، از آن هم بزرگ‌تر است اگر می‌دانستند!این آیه می‌گوید مقام مهاجران مقام فوق‌العاده پر ارجی است. هم خود پیامبر اسلام ـ صلی‌الله‌علیه‌وآله ـ و هم مسلمانان بعد، همگی برای آنها احترام خاصی قائل بودند؛ چراکه آنها برای گسترش اسلام، به تمام زندگی خویش، پشت پا زدند، عده‌ای جان خود را به خطر انداختند، و بعضی از همه اموال خود چشم پوشیدند.تعبیر به «هاجَرُوا فِی اللَّهِ» که حتی کلمه «سبیل» هم در آن ذکر نشده، اشاره به نهایت اخلاص این مهاجران است که تنها برای خدا و در مسیر خدا و به خاطر رضای او و حمایت و دفاع از آیینش دست به چنین هجرتی زدند، نه برای نجات جان خود و یا استفاده مادی دیگر.در تفسیر جمله «لَنُبَوِّئَنَّهُمْ فِی الدُّنْیا حَسَنَةً» گفته‌اند: یعنی شهر خوبی چون مدینه را به جای شهری که آن را ترک کردند (مکه) برایشان فراهم آوردیم؛ زیرا کلمه «لنبوئنهم» از باب «بوأت له مکانا» است؛ یعنی مکانی را جهت جای دادن کسی صاف کردم. در راستای اهمیت موضوع هجرت در مکتب اسلام، قرآن در جایی دیگر کسانی را که تن به ظلم داده و هجرت نکردند مورد سرزنش قرار می‌دهد:آیه ۹۷ سوره نساء «إِنَّ الَّذینَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلائِکَةُ ظالِمی‌ أَنْفُسِهِمْ قالُوا فیمَ کُنْتُمْ قالُوا کُنَّا مُسْتَضْعَفینَ فِی الْأَرْضِ قالُوا أَ لَمْ تَکُنْ أَرْضُ اللَّهِ واسِعَةً فَتُهاجِرُوا فیها فَأُولئِکَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ ساءَتْ مَصیرا»؛ کسانی که فرشتگان (قبض ارواح)، روح آنها را گرفتند، درحالی‌که به خویشتن ستم کرده بودند، به آنها گفتند: شما در چه حالی بودید؟ (و چرا با این‌که مسلمان بودید، در صفِ کفار جای داشتید؟!)، گفتند: ما درسرزمین خود، تحت فشار و مستضعف بودیم. آنها (فرشتگان‌)گفتند: مگر سرزمین خدا، پهناور نبود که مهاجرت کنید؟! آنها (عذری نداشتند، و) جایگاهشان دوزخ است، و سرانجام بدی دارند.از نظر اسلام، کسانی که در محیط کفر و شرک زندگی می‌کنند، ولی در آنها آمادگی ایمان به خدا وجود دارد، در‌صورتی‌که نتوانند به وظایف دینی خود عمل کنند، باید آن محیط را ترک کنند، مگر این‌که امکان هجرت وجود نداشته باشد. اگر کسی امکان هجرت داشته باشد و درعین‌حال در آن محیط زندگی کند، معلوم است که ایمان درستی ندارد و نمی‌توان بر ایمان چنین شخصی اعتماد کرد. قرآن کریم در این آیه این‌گونه افراد را ستمگران بر نفس خود می‌داند و به آنها وعده عذاب جهنم می‌دهد. این دو مطلب در قالب یک گفت‌وگوی کوتاه میان ملائکه و این‌گونه افراد که پس از مرگشان و در عالم برزخ صورت می‌گیرد، آمده است.پس از آن‌که فرشتگان چنین اشخاصی را که با ارتکاب این گناه بزرگ بر خود ستم کرده‌اند قبض روح نمودند، به آنها می‌گویند: شما در دنیا چه حالتی داشتید و حال شما چه‌گونه بود؟ آنها در پاسخ می‌گویند: ما مستضعفان در زمین بودیم؛ یعنی در وطن خود از سوی مشرکان و کافران در تنگنا بودیم و نمی‌توانستیم ایمان خود را اظهار کنیم و شرایط محیط طوری بود که دریافت کلام حق بر ما دشوار بود. فرشتگان در پاسخ آنها می‌گویند: مگر زمین خدا وسعت نداشت تا شما در آن هجرت کنید و از آن محیط خفقان ‌آور و شرک‌آلود به محیط سالم و توحیدی نقل مکان کنید؟ طبق این آیه و آیات فراوان دیگر قرآن، اسلام با صراحت دستور می‌دهد اگر در محیطی به دلیل عواملی نتوانستید آن‌چه وظیفه دارید انجام دهید، به محیط و منطقه امن دیگری هجرت نمایید؛ زیرا با وسعت جهان هستی نمی‌توان استدلال نمود که من در این‌جا زاده شدم و خانه و زندگی دارم.علت این دستور نیز روشن است؛ زیرا اسلام جنبه منطقه‌ای ندارد، و وابسته و محدود به مکان و محیط معینی نیست و به این ترتیب علاقه‌های افراطی به محیط تولد و زادگاه و دیگر علایق مختلف از نظر اسلام نمی‌تواند مانع از هجرت مسلمان باشد؛ لذا می‌بینیم در صدر اسلام، همه این علاقه‌ها به خاطر حفظ و پیشرفت اسلام بریده شد، و کسانی که طالب حق بودند، خانه و کاشانه خود را رها کردند و به دنبال پیامبر ـ صلی‌الله‌علیه‌وآله ـ از سرزمین کفر مهاجرت نمودند، تا در کنار آن‌حضرت بتوانند از جهل و شرک و بت‌پرستی نجات یابند.موضوع هجرت در روایات نیز فراوان مطرح شده است؛ به‌عنوان نمونه:«عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ آبَائِهِ عَلَیْهِمُ السَّلَامُ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی‌الله‌علیه‌وآله: هَاجِرُوا تُورِثُوا أَبْنَائَکُمْ مَجْداً»؛  امام صادق علیه‌السلام از رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله نقل می‌کند با هجرت خود برای فرزندانتان بزرگی و عظمت به ارث بگذارید.«وَ الْهِجْرَةُ قَائِمَةٌ عَلَی حَدِّهَا الْأَوَّلِ مَا کَانَ لِلَّهِ فِی أَهْلِ الْأَرْضِ حَاجَةٌ مِنْ مُسْتَسِرِّ الْإِمَّةِ وَ مُعْلِنِهَا لَا یَقَعُ اسْمُ الْهِجْرَةِ عَلَی أَحَدٍ إِلَّا بِمَعْرِفَةِ الْحُجَّةِ فِی الْأَرْضِ فَمَنْ عَرَفَهَا وَ أَقَرَّ بِهَا فَهُوَ مُهَاجِرٌ وَ لَا یَقَعُ اسْمُ الِاسْتِضْعَافِ عَلَی مَنْ بَلَغَتْهُ الْحُجَّةُ فَسَمِعَتْهَا أُذُنُهُ وَ وَعَاهَا قَلْبُه»؛هجرت، بر جایگاه ارزشی نخستین خود قرار دارد. خدا را به ایمان اهل زمین نیازی نیست، چه ایمان خود را پنهان دارند یا آشکار کنند. نام مهاجر را بر کسی نمی‌توان گذاشت جز آن‌کس که حجت خدا بر روی زمین را بشناسد. هرکس حجت خدا را شناخت، و به امامت او اقرار کرد مهاجر است. و نام مستضعف در دین، بر کسی که حجت بر او تمام شد، و گوشش آن‌ را شنید، و قلبش آن‌ را دریافت، صدق نمی‌کند.«عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ـ علیه‌السلام ـ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ـ صلی‌الله‌علیه‌وآله ـ ... وَ مَنْ مَاتَ مُهَاجِراً إِلَی اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ حُشِرَ یَوْمَ الْقِیَامَةِ مَعَ أَصْحَابِ بَدْرٍ»؛  امام صادق ـ علیه‌السلام ـ از رسول خدا ـ صلی‌الله‌علیه‌وآله ـ نقل می‌کند: هرکسی که در حال هجرت برای خدا از دنیا برود، روز رستاخیز با مجاهدان و شهیدان بدر محشور خواهد شد.

حدیث: قطب عالم امکان، امام زمان(عج):  إِنَّ فَضْلَ الدُّعاءِ وَ التَّسْبیحِ بَعْدَ الْفَرائِضِ عَلَى الدُّعاءِ بِعَقیبِ النَّوافِلِ کَفَضْلِ الْفَرائِضِ عَلَى النَّوافِلِ:فضیلت دعا و تسبیح بعد از نمازهاى واجب در مقایسه با دعا و تسبیح پس از نمازهاى مستحبى، مانند فضیلت واجبات بر مستحبّات است.

دعای ندبه: یَا ابْنَ الصِّرَاطِ الْمُسْتَقِیمِ یَا ابْنَ النَّبَإِ الْعَظِیمِ یَا ابْنَ مَنْ هُوَ فِی أُمِّ الْکِتَابِ لَدَى اللَّهِ عَلِیٌّ حَکِیمٌ یَا ابْنَ الْآیَاتِ وَ الْبَیِّنَاتِ یَا ابْنَ الدَّلائِلِ الظَّاهِرَاتِ یَا ابْنَ الْبَرَاهِینِ الْوَاضِحَاتِ الْبَاهِرَاتِ یَا ابْنَ الْحُجَجِ الْبَالِغَاتِ یَا ابْنَ النِّعَمِ السَّابِغَاتِ یَا ابْنَ طه وَ الْمُحْکَمَاتِ، اى فرزند راه مستقیم، اى فرزند خبر بزرگ، اى فرزند کسی که در امّ الکتاب، نزد خدا، والا و حکیم است، اى فرزند آیات و نشانه ها، اى فرزند دلیل های آشکار، اى فرزند برهان هاى نمایان، اى فرزند حجّتهاى رسا، اى فرزند نعمت های کامل، اى فرزند طه و آیات محکم،

سیمای حضرت مهدی(عج): حجه الاسلام و المسلمین موسوی اصفهانی در کتاب مکیال المکارم برخی آداب ارتباط با امام زمان را جمع‌آوری کرده است. برخی از این آداب عبارتند از:شناخت بهتر امام زمان.پیروی از اخلاق و رفتار امام زمان.یاد امام، برگزاری و شرکت در مجالس بزرگداشت یاد او و سایر معصومان.رعایت ادب به هنگام یاد او.شوق زیارت امام.انتظار فرج.تصمیم قلبی برای یاری امام در زمان غیبت و ظهور.یاری کردن سایر شیعیان.مقابله با ظالمان و اهل باطل.دعا کردن برای امام.صبر بر شرایط غیبت.تعیین نکردن وقت ظهور.انجام زیارت به نیابت از وی.صدقه دادن برای سلامتی امام.توجه و توسل به امام در مکان‌ها و زمان‌های ویژه.خواندن دعاها و زیارت‌های مخصوص امام زمان.ملاقات با امام زمان

سیره حضرت مهدی(عج): عمل به سنّت پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم):پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) فرمود: «او از من است، اسمش همانند اسم من است. خداوند مرا و آیین مرا به وسیله او حفظ مى کند. و او به سنت و روش من عمل مى کند.»

منبربیست وهفتم: نشانه های ظهور: دلهاى مردم پر از تکبر و نخوت شود و ظلم و جور در پادشاهان و نادانى در مردم (زیر بار ظلم رفتن ) ظاهر شود.

آیه : «وَ لا تُصَعِّرْ خَدَّکَ لِلنَّاسِ وَ لا تَمْشِ فِی الْأَرْضِ مَرَحاً إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ کُلَّ مُخْتالٍ فَخُورٍ. و روى خود را از مردم (به تکبّر) بر مگردان، و در زمین مغرورانه راه مرو، زیرا خداوند هیچ متکبّر فخر فروشى را دوست ندارد».[لقمان/18)]

غرور، انسان را در انبوهی از خیالات گرفتار می سازد و اسباب نجات را از او قطع می کند: «من غره السراب تقطع به الاسباب!؛ کسی که سراب ها او را فریب دهد و مغرور سازد اسباب (نجات) از او قطع می شود» !انسان در طول زندگی خود، می‌تواند به مسیری برود که اشرف مخلوقات باشد، اما این مسیر، شرایطی دارد که باید همه‌ی آن‌ها رعایت شود؛ از جمله‌ی آن شرایط، افتادگی، تواضع، فروتنی در برابر مخلوقات خدا و مغرور نبودن است:البتّه این نکته هم ریشه در مضامین دینی و معارف اسلامی دارد، آنجا که خداوند متعال می‌فرماید:

«وَ لا تُصَعِّرْ خَدَّکَ لِلنَّاسِ وَ لا تَمْشِ فِی الْأَرْضِ مَرَحاً إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ کُلَّ مُخْتالٍ فَخُورٍ. [لقمان/18)] و روى خود را از مردم (به تکبّر) بر مگردان، و در زمین مغرورانه راه مرو، زیرا خداوند هیچ متکبّر فخر فروشى را دوست ندارد».

سیره بزرگان دین هم که بررسی می‌شود، می‌‌بینیم یکی از  بهترین درس‌هایی که می‌توان گرفت، همان تواضع و فروتنی است؛ زیرا بهترین مخلوق خداوند که پیامبر اسلام (صلی الله علیه واله و سلم) بود، در مجالست با دیگران، چنان بوده که هیچ فرقی با آن‌ها نداشته است و اگر کسی وارد مجلس می‌شد و پیامبر را نمی‌شناخت، سوال می‌کرد کدام یک از شما پیامبر است؟ «اَیُّکُم رَسول اللّه»[بحار الانوار، ج‏47، ص47.]همچنین امام صادق (علیه السلام) هم می‌فرماید:«لَا یَدْخُلُ الْجَنَّةَ مَنْ فِی قَلْبِهِ مِثْقَالُ‏ ذَرَّةٍ مِنْ‏ کِبْرٍ. داخل بهشت نمی‌شود، کسی که در قلبش ذره‌ای از کبر و غرور باشد».[وسائل الشیعه، ج‏15، ص 375.]

نکوهش غرور در روایات اسلامی مذمت از این خوی زشت در احادیث اسلامی نیز بازتاب گسترده ای دارد:

1- در حدیثی از امام امیرمۆمنان (علیه السلام) می خوانیم: «سکر الغفلة و الغرور ابعد افاقة من سکر الخمور! ؛ مستی غفلت و غرور از مستی شراب طولانی تر است» . (غررالحکم)

2- در حدیث دیگری از همان حضرت می خوانیم: «جماع الشر فی الاغرار بالمهل و الاتکال علی العمل؛ کانون بدی ها در مغرور شدن به مهلت الهی و اعتماد بر اعمال (ناچیز) است». (همان مدرک)انسان عمل خیر ناچیزی انجام می دهد و به وسیله آن خود را اهل نجات می داند و آزادی بی قید و شرطی برای خود قائل است یا اینکه گناهانی از او سر زده و مهلت پروردگار سبب غرورش می شود.غرور، انسان را در انبوهی از خیالات گرفتار می سازد و اسباب نجات را از او قطع می کند: «من غره السراب تقطع به الاسباب! ؛ کسی که سراب ها او را فریب دهد و مغرور سازد اسباب (نجات) از او قطع می شود»

3- در حدیث دیگری از آن حضرت می بینیم غرور ضد عقل شمرده شده است، می فرماید: «لایلقی العاقل مغرورا؛ آدم عاقل هرگز مغرور دیده نمی شود» .

4- در حدیث دیگری از همان حضرت می خوانیم که غرور، انسان را در انبوهی از خیالات گرفتار می سازد و اسباب نجات را از او قطع می کند: «من غره السراب تقطع به الاسباب!؛ کسی که سراب ها او را فریب دهد و مغرور سازد اسباب (نجات) از او قطع می شود» !

5- همان امام بزرگوار در تعبیر زیبای دیگری در باره گروهی از منحرفان می فرماید: «زرعوا الفجور و سقوه الغرور و حصدوا الثبور؛ آنها بذر فجور و گناه را افشاندند و با آب غرور و فریب آن را آبیاری کردند و محصول آن را که بدبختی و هلاکت بود درو کردند»! (نهج البلاغه، خطبه2 )

6- در سخن دیگری آن حضرت غرور و خودبینی را یکی از موانع پندپذیری انسان می شمرد، می فرماید: «بینکم و بین الموعظة حجاب من العزة؛ در میان شما و موعظه [164]حجابی از غرور است»! (نهج البلاغه، کلمات قصار، حکمت282)

7- و نیز از همان حضرت در جمله کوتاه و پرمعنی دیگری آمده است: «طوبی لمن لم تقتله قاتلات الغرور؛ خوشا به حال کسی که عوامل کشنده غرور او را از پای در نیاورد». (غررالحکم، 5973)آنچه در بالا گفته شد تنها بخش کوچکی از روایاتی است که در باره خطرات غرور و خودبینی سخن می گوید وگرنه روایات در این زمینه فراوان است و مطالعه همین بخش برای پی بردن به آثار زیانبار غرور و خطرات آن کافی است.پس حال که برای رسیدن به حقیقت واقعی باید غرور را زیر پا بگذاریم، فخر فروشی و تکبر چه معنایی دارد؟

حدیث: قطب عالم امکان، امام زمان(عج):  فَأَمّا السُّجُودُ عَلَى الْقَبْرِ فَلا یَجُوزُ:سجده بر قبر جایز نیست.

دعای ندبه: یَا ابْنَ یس وَ الذَّارِیَاتِ یَا ابْنَ الطُّورِ وَ الْعَادِیَاتِ یَا ابْنَ مَنْ دَنَا فَتَدَلَّى فَکَانَ قَابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنَى دُنُوّا وَ اقْتِرَاباً مِنَ الْعَلِیِّ الْأَعْلَى لَیْتَ شِعْرِی أَیْنَ اسْتَقَرَّتْ بِکَ النَّوَى بَلْ أَیُّ أَرْضٍ تُقِلُّکَ أَوْ ثَرَى أَ بِرَضْوَى أَوْ غَیْرِهَا أَمْ ذِی طُوًى عَزِیزٌ عَلَیَّ أَنْ أَرَى الْخَلْقَ وَ لا تُرَى وَ لا أَسْمَعَ [أَسْمَعُ ] لَکَ حَسِیسا وَ لا نَجْوَى اى فرزند یس و ذاریات، اى فرزند طور و عادیات، اى فرزند کسی که نزدیک شد، آنگاه درآویخت، تا آنکه در دسترسى و نزدیکى به خداى علىّ اعلى، به فاصله دو کمان یا کمتر بود، اى کاش می دانستم خانه ات در کجا قرار گرفته، بلکه مى دانستم کدام زمین تو را برداشته، یا چه خاکى؟ آیا در کوه رضوایى یا در غیر آن، یا در زمین ذی طوایى؟ بر من سخت است که مردم را مى بینم، ولى تو دیده نمى شوى، و از تو نمى شنوم صداى محسوسى

سیمای حضرت مهدی(عج): در کتاب‌های تاریخی و حدیثی شیعه - همچون کافی، الارشاد شیخ مفید، اعلام الوری، کمال الدین و الغیبة شیخ طوسی و الغیبة نعمانی - نام برخی افرادی که در زمان حیات امام حسن عسکری(ع) موفق به دیدار فرزندش مهدی (عج) شده بودند آمده و شرح دیدارشان ذکر شده است؛ از جمله حکیمه عمه امام یازدهمکه شاهد تولد امام مهدی بوده است. بیشتر این افراد، یاران و خادمان امام حسن عسکری(ع) بودند: ابو نصر ظریف (خادم امام عسکری)، احمد بن اسحاق اشعری قمی ابو علی بن مطهر، سعد بن عبدالله اشعری قمی، یعقوب بن منقوش، ابوغانم خادم،کامل بن ابراهیم،همچنین گزارش شده است در طول ۶۹ سال غیبت صغری، علاوه بر چهار نائب خاص امام، افراد متعددی امام مهدی(ع) را زیارت کرده‌اند: ابراهیم بن ادریس، ابراهیم بن عبده نیشابوری و خادم او، ابوالادیان خادم امام حسن عسکری(ع)، ابو سعید غانم هندی،ابو عبدالله بن صالح،ابو محمد حسن بن وجناء نصیبی،ابو علی محمد بن احمد بن حماد مروزی محمودی،اسماعیل بن علی نوبختی،علی بن ابراهیم بن مهزیار،محمد بن اسماعیل فرزند امام کاظم(ع)، محمد بن شاذان نیشابوری، و ده‌ها نفر دیگر.

سیره حضرت مهدی(عج): جود و بخشش:پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) فرمود: «مردى به نزد او مى آید و مى گوید: اى مهدى چیزى به من ببخش، عطایى بفرما. پس حضرت مهدى(علیه السلام)آن مقدار از مال را که او بتواند حمل کند در دامنش مى ریزد.»

منبربیست و هشتم: نشانه های ظهور: در فسق و فجور مردها با مردها و زنها با زنها برابرى کنند.

آیه : «أ َئِنَّکُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجَالَ شَهْوَةً مِّن دُونِ النِّسَاء بَلْ أَنتُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ» آیا شما به جاى زنان از روى شهوت با مردها در مى‏آمیزید [نه] بلکه شما مردمى جهالت ‏پیشه‏اید. (النّمل، 55)

«همجنس بازی چه حکمی در قرآن دارد؟» را می‌توان به دو مقصود حمل کرد: یکی منظر «فقهی»، یعنی احکام حلال و حرام و مجازات آن چیست؟ و دیگری منظر نگاه و جایگاه. یعنی مثلاً قرآن به این رفتار چه نگاهی دارد و چه فرموده است؟بدیهی است که «منظر فقهی» موضوع بحث ما نمی‌باشد، چرا که اولاً تمامی احکام فقهی در قرآن نیامده است، بلکه فرموده است از حضرت رسول اکرم صلوات الله علیه و آله اخذ کنید،مثل احکام رکعات نماز که اصلی‌ترین عبادت و ستون دین است و دیگر آن که ما نوعاً فقیه و مجتهد نیستیم که بخواهیم با رجوع به قرآن کریم و حتی احادیث و سایر منابع، استنباط و استخراج و بیان احکام نماییم. لذا برای اطلاع از احکام جزایی همجنس‌بازی مردان یا زنان، باید به فقه رجوع کرد.این یک حقه‌ی وهابیت است که رایج کرده‌اند هر حکم فقهی را می‌پرسند در کدام سوره و آیه آمده است؟ چرا که آنان بدون هیچ حجتی به «حسبنا کتاب الله» و ظاهر آیات بسنده کرده‌اند و ما به حکم خداوند متعال در آیات بسیار، تابع «اطیعوالله و اطیعوالرسول و اولی الامر منکم» هستیم و تفسیر و تأویل آیات و نیز شرح و بیان احکام را از آنان اخذ می‌کنیم:«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ أَطِیعُواْ اللّهَ وَأَطِیعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِی الأَمْرِ مِنکُمْ فَإِن تَنَازَعْتُمْ فِی شَیْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللّهِ وَالرَّسُولِ إِن کُنتُمْ تُۆْمِنُونَ بِاللّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ ذَلِکَ خَیْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِیلاً» (النساء، 59)اى کسانى که ایمان آورده‏اید، خدا را اطاعت کنید و از فرستاده او و صاحبان امرتان (که جانشینان معصوم پیامبرند) اطاعت نمایید. پس اگر درباره چیزى (از امور دین یا دنیا) نزاع داشتید آن را به خدا و رسولش برگردانید (اختلاف در دین را به وسیله فقیه و اختلاف در دنیا را به واسطه قاضى به کتاب و سنّت بازگردانید) اگر ایمان به خدا و روز واپسین دارید، این (براى شما) بهتر و خوش عاقبت‏تر است.اما در خصوص منظر دوم، یعنی نگاه به همجنس‌گرایی، مذمّت و نکوهش و منع آن، مباحث بسیاری در قرآن کریم وجود دارد که ذیلاً به برخی از آنها اشاره می‌گردد:خلقت علیمانه و حکیمانه و بر اساس نظم است. رعایت این نظم در هر امری، موجب آرامش می‌گردد و عدم رعایت آن آرامش (تسکین) و بالتبع رشد در هر زمینه‌ای را مختل می‌سازد. از این رو می‌فرماید: شما را زوج (زن و مرد) آفریدم و برای شما همسری و عشق، محبت و جاذبه فی‌مابین را قرار دادم «لِّتَسْکُنُوا إِلَیْهَا» تا با آنها به آرامش دست ‌یابید. پس هر گونه جایگزینی و هنجارشکنی در امور و روابط همسری که «زناشویی، همبستری یا جماع» از اهمّ آن است، سبب می‌شود که آرامش فردی [جسمی، روانی، روحی، اخلاقی، ایمانی و ...] به هم بریزد و بالتبع آرامش اجتماعی [اخلاقی، امنیتی، اقتصادی، حتی سیاسی و ...] نیز مختل گردد (چنان چه امروزه در امریکا و اروپا شاهد این ناآرامی فردی و اختلال اجتماعی هستیم):«و َمِنْ آیَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکُم مِّنْ أَنفُسِکُمْ أَزْوَاجًا لِّتَسْکُنُوا إِلَیْهَا وَجَعَلَ بَیْنَکُم مَّوَدَّةً وَرَحْمَةً إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَاتٍ لِّقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ»(الرّوم - 22)و از نشانه‏هاى او این که از خودتان (نوع انسان، نه ملک یا جن یا حیوان) همسرانى براى شما آفرید تا در کنارشان آرام گیرید، و میانتان دوستى و مهربانى نهاد. آرى در این [نعمت‏] براى مردمى که مى‏اندیشند نشانه‏هایى است.هم جنس‌گرایی، جهالت و اسراف است:بدیهی است که حرکت در جهت خلاف نظام آفرینش در هر امری و از جمله ارضای غریزه شهوت جنسی، از یک سو «جهالت» است و از سوی دیگر «اسراف».جهالت است، چون عامل به آن نه تنها راه درست و کامل لذت و ارضای شهوت را نمی‌داند و به خلافی عمل می‌کند که حتی حیوان نمی‌کند، بلکه خلاف طبیعت خود و نظام خلقت حرکت می‌کند – پس این عمل او، صرفاً از روی شهوت نیست، بلکه در اصل از جهالت است:«أ َئِنَّکُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجَالَ شَهْوَةً مِّن دُونِ النِّسَاء بَلْ أَنتُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ» (النّمل، 55)آیا شما به جاى زنان از روى شهوت با مردها در مى‏آمیزید [نه] بلکه شما مردمى جهالت ‏پیشه‏اید.و اسراف است به خاطر آن که «نعمت جنسیت» و نیز حقوق خود، هم جنسان و جنس متفاوت و هم چنین نعمت سلامت و کمال فردی و اجتماعی را ضایع می‌کند.«إِنَّکُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجَالَ شَهْوَةً مِّن دُونِ النِّسَاء بَلْ أَنتُمْ قَوْمٌ مُّسْرِفُونَ» (الأعراف،81)همانا شما از روى شهوت به جاى زنان با مردان مى‏آمیزید، (نه تنها در این امر متجاوز از فطرتید) بلکه شما (در هر کارى) گروهى اسرافکارید.کیفر و استحقاق عذاب:خداوند متعال در قرآن کریم از دو قوم قدرتمند و غنی به نام‌های «قوم لوط» و «اصحاب الرّس» یاد می‌کند. دو قومی که به رغم برخورداری از ثروت و قدرت و آسایش و آرامش در زندگی، از یک سو به بت پرستی و تکذیب نبی خود روی آوردند و از سوی دیگر به عمل شنیع همجنس‌گرایی پرداختند و هر دو قوم با عذاب الهی به طور کلی نابود شدند. در حالی که در هیچ کجا تصریح نشده است که قومی به خاطر رواج «زنا» به طور کلی نابود شده باشد.در قوم لوط، همجنس‌گرایی بین مردان رواج یافت و در متقابلاً در قوم «رس»، همجنس‌گرایی بین زنان رواج یافت. چنانچه از امام صادق علیه‌السلام نقل شده است:«زنانی بر امام صادق وارد شدند و زنی از آنان از همجنس بازی زنان سۆال کرد و امام فرمود حد آن حد زنا است. زنی گفت: در قرآن سخنی از (هم جنس بازی زنان) آمده؟ امام فرمود: آری. اصحاب رس به این فساد گرفتار بودند».بنابراین اگر خداوند ما را فقط به قرآن ارجاع داده بود، شما حق داشتید بگویید چون در قرآن در مورد مجازات زنای محصن و محصنه و هم جنس بازی کیفری خاص ذکر نشده، پس کیفر زنای محصن و محصنه ، همان کیفر زنا است و هم جنس بازی هم کیفر ندارد و حداکثر باید تنبیه شود.» (من لا یحضره الفقیه ، ج 4 ، ص 42 - 43)(دقت شود در این نقل ضمن بیان رذیلت اصحاب الرّس، تصریح شده که منشأ احکام، فقط آیات قرآن کریم نمی‌باشد).«وَلُوطًا إِذْ قَالَ لِقَوْمِهِ إِنَّکُمْ لَتَأْتُونَ الْفَاحِشَةَ مَا سَبَقَکُم بِهَا مِنْ أَحَدٍ مِّنَ الْعَالَمِینَ ... إِنَّا مُنزِلُونَ عَلَى أَهْلِ هَذِهِ الْقَرْیَةِ رِجْزًا مِّنَ السَّمَاءِ بِمَا کَانُوا یَفْسُقُون» (العنکبوت، 28 تا 34)و [یاد کن] لوط را هنگامى که به قوم خود گفت‏شما به کارى زشت مى‏پردازید که هیچ یک از مردم زمین در آن [کار] بر شما پیشى نگرفته است ... ما بر مردم این شهر به [سزاى] فسقى که مى‏کردند عذابى از آسمان فرو خواهیم فرستاد.«وَعَادًا وَثَمُودَ وَأَصْحَابَ الرَّسِّ وَقُرُونًا بَیْنَ ذَلِکَ کَثِیرًا» (الفرقان، 38)و عاد و ثمود و اصحاب رسّ و بسیاری نسل‌ها را که میان آنها بودند [هلاک کردیم‏] .

حدیث: قطب عالم امکان، امام زمان(عج):  أَرْخِصْ نَفْسَکَ وَ اجْعَلْ مَجْلِسَکَ فِىَ الدِّهْلیزِ وَ اقْضِ حَوائِجَ النّاسِ:خودت را [براى خدمت] در اختیار مردم بگذار، و محلّ نشستن خویش را درِ ورودى خانه قرار بده، و حوائج مردم را برآور.

دعای ندبه: عَزِیزٌ عَلَیَّ أَنْ تُحِیطَ بِکَ دُونِیَ [لا تُحِیطَ بِی دُونَکَ ] الْبَلْوَى وَ لا یَنَالَکَ مِنِّی ضَجِیجٌ وَ لا شَکْوَى بِنَفْسِی أَنْتَ مِنْ مُغَیَّبٍ لَمْ یَخْلُ مِنَّا بِنَفْسِی أَنْتَ مِنْ نَازِحٍ مَا نَزَحَ [یَنْزَحُ ] عَنَّا بِنَفْسِی أَنْتَ أُمْنِیَّةُ شَائِقٍ یَتَمَنَّى مِنْ مُؤْمِنٍ وَ مُؤْمِنَةٍ ذَکَرَا فَحَنَّا بِنَفْسِی أَنْتَ مِنْ عَقِیدِ عِزٍّ لا یُسَامَى،و نه رازونیازى، بر من سخت است که تو را بدون من گرفتارى فرا گیرد، و از من به تو فریاد و شکایتى نرسد، جانم فدایت، تو پنهان شده اى هستی که از میان ما بیرون نیستى، جانم فدایت، تو دورى هستى که از ما دور نیست، جانم فدایت، تو آرزوى هر مشتاقى که آرزو کند، از مردان و زنان مؤمن که تو را یاد کرده، از فراقت ناله کنند، جانم فدایت، تو قرین عزّتى، که کسى بر او برترى نگیرد،

سیمای حضرت مهدی(عج): در زمان غیبت صغری، مدعیان نیابت نیز کم نبودند. افرادی چون احمد بن هلال کرخی، محمد بن نصیر نمیری و محمد بن علی شَلْمَغانی از مدعیان نیابت بودند که توقیعاتی در لعن و طرد آنان وارد شد.درباره دیدن امام زمان در روزگار غیبت کبری دو دیدگاه وجود دارد. برخی آن را انکار و برخی دیگر بر امکان و وقوع آن، شواهد و دلایلی اقامه کرده‌اند. این انکارها گاه به احادیثی مستند شده‌اند که مشاهده‌کننده در روزگار غیبت را دروغگو خوانده‌اند و گاه از شک در صداقت گزارش‌دهنده رؤیت برخاسته است، ضمن اینکه برخی نیز به دلیل جلوگیری از سودجویی فرصت‌طلبان، همه گونه رؤیت را انکار می‌کنند.از سوی دیگر در برخی احادیث، دعاها و اعمالی برای دیدار با امام زمان(ع) توصیه شده است، و دست‌کم دو حدیث معتبر، دسترسی و دیدار با امام را برای پیروان ویژه او، امری ممکن دانسته است. عالمان بزرگ شیعه مانند شیخ صدوق، شیخ مفید و شیخ طوسی در کتاب‌های خود فصلی را برای نام بردن از دیدارکنندگان با امام دوازدهم گشوده و به ممکن بودن آن تصریح کرده‌اند. گزارش‌های فراوانی از ملاقات برخی عالمان بزرگ و افراد عادی با امام زمان وجود دارد. به گفته شیخ حر عاملی، سید عبدالله شبر و آیت الله لطف‌الله صافی گلپایگانی، این گزارش‌ها به تواتر رسیده‌اند. برخی از این افراد عبارت‌اند از: میرزا محمد حسین نائینی، سید بن طاووس، ابراهیم کفعمی، محمد تقی مجلسی، ابوالحسن شعرانی،شیخ حر عاملی،مقدس اردبیلی، میرزا محمد استرآبادی، شهید ثانی، سید بحرالعلوم،سید نعمت الله جزایری،شیخ مرتضی انصاری.

سیره حضرت مهدی(عج): دعا و عبادت:نمازهاى خاص و دعاهاى فراوانى که از ناحیه مقدّسه امام زمان(علیه السلام) رسیده است، همگى دلالت بر مداومت آن بزرگوار بر دعاها و عباداتى دارند که به یقین بالاترین نشانه بندگى و قوى ترین عامل در تقرّب به سوى خدا به شمار مى آیند.اگر پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) براى آمادگى یافتن جهت دریافت مسئولیت بزرگ رسالت، مأمور به اقامه نماز شب به صورت واجب مى شود، به این معنا است که کثرت بندگى و شدت اهتمام به نماز و دعا و عبادت، لازمه پذیرش مسئولیت هاى بزرگ است و از همین رو، قبول مسئولیت حاکمیت بخشیدن به توحید و عدالت در سراسر دنیا توسط امام زمان(علیه السلام)جز در سایه عبادت هاى همیشگى و دعاهاى پیوسته آن بزرگوار میسّر نیست.

منبربیست و نهم: نشانه های ظهور: ربا را به نام خرید و فروش و اجاره دادن محلى از مقروض بگیرند.

آیه : (یا ایها الذین آمنوا اتقوا الله و ذروا ما بقی من الربا ان کنتم مؤمنین. فان لم تفعلوا فاذنوا بحرب من الله و رسوله. و ان تبتم فلکم رؤوس اموالکم لا تظلمون و لا تظلمون. ای گروندگان به خدا، از خشم و عذاب خدا بپرهیزید و آنچه از ربا در دست شما مانده؛ بگذارید و بگذرید، اگر ایمان آورده‌اید. بقره/سوره۲، آیه۲۷۸-۲۷۹.   

ربا و رباخواری در اسلام، از خطرناک ‌ترین آفتهای اجتماعی و از گناهان بزرگ به شمار رفته است، که هرگز استثناپذیر نبوده و قابل تخصیص نیست. زیرا در زبان شرع به گونه‌ای مطرح شده که قبح ذاتی آن را می‌رساند و هرگونه گناهی که به قبح عقلی توصیف شود، از نظر فقاهت تخصیص بردار نیست، بلکه فراگیر بودن و جاودانگی آن برای همیشه محفوظ است. و مواردی که به نظر می‌رسد استثنا گردیده، با دقت در متون روایات مربوط، روشن می‌گردد که در اساس، ربا نیست، بلکه صورت ربا را دارد، و به اصطلاح، از باب تخصص خارج است، نه به گونه تخصیص، زیرا خردمندانه نیست، ربا که با (اعلام جنگ با خدا و رسول ) برابر است، در پاره‌ای جاها روا گردد. همان گونه که ظلم و خیانت ـ با حفظ عنوان ـ در هیچ جا روا نیست و هرگونه عمل زشتی که زشتی آن، لازم مساوی آن باشد، روا نخواهد بود. قبحهای عقلی، هرگز استثنا پذیر نیستند. از این رو، مسائلی را که شماری، زیر عنوان ( حیله‌های شرعی ) برای فرار از ربا، مطرح می‌کنند، با حفظ ماهیت واقعی ربوی بودن آن، و دارا بودن بار منفی، که همان مفسده اجتماعی و قبح عقلی آن است، در خور پذیرش نیست. روایاتی که در این زمینه ارائه می‌دهند، تنها ناظر به ربای حکمی است، نه ربای واقعی که توضیح آن خواهد آمد.

ربا از دیدگاه قرآن:

آیات ۲۷۸ - ۲۷۹ سوره بقره (یا ایها الذین آمنوا اتقوا الله و ذروا ما بقی من الربا ان کنتم مؤمنین. فان لم تفعلوا فاذنوا بحرب من الله و رسوله. و ان تبتم فلکم رؤوس اموالکم لا تظلمون و لا تظلمون. ای گروندگان به خدا، از خشم و عذاب خدا بپرهیزید و آنچه از ربا در دست شما مانده؛ بگذارید و بگذرید، اگر ایمان آورده‌اید.پس اگر باز نایستید از ربا خواری، پس به جنگ با خدا و رسول او برخاسته‌اید، و اگر توبه کنید و باز گذارید آن را، سرمایه شما از آن خودتان است. نه شما ستم کار باشید و نه ستم کش.در این آیه شریفه ربا خواری، آهنگ جنگ با خدا دانسته شده و این همانندسازی، بزرگی گناه را می‌رساند. زیرا رباخواری سلامت جامعه را به خطر می‌اندازد و توازن اقتصادی کشور را در هم می‌کوبد.رباخواری، فرصت اندیشه و عمل را از کارگر می‌گیرد، پیوسته در این اندیشه است که هرچه زودتر، سود کلان رباخوار را فراهم سازد، تا برایش دردسر فراهم نسازد. از این روی، با اندیشه‌ای آزاد وارد عمل نمی‌شود و به هرکاری دست می‌زند، چه بسا فکرنکرده به کارهای کم درآمد، دست زند و هستی خود را از دست بدهد. به خصوص افراد ضعیف و نوپا، که با شتاب برای حفظ آبروی خود، گاهی به کارهایی روی می‌آورند، که چندان سودآور نیست و چون سود ثابت و مقرری باید بپردازند، چه بسا، از سرمایه‌ای که در دست دارند، مایه روند و رفته رفته خود را به نابودی بکشانند وهستی خود را تباه سازند.در صورتی که در ( مضاربه ) سود ثابتی مقرر نگردیده، تنها سهم مشاع درآمد را باید بپردازد و اگر زیانی به سرمایه وارد آمد، از کیسه کارفرما رفته است. اگر چنین باشد، خاطر کارگر، به طور کامل آسوده است و با خیال راحت و اندیشه‌ای آزاد، بهترین و شایسته ‌ترین کارها را برمی گزیند و شتاب نمی‌ورزد و پیوسته موفق است.تجربه نشان داده است کسانی که خواسته‌اند با وامهای ربوی ، سرو سامانی به زندگی خود بدهند، بیش تر در گرداب بدبختی و بیچارگی غرق شده‌اند.

آیات ۲۷۵ - ۲۷۶ سوره بقره:از این رو، چون نوع ربا خواری، در جامعه بیش تر مایه بدبختی و بیچارگی مردم است، با عنوان (جنگ با خدا و رسول) در قرآن مطرح شده. زیرا ( مستضعفان ) در کنف الهی قرار دارند و پیوسته مورد مهر و عنایت خداوند هستند و در نتیجه، کسانی که کوشش دارند بر (استضعاف) آنان بیفزایند، با خدا و رسول، اعلام ستیز کرده‌اند.

از این روی، در آیه دیگر از سوره بقره می‌خوانیم:(الذین یاکلون الربا لا یقومون الاّ کما یقوم الذی یتخبّطه الشیطان من المس. ذلک بانّهم قالوا انمّا البیع مثل الربا. و احلّ اللّه البیع و حرّم الربا. فمن جاءه موعظة من ربّه فانتهی، فله ما سلف و امره الی الله. و من عاد فاولئک اصحاب النار هم فیها خالدون. یمحق اللّه الربّا و یربی الصدقات. واللّه لا یحبّ کلّ کفّار اثیم.)کسانی که ربا می‌خورند، در جامعه برنخیزند، مگر مانند دیوانگان . این دیوزدگی از آن جهت است که آنان گفتند، دادو ستد هم، چون رباست! نه چنان است که گفتند، چون خداوند دادوستد را حلال کرده و ربا را حرام ساخته، پس هرکس که پندی از خداوند به او آید و ترک رباخواری کند، آنچه را که پیش از این خورده مال خود اوست و کار او با خداست و هرکس که رباخواری را از سرگیرد و باز گردد، آنان دوزخی هستند که در آن جاودانند. خداوند مال رباخوار را کم می‌کند و مال صدقه را زیاد می‌کند و خداوند هر بزهکار ناسپاس را دوست ندارد.در این دو آیه، رباخواران در میان جامعه، به کسانی همانند شده‌اند که حرکات مستقیم ندارند و مانند دیوانگان، رفتارهای ناهنجاری از خود نشان می‌دهند؛ یعنی، اوضاع را بر هم می‌زنند، و در جاده مستقیم رهسپار نیستند.خود نمی‌دانند چکار می‌کنند و در جهت خلاف خرد و اندیشه صحیح حرکت می‌کنند.اساس جامعه و سلامت آن، بر پایه کار و کوشش است و کسی بهره می‌برد که عمل و کوششی داشته باشد. هرگونه سود بایستی از کار و کوشش به دست آید.

ویژگی های رباخواری:

رباخواری، دارای دو ویژگی است که درست برخلاف طبیعت نظام جامعه خودنمایی می‌کند و به ناچار در هم شکننده سلامت جامعه است.

نخست این که: رباخوار، با سرمایه کلانی که در دست دارد، می‌خواهد از تلاش و کوشش دیگران بهره مند شود و خود، با عنوان (عضو فلج) جامعه، سربار دیگران باشد.دو دیگر: با سود ثابت و مقرری که برگرده ناتوان کارگر نهاده، او را از هر توانی باز می‌دارد، فرصت اندیشه و انتخاب آزاد را از وی می‌گیرد و او را به سوی نابودی و سقوط می‌کشاند.همانند کردن رباخواران، به دیوانگان سپس علت آوردن به آن که: پنداشته‌اند (ربا) همانند ( بیع ) است. که همین پندار، موجب گردیده در اندیشه و رفتار، همانند دیوانگان اندیشه و رفتار کنند، و برخلاف جهت عقل و خردمندان حرکت کنند.زیرا (بیع) یک عمل سازنده است و در جهت بالا بردن سطح اقتصادی جامعه و رفاه مردم ، بزرگ ‌ترین عامل اثرگذار است. در صورتی که (ربا) یک عامل ویرانگر و مایه به تباهی کشیدن جامعه است. از این روی، (بیع) و (ربا) در برابر هم قرار گرفته، (بیع) عامل سازنده و (ربا) ویران کننده است و از کمال بی خردی است که این دو یکسان گرفته شود.و چون: پروردگار جهان، آگاه به مصالح و مفاسد واقعی بشر است، (بیع) را با عنوان عنصر پویا و سازنده حلال دانسته و (ربا) را که عنصر فاسد کننده است، حرام .رباخوار، در آتش دوزخ جاویدان است:(و من عاد فاولئک اصحاب النار هم فیها خالدون).و این، کنایه از ( کفر ) محض است که در نهاد رباخواران وجود دارد؛ زیرا (خلود) در دوزخ ، تنها برای کفار است، که در دل هرگز اندیشه ایمان ندارند. و برای هیچ گنه کاری، هرچند گناه او سنگین باشد، خلود در آتش ثابت نگردیده؛ زیرا ـ اگر ایمان خود را حفظ کرده باشد ـ ایمان بزرگ ‌ترین عمل نفسانی است که سزاواری پاداش را به دنبال دارد. بدین سبب، در پایان رهسپار بهشت خواهد گردید. پس کسی در آتش دوزخ جاوید است که در نهاد او، ذرهّ‌ای ایمان وجود نداشته باشد. بنابراین از آیه استفاده می‌شود: رباخواری با نبود کامل ایمان مساوی است.قرض الحسنه ، نوعی ( صدقه ) است، زیرا قرض دهنده از بهره‌ای که ممکن است از سرمایه اش به دست آورد، برای خدا و بهره مند شدن دیگران، چشم می‌پوشد.کسی که سرمایه‌ای را در اختیار دیگران، بدون عوض قرار می‌دهد، ممکن است خودش با به کارانداختن آن، بهره‌ها ببرد، ولی برای رضای خدا و خشنودی پروردگار ، رایگان در اختیار درمانده‌ای قرار می‌دهد و این خود بزرگ ‌ترین گذشت در راه خداست.خداوند، وعده فرموده که به مال و ثروت چنین افراد باگذشتی برکت دهد و از ثروت و اموال خود، خیر و خوبی ببینند و از زندگی سعادت مند لذت برده، بهرمند شوند.بر عکس، از رباخواران سلب برکت شده، و ناامیدی و نگرانی در زندگی بهره آنان می‌گردد.(یمحق اللّه الرّبا و یربی الصدقات.)محق: نابود ساختن است.ارباء: افزودن و فزونی دادن است.(و اللّه لایحبّ کلّ کفّار اثیم.)کفّار: مبالغه در کفر ورزیدن است.اثیم: تبهکار حرفه‌ای است.

و این کنایه از این است که جایگاه یک رباخوار در جامعه اسلامی، جایگاه یک تبهکار حرفه‌ای است که همواره در کفر و عناد خود می‌افزاید. و همین تعابیر در این آیات، بزرگی این گناه را می‌رساند.آیات ۱۳۰ - ۱۳۲ سوره آل عمران: (یا ایّها الذین آمنوا لا تاکلوا الرّبا اضعافا مضاعفة، و اتقوااللّه لعلّکم تفلحون. و اتقوا النار التی اعدّت للکافرین، و اطیعوا الله و الرّسول لعلّکم ترحمون).

‌ای کسانی که ایمان آورده‌اید! ربا را با چندین برابر سود و بهره، آسان نگیرید و مانند یک خوراک گوارا بر خود روا ندارید که آن را، به راحتی و خوشی بخورید.(یعنی: یک غذای گوارا نیست: بلکه بسی ناگوارا است.)از خدا پروا دارید، باشد تا رستگار شوید.از آتشی بپرهیزید که تنها برای کافران آماده شده است.(یعنی، رباخوار، در نهایت در زمره کافران ، محشور، و با آنان و در کاروان کفر ورزیدگان، رهسپار دوزخ، و در جایگاه ویژه جایگزین خواهد گردید.)از خدا و رسول پیروی کنید، تا مورد عنایت حق قرار گیرید. (یعنی، رباخوار، از عنایت حق محروم است.)بر حرام بودن ربا، در روایات نیز تاکید شده و از گناهان بسیار سنگین به شمار آمده، تا آن جا که یک ( درهم ) به دست آمده از (ربا) را، در حرام بودن و شدّت، برابر هفتاد بار ( زنای ) با محارم دانسته شده است.ثقةالاسلام کلینی ، ابن بابویه صدوق ، و ابوجعفر طوسی ، با سندهای صحیح از امام جعفر صادق علیه‌السّلام روایت کرده‌اند، فرمود:(درهم رباً ـ عندالله ـ اشدّ من سبعین زنیة کلّها بذات محرم.)و نیز ثقةالاسلام کلینی، با سند صحیح از امام صادق علیه‌السّلام روایت کرده، فرمود:

(اخبث المکاسب کسب الربا.) پلیدترین دست آوردها، دست آوردهایی است که از راه (ربا) باشد.و از پیغمبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم روایت شده فرمود:(شرّ المکاسب کسب الربا.)بدترین راه درآمد، درآمدی است که از راه (ربا) به دست آید.امیرالمؤمنین علیه‌السّلام فرمود:پیغمبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم رباخوار و دست اندرکاران او را، لعنت فرمود. در کتاب عقاب الاعمال ، از پیغمبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم روایت شده، فرمود:(و من اکل الربا ملاالله بطنه من نار جهنّم بقدر ما اکل. و ان اکتسب منه مالاً لم یقبل الله منه شیئاً من عمله. و لم یزل فی لعنةالله و الملائکة، ما کان عنده منه قیراط.) در این حدیث شریف، درباره رباخوار سه فراز آمده است:خداوند، شکم رباخوار، را به اندازه‌ای که رباخواری کرده، در دوزخ، از آتش انباشته می‌سازد. هرگونه کار نیکی را که با پول به دست آمده از ربا انجام دهد، مورد پذیرش حق قرار نمی‌گیرد.پیوسته مورد نفرین خدا و فرشتگان قرار دارد، تا هنگامی که حتی یک قیراط از پول ربا نزد او باشد.قیراط: کوچک ‌ترین وزن سنجش را گویند، که به طور تقریبی به اندازه یک نخود؛ یعنی یک بیست و چهارم مثقال است.در تفسیر آیه شریفه (اکّالون للسّحت):  ربا و رشوه و اجرت زنان فاجره آمده است. از جمله محمدبن عیسی در ( نوادر ) روایت کرده: امام جواد علیه‌السّلام فرمود: (السحت: الربا)سحت: مال حرامی است که مایه ننگ و عار باشد.از ابوجعفر امام باقر علیه‌السّلام روایت است، فرمود:(انّما حرّم الله، عزّوجّل، الرّبا، لئلاّ یذهب المعروف.) در روایت دیگر آمده که امام صادق علیه‌السّلام فرمود:(انّما حرّم اللّه الرّبا، کیلا یمتنعوا من صنائع المعروف.)باز از امام صادق علیه‌السّلام روایت شده فرمود:(انّه لو کان الرّبا حلالاً، لترک الناس التجارات و ما یحتاجون الیه. فحرّم اللّه الرّبا لتنفر الناس من الحرام الی الحلال، و الی التجارات من البیع و الشراء.)در این روایات، مفسده ربا را در این جهت یادآور شده که سرمایه داران را از کارها و حرکتهای نیک و خیراندیشانه باز می‌دارد. افزون بر این، از کسب، تلاش و تجارت انبوه که با سرمایه‌های آنان، ممکن است به سود جامعه و در راه رفاه مردم، به کار بیفتد، جلوگیری می‌کند. آنان به همین اندازه بسنده می‌کنند که از دسترنج دیگران و در تنگنا قرار دادن مردم، بهره مند شوند. از این جهت ضرر و زیان کلانی به روند اقتصاد و تجارت وارد می‌سازند. و چنین جامعه‌ای رو به تباهی است، لذا در حدیث از امام صادق علیه‌السّلام آمده:(اذا اراد الله بقوم هلاکاً ظهر فیهم الربا.) موقعی مردم یک جامعه رو به تباهی می‌روند، که ربا در میان آنان رواج پیدا کند.آنچه از آیات و روایات به دست می‌آید این که ربا، از آفات خطرناک جامعه‌های بشری است که در دو جهت اخلاق و اقتصاد ، اثر ناگوار مستقیم دارد: مردم را از نیکوکاری و کمک رسانی به یکدیگر و یاری رساندن به طبقه مستضعف ، و خدا را در نظر گرفتن و هرگونه عمل نیک و خداپسندانه، باز می‌دارد.افزون بر آن، مایه ایستایی در حرکت اقتصادی گردیده، از به کار انداختن سرمایه‌ها در راه تجارت، صنعت ، کشت و زراعت و هرگونه عمل اقتصادی پویا جلوگیری می‌کند و تنها سرمایه داران بزرگ، با استثمار کار دیگران و استفاده ناروا از نقطه ضعف فقر و نیاز مستمندان ، بار خود را می‌بندند.از این رو، مورد نفرت و نفرین حق قرار گرفته، از هرگونه عنایت و رافت الهی دور می‌مانند.ربا و رباخواری، مساوی است با: اعلام جنگ با خدا و رسول: (فاذنوا بحرب من الله و رسوله…). ظلم و ستم بر دیگران: (لاتظلمون…). کفر ورزیدن، بلکه شدت در کفر: (انّ الله لا یحبّ کلّ کفّار اثیم…). تبهکار حرفه‌ای: (اثیم…). مورد لعنت الهی قرار گرفتن: (لم یزل فی لعنة الله و الملائکه…). هفتاد بار زنا با محارم در بیت الله الحرام.. انتخاب پلیدترین و پست ‌ترین راه معیشت .. از بین رفتن برکت از زندگی فلاکت بار او.. از دست دادن عقل و خرد و اندیشه. جاوید ماندن در جایگاه ویژه کافران در آتش دوزخ.این است آثار ده گانه رباخواری، که لازم مساوی آن بوده و جداشدنی نیستند. بنابراین، حرام بودن ربا ـ با حفظ عنوان ـ درخور تخصیص نیست.ربا، دو گونه است، یا در وام یا در معامله و دادوستد نقدی.در وام، هرگونه اضافه بر مقدار آن، ربا به شمار می‌آید و حرام است و تنها اتحاد جنس شرط است، خواه ( مکیل و موزون ) باشد، یا از چیزهای ( معدود ) شمرده شود.مکیل: آنچه با پیمانه اندازه گیری می‌شود.موزون: آنچه با وزن و کشیدن مشخص می‌گردد.معدود: چیزهایی است که تنها با شمارش تعیین می‌گردند. در تمامی اینها، اگر کسی به دیگری، وامی می‌دهد، که همان جنس را با افزوده، باز ستاند، رباست. البته شرط نیست که به گونه روشن افزوده را شرط کند، بلکه اگر قرار بر این باشد، هر که در این شعبه پولی بسپارد، به او سود دهند و مراجعه کننده با علم به این جهت، به همان شعبه بسپارد، ربا و حرام است.ربای معاملی یا نقدی، فقط در مکیل و موزون حرام است، مانند حبوبات و میوه‌ها و هرچه با پیمانه یا کشیدن معامله شود. ولی در چیزهایی که با دیدن مانند، گوسفند ـ در برخی جاها ـ یا با شمارش، مانند تخم مرغ ـ نیز در برخی جاها ـ داد و ستد می‌گردد، افزوده گرفتن، اشکالی ندارد. (سالته عن الشاة بالشاتین والبیضه بالبیضتین؟ قال: لاباس ما لم یکن کیلاً ووزناً.) از این روی، در دادو ستدهای پولی ـ اگر نقد انجام گیرد ـ اضافه گرفتن بدون مانع است. ولی اگر سکه مسکوک و از طلا یا نقره باشد، چون اعتبار به وزن آن است، در صورت همانندی و تماثل (هر دو از یک جنس باشند) جایز نیست.و همچنین اگر دیگر سکه‌ها یا اسکناس را، به اعتبار پشتوانه طلا یا نقره و جواهرات بدانیم، نیز همین حکم را دارد و به نظر می‌رسد همین گونه است.ربا، از نظر ماهیّت نیز، دو گونه است:ربای واقعی ، که از نظر عرف و بازار، افزوده گرفتن (تفاضل) به شمار می‌آید، مانند مبلغی که کسی امروز وام می‌دهد، تا پس از مدتی، همان مبلغ را با افزوده ـ هر چه باشد ـ باز ستاند. (کل قرض جر نفعاً فهو ربا - هرگونه وامی که سودی در برداشته باشد، رباست).و این در صورتی است که آنچه می‌دهد و آنچه می‌ستاند، هر دو، از لحاظ جنس و وصف و ارزش، برابر باشند، که در بازستاندن، شرط اضافه می‌کند.ولی ربای حکمی چنین نیست، آنچه می‌دهد و آنچه می‌ستاند، از لحاظ مرغوب بودن و وصف و ارزش، برابر نیستند، بلکه در یکی کاستی وجود دارد، که برای جبران کاستی، اضافه گرفته می‌شود. مانند برنج درجه یک که قیمت آن دو برابر برنج درجه دو باشد. یک من برنج درجه یک می‌دهد، و دو من برنج درجه دو می‌ستاند.

این گونه دادوستد، از دیدگاه عرف و بازار، افزوده گرفتن نیست، بلکه یک گونه برابری در دادو ستد شمرده می‌شود، ولی از نظر شرع ، ممنوع اعلام شده و شرع، هرگونه افزوده گرفتن در (مثلی) ‌ها را ربا شمرده است، خواه در وصف و ارزش، برابر باشند یا نباشند و حتی مانند دادو ستد جو با گندم را نیز مثلی دانسته و منع کرده است.از این روی، نام آن را ربای حکمی یا شرعی گذارده‌ایم، زیرا به حسب ماهیت (از دیدگاه عرف) ربا نیست، بلکه تنها حکم ربا را دارد و ممنوع گردیده است.و نیز هر چیزی با اصل خود، اگر عوض شود، از نظر شرع مثلی شمرده می‌شود، مانند: شیر با ماست یا پنیر . هرگاه در دادو ستد یک کیلو پنیر، در برابرپنج کیلو شیر قرار گیرد، از نظر شرع ممنوع است، با آن که یک کیلو پنیر ۵۰۰ تومان ارزش دارد و شیر کیلویی ۱۰۰ تومان است و از لحاظ ارزشی، یک کیلو پنیر، برابر پنج کیلو شیر است و از نظر عرف و بازار، افزوده‌ای در کار نیست، ولی از نظر شرع جایز نیست.همچنین انگور با شیره، مثلی شمرده می‌شوند و نمی‌توان یک کیلو شیره را با ۳ کیلو انگور عوض کرد، با آن که از نظر بازار و ارزش، یک کیلو شیره، برابر سه کیلو انگور است و افزوده‌ای وجود ندارد.و همین گونه اگر هر دو، فرع یک اصل باشند، مانند ماست و پنیر که هر دو از شیر گرفته شده‌اند، در شرع مثلی‌اند، افزوده درمقدار، جایز نیست. امام راحل ، در این باره می‌نویسد:(فانّ قیمة من من الارز العنبر، اذا ساوت منین من غیره، لا یعدّ مبادلة من منه بمنین رباً، اذ لا نفع و لا زیادة فی ذلک الاّ حجماً، و الزیادة الحجمیة لیست میزاناً للنفع و الزیادة فی التجاره… و هکذا اذا بودل من من السمن بامنان من اللبن او الجبن، لا یکون ذلک من الربا بحسب نظر العرف و بحسب الواقع، کما انّ المبادلات بالفضل فی مثل ذلک لافساد فیها ولاظلم، ولاتوجب انصراف الناس عن التجارات و الزارعات و هو واضح.) زیرا ارزش یک من برنج عنبر (بهترین نوع برنج در نجف .) اگر دو برابر ارزش برنج از نوع دیگر باشد، معاوضه یک من از آن، برابر دومن از این، ربا به شمار نمی‌آید چون نه سودی وجود دارد و نه اضافه‌ای، مگر در اندازه و حجم کالا، که تنها فزونی در حجم سبب سود یا اضافه شدن در تجارت به شمار نمی‌آید….و نیز هرگاه یک من روغن را با چند من شیر، یا پنیر، پایاپا دادوستد کنند، چنین داد وستدی از نظر عرف و بر حسب واقع، ربا به شمار نمی‌آید و فزونی در این گونه دادوستدهای پایاپا، نه سبب فساد و نه مایه ستم است، و نه سبب می‌شود که مردم از تجارت و کسب و زراعت باز مانند.یعنی: هیچ یک از آثار بد ربا، بر این گونه دادوستدها بار نمی‌شود.بنابراین، این گونه دادوستدها، تنها از روی (تعبّد) و پذیرفتن از شرع، محکوم به بطلان است، بدون آن که از نظر عرف و واقعیت، ربا بوده باشد.از این رو، این گونه دادو ستدها را، شرع، در کنار ربا، حرام کرده، گرچه به حسب ماهیت از ربا جداست، ولی حکم آن را، که همانا حرام بودن است، دارد. برای روشن شدن مطلب، به بابهای ۸، ۹، ۱۱، ۱۴ و ۱۵ ابواب الربا وسائل الشیعه ، ج۱۸ رجوع کنید برای فرار از ربا، راههایی ارائه داده‌اند و به اصطلاح، با اندکی تغییر در عنوان موضوع، خواسته‌اند راه فرار از عنوان (ربا) را نشان دهند و با نام (حیله‌های شرعی) از آن یاد کرده‌اند. در صورتی که (شرع) حیله بردار نیست و از طرفی، شدت حرام بودن ربا، به گونه‌ای است که هرگز نمی‌توان، با اندک تغییر ظاهری و با حفظ حقیقت و ماهیت ربوی آن و مفاسدی که شرع از آن پرهیز داده، آن را جایز شمرد.امام راحل، می‌نویسد:(این گونه نیرنگها، مانند آن می‌ماند که کسی شراب را در کپسولهایی جای داده باشد، آن گاه آن کپسولها را ببلعد، سپس دل خوش دارد که شرع، (نوشیدن شراب ) را حرام کرده و این، بلعیدن و خوردن است نه شرب و آشامیدن! با آن که تمامی آثار بد (نوشیدن شراب) بر آن بار است.) و یا می‌نویسد: (با آن تاکیدهایی که بر حرام بودن ربا شده و در قرآن کریم و سنت شریف، از آن، با شدت و نفرت زیاد یاد گردیده و شیعه و سنی در آثار خود به زشتی آن اتفاق نظر دارند، به گونه‌ای که کم تر گناهی به این بزرگی از آن یاد شده است و افزون بر این، با مفاسد اقتصادی و اجتماعی و سیاسی که بر آن بار است و اقتصاددانان، آن را یادآور شده‌اند، چگونه ممکن است با مختصر حیله‌ای آن را روا شمرد و از آن به نام (حیله‌های شرعی) یاد کرد! و در پاره‌ای روایات نیز آمده است. بسیاری ـ جز اندک ـ از فقها بدان فتوی داده‌اند.و این یک مشکلی است، بلکه یک عقده قلبی است که بسیاری از دانشوران را به خود مشغول ساخته و نیز خرده گیریهایی از غیرمسلمانان، به چنین فتواهایی شده است، که بایستی در حل آن کوشید. و تنها به روایات استناد جستن و آن را از راه (تعبد محض) حل و فصل کردن، در چنین مساله‌ای که عقل، به خوبی، مفسده روا شمردن آن و مصلحت منع آن را، درک می‌کند، از راه صواب به دور است.) امام، پس از این فراز، به راه حل درست آن می‌پردازد، که یادآور خواهیم شد.روایاتی که به عنوان (راه حل) برای فرار از ربا، بدانها استناد شده، بیش تر آن‌ها را صاحب وسائل در باب ششم از ابواب (صرف) آورده است. این روایات، بیش تر به مواردی نظر دارند که از دید عرف، افزوده‌ای در کار نیست، تنها تفاوت حجمی وجود دارد، یا کاستی در یک طرف مورد معامله هست که سبب گردیده در طرف دیگر مورد معامله، این کاستی جبران شود. خلاصه، تفاوت قیمت وجود دارد که در موقع معامله، افزوده در نظر گرفته می‌شود و از نظر عرف و بازار ، افزوده به شمار نمی‌آید و چون این گونه دادوستدها، برابر معمول، افزوده در جنس انجام می‌گرفته، تا جبران کاستی شود، برای رفع شبهه ربا (که تبادل مثل به مثل با اضافه صورت می‌گرفته) دستور داده شده با آن طرفی که از لحاظ حجم یا اندازه، کم تر به نظر می‌رسد، چیزی اضافه شود، تا در برابر اضافه حجم، یا اندازه طرف دیگر قرار گیرد و از صورت ربا خارج شود.در صحیحه عبدالرحمان بن حجاج آمده:(فبعثنا بالغلة فصرفوا الفاً و خمسین منها بالف من الدمشقیة و البصریه. فقال: لاخیر فی هذا، افلا یجعلون فیها ذهباً لمکان زیادتها. فقلت له: اشتری الف درهم و دیناراً بالفی درهم؟ فقال: لا باس بذلک….)سکه مغشوش را، غله گویند. از ریشه (غلول) به معنای خیانت کاری.در این حدیث، هزار و پانصد درهم مغشوش، با هزار درهم سالم، برابر نهاده شده است. این، بدان خاطر است که از لحاظ ارزش، یک درهم سالم، به یک ونیم درهم مغشوش، می‌ارزد.امام علیه‌السّلام می‌فرماید: شایسته نیست، مگر آن که بر هزار درهم سالم، مقدار کمی پول زر افزوده شود، تا در برابر زیادتی پانصد درهم ـ که اضافه بر هزار درهم مغشوش است ـ قرار گیرد.از این روی، در ذیل روایت آمده:(نعم الشیء الفرار من الحرام الی الحلال.)بهترین چیز، فرار از حرام به سوی حلال است.زیرا معامله مثل به مثل، با اضافه، از نظر شرع حرام است و با همراه کردن غیرجنس به طرف کم تر، از صورت حرام بیرون می‌رود. بیش تر روایات، در همین باره وارد شده است که مورد معامله، گرچه تبادل مثل به مثل است، ولی چون از لحاظ وصف و ارزش برابر نبوده، زیادت در یک طرف؛ از نظر عرف، زیادت به شمار نمی‌آید ولی از نگاه شرع حرام است که برای فرار از این حرام، راه چاره نشان داده‌اند.امام راحل می‌نویسد:(در شریعت ، دو نوع عنوان حرام وجود دارد، یکی: ربا، که به حسب واقع تبادل مثل به مثل است، با شرط اضافه، چه نقدی و چه قرضی.این نوع معامله، حرام و ربوی است و چاره پذیر نیست. دیگر: مبادله دو کالا که به حسب ظاهر مثل به مثل است، ولی از لحاظ ارزش و وصف، برابر و همانند نیستند. که شرط اضافه در آن طرفی است که کاستی دارد، و از نظر عرف و بازار، ربا و افزودگی به شمار نمی‌آید، ولی از نظر شرع حرام است. این نوع معامله، چون ربوی نبوده و در عرف مردم رایج بوده است، در روایات، راه فرار از حرام، نشان داده شده و در اساس، کاربرد ربا در این گونه معامله، بر حسب ظاهر است و از باب مجاز و توسعه در تعبیر.) و اما در روایاتی که ـ به ظاهر ـ راه فرار از ربا را همان گونه نخست ارائه داده‌اند، جای درنگ و دقت است و باید از لحاظ سند و دلالت، مورد بررسی کامل قرار گیرند. افزون بر آن که سند بیش تر این روایات ضعیف است و در متن آن‌ها عباراتی آمده که از نظر عقل و اعتبار، به طور کامل شگفت می‌نماید و باور کردنی نیست. علامه مجلسی ، پس از شرح و تضعیف بیش تر این روایات، می‌نویسد:(و هذه الاخبار تدل علی جواز الفرار من الربا بامثال تلک الحیل. و الاولی الاقتصار علیها، بل ترکها مطلقاً تحرزا من الزلل.) این روایات، دلالت می‌کنند بر روا بودن فرار از ربا با چنین نیرنگهایی. بهتر آن است که از موارد یاد شده، فراتر نرفت. (موارد یاد شده در روایات، تنها درباره دیرکرد در پرداخت بدهی است که سر رسیده و بدهکار تقاضای مدت بیش تری می‌کند.) بلکه به طور مطلق چنین حیله‌هایی کنار گذارده شود، تا مبادا مایه لغزش گردد. این روایات را، صاحب وسائل ، در باب ۹ از احکام عقود آورده است: محمد بن یعقوب، عن محمد بن یحیی، عن احمد بن محمد، عن علی بن حدید عن محمد بن اسحاق بن عمار ، قال:(قلت لابی الحسن، علیه السلام، انّ سلسبیل (سلسبیل یا سلسیل، نام زنی است) طلبت منی مائة الف درهم علی ان تربحنی عشرة آلالف، فاقرضها تسعین الفا، و ابیعها ثوب وشی(وشی ـ به معنای قلمکاری در پارچه است).تقوم علی بالف درهم، بعشرة الآف درهم، قال: لا باس. قال الکلینی: و فی روایة اخری: لا باس به، اعطها مائة الف و بعها الثوب بعشرة الآف، و اکتب علیها کتابین.)محمد بن اسحاق می‌گوید: به امام عرض کردم: زنی به نام: سلسبیل، از من درخواست صدهزار درهم وام کرد که ده هزار درهم سود بدهد. من، نخست سود ده هزار درهم را برداشتم و به آن زن ، نودهزار درهم وام، دادم، به همراه یک پارچه که ارزش آن هزار درهم است، که آن را ده هزار درهم، برای آن زن حساب کردم، تا موقع بازستاندن وام، به طور کامل صدهزار درهم باز ستانم. امام علیه‌السّلام در جواب فرمود: اشکالی ندارد.و در روایتی دیگر، برابر نقل کلینی ، امام، دستور می‌دهد، دو برگه وثیقه تنظیم کند، که دو معامله از هم جدا باشد. این روایت، از جهت سند ضعیف است، زیرا علی بن حدید، هیچ گونه توثیقی نگردیده، بلکه شیخ، در استبصار او را به طور روشن و آشکار ضعیف شمرده است.در ذیل روایتی که در باب آب چاه از وی نقل می‌کند، می‌گوید، این روایت درخور استناد نیست، زیرا راوی آن: علی بن حدید، ضعیف است. عبارت او چنین است: (فاول فی هذا الخبر، انه مرسل وراویه ضعیف وهو علی بن حدید وهذا یضعف الاحتجاج بخبره.)  و همچنین در ذیل روایتی در باب فروش طلا و نقره می‌نویسد:(و اما روایت زراره ، چون در سند آن علی بن حدید، قرار گرفته، و او به طور جدّ، ضعیف است و روایات او درخور اعتماد نیستند، بنابراین این روایت قابل استناد نیست.) (وهو ضعیف جدا لایعول علی ما ینفرد بنقله.) و نیز در تهذیب درباره او می‌نویسد: (علی بن حدید، به طور شدید تضعیف شده، روایت او قابل اعتماد نیست.) و اما محمدبن اسحاق، که بیش تر این روایات را او از امام نقل می‌کند، به جهت این که صرّاف بوده، مورد اتهام است، که شاید این روایات را به جهت شرعی جلوه دادن و درست وانمودکردن کار خود آورده باشد، از این روی، امام راحل، درباره او می‌نویسد: (و لهذا ففی نفسی شیء من محمد بن اسحاق الصراف الواقفی بقول الصدوق الذی هو اخبر من متاخری اصحابنا بحال الرجال.) در دلم از او که شغل صرافی داشته و واقفی مذهب بوده ـ چیزی نهفته است.یعنی، دلم از او چرکین است و او در این باره مورد اتهام می‌باشد.علاوه، علامه حلی ، درباره درستی روایات او تردید کرده، می‌نویسد:(فانا فی روایته من المتوقفین.)  نیز محمد بن اسحاق صرّاف می‌گوید:(به حضرت موسی بن جعفر علیه‌السّلام عرض کردم: وامی را که از کسی می‌خواهم، درخواست تاخیر می‌کند، و پیشنهاد سود می‌دهد. آن گاه ( جبه ـ لباده ) ‌ای را که هزار درهم می‌ارزد، به ده هزار درهم به او می‌فروشم، در برابر دیرکرد در پرداخت وام.امام علیه‌السّلام فرمود: (اشکالی ندارد.)و نیز همین محمدبن اسحاق می‌گوید:(به حضرت علی بن موسی الرضا علیه‌السّلام عرض کردم: کسی وامی بر عهده اوست که مدت آن سر آمده، آن گاه طلبکار مرواریدی را که صد درهم می‌ارزد، به هزار درهم به او می‌فروشد، در مقابل تاخیر مدت.امام فرمود: اشکالی ندارد، پدرم، امام موسی بن جعفر ، به من دستور داد و همین کار را انجام دادم.) در این روایت، راوی از محمدبن اسحاق، فردی است به نام محمدبن عبدالله یا محمدبن ابی عبدالله که مجهول است. او می‌گوید: محمدبن اسحاق چنین پنداشته که همین پرسش را از موسی بن جعفر علیه‌السّلام نیز کرده و همین پاسخ را دریافت کرده است.علامه مجلسی، در مرآه العقول ، شرح کافی، و نیز در ملاذ الاخیار ، شرح تهذیب، این روایت را با نام (مجهول) یاد کرده است.  مانند همین روایت را، مسعدة بن صدقه از امام صادق علیه‌السّلام نقل می‌کند:(شخصی از امام صادق پرسید: به شخصی وام داده‌ام، اکنون توان پرداخت ندارد. مرواریدی را که صد درهم ارزش دارد، به هزار درهم به او می‌فروشم، تا در برابر دیرکرد در پرداخت وام باشد.امام علیه‌السّلام فرمود: اشکالی ندارد، پدرم، همین کار را می‌کرد، و به من دستور داد تا آن را انجام دهم.) علامه مجلسی، نیز این حدیث را مانند حدیث پیشین، ضعیف شمرده؛می‌نویسد: (ضعیف و قد مرّمثله) زیرا مسعدة بن صدقه توثیق نشده، علاوه او را با عنوان (عامی) وصف کرده‌اند.  و نیز در مساله (عینه) (عینه، با کسر عین، گونه‌ای از معامله است که در آن مشتری، جنسی را از فروشنده، با قیمت بالایی، ولی با مدت، می‌خرد، سپس آن را به طور نقد، با قیمت کم تر به او می‌فروشد و پول را از او دریافت می‌دارد. این گونه معامله، که در نتیجه آن، پولی گرفته و پس از مدتی، با افزوده به او باز می‌دهد. در آن زمان، رایج بوده و شاید امروزه هم رایج باشد و چون به ربا بیش تر می‌ماند، مورد پرسش قرار گرفته است. در روایات، قید شده که اگر هر دو طرف معامله، ملزم به خرید، یا فروش نباشند، مانعی ندارد.)  روایتی از عبدالملک بن عتبه آمده، گوید:(پرسیدم: می‌خواهم با کسی معامله (عینه) انجام دهم، و پیش از آن نیز از او طلبکار هستم. از من می‌خواهد تا پول بیش تری در اختیار او گذارم، آیا جایز است که بر او بیافزایم و مرواریدی را که صد درهم می‌ارزد، به هزار درهم به او بفروشم. و مدت بازدهی آن را به تاخیر بیاندازم؟ امام علیه‌السّلام فرمود: باکی نیست.)البته این روایت را نیز بایستی در شمار روایات نوع اول آورد، که برای فرار از شبهه ربا، راه فرار ارائه داده شده، نه ربای واقعی.به هر حال، این جاست که علامه مجلسی می‌نویسد: (سزاوار است که از مورد روایات یاد شده، فراتر نرویم، و سزاوارتر آن است که هرگونه حیله، برای فرار از ربا ترک و کنار گذارده شود، تا آن که از هرگونه لغزش احتمالی دور بمانیم.)نتیجه سخن: روایتی که بتوان به طور کامل مورد استناد قرارداد که برای فرار از ربای واقعی، راه نشان داده باشد، در اختیار نداریم.مهم ‌ترین خدشه در این روایات، افزون بر ضعف سند، نسبت ناروایی است که در این روایات به چهار امام بزرگوار: امام محمد باقر، امام جعفر صادق، امام موسی بن جعفر، امام علی بن موسی الرضا علیه‌السّلام؛ داده شده، که این بزرگواران نیز چنین حیله‌هایی را برای سود کلان بردن، به کار می‌برده‌اند. (اعطاک من جراب النوره.) (یعنی از انبان آهک به او چیزی داده است. و این اصطلاح در آن دوره رایج بوده است.) امام، در صدد بیان حقیقت نبوده، خواسته او را از خود دور سازد، لذا سخنی که حکایت از خلاف واقع بودن دارد، بر او القا کرده.امام راحل، در این زمینه می‌نویسد: (پاره‌ای از این روایات، افزون بر ضعف سند، مطالبی را در بردارند که شایسته مقام امامت نیست. پاره‌ای کارها، گیریم مباح هم باشند، ولی امام معصوم ، از هرگونه عملی که موجب تنفر طبع شود، دوری می‌ورزد….ولی برابر این روایات، شماری از امامان: امام باقر، امام صادق، امام کاظم و امام رضا علیه‌السّلام برای دست یافتن به سودهای مادی، به چنین حیله‌هایی دست می‌زدند! ….من به خود اجازه نمی‌دهم که چنین نسبتهایی را به امامان پاک شیعه بپذیرم. و این روایات بسان همان روایاتی است که نسبت به امامان داده‌اند: انگور خود را به کسانی می‌فروخته‌اند که می‌دانسته‌اند، از آن شراب می‌سازند. زیرا ظاهر آن روایات آن است که این گونه کارها، پیوسته شیوه امامان بوده و چنین روایاتی هرگز نمی‌تواند مورد استفاده فقیه باشد، زیرا در بردارنده مواردی هستند که ازنارواها و ناشایسته‌ها شمرده می‌شوند.) درباره آثار پیامدهای جدایی ناپذیر ربا گفتیم: ربا مساوی با ظلم و کفر و اعلام جنگ با خدا و رسول، مایه نفرت و نفرین و لعنت خدا و فرشتگان و موجب همیشه ماندن در آتش دوزخ است. افزون بر اینها، مفاسد اجتماعی و زیانی است که بر سلامت جامعه وارد می‌کند.از این روی، این آثار و پیامدها که جدایی ناپذیر ربا هستند و پیوسته با ربا مساوی و در خط موازی آن قراردارند، هرگز نمی‌شود با کمی تغییر در شکل و صورت، با حفظ ماهیت، زشتی و حرام بودن آن را نادیده گرفت. زیرا این لوازم، لوازم ماهیت‌اند، نه لوازم صورت و شکل.آنچه مایه فساد جامعه است و سلامت اقتصادی را تهدید می‌کند. واقع رباست، نه شکل و عنوان آن. و آنچه موجب لعنت و جنگ با خدا و رسول است، حقیقت و ماهیت رباست، نه صورت و اسم.امام خمینی می‌نویسد:(اذا کان الحکمة فی حرمة الربا ما ذکر من المفاسد، لایجوز التخلص عنه فی جمیع الموارد، بحیث لایشذ منه مورد، لزم اللغو فی الجعل. فتحریم الربا لنکتة الفساد فی الارض والظلم وترک التجارات… ثم تحلیله بجمیع اقسامه وافراده مع تغییر فی العنوان… یکون من قبیل التناقض فی الجعل او اللغویة فیه.ولو کانت الحیلة بتلک السهولة، مصححة، لاکل الربا، فلم لم ینبه علیها رسول الله. صلی اللّه علیه وآله وسلم لئلا تقع الامة فی ذلک الحرام الذی هو ایذان بحرب من الله ورسوله. ولم یکن درهم منه اعظم من سبعین زنیه. وفی نقل: انه. ص. امر بقتال المرابین ان لم یکفوا عن المراباه. فلو کان الانتفاع بالربا جائزاً بسهولة ضم شیء او تغییر لفظ، لما احتاج الی کلمة القتال. فیعلم بذلک ان لاسبیل الی الحیلة للتخلص من تلک الکبیرة الموبقه.)یا می‌نویسد: (این مثل آن می‌ماند که گفته شود: فروش قرآن به کافر حرام است، زیرا نباید زیر سلطه کافر درآید.آن گاه کسی بگوید: بخشیدن آن به کافر، جایز است، زیرا تغییر عنوان داده و علت یاد شده، حکمت است و گسترش ندارد.این جا نیز چنین است؛ زیرا خداوند، ربا را ظلم دانسته و علت حرام بودن را فساد در زمین یاد کرده است. آن گاه روایاتی وارد شود که همین ربا، با اندکی تغییر دادن عنوان و حیله جایز باشد، با آن که تمامی آن مفاسد بر آن بار است… آیا چنین پنداری تناقض نیست و تضاد در جعل و قانونگذاری شمرده نمی‌شود؟ بلکه موجب لغو بودن اصل جعل حرام بودن است. و چه کسی می‌پذیرد که امامان، چنین کارهایی را انجام می‌داده‌اند، امامانی که هرگز با حیله و نیرنگ سروکار نداشته‌اند؟از این روی، باید گفت: این گونه روایات به گونه روشن، با قرآن و سنت قطعی، ناسازگاری دارند و زخرف و باطل شمرده می‌شوند و بایستی آن‌ها را به سینه دیوار کوبید.)در مورد پدر ، فرزند ، شوهر ، همسر و خانواده ، ربا روا شمرده شده است. روایات بسیار در این باره وجود دارد.حضرت علی علیه‌السّلام می‌فرماید:(لیس بین الرجل وولده ربا….)در صحیح زراره آمده که امام باقر علیه‌السّلام فرمود:(لیس بین الرجل وولده، وبینه وبین عبده، ولابینه وبین اهله ربا. انّما الربا فیما بینک وبین مالا تملک.) این روایات، مورد اتفاق فتاوی فقها است.جالب، علتّی است که در ذیل صحیحه زراره آمده:(انما الربا فیما بینک وبین مالا تملک.)ربا، در صورتی است که طرف مورد معامله (که سود بر آن اضافه می‌شود، یا سود از آن برداشت می‌شود) در اختیار و تصرف تو نباشد.در زندگی خانوادگی، هر چه وجود دارد، در اختیار همه است. و همگی شریک در زندگی جمعی هستند. و در گذشته این بیش تر به چشم می‌آمده است. از این روی، سودی که به یکی ازافراد خانواده داده، یا از او گرفته شود، از محیط خانوادگی بیرون نرفته، بهره همگی می‌گردد و در حقیقت، در اختیار همه است و از این کیسه به آن کیسه، یا از این جیب به آن جیب دیگر انتقال می‌یابد.ییادآور می‌شویم که (ما) در روایت، موصوله است. مقصود، مال طرف معامله است، نه شخص، تا مربوط به ( عبد ) گردد. از این روی، این تعلیل، عام است و برای هر سه مورد استثنا آورده شده.و همین تعلیل، موارد استثنای یاد شده را به گونه تخصص از حرمت ربا، خارج می‌سازد نه از باب تخصیص؛ زیرا ربا در صورتی است که این سود را دیگری ببرد و از اختیار سود دهنده خارج گردد. تمامی مفاسد ربا بر همین نوع ربا بار است، نه ربای مورد استثناء.

حدیث: قطب عالم امکان، امام زمان(عج):  إِنّى أَمانٌ لاَِهْلِ الاَْرْضِ کَما أَنَّ النُّجُومَ أَمانٌ لاَِهْلِ السَّماءِ:وجود من براى اهل زمین، سبب امان و آسایش است، همچنان که ستارگان سبب امان آسماناند.

دعای ندبه: بِنَفْسِی أَنْتَ مِنْ أَثِیلِ مَجْدٍ لا یُجَارَى [یُحَاذَی] بِنَفْسِی أَنْتَ مِنْ تِلادِ نِعَمٍ لا تُضَاهَى بِنَفْسِی أَنْتَ مِنْ نَصِیفِ شَرَفٍ لا یُسَاوَى إِلَى مَتَى أَحَارُ [أَجْأَرُ] فِیکَ یَا مَوْلایَ وَ إِلَى مَتَى وَ أَیَّ خِطَابٍ أَصِفُ فِیکَ وَ أَیَّ نَجْوَى جانم فدایت، تو درخت ریشه دار مجدی که هم طرازى نپذیرد، جانم فدایت، تو نعمت دیرینه اى، که او را مانندى نیست، جانم فدایت، تو قرین شرفى، که وی را برابرى نیست، تا چه زمانى نسبت به تو سرگردان باشم، اى مولایم، و تا چه زمان، و با کدام بیان، تو را وصف کنم، و با چه رازو نیازى؟

سیمای حضرت مهدی(عج): علاوه بر زیارت‌های جامعه که همه امامان را می‌شود با آن زیارت کرد، برای ارتباط با امام زمان(ع)، دعاها و زیارت‌های مختلفی نقل شده که از مهمترین آنها می‌توان به این موارد اشاره کرد:دعای ندبه.دعای فرج.استغاثه به امام زمان: «سَلامُ اللهِ الکامِلُ التّام».زیارت آل یس.دعای غریق.دعای عهد.صلوات مخصوص امام زمان.زیارت روز جمعه.از ناحیه مقدسه نیز دعاها و زیارات مختلفی صادر شده است؛ مانند دعای فرج(اَللّهُمَّ عَظُمَ البَلاء)، دعای «یا مَن أظهَرَ الجَمیلَ»، دعای «اَللّهمّ رَبَّ النّورِ العَظیم»، دعای «اَللهُمّ ارزُقنا تَوفیقَ الطاعَةِ»، دعای سهم اللیل، دعای هر روز ماه رجب، دعای «اَللهمّ إنّی اَسألُکَ بِالمَولودَینِ فی رَجَب»، دعای «اَللهمّ إنّی اَسألُکَ بِمَعانی جَمیعِ ما یدعوکَ بِهِ وُلاةُ أمرِکَ»، زیارت ناحیه مقدسه و زیارت الشهداء.

سیره حضرت مهدی(عج): شجاعت و صلابت:رویارویى با همه مشرکان و مستکبران و به زانو درآوردن همه قدرت هاى طاغوتى دنیا، دلاورى بى نظیر و استوارى بى بدیل مى طلبد. کسى که همچون امام حسین(علیه السلام) مرد میدان رزم باشد و همانند امام على(علیه السلام) زره اش پشت نداشته باشد و همچون رسول الله در گرماگرم پیکارها رزمش مایه دل گرمى رزم آوران و حضور قاطعانه اش پشتوانه کفر ستیزان باشد.

منبرسی ام: نشانه های ظهور: مسکرات را با تغییر نام حلال بدانند.

آیه : آیات مربوط به حکم تحریم شراب :مفسران، چهار آیه قرآن را مربوط به حکم تحریم شراب دانسته‌اند:

  1. «وَ مِنْ ثَمَراتِ النَّخِیلِ وَ الْأَعْنابِ تَتَّخِذُونَ مِنْهُ سَکَراً وَ رِزْقاً حَسَناً إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ»؛ «و از میوه‏های درختان نخل و انگور مسکرات (ناپاک) و روزی خوب و پاکیزه می‏گیرید در این روشنی است برای جمعیتی که اندیشه می‏کنند‏» (نحل// 67) .
  2. «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَقْرَبُوا الصَّلاةَ وَ أَنْتُمْ سُکاری‏ حَتَّی تَعْلَمُوا ما تَقُولُونَ وَ لا جُنُباً إِلاَّ عابِرِی سَبِیلٍ حَتَّی‏ تَغْتَسِلُوا وَ إِنْ کُنْتُمْ مَرْضی‏ أَوْ عَلی‏ سَفَرٍ أَوْ جاءَ أَحَدٌ مِنْکُمْ مِنَ الْغائِطِ أَوْ لامَسْتُمُ النِّساءَ فَلَمْ تَجِدُوا ماءً فَتَیَمَّمُوا صَعِیداً طَیِّباً فَامْسَحُوا بِوُجُوهِکُمْ وَ أَیْدِیکُمْ إِنَّ اللَّهَ کانَ عَفُوًّا غَفُوراً»؛ «ای کسانی که ایمان آورده‏اید در حالی که مست هستید به نماز نزدیک نشوید تا بدانید چه می‏گوئید و همچنین هنگامی که جنب هستید، مگر اینکه مسافر باشید، تا غسل کنید، و اگر بیمارید یا مسافر و یا قضای حاجت کرده‏اید و یا با زنان آمیزش جنسی داشته‏اید و در این حال آب (برای وضو و غسل) نیابید با خاک پاکی تیمم کنید، به این طریق که صورتها و دستها را با آن مسح کنید، خداوند بخشنده و آمرزنده است» (نساء// 43) .
  3. «یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْخَمْرِ وَ الْمَیْسِرِ قُلْ فِیهِما إِثْمٌ کَبِیرٌ وَ مَنافِعُ لِلنَّاسِ وَ إِثْمُهُما أَکْبَرُ مِنْ نَفْعِهِما وَ یَسْئَلُونَکَ ما ذا یُنْفِقُونَ قُلِ الْعَفْوَ کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمُ الْآیاتِ لَعَلَّکُمْ تَتَفَکَّرُونَ»؛ «در باره شراب و قمار از تو سؤال می‏کنند، بگو: ' در آنها گناه و زیان بزرگی است، و منافعی (از نظر مادی) برای مردم در بر دارد، (ولی) گناه آنها از نفعشان بیشتر است. و از تو می‏پرسند چه چیز انفاق کنند؟ بگو: از ما زاد نیازمندی خود. ' این چنین خداوند آیات را برای شما روشن می‏سازد، شاید اندیشه کنید!» (بقره// 219) .
  4. «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّمَا الْخَمْرُ وَ الْمَیْسِرُ وَ الْأَنْصابُ وَ الْأَزْلامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّیْطانِ فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ»؛ «ای کسانی که ایمان آورده‏اید شراب و قمار و بتها و از لام (که یک نوع بخت‏آزمایی بوده) پلیدند و از عمل شیطانند از آنها دوری کنید تا رستگار شوید» (مائده// 90) .شرابخواری و میگساری در زمان جاهلیت و قبل از ظهور اسلام فوق العاده رواج داشت و به صورت یک بلای عمومی در آمده بود، تا آنجا که بعضی از مورخان می‏گویند عشق عرب جاهلی در سه چیز خلاصه می‏شد: شعر و شراب و جنگ!، و نیز از روایات استفاده می‏شود که حتی بعد از تحریم شراب مساله ممنوعیت آن برای بعضی از مسلمانان فوق العاده سنگین و مشکل بود، تا آنجا که می‏گفتند: «ما حرم علینا شی‏ء أشدّ من الخمر: هیچ حکمی بر ما سنگین تر از تحریم شراب نبود».روشن است که اگر اسلام می‏خواست بدون رعایت اصول روانی و اجتماعی با این بلای بزرگ عمومی به مبارزه برخیزد ممکن نبود، و لذا از روش تحریم تدریجی و آماده ساختن افکار و اذهان برای ریشه کن کردن میگساری که به صورت یک عادت ثانوی در رگ و پوست آنها نفوذ کرده بود، استفاده کرد، به این ترتیب که نخست در بعضی از سوره‏های مکی (آیه 67 سوره نحل) اشاراتی به زشتی این کار نمود. «سکر» گرچه در لغت معانی مختلفی دارد، ولی در آیه 67 سوره نحل به معنای مسکرات و مشروبات الکلی است، و معنای مشهور آن همین است. قرآن در این آیه هرگز اجازه شراب سازی از خرما و انگور نداده بلکه با توجه به اینکه مسکرات را در مقابل رزق حسن قرار داده اشاره کوتاهی به تحریم خمر و نامطلوب بودن آن نموده است، بنا بر این نیاز به این نداریم که بگوییم این آیه قبل از نزول تحریم شراب نازل شده و اشاره‏ای به حلال بودن آن است، بلکه به عکس، آیه، اشاره به حرام بودن آن می‏کند و شاید اولین اخطار در زمینه تحریم خمر باشد.ولی از آنجا که عادت زشت شرابخوری از آن ریشه‏دارتر بود که با این اشاره‏ها ریشه‏کن شود، بعلاوه شراب بخشی از درآمدهای اقتصادی آنها را نیز تامین می‏کرد لذا هنگامی که مسلمانان به مدینه منتقل شدند و نخستین حکومت اسلامی تشکیل شد، دومین دستور در زمینه منع شرابخواری به صورت قاطعتری نازل گشت، تا افکار را برای تحریم نهایی آماده‏تر سازد، در این موقع بود که آیه 219 سوره بقره نازل گردید، در این آیه ضمن اشاره به منافع اقتصادی مشروبات الکلی برای بعضی از جوامع همانند جامعه جاهلیت، اهمیت خطرات و زیانهای بزرگ آن را که به درجات از منافع اقتصادی آن بیشتر است یادآوری می‏شود.به دنبال آن در آیه 43 سوره نساء به مسلمانان صریحا دستور داده شد که در حال مستی هرگز نماز نخوانند تا بدانند با خدای خود چه می‏گویند. البته مفهوم این آیه آن نبود که در غیر حال نماز، نوشیدن شراب مجاز بود، بلکه برنامه همان برنامه تحریم تدریجی و مرحله به مرحله بود، و به عبارت دیگر این آیه نسبت به غیر حال نماز ساکت بود و صریحا چیزی نمی‏گفت.آشنایی مسلمانان به احکام اسلام و آمادگی فکری آنها برای ریشه‏کن ساختن این مفسده بزرگ اجتماعی که در اعماق وجود آنها نفوذ کرده بود، سبب شد که در آیه 90 سوره مائده دستور نهایی با صراحت کامل و بیان قاطع که حتی بهانه‏جویان نیز نتوانند به آن ایراد گیرند نازل گردید.

حدیث: قطب عالم امکان، امام زمان(عج): وَ أَمَّا الْحَوادِثُ الْواقِعَةُ فَارْجِعُوا فیها إِلى رُواةِ حَدیثِنا فَإِنَّهُمْ حُجَّتى عَلَیْکُم وَ أَنـَا حُجَّةُاللّهِ عَلَیْهِمْ:در پیشامدهاى مهمّ اجتماعى به راویان حدیث ما مراجعه کنید، زیرا که آنان حجّت من بر شما هستند و من هم حجّت خدا بر آنان هستم.

دعای ندبه: عَزِیزٌ عَلَیَّ أَنْ أُجَابَ دُونَکَ وَ [أَوْ] أُنَاغَى عَزِیزٌ عَلَیَّ أَنْ أَبْکِیَکَ وَ یَخْذُلَکَ الْوَرَى عَزِیزٌ عَلَیَّ أَنْ یَجْرِیَ عَلَیْکَ دُونَهُمْ مَا جَرَى هَلْ مِنْ مُعِینٍ فَأُطِیلَ مَعَهُ الْعَوِیلَ وَ الْبُکَاءَ هَلْ مِنْ جَزُوعٍ فَأُسَاعِدَ جَزَعَهُ إِذَا خَلا هَلْ قَذِیَتْ عَیْنٌ فَسَاعَدَتْهَا عَیْنِی عَلَى الْقَذَى ،بر من سخت است که از سوى غیر تو پاسخ داده شوم، و سخن مسرّت بخش بشنوم، بر من سخت است که براى تو گریه کنم، ولى مردم تو را وا گذارند، بر من سخت است، که بر تو بگذرد و نه بر دیگران آنچه گذشت، آیا کمک کننده اى هست، که فریاد و گریه را در کنارش طولانى کنم؟ آیا بى تابى هست؟ که او را در بى تابى اش، هنگامى که خلوت کند یارى رسانم، آیا چشمى هست که خار فراق در آن جا گرفته، پس چشم من او را بر آن خار خلیدگى مساعدت کند،

سیمای حضرت مهدی(عج): در فرهنگ اسلامی، انتظار فرج -به معنای امید به گشایش شرایط نابسامان- از مفاهیم پرتکرار در آیات و روایات است. یکی از مهمترین مصادیق این انتظار در فرهنگ شیعی، امید به گشایش سختی‌ها و آینده‌ای روشن با ظهور امام زمان است. از این نوع انتظار در روایات با واژگانی مانند «اَلْمُنتظَرُ لِأمْرِنا»، «مُنتظِرٌ لِهذا الاَمر»، «اِنْتِظارُ قائِمِنا»، «تَوَقُّعُ الْفَرَج»، «اَلمُنتظِرینَ لِظُهورِهِ»، «مُنْتظِرونَ لِدَوْلَةِ الْحَق» و «اَلمُنتظِرُ لِلّثانی عَشَر» یاد شده است. در این روایات پاداش و فضائل بی‌شماری برای منتظران بیان شده و آنان را از «اولیاء الله» و برترین مردم به حساب آورده‌اند که همچون یاران پیامبر(ص) در جنگ بدر بوده یا در هنگام معرکه در خیمه امام زمان به همراه او نبرد می‌کنند.انتظار فرج و گشایش می‌تواند جنبه فردی یا عمومی داشته باشدو به شرطی سازنده است که به همراه تلاش و کسب آمادگی بوده و مؤمن از تأخیر آن ناامید نگردد. نتیجه چنین انتظار و تلاشی، تکامل فرد و جامعه خواهد بود.

سیره حضرت مهدی(عج): صبر و شکیبایى:استقامت و صبر هر انسان را باید با بررسى میزان بلاها و مقدار مشکلات وارده بر او، برآورد کرد. صبورترین و بردبارترین انسان هاى تاریخ چند سال در برابر سختى ها دوام آورده و چه اندازه بلاها و غم ها را تحمل کرده اند؟به یقین محنت ها و بلاها و مصیبت هاى امام زمان(علیه السلام) در طول این همه قرن، هرگز قابل مقایسه با هیچ انسان دیگرى نیست; زیرا نه تنها کثرت بلاها و طول زمان ابتلائات است که صبر و استقامتى والا مى طلبد; بلکه نوع مسئولیت انسان هم در تعیین میزان استقامت و شکیبایى، تأثیرگذار است و حضرت مهدى(علیه السلام) امام زمان و حجت عالمیان و ولى همه مؤمنان و پدر و سرپرست همه شیعیان است.

منبرسی و یکم: نشانه های ظهور: اموال بیت المال (وجوه شرعیه ) را مال شخصى خود بدانند یا حقوق شرعیه مال خود را ندهند و بگویند مال خودمان است .

آیه : «وَالَّذِینَ هُمْ لِأَمَانَاتِهِمْ وَ عَهْدِهِمْ رَاعُونَ». و آنان که امانت ها و پیمان خود را رعایت مى کنند. آیه 8 مومنون

کلمه بیت المال مرکب از دو واژه «بیت» و «مال» ، به معنای خانه دارایی و خزینه مال است . و در اصطلاح به دو معنا می آید: گاهی به معنای اموال عمومی و حکومتی و هر آنچه که مردم به نحوی در آن حق دارند، استعمال می شود و گاهی به معنای مکانی که اموال عمومی در آن نگهداری می شود . معنای اول قائم به اموال است و معنای دوم قائم به مکان است .با نگاهی در منابع روایی و تاریخی به دست می آید که لفظ بیت المال و استعمال آن در زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم وجود نداشته است. بلکه این اصطلاح در چند دهه بعد از وفات آن حضرت، خصوصا در زمان حکومت علی علیه السلام رواج یافته است.(المنجد و لغت نامه دهخدا، واژه بیت المال، ج 3، ص 553، )

مؤمنان چه کسانی هستند؟قرآن یکی از صفاتی که برای مؤمنین به شمار می آورد ، امانت داری در برابر بیت المال و امانات می باشد ؛ « وَ الَّذینَ هُمْ لِأَماناتِهِمْ وَ عَهْدِهِمْ راعُونَ ؛ امانات و پیمان‌ها را مراعات می‌کنن .»(مومنون/8)

فردی نزد امیرالمؤمنین آمد و از حضرت خواست که پولی از بیت المال به او بدهد . حضرت به او فرمود : «إِنَّ هَذَا الْمَالَ لَیْسَ لِی وَ لَا لَکَ وَ إِنَّمَا هُوَ فَیْ‏ءٌ لِلْمُسْلِمِینَ وَ جَلْبُ أَسْیَافِهِمْ فَإِنْ شَرِکْتَهُمْ فِی حَرْبِهِمْ کَانَ لَکَ مِثْلُ حَظِّهِمْ وَ إِلَّا فَجَنَاةُ أَیْدِیهِمْ لَا تَکُونُ لِغَیْرِ أَفْوَاهِهِمْ ؛ »(نهج‏البلاغه، خطبه 232) بیت المال نه برای من و نه برای تو است، بلکه برای همه‌ی مسلمین می باشد و ...»بیت المال امانتی است بسیار حساس و خطرناک، اما متأسّفانه ما کمتر به این مهمّ توجه می کنیم .

وقتی پشت ماشین شرکت و ... که از بیت المال است می نشینیم، نسبت به زمانی که پشت ماشین خودمان می نشینیم، کم‌تر مراعات می کنیم .همه‌ی اموال دولتی از اتوبوس شرکت واحد گرفته تا آب، برق، خودکار، میز، نیمکت و کتاب جزء بیت المال محسوب میشوند و نباید در استفاده از آن‌ها کوتاهی کرد .اگر ما خوب درس نخوانیم ، به بیت المال خیانت کرده‌ایم. به عبارتی خیانت به بیت المال به پاره کردن یک کاغذ دولتی و استفاده از خودکار و ... منحصر نمی شود.

محصلی که خوب درس نخواند، کارمندی که خوب کار نکند، معلمی که در کار خود کم بگذارد و کوتاهی کند و ... به بیت المال خیانت کرده‌اند.حضرت علی(ع) می فرماید: « یَخْضَمُونَ مَالَ اللَّهِ خِضْمَةَ الْإِبِلِ نِبْتَةَ الرَّبِیع ؛ بعضی از افراد مثل شتری که به علف تازه‌ی بهاری رسیده است ، مال خدا و بیت المال را می‌خورند.» (نهج‏البلاغه ، خطبه 3)کس  که بخواهد با پول ، مردم را از خود راضی کند ممکن است که تعدادی را در دنیا از خودش راضی کند ، امّا در آخرت باید جواب دهد و نزد خدا پایین می‌آید.»عده ای به حضرت امیر گفتند : به بعضی افراد پول بدهید تا ساکت شوند و دور شما را بگیرند ، هوای شما را داشته باشند و حکومت شما قوی شود ؛ حضرت فرمود : « أَ تَأْمُرُونِّی أَنْ أَطْلُبَ النَّصْرَ بِالْجَوْرِ لَوْ کَانَ الْمَالُ لِی لَسَوَّیْتُ بَیْنَهُمْ فَکَیْفَ وَ إِنَّمَا الْمَالُ مَالُ اللَّهِ أَلَا وَ إِنَّ إِعْطَاءَ الْمَالِ فِی غَیْرِ حَقِّهِ تَبْذِیرٌ وَ إِسْرَافٌ وَ هُوَ یَرْفَعُ صَاحِبَهُ فِی الدُّنْیَا وَ یَضَعُهُ فِی الْآخِرَةِ وَ یُکْرِمُهُ فِی النَّاسِ وَ یُهِینُهُ عِنْدَ اللَّهِ ؛ شما می‌گویید باج بدهم و با پای شرک به سراغ توحید بروم وپایه‌های حکومت اسلامی را با رشوه قوی کنم .

امام علی علیه السلام:حتی اگر اموال برای خودم هم بود، آن را به طور مساوی تقسیم می‌کردم، و حال آن که اموال برای خداوند است ، من هرگز پایه‌ی توحید را با رشوه محکم نمی‌کنم .همانا بدانید که دادن پولی در جایی که حق نیست ، هم تبذیر و هم اسراف است و اسراف ازگناهان کبیره است ؛ - «إِنَّ الْمُبَذِّرینَ کانُوا إِخْوانَ الشَّیاطینِ »(اسراء/27) -کس  که بخواهد با پول ، مردم را از خود راضی کند ممکن است که تعدادی را در دنیا از خودش راضی کند ، امّا در آخرت باید جواب دهد و نزد خدا پایین می‌آید .» (نهج‏البلاغه، خطبه 126)

برای کسی که در بیت المال تصرف کرده، شهادت معنایی ندارد !در یکی از جنگ‌ها، به یکی از اصحاب پیامبر تیری اصابت کرد که منجر به نابودی او شد. مردم جنازه را خدمت پیامبر آوردند و گفتند که شهید شده است. پیامبر فرمود: نگویید شهید شده است. چرا که عبایی که روی دوش او است، از بیت المال است و به خاطر همین من بر این شخص نماز نمی ‌خوانم .در برابر مال بیت المال خسیس و خشک باشید!پیامبر در مورد حضرت علی(ع) می فرماید: «إِنَّهُ لَخَشِنٌ فِی ذَاتِ اللَّهِ ؛هر جا که پای خدا و مسائل مربوط به خداوند باشد، علی خشن است.» (المناقب، ج‏2، ص‏110)

انسان باید در بیت المال خشک باشد. اگر می‌خواهیم بذل و بخشش بکنیم، باید از پول خود انجام دهیم. نوشتن یک شماره تلفن کوچک بر روی یک تکه کاغذ بزرگ، سخاوت و بخشش نیست! این عین اسراف و بی تدبیری و خیانت در بیت المال است .

روزی حضرت علی(ع) دیدند که دختر خردسالشان گردن بندی به گردنش بسته است که از اموال بیت المال می‌باشد. حضرت پرسیدند که گردن بند را از کجا آورده است و جواب شنیدند که از ابن رافع، خزینه دار بیت المال دریافت کرده است.

 حضرت سراغ ابن رافع رفت و دلیل کارش را جویا شد. ابن رافع جواب داد:- دختر علی بود- شب عید قربان بود- تنها سه شب گردن بند پیش او می‌ماند- عاریه‌ای و امانت بود و خودم ضامن می‌شوم .اما حضرت علی(ع) هیچ یک از دلایل ابن رافع را نپذیرفت.حضرت در جایی دیگر می فرمایند: «وَ اللَّهِ لَوْ وَجَدْتُهُ قَدْ تُزُوِّجَ بِهِ النِّسَاءُ وَ مُلِکَ بِهِ الْإِمَاءُ لَرَدَدْتُهُ ؛ به خدا قسم اگر با بیت المال ازدواج کرده باشید و آن پول‌ها را مهریه‌ی زنانتان کرده باشید ، من آن پول‌ها را برمی گردانم و اگر خرید و فروش هم شده باشد ، معامله‌ها را به هم می‌زنم . »(نهج‏البلاغه، خطبه 15)

ضایع شدن حق عموم مردم نوعی دزدی است !عده ای از حضرت علی(ع) درخواست مقداری از پول بیت المال را کردند. حضرت فرمود: آیا حاضر هستید که شب به دزدی بروید و علاوه بر سهم خود، سهم مرا نیز به دست آورید؟ آن‌ها تعجب کردند و اعتراض کردند. حضرت فرمود: استفاده از بیت المال دزدی از همه‌ی مردم است  .حضرت امیر فرمودند : « دَخَلْتُ بِلَادَکُمْ بِأَشْمَالِی هَذِهِ وَ رِحْلَتِی وَ رَاحِلَتِی‌ها هِیَ فَإِنْ أَنَا خَرَجْتُ مِنْ بِلَادِکُمْ بِغَیْرِ مَا دَخَلْتُ فَإِنَّنِی مِنَ الْخَائِنِینَ ؛ با این لباسی که بر دوش دارم و این مرکبی که بر آن سوار هستم ، داخل شهر شما شدم وفرماندی شما شدم. پس اگر من از شهرتان خارج شدم و به غیر از چیزهایی که با آن وارد شدم ، چیز دیگری داشتم، همانا من از خیانت کاران هستم»

از امانت مراقبت کنید!امیرالمؤمنین(ع) به «اشعث بن قیس» که استاندار آذربایجان بود ، فرمودند: «وَ إِنَّ عَمَلَکَ لَیْسَ لَکَ بِطُعْمَةٍ وَ لَکِنَّهُ فِی عُنُقِکَ أَمَانَةٌ وَ أَنْتَ مُسْتَرْعًى لِمَنْ فَوْقَکَ لَیْسَ لَکَ أَنْ تَفْتَاتَ فِی رَعِیَّةٍ وَ لَا تُخَاطِرَ إِلَّا بِوَثِیقَةٍ وَ فِی یَدَیْکَ مَالٌ مِنْ مَالِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ أَنْتَ مِنْ خُزَّانِهِ حَتَّى تُسَلِّمَهُ إِلَیَّ وَ لَعَلِّی أَلَّا أَکُونَ شَرَّ وُلَاتِکَ لَکَ ؛ این پست و حکومت تو طعمه نیست ، بلکه امانتی بر گردنت می‌باشد و باید آرام آن را برانی .تو نگهبانی بیش نیستی و حق نداری به رأی خود عمل کنی.» (نهج‏البلاغه، نامه 5)

دین را باقی بگذارید! امام صادق(ع) فرمودند: « إِنَّ مِنْ بَقَاءِ الْمُسْلِمِینَ وَ بَقَاءِ الْإِسْلَامِ أَنْ تَصِیرَ الْأَمْوَالُ عِنْدَ مَنْ یَعْرِفُ فِیهَا الْحَقَّ وَ یَصْنَعُ فِیهَا الْمَعْرُوفَ فَإِنَّ مِنْ فَنَاءِ الْإِسْلَامِ وَ فَنَاءِ الْمُسْلِمِینَ أَنْ تَصِیرَ الْأَمْوَالُ فِی أَیْدِی مَنْ لَا یَعْرِفُ فِیهَا الْحَقَّ وَ لَا یَصْنَعُ فِیهَا الْمَعْرُوفَ ؛ اگر می‌خواهید دین باقی بماند، بیت المال را به دست عادل بسپارید که حق بوده و طرف دار حق می‌باشد . »(کافى، ج‏4 ، ص‏25)

حضرت امیر فرمودند: «دَخَلْتُ بِلَادَکُمْ بِأَشْمَالِی هَذِهِ وَ رِحْلَتِی وَ رَاحِلَتِی‌ها هِیَ فَإِنْ أَنَا خَرَجْتُ مِنْ بِلَادِکُمْ بِغَیْرِ مَا دَخَلْتُ فَإِنَّنِی مِنَ الْخَائِنِینَ ؛ با این لباسی که بر دوش دارم و این مرکبی که بر آن سوار هستم ، داخل شهر شما شدم و فرمانده شما شدم. پس اگر من از شهرتان خارج شدم و به غیر از چیزهایی که با آن وارد شدم ، چیز دیگری داشتم، همانا من از خیانت کاران هستم . »(المناقب، ج‏2، ص‏98)اگر وضع زندگی ما در هنگام ریاست با روزی که وارد شدیم فرق کند، مثلا با پراید آمدم، با بالاترین مدل ماشین بروم؛ با فرش ماشینی و معمولی آمدم، با بهترین نوع فرش در جهان، تمام ابریشم بروم، اینها  همه من را معرفی می کنند که من خائن هستم و در حق مردم خیانت کرده ام .به همین دلیل است که در قانون اساسی آمده است که وکلا و وزرا در ابتدای کار باید صورت اموال خود را به دولت بدهند و در هنگام اتمام مسئولیت یا استعفا نیز صورت اموال خود را بدهند تا بررسی شود که خیانتی صورت نگرفته باشد .

تبصره ها را ندید نگیرید!اموالی که دولتی است و به صورت امانت در دست مسئول باشد ، اشکالی ندارد .در اموال شخصی نیز اگر کمی ترقی به وجود بیاید ، اشکالی ندارد و هر ترقی و پیشرفتی را به دید خیانت نباید دید .چرا که اگر آدمی کارگری و دست فروشی هم بکند ، مقداری سود به دست می ‌آورد . مهم این است که تغییرات طبیعی و در حد تعادل باشند .

رمز بقاء اسلام چیست؟به فرموده امیرالمؤمنین(ع): رمز بقاء اسلام به این است که بیت المال در دست عادل باشد و رمز نابودی آن به این است که بیت المال در دست فاسق قرار گیرد. (وسایل الشیعه ، ج11)

حدیث: قطب عالم امکان، امام زمان(عج): إِنَّهُ لَمْ یَکُنْ أَحَدٌ مِنْ آبائى إِلاّ وَقَدْ وَقَعَتْ فى عُنُقِهِ بَیْعَةٌ لِطاغِیَةِ زَمانِهِ وَ إِنّى أَخْرُجُ حینَ أَخْرُجُ وَ لا بَیْعَةَ لاَِحَد مِنَ الطَّواغیتِ فى عُنُقى:هر یک از پدرانم بیعت یکى از طاغوت هاى زمان به گردنشان بود، ولى من در حالى قیام خواهم کرد که بیعت هیچ طاغوتى به گردنم نباشد.

دعای ندبه: هَلْ إِلَیْکَ یَا ابْنَ أَحْمَدَ سَبِیلٌ فَتُلْقَى هَلْ یَتَّصِلُ یَوْمُنَا مِنْکَ بِعِدَةٍ [بِغَدِهِ ] فَنَحْظَى مَتَى نَرِدُ مَنَاهِلَکَ الرَّوِیَّةَ فَنَرْوَى مَتَى نَنْتَقِعُ مِنْ عَذْبِ مَائِکَ فَقَدْ طَالَ الصَّدَى مَتَى نُغَادِیکَ وَ نُرَاوِحُکَ فَنَقِرَّ عَیْنا [فَتَقَرَّ عُیُونُنَا] آیا به جانب تو اى پسر احمد راهى هست، تا ملاقات شوى، آیا روز ما به تو با وعده اى در می پیوندد تا بهره مند گردیم، چه زمان به چشمه های پر آبت وارد می شویم، تا سیراب گردیم، چه زمان از آب وصل خشگوارت بهره مند مى شویم؟ که تشنگى ما طولانى شد، چه زمان با تو صبح و شام مى کنیم، تا دیده از این کار روشن کنیم،

سیمای حضرت مهدی(عج): فرق شیعه نظیر زیدیه و اسماعیلیه، ضمن پذیرش اصل مهدویت، در موعود بودن امام و مصداق آن (موعود)، با امامیه اختلاف‌نظر دارند. برخی از فرق شیعه مانند انشعاباتی از زیدیه، متولد شدن امام مهدی در گذشته و غیبت او را نمیپذیرند و تنها معتقد به موعود بودن و ظهور امام مهدی در آخرالزمان هستند از این رو انطباق مصداق امام موعود و منتظر در امام دوازدهم شیعیان امامی، یعنی محمد بن حسن عسکرى(ع) را رد کرده یا حداقل تأیید نمی‌کنند. آنان تنها معتقدند امام منتظر در آخرالزمان به دنیا آمده، قیام خواهد کرد.به طور کلی مهدویت در زیدیه، مهدویت نوعیه است. آنها آخرین امام از سلسله ائمه را، که جهان را پر از عدل و داد می‌کند، مهدی موعود می‌دانند و معتقدند باید از هر سیدی که دعوت به خود کند پیروی کرد، چه بسا او همان مهدی موعود باشد اگر جهان را پر از عدل و داد کرد و کار را به اتمام رساند، مهدی موعود بودن او معلوم می‌شود، در غیر این صورت منتظر سید دیگری می‌مانند.در طول تاریخ گروه‌هایی از زیدیه، ادعای مهدویت امامانی که در قیام‌ها کشته شده‌اند را مطرح می‌کردند و معتقد بودند آنان روزی بازخواهند گشت و جهان را پر از عدل و داد خواهند کرد. آنان در مورد زید بن علی، نفس زکیه،محمد بن قاسم بن علی بن عُمر بن علی بن حسین بن علی بن ابی طالب(متوفی ۲۱۹ق)، یحیی بن عمر بن یحیی بن حسین بن زید بن علی بن حسین (متوفی ۲۵۰ق) و حسین بن قاسم عیانی (متوفی ۴۰۴ق) ادعای مهدویت کرده‌اند.

سیره حضرت مهدی(عج): سیرت خلقی:«مهدی، صاحب حشمت و سکینه و وقار است. جامه ‌هایی درشتناک پوشد و نان جو خورد. علم و حلمش از همه‌ مردمان بیشتر است. همنام پیامبر است و خُلق او، خُلق محمدی است»

منبرسی و دوم: نشانه های ظهور: قرآن را به بازى بگیرند (از نام آن و آیاتش به نفع اهداف شوم خود سوء استفاده کنند).

آیه : وَقَالَ الرَّسُولُ یَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هَٰذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا در آن روز رسول (به شکوه از امت در پیشگاه رب العزّه) عرض کند: بارالها (تو آگاهی که) امّت من این قرآن را به کلّی متروک و رها کردند. آیه 30 سوره فرقان

تمام مراحل و مراتب ارتباط با قرآن اعم از آموزش قرائت، تدبر، انس و آشنایی با معارف الهی قرآن، مقدمه‌ای برای عمل کردن است. اگر قرآن در عمل و رفتار و گفتار و شخصیت انسان و جامعه تجلی نیابد و ظهور و بروز پیدا نکند، هرگز به قرآنی شدن انسان و جامعه نخواهد انجامید، عمل به قرآن است که جان‌ها را منقلب و جوامع را تعالی می‌بخشد به قول علامه اقبال لاهوری:

نقش قرآن چون که در عالم نشست/نقشه‌های پاپ و کاهن را شکست/فاش گویم آنچه در دل مضمر است/این کتابی نیست چیز دیگر است/چون که در جان رفت، جان دیگر شود/جان چو دیگر شد، جهان دیگر شود/از این رو، اکتفا به آموزش، تعلیم و قرائت، تدبر و شناخت مفاهیم قرآنی و برگزاری جشنواره و نمایشگاه‌ها، فقط می‌تواند ظاهر و نام قرآن را از مهجوریت و غربت برهاند. در حالی که مهجوریت و غربت اصلی، عمل نکردن و پیاده نشدن فرامین و اهداف قرآنی در عمل و رفتار مردم و متن جامعه است.

مقام معظم رهبری حضرت آیت الله خامنه‌ای انزوای قرآن را چنین توصیف می‌نماید:«از وقتی که قدرت‌های مسلط بر جوامع اسلامی از ارزش‌های اسلامی، تهیدست و بیگانه شدند و قرآن را که ناطق به حق و فرقان حق و باطل بود مزاحم خود یافتند، تلاش برای بیرون راندن کلام خدا از صحنه زندگی آغاز شد و به دنبال آن جدایی از این زندگی اجتماعی و تفکیک دنیا از آخرت و تقابل دین داران واقعی با دنیاطلبان قدرتمند به وجود آمد، اسلام از منصب اداره عرصه‌های زندگی جوامع مسلمان پایین کشیده شد و به مساجد و معابد و خانه‌ها و کنج دلها اختصاص یافت و جدایی خسارت بار بلند مدت دین از زندگی پدید آمد.

امروز نگاهی به صحنه زندگی مسلمانان بیفکنید، ببینید قرآن در کجاست؟ در دستگاه‌های حکومت؟ در نظام‌های اقتصادی؟ در تنظیم روابط و مناسبات مردم با یکدیگر؟ در مدرسه‌ها و دانشگاه ها؟ در سیاست خارجی و روابط با دولت ها؟ در تقسیم ثروت‌های ملی میان قشرهای مردم؟ در خلق و خوی مدیران جوامع اسلامی و همه قشرهای ملت‌ها که کم یا بیش از آنان تأثیر می‌پذیرند؟ در رفتار فردی حکام اسلامی؟ در روابط زن و مرد؟ در خوراک و پوشاک؟ در کدام جلوه اصلی زندگی؟ در کاخ ها؟ در سپرده‌ها و اندوخته‌های بانکی؟ در معاشرت ها؟ در کجای حرکت عمومی و اجتماعی انسان ها؟ از این همه میدان‌های زندگی، تنها مساجد و مأذنه‌ها و احیاناً برای ریاکاری و مردم فریبی بخش ناچیزی از رادیوها مستثناست. اما آیا قرآن برای همین است؟ سیدجمال صدسال پیش از این می‌گریست. می‌گریاند که قرآن مخصوص هدیه دادن و زینت کردن و خواندن بر مقبره‌ها و نهادن بر طاقچه هاست، در این صدسال چه تغییری حاصل شده است؟ آیا وضع قرآن برای امت قرآن نگران کننده نیست،»

نقل شده است شخصی در گورستان، برسر قبری نشسته بود و قرآن می‌خواند، جهانگردی از آن جا عبور می‌کرد، از مترجم خود پرسید: این مرد چه می‌کند؟ گفت: قرآن می‌خواند. پرسید: قرآن چیست؟ جواب داد: قرآن کتاب مقدس مسلمانان و کتاب قانون و دستورات است. جهانگرد تعجب کرد و پرسید:کلماتی که او می‌خواند به چه معنی است؟ مترجم گفت: او می‌خواند: «ویل للمطففین؛ (مطففین/۱) یعنی «وای بر کم فروشان»(کسانی که وقتی از مردم چیزی می‌خرند زیاد می‌گیرند، و موقعی که به مردم متاعی می‌فروشند کمتر می‌دهند). جهانگرد پرسید: مگر در شهر شما مرده‌ها در زیر خاک خرید و فروش می‌کنند که می‌خوانید: وای به حال شما اگر کم بفروشید؟!

بنیان گذار انقلاب اسلامی حضرت امام خمینی (ره) در مقدمه وصیت نامه خویش می‌نویسد:«ما مفتخریم و ملت عزیز سرتاپا متعهد به اسلام و قرآن مفتخر است که پیرو مذهبی است که می‌خواهد حقایق قرآنی، که سراسر آن از وحدت بین مسلمین بلکه بشریت دم می‌زند، از مقبره‌ها و گورستان‌ها نجات داده و به عنوان بزرگ‌ترین نسخه نجات دهنده بشر از جمعی قیودی که برپای و دست و قلب و عقل او پیچیده است و او را به سوی فنا و نیستی و بردگی و بندگی طاغوتیان می‌کشاند نجات دهد.»

قرآن کریم هدف از نزول خود را عمل به فرامین و دستورات آن می‌داند و از مخاطب خویش انتظار پیروی دارد.«و هذا کتب انزلنه مبارک فاتبعوه» (انعام/155)در تلاوت آیات قرآن آیاتی چون «و من لم یحکم بما انزل الله فاولیک هم الکفرون»(مائده/۴۴) را به آسانی می‌خوانیم، اما در عمل به آن سختی‌های بسیاری را باید به جان خرید. به همین جهت باید بین سهل و آسان بودن قرآن: «و لقد یسرنا القران للذکر فهل من مدکر» (قمر/۲۲) و میان سخت و دشوار بودن قرآن «انا سنلقی علیک قولا ثقیلا» (مزمل/۵) تفکیک شود.برخی معتقدند «قول ثقیل» دشواری مادی نیست؛ بلکه مقصود دشواری بار مسئولیت است که بردوش انسان می‌آید.در سایه تحمل این سختی‌ها و تحمل بار مسئولیت است که پیامبر گرامی اسلام(ص) بهشت را برای عمل کنندگان به قرآن تضمین می‌نماید: «الا من تعلم القرآن و علمه و عمل بما فیه فانا له سائق الی الجنه و دلیل الی الجنه »آگاه باشید هرکس قرآن را فراگیرد و به دیگران نیز آموزش دهد و بدان چه در آن است عمل نماید اورا به سوی بهشت هدایت و راهنمایی خواهم نمود.»تلاوت ظاهری قرآن، بدون عمل به آن، ممکن است آثار زیانباری به دنبال داشته باشد. تلاوت قرآن با اهداف ریاکارانه و نیز خواندن قرآن همراه با شناخت پیام خدا اما بدون عمل، ممکن است زمینه انحطاط و گمراهی انسان را فراهم سازد.

مولوی در مثنوی خود به این مطلب اشاره می‌کند:زان که از قرآن بسی گمره شدند/زان رسن قومی درون چه شدند/مررسن را نیست جرمی ای عنود/چون تو را سودای سربالا نبود/امیر مؤمنان علی(ع) می‌فرماید:«من قرا القرآن فمات فدخل النار فهو ممن کان یتخذ آیات الله هزواً؛ کسی که قرآن بخواند و پس از مرگ داخل آتش گردد، از کسانی بوده که آیات خدا را استهزاء کرده است»

ابن ابی الحدید در ذیل این سخن حضرت می‌نویسد: شاید مقصود امام از استهزاءکننده آیات الهی کسی است که به نزول قرآن از جانب خداوند معتقد است ولکن به واجبات آن عمل نمی‌کند؛ چنانکه بسیاری از مردم در روزگار ما چنین اند.امید است این سخن امام علی(ع) را همواره آویزه گوشمان قرار دهیم که در واپسین لحظه‌های زندگی خود فرمود: الله، الله فی القرآن، لایسبقکم بالعمل به غیرکم؛ بترسید از خدا، بترسید از خدا دربارهٔ قرآن، مبادا دیگران در عمل به آن از شما پیشی گیرند!»

حدیث: قطب عالم امکان، امام زمان(عج): وَ أَمّا وَجْهُ الاِْنْتِفاعِ بى فى غَیْبَتى فَکَالاِْنْتِفاعِ بِالشَّمْسِ إِذا غَیَّبَها عَنِ الاَْبْصارِ السَّحابُ:کیفیّت بهره‌ورى از من در دوران غیبت، مانند کیفیّت بهره‌ورى از آفتاب است هنگامى که ابر آن را از چشم‌ها پنهان سازد.

دعای ندبه: مَتَى تَرَانَا [وَ] نَرَاکَ وَ قَدْ نَشَرْتَ لِوَاءَ النَّصْرِ تُرَى أَ تَرَانَا نَحُفُّ بِکَ وَ أَنْتَ تَؤُمُّ الْمَلَأَ وَ قَدْ مَلَأْتَ الْأَرْضَ عَدْلاً وَ أَذَقْتَ أَعْدَاءَکَ هَوَاناً وَ عِقَاباً وَ أَبَرْتَ الْعُتَاةَ وَ جَحَدَةَ الْحَقِّ وَ قَطَعْتَ دَابِرَ الْمُتَکَبِّرِینَ وَ اجْتَثَثْتَ أُصُولَ الظَّالِمِینَ،چه زمان مارا می بینى و ما تو را می بینیم، درحالى که پرچم پیروزى را گسترده اى، آیا آن روز در مى رسد که ما را ببینی که تو را احاطه کنیم، و تو جامعه جهانى را پیشوا مى شوى درحالى که زمین را از عدالت انباشتى، و دشمنانت را خوارى و کیفر چشانده اى، و متکبّران و منکران حق را نابود کرده اى و ریشه سرکشان را قطع نموده اى، و بیخ و بن ستمکاران را برکنده اى،

سیمای حضرت مهدی(عج): در منابع روایی اهل سنت احادیث متعددی درباره مهدی و منجی آخرالزمان آمده است که برخی محدثان بزرگ اهل سنت مانند آبری شافعی، عبدالحق دهلوی، سفارینی، و شوکانیبه متواتر بودن آنها تصریح کرده‌اند. اهل سنت به دنبال این روایات به وجود «مهدی» باور دارند. مهم‌ترین ویژگی‌های مشترک باور شیعه و اهل سنت در این موضوع چنین هستند: وی از نسل پیامبر اکرم و همنام با ایشان و با لقب «مهدی» است، قیامی حتمی در آخر الزمان خواهد داشت که بر همه ظالمین پیروز شده و عدل و داد را در سراسر جهان برقرار می‌کند همان‌گونه که ظلم و جور زمین را فرا گرفته بود و به همراه او حضرت عیسی به زمین باز می‌گردد.

سیره حضرت مهدی(عج): سیرت تربیتی:«در آن روزگار قدرت عقلی توده ‌ها تمرکز یابد. مهدی به تأیید الهی، خردهای مردمان را به کمال رساند و در دل همگان فرزانگی پدید آورد».«در روزگار ظهور دولت مهدی، عیب و آفت از شیعه برطرف گردد و دل ‌های آنان چون پاره‌ های پولاد شود. یک مرد ‌به نیرو، چون چهل مرد باشد و حکومت و سروری روی زمین به دست آنان افتد»

منبرسی و سوم: نشانه های ظهور: فساد جنبه عمومى پیدا کند (خواهى نشوى رسوا همرنگ جماعت شو).

آیه : آیات قرآن که در آنها راجع به «فساد» بحث شده کدام‌اند؟فساد در مقابل صلاح است و به هر کار تخریبی فساد می‌گویند. بنابراین، هر کاری که در جهت نقص و تخریب باشد و یا افراط و تفریط در مسائل فردی و اجتماعی باشد، عنوان فساد بر او صدق می‌کند.وقتی دانستیم که هدف و رسالت قران کریم نجات انسان‌ها از هر نوع فساد است. از این‌رو؛ می‌بینیم که قرآن کریم در آیات فراوانی این مسئله را به صورت مستقیم و غیر مستقیم بیان کرده قبل از بیان آیاتی که درباره فساد و افساد در قرآن کریم آمده است، ضروری است به بیان معنای «فساد» بپردازیم تا از این رهگذر دریابیم که آیا قرآن کریم فقط به همان معنای لغوی فساد بسنده کرده و یا این‌که در قرآن به معنای تازه و جدیدی آمده است؟در مجمع البحرین فساد چنین معنا شده است: فساد معنای مقابل درستکاری است. و همین معنا در لسان العرب آمده ولی بعدش اضافه نمود: و مفسده خلاف مصلحت و فساد خواهی در مقابل اصلاح طلبی است.راغب در مفردات می‌گوید: فساد خارج شدن از حد اعتدال است، چه زیاد باشد یا کم و ضدش صلاح است. مورد استعمالش در جان، بدن و اشیائی است که از حد اعتدال و مستقیم خارج شده‌اند. و در هر عمل تخریبی استعمال می‌شود. بنابراین، به هر کاری که در او نقص باشد، و هر افراط و تفریط در مسائل فردی و اجتماعی فساد می‌گویند و مصداق فساد هستند.در آیات فراوانی از قرآن کریم «إفساد» در مقابل «اصلاح» ذکر شده است. همان‌ها که در زمین فساد می‌کنند و اصلاح نمی‌کنند!، خداوند، مفسدان را از مصلحان، بازمی‌شناسد،و [آنها] را اصلاح کن! و از روش مفسدان، پیروى منما!.هم‌چنان که ایمان و عمل صالح در مقابل فساد ذکر شده است، آن‌جا که خداوند می‌فرماید: آیا کسانى را که ایمان آورده و کارهاى شایسته انجام داده‌اند همچون مفسدان در زمین قرار می‌دهیم و هنگامی که دانستیم رسالت قرآن خارج نمودن مردم از هر آنچه را که موجب مفسده است، چه در امور دینی باشد یا دنیوی و دانستیم که رسول خدا(ص) برای دعوت مردم به سوی حق و مبارزه با فساد و ترویج خوبی‌ها و اخلاق صحیح بلند مبعوث شده است: «همانا من مبعوث شدم تا مکارم اخلاق را به اتمام برسانم» در قرآن کریم آمده است: «خداوند به برکت آن، کسانى را که از خشنودى او پیروى کنند، به راه‌هاى سلامت، هدایت می‌کند و به فرمان خود، از تاریکی‌ها به سوى روشنایى می‌برد و آنها را به سوى راه راست، رهبرى می‌نماید».

از این‌رو است، که امکان برشمردن آیات فساد و افساد مقدور نیست. برای این‌که این آیات بسیار فراوان است و قسمت اعظم قرآن را به خود اختصاص داده است. به عنوان نمونه؛ می‌بینیم که بعضی از اصطلاحاتی که به معنای فساد آمده با واژه فساد بیان نشده، بلکه در قالب لفظ دیگر آمده است؛ مانند واژه «خبال»؛ یعنی زیادی در فساد. کلمه «لا تعثوا» به معنای شدت در فساد. و کلمات دیگری؛ مانند «الدخل» در قول خدای متعال «دخلا بینکم» و الفحشا، الثبور، البوار، که همه اینها إفاده معنای فساد می‌دهد. بنابراین، اگر بخواهیم تمام آیاتی که به صورت مستقیم و غیر مستقیم مسئله فساد را مطرح کرده‌اند متعرض بشویم نیاز به نوشتاری مفصل است. از این‌رو؛ در این‌جا به آیاتی که فقط ماده «فسد» در آنها آمده است اکتفا می‌کنیم:

  1. عوامل ظهور فساد در زمین:برخی از عوامل که منجر به ظهور فساد در زمین می‌شوند عبارت‌اند از:الف) مخالفت مردم با اوامر خداوند و انحراف آنها از طریق حق خداوند متعال می‌فرماید: فساد، در خشکى و دریا به خاطر کارهایى که مردم انجام داده‌اند آشکار شده است‏.ب) سلطه بر مردم از جمله عواملی است که باعث ظهور فساد است خداوند متعال می‌فرماید: [نشانه آن، این است که] هنگامى که روى برمی‌گردانند [و از نزد تو خارج می‌شوند]، در راه فساد در زمین، کوشش می‌کنند، و زراعت‌ها و چهارپایان را نابود می‌سازند [با این‌که می‌دانند] خدا فساد را دوست نمی‌دارد. اگر [از این دستورها] روى گردان شوید، جز این انتظار می‌رود که در زمین فساد و قطع پیوند خویشاوندى کنید. پادشاهان هنگامى که وارد منطقه آبادى شوند آن‌را به فساد و تباهى می‌کشند، و عزیزان آن‌جا را ذلیل می‌کنند [آرى] کار آنان همین‌گونه است!. و فرعونى که قدرتمند و شکنجه‌گر بود، همان اقوامى که در شهرها طغیان کردند و فساد فراوان در آنها به بار آوردند.
  2. تعدّد خدایان و پیروی از خواسته‌های نفسانی کافران موجب فساد در آسمان‌ها و زمین می‌شود؛ خدای متعال در این‌باره می‌فرماید: و اگر حق از هوس‌هاى آنها پیروى کند، آسمان‌ها و زمین و همه کسانى که در آنها هستند تباه می‌شوند! ولى ما قرآنى به آنها دادیم که مایه یادآورى [و عزّت و شرف] براى آنها است، امّا آنان از [آنچه مایه] یادآوریشان [است] رویگردانند. اگر در آسمان و زمین، جز «الله» خدایان دیگرى بود، فاسد می‌شدند [و نظام جهان به هم می‌خورد].

3 نصرت‌خواهی پیامبران بر مفسدان:[لوط] عرض کرد: «پروردگارا! مرا در برابر این قوم تبهکار یارى فرما!».

  1. نسبت فساد به پیامبران برای مخدوش کردن دعوت آنان:خدای متعال در این‌باره می‌فرماید: و اشراف قوم فرعون [به او] گفتند: «آیا موسى و قومش را رها می‌کنى که در زمین فساد کنند. باز می‌فرماید: و فرعون گفت: «بگذارید موسى را بکشم، و او پروردگارش را بخواند [تا نجاتش دهد]! زیرا من می‌ترسم که آیین شما را دگرگون سازد، و یا در این سرزمین فساد بر پا کند!».
  2. بیان حکم مفسدان:کسانى که کافر شدند و [مردم را] از راه خدا بازداشتند، به خاطر فسادى که می‌کردند، عذابى بر عذابشان می‌افزاییم!. باز می‌فرماید: کیفر آنها که با خدا و پیامبرش به جنگ برمی‌خیزند، و اقدام به فساد در روى زمین می‌کنند، [و با تهدید اسلحه، به جان و مال و ناموس مردم حمله می‌برند،] فقط این است که اعدام شوند یا به دار آویخته گردند یا [چهار انگشت از] دست [راست] و پاى [چپ] آنها، بعکس یکدیگر، بریده شود و یا از سرزمین خود تبعید گردند. این رسوایى آنها در دنیاست و در آخرت، مجازات عظیمى دارند. در جای دیگر می‌فرماید: کسانى که کافر شدند و [مردم را] از راه خدا بازداشتند، به خاطر فسادى که می‌کردند، عذابى بر عذابشان می‌افزاییم.
  3. ثواب کسانی که از فساد دوری می‌کنند:[آرى،] این سراى آخر تو را [تنها] براى کسانى قرار می‌دهیم که اراده برتری‌جویى در زمین و فساد را ندارند و عاقبت نیک براى پرهیزگاران است!.
  4. بیزاری خداوند از مفسدان:و براى فساد در زمین، تلاش می‌کنند و خداوند، مفسدان را دوست ندارد. باز می‌فرماید: در زمین در جستجوى فساد مباش، که خدا مفسدان را دوست ندارد!.
  5. نسبت‌سنجی بین مؤمنان و مفسدان:آیا کسانى را که ایمان آورده و کارهاى شایسته انجام داده‌اند همچون مفسدان در زمین قرار می‌دهیم، یا پرهیزگاران را همچون فاجران؟
  6. انکار مفسدان از افساد و ادعای اصلاح: و هنگامى که به آنان گفته شود: «در زمین فساد نکنید» می‌گویند: «ما فقط اصلاح کننده‌ایم»!
  7. هشدار به پیروان مفسدان: و همان‌گونه که خدا به تو نیکى کرده نیکى کن و هرگز در زمین در جستجوى فساد مباش، که خدا مفسدان را دوست ندارد!. باز می‌فرماید: و موسى به برادرش هارون گفت: «جانشین من در میان قومم باش. و [آنها] را اصلاح کن! و از روش مفسدان، پیروى منما!».
  8. خبر از فساد بنی‌اسرائیل در روی زمین: ما به بنی‌اسرائیل در کتاب [تورات] اعلام کردیم که دو بار در زمین فساد خواهید کرد، و برتری‌جویى بزرگى خواهید نمود.
  9. چیزهایی که موجب دفع فساد می‌شود: و اگر خداوند، بعضى از مردم را به وسیله بعضى دیگر دفع نمی‌کرد، زمین را فساد فرامی‌گرفت، ولى خداوند نسبت به جهانیان، لطف و احسان دارد.
  10. اصناف و مصدایق مفسدان:

فرعون:خداوند متعال می‌فرماید: فرعون در زمین برتری‌جویى کرد، و اهل آن‌را به گروه‌هاى مختلفى تقسیم نمود گروهى را به ضعف و ناتوانى می‌کشاند، پسرانشان را سر می‌برید و زنانشان را [براى کنیزى و خدمت] زنده نگه می‌داشت او به یقین از مفسدان بود.

قارون:خداوند متعال می‌فرماید: قارون از قوم موسى بود، اما بر آنان ستم کرد ... و در آنچه خدا به تو داده، سراى آخرت را بطلب و بهره‌ات را از دنیا فراموش مکن و همان‌گونه که خدا به تو نیکى کرده نیکى کن و هرگز در زمین در جستجوى فساد مباش، که خدا مفسدان را دوست ندارد!.

یهود:خداوند متعال می‌فرماید: و یهود گفتند: «دست خدا [با زنجیر] بسته است.» ...هر زمان آتش جنگى افروختند، خداوند آن‌را خاموش ساخت و براى فساد در زمین، تلاش می‌کنند و خداوند، مفسدان را دوست ندارد.

قوم هود:خداوند متعال می‌فرماید: آیا ندیدى پروردگارت با قوم «عاد» چه کرد؟! و با آن شهر «ارَم» با عظمت، همان شهرى که مانندش در شهرها آفریده نشده بود! و قوم «ثمود» که صخره‌هاى عظیم را از [کنار] درّه می‌بریدند [و از آن خانه و کاخ می‌ساختند]! و فرعونى که قدرتمند و شکنجه‌گر بود، همان اقوامى که در شهرها طغیان کردند، و فساد فراوان در آنها به بار آوردند به همین سبب خداوند تازیانه عذاب را بر آنان فرو ریخت!.

قوم صالح:خداوند متعال می‌فرماید: و به خاطر بیاورید که شما را جانشینان قوم «عاد» قرار داد، و در زمین مستقر ساخت، که در دشت‌هایش، قصرها براى خود بنا می‌کنید و در کوه‌ها، براى خود خانه‌ها می‌تراشید! بنابراین، نعمت‌هاى خدا را متذکر شوید! و در زمین، به فساد نکوشید!».

قوم شعیب:خداوند متعال می‌فرماید: و اى قوم من! پیمانه و وزن را با عدالت، تمام دهید! و بر اشیاء [و اجناس] مردم، عیب نگذارید و از حق آنان نکاهید! و در زمین به فساد نکوشید.

قوم لوط:خداوند متعال می‌فرماید: و لوط را فرستادیم هنگامى که به قوم خود گفت: «شما عمل بسیار زشتى انجام می‌دهید که هیچ‌یک از مردم جهان پیش از شما آن‌را انجام نداده است! آیا شما به سراغ مردان می‌روید و راه [تداوم نسل انسان] را قطع می‌کنید و در مجلستان اعمال ناپسند انجام می‌دهید؟! «اما پاسخ قومش جز این نبود که گفتند:» اگر راست می‌گویى عذاب الهى را براى ما بیاور! [لوط] عرض کرد: «پروردگارا! مرا در برابر این قوم تبهکار یارى فرما!».

کسی که بر امام عادل خروج کند:خداوند متعال می‌فرماید: کیفر آنها که با خدا و پیامبرش به جنگ برمی‌خیزند، و اقدام به فساد در روى زمین می‌کنند، [و با تهدید اسلحه، به جان و مال و ناموس مردم حمله می‌برند،] فقط این است که اعدام شوند.

پادشاهان:خداوند متعال می‌فرماید: گفت: پادشاهان هنگامى که وارد منطقه آبادى شوند آن‌را به فساد و تباهى می‌کشند.

منافقان:خداوند متعال می‌فرماید: و هنگامى که به آنان گفته شود: «در زمین فساد نکنید» می‌گویند: «ما فقط اصلاح کننده‌ایم».

اسراف کنندگان:خداوند متعال می‌فرماید: و فرمان مسرفان را اطاعت نکنید! همان‌ها که در زمین فساد می‌کنند و اصلاح نمی‌کنند!».

کسانی که قطع رحم می‌کنند:اگر [از این دستورها] روى گردان شوید، جز این انتظار می‌رود که در زمین فساد و قطع پیوند خویشاوندى کنید؟!.خداوند متعال می‌فرماید: فاسقان کسانى هستند که پیمان خدا را، پس از محکم ساختن آن، می‌شکنند و پیوندهایى را که خدا دستور داده برقرار سازند، قطع نموده، و در روى زمین فساد می‌کنند اینها زیانکارانند.

ساحران:خداوند متعال می‌فرماید: هنگامى که ساحران [به میدان مبارزه] آمدند، موسى به آنها گفت: «آنچه [از وسایل سحر] را می‌توانید بیفکنید، بیفکنید!» هنگامى که افکندند، موسى گفت: «آنچه شما آوردید، سحر است که خداوند بزودى آن‌را باطل می‌کند چرا که خداوند [هرگز] عمل مفسدان را اصلاح نمی‌کند!

14- سرانجام مفسدان:خداوند متعال می‌فرماید: سپس به دنبال آنها (پیامبران پیشین) موسى را با آیات خویش به سوى فرعون و اطرافیان او فرستادیم اما آنها [با عدم پذیرش]، به آن (آیات) ظلم کردند. ببین عاقبت مفسدان چگونه بود!.آنها که عهد الهى را پس از محکم کردن می‌شکنند، و پیوندهایى را که خدا دستور به برقرارى آن داده قطع می‌کنند، و در روى زمین فساد می‌نمایند، لعنت براى آنهاست و بدى [و مجازات] سراى آخرت‏.

حدیث: قطب عالم امکان، امام زمان(عج):  وَ لکِنَّ اَقْدارَ اللّهِ عَزَّوَجَلَّ لاتُغالَبُ، وَ إِرادَتُهُ لاتُرَدُّ، وَ تَوْفیقُهُ لایُسْبَقُبه:راستى که مقدّرات خداوند متعال، مغلوب نشود و اراده الهى مردود نگردد و چیزى بر توفیق او پیشى نگیرد.

دعای ندبه: وَ نَحْنُ نَقُولُ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ اللَّهُمَّ أَنْتَ کَشَّافُ الْکُرَبِ وَ الْبَلْوَى وَ إِلَیْکَ أَسْتَعْدِی فَعِنْدَکَ الْعَدْوَى وَ أَنْتَ رَبُّ الْآخِرَةِ وَ الدُّنْیَا [الْأُولَی] فَأَغِثْ یَا غِیَاثَ الْمُسْتَغِیثِینَ عُبَیْدَکَ الْمُبْتَلَى وَ أَرِهِ سَیِّدَهُ یَا شَدِیدَ الْقُوَى تا ما بگوییم: ستایش خاص خدا، پروردگار جهانیان است.

خدایا تو برطرف کننده سختی ها و حوادث ناگوارى، از تو یارى مى طلبم، که یارى و کمک تنها نزد توست، و تو پروردگار آخرت و دنیایى، پس اى فریادرس درماندگان، به فریاد بنده کوچک گرفتارت برس، و سرورش را به او نشان بده اى صاحب نیروهاى شگرف،

سیمای حضرت مهدی(عج): هانری کربن با نگاه پدیدارشناسانه، مهدویت را از محوری‌ترین عناصر اعتقادی عرفان و حکمت شیعی تلقی می‌کند. از نظر وی مهدویت به معنای تفسیر باطن دین و ظهور امام، احیای دوباره حیات انسان‌هاست. از نگاه او با ظهور همه مبانی پنهان یا معانی معنوی، وحی الهی آشکار می‌شود.دارمستتر نویسنده فرانسوی با نگاهی تاریخی معتقد است که مهدویت در قرآن نیامده است و در سخنان پیامبر نیز نشانه‌های روشنی در این زمینه وجود ندارد. وی مهدویت را زاییده اندیشه فکری شیعه و متأثر از اساطیر ایرانی می‌داند. فان فلوتن خاورشناس هندی مدعی است که اندیشه مهدویت به وسیله شیعیان کوفه ترویج شده است تا بتوانند از پتانسیل و تواناییهای آن در مقابله با خلافت خلفای بنی امیه ساکن شام استفاده کنند.ایگناتس گلدتسیهر خاورشناس مجارستانی با نگاهی تاریخی معتقد است که اعتقاد به مهدویت ریشه در عناصر فکری یهودی و مسیحی دارد و در آن پاره‌ای از ویژگی مبحث سوشیانس که مورد استفاده زرتشتیان است دیده می‌شود. دیوید سامویل مارگولیوث معتقد است که مهدویت از زمان محمد بن حنفیه توسط مختار و عده‌ای از طرفداران محمد بن حنفیه -فرقه کیسانیه- به وجود آمده که پس از کشته شدن او، عنوان مهدی را به او اطلاق کرده‌اند.

سیره حضرت مهدی(عج): سیرت مالی:«همه‌ اموال جهان، در نزد مهدی گرد آید، آنچه در دل زمین است و آنچه بر روی زمین. آنگاه مهدی به مردمان بگوید: "بیایید و این اموال را بگیرید! اینها همان چیزهایی است که برای به دست آوردن آنها، قطع رَحِم کردید و خویشان خود را رنجاندید، خون ‌های به ناحق ریختید و مرتکب گناهان شدید. بیایید و بگیرید". پس دست به عطا گشاید، چنان که تا آن روز کسی آنچنان بخشش اموال نکرده باشد».«مهدی، اموال را به صورت مساوی میان همگان تقسیم کند و کسی را بر کسی امتیاز ندهد»

منبرسی و چهارم: نشانه های ظهور: رحم از دلهاى همه مردم برود (اعم از زمامدار، تاجر، کاسب ، زن ، شوهر و غیر آنها).

آیه : إِلَّا مَنْ رَحِمَ رَبُّکَ ۚ وَلِذَٰلِکَ خَلَقَهُمْ ۗ وَتَمَّتْ کَلِمَةُ رَبِّکَ لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِینَ مگر آن کس که خدای تو بر او رحم آورد و برای همین آفریدشان، و کلمه (قهر) خدای تو به حتم و لزوم پیوست که فرموده دوزخ را از کافران جن و انس پر خواهم ساخت. آیه 119 سوره هود

خدا در قیامت به این افراد رحم می‌کند!

بنابر تصریح قرآن و روایات، قیامت روزی است که بندگان سخت به رحم و مهربانی خداوند نیاز دارند اما تنها کسانی خاص از این عطوفت بهره مند می شوند.به گزارش گروه رسانه‌های دیگر خبرگزاری آنا، قدس آنلاین نوشت: مهربانی و دلرحمی از صفات پسندیده و مورد توصیه و سفارش اسلام است که علاوه بر دیگران، برای شخص مهربان نیز برکات و عوایدی دارد.پیامبر خدا (ص) می فرمایند: «خداى رحمانِ خجسته و والا، به مردمانِ دلرحم رحم مى کند. به ساکنان زمین رحم کنید تا آن که در آسمان است به شما رحم کند.»ایشان همچنین می فرمایند: «هر که حتى به لاشه گنجشکى رحم کند، خداوند در روز قیامت بر او رحم آورد.»از رسول خدا (ص) است که: «سوگند به آن که جانم در دست اوست، وارد بهشت نمى شوید تا اینکه به همدیگر رحم کنید.» عرض کردند: اى رسول خدا! همه ما دلرحم و مهربانیم. حضرت (ص) فرمودند: «نه اینکه به یک فرد خاصى رحم کنید بلکه به عموم مردم رحم و مهربانى کنید، به همه مردم رحم کنید.»علاوه بر این، در آموزه های دینی ما حتی کسانی که مستحق مهربانی و دلرحمی هستند نیز تصریح شده اند.رسول اکرم (ص) می فرمایند: «به عزیزى که خوار گشته و توانگرى که تهیدست شده و دانشمندى که در روزگار نادانان تباه گردیده است، رحم و مهربانى کنید.»ایشان همچنین فرموده اند: «اى انس! با کودکان مهربان باش و بزرگسالان را احترام گذار تا از رفیقان من باشى.»امیرمومنان علی (ع) نیز می فرمایند: «شایسته است که افراد پاکدامن و بهره مند از سلامت ، با گنهکاران و اهل معصیت ، مهربان باشند و سپاسگزارى [از خداوند] بر جان آنان چیره باشد.»و فرموده اند: «با کودکان خانواده ات مهربان باش و بزرگان خانواده ات را احترام گذار.»امام صادق (ع) می فرمایند: «من به سه کس ترحّم مى کنم که شایسته مهربانى اند: عزیزى که به خوارى افتاده و توانگرى که نیازمند گشته و دانشمندى که خانواده اش و مردمانِ نادان ، او را خفیف و بى قدر مى شمارند.»

حدیث: قطب عالم امکان، امام زمان(عج): وَ أَمّا عِلَّةُ ما وَقَعَ مِنَ الْغَیْبَةِ، فَإِنَّ اللّهَ عَزَّوَجَلَّ قالَ: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَسْأَلُوا عَنْ أَشْیاءَ إِنْ تُبْدَلَکُمْ تَسُؤْکُمْ:امّا علّت و فلسفه آنچه از دوران غیبت اتّفاق افتاده [که درک آن براى شما سنگین است] آن است که خداوند در قرآن فرموده: اى مؤمنان از چیزهایى نپرسید که اگر آشکارتان شود، بدتان آید.

دعای ندبه: وَ أَزِلْ عَنْهُ بِهِ الْأَسَى وَ الْجَوَى وَ بَرِّدْ غَلِیلَهُ یَا مَنْ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوَى وَ مَنْ إِلَیْهِ الرُّجْعَى وَ الْمُنْتَهَى اللَّهُمَّ وَ نَحْنُ عَبِیدُکَ التَّائِقُونَ [الشَّائِقُونَ ] إِلَى وَلِیِّکَ الْمُذَکِّرِ بِکَ وَ بِنَبِیِّکَ خَلَقْتَهُ لَنَا عِصْمَةً وَ مَلاذا وَ أَقَمْتَهُ لَنَا قِوَاما وَ مَعَاذا وَ جَعَلْتَهُ لِلْمُؤْمِنِینَ مِنَّا إِمَاما فَبَلِّغْهُ مِنَّا تَحِیَّةً وَ سَلاما،و به دیدار سرورش، اندوه و سوز دل را از او بزداى، و آتش تشنگى اش را خاموش کن، اى که بر عرش چیره اى، و بازگشت و سرانجام به سوى اوست، خدایا، ما بندگان به شدّت مشتاق به سوی ولىّ تو هستیم، آنکه مردم را به یاد تو و پیامبرت اندازد، و تو او را براى ما نگهبان و پناهگاه آفریدى، و او را قوم و امان ما قرار دادى، و او را پیشواى اهل ایمان از ما گرداندى، از جانب ما به او تحیّت و سلام برسان،

سیمای حضرت مهدی(عج): پیامبر اکرم(ص) و ائمه اطهار علیهم السلام هر کدام در سخنان خود به اوصاف امام مهدی(عج) اشاره کرده اند. حضرت امام رضا علیه السلام در توصیف ویژگی های چهره و سجایای اخلاقی و ویژگی های برجسته آن حضرت می فرمایند: «قائم آل محمد(عج) هاله هایی از نور چهره زیبای او را احاطه کرده است رفتار معتدل و چهره شادابی دارد. از نظر ویژگی های جسمی شبیه ترین فرد به رسول خدا(ص) است. نشانه خاصّ او آن است که گرچه عمر بسیار طولانی دارد، ولی از سیمای جوانی برخوردار است؛ تا آن جا که هر بیننده ای او را چهل ساله یا کمتر تصور می کند. از دیگر نشانه های او آن است که تا زمان مرگ با وجود گذشت زمان بسیار طولانی هرگز نشان پیری در چهره او دیده نخواهد شد».

سیره حضرت مهدی(عج): سیرت اجتماعی :«عدالت مهدی چنان باشد که بر هیچ کس، در هیچ چیز به هیچ گونه ستمی نرود. نخستین نشانه‌ عدل او آن است که سخنگویان حکومت او در مکه فریاد زنند: "هر کس نماز فریضه‌ خویش را در کنار حَجَرالأسود و محل طواف خوانده است، اکنون می ‌خواهد نماز نافله بخواند، به کناری رود تا حق کسی پایمال نگردد و هر کس می ‌خواهد نماز فریضه بخواند، بیاید و بخواند.»«چون مهدی، درآید ـ پس از سختی ‌ها که افتد و جنگ‌ ها که رَوَد ـ ظلم و ستم را براندازد و سراسر زمین را از عدل و داد به پا کند. هیچ جای در زمین باقی نماند، مگر اینکه از برکت عدل و احسان او فیض برد و زنده شود، حتی جانواران و گیاهان نیز از این برکت و عدالت و داد و نکویی بهره ‌مند گردند».

منبرسی و پنجم: نشانه های ظهور: رغبت به دنیا پیدا کنند و آن را بر آخرت مقدم بدارند (اعمال بد مردم گواه این مطلب است ).

آیه : وَمَا أُوتِیتُمْ مِنْ شَیْءٍ فَمَتَاعُ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَزِینَتُهَا ۚ وَمَا عِنْدَ اللَّهِ خَیْرٌ وَأَبْقَىٰ ۚ أَفَلَا تَعْقِلُونَ و آنچه از نعمتها (ی این عالم) به شما داده شده متاع و زیور (بی‌قدر) زندگانی دنیاست و آنچه نزد خداست بسیار بهتر و باقی‌تر است، آیا فهم و عقل کار نمی‌بندید؟ آیه 60 سوره قصص

در قرآن مجید، از دنیا و زندگانی دنیا تعبیرهای مختلفی یاد شده و انسان‌ها را از اقبال به آن و اغفال در برابر آن بر حذر داشته است، از جمله:

* دنیا عارضی است؛ آیه 94 سوره مبارکه «نساء»: «عَرَضَ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا»

* دنیا بازیچه است؛ آیه 32 سوره مبارکه «انعام»: «‌وَ مَا الْحَیَاةُ الدُّنْیَا إِلاَّ لَعِبٌ وَ لَهْوٌ»

* دنیا اندک و ناچیز است؛ آیه 38 سوره مبارکه «توبه»: «فَمَا مَتَاعُ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا فِی الآخِرَةِ إِلاَّ قَلِیلٌ»

* زندگی دنیا مایه غروز و اغفال است؛ آیه 185 سوره مبارکه «آل‌عمران»: «وَ ما الْحَیَاةُ الدُّنْیَا إِلاَّ مَتَاعُ الْغُرُورِ»

* زندگی دنیا برای کفار جلوه دارد؛ آیه 212 سوره مبارکه «بقره»: «زُیِّنَ لِلَّذِینَ کَفَرُواْ الْحَیَاةُ الدُّنْیَا»

* مال و فرزند جلوه‌های دنیا هستند؛ آیه 46 سوره مبارکه «کهف»: «الْمَالُ وَ الْبَنُونَ زِینَةُ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا»

* دنیا غنچه‌ای است که برای هیچ‌کس گل نمی‌کند؛ آیه 131 سوره مبارکه «طه»: «زَهْرَةَ الْحَیَاةِ الدُّنیَا»

* چرا آخرت را به دنیا می‌فروشید؟؛ آیه 86 سوره مبارکه «بقره»: «اشْتَرَوُاْ الْحَیَاةَ الدُّنْیَا بِالآَخِرَةِ»

* چرا به دنیای فانی و محدود راضی می‌شوید؟؛ آیه 38 سوره مبارکه «توبه»: «أَرَضِیتُم بِالْحَیَاةِ الدُّنْیَا»

* چرا به دنیای کوچک و زودگذر شاد می‌شوید؟؛ آیه 26 سوره مبارکه «رعد»: «وَ فَرِحُواْ بِالْحَیَاةِ الدُّنْیَا»

* چرا دنیا را به آخرت ترجیح می‌دهید؟؛ آیه 3 سوره مبارکه «ابراهیم»: «یَسْتَحِبُّونَ الْحَیَاةَ الدُّنْیَا عَلَى الآخِرَةِ»

* چرا به دنیاداران خیره می‌شوید؟؛ آیه 88 سوره مبارکه «حجر»: «لاَ تَمُدَّنَّ عَیْنَیْکَ إِلَى مَا مَتَّعْنَا بِهِ»

* چرا فقط به دنیا فکر می‌کنید؟؛ آیه 29 سوره مبارکه «نجم»: «لَمْ یُرِدْ إِلَّا الْحَیَاةَ الدُّنْیَا»

* آیا دنیاگرایان نمی‌دانند که جایگاهشان دوزخ است؟؛ آیه 38 و 39 سوره مبارکه «نازعات»: «وَ آثَرَ الْحَیَاةَ الدُّنْیَا؛ فَإِنَّ الْجَحِیمَ هِیَ الْمَأْوَى»البته این همه هشدار به خاطر کنترل مردم دنیاگراست و آنچه در آیات و روایت انتقاد شده از دنیاپرستی، آخرت‌فروشی، غافل شدن، سرمست شدن و حق فقرا را ندادن است اما اگر افرادی در چارچوب عدل و انصاف سراغ دنیا بروند و از کمالات دیگر و آخرت غافل نشوند و حق محرومان را ادا کنند و در تحصیل دنیا یا مصرف آن ظلم نکنند این‌گونه مال و دنیا فضل و رحمت الهی است

حدیث: قطب عالم امکان، امام زمان(عج):  إِنّا یُحیطُ عِلْمُنا بِأَنْبائِکُمْ، وَ لا یَعْزُبُ عَنّا شَىْءٌ مِنْ أَخْبارِکُمْ:علم و دانش ما به خبرهاى شما احاطه دارد و چیزى از اخبار شما بر ما پوشیده نمى‌ماند.

دعای ندبه: وَ زِدْنَا بِذَلِکَ یَا رَبِّ إِکْرَاما وَ اجْعَلْ مُسْتَقَرَّهُ لَنَا مُسْتَقَرّا وَ مُقَاما وَ أَتْمِمْ نِعْمَتَکَ بِتَقْدِیمِکَ إِیَّاهُ أَمَامَنَا حَتَّى تُورِدَنَا جِنَانَکَ [جَنَّاتِکَ ] وَ مُرَافَقَةَ الشُّهَدَاءِ مِنْ خُلَصَائِکَ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ جَدِّهِ [وَ] رَسُولِکَ السَّیِّدِ الْأَکْبَرِو به این وسیله اکرام بر ما را ای پروردگار بیفزا، و جایگاه او را، جایگاه و اقامتگاه ما قرار ده، و نعمتت را با پیش انداختن او در پیش روى ما کامل گردان، تا ما را وارد بهشتهایت نماید، و به همنشینى شهیدان از بندگان خالصت نایل نماید.

خدایا بر محمّد و خاندان محمّد درود فرست، و درود فرست بر محمّد جدّ او و رسولت، آن سرور بزرگتر،

سیمای حضرت مهدی(عج): روزی عثمان بن سعید بن عمری به همراه حدود چهل نفر از بزرگان شیعه به حضور امام عسکری علیه السلام رسیدند تا درباره جانشین آن حضرت سؤال کنند و در آینده از ایجاد اختلاف در مسئله امامت جلوگیری کنند. راوی می گوید: وقتی عثمان بن سعید به حضرت عسکری علیه السلام گفت: آمده ایم تا درباره مطلب مهمی که شما به آن آگاه ترید از شما سؤال کنیم، حضرت عسکری علیه السلام فرمودند: بنشین عثمان. پس از ساعتی امام علیه السلام فرمودند: آیا می خواهید بگویم به چه منظوری آمده اید؟ همه گفتند: ای فرزند رسول خدا، بفرمایید. آنگاه حضرت فرمودند: آمده اید تا درباره حجت خدا و امام پس از من بپرسید. همه گفتند: آری. در این لحظه ناگهان پسری که چهره درخشانی چون ماه داشت و از هر حیث به امام عسکری علیه السلام شبیه بود وارد شد. حضرت فرمودند: بعد از من پیشوای شما و جانشینم این فرزند من است. مواظب باشید پس از من در دین دچار آشفتگی نشوید.

سیره حضرت مهدی(عج): سیرت سیاسی:«مهدی، به نفوذ یهود و مسیحیت در جهان خاتمه دهد. از غار اَنطاکیه، تابوت سکینه را بیرون آورد، نسخه‌ اصلی تورات و انجیل در آن است و بدین گونه در میان اهل تورات، با تورات و در میان اهل انجیل، با انجیل حکم کند و آنان را به متابعتِ خویش فرا خواند. برخی به او بگروند».«با دیگران جنگ کند ‌و هیچ صاحب قدرتی و صاحب مرامی ـ چه از اهل کتاب و چه از دیگر مسلک ‌ها و مرام ‌ها ـ باقی نماند و دیگر هیچ سیاستی و حکومتی، جز حکومت حقه‌ اسلامی و سیاست عادله‌ قرآنی، در جهان جریان نیابد. بدین گونه حکومت مهدی،‌ شرق و غرب عالم را فرا گیرد. عیسی از آسمان فرود آید و پشت سر مهدی نماز گزارد و فریاد زند که: "درِ بیت المقدس را باز کنید" در را باز کنند. در این میان، دَجال با هفتاد هزار یهودی مسلح پدیدار شود ... و چون عیسی آهنگ کشتن دجال کند، دجال بگریزد. عیسی بگوید: من تو را با یک ضربت بکشم و چنین شود. او را بگیرد و بکشد. یهودیان در گوشه و کنار ‌و در پناه هر سنگ و درخت و جانور و چیز دیگری پنهان شوند؛ اما همه چیز به سخن آید و بانگ بردارد: ای بنده‌ مسلمان خدا، اینجا یک یهودی است، بیا و او را بکش».

منبرسی و ششم: نشانه های ظهور: جامه هاى نرم و زیبا و نازک بپوشند (و بدن آنها از روى لباس پیدا باشد).

آیه : وَاللَّهُ جَعَلَ لَکُمْ مِمَّا خَلَقَ ظِلَالًا وَجَعَلَ لَکُمْ مِنَ الْجِبَالِ أَکْنَانًا وَجَعَلَ لَکُمْ سَرَابِیلَ تَقِیکُمُ الْحَرَّ وَسَرَابِیلَ تَقِیکُمْ بَأْسَکُمْ ۚ کَذَٰلِکَ یُتِمُّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکُمْ لَعَلَّکُمْ تُسْلِمُونَ و خدای عالم برای شما سایبانها از آنچه آفریده (از درختان و سقف و دیوار و کوهها) مهیّا ساخت و از غارهای کوه پوشش و اتاقها برایتان قرار داد (تا از سرما و گرما پناهی گیرید) و نیز لباسی که شما را از گرمای آفتاب (و سرمای زمستان) بپوشاند خلق کرد و نیز برای آنکه در جنگ محفوظ مانید لباسی (از آهن) مقرّر گردانید. این چنین نعمت‌های خود را بر شما تمام و کامل می‌کند تا مگر (منعم را بشناسید و) مطیع و تسلیم (امر او) باشید. آیه 81 سوره نحل

خداوند متعال لباس مادی را به عنوان نعمت ازطرف خود ذکر می‌کند،نعمتی که باید نتیجه‌ای جز اطاعت و تسلیم دربرابرفرمان خدا در پی‌نداشته باشد. بنابراین اگراستفاده از این نعمت منجر به اطاعت ازخداوند شود، نوعی سپاسگزاری ازمنعم است واگر نتیجه بهره‌مندی ماچیزی جز اطاعت الهی باشد،کفران نعمت خواهد بود.یکی از نعماتی که خداوند آن را منحصرا به انسان ها داده است ، لباس می باشد .یک چیز معمولی و کم ارزش یا بی ارزش را در پارچه نمی پوشانند ، اما یک چیزی را که ارزش دارد در کاغذ کادویی میبندند و از آن به بهترین شکل محافظت می کنند .هر چیزی که ارزش دارد، حجاب هم دارد.مرد و زن هر دو باید لباس داشته باشند و این از کرامتها و الطافی است که خداوند برای انسان قرار داده است .قرآن کریم به لباس لقب نعمت را داده است و فرموده : خداوند نعمت لباس را برای شما قرار داده است.در قرآن داریم که: پیراهن یوسف را انداختند روی چشم پدر. پدر نابینا، بینا شد. یعنی این لباس، این نخ‌ها و پنبه‌ها به خاطر اینکه در جوار حضرت یوسف بودند، کرامت پیدا کردند.شهید را می‌گویند با لباس خود دفن کنید و روز قیامت با همان لباس محشورمی شود ، یعنی شهادت به لباس کرامت می‌دهد.«یَقْتَدِی بِهِ الْمُؤْمِنُونَ»(نهج‏البلاغه، حکمت 103) مردم وقتی می بینند که لباس دیگران ساده و بی آلایش است ، دیگر غصه نمی‌خورند.وقتی یک خانم شیک پوش با لباس آنچنانی وارد یک محیط زنانه می شود ، در حقیقت با این رفتارش کودتایی را برپا می کند ، چرا که همه دخترها و زنان نیاز روحیشان است که زیبا و شیک باشند ولی گاه ممکن است استطاعت مالی برای چنین خرج هایی را نداشته باشند .«یَخْشَعُ لَهُ الْقَلْبُ»(نهج‏البلاغه، حکمت 103). لباس ساده قلب را آرام می‌کند، چون انسان وقتی لباسش شیک شد و موقعیتش بالا می رود ، طغیان می کند : «کَلاَّ إِنَّ الْإِنْسانَ لَیَطْغى‏ أَنْ رَآهُ اسْتَغْنى‏»(علق/7-6).«یَقْصِدُ بِهِ الْمُبَالِغُ»(المناقب، ج‏2، ص‏96). لباس ساده صرفة اقتصادی هم دارد.«أَحْصَنُ لِفَرْجِی»(المناقب، ج‏2، ص‏96). از نظر حفاظت ، لباس ساده هیچ تحریکی در جامعه و محیط ایجاد نمی کند و در نتیجه از تحریکات جنسی و نگاه های شهوت آلود و نا مبارک در امان است .حدیث داریم هر کس حیفش بیاید لباس را برای نماز بپوشد، بگوید این لباس باشد برای عروسی، این لباس باشد برای میهمانی، خدا هم او را از لباس خوب محروم می‌کند .حدیث داریم که بهترین لباس را برای نماز بپوش. بعضی‌ها که می‌خواهند نماز بخوانند، می‌گوییم: «لباس خوب بپوش» می‌گوید: آخر اتوی آن به هم می‌خورد.

امام حسن مجتبی(ع) وقتی می‌خواستند نماز بخوانند، بهترین لباس خود را می‌پوشیدند. از ایشان علت این کار که سؤال می شد ، می فرمودند : « «فَأَتَجَمَّلُ لِرَبِّی وَ هُوَ یَقُولُ خُذُوا زِینَتَکُمْ عِنْدَ کُلِّ مَسْجِدٍ فَأُحِبُّ أَنْ أَلْبَسَ أَجْمَلَ ثِیَابِی»(عوالی‏اللآلی، ج‏1، ص‏321). خدا در قرآن سفارش کرده: وقتی می‌خواهید وارد مسجد شوید بهترین لباس خود را بپوشید و من دوست دارم هنگامی که به ملاقات خدا می روم زیبا و آراسته باشم .(معصومین بهترین لباس ها را برای خالق خود می پوشیدند ، آیا ما هم این گونه هستیم ؟آیا بهترین و زیباترین لباس را برای خالق خود می پوشیم و یا برای خلق خدا ؟!)قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص): «مَنِ اتَّقَى عَلَى ثَوْبِهِ فِی صَلَاتِهِ فَلَیْسَ لِلَّهِ اکْتَسَى»(من‏لایحضره‏الفقیه، ج‏1، ص‏206). حدیث داریم هر کس حیفش بیاید لباس را برای نماز بپوشد، بگوید این لباس باشد برای عروسی، این لباس باشد برای میهمانی، خدا هم او را از لباس خوب محروم می‌کند : «فَلَیْسَ لِلَّهِ اکْتَسَى».در اسلام پوشیدن لباس شهرت ممنوع است. انسان نباید یک جوری لباس بپوشد که وقتی راه می‌رود، بگویند: عجب! اگر کسی یک لباسی بپوشد که مردم نشانش بدهند، چشمها متوجه او شود، لباسی باشد که هیچ کس نپوشیده باشد، روایات شیعه و سنی داریم که گناه و ممنوع است.حدیث داریم : «نها أن شهرتین» پیامبر از دو شهرت نهی کرد، یکی شهرت تجمل و یکی شهرت زهد و(سادگی).( میزان الحکمة ج10 ص225 ح18177)بعضی‌ها شیک ترین لباس را می‌پوشند تا مشهور شوند و بعضی‌ها هم ساده می‌پوشند تا مشهور شوند.به عبارتی انسان باید مواظب باشد که اگر از بنز فرار می‌کند، گیر گاری نیفتد که هر روز به آن پز می دهد . در جامعه ما لباس وسیله فساد می‌تواند باشد. وسیله تفاخر می‌تواند باشد، با کمال تأسف وسیله خودنمایی و ریا می‌تواند باشد. لباس خیلی نقشها می‌تواند داشته باشد.اصولاً هر کسی هر لباسی می‌پوشد، نشان دهنده این است که در روح او چه می گذرد. از فرم لباس معلوم می‌شود که در درون انسان ها چه اتفاقات و فکر هایی در حال گذر کردن است .آن کسی که در درون می‌گوید: زنده باد شهوت! این جز به تن فکر نمی‌کند و لذا در انتخاب لباسش هم سعی میکند هر چه بیشتر تن خودش را نشان بدهد.گاهی لباس به معنای حجاب، پوشش و کرامت است. یکی می‌گوید اصالت با کرامت است و یکی میگوید اصالت با بدن است. لباسها نشان دهنده تفکر انسان است و خیلی از افرادی که بد لباس و بد حجاب هستند، اینها ریشه در یک اختلال روانی دارند ؛ یا سواد ندارد، کمال ندارد، آن کمالی که مردم را به خود جذب کند را ندارند ، بنابر این می‌آیند و با لباس می‌خواهند خود نمایی کنند و دیگران را به شکل مجازی به سمت خود بکشند .مغازه دارها هم همینطور هستند، بیشترین لامپ را آن مغازه ای روشن می کند که اقلام خوبی از نظر کیفیت ندارد ، بلکه می خواهد با نور های مجازی اجناس خود را به نمایش کذایی بگذارد .اینقدر لامپ روشن می کند که انگار قالی ابریشم می‌فروشد. انسان مانند مشک آب است، مشک که آبش کم می‌شود لق لق آن بیشتر می‌شود.پول خورد سرو صدایش زیاد است. کبابی که بیشتر دمبه دارد، دودش بیشتر است. سیخ‌هایی که گوشتش زیاد است دودش کمتر است.آن خانمی که بد حجاب است، کمبود دارد، کمالی که مردم به آن توجه کنند در وجودش نیست و نمی‌داند که چه کند ، خود را یک جوری درست می‌کند که بلکه ظاهرش جلب توجه کند.بی کمالها نیاز به تبلیغ دارند ، همیشه تبلیغات زیاد مال چیزهایی است که تو خالی است مانند طبل تو خالی، مشکی که آب در آن کم است، پول خورده و. . .تغییر دکورها، تغییر لامپ‌ها، تغییر. . . تغییر. . . . این تغییر و تحول‌ها خیلی هایش نشان دهنده یک چیزهای دیگری است.امام صادق علیه السلام فرمودند :«إِنَّ الْجَسَدَ إِذَا لَبِسَ الثَّوْبَ اللَّیِّنَ طَغَى ؛ لباسهای نرم و نازک، بلند پروازی می‌آورد.»یکی از مسائل مهم در لباس این است که انسان مواظب روح خود باشد.«إِنَّ عَلِیَّ بْنَ الْحُسَیْنِ(ع) خَرَجَ فِی ثِیَابٍ حِسَانٍ فَرَجَعَ مُسْرِعاً فَقَال یَا جَارِیَةُ رُدِّی ثِیَابِی فَقَدْ مَشَیْتُ فِی ثِیَابِی هَذِهِ فَکَأَنِّی لَسْتُ عَلِیَّ بْنَ الْحُسَیْنِ»(مکارم‏الأخلاق، ص‏111) امام سجاد با لباس شیک رفت بیرون  ، «فَرَجَعَ مُسْرِعاً» زود برگشت خانه ، «فَقَال یَا جَارِیَةُ رُدِّی ثِیَابِی» گفت: همان لباس هر روزم را بدهید این لباس را نمی‌خواهم گفتند: چرا؟ فرمود: «فَکَأَنِّی لَسْتُ عَلِیَّ بْنَ الْحُسَیْنِ». مثل اینکه یادم رفته من علی بن الحسین هستم.باید مواظب لباس پوشیدن هایمان باشیم ، ببینیم این لباسی که پوشیدیم نمازمان را بهتر می کند ، تقوایمان را زیاد می کند و یا ...امام صادق علیه السلام فرمودند :«إِنَّ الْجَسَدَ إِذَا لَبِسَ الثَّوْبَ اللَّیِّنَ طَغَى ؛ لباسهای نرم و نازک، بلند پروازی می‌آورد.»(مکارم‏الأخلاق، ص‏111).درقرآن کریم ازانواع واقسام لباس نام‌برده شده است که هرکدام ویژگی وخصوصّیت خاصّ خود را دارند.انسان به تناسب وجودش که دارای دو بعد مادّی ومعنوی است،درلباس وپوشش نیز ازاین قاعده مستثنی نمی‌باشد،اولین لباسش، لباس وپوشش ظاهری یامادّی است که برای زینت‌دادن ظاهرو پوشش بدن وحفظ عیوبش مورداستفاده قرارمی‌گیرد.از جمله واژه‌هایی که در آیات متعدد مربوط به این تحقیق بکار رفته است واژه «لباس» می‌باشد. «لباس» بی گمان به معنای«آنچه که انسان به تن می‌کند» است ودر مقابل«عریانی و برهنگی» قرار دارد.آیت الله شعرانی در تعریف « لباس» چنین گفته است: «وامّا لباس به معنای جامه و پوشاک است ونیز آنچه که جسم و مانند آن را بپوشاند از جمله زن و شوهر ،(بقره/187) نظر به اینکه زن سبب جلوگیری شوهر از قبائح می‌شود ونیز شوهر نسبت به زن این مقام را دارد، از این جهت در این آیه زوج و زوجه را لباس وپوشاک یکدیگر قرار داده است ودرجایی دیگر شب را لباس قرارمی‌دهد( نباء/10) و این بدان علت است که چون شب، بدن واعصاب را از شعاع نور می‌پوشاند و انسان و حیوان را در پناه تاریکی خود آسوده و مطمئن ازچشم رقیب و دشمن می‌دارد، از آن به لباس تعبیر شده است ومورد بعد تقوی( اعراف/26)، که از ذکر لباس ظاهر و پوشاندن عورت ظاهری به ذکر لباس باطن وچیزی که سیئات باطنی را می‌پوشاند و آدمی را از شرک و گناه که باعث رسوایی اوست باز می‌دارد، منتقل شده است ودر آخر جوع وخوف( نحل/112)را نیز به لباس تعبیر فرموده است که این دو بلا ایشان را فرا گرفت، همانگونه که لباس، بدن را فرا می‌گیرد.( میرزا ابوالحسن، آیه ا... شعرانی ، نثر طوبی، ج2، ص355)سخن وی نشانگر آن است که لباس در معنای لغوی به معنای جامه وپوشش انسان است وسپس به معانی وتعابیر دیگری در آیات الهی بکار رفته است.با این نگاه گذرا روشن می‌شود که لباس در معنای اصلی خود مفهومی عام دارد، بدین سان که هم به جامه و پوشش ظاهری دلالت دارد و هم بر پوشش های باطنی و معنوی اطلاق می‌گردد .خداوند درسوره نمل می‌فرماید:«وهوالذی سَخّرالبحر لتأکلوا منه لحماً طریاً وتستخرجوا منه حلیهً تلبسونها ؛ او خداوندی است که دریا را زیر سلطه شما قرارداد تا ازآن گوشت تازه بخورید و از آن زیورهایی مانند درّ ومرجان استخراج کنید که آن را(به عنوان لباس)می‌پوشید.» (نحل/14)

لباس درآرایش ظاهری انسان وتجمل درزندگی نقش بسیار مهمی دارد،قرآن کریم این موضوع را با عنوان« لباسا وریشاً»درآیه 26سوره اعراف بیان نموده است که شاهد زینت و زیبایی دراین آیه کلمه « ریشاً» می باشدکه به معنای پرِمرغان است ؛ زیرا پرِمرغان آرایش وجمال طبیعی آنهاست که هم آنها را می‌پوشاند( لباس)و هم موجب زیبایی وجمال پرندگان می‌شود.خداوند ازاین موضوع طبیعی به یک موضوع معقول اشاره می‌فرماید:لباسی که به عنوان نعمت دراختیارشما بنی‌آدم قراردادم درعین اینکه پوشاننده‌ی عورت شماست،مایه‌ی آراستگی وزینت وزیبایی شما نیزمی‌باشد.خداوندزیباترین زیبائیهاست(اَجمل الاجملین)،دوست دارد بندگانش نیزازاین جمال الهی بهره‌مند شوند؛وبه همین جهت امکان استفاده ازاین نعمت را برای تمامی انسانها فراهم نموده است.بدین سبب جمال وزیبائی،چه ظاهری وچه باطنی موجب حُسن و ارزش انسان خواهد شد.

حدیث: قطب عالم امکان، امام زمان(عج): أَکْثِرُو الدُّعاءَ بِتَعْجیلِ الْفَرَجِ فَإِنَّ ذلِکَ فَرَجُکُمْ:براى تعجیل فَرَج زیاد دعا کنید، زیرا همین دعا کردن، فَرَج و گشایش شماست

دعای ندبه: وَ عَلَى [عَلِیٍ ] أَبِیهِ السَّیِّدِ الْأَصْغَرِ وَ جَدَّتِهِ الصِّدِّیقَةِ الْکُبْرَى فَاطِمَةَ بِنْتِ مُحَمَّدٍ وَ عَلَى مَنِ اصْطَفَیْتَ مِنْ آبَائِهِ الْبَرَرَةِ وَ عَلَیْهِ أَفْضَلَ وَ أَکْمَلَ وَ أَتَمَّ وَ أَدْوَمَ وَ أَکْثَرَ وَ أَوْفَرَ مَا صَلَّیْتَ عَلَى أَحَدٍ مِنْ أَصْفِیَائِکَ وَ خِیَرَتِکَ مِنْ خَلْقِکَ ، و بر پدرش آن سرور پس از پیامبر و بر جدّه اش صدّیقه کبرى، فاطمه دختر محمّد، و بر کسانى که بزگزیدى، از پدران نیکوکار و بر خودش، برترین و کامل ترین و تمام ترین و بادوام ترین و بیشترین و فراوان ترین درودى که بر یکى از برگزیدگانت و انتخاب شدگانت از میان آفریدگانت فرستادى،

سیمای حضرت مهدی(عج): نام پدر این بزرگوار امام حسن عسکری (ع) پیشوای یازدهم و نام مادر گرامیشان نرجس خاتون (س) می باشدکه ایشان بنا بر روایات یک شاهزاده رومی بودند و درخواب با امام حسن عسکری (ع) آشنا شده و مسلمان می شوند . امام زمان تنها فرزند امام حسن عسکری (ع) می باشدایشان معصوم چهاردهم و امام دوازدهم شیعیان هستندیک سال و یک ماه پس از ازدواج امام حسن عسکری (ع) و نرجس خاتون امام زمان به دنیا می آیند حضرت ولی عصر (ع) بنا بر بیشترین روایت روز جمعه نیمه شعبان 255  هجری قمری متولد شده اند.جالب است بدانیم او پیش از آفتاب چشم به این جهان گشود، تا همیشه آفتاب را پشت سر قرار دهدشب این میلاد خجسته را «شب برات»  و «شب مبارک» و «شب رحمت» خوانند. شیخ صدوق درکمال الدین نقل می کند نرجس خاتون روزی مشاهده می کند که نوری وارد بدن او می شود و به امام حسن عسکری موضوع را گزارش می کند و امام او را نوید به بارداری امام زمان می دهد و می فرماید : پسری می آوری که نامش محمد است و پس از من ، جانشین من خواهد بود.

سیره حضرت مهدی(عج): سیرت عملی:«مهدی، بخشنده است ‌و بی ‌دریغ، مال و خواسته به این و آن دهد. نسبت به عمال و کارگزاران و مأموران دولت خویش بسیار سخت‌ گیر باشد و با ناتوانان و مستمندان، بسیار دل رحم و مهربان».«مهدی، در رفتار چنان است که گویی با دست خود، ‌کره و عسل به دهان مسکینان می‌ نهد. چونان امیرالمؤمنین زندگی کند، نان خشک بخورد و با پارسایی بِزید».

منبرسی و هفتم: نشانه های ظهور: از پوشیدن پوستهاى حیوانات حرام گوشت (یا ذبح شرعى نشده ) باکى نداشته باشند.

آیه : یَا بَنِی آدَمَ قَدْ أَنْزَلْنَا عَلَیْکُمْ لِبَاسًا یُوَارِی سَوْآتِکُمْ وَرِیشًا ۖ وَلِبَاسُ التَّقْوَىٰ ذَٰلِکَ خَیْرٌ ۚ ذَٰلِکَ مِنْ آیَاتِ اللَّهِ لَعَلَّهُمْ یَذَّکَّرُونَ ای فرزندان آدم، محققا ما لباسی که ستر عورات شما کند و جامه‌هایی که به آن تن را بیارایید برای شما فرستادیم، و لباس تقوا نیکوترین جامه است. این سخنان همه از آیات خداست (که به بندگان فرستادیم) شاید خدا را یاد آرند. آیه 26 سوره اعراف

امام صادق علیه السلام مى‏فرماید:زیباترین لباس از براى مؤمن لباس تقوا است، چرا که لباس چیزى است که عورت ظاهرى آدمى را بپوشد و از شدت سرما و گرما انسان را محافظت کند.و چون تقوا انسان را از رسوایى روز قیامت و از شداید و رنج‏ها و عذاب آن روز حفظ مى‏کند، پس زیباترین لباس براى آدمى است.و نیز مى‏فرماید:نرم‏ترین لباس براى مؤمن لباس ایمان است، ایمان یعنى اعتقاد جازم و ریشه دار به حضرت حق و نبوت انبیا و هرچه از احوال مبدأ و معاد از جانب حضرت حق رسیده است.اما نکته‏اى که در اینجا هست این است که ایمان با گناه و عصیان و فسق و فجور قابل جمع است، پس ایمان داشتن کمال مطلق نیست، بلکه با نقصان صاحبش را مستحق دخول در عذاب مى‏کند، به خلاف تقوا که کمال مطلق است و با گناه و عصیان و استحقاق دخول در عذاب قابل جمع نیست؛ پس تقوا ازین لباس است و ایمان کمال فى الجمله است و به همین خاطر خداى بزرگ در قرآن مجید فرمود:لباس تقوا از هر لباسى بهتر است، چرا که لباس ظاهر عورت ظاهر را مى‏پوشاند و لباس تقوا هم ظاهر و هم باطن را از هر نوع رجس و آلودگى محافظت کرده و پاک نگاه مى‏دارد.

کتاب الهى از پنج نوع لباس در آیات نورانیش نام مى‏برد:- لباس مادى ظاهرى- لباس طبیعى- لباس معنوى- لباس بهشتى- لباس جهنمى-

 لباس مادى ظاهرى:‏از لباس ظاهر که مردم بر بدن مى‏پوشانند، به عنوان نعمت یاد فرموده و از انسان مى‏خواهد که به این معنى توجه داشته باشد که میلیون‏ها چرخ به اراده حضرت حق در این خانه با عظمت آفرینش به گردش مى‏آید تا براى بشر لباس فراهم گردد، انسان باید نسبت به این نعمت شاکر باشد و سعى کند از لباس و پوشش بدن خود در راهى که مولاى او خواسته استفاده کند.[وَ هُوَ الَّذِی سَخَّرَ الْبَحْرَ لِتَأْکُلُوا مِنْهُ لَحْماً طَرِیًّا وَ تَسْتَخْرِجُوا مِنْهُ حِلْیَةً تَلْبَسُونَها وَ تَرَى الْفُلْکَ مَواخِرَ فِیهِ وَ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ وَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ‏] «نحل (16): 14.»و اوست که دریا را رام و مسخّر کرد تا از آن گوشت تازه بخورید و زینتى را که مى‏پوشید از آن بیرون آورید و در آن کشتى‏ها را مى‏بینى که آب را مى‏شکافند [تا شما را براى حمل کالا، تجارت و داد و ستد جابجا کنند] و براى این‏که از فضل واحسان خدا طلب کنید و [در نهایت‏] به سپاس گزارى خدا برخیزید.ملاحظه مى‏کنید که یکى از منابع مهم لباس براى پوشش بدن، دریا است و خداى بزرگ در آخر آیه شریفه از مردم مى‏خواهد که او را براى این نعمت شکر کنند و شکر لباس به این است که انسان از آن لباس در راه خدا و خیر رساندن به مردم استفاده کند.[وَ اللَّهُ جَعَلَ لَکُمْ مِنْ بُیُوتِکُمْ سَکَناً وَ جَعَلَ لَکُمْ مِنْ جُلُودِ الْأَنْعامِ بُیُوتاً تَسْتَخِفُّونَها یَوْمَ ظَعْنِکُمْ وَ یَوْمَ إِقامَتِکُمْ وَ مِنْ أَصْوافِها وَ أَوْبارِها وَ أَشْعارِها أَثاثاً وَ مَتاعاً إِلى‏ حِینٍ* وَ اللَّهُ جَعَلَ لَکُمْ مِمَّا خَلَقَ ظِلالًا وَ جَعَلَ لَکُمْ مِنَ الْجِبالِ أَکْناناً وَ جَعَلَ لَکُمْ سَرابِیلَ تَقِیکُمُ الْحَرَّ وَ سَرابِیلَ تَقِیکُمْ بَأْسَکُمْ کَذلِکَ یُتِمُّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکُمْ لَعَلَّکُمْ تُسْلِمُونَ‏] «نحل (16): 80- 81.».و خدا خانه هایتان را براى شما مایه آرامش و راحت قرار داد و براى شما از پوست دام‏ها سر پناه [مانند قبّه و خیمه‏] مقرّر کرد، که آن‏ها را روز کوچ کردنتان و هنگام اقامتتان [در جابجا کردن‏] سبک مى‏یابید و [براى شما] از پشم‏ها و کرک‏ها و موهاى آن‏ها تا زمانى معین، وسایل زندگى و کالاى تجارت پدید آورد.* و خدا براى شما از آنچه آفریده سایه‏هایى قرار داد، از کوه‏ها پناه‏گاه‏هایى برایتان به وجود آورد، و تن پوش‏هایى براى شما قرار داد که شما را از گرما نگه مى‏دارد و پیراهن‏هایى [مقاوم‏] که شما را از آسیب جنگ و نبردتان حفظ مى‏کند؛ این‏گونه نعمت هایش را بر شما کامل مى‏کند تا تسلیم فرمان‏هاى او شوید.یک بار دیگر در این دو آیه و آنچه به عنوان نتیجه در پایان آن ذکر شده دقت کنید؛ لباس مادى نعمت خداست، پوششى است که حضرت حق مقرر فرموده، تا از سرما و گرما محفوظ مانده و براى شما زینت زندگى باشد و شما با به دست آوردن آن از هر رنجى دور مانده و خیالتان آسوده باشد، تا با سلامت کامل و آسودگى خیال به اطاعت از اوامر و نواهى جناب او اقدام کنید.فکر کنید که تاکنون با لباس‏هایى که در اختیار شما قرار گرفته چه برخوردى داشتید و از آن‏ها در چه راهى استفاده کردید، براى چه به دست آوردید و براى که پوشیدید و براى چه به تن کردید؟ آیا به لباس خود به عنوان نعمت حضرت‏ دوست نظر کردید؟ آیا به خاطر او به دست آوردید و به خاطر او پوشیدید و در مقام قدردانى و تشکر از حضرت او بر آمدید و این لباس ظاهر را مقدمه به دست آوردن لباس باطن قرار دادید؟ در این لباس به تواضع حرکت کردید؟ یا دچار کبر و خوشحالى زودگذر شدید؟ از این لباس در راه عدل و حکمت استفاده کردید یا در آن لباس به ظلم آلوده شدید؟ و یا در آن لباس به پایمال کردن حقوق معطى لباس و حقوق مردم دچار شدید؟![وَ عَلَّمْناهُ صَنْعَةَ لَبُوسٍ لَکُمْ لِتُحْصِنَکُمْ مِنْ بَأْسِکُمْ فَهَلْ أَنْتُمْ شاکِرُونَ‏] « انبیا (21): 80.».و به سود شما صنعتِ ساختنِ پوشش‏هاى دفاعى را به او آموختیم تا شما را از [آسیب‏] جنگ‏تان محافظت نماید، پس آیا شما شکرگزار حق هستید؟

- لباس طبیعى‏:قرآن مجید از مسئله شب و وضع زندگى مرد و زن نسبت به یکدیگر و این‏که هریک براى دیگرى در جهاتى از زندگى به منزله پوششند تعبیر به لباس فرموده و شب و پوشش زن و مرد را نسبت به یکدیگر از اعظم نعمت‏هاى الهى شمرده، باشد که انسان به این نعمت‏هاى پر منفعت توجه کرده و در مقام شکر حضرت منعم برآید. [وَ هُوَ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ اللَّیْلَ لِباساً وَ النَّوْمَ سُباتاً وَ جَعَلَ النَّهارَ نُشُوراً] « فرقان (25): 47.».و اوست که شب را براى شما پوشش، و خواب را مایه استراحت و آرامش، و روز را [زمان‏] پراکنده شدن [جهت فعالیت و کوشش‏] قرار داد.[أُحِلَّ لَکُمْ لَیْلَةَ الصِّیامِ الرَّفَثُ إِلى‏ نِسائِکُمْ هُنَّ لِباسٌ لَکُمْ وَ أَنْتُمْ لِباسٌ لَهُنَ‏] «بقره (2): 187».در شبِ روزهایى که روزه‏دار هستید، آمیزش با زنانتان براى شما حلال شد.آنان براى شما لباسند و شما براى آنان لباسید.از آنجایى که زنان به وسیله بهره گرفتن از شوهران خود از بسیارى از گناهان محفوظ مى‏مانند و مردان نیز به خاطر همسران خویش از بسیارى از معاصى در امان مى‏مانند و زن و مرد به وسیله یکدیگر در پوششى از عفت و حیا و کرامت قرار مى‏گیرند، خداوند بزرگ از زن نسبت به مرد و از مرد نسبت به زن تعبیر به لباس و جامه فرمود، همان طور که لباس مادى پوشاننده عیوب ظاهر است، لباس طبیعى هم پوشاننده بسیارى از عیوب و حافظ انسان از بسیارى از گناهان است.

- لباس معنوى‏:لباس معنوى که اظهر و اتم آن تقوا است از عظیم‏ترین و پرمنفعت‏ترین نعمت‏هاى الهى نسبت به عبد است.این لباس است که در دنیا انسان را از تمام آلودگى‏هاى اعتقادى، عملى و اخلاقى حفظ کرده و در آخرت از عذاب الهى در امان حضرت حق برده و بالاترین‏ درجات بهشت را نصیب انسان مى‏نماید.در سوره اعراف مى‏خوانید:[وَ لِباسُ التَّقْوى‏ ذلِکَ خَیْرٌ] « اعراف (7): 26.».و لباس تقوا [که انسان را از آلودگى‏هاى ظاهر و باطن بازمى‏دارد] بهتر است.

- لباس بهشتى‏:خداوند مهربان در قرآن مجید به آن انسان‏هایى که داراى ایمان و عمل صالح و آراسته به حسنات اخلاقى هستند، وعده لباس‏هاى فاخر بهشتى داده و فرموده به جزاى عمل آنان در بهشت آراسته به لباس‏هایى هستند که عنایت و لطف حضرت دوست براى آنان مقرر کرده است.[إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ إِنَّا لا نُضِیعُ أَجْرَ مَنْ أَحْسَنَ عَمَلًا* أُولئِکَ لَهُمْ جَنَّاتُ عَدْنٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهِمُ الْأَنْهارُ یُحَلَّوْنَ فِیها مِنْ أَساوِرَ مِنْ ذَهَبٍ وَ یَلْبَسُونَ ثِیاباً خُضْراً مِنْ سُنْدُسٍ وَ إِسْتَبْرَقٍ مُتَّکِئِینَ فِیها عَلَى الْأَرائِکِ نِعْمَ الثَّوابُ وَ حَسُنَتْ مُرْتَفَقاً] «کهف (18): 30- 31.».مسلماً کسانى که ایمان آوردند و کارهاى شایسته انجام دادند [پاداششان داده خواهد شد]؛ زیرا ما پاداش کسانى را که کار نیکو کرده‏اند، تباه نمى‏کنیم.براى آنان بهشت‏هاى جاودانى است که از زیر درختانش نهرها جارى است، در حالى که در آنجا بر تخت‏ها تکیه دارند با دستبندهایى از طلا آراسته مى‏شوند، و جامه‏هایى سبز از دیباى نازک و سِتبر مى‏پوشند، چه پاداش خوبى و چه آسایش‏گاه نیکویى.[إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی مَقامٍ أَمِینٍ* فِی جَنَّاتٍ وَ عُیُونٍ* یَلْبَسُونَ مِنْ سُندُسٍ وَ إِسْتَبْرَقٍ مُتَقابِلِینَ‏] «دخان (44): 51- 53.».مسلماً پرهیزکاران در جایگاه امنى خواهند بود.* در میان بوستان‏ها و چشمه‏سارها؛* لباس‏هایى از حریر نازک و دیباى ضخیم مى‏پوشند در حالى که برابر هم مى‏نشینند.[إِنَّ اللَّهَ یُدْخِلُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ یُحَلَّوْنَ فِیها مِنْ أَساوِرَ مِنْ ذَهَبٍ وَ لُؤْلُؤاً وَ لِباسُهُمْ فِیها حَرِیرٌ] «حج (22): 23.».بى‏تردید خدا کسانى را که ایمان آورده و کارهاى شایسته انجام داده‏اند، در بهشت‏هایى درمى‏آورد که از زیر درختانش نهرها جارى است، در آنجا با دستبندهایى از طلا و مروارید آرایش مى‏شوند، و لباسشان در آنجا حریر است.

- لباس جهنمى‏:اما آنان که انسانیت و آدمیت را فراموش کنند و روزگار به غفلت و جهل وپستى و دنائت و بردگى نسبت به شکم و شهوت بگذرانند و کارى جز مخالفت با خدا و خلق خدا و زورگویى و ستم نداشته باشند در دنیا دچار لباس جوع و خوف و در آخرت گرفتار لباس و پوششى از سخت‏ترین عذاب خواهند شد.[وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا قَرْیَةً کانَتْ آمِنَةً مُطْمَئِنَّةً یَأْتِیها رِزْقُها رَغَداً مِنْ کُلِّ مَکانٍ فَکَفَرَتْ بِأَنْعُمِ اللَّهِ فَأَذاقَهَا اللَّهُ لِباسَ الْجُوعِ وَ الْخَوْفِ بِما کانُوا یَصْنَعُونَ‏] «نحل (16): 112.».و خدا [براى پندآموزى به ناسپاسان‏] مَثَلى زده است: شهرى را که امنیت و آسایش داشت و رزق و روزىِ [مردمش‏] به فراوانى از همه جا برایش مى‏آمد، پس نعمت خدا را ناسپاسى کردند، در نتیجه خدا به کیفر اعمالى که همواره مرتکب مى‏شدند، بلاى گرسنگى و ترس فراگیر را به آنان چشانید.این‏چنین مردم که از نعمت‏هاى حضرت حق قدردانى نکرده و به شکر در برابر آن نعمت‏ها برنمى‏خیزند و بلکه راه عصیان و کفر در پیش گرفته و خود و محیط خود را آلوده به فساد مى‏کنند، در قیامت به آنان لباس عذاب پوشانده مى‏شود، چنانچه در قرآن مجید آمده است:[وَ تَرَى الْمُجْرِمِینَ یَوْمَئِذٍ مُقَرَّنِینَ فِی الْأَصْفادِ* سَرابِیلُهُمْ مِنْ قَطِرانٍ وَ تَغْشى‏ وُجُوهَهُمُ النَّارُ] « ابراهیم (14): 49- 50.».و آن روز مجرمان را مى‏بینى که در زنجیرها [به صورتى محکم و سخت‏] به هم بسته شده‏اند.* پیراهن‏هایشان از قطران [ماده‏اى متعفّن، قابل اشتعال و بدبو] است، و آتش چهره‏هایشان را مى‏پوشاند.

علّامه بزرگوار، مرحوم مجلسى رحمه الله در کتاب پرارزش «بحار الأنوار» در آداب زىّ و تجمل روایاتى را نقل مى‏کند که لازم است به پاره‏اى از آن روایات که بیانگر مسئله لباس است اشاره شود.

پیامبر بزرگ صلى الله علیه و آله به امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود:جامه حریر مپوش تا در بهشت جامه حریر بر تو بپوشانند.

در حدیث دیگر آمده:هرکس جامه حریر بپوشد، پوستش در قیامت به آتش سوزانده مى‏شود.

به سند معتبر از امیرالمؤمنین علیه السلام نقل شده:جامه پنبه‏اى بپوشید که آن پوشش رسول خدا صلى الله علیه و آله و پوشش ما اهل بیت است و نبىّ اسلام جامه مویى و پشمى نمى‏پوشید مگر به علت و جهتى‏ .

حضرت صادق علیه السلام فرمود:جامه مویى و پشمى نپوشید مگر عذرى اقتضا کند .

امام صادق علیه السلام فرموده:کتان از پوشش پیامبران است و بدن را فربه مى‏کند .

در چند حدیث از نبىّ اسلام صلى الله علیه و آله آمده:جامه سپید بپوشید که پاکیزه‏ترین و نیکوترین جامه هاست‏ .

امام صادق علیه السلام مى‏فرماید:امیرالمؤمنین علیه السلام اکثر اوقات جامه سپید مى‏پوشید.

حفص مؤذن مى‏گوید:حضرت صادق علیه السلام را در حرم پیامبر بین قبر و منبر دیدم که جامه‏اى زرد به رنگ بِهْ پوشیده بود و نماز مى‏خواند .

در حدیث حسن از حضرت صادق علیه السلام نقل شده:جامه سرخ تیره پوشیدن کراهت دارد، مگر براى تازه داماد.

ابوالعلا- که یکى از راویان حدیث است- مى‏گوید:حضرت صادق علیه السلام را در حال احرام دیدم که خود را با بُرد یمنى سبز پوشانده بود.

رسول اسلام صلى الله علیه و آله مى‏فرمود:سیاه پوشیدن مکروه است، مگر در سه چیز: کفش، کلاه [عمامه‏]، عبا .

اسلام مردم را از پوشیدن جامه‏اى که از حد معمول بلندتر است و علت فخر و کبر بر دیگران مى‏شود منع کرده است.امام صادق علیه السلام مى‏فرماید:امیرالمؤمنین علیه السلام به بازار رفت و سه پارچه خرید، به قیمت یک اشرفى، یکى را پیراهن کرد تا نزدیک بند پا و یکى را لنگ تا نیمه ساق و یکى را ردا تا پایین‏تر از کمر، آن گاه دست به آسمان برداشت و پیوسته حمد الهى کرد تا به خانه بازگشت‏ .

حدیث: قطب عالم امکان، امام زمان(عج):  فَأَغْلِقُوا أَبْوابَ السُّؤالِ عَمّا لا یَعْنیکُمْ:درهاى سؤال را از آنچه که مطلوب شما نیست ببندید.

دعای ندبه: وَ صَلِّ عَلَیْهِ صَلاةً لا غَایَةَ لِعَدَدِهَا وَ لا نِهَایَةَ لِمَدَدِهَا وَ لا نَفَادَ لِأَمَدِهَا اللَّهُمَّ وَ أَقِمْ بِهِ الْحَقَّ وَ أَدْحِضْ بِهِ الْبَاطِلَ وَ أَدِلْ بِهِ أَوْلِیَاءَکَ وَ أَذْلِلْ بِهِ أَعْدَاءَکَ وَ صِلِ اللَّهُمَّ بَیْنَنَا وَ بَیْنَهُ وُصْلَةً تُؤَدِّی إِلَى مُرَافَقَةِ سَلَفِهِ و بر او درود فرست، درودى که پایانى براى عدوش، و نهایتى براى مدتش، و به آخر رسیدنى براى زمانش نباشد، خدایا حق را به وسیله او برپا دار، و باطل را به او نابود کن، و دوستانت را به سبب آن جناب به دولت برسان، و دشمنانت را به دست او خوار گردان، و پیوند خدایا بین ما و او، پیوندى که ما را به رفاقت گذشتگان او برساند،

سیمای حضرت مهدی(عج): درباره محل ظهور امام زمان (عج) اطلاع دقیقی در دست نیست. او بر پایه روایتی، در منطقه ذی طوی ظهور می‌کند. سپس با ۳۱۳ نفر از یارانش به مکه می‌رود، به حجر الاسود تکیه می‌دهد و پرچم خود را به اهتزاز درمی‌آورد. بر اساس این روایت و روایات دیگر] آغاز قیام امام زمان(ع) از مسجدالحرام است و یاران او بین رکن و مقام با او بیعت می‌کنند. در برخی روایات از تهامه به عنوان نقطه آغاز قیام امام زمان(ع) یاد شده است به مکه که جزئی از این سرزمین است نیز تهامه گفته می‌شود.در برخی روایات، کرعه، محل خروج امام زمان(ع) معرفی شده است که احتمالا حاصل خلط شدن با قیام یمانی از یمن است.، محمد قرطبی از نویسندگان اهل سنت، مغرب اقصی و قاضی نعمان مغربی، مغرب را محل خروج ذکر کرده‌اند که با روایات شیعه مبنی بر آغاز قیام امام دوازدهم از مکه سازگار نیست و احتمال خلط آن با مکان خروج سفیانی وجود دارد.برخی روایات، شهر کوفه را مرکز حکومت مسجد کوفه را محل قضاوت. و مسجد سهله را محل زندگی و تقسیم بیت المال توسط حضرت پس از قیام ذکر کرده‌اند.

سیره حضرت مهدی(عج): سیرت دینی:«مهدی، عادل است و خجسته و پاکیزه. او ذرّه ‌ای از حق را فرو نگذارد. خداوند دین اسلام را به دست او عزیز گرداند ... مهدی، همواره بیم خداوند را به دل دارد و به مقام تقربی که نزد خدا دارد، مغرور نشود. او به دنیا دل نبدد و سنگی روی سنگ نگذارد. در حکومت او به احدی بدی نرسد، مگر آنجا که حد خدایی جاری گردد».

منبرسی و هشتم: نشانه های ظهور: جان خود را به یکدیگر به خاطر شهوتهاى زیادى که دارند، بذل کنند.

آیه : فَخَلَفَ مِنْ بَعْدِهِمْ خَلْفٌ أَضَاعُوا الصَّلَاةَ وَاتَّبَعُوا الشَّهَوَاتِ ۖ فَسَوْفَ یَلْقَوْنَ غَیًّاسپس جانشین آن مردم خداپرست قومی شدند که نماز را ضایع گذارده و شهوتهای نفس را پیروی کردند و اینها به زودی کیفر گمراهی را خواهند دید. آیه 59 سوره مریم

«ولى بعد از آنها، فرزندان ناشایسته اى روى کار آمدند که نماز را ضایع کردند و از شهوات پیروى نمودند و به زودى (مجازات) گمراهى خود را خواهند دید; فَخَلَفَ مِنْ بَعْدِهِم خَلْفٌ أضَاعُوا الصَّلَوةَ وَ اتَّبَعُوا الشَّهَواتِ فَسَوْفَ یَلْقَونَ غَیّاً».( مریم، 59.)و بلافاصله بعد از آن ـ به عنوان یک استثنا ـ مى فرماید: «مگر آنها که توبه کردند و ایمان آوردند و عمل صالح انجام دادند، چنین کسانى داخل بهشت مى شوند و کمترین ستمى به آنها نخواهد شد; اِلاّ مَن تَابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صَالِحاً فَأُولئِکَ یَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ وَ لا یُظْلَمُونَ شَیئاً».( مریم، 60.)شایان توجه این که بعد از مسئله ضایع کردن نماز، سخن از پیروى «شهوات» و به دنبال آن، گمراهى به میان آمده است. این تعبیر حساب شده از یک سو اشاره به آن است که نماز، عامل مهمى براى شکستن «شهوات» و خود کامگى ها و هواپرستى هاست; همان طور که در آیه 45 سوره عنکبوت آمده: «...اِنّ الصَّلَوةَ تَنْهى عَنِ الفَحْشاءِ وَ المُنْکَرِ» و از سوى دیگر نشان مى دهد که سرانجام «شهوت پرستى»، گمراهى و ضلالت است، همان گونه که در آیه 10 سوره روم آمده است: «ثُمَّ کَانَ عَاقِبَةَ الَّذِینَ أَسَائُوا السُّوأَى أن کَذَّبُوا بِآیَاتِ اللّهِ وَ کَانُوا بِهَا یَسْتَهْزِئُونَ; سپس سرانجام کار کسانى که اعمال بد مرتکب شدند به این جا رسید که آیات خدا را تکذیب کردند و آن را به مسخره گرفتند!»آرى! آنها گمراه مى شوند و به کیفر گمراهى خود; یعنى، آتش قهر و غضب الهى گرفتار خواهند شد.روشن است که «شهوات» در این جا مفهوم وسیعى دارد و منحصر به «شهوت جنسى»نیست، بلکه هر گونه تمایل افراطى نفسانى و هواپرستى را شامل مى شود. البته کسانى که توبه کنند و ایمان خود را که به خاطر گناه ضربه دیده است تجدید نموده و به سراغ اعمال صالح بروند، اهل بهشت خواهند بود و آثار تضییع نماز و پیروى شهوات از وجودشان برچیده خواهد شد.در دوّمین آیه، ضمن بیان مقابله آشکار میان «بازگشت به سوى خدا» و «پیروى از شهوات»، و اشاره به این که این دو موضوع در دو جهت مخالف، حرکت مى کنند، مى فرماید:«خدا مى خواهد توبه شما را بپذیرد و شما را ببخشد و از آلودگى پاک سازد; اما آنها که پیرو شهواتند، مى خواهند شما به کلّى (از راه حق) منحرف شوید; وَ اللّهُ یُریدُ أن یَتُوبَ عَلَیْکُمْ وَ یُریدُ الَّذینَ یَتَّبِعُونَ الشَّهَواتِ اَن تَمِیلُوا مَیْلا عَظِیماً».(نساء، 27.)آرى! آنها که غرق گناه و شهوتند، مى خواهند دیگران را نیز هم رنگ خود سازند و از سر تا پا آلوده گناه کنند; در حالى که خداوند مى خواهد مردم با ترک شهوات به سوى او بازگردند و غرق معرفت و نور و صفاى تقوا و قرین سعادت و خوشبختى شوند.به گفته مفسّران بزرگ، منظور از «میل عظیم»، هتک حدود الهى و آلوده شدن به انواع گناهان است. بعضى نیز آن را به معنى ازدواج با محارم و مانند آن ـ که در آیات قبل، از آن نهى شده است ـ تفسیر کرده اند که در واقع یکى از مصادیق مفهوم بالاست.لازم به یادآورى است که پیروى از شهوات در این آیه، ممکن است داراى همان مفهوم عام باشد و نیز ممکن است اشاره به «شهوت جنسى» باشد; زیرا این آیه بعد از آیاتى قرار گرفته که حرمت ازدواج با محارم و زنان شوهردار و کنیزان (آلوده به اعمال منافى عفّت) را بیان کرده است. به هر حال این آیه، گواه روشنى است به این که راه «شهوت پرستى» از راه «خداپرستى» جدا بوده و این دو در مقابل هم قرار دارند.آیات سوّم، چهارم، پنجم و ششم، از آیات مورد بحث، ناظر به داستان قوم لوط و «شهوت پرستى» آنهاست; شهوتى آمیخته با انحرافات جنسى که در تمام تاریخ آمده است. هر بخش از این آیات، نکته خاصى را تعقیب مى کند که ما به طور اجمال به آنها اشاره مى کنیم:سوّمین آیه، گفتار حضرت لوط(علیه السلام) را بیان مى کند که قوم خود را مورد سرزنش شدید قرار داد: «لوط را فرستادیم، در آن هنگام که به قوم خود گفت: شما کار بسیار شنیعى انجام مى دهید که هیچ کس از جهانیان، قبل از شما آن را انجام نداده است; وَ لُوطاً اِذ قَالَ لِقَوْمِهِ اِنَّکُم لَتَأْتُونَ الْفَاحِشَةَ مَا سَبَقَکُم بِهَا مِن أحَد مِنَ العَالَمِینَ».(عنکبوت، 28.)«فاحشه» واژه اى است که به هر کار بسیار زشت اطلاق مى شود، هر چند در تعبیرات متعارف بیشتر به «فحشاء جنسى» اطلاق مى گردد. تعبیر آیه فوق، نشان مى دهد که در جامعه بشرى «هم جنس گرایى» از قوم لوط(علیه السلام) شروع شد و تا آن زمان سابقه نداشت.در ادامه آمده است: «آیا شما به سراغ مردان مى روید و راه تداوم نسل انسان را قطع مى کنید و در مجلس خود، اعمال زشت (دیگر نیز) انجام مى دهید؟!; أَئِنَّکُم لتَأْتُونَ الرِّجَالَ وَ تَقْطَعُونَ السَّبِیلَ وَ تَأْتُونَ فِی نَادِیْکُمُ الْمُنکَر...».( عنکبوت، 29.)در این تعبیر یکى از علت هاى مهم تحریم «هم جنس گرایى» را قطع نسل بشر مى داند; زیرا هنگامى که این عمل زشت اخلاقى به شکل فراگیر درآید، خطر انقطاع نسل بشر، جامعه بشرى را تهدید مى کند.بعضى از مفسّران، جمله «وَ تَقْطَعُونَ السَّبِیلَ» آیه فوق را، اشاره به راهزنى و دزدى قوم لوط دانسته اند و بعضى اشاره به مزاحمت هاى جنسى مى دانند که به عمد براى راهگذران به وجود مى آوردند!«نادى» از ماده «ندا» به معنى مجلس عمومى یا مجلس تفریح است; زیرا در آن جا افراد یکدیگر را «ندا» مى کنند.گرچه قرآن کریم، در این جا شرح نداده که آنها در جلسات تفریحى خود، چه منکرات دیگرى را انجام مى دادند، ولى پیداست که اعمالى متناسب با همان عمل شنیعشان بوده است. در روایات آمده است، آنها در حضور جمع بدن هاى خود را برهنه مى کردند، فحش هاى رکیک مى دادند و کلمات زشت و بسیار زننده ردّ و بدل مى نمودند و حرکات ناشایست دیگرى داشتند که قلم از ذکر آنها شرم دارد.آنها چنان، غرق در شهوت بودند که خدا و همه ارزش هاى اخلاقى و انسانى را به باد مسخره مى گرفتند; به همین دلیل، هنگامى که پیامبرشان حضرت لوط(علیه السلام) از روى تعجب و انکار سؤالى از عمل شنیعشان نمود، «پاسخ قومش جز این نبود که گفتند: اگر راست مى گویى، عذاب الهى را براى ما بیاور!;...فَمَا کَانَ جَوابَ قَومِهِ اِلاّ اَنْ قَالُوا اْئْتِنَا بِعَذابِ اللّهِ اِنْ کُنْتَ مِنَ الصَّادِقِینَ».( عنکبوت، 29)و به این ترتیب عذاب الهى را نیز به سخریّه گرفتند.در چهارمین بخش از این آیات به گوشه دیگرى از داستان قوم لوط اشاره مى کند: «و آن زمانى است که فرشتگان الهى (که مأمور عذاب قوم لوط بودند در چهره جوانان زیبایى) به سراغ حضرت لوط(علیه السلام) آمدند و او (که آنها را نمى شناخت) از مشاهده آنان سخت ناراحت شد و قلبش پریشان گشت و (پیش خود گفت:) امروز روز سختى است; زیرا ممکن است، این قوم زشت سیرت، حرمت میهمان هاى مرا نشناسند و قصد تجاوز به آنان را داشته باشند!; وَ لَمَّا جآءَتْ رُسُلُنَا لُوطاً سىءَ بِهِم وَ ضَاقَ بِهِمْ ذَرْعاً وَ قَالَ هَذَا یَومٌ عَصِیبٌ».(هود، 77.)(و در این هنگام، اشرار قوم باخبر شدند «و به سرعت به سراغ او آمدند (و قصد سویى نسبت به میهمان او داشتند) و پیش از آن نیز اعمال بدى انجام مى دادند( و این کار; یعنى، تجاوز به میهمانان از آنها بعید نبود!; وَ جَاءَهُ قَومُهُ یُهْرَعُونَ اِلَیْهِ وَ مِنْ قَبْلُ کَانُوا یَعْمَلُونَ السَّیِّئاتِ...».( هود، 78.)«حضرت لوط (علیه السلام) (بسیار ناراحت شد و با ایثار و فداکارى عجیب و یا به خاطر اتمام حجت) به آنها گفت: این دختران منند که براى شما پاکیزه ترند( بیایید با آنها ازدواج کنید و از اعمال شنیع خود دست بردارید. از خدا بترسید و مرا در برابر میهمانانم رسوا نسازید، آیا یک انسان رشید (و عاقل و با غیرت) در میان شما نیست؟; قَالَ یَا قَوم هَؤُلاءِ بَناتی هُنَّ اَطهَرُ لَکُمْ فَاتَّقُوا اللّهَ وَ لا تُخْزُونِ فی ضَیْفی أَلَیْسَ مِنْکُم رَجُلٌ رَشِیدٌ».(هود، 78.)ولى آن قوم کثیف و زشت سیرت، نه تنها در برابر این همه بزرگوارى حضرت لوط(علیه السلام) حیا نکردند، بلکه بى شرمانه پاسخ گفتند:«تو خود مى دانى، ما را به دختران تو حقى نیست (و به جنس زن علاقه اى نداریم!) تو به خوبى مى دانى که ما چه چیز مى خواهیم!; قَالُوا لَقَدْ عَلِمْتَ مَا لَنَا فِی بَنَاتِکَ مِن حَق وَ اِنَّکَ لَتَعْلَمُ مَا نُرِیدُ».( هود، 79.)هنگامى که قوم لوط، وقاحت را به آخرین درجه رساندند; حضرت لوط (علیه السلام) فریاد زد و گفت: «اى کاش! قوت و قدرتى داشتم (تا شما خیره سران را مجازات مى کردم) و اى کاش! تکیه گاه محکمى از قوم و عشیره و پیروان نیرومندى در اختیار من بود (تا به کمک آنها) شما منحرفان را سخت کیفر مى دادم; قَالَ لَوْ أَنَّ لی بِکُمْ قُوَّةً أَوءاوِى اِلَى رُکن شَدید»(هود، 80.)همان گونه که در ادامه این آیات آمده است حضرت لوط(علیه السلام) متوجه شد که آنها فرستادگان پروردگارند، هیچ کس نمى تواند کمترین آسیبى به آنها برساند. فرشتگان به حضرت لوط(علیه السلام) خبر دادند که فردا صبح عذاب هولناکى به سراغ این قوم مى آید و شهرهاى آنها به کلّى زیر و رو مى شود و بارانى از سنگ هاى آسمانى بر آنها فرو مى ریزد; به حضرت لوط(علیه السلام) دستور دادند که شبانه به اتفاق خانواده اش ـ به استثناى همسرش که از تقوا بى بهره بود ـ آن شهرها را ترک کنند که صبحگاهان عذاب الهى فرا مى رسد.در پنجمین بخش از آیات، ضمن اشاره به مجازات شدید این قوم ننگین زشت سیرت مى فرماید: «قوم لوط، انذارها و هشدارهاى مکرّر (پیامبرشان) را تکذیب کردند. ما بر آنها تند بادى که ریگ ها را به حرکت در مى آورد، فرستادیم (و همه را زیر آن مدفون ساختیم)، جز خاندان لوط که آنها را سحرگاهان نجات دادیم، (به استثناى همسرش که مشمول مجازات قوم گنهکار شد); کَذَّبَتْ قَومُ لُوط بِالنُّذُرِ * اِنَّا اَرْسَلنَا عَلَیْهِمْ حَاصِباً اِلاّ آلَ لُوط نَجَّیْنَاهُم بِسَحَر»(قمر، 34 و 35.).البته این بخشى از مجازات دردناک آنها بود، زیرا در قرآن آمده است که: «نخست زلزله اى ـ به امر ما ـ آمد و سرزمین آنها را زیر و رو کرد، آن چنان که قسمت هاى بالا در پایین و قسمت هاى پایین در بالا قرار گرفت; فَلَمَّا جَاءَ اَمْرُنَا جَعَلْنَا عَالِیَهَا سَافِلَهَا...( هود، 82.)».«و بارانى از سنگ بر آنها فرو فرستادیم;...وَ اَمْطَرْنَا عَلَیْهَا حِجَارَةً مِن سِجّیل مَنْضُود»(هود، 82.)این باران سنگ، ممکن است بخشى از سنگ هاى سرگردان آسمانى بوده که به فرمان پروردگار الهى بر فراز آسمان شهر آنها ظاهر گشته و بر ویرانه ها و اجساد بى جان آنان باریده است.احتمال دیگر این است که «حاصب» به معناى «طوفان شن» باشد. این طوفان گاهى تپه هایى را از یک گوشه بیابان برداشته و به آسمان مى برد، سپس در نقطه اى دیگر، مانند بارانى فرو مى ریزاند، به طورى که گاهى قافله ها، زیر انبوهى از شن و ماسه مدفون مى گشت!حال این نکته قابل تأمل است که هر چند، گاهى طوفان هاى شن یا باران هاى سنگ در جهان طبیعت روى مى دهد; ولى خداوند متعال فرمان داده بود که این حوادث در آن ساعت مخصوص و معیّن ـ که فرشتگان حضرت لوط(علیه السلام) را خبر داده بودند ـ واقع گردد.احتمال دیگرى نیز وجود دارد که ممکن است، نخست زلزله اى سهمگین، شهرهاى آنها را زیر و رو کرده و سپس بارانى از سنگ هاى آسمانى بر سرشان فرو ریخته و آنگاه طوفانى از شن، آثار آنها را محو و نابود کرده باشد که این عذاب هاى سه گانه، بیانگر شدت خشم الهى، نسبت به این قوم روسیاه است.در ششمین و آخرین بخش از آیات، ضمن اشاره فشرده و مختصر به تمام ماجراى قوم لوط ـ از آغاز تا پایان ـ مى فرماید: «به خاطر آورید «لوط» را; هنگامى که به قوم خود گفت: آیا عمل شنیعى انجام مى دهید که هیچ کس از جهانیان پیش از شما آن را انجام نداده بود؟!; وَ لُوطاً اِذْقَالَ لِقَومِهِ أَتَأْتُونَ الفَاحِشَةَ مَا سَبَقَکُمْ بِهَا مِنْ أَحَد مِنَ العَالِمینَ».( اعراف، 80.)آرى! شما از روى شهوت به سراغ مردان مى روید، نه زنان; شما جمعیت تجاوزکارى هستید، زیرا قوانین و سنت هاى الهى را رها کرده و راه انحراف را پیش گرفته اید، راهى که سبب نابودى نسل و شیوع انواع بیمارى ها و مفاسد دیگر اجتماعى مى شود.گر چه بیمارى وحشتناک «ایدز» یکى از هولناکترین بیمارى هاى عصر ما شناخته شده، ولى بعید نیست که این بیمارى در آن زمان نیز وجود داشته و گروهى از قوم لوط به آن گرفتار شده بودند. به همین علت خداوند حکیم و رحیم، اجساد آنها را زیر خروارها سنگ و شن دفن کرد تا این امر، هم درس عبرتى براى دیگران بوده و هم مایه نعمتى که همان جلوگیرى از انتشار و سرایت این بیمارى به دیگران بوده است.به هر حال، آن قوم آلوده، به قدرى بى شرم بودند که نه تنها به سخن حضرت لوط(علیه السلام) گوش ندادند، بلکه خواستار اخراج او و خاندانش ـ به جرم پاکى از آلودگى هاى شایع در میانشان ـ از آبادى ها شدند.قرآن کریم در ادامه این آیات به آن اشاره دارد:« وَ مَا کَانَ جَوابَ قَومِهِ اِلاّ أَنْ قَالُوا أَخْرِجُوهُم مِنْ قَرْیَتِکُم انَّهُم اُناثٌ یَتَطَهَّرُونَ».( اعراف، 82.)

خداوند در ادامه این آیات مى فرماید:«ما لوط و خاندانش را ـ به جز همسرش که از بازماندگان (در شهر) بود، نجات بخشیدیم، سپس بارانى (از سنگ) بر آنها فرو فرستادیم(و همه را نابود کردیم و مدفون ساختیم).اکنون بنگر، سرانجام کار مجرمان چگونه بود;فَاَنْجَیْنَاهُ وَ اَهْلَهُ اِلاّ امْرَأَتَهُ کَانَتْ مِنَ الغَابِرینَ ـ وَ اَمْطَرْنَا عَلَیهِم مَطَراً فَانْظُرْ کَیفَ کَانَ عَاقِبَةُ الْمُجْرِمینَ».(اعراف، 83 و 84.)

آرى! آنها چنان آلوده بودند که بى گناهى و پاکدامنى را گناه مى دانستند! و پاکان را به جرم پاکى محکوم به تبعید و راندن از خانه و زندگیشان مى کردند. هر چند قبل از انجام این کار، به غضب الهى گرفتار و نابود شدند.بخش مهمى از این آیات، ضمن بیان عواقب هوسبازى و هواپرستى و شهوترانى ـ به مفهوم عام و خاصش ـ این عمل ناشایسته و پست اخلاقى را که سرچشمه گناهان و اثرات مخرب اجتماعى بى شمارى است، سخت نکوهش مى نماید.

حدیث: قطب عالم امکان، امام زمان(عج): أَنَا خاتَمُ الأَوْصِیاءِ وَ بى یَدْفَعُ اللّهُ الْبَلاءَ عَنْ أَهْلى وَ شیعَتى:من آخرین نفر از اوصیا هستم، خداوند به وسیله من بلا را از خانواده و شیعیانم برطرف مى‌گرداند.

دعای ندبه: وَ اجْعَلْنَا مِمَّنْ یَأْخُذُ بِحُجْزَتِهِمْ وَ یَمْکُثُ فِی ظِلِّهِمْ وَ أَعِنَّا عَلَى تَأْدِیَةِ حُقُوقِهِ إِلَیْهِ وَ الاجْتِهَادِ فِی طَاعَتِهِ وَ اجْتِنَابِ مَعْصِیَتِهِ وَ امْنُنْ عَلَیْنَا بِرِضَاهُ وَ هَبْ لَنَا رَأْفَتَهُ وَ رَحْمَتَهُ وَ دُعَاءَهُ وَ خَیْرَهُ مَا نَنَالُ بِهِ سَعَةً مِنْ رَحْمَتِکَ وَ فَوْزا عِنْدَکَ وَ اجْعَلْ صَلاتَنَا بِهِ مَقْبُولَةً وَ ذُنُوبَنَا بِهِ مَغْفُورَةً ،و ما را از آنانى قرار ده که به دامان عنایتشان چنگ زنند و در سایه لطفشان اقامت کنند، و ما را بر پرداخت حقوقش، و کوشش در فرمانبرداریاش، و دورى از نافرمانى اش کمک کن، و بر ما به خشنودى اش منّت نه، و رأفت و رحمت و دعاى خیر آن حضرت را به ما ببخش، تا حدّى که به سبب آن به رحمت گسترده ات، و رستگارى در پیشگاهت برسیم، خدایا به وسیله او نمازمان را پذیرفته، و گناهانمان را آمرزیده

سیمای حضرت مهدی(عج): جعفر بن محمد، عموی امام زمان پس از درگذشت امام حسن عسکری، مدعی امامت شد و به همین دلیل جعفر کذاب خوانده می‌شود. منابع روایی، او را اهل فسق و فجور و گناهان بزرگ دانسته‌اند. او علاوه بر ادعای امامت و انکار وارث امام عسکری(ع)، دولتمردان وقت را بر ضد امام دوازدهم تحریک کردبر اساس برخی منابع، او تا پایان زندگی بر ادعای خود باقی ماند و خود را امام می‌دانست. برخی دیگر از منابع نوشته‌اند که او از ادعای خود دست برداشت و توبه کرد و شیعیان به جای جعفر کذاب، او را جعفر تائب می‌خواندند. جعفر کذاب در ۴۵ سالگی در سامرا درگذشت.؛در بیشتر منابع شیعه و سنی از امام زمان عج به عنوان تنها فرزند امام حسن عسگری(ع) یاد شده است. هر چند اقوال دیگری هم آمده است که ایشان دو برادر و سه خواهر دارد.در سالهای اخیر بحثی جدید مطرح شده است که سابقه ایی در کتب شیعه ندارد که آیا در زمان غیبت و حتی زمان ظهور، امام زمان(عج) همسر و فرزند دارند یا خیر. سه نظر پیرامون این ماجرا وجود دارد. موافقانی مثل علامه مجلسی و سید محمد صدر عمدتا به تعدادی از روایات و ادعیه استناد می کنند که در آنها به فرزندان و همسر امام زمان(عج) اشاره می شود.مخالفان ازدواج امام زمان(عج) می گویند کسی که ازدواج می کند نمی تواند ناشناخته باقی بماند در حالیکه غیبت امام برای ناشناخته بودن ایشان است. همچنین به روایاتی استناد می کنند که صراحتا می فرمایند امام عصر(عج) در زمان غیبت و ظهور فرزندی ندارند.گروه دیگری مانند سید جعفر مرتضی عاملی این قضیه را محل شک و تردید می داند و ترجیح می دهند که در این مورد سکوت کنند.

سیره حضرت مهدی(عج): سیرت اصلاحی:«یاران قائم به سراسر جهان پا نهند و همه جا قدرت را در دست گیرند. همه کس و همه چیز مطیع آنان شوند، حتی درندگان صحرا و مرغان شکاری، ‌همه و همه، رضا و خشنودی آنان را بطلبند. شادی و شادمانی یافتن به این پیام آوردنِ دین و صلاح و عدالت، تا بدانجاست که قطعه ‌ای از زمین بر قطعه ‌ای دیگر مباهات کند که یکی از یاران مهدی بر آنجا پا نهاده است».«مهدی، فریادرسی است که خداوند او را بفرستد تا به فریاد مردم عالم برسد. در روزگار او، همگان به رفاه و آسایش و وفور نعمتی بی ‌مانند دست یابند، حتی چهارپایان فراوان گردند و یا دیگر جانواران، خوش و آسوده باشند. زمین گیاهان بسیار رویاند. آب نهرها فراوان شود. گنج ‌ها و دفینه ‌های زمین و دیگر معادن استخراج گردد».«هنگامی که جهان را فتنه و آشوب آکنده سازد و همه جا را غارتگری و فساد و ستم بپوشد، خداوند مصلح بزرگ را بفرستد تا دژهای ضلالت و گمراهی را از هم فرو پاشد و فروغ توحید و انسانیت و عدالت را در دل‌ های تاریک و سنگ شده، بتاباند».

منبرسی و نهم: نشانه های ظهور: محبت نسبت به یکدیگر وصله رحم از دلهاى مردم برداشته شود.

آیه : الَّذِینَ یَنْقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ مِیثَاقِهِ وَیَقْطَعُونَ مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ وَیُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ ۚ أُولَٰئِکَ هُمُ الْخَاسِرُونَ کسانی که عهد خدا را پس از محکم بستن می‌شکنند و رشته‌ای را که خدا امر به پیوند آن کرده می‌گسلند و در میان اهل زمین فساد می‌کنند، ایشان به حقیقت زیانکارند. آیه 27 سوره بقره

ملا محسن فیض که عمرى را با قرآن مجید و روایات بسر برد، صله رحم را به زیارت ارحام، و رفع کمبودهاى مادى، حل مشکلات اقتصادى، کمک به کار و کسب، و ازدواج پسران و دختران آنان معنا فرموده، اگر در آیات قرآن مجید و روایات دقت شود، از مسئله صله رحم همین معانى استفاده مى شود.در سوره مبارکه رعد مسائلى را به عنوان خصوصیات صاحبان خرد بیان مى کند و سود قیامتى آن را پیشواز ملائکه از آنان در محشر و سلام فرشتگان به ایشان، و عاقبت بخیرى مى داند، از جمله آن مسائل صله رحم است. «و الذین یصلون ما امر الله به ان یوصل؛ و کسانی که هر آنچه را خداوند به پیوستن آن فرمان داده می پیوندند.» (رعد/ ۲۱)در سوره رعد درباره قطع رحم آیه اى کمرشکن قرار دارد :« ... و یقطعون ما امر الله به ان یوصل و یفسدون فى الأرض اولئک لهم اللعنة و لهم سوء الدار؛ ...و آنان که قطع مى کنند آنچه را خدا به پیوند آن دستور داده، و فساد در زمین مى نمایند بر اینان است لعنت و براى آنان است دوزخ.» (رعد/ ۲۵)

از پیامبر اکرم اسلام (صلی الله و علیه وآله) سوال شد مبغوض ترین انسان‌ها نزد خداوند چه کسانی هستند، که حضرت فرمودند مشرک. سوال شد، چه افراد دیگری، مبغوض درگاه الهی هستند، حضرت پاسخ دادند، قاطعین رحم کسانی که صله رحم را ترک کرده‌اند.

صله رحم چه اندازه اهمیت دارد، که انجامش موجب استقبال فرشتگان از انسان در قیامت، و سلام آنها، و عاقبت بخیرى و قطعش باعث لعنت، و سوء عاقبت، و ممنوعیت از نجات است.رفع کمبود اقتصادى ارحام با پرداخت مال به آنان همراه با حفظ آبرو و هویت و کرامتشان بهره اى عظیم دارد: «و مثل الذین ینفقون اموالهم ابتغاء مرضات الله و تثبیتا من انفسهم کمثل جنة بربوة اصابها وابل فاتت اکلها ضعفین فان لم یصبها وابل فطل و الله بما تعملون بصیر؛ و مثل آنان که مال خود را در راه به دست آوردن رضاى حق انفاق مى کنند، و با کمال اطمینان، دل به لطف حق شاد دارند، مانند بوستانى است که در جاى بلندى باشد، و بارانهاى زیادى به موقع بر آن ببارد، و حاصلى دو برابر دهد، و اگر باران بسیار نیاید، اندک اندک بارد تا به ثمر رسد، خداوند به آنچه انجام مى دهید آگاه است.» (بقره/ ۲۶۵)در سوره بقره در رابطه با قطع رحم مى فرماید: «الذین ینقضون عهد الله من بعد میثقه و یقطعون ما أمر الله به أن یوصل و یفسدون فى الأرض أولئک هم الخسرون؛ (فاسقان آنها هستند که) پیمان خدا را پس از آن که محکم ساختند، مى شکنند، و پیوندهائى را که خدا دستور داده برقرار سازند قطع مى نمایند، و در جهان فساد مى کنند، اینها زیانکارانند.» (بقره/ ۲۷)در این آیه به یکی از نشانه های فاسقان اشاره کرده مى گوید: آنها پیوندهائى را که خدا دستور داده برقرار سازند قطع مى کنند. گرچه بسیارى از مفسران این آیه را ناظر به خصوص به قطع رحم و بریدن رابطه خویشاوندى دانسته اند، ولى دقت در مفهوم آیه نشان مى دهد که معنى وسیعتر و عمومى ترى دارد که مساله قطع رحم یکى از مصداق هاى آن است، زیرا آیه مى گوید: فاسقان پیوندهائى را که خدا دستور داده برقرار بماند قطع مى کنند، این پیوندها شامل پیوند خویشاوندى، پیوند دوستى، پیوندهاى اجتماعى، پیوند و ارتباط با رهبران الهى و پیوند و رابطه با خدا است، و به این ترتیب نباید معنى آیه را منحصر به قطع رحم و زیر پا گذاشتن رابطه هاى خویشاوندى دانست.قرآن، کسانی که صله رحم را انجام نمی دهند در معرض عذاب خداوند معرفی می کند. آیات زیادی درباره آثار قطع رحم تذکر داده‌اند که سوره محمد، آیات ۲۲ و ۲۳؛ سوره نحل، آیه ۲۵؛ و سوره بقره، آیه ۲۷ از جمله این آیات هستند.از پیامبر اکرم اسلام (صلی الله و علیه وآله) سوال شد مبغوض ترین انسان ‌ها نزد خداوند چه کسانی هستند، که حضرت فرمودند مشرک. سوال شد، چه افراد دیگری، مبغوض درگاه الهی هستند، حضرت پاسخ دادند، قاطعین رحم کسانی که صله رحم را ترک کرده‌اند.

حدیث: قطب عالم امکان، امام زمان(عج):  إَنَّ الاَْرْضَ لا تَخْلُوا مِنْ حُجَّة إِمّا ظاهِرًا وَ إِمّا مَغْمُورًا:زمین خالى از حجّت خدا نیست، یا آشکار است و یا نهان.

دعای ندبه: وَ دُعَاءَنَا بِهِ مُسْتَجَابا وَ اجْعَلْ أَرْزَاقَنَا بِهِ مَبْسُوطَةً وَ هُمُومَنَا بِهِ مَکْفِیَّةً وَ حَوَائِجَنَا بِهِ مَقْضِیَّةً وَ أَقْبِلْ إِلَیْنَا بِوَجْهِکَ الْکَرِیمِ وَ اقْبَلْ تَقَرُّبَنَا إِلَیْکَ وَ انْظُرْ إِلَیْنَا نَظْرَةً رَحِیمَةً و دعاهایمان را مستجاب گردان، خدایا روزی هایمان را به سبب او گسترده، و اندوهمان را برطرف شده، و حاجت هایمان را برآورده فرما، و به جانب ما به جلوه کریمت روى آور، و تقرّبان را به سویت بپذیر، و به ما نظر کن نظرى مهربانانه

سیمای حضرت مهدی(عج): امام زمان در ۲۵۵ق به دنیا آمد. حدود دوازده قرن از آن تاریخ می‌گذرد. این طول عمر، همسان با طول عمر عادی انسان‌ها نیست. متکلمان شیعه در پاسخ به ناهمسانی عمر امام عصر با عمر عادی انسان‌ها پاسخ‌های گوناگونی داده‌اند.زیست شناسان، عمر زیاد را برای انسان ممکن می‌دانند. لطف‌الله صافی گلپایگانی کلمات فراوانی از دانشمندان غربی نقل می‌کند که ادعا کرده‌اند از نظر زیست‌شناسی، انسان می‌تواند تا ۸۰۰ یا ۱۰۰۰ سال عمر کند.طول عمر امام زمان از باب اعجاز است و یکی از امور فوق طبیعی است.اراده الهی می‌تواند به طول عمر یا دوام عمر انسانی تعلق گیرد.نفس انسان، جسم را تدبیر می‌کند و بر آن تسلط دارد. اگر نفس چنان قدرت‌مند باشد که علاوه بر تدبیر، بر جسم نیز ولایت داشته باشد، می‌تواند به اذن الهی جسم خود را تا زمانی طولانی‌تر باقی نگه دارد.بقاء در انسان ذاتاً امکان دارد و عدم بقاء به جهت امر عارضی است. امر عارضی هم ممکن العدم است. پس اگر امر عارضی نباشد، بقاء حاصل است.طعام و شراب عزیر نبی بعد از صد سال سالم و تازه باقی ماند بدون اینکه دارای روح باشند، انسان دارای روح به طریق اولی می‌تواند عمری فراتر از عمر عادی داشته باشد.با توجه به گزارش‌های تاریخی و وقوع آن، برترین دلیل برای امکان یک شی، وقوع آن است.ابوحاتم سجستانی در کتابی به نام «المعمرون و الوصایا» از کسانی که عمری فراتر از عمر عادی داشته‌اند، سخن گفته است. متکلمان شیعه مانند شیخ صدوق در کمال الدین، کراجکی در البرهان علی صحة طول عمر الامام صاحب الزمان نیز در پاسخ به شبهه طول عمر، فصلی در باب معمرین نگاشته‌اند و ده‌ها تن از معمّرین را برشمرده‌اند.در تورات انجیل و قرآن، از انسان‌هایی نام برده شده که عمری طولانی و غیرعادی داشته‌اند. قرآن سال‌های دعوت نوح را نهصد و پنجاه سال می‌شمرد، و از عمرهای طولانی در امت‌های پیشین خبر می‌دهد.در بخشی از روایات نیز به عمر دراز امام زمان اشاره شده است از جمله از امام سجاد(ع) نقل شده است: قائم ما سنت‌هایی از پیامبران دارد... سنت او از آدم و نوح، طول عمر است... امام صادق(ع) نیز امام زمان را به ابراهیم(ع) تشبیه کرده که صد و بیست سال عمر کرد ولی همچون جوانی سی ساله بود. از امام حسن(ع) نیز نقل شده است که خداوند عُمر نُهمین فرزند برادرم حسین را طولانی می‌کند سپس با قدرت خود او را در صورت جوانی با سنّ کمتر از چهل سال، ظاهر می‌گرداند.

سیره حضرت مهدی(عج): سیرت قضایی:«چون قائم قیام کند، ‌مانند داوود یعنی بر حسب باطن، ‌قضاوت کند ‌و بی ‌هیچ نیازی به شاهد حکم دهد. خداوند حکم را به او الهام کند و او بر طبق الهام الهی حکم کند. مهدی، نقشه ‌های پنهانی هر گروه را بداند و به آنان آن نقشه ‌ها را بگوید. مهدی، دوست و دشمنِ خود را با نگاه بشناسد» .«در قضاوت ‌ها و احکام مهدی و در حکومت وی، سر سوزنی ظلم و بیداد بر کسی نرود و رنجی بر دلی ننشیند».

منبرچهلم: نشانه های ظهور: دانشمند اگر بخواهد از علم خویش به نفع خود و جامعه حرف بزند او را جاهل و عملش را نادانى بدانند.

آیه : ویژگی های عالمان حقیقی در قرآن کریم:انسان ذاتا موجود جست وجوگری از اینرو به دنبال این روحیه از آغازین روزهای خلقت تا کنون از حقایق بسیاری آگاه شده است و زندگی خود را بهبود داده است .عالم بودن و دانایی یکی از صفات خداوند متعال است و علما و دانشمندان همیشه و در هر زمانی مورد توجه بوده اند ؛ در دنیای ما نیز در زمینه علمی کسانی سرآمد و نخبه و محل رجوع دیگران هستند .فرضیه ها بوجود می آیند و اثبات یا رد می شوند داعیه داران هدایت قافله بشری در گوشه و کنار عالم به قیل و قال مشغولند اما به راستی عالم واقعی در این میان کیست علم حقیقی کدام است؟بهتر است ملاک و معیار عالم واقعی را از عالم مطلق بیاموزیم تا به بیراهه نرویم به دنبال مشتی عالم نمای حق ناشناس کذّاب .

ویژگی عالمان حقیقی در  قرآن :در قرآن کریم ویژگی ها و نشانه های بسیاری برای عالمان و دانشمندان ذکر شده است که به برخی از آنها اشاره می کنیم:

1.اهل توحید و هم ردیف فرشتگانند :« شَهِدَ اللّهُ أَنَّهُ لاَ إِلَـهَ إِلاَّ هُوَ وَالْمَلاَئِکَةُ وَأُوْلُواْ الْعِلْمِ قَآئِمَاً بِالْقِسْطِ لاَ إِلَـهَ إِلاَّ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ » (آل عمران ،18) ؛ خدا که همواره به عدل ،قیام دارد ،گواهی می دهد که جز او هیچ معبودی نیست و فرشتگان [نیز گواهی می دهند که :]جزاو ،که توانا و حکیم است ،هیچ معبودی نیست.دراین آیه ،دانشمندان واقعی هم ردیف فرشتگان قرار گرفته اند و این خود امتیاز دانشمندان را بر دیگران اعلام می کند .همچنین از این آیه استفاده می شود که امتیازدانشمندان از این نظر است که در پرتو علم خود به حقایق اطلاع یافته اند و به یگانگی خدا که بزرگترین حقیقت است معترفند ».( تفسیر نمونه ،مکارم شیرازی ،1373،ج2،ص468)

2.آیات و نشانه های الهی را در جهان هستی می بینند و درس خداشناسی می گیرند:خداوند درپایان بسیاری از آیات قرآن کریم ،پس از برشمردن آیات و نشانه های الهی درآفاق و انفس ،می فرماید :در این امور نشانه هایی برای عالمان ،خردمندان ،متفکران یا گروهی که می اندیشند وجود دارد.« إِنَّ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَاخْتِلاَفِ اللَّیْلِ وَالنَّهَارِ وَالْفُلْکِ الَّتِی تَجْرِی فِی الْبَحْرِ بِمَا یَنفَعُ النَّاسَ وَمَا أَنزَلَ اللّهُ مِنَ السَّمَاء مِن مَّاء فَأَحْیَا بِهِ الأرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا وَبَثَّ فِیهَا مِن کُلِّ دَآبَّةٍ وَتَصْرِیفِ الرِّیَاحِ وَالسَّحَابِ الْمُسَخِّرِ بَیْنَ السَّمَاء وَالأَرْضِ لآیَاتٍ لِّقَوْمٍ یَعْقِلُونَ »؛(بقره ،164)راستی که درآفرینش آسمان ها و زمین ودر پی یکدیگر آمدن شب وروز،و کشتی هایی که در دریا روانند با آنچه به مردم سود می رساند ،و [همچنین ]آبی که خدا از آسمان فرو فرستاده و با آن ،زمین را پس از مردنش زنده گردانیده و درآن هرگونه جنبنده ای پراکنده کرده ،و [نیز در]گردانیدن بادها و ابری که میان آسمان و زمین آرمیده است ،برای گروهی که می اندیشند ،واقعاً نشانه هایی [گویا] وجود دارد .در هرحال روی سخن قرآن همه جا با اندیشمندان و متفکران و صاحبان مغز و عقل است و با توجه با اینکه قرآن از محیطی برخاسته که در آنجا جز جهل حکومت نمی کرد ،عظمت این تعبیر آشکارتر می شود و هم پاسخی است دندان شکن به آنها که به خاطر بعضی از مذاهب خرافی ،خط قرمز روی همه مذاهب راستین کشیده اند و می گویند مذهب ،وسیله تخدیر و ازکار انداختن اندیشه هاست و ایمان به خدا مولود جهل آدمی است.اینگونه آیات قرآن که تقریباً درهمه سوره ها گسترده است ،به وضوح می گوید مذهب راستین ،زاییده اندیشه و تفکر و تعقل است و اسلام در همه جا سر و کار با متفکران و اندیشمندان و اولوا الباب دارد نه با جاهلان و خرافاتیان یا روشنفکرنمایان بی منطق » (مکارم شیرازی،1373 ،ج11،ص178)و کسانی که دانش [واقعی ]یافته بودند ،[خطاب به کسانی که حسرت ثروت قارون را می خورند ]گفتند :وای بر شما !برای کسی که گرویده و کار شایسته کرده پاداش خدا بهتراست و جز شکیبایان آن را نیابند

3-به قرآن وکتاب های آسمانی پیشین ایمان و اعتقاد دارند ،نماز به پا می دارند،زکات می دهند وبه خدا وروز جزا ایمان دارند .« لَّـکِنِ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ مِنْهُمْ وَالْمُؤْمِنُونَ یُؤْمِنُونَ بِمَا أُنزِلَ إِلَیکَ وَمَا أُنزِلَ مِن قَبْلِکَ وَالْمُقِیمِینَ الصَّلاَةَ وَالْمُؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَالْمُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ أُوْلَـئِکَ سَنُؤْتِیهِمْ أَجْرًا عَظِیمًا »(نساء ،162) ؛لیکن راسخان آنان در دانش مومنان،به ناچار برتو نازل شده است وبه آنچه پیش از تو نازل گردیده ایمان دارند و خوشا بر نماز گزاران و زکات دهندگان و ایمان آورندگان به خدا وروز باز پسین که به زودی به آنان پاداشی بزرگ خواهیم داد .

4- اهل عبادت و ذکر و دعا و مناجاتند ،در خلقت آسمان و زمین تفکر می کنند ،از رسوایی درپیشگاه حق وحشت دارند ،ایمان آورندگان به رسولان الهی و منادیان ایمان هستند ودعایشان مستجاب است .«مسلما درآفرینش آسمان و زمین ودر پی یکدیگرآمدن شب وروز ،برای خردمندان نشانه هایی قانع کننده است همانا که خدا را در همه احوال ایستاده ونشسته وبه پهلو آرمیده یاد می کنند ودر آفرینش آسمان وزمین می اندیشند [که:]پروردگارا هر که تو را در آتش آوردی یقیناً رسوایش کردی وبرای ستمکاران یاورانی نیست .پروردگارا ما شنیدیم که دعوتگری به ایمان فرا می خواند که:«به پروردگار خود ایمان آورید »پس ایمان آوردیم . پروردگارا گناهانمان را بیامرز وبدی های ما را بزدای وما را در زمره نیکان بمیران . پروردگارا آنچه را به وسیله فرستادگانت به ما وعده دادی به ما عطا کن وما را روز رستاخیز رسوا مگردان ،زیرا تو وعده ات را خلاف نمی کنی پس پروردگارشان دعای آنان را اجابت کرد [وفرمود که ] من عمل هیچ صاحب عملی از شما را از مرد یا زن که همه از یکدیگرند ،تباه نمی کنم .»  (آل عمران 190تا 195)

5- در برابر آیات الهی به خاک می افتند و گریه می کنند و تلاوت آیات قرآن بر خشوع آنان می افزاید:«بگو :[چه]به آن ایمان بیاورید یا نیاورید ،بی گمان کسانی پیش از [نزول ]آن دانش یافته اند ،چون این کتاب برآنان خوانده شود سجده کنان به روی در می افتند و می گویند :منزه است پروردگار ما که وعده پروردگار ما که وعده پروردگار ما قطعاً انجام شدنی است و بر روی زمین در می افتد و می گریند و بر فروتنی آنها می افزاید .»  (اسراء107تا109)

  1. توجه آنها در زندگی به خدا و کارهای خدا پسندیده و اجر و پاداش اخروی است و زرق و برق های دلشان را خیره نمی کند و دچار حسرت نمی سازد.«وَقَالَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَیْلَکُمْ ثَوَابُ اللَّهِ خَیْرٌ لِّمَنْ آمَنَ وَعَمِلَ صَالِحًا وَلَا یُلَقَّاهَا إِلَّا الصَّابِرُونَ »؛ (قصص،80)و کسانی که دانش [واقعی ]یافته بودند ،[خطاب به کسانی که حسرت ثروت قارون را می خورند ]گفتند :وای بر شما !برای کسی که گرویده و کار شایسته کرده پاداش خدا بهتراست و جز شکیبایان آن را نیابند .تعبیر «الذین اوتوا العلم »دراین آیه ،پاسخ کوبنده است به قارون که خود را عالم می دانست .«قال انما أوتیته علی علم عندی قرآن می گوید :عالم اینها هستند که افق فکرشان این چنین بلند است نه تو خیره سر و مغرور .به این ترتیب باز می بینیم که ریشه همه برکات و خیرات به علم و دانش حقیقی باز می گردد.(مکارم شیرازی ،1373،ج16،ص166)

7.قدرت تشخیص حق از باطل را دارند و به حقانیت قرآن و هدایتگری آن آگاهی و ایمان دارند و علمشان مایه خضوع قلبی آنان می شود.«و لیعلم الذین اوتوا العلم انه الحق من ربک فیؤمنوا به فتحت له قلوبهم و إن الله نهاد الذین ءَامنوا الی صراط مستقیم » (حج ،54) ؛و تا آنان که دانش یافته اند بدانند که این [قرآن] حق است [و ]از جانب پروردگار توست بدان ایمان آورند و دل هایشان برای او خاضع گردد و به راستی خداوند کسانی را که ایمان آورده اند ،به سوی راهی راست راهبر است.

خدا که همواره به عدل ،قیام دارد ،گواهی می دهد که جز او هیچ معبودی نیست و فرشتگان [نیز گواهی می دهند که :]جزاو ،که توانا و حکیم است ،هیچ معبودی نیست

8.خداوند ،حقایق آیات قرآن را برای آنها شرح می دهد و آشکار می سازد ؛زیرا چهره حقیقت را می بیند و آمادگی پذیرش حق را دارند.

«ضَرَبَ لَکُم مَّثَلًا مِنْ أَنفُسِکُمْ هَل لَّکُم مِّن مَّا مَلَکَتْ أَیْمَانُکُم مِّن شُرَکَاء فِی مَا رَزَقْنَاکُمْ فَأَنتُمْ فِیهِ سَوَاء تَخَافُونَهُمْ کَخِیفَتِکُمْ أَنفُسَکُمْ کَذَلِکَ نُفَصِّلُ الْآیَاتِ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ » (روم 28) ؛ [خداوند ] برای شما از خودتان مَثَلی زده است :آیا در آنچه به شما روزی داده ایم شریکانی از بردگانتان دارید که در آن [مال به هم ]مساوی باشید و همان گونه که شما از یکدیگر بیم دارید از آنها بیم داشته باشید ؟اینگونه ،آیات خود را برای مردمی که می اندیشند ،به تفصیل بیان می کنیم .

«وَکَذَلِکَ نُصَرِّفُ الآیَاتِ وَلِیَقُولُواْ دَرَسْتَ وَلِنُبَیِّنَهُ لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ »؛ (انعام ،105) و اینگونه آیات [خود ]را گوناگون بیان می کنیم ،تا مبادا بگویند تو درس خوانده ای و تا اینکه آن را برای گروهی که می دانند روشن سازیم .

9.اهل تعقل و تفکرند و دقایق و ریزه کاری های مثال های قرآنی را درک می کنند.«وَتِلْکَ الْأَمْثَالُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ وَمَا یَعْقِلُهَا إِلَّا الْعَالِمُونَ»؛ (عنکبوت ،43) و این مثل ها را برای مردم می زنیم و [لی ]جز دانشوران آنها را درنیابند.اینکه خداوند فرمود «ما یعقلها »دلیل بر آن است که منظور درک حقیقت و مغز آن مثل هاست و گرنه بسیاری از غیر دانایان هستند که به ظواهر آن مثل ها ایمان دارند .پس درک مثل هایی که در کلام خدا زده شده ،نسبت به فهم و شعور مردم مختلف است .بعضی از شنوندگان هستند که به جز شنیدن الفاظ آن و تصور معانی ساده اش بهره ای از آن نمی برند ،زیرا در آن تعمق نمی کنند .بعضی دیگرهستند که علاوه بر آنچه که دسته اول می شنوند و می فهمند ،در مقاصد آن تعمق هم می کنند و حقایق باریک و دقیقش را درک می نمایند .(موسوی همدانی ،1363،ج16،ص196)

حدیث: قطب عالم امکان، امام زمان(عج): کُلَّما غابَ عَلَمٌ بَدا عَلَمٌ، وَ إِذا أَفَلَ نَجْمٌ طَلَعَ نَجْمٌ.»:هرگاه عَلَم و نشانه‌اى پنهان شود، عَلَم دیگرى آشکارگردد، و هر زمان که ستاره‌اى افول کند، ستاره‌اى دیگر طلوع نماید.

دعای ندبه: نَسْتَکْمِلْ بِهَا الْکَرَامَةَ عِنْدَکَ ثُمَّ لا تَصْرِفْهَا عَنَّا بِجُودِکَ وَ اسْقِنَا مِنْ حَوْضِ جَدِّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ بِکَأْسِهِ وَ بِیَدِهِ رَیّا رَوِیّا هَنِیئا سَائِغا لا ظَمَأَ بَعْدَهُ یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ که کرامت را نزد تو، به وسیله آن نظر به کمال برسانیم، و آن نظر مهربانانه را به حق جودت از ما مگردان، و از حوض جدّش (درود خدا بر او و خاندانش) با جام او و به دست او، سیراب مان کن، سیراب شدنى کامل، و گوارا و خوش، که پس از آن تشنگى نباشد، اى مهربان ترین مهربانان

سیمای حضرت مهدی(عج): امام زمان پس از قیام در آخرالزمان، حکومت خواهد کرد. مدت حکومت در روایات میان هفت تا ۳۰۳ سال ذکر شده است. در روایات اهل سنت، مدت هفت سال شهرت دارد و در روایت شیعه، بیش از ده سال. برخی روایات شیعه، طول حکومت را هفت سال دانسته‌اند، اما هر سال معادل ده یا بیست سال به طول می‌انجامد. در برخی روایات، طول حکومت، به مشیت الهی گره خورده و مبهم است. قول مشهور در نزد شیعیان، ۱۹ سال است.درباره چگونگی شهادت یا وفات امام زمان، روایتی نقل نشده است. برخی از علما با توجه به قول مشهور شهادت همه امامان بر اساس روایت «ما منّا الا مقتول او مسموم» قائل به شهادت امام در پایان حکومت هستند. تنها یک نقلِ غیرروایی از نحوه شهادت امام خبر می‌دهد. در این نقل، امام مهدی پس از هفتاد سال حکومت، به دست زنی ریش‌دار به نام سعیده به شهادت می‌رسد. اگرچه الزام الناصب، این نقل را در میان اتفاقات پس از ظهور ذکر می‌کند و آنگاه این مجموعه نقل را برداشت از روایات می‌داند، اما چنین روایتی در میان روایات یافت نشده است.بنا به اعتقاد امامیه، پس از پایان عمر امام زمان، رجعت رخ خواهد داد. امام حسین(ع) اولین کسی است که رجعت خواهد کرد. امام حسین(ع) بر امام مهدی نماز خواهد گزارد و او را غسل و کفن خواهد کرد.

سیره حضرت مهدی(عج): عدالت امام زمان (عج):مهدی (ع) عادل است و خجسته و پاکیزه. ذره ای از حق را فرو نگذارد خداوند دین اسلام را به دست او عزیز گرداند. در حکومت او ، به احدی ناراحتی نرسد مگر آنجا که حد خدایی جاری گردد. مهدی (ع) حق هر حقداری را بگیرد و به او بدهد . حتی اگر حق کسی زیر دندان دیگری باشد، از زیر دندان انسان بسیار متجاوز و غاصب بیرون کشد و به صاحب حق باز گرداند. به هنگام حکومت مهدی (ع) حکومت جباران و مستکبران ، و نفوذ سیاسی منافقان و خائنان، نابود گردد.

سلسله منابر اهل بیت (ع)

جلد اول: چهل منبر محمدی
جلد دوم: چهل منبر علوی
جلد سوم: چهل منبر فاطمی
جلد چهارم: چهل منبر حسنی
جلد پنجم: چهل منبر حسینی
جلد ششم: چهل منبر سجادی
جلد هفتم: چهل منبر باقری
جلد هشتم: چهل منبر صادقی
جلد نهم: چهل منبر موسوی
جلد دهم: چهل منبر رضوی
جلد یازدهم: چهل منبر تقوی
جلد دوازدهم: چهل منبر نقوی
جلد سیزدهم: چهل منبر عسکری
جلد چهاردهم: چهل منبر مهدوی
جلد پانزدهم: چهل منبر زینبی
جلد شانزدهم: چهل منبر ابوالفضلی
جلد هفدهم: چهل منبر معصومی
جلد هیجدهم: چهل منبر علی ‌اکبری
جلد نوزدهم: چهل منبر علی اصغری
جلد بیستم: چهل منبر نمازی

جلد بیست و یکم: چهل منبرسیاسی
 جلد بیست و دوم: چهل منبر اعتکافی
جلد بیست و سوم: چهل منبر جهادی
جلد بیست و چهارم: چهل منبر دوستی و دشمنی
جلد بیست و پنجم: چهل منبر قرآنی
جلد بیست و ششم: چهل منبر معروفی
جلد بیست و هفتم: چهل منبر دعایی
جلد بیست و هشتم: چهل منبر اخلاقی
جلد بیست و نهم: چهل منبر اربعینی
جلد سی‌ام: چهل منبر قدری
جلد سی و یکم: چهل منبر رمضانی
جلد سی و دوم: چهل منبر فطری
جلد سی و سوم: چهل منبر قدسی
جلد سی و چهارم: چهل منبر قربانی
جلد سی و پنجم: چهل منبر غدیری
جلد سی و ششم: چهل منبر دفاعی
جلد سی و هفتم: چهل منبر بسیجی
جلد سی و هشتم: چهل منبر بصیرتی
جلد سی و نهم: چهل منبر انقلابی
جلد چهلم: چهل منبر شخصی

 

چهل منبرمعصومی سیره و سیمای حضرت معصومه (س)

۱۴ بازديد

سلسله منابر اهل بیت (ع)-جلد17

 

 

چهل منبرمعصومی

سیره و سیمای حضرت معصومه (س)

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

مولف:حسن بابایی

 

 

 

بسم الله الرحمن الرحیم

«قم»، همچون گوهرى در مجموعه نفیس شهرهاى مقدس و مذهبى مى درخشد.شهرى است، با جلوه اى از فضیلت و فقاهت و ولایت. و با نشانى از جهاد و شهامت و شهادت.شهر پاکى و نجابت و تشیّع است، که داغ عشق و محبّت اهل بیت علیهم السلام را قرنها در سینه نهان داشته و با آن مأنوس بوده است.شهرى است که زیارتش روح را صفا مى بخشد و حوزه اش عقل و اندیشه را بارور مى سازد و سابقه اش، یادآور مکتب ناب پیامبر و اهل بیت اوست.شهرى که در طول صدها سال نام آن بر سر زبانها بوده و هست و خواهد بود.شهرى که حدّاقل از زمان عروج آخرین پیامبر عظیم الشأن به آسمان، مورد توجّه پیامبر صلی الله علیه و آلهو خاندان او بود، آرى همان شهرى که به قول امیرالمؤمنین علیه السلامسالمترین شهر در بین شهرهاست، شهرى که در پذیرش ولایت على علیه السلام و فرزندان او پیش قدم شد، و افتخارات بى شمارى را براى خود کسب کرد.شهرى که زکریا بن آدم ها، اشعریها، عِمرانها، صدوقها، على بن بابویه ها، ملاصدراها، حائریها، و بروجردیها و خلاصه امام خمینى را در دامن خود تربیت کرد.شهرى که مسجد صاحب الزمان علیه السلام یعنى جمکران دارد و هر هفته هزاران عاشق و دلباخته از سرتاسر کشور براى اظهار ارادت به ساحت مقدس حضرت مهدى علیه السلام به آنجا مى آیند.و بالاخره شهرى که حضرت معصومه علیهاالسلام و حوزه علمیّه را در خود دارد. حوزه اى که با توجه حضرت حجة بن الحسن العسکرى علیه السلامو با دست تواناى مرحوم آیه اللّه العظمى حاج شیخ عبدالکریم حائرى یزدى در سال 1301 هجرى قمرى تأسیس گردید و توانست مردانى را در خود پرورش دهد که بتوانند اسلام ناب محمدى صلی الله علیه و آله را بعد از گذشت دهها قرن دوباره احیا کنند و پرچم آن را در سرتاسر جهان به اهتزاز درآورند، و انقلابى اسلامى بپا کنند که با ریشه کن کردن حکومت دوهزار و پانصد ساله ستمشاهى حکومت اسلام ناب را به نمایش بگذارند.آرى همین شهرى که علاوه بر حوزه علمیه، حضرت معصومه علیهاالسلام دختر امام موسى بن جعفر علیهماالسلامو خواهر امام هشتم علیه السلام را در بردارد. بانویى که در روز اوّل ماه ذى القعده سال 173 هجرى  حدیث قمرى در خانه امام هفتم شیعیان جهان بدنیا آمد و در دامن پرمهر و محبت مادر و سایه پدر تربیت یافت و در سن بیست و هشت سالگى یعنى در سال 201 هجرى قمرى (پس از تبعید برادر بزرگوارش حضرت امام رضا علیه السلام در سال دویست قمرى توسط مأمون عباسى از مدینه به خراسان)، به ایران آمد، وقتى حضرت معصومه علیهاالسلام به شهرستان ساوه رسید مریض شد. آنگاه از فاصله بین ساوه و قم سؤال کرد و سپس آن بانوى آینده نگر احتمالاً با اطلاعاتى که از طریق اجداد خود بدست آورده بود و مى دانست در آینده نیاز به مرکز و محورى براى این سرزمین پیش مى آید محوریتى که آرامگاه او مرکز آن خواهد بود لذا دستور داد او را به قم بیاورند، در این هنگام خاندان سعد از جریان مطلع شدند و به استقبال رفتند و از او دعوت کردند تا به منزل آنها وارد شود. موسى بن خزرج زمام شتر وى را گرفت و به خانه خودش برد. همان جایى که اکنون نیز محراب و محل نماز آن حضرت در آن وجود دارد و مدرسه علمیه (ستیه) در آن محل ساخته شده است. او پس از شانزده روز بیمارى در روز دوازدهم ربیع الثانى سال 201 دارفانى را وداع کرد.

 

اصفهان/1397

حسن بابایی

 

منبراول: شفاعت از دیدگاه قرآن

آیه: شفاعت از دیدگاه قرآن:

حدود سی آیه در قرآن مربوط به شفاعت است که به چند دسته تقسیم می شوند:

1 - آیاتی که شفاعت را نفی می کنند، مانند: «یوم لا بیع فیه و لا خلة و لا شفاعة »، روزی که معامله و دوستی و شفاعت در آن نیست. (سوره بقره، آیه 254).

2 - آیاتی که تنها به شفاعت خداوند صراحت دارند. مانند: «ما لکم من دونه من ولی و لا شفیع » برایتان غیر از او هیچ یاور و شفاعت کننده ای نیست.(سوره سجده، آیه 4)

3 - آیاتی که از شفاعت دیگران با اذن خداوند یاد می کنند. مانند: «من ذالذی یشفع عنده الا باذنه » چه کسی در نزد او [خداوند] شفاعت مکند مگر به اذنش. (سوره بقره، آیه 255).

4 - آیاتی که شرایط شفاعت شوندگان را بیان می کنند. مانند:

الف) «و لا یشفعون الا لمن ارتضی » شفاعت نمی کنند مگر برای کسی که مورد رضایت خدا باشد.

ب) «ما للظالمین من حمیم و لا شفیع » برای ستمکاران، دوستدار و شفیعی نیست.

ج) «و سینغفرون للذین آمنوا» فرشتگان برای کسانی که ایمان آورده اند دعا و استغفار می کنند.

از آیات گذشته روشن می شود که شفاعت بی قید و شرط نیست و اصل شفاعت، شفاعت کننده و شفاعت شونده همه به اجازه و اذن خداوند است. علاوه بر آن، شفاعت شونده باید واجد شرایطی باشد که برخی از آنها ذکر شد و اگر کسی واجد شرایط نباشد مورد شفاعت قرار نمی گیرد; هر چند که همسر پیامبر باشد. چنانکه همسر نوح و لوط(ع) به علت فسق مشمول شفاعت نمی شوند.چنین شفاعتی مردم را تن پرور بار نمی آورد. زیرا شفاعت، تنها شامل تلاشگرانی است که برای ادامه راه نیاز به قدرتی دارند که در کنار آنان باشد.چنین شفاعتی ایستادن در برابر اراده خداوند نیست. زیرا خداوند هم اراده کرده است مجرم را کیفر دهد و هم خواسته که گروهی مشمول رحمت و عفو قرار گیرند.شفاعت بدین معنا نیست که رحم دیگران بیش از خداست. چون اولیاء خدا به لطف و رحمت او اجازه شفاعت می گیرند.پیداست که شفاعت، اراده خداوند را تغییر نمی دهد بلکه همانند توبه است. آری، گناه کاری که اولیاء خدا به او لطف کنند حالت دیگری غیر از توبه دارد. ضمنا در دنیا راه بخشش گناه متعدد است.

شفاعت از «شفع » گرفته شده و آن در اصل به معنی جفت گرفته شده است. و در واقع مثل این است که شخص شفیع با وسیله ناقص شفاعت شده، ضمیمه می شود و تشکیل یک زوج می دهد که با آن جلب منفعت یا دفع ضرر از خود می کند. البته نه هر نفع و ضرری زیرا در مواردی که اسباب طبیعی، ایجاب خیر و شر می نمایند مانند گرسنگی و تشنگی، هرگز شفاعت نمی طلبیم بلکه به دنبال اسباب طبیعی می رویم. ما فقط در مورد سود و زیانها که از ناحیه اجرای قوانین عمومی یا خصوصی اجتماع به ما متوجه می شود، شفاعت می طلبیم با این توضیح که میان مولا و بنده و هر حاکم و محکومی احکامی وجود دارد که اگر به آن عمل شود مستوجب پاداش خواهد بود. گاهی این پاداش، مدح و تمجید است و گاهی منافع مالی یا مقامی; و برعکس، اگر مکلف سرپیچی و مخالفت نماید مستوجب کیفر و مجازات می شود که گاهی مذمت و توبیخ است و زمانی هم ضرر مادی یا معنوی خواهد بود. بنابر این در باب احکام دو نوع قرار داد است: یکی قرارداد اصل حکم و دیگری قرارداد تبعات و نتیجه حکم که پاداش موافقت و کیفر مخالفت تعیین می گردد.این یک اصل قطعی است که در جمیع انواع حکومتهای عمومی در میان ملتها و حکومتها نسبت به زیر دستان; حکمفرماست.اگر کسی بخواهد بدون تهیه مقدمات به پاداشی برسد و یا از مجازاتی برهد، اینجاست که مورد شفاعت و تاثیر آن است. البته نه در همه جا و برای همه کس. چه اینکه کسی که اصلا لیاقت نیل به کمالی را دارا نیست و یا اساسا رابطه ای میان او و آن که شفاعت نزد او می شود وجود ندارد. زیرا شفاعت یک سیر مستقل نیست. بلکه متمم و مکمل سبب است. از طرفی تاثیر شفاعت شفیع، یک تاثیر گزاف و بی جهت نیست بلکه باید شفیع متوسل به چیزی شود که در کسی که نزد او شفاعت می کند مؤثر گردد و طالب شفاعت را به ثواب منظور برساند و یا از عقاب و کیفر نجات بخشد. بنابر این شفیع از مولای بنده در خواست نمی کند که از مقام مولویت خود و عبودیت بنده اش صرف نظر کند. همچنین از وی تقاضا نمی کند که از حکم و تکلیف خود دست بردارد. و نیز از او نمی خواهد که قانون مجازات خود را در همه جا یا در این مورد معین ابطال کند.خلاصه اینکه شفاعت کننده نه تاثیری در مقام مولویت و عبودیت دارد و نه در حکم و نه جزای حکم، بلکه او با قبول این جهات سه گانه، متوسل به یکی از جهات زیر شده و مقصود خود را به کمک آن عملی می سازد:

الف) صفاتی که در شخص مولا وجود دارد و مستوجب عفو و اغماض است مانند بزرگی و کرم و بخشش و شرافت او.

ب) اوصافی که در بنده است و مقتضی ترحم بر او است مانند فقر و مذلت و کوچکی و پریشان حالی او.

ج) اوصافی که در خود شفیع است مانند نزدیکی او به مولا و داشتن شخصیت و مقام در نزد وی.

از این بیانات روشن می شود که کاربرد شفاعت این است که یک رشته عوامل مؤثردر رفع عقاب را بر عوامل ایجاب کننده آن، برتری می دهد.در حقیقت شفاعت یعنی واسطه شدن در رساندن نفع و یا دفع ضرر از کسی به عنوان حکومت نه به عنوان مبارزه و تضاد. در ضمن، معلوم شد که شفاعت از انواع سبب است. زیرا آن عبارت است از وساطت سبب نزدیک در میان سبب بعید و مسبب آن.سببیت خداوند از دو جهت ممکن است مورد توجه قرار گیرد: نخست از جهت تکوین یعنی اینکه تاثیر از ناحیه او شروع می شود و اسباب به او منتهی می شوند. دیگر از جهت تشریع، یعنی بر ما منت گذارده و دستوراتی را مقرر داشته است و پاداشها و کیفرهایی در عالم دیگر برای پیروی یا مخالفت آنها قرار داده است و پیغمبرانی برای اتمام حجت فرستاده است.

بعضی از آیات، بیان کننده شفاعت تکوینی می باشد. یعنی وساطت علل و اسباب در میان او و مخلوقاتش در تنظیم وجود و بقاء آنهاست. اما بعضی از آنها در مورد شفاعت تشریعی است که در مورد خداوند متعال، صادق است مانند آیه 23 از سوره سبا، آیه 109 از سوره طه، آیه 26 از سوره نجم، آیه 28 از سوره انبیاء و آیه 86 از سوره زخرف.این آیات مقام شفاعت را برای عده ای از ملائکه و افراد بشر به اذن و رضای خداوند تثبیت می کند و در واقع خداوند این مقام را به آنها بخشیده بنابر این آنان با توسل به رحمت و عفو و مغفرت و سایر صفات عالیه خداوند می توانند بنده گناه کاری را که مستوجب عقوبت گردیده مشمول رحمت و آمرزش حق سازند.بر اساس آیات قرآن کریم خداوند می تواند بر اثر شفاعت، عملی را به عملی دیگر تبدیل کند. همچنان که ممکن است عمل موجودی را معدوم یا عمل کمی را زیاد و یا عمل معدومی را موجود سازد.خلاصه خدا هرچه اراده کند، انجام می دهد البته همه کارهای او از روی مصلحتی و علتی است. در این صورت چه مانعی دارد که یکی از این مصالح و علل، شفاعت انبیا و اولیاء و بندگان مقربش باشد که نه گزاف است و نه ظلم.

مشمولین شفاعت همان اصحاب یمینند. یعنی از دین و اعتقاد صحیح برخوردارند. از آیه اول سوره نساء استفاده می شود، تنها گناهان کبیره است که تا قیامت باقی می مانند و الا کسانی که مرتکب گناهان صغیره شدند به مفاد این آیه، مورد عفو قرار می گیرند.«ان تجتنبوا کبائر ما تنهون عنه یکفرون عنکم سیئاتکم »منظور از دادن نامه عمل به دست راست پیروی از امام و پیشوای حق و ازدادن به دست چپ پیروی از پیشوای باطل و گمراه کننده است. باز در جای دیگر خداوند فرموده است.«و لا یشفعون الا لمن ارتضی »(انبیاء 28).بر اساس این آیه، شفاعت تنها در حق کسانی است که خدا از آنها خشنود است. در اینجا خشنود بودن را مطلق ذکر کرده و آن را مقید به عمل و چیز دیگری نکرده است. لذا معلوم می شود منظور خشنودی از خود آنها یعنی از دین آنها و نه خشنودی از اعمالشان. بنابر این مفاد این آیه هم منطبق بر آیات سابق می شود. از مجموع این آیه ها نتیجه می گیریم که مشمولین شفاعت کسانی هستند که معتقد به دین حق می باشند اما گناهان کبیره ای انجام داده اند. (تفسیر المیزان، ج ،ص .)

شفاعت بر دو قسم است: شفاعت تکوینی و شفاعت تشریعی

شفاعت تکوینی عبارتست از وساطت علل وجودی در میان خداوند و موجودات دیگر. از این نظر تمام اسباب و علل وجودی، شفیع محسوب می شوند.شفاعت تشریعی نیز خود بر دو قسم است: یکی شفاعت کنندگان در دنیا که سبب مغفرت، آمرزش و قرب الهی می شوند. موارد زیر را می توان از جمله این شفاعت کنندگان برشمرد:

توبه، (سوره زمر، آیه 54.) قرآن (سوره مائده، آیه 16.) و ایمان (سوره حدید، آیه 28) عمل صالح، مساجد، مکانهای متبرک، روزهای شریف، انبیاء، ملائکه و مؤمنان.

دیگری شفاعت کنندگان در جهان آخرت و قیامت، یعنی ملائکه، انبیاء، شهدا. از آیه 143 سوره بقره، این گونه استفاده می شود که منظور از شهدا، شاهدان اعمال هستند. نه کشته شدگان در راه خدا.

حدیث: قال الصادق علیه السلام:انّ للّه حرماً و هو مکه ألا انَّ لرسول اللّه حرماً و هو المدینة ألا و ان لامیرالمؤمنین علیه السلام حرماً و هو الکوفه الا و انَّ قم الکوفة الضغیرة ألا ان للجنة ثمانیه ابواب ثلاثه منها الى قم تقبض فیها اموأة من ولدى اسمها فاطمه بنت موسى علیهاالسلام و تدخل بشفاعتها شیعتى الجنة با جمعهم؛ خداوند حرمى دارد که مکه است پیامبر حرمى دارد و آن مدینه است و حضرت على علیه السلام حرمى دارد و آن کوفه است و قم کوفه کوچک است که از هشت در بهشت سه در آن به قم باز مى‌شود - زنى از فرزندان من در قم از دنیا مى‌رود که اسمش فاطمه دختر موسى علیه السلام است و به شفاعت او همه شیعیان من وارد بهشت مى‌شوند.

سیمای حضرت فاطمه معصومه(س): نام شریف آن بزرگوار فاطمه و مشهورترین لقب آن حضرت، «معصومه» است. پدر بزرگوارش امام هفتم شیعیان حضرت موسى بن جعفر (ع) و مادر مکرمه اش حضرت نجمه خاتون (س) است . آن بانو مادر امام هشتم نیز هست . لذا حضرت معصومه (س) با حضرت رضا (ع) از یک مادر هستند.

سیره حضرت فاطمه معصومه(س): چرا حضرت معصومه(س) ازدواج نکرده است؟قطعی است که حضرت معصومه ازدواج نکرد، در این صورت این سؤال پیش می‌آید که با توجه به اینکه سنت ازدواج مستحب مؤکد اسلامی است، تا آنجا که رسول اکرم(ص) فرمود:مابُنِیَ فِی الْاِسْلامِ بَناءٌ اَحَبَّ اِلَی اللّهِ عَزَّوَجَلَّ، وَ اَعَزَّ مِنَ التَزویجِ؛در اسلام در پیشگاه خدا بنایی برپا نشده که محبوب‌تر و عزیزتر از بنای ازدواج باشد.نیز فرمود: اَلنِکاحُ سُنَّتِی، فَمَنْ رَغِبَ عَنْ سُنَّتِی فَلَیْسَ مِنِّی؛ ازدواج سنت و برنامه‌ من است، پس کسی که از سنت من دوری کند از من نیست.در عصر امام باقر(ع) بانویی به‌خاطر ریاضت و کسب فضیلت، ازدواج نمی‌کرد، امام باقر(ع) به او فرمود: اگر در ترک ازدواج، فضیلتی به دست می‌آمد، حضرت فاطمه(ع) سزاوارتر از تو بود، که به‌خاطر کسب فضایل اخلاقی، ازدواج نکند، زیرا هیچ بانویی در کسب کمالات، از فاطمه(ع) پیشی نگرفته است.پاسخ: در پاسخ به این سؤال دو مطلب گفته شده که هرکدام، یا یکی از آنها، دلیل شایسته‌ای است که موجب ترک ازدواج حضرت معصومه(س) شده است:ـ دختران امام کاظم(ع) به‌ویژه حضرت معصومه(س) در سطحی از کمالات بودند که برای خود کفو مناسب خود نیافتند، تا با او ازدواج کنند، امام کاظم(ع) فرموده بودند تا با مورد سفارش معصومین و مشورت برادرشان حضرت رضا(ع) ازدواج کنند. این سفارش و قرائن دیگر بیانگر این است، که باید برای آنها همسر مناسبی باشد. با توجه به اینکه در مورد حضرت زهرا(ع)، اگر خداوند متعال علی(ع) را  نمی‌آفرید، در سراسر زمین از حضرت آدم گرفته تا هر انسانی بعد از او، همسر و همتای مناسبی برای فاطمه(س) پیدا نمی‌شد.2ـ ترس و وحشت حکومت پر از خفقان و اختناق هارون، به‌گونه‌ای بود که کسی جرأت نمی‌کرد با دختران امام کاظم(ع) ازدواج نماید و داماد آن حضرت شود، زیرا دامادی آن حضرت، از نظر دستگاه طاغوتی هارون، موجب خطر شدید برای آن داماد می‌شد، به این ترتیب، حضرت معصومه(س) و بعضی از خواهرانش، از ازدواج صرف‌نظر کردند. در ضمن نباید این مطلب را از نظر دور داشت که امام کاظم(ع) در زندان به‌سر می‌برد، و اطلاع امام رضا(ع) از آینده (در مورد شهادت پدر، و هجرت اجباری او به خراسان) شاید دلیل دیگری برای ترک ازدواج حضرت معصومه(ع) باشد. و این نیز از مصائب و رنجهای روزگار نسبت به خاندان نبوت است، که ستمگران کینه‌توز، با ایجاد شرایط نامساعد، آنها را از مواهب زندگی، محروم ساختند و باعث هجرت عظیم حضرت معصومه(س) از حجاز به ایران شدند.

فرزنددختردرروایات: امام رضا(ع):خداوند بر دختران مهربان­تر از پسران است و هر کسی بانویی از محارم خود را شاد کند، روز قیامت از سوی خداوند شاد می­‌گردد.[الکافی، ج6، ص5، ح7].

بزرگان مدفون درحرم حضرت معصومه(س): آیت الله العظمى حاج شیخ عبدالکریم حائرى یزدى  موسس حوزه علیمه قم: آیت الله العظمی شیخ عبدالکریم حائری یزدی در سال 1276 ق در قریة مهرجردِ میبد از توابع اردکان یزد، واقع در دوازده فرسخی یزد دیده به جهان گشود.پدرش، محمدجعفر، کشاورزی پرهیزکار و با تقوا، صالح و صادق بود. مادرش اهل اردکان یزد بود که پس از ازدواج با محمدجعفر به روستای مهرجرد در دو فرسخی اردکان رفت. اوضاع ایران در آن زمانایران در آن ایام کشوری آرام و دارای حکومت قدرتمندی نبود که کشور آمادگی ایجاد حوزه ای با آن گستردگی را داشته باشد. از طرفی کشورهای استعماری حاکم نمی خواستند حوزه نجف در ایران پایگاهی قوی داشته باشد تا چه رسد بر اینکه خودش در حد حوزه نجف تأسیس گردد. ایران در آن ایام بسیار آشفته بود، در سال 1286 ش. (1907 م) به موجب قرارداد سن پطرزبورگ، شمال ایران حوزه نفوذ روسیه و جنوب ایران تحت نفوذ بریتانیا و مرکز ایران، منطقه بی طرف و تحت عنوان تشکیلات حکومت تهران، که باید پاسخگوی فشارها و نیازهای هر دو قدرت باشد تقسیم شد، این نیروهای بیگانه آنچنان بر اوضاع ایران مسلط شدند که ورود و خروج از شهرها باید با صلاح دید آنها انجام می گرفت.در 1296 قیام جنگل به رهبری میرزا کوچک خان در گیلان برپا شد، در 1299 ش قزاقهای روسی بار دیگر ابتکار عمل را در گیلان بدست گرفتند و میرزا با اکراه آن را پذیرفت، و در 1300 سردار سپه قیام کوچک خان را شکست داد؛ و همچنین در 1299 شیخ محمد خیابانی کنترل تبریز و قسمت اعظم آذربایجان را بدست گرفت و آن را آزادستان نامید ولی بعد از شش ماه توسط قزاق شکست خورد.از سوی دیگر در اسفند 1299 رضاخان با چهار هزار قزاق به رهبری سیدضیاء طباطبایی از قزوین حرکت و با یک کودتای بدون مقاومت تهران را فتح کرد. شاه، مجبور شد که سیدضیاء را به نخست وزیری منصوب کند و سرهنگ رضاخان نیز به سردار سپهی ارتقاء یافت.سردار سپه به سرعت نشان داد که چهره اصلی در کودتای 1299 خود اوست؛ در 1300 به وزارت جنگ رسید و در 1302 با رأی مجلس و تنفیذ احمد شاه با حفظ سمت وزارت جنگ به نخست وزیری منصوب شد.و امّا اوضاع جنوب ایران، جنوب بهتر از شمال و مرکز نبود. در 1295 طی پیمانی فرماندهی و تعلیمات نظامی نیروهای مسلح جنوب به بریتانیا واگذار شد که مرکز آن کرمان بود. این امر موجب قیامهایی گردید.خلاصه اینکه در سراسر ایران قیامهای پراکنده ای بود که توسط قزاق با خشونت سرکوب می شد. مانند قیام 1301 استانهای آذربایجان و فارس، 1302 کرمانشاه، 1303 استانهای بلوچستان و لرستان، 1304 استانهای مازندران و خراسان، 1303 خوزستان (شیخ خزعل رهبر محمّره (خرمشهر).همة این قیامها اسماً یا رسماً به روس یا بریتانیا ختم می شد. در این شرایط احمد شاه در 1302 (بعد از انتخاب رضاخان به نخست وزیری و رأی گرفتن در مجلس) به اروپا رفت و کشور را به رضاخان تقدیم کرد.از سوی دیگر احزاب و گروههای مختلفی در ایران فعالیت می کردند: سوسیالیستها، حزب تجدد، فراماسونری، کمونیستها، جنبش اتحاد جهانی اسرائیل که در تهران، همدان و شهرهای دیگر مدارس برای یهودیان احداث می کرد، مسیحیان دست به تبلیغ وسیع زده بودند، زرتشتیان با کمک همکیشان هنری خود، به احداث بنیاد بهسازی وضع زرتشتیان اقدام کردند و به موفقیتهای دست یافتند و...در این شرایط که ایران کاملاً به سوی تباهی می رفت، علما به فکر ایجاد حوزه ای در قم افتادند که علمش به عالم افاضه شود، و این مهم محتاج به عالم قدرتمندی که بتواند زعامت آن را بر عهده بگیرد، و بودجه ای که آن را اداره کند، و مهمتر از همه به صبر و بردباری و زیرکی محتاج بود. علمای بزرگ ایران، این همه را در آیت الله حائری می دیدند، و ایشان در بهار 1301 ش حوزه علمیه قم را رسماً تأسیس کرد. علما و مردم متدین از شهرهای مختلف برای عرض تبریک به حضور می رسیدند. حتی رجال سیاسی نیز به استقبال شتافتند. احمد شاه نیز به قم آمد و به آیت الله تبریک گفت. یحیی دولت آبادی از سیاستمداران و نزدیکان دربار پهلوی اول در این خصوص می نویسد؛ مدتی است شهر قم به واسطه وجود شیخ عبدالکریم عراقی سلطان آبادی که در تغییرات اوضاع مملکتی از اراک به قم رفته و در آنجا حوزه علمیه مفصلی بر پا نمود، طلاب دینی را دور خود جمع کرده، طرف توجه دولت و ملت شد، سیاست وقت با او موافقت دارد، او هم با سیاست مخالفتی ندارد، البته در سکوت و آرام نگه داشتن و یا هرگونه هیجانی که از طرف توده ملت بر ضد اوضاع مملکت باشد، خصوصاً در جلوگیری از نشر افکار کمونیستی در جامعه ایرانی می تواند کارآیی داشته باشد، از این رو تشکیل حوزه روحانی با این هیاهو در مرکز ایران با اوضاع سیاسی ما بی ارتباط نمی باشد.آیت الله حائری که با تأسیس حوزه علمیه قم به آیت الله مؤسس ملقب شد در 9 بهمن 1315 (17 ذی القعده 1355) نزدیک غروب دیده از جهان فروبست.

روضه معصومی: در سرد سیر شهر دل، روح بهاری / در  شوره زار سینه ی من چشمه ساری/میخواهی امشب بر کویر دیده گانم/ با روضه هایت باغی از شبنم بکاری/ سهم تو از ارث پدر، خونجگر بود/ از کودکی در ماتم او سوگواری/ منزل به منزل در پی دلدار رفتی/در دشت های عاشقی محمل سواری/ داغ عزیزانت بلای جانتان شد/ تو زخمی تیغ جفای روزگاری/ تا مقصدت مشهد، دگر راهی نمانده/ ای کاش می شد اندکی طاقت بیاری/ می سوختی از آتش تب، بین بستر/ دلخسته راضی به رضای کردگاری/ باید بیاید دلبرت، باید بیاید/در آخرین ساعات هم امید واری/چشمان اشک آلوده ات را تا دم مرگ/ یک لحظه هم از درب حجره بر نداری/نام رضا از روی لب هایت نیفتد/ با اینکه رو به قبله و در احتضاری/ تو یادگار دلبرت را مثل زینب/ با گریه روی سینه ی خود می فشاری/دیگر مخور غم، چون سرت را ای کریمه/بر دامن زهرای اطهر می گذاری/وحید قاسمی

منبردوم: زیارت

آیه: زیارت:دیدار و ملاقات و به دیدار کسی رفتن را گویند. و در عرف به دیدار کسی به جهت تکریم و تعظیم یا انس گیری رفتن است.زیارت دیدارکردن با قصد را گویند که در ریشه این واژه مفهوم میل و گرایش نهفته است؛ گویى زیارت کننده از دیگران روى گردانده و به سوى زیارت شونده تمایل و قصد کرده است و نیز در معناى زیارت، قصد اکرام زیارت شونده و انس گرفتن با او نیز نهفته است.یکی از راههای بزرگداشت مفاخر و صاحبان کمال، زیارت آنان است که در حقیقت موجب بقا و استمرار حیات علمی، هنری و معنوی آنان می گردد. افزون بر این که عامل پیوند نسل حاضر و نسلهای آینده با نسلهای گذشته و وسیله ارتباط روحی با آنان و کمالاتشان است.در دین اسلام به صورت خاصی از این واقعیت بشری بهره برداری شده است و برای دیدار و زیارت قبور پیشوایان و فداکاران بزرگ آداب و زیاراتی رسیده است که رعایت آن آداب و خواندن آن زیارتها و توجه به مضامین آنها و تأمل در آنها می تواند به صورتی شگفت انگیز، شخصیت ساز و حماسه گستر باشد و این موضوع - چنان که معلوم است - اختصاص به شیعه ندارد. علمای بزرگ اهل سنت نیز درباره ی زیارت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و آداب آن، دهها کتاب و رساله نوشته اند همچنین فلاسفه نیز به این واقعیت توجه کرده اند از جمله ابن سینا شرحی مفصل نوشته است در جواب شیخ ابوسعید ابوالخیر، درباره ی اهمیت و فایده ی زیارت قبور صالحان و مردم بزرگ و کامل.در مذهب شیعه، مکتب زیارت، یکی از آموزنده ترین و سازنده ترین مکاتب بوده است زیرا بزرگان شیعه نوعا شهید شده اند و در زیارتهای آنان دو مضمون همواره ذکر شده است که خواندن و توجه به آن دو مضمون در حال زیارت و صفای دل و کنار تربت شهید، تأثیری غیرقابل انکار دارد.آن دو مضمون، یکی مربوط به این جهت است که این شهیدان، در راه خدا از همه چیز خود و جان و خون خویش گذشتند و پیوستن به ابدیت را در جوار رحمت حق، بر چند صباح دیگر عمر ترجیح دادند و در راه ابدیت مطلق و پیوند زدن هستی روح خود با آن بیکرانها تأمل و تردید روا نداشتند و از این جهت به والاترین مفهوم بلوغ انسان، در عرصه ی رابطه ی «انسان - خدا» و «انسان - ابدیت» دست یافتند.مضمون دوم مربوط است به این جهت که این شهیدان در راه اقامه ی عدل و ایستادگی در برابر جباران و ستمگران و امر به معروف و نهی از منکر خون خود را دادند و جان خود را باختند و از این جهت به والاترین مفهوم بلوغ انسان، در عرصه ی رابطه ی «انسان - جامعه» دست یافتند.

انواع زیارت:زیارت اهل قبور-زیارت برادر دینی-زیارت پیغمبر اسلام صلی الله علیه و آله-زیارت جامعه کبیره: متن معروفی مشتمل بر اوصاف و نعوت معصومین که در اوساط شیعه شهرتی بسزا دارد.-زیارت حاج: رفتن به دیدار کسی که از حج بازگشته باشد.-زیارت قبور معصومین-زیارت وارث: از زیارت معروفه حضرت ابی عبدالله الحسین علیه السلام.-زیارت بیت: حج خانه خدا را زیارت بیت گویند.

خداوند در قرآن به پیامبر فرمان می‌دهد که هیچ‌گاه بر جنازه‌ منافق نماز نگذار و بر جنازه آنها به دعا نایست که آنها به خدا و رسولش کافر شدند و در حال فسق و بدکارى مردند. آنجا که می‌فرماید: «وَلاتُصَلِّ عَلى أَحَدٍ مِنْهُمْ ماتَ أَبَداً وَلاتَقُمْ عَلى قَبْرِهِ إِنَّهُمْ کَفَرُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ ماتُوا وَ هُمْ فاسِقُونَ».[ سوره توبه، آیه 84]از این آیه جواز زیارت قبور به روشنى فهمیده مى شود چنانچه ایستادن بالاى قبر مؤمن و دعاکردن براى او مشروعیت دارد چون آن را در ردیف نماز میت مى آورد و این کار را فقط درباره منافقان ممنوع مى کند.زیارت از جمله موضوعاتی است که در روایات اسلامی مورد تأکید و تأیید قرار گرفته است در این باره روایات فراوانی از منابع شیعه در مورد زیارت وارد شده است که بر اهمیت و ارزش آن سفارش کرده اند که به برخی از آنها اشاره می ‌شود:

1- شیخ مفید نقل مى کند: رسول خدا صلی الله علیه و آله در حیات خود، دستور داد که مسلمین به زیارت قبر حمزه علیه السلام بروند و خود آن حضرت پیوسته کنار قبر حمزه و سایر شهداء مى آمد و پس از رحلت آن حضرت، حضرت فاطمه سلام الله علیها کنار قبر حمزه علیه السلام رفت و آمد مى کرد و مسلمین نیز پیوسته کنار قبر حمزه مى آمدند و شهداء را یاد مى کردند.

2- از حضرت محمد صلی الله علیه و آله روایت شده: «من زار قبرى بعد موتى کان کمن هاجر الى فى حیاتى فان لم تستطیعوا فابعثوا الى بالسلام فانه یبلغنى: هر که قبر مرا بعد از مردنم زیارت کند مانند کسى است که به جانب من در زندگیم هجرت کرده باشد، پس اگر نمى توانید به زیارت من بیائید به طرف من سلام بفرستید به من می رسد».

3- از امام رضا علیه السلام روایت شده که فرمود: «من زارنى على بعد دارى و مزارى اتیته یوم القیمة فى ثلاث مواطن حتى اخلصه من اهوالها اذا تطایر الکتب یمینا و شمالا و عندالصراط و عندالمیزان: هر که مرا با دورى خانه و مزار من زیارت کند روز قیامت در سه موضع نزد او بیایم و او را از هول و هراس نجات دهم در وقت دادن نامه ها به راست و چپ و هنگام صراط و هنگام میزان».

4- از حضرت محمد صلی الله علیه و آله نقل شده است که فرمود: هر کس قبر مرا زیارت کند من نیز او را حتماً شفاعت خواهم کرد.

5- رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم فرمودند: «من زارنی فی حیاتی و بعد موتی کان فی جواری یوم القیامه: کسی که مرا در حیات و بعد از مرگم زیارت کند در روز قیامت در جوار و همسایگی من خواهد بود».

حدیث: عن سعد عن الرضا علیه السلام قال:یا سعد من زارها فله الجنة ثواب الأعمال و عیون اخبار الرضا علیه السلام: عن سعدبن سعد قال: سالت اباالحسن الرضا علیه السلام عن فاطمه بنت موسى بن جعفر علیه السلام فقال:من زارها فله الجنة.امام رضا علیه السلام فرمود: کسى که حضرت فاطمه معصومه را زیارت کند پاداش او بهشت است .

سیمای حضرت فاطمه معصومه(س): ولادت آن حضرت در روز اول ذیقعده سال ١٧٣ هجرى قمرى در مدینه منوره واقع شده است. دیرى نپایید که در همان سنین کودکى مواجه با مصیبت شهادت پدر گرامى خود در حبس هارون در شهر بغداد شد. لذا از آن پس تحت مراقبت و تربیت برادر بزرگوارش حضرت على بن موسى الرضا (ع) قرارگرفت.

سیره حضرت فاطمه معصومه(س): شهرها انگشترند و«قم» نگینقم، هماره حجّتِ روى زمین/تربت قم قبله عشق و وفاستشهرعلم وشهرایمان وصفاست/مرقد معصومه چشم شهر مامِهر او جانهاى ما را کهربا/در حریمش مرغِ دل پر مى زندهر گرفتار آمده، در مى زند/این حرم باشد ملائک را مطافزائران را ارمغان،عشق وعفاف/«حوزه قم» هالِه اى بر گِرد آنفقه و احکام خدا را مرزبان/قم همیشه رفته راه مستقیمبوده در مهد هدایتها مقیم/شهرخون،شهرشرف،شهرجهادشهر فقه وحوزه، علم واجتهاد/هر کجا را هرچه سیرت داده انداهل قم را هم بصیرت داده اند/نقطه قاف قیامند اهل قمبرقِ تیغِ بى نیامند اهل قم/اهل قم از یاورانِ «قائم»انددر قیام و پیشتازى دائمند/شعر از حجه الاسلام والمسلمین جوادمحدثى/

فرزنددختردرروایات: امام صادق(ع):آن­ گاه که مردی صاحب دختری شد، خداوند فرشته­ای به سوی نوزادش روانه می­کند که بال بر سر و سینه او کشد و گوید: کودکی ضعیف آفریده شده است. انفاق‌کنندگان بر او از سوی خداوند یاری خواهد شد.[ الکافی، ج6، ص5، ح 4700]

بزرگان مدفون درحرم حضرت معصومه(س): آیت الله العظمى سید محمد تقى خوانسارى بر پاکننده نماز باران:

در یکی از روزهای اردیبهشت سال 1267 شمسی، که بهار با ماه رمضان توأمان گشته بود و غنچه‎های یاد در آن می‎شکفتند، در خوانسار شهری که جای جایش چشمه‎ای سر به بیرون آورده و چون نگینی سبز و بلند با دستهایی گشوده سخاوت را به تمام معنا به رخ می‎کشد، در خانه سید اسدالله، عالم بزرگ شهر، نو رسیده‎ای پای در حیات نهاد که نام او را محمدتقی گزاردند.تا شهریور 1328 ش هفت سال می‎گذشت که ایران از حج محروم بود. در آن سال حضور روحانیان که تشنه‎تر از همه می‎نمودند در این حج، حضوری پر جلوه بود. حضوری آنچنان که حج آن سال را حجه العلما نامیدند سید محمدتقی جوانه‎ای بود روییده بر شاخه سار تباری که در عرصه علم و زندگی درخت تناوری را شکل داده بودند و این طلیعه نیکویی برای او به شمار می‎آمد. سلسله نسب او چنین بود: سید محمدتقی خوانساری فرزند علامه سید اسدالله و او فرزند دانشمند محقق سید حسین و او فرزند عالم بزرگوار سید ابوالقاسم، فرزند دانشمند گرانمایه علامه سید حسین و او فرزند عالم فرزانه حاج میرزا ابوالقاسم ... .و در پایان سلسله نیز سرچشمه دانش و عصمت امام موسی بن جعفر ـ علیه السلام ـ قرار داشت.یکی از حوادث مهم که از آثار شهودی آقای خوانساری از نگاه دینی است، نماز بارانی است که او آن را اقامه نمود تا تجلی دعا و نماز را در زندگی به گونه‎ای ملموس آشکار کند. در شهریور 1320 که متفقین در ایران به طور انبوه حضور یافتند. در آن موقع موجی از قحطی و نابسامانی در کشور به راه افتاد. قسمتی از سپاه متفقین در منطقه خاکفرج قم استقرار یافت و بعد از مدتی کنترل شهر در دست آنان قرار گرفت. اشغال هنوز اادامه داشت که زمینهای مساعد و وسیع شهر قم - که به صورت دیم کشت می‎شد - با گذشت دو ماه بهاری از سال 1323 هنوز تشنه بودند. با بروز این خشکسالی موقعیت غذایی مردم بحرانی شد. اهالی قم، چاره در خواندن نماز باران دیدند. آنان به جستجوی امامی برآمدند تا آنها را به ساحل اجابت رساند و با خلوص و صفایش خواستن را معنی بخشد. مردم راهی خانه‎های آقایان صدر، حجت و خوانساری شدند. آقایان صدر و حجت در پاسخ مردم گفتند اگر شما وظیفه‎های شرعی خود را بجا آورید، آسمان و زمین دستهایشان بر شما گشوده خواهد بود. اما آقای خوانساری نتوانست جواب نه بگوید و مردم هم گمان بردند او موافق با خواندن نماز باران است. به همین علت اطلاعیه‎هایی در سطح شهر نصب گردید که آقای خوانساری در روز جمعه نماز استسقا خواهد خواند. گروهی ایشان را از پایان بدکار بیم دادند اما او گفت حالا که چنین شده، خواندن این نماز بر من تکلیفی است و هر چه صلاح باشد همان واقع خواهد شد. با نزدیک شدن لحظه موعود بهائیان شهر، متفقین را به انگیزه‎های این حرکت بدبین نمودند تا جایی که این نیروها در پوششی دفاعی رفتند. در روز موعود، جمعیت از گوشه و کنار شهر روانه شدند تا به صحرای خاکفرج که در نیم کیلومتری شهر قرار داشت و مصلای آن محسوب می‎شد بروند. آیه الله خوانساری هم با طمأنینه و آرامش مخصوص و در حالی که پاها را برهنه کرده و تحت الحنک انداخته بود با عده‎ای از همراهان به سمت آن نقطه حرکت نمودند. جمعیت افزون بر بیست هزار نفر بود و 3/2 ساکنان شهر را در بر می‎گرفت. با عبور آرام مردم از کنار پادگان، شائبه‎های تردید زدوده شد و توطئه بهائیان بی‎اثر ماند. آن روز نماز خوانده شد اما اثری از اجابت دیده نشد. آیه الله خوانساری که بارها عطوفت و مهربانی پایان ناپذیر خدا را با همه وجود خود درک کرده بود، بخوبی می‎دانست که خواستن را با اصرار معنا بخشد. چه آنکه اگر خواهش باشد اجابت حتمی است. او بعد از پایان درس و بحث از شاگردانش خواست که تا همپای او باز به کوی خواهش روند و نماز بارانی دیگر بخوانند. این بار نماز در باغهای پشت قبرستان نو بپا گشت. غروب یکشنبه فرا رسید و آسمان بی‎تکه ابری سرخ گونگی خورشید را به نظاره نشست. گزارش هواشناسان غربی که در پادگان خاکفرج بودند گویای این بود که بارشی روی نخواهد داد.دین ناباوران زبان تمسخر گشودند. استاد رسولی در خاطره خود می‎گوید: «آن روز گذشت و ما مطابق معمول به نماز جماعت آیه الله خوانساری در مدرسه فیضیه رفتیم. اکنون یادم نیست که به چه مناسبتی شبها در مدرسه فیضیه بعد از نماز جلسه روضه خوانی و سخنرانی بود. مرحوم حاج محمدتقی اشراقی به منبر رفت و هنوز اوایل سخنرانی ایشان بود که باران شروع شد ... آن شب باران مفصلی آمد.»این باران چنان گسترده و بی‎امان بود که تا آن وقت چنین بارشی را کسی سراغ نداشت. بی‎سیم‎های پادگان خاکفرج به کار افتاد و خبر این حادثه شگفت به جهان مخابره شد و در مدتی کوتاه پس از تأیید آن از طرف مقامهای رسمی لندن و آمریکا، از طریق رادیو انعکاس جهانی یافت.آیه الله خوانساری همگام با آیه الله حاج آقا حسین قمی، پیشگام مبارزه علیه کشف حجاب، در این مبارزه شرکت نمود. او در آن جو پر اختناق در فتوای روشنگرانه بر ضروری بودن حجاب پای فشرد.با شروع شکل گیری توطئه اشغال فلسطین، آیه الله خوانساری با فریاد آیه الله کاشانی همنوا بود. او در فتوایی فداکاری و کمک مسلمانان را در قضیه فلسطین و جنگ صهیونیسم واجب شمرد. سرانجام فریادها کارساز شد و هزاران فدایی اسلام آماده عزیمت به فلسطین گردیدند اما با سنگ اندازی‎های دولت وقت این اعزام چشمگیر انجام نپذیرفت.همگانی آیه الله خوانساری با آیه الله کاشانی مرزهای فراتری پیموده است. او با فتوایی سرنوشت ساز ملی شدن نفت را اعلام کرد و قطع دست غارتگران را از این سرمایه خدا داد خواهان گردید. در هنگام برگزاری انتخابات مجلس هفدهم که پس از پیروزی نهضت ملی انجام گرفت، ایشان بار دیگر به یاری رهبری نهضت آیه الله کاشانی شتافت و در فتوایی مهم شرکت در انتخابات را ادای وظیفه شرعی دانست و سستی در این راه را عملی مسؤولیت آفرین در پیشگاه خدا قلمداد نمود. انتشار این فتوا، تأثیر بسزایی در انتخابات مزبور گذاشت. و در تهران تأثیر آن شگفت آورتر بود.سال 1331 ش. علما و مردم شهر همدان که از حال نامساعد آیه الله خوانساری با خبر بودند، از او خواستند تابستان را در هوای ییلاقی همدان سپری کند. با قبول این درخواست، آیه الله خوانساری با همراهانش آیه الله اراکی، آیه الله آخوند ملاعلی همدانی، آیه الله خمینی و فرزند بزرگشان سید محمدباقر، مؤلف محترم آقای مجتبی عراقی راهی آنجا گردید.آیه الله خوانساری در استقبالی پر شور وارد شهر شد. در پی اغتنام از انفاس قدسی او مردم شهر از وی تقاضای اقامه نماز جماعت در مسجد جامع کردند. در یکی از آن روزها که او برای برپایی نماز به مسجد می‎رفت، در بین را دچار حمله قلبی گشت و سرانجام نزدیکیهای ظهر هفتم دیحجه 1371 ق. به احرام جانان در آمد و لبیک گویان به سرای او شتافت که حج چهره‎ای از زندگی هر روز است. و چنین شد که رؤیای آیه الله بروجردی نیز تعبیر گشت. او در رؤیایی در همان شبهای قبل از وفات آن فقیه نامدار دیده بود که سید مرتضی رحلت کرده و او را به شهر قم می‎آورند. قبر او اینک در مسجد بالاسر حرم مطهر حضرت معصومه - علیهم السلام - هم آغوش استادش آیه الله حائری قرار دارد.

روضه معصومی: برای بار غمت سوگوار باید شد/تمام عمر از این غصه زار باید شد/برای خضرشدن در کنارصحن تو با/غلام و نوکر تو همجوار باید شد/نوشته اند برای زیارت زهرا/بسوی مرقد تو رهسپار باید شد/برای مثل سلیمان شدن فقط بی بی/به روی فرش حریمت سوار باید شد/برای اینکه امام رضا مرا بخرد/ز داغ روضه ات ابر بهار باید شد/ندیدی آخر کاری برادر خود را/از این مصیبت تو غصه دار باید شد/نوشته اند: کریمه، به مصحف نامت/به شوق دانه رسیدم دوباره بربامت/تو آمدی و همه آمدند دیدن تو/بهار شد همه جا با تب رسیدن تو/شبیه خیمه و گودال کربلا که نبود/کریمه،پشت امام رضا دویدن تو/اگرچه از نفس افتادی و شدی پرپر/ولی نبود چو زینب نفس بریدن تو/تو آمدی و در این شهر دلسپرده کسی/به تازیانه نیامد برای چیدن تو/تو را نبرد کسی بر دهانه بازار/فقط فراق شده علت خمیدن تو/عنان ناقه ی تو دست محرمان بود و/نیامدند برای اسیر دیدن تو/ولی زسینه ی زینب زبانه بالا رفت/به هرکجا که رسید تازیانه بالا رفت/سه ساله دخترکی زیر دست و پا افتاد/به روی گونه ی این تک ستاره جا افتاد/هزار مرتبه جای همه کتک زدنش/هزار مرتبه از ناقه بی هوا افتاد/به تازیانه کتک خورد و پاشد از جایش/ولی دو مرتبه با ضربه های پا افتاد/زمین که خورد سه ساله کنار او عمه/به یاد صحنه گودال کربلا افتاد/کنار دیده درخون نشسته اش صد بار/سر عموی رشیدش ز نیزه ها افتاد/شبی که گم شد و آن زجر رفت دنبالش/به روی ناقه روان بود و بی صدا افتاد/ولی به عمه پر از بوی فاطمه برگشت/به سوی قافله زخمی تراز همه برگشت/مهدی نظر

منبرسوم:پاداش درقرآن

آیه: پاداش دو برابر در مقابل عذاب دو برابر:خداوند متعال در اولین آیه از این جزء (آیه 31) به زنان رسول خدا صلی الله علیه و آله وعده پاداشی مضاعف در برابر عمل صالح می دهد: هر کس از شما در برابر خدا و پیامبر صلی الله علیه و آله خضوع و اطاعت کند و عمل صالحی بجا آورد پاداش او را دو چندان خواهیم داد (وَمَن یَقْنُتْ مِنکُنَّ لِلَّهِ وَرَسُولِهِ وَتَعْمَلْ صَالِحًا نُّۆْتِهَا أَجْرَهَا مَرَّتَیْنِ).و این فقط درباره عمل صالح و ثواب نیست ، در آن طرفِ داستان نیز اوضاع از همین قرار است؛ یعنی اگر گناه آشکاری از آن‌ها سر زد عذاب این گناه دوبرابر حد معمولی خواهد بود (مَن یَأْتِ مِنکُنَّ بِفَاحِشَةٍ مُّبَیِّنَةٍ یُضَاعَفْ لَهَا الْعَذَابُ ضِعْفَیْنِ)دلیل این حساب ویژه، موقعیت خاص و ویژه این افراد است که یک گناه آشکارِ آن‌ها در اصل دو گناه است: یکی همان گناه انجام شده و دیگری لطمه به آبروی اسلام.روی همین اصل، کار خیری هم که انجام می دهند اگر کمک به آبروی اسلام و به نحوی تبلیغ دین باشد ، از دو ثواب برخوردار خواهد بود؛ چرا که آن یک کار در واقع دو کار بوده است. و این قانون اختصاصی به زنان پیغمبر صلی الله علیه وآله ندارد ، هر کس که رفتار او در پیوند با دین دیده می شود و در نوع نگاهِ مردم به دین مۆثر است همین قانون درباره او اجرا می شود.شخصی به امام سجاد علیه السلام عرض کرد: إِنَّکُمْ أَهْلُ بَیْتٍ مَغْفُورٌ لَکُم؛ شما خاندانی هستید که خداوند شما را مشمول آمرزش خود قرار داده است.امام در غضب شد و فرمود: ما سزاوارتریم که آنچه را خدا درباره همسران پیامبر اکرم جاری کرده در مورد ما جاری شود؛ نه چنان که تو می‌گویی. ما برای نیکوکارانمان دو پاداش و برای بدکارانمان دو کیفر و عذاب قائل هستیم. سپس دو آیه بالا را به عنوان شاهد تلاوت فرمود. صلات از خدا به معنای رحمت و از ملائکه به معنای استغفار و از مردم به معنای دعا است. این را هم باید دانست که هر چند صلات از خدا به معنای رحمت است؛ اما نه هر رحمتی؛ بلکه رحمت خاصی است که سعادت آخرت مۆمنان و فلاح ابدی ایشان، را تأمین می کندآیه 36، بیانگر روح اسلام یعنی تسلیم است، آن هم تسلیم بی قید و شرط در برابر فرمان خدا. آیه می فرماید: آن هنگام که خدا و پیامبرش به کاری حکم کنند ، برای هیچ مرد و زن با ایمانی اختیاری نیست که آن را بپذیرد یا نه (وَمَا کَانَ لِمُۆْمِنٍ وَلَا مُۆْمِنَةٍ إِذَا قَضَى اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْرًا أَن یَکُونَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ)؛ بلکه باید اراده خود را تابع اراده حق کند، همانگونه که سر تا پای وجودش وابسته به او است.این درست مانند آن است که یک پزشک ماهر به بیمار بگوید این درمان در صورتی نتیجه اش رضایت بخش خواهد بود که تو در برابر دستورات پزشکی من، تسلیم محض باشی و از خودت اظهار نظری نکنی که این سخن، نهایت دلسوزی آن پزشک را نسبت به بیمار نشان می دهد. برای همین در پایان آیه می فرماید: کسی که نافرمانی خدا و پیامبرش را کند گرفتار گمراهی آشکاری شده است (وَمَن یَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالًا مُّبِینًا).

آیات 41 و 42 به مۆمنین امر می کند فراوان خدا را یاد کنند و پیوسته تسبیح گوی او باشند (یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اذْکُرُوا اللَّهَ ذِکْرًا کَثِیرًا ، وَسَبِّحُوهُ بُکْرَةً وَأَصِیلًا).سپس پاداش این کار را صلوات خدا ذکر می کند که اگر خدا را بسیار یاد کنند و او را صبح و شام تسبیح گویند ، خدا هم بسیار بر آنان درود می فرستد و غرق نورشان می کند و از ظلمت‌ها دورشان می سازد (هُوَ الَّذِی یُصَلیّ‌ِ عَلَیْکُمْ وَ مَلَئکَتُهُ لِیُخْرِجَکمُ مِّنَ الظُّلُمَتِ إِلیَ النُّورِ).علامه طباطبایی(ره) در معنای صلوات به خصوص صلوات خدا بر مۆمنین می نویسد:صلات از خدا به معنای رحمت و از ملائکه به معنای استغفار و از مردم به معنای دعا است. این را هم باید دانست که هر چند صلات از خدا به معنای رحمت است؛ اما نه هر رحمتی؛ بلکه رحمت خاصی است که سعادت آخرت مۆمنان و فلاح ابدی ایشان، را تأمین می کند.این فقط درباره عمل صالح و ثواب نیست در آن طرفِ داستان نیز اوضاع از همین قرار است؛ یعنی اگر گناه آشکاری از آن‌ها سر زد عذاب این گناه دو برابر حد معمولی خواهد بود (مَن یَأْتِ مِنکُنَّ بِفَحِشَةٍ مُّبَیِّنَةٍ یُضَعَفْ لَهَا الْعَذَابُ ضِعْفَینْ‌ِ)و این آیه شباهت زیادی با آیاتی دارد که یاد خدا یا همان نزول رحمت ویژه اوست را در گرو یاد کردن او از سوی مردم می داند؛ مانند آیه 152 سوره بقره که می فرماید: فَاذْکُرُونی أَذْکُرْکُمْ؛ مرا یاد کنید تا شما را یاد کنم.در قیامت عده ای که در دنیا سنت گرای تعصبی بودند و گوششان به هیچ حرف حق و هدایتی بدهکار نبود [5] و برای همین مسیر هدایت را رها و در همان گمراهی بزرگان و گذشتگان خود آواره مانده بودند ، با ابراز ندامت از اینکه چرا پیرو خدا و رسولش نبودند (یَقُولُونَ یَا لَیْتَنَا أَطَعْنَا اللَّهَ وَأَطَعْنَا الرَّسُولَا) دست به شکایت از همان بزرگان خود می زنند و با انداختن تمام تقصیرها به گردن آن‌ها تلاش می کنند خود را بی گناه نشان دهند تا شاید روزنه ای برای فرار از عذاب بیابند (وَقَالُوا رَبَّنَا إِنَّا أَطَعْنَا سَادَتَنَا وَکُبَرَاءنَا فَأَضَلُّونَا السَّبِیلَا) و بعد برای همان بزرگانی که در دنیا سنگشان را به سینه می زدند و در برابر دین خدا از آن‌ها حمایت می کردند تقاضای عذاب مضاعف می کن‌اند (رَبَّنَا آتِهِمْ ضِعْفَیْنِ مِنَ الْعَذَابِ).هر چند پاسخ این عده در این آیات نیامده است؛ اما پاسخ را می‌توان در سوره اعراف مشاهده کرد. در آنجا آمده است: هنگامی که این پیروانِ گمراه تقاضای عذاب مضاعف برای پیشوایان و سردمداران خود می کنند به آن‌ها گفته می‌شود: لِکُلٍّ ضِعْفٌ وَ لکِنْ لا تَعْلَمُونَ؛ هم برای آن‌ها عذاب مضاعف است و هم برای شما، ولی نمی‌دانید. مضاعف بودن عذاب ائمه کفر و ضلال روشن است؛ زیرا هم گمراه شدند و هم گمراه کردند؛ اما مضاعف بودن مجازات این پیروان گمراه چرا؟!دلیلش به مانند رهبرانشان است؛ یک عذاب به دلیل همین گمراهی که دارند و عذاب دیگر برای کمک به آن ظالمان و تقویت راه باطلشان.بر کسی پوشیده نیست که ظالمان به تنهایی نمی‌توانند کاری از پیش ببرند؛ این‌ها یاران و پیروانی می خواهند تا آتش به یاران معرکه و گرم کنندگان تنور داغ ظلم و کفرشان باشند و در نبود آن‌ها راه باطلشان را با سنت گرایی های متعصبانه و کورکورانه شان ادامه دهند.حرف حسابی زدن دستور آیه 70 سوره احزاب به تمام مۆمنان است که بعد از دستور به رعایت تقوا صادر شده است (یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَقُولُوا قَوْلًا سَدِیدًا).«سدید» از ریشه «سدّ» به معنای معنی محکم و استوار و خلل ناپذیر و موافق حق و واقع است. از این رو «قول سدید» عبارت است از کلامی که هم مطابق با واقع به اشد و هم لغو و بیهوده نباشد؛ بلکه مفید باشد و فایده اش هم مانند سخن‌چینی و امثال آن، غیر مشروع نباشد.بنابراین آیه به مۆمنان دستور می دهد به راستی آنچه می گویند مطمئن باشند و از سخن سستی که پایه و اساسی محکم و نیز دلیل محکمه پسندی ندارد پرهیز کنند؛ همچنین مراقب باشند سخنشان بیهوده و یا فساد برانگیز نباشد.

حدیث: عن ابن الرضا علیهماالسلام قال:من زار قبر عمتى بقم فله الجنة .امام جواد علیه السلام: کسى که عمه‌ام را در قم زیارت کند پاداش او بهشت است .

سیمای حضرت فاطمه معصومه(س): در سال ٢٠٠ هجرى قمرى در پى اصرار و تهدید مأمون عباسى سفر تبعید گونه حضرت رضا (ع) به مرو انجام شد و آن حضرت بدون این که کسى از بستگان و اهل بیت خود را همراه ببرند راهى خراسان شدند.یک سال بعد از هجرت برادر، حضرت معصومه (س) به شوق دیدار برادر و ادای رسالت زینبی و پیام ولایت به همراه عده اى از برادران و برادرزادگان به طرف خراسان حرکت کرد و در هر شهر و محلى مورد استقبال مردم واقع مى شد. این جا بود که آن حضرت نیز همچون عمه بزرگوارشان حضرت زینب(س) پیام مظلومیت و غربت برادر گرامیشان را به مردم مؤمن و مسلمان مى رساندند و مخالفت خود و اهلبیت (ع) را با حکومت حیله گر بنى عباس اظهار مى کرد. بدین جهت تا کاروان حضرت به شهر ساوه رسید عده اى از مخالفان اهلبیت که از پشتیبانى مأموران حکومت برخوردار بودند،سر راه را گرفتند و با همراهان حضرت وارد جنگ شدند، در نتیجه تقریباً همه مردان کاروان به شهادت رسیدند، حتى بنابر نقلى حضرت(س) معصومه را نیز مسموم کردند.

سیره حضرت فاطمه معصومه(س): قَالَ الصّادِقُ علیه السلام: اِذا أَصابَتْکُمْ بَلِیَّةٌ وَ عِناءٌ فَعَلَیْکُمْ بِقُم، فَاِنَّهُ مَأْوَى الفاطِمیینَ…امام صادق علیه السلام فرمود: زمانى که رنج و زحمت و گرفتارى به شما رو آورد، به قم روى آورید، زیرا قم پناهگاه فاطمیها و محل آسایش مؤمنان است.

فرزنددختردرروایات: امام صادق(ع):آن­که سرپرستی دو دختر را عهده‌دار شود، این کار او را از آتش و عذاب باز خواهد داشت.[من لا یحضره­الفقیه، ج3، ص 482، ح4699]

بزرگان مدفون درحرم حضرت معصومه(س): آیت الله العظمى سید صدرالدین صدر: سید صدرالدین صدر (1299-1373 هـ.ق) از عالمان برجسته و مراجع بزرگی است که در فقه، اصول، رجال، شعر و تفسیر دستی توانا داشت پس از رحلت آیت الله مؤسس مردم به ایشان و همکار عزیز و بزرگوارشان، آیت الله حجت مراجعه نمودند و از آن ها درخواست رساله کردند، با این که رساله عملیه ایشان چاپ گردید و ایشان جزو زعمای علم و یکی از مراجع دین و از بزرگ مدرسان حوزه علمیه قم قرار گرفتند، ایشان درس اصول و فقه را تدریس نمودند که در جلسه درس او نزدیک به 400 نفر از طلاب و فضلا می نشستند.در تشویق آنان، شیوه ها و اسلوب های خاصی بکار می گرفتند، به حدی که توانستند تعدادی از بزرگان و رجال حوزه علمیه قم را تربیت و آماده سازند ابوالزوجه بزرگوار ایشان، مرحوم آیت الله العظمی حاج آقا حسین قمی تقلید از ایشان را اجازه داد و احتیاطات خویش را به ایشان ارجاع داد. کسانی که آیت الله قمی را می شناسند، و شدت ورع و پرهیزگاری او را می دانند، بهتر می دانند که او کمتر به کسی اطمینان و اعتماد می ورزید، و هیچ‌گاه به سرعت و سادگی تصمیم نمی گرفت، مادام که اساس و پایه ای پیدا نمی شد، سخنی به زبان نمی آورد و حقیقتی را مورد تایید قرار نمی داد».[۱] آیت الله صدر دارای سه پسر و پنج دختر بود.

نامهای پسران آن بزرگمرد چنین است:

  1. آیت الله سید رضا صدر که امروز یکی از اساتید بزرگ حوزه علمیه قم می باشند و اخیراً در ماه جمادی الثانی سال 1415 ه.ق با انبوهی از یادگارهای علمی به رحمت ایزدی پیوست و با تکریم و تجلیل فراوان در قم به خاک سپرده شد.
  2. متفکر بزرگ اسلامی و سیاستمدار نامی، امام سید موسی صدر، رهبر شیعیان لبنان و جبل عامل که امروز در اثر توطئه غرب ناپدید و مفقود الاثر می باشد. خداوند متعال از مسببین آن خود انتقام بگیرد او به حق یکی از مفاخر شیعه و یکی از عوامل عز و سربلندی جهان اسلام می باشد مردم جنوب لبنان و شیعیان آن سامان هنوز هم در فراق او اشک خون می ریزند.
  3. آقای حاج سید علی صدر شهید آیت الله سیدمحمدباقر صدر و آیت الله سید محمدباقر سلطانی دامادهای مرحوم صدر به شمارمی روند. ایشان پس از عمری تلاش و مجاهده در راه اسلام، در اثر مرض قلبی در روز شنبه 19 ربیع الثانی سال 1373 ه.ق دار فانی را وداع گفت، و روز رحلت ایشان در قم یک روز استثنائی بود.آیت الله العظمی بروجردی به نماز او ایستاد در بالای سر رواق حرم حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها کنار قبر استاد و مؤسس حوزه علمیه قم، آیت الله العظمی حائری مدفون گردید. فواتح و مجالس عزا و ترحیم در قم و شهرستانهای تهران، خراسان، نجف، کربلا، کاظمین، و در سوریه، لبنان و برخی دیگر از بلاد اسلامی برگزار گردید و شعرا و ادبا در رثای او اشعاری سرودند.

روضه معصومی: در ضریح مطهر، که در سال 1240 هجری قمری، نصب شده، اشعاری سروده فتحعلی خان صبا نگاشته شده که چند شعر آن از این قرار است:تبارک الله از این بارگاه عرش آهنگ نه بلکه عرش بر فرشت آبگینه و سنگ/زشرم قبه زرینت عرش را گویند که شد به پرده این نُه رواق سیمین رنگ/زُنه رواق فلک هفت بانوی عذرا به دامن شرفش افتخار را زده چنگ/به آستانش همواره خسروان زمین به سجده خاصه شهنشاه آستان اورنگ/در کتیبه دری که در ضلع شمال غربی، قرار گرفته و به مسجد زنانه باز می شود این اشعار سروده”وفا” می باشد:/حُبُذازین بقعه عالی که از مجد و شرافت قبله ابدال گشت و کعبه آمال آمد/خوابگاه بضعه موسی بن جعفر کز فروغش جلوه موسی عیان از چشم اهل حال آمد/عصمت کبری و ناموس نبی همنام زهرا که آسمانی از حیا و عزت و اقبال آمد/گفت مصراعی وفا از طبع و شد تاریخ این در کاین در ودرگه مطاف عزت و اقبال آمد.

منبرچهارم:بهشت درقرآن

آیه: تصویری از بهشت توصیف شده در قرآن:خداوند متعال نه تنها در قرآن، بلکه در سایر ادیان آسمانی، مردمان را نوید می‌دهد که با ایمان و انجام اعمال صالح می‌توانند به بهشت برین دست یایند. بهشتی که سراسر خوشی و شادی است. تصویری که از بهشت در قرآن ترسیم شده است بسیار زیبا و گاه حیرت‌انگیز است که در این مجال در صدد بیان برخی توصیفات قرآنی آن می‌باشیم.از نگاه قرآن بهشت بسیار وسیع است به طوری که عرض آن را هم‌اندازهء آسمان و زمین می‌داند: «سابِقُوا إِلى‏ مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّکُمْ وَ جَنَّةٍ عَرْضُها کَعَرْضِ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ أُعِدَّتْ لِلَّذینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ ذلِکَ فَضْلُ اللَّهِ یُۆْتیهِ مَنْ یَشاءُ وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظیمِ»؛ «[براى رسیدن‏] به آمرزشى از پروردگارتان و بهشتى که پهنایش چون پهناى آسمان و زمین است [و] براى کسانى آماده شده که به خدا و پیامبرانش ایمان آورده‏اند، بر یکدیگر سبقت جویید. این فضل خداست که به هر کس بخواهد آن را مى‏دهد، و خداوند را فزون‏بخشى بزرگ است». (حدید/21)آیات قرآن بر این امر دلالت دارند که بهشت شامل درهایی است. از جمله آنکه می‌فرماید: «جَنَّاتُ عَدْنٍ یَدْخُلُونَها وَ مَنْ صَلَحَ مِنْ آبائِهِمْ وَ أَزْواجِهِمْ وَ ذُرِّیَّاتِهِمْ وَ الْمَلائِکَةُ یَدْخُلُونَ عَلَیْهِمْ مِنْ کُلِّ بابٍ»؛ «[همان‏] بهشتهاى عدن که آنان با پدرانشان و همسرانشان و فرزندانشان که درستکارند در آن داخل مى‏شوند، و فرشتگان از هر درى بر آنان درمى‏آیند». (رعد/23)وجود این تعداد در ، نه به خاطر آن است که اگر بهشتیان بخواهند از یک در وارد شوند، تولید زحمت می‌کند و نه به خاطر آنکه هر گروهی موظفند از یک در وارد شوند؛ بلکه این درها به اعمالی که سبب ورود به بهشت می‌گردد اشاره دارد.خداوند متعال در قرآن کریم می‌فرماید: «لا یَسْمَعُونَ فیها لَغْواً إِلاَّ سَلاماً وَ لَهُمْ رِزْقُهُمْ فیها بُکْرَةً وَ عَشِیًّا»؛ «در آنجا سخن بیهوده‏اى نمى‏شنوند، جز درود. و روزى‏شان صبح و شام در آنجا [آماده‏] است» .در روایات اسلامی چنین آمده است که گرچه در بهشت همواره نور و روشنایی است اما بهشتیان از کم و زیاد شدن نور و نوسان آن شب و روز را تشخیص می‌دهند.از آیات قرآن به خوبی استفاده می‌شود که بهشتیان هر چه بخواهند از مواهب و روزی‌ها در اختیارشان همیشه و در هر ساعت وجود دارد، باید دید این چه رزقی است که فقط صبح و شام به سراغ آن‌ها می‌آید؟وجود این تعداد در نه به خاطر آن است که اگر بهشتیان بخواهند از یک در وارد شوند، تولید زحمت می‌کند و نه به خاطر آنکه هر گروهی موظفند از یک در وارد شوند؛ بلکه این درها به اعمالی که سبب ورود به بهشت می‌گردد اشاره داردپاسخ این سۆال را از حدیث لطیفی که از پیامبر (صلی الله علیه و آله) نقل شده می‌توان دریافت آنجا که می‌فرماید: "هدایای جالب و نخبه از سوی خداوند بزرگ در اوقاتی که در این دنیا نماز می‌خواندند به آنها در بهشت می‌رسد".از این حدیث استفاده می‌شود که این هدایای ممتاز که به هیچ وجه نمی‌توان ماهیت آن را حتی با حدس و تخمین بیان کرد، نعمت‌هایی است بسیار پر ارزش که علاوه بر نعمت های معمول بهشتی، صبح و شام به آنها اهدا می‌گردد.در آنجا سیر تکاملی انسان ادامه خواهد داشت هر چند اعمال تازه‌ای در آنجا انجام نمی‌دهد، ولی با مرکبی که از معتقدات و اعمالش در این جهان فراهم ساخته سیر تکاملی خود را ادامه خواهد داد.[تفسیر نمونه، ج 13، ص 107]قرآن بهشت را باغی بزرگ که از زیر درختان رنگارنگ و گوناگون و سایه‌سار آن، جوی‌های آب روان است و آبشارها و چشمه‌های جوشان بر زیبایی آن می‌فزاید توصیف می‌کند.«فی‏ سِدْرٍ مَخْضُودٍ*وَ طَلْحٍ مَنْضُودٍ*وَ ظِلٍّ مَمْدُودٍ*وَ ماءٍ مَسْکُوبٍ*وَ فاکِهَةٍ کَثیرَةٍ*لا مَقْطُوعَةٍ وَ لا مَمْنُوعَةٍ»؛ «در [زیر] درختان کُنار بى‏خار*و درختهاى موز که میوه‏اش خوشه خوشه روى هم چیده است*و سایه‏اى پایدار*و آبى ریزان*و میوه‏اى فراوان*نه بریده و نه ممنوع». (واقعه/28 تا 33)«فیها عَیْنٌ جارِیَةٌ*در آن»؛ «چشمه‏اى روان باشد» . (غاشیه/12)قرآن برای پذیرایی بهشتیان مجموعه‌ای از سینی‌های زرین، جام‌های بلورین و سیمین و خادمانی زیبا که در پیرامون بهشتیان، چون رشته ی گسسته‌ای از مروارید پراکنده‌اند، بیان می‌کند. در این میان رنگ سبز، آرامش‌بخشی درختان و لباس‌های بهشتیان است. هم‌چنین از لباس‌های ابریشمی، دستبندهایی از طلا و نقره نیز یاد می‌کند.در روایات اسلامی چنین آمده است که گرچه در بهشت همواره نور و روشنایی است اما بهشتیان از کم و زیاد شدن نور و نوسان آن شب و روز را تشخیص می‌دهند«مُتَّکِئینَ عَلى‏ سُرُرٍ مَصْفُوفَةٍ»؛ «بر تخت هایى ردیف هم تکیه زده‏اند». (طور/20)«یَلْبَسُونَ مِنْ سُندُسٍ وَ إِسْتَبْرَقٍ مُتَقابِلینَ»؛ «پرنیانِ نازک و دیباى ستبر مى‏پوشند [و] برابر هم نشسته‏اند». (دخان/53)«... یُحَلَّوْنَ فیها مِنْ أَساوِرَ مِنْ ذَهَبٍ وَ لُۆْلُۆاً وَ لِباسُهُمْ فیها حَریرٌ»؛ «در آنجا با دستبندهایى از طلا و مروارید آراسته مى‏شوند، و لباسشان در آنجا از پرنیان است». (حج/23)‌«وَ یَطُوفُ عَلَیْهِمْ وِلْدانٌ مُخَلَّدُونَ إِذا رَأَیْتَهُمْ حَسِبْتَهُمْ لُۆْلُۆاً مَنْثُورا»؛ «و بر گردِ آنان پسرانى جاودانى مى‏گردند. چون آنها را ببینى، گویى که مرواریدهایى پراکنده‏اند». (انسان/19)از مجموع آیاتی که در مورد بهشت آمده است، استنباط می‌گردد که بهشت سرای حیات کامل است. در آنجا از خواب و مرگ خبری نیست. در دو وعده ی صبح و شام به آنان غذا داده می‌شود و در وعده‌های دیگر با میوه‌های گوناگون و شربت‌ها از آنان استقبال می‌شود.در بهشت از سرما و گرما در امانند؛ چون هوای بهشت مطبوع و پر نسیم است. بهشتیان هم‌نشین فرشتگان هستند.لباس آنان از حریر و ابریشم سبز است. با دستبندهای طلا و نقره زینت می‌شوند. خدا از آنان و آنان از خدا راضی هستند که این بالاترین نعمت بهشت است.

حدیث: امام صادق علیه السلام:من زارها عارفاً بحقّها فله الجنة.امام صادق علیه السلام: کسى که آن حضرت را زیارت کند در حالى که آگاه و متوجه شأن و منزلت او باشد بهشت پاداش اوست .

سیمای حضرت فاطمه معصومه(س): حضرت فاطمه معصومه (س)پس ازبیمار شدند و چون دیگر امکان ادامه راه به طرف خراسان نبود قصد شهر قم را نمود. پرسید: از این شهر«ساوه» تا «قم» چند فرسنگ است؟ آن چه بود جواب دادند، فرمود: مرا به شهر قم ببرید، زیرا از پدرم شنیدم که مى فرمود: شهر قم مرکز شیعیان ما است. بزرگان شهر قم وقتى از این خبر مسرت بخش مطلع شدند به استقبال آن حضرت شتافتند; و در حالى که «موسى بن خزرج» بزرگ خاندان «اشعرى» زمام ناقه آن حضرت را به دوش مى کشید و عده فراوانى از مردم پیاده و سواره گرداگرد کجاوه حضرت در حرکت بودند، حدوداً در روز ٢٣ ربیع الاول سال ٢٠١ هجرى قمرى حضرت وارد شهر مقدس قم شدند. سپس در محلى که امروز «میدان میر» نامیده مى شود شتر آن حضرت در جلو در منزل «موسى بن خزرج» زانو زد و افتخار میزبانى حضرت نصیب او شد.

سیره حضرت فاطمه معصومه(س): سُئِلَ أَمیرُالمُؤْمِنینَ علیه السلام : عَنْ أَسْلَمِ الْمُدُنِ وَ خَیْرِ المَواضِعِ عِنْدَ نُزُولِ الْفِتَنِ وَ ظُهُورِ السَّیْفِ، فَقالَ: أَسْلَمُ الْمَواضِعِ یَوْمَئذِ أَرْضُ الْجَبَلِ، فَاِذا اضْطَرَبَتْ خُراسانُ وَ وَقَعَتِ الْحَرْبُ بَیْنَ أَهْلِ جُرْجان وَ طَبَرِسْتان وَ خَرِبَتْ سَجِسْتانُ فَأسْلَمُ المَواضِعِ یَوْمَئِـذٍ قَصَبَـةُ قُـم. از امیرالمؤمنین علیه السلام سؤال شد : سالمترین شهرها و بهترین مکانها هنگام نازل شدن فتنه و آشکار شدن شمشیرها کجاست؟ امام علیه السلامفرمود: سالمترین جاها در آن روز زمین جَبَل است، پس زمانى که خراسان مضطرب شود، و بین مردم گرگان و طبرستان جنگ رخ دهد، و سجستان خراب شود پس سالمترین مکان در آن روز شهر قم است.

فرزنددختردر روایات: امام صادق(ع):پسران نعمتند و دختران حسنه و نیکی، و خداوند از نعمت­ها می­پرسد، ولی بر نیکی­ها پاداش می­دهد.[الکافی، ج6، ص5، ح12]

بزرگان مدفون درحرم حضرت معصومه(س): آیت الله العظمى سید محمدرضا گلپایگانى: در هشتم ذی القعده سال 1316 ق در خانه سید محمد باقر امام ستاره ای پر فروغ درخشید و خانه پر از صفا و معنویت او به نور جمال کودکی منور گردید که موجب شادی تشنگان علم و فضیلت شد. پدر چون این فرزند را کرامتی از سوی امام هشتم علیه السلام می دانست و از طرفی ایشان در ایام ولادت علی بن موسی الرضا علیه السلام متولد گردیده بود (ولادت امام رضا یازدهم ذی القعده سنه 148هـ.ق ) این مولود مبارک را «محمد رضا» نامیدند  و لقب او را «هبة الله» قرار دادند، ( چرا که او یک موهبتی بود از طرف خدا و این موهبت مختص پدر نبود بلکه رحمتی بود بر تمام مسلمین عصر) و کنیه وی را «ابوالحسن» انتخاب کردند.  سید محمد باقر حتی در نامگذاری فرزندش هم از آداب و رسوم خاندان رسالت و ائمه طاهرین(ع) تبعیت کرد و برای فرزندش علاوه بر اسم، کنیه و لقب را هم برگزید. مرحوم آقای میرزا رضی تبریزی(ره) که از اعاظم علماء و خود در معرض مرجعیت بوده اند نقل می کنند در مورد ایشان فرموده بود: «عنده فقه زراره» یعنی نزد آیت الله گلپایگانی فقه و فقاهت زراره بن اعین می باشد.این گواهی در نزد آنهایی که اهل علم و فقاهت می باشند واضح است که در چه درجه بالای از شهادت است. در میان اصحاب امام صادق و باقر علیهم السلام «زراره ابن اعین» یکی از اوتاد چهارگانه است و رأس همه آنها محمد بن مسلم و ابی بصیر است. و زراره در رتبه سوم اصحاب امام صادق(ع) است که حضرت از ایشان به عنوان شجره طیبه یاد کرده اند. به قدری در فقه مسلط بودند که هرگاه مسأله مشکلی از ایشان سؤال می کردند نه فقط حاضر جواب بودند بلکه منابع و مصادر آن نیز در نظرشان بود. مرحوم آیت الله میرسید علی یثربی کاشانی بعد از اینکه از نجف مراجعت کرده بودند با بسیاری از علمای آن زمان بحث کرده بودند و فرموده بودند اگر با سوادی و فقیهی در قم هست سید محمد رضا گلپایگانی می باشد. بعد از مرحوم آیت الله شیخ عبدالکریم حائری درس خارج ایشان از پررونق ترین درسها بود تعداد زیادی از فضلاء و طلاب که اینک از نخبگان و بزرگان مکتب تشیع محسوب می شوند در درس ایشان شرکت می کردند.  مرحوم آیت الله حاج شیخ محمد فکور یزدی . شهید مرتضی مطهری. شهید سید محمد علی قاضی طباطبائی. شهید دکتر بهشتی. شهید  مدنی. شهید دکتر محمد مفتح. شهید حاج شیخ علی قدوسی. شهید حاج شیخ مهدی شاه آبادی.شهید حاج شیخ عبدالرحیم شیرازی. مرحوم شیخ عزیزالله نهاوندی. مرحوم فاضل همدانی.مرحوم شهید سید نور الله طباطبائی نژاد. آیت الله مشکینی.علی اکبر هاشمی رفسنجانی. آیت الله جنتی. آیت الله مقتدائی. آیت الله علی احمدی میانجی. آیت الله کریمی جهرمی. آیت الله علی پناه اشتهادری. آیت الله محسن حرم پناهی.حاج شیخ محمد واعظ زاده خراسانی. آیت الله علی افتخاری گلپایگانی. شیخ اسماعیل معزی ملایری. آیت الله محمد تقی ستوده.  آیت الله غلامرضا صلواتی. عبدالحمید شربیانی.آیت الله سید محمد علی علوی گرگانی. آیت الله آقای سید محمد باقر ابطحی.محمد ال طه قمی. آیت الله حاج شیخ رضا استادی تهرانی.محسن قرائتی. آیت الله سید محسن خرازی تهرانی. آیت الله حسین شیخ الاسلام توسیرکانی.آیت الله عبدالله نظری ساری. آیت الله مکارم شیرازی. آیت الله لطف الله صافی گلپایگانی.عاقبت آن مجاهد نستوه پس از عمری تلاش و کوشش رو به افول گرائید. روز تولد حضرت زهرا(س) مردم با اشتیاق برای دیدن ایشان مشرف شده بودند که  با همان حالت کسالتشان جلوس نموده بودند . و تا وقت نماز مغرب و عشاء در خدمت مراجعین بودند. بعد از اذان، نماز مغرب و عشاء را خواندند و مشغول مناجات با خداوند شدند. به فرزندش فرمودند: « الحمدالله که نماز مغرب و نافله اش را خواندم، الحمدالله نماز عشاء و نافله اش را خواندم و مشغول تعقیب هستم. » عرض شد: آقا بهتر است که شما روی تخت بنشینید و تعقیبات را انجام دهید، که عده ای منتظر هستند با شما ملاقات کنند. خواستند ایشان را بر روی تخت بنشانند که لرز شدیدی بر ایشان عارض شد. چنان انسی با قرآن داشت که در این حال هم به جای جزع و ناله قرآن می خواند.لرز شدیدتر گردید با آمدن دکترهای قم مثمر نشد و دکترهائی از تهران آمدند و قرار شد که به تهران منتقل شود. که به دنبال این قضیه  ایشان به تهران منتقل  و در بیمارستان شهید رجائی بستری شدند.در شامگاه روز پنج شنبه 18 آذر 1372 آن  صاحب نفس مطمئنه  سوار بر کشتی حسینی شد و به اوج ملکوت پر کشید .

روضه معصومی: مرغ دلم راهی قم می شود در حرم امن تو گم می شود/عمه سادات سلام علیک روح عبادات سلام علیک/کوثر نوری به کویر قمی آب حیاتِ دل این مردمی/عمه سادات بگو کیستی فاطمه یا زینب ثانی استی؟/از سفر کرببلا آمدی یا که به دنبال رضا آمدی/کاش شبی مست حضورم کنی باخبر از وقت ظهورم کنی/

منبرپنجم: ترفیع بیوت در قرآن

آیه: ترفیع بیوت در قرآن و زیارت در حرم های اهل بیت :خداوند در آیه 36 سوره نور در رابطه با ترفیع بیوت، صراحت دارند بیت نبی مکرم (صلی الله علیه و آله) و بیت حضرت علی (علیه السلام) از بهترین بیوتی است که قرآن به آن اشاره کرده است:فِی بُیُوت أَذِنَ اللَّهُ أَن تُرْفَعَ وَ یُذْکَرَ فِیهَا اسْمُهُ یُسَبِّحُ لَهُ فِیهَا بِالْغُدُوِّ وَ الاْصَالِ در خانه‏هایى که خدا رخصت داده که [قدر و منزلت] آنها رفعت‏ یابد و نامش در آنها یاد شود در آن [خانه]ها هر بامداد و شامگاه او را نیایش مى‏کننددر تفسیر ثعلبی آمده است:قرأ رسول الله صلی الله علیه وسلم هذه الآیة؛ فقام رجل فقال : أی بیوت هذه یا رسول الله؟ قال: بیوت الأنبیاء. قال: فقام إلیه أبو بکر فقال: یا رسول الله! هذا البیت منها لبیت علی و فاطمة؟ قال: نعم من أفاضلها.تفسیر الثعلبی، ج7، ص107 ـ الدر المنثور للسیوطی، ج5، ص50، تفسیر الآلوسی، ج18، ص174در آیه 21 سوره کهف خداوند می‌فرماید:إذْ یَتَنَـزَعُونَ بَیْنَهُمْ أَمْرَهُمْ فَقَالُوا ابْنُوا عَلَیْهِم بُنْیَـنًا رَّبُّهُمْ أَعْلَمُ بِهِمْ قَالَ الَّذِینَ غَلَبُوا عَلَی أَمْرِهِمْ لَنَتَّخِذَنَّ عَلَیْهِم مَّسْجِدًا... مسلمانان گفتند: ما بر بالای قبر اصحاب کهف، مسجد بنا می‌کنیم.در تفسیر طبری و سایر تفاسیر این تعابیر آمده است:و قال المسلمون: بل نحن أحق بهم، هم منا، نَبْنِی علیهم مسجدا نصلی فیه و نعبد الله فیه.مسلمانان گفتند: بر روی قبر اصحاب کهف، مسجد بنا می‌کنیم تا در آنجا نماز بخوانیم و خدا را  عبادت کنیم.جامع البیان للطبری، ج15، ص278، ح17308 و ص281، ح17317ـ الدر المنثور للسیوطی، ج4، ص217 ـ فتح القدیر للشوکانی، ج3، ص277اینکه وهابیها امروز می‌گویند: «مسجد بنا کردن بر بالای قبور، حرام و بدعت است»، با این آیه قرآن می‌خواهند چه کار کنند؟زخمشری (از استوانه‌های تفسیری أهل سنت) می‌گوید:«لنتخذن» علی باب الکهف «مسجدا» یصلی فیه المسلمون و یتبرکون بمکانهم مسجدی بنا می‌کنیم بر بالای اصحاب کهف تا مسلمانان در آنجا نماز بخوانند و تبرک بجویند به قبور اصحاب کهف.الکشاف عن حقائق التنزیل و عیون الأقاویل للزمخشری، ج2، شرح ص477، تفسیر النسفی، ج3، ص8آیا این مشروعیت بنای بر روی قبور و حرم‌ساری و ساخت مسجد در کنار قبور را صادر نمی‌کند؟!وهابی ها می گویند:خداوند در اینجا نقل کرده و تائید نکرده است. خداوند، داستان فرعون را هم در قرآن نقل می‌کند، پس آیا عملکرد فرعون برای ما الگو است؟عجیب است اگر این مسجد ساختن بر بالای قبور اصحاب کهف شرک است و خداوند آن را بیان نکند، إغراء به جهل است.در مورد داستان فرعون ،وقتی خداوند داستان فرعون را نقل می‌کند، پشت سرش، ده‌ها توبیخ و مذمت و مسائل دیگر مطرح می‌کند. در صورتی که در سوره کهف آیه 13 صراحت دارد و قبل از نقل داستان اصحاب کهف می‌فرماید:نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْکَ نَبَأَهُمْ بِالْحَقِّ إِنَّهُمْ فِتْیَةٌ آمَنُوا بِرَبِّهِمْ وَ زِدْنَاهُمْ هُدی الکهف ما داستان اصحاب کهف را به حق برای شما بیان می‌کنیم.

حدیث: سُئِلَ أَبُو عَبْدِاللّه ِ علیه السلام: أَیْنَ بِـلادُ الْجَبَلِ؟ فَاِنّا قَدرُوِینا أَنَّهُ اِذا رَدَّ اِلَیْکُمُ الاَْمْرَ یَخْسِفُ بِبَعْضِها. فقالَ: اِنَّ فیها مَوضِعا یُقالُ لَهُ «بَحْر» وَ یُسَّمى بِقُم وَ هُوَ مَعْـدَنُ شیعَـتِنا. از امام صادق علیه السلام سؤال شد: شهرهاى جبل کجاست؟ براى ما نقل شده زمانى که حکومت به شما برگردد قسمتى از آن از بین مى رود. امام فرمود: در آن جبل مکانى است که به آن «بحر» گفته مى شود و آن قسمت «قم» نامیده مى شود. آنجا مرکز شیعیان ماست.امام صادق علیه السلام:«الّا انَّ حرمى و حرم ولدى بعدى قم  آگاه باشید که حرم و حرم فرزندان بعد از من قم است .

سیمای حضرت فاطمه معصومه(س): آن بزرگوار به مدت ١٧ روز در این شهر زندگى کرد و در این مدت مشغول عبادت و راز و نیاز با پروردگار متعال بود.محل عبادت آن حضرت در مدرسه ستیه به نام «بیت النور» هم اکنون محل زیارت ارادتمندان آن حضرت است.سرانجام در روز دهم ربیع الثانى و «بنا بر قولى دوازدهم ربع الثانى» سال ٢٠١ هجرى پیش از آن که دیدگان مبارکش به دیدار برادر روشن شود، در دیار غربت و با اندوه فراوان دیده از جهان فروبست و شیعیان را در ماتم خود به سوگ نشاند .مردم قم با تجلیل فراوان پیکر پاکش را به سوى محل فعلى که در آن روز بیرون شهر و به نام «باغ بابلان» معروف بود تشییع نمودند. همین که قبر مهیا شد دراین که چه کسى بدن مطهر آن حضرت را داخل قبر قرار دهد دچار مشکل شدند، که ناگاه دو تن سواره که نقاب به صورت داشتند از جانب قبله پیدا شدند و به سرعت نزدیک آمدند و پس از خواندن نماز یکى از آن دو وارد قبر شد و دیگرى جسد پاک و مطهر آن حضرت را برداشت و به دست او داد تا در دل خاک نهان سازد.آن دو نفر پس از پایان مراسم بدون آن که با کسى سخن بگویند بر اسب هاى خود سوار و از محل دور شدند.به نظر مى رسد که آن دو بزرگوار، دو حجت پروردگار: حضرت رضا (ع) و امام جواد (ع) باشند که پیکر معصومه باید به دست معصوم تجهیز و تدفین شود. چنان که پیکر مقدس حضرت زهرا(س) را امیرمؤمنان (ع) غسل داده و کفن و دفن نموده و حضرت مریم (س) را حضرت عیسى (ع) شخصاً غسل داده است. پس از دفن حضرت معصومه(س) موسى بن خزرج سایبانى از بوریا بر فراز قبر شریفش قرار داد تا این که حضرت زینب فرزند امام جواد(ع) به سال ٢٥٦ هجرى قمرى اولین گنبد را بر فراز قبر شریف عمه بزرگوارش بنا کرد و بدین سان تربت پاک آن بانوى بزرگوار اسلام قبله گاه قلوب ارادتمندان به اهلبیت (ع). و دارالشفای دلسوختگان عاشق ولایت وامامت شد.

سیره حضرت فاطمه معصومه(س): لقب «معصومه» را امام رضا علیه السلام به خواهر خود عطا فرمود: آن حضرت در روایتى فرمود:«مَنْ زَارَ الْمَعصُومَةَ بِقُمْ کَمَنْ زَارَنى» «هر کس معصومه را در قم زیارت کند، مانند کسى است که مرا زیارت کرده است.»این لقب، که از سوى امام معصوم به این بانوى بزرگوار داده شده، گویاى جایگاه والاى ایشان است.

فرزنددختردر روایات: پیامبر اعظم(ص):هر کس سرپرستی دو یا سه دختر را داشته باشد، با من در بهشت خواهد بود.در روایات آمده است:به پیامبر خدا(ص) بشارت تولد دختری دادند. حضرت با نگاهی به چهره اصحاب دریافت که آنها از این خبر ناخرسندند؛ از این روی فرمود: شما را چه شده، گلی به من داده شده که او را ببویم و روزی­اش بر عهده خداوند متعالی است.[من لایحضره­الفقیه، ج3، ص482، ح 4693]

بزرگان مدفون درحرم حضرت معصومه(س): آیت الله علامه سید محمد حسین طباطبایىصاحب تفسیرالمیزان: علامه سید محمد حسین طباطبایی (ره) در آخرین روز ماه ذیحجه سال ۱۳۲۱ هـ. ق (مقارن با سال ۱۲۸۱ هجری شمسی) در شاد آباد تبریز متولد شد. ستاره ای درخشان در آسمان سلسه جلیل القدر سادات طباطبایی تبریز هویدا شد و خداوند به سید محمد قاضی طباطبایی فرزند پسری هدیه داد که نامش را سید محمد حسین گذاشت. سید محمد حسین و برادرش سید محمد حسن در سال ۱۳۰۴ هجری شمسی تحصیلات مقدماتی را در مدرسه طالبیه تبریز به پایان رساندند.اما روح پر عطش آنان هنوز  سیراب نشده بود. دختر علامه طباطبایی می گوید: یک روز ایشان به خانه می آید و به مادرم می گوید من دیگر در تبریز نمیتوانم ادامه تحصیل دهم و برای بهره گرفتن از استادان بهتر، باید راهی نجف شویم، اما هزینه سفر نداشتند.وقتی مادرم می بیند حاج آقا ناراحت است، جهیزیه خود را می فروشد تا هزینه ی سفر تأمین شود. سید محمد حسین که هزینه سفرش تأمین شده بود، زمین های زراعی و کارهای کشاورزی شان را به یکی از هم آبادیهای شان سپرد و عازم نجف شد تا تحصیلات خود را کامل کند، همزمان با آغاز سال ۱۳۲۵ هجری شمسی وارد شهر قم شدیم... در ابتدا به منزل یکی از بستگان وارد شدیم ولی به زودی در کوچه یخچال قاضی در منزل یکی از روحانیون اتاقی دو قسمتی که با نصب پرده قابل تفکیک بود اجاره کردیم. این دو اتاق قریب بیست متر مربع بود. طبقه زیر این اتاقها انبار آب شرب بود که در صورت لزوم بایستی از در آن به داخل خم می شدیم و ظرف آب را پر میکردیم. چون خانه فاقد آشپزخانه بود، پخت و پز هم در داخل اتاق انجام میگرفت از آثار علامه طباطبایی(ره):    تفسیر المیزان است که حاصل زحمات سی ساله آن قرآن پژوه و مفسر بزرگ به شمار می آید. اصل عربی این تفسیر در ۲۰ جلد منتشر شده است در این کتاب با روش بی سابقه ای، آیه آیه¬ی قرآن کریم تفسیر شده است و شیوه و سبک علامه تفسیر قرآن به قرآن است.آیت الله کشمیری (ره) فرمودند:شب وفات علامه طباطبایی (ره) در خواب دیدم که حضرت امام رضا (ع) در گذشته اند و ایشان را تشیع جنازه می کنند. صبح، خواب خود را چنین تعبیر کردم که یکی از بزرگان و عالمان از دنیا خواهد رفت؛ و در پی آن؛ خبر آوردند که آیت الله طباطبایی (ره) در گذشت.ایشان در روز سوم ماه شعبان ۱۴۱۰ هـ. ق به محضر ثامن الحج (علیه السلام) مشرف شدند و ۲۲ روز در آنجا اقامت نمودند و بعد به جهت مناسب نبودن حالشان او را به تهران آورده و بستری کردند، ولی دیگر شدت کسالت طوری بود که درمان پزشکی نتیجه ای نداشت. تا بالاخره به شهر مقدس قم که محل سکونت ایشان بود برگشتند و در منزلشان بستری شدندو غیر از خواص از شاگردان کسی را به ملاقات نپذیرفتند، حال ایشان روز به روز سخت تر می شد، تا اینکه ایشان را در قم، به بیمارستان منتقل کردند. روزهای آخر زندگی پر بار علامه رسیده بود و بیماری او را از پا انداخته بود وقتی ایشان را از خانه به بیمارستان منتقل می کردند. رو به خانواده¬اش کرد و گفت: من دیگر بر نمیگردم.قریب یک هفته در بیمارستان بستری می شوند و دو روز آخر کاملاً بیهوش بودند و بالاخره چند روز بعد در صبح یکشنبه ۱۸ محرم الحرام سال ۱۴۰۲ هـ.ق، و ۲۴ آبانماه، ۱۳۶۰هـ. ش، سه ساعت به ظهر مانده رحلت کردند.

روضه معصومی: تو رفتی و شد ، دلم کم‌طاقت/ شده سهمِ من ، فراق و حسرت/ الهی آخر فدات شه خواهر/ چقدر تنهایی تُو شهرِ غربت/ موندم من با غروبای مدینه/ آخه خواهر چطور آروم بشینه/ وقتی داره غریبیتُ می‌بینه،ای جانم/جانم جانم ، رضا رضا یا رضا .../شدم راهی تا ، کنارت باشم/ قرارم باشی ، قرارت باشم/ نشد دیدارت نصیبم اما/ امیدم این بود که یارت باشم/ عمر یاسِت با این‌که خیلی کمه/ اما جونم فدای رهبرمه/ اشک چشمام می‌خونه یا فاطمه،یا زهرا/زهرا زهرا، یا زهرا یا فاطمه .../امون از غربت ، امون از غم‌ها/ غریبه شیعه ، تویِ این دنیا/ هنوزم خون‌ها ، می‌ریزه ناحق/ به جرم عشق علی و زهرا/ شده شورِ حق ، تو دل‌ها برپا/ برامون هر روز ، شده عاشورا/ تو رگ‌هاست خونِ بُریر و عابس/ فدایی میشیم برای مولا/ چل روز، رفته، ولی هنوز زاریا/داره، حال و هوای کرب و بلا/ ذکر، لب‌هاست، عزیز زهرا بیا،یا مولا/مولا مولا، عزیز زهرا بیا ...//شاعر : یوسف رحیمی/

منبرششم: آیه ولایت

آیه: آیه ولایت:قرآن در آیه 55 مائده خطاب به مسلمانان می گوید: «إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ ءَامَنُواْ الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلَوةَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَوةَ وَهُمْ راکِعُونَ؛ سرپرست و ولیّ شما تنها خداست و پیامبر او و آنان که ایمان آورده اند و در حال رکوع انفاق می نمایند».شیعه و اهل سنت در شأن نزول این آیه از ابوذر غفاری روایت کرده اند که وی می گوید: روزی با رسول خدا در مسجد نماز می خواندم، سائلی وارد شد و از مردم تقاضای کمک کرد ولی کسی پاسخ او را نداد در پی این امر سائل دست خود را به سوی آسمان بلند کرد و گفت: خدایا شاهد باش که من در مسجد رسول تو تقاضای کمک کردم ولی کسی جواب مرا نداد که در همین هنگام علی(ع) که در حال رکوع نماز بود با انگشت دست راست خود به سائل اشاره کرد. سائل نزدیک آمد و انگشتر را از دست آن حضرت بیرون آورد. پیامبر اکرم(ص) که در مسجد حضور داشت پس از نماز سر را به سوی آسمان بلند کرد و فرمود: خداوندا، برادرم موسی از تو تقاضا کرد که سینه او را وسیع گردانی و کارها را بر او آسان نمایی و برادرش هارون را وزیر و یاورش قرار دهی. خداوندا، من محمد برگزیده و پیامبر توام، سینه ام را گشاد نما و کارها را بر من آسان ساز و از خاندانم علی را وزیر من گردان تا به وسیله او پشتم قوی و محکم گردد. هنوز دعای پیامبر به پایان نرسیده بود که جبرئیل نازل شد و آیه فوق را نازل نمود.این آیه با کلمه «انّما» که در لغت عرب به انحصار دلالت دارد آغاز گردیده است و معنای آیه این است که ولیّ و سرپرست شما تنها خداوند و رسول او و کسی است که در حال رکوع در راه خدا انفاق می نماید و طبق روایتی که ذکر گردیده است این شخص تنها علی ابن ابی طالب است بر این اساس مطالبی که برخی از مفسران اهل سنت بیان کرده اند و «ولی» در آیه فوق را به معنای دوست و یاور دانسته اند صحیح نیست زیرا ولایت به معنای دوستی و یاری کردن تنها اختصاص به کسانی که در حال رکوع انفاق می کنند ندارد بلکه یک حکم عمومی است و تمام مسلمانان را در بر می گیرد و همه موظف هستند با یکدیگر دوست بوده و همدیگر را یاری نمایند بلکه از این که قرآن این ولایت را منحصر به خدا و رسول انفاق کننده در حال رکوع نموده بدست می آید که این ولایت به معنای سرپرستی و صاحب اختیار و متصرف در امور بودن است و این که این ولایت در ردیف ولایت خداوند و پیامبر او قرار گرفته است و هر سه با یک جمله بیان گردیده خود مؤید دیگری است برای اثبات این معنی.

حدیث: عَنْ أَنَسِ بْنِ مالِکِ قالَ : کُنْتُ ذاتَ یَوْمٍ جالِسا عِنْدَ النَبىِّ صلی الله علیه و آلهاِذْ دَخَلَ عَلَیْهِ عَلىُّ بْنُ أَبى طالِبٍ علیه السلامفَقال صلی الله علیه و آلهاِلَىَّ یا أَبَالْحَسَنِ، ثُمَّ اعْتَنَقَهُ وَ قَبَّلَ بَیْنَ عَیْنَیْهِ وَ قالَ: یا عَلىُّ اِنَّ اللّه َ عَزَّ اسْمُهُ عَرَضَ وَلایَتَکَ عَلَى السَماواتِ، فَسَبَقَتْ اِلَیْهَا السَّماءُ السّابِعَةُ فَزَیّنَها بِالْعَرْشِ، ثُمَّ سَبَقَتْ اِلَیْهَا السَّماءُ الرابِعَةُ فَزَیَّنَها بِالْبَیْتِ الْمَعْمُورِ، ثُمَّ سَبَقَتْ اِلَیْها السَّماءُ الدُّنیا فَزَّیَنَها بِالکَواکِبِ، ثُمَّ عَرَضَها عَلَى الاَرضینَ فَسَبَقَتْ اِلَیْها مَکَّةُ فَزیَّنَها بالْکَعْبَةِ، ثُمَّ سَبَقَتْ اِلَیهَا الْمَدینَةُ فَزَیَّنَهابى، ثُمَّ سَبَقَتْ اِلَیْهَا الْکُوفَةُ فَزَیَّنَهابِکَ، ثُمَّ سَبَقَتْ اِلَیْها قُمَّ فَزَّینَها بِالْعَرَبِ وَ فَتَح اِلَیْهِ بابا مِنْ أَبْوابِ الجَنَّةِ. انس بن مالک مى گوید: روزى خدمت پیامبر صلی الله علیه و آله نشسته بودم که حضرت امیر علیه السلام وارد شد، پیامبر صلی الله علیه و آله به ایشان فرمود: جلو بیا، بعد او را در آغوش گرفت و میان دو چشم او را بوسید و فرمود: اى على! خداوند ولایت تو را بر آسمانها عرضه کرد، آسمان هفتم براى پذیرش ولایت تو سبقت گرفت، پس خداوند آن را به عرش زینت بخشید، سپس آسمان چهارم پیشى گرفت، و خداوند آن را با «بیت المعمور» زینت بخشید، بعد آسمان دنیا سبقت گرفت، خداوند آن را به ستارگان آذین کرد، سپس ولایت تو را به زمینها عرضه کرد، پس مکه براى پذیرش آن پیشى گرفت و خداوند آن را با کعبه زینت بخشید، بعد مدینه سبقت گرفت، خداوند آن را بواسطه من زینت بخشید، بعد از آن کوفه پیشى گرفت و خدا آن را بواسطه تو زینت داد بعد قم براى پذیرش ولایت تو پیش قدم شد و خداوند آن را بواسطه عرب (اشعریها) زینت بخشید و دربى از دربهاى بهشت را بسوى آن باز کرد.

سیمای حضرت فاطمه معصومه(س): در بعضی از مدارک فوق، سال ولادت حضرت معصومه 183 ذکر شده، که صحیح چنان که در مستدرک سفینه آمده 173 است، زیرا با توجه به این که امام کاظم(ع) در 25 رجب سال 183 هـ.ق. در زندان هارون در بغداد به شهادت رسید، و کمترین مدت زندانش، چهار سال بود، در این مدت از خانواده‌اش که در مدینه ساکن بودند، دور بود، بنابراین ممکن نیست ولادت حضرت معصومه(س) در سال 183 رخ داده باشد، و ظاهراً در این شماره اشتباه شده و به‌جای 173، 183 نوشته شده است.ازاین‌رو محقق کاوشگر، مرحوم عمادزاده اصفهانی، بدون ابهام می‌نویسد: حضرت معصومه(س) در مدینه در ماه ذی‌قعده سال 173 متولد شد، و در ربیع الثانی سال 201 (در قم) دیده از جهان فرو بست.بنابراین باید پرونده این مطلب را در همین جا بست، و از باب تسامح در ادله سنن، تاریخ ولادت حضرت معصومه را همان آغاز ذی‌قعده سال 173 هـ.ق. اعلام کرد، چنان که اخیراً آستانه مقدسه قم همین اعلام را نموده است، با توجه به ولادت باسعادت حضرت رضا(ع) که در روز 11 ذی‌قعده سال 148 در مدینه رخ داد، این ده روز بین روز ولادت حضرت معصومه(س) و روز ولادت امام رضا(ع) به‌عنوان دهه کرامت نام‌گذاری شده است.به‌راستی توصیف عظمت هلهله و غریو شادی از دودمان رسالت را به‌خاطر اینکه امام رضا(ع) دارای خواهری شده که سالها قبل در خبرهای غیبی به وجود او مژده داده شده بود نمی‌توان ترسیم کرد، چرا که فروغی از کوثر، و گلی تابناک از گلشن آل‌محمد(ص)، چشم به جهان گشوده بود، و جهان معنی را صفای دیگری بخشیده بود.

سیره حضرت فاطمه معصومه(س): امام رضا علیه السلام در روایتى دیگر مى‌فرماید:هر کس نتواند به زیارت من بیاید، برادرم را در رى یا خواهرم را در «قم» زیارت کند که ثواب زیارت مرا در مى‌یابد.دیگر حضرت معصومه سلام الله علیها «کریمه اهل بیت» است. این لقب نیز بر اساس رؤیاى صادقانه یکى از بزرگان، از سوى اهل‌بیت به این بانوى گرانقدر داده شده است. ماجراى این رؤیاى صادقانه بدین شرح است :مرحوم آیة اللّه سیّدمحمود مرعشى نجفى، پدر بزرگوار آیة اللّه سید شهاب الدین مرعشى (ره) بسیار علاقه‌مند بود که محل قبر شریف حضرت صدّیقه طاهره سلام الله علیها را به دست آورد. ختم مجرّبى انتخاب کرد و چهل شب به آن پرداخت. شب چهلم پس از به پایان رساندن ختم و توسّل بسیار، استراحت کرد. در عالم رؤیا به محضر مقدّس حضرت باقر علیه السلام و یا امام صادق علیه السلام مشرّف شد.امام به ایشان فرمودند:«عَلَیْکَ بِکَرِیمَةِ اَهْل ِ الْبَْیت ِ»؛ یعنى به دامان کریمه اهل بیت چنگ بزن.ایشان به گمان این که منظور امام علیه السلامحضرت زهرا سلام الله علیها است، عرض کرد: «قربانت گردم، من این ختم قرآن را براى دانستن محل دقیق قبر شریف آن حضرت گرفتم تا بهتر به زیارتش مشرّف شوم.» امام فرمود: «منظور من، قبر شریف حضرت معصومه در قم است.» سپس افزود:«به دلیل مصالحى، خداوند مى‌خواهد محل قبر شریف حضرت زهرا سلام الله علیها پنهان بماند؛ از این رو قبر حضرت معصومه سلام الله علیها را تجلّى‌گاه قبر شریفحضرت زهرا سلام الله علیهاقرار داده است. اگر قرار بود قبر آن حضرت ظاهر باشد و جلال و جبروتى براى آن مقدّر بود، خداوند همان جلال و جبروت را به قبر مطهّر حضرت معصومه سلام الله علیها داده است.» مرحوم مرعشى نجفى هنگامى که از خواب برخاست، تصمیم گرفت رخت سفر بربندد و به قصد زیارت حضرت معصومه سلام الله علیها رهسپار ایران شود. وى بى‌درنگ آماده سفر شد و همراه خانواده‌اش نجف اشرف را به قصد زیارت کریمه اهل‌بیت ترک کرد.

فرزنددختردر روایات: پیامبر اعظم(ص):هر خانه‌ای که در آن دختر باشد، هر روز دوازده برکت و رحمت از آسمان ارزانی‌اش می­شود و زیارت فرشتگان از آن خانه قطع نمی‌گردد، در حالی که در هر شبانه روز برای پدر آن دختران عبادت یکسال نوشته می­شود. [مستدرک­الوسائل، ج15، ص116، ح17708]

بزرگان مدفون درحرم حضرت معصومه(س): آیت الله سید احمد خوانسارى: شب هیجدهم محرم سال 1309 قمری آسمان خوانسار ستارگان بی قراری را شاهد بود که چشم بر زمین دوخته، در انتظار لحظه ای آسمانی در تب و تاب بودند. به ناگاه ستاره ای در خانه سید یوسف درخشید و چشمان پدر و مادر را روشن ساخت. پدر به پاس رسالت عظمی نام احمد را برگزید و مادر به مهر علوی او را در آغوش کشید.سومین بهار از زندگی شیرین کودکی را پشت سر می گذاشت که باد خزان بر خرمن مهر پدری زد و او را از دست سید احمد گرفت. از آن پس سرپرستی او را برادر گرانقدرش سید محمدحسن پذیرفت. احمد به سرعت دوران کودکی را پشت سر گذاشت. با آغاز نوجوانی شعله های عشق به تحصیل علوم آل محمد سراپای وجودش را فرا گرفت. تا پایان سطح را در خوانسار گذراند و پس از آن دیگر فضای تنگ علمی خوانسار برآورنده نیازهای علمی او نبود. شانزده بهار از عمرش را تجربه می کرد که بار سفر بست و روی به اصفهان آورد. چهار سال از محضر اساتید آن دیار استفاده کرد و بعد از پایان دروس خارج فقه و اصول در 18 سالگی به آستان مقدس امیرمؤمنان در نجف اشرف شتافت و به تکمیل فقه و اصول و فراگیری علم رجال پرداخت و پس از6 سال روی به میهن آورد و اندکی بعد در حوزه سلطان آباد اراک که به برکت وجود آیت الله العظمی حائری شکوفا شده بود، ساکن شد و هفت سال به تحصیل و تدریس پرداخت. در سال 1340 هجری قمری برابر با فروردین 1301 شمسی آیت الله حائری سفری به قم کرد. علمای قم از محضر او تقاضای اقامت دائمی کردند.  بعد از اقامت او در قم، طالبان علم از نقاط مختلف گرد هم آمده (14) ، حوزه ای پربرکت و ماندگار در کنار قبر حضرت فاطمه معصومه(س) تشکیل دادند.طوفانهای شدیدی که تا سال 1357 همواره در حال وزیدن بود، بالاخره بنیان سلطه پهلوی را از ریشه کند. امام خمینی در صبح روز 5 شنبه 12 بهمن 1357 وارد ایران شد و در مدرسه رفاه تهران اقامت گزید.آیت الله سید احمد خوانساری با کهولت سن در حالی که نود سالگی خود را پشت سر می گذاشت، در مدرسه علوی شماره 1 به حضور امام شتافت. آیت الله خلخالی در این باره می گوید: به خاطر دارم که اوایل قیام آیت الله خوانساری ... بعد از نماز مغرب و عشاء برای دیدن امام به دبیرستان علوی شماره یک آمده بود. بیش از96 سال از عمر پر برکت آیت الله خوانساری می گذشت یک هفته قبل از وفات آیت الله العظمی خوانساری اطرافیان را از وفات خود آگاه ساخت و سربر بالین نهاد. (48) تا اینکه بعد از یک عمر تلاش، در عرصه های گوناگون اخلاقی، معنوی، سیاسی و اجتماعی در اولین ساعات بامداد روز شنبه 29/10/63 مطابق با27 ربیع الثانی 1405 ندای حق را لبیک گفت.

روضه معصومی: کار عشق است کار معصومه/دل شده بی قرار معصومه/دست خالی نمی رود هرگز/کسی از کوچه سار معصومه/آسمان ها به زیر پای او/کهکشان ها کنار معصومه/زائر قبر حضرت زهراست/خاکبوس مزار معصومه/اینجا کویر داغ و نمک‌زارِ شور نیست/ما روبروی پهنه ی دریا نشسته‌ایم/بوی مدینه می‌وزد از شهر ما، بیا/ما در جوار حضرت زهرا نشسته‌ایم/*فرموده اند: اگه میخواهید مادر مارو زیارت کنید،بروید به زیارت این خانوم...بی بی جان! قربونت برم،مثل مادرتون فاطمه تو بستر بیماری افتادید.../روضه ی حضرت معصومه سلام الله علیهارو که میخونید، چند تا در بروتون باز میشه از روضه های اهلبیت،یاد عمه ی سادات می اُفتی،یاد مادر سادات می اُفتی،دلت میره کوفه،شام...//هارون فرزند موسی بن جعفرِ، روایت اینجوری نوشته:با بیست و سه نفر از فامیل هاشون راهی مرو  و توس شدند، که به امام رضا برسند،یکی از اونها وجود نازنین فاطمه ی معصومه است،اما همه ی مرداشون رو توی ساوه کشتند، اونجا کربلایی داشته بی بی، اما نمیدونم سر بریده دیده یا نه؟ نمیدونم بی بی رو تازیانه زدن یا نه؟ بی بی جان!..*/اگر چه ناقه سواری ولی اَمان داری/سوار محمل نوری و سایه بان داری/*خانوم عزادارِ،داغ برادر دیده،داغ فامیل دیده،یه سایبون برا بی بی درست کردن،یه محمل با عزت و احترام،خواهر امامِ،دختر امامِ....*/عزیز فاطمه هستی و دور تا دورت/ حجابی از پر و بال فرشتگان داری/اگر چه خسته ی این جاده های هجرانی/گمان نمی کنم آثارِ ریسمان داری/*کسی تو رو زنجیر نکرده....*/کسی سراغ نخِ معجرت نمی آید/همیشه محترمی چون که پاسبان داری/*بی بی جان! داغ هجر امام رضا رو دیدید،دلتون میخواست داداشتون رو ببینید،اما خدارو شکر بدن به خون غلتان ندیدی،تو مثل زینب تشت طلا ندیدی....*/هر کسی هر چه توان داشت به زینب خندید/مُرد صد بار پس از هجرت تو خواهر تو/*بانوان با فضیلت قم، ایام بیماری شما اومدن به عیادت شما،مردم حال شمارو می پرسیدن تو شهر قم،بعضی ها میگن:دشمنان اهلبیت ،بی بی رو مسموم کرده بودن، هفده روز بی بی تو شهر قم عبادت می کرد،خانوم های قم می رفتن به عیادت بی بی،حالش رو می پرسیدن،براش دارو و دوا می بردن، اما من یه فاطمه ی دیگه سراغ دارم، تو مدینه خیلی ها آرزو می کردن این خانوم زودتر بمیره....*/خونه ی این مریضه تو مدینه است/میدونی دردش چیه؟زخم سینه است/کسی دیده که مادر زدختر رو بگیره/چرا مادر دعا کرد که دیگه زود بمیره*ناله بزن: یازهرا....*/

منبرهفتم:قیام برای خدا

آیه: یک آیه و چند نکته قیام برای خدا:چنان مدان که من این جایگه خود آمده ام مـرا مـکارم تو شهـریـار گفت تعال«قُل إنَّما أَعِظُکُم بِواحِدَة أَن تَقُومُوا لِلّهِ مَثنی وَ فُردی…؛ [ای پیامبر!] بگو: شما را تنها به یک چیز اندرز می دهم و آن اینکه: دو نفر دو نفر و یا یک نفر یک نفر برای خدا قیام کنید…» (سوره سباء، آیه 46)این آیه ارجمند قرآن پیام جالبی را در خود نهفته دارد. در این آیه، عصاره پیام آسمانی خداوند در یک مطلب خلاصه شده است «قیام برای خدا». اساساً حاصل سخن دین به انسان این است که: وضع موجود زندگی تو مطلوب نیست، وضع مطلوب آن چیزی است که باید تلاش و حرکت کنی و با اراده و اقدام خود به آن برسی، اکسیر(جوهر) این دعوت آن است که همیشه کانون توجه انسان در تمام مراحل زندگی، در ظاهر و باطن، مبدأ و مقصد بیکران هستی و خدای متعال که کمال مطلق و پایان ناپذیر است باشد.عناصری که در این آیه شریفه مورد توجه قرار گرفته است به اشاره بررسی می شود: جمله «اعظکم؛ شما را اندرز می دهم.» در حقیقت بیانگر این واقعیت است که خیر و صلاح شما را در نظر دارم و نه هیچ چیز دیگر را. تعبیر به «واحدة؛ تنها یک چیز» به ویژه با تأکید «انّما» ناظر به این واقعیت است که ریشه تمام دگرگونی ها، اصلاحات فردی و اجتماعی حرکت در راه خدا و سپس به کار انداختن اندیشه هاست. هنگامی که افکار بیدار شد و غفلت ها از اندیشه و جان انسان ها رخت بربست، سرمایه های مادی و معنوی آن جامعه، بیهوده از میان نمی رود. واژه «قیام» در این جا به معنی ایستادن نیست، بلکه به معنی آمادگی، داشتن انگیزه، اراده، تصمیم و اقدام برای انجام کار است. انگیزه ها ارزش یکسانی ندارند. برخی انگیزه ها از محدوده خود خواهی ها و خود پرستی های فردی عبور نمی کنند. در این میان انگیزه هایی نیز وجود دارند که از سطح خودیت فردی گذشته و به هستی بیکران و مبدأ بی انتهای وجود پیوند می یابند علی بن ابی طالب (ع) در شکوه ای که از یاران کوته نظر خود دارد، آنان را مورد نکوهش قرار می دهد. علی (ع) آنها را برای خدا و برای رساندن به قله های معنویت می خواهد، ولی آنان علی (ع) را در قلمرو خواست های دون مایه خویش می جویند.«انی اریدکم للّه وانتم تریدوننی لانفسکم؛ همانا من شما را برای خدا می خواهم، در حالی که شما مرا برای خودیت های حقیر خویش می جویید.» (نهج البلاغه؛ خطبه 136)از همین روی در آیه شریفه، این قیام را مقید به «اللّه» می داند و چنین انگیزه ای را منشأ برکت، سعادت و رستگاری آدم و ثمر بخش می شمارد.همچنین در این حرکت و قیام خدایی، حرکت انفرادی انسان منشأ تکامل وی نخواهد بود، بلکه این تکاپو هنگامی به برتری نفسانی وی منتهی می شود که با حفظ هویت فردی خویش، خود را با دیگران و هم فکر و دل سوز آنان بداند. از همین روی است که در ادامه می گوید: «مَثنی وَ فُرادی»

حدیث: عَنْ عَفّانِ البَصْرِىّ : عَنْ أَبى عَبْدِ اللّه ِ علیه السلام قالَ لى: أَتَدْرى لِمَ سُمِّىَ قُم؟ قُلْتُ: أَللّه ُ وَ رَسُولُهُ وَ أَنْتَ أَعْلَمُ. قالَ: اِنَّما سُمِىَّ قُم لاَِنَّ أَهْلَهُ یَجْتَمِعُونَ مَعَ قائِمِ آلِ مُحمَّدٍ صَلَواتُ اللّه ِ عَلَیهِ وَ یَقُومُونَ مَعَهُ وَ یَسْتَقیمُونَ عَلَیْهِ وَیَنْصُرُونَهُ. عفّان بصرى مى گوید: امام صادق علیه السلام به من فرمود: مى دانى چرا قم نامیده شد؟ گفتم: خدا و پیامبرش و شما آگاهترید. فرمود: قم نامیده شد چون اهل آن با قائم آل محمد علیه السلام همراه مى شوند و با او قیام مى کنند و او را یارى مى کنند و استوار خواهند بود.

سیمای حضرت فاطمه معصومه(س): مدارک متعددی وجود دارد که حضرت معصومه در سال 201 هـ.ق. در قم وفات نموده است چنان که در کاشی‌کاری‌های اطراف حرم که از قرنها پیش به جای مانده مرقوم شده است، ولی در مورد روز و ماه وفات آن حضرت، اختلاف است، که تا سه قول گفته شده است:ـ طبق پاره‌ای از مدارک، دهم ربیع الثانی بوده است.ـ مطابق بعضی از مدارک، دوازدهم ربیع الثانی بوده است.ـ و بر اساس مدرک دیگر، هشتم شعبان بوده است.هیچ‌یک از این سه قول، آن‌گونه که باید، مورد اطمینان نیست.ولی همان گونه که بعضی از بزرگان گفته اند: انصاف این است که برای جمع بین دو قول اول و دوم، برای بزرگداشت مقام آن بزرگ‌بانوی دو عالم جهان، سه روز (10 و 11 و 12 ماه ربیع الثانی) را به‌عنوان سوگواری معصومیه، مراسم سوگواری برقرار کرد، چنان که در سال های اخیر مسئولین و دست اندرکاران آستانه‌ مقدسه حضرت معصومه(س) همین کار را شروع نموده، و این سنت خوب به جریان افتاده است، و این سه روز به‌عنوان ایام معصومیه، جا افتاده است، به امید آنکه در این ایام در آستانه مقدسه قم، و در سایر مساجد و محافل، از آن بانوی باعظمت، تجلیل شایان گردد، و خاطره زندگی درخشان آن شفیعه روز جزا، تجدید شود.از آنچه در بالا خاطرنشان شد نتیجه می‌گیریم که سن حضرت معصومه هنگام وفات، در حدود 28 سال بوده است (از سال 173 تا 201 هـ.ق.) پس اینکه در زبان عوام، آن حضرت به‌عنوان 18 تا 23 ساله، ‌معروف شده، مدرک و سند محکمی ندارد.

سیره حضرت فاطمه معصومه(س): عَنْ أَبى عَبْدِ اللّه ِ علیه السلام قالَ: اِنَّ اللّه َ اخْتارَ مِنْ جَمیعِ البِلادِ کُوفَـةَ وَ قـُـم وَ تِفْلیـسَ. امام صادق علیه السلام فرمود: خـداوند از میان همـه شهـرها کوفه، قم و تفلیس  حدیث را برگزیده است.

فرزنددختردر روایات: پیامبر اعظم(ص):مهر ویژه خداوند بر پدر دختران باد. دختران مبارک و دوست داشتنی‌اند و پسران بشارت دهندگانند و دختران باقیات صالحاتند. [مستدرک­الوسائل، ج15، ص116، ح17708]

بزرگان مدفون درحرم حضرت معصومه(س): آیت الله میرزا هاشم آملى: میرزا هاشم لاریجانی (۱۲۷۸ - ۱۳۷۱)میرزا هاشم لاریجانی در سال ۱۲۷۸ در روستای پردمه لاریجان، واقع در نزدیکی شهر آمل، به دنیا آمد. وی در دوران کودکی، به فراگیری ادبیات عرب و مقدمات علوم پرداخت و تحصیلاتش را در لاریجان، تهران، قم و نجف تکمیل کرد.در 13 سالگی، برای ادامه تحصیل به حوزه تهران و به مدرسه سپهسالار که زیر نظر سید حسن مدرس اداره می‌شد رفت و تا 25 سالگی در آن مدرسه به فراگیری علوم دینی پرداخت.میرزا محمدرضا فقیه لاریجانی، سید محمد تنکابنی، میرزا یدالله نظرپاک، محمدعلی لواسانی، میرزا طاهر تنکابنی، میرزا ابوالحسن شعرانی و محمدعلی شاه‌آبادی از اساتید وی در این مدت بودند.میرزا هاشم لاریجانی در سال ۱۳۰۵ به قم رفت و در آنجا در درس عبدالکریم حائری یزدی، محمد حجت کوه‌کمری، محمدعلی شاه‌آبادی و محمدعلی حائری قمی حاضر شد و در مدت 6 سال از آنان بهره برد.وی در این مدت دروس فقه، اصول، رجال، حدیث، فلسفه و عرفان را فرا گرفت. پس از دریافت اجازه اجتهاد از عبدالکریم حائری یزدی و محمد حجت کوه‌کمری، به حوزه نجف مهاجرت کرد.آیت الله میزرا هاشم آملی در سال ۱۳۵۱ در مدرسه بزرگ آخوند ساکن شد و در درس فقه و اصول سیدابوالحسن اصفهانی، آقاضیاءالدین عراقی و میرزای نائینی حاضر شد.آیت الله میزرا هاشم آملی در سن ۹3 سالگی پس از پشت سر گذاشتن سکته‌ا‌‌ی ناقص و یک دوره بیماری، عصر روز جمعه ۷ اسفند ۱۳۷۱ درگذشت.

روضه معصومی: *وقتی آیت الله مرعشی نجفی رحمةالله علیه متوسل می شدند،دوست داشتن قبر مادرشون زهرا سلام الله علیها رو ببینند،امام زمان(عج) تو عالم مکاشفه فرموده بودند: از آنجایی که مادرمون فاطمه می خواستند،باید قبر مادرمون مخفی بماند،اما هر وقت دلت تنگ قبر مادر شد،برو تو حرم عمه جانمون کریمه ی اهلبیت، اونجا بوی مادرمون زهرا رو میده.....*/جود و کرامت از کرمش جاودان شده/هر چه دخیل هست به سویش روان شده/جبریل هم اگر برسد در حریم او/حس میکند که وارد صحن جنان شده/او ظاهرش بتول ولی باطنش علی است/در پشت آن جمال، جلالی نهان شده/از چه تمام فاطمه ها عمرشان کم است/دنیا چرا به "فاطمه " نامهربان شده/*مادر مادر.... این ایام،ایام بستری شدن حضرت زهرا سلام الله علیها هم هست، این روزها تو مدینه یه حال و هوای دیگه ای است،ان شاءالله داغ مادر نبینی، این روزها تو دل زینب چه خبرِ؟.../هفده روز فاطمه ی معصومه تو قم بستری بودند،تو بِیتُ النُّور،خونه ی موسی بن خزرج، نوشتن زن های قم با دسته گُل دور بی بی میگشتن، می گفتن: این خانوم غریبه اینجا، داغ دیده است....*/به دور خواهر رضا، زنان قم به همهمه/بوسه به دست او زدند به یاد دست فاطمه/*هر کاری اهل مدینه نکردند،قمی ها اَدا کردن،وقتی هم وارد قم شد،نوشتن: زن ها و مردان قم فرسخ ها به پیشواز اومدن،دور بی بی حلقه زدند، گل به سرش ریختن، گفتن: خواهر امام رضاست،گفتن: دختر موسی بن جعفرِ،همه احترامش کردن،اما من یه سئوال دارم،حسینی ها،اباالفضلی ها، مگه زینب خواهر امام نبود؟مگه زینب دختر علی نبود؟ تو شام چه کردند؟ دست گل به سرش ریختن؟آی حسین........*/خواهر حریف هجر برادر نمیشود/بیهوده نیست اینهمه قدش کمان شده/دور و برش فرشته نگهبان معجرش/*یعنی اینقدر مَحرم دور و بر بی بی ایستاده.....*/دور و برش فرشته نگهبان معجرش/پس ما فدای زینب بی پاسبان شده/گاهی میان مجلس نامحرمان شهر/گاهی میان محمل بی سایبان شده/*یه جمله به بی بی حضرت معصومه سلام الله علیها بزنم، هر کی ناله نزده بسم الله...*/شکر خدا مقام تو زخم زبان نخورد/شکر خدا برادر تو خیزران نخورد/خیزرانی که بر آن لب میزد/بیشتر بر دل زینب میزد/*هر چی نفس داری بگو:حسین......*/

منبرهشتم: یاران خدا

آیه: یاران خدا از منظر قرآن:ای کسانی که ایمان آورده اید! یاران خدا باشید همان گونه که عیسی به حواریون (اصحابحضرت عیسی (ع)) گفت: یاران من در راه خدا چه کسانی هستند؟در آیه 14 سوره صف آمده است: «یا ایها الذین امنوا کونوا انصارالله کما قال عیسی ابن مریم للحواریین من انصاری الی الله قال الحواریون نحن انصار الله فامنت طائفة من بنی اسرائیل و کفرت طائفة فایدنا الذین امنوا علی عدوهم فاصبحوا ظاهرین؛ ای کسانی که ایمان آورده اید! یاران خدا باشید همان گونه که عیسی به حواریون (اصحابحضرت عیسی (ع)) گفت: یاران من در راه خدا چه کسانی هستند؟ حواریون گفتند: ما یاران خداییم. پس گروهی از بنی اسرائیل ایمان آوردند و گروهی کافر شدند، و کسانی را که ایمان آوردند در برابر دشمنانشان یاری دادیم تا پیروز شدند».خطابی است به اهل ایمان به صورت «یا ایها الذین امنوا»: ای اهل ایمان! یاران خدا باشید. این تعبیر (یاران خدا باشید) تعبیری خاص در قرآن کریم است و یک تعبیر "استعطافی" (طلب عطوفت و مهربانی) است. وقتی قرآن می خواهد مردم را در راهی که به سوی خدا و در واقع به سوی سعادت خودشان دارند دعوت کند، به این اعتبار که مردم را به دین خدا دعوت می کند و دین خدا راهی به سوی خداست، چنین تعبیر می کند که خدا را یاری کنید. برای اینکه بینش و توحید انسان خدشه ای نپذیرد و انسان خیال نکند که العیاذبالله خدای عالم نیازمند به نصرت و کمک انسان هاست، مطلب را به این صورت بیان می کند که خداوند غنی مطلق و بی نیاز از همه عالم و عالمیان است و همه عالم و عالمیان نیازمند به او و بلکه نیاز مطلق به او هستند تا از جنبه توحیدی کوچک ترین خدشه ای وارد نشود. هر کس کوچک ترین توهمی کند که با کاری که انجام می دهیم، نمازی که می خوانیم، روزه ای که می گیریم، جهادی که می کنیم و حجی که انجام می دهیم، به خدا کمکی کرده ایم، این بر ضد اصل توحید است.ولی تعبیرات خداوند متعال در قرآن آنچنان دوستانه است که گویی دوستی با دوستی سخن می گوید: ای انسان ها بیایید خدای خود را یاری کنید. در واقع "خود یاری" را "خدا یاری" تعبیر می کند. ای اهل ایمان یاوران خدا باشید، حزب الله باشید، جند الله باشید. در قرآن چندین بار تعبیر "حزب الله" و "جند الله" آمده است. پس ترجمه بخش اول آیه چنین است: ای اهل ایمان! یاوران خدا باشید. آنچنان که عیسی پسر مریم خطاب به حواریین گفت: کیستند یاران من به سوی خدا؟ حواریین گفتند: ما هستیم یاران خدا. در تعبیر عیسی (ع) تعبیر توحیدی مطلب آمده است و در تعبیر حواریین تعبیر استعطافی مطلب. حضرت عیسی اینچنین به حواریین و به بنی اسرائیل خطاب کرد: کیستند یاران من به سوی خدا، یعنی در این حرکت به سوی حق، یاران من کیستند؟ حواریین به همین سوال جواب مثبت دادند؛ ولی "ماییم یاران تو به سوی خدا" را به تعبیر "ماییم یاران خدا" بیان کردند. این نشان می دهد که همان مطلب است که به این تعبیر بیان می شود.در قرآن کریم در آیه 13 سوره صف کلمات "نصر" و "فتح" آمده است. نصر و فتح معانی نزدیک به یکدیگر دارند ولی با هم متفاوتند. در سوره نصر می خوانیم: «اذا جاء نصرالله و الفتح؛ آنگاه که یاری خدا و پیروزی فرا رسید.» (نصر/1) که این دو کلمه در آنجا هم آمده است. غلبه از آن جهت که غلبه بر انسان های دشمن است "نصر" است و شاید ترجمه صحیحش همان کلمه پیروزی باشد؛ ولی غلبه بر سرزمین دشمن و زیر تسلط گرفتن سرزمین دشمن، "فتح" است که ترجمه اش گشودن است. «اذا جاء نصرالله» یعنی آنگاه که پیروزی حق برسد و بر دشمن پیروز شوید، «و الفتح» و آنگاه که آن سرزمین خاص را که گفته اند اشاره به مکه است بگشایید. پس فتح یعنی گشودن سرزمین. در آیه 13 سوره صف هم می فرماید: آن چیزی که شما دوست می دارید، نصر و پیروزی الهی و فتحی قریب و گشودنی نزدیک است.

حدیث: قالَ الصّادِقُ علیه السلام: اَهْلُ خُرسانَ أَعْلامُنا، وَ أَهْلُ قُم أَنْصارُنا، وَ أَهْلُ کُوفِةِ أَوْتادُنا، وَ أَهْلُ هَذا السَّوادُ مِنّا وَ نَحْنُ مِنْهُمْ. امام صادق علیه السلام فرمود: مردم خراسـان نشانه هاى ما هستـند، و مـردم قــم یـاران ما، و مردم کوفه مایه اسـتوارى ما، و اهـل این کوفه از ما هستـند و ما هم از آنها هستیم.

سیمای حضرت فاطمه معصومه(س): مأمون عباسی در سال 200 هجری قمری، با نامه‌ها و پیام‌های بسیار، حضرت رضا(ع) را به خراسان دعوت کرد، آن بزرگوار، ناگریز از روی اکراه، این دعوت را پذیرفت و با کاروانی که مأمون فرستاده بود، به‌سوی خراسان آمد. یک سال بعد (سال 201) حضرت معصومه به‌شوق دیدار برادرش حضرت رضا(ع) عازم خراسان گردید و با همراهان حرکت کردند، ولی حقیقت این است که این حرکت، هجرت معنی‌دار و عظیم حضرت معصومه برای حمایت از ولایت امام علی‌بن موسی الرضا(ع) و تقویت مسأله رهبری بود، که در ظاهر به‌صورت سفر برای دیدار برادر عنوان می‌شد.در مورد هجرت  آن حضرت از ساوه به قم، مطالب مختلفی گفته شده است.ولی دراین‌باره بهترین و اصیل‌ترین مدارک، تاریخ قدیم قم است که در قرن چهارم نگاشته شده و مرحوم علامه مجلسی و محدث قمی و بزرگان از علما به آن اعتماد می‌کنند، آنچه "حسن‌بن محمد نویسنده تاریخ قدیم قم" به‌گفته علامه مجلسی در بحار الانوار، و محدث قمی در سفینة البحار دراین‌باره نظر می‌دهد، چنین است: حضرت رضا(ع) به‌دعوت مأمون در سال 200 هجری از مدینه به خراسان آمد، حضرت معصومه در سال 201 برای دیدار برادر، از مدینه رهسپار خراسان شد (ناگفته پیداست که در این سفر دور، گروهی از برادران و خدمتکاران همراه حضرت معصومه بوده) وقتی که به ساوه رسیدند، حضرت معصومه(س) بیمار شد، آن حضرت پرسید: از این مکان تا قم چقدر راه است؟ عرض کردند: ده فرسخ، به خدمتکار دستور داده که به جانب قم رهسپار گردند،‌ به این ترتیب به قم آمد و به منزل موسی‌بن خزرج‌بن سعد اشعری که از اصحاب امام رضا(ع) بود، وارد شد.اما روایت صحیح‌تر این است: چون خبر ورود آن بانوی باعظمت حضرت فاطمه معصومه(س) به آل‌سعد رسید، همگی به‌اتفاق به استقبال او رفتند تا او را به قم دعوت کنند، در میان آنها موسی‌بن خزرج به کاروان حضرت معصومه رسید، زمام شتر آن حضرت را گرفته به طرف قم آمد و در منزل خود با کمال افتخار از آن بانو پذایریی کرد، ولی پس از 16 یا 17 روز آن بانوی ارجمند، رخت از جهان بربست و پسران سعد را در سوگ خود نشانید.آری، خاطر حضرت معصومه خیلی آزرده بود، آرزوی دیدار پدر و برادر در دلش ماند، و با دنیایی از ‎غم و اندوه با این جهان وداع گفت.در این چند روزی که حضرت معصومه در قم بود از فراق برادر می‌گریست و محزون و غمگین بود، در سرای موسی‌بن خزرج عبادتگاهی داشت که هنوز باقی است و هم اکنون آن مکان شریف با بنایی مجلل و جالب مشخص است، دارای حجره‌هایی است که در آن طلاب علوم دینی هستند، و در جنب آن، مسجد باشکوهی ساخته‌اند.اینک آنجا به‌نام مدرسه ستیه در محله میدان میر قم، معروف می‌باشد

سیره حضرت فاطمه معصومه(س): حرم حضرت معصومه(ع) تجلیگاه مرقد حضرت زهرا(عمرجع عظیم الشأن مرحوم آیت الله العظمی نجفی مرعشی(ره) فرمود: پدرم مرحوم آیت الله علامه سید محمود مرعشی(ره) که در نجف اشرف می زیست، بسیار علاقمند بود که به طریقی، محل قبر شریف جده اش حضرت زهرا(ع) را بیابد، برای این مقصود، ختم مجربی(یعنی یکی از دعاهایی که استجابت آن به تجربه رسیده که با تکرار آن با حضور قلب و خلوص و شرایط دیگر، موجب رسیدن به مقصود است) انتخاب نمود، چهل شب به آن مداومت کرد، تا شاید از طریقی به محل مرقد شریف حضرت زهرا(ع) آگاه گردد.شب چهلم بعد از انجام ختم و توسل فراوان، به بستر خواب رفت، در عالم خواب به محضر امام باقر(ع)(یا امام صادق) رسید، امام به او فرمود: “عَلَیْکَ بِکَریمَهِ اَهْلِ الْبَیْتِ؛ به دامن کریمه اهل بیت(ع) چنگ بزن.”ایشان تصور کرد منظور امام(ع) از این جمله، حضرت زهرا(ع) است، عرض کرد:”آری قربانت گردم، من نیز ختم را برای همین گرفتم که محل شریف قبر آن حضرت را دقیق تر بدانم و زیارتش کنم.”امام(ع) فرمود:”منظور من قبر شریف حضرت معصومه(ع) در قم است.” سپس افزود: به خاطر مصالحی، خداوند اراده نموده که قبر حضرت زهرا(ع) برای همیشه برای همگان مخفی باشد، از این رو قبر حضرت معصومه(ع) را تجلیگاه قبر شریف حضرت زهرا(ع) قرار داده است، اگر قرار بود قبر حضرت آشکار باشد همان شکوه و عظمت مرقد حضرت زهرا(ع) را خداوند برای قبر حضرت معصومه(ع) قرار داده است.مرحوم آیه الله سید محمود مرعشی، وقتی که از خواب برخاست، تصمصم گرفت که به قصد زیارت حضرت معصومه(ع) به قم مهاجرات کند. او بی درنگ با همه اعضای خانواده اش از نجف اشرف، عازم قم شد و به زیارت مرقد مطهر حضرت معصومه پرداخت آن مرحوم، سرانجام به نجف بازگشت و در سال 1338 هـ . ق در آنجا در گذشت، ولی فرزند برومندش آیه الله العظمی سید شهاب الدین نجفی مرعشی به قم آمد و در جوار مرقد مطهر حضرت معصومه(ع) می زیست تا اینکه پس از 66 سال درس و بحث و خدمات فقهی، فرهنگی، سیاسی و اجتماعی بسیار، در هشتم صفر سال 1411 هـ . ق(مطابق با 17 شهریور 1369 شمسی) در سن 96 سالگی در قم به ملکوت اعلی پیوست، مرقد شریفش در جنب کتابخانه عظیم و بی نظیرش، در قم در خیابان آیه الله مرعشی(اِرُم سابق) قرار گرفته است.این فراز عجیب و استثنایی نیز بیانگر ورق دیگری از مقام با عظمت حضرت معصومه(ع) است که گویی آینه تمام نمای وجود مبارک جده اش حضرت زهرا(ع) است، که مرقدش در این رؤیای صادقانه همچون مرقد حضرت زهرا(ع) دارای همان شکوه و جلال معنوی شده است.با توجه به اینکه مرجع تقلید این رؤیا را از پدر مجتهدش نقل می کند، و خواب دیدن امام معصوم(ع)، دلیل بر صدق آن خواب است.

فرزنددختردر روایات: پیامبر اعظم(ص):هرکه را دختری است، خداوند یاری دهنده او، برکت بخش به او و آمرزنده او خواهد بود. [مستدرک­الوسائل، ج15، ص116، ح17708]

بزرگان مدفون درحرم حضرت معصومه(س): علامه شهید مرتضى مطهرى: زندگینامه: مرتضی مطهری (۱۲۹۸-۱۳۵۸)مرتضی مطهری در ۱۳ بهمن ۱۲۹۸ هجری شمسی در فریمان واقع در ۷۵ کیلومتری شهر مقدس مشهد در یک خانواده اصیل روحانی چشم به جهان می‌‌‌گشاید.وی پس از طی دوران طفولیت به مکتبخانه رفته و به فراگیری دروس ابتدایی می‌پردازد. در سن 12‌سالگی به حوزه علمیه مشهد [استان خراسان رضوی] عزیمت نموده و به تحصیل مقدمات علوم اسلامی اشتغال می‌ورزد.در سال 1316 علیرغم مبارزه شدید رضاخان با روحانیت و علیرغم مخالفت دوستان و نزدیکان، برای تکمیل تحصیلات خود عازم حوزه علمیه قم می‌شود در حالی که به تازگی موسس گرانقدر آن آیت‌الله العظمی حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی دیده از جهان فروبسته و ریاست حوزه را سه تن از مدرسان بزرگ آن آیات عظام سید‌محمد‌ حجت، سید‌صدرالدین صدر و سید‌محمد‌تقی خوانساری به عهد گرفته‌اند.در دوره اقامت 15 ساله خود در قم از محضر مرحوم آیت‌الله العظمی بروجردی (در فقه و اصول) و حضرت امام‌خمینی (به مدت 12 سال در فلسفه ملاصدرا و عرفان و اخلاق و اصول) و مرحوم علامه سید‌محمد‌حسین طباطبائی (در فلسفه‌: الهیات شفای بوعلی و دروس دیگر) بهره می‌گیرد. وی قبل از هجرت آیت الله العظمی بروجردی به قم نیز گاهی به بروجرد می‌رفته و از محضر ایشان استفاده می‌کرده است و مدتی نیز از محضر مرحوم آیت‌الله حاج میرزا‌علی‌آقا شیرازی در اخلاق و عرفان بهره‌های معنوی فراوان برده است.از اساتید دیگر استاد مطهری می‌توان از مرحوم آیت‌الله سید‌محمد حجت (در اصول) و مرحوم آیت‌الله سید‌محمد محقق‌داماد (در فقه) نام برد. وی در مدت اقامت خود در قم علاوه بر تحصیل علم، در امور اجتماعی و سیاسی نیز مشارکت داشته و از جمله با فدائیان‌اسلام در ارتباط بوده است. در سال 1331 در حالی که از مدرسین معروف و از امیدهای آینده حوزه به شمار می‌رود به تهران مهاجرت می‌کند و در تهران به تدریس در مدرسه مروی و تألیف و سخنرانیهای تحقیقی می‌پردازد.در سال 1334 اولین جلسه تفسیر انجمن اسلامی دانشجویان توسط استاد مطهری تشکیل می‌گردد. در همان سال تدریس خود در دانشکده الهیات و معارف اسلامی دانشگاه تهران را آغاز می کند. در سالهای 1337 و 1338 که انجمن اسلامی پزشکان تشکیل می‌شود. استاد مطهری از سخنرانان اصلی این انجمن است و در طول سالهای 1340 تا 1350 سخنران منحصر ‌به ‌فرد این انجمن می‌باشد که بحث‌های مهمی از ایشان به یادگار مانده است.آیت‌الله مطهری در ساعت یک بعد از نیمه شب روز چهارشنبه 15 خرداد 1342 به دنبال یک سخنرانی مهیج علیه شخص شاه به وسیله پلیس دستگیر شده و به زندان موقت شهربانی منتقل می‌شود و به همراه تعدادی از روحانیون تهران زندانی می‌گردد. پس از 43 روز به دنبال مهاجرت علمای شهرستانها به تهران و فشار مردم، به همراه سایر روحانیون از زندان آزاد می‌شود.پس از تشکیل هیئتهای موتلفه اسلامی، استاد مطهری از سوی امام‌خمینی همراه چند تن دیگر از شخصیتهای روحانی عهده‌دار رهبری این هیئت‌ها می‌گردد. در این زمان وی به تألیف کتاب در موضوعات مورد نیاز جامعه و ایراد سخنرانی در دانشگاهها، مسجد هدایت، مسجد جامع نارمک و غیره ادامه می‌دهد.به طور کلی مطهری که به یک نهضت اسلامی معتقد بود، برای اسلامی کردن محتوای نهضت تلاش‌های ایدئولوژیک بسیاری انجام داد از جمله اقدام به تأسیس حسینیه ارشاد کرد. در سال 1348 به خاطر صدور اعلامیه ای با امضای ایشان و علامه طباطبایی و آِیت‌الله حاج سید ابوالفضل مجتهد زنجانی مبنی بر جمع اعانه برای کمک به آوارگان فلسطینی و اعلام آن طی یک سخنرانی در حسینیه ارشاد دستگیر شد و مدت کوتاهی در زندان تک سلولی به سربرد.از سال 1349 تا 1351 برنامه‌های تبلیغی مسجدالجواد را زیر نظر داشت و غالباً خود سخنران اصلی بود تا اینکه آن مسجد و به دنبال آن حسینیه ارشاد تعطیل گردید و بار دیگر استاد مطهری دستگیر و مدتی در بازداشت قرار‌‌گرفت. در حدود سال 1353 ممنوع المنبر شد و این ممنوعیت تا پیروزی انقلاب‌اسلامی ادامه داشت.مطهری در سال 1355 به دنبال درگیری با یک استاد کمونیست دانشکده الهیات زودتر از موعد مقرر بازنشسته می‌شود. همچنین در این سالها وی با همکاری تنی چند از شخصیتهای روحانی، جامعه روحانیت مبارز تهران را بنیان می گذارد. در سال 1355 به نجف اشرف سفر و ضمن دیدار با امام خمینی درباره مسائل مهم نهضت و حوزه‌های علمیه با ایشان مشورت کرد.پس از شهادت آیت‌الله سید‌مصطفی خمینی و آغاز دوره جدید نهضت اسلامی، استاد مطهری به طور تمام وقت در خدمت نهضت قرار‌می‌گیرد و در تمام مراحل آن نقشی اساسی ایفا می نماید. در دوران اقامت حضرت امام در پاریس، سفری به آن دیار کرد و در مورد مسائل مهم انقلاب با ایشان گفتگو می‌کند و در همین سفر امام‌خمینی ایشان را مسؤول تشکیل شورای انقلاب اسلامی می‌نماید.هنگام بازگشت امام‌خمینی به ایران مسؤولیت کمیته استقبال از امام را شخصاً به عهده می‌گیرد و تا پیروزی انقلاب اسلامی و پس از آن همواره در کنار رهبر عظیم‌الشأن انقلاب اسلامی و مشاوری دلسوز و مورد اعتماد برای ایشان بود.مرتضی‌مطهری، سه‌شنبه 11 اردیبهشت سال 1358 به وسیله گروهک فرقان به شهادت رسید و امام و امت اسلام را در حالی که امیدها به آن بزرگ‌مرد بسته بودند در ماتمی عظیم فرو‌برد.برخی از آثار استاد شهید آیت‌الله مطهری:علل گرایش به مادیگرى ـ سیرى در نهج‌البلاغه ـ انسان و سرنوشت ـ داستان و راستـان (2 ج)ـ نظام حقوق زن در اسلامـ مساله حجابـ خـدمات متقابل اسلام و ایرانـ قیام و انقلاب مهدى (عج) از دیدگـاه فلسفـه تاریخـ نهضت هاى اسلامـى در صد ساله اخیرـ انسان و ایمان، جامعه و تاریخ، جهان‌بینى تـوحیدى ـ وحى و نبـوت، انسان در قرآن، زنـدگـى جاویـد یا حیات اخروىـ عدل الهىـ گفتـارى دربـاره جمهورى‌اسلامىـ کتاب سوزى ایران و مصرـ ده گفتـارـ بیست گفتـار ـ امـدادهـاى غیبـى در زنـدگـى بشـر ـ جـاذبه و دافعه على علیه السلام ـ آشنایـى با قـرآنـ آشنـایـى بـا قـرآن (تفسیـر سـوره هـاى حمـد و بقره) ـ گفتارهاى معنوىـ احیای تفکر اسلامى ـ هدف زندگىـ انسان کامل ـ جهاد و مـوارد مشـروعیت آن در قرآن ـ اسلام و مقتضیات زمانـ حق و بـاطل (به ضمیمه احیـای تفکـر اسلامـى) ـ حماسه حسینى 3 جلدـ مجموعه گفتارهاـ سیره نبوىـ تکامل اجتماعى انسان ـ پیـرامـون انقلاب اسلامـىـ آشنـایـى بـا علـوم اسلامـى (4ج) ـ تعلیم و تربیت در اسلامـ شرح منظومه (2 ج)ـ ماهیت نهضت امام حسین(ع) ـ مقالات فلسفىـ ختم نبوتـ اخلاق جنسى ـ ولاهـا و ولایتهاـ پیامبر امىـ الغدیر و وحدت‌اسلامـىـ مشکل اساسى در سازمان روحانیت ـ خـداى جـان و جهانـ جهان‌بینـى الهى و جهان‌بینـى مـادى ـ سیر فلسفه در اسلام-پاورقـى بر اصـول فلسفه و روش رئالیسـم تالیف مرحـوم علامه طباطبایى ـ التحصیل بهمن یار، استاد، ایـن کتاب را تصحیح و بر آن تعلیق زده‌اند ـ انسان و فطرت

روضه معصومی: اَلا ای زینبِ آل پیمبر/اَلا ای دخترِ موسی بن جعفر/ الا ای آشنایِ درگه حق/چراغِ روشنِ ما در ره حق/تو ما را قبله ی حاجات هستی/گُل حق، عمه ی سادات هستی/*امشب علی ابن موسی الرضا در ماتمِ خواهرش گریانِ،امشب خدا بهت خیلی عنایت کرده،شب جمعه،شب رحلت دختر موسی ابن جعفر  و خواهر امام رضا ،اومدی مجلس روضه دعوت شدی، خیلی ها دلشون می خواست امشب رو کنار حرم حضرت معصومه می بودند،امشب بگیم:آقاجان امام رضا!سرت سلامت،امشب خواهرت معصومه، از دنیا میره،امشب اومدیم بگیم: آقا جان! تسلیت عرض می کنیم، داغ خواهر دیدی امام رضا..."/تو هستی جلوه ی زهرایِ اطهر/تو هستی زینبِ کبریِ دیگر/ز تو نور خدا را می توان دید/ز اشک تو رضا را می توان دید/*امشب یه جوری برا خواهر امام رضا گریه کن، که شب جمعه امام رضا،یه دعا در حقت کنه،خدا از سر تقصیراتت بگذره،امشب یه جوری برا خواهر امام رضا گریه کن،که به زودی ِ زود کربلا قسمتت بشه... شب جمعه است شب زیارتی ِ آقامون حسینِ،اجازه بدید روضه ی من دو سه جمله باشه، ان شاءالله زن و مرد برا امام حسین گریه کنید. یا حضرت مصومه!*/اگر چه محنت بسیار دیدیشبیهِ عمه ات آزار دیدی/ برادر را ندیدی نقش بر خاک/ندیدی مُصحفِ خود را تو صد چاک/اگرچه در جوانی جان سپردی/ولی از دشمنت سیلی نخوردی/*مثل چند روز پیش وارد شهر قُم شد، علماء،بزرگان،سادات،همه دمِ دروازه ی شهر قم با شاخه هایی از گُل اومدن استقبال حضرت معصومه، با چه عزتی،با چه شوکتی، با چه اُبُهَّتی، دختر موسی بن جعفر قدم به خاک قم گذاشت، چه استقبال با شکوهی کردند، حق هم همینه، خواهر امام ِ، دختر امامِ،باید هم چنین استقبال بشه، ولی آی گریه کُنا! من یه بانو سراغ دارم، هم دخترِ امام ِ، هم خواهر ِ امام ِ، ولی با دستای بسته، سر بریده ی برادرش رو بالای نیزه زده بودن،"یا اباعبدالله"شب جمعه است،ببینم ناله ات کربلا میرسه یا نه؟ دختر امیرالمؤمنین رو با دستای بسته شهر به شهر، دیار به دیار، هر جا می بردن می گفتند: مردم! خارجیا رو دارن میارن.....فقط یه جمله ی دیگه و یا علی مدد: کار زینب به جایی رسید که عوض اینکه با شاخه های گل ازش استقبال کنند، دختر کبری ِ علی، زینب رو با سنگ استقبال کردن،هر جا نشستی سه مرتبه ناله بزن : یا حسین....*

منبرنهم: رازهای شگفت انگیز باران

آیه: رازهای شگفت انگیز باران در قرآن:همواره به بشر گفته شده است که در زمین گردش کنند و بر آنچه در آن خلق شده است بنگرند و بیندیشند.دراین مطلب به بررسی بخش هایی از اعجاز قران در در خصوص باران شامل ترجمه آیات قران در باره هر پدیده طبیعی به همراه توضیحات علم و یافته های علمی بشر در آن رابطه پرداخته شده است؛سوره نور آیه۴۳: "آیا ندیدی که خداوند ابرهایی را به آرامی می راند، سپس میان آنها پیوند می دهد وبعد آن را متراکم می سازد؟!در این حال، دانه های باران را می بینی که از لابه لای آن خارج می شود; و از آسمان -از کوه هایی که در آن است (ابرهایی که همچون کوه ها انباشته شده اند)- دانه های تگرگ نازل می کند، و هر کس را بخواهد بوسیله آن زیان می رساند، و از هر کس بخواهد این زیان را برطرف می کند; نزدیک است درخشندگی برق آن (ابرها) چشمها را ببرد!"دانشمندان با مطالعه بر روی ابرها به این نتیجه رسیدند که چگونگی بارش باران از ابرها دارای سیستم و مرا حل خاصی می باشد.هواشناسان در مورد تشکیل ابر کومولونیمبوس مطالعه کرده اند تا نحوه تولید و ایجاد باران، تگرگ، برق (نور) را بیابند.یافته ها نشان می دهد که کومولونیمبوس طی مراحل زیر باران ایجاد می کند. ابتدا ابرها با نیروی باد به حرکت در می آیند، قطعه های پراکنده و کوچک که کومولوس نام دارند با نیروی باد به یکدیگر فشرده شده و در یک منطقه تجمع می یابند و ابرهای کومولونیموس را می سازند. اتصال: ابرهای کوچکتر به یکدیگر متصل و ابرهای بزرگتر را تشکیل می دهند. تراکم و انبوه شدن: وقتی ابرهای کوچکتر به هم می پیوندند و ابرهای بزرگتر را می سازند در ابرهای بزرگ حرکت و رشد عمودی به سمت بالا صورت گرفته که این پدیده در مرکز ابرها بیشتر از لبه ها و کناره های آن رخ می دهد.ابرها بعد از این رشد رو به بالا موجب کشیده شدن توده ابر به بالا و رسیدن به ناحیه سردتر اتمسفر (جو) که محل تشکیل قطره های آب و تگرگ است می شود و قطره های آب و تگرگ، بزرگتر و سنگین تر شده و حرکت رو به بالای آنها متوقف می شود.به صورت قطره های باران و تگرگ فرود می آیند به هم پیوستن تکه های کوچک و تشکیل ابرهای بزرگ می باشد و شروع بارندگی می باشد.در مورد برف ها نیزهمه ابرها ذرات آب یا کریستال یخ را با خود حمل می کنند، اما این ذرات بسیار کوچکتر از آن هستند که به زمین ببارند.اگر ارتفاع ابرها بیشتر شود، هوای سردتر، باعث فشرده تر شدن بخارآب می شود، و این ممکن است برای شکل دادن باران، تگرگ یا برف مناسب باشد.سوره زخرف آیه ۱۱ :همان کسی که از آسمان آبی فرستاد بمقدار معین، و بوسیله آن سرزمین مرده را حیات بخشیدیم; همین گونه (در قیامت از قبرها) شما را خارج می سازند!بر اساس تحقیقاتی که دانشمندان بر روی تناسب قطرات باران انجام دادند به این نتیجه رسیدند که مقدار قطراتی که از زمین بخار می شودن در حدود ۱۶ میلیون تن می باشد و به همین میزان آب ازآسمان فرود میآید.

حدیث: عَنْ أَمیرِالْمُؤْمِنینَ علیه السلامأَنَّهُ قالَ: صَلَواتُ اللّه ِ عَلى أَهْلِ قُم، وَ رَحْمَهُ اللّه ِ عَلى أَهْلِ قُم، سَقَى اللّه ُ بِلادَهُمُ الغَـیْثَ. على علیه السلام فرمود: درود خدا بر مردم قم، رحمت و لطف خداوند بر آنها باد، خداوند شهرهاى آنان را از باران سیراب نماید.

سیمای حضرت فاطمه معصومه(س): امام کاظم(ع) وقتی که زندانی شد، به فرزندش امام رضا(ع) وصیت کرد تا سرپرستی دخترانش (که خواهران حضرت رضا(ع) باشند) را عهده‌دار گردد، و به آنها سفارش کرد، که در همه امور از برادرشان حضرت رضا(ع) اطاعت کنند. حضرت معصومه هنگام شهادت پدر (که در سال 183 هـ.ق. رخ داد) ده سال داشت و بخش مهمی از دوران کودکی‌اش را با روزگار تلخ فراق پدر (که در زندان به‌سر می‌برد) گذراند.حضرت معصومه(س) در پناه برادرش زندگی می‌کرد، زیرا پدرش در زندان بود، هنگامی که یگانه برادر و پناهگاهش از روی اکراه به خراسان رفت، یک سال در مدینه بدون برادر زندگی کرد، ولی کاسه صبرش لبریز شد، تصمیم گرفت به‌خاطر دیدار برادر، سفر دور و دراز بین مدینه و خراسان را بپیماید، سرانجام همراه کاروانی از بستگانش، مدینه را به‌قصد خراسان ترک کرد، و با یک جهان اشتیاق و امید، بلکه پس از یک سال دوری برادر و سرپرستش، به فیض زیارت او نایل گردد، ولی در ساوه بیمار گردید... .بعضی علت بیماری آن حضرت را چنین نوشته‌اند: مردم ساوه در آن عصر از دشمنان سرسخت خاندان نبوت بودند، ازاین‌رو وقتی که موکب حضرت معصومه و همراهانش به ساوه رسید، به آن حمله کردند و جنگ سختی درگرفت، برادران و برادرزادگان حضرت معصومه در این جنگ به شهادت رسیدند، حضرت معصومه همچون عمه‌اش زینب(س) به‌وقتی که بدنهای پاره پاره آن 23 نفر را دید، به‌شدت غمگین گشته بر اثر آن بیمار شد و سپس روانه قم گردید، و در قم بیماری او ادامه یافت و پس از 16 یا 17 روز رحلت کرد.و در روایت دیگر آمده: هارون‌بن موسی‌بن جعفر(ع) همراه 23 نفر از بستگانش که یکی از آنها خواهرش حضرت معصومه(ع) بود، در یک کاروانی وارد ساوه شدند، دشمنان اهل‌بیت(ع) به کاروانی که در حال غذاخوردن بودند، حمله کردند و آنها را به شهادت رساندند و افراد دیگر کاروان را مجروح و پراکنده ساختند. نقل شده در غذای حضرت معصومه(ع) زهر ریختند و آن بانوی گرامی، مسموم گشته بستری شد، و طولی نکشید که در قم به شهادت رسید.مطابق نقل بعضی، مسموم نمودن آن حضرت توسط زنی در ساوه انجام شد.

سیره حضرت فاطمه معصومه(س): از گفتنی‌های عجیب و معجزه‌آسا که در عصر ناصرالدین شاه، متوفای 1313 هـ.ق. مرحوم آیت‌الله حاج آقا حسینی مجتهد جد پدری حرم‌پناهی‌ها و جد مادری اشراقی‌ها که قبرش به‌صورت مرتفع در صحن نو، مقابل قبر مرحوم آیت‌الله شیخ فیض‌الله نوری است، نقل کرد: هنگام فرش کردن حضرت حرم مطهر حضرت معصومه(س) با سنگهای مرمر، در قسمت پایین پای حضرت، روزنه‌ای به سرداب باز شد، ضروری به نظر رسید که افرادی انتخاب شوند و داخل سرداب بروند و وضع آنجا را بررسی کنند که اگر نیاز به تعمیر داشت، تعمیر نمایند. دو نفر بانوی صالحه انتخاب شدند، چراغی برداشته داخل سرداب شدند، دیدند قبر مطهر حضرت معصومه در آن سرداب نیست، بلکه آن سرداب در پایین قبر مطهر آن حضرت است، در آن جا سه پیکر مطهر تر و تازه را دیدند که گویی همان روز، روح از بدنشان جدا شده بود؛ یک تن بانو، و دو تن کنیز و سیاه‌چهره بودند. از بررسی کتب فهمیده می‌شود که آن بانوی ارجمند میمونه دختر موسی مبرقع‌بن امام جواد(ع) بوده، و آن دو کنیز، ام‌اسحاق و ام‌حبیب، بوده‌اند. آری پس از گذشت یازده قرن از وفاتشان، بدن مبارکشان، هیچ تغییر نکرده بود، و مصداق این سخن پیامبر(ص) شدند که فرمود:اِنَّ اللّهَ حَرَمَ لُحُومَنا عَلَی الْاَرْضِ فَلایَطْعُمُ مِنْها شَیْئاًخداوند گوشت‌های ما را بر زمین حرام کرده، هرگز زمین چیزی از گوشت ما را نمی‌خورد.

فرزنددختردر روایات: پیامبر اعظم(ص):بهترین فرزندان شما دختران هستند.[مستدرک­الوسائل، ج15، ص116، ح17708]

بزرگان مدفون درحرم حضرت معصومه(س): شهید محراب آیت الله سید اسدالله مدنى: زندگینامه: سید اسدالله مدنی (۱۲۹۳ - ۱۳۶۰)آیت‌الله مدنی در سال ۱۲۹۳ شمسی در دهخوارقان (آذر شهر) در استان آذربایجان شرقی به دنیا آمد وی مدنی در 4 سالگی، مادر و در 16 سالگی، پدر خود را از دست داد و دوران کودکی را با رنج و زحمت و سختی به پایان رساند.وی در عنفوان جوانی، به قصد کسب علم و کمال، به شهر مقدس قم عزیمت کرده، به رغم مشکلات فراوان شخصی ناشی از درگذشت پدر و استبداد عصر رضاخانی، با پشتکار وافر به تحصیل علوم دینی مشغول شد.او در حوزه علمیه قم، پس از گذراندن مراحل مقدماتی، از محضر اساتید بزرگ فقه و اصول و فلسفه بهره‌مند گردید. مدتی پای درس مرحوم آیت‌الله حجت‌کوه‌کمری (ره) و آیت‌الله سیدمحمدتقی خوانساری (ره) حاضر شد و مدت چهار سال نیز در محضر امام خمینی قدس سره حضور یافت و از دروس فلسفه و عرفان و اخلاق ایشان بهره‌مند شد.سید‌اسدالله مدنی، پس از مدتی به نجف‌اشرف هجرت کرده، در حوزه علمیه نجف اشرف، در کنار تکمیل تحصیلات عالی خویش، تدریس در سطوح مختلف را شروع کرده و به دستور مرحوم آیت‌الله حکیم (ره)، کرسی تدریس لمعه، رسائل، مکاسب و کفایه را به عهده گرفت و در اندک زمان، جزو اساتید معروف حوزة علمیة نجف‌اشرف به شمار آمد.شهید محراب، در نجف‌اشرف، در درس خارج مرحوم آیت‌الله سید عبدالهادی شیرازی (ره) و مرحوم آیت‌الله حکیم (ره) و مرحوم آیت‌الله (ره) خوئی (ره) شرکت کرده، و از مراجع بزرگی از جمله آیت‌الله حکیم در نجف و آیت‌الله حجت‌کوه‌کمری در قم، و آیت‌الله خوانساری اجازة اجتهاد دریافت کرد.شهید آیت اللّه مدنی از مجاهدان غیوری است که نخستین فعّالیّت سیاسی و اجتماعی خود را ستیز با فرقه گمراه بهائیت قرار داد. به روایت تاریخ، رضاخان و عوامل داخلی استعمار برای سرکوب اسلام، مخصوصا مکتب شیعه، زمینه فعّالیّت بهائیت و دیگر فرقه‌های ساختگی را فراهم نمودند؛ تا آنجا که در زمانی کوتاه، سرمایه داران بهایی در آذربایجان و به ویژه اطراف تبریز، بعضی از کارخانه های برق را در دست گرفتند.وی پس از آگاهی از وضع موجود، با سخنرانی های افشاگرانه و تحریم برق تولیدی آن کارخانه ها و منع خرید و فروش با این فرقه گمراه، سرانجام شهر مذهبی آذرشهر را از لوث وجود استعمارگران پاک نمود.پس از به ثمر رسیدن قیام خونین ملّت ایران به رهبری امام خمینی، شهید محراب آیت اللّه مدنی ــ این یار دیرینه امام که پرچم مبارزه را آنی بر زمین نگذاشته و از سنگری به سنگر دیگر، در صف مقدّم مبارزه حرکت کرده بود ــ فصل دیگری از مبارزات خود را برای پاسداری از انقلاب شکوهمند اسلامی آغاز نمود.او این بار با تصدّی نمایندگی مجلس خبرگان قانون اساسی از طرف مردم همدان خدمت به نظام مقدّس جمهوری اسلامی ایران را آغاز کرد. این مبارز خستگی ناپذیر در سنگر نماز جمعه با افشای ماهیّت پلید عناصر فرصت طلب، ملی گرا و لیبرال و نیز منافقین کوردل، توطئه های استعمار و عناصر داخلی آنان را نقش بر آب نمود و از حریم انقلاب اسلامی پاسداری کرد.آیت اللّه مدنی در موقعیّت‌های مختلف، هرگز ساده زیستی و زهد را فراموش نکرد و همیشه با زندگی اشرافی، علنی و عملی، مبارزه کرد. زندگی ساده او همیشه توطئه‌های دشمن را برای تخریب شخصیت وی نقش بر آب می کرد.هنگامی که از قیامت سخن می گفت، چنان می گریست که گویی صحرای محشر و عظمت آن را می بیند. او خودساخته‌ای بود که جامعه سازی کرد.او به تهذیب نفس و تقوی بسیار اهمیّت می داد و معتقد بود پیروزی بر دشمنان و طاغوتیان زمان در گروی اصلاح نفس و خودسازی است.آیت الله مدنی در 20 شهریورماه 1360، پس از اتمام خطبه‌های نماز جمعه، با انفجار نارنجک منافقی کوردل به شهادت رسید.

روضه معصومی: شهادت حضرت معصومه (س)در سال 201 هجری قمری، حدود دو سال قبل از شهادت حضرت رضا(ع) رخ داده است (امام رضا(ع) در سال 203 شهید شد) این نیز از مصائب دیگر حضرت رضا(ع) است، مصیبتی جان‌سوز، که خواهر مهربانش در نیمه راه وصال، مظلومانه و غریبانه به شهادت رسید، و دیدار و ملاقات، به فراق و جدایی، تبدیل گردید و داغ جان‌سوز شهادت حضرت معصومه(س) قلب مبارک حضرت رضا(ع) را جریحه‌دار کرده و آن بانو نیز با دلی پر از سوز فراق و امید دیدار برادر، و با چشمی گریان از دوری برادر شهید شده است، شاعر معاصر آقای"حسان" در این راستا گوید:از مدینه به‌قصد خطه طوس/ رهروی خسته‌پاست معصومه/تا زیارت کند برادر خویش / فکر و ذکر دعاست معصومه/روز و شب عاشقی بیابان‌گرد /  خواهری باوفاست معصومه/قطعاً حضرت رضا(ع) نیز هنگام شهادت، همان گونه که از یگانه فرزندش حضرت جواد(ع) یاد کرده، از خواهر مهربانش، حضرت معصومه(س) نیز یاد کرده که شاعر از زبان آن حضرت می‌گوید:مردم به غریبی و عیالم به سرم نیست/صد حیف که من صورت معصومه ندیدم/افسوس از آن حسرت دیدار که دلم را/صد چاک زد و چهره محبوب ندیدم.

منبردهم: رضایت و خشنودى خدا

آیه: رضایت و خشنودى خدا در چه کارها و امورى نهفته است و با انجام چه کارهاى مى‏توان احساس کرد خداوند از انسان راضى است؟‏رضایت و خشنودى خدا امرى نسبى است، به این معنا که خداوند مجموعه قوانینى را براى تکامل و پیشرفت بشریت و سعادت و خوشبختى آنان فرستاده است، آن قوانین تشریعى که به صورت وحى و کتاب آسمانى و تفسیر و تفصیل آن توسط اولیاى الهى و معصوم در اختیار انسان قرار گرفته، مجموعه‏اى از بایدها و نبایدها را تشکیل مى‏دهد، انسان کامل کسى است که با اطاعت کلیه قوانین الهى، رضایت و خشنودى خدا را کسب کرده باشد، از سویى مى‏دانیم همه انسان‏ها از لحاظ معرفت و شناخت، ایمان و معنویت، اطاعت و تسلیم پذیرى عملى فرمان الهى یکسان نیستند، خداوند از چهارده معصوم(ع) راضى و خشنود است، چنان که از سلمان و ابوذر و مقداد نیز راضی و خشنود است،اما میزان و نسبت رضایتمندى خداوند به میزان عمل آنان از لحاظ کمیت و کیفیت و اخلاص و معرفت آنان بستگى دارد. از سویى مى‏دانیم برخى اعمال از ویژگى‏هاى برتر و ممتازى برخوردارند، به گونه‏اى که مى‏توان آن‏ها را به عنوان اصول و زیر کارهاى جلب رضایت و خشنودى خداوند دانست. باید به قرآن که زبان خداوند است، مراجعه نمود و از زبان او کشف کرد که انجام چه کارهایى موجب جلب رضایت حضرتش مى‏گرد. رضایت وخشنودى خدا در بیش از سى آیه بیان شده است.به برخى از آیات که تقریبا در بردارنده محتواى بقیه آیات و بیان کننده همه ویژگى هایى است که رضایت خداوند را جلب مى‏کند اشاره مى‏شود.رضوان و رضایت خدا شامل کسانى مى‏گردد که: ایمان به خدا و قیامت داشته باشند. در صورت لزوم خانه و وطن خویش را براى حفظ دین شان رها کنند و هجرت نمایند. با مال جان خویش در راه خدا جهاد نمایند. پیوسته پیرو ولایت وامامت باشند.( توبه (9) آیه 19 - 21.) رضایت خدا را در صدق و راستى (گفتار و عمل) باید جست و جو کرد.( مائده(5) آیه 119.)رعایت تقوا در همه کارها مخصوصا حق الناس موجب رضایت و خشنودى خداوند است، اما چون تقوا داراى مراتب و درجات است، قران رضایت خداوند را براى تقوا پیشگانى بیان مى‏کند که داراى شش صفت ممناز باشند:( آل عمران (3) 16 و 17.) آنان که در برابر گفتار و کردار خویش به شدت احساس مسئولیت مى‏کنند و از کیفر گناهان خویش بیمناکند و پیوسته مى‏گویند: پروردگارا! ما ایمان آورده‏ایم ، پس ما را بیامرز و از عذاب آتش رهایى بخش!تقوا سیرتانى که صبر و استقامت و پشتکار در طاعت خدا و ترک حرام و لذت‏هاى نامشروع و تمامى مصایب و مشکلات را پیشه خویش ساخته‏اند.آنان که از نفاق، دورغ، تقلب و خیانت بدورند و راستگو و درست کردارند. آنان که در راه بندگى و عبودیت خدا، خاضع و فروتن هستند. آنان که از نفاق مال و جان خویش دریغ نمى‏ورزند و با اشتیاق از آنچه که دارند، انفاق مى‏کنند.

 آمرزش طلبان سحر خیزى که به یاد خدا در سحر گاهان به پا مى‏خیزند و در پیشگاه با عظمتش استغفار و طلب آمرزش مى‏کنند.در برخى آیات آمده که خداوند از کفران نعمت ناخشنود است و شکر نعمت‏هاى مادى و معنوى موجب جلب رضایت خدا مى‏گردد.( زمر (39) آیه 7.)عملى که موجب رضایت خداوند از حضرت اسماعیل(ع) شد:قرآن در مورد حضرت اسماعیل(ع) مى‏فرماید: اسماعیل همواره مورد رضایت و خشنودى پروردگارش بود، چه این که او خوش قول و صادق الوعد بوده و پیوسته خانوده‏اش را به نماز و زکات توصیه مى‏نمود.( مریم(19) آیه 55.)در سوره توبه مى‏فرماید: رضایت و خشنودى خدا شامل حال مردان و زنان مؤمنى مى‏گردد که: در برابر مسلمانان احساس مسئولیت مى‏کنند و یار و یاور یکدیگرند و همدیگر را تأیید و تقویت مى‏کنند. پیوسته امر به معروف و نهى از منکر مى‏کنند. در اقامه نماز و بر افراشته شدن فرهنگ و محتواى آن تلاش مى‏کنند. زکات مال خویش را مى‏پردازند و از دستگیرى فقرا و مستمندان غفلت ندارند. پیرو خدا و پیامبر هستند.( توبه (9) آیه 71 و 72.)دوستی دوستان خدا و دشمنی با دشمنان او نیز جلب رضایت الهی است . امام صادق(ع) مى‏فرماید: «کسى که براى خدا دوست دارد و براى خدا دشمنى مى‏کند و براى خدا مى‏بخشد، ایمانش کامل است».در سوره ممتحنه مى‏فرماید: «اگر شما مسلمانان براى رضاى خدا و خشنودى او هجرت کردید و جهاد نمودید، پس با دشمنان خدا و دشمنان خودتان هرگز طرح دوستى نریزید».( ممتحنه (60) آیه 1.)

حدیث: عَنْ صَفْوانِ بْنِ یَحْیى : بَیّاعِ السّابِرىّ قالَ: کُنْتُ یَوْما عِنْدَ أَبِى الْحَسَنِ علیه السلامفَجَرى ذِکْرُ قُم وَ أَهْلِهِ وَمَیْلِهِمْ اِلىَ الْمَهدىِّ علیه السلامفَتَرَحَّمَ عَلَیهِمْ وَ قالَ: رَضِىَ اللّه ُ عَـنْهـُم. صفوان بن یحیى مى گوید: روزى خدمت امام هفتم علیه السلام بودم، نام قم و مردم قم و تمایل آنها به حضرت مهدى علیه السلامبه میان آمد، امام علیه السلام نسبت به آنان اظهار لطف و مهربانى کرد و فرمود: خداوند از آنان خشنود گردد.

سیمای حضرت فاطمه معصومه(س): زمینی که آستانه حضرت معصومه(س) در آن واقع است، با بلان نام داشته، و این زمین پیش از آنکه مرقد مطهر آن حضرت شود، بنایی نداشته است، فقط ملکی از ملکهای موسی‌بن خزرج بوده است، این زمین را موسی‌بن خزرج که هم مهمان‌دار حضرت معصومه بود و هم در عصر خویش رئیس و محترم بود، برای دفن آن حضرت معین کرد.آل‌سعد در این سرزمین سردابی حفر کردند تا آن را مقبره حضرت معصومه(س) قرار دهند.پس از آنکه جنازه مطهر آن بی‌بی بزرگوار را غسل داده کفن نمودند،‌ آن را به آن سرزمین آوردند، در این وقت میان آل‌سعد گفت‌وگو شد که چه‌کسی داخل قبر شده جنازه را در سرداب به خاک بسپارد، سرانجام اتفاق کردند که شخصی به‌نام قادر که پیرمرد پرهیزکار و صالح و سید بود، داخل قبر شود و آن گوهر پاک را دفن کند. چون به‌سراغ آن مرد رفتند، ناگاه از جانب صحرا دو سوار نقاب‌دار پیدا شدند، همین که نزدیک رسیدند، از مرکب خود پیاده شدند و بر جنازه حضرت معصومه(س) نماز گزاردند، سپس داخل سرداب شده جنازه را دفن کردند، آن‌گاه بیرون آمده رفتند، و کسی نفهمید که آنها چه‌کسی بودند. آنگاه موسی‌بن خزرج سقف و سایبانی از بوریا بر سر قبر برافراخت تا هنگامی که حضرت زینب دختر امام نهم(ع) وارد قم گردید و قبه‌ای بر آن مرقد مطهر بنا کرد.بعد از مدتی ام‌محمد دختر موسی پسر امام جواد(ع) وفات کرد، جنازه او را کنار مرقد حضرت معصومه به خاک سپردند.مدتی بعد، میمونه خواهر ام‌محمد وفات کرد، او را نیز کنار مرقد حضرت معصومه به خاک سپردند و قبه‌ای جداگانه روی قبر آن دو بانو، بنا نمودند. سپس بریهیه دختر موسی‌بن امام جواد(ع) وفات نمود، او را نیز در آنجا به خاک سپردند.مرحوم محدث قمی، غیر از بانوان فوق، از بانوان دیگر نیز نام برده که کنار مرقد مطهر حضرت معصومه(س) مدفون هستند، مانند: زینب دختر امام جواد(ع)، ام‌اسحاق کنیز محمدبن موسی مبرقع، و ام‌حبیب کنیز محمدبن احمدبن موسی مبرقع(184).بنابراین در مجموع شش تن از امام‌زادگان، و منسوبین به امامان(ع) کنار مرقد مطهر حضرت معصومه دفن شده‌اند. ازاین‌رو شایسته است آنان که مرقد شریف حضرت معصومه(س) را زیارت می‌کنند، از آنها نیز یاد کنند، گرچه با این جمله کوتاه باشد:"اَلسَّلامُ عَلَیْکُنَّ یا بَناتِ رَسُولِ اللّهِ، اَلسَّلامُ عَلَیْکُنَّ وَ رَحْمَةُ اللّهِ وَ بَرَکاتُهُ؛سلام بر شما ای دختران رسول خدا، سلام و رحمت و برکات خدا به شما باد".

سیره حضرت فاطمه معصومه(س): در زیارت‌نامه‌ای که در شأن حضرت معصومه(س) از حضرت رضا(ع) نقل شده، حضرت معصومه به‌عنوان دختر رسول خدا(ص)، دختر فاطمه(ع) و خدیجه(س)، دختر امیرمؤمنان علی(ع)، دختر حسن و حسین(ع)، دختر ولی خدا (امام کاظم(ع))، خواهر ولی خدا (امام رضا(ع))، و عمه ولی خدا (امام جواد(ع)) خوانده شده است.این تعبیرات، تنها بیانگر شرافت خانوادگی نیست، بلکه علاوه بر آن، بیانگر آن است که حضرت معصومه از نظر معنوی و مقامات عالی ملکوتی، به‌راستی فرزند روح و جسم پیامبر(ص) و حضرت زهرا(ع) و خدیجه کبری(س) و امام معصوم(ع) است.

فرزنددختردر روایات: به پیامبر خدا(ص) بشارت تولد دختری دادند. حضرت با نگاهی به چهره اصحاب دریافت که آنها از این خبر ناخرسندند، از این روی فرمود: شما را چه شده، گلی به من داده شده که او را ببویم و روزی­اش بر عهده خداوند متعالی است.

بزرگان مدفون درحرم حضرت معصومه(س): شهید آیت الله على قدوسى: عدالت در خون(شهادت آیت اللّه قدوسی)شهید آیت اللّه شیخ علی قدّوسی، در دوازدهم مردادماه 1306 ش، در شهر نهاوند در خانواده ای متدّین و روحانی به دنیا آمد. پدرش آخوند ملا احمد، از مجتهدان و عالمان بزرگ شهر بود که پس از سال ها تحصیل در حوزه علمیّه نجف و استفاده از درس بزرگانی چون آیت اللّه میرزا محمد حسن شیرازی، آیت اللّه میرزا حبیب اللّه رشتی و آیت اللّه آخوند خراسانی، به درجه اجتهاد نایل شده، به زادگاه خویش برگشته بود و به ارشاد مردم و رسیدگی به امور مختلف آن دیار می پرداخت. دوران کودکی و نوجوانی علی، تحت تعلیم و تربیت چنین پدری، عالم و با تقوا، و مادری پرهیز کار سپری شد و سرانجام در صبح شنبه 14 شهریور 1360، با انفجار بمبی که منافقان در دادستانی کار گذاشته بودند، به شهادت رسید. روحش شاد.شهید آیت اللّه قدوسی در ابتدای ورود به قم، با مشکلات و سختی های فراوانی رو به رو می شود، اما آن اوضاع هرگز باعث نشد که ایشان از تحصیل علوم دینی و رشد علمی و آموختن دروس اسلامی بازماند. او در حالی که در مسایل اجتماعی و سیاسی آن دوره حضور داشت، تحصیلات علوم دینی را با جدیت و علاقه تمام ادامه می داد. شهید قدوسی دروس مقدماتی حوزه را نزد استادان بزرگی هم چون شهید محراب آیت اللّه صدوقی فراگرفت و شبانه روز به مطالعه و بحث می پرداخت. بعضی شب ها آن قدر مطالعه می کرد که دیگر توان آماده کردن غذا نداشت و گرسنه سر به بالین می نهاد. همین جدیت در درس و تحصیل و حضور و آگاهی در مسایل اجتماعی و سیاسی، شهید قدوسی را به یک روحانی عالم و آگاه تبدیل نمود.روح مشتاق و کمال جوی شهید قدوسی، در محضر امام خمینی رحمه الله آن چه را سال ها درپی آن بود، یافت. او هم چون تشنه ای بود که به چشمه زلال علم و معنویت رسیده باشد و با انگیزه و انرژی فراوان، در راه آموختن مسایل علمی و معنوی قدم برمی داشت. امام خمینی رحمه الله شخصیتی بود که در تمام این زمینه ها می توانست بهترین الگو و راهنمای شهید قدوسی باشد؛ منبع نوری که آیت اللّه قدوسی پیوسته در مسیر خود از آن نور، از فقه و اصول و مسایل علمی، سیاسی و اجتماعی گرفته، تا تهذیب و اخلاص و تقوا بهره می گرفت.یکی از حوادثی که در سرنوشت شهید قدوسی اثر بسیاری گذاشت، آشنایی با استاد بزرگ حوزه علمیه، مرحوم علامه طباطبایی بود. او در ابتدا مقداری از دروس هیأت و فلسفه را نزد ایشان فراگرفت و این مقدمه ای شد برای ارتباط درازمدت که خود گنجینه ای از علوم و کمالات اخلاقی را برای آن شهید به ارمغان آورد. شهید قدوسی افزون بر استفاده از دریای بی کران علمی علّامه، در زمینه های اخلاقی و عرفانی نیز از روح بلند پرواز ایشان بهره ها برد. این آشنایی، تأثیری عظیم بر مسیر زندگانی آن شهید برجای گذاشت، تا جایی که تا آخر عمر خویش از آن روزها به خوبی یاد می کرد.شهید قدوسی از آغاز در میدان سیاست حاضر بود و از صحنه سیاسی ـ اجتماعی زمان خود غفلت نمی ورزید. با شروع نهضت و قیام امام خمینی رحمه الله ، آیت اللّه قدوسی به عنوان یکی از شاگردان برجسته امام امت، در صف پیشتازان نهضت اسلامی قرار گرفت. ایشان با تحمل سختی ها و فشارهای فراوان از سوی رژیم شاه، با گام هایی استوار در مسیری که به درستی، حق تشخیص داده بود، قدم برمی داشت و با قاطعیتی کم نظیر که ناشی از تقوا و اخلاص او بود، ایستادگی می کرد و تنها رضایت خداوند متعال را طلب می نمود و همواره می گفت: «من برای حفظ اسلام و پیشبرد دین خدا باید عمل کنم و نه برای حفظ شخصیت و آبروی خودم».صبر و تحمل شهید قدوسی در اصلاح و برطرف نمودن ضعف های اخلاقی افراد، از شمار ویژگی های بارز این شهید بزرگوار بود. گاهی به جای این که در یک جمله به کسی بگوید این طور باش، ساعت های طولانی و حتی روزها برای اصلاح او وقت صرف می کرد. ایشان در تمام موارد این گونه بود و خود می گفت: «گاهی برای این که یک تذکر اخلاقی به فرزندم بدهم، یک ماه زمینه سازی و برنامه ریزی می کنم». این دقت و صبر، نشان دهنده اهمیت چگونگی تربیت و برخورد با دیگران، به ویژه نوجوانان و جوانان است.یکی از مهم ترین مسایلی که مورد توجه شهید قدوسی بود، اخلاص در عمل و انجام آن تنها برای خداوند بود. اگر کوچک ترین عمل غیر خدایی از کسی می دید، آن شخص از چشمش می افتاد. او معتقد بود که اعمال انسان هر اندازه هم کوچک، باید خدایی باشد و کاری که اخلاص نداشته باشد، انسان را دچار خودخواهی و دنیاپرستی می نماید و آن کس که این گرفتاری را داشته باشد، در صحنه نبرد حق و باطل، نمی تواند همیشه جانب حق را رعایت کند. آیت اللّه قدوسی تا آن جا که امکان داشت، مستحبات را در خفا و دور از چشم دیگران انجام می داد تا اخلاص بیش تری داشته باشد. ایشان همیشه می کوشید مساعدت ها و کمک مادی به نیازمندان، در پنهانی و بدون اطلاع دیگران انجام شود و با این که فعالیت زیادی در کمک به مستمندان انجام می داد، ولی کسی از آن آگاه و مطّلع نمی شد.شهید آیت اللّه قدوسی زمانی که مدیریت مدرسه حقّانی را در قم به عهده داشت، با این که موفقیت و شهرت مدرسه در بین حوزویان و دانشگاهیان روز به روز افزوده می شد، ولی خود ایشان نه تنها از این شهرت و معروف شدن راضی نبود، بلکه به دوستان خود می گفت: «اگر کسی ثابت کند که وظیفه دینی و انقلابی من نیست که در این جا بمانم و مرا از این موقعیت و شهرت نجات دهد، حاضرم جایزه ای بسیار گران به او تقدیم کنم و بسیار خوشحال خواهم شد».فرزند آیت اللّه قدوسی، محمد حسین قدوسی درباره وقت شناسی و استفاده مفید پدر شهید خود از اوقات شبانه روز می گوید: «به جرأت می توانم بگویم که ایشان در خانه هرگز بیکار نبودند و تمامی مدتی که در منزل بودند، دیده نشد که حتی یک ربع ساعت بیکار نشسته باشند و یا با حرف زدن وقت بگذرانند. شب و روز، جمعه و غیر جمعه برای ایشان اصلاً فرقی نداشت. ایشان آن قدر در مورد وقتش مقّید بود و به کارش می رسید که گاهی قبل از اذان صبح به مدرسه حقانی ـ که مدیریت آن را بر عهده داشتند ـ می رفت تا ببیند طلبه ها در چه حالی هستند». شهید قدوسی گاهی هیجده ساعت در شبانه روز کار می کرد و لحظه ای خم به ابرو نمی آورد و گویی از ناحیه ای دیگر انرژی می گیرد. البته کار و تلاش در راه خداوند با چنین صداقت و اخلاصی نباید هم خستگی بیاورد.شهید قدوسی برای احیای فرهنگ پر بار اسلامی، همیشه اهمیت ویژه ای قائل بود. به همین دلیل، مهم ترین فعالیت خود را صرف پایه ریزی یک نظام آموزشی نو و پرثمر می نمود و اعتقادش بر این بود که باید به موازات فعالیت سیاسی، زیربنای فرهنگی و مکتبی را نیز تقویت کرد. به دنبال همین اندیشه بود که با همکاری و همفکری شهید مظلوم آیت اللّه بهشتی رحمه الله اقدام به تأسیس مدرسه حقانی در قم نمود تا با اعمال شیوه ای نو و کارساز، به تربیت افرادی متعهد و عالم با بینش صحیح سیاسی بپردازد.با توجه به وضع نابسامان جامعه در زمان رژیم شاهنشاهی و وجود فحشا و فساد در بین اقشار مختلف جامعه، به ویژه زنان که قشری آسیب پذیر و مورد استفاده ابزاری از سوی تبلیغ کنندگان فرهنگ غربی بودند، شهید قدوسی بدین فکر افتاد تا محلی برای نشر فرهنگ و علوم اسلامی در میان زنان جامعه تأسیس کند. از این رو، با ایجاد یک روش طلبگی برای خواهران و آشنایی آنان با فرهنگ اصیل اسلامی و دروس پر بار دینی، سدّی مستحکم در برابر این موج فساد ایجاد نمود. ایشان در سال 1352 «مکتب توحید» را که مدرسه علوم دینی خواهران بود، تأسیس کرد که با استقبال بی نظیر زنان و دختران مسلمان که مایل بودند با مبانی و دروس اسلامی آشنا گردند، رو به رو شد.شهادت محمد حسن فرزند آیت اللّه قدوسی در جبهه های حق علیه باطل، حدود هفت ماه قبل از شهادت خود ایشان اتفاق افتاد. آیت اللّه قدوسی با صبر و استقامت بسیار زیادی با این مسأله برخورد کرد و این در حالی بود که به علت هوش و استعداد و توانایی های خاصی که در فرزندش محمد حسن بود، علاقه فراوانی به او داشت. حتی بعد از شنیدن خبر شهادت فرزند، حالت ایشان بسیار عادی بود، به گونه ای که هر کس آن شهید والا مقام را می دید، فکر می کرد هنوز خبر شهادت فرزندش را نشنیده است. شهید قدوسی در همان زمان به همسر خود می گوید: «مبادا برای آن چه در راه خدا داده ای ضجّه و ناله کنی و کنترل خود را از دست بدهی». او نمونه بارز صبر و استقامت و دلدادگی به خدایی بود که سال ها در بند لطف و قهر او قرار داشت.

روضه معصومی: قم شهر مدینه تو بتولشصحنِ تو مسجدُ الرسولش/ آن قبرکه در مدینه شد گم/ پبدا شده در مدینه قم/*بی بی جانم ... میخواد وارد شهر قم بشه ... مریض احوالِ بی بی، اطرافیان شو کشتن و شهید کردن ... تا به گوش اهالی قم رسید به قوم اشعریون و اهالی قدیمی قم رسید ، گفتن خواهر امام میخواد بیاد تو شهرمون بریم استقبالش ...زن هایِ شهر قم مهریه هاشونو بخشیدن گفتن ما میریم دورِ محملِ بی بی رو میگیریم ... دورِ کَجاوَشُ ... تنهاش نمیزاریم خواهر امامِ ... تاریخ میگه هر کی یه گل دستش گرفت انقد گل روی محملِ بی بی معصومه ریختن*/گفتن این خواهر شاهِ/بی معین و بی پناهِ/قدر مهمونُ بدونیم/نوکرِ بی بی بمونیم/بچه های هیئت امشب/بخونیم روضۀ زینب/زینبم خواهر شاهِ/بی معین و بی پناهِ/(یه بیتُ بگذرم ...)/زینبُ یه مشت حرامی/زینبُ سنگ های شامی/زینبُ عطر گل یاس/زینبُ چِشایِ عباس/*گفت داداش ، داداش ... */گقتم که فراق را نبینم دیدم/آمد به سرم از آنچه میترسیدم ..../صدا بزن بگو حسین ...../

منبریازدهم: درهای بهشت

آیه: درهای بهشت:گروه هایی که به خاطر اعمال ستمگرانه خویش در دنیا، مستوجب عذاب الهی شده اند «از درهای هفتگانه دوزخ، که هر یک مخصوص گروهی از پیروان شیطان است، وارد جهنّّم می گردند.» سوره حجر، ایه 44.دوزخ، به بیان قرآن هفت «در» دارد؛ اما درهای بهشت در چهار آیه قرآن،به طور مطلق و بدون تعیین تعداد آمده است. سوره ص، ایه 50؛ سوره زمر، ایه 71 تا 73.ولی در احادیث،برای بهشت،هشت در بیان گردیده است. امام جعفر صادق(ع) فرموده است:«بدانید که بهشت هشت در دارد و عرض هر دری، به اندازه چهل سال راه است.»درهای بهشت هشت تاست، تا بهشتیان برای ورود بدان، امکان و آسایش بیش تری داشته باشند. علاوه بر این، بهشت جایگاه رحمت و نعمت است و در دعای «جوشن کبیر» هم می خوانیم: «ای خدایی که پیوسته رحمت تو بر غضب تو، سبقت و پیشی گرفته است.»همچنین، بیش تر بودن تعداد درهای بهشت، گویای نعمت ها و پاداش های افزون خداوند و احیاناً نعمت ها و پاداش های خاصّ است؛ چنان که کمتر بودن درهای دوزخ،ممکن است به گناهان و احیاناً گناهکاران مخصوصی، اشاره داشته باشد.

به هر حال، نیکان و پاکان و مؤمنان و مجاهدان و صالحان، به سوی درهای هشتگانه بهشت روانه می گردند، تا حیاتی سرشار از شادی و خوشبختی را آغاز کنند؛ اما همین گروه ها هم به حسب رتبه اعمال نیک خویش،به دسته های مختلفی تقسیم می شوند و قهراً هر گروهی باید از دری که با اعمال نیک او تناسب دارد، وارد بهشت شود.قرآن فرموده است: کسانی که تقوای الهی را «در دنیا»قرار دهند، گروه گروه به سوی بهشت برده می شوند و هنگامی که به آن می رسند، درهای بهشت برای آنان گشوده می گردد و نگهبانان به آن ها می گویند: سلام بر شما! این نعمت ها گوارای شما باد! داخل بهشت شوید و برای همیشه و جاودانه زندگی کنید. سوره زمر ، ایه 73.حال ببینیم وضع این گروه ها، از نظر احادیث دینی چگونه بیان شده است؟گفتیم که برای بهشت در احادیث پیامبر(ص) و امامان(ع)، هشت در معرّفی شده است. امام علی(ع) فرموده است: بهشت دارای هشت در است:دری ات که از آن پیامبران و صدّیقان وارد می شوند؛ دری ات که شهدا و صالحان از آن وارد می شوند؛ از پنج در دیگر شیعیان و دوستداران ما وارد می شوند،و از در آخر،سایر مسلمانانی که به یگانگی خدا عقیده دارند و در دل آنان ذرّه ای از بغض و کینه نسبت به ما اهل بیت(ع) وجود ندارد. با توجّه به این که ، به دلایل مختلفی برای ما ثابت شده است که بهشت و جهنّم هم اکنون در گستره جهان هستی وجود دارند، پیامبر(ص) هم فرموده است:«وقتی جبرئیل مرا به آسمان عروج داد، بهشت و نعمت های آن و جهنم و عذاب های آن را مشاهده کردم…جبرئیل به من گفت: آن چه را بر درهای بهشت نوشته شده بخوانم.بر در اوّل نوشته شده بود: لاإله الاّ اللّه، محمّدَُ رسول اللّه، علی ولی اللّه، هر کاری راهی دارد و راه زندگی چهار چیز است:قناعت و صرفه جویی؛ حق گویی؛ خودداری از کینه ورزیدن و همنشینی با نیکان.بردر دوم نوشته شده بود:لااله الاّاللّه… هر کاری راهی دارد، و راه خوشحالی در آخرت چهار چیز است: دست نوازش بر یتمیان کشیدن، مهربانی با بی سرپرستان، کوشش برای رفع گرفتاری های اهل ایمان و دلجویی از فقیران و تهی دستان.بر در سوم نوشته شده بود: لا اللّه الاّ اللّه… هر کاری راهی دارد و راه سلامتی در دنیا چهار چیز است: کم حرف زدن، کم خوابیدن، کم راه رفتن و کم خوردن.بر در چهارم نوشته شده بود: لا اله الاّ اللّه… هر کس به خدا و روز قیامت ایمان دارد، باید میهمان خویش را احترام کند. هر کس به خدا و قیامت ایمان دارد، باید همسایه خود را اکرام نماید، هر کس به خدا و قیامت ایمان دارد، باید پدر و مادر خود را احترام کند، و هر کس به خدا و قیامت عقیده دارد، یا سخن حق بگوید، یا ساکت بماند.بردر پنجم، بعد از شهادت به یگانگی خدا و نبّوت پیامبر(ص) و امامت علی(ع) نوشته شده بود: هر کس می خواهد به او ظلم نشود، به دیگران ظلم نکند؛ هر کس که می خواهد ناسزا نشنود،ناسزا نگوید؛ هر کس که می خواهدخوار نشود، کسی را ذلیل نکند و هر کس که می خواهد در دنیا و آخرت به ریسمان محکمی چنگ بزند، به وحدانیت خدا و نبّّوت پیغمبر(ص) و امامت علی(ع) اقرار کند.بر در ششم، بعد از اقرار های سه گانه فوق، نوشته شده بود: هر کس که می خواهد قبرش فراخ باشد، مسجد بسازد؛هر کس که می خواهد جانوران زیر زمین بدن او را نخورند، در مسجد ها زیاد بماند؛ هر کس که می خواهد بدن او در قبر تر و تازه بماند، مسجد را جارو کند و هرکس که می خواهد خانه خود را در بهشت ببیند، مسجدها را با فرش بپوشاند.بر در هفتم، پس از آن اقرارها نوشته بود: نورانیت و روشنایی قلب در چهار چیز است: عیادت بیمار، تشییع جنازه، تهیه کفن برای دیگران، و قرض دادن به افراد.بر در هشتم ، نوشته شده بود: هر کس که می خواهد از این درها وارد بهشت شود، باید دارای چهار خصلت باشد: سخاوت مندی و بزرگواری، خوش خلقی و اخلاق خوب، صدقه دادن، و خودداری از اذیت و آزار بندگان خدا.بدین سان، پاکان و نیکان و افرادی که در دنیا، زندگی را در پرتو ایمان به خدا و راهنمایی های پیامبر و پیشوایان دین با اعمال و عبادات همه جانبه پشت سرگذاشته اند، به نعمت های جاویدان بهشتی دست خواهند یافت.باری، اگر چه در مراحل بعدی این نوشتار، مراحل و مناظر و نعمت ها ولذّت های بهشتی را مطرح خواهیم نمود، اما در این جا سخن پیامبر گرامی اسلام را درباره توصیف کلّی بهشت یاد آور می شویم که از جانب خدا بیان فرموده است: «برای بندگانم در بهشت، چیزهایی را آماده کرده ام که هیچ چشمی ندیده و هیچ گوشی نشنیده و حتّی به قلب کسی هم خطور نکرده است.»امام علی(ع) هم فرموده است: شنیدن هر چیزی از دنیا، عظمتش بیش تر از دیدن آن است و دیدن هر چیزی از آخرت، با عظمت تر از شنیدن آن خواهد بود. بنابراین، شنیدن خبر آخرتِ پنهان از نظر برای شما کافی خواهد بود.

حدیث: عَنْ أَبِى الحَسَنِ الرِّضا علیه السلامقالَ: اِنَّ لِلْجَنَّةِ ثَمانِیَةَ أَبْوابٍ، وَ لاَِهْلِ قُم واحِدٌ مِنْها، فَطُوبى لَهُمْ، ثُمَّ طُوبى لَهُمْ ثُمَّ طُوبى لَهُمْ. امام رضا علیه السلام فرمود: بهشت داراى هشت در است، یکى از آنها براى قمّى هاست، پس خوشا به حالشان و آفرین بر آنان و آفرین بر آنان.

سیمای حضرت فاطمه معصومه(س): در سال 457(یا 447) ابوالفضل عراقی(ویر طغرل کبیر) به تشویق عالم بزرگ شیخ طوسی، بارگاه مرقد را نوسازی کرد، قسمت بالای آن را به یک گنبد بزرگ تبدیل نمو دتا این که دردوران صفویه تعمیرات بسیار انجام شدو در سال 1218 هـ .ق فتحعلی شاه قاجار با دوازده هزار خشت با پوشش طلا، گنبد بارگاه را طلا نمود، هزینه آن به پول آن زمان صد هزار تومان شداینک که سال 1412 هـ . ق است، از آن وقت تا حال که 203 سال می گذرد، هنوز این گنبد با همان طلاها می درخشد.

سیره حضرت فاطمه معصومه(س): حضرت رضا(ع) فرمودند :“مَنْ زارَ الْمَعْصُومَهَ بِقُمْ کَمَنْ زارَنی کسی که معصومه(ع) را در قم زیارت کند، مانند آن است که مرا زیارت کرده است.گرچه شواهد و قراین در مورد مقام عصمت حضرت معصومه(ع) بسیار است، ولی سخن فوق از امام معصوم حضرت رضا(ع) صراحت دارد که حضرت معصومه(ع) دارای مقام عصمت بوده است، ضمناً این سخن بیانگر آن است که: این لقب را حضرت رضا(ع) به حضرت معصومه(ع) داده است، وگرنه نام حضرت معصومه(ع) فاطمه کبری است از سوی دیگر، به فرموده حضرت رضا(ع) پاداش زیارت حضرت معصومه(ع) همانند پاداش زیارت حضرت رضا(ع) است.یکی از قراینی که بیانگر مقام عصمت حضرت معصومه(ع) است، این که(چنان که خاطر نشان شد) دو نفر نقاب دار از عالم غیب آمدند و جنازه آن حضرت را به خاک سپردند.با توجه به این که: ما معتقدیم، معصوم را باید معصوم دفن کند، به احتمال قوی، آن دو نفر، امام رضا(ع) و امام جواد(ع) بوده اند.پاسخ به یک سؤال :‌مگر غیر از پیامبران و چهارده معصوم، معصوم دیگری نیز داریم؟پاسخ: مقام عصمت که عالی ترین مقام معنوی و پاکی است، درجاتی دارد، در وهله اول به دو گونه است: 1ـ معصوم از خطا 2ـ معصوم از گناه، حضرت معصومه(ع) همانند حضرت زینب(ع) در یکی از درجات عصمتند، گرچه در درجات چهارده معصوم(ع) نباشند، زیرا چهارده معصوم(ع) علاوه بر عصمت از گناه عصمت از خطا نیز دارند.

فرزنددختردر روایات: الإمامُ الصّادقُ علیه‏السلام :البَنونَ نَعیمٌ والبَناتُ حَسَناتٌ، واللّه‏ُ یَسألُ عَنِ النَّعیمِ ویُثیبُ علَى الحَسَناتِ . پسران نعمتند و دختران حسنه ، و خداوند از نعمت‏ها بازخواست مى‏کند و براى حسنات پاداش مى‏دهد .الکافی : 6 / 7 / 12 منتخب میزان الحکمة : 612

بزرگان مدفون درحرم حضرت معصومه(س): شهید آیت الله حاج شیخ محمد مهدى ربانى املشى: آیت الله ربانى املشى در نیمه شعبان سال 1313 ه.ش در خانواده اى روحانى و متدین در قم دیده به جهان گشود. پدر به مناسبت تولد در نیمه شعبان، نام «محمدمهدى» را براى او انتخاب نمود.آن مرحوم پنج سال از عمر شریفش مى گذشت که به مکتب راه یافت و بعد از گذشت دو سال پا به دبستان دولتى نهاد و تحصیلات ابتدایى را تا آخر یعنى ششم ابتدایى با موفقیت چشمگیرى سپرى کرد. وى در مصاحبه اى از همکلاسان ابتدایى خود چنین یاد مى کند:«در دوران ابتدایى با بچه ها دوست بودیم. اما وقتى من به حوزه آمدم، دیگر براى مدت هاى طولانى از آنها دور شدم. با این حال روزگار بارها مرا با آن بچه ها روبرو کرد. این اتفاقات گاهى شیرین بودند و گاهى تلخ. یکى از خاطرات شیرینى که از دوستان و همکلاسی هاى دوران کودکى خود دارم این است که یک دفعه همسرم مریض شد و جهت مطالعه به دکترى مراجعه کردیم. وقتى از اسم ما پرسید و من گفتم: فلانى هستم، بعد از لحظاتى مکث و تفکر رو به من کرد و گفت: «مرا به جا نمى آورى؟ من از دوستان دوران ابتدایى هستم» به صورتش که نگاه کردم همه خاطرات شیرین کودکى در ذهنم زنده شد. اما سخت توانستم قیافه این دکتر را با آن پسر بچه اى که در دبستان با هم بودیم، تطبیق کنم. یک بار هم وقتى مرا دستگیر کردند و به ساواک قم بردند، آنجا کسى به بازجویى من آمد. من فورى او را شناختم و گفتم: فلانى یادت هست با هم همکلاس بودیم؟ و او یادش نیفتاد که نیفتاد».پدر آن مرحوم، شیخ ابوالمکارم ربانى املشى از روحانیون صاحب نام و باتقواى املش بود. ایشان هیچ گونه درآمد شخصى نداشت و از درآمدهاى شرعى هم که روحانیون دیگر استفاده مى کردند، بهره اى نداشت. بسیار عفیف النفس بود با شهریه کم و نماز استیجارى زندگى را مى گذراند. حتى مرحوم ربانى املشى در زمان طفولیت خجالت مى کشید و شرم مى کرد که کسى بداند پدر او نماز استیجارى مى خواند.آن مرحوم در مورد وضع زندگى خانواده اشان در دوران کودکى مى فرماید: «در قم ما در محلى زندگى مى کردیم که هر کسى به منزل ما مى آمد، از دورى منزل و کوچه پس کوچه هاى آن منزل شکایت مى کرد و از پدرم سوال مى کرد: شما چگونه اینجا را پیدا کردید؟ پدرم جواب مى داد: اینجا اقصى المدینه است. و عقب افتاده ترین محله قم بود... در زمستان، در آن کوچه هاى تنگ، در تمام کوچه پس کوچه ها که باران مى آمد، غوغا بود. به یاد دارم حتى در همین گِل و باران من با یک گیوه اى که گیوه «دوره کرده» مى گفتند رفت و آمد مى کردم. وقتى که به مدرسه مى رسیدیم تمام پاهایم پر از گِل بود و وقتى که به منزل برمى گشتیم مجبور بودم قبلاً پاهایم را بشویم تا بتوانم به اطاق بروم.مرحوم آیت الله ربانى املشى پس از پایان دوره ابتدایى بنا به علاقه خود و تشویق هاى پدر که از ادامه تحصیلات جدید نگرانى داشت، وارد حوزه علمیه قم شدمرحوم حضرت آیت الله محمدمهدى ربانى املشى در سال 1331 ه.ش در هیجده سالگى با دختردایى خود ازدواج نمود. دلیل ازدواج زودهنگام ایشان این بود که چون وى مادر نداشت و پدر هم به ایشان علاقه شدیدى داشت، پدر مى خواست وى کمتر رنج زندگى را تحمل کند و زودتر زندگى مستقلى تشکیل دهد. حاصل ازدواج ایشان چهار دختر و یک پسر است.آیت الله املشى با آغاز حرکت تاریخ ساز حضرت امام خمینى در سال 1342 و شکوفایى نهضت مقدسى که به پیروزى انقلاب در 22 بهمن 57 انجامید، تلاشى پیگیر داشت و هر مأموریتى که به عهده مى گرفت، با دقت و پشتکار در انجام آن همت مى گماشت. وى در مبارزات خونین روحانیت در دوران خفقان و استبداد رژیم شاه بارها توسط مزدوران ساواک دستگیر و روانه زندان شد ولى هیچگاه این زندان ها و تبعیدها روحیه مقاوم و استوار او را نشکست. او از جمله کسانى بود که در مخالفت و مبارزه با رژیم شاه زندان و تبعید و رنج و شکنجه بسیار تحمل نمود و با مقاومت و بردبارى همچنان تا پیروزى در نهضت حضور فعال داشت. سال 1354 در اثر فعالیت هاى چشمگیرى که در حوزه علمیه قم به وقوع مى پیوست، ساواک یکباره 25 تن از اساتید حوزه قم را دستگیر و تبعید مى نماید که مرحوم آیت الله ربانى املشى نیز از این 25 تن بود.آن مرحوم سه سال در تبعید بسر برد که یازده ماه آن در فردوس سپرى گشت. با آغاز مرحله دوم انقلاب اسلامى در سال 1356 یکى از عناصر فعال و مبارز این دوره به حساب مى آمد و تلاش هاى او در این مسیر هرگز فراموش نخواهد شد.[ما از شاگردان امام بودیم و علت این که در بین همه مدرسین هم امام را انتخاب کرده بودیم یک مقدار در کنار فضل و کمال و فضیلت امام، روحیات شخص امام بود. آن مبارزات و افکار انقلابى امام بود که ما را به امام جذب کرده بود... اوایل نوجوانى ما زمان مصدق بود، آن زمان خیلى فعالیت نداشتیم؛ اما در عین حال به یاد دارم که در مبارزات انتخاباتى دخالت مى کردم.در قم یک نفرى به نام آقاى رضوى کاندیداى انتخاباتى شده بود که جزو آزادى خواه ها بود. از کسانى بود که طرفدار مرحوم آیت الله کاشانى بود. من شخصاً از ایشان طرفدارى مى کردم... موقعى که امام در سال 41 به میدان مبارزه قدم گذاشت، ما هم از کسانى بودیم که به ایشان خیلى نزدیک بودیم و جزء یاران ایشان حساب مى شدیم. از آن وقت به بعد همیشه به عنوان یک مبارزه در حوزه شناخته شدم و این کار ادامه داشت تا پیروزى انقلاب... مبارزات ما بیشتر افشاگرى بود. گاه بى گاه در بعضى از کارهاى مبارزات مسلحانه هم دخالت هایى داشتیم، دستورى بدهیم؛ تجویزى کنیم؛ وسایلى فراهم کنیم؛ حمایت پولى داشته باشیم؛ حمایت تسلیحاتى داشته باشیم؛ حمایت تبلیغاتى داشته باشیم...».[این مجاهد نستوه و عنصر فعال نظام پس از پیروزى انقلاب همچنان در تلاش و فعالیت بسر مى برد و در راه حفظ دست آوردهاى انقلاب شکوهمند اسلامى در بذل آنچه در توان داشت هرگز دریغ نکرد و در سنگرهاى مختلف خدمات ارزنده اى را تقدیم اسلام و انقلاب نمود. برخى از سمت هاى ایشان پس از پیروزى انقلاب به قرار زیر مى باشد:نمایندگى مجلس خبرگان قانون اساسى از گیلان-ریاست شعبه اول دادگاه عالى-عضویت در ستاد انقلاب فرهنگى-عضویت در شوراى عالى قضایى-دادستان کل کشور-عضویت در شوراى نگهبان-عضویت در مجلس خبرگان رهبرى از استان خراسان و عضویت در هیأت رئیسه این مجلس-نماینده حضرت امام در منطقه گیلان در تاریخ 58/9/6.حضرت آیت الله ربانى املشى سرانجام پس از سال ها فعالیت و تلاش خالصانه در راه اسلام، در بامداد روز دوشنبه تیرماه سال 1364 در اثر یک بیمارى رنج آور که زمینه آن را دشمنان اسلام و انقلاب در او به وجود آورده بودند، در سن 51 سالگى به شهادت رسید و در جوار رحمت حق آرمید. 17 مهدى هاشمى معدوم در بخشى از اعترافات خود، توطئه علیه آن مجاهد نستوه و یار و یاور امام را چنین تشریح مى کند:«در رابطه با قتل مرحوم ربانى قضیه بدین ترتیب بود که بعد از قضیه مجلس خبرگان و آمدن آقاى ربانى املشى خدمت منتظرى در رابطه با جریانات آینده رهبرى، چند ماه بعد از خبرگان - که دقیقاً یادم نیست چه زمانى بود - روزى با آقاى... در تهران در منزل قبلى ایشان گویا اختیاریه بود صحبت کردیم که چگونه یک ضربه به ایشان بزنیم. گفت: ما وسایل و امکانات سمى و داروهاى مسموم کننده و سرطان زا در اختیار داریم که مى توان به صورت نامرئى فرا را مسموم نمود که در اثر این مسمومیت به سرطان کشنده مبتلا خواهد شد. پس از بحث و بررسى این شیوه به نظرمان مطلوب افتاد براى اجراى قضیه، او گفت: یکى از افراد ما - که شک دارم منظورش فلانى یا فلانى بود - به تازگى با آقاى... ارتباط یافته بودند، البته رفاقت قبلى داشتند.وى از نظر کار با نهضت ها به تازگى در اختیار آقاى... قرار گرفته بودند، مى گفت: مى توانند با آقاى ربانى در تماس و ارتباط قرار گیرند. من دقیقاً سؤال نکردم شیوه ارتباطى آنان چگونه است ولى آقاى... با ضرس قاطع مدعى بود که رابطه گرفتن براى او آسان است. در مورد شیوه عمل مدعى بود پس از 15 یا 20 روز پس از استعمال و استشمام مواد مزبور طرف تحت تأثیر قرار خواهد گرفت. مدتى بعد که به قم آمده بود، گفت: «عمل انجام گرفته است».ما تا مدتى در انتظار تأثیرات آن بودیم ولى خبرى نشد. تا این که نمى دانم چه سالى بود که اعلام شد یعنى دوستان خبر دادند که ایشان مبتلا به سرطان شده و به خارج از کشور اعزام شده است. احتمال قوى دادیم که تأثیر همان حرکت باشد... مواد مزبور را در رابطه بانفوذ در ضدانقلاب تهیه کرده بود و در منزل خود نگهدارى مى کرد. من از نام و نوع مواد و از نظر علمى و فنى چیزى نمى دانم ولى خاصیتى که براى آنها مى گفت: این بود که مواد شیمیایى و سمى است و تا مدتى بعد اثرش ظاهر مى شود...».[پیکر مطهر آن مرحوم پس از تشییع در تهران و قم به حرم حضرت معصومه سلام الله علیها انتقال یافت و در کنار شهیدان بزرگوارى چون شهید محلاتى، شهید عباس شیرازى، شهید محمد منتظرى و دیگر شهدا به خاک سپرده شد. بر روى سنگ مزار ایشان چنین نگاشته شده است: «فضل اللّه المجاهدین على القاعدین اجرا عظیما». مرقد عالم متقى و محب خاندان رسالت و ولایت، شهید حاج شیخ محمدمهدى ربانى املشى فرزند مرحوم آیت الله ابوالمکارم قدس سره که بدست گروه توطئه گر و منحرف، مسموم و در 17 تیرماه 1364 به جوار رحمت حق شتافت.بسم اللّه الرحمن الرحیم. «انّا للّه و انّا الیه راجعون» این وصیت بنده روسیاه محمدمهدى ربانى املشى که با نهایت شرمندگى خدا را ملاقات مى کند و در سراسر زندگى اش عمل خالص و مقبول سراغ ندارد. از همه بندگان خوب خدا مخصوصاً مراد و عشقش، معلم و مربیش امام خمینى عزیز روحى له الفداء استدعا دارد از خدا بخواهند که با لطف عمیقش با این بنده مقصر عمل نماید و مرا در زمره مؤمنین به خدا و پیامبر و ائمه اثنى عشر و پیرو خط ولایت قرار دهد.فرزندان عزیزم! همه شما را به خدا مى سپارم، امیدوارم خداوند مهربان یک آن شما را به خودتان وامگذارد. وصیت مى کنم شما را به تقوا و عمل خالص و عشق به حق. بکوشید تا از سبیل الله منحرف نشوید و در هر حال خدا را فراموش ننمایید. زندگى مادى ما را فریب ندهد و از فضیلت و پاکى بازندارد که این سفارش همه انبیاء و اولیاء است و عصاره مکتب آنهاست. عزیزانم! پدر را هرگز فراموش نکنید و براى او باقى الصالحات باشید.در خاتمه با تمام تواضع و شرمندگى به همه مسئولین سفارش مى کنم که خداى ناکرده از پیشرفت کارها، از فرامین الهى و تقوى و فضیلت و درستى منحرف نشوند و تصور نکنند که به این طریق مى توانیم. پیروز شویم. بدانند که تنها سلاح پیشرفت ما اتکاء به خدا و اطاعت از فرمان اوست و اگر در کارها رضاى او را نادیده بگیریم این بهترین سلاح خویشتن را کند ساخته ایم و به همان اندازه به ثبات نظام جمهورى اسلامى لطمه وارد نموده ایم. تنها با اسلام و تمسک به حبل الله پیروز مى شویم و با تمسک به غیر آن هر چه باشد شکست مى خوریم؛ چون که دیگران در تمسک به مسائل غیرخدایى از ما قویتر و ما را یاراى رقابت با آنان نیست. والسلام على من اتبع على الهدى و على المؤمنین و على اولادى و اخوانى و اقربائى و جیرانى و اثقائى و جمیع ذوى حقوقى.

روضه معصومی: *السلام علیک یا بنت رسول الله/السلام علیک یا بنت فاطمه و خدیجه/یا امام کاظم یا موسی بن جعفر این مردم امشب آمدن به شما تسلیت بگن،یا امام رضا آجرک الله،آقا تسلیت ما رو قبول کن*/السلام علیک یا بنت امیرالمومنین/السلام علیک یا بنت الحسن والحسین/السلام علیک یا بنت ولی الله/*ای دختر ولی خدا،بی بی جان! ما که مدینه نمیتونیم بریم اگرم مدینه بریم نمیدونیم قبر مادرت کجاست" امشب آمدیم کنار تربت پاکت عزاداری کنیم،به سر و سینه بزنیم،امشب دلا مدینه ای شد*/السلام علیک یا بنت ولی الله/السلام علیک یا اخت ولی الله/السلام علیک یا عمه ولی الله/ای عمه جان جوادالائمه/السلام علیک یا بنت موسی بن جعفر/*بی بی امشب منو یادت نره،من مهمونتم...من بی آبروام اما شما پیش خدا آبرو داری/فان لک عندالله شانا من الشان/روز جزا منو یادت نره*/آمدی و بهشت را با خود/به دل این کویر آوردی/کوثرانه قدم زدی در شهر/خیرهای کثیر آوردی/*مدت حضورت در قم کم بود اما قم را تا قیامت آباد کردی*/آمدی و مشام هر کوچه/پر شده از شمیم احساست/یادگاری مادرت زهراست/عطر نام تو، نفحه‌ی یاست/به لب مردمان غمدیده/با حضورت تبسم آوردی/آمدی با فرشتگان از راه/آسمان را سوی قم آوردی/با تو بوی بهشت پیچیده/دم به دم در فضای بیت النور/آسمان آمده به پابوسی/آمده تا حرای بیت النور/حرف رفتن که می‌زنی ناگاه/دل قم کوچه کوچه می‌گیرد/*بی بی جون وقتی حالت خراب شد حال مردم هم خراب شد؛این مردم با مردم مدینه فرق داشتن که گفتن دیگه داریم از زهرا راحت میشیم،ان شاالله یه روزی برسه که دیر نیست با نابودی آل سعود بین الحرمین مدینه بلند بلند گریه کنیم،هی صدا بزنیم*/یا فاطمه من عقده ی دل وا نکردم/گشتم ولی قبر تو را پیدا نکردم/یا زهرا .../ حرف رفتن که می‌زنی ناگاه/دل قم کوچه کوچه می‌گیرد/یا کریمی که دل به تو بسته/از فراق تو آه می‌میرد/خاطر آسمانی ات انگار/گاه گاهی غبار غم دارد/بغض های شکسته‌ی ناگاه/چشم هایی که دم به دم دارد/شعله‌ی آه و قلب بی تابت/در تب اشتیاق می‌سوزد/باز هم قصه‌ی جدایی ها/جگرت از فراق می‌سوزد/چشم هایت دو چشمه کوثر شد/یاد داری وداع آخر را/

منبردوازدهم: مراتب خویشاوندان

آیه: انواع سلسله مراتب خویشاوندان در قرآن:ترتب میان خویشاوندان در قرآن بر یک گونه و به کیفیتی یکسان نیست، بلکه به تناسب موضوعات مختلف و لحاظ‌های متفاوت، ترتیب واژگانی در مورد خویشان به گونه‌ای معنادار دگرگون می‌شود. در اینجا به برخی از انواع ترتب میان خویشان می‌پردازیم:

  1. ترتب در جایگاه و حقوق:قرآن کریم در بیان خویشاوندان انسان، ‌پدر و مادر را در جایگاه ویژه‌ای نشانده است. ‌آنان در مراتب حقوق خویشاوندان‌، حتی بدون توجه به ابعاد عاطفی، رتبة اول را دارند؛ چنان‌که امام سجاد(ع) در رسالة حقوق می‌فرمایند: ‌و حقوق رحِمک کثیرة متصلة بقدر اتصال الرحم فی القرابة. فاوجبها علیک حق امک، ثم حق ابیک، ثم حق ولدک، ثم حق اخیک، ثم الاقرب فالاقرب والاول فالاول؛ «حقوق خویشاوندانت بسیار و برحسب نزدیک بودن از جهت رحامت است. از این روی، واجب‌ترین حق از آنِ مادر، سپس پدر، آن‌گاه فرزند و بعد از او برادر است و پس از وی، هرکه نزدیک‌تر است».اهتمام به پدر و مادر در قرآن نمودهای گوناگونی یافته است:الف) احسان به پدر و مادرب) جایگاه ویژة والدین ج) تقدم والدین بر سایرین در انواع ترتبد) تأکید بر محبت فوق‌العاده والدین به فرزندان
  2. ترتب عاطفی تکوینی:در این نوع از سلسله مراتب میان خویشاوندان، هرکدام از آنان که از جنبة عاطفی و علقة قلبی تکوینی به شخص ‌نزدیک‌ترند، بر سایرین مقدم آورده‌ شده‌اند.مثلاً در سورة آل‌عمران آیة 61 (آیة مباهله) در بیان مدعوین به مباهله، ابناء‌ را بر نساء‌ و نساء‌ را بر انفس تقدم بخشیده و با توجه به شرایط خطرخیز مباهله، ترتیب مزبور اهمیت بیشتری یافته است:فَمَنْ حَاجَّکَ فِیهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَکُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَکُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَی الْکاذِبِینَ؛ «پس هر که در این باره پس از دانشی که تو را حاصل آمده با تو محاجه کند، بگو بیایید پسرانمان و پسرانتان و زنانمان و زنانتان و ما خویشان نزدیک و شما خویشان نزدیک خود را فرا خوانیم. سپس مباهله کنیم و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم».
  3. ترتب حقوقی:در مسائل حقوقی و مالی، مانند ارث و اکل از خانه‌های یکدیگر، ترتب میان خویشاوندان در قرآن، تابعی از رحامت مورد استفاده از آیة وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلی بِبَعْضٍ فِی کِتابِ اللَّهِ (انفال: 75) است، که سبب استحقاق ارث را نزدیک بودن رحِمی معرفی کرده است. از این روی، درجة افراد با درجة قرابت آنها سنجیده می‌شود و در نتیجه، ‌مثلاً نوة میت با وجود فرزند بی‌واسطة وی، ارث نمی‌برد؛ هرچند هر دو در فرزند میت بودن شریک‌اند. همچنین دیدگاه تعصیب (‌مطرح در میان اهل سنت) باطل است؛ زیرا برحسب این دیدگاه، در فرض اجتماع دختر میت با عمو یا پسرعموی وی، نصف ترکة میت، به جهت تعصیب، به یکی از آن دو داده می‌شود؛ در حالی که بر حسب ظاهر آیة مزبور، با وجود دختر، هیچ یک از کسانی که در مقایسه با او، قرابت دورتری از میت دارند، ارث نمی‌برند و همة ارث به وی تعلق دارد.
  4. ترتب محرمیت:قرآن کریم در بیان زنان محرم به مرد، و مردان محرم به زن، ترتیب خاصی را مطرح کرده است. بدین معنا که در طرح محارم، ‌ترتیب متفاوتی در مقایسه با ترتب‌های دیگر به چشم می‌خورد و به‌رغم آنکه در فقه، تفاوت روشنی میان محارم نسبت به درجة محرمیت آنها گذارده نشده است، از نوع تقدیم و تأخیر در بیان آنها شاید بتوان تشکیکی بودن محرمیت آنان را استفاده کرد.ترتب میان زنان محرم نسبت به مردان در موضوع حرمت ازدواج قرآن کریم در طرح محارمی که ازدواج مرد با آنان ممنوع است، با اصالت بخشیدن به رحامت و حرمت رحِمی، به بیان زنان محرم پرداخته است. آیة کریمة بیست‌وسوم سورة نساء می‌فرماید:حُرِّمَتْ عَلَیْکُمْ أُمَّهاتُکُمْ وَ بَناتُکُمْ وَ أَخَواتُکُمْ وَ عَمَّاتُکُمْ وَ خالاتُکُمْ وَ بَناتُ الْأَخِ وَ بَناتُ الْأُخْتِ وَ أُمَّهاتُکُمُ اللاَّتِی أَرْضَعْنَکُمْ وَ أَخَواتُکُمْ مِنَ الرَّضاعَةِ وَ أُمَّهاتُ نِسائِکُمْ وَ رَبائِبُکُمُ اللاَّتِی فِی حُجُورِکُمْ مِنْ نِسائِکُمُ اللاَّتِی دَخَلْتُمْ بِهِنَّ فَإِنْ لَمْ تَکُونُوا دَخَلْتُمْ بِهِنَّ فَلا جُناحَ عَلَیْکُمْ وَ حَلائِلُ أَبْنائِکُمُ الَّذِینَ مِنْ أَصْلابِکُمْ وَ أَنْ تَجْمَعُوا بَیْنَ الْأُخْتَیْنِ إِلاَّ ما قَدْ سَلَفَ إِنَّ اللَّهَ کانَ غَفُوراً رَحِیماً؛ «نکاح اینان بر شما حرام شده است: مادرانتان و دخترانتان و خواهرانتان و عمه‌هایتان و خاله‌هایتان و دختران برادر و دختران خواهر و مادرهایتان که به شما شیر داده‌اند و خواهران رضاعی شما و مادران زنانتان و دختران همسرانتان که آن دختران در دامان شما پرورش یافته‌اند و با آن همسران همبستر شده‌اید. پس اگر با آنها همبستر نشده‌اید، بر شما گناهی نیست که با دخترانشان ازدواج کنید و زنان پسرانتان که از پشت خودتان هستند و جمع دو خواهر با هم، مگر آنچه که در گذشته رخ داده باشد که خداوند آمرزنده مهربان است».زنان فوق در سه دستة محارم و به ترتیب نسبی، ‌رضاعی و مصاهره مطرح شده‌اند که با توجه به جایگاه رحامت در حرمت ازدواج، وابستگان نسَبی در ابتدا آمده‌اند؛ سپس بر اساس پیوند خونی در شیرخوارگی، محرمات رضاعی در رتبة دوم ذکر شده که در روایات در حکم رابطة نسَبی قرار داده شده‌اند و به تعبیر برخی از بزرگان، رضاع، رابطة نسَبی ثانوی است. در نهایت به محرمات ناشی از مصاهره پرداخته شده است که در رتبة سوم و بر پایة قرارداد هستند‌.اهمیت رحامت در حرمت ازدواج، ‌در روایات مربوط به کیفیت گسترش نسل حضرت آدم و ازدواج فرزندان ایشان، ‌که ذیل آیة اول سورة نساء42‌ در تفاسیر روایی آمده است، نمود روشنی داشته و این حرمت، نه صرفاً امری قراردادی، بلکه

 

موضوعی ریشه‌دار در فطرت و شایع میان همة ادیان معرفی شده است. روایات متعدد مزبور که از جهت سندی صحیح هستند،دیدگاه واج فرزندان حضرت آدم با یکدیگر (‌خواهر با برادر) را‌ به شدت مورد حمله قرار داده، بر نکات ذیل تأکید دارند:‌الف) ازدواج خواهر و برادر در لوح محفوظ و در تمامی ادیان ممنوع است؛ب) خاستگاه شبهة ازدواج خواهر و برادر در مجوسیان است که آن را جایز می‌پندارند؛ج) در میان حیوانات نیز ازدواج با محارم قبیح است.

  1. ترتب بر اساس میل نفسانی و شهوانی:مقصود از میل شهوانی در عنوان فوق، ‌با توجه به آیة مورد بحث، خصوص شهوت جنسی نیست؛ چنان‌که علاقه و عاطفة انسانی نیز نیست، بلکه منظور محبت به اموری است که در مسیر لذت‌جویی و هواهای نفسانی آدمیان مورد بهره‌برداری قرار می‌گیرند.در آیة چهاردهم از سورة آل عمران چنین آمده است: زُیِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَواتِ مِنَ النِّساءِ وَ الْبَنِینَ وَ الْقَناطِیرِ الْمُقَنْطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَ الْفِضَّةِ وَ الْخَیْلِ الْمُسَوَّمَةِ وَ الْأَنْعامِ وَ الْحَرْثِ ذلِکَ مَتاعُ الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ اللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الْمَآبِ؛ «دوستی خواستنی‌های گوناگون از زنان و پسران و اموال فراوان، از زر و سیم و اسب‌های نشاندار و دام‌ها و کشتزارها برای مردم آراسته شده، لیکن این جمله، مایة تمتع زندگی دنیاست و حال آنکه فرجام نیکو نزد خداست».در این آیه از میان خویشاوندان، ‌تنها به زن (‌نماد شهوت جنسی) و پسر (نماد شهوت فخرفروشی جاهلی) اشاره و تقدم نیز به زن داده شده است که در لذت‌جویی انسان، رتبة نخست را دارد؛ چنان‌که در روایتی، حقیقت مزبور بدین صورت مطرح شده است: عن الصادق(ع): ما تلذذ الناس فی الدنیا والآخرة بلذة أکبر لهم من لذة النساء، وهو قوله: زُیِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَواتِ مِنَ النِّساءِ وَ الْبَنِینَ، الآیة ثم قال: و إن أهل الجنة ما یتلذذون بشی‌ء من الجنة أشهی عندهم من النکاح، لا طعام ولا شراب.
  2. ترتب سودمندی:به‌رغم اولویت فرزندان بر اموال نزد انسان، در حدود پانزده آیه اموال بر اولاد مقدم آورده شده‌اند،53 و تکرار آن، ‌بیانگر نکاتی خاص است.هرچند دایرة این نوع از ترتب، از مرز خویشاوندان فراتر می‌رود و اموال را نیز فرا می‌گیرد، به هر حال با بحث ترتب در خویشاوندان، به‌ویژه ترتب عاطفی مرتبط است. در موارد مزبور، اموال به گونه‌ای معنادار بر فرزندان مقدم شده‌اند.برخی مفسران در توجیه پیشی گرفتن اموال بر فرزندان، به جهاتی اشاره کرده‌اند که در ذیل بدان‌ها می‌پردازیم:الف) تقدم زمانی اموال در نیاز و وابستگیب) تقدم بر اساس نقش انسان در نگهبانی و پرورشج) تقدم بر اساس فتنه‌انگیزی و فریبندگی

الف) تقدم بر اساس تأثیر در شوکت و قدرت ظاهری ب) تقدم بر اساس نقش‌آفرینی در ابتلا ‌و آزمایش ج) ناکارآمدی اموال و فرزندان مترفان و کافران در قرب الهی و قیامت

حدیث: رُوِىَ عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَهْلِ الْرَّىْ : أَنَّهُمْ دَخَلُوا عَلى أَبى عَبْدِ اللّه ِ علیه السلاموَ قالُوا: نَحْنُ مِنْ أَهْلِ الْرَّىْ. فَقالَ: مَرْحَبا بِاِخْوانِنا مِنْ أَهْلِ قُم! فَقالُوا: نَحْنٌ مِنْ أَهْلِ الْرَّىْ فَأَعادَ الْکَلامُ، قالُوا ذلِکَ مِرارا وَ أَجابَهُمْ بِهِ أَوَّلاً. از گروهى از اهل شهر رى نقل شده که: خدمت امام صادق علیه السلام رسیدند و گفتند ما از اهل رى هستیم. فرمود: مرحبا به برادران ما از اهل قم! آنها گفتند ما اهل رى هستیم. امام علیه السلام همان جمله را تکرار کرد. آنها چند بار آن جمله را تکرار کردند، امام علیه السلام همان جمله اوّل را پاسخ داد.

سیمای حضرت فاطمه معصومه(س): مرقد مطهر با خشت های کاشی مختلف و رنگین آراسته شده است و بر آن پنج کتیبه است: ـ به خط نسخ، آیه الکرسی نوشته شده است.ـ به خط نسخ طلایی آیات متعددی نگاشته شده.ـ به خط کوفی آیاتی از قرآن.ـ به خط نسخ طلایی سوره تبارک.ـ‌آیه ای دیگر از قرآن، و در زیر کتیبه پنجم به خط نسخ برجسته نوشته شده کَتَبه و عمله محمد بن ابی طاهربن ابی الحسین.در کاشی های اطراف مرقد مطهر از بالا تا پایین سوره یس و الرحمن و تبارک و هل اَتی و سوره قدر نوشته شده و احادیث بسیاری هم نگاشته اند از جمله:“قالَ النَبِ: مَنْ کَفَ لِسانَهُ عَنْ اَعراضِ الناسِ، اَقالهُ اللهُ عَثْرَتَهُ یَوْمَ الْقیامَهِ مَنْ فَرَقَ بَیْنَ والِدَهٍ وَ وَلَدِها، فَرَقَ اللهُ بَیْنَهُ وَ بَیْنَ الْجَنَهِ حُسْنُ السؤالِ نِصْفُ الْعِلْمِ.اَلزِنا یُورثُ الْفَقْرِاللهُ تَعالی عَوْنُ الْعَبْدِ مادامَ الْعَبْدُ فِی عَوْنِ اَخِیهِ.

سیره حضرت فاطمه معصومه(س): از اموری که به روشنی بیانگر عظمت مخصوص مقام حضرت معصومه(ع) است، این که امام صادق(ع) قبل از ولادت او، حتی قبل از ولادت پدر او، از او یاد کرده است، این موضوع بیانگر آن است که این بانوی خاندان نبوت، از امتیازات و ویژگی های عمیق و ارجمندی برخوردار بوده است، و در سطح بالایی از شخصیت و ارزش های انسانی و ملکوتی قرار داشته است، به عنوان مثال:ـ یکی از شیعیان به محضر امام صادق(ع) آمد، دید آن حضرت در کنار گهواره کودکی، با آ‌ن کودک گفتگو می کند، تعجب کرد و گفت: آیا با کودک نوزاد سخن می گویی؟امام صادق(ع) فرمود: اگر تو هم مایل هستی نزد این کودک بیا و با او گفتگو کن.او می گوید: کنار گهواره آن کودک نوزاد رفتم، سلام کردم، جواب سلام مرا داد، به من فرمود: نامی که برای دختر تازه متولد شده ات برگزیده ای عوض کن، زیرا خداوند آن نام را دشمن دارد.(با توجه به این که او چند روز قبل از او دارای دختر شده بود نامش حْمیرا گذاشته بود)آن شخص می گوید: سخن گفتن نوزاد، و اطلاع او از اخبار پنهان، و نهی ا زمنکر او، مرا بیشتر به تعجب واداشت، بهت زده شدم، امام صادق(ع) به من فرمود: تعجب نکن، این کودک فرزندم موسی است خداوند از او دختری به من عنایت کند که نامش فاطمه است، او در سرزمین قم به خاک سپرده می شود، و هر کس(مرقد) او را در قم زیارت کند، بهشت بر او واجب است.ـ نیز امام صادق(ع) قبل از ولادت حضرت معصومه(ع) در ضمن گفتاری در شأن او فرمود“وَسَتُدفَنُ فِیها اِمْرَأَهٌ مِنْ اَوْلادِی تُسَمی فاطِمَهُ، فَمَنْ زارَها وَجَبَتْ لَهُ الْجَنَهُ؛و به زودی در قم بانویی از فرزندان من به نام فاطمه دفن شود، پس هر کس او را زیارت کند، بهشت برای او واجب می گردد در ذیل این روایت آمده؛ امام صادق(ع) این سخن را قبل از ولادت امام کاظم(ع) فرمود با توجه به اینکه امام کاظم(ع) در سال 128 هـ . ق چشم به جهان گشوده است، و تولد حضرت معصومه(ع) در سال 173 رخ داده، نتیجه می گیریم که امام صادق(ع) این سخن را 45 سال قبل از تولد حضرت معصومه(ع) فرموده است این پیش گویی امام صادق(ع)، در سخن دیگری نیز آمده که فرمودند :در قم بانویی از فرزندانم رحلت می کند که به شفاعت او همه شیعیانم وارد بهشت می گردند.

فرزنددختردر روایات: عنه صلى‏ الله ‏علیه و ‏آله و سلّم :إنّ اللّه‏َ تبارکَ وتعالى علَى الإناثِ أرأفُ مِنهُ علَى الذُّکورِ ، وما مِن رجُلٍ یُدخِلُ فَرحَةً علَى امرأةٍ بَینَهُ وبَینَها حُرمَةٌ ، إلاّ فَرَّحَةُ اللّه‏ُ تعالى یَومَ القِیامَةِ .خداوند تبارک و تعالى به زنان مهربانتر از مردان است . هیچ مردى نیست که زنى از محارم خود را خوشحال سازد ، مگر این که خداوند متعال در روز قیامت او را شادمان گرداند .الکافی : 6 / 6 / 7 منتخب میزان الحکمة : 612

بزرگان مدفون درحرم حضرت معصومه(س): شهید آیت الله سید محمد مهدى حکیم: سید مهدی حکیم در تاریخ 1314 ق. در خانواده مرجعیت دینی نجف اشرف، دیده به جهان گشود و چشمان پدر و مادر خود را فروغی دوباره بخشید. پدر بزرگوارش حضرت آیت اللّه العظمی سید محسن حکیم (ره) و مادرش بانو فُوزیه، فرزند حاج حسن البشری لبنانی بود.پدرش به پاس احترام به حضرت مهدی موعود، نام فرزندش را مهدی نهاد و مادر وی، او را در آغوش محبت فشرد و از شوق ولادتش اشک خوشحالی فشاند.سلسله نسب آیت اللّه سید مهدی حکیم (ره) به سادات طباطبایی می رسد که به امام حسن مجتبی (ع) منتهی می شود. سلسله خانوادگی این فقید سعید را از آن رو «حکیم» می نامند که جدّش امیر علی فرزند سید بن مراد، طبیب عصر خود بوده، سید بن مراد در آن زمان تنها طبیب نجف محسوب می شده است و طبیب را نیز در آن زمان، حکیم می گفتند. از این جهت این خانواده به «حکیم» شهره شدند.شهید سید مهدی حکیم (ره) دوران طفولیت را در آغوش پر محبت پدر عالم و مادری متدیّن خویش، سپری کرد و هر روز با واقعیت های زندگی بیشتر آشنا می شد و نیازمند برنامه تربیتی سالمی بود.پدرش مرحوم حکیم وی را به یکی از مکتب خانه های نجف اشرف فرستاد. وی با استعداد سرشاری که داشت، به زودی خواندن و نوشتن را در کنار سجایای اخلاقی فرا گرفت. و دروس حوزه را نزد اساتید زیر فرا گرفت:شهید آیت اللّه حکیم (ره) برای به ثمر رساندن آرمان مکتبی و فرهنگی خویش و انسجام بخشیدن به نیروهای موجود در عرصه تلاش های فرهنگی، بنیان نهادن اسلوب جدیدی را لازم می دیدید، و برای تسریع این هدف، وجود یک تشکل فکری - سیاسی را ضروری می دانست تا در قالب این شیوه جدید مبارزه، اهداف خود را اجرا سازد؛ لذا برای کنکاش درباره ساختار فکری و سیاسی یک تشکل اسلامی، سفری به ایران کرد و از نزدیک با تشکل سرّی فدائیان اسلام آشنا شد.از طرفی ایشان با بررسی تشکیلات اخوان المسلمین و حزب التحریر در عراق، آنها را فاقد فکر استوار و روشن در چارچوب حکومت دینی در عصر غیبت یافت.سرانجام برای تحقق هدف فوق و با توجه به بافت سیاسی و فرهنگی جامعه عراق و جهان اسلام، وی با ارتباط و همکاری علماء و شخصیت های برجسته حوزه مانند شهید سید طالب رفاعی، شهید شیخ عارف بصری و شهید عبد الصاحب دخیل به این نتیجه رسید که باید به تأسیس حزب بپردازد و این اندیشه را با شهید آیت اللّه سید باقر صدر (ره) در میان گذاشت. ایشان نیز بر ضرورت امر تأکید فرمودند و نهایتاً در تاریخ 14 تیر ماه 1338 ش تشکل دینی - سیاسی مزبور را به نام حزب الدعوة ایجاد کردند.با ظهور این تشکل، جامعه عراق و جهان اسلام وارد مرحله جدیدی از مبارزه فکری و سیاسی شد.در حوزه علمیه نجف و در مجموع کشور عراق، کمتر معمول بود که علماء به خطابه بپردازند؛ زیرا ترویج مبانی دینی به صورت سخنرانی و ایجاد مجامع عمومی، در شرایط سیاسی و فرهنگی عراق فراهم نبود. شهید حکیم (ره) از ماه رمضان 1333 - در ایام جوانی - با چند تن از علمای حوزه نجف، در صحن مطهر امام علی (ع) معروف به «صحن حیدری»، محفل بحث و مناظره ای را پیرامون مسائل فکری دائر کرده و شب ها پس از اقامه فریضه، به سخنرانی می پرداختند. ایشان چون مشعلی فروزان ره پویان را به سرچشمه های اندیشه دینی، رهنمون می کردند.شهید حکیم (ره) با همکاری یاران خود، شیوه ترویج معارف اسلامی به صورت خطابه را در سراسر عراق معمول ساخت. این سید مخلص علی رغم دوری از وطن مدتی را در شهر «دُبی» به تبلیغ و وعظ مشغول بود. وی پس از اقامه نماز و یا در ایام سوگواری و ولادت، به بیان دستورات دینی اهتمام می ورزید.در پاکستان نیز با وجود عدم آشنایی با زبان اردو سعی می کرد با خطابه های خود علاوه بر ارشاد مردم، این شیوه تبلیغ را نیز معمول سازد. در بغداد حسینیه ای به نام «حسینیه تمیمی» با تلاش خزعلی تمیمی دائر گردید. در آن هنگام سید مرتضی عسکری که از علماء بزرگ عراق بود، وجود عالم شایسته ای را جهت امامت جماعت آن حسینیه لازم می دید؛ لذا جریان را با آیت اللّه العظمی حکیم (ره) - پدر شهید حکیم - در میان گذاشت و از ایشان خواست تا سید مهدی حکیم را برای انجام این مسئولیت به بغداد بفرستد. در آن زمان شهید حکیم (ره) جهت انجام وظائف ارشادی در لبنان به سر می برد. ایشان پس از مراجعت به دستور والدش، عازم بغداد شد و به هدایت مردم پرداخت.او با فصاحت ویژه ای که داشت، در برابر تهاجم اندیشه الحادی بعثی ها ایستادگی کرد.حزب بعث نقش مؤثر آیت اللّه شهید سید مهدی حکیم (ره) را در عرصه مهم فرهنگی - سیاسی به وضوح می نگریست، و از آنجا که تبلیغات و هدایت افکار را منحصر به خود می دانست، شهید حکیم را مانع بزرگی می پنداشت و در پی فرصت بود تا با حربه ای، شخصیت خانوادگی وی را در اذهان عمومی مخدوش سازد؛ از جمله اتهامات ناجوان مردانه عفلقی ها بر شخصیت های محبوبی مانند سید حسن شیرازی (ره) و سید مهدی حکیم (ره) ، جاسوسی برای اجانب بود.نظام سلطه در عراق می خواست با این گونه شایعات، نظر مؤمنین را نسبت به شخصیت های حوزه برگرداند و از تأثیر تلاش دین گرایان در جامعه بکاهد. البته این وسیله تخدیر افکار توده ها، از دیرباز در خدمت ارباب ستم بوده است. در تاریخ 1348 تلویزیون بغداد این اتهام را اعلام نمود. در این توطئه تبلیغاتی چند نفر را در تلویزیون نشان دادند که اعتراف کرده اند:«ما در تشکیلات جاسوسی آمریکا و اسرائیل بودیم و سید مهدی حکیم نیز در آن شبکه اطلاعاتی فعالیت می نمود و جاسوسی می کرد.»پس از آن که سید مهدی از چشم جاسوسان بعثی ها، ناپدید گردید؛ با توجه به تشکیلات پلیس مخفی آنها و مجهز بودنشان به ابزار مدرن اطلاعاتی باز هم نتوانستند از وجود سید مهدی حکیم اطلاع یابند. لذا برای خبر گرفتن از محل اختفای وی پنج هزار دینار پول عراق را اختصاص دادند و دستور مصادره اموال منقول و غیر منقول ایشان را صادر کردند.سید شهید (ره) تقریباً مدّت یک ماه در بغداد ماند و برای حفظ اصول امنیتی، مرتب محل سکونت خود را عوض می کرد. وی پس از کاهش مراقبت های پلیسی، با تاکسی از بغداد به نجف آمد و در منزل یکی از بستگانش مخفی شد و مدتی بعد برنامه خروج از مرز را طراحی و از راه «عره عره» راهی عربستان سعودی گردید.او پس از اندکی اقامت در کشور سعودی به اردن رفت و با دائی خود علی الحاج حسن البزی - که سفیر لبنان در اردن بود. - ملاقات نمود و مدتی نیز در آن کشور سکنی گزید.از آنجا که نیروهای تروریستی حزب بعث، شهید سید مهدی حکیم را یک خطر بالفعل برون مرزی تلقی می کردند، درصدد سوء قصد علیه او بر آمدند. سید مجاهد نیز اردن را به قصد کویت ترک کرد، و مدتی در کویت به تلاش های خویش ادامه داد.در سال 1347 مشاجرات شدید فکری اندیشه های کمونیستی علی بوتو و جنبشهای مسلمان، به مرحله ای حساس رسید. در این زمان به درخواست مسلمانان پاکستان و ضرورت ترویج معارف اسلامی و نیز انسجام بخشیدن به نیروهای مسلمان، شهید حکیم از کویت به پاکستان رفت تا مسلمانان آن دیار نیز از آبشخور فکری این اندیشمند جوان سیراب گردند. شهید حکیم (ره) نه تنها با شیعیان روابط نزدیکی داشت؛ بلکه با علماء اهل سنّت همانند «مودودی» نیز تماس برقرار می کرد و با ایجاد میز گرد و سمینارهای علمی، زمینه را برای رفع سوء تفاهمات، فراهم آورد.آیت اللّه شهید حکیم (ره) برای درمان خویش برای دومین بار راهی لندن گردید و پس از پایان معالجات، با دعوت مسلمانان دبی و صلاحدید برادر بزرگش آیت اللّه سید یوسف حکیم (ره) به دبی عزیمت نمود.در تاریخ 1368 / 1 / 14 جبهه ملی - اسلامی سودان از آیت اللّه سید مهدی حکیم (ره) دعوت می کند تا در کنفرانسی که برای دومین بار، در خارطوم پایتخت سودان، برگزار می گردد، شرکت کند. این دعوت از طریق دکتر سعید محمد، رئیس تحریر مجله العالم، صورت گرفت. اما شهید حکیم (ره) متأسفانه به موقع موفق به اخذ جواز ورود به خاک سودان نشد و روز بعد لندن را به قصد خارطوم ترک کرد و در هتل هِیلتون اطاق شماره 153 اقامت گزید.بعثی ها از ورود شهید حکیم (ره) به خاک سودان اطلاع یافتند و درصدد طراحی ترور وی برآمدند. بعثی ها از آن جهت محیط سودان را مناسب کار خود دانستند که اولاً، سودان رابطه خوبی با دولت عراق داشت و ثانیاً وجود حزب بعث و نفوذ او در تشکیلات دولت سودان به خصوص وجود حزب بعث سودان، زمینه خوبی در انجام ترور بود.یکی از بستگان ایشان در مورد چگونگی ورود آیت اللّه حکیم (ره) به خاک سودان چنین اظهار می دارد:«ساعت 2 نصف شب جمعه 1368 / 1 / 14 وارد فرودگاه خارطوم شدیم. مورد استقبال یکی از برادران قرار گرفته، به وسیله ماشین او به هتل هیلتون انتقال یافتیم و در اطاق شماره 153 سکنی گزیدیم. بنا شد صبح روز جمعه ساعت 9 در دومین جلسه کنفرانس شرکت کنیم. متأسفانه جهت انتقال ما به کنفرانس در زمان مقرر نیامدند. ساعت از 9 گذشت که شخصی به نام عباس ابراهیم النّور که خود را عضو جبهه ملی - اسلامی سودان می دانست، آمد و گفت: اکنون دیر شده و بهتر است در جلسه بعد از ظهر امروز شرکت کنید. باز هم طبق معمول خبری از کسی نشد. تا ساعت 6 عصر هم بدین منوال گذشت. شخص دیگری آمد و خود را از مجله العالم معرفی کرد. او هم پس از صحبت های لازم مارا ترک نمود.من و سید مهدی حکیم (ره) در سالن هتل نشسته بودیم و منتظر رفتن در کنفرانس بودیم. دو نفر عراقی، چند متری ما روی صندلی نشستند و از گارسون غذا خواستند و بدون تناول، وقت گذرانی می کردند و در واقع سید حکیم را شناسایی می کردند.ما پس از مدتی به اطاق مراجعت و استراحت نمودیم و فردا صبح هم به شکل روزهای پیشین ما را سرکار گذاشتند. کنفرانس لحظه های پایانی خود را طی می کرد و ما با پایان یافتن آن بدون شرکت در کنفرانس، تصمیم گرفتیم با حسن ترابی دبیر کل جبهه ملّی - اسلامی سودان ملاقات کنیم. در شب یکشنبه 1368 / 1 / 17 برای ملاقات وی وارد منزلش شدیم و پیرامون مسائل جاری عراق، مسئله سیاسی فلسطین و مسئله مخالفین عراق صحبت هایی به میان آمد. پس از اتمام مذاکرات به هتل برگشتیم.شهید سید مهدی (ره) رفت که کلید از هتل دار بگیرد.در همان حال چند نفر عراقی مشکوک، آیت اللّه شهید (ره) را تحت نظر داشتند. من نیز رفتم تا کلید اطاق را از مسئول هتل بگیرم. 20 ثانیه نگذشته بود که صدای شلیک گلوله شنیده شد. برگشتم دیدم که سید مظلوم نقش بر زمین شده است. خواستم حرکتی کنم که مهاجمین همه را تهدید نمودند و تیراندازی هوایی نمودند. پس از آن، همه روی زمین دراز کشیدند و تروریست ها پس از شلیک چهار گلوله هوایی، صحنه را ترک کردند و 15 دقیقه پس از متواری شدن قاتلین، نیروهای امنیتی سودان رسیدند. بدن غرقه در خون شهید حکیم را به بیمارستان منتقل نمودند و به بازجویی از ساکنین هتل پرداختند.روز پنجشنبه 1368 / 1 / 21 پیکر شهید با حضور شخصیت های سیاسی - نظامی سودان همانند، وزیر کشور، وزیر دادگستری و رئیس جبهه ملی - اسلامی، از خارطوم تا تهران تشییع شد و ساعت 3 بعد از ظهر همان روز، وارد فرودگاه مهر آباد گردید. روز شنبه 1368 / 1 / 23 نیز دوباره پیکر او را، یارانش با حضور تعدادی از مسئولین جمهوری اسلامی ایران، برادرش آیت اللّه سید باقر حکیم و شخصیت های علمی و سیاسی عراق تشییع کردند.تشییع پیکر پاک او با پخش سرود نظامی جمهوری اسلامی ایران، از مسجد ارک تهران آغاز شد و تا تقاطع شهید مصطفی خمینی (ره) ادامه یافت، و پس از آن پیکر شریفش را به سوی شهر مقدس قم حرکت دادند و با همراهی حدود 100 اتومبیل بدن شهید را در ساعت 3 عصر روز شنبه 1368 / 1 / 23 به قم رساندند و در میان انبوه جمعیت که به انتظار ورود پیکر شهید بودند، تشییع و پس از عزاداری کم نظیری بدن مطهّر آن رادمرد را در کنار بارگاه ملکوتی فاطمه معصومه (س) و مزار شهید محراب، آیت اللّه مدنی، در مسجد بالاسر، به خاک سپردند.

روضه معصومی: بی بی یادت میاد برادرت امام رضا همه رو جمع کرد فرمود:برای من گریه کنید؛گفتند:آقا بده؛پشت سر مسافر شگون نداره؛فرمود:مسافری که امید برگشت داره"/"یابن شبیب ان کنت باکیا لشئ فابک للحسین"/بی بی جونم لحظه های آخری که برادرت از مدینه میرفت  گریه کردی،همه زن ها گریه کردن،برادرت با سلام و صلوات راهی شد،دلا بسوزه برا اون لحظه ای که غریب فاطمه اومد وداع کنه،یه صدایی بلند شد:مهلا مهلا،ای حسین...*/باز هم قصه‌ی جدایی ها/جگرت از فراق می‌سوزد/چشم هایت دو چشمه کوثر شد/یاد داری وداع آخر را/دل خواهر چگونه تاب آورد/حسرت دیدن برادر را/زینب حضرت رضایی و/چشمهایی پر از شفق داری/*بی بی جونم بعضی از این مردم هنوز کربلا نرفتن*/این خادمان  کوی تو گفتند میشود/از دست مهربان شما میتوان کربلا گرفت/اگر اربعین کربلا میخوای بری از همین الان  بسم الله/ای حسین...*/دیدن غربت «ولی» سخت است/بانوی بی قرار حق داری/آمدی از مدینه تا ایران/برسانی چنین پیامت را/*بی بی آمد با برادرا،با خاندانش،در شهر ساوه دشمنان اهلبیت حمله کردن؛بی بی مریض شد؛فرمود من رو قم ببرید؛قم مرکز شیعیان ماست؛چه احترامی کردند؛موسی  بن خزرج اشعری مهار ناقه ی بی بی رو گرفت؛شهر پر از سلام وصلوات شد؛همه مردم احترام کردن؛دلا بسوزه برا عمه ی سادات؛وقتی وارد شهر شام شد همه هلهله کردند؛به داغ دلش خندیدن؛به صورت برادرش سنگ زدن ای حسین...*/بانوی بی قرار حق داری/آمدی از مدینه تا ایران/برسانی چنین پیامت را/که تحمل نمی توانی کرد/لحظه ای غربت امامت را/سیره‌ی ناب فاطمی این است/راه را بر همه نشان دادی/تو شهید ولایتی بانو/در هوای امام جان دادی/سیره‌ی ناب فاطمی این است/مادرت پا به پای مولایش/محسنش جای خود، خود مادر/پشت در شد فدای مولایش/بین کوچه کبود شد بازو/ولی اسباب رو سپیدی شد/آه دست شکسته‌ی مادر/*همه صدا بزنید یا زهرا ...*/   شاعر: یوسف رحیمی/

منبرسیزدهم: فقه در قرآن

آیه: هستی فقه در قرآن:قرآن کریم به دانش فقه هستی بخشیده است. نمادهای هستی فقه در رابطه قرآن عبارت است از: بنیانگذاری علم فقه:با نزول قرآن کریم بسیاری از علوم از جمله فقه پایه‌گذاری شد. در حقیقت قرآن با فرودآمدن آیاتی که جنبه عملی داشت، مخاطبان را متوجه تکالیفی نمود که از آنها خواسته بود. اگر به ترتیب نزول سوره‌ها ـ با قطع نظر از قرارگرفتن آیات در سوره‌ها ـ  به آیات قرآن بنگریم در اولین سوره «کَلاَّ لاتُطِعْهُ وَ اسْجُدْ وَ اقْتَرِبْ (علق/ 20)»، اولین تکلیف فقهی سجده در برابر خدا و دومین دستور پیروی نکردن از دورغگویان فرومایه، عیب جو، منّاع، متجاوز و گناه‌پیشه است، لذا که فرمود: «وَ لاتُطِعْ کُلَّ حَلافٍ مَهِینٍ هَمَّازٍ مَشَّاءٍ بِنَمِیمٍ مَنَّاعٍ لِلْخَیْرِ مُعْتَدٍ أَثِیمٍ عُتُلٍّ بَعْدَ ذَلِکَ زَنِیم ٍ(قلم/ 10- 13)».در سومین سوره به شب‌زنده داری و تلاوت قرآن برمی‌خوریم: «قُمْ اللَّیْلَ إِلاّ قَلِیلا نِصْفَهُ أَوْ انْقُصْ مِنْهُ قَلِیلا أَوْ زِدْ عَلَیْهِ وَرَتِّلْ الْقُرْآنَ تَرْتِیلا (مزمل/ 3-4)» و در ادامه به شکیبایی در برابر گفتار مخالفان و چگونگی برخورد با آنان می‌رسیم: «إصْبِرْ عَلَى مَا یَقُولُونَ وَ اهْجُرْهُمْ هَجْرًا جَمِیلا (مزمل/ 10)». و در انتها به سراغ قرائت قرآن به قدر توان، جهاد، نماز خواندن، پرداخت زکات و قرض دادن می‌رود: «فَاقْرَءُوا مَا تَیَسَّرَ مِنْ الْقُرْآنِ عَلِمَ أَنْ سَیَکُونُ مِنْکُمْ مَرْضَى وَ آخَرُونَ یَضْرِبُونَ فِی الأَرْضِ یَبْتَغُونَ مِنْ فَضْلِ اللَّهِ وَ آخَرُونَ یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَاقْرَءُوا مَا تَیَسَّرَ مِنْهُ وَ أَقِیمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّکَاةَ وَ أَقْرِضُوا اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا (مزمل/ 20)». وضعیت تا آخرین تشریع قرآنی و بیان احکام عبادی حقوقی، فردی و اجتماعی، و...  به همین صورت است. مبناسازی برای فقه:قرآن نه تنها به مسائل فقهی پرداخت، برای رسیدن به ناگفته‌ها، مبناسازی هم نمود تا عالمان آگاه به قرآن بتوانند در پرتوی آن به فروعات دست یابند. این مبناسازی در قالب بیان آیات الاصول و آیات القواعد و معرفی منابع تجلی کرده است.آیات الاصول:بخشی از آیات قرآن بیانگر قواعد اصولی است و نزدیک به پنجاه آیه برای بیان بیش از سی قاعده می‌باشد. منظور از قاعده اصولی، ضابطه کلی است که نتیجه آن شناخت وظیفه فعلی و تشخیص موارد آن است و در حقیقت از مبادی تصدیقیه علم فقه است. (خوی، محاضرات، 1/7). مانند بحث از مقدمه واجب، بحث اجتماع امر و نهی، بحث نهی در عبادات، حجیت خبر واحد و....  به تعبیر دیگر مسائل اصولی قواعد عامی است که فقیه آن را در تشخیص وظائف کلی مکلفین به کار می‌گیرد (مکارم شیرازی، قواعد فقهیه، 1/23).از جمله آیاتی که بر این امور دلالت دارد می‌توان به آیه نبأ و نفر اشارت کرد: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ جاءَکُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَیَّنُوا أَنْ تُصِیبُوا قَوْماً بِجَهالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلى ما فَعَلْتُمْ نادِمِینَ(حجرات/ ‌6)» و «وَ ما کانَ الْمُؤْمِنُونَ لِیَنْفِرُوا کَافَّةً فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ کُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ وَ لِیُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَیْهِمْ...(توبه/ 122)». در این دو آیه بر حجیت خبر واحد استدلال شده است، که در صورت اثبات حجیت آن ‌کلید مهم بسیاری از مسائل فقهی خواهد بود.آیات القواعد:برخی دیگر از آیات به بیان قواعد فقهی پرداخته‌اند و به عنوان معیار عمده در تشخیص مسائل فقهی شناخته می‌شوند. مراد از قواعد فقهی: حکم کلی فرعی است که موارد جزیی آن در ابواب مختلف فقه تطبیق می‌شود. (بجنوردی، قواعد فقهیه، 1/5. و مکارم شیرازی، 1/23). این دسته از آیات به سی آیه و بیست قاعده فقهی مصرح و غیرمصرح می‌رسد. از جمله آنها است:«لَیْسَ عَلَى الضُّعَفَاءِ وَ لا عَلَى الْمَرْضَى وَ لا عَلَى الَّذِینَ لایَجِدُونَ مَا یُنفِقُونَ حَرَجٌ إِذَا نَصَحُوا لِلَّهِ وَ رَسُولِهِ مَا عَلَى الْمُحْسِنِینَ مِنْ سَبِیلٍ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ(توبه/ 91)»»، این آیه به قاعده احسان دلالت دارد. و آیات «یُرِیدُ اللَّهُ بِکُمُ الْیُسْرَ وَ لایُرِیدُ بِکُمُ الْعُسْرَ(بقره/ 185)»، و «ما یُرِیدُ اللَّهُ لِیَجْعَلَ عَلَیْکُمْ مِنْ حَرَجٍ(مائده/ 5)» بر قاعده نفی عسر و حرج دلالت می‌کنند.در قرآن کریم به تعدادی از قواعد فقهی اشاره شده است. برخی از آنها را که در قرآن به الفاظشان تریم شده ‌را «قواعد مصرحه» می‌نامیم و برخی دیگر را که به الفاظ آن در قرآن تحریم نشده است، «قواعد مستنبطه» نامگذاری می‌کنیم. مجموع این قواعد عبارتند از: 1. اتلاف. 2. احسان. 3. ارشاد. 4. جبّ. 5. اقرار. 6.‌ مانعیت اقرب از ابعد. 7. الزام. 8. تقیه. 9. تقدم دین بر ارث. 10. رجوع جاهل به عالم. 11. ضمانت کفیل. 12. صحت فعل مسلم. 13. عدم التذکیه. 14. قرعه. 15. لاضرر. 16. لزوم. 17. المجالس بالامانة. 18. نفی سبیل. 19. نفی عسر و حرج. 20. حرمت اقوام رضاعی مطابق اقوام نسبی ر. ک. به: مصطفوی، القواعد).اعتباربخشی به منابع فقه:قرآن با بیان جامع خود به معرفی کسانی پرداخته که موظف‌ند جزئیات مسائل و فروع احکام را بیان نمایند، مانند: «وَ أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَیْهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ (نحل/ 44)»، و «ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا(حشر/ 7)». این آیه وظیفه تبیینی پیامبر (ص) نسبت به آنچه برای مردم نازل شده و بدان نیاز دارند را بیان می‌کند. و آیه «فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنتُمْ لاتَعْلَمُونَ(انبیاء/ 7)» در نهایت به حجیت قول ائمه معصوم (ع) منتهی می‌شود. گستره فقه القرآن:قلمرو احکام قرآن گستره بسیار وسیعی را در بر می‌گیرد. در نخستین تقسیم آنچه در باره انسان‌ تشریع کرده و عنوان احکام الهی به خود گرفته است، به احکام اعتقادی و احکام عملی منقسم می‌شود. احکام عقیدتی آن دسته از احکام است که به اعتقادات تعلق می‌گیرد  و در قرآن با ساختار امری و نهیی بیان شده است، مثل: « وَ اعْبُدُواْ اللّهَ وَ لاَتُشْرِکُواْ بِهِ شَیْئاً (نساء/ 36)». در این اوامر و نواهی، اعتقاد، عین عمل به آن است و چیزی بیش از آن نمی‌خواهد و مقصود از احکام عملی احکامی است که تنها با اعتقاد تمام نمی‌شود، و افزون بر باورداشتن، همراه با عمل است، مانند: نماز و روزه و....از سوی دیگر احکام عملی ـ به معنی عام کلمه ـ همه فرامین الهی اعم از عبادی و غیرعبادی را در بر می‌گیرد، اما به معنی خاص کلمه، در مقابل حقوق است. حقوق در یک تعریف، عبارت است از: مجموع مقرراتی که بر اشخاص از این جهت که در اجتماع هستند حکومت می‌کند (کاتوزیان، ناصر، مقدمه علم حقوق، ص13). و همانطور که گفته شد هماره خصیصه دو طرفی دارد و از این جهت ملازم با تکلیف است.آری: اگر سخن از حق الهی به میان آید، معنی عام حکم و بلکه فراتر از همه‌ اقسام آن مورد نظر خواهد بود و از این رو می‌توان همه ‌تکالیف را جزء حقوق الهی دانست. به هر صورت فقه القرآن در عرصه‌های مختلف حضور دارد و در مجموع به دو بخش تکالیف و حقوق تقسیم می‌شود.بخش تکالیف بیشتر به مسائل عبادی چون، طهارت، صلاة، صوم، حج، خمس و...، و بخش حقوق به قوانین و مقررات حاکم بر افراد در جامعه می‌پردازد. احکام فقهی قرآن به اعتبار نوع جعل به احکام وضعی و احکام تکلیفی تقسیم می‌شود.حکم تکلیفی را نیز به وجوب، حرمت، استحباب، کراهت و اباحه تقسیم می‌کنند. به اعتبار رابطه حکم با مکلف، به احکام فردی و احکام اجتماعی، به اعتبار ابزار عمل به جوارحی(برونی) و جوانحی(درونی) و به اعتبار صادر کننده حکم، به الهی و حکومتی تقسیم می‌شود. حقوق نیز از یک زاویه به ملی و بین المللی و هر کدام به خصوصی و عمومی تقسیم می‌شوند. البته حقوق از دیدگاه فقهی، به حق الله و حق الناس تقسیم می‌شود و قرآن کریم در همه این عرصه‌ها به گونه‌ای حضور دارد.

موضوعات فقهی قرآن:بیش از شصت باب فقهی در قرآن مطرح شده است، که عبارت است از: 1. ابضاع. 2. اجاره. 3. ارث. 4. ازدواج. 5. اطعمه و اشربه. 6. اعتکاف. 7. اقرار. 8. امر به معروف. 9. انفال. 10. ایلاء. 11. بیع. 12. جهاد. 13. حج. 14. حجر. 15- حدود. 16- احکام اختصاصی پیامبر. 17. خمس. 18. دین. 19. روزه. 20. رهن. 21. زکات. 22. سبق و رمایه. 23. شرکت. 24. شفعه. 25. شهادات.26. شیرخوردن. 27. صلح. 28. ضمان. 29. طلاق. 30. طهارت. 31. ظهار. 32. عاریه. 33. عتق. 34. عقود. 35. عمره. 36. عهد. 37. غصب. 38. قرض. 39. قسم. 40. قضاء. 41. کفارات. 42. لعان. 43. لقطه. 44. مباحات. 45. مضاربه. 46. مکاسب محرمه. 47. نذر. 48. نگاه و نظر. 50. نماز. 51. نهی از منکر.52. ودیعت و امانت. 53. وصیت. 54. وقف. 55. وکالت.به ابواب ذکر شده، باید ارتداد، امنیت و صلح، بلوغ، تقیه، تولی و تبری، عدالت اجتماعی، حقوق بشر، نظام سیاسی اسلام را نیز افزود. همچنین حدود یک‌صد فرع فقهی و بیش از هزار مسئله‌ فقهی در قرآن وجود دارد. از جمله: بیتویه در منی، تعدد زوجات، حد زنا، حقوق فرزند، خواستگاری، ربا، رشوه، رضاع، سجده، طبقات ارث، طواف، فجر، قبله، قرائت، قربانی، کم‌فروشی، محارم سببی، نسبی و رضاعی، مسجد، مشاعر، مصارف‌‌ خمس و زکات، مطهرات، نیت، مَهر، میقات حج، نشوز، وضوء، وقت نماز، روزه‌ قضاء، شستن در وضو، شهادت در طلاق، عده، غسل، مدت حمل،  مسح سر و پا و... فراوانی آیات فقهی:در مورد اینکه چه حجمی از آیات قرآن احکام فقهی و حقوقی را در بر دارند، بین قرآن‌پژوهان و مفسران فقه‌پژوه چند دیدگاه‌ وجود دارد، و فراز و نشیب این اختلاف به فاصله هزاران آیه در نواسان است. برخی معتقدند آیات الاحکام از یک‌صد و پنجاه آیه(5/2%) فراتر نمی‌رود. (طنطاوی، الجواهر فی تفسیر القرآن الکریم، 1/3؛ سیوطی الاتقان، 2/165) بعضی تا حدی فراتر رفته و آن سی‌صد آیه(5%) می‌دانند (ر.ک:‌ ایازی، فقه پژوهی قرآنی، ص121).مشهور میان فقهاء و فقه القرآن نویسان گذشته این است که تعداد پانصد آیه (8 %) از قرآن در باره فقه است تا آنجا ‌که برخی کتب فقه القرآن شیعه و سنی، با همین عنوان نگاشته شده است، مثل: «تفسیرالخمسمائة آیة فی ‌الأحکام» مقاتل بن سلیمان، «تفسیر الخمسمأئة آیة» از فرقه إباضیه، «شفاء العلیل فی شرح الخمسمأئة آیة من التنزیل» عبدالله بن محمد النجری (877). «النهایة فی تفسیر الخمس‌ مائة آیة فی الأحکام»  فخرالدین احمد بن عبدالله بن سعید بن متوّج بحرانی(متوفای پس از 771) و «منهاج البدایة فی تفسیر آیات الأحکام الخمسمائة» احمد بن ‌عبدالله ‌بن محمد بن حسن بن متوج بحرانی (متوفای پس از800 هـ).عبدالله بن مبارک نیز بر این باور است که نُهصد آیه (تقریبا15%) از قرآن متضمن حکم فقهی است (ایازی، فقه پژوهی قرآنی، ص121). نتیجه شمارش نگارنده در أحکام القرآن ابن العربی این است که وی نیز این عدد از آیات را به عنوان آیات الاحکام تفسیر کرده است.بزرگ‌ترین رقم در باره آیات الاحکام عدد دو هزار (30%) است که می‌توان به قرطبی نسبت داد و فراتر از همه استاد محمد هادی معرفت (ره) قرآن‌پژوه معاصر است که بر پایه مبنای خاص خود که توسعه در موضوع و حکم است، همه آیات قرآن را آیات الاحکام می‌داند (بینات، ش44، ص57).ممکن است عامل اصلی این تفاوت اعداد نوع بینش به آیات الاحکام باشد، زیرا برخی خواسته‌اند از آیه‌های به ظاهر غیر فقهی مثل آیات الأمثال، آیات القصص، آیات القَسَم و... استفاده‌ فقهی کنند. البته به حساب آوردن آیات تکراری نیز نمی‌تواند بی تأثیر باشد. یا اینکه بعضی با توجه به عنوان حکم، عددی را مطرح نموده‌اند که طبعاً عددی کوچک است. چنانکه توجه به آیات صریح و غیر صریح نیز می‌تواند در کوچکی و بزرگی عدد مؤثر افتد.به عنوان نمونه آیه «أَوَ مَن یُنَشَّأُ فِی الْحِلْیَةِ وَ هُوَ فِی الْخِصَامِ غَیْرُ مُبِینٍ(زخرف/‌ 18)». به ویژگی آفرینش زن مربوط است و به ظاهر به فقه‌القرآن ربطی ندارد، لیکن ایشان می‌نویسد «قرآن خصوصیت زن را رقت و طبعی نازک می‌داند که با فطرت زنانه‌ به زیور گرایش بیشترى دارد تا واقعیت‌ها، و لذا ذاتا در پذیرش مسؤولیت‌های سخت با مردان تفاوت دارند، و از این جهت نباید مسؤولیت طاقت‌فرسای اداری را به او واگذار نمود». (معرفت، التفسیر و المفسرون، 2/ 355). بدیهی است با این دیدگاه آیه در ردیف آیات الاحکام است؛ هر چند جزء 500 آیه نباشد. به نظر ما عددی بین نُهصد تا یک‌هزار در زمینه حجم آیات الاحکام به حقیقت نزدیک‌تر است.نباید فراموش کرد که روایات متعددی آیات الاحکام را یک‌سوم یا یک‌چهارم قرآن می‌دانند، از جمله علی(ع) می‌فرماید: «نَزَلَ القُرآنُ اَثْلاثَاً: ثلث فینا و فی عدونا، ثلث سنن و امثال وَ ثْلثٌ فَرائِضٌ وَ اَحکَامٌ؛ یک‌سوم در باره ما و دشمنان ما، یک‌سوم سنّتها و امثال و یک‌سوم فرایض و احکام است» (کلینی، اصول کافی، ترجمه محلاتی، 4/436).در روایت دیگری می‌فرماید: «نَزَلَ القُرآنُ اَربَاعَاً رُبعٌ فِینَا، وَ رُبعٌ فِی عَدوّنَا، وَ رُبعٌ سُنَنٌ وَ اَمثَالٌ، وَ رُبعٌ  فَرائِضٌ وَ اَحکَامٌ؛ قرآن بر چهار ربع نازل شده است، یک‌چهارم در باره ما، یک‌چهارم در باره دشمنان ما، یک‌ربع سنت‌ها و مثل‌ها است، و یک‌ربع در باره احکام و فرائض است». (مجلسی، بحار الانوار، 24/305) روایات دیگری نیز در این باره وجود دارد.امام صادق(ع) می‌فرماید: «نَزَلَ القُرآنُ اَرْبَعَةَ اَربَاعٍ رُبْعٌ حَلالٌ، و رُبْعٌ حَرامٌ وَ رُبعٌ سُنَنٌ وَ اَحکَامٌ...». (کلینی، اصول کافی ترجمه رسولی،4/436. البته منظور از ثلث و ربع در این روایات یک تقسیم ریاضی با قسمتهای مساوی نیست، بلکه منظور تقسیم محتوایی قرآن به بخشهای مختلف از جمله فقه است.

حدیث: قالَ الصّادِقُ علیه السلام: سَلامُ اللّه ِ عَلى أَهْلِ قُم. یَسْقِى اللّه ُ بِلادَهُمُ الغَیْثَ، وَ یُنَزِّلُ اللّه ُ عَلَیْهِمُ الْبَرَکاتِ، وَ یُبَـدِّلُ اللّه ُ سَیِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ، هُمْ أَهْلُ رُکُوعٍ وَ سُجُودٍ وَ قیامٍ وَ قُعُودٍ، هُمُ الْفُقَـهاءُ الْعُـلَماءُ، هُمْ أَهْلُ الدِرایَةِ وَ الرِوایَةِ وَ حُسْنِ الْعِبادَةِ. امام صادق علیه السلام فرمود: سلام بر مردم قم، خداوند شهرهاى آنان را با باران سیراب مى کند، و برکتها را بر آنان نازل مى کند، و بدیهاى آنان را به خوبى ها تبدیل مى کند، آنها اهل رکوع و سجود و قیام و قعود هستند. آنان فقیه و دانشمند هستند. آنان اهل درک حقایق و روایت و عبادت نیکو هستند.

سیمای حضرت فاطمه معصومه(س): آیات و دعاهایی هم در برخی از کتیبه ها نوشته شده، در اینجا به ذکر یکی از آن احادیث می پردازیم که در کتیبه بدنه ایوان طلا از کاشی معرق با زمینه لاجوردی به خط ثلث نوشته شده است:“روی الزمخشری فی تفسیر الموسوم بالکشاف و الثعلبی فی تفسیره الموسوم بکشف البیان، عن رسول الله(ص) قال:”اَلا و من مات علی حب آل محمد مات شهیداً، ألا و من مات علی حب آل محمد مات مغفور، اَلا و من مات علی حب آل محمد مات مؤمناً متکملا، اَلا و من مات علی حب محمد و آل محمد بُشَره ملک الموت و ن******* و منکر بالجنَهِ، اَلا مُنً ماتَ عَلی حُبِ مُحَمَدٍ وَآلِ مُحَمَدٍ زُفَ اِلَی الْجَنَهِ اَلا مَنْ مات علی حب محمد و آل محمد فتح الله له فی قبره با بین الی الجنَه، ألا و من مات علی حب محمد و آل محمد جعل الله قبره مزار ملائکه الرحمه، اَلا و من مات علی بغض محمد و آل محمد جاء یوم القیمه مکتوب بین عینیه آیس من رحمه الله، اَلا و من مات علی بغض آل محمد مات کافراً، اَلا و من مات علی بغض آل محمد لم یشم رائحه الجنه ـ صَدَق؛دو دفتر از علمای اهل تسنن 1ـ زمخشی درکتاب تفسیر خود کشاف 2ـ ثعلبی در کتاب تفسیر خود کشف البیان روایت می کنند که رسول خدا(ص) فرمود: آگاه باشید کسی که باحب آل محمد از دنیا برود شهید از دینا رفته است، کسی که با حب آل محمد بمیرد، با ایمان کامل از دنیا رفته اس، کسی با حب محمد و آل محمد از دنیا برود، ملک الموت(عزرائیل) و دو فرشته ن******* و منکر او را به بهشت مژده می دهند، کسی که با حب محمد و آل او از دنیا برود، خداوند دو در در قبر او به بهشت می گشاید، کسی که با حب محمد و آل او از دنیا برود خداوند قبر او را محل زیارت فرشتگان رحمت قرار می دهد، کسی که با دشمنی و بغض با محمد و آل او بمیرد، در روز قیامت در بین دو چشم او نوشته شده است ناامید از رحمت خدا است، آگاه باشید کسی که با بغض با محمد و آل او بمیرد، کافر مرده است، کسی که با دشمنی آل محمد از دنیا برود، بوی بهشت به مشام او نمی رسد. ـ راست گفت رسول خدا.سپس نوشته شده:“اَللهُمَ صَلِ عَلَی الْمُصْطَفی مُحَمَدٍ، المرتضی علیِ، البتول فاطمه، السبطین الحسن و الحسین، زین العابدین علی، الباقر محمد، الصادق جعفر، الکاظم موسی، الرضا علی، التقی محمد، النقی علی، الزکی الحسن و الحجه‌ القائم مهدی صاحب الزمان، الائمَه الهُدی و مصابیح الدجی، بهم أتولی، ومن اعدائهم اتبرءُ؛خداوندا درود بفرست بر برگزیده ات محمد، بر مرتضی علی، بر بتول فاطمه، بر دو سبط رسول خدا، حسن و حسین، بر زین العابدین علی، بر باقر محمد، بر صادق جعفر، بر کاظم موسی، بر رضا علی، بر تقی محمد، بر نقی علی، بر زکی حسن و بر حجت قائم مهدی صاحب زمان(عج) که این ها پیشوایان راه هدایت هستند، چراغ های روشنی بخش در تاریکی ها می باشند، ولایت آنها را قبول دارم و از دشمنشان بیزار می باشم.”

سیره حضرت فاطمه معصومه(س): یکی از فضایل حضرت زهرا(ع) این است که پیامبر(ص) در موارد متعدد، در شأن او فرمود:فَداها اَبْوها؛ پدرش به فدایش باداین تعبیر بیانگر اوج مقام ارجمند حضرت زهرا(ع) است که پیامبر اکرم(ص) در شأن او گفته است.در مورد حضرت معصومه(ع) نیز نظیر این مطلب از پدرش امام کاظم(ع) روایت شده، در این راستا به ماجرای جالب زیر توجه کنید:مرحوم آیت الله مستنبط(داماد اول آیت الله العظمی سید ابوالقاسم خویی) از کتاب کشف اللثالی که نسخه خطی آن در کتابخانه شوشتری های نجف اشرف موجود است، و تألیف دانشمند محقق صالح بن عرندس دانشمند قرن نهم هجری می باشد، چنین نقل می کند:عصر امام کاظم(ع) بود، روزی جمعی از شیعیان برای دریافت پاسخ از سؤال های خود، به مدینه وارد شدند تا به محضر امام کاظم(ع) برسند، آن حضرت در مسافرت بود، نظر به اینکه آنها ناگزیر به مراجعت بودند، پرسش های خود را نوشتند و به افراد خانواده امام کاظم(ع) تحویل دادند تا در سفر بعد، به آن نائل شوند، مدتی بعد هنگام خداحافظی، دیدند حضرت معصومه(س) پاسخ پرسش های آنها را نوشته و آماده کرده است، آنها شادمان شدند و آن پاسخ ها را دریافت کردند و به سوی وطن رهسپار شدند، در مسیر راه به امام کاظم(ع) برخورد نمودند، و ماجرا را به عرض آن حضرت رساندند، امام کاظم(ع) آن نوشته را از آنها طلبید و مطالعه کرد، پاسخ های حضرت معصومه(ع) را درست یافت، سه بار فرمود:“فَداها اَبْوها؛ پدرش به فدایش باد.”با اینکه حضرت معصومه(ع) در آن هنگام خردسال بود، این ماجرای جالب نیز، ما را به عظمت ویژه حضرت معصومه(ع) از نظر علم و معرفت آشنا می کند، ‌و در جای خود بی نظیر و استثنایی است.)

فرزنددختردر روایات: عنه صلى‏ الله ‏علیه و ‏آله و سلّم :البَناتُ هُنَّ المُشفِقاتُ الُمجَهَّزاتُ المُبارَکاتُ .این دخترانند که دلسوز و مددکار و با برکتند .کنزالعمّال : 45399 منتخب میزان الحکمة : 612

بزرگان مدفون درحرم حضرت معصومه(س): شهید حجت الاسلام شیخ فضل الله محلاتى: شهید بزرگوار حجت الاسلام والمسلمین شیخ فضل الله محلاتی، در سال 1309، در خانواده ای مذهبی، از مادری باایمان و پدری پرهیزکار به نام حاج غلامحسین مهدی زاده به دنیا آمد. ایشان پس از طی دوران ابتدایی و تعلیم بخش هایی از مقدمات، در پانزده سالگی برای ادامه تحصیل به قم هجرت کرد و در حوزه علمیه به دروس حوزوی مشغول شد. شهید محلاتی پس از اتمام دروس حوزه، درس های تخصصی فقه و اصول را در محضر اساتید بزرگواری چون مرحوم آیت الله بروجردی رحمه الله و امام خمینی رحمه الله گذراند. ایشان در دوران تحصیل در قم، همواره با کلیه شخصیت های علمی و مبارزان بر ضد رژیم پهلوی، ارتباط نزدیک داشت و همین ارتباط و روحیه مبارزه با طاغوت، از او عالمی ساخت که تا آخر عمر گران بهایش، هم تجسم تلاش و تحرک بود و هم مظهر عشق به امام و امت.شهید محلاتی در سال های 1326 تا 1357 که به پیروزی انقلاب اسلامی انجامید، فعالیت های ضدطاغوتی زیادی داشت. او پس از آشنایی با شهید نواب صفوی، به گروه فداییان اسلام پیوست و به علت این همکاری، بارها تحت تعقیب قرار گرفت. شهید محلاتی در سال 1340 به تهران عزیمت کرد و ضمن اشتغال به کارهای علمی، فرهنگی و تبلیغی، همواره در صحنه های مختلف به مبارزه فداکارانه با دستگاه طاغوتی پهلوی می پرداخت.ایشان در دریافت پیام های امام خمینی رحمه الله و رساندن آن به مردم از رابطان اصلی بود. شهید محلاتی، در بیشتر راهپیمایی های قبل از پیروزی انقلاب اسلامی نقش هدایت کننده و برجسته ای برعهده داشت و در جریان ورود حضرت امام خمینی رحمه الله به میهن اسلامی، عضو کمیته مرکزی استقبال از ایشان بود.شهید شیخ فضل الله محلاتی که برای حاکمیت اسلام، آزادی و استقلال و اجرای قسط و عدالت، سال ها محرومیت و رنج را متحمل شده بود، پس از پیروزی انقلاب اسلامی، در آستانه 22 بهمن 1357 به عنوان نخستین سخنگوی انقلاب، پیروزی نهضت و استقرار نظام الهی را در کشور از راه رادیو به ملت مسلمانان نوید داد. شهید محلاتی، به علت سابقه درخشانش، مورد اطمینان حضرت امام خمینی رحمه الله بود و مسئولیت های اجرایی مختلفی مانند معاونت کمیته مرکزی انقلاب، نمایندگی امام در صندوق تعاون صنفی و نمایندگی امام رحمه الله در مراسم باشکوه حج ابراهیمی در سال 1358 را برعهده داشت. او در انتخابات نخستین دوره مجلس شورای اسلامی، از طرف مردم محلات انتخاب و راهی مجلس شورای اسلامی شد.هم زمان با تشکیل سپاه پاسداران، شهید محلاتی که شخصی آگاه، دل سوز و پرتلاش بود، از سوی رهبر کبیر انقلاب، مسئولیت نظارت، کنترل و هدایت این نهاد انقلابی و نوخاسته را پذیرفت. آنچه مرحوم محلاتی را در کار بزرگ ارشاد و هدایت سپاه توفیق بخشید، تنها جایگاه قانونی نمایندگی امام در سپاه نبود؛ بلکه ویژگی های اخلاقی و رفتاری آن شهید بزرگوار بود که اعضای سپاه به او از دید مُرشد و پیر راه می نگریستند.شهید محلاتی به پاسداران محبتی درونی داشت و این علاقه از عشق او به اسلام و امام پدید آمده بود. او پاسداران را از نزدیک می شناخت و اخلاص و ایثار آنها را لمس می کرد. آن شهید والامقام، دل سوز پاسداران بود و این سوز درونی به او تحرک و تلاشی فراوان می بخشید که متجاوز از هزار برنامه آموزشی توجیهی، تربیتی و اخلاقی به شکل های مختلف سخنرانی و دستورالعمل از ایشان به یادگار مانده است. شهید محلاتی، سپاه پاسداران را پرتوان و شکیبا می خواست و پشتوانه این آرزو، تلاش بی امانش بود. او در یکی از مصاحبه های خود در مورد سپاه می گوید: «ان شاءالله سپاهی بسازیم که دشمن هوس نکند علیه انقلاب اسلامی توطئه کند».با توجه به اهمیت و نقشی که شورای عالی سپاه در هدایت، مدیریت و برنامه ریزی سپاه داشت، شهید محلاتی به حمایت و تقویت این شورا اهتمام می ورزید و تمام سعی خود را برای حضور همیشگی در جلسات سیاست گذاری و قانون گذاری شورای عالی حفظ می کرد. ایشان به دلیل اعتبار و موقعیت سیاسی ـ اجتماعی و سوابق مبارزاتی که داشت، پشتوانه ای بسیار ارزنده و توانا برای سپاه محسوب می شد. شهید محلاتی با عشق به این نهاد مقدس و مسئولیتی که از طرف رهبر کبیر انقلاب به ایشان واگذار شده بود، همواره در مجامع سیاسی، قانون گذاری، قضایی و فرهنگی برای احقاق حقوق سپاه پاسداران و دفاع از آن حضوری فعال و پرثمر داشت. پاسداران به علت خلوص نیت و حضور پرثمر و اخلاق آن شهید، به ایشان عشق می ورزیدند و از وجود ایشان به عنوان راهنما و مربی اخلاق بهره می بردند.شهید محلاتی معتقد بود که در مورد اسلام دو بینش وجود دارد: یکی اسلام شاهنشاهی، بدون سیاست و منهای جهاد و دفاع و برنامه های اجتماعی، و دیگری اسلامی که امام امت رحمه الله به این ملت آموخت. شهید شیخ فضل الله محلاتی، هم بینش سیاسی داشت و هم میدان دار صحنه سیاست بود. ایشان به سیاستِ آمیخته با دیانت عقیده داشت و در حیطه کاری خود به این موضوع اهمیت فراوانی می داد. شهید محلاتی در مورد نقش دین و روحانیت در سپاه می گوید: «سپاه و روحانیت دو ارگان هستند که باید با هم حرکت کنند که در رأس آنها، امام یعنی مقام روحانی است که سپاه تابع اوست. روحانیت و سپاه باید باهم اختلاط داشته باشند. سپاه باید فکر، عقیده و مذهب را از روحانیون بگیرد و از وجود آنها استفاده کند».شهید شیخ فضل الله محلاتی به عدالت عشق می ورزید و از تبعیض بیزار بود. هیچ گاه از مقام و موقعیت اجتماعی خود سوءاستفاده نکرد؛ زیرا مقام را برای خدمت به اسلام می خواست، نه برای رفاه و راحتی خود و بستگان خود. ایشان در زندگی خود، با کمال تعهد و تقیّد به دستورات دینی عمل می کرد و بدین گونه در خانواده و جامعه مبلّغ عملی مکتب بود. زهد و ساده زیستی همراه با معاداندیشی ایشان سبب شد که در وصیت نامه خویش چنین بنویسد: «یک پنجم کل دارایی مرا به حضرت امام بدهید؛ زیرا خوف آن دارم که این مقدار که به دست آورده ام، در شأن زندگی طلبگی من نباشد و فردا در آستان عدل الهی باید پاسخگو باشم».روحانی بزرگوار، شهید محلاتی در عرصه های متفاوت حضور داشت. از این رو، حوزه های علمیه او را از خود می دانند و به وجودش می بالند؛ چرا که محصول مکتب امام صادق علیه السلام بود. مبلغان هم او را فخر و عزت خود می شمارند؛ زیرا او با تیغ بیان در سنگر وعظ به دفاع از حق و تبلیغ اسلام می پرداخت و مبارزان به او عشق می ورزیدند؛ چرا که عمری را در جهاد، مبارزه و زندان گذراند. رزمندگان جبهه های نورانی نبرد، او را بر دل و بردیده داشتند؛ چون حضورش در میان دلیران صحنه جهاد، یاد امام را تداعی می کرد. نمایندگان مجلس نیز حرمت او را نگاهبان بودند و هستند و محلاتی را آبروبخش نمایندگی و مجلس می دانند. شهید محلاتی از آنِ همه بود و هست، متعلق به هر کس و گروهی که خدا و رسول و عترت را در دل، و شور خدمتگزاری به دین و مسلمین و انقلاب در سر داشته و دارند.شهید محلاتی عاشق شهادت بود و آشنایی با رزمندگان، جانبازان و شهیدان، این شعله را هر روز در نهاد او افروخته تر می ساخت. او گاه عالمان بزرگواری همانند شهید مطهری، شهید مفتح، شهید بهشتی و شهدای محراب را مشاهده می کرد که چگونه از زندان تن می گریزند و به سوی حضرت حق می شتابند.«من رشک می برم به این شهدا، که چه آرام و پر طمطراق به سان مرغان بهشتی بال و پر گشوده اند و به سوی معبود محبوب در پروازند» گاه پیکرهای پاک و خونین رزمندگان را می دید که چگونه برای دفاع از دین و مبارزه با استکبار جهانی ره صد ساله را یک شبه می پیمایند و به مقام قرب الهی می رسند. او که مرشد و راهنمای این سلحشوران بود، چگونه می توانست در شهادت الگوی آنان نباشد؟دشمنان ایران اسلامی که توان رویارویی با رزمندگان دلیر اسلام را در جبهه نبرد نداشتند، در اول اسفند سال 1364 پس از شکست در عملیات والفجر 8 ، برای جبران این شکست، در نزدیکی اهواز با دو فروند جنگنده به هواپیمای مسافربری «آسمان» که چهل تن از دلباختگان مکتب عشق را به مقصد می رساند، حمله کردند و دست پلید خود را به خون این عزیزان آغشتند. پیکر پاک شهید محلاتی پس از تشییع باشکوه، در حرم حضرت معصومه علیهاالسلام به خاک سپرده شد.در ترسیم جایگاه و نقش شهید محلاتی و همراهانش در انقلاب، همین بس که حضرت امام خمینی رحمه الله در رثای آن شاگرد مجاهد و مخلصش فرمود: «امید آن است که ولی نعم، این میهمانان را که به سوی او می روند از محضر خود کامیاب فرماید... و به این عزیزانی که در این جنایت هوایی به سوی او پرواز کرده اند، اجازه ورود به محفل خاص خود دهد، و حجت الاسلام حاج شیخ فضل الله محلاتی، شهید عزیز را که من و شما او را می شناسیم که عمر خود را در راه انقلاب صرف کرد و باید گفت یکی از چهره های درخشان انقلاب بود و در این راه که راه خداوند است، تحمل سختی ها نمود و رنج ها کشید و با قامت استوار ایستادگی کرد، اجازه ورود در محضر شهدای صدر اسلام مرحمت فرماید».

روضه معصومی: تو رفتی و شد ، دلم کم‌طاقت/ شده سهمِ من ، فراق و حسرت/ الهی آخر فدات شه خواهر/ چقدر تنهایی تُو شهرِ غربت/ موندم من با غروبای مدینه/ آخه خواهر چطور آروم بشینه/ وقتی داره غریبیتُ می‌بینه،ای جانم/جانم جانم ، رضا رضا یا رضا .../شدم راهی تا ، کنارت باشم/ قرارم باشی ، قرارت باشم/ نشد دیدارت نصیبم اما/ امیدم این بود که یارت باشم/ عمر یاسِت با این‌که خیلی کمه/ اما جونم فدای رهبرمه/ اشک چشمام می‌خونه یا فاطمه،یا زهرا/زهرا زهرا، یا زهرا یا فاطمه .../امون از غربت ، امون از غم‌ها/ غریبه شیعه ، تویِ این دنیا/ هنوزم خون‌ها ، می‌ریزه ناحق/ به جرم عشق علی و زهرا/ شده شورِ حق ، تو دل‌ها برپا/ برامون هر روز ، شده عاشورا/ تو رگ‌هاست خونِ بُریر و عابس/ فدایی میشیم برای مولا/ چل روز، رفته، ولی هنوز زاریا/ داره، حال و هوای کرب و بلا/ ذکر، لب‌هاست، عزیز زهرا بیا،یا مولا/مولا مولا، عزیز زهرا بیا .../شاعر : یوسف رحیمی/

منبرچهاردهم:آیه تبلیغ

آیه: شش آیه از آیات قرآن مجید باید پیوسته مد نظر ما شیعیان باشد آن آیات همه درباره‌ی خلافت و امامت و وراثت اهلبیت علیهم السلام [بعد] از رسول‌خدا صلی الله علیه و آله و سلم است :* آیه تبلیغ* آیه ولایت* ایه اکمال دین* آیه مودت* آیه تطهیر* آیه مباهله

آیه تبلیغ :[سوره مائده – آیه 67 :] یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک و ان لم تفعل فما بلغت رسالته و الله یعصمک من الناس ان الله لایهدی القوم الکافرین .ای پیامبر ! آنچه را که از جانب پروردگارت نازل شده [ به مردم ] برسان و اگر نرسانی ، پیغام خدا را نرسانده‌ای [ به رسالت و فرمان الهی عمل نکرده‌ای ، نغوذ بالله ] خدا تو را از شر مردم حفظ می کند و خدا قوم کافر را هدایت نمی کند .این آیه در حجة الوداع نازل شد و به دنبال آن رسول خدا صلی الله علیه و آله مردم را در غدیر خم جمع کرد و درمیان صد و بیست و چهار هراز نفر دست حضرت علی بن ابیطالب علیهماالسلام را گرفت و به مردم فرمود : من کنت مولاه فهذا علی مولاه این آیه شریفه چهار فراز دارد :اول : یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک این نشان می دهد که خلافت حضرت علی علیه السلام را قبلا خداوند به رسولش نازل فرموده بود و گفته بود که آن را نزد خودت نگهدار ، وقت رساندن آنرا خودم خواهم گفت و در این آیه فرمود : آنچه را که قبلا به تو نازل شده است ابلاغ کن و برسان ؛ دیگر عمرت وفا نخواهد کرد و دیگر چنین اجتماعی به دست نخواهد افتاد .دوم : و ان لم تفعل فما بلغت رسالته به جرئت می توان گفت در هیچ جایی از قرآن خدا آن حضرت را این چنین در فشار نگذاشته و این چنین تهدید نکرده است ... و آن نشان می دهد که جانشینی علی بن ابیطالب علیهماالسلام چنان مهم و ضرورری بوده که خداوند به آن حضرت فرمود : حتما باید این کار را انجام دهی .سوم : و الله یعصمک من الناس این جمله نشان می دهد که آن حضرت در نصب [ کردن ] علی علیه السلام [ به جانشینی بعد از خود ] ، از مردم وحشت داشت که قبول نکنند و بگویند : چرا داماد خودت را جانشین کردی ؟ چرا عموزاده‌ات را جانشین کردی ؟ چرا با این همه اشخاص کارکشته و مسن یک نفر سی و سه ساله را جانشین کردی ؟ لذا خدا به آن حضرت وعده کرد که : [ خدا تو را از شر مردم حفظ می کند .چهارم : ان الله لایهدی القوم الکافرینبه نظر می آید منظور آنهایی هستند که به جانشینی حضرت علی علیه السلام کافر بودند و آن کار را قبول نداشتند؛ یعنی آنهایی را که این کار را قبول نداشتند و به فکر برهم زدن این نقشه بودند خداوند هدایت نخواهد کرد و مکرشان به جایی نخواهد رسید.در نتیجه رسول خدا صلی الله علیه و آله مردم را در غدیر خم جمع کرد و بعد از خواندن نماز ظهر و بعد از ایراد سخنرانی مهم ، فرمود :الله مولای و انا مولی المومنین انا اولی بهم من انفسهم الا فمن کنیت مولاه فهذا علی مولاه ؛اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله ... الا فلیبیغ الشاهد الغائب ...خداوند مولی و سرپرست من است و من بر مؤمنان سرپرستم؛ و من بر مؤمنان از نفس خودشان مقدمترم .بدانید : هر کس که من مولا و سرپرست او هستم این علی [ علیه السلام ] که دستش در دست من است سرپرست و رهبر اوست . خدایا ! دوست بدار آن کس را که علی را به امامت و ولایت دوست دارد و دشمن بدار کسی را که علی را دشمن دارد و از او کنار کشد و یاری کن آن کس را که علی را یاری کند و ذلیل کن آن کس را که علی را تنها گذارد و خوار کند ... [ ای مردم ! ] هر کس در اینجا حاضر است [ این خبر را ] به غائبان برساند ...

حدیث: قالَ أَبُوالْحَسَنِ علیه السلام: اِنَّ لِلْجَنَّةِ ثَمانِیَةَ أَبْوابٍ وَ واحِدٍ مِنْها لاَِهْلِ قُم، وَ هُمْ خِیارُ شیعَتِـنا مِنْ بَیْنِ سائِرِ البِلادِ، خَمَّرَاللّه ُ تَعالى وَلایَتَنا فىطینَتِهِمْ. امام هفتم علیه السلام فرمود: بهشت داراى هشت درب است ویکى از آنها براى مردم قم است، و آنان در میان مردم سایر شهرهابهترین شیعیان ما هستند، خداوند ولایت ما را در طینت آنان قرار داد.

سیمای حضرت فاطمه معصومه(س): مساحت مجموع زمین آستانه 13527 متر مربع است و از این مقدار 1914 متر زیربنای گنبد و ایوان ها و صحن ها است و در بسیاری از مواضع این بناها کتیبه هایی است که در آنها نوشته هایی با خط های مختلف از آیات و اشعار و احادیث نگاشته شده است، اینک به چند نمونه توجه کنید در کتیبه گلوگاه ساق گنبد اشعاری سروده فتحعلی خان صبا به خط نستعلیق، ثبت شده که چند شعر آن این است /آتش موسی عیان از سینه سیناستی یا که زرین بارگاه بضعه موساستی/بضعه موسی بن جعفر فاطمه کز روی قدر خاک درگاهش عبیر طره حوراستی/نوگلی رنگین زطرف گلشن یاسین بود آیتی روشن به صدرنامه طاهاستی/پرتوی از آفتاب اصطفای مصطفی زهراه ای از آسمان عصمت زهراستی.

سیره حضرت فاطمه معصومه(س): از ویژگی های حضرت معصومه(ع) این بود که به علوم اسلام و آل محمد(ص) آگاهی داشت، و آن را برای دیگران و آیندگان، نقل می کرد، و از راویان و محدثان به شمار می آمد، چنان که روایت نقل بیانگر این مطلب است از این رو امام کاظم(ع) فرمود:”پدرش به فدایش باد”، در حدی که وجود شریفش حجت و امین پدرش امام کاظم(ع) بود، چنان که در فرازی از زیارتنامه غیر معروفه او آمده“اَلسَلامُ عَلَیْکِ یا فاطِمَهُ بِنْتَ مُوسَی بْنِ جَعْفَرٍ و حُجَتِهِ وَاَمِینِهِ؛سلام بر تو ای فاطمه دختر موسی بن جعفر(ع)، و حجت و امین موسی بن جعفر(ع)بنابراین حضرت معصومه(ع) حجت و امانت دار پدرش امام کاظم(ع) بود،‌که در این صورت، حجت و امین خدا و حجت و نشانه اسلام و حافظ امانت الهی بود.

فرزنددختردر روایات: رسولُ اللّه صلى‏ الله ‏علیه و ‏آله و سلّم :لا تَکرَهوا البَناتَ؛ فإنَّهُنَّ المُؤنِساتُ الغالِیاتُ .دختران(خود) را ناخوش ندارید ؛ زیرا آنها مونس‏هاى گرانبهایى هستند .کنزالعمّال : 45374 منتخب میزان الحکمة : 612

بزرگان مدفون درحرم حضرت معصومه(س): شهید حجت الاسلام محمد منتظرى: شهید منتظری در سال 1323 در نجف آباد اصفهان متولد شد. در سال 1337 وارد حوزه علمیه قم شد و علوم اسلامی در سطح خارج فقه و اصول و فلسفه را فرا گرفت. و در محضر اساتیدی مانند امام خمینی، آیت الله داماد، منتظری و مشکینی فرا گرفت. در سال های 41 و 42 همزمان با آغاز نهضت امام خمینی فعالیت های مبارزاتی خود را آغاز و تا پایان عمرش به حرکت در راستای ولایت فقیه ادامه داد. در سال 44 در حین انتشار اعلامیه دستگیر شد پس از 7 ماه زندان آزاد شد و در جریان یک رویارویی با ماموران رژیم گریخت و سپس به خارج رفت و تا 10 سال زندگی مخفی را در خارج از کشور گذراند. وی در خارج از کشور نیز کارشان هماهنگی و همکاری نمودن با رهبران کشورهای آزادیبخش جهان اسلام بود. و اما از همه سعادتمندانه تر اینکه امام خمینی پرونده ایشان را به خط خودشان امضاء و فرموده اند که ایشان انسانی متفکر و فداکار با اخلاص و ایثارگر بود. و سرانجام در هفتم تیر ماه 1360 به دست منافقین کوردل در فاجعه حزب جمهوری به شهادت رسید.  

روضه معصومی: [آبرومه،شدم گدای حضرت معصومه۲/آرزومه،(بشم فدای حضرت معصومه۲)]۳/(غم دیرینه ای دارم به سینه/ولی آرامش قلبم همینه)۲/زیارت میکنم من این حرم رو/به جای قبر مخفی در مدینه/تو حریمش شمیم یاس فاطمی پیچیده/پا ضریحش بیای تموم حاجتاتو میده۲/آبرومه،شدم گدای حضرت معصومه/آرزومه،(بشم فدای حضرت معصومه۲)/میباره بر سرم بارون رحمت/نشستم بر سر خوان کرامت/یقین دارم بی بی از زائرینش/شفاعت میکنه روز قیامت/این دعامه،معصومه اشفعی لنا فی الجنه/رو لبامه،معصومه اشفعی لنا فی الجنه/آبرومه،شدم گدای حضرت معصومه/آرزومه،(بشم فدای حضرت معصومه۲)/رضاجانم بیا دل بی قرارم/میان بسترم چشم انتظارم/امیدم اینه که لحظه ی آخر/سرم رو روی دامنت بذارم/دیگه امشب جونم رسیده برلبم میمیرم/دیگه امشب (به یاد عمه زینبم میمیرم۲)/آبرومه،شدم گدای حضرت معصومه/آرزومه،(بشم فدای حضرت معصومه۲)/بعیدا عن اخی تبکی عیونی/(دور از برادرم چشمانم اشک بار است)/و کل حوراء قلبی فی الشجونی/(و همچون زینب قلب من غمگین است)/ولکن مثلها ماء السرونی/(مانند حضرت من را اسیر نکردن)/ولا بلحبل  قیدونی .../(و با ریسمان من را نبستن)/عندموتی۲ ابکی لزینب عمتی المسبیه۲/(هنگام مرگم گریه می کنم برای عمه ی اسیرم)/بالاعلی صوتی۲ابکی لزینب عمتی المسبیه/(با صدای بلند گریه می کنم برای عمه ی اسیرم)/آبرومه،شدم گدای حضرت معصومه/آرزومه،(بشم فدای حضرت معصومه۲)/

منبرپانزدهم: سقوط اسرائیل

آیه: سقوط اسرائیل در نبرد افساد دوم:قرآن کریم درباره مجازات بنی اسرائیل پس از افساد دوم آنها می گوید:

«فَإِذَا جَاءَ وَعْدُ الاَخِرَةِ لِیَسئِئُوا وُجُوهَکمْ وَ لِیَدْخُلُوا الْمَسجِدَ کمَا دَخَلُوهُ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ لِیُتَبرُوا مَا عَلَوْا تَتْبِیراً»   اسرا، آیه 8با توجه به اینکه قرآن، مجازات افساد اول بنی اسرائیل را با تعبیر «فَإِذَا جَاءَ وَعْدُ أُولَهُمَا» (چون زمان اولین افساد فرا رسید) ذکر کرده بود، انتظار می رفت که برای مجازات افساد دوم از تعبیر «فاذا جاء وعد ثانیهما» (چون زمان دومین افساد فرا رسید) و یا به جای ثانیهما، اخریهما (افساد دیگر) استفاده شود، اما برخلاف این تصور، قرآن فرموده است: «فَإِذَا جَاءَ وَعْدُ الاَخِرَةِ» (چون زمان افساد پایانی فرا رسد). کلمه «الآخرة» از تعابیر نادر قرآنی است که جز برای بیان «حیاة الآخرة» (زندگی پس از مرگ) به کار نرفته است، این خود قرینه ای است بر این که افساد دوم، آخرین حلقه تبهکاری و ویرانگری در تاریخ بنی اسرائیل است، به گونه ای که پس از آن، قد علم نخواهند کرد.

تعبیر «پس آنگاه که وعده ی پایانی فرا رسد، از اندوه چهره تان را زشت گردانند» که بیانگر حجم ناملایماتی است که به دست مجاهدان بر یهود فرود می آید نیز همانند ناخوشی ها و ناملایماتی است که در روز قیامت بر کفار وارد می شود و در این آیه بدان اشاره شده است:«فَلَمّا رَأَوهُ زُلفَةً سِیئَت وُجُوهُ الَّذینَ کَفَرُوا»   ملک، آیه 27مجازات نهایی، همه یهود را ریشه کن خواهد کرد، زیرا خداوند قبل از آن، همه آنها را در فلسطین جمع می کند:«وَ قُلنا مِن بَعدِهِ لِبَنِی إِسرائِیلَ اسکُنُوا الأَرضَ فَإِذا جاءَ وَعدُ الآخِرَةِ جِئنا بِکُم لَفِیفاً»   اسرا، آیه 104یعنی آنان را گروه گروه و یک به یک از سرزمین های مختلف آورده و در یک جا با هم جمع می کند و این همان عقوبت نهایی است که در روایات به «درو» تعبیر شده است، زیرا همه آنها را درو می کند و هیچ یک را باقی نمی گذارد؛ به این معنا در حدیث شریف زیر اشاره شده است که :«در فلسطین دو حادثه برای روم اتفاق می افتد که یکی قطاف نام دارد و دیگری حصاد.»تعبیر «قطاف» (چیدن) کنایه از مجازات افساد اول است که در آن خانه به خانه می گردند و تعبیر «حصاد» (درو کردن) کنایه از مجازات افساد دوم است که به هر چه دست یابند نابود می کنند، زیرا «تتبیر» به معنای شکستن و تکه تکه کردن و درو کردن چیزی و در نهایت نابود کردن آن است و این دلیلی است بر پایان یافتن سلطه اسرائیل به دست عقوبت کنندگان آنها در مجازات افساد دوم.مقتضای سیاق آیات افساد این است که مجازات افساد دوم اسرائیلی ها نیز به دست ایرانیان واقع شود، زیرا تعبیرات قرآنی « عِبَاداً لَّنَا» (بندگانی از خودمان) « لِیَسُوءُا» (زشت سازند) «وَ لِیَدْخُلُوا الْمَسجِدَ» (به مسجد درآیند) « کمَا دَخَلُوهُ أَوَّلَ مَرَّةٍ» (همچنان که بار اول بدان درآمدند) « وَ لِیُتَبرُوا مَا عَلَوْا تَتْبِیراً» (بر هر چه دست یابند یکسره نابود کنند)، با واژه ها و ضمیرهای خود بر این نکته تاکید دارند که ماموران مجازات اسرائیلی ها در هر دو مرحله، یک قوم واحدند.حال باید دید که آیا در روایات غیبی دلیلی وجود دارد که مجازات بنی اسرائیل در افساد دوم نیز به دست مردم قم به طور خاص و ایرانی ها به طور عام انجام می گیرد؟در پاسخ به این سوال باید گفت روایاتی که گویای این موضوع می باشند بیش از روایات مربوط به عقوبت افساد اول بوده و در انتساب مجازات افساد دوم یهود به ایرانی ها صریح تر و گویاترند.در روایت علی بن ابراهیم از اهل بیت (ع) نقل شده است که در تفسیر آیه ی «پس آنگاه که وعده پایانی فرا رسد از اندوه چهره تان را زشت گردانند» گفته اند:«منظور قائم (ع) و یاران او است.»تفسیر البرهان 6/59/6265، تفسیر قمی 2/14 و بحارالانوار 53/89/88مراد از قائم، مهدی منتظر (ع) است و منظور از یاران او، مردم قم؛ یعنی اصحاب پرچم های سیاه مشرقی هستند که حدیث عفان بصری آن را توضیح می دهد؛ عفان گفته است که امام صادق (ع) به من فرمود:می دانی چرا شهر قم را «قم» نامیده اند؟ گفتم: خدا و رسولش و شما داناترید، فرمود: قم نامیده شده است، چون مردم آن با قائم آل محمد (ص) همراهی کرده و با او قیام می کنند و در کنار او استقامت می ورزند و او را یاری می رسانند.بحارالانوار 60/216/38روایات دیگری نیز در منابع شیعه و سنی آمده است که حدیث عفان بصری را توضیح داده و کیفیت یاری ایرانیان را به امام زمان (ع)، بیان می کنند همچون روایت عمار که می گوید:«پرچمدار مهدی «شعیب بن صالح» است.» الفتن ابن حماد 214/856، الحاوی للفتاوی 2/68شعیب یکی از شاخص ترین فرماندهان نظامی ایرانی است که برنامه نظامی امنیتی ورود مخفیانه به فلسطین به همراه مبارزان و مقاومین سرزمین شام را اجرا می کند تا مقدمات عقوبت افساد اول را فراهم آورده و اولین ضربات نظامی کارساز را بر یهود وارد کند و همین شعیب بن صالح به عنوان فرمانده ارشد سپاه مهدی (ع)، با لشکر ایرانی خود، آشکارا وارد فلسطین می شود تا مجازات افساد دوم را بر یهود اعمال نماید، در روایت سفیان کلبی این موضوع به صراحت آمده است:زیر فرمان مهدی (ع) جوانی کم سال، کم ریش و گندم گون قیام می کند که اگر با کوه ها مقابله کند آنها را به لرزه درمی آورد، تا در ایلیا فرود آید.الفتن ابن حماد 258/120 (ایلیا همان بیت المقدس است و این خصوصیات شعیب بن صالح است.)ایرانیان سفیانی را شکست می دهند.در این مورد روایاتی است که از طریق اهل سنت از علی (ع) نقل شده است؛ به نمونه هایی از آن توجه فرمایید:وقتی لشکریان سفیانی به سمت کوفه می روند، گروهی را در پی اهل خراسان می فرستند و اهل خراسان خارج می شوند، سپاه هاشمی با پرچم های سیاه و به فرماندهی شعیب بن صالح، در دروازه استخر با سپاه سفیانی رو به رو می شود و میان آن دو کشتار سختی به وقوع می پیوندد و سرانجام پرچم های سیاه پیروز می شوند و لشکر سفیانی می گریزد؛ در اینجاست که مردم مهدی را آرزو می کنند و او را طلب می نمایند. کنزالعمال14/39667 و الحاوی للفتاوی 2/69و نیز از علی (ع) نقل شده است که فرمود:پرچم های سیاه بیرون می آیند و با لشکر سفیانی مبارزه می کنند، در بین آنها جوانی از بنی هاشم است که در شانه چپش خالی است و پیشاپیش (سپاه) او مردی از بنی تمیم به نام شعیب بن صالح است و یاران سفیانی را شکست می دهند. الفتن ابن حماد 216/863؛ الحاوی للفتاوی 2/69، کنزالعمال 14/3966از برخی روایات چنین برمی آید که سرزمین عراق صحنه رویارویی نظامی بین لشکریان ایرانی و سفیانی است؛ مانند روایت ابن مسعود که گفته است:...سفیانی لشکری را با پانزده هزار سوار به کوفه اعزام می کند که آن را می گیرند و زنان و اطفال آنجا را اسیر می کنند و مردان را می کشند و هر آنچه مال در آن می یابند می گیرند و سپس برمی گردند. پس ندایی از مشرق بلند می شود و فرماندهی از بنی تمیم، به نام شعیب بن صالح، به تعقیب لشکر سفیانی می پردازد و اسیران را از دست آنها نجات می دهد و به کوفه برمی گرداند. التذکره 610مهدی (ع)؛ فرمانده نبرد برای سقوط اسرائیل بعد از فروپاشی نیروهای سفیانی و اعلام شکست آنها به دست نیروهای ایرانی، امام مهدی (ع) ظهور می کند؛ عمار یاسر می گوید:...سپاه سفیانی همانند شب و چونان سیل، پیش می روند و از هر آن چیزی که می گذرند آن را نابود و منهدم می کنند تا وارد کوفه شوند، در آنجا شیعیان آل محمد (ص) را می کشند و سپس از هر سو به دنبال اهل خراسان می گردند، مردم خراسان نیز در طلب مهدی (ع) بیرون می آیند و به سوی او دعوت می کنند و او را یاری می نمایند.الفتن ابن حماد 208/839 و کنزالعمال 11/31497در روایت جابر از امام باقر (ع) آمده است که:پرچم های سیاهی که از خراسان بیرون آمده اند در کوفه فرود می آیند و وقتی امام مهدی (ع) ظاهر شد، کسانی را برای بیعت نزد او می فرستند. کتاب غیبت شیخ طوسی 274از علی (ع) روایت شده است:...وقتی (صاحبان) پرچم های سیاه -که شعیب بن صالح در بین آنهاست- سپاه سفیانی را شکست می دهند، مردم مهدی (ع) را آرزو می کنند و او را طلب می نمایند و سرانجام پس از سالها انتظار و نومیدی از ظهور، امام با پرچم رسول خدا (ص) از مکه خارج می شود، دو رکعت نماز می خواند و پس از نماز روی به مردم می کند و می گوید: ای مردم، بر امت محمد (ص) و به ویژه بر اهل بیت او پی در پی سختی و دشواری وارد شد، بر ما غضب کردند و به ما ظلم نمودند.کنزالعمال 14/39673؛ الفتاوی الحدیثه 41؛ البرهان باب 6/11؛ الحاوی للفتاوی 2/77؛ الملاحم و الفتن لابن طاووس 63در روایتی طولانی، از حضرت علی (ع) آمده است که نیروهای ایرانی برای آزادسازی فلسطین از چنگ یهود اشغالگر، با نیروهای یمنی هم پیمان می شوند و سپس با رهبری امام مهدی (ع) سرزمین شام را از سلطه سفیانی آزاد می سازند.   کنزالعمال 14/39680بعد از سقوط نظام سفیانی طرفدار یهود که بر منطقه دمشق حاکم است، لشکریان اسلام به رهبری امام مهدی (ع) در درون سرزمین شام و مشخصا در فلسطین، با قدرتمندترین ارتش جهانی روبرو می شوند، این ارتش متشکل از سه قدرت نظامی هم پیمان؛ یعنی اروپا، سفیانی و یهود است که سه ضلع مثلث شیطانی توطئه گر بر ضد امت اسلام و فلسطین در آخرالزمان را تشکیل می دهند.در بررسی احادیث قبلی روشن شد که محور اصلی نظامی در مبارزه پیروزمند آزادی فلسطین، در درجه نخست نیروهای ایرانی هستند و پس از ایرانیان، نیروهای یمنی از اهمیت نظامی و جنگی ویژه ای برخوردارند، این مطلب را از احادیث بسیاری که به شرح حوادث این نبرد سرنوشت ساز پرداخته اند، می توان فهمید؛ از آن جمله:یمانی ظاهر می شود، قریش کشته می شوند و به دست او (یمانی) کشتارهایی صورت می پذیرد. الفتن ابن حماد 274/1080و در روایت دیگری آمده است:«وقتی یمانی ظاهر شد، قریش در بیت المقدس کشته خواهد شد.» الفتن ابن حماد 275/1090پیامبر (ص) در حدیثی روشن و صریح، نقش مبارزان قهرمان یمن را در نبرد سرنوشت ساز آزادی فلسطین، بیان داشته و می فرماید:خداوند در یمن دارای دو گنج است که یکی از آنها را در جنگ تبوک آورد؛ که جماعت اَزدی در آن روز یک سوم لشکر بودند و دیگری را در روز «کشتار بزرگ» خواهد آورد که هفتادهزار نفرند و بند شمشیرهاشان بافته ای محکم است. عقدالدرر 215پس از نیروهای یمنی، مرتبه سوم اهمیت نظامی از آن نیروهای مقاومت اسلامی است که در سرزمین شام و اطراف بیت المقدس مبارزه می کنند.در بسیاری از روایات به این مقاومت که در راه حق و در سرزمین شام علیه یهودیان صهیونیست، قبل از ظهور امام مهدی (ع) جریان دارد، اشاره شده است؛ از جمله در روایت جابر آمده است که رسول خدا (ص) فرمود:همواره جماعتی از امت من برای حق مبارزه می کنند تا  عیسی بن مریم در طلوع صبح در بیت المقدس فرود می آید و بر مهدی وارد می شود و مهدی به او می گوید: پیش آی، ای رسول خدا و برای ما نماز بگزار، او می گوید: این امت همه پیشوای یکدیگرند. السنن الوارده 686/240 و صحیح مسلم 247/1قوای اول: نیروهای مسیحی اروپایی، که در حدیث شریف به آنها اشاره شده است:«در فلسطین دو حادثه در (رابطه با) روم اتفاق می افتد که یکی قطاف نام دارد و دیگری حصاد.» الفتن ابن حماد 317/1204مقصود از قطاف (چیدن) نبرد «جاسوا خلال الدیار» و منظور از حصاد (درو کردن) نبرد «وَ لِیُتَبرُوا مَا عَلَوْا تَتْبِیراً» است که به رهبری پیشوای مسلمانان، امام مهدی (ع) انجام می شود همان گونه که در حدیث آمده است:رومی ها در دشت عکا فرود می آیند و فلسطین و اردن و بیت المقدس را به تصرف درمی آورند ولی چهل روز از گردنه افیق عبور نمی کنند، تا اینکه پیشوای مسلمانان به سوی آنها می آید و در چمنزار عکا آنها را محاصره می کند، در این (سرزمین) چنان جنگی با آنها می کند که خون، تا بالای سم اسبان را فرامی گیرد، آنگاه خداوند همه آنها را، مگر گروه اندکی که به کوه های لبنان و سپس به کوهی در سرزمین روم می گریزند، شکست می دهد. الفتن ابن حماد 302قوای دوم: متشکل از نیروهای یهودی است، که این حدیث شریف نبوی گویای آن است:ساعت برپا نمی شودتا با یهود بجنگید، تا جایی که سنگی که یهودی پشت آن پنهان شده است بگوید: ای مسلمان! این یهودی است که پشت من (پنهان) است، او را بکش!بخاری، علامات النبوه،ص238؛ قتال الیهود 51/4؛ فتح الباری 6/444؛ مسلم در کتاب الفتن 2239/82 و کنزالعمال 14/204/38403قوای سوم: شامل نیروهای سفیانی است به رهبری خود او، که با سپاه امام مهدی (ع) در فلسطین برخورد می کنند، در حدیث شریف آمده است:و هنگامی که سفیانی بیعت خود را پس می گیرد، مهدی (ع) و سفیانی در بیت المقدس با یکدیگر می جنگند، سپس او را اسیر کرده می آورند و به دستور او در باب الرحمه کشته می شود، سپس زنان و غنیمت هایشان در دروازه دمشق به فروش گذاشته می شود. الفتن ابن حماد 244/955؛ الحاوی 2/72 و البرهان 2/680/147روایت دیگری می گوید:(امام مهدی (ع)) می رود تا در ایلیا فرود می آید و دیگری (سفیانی) با او بیعت کرده و پس از آنکه از او جدا می شود و پشیمان می گردد، بیعت خود را پس می گیرد و (امام) می پذیرد و دستور می دهد او وکسانی که او را به این خیانت واداشته اند، بکشند. الفتن ابن حماد 243در بررسی آیات مربوط به وعده مجازات بنی اسرائیل، چنین فهمیده می شود که قرآن از دو نبرد پیوسته بر ضد اسرائیل سخن می گوید که هر دو نبرد در یک دوره، ولی در مراحل مختلف صورت می پذیرد که در طول این نبردها دو طرف حمله و گریزهایی خواهند داشت، صحنه پردازی نبرد به گونه ای است که گویا هر دو جنگ با یک فرماندهی و در یک نسل، در هر دو اردوگاه اداره می شود.شاید حضور مشخص فرمانده نظامی ایرانی؛ یعنی شعیب بن صالح، در هر دو نبرد تاکید بر این معنا باشد که این رویارویی بین ایرانیان و اسرائیلی ها در یک عصر واحد، ولی به صورت حملات متعدد که با شکست و پیروزی هر دو طرف توأم است انجام می شود و پیروزی نهایی از آن لشکریان امام مهدی (ع) خواهد بود.

در نبرد اول، شعیب بن صالح مخفیانه به فلسطین می رود، روایت می گوید:«...شعیب بن صالح مخفیانه به بیت المقدس می رود.» الفتن ابن حماد221/871؛ الحاوی للفتاوی 2/70 و عقدالدرر 128در حالیکه در نبرد دوم، آشکارا و به عنوان فرمانده عالی رتبه لشکر امام مهدی (ع) وارد فلسطین می شود و اکثر روایات نیز گویای همین مطلب اند، عمار یاسر در روایتی گفته است:وقتی سفیانی به کوفه می رسد و یاران آل محمد (ص) را می کشد، مهدی که پرچمدار او شعیب بن صالح است، قیام می کند. الفتن ابن حماد 216/864؛ الحاوی للفتاوی 69/2 و البرهان الباب 7 حدیث 23در آخر روایت ابن عمر آمده است:وقتی چنین (حوادثی) دیدید، به جوان تمیمی روی آورید که از سمت مشرق می آید و پرچمدار مهدی (ع) است.مجمع الزوائد 1/317 و الحاوی للفتاوی 2/562

حدیث: رَوى بَعْضُ أَصْحابِنا قالَ : کُنْتُ عِنْدَ أَبى عَبْدِاللّه ِ علیه السلام جالِسا اِذْ قَرَأَ هذِهِ الاْیَةَ «فَإذا جاءَ وَعْدُ أُولیهُما بَعَثْنا عَلَیْهِمْ عِبادا لَنا أُوْلى بَأسٍ شَدیدٍ فَجاسُوا خِلالَ الدِّیارِ وَ کانَ وَعْدا مَفْعُولاً». فَقُلْنا: جُعِلْنا فِداکَ، مَنْ هؤُلاءِ؟ فَقالَ ثَلاثَ مَرّاتٍ: هـُمْ وَاللّه ِ أَهْلُ قُم. یکى از اصحاب نقل کرده است: خدمت امام صادق علیه السلام نشسته بودم. امام علیه السلام این آیه را خواند: «فَإذا جاءَ وَعْدُ اُولیهُما...» اسراء/5. یعنى هنگامى که نخستین وعده فرا رسد مردانى پیکارجو را بر شما (بنى اسرائیل) مى فرستیم (تا سخت شما را در هم کوبند حتى براى بدست آوردن مجرمان) خانه ها را جستجو مى کنند، و این وعده اى است قطعى. پس ما گفتیم: فداى شما شویم اینها چه کسانى هستند؟ امام سه بار فرمود: بخدا قسم آنان مردم قم هستند.

سیمای حضرت فاطمه معصومه(س): پس از خاکسپاری پیکر حضرت معصومه(ع) در محل فعلی، که در آن عصر به نام بابلان نام داشت، پسران اشعری، سایبانی از بوریا، بر روی مرقد او ترتیب دادند، پس از مدتی در اواسط قرن سوم هجری قمری، حضرت زینب دختر امام جواد(ع) از مصالح آجر و سنگ و گچ، گنبد و بارگاهی بر روی مرقد مطهر حضرت معصومه(ع) ساخت سپس به مرور زمان دو گنبد دیگر در کنار گنبد اول ساخته شد که سومین آنها مدفن حضرت زینب دختر امام جواد(ع) شد.این سه گنبد تا سال 457 هـ .ق برقرار بودند، تا اینکه در همان سال میرابوالفضل عراقی(وزیر طغرل کبیر) به تشویق عالم بزرگ، شیخ طوسی(متوفای سال 460 قمری) به جای آن سه گنبد، یک گنبد مرتفعی ساختدر عصر صفویهاز آن زمان تا ظهور خاندان صوفی(245)بارگاه به همان وضعی که نگاشتیم بود، نه ضریحی بود و نه ایوان های باشکوهی که اکنون دیده می شود، و نه صحن کهنه و نوتعمیرات مهم آستانه مقدسه حضرت معصومه از زمان سلطنت خاندان صفوی شروع شددر سال 925 قمری شاه اسماعیل اول، ایوان قسمت شمالی(ایوان طلا) را ساخت، و شالوده صحن کهنه(کوچک) را ریخت، پس از او شاه طهماسب اول برای مرقد ضریحی از کاشی درست کرد و نیز بنای تاریخی ایوان جنوب مدرسه فیضیه را که به صحن کهنه چسبیده است ساخت. در سال 1077 شاه صفی صحن زنانه را ـ که اکنون به صورت محلوطه سرپوشیده به نام مسجد طباطبائی است و سابقاً سقف و گنبد نداشته است ـ ساخت که در سمت جنوبی آستانه است، این صحن برای مقبره شاه عباس و شاه سلیمان و شاه سلطان حسین راه مخصوصی شد سپس شاه عباس ضریحی از فولاد سفید، ترتیب داد، و ضریح فعلی همان ضریح فولادی است که صفحه هایی از نقره را بر آن افزوده اندپس از پایان حکومت صفویان، دیگر تعمیرهای قابل توجهی در بارگاه و اطراف آن نشد تا وقتی که سلطنت ایران به دست قاجاریه(246)رسید.در سال 1218 قمری فتحعلی شاه با دوازده هزار خشت با پوشش طلا، گنبد را طلا نمود و در سال 1236 مسجد بالا سر بنا شد.در سال 1276 ایوان شاه اسماعیل صفوی را طلا کردند.در سال 1375 ضریح فولادین شاه عباس را نقره نمودند.در آخر قرن 13 هجری قمری، شالوده صحن جدید(بزرگ) به وسیله آقا ابراهیم امین السلطان ریخته شد و ساختمان آن را پسرش میرزا علی اصغر خان اتابک صدر اعظم ایران در اواخر سلطنت ناصرالدین شاه، در سال 1303 قمری به پایان رسانید.ظریف کاری های صنایع مختلف در این آستانه از طلاکاری و نقره و میناکاری گرفته تا آینه کاری و خطوط مختلف از نسخ، نستعلیق، شکسته، کوفی و ثلث و ده ها و صدها ظریف کاری ها در درهای گوناگون حرم مطهر و… بیش از اینها است که ما بتوانیم در این مختصر بیاوریم.

سیره حضرت فاطمه معصومه(س): علاقه و تبعیت از خانواده:از صفات پسندیده و نیکوی این بانوی عظیم الشأن، علاقه و دوستی زایدالوصفی است که ایشان نسبت به خانواده، پدر و مادر و به خصوص به برادر محبوبشان امام رضا(ع) داشتند. ایشان ده ساله بودند که پدر بزرگوارشان در زندان هارون الرشید به شهادت رسید و از آن به بعد در آغوش پرمهر امامت و ولایت تربیت یافتند.

فرزنددختردر روایات: رسولُ اللّه صلى‏ الله ‏علیه و ‏آله و سلّم :مَن دَخَلَ‏السُّوقَ فاشتَرى تُحْفةً فَحَمَلَها إلى عِیالِهِ کانَ کَحامِلِ صَدَقَةٍ إلى قَومٍ مَحاوِیجَ ، ولْیَبدَأْ بِالاْءناثِ قَبلَ الذُّکُورِ .هـر کـس وارد بـازار شود و هدیّه‏اى بخرد و آن را بـراى خـانواده خـود ببرد ، همانند کـسى اسـت که براى گـروهى نیازمند صدقه‏اى بَرَد و بـایـد (دادن هـدیّه را) از دخـتران شروع کند .بحار الأنوار : 104 / 69 / 2 منتخب میزان الحکمة : 256

بزرگان مدفون درحرم حضرت معصومه(س): آیت الله محمد تقی بهجت: آیت‌الله‌العظمی محمد بهجت فومنی در اواخر سال 1334 ه.ق. در خانواده‌ای دیندار و تقوا پیشه، در شهر مذهبی فومن واقع در استان گیلان، چشم به جهان گشود. هنوز 16 ماه از عمرش نگذشته بود که مادرش را از دست داد و از اوان کودکی طعم تلخ یتیمی را چشید.درباره نام آیت‌الله بهجت خاطره‌ای شیرین از یکی از نزدیکانشان نقل شده است که ذکر آن در اینجا جالب می‌نماید، و آن اینکه: «پدر آیت‌الله بهجت در سن 16-17 سالگی بر اثر بیماری وبا در بستر بیماری می‌افتد و حالش بد می‌شود به گونه‌ای که امید زنده ماندن او از بین می‌رود وی می‌گفت: "درآن حال ناگهان صدایی شنیدم که گفت با ایشان کاری نداشته باشید، زیرا ایشان پدر محمد تقی است"». کربلایی محمود بهجت، پدر آیت‌الله بهجت از مردان مورد اعتماد شهر فومن بود و درضمن اشتغال به کسب و کار، به رتق و فتق امور مردم می پرداخت و اسناد مهم و قباله ها به گواهی ایشان می‌رسید. وی اهل ادب و از ذوق سرشاری برخوردار بوده و مشتاقانه در مراثی اهل بیت علیهم السلام به ویژه حضرت ابا عبدالله‌الحسین علیه السلام شعر می‌سرود، مرثیه‌های جانگدازی که اکنون پس از نیم قرن هنوز زبانزد مداحان آن سامان است. آیت‌الله بهجت در کودکی تحت تربیت پدری چنین که دلسوخته اهل بیت علیهم‌السلام به ویژه سید‌الشهداء علیه السلام بود، و نیز با شرکت درمجالس حسینی و بهره مندی از انوار آن بارآمد. ازهمان کودکی از بازیهای کودکانه پرهیز می‌کرد و آثار نبوغ و انوار ایمان در چهره‌اش نمایان بود، و عشق فوق‌العاده به کسب علم و دانش در رفتارش جلوه‌گر. تحصیلات ابتدایی را در مکتب خانه فومن به پایان برد و پس از آن درهمان شهر به تحصیل علوم دینی ‌پرداخت. به هرحال، روح کمال جو و جان تشنه او تاب نیاورد و پس از طی دوران مقدماتی تحصیلات دینی در شهر فومن، به سال 1348 ه.ق. هنگامی که تقریباً 14 سال از عمر شریفش می‌گذشت به عراق مشرّف شد و در کربلای معلّی اقامت‌ گزید. بدین سان، آیت‌الله بهجت حدود چهار سال در کربلای معلّی می‌ماند و از فیوضات سید الشهداء علیه‌السلام استفاده نموده و به تهذیب نفس می‌پردازد و در طی این مدت بخش معظمی از کتابهای فقه و اصول را در محضر استادان بزرگ آن دیار مطهّر می‌خواند. در سال 1352ه.ق. برای ادامه تحصیل به نجف اشرف مشرّف می‌گردد و قسمتهای پایانی سطح را در محضر آیات عظام از آن جمله مرحوم آیت‌الله آقا شیخ مرتضی طالقانی به پایان می‌رساند. با این همه، همّت او تنها مصروف علوم دینی نبوده، بلکه عشق به کمالات والای انسانی هماره جان ناآرام او را به جستجوی مردان الهی و اولیاء برجسته وا می‌داشته ‌است. یکی از شاگردان آیت‌الله بهجت می‌گوید: «در سالهای متمادی که در درس ایشان شرکت می‌جویم هرگز نشنیده‌ام که جز در موارد نادر درباره خود مطلبی فرموده باشد. از جمله سخنانی که از زبان مبارکش درباره خود فرمود، این است که در ضمن سخنی به مناسبت تجلیل از مقام معنوی استاد خود حضرت آیت‌الله نائینی(ره) فرمود: "من در ایام نوجوانی در نماز جماعت ایشان شرکت می‌نمودم، و از حالات ایشان چیزهایی را درک می‌کردم"». با اینکه ایشان فقیهی شناخته شده‌اند و بیش از سی‌سال است که اشتغال به تدریس خارج فقه واصول دارند، ولی هماره از پذیرش مرجعیت سرباز زده‌اند. تا اینکه بعد از فوت مرحوم آقای سید احمد خوانساری(ره) جلد اول و دوم کتاب «ذخیره العباد» (جامع المسائل کنونی) را به قلم خود تصحیح و در اختیار خواص گذاشتند، و پیش از فوت مرجع عالیقدر حضرت آیه‌الله العظمی اراکی(ره) اجازه نشر رساله عملیه خویش را دادند، سرانجام وقتی جامعه مدرسین با انتشار اطلاعیه ای هفت نفر از آن جمله حضرت آیه‌الله العظمی بهجت را به عنوان مرجع تقلید معرفی کرد و عده‌ای از علمای دیگر از جمله آیت‌الله مشکینی و آیت‌الله جوادی آملی و ... مرجعیت ایشان را اعلام کردند، به دنبال در خواستهای مصرانه و مکرر راضی شدند تا رساله عملیه ایشان در تیراژ وسیع به چاپ برسد، با این حال از نوشتن نام خویش بر روی جلد کتاب دریغ ورزیدند. ایشان بعد از تکمیل دروس، در سال 1363 ه.ق. موافق با 1324 ه.ش. به ایران مراجعت کرده و چند ماهی در موطن خود فومن اقامت گزید و بعداً در حالی که آماده بازگشت به حوزه علمیه نجف اشرف بود، قصد زیارت حرم مطهر حضرت معصومه علیها السلام و اطّلاع یافتن از وضعیت حوزه قم را کرد، ولی در طول چند ماهی که در قم توقف کرده بود، خبر رحلت استادان بزرگ نجف، یکی پس از دیگری شنیده می‌شد، لذا ایشان تصمیم گرفت که در شهر مقدس قم اقامت ‌کند.

روضه معصومی: سلام بر تو که اسطوره ی حجاب شدی/جواب های سؤالات بی جواب شدی/سلام بر تو که در آسمان علم و ادب/شعاع نور شدی مثل یک شهاب شدی/به خاک کشور ایران دو نور تابان شد/رضا چو شمس شموس و تو آفتاب شدی/برای یاری دین و امام عصر خودت/شبیه عمه ی خود پای در رکاب شدی/ز بس که دست کریمت گره گشایی کرد/برای نام کریمه تو انتخاب شدی /برای شأن تو این واژه تا ابد کافی ست/رضا حسین شد و زینبش حساب شدی/خدا کند بنویسی مرا به نوکری ات/تو دختری ولی عالم فدای مادری ات/نگاهمرحمتی کن به این گدا بی بی/بده به حق رضا حاجت مرا بی بی/میان صحن تو جارو به دست میگیرد/برای خادمی ات صاحب عصا بی بی/قسم به جان خودم جبرئیل می میرد/اگر که پر نزند دور این سرا بی بی/پی زیارت زهرا به قم سفر نکنم/بگو کجا بروم من بگو کجا بی بی/مراجع و علما حلقه دور تو بستند/برای اینکه تویی باب علم ها بی بی/غمی نمانده برای اهالی ایران/دمشق ما توئی و کربلا رضا بی بی/غمی که سوخت دلت را شرار زهر نبود/تو از دیار خود افتاده ای جدا بی بی/تو آمدی که انیس دل رضا بشوی/تو آمدی که در ایران بزرگ ما بشوی/مرا خدات نوشته برای نوکری ات/برای بال زدن در هوای زائری ات/از آن زمان که به موسی بن جعفرت دادند/رضا همیشه بنازد به مهر خواهری ات/تو آمدی که سپاه برادرت باشی/رواست اینکه بنازد به این دلاوری ات/زبس مقام تو بالاست آفریننده ت/نیافت هیچ کسی را برای همسری ات/گل همیشه بهار امام هفتم ما/دلم شکسته برای خزان پرپری ات/"شاعر:مهدی نظری"/

منبرشانزدهم: فتنه در قرآن

آیه: فتنه در قرآن:واژه «فتنه» عموماً تداعی‌گر سلسله تدابیر و اقداماتی است که به منظور ایجاد تفرقه و نفاق میان دو فرد و یا اجتماع انجام می‌شود. بر این اساس می‌ توان اقدامات داخلی و خارجی در راستای به هم زدن وحدت دینی و ملی افراد جامعه را «فتنه» نامید که به آشوبگری و تخریب می‌ انجامد. قرآن کریم به عنوان جامع‌ترین کتاب آسمانی،‌ بی‌شک از این واژه بی‌بهره نبوده و از این رو «فتنه» و مشتقات آن در قرآن، قابل جست‌ و جو و بررسی می ‌باشد. گفتار پیش رو به بررسی مصادیق «فتنه» در قرآن و راهکارهای این معجزه نبوی در برخورد با فتنه و فتنه ‌گران می ‌پردازد.فتنه در فرهنگ زبان فارسی کاربردی فراوان دارد و به معنای امتحان کردن،‌ آزمودن،‌ گمراه کردن،‌ ضلالت، اختلاف میان مردم،‌ آشوب،‌ محنت و عذاب است. در روض‌ الجنان، فتنه این‌ گونه معنا شده است: «اصل فتنه» امتحان باشد و آزمایش و آن بلیت [بلاهایی] که باطن آدمی به آن پیدا شود را فتنه خوانده و خصلتی و حالتی که به پدید آمدن آن، مردمان به یکدیگر ظلم کنند. علاوه بر این، اصل واژه فتنه به معنای گداختن طلا در آتش به منظور جدا کردن خالصی‌ ها و ناخالصی‌ هاست.این واژه در قرآن نیز دارای معانی متعدد است که در یک جمع‌ بندی کلی می ‌توان پنج عنوان آزمایش؛ عذاب و یا اسباب عذاب؛ ایجاد فساد و نفاق؛ بلا و شرک به خدا را معانی کلی فتنه در قرآن نامید. در تمامی موارد کاربرد فتنه در قرآن، به ویژه در آن ‌جا که متضمن معنی آزمایش است، معنای گداخته شدن طلا به منظور جدا شدن خوبی آن از ناخوبی به نحوی گنجانده شده است. از سوی دیگر گاهی فتنه در قرآن در جایگاهی استعمال می‌شود که به فعل صادره از سوی خداوند نسبت داده شده و در این موارد دارای حکمت و تدبیر الهی است و معمولاً با معنای آزمایش همراه است. در مواردی فتنه به اعمال بندگان نسبت داده شده که مورد مذمت پروردگار است. به هر تقدیر در هر دو صورت، با یکی از معانی پنج ‌گانه مذکور مطابقت دارد.«[در قرآن کریم] فتنه با بیست گونه استعمال، شصت بار تکرار شده و کمتر از یک چهارم آن به طور مشخص معنای آزمایش دارد.» گاه فتنه به معنای آزمایش و گاه به معنای اسباب آزمایش به کار رفته است. قرآن کریم سه چیز را فتنه و وسیله آزمایش معرفی می ‌کند:

علامه طباطبایی در ذیل این آیه می ‌فرمایند: «فتنه عبارت است از این ‌که بعضی از امت با بعضی دیگر اختلاف می‌ کنند در امری که تمامی امّت، حقیقت امر را می‌ فهمند که کدام است، ولیکن یک دسته از قبول آن سرپیچی نموده و آگاهانه به ظلم و منکر اقدام می ‌کنند. آن دسته دیگر هم که حقیقت امر را قبول کرده‌ اند، آنان را نهی از منکر نمی‌ کنند و در نتیجه آثار سوء‌اش دامن‌ گیر همه امت می‌‌شود...

1- اموال و فرزندان:وَ اعْلَمُوا أَنَّما أَمْوالُکُمْ وَ أَوْلادُکُمْ فِتْنَةٌ [انفال/28]؛ و بدانید که اموال و اولاد شما وسیله آزمایشند.إِنَّما أَمْوالُکُمْ وَ أَوْلادُکُمْ فِتْنَةٌ [تغابن / 15]؛ جز این نیست که اموال و اولاد شما وسیله آزمایشند.

2- شرّ و نیکی:وَ نَبْلُونَّکُمْ بِالشَرَّ وَ الْخَیرِ فِتْنَةً [انبیاء/35]؛ و با خیر و شرّ شما را امتحان می ‌کنیم.«در روایت است که علی(علیه السلام) بیمار شد. دوستانش عیادتش کردند. پرسیدند. یا امیرالمؤمنین حالت چطور است؟ فرمود شرّ است. گفتند: این کلام سزاوار شما نیست. فرمود: ‌خداوند می‌فرمایند: وَ نَبْلُوکُمْ بِالشَرَّ وَ الْخَیرِ فِتْنَةً پس خیر؛ تندرستی و ثروت است و شر؛ بیماری و فقر است.»

3- بعضی وسیله آزمایش بعضی دیگر:وَ جَعَلْنا بَعْضَکُمْ لِبَعْضٍ فِتْنَةً [فرقان/20]؛ و بعضی از شما را وسیله آزمایش بعضی دیگر قرار دادیم.وَ کَذلِکَ فَتَنّا بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ [انعام/53]؛ و این‌ چنین بعضی از آنها را با بعضی دیگر آزمودیم.در آیات متعدد دیگری نیز فتنه به معنای آزمایش استعمال شده است. برخی از این موارد عبارتند از:وَ ما جَعَلْنا أَصْحابَ النّارِ إِلّا مَلائِکَةً وَ ما جَعَلْنا عِدَّتَهُمْ إِلّا فِتْنَةً [مدّثر/31]؛ مأموران دوزخ را جز فرشتگان قرار ندادیم و تعداد آنها را جز برای آزمایش کافران معین نکردیم.سیاق آیه شهادت می‌ دهد بر این ‌که مردم بعد از شنیدن آیه قبل که درباره عدد خازنان دوزخ بوده، درباره خازنان بگومگو کرده‌ اند، در نتیجه آیه نازل شد.وَ ما أُنْزِلَ عَلَى الْمَلَکَینِ بِبابِلَ هارُوتَ وَ مارُوتَ وَ ما یعَلِّمانِ مِنْ أَحَدٍ حَتّى یقُولا إِنَّما نَحْنُ فِتْنَةٌ [بقره / 102]؛ و آنچه را به دو فرشته هاروت و ماروت در بابل نازل شده یاد می ‌دادند و آن دو ملک به هیچ ‌کس چیزی نیاموختند؛ مگر آن ‌که به او می ‌گفتند که کار ما فتنه و امتحان است.وَ إِنْ أَدْری لَعَلَّهُ فِتْنَةٌ لَکُم [انبیاء/111]؛ و من نمی ‌دانم شاید این ماجرا آزمایشی برای شماست.لِیجْعَلَ ما یلْقِی الشَّیطانُ فِتْنَةً لِلَّذینَ فی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ[حج/53]؛ تا این ‌که خداوند القای شیطان را آزمونی برای آنها که در قلبشان بیماریست، قرار دهد.إِنّا مُرْسِلُوا النّاقَةِ فِتْنَةً لَهُمْ [قمر / 27]؛ ما «ناقه» را برای آزمایش آنها می ‌فرستیم.وَ حَسِبُوا أَلّا تَکُونَ فِتْنَةٌ فَعَمُوا وَ صَمُّوا [مائده / 71]؛ و گمان کردند آزمایشی در کار نیست، در نتیجه کور و کر شدند.فَإِذا مَسَّ اْلإِنْسانَ ضُرٌّ دَعانا ثُمَّ إِذا خَوَّلْناهُ نِعْمَةً مِنّا قالَ إِنَّما أُوتیتُهُ عَلى‏ عِلْمٍ بَلْ هِی فِتْنَةٌ [زمر / 49]؛ انسان چنین است که وقتی گرفتار می ‌شود ما را می‌ خواند و همین که نعمتی به او ارزانی می ‌داریم، می ‌گوید این از علم خودم به دست آمده، لیکن همین نعمت، فتنه و آزمایش اوست.آنچه مسلم است این‌ که «کشتن مشرکان در ماه حرام اگر چه گناه است، ولی شرک و کفر آنها به خدا و پیامبر مهم‌‌تر و شرّ و گناهش بیشتر است. علت این ‌که از شرک و کفر به فتنه تعبیر شده این است که کفر به هلاکت و بدبختی می‌ کشاند و فتنه آن چیزی است که باعث بدبختی و هلاکت است.وَ ظَنَّ داوُودُ أَنَّما فَتَنّاهُ فَاسْتَغْفَرَ رَبَّهُ [ص / 24]؛ داوود فهمید که ما با این صحنه او را آزمودیم، پس طلب آمرزش کرد.إِنّا جَعَلْناها فِتْنَةً لِلظّالِمینَ [صافات / 63]؛ ما آن (شجره زقوم) را برای ستمکاران مایه آزمایش قرار دادیم.وَ ما جَعَلْنَا الرُّؤْیا الَّتی أَرَیناکَ إِلاّ فِتْنَةً [اسراء / 60]؛ ما آن رؤیایی که به تو نشان دادیم فقط برای آزمایش مردم بود.فَنَجَّیناکَ مِنَ الْغَمّ‏ِ وَ فَتَنّاکَ فُتُونًا [طه / 40]؛ و نجاتت دادیم از غم و امتحانت کردیم امتحانی دقیق (در خطاب به حضرت موسی(ع) )در تمامی موارد مذکور، بحث ‌های مفصل تفسیری و شأن نزول هر یک بیان شده که جای تأمل دارد؛ زیرا هر یک از این موارد که به معنای آزمایش و یا اسباب آزمایش می ‌باشند،‌ بی ‌شک در زندگی بندگان رخ می‌دهند و آشنایی با آنها شاید به پیروزی در امتحانات و آزمایش‌ های الهی بینجامد که در واقع «فتنه خداوندی» هستند و با حکمتی ویژه از خداوند سر زده‌ اند.در این مواردی که فتنه به معنای آزمایش در قرآن استعمال شده است، مورد جالب توجهی وجود دارد که در آن خداوند آب را فتنه معرفی می‌ کند.لأَسْقَیناهُمْ ماءً غَدَقًا* لِنَفْتِنَهُمْ فیهِ [جن/16و17]؛ ما ایشان را آبی گوارا و زیاد می ‌چشانیم تا در آن آزمایش ‌شان کنیم.در آیاتی خداوند فتنه را در مورد شرک مشرکین به کار برده است، آن‌ جا که می ‌فرماید:سَتَجِدُونَ آخَرینَ یریدُونَ أَنْ یأْمَنُوکُمْ وَ یأْمَنُوا قَوْمَهُمْ کُلَّما رُدُّوا إِلَى الْفِتْنَةِ أُرْکِسُوا فیها [نساء / 91]؛ چیزی نخواهد گذشت که به مردمی دیگر برمی ‌خورید که می ‌خواهند هم شما را از شر خود ایمن سازند و هم قوم خود را و هر گاه به سوی فتنه شرک دعوت می‌ شوند، اجابت می ‌کنند.وَ لَوْ دُخِلَتْ عَلَیهِمْ مِنْ أَقْطارِها ثُمَّ سُئِلُوا الْفِتْنَةَ َلآتَوْها [احزاب/14]؛ آنان چنان بودند که اگر دشمنان از اطراف و جوانب مدینه به آنان وارد می ‌شدند و پیشنهاد بازگشت به سوی شرک به آن‌ا می‌ کردند، می ‌پذیرفتند.در برخی از آیات که فتنه معنای کاربردی آزمایش را دارد (و ذکر گردید)، برخی از مفسّرین معنای بلا و مصیبت دنیوی را استنباط نموده ‌اند، لذا برخی از موارد این بخش با فتنه به معنای آزمایش مشترک می‌‌باشد، چرا که اختلاف معنایی از دیدگاه مفسرین وجود دارد. در مجموع در مواردی معنای بلاهای دنیوی از واژه فتنه در قرآن استخراج می‌ شود.وَ حَسِبُوا أَلّا تَکُونَ فِتْنَةٌ فَعَمُوا وَ صَمُّوا [مائده/71]؛ با این حال آنان گمان می ‌کردند که بلا و مجازاتی دامن شان را نخواهد گرفت، لذا (از دیدن حقایق و شنیدن سخنان حق) نابینا و کر شدند.وَ إِنْ أَصابَتْهُ فِتْنَةٌ انْقَلَبَ عَلى‏ وَجْهِهِ خَسِرَ الدُّنْیا وَ اْلآخِرَةَ [حج/11]؛ اگر مصیبتی به آنها برسد دگرگون می‌شوند و به کفر رو می‌ آورند و به این ترتیب هم دنیا را از دست داده‌ اند و هم آخرت را.فَلْیحْذَرِ الَّذینَ یخالِفُونَ عَنْ أَمْرِهِ أَنْ تُصیبَهُمْ فِتْنَةٌ أَوْ یصیبَهُمْ عَذابٌ أَلیمٌ [نور/63]؛ کسانی که خلاف فرمان او می‌ کنند، نترسند که بلیه یا عذابی دردناک به ایشان برسد.فَإِذا أُوذِی فِی اللهِ جَعَلَ فِتْنَةَ النّاسِ کَعَذابِ اللهِ [عنکبوت/10]؛ چون در مجاهدت‌ های راه خدا آزار ببینند، آزار از مردم را چون عذاب خدا می ‌دانند. در بیان این ‌که در این مورد فتنه متضمن معنای بلا و رنج است، مؤلف مجمع‌ البیان فرموده: «بنابراین بین عذاب مردم که فانی و پایان ‌پذیر است و بین عذاب خداوند که دائمی و همیشگی است، هیچ فرق نگذارده؛ چون که تمیزش کم و قدرت بیان او اندک است. این ‌که خداوند اذیت و آزار مردم را «فتنه» نامیده، به منظور مشقت و رنج ‌هایی است که در آن مشاهده می‌شود.»فتنه در فرهنگ زبان فارسی کاربردی فراوان دارد و به معنای امتحان کردن،‌ آزمودن،‌ گمراه کردن،‌ ضلالت، اختلاف میان مردم،‌ آشوب،‌ محنت و عذاب است. در روض‌ الجنان، فتنه این‌ گونه معنا شده است: «اصل فتنه» امتحان باشد و آزمایش و آن بلیت [بلاهایی] که باطن آدمی به آن پیدا شود را فتنه خوانده و خصلتی و حالتی که به پدید آمدن آن، مردمان به یکدیگر ظلم کنند. علاوه بر این، اصل واژه فتنه به معنای گداختن طلا در آتش به منظور جدا کردن خالصی‌ ها و ناخالصی‌ هاست.در مورد استعمال فتنه به معنای عذاب و یا اسباب آن، چنین آمده است: «اگر فتنه در مورد ماده محسوس به کار رود، به معنای سوزاندن آتش (عذاب اخروی) است، چنان که نقره و طلا را برای جدا شدن خالصی از ناخالصی می‌سوزانند.» بر این اساس در مواردی در آیات قرآن، فتنه در معنای عذاب اخروی به کار برده شده است.یوْمَ هُمْ عَلَى النّارِ یفْتَنُونَ*ذُوقُوا فِتْنَتَکُمْ هذَا الَّذی کُنْتُمْ بِهِ تَسْتَعْجِلُونَ [ذاریات/13و14]؛ روزی است که همین خراصان در آتش گداخته می‌ شوند و به ایشان گفته می‌ شود بچشید آن عذابی را که می ‌خواستید در‌ آمدنش عجله شود.وَ مِنْهُمْ مَنْ یقُولُ ائْذَنْ لی وَ لا تَفْتِنّی أَلا فِی الْفِتْنَةِ سَقَطُوا وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحیطَةٌ بِالْکافِرینَ [توبه/49]؛ و از ایشان کسی هست که می ‌گوید دستوری ده مرا و به فتنه میفکن مرا. آگاه باشید که در فتنه افتادند و دوزخ گرد برآمده است به کافران.شاید این مورد بیشترین مطابقت را با معنای فتنه که در ذهن افراد متبادر می ‌شود، داشته باشد. در آیاتی از قرآن، خداوند از فریب و اغفال عده‌ ای توسط دیگران سخن می‌ گوید که موجب ایجاد نفاق و تفرقه و فساد در جامعه می‌ شود. در یک جمع‌ بندی کلی می ‌توان گفت فتنه در این جایگاه از سوی پنج گروه القاء ‌می ‌شود:

1- شیطان:یا بَنی آدَمَ لا یفْتِنَنَّکُمُ الشَّیطانُ کَما أَخْرَجَ أَبَوَیکُمْ مِنَ الْجَنَّةِ [اعراف / 27]؛ ای پسران آدم!‌ شیطان فریبتان ندهد، چنانکه پدر و مادر شما را از بهشت بیرون کرد.

2-  منافقین:وَ َلأَوْضَعُوا خِلالَکُمْ یبْغُونَکُمُ الْفِتْنَةُ [توبه / 47]؛ و در میان شما به سرعت فتنه ‌انگیزی ( و ایجاد تفرقه و نفاق ) می ‌کردند«(خداوند) به مسلمانان اخطار می ‌کند که مراقب باشید افرادی ضعیف‌ الایمان در گوشه و کنار جمعیت شما وجود دارند که زود تحت تأثیر این گروه منافق قرار می ‌گیرند.»

3-  بدعت‌گذاران:وَاحْذَرْهُمْ أَنْ یفْتِنُوکَ عَنْ بَعْضِ ما أَنْزَلَ اللهُ إِلَیکَ [مائده/49]؛ بر حذر باش که مبادا تو را از بعضی احکامی که خدا بر تو نازل کرده، منحرف سازند.

4-  شبهه‌گران:فَأَمَّا الَّذینَ فی قُلُوبِهِمْ زَیغٌ فَیتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ الْفِتْنَةِ [آل عمران/7]؛ آنان که در دل ‌هایشان انحراف است، تنها آیات متشابه را پیروی می‌ کنند تا به این وسیله فتنه به پا کنند.

5-  ستمگران:إِنَّ الَّذینَ فَتَنُوا الْمُؤْمِنینَ وَ الْمُؤْمِناتِ [بروج/10]؛ محققاً این ستمگران و همه ستمگران روزگار هستند که مؤمنین و مؤمنات را گرفتار می ‌کنند.آنچه تاکنون بیان گردید، معانی پنج‌ گانه فتنه در قرآن شامل امتحان، عذاب، بلا، نفاق و شرک بود؛ اما آیاتی در قرآن به روشنی در مورد فتنه ‌گران اخطار داده و حتی نحوه برخورد با ایشان را تبیین می‌ نماید.بین عذاب مردم که فانی و پایان ‌پذیر است و بین عذاب خداوند که دائمی و همیشگی است، هیچ فرق نگذارده؛ چون که تمیزش کم و قدرت بیان او اندک است. این ‌که خداوند اذیت و آزار مردم را «فتنه» نامیده، به منظور مشقت و رنج ‌هایی است که در آن مشاهده می‌شود.وَ الَّذینَ کَفَرُوا بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ إِلّا تَفْعَلُوهُ تَکُنْ فِتْنَةٌ فِی اْلأَرْضِ وَ فَسادٌ کَبیرٌ [انفال / 73]؛ و کسانی که کفر ورزیدند، بعضی‌ شان اولیای بعضی دیگرند(اولیای همند) و اگر آنچه قبلاً دستور دادیم انجام ندهید، فتنه ‌ای در زمین و فسادی بزرگ را به بار می ‌آورد. علامه طباطبایی ذیل این آیه چنین فرمودند: «معلوم است که دوستی کفّار که دشمن چنین جامعه ‌ای هستند، موجب می‌ شود افراد اجتماع با آنان خلط و آمیزش پیدا کنند و اخلاق و عقاید کفّار در بین ایشان رخنه یابد و در نتیجه سیره و روش اسلامی که مبنایش حق است، به وسیله سیره و روش کفّار که اساسش باطل و پیروی از هوی و در حقیقت پرستش شیطان است، از میان آنان رخت بر بندد. همچنان ‌که در روزگار خود ملاحظه کردیم که چنین شد و صدق ادعای این آیه را به چشم خود دیدیم ».در دو آیه،‌ خداوند با تعابیری نسبتاً مشابه، از فتنه به عنوان شدیدتر و بزرگتر از قتل یاد می ‌کند:الْفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ الْقَتْلِ [بقره / 191]؛ فتنه آنان از کشتار شما شدیدتر است.وَ الْفِتْنَةُ أَکْبَرُ مِنَ الْقَتْلِ [بقره / 217]؛ فتنه جرمش از قتل بزرگ‌ تر است.در این دو آیه خداوند در مورد قتال مشرکین توسط مسلمانان در ماه حرام می ‌گوید. آنچه مسلم است این‌ که «کشتن مشرکان در ماه حرام اگر چه گناه است، ولی شرک و کفر آنها به خدا و پیامبر مهم‌‌تر و شرّ و گناهش بیشتر است. علت این ‌که از شرک و کفر به فتنه تعبیر شده این است که کفر به هلاکت و بدبختی می‌ کشاند و فتنه آن چیزی است که باعث بدبختی و هلاکت است.»آنچه با تأملی اندک در این دو آیه می ‌توان برداشت کرد، این ‌که براساس تعالیم دینی، کشتن انسان و قتل نفس از گناهان کبیره است. از آن ‌جا که قرآن فتنه را از قتل بزرگ‌ تر و شدید تر می‌ داند،‌ لذا بی ‌تردید فتنه از گناهان کبیره به حساب می‌ آید.خداوند در دو آیه دستور به کشتار فتنه ‌گران می‌ دهد تا دین از آثار فتنه ‌های آنها محفوظ بماند:وَ قاتِلُوهُمْ حَتّى لا تَکُونَ فِتْنَةٌ [بقره / 193 و انفال / 39]؛ و با آنان کارزار کنید تا دیگر فتنه ‌ای نباشد.درباره فراگیری آثار فتنه در میان اجتماع، قرآن به مؤمنین هشدار می‌ دهد:وَ اتَّقُوا فِتْنَةً لا تُصیبَنَّ الَّذینَ ظَلَمُوا مِنْکُمْ خَاصَّةً [انفال/25]؛ بپرهیزید از فتنه ‌ای که تنها دامن ستمکاران از شما را نمی ‌گیرد. علامه طباطبایی در ذیل این آیه می ‌فرمایند: «فتنه عبارت است از این ‌که بعضی از امت با بعضی دیگر اختلاف می‌ کنند در امری که تمامی امّت، حقیقت امر را می‌ فهمند که کدام است، ولیکن یک دسته از قبول آن سرپیچی نموده و آگاهانه به ظلم و منکر اقدام می ‌کنند. آن دسته دیگر هم که حقیقت امر را قبول کرده‌ اند، آنان را نهی از منکر نمی‌ کنند و در نتیجه آثار سوء‌اش دامن‌ گیر همه امت می‌‌شود... این ‌که خداوند همه امت را از آن زنهار داده، معلوم می ‌شود که منظور آن ظلمی است که اثر سوء‌اش عمومی باشد و چنین ظلمی ناچار باید از قبیل بر هم زدن حکومت حقّه اسلامی و زمام آن را به ناحق به دست گرفتن و یا پایمال کردن احکام قطعی از کتاب و سنت که راجع به حکومت حقّه است، باشد.رَبَّنا لا تَجْعَلْنا فِتْنَةً لِلَّذینَ کَفَرُوا وَ اغْفِرْ لَنا رَبَّنا إِنَّکَ أَنْتَ الْعَزیزُ الْحَکیمُ [ممتحنه / 5]؛ پروردگارا! ما را مایه امتحان و فتنه کسانی که کافر شدند قرار مده و ما را بیامرز که تو، آری، ‌تو تنها عزیز و حکیمی.رَبَّنا لا تَجْعَلْنا فِتْنَةً لِلْقَوْمِ الظّالِمینَ [یونس / 85]؛ خداوندا! ما را دستخوش فتنه (و بلای) مردم ستمکار قرار مده ...

حدیث: قالَ الصّادِقُ علیه السلام: تُرْبَةُ قُم مُقَدَّسَةٌ، وَ أَهْلُها مِنّا وَ نَحْنُ مِنْهُمْ لایُریدُهُمْ جَبّارٌ بِسُوءٍ اِلاّ عُجِّلَتْ عُقُوبَتُهُ مالَمْ یَخُونُوا اِخْوانَهُمْ فَاِذا فَعَلُوا ذلِکَ سَلَّطَ اللّه ُ عَلَیْهِمْ جَبابِرَةَ سُوءٍ!. أَما اِنُّهمْ أَنْصارُ قائِمِنا وَ دُعاةُ حَقِّنا، ثُم رَفَعَ رَأْسَهُ اِلَى السَّماءِ وَقالَ: أَللّهُمَّ اعْصِمْهُمْ مِنْ کُلِّ فِتْنَةٍ وَ نَجِّهِمْ مِنْ کُلِّ هَلَکَةٍ. امام صادق علیه السلام فرمود: تربت قم مقدّس است و مردم قم از مایند و ما هم از آنانیم، هیچ ستمگرى قصد بد به اهل قم نمى کند مگر اینکه عذاب او جلو مى افتد تا وقتى که مردم به برادران خود خیانت نکنند، ولى وقتى که خیانت کنند خداوند ستمگران را بر آنان مسلّط مى کند. آنان یاران قائم ما و دعوتگران حق ما هستند، سپس امام سرش را بطرف آسمان بلند کرد و فرمود: خدایا آنان را از هرفتنه اى مصون بدار و از نابودى نجات بخش.

سیمای حضرت فاطمه معصومه(س): تشابه حضرت معصومه با حضرت فاطمه زهرا(س):در جایی نقل شده که عده‌ای از مردم قم به قصد گرفتن پاسخ سؤالاتشان به منزل امام موسی کاظم (ع) رفتند که امام در منزل حضور نداشتند و حضرت معصومه با توجه به اینکه سنی نداشتند ولی سؤالات را گرفتند و پاسخهای صحیح را مرقوم فرمودند، آنها در هنگام برگشت امام کاظم (ع) را در راه دیدند و جریان را عرض کردند، امام پاسخ‌ها را کنترل کردند و دیدند که همه سوالات را حضرت فاطمه معصومه (س) درست جواب داده‌اند.همان طور که پیامبر در مورد حضرت فاطمه زهرا (س) فرمودند: «فداها ابوها» (پدرش به فدایش)، امام موسی کاظم (ع) در مورد یک شخصیت فاطمه معصومه هم فرمودند:«فداها ابوها» و این نشانگر آن است که ایشان ویژگی خاصی نسبت به برادران و خواهرانشان داشتند.در زمانی که حضرت محمد (ص) به پیامبری مبعوث شدند حضرت خدیجه به عنوان یک زن، پشتیبان ایشان بود و حضرت علی (ع) نیز بعد از پیامبر از همراهی حضرت زهرا (س) برخوردار بودند، حضرت زینب در کربلا و در ظهر عاشورا همواره همراه اباعبدالله الحسین (ع) بودند و در اینجا نیز می‌بینیم حضرت معصومه (س) بهترین و بزرگترین مدافع و پشتیبان ولایت و امامت امام رضا (ع) بود.

سیره حضرت فاطمه معصومه(س): آیه الله العظمی ناصر مکارم شیرازی(دام ظله) نقل فرمود: پس از فروپاشی شوروی سابق، و آزاد شدن جمهوری های اسلامی از جمله جمهوری نخجوان، شیعیان نخجوان تقاضا کردند که عده ای از جوانان خود را برای تحصیل علوم حوزوی، به حوزه علمه قم بفرستند، تا در آینده برای تبلیغ در آن منطقه، آماده گردند، استقبال عجیبی از این امر شد، از بین سیصد نفر داوطلب، پنجاه نفر که معدل بالایی داشتند انتخال شدند، ولی در این میان جوانی با داشتن معدل بالا به خاطر اشکالی که در چشمانش بود، انتخاب نشد، با اصرار پدر ایشان، مسؤول مربوط به ناچار او را نیز پذیرفت، هنگام فیلم برداری از مراسم بدرقه این کاروان علمی، مسؤول فیلم برداری، دوربین را روی چشم معیوب این جوان، متمرکز کرد، و تصویر برجسته آن را به نمایش گذاشت، جوان با دیدن این منظره، بسیار ناراحت و دل شکسته شد، کاروان به قم رسید، و در مدرسه مربوط ساکن شد، این جوان در حرم حضرت معصومه(ع) مشرف گردید، با اخلاص تمام به حضرت معصومه(ع) متوسل شد، و در همان حال خوابش برد، در عالم خواب، عوالمی را مشاهده کرد، پس از بیداری، چشمانش را سالم یافت، به حجره اش بازگشت، دوستان و آشنایان، چشم او را سالم یافتند، و با مشاهده چنین کرامتی از حضرت معصومه(ع) تحت تأثیر شدید قرار گرفتند و دسته جمعی به حرم برای دعا و مناجات آمدند، و ساعت ها در حرم حضرت معصومه(ع) به دعا و توسل پرداختند هنگامی که این خبر به نخجوان رسید، شیعیان آنجا با اصرار تقاضا کردند که این جوان شفا یافته به آنجا باز گردد، تا دیدار او موجب بیداری و هدایت دیگران، و استحکام عقیده مسلمانان شود.

فرزنددختردر روایات: امام على علیه السلام نقل کرده اند هرگاه به رسول خدا صلى الله علیه و آله مژده مى دادند که برایش دخترى به دنیا آمده است،می فرمودند:مَا مِنْ بَیْتٍ فِیهِ الْبَنَاتُ إِلَّا نَزَلَتْ کُلَّ یَوْمٍ عَلَیْهِ اثْنَتَا عَشْرَةَ بَرَکَةً وَ رَحْمَةً مِنَ السَّمَاءِ وَ لَا یَنْقَطِعُ زِیَارَةُ الْمَلَائِکَةِ مِنْ ذَلِکَ الْبَیْتِ یَکْتُبُونَ لِأَبِیهِمْ کُلَّ یَوْمٍ وَ لَیْلَةٍ عِبَادَةَ سَنَةٍهیچ خانه ای نیست که در آن دخترانی باشد مگر آن که هر روز دوازده برکت ورحمت از آسمان برآن نازل می شود،ودائم مورد زیارت ملائکه قرار دارد ،برای پدرشان هر روز وشب ثواب یک سال عبادت می نویسند(محدث نوری، ج 15 ،ص 116) .

بزرگان مدفون درحرم حضرت معصومه(س): عبدالرحیم ربانی شیرازی (۱۳۰۱-۱۳۶۰ش)، فقیه شیعه، مبارز سیاسی علیه رژیم پهلوی و از حامیان امام خمینی که گروه سرّی یازده نفری متشکل از شاگردان و حامیان امام خمینی، توسط وی مدیریت می‌شد. بعد از انقلاب اسلامی به نمایندگی از امام خمینی به استان‌های کردستان، آذربایجان و فارس سفر کرد. وی عضو مجلس خبرگان قانون اساسی، مجلس خبرگان رهبری و شورای نگهبان و از فعالین جامعه مدرسین حوزه علمیه قم پیش و بعد از انقلاب بود.عبدالرحیم‌ ربانی‌ شیرازی‌، در سال‌ ۱۳۰۱ هجری شمسی، برابر با سوم‌ شعبان‌ ۱۳۴۰ هجری قمری، در شیراز متولد شد. پدرش محمدهادی و مادرش معصومه نام داشت. دوران‌ کودکی‌ و نوجوانی را در این‌ شهر گذراند. وی تحت تاثیر خانواده و دوستان مذهبی، یگانه راه نجات ایران را تقویت روحانیت و احیای فکر اسلامی به خصوص مذهب شیعه می‌دانست و با وجود بدبینی مردم به روحانیت، طلبگی را انتخاب کرد.وی تحصیلات‌ خود را در مکتب‌ آغاز کرد و هم‌زمان‌ به‌ کسب‌ و کار همراه‌ پدر می‌پرداخت‌. در ۱۲ سالگی‌ به‌ فراگیری‌ علوم‌ اسلامی‌ روی‌ آورد. صبح‌ها به‌ مدرسه‌ آقاباباخان می‌رفت‌ و پس‌ از آن‌ در بازار وکیل‌ کار می‌کرد.در سال‌ ۱۳۲۷ هجری‌ شمسی‌ به‌ قم مهاجرت کرد و در درس‌ آیت الله بروجردی حاضر شد. وی‌ در آغاز در مدرسه‌ حجتیه قم‌ ساکن شد تا آنکه‌ ازدواج کرد و از طریق‌ خرید و فروش‌ کتاب‌ و معامله‌، هزینه‌ زندگی‌ خود را تأمین‌ می‌کرد. وی مورد توجه آیت الله ‌بروجردی‌ قرار گرفت و به‌ عنوان‌ نماینده‌ وی به‌ شهرهای‌ مختلف‌ سفر کرد.آیت الله ربانی‌، با حضور در درس‌ سید حسین بروجردی‌ و مراجع‌ ثلاث‌، به‌ درجه‌ اجتهاد رسید. او از شیخ‌ محمدکاظم‌ شیرازی‌، سید عبدالله بلادی‌ و آقا بزرگ‌ تهرانی‌ اجازه روایت دریافت‌ کرد.از او کتاب‌ها و آثاری در دست است که برخی از آنها تالیف و برخی دیگر تصحیح کتاب‌ها و تعلیقه بر کتاب‌های مهم شیعی است:وی در سال‌ ۱۳۲۸ در سروستان‌ شیراز که‌ مرکز بهائیت‌ شرق‌ استان‌ فارس‌ به‌ شمار می‌رفت‌، حکم‌ قتل‌ حبیب‌ نجار رهبر فرقه‌ بهائیت‌ را صادر کرده‌ و او کشته‌ شد. در پی‌ این‌ اقدام‌، ربانی دستگیر و روانه‌ زندان‌ شد. او سپس با وساطت‌ آیت‌ الله‌ بهاءالدین‌ محلاتی‌ و آیت‌ الله‌ سید نورالدین‌ حسینی‌ شیرازی‌ آزاد شد و به‌ قم‌ بازگشت.در سال‌ ۱۳۳۰ نیز در منطقه‌ فریدن‌ اصفهان‌ حکم‌ قتل‌ ابوالقاسم‌ کیخائی‌ رهبر فرقه‌ بهاییت اصفهان‌ را اعلام‌ کرده‌ و او نیز کشته‌ شد. این‌ اقدامات‌ سبب‌ تضعیف بهائیت در آن منطقه شد.ربانی‌ شیرازی‌ فعالیت‌ رسمی‌ و سازماندهی‌ شده‌ خود را با عضویت‌ در حزب‌ برادران‌ آغاز کرد. نورالدین‌ حسینی‌ شیرازی‌ برای‌ مقابله‌ با تجاوزات‌ انگلیس‌ و روسیه در داخل‌ ایران‌ حزبی‌ را تأسیس‌ کرده‌ بود که‌ «برادران‌» نام‌ داشت‌. این‌ حزب‌، محل‌ تجمع‌ کسانی‌ بود که‌ دغدغه‌ مبارزه‌ با جریانات‌ ضداسلامی‌ و ضدملّی‌ داشتند. ربانی‌، با شناخت‌ از آیت الله حسینی‌ شیرازی‌ و ماهیت‌ آن‌ حزب‌، به‌ عضویت‌ آن‌ درآمد و رسماً مبارزات‌ خود را آغاز کرد.آیت‌ الله‌ ربانی‌ در سال‌ ۱۳۴۳ به‌ دلیل‌ مخالفت‌ با تبعید ‌امام خمینی دستگیر و به‌ زندان‌ افتاد. پس‌ از آزادی‌ دست‌ به‌ کار بازسازی‌ تشکیلات و سازماندهی‌ طلاب‌ و روحانیون‌ انقلابی‌ شد. ربانی‌ شیرازی‌ در اوایل‌ دهه‌ چهل‌ به‌ همراه‌ خامنه‌ای‌، منتظری‌، هاشمی‌ رفسنجانی‌، قدوسی‌، آذری‌ قمی‌، مصباح‌ یزدی‌ و... اقدام‌ به‌ راه‌‌اندازی‌ و سازماندهی‌ تشکیلاتی‌ سری‌ می‌کند. او برای‌ چند دوره‌ نیز خود ریاست‌ آن‌ را عهده‌‌دار شد و اساسنامه‌ آن‌ را تنظیم‌ کرد. چندی‌ بعد و در پی‌ دستگیری شماری‌ از مبارزین‌ حوزه علمیه قم و بازرسی‌ از منزل‌ آنان‌، ساواک‌ به‌ اساسنامه‌ شش صفحه‌ای‌ جمعیت‌ دست‌ یافت که این واقعه منجر به‌ دستگیری‌ ربانی و اعضای‌ دیگر جمعیت‌ شد.ربانی‌ شیرازی‌ از کسانی‌ بود که‌ پس‌ از درگذشت آیت الله العظمی بروجردی، مرجعیت‌ امام‌ خمینی‌ را پیشنهاد داد و همواره‌ بر این‌ باور بود که‌ شرط‌ اصلی‌ رویارویی‌ با دشمن‌، داشتن‌ تشکیلات‌ منسجم‌ است‌ که‌ رهبری‌ آن‌ را فردی‌ بر عهده‌ داشته‌ باشد که‌ مورد تأیید علما باشد و از بینش‌ سیاسی‌ صحیح‌ و منطبق‌ بر اسلام‌ و نیز از حس‌ دشمن‌شناسی‌ و موقعیّت‌شناسی‌ کامل‌ برخوردار باشد و در این‌ راه‌ شجاعت‌ و شهامت‌ داشته باشد. آیت الله ربانی‌، از سال‌ ۱۳۴۹ هجری‌ شمسی‌، هم‌زمان‌ با مطرح‌ شدن‌ مبحث‌ حکومت‌ اسلامی‌ در سخنان‌ امام‌ خمینی‌، در صدد کادرسازی‌ و سازماندهی‌ روحانیون‌ انقلابی‌ و فرستادن‌ آنها به‌ نقاط‌ مختلف‌ کشور برآمد.یکی‌ از گروه‌هایی‌ که‌ پیش‌ از انقلاب‌، مستقیماً با‌ ربانی‌، ارتباط‌ داشت‌، گروه‌ ابوذر بود. پایگاه‌ مرکزی‌ این‌ گروه‌ در نهاوند بود و اعضای‌ آن‌ با راهنمایی ‌ربّانی‌ شیرازی‌ به‌ مبارزه‌ با رژیم‌ می‌پرداخت. افراد اصلی‌ این‌ گروه‌ در قم‌، در حین‌ خلع‌ سلاح‌ مأمور شهربانی‌ دستگیر شدند و هر شش‌ نفر آنان‌ اعدام‌ شدند. ساواک‌ با دستگیری‌ این‌ گروه‌، خانه‌ آیت الله ربانی‌ در قم‌ را محاصره‌ و به‌ آن‌ هجوم‌ برد. ساواک‌ ربانی را دستگیر و شکنجه کرد اما نتوانست علیه وی مدرک مناسبی به‌دست آورد. ربانی به‌ زندان‌ قصر منتقل شد و سه‌ سال‌ و یک‌ ماه‌ در حبس بود.آیت الله ربانی‌ شیرازی‌ اقدام به‌ برپایی‌ نماز صبح‌ در زندان کرد که تا آن‌ هنگام‌ ممنوع‌ بود. این‌ امر باعث‌ عصبانیت‌ مأموران‌ زندان شد. ربانی‌ و گروهی‌ دیگر مورد شکنجه‌ قرار گرفتند. وی‌ دوازده‌ بار دستگیر و روانه‌ زندان‌ شد و بیست‌ روز قبل‌ از ورود امام‌ و با اوج‌ گرفتن‌ نهضت‌ از زندان‌ آزاد شد.با پیروزی‌ انقلاب‌ اسلامی‌، فعالیت‌ سیاسی‌ ربانی‌ شیرازی‌ ادامه یافت. وی‌ به‌ سفارش‌ امام‌ برای‌ حل‌ مشکلات‌ و جنگ‌های‌ داخلی‌ در مناطق‌ کردستان‌ و آذربایجان‌، به آن مناطق سفر کرد و اندکی بعد برای‌ حلّ و فصل‌ غائله‌ فارس‌ به‌ آنجا رفت.وی پس از انقلاب در مجلس خبرگان‌ قانون‌ اساسی حضور داشت و به عنوان یکی از فقهای شورای‌ نگهبان‌ نیز منصوب شد. او از اعضای‌ فعال‌ جامعه مدرسین حوزه علمیه قم بود. پس‌ از انقلاب‌ چند بار مورد سوء قصد سازمان مجاهدین قرار گرفت که البته آسیبی ندید.آیت الله ربانی‌ شیرازی‌ در ۱۷ اسفند ۱۳۶۰ در حین‌ عزیمت‌ به‌ جلسه‌ شورای‌ نگهبان‌، بر اثر تصادف‌ در جاده‌ دلیجان‌ درگذشت و در حرم حضرت معصومه(س) دفن شد. امام خمینی وی را از خالصان‌ فداکار دانست.

روضه معصومی: ای سایه ی بالا سرِ خواهر برادر/ای جانِ از جانِ خودم بهتر برادر/خواهر همان احساس مادر بر برادر/دارم برایت می شوم مادر برادر/ای سوره چشمی بر منِ آیه بیانداز/یعنی نگاهی هم به همسایه بیانداز/یک بارِ دیگر بر سرم سایه بیانداز/بر خواهرانش سایه دارد هر برادر/چیزی به غیر از چشم تر دارم ندارم/از گوشه ی زندان خبر دارم ندارم/اصلاً نمی دانم پدر دارم ندارم/دیدم کمالاتِ پدر را در برادر/از جانب زُلفت صبایی می فرستی؟/با التماس من دعایی می فرستی؟/دارالشِفای من دوایی می فرستی؟/افتاده ام در گوشه ی بستر برادر!/اینجامسیرِ کوچه هاخوب است خوب است/وقتی نگاهِ مردها خوب است خوب است/حالا که احوالِ رضا  خوب است خوب است/از بس فنا گردیده ام من در برادر/در کوچه ها با حالِ بیمارم نبردند/وقتی رسیدم، سمتِ بازارم نبردند/این معجری را که سرم دارم نبردند/اینجا چه شأنی دارد این معجر برادر/ای کاش مرغی را کسی بی پَر نبیند/جسمِ برادر را کسی بی سر نبیند/هر کس ببیند کاش که خواهر نبیند/افتاده روی تلِ خاکستر برادر/نه تو جسارت دیده ای نه من جسارت/نه تو اسارت دیده ای نه من اسارت/نه تو به غارت رفته ای نه من به غارت/پس ما دو تا قربانِ آن خواهر برادر/با نیزه ای تا شاه را از حال بردند/یک یک تماماً رو سوی اموال بردند/هر آنچه را که بود در گودال بردند/تسبیح، عبا، عمامه، انگشتر برادر/"شاعر:علی اکبرلطیفیان"/

منبرهفدهم:اهل جهنم

آیه: غل و زنجیر اهل جهنم:« انا اعتدنا للکافرین سلاسل و اغلالا و سعیرا» (انسان/4)«اذ الاغلال فی اعناقهم و السلاسل یسحبون» (غافر/71)«خذوه فقلوه ثم الجحیم صلوه ثم فی سلسلة ذرعها سبعون ذراعا فاسلکوه» (الحاقه/30)یعنی: برای کفار، غل و زنجیر آماده شده که آنان را با غل و زنجیر به طرف آتش جهنم می کشانند، بزرگی هر کدام از آن زنجیرها 70 ذراع است، یعنی حدود 35 متر، که در روایت است: «اگر یک حلقه از آن زنجیرها را روی دنیا بگذارند تمام آن، آب می شود.»خداوند به فرشتگان عذاب دستور می دهد که اینان را بگیرید و با این غل و زنجیرها ببندید و به طرف آتش جهنم بکشانید.در این هنگام 70 هزار ملائکه عذاب بلند می شوند و او را به طرف آتش می کشند.« و لهم مقامع من حدید کلما ارادوا ان یخرجوا منها من غم اعیدوا فیها و ذوقوا عذاب الحریق» (حج/21_22)یعنی: « هر گاه اهل جهنم بخواهند از آتش جهنم فرار کنند، فرشتگان عذاب که گرزهای آهنین در دست دارند آنان را بر می گردانند و می گویند: بچشید عذاب آتش را.»و در روایت است که: « گاهی هم ملائکه عذاب با این گرزها بر سر اهل عذاب می زنند، آنها به زیر آتش فرو می روند سپس زبانه آتش آنان را به روی آتش می آورد مانند کسی که در استخر آب به زیر آب رود سپس بیاید روی آب.»و در روایتی است که: ملائکه عذاب، اهل جهنم را با گرزهای آهنی می زنند و آنان را به قعر جهنم می اندازند که 70 سال راه است بعد از رسیدن به تهِ جهنم، زبانه آتش باز آنها را به بالای آتش می آورد باز ملائکه با گرزهای آهنی می زنند و به تهِ جهنم می اندازند و این حالت همچنان ادامه دارد.»(بحار، ج8، مبحث نار؛ کفایة الموحدین، بحث نار.)

حدیث: عَنْ عَبْدِ العَظیمِ بْنِ عَبْدِاللّه ِ الْحَسنىّ قالَ : عَلىُّ بْنُ مُحَمَّدٍ الْعَسْکَرىّ علیه السلامیَقُولُ: اَهْلُ قُم وَأَهْلُ آبَةِ مَغْفُورٌ لَهُمْ لِزیارَتِهِمْ لِجَدّى عَلىِّ بْنِ مُوسَى الرِّضا علیه السلامبِطُوسٍ ألا وَمَنْ زارَهُ فَاَصابَهُ فىطَریقِهِ قَطْرَةٌ مِنَ السَّماءِ حَرَّمَ اللّه ُ جَسَدَهُ عَلَى النّارِ. حضرت عبدالعظیم مى گوید: از امام عسکرى علیه السلام شنیدم که مى فرمود: مردم «قم» و «آبه»  حدیث آمرزیده اند زیرا آنان جدّم امام رضا علیه السلام را در شهر طوس زیارت مى کنند، آگاه باشید هر کسى او را زیارت کند، و در مسیر راه قطره بارانى به او برسد، خداوند بدن او را بر آتش حرام مى کند.

سیمای حضرت فاطمه معصومه(س): شجاعت در دفاع از اسلام:حضرت معصومه(س) محدثه و امینی برای پدرشان محسوب می شدند. احادیثی از قول ایشان به ما رسیده است از جمله: حدیث منزلت، حدیثی که قسمتی از معراج پیامبر را بیان می کند. حدیثی در حالات تولد امام حسین(ع) و احادیث دیگری که همه در وصف بزرگان اسلام است. این امر نشانگر شجاعت و جرأت این شیرزن است. با وجود خفقان حاکم در زمان هارون، که نقل احادیث ممنوع بود، ایشان در همه حال از اسلام واقعی دفاع کردند و تا آنجا که توانستند پیام ولایت را به گوش مسلمانان رساندند. این درسی برای دختران ماست که همیشه و همه حال در فکر احیاء اسلام باشند.

سیره حضرت فاطمه معصومه(س): اینجا حریم کبریایی و دریچه دلگشایی به جهان غیب است. در اینجاست که گاه در میان آن همه راز و نیاز، نوری می درخشد و حادثه ای مبارک رخ می دهد و توجهی خاص و عنایتی از ناحیه مقدسه کریمه اهلبیت(ع) حضرت فاطمه(ع)، دردمندی و گرفتاری را دستگیر می شود و او را از انبوه غم و شدت گرفتاری رهایی می بخشد و این بار هم دل شکسته ای که چندین سال به فلج پا مبتلا شده بود و این مشکل، او و خانواده او را در کویری از ناامیدی ها رها ساخته بود، به این بارگاه ملکوتی روی می آورد و به میمنت نیمه شعبان عیدی می گیرد و سرانجام با دو پای سالم به خانه برمی گرددچه بهتر که شرح واقعه را از آن گرامی بشنویم“اینجانب الف ـ م، مازندرانی، کارمند بازنشسته و ساکن مشهد می باشم که به مدت سه سال مبتلا به دردکمر و فلج هر دو پا شده بودم و با اینکه مخارج زیادی در معالجات کردم تأثیری نکرد. لذا از همه جا مأیوس شدم و مکرر در مجالس دعا و توسلات در حرم مطهر حضرت ثامن الحجج(ع) به قصد شفا شرکت می کردم، لکن عنایت آن حضرت شامل حالم نشد سرانجام در اوایل ماه شعبان بود که می دیدم همه مردم در ایام ولایت و امامت شادمان هستند، ولی خانواده من بر اثر مشکلاتی که برای ایشان داشتم در غم و حزن به سر می برند این بود که به حرم حضرت رضا(ع) مشرف شدم و با سوز دل حرف آخر را زدم و عرض کردم:”آقا! شما غیر مسلمانان را محروم نمی کنید، پس چرا به من که شیعه و متوسل به فیض و کرم شما هستم توجه ندارید؟! آقا! یا جوابم را بدهید یا به پابوس خواهرتان می روم و شکایت می کنم و آن حضرت را واسطه می سازم!”همان شب خواب دیدم خانم حضرت معصومه(ع) را با حجابی کامل و نقابی نورانی که به من فرمود: به قم بیا تا درد تو را شفا دهم!! از خواب بیدار شدم و خوابم را برای خانواده نقل کردم وگفتم گویا شفای من به حضرت معصومه(ع) حواله شده باشد. ولی براثر وضع خاص و مشکلات نمی توانستم تصمیم جدی بگیرم.چند روز گذشت. مجدداً حضرت را در خواب دیدم که فرمود: چرا به قم نمی آیی؟! عرض کردم خانم! شما که از حال و وضع من خبر دارید. چطور بیایم؟! اگر می شود همین جا شفایم بدهید فرمودند: باید به قم بیایی. از خواب بیدار شدم و تصمیم قطعی برآمدن گرفتم و در روز دوشنبه 14 شعبان مطابق با 26/10/73 شمسی ساعت 8 صبح به حرم حضرت معصومه(ع) مشرف شدم، پس از زیارت والتجاء به واسطه خستگی راه خوابم برد، مجدداً حضرت را به خواب دیدم، با چادری مشکی و نقاب سبز فرمود: پسرم! خوش آمدی، اکنون به وعده وفا کردم و تو شفا یافتی برخیز!! عرض کردم: نمی توانم؟! فرمود: این استکان چای را بخور بلند شو! چنین کردم. از خواب بیدار شدم، احساس کردم می توانم روی پایم بایستم، لذا با پای خودم به ضریح مطهر نزدیک شدم و فریاد زدم:”بابا! حضرت شفایم داد!!”

فرزنددختردر روایات: امام على علیه السلام نقل کرده اند هرگاه به رسول خدا صلى الله علیه و آله مژده مى دادند که برایش دخترى به دنیا آمده است،می فرمودند:رَحِمَ اللّه‏ُ اَبَا البَناتِ، اَلبَناتُ مُبارَکاتٌ مُحَبِّباتٌ وَ البَنونَ مُبَشِّراتٌ وَ هُنَّ الباقیاتُ الصّالِحاتُرحمت خدا بر پدرى که داراى دخترانى است! دختران، با برکت و دوست داشتنى‏اند و پسران، مژده آورند. دختران باقیات الصالحات (بازماندگان شایسته)اند.مستدرک الوسائل، ج 15، ص 115،

بزرگان مدفون درحرم حضرت معصومه(س): آیت الله العظمى حاج محمد على اراکى: او در 24 جمادى الثانى 1312 ق. در اراک دیده به جهان گشود. پدرش، حجة الاسلام حاج احمد آقا، مشهور به میرزا آقا فراهانى از علماى مشهور آن سامان بود. مادرش نیز از نوادگان امامزاده سید حسن واقف[1] است.وی پس از یادگیرى خواندن و نوشتن، در نوجوانى وارد حوزه علمیه اراک شد و در درس استاد سید جعفر شیثی حضور یافت و مقدمات علوم اسلامى را از او فرا گرفت. دروس سطح حوزه را نزد آیة الله العظمى سید محمد تقى خوانسارى به خوبى پشت سر گذراند. آیة الله اراکى هم زمان با تحصیل دوره سطح، در درس شرح منظومه آیة الله شیخ محمد باقر اراکى معروف به سلطان آبادى شرکت کرد و از دانش آن حکیم فرزانه خوشه ها چید.ایشان سالها در درس آیة الله العظمى آقا نور الدین اراکى و آیة الله العظمى شیخ عبدالکریم حائرى یزدى شرکت کرد و از دانش و تقواى آن دو مرجع بزرگ تقلید شیعیان، بهره ها برد. آیة الله حائری علاقه زیادى به او داشت. نبوغ فکرى آیة الله اراکى مورد توجه استاد قرار گرفت. آیة الله اراکى به سفارش استاد معمم شد. با یکى از بستگان ازدواج نمود.آیة الله اراکى پس از سالها تحصیل در حوزة علمیه اراک، به دنبال هجرت آیة الله العظمى حائرى یزدى به قم، وارد حوزه علمیه قم شد و در درس ایشان شرکت کرد.[5] آیة الله اراکى در این سالها با امام خمینى آشنا شد. وى علاقه خاصى به امام خمینى داشت و هماره از فعالیتهاى سیاسى ایشان علیه رژیم پهلوى پشتیبانى می نمود.به دنبال اعلامیه کوبنده امام خمینى در سال 1341، علیه لایحه کاپیتولاسیون و قوانین غیر اسلامى مصوب مجلس شوراى ملی، آیة الله اراکى نیز به پشتیبانى ایشان اعلامیه اى صادر کردند و خواستار لغو مصوبات مخالف اسلام شدند.پس از دستگیرى و تبعید امام خمینی، در سال 1342، آیة الله اراکى هماره از ایشان حمایت می کرد. عکاسی هما، عکسى از امام در خیابان ارم زده بود. حضرت آقا (آیة الله اراکی) که از فیضیّه بر می گشتند، وقتى نگاهشان به آن عکس افتاده بود، فرموده بودند: قسم می خورم که صاحب این عکس اگر در کربلا می بود، در رکاب امام حسین ـ علیه السلام ـ به شهادت می رسید.وقتی به منزل می آمدند و ما اطلاعیه ها را برایشان می خواندیم، بسیار گریه می کردند و اشک شوق و نشاط از شنیدن این اطلاعیه ها، می ریختند…آیة الله اراکى در پى دستگیرى و تبعید امام به نجف، همان سال به عراق و نجف رفت و در مدت اقامت تماماً میهمان حضرت امام بود این در حالى بود که آقا از سوى رژیم تحت فشار قرار گرفته بود و از سوى دیگر جواب میهمانى افراد دیگر را رد کرده بود ایشان با افتخار میهمانى امام را پذیرفت و بدون ترس و اضطراب چند روزى را در آن جا اقامت کرد.اولین ملاقات امام با ایشان در کربلا بود، در ابتدا که وارد حرم حضرت ابو الفضل ـ علیه السلام ـ شد حضرت امام در حال خروج از حرم بود حدود پانزده سال بود که همدیگر را ندیده بودند. آن دو یکدیگر را در آغوش گرفتند و آقاى اراکى شروع به گریه کرد و سپس این جمله را فرمود: با آل على هر که در افتاد ور افتاد. بعد دوباره شروع به گریه کرد… حجة الاسلام شهاب الدین اشراقی، داماد امام می گوید: امام به من گفتند: بغض گلویم را گرفته بود و نتوانستم پیش آقاى اراکى بایستم…آیة الله اراکى دربارة آشنایى خود با امام خمینى می فرماید:«حضرت آقاى خمینى یک مدتى را در اراک بوده اند و در حوزة آن جا تحصیل می کردند و حتى منبر می رفته اند، من در آن مدت با ایشان آشنا شدیم و یکى از هم صحبتهاى بنده بودند. گاهی اتفاق می افتاد از منزل تا میدان کهنة قم نزدیک شاهزاده حمزه این راه را به همراه هم طى می کردیم و ضمن صحبتها و مباحثه ها بر می گشتیم و این مسأله بسیار اتفاق افتاد، با هم خیلى مأنوس بودیم.آن اوایل که وارد قم شدم ایشان به من اظهار کرد شما یک درس تفسیر صافى براى من بگویید تفسیر صافى با اصول و فقه و اصطلاحات آن مناسبتى ندارد و لذا چون من با آن اصطلاحات مأنوس نبودم چند شب تدریس کردم اما دیگر نرفتم، ایشان هم اصرارى نکردند…ایشان مرد بسیار جلیلى است و شناختم او را به جلالت؛ بسیار مرد پاکى است، پاک، پاکى نفس دارد، پاکى ذاتى و درونى دارد و این بر همة خلق معلوم شده است.ما در مدت پنجاه سال که با این شخص بزرگ آشنایى پیدا کرده ایم، جز تقوا و دیانت و سخاوت و شجاعت و شهامت و بزرگى نفس و بزرگى قلب و کثرت دیانت و جدّیت در علوم نقلى و عقلى و مقامات عالى و… در او نیافتیم. این مرد ـ قدّ مردانگى علم کرد و در مقابل کفر ایستادگى کرد و دست غیبى هم با او همراهی کرد، به طورى که محیّر العقول بود و هیچ خانه اى و هیچ زاویه اى از زوایاى این مملکت باقى نماند مگر که گفته شد. مرگ بر شاه او جان در کف دست گذاشته است و در مقابل تبلیغ قران و دین حنیف اسلام جانبازى می کند. جان در کف گذاشته و حاضر به شهادت شده است. خداوند یک قوه غریبى در این مرد خلق فرموده که به هیچ احدى نداده. هم چنین جرأتی، چنین شجاعتى و دیدى به او داده است که به احدى نداده، او مانند جدش علی بن ابى طالب است. یک چنین کسى کمیاب است کم نظیر است و نظیر ندارد.»آیة الله اراکى در طول بیش از 35 سال تدریس در حوزة علمیه قم، پیچیده ترین مباحث علمى را با گفتارى شیوا و بیانى رسا مطرح می کرد. از ویژگی هاى درس ایشان پرهیز از تکرار و زیاده گویى بود. کلام را گزیده و پر معنى اداء می کرد. اعتقادش بر این بود که طالب علم باید قبل از حضور در درس، مطالعه نماید.آیة الله اراکى پس از وفات آیة الله سید محمد تقى خوانسارى (متوفاى 1371) به درخواست شمارى از شاگردان او، به تدریس خارج فقه و اصول پرداخت. بسیار از استادان برجستة حوزه علمیه قم و مسؤولان نظام جمهوری اسلامى سالها از محضر ایشان کسب فیض نمودند.مرجع بزرگ تقلید شیعیان در طول عمر پر برکت خویش، کتابهایى نیز در علم فقه و اصول نوشت. آیة الله اراکى پیش از انقلاب، نماز جمعه را در قم اقامه می کرد. «ایشان همانند یک جلسه درس، براى نماز جمعه و خطبه هاى آن مطالعه می کردند… رفته رفته نماز جمعه رونق بیشترى گرفت و با جمعیت بیشترى برگزار گردید و امامت ایشان بر نماز جمعه تا بعد از انقلاب که حضرت امام به قم آمدند، ادامه داشت. حضرت امام در مدتى که در قم بود روزى به منزل ایشان آمد. آیة الله اراکى به امام خمینى فرمود شما الآن دستتان باز است و مقتدر هستید، چون در زمان حکومت اسلامى قرار دارید شما باید اقامه نماز جمعه کنید. ولى امام به ایشان فرمود شما نماز جمعه را باید اقامه کنید. لذا مدتى نماز را با شکوه تمام اقامه کردند.»آیة الله اراکى به عالمان مجاهد عشق می ورزید و احترام فوق العاده برای آنان قائل بود و تجلیلشان از حضرت آیة الله سید نور الدین اراکى و آیة الله سید محمد تقى خوانسارى بر همین اساس بود. ایشان بارها به همراهى آیة الله خوانساری، پیشنهاد قیام و مبارزه علیه طاغوت را با آیة الله العظمى بروجردى در میان گذاشته بودند و نیز در ماجراى فدائیان اسلام به رهبرى شهید نواب صفوی، چون مرحوم آیة الله خوانساری از آنان حمایت می کرد، ایشان هم نظر مساعد داشت.آیة الله اراکى از آغاز نهضت امام خمینى در سال 1341، هماره به پشتیبانى از ایشان برآمدند، با این که بیش از ده سال از امام خمینى بزرگتر بودند. پس از پیروزى انقلاب اسلامی، از دولت و نظام جمهورى اسلامى حمایت کردند و ایشان در تأیید انقلاب اسلامى فرمودند:جماعت دنیا که رئیس آنها آمریکا و شوروى است و سایرین که دست بسته آنان هستند، همگى در یک طرف هستند و آقاى خمینى تنها… آقاى خمینى شخص نیک نفسى است. جاى شک ندارد و هیچ غرضى در او جز ترویج دین نیست… این دو نفر، پدر و پسر (رضا شاه و محمد رضاه شاه) چه کارها که کردند، می خواستند اصل دین اسلام را به کلى از ریشه بکنند، مثل یزید که می خواست به کلی ریشة دین را از بین ببرد. اگر نهضت حضرت سید الشهدا ـ علیه السلام ـ نبود، الآن من و شما کافر بودیم. اشهد ان لا اله الّا الله بین ما نبود…»آیة الله اراکى در طول هشت سال دفاع مقدس، از رزمندگان اسلام پشتیبانى نمود. ایشان درباره جنگ تحمیلی فرمودند:«نظریه من هم مثل آقاى خمینى است. آقاى خمینى و همه علما نظرشان این است که هرگاه اسلام در خطر باشد، باید تمام مسلمانان در مقام دفاع، برآیند، هر کس که می تواند… جنگ همان دفاع است و پاسداران هم همان جنگ جویان هستند که از حقیقت اسلام حمایت می کنند و إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ یَنْصُرْکُمْ وَ یُثَبِّتْ أَقْدامَکُمْ و پاسدارها جزو همین آیه هستند.»آیة الله اراکى پس از رحلت امام خمینى و انتخاب حضرت آیة الله خامنه اى به رهبری انقلاب با ارسال پیامی، از انتخاب ایشان به رهبرى انقلاب اظهار خوشحالى نمودند. پس از رحلت امام خمینى استکبار جهانی به امید مخالفت و یا بى اعتنایى مراجع تقلید شیعه نسبت به انتخاب آیة الله خامنه اى به رهبر انقلاب، به وسیلة رادیو، تلویزیون و مطبوعات به تضعیف رهبرى نظام برخاستند. اما حمایت مراجع تقلید شیعه، به ویژه آیة الله العظمى اراکى که حدود چهل سال از آیة الله خامنه اى بزرگتر بودند، امید دشمنان انقلاب اسلامى را به یأس مبدل ساخت. ایشان در بخشى از پیام خود چنین مرقوم داشت.«انتخاب شایسته جنابعالى به مقام رهبرى جمهورى اسلامى ایران مایة دلگرمى و امیدوارى ملت قهرمان ایران است، شکى نیست که در موقعیت حساس کنونى حفظ نظام جمهورى اسلامى که از اهم واجبات شرعى است، متوقف به این امر مهم می باشد. اینک این جانب با ابتهال و تضرح به درگاه ربوبى و با استغاثه به ناحیه مقدسه حضرت ولى عصر (عج) دوام تأییدات و توفیقات آن جناب را در انجام این مسؤولیت بسیار سنگین خواستارم».آیة الله اراکى به عبادت خیلى اهمیت می داد. قبل از اذان صبح بیدار می شد، هر روز یک جزء قرآن می خواند در ماه رمضان روزانه سه جزء قرآن می خواند. در نافله هاى شبهاى جمعه، در قنوت، دعاى کمیل می خواند.وقتی به ایشان پیشنهاد کردند که نماز جماعت را به خاطر افراد کهنسال و مریض، زیاد طول ندهید. فرمودند: از من پیرتر و ضعیف تر، در نماز کسى هست؟!سرانجام روح ملکوتى آیة الله العظمى اراکی در 23/7/1373 به ملکوت پیوست. مرجع تقلید شیعیان پس از یک قرن (تولد 1273 فوت 1373) تلاش برای هدایت مردم، دار فانى را وداع گفت و به جمع مراجع تقلید در بهشت پیوست. دولت جمهورى اسلامى یک روز تعطیل و یک هفته را عزاى عمومى اعلام نمود.پیکر پاک آن مرجع والا مقام در تهران، از بیمارستان شهید رجایى تا میدان راه آهن بر دوش انبوه مردم تشییع شد. آیة‌ الله خامنه ای، رهبر معظم انقلاب و مسؤولان نظام در این تشییع باشکوه حضور داشتند. سرانجام پیکرش با تشییع با شکوه مردم قم در حرم حضرت معصومه (علیها السلام)به خاک سپرده شد. رضوان و رحمت خدا بر او باد.

روضه معصومی: (منم به رسم عاشقی همیشه سائل کرم/با پای دل میرم به قم برا زیارت حرم)۲/(ای دلبندحیدر ... معنای کوثر/نور دوچشم ... موسی بن جعفر)۲/(دلم میخواد که خادم حریم باصفات شم/ای عمه ی صاحب زمان،ایشالله که فدات شم)۲/ای قبله ی حاجات،روح مناجات،عمه ی سادات/یا(عمه ی سادات۳)/(ازخاک پاک مرقدت عطر مدینه ای میاد۲/بر تو و بر برادرت دارم ارادتی زیاد)۲/ای فیضیه ی قم برپا زنامت/خوبای حوزه،همه غلامت/(ای نور علم عالمین از مهر دانش تو/روحانیت ستاره در سپهر دانش تو)۲/ای کوثر قرآن،برکت ایران،خواهر سلطان۲/یا (عمه ی سادات۳)/(باحسرت وصال و اشک وسوز سینه اومدی/به شوق دیدن برادر از مدینه اومدی)۲/(آه قم غرق گل شد از مقدم تو/یکم بخونم من از غم تو)۲/(غم تو از غریبی یک بانوی حمیده هست/از یک سر بریده و از یک قد خمیده هست)۲/آه شام مصیبت،ظلم و جنایت،به آل عصمت/آه اشک چکیده،قد خمیده،سر بریده/آه غریب مادر .../واای غریب مادر .../

منبرهیجدهم:حشردرقرآن

آیه: حشر از لغاتی است که بارها در قرآن تکرار شده است و در موارد بسیاری به معنای برانگیختن، زنده کردن یا گرد آوردن و یکی از اسامی قیامت است.در کتاب‌ «أقرب‌ الموارد» آمده‌ است‌ که‌: حشر به‌ معنای‌ جمع‌ است‌، وَ یَوْمُ الْحَشْرِ یَوْمُ الْبَعْثِ وَ الْمَعادِ وَ هُوَ مَأْخوذٌ مِنْ حَشَرَ الْقَوْمَ إذا جَمَعَهُمْ. روز حشر یعنی‌ روز بعث‌ و بازگشت‌؛ و از حَشَرَ الْقَوْم‌ گرفته‌ شده‌ است‌، یعنی‌ آنها را جمع‌ کرد.و در «صِحاحُ اللغة‌» گفته‌ است‌: حَشَرْتُ النّاسَ أحْشِرُهُمْ وَ أحْشُرُهُمْ حَشْرًا: جَمَعْتُهُمْ؛ وَ مِنْهُ یَوْمُ الْحَشْرِ. حشر یعنی‌ جمع‌کردن‌، و به‌ همین‌ مناسبت‌ روز قیامت‌ را یوم‌ حشر گویند.و در «لسانُ العرب‌» پس‌ از اینکه‌ آنچه‌ را که‌ از «صِحاح‌» نقل‌ کردیم‌ آورده‌ است‌، گفته‌ است‌: وَ الْحَشْرُ جَمْعُ النّاسِ یَوْمَ الْقِیَمَةِ. حشر به‌ معنای‌ جمع‌ کردن‌ مردم‌ در روز قیامت‌ است‌.علامه شعرانی در نثر طوبی می گوید: «(حشر) برانگیختن .زنده کردن. گرد آوردن. راندن. روز قیام را یوم الحشر گویند چون همه موجودات زنده می شوند.»«ارسل فی المدائن حاشرین» بفرست در شهر گرد آورندگان یعنی کسانی که جادوان را از شهرها نزد فرعون آورند. «هو الذی أخرج الذین کفروا من أهل الکتاب لاول الحشر»(سوره حشر/آیه2) در این آیه به معنی راندن و بیرون کردن است.این آیه در باره بنی نضیر آمده و آنان گروهی بودند از یهودیان که چون پیغمبر صلی الله علیه و آله به مدینه هجرت فرمود با او عهد بستند دشمن را بر خلاف او یاری نکنند اما بعدا پیمان را به هیچ نگرفتند و با کفار قریش پس از جنگ احد عهد بستند که در مخالفت پیغمبر صلی الله علیه و آله یاری آنان کنندقرآن راندن بنی نضیر را اول الحشر خواند که نخستین بار بود که پیغمبر صلی الله علیه و آله یهودیان پیمان شکن را از نواحی مدینه بیرون کرد و بار دوم فتح بنی قریظه بود دو سال پس از بنی نضیر و وجوه دیگری نیز گفته شده است. سهیلی در روض الانف گوید عمربن الخطاب به حدیثی از پیغمبر تمسک جست که دو دین در بلاد عرب نباشد و همه یهود خیبر و غیر آن را از حجاز به شام فرستاد و این حشر دویم بود پس از حشر اول که بنی النضیر را بیرون راندند.حشر به معنی زنده کردن مردگان در قیامت بصورت اخلاق و عادات در قرآن بسیار است.«و نحشره یوم القیمة اعمی»(سوره طه/آیه124) خداوند می فرماید آن که در این جهان به آیات الهی نظر نکرد نشان قدرت حق را در موجودات ندید او را در قیامت کور محشور میکنیم او گوید خداوندا چرا مرا کور محشور کردی با آن که بینا بودم خداوند می فرماید آیات ما بر تو نموده میشد و تو از آن غفلت می کردی و نادیده می گرفتی اکنون غافل و نابینائی چنانکه آن وقت بودی، و در روایت آمده است که مردم در صورتهائی محشور می شوند که بوزینه و خوک پیش آنها زیبا رویند، و دندان کافر مانند کوه احد باشد.«و نحشر المجرمین یومئذ رزقا»(سوره طه/آیه104) بعضی گویند کبودی چشم کنایه از کوری است و بعضی گویند همین رنگ معروف است.«و نحشرهم یوم القیمة علی وجوههم عمیا و بکما و صما»(سوره اسراء/آیه97).حشر نسبت به همه موجودات است هم انس و هم جن «فو ربک لنحشرهم و الشیاطین»(سوره مریم/آیه68) سوگند به پروردگارتو که آنان را با شیاطین زنده می کنیم. معبودان کفار را هم زنده می کنند «یوم یحشرهم و ما یعبدون من دون الله»(سوره فرقان/آیه17) حیوانات را هم زنده می کنند «واذا الوحوش حشرت»(سوره تکویر/آیه5) این تفسیر در اخبار آمده است.در تفسیر مجمع البیان گوید حیوانات محشور می شوند در قیامت تا حیوان بی شاخ از شاخدار قصاص گیرد و چون عوض بدانها رسید گروهی گویند عوض باید دائم باشد پس از زنده شدن پیوسته می ماند و در نعمتند، و گروهی دیگر گفتند دوام عوض لازم نیست خداوند آنها را تفضلا زنده نگاه می دارد و گروه سوم گفتند خداوند عوض دردها که مستحقند به آنها می رساند و پس از وصول عوض آنها را نابود می کند و بعضی مفسران گویند حشر وحوش مردن آنها است و حشر انسان و جن به زنده کردن .اجسام جامد نیز در قیامت محشور میشوند زنده و سخن می گویند و گواهی می دهند چنانکه در حدث گذشت در تفسیر «یومئذ تحدث اخبارها» پول و طلا و نقره را نیز محشور می کنند برای داغ کردن پشت و پهلو و پیشانی آنها که زکوة نمی دهند.«ویوم نحشر من کل امة فوجا ممن یکذب بآیاتنا»(سوره نمل/آیه83).روزی که زنده می کنم از هر امت گروهی از آن کسان که آیات ما را تکذیب کردند علمای ما گویند آیه دلالت بر رجعت می کند یعنی زنده شدن جماعتی از مردگان پیش از قیامت چون در روز قیامت همه امم زنده می شوند نه از هر امتی گروهی چرا که خداوند تعالی می فرماید: «و حشرناهم فلم نغادر منهم أحداً» در قیامت هیچ کس را فرو نگذارند.حشر همه چیز سوی خداست. «و اعلموا أنکم الیه تحشرون»(سوره بقره/آیه203) این معنی در بیش از ده آیه مکرر آمده است.

حدیث: قالَ الصادِقُ علیه السلام: مَحْشَرُ النّاسِ کُلُّهُمْ اِلى بَیْتِ الْمُقَدَّسِ اِلاّبُقْعَةٌ بِأَرْضِ الْجَبَلِ یُقالُ لَها قُم، فَاِنَّهُّمْ یُحاسَبُونَ فىحُفَرِهِمْ وَ یُحْشَرُونَ مِنْ حُفَرِهِمْ اِلَى الْجَنَّةِ ثُمَ قالَ: أَهْلُ قُم مَغْفُورٌ لَهُمْ. امام صادق علیه السلام فرمود: محلّ حشر تمام مردم بطرف بیت المقدس است مگرمکانى در سرزمین جبل که به آن قم گفته مى شود، آنان در همان قبر خودشان محاسبه مى شوند و از همانجا به طرف بهشت مى روند، سپس فرمود: مردم قم آمرزیده شده اند.

سیمای حضرت فاطمه معصومه(س): حجاب و عفاف: حضرت فاطمه معصومه(س) در تمام زندگانی خود مظهر یک بانوی مسلمان به تمام معنا بود. رفتار و کردار او حتی تا واپسین روزهای عمر مبارک شان یادآور حجب و حیا و عفت مادران مومنین و فاطمه زهرا(سلام علیهما) بود. شخصیت ایشان نه تنها در زمان حیات شان برای زنان و دختران روزگار خود الگو و اسوه ای بود بلکه پس از گذشت قرنها نیز برای دختران و زنان امروز هم الگویی مناسب هستند و رفتار و کردارشان نمونه ای والا است از درسهای معرفتی و رفتاری یک زن مسلمان.

سیره حضرت فاطمه معصومه(س): در آستانه سال 1375 هجری شمسی که مقارن با اول ذیقعده 1416 هجری قمری برابر با سالروز ولادت حضرت فاطمه معصومه(ع) بود، کریمه اهلبیت نور امید در دل زائرین با صفای خود تابانید، و برای زائر دل خسته و دل شکسته خود که دخترک 11 ساله از اهالی مازندران بود از خدای متعال طلب شفا نمودزائری در نهایت پاک دلی و خلوص که مدت ها در حال گلو در و حالت تهوع به سر می برد و سرانجام مبتلا به فلج در ناحیه پای راست گردیده بود پس از معالجات مکرر نزد اطبای متعدد، مأیوس گردید و در حالی که در هاله ای از غم فرو رفته و به آینده تاریک خود فکر می کند به زیارت این بانوی مکرمه دعوت می شود در شب جمعه 3/12/1374 به همراه خانواده خود به حرم مطهر مشرف می شوند و در حالی که مادر مهربان و دل سوخته او از سر شب تا به صبح در کنار فرزند دردمند خود بیدار می ماند و با خدای بزرگ راز و نیاز می نماید و حضرت فاطمه معصومه(ع) دخت گرامی امام هفتم موسی بن جعفر(ع)را به شفاعت می خواند، نزدیک اذان صبح مشاهده می کند بیمار او که مدت ها توان ایستادن و حرکت نداشت از خواب برخاسته و روی پا می ایستد! مادر با تعجب از حال او می پرسد و او را راه می برد و متوجه می شود که سلامت فرزندش بازگشته و مورد لطف و کرامت کریمه‌ اهلبیت(ع) قرار گرفته است. پس از دو روز از این واقعه که سلامتی این طفل تحقیق و تثبیت شد در دفتر کرامات حضرت فاطمه معصومه(ع) ثبت گردید.

فرزنددختردر روایات: امام على علیه السلام نقل کرده اند هرگاه به رسول خدا صلى الله علیه و آله مژده مى دادند که برایش دخترى به دنیا آمده است،می فرمودند:اِنَّ اللّهَ تَبارَکَ وَ تَعالى عَلَى الاِْناثِ اَرَقُّ مِنْهُ عَلَى الذُّکُورِ، وَ ما مِنْ رَجُل یُدْخِلُ فَرْحَةً عَلى اِمْرَأَة بَیْنَهُ وَ بَیْنَها حُرْمَةٌ اِلاّ فَرَّحَهُ اللّهُ یَوْمَ الْقِیامَةِخداوند به دختر مهربانتر از پسر است، کسى که باعث خوشحالى دخترش شود، خداوند روز قیامت او را خوشحال مى کند.وسائل، ج 20، ص 367.

بزرگان مدفون درحرم حضرت معصومه(س): آیت الله العظمى سید رضا بهاءالدینى: نهمین روز فروردین ماه 1287ش. سپیده حیات طفلی پاک طینت از خانواده‎ای مذهبی سر زد. شور و اشتیاق آن روز با جشن ولایت و عید غدیر سال 1327 قمری همراه بود و این میلاد، شادی افزونتری برای اطرافیان کودک به ارمغان آورد.نام فرزند را «سید رضا» نهادند تا به برکت این نام و نورانیت آن ایام برای همیشه «بهاء الدین» باشد. نسب نیاکان ارجمند وی به امام سجاد ـ علیه السلام ـ می‎رسد و اجداد و پدران والا مقام او هر یک بسان گوهر تابناکی در دوران ظلمت درخشش خاصی داشته‎اند. برخی از آنان عهده‎دار تولیت حرم فاطمه معصومه ـ علیها السلام ـ بودند و تنی چند از خادمان مخلص بارگاه آن پاک بانوی بلند اختر محسوب می‎شدند.پدر سید رضا، سید صفی الدین بود که افتخار خدمتگزاری آستان مقدس حضرت معصومه را داشت. انس فراوان او با قرآن، عشق وافر به قرائت آیات الهی و حافظة چشمگیر وی موجب اعتماد علما به اندوخته‎های ذهنی سید صفی الدین شده بود، به طوری که او را «کشف الآیات علما» می‎نامیدند. آن چه صفات برجسته‎ای به وی بخشید مناعت طبع، بلند نظری و اشتیاق خدمت به جامعه بود.مادر سید رضا، فاطمه سلطان ـ معروف به زن آقا ـ بانویی مؤمن و مخلص بود که همسری مهربان و زیرک برای سید صفی الدین محسوب می‎شد. وی از نوادگان اندیشمند والا مقام ملا صدرا شیرازی بوده است. بانویی که صفا و صمیمیت در زندگانی، قناعت و ساده زیستی در دوران حیات و عشق و علاقه به همسر و فرزندان وی را از دیگران ممتاز ساخته بود و انسی فراگیر با قرآن و الفتی چشمگیر با دعاهای معصومان ـ علیهم السلام ـ داشت و هماره دامن وجود خود را لبریز از معنویت و نورانیت می‎نمود.اوان کودکی سید رضا همراه با نشانه‎هایی چون حافظة فوق العاده، استعداد بسیار و درک جهان اطراف بود به طوری که خود دربارة آن دوران این چنین می‎فرماید:«یک ساله که بودم افراد پاک طینت و نیکو سرشت را دوست داشتم و علاقه‎ای قلبی به آنان پیدا می‎کردم. خیر و شر را می‎فهمیدم و بین انسانهای خیر و نیکوکار و افراد شرور و طغیانگر فرق می‎گذاشتم.»سید رضا چون به دو سالگی رسید به مکتب خانه پای گذاشت. حمد و سوره، اذان و اقامه و سپس قرائت قرآن را یاد گرفت و آن گاه خواندن و نوشتن را آغاز کرد.در شش سالگی دورة مکتب تمام شد و برای آموختن درسهای دیگر به مکتب دیگری رفت تا در این محل نصاب الصبیان ـ که معانی لغات را به صورت شعر بیان می‎کند ـ و دیگر کتابها را بیاموزد.روزهای تابناک این ایام همراه با طلوع آفتاب بهروزی و شادکامی سید رضا بود. زیرا خبر موفقیت‎های او به گوش آیة الله سید ابوالقاسم قمی رسید و ایشان که فردی فروتن و دانشمندی پارسا و مردی پر اخلاص بود، شیرین‎ترین لحظات شوق و شادمانی را با تشویقهای پی در پی و فراگیر برای سید رضا فراهم ساخت.آن لطف خداوندی و این تلاش و پشتکار فراگیر مقدمه‎ای خجسته برای سید رضا فراهم می‎کند. به طوری که شوقی فراگیر و عشقی فراوان به تحصیل پیدا نموده، کتابهای مقدمات را یکی پس از دیگری فرا می‎گیرد.پیش از دوازده سال نداشت که آمادگی خود را برای امتحان نزد حاج شیخ عبدالکریم حائری ـ مؤسس حوزه علمیه قم ـ اعلام کرد و موفقیت تحسین برانگیز وی در مقابل حاج شیخ، شروعی خجسته برای ارتباط صمیمی با ایشان گردید.در این زمان بود که همنشین این طلبة سخت کوش درس و بحث و زندگی‌اش کتاب می‌شود. به گونه‌ای که نوجوانی حدود شانزده ساعت تلاش علمی نموده و لحظه‌ای از فرصت خویش را از دست نمی‌دهد!! افزون بر کتابهای حوزوی، بسیاری از علوم مفیدی که برای هر طلبه ضروری است فرا گرفته، برای بهره‌گیری بهتر از روزها و ساعات یک سال از مدرسه بیرون نمی‌رود، گرچه فاصله وی ازمدرسه فیضیه تا منزل بیش از هزار قدم نبوده است. مادرش که ساعت استراحت سید را می‌دانسته، در ساعت خاصی به فیضیه می‌رود تا فرزند خود را دیدار کند. روزهای پرفروغ و شبهای پرتوفیق آن ایام به گونه‌ای سپری می‌شده که پیش از طلوع آفتاب سه یا چهار مباحثه انجام داده، گاهی قبل از اذان صبح دو درس را به پایان برد.شوق بی‌پایان و پشتکار فراوان وی در حوزه به آن جا انجامید که مدرسی موفق و پذیرفته فراهم ساخت. درس وی در بسیاری از مدارس قم شروع گشت. چند دوره «جامع المقدمات»، «سیوطی»، «مطول» و «قوانین» و پس از آن «رسائل و مکاسب و کفایه» تدریس نمود و در پی این توفیقات، «درس خارج»، ایشان برای تربیت دانش پژوهان اجتهاد دوست آغاز گردید. و بدین سان مدرسی شصت سالة این پژوهشگر فرزانه و تدوین بسیاری از معارف نهج البلاغه و صحیفة سجادیه، شیرین‌ترین لحظه‌های عمر را در گذر بیان و قلم فراهم نمود تا ساعاتی سبز و پرسعادت در صحیفة دوران این فقیه فرهیخته رقم خورد و سید رضا «بهاء الدین» گردید.«از عواملی که باورهای اعتقادی انسان را سست می‌کند و مانع پیشرفت معنوی انسان می‌شود، شهرت بی‌جا و بی فایده است. علاقه به معروفیت و شوق به سر زبانها افتادن، نشانة ضعف ایمان و کمبودهای روحی فرد است.»بر اساس این اعتقاد، ایشان از قبول مصاحبه‌های تلویزیونی، معروفیت دربارة مرجعیت، خرید منزل نزدیک حرم برای شناخته شدن بیشتر یا تهیة مهر و دایرکردن دفتر مراجعات برای مرجعیت، سرباز زده و قبول نکرد. گاهی که با اصرار برخی ارادتمندان روبرو می‌شد، می‌فرمود:«بالاتر از اینها فکر کنید. گیرم نام بنده بر سر زبانها افتاد، وقتی پیش خدا دستم خالی است، آن شهرت برای من چه سودی دارد؟… نام بنده موضوعیت ندارد.»«رسیدگی به محرومان» عنوانی دیگر از صحیفه صفات این فقیه فرهیخته است.ایشان چون پدری مهربان، بیش از چهل سال رهگشای مستمندان و فقرای آبرومند بوده‌اند، گاهی که صحبت از چگونگی امداد و کمک رسانی می‌شد، می‌فرمود:«کمکها را شب انجام دهید، رعایت آبروی افراد را بکنید، به گونه‌ای کمک کنید که شما را نشناسند. مبادا فردا شما را ببینند و خجالت‌زده گردند.»پهنة توکل و عظمت معرفت وی به قدری است که چون سخن از داشتن و نداشتن می‌شود، می‌فرمایند: «هیچ گاه نمی‌گذارند درمانده شویم!»«آگاهی از حقایق عالم» صفحه‌ای دیگر از کتاب شکوه و شخصیت ارجمند حضرت آیت الله بهاء الدینی است. به گوشه‌ای از این حقایق می‌پردازیم:سالیان بسیاری که برخی از شیفتگان دانش و دانایی با حضور در محضر پرفیضش از درس ایشان بهره می‌گرفتند. یکی از شاگردان آقا که فردی متقی و پارسا بود اما استعداد شایانی نداشت از دنیا رفت. مدتها گذشت روزی سخن او به میان آمد. ناگاه ایشان فرمود:«فلانی در برزخ چنان رشد علمی پیدا کرده و حرفهایی می‎زند که اگر در حیاتش برای او گفته می‎شد نمی‎فهمید! دربارة موضوعی در باب طهارت با ما بحث کرد و نظر ما را تغییر داد.»یکی از دانش پژوهان و طلبه‎های قم که در ایام ماه مبارک رمضان به تبلیغ رفته، پس از بازگشت به قم برای زیارت حضرت معصوم ـ علیها السلام ـ به حرم مطهر مشرف می‎شود به هنگام خروج از حرم دوستی را دیده که با چهره‎ای غمگین و محزون با وی روبرو می‎شود. چون علت را جویا می‎شود خبر از تنگدستی و شدت فقر می‎دهد و آمدن به حرم را برای گشایش این مشکل یاد می‎کند، این طلبه چون وضع را این گونه می‎بیند مبلغی را که در ماه مبارک به او داده بودند به وی می‎دهد و پس از خداحافظی به سوی صحن مطهر رهسپار می‎شود. ناگاه یادی از حضرت آیة الله بهاء الدینی کرد. زیارت این فقیه اهل بیت را ره توشه‎ای فردوس گونه برای خود می‎داند به سوی منزل ایشان حرکت می‎کند و پس از دیدار آقا اجازة مرخصی می‎طلبد. یک باره ایشان می‎فرماید:«صبر کن» و در پی آن از جا برخاسته، به اتاق دیگر رفته، چند لحظه بعد مبلغی پول همراه می‎آورند و می‎فرمایند: «کار امروز شما، کار بسیار پسندیده‎ای بود»!!و او پس از خدا حافظی رهسپار منزل شد و مبلغ اهدایی آقا را شمرد، ناگهان متوجه می‎شود که این پول به اندازه‎ای است که به آن فرد در حرم داده است!قدر شناسی و روشن بینی این پیر فروتن زمینه ساز گرامی داشتن یاد و نام امام خمینی (ره) گشته و هماره خاطره‎های بهجت آفرین آن مراد سبز قامت در قابِ خاطرِ این دوست والا مقام به چشم می‎خورد. پاس نعمت وجود انقلاب اسلامی ایران، یاد عظمت حرکت امام و برکات خجستة نهضت و تمدن شگرف سخنان ملکوتی ایشان به همراه دهها خاطره، مناسبتهای مختلفی در گفتار آن وجود ارجمند و همگی بیانگر روحیة سپاسگزار ایشان است.

روضه معصومی: یا صاحب الزمان ...../اللهم عجل لولیک الفرج/ماه از برکت نور تو جلا میگیرد/عرش از یمن قدم هات صفا میگیرد/چه شلوغ است مسیر تو همه منتظرند/جبرئیل آمده در راه تو جا میگیرد/یک نفر نیست دراین شهر که بیمار تو نیست/تو چه کردی که دوا از تو دوا میگیرد/تو دلیل همه ی معجزه هایی بانو/ساکن طور،ز دست تو عصا میگیرد/تو همان فاطمه ی امّ ابیهایی که/فضّه از خاک قدم هاش،طلا میگیرد/صاحب باطنیه پنجره فولاد تویی/دست به دامان رضا از تو شفا میگیرد/بی سبب نیست شما جلوه ی اسرار شدی/اولین فاطمه هستی که حرم دار شدی/آن گونه میکشند که از یک زن/حتی نشان قبر نمی ماند ....../مادر ......./*اسم هرفاطمه ای میاد ما اول یاد مادرمون می افتیم .....*/کوچه ای تنگ ودلی سنگ وصدای سیلی.../همچو پروانه ای و در طلب سوختنی/میشود گفت شما یک تنه یک پنج تنی/ما چرا دست گدایی به غریبه ببریم/با شما هموطن هستیم،غریب وطنی!/می شود بی تو امور شدنی،ناشدنی/می شود با تو همه ناشدنی ها،شدنی/*اسمش فاطمه ست،اما همه ی عالم وقتی میخوان صداش بزنن میگن یا حضرت معصومه ..." یه خانمی میشناسم اسمش فاطمه ست وقتی میخوان صداش کنند بهش میگن ام البنین ... آخه خودش گفت علی جان تو این خونه به من فاطمه نگید، چرا؟! آخه همچین که بهم میگی فاطمه،میبینم بچه ها سر رو دیوار میگذارن ... یکی میگه قربون پهلوی شکستت مادر ... یکی میگه قربون بازوی ورم کردت مادر ... اما حسن بیشتر از همه گریه میکنه میگه قربون صورت کبودت مادر ...*بی سبب دست به خیری نشده شهره ی تو/سفره های تو شبیه اند به خوان حسنی/غم مخور لحظه آخر که برادر داری/دست و پا میکند انگار برایت کفنی/قسمت این بود که قم صاحب دریا بشود/این حرم هم حرم حضرت زهرا بشود/"شاعر:یاسین قاسمی"/

منبرنوزدهم:رفع مشکلات

آیه: راههای قرآنی برای رفع مشکلات:حضرت على علیه‏السلام کلید حل همه مشکلات را قرآن معرفى مى‏کند و در وصف آن مى‏فرماید: و دواء دائکم ما بینکم؛ دواى درد و راه حل مشکلات شما و راه سامان بخشیدن به امورتان در قرآن است. قرآن داروى شفابخشى است که همه دردها را درمان مى‏کند و با وجود قرآن دردها و ناراحتى‏ها التیام مى‏یابد.امروز در جامعه ما مشکلات فراوانى اعم از فردى و اجتماعى وجود دارد که همه خواهان رفع این مشکلاتند و با این که پیشرفت‏هاى چشم‏گیرى در زمینه‏هاى مختلفى وجود داشته است، مشکلات زیادى باقى مانده است .حضرت امیر در خطبه ای از نهج البلاغه مى‏فرمایند: " و دواء دائکم و نظم ما بینکم؛ قرآن نسخه درمان دردها و مشکلات شماست "، و در خطبه 189 با این تعبیر که "و دواء لیس و بعده داء " مى‏فرمایند: قرآن دارویى است که بعد از آن دردى باقى نمى‏ماند .مطلبى که قبل از هر چیز باید بدان توجه داشت ایمان به فرمایش حضرت على علیه‏السلام است؛ یعنى باید با تمام وجود باور داشته باشیم که درمان حقیقى دردها و مشکلات ما، اعم از فردى و اجتماعى، در قرآن است.همه ما به این مطلب اقرار مى‏داریم؛ لکن مراتب ایمان و یقین افراد متفاوت است. هر چند هستند کسانى که با تمام وجود باور داشته باشند که اگر به قرآن روى بیاورند و معارف و راهنمایى‏هاى آن را به کار بندند، قرآن بهترین نسخه شفابخش دردهاست، لکن چنین افرادى بسیار اندکند و شاید یکى از بزرگ‏ترین مشکلات جامعه ما ضعف ایمان در این جهت باشد و این امر موجب شده است بسیارى از مشکلات همچنان باقى بماند.در مکارم الاخلاق از رسول خدا صلى اللّه علیه و آله منقول است: هر کس طلب شفا از قرآن مجید ننماید خداى تعالى او را شفا ندهد .از حضرت على علیه السلام رسیده است: هر کس از چیزى خائف باشد بخواند از هر جاى قرآن که خواهد صد آیه و سه مرتبه بگوید: (اللهم اکشف عنى البلاء)

براى طلب فرزند و بچه دار شدن:- این آیات و دعا را نوشته در کمر زن بندد: (سوره مریم ، از اول تا آیه 6)- و نیز بر این آیه مداومت داشته باشد: «ربى لا تذرنى فردا و انت خیر الوارثین»

جهت محتاج نشدن به هیچ چیز، بعد از هر نماز هفت بار این آیه را بخواند:فسیکفیکهم اللّه و هو السمیع العلیم

آیه به جهت زیاد شدن رزق- به تجربه رسیده آن که در هر روز بخواند آیه مبارکه: « و من یتق اللّه تا آخر آیه 3 سوره طلاق را سه مرتبه بعد از نمازهاى واجب با سه مرتبه صلوات در اول آن و سه مرتبه صلوات در آخر آن بخواند موجب وسعت رزق خواهد بود.

- هر روز صبح بعد از نماز، دستها را به طرف آسمان بلند کرده به قصد دعا این آیه را ده مرتبه بخواند :« ربنا انزل علینا مائده من المساء تکون لنا عیدا لاولنا و آخرنا و آیه منک و ارزقنا و انت خیر الرازقین. »

آیاتى که قرض را ادا مى کند- در بحر الغرائب آمده مردى خدمت پیغمبر آمد گفت: جانم به فدایت! بسیار قرض دارم. فرمود: این آیات را بخوان. باردیگر آمد. گفت: قرضم ادا شد. متاع دنیا ندارم. فرمود: این آیات را بخوان . بعد از مدتى آمد و گفت: دشمن و همسایه بد دارم . حضرت فرمود: براى هر مشکلى بخوان و از کسى مترس :بسم اللّه الرحمن الرحیم فللّه الحمد رب السموات و رب الارض رب العالمین و له الکبریاء فى السموات و الارض و هو العزیز الحکیم فللّه الحمد رب السموات و رب الارض رب العالمین و له العظمته فى السموات و الارض و هو العزیز الحکیم فللّه الحمد رب السموات و رب الارض رب العالمین و له الفضل فى السموات و الارض هو العزیز الحکیم فللّه الحمد رب السموات و رب الارض رب العالمین و له النور فى السموات و الارض و هو العزیز الحکیم فللّه الحمد رب السموات و رب الارض رب العالمین و له الملک فى السموات و الارض و هو العزیز الحکیم .

رفع بی خوابی کودک:چنانچه طفلى بى خوابى داشته باشید که به خواب نرود بنویسد این آیه را و زیر بالین طفل بگذارید:یسئلونک عن الجبال فقل ینسفها ربى نسفا فیذرها قاعا صفصفا لا تراعوجابعد بگوید:لا حول و لا قوه الا باللّه العلى العظیم

برای آنکه کودکتان زودتر به سخن آید:در کتاب عدة الداعى ابن فهد حلى آمده براى بچه اى که دیر زبان باز کند این آیه را بنویسد و به او آویزد:ما لکم لاینطقون اقرا باسم ربک الذى خلق خلق الانسان من علق اقرا و ربک الاکرم الذى علم بالقلم علم الانسان ما لم یعلم الا من اذن له الرحمن و قال صوابا انطقک اللّه الذى انطق کل شى ء ففهمناها سلیمان .

آیه به جهت نجات از سختیها:گویند در شدائد و سختیها و در مهمات عظیمه قرائت (آیة الکرسى ) دوازده مرتبه نافع است و تخلف ندارد .

رفع اندوه و گرفتاری ها:امام سجاد سلام الله علیه فرمودند: هرگاه در رابطه با امری اندوهگین شدید، نظیف ترین لباس خود را پوشیده و وضو بگیرید و بر بلندی چهار رکعت نماز بگذارید:دو رکعت اول:رکعت اول بعد از حمد سوره ی زلزال و در رکعت دوم بعد از حمد سوره ی اذا جاء نصرالله .دو رکعت دوم:در رکعت اول بعد از حمد سوره ی کافرون و در رکعت دوم بعد از حمد سوره ی قل هو الله احد بخوانید .بعد از سلام آخر دست ها[ی نیازتان را] به آسمان بلند نموده و این دعا را بخوانید:اَللّـهُمَّ اِنّی اَسْأَلُکَ بأسمائک الَّذی اِذا دُعیتَ بِهِ عَلی مَغالِقِ اَبْوابِ السَّمآءِ لِلْفَتْحِ بِالرَّحْمَةِ انْفَتَحَتْ، و َاِذا دُعیتَ بِهِ عَلی مَضآئِقِ اَبْوابِ الاَْرْضِ لِلْفَرَجِ انْفَرَجَتْ،و أسألک بأسمائک التی َاِذا دُعیتَ بِهِ عَلَی العُسْرِ لِلْیُسْرِ تَیَسَّرَتْ ، و َاِذا دُعیتَ بِهِ عَلَی الاَْمْواتِ لِلنُّشُورِ انْتَشَرَتْ،صلّ علی محمد و آل محمد و اقلبنی بقضاء حاجتی .حضرت فرمودند: در این هنگام قسم به خداوند، شخص قدمش را بر نمی دارد مگر این که خداوند حاجت روایش می کند. (الصحیفة السجادیة الجامعة، ص 119، دعا 58)حضرت امیر در خطبه ای از نهج البلاغه مى‏فرمایند: " و دواء دائکم و نظم ما بینکم؛ قرآن نسخه درمان دردها و مشکلات شماست " ، و در خطبه 189 با این تعبیر که " و دواء لیس و بعده داء " مى‏فرمایند: قرآن دارویى است که بعد از آن دردى باقى نمى‏ماند

 آیه اى که انسان را محتاج نخواهد کرد:جهت محتاج نشدن به هیچ چیز، بعد از هر نماز هفت بار این آیه را بخواند :فسیکفیکهم اللّه و هو السمیع العلیم .(بخشی از آیه 137/ بقره)

آیه جهت محفوظ ماندن خانه از دزد:رسول خدا صلى اللّه علیه و آله فرمود: کسى که آیه 10 سوره آل عمران را نوشته و در قفلى که بر در خانه زده اند بیاویزد آن خانه از دزد و از غرق و از خرابى و از غیر اینها محفوظ خواهد ماند :.ان الذین کفروا لن تغنى عنهم اموالهم و لا اولادهم من اللّه شیئا و اولئک هم و قود النار .

آیه جهت بیدار شدن از خواب:شیخ بهائى در کتاب مفتاح الفلاح از کتاب کافى شیخ محمد بن یعقوب کلینى نقل کرده که از حضرت صادق علیه السلام روایت نموده هر کس وقت خوابیدن آیه آخر سوره کهف را بخواند هر ساعتى که بخواهد بیدار شود و نیت داشته باشد بیدار مى شود. شیخ فرموده که این از اسرار و عجیبه مجربه است که شکى در آنها نیست:قل انما انا بشر مثلکم یوخى الى انما الهکم اله واحد فمن کان یرجوا لقاء ربه فلیعمل عملا صالحا و لا یشرک بعباده ربه احدا .

آیاتى جهت فروش کالا:هرگاه متاعى فروش نرود این آیات را بر کاغذى نویسد و در آن نهد از غیب مشترى مى رسد:- یا بنى اسرائیل اذکروا نعمتى التى انعمت علیکم و اوفو بعهدى اوف بعهدکم و ایاى فارهبون و امنوا بما انزلت مصدقا لما معکم و لاتکونوا اول کافر به و لا تشتروا بایاتى ثمنا قلیلا و ایا فاتقون. (سوره بقره، آیه 40- 41)- و من اوفى بعهده من اللّه فاستبشروا ببیعکم الذى بایعتم به و ذلک هو الفوز العظیم. (سوره توبه، آیه 111)- و همچنین آیه آخر را هفت بار بر ظرف آبى بخواند بر متاع پاشد و باید متاع نامشروع نباشد .

آیه جهت نجات از زندان:جهت نجات از زندان و رفع گرفتارى مداومت نماید بر این آیه ، اثر عاجل دارد:بسم اللّه الرحمن الرحیم و افوض امرى الى اللّه ان اللّه بصیر بالعباد .

آیه به جهت دفع حمله سگ:حضرت رضا علیه السلام فرمود: چون سگ بر روى تو فریاد کرده و حمله نماید، این آیه را بخوان :یا معشر الجن و الانس ان استطعتم ان تنفذوا من اقطار السموات و الارض فانفذوا لاتنفذون الا بسلطان .(الرحمن ، آیه 33)

این آیه را بر آب بخواند در خانه مورچه ریزد، از آنجا بروند:حتى اذا اتو على واد النمل قالت نمله یا ایها النمل ادخلوا مساکنکم لا یحطمنکم سلیمان و جنوده و هم لا یشعرون

آیه به جهت کسى که پیچش شکم دارد:از امام موسى کاظم علیه السلام منقول است که این آیات را سه بار بر آب خوانده و آن آب را بخورد و دست بر شکم بمالد :یُرِیدُ اللّهُ بِکُمُ الْیُسْرَ وَلاَ یُرِیدُ بِکُمُ الْعُسْرَ - أَوَلَمْ یَرَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ کَانَتَا رَتْقًا فَفَتَقْنَاهُمَا وَجَعَلْنَا مِنَ الْمَاء کُلَّ شَیْءٍ حَیٍّ أَفَلَا یُۆْمِنُونَ . (بخشی از آیه 185/ بقره- انبیا/30)

آیه اى به جهت دفع مورچه:این آیه را بر آب بخواند در خانه مورچه ریزد، از آنجا بروند:حَتَّى إِذَا أَتَوْا عَلَى وَادِی النَّمْلِ قَالَتْ نَمْلَةٌ یَا أَیُّهَا النَّمْلُ ادْخُلُوا مَسَاکِنَکُمْ لَا یَحْطِمَنَّکُمْ سُلَیْمَانُ وَجُنُودُهُ وَهُمْ لَا یَشْعُرُونَ.(نمل/18)

حدیث: قالَ الرِّضا علیه السلام لِزَکَریَّا ابْنَ آدَمَ بْنِ عَبْدِاللّه ِ بنِ سَعْدِ الاَشْعَرىّ: اِنَّ اللّه َ یَدْفَعُ البَلاءَ بِکَ عَنْ أَهْلِ قُم کَما یَدْفَعُ البَلاءَ عَنْ أَهْلِ بَغْدادَ بِقَبْرِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ علیهماالسلام. امام رضا علیه السلام به زکریابن آدم اشعرى فرمود: خداوند گرفتاریها را بواسطه تو از مردم قم برطرف مى کند، همانطورکه بواسطه قبرامام هفتم ازمردم بغداد برطرف مى کند.

سیمای حضرت فاطمه معصومه(س): عبودیت خداوند:درس دیگری که دختران ما می توانند از این بانوی ارجمند بگیرند این است که ایشان خود با تلاش و پشتکار خویش به درجات بالای معنوی دست یافته اند، چراکه امام کاظم(ع) دختران دیگری هم داشت ولی هیچ کدام شان به چنین درجه ای از کمال و معنویت نرسیدند. از گذر همین عبودیت خداوند و شب زنده داری ها و اقامه نماز و کمک به نیازمندان و دست خلق الله را گرفتن بود که متخلص به القاب گوناگون چون "معصومه" و " کریمه اهل بیت" شدند.

سیره حضرت فاطمه معصومه(س): بار دیگر دست رحمت حق از بارگاه مقدس حضرت فاطمه معصومه(ع) ظاهر گشت خسته دلی از فرزانگان عاشق را امداد نمود. دل شکسته ای که بهار زندگی او قرین خزان شده بود به میهمانی نور آمد تا خواهر امام هشتم(ع) را به شفاعت درگاه الهی برداین کرامت در روز پنجشنبه 2/4/73 ایامی واقع می شود که واپسگرایان منافق، حریم مقدس رضوی را آماج انفجار بمب قرار داده و عده ای از پروانه های سوگوار در عزای حسینی را در جوار ضریح مقدس ثامن الحجج(ع) آن هم در مقدس ترین روز مقدس ترین ساعت دراین کشور امام زمان(عج) به شهادت رساندند و یا مجروح ساختند .خواهر پ ـ م اهل باختران در سال سوم دبیرستان مبتلا به تشنج اعصاب گشته و پس از مدت ها مداوا و معالجه نامید از همه جا به همراه خانواده قصد زیارت بارگاه رضوی را می نمایند تا شفای درد را از باب الحوائج بستانند اکنون به فرموده مادر ایشان به حکایت این کرامت توجه کنیدهنگامی که به شهر مقدس قم رسیدیم با خود گفتم خوب است اول به زیارت خواهر امام رضا(ع) بروم، اگر جواب ندادند، به مشهد می رویم، ساعت 2 بعد از نیمه شب به قم رسیدیم و اطاقی کرایه کردیم و ساعت 9 صبح به حرم مشرف شدیم، و دخترم را که به سختی می خوابید و گاهی اگر اعصاب او متشنج می شد باعث مشکلاتی می گشت با توجه و توسل به حضرت، او را نزدیک ضریح بردم و به راحتی خوابید، پس از مدتی که از نماز ظهر و عصر گذشت بوی عطر عجیبی حرم را گر فت و دیدم دست راست دخترم سه مرتبه به صورتش کشیده شد و رنگ او برافروخته گردید و گوشه چادر او را که به ضریح گره کرده بودم باز شد، و دستبند پارچه ای سبز هم باز شد، و دخترم به راحتی از خواب بیدار شد و گفت: مادر کجاییم؟گفتم: در حرم مطهر حضرت معصومه(ع) گفت مادر گرسنه ام!! من که حسرت شنیدن این کلمه را چندین ماه داشتم بلافاصله گفتم برویم بیرون از حرم مطهر، او هم قبول کرد، همین که می آمدیم از او پرسیدم مادر احساس ناراحتی نمی کنی، آن چنان که سابق بودی؟ گفت: نه اَلْحُمًدْلله خوب هستم، کنار حوض صحن آمدیم و آبی به صورتش زدم و احساس کردم که حالت او طبیعی شده و از این بابت از حضرت معصومه(ع) تشکر و قدردانی می نمایم، امیدوارم خداوند همه بیماران اسلام را شفا دهد.

فرزنددختردر روایات: امام على علیه السلام نقل کرده اند هرگاه به رسول خدا صلى الله علیه و آله مژده مى دادند که برایش دخترى به دنیا آمده است،می فرمودند:خَیْرُ اَوْلادِکُمْ اَلْبَناتُ.بهترین فرزندان شما دختران هستند.بحار، ج 104، ص 91.

بزرگان مدفون درحرم حضرت معصومه(س): آیت الله احمدى میانجى: وی در چهارم محرم ۱۳۴۵ برابر با ۲۳ تیر ۱۳۰۵ش در منطقه اوچ‌تپه در چهار فرسخی غرب شهر منامه به دنیا آمده، اما در شناسنامه تاریخ تولد او ۱۳۰۴ق ثبت شده است. پدرش ملا حسینعلی احمدی بود که از راه کشاورزی امرار معاش می‌کرد. او منبر می‌رفت و سوالات دینی مردم را پاسخ می‌داد. مادرش از سادات موسوی بود.میانجی در سال ۱۳۲۶ش ازدواج کرد وی هفت فرزند داشت یکی از فرزندانش به نام جعفر شهید شد. او در حوزه‌های علمیه میانه، تبریز و قم تحصیل کرد و به اجتهاد رسید. میانجی در ۲۱ شهریور ۱۳۷۹ش برابر با ۱۲ جمادی‌الثانی ۱۴۲۱ق درگذشت و در حرم حضرت معصومه(س) به خاک سپرده شد.میانجی مقدمات عربی را نزد پدرش خواند و با خواندن کتاب‌هایی مانند گلستان سعدی نزد پدر و یکی دیگر از بستگانش که به او ملا می‌گفتند به زبان فارسی تسلط یافت. پدرش در سال ۱۳۱۸ش در ۱۲ سالگی، او را به شهر میانه نزد آقا میرزا ابومحمد حجتی فرستاد.[۴] دوران تحصیل او در منامه با جنگ جهانی دوم هم‌زمان بود. او کتاب‌هایی در نحو، حاشیه در منطق، معالم در اصول، مطول در معانی و بیان و بخش‌های عمده شرح لمعه و قوانین الاصول را نزد آقا میرزا ابومحمد حجتی فرا گرفت. سپس بخشی از شرح لمعه را نزد شیخ لطفعلی زنوزی و میرزا مهدی جدیدی آموخت. او در سال ۱۳۲۳ش به تبریز رفت، چهار ماه در تبریز در مدرسه حسن پاشا و مدتی هم مدرسه حاج علی اصغر ساکن شد و از میرزا رضی زنوزی بهره برد و به سفارش و نامه شیخ لطفعلی زنوزی با علامه طباطبایی در تبریز آشنا شد.در اوایل ذی القعده سال ۱۳۶۳ق وارد قم و در مدرسه دارالشفاء ساکن شد و در درس لمعه شیخ موسی عباسی حاضر شد. او دروس سطح را نزد سید حسین قاضی، شیخ موسی زنجانی، آیت الله مرعشی و میرزا احمد کافی الملک فرا گرفت. به گفته خودش استعداد فلسفی نداشت و بنا به نظر علامه طباطبایی فلسفه نخوانده است.در درس خارج نزد محقق داماد، گلپایگانی و بروجردی شاگردی کرد و مدت کوتاهی نیز در درس آیت الله حجت حاضر شد.میانجی نخستین شاگرد علامه طباطبایی در قم بود و نزد او کفایه خواند. او در بُعد اخلاقی تحت تأثیر شخصیت علامه قرار گرفت. و از ایشان نکات اخلاقی نقل می‌کرد.احمدی میانجی از آیت الله بروجردی، آیت الله گلپایگانی، امام خمینی، آیت الله میلانی و سید عبدالهادی شیرازی اجازه اجتهاد داشت. وی از سوی آیت الله بروجردی اجازه داشت تا وجوهات را در اختیار طلاب نیازمند قرار دهد.وی ضمن تحصیل، به طلاب پایین‌تر از خود درس می‌داد.او در حوزه علمیه قم جزو اساتید شناخته شده در سطوح عالی به شمار می‌رفت. به فقه و به ویژه به کتاب مکاسب شیخ انصاری علاقه داشت و هر سال آن را برای عده‌ای تدریس می‌کرد. میانجی در آموزش طلاب، با آیت اللّه علی قدوسی در مدرسه حقانی همکاری داشت.میانجی در مدارس مختلف قم مانند مدرسه شهیدین، مدرسه معصومیه و مدرسه کرمانی‌ها برای طلاب در سطح‌های گوناگون درس اخلاق می‌گفت.احمد میانجی از آغاز مبارزات سیاسی روحانیون علیه حکومت پهلوی در سال ۱۳۴۱ش، با مشورت علما، به میانه رفت‌وآمد داشت و پیام‌های آنان را به مردم می‌رساند. وی در عید نوروز و خرداد سال ۱۳۴۲ش، که به فرمان امام خمینی، در سرتاسر ایران عزای عموی اعلام شد، وارد شهرستان میانه شد، در مجالس و محافل متعدد به سخنرانی پرداخت. وی بارها از سوی نیروهای ساواک دستگیر و زندانی شد.پس از انقلاب اسلامی امام خمینی طی حکم‌هایی در تاریخ‌های: ۱۹ فروردین، ۷ تیر و ۷ شهریور ۱۳۵۸ وی را به عنوان قاضی شرع، مسؤول رسیدگی به امور دادگاه‌ها و ساماندهی اوضاع مناطق و برای رفع مشکلات و ایجاد وحدت میان اقشار مختلف به ترتیب در شهرهای: «ملایر و حومه»، «میانه و شهرهای اطراف» و «مشکین شهر و حومه» منصوب کرد.وی همچنین طی حکم‌های متعدد از سوی «دفتر عملیاتی حضرت امام خمینی» مستقر در قم، «دفتر جامعه مدرسین» و «دادسرای انقلاب کل کشور» به عنوان سرپرست هیأت‌های منتخب، جهت رسیدگی به وضع دادسراها و دادگاه‌های انقلاب و سایر امور به استان‌های خوزستان، لرستان و آذربایجان غربی اعزام شد.احمدی میانجی از اعضای جامعه مدرسین و نماینده سه دوره مجلس خبرگان رهبری از استان‌های آذبایجان شرقی و غربی بود.عمده خدمات فرهنگی- اجتماعی آیت اللّه احمدی میانجی در دو شهر میانه و قم بوده است؛ در میانه مدرسه رضوی، مرکز فرهنگی مذهبی انجمن دین و دانش و صندوق قرض الحسنه مهدیه را تأسیس کرد. او در تأسیس صندوق ذخیره علوی، مؤسسه خیریه الزهراء(س) و جامعه ناصحین در قم نیز نقش داشت.میانجی به پیشنهاد آیت الله سید رضا صدر در مسجد عبداللهی واقع در سه‌راه بازار قم امامت جماعت می‌کرد.آیت اللّه خامنه‌ای، طی حکمی وی را به همراه سید مهدی روحانی، شیخ محمد ابراهیم جناتی، سید محمود هاشمی شاهرودی و... جهت بررسی موضوعات جدید و پاسخگویی به مسائل روز جهان اسلام منصوب کردند.در بزرگداشت احمدی میانجی همایش و کنگره‌هایی در قم و میانه برگزار شده است: نخستین کنگره بزرگداشت وی در سال ۱۳۷۸ش سه کتاب بر ساحل علم و عمل؛ حضرت آیت الله احمدی میانجی در آیینه خاطرات بزرگان، سرچشمه هدایت؛ خاطراتی از فقیه اخلاقی حضرت آیت الله احمدی میانجی و یاد یار... ویژه‌نامه نکوداشت فقیه اخلاقی حضرت آیت الله احمدی میانجی را منتشر کرد. در مهرماه ۱۳۹۳ شمسی نیز همایشی در بزرگداشت وی در قم برگزار شد.

روضه معصومی: *السلام علیک یا بنت رسول الله*/قم شهر مدینه تو بتولش/صحنین تو مسجد الرسولش/گر فاطمه دفن شد شبانه/نبود ز حریم او نشانه/کی گفته نهان زما ست آن قبر/من یافته ام کجاست آن قبر/آن قبر که در مدینه شد گم/پیدا شده در مدینه ی قم/روزی که به قم قدم نهادی/قم را شرف مدینه دادی/تابید چو موکبت زصحرا/شهر از تو شنید بوی زهرا*مردم دسته دسته اومدن*/با گریه ی شوق و شاخه ی گل/بردن به ناقه ات توسل/*چی جوری اومدن؟هر کی تونست خودشو به مرکبت رسوند"تبرک کرد" اجازه نمیدان،کسی حتی مزاحم مرکبش بشه ...."/آخ لایوم کیومک یا اباعبدالله،من میخوام  روضه رو یه جای دیگری ببرم،میخوام بگم بی بی جان،از مدینه که حرکت کردین،پنجاه و چهار منزل چهارصد نفر مراقبت بودن؛اجازه ندادن حتی سایه ت رو نامحرما ببینن ..." حتی تو ساوه ام اجازه ندادن نامحرما بهت تعرض کنن، چی می خوام بگم؟!! دختر علی ام آمد کنار گودال ...." میخواد ناقه سواری کنه .... الله اکبر ..../سنان ابن انس بعدها به فرزندش داره نقل میکنه،سواری زینب رو داره گزارش می کنه،یاصاحب الزمان،میگه همین که دختر علی آمد کنار قتلگاه عمرسعد به من گفت سنان سربازاتو دستور بده،همه دور این زن و بچه حلقه بزنن ....."دونه دونه رو سوار کرد،سنان میگه اول یه نگاه به سمت من کرد،فرمود حیا نمی کنی؟؟؟ *نحن بنات الرسول ....* الله اکبر ،با این سخن زینب من بدنم به لرزه افتاد،محاصره رو شکستم،اما از دور داشتم میدیدم،دونه دونه رو به چه سختی سوار کرد" آخ نوبت رسید به امام زمانش ...."یاللعجب،فرمود عمه جان شما سوار بشید،دیدم زینب کبری زیر بغل زین العابدین رو گرفت ...." امام اجازه نداد  فرمود عمه جان شما سوار بشید،با همون حال نزار دیدم زین العابدین زانو زد ....، دختر علی قدومشو رو زانوی زین العابدین گذاشت،بگم و رد شم" هنوز زینب سوار نشده نقش زمین شد ....حسین ......

منبربیستم:دین درقرآن

آیه: واژه دین در قرآن کریم:واژه دین در قرآن کریم به صورت‏های مختلف در 86 نوبت به کار رفته است. برخی از معانیی که این واژه در آن‏ها به کار رفته است.واژه دین، واژه ‏ای عربی است و در فرهنگ‏های لغت عربی در موارد زیر به کار رفته است:ـ جزا و مکافات؛  ـ حساب و بررسی؛  ـ اطاعت و انقیاد؛  ـ ملت و آیین؛  ـ رویه و عادت؛ ـ چیرگی و برتری؛  ـ تدبیر امور؛  ـ آن چه وسیله پرستش خداوند است. به گمان برخی واژه دین از ریشه فارسی میانه «دن» به معنی کیش و آیین، یا از ریشه عبری به معنی داوری گرفته شده است، ولی با مطالعه در ادبیات عرب جاهلی نادرستی این گمان روشن می‏ شود. زیرا این واژه در فرهنگ جاهلیت به معانی اطاعت، آیین و طریقه و مکافات و جزا به کار رفته است. این واژه، در زبان فارسی، به معنای کیش و آیین (و مذهب) است و به معنای روز بیست و چهارم هر ماه خورشیدی و نام فرشته‏ ای نیز به کار رفته است.

1 ـ مکافات و جزا :در آیاتی که دین بر قیامت اطلاق گردیده، مقصود جزا و مکافات است، مانند: «مالک یوم الدین؛ صاحب روز جزا.» (حمد/ 4) «أرأیت الذی یکذب بالدین؛ آیا آن کس را که دین را تکذیب مى‏ کند دیدى؟» (ماعون/ 1) «والذی أطمع أن یغفرلی خطیئتی یوم الدین؛ و کسى که امید دارم روز جزا خطایم را بر من ببخشاید.» (شعراء/ 82) «الذین یکذبون بیوم الدین؛ همانان که روز جزا را دروغ مى‏ پندارند.» (مطففین/ 11) «و الذین یصدقون بیوم الدین؛ و کسانى که روز جزا را باور دارند.» (معارج/ 26) «و کنا نکذب بیوم الدین؛ و همواره روز جزا را تکذیب مى‏ کردیم.» (مدثر/ 46) و آیات دیگر.

2ـ تسلیم و انقیاد :در آیات زیر و نظایر آن‏ها، دین به معنای تسلیم و انقیاد است: «إن الدین عندالله الإسلام؛ در حقیقت، دین در نزد خدا همان اسلام است.» (آل ‏عمران/ 19) «یا بنی إن الله اصطفی لکم الدین فلا تموتن إلا و أنتم مسلمون؛ و ابراهیم و یعقوب آیین توحید را به پسران خود سفارش نمودند [و گفتند:] اى پسران من! خدا این آیین پاک را براى شما برگزیده است، پس زنهار که بمیرید و مسلمان نباشید.» (بقره/ 132) «أفغیر دین الله یبغون وله أسلم من فی السموات والاءرض طوعا و کرها وإلیه یرجعون؛ پس آیا آنها دینى جز دین الهى مى‏ جویند؟ حال آن که هر که در آسمان‏ها و زمین است خواه ناخواه فرمانبردار اوست و همه به سوى او بازگردانده مى ‏شوند.» (آل‏ عمران/ 83) «و من یبتغ غیر الإسلام دینا فلن یقبل منه و هو فی الآخرة من الخاسرین؛ و هر که دینى غیر از اسلام برگزیند، هرگز از او پذیرفته نشود و او در آخرت از زیانکاران است.» (آل ‏عمران/ 85) و نامیده شدن شریعت محمدی (ص) به اسلام، به خاطر این است که اهل کتاب با انکار نبوت پیامبر اکرم (ص) که آخرین پیامبر الهی است، در حقیقت از فرمان خداوند، سرپیچی کرده و تسلیم خداوند نیستند. بنابراین، مسلمان کسی است که نبوت پیامبر خاتم و شریعت او را پذیرا باشد.علامه طباطبایی در تفسیر آیه 19 آل‏ عمران می ‏گوید: «مراد از اسلام معنای لغوی آن است، و معنای آیه چنین است: دین نزد خداوند یکی پیش نیست و بندگان خود را جز به آن، فرمان نداده است. و در کتاب‏هایی که بر پیامبران خود فرو فرستاده، جز آن را بیان نکرده است و آن، همانا اسلام است؛ یعنی، تسلیم حق شدن، حق در اعتقاد و حق در عمل. به عبارت دیگر، حقیقت دین، تسلیم شدن در برابر بیانی است که از مقام ربوبیت در زمینه معارف و احکام، نازل شده است.»

3 ـ توحید و یگانه ‏پرستی:«الا لله‏ الدین الخالص و الذین إتخذوا من دونه أولیآء ما نعبدهم إلا لیقربونا إلی الله زلفی؛ و هر که دینى غیر از اسلام برگزیند، هرگز از او پذیرفته نشود و او در آخرت از زیانکاران است.» (زمر/ 3) مفاد این آیه کریمه، این است که خداوند، عبادت آنان که تنها خدا را عبادت نمی‏ کنند، نمی ‏پذیرد؛ خواه تنها غیر خدا را عبادت کنند و یا علاوه بر عبادت خدا، موجود دیگری را هم عبادت کند. «قل الله‏ اعبد مخلصا له دینی* فاعبدوا ماشئتم من دونه؛ تنها خدا را مى ‏پرستم در حالى که دین خود را براى او خالص ساخته ‏ام. پس هر چه را غیر از او مى‏ خواهید بپرستید.» (زمر/ 14- 15) دین در این آیه به معنای «پرستش خدای یکتا» است. واژه عبادت که قبل و بعد از واژه دین به کار رفته، گواه بر این معناست. «و قاتلوهم حتی لاتکون فتنة و یکون الدین لله‏؛ و با آنها بجنگید تا دیگر فتنه ‏اى نباشد و دین ویژه خداى یکتا گردد، و اگر دست برداشتند، دشمنى جز بر ضد ستمگران [روا] نیست.» (بقره/ 193) یعنی، با مشرکان و بت ‏پرستان جهاد کنید تا فتنه شرک از میان برداشته شود، و همگان به توحید اقرار کنید. «و قاتلوهم حتى لا تکون فتنة و یکون الدین کله لله فإن انتهوا فإن الله بما یعملون بصیر؛ و با آنها بجنگید تا دیگر فتنه‏ اى نباشد و دین یکسره از آن خدا گردد. پس اگر [از کفر] باز ایستادند، بى‏ تردید خداوند به آنچه انجام مى ‏دهند بیناست.» (انفال/ 39)

4 ـ مجموعه معارف و احکام الهی:خداوند می فرماید: «فلولا نفر من کل فرقة منهم طائفة لیتفقهوا فی الدین؛ پس چرا از هر گروهى از آنان، طایفه ‏اى کوچ نمى ‏کنند تا در دین دانا شوند و چون بازگشتند قوم خود را انذار کنند شاید آنها از معاصى بر حذر باشند.» (توبه/ 122) این آیه کریمه، مؤمنان را به تفقه در دین تشویق می ‏کند، و مقصود فهمیدن معارف دینی اعم از اصول و فروع است، و مختص احکام عملی اسلام (فقه اصطلاحی) نیست. «ما جعل علیکم فی الدین من حرج؛ و بر شما در این دین سختى قرار نداد که آیین پدرتان ابراهیم است.» (حج/ 78) یعنی قانونی که مایه کلفت و مشقت بیش از حد باشد، از جانب خداوند وضع نشده است. اطلاق آن، اصول و فروع دین را شامل می‏ شود. «و لا تأخذکم بهما رأفة فی دین الله؛ و اگر به خدا و روز واپسین ایمان دارید مبادا در دین خدا نسبت به آن دو دستخوش ترحم گردید.» (نور/ 2) این آیه، گرچه مربوط به اجرای حد زناکار است، ولی مدلول آن اعم است و هر حکم و قانون الهی را شامل می‏ شود؛ مثلا حد ارتداد را هم که مربوط به عقیده است نه عمل، دربرمی‏ گیرد.

5 ـ حقوق اجتماعی اسلام:خداوند می فرماید: «فإن تابوا و أقاموا الصلوة و آتوا الزکوة فإخوانکم فی الدین؛ پس اگر توبه کردند و نماز به پا داشتند و زکات دادند، برادران دینى شما هستند، و ما آیات [خود] را براى قومى که مى‏ فهمند توضیح مى‏ دهیم.» (توبه/ 11) یعنی، اگر مشرکان توبه کنند و پس از ایمان به آیین اسلام، نماز برپا دارند و زکات بپردازند، با سایر مؤمنان از نظر حقوق اجتماعی اسلام برابرند. «ادعوهم لآبائهم هو أقسط عند الله فإن لم تعلموا آباءهم فإخوانکم فی الدین‏؛ آنها (پسر خواندگان) را به [نام‏] پدرانشان بخوانید، که این نزد خدا منصفانه ‏تر است، و اگر پدرانشان را نمى‏ شناسید، پس برادران دینى و دوستان شمایند.» (احزاب/ 5)

6 ـ هرگونه قانون و دستورالعمل:قرآن می فرماید: «ما کان لیأخذ أخاه فی دین الملک؛ این گونه یوسف را تدبیر آموختیم، زیرا در آیین شاه نمى ‏توانست برادرش را بازداشت کند.» (یوسف/ 76) یعنی، در آیین زمامدار مصر جایز نبود که یوسف برادر خود را به جرم سرقت، گروگان بگیرد.

7 ـ شرک و بت ‏پرستی:خداوند می فرماید: «لکم دینکم ولی دین؛ شما را دین خودتان و مرا دین خویش.» (کافرون/ 6) به قرینه آیات قبل که خداوند به پیامبر اکرم (ص) دستور می ‏دهد تا به کافران بگوید که «من، آن چه را که شما پرستش می ‏کنید، نمی ‏پرستم و شما نیز خدای مرا پرستش نمی ‏کنید.» پس، در مسأله پرستش میان ما توافقی وجود ندارد. در این صورت، من دین خود را دارم (که همان توحید و یکتاپرستی است) و شما نیز دین خود را که همان شرک و بت‏ پرستی است.

8 ـ دین اسلام :در قرآن آمده: «الیوم اکملت لکم دینکم و أتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الإسلام دینا؛ امروز دین شما را براى شما کامل کردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم و دین اسلام را براى شما پسندیدم.» (مائده/ 3) یعنی، امروز روز غدیر خم با نصب علی بن ابی‏طالب (ع) به عنوان رهبر جامعه اسلامی پس از پیامبر (ص) دین شما را کامل کرده، نعمت خود را به اتمام رساندم و از آیین اسلام به عنوان دین و برنامه زندگی خشنودم. یعنی، نبوت و شریعت الهی بدون ولایت، ناقص است و از آن‏جا که شریعت، نعمتی است از خداوند برای مکلفان، بدون ولایت، نعمت خداوند نیز ناتمام خواهد بود و در نتیجه، چنین دینی مورد رضایت خداوند نخواهد بود.

حدیث: رُوِىَ عَنِ الأئِمَةِ: لَوْلاَ القُمیُّونَ لَضاعَ الدّینُ از ائمه علیهم السلام نقل شده که فرمودند: اگر مردم قم نبودند، دین تباه مى شد.

سیمای حضرت فاطمه معصومه(س): بعد اعتقادی یعنی مسایل و باورهای دینی و مذهبی که انتظار می‌رود پیروان یک دین به آن اعتقاد داشته باشند؛ باورهایی مانند اعتقاد به: وجود و صفات خدا، هدف از آفرینش، ارسال رسل، آینده بشریت، جهان آخرت و اصول اخلاقی حاکم بر یک دین. بعد باور و عقیدتی را بُعد ایدئولوژیکی هم نامیده‌اند. شاخصه‌های دین‌باوری در بعد اعتقادی در سیره حضرت فاطمه معصومه(س) عبارتند از: ایمان به خدا و عمل صالح؛ خداوند، حیات طیبه را مرهون ایمان و عمل صالح کرده و فرموده است: «مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِّن ذَکَرٍ أَوْ أُنثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیَاةً طَیِّبَةً وَلَنَجْزِیَنَّهُمْ أَجْرَهُم بِأَحْسَنِ مَا کَانُواْ یَعْمَلُونَ».فاطمه معصومه(س) از خاندانی است که اصل شجره طیبه هستند و جمله بلندی که در زیارت آن حضرت آمده است: «فَإِنَّ لَکِ عِنْدَ اللَّهِ شَأْنا مِنَ الشَّأْنِ» شاهد این مدعاست و این شأن و مرتبت عظیم مرهون ایمان و عمل صالح است. در زیارت آن بزرگوار می‌خوانیم: «أَتَقَرَّبُ إِلَى اللَّهِ بِحُبِّکُمْ وَ الْبَرَاءَةِ مِنْ أَعْدَائِکُمْ وَ التَّسْلِیمِ إِلَى اللَّهِ رَاضِیا بِهِ غَیْرَ مُنْکِرٍ وَ لا مُسْتَکْبِرٍ » تقرب می‌جویم به درگاه خداوند به واسطه دوستی با شما و بیزاری از دشمنان شما و تسلیم شدن در برابر اوامر الهی، در حالی که راضی به رضای الهی بدون انکار و استکبار هستم».

سیره حضرت فاطمه معصومه(س): بار دیگر شبانگاهان هنگامی که دیدگان غفلت زده محو تماشای ظلمت خود گردیده بود دست فیاض الهی از آستین کریمه اهل بیت(ع) به درآمد و چراغی به روشنی خورشید ولایت فرا روی عاشقان دل سوخته بر افروخت. سخن از گذشته های دور نمی باشد بلکه حقیقتی است محقق در جمعه شب 23/2/1373 شمسی آن زمان که دیگر درهای عالم مادی بسته می شود و تنها و تنها چشم امید به قدرت بی انتها است چاره ساز می گردد. سخن از لطف و کرامت و مهربانی و محبت است آری بار دیگر جمعه شب شاهد گشوده شدن خزائن غیب گشتم و نزول رحمت الهی، شامل حال مسافری گردید، اومسافری بود از راه دور، مسافری که بْعد مسافت را طی کرده بود و درعین دوری، بسیار نزدیک بود. آری، او دختری بود چهارده ساله، از اهالی روستای شوط ماکو، از شهرهای آذربایجان، در گفتگویی مختصر شرحی از بی نهایت هستی را بر ایمان بازگو کرد و او این چنین آغاز نمود:رـ ا… هستم، از اهالی شوط ماکو. چهار ماه پیش بر اثر یک نوع سرماخوردیگ از هر دو پا فلج شدم، خانواده ام مرا به بیمارستان های مختلف در شهرهای ماکو، خوی و تبریز بردند، ولی همه پزشکان پس از عکس برداری و انجام آزمایش ها از درمانم عاجز شدند و من دیگر نمی توانستم پاهایم را حرکت دهم، تا ا ین که چهارشنبه 21/2/73 در عالم رؤیا دیدم که خانمی سفید پوش سوار بر اسبی سفید به طرف من آمدند و فرمودند:”چرا از همان ابتدای بیماری به قم پیش من نیامدی تا شفاعت دهم؟” با اضطراب از خواب پریدم و جریان خواب را با عمو و عمه ام در میان گذاشتم و آنها نیز بلافاصله مقدمات سفر به قم را فراهم آورند. لذا روز جمعه 23/2/73 ساعت 30/7 دقیقه بعد از ظهر به حرم مطهر مشرف شدیم. پس از نماز مشغول خواندن زیارتنامه شدم که ناگهان صدای همان خانمی که در خواب دیده بودم به گوشم رسید که: بلند شو راه برو که شفایت دادم. من ابتدا توجهی نکردم و باز مجدداً همان صدا با همان الفاظ تکرار شد. این بار به خود حرکتی دادم و مشاهده کردم که قادر به حرکت می باشم و مورد لطف آن بی بی دو عالم قرار گرفته ام این بود مشتی از خروار الطاف بی شمار این دْر بی نظیر که به واسطه وجود پاکش سرزمین قم تقدس یافته و مسکن و مأوای عاشقان و سالکان طریق هدایت و قبله آمال عارفان حقیقت گشته است. به امید آن که این شرح بی نهایت شربتی باشد به کام خشکیده عاشقان دل سوخته و چراغ راهی گردد برای بیدار شدگان از خواب غفلت و بدان امید که حضرتش همه را از ره لطف بنوازد و بر سبیل هدایت رهنمون گردد.

فرزنددختردر روایات: امام على علیه السلام نقل کرده اند هرگاه به رسول خدا صلى الله علیه و آله مژده مى دادند که برایش دخترى به دنیا آمده است،می فرمودند:من دخل السوق فاشترى تحفة فحملها الى عیاله کان کحامل الصدقة الى قوم محاویج و لیبدء بالاناث قبل الذکور، فانه من فرح ابنته فکانما اعتق رقبة من ولد اسماعیل کسى که بازار مى ‏رود و تحفه ‏اى براى خانواده خود مى ‏خرد، همچون کسى است که مى‏ خواهد به نیازمندانى کمک کند (یعنی همان پاداش را دارد) و هنگامى که مى ‏خواهد تحفه را تقسیم کند، نخست باید به دختر و بعد به پسران بدهد چرا که هر کس دخترش را شاد و مسرور کند چنان است که گویى کسى از فرزندان اسماعیل (ع) را آزاد کرده باشد.مکارم الاخلاق صفحه 54

بزرگان مدفون درحرم حضرت معصومه(س): سعید بن هبه الله راوندى معروف به قطب راوندى: قطب راوندىقطب الدین ابوالحسین سعید بن عبد الله بن حسین بن هبة الله راوندی کاشانی (متوفای 573 هجری قمری) معروف به قطب راوندی محدث، مفسر، متکلم، فقیه، فیلسوف و مورخ بزرگ شیعه در قرن ششم هجری است. وی از شاگردان شیخ طبرسی صاحب تفسیر مجمع البیان و صاحب تألیفات بسیاری بوده که معروف ترین اثر وی کتاب الخرائج و الجرائح است.زادگاه او «راوند»، در آن زمان روستایی در نزدیکی کاشان بود زادگاه عالمان بسیاری شناخته می‌شد. به گونه‌ای که آقا بزرگ تهرانی بیش از ده نفر از بزرگان راوند را منحصر قرن ششم یاد می‌کند.قطب رواندی فرزند «هبه الله بن حسین بن هبه الله بن حسن راوندی» بود. گرچه اطلاعات کافی از همه نیاکان او بدست نیامده، همین اندازه معلوم است که پدر و جد قطب ‌الدین، از عالمان و برجستگان آن دیار بوده‌اند. از دوران کودکی او نیز چیزی در دست نیست.رواندی علاوه بر پدر، از محضر بزرگان دیگری استفاده کرده است. بنابر آن چه در ریاض العلماء آمده است، قطب الدین روایاتی از بزرگان حدیث در شهرهای اصفهان، خراسان و همدان شنیده و نقل کرده است. و از این روزنه می‌توان به مسافرت های علمی او به شهرهای مختلف پی برد. چنان که قرار داشتن قبر شریف او در شهر قم، دلیلی بر استفاده او از محضر استادان آن دیار است.برخی از استادان او عبارت اند از:ابوجعفر محمد بن علی بن محسن حلبی. او موفق به درک محضر شیخ طوسی شده و قطب الدین راوندی از وی روایت نقل کرده است.ابوالحسن محمد بن علی بن عبدالصمد تمیمی نیشابوری. او از شاگردان فرزند شیخ طوسی بوده است.سید ابوالبرکات محمد بن اسماعیل مشهدی. وی از شاگردان شیخ طوسی بوده است و علاوه بر قطب الدین منتجب الدین (صاحب کتاب الفهرست) و امام ضیاء الدین از جمله شاگردانش بوده‌اند.صفی الدین مرتضی بن داعی بن قاسم. او از شاگردان شیخ طوسی و مؤلف کتاب تبصره العوام است.شیخ الساده مجتبی بن داعی بن قاسم. ایشان نیز همچون برادرش از محدثان بزرگ بوده و قطب الدین از این دو برادر روایت نقل کرده است.ابوعلی فضل بن حسن بن فضل طبرسی، معروف به «امین الدین» از بزرگترین دانشمندان و مفسران شیعی در قرن ششم هجری است. شیخ طبرسی با خلق تفسیر بی‌نظیر از قرآن کریم به نام «مجمع البیان» جاودانگی نام و یاد خویش را موجب گشت.گرچه او بیش از دهها اثر مفید همچون «اعلام الوری» از خود به جا گذاشت، تفسیر قرآن (مجمع البیان) برای شناساندن شخصیت علمی‌اش از همه ممتازتر است. قطب راوندی شاگر ممتاز شیخ طبرسی بوده است و این امتیاز و شایستگی شاگرد، به حدی رسیده که قطب را با او و او را با قطب می‌شناسند.قطب راوندی خود به قرآن عشق می‌ورزید و در راه نشر معارف آن پرتلاش بود اما تأثیر نفس قدسی استادش طبرسی بزرگ، در اندیشه و آثار گران سنگ او نقش بسزایی داشت و از این رو، آثار و تألیفات قطب راوندی، رنگ خدایی و بوی وحی به خود گرفت.علامه امینی درباره وی می نویسد: راوندى یکى از پیشوایان علماى شیعه، برگزیده این طایفه و یکی از اساتید فقه و حدیث و از نوابغ و رجال علم و ادب است. هیچ گونه عیبى در اثار فراوانش و هیچ غباری در فضایل و تلاش ها و خدمات دینى و اعمال نیکو و کتب ارزنده اش وجود ندارد.صاحب روضات الجنات مفصلا به تجلیل وی پرداخته است. در ابتدای معرفی قطب راوندی می گوید: فقیه، فردی شاخص و موثق که دارای تصنیفات متعدد است. [میرزا عبدالله افندی اصفهانی درباره وی این گونه گفته است: شیخ، امام فقیه، قطب الدین راوندی، شخصى فاضل، عالم، متبحر، فقیه، محدث، متکلم، آشناى به اخبار و احادیث و شاعر بوده است.[شیخ عباس قمی درباره وی می نویسد: وی عالم، متبحر،‌ فقیه، محدث، مفسر، محقق ... و از بزرگ ترین محدثان شیعه است.ابن حجر عسقلانی از بزرگان اهل سنت درباره وی می گوید: او بر مذهب شیعه و در جمیع علوم فاضل است و در همه انواع، صاحب تصنیف است.قطب رواندی در چهاردم شوال 573 ق وفات نمود و جوار مرقد مطهر حضرت معصومه علیهاالسلام به خاک سپرده شدحضرت آیه الله مرعشی نجفی رحمه الله به پاس خدمات او، سنگ قبری بلند و به یاد ماندنی را بر فرازش به یادگار نهاد.

روضه معصومی: *السلام علیک یا بنت رسول الله*/اینجا قم است شهر گلی از تبار نور/آرامگاه دختر موسی ابن جعفر است/این شهر کعبه ی دل اهل ولایت است/خاکش ز هرچه هست زافلاک برتر است/اینجا کریمه ایست که عالم گدای اوست/*نه فقط اهل قم،نه فقط علما،طلاب" اینجا کریمه هست که حتی ملائکه برا گدایی به محضرش میان؛اگه امشب اومدی کشکول گداییت رو پر کنی ساکت نباش،این بانو حلقه ی اتصال من و شما به امام رضاست،شفیع من و شما محضر امام رضاست،به امام رضام ما تسلیت بگیم" من روضه م رو ازینجا بخونم، سروان و دوستان هستن فیض کامل رو میدن" وقتی از دنیا رفت،با جلالتی از محله ی بیت النور بی بی رو تشیع کردن به این محله ی باغ موسی ابن خزرج بود"دو سوار نقاب دار اومدن همه رو کنار زدن،درستشم همینه" معصومه رو باید معصوم دفن کنه ....." حتما هم باید دو نفر باشن ... (فهمیدی چی گفتم؟!!) یکی بدن رو بده،یکی هم بدن رو میان قبر بزاره ..... (میدونم دلت کجا رفت ...) وقتی بدن مبارکش رو تو سرداب مقدس دفن کردن جناب موسی ابن خزرج رفت مقداری بوریا آورد ..... (برا چی ؟؟ بدن که دفن شده بود،لحدم چیده شده بود) گفت این قبر زیر آفتاب نمونه ..." آخ اسم آفتاب که میاد ناخداگاه بند دلاتون پاره میشه ..." یکی از سویدای دل میگه بگو حسین ......آخ لایوم کیومک یا اباعبدالله ..... بی بی جان حتی مردم قم نزاشتن خاک قبرتم زیر آفتاب بمونه .....اما دلا بسوزه برا ابی عبدالله .... دختر علی آمد .... بین این بدن و آفتاب سایه کنه،گفت داداش :دین احسانت بود بر گردنم/آمده وقت تلافی کردنم/*حالا که نتونستم تشنگیت رو رفع کنم،حالا که نتونستم جلو تیر و تیغ و نیزه و سنگهاشونو بگیرم،اما بدنمو سایه می کنم ..." آفتاب بدن اربا اربا ت رو نسوزونه ...." (یاالله ....) گفت داداش:عفو کن ای یادگار مادرم/سایه بانی نیست جز موی سرم ..../حسین ......./

منبربیست و یکم: عزتمندان واقعی

آیه: عزتمندان واقعی:در کلام وحی ، عزّت تنها از آن خداست : (فَلِلّه ِ العِزَّة ُ جمیعاً) ؛تمام عزّت در اختیار خدای منان است .(ان َّ العزّة للهِ جمیعاً) ؛همانا همه عزّت نزد خداست .گر چه عزت در انحصار خداست و عزّت بالاصاله از آن اوست ، اما خداوند عزت آفرین و عزت بخش نیز هست و هر کسی را که بخواهد، عنایت خواهد کرد و هر کسی به دنبال بزرگی و ارج مندی است ، باید فقط از خدا طلب کند: (مَن ْ کان َ یُریدُ الْعِزَّة َ فلِلّه العزّة جمیعاً) ؛هر که بزرگی و ارجمندی خواهد پس (بداند که ) بزرگی و ارج مندی همه از آن خداست .و به هر که خواهد، دهد. با توجه به انحصار عزت بخشی در نزد پروردگار، قرآن ، فقط خداوند، پیامبر و مؤمنان را عزت مندان و ارج مندان می شمارد: (وللهِ العِزَّة ُ وَ لِرَسوُلِه ِ ولِلْموُمنین ) ؛عزت و بزرگی از آن خدا و پیامبرش و مؤمنان است .مفسّران درباره شأن نزول این آیه به داستان زیر اشاره می کنند:روزی عبدالله بن اُبّی (سرکرده منافقان مدینه ) که همواره به اختلاف میان مسلمانان می اندیشید، با سودجویی از مناظره لفظی گروهی از مهاجران با انصار، لب به سخن گشود و با کینه و نفرت ، مهاجران را مورد عتاب قرار داد و به کنایه ، به پیامبر (ص) توهین نمود و مدعی شد که : اگر به مدینه برگردیم ، قطعاً آن که عزت مندتر است ، زبون تر را از آن جا بیرون خواهد کرد.او با این گزافه گویی ، خویش را عزّت مند و رسول الله را زبون می انگاشت و مردم مدینه را در همراهی با پیامبر شماتت می کرد. در میان آن جمع ، جوانی به نام «زید بن ارقم » که از قوم عبدالله ابن اُبّی نیز بود، در برابر سرکرده منافقان ایستاد و گفت : به خداسوگند که تو درمیان قوم خود زبون ، کوچک و مورد نفرت هستی و محمد (ص) در اوج عزّت از سوی خدا و دل پذیر میان مسلمانان است . دیگر تو را با این سخن ، هرگز دوست نخواهم داشت . عبدالله از این سخن زید به خشم آمد و او را به مسخره گرفت .زید بن ارقم پس از بازگشت ، نزد رسول خدا رفت و آن حضرت را از گفته عبدالله بن اُبّی آگاه ساخت .پیامبر نیز او را احضار کرد، لیکن او به دروغ ماجرا را منکر شد و زید بن ارقم را دروغ گو نامید و با این سخن ، دیگران را به شماتت گویی آن جوان راست گو وا داشت ! رسول خدا آگاهی خود را از سخن ابن اُبّی به برخی از انصار یادآور شد و در انتظار فرصتی بود تا زمینه زبونی دورویان فراهم آید.تفرقه افکنی و شایعه پراکنی از سوی منافقان ، روز به روز تشدید می شد، تا آن که آیات سوره منافقون نازل شد و خداوند پرده از گزافه گویی عبدالله بن اُبّی و درستی سخن زید برداشت ، آن جا که فرمود:(یَقوُلُون َ لَئِن ْ رَجَعْنا اِلَی الْمَدینة ِ لَیُخْرِجَن َّ الاَعَزُّ مِنْها الاَذَل َّ وللهِ الْعِزَّة ُ وَ لِرَسُولِه ِ ولِلْمُؤْمِنین َ ولکِن َّ المنافقون لا یَعْلَمون .) ؛می گویند اگر به مدینه برگردیم ، همانا آن که عزت مندتر است ، آن زبون تر را از آن جا بیرون خواهد کرد. ولی عزّت از آن خدا و از آن پیامبر و از آن مؤمنان است ، لیکن منافقان نمی دانند.آن گاه رسول خدا به تشویق زید بن ارقم پرداخت و به راستی ِ گزارش او از سوی قرآن گواهی داد. گویا ابن اُبّی در وقت نزول آیات در مدینه نبود و چون بازگشت ، فرزندش از ورود او ممانعت کرد و به او گفت : به خدا سوگند! هرگز نمی گذارم بدون اجازه رسول خدا وارد شهر شوی ، تا آن که امروز بدانی چه کسی عزیز و چه کسی ذلیل است . بنابراین عزت ، بالاصاله از آن خداوند است و بِالاِفاضه از آن ِ پیامبر و مؤمنان است ، و هر کسی عزت را از غیر خدا کسب کند، آن عزّت نیست بلکه خواری و ذلّت است ؛ پیامبر اسلام (ص) فرمود:«کل ُّ عزّ لیس بالله فَهُو ذُل ٌّ؛ هر عزتی که از خدا نیست ذلت است . هم چنین از امیرمؤمنان (ع) روایت شده است : «العزیز بِغْیرِ الله ذَلیل ٌ؛ عزیزی که عزتش از خدا نیست ،ذلیل است .خداوند در قرآن به کسانی که عزّت را از غیر می خواهند و آن را در غیر او جستو جو می کنند، می فرماید: (اَلذّین یَتَخِذُّون الکافرین اَولِیاء مِن ْ دُون ِ الْمؤمِنین اَیْبَتَغوُن عندهم الْعِزَّة َ فَاِن َّالعِزَّة َ للهَ جمیعاً) ؛کسانی که کافران را به جای مومنان ، دوست و سرپرست خود برمی گزینند، آیا این ها می خواهند از آنان کسب عزت و آبرو کنند، در حالی که تمام عزتها مخصوص خداست .آیه فوق ، به تمام مسلمانان هشدار می دهد که عزت خود را در همه شئون زندگی ،اعم از اقتصادی ، سیاسی ، فرهنگی ، نظامی و مانند آن ، از غیر خدا طلب نکنند و به دیگران اعتماد ننمایند. اگر سران کشورهای اسلامی به این آیه و آیات مشابه توجّه می کردند، امروز این طور ذلیل و برده استکبار جهانی و صهیونیسم غارت گر نبودند.اگر آنان عزت را از «خدا» طلب می کردند، دشمنان خدا این قدر ملل مسلمان را در فشار و سختی قرار نمی دادند. مسئله ای که این قدر اسرائیل غاصب را جسور کرده و بی رحمانه به فلسطین و لبنان تجاوز می کند، چیزی جز سازش ذلیلانه سران اکثر کشورهای اسلامی نیست . اگر مسلمانان جهان ، عزت واقعی را از خدا طلب می کردند و به دولت های استکبار نزدیک نمی شدند، امروز آمریکای جهان خوار چنین به کشورهای اسلامی نمی تاخت .

حدیث: کَتَبَ أَبُو مُحَمَّدٍ علیه السلام اِلى أَهْلِ قُم وَ آبَةَ: اِنَّ اللّه َ تَعالى بِجُودِهِ وَ رَأْفِتِهِ قَدْ مَنَّ عَلى عَبادِهِ بِنَبِیِّهِ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آلهبَشیرا وَ نَذیرا وَ وَفَّقَکُمْ لِقَبُولِ دینِهِ وَ أَکْرَمَکُمْ بِهِدایَتِهِ وَ غَرَسَ فى قُلُوبِ أَسْلافِکُمْ الماضینَ رَحْمَةُ اللّه ِ عَلَیْهِمْ.امام عسکرى علیه السلام به مردم قم و آبه نوشت: خداوند از روى مهربانى و بذل و کرمش بر بندگان خود منّت گذارد و پیامبرى همانند محمّد که درود خدا بر او باد بعنوان بشارت دهنده و بیم دهنده فرستاد، و شما (مردم قم) را براى پذیرش دینش موفّق کرد، و با راهنمایى هایش به شما کرامت و عزّت بخشید، و در دلهاى گذشتگان شما (که رحمت خدا شامل حال آنان باد) هدایت را کاشت.

سیمای حضرت فاطمه معصومه(س): . پاسداری از حریم نبوت و امامت؛ از دیگر شاخصه‌های دین‌باوری بهره‌مندی از برکات وجودی نبی مکرم اسلام(ص) است.حضرت معصومه(س)مانند مادرش حضرت زهرا (س) با استدلال‌های متین و استوار، رسالت پیامبر اکرم و حقانیت ولایت حضرت علی (ع)را تبیین می‌کرد. برای نمونه حضرت معصومه(س) با چند واسطه از حضرت زهرا(س)نقل می‌کنند که فرمود: پیامبر در شب معراج به بهشت رفت و بر روی پرده‌ای در قصر بهشت دید که چنین نوشته شده: «لااله الا الله محمدا رسول الله، علی ولی القوم»و بر روی پرده درگاه قصر دیگری نوشته شده است: «شیعةُ علی هم الفائزون» شیعیان علی رستگارند.یاد کرد آخرت؛‌ در بخش‌های مختلف زیارتنامه آن حضرت اعتقاد به روز واپسین و حقانیت مرگ و برزخ و آخرت، همچنین سیمای بهشتیان به چشم می‌خورد.جمله شریفه‌ای در زیارت‌نامه آن حضرت رسیده است که زائر از ایشان درخواست می‌کند: «یَا فَاطِمَةُ اشْفَعِی لِی فِی الْجَنَّةِ فَإِنَّ لَکِ عِنْدَ اللَّهِ شَأْنا مِنَ الشَّأْنِ»[15] ای فاطمه! برای من در بهشت شفاعت کن؛ زیرا برای توست نزد خداوند مقام بسیار بزرگ و با عظمتی که غیر از خدا کسی نمی داند.» که این عبارت بر مقام شفاعت آن حضرت دلالت می‌کند.

سیره حضرت فاطمه معصومه(س): آیه الله العظمی سید شهاب الدین نجفی مرعشی(وفات یافته شهریور 1369 شمسی) می فرمود: روزگاری که جوان تر بودم، روزی بر اثر مشکلات فراوانی که داشتم، از جمله می خواستم دخترم را شوهر دهم، ولی مال و ثروتی نداشتم تا برای دخترم جهیزیه تهیه کنم، با ناراحتی به حرم حضرت معصومه(ع) رفتم، و با عتاب و خطاب در حالی که اشک هایم سرازیر بود گفتم:”ای سیده و مولای من، چرا نسبت به امر زندگی من اهمیت نمی دهی؟ من چگونه با این دست خالی دخترم را شوهر دهم؟” سپس با دلی شکسته به خانه برگشتم، حالت غشوه(کشف) مرا فرا گرفت در همان حال شنیدم در می زنند، رفتم و در را باز کردم، شخصی را دیدم که در پشت در ایستاده، وقتی مرا دید گفت:”سیده تو را می طلبد” با شتاب به حرم رفتم، وقتی که وارد صحن شریف آن حضرت شدم، چند کنیز را دیدم که به تمیز کردن ایوان طلا اشتغال داشتند، از سبب آن پرسیدم، گفتند: اکنون سیده می آید، پس از اندکی حرم حضرت فاطمه معصومه(ع) آمد، در حالی که در شکل و شمایل، مانند مادرم فاطمه زهرا(ع) بود(چون جده ام زهرا(ع) را سه بار قبل از آن، در خواب دیده بودم) نزد عمه ام حضرت معصومه(ع) رفتم و دستش را بوسیدم، به من فرمود: ای شهاب! کی ما در فکر تو نبوده ایم، که ما را مورد عتاب قرار داده و از دست ما شاکی هستی، تو از زمانی که به قم آمدی زیر نظر ما و مورد عنایت ما بوده ای. وقتی که از خواب بیدار شدم، فهمیدم که نسبت به حرم حضرت معصومه(ع) اسائه ادب کرده ام، همان دم برای عذرخواهی به حرم شریفش رفتم، از آن پس حاجتم برآورده شد و در کارم گشایشی صورت گرفت، و مشکل زندگیم حل وآسان گردید.

فرزنددختردر روایات: امام على علیه السلام نقل کرده اند هرگاه به رسول خدا صلى الله علیه و آله مژده مى دادند که برایش دخترى به دنیا آمده است،می فرمودند:مَنْ کانَتْ لَهُ اِبْنَةٌ واحِدَةٌ کانَتْ خَیْراً لَهُ مِنْ اَلْفِ حِجَّة وَ اَلْفِ غَزْوَة وَ اَلْفِ بَدَنَة وَ اَلْفِ ضِیافَة.کسى که یک دختر دارد اجر او از هزار حج، و هزار جهاد، و هزار قربانى و هزار مهمانى بیشتر است!ازدواج در اسلام، ص 136

بزرگان مدفون درحرم حضرت معصومه(س): شهید آیت الله شیخ فضل الله نورى: اگر کسی از رجال عصر مشروطه را بخواهیم نام ببریم که سرنوشت و تاریخ مشروطیت را نتوان از او جدا کرد، بی‌شک مرحوم شهید شیخ فضل‌الله نوری(ره) را باید در رتبة نخست انگاشت.حاج شیخ فضل‌الله کجوری معروف به نوری از علماء مجتهدین و مراجع برجسته صدر مشروطیت در سال 1259ق متولد شد. پدرش مرحوم ملامعباس مازندرانی کجوری معروف به پیشنماز بود. شیخ فضل‌الله پس از انجام تحصیلات مقدماتی و سطح عازم عراق شد و در محضر بزرگانی چون آیت‌الله میرزاحسن شیرازی و آیت‌الله حبیب ‌الله  رشتی به فرا گرفتن علوم اسلامی پرداخت.پس از مراجعت از عتبات به ایران نفوذ و مرجعیت تام پیدا کرد، مقام علمی والای او را حتی مخالفان و متنفذان سیاسی منکر نشده و او را در مدارج علمی برتر از دیگران دانسته‌اند. وی علاوه بر دانش کلان از فهم و درک عمیق سیاسی بهره‌مند بوده و فعالیتهای سیاسی و اجتماعی فراوانی داشته، از جمله در واقعه تحریم تنباکو در کنار میرزاحسن آشتیانی قرار گرفت و از پэمداران این نهضت شد.   شیخ در طلوع مشروطیت و جنبش عدالتخواهی با دو زعیم مشروطه آیت‌الله سیدعبدالله بهبهانی و آیت‌الله سیدمحمد طباطبایی همراه و همگام بود. اما پس از مدتی از مشروطه‌طلبان جدا شد زیرا مشروطه را با شریعت سازگار ندانست و خواستار حکومت مشروطه مشروعه شد.از این پس اختلاف بین مشروطه‌خواهان و شیخ فضل‌الله و طرفدارانش آغاز شد به طوری که طرح ترور شیخ ریخته شد و در 16 ذی الحجه 1336ق شیخ فضل‌الله توسط کریم دواتگر مورد سوء قصد قرار گرفت و گلوله‌ای به پای شیخ اصابت کرد، ضارب نیز هنگام دستگیری گلوله‌ای به گلوی خویش شلیک کرد و مجروح شد ولی پس از مدتی که در زندان به سر برد شیخ ضارب خود را بخشید.  در این ایام جنگ بین مشروطه‌خواهان و مستبدین با فتح تهران توسط قوای بختیاری و مجاهدین گیلانی پایان یافت و محمدعلی شاه از سلطنت خلع شد و احمدمیرزا ولیعهد به تخت سلطنت جلوس نمود. سپس به شیخ فضل‌الله پیشنهاد شد جهت تأمین جانی و مالی خویش به سفارت روس پناه ببرد ولی او نپذیرفت و شهادت را بر توسل به اجنبی ترجیح داد. جمعی از معاندان به منزل شیخ رفته او را دستگیر نمودند و به میدان توپخانه بردند، وی در محکمه انقلابی که دادستانش شیخ ابراهیم زنجانی بود به اعدام محکوم شد و یپرم خان ارمنی که ریاست نظمیه را به عهده داشت حکم را به اجرا درآورد و شیخ به دار آویخته شد و پس از لحظاتی چراغ عمرش خاموش شد. مرحوم شیخ فضل‌الله که اعلم بر علمای آن روز بود صاحب تألیفات عدیده‌ای است از جمله: تذکره الغافل و ارشادالجاهل و صحیفه مهدویه و چندین اثر دیگر... وی شعر را نیز نیکو می‌سرود و چندین قصیده در مدح امامان و اهل بیت (ع) به خط و انشای وی موجود است.

روضه معصومی: ای دُر یمِ عصمت یا حضرت معصومه/ای فاطمه ی عترت یا حضرت معصومه/ای خاک رهت جنّت یا حضرت معصومه/ای سایه ی تو عفّت یا حضرت معصومه/قم از تو یم رحمت یا حضرت معصومه/محتاج دمت حکمت یا حضرت معصومه/تو در حرم موسی انسیّه ی حورایی/انسیّه ی حورایی محبوبه ی یکتایی/محبوبه ی یکتایی ممدوحه ی طاهایی/ممدوحه ی طاهایی ریحانه ی بابایی/ریحانه ی بابایی آیینه ی زهرایی/درصورت و درسیرت یاحضرت معصومه/تنها نه محیط قم، ایران به تو می نازد/عصمت به تومی نازد،ایمان به تومی نازد/عترت به تومی نازد، قرآن به تومی نازد/تفسیرو اصول ودین،عرفان به تومی نازد/جنّ و ملک و حور و انسان به تو می نازد/بانوی همه خلقت یا حضرت معصومه/شمس وقمر وانجم، جنّ و ملک و انسان/جنّ وملک و رضوان،حور و پری و غلمان/هم حوری وهم غلمان هم مالک وهم رضوان/هم عالم وهم حاکم هم بنده و هم سلطان/دارند به تو چشم لطف و کرم و احسان/گیرند زتو حاجت یا حضرت معصومه/نبود عجب ای بانو شاهی به گدا بخشی/وز گرد حریم خود بر روح شفا بخشی/بر روح، شفا بخشی بر سینه صفا بخشی/حاجات خلایق را از لطف و عطا بخشی/بر خلق زمین بخشی بر اهل سما بخشی/داری زحق این قدرت یا حضرت معصومه/ای کعبه ی اهل دل ایوان طلای تو/ای سرمه ی حور العین خاک کف پای تو/قم نه همه ی عالم مرهون عطای تو/فیضیّه بود دائم در ظلّ همای تو/گردد درِ جنّت باز از صحن و سرای تو/یک بذل تو صد جنّت یا حضرت معصومه/ای بانوی نُه افلاک ای مادر اهل قم/ای خاک حریم تو تاج سر اهل قم/ای کوثر فیض تو در ساغر اهل قم/آید زنسیمت جان در پیکر اهل قم/گلدسته ی صحنینت روشن گر اهل قم/ای قم حرم امنت یا حضرت معصومه/*دم همه ی شما گرم،مرداتون به سایه ی خانومم نگاه نکردن...یک کاری کردن اهل قم ..." اصلا خانوم وارد قم شد بین زن های قم بحث بالا گرفت،چند تا از خانوما رفتن خدمت کنند؛زن ها دور خانه جمع شدند چطور یه عده خدمت کنند ما خدمت نکنیم؟به زندگیتون برسید!زندگی ما خانومه ... آخر ساعت ساعتی ... هر کی بهش یه ساعتی میرسید بیاد یه کاری برای خانوم انجام بده،ولو شده آب از چاه بکشه؛در خونه رو جارو کنه؛مردا بچه ها رو نگه میداشتند؛مادر کجاست؟رفته خدمت خانوم ... وقتی بعد چندساعتی جاشون عوض میشد برمیگشت تا ساعت ها تعریف میکرد...*"شاعر:استاد غلامرضا سازگار"/

منبربیست و دوم: شیعه در قرآن

آیه: شیعه در قرآن:من شیعته ...... یعنى از کسانى که در اصول دین با حضرت نوح همراه است گر چه شریعت نوح و ابراهیم با هم تفاوت دارد.کلمه شیعه در کلام الله مجید سه نوبت ذکر شده:اول به معناى فرقه و گروه مانندثُمَّ لَنَنْزِعَنَّ مِنْ کُلِّ شِیعَةٍ أَیُّهُمْ أَشَدُّ عَلَى الرَّحْمنِ عِتِیًّا:دوم به معناى پیرو و دوست پیامبر، چنان که در داستان موسى آمده:فَوَجَدَ فِیها رَجُلَیْنِ یَقْتَتِلانِ هذا مِنْ شِیعَتِهِ وَ هذا مِنْ عَدُوِّهِ: سوم به معناى پیرو و نگهدار مکتب و اعتقاد حق، آنجا که خداى تعالى حضرت ابراهیم را به راه و روش و اعتقادى توحید نوح معرفى مى‏کند مى‏فرماید:وَ إِنَّ مِنْ شِیعَتِهِ لَإِبْراهِیمَ إِذْ جاءَ رَبَّهُ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ: در این آیه کریمه حضرت ابراهیم با همه شموخ مقام و عظمت نبوت شیعه حضرت نوح به حساب آمده است.شگفت از دوستان ناآگاه و دشمنان دانا، و مزدوران استعمار است که پیدایش این لغت و ظهور این واژه و معتقدان به آن را به زمان صفویه نسبت مى‏دهند!!در کشاف زمخشرى آمده:من شیعته ...... یعنى از کسانى که در اصول دین با حضرت نوح همراه است گر چه شریعت نوح و ابراهیم با هم تفاوت دارد.ابو محمدحسن‏بن‏موسى نوبختى که در قرن چهارم مى‏زیسته در کتاب الفرق و المقالات چنین مى‏گوید:ارکان فرق اسلامى چهار فرقه مى‏باشند: شیعه، معتزله، مرجئه، خوارج.اما شیعه فرقه على بن ابیطالب مى‏باشند که در زمان حیات پیامبر و پس از مرگ او به شیعه على موسوم بودند، و فقط او را امام مى‏دانستند که از آن جمله مقداد بن اسود، سلمان فارسى، ابوذر جندب بن خباده غفارى، عمار بن یاسر و هر کس که على را دوست مى‏داشت، و اینان اولین کسانى هستند که در امت پیامبر به تشیع توصیف شدند زیرا نام تشیع از دیر زمان به پیروان ابراهیم و موسى و عیسى و دیگر پیامبران صلوات الله علیهم اجمعین اختصاص داشت.المنجد کتاب بسیار معروف لغت مى‏گوید، شیعة الرجل: یعنى پیروان و یاران مرد، شیعه یعنى گروه، به یک نفر و دو نفر شیعه گفته مى‏شود و جمع آن شیع و اشیاع است و این نام غلبه دارد بر کسانى که على و اهل بیتش را دوست دارند تا جائى که براى آنان نام ویژه شده. دائرة المعارف الاسلامیه مى‏گوید:تاریخ پیدایش شیعه تمامى برمى‏گردد به این که على‏بن‏ابى‏طالب خلیفه شرعى، پس از درگذشت پیامبر است. سیوطى در تفسیر الدر المنثور ضمن تفسیر آیه کریمه:أُولئِکَ هُمْ خَیْرُ الْبَرِیَّةِآورده: ابن‏عساکر از جابربن‏عبدالله روایت کرده که گفت: نزد رسول خدا بودیم که على روى آورد، پیامبر فرمود: سوگند به کسى که جانم به دست اوست، روز قیامت این و شیعیانش رستگارند. فضل‏بن‏شاذان نیشابورى در کتاب پرقیمت الایضاح خطاب به اهل سنت مى‏گوید: شمائید که روایت مى‏کنید رسول خدا به على (ع) فرمود: اى على تو و شیعیانت در بهشت هستید. و شما روایت مى‏کنید از ام‏سلمه همسر رسول خدا که گفت از رسول خدا شنیدم که مى‏فرمود:شیعیان على رستگارانند، واى بر کسى که بر خدا کافر شود، آیا خرد را به کار نمى‏بندید، آیا میدانید چه حکم مى‏کنید؟ آیا شیعیان على به جز کسى که على را دوست مى‏دارند و دشمنانش را دشمن و از فرمانش اطاعت مى‏کنند و به حکمش راضى هستند و اولاد صالحش را دوست دارند کسى دیگر است. اگر غیر شیعه کتبى هم چون ینابیع الموّده، نهج الحق علامه حلى، احقاق الحق قاضى نور الله، ملحقات احقاق آیت‏الله مرعشى در بیست و پنج جلد ضخیم، الغدیر علامه امینى، اثبات الهداة از شیخ محمدحسن حرّ حبل عاملى، تأسیس الشیعه لعلوم الاسلام آیت‏الله صدر، المراجعات و النص و الاجتهاد سید شرف‏الدین، و اصل الشیعه کاشف الغطاء و عبدالله‏بن‏سبا در دو جلد و احادیث عایشه و خمسون و مأة صحابى مختلق از علامه عسگرى به دقت مى‏خواند و کتب روائى و فقهى شیعه هم چون دوره کافى، تهذیب، استبصار، من لا یحضره الفقیه، وسائل، وافى، شافى و آثار درخشان این طایفه را با به کار گرفتن عقل مطالعه مى‏کرد «9» باب افترا و تهمت به روى شیعه بسته مى‏شد، و فضاى آلوده و تاریک اختلاف که غیر شیعه بر امت اسلام تحمیل کرده از میان مى‏رفت و هواى سالم وحدت و اتحاد بر امت سایه مى‏افکند و قدرت شگفت‏آورى از مسلمانان به وجود مى‏آمد که همه دشمنان شرقى و غربى را از هوس تسلّط بر آنان باز مى‏داشت، و تمام مشکلات حل مى‏شد و گره از کارهاى امت گشوده مى‏گشت، و درهاى رحمت و فیوضات حق به روى آنان باز مى‏شد.اگر حضرت حق توفیق رفیق را هم کند و به اتمام این شرح و توضیح یارى‏ام نماید در اولین آیه‏اى که لفظ شیعه بکار گرفته شده مطالب مفصل و در خور توجه و مستدلى در رابطه با شیعه و تشیع و پیروان مکتب اهل‏بیت متذکر خواهم شد.از رسول خدا روایت شده:«ما اختلفت امة بعد نبیها الا ظهر اهل باطلها على اهل حقها:» امتى پس از پیامبرش دچار اختلاف نشد مگر اینکه فرقه باطلش بر گروه اهل حقش چیره گشت.و آن حضرت فرمود:«لا تختلفوا فتختلف قلوبکم:» با یکدیگر اختلاف نداشته باشید، که نتیجه اختلاف پراکندگى قلوبتان از یکدیگر است.على (ع) فرمود:«سبب الفرقة الاختلاف:» مایه پراکندگى مردم از یکدیگر اختلاف است.و نیز آن حضرت فرمود:«لو سکت الجاهل ما اختلف الناس:» اگر نادان سکوت کند و غیر متخصص در امر تخصصى دخالت ننماید مردم با هم اختلاف پیدا نمى‏کنند.نهج‏البلاغه مى‏گوید:«و انما انتم اخوان على دین الله، ما فرق بینکم الا خبث السرائر، و سوء الضمائر، فلا توازرون و لا تناصحون و لا تباذلون و لا توادّون:» جز این نیست که شما بر اساس دین خدا با هم برادر هستید، چیزى جز آلودگى درون‏ها، و بدى نیت‏ها شما را از یکدیگر جدا نساخته به این خاطر یکدیگر را یارى نمى‏دهید، و نسبت به هم خیرخواهى نمى‏کنید، و به هم بخشش و بذل ندارید، و با یکدیگر دوستى نمى‏ورزید.امیرمؤمنان (ع) مى‏فرماید:«ان الشیطان یسنى لکن طرقه، و یرید ان یحل دینکم عقدة عقدة، و یعطیکم بالجماعة الفرقة، و الفرقه الفتنة فاصدفوا عن نزعاته و نفثاته:» «بى‏تردید شیطان راه‏هاى ضلالت و گمراه کننده‏اش را به روى شما مى‏گشاید، و خواسته‏اش باز کردن و سست نمودن دژهاى استوار دین شماست، او شما را مى‏خواهد از وحدت و اتحاد محروم و به اختلاف و جدائى دچار سازد، اختلاف و جدائى فتنه است، از تحریکات و افسون‏گرى‏هایش که میوه تلخ آن تفرقه است کناره‏گیرى نموده خود را حفظ نمائید.عبدالمؤمن انصارى مى‏گوید: به حضرت صادق (ع) گفتم:«ان قوماً رووا ان رسول الله قال: ان اختلاف امتى رحمة فقال صدقوا قلت: ان کان اختلافهم رحمة فاجتماعهم عذاب؟ قال: لیس حیث ذهبت و ذهبوا انما اراد قول الله عزوجل: «فلولا نفر من کل فرقة منهم طائفه» فامروا ان ینفروا الى رسول الله و یختلفوا الیه فیتعلموا ثم یرجعوا الى قومهم فیعلموهم انما اراد اختلافهم من البلدان لا اختلافاً فى دین الله انما الدین واحد:» «گروهى روایت مى‏کنند که رسول خدا فرمود: اختلاف امتم رحمت است حضرت فرمود راست گفتند، گفتم (اگر اختلافشان رحمت است پس وحدت و اتحادشان عذاب است!!)حضرت صادق فرمود اینگونه که تو مى‏پندارى و آنان تصور مى‏کنند نیست، حضرت مرادشان از اختلاف قول حضرت حق در این آیه است که مى‏فرماید:چرا و به چه سبب از هر جمعى گروهى کوچ نمى‏کنند تا دین‏شناس شوند و هنگامى که پس از دین‏شناسى بازگشتند به قومشان هشدار دهند؟به مردم فرمان داده شده به سوى رسول خدا رفت و آمد کنند تا معالم دین را بیاموزند سپس به قومشان بازگشته دین را به آنان تعلیم دهند منظور از کلمه اختلاف در قول رسول حق رفتن از شهرها به سوى شهر دیگر براى یاد گرفتن و فهمیدن دین است نه اختلاف در دین خدا، جز این نیست که دین یکى است و اختلاف در آن حرام و ممنوع است.اتهام بى‏مورد نادانان مشرک به مکتب حق‏به همان صورت که یهود دین نصارى را بر حق نمى‏دانستند و نصارى نیز دین یهود را مردود مى‏شمردند، مشرکین نادان و بت‏پرستان جاهل بر ضد آئین استوار و مکتب الهى اسلام که سراسر مسائلش منطقى و عقلى و محصول وحى حضرت حق بر قلب ملکوتى پیامبر عظیم‏الشأن اسلام بود اتهام مى‏بستند که این دین و این مکتب واهى و باطل و بر حقیقتى استوار نیست!!این اتهام به قول قرآن مجید نتیجه جهل و نادانى و سفاهت و بى‏خردى آنان بود.این بى‏خردان بى‏خبر اگر حاضر مى‏شدند نسبت به هر حکمى از احکام الهى، یا قانونى از قوانین حق، یا امرى از امور علمى قرآن یا مسئله‏اى از مسائل عالى اسلام که جز خوشبختى و سعادت انسان هدفى نداشت عقل خود را به کار مى‏گرفتند و اندک دقتى به خرج مى‏دادند، و تا جائى که میسّر بود جوانب هر برنامه‏اى را مى‏سنجیدند، به گناه عظیم افترا و اتهام دچار نمى‏شدند، و با ورود به‏حوزه ستیز با دین خود را بدبخت دنیا و آخرت نمى‏نمودند، بلکه از برکت خردورزى و حرکت عقلى، و دقت نظر، و تحقیق در حقایق تسلیم اسلام مى‏شدند، و از این چراغ پرفروغ براى سلوک در راه حق و جاده انسانیت بهره مى‏گرفتند، و خیر دنیا و آخرت خود را تأمین نموده به قلّه سعادت و خوشبختى و رشد کمال و نهایت کار به رضایت الله و جنت الله مى‏رسیدند.ولى این نابکاران نادان که خانه توحید را با نصب سیصد و شصت بت تبدیل به بتکده کرده بودند، و خود را متولیان آن به وکالت از سیصد و شصت قبیله مى‏دانستند، و هر سال آن قبایل به ویژه در ایام مخصوص انواع نذورات را به پاى بت‏ها مى‏ریختند و مى‏رفتند و مدعیان تولیت بتخانه مفت و مجانى از آن همه نذورات که در آن زمان ثروت کمى نبود نصیب مى‏بردند، به خاطر اندکى مال و ثمن نجس بر ضد دین بخصوص در میان عوام قبایل سخن‏پراکنى کرده و بدون این که اجازه تفکر به مستمعان بدهند آئین اسلام را مورد حمله زبانشان و سخنان واهى و باطلشان قرار مى‏دادند، و مانع از پذیرش اسلام به وسیله زائران و حاضران مى‏شدند!!آنان مى‏دانستند که اگر اسلام به توده مردم مخصوصاً قبایل بت‏پرست برسد، و جامعه فرصت اندیشه در حقایق آن داشته باشد دسته دسته و گروه گروه به مکتب الهى ایمان مى‏آورند و از بت‏پرستى دست برمى‏دارند و به جاى هزینه کردن نذورات براى بت‏هاى بى‏جان و جاندار، مال خود را براى رفع مشکلات هم‏نوعان خرج کرده، و به مصرف امور خیر مى‏رسانند و آن بى‏خردان و نادانان و جاهلان و سبک و مغزان از مفت‏خورى و پر کردن جیب خود به ناحق بى‏بهره مى‏شوند، به این خاطر براى حفظ بت و بت‏پرستى متوسل به تهمت و افترا به‏دین حق مى‏شدند، و فرصت تفکر و اندیشه به قبایل و مسافران و حاضران نمى‏دادند.داورى خدا در قیامت میان اهل اختلاف‏روز قیامت که وقوعش حتمى و برپا شدنش یقینى است، روز عدل و داد و انصاف و حساب است.دادگاه‏هاى قیامت بر اساس قسط و عدالت برپا مى‏شود، و معیار سنجش و میزان ارزیابى اعمال در آن روز جز حق چیزى نیست.داور آن روز و حسابرس در آن دادگاه‏ها فقط خداست، که بر پایه عدالت داورى مى‏کند، و هر کس را پس از پایان داورى به هر پاداش یا کیفرى که سزاوار آن است مى‏رساند.آن روز یهود و نصارى و مشرکان نادان نسبت به اتهاماتى که به حق زدند، و مانع پیشرفت حقیقت و گسترش آن میان مردم شدند به وسیله خداى حکیم و پروردگار عادل با رعایت عدالت محاکمه مى‏شوند، و بى‏تردید محکوم مى‏گردند و به کیفر اختلافشان با یکدیگر و اتهامشان به آئین حق روانه دوزخ شده و در آنجا همیشگى و ابدى خواهند بود.

حدیث: عَنْ أَبِى الصَّلْتِ الْهِرَوى قالَ: کُنْتُ عِنْدَ الرِّضا علیه السلام فَدَخَلَ عَلَیْهِ قَوْمٌ مِنْ أَهْلِ قُم فَسَّلِّمُوا عَلَیْهِ فَرَدَّ عَلَیْهِمْ وَقَرَّبَهُمُ ثُمَّ قالَ لَهـُمْ: مَـرْحَبَا بِکُمْ وَ أَهـْلاً! فَاَنْتُمْ شیعَتُنا حَقـّاَ. ابا صلت مى گوید: خدمت امام رضا علیه السلام بودم، گروهى از اهل قم بر ایشان وارد شدند، به امام سلام کردند. امام علیه السلام پاسخ داد و آنان را نزد خود خواند. سپس فرمود: مرحبا بر شما، خوش آمدید! شما شیعیان راستین ما هستید.

سیمای حضرت فاطمه معصومه(س): کسب دانش در محضر پدر و برادر؛ حضرت معصومه(س) علاوه بر کسب علم و معرفت در محضر پدر، در سال‌هایی که موسی بن جعفر (ع) در زندان‌های مختلف به سر می‌بَرَد، امام رضا(ع) عهده‌دار تربیت ایشان و دیگر خواهران شد. حضرت معصومه(س) در دانش و کمال، حدیث و فضل، ایمان و ثبات قدم، جایگاه بلندی داشته است.

سیره حضرت فاطمه معصومه(س): در عصر رضاخان وکشف حجاب، روزی رییس شهربانی قم که مردی گستاخ و بدزبان بود، به حرم حضرت معصومه(ع) وارد شد و در همانجا به زنان با حجاب حمله کرد، تا چادر از سرشان بگیرد، آه و ناله زنان بلند شد، در همین وقت غیرت آیه الله مرعشی نجفی(ره) که در آنجا حضور داشت، به جوش آمد، و به آن قسمت رفته و برای جلوگیری از آن رییس، پس از بگو مگو، سیلی محکمی به صورت رییس شهربانی زد، او که از این سیلی، سخت یکه خورده بود، آیه الله مرعشی را تهدید به قتل نموده ولی روز بعد همین رییس گستاخ وارد بازار قم گردید، از قضا قسمتی از سقف ساختمان بازار بر سر او خراب شده، و او در همان دم به هلاکت رسید و از دنیا رفت و این حادثه هم از کرامت های حضرت معصومه(ع) است که در حرمش، ستمگر گستاخ، به زنان با حجاب حمله کرد، و یا عالم بزرگ آیه الله العظمی مرعشی نجفی را تهدید به قتل نمود، و هم از کرامت آیه الله مرعشی به حساب می آید.

فرزنددختردر روایات: امام على علیه السلام نقل کرده اند هرگاه به رسول خدا صلى الله علیه و آله مژده مى دادند که برایش دخترى به دنیا آمده است،می فرمودند:مَنْ کانَ لَهُ أُنْثى فَلَمْ یَنْبِذْها وَ لَمْ یُهِنْها وَ لَمْ یُؤْثِرْ وَلَدَهُ عَلَیْها اَدْخَلَهُ اللّهُ الْجَنَّةَ.آنکه داراى دختر است، او را از خود نراند، اهانتش نکند، پسران را بر او مقدم ندارد، خداوند وى را وارد بهشت مى کند.ازدواج در اسلام، ص 136

بزرگان مدفون درحرم حضرت معصومه(س): شهید حجه الاسلام دکتر محمد مفتح: محمد مفتح در سال ۱۳۰۷ شمسی، در خانواده‌ای روحانی در همدان به دنیا آمد.پدرش مرحوم، حجت الاسلام حاج محمود مفتح، یکی از واعظان مخلص و عاشق خاندان رسالت و ولایت بود و در ادبیات فارسی و عربی تبحر فراوانی داشت و اشعار زیادی در مدح و رثای اهل بیت (ع) به زبان‌های عربی و فارسی از وی به جا مانده است.او در حوزه علمیه همدان، مدرس ادبیات فارسی و عربی بود. شهید مفتح از کودکی در محضر پدر به فراگیری ادبیات پرداخت و پس از گذراندن دوره ابتدایی، جهت فراگیری معارف اسلامی به مدرسه «آخوند ملاعلی» وارد شد و پس از مدتی جهت استفاده از محضر اساتید بزرگ به حوزه علمیه قم مهاجرت کرد و در مدرسه «دارالشفاء» با جدیت فراوان به کسب علوم معارف پرداخت و از محضر بزرگانی چون آیات سید محمد حجت کوه کمره‌ای، بروجردی، سید محمد محقق (داماد)، علاّمه طباطبایی صاحب المیزان و امام خمینی (ره) استفاده کرد و خود مدرسی بزرگ در حوزه شد.مفتح در حالی که در قم استادی بزرگ بود، پا به عرصه دانشگاه گذاشت. وی که در حوزه علمیه به درجه اجتهاد رسیده بود، در دانشگاه نیز موفق به اخذ درجه دکتری گردید. رساله دکترای وی تحقیقی درباره نهج البلاغه است که با درجه بسیار خوب مورد قبول دانشگاه قرارگرفت.دکتر مفتح، پس از گذراندن دوره دانشگاه، علاوه بر تدریس در حوزه، به تدریس در دبیرستان‌های قم پرداخت.وی به لحاظ رسالتی که بر دوش خویش حس می‌کرد، ضمن مبارزه با عفریت جهل و بی‌شعوری، در دو سنگر دبیرستان و حوزه از همان آغاز سعی در روشنگری دانش پژوهان داشت و کلاس‌های خویش را مرکزی برای تشکل آنان در جهت مبارزه با رژیم قرار داده بود و در این راه به تأسیس انجمن اسلامی دانش آموزان، با همیاری شهید بهشتی همت گمارد.در زمان تحصیل و تدریس، حاشیه‌ای بر اسفار ملاصدرا، نوشت که سومین حاشیه بر این کتاب است. همچنین کتابی به نام روش اندیشه در علم منطق به رشته تحریر درآورد که به عنوان کتاب درسی در حوزه و دانشگاه، برای بالاترین سطح منطق استفاده می‌شود. ترجمه تفسیر مجمع البیان هم یکی از تألیفات این شهید عالی مقام است.دکتر مفتح در جهت ایجاد تشکل و سازمان‌دادن به طلاب و فضلا دست به تشکیل مجمعی به نام جلسات علمی اسلام شناسی زد که این مجمع فعالیت وسیعی به منظور شناساندن چهره اصلی اسلام در جامعه آغاز کرد. ساواک که پی به نقش مؤثر این مجمع در شناساندن اسلام راستین برده بود، آن را تعطیل کرد.در سال‌های 1340تا 1342، سخنرانی‌های او در شهرهای مختلف و روشن ساختن مواضع نهضت اسلامی در افشای چهره رژیم پهلوی بسیار مؤثر بود و به لحاظ اثر عمیقی که این سخنرانی‌ها در میان توده‌ها داشت، بارها توسط ساواک تعطیل شد و هر بار این تعطیلی با دستگیری و آزار ایشان همراه بود.شهید مفتح بعد از تبعید امام (ره) مبارزات خود را شدت بخشید و با سفر به استان خوزستان سعی در افشای ماهیت رژیم و شناساندن نهضت امام به مردم داشت و ساواک که با دستگیری‌های متعدد و ممنوع المنبر کردن ایشان نتوانسته بود کاری از پیش ببرد، ورود ایشان را به شهرهای خوزستان ممنوع اعلام کرد.مبارزه دکتر مفتح تا رمضان سال 1357، که نهضت مردم مسلمان به رهبری امام خمینی (ره) اوج گرفته بود، همچنان ادامه داشت. ایشان بعد از نماز عید فطر با تأکید بر رهبری بی چون و چرای امام امت روز پنجشنبه 16 شهریور 1357، را به عنوان تجلیل از شهدای ماه رمضان تعطیل اعلام کرد. در این روز راهپیمایی بزرگی علیه رژیم انجام گرفت که زمینه ساز راهپیمایی 17 شهریور گردید، که توسط رژیم پهلوی به خاک و خون کشیده شد و جمعه خونین نام گرفت.در بهمن 1357، [ 12بهمن 57؛ فریادی برای همیشه] جهت بازگشت امام (ره) استاد مفتح به همراه دیگر همرزمان، کمیته استقبال از ایشان را تشکیل دادند تا مقدمات ورود پیروزمندانه رهبر و مراد خویش را به نحو شایسته فراهم نمایند.دکتر مفتح با تشکیل شورای انقلاب از طرف امام (ره) به عضویت این شورا درآمد. بعد از پیروزی انقلاب برای تشکیل کمیته‌های انقلاب اسلامی فعالیت چشمگیری کرد و خود سرپرستی کمیته منطقه4 تهران را به عهده داشت.آخرین مسؤولیت وی، سرپرستی دانشکده الهیات و عضویت در شورای گسترش آموزش عالی کشور بود که به نحو شایسته در این سنگرها انجام وظیفه نمود و در طی این دوران همچنان مسؤولیت امامت جماعت مسجد قبا را نیز بر عهده داشت.سرانجام آیت الله مفتح، پس از عمری تلاش و جهاد مستمر و خستگی ناپذیر در راه تبلیغ دین، در ساعت 9 صبح روز 27 آذر سال 1358، هنگام ورود به دانشکده الهیات، توسط عناصر منحرف گروهک فرقان هدف گلوله قرار گرفت و به فیض عظیم شهادت نایل آمد.پیکر مطهر آن عالم ربانی پس از برپایی مراسم با شکوه تشییع، در صحن مطهر حضرت معصومه (س) در قم به خاک سپرده شد و روز شهادت شهید مفتح به مناسبت فعالیت‌های چشمگیر این شهید والامقام در راه تحقق وحدت بین حوزه و دانشگاه «روز وحدت روحانی و دانشجو» نامگذاری شد.

روضه معصومی: یا فاطمةُ اشفعی لی فی الجنه .../برادر کجایی؟که من دیگه مردم۲/برا دیدن تو روزا رو شمردم/چی میشد که بودی کنارم تو الان/دلم تنگه واست کجایی رضاجان/(نشد قسمتم که کنار تو باشم۲/میخواستم عزیزم(که یار تو باشم۲)۲/(خداحافظ بیین حالم دیدنیه/خداحافظ که معصومت رفتنیه)۲/خدا حافظ برادر/برادر کجایی .../قرار دل من دلم بی قراره/فراق من و تو تمومی نداره/دیگه صبر این دل به آخر رسیدهنگارم نیومد اجل سر رسیده/ببین چشم به راهت تا آخر نشستم/ببین نامه هات رو گرفتم تو دستم/خداحافظ برادر که دیگه خون شد جگرم/یه محرم نیست دور و برم/خداحافظ برادر/برادر کجایی .../از این مردم اینجا ندیدم جسارتاسارت نرفتم خیال تو راحت/ندیدم خدایی نه کوفه نه شام و/نه قوم یهود و نه بزم حرامو/(بمیرم برای دل زار زینب۲/که رفت روی نیزه (سر یار زینب۲)۲/(امون ای دل بریدن سرش رو از قفاامون ای دل تنش موند رو خاک کربلا)۲/امون ای دل برادر .../برادر کجایی .../

منبربیست و سوم:مستضعف فکری

آیه: چه دلیلی دارد هر کس که در محیط فساد به دنیا می‌آید و رشد می‌کند، حتماً مستضعف فکری هم باشد؟ و چرا باید مردمان اروپا که داعیه‌ی روشنفکری، دموکراسی، لیبرالیسم، انسان درجه یک بودن را دارند و برخوردار از اخرین امکانات کسب علم و ارتباطات می‌باشند را مستضعف فکری قلمداد کنیم؟!صرف این که ما خبر نداشتیم، استضعاف فکری نیست، خب می‌توانستند با خبر بشوند. بلکه اگر امکان آگاهی از آنان گرفته شود، می‌توان آنها را مستضعف فکری قلمداد نمود.

الف – سالانه هزاران نفر در امریکا و اروپا به اسلام می‌گروند، این خود دلیل بر آن است که در هیچ استضعافی قرار ندارند. پیام و خبر به آنها نیز می‌رسد، امکان شناخت و گرویدن نیز میسر است، برخی به میل خود توجه می‌کنند و بسیاری نیز به میل خود توجه نمی‌کنند.

ب – اگر به تجاوزگر تعدی شود، اعتراض می‌کند – اگر اموال دزد به سرقت رود، شکایت می‌کند و اگر اموال خودش باشد، فریادش بلند می‌شود که این ارث پدرم بود یا از درآمدم خریده بودم – همه از دورغ، غیبت، تهمت، شایعه، عوامفریبی، قتل، جنایت، تجاوز و ... متنفر هستند – پس خوب می‌فهمند. مگر می‌شود ملتی در شناخت و دفاع از حقوق سگ‌شان روشنفکر، آگاه، مدرن و قانونمند باشند، اما حقوق ملت‌ها و کودکان به خاک و خون کشیده شده توسط دولت‌هایشان را نفهمند و بگویند: مستضعف فکری بودیم؟!

ج – داستان مستضعف فکری و اربابان آنها در قرآن کریم به خوبی تشریح شده است که حتی سران و تابعین آنها در جهنم با یک دیگر مخاصمه می‌کنند و هر کدام سعی دارد گناه را به گردن دیگری انداخته و خود را مبرا سازد، شاید خلاص شود. و مستضعفان از خدا می‌خواهند که عذاب مستکبارن‌شان را دو برابر کند. ذیلاً به نقل از آیت الله جوادی آملی ایفاد می‌گردد:«... خداوند در چندین سوره جریان این که حق در این مخاصمه با تابعان است یا متبوعین را بیان کرده است. در آیه سوره 31 سبإ این تخاصم بیان شده است که تابعان به مستکبران می‌گویند: شما در اثر تبلیغ سوء ما را گمراه و گرفتار کردید؛ مستکبران متبوع به تابعان می‌گویند: «‌قَالَ الَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا لِلَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا أَنَحْنُ صَدَدْنَاکُمْ عَنِ الْهُدَی بَعْدَ إِذْ جَاءکُم بَلْ کُنتُم مُّجْرِمِینَ» انبیاء آمدند، عقل داشتید، فطرت داشتید، ما دعوت کردیم شما می‌خواستید نیایید. ما شما را گمراه نکردیم شما با سوء اختیار خود به دنبال ما آمدید و گرنه حجت برای شما وجود داشت، همانطور که ما دعوت کردیم پیامبران هم دعوت کردند می‌خواستید به دنبال پیامبران و اولیای الهی بروید.مستضعفان به مستکبران می‌گویند: آن نقشه‌ها و مکر‌های شب و روز شما بود که باعث فریب خوردن ما و گرفتاری ما شد. همچنین در سوره مبارکه صافات آیه 27 به بعد این جریان مخاصمه بیان شده است. در نهایت خداوند در سوره اعراف وقتی که ناله مستضعفان را برای تشدید عذاب مستکبران بیان می‌کند می فرماید: « قَالَ لِکُلٍّ ضِعْفٌ وَلَـکِن لاَّ تَعْلَمُونَ» هم عذاب مستکبران دو برابر است هم عذاب مستضعفان دو برابر است. مستکبران دو گناه کردند، دو عذاب دارند مستضعفان نیز دو گناه کردند دو عذاب دارند. گناه مستکبران این است که خودشان گمراه شدند و گناه دیگرشان این است که تبلیغ سوء برای گمراهی دیگران کردند. دو گناه مستضعفان نیز این است که اولاً خود عمل را مرتکب شدند دوم این که در خانه اهل بیت (ع) را بستند، مگر مستضعفان کم کاری کردند و اینطور نیست که در خانه اهل بیت (ع) بسته شود یا آنها که تعداد کمی بودند بتوانند این در را ببندند بلکه شما بودید که بستید. این داوری نهایی ذات اقدس اله در مورد این دو گروه و این تخاصم در جهنم است.‌»

حدیث: قالَ أَبُوعَبْدِاللّه ِ علیه السلام: اِنَّ اللّه َ احْتَجَّ بِالْکُوفَةِ عَلى سائِرِ الْبِلادِ وَ بِالْمُؤمِنینَ مِنْ أَهْلِها عَلَى غَیْرِهِمْ مِنْ أَهْلِ الْبِلادِ وَ احْتَجَّ بِبَلْدَةِ قُم عَلى سائِرِ الْبِلادِ، وَبِاَهْلِها عَلى جَمیعِ أَهْلِ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ مِنَ الْجِنِّ وَالاِْنْسِ وَلَمْ یَدَعِ اللّه ُ قُم وَأَهْلَها مُسْتَضْعَفا بَلْ وَفَّقَهُمْ وَاَیَّدَهُمْ. امام صادق علیه السلام فرمود: خدا به کوفه بر سایر شهرها احتجاج کرده و به مؤمنان آنجا در مقابل مردم سایر شهرها احتجاج مى کند، و بواسطه شهر قم به سایر شهرها هم احتجاج مى کند و به مردم قم به تمام مردم مشرق و مغرب از جنّ و انس محاجّه مى کند، خداوند قم و مردم آن را رها نکرده تا مستضعف (فکرى و فرهنگى) شوند بلکه آنان را موفّق و تأیید کرده است.

سیمای حضرت فاطمه معصومه(س): تشکیل محافل علمی؛ حضرت معصومه(س) با توجه به مقام علمی بالایی که داشتند پاسخگوی بسیاری از سوالات و شبهات دینی در عصر خویش بوده‌اند. در این زمینه نقل شده که روزی جمعی از شیعیان به قصد دیدار حضرت موسی بن جعفر (ع) و پرسیدن پرسش‌هایی از ایشان در مدینه منوره مشرف شدند. چون امام کاظم (ع)در مسافرت بود، پرسش‌های خود را به حضرت معصومه(س) که در آن هنگام کودکی خردسال بود، دادند. فردای آن روز بار دیگر به منزل امام رفتند، ولی هنوز ایشان از سفر برنگشته بود. به ناچار پرسش‌های خود را بازخواستند تا در مسافرت بعدی به خدمت امام برسند؛ غافل از این که حضرت معصومه(س) جواب پرسش‌ها را نوشته بود.وقتی پاسخ‌ها را دیدند، بسیار خوشحال شدند و پس از سپاسگزاری فراوان، شهر مدینه را ترک کردند. از قضای روزگار در بین راه با امام موسی بن جعفر (ع) مواجه شده ماجرای خویش را بازگفتند. هنگامی‌که امام(ع) پرسش‌های آنان و پاسخ‌های حضرت معصومه(س) را ملاحظه کردند، سه بار فرمودند: « فِداها اَبوها».

سیره حضرت فاطمه معصومه(س): صدرالدین محمد بن ابراهیم شیرازی، معروف به ملاصدرا، و صدرالمتألهین از علما و حکما و فلاسفه بزرگ دوره صفویان است، او پس از مرگ پدر، از شیراز به اصفهان آمد و در آنجا ازمحضر درس شیخ بهایی و میرداماد، به ادامه تحصیل پرداخت، و خود اعجوبه زمان و افتخار حکمای دوران گردید، او مدتی از عمر خود را در روستای کَهُک(که در چند فرسخی قم واقع شده) به سر برد و به تفکرات عمیق پرداخت، او مکرر به مکه برای انجام مراسم حج و عمره رفت و سرانجام در سفر هفتم هنگام مراجعت، در سال 1050 هـ .ق(در بصره) درگذشت، تألیف های او به زبان عربی از این قرار است: اسفار اربعه، شرح اصول کافی، کتاب الهدایه و شرح حکمه الاشراق.دو نفر از شاگردان برجسته او به نام های ملامحسن فیض کاشانی و مولی عبدالرزاق لاهیجی ملقب به فیاض صاحب کتاب شوارق، مشارق و گوهر مراد، داماد او شدند، و خود از دانشمندان و اساتید بزرگ عصر خود بودند، نوشته اند روزی دختر ملاصدرا، همسر فیض کاشانی، به پدر گفت: خواهر من همسر فیاض که صیغه مبالغه است(یعنی بسیار فیض بخش) می باشد، و لی من همسر فیض هستم، ملاصدرا به او جواب داد: لقب شوهر تو بهتر است، زیرا او عین فیض است ملاصدرا(حکیم مذکور) هرگاه در مطالب علمی به مشکلات پیچیده برخورد می کرد، از روستای کهک به زیارت حضرت معصومه(ع) می آمد، و با توسل به آن بی بی دو عالم، مشکلات علمیش حل می شد، و از منبع فیض وجود مبارک مستفیض می گردید مرحوم آیه الله العظمی شهاب الدین مرعشی نجفی(ره) مکرر می فرمود: هر وقت برای ملاصدرا مشکل علمی یا مطلب مبهمی پیش می آمد، در حرم مطهر حضرت معصومه(ع) به بی بی مکرر متوسل شده، و با استمداد از آن بانوی دو عالم، مشکلش، حل و آسان می شد.

فرزنددختردر روایات: الإمامُ علیٌّ علیه السلام : کانَ رسولُ اللّه ِ صلى الله علیه و آله إذا بُشِّرَ بِجارِیَةٍ قالَ : رَیحانَةٌ و رِزقُها علَى اللّه عَزَّ و جلَّ. (میزان الحکمة ج 13ص 443 ح٢٢۶26)امام على علیه السلام نقل کرده اند هرگاه به رسول خدا صلى الله علیه و آله مژده مى دادند که برایش دخترى به دنیا آمده است، مى فرمود: دسته گل است و روزیش را خداوند عزّ و جلّ مى دهد.

بزرگان مدفون درحرم حضرت معصومه(س): شهید مهدى عراقىوشهید حسام عراقى (فرزند مهدى عراقى): از دوستان نزدیک شهید عراقی خاطره‌ اولین دیدار حضرت امام و شهید عراقی را اینگونه توصیف کرده‌اند که حضرت امام در پاریس اشاره به شهید کردند و فرمودند :این جوانهای رشید ما را اینقدر در زیر شکنجه ‌و زندان اذیت وآزار داده اند که من وقتی در اولین برخورد دیدم باور نکردم که آن قامت رعنا و آن هیکل رشید این قدر زیر شکنجه شاه افسرده شده باشد.من ایشان را حدود بیست‌ سال است که می‌شناسم حاج مهدی عراقی برای من برادر و فرزند خوب و عزیز من بود. شهادت ایشان برای من بسیار سنگین بود اما آنچه مطلب را آسان می‌کند آن است که در راه خدا بود . شهادت او بر همه مسلمین مبارک باشد . او می‌بایست شهید می‌شد برای او مردن در رختخواب کوچک بود .حضرت آیت الله خامنه‌ای و شهید عراقی :مرحوم شهید عراقی یکی ازچهره‌های کم نظیر در صحنه مبارزه و خط انقلاب پیش از پیروزی انقلاب بود ایشان عنصر شریف و عزیزی بود که از دست رفتند شهید عراقی جوانی ، عمر و نشاط خود را فدای جایگزین نمودن حکومت خدا بجای حکومت طاغوت کرد که همین هم شد و بدین لحاظ بزرگترین حق را به گردن انقلاب همین گونه اشخاص دارند که در آن دوران اختناق این چنین فداکاری می‌کردند . شهید عراقی و هم رزمانش از همان ابتدای شروع حرکت انقلاب و روند مبارزه یعنی سال 1342 خیلی جدی به اساسی‌ترین محور انقلاب یعنی امام متمایل شده بودند و ازخط مستقیم خود به هیچ وجه منصرف نگردیدند.شهید دکتر بهشتی و شهید عراقی :مرحوم حاج مهدی عراقی با تمام نشیب و فرازهایی که گذراند تا آخرین روزهای زندگیش عشقش امام و آرمان امام و خط امام بود .چنان مشتاق و علاقمند به این انقلاب و خط و آرمان انقلاب و رهبر انقلاب بود که در آخرین مقاطع زندگی ‌اش نیز شیفته همین راه و فداکاری و ایثارگر‌همین راه بود .گذری مختصر بر زندگی و مبارزات شهید عراقی :ولادت : 1309در محله پاچنار تهران شرکت در هیات مذهبی و عزاداری ائمه معصومین تحصیل تا سطح دیپلم و در کنار آن کسب و کار جهت امرار معاش آغاز مبارزه سیاسی همزمان با آشنایی شهید نواب صفوی عضویت در شورای مرکزی فدائیان اسلام در سن 16 -17 سالگی ،شرکت فعال در طرح ترور کسروی مزدور انگلیس ، طراحی قتل شاه با همکاری یکی از اعضای فدائیان اسلام در هنگام آوردن جنازه رضاخان قلدر که این کار عملی نشد ، مشارکت مستقیم و غیر مستقیم در کلیه تحرکات تشکیلاتی و عملیاتی فدائیان اسلام تا زمان شهادت نواب صفوی، شرکت در مبارزات ملی‌شدن نفت در کنار مرحوم آیة الله کاشانیپیکر مطهر شهید حاج مهدی عراقی و فرزندش حسام با احترامی خاص به شهر مقدس قم انتقال یافت و با حضور انبوه امت داغدار در حالیکه حضرت امام شخصاً از میدان سعیدی قم تا نزدیک صحن حضرت معصومه سلام الله علیها جنازه را تشییع می‌فرمودند درکنار بارگاه ملکوتی حضرت معصومه به خاک سپرده شدندپایه‌گذاری هیئت مؤتلفه اسلامی ، سازماندهی تظاهرات 15 خرداد از میدان تره‌بار تهران ،سخنرانی در مقابل درب دانشگاه تهران،  پایه گذاری گروه مسلح هیئت موتلفه اسلامی، سازماندهی بزرگداشت عاشورای 1342 از مقابل پله‌های نوروزخان تا مقابل مدرسه شهید مطهری سپهسالار سابق که منجر به دومین بازداشت و زندانی شدن او شد اما با هوشیاری و معرفی خویش به نام معمار پس از دو ماه از زندان آزاد گردید ، شرکت در طرح اعدام عناصر وابسته و سه نخست وزیر رژیم خونخوار پهلوی به نامهای عبدالحسین رزم آرا و حسنعلی منصوردر ارتباط با ترور منصور دستگیر و روانه زندان می‌شود پس از محاکمه به اعدام محکوم می‌شود اما با یک درجه تخفیف به حبس ابد محکوم می‌گردد . زمانی که عناصر رژیم به ایشان اطلاع می‌دهند با یک درجه تخفیف به حبس ابد محکوم شده‌اید او می‌گوید : می‌شود این مطلب را از ما پس بگیرید و بگذارید که مابه فیض شهادت نائل شویم .در زندان نیز دست از فعالیت برنمی‌دارد و به عنوان نماینده زندانیان در آشپزخانه زندان قصر فعالیت خودرا ادامه می‌دهد  و زمانی که به یکی اززندانیان پول می‌دهد رژیم به این بهانه ایشان را برای مدتی به برازجان تبعید می‌کند و با توجه به تحرکات شهید عراقی مجدداً نامبرده به زندان قصر منتقل می‌شود .

شهید مهدی عراقی:در سال 1355 پس از 12 سال تحمل شکنجه و سختی‌های حبس از زندان آزاد می‌شود .

به دعوت شهید آیت الله مطهری درجلسه‌ای مخفی از برادران هیئت مؤتلفه شرکت جست و به عضویت جلسه مرکزی این گروه درآمد (این گروه بیشترین سهم را در مبارزات سالهای 56-57 به عهده داشت )پس از هجرت حضرت امام به پاریس با نظر شهید مطهری و شهید بهشتی راهی آن دیار می‌شود و در نوفل لوشاتر به عنوان مسئول تدارکات و اقامتگاه حضرت امام فعالیت می‌نماید.ضمناً مسئولیت حراست و حفاظت از جان امام را از پاریس تا تهران به عهده می‌گیرد به دنبال یاوه گوئی های بختیار نخست وزیر وقت شهید عراقی بانگ برمی‌آورد که ما تاکنون چهار نخست وزیر را اعدام کرده‌ایم و اعدام پنجمین هم برایمان آسان است .

 قسمتی از وصیتنامه شهید :سال 1344 است . عراقی به همراه شهید امانی و دیگر یارانش در رابطه با ترور منصور نخست وزیر وقت ایران در زندان منتظر اجرای حکم اعدام است که ابتداء در مورد او صادر شده و به گفته خودش خوش‌ترین وقت ها را می‌گذراند . و این معنی از کلمه کلمه وصیت‌نامه او پیداست در چنین وقتی شهید عراقی با تحریر سه نامه با پدر مادر و برادر خود وداع می‌کند که متن آنها در ذیل از نظرتان می‌گذرد . بسمه تعالی مادر ..... آیا می‌توانم محبت تو را که همچون آتشی در زیر خاکستر نهفته فراموش کنم . آیا می‌توانم محبت خود را نسبت به تو که پس ازتقسیمش صورت قدردانی به خود گرفته وباز شعله کشیده زیر پا نهم . مادر من به جایگاهی می‌روم که همه می‌روند به جائی می‌روم که آغاز زندگی جاوید است . با تو وداع می‌کنم .پدر ...... تو من و همه قلوبمان مملو از آرزوست . اما می‌دانی انتهای آرزوها خدا است ؟ و برای تحققش باید تلاش کرد پدر من تورا معتقد به اسلام می‌دانم هر مسلمانی همه چیز خودرا برای خدا می‌داند و در  راهش خود را فانی می‌کند زندگی را عقیده وجهاد در راه آن می‌داند وشهادت و مرگ را آغاز زندگی جاوید خود قرار می‌دهد .پدر مرگ را برای ما بد ترجمه کرده‌اند ولی ما برای این زندگی می‌کنیم که به دوران زندگی دوم خود که مرگ نام دارد برسیم .بنابراین مرگ آغاز زندگی جاوید ما است .برادر .... ما برای خدا و به خاطر رضائی او قدم در این وادی نهادیم که شرح آن را تو خود می‌دانی (شفاهاً در ملاقات گفته شده ) و امیدواریم که او از ما بپذیرد و هدف تعقیب نهضت حسینی که ایجاد یک حکومت اسلامی برپایه ( فضیلت و تقوی) و قیام برعلیه ظلم و ستم بوده که در مرحله اول ائمه اطهار ع برنامه بسیار عالی حکومتی را که بر همان پایه می‌باشد برای مابه یادگار گذاشته که با امید به آینده رنگ حیات به خود گرفته و شما نیز موظف هستید که این هدف را تعقیب کرده و ادامه دهید و به دیگران بگوئید و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون برادر از تو می‌خواهم اما به تو تحمیل نمی‌کنم.  برای فرزندانم پدری نیکو باشی و درباره تربیت آنها در سایه اسلام کوشا باشید و سعی نمائید که آنها در همان مدرسه علوی به تحصیل خود ادامه دهند . دیگر به تو سفارش نمی‌کنم .دراولین ساعات روز چهارم شهریور 1358 شهید عراقی با فرزندش به دست گروهک منحرف فرقان به شهادت رسیدند این مزدوران خود فروخته فرزندی برومند از امام راحل را در همان سال آغازین انقلاب اسلامی گرفتند .پیکر مطهر شهید حاج مهدی عراقی و فرزندش حسام با احترامی خاص به شهر مقدس قم انتقال یافت و با حضور انبوه امت داغدار در حالیکه حضرت امام شخصاً از میدان سعیدی قم تا نزدیک صحن حضرت معصومه سلام الله علیها جنازه را تشییع می‌فرمودند درکنار بارگاه ملکوتی حضرت معصومه به خاک سپرده شدند .

روضه معصومی: یا حضرت معصومه،مدد...مدد...مدد/چشم تموم شیعه ها ابریه مثل آسمون۲/هزار ساله اشکای ما میباره از غربتتون۲/میون طوفان غم ریخته بال و پرم۲/بی بی جون جزدر خونه ی شما کجا برم۲/همه ی غصه هام از توی چشام جاری میشه۲/وقتایی که میشینم گوشه ی خلوت حرم۲/بانوی لطف و جود و کرامت/خاتون عصمت روح شفاعت/امید مایی روز قیامت۲/یا حضرت معصومه،مدد...مدد...‌مدد/الهی هیچ وقت سایتون ازسر ماها نشه کم۲/یه ذره از مهرتونو(به هردو عالم نمیدم۲)/(با شما تموم زندگی ما خداییه/آره تا یادم میاد دلم امام رضاییه)۲/زیر پرچم عنایات شما یه عمره که/اشکای چشای ما همیشه کربلاییه۲/از دست رفته صبر و قرارم/سر روی خاک صحنت میذارم/اما هوای شش گوشه دارم۲/حسین ... حسین .../ما سینه زنان آینه ی یکدگر هستیم/دیوانه چو دیوانه ببیند خوشش آید ...‌/حسین ... حسین .../سودازده ی طره ی جانانه ام امشب /زنجیر بیارید که دیوانه ام امشب .‌..‌/حسین ... حسین .../

منبربیست و چهارم:ستمگردرقرآن

آیه: ستمگران، دورترین مردم از فهم قرآن:بر طبق آیۀ 82 سوره اسراء تنها مانع فهم شایسته قرآن ، ظلم است بنابر این ستمکارترین مردم از فهم شایسته قرآن نیز دورترند.ستمکارترین مردم چه کسانی هستند؟

1- بر خدا دروغ می‌بندد:"و ستمکارتر از آن که دربارۀ خدا دروغی ساخت و یا آیه های او را دروغ شمرده و تکذیب کرده کیست ؟ به راستی که ستمگران رستگار نمی‌شوند ". (انعام/ 21)بر طبق این آیه افترا و دروغ بستن به خدا و تکذیب آیات الهی ظالمانه ترین کار نام گرفته است ،که باعث محرومیت کامل از فهم قرآن می‌شود.

2-کسی که ادعای برگزیدگی می‌کند و انتظار نزول وحی را دارد:از ظالمانه ترین کارها آن است که فردی ادعای دروغین کند و وعده های دروغین بدهد به خیال اینکه با این فریبکاری ها جایی در میان مردم و نزد خدا پیدا می‌کند به ویژه اگر این ادعاها در رابطه با درک و فهم وحی الهی باشد ، بدین معنا که  فرد در عین حال که می داند وحی مسأله ای الهی است ولی با استکبار و نخوتی که دارد از آن روی بر می‌گرداند و به ناحق بر خدا گفتارهای ظالمانه می‌گوید و افترا می‌زند : "و ستمکارتر از آنکه دروغی بر خدا ساخته یا بگوید که به من وحی شده ولی چیزی به او وحی نشده، یا بگوید که به زودی من نیز مانند آنچه خدا (بر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم) نازل کرده است ، نازل می شود. * این همان فریبکاری و وعده های دروغینی است که در منش ظالمان به عنوان یک فرهنگ جا افتاده قرار گرفته است :" آری ، ستمگران به همدیگر جز فریب وعده نمی‌دهند ". (فاطر/ 40)

3- از روی بی دانشی مردم را گمراه ساخته و بر خدا افتراء می‌بندند:"پس ستمکارتر از آنکه دروغی بر خدا بندد که از روی بی دانشی، مردم را گمراه کند کیست؟ خداوند گروه ستمگران را هدایت نمی‌کند." (انعام/ 144)اینان هم خود نادانند و هم از نادانی مردم سوء استفاده می‌کنند، چنین کسانی در روی آوری به قرآن نیز هرگز چیزی نخواهند فهمید؛ زیرا این گروه هرگز نمی‌پذیرند که نادانند تا برای رفع جهالت خود به قرآن و حقایق قرآنی روی آورند و از شفاء رحمت و هدایت قرآنی بهره مند شوند.

4- آنکه در عین آگاهی و اعتراف به حقانیت آیات خدا، به تکذیب آیات الهی می‌پردازند و از آنها روی گردانی می‌کند."پس ستمگرتر از آنکه آیه های خدا را تکذیب کند و از آن روی بگرداند کیست؟ به زودی کسانی را که از آیه های ما روی بگردانند به عذاب سخت، مجازات کنیم زیرا از آیات و نشانه های ما روی می‌گردانند." (انعام/ 157)وجه مشترک بین همه ویژگی های ستمکارترین مردم از دیدگاه قرآن آنست که این گروه از ظالمان، به طور مستقیم در برابر آیات الهی قرار می‌گیرند و چون ماهیت درونی خودشان را در تعارض با آیات الهی می‌یابند به تکذیب آیات خدا و حقایق آنها می‌پردازند و با انواع بهانه جویی ها می‌خواهند از فرمان حق سرباز زنند ، مسلّماً چنین کسانی نسبت به دیگران از فهم قرآن دورتر خواهند بود.آنان که معجزات روشنگر و هدایت را که نازل کرده ایم و با وجود آنکه در کتاب آسمانی برای مردم توضیح داده ایم ، نهان می‌دارند . خدا آنان را نفرین می‌کند (از رحمت خود دور می‌کند) و لعنت کنندگان نیز لعنتشان می‌کنند.

5- مجرمان ،  ستمکارترین مردم هستندبه عبارت دیگر آنان که بر خدا به دروغ افترا می‌بندند هم ستمکارترین مردم هستند و هم مجرم : " پس ستمگرتر از آنکه دروغی بر خدا ساخته و یا آیه های او را تکذیب کرده و دروغ شمرده کیست؟ به راستی که مجرمان (بزه کاران) رستگار نمی‌شوند ". (یونس/ 17)تأکید خداوند بر کسانی است که دروغ بر خدا بسته و آیات او را تکذیب کنند ، این گونه افراد از رحمت الهی محروم گشته و همان مجرمان هستند .ظالمترین افراد را که محروم ترین مردم از درک حقایق قرآنی هستند ، باید در میان مجرمان جستجو کرد . چنین تصور نشود که مجرمین گروه خاصی هستند ، نه این طور نیست بلکه به هر اندازه از صفاتی همچون اسراف ، تکبر ، اکراه (و ناخوشایندی درونی) نسبت به حق پیش پا افتاده دانستن ایمان و رسولان و ... در وجود کسی باشد به همان اندازه در صف مجرمان است و از فهم به حق قرآن محروم خواهند بود .اگر فرد روی آورنده به قرآن بخواهد فهم صحیح و شایسته ای از قرآن داشته باشد ، باید در زایل ساختن ویژگی های مجرمان از خود برآید و بداند که هر اندازه نسبت به متذکر شدن آیات خداوند بی تفاوت بوده و حتی از آن روی برگرداند با مجرمان در یک ردیف قرار خواهد گرفت : " و ستمگرتر از آنکه به آیات پروردگارش پند و تذکر داده شد (به وی یادآور شد) ولی از آن روی گردانیده کیست؟ البته ما از مجرمان و تبهکاران انتقام می‌گیریم ."(سجده/ 22)

6- در برابر دعوت به اسلام پاسخ رد می‌دهد:"و ستمگر از کسی که او را  به راه اسلام و سعادتش می‌خوانند و او بر خدا افترایی به دروغ می بندد . و خداوند گروه ظالمان را هدایت نمی‌کند". (صف/ 7)مضمون این آیه از یک طرف شامل کسانی است که به اسلام پاسخ رد داده و کافر شده اند، چنین کسانی ظالمند و از درک حقایق قرآن محرومند . از طرف دیگر شامل آن افرادی هم می‌شود که در ظاهر مسلمان اند و هدایت ها، بینات و معجزات خداوندی را دیده و به آن آگاهی پیدا کرده در باطن تسلیم امر خدا نیستند و سعی بر سر پوش گذاشتن و کتمان کردن آنها دارند . کار اینان بسی ظالمانه تر است:"و ستمکارتر از آنکه شهادت خدا را نزد خویش پنهان می‌دارد ، کیست؟ و خداوند از اعمالی که می‌کنید غافل نیست ". (بقره/ 140)"و ستمگر از کسی که او را  به راه اسلام و سعادتش می‌خوانند و او بر خدا افترایی به دروغ می بندد . و خداوند گروه ظالمان را هدایت نمی‌کند"اینان کور دلانی هستند که با دلی بیمار و قلبی پر گناه و گستاخ و بی پروا از خشم خدا بر هدایت های الهی سرپوش می‌گذارند: "شهادت را مپوشانید و کتمان نکنید پس هر کس شهادت را کتمان می‌کند، دلش پر گناه است و خداوند به آنچه انجام می‌دهید داناست."(بقره/ 283)این گروه از ظالمان محروم ترین مردم از فهم بایستۀ قرآن هستند، با آنکه به ظاهر مسلمان هستند و چه بسا افرادی باشند که روز و شب به تلاوت قرآن سرگرمند ولی از قرآن جز نفرین خدا و لعنت گران چیز دیگری نصیبشان نمی‌شود :"آنان که معجزات روشنگر و هدایت را که نازل کرده ایم و با وجود آنکه در کتاب آسمانی برای مردم توضیح داده ایم، نهان می‌دارند. خدا آنان را نفرین می‌کند (از رحمت خود دور می‌کند) و لعنت کنندگان نیز لعنتشان می‌کنند." (بقره/ 159)آری، نفرین بر آن کسانی که از راه خدا منحرف گشته و نه فقط نمی‌خواهند خود راه هدایت را درک کنند، بلکه به دنبال انحراف دیگران نیز بر می‌آیند تا دیگران را نیز گمراه سازند. قرآن درباره این گروه می‌فرماید: "هان. نفرین خدا بر ستمگران، همان کسانی که از راه خدا منحرف گشته و گمراهی و کژی را می‌خواهند." (هود/ 18)بنابر این از خدا می خواهیم که ما را از ستم دور کرده و از گروه ستمکاران نجاتمان دهد تا مورد شماتت دشمنان خدا قرار نگیریم و سخن او را به شایستگی بفهمیم و از زیبائی های آن بهره مند گردیم:"پروردگارا مرا مورد شماتت دشمنان قرار مده. و مرا با گروه ستمگران قرین مگردان." (اعراف/ 150)

حدیث: عَنْ حَمّادِ النابِ قالَ: کُنّا عِنْدَ أَبى عَبْدِ اللّه ِ علیه السلام وَنَحْنُ جَماعَةٌ اِذْ دَخَلَ عَلَیْهِ عِمْرانُ بْنُ عَبْدِاللّه ِ القُمّى فَسَأَلَهُ وَ بَرَّه وَ بَشَّهُ، فَلَمّا أَنْ قامَ قُلْتُ لاَِبى عَبْدِاللّه ِ علیه السلام. مَنْ هذَا الَّذى بَرَرْتَ بِهِ هذَالبِّرَ فَقالَ: مِنْ أَهْلِ البَیْتِ النُجَباءِ ـ یَعْنى أَهْلَ قُم ـ ما اَرادَهُمْ جَبّارٌ مِنَ الجَبابِرَةِ اِلاّ قَصَمَهُ اللّه ُ. حماد ناب گفت: گروهى خدمت امام صادق علیه السلام بودیم که عمران بن عبداللّه قمى وارد شد، امام علیه السلام از حالش سؤال کرد و نسبت به او نیکى و خوشرویى کرد، وقتى برخاست و رفت به امام عرض کردم: اینکه به او این چنین خوبى کردى چه کسى بود؟ فرمود: از اهل قم بود، هیچ ستمگرى قصد بدى به آنها نمى کند جز اینکه خداوند او را مى شکند.

سیمای حضرت فاطمه معصومه(س): محدثه بودن آن حضرت؛ مقام معنوی و علمی حضرت معصومه(س) بر کسی پوشیده نیست. اصحاب حدیث توسط فریقین برای ایشان روایت‌هایی ثبت کرده‌اند که نشان می‌دهد احادیث این بانو در مرتبه صحاح بوده و برای قبول و اعتماد و اطمینان و عمل شایستگی داشته است.آنگونه که از کتب حدیثی استفاده می‎شود، ایشان دارای اجازه روایت بوده‌ و در سلسله اسناد روایت، نام مبارک ایشان می‎درخشد. بر اساس «مُحدّثِه» بودن حضرت و شهرت ایشان در بین اصحاب حدیث، «عالمه» بودن ایشان نیز ثابت می‌شود. هرچند فقط چند حدیث از آن حضرت موجود است و اگر احادیث بیشتری از آن بزرگوار وجود داشته، یا به علت فشار سیاسی و تحریم اندیشه شیعی، در کتب روایی ثبت نشده و یا از بین رفته است.

سیره حضرت فاطمه معصومه(س): نقل می کنند در زمان مرجعیت مرحوم آیه الله حاج شیخ عبدالکریم حائری”در حدود هفتاد سال قبل” شخصی بود که بسیاری از مردم قم او را دیده بودند، قسمت پایین بدنش کم حس و فلج بود به طوری که توانایی حرکت نداشت، و هنگام راه رفتن پای خود را روی زمین می کشید، و از اهالی قفقاز شوروی بود برای شفای پای خود به مشهد رفته بود ولی نتیجه ای نگرفته بود، به قم به درگاه حضرت معصومه(ع) رو آورده بود تا شفا بگیرد.در یکی از شب های ماه رمضان بودکه صدای نقاره خانه بلند شد،علت پرسیدند،گفتند حضرت معصومه(ع) شخصی راکه در پا عاجز شفا داد،بعد معلوم شد، که او همان شخص قفقازی است، وقتی اورا دیدندمثل اینکه اصلا درد پا در ا و نبوده است وخودش می گفت:” دیگر دردی در بدن وپای خود احساس نمی کنم.” 0

فرزنددختردر روایات: از رسول خدا حضرت محمد صلى ‏الله ‏علیه ‏و آله و سلم نقل شده :"أُتِیَ رَجُلٌ وَ هُوَ عِنْدَ النَّبِیِّ ص فَأُخْبِرَ بِمَوْلُودٍ أَصَابَهُ فَتَغَیَّرَ وَجْهُ الرَّجُلِ فَقَالَ لَهُ النَّبِیُّ ع مَا لَکَ فَقَالَ خَیْرٌ فَقَالَ قُلْ قَالَ خَرَجْتُ وَ الْمَرْأَةُ تَمْخَضُ فَأُخْبِرْتُ أَنَّهَا وَلَدَتْ جَارِیَةً فَقَالَ لَهُ النَّبِیُّ ص الْأَرْضُ تُقِلُّهَا وَ السَّمَاءُ تُظِلُّهَا وَ اللَّهُ یَرْزُقُهَا وَ هِیَ رَیْحَانَةٌ تَشَمُّهَا.(الکافی ج 6 ص4 باب فضل بنات)مردى در خدمت پیامبر صلى الله علیه و آله بود که خبر به دنیا آمدن فرزندش را به او دادند. رنگش دگرگون شد. پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: تو را چه شد؟ عرض کرد: خیر است. پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: بگو. عرض کرد: وقتى از خانه بیرون آمدم همسرم درد زایمان داشت و حالا برایم خبر آوردند که دختر زاییده است. پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: سنگینى اش بر روى زمین است و سایه بانش آسمان و روزى دهنده اش خدا و او یک دسته گل است که تو او را مى بویى.

بزرگان مدفون درحرم حضرت معصومه(س): شهید عبدالحمید دیالمه: تولد: 4 اردیبهشت 1333 در تهران در خانواده‌ای مذهبی.مرحوم دکتر حمید دیالمه پدر شهید، قبل از انقلاب با حضور در جلسات انجمن اسلامی پزشکان که شهید مطهری از گردانندگان آن بود، باعث گردید فرزندش عبدالحمید (که وحید صدایش می‌کردند)، با مباحث سیاسی، مواضع و افراد فعال در عرصه‌های سیاسی و انقلابی آشنا شود. در آن جلسات از حضور سیاسیون و روحانیون مطرح آن زمان برای سخنرانی بهره گرفته می‌شد؛ افرادی همچون شهید دکتر بهشتی و مهندس بازرگان.- پدر شهید در دوران بعد از انقلاب با تشکیل سازمان پزشکی امام خمینی علاوه تربیت نیروهای امدادگر در طول دفاع مقدس، تعدادی درمانگاه خیریه را مدیریت می‌نمود که این امر تا هنگام وفات ایشان ادامه داشت.- پس از طی دوره دبستان ، آغاز دوره متوسطه در دبیرستان هدف شماره 3 / اخذ دیپلم طبیعی و شروع تحصیل علوم حوزوی. - سیره و حدیث را نزد اساتید حوزه علمیه قم و علوم مختلف منطق ، فلسفه و عرفان را نزد استاد شهید آیه الله مرتضی مطهری آموخت.- سال 1352 به دانشگاه فردوسی مشهد وارد شد.- اخذ مدرک دکترای داروسازی از این دانشگاه در تاریخ 14 اسفند 1358. فعالیت‌های پیش از پیروزی انقلاب:- ارتباط مستمر با علمای تهران و شرکت درجلسات شهید مطهری، شهید بهشتی و دکتر بازرگان از دوران جوانی.- از سال 1352 تا اواخر سال 1356 شروع به مبارزه مخفی با رژیم شاه نمود.- در سال 1354 به همراه چند تن از دوستان ، برای بررسی اوضاع منطقه و ساخت مستندی پیرامون وضعیت فقر در نقاط محروم ایران، به استان سیستان و بلوچستان سفر کردند و از اوضاع کپرنشینان فیلمبرداری و با ایشان درباره وضع بد زندگی مصاحبه نمودند، که در چاه بهار توسط ساواک دستگیر ولی به علت موجود نبودن مدرک، پس از مدتی آزاد می شوند.- تولید چند فیلم مستند که اکثرا ناتمام ماند؛ مانند مستند فقر در سال 54 که بعد از انقلاب بخشهایی از آن از تلویزیون جمهوری اسلامی پخش شد.- در سال اول تحصیل‌، در خوابگاه دانشگاه مشهد اقدام به تأسیس کتابخانه اسلامی نمود و از این طریق افراد را شناسایی و جذب می کرد.- برپایی جلسات دعای کمیل در سطح دانشگاه، برای اولین بار در ایران. این جلسات بعدها در سطح عمومی و گسترده‌‌تر در حرم مطهر حضرت امام رضا علیه السلام تداوم یافت.- تشکیل گروههای چندین نفری و مدیریت آنها جهت نشر افکار ناب اسلامی شیعی ، با آموزشهای عقیدتی و سیاسی.- چندین بار دستگیری توسط ساواک . - نشرفرامین امام خمینی (ره) مبنی بر دوری جستن از حزب رستاخیز و هشدارهای ایشان در مورد صهیونیسم‌، در دانشگاه .- رهبری و طراحی تظاهرات علیه شاه معدوم در اوج خفقان سالهای 54-55 در شهر مشهد و اعلام مرجعیت و رهبریت امام خمینی(ره) و مدیریت حرکت‌های دانشجویی انقلابی در مبارزه علیه رژیم و تلاش برای همگرایی گروههای دانشجویی دیگر.- انتشار اعلامیه هایی جهت افشای جریان انحرافی منافقین در سال 1354 در دانشگاه مشهد .فعالیت‌های پس از پیروزی انقلاب:- در سال 1357، به دنبال اوج‌گیری انقلاب شکوهمند اسلامی‌:‌ اعلام موجودیت رسمی و علنی‌، «مجمع احیاء تفکرات شیعی» در سطح دانشگاه و شهر مشهد و مدیریت و تشکیل کلاسهای عقیدتی برای جوانان مشهدی.- عضو شورای انقلابی تزکیه در دانشگاه.- عضو شورای اولیه هفت نفره سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در استان خراسان.- عضو شورای اولیه حزب جمهوری اسلامی در خراسان بهمراه بزرگانی همچون شهید هاشمی‌نژاد، شهید کامیاب و آیت الله واعظ طبسی و... .- تشکیل جلسات مناظره وگفتگوی اعتقادی- سیاسی و جلسات آزاد پرسش و پاسخ با نمایندگان گروههای انحرافی در سطح شهر و جمع‌های دانشگاهی.- ادامه افشاگری در مورد اندیشه‌های التقاطی منافقین.- سخنرانی‌های متعدد اعتقادی - سیاسی در تهران‌، مشهد و قم که ابتدا بیشتر در دانشگاه و فضاهای دانشجویی صورت می‌پذیرفت و همزمان با کاندیداتوری شهید و انتخاب به عنوان نماینده مردم مشهد در مجلس، کم‌کم به شکل گسترده‌ای در میان مردم انقلابی دیگر شهرهای استان خراسان و کشور گسترش یافت که حدود 400 ساعت از نوارهای آن جلسات توسط دوستان شهید جمع آوری شده است. - نقد نظرات، تفکر و خط مشی سیاسی و مذهبی بنی‌صدر.این مساله به صورتی بود که مدتها پیش از مطرح شدن بنی صدر به عنوان کاندیدای ریاست جمهوری، انحراف بنی‌صدر از خط امام برای شهید دیالمه محرز شده بود و این در حالی بود که بسیاری از بزرگان کشور و انقلاب در رده‌های مختلف از بنی‌صدر حمایت می‌کردند.- تشکیل گروه مطالعه مدارک، بر ضد بنی‌صدر و کشف مدارک فراوان و نشر آن برای اشکار نمودن چهره واقعی بنی‌صدر از ابتدای اتقلاب.- شکل‌دهی تحصن اعتراض آمیز دانشجویی در مقابل روزنامه انقلاب اسلامی در تهران.- شرکت در اولین دوره انتخابات مجلس شورای اسلامی و حمایت علمای برجسته مشهد از وی و انتخاب ایشان از سوی مردم به عنوان نماینده مردم مشهد.- عضو هیئت رئیسه سنی مجلس ، به علت سن کم. - ریاست کمسیون شوراها در مجلس شورای اسلامی. - تلاش برای ارائه مدارک عدم کفایت سیاسی بنی صدر به مجلس با همکاری برخی از نمایندگان و موفقیت در این امر.- شهادت در حادثه خونین بمب گذاری در دفتر حزب جمهوری اسلامی.

روضه معصومی: اشفعی لنا یا بنت الزهرا/سلام ما بر دخت پیمبر۲/یاس بهشته زهرا و حیدر/خواهر سلطان،سوره ی کوثر۲/نور دوچشم موسی بن جعفر/اشفعی لنا یا بنت الزهرا .../ملیکه ی عشق جانم فدایت۲/جنت دلها صحن و سرایت/حاتم طایی کم از گدایت۲/بر لب بابا مدح و ثنایت۲/اشفعی لنا یا بنت الزهرا .../(قم از قدومت عرش برین شد/حریم تو بی مثل و قرین شد)۲/فیضیه گشت و فخر زمین شد۲/حریم قدست حریم علم شد/اشفعی لنا یا بنت الزهرا/

منبربیست و پنجم: اسباب مغفرت

آیه: در قرآن مجید، امور زیادى به عنوان اسباب مغفرت، و از بین رفتن گناهان معرفى شده است که، به قسمتهائى از آن ذیلاً اشاره مى شود:

1 ـ توبه: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا تُوبُوا إِلَى اللّهِ تَوْبَةً نَصُوحاً عَسى رَبُّکُمْ أَنْ یُکَفِّرَ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُمْ: «اى کسانى که ایمان آورده اید به سوى خدا باز گردید، و توبه خالص کنید، امید است خداوند گناهان شما را ببخشد».( سوره تحریم، آیه 8.)

2 ـ ایمان و عمل صالح: وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ وَ آمَنُوا بِما نُزِّلَ عَلى مُحَمَّد وَ هُوَ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ کَفَّرَ عَنْهُمْ سَیِّئاتِهِمْ: «کسانى که ایمان آوردند و عمل صالح انجام دادند، و نیز به آنچه بر محمّد(صلى الله علیه وآله) نازل شده است، ایمان آوردند، آیاتى که حق است و از سوى پروردگارشان مى باشد خداوند گناهان آنها را مى بخشد».( سوره محمّد، آیه 2.)

3 ـ تقوا: إِنْ تَتَّقُوا اللّهَ یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقاناً وَ یُکَفِّرْ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُمْ: «اگر تقواى الهى پیشه کنید، خداوند براى تشخیص حق از باطل، به شما روشن بینى  مى دهد، و گناهانتان را مى بخشد».( سوره انفال، آیه 29.)

4 ـ هجرت و جهاد و شهادت: فَالَّذِینَ هاجَرُوا وَ أُخْرِجُوا مِنْ دِیارِهِمْ وَ أُوذُوا فِی سَبِیلِی وَ قاتَلُوا وَ قُتِلُوا لَأُکَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَیِّئاتِهِمْ: «کسانى که هجرت کنند و از خانه و وطن خود رانده شوند، و در راه من آزار بینند و پیکار کنند، و مقتول گردند گناهانشان را مى بخشم».( سوره آل عمران، آیه 195.)

5 ـ انفاق مخفى: إِنْ تُبْدُوا الصَّدَقاتِ فَنِعِمّا هِیَ وَ إِنْ تُخْفُوها وَ تُؤْتُوهَا الْفُقَراءَ فَهُوَ خَیْرٌ لَکُمْ وَ یُکَفِّرُ عَنْکُمْ مِنْ سَیِّئاتِکُمْ: «اگر انفاق هاى خود را در راه خدا آشکار سازید، خوب است، و اگر آن را پنهان دارید، و به فقرا بدهید، به سود شما است و از گناهانتان مى بخشد».( سوره بقره، آیه 271.)

6 ـ دادن قرض الحسنة: إِنْ تُقْرِضُوا اللّهَ قَرْضاً حَسَناً یُضاعِفْهُ لَکُمْ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ: «اگر به خداوند قرض الحسنه دهید، آن را براى شما مضاعف مى کند و شما را مى آمرزد».( سوره تغابن، آیه 17.)

7 ـ پرهیز از گناهان کبیره، که موجب آمرزش گناهان صغیره است: إِنْ تَجْتَنِبُوا کَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُکَفِّرْ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُمْ: «اگر از گناهان کبیره که از آن نهى شده اید، اجتناب کنید، گناهان صغیره شما را خواهیم بخشید».( سوره نساء، آیه 31.)به این ترتیب، درهاى مغفرت الهى از هر سو، به روى بندگان باز است که هفت در آن، در بالا به استناد هفت آیه قرآن، ذکر شد، تا از کدامین در وارد شویم، و چه خوبتر که از هر در وارد شویم.

حدیث: قالَ رَسُولُ اللّه ِ صلی الله علیه و آله: اَللّهُمَّ اغْفِرْ لِلاَْشْعَریّیِنَ صَغیرِهُمْ وَکَبیرِهُمْ. رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: خدایا اشعرى ها را از کوچک و بزرگ بیامرز.(آن زمان اکثر مردم قم را طائفه اشعریها تشکیل مى دادند).

سیمای حضرت فاطمه معصومه(س): حدیث منزلت: علامه امینی با ذکر سند‌های معتبر از شیعه و سلسله سندهایی از عامه، به حدیث منزلت از طرف حضرت معصومه(س) اشاره کرده است. حدیث از شخصی به نام بکر بن احمد قصری نقل شده که گفته است حضرت فاطمه معصومه(س) از فاطمه دختر امام صادق(ع) از فاطمه دختر امام باقر(ع)، از فاطمه دختر امام سجاد(ع)، از فاطمه و سکینه دختران امام حسین(ع) از ام‎کلثوم دختر حضرت فاطمه(س) از ایشان نقل می‏کند که فرمود: «انَسِیتُمْ قَوْلَ رَسُول ِاللّه ِصِلَّى اللّهُ عَلَیْه ِوَ سَلَّم یَوْمَ غَد ِ یر ِخُمٍّ، مَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوُلاهُ: أنْتَ مِنِّى بِمَنْز ِلَة ِهَارُونَ مِنْ مُوسى؟؛ آیا سخن رسول در روز غدیر را فراموش کردید که فرمود: هر کس من مولای اویم علی مولای اوست [و آیا فراموش کردید که] جایگاه تو (علی) نسبت به من مانند (جایگاه) هارون (در برابر) موسی است.

سیره حضرت فاطمه معصومه(س): کسانی که به وضع جغرافیایی شهر قم آگاهی دارند می دانند که در وسط شهر قم رودخانه بزرگی قرار گرفته و مسیر آب باران ده ها فرسخ از زمین های قبل از رودخانه از پایین گلپایگان و دلیجان گرفته تا قم در همین رودخانه به دریاچه قم می ریزد در این صورت ناگفته پیداست که هنگام بارش های شدید پی در پی، سیل های خطرناکی در این رودخانه به جریان می افتد، و چنان که تاریخ قم نشان می دهد قرن ها پیش تا کنون چندین بار سیل رودخانه، طغیان کرده و موجب خسارت های بسیار شده است.در یکی از این موارد نوشته اند: زمانی سیل بسیار عظیمی آمد که اهل قم را فوق العاده ترسانده، هر لحظه انتظار می رفت که خطر سیل ساختمان ها را ویران کند… .در این بحران شدید مشاهده شد که دستی نمایان گردید و به سیل اشاره کرد، و آن سیل به سوی دیگر رفته و رفع خطر نمود.

فرزنددختردر روایات: از رسول خدا حضرت محمد صلى ‏الله ‏علیه ‏و آله و سلم نقل شده که فرموده اند:" إنّ اللّه َ تبارکَ و تعالى علَى الإناثِ أرأفُ مِنهُ علَى الذُّکورِ ، و ما مِن رجُلٍ یُدخِلُ فَرحَةً علَى امرأةٍ بَینَهُ و بَینَها حُرمَةٌ ، إلاّ فَرَّحَهُ اللّه ُ تعالى یَومَ القِیامَةِ. (میزان الحکمة ج 13ص 442 ح٢٢۶24)خداوند تبارک و تعالى به زنان مهربانتر از مردان است. هیچ مردى نیست که زنى از محارم خود را خوشحال سازد، مگر اینکه خداوند متعال در روز قیامت او را شادمان گرداند.

بزرگان مدفون درحرم حضرت معصومه(س): پروین اعتصامی: پروین اعتصامی، شاعره نامدار معاصر ایران از شاعران قدر اول زبان فارسی است که با تواناترین شعرای مرد ، برابری کرده و به گواهی اساتید و سخن شناسان معاصر گوی سبقت را از آنان ربوده است. رمز توفیق این شاعرارزشمند فرهنگ و ادب فارسی، علاوه بر استعداد ذاتی؛ معجزه تربیت و توجه پدر اوست . یوسف اعتصام الملک در 1291 هـ.ق در تبریز به دنیا آمد. ادب عرب و فقه و اصول و منطق و کلام و حکمت قدیم و زبانهای ترکی و فرانسه را در تبریز آموخت و در لغت عرب احاطه کامل یافت. هنوز بیست سال از عمرش نرفته بود که کتاب (قلائد الادب فی شرح اطواق الذهب) را که رساله ای بود در شرح یکصد مقام از مقامات محمود بن عمر الزمخشری در نصایح و حکم و مواعظ و مکارم اخلاق به زبان عربی نوشت که بزودی جزء کتابهای درسی مصریان قرار گرفت. چندی بعد کتاب (ثورة الهند یا المراة الصابره) او نیز مورد تحسین ادبای ساحل نیل قرار گرفت . کتاب (تربیت نسوان) او که ترجمه (تحریر المراة) قاسم امین مصری بود به سال 1318 هـ.ق انتشار یافت که در آن روزگار تعصب عام و بیخبری عموم از اهمیت پرورش بانوان ، در جامعه ایرانی رخ می نمود. اعتصام الملک از پیشقدمان راستین تجدد ادبی در ایران و به حق از پیشوایان تحول نثر فارسی است. چه او با ترجمه شاهکارهای نویسندگان بزرگ جهان، در پرورش استعدادهای جوانان، نقش بسزا داشت. او علاوه بر ترجمه بیش از 17 جلد کتاب در بهار 1328 هـ.ق مجموعه ادبی نفیس و پرارزشی بنام (بهار) منتشر کرد که طی انتشار 24 شماره در دو نوبت توانست مطالب سودمند علمی- ادبی- اخلاقی- تاریخی- اقتصادی و فنون متنوع را به روشی نیکو و روشی مطلوب عرضه کند. رخشنده اعتصامی مشهور به پروین اعتصامی از شاعران بسیار نامی معاصر در روز 25 اسفند سال 1285 شمسی در تبریز تولد یافت و از ابتدا زیر نظر پدر دانشمند خود -که با انتشار کتاب (تربیت نسوان) اعتقاد و آگاهی خود را به لزوم تربیت دختران نشان داده بود- رشد کرد. در کودکی با پدر به تهران آمد. ادبیات فارسی و ادبیات عرب را نزد وی قرار گرفت و از محضر ارباب فضل و دانش که در خانه پدرش گرد می آمدند بهره ها یافت و همواره آنان را از قریحه سرشار و استعداد خارق العاده خویش دچار حیرت می ساخت. در هشت سالگی به شعر گفتن پرداخت و مخصوصاً با به نظم کشیدن قطعات زیبا و لطیف که پدرش از کتب خارجی (فرنگی- ترکی و عربی) ترجمه می کرد طبع آزمائی می نمود و به پرورش ذوق می پرداخت. در تیر ماه سال 1303 شمسی برابر با ماه 1924 میلادی دوره مدرسه دخترانه آمریکایی را که به سرپرستی خانم میس شولر در ایران اداره می شد با موفقیت به پایان برد و در جشن فراغت از تحصیل خطابه ای با عنوان" زن و تاریخ" ایراد کرد. او در این خطابه از ظلم مرد به شریک زندگی خویش که سهیم غم و شادی اوست سخن می گفت . پروین در نوزده تیر ماه 1313 با پسر عموی خود ازدواج کرد و چهار ماه پس از عقد ازدواج به کرمانشاه به خانه شوهر رفت. شوهر پروین از افسران شهربانی و هنگام وصلت با او رئیس شهربانی در کرمانشاه بود. اخلاق نظامی او با روح لطیف و آزاده پروین مغایرت داشت. او که در خانه ای سرشار از مظاهر معنوی و ادبی و به دور از هر گونه آلودگی پرورش یافته بود پس از ازدواج ناگهان به خانه ای وارد شد که یک دم از بساط عیش و نوش خالی نبود و طبیعی است همراهی این دو طبع مخالف نمی توانست دوام یابد و سرانجام این ازدواج ناهمگون به جدایی کشید و پروین پس از دو ماه و نیم اقامت در خانه شوهر با گذشتن از کابین طلاق گرفت. با این همه او تلخی شکست را با خونسردی و متانت شگفت آوری تحمل کرد و تا پایان عمر از آن سخنی بر زبان نیاورد و شکایتی ننمود. در سال 1314 چاپ اول دیوان پروین اعتصامی، شاعره توانای ایران، به همت پدر ادیب و گرانمایه اش انتشار یافت. ، پروین مدتی در کتابخانه دانشسرای عالی تهران سمت کتابداری داشت و به کار سرودن اشعار خود نیز ادامه می داد. تا اینکه دست اجل او را در 34 سالگی از جامعه ادبی گرفت. بهرحال در شب 16 فروردین سال 1320 خورشیدی به بیماری حصبه در تهران زندگی را بدرود گفت و پیکر او را به قم بردند و در جوار قبر پدر دانشمندش در مقبره خانوادگی بخاک سپردند. در تهران و ولایات، ادبا و شعرا از زن و مرد اشعار و مقالاتی در جراید نشر و مجالس یادبودی برای او برپا کردند. پروین برای سنگ مزار خود نیز قطعه اندوهباری سروده که هم اکنون بر لوح نماینده مرقدش حک شده است. پروین اعتصامی بزرگترین شاعر زن ایرانی است که در تاریخ ادبیات پارسی ظهور نموده است. اشعار وی پیش از آنکه بصورت دیوان منتشر شود در مجلد دوم مجله بهار که به قلم پدرش مرحوم یوسف اعتصام الملک انتشار می یافت چاپ می شد (1302 ـ 1300 خورشیدی). دیوان اشعار پروین اعتصامی که شامل 6500 بیت از قصیده و مثنوی و قطعه است تاکنون چندین بار به چاپ رسیده است. عمر پروین بسیار کوتاه بود، کمتر زنی از میان سخنگویان ، اقبالی همچون پروین داشت که در دورانی این چنین کوتاه شهرتی فراگیر داشته باشد. پنجاه سال و اندی است که از درگذشت این شاعره بنام می گذرد و همگان اشعار پروین را می خوانند و وی را ستایش می کنند و بسیاری از ابیات آن بصورت ضرب المثل به زبان خاص و عام جاری گشته است. استاد بهار در مورد اشعار وی می گویند :" پروین در قصاید خود پس از بیانات حکیمانه و عارفانه روح انسان را به سوی سعی و عمل امید، حیات، اغتنام وقت، کسب کمال، همت، اقدام نیکبختی و فضیلت سوق می دهد. " سرانجام آنکه او دیوان خوبی و پاکی است .

روضه معصومی: یک ساله از تو دورم و بی یاورم/تنهایی سخته مهربون برادرم۲/از این جدایی خواهرت جون به لبه/شاید رسیده لحظه های آخرم۲/بی تو ببین دق کردم از دلواپسی/محنت کشیدم شب و روز از بی کسی/طاقت نداشتم بمونم تو مدینه/نمونده بعد تو برام هم نفسی/سرت سلامت،/دارم میرم بدون تو عزیز برادر/سلام میدم از طرفت محضر مادر/دعایی کن آروم بشم این دم آخر)۲/حالا یه بغض سنگینه توی صدام /اگر چه که ندیدنت سخته برام/خداروشکر ندیدم اینجا سرتو/به روی نیزه بزنند جلو چشام/خداروشکر ندیده اینجا خواهرت۲/جای سم اسبا رو روی پیکرت/میسوزونه دلم رو حتی فکرشم/سخته ببینم خنجرو من .../*همینو بگمو عزیزان دلم فیض بدن...یه خواهر از مدینه تا خراسان اجل مهلتش نداد،نرسید؛راه طولانی بود از مدینه تا خراسان...اما یه خواهر از مدینه نه! از خیمه گاه تا قتلگاه هی به سر و سینه میزد ...هی میگفت:وامحمداه ... واحسیناه ...حسین*

منبربیست و ششم:رحمت درقرآن

آیه: چرایی رحمت در قرآن:رحمت، نوعی رقت و حالت قلبی است که احسان و نیکی به شخص مورد دلسوزی را در پی داشته باشد. البته در تعبیرات قرآنی گاهی به دلسوزی بدون احسان رحمت گفته می شود؛ همانگونه که برخی اوقات احسان بدون حالت قلبی را نیز رحمت می نامند.در قرآن کریم هر جا که رحمت خداوند متعال به بندگانش مطرح می‌شود، منظور احسان و تفضل و نیکی بدون حالت تأثر قلبی است؛ چرا که ذات مقدس او منزه از تأثرات قلبی و رقت دل و ... است. انسان باید در جنبه‌های تربیتی همواره خودش را در موضع عفو و رحمت قرار بدهد چون کسی که خودش را در موضع عفو و رحمت قرار می‌دهد و می‌بیند، هیچ‌گاه طلبکار نیست در قرآن کریم هر جا که رحمت خداوند متعال به بندگانش مطرح می شود، منظور احسان و تفضل و نیکی بدون حالت تأثر قلبی است؛ چرا که ذات مقدس او منزه از تأثرات قلبی و رقت دل و ... است و باید تلاش کنیم که اهل توبه و بازگشت باشیم. وی با استناد به آیه ۱۵۶ سوره اغراف خاطرنشان کرد: در این آیه می خوانیم: رحمت الهی واسع است و شامل هر چیزی می شود.هر اندازه تلاش در راه کسب فضائل و دوری از رذایل فزون باشد امید بیشتری هم به وزیدن نسیم رحمت حق می‌رود. نسیمی که وجودمان را پاک و شایستة قرب نماید و توبه واقعی و طلب بخشش از خداوند یکتا و تلاش برای بین بردن اثر گناه از قلب، تنها کلیدى است که درِ سعادت را باز مى کند و آدمى را پذیرای دریافت باران های رحمت الهی می گرداند.امام جعفرصادق(ع) می فرمایند: به هنگامى که خداوند تبارک و تعالى در روز قیامت رحمتش را بگستراند، گستردگى رحمت به صورتى است که ابلیس در رحمت رحیمیّه حضرت او به طمع افتد.در قرآن کریم هر جا که رحمت خداوند متعال به بندگانش مطرح می شود، منظور احسان و تفضل و نیکی بدون حالت تأثر قلبی است؛ چرا که ذات مقدس او منزه از تأثرات قلبی و رقت دل و ... است.رحمت خدا همه بندگان خدا را در بر می گیرد و از همگان سر ریز می شود. با رحمت خداست که وجودشان بر جای می ماند و زندگانیشان ادامه می یابد.رحمت یزدان در تجلی و پرتو افکنی است در این که یزدان رحمت را بر خود واجب فرموده است ، رحمتی که در بخشیدن کسانی نمودار و پدیدار است که مرتکب گناه شده اند و از آن پس توبه می کنند و پشیمان می شوند.در این آیه می خوانیم: برخی وقتی رحمتی از طرف خدا بر آنان نازل می شود، آن را حق مسلم خود و ازلی و دائمی می پندارند و قیامت را انکار می کنند و گمان می برند در آخرت هم همین رحمت را خواهند داشت.رحمت الهی چه مادی و چه معنوی از وسعت بی حد و حصری برخوردار است که محدود به شخص و یا گروه معین از بندگانش نیست و هیچ استثنایى نمى تواند رحمت خدا را مقید کند و هیچ چیزى نمى تواند او را مجبور به خوددارى از افاضه نماید؛ مگر اینکه فرد، خودش، قابلیت دریافت خیری را نداشته و یا مانعى را به سوء اختیار خود، پدید آورده باشد در نتیجه از آن فیض الهی محروم می شود.رحمت از اوصاف خداوند است که معنای آن با آنچه بین ما انسانها متداول است فرق می کند در بین ما یعنی دلسوزی چه باجا و چه بیجا؛ اما در مورد خداوند یعنی لطف و افاضه نعمت به بندگانش.امر به معروف و نهی از منکر و انجام نماز و پرداخت زکات و اطاعت خدا و رسول از عواملی است که سبب جلب رحمت حق می‌شود. امام زین العابدین(ع) می فرمایند: بارى اى خداى من‌ بر‌ محمد ‌و‌ آل‌ پاکش درود فرست ‌و‌ ظلمى که‌ من‌ در‌ حق نفس خود کرده ام از‌ من‌ ببخش ‌و‌ لطف ‌و‌ رحمتت را‌ بر‌ محو گناهانم موکل ساز که‌ اى خدا چه بسیار رحمت بى انتهایت شامل حال گناهکاران گردیده ‌و‌ چه بسیار عفو ‌و‌ بخششت ستمکاران را‌ نجات داده رحمت واسعه الهی مشتمل بر نعمت‌های مادی و معنوی، تمامی خلایقش را در بر گرفته و هر کدام را به نحوی بر سر این سفره نشانده است، به طوری که کافر و مؤمن، فاسق و عادل، مخلص و منافق، همه و همه از آن بهره برده و بی نصیب نمی مانند.

حدیث: قالَ الصّادِقُ علیه السلام: وَ ما أَرادَ أَحَدٌ بِقُم وَ أَهْلِهِ سُوءا اِلاّ أَذَّلَهُ اللّه ُ وَ أَبْعَدَهُ مِنْ رَحْمَتِهِ.امام صادق علیه السلام فرمود: هیچ کس به قم و مردم قم قصد بدى نمى کند جز اینکه خداوند او را خوار و ذلیل مى کند و او را از رحـمت خـود بدور مى کند.

سیمای حضرت فاطمه معصومه(س): حدیث غدیر: در حدیث غدیر از زبان حضرت معصومه(س) روایتی با ده سند به چشم می‌خورد که همه راویانش زن هستند؛ و سرسلسله این سند به فاطمه زهرا(س) می‌رسد. این حدیث نشان می‌دهد جلسات علمی و بحث محافل بانوان همواره توسط زنان شیعی با محوریت فرزندان معصومان و زنان آنها ادامه داشته است تا اینکه به حضرت معصومه(س) می‌رسد. ایشان هم در دایره محفل علمی خود این حدیث ناب را که سرسلسله اعتقاد شیعیان است با تسلط کلامی و روایی نقل می‌کنند. قاضی نور الله شوشتری شهید؟رضو؟ در کتاب نفیس «احقاق الحق» از کتاب «ارجح المطالب» از بکر بن احمد القصری نقل می‌کند که: «قال: حدثنا فاطمة بنت علی بن موسی الرضا، قالت: حدثتنی فاطمة و زینب و ام کلثوم بنات موسی الکاظم، قلن: حدثتنا فاطمة بنت جعفر بن محمد الصادق، قالت: حدثتنی فاطمة و سکینة ابنتا الحسین بن علی عن ام کلثوم بنت فاطمة بنت النبی(س) عن النبی(ص) یوم غدیر خم، قال: من کنت مولاه فعلی مولاه. اخرجه الحافظ ابو موسی المدینی فی کتابه المسلسل بالاسماء؛ و نیز گفته است این حدیث مسلسل است چون هر یک از این فواطم از عمه خودشان روایت کرده‌اند.»

سیره حضرت فاطمه معصومه(س): از داستان های واقعی که نقل آن به تواتر رسیده این که: پای مردی به نام میرزا اسدالله که از خدام آستانه مقدسه حضرت معصومه(ع) بود بیماری شقاقلوس(یعنی یک نوع بی حسی و فلجی) گرفت، به حدی که انگشت های پایش سیاه شده و پزشک های آن زمان از درمان او عاجز شده بودند و به اتفاق رأی گفته بودند که باید پای او قطع شود یک روز قبل از آنکه موعد قطع پا فرا رسد، بیمار نامبرده با خود گفت حال که بنا است فردا پای مرا قطع کنند، خوب است امشب در حرم مطهر حضرت معصومه(ع) بمانم و متوسل شوم شخصی به نام”مبارک” او را حمل کرد و به حرم برد، اواخر شب که خدام، درهای حرم را بستند، او خود را به پای ضریح انداخت و در مورد درد و بیماری خودناله کرد و ملتمسانه از حضرت معصومه(ع) خواست که از خدا بخواهد، پای او خوب شود، او تا صبح به توسل و سوز و گداز پرداخت، هنوز هوا تاریک بود، خدام شنیدند که میرزا اسدالله، پشت در آمده فریاد می زند در را باز کنید، حضرت به من لطف کرد و توسط حضرت معصومه(ع) شفا یافتم، در را باز کردند دیدند میرزا اسدالله خوشحال است و بیماریش رفع شده، و او جریان شفایش را چنین شرح داد؛ بانوی بزرگواری نزدم آمد و فرمود تو را چه شده است؟ عرض کردم: بیماری پا مرا از کار انداخته، از خدا، یا شفا می خواهم یا مرگ! آن بانو گوشه مقنعه خود را چند بار بر روی پای من مالید و فرمود: خداوند تو را شفا داد احساس کردم که خوب شدم و اصلاً درد پا ندارم از آن بانو پرسیدم، شما کیستید فرمود:”آیا مرا نمی شناسی و حال آنکه تو خادم حرم من می باشی، من فاطمه دختر موسی بن جعفر(ع) می باشم.

فرزنددختردر روایات: از رسول خدا حضرت محمد صلى ‏الله ‏علیه ‏و آله و سلم نقل شده که فرموده اند:" نِعمَ الوَلَدُ البَناتُ المُخَدَّراتُ ، مَن کانَت عِندَهُ واحِدَةٌ جَعَلَها اللّه ُ سِترا لَهُ مِن النّارِ. (میزان الحکمة ج 13ص 442 ح٢٢۶23) چه خوب فرزندانى هستند دخترانِ با حیا. هر کس یکى از آنها را داشته باشد، خداوند آن دختر را براى او مانعى در برابر آتش دوزخ قرار مى دهد.

بزرگان مدفون درحرم حضرت معصومه(س): آیت الله سید عباس مهرى: آیة الله مهری در سال 1333 هجری قمری در شهر مهر واقع در جنوب استان فارس، و در خانواده ای روحانی از سلاله رسول الله (ص) قدم به عرصه وجود گذاشت. او را عباس نامیدند شاید تقدیر الهی چنین بود زیرا که او در همان اوان کودکی روحیه ظلم ستیزی در نهادش نهفته بود و بعدها خود الگویی برای مبارزان طریق حقیقت و مراد پویندگان راه رفع ظلم و ستم شد.هنوز دوازده سال از عمر مبارکش نگذشته بود که سایه پر مهر پدراز او گرفته شد و برای همیشه از پدر محرم گردید. پس از آن تحت تکفل برادر ارجمندش عالم فاضل حاج سید هاشم مهری قرار گرفت و براستی چون پدری مهربان و دلسوز به تعلیم و تربیت او پرداخت با اینکه سالهای سخت تنگدستی را می گذارندند. هرگز نگذاشت برادر عزیزش احساس فقر سختی کند. از همین ور بود که ایشان همیشه از برادرش به خیر و خوبی یاد می کرد و می گفت: من نمی توانم آن همه محبت و مهربانی را پاسخگو باشم.نام مبارکش سید عباس حسینی و مشهور به مهری فرزند سید حسن حسینی از سادات بزرگ و معروف مهر موسوم به سید هاشمی( منسوب به جد اعلای ایشان مرحوم سید هاشم) است. و از طریق مادر نسب وی به محدث و مفسر عالیقدر، علامه سید هاشم بحرانی(مؤلف تفسیر برهان) می رسد. نام مادر دانشمندش خدیجه، دختر سید حسن علامه مهری از سادات جلیل القدر مهر و از نوادگان علامه بزرگوار بحرانی می باشد.ایشان پس از گذراندن دوره مقدمات در زادگاهش مهر برای تحصیل علوم و معارف دینی و استفاده از انوار قدسی بارگاه ملکوتی جد بزرگوارش با مشقتی فراوان و عشقی زایدالوصف راهی نجف اشرف گردید با جدیت به کسب معارف مشغول گردید، به گونه ای که خود می گوید: به قدری درسهایم فشرده بود که بعضی از روزها سه درس می گرفتم و دو درس می دادم و سه درس را نیز به مباحثه می گذراندم، غذایم معمولا نان و ماست و هندوانه بود.وی با آنکه مدت زیادی نتوانست در نجف اشرف بماند و به درخواست جمعی از مؤمنان برای امر تبلیغ به کویت عظیمت کرد منتهی در همین مدت کم توانست با جدیت تمام مدارج علمی را پشت سر بگذارد و از محضر اساتید بزرگواری همچونآیة الله سید محمود شاهرودی(ره) و آیة الله سید باقر محلاتی (ره) و آیة الله سید محمد تقی بحرالعلوم (ره) بهره کافی ببرد.در نجف اشرف، پس از چند سال بحث و درس فشرده، مردم مسلمان کویت با اصرار و تقاضای فراوان از برخی عالمان آن زمان از ایشان می خواهند که برای راهنمایی و ارشاد آنها به کویت بروند.آقای مهری در آغاز راضی نمی شود، زیرا می خواسته است درس خود را ادامه دهد ولی، به درخواست بیش تر از حد مردم و اصرار برخی از علماء ناچار به آن دیار مهاجرت می نماید. او در این باره می گوید: وقتی به کویت آمدم مردم حتی نمی توانستند درست وضو یا تیمم کنند و از مسائل معمول شرعی خود بی خبر بودند.در کویت ضمن هدایت و ارشاد و پرداختن به مسائل شرعی و حل مشکلات اجتماعی مردم،به مباحثه کتاب هایی علمی با برخی از علما ادامه می دهد و هر چند یکبار که به نجف اشرف مشرف می شود در آنجا برای همان چند روز نیز دست از درس و بحث نمی کشد.آن بزرگوار افزون بر انجام تکلیف نسبت به اسلام و مسلمین که - به بهترین وجه ادا می شد- به تدریس علوم دینی می پرداخت و از همه اقشار مردم میخواست که اوقات فراغت خود را به درس و بحث بپردازد و عمر خود بیهوده صرف نکنند و خود مجالس درس را اداره می کرد. همه شب پس از اداء نماز جماعت در مسجد شعبان - که اکنون به صورت بارزترین پایگاه انقلاب اسلامی در کویت در آمده است- به منبر می رفت و پس از گفتن چند مسئله، به موعظه می پرداخت و مشکلات اجتماعی مردم را گوش زد می نمود و هر چند برای مردم آن زمان، باور کردنی نبود که فردی روحانی پیرامون مسائل سیاسی با مردم سخن گوید، او از گفتن آنها باکی نداشت و اوضاع جهان اسلام را تا آنجا که برایش ممکن بود بیان می کرد و مردم را از خطر استعمار و استعمار زدگی بر حذر می داشت.گفتار امام راحل(ره) خطاب به آن بزرگوار تا اندکی از فعالیت های سیاسی ایشان پرده بر میدارد. ایشان در ضمن نامه به آیة الله مهری می نویسد:مساعی جمیله جنابعالی در ترویج شریعت مقدس اسلام در آن حدود مورد کمال، تقدیر و تشکر و امید است ان شاء الله مورد توجه خاصه حضرت ولی عصر- عجل الله تعالی فرجه الشریف- واقع گردیده و مأجور باشید. دوام توفیقات آن جناب را در اعلاء کلمه طیبة الاسلام از خدای متعال خواستارم.آنچه بیشتر از هر خصوصیت دیگر، آیة الله مهری را ممتاز کرده بود، روح ظلم ستیزی و مبارزه همیشگی او بر ضد ستم در شکلهای گوناگونش بوده در این باره می فرمود:هنوز بالغ نبودم و عمرم از سیزده سال تجاوز نکرده بود ولی نسبت به شاه احساس دیگری - جدای از مردم آن زمان - داشتم. من او را ظالم و غاصب حق می دانستنم و از اینکه برخی از روحانیون از او تجلیل می کردند سخت منزجر می شدم.من معتقد بودم باید قدرت در دست مرجع تقلید باشد و اگر کسی را او تعیین کند واجب الاطاعه است و الا فلا.در راه مبارزه مستمر و بی امان با دستگاه طاغوت در آغاز نهضت حرکت همه جانبه را علیه دستگاه ظلم پهلوی شروع کرد و با برپایی مجالس سخنرانی به مناسبتهای گوناگون و با ارسال تلگراف و نامه به محضر علماء و مراجع و با اجتماع با شخصیتهای گوناگون مذهبی و سیاسی و با پخش اعلامیه ها و پیام ها و نوارهای حضرت امام و دیگر بزرگان، لحظه ای از قیام و فعالیت باز نایستاده و در مقابل، سفارت ایران در کویت، فعالیت گسترده ای علیه او شروع کرد و مردم را با تهدید و تخویف و تطمیع و با پخش شایعه های گوناگون وادار به دوری جستن از او و مسجد و مجلسش می نمود، از سوی دیگر کمتر روزی بود که تلفنهای تهدیدآمیز و اینکه اگر ساکت نشوی تو را می کشیم و در امشب پس از نماز در وسط سخنرانی تو را ترور می کینم و خانه ات را آتش می زنیم و بچه هایت را از بین می بریم و ... به او زده نمی شد، ولی او همچنان پابرجا و استوار و بی اعتنا به آن همه تهدیدات، پیش می رفت و وظیفه خود را قاطعانه دنبال می کرد و هرگز اهمیت نمی داد که روزانه از عدد نمازگزاران مسجد یا ملاقات کنندگانش در منزل - بر اثر تهدیدهای دشمنان - کاسته می شود.به جرأت می توان گفت که اولین مرید و مؤید امام از علماء خارج از کشور آقای مهری بود. و اولین حرکتش تلگرام تند و آتشینی در سال 1342 هجری شمسی پس از سخنرانی سرنوشت ساز امام به شخص محمد رضای خائن بود. و به این ترتیب او لب به سخنی گشود که می بایست در نهایت گفته می شد(زیرا که انقلاب اسلامی سخن آخرش را اول می گوید) و پس از این تلگرام، از ورود ایشان به ایران جلوگیری شد تا اینکه انقلاب اسلامی به پیروزی رسید.روزی یکی از مراجع می خواست به کویت بیاید تا از آنجا به مکه مشرف شود. چون در اتاق پذیرایی آقا فقط عکس حضرت امام بود، به او عرض کردیم یا موقتا این عکس را برداریم یا اجازه دهید چند روزی عکس آن آقا را نیز در این جا نصب کنیم! ایشان با ناراحتی پاسخ داد مگر من عکس پرست هستم یا با عکس می خواهم خودشیرینی کنم؟ عکس امام برای من یک شعار است. من با نصب کردن این عکس، راه و روش خود را به مردم نشان می دهم، و می خواهم از راه امام تبلیغ کنم و گرنه خوب بود عکس دهها مرجع تقلید، که طی چندین سال همه با من ارتباط داشته اند و بدون درخواست من، مرا نماینده خویش در کویت قرار داده بودند، بر در و دیوار بیرونی من نصب شده باشد!با پیروزی انقلاب اسلامی و به ثمر رسیدن زحمات چندین ساله امام و یارانش آیة الله مهری نه تنها از حرکت نایستاد بلکه برای استحکام بخشیدن به پایه های حکومت اسلامی بر شدت تلاشهایش افزود. و او سربلند و مفتخر از اینکه توانسته است، در راه حاکمیت الله قدمهای بردارد سر از پا نشناخته، لذا تمام وقت خود را صرف سامان بخشیدن به مسائل انقلاب و پاکسازی محیط جامعه اسلامی از تفاله های طاغوت نمود که از آن جمله پاکسازی سفارت ایران در کویت می باشد و باز به این حد بسنده ننمود و فعالیتهای زیادی متکفل شد، تا آنجایی که شیخ دست نشانده کویت به الهام از اربابان انگلیسی و آمریکایی اش تاب تحمل وجود او را ننمود و بر خلاف تمام موازین و مقررات بین المللی تابعیت مسلم درجه یک وی را از اعتبار ساقط و بی درنگ وی و تمام اعضاء خانواده اش را از خانه و کاشانه خود اخراج و به ایران تبعید نمود.سر انجام پس از عمری کوشش، مبارزه و تلاش همه جانبه، و نیل به اهداف عالیش که رفع ظلم ستم شاهی و استقرار نظام عدل الهی بود در جوار مشوق واقعی اش که همه دوران زندگی را بر آستانش چهره ساییده بود آرمید، آیت الله حاج سید عباس مهری پس از 75 سال زندگی پرخیر در تاریخ 1366/11/26 هجری شمسی، در تهران، ستاره درخشان وجودش از آسمان علم و فضیلت برخاک فروغلتید و در جوار حضرت فاطمه معصومه(س) در خاک نهان شد. وتمام خویشان و دوستداران و ارادتمندان را به سوگ نشانید.

روضه معصومی: شهر قم بر تو احترام گذاشت/پیش رویت فقط سلام گذاشت/پیر قوم و بزرگ مردم قم/سر به پای تو چون غلام گذاشت/با گل‌افشانی قدومت قم/لعن و نفرین برای شام گذاشت/بهر تو قم گذاشت سنگ تمام/کی دگر سنگ روی بام گذاشت؟/ِی به قم دختر ولیّ خدا/پای در مجلس عوام گذاشت/قم کجا رأس یک برادر را/پیش خواهر میان جام گذاشت/بهترین جای قم سرایت بود/کِی میان خرابه جایت بود؟/غم طفلی عزیز یادت هست؟/روضه‌ی پر گریز یادت هست؟/دختری با سر پدر می‌گفت/آن همه چشم هیز یادت هست؟/بر سر غارت خیام حرم/بین دشمن ستیز یادت هست؟/وسط شعله‌ها مرا دیدی؟/پابرهنه گریز یادت هست؟/"شاعر:محمدجواد پرچمی"/

منبربیست و هفتم:فرشتگان درقرآن

آیه: نام های فرشتگان:اسامی 6فرشته در قرآن کریم آمده است که در اینجا به آنها اشاره می کنیم:

  1. جبریل؛ این کلمه در زبان عبری «گبریل» به معنای قهرمان و مرد خدا است. وی از فرشتگان بزرگ الهی است که نام او سه بار در قرآن کریم آمده است. (بقره، آیه98 و99 و تحریم، آیه4) البته در آیه­هایی هم بی­آن­که به صراحت نام او را ذکر کند به او اشاره دارد؛ مانند: تکویر، آیه19؛ مریم، آیه17. در فارسی جبرئیل نوشته می­شود. وی فرشته وحی است که آیات قرآن را بر پیامبر اکرم صلی الله و علیه و آله را می­آورد.
  2. میکال؛ این کلمه غیر عربی و غیر منصرف است. این کلمه یک­بار در قرآن کریم (بقره، آیه99) آمده است و به صورت میکائیل و میکاییل نیز تلفظ می­شود. و فرشته روزی است.
  3. مالک؛ نام فرشته­ای که گماشته بر جهنم است و به اذن خدای متعال داخل و خارج کردن جهنمیان به دست اوست در سوره زخرف آیه77 در این باره می­فرماید:«وَنادَوْا یا مالِکُ لِیَقْضِ عَلَیْنا رَبُّکَ قالَ إِنَّکُمْ ماکِثُونَ»
  4. روح؛ این کلمه 25 بار در قرآن کریم تکرار شده است که مراد از آن،‌ فرشته و غیر فرشته است. مانند این آیه­ها: «یُنَزِّلُ الْمَلائِکَةَ بِالرُّوحِ مِنْ أَمْرِهِ عَلى مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ» «نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الأمِینُ» «یَوْمَ یَقُومُ الرُّوحُ وَالْمَلائِکَةُ صَفًّا»در روایتی که از امام صادق علیه السلام نقل کرده­اند آن حضرت می­فرماید: روح فرشته­ای است بزرگ­تر از جبرئیل و میکائیل. در روایتی از ابن عباس نقل کرده­اند که منظور از روح فرشته بزرگی از فرشتگان است.
  5. هاروت؛
  6. ماروت؛ این دو کلمه در آیه102 سوره بقره آمده است (وَما أُنْزِلَ عَلَى الْمَلَکَیْنِ بِبابِلَ هارُوتَ وَمارُوتَ) این­ها دو فرشته­ای هستند که خدای متعال به شهر بابل فرستاد که به مردم شهر مطالبی آموختند و مردم از آن آموخته­ها در راه ناصحصح استفاده کردند. برخی مفسران سه نام دیگر را ادعا کرده اند که فرشته اند که بعید به نظر می رسد و آن سه مورد عبارتند از:
  7. رَعْد؛ برخی گفته­اند کلمه رعد در آیه «وَیُسَبِّحُ الرَّعْدُ بِحَمْدِهِ وَالْمَلائِکَةُ مِنْ خِیفَتِهِ وَیُرْسِلُ الصَّواعِقَ فَیُصِیبُ بِها مَنْ یَشاءُ وَهُمْ یُجادِلُونَ فِی اللهِ وَهُوَ شَدِیدُ الْمِحالِ»[ رعد، آیه13.] نام فرشته­ای است که مأمور ابرهاست و ابرها را به مکان­هایی که باید باران در آن­جا ببارد هدایت می­کند؛ ولی با توجه به این­که تسبیح خدای سبحان عمومی است و همه مخلوقات خدا را تسبیح می­کنند کلمه رعد در این آیه صدایی است که از برخورد ابرها تولید می­شود.
  8. قعید؛ این کلمه عربی است و یک­بار در قرآن کریم آمده است. «إِذْ یَتَلَقَّى الْمُتَلَقِّیانِ عَنِ الْیَمِینِ وَعَنِ الشِّمالِ قَعِیدٌ»[ ق، آیه17.] گفته­اند مراد از قعید در این آیه فرشته­ای است که گناهان انسان­ها را می­نویسد. برخی دیگر گفته­اند کلمه قعید در این آیه صفت است نه اسم و وصف فرشتگانی است که موکل انسان­ها هستند.
  9. سکینه؛ چون در قرآن کریم آمده خدا سکینه را نازل کرد؛ برخی گفته­اند او از فرشتگان الهی است؛ ولی این­گونه نیست و به معنای لغوی آن است.

حدیث: قالَ الصّادِقُ علیه السلام: اِنَّ لَعَلى قُم مَلَکا رَفْرَفَ عَلَیْها بِجَناحَیْهِ لا یُریدُها جَبّارٌ بِسُوءٍ اِلاّ أَذابَهُ اللّه ُ کَذَوْبِ الْمِلْحِ فِى الْماءِ. امام صادق علیه السلام فرمود: براى قم فرشته اى است که بالهایش را بر آن گسترده است، هیچ ستمگرى قصد بد به قم نمى کند مگر اینکه خداوند او را ذوب مى کند همانند ذوب شدن نمک در آب.

سیمای حضرت فاطمه معصومه(س): مقام معنوی؛ حضرت معصومه(س) در خاندان رسالت و امامت و ولایت دیده به جهان گشود و در حریم بهشتی چنین خانواده‌ای غنچه وجودش شکفت و در پرتو تعلیم و تربیت معنوی پدر و مادر و برادر، مراحل رشد و تعالی ایمان را طی نمود؛ به گونه‌ای که گفته می‎شود در میان فرزندان پرشمار امام کاظم(ع) بعد از امام رضا(ع) کسی همسنگ حضرت معصومه(س) نبود.[21] توصیف مستقیـم ائمه(ع) نسبت به جایگاه حضـرت فاطمه معصـومه(س) روشن‌ترین برهان برای شناسایی مقام معنوی آن حضرت است.

سیره حضرت فاطمه معصومه(س): از مطالب گفتنی اینکه: نقل می کنند، شخصی به نام سید عبدالرحیم که مورد وثوق بود، گفت: در عالم خواب دیدم، در قبرستان بزرگ قم، جمعیت بسیاری هستند، در این هنگام شخص بزرگواری را که سوار بر اسبی بود و از بازارچه می آمد، مشاهده نمودم، دیدم در پشت سر آن سوار، شخصی گفت:”این سوار حضرت حجت(عج) می باشد” تا این خبر را شنیدم، سراسیمه به دنبال آن حضرت شتافتم، دیدم آن حضرت به صحن مطهر آمد و در آنجا پیاده شد.صحن خلوت بود، کسی را جز آن حضرت و شخصی که همراهش بود در آنجا ندیدم، مشاهده کردم که آنها عبور کرده تا به در صحن عتیق رسیدند، افسار اسب را به دست من دادند تا آن را نگهدارم، با خود گفتم نگهداشتن اسب خوب است یا همراه حضرت بودن؟ سرانجام همراهی حضرت را برگزیدم و افسار اسب را به دست همان شخصی که همراه امام بود دادم و خودم به دنال حضرت روانه شودم، دیدم حضرت وارد حرم شد و در بالاسر مرقد حضرت معصومه(ع) توقف کرد، هیچ کس از خُدام نبودند، پیش خود فکر می کردم آیا به حضور حضرت بروم یا نروم؟ در کنار رواق ایستادم، صدای آن حضرت را می شنیدم، اما چیزی نمی فهمیدم، پس از مدتی آن حضرت از حرم بیرون آمد و من نیز از حرم بیرون آمدم و پشت سر او به راه افتادم، ولی ناگهان ناپدید شد و هرچه جستجو کردم دستم به دامنش نرسید و از فیض حضور آن بزرگوار محروم گشتم.

فرزنددختردر روایات: از رسول خدا حضرت محمد صلى ‏الله ‏علیه ‏و آله و سلم نقل شده که فرموده اند:"مَن وُلِدَت لَهُ ابنَةٌ فلَم یُؤذِها و لَم یُهِنْها و لَم یُؤثِرْ وُلدَهُ علَیها ـ یَعنی الذُّکورَ ـ أدخَلَهُ اللّه ُ بِها الجَنَّةَ (میزان الحکمة ج 13ص 442 ح٢٢۶22)هر کس که برایش دختر به دنیا آید و او را اذیّت نکند و حقیرش نشمارد و فرزندان ـ یعنى پسران ـ خود را بر او ترجیح ندهد، خداوند به واسطه آن دختر او را به بهشت مى برد.

پادشاهان مدفون درحرم حضرت معصومه(س): شاه‌صفی اول: شاه صفیشاه صفی از پادشاهان سلسله صفوی در ایران که پس از پدربزرگش شاه عباس در سن هیجده سالگی به پادشاهی رسید(۱۰۳۸ق / ۱۶۲۸ م) و حدود سیزده سال حکومت کرد. جنگ با دولت عثمانی و معاهده زهاب که منجر به جدایی بغداد از ایران و تثبیت حاکمیت ایران بر ایروان و آذربایجان شد، از مهم‌ترین حوادث دوره حکومت شاه صفی است.پس از شاه عباس اول، نوه‌اش شاه صفی در سن هیجده سالگی به حکومت رسید.(۱۰۳۸ق/ ۱۶۲۸م) «نام او سام میرزا بود، پسر صفی میرزا، پسر نواب گیتی ستان عباس ماضی. بعد از جلوس، تغییر اسم خود داده، موسوم به اسم پدرش، شاه صفی شد.»برخی آورده‌اند شاه صفی قبل از جلوس بر تخت فرمانروایی، عمر خود را در حرمخانه شاهی گذرانده بود و وی را بسیار درنده‌خو و بی‌رحم معرفی کرده‌اند؛ «تا جایی که افراد ذکور خاندان سلطنتی را از دم کشت و ریشه خاندان‌های مخلص و خدمتگزاری چون امام قلی خان، فاتح هرمز، و گنجعلی خان زیگ را از ایران برکند.»یکی از مهم‌ترین کارهای شاه صفی پس از به حکومت رسیدن، کور کردن و حتی کشتن برخی شاهزادگان بود. در تاریخ روضة الصفا آمده است:«در سال [۱۰۴۲ق / ۱۶۳۲م] به سعایت و بدگویی بعضی امرای خاصه، شاه صفی دستور قهر بر افنای چراغ چشم و شعله وجود اعیان مجلس و اسباط خاقان مغفور برگشاد و به باد بی‌نیازی نور عیون شمع‌های نوربخش ارحام خود را فرونشاند. تصریح این کنایه آن که به تهمت داعیه سروری، پسران عیسی خان قورچی باشی که دخترزادگان شاه عباس مغفور بوده و هکذا چهار فرزند بی‌مانندِ سلطان العلماء خلیفه سلطان اعتماد الدوله، داماد شاه مغفور، و سه پسر میرزا رفیع صدر و یک پسر میرزا رضی، صدر سابق، و دو پسر میرزا حسن، متولی باشی مشهد مقدس، عمه زاده‌های خود را غالبا مکفوف و مکحول و پسران قورچی باشی را خاصه مقهور و مقتول کردند و عمه خود را که سلطنت بانوی حرمسرای عظمت بود، از حرم به خارج فرستاده و با امرای بزرگ، دل بد کرد و جمعی را معزول و برخی را مقتول نمود...»رضاقلی خان هدایت هم چنین نوشته است:«قتل شاهزادگان مکفوف البصر؛ هم در این سال (۱۰۴۲ق) شاهزادگان صفوی نژاد مکفوف البصر و معدوم الاثر که از غایت تنگدستی، الموت گویان به سر می‌بردند، به اشارت قهرمان ایران پنجه عقاب فنا شدند. اول: سلطان محمد میرزا، دوم: امام قلی میرزا، سوم: نجف قلی میرزا، ولد امام قلی میرزا، چهارم: سلطان سلیمان خان، ولد شاهزاده شهید صفی میرزا و چهار تن از دخترزادگان شاهان صفوی نژاد نیز مکفوف البصر شدند.»«در سنه ۱۰۳۹ هـ / ۱۶۳۰ م. که سال دوم جلوس آن حضرت [شاه صفی] بود، رومیه به سرکردگی مصطفی پاشا بر سر قلعه ایروان آمده، در اندک وقتی قلعه را به تصرف درآورده و اهل ایروان اطاعت نمودند. در سنه ۱۰۴۱ هـ. / ۱۶۴۳ م. شاه صفوی با توپخانه بسیار روانه ایروان شد. بعد از شش ماه محاصره، قلعه را تصرف کرد.» «روز بعد خود شاه صفی داخل قلعه گردیده و همه سپاه قزلباش را مورد نوازش شاهانه قرار داده و انعام و احسان شایان برای آنان نمود و بعد از انتظام امور آن ولایت، به اصفهان مراجعه کرد.» به این ترتیب سپاه عثمانی در آذربایجان کاری از پیش نبرد و در بغداد نیز با مقاومت صفی قلی خان، والی قزلباش، رو به رو شد. وی با جسارت از آن شهر دفاع کرد و مانع پیشرفت دشمن گردید. هر چند در این ماجرا یک دسته از سپاه ایران به سرکردگی زینل خان شاملو در حدود کردستان از سپاه عثمانی شکست خورد و به دنبال آن ترک‌ها وارد خاک ایران شدند، اما حرکت شاه صفی به سوی بغداد، سردار عثمانی را به ترک محاصره آن شهر واداشت. در سال ۱۰۴۵ ق./ ۱۶۳۶ م. دولت عثمانی دوباره به خاک ایران حمله کرد و در حدود نخجوان تاخت و تاز نمود، ایروان را محاصره و تبریز را تسخیر و غارت کرد و قسمتی از آن را به آتش کشید، اما به علت سرمای شدید مجبور به بازگشت شد. شاه صفی آذربایجان را پس گرفت و ایروان را نیز از محاصره دشمن بیرون آورد و بدین گونه سلطان عثمانی این بار هم ناکام ماند. [۱۱] با این حال درگیری‌های ایران و عثمانی به پایان نرسید. پس از چندی باز تاخت و تاز ارتش عثمانی به خاک ایران آغاز شد. این بار بغداد دوباره به محاصره افتاد و با آنکه نزدیک شش ماه در برابر هجوم سپاه عثمانی مقاومت کرد، اما سرانجام به سبب نبود آذوقه، تسلیم شد.(۱۰۴۸ ق)

روضه معصومی: (بابا،محاله که بی رضا زنده بمونم۲/بابا،توی راه اشهدم دارم رو میخونم/بابا،سلامت رو به داداشم میرسونم۲)/بابا ،میسوزم از این غم/از غم میمیرم  من امشب/روضم شده مثل زینب۲/وای وای امون از غریبی .../بابا ،تا که از راه رسیدم به احترامم۲/بابا ،مردم قم همگی دادن سلامم/بابا ،با گل اومدن که خواهر امامم/بابا ،دیگه نیمه جونم/مثل برگای خزونم/زنده نمیخوام بمونم/وای وای امون از غریبی.../بابا ،دیگه از عمر و از این زندگی سیرم/بابا ،نامه ی داداشمو رو دست میگیرم/بابا ، زیر لب رضارضا میگم میمیرم/بابا ،شنیدم کربلا/راس جدمون شد جدا/زینب رفته شام بلا/ وای وای امون از غریبی.../

منبربیست و هشتم:دوستی دخترو پسر

آیه: آیه 5 سوره مبارکه مائده :الْیَوْمَ أُحِلَّ لَکُمُ الطَّیِّبَاتُ وَطَعَامُ الَّذِینَ أُوتُواْ الْکِتَابَ حِلٌّ لَّکُمْ وَطَعَامُکُمْ حِلُّ لَّهُمْ وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ الْمُؤْمِنَاتِ وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ الَّذِینَ أُوتُواْ الْکِتَابَ مِن قَبْلِکُمْ إِذَا آتَیْتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ مُحْصِنِینَ غَیْرَ مُسَافِحِینَ وَلاَ مُتَّخِذِی أَخْدَانٍ وَمَن یَکْفُرْ بِالإِیمَانِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ وَهُوَ فِی الآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِینَ امروز چیزهاى پاکیزه براى شما حلال شده و طعام کسانى که اهل کتابند براى شما حلال و طعام شما براى آنان حلال است و [بر شما حلال است ازدواج با] زنان پاکدامن از مسلمان و زنان پاکدامن از کسانى که پیش از شما کتاب [آسمانى] به آنان داده شده به شرط آنکه مهرهایشان را به ایشان بدهید در حالى که خود پاکدامن باشید نه زناکار و نه آنکه زنان را در پنهانى دوست ‏خود بگیرید و هر کس در ایمان خود شک کند قطعا عملش تباه شده و در آخرت از زیانکاران است آیه 25 سوره نساء به مردان می گوید با دخترانی که روابط دوستی مخفیانه ای با دیگران داشته اند ازدواج نکنید ... [فانکحوهن باذن اهلهن و اتوهن اجورهن بالمعروف محصنات غیر مسافحات و لا متخذات اخدان] یعنی آنان را با اجازه خانواده هایشان به همسری خود در آورید و مهرشان را به طور پسندیده به آنان بدهید [به شرط آنکه] پاکدامن باشند و زناکار و دوست گیران پنهانی نباشند.

حدیث: قالَ الصّادِقُ علیه السلام: فى قُم شیعَتُن اوَ مَوالینا، وَتَکْثُرُ فیهَا الْعِمارَةُ، وَ یَقْصُدُهُ النّاسُ وَیَجْتَمِعُونَ فیهِ حَتّى یَکُونَ أَلْجَمْرُ  حدیث بَیْنَ بَلْدَتِهِمْ.امام صادق علیه السلام فرمود: در شهر قم شیعیان و دوستان ما هستند، در آینده ساختمان در آن شهر زیاد مى شود، و مردم راهى آنجا شده و در آن شهر اجتماع مى کنند تا جایى که نهر جمر (رودخانه) وسط شهرشان قرار مى گیرد.

سیمای حضرت فاطمه معصومه(س): مقام وراثت؛ حضرت فاطمه معصومه(س) سه نسبت با امامان(ع) دارد. او هم دختر امام و هم خواهر امام و هم عمه امامی دیگر است. در زیارتنامه آن وجود نورانی عبارات «بنت ولی الله »، «اُخت ولی الله » و «عمّة ولی الله» بیانگر نسب شریف آن حضرت است. پس از سفر امام رضا (ع)از مدینه به طوس او ذخیره باقیه رضوی بود. سفر او از مدینه به طوس برای زیارت امام عصر خویش فراتر از اشتیاق ملاقات یک خواهر با برادر بوده است.

سیره حضرت فاطمه معصومه(س): سال ها قبل از انقلاب، گروهی از مردم یکی از شهرهای دور، در فصل زمستان برای زیارت حضرت معصومه(ع) عازم قم شده بودند. شب فرا رسید، برف سنگینی در زمین نشسته بود، این گروه در چند فرسخی قم راه را گم کردند، و در بیابان بدون وسیله، سرگردان شده و در مخاطره شدید قرار گرفتند، همانجا دست به توسل به دامن حضرت معصومه(ع) زدند تا با نشان دادن راه، آن ها را از خطر برهاند.طبق سند موثق، یکی از خدام آستانه مقدسه حضرت معصومه(ع)، مرحوم سید محمد رضوی می گوید: در آن شب( بدون اطلاع از زائران در به در و سرگردان) در حرم بودم، اندکی خوابیدم، در عالم خواب دیدم حضرت معصومه(ع) نزد من آمد و فرمود:”برخیز، چراغ گلدسته ها را روشن کن.به ساعت نگاه کردم، دیدم اندکی از نیمه شب گذشته و هنوز چهار ساعت به اذان صبح باقی است و ماطبق معمول اندکی قبل از اذان، چراغ های گلدسته ها را روشن می کردیم خوابیدم، دوباره حضرت معصومه(ع) را در خواب دیدم، این بار با تندی به من فرمود:”برخیز، مگر نگفتم چراغ های گلدسته ها را روشن کن برخاستم و چراغ های گلدسته ها را روشن کردم، دیدم برف سنگینی آمده و همه جا را سفید پوش نموده است، ولی شگفت زده شده بودم که چرا امشب به دستور حضرت معصومه(ع) چراغ ها را زودتر روشن نموده ام؟ آن شب به سرآمد، صبح روز بعد که هوا آفتابی بود، از حرم عبور می کردم، شنیدم چند نفر از زائران به همدیگر می گویند:” حضرت معصومه(ع) به داد ما رسید، چقدر باید از محضر مقدسش تشکر و سپاس گزاری نماییم! اگر چراغ های گلدسته ها روشن نمی شد، ما در دل شب تاریک در بیابان پر از برف و هوای سرد، که راه را گم کرده بودیم، جان سالمی به در نمی بردیم، اگر چراغ گلدسته ها روشن نمی شد ما جهت شهر قم را در آن تاریکی ظلمانی هرگز پیدا نمی کردیم راز خواب را دریافتم که چرا حضرت معصومه(ع) به من می فرمود: برخیز و چراغ گلدسته ها را روشن کن!

فرزنددختردر روایات: از رسول خدا حضرت محمد صلى ‏الله ‏علیه ‏و آله و سلم نقل شده که فرموده اند:"البَناتُ هُنَّ المُشفِقاتُ المُجَهَّزاتُ المُبارَکاتُ. (میزان الحکمة ج 13ص 442 ح٢٢۶21)این دخترانند که دلسوز و مددکار و با برکتند.

پادشاهان مدفون درحرم حضرت معصومه(س): شاه‌عباس (دوم) پس از فوت شاه صفى، پسر 9 ساله‏اش عباس میرزا به نام شاه عباس ثانى در 15 صفر 1052 ق / 15 مه 1642 م به تخت سلطنت ایران جلوس نمود. وى که به اقتضاى کودکى، سالها محبوس حرم سرا مانده بود؛ به آسانى نمى‏توانست از تأثیر محیط حرم و رؤیاهاى آن فاصله گیرد. چون هنوز کودکى خردسال بیش نبود، اختیار کارها به دست امیران افتاد و ساروتقى اعتمادالدوله وزیر سابق مازندران و صدر اعظم، به نیابت شاه، زمام امور را در دست گرفت، اما شاه جوان، همینکه خود را از امر و نهى اطرافیان آزاد دید به اقتضاى فقدان تعادلى که لازمه کم تجربگى وى بود، دست به کارهاى افراط آمیز و تا حدى ناشى از خود نمایى زد. از یک سو، یک کرور تخفیف مالیاتى داد که قابل ملاحظه بود و موجب خرسندى عموم مردم شد که از بیدادهاى زمان پدرش، شاه صفى، به تنگ آمده بودند؛ اما از سوى دیگر به سعایت درباریان و تحریک آنها، در 1055 ق / 1645 م، ساروتقى اعتمادالدوله را به قتل آورد و دربار خود را از وزیرى کاردان و وفادار محروم ساخت. با این حال با مقایسه سلطنت پدرش شاه صفى، پادشاهى او، عاقلانه، بالنسبه متعادل، و تا حد زیادى موفق از کار درآمد. شاه عباس ثانى، به اقتضاى نام خود که آن را موافق یک رسم معمول به نام نیاى بزرگش مدیون مى‏ساخت، دوست داشت خود را ثانى شاه عباس نشان دهد و تقلیدى که از برخى اعمال و اطوار شاه عباس بزرگ مى‏کرد، غالباً او را در انظار عامه محبوب مى‏کرد. در اوایل سلطنتش، امام قلى خان - خان ازبک - که به علت ضعف بینایى از پادشاهى کناره گیرى و پدر محمد خان - برادرش - را به جاى خود منصوب کرده بود، به عزم زیارت مکه از ترکستان به خراسان آمد. شاه امر کرد که همه جا از او به خوشى پذیرایى کنند و حتى خود نیز تا دو فرسنگى قزوین به استقبال امام قلى خان رفت و به احترام تمام او را راهى مکه کرد. این رفتار دلنواز، خلاف انتظار و هیجان انگیز، سیره شاه عباس بزرگ را به خاطر مى‏آورد. شبگردیهایش هم که نزد درباریان با نظر موافق تلقى نمى‏شد، از نوع کارهایى بود که در افواه عام به شاه عباس اول منسوب بود و تکرار و تقلید آنها، محبت عامه را در حق وى جلب مى‏کرد. عباس ثانى همچون عباس بزرگ، به صحبت علما رغبت نشان مى‏داد و از آنها استمالت مى‏کرد. در قم در پشت سر ملا محسن فیض نماز مى‏خواند و در اصفهان به خانه آخوند ملا رجبعلى، حکیم و زاهد متأله عصر مى‏رفت. ملا خلیل قزوینى را به شرح کتاب اصول کافى و ملا محمد تقى مجلسى را به شرح کتاب «من لا یحضره الفقیه» تشویق مى‏کرد. همچون نیاى خویش به تفریحات عام پسند، علاقه نشان مى‏داد؛ بارها به تماشاى باغ وحش مى‏رفت و طاوس خانه زیبایى در کنار زاینده رود براى خود بنا کرد. به چوگان بازى، ماهیگیرى و شکار جرگه علاقه داشت. شکار گور و گوزن و آهو برایش مایه تفریح بود؛ یک بار بر سبیل تفنن، سعى کرد که شکار شیرى را هم مثل یوز و گراز تجربه کند، اما خطر ناشى از چنین جسارتى در شکار بیش از مایه واقعى اش بود و هم از این رو صرف نظر کرد. در اظهار تسامح نسبت به عقاید و ادیان نیز تا حدى شیوه نیاى خود را پیشه ساخت، اما باز مثل آنها، گه گاه از این شیوه عدول مى‏کرد. یک بار ظاهراً تحت تأثیر علماى متعصب عصر، نسبت به یهودیان سختگیرى پیش گرفت و آنها را به دوختن وصله زرد که غیار خوانده مى‏شد، الزام و پرداختن جزیه را هم در ذمه آنان نهاد. یهیودیان نیز به خاطر رهایى از این تحمیل یا به خاطر دریافت هدیه و پاداش که وى از باب تشویق به نو گرویدگان مى‏داد، گه گاه اظهار مسلمانى مى‏کردند و خاطر ملوکانه و علما از افزایش جمعیت مسلمانان تشفى مى‏یافت. عباس ثانى در اظهار به شریعت چنان پیش رفت که با صدور فرمانى شرب شراب را منع و تنبیهات سختى هم براى متخلفین در نظر گرفت؛ اما این منع دوامى نیافت، چه شاه، خود پیش از دیگران توبه شکست و مصداق آن مثل ایرانى شد که «رطب خورده کى کند منع رطب». شاه عباس دوم، چنان در شرابخوارى مداوم افتاد که اغلب اوقات مست بود و از توجه به امور مملکتى غافل مى‏ماند. در رفع دشواریهایى که از تحریکات خارجیها نتیجه مى‏شد، همچون جدش شاه عباس بزرگ، غالباً موقع شناس، مدبر، و صاحب اراده بود. تا عهد این پادشاه روابط میان سلاطین صفویه و پادشاهان گورکانى هند همواره بر اساس دوستى و حسن تفاهم استوار بود. و این دو سلسله مرز جغرافیایى میانشان، منطقه «بى طرف» قندهار - با وجودى که از زمان شاه عباس بزرگ در اختیار ایران قرار داشت - بود. در سال اول جلوس شاه عباس ثانى، جانشین جهانگیر، یعنى شاه جهان که در 1037 ق / 1628 م به سلطنت رسیده بود، مصمم شد که قندهار یعنى ولایت سر حدى میان ایران و هند را که از عهد شاه عباس بزرگ همواره در دست صفویه بود به هندوستان ضمیمه کند. شاه جهان براى تحقق این منظور، پسر خود را به سمت سمرقند روانه ساخت. عباس ثانى، رستم خان سپهسالار را مأمور جمع لشکر و دفع سپاهیان شاه جهان نمود، اما ظاهراًً رستم خان به علت جوانى شاه اعتنایى به امر او نکرد، و قندهار موقتاً از دست ایران خارج شد. شاه به قرچقاى خان، والى خراسان دستور داد که رستم خان را به خاطر تمرد از اوامر او به قتل برساند و او هم سپهسالار و برادرانش را کشت. شاه جهان پس از این پیروزى متوجه ترکستان شد و به عنوان یارى و مساعدت به ندر محمد خان که به دست پسر و امیرانش از سلطنت بر کنار شده بود، اما در بطن براى تصرف آن نواحى لشکر به بلخ کشید. ندر محمد خان به خراسان آمد و از شاه عباس دوم استمداد کرد. شاه ایران نیز در 1055 ق / 1645 م سپاهى همراه او کرد تا سلطنت از دست رفته را باز گیرد. شاه جهان با آگهى از این لشکر کشى از ترکستان عقب نشست و نور محمد خان سلطنت خود را باز یافت. سال بعد سفیرى از سوى شاه جهان به پایتخت صفوى آمد تا مقدمات آشتى را فراهم سازد. اما در 1057 ق / 1647 م شاه عباس، مرتضى قلى خان قاجار را سپهسالار کل سپاه ایران کرد و او را به جمع آورى سپاه براى پس گرفتن قندهار مأمور نمود. سال بعد نیز خود به قصد زیارت مشهد و پیوستن به مرتضى قلى خان از اصفهان به سمت مشهد و قندهار رفت و آن دیار را در محاصره گرفت. لشکریان شاه جهان چون از مقاومت عاجز شدند در 1059 ق / 1649 م قندهار را رها کرده، بار دیگر این شهر جزیى از خاک ایران شد و شاه عباس آن را تا پایان سلطنت در حیطه ضبط خویش نگه داشت. با این وجود شاه جهان، پسر خود اورنگ زیب را به باز گرفتن آن شهر فرستاد و خود نیز به کابل آمد، لیکن پسر و پدر هیچ یک از عهده سپاهیان ایران بر نیامدند و قندهار همچنان تا فتنه افغان در تصرف ایران باقى ماند و با وجود حمله‏هایى که در سالهاى 1064 1062 1061 ق / 1654 1652 1651 م از طرف لشکریان شاه جهان شد، سپاهیان شاه عباس آنجا را حفظ کردند و هر بار گورکانیان شکستى سخت خوردند. سالها بعد که روسها با استفاده از اختلافهاى داخلى امراى محلى گرجستان، داغستان را به تصرف درآورده بودند «1063 ق / 1653 م» با اعمال تدبیر و سیاست موفق شد به کمک امراى گرجستان و شروان که به وى وفادار مانده بودند به تحریکات دشمن خاتمه دهد و از الحاق گرجستان به روسیه جلوگیرى نماید. وى نیز همچون شاه عباس بزرگ به ایجاد، اتمام، و تعمیر ابنیه علاقه داشت. باغ سعادت را در کنار زاینده رود، و عمارت چهل ستون را در اصفهان تجدید بنا کرد. همچنین پل زاینده رود، و نیز مسجد جامع اصفهان را ترمیم و مرمت نمود. با آن که دوران سلطنت او یک دوره تجدید حیات براى قدرت خاندان صفوى بود، مشغولیت او در عیاشى و خوشباشى، ادامه تجدید حیات را اندک اندک غیر ممکن ساخت. شاه عباس ثانى، در اواخر سلطنت سعى کرد تا ارتش را هم تقویت کند و آن را از حالت رکود و بى تحرکى که نتیجه دوران سلطنت پدرش بود، بیرون آورد، اما در این زمینه توفیق چندانى عایدش نشد. به هر حال افراط در شرابخوارى و علاقه به لذتهاى حرم خانه، سالهاى پایانى عمرش را از هر گونه فعالیت مفید بى بهره ساخت. به همین سبب با آن که از خصلتهاى جنگى خالى نبود، جلوگیرى از خطاهایى که مملکت را به سوى انحطاط مى‏برد، برایش ممکن نشد. از برخى گزارشهاى مبلغان مسیحى آن ایام، که درباره وى نوشته اند، چنان مى‏نماید که شاه بخش مهمى از اوقاتش را با آنها مى‏گذرانده. باید گفت که این تصور، مبالغه آمیز است و معاشرت زیاد شاه با مسیحیان به احتمال قوى به علت آزادى عملى بوده است که در صحبت آنها به صرف مسکرات داشته است. با این حال، بعضى سیاحان اروپایى که گه گاه در تحسین شاه عباس دوم به مبالغه گراییده‏اند، باید ناشى از تسامح او نسبت به اقلیتهاى مذهبى و دینى بوده باشد، که جز در مورد یهودیان و آن هم در یک برهه کوتاه، سیره او مبنى بر تقلید از سیاستهاى شاه عباس بزرگ بود. شاه عباس دوم، در اواخر عمر به سبب آمیزش با رقاصه‏اى هرزه، به نوعى بیمارى آمیزشى بدخیم دچار شد و در مازندران بیماریش شدت گرفت. در عزیمت به مشهد طوس که ظاهراً به توصیه علما و براى توبه به طلب شفا مى‏رفت، در دامغان حالش به وخامت گرایید و همانجا درگذشت «23 ربیع الاول 1077 ق / 23 سپتامبر 1666 م». دوران سلطنتش 25 سال بود. در آخرین روزهاى حیات، کتاب مى‏خواند و نقاشى مى‏کرد و دسته شمشیر مرصع مى‏ساخت. هنگام وفات سى و شش سال داشت و با آن که دوران فرمانرواییش به هیچ وجه یک دوران انحطاط نبود، اما یک دره انحطاط اجتناب ناپذیر را در پى داشت.

روضه معصومی: (من همون کبوترم که از مشهدالرضا۲/از اون گنبد طلا(پر زدم تا حرم،حرم شما۲)۲/بی بی معصومه(آبروی ایرونیا همه به خاطر توئه۲)/شفیع محشر همه یه نخ چادر توئه/(بین صحن باصفای تو/میخونم با زائرای تو//میخونم اذن دخول من،اسم سلطانه)۲/(من همون کبوترم که از مشهدالرضا۲/از اون گنبد طلا(پر زدم تا حرم،حرم شما۲)۲/خواهر رضا سلام۲/منم همون که مبتلام/نیومدم چیزی بخوام/عاشقم،عاشق حرم شما۲/بی بی معصومه .../ (دلای بچه ها شیعه ها/این همه سال اگه شکست)۲/مخفیه قبر فاطمه/حرم معصومه که هست/(بین صحن باصفای تو/میخونم با زائرای تو/میخونم اذن دخول من،اسم سلطانه)۲/(من همون کبوترم که از مشهدالرضا۲/از اون گنبد طلا(پر زدم تا حرم،حرم شما۲)۲/آن درگهی که رتبه اش از عرش برتر است۲/دربار خانواده ی موسی بن جعفر است.../الا و صلی الله علی الباکین علی الحسین .../حسین ... حسین .../علی ... علی .../ذکر ابوتراب عجب مستی آور است۲/این نام پیر میکده ی حوض کوثر است.../علی ... علی .../

منبربیست ونهم: اهمیت علم در قرآن

آیه: اهمیت علم در قرآن:نکته ای که نباید از آن غفلت ورزید این است که تعریف علم در مکاتب مختلف متفاوت است هر چند که وجه مشترکی نیز بین همه آن ها وجود دارد؛ وجه مشترک آن ها این است که همه به دانستن چیزی که انسان قبلا نمی دانست، علم می گویند، اما اسلام تنها دانشی را علم می نامد که جهت توحیدی داشته و بر خوف و خشیت او بیافزاید. لذا قرآن کریم در آیه 28 سوره فاطر می فرماید: «إِنَّما یَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ؛ از میان بندگان خدا، تنها عالمان از او مى‏ترسند.» فاطر28 و در روایات متعددی از امام صادق (ع) نقل شده است که فرمود: «کَفَى بِخَشْیَةِ اللَّهِ عِلْما؛ علم برای خشیت و ترس از خدا کافی است.»بنابر این تفاوت عمده اسلام با مکاتب بشری در تعریف علم این است که اسلام علم را به عنوان یک واژه مقدس در جهت رشد، تعالی و سعادت بشر به خدمت می گیرد و لذا جهت گیری الهی را در آن شرط می داند و مطلق دانستن را علم نمی شمارد. از این رو اسلام علم را نوری می داند که خدا در قلب بندگانش قرار می دهد؛ «العِلْمُ نورٌ یَقْذِفُهُ اللهُ فی قَلْبِ مَنْ یَشاء»3 به همین دلیل است که خداوند متعال در قرآن کریم، تعلیم سحر و جادو را شیطانی و باطل معرفی کرده است؛ «وَ لکِنَّ الشَّیاطینَ کَفَرُوا یُعَلِّمُونَ النَّاسَ السِّحْرَ» البقرة102 زیرا سحر انسان ها را در مسیر توحید پیش نمی برد و از نورانیت الهی برخوردار نیست و دانشی شیطانی است.نکته بسیار جالب توجهی که در آموزه های دینی ما به چشم می خورد این است که اسلام دو نوع جهل و نادانی معرفی کرده است: یکی جهلی که در برابر علم است و دیگری جهلی که در برابر عقل است؛ در روایت معروف و مفصلی که امام صادق (ع) جنود عقل و جهل را بر شمرده و ضدیت آن ها بیان فرمودند، علم را از جنود عقل شمرده و ضد آن را جهل دانستند و در عین حال ضد عقل را نیز جهل شمردند.5 بنابر این اگر چه ندانستن جهل است، لکن مهم تر از آن این که خلاف عقل نیز جهل است. بنابر این علم در صورتی جهل نیست که مخالف عقل و شرع نباشد.در نهج‌البلاغه، امیرمؤمنان (ع) علم را به دو قسم مطبوع و مسموع تقسیم کرده است؛6 علم مطبوع یعنی علمی که در طبیعت، سرشت و فطرت انسان نهاده شده است و علم مسموع یعنی علمی که با شنیدن به دست می آید. علما و مفسران اسلامی نیز، علم را به دو قسم موهبتی یعنی خدادادی و اکتسابی تقسیم می کنند7 و علم موهبتی را مصون از خطا و اشتباه می دانند و علوم انبیا را از این قسم به حساب می آورند، ولی علم اکتسابی را مصون از خطا نمی دانند. این تقسیم نیز به جهاتی مشابه آن تقسیم است. لکن آن چه مهم است این است که از دیدگاه اهل بیت (علیهم السلام) هر علمی که بتوان از نگاه اسلامی علم نامید، نوری است جانب خداوند متعال که به روشن‌گری مؤمن می انجامد، حتی اگر این القای الهی به واسطه کسب و تلاش بنده مؤمن باشد و با هواس ظاهری به دست آمده باشد. قرآن کریم در آیه 11 سوره مجادله این آیه شریفه بر اهمیت علم، برتری علما و رفعت مقام آنان تصریح نموده و فرموده است: یَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجاتٍ‏؛8 خداوند کسانى را که ایمان آورده‏اند و کسانى را که علم به آنان داده شده درجات عظیمى مى‏بخشد.واژه «دَرَجاتٍ‏» که مطلق و بدون تعیین حد خاص برای آن به کار رفته است، در ادبیات قرآن کریم حاکی از عظمت و بزرگی آن است. در تفسیر این آیه شریفه، ابوذر (رحمه الله) گوید پیامبر (صلّی الله علیه و آله) فرمود: ‏ای اباذر طالب علم را خدا و ملائکه و پیامبران دوست می‏دارند. و علم را دوست نمی‏دارد مگر انسان با سعادت، پس خوشا به حال طالب علم، روز قیامت. و کسی که از خانه اش خارج شود تا دری از علم را به روی خود بگشاید، خداوند متعال به هر قدمش ثواب شهیدی از شهدای بدر را می‏نویسد و طالب علم حبیب خدا است. و کسی که علم را دوست داشته باشد، بهشت بر او واجب می‏شود و صبح و شام در رضای خدا به سر می‏برد و از دنیا خارج نمی‏شود مگر آن که از کوثر می‏نوشد و از میوه بهشت می‏خورد و در جنت رفیق حضرت خضر (ع) خواهد بود. سپس حضرت فرمود: همه این فضیلت ها، تحت این آیه قرآن است که فرمود: «یَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجاتٍ‏».تردیدی نیست که مقام علما نزد خداوند، همچون سایر مردم نیست و هرچه انسان عالم‌تر باشد، مقام و منزلت او نزد او بیشتر است. قرآن کریم علاوه بر آیه فوق در سوره زمر نیز به این مطلب مهم اشاره فرموده: « هَلْ یَسْتَوِی الَّذینَ یَعْلَمُونَ وَ الَّذینَ لا یَعْلَمُونَ؛ الزمر(39)/ آیه9 آیا کسانى که مى‏دانند با کسانى که نمى‏دانند یکسانند؟!» و امام صادق علیه السلام نیز فرموده است: «فَضْلُ الْعَالِمِ عَلَى الْعَابِدِ کَفَضْلِ الْقَمَرِ عَلَى سَائِرِ النُّجُومِ لَیْلَةَ الْبَدْر؛12برتری عالم بر عابد مانند برتری ماه شب چهارده بر دیگر ستارگان است.علامه طباطبایی (ره) در تفسیر آیه فوق می‌نویسد: «در این معنا هیچ تردیدى نیست که لازمه ترفیع خدا درجه بنده‏اى از بندگانش را باعث زیادتر شدن قرب او به خداى تعالى است، و این خود قرینه و شاهدى است عقلى بر اینکه مراد از اینهایى که موهبت علمشان داده‏اند، علمایى از مؤمنین است. بنا بر این، آیه شریفه دلالت مى‏کند بر اینکه مؤمنین دو طایفه هستند، یکى آنهایى که تنها مؤمنند، دوم آنهایى که هم مؤمنند و هم عالم، و طایفه دوم بر طایفه اول برترى دارند، هم چنان که در جاى دیگر فرموده: «هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَ الَّذِینَ لا یَعْلَمُونَ»قرآن کریم در سوره بقره، آیات 31 تا 35 جریان خلقت حضرت آدم (ع) و مقام خلیفة اللهی او را بیان کرده است که در این آیات، نکات بسیار مهمی در زمینه جایگاه علم و علم آموزی و مقام معلم و متعلم وجود دارد. ابتدا نگاهی به آیات و ترجمه آن می‌کنیم و سپس به برخی نکات مهم آن اشاره می‌کنیم: «وَ إِذْ قالَ رَبُّکَ لِلْمَلائِکَةِ إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلیفَةً قالُوا أَ تَجْعَلُ فیها مَنْ یُفْسِدُ فیها وَ یَسْفِکُ الدِّماءَ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَ نُقَدِّسُ لَکَ قالَ إِنِّی أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ (30) وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ کُلَّها ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلائِکَةِ فَقالَ أَنْبِئُونی‏ بِأَسْماءِ هؤُلاءِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ (31) قالُوا سُبْحانَکَ لا عِلْمَ لَنا إِلاَّ ما عَلَّمْتَنا إِنَّکَ أَنْتَ الْعَلیمُ الْحَکیمُ (32) قالَ یا آدَمُ أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمائِهِمْ فَلَمَّا أَنْبَأَهُمْ بِأَسْمائِهِمْ قالَ أَ لَمْ أَقُلْ لَکُمْ إِنِّی أَعْلَمُ غَیْبَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ أَعْلَمُ ما تُبْدُونَ وَ ما کُنْتُمْ تَکْتُمُونَ (33) وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْلیسَ أَبى‏ وَ اسْتَکْبَرَ وَ کانَ مِنَ الْکافِرینَ (34) » البقرة(2)/ آیه30- 32«( (به خاطر بیاور) هنگامى را که پروردگارت به فرشتگان گفت: «من در روى زمین، جانشینى [نماینده‏اى‏] قرار خواهم داد.» فرشتگان گفتند: «پروردگارا!» آیا کسى را در آن قرار مى‏دهى که فساد و خونریزى کند؟! (زیرا موجودات زمینى دیگر، که قبل از این آدم وجود داشتند نیز، به فساد و خونریزى آلوده شدند. اگر هدف از آفرینش این انسان، عبادت است،) ما تسبیح و حمد تو را بجا مى‏آوریم، و تو را تقدیس مى‏کنیم.» پروردگار فرمود: «من حقایقى را مى‏دانم که شما نمى‏دانید.» (30) سپس علم اسماء [علم اسرار آفرینش و نامگذارى موجودات‏] را همگى به آدم آموخت. بعد آنها را به فرشتگان عرضه داشت و فرمود: «اگر راست مى‏گویید، اسامى اینها را به من خبر دهید!» (31) فرشتگان عرض کردند: «منزهى تو! ما چیزى جز آنچه به ما تعلیم داده‏اى، نمى‏دانیم تو دانا و حکیمى.» (32) فرمود: «اى آدم! آنان را از اسامى (و اسرار) این موجودات آگاه کن.» هنگامى که آنان را آگاه کرد، خداوند فرمود: «آیا به شما نگفتم که من، غیب آسمانها و زمین را میدانم؟! و نیز میدانم آنچه را شما آشکار میکنید، و آنچه را پنهان میداشتید!» (33) و (یاد کن) هنگامى را که به فرشتگان گفتیم: «براى آدم سجده و خضوع کنید!» همگى سجده کردند جز ابلیس که سر باز زد، و تکبر ورزید، (و به خاطر نافرمانى و تکبرش) از کافران شد. ‏...»خلافت و جانشینی خدا در بین خلق، صرفا یک مقام تشریفاتی نیست، بلکه خلیفه خدا کسی اولاً از اوامر و نواهی الهی آگاه باشد و ثانیاً توان اجرای آن در بین خلق را داشته باشد. لذا کسی که نه عرفان کامل به خداوند و اسمای او دارد و نه شناخت کافی به مخلوقات و افعال خداوند دارد، نمی‌تواند جانشین خدا در بین خلق باشد. از این رو می‌بینیم خداوند متعال وقتی می‌خواهد خلیفه بیافریند، همه اسما یعنی هر علمی که لازمه خلیفة اللهی است، به او می‌آموزد: «وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ کُلَّها» البقرة(2)/ آیه31.کسی که می‌خواهد جانشین خدا باشد، باید از همه چیز آگاه باشد؛ مثلا رسولان خدا و مقامات و اهداف آن‌ها را بداند تا بر خلاف سایر انبیا حرکت نکند و تضاد در بین آنان پیش نیاید و باید مؤمنان را از کفار بازشناسد تا در ارشادات و تشویق‌ها و تهدید‌ها و بشارت و انذار، دچار خطا نشود، و نیز باید همه موجودات و نیاز‌های آنان را بشناسد تا بتواند، جانشین خدا و حکم او حکم خدا باشد. بدین رو در برخی احادیث اهل بیت عصمت (علیهم السلام) اسماء در آیه شریفه به اسمای انبیا، ائمه، شیعیان و دشمنان و در برخی دیگر به اسمای زمین ها، کوه ها، رود ها، نباتات، درختان و حیوانات تفسیر شده است. و نیز در حدیثی امام صادق علیه السلام که در پاسخ به سؤال از آیه شریفه با دست خود به آن سو و این سو اشاره کرده و همه چیز را مصداق تعلیم خداوند به حضرت آدم (ع) دانستند. همه این احادیث نشان‌گر جامعیت علم آدم (ع) است که لازمه جانشنی خدا است.تردیدی نیست که خلیفه و جانشین خداوند در عالم خلقت باید بر سایر مخلوقات شرافت و برتری داشته باشد، و اگر نه ترجیح بلا مرجح می‌شود که از دید حکمت لغو است و لغو در افعال خداوند متعال راه ندارد. بنابر این انبیا و ائمه (علیهم السلام) که خلفا و جانشینان خدا بر خلق هستند، باید بر سایر مخلوقات برتری داشته باشند. اکنون این سؤال مطرح می‌شود که وجه برتری خلفای خدا بر دیگر مخلوقات چیست؟ از دیدگاه قرآن کریم، این «علم» است که سبب برتری و بزرگی خلفا و جانشینان خدا است؛ هر مخلوقی که نسبت به اسما و صفات و نیز افعال خداوند، عالم‌تر باشد، و از مخلوقات او آگاهی داشته باشد، برتر و در نتیجه جانشین خدا بر خلق است. لذا خداوند متعال که در سوره بقره، طی آیات 31 تا 35 جریان خلقت حضرت آدم به عنوان خلیفه خدا در زمین را گزارش نموده، علم حضرت آدم را دلیل برتری او بر ملائکه دانسته و با آنان احتجاج نموده و فرموده است: «أَنْبِئُونی‏ بِأَسْماءِ هؤُلاءِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ؛ البقرة(2)/ آیه31 اگر راست مى‏گویید، اسامى اینها را به من خبر دهید!» و ملائکه نیز در پاسخ به عدم علم خود در برابر علم آدم (ع) که همان علم الهی بود، اقرار کرده و راه تواضع را پیش گرفته و گفتند: «سُبْحانَکَ لا عِلْمَ لَنا إِلاَّ ما عَلَّمْتَنا إِنَّکَ أَنْتَ الْعَلیمُ الْحَکیمُ؛ البقرة(2)/ آیه32 منزهى تو! ما چیزى جز آنچه به ما تعلیم داده‏اى، نمى‏دانیم تو دانا و حکیمى.»نکته دیگری که در آیات فوق وجود دارد و حاکی از بلندی جایگاه علم و تعلیم و تعلم است، سجده ملائکه بر آدم (ع) به سبب برتری او از حیث علم است. بعد از آن که خداوند متعال علم اسما یعنی تمام علوم لازم برای خلیفة اللهی را به حضرت آدم (ع) آموخت و از ملائکه خواست که از آن علوم و اسما خبر دهند و آنان گفتند: «ما چیزى جز آنچه به ما تعلیم داده‏اى، نمى‏دانیم‏» البقرة(2)/ آیه32 خداوند به حضرت آدم (ع) دستور داد که از آن علوم به ملائکه بیاموزد: «قالَ یا آدَمُ أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمائِهِمْ؛ البقرة(2)/ آیه33 فرمود: «اى آدم! آنان را از اسامى (و اسرار) آگاه کن.»و حضرت آدم (ع) در مقام معلمی ملائکه از آن اسما به ملائکه آموخت و در نتیجه عالم‌تر بودن آدم (ع) از ملائکه به اثبات رسید، لذا خداوند به ملائکه دستور داد بر آدم (ع) سجده کنند: «وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْلیسَ أَبى‏ وَ اسْتَکْبَرَ وَ کانَ مِنَ الْکافِرینَ؛ البقرة(2)/ آیه34 و (یاد کن) هنگامى را که به فرشتگان گفتیم: «براى آدم سجده و خضوع کنید!» همگى سجده کردند جز ابلیس که سر باز زد، و تکبر ورزید، (و به خاطر نافرمانى و تکبرش) از کافران شد. ‏...»سجده بالاترین مظهر تواضع و تسلیم است. یعنی ملائکه موظف شدند که تسلیم آدم (ع) باشند و طبق آیات قبل مکلف شدند علم را از حضرت آدم (ع) علم بیاموزند. از جمله نکاتی که اهمیت فوق العاده علم و علم آموزی را از دیدگاه قرآن کریم اثبات می‌کند، این است که تعلیم بشر توسط پیامبران را هدف بعثت آنان ذکر کرده است:«لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنینَ إِذْ بَعَثَ فیهِمْ رَسُولاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ إِنْ کانُوا مِنْ قَبْلُ لَفی‏ ضَلالٍ مُبینٍ» آل‏عمران‏(3)/ آیه 64

«خداوند بر مؤمنان منت نهاد [نعمت بزرگى بخشید] هنگامى که در میان آنها، پیامبرى از خودشان برانگیخت که آیات او را بر آنها بخواند، و آنها را پاک کند و کتاب و حکمت بیاموزد هر چند پیش از آن، در گمراهى آشکارى بودند.»بشر بدون تعلیم از سوی پروردگار متعال در جهالت است و تنها خالق هستی است که به همه خیر و شرها، صلاح و فسادها، سعادت و شقاوت ها، و ... عالم است. و بر او است که دست آفریده‌های خود را از جهالت خارج کند و به سوی حق و سعادت رهنمود شود. بی تردید خداوند متعال بدون کوچک‌ترین اهمال، هدایت و تعلیم بشر را به بهترین وجه ممکن انجام داده است: «الرَّحْمنُ عَلَّمَ الْقُرْآنَ خَلَقَ الْإِنْسانَ عَلَّمَهُ الْبَیانَ؛ الرحمن(55)/ آیه‏1-4 خداوند رحمان، قرآن را تعلیم فرمود، انسان را آفرید، و به او بیان را آموخت.»لکن خدواند متعال برخی را خود تربیت نموده و آنان را رسولان خود قرار داده و دیگر انسان‌ها را به دست انبیای خود تعلیم داده است. لذا خداوند متعال در آیه فوق؛ «وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ» و آیات مشابه تعلیم بشر توسط پیامبران را یکی از اهداف بعثت ذکر کرده است.آیات کریمه ای که در بحث قبل بدان اشاره شده و مانند آن ها، علاوه بر بلندی جایگاه علم و علم آموزی، گویای آن است که تعلیم بر انبیا و آموختن علم بر امت های آنان واجب است. زیرا وقتی که علم آموزی هدف بعثت باشد، اگر پیامبران از این امر کوتاهی کنند، به وظیفه رسالتشان عمل نکرده‌اند و چنین تقصیری در باره انبیا محال است زیرا آنان معصوم بوده و ابداً از انجام رسالت الهی خود کوتاهی نمی‌کنند. علاوه این که چنین اهمالی، اگر ممکن باشد، _نستجیر بالله_ نشانگر ضعف خدا در انتخاب رسولان می‌باشد و این نیز محال است. لذا بر پیامبران واجب است که آن چه مورد نیاز بشر و تأمین کننده سعادت آنان است، به آنان تعلیم نمایند. بر انسان‌ها نیز واجب است که از پیامبران (ع) علم بیاموزند و به مقتضای آن عمل کنند، زیرا اگر آموختن بر آنان واجب نباشد، وجوب تعلیم بر انبیا لغو می‌شود و خداوند حکیم کار لغو نمی‌کند. لذا خداوند انسان‌ها را نیز به آموختن علم از انبیا و حجت‌های او لازم شمرده و فرموده است: «وَ ما أَرْسَلْنا قَبْلَکَ إِلاَّ رِجالاً نُوحی‏ إِلَیْهِمْ فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُون‏؛ ما پیش از تو، جز مردانى که به آنان وحى مى‏کردیم، نفرستادیم! پس اگر نمى‏دانید، از آگاهان بپرسید»در احادیث اهل بیت (علیهم السلام) نیز بر وجوب طلب علم تأکید بسیار شده است. پیامبر اعظم (صلّی الله علیه و آله) می‌فرماید: «علم آموزی بر هر مسلمانی واجب است»چنین تأکیدی بر آموزش علم در حد فریضه‌ای دینی، نشانگر اهتمام ویژه اسلام به علم و دانش و زدودن جهل ونادانی از مردم است. بدین مضمون روایات متعددی در منابع بسیاری نقل شده است؛ در برخی از این احادیث، اضافاتی آمده است که نکات قابل توجهی در آن‌ها نهفته است؛ به سه نکته اشاره می‌کنیم:در ادامه حدیث فوق، پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله) فرمود: «أَلَا إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ بُغَاةَ الْعِلْمِ؛33آگاه باشید که خداوند کسانی که بیش از حد طلب علم می‌کنند را دوست دارد.» «بغاة» جمع بغی به معنای «طلب توأم با تجاوز از حد» است. بدیهی است که تجاوز از حد در هر چیزی مذموم است مگر در علم آموزی. منظور این است که علم حد بردار نیست و ایستایی در آن راه ندارد و هیچگاه نمی‌توان به نهایت و پایان علم دست یافت؛ ز گهواره تا گور دانش بجوی. بنابر این اگر چه هر مقدار که علم آموزی محبوب خداوند است ولی قطعا کسانی که تلاش بیشتری در این مسیر دارند، محبوب‌ترند.هر چند که تعبیر «کُلِّ مُسْلِمٍ» اعم از زن و مرد را شامل می‌شود، با این حال در برخی از روایات مذکور، به وجوب علم آموزی زنان نیز تصریح شده است: «طَلَبُ الْعِلْمِ فَرِیضَةٌ عَلَى کُلِّ مُسْلِمٍ وَ مُسْلِمَة؛35 علم آموزی بر هر مرد و زن مسلمان، واجب است.»آری در مکتب همه انبیا، به خصوص اسلام، علم آموزی به جنس، گروه یا نژاد خاصی اختصاص ندارد. بلکه هر انسانی در مسیر علم و عمل به آن و دور شدن از جهل و نادانی، باید گام بردارد. زیرا بدیهی است که عدم حرکت در این مسیر افتادن به منجلاب جهل است و هدف بعثت پیامبران نیز نجات انسان‌ها از جهالت است. بنابر تردیدی نیست که همه انسان‌ها اعم از زن، مرد، پیر و جوان، کاسب، تاجر، کشاورز، همه و همه باید در کسب علم و دانش کوشش کنند، چون پیامبران معلمان تمام بشریت‌اند و نجات بشر در گرو علم است.در ادامه برخی از روایات یاد شده چنین آمده است: «أَیْ عِلْمِ التَّقْوَى وَ الْیَقِین‏»«یعنی علمِ تقوا و یقین است که طلب آن بر زن و مرد واجب است نه هر چیزی که علم نامیده شده باشد. و نیز در آیاتی که تعلیم را هدف بعثت بر شمردند، قید کتاب و حکمت آمده است: «وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ». بنابر این معنای وجوب طلب علم بر همگان اعم از زن و مرد و پیر و جوان، آموختن هر آن چیزی که بشر علم نامیده، نیست، بلکه مقصود علومی است که سعادت بشر در گرو دانستن آن‌ها است. بدین رو است که در آیات و روایات قیودی مانند علم تقوا و یقین و نیز قید کتاب و حکمت آمده است. چنین علومی است که کسب آن‌ها بر همگان واجب است و کسی از ترک آن ها، معذور نیست. امام صادق علیه السلام در پاسخ به سؤال کسی که در باره آیه شریفه «فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبالِغَة؛ دلیل رسا (و قاطع) براى خدا است» سؤال کرد، فرمود: «خداوند متعال روز قیامت به بنده می‌گوید: آیا عالم بودی؟ اگر بگوید: بله، می‌فرماید: پس چرا عمل نکردی به آن چه می‌دانستی؟! و اگر بگوید جاهل بودم، می‌فرماید: چرا یاد نگرفتی تا عمل کنی؟! پس این گونه با او احتجاج می‌کند و این است حجت [تام ] و بالغه خدا» اسلام هم به دنیا نظر دارد و هم به آخرت و خواهان حُسن هر دو است؛ «رَبَّنا آتِنا فِی الدُّنْیا حَسَنَةً وَ فِی الْآخِرَةِ حَسَنَةً» لکن از این دو آخرت را برتر و اصل می‌داند و دنیا را زمینه آبادانی آخرت معرفی می‌کند: «وَ الَّذینَ هاجَرُوا فِی اللَّهِ مِنْ بَعْدِ ما ظُلِمُوا لَنُبَوِّئَنَّهُمْ فِی الدُّنْیا حَسَنَةً وَ لَأَجْرُ الْآخِرَةِ أَکْبَرُ لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ ؛ آنها که پس از ستم دیدن در راه خدا، هجرت کردند، در این دنیا جایگاه (و مقام) خوبى به آنها مى‏دهیم و پاداش آخرت، از آن هم بزرگتر است اگر مى‏دانستند!». در آیه دیگر می فرماید: «وَ لَدارُ الْآخِرَةِ خَیْرٌ وَ لَنِعْمَ دارُ الْمُتَّقینَ ؛ و سراى آخرت بهتر است و چه خوب است سراى پرهیزگاران»، البته کسب علوم بشری و تجربی نیز ممکن است گاه به صورت کفایی واجب گردد؛ رفع نیازهای روز مره و توسعه اجتماع انسانی اسلامی و رسیدن به استقلال و بی نیاز از کفار و سد کردن راه تسلط کفار بر مسلمانان، از جمله ادله ای هستند که می‌تواند، کسب برخی علوم را بر عده ای به اندازه رفع نیاز واجب کند. لکن وجوب مطلق و بی قید و شرط، تنها بر علوم الهی و کسب معرفت تعلق دارد و همگان موظف اند، برای دریافت پیام انبیای الهی، تمام تلاش خود را به کار بندند.البته این بدین معنا نیست که همه باید، دست از کار و زندگی بکشند و برای کسب علم به محضر پیامبران و یا ائمه (علیهم السلام) و یا امروزه مثلا در حوزه‌های علمیه در محضر علما خاضر شوند، بلکه هر کس به هر طریقی که می‌تواند، باید این وظیفه الهی را سامان بخشد. قرآن کریم در این باره بهترین فرمول قابل اجرا و حکیمانه ای را ارائه کرده است. از منظر قرآن کریم لازم نیست عموم مردم کوچ کنند و برای کسب علم به نزد پیامبر (صلّی الله علیه و آله) یا جانشینان او بروند، لکن واجب است عده‏ای هجرت علمی کنند و از ایشان کسب علم نمایند و سپس باز گشته و به دیگران برسانند؛ «وَ ما کانَ الْمُؤْمِنُونَ لِیَنْفِرُوا کَافَّةً فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ کُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ وَ لِیُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَیْهِمْ لَعَلَّهُمْ یَحْذَرُون‏»بنابر این امروزه بر عده ای واجب است که اولا علوم اسلامی را از راه تلمذ در پیشگاه علمای عصر بیاموزند و در مرحله بعد برای تبلیغ دین به اقصی نقاط جهان هجرت کنند، و بر مردم است که از ارشادات اسلامی آنان بهره لازم را ببرند. همچنین امروزه با وجود سیستم‏های پیشرفته اطلاع رسانی، کار تعلیم و تعلم نیز آسان شده است و بر اندیشمندان اسلامی است که با استفاده بهینه از این امکان ایجاد شده، بیش از پیش در تبلیغ پیام قرآن کریم و رسولان خدا اقدام نمایند.

حدیث: عَنِ الصّادِقِ علیه السلام أَنَّهُ ذَکَرَ کُوفَةَ وَ قالَ: سَتَخْلُو کُوفَةُ مِنَ الْمُؤمِنینَ وَیَأْرِزُ عَنَهَا الْعِلْمُ کَما تَأرِزُ الْحَیَّةُ فىجُحْرها، ثُمَّ یَظْهَرُ الْعِلْمُ بِبَلْدَةٍ یُقالُ لَها قُم، وَیَصیرُ مَعْدِنا لِلْعِلْمِ وَالفَضْلِ حَتّى لایَبْقى فِى الاَْرْضِ مُسْتَضْعَفٌ فىالدّینِ حَتَّى الْمُخَدَّراتِ فیالْحِجالِ وَذلِکَ عِنْدَ قُرْبِ ظُهُورِقائِمِنا.امام صادق علیه السلام یادى از کوفه کرد و فرمود: کوفه بزودى از مؤمنان خالى مى شود، و علم از آن جمع مى شود همانطور که مار در لانه اش جمع مى شود، سپس علم و دانش در شهرى که به آن «قم» مى گویند، ظاهر مى شود، و آنجا مرکز علم و فضیلت مى شود، تا جایى که هیچ کس حتى خانمهاى خانه دار در دین مستضعف باقى نمى مانند واین نزدیک ظهور قائم ما (حضرت مهدى علیه السلام) خواهد بود.

سیمای حضرت فاطمه معصومه(س): مقام عصمت؛ عصمت دارای ابعاد مختلف و مراتب متفاوتی است و بالاترین مرتبه آن را انحصاراً چهارده معصوم(ع) دارند و مراتب پایین‌تر را دیگران مثل پیامبران، فرشتگان و امامزادگان دارا هستند.حضرت فاطمه معصومه(س) از جمله کسانی است که در این راه قدم برداشته و به آن دست یافته‌اند،  است.در زیارت‌نامه دوم آن حضرت چنین آمده است: «السلام علیکِ ایّتها الطاهِرَةُ الحَمیدَةُ البَرُّةُ التّقییةُ الرَّشیَدةُ النقیّةُ؛[22] سلام بر تو ای بانوی پاک و ستایش شده و نیکوکار و هدایت شده و پرهیزکار هدایت شده.».

سیره حضرت فاطمه معصومه(س): در همه تاریخ و در تمام ادیان، با افراط و تفریط، به زنان ظلم شده است،‌ولی اسلام حقوق زن را به طور کامل و عادلاه به آنها داده است، و آنها را از هر گونه انحطاط های ساختگی رهایی بخشیده است. یکی از نمونه های این حقیقت این که: مسلمانان بانوانی همچون: حضرت خدیجه، حضرت فاطمه، حضرت زینب، حضرت معصومه ـ علیهن السلام ـ را به عنوان اینکه آنها دارای عالی ترین مقام ها هستند می ستایند، و با بهترین و عمیق ترین روش، از آنها تجلیل و احترام و نسبت به آنها ابراز احساسات می نمایند، و با این روش خود اعلام می دارند که میزان در رسیدن به مقامات عالی، تقوا و عمل است، نه زن و مرد، سیاه و سفید و… .و این عظمت و احترام که در بارگاه نورانی حضرت فاطمه معصومه(ع) که همچون نگین در شهر قم، جلوه دارد بهترین دلیل و گواه به احترام اسلام به شخصیت زنان والامقام است، و همین نمونه عملی می تواند جواب کوبنده ای باشد برای آنهایی که می گویند اسلام برای زن چندان ارزشی قائل نیست.

فرزنددختردر روایات: از رسول خدا حضرت محمد صلى ‏الله ‏علیه ‏و آله و سلم نقل شده که فرموده اند:"لا تَکرَهوا البَناتَ ؛ فإنَّهُنَّ المُؤنِساتُ الغالِیاتُ. (میزان الحکمة ج 13ص 442 ح٢٢۶١٩)دختران را بد ندانید؛ زیرا آنها مونس هاى گرانبهایى هستند.

پادشاهان مدفون درحرم حضرت معصومه(س): شاه‌سلیمان  :شاه عباس ثانى دو پسر داشت: یکى صفى میرزا از زنى چرکسى و دیگرى حمزه میرزا فرزند زنى گرجى. شاه عباس، صفى میرزا را با این که پسر ارشدش بود، دوست نمى‏داشت و در اواخر عمر او را در یکى از کاخهاى سلطنتى محبوس نمود. امراى شاه پس از فوت او در دامغان جلسه کردند و چون شاه خود در تعیین جانشین اظهار نظرى نکرده بود، تصمیم گرفتند که حمزه میرزا هشت ساله را به سلطنت بردارند و براى رسیدن به مقصود، شایعه کردند که صفى میرزا را شاه کور کرده و به همین جهت نمى‏تواند پادشاه ایران شود. آغا مبارک، خواجه باشى حرم شاه با این طرح مخالفت کرد و اعلام داشت که صفى میرزا صحیح و سالم است، سپس با دسیسه مادر صفى میرزا و با یارى عده‏اى از خواجه سرایان که با او همدست بودند، از زندان آزاد شد و به سلطنت رسید. خواجه سراى صفی میرزا که نظارت برادر دیگر شاه یعنى حمزه میرزا را هم بر عهده داشت، کودک را ب قتل آورد تا بدین ترتیب داعیه‏اى براى سلطنت صفى میرزا باقى نباشد؛ بدین گونه سلطنت به شاه صفى دوم رسید. وى که به بیمارى لاعلاج درد پا و نقرس دچار بود، چندى بعد به توصیه درباریان نام خود را عوض کرد و بار دیگر با نام «مبارک» شاه سلیمان تاجگذارى نمود. صفى میرزا که عمر خود را در حرم سرا با زنان و خواجگان گذرانده و بدون تربیت و تحصیل به اخلاق زنانه بار آمده بود، یکى از بد نامترین پادشاهان صفوى است. وى بسیار ضعیف النفس و عیاش بود و در عین حال مصاحبت با زنان و اشارت آنان را در امور مملکت بر رأى رجال با کفایت ترجیح مى‏داد. این که در دوران سلطنت او، عثمانیها، ازبکان و تیموریان هند تقریباً همه شان به علت گرفتاریهاى داخلى و دلمشغولیهاى دیگر به فکر تعرض به ایران نیفتادند، قسمت عمده دوران فرمانروایى او را از تهدید دشمن ایمن داشت. هجوم ترکمانان که به سر کردگى آدینه سلطان، فرمانرواى خویش، یک چند در نواحى استرآباد تاخت و تاز کردند «1086 ق / 1675 م» در همان آغاز کار به آسانى دفع شد و مشکلى به وجود نیاورد. شاه سلیمان وزارتش را هم از همان اوایل سلطنت شیخ على خان زنگنه، میر آخور خویش که پیش از آن چندى حاکم کرمانشاه بود واگذاشت «1079 ق / 1668 م».کفایت و درایت این وزیر، شاه را از مداخله در جزییات امور که بدان علاقه‏اى هم نداشت آسوده خاطر ساخت. رفت و آمد جهانگردان اروپایى که براى بازرگانى یا به آن بهانه و عنوان به ایران مى‏آمدند، و غالباً ناظر به تسهیل تبلیغات مسیحى یا گرد آورى اطلاعات اقتصادى و سوق الجیشى بود، در این عهد هم، مثل دوران شاه عباس بزرگ ادامه یافت و گزارشهاى برخى از آنها مثل شوالیه شاردنCHARDIN، انگلبرت کمپفر، و تاورنیه TAVERNIER، تصویر آن عهد را به صورت یک دوره آرامش نسبى ارائه مى‏کند، که البته آرامش دوزخى بود. هر چند عمارت هشت بهشت که شاه اواخر عمر «حدود 1102 ق / 1690 م» در اصفهان براى خود ساخت زندگى شخصى او را به طور نمادین، غرق در رویاهاى بهشت نفس پرستان عصرش نشان مى‏دهد. شاه سلیمان با آن که نام شاه صفى دوم را از روى خود برداشت؛ از تقلید زندگى همنام خود شاه صفى اول بر کنار نماند و در بسیارى موارد، احوال آن پادشاه سفاک و نیمه دیوانه را تقلید مى‏کرد. وى حتى از صفات بالنسبه برجسته و محدودى هم که پدرش شاه عباس ثانى گه گاه از خود بروز مى‏داد، بى بهره بود. آنچه بیشتر بر احوالش غلبه داشت جنون و جنایت جدش شاه صفى بود. دوران فرمانروایى او همچون سلطنت شاه صفى اول، دوره بى ثباتى، بى رحمى و خشونت و جنایت بود. در تنبیه و آزار اطرافیان تنها به دربار اکتفا نمى‏کرد بلکه تقریباً هر کس که با درگاهش سر و کارى داشت، از هستى خویش در گمان مى‏افتاد. بخش عمده‏اى از عمرش صرف شرابخوارى، بد مستى، و بى رحمى مى‏گذشت و هنگامى که در حال مستى یا بد خویى بود، هیچ یک از اطرافیانش بر جان خود ایمنى نداشت. به اقتضاى هوس شاهانه در این لحظه هاى شوم و تاریک زندگانیش که بر اطرافیان خشم مى‏گرفت، طى سالها، چشمها بیرون آورد، گوشها برید، بینى‏ها کند و زندگیها بر باد داد و این همه فقط خشم زود گذر او را فرو مى‏نشاند. به قول شاردن در این گونه مواقع کسانى که به حضورش مى‏رفتند در تمام مدت «تشریف حضور» بر جان خویش ایمن نبودند. یکى از درباریانش گفته بود که هر گاه از حضور شاه مرخص مى‏شد، دست به سر مى‏برد که مطمئن شود سر جایش هست? به امور مملکت که تقریباً زمام آن در دست وزیرش بود، به کلى بى اعتنایى مى‏کرد. غیر از وى، خواجه سرایانش، کارگزاران واقعى او محسوب مى‏شدند. از مُلک و دولت چیزى بیش از آسایش خود و امکان ادامه عیشهاى بى بنیاد طلب نمى‏کرد. وقتى درباریانش به وى خاطر نشان ساختند که هر گاه سپاه عثمانى به ایران هجوم آورد، تمام قلمرو او از دست خواهد رفت؛ گفته بود: که اگر تنها اصفهان باقى بماند برایش کفایت مى‏کند! همچنین وقتى به شاه توضیح دادند که اتحاد با اروپا بر ضد عثمانى، بغداد و کربلا را متعلق به ایران خواهد ساخت، جواب داد که ترجیح مى‏دهد مناسبات دوستانه‏اش را با عثمانیها همچنان حفظ کند و خود را درگیر جنگ و لشکرکشى ننماید. اگر چه این رأى شاه، ناشى از راحت طلبى و بى مسوؤلیتى او بود، در واقع، نظر اغلب سردارانش هم محسوب مى‏شد، چرا که ارتش صفوى در آن ایام چنان بى انضباط، راحت طلب، و فاقد روحیه جنگى بود که نمى‏توانست با هیچ کشورى هم پیمان یا با هیچ ارتشى وارد جنگ شود و تنها به درد سرکوب مردم و باج ستانى و جنایت مى‏خورد. شاه سلیمان با این تن آسایى و آسایش طلبى، هر روز، بیش از پیش در لذت و فراغت زندگى حرم خانه غرق مى‏شد و هر لحظه فاصله‏اش را با نظارت در امور بیشتر مى‏کرد. آن گونه که شاردن، شاید با قدرى مبالغه مى‏گوید، مى‏گسارى تقریباً تنها کارى بود که هیچ کس در آن باب به اندازه او توانایى نداشت. با این همه هر فرمانى را که در حال مستى صادر مى‏کرد، اطرافیانش از ترس عربده جوییهایش بلافاصله به موقع اجرا در مى‏آوردند؛ خود او نیز وقتى مستى از سرش مى‏پرید، براى اطمینان از اجراى فرمان، درباریان را مورد بازجویى و پرس و جوى دقیق قرار مى‏داد؛ وسواس در اجراى فرامین جنایتکارانه‏اش، تنها دقت نظرى بود که شاه در امور مملکت از خود نشان مى‏داد? درباریان و مجلسیان را هم به اصرار بسیار به باده گسارى الزام مى‏کرد و ظاهراً مى‏پنداشت که با این طرفند، بر اسرار آنها وقوف بیشترى مى‏یابد. با این حال، به تحریک رؤساى عوام و ملایان، فرمانى مبنى بر تعقیب و آزار یهودیان و ارامنه صادر کرد. عده‏اى از بزرگان یهود به علت مقاومت کشته شدند و ارامنه بیشتر با پرداخت هدیه و جزیه از تبعات آن جان به در بردند. سلطنت شاه سلیمان با اسراف و تبذیر آغاز شد و شاه جوان با گشاده دستى جنون آمیزى در ولخرجیها، و باده گساریهاى مجلل و پر هزینه، موجودى خزانه خود را به شدت کاهش داد. اما در اواخر عمر براى اجتناب از عواقب ولخرجیها به امساک و خست افتاد، و از افراط، کارش به تفریط کشید. این امساک و خست بى قاعده موجب شد تا بعضى مشاغل و مناصب را که بى متصدى و سرپرست مى‏شد، در مقابل اخذ رشوه و هدیه و غالباً به بهایى اندک به هر کس و ناکسى واگذار کند و این نیز از اسباب عمده بروز اختلال در کارهاى مملکت مى‏شد. این اقدام در کنار واگذارى تمامى مناصب از سوى شاه که اغلب درباریان و نزدیکانش و هزار فامیل را حاکم بر سرنوشت ایران استبداد زده مى‏کرد، زخم دیگرى بود بر پیکر فرتوت مردمان و ظلم مضاعفى که حاکمان جدید سوداگر، از رهگذر خرید مناصب بر رعایا دارد مى‏کردند. در شهوت رانى و زنبارگى، حرص جنون آمیزش، به جایى رسید که به الزام و اشارت او، از نواحى مختلف کشور، به وسیله حکام و عمال متملق و فرومایه‏اش، غالباً زنان زیبا به دربارش هدیه مى‏دادند. از جمله یک بار بیست و یک زن زیباى ارمنى را برایش ربودند، بار دیگر هشت اروپایى نشین اصفهان را به زور به دولتخانه‏اش آوردند، اما با اخطار و مداخله شدید سفیر سوئد ناچار شد آنها را دست نزده به خانواده‏هایشان پس بدهد. اما شاه در این رسم شکار انسانى و ربودن دختران زیبا و پیشکش به حرم خانه هیچ گاه خود را به خطر نمى‏انداخت. او تنها میل و هوس شاهانه‏اش را ابراز مى‏کرد و این اطرافیان صوفى اعظم و مرشد کامل یعنى کسانى چون کلانتر ارمنى جلفا بودند که براى تفریح خاطر ملوکانه، اسباب این رسوایى را تدارک مى‏دیدند، و حتى شاه را بعدها هم به تکرار نظایر این شکار شیطانى تشویق مى‏کردند. اگر رؤساى عوام و صاحبان نفوذ کلام در میان عامه مردم، در برابر این اعمال نه تنها ضد دینى که ضد بشرى سکوت نمى‏کردند و وظیفه شرعیشان را محدود به صدور حکم تعقیب و آزار دیگر اقلیتهاى مذهبى نمى‏دیدند؛ داروغه جلفا و ریزه خواران حضرت اعلى را این جرأت نبود تا براى آن تاجور شرابخواره شهوت باره بیمار گونه، چنین به جان و ناموس مردم تجاوز کنند، و هوس ملوکانه در همان مرحله هوس باقى مى‏ماند و مجال ظهور نمى‏یافت. شاه که فاقد خوش قلبى، عطوفت و خوش طبعى بود، به شدت زود خشم و پرخاشگر مى‏شد و این احوال بارها او را به ارتکاب کارهایى وا مى‏داشت که سرانجامش پیشمانى بود. به تأثیر کواکب در سرنوشت انسان و به سعد و نحس نجوم به طور افراط آمیزى اعتقاد داشت و در این باره کارش به خرافه پرستى مى‏کشید. مواردى هم پیش مى‏آمد که دوست داشت خود را دیندار و پارسا نشان دهد، از این رو، گه گاه به علما و رؤساى عوام فرصت قدرت نمایى در امور مى‏داد؛ اما قدرت نمایى این رؤساى عوام زده و متحجر غالباً منجر به آزردن خاطررعایاى اهل سنت و پیروان دیگر ادیان مى‏شد؛ چنانکه اقدام به قصاص و قتل رودلف ساعت ساز سوییسى، نمونه‏اى از تعصبات پیچیده رایج عصر بود. جالب این که، این بى تسامحى‏ها و خشونت مدعیان شریعت، از سوى عامه با خوش باورى مطلوب و انجام احکام تقلى مى‏شد و محیط حکومت صفوى را که آکنده از خرافات تو در تو و آمیخته به اقوال سوء به نام دین و مذهب بود، به شدت تحت سلطه رؤساى روحانى عوام و سادگى مریدان در مى‏آورد. علامه محمد باقر مجلسى که در این دوره نفوذ فوق العاده‏اى در زمینه امور شرعى حاصل کرده بود، با مخالفت افراطى و شدیدى که نسبت به صوفیه و اهل سنت و حتى مذاهب و ادیان دیگر نشان مى‏داد، خود را به صورت یک کرتیر دیگر - موبد موبدان عهد ساسانى - جلوه‏گر ساخت و ناخرسندیهاى شدیدى به ویژه در میان اهل سنت به وجود آورد. لاجرم، هنگامى که مجلسى، چنین دولت ستمکار، بى اخلاق، بد سیرت، بى وجدان، و جبارى را به حکم اخبار و روایات تأیید و سلطنت در خاندان صفوى را پاینده و تا آخر الزمان مى‏دانست که صاحب الزمان دولت را از دست این خاندان تحویل خواهد گرفت، طوفانى ضد شیعى و انقلابى ضد دولتى طومار آن را برچید و پیشگویى شیخ را نعل ابطال زد. سلطنت دهشتبار شاه سلیمان نزدیک بیست و نه سال طول کشید. در این مدت، ایران به شدت دچار فقط، رکود، و انحطاط شد، هر چند این امر، مانع از آن نبود که شاعران و رؤساى مردم، او را سلیمان ثانى نخوانند و در کفایت، درایت، جود و بخشندگیش داستانها نسرایند. آخر، واپسین سلیمانى هم که او را ثانى و بدل وى خواندند، در پایان سلطنت خود کمتر از او فقر، ادبار، بى رسمى، و بى عدالتى باقى نگذاشته بود و تنها پندار عوام به ضرب و زور اعتقاد رؤساى آنها بود که از وى پادشاهى مظهر کمال و اقتدار مى‏تراشید. بعد از شاه سلیمان، مملکت در معرض تجزیه، شورش و پریشانى واقع شد و با سقوط قطعى تنها تار مویى فاصله داشت. آن نیز به «برکت» سلطنت ضعیف پسر از خود نالایق ترش - شاه سلطان حسین - که بى تسامحى هر دو با اهل سنت شورش و عصیان آن طایفه را در خراسان و کردستان به همراه آورد، به ضربه‏اى پاره و طومار صفوى در هم پیچیده شد.

روضه معصومی: اگرچه بال پریدن به آسمان داری/فرشته ای وبه روی زمین مکان داری/نه از فرشته هم انگار برتری بانو/چراکه دختر موسی ابن جعفری بانو/رسیده از حرمت بی شمار رحمت ها/اگر به پای تو افتاده اند بهجت ها/در بهشت گمانم که نه،بهشت اینجاست/نوشته اند حریم تو مرقد زهراست/چراغ های حریمت ستاره و ماه است/چقدرگوشه ی هرصحن آیت الله است/نشسته ایم و به لب اشفعی لنا داریم/اگر چه بر سر سجاده ربنا داریم/قرار بود قرار دل رضا باشی/چگونه میشود آخر ازو جدا باشی/قرار بود بیایی ولی توانت رفت/به شوق وصل به زهر فراغ جانت رفت/غریب میروی و هیچکس کنارت نیست/تمام زندگیت، هستی ات کنارت نیست/خدا نخواست ببینی غم برادر را/نخواست باز ببیند شکسته خواهر را/زنان طوس به جای تو خواهری کردند/اگر چه نجمه نبوده ست مادری کردند/گمان مکن که شود باز کربلا تکرار/قرار نیست رود خواهری سر بازار/نه طوس کرب و بلا باشد و نه قم کوفه/نه شهر شام و نه آن روضه های مکشوفه/سری به نیزه ندیدی به پیش چشمانت/طناب داغ اسارت ندیده دستانت/“کسی که داغ برادر کشید زینب بود/کسی که ناله ی مادرشنید زینب بود”/غروب بود،همین که رسید در گودال/تمام موی سرش شد سفید در گودال/ازاین طرف روی نیزه سر برادر رفت/ازان طرف پی یک گوشواره لشگررفت/بس است تا به قیامت مصیبت زینب/شکست قلب زمین از اسارت زینب/شکست قلب زمین و زمان به تنگ آمد/به سمت معجرزینب همینکه سنگ آمد/*اومدن شیعیان قم خودشون رو رسوندن به خانوم؛با چه عزتی خانوم رو سوار محمل کردن؛وقتی برادراشو به شهادت رسوندن دیگه نذاشتن به خود این خانوم بی احترامی بشه؛هر کسی یه جوری التماس میکرد خانوم جان بیا خونه ی ما نوکریت رو بکنیم؛آفرین به وفای این مردم...الهی بمیرم این یه خواهر امام بود...اما وقتی زینب رو وارد شهر شام کردن یه عده نانجیب تو شهر آماده بودن؛رقاصه ها آمدن کنار این ناقه ها میرقصیدن؛یه عده از بالای بام ها سنگ میزدن...حسین...*"شاعر:سید حجت بحرالعلومی طباطبایی"

منبرسی ام: شفاعت در قرآن کریم

آیه: شفاعت در قرآن کریم:موضوع شفاعت از اصول مسلّم اسلام است که روایات زیادی از طریق شیعه و اهل سنت درباره آن نقل شده است. در قرآن کریم نیز آیات متعددی درباره آن وجود دارد. مانند آیات 43 تا 48 مدثّر که خداوند متعال عده ای از کسانی را که شفاعت شامل حال آنها نمی شود نام برده است.تمام علمای اسلام شفاعت را قبول دارند، ولی دربعضی خصوصیات و شرایط آن با یکدیگر اختلاف نظر دارند. دسته ای شفاعت را مختص خداوند می داند.(سجده، 40؛ انعام، 51؛ زمر،44) دسته ای شفاعت را مشروط به اذن الهی می داند.(بقره،255 ؛ یونس،3؛ سبأ،23) دسته ای مطلقاً شفاعت را نفی می کند.(بقره،48؛ بقره،254؛ یونس،18)شفاعت در عرف مردم همان وساطت قوی از ضعیف می باشد و در لغت از ماده شفع و شفیع گرفته شده و معنای جفت در مقابل فرد است. زیرا شخص شفیع به کمک فردی که شایستگی شفاعت را دارد؛ گرچه کمبودی داشته یا براثر جهل و نادانی گناه یا گناهانی را مرتکب می رود و او را از عذاب اخروی یا از مشکلات دنیوی نجات می دهد. (درّی اصفهانی،علی، شفاعت، 1378،انتشارات امّ ابیها،دوم،جلد 5000،ص 15) تمام علمای شیعه و اکثر اهل تسنّن می گویند شفاعت یک نوع وساطت درمغفرت و عفو و بخشیدن گناهان است. یعنی شخص قوی از شخث ضعیف دستگیری می نماید و او را به مقامی برساند یا از عذابی برهاند. همانطوری که اعمال وکردارهایی که انسان در دنیا مرتکب گردیده در آخرت تجسّم و تمثیل پیدا کند.یعنی روابط معنوی که در این جهان بین مردم برقرار است در جهان پس از مرگ، صورت عینی و ملکوتی به خود می گیرد.زمانی که یک انسان سبب هدایت انسان دیگر شود رابطه رهبری آنها در روز قیامت به صورت عینی در می آید و زمانی که یک انسان سبب گمراهی انسان دیگر می گردد، رابطه رهبری آنها نیز در روز قیامت به صورت عینی در می آید. معنای سوم معنایی است که معتزله قائل اند و می گویند هدف و غرض از شفاعت فقط بالا بردن مقام و درجات معنوی است که اولیاء خداوند انجام می دهند و شخص را از مقامی به مقام بالاتر می برند و معنای اول شفاعت را که همان دستگیری از گناهکاران است را منکرند و به اصطلاح می گویند گناهکاران هیچ موقع مورد شفاعت واقع نمی شوند و بلکه برای همیشه در دوزخ می سوزند. (درّی اصفهانی،علی، شفاعت، 1378،انتشارات امّ ابیها،دوم،جلد 5000،صفحه 20-16)

1) آیاتی که شفاعت را از آن خدا می داند:- «الله الذی خلق السموات و الارض فی سته ایام ثم استوی علی العرش ما لکم من دونه من ولی و لا شفیع افلا تتذکرون: اوست الله که آسمانها و زمین را در شش روز بیافرید و سپس بر عرش مسلط گشت شما به غیر از او سرپرست و شفیعی ندارید آیا باز هم متذکر نمی گردید.»- «لیس لهم من دونه ولیٌ و لاشفیعٌ؛ به غیر او ولی و شفیعی برایشان نیست.»(انعام، 51)- «قل لله شفاعه جمیعاً؛ بگو شفاعت همه اش مال خداست.» (زمر، 44) (طباطبائی، سید محمد حسین ،ترجمه تفسیر المیزان، دفتر انتشارات اسلامی ، جلد اول، ص235)

2) آیاتی که شفاعت را مشروط به اذن خدا می داند:- «له ما فی السموات و ما فی الأرض من ذالذی یشفع عنده الا بإذنه یعلم ما بین ایدیهم و ما خلفهم؛ از آن اوست آسمانها و زمین ، کیست که بدون اذن او شفاعتی کند؟ او می داند اعمالی را که یک یک آنها کرده اند و هم چنین آثاری که از خود به جا نهاده اند» (بقره، 255)- «ان ربکم الذی خلق السموات و الارض فی سته ایام ثم الستوی علی العرش یدبر الامر ما من شفیع الا من بعد اذنه ؛ به درستی پروردگار شما تنها الله است که آسمانها و زمین را در شش روز بیافرید آن گاه بر عرش مسلط گشته، تدبیر امر نمود، هیچ شفیعی نیست مگر بعد از آن که او اجازه دهد.» (یونس، 3)- «لایملکون الشفاعه عنده الا لمن اذن له؛ شفاعت نزد او برای کسی سودی نمی دهد، مگر کسی که برایش اجازه داده باشد.» (سبأ، 23)- «لا یملو الشفاعه الا من اتخذ عند الرحمن عهداً؛ مالک شفاعت نیستند مگر تنها کسانی که نزد خدا عهدی داشته باشند.» (مریم، 87)- «و کم من ملک فی السموات لاتغنی شفاعتهم شیئاً الا من أذن الله لمن یشاء و یرضی؛ چه بسیار فرشتگان که در آسمان هایند و شفاعتشان هیچ سودی ندارد مگر بعد از آن که خدا برای هرکس بخواهد اذن دهد.» (نجم، 26) (طباطبائی،سیّدمحمدحسین،1363،ترجمه تفسیر المیزان ،جلد اول، ص 236 و 235)

 

3) آیاتی که شفاعت را نفی می کند:- «وتقوا یوما لا تجزی نفس عن نفس شیئاً و لایقبل منها شفاعه و لا یؤخذ منه عدلاً و لا هم ینصرون؛ بپرهیز از روزی که احدی به جای دیگری جزاءداده نمی شود و از او شفاعتی پذیرفته نیست و از او عوضی گرفته نمی شود و هیچ کس از ناحیه ی کسی یاری نمی گردد.» (بقره، 48)- «یوم لا بیعٌ و لا خلهٌ و لا شفاعهٌ؛ روزی که نه د رآن خرید و فروشی است و نه رابطه دوستی » (بقره، 254)- «وَیَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللّهِ مَا لاَ یَضُرُّهُمْ وَلاَ یَنْفَعُهُمْ وَیَقُولُونَ هََّؤُلاََّءِشُفَعََّؤُنَا عِندَ اللّهِ قُلْ اءَتُنَبِّئُونَ اللّهَ بِمَا لاَ یَعْلَمُ فِى السَّمَوَتِ وَلاَ فِى الاَْرْضِ سُبْحَانَهُ وَتَعَلَى عَمَّا یُشْرِکُونَ؛ به غیر از خدا چیزی را می پرستند که نه ضرری برایشان دارد و نه سودیبه ایشان می رساند ؛ می گویند: این ها شفیعان ما به نزد خدایند، بگو آیا به خدا چیزی یاد می دهیدکه خود او در آسمانها و زمین سراغ ندارد؟ منزه و والاست از آن چه ایشان برایش شریک می پندارند. » (یونس، 18)- «ما للظالمین من حمیمٍ و لا شفیعٍ یطاعُ؛ ستمکاران نه دوستی دارند و نه شفیعی که سخنش خریدار داشته باشد.» (طباطبائی،سیّدمحمدحسین،ترجمه تفسیر المیزان، جلد اول، ص 234و235)آیا آیات مربوط به شفاعت، آیات متشابهی است؟ آیات متشابه، آن دسته از آیات است که به جهت افعال و صفات خداوند با افعال و صفات بندگان مقصود راستین آن روشن نباشد و هاله ای از ابهام و احتمال آن را فراگرفته باشد و سرانجام معنای اصلی آیه به غیر آن مشتبه گردد.با چنین ویژگی هایی آیات متشابه در آیه های شفاعت وجود ندارد و هدف هر آیه ای از آیه های شفاعت با درنظر گرفتن عبارات پیشین و پسین آنها بسیار روشن است و اگر نیاز به بحث و تفسیر آنها نشانه ی متشابه بودن آنها باشد باید گفت بیشتر آیات قرآن شبیه یکدیگر است، زیرا دریافت بیشتر آنها نیازمند بحث، شرح و تفسیر است. (آیت الله جعفرسبحانی،شفاعت و زیارت،انتشارات کانون اندیشه جوان، جلد سوم،ص83)علاوه بر آیات متعدد قرآنی، روایات فراوانی از طریق شیعه و سنی از رسول اکرم (ص) نقل گردیده است. شاید به جرأت بتوان گفت که از همه ائمه معصومین در زمینه شفاعت روایت داریم و این روایات هرگونه ابهام و شک و تردیدی را در زمینه شفاعت از بین می برد و موجبات یقین را برای حقیقت جویان با انصاف فراهم می سازد. قال رسول الله (ص):« ثلاثه یشفعون الی الله فیشفعون الأنبیاء،ثم العلماء ثم الشهداء؛ سه گروهند که درنزد خداوند برای گنهکاران شفاعت می کنند و شفاعتشان مورد قبول واقع می شود؛ نخست انبیاء سپس علماء پس از آن شهدا»قال رسول الله (ص):«انما الشفاعه لأهل الکبائر من امتی؛ شفاعت من فقط برای کسانی از امتم

می باشد که مرتکب گناهان کبیره شده اند»قال امیرالمؤمنین (ع):« لنا شفاعه لأهل مودّتنا شفاعه؛ برای ما و نیز اهل مودت و دوستی ما حق شفاعت وجود دارد.»قال الصادق (ع):« من انکر ثلاثه النبیاء فلیس من شیعتنا المعراج و المسئله فی القبر و الشفاعه؛ هرکس منکر سه چیز شود از شیعیان ما محسوب نمی شود معراج پیامبر، سوال در قبرو مسئله شفاعت»قال الصادق (ع):« نَجد ربنا و نُصلی علی نبینا و نَشفع لِشیعتنا فلا یردّنا ربّنا؛ ما پروردگارمان را تمجید می کنیم و بر پیامبرمان درود می فرستیم و برای شیعیانمان شفاعت می کنیم وخداوند نیز درخواست ما را رد نمی کند.»قال الرضا (ع):« من کذب بشفاعه رسول الله(ص) ام تناله؛ هر کس شفاعت رسول خدا(ص) را تکذیب کند مشمول آن نخواهد شد.»با توجه به آیات متعدد قرآنی و روایات فراوانی که از شیعه و اهل سنت در زمینه شفاعت وجود دارد انکار و تشکیک درآن هرگز برای اهل تحقیق و انصاف ممکن نیست.

شفاعت از چه کسانی صادر می شود؟با مراجعه به آیات و روایات می توان شافعان روز جزا و ویژگی های آنان را شناخت.برخی از آنها عبارتند از:قرآن مجید خطاب به پیامبر اکرم(ص) می فرماید« و لسوف یعطیک ربک فترضی؛ به زودی پروردگارت تو را عطا خواهد داد تا خرسند گردی» (ضحی، 6)در روایات عطای الهی به شفاعت آن حضرت تفسیر شده است و نیز از آن حضرت نقل شده است که فرمود: «ذخرت شفاعتی لأهل الکبائر من امتی؛ شفاعت خود را برای گناهکاران از امّتم که مرتکب گناهان بزرگ شده باشند، ذخیره کرده ام.»

پیامبر گرامی اسلام درباره یشفاعت امیرالمؤمنین علی (ع) فرمود:«انی لا شفع یوم القیامه فأشفع و شفع علیُ فیشفع؛ من در روز رستاخیز شفاعت می کنم و شفاعتم پذیرفته می شود و علی نیز شفاعت می کند و شفاعت او پذیرفته می شود.»از پیامبر اکرم(ص) درباره شفاعت فاطمه (س) وارد شده است: «ایما إمراه فی الیوم والیله خمس صلوات و صامت شهر رمضان و حجت بیت الحرام و زکت مالها و اطاعت زوجها و والت علیاً بعدی دخلت بشفاعه ابنتی فاطمه؛ هر زنی که نمازهای پنج گانه اش را بخواند و روزه ی ماه رمضان را بگیرد و در صورت استطاعت به زیارت خانه خدا برود و زکات مالش را بدهد و از همسرش اطاعت کند و پس از من، علی را به امامت بپذیرد به شفاعت دخترم فاطمه وارد بهشت خواهد شد.»در روایتی از رسول گرامی اسلام (ص) نقل است که فرمود: «و یشفع اهل بیتی فیشفعون؛ و اهل بیت من شفاعت می کنند و شفاعتشان پذیرفته می شود.»پیامبر اکرم(ص) فرموده اند: «یشفع الأنبیاء فی کل من کان یشهد لااله الا الله مخلصاً؛ پیامبران الهی برای کسانی که از روی اخلاص به یگانگی خدا گواهی داده اند شفاعت می کنند.»افزون بر آیات 26 تا 28 سوره انبیاء، آیه 86 زخرف، آیه 26نجم و روایات نیز بر شفیع بودن فرشتگان دلالت می کند از جمله در بخشی از روایتی که از پیامبر اکرم(ص) نقل شده آمده است:«یشفع النبیّون و الملائکه؛ پیامبر و فرشتگان و ... شفاعت می کنند»درباره شفاعت شهیدان راه خدا و دین از پیامبر نقل شده است « یشفع الشهید فی سبعین انساناً من اهل بیته، شهید راه خدا برای هفتاد تن از خویشاوندان خود شفاعت می کند.»امام صادق(ع) می فرماید«اذ کان یوم القیامه بعث الله العابد فإذا وقفا بین یدی الله عزوجل قیل للعابد انطلق الی الجنه و قیل للعالم قف تشفع للناس بحسن تأدیبک بهم؛ روز رستاخیز که عالم و عابد محشور می شوند، هنگامی که درپیشگاه الهی بایستند به عابد گفته می شود برو به بهشت و به عالم و دانشمند گفته می شود بایست و آنها را که آموزش داده ای شفاعت کن.»در این باره حضرت علی (ع) از پیامبر گرامی(ص) نقل می کند: »من تعلم القرآن ، فاستظهر، فأحل حلاله و حرم حرامه ادخله الله به الجنه و شفعه فی عشیره من اهل بیته کلهم قد وجبت له النار؛ کسی که قرآن را بیاموزد و حفظ کند و حلال آن را حلال و حرام آن را حرام بداند، خداوند او را به دلیل اهل قرآن بودن به بهشت وارد می سازد و شفاعت او را درباره ده تن از خویشاوندانش که همه سزاوار آتش اند می پذیرد.»پیامبر گرامی اسلام(ص) فرمود: «الشفعاء خمسه و ...الرحم ؛ شفاعت کنندگان پنج طایفه اند ... یکی از آنان خویشاوندان هستند.»نیز از امام صادق(ع) نقل است: «یشفع الحمیم حمیمه؛ خویشاوند، خویشاوند خود را شفاعت می کند.»امام صادق(ع) در این باره فرموده اند:«الجار یشفع الجار؛ همسایه، همسایه خود را شفاعت می کند.»از امام صادق (ع) درباره شفاعت مؤمنان پرسیده شد که آیا می توانند خویشاوندان خود را شفاعت کنند؟ فرمود: نعم، المؤمن یشفع فیشفع، آری مؤمن شفاعت می کند و شفاعت او پذیرفته می شود.»پیامبر گرامی اسلام(ص) فرمود: «تعلموا القرآن فإنه شافع لأصحابه یوم القیامه؛ قرآن را بیاموزید چرا که قرآن در روز قیامت اهل قرآن را شفاعت می کند.»از رسول گرامی اسلام نقل است که فرمود: «الشفعاء خمسه القرآن و الرحم و الامانه؛ شفاعت کنندگان پنج طایفه اند، قرآن، خویشاوندان، امین بودن.»امام زین العابدین در دعایی اینگونه می گوید:«صلی علی محمد و آله و اجعل توسلی به شافعاً یوم القاوه نافعاً انک انت ارحم الراحمین؛ بارالها درود بر محمد و آل او بفرست و توسل مرا به او شفیع من گردان در روز قیامت که مرا سود دهد. تویی از همه ی مهربانان مهربانتر.»پیامبر رحمت (ص) می فرماید: «الصیام و القرآن یشفعان للعبد یوم القیامه، یقول الصیام ای رب منعته الطعام والشهوات بالنهار فاشفعنی فیه ...؛ روزه و قرآن در روز قیامت برای بنده شفاعت می کنند روزه می گوید، پروردگارا من او را از خوردن غذا و انجام شهوات در روز مانع شدم، پس شفاعت مرا درباره اش بپذیر.»از امام سجاد(ع) در دعای 31 صحیفه سجادیه این گونه نقل شده است: « صلی علی محمد و آله صلوه تشفع لنا یوم القیامه و یوم الفاقه الیک؛ پروردگارا برمحمد و آل او درود فرست، درودی که برای ما در روز رستاخیز و روز نیازمندی به تو شفاعت کند.»و مهم ترین شفاعت کننده : خداوند: از برخی روایات چنین دریافته می شود که پس از شفاعت کنندگان، خداوند مهربان نیز، خود شفاعت گر گناهکاران می شود و آنان را از عذاب می رهاند.از پیامبر(ص) نقل شده است: «یشفع النبیون و الملائکه و المؤمنون فیقول الجبار بقیت شفاعتی...؛ پیامبران و فرشتگان و مؤمنان شفاعت می کنند، آنگاه خدای متعال می فرماید: شفاعت من باقی مانده است.» (برگرفته از آثار آیت الله جعفرسبحانی، شفاعت و زیارت ،ص40-35)براساس آیات و روایات همه ی مومنان و دوست داران پیامبر(ص) و اهل بیت او از شفاعت بهره مند می شوند البته برخی به دلیل پیشینه نیکشان از این رحمت الهی زودتر بهره مند می شوند و برخی دیرتر اما سرانجام این دریچه ی رحمت به روی آنان گشوده خواهد شد.آیه 28 سوره انبیاء شفاعت برخی شفاعت گران را تنها در حق کسانی می داند که رضایت خداوند را به دست آورده باشند و از سویی با توجه به آیه 48 سوره نساء خداوند تنها گناه شرک را نمی بخشد و از گناهان دیگر برای هرکس که بخواهد چشم می پوشد. بنابراین هرکس از خط قرمز یکتاپرستی پا فراتر ننهاده باشد و در منجلاب شرک فرو نیفتاده باشد از شفاعت بهره می گیرد.(آیت الله جعفر سبحانی ، شفاعت و زیارت ،ص43)

از پژوهش در آیات و روایات به دست می آید که برخی هرگز از رحمت شفاعت بهره مند نمی شوند اینان عبارت اند از:با توجه به آیات 97 تا 101 سوره شعراء، در روز بازپسین مشرکان شفاعت نمی شوند و شفاعت ِ شفاعت گران به حال آنان سود نخواهد داشت، در بسیاری از روایات هم به موضوع فوق تصریح شده است از جمله پیامبر(ص) می فرمایند:اعطیت خمساً... و اعطیت الشفاعه لامتی فهی لمن لا یشرک بالله شیئاً؛ خداوند بزرک به من پنج امتیاز اعطا کرده است... یکی از آن ها شفاعت است برای کسانی که مشرک نباشند»از آیات 41 تا 48سوره ی مدثّر دریافته می شود که روز رستاخیز کافران بهره ای از شفاعت نمی برند و شفاعت به حال آنان سودی نخواهد داشت همین نکته از برخی روایات نیز استنتاج می شود، از امام هشتم(ع) معنای آیه 28 سوره ی انبیاء را پرسیدند که می فرماید«جز برای کسی که(خدا) رضایت دهد شفاعت نمی کنند»فرمود معنایش آن است که شافعان رستاخیز جز برای کسی که دین او مورد رضایت و پسند خدا باشد شفاعت نمی کنند، روشن است که کافران موردپسند خداوند را ندارند.قرآن مجید می فرماید«ما للظالمین من حمیمٍ و لا شفیعٍ یطاعُ؛ و برای ستمگران نه یاری است و نه شفاعت گری که مورد اطاعت باشد پیامبر گرامی اسلام در یان زمینه می فرمایند:«ما شفاعتی فقی اصحاب الکبائر ما اهل الشرک و الظلم؛ شفاعت من برای کسانی است که مرتکب گناه بزرگ شده باشند جز شرک و ستم کاری.»امام صادق(ع) فرمود:«لو ان الملائکه المقربین و النبیاء و المرسلین شفعوا فی ناصب شفعوا؛ اگر همه ی فرشتگان مقرب الهی و مقام پیامبران برای ناصبی(کسی که دشمن خاندان عصمت و طهارت است) شفاعت کننده شفاعت آنان پذیرفته نمی شود.پیامبر اکرم (ص) در این باره می فرمایند:« إذا اقمت المقام المحمود تشفعت فی اصحاب الکبائر من امتی فیشفعتی الله فیهم و الله لا تشفعت فیمن آذی ذریتی؛ هنگامی که درمقام شفاعت قرار گیرم، برای گناهکاران امتم شفاعت می کنم و خداوند شفاعت مرا می پذیرد به خدا سوگند برای کسانی که ذریه و فرزندان مرا آزرده باشند شفاعت نمی کنم.»امام هشتم (ع) دراین باره می فرمایند:«من کذب بشفاعه رسول الله لم تناله؛ کسی که شفاعت رسول خدا را تکذیب کند شفاعت آن گرامی به او نمی رسد.»رسول گرامی اسلام(ص) نیز می فرماید:«من لم یؤمن بشفاعتی؛ هرکس به شفاعت من ایمان نداشته باشد شفاعت من بر او نمی رسد.»رسول گرامی اسلام(ص) فرموده اند«من غش العرب لم یدخل فی شفاعتی؛ هرکس به عربها (عرب های مسلمان) خیانت کند از شفاعت من بی بهره خواهد بود.» سبک شمارندگان نماز: امام صادق(ع) می فرمایند:«لاینال شفاعتنا من استضعف بالصلوه؛ کسی که نماز را سبک بشمارد به شفاعت ما دست نمی یابد.» (آیت الله جعفرسبحانی، شفاعت و زیارت، ص47-50)

حدیث: قالَ رَسُولُ اللّه ِ صلی الله علیه و آله: لَمّا اُسْرِىَ بِى اِلَى السَّماءِ الرابِعَةِ نَظَرْتُ اِلى قُبَّةٍ مِنْ لُؤْلُوءٍ لَها أَرْبَعَةُ أَرْکانٍ وَ أَرْبَعَةُ أَبْوابٍ کَاَنَّها مِنِْ اسْتَبْرَقٍ أَخْضَرَ، قُلْتُ: یا جَبْرَئیلُ ما هذِهِ القُبَّةُ الَّتى لَمْ أَرَ فِى السَّماءِ الرابِعَةِ أَحْسَنَ مِنْها؟ فَقالَ حَبیبى مُحَمَّد، هذِهِ صُورَةُ مَدینَةٍ یُقالُ لَها «قُم» یَجْتَمِعُ فیها عِبادُ اللّه ِ الْمُؤْمِنُونَ یَنْتَظِرُونَ مُحَمَّدا وَ شَفاعَتَهُ لِلْقیامَةِ وَالْحِسابِ، یَجْرى عَلَیْهِمُ الْغَمَّ وَاَلْهَمُّ وَالاَْحْزانَ وَ الْمَکارِهَ... . رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: هنگامى که مرا به آسمان چهارم بردند، نگاهم افتاد به قبّه اى از دُرّ، که داراى چهار درب و چهار پایه بود همانند پارچه زربافت سبز رنگ، گفتم: جبرئیل، این چه چیزى است که بهتر از آن را در آسمان چهارم ندیدم؟ جبرئیل گفت: شکل شهرى است که به آن «قم» گفته مى شود که بندگان مؤمن خدا در آنجا اجتماع مى کنند و در انتظار محمّد و شفاعت او در قیامت و روز حساب بسر مى برند، غم و اندوه و سختیها به آنها روى مى آورد.

سیمای حضرت فاطمه معصومه(س): مقام شفاعت؛ حضرت معصومه(س) از جمله شخصیت‌های بی‌نظیر جهان اسلام است که ائمه(ع) در مورد زیارت و شفاعت ایشان، تأکید فرموده‌اند. آن حضرت یک الگوست؛ الگویی که به کمال رسید و اگر چه معصوم نبود، اما به عصمت رسید؛ آنچنان که معصوم به ما آموخت در دامانش پناه گیریم و از او شفاعت بطلبیم: «یَا فَاطِمَةُ اشْفَعِی لِی فِی الْجَنَّةِ».فاطمه معصومه(س) بعد از فاطمه زهرا(س) دومین زنی است که به نصّ اهل‌بیت(ع) به مقام شفاعت نائل می‎شود. بانوی کرامت و شفاعتی که امام صادق(ع) حریمش را حرم خود و زائرش را مستوجب بهشت می‎داند. امام رضا (ع)در شأن خواهرش فرموده است: «مَنْ زارَها عارِفاً بِحَقِّها فَلَهُ الْجَنَّة».هر کس او را با شناخت کامل زیارت کند بهشت بر او واجب می‌گردد.

سیره حضرت فاطمه معصومه(س): می پرسند: آن همه مقام چرا؟ با این که حضرت معصومه(ع) چندین خواهر داشت، چرا بر آنها برتری داشت؟پاسخ: این سؤال در مورد حضرت زهرا(ع) نیز مطرح است، که باید در پاسخ گفت: این دو بانو علاوه بر شرافت خانوادگی و ذاتی، در عرصه ها و میدان های ایمان و عمل، ممتاز بودند و در این راستا با گزینش خود، درجات عالی ارزش های والای انسانی را پیمودند، و با عرفان و عمل خود آن گونه درخشیدند.حضرت معصومه(ع) در صحنه های علم، عرفان، ایمان، سیاست، و حمایت از مقام رهبری، بسیار ممتاز بود و سرانجام در این راستا به شهادت رسید.او در اقامت هفده روزه خود در قم، به عبادت و راز و نیاز با خدا اشتغال داشت، چنان که عبادتگاه او که آن را”بیت النور” گویند و اکنون در مدرسه ستیه قم در محله میدان میر قرار گرفته، گواه نورانیت و صفای ممتاز او در ارتباط با خداست.“از پرباری عمر مبارک 28 ساله حضرت معصومه(ع) همان بس که در اقامت هفده روزه اش در قم، حوزه علمیه قم را بقای جادوانه بخشید، و ده ها هزار فرهیخته و دانش پژوه را به جهان تشیع ارزانی داشت، بزرگانی بسان زکریا بن آدم از اصحاب امام رضا(ع) و احمد بن اسحاق وکیل امام حسن عسکری(ع) در قم تا وجود مراجع تقلید و اندیشمندان متفکری چون:میرزای قمی، آیت الله شیخ ابوالقاسم قمی، آیه الله حائری، آیه الله صدر، آیه الله سید محمد تقی خوانساری، آیه الله حجت، آیه الله بروجردی، آیه الله سید احمد خوانساری، آیه الله گلپایگانی، آیه الله مرعشی نجفی، آیه الله اراکی، علامه طباطبائی، استاد شهید مرتضی مطهری و حضرت امام خمینی(اعلی الله مقامهم الشریف) همه از برکت وجود عالمه آل عبا حضرت معصومه(ع) است که به حوزه علمیه مرکزیت داه، و با پرتو افشانی خویش، آن را به مدینه فاضله اسلامی تبدیل نموده است… انقلاب اسلامی ایران در حقیقت فرزند پاک این سرزمین مطهر و فیضیه(فیض گرفته از درگاه بی بی فاطمه معصومه(ع)) است، که اینکه با رهبری های حکیمانه ولی امر مسلمین، حضرت آیه الله خامنه ای مد ظله العالی، به مسیر خود ادامه می دهد.رحمت خدای بزرگ و درود خالصانه همه پیامبران، امامان، اولیای خدا و مجاهدان راستین بر این بانوی بزرگ باد، که هماره می درخشد و نور افشانی می کند. و کوثر همیشه جوشان ولایت است.کوتاه سخن اینکه: آنچه انسان را به مقامات ارجمند می رساند، ایمان و عمل است، چنان که امام باقر(ع) فرمود:“فَوَ اللهِ ما شِیعَتُنا اِلا مَنْ اِتَقَی اللهَ وَ اَطاعَهُ؛ سوگند به خدا شیعه ما نیست مگر کسی که پرهیزکار بوده و از خدا اطاعت کند.”نیز فرمود: لا تُنالُ وِلا یَتُنا اِلا بِالْعَمَلِ وَالْوَرَعِ؛ به ولایت و دوستی ما جز از راه انجام عمل نیک و پرهیزکاری نمی توان رسید.

فرزنددختردر روایات: از رسول خدا حضرت محمد صلى ‏الله ‏علیه ‏و آله و سلم نقل شده که فرموده اند:"مَن کانتْ لَه ابنةٌ فأدّبَها وأحْسَنَ أدَبها ، وعلّمَها فأحْسَنَ تعلیمَها ؛ فأوسَعَ علَیها مِن نِعمِ اللّه ِ الّتى أسبَغَ علَیهِ ، کانَتْ لَه مَنَعةً وسِتْرا مِن النّارِ .(میزان الحکمة ج1 ص 107حدیث 403)هر که دختری داشته باشد وخوب تربیتش کند واو را به خوبی دانش بیاموزد واز نعمتهایی که خداوند به او عطا کرده به وفور بهره مندش سازد، آن دختر، سپر و پوشش پدر در برابر آتش دوزخ خواهد بود.

بزرگان مدفون درحرم حضرت معصومه(س): مورخان و علما گفته اند که سه دختر امام جواد علیه السلام داخل روضه دفن شده اند : «امّ حمیده»، «زینب» و «میمونه». همچنین «بریهة» دختر موسی مبرقع ، فرزند محمد جواد، فرزند امام رضا علیهم السلام در آن جا دفن شده است .دربعضی روایاتی که از « تاریخ قم » نقل شده، آمده است : دخترانی که از فرزندان ائمه اطهار علیهم السلام، کنار فاطمه معصومه علیها السلام دفن شده اند عبارتند از :زینب، امّ محمد ( دختر موسی بن محمدبن علی الرضا علیهما السلام ) .میمونه و امّ محمد ( دختران امام محمد جواد علیه السلام ) .میمونه و بریهة ( دختران موسی مبرقع ) .« امّ اسحاق » کنیز محمد بن موسی مبرقع .« امّ حبیب » کنیز ابوعلی محمد بن احمد بن رضا علیه السلام .

روضه معصومی: به لطف دست کریم تو آمدم این سو۲/به جان ضامن آهو ردم نکن بانو۲/به شوق دست کریم تو آمدم این سو۲/به جان ضامن آهو ردم نکن بانو۲/نشسته ام بنویسم حرم حرم بانو۲/چه خوب شد که دوباره کبوترم بانو۲/نشسته ام بنویسم مرا به قم ببرید/دو هفته ای شده که اصلا نمیپرم بانو۲/نشسته ام بنویسم مرا رها نکنید۲/که بی تو راه به جایی نمیبرم بانو۲/امامزاده موسی بن جعفری خانوم۲/غلامزاده ی موسی بن جعفرم بانو۲/به لطف دست کریم تو آمدم این سو۲/به جان ضامن آهو ردم نکن بانو .../بلنده عرش خدا هم ردیف شانه ی تو/بهشت باغچه ای در حیاط خانه ی تو۲/قدم به سمت مدینه زدم نفهمیدم۲/چطور شد که رسیدم به آستانه ی تو۲/من وتو هر دوبه دنبال یک هدف هستیم۲/تویی روانه ی مشهد،منم روانه ی تو/به شوق دست کریم تو آمدم این سو۲/به جان ضامن آهو ردم نکن بانو ..../

منبرسی و یکم: امنیت در قرآن

آیه: امنیت در قرآن:امنیت هم وزن خلقت است. قرآن یک جا می‌گوید: چون شما را آفریدم عبادت کنید: «اعْبُدُوا رَبَّکُم الَّذی خَلَقَکُم» (بقره/21) یک جا می‌گوید: چون به شما امنیت دادم عبادت کنید: «فَلْیعْبُدُوا... آمَنَهُمْ مِنْ خَوْفٍ» (قریش/3) دعا برای امنیت؛ حضرت ابراهیم گفت: «رَبِّ اجْعَلْ هذا بَلَداً آمِنا» (بقره/126) خدایا مکه را منطقه‌ای امن قرار بده. شهر امن مقدس است و قداستش به امنیت است؛ «وَ هذَا الْبَلَدِ الْأَمینِ» (تین/3) تمام عبادات در سایه امنیت است؛«مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً یعْبُدُونَنی» (نور/55) قرآن از ذوالقرنین تجلیل می‌کند. هنر ذوالقرنین ایجاد امنیت برای مردم بود. سدی ساخت که قبایل متجاوز نتوانند از آن عبور کنند؛« "فَمَا اسْطَاعُواْ أَن یظْهَرُوهُ وَ مَا اسْتَطَاعُواْ لَهُ نَقْبًا» (کهف/97)  وظیفه حکومت، تأمین امنیت است. امیرالمؤمنین فرمود: حکومت نزد من از ترشح عطسه بز کم‌ارزش‌تر است، مگر اینکه بتوانم جلوی ظلم را بگیرم.نخستین وظیفه انبیا ایجاد امنیت است. موسی به فرعون گفت: «أَرْسِلْ مَعَنَا بَنی إِسْرَ اِئیلَ» (شعرا/17) بنی اسرائیل را آزاد کن. «وَ لا تُعَذِّبْهُم» (طه/47) چرا اینها را شکنجه می‌کنی؟ مشارکت در حفظ امنیت؛ قبل از اسلام چند نفر هم پیمان شدند که از مظلومان دفاع کنند، پیمانی به نام «حلف الفضول». پیامبر فرمود: من هم هستم. یعنی پیامبر با مشرکین شریک شد برای ایجاد امنیت در مکه.سلام، رمز مسالمت و امنیت؛ وقتی به کسی می‌گویی سلام علیکم! یعنی تو از طرف من در امانی. سلام کلام خداست. «سَلامٌ قَوْلاً مِنْ رَبٍّ رَحیمٍ» (یس/58) امنیتِ آبروی مردم؛ اگر کسی به زن پاکدامنی نسبت زنا داد، یا باید چهار شاهد عادل بیاورد، یا اگر سه شاهد آورد، به هر عادلی هشتاد ضربه شلاق می‌زنند: «فَاجْلِدُوهُمْ ثَمانینَ جَلْدَهً» (نور/4) شجاعت در حفظ امنیت؛ وقتی به مجاهدان راه خدا می‌گفتند دشمن زیاد است بترسید، ایمانشان قوی‌تر می‌شد؛ «فَاخْشَوْهُمْ... فَزادَهُمْ إیمانا» (آل‌عمران/173)

حدیث: عَنِ الصّادِقِ علیه السلام قالَ: فَاَمَّا الرِّىّْ فَوَیْلٌ لَهُ مِنْ جَنا حَیْهِ، وَ اِنَّ الاَْمْنَ فیهِ مِنْ جَهَةِ قُم وَ أَهْلِهِ، قیلَ وَ ما جَناحاهُ؟ قالَ علیه السلام: اَحَدُهُما بَغْدادُ، وَ الآخَرُ خُراسانُ. امام صادق علیه السلام فرمود: امّا رىّ پس واى بر آن از دو طرفش، و امنیت و آرامش در آن از طرف قم واهل قم است. سؤال شد دو طرفش کدامند؟ امام علیه السلام فرمود: یکى بغداد، و دیگرى خراسان است.

سیمای حضرت فاطمه معصومه(س): مقام کرامت (کریمه اهل‌بیت(ع))؛ آراستگی و وارستگی انسان، جز آنکه پاداش عظیم اخروی به همراه دارد آثار و نمودهای عینی از خود به جای می‎گذارد که در چهره صالحان و سیمای فرزانگان و زندگی روزمره ایشان به روشنی مشاهده می‎شود. بر این اساس، حضرت فاطمه معصومه(س) یکی از نمونه‌های عالی و بارز این واقعیت است و به حق ضریح و رواق و بارگاه ملکوتی‌اش چشمه فیاض کرامت و لطف پروردگاری است که بر دل‌های سوخته و دست‌های به آسمان برداشته شده و چشم‌های اشکبار و وجود غمبار گرفتاران جاری است.

سیره حضرت فاطمه معصومه(س): وجوب بهشت، معادل بهشت، ‌مالک شده بهشت که از کلمه”لَهْ” فهمیده می شود، و برابر بودن زیارت او با زیارت حضرت رضا(ع) و بازخواست حضرت رضا(ع) از شیعه ای که به زیارت مرقد منور حضرت معصومه(ع) نرفته است.زیارت حضرت معصومه(ع) را تنها یک امام، سفارش نکرده است، بلکه سه امام(امام صادق، امام رضا و امام جواد(ع)) سفارش نموده اند، و جالب اینکه امام صادق(ع) این سفارش را قبل تولد حضرت معصومه(ع) بلکه قبل از تولد پدر حضرت معصومه(ع) امام کاظم(ع) نموده است.پاداش زیارت قبر شریف حضرت معصومه(ع)، برابر پاداش زیارت حضرت رضا(ع)، امام معصوم قرار داده شده است، زید شحام از امام صادق(ع) پرسید: پاداش کسی که یکی از شما را زیارت می کند چیست؟ آن حضرت در پاسخ فرمود:“کمن زار رُسْولَ اللهِ؛ مانند کسی است رسول خدا(ص) را زیارت نموده است.حضرت رضا(ع) فرمود:“اَلا فَمَنْ زارَنِی وَ هُوَ عَلی غُسلٍ، خَرَجَ مِنْ ذُنُوبِهِ کَیَوْمٍ وَلَدَتْهُ اُمُهُ؛ آگاه باشید، کسی که مرا در حالی که غسل زیارت کرده زیارت کند، به گونه ای از گناه بیرون آید و پاک می شود که هنگام تولد از مادرش از گناه پاک بود.”

فرزنددختردر روایات: از رسول خدا حضرت محمد صلى ‏الله ‏علیه ‏و آله و سلم نقل شده که فرموده اند:"اِنَّ اللّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى عَلَى الاُناثِ اَرَقٌّ مِنهُ عَلَى الذُّکُورِ"؛خداوند متعال بر دختران مهربان‏تر است تا پسران.وسائل‏ الشیعة، ج15، ص104؛ فروع کافى، ج2، ص82. به نقل از مرکز نشر اعتقادات.

پادشاهان مدفون درحرم حضرت معصومه(س): فتحعلی‌شاه :فتحعلی شاه دومین شاه از دودمان قاجار بود که از 1797 تا 1834 میلادی فرمانروایی کرد. وی فرزند حسین‌قلی‌خان برادر جوانتر آغامحمدخان قاجاربود. پس از کشته شدن عمویش، فتحعلی شاه به پادشاهی رسید.لقب او سلطان صاحبقران بود چرا که بیش از بیست و پنج سال شاهی کرد. «فتحعلی‌شاه» مردی خوش‌گذران، لاابالی، بی‌لیاقت، خسیس، دهن‌بین، بی‌ارزش و به شکلی جنون‌آمیز زن دوست بود. در سایه‌ی حضور چنین موجود نالایق و ناتوان و در دوران حاکمیت او بود که هفده ولایت قفقاز از ایران جدا شد.شاه قاجار علی‌رغم مشکلات سیاسی کشور، زندگی افسانه‌ای خویش را که آمیخته به شادکامی و هوس‌های سیری ناپذیر بود در چهاردیواری‌های کاخ‌های عفن خود می‌گذراند. تفریح در حرمخانه، سواری، شکار و بازی با ورق، از سرگرمی‌های عمده‌ی او بود. میزان برد و باخت در حرم شاهی به حدی بود که هر کنیز، سالانه، مبلغی تا حدود پانزده هزار تومان به‌عنوان پاداش دریافت می‌کرد.شاه قاجار با وجود داشتن هزار زن عقدی و صیغه، اِبایی نداشت که بازهم رقاصه‌ها، مطرب‌ها، بازیگرها و خواننده‌های زن تهران را به قصر خود فراخواند و حتی بدان‌ها مسکن دهد. این لولیان شهرآشوب، همه‌ی هنرهای ممکن سرگرم کننده را همراه با زیبایی و دلربایی با خود به قصر شاهی می‌آوردند و مجلس عیش شاه را با دف و تارو کمانچه و سنتور و تنبک بدل به مرکز هوس‌های انسانی می کردند. از میان آنان می‌توان از مطربه‌هایی چون استاد «زهره» و استاد «مینا» که شادی‌آفرین بزم او بودند، نام برد.«فتحعلی‌شاه» مردی خوش‌گذران، لاابالی، بی‌لیاقت، خسیس، دهن‌بین، بی‌ارزش و به شکلی جنون‌آمیز زن دوست بود. در سایه‌ی حضور چنین موجود نالایق و ناتوان و در دوران حاکمیت او بود که هفده ولایت قفقاز از ایران جدا شد.فتحعلی شاه نزدیک به هزار زن عقدی و کنیز و رقاصه داشت و این در نوع خود یک رکورد بی نظیر محسوب می شد.با این همه او خواننده های زن تهران را نیز به قصر خود دعوت می کرد. تعداد زنان او در آغاز حکومت از چهار زن عقدی و شصت کنیز تجاوز نمی کرد اما پس از مدتی به پانصد نفر رسید و تا پایان دوران سلطنت تعداد زنانی که در حرمسرای او زندگی می کردند از هزار گذشته بود . تعدادی از این زنان حتی یک بار هم موفق به حتی صحبت با شاه نیز نشده بودند.

فتحعلی شاه تنها از 157 زن خود 262 فرزند داشته است. احمد میرزا کوچکترین فرزند او نیز کتابی در شرح حال زنان او نوشته است.اولین زوجه فتحعلی شاه، که در زمان ولیعهدی به عقد ازدواج او درآمد و تا زمانی که در قید حیات بود مورد توجه و احترام بوده «بدرجهان خانم» دختر یکی از یاغیان معروف اوایل سلطنت آقا محمدخان به نام «قادرخان عرب» است.آقامحمدخان ولیعهد خود را که در آن زمان «باباخان» نامیده می‌شد در رأس لشگری به دفع این خان یاغی فرستاد و بعد از شکست و اسارت قادرخان، دختر او را که همین بدرجهان خانم باشد به زوجیت باباخان درآورد. نخستین اولاد باباخان یا فتحعلی شاه بعدی هم دختری از بطن همین بدرجهان خانم است.بدرجهان خانم پنج دختر و دو پسر دیگر برای فتحعلی شاه به دنیا آورد، ولی پسران او (حسینعلی میرزای فرمانفرما و حسنعلی میرزای شجاع‌السلطنه) در اواخر سلطنت فتحعلی شاه بر پدر یاغی شدند. فتحعلی شاه در حق این دو پسر خود گفته بود: خون قادرخان (پدر بدرجهان خانم) در رگ اینها جاری است!یکی از زنان بانفوذ و مقتدر دیگر دربار فتحعلی شاه (سنبل خانم) نیز از خانواده اسرای کرمان در ماجرای قتل عام وحشتناک کرمان در اوایل فرانروائی آقامحمدخان بود. آقا محمدخان سنبل را که در آن موقع دختر کوچک زیبائی بود به ولیعهدش باباخان بخشید و در زمان حکومت باباخان در فارس و کرمان به عقد ازدواج او درآمد.در میان زنان حرمسرای فتحعلی شاه دو زن «آسیه» نام داشتند و اتفاقاً آسیه دومی هم زنی معتبر و مقتدر بود. این آسیه خانم دختر محمدخان قاجار بود که نخست زن مهدیقلی خان عموی فتحعلی شاه شد، ولی بعد از مرگ مهدیقلی خان، به دستور آقامحمدخان او را به عقد ازدواج باباخان، فتحعلی شاه بعدی درآوردند. محمدقلی میرزا ملک‌آرا پسر دوم فتحعلی شاه از بطن اوست. در این جا تذکر این نکته خالی از لطف نیست که محمدقلی میرزا و چهار پسر دیگر فتحعلی شاه (محمدعلی میرزا، محمدولی میرزا، عباس میرزا و حسینعلی میرزا) در یک سال ـ 1203 هجری قمری ـ از پنج زن به دنیا آمدند.شاه قاجار با وجود داشتن هزار زن عقدی و صیغه، اِبایی نداشت که بازهم رقاصه‌ها، مطرب‌ها، بازیگرها و خواننده‌های زن تهران را به قصر خود فراخواند و حتی بدان‌ها مسکن دهدعباس میرزا از نظر روز ولادت در سال 1203 چهارمین آنها بود، ولی به دستور آقا محمدخان او را به ولیعهدی و جانشینی پدر انتخاب کردند، زیرا مادر او آسیه خانم دختر یکی از معتبرترین خان‌های قاجاریه بود.ازمیان بیش از هزار زن، که در طول سلطنت سی و هفت ساله فحتعلی شاه قاجار در حرمسرای او زیسته‌اند و نام قریب به 200 تن از آنان در منابع مختلف مربوط به قاجاریه ثبت شده است، طاووس خانم، ملقب به تاج الدوله، بیش از هر زن دیگری در دوران سلطنت دومین پادشاه سلسله قاجار اثر گذاشته و تنها زنی است که تا پایان عمر فتحعلی شاه محبوب و سوگلی حرم این پادشاه عشرت‌طلب بوده و بیش از زنان دیگر دومین پادشاه قاجار برای او فرزند آورده است.

روضه معصومی: یک صبح مى ‏شود که برایم دعا کنى؟/یا نیمه شب به شوق نمازم صدا کنى؟/مرغ دل از قفس تن به درکشى/در آسمان صحن و سرایت رها کنى/*بی وفا نباش،زود به زود برو قم،دست ادب رو سینه بذار،بگو:یا فاطمه...یه جوری گفتم یا فاطمه! یاد این شعر افتادم:یا فاطمه من عقده ی دل وا نکردم/گشتم ولی قبر تو را پیدا نکردم/مدینه روضه میخوندیم با صدای آهسته؛آخه اونجا اگه بلند بلند گریه کنی بی احترامی میکنند،قانون مدینه همیشه همین بوده،وسط روضه یه پیرمرد آمد دست گذاشت رو شونم گفت:روضه خوان یه سوال دارم؛چند روزه دارم میگردم قبر مادرم رو پیدا نمیکنم،اگه بلدی به من بگو ... جدی میگفت ... خیلی جدی ...*ما را به پادشاهى عالم در آورى/یعنى که در حریم بلندت گدا کنى/امروزه کاینچنین به کرامت زبانزدى/تا رستخیز بهرِ شفاعت چها کنى؟/تو زائر مدینه ‏اى و طوس مى ‏روى/ما را ببر که زائر قبرِ رضا کنى/*قربون کبوترای حرمت امام رضا،دلم تنگ شده برات،دلت مشهد نمیخواد؟ دلت هوای پنجره فولادش رو نکرده؟! حضرت معصومه رو التماس کن*تو زائر مدینه ‏اى و طوس مى ‏روى/ما را ببر که زائر قبرِ رضا کنى/این جا که آمدى سخن از تازیانه نیست/*به نیت دیدن برادر از مدینه حرکت کرد،یادش میاد اون روزی که برادر میخواد از مدینه حرکت کنه،بی بی ها،دخترا، همه رو گفت بیاید برا من گریه کنید، آقا گریه پشت سر مسافر خوب نیست، فرمود:گریه کنید! اون مسافری که به وطن برمیگرده پست سرش نباید گریه کرد...حضرت معصومه حرکت کرد با برادرا،خاندان،اهلبیت...شهر ساوه دشمنای اهلبیت اومدن،برادراشو کشتن،خاندانش رو کشتن...مریض شد این صحنه ها رو دید،قربونت برم...فرمود:من رو قم ببرید،خدا روشکر یه جای نزدیک بود بهش پناه ببرید...آخه فرمود: از پدرم شنیدم که موسی بن جعفر فرمود:قم محل سکونت شیعیان ماست...راهی هم از ساوه تا قم نبود...فدای عمه جانت بشم...عصر روز یازدهم جایی رو نداشت بره...همه رو سوار کرد؛کجا میخوان ببرنت زینب؟بی بی حضرت معصومه وارد قم شد؛مریضه؛مردم قم همه جمع شدن،همه احترام کردن؛همه دست ادب به سینه گذاشتن؛بزرگ خاندان اشعری آمد،خودش افسار مرکب بی بی رو گرفت؛پیرمرد پیاده میرفت بی بی سواره بود...آی بی بی! میدونی شهر شام چه خبر بود؟همه جمع شدن اما کسی دست ادب به سینه نذاشت؛مردای شام دستاشونو مشت کرده بودن،سنگ آماده کرده بودند؛کسی دختر  ناقه ی دختر علی رو هدایت نکرد؛بی بی همه تازیانه ها آماده بود...خودم دیدم که عمه...ای بی بی ای کاش من شهر شام بودم وقتی اون دستای نامرد بلند میشد یه دستو نیگه میداشتم  میگفتم این دخترا تازیانه کم نخوردن...سیلی کم نخوردن...ای حسین....*این جا که آمدى سخن از تازیانه نیست/حرفى ز بى وفایى و ظلم زمانه نیست/در دست‏هاى مردم شهر تو سنگ نیست/یعنى سلام مردم تو وحشیانه نیست/سیلى نزد کسى به رُخ داغدار تو/اینجا خبر ز خون دل و دردِ شانه نیست.../

منبرسی و دوم: توکل به خدا

آیه: چگونه توکل بر خدا کنیم؟توی هر کاری که می خواهد انجام دهد، به خدا توکل می کند ... آنچنان که گویی هیچ کس دیگری در عالم ندارد ... نه دوستی و نه آشنایی ... نه خانواده ای و اقوامی که کمکش کنند، دستش را به یاری بگیرند، اگر جایی درمانده شد، به کمکش بشتابند ... وقتی همین ها را از او می پرسم، لبخندی بر لبانش نقش می بندد و می گوید: جوان مگر نمی دانی همین دوست و آشناها، خانواده و اقوام و ... هم بخواهند کمکی به من بکنند باید خدا کمکشان کند؟ ... کمی فکر کن ... می بینم راست می گوید ... درست که دوست و آشنا و خانواده و اقوام هستند، اما نه اینکه همه شان بنده های خدا هستند؛ مگر نه اینکه خودشان محتاج کمک خدایند؛ مگر نه اینکه خدا نخواهد نمی توانند قدم از قدمی بردارند ... پس ... الهی به امید خودت و نه بنده هایت ...توکل تضمین الهی برای کسی است که همیشه‏ حامی و پشتیبان حق است. قرآن کریم می‏ گوید از پیمودن راه حق نترسید و به خدا توکل کنید، از نیروی باطل نترسید و به خدا توکل کنید. قرآن همه پیغمبرانی که بعد از نوح آمده‏ اند، را مثال می آورد که آنها به مردمی که با آنها مخالفت می ‏کردند و سد راه آنها می ‏شدند، می‏گفتند: «وَ ما لَنا أَلاّ نَتَوَکَّلَ عَلَی اللّهِ وَ قَدْ هَدانا سُبُلَنا وَ لَنَصْبِرَنَّ عَلی ما آذَیْتُمُونا وَ عَلَی اللّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُتَوَکِّلُونَ»( ابراهیم: 12) ؛ «و چرا بر خدا توکل نکنیم و حال آن که ما را به راه هایمان رهبری کرده است؟ و ما بر آزاری که به ما رساندید البته صبر خواهیم کرد و اهل توکل باید تنها بر خدا توکل کنند.» این آیه در کمال صراحت، توکل را به صورت یک امر مثبت ذکر می ‏کند.خداوند در آیه دیگری می ‏فرماید: «فَإِذا عَزَمْتَ فَتَوَکَّلْ عَلَی اللّهِ»( آل عمران: 159 )؛ «(ای پیغمبر!) همین که عزم کردی و تصمیم‏ گرفتی، به خدا اعتماد کن و کار خود را دنبال کن.» قرآن نشستن و دست روی دست گذاشتن را نهی می کند و می‏ فرماید کار خود را بکن و به خدا توکل کن. همان اندازه که به هنگام مشورت باید، نرمش و انعطاف به خرج داد، در زمان اتخاذ تصمیم نهایى باید قاطع بود. بنابر این پس از برگزارى مشاوره و روشن شدن نتیجه مشورت، باید هر گونه تردید و دو دلى و آرای پراکنده را کنار زد و با قاطعیت تصمیم گرفت. این، آن چیزى است که در آیه فوق از آن تعبیر به عزم شده است که به آن تصمیم قاطع نیز می گویند. جمله فوق بیانگر آن است که به هنگام تصمیم نهایى باید بر خدا توکل داشت؛ یعنى در عین فراهم نمودن اسباب و وسایل عادى، استمداد از قدرت بى پایان پروردگار را فراموش نکرد.قرآن نشستن و دست روی دست گذاشتن را نهی می کند و می‏ فرماید کار خود را بکن و به خدا توکل کن. همان اندازه که به هنگام مشورت باید، نرمش و انعطاف به خرج داد، در زمان اتخاذ تصمیم نهایى باید قاطع بود. بنابر این پس از برگزارى مشاوره و روشن شدن نتیجه مشورت، باید هر گونه تردید و دو دلى و آرای پراکنده را کنار زد و با قاطعیت تصمیم گرفت خداوند در آیه دیگری نیز درباره توکل می فرماید: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ هَمَّ قَوْمٌ أَنْ یَبْسُطُوا إِلَیْکُمْ أَیْدِیَهُمْ فَکَفَّ أَیْدِیَهُمْ عَنْکُمْ وَ اتَّقُوا اللّهَ وَ عَلَی اللّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ»(مائده: 11)؛ «ای کسانی که ایمان آورده اید، نعمتی را که خداوند به شما بخشید، به یاد آورید؛ آن زمان که جمعی از دشمنان قصد داشتند به سوی شما دست دراز کنند - و شما را از میان بردارند - اما خدا دست آنان را از شما بازداشت از خدا بپرهیزید و مؤمنان باید تنها بر خدا توکل کنند.» توکل بر خداوند برنامه همیشگی زندگی یک انسان باایمان است. توکل بر خدا یعنی تلاش پی گیر و مناسب و دقت و برنامه ریزی برای انجام درست هر تکلیف و وظیفه خواه در زندگی فردی یا اجتماعی در زمینه مسائلی دنیوی یا اخروی و  ... از سوی انسان باایمان و واگذار کردن نتیجه آن به خداوندی که خود دستور داده است که انسان ها دست از تلاش و کوشش برندارند و پیش از هر تلاش و در کنار آن و پس از آن، خداوند متعال را ناظر و حاضر و اثربخش ببیند.قرآن کریم، در آیات دیگری می فرماید: «وَ مَنْ یَتَّقِ اللّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِبُ وَ مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَی اللّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللّهَ بالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللّهُ لِکُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدْرًا»(طلاق: 2 و 3)؛ «هر کس پرهیزکاری کند، خداوند راه خروجی برای رهایی وی از مشکلات‏ قرار می ‏دهد و از طریقی که گمان ندارد، روزیش را می ‏رساند و هر کس بر خدا اعتماد کند و کار خود به وی واگذارد، خدا برای او کفایت است. همانا خدا فرمان خویش را به نتیجه می‏رساند و آنچه را که بخواهد تخلف ندارد. راستی که خدا برای هر چیزی قدر و اندازه ‏ای معین کرده است.» در این آیه، گویی قانونی که فوق همه قوانین و حاکم بر همه آنهاست‏، بیان گردیده و آن، قانون تقوا و توکل است.این جمله که به خدا توکل کن، اگر بخواهند ترا بفریبند تو خدا را داری، نترس و ... همه برای این است‏ که می‏ خواهد به پیامبر بگوید اگر دشمن‏ دست صلح و سلام به سوی تو دراز کرد تو تحت تأثیر این افکار و اندیشه‏ها که نکند دروغ باشد، نکند خدعه و مکر باشد، امتناع نکن، تو نیز دست صلح‏ و سلام به سوی او دراز کن. در این نگرانی ها که برای هر کسی پیدا می‏ شود که هیچ کس نمی ‏تواند صد در صد مطمئن بشود که دشمن‏ راست می ‏گوید، تو به خدا توجه کن، به خدا اعتماد کن. «فَإِنَّ حَسْبَکَ اللّهُ»(انفال: 62)؛ «پس خدا تو را بس است.» در آیاتی دیگر چنین می فرماید: «إِذْ یَقُولُ الْمُنافِقُونَ وَ الَّذینَ فی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ غَرَّ هؤُلاءِ دینُهُمْ وَ مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَی اللّهِ فَإِنَّ اللّهَ عَزیزٌ حَکیمٌ»(همان: 46)؛ «آنگاه که منافقان و کسانی که در دل هایشان بیماری است، می گفتند: این (مسلمان)ها را دینشان مغرور کرده است و هر کس بر خدا توکل کند، به یقین خداوند شکست ناپذیر حکیم است.»منافقان و دورویان و بیماردلان که فقط ظاهر را می ‏بینند و عوامل معنوی را نمی ‏بینند، می ‏گفتند این بیچاره ‏ها را ببین.‏ دینشان اینها را مغرور کرده است. در جنگ بدر پیش بینی ‏ها همه این بود که مسلمین مغلوب و منکوب شده و شکست خواهند خورد. یک عده که خودشان را عاقل حساب می ‏کردند و منافق و دورو بودند، پوزخند می ‏زدند و می‏ گفتند این بیچاره ‏ها را ببینید! وعده‏ های قرآن و دینشان این ها را مغرور کرده، دیوانه ‏اند که دارند خودکشی می ‏کنند. کجا دارند می ‏روند؟! با چه عده ‏ای! با چه قدرتی! در مقابل دشمن یک لقمه ‏اند. فریب خورده‏ اند، دینشان‏ این ها را فریب داده است.قرآن می ‏گوید این ها نمی ‏دانند که اگر کسی با خدا باشد، تکیه‏اش به خدا باشد، چگونه عوامل الهی به نصرت او می ‏آیند و او را در هدفش تأیید می ‏کنند و قوت می ‏دهند. این ها غافل بودند که‏ «مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَی اللّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ»؛ «هر که اتکایش به خدا باشد، خدا برای‏ او کافی است.»در همه کارهایت واقعا به خدا توکل کن ... وظیفه خودت را با اعتماد به خدا انجام بده، آن وقت ‏ببین چطور دست خدا به همراهت می ‏آید ... «فَإِنَّ اللّهَ عَزیزٌ حَکیمٌ» ... خدا غالب و قاهر است، اگر بخواهد، هیچ قدرتی در مقابل او نیست و حکیم است و کارهایش‏ حکیمانه و بر اساس مصلحت است، بی جهت کسی را تأیید نمی ‏کند.

حدیث: عَنْ أَبِى الْحَسَنِ الاَوَّلِ علیه السلامقالَ: رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ قُم یَدْعُوا النّاسَ اِلَى الحَقِّ، یَجْتَمِعُ مَعَهُ قَوْمٌ کَزُبَرِ الحَدیدِ، لا تَزِلُّهُمُ الرَّیاحُ الْعَواصِفُ، وَ لایَمِلُّونَ مِنَ الْحَرْبِ، وَ لا یَجْبِنُونَ، وَ عَلَى اللّه ِ یَتَوَکَّلُونَ، وَ الْعاقِبةُ لِلْمُتَقینَ. على علیه السلام فرمود: مردى از قم، مردم را بسوى حق دعوت مى کند، گروهى با او همراه مى شوند که همانند پاره هاى آهن هستند، که بادهاى تند آنان را نمى لغزاند، و از جنگ خسته نمى شوند و نمى ترسند، و بر خدا توکّل مى کنند، و عاقبت خیر براى پرهیزکاران است.

سیمای حضرت فاطمه معصومه(س): حرم اهل‌بیت(ع)؛ آنگونه که در روایات، پیش‌بینی شده بود با رحلت بانوی کرامت، قم به حرم اهل‌بیت عصمت و طهارت تبدیل گشت. روایت شده که گروهی از اهل ری خدمت امام صادق(ع) رسیدند و گفتند: ما اهل ری هستیم، حضرت فرمودند: مرحبا بر برادران ما از اهل قم. گفتند: ما اهل ری هستیم، حضرت دوباره جمله اول را تکرار فرمود. آنها چندین مرتبه کلام خود را تکرار کردند و امام(ع) جواب آنها را مثل بار اول دادند. سپس فرمودند:«إِنَّ لِلَّهِ حَرَماً وَ هُوَ مَکَّةُ وَ لِرَسُولِهِ حَرَماً وَ هُوَ الْمَدِینَةُ وَ لِأَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ حَرَماً وَ هُوَ الْکُوفَةُ وَ لَنَا حَرَماً وَ هُوَ قُمُّ وَ سَتُدْفَنُ فِیهِ امْرَأَةٌ مِنْ وُلْدِی تُسَمَّى فَاطِمَةَ مَنْ زَارَهَا وَجَبَتْ لَهُ الْجَنَّةُ.دوستداران اهل بیت با قرار گرفتن در فضای معنوی حرم مطهر دین و اعتقادات خود را تقویت می‌نمایند. از جمله مناقب و شرافت‌های حضرت معصومه(س)، صدور زیارت‌نامه مخصوص آن حضرت توسط حضرت علی ابن موسی الرضا (ع) است.

سیره حضرت فاطمه معصومه(س): در مورد پاداش زیارت مرقد حضرت مصعومه(ع) روایات متعددی از امام معصوم(ع) نقل شده که نظر شما را به هشت روایت زیر، که هر کدام پیام ویژه ای از عظمت مقام حضرت مصعومه(ع) می دهد، جلب می کنیم:ـ امام صادق(ع) در ضمن گفتاری فرمود:“…مَنْ زارَها وَ جبت لَهُ الْجَنَه؛ کسی که او را زیارت کند، بهشت بر او واجب می گردد.”)ـ نیز فرمود اِنَ زیارتَها تَعْدِلُ الْجَنَهَ؛ همانا زیارت او برابر کسب بهشت است ـ سعد بن سعد اشعری می گوید: در مورد پاداش زیارت قبر حضرت مصعومه(ع) از امام رضا(ع) پرسیدم، فرمود مَنْ زارَها فَلَهُ الْجَنَهُ؛ کسی که او را زیارت کند، پاداش او بهشت است:ـ در مورد دیگر فرمود مَنْ زارَها عارِفاً بِحَقِها فَلَهُ الْجَنَهُ؛ کسی که او را از روی معرفت به شأن و مقامش، زیارت کند، پاداش او بهشت است.”مَنْ زارَ الْمَعْصُومَهَ بِقُمْ کَمَنْ زارَنی؛ کسی که معصومه(ع) را در قم زیارت کند، مانند آن است که مرا زیارت کرده است.ـ یکی از شیعیان به زیارت مرقد منور حضرت رضا(ع) رفت و پس از زیارت، عازم کربلا شد، و از مسیر همدان به سوی کربلا رفت، در بین راه در عالم خواب، حضرت رضا(ع) را دید، آن حضرت به او فرمود:”چه می شد که اگر از قم عبور می کردی و قبر خواهرم را زیارت می کردی؟”ـ مولی حیدر خوانساری می نویسد: روایت شده، امام رضا(ع) فرمود: هر کس نتواند به زیارت من بیاید، برادرم را در ری(یعنی امام زاده حمزه را که در کنار مرقد حضرت عبدالعظیم(ع) قرار گرفته است یا خواهرم(حضرت معصومه(ع) را در قم زیارت کند، به همان ثواب زیارت من می رسد.

فرزنددختردر روایات: از رسول خدا حضرت محمد صلى ‏الله ‏علیه ‏و آله و سلم نقل شده که فرموده اند:"نِعمَ الوَلَدُ البَنَاتُ مُلَطِّفَاتٌ مُجَهِّزَاتٌ مُؤمِنَاتٌ مُبَارَکاتٌ مُفَلَّیَاتٌ"؛دختران چه فرزندان خوبى هستند؛ با لطافت و مهربان، آماده به خدمت‏رسانى، یار و غمخوار [اعضاى خانواده]، با برکت و پاکیزه کننده [در خانواده براى پدر و مادر.]مستدرک الوسائل ج15، ص115؛ وسائل‏الشیعة، ج15، ص100؛ فروغ کافى، ج2، ص82. به نقل از مرکز نشر اعتقادات

پادشاهان مدفون درحرم حضرت معصومه(س): محمدشاه قاجار :محمد شاه قاجار (محمد میرزا)، در سال 1186 هجری شمسی در تبریز به دنیا آمد. او نوه شاه قبلی، فتحعلی شاه بود. با این که فتحعلی شاه فرزندان زیادی داشت، ولی به خاطر علاقه ای که به عباس میرزا داشت و او قبل از فتحعلی شاه از دنیا رفت، فرزندش، محمد شاه را ولیعهد خود قرار داد که پس از او به حکومت رسید.پس از رسیدن خبر فوت فتحعلی شاه به تبریز، محمد شاه فرزند عباس میرزا در تاریخ ششم رجب 1250 در تبریز با همیاری میرزا ابوالقاسم فراهانی به تخت پادشاهی جلوس کرد و در چهاردهم این ماه به همراه سفرای انگلیس و توپخانه و سپاه مفصلی که فرماندهی آنها با لندزی از سران لشگری انگلیس بود، از آذربایجان به سمت تهران حرکت کرد.دوران حکومت محمد شاه قاجار از بسیاری جهات حائز اهمیت است. شاید اولین و مهم ترین رخدادی که در مورد حکومت محمد شاه، سومین پادشاه قاجارمی توان به آن اشاره کرد نحوه انتخاب وی به عنوان ولیعهد فتحعلی شاه است که مستقیما به نظر دولت روسیه انجام گرفت. از دیگر وقایع مهم این دوران واقعه جنگ هرات است که نهایتا با دخالت انگلیسی ها موجب جدایی کامل هرات از خاک ایران شد. بنا به اهمیت دوران چهارده ساله حکومت محمد شاه قاجار ذیلابه اختصار به بررسی وقایع و تحولات دوران حکمروایی این شاه از سلسله قاجار می پردازیم.‏دوران سلطنت محمدشاه به لحاظ اعتقادی، واکنشی است به دوران پدر بزرگش؛ او بر خلاف فتحعلی شاه که شریعت را ارج مینهاد، طریقت را محترم می شمرد؛ در دستگاه حکومتی وی اهل تصوف قدرت گرفتند بویژه زمانی که قائم مقام در 1252 ق به قتل رسیدو به جای او حاج میرزای آقاسی، صدر اعظم شد این روند شتاب بیشتری گرفت. صدر اعظم جدید، معلم و مرشد پادشاه بود.ارادت محمد شاه به تصوف و سرسپردگی خالصانه به معلم و صدر اعظمش، آقاسی، همه علایق او را تحت الشعاع قرار می داد. از افراد دیگری که در گرایش محمدشاه به تصوف موثربوده اند، محمدرضا همدانی(کوثرعلیشاه) و زین العابدین شروانی را می توان نام برد.علاوه بر شورش های داخلی مانند‎ ‎شورش آقاخان محلاتی، قیام محمدعلی باب و فتنه سالار، حمله به هرات را می توان‎ ‎مهم ترین رویداد زمان حکومت وی دانست.محمدشاه که در زمان ولیعهدی پدر خود عباس میرزا مأمور فتح هرات گردید، در حین محاصره هرات،به علت فوت پدرش عباس میرزا، هرات را رها کرد و با کامران میرزا حاکم هرات صلح کرده و قرار شد کامران میرزا هر ساله خراجی به دولت ایران بپردازد و خود را از دست نشاند این دولت بکند. اما در اوائل پادشاهی محمد شاه، کامران میرزا نقض عهد کرد و حتی متعرض سیستان شد.دوران سلطنت محمدشاه به لحاظ اعتقادی، واکنشی است به دوران پدر بزرگش؛ او بر خلاف فتحعلی شاه که شریعت را ارج مینهاد، طریقت را محترم می شمرد؛ در دستگاه حکومتی وی اهل تصوف قدرت گرفتند بویژه زمانی که قائم مقام در 1252 ق به قتل رسیدو به جای او حاج میرزای آقاسی، صدر اعظم شد این روند شتاب بیشتری گرفت. صدر اعظم جدید، معلم و مرشد پادشاه بود محمدشاه در 19 ربیع الثانی 1253 به قصد تسخیر هرات عازم شد. در این بین، چون انگلیسی ها با این جنگ مخالف بودند سعی زیادی در شکست خوردن محمد شاه کردند. کامران میرزا مردی بی کفایت بود، اما وزیر او یارمحمدخان، با جمع آوری سپاهی به تحکیم قلعة هرات پرداخت و پوتین جر، مهندس توپچی انگلیسی نیز او را در این کار جداً یاری نمود. محمدشاه و سپاهیانش محمد دو ماه پشت حصار هرات ماندند و نتوانستند آن را تسخیر کنند. با این که انگلیسی‌ها قول داده بودند که در مسائل مربوط به ایران و افغانستان مداخله ننمایند، به ایران اعلان جنگ دادند. آنها با رزم ناوهای خود، جزیره خارک را اشغال کرده و به بندر بوشهر نزدیک شدند. از این رو محمد شاه ناچار شد دست از محاصرهء هرات برداشته ودر سال 1254 هجری قمری به تهران بازگشت. یکی از وقایع مهم دیگر دوران سلطنت محمد شاه قاجار، قیام آقاخان محلاتی، رئیس فرقه اسماعیلیه در کرمان بود. آقاخان از سپاه ایران شکست خورد ولی محمد شاه او را بخشید و به حکومت محلات فرستاد، اما آقاخان دوباره قیام نمود و این بار کرمان را گرفت ولی باز هم شکست خورد ودر سال 1257هجری قمری به هندوستان گریخت.سرانجام محمد شاه قاجار در سن 42 سالگی بعد از 14 سال و 3 ماه سلطنت در ششم شوال سال 1264 هجری قمری به مرض نقرس از دنیا رفت و درحرم فاطمه ی معصومه به خاک سپرده شد.دوران 14 ساله سلطنت محمد شاه به علت بی کفایتی نخست وزیر نادان و جاهل او میرزا آقاسی مملو از شورش‌ها و فتنه‌ها بود به طوری که روزگار سلطنت محمد شاه را پرتشنج‌ترین ایام سلسلهء قاجاریه به شمارمی آورند، به طوری که قیام‌ها و شورش‌های بزرگی ازجمله فتنه باب و قیام حسن خان سالارالدوله در خراسان در دوران سلطنت وی بروز نمود و تا روزگار سلطنت جانشین وی ناصرالدین شاه ادامه یافت.

روضه معصومی: دم آخر بی تو چشه من گریونه/سفر سخت من( ناتموم میمونه۲)/دیدی منو کشت آخر جدایی۲/کارم تمومه،رضا کجایی؟!/(خواهر تو آخر از پا افتاد/تو دیار غربت تنها جون داد)۳/حالا که خواهر از دیدنت محرومه/تو بیا تا اینجا(دیدن معصومه۲)/جونی برای سفر ندارم/بیا که از تو خبر ندارم/خواهر تو اومد دنبال تو /ولی بی خبر موند از حال تو/(خواهر تو آخر از پا افتاد/تو دیار غربت تنها جون داد)۳/واسه ی معصومه شب اشکه امشب/زیر لب میخونه( چی کشیده زینب۲)تموم لشکر دور برادر/کنار گودال رسیده مادر//یه بدن بی سر،بین گودال/خواهری که پیشش رفته از حال/یه جوریم انگار خیلی پیرم۲/روی پای عمه از حال میرم ...../حسین..../حسین...حسین.../

منبرسی و سوم:هجرت درقرآن

آیه: انواع هجرت:هجرت برای فراگیری دانش:قرآن می فرماید: «وما کان المؤمنون لینفروا کافة فلولا نفر من کل فرقة منهم طائفة لیتفقهوا فی الدین ...» (توبه/122 .) ; «شایسته نیست مؤمنان همگی (به سوی میدان جهاد) کوچ کنند; چرا از هر گروهی از آنان طایفه ای کوچ [و هجرت] نمی کند تا در دین [و معارف و احکام اسلام] آگاهی یابند و به هنگام بازگشت به سوی قوم خود، آنها را بیم دهند؟»در روایات به مسلمانان دستور داده اند که برای فراگیری علم اگر لازم باشد تا نقطه های دور دست همچون چین مسافرت و مهاجرت کنند . پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند: «اطلبوا العلم ولو بالصین ; علم کسب کنید اگر چه در چین باشد .»در این هجرت خداپسندانه هزاران ملک طالب علم را مشایعت می کنند، چنان که پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله فرمودند: «من خرج من بیته یطلب علما شیعه سبعون الف ملک یستغفرون له  ; کسی که از خانه اش برای کسب علم خارج می شود، هفتاد هزار ملک او را بدرقه می کنند و برای او استغفار می نمایند .»هجرت برای حفظ دین:پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند: «من فر بدینه من ارض الی ارض وان کان شبرا من الارض استوجب الجنة ; کسی که برای حفظ دین و آئین خود از سرزمینی به سرزمین دیگر هجرت کند، استحقاق بهشت می یابد .»هجرت از دست ظلم ظالمان:قرآن می فرماید: «والذین هاجروا فی الله من بعد ما ظلموا لنبوءنهم فی الدنیا حسنة » (نحل/41) ; آنها که مورد ستم واقع شدند، و به دنبال آن در راه خدا مهاجرت اختیار کردند، جایگاه پاکیزه ای در دنیا به آنها خواهیم داد .»هجرت از گناه (هجرت درونی):اصولا روح هجرت مقدس همان فرار از «ظلمت » به «نور» و از کفر به ایمان، از گناه و نافرمانی به اطاعت خدا است، و لذا در احادیث می خوانیم، مهاجرانی که جسمشان هجرت کرده اما در درون و روح خود هجرتی نداشته اند، در صف مهاجران نیستند، و به عکس آنها که نیازی به هجرت مکانی نداشته اند، اما دست به هجرت درونی زده اند، در زمره مهاجرانند . امیرمؤمنان علی علیه السلام می فرمایند: «ویقول الرجل هاجرت ولم یهاجر انما المهاجرون الذین یهجرون السیئات ولم یاتوا بها  ; کسی می گوید مهاجرت کردم در حالی که مهاجرت واقعی نکرده است، مهاجران [واقعی] آنها هستند که از گناهان هجرت کنند و مرتکب آن نشوند .»هجرت به سوی خدا:در قرآن کریم از زبان حضرت ابراهیم علیه السلام (و بنا بر قولی از زبان لوط علیه السلام) می خوانیم: «وقال انی مهاجر الی ربی انه هو العزیز الحکیم (عنکبوت/26 .) ; و [ابراهیم] گفت: من به سوی پروردگارم هجرت می کنم که او عزیز و حکیم است .» ممکن است مراد از این هجرت یکی از انواع گذشته باشد; هجرت از دست ظالمان، هجرت برای حفظ دین ... و یا مراد از آن همان ظاهر آیه باشد; یعنی، هجرت به سوی خداوند برای رسیدن به مقام نبوت یا مقام بالاتر و ... . و شاهد این مطلب این آیه است که: «انی ذاهب الی ربی سیهدین » (صافات/99) ; «من به سوی خدای خودم می روم و او مرا هدایت خواهد کرد .»از انواع هجرت، اهداف هجرت هم به دست می آید . گاهی هجرت برای کسب دانش و علوم است (یطلب علما)، گاهی به هدف حفظ دین (من فر بدینه من ارض . .). و گاهی برای فرار از ظلم و ظالم (هاجروا ... من بعد ما ظلموا) و گاهی برای رسیدن به خداوند (مهاجر الی ربی) و زمانی برای فرار از گناه است (یهجرون السیئات) و همه اهداف گذشته یا به نیت خدا و (فی سبیل الله) است یا برای غیر خدا . البته به استثنای دوم و پنجم که قطعا جنبه خدایی دارد .

حدیث: عَنْ بَعْضِ أَصْحابِهِ عَنْ أَبى عَبْدِاللّه ِ علیه السلام قالَ: کُنّا عِنْدَهُ جالِسینَ اِذْ قالَ مُبتَدِئا: خُراسانْ! خُراسانْ! سَجِسْتان! سِجِسْتان! کَاَنّى أَنْظُرُ اِلى أَهْلِهِما راکِبینَ عَلَى الجِمالِ مُسْرِعینَ اِلى قُـم. یکى از یاران امام صادق علیه السلام مى گوید: ما خدمت امام صادق علیه السلام نشسته بودیم. امام علیه السلامفرمود: خراسان، خراسان، سجستان، سجستان! گویا مردم آن دو جا را مى بینم که سوار بر شتران شده و با سرعت به طرف قم مى روند.

سیمای حضرت فاطمه معصومه(س): تبدیل قم به مرکز دانش؛ با ورود حضرت فاطمه معصومه(س) به قم و رحلت ایشان این شهر از برکات خاصی برخوردار شد و از قرن دوم و سوم مکتب تشیع رونق و گسترش پیدا کرد. در روایتی از امام صادق(ع) نقل شده که آن حضرت فرمود: «به زودی کوفه از مؤمنین خالی می‎شود و علم و دانش نهان می‎گردد؛... سپس علم در شهری که به آن قم می‎گویند ظاهر می‎شود و آنجا معدن علم و فضیلت می‎گردد. »چنانچه از این روایت فهمیده می‎شود پس از رحلت عالمه اهل بیت، قم کم‌کم به مرکز علوم دینی تبدیل می‌گردد.

سیره حضرت فاطمه معصومه(س): یکی از علمای دولت آباد اصفهان، حضرت آیت الله حاج شیخ محمد ناصری دولت آبادی، از پدرش مرحوم آیت الله شیخ محمد باقر ناصری(وفات یافته) سال 1407 هـ .ق) نقل می کند: در سال 1295 هجری قمری، در اطراف قم، قحطی و خشکسالی شد، مردم به ستوه آمدند،‌در میان آن ها چهل نفر از افراد متدین، انتخاب شده و به قم آمدند و در حرم حضرت مصعومه(ع) به بست نشستند، تا شاید با عنایات و دعای آن بزرگوار، خداوند باران بفرستد.پس از سه شبانه روز، در شب سوم یکی از آنان، مرحوم‌ آیه الله العظمی میرزای قمی(وفات یافته سال 1231 هـ .ق)را در خواب می بیند، میرزا می پرسد: شما چرا در اینجا به بست نشسته اید؟او عرض می کند: مدتی است در منطقه ما بر اثر نیامدن باران، خشکسالی و قحطی به وجود آمده است، برای رفع خطر، به اینجا پناه آوردیم. میرزای قمی می فرماید: برای همین، در اینجا جمع شده اید؟ این که چیزی نیست این مقدار از دست ما نیز ساخته است، در چنین نیازها به ما مراجعه کنید، ولی اگر شفاعت همه جهان را خواستید، دست توسل به طرف این شفیعه روز جزا(حضرت مصعومه) دراز کنید.

فرزنددختردر روایات: سرپرستی دختران برابر با مانع ورود به جهنم ،وجوب بهشت و باغ‏هاى بهشتى پیامبر خدا (صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم) فرمودند:«هر کس از سه دختر سرپرستى کند سه باغ از باغ‏هاى بهشتى به او داده مى‏شود که هر باغى از دنیا و آنچه در دنیاست بزرگتر است.»در حدیث دیگری فرمودند: «کسى که سه دختر دارد و بر رنج و سختى و راحتى آنان شکیبا باشد اینان در روز قیامت مانعى (از جهنّم) براى او خواهند بود.» در حدیث دیگری فرمودند: «هر کس خرجى سه دختر یا سه خواهرش را بدهد بهشت بر او واجب است » پرسیدند: اى رسول خدا! خرج دو نفر را نیز؟، فرمود بله و دو نفر گفتند: اى رسول خدا! و یک نفر؟، فرمود: و یک نفر. و حضرت (صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم) فرمود: هر کس سه دختر و سه خواهر را سرپرستى کند و بر جاى دادن ایشان صبر کند تا آنکه شوهر کنند یا آنکه بمیرند و در قبر جاى کنند من و او همانند این دو انگشت (به انگشت شهادت و وسط اشاره کرد) در بهشت جاى داریم عرض کردم: اى رسول خدا! و دو تا؟، فرمود: و دو تا عرضه داشتم: و یکى، فرمود و یکى».  امام صادق علیه السّلام) فرمود: «هر کس دو دختر و یا دو خواهر و یا دو عمّه و یا دو خاله را تکفّل کند ما او را از آتش باز مى‏گیریم.»

پادشاهان مدفون درحرم حضرت معصومه(س): مادر ناصرالدین‌شاه. در طول مدت نزدیک به یک قرن و نیم دوران حکومت قاجاریه از شخصیت های بسیاری نام برده شده است و در میان رجال این دوران زنی به نام ملک جهان خانم مهدعلیا مادر ناصرالدین شاه به چشم می خورد که یکی از شخصیت های قابل توجه و زن مقتدر و بد نام دربار ناصری است.وی دختر محمد قاسم خان قاجار پسر سلیمان خان دائی زاده آقا محمد خان از بطن بیگم جان خاتون دختر فتحعلی شاه است و مادر او خواهر حسینعلی میرزای فرمانفرما بوده است . در سال 1220ق. متولد شد ، در 16 سالگی به عقد محمد شاه قاجار درآمد و از او صاحب دو فرزند یکی ناصرالدین شاه و دیگری ملک زاده خانم ملقب به عزة الدوله گردید.دخالت وی در قتل امیرکبیر باعث شد که در میان مردم ، منفور جلوه کند و جنبه های دیگر اخلاقی او از نظر دور شود . امّا بدون تردید در زمانی که زنان بسیار محدود و بسته می اندیشیدند ، مهدعلیا زنی دارای لیاقت و شایستگی بسیار حتی بیشتر از برخی مردان اطرافش بود . زنی هوشمند و کاردان ، باسواد و در نقاشی و گلدوزی متبحر ، به زبان عربی تسلط داشت ، با فارسی به نظم و نثر آشنا بود و آثار منظومی از او به جا مانده است . خط درشت و ریز را با تسلط و به خوبی می نگاشت .پس از مرگ محمد شاه زمام امور را به کمک سفیر انگلستان بدست می گیرد و پایتخت را در مدت 45 روز تا زمان تاج گذاری ناصرالدین شاه آرام نگه می دارد . گر چه تدابیر میرزا تقی خان در این زمان تأثیر به سزایی در این آرامش داشته است ، امّا نمی توان نادیده گرفت که حضور مهدعلیا نیز از پاشیده شده امور جلوگیری کرده است.ارتباط وی با سفارت انگلستان به خصوص کلنل شیل وزیر مختار وقت بسیار صمیمانه بود و کلنل شیل با کمک رسانی به مهدعلیا در آن زمان برای آرام نگاه داشتن پایتخت تا رسیدن ولیعهد به تهران منت زیادی بر سر شاه و مادرش داشت.مهدعلیا در زمان سلطنت ناصرالدین شاه دوبار با لیدی شیل همسر وزیر مختار دیدار کرد . این دیدار در زمانی انجام شد که امیر به شدت رفت و آمدهای مهدعلیا را کنترل می کرد و احتمالاً هم برای کسب اخبار و مبادله اطلاعات صورت می گرفت . لیدی شیل این دیدارها را در خاطرات خود ثبت کرده است و توصیفی که از مادر شاه می نماید بسیار جالب توجه است . وی در خاطرات خود نقل می کند که:مادر شاه زنی زیبا ، متکی به نفس و با هوش است و از معدود زنان درباری در ایران است که به اقتدار خاصی دست یافته است.می‌گویند زنی است خیلی باهوش و عاقل، دارای شم سیاسی که کارهای مهمی انجام داده‌است. حتی در اوایل سلطنت «ناصرالدین‌شاه»، قبل از آن‌که شاه وارد تهران شود، در زمان غیبت وی، چهل روز تهران را به تنهایی و با کمال قدرت اداره کرده‌استمهدعلیا بسیار باهوش، جاه‌طلب و تجمل‌پرست و از زیبایی بی‌بهره بود. خط و ربطی داشت و به شیوه‌ی چلیپا (خط منحنی)، خوب می‌نوشت. به‌علاوه در فن مکر زنانه، استاد بی‌بدیلی بود. منش او را قدرت‌پرستی و جنون جنسی می‌‌ساخت. زندگی او، پرورده‌ی آن دو عنصر بودنسبت به سوابق اخلاقی مادر «ناصر‌الدین‌شاه» حرف‌ها می‌زنند. می‌گویند حتی این پسرش، ناصرالدین‌شاه، نتیجه‌ی معاشقاتی است که او با شاهزاده «فریدون میرزا» داشته است. می‌گویند زنی است خیلی باهوش و عاقل، دارای شم سیاسی که کارهای مهمی انجام داده‌است. حتی در اوایل سلطنت «ناصرالدین‌شاه»، قبل از آن‌که شاه وارد تهران شود، در زمان غیبت وی، چهل روز تهران را به تنهایی و با کمال قدرت اداره کرده‌است .ملکه‌ای بی‌اندازه خوشگذران و عشرت‌طلب بوده‌است. اغلب موسیقیدان‌ها و رقاصه‌ها را به قصر خود دعوت می‌کرده و با معشوق‌های خویش مشغول معاشقه می‌شده است. اما جالب آن که همان مطرب‌ها و رقاصه‌ها خبر این خوشگذارنی‌ها را در شهر پخش می‌کرده‌اند. البته این امر بر «امیرنظام» سنگین می‌آمده و از این رو به عناوین مختلف، جلوی این کارهای او را می‌گرفته است. در این میان، «مهدعلیا» نیز بیکار ننشسته است و با بدگوییها و دسیسه‌های خود در حضور ناصرالدین شاه، باعث برکناری امیر از صدارت شده است.او در تمام عزل و نصب های در بار نظارت داشت و در شیوه اداره امور کشور دخالت می کرد.امیر کبیر از نفوذ و سلطه گری این زن جلوگیری کرده و تلاش می کرد از دخالت او در امور مملکتی جلوگیری کند. مهدعلیا امیرکبیر را سدی در راه اهداف پلید خود می دانست . مهد علیا رعایت آبروی خاندان سلطنت را نمی‌کرد . این موضوع توسط کارآگاهان امیر برای وی کاملا آفتابی شده بود و امیر تحمل چنین وضعی را نداشت . او موضوع را محرمانه به اطلاع شاه رساند . نهایتا پیشنهاد شد در یک برنامه شکار ، مهد علیا هدف قرار گیرد و به طوری که صورت اشتباه داشته باشد با یک گلوله این ننگ از دامان سلطنت زدوده شود . شاه این طرح را پذیرفت . اما این مطلب درز کرد و به گوش میرزا آقاخان نوری رسید و او هم بلافاصله با شخص ملکه مادر در میان گذاشت و سرانجام از آن حربه ای کاری علیه امیر ساختند و به کار بردند.سرانجام دسیسه‌های «مهدعلیا» و همدستانش، شاه قاجار را به یکی از ننگین‌ترین کارها یعنی صدور فرمان قتل «امیر کبیر» واداشت. مأموران شاهی، در هجدهم ربیع‌الثانی سال 1268در حمام «فین» کاشان، رگ‌های او را زدند و جان شریف و ارزشمندش را گرفتند. ایران در آن زمان، یکی از کارآمدترین شخصیت‌های ترقیخواه خود را از دست داد.مهدعلیا امیرکبیر را سدی در راه اهداف پلید خود می دانست . مهد علیا رعایت آبروی خاندان سلطنت را نمی‌کرد . این موضوع توسط کارآگاهان امیر برای وی کاملا آفتابی شده بود و امیر تحمل چنین وضعی را نداشتاما برخلاف همه‌ی این دسیسه‌ها که به مرگ «امیرکبیر» منجر شد، «مهدعلیا» در تلاش بود تا با دست‌زدن به کارهایی از قبیل درست کردن و تعمیر بناهایی مانند مسجد، کاروانسرا، مدرسه و باغ، نام نیکی از خود به یادگار بگذارد. از جمله‌ی آن‌ها می‌توان به باغ «مهدعلیا»، مدرسه‌ی «حکیم‌باشی» در ارگ، بقعه و بارگاه «زبیده‌خاتون» در نزدیکی شهر ری، تعمیر مسجدی معروف به نام مسجد «مادر شاه» اشاره داشت.امّا مهدعلیا نیز همانند هر انسانی دارای نقاط ضعف و قوتی بود چرا که او باوجود فسادهای جنسی که داشت اما در اواخر عمرش نسبت به انجام امور مذهبی متمایل گشته بود .مهدعلیا پای بند مراسم و مناسک دینی خود بود . در ماه رمضان هر شب بانوان به سفره افطار وی می آمدند و پس از افطار به مقابله قرآن می پرداختند . بارها ناصرالدین شاه شب ها به دیدار مادر می رفت و در مقابل رحل وی به قرائت قرآن می پرداخت و در محرم و صفر هم همه روزه چند تن از روضه خوان های خوش صوت یکی پس از دیگری در دستگاه وی به ذکر مصیبت آل عبا می پرداختند . در سفر عتبات همراه شاه بود و به مکه هم مشرف گردیده بود. سرانجام مهدعلیا در سال 1291ق. در حالی که مغضوب ناصرالدین شاه بود ، از دنیا رفت.

روضه معصومی: دوباره آمده ام تا به من بها بدهی/مرا مریض کنی و مرا شفا بدهی/گره به کار من افتاده ای کلید بهشت/خدا کند که به من فرصت دعا بدهی/من از زیارت قبلی خراب تر شده ام/خداکند به من بی پناه جا بدهی/من از زبان رضا با تو درد دل دارم/مگر که پاسخ این اشفعی لنا بدهی/توآمدی و مقام رضا مشخص شد/تو خواستی که کلیدی به دست ما بدهی/دلم برای محرم چه زود تنگ شده/مگر که باز تو امضای کربلا بدهی/هزار عید فدای دو روز ماتم تو/اگر اشاره کنی٫رخصت عزا بدهی.../تمام سال برای تو روضه می گیریم/هزار مرتبه هم در عزات می میریم/

منبرسی و چهارم:فتنه درقرآن

آیه: منظور از فتنه در آیات قرآن چیست؟در آیه191 سوره«بقره» مى خوانیم: «وَ الْفِتْنَهُ اَشَدُّ مِنَ الْقَتْلِ»؛ (فتنه از کشتار هم بدتر است). در این که «فِتْنَه» چیست؟ مفسران و ارباب لغت، درباره آن بحث هایى دارند، این واژه در اصلاز «فَتْن» - بر وزن متن - گرفته شده که به گفته «راغب» در «مفردات» به معنى قرار دادن طلا در آتش، براى ظاهر شدن میزانِ خلوصِ آن از ناخالصى است و به گفته بعضى، گذاشتن طلا در آتش براى خالص شدن از ناخالصى هاست. واژه «فتنه» و مشتقات آن در قرآنمجید، ده ها بار ذکر شده و در معانى مختلفى به کار رفته است:گاه به معنى آزمایش و امتحان است، مانند: «اَ حَسِبَ النّاسُ اَنْ یُتْرَکُوا اَنْ یَقُولُوا آمَنّا وَ هُمْ لا یُفْتَنُونَ»؛ (مردم گمان مى کنند، همین که گفتند: ایمان آوردیم، رها مى شوند و آزمایش نخواهند شد).( سوره عنکبوت، آیه 2.) گاه به معنى فریب دادن، چنان که مى فرماید: «یا بَنِى آدَمَ لا یَفْتِنَنَّکُمُ الشَّیْطانُ»؛ (اى فرزندان آدم، شیطان شما را نفریبد).( سوره اعراف، آیه 27.)گاه، به معنى بلا و عذاب آمده مانند:«یَوْمَ هُمْ عَلَى النّارِ یُفْتَنُونَ* ذُوقُوا فِتْنَتَکُمْ»؛ (آن روز که آنها بر آتش، عذاب مى شوند و به آنها گفته مى شود: بچشید عذاب خود را!)( سوره ذاریات، آیات 13 و 14.)گاه، به معنى گمراهى آمده، مانند: «وَ مَنْ یُرِدِ اللّهُ فِتْنَتَهُ فَلَنْ تَمْلِکَ لَهُ مِنَ اللّهِ شَیْئاً»؛ (کسى که خداگمراهى او را بخواهد [و از او سلب توفیقکند] هیچ قدرتى براى نجات او، در برابر خداوند نخواهى داشت).( سوره مائده، آیه 41.)و گاه به معنى شرک و بت پرستى یا سدّ راه ایمانآورندگان، آمده مانند آیهمورد بحث، و بعضى آیات بعد از آن که مى فرماید: «وَ قاتِلُوهُمْ حَتّى لا تَکُونَ فِتْنَهٌ وَ یَکُونَ الدِّینُ لِلّهِ»؛ (با آنها پیکار کنید تا شرک از میان برود، و دین مخصوص خداى یگانه باشد).تمام این معانى به همان ریشه اصلى که در معنى فتنه گفته شد باز مى گردد - همان گونه که غالب الفاظ مشترک چنین حالى را دارند-؛ زیرا با توجه به این که معنى اصلى، قرار دادن طلا در زیر فشار آتش براى خالص سازى، یا جدا کردن سره از ناسره است، در هر مورد که نوعى فشار و شدت وجود داشته باشد این واژه به کار مى رود، مانند امتحان که معمولاً با فشار و مشکلات همراه است، و عذاب که نوع دیگرى از شدت و فشار است، و فریب و نیرنگ که تحت فشارها انجام مى گیرد و همچنین شرک یا ایجاد مانع در راه هدایت خلق که هر کدام متضمن نوعى فشار و شدت است.

حدیث: عَنْ أَبى عَبْدِاللّه ِ علیه السلام قالَ: اِذا عَمَّتِ البـُلْدانَ الْفِـتَنُ فَعَلَیْکُمْ بِقُم وَ حَوالیها وَ نَواحیها، فَاِنَّ الْبَـلاءَ مـَدْفُوعٌ عـَنْها. امام صادق علیه السلام فرمود: هنگامى که فتنه همه شهرها را فرا گرفت، به شهر قم و اطراف آن رو آورید، زیرا گرفتارى از قم دفع شده است.

سیمای حضرت فاطمه معصومه(س): تحول در حوزه‌های علمیه پس از انقلاب اسلامی؛ با پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی ایران و توجهات و رهنمود‌های حضرت امام خمینی؟ره؟ و مقام معظم رهبری، حوزه‌های علمیه از نظر ساختار و محتوا با رویکرد تقویت بنیان‌های دینی و علمی تحولات زیادی نمودند.در حوزه بین‌الملل نیز مراکز مختلف علمی، پژوهشی فعال می‌باشند. همچنین شهر قم در پرتو عنایات این بانوی عظیم‌الشأن با داشتن بیش از یکصد مرکز پژوهشی و ده‌ها مدرسه علمیه و ده‌ها کتابخانه تخصصی و دانشگاه‌های متعدد، مهمترین مرکز علمی جهان اسلام است.

سیره حضرت فاطمه معصومه(س): زیارتنامه ای دیگری نیز وجود دارد که صاحب کتاب انوار المشعشعین(شیخ محمد علی بن حسین کاتوزیان، در همین کتاب، جلد 1، چاپ سنگی) نقل کرده است، در فرازی از این زیارتنامه، خطاب به حضرت مصعومه(ع) چنین می خوانیم:اَلسَلامُ عَلَیْکِ اَیَتُهَا الطاهِرَهُ الْحَمِیدَهُ الْبَرَهُ الرِشِیدَهُ، التَقِیَهُ النَقِیَهُ الرَضِیَهُ الْمَرْضِیَهُ؛سلام بر تو ای پاک سرشت و پاک روش، ای ستوده، ای نیکوکار، ای بانوی رشد یافته و پاک و پاکیزه، ای بانوی شایسته و پسندیده.”در این فراز به هشت لقب از القاب حضرت مصعومه(ع) تصریح شده که هر کدام پیام آور یکی از ابعاد ارزش های والای زندگی درخشان او است.هر یک از این القاب و صفات کافی است که ما را به مقام های عالی و درجات ممتاز معنوی او رهمنون گردد، شخصیتی که همه ابعاد روش و منش و فکر و ذکر و عمل او بر اساس پاکی، صداقت، شایستگی، تفکر و رشد دینی و عرفانی، و مورد پسند خدا و رسول و امامان(ع) پی ریزی شده، و در این راستا قرار گرفته است، و به طور خلاصه، این صفات بیانگر مقام عصمت و طهارت ذاتی و اکتسابی او است، که هر کدام، چون آینه نشان دهنده جمال و کمال او می باشند.

فرزنددختردر روایات: دختران باقیات الصالحات پیامبر (صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم) فرمود: «خداوند رحمت نماید بر پدر چند دختر، دختران، با برکت و دوست داشتنى هستند و پسران، بشارت دهنده و شاد کننده هستند و دختران باقیات الصالحات هستند.»

بزرگان مدفون درحرم حضرت معصومه(س): حاج اسماعیل دولابی(ره) (از عرفا ی معاصر) :محمد اسماعیل دولابی در روستای دولاب از توابع تهران زاده شد. در جوانی به شغل کشاورزی اشتغال داشت و در عین حال به صورت آزاد به دانش‌آموزی در جلسات علمای دینی معاصر مانند آیت‌الله سید محمد شریف شیرازی، آیت‌الله شاه‌آبادی، آیت‌الله تقی بافقی، شیخ غلامعلی قمی و شیخ محمدجواد انصاری پرداخت.اسماعیل دولابی در محافل پیرامون خود نماینده درک متفاوت و فراگیری از دین با تکیه بر مفاهیم محبت و زیبایی بود و این بیان جدید باعث جذب جوانان و قشر تحصیل‌کرده در جلسات هفتگی وعظ او بود.آن عارف بزرگ در اشاره اجمالی به سرگذشت سیر عرفانی خویش چنین می فرمود :در ایام جوانی همراه پدرم به نجف اشرف مشرف شده بودم . در آن زمان به شدت تشنه علوم و معارف دینی بوده و با تمام وجود خواستار این بودم که در نجف بمانم و در حوضه تحصیل کنم ؛ ولی پدرم که مسن بود و جز من پسر دیگری که بتواند در کارها به او کمک کند نداشت ، با ماندنم در نجف موافق نبود.در حرم امیرالمؤمنین (ع) به حضرت التماس می کردم ترتیبی دهند که در نجف بمانم و درس بخوانم و آن قدر سینه ام را به ضریح حضرت فشار می دادم و می مالیدم که موهای سینه ام کنده و تمام سینه ام زخم شده بود. حالم به گونه ای بود که احتمال نمی دادم به ایران برگردم .به خود می گفتم یا در نجف می مانم و مشغول تحصیل می شوم و یا اگر مجبور به بازگشت شوم همین جا جان می دهم ،می میرم . با علماء نجف هم که مشکلم را درمیان گذاشتم تا مجوزی برای ماندم در نجف از آنها بگیرم به من گفتند که وظیفه تو این است که رضایت پدرت را تامین کنی و برای کمک به ائ به ایران بازگردی .در نتیجه نه التماس هایم به حضرت امیر کاری از پیش برد و نه متوسل شدنم به علماء مرا به خواسته ام رساند . تا اینکه با همان حال ملتهب همراه پدرم به کربلا مشرف شدیم . در حرم حضرت اباعبدالله (ع) در بالاسر ضریح حضرت همه چیز حل شد و هرچه را می خواستم به من عنایت کردند ، به طوری که هنگام مراجعت حتی جلوتر از پدرم بدون هرگونه ناراحتی به راه افتادم و به ایران بازگشتم .در ایران اولین کسانی که برای دیدن من به عنوان زائر عتبات، به منزل ما آمدند دو نفر آقا سید بودند . آنها را به اتاق راهنمائی کردم و خودم برای آوردن وسائل پذیرائی رفتم . وقتی داشتم به اتاق بر می گشتم جلوی در اتاق پرده ها کنار رفت و حالت مکاشفه ای به من دست داد و در حالیکه سفره به دستم بود حدود بیست دقیقه در جای خود ثابت ماندم . دیدم بالای سر ضریح امام حسین (ع) هستم و به من حالی کردند که آنچه را می خواستی از حالا به بعد تحویل بگیر .آن دو آقا سید هم با یکدیگر صحبت می کردند و می گفتند او در حال خلسه است . از همان جا شروع شد . آن اتاق شد بالای سر ضریح حضرت و تا سی سال عزاخانه اباعبدالله(ع) بود و اشخاصی که به آنجا می آمدند بی آنکه لازم باشد کسی ذکر مصییبت بکند می گرستند . در اثر عنایات حضرت ابا عبدالله(ع) کار به گونه ای بود که خیلی از بزرگان مثل مرحوم حاج ملا آقا جان ، مرحوم آیت الله شیخ محمد تقی بافقی و مرحوم آیت الله شاه آبادی ، بدون اینکه من به دنبال آنها بروم و از آنها التماس و درخواست کنم ، با علاقه خودشان به آنجا می امدند .بعد از آن مکاشفه به ترتیب به چهار نفر برخوردم که مرا دست به دست به یکدیگر تحویل دادند . اولین فرد آیت الله سید محمد شریف شیرازی بود . همراه او بودم تا اینکه مرحوم شد . وقتی جنازه او را به حضرت عبدالعظیم بردیم آیت الله شیخ محمد تقی بافقی آمد و بر او نماز خواند . من هم که دیدم شسخ هم ب عزیزم نماز خواند و هم از مرحوم شیرازی قشنگ تر است ، جذب او شدم ، به گونه ای که حتی همراه جنازه به قم نرفتم .خانه شیخ را پیدا کردم و از آن پس با شیخ محمد تقی بافقی مرتبط بودم تا اینکه او هم مرا تحویل آیت الله شیخ غلامعلی قمی ملقب به تنوماسی داد . من هم که او را قشنگ تر دیدم از آن پس همراه وی بودم . در همین ایام با آیت الله شاه آبادی هم آشنا و دوست شدم و با وی نیز ارتباط داشتم .تا اینکه بالاخره به نفر چهارم آیت الله شیخ محمد جواد انصاری همدانی که شخص و طریق بود برخوردم . او با سایرین متفاوت بود . چنین کسی از پوسته بشری خارج شده و آزاد است و هر ساعتی در جائی از عالم است . او دین ندارد و در وادی توحید به سر می برد . یک استوانه نور است که از عرش تا طبقات زمین امتداد دارد و نور همه اهل بیت (ع) در آن میله نور قابل وصول است .اول اهل عبادت ، مسجد رفتن ، محراب ساختن و امام جماعت بردن بودم.بعد اهل توسل به اهل بیت علیهم السلام و گریه و عزاداری و اقامه مجالس ذکر اهل بیت(ع) شدم.تا اینکه در پایان به شخص برخوردمو به او دل دادم و از وادی توحید سر در آوردم.خداوند لطف فرمود و در هر یک از این کلاسها افراد برجسته و ممتاز آن کلاس را به من نشان داد ؛ ولی کاری کرد که هیچ جا متوقف نشدم ، بلکه تماشا کردم و بهره بردم و عبور کردم تا اینکه به وادی توحید رسیدم . در طول این دوران همیشه یکه شناس بودم و به هر کس که دل می دادم خودم و زندگی و خانواده ام را قربانی او می کردم تا اینکه خود او مرا به بعدی تحویل می داد و من که وی را بالاتر از قبلی می دیدم از آن پس دور او می گشتم .به هر تقدیر همه عنایاتی که به من شد از برکات امام حسین(ع) بود.از راه سایر ائمه هم می توان به مقصد رسید ، ولی راه امام حسین (ع) خیلی سریع انسان را به نتیجه می رساند . جون کشتی امام حسین(ع) در آسمان های غیب خیلی سریع راه می رود ، و هر کس در سیر معنوی خود حرکتش را از آن حضرت آغاز کند ، خیلی زود به مقصد می رسد .بیشترین اهتمام آن عارفان گرانمایه در پرورش و رشد اخلاقی علاقمندان ، متوجه ایجاد تحول در نگرش آنها به هستی و زندگی ، به گونه ای که همه چیز را از منظر توحیدی و از مآی جمال الهی بنگرند و منعطف نمودن عشق و محبت آنان و متمرکز نمودن توجهشان به خدا و اولیای الهی،به گونه ای که از هر چه جز این ، چه دنیوی و چه اخروی ، فارق گردند،و نیز ایجاد حسن ظن و اعتماد به خدا و اولیای الهی،و حاکم ساختن روحیه تسلیم و رضا بر انان بود.در محضر آن بزرگوار چنان روح رجاء و امیدواری به فضل الهی موج می زد که هر نومید و مایوس از نجات و فلاح را شور و نیرو می بخشید و به وادی کمال رهنمون و در طریق وصال رهسپار می ساخت .

روضه معصومی: لبخند برلبان زمین آشکار شد/امسال در عزای تو فصل بهار شد/خجلت زده درخت به کنجی نشسته است/که با گل و شکوفه چرا هم‌قطار شد؟/مهتاب شمع سوخته در پیش گنبدت/خورشید هم ستاره ی دنباله دار شد/هر کفتری که صبح به دور شما نگشت/آن‌روز را به شب نرسانده شکار شد/پروانه‌ی عبور به غیر از حرم نداشت/پروانه ای که ظهر به گنبد دچار شد/غیر از حریم تو سر هر شاخه ای نشست/حق با پرنده بود ولی سنگسار شد/بی‌بی کریمه است و برای گناهکار/درهای صحن آینه راه فرار شد/زیباست سویت آمده این رود غم ولی/هرجا که قلب رود شکست آبشار شد/اینجا نه! روبروی ضریحت مرا بخر/وقتی که خوب گونه‌ی من آبدار شد/اشک تو می‌چکید به خاک و می آمدی/ساوه به قم تمام درخت انار شد/گردیده ام به دور حرم هفت مرتبه/اما چرا طواف شما هشت بار شد؟/غیر از سلام حامل"آه"ست هرکسی/از قم به سمت طوس سوار قطار شد/از جنس سنگ نیست از اشک ملایک ست/آن سنگ که برای تو سنگ مزار شد/در زیر پای اینهمه زائر به لطف تو/موری  به زنده بودنش امیدوار شد/مهدی رحیمی

منبرسی و پنجم:آزمایش درقرآن

آیه: انواع آزمایشقرآن کریم برخی از آزمایشهای الهی را که در مورد اقوام گذشته به عمل آمده اینگونه معرفی می نماید:

  1. امتحان عقیدتی:در یکی از جنگها که دشمن به مدینه حمله کرده بود، مسلمانها تحت فشار شدید قرار گرفتند؛ به نحوی که به خداوند متعال بدگمان شدند. در قرآن،خداوند این امر را ابتلایی برای مؤمنین محسوب می کند و پس از آن می فرماید که شما آنچنان از حیث اعتقادات در معرض خطر قرار گرفتید که اگر دشمنان بر شما چیره می شدند و پیشنهاد بازگشت به سوی شرک به شما می دادند می پذیرفتید. خداوند حکیم می فرماید: «إِذْ جَاءُوکُمْ مِنْ فَوْقِکُمْ وَمِنْ أَسْفَلَ مِنْکُمْ وَإِذْ زَاغَتِ الْأَبْصَارُ وَبَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَنَاجِرَ وَتَظُنُّونَ بِاللَّهِ الظُّنُونَا هُنَالِکَ ابْتُلِی الْمُؤْمِنُونَ وَزُلْزِلُوا زِلْزَالًا شَدِیدًا ... وَلَوْ دُخِلَتْ عَلَیهِمْ مِنْ أَقْطَارِهَا ثُمَّ سُئِلُوا الْفِتْنَةَ لَآتَوْهَا وَمَا تَلَبَّثُوا بِهَا إِلَّا یسِیرً»؛[ احزاب / 10.] «[به خاطر بیاورید] زمانی را که آنها از طرف بالا و پایین [شهر] بر شما وارد شدند [و مدینه را محاصره کردند] و زمانی را که چشمها از شدّت وحشت خیره شده و جانها به لب رسیده بود، و گمانهای گوناگون بدی به خدا می بردید. آنجا بود که مؤمنان آزمایش شدند و تکان سختی خوردند ... [آنها چنان بودند که] اگر دشمنان از اطراف مدینه بر آنان وارد می شدند و پیشنهاد بازگشت به سوی شرک به آنان می کردند می پذیرفتند و جز مدت کمی [برای انتخاب این راه] درنگ نمی کردند.»پس از آن که حضرت موسی(ع) برای مناجات با پروردگار، به کوه طور رفت، راز و نیاز او از سی شب، به چهل شب افزایش یافت، به این وسیله قوم او مورد آزمایش قرار گرفتند؛ ولی نتوانستند از این امتحان سربلند بیرون آیند؛ چراکه شرک، در بدترین صورتش دامان بنی اسرائیل را گرفت. قرآن کریم با بیان این مطلب می فرماید:«قالَ فَانَّا قَد فَتَنِّا قَومَکَ مِن بَعدِکَ وَ أضَلّهُمُ السّامِرِیُّ»؛«گفت ما قوم تو را بعد از تو، آزمودیم و سامری آنها را گمراه ساخت»!.مهم تر آنکه قبل از این آزمایش، هارون جانشین حضرت موسی(ع) آن مردم را از چنین امتحانی مطلع ساخته بود؛ ولی آنها توجه نکرده و به پیروی از سامری به گوساله پرستی روی آوردند.
  2. امتحان مالی:قرآن کریم در آیات متعدد به این آزمایش الهی اشاره می کند: «فَاَمَّا الِانسانُ اِذا ما ابتَلاهُ رَبُهُ فَاکرَمَهُ وَ نَعَّمَهُ فَیَقُولُ رَبّی اکْرَمَنِ وَ امَّا اِذا مَا ابتَلاهُ فَقَدَرَ عَلَیهِ رِزْقَهُ فَیقُولُ رَبّی أهانَن»؛[ فجر/ 15 – 16.] «اما انسان هنگامی که پروردگارش او را برای آزمایش، اکرام می کند و نعمت می بخشد [مغرور می شود و] می گوید: «پروردگارم مرا گرامی داشته است! و امّا هنگامی که برای امتحان، روزیش را بر او تنگ می گیرد [مایوس می شود و] می گوید: «پروردگارم مراخوار کرده است!»امام صادق(ع) می فرماید: «مَا بَلَی اللَّهُ العباد بِشَی ءٍ اَشَدَّ عَلَیهِمْ مِنْ اِخْراجِ الدَراهِمَ؛ خدواند بندگان رابه چیزی مبتلا نکرده که سخت تر از انفاق درهم باشد.»
  3. امتحان جانی:تاریخ گویای آزمایش بسیاری از انسانها در جنگها بوده است. امتحانات الهی در جنگها انسانهای مومن را از صف منافقان و ریاکاران جدا نموده است. مروری بر جنگها از صدر اسلام تاکنون، نشانگر آن است که برخی، تا زمانی ایمان دارند که کوچک ترین خطری آنان را تهدید نکند و برخی منافع مالی را بر یاری امام حسین(ع) ترجیح می دهند و برخی غنایم جنگی را بر دستور رسول خدا(ص) مقدم می دانند. خلاصه آنکه ترس از جبهه و جنگ، محاصره اقتصادی، کشته شدن عزیزان، و... موارد آزمایش افراد در جنگها بوده است. خداوند متعال در سوره محمد(ص) با بیان اینکه؛ اگر ما بخواهیم می توانیم دشمنان را مجازات نماییم، جنگ را سبب آزمایش افراد معرفی کرده می فرماید:«وَ لَو یشاءُ اللّهُ لانْتَصَرَ مِنْهُمْ وَلکنْ لِیَبْلُوَا بَعْضَکمْ بِبَعْضٍ »؛[ محمد / 4.] «و اگر خدا می خواست خودش آنها را مجازات می کرد؛ اما می خواهد بعضی از شما را با بعضی دیگر بیازماید».
  4. امتحان خانوادگی:قرآن مجید همسر و فرزندان را امتحان الهی دانسته، می فرماید:«إِنَّمَا أَمْوَالُکُمْ وَأَوْلَادُکُمْ فِتْنَةٌ»؛[ تغابن / 15.] «اموال و فرزندان شما فقط وسیله آزمایش هستند».بسیاری از کسانی که به ظاهر، پای بند به امور دینی و مسائل اخلاقی هستند، به هنگامی که پای فرزندشان به میان بیاید گویی پرده ای بر افکارشان می افتد و تمام قوانین الهی و مسائل انسانی و عدالت، به دست فراموشی سپرده می شود. عشق به فرزند سبب می شود که حرام را حلال، و حلال را حرام بشمارند و برای تامین آینده خیالی او تن به هر کاری داده و هر حقی را زیر پا بگذارند؛ باید خود را در این میدان بزرگ امتحان، به خدا بسپاریم و به هوش باشیم که بسیار کسان، در این میدان لغزیده و سقوط کرده و نفرین ابدی را برای خود فراهم ساخته اند.امام علی(ع) می فرماید: «لَا یَقُولَنَّ أَحَدُکُمْ اللَّهُمَّ إِنِّی أَعُوذُ بِکَ مِنَ الْفِتْنَةِ لِأَنَّهُ لَیْسَ أَحَدٌ إِلَّا وَ هُوَ مُشْتَمِلٌ عَلَی فِتْنَةٍ وَ لَکِنْ مَنِ اسْتَعَاذَ فَلْیَسْتَعِذْ مِنْ مُضِلَّاتِ الْفِتَنِ فَإِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ یَقُولُ وَ اعْلَمُوا أَنَّما أَمْوالُکُمْ وَ أَوْلادُکُمْ فِتْنَةٌ وَ مَعْنَی ذَلِکَ أَنَّهُ سُبْحَانَهُ یَخْتَبِرُهُم بِالْأَمْوَالِ وَ الْأَوْلَادِ لِیَتَبَیَّنَ السَّاخِطَ لِرِزْقِهِ وَ الرَّاضِیَ بِقِسْمِه؛ کسی از شما نگوید خدایا از فتنه به تو پناه می برم! چه هیچکس نیست مگر اینکه در فتنه ای است، لیکن آنکه پناه خواهد از فتنه های گمراه کننده [به خداوند] پناه برد که خدای سبحان فرماید: «بدانید که مال و فرزندان شما فتنه است» و معنی آن این است که خدا آنان را به مالها و فرزندان می آزماید تا ناخشنود از روزی وی، و خشنود از آنرا آشکار نماید».

حدیث: عَنْ أَبى عَبدِاللّه ِ علیه السلام قالَ: اِذا عَمَّتِ الْبَلایا فَالاَْمْنُ فىکُوفَةَ وَنَواحیها مِنَ السَّوادِ وَقُم مِنَ الْجَبَلِ، وَنِعْمَ المَوْضِعُ «قُم» لِلْخائفِ الطّائِفِ. امام صادق علیه السلام فرمود: هنگامى که بلا و گرفتارى همگانى شد، امنیت در کوفه و اطراف آن (از سواد)  حدیث و در قم خواهد بود، و قم براى انسان هراسناک و در حال حرکت مکان خوبى است.

سیمای حضرت فاطمه معصومه(س): شفاعت گسترده:بالاترین جایگاه شفاعت، از آن رسول گرامی اسلام است که در قرآن کریم از آن به «مقام محمود» تعبیر شده است. و گستردگی آن باجمله بلند: (ولسوف یعطیک ربک فترضی) بیان گردیده است. همانا دو تن ازبانوان خاندان رسول مکرم شفاعت گسترده ای دارند که بسیار وسیع و جهان شمول است و می تواند همه اهالی محشر را فراگیرد: خاتون محشر، صدیقه اطهر، حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها.شفیعه روزجزا، حضرت فاطمه معصومه(س).در مورد شفاعت گسترده حضرت زهرا سلام الله علیها همین بس که شفاعت، مهریه آن حضرت است و به هنگام ازدواج پیک وحی طاقه ابریشمی از جانب پروردگار آورد که در آن، جمله «خداوند مهریه فاطمه زهرا را شفاعت گنهکاران از امت محمد(ص) قرار داد.» باکلک تقدیر نقش بسته بود.این حدیث از طریق اهل سنت نیز آمده است.بعد از فاطمه زهرا سلام الله علیها از جهت گستردگی شفاعت،هیچ کس و حد اقل هیچ بانویی به شفیعه محشر، حضرت معصومه دخت موسی بن جعفر سلام الله علیها نمی رسد، که امام به حق ناطق، حضرت جعفر صادق(ع) در این رابطه می فرماید: «تدخل بشفاعتها شیعتناالجنه باجمعهم »: «با شفاعت او همه شیعیان ما وارد بهشت می شوند.»

سیره حضرت فاطمه معصومه(س): یکی از شواهد عظمت استثنایی حضرت مصعومه(ع)، زیارتنامه ای است که به خصوص از امام معصوم(ع) برای او نقل شده است علامه مجلسی(ره) از بعضی از کتب زیارات، از علی بن ابراهیم، و او از پدرش، و او از سعد اشعری قمی نقل می کند که گفت در محضر امام رضا(ع) بودم، به من فرمود:”ای سعد از برای ما در نزد شما(در قم) قبری وجود دارد: سعد عرض کرد: قربانت گردم آیا مقصود شما قبر فاطمه دختر موسی بن جعفر(ع) است؟ امام رضا(ع) فرمود:“نَعَمْ مَنْ زارَها عارِفاً بِحَقِها فَلَهُ الْجَنَهٌ؛آری کسی که با معرفت به شأن او، او را زیارت کند، بهشت برای او است.”سپس حضرت رضا(ع) چگونگی زیارت مرقد مطهر حضرت مصعومه(ع) را برای سعد، چنین بیان کرد، وقتی کنار قبرش رفتی در نزد بالای سر آن حضرت رو به قبله بایست و 34 مرتبه اللهُ اکبر‎‎‎‎‏‏ُ و 33 بار سْبًحانُ اللهِ و 33 بار الحمدللهِ بگو، آنگاه بگو:اَلسُلامْ علی آدم صفوة الله. تا آخر زیارت که  چنین دستوری در مورد زیارت های دیگر دیده نشده است.

فرزنددختردر روایات: دختر دلسوز والدین امام صادق (علیه السّلام) فرمود: «حضرت ابراهیم(علیه السّلام) از پروردگارش خواست که دخترى به او دهد که بعد از مرگش بر او گریه و ندبه کند».   دختر داشتن برابر با برکت، یارى خداوند و ثواب دختر داشتن بیشتر ازهزار حجّ و هزار جهاد و هزار شتر و یا گاو که هدیه مکّه کند و هزار مهمانى دادن رسول خدا صل(صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم) فرمود: «هر کس یک دختر دارد خداوند او را کمک مى‏کند و یارى مى‏نماید و برکت مى‏دهد و او را مى‏آمرزد.» در حدیث دیگری فرمودند: «هر کس یک دختر دارد براى او بهتر از هزار حجّ و هزار جهاد و هزار شتر و یا گاو که هدیه مکّه کند و هزار مهمانى دادن است.»

بزرگان مدفون درحرم حضرت معصومه(س): آیت الله لنکرانی(ره) شیخ محمد فاضل لنکرانی عالم ربانی و از مرجع بزرگ تقلید شیعیان جهان است.حضرت آیت الله العظمی محمد فاضل لنکرانی (ره) آیت‌ الله‌ العظمی‌ محمد موحدی‌ مشهور به‌ فاضل‌ لنکرانی‌ درسال‌ 1310 هجری‌ شمسی‌ در خانواده‌ای‌ روحانی‌ در قم‌ به‌ دنیا آمد. پدرش‌ آیت‌ الله‌ عبدالله‌ فاضل‌ لنکرانی‌ از بزرگان‌ و استادان‌ حوزه‌ علمیه‌ قم‌ به‌ شمار می‌آمد. آن‌ بزرگوار از مهاجران‌ قفقاز بود و سالها در حوزه‌ علمیه‌ مشهد مقدس‌ و حوزه‌ علمیه‌ زنجان‌ به‌ تحصیل‌ و تدریس‌ اشتغال‌ داشت‌ و یک‌ سال‌ پس‌ از تأسیس‌ حوزه‌ علمیه‌ قم‌ به‌ دست‌ آیت‌ الله‌ آقای‌ حاج‌ شیخ‌ عبدالکریم‌ حائری‌ یزدی‌، به‌ آنجا آمد و در همان‌ ابتدا با خانواده‌ای‌ اصیل‌، وصلت‌ نمود که‌ حاصل‌ آن‌، فرزندانی‌ برومند بود که‌ آیت‌ الله‌ العظمی‌ فاضل‌، فرزند چهارمین‌ آن‌ بود. چنان‌ پدری‌، از عوامل‌ مهم‌ رو آوردن‌ فرزند خود به‌ سلک‌ روحانیت‌ و علم‌ و تقوی‌ بود.آیت‌ الله‌ العظمی‌ فاضل‌ تحصیلات‌ کلاسیک‌ خود را تا سال‌ ششم‌ ابتدایی‌ ادامه‌ داد و پس‌ از آن‌ ـ با آنکه‌ در تحصیلات‌ جدید نیز رشد و توفیق‌ بسیاری‌ داشت‌ ـ به‌ جمع‌ طلاب‌ علوم‌ دینی‌ پیوست‌. حوزة‌ آن‌ روزگار طلاب‌ فراوانی‌ نداشت‌ و اندکی‌ در آن‌ مشغول‌ به‌ تحصیل‌ بودند. او وقتی‌ به‌ حوزه‌ علمیه‌ پای‌ نهاد که‌ 13 سال‌ بیشتر نداشت‌؛ اما دلش‌ مالامال‌ از عشق‌ به‌ تحصیل‌ علوم‌ دینی‌ و معارف‌ نبوی‌ بود. این‌ مسأله‌ را رابطة‌ معنوی‌ و عاطفی‌ با فرزند امام‌ خمینی‌(ره‌) مرحوم‌ حاج‌ سید مصطفی‌ خمینی‌ دو چندان‌ می‌ساخت‌. وی‌ دورة‌ سطح‌ را در مدت‌ 6 سال‌ به‌ پایان‌ رسانید و در 19 سالگی‌ در کنار اشتغال‌ به‌ درس‌ کفایه‌ در درس‌ آیت‌ الله‌ العظمی‌ بروجردی‌ شرکت‌ می‌کرد و شاید جوان‌ترین‌ فرد حاضر در آن‌ کلاس‌ بود؛ او هر درسی‌ را که‌ فرا می‌گرفت‌، همان‌ روز با دقت‌ و تسلط‌ فراوان‌ به‌ زبان‌ عربی‌ می‌نگاشت‌ و مشاهدة‌ این‌ جزوه‌ها اعجاب‌ آیت‌ الله‌ العظمی‌ بروجردی‌ را نیز برانگیخته‌ بود. تلاش‌ و استعداد فراوان‌ او باعث‌ شد که‌ در بیست‌ و پنج‌ سالگی‌ که‌ همزمان‌ با انتشار کتاب‌ مهم‌ نهایة‌ التقریر بود، دیگر خود را از تقلید بی‌ نیاز دید و قدم‌ در وادی‌ اجتهاد و عمق‌ بخشیدن‌ به‌ آن‌ نهاد. در طی‌ این‌ سالها، از خواندن‌ حکمت‌ و علوم‌ عقلی‌ نیز باز نماند و در این‌ راه‌ نیز استعداد و تلاش‌ خود را در معرض‌ استادان‌ و دیگر طلاب‌ قرار داد. او مهم‌ترین‌ عامل‌ توفیق‌ خود در امور عملی‌ را مباحثه‌ منظم‌ ودقیق‌ دروس‌ فرا گرفته‌ می‌داند و طلاب‌ امروز را نیز به‌ آن‌ سفارش‌ می‌کند.اشتغال‌ و تلاش‌ فراوان‌ در زمینه‌های‌ علمی‌ و فرهنگی‌، هیچ‌ گاه‌ آیت‌ الله‌ فاضل‌ را از تلاشهای‌ سیاسی‌ در پیش‌ و پس‌ از انقلاب‌، جدا نساخت‌. او از کسانی‌ بود که‌ در آغازین‌ روزهای‌ فعالیت‌ جامعه‌ مدرسین‌ در دورة‌ حکومت‌ طاغوت‌، به‌ آن‌ پیوست‌ و در جلسات‌ آن‌ شرکت‌ می‌کرد و امضای‌ او در زیر بسیاری‌ از اعلامیه‌ها، از جمله‌ اعلام‌ مرجعیت‌ امام‌ خمینی‌(ره‌) و نیز خلع‌ ید شاه‌ از قدرت‌، به‌ چشم‌ می‌خورد. فعالیتهای‌ او در جامعه‌ مدرسین‌ و دیگر تلاشهای‌ سیاسی‌ او، باعث‌ شد که‌ بارها مورد بازداشت‌ و شکنجه‌ قرار گیرد و تبعید یا زندانی‌ شود. او حدود 4 ماه‌ به‌ منطقه‌ بسیار گرم‌ و آزار دهندة‌ بندر لنگه‌ تبعید شد؛ این‌ چهار ماه‌ به‌ گفته‌ خود او، قدر 40 سال‌ رنج‌ و مرارت‌ را به‌ همراه‌ داشت‌. پس‌ از آن‌ نیز حدود 2 سال‌ و نیم‌ به‌ یزد تبعید شد که‌ در آنجا نیز دست‌ از مبارزه‌ بر نداشت‌ و ضمن‌ تحصیل‌ و تحقیقات‌ علمی‌، با آیت‌ الله‌ صدوقی‌، جلسات‌ مخفیانه‌ای‌ ترتیب‌ داد که‌ طی‌ آن‌، به‌ تشویق‌ افراد برای‌ مبارزه‌ و احیای‌ نام‌ امام‌ خمینی‌(ره‌) در آن‌ دیار می‌پرداخت‌. پس‌ از پیروزی‌ انقلاب‌ اسلامی‌ نیز، فعالیتهای‌ سیاسی‌ آیت‌ الله‌ فاضل‌ ادامه‌ داشت‌. ایشان‌ در هر جا که‌ لازم‌ بود، با حمایت‌ از مواضع‌ امام‌ خمینی‌(ره‌) و رهبر معظم‌ انقلاب‌، حضرت‌ آیت‌ الله‌ خامنه‌ای‌، توطئه‌های‌ دشمن‌ را افشا و مردم‌ را به‌ حمایت‌ و اطاعت‌ رهبری‌ و حفظ‌ ارزشهای‌ نظام‌ دعوت‌ می‌کرد. او بارها در جبهه‌های‌ نبرد حق‌ علیه‌ باطل‌ حضور یافت‌ و باعث‌ دلگرمی‌ رزمندگان‌ اسلام‌ شد. از جمله‌ مسؤولیتهای‌ او پس‌ از انقلاب‌ به‌ نمایندگی‌ در دورة‌ اول‌ مجلس‌ خبرگان‌ از استان‌ مرکزی‌ می‌توان‌ اشاره‌ کرد. استاد فاضل‌ لنکرانی‌ پس‌ از رحلت‌ آیت‌ الله‌ العظمی‌ اراکی‌، با اعلام‌ جامعه‌ مدرسین‌ حوزه‌ علمیه‌ قم‌ به‌ عنوان‌ نخستین‌ نفر و با اکثریت‌ آراء، از مراجع‌ تقلید شناخته‌ شد. حضرت آیة‌الله العظمی ‌فاضل‌، روز شنبه 26 خرداد ماه 1386 در سن 76 سالگی دعوت حق را لبیک گفت.

روضه معصومی: روی قبرم بنویسید که خواهر بودم/سالها منتظر روی برادر بودم/بنویسید گرفتار نباشم چه کنم؟/من اگر منتظر روی برادر نباشم چه کنم؟/روی قبرم بنویسید جدایی سخت است/اینهمه راه بیایم ،تو نیایی سخت است/یوسفم رفته و از آمدنش بی خبرم/سالها میشود واز پیرهنش بی خبرم/روی قبرم بنویسید ندیده رفتم/با تن خسته و با قد خمیده رفتم/بنویسید همه دور ربرم ریخته اند/چقدر دسته ی گل روی سرم ریخته اند/چقدر مردم این شهر ولایی خوبند/که سرم را نشکستند خدایی خوبند/بنویسید در این شهر سرم سنگ نخورد/به خداوند قسم بال وپرم سنگ نخورد/چادرم دور وبرم بود وبه پایی نگرفت/معجرم روی سرم بود وبه جایی نگرفت/...من کجا شام کجا زینب بی یار کجا؟/من کجا بام کجا کوچه و بازار کجا؟/بنویسید که عشاق همه مال هم اند/هر کجا نیز که باشند به دنبال هم اند/گر زمانی به سوی شاه خراسان رفتید/من نبودم به سوی مرقد جانان رفتید.../روی قبرش بنویسید برادر بوده/سالها منتظر دیدن خواهر بوده/روی قبرش بنویسید که عطشان نشده/بدنش پیش نگاه همه عریان نشده/بنویسید کفن بود،خدایا شکرت/هرچه هم بود بدن بود خدایا شکرت/یار هم آنقدری داشت که غارت نشود/در کنارش پسری داشت که غارت نشود/اوکجا نیزه کجا گودی گودال کجا؟/اوکجا نعل کجا پیکر پامال کجا؟/بنویسید سری بر سر نی جا میکرد/خواهری از جلوی خیمه تماشا میکرد/علی اکبر لطیفیان

منبرسی و ششم:فراردرقرآن

آیه: چرا قرآن می فرماید به سوی خداوند “فرار” کنید؟آیه قرآن تعبیری دارد که « فَفَّرُوا الی الله » بیایید و به سوی خدا فرار کنید. فرار از چه و به سوی چه؟ چرا تعبیر به فرار می شود؟ فرار از گناه، ریشه گناه هم محبّت دنیاست: « حُبُّ الدُنیا رَأسُ کُلِّ خَطیئتهٍ » محبّت دنیا سر و ریشه همه گناهان است. پس فرار از گناه یعنی فرار از محبّت دنیا.

 

چون در این آیه کلمه « فرار » آمده ما هم اگر بخواهیم تقوای حقیقی را پیدا کنیم باید در فراری های واقعی مطالعه کنیم. آنها که می خواهند از مملکت فرار کنند، عمل آنها و خود آنها عبرتی برای همه اند. فراری چه کار می کند؟ فراری اگر زمینی، خانه ای از اشیاء غیر منقول داشته باشد، سعی می کند زود اینها را نقد کند، بفروشد، بعد وسائل منقول و سنگین خودش را مثل یخچال، تلویزیون و چیزهای بزرگ را هم نقد می کند. بعد نگاه می کند ببیند به کجا می خواهد برود؟ آن که می خواهد برود آمریکا، ریالهای خودش را هم به دلار و ارز تبدیل می کند، چون می خواهد به آنجا فرار کند. شب و روز، وقت و بی وقت همه اش می خواهد اسبابش را که جمع کرد یک روز هم معطل نشود، می گوید یک ساعت هم یک ساعت است. شاید اگر من تأخیر کردم، پرونده ای مطرح شد و من دستگیر شدم، لو رفتم. اگر بتواند بلیط هواپیما و تاریخ خروج خودش را یک روز جلو بیندازد، مبلغی می دهد که جلو بیفتد و یک روز زودتر برود؛ تا خاطرش آسوده بشود. و سعی می کند که هیچ چیزی بعد از خودش نماند.قرآن وقتی می گوید به سوی خدا فرار کنید، ما باید ببینیم فراری واقعی چگونه است؟ از او یاد بگیریم. او به طور جدی می خواهد فرار کند، ما هم اگر شبیه او شدیم، اگر این فراری که می خواهیم به سوی خدا بکنیم راست می گوییم، شکر کنیم. اگر دیدیم این چنین نیستیم، دیگر نماز و عباداتمان موجب غرورمان نشود، سرشکستگی خودمان را از کف ندهیم. مؤمن اگر خواست به سوی خدا فرار کند، باید مثل همان فراری باشد. وقت و مال و هر چه دارد، همه را نقد کند و نقدش را هم تبدیل به ارز کند، یعنی ارز دنیا فانی است، ارز آخرت باقی است. از این فرصتی که دارد به یک بنده خدا خدمتی و کمکی کند. تبدیل ارز کردنش این است که مسجدی، حسینیه ای می سازد، یا قسمتی از پول حسینیه و مسجدی را می دهد. این تبدیل ارز است. این واقعاً می خواهد از دنیا فرار کند؛ چون که دارد چیزی به آن طرف پیش خدا می فرستد. چون می خواهد پیش خدا و به کشور خدا فرار کند. از این جهت به ارز خدا تبدیلش می کند. آنکه می خواست به آمریکا برود، اموالش را به دلار تبدیل می کرد، چون می خواست آمریکا برود. آن هم که    می خواهد پیش خدا برود، باید به ارز خدا تبدیلش کند؛ یعنی به ثواب و احسان.اینها کسانی اند که واقعاً می خواهند به سوی خدا فرار کنند. آن فراری چطور اگر بعد از آن که همه چیز را مرتب کرده بود، اگر یک روز می توانست هواپیمایش را جلوتر بیندازد، پول زیادتر می داد که یک ساعت، یک روز زودتر پرواز کند، مؤمن هم وقتی کارهایش را برای خدا کرد و تبدیل ارز کرد، حسابهایش را صاف کرد، اگر به او بگویند امروز بیا، راحت تر است تا بگویند فردا. چرا؟ چون همانطور که فراری می گفت، ممکن است توی پرونده ام یک چیزی در بیاید، و ممنوع الخروج بشوم، این مؤمن هم می گوید ممکن است من که تا الان نلغزیدم، یک اتفاقی برای من بیفتد و من سقوط کنم، تا پاک هستم، بروم. پس این که در سوره جمعه می گوید، اگر واقعاً شما خدا را دوست می دارید و از اولیاء الله هستید، این تعجبی ندارد. برای آدمی که می خواهد فرار کند، یک روز پروازش اگر جلوتر بیفتد جزء آرزوهایش است، برای مؤمن هم همینطور. اما چرا ما آرزو نمی کنیم، با اینکه معتقد به آخرتیم؟ چون تبدیل ارز نکرده ایم، چون کارهایمان روی دستمان مانده، خانه آن طرف را نساختیم.این که خطیب در جمعه ها می گوید تقوا را رعایت کنید، یعنی هر که ارزهایش را تبدیل نکرده، زود تبدیل کند، هر که گذرنامه اش را نگرفته، زود گذرنامه اش را بگیرد، هر که برای فرار به سوی خدا آماده نشده، زودتر خودش را آماده کند، هر که توبه نکرده توبه کند، هر که حلال بودی نطلبیده، حلال بودی بطلبد. چرا؟ چون اجل بی خبر می آید. به انسان قول نداده پیری یا جوانی، سالمی یا مریضی، بازنشستی یا سر کاری، داری نامه را می نویسی تمام کردی یا تمام نکردی، راه می روی به مقصد رسیدی یا نرسیدی، عالم به ما مهلت نمی دهد، به سلیمان هم مهلت نمی دهد. حضرت سلیمان ایستاده بود و به مسجد الاقصی که ساخته می شد نظارت می کرد، عزرائیل آمد. ایشان به عصایش تکیه داده و ایستاده بود. گفت: فرصتی، گفت: نه! گفت: همین؟ گفت: آری! ایستاده قبض روح شد. همینطور ایستاده ماند، تکیه به عصا و تمام خدمه که کار می کردند ادامه دادند. مدتها طول کشید و اینها هم فکر می کردند از معجزات نبی الله است که به طعام و غذایی نیاز نداشته، این قدر ایستادنش طول کشید که موریانه این عصا را خورد و عصا شکسته شد، خود سلیمان افتاد، قانون خدا چنین است! پس ما وقتی فراریها را دیدیم، عبرت بگیریم، تبدیل ارز کردن آنها را دیدیم عبرت بگیریم، بگوییم اینها فراری واقعی اند، ما هنوز فراری واقعی به سوی خدا نشده ایم.

حدیث: قالَ أَبُو عَبْدِاللّه ِ علیه السلام: اِذا فُقِدَ الاَْمْنُ مِنَ الْعِبادِ وَ رَکِبَ النُّّاسُ عَلَى الْخُیُولِ وَ أَعْتَزَلُوا النِساءَ وَ الطّیبَ فَالْهَرْبُ الْهَرْبُ عَنْ جَوارِهِمْ. فَقُلْتُ: جُعِلْتُ فِداکَ، اِلى أَیْنَ؟ قالَ: اِلَى الْکُوفَةِ وَ نَواحیها، أَوْ اِلى قُم وَ حَوالیها فَاِنَّ الْبَلاءَ مَدْفُوعٌ عَنْهُما. امام صادق علیه السلام فرمود: زمانى که امنیت از بین مردم رخت بربندد و مردم بر اسبان سوار شوند (و به تاخت و تاز پردازند) و از زنها و بوى خوش کناره گیرى کنند، پس باید از نزد آنان فرار کرد. راوى گفت: فدایت شوم کجا باید فرار کرد؟ امام علیه السلام فرمود: بسوى کوفه و اطراف آن، یا بسوى قم و اطرافش زیرا بلا و گرفتارى از آن دو دفع شده است.

سیمای حضرت فاطمه معصومه(س): در سال 605 هجری قمری امیر احمد بن اسماعیل بزرگ خاندان آل مظفر، بزرگترین استاد کاشی ساز آن زمان”محمد بن ابی طاهر کاشی کار قمی” را به کار ساخت و پرداخت کاشی های مرقد(صندوقچه قبر مطهر) واداشت. او به مدت هشت سال به این کار مشغول بود تا سرانجام در سال 613 هـ . ق کاشی های مرقد آماده و کار گذاشته شد.در سال 950 هجری قمری شاه طهماسب صفوی، در چهار طرف مرقد ضریحی آجری آراسته به کاشی های هفت رنگ و کتیبه های معرق بنا نمود و در اطراف آن منافذی باز بود تا هم مرقد مطهر دیده شود و هم زائران نذورات خود را داخل ضریح بریزند.بعد از چند سال ضریحی از فولاد سفید و شفاف به دستور شاه عباس، در جلو ضریح آجری قرار داده شد.در سال 1230 فتحعلی شاه قاجار همان ضریح را نقره پوشی کرد؛ که این ضریح به مرور زمان فرسوده شد و در سال 1280 هجری قمری ضریحی که از نقره ضریح سابق و نقره های موجود در خزانه ساخته شده بود به جای آن نصب گردید.این ضریح چندین مرتبه تجدید بنا و اصلاح شد و سال های متمادی روی مرقد حضرت باقی بود تا این که در سال 1368 هجری قمری برابر با سال 1328 هجری شمسی به دستور تولیت وقت شکل ضریح را تغییر دادند و ضریح جدید(قبل از تعویض اخیر) را به جای آن نصب نمودند.

سیره حضرت فاطمه معصومه(س):  در کتاب اللؤلؤالثَمینه فی الآثار المنعنه المرویه(که در سال 1306 هـ . ق در مصر چاپ شده) چنین روایت شده:“…عَنْ فاطِمَهَ بِنْتِ مُوسَی بْنِ جَعْفَرٍ، عَنْ فاطِمَهَ بِنْتِ الصادِقِ جَعْفَرِِ بْنِ مُحَمَدٍ، عَنْ فاطِمَهَ بِنْتِ الْباقِرِ مُحَمَدِ بْنِ عَلِیٍ، عَنْ فاطِمَهَ بِنْتِ السَجادِ عَلِیِ بْنِ الْحُسَیْنِ زَینِ الْعابِدینَ، عَنْ فاطِمَهَ بِنْتِ رَسُولِ اللهِ(ص)، قالَتْ قالَ رَسُولُ اللهِ: اَلا مَنْ ماتَ عَلی حُبِ آلِ مُحَمَدٍ ماتَ شَهِیداً؛فاطمه(معصومه) دختر امام کاظم، و او از فاطمه دختر امام صادق، و او از فاطمه دختر امام باقر، و او از فاطمه دختر امام سجاد، و او از فاطمه دختر امام حسین، و او از زینب دختر علی، و او از فاطمه زهرا دختر رسول خدا(ص) روایت کرد که رسول خدا(ص) فرمود: آگاه باشید کسی که با حجت آل محمد(ص) از دنیا رفت، شهید از رفته است.”)توجه به مضمون این پنج روایت بیانگر آن است که حضرت معصومه(ع) با پیام های خود حقانیت تشیع را ابلاغ می کند، و نسبت به شیعیان علی(ع) ابراز علاقه می نماید، و پاداش های آنها را بیان می کند تا آنها در راستای آرمان های مقدس تشیع، استوار باشند.

فرزنددختردر روایات: دختر ریحانه خوش بو روایت شده است که رسول خدا (صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم) را به میلاد حضرت فاطمه (علیها سلام) بشارت دادند، آن حضرت به چهره اصحابش نگاهى انداخت، و چون آنان را اندوهگین دید فرمود: «شما را چه شده است؟! (فاطمه من) ریحانه‏اى است که او را مى‏بویم، و روزى او با خدا است.» امیرالمومنین على (علیه السّلام) فرمود: «هر گاه مژده ولادت دختر، به رسول خدا (صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم) داده مى‏شد، آن حضرت مى‏فرمود: شاخه گل خوشبویى است، و روزى او هم به عهده خداوند متعال است.

پادشاهان مدفون درحرم حضرت معصومه(س): عباس میرزا (ولیعهد فتحعلی شاه ): عباس میرزا (زاده ۱۱۶۸ - درگذشته ۱۲۱۲) از شاهزادگان قاجار، فرزند فتحعلی شاه و آسیه خانم، که در فاصله سال‌های ۱۷۹۷ تا ۱۸۳۳ ولیعهد ایران و نائب السلطنه پدرش در آذربایجان بود. او قبل از مرگ پدرش درگذشت.قاجار، در سال ۱۱۶۸ خورشیدی در قصبه نوا (آمل) از توابع بخش لاریجان شهرستان آمل زاده شد. فتحعلی شاه نام او را عباس میرزا گذاشت و نسبت به وی مهر و انسی خاص یافت. او بر خلاف پسران دیگرش در دوران کودکی، طفلی مریض‌المزاج ولی فوق‌العاده مؤدب، سر به زیر و محجوب بود. عباس میرزا در سن ده سالگی به کسالت و درد مفاصل و استخوان مبتلا گشت. در کودکی بسیار مورد علاقه آقا محمد خان سر سلسلهٔ قاجار بود که خود تعلیمات نظامی مخصوص را به او می‌آموخت. عباس میرزا ضمن فراگرفتن تعالیم مختلف و روش‌های گوناگون فنون سواری و جنگ، در ایام فراغت و بیکاری به مطالعه کتب سودمند و مفید می‌پرداخت و به آسانی به بیشتر زبان‌های شرقی آشنا شده بود.فتحعلی‌شاه در سال دوم سلطنت خود، مجلس با شکوهی ترتیب می‌دهد و جمع کثیری از بزرگان، علما، رجال سرشناس، درباریان، وابستگان صاحب رأی و نظر، همچنین سرکردگان خاندان قاجار را دعوت می‌کند، تا با آنها در زمینهٔ تفویض ولیعهدی به فرزندش عباس میرزا به مشورت و گفتگو بپردازند.فتحعلی شاه، عباس میرزا را از دیگر فرزندان خود باهوش‌تر، دلیرتر و مستعدتر می‌دید. در این مجلس عموم بزرگان و سران قاجار نسبت به شجاعت و امتیازات برجسته عباس میرزا و درایت و قابلیت او اتفاق نظر داشتند و این انتخاب شاه را شایسته دانستند. فردای آن روز، شاه او را به حکومت آذربایجان تعیین کرد.فتحعلی شاه دختر میرزا محمدخان دولوی قاجار «خیردا خانم» [xırda xanım] (به معنی خانم کوچک) را که از زعمای طایفهٔ قاجار بود برای وی نامزد کرد. این از لحاظ سیاسی نیز برای ایل قاجار اهمیت فراوان داشت تا وصلت عباس میرزا درون ایلی باشد و به این ترتیب عباس میرزا روانه آذربایجان شد.بیماری مزمنی که دستگاه گوارش و کلیه‌های عباس میرزا را مورد حمله قرار داده بود، مزاج این شاهزاده را از حال اعتدال خارج ساخته و باعث شده بود او از لحاظ بنیه ضعیف شود. این امر لزوم مداوا و درمان فوری و مستمر را ایجاب می‌کرد اما اشتغالات جنگی و سیاسی و حرکت‌های مداوم او برای امنیت دادن به شهرهای ناامن و سرکوبی گردنکشان اجازهٔ استراحت و معالجه را به او نمی‌داد و معالجات طبیب او «کورمک» نیز مؤثر واقع نمی‌شد.هرات در محاصره بود، که شاه قاجار به دلیلی نامعلوم عباس میرزا را فراخواند. سپهسالار ایران، فرزند خویش را برای ادامه محاصره شورشیان در هرات باقی گذاشت و عازم تهران شد، اما در حوالی مشهد، بیماری کهنه کلیه‌اش تشدید شده و در شهر مشهد درگذشت. برخی مورخین به نقش پزشک انگلیسی عباس میرزا در مرگ او اشاره کرده و قائل به مسموم شدن ولیعهد می‌باشند، اما صحت و سقم این ادعا هرگز مشخص نشده‌است. پس از مرگ او فرزندش محمدمیرزا به ولیعهدی رسید. یک سال و دو روز پس از مرگ عباس میرزا، پدرش فتحعلی شاه درگذشت. قبر او در ورودی مسجد گوهر شاد به رواق دارالحفاظ زیر پله‌ها و سمت راست قرار دارد و سنگ قبر زیبایش در موزه مرکزی در حرم رضوی قرار دارد.پس از ورود گور اوزلی به ایران، و به علت رابطه دوستی که در این دوره میان انگلیس و روسیه ایجاد شده بود؛ وی بر آن شد که بین ایران و روسیه صلح برقرار کند و خواستار آن شد که افسران انگلیسی که در سپاه ایران بودند از جنگ با روسیه دست بردارند. چون عباس میرزا اصرار داشت جنگ ادامه یابد، جنگ ادامه یافت و سپاه ایران در محل اصلاندوز کنار رود ارس در بخش مرکزی اهر مقیم شدند. در این هنگام روس‌ها غافلگیرانه به اردوی ایران حمله کردند. اگر چه سپاه ایران مقاومت زیادی نشان داد اما به علت اختلافاتی که بین سپاه ایران پیش‌آمد، نیروهای ایرانی مجبور به عقب‌نشینی به سمت تبریز شدند. فرمانده سپاه روسیه پس از فتح اصلاندوز، آذربایجان را از هر دو طرف مورد تهدید قرار داد. در این زمان ترکمانان خراسان شورش کردند و شاه ایران که در صدد آماده کردن سپاهی برای سرکوب نیروهای روسی بود به علت اوضاع ناآرام در چند جبهه تقاضای صلح کرد. با امضای قرارداد ترکمنچای و پایان جنگ‌های ایران و روس، عباس میرزا برای برقراری نظم و سرکوب شورش ترکمن‌ها به خراسان رفت. او در سال ۱۲۱۲ خورشیدی در مشهد درگذشت. مقبره او در کنار ضریح حرم امام رضا قرار دارد.

روضه معصومی: و دانه ریخت بیایی کبوترش باشی/دوباره آینه‌ای در برابرش باشی/نه اینکه پر بکشی و به شهر او نرسی/میان راه پرستوی پرپرش باشی/مدینه شهر غریبی برای فاطمه هاست/نخواست گم شده‌ای مثل مادرش باشی/خدا تو را به دل بی قرار ما بخشید/و خواست جلوه‌ای از حوض کوثرش باشی/به قم رسیدی و گم کرد دست و پایش را/چو دید آمده‌ای سایه‌ی سرش باشی/اجازه خواست که گلدان مرمرت باشد/و تا همیشه تو یاس معطرش باشی/نگاه تو همه را یاد او می‌اندازد/به چهره‌ات چه می‌آید که خواهرش باشی/خدا نخواست تو هم با جوادِ کوچکِ او/گواه رنج نفس‌های آخرش باشی/نخواست باز امامی کنار خواهر خود .../نخواست زینبِ یک شام دیگرش باشی/قاسم صرافان

منبرسی و هفتم: ویژگی های بهشت و بهشتیان

آیه: ویژگی های بهشت و بهشتیان:

۱- رضوان دربان بهشت:رئیس فرشتگان بهشتی، رضوان اختیاردار بهشت است که فرشته ای زیبا، خوشرو، خوش اخلاق و خنده رو است هر کس وارد بهشت شود باید با اطلاع و اجازه رضوان، دربان بهشت باشد.

۲- خصوصیات و ویژگیهای حورالعین ها(زنان بهشت)مرگ و میر ندارند، همیشه زنده و جاویدند و هیچ آفت و بلایی به ایشان نمی رسد و هیچگاه مریض و بیمار نمی شوند.️حورالعین ها هیچگاه بچه دار نمی شوند بلکه اگر کسی در بهشت بچه بخواهد در هر سن و سال و اندازه ای که بخواهد خداوند همان گونه برایش می آفریند.

قد حورالعین ها ۳۰ متر و پهنای بین دو کتفشان ۱۰ متر می باشد. نه تنها قد حورالعین و زنان بهشتی این مقدار است بلکه قد آدم ابوالبشر هم ۳۰ متر بوده و در روایات زیادی آمده که: قد همه بهشتیان به اندازه قد حضرت آدم ۳۰/ متر می باشد و

۳- دوستان و رفیقان بهشتی:یکی از نیازهای طبیعی انسان به دوستان و رفقاست، هر کس در دنیا به هر چیزی عشق بورزد و با آن دوست و رفیق باشد در قیامت نیز با همان محشور خواهد شد.حال اگر خدا و پیامبر و انبیاء و اولیاء و صلحا را دوست داشته باشد در بهشت نیز با آنان خواهد بود

۴- پرندگان بهشتی، ذبح و پختن نمی خواهند:در روایت آمده است که: وقتی اهل بهشت، اشتهای به گوشت مرغ و پرنده می کنند، خداوند برای ایشان مرغ و پرنده ای می آفریند که دیگر احتیاج به ذبح و پختن ندارد، بلکه همین که بر قلب فرد بهشتی خطور کند که دلش گوشت مرغ یا فلان پرنده را می خواهد، فوراً می بیند همان پرنده در جلوی او آماده است.

۵- گوشت ماهی در بهشت:انس بن مالک می گوید: عبدالله بن سلام از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) پرسید: اولین غذایی که بهشتیان می خورند چیست؟ حضرت فرمودند: اولین غذایی که بهشتیان می خورند گوشت ماهی است.

۶- کثرت غذاهای بهشتی و اشتهای بهشتیان:از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) روایت شده که فرمودند:در بهشت قصری است که در آن هفتاد خانه از یاقوت سرخ است و در هر خانه، هفتاد اتاق از زمرد سبز است و در هر اتاقی هفتاد تخت است و در هر تختی هفتاد سفره استو در هر سفره ای هفتاد رنگ غذا و طعام است. و خداوند بر مؤمن و اهل بهشت چنان اشتها و نیرو می دهد که قادر است همه آن غذاها را بخورد.و در روایت دیگری است که: هر روز جمعه نعمتهای بهشتی برای اهل بهشت هفتاد برابر زیادتر می شود.و در روایت دیگری آمده است که: هر رنگ غذای بهشتی دارای هزار طعم و مزه است.

۷- سخن گفتن بهشتیان با یکدیگر:زبان همه بهشتیان عربی است و با زبان دیگری صحبت نمی کنند، یعنی اتحاد کامل در بهشت برقرار است؛ هم دارای یک خدا؛ همه دارای یک مرز و بوم؛ و همه دارای یک زبان

حدیث: عَن ابْنِ الرِّضا علیه السلام قالَ: مَنْ زارَ عَمَّتى بِقُم فَلَهُ الجَنَّةُ. از امام جواد علیه السلام نقل شده که فرمود: کسى که عمّه ام را در قم زیارت کند او اهـل بهشت است.

سیمای حضرت فاطمه معصومه(س): با گذشت تقریباً چهل سال از آخرین تعویض ضریح، مجدداً بر اثر تشرف و تبرک زائران و فرسایش زیاد، شبکه ها دچار خوردگی شد.از سوی دیگر اسکلت پایه های چوبی داخل ضریح حدوداً یک صد سال عمر داشته اند که این طولانی بودن زمان و مهم تر از آن شستشوهای آن ها با گلاب و نظافت های تطهیری مختلف ضریح دیگر، که به خاطر خونین شدن ضریح در پی بریدگی ها و جراحاتی که بر اثر خرابی های ضریح در دست زائران ایجاد می شد دچار پوسیدگی شده و نیازمند تعویض بودند.عوامل مذکور سبب گردید تا حضرت آیت الله مسعودی خمینی تولیت آستانه مقدسه در سال 1375 تصمیم بر تعویض ضریح مطهر بگیرند. در پی تصمیم ایشان در همان سال با آقای حاج حسین پرورش اصفهانی از استادکاران فن ضریح سازی قراردادی بسته شد که بر اساس آن، کار ساخت ضریح جدید را آغاز نمود.متأسفانه ایشان به علت کهولت سن و بیماری که بر ایشان عارض شد تقریباً حدود شش ماه کار کاملاً راکد باقی ماند.پس از آن، از سازندگان سابقه دار اصفهان استعلام صورت گرفت و در نهایت ادامه کار به استاد حاج محمد حسین عباسپور اصفهانی محول گردید و قرار داد جدید منعقد شد.قسمت فوقانی ضریح که کتابتی از اشعار در مدح و ثنای حضرت معصومه(ع) بود، جمع آوری و جهت طلاکاری آن اقدام گردیده، همچنین حدفاصل قسمت فوقانی و قسمت دسترس زائرین که قبلاً نقره بوده، طلاکاری شده است.شبکه ها و غرفه ها که شاید حدود پنج هزار گوی و ماسوره دارد کلاً عوض و ضخیم تر از قبل ساخته شده. برای این بخش 5/1 تن نقره صدر در صد خالص خریداری شده، و در حدود 330 هزار نقره و 92 به کار گرفته شده است در حالی که در ضیح سابق 93 هزار مثقال نقره به کار رفته بود.پایه های چوبی ضریح که پوسیده بوده نیز مجدداً از بهترین چوب چنار خشک، ساخته و نصب گردیده است.در مجموع، ضریح جدی از نظر استقامت مقاوم تر شده است خاطر نشان می شود که از نظر شکل ظاهری تفاوت چندانی با ضریح سابق ندارد. و در کل ضخامت و استحکام، ضریح جدید حداقل دو برابر ضریح سابق است و به طور کلی خرید نقره، ساخت و نصب ضریح و تهیه اسکلت چوبی بیش از سه میلیارد ریال معادل 300 میلیون تومان هزینه در برداشته و با همه فراز و نشیب ها حدود پنج سال کار ساخت آن طول کشیده است.

با توجه به این که اطراف ضریح مطهر جهت این امر بسته شده بود و امت شهید پرور و زائرین مشتاق دیدار از ضریح مطهر بوده و هستند سعی شد با سه شفیت کار مداوم و با سرعت تمام که بحمدالله بیش از یک ماه طول نکشید.(258)قابل توجه این که این ضریح، در فضای ملکوتی در حضور بزرگان و زائران، در روز عید غدیر 1422 قمری برابر با 12/12/1380 شمسی با حضور مرجع بزرگ تقلید آیت الله العظمی بهجت(مدظله) نصب گردید.

سیره حضرت فاطمه معصومه(س): حضرت معصومه وقتی که در ساوه بیمار شد، فرمود: مرا به قم ببرید، زیرا از پدرم شنیدم که فرمود:”قم مرکز شیعیان ما می باشد.”

فرزنددختردر روایات: یاری دختر دار تا روز قیامت : روایت شده است که از یکى از دو امام باقر یا صادق (علیهما السّلام) فرمودند: هر گاه مردى داراى دخترى شود، خداوند فرشته‏اى را بر او فرود مى‏آورد تا بال خود را بر سر و سینه آن دختر کشیده گوید: این موجود ناتوانى است که از ضعف آفریده شده است، و کسى که بر او انفاق کند و هزینه او را بر عهده بگیرد تا روز قیامت یارى خواهد شد.

بزرگان مدفون درحرم حضرت معصومه(س): آیت الله سیبویه(ره): آیت‌الله میرزا احمد سیبویه در ربیع‌الثانی 1377 هجری قمری در کربلا متولد و در آذرماه 1384 هجری شمسی پس از 89 سال عمر با برکت، دیده از جهان فرو بست. قبر مطهر ایشان در حرم نورانی حضرت معصومه(سلام الله علیها)، کنار قبر شهید آیت‌الله مفتح قرار دارد.ایشان اصالتاً یزدی بودند؛ ولی در زمان‌های دور پدرشان ـ که از روحانیان وجیه کربلا بود ـ به کربلا مشرف شده و ساکن آنجا می‌شوند. عمدة تحصیلات مرحوم سیبویه در کربلا می‌گذرد. در حدود سن 27 و 28 سالگی خدا اسبابش را فراهم می‌کند و ایشان امام جماعت حرم مطهر حضرت اباالفضل(علیه السلام) می‌شوند و حدود سی سال در حرم امام جماعت بودند. ایشان جزو کسانی بودند که صدام آنها را از کربلا بیرون کرد. وقتی وارد ایران شدند، به تهران رفتند و در مسجدی در خیابان نامجو به نام مسجد حضرت ابوالفضل(علیه السلام) اقامه نماز کردند.ایشان احترام فوق‌العاده‌ای به سادات می‌گذاشتند. اگر کسی که به ایشان تلفن می‌زد، سید بود،‌ پشت تلفن می‌ایستادند. جالب اینجا بود که دست بچه‌های سید را هم می‌بوسیدند. امکان نداشت بچه سیدی وارد مجلس شود و ایشان احترام نگذارند. ایشان بر خودشان واجب می‌دانستند اگر در یک مجلسی ده بار ده‌تا سید وارد می‌شد،‌ به احترام آنها می‌ایستاد. این حدیث معروف را می‌خواندند که هرکس به فرزندان من(پیامبر) احترام بگذارد مثل این است که به من احترام گذاشته است و هرکس به فرزندان من احترام بگذارد تا آخر عمر چشم و گوشش سالم خواهد بود. ایشان می‌فرمودند من بیش از 80 سال دارم ولی نخ را می‌توانم در سوراخ سوزن بکنم. بسیاری از بزرگان مثل آیت‌الله ضیاءآبادی و آیت‌الله مجتهدی از ایشان دعوت می‌کردند تا در مجالس سخنرانی کنند؛ چون مقتل را درست می‌خواندند، روضه را درست می‌خواندند و مقید بودند چیزی از خودشان در کلام معصوم اضافه نکنند. می‌فرمودند که روضه آن است که خودشان بفرمایند؛ چون کلام اهل‌بیت(علیهم السلام) نور است. پس آنچه که ایشان می‌فرمایند ما باید بدون دخل و تصرف بیان کنیم.ایشان از همان سالیانی که حضرت امام(ره) به کربلا آمدند عشق و علاقه وافری به ایشان داشتند. یادم هست پدر، منبری داشتند در یکی از خیابان‌های کربلا و وقتی در بلندگوها گفتند که فردا حضرت امام(ره) نزدیک غروب وارد کربلا می‌شوند، ایشان از مبارزات و شأن حضرت امام(ره) و اینکه مجتهد مسلمی هستند و همه شهر باید به استقبال ایشان بروند سخن گفتند. در روز ورود امام(ره) به کربلا، پدر در صدر استقبال‌کنندگان بودند و سه شبی که امام(ره) در کربلا حضور داشتند را در خدمت‌شان بودند و پشت سر امام(ره) نماز می‌‌خواندند. در چهارده‌ سالی که حضرت امام(ره) در آنجا بودند، محبتی میان آن دو برقرار شد. وقتی حضرت امام(ره) در تهران و جماران بودند، هر چند وقت یک بار، از دفتر امام(ره) به پدر زنگ می‌زدند و می‌گفتند: فلان ساعت منزل باشید، ما می‌آییم؛ حضرت امام(ره) شما را خواسته است.

روضه معصومی: غمی میان دل خسته ام شرر دارد/دل شکسته ام اینگونه همسفر دارد/کبوتری که نشسته به روی ایوانم/دوباره آمده و از رضا خبر دارد/خیال غربت او می کشد مرا ، اما/دلم زغصه زینب غمی دگر دارد :/ز کاروان اسیران و خواهری تنها/که حلقه ای زیتیمان در به در دارد/ز مادری که سپر شد کبود شد خم شد/ز مادری که ز غم دست بر کمر دارد/زمادری که کنار سر دو طفلانش/ز کوچه های یهودی نشین گذر دارد/ز دختری که یتیم است و در تمامی راه/به سمت نیزه بابا فقط نظر دارد/ز دختری که به لکنت به عمه اش میگفت/بگو به دختر شامی که این ، پدر دارد/ز صوت ضربه سنگین سنگها فهمید/لبان خشک پدر زخم های تر دارد/سر پدر به زمین خورد و بین آن مردم/کسی نبود که سر را زخاک بردارد/حسن لطفی

منبرسی و هشتم: زیارت امامان

آیه: زیارت امامان:«فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ إِنَّکَ بِالْوادِ الْمُقَدَّسِ طُوًى»؛ طه (20)، آیه 12.

  1. نخست طهارت ظاهرى مانند وضو و غسل زیارت و طهارت باطنى که همان قصد قربت و صفاى دل است براى کسب فیض.«فیهِ رِجالٌ یُحِبُّونَ أَنْ یَتَطَهَّرُوا وَ اللّهُ یُحِبُّ الْمُطَّهِّرینَ»؛ توبه (9)، آیه 108.
  2. پوشیدن لباس پاک و نو و عطرآگین کردن خود.«یا بَنى آدَمَ خُذُوا زینَتَکُمْ عِنْدَ کُلِّ مَسْجِدٍ»؛ اعراف (7)، آیه 31.
  3. کنار گذاشتن صدقه و انفاق به فقرا.«وَ أَنْفِقُوا مِمّا جَعَلَکُمْ مُسْتَخْلَفینَ فیهِ فَالَّذینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ أَنْفَقُوا لَهُمْ أَجْرٌ کَبیرٌ»؛ حدید (57)، آیه 7.
  4. پرهیز از سخنان بیهوده و لغو، تمرکز حواس و حضور قلب.«وَ الَّذینَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ»؛ مؤمنون (23)، آیه 3.
  5. تسبیح و حمد خداوند و فرستادن صلوات بر محمد و آل محمدصلى الله علیه وآله و استغفرالله ربى و اتوب الیه.«إِنَّ اللّهَ وَ مَلائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَى النَّبِیِّ یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلیمًا»؛ احزاب (33)، آیه 56.
  6. خواندن اذن دخول و اجازه ورود خواستن.«یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَدْخُلُوا بُیُوتَ النَّبِیِّ إِلاّ أَنْ یُؤْذَنَ لَکُمْ»؛ احزاب (33)، آیه 53.
  7. هرگاه ضریح مطهر را دیدید قبل از شروع به خواندن زیارت ذکر "الله اکبر" را چندین بار تکرار کنید.«وَ قُلِ الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذى لَمْ یَتَّخِذْ وَلَدًا وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ شَریکٌ فِى الْمُلْکِ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ وَلِیٌّ مِنَ الذُّلِّ وَ کَبِّرْهُ تَکْبیرًا»؛ اسراء (17)، آیه 111.
  8. چنانچه عذرى ندارد زیارت را ایستاده بخواند.
  9. خواندن زیارات مأثوره اى هم چون «امین اللَّه، جامعه کبیره، صلوات خاصه ...».
  10. هنگام خواندن زیارت صداى خود را بلند نکند.«یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَرْفَعُوا أَصْواتَکُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِیِّ وَ لا تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ کَجَهْرِ بَعْضِکُمْ لِبَعْضٍ»؛ حجرات (49)، آیه 2.
  11. دو رکعت نماز زیارت پس از اتمام زیارت.«قُلْ لِعِبادِیَ الَّذینَ آمَنُوا یُقیمُوا الصَّلاةَ وَ یُنْفِقُوا مِمّا رَزَقْناهُمْ سِرًّا وَ عَلانِیَةً»؛ ابراهیم (14)، آیه 31.
  12. تلاوت آیاتى از کلام الله مجید (قرآن) و هدیه به روح مقدس امام علیه السلام.«فَاقْرَؤُا ما تَیَسَّرَ مِنَ الْقُرْآنِ»؛ مزمل (73)، آیه 20.
  13. عزم و تصمیم بر ترک گناه و توبه در حضور امام علیه السلام.«تُوبُوا إِلَى اللَّهِ تَوْبَةً نَصُوحاً»؛ تحریم (66)، آیه 8.
  14. مهمترین ادب زیارت، حضور قلب نسبت به یاد خدا و فروتنى و تواضع به درگاه اولیاى خدا مى باشد.«ادْخُلُوا الْبابَ سُجَّداً وَ قُولُوا حِطَّةٌ نَغْفِرْ لَکُمْ خَطایاکُمْ وَ سَنَزِیدُ الْمُحْسِنِینَ»؛ بقره (2)، آیه 58. «و (-(نیز به یادآرید)-) هنگامى را که گفتیم: «بدین شهر درآیید، و از (-(نعمت هاى)-) آن، هر گونه خواستید، فراوان بخورید، و سجده کنان از در (-(بزرگ)-) درآیید؛ و بگویید: (-(خداوندا،)-) گناهان ما را بریز. تا خطاهاى شما را ببخشاییم، و (-(پاداش)-) نیکوکاران را خواهیم افزود».

حدیث: قالَ الصّادِقُ علیه السلام: اِنَّ لِلّهِ حَرَما وَ هُوَ مَکَّةُ، وَ لِرَسُولِهِ حَرَما وَ هُوَ الْمَدینَةُ، وَ لاَِمیرِ الْمُؤمِنینَ حَرَما وَ هُوَ الکُوفَةُ، وَ لَنا حَرَما وَ هُوَ قُم، وَ سَتُدْفَنُ فیها امْرَأةٌ مِنْ وُلْدى تُسَّمى فاطِمةُ، مَنْ زارَها وَ جَبَتْ لَهُ الجَنَّةُ (قَالَ علیه السلامذلِکَ وَ لَمْ تُحْمَلْ بِمُوسى أُمَّهُ). امام صادق علیه السلام فرمود: خدا داراى حرمى است که آن مکّه است، و پیامبرش هم حرمى دارد که مدینه است، و امیرالمؤمنین هم حرمى دارد که کوفه است، و ما هم داراى حرمى هستیم که قم است، و بزودى بانویى از فرزند من آنجا دفن مى شود که نامش فاطمه است، هرکسى او را زیارت کند بهشت بر او واجب مى شود. (راوى گفت: امام صادق علیه السلام هنگامى این جمله را فرمود که هنوز مادر امام موسى بن جعفر به او حامله نشده بود).

سیمای حضرت فاطمه معصومه(س): مرحوم فیض در کتاب انجم فروزان و گنجینه آثار قم از کتاب لواقح الانوار فی طبقات الاخیار (تألیف عبدالوهاب شعرانی شافعی وفات‌یافته در سال 937 هـ.ق.) و کتاب نزهة الابرار فی نسب اولاد الائمة الاطهار (تألیف سید موسی برزنجی شافعی مدنی) چنین نقل می‌کند:“وِلادَةُ فاطِمَةُ بِنْتُ مُوسَی‌بنِ جَعْفَرٍ، فِی مَدِینَةِ الْمُنَوَرَةِ غُرَه ذِی‌الْقَعْدَةِ الْحرامِ، سَنَة ثَلاثَ وَ ثَمانینَ وَ مأَةَ بَعْدَ الهِجْرَةِ النَبَویَة، وَ تُوُفِیَتْ فِی الْعاشِرِ مِنْ رَبیعِ الثانِی فِی سَنَةِ اِحْدی وَ مَأَتَینِ فی بَلْدَةِ قُمْ؛حضرت فاطمه (معصومه) دختر امام کاظم در مدینه منوره، در آغاز ماه ذی‌قعده سال 183 هـ.ق. دیده به جهان گشود، و در دهم ماه ربیع الثانی سال 201 در قم وفات یافت.

سیره حضرت فاطمه معصومه(س): حضرت معصومه(ع) با چند واسطه از صفیه عمه رسول خدا نقل می کند: وقتی که امام حسین(ع) چشم به جهان گشود، رسول خدا(ص) به من فرمود: ای عمه! فرزندم را نزد من بیاور، عرض کردم: هنوز او را پاکیزه نکرده ام، فرمود: ای عمه! آیا تو می خواهی او را پاکیزه کنی؟ همانا خداوند متعال او را پاک و پاکیزه نموده است.

فرزنددختردر روایات: دختر مایه نزول برکت و رحمت و زیارت فرشتگان رسول خدا (صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم) فرمود: «خانه‏اى نیست که در آن دختران باشند مگر اینکه هر روز بر آن خانه دوازده برکت و رحمت از آسمان نازل مى‏شود و زیارت فرشتگان از این خانه قطع نمى‏گردد و فرشته‏ها براى پدرشان هر روز و شب عبادت یکسال را مى‏نویسند.»

بزرگان مدفون درحرم حضرت معصومه(س): آیت الله ملکی تبریزی(ره): امام خمینی(ره) خطاب به استاد مطهری فرموده بود: در قبرستان قم یک مرد خوابیده و او حاج میرزا جواد آقا تبریزی است. امام آنچنان به میرزا جواد ارادت داشت که پس از بازگشت از فرانسه به زیارت قبر ایشان رفت و با تحت الحنک عمامه خویش غبار سنگ قبر استاد را زدود.آیت الله میرزا جواد آقا ملکی تبریزی؛ ‌عارف، حکیم، استاد اخلاق و فقیه بزرگ شیعه و اسلام در تبریز به دنیا آمد. تاریخ تولدش به طور دقیق معلوم نیست ولی از کتابی در «فقه» که یکی از فضلای معاصر به آن دست یافته و از مؤلفات ایشان و در پایان آن نوشته شده معلوم می‌شود که به سال 1312 هـ . ق مؤلف در عنفوان جوانی بوده است.وی فرزند «حاج میرزا شفیع» بود و به دلیل نسبتش با خانواده ملک التجار تبریزی به ملکی معروف شد.آیت الله ملکی تبریزی، علوم صرف، نحو،‌ منطق، معانی بیان و دروس مقدّماتی دیگر را در تبریز فرا گرفت و پس از مدّتی «سطح» را به پایان رساند و برای استفاده بیشتر به نجف اشرف مشرف شد.در نجف اشرف از درس محدّث محقق،‌ میرزا حسین نوری، فقیه وارسته آیت‌الله حاج آقا رضا همدانی، و اصولی معروف آخوند خراسانی استفاده کرد.اما مهمترین استادش، عارف بالله آخوند مولی حسینقلی همدانی بود که میرزا جواد ملکی را از ملک به ملکوت رساند. مرحوم ملکی تبریزی مدت 14 سال ملازم آخوند همدانی بود.آیت الله ملکی تبریزی بیشترین ارادت را به آخوند همدانی داشت.آیت الله میرزا جواد آقا ملکی تبریزی در سال 1321 قمری / 1270 شمسی به ایران بازگشت و به زادگاهش تبریز رفت.مقام معظم رهبری می‌فرماید: «ما قله‌‌‌هاى تهذیب داریم. در همین قم، مرحوم حاج میرزا جواد آقاى ملکى، مرحوم علامه‌ طباطبائى، مرحوم آقاى بهجت، مرحوم آقاى بهاءالدینى (رضوان اللَّه تعالى علیهم) قله‌‌‌هاى تهذیب در حوزه بودند. رفتار اینها، شناخت زندگى اینها، حرفهاى اینها، خودش یکى از شفابخش‌‌‌ترین چیزهائى است که می‌تواند انسان را آرام کند؛ به انسان آرامش بدهد، روشنائى بدهد، دلها را نورانى کند. در نجف بزرگانى بودند؛ سلسله‌ شاگردان مرحوم آخوند ملاحسینقلى تا مرحوم آقاى قاضى و دیگران و دیگران؛ اینها برجستگانند.»در جای دیگر می‌فرماید: « ... میرزا جواد آقاى تبریزى معروف - که از بزرگان اولیا و عرفا و مردان صاحب‌‌دلِ زمان خودش بوده است ...»سرانجام خورشید عرفان و مناجات، روز یازدهم ذی‌حجه سال 1343 قمری از دنیا رفت به لقای محبوبش رسید.چگونگی حضور آن عارف فرهیخته را در ملکوت از زبان فرزانه وارسته، حاج آقا حسین فاطمی آگاه می‌‎‌شویم:روز پنجشنبه، عید قربان بود. صبح، مسجد جمکران رفتم و قبل از ظهر به منزل برگشتم.چون وارد شدم خبر دادند که حاج میرزا جواد آقا جویای احوال شما شده‎‌اند. چون از کسالت وی اطلاع داشتم بدون هیچ معطلی به خدمتشان رفتم.ایشان به حمام رفته، خضاب بسته و پاک و مطهر در بستر نشسته بودند. در ظاهر منتظر اذان بودند اما انتظار بیش از این مقدار بود. چون ظهر فرا رسید در بستر شروع به اذان و اقامه کردند. با گفتن هر جمله‎‌ای بهجت بیشتر و آرامش فراوان‌‎‌تری سراغ او می‌‎‌آمد.پس از اذان، دعای تکبیرات افتتاحیه را ترنم کردند. سپس دو دست را بالا برده تا تکبیرة‌الاحرام بگویند که گویی درهای آسمان برای ورود او گشوده شد لبهایش حرکت کرد و دستها به لرزش افتاد و با آخرین کلام اولین دیدار حاصل شد؛ «الله اکبر»مرغ روحش از بدن پاکش به سوی عالم قدس پرواز کرد و به سوی یار و محبوب دیرینه خویش، پر کشید.مردمان وارسته و رادمردان عرصه تهذیب و اخلاص، پیکر معطر وی را تشییعی باشکوه نمودند و در جوار حرم مطهر حضرت فاطمه معصومه علیها‌السلام در قبرستان شیخان به خاک سپردند.... اینک دهها سال است که مرقد آن عارف فرزانه، و مرد ملکوتی در قبرستان شیخان قم، محل زیارت مشتاقان معارف الهی است.

روضه معصومی: جود و کرامت از کرمش جاودان شده/هر چه دخیل هست به سویش روان شده/جبریل هم اگر برسد در حریم او/حس میکند که وارد صحن جنان شده/او ظاهرش بتول ولی باطنش علی است/در پشت آن جمال، جلالی نهان شده/از چه تمام فاطمه ها عمرشان کم است/دنیا چرا به "فاطمه " نا مهربان شده/خواهر حریف هجر برادر نمیشود/بیهوده نیست اینهمه قدش کمان شده/با احترام آمد و با احترام رفت/هر آنچه شأن اوست در اینجا همان شده/دور و برش فرشته نگهبان معجرش/پس ما فدای زینب بی پاسبان شده/گاهی میان محمل نامحرمان شهر/گاهی میان محمل بی سایبان شده/شکر خدا مقام تو زخم زبان نخورد/شکر خدا برادر تو خیزران نخورد/علی اکبر لطیفیان

منبرسی ونهم: جایگاه مسجد در قرآن و روایات

آیه: «مسجد» ۲۸ بار در قرآن ذکر شده است/ ساختن مسجد، از مستحبات مؤکد است و پاداشى بزرگ و ثوابى بسیار دارد. درباره اهمیت بناى مسجد احادیث فراوانى از طرق اهل بیت و اهل سنت رسیده است که اهمیت فوق العاده این کار را نشان مى ‌دهد.همه مذاهب الهی و آسمانی و بسیاری از مکتبهای بشری که تکیه گاه اجتماعی داشته اند، انتخاب و تعیین مکانی را به عنوان یک پایگاه خاص جهت انجام برنامه ها و مراسم مخصوص خود لازم می دانسته و وجود آنرا برای پیروان خود یک امر مسلم و ضروری تلقی می کرده و جزء اولین برنامه های خود می دانسته اند و در صورت نداشتن چنین پایگاهی خود را ضعیف و بی تکیه گاه و شکست خورده و پیروان خود را بدون تکیه گاه و پراکنده می پنداشتند و بر این اساس می بینیم حتی بت پرستان نیز پایگاهی برای خود انتخاب کرده و بتهای خود را در آن محل خاص جمع می کردند و برای انجام مراسم خاص خود (پرستش، نذر، دعا، مدیحه سرایی و خواندن اشعار) به آنجا می رفتند.مسیحیان به کلیسا یا کلیسه و یهودیان به کنیسه یا کنیسا و زرتشتیان به آتشکده که پرستشگاه آنان است،  می رفتند. گوشه گیران و زاهدان نصاری که آنها را راهبان نیز می گویند به صومعه و دراویش و متصوفه در مکانی به نام خانقاه یا خانقه گرد هم جمع می شدند. از آنجایی که اسلام یک مکتب جهانی و جاودانی است و داعیه هدایت و رهبری بشریت را دارد از ضرورت وجود یک مکان مشخص و پایگاه استوار در رابطه با عرضه قوانین خود و تعلیم و ارشاد مردم در تشکیل نظام اجتماعی عادلانه، غافل نمانده و لزوم بناء آن را به همه مردم وپیروان خود ابلاغ نموده است. این پایگاه که از مظاهر شکوه و عظمت اسلام به حساب می آید مسجد نام دارد. نامی که نمودار عبودیت و بندگی انسان در برابر خداست.واژه مسجد از باب (سجد یسجد) مصدر میمی و یا اسم زمان و مکان است و بر وزن مشرق و مغرب می باشد. مسجد به معنی سجده گاه، مکان سجده می باشد. اما در قرآن و تمدن اسلامی، مسجد نه به مکانی گفته می شود که عبادتگاه مومنان است. وجه تسمیه عبادتگاه مسلمانان به مسجد از آن روی است که سر به سجده نهادن مظهر و نمود اوج فروتنی و کرنش در برابر خداست. از این رو در اسلام محل عبادت را مسجد نامیده اند.پایگاه مقدس و عظیمی چون مسجد با اماکنی مشابه آن که در سایر مذاهب مطرح است اصلا قابل مقایسه نیست، اماکنی چون کلیسا، کنیسه، خانقاه، آذرکوه، دیر، محیطهای بی روح و مرده و محل انجام مراسم تشریفاتی و گاهی توأم با فساد، همانند: شراب، رقص، آواز و غنا و... و در واقع اماکن بزم هستند تا یک عبادتگاه و جایگاه توحید و یکتاپرستی.کلمه مسجد حدود ۲۸ مورد در قرآن ذکرشده، ۲۲ بار به صورت مفرد (مسجد) و ۶ بار به صورت جمع (مساجد) آن ۲۲ موردی که مفرد آمده ۱۵ موردش مقید به قید(الحرام) است که مراد از همه آنها همان مسجد مخصوص و معروف و مقدس مسجد الحرام در مکه می باشد و یک مورد هم مقید به قید (الاقصی) که مراد از آن اولین قبله گاه مسلمانان مسجدالاقصی در بیت المقدس می باشد. یک مورد دیگر به قید اضطرار، مقید گشته که مقصود همان مسجد معروف ضرار است که به دست منافقان در مدینه ساخته شده بود. بنابراین کلمه مسجد به صورت مفرد از ۲۲ مورد، ۱۷ موردش در قرآن مقید به این سه قیدی که بیان گردید، (الحرام، الاقصی، ضرار) و ۵ موردش به صورت مطلق و بدون قید آمده، اما کلمه مساجد که ۶ مورد از قرآن مجید به چشم می خورد سه مورد از آن نیز مقید اما به قید (الله) به این عبارت (مساجد الله) و سه مورد دیگر به طور مطلق بیان گردیده است.در مجموع ۱۵ آیه در قرآن اختصاص به مسجدالحرام دارد که آیات ۱۴۴ و ۱۴۹ و ۱۵۰ سوره بقره در رابطه با تغییر قبله است و از مجموعه آیات مربوط به مسجدالحرام چند آیه در رابطه با برنامه حج است، از آن جمله آیه ۱۹۶ از سوره بقره و آیه ۲۵ سوره فتح و آیه ۲۷ سوره فتح. و آیات ۲۱۷ سوره بقره و آیات ۱۹۱ تا ۱۹۴ سوره بقره و سوره مائده آیه ۲ و سوره انفال آیه ۳۴ و آیه ۲۸ سوره توبه و سوره توبه آیه ۱۹ که مربوط به مسجدالحرام می باشد در رابطه با قتال و جنگ با مشرکان است. در مجموعه آیات قرآن در ارتباط با مسجد دو آیه در رابطه با مسجدالاقصی به چشم می خورد، که در سوره اسراء می باشد. و اشاره به معراج پیامبر(ص) دارد.ساختن مسجد، از مستحبات مؤکد است و پاداشى بزرگ و ثوابى بسیار دارد. درباره اهمیت بناى مسجد احادیث فراوانى از طرق اهل بیت و اهل سنت رسیده است که اهمیت فوق العاده این کار را نشان مى ‌دهد. از پیامبر (ص) چنین نقل شده که فرمود: «من بنى مسجدا و لو کمفحص قطاة بنى الله له بیتا فى الجنة؛ کسى که مسجدى بنا کند هر چند به اندازه لانه مرغى بوده باشد، خداوند خانه ‌اى در بهشت براى او بنا خواهد ساخت.در حدیث دیگرى از پیامبر (ص) نقل شده: «من اسرج فى مسجد سراجا لم تزل الملائکة و حملة العرش یستغفرون له ما دام فى ذلک المسجد ضوئه؛ کسى که چراغى در مسجدى برافروزد فرشتگان و حاملان عرش الهى مادام که نور آن چراغ در مسجد مى ‌تابد براى او استغفار مى ‌کنند.» (محاسن صفحه ۵۷ بنا به نقل کتاب کنزالعرفان، جلد ۱- صفحه ۱۰۸) ولى امروز آنچه بیشتر اهمیت دارد، عمران و آبادى معنوى مساجد است، و به تعبیر دیگر بیش از آنچه به ساختن مسجد اهمیت مى ‌دهیم باید به ساختن افرادى که اهل مسجد و پاسداران مسجد و حافظان آنند اهمیت بدهیم. مسجد باید کانونى باشد براى هر گونه حرکت جنبش و سازنده اسلامى در زمینه آگاهى و بیدارى مردم، و پاکسازى محیط، و آماده ساختن مسلمانان‌ براى دفاع از میراثهاى اسلام! مخصوصا باید توجه داشت، مسجد مرکزى براى جوانان با ایمان گردد، نه اینکه تنها مرکز بازنشستگان و از کار افتادگان شود. مسجد باید کانونى براى فعال‌ترین قشرهاى اجتماع باشد، نه مرکز افراد بیکاره و بى حال و خواب آلوده ‌ها!پیامبر اکرم (ص) فرمود: «من بنى مسجدا فى الدنیا اعطاه الله بکل شبر منه-او قال بکل ذراع منه- مسیرة اربعین الف عام مدینة‌من ذهب و فضة و در و یاقوت و زمرد و زبرجد و لؤلؤ؛ هر که در دنیا مسجدى بسازد، خداوند در برابر هر وجب- یا فرمود: هر ذراع- به مقدارى که چهل هزارسال پیموده مى ‌شود، شهرى از طلا و نقره و در و یاقوت و زمرد و زبرجد و لؤلؤ به او عطا مى ‌کند.» قرآن در سوره توبه آیه ۱۷ مشرکان را از آباد کردن مساجد خدا منع می کند و آنان را سزاوار چنین کار مقدس و با عظمتی نمی بیند. «ما کان للمشرکین ان یعمروا مساجدالله شاهدین علی أنفسهم بالکفر اولئک حبطت اعمالهم و فی النار هم خالدون؛ مشرکان را نرسد که مسجد خدا را تعمیر کنند در صورتی که به کفر خود شهادت می دهند، خدا اعمالشان را نابود خواهد گردانید و در آتش دوزخ آنها جاوید (معذب) خواهند بود.» و در آیه ۱۸ ویژگی آبادکنندگان مساجد را این گونه بیان می کند: «انمایعمرمساجدالله من آمن بالله و الیوم الآخرو أقام الصلوه و أتی الزکوه و لم یخش الا الله فعسی اولئک أن یکونوا من المهتدین؛ منحصرا تعمیر مساجد خدا به دست کسانی است که به خدا و روز قیامت ایمان آورده و نماز (پنجگانه) به پا دارند و زکات مال خود بدهند و از غیر خدا نترسند آنها امیدوار باشندکه از هدایت یافتگان هستند.»

در واقع تأکید قرآن بر وجود اوصاف و شرایطی خاص برای آباد کنندگان مساجد در حقیقت دارای دو جنبه فردی و اجتماعی است، از جنبه فردی شرایط مذکور از آن روی اهمیت پیدا می کندکه آباد کردن مسجد بدون آن ویژگی ها عملی بی روح و پیکری بی جان است که در بارگاه ربوبی بی ارزش است و ثمری نخواهد بخشید و از بعد اجتماعی نیز از آنجا که مسجد دارای نقشهای مهم اجتماعی است، بایستی آبادکنندگان آن انسانهای صالح و برگزیده باشند تا مسجد قادر به ایفای نقش حیاتی خویش باشد، به تعبیر دیگر، بیش از آنچه به ساختن مسجد اهمیت می دهیم باید به ساختن افرادی که اهل مسجد و پاسداران مسجد و حافظان آنند اهمیت بدهیم. قرآن مجید در سوره بقره آیه ۱۱۴ کسانی که مردم را از مساجد خدا به هر شکلی باز می دارند ومانع آنها می شوند در نزدیک شدن و استفاده نمودن از این اماکن مقدس و محترم، ستمکارترین مردم نام می برد. «ومن اظلم ممن منع مساجدالله ان یذکرفیهااسمه وسعی فی خرابهااولئک ماکان لهم أن یدخلوها الاخائفین لهم فی الدنیاخزی ولهم فی الاخره عذاب عظیم؛ و کیست ستمکارتر از آنکه مردم را از ذکر نام خدا در مساجد منع کند و در خرابی آن اهتمام و کوشش نماید چنین گروه را نشاید که در مساجد مسلمین درآیند جز آنکه ترسناک و بیمناک باشند این گروه را در دنیا ذلت و خواری نصیب است و در آخرت عذابی بسیار سخت.»قرآن در سوره حج آیه ۲۵ به این افراد وعده عذاب جهنم می دهد. «ان الذین کفروا و یعدون عن سبیل الله و المسجدالحرام الذی جعلناه للناس سواء العاکف فیه و البادو من یرد فیه بالحاد بظلم نذقه من عذاب ألیم؛ و آنانکه به خدا کافر شده و مردم را از راه دین خدا منع می کنند و نیز از مسجدالحرامی که ما حرمت احکامش را برای اهل آن شهر و بادیه نشینان یکسان قرار دادیم مانع (مردم) می شوند و کسی که در آنجا اراده دشمنی و تجاوزکرده و به خلق ظلم و ستم کند همه را عذاب دردناک می چشانیم.» و در آیه ۴۰ از همین سوره خداوند به کسانی که مبارزه و دفاع از خود و این پایگاه مهم در برابر کافران بر می خیزند وعده نصرت می دهد: «الذین اخرجوامن دیارهم بغیر حق الا ان یقولوا ربنا الله و لولا دفع الله الناس بعضهم ببعض لهدمت صوامع و بیع و صلوات و مساجد یذکر فیه ااسم الله کثیرا و لینثصرن الله من ینصره ان الله لقوی عزیز؛ آن مومنانی که (به ظلم کفار) به ناحق از خانه هاشان آواره شده (و) جز آنکه می گفتند پروردگار ما خدای یکتاست (جرمی نداشتند) و اگر خدا رخصت جنگ ندهد و دفع شر بعضی از مردم را به بعض دیگر نکند همانا صومعه ها و دیر و مساجدی که در آنها نماز و ذکر خدا بسیار می شود همه خراب و ویران می شد و هرکه خدا رایاری کند البته خدا او را یاری خواهدکرد که خدا را منتهای اقتدار و توانائی است.»در واقع یکی از اهداف تشریع فریضه جهاد این بود که مسلمانان بتوانند مراکز بندگی خداوند (مساجد) را از شر دشمنان دین حفظ نمایند، زیرا از صدر اسلام دشمنان، مساجد و مراکز دینی را خطر جدی برای خود محسوب می کردند و در صدد این بودند که مراکز اجتماع مسلمین را از بین ببرند. از جمله (مساجدالله) در آیات قبل این نکته به دست می آید که مساجد از قداست و حرمت ویژه ای برخوردار هستند چون کلمه مساجد اضافه به الله شده است و این حاکی از آن است که مساجد خانه های خداوند در روی زمینند و در این خانه ها باید خداوند را با اخلاص یاد کرد. همانگونه که در سوره اعراف آیه ۲۹ آمده: «قل أمر ربی بالقسط و أقیموا وجوهکم عند کل مسجد و ادعوه مخلصین له الدین کما بدأکم تعودون؛ بگو پروردگار من شما را به عدل و دوستی امر کرده و نیز فرموده که در هر عبادت روی به حضرت او آرید و خدا را از سر اخلاص بخوانید که چنانچه شما را در اول بیافرید به سویش باز آئید.» مفسران در تفسیر جمله (وأقیموا وجوهکم عند کل مسجد) تفسیرهای گوناگونی ذکر کرده اند که زیباترین آن این است که توجه خود را در هنگام اطاعت، خالصانه متوجه خدا نمائید و بت و چیزهای دیگر را شریک او قرار ندهید.

برای رفتن به مسجد هم قرآن آدابی را بیان می دارد از آن جمله در سوره اعراف آیه ۳۱ آمده: «یا بنی آدم خذوا زینتکم عند کل مسجد و کلوا و اشربوا و لاتسرفوا انه لایحب المسرفین؛ ای فرزندان آدم زیورهای خود را در مقام عبادت به خود برگیرید و هم از نعمتهای خدا بخورید و بیاشامید و اسراف نکنید که خدا مسرفان را دوست نمی دارد.» مسجد پایگاهی برای عبادت و پرستش است و خداوند تبارک و تعالی به جهت اهمیت و فضیلت مساجد بر دیگر مکانها مساجد را به خود نسبت داده و از آن خویش دانسته است. در سوره جن آیه ۱۸ آمده: «و أن المساجد لله فلاتدعوا مع الله أحدا؛ و مساجد مخصوص خداست پس نباید با خدا احدی غیر او را پرستش کنید.» از این رو برای رفتن به مسجد قرآن آدابی را بیان می دارد از آن جمله در سوره اعراف آیه ۳۱ آمده: بی شک مراد از زینت تنها آراسته بودن به امور ظاهری نیست، بلکه باید گفت: زینت آراسته شدن به فضائل معنوی مانند اخلاص و یاد خدا و حقیقت بندگی است، قلب انسان مسجدی بایستی آراسته به طهارت و پاکی بوده و از شرک و ریا و اعتقادات نادرست به دور باشد.ادب دیگری که قرآن بیان می دارد این است که در هنگام اعتکاف در مسجد مردان را از مباشرت با زنان منع می کند: سوره بقره آیه ۱۸۷ «و لاتباشروهن و انتم عاکفون فی المساجد تلک حدود الله فلاتقربوها کذلک یبین الله آیاته للناس لعلهم یتقون؛ و با زنان هنگام اعتکاف در مساجد مباشرت مکنید این احکام حدود دین خداست، زنهار در آن راه مخالفت مپوشید خدا اینگونه آیات خود را برای مردم بیان فرماید تا باشد که پرهیزگار شوند.» بیان این آداب حاکی از قداست و احترام مسجد از دیدگاه قرآن می باشد. مسجد در عرف قرآن عبادتگاهی برای ذکر خداست. قرآن این تعبیر را درباره اصحاب کهف استعمال کرده و موحدین را متصدی ساختن مسجد در کنار مدفن آنان قرار می دهد.سوره کهف آیه ۲۱: «و کذلک أعثرنا علیهم لیعلموا أن وعد الله حق و أن الساعه لاریب فیها اذ یتنازعون بینهم أمرهم فقالوا ابنوا علیهم بنیانا ربهم أعلم بهم قال الذین غلبوا علی أمرهم لنتخذن علیهم مسجدا؛ و باز ما مردم را بر حال اصحاب کهف آگاه ساختیم تا خلق بدانند که وعده خدا به حق بوده و ساعت قیامت البته بی هیچ شک خواهد آمد تا مردمی که میانشان تنازع و خلاف در امر آنها بود. پس با این همه بعضی گفتند باید گرد آنهاحصار و بنائی بسازیم خدا به احوال آنها آگاهتر است و آنان که بر واقع احوال آنها ظفر و اطلاع یافتند گفتند البته برایشان مسجدی بنا کنیم.» در واقع این آیه دلیل بر جواز ساختن مسجد و خواندن نماز در کنار قبور است.هم چنین از این آیه در می یابیم که ساختن مسجد بر مزار اولیای خدا ریشه قرآنی دارد، در واقع آثار مقدس باید در مکانهای مقدس باشد و به مناسبتهای مقدس. مسجد در کنار غار اصحاب کهف ارزش بیشتری دارد، در واقع باید از هر فرصتی برای ترویج دین استفاده کرد، همچنانکه می بینیم پیامبر شخصا دستور می دهدکه قبرش را در داخل مسجد قراردهند.اما از نظر قرآن هر مسجدی دارای ارزش و قداست نیست، قرآن نمونه ای از این مساجد را برای ما مثال می زند. در سوره توبه آیه ۱۰۷ به مسجد ضرار اشاره می کند که دوازده منافق حسود با اهداف شوم و انگیزه ضرر رساندن به مسلمانان به سرکردگی ابوعامر مسجدی را در مقابل مسجد قبا احداث کردند، آنها به بهانه اینکه بیماران و پیرمردان توانایی حضور در مسجد قبا را ندارند، اقدام به ساختن مسجدی در مدینه کردند که به نام مسجد ضرار معروف شد. قرآن در مورد مسجد قبا صحبت کرده، اما به صورت اشاره نه با تصریح. سوره توبه آیه ۱۰۸: «لاتقم فیه أبدا لمسجد أسس علی التقوی من أول یوم أحق أن تقوم فیه فیه رجال یحبون أن یتطهروا والله یحب المطهرین؛ تو ای رسول ما هرگز در مسجد آنها قدم مگذار (مسجد ضرار) که همان مسجد (قبا) که بنیانش از اول به پایه تقوای محکم بنا گردیده بر اینکه در آن اقامه نماز کنی سزاوارتر است که در آن مسجد مردان پاکی که مشتاق تهذیب نفوس خودند در آیند و خدا مردان پاک مهذب را دوست می دارد.»بیشتر مفسران بر این عقیده اند که مراد از مسجد در این آیه مسجد قبا است و در ادامه آیه به خصوصیات مسجد قبا اشاره می کندکه در واقع بیان گر علت قداست آن است.قرآن در سوره توبه آیه ۱۰۹ خیلی زیبا و رسا تفاوت مسجد قبا و ضرار را بیان می کند. «أفمن أسس بنیانه علی تقوی من الله و رضوان خیرأم من أسس بنیانه علی شفا جرف هار فانهار به فی نار جهنم و الله لایهدی القوم الظالمین؛ آیا کسی که مسجدی به غرض تقوی و خداپرستی تأسیس کرده و رضای حق را طالب است مانند کسی است که بنائی سازد بر پایه سستی در کنار سیل که زود به ویرانی کشد و عاقبت آن بنا از پایه به آتش دوزخ افتد؟ و خدا هرگز ستمکاران را هدایت نخواهد فرمود.» بنابراین لازم است مسجد بر اساس تقوا و رضایت الهی بنا نهاده شود و اساسا در قاموس قرآن آنچه قابلیت عروج و صعود به درگاه الهی را دارا است، همان تقوا است و صاحبان آن، یعنی انسانهای تقوا پیشه، نه صورت و ظاهر عمل. مسجد کلاس و آموزشگاه تربیتی و انسان ساز است، پایگاه تقوی و تربیت نفس و هرکس در آن راه یابد، باید در مقام طهارت درون و برون خود از هرنوع نجاست و خباثت برآید. اهل مسجد باید کسی باشد که پایبند به تمامی شئونات الهی و دینی خود باشد و در میان مردم به راستی و درستی مشهور گردد.خداوند در سوره نور آیات ۳۶ تا ۳۸ ویژگیهای اهل مسجد را اینگونه بیان می دارد: «فی بیوت أذن الله أن ترفع و یذکر فیها اسمه یسبح له فیها بالغدو و الأصال* رجال لاتلهیهم تجاره و لابیع عن ذکر الله و إقام الصلوه و ایتاء الزکوه یخافون یوما تتقلب فیه القلوب و الابصار* لیجزیهم الله أحسن ماعملوا و یزیدهم من فضله و الله یرزق من یشاء بغیر حساب؛ در خانه هائی خدا رخصت داده که آنجا رفعت یابد و در آن ذکرخدا شود و صبح و شام تسبیح و تعزیه ذات پاک او کنند. پاک مردانی که هیچ کسب و تجارت آنان را از یاد خدا و به پا داشتن نماز و پرداختن زکات غافل نمی سازد و از روزی که دل و دیده ها در آن روز حیران و مضطرب است ترسان و هراسانند. تا خدا در مقابل بهترین اعمال ایشان جزاء و ثواب عطا فرماید و از فضل و احسان خویش بر آنها بیفزاید و خدا هرکه را خواهد روزی بی حد و حساب بخشد.» نتیجه گیری کلی که می توان از این آیات کرد این است که کتاب خدا برای مسجد فضیلتی بس بلند و مقامی بس ارجمند قائل است، مسجد خانه خدا و محل عبادت و برترین و شریفترین مکان روی زمین است، مسجد مرکز اتصال قلب و روح به محبوب حقیقی و جای شنیدن دعوت حضرت دوست به سوی خیر و کمال است.مسجد خانه قرآن، مدرسه عشق، مکتب دانش، مرز بینش و محل گرفتن فیوضات ربانیه از عالم قدس است. مسجد مکان تبلیغ و ارشاد و هدایت مردم و عرضه کردن قوانین الهی و آشنا نمودن مردم با آن است. پایگاه اجتماع مردم و زمینه ساز ایجاد وحدت و همبستگی هرچه بهتر و بیشتر در میان اقشار مختلف اسلامی و دیدار با همدیگر در هر صبح و شام است. منبر مسجد، سنگر بزرگ نور افشانی مبلغان و گویندگان عالم و عامل می باشد، منبری که جایگاه پیامبران و اوصیاء آنها و اولیاء الله می باشد. محراب مسجد، محل جنگ و حرب است. جنگ با سه دشمن، دشمن درونی (هوای نفس)، و دشمن بیرونی. یکی شیطان و دیگر هر انسانی که کار شیطانی انجام می دهد و در مقام گسترش کفر و نفاق و فحشا و فساد و طاغوت و هر آنچه مظهر آن است می باشد. در جامعه امروز مبلغان و آشنایان به معارف الهی وظیفه سنگینی را بر عهده دارند آنان باید جوانان را هرچه بیشتر با معارف الهی آشنا کنند و باتقویت هرچه بیشتر نهاد بسیج جوانان را با مسجد آشنا نمایند.

حدیث: عَنْ حَسَنِ بْنِ مُثْلَةِ عَنِ الْمَهْدِىِّ علیه السلام اِنَّهُ قالَ: مَـنْ صَــلاّها فَکَاَنّما صَلاّها (هُما) فِى الْبَیْتِ العَتیقِ. حسن بن مثله (جمکرانى) از حضرت مهدى علیه السلام نقل مى کند که امام علیه السلام(بعد از دستور ساختن مسجد جمکران) فرمود: کسى که در آن مسجد نماز بخوانـد همانند این است که در خانه عتیق (یعنى کعبه) نماز خوانده است.

سیمای حضرت فاطمه معصومه(س): آن‌طور که از شواهد و قرائن و بعضی از روایات استفاده می‌شود، مادر حضرت معصومه(س) همان مادر امام رضا(ع) است. برای مادر حضرت رضا(ع) نامهای متعددی ذکر کرده‌اند، مانند: خیزران، ام‌البنین، نجمه و… روایت شده پس از آنکه حضرت رضا(ع) از او متولد شد، به او"طاهره" گفتند.مطابق پاره‌ای از مدارک، حضرت معصومه(س) در روز اول ماه ذی‌قعده سال 173 هجری قمری، در مدینه چشم به جهان گشود. محدث گرانقدر مرحوم آیت الله شیخ علی نمازی (وفات‌یافته در دوم ذی‌حجه سال 1405 هـ.ق. که مرقدش در یکی از حجره‌های صحن رضوی کنار بارگاه ملکوتی امام رضا(ع) قرار دارد) در کتاب پربار مستدرک سفینة البحار (که ده جلد است) در جلد هشتم چنین می‌نویسد:فاطِمَةُ الْمَعْصومَةُ الْمَوْلُودَةُ فِی غُرَهِ ذِی‌الْقَعْدَةِ سَنَةَ 173؛فاطمه معصومه در آغاز ماه ذی‌قعده سال 173، دیده به جهان گشود.

سیره حضرت فاطمه معصومه(س): حضرت معصومه(ع) به همان سند روایت بالا، از حضرت زهرا(ع) نقل می کند که فرمود: از رسول خدا(ص) شنیدم فرمود: هنگامی که به معراج رفتم، وارد بهشت شدم، در آنجا قصری از در سفید میان خالی دیدم، که درِ آن قصر، به د‎‎ُر و یاقوت آراسته شده بود، و بر آن در، پرده ای آویخته بود، سرم را به سوی آن بلند کردم، دیدم بر روی آن در چنین نوشته شده است“لا اِلهَ اِلاَ اللهُ، مُحَمَداً رسُولُ اللهِ، عَلِیٌ وَلِیُ القَوْمِ؛خدایی جز خدای یکتا نیست، محمد رسول خداست، علی رهبر قوم است.و به آن پرده نگاه کردم دیدم در آن چنین نوشته شده است:“بَخٍ بَخٍ مَنْ مِثْلُ شِیعَهِ عَلِیٍ؟به به! چه کسی همانند شیعه علی(ع)(دارای مقامات عالی) است؟”وارد آن قصر شدم، در میان آن، قصری از عقیق سرخ میان خالی دیدم، دارای دری از نقره، آراسته به زبرجد سبز بود، و بر آن در، پرده ای آویخته بود، سرم را بلند کردم، دیدم بر روی آن در چنین نوشته شده:“مُحَمَدٌ رَسُولُ اللهِ، عَلِیٌ وَصِیُ الْمُصْطَفی؛محمد رسول خدا است، علی وصی مصطفی است.”سپس در آن پرده دیدم چنین نوشته بود:“بِشِرْ شِیعهَ عَلِیٍ بِطیبِ الْمَوْلَد؛شیعه علی(ع) را مژده بده که پاکزاد است.”در میان آن قصر رفتم، دیدم قصری دیگری از زمرد سبز میان خالی است که زیباتر از آن ندیده بودم، دارای دری از یاقوت سرخ، آراسته به دْر بود، پرده ای بر آن آویخته بود، سرم را بلند کردم و دیدم روی آن پرده چنین نوشته شده است:“شِیعَهُ عَلِیٍ هُمُ الْفائِزُونَ؛شیعیان علی(ع) کسانی هستند که رستگار می باشند.”به جبرئیل گفتم: حبیبم جبرئیل، این قصر از آن کیست؟ گفت: این قصر از آن پسر عمو و وصی تو علی بن ابیطالب(ع) است، همه مردم در روز قیامت پابرهنه و عریان محشور می شوند جز شیعیان علی(ع)، در آن روز مردم به نام های مادرانشان خوانده شوند،‌جز شیعه علی(ع) که به نام های پدرانشان خوانده می شوند، گفتم: ای حبیبم جبرئیل! منظور از این سخن چیست؟ گفت:“لِاَنَهُمْ اَحَبُوا عَلِیاً فَطابَ مَولِدَهُمْ؛زیرا شیعیان، علی(ع) را دوست داشتند از این رو پاکزاد شدند.

فرزنددختردر روایات: دختران حسناتند، و پسران نعمات ابان بن تغلب از امام صادق (علیه السّلام) روایت کرده است که فرمود: دختران حسناتند، و پسران نعمت؛ و حسنات موجب ثواب و اجر و پاداشند ولى نعمت موجب بازخواست مى‏شود.

بزرگان مدفون درحرم حضرت معصومه(س): آیت الله محمد تقی بافقی (ره): محمدتقی بافقی، از عالمان شیعه در قرن ۱۴ قمری است. مخالفت و اعتراض او به همسر رضاشاه و برخی زنان دربار که در تعویض چادر سیاه و سفید تعلل کرده و دقایقی بدون حجاب در حرم حضرت معصومه ظاهر شده بودند، باعث شد رضاشاه، خود از تهران به قم آمده و او را پس از ضرب و شتم زندانی کند. برخی معتقدند اقدام آیت الله بافقی موجب شد تا کشف حجاب هشت سال دیرتر اجرا شود.وی فرزند بازرگانی به نام حاج محمدباقر بود و در ۱۲۹۲ق در شهر بافق از توابع یزد به دنیا آمد.تحصیلات دینی خود را در ۱۴ سالگی در یزد آغاز کرد و فقه و اصول را نزد حاج میرزا سیدعلی لب‌ِخندقی آموخت. در سال ۱۳۲۰ق عازم نجف شد و در درس عالمانی مانند آخوند ملامحمدکاظم خراسانی و سیدمحمدکاظم یزدی و میرزا حسین نوری شرکت کرد. پس از ۱۷ سال به کربلا رفت و نزد حاج سیداحمد موسوی کربلایی به تحصیل و تهذیب اخلاق پرداخت. بعدها در ۱۳۳۶، یا ۱۳۳۷ق، به ایران بازگشت و در قم، در محله باغ پنبه ساکن شد و در کنار دو روحانی بزرگ شهر، آیت اللّه کبیر و آیت اللّه فیض، به احیای حوزه علمیه قم و اجرای خدمات دینی همت گماشت.در ۱۳۰۱ ش، با ورود شیخ عبدالکریم حائری به قم، تلاش‌ها برای احیای حوزه علمیه قم به نتیجه رسید. عده‌ای از علمای بزرگ شهر، از جمله بافقی، شیخ عبدالکریم حائری را ترغیب کردند که در قم بماند و خود را وقف احیای حوزه علمیه قم کند. بافقی یکی از دستیاران عمده آیت الله حائری شد و مسئولیت تهیه لباس و رسیدگی به امور طلاب را که تعدادشان روزبه‌روز بیشتر می‌شد، بر عهده گرفت و نیز، در غیاب آیت اللّه حائری، به جای او اقامه جماعت می‌کرد. علاوه بر این، بر ساختن سه مسجد جدید نظارت داشت و گاه خود در کار ساختمان مشارکت می‌کرد.تلاش مجدّانه او در امر به معروف و نهی از منکر، در شیوه زندگی مردم بسیار مؤثر بود. از جمله اینکه وی توانست سلمانی‌های قم را متعهّد سازد که ریش مشتریان را نتراشند. یک بار، دولت خواست بافقی و سایر علما را از این کار بازدارد، اما وقتی با جواب تند بافقی که رضاخان را با فراعنه مقایسه می‌کرد روبرو شد، موقّتاً از اصرار خود چشم پوشید. بافقی به گوشزدهای شفاهی قانع نبود، چنانکه گفته شده، چندین نامه به رضاخان نوشت و از وی خواست تا سیاست‌هایی را که به نظر علما مخالف با اسلام است، تغییر دهد.درگیری بافقی با رضاخان در فروردین ۱۳۰۷ به اوج خود رسید. در این سال، همسر رضاخان و گروهی از زنان دربار، برای حضور در مراسم نوروزی، روز دوشنبه ۲۹ اسفند ماه ۱۳۰۶، وارد حرم حضرت معصومه(س) شدندو در غرفه بالای ایوان آیینه دقایقی بی‌چادر ماندند. وقتی بافقی از این ماجرا آگاه شد، پیغامی برای زنان فرستاد و به حضور آنان در حرم، بدان وضع اعتراض کرد و چون مؤثر واقع نشد، شخصاً به آنجا آمد و از ایشان خواست تا حرم را ترک کنند.خانواده شاه به خانه تولیت رفتند و این واقعه را به تهران خبر دادند. رضاخان بی‌درنگ، همراه با وزیر دربار و یک فوج زرهی، از تهران روانه قم شد، نظامیان را در منظریه قم مستقر کرد و خود به همراه عده‌ای از گارد، وارد شهر شد. رضاخان با چکمه وارد حرم شد و افراد گارد، عده‌ای را مضروب و بافقی را دستگیر کردند. غیبت موقت آیت الله حائری از قم، به دربار در این اقدام جرأت بخشیده بود. رضاشاه شخصاً بافقی را زیر لگد انداخت و به ناسزا گرفت و به زندان تهران فرستاد، و در یکی از جلسات هیئت دولت، واقعه را برای حاضران گزارش کرد. آیت الله حائری از طلابی که حاضر و ناظر صحنه بودند درباره عکس العمل مردم پرسید، وقتی که فهمید مردم با تأسف خوردن و بدون عکس العمل، به تدریج پراکنده شدند، فتوا داد که «صحبت و مذاکره در اطراف قضیه اتفاقیه مربوط به شیخ محمدتقی (بافقی) برخلاف شرع انور و مطلقاً حرام است». بافقی پس از چند ماه، بر اثر اقدام آیت اللّه حائری، از زندان آزاد ولی به شهر ری تبعید شد و در آستان حضرت عبدالعظیم به امامت جماعت و حلّ و فصل امور دینی پرداخت. وی به لحاظ تقوا و صداقت و روحیه مساعدت به مردم از محبوبیت بسیار برخوردار بود. سرانجام، در ۱۳۱۴ش توانست به مشهد سفر کند.با عزل رضاخان در ۱۳۲۰ ش، بافقی از تبعید رهایی یافت. پس از بازگشت به قم، در مدت کوتاهی که در آنجا اقامت داشت، از گشودن دکان‌های مشروب فروشی در آن شهر جلوگیری کرد.وی سپس از قم، عازم شهرهای مقدس عراق شد و حدود یک سال در آنجا به سر برد؛ امّا سال‌های آخر عمر را در ری سپری کرد. بافقی در ۱۲ مرداد ۱۳۲۵ درگذشت و در حرم حضرت معصومه دفن شد.برخی از محققان، واکنشِ تند بافقی را به حضور زنان بی‌حجاب در حرم حضرت معصومه در ۱۳۰۷ش، سبب تأخیر هشت ساله در کشف حجاب می‌دانند. مهدیقلی هدایت در یادداشت‌های راجع به کشف حجاب گفته است که در سنوات ۱۳۰۶ و ۱۳۰۷ ملکه، رفع حجاب را تشویق می‌کرده است؛ با این حال تصمیم جدّی رضاخان درباره رفع حجاب پس از سفر او به ترکیه (۱۳۱۳) بوده است. به طور کلی، شجاعت بافقی در رویارویی با رضاخان، تأثیر شایانی درحوزه علمیه قم بر جای نهاد، به طوری که امام خمینی در درس اخلاقی که در دهه ۱۳۱۰-۱۳۲۰ در آن شهر می‌داد، بافقی را به عنوان نمونه‌ای ذکر می‌کرد که باید سرمشق قرار گیرد.

روضه معصومی: آمدی و بهشت را با خود/به دل این کویر آوردی/کوثرانه قدم زدی در شهر/خیرهای کثیر آوردی/آمدی و مشام هر کوچه/پر شده از شمیم احساست/یادگاری مادرت زهراست/عطر نام تو، نفحه‌ی یاست/به لب مردمان غمدیده/با حضورت تبسم آوردی/آمدی با فرشتگان از راه/آسمان را سوی قم آوردی/با تو بوی بهشت پیچیده/دم به دم در فضای بیت النور/آسمان آمده به پابوسی/آمده تا حرای بیت النور/حرف رفتن که می‌زنی ناگاه/دل قم کوچه کوچه می‌گیرد/یا کریمی که دل به تو بسته/از فراق تو آه می‌میرد/خاطر آسمانی ات انگار/گاه گاهی غبار غم دارد/بغض های شکسته‌ی ناگاه/چشم هایی که دم به دم دارد .../شعله‌ی آه و ... قلب بی تابت/در تب اشتیاق می‌سوزد/باز هم قصه‌ی جدایی ها/جگرت از فراق می‌سوزد/چشم هایت دو چشمه کوثر شد/یاد داری وداع آخر را/دل خواهر چگونه تاب آورد/حسرت دیدن برادر را/زینب حضرت رضایی وچشمهایی پر از شفق داری/دیدن غربت «ولی» سخت است/بانوی بی قرار حق داری/آمدی از مدینه تا ایران/برسانی چنین پیامت را/که تحمل نمی توانی کرد/لحظه ای غربت امامت را/سیره‌ی ناب فاطمی این است/راه را بر همه نشان دادی/تو شهید ولایتی بانو/در هوای امام جان دادی/سیره‌ی ناب فاطمی این است/مادرت پا به پای مولایش.../محسنش جای خود، خود مادر/پشت در شد فدای مولایش/بین کوچه کبود شد بازو/ولی اسباب رو سپیدی شد/آه دست شکسته‌ی مادر/بانی نهضت رشیدی شد/سیره‌ی ناب فاطمی یعنی/در شریعه رشادت عباس/تشنه لب از فرات برگشتن/دست و مشک و ... قیامت عباس/دست هایش قلم شدند آن روز/تا حدیث حماسه بنویسد/همه‌ی شعر را اگر شاعر/در دو مصرع خلاصه بنویسد:/هر کسی شد فدای مولایش/نام او در جهان علم گردد/مرقدش در تمامی عالم/قبله و کعبه و حرم گردد/یوسف رحیمی

منبرچهلم:تسبیح درقرآن

آیه: الفاظ یا اذکار تسبیح:

الف) لفظی که مستقیماً به تسبیح و تنزیه خداوند اشاره دارد:لفظی که در قرآن کریم برای تسبیح خداوند از آن استفاده شده مصدر (مفردات راغب) یا اسم مصدر(طبرسی) «سبحان» از ماده «سبح، یسبح، تسبیح» می‌باشد که با عبارات مختلف زیر و به همراه اسم جلاله‌ الله، رب، ضمیر غایب، حاضر، مخاطب، موصول، اسم، صفت و یا تعدادی از آنها وارد شده است.

1- با تعبیر سبحان الله، پاک و منزه است خداوند، شش مورد. (یوسف/10، مومنون/91، روم/17، صافات/159، طور/43، حشر/23)

2- با تعبیر سبحان الله رب العالمین، پاک و منزه است خدای پروردگار عالمیان، یک مورد. (نمل/8)

3- با تعبیر سبحان الله رب العرش، یک مورد. (انبیاء/22)

4- با تعبیر سبحان رب السموات، یک مورد. (زخرف/82)

5- با تعبیر سبحان ربک رب العزه، یک مورد. (صافات/18)

6- با تعبیر سبحان الله و تعالی، یک مورد. (قصص/68)

7- باتعبیر سبحان الذی، چهار مورد. (اسری/1، یس/83و36، زخرف/13)

8- با تعبیر سبحان ربنا، دو مورد. (اسری/1، قلم/29)

9- با تعبیر سبحان ربی، یک مورد. (اسری/93)

10- با تعبیر سبحانک، هشت مورد. (بقره/32، آل عمران/191، مائده/116، اعراف/143، انبیاء/87، نور/16، فرقان/18 و سبأ/41)

11- با تعبیر سبحانک اللهم، یک مورد. (یونس/10)

12- با تعبیر سبحانه، هفت مورد. (بقره/116، نساء/171، توبه/31، نحل/57، مریم/35، انبیاء/26، زمر/4)

13- با تعبیر سبحانه و تعالی، شش مورد. (انعام/100، یونس/18، نحل/1، اسری/43، روم/40، زمر/67)

14- با تعبیر سبحانه هو الغنی، یک مورد. (یونس/68)

ب) الفاظی که در قالب امر به تسبیح وارد شده است:هجده مورد در قرآن کریم با تعبیرات مختلف زیر به تسبیح خداوند امر شده است که شانزده مورد آن به لفظ«سبح» و بجز یک مورد که خطاب به حضرت زکریا می‌باشد بقیه خطاب به پیامبر صلی الله علیه و آله در زمان‌ها و حالت‌های مختلف است و دو مورد آن خطاب به مؤمنین به پیامبر صلی الله علیه و آله و قوم حضرت زکریا می‌باشد.

1- با لفظ سبح، منزه کن، دو مورد. (آل عمران/41، طه/130)

2- با لفظ سبح بحمد ربک، منزه و ستایش کن پروردگارت را، شش مورد. (حجر/98، طه/130، غافر/55، ق/39، طور/48، نصر/3)

3- با لفظ سبح بحمده، منزه و ستایش کن او را، یک مورد. (فرقان/58)

4- با لفظ سبح باسم ربک العظیم، منزه کن بنام پروردگارت که عظیم است، سه مورد. (واقعه/74و96، الحاقه/52)

5- با لفظ سبح اسم ربک الاعلی، منزه کن بنام پروردگارت که بزرگ مرتبه است، یک مورد. (اعلی/1)

6- با لفظ سبحه، منزه گردان اور را، سه مورد. (ق/40، طور/49، انسان/26)

7- با لفظ سبحوه، منزه کنید او را، در یک مورد خطاب به مومنین و اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله. یک مورد. (احزاب/42)

8- با لفظ سبحوا، منزه کنید«فاوحی الیهم أن سبحوا» در یک مورد از زبان حضرت زکریا خطاب به قومش. یک مورد. (مریم/11)

حدیث: عَنْ سَعْدٍ عَنْ عَلىِّ بْنِ مُوسَى الرِّضا علیه السلام، قالَ: یا سَعْدُ عِنْدَکُمْ لَنا قَبْرٌ، قُلْتُ: جُعْلِتُ فِداکَ قَبْرُ فاطِمَةَ بِنْتِ مُوسى علیه السلام؟ قالَ: نَعَمْ، مَنْ زارَها عارِفا بِحَقِّها فَلَهُ الجَنَّةُ، فَاِذا أَتَیْتَ الْقَبْرَ فَقُمْ عِنْدَ رَأسِها مُستَقْبِلَ الْقِبْلَةِ، وَکَبِّرْ أَرْبَعا وَثَلاثینَ تَکْبیرَةً، وَسَبِّحْ ثَلاثا وَثَلاْثَینَ تَسْبیحَةً، وَ احْمَدِاللّه َ ثَلاثا وَثَلاثینَ تَحْمیدَةً ثُمَّ قُلْ: سعد از حضرت على بن موسى الرضا علیهم السلام نقل مى کند که امام رضا علیه السلامفرمود: اى سعد! ما پیش شما (مردم قم) قبرى داریم، گفتم: فداى شما شوم، منظور شما قبر فاطمه معصومه دختر امام هفتم علیهماالسلام است؟ فرمود: بله، کسى که با شناخت حق او، او را زیارت کند بهشت براى اوست، بعد فرمود: وقتى براى زیارت آمدى در بالاسرش رو به قبله بایست، 34 بار اللّه اکبر، 33 بار سبحان اللّه و 33 بار الحمدللّه بگو

سیمای حضرت فاطمه معصومه(س): پدر بزرگوار حضرت معصومه سلام الله علیها امام هفتم شیعیان حضرت موسی‌بن جعفر علیهما السلام است که او را ابوالحسن اول نیز می‌گویند، و از القاب مشهور آن حضرت کاظم، باب الحوائج و صالح می‌باشد.آن بزرگوار روز یک‌شنبه هفتم ماه صفر سال 128 هجری در روستای ابواء که بین مکه و مدینه واقع شده، دیده به جهان گشود. آن حضرت بیش از سایر امامان(ع) فرزند داشت که بعضی سی، و برخی شصت فرزند برای او نام برده‌اند.عالم بزرگ شیخ مفید"ره" (وفات‌یافته سال 413 هـ.ق.) می‌نویسد: آن بزرگوار سی و هفت فرزند از همسران متعدد داشت که نامهای آنها به این ترتیب بود: ـ پسران:ـ حضرت علی‌بن موسی الرضا(ع) ـ ابراهیم ـ عباس ـ قاسم ـ اسماعیل ـ جعفر ـ هارون ـ حسن ـ احمد ـ ‌محمد ـ حمزه ـ عبدالله ـ اسحق ـ عبیدالله ـ زید ـ حسن ـ فضل ـ حسین ـ سلیمان.ـ دختران:ـ فاطمه کبری ـ فاطمه صغری(158) ـ رقیه ـ حکیمه ـ ام‌ابیها ـ رقیه صغری ـ ام‌جعفر ـ لبابه ـ زینب ـ خدیجه ـ علیه ـ آمنه ـ حسنه ـ برْیهه ـ عایشه ـ ام‌سلطمه ـ میمونه ـ‌ ام‌کلثوم.آن بزرگوار در سال 148 هجری قمری زمان خلافت منصور به امامت رسید و در زمان خلافت مهدی عباسی و هادی عباسی نیز امام بود، وقتی که هارون الرشید به خلافت رسید پس از پانزده سال، در زندان بغداد شهید شد. مشهور بین تاریخ نویسان آن است که آن بزرگوار در روز 25 رجب سال 183 هجری از دنیا رفت.هارون الرشید آن بزرگوار را در سال 179 هجری قمری در مدینه دستگیر کرده به طرف عراق آورد و از آن وقت تا آخر عمر در زندان به سر می‌برد.

سیره حضرت فاطمه معصومه(س):  در کتاب ارزشمند الغدیر، به نقل از کتب متعدد اهل تسنن، حدیث غدیر و حدیث”مُنْزِلت” از آن بانوی بزرگوار نقل شده است، به این ترتیب:“… حَدَثَتْنا فاطِمَهُ وَ زَیْنَبُ وَاُمُ کُلْثُومٍ بَناتُ مُوسی بنِ جَعْفِرٍ، قُلْنَ حَدَثَتْنا فاطِمَهُ بِنْتُ جَعْفَرِ بْنِ‌ مُحَمَدِ الصادِقِ، حَدَثَتْنِی فاطِمَهُ بِنْتُ مُحَمَدِ بنِ عَلِیِ، حَدَثَتْنِی فاطِمَهُ بِنْتِ عَلِیَ بنِ الْحُسیْنِ، حَدَثَتْنِی فاطِمَهُ وَ سَکِینَهُ اِبْنَتا الْحُسَینِ بنِ عَلِیِ، عَنْ اُمِ کُلْثُومِ بِنْتِ فاطِمَهُ بِنْتِ النَبیِ، عَنْ فاطِمَهَ بِنْتِ رَسُولِ الله و رَضِیَ عَنْها قالَتْ:اَنَسِیتُمْ قَولَ رَسُولِ الله(ص) یَوْمَ غَدِیرِ خُمٍ”مَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِیٍ مَوْلاهُ” وَقَوْلَهُ(ص):”اَنْتَ مِنی بِمَنْزِلَهِ هارُونَ مِنْ مُوسی(ع)؛دختران امام کاظم(ع) فاطمه(معصومه) و زینب و ام کلثوم گفتند: روایت کرد ما را فاطمه دختر امام صادق(ع)، او گفت: روایت کرد مرا فاطمه دختر امام باقر(ع)، و او گفت: روایت کرد مرا فاطمه دختر امام سجاد، و او گفت: روایت کردند مرا فاطمه و سکینه دختران امام حسین(ع) و آنها گفتند، روایت کرد ما را اُم کلثوم دختر فاطمه زهرا(ع) دختر پیامبر(ص)، و او از مادرش فاطمه زهرا دختر گرامی پیامبر(ص) روایت کرده که آن بانوی در برابر غاصبین خلافت علی(ع) فرمود:آیا فراموش کردید سخن رسول خدا(ص) در روز عید غدیر خُم را که فرمود: هر کس که من مولا و رهبر او هستم، پس علی(ع) مولا و رهبر اوست؟ و نیز به علی(ع) فرمود: نسبت تو به من همانند نسبت هارون به موسی(ع) است.

فرزنددختردر روایات: مایه خوش یمنی و خوبى زن رسول خدا (صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم) فرمود: «از خوش یمنی و خوبى زن است که اوّلین فرزندش دختر باشد.»

بزرگان مدفون درحرم حضرت معصومه(س): آیت الله بروجردی (ره ) (موسس مسجد اعظم ): آیت­ الله العظمی حاج­ آقا حسین طباطبایی بروجردی(1254-1340 ش)،از مراجع تقلید معاصر و مرجع عام و علی الاطلاق تشیع در زمان حیات خویش بود. ایشان علاوه بر تدریس و تالیف کتاب در مبارزه و بیدارگری مردم علیه رژیم پهلوی تلاش فراوان کرد.در طول حیات علمی ­اش شاگردان بسیاری را تربیت نمود، از ان جمله می توان به حضرات آیات امام خمینی (ره)، سیستانی، صافی گلپایگانی ، فاضل لنکرانی ، مکارم شیرازی ، شبیری زنجانی و ... . اشاره کرد.آیت­ الله العظمی حاج­ آقا حسین طباطبایی بروجردی در سال 1254 هجری شمسی در بروجرد متولد شد. پدر او مرحوم آقا سیدعلی طباطبایی و مادر صالحه­ ی عابده­ اش بیگم طباطبائیه هر دو از دودمان سیدمحمد طباطبایی و خاندان آنها، خاندان علمی و دینی بوده­ اند.آیت ­‌الله فقید در هفت سالگی در بروجرد، مقدمات علمی را فرا می­‌گیرد. سپس در سال 1271 هجری شمسی با صلاحدید پدرشان روانه­ی اصفهان می­شوند تا در حوزه­ی علمیه آنجا معلومات خود را تکمیل کند. .سید حسین اندک اندک بالید، جامع المقدمات، سیوطی، منطق و گلستان سعدی را در مکتب آموخت ونحو، صرف، بدیع، عروض،، فقه و اصول بخشی از دستاوردهای سال های مدرسه نوربخش شمرده می‎شد. سالهایی که سید حسین سخت کوشید و در پناه عنایت های ویژه الهی به پیشرفتی چشمگیر دست یافت.آن گاه عزم اصفهان سپاهان کرد و پس از جلب رضایت پدر سمت آن سرزمین دانش خیز به راه افتاد. آقا نوح الدین، پسر عموی سید حسین، در مدرسه صدر روزگار می‎گذراند؛ دانشجوی سخت کوش بروجرد یکسره نزد پسرعمویش شتافت و در حجره او اقامت گزید، رابطه پسرعموهای بروجردی بسیار نیک بود. آقا نوح الدین در روزهای آغازین به سید حسین گفت: اگر می‎خواهی در دانش اندوزی و تدریس کامروا شوی باید در محافل علمی سخن بگویی و در درس اشکال کنی و اگر نه تا پایان عمر چون من گمنام می‎مانی.در سال 1280 هجری شمسی عازم نجف اشرف می‌­شوند. از بدو ورود به نجف مورد توجه خاص مرحوم آیت‌­الله آخوند ملامحمدکاظم خراسانی واقع می­‌شوند. پس از نه سال اقامت در نجف اشرف به بروجرد بازمی­‌گردند. هنگام بازگشت به وطن به دریافت اجازه­ی عالی اجتهاد مطلق از رئیس مراجع و فقهای عصر یعنی استادش آیت الله آخوند خراسانی نائل می‌گردند.سید حسین نخست در درس استاد گرانقدر آقا سید محمدباقر درچه‎ای شرکت جست. دانشور درچه‎ای، که نور الهی در دیدگان داشت، بزودی گوهر یگانه بروجرد را بازشناخت، او را به خود نزدیک کرد و از عنایات ویژه خود برخوردار ساخت. حضرت آیه الله ملا محمد کاشی، مجتهد وارسته میرزا ابوالمعالی کلباسی، دانشور گرانمایه سید محمدتقی مدرس و حکیم برجسته میرزا جهانگیر قشقایی از دیگر استادان ستاره تابناک بروجرد شمرده می‎شدند.استادان گرانمایه‎ای که هر یک به گونه‎ای سید حسین را از عنایت خویش بهره‎مند ساختند و در شکل گیری شخصیت گوهر گرانبهای خاندان طباطبایی دخالت داشتند. سید دانش پژوهان بروجردی در بامداد یکی از روزهای ربیع الاول 1314 سرمست از باده دانش و حکمتی که استادان نامور حوزه سپاهان در کام روانش می‎ریختند، در برابر حجره‎اش نشسته بود که پیکی نامه پدر را به وی سپرد.هر چند نامه پدر سید حسین را در شادی فروبرد ولی این سرور دیری نپایید زیرا پدر او را به وطن فراخوانده بود. ستاره بروجرد با این اندیشه که شاید پدر می‎خواهد او را به نجف گسیل دارد رنج سفر و بریدن از درس را به جان خرید و به زادگاهش برگشت ولی پدر اندیشه‎ای دیگر در سر داشت. او با پافشاری برخواسته خویش مقدمات ازدواج فرزند را فراهم آورد. بدین ترتیب دانشجوی جوان بروجردی در 22 سالگی ازدواج کرد، دو یا سه ماه در زادگاهش ماند و سپس با خانواده سمت اصفهان رهسپار شد.1319 ق. برای گوهر یگانه بروجرد سال تحول بود. نامه پدر به دستش رسید و او را آماده سفر ساخت. پدر چنان نوشته بود که می‎خواهد وی را به نجف گسیل دارد. بنابراین پس از نه سال زندگی سراسر تلاش و پژوهش در اصفهان به زادگاهش بازگشت. اندکی در آن سامان توقف کرد و سپس همراه برادر کوچکش، سید اسماعیل، رهسپار نجف شد.برادران بروجردی در 1320 به حریم پاک امیرمؤمنان علیه السلام گام نهادند. سید حسین، که 28 سال داشت و مجتهدی جوان شمرده می‎شد، به درس حضرت آیه الله العظمی محمدکاظم خراسانی شتافت و خود را در برابر تابش مستقیم آفتاب دانش آن مرجع وارسته جای داد. بزودی نظرهای بجا و قابل تأمل دانشور تازه وارد توجه استاد بزرگ حوزه نجف را جلب کرد و میان آن ها پیوندی ناگسستنی پدید آورد. به گونه‎ای که اگر پس از درس آخوند خراسانی، سخنی بر زبان نمی‎آورد، استاد وی را مخاطب قرار می‎داد و می‎فرمود: آقا نظری ندارید؟اندک اندک ارج سید حسین بر شاگردان محفل آخوند نیز آشکار شد. آن ها از او خواستند تا پس از خروج استاد از محفل، درس وی را با شرح و توضیح فزونتر بازگو کند. بدین ترتیب یکی از برنامه‎های مجتهد بروجردی تقریر درس استاد شد.آن بزرگمرد هشت سال در حریم حضرت علی علیه السلام اقامت گزید. علاوه بر آخوند خراسانی از بزرگانی چون حضرات آیات شیخ الشریعه اصفهانی و سید محمدکاظم یزدی بهره کافی برد، گروهی از دانشجویان را از درس فصول (در علم اصول) خویش کامروا ساخت، سرانجام در اواخر 1328 به اصرار پدر راه بروجرد پیش گرفت و در 1329 با استقبال پرشور مردم به زادگاهش گام نهاد.او بر آن بود که پس از اقامتی کوتاه در وطن دیگر بار سمت نجف بال گشاید و به آستان مقدس علوی پناهنده شود. ولی بیماری و مرگ پدر سفرش را به تأخیر انداخت. در این سوگ نامه صاحب کفایه الاصول سبب تسلای خاطرش شد.

آخوند خراسانی ضمن تسلیت وفات حاج سید علی از اشتیاق وافر خویش برای دیدار مجتهد بروجرد پرده برداشته بود. این نامه مهرآمیز سید دانشوران بروجرد را بر آن داشت که امور خانواده را سامان دهد و به نجف شتابد. چند ماه بعد همه چیز برای سفر آماده بود که خبر رحلت استاد گرانقدرش وی را در اندوه فروبرد. آن بزرگمرد پیوسته می‎گفت: مرگ دو پدر در مدت کوتاه کمتر از 6 ماه بسیار بر من سنگین و ناگوار بود.خبر مرگ استاد اشتیاق سفر را در وجودش میراند. زندگی در نجف بی‎حضور استاد خراسانی برایش دشوار بود. پس اندیشه هجرت از سر برون کرد و در بروجرد بساط تدریس و ارشاد مردم گسترد. اندک اندک مؤمنان شهر ارج ستاره خاندان طباطبایی را دانستند و زمام امور معنوی خود را به وی سپردند. ارادت حضرت آیه الله حاج شیخ محمدرضا دزفولی به سید مجتهدان بروجرد بر شهرت و اعتبارش افزود. پس از رحلت فقیه دزفولی انبوه مقلدانش به آن مجتهد وارسته رجوع کردند و مرجعیت آن بزرگمرد در منطقه گسترش یافت. توسعه ­ی حوزه­ی علمیه­ی قم؛ 2.تربیت شاگردان خبره؛ 3.تالیف و انتشار کتب؛ آیت­الله بروجردی به یاری شاگردانش در مدت هشت سال اثر بیست جلدی جامع­الاحادیث الشیعه را آماده­ی چاپ ساخت و در فرصت­های گوناگون آثار علمی خطی و نایاب را به چاپ رساند. 4.گنجاندن درس تعلیمات دینی در کتب درسی آموزش و پرورش؛ 5.اقدام برای رسمی شدن مذهب تشیع؛ 6.تحول در اجتهاد و تعمیق فقاهت؛ 7.اعزام مبلغ و نماینده­ی مذهبی به کشورهای خارجی؛ 8.توجه به مسئله­ی وحدت اسلامی و حسن تفاهم و تقریب بین مذاهب اسلامیه.همزمان با اوج گیری اعتراض های مؤمنان علیه رضاخان و هجرت اعتراض آمیز روحانیان کشور به قم، سرور فقیهان بروجرد به مرز ایران گام نهاد. مزدوران دربار، که از پیوستن او به مهاجران و رساندن پیام مراجع نجف به معترضان می‎هراسیدند در مرز قصر شیرین وی را دستگیر کردند و به پایتخت بردند.در تهران رضاخان به دیدارش شتافت. او که در پی یافتن فردی برای رویارویی با شیخ عبدالکریم حائری بود با سید مهربانی کرده، گفت: چیزی از من بخواه. فقیه بروجردی اظهار بی‎نیازی کرد ولی در برابر پافشاری شاه ناگزیر لب گشاده، فرمود: وقتی در ارکان حرب بودم مقدار جیره غذایی سربازان را ناکافی دیدم، اگر می‎خواهید کاری کنید فرمان دهید جیره آن ها فزون یابد.آن گاه در پاسخ رضاخان، که مسأله نادیده گرفتن جایگاه آیه الله العظمی حائری و پیروی دولتیان از مجتهد بروجردی را مطرح کرد، فرمود: خیر، شما با ایشان تماس بگیرید، من هم اگر کاری داشتم از طریق آن جناب با شما در میان می‎نهم.آن گاه وی را به همراهی با روحانیت و عمل به دستورات الهی فراخوانده، چون می‎دانست اجازه سفر به قم و بروجرد به او نمی‎دهند، فرمود بر آنم به مشهد سفر کنم. اندکی پس از خروج رضاخان، تیمورتاش پنجاه هزار تومان نزد آن مرجع وارسته آورد. فقیه بروجردی از پذیرش هدیه دربار خودداری کرد[۱۰] و بامداد روز بعد راه خراسان پیش گرفت.آیت‌الله بروجردی زمانی‌که برای اسلام و مسلمانان احساس خطر می‌کرد در عرصه‌ی سیاست وارد عمل می‌شد. با کارهایی که از ناحیه‌ی دولت یا مجلس انجام می‌گرفت و یا در شرف انجام گرفتن بود و برخلاف موازین اسلامی بود مخالفت می‌کرد. در این موارد ملاحظه‌ی هیچ چیز و هیچ‌کس را نمی‌کرد و تا آن مقدار که قدرت داشت، اقدام می‌کرد. البته از دخالت حوزه در سیاست ممانعت می‌کرد. هدف ایشان ایجاد حوزه‌ی علمیه‌ی قوی و کارآمد بود. وی بر این باور بود که عموم طلاب باید به درس و بحث بپردازند. یعنی حوزه محیط علمی باشد و تنها بزرگان حوزه در امور سیاسی دخالت کنند.تلاش آیت‌الله در دور داشتن حوزه از سیاست تا آنجا پیش می‌رود که در 1328 نشستی برای ممنوع کردن مداخله‌ی علما در سیاست تشکیل داد. وی با اعمال فشار آرام به دولت به منظور رسیدن به مقاصد محدود، مخالف نبود و گهگاه با دربار تماس‌هایی داشت. ایشان هرگاه از دولت‌های وقت گله داشتند و دولت کسی را برای رضایت ایشان به قم می‌فرستاد، بسیار صریح و با صدای بلند می‌فرمودند:«نمی‌پذیرم». در ذیل به پاره‌ای از عملکردهای ایشان در رابطه با وقایع سیاسی می‌پردازیم:مخالفت با ماجرای کشف حجاب:آیت‌الله به‌وسیله‌ی تلگراف اعتراض خود را به دولت وقت اعلام کرد. بعد از سقوط رضاشاه اولین خواسته‌ی علما مسئله‌ی عدم تحمیل بی‌حجابی بود. آیت‌الله بروجردی در ملاقات با شاه به وی تذکر دادند که مسائل اسلام را بیشتر رعایت کند.مخالفت با احیای آتش‌پرستی:در مراسم چهارشنبه‌سوری در زمان رضا‌شاه سعی شد سنت‌های ایران قبل از اسلام احیا شود اما بعد از سقوط رضاشاه در شهریور 1320 به دلیل مشکلات داخلی، جنگ و ضدیت با رضاشاه بسیاری از این سنت‌ها منسوخ شدند. در دوره‌ی محمدرضا شاه تلاش‌هایی در جهت احیای مراسم آتش‌بازی صورت گرفت. در این زمینه آیت‌الله متأثر گشته و در تماس‌هایی که با شاه برقرار کرد مراسم‌ها را ملغی نمود.عدم صدور فتوی جواز ازدواج شاه با دختر ایتالیایی مسیحی.برخورد با بهاییت:در مورد بهاییت آیت‌الله بروجردی از محمدرضا شاه می‌خواهد، جلوی فعالیت این فرقه را بگیرد. با تلاش وی روحانیت اجازه می‌یابد در رادیو علیه بهائیان سخنرانی کنند. هر چند بعلت فشارهای بین‌المللی و... محمدرضا شاه در این زمینه سیاست خود را تغییر می‌دهد و روابط فی‌مابین کمی به سردی می‌گراید. آیت‌الله بروجردی در مصاحبه با روزنامه‌ی کیهان نقطه نظرات خود را نسبت به مسئله‌ی بهائیت چنین اعلام کرد که باید حضیرةالقدس را ویران نمود و ساختمان جدید در تصرف انجمن خیریه‌ای باشد، و کلیه‌ی بهائیان از ادارات دولتی و بنگاه‌های ملی هر چه زودتر طرد شوند و دولت از مجلس بخواهد که طرحی از مجلس بگذراند که تمام بهائیان از کشور خارج شوند. در نتیجه‌ی تلاش وی ساختمان حضیرةالقدس با دستور محمدرضا شاه به کتابخانه تبدیل شد. حمایت از فلسطینیان:با تشکیل دولت اشغالگر اسرائیل در سال 1326 و وقوع جنگ اعراب و اسرائیل آیت‌الله بروجردی طی صدور بیانیه‌ای برای پیروزی مسلمانان و شکست اشغالگران دعا نمود.[ نهضت ملی شدن صنعت نفت:در روند ملی شدن صنعت نفت و کودتای 28 مرداد 1332، بروجردی، هیچ‌گونه مداخله‌ای نه در حمایت و نه در مخالفت نکرد؛ قضیه‌ی ملی شدن نفت برای ایشان - به مانند مشروطه- روشن نبود و به نتایج آن مطمئن نبودند،لذا در این زمینه فعالیتی نکردند و فرمودند:«من در قضایایی که وارد نباشم و آغاز و پایان آن‌را ندانم و نتوانم پیش‌بینی کنم وارد نمی‌شوم. این قضیه‌ی ملی شدن صنعت نفت را نمی‌دانم چیست؟ چه خواهد شد و در آینده در دست چه کسی خواهد بود؟ البته روحانیت به هیچ وجه نباید با این حرکت مخالفت کند.» و به درخواست روحانیون درباری که خواهان محکوم کردن دولت مصدق و نهضت ملی شدن صنعت نفت بودند ایشان توجهی نکرد و دولت مصدق را مورد انتقاد قرار نداد. فدائیان اسلام:آیت‌الله بروجردی از فعالیت‌های سیاسی که در خارج از حوزه توسط روحانیون انجام می‌شده از قبیل فعالیت‌های آیت‌الله کاشانی و فدائیان اسلام حمایتی نمی‌کرد و در مورد آنان معتقد بود که:«دعوت به مبارزه برای اسلام بدین صورت نیست و با تهدید و غصب اموال نمی‌شود مبارزه کرد.»طرفداران اندک فدائیان اسلام در حوزه‌ی قم به شدت تحت فشار قرار می‌گرفتند و اگر متوجه می‌شدند از طلبه‌ها کسی عضو این جمعیت است، شهریه‌ی وی را قطع می‌کردند. وقتی بعد از جریان کودتای 28 مرداد 1332 رهبران این گروه دستگیر می‌شوند تلاش چندانی از طرف حوزه و بروجردی برای رهایی آنان صورت نمی‌گیرد و وقتی خبر اعدام آنان منتشر می‌شود هیچ‌گونه عکس‌العملی در حوزه مشاهده نمی‌شود و حتی مجلس ترحیم عمومی نیز برگزار نمی‌شود. در کل موضع‌ آیت‌الله بروجردی و حوزه‌ی علمیه‌ی قم در مقابل جمعیت فدائیان اسلام در راستای استراتژی دوری از سیاست و سیاست‌زدگی روحانیون و تلاش جهت رونق و توسعه‌ی حوزه‌ی علمیه استوار بود لذا برای حرکت در این مسیر سعی آیت‌الله بروجردی بر این بود با تمام چالش‌ها و عوامل بیرونی برخورد تعاملی و انعطاف‌پذیر داشته باشد.حمایت از آیت‌الله کاشانی:آیت‌الله بروجردی نسبت به حکم فقها احترام و ادب زیادی داشتند و حکم فقیه را متنفذ می‌دانستند. زمانی‌که بنا شد آیت‌الله کاشانی را محاکمه کنند ایشان اجازه ندادند و فرمودند:«...فقیه می‌تواند مطابق استنباط و اعتقادش حکم کند و نباید برای این حکمش محاکمه شود.»تعیین نمایندگان مجلس:محمدرضا شاه در انتخابات مجلس نظر آیت‌الله بروجردی را تأمین می‌کرد در خاطرات مهدی حائری یزدی فرزند عبدالکریم حائری آمده است:«ایشان سعی می‌کرد حداقل نمایندگان قم، بروجرد، اراک، شاید هم خرم‌آباد و توابع آن حدود، همه را با نظر ایشان (آیت‌الله بروجردی) تعیین کند البته نه این‌که رسما و به‌طور صریح. به‌طور پیغام، مثلا (آیت‌الله بروجردی) به شاه یا به دولت پیغام می‌داد که فلان کس مورد نظر من است و بایستی که انتخاب شود.» مسئله‌ی آذربایجان:برای حل قضیه‌ی آذربایجان به خواست قوام‌السلطنه انتخابات مجلس تحریم شد. مهدی حائری نقل می‌کند که:«آیت‌الله بروجردی افراد را فرستاد به تمام شهرستان‌های ایران. از علمای آنجا خواست که به ایشان تلگراف بکنند تا آذربایجان آزاد نشده، انتخابات را دولت شروع نکند... انتخابات را تحریم کرد و با دولت هم‌کاری کرد تا مسئله‌ی آذربایجان حل شود.» مقابله با کمونیسم:از نقاط مشترک شاه و حوزه‌ی علمیه مقابله هر دو با کمونیسم است. روحانیت کمونیسم را خطری برای اسلام می‌دانست و خواهان آن بود که جلوی فعالیت آنها گرفته شود. مقابله با انقلاب سفید و اعتراض به تقسیم اراضی در برنامه‌ی اصلاحات ارضی:از جمله فعالیت‌های سیاسی آشکار آیت‌الله با حکومت در برنامه تحدید مالکیت اراضی کشاورزی به عنوان اقدامی خلاف شرع بود.با رحلت مرجع بزرگوار حضرت آیه الله العظمی سید ابوالحسن اصفهانی مرجعیت گوهر یگانه بروجرد فراگیر شد و مؤمنان از هر سو به آن فقیه وارسته مراجعه کردند. ناگفته پیداست که عنایات و تأییدات الهی در روی کرد عمومی به آن فقیه وارسته نقشی سبز داشت. خاطره‎ها و سخنان برجای مانده از دانشوران آن روزگار نشان می‎دهد که آفتاب رخشان سلسله طباطبایی زیر باران پیوسته امدادها و عنایت های فرامادی قرار داشت. برای مثال حضرت آیه الله حاج شیخ علی اکبر نهاوندی، که خود از بزرگان روحانیت شیعه بشمار می‎آمد، پس از وانهادن محراب خویش به مرجع بروجردی به نجف شتافت.مرجع شیعیان جهان، حضرت آیه الله العظمی سید ابوالحسن اصفهانی، که از بیماری رنج می‎برد، جناب نهاوندی را مأمور اقامه جماعت کرد. شیخ نهاوندی دنباله این ماجرا را چنین بیان کرده است: شب اولی که به جای ایشان برای خواندن نماز جماعت رفتم، وقتی بر سجاده قرار گرفتم، آوایی شنیدم که گفت «عظمت ولدی عظمتک» ـ فرزندم را بزرگ داشتی من نیز تو را بزرگ داشتم ـ برگشتم، به همه سو نگاه کردم، مردم در صف های جماعت نشسته بودند، کسی جز من پیام غیبی را در نیافته بود.علاوه بر گفتار دانشمند گرانمایه حضرت شیخ علی اکبر نهاوندی کردار آن مرجع وارسته به ویژه در سال های زندگیِ قم دلیل روشنی بر معنویت و همراهی پیوسته تأییدات الهی با فقیه فروتن بروجردی است. مرجع پاکدلان با روشن بینی خاص خویش آستین همت بالا زد و در کنار تدریس روزانه به اصلاحات اساسی دست یازید. سامان دادن به وضعیت درسی حوزه، رسیدگی به مسایل مالی دانش پژوهان، برقرار ساختن ارتباط با دارالتقریب بین المذاهب الاسلامیه و محافل رسمی برادران اهل سنت برای ایجاد وحدت میان گروه های مسلمان، گسیل کردن نمایندگانی به اروپا و امریکابرای شناساندن اسلام واقعی به مردم آن مناطق بخشی از اقدامات آن آفتاب فروزان بشمار می‎رود.ناگفته پیداست که فقیه فرزانه‎ای چون وی هرگز نمی‎توانست در برابر رویدادهای داخلی بی‎تفاوت باشد. او چنان می‎اندیشید که «اگر مردم عالم شوند و دین هم بطور صحیح و معقول به آن ها تعلیم گردد، هم دانا خواهند شد و هم متدین»پس در کنار رسیدگی به وضع دانشجویان علوم دینی و حوزه‎ها دبستان ها و دبیرستان های دولتی را نیز کمک های نقدی خویش بهره‎مند ساخت و در رونق آن ها کوشید. او پیوسته مراقب بود تا بی‎گناهی به زندان اتهام نیفتد و مؤمنی ناخواسته در دام اهریمنان جای نگیرد. بنابراین چون از مسأله متهم شدن یک مسلمان بی‎گناه به قتل فردی بهایی آگاه شد در نگرانی فرو رفت.

چند بهایی یکی از همکیشان خود را کشته، با نیرنگ جوانان مؤمن را به قانون سپردند. یکی از این جوانان به اعدام محکوم شد و حکم باید در روز نیمه شعبان به اجرا درمی‎آمد. این خبر مرجع پارسای قم را در نگرانی فرو برد. بی‎درنگ نامه‎هایی خطاب به شاه، نخست وزیر و آیت الله بهبهانی نوشته، به تهران گسیل داشت، سپس به هر که سودمند می‎دانست تلفن زده، قضیه را دنبال کرد تا سرانجام نیمه شب خبر لغو حکم اعدام را به وی رساندند. با شنیدن این خبر اشک از دیدگانش روان شد و پروردگار را بسیار سپاس گفت.در این لحظه یکی از نزدیکان به اتاقش آمد و پرسید: شما هنوز بیدارید؟ مرجع بزرگ شیعه پاسخ داد: خیلی مهم بود ولی به خیر گذشت. هر وقت فکر می‎کردم خون مسلمان بی‎گناهی ریخته می‎شود، همه بدنم می‎لرزید و متحیر می‎ماندم که فردای قیامت جواب خداوند عالم را چه بگویم.آن چه گذشت در کنار خدمات رفاهی فقیه بروجردی به مسلمانان سراسر جهان، که تأسیس بیش از هزار مسجد، مدرسه، بیمارستان، کتابخانه، گرمابه و دبستان در ایران، عراق، لبنان، آفریقا و اروپا، نمونه کوچکی از آن شمرده می‎شود، مرجع شیعیان را از محدوده مرزهای کشور فراتر برد و به شخصیتی جهانی تبدیل کرد. شخصیتی که شاعران و نویسندگان اهل سنت در شعرها و مقاله‎های خویش وی را می‎ستودندو شاهان شیعه و سنی برایش هدیه فرستادند. برای مثال زمان ملک سعود، پادشاه حجاز، یک چمدان بزرگ حاوی پانزده نسخه قرآن کریم، قطعاتی از پرده خانه خدا و چیزهای گرانبهای دیگر نزد آن دانشمند وارسته گسیل داشت.سرور فقیهان شیعه تنها قرآن ها و پرده کعبه را پذیرفت و باقی را همراه نامه‎ای به ملک سعود بازگرداند و گفت چون هدیه نمی‎پذیرم. این را نیز نمی‎توانم قبول کنم ولی ناگزیر قرآن و پرده کعبه را می‎پذیرم و باقی را به رسم هدیه به شما بازمی‎گردانم تا هنگام دعا به یادم باشید.اندک اندک شوال 1380 ق. فرارسید و بیماری بر پیکر مرجع نود و سه ساله جهان اسلام پنجه افکند. بیماری دشواری که با دیگر رنجوری های استاد فقیهان تفاوت داشت. در چنین روزهایی گروهی از ارادتمندان به عیادتش شتافتند. استاد، که بسیار اندوهگین می‎نمود، سربلند کرد و گفت: خلاصه عمر ما گذشت ما رفتیم و نتوانستیم چیزی برای خود از پیش بفرستیم و عمل باارزشی انجام دهیم.یکی از حاضران گفت: آقا، شما دیگر چرا؟ بحمدالله این همه آثار نیک از خود برجای نهاده‎اید شاگردان پرهیزگار تربیت کرده‎اید، کتاب های پرارزش به رشته نگارش کشیده‎اید. مسجدها و کتابخانه‎ها ساخته‎اید. ما باید چنین سخنی بر زبان برانیم.فقیه پارسای شیعه فرمود: «خَلِّصِ العَمَل فَانَّ الناقِدَ بصیرّ بصیرّ؛ باید کردارت را خالصانه برای خدا انجام دهی زیرا او به همه چیز بیناست و از انگیزه‎های بشر آگاه است.» این سخن حاضران را بسیار تحت تأثیر قرار داد.چند روز پس از این گفتگو پیکر استاد رنجورتر شد و سرانجام در سیزدهم شوال 1380 هـ.ق برابر با دهم فروردین 1340 هـ.ش، برای همیشه چشم از جهان فروبست و در مسجد اعظم قم، که خود بنیاد نهاده بود، به خاک سپرده شد.

روضه معصومی:  در مجلس عزای شما گریه می کنم/ امشب فقط برای شما گریه می کنم/ عطر گلاب مرقدتان بر مشام خورد/در گوشه ی سرای شما گریه می کنم/ چون اشک بین روضه به هر درد مرهم است/ با نیت شفای شما گریه می کنم/ با بال های بی رمق اشک دیده ام/ در مشرق هوای شما گریه می کنم/من هم مسافرم، وطنم مشهد الرضا ست/ دنبال رد پای شما گریه می کنم/ خواندم چگونه پیر شدی در جوانی ات/ دارم ز غصه های شما گریه می کنم/عمری برای هجر پدر گریه کرده ای/امشب منم به جای شما گریه می کنم/وحید قاسمی

 

 

سلسله منابر اهل بیت (ع)-جلد34 چهل منبرقربانی سیمای عیدقربان در قرآن و روایات مولف:حسن بابایی بسم الله الرحمن الرحیم عیدقربان، جشن رهیدگی از اسارت نفس و شکوفایی ایمان و یقین بر همه ابراهیمیان عید عبادت و بندگی و عید اطاعت از قادر یکتا ،نزول فیض رب العالمین ،جشن «تقرب» عاشقان ،روز اوج بندگی و تجلی ایثار ابراهیمی ، پر شکوهترین ایثار و زیباترین جلوه ی تعبد در برابر خالق یکتا ،عیدنزدیک شدن دلها به قرب الهی ، جشن رهایی ازاسارت نفس وشکوفایی ایمان ویقین ،عیدسرسپردگی وبندگی ،عید قربان با نماز و عبادتش، با ذکر و دعایش، با قربانى و صدقات و احسانش، بسترى براى جارى ساختن مفهوم عبودیت و بندگى است .عید قربان، یعنى فدا کردن همه «عزیزها» در آستان «عزیزترین»، و گذشتن از همه وابستگى ها به عشق مهربان ترین.عید قربان، جلوه‌گاه تعبد و تسلیم ابراهیمیان حنیف است و فصل قرب مسلمانان به خداوند در سایه عبودیت.عید قربان، عید فداکارى، ایثار، قربانى، اخلاص و عشق و بندگى، عید قربان، یادآور زیباترین نمونه تعبد انسان در برابر خداوند متعال است.عید قربان، بالاترین نقطه اى است که اوج مقام بشر تعیین مى شود و تا ابد، درجه ایمان با همان نقطه سنجیده مى گردد.عید قربان، عید شرافت بنى آدم است و کرامت انسانى اش؛ جشن رها شدن از قید پدرانى است که جان فرزند خویش را نذر قربان گاه ها مى کردند.عید قربان، سرآغاز حکومت توحید است و تولد ایمان و مرگ تردید.عید قربان، نقطه عطف آزادى است در تاریخ اسارت ها و بردگى هایى که بر انسان تحمیل شده بود.عید قربان، عید سربلند بیرون آمدن از امتحان عبودیت است.عید قربان روز رها شدن از تعلقات دنیوی و رهایى از هر آنچه غیر خدایى است.مبارک باد عید قربان، نماد بزرگ ترین جشن رهایى انسان از وسوسه هاى ابلیس.ابراهیم دستان جوان اسماعیل را در دست گرفته و با گام‏های استوار، به سمت قربانگاه پیش می‏رود. گام‏های ابراهیم، سرعت می‏گیرد و قلب سپید فرشتگان در سینه می‏لرزد. ابراهیم بر تمام محبت و عاطفه پدری خنجر کشیده است، تا توحید را با ریختن خون گلوی اسماعیل، تقدیس کند. فرشتگان، حیران مانده‏اند و از هم‏دیگر می‏پرسند: خدایا! این چگونه تقدیسی است؟! فرشتگان نمی‏دانند که:«آن کس که تو را شناخت جان را چه کند- فرزند و عیال و خانمان را چه کند-دیوانه کنی هر دو جهان را بخشی - دیوانه تو هر دو جهان را چه کند؟»ابراهیم، آیین جنون را بنیان می‏نهد و خون و جنون، همرنگ‏اند و همزاد.ابراهیم، دریافته بود که «گل سرخ توحید را تیغ، نگاهبان است.»گاهی خورشید توحید، چنان در خزان خرافه و اوهام غروب می‏کند که تنها سرخی شفق، رنگ از چهره آن می‏تواند بشوید و تابش و درخشش آن را دوباره به ما بازگرداند.سال‏ها بعد، فرزند دیگری از تبار گل سرخ، به نگاهبانی توحید پرداخت.سال‏ها بعد، حسین علیه‏السلام چون ابراهیم احساس کرد که تیغ توحید، دیگر آن جوهر و برندگی را از دست داده است و در هجوم جهل و خرافات خمیده شده است.حسین علیه‏السلام ، احساس کرد که دیگر تیغِ توحید آن جوهر محمدی را ندارد تا پرده‏های جهالت ابوجهل‏ها و تارهای عنکبوتی ابوسفیان‏ها را از هم بدرد.حسین علیه‏السلام ، احساس کرد که دیگر تیغ توحید از هیبت ذوالفقاری باز مانده است و بت‏ها و خیبرها، سنگ به سنگ و دیوار به دیوار در اطراف مکه قد کشیده‏اند.حسین، با گلستانی از گل‏های محمدی به پا خاست؛ تا با ریختن قطرات خون، تیغ توحید را درخشان کند و بت‏ها را از حریم کعبه فرو ریزد و خیبرهای شرک و فساد را ویران کند.حسین علیه‏السلام ، با فوجی از اسماعیل، حج را ناتمام رها کرد و به سمت «منا»ی تازه رهسپار شد. نام دیگر این منا، «کربلا»ست.سلام بر حسین علیه‏السلام که وارث خون اسماعیل است.سلام بر ابراهیم و سلام بر اسماعیل. اصفهان /عیدقربان1397 حسن بابایی منبراول:فلسفه قربانی کردن آیه: وَفَدَیْنَاهُ بِذِبْحٍ عَظِیمٍ و بر او (گوسفندی فرستاده و) ذبح بزرگی فدا ساختیم. آیه 107 سوره صافات حدیث: الإمام الباقر علیه السلام :لَمّا أقبَلَ رَسولُ اللّه ِ صلى الله علیه و آله مِن مُزدَلِفَةَ مَرَّ عَلى جَمرَةِ العَقَبَةِ یَومَ النَّحرِ ، فَرَماها بِسَبعِ حَصَیاتٍ ، ثُمَّ أتى إلى مِنى ، وذلِکَ مِنَ السُّنَّةِامام باقر علیه السلام : رسول خدا صلى الله علیه و آله چون از مزدلفه آمد ، روز عید قربان بر جمره عقبه گذشت وهفت سنگ بر آن زد، سپس به منى آمد واین از سنّت است.کتاب«حج و عمره در قرآن و حدیث» ، صفحه 355 سیمای عید قربان: در روایات مختلف دین اسلام آمده‌است که ابراهیم پیامبر در سن بالا دارای فرزندی شد که او را اسماعیل نام نهاد و برایش بسیار عزیز و گرامی بود. اما مدت‌ها بعد، هنگامی که اسماعیل به سنین نوجوانی رسیده بود، فرمان الهی چندین بار در خواب به ابراهیم نازل شد و بدون ذکر هیچ دلیلی به او دستور داده شد تا اسماعیل را قربانی کند.او پس از کشمکشهای فراوان درونی، در نهایت با موافقت خالصانه فرزندش، به محل مورد نظر می‌روند و ابراهیم آماده سر بریدن فرزند محبوب خود می‌شود. اما به هنگام انجام قربانی اسماعیل خداوند که او را سربلند در امتحان می‌یابد، گوسفندی را برای انجام ذبح به نزد ابراهیم می‌فرستد.این ایثار و عشق پیامبر به انجام فرمان خدا، فریضه‌ای برای حجاج می‌گردد تا در این روز قربانی کنند و از این طریق برای یتیمان و تهیدستان خوراکی فراهم سازند. در این روز همچنین مستحب است که نماز عید قربان برپا گردد. نماز عید قربان باید در فاصله زمانی طلوع آفتاب روز عید تا ظهر خوانده شود و شامل دو رکعت است.در این روز ابراهیم نبی از آزمایش قربانی کردن پسر خود اسماعیل موفق بیرون آمد در قرآن آیه است در این رابطه : فَلَمّا اَسْلَما وَتَلّهُ لِلجَبینِ وَنادَیناهُ اَنْ یا اِبراهیم، قد صدّقت الرّؤیا انّا کذلک نجزِی المحسنین؛ ای ابراهیم خوب وظیفه ات را انجام دادی ...پس از سربلندی ابراهیم نبی و تصمیم جدی او برای قربانی کردن پسر و اقدام به عمل برای انجام این کار ؛ خداوند گوسفندی را برای قربانی کردنآن به جای پسرش فرستاد و این گونه سنت قربانی کردن درست شد. احکام قربانی کردن: از نظر مکتب اهلبیت علیه الاسلام قربانی کردن در روز عید قربان بر دو قسم است: 1- قربانی مستحب؛ یعنی همه افراد مسلمان چه در مکه باشند یا در شهر و سرزمین دیگری باشند، می توانند در این روز قربانی کنند و از ثواب آن بهره مند شوند. 2- قربانی واجب؛ کسی که در ایام حج برای حج تمتع احرام می بندد واجب است همه مناسک حج تمتع، از جمله قربانی (در سرزمین منا) را در روز دهم ذیحجه (عید قربان) انجام دهد تا بتواند از احرام خارج شود. به نظر می رسد که مطالب بیان شده در سؤال و جواب، در باره قربانی واجب در حج تمتع است.لازم به ذکر است که یکی از آداب مستحب در قربانی این است که اگر قربانى، شتر یا گاو است از جنس ماده انتخاب شود و اگر گوسفند یا بُز است از جنس نر باشد. در این باره به دو نمونه از روایات اشاره می شود:امام موسی کاظم علیه الاسلام در پاسخ به علی بن جعفر درباره قربانی می فرماید: «قوچ چاق، شاخ دار و نر قربانی کن و اگر گوسفند چاق نر پیدا نکردى، بُز نر چاق و اگر بز نیافتى برّه چاقى را قربانی کن».در روایتی دیگر آمده: امام علی هر سال یک قوچ از جانب رسول خداصلوات الله علیه و قوچ دیگرى را هم از سوى خود قربانی می نمود. قربانی درکربلا: و" فدیناه بذبح عظیم." «و ما قربانی بزرگی را فدای او ساختیم.» امام رضا علیه‌السلام فرمود: چون خدای عزیز و شکوهمند ابراهیم علیه‌السلام را امر نمود که جای فرزندش اسماعیل گوسفندی را که خدا برایش فرو فرستاده بود قربانی نماید، ابراهیم درخواست نمود که فرزندش اسماعیل را با دستش ذبح نماید و اگر او به کشتن گوسفند امر نمی‌شد همین کار را می‌کرد تا آن داغی را که به قلب پدری که عزیزترین فرزندانش را با دست خود قربانی نموده وارد شده به دل او هم وارد شود، و به این ترتیب سزاوار بلندترین درجات اهل ثواب بر بلاها گردد. پس خدای بزرگ و بلندمرتبه به او وحی نمود: ای ابراهیم چه کسی از آفریدگانم را بیشتر دوست داری؟ گفت: پروردگارا تو کسی را نیافریدی که از دوستت محمد صلی‌الله‌علیه‌و‌آله محبوبتر باشد. خدا بدو وحی نمود: آیا او را بیشتر دوست داری یا نفس خود را؟ گفت: بلکه من او را بیشتر از خود دوست دارم. فرمود: فرزندش نزد تو محبوبتر است یا فرزند خودت؟ گفت: بلکه فرزند او. فرمود: کشته شدن فرزند او به ستم و ظلم به دست دشمنانش دل تو را بیشتر به درد می‌آورد یا کشته شدن فرزندت به دست خودت در راه اطاعت از من؟ پروردگارا بلکه کشته شدن او به دست دشمنانش قلب مرا بیشتر به درد می‌آورد. فرمود: ای ابراهیم، پس همانا گروهی که گمان می‌کنند که از امت محمد صلی‌الله‌علیه‌و‌آله هستند بزودی بعد از او دست به خون فرزندش آغشته می‌سازند و او را به ظلم و ستم همچون گوسفندی می‌کشند، و بدین واسطه مستوجب خشم من خواهند شد. پس ابراهیم بخاطر آن بی‌تاب شد و دلش به درد آمد و به گریستن پرداخت. خدای بزرگ و بلند مرتبه بدو وحی فرمود: ای ابراهیم به تحقیق فدیة بی‌تابی بر فرزندت اسماعیل یعنی اگر او را ذبح می‌کردی به اندوهگینی‌ات بر حسین علیه‌السلام و کشته شدنش برابر گشت، و برای تو بلندترین درجات اهل ثواب بر مصیبتها خواهد بود، و آن سخن خدای عزوجل است . که فرمود: «ما قربانی بزرگی را فدای او ساختیم.» منبردوم: مقایسه امتحان حضرت ابراهیم (ع) و امام حسین (ع) آیه: وَأَتِمُّوا الْحَجَّ وَالْعُمْرَةَ لِلَّهِ ۚ فَإِنْ أُحْصِرْتُمْ فَمَا اسْتَیْسَرَ مِنَ الْهَدْیِ ۖ وَلَا تَحْلِقُوا رُءُوسَکُمْ حَتَّىٰ یَبْلُغَ الْهَدْیُ مَحِلَّهُ ۚ فَمَنْ کَانَ مِنْکُمْ مَرِیضًا أَوْ بِهِ أَذًى مِنْ رَأْسِهِ فَفِدْیَةٌ مِنْ صِیَامٍ أَوْ صَدَقَةٍ أَوْ نُسُکٍ ۚ فَإِذَا أَمِنْتُمْ فَمَنْ تَمَتَّعَ بِالْعُمْرَةِ إِلَى الْحَجِّ فَمَا اسْتَیْسَرَ مِنَ الْهَدْیِ ۚ فَمَنْ لَمْ یَجِدْ فَصِیَامُ ثَلَاثَةِ أَیَّامٍ فِی الْحَجِّ وَسَبْعَةٍ إِذَا رَجَعْتُمْ ۗ تِلْکَ عَشَرَةٌ کَامِلَةٌ ۗ ذَٰلِکَ لِمَنْ لَمْ یَکُنْ أَهْلُهُ حَاضِرِی الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ ۚ وَاتَّقُوا اللَّهَ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعِقَابِ و همه اعمال حج و عمره را برای خدا به پایان رسانید، و اگر ترس و منعی پیش آید قربانی کنید به آنچه مقدور و میسر است، و سر متراشید تا آن گاه که قربانی شما به محل ذبح برسد. و هر کس بیمار باشد یا سردرد بر او عارض شود (سر بتراشد و) از آن فدا دهد به روزه داشتن یا صدقه دادن یا کشتن گوسفند، و پس از آنکه ترس و منع بر طرف شود هر کس از عمره تمتّع به حج باز آید هر چه میسر و مقدور است قربانی کند و هر کس به قربانی تمکّن نیافت سه روز در ایام حجّ روزه بدارد و هفت روز هنگام مراجعت، که ده روز تمام شود. این عمل بر آن کس است که اهل شهر مکّه نباشد. (به این احکام عمل کنید) و از نافرمانی خدا پروا کنید و بدانید که عذاب خدا سخت است. آیه 196 سوره بقره حدیث: رسول الله صلى الله علیه و آله :مَن أحیَا اللَّیالِیَ الأَربَعَ وَجَبَت لَهُ الجَنَّةُ : لَیلَةَ التَّروِیَةِ ، ولَیلَةَ عَرَفَةَ ، ولَیلَةَ النَّحرِ ، ولَیلَةَ الفِطرِ .پیامبر خدا صلى الله علیه و آله : هر کس این چهار شب را شب زنده دارى کند، بهشت براى او واجب است: شبِ ترویه، شب عرفه، شب عید قربان و شب عیدفطر.کتاب «حج و عمره در قرآن و حدیث» ، صفحه 343 سیمای عید قربان: برگزار کردن مراسم قربانی و قربانی نمودن در این عید بر همه افرادی که براساس فقه اسلامی اعمال حج را به جا می‌آورند واجب و الزامی است و مسلمانان در سراسر جهان در عبادت حج، در این روز، گوسفند، گاو یا شتری را قربانی کرده و گوشت آن را بین همسایگان و مستمندان تقسیم می‌کنند.حاجیان در این روز پس از به پایان رساندن مناسک حج، حیوانی را ذبح می‌کنند و پس از قربانی آنچه بر آنان در حال احرام، حرام شده بود - مانند نگاه کردن در آینه، گرفتن ناخن و شانه زدن مو -، حلال می‌گردد و با توجه به اینکه حج، یکی از عبادتهای بسیار مهم در اسلام است، توانایی به انجام رساندن آن نیز برای هر مسلمانی بسیار شادی آور است، در نتیجه، روزی که پس از انجام وظایف سنگین حج، به عنوان جایزه الهی و اتمام احرام پیش می‌آید را عید می‌دانند.همچنین در روایت‌های مکرری نقل شده که در روز عید قربان، قربانی کنید تا گرسنگان و بیچارگان نیز به خوراک برسند. و این عمل در میان افغان و مسلمان‌ها از دیر زمان اتحاد به میان آورده است . احکام قربانی کردن: مراد از قربانی در مناسک حج که در سوره مبارکه بقره آیه 196 به آن اشاره شده، چیست؟ انجام قربانی، یکی از اعمال واجب برای حجاج بیت الله الحرام است. آیه مذکور در صدد بیان این حکم برای حُجاجی است که پس از احرام بستن، به مانعی مانند وجود دشمن یا بیماری برخورده و نتوانند اعمال حج یا عمره را ادامه دهند که به آنها «مصدود» یا «محصور» می گویند.چنین شخصی، چنان چه مانع او دشمن باشد و امکان گرفتن نایب برای قربانی کردن هم وجود نداشته باشد، باید همان جا که مانع ایجاد شد، قربانی کند و اگر مشکل او بیماری است باید برای انجام قربانی نایب بگیرد و آن گاه که از انجام قربانی اطمینان پیدا کرد، حلق کند (سر را بتراشد) و از احرام خارج شود.یکی دیگر از موارد قربانی، کفاره مخالفت با برخی از اعمال حج است؛ مانند سر تراشیدن در حال احرام قبل از موعد مقرّر آن. در قسمتی از این آیه به این امر اشاره دارد و کفاره آن را برای کسانی که از روی عذر و ناچاری مرتکب این عمل می شوند یکی از این سه مورد قرار داده است: قربانی یا سه روز روزه یا صدقه. قربانی درکربلا:مقایسه امتحان حضرت ابراهیم (ع) و امام حسین (ع) و پاداش آن‌ها:عموماً سنت الهی این‌گونه است که خداوند در قبال پاداش عظیم، شخص را در معرض ابتلا و امتحان قرار می‌دهد. حضرت ابراهیم و اباعبدالله (ع) هر دو امتحان بزرگی را که از طرف خداوند برایشان در نظر گرفته شده بود، با موفقیت پشت سر گذاشتند. پاداش این بزرگواران در مقابل مصائبشان چه بود؟ در این نوشتار ضمن بررسی آیه «وَ فَدَینَاهُ بِذِبْحٍ عَظِیمٍ» مروری می‌کنیم بر اجر و مزدی که به حضرت ابراهیم و سیدالشهدا (ع) اعطا شد.در تاریخ اسلام از چند نفر به نام «ذبیح» یاد شده است؛ از جمله اسماعیل (ع) فرزند ابراهیم علیه‌السلام، عبدالله فرزند عبدالمطلب (ع) و اباعبدالله الحسین (ع). گرچه اسماعیل (ع) و عبدالله تا مرز قربانی شدن پیش رفتند، ولیکن مشیت پروردگار چنان تعلق گرفت که پیش از ذبح شدن، «قربانی» عوض شود و رضایت خدا در چیز دیگری قرار گرفت. بدین ترتیب که قوچی بهشتی به‌جای اسماعیل (ع) و صد شتر به‌جای عبدالله ذبح شدند. این موضوع درباره سیدالشهدا (ع) چگونه بود؟چنانچه از سخن بزرگان دین بر می‌آید، ابتلا و امتحان از سنت‌های الهی است؛ هرگاه خداوند اراده کرده تا پاداش بزرگ و مقام بلندمرتبه‌ای به اولیائش عطا کند، آنان را در معرض بلا و مصیبت عظیمی قرار داده تا به‌واسطه صبر بر آن، مستوجب پاداش شوند. در زیارت عاشورا مصیبت امام حسین (ع)، بزرگ‌ترینِ مصائب، نه تنها در اسلام بلکه در آسمان‌ها و زمین معرفی شده است. وجه شباهت ابراهیم و سیدالشهدا (ع) در امتحان عظیمی بود که خداوند برای ایشان قرار داد و هر دو بزرگوار از آن پیروزمندانه خارج شدند. ابراهیم (ع) با طیب خاطر فرزندش را به قربانگاه برد و اباعبدالله (ع) در راه رضای خدا همه هستی خود را به قربانگاه کربلا برد.گروهی بر این عقیده‌اند که منظور از ذبح عظیم در آیه «وَ فَدَینَاهُ بِذِبْحٍ عَظِیمٍ» امام حسین (ع) است؛ که اگر این‌طور باشد این پرسش مطرح می‌شود که چگونه فردی که رتبه‌‌اش بالاتر است جایگزین و فدایى پائین‌‌تر از خود شده است؟ حال‌آنکه فداء در جایی بکار مى‌‌رود که «دانی»، فدای «عالی» شود و مقام حسین (ع) افضل از اسماعیل (ع) است. در پاسخ باید گفت: در روایات مطلبی مبنی بر اینکه حضرت اباعبدالله (ع) فدیه اسماعیل (ع) و ذبح عظیم است یافت نمی‌شود و اینکه خداوند، حضرت سیدالشهدا (ع) را فداء و جایگزین حضرت اسماعیل (ع) قرار داد، خلافِ صریح متن روایت است. امام رضا (ع) داستان ذبح اسماعیل (ع) را این‌گونه بیان می‌کنند: وقتی ابراهیم (ع) از قربانی کردن پسرش نهی شد، در دل آرزو کرد که ای کاش فرزندش را به دست خودش ذبح کرده بود تا به‌واسطه صبر بر این مصیبت به بالاترین درجات ثواب و قرب الهی واصل شود. آنگاه خداوند وحی کرد: ای ابراهیم (ع) محبوب‌ترین خلق نزد تو چه کسی است؟یا رب هیچ آفریده‌ای نزد من محبوب‌تر از حبیب تو محمد (ص) نیست.فرزند محمد را بیشتر دوست داری یا فرزند خودت را؟فرزند محمد (ص) برایم محبوب‌تر است.قربانی شدن فرزند او به ناحق و با ظلم و ستم تو را بیشتر ناراحت می‌کند یا قربانی شدن فرزند خودت در راه اطاعت از من؟البته که کشته شدن او به دست دشمنانش دل من را بیشتر به درد می‌آورد.بدان، گروهی که گمان می‌کنند از امت محمد (ص) هستند، پس از او، فرزندش را از روى ظلم و دشمنى به قتل مى‌‌رسانند و همان‌طور که تو این قوچ را سر بریدی، فرزند محمد (ص) را ذبح می‌کنند و به سبب این عمل مستوجب خشم و غضب من خواهند شد.ابراهیم (ع) از شنیدن این موضوع قلبش به درد آمد، محزون شد و گریست. خداوند وحی کرد: ابراهیم (ع) جزع و ناراحتی تو بر مصیبت حسین (ع) را «فدای» ناراحتی تو بر فرزندت اسماعیل (ع) (در صورتی‌که وی را به دست خودت ذبح می‌کردی) قرار دادم و به‌واسطه گریه و ناراحتی بر حسین (ع)، تو را به بالاترین درجه اهل ثواب در صبر بر بلایا می‌رسانم و این است معنای آیه «وَ فَدَینَاهُ بِذِبْحٍ عَظِیمٍ».خداوند به پاس صبر بر مصائبی که بر ابراهیم (ع) گذشت، مناسک حج را آمیخته با مجاهدات او قرار داد؛ لذا در بسیاری موارد از آن با نام حج ابراهیمی یاد می‌شود. بنابراین خداوند حزن و بُکاء ابراهیم (ع) بر حسین (ع) را فدا و جایگزین ذبح اسماعیل (ع) قرار داد و شخص سیدالشهدا (ع) با آن مرتبه از کمال و شرافت، فدیه اسماعیل (ع) نبود؛ بلکه صرفاً مصیبت ایشان مد نظر است؛ که این خود نکته ظریفی در اهمیت و ثواب گریه و حزن بر سیدالشهدا (ع) است.ضمن اینکه در آیه شریفه «وَ فَدَینَاهُ بِذِبْحٍ عَظِیمٍ» فعل ماضى آورده شده، یعنى این عمل در گذشته اتفاق افتاده، نه اینکه در آینده (در زمان امام حسین (ع)) این فداء و جایگزینى انجام خواهد شد.نتیجه اینکه ذبح عظیم همان قوچ بهشتی بوده است که به‌جای اسماعیل (ع) قربانی شد تا نسل و ذریه پاکی که قرار بود از صلب اسماعیل (ع) خارج شود را حفظ کرده و درخت پربار نبوت و امامت به ثمر برسد. هیچ تردیدى وجود ندارد که مجموعه این سلسله بلندمرتبه افضل و اشرف از حسین (ع) به تنهایى است و آنچه در حدیث آمده بر همین اساس است. منبرسوم: پاداش امتحان حضرت ابراهیم (ع) و امام حسین (ع) آیه: وَالْبُدْنَ جَعَلْنَاهَا لَکُمْ مِنْ شَعَائِرِ اللَّهِ لَکُمْ فِیهَا خَیْرٌ ۖ فَاذْکُرُوا اسْمَ اللَّهِ عَلَیْهَا صَوَافَّ ۖ فَإِذَا وَجَبَتْ جُنُوبُهَا فَکُلُوا مِنْهَا وَأَطْعِمُوا الْقَانِعَ وَالْمُعْتَرَّ ۚ کَذَٰلِکَ سَخَّرْنَاهَا لَکُمْ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ و (نحر) شتران فربه را برای شما از شعائر خدا (و احکام حج) مقرر داشتیم که در آن قربانی شما را خیر و صلاح است، پس هنگام ذبح آنها تا برپا ایستاده‌اند نام خدا را یاد کنید و چون پهلوشان به زمین افتد (و نحر کامل شوند) از گوشت آنها تناول نموده و به فقیر وسائل هم اطعام کنید. ما این چنین این بهائم را مسخر و مطیع شما ساختیم تا شکر (نعمتهای ما را) به جای آرید. آیه 36 سوره حج حدیث: امام سجّاد علیه السلام : إذا ذَبَحَ الحاجُّ کانَ فِداهُ مِنَ النّارِ ؛ امام سجّاد علیه السلام :قربانى کردن حاجى ، فدیه او در برابر آتش خواهد بود . سیمای عید قربان: اعمال عید قربان در اسلام:نماز عید قربان/غسل روز عید قربان/دعای ندبه و دعاهای وارده/قربانی کردن/روزه در عید قربان حرام است/روزه در روز عید قربان مانند روز عید فطر در اسلام حرام است/ احکام قربانی کردن: چند نفر می توانند در یک قربانی شراکت داشته باشند: آیا به هفت نفر محدود می شود یا بیشتر هم می توانیم در ذبح حیوان قربانی مشارکت داشته باشیم؟ یکی از واجبات حج تمتع، قربانی است، شراکت در یک قربانی براى چند نفر، در حال اختیار کفایت نمى کند؛ بلکه در حال ضرورت نیز، محل اشکال است؛ بله! شراکت در قربانىِ مستحب، مانعى ندارد. قربانی درکربلا:پاداش ابراهیم (ع) چه بود؟اولین و بالاترین پاداشی که به‌واسطه تسلیم بودن ابراهیم (ع) در برابر فرمان الهی به وی عطا شد، مقام «امامت» بود. در مکتب تشیع امامت یکی از مناصب مهم و والای الهی است که پس از نبوت و رسالت به حضرت ابراهیم (ع) تعلق گرفت.علاوه بر این، قرآن بلافاصله بعد از آیه «وَ فَدَینَاهُ...»، می‌فرماید: «وَتَرَکْنَا عَلَیْهِ فِی الْآخِرِینَ»[۴]، نام نیک ابراهیم (ع) را در امت‌های بعد باقی و برقرار ساختیم. آوازه نیکوی ذریه حضرت ابراهیم (ع) که حضرت رسول خاتم (ص) و سیدالشهدا (ع) نیز جزو آن هستند، از جمله عطایایی است که نصیب ابراهیم شد.همچنین خداوند به پاس صبر بر مصائبی که بر ابراهیم (ع) گذشت، مناسک حج را آمیخته با مجاهدات او قرار داد؛ لذا در بسیاری موارد از آن با نام حج ابراهیمی یاد می‌شود. علاوه بر سعی صفا و مروه و رمی جمرات، یکی از مشهودترین اعمال حج، قربانی کردن در روز عید اضحی است. به تأسی از عمل ابراهیم (ع)، حکم قربانی انعام و چهارپایان در روز عید قربان برای حاجیان واجب شد تا هر ساله خاطره ذبح قوچ بهشتی به‌جای اسماعیل (ع) زنده شود. میلیون‌ها مسلمان هر ساله به یاد آزمایش الهی که ابراهیم (ع) از آن سربلند بیرون آمد، ذبح عظیمی در منا به راه می‌اندازند و آیه «فَدَینَاهُ بِذِبْحٍ عَظِیمٍ» را تحقق می‌بخشند. چنانچه امام رضا (ع) فرموده‌اند: هر قربانی که تا قیامت در منی ذبح می‌شود، فدایی اسماعیل (ع) است.برخی نیز روایت کرده‌اند، هنگامی‌که قوچ بهشتی فدای اسماعیل (ع) شد، جبرئیل و به‌تبع او حضرت ابراهیم (ع) تکبیر گفتند: الله‌اکبر الله‌اکبر؛ لااله‌الاالله و الله‌اکبر؛ الله‌اکبر و لله الحمد؛ و این شبیه همان تکبیرهایی هست که حاجیان در روز عید قربان در منا بر زبان جاری می‌کنند.به‌درستی که خداوند عوض شهادت مظلومانه امام حسین (ع) را چند امر قرار داده است: امامت در نسلش، شِفا در تربتش، اجابت دعا نزد قبرش و اینکه ایام رفت و برگشت زائرینش از عمر زائر محسوب نمی‌شود. پاداش سیدالشهدا (ع) در مقابل امتحان عظیم کربلا:در روایات شیعه، اشاره شده است که معنای تاویلی این آیه و ذبح عظیم، حضرت اباعبدلله (ع) هستند. ایشان با قبول این امتحان عظیم و شهادت، باعث حفظ اسلام و دین جدشان از انحرافات عظیمی شدند که بنی امیه و غاصبین خلافت به سر اسلام آورده بودند. از این رو خداوند به‌واسطه شهادت اباعبدالله (ع) و صبر و تحملی که ایشان در مصائب عاشورا داشتند؛ پاداش‌های عظیمی را برای ایشان و زائران قبرشان قرار داده است: اول: اینکه ائمه طاهرین از نسل و ذریه سیدالشهدا (ع) هستند. دوم: تربت اباعبدالله (ع) را مایه برکت و شِفا قرار داد. سوم: اجابت دعا نزد قبر مطهر سیدالشهدا (ع) را ضمانت کرد. چهارم: روزهایی که زائر صرف رفتن به زیارت قبر امام حسین (ع) می‌کند، جزو عمرش شمرده نمی‌شود. پنجم: پولی که در راه زیارت اباعبدالله (ع) خرج شود، به هزار برابر برای زائر جبران می‌شود و به همین مقدار درجه و مقام زائر بالا می‌رود. ششم: کسی که امام حسین (ع) را در کربلا زیارت کند، گویی خداوند را در عرش زیارت کرده است. امام صادق (ع) می‌فرمایند: به‌درستی که خداوند عوض شهادت مظلومانه امام حسین (ع) را چند امر قرار داده است: امامت در نسلش، شِفا در تربتش، اجابت دعا نزد قبرش و اینکه ایام رفت و برگشت زائرینش از عمر زائر محسوب نمی‌شود . و در حدیث دیگری پس از این جمله می‌فرمایند: «الْفَوْزَ مَعَهُ فِی أَوْبَتِهِ»؛ یعنی پیروزی و رستگاری همراه اوست تا برگردد. که تلویحاً اشاره به ظهور حضرت مهدی (ع) و رجعت امام حسین (ع) دارد. منبرچهارم: مراد از قربانی، گذشتن از نفس است آیه: لَنْ یَنَالَ اللَّهَ لُحُومُهَا وَلَا دِمَاؤُهَا وَلَٰکِنْ یَنَالُهُ التَّقْوَىٰ مِنْکُمْ ۚ کَذَٰلِکَ سَخَّرَهَا لَکُمْ لِتُکَبِّرُوا اللَّهَ عَلَىٰ مَا هَدَاکُمْ ۗ وَبَشِّرِ الْمُحْسِنِینَ (بدانید که) هرگز گوشت و خون این قربانیها نزد خدا (به درجه قبول) نمی‌رسد لیکن تقوای شماست که به (پیشگاه قبول) او خواهد رسید. این چنین این بهایم را مسخر شما ساخته تا خدا را به پاس آنکه شما را هدایت فرمود تکبیر و تسبیح گویید (و شکر نعمتش به جای آرید) و تو (ای رسول) نیکوکاران را (به سعادت ابد) بشارت ده. آیه 37 سوره حج حدیث: امام باقر علیه السلام : اِنَّ اللّه َ یُحِبُّ هِراقَةَ الدِّماءِ وَ إطعامَ الطَّعامِ ؛ امام باقر علیه السلام :خداوند قربانى کردن و اطعام کردن را دوست دارد . سیمای عید قربان: عید قُربان یا عید الأضحی از عیدهای بزرگ مسلمانان که در روز دهم ذی حجه واقع شده است. بنابر روایات دینی، در این روز خدا به ابراهیم خلیل فرمان داد اسماعیل را ذبح کند. او اسماعیل را به قربانگاه برد ولی جبرئیل همراه با «قوچی» فرود آمد و ابراهیم آن را به جای اسماعیل قربانی کرد. سنّت قربانی در روز عید قربان در سرزمین منا به یاد آن رخداد است. مسلمانانی که برای حج، به زیارت خانه خدا می‌روند، طبق شروطی وظیفه دارند در منا قربانی کنند.عبادت در شب و روز عید قربان بسیار سفارش شده و احیای شب عید قربان به دعا، نماز و نیایش بسیار پر فضیلت است. در روز عید قربان اعمالی مانند غسل، نماز عید قربان، قربانی کردن، زیارت امام حسین(ع) و خواندن دعای ندبه، مستحب است. روزه گرفتن در عید قربان مانند عید فطر بر اساس منابع دینی حرام است.عید قربان در کشورهای اسلامی، تعطیل رسمی است و مسلمانان در این روز جشن می‌گیرند. احکام قربانی کردن: آیا می شود قربانی حج را در غیر منا انجام داد:آیا امکان دارد مراجع عظام تقلید فتوا بدهند که حجاج ایرانی در کشور خودشان گوسفند را قربانی کنند (همزمان، کسی از جانب آنها ذبح کند)؟ آیا با این کار جلوی فقر گرفته نمی شود؟مراجع عظام تقلید انجام قربانى در وطن را کافی نمی دانند، البته برخی از مراجع با توجه به اینکه محل فعلی قربانگاه خارج از منا است، می گویند، چنین قربانی کفایت می کند، ولی اولویت با ذبح در آنجاست.حضرت آیت الله العظمی خامنه ای (مد ظله العالی):چنین قربانى مجزى نیست و کفایت نمی کند.حضرت آیت الله العظمی سیستانی (مد ظله العالی):ذبح در مکان فعلی [قربانگاه منی] کفایت می کند.حضرت آیت الله العظمی صافی گلپایگانی (مد ظله العالی):تا قربانى در منا ممکن است، قربانى در غیر منا مجزى نیست. بلى اگر به کلى ممنوع شود، اقوى کفایت آن است در وادى محسر، و قربانى در مکّه یا وطن مجزى نیست.حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی (مد ظله العالی):اولویت با ذبح در آنجا [قربانگاه منا] است.حضرت آیت الله العظمی فاضل لنکرانی (ره):خیر، قربانی گوسفند از واجبات حج است و در منا یا جاهایی که امروز ذبح می کنند و در ایام حج، باید ذبح شود. قربانی درکربلا: مراد از قربانی، گذشتن از نفس است:قرآن چیزی که نقل می‌کند و از زبان حضرت ابراهیم می گوید این است که «...إِنِّی أَرَى فِی الْمَنَامِ أَنِّی أَذْبَحُکَ...: من در خواب [چنین] می‏‌بینم که تو را سر می ‏برم». (صافات، ۱۰۲) بعد وقتی هم که حضرت ابراهیم اقدام کرد برای این کار قرآن باز از قول خدا نقل می کند که «قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْیَا...: رؤیا[ى خود] را حقیقت بخشیدى ...» خداوند دید حضرت ابراهیم(ع) دارد فرزندش را ذبح می‌کند و او را در رؤیا دیده بود که در حال ذبح کردن فرزند است و نه اینکه فرزند خود را ذبح کرده باشد.اگر این طور ببینیم، بحث امر و دستوری که لازم الاجرا باشد وجود نخواهد داشت. ما نمی‌بینیم که خداوند چنین دستوری داده شده باشد. خدا به دیدن این ماجراست که فدیه یا قوچ را می‌فرسد و حضرت ابراهیم آن را قربانی کرده و همین هم سنتی شده که حاجیان باید در منا و همان محلی که حضرت ابراهیم آن قوچ را قربانی کرده، قربانی انجام دهد.حضرت ابراهیم به فرزند خود می‌گوید من در خواب دیدم که تو را سر می‌برم و بعد اسماعیل می‌گوید: «... افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِی إِن شَاء اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِینَ :...اى پدر من آنچه را مامورى بکن ان شاء الله مرا از شکیبایان خواهى یافت». (صافات، ۱۰۷) اما آیا حضرت اسماعیل(ع) در برابر سر بریده شدن تسلیم است یا در برابر امتحان الهی، به نظر می‌رسد او به امتحان الهی تسلیم شده است.به تعبیر مرحوم علامه طباطبایی بر اساس تطبیق آیه مصداق تام این ذبح امام حسین(ع) است اما اینکه این آیه فقط دلالت بر حضرت امام حسین(ع) دارد نادرست است. ایشان ذبیح عظیم است اما آنی که در ارتباط با حضرت ابراهیم است، نیست. یک مصداق این آیه قوچ بوده است.به لحاظ ظاهری می‌توان گفت امام حسین ذبح عظیم بوده اما نمی‌توان گفت حضرت اسماعیل(ع) نجاب یافته است تا امام حسین(ع) ذبح شود. امام حسین می‌تواند مصداق ذبح عظیم باشد اما مصداق کل آیه نیست.خدا حضرت ابراهیم(ع) را با کلمات و وقایعی امتحان کرده و ایشان در تمام امتحانات موفق بوده و یکی از این امتحانات هم ذبح فرزند بوده است.وقتی فردی عاشق محبوبی می‌شود، اوامر محبوب را به جای می‌آورد. ابراهیم در تمام طول زندگی هر چه برای او تعلق می‌آورد از قبیل فرزند، مال، حتی جان خودش را در راه ماموریت الهی داد و نتیجه اش این شده که خدا می‌گوید من شما را امام قرار می‌دهم و رسیدن به مقام امامت گذراندن این امتحانات را دارد.انسانی که به مقام امامت می‌رسید دو شرط دارد یکی صبر و دیگر مقام یقین، که حضرت ابراهیم(ع) چون ملکوت را دیده و باطن را دیده بود، از اهل یقین شده بود و در همه مراحل صبر پیشه کرد.مسئله قربانی جز آموزه همه ادیان الهی و غیرالهی است و نمادی است از این‌که انسان باید از هوای نفس گذار کند و عید قربان، نمود گذشت از نفس خودخواهی و هوای نفس است. اگر انسان می‌خواهد به کمال برسد، راهش رها کردن تعلقات و وابستگی‌هاست. منبرپنجم:السلام علیک یا ذبیح الله آیه: وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْکِتَابِ آمَنُوا وَاتَّقَوْا لَکَفَّرْنَا عَنْهُمْ سَیِّئَاتِهِمْ وَلَأَدْخَلْنَاهُمْ جَنَّاتِ النَّعِیمِ و چنانچه اهل کتاب ایمان آرند و تقوا پیشه کنند ما البته گناهانشان را محو و مستور می‌سازیم و آنها را در بهشت پر نعمت داخل می‌گردانیم. آیه 65 سوره مائده کفاره از مادهی "کفر" بوده که در لغت به معنای پوشاندن آمده؛ و به "کشاورز"، کافر گویند زیرا دانه را زیر خاک پنهان می کند؛و این که قرآن فرمود: «وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْکِتَابِ آمَنُواْ وَاتَّقَوْاْ لَکَفَّرْنَا عَنْهُمْ سَیِّئَاتِهِمْ...»؛ و اگر اهل کتاب ایمان بیاورند و تقوا پیشه کنند، گناهان آنها را می‌بخشیم...تصریح بر این مطلب دارد که از گناهان آنها چشم پوشی کرده و عقاب را برداشته است. از این جهت به کفارات، "کفّاره" گویند زیرا موجب پوشیده شدن و نادیده گرفتن گناهان می شود؛ لذا شأن کفاره، پوشاندن خطیئه است."کفاره" در شرع مقدس به عبادت خاصی اطلاق میشود که برای عقوبت افراد، سقوط عقوبت یا تخفیف در آن تعیین شده است.تعیین کفارات در شرع مقدس، در حقیقت تجلی رحمت الهی برای بندگان خود می باشد. هنگامی که شخصی مرتکب عملی خطا یا حرامی شود، یا توان انجام یک واجبی را نداشته باشد، خدای متعال با تعیین کفاره در واقع تجلی و رحمت خود را به منصهی ظهور گذاشته تا حدی که با وضع حکم "کفاره"، حرمت ابدی را از زن ظهار شده برطرف می کند.در قرآن کریم احکام برخی از کفارات همانند: کفارات مربوط به حج، روزه، ظِهار، قتل و نقض قَسَم بیان شده است. حدیث: پیامبر صلی الله علیه و آله : مَن صَدَقَت نِیَّتُهُ ، کانَت أوّلُ قَطرَةٍ لَهُ کَفّارَةً لِکُلِّ ذَنبٍ ؛ پیامبر صلی الله علیه و آله :هر کس نیّتش صادق باشد ، اوّلین قطره از خون قربانى اش ، کفّاره همه گناهان او است . سیمای عید قربان: نام دیگر عید قربان، عیدالاضحی و عید خون است. دهخدا از این روز با نام عید گوسپندکشان نیز یاد می‌کند این روز همان روز آزمایش و امتحان حضرت ابراهیم(ع) و حضرت اسماعیل(ع) است که از آن سربلند بیرون آمدندحضرت ابراهیم بنابر رؤیایی که دیده بود مأمور قربانی کردن فرزندش شد. در هنگام قربانی، ابراهیم پیشانی پسرش را بر زمین نهاد و تیغ تیز بر حلق او گذارد اما کارد گردن او را نبرید و سرانجام هنگامی که پدر و پسر تسلیم بودن کامل خود در برابر فرمان الهی را نشان دادند، خداوند عمل او را قبول نمود و ابراهیم به جای قربانی فرزندش قوچی را که جبرئیل آورده بود قربانی نمود. سنّت قربانی در روز عید قربان یادبود رخداد ذبح اسماعیل می‌باشد. بنابر برخی روایات، تمام حیواناتی که در سرزمین منا در روز عید قربان ذبح می‌شوند؛ فدیه حضرت اسماعیل می‌باشند.در عصر جاهلیت قربانی کردن از پلیدی شرک مبرا نبود. کعبه را با خون قربانی آلوده می‌کردند و گوشت آن را بر خانه کعبه می‌آویختند تا خداوند آن را قبول کند. در قرآن کریم این رسم مذموم خوانده می‌شود و شرط قبولی قربانی تقوا معرفی می‌شود.همین تقوا و خلوص برای قربانی کردن است که این روز نحر، حج اکبر نامیده می‌شود.از امام صادق(ع) روایت شده که از پدرانش چنین نقل فرمودند: «امام علی(ع) دوست داشت چهار شب از سال، خود را فارغ نماید؛ شب اول رجب، شب نیمه شعبان، شب عید فطر و شب عید قربان» به نظر می‌رسد که منظور از فراغت، فراغت برای عبادت در آن با زنده نگهداشتن آن باشد. همچنین در شب و روز عید زیارت امام حسین(ع) مستحب است.روز عید قربان روز پر فضیلتی است. اعمال این روز چند چیز است:غسل: که به گفته علامه مجلسی، غسل در آن روز سنّت مؤکد است تا آنجا که بعضی از علما آن را واجب دانسته‌اند.نماز عید: این نماز در زمان حضور امام معصوم(ع) واجب است؛ اما در زمان غیبت امام زمان(عج) مطابق فتوای مشهور فقهای شیعه، مستحب مؤکد است (خواه به صورت جماعت خوانده شود یا فرادی).مستحب است دعاهایی را که پیش از نماز عید و قبل از آن وارد شده است خوانده شود. بهترین دعاها، دعای چهل و هشتم صحیفه سجادیه است که با عبارت «أللّهُمَّ هذا یومٌ مُبارَک» آغاز می‌شود و اگر دعای چهل و ششم قرائت شود بهتر است.دعای ندبه: خواندن دعای ندبه در این روز و سایر اعیاد مستحبّ است.قربانی کردن: انجام قربانی بر حاجیان حاضر در مکه واجب است؛ اما انجام قربانی در این روز برای همه مسلمانان مستحبّ مؤکد است، تا آنجا که برخی از علما آن را بر کسانی که توانایی دارند واجب دانسته‌اند و مستحب است بعد از نماز عید، کمی از گوشت آن خورده شود. مستحبّ است هنگام قربانی این دعا که از امام صادق(ع) نقل شده است خوانده شود: «وَجَّهْتُ وَجْهِی لِلَّذی فَطَرَ السَّمواتِ وَ الارْضَ، حَنیفاً مُسْلِماً وَ ما أنَا مِنَ الْمُشْرِکینَ، إنَّ صَلاتی وَ نُسُکی وَ مَحْیای وَ مَماتی لِلّهِ رَبِّ الْعالَمینَ، لا شَریک لَهُ، وَ بِذلِک أُمِرْتُ وَ أَنَا مِنَ الْمُسْلِمینَ. اَللّهُمَّ مِنْک وَلَک، بِسْمِ اللّهِ وَاللّهُ اَکبَرُ. اَللّهُمَّ تَقَبَّلْ مِنّی»در حدیثی نقل شده است که امام صادق(ع) فرمود: امام سجاد(ع) و امام باقر(ع) گوشت قربانی را سه قسمت می‌کردند: یک قسمت آن را به همسایگان می‌دادند و یک قسمت آن را به نیازمندان و قسمت سوم را برای اهل خانه نگه می‌داشتند.تکبیرات مشهور این روز گفته شود: برای کسانی که در این ایام در مراسم حج و صحرای منا هستند، بعد از پانزده نمازهای روزانه این تکبیرها را بخوانند یعنی از نماز ظهر روز عید، شروع کرده تا نماز صبح روز سیزدهم؛ ولی کسانی که در آن جا نیستند، بعد از ده نماز آنها را می‌خوانند، از نماز ظهر روز عید آغاز نموده، تا نماز صبح روز دوازدهم، و آن تکبیرها مطابق روایت کتاب کافی چنین است: «اَللهُ اَکبَرُ اَللهُ اَکبَرُ، لا اِلهَ اِلاَّ اللهُ وَ اللهُ اَکبَر اَللهُ اَکبَرُ، و للهِ الْحَمْدُ اَللهُ اَکبَرُ عَلی ما هَدانا ااَللهُ اَکبَرُ عَلی ما رَزَقَنا مِنْ بَهیمَةِ الانعامِ وَ الْحَمْدُ لِلّهِ عَلی ما أبْلانا»-زیارت امام حسین(ع) احکام قربانی کردن: قربانی کردن در مقابل دسته جات عزاداری:پرسش : آیا کشتن گوسفند جلوی دسته جات عزاداری با توجه به مزاحمت ها و آلودگی هایی که تولید می کند جایز است و اگر کسی چنین نذری کرده باشد وظیفه اش چیست؟پاسخ : رسم غلطِ کشتن گوسفند جلوی دسته های عزاداری علاوه بر آلوده کردن محیط در مواردی باعث نجس شدن مساجد و حسینیه ها نیز می شود؛ لذا مقید کردن نذر قربانی به کشتن آن جلوی دسته عزاداری مشروع نیست ولی اصل نذر صحیح است و باید قربانی را در محلی دیگر انجام دهند.منبع: سایت هدانا برگرفته از استفتائات آیت الله العظمی مکارم شیرازی قربانی درکربلا: خداوند ابراهیم را در ذبح اسماعیل امتحان کرد ولی....یوسف را از یعقوب جدا کردند ، درد فراق یوسف ، یعقوب را از پا درآورد و از گریه زیاد یعقوب کور شد . یعقوب یوسف را دوست داشت و به او عشق می ورزید ، پیامبر خدا بود ولی امتحان الهی سخت بود و طاقت فرسا . یوسف پادشاه مصر شد و خدا یوسف را به یعقوب برگرداند چشم یعقوب روشن شد ، خوشحال شد ، به وصال فرزندش رسیده بود .حسین علی اکبر را دوست می داشت وقتی به قد و بالایش نگاه می کرد جدش رسول الله(صلی الله علیه و آله) را بیاد می آورد . روز عاشورا جوانش راهی میدان شد با لبی تشنه ، حسین همه امیدش را به میدان فرستاد . وقتی علی اکبر از میدان برگشت لبانش خشکیده بود ، طلب آب کرد حسین زبان خشکیده اش را در دهان فرزند گذاشت و دوباره او را راهی میدان کرد . علی اکبر از حسین جدا شد و وقتی حسین چشمش به جوانش افتاد فرقش شکافته بود و آنقدر تیر و نیزه به او اصابت کرده بود که حسین نتوانست او را به خیمه بیاورد . اسماعیل تشنه بود ، بی تابی می کرد ،هاجر بدنبال آب برای طفلش ، بین صفا و مروه ، هفت بار رفت و برگشت ، اسماعیل از تشنگی پای کوچکش را بر خاک می خراشید به حالت تلظی افتاده بود یعنی از بی رمقی فقط می توانست دهانش را مانند ماهی از آب گرفته شده باز و بسته نماید ، چشمه آبی از زیر پای اسماعیل سرازیر شد هاجر طفلش را سیراب کرد ، هاجر آب نوشید و به طفلش شیر داد و خوشحال شد . علی اصغر روز عاشورا تشنه بود به تلظی افتاد ، حسین او را برداشت ،روی دست گرفت تا لشکریان یزید به بی گناهیش رحم کنند و سیرابش نمایند ، تیری سه شعبه گلوی اصغر را شکافت و بالای دست پدر سیراب شد . حسین دلش سوخت ، خون علی اصغر را به آسمان می پاشید . زینب عزیز و محترم بود در مدینه با عشق حسینش زنده بود ، دختر علی بود ، فخر زنان مدینه ، جوانان بنی هاشم ، عباس ، علی اکبر ، پسرانش در طول مسیر تا رسیدن به کربلا به او خدمت می کردند ، او را بر کجاوه سوار و پیاده می نمودند ، بعد از ظهر عاشورا دیگر نه حسینی برایش مانده بود نه عباسی و نه اکبری و نه پسری . اسیر دست دشمن ، محرمی نبود که او را کمک کند بر کجاوه سوار شود . از این روست که حسین (علیه السلام) منزلتی بس رفیع نزد خدا دارد و خدا فرشتگانش را هم به عزای حسین می فرستد . حجم مصیبت حسین عظیم بود (و مصیبة ما اعظمها)و هیچ پیغمبری مانند حسین به مصیبت و سختی نیفتاد . خداوند ابراهیم را در ذبح اسماعیل امتحان کرد ولی در لحظه ای که ابراهیم کارد را بر گلوی اسماعیل گذاشت امتحان الهی به پایان رسید و خداوند آن حضرت را از ذبح اسماعیل بازداشت و او را به ذبح اکبر وعده داد ولی علی اکبر حسین روی زانوی پدرش در حالی که صورت پدر بر صورت فرزند گذاشته شده بود و خون سر علی اکبر محاسن شریف و صورت امام حسین (علیه السلام) را خضاب می کرد جان داد . فرزندان حسین کوچک و بزرگ روزعاشورا ذبح شدند قطعه قطعه شدند دستهای برادرش عباس را بریدند و عمود آهنین بر فرق مبارکش نواختند و تیر به چشمش زدند . خودش را با لب تشنه سر بریدند و اخداوند حکیم چنین مقدر فرمود که ذبح اکبر موعود و قربانی بزرگی که به ابراهیم وعده داده بود حسین فاطمه باشد واز صبح عاشورا تا ظهر عاشورا هر مصیبتی که تصورش را می توان کرد بر حسین وارد شد . داغ فرزند رشید و زیبایش علی اکبر داغ شش ماهه اصغر ، داغ برادری رشید ، مهربان و با وفا همچون ابو الفضل العباس ، تشنگی اهل حرم و بچه های خردسال ، در آخرین لحظات هم که دیگر رمقی در بدن نداشت و بدن مبارکش آماج تیر و نیزه و خنجر و چاک چاک بود دشمن را دید که برای آتش زدن خیمه ها و به اسارت بردن اهل حرمش حمله ور شدند و هرچه بگوییم و بنویسیم از مصیبت کربلا هنوز کم است شاید این حدیث از امام صادق (علیه السلام) بتواند تا حدودی به ما مصیبت کربلا را بیشتر بفهماند و آن اینکه حضرت فرمودند : خداوند روی مصیبت کربلا ۷۰ پرده انداخته است (تا تحمل آن برای شیعیان ما امکان داشته باشد ) واگر این پرده ها برداشته شوند شیعیان ما از غصه جان می دهند . السلام علیک یا ذبیح الله . منبرششم: ذبیحی بزرگتر از اسماعیل(ع) آیه: یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تُحِلُّوا شَعَائِرَ اللَّهِ وَلَا الشَّهْرَ الْحَرَامَ وَلَا الْهَدْیَ وَلَا الْقَلَائِدَ وَلَا آمِّینَ الْبَیْتَ الْحَرَامَ یَبْتَغُونَ فَضْلًا مِنْ رَبِّهِمْ وَرِضْوَانًا ۚ وَإِذَا حَلَلْتُمْ فَاصْطَادُوا ۚ وَلَا یَجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ أَنْ صَدُّوکُمْ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ أَنْ تَعْتَدُوا ۘ وَتَعَاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَالتَّقْوَىٰ ۖ وَلَا تَعَاوَنُوا عَلَى الْإِثْمِ وَالْعُدْوَانِ ۚ وَاتَّقُوا اللَّهَ ۖ إِنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعِقَابِ ای اهل ایمان، حرمت شعائر خدا (مناسک حج) و ماه حرام را نگه دارید و متعرض هَدْی و قلائد (قربانیان حاجیان چه علامت‌دار و چه بدون علامت) نشوید و تعرض زائران خانه محترم کعبه را که در طلب فضل خدا و خشنودی او آمده‌اند حلال نشمارید، و چون از احرام بیرون شدید (می‌توانید) صید کنید. و عداوت گروهی که از مسجد الحرام منعتان کردند شما را بر ظلم و بی‌عدالتی وادار نکند، و باید با یکدیگر در نیکوکاری و تقوا کمک کنید نه بر گناه و ستمکاری. و از خدا بترسید که عقاب خدا سخت است. آیه 2 سوره مائده حدیث: پیامبر صلی الله علیه و آله : إنَّما جَعَلَ اللّه ُ الأضحى لِشبَعِ مَساکِینِکُم مِنَ اللَّحمِ فَأطعِمُوهُم ؛ پیامبر صلی الله علیه و آله :خداوند عید قربان را برنهاد تا مستمندان از گوشت سیر شوند ؛ پس از گوشت قربانى به ایشان بخورانید . سیمای عید قربان: منا محلی است که حجاج، صبح عید قربان به آنجا وارد می‌شوند. اعمال سرزمین منا سه چیز است:رمی جمره-قربانی-حلق و تقصیر-قربانی، پس از رمی جمره عقبه انجام می‌گیرد-یکی از سه حیوان شتر، گاو و گوسفند برای قربانی تعیین شده است؛ البته قربانی شتر و پس از آن گاو، بهتر است. قربانی سایر حیوانات غیر از سه حیوان مذکور کافی نیست. احتیاط مستحب آن است که ذبیحه را سه قسمت کنند: قسمتی را هدیه و یک قسمت را صدقه و قدری را هم بخورند.سر رسیدن عبادت به قبول طولی عبادت است. مثلا طهارت شرط عرْضی است اما برای رسیدن به سر عبادت باید پرهیزگار بود و شرط قبول طولی نماز، تقوا است. انما یتقبل الله من المتقین. برای قربانی کردن اسراری ذکر شده است:حکمت قربانی قرب و نزدیک شدن به خداوند است که اگر عمل بر پایه تقوا باشد این نزدیک شدن حاصل می‌شود. لَن ینَالَ اللَّهَ لُحُومُهَا وَلَا دِمَاؤُهَا وَلَٰکن ینَالُهُ التَّقْوَیٰ مِنکمْ. ترجمه: هرگز [نه] گوشت‌های آن‌ها و نه خون‌هایشان به خدا نخواهد رسید، ولی [این] تقوای شماست که به او می‌رسد.از حکمت‌های قربانی کردن اطعام فقرا و نیازمندان است. رسول خدا در حجة الوداع صد شتر برای قربانی با خود آوردند. پیامبر اکرم حکمت واجب شدن قربانی را رسیدگی به فقرا عنوان کردند که به وسعت از گوشت بخورند و فرمود: پس گوشت را به آن‌ها بخورانید.هدف از قربانی یاد خدا و یادآوری همه نعمت‌ها از جمله دام‌های حلال است و قربانی با یاد خداوند حلیت پیذا می‌کند.لِّیشْهَدُوا مَنَافِعَ لَهُمْ وَیذْکرُ‌وا اسْمَ اللَّهِ فِی أَیامٍ مَّعْلُومَاتٍ عَلَیٰ مَا رَ‌زَقَهُم مِّن بَهِیمَةِ الْأَنْعَام. ترجمه: تا شاهد منافع خویش باشند، و نام خدا را در روزهای معلومی بر دام‌های زبان‌بسته‌ای ک

۱۲ بازديد

سلسله منابر اهل بیت (ع)-جلد26

 

 

چهل منبرمعروفی و منکری

سیمای امربه معروف و نهی از منکر

در قرآن و روایات

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

مولف:حسن بابایی

 

بسم الله الرحمن الرحیم

اسلام ،مکتبی جامع و آیینی کامل است که هم برای ویژگی های زندگی فردی انسان و هم برای شکل دهی به روابط سالم اجتماع، برنامه ریزی کرده است. از طرفی، بیشتر دستورات دین ،حتی در بخش هایی که به احکام عبادی و تنظیم رابطه ی فرد با خدایش پرداخته، از جنبه ای اجتماعی نیز برخوردار است .

رفتارهای شخصی افراد ،گرچه در مرحله نخست تأثیر مستقیم بر روح و روان شخص بر جای می گذارد، اما از محدوده ضمیر فرد فراتر می رود و به اجتماع نیز می رسد. خصوصیات فردی و خلقیات شخصی که در رفتار عضوی از جامعه ظاهر می شود ، به سان موجودی متحرک عمل می کند و حصار محدود محل پیدایش خویش را درهم می شکند و در شاکله محیط اجتماعی به جریان می افتد. به راحتی از واحدی به واحد دیگر منتقل شده و در پی فتح دل های دیگر برمی آید .

این گونه تأثّرات وجدانی ،نیاز به مقدمه چینی های عقلی و خسته کننده و فراهم سازی زمینه و آماده سازی مقدمات و مرحله بندی ندارد ؛یعنی زمانی که این ویژگی ها در درون یک شخص که عضوی از مجموعه

است ،متولّد می گردد ،بی درنگ در رفتار و منش بیرونی او ظاهر می شود و در اوّلین فرصت خود را در صحنه ارتباط با دیگران به نمایش می گذارد .

در نهایت، یک رفتار فردی به راحتی فراگیر شده و تبدیل به منش اجتماعی می شود. رفته رفته و به صورتی کاملاً طبیعی در قالب یک رسم پایدار جمعی درآمده و به عنوان شاخص های شناخت رفتارهای اجتماعی یک جامعه مطرح می شود .

آیین اسلام که در پی آراستن روان فردی انسان و ترسیم ساختار زندگی جمعی بر اساس فضائل اخلاقی است، برای کنترل این حرکت خزنده در کالبد اجتماعی اندیشیده و تمهیدات فراوانی مهیا کرده است که از جمله آنها می توان به دستور دینی «امر به معروف و نهی از منکراشاره کرد .

بر اساس این وظیفه شرعی ، هر کس علاوه بر مسئولیت حفظ و کنترل خویشتن ،در قبال دیگران نیز مسئول است ؛ به گونه ای که هر فرد جامعه اصلاح خود را در گرو تحقق صلاح محیط زندگی خود می داند .

در حقیقت ،یک فرد به منزله ی نگهبانی است که در جامعه بر برج و باروی مرزهای نیکی ها و پلیدی ها جای گرفته و برای تحقق خیر و صلاح عمومی پاس می دهد .او مکلف است که هر گونه لغزش همراهان را چون خطای خویش دانسته و به محض آگاهی و شناخت آن ها در صدد علاج برآید. اگر خوبی ها را مشاهده کرد، ترغیب و تأیید و همراهی نماید ؛(تَعَاوَنُوا عَلَی البِرِّ و التَّقوی )، و اگر رفتارها را در مسیر رشد و صلاح ندید ،از آن ها دوری گزیده و حتی دیگران را از گرایش به آن سوی باز دارد ؛(و لا تعاونوا علی الإثم و العدوان ).

خدای تعالی با شناخت کاملی که از روح و روان تأثیرپذیر این موجود شگفت آمیز و گل سرسبد عالم خلقت دارد ،در مجموعه احکام و معارف دینی همچنان که برای اصلاح رفتار و اخلاق او تدابیر سودمندی اندیشیده ،بر اصلاح محیط اجتماعی نیز تأکید فراوان نموده است.

انسان به صورت طبیعی نیازمند زندگی جمعی است و اصطلاحاً «مدنیّ بالطبع »است ؛یعنی تن دادن به الزامات زندگی اجتماعی، جزء سرشت های ذاتی او است و به تعبیر ارسطو آنان که از مدینه خارجند ،یا از ما برترانند و جزء فرشتگان ،و یا از پست ترانند و جزء درندگان .

بی تردید ،این از ویژگی های آیین اسلام است که به جهت جاودانگی و همگانی بودن این دین، و ضرورت پاسخگویی به تمامی مشکلات بشریت،به حل معضلات اخلاقی و رفتاری جامعه با تکلیف به فریضه امر به معروف و نهی از منکر پرداخته است .البته جای این دستور اجتماعی با این ویژگی ،در فرهنگ ها دیگر کاملاً خالی است .

فریضه ی «امر به معروف و نهی از منکر » اگر در جایگاهی که شریعت برای آن پیش بینی کرده است قرار بگیرد ،مهم ترین نقش را در روند تحول

و تکامل جامعه اسلامی ایفا خواهد نمود .این وظیفه نه تنها فریضه ی مهم دینی و از جمله فروع مسلم دین است ،بلکه زمینه ساز تحقق دستورات دیگر است .

امام خمینی رحمه الله به عنوان فقیهی اسلام شناس و اندیشمندی مصلح که تمام توان و فکر خویش را مصروف آسیب شناسی جامعه بزرگ اسلامی ،خصوصاً ایران ،و اصلاح روابط اجتماعی بر اساس تعالیم اسلام ناب محمدی صلی الله علیه و آله و سلم نموده بود، جایگاهی اساسی برای فریضه ی «امر به معروف و نهی از منکر» و ضرورت شناخت اهمیت و تعیین مصادیق معروف و منکر در نظر داشت .ایشان بسیاری از تلاش ها و فعالیت های اجتماعی -سیاسی خویش را بر مبنای عمل به این فرضیه سامان می داد .در دوران مبارزات ، یکی از مبانی اساسی تشخیص ضرورت ورود به میدان مبارزه با حکومت طاغوت و جایگزین کردن حکومت مشروع، بر وجوب این فریضه استوار بود. ایشان شاخص ترین فقیه دوره ی معاصر بودند که امر به معروف و نهی از منکر را وارد برنامه عملی یک انسان متدین کردند و در مباحث فقهی ،خصوصاً رساله ی توضیح المسائل بخشی را به طور ویژه به بیان احکام این فریضه اختصاص دادند .(6)از لحاظ نظری از سال 1363ق. در دستنویس های خویش و همچنین از سال 1323ش. در کتاب کشف اسرار به اهمیت این فریضه پرداخته و از نظر فتوایی نیز در رساله ی تقیّه (1373ق)، المکاسب المحرمه (1380ق)، تحریر الوسیله ،استفتائات و توضیح المسائل ،این فرضیه را مورد بررسی قرار داده اند. بی شک ،مهم ترین اثر ایشان درباره امر به معروف و نهی از منکر، «کتاب الأمر بالمعروف و النهی عن المنکر »تحریر الوسیله است که در سال 1384ق .به نگارش درآمده است .

بعد از پیروزی و استقرار حاکمیت دینی در کشور که خود حاصل انجام وظیفه بر اساس عمل به تکلیف اجتماعی «امر به معروف و نهی از منکر»محسوب می شود، امام خمینی در نخستین روزهای تثبیت حاکمیت با تأکیدی ویژه، به ضرورت توجه به بسط فرهنگ اجرایی این فریضه تأکید داشتند .ایشان طی فرمانی در سال 1358ش .به شورای انقلاب مأموریت دادند که اداره ی «امر به معروف و نهی از منکر»را تأسیس نمایند .(7)علاوه بر آن، ایشان همواره در طول سال های رهبری انقلاب

تأکیدات و توصیه های فراوانی در زمینه اهمیت این فرضیه، چگونگی عمل به آن، آثار اجتماعی آن و نیز شناخت مصادیق معروف و منکر بیان فرموده اند که به جهت کثرت آن ها ،یک جلد از آثار موضوعی تبیان را به خود اختصاص داده است .

سیره عملی امام رحمه الله نیز سراسر آکنده از رفتارهایی است که نشانگر نهایت دقت و توجه ایشان به اصلاح عملکرد دیگران است. همواره منسوبین و وابستگان امام شاهد و ناظر واکنش های جدّی و در عین حال ملیح ایشان در این گونه موارد بوده اند. نمونه ی زیر بیانگر این واقعیت است که التزام به دستورات شریعت و توجه به رعایت چارچوب های دینی از سوی همگان ،نهایت آرزوی ایشان و توصیه ی اکید پایانی عمر شریف و پر بار آن حضرت است. آن چنان که از خاطرات نزدیکان امام که در آخرین لحظات وداع با پیر و مرادشان در کنار بستر نورانی شان حضور داشتند ،بر می آید، ایشان آخرین توصیه و سفارش را این چنین فرمودند که :«این راه، راه سختی است»، و بارها تکرار کردند که :«گناه نکنید ».

و یا از عروس حضرت امام رحمه الله این چنین نقل شده است :

یک روز قبل از آن که امام به بیمارستان بروند ،توصیه ای در مورد غیبت کردند .ایشان نمی گفتند :غیبت نکنید ؛چون آن را نباید بکنیم ؛بلکه می گفتند :سعی کنید حتی در مجالسی که غیبت می شود، شرکت نکنید ...

توصیه دیگر ایشان اهمیت دادن به نماز اول وقت بود .

و این نصیحت مبارکی است که ایشان همواره دوستدارانش را به آن سفارش می فرمود که :«سعی کنید کارهای خوب را انجام بدهید و کارهای بد را ترک کنید ».

 

 

امر به معروف و نهى از منکر برجسته ترین، بارزترین و گرامى ترین واجب در بین واجبها مى باشد هدف تمام انبیاء و اولیاء اصلاح جامعه بشرى بوده است و مؤثرترین ابزار براى رسیدن به این هدف بزرگ امر به معروف و نهى از منکر است.قرآن کریم به کرّات به اهمیت این فریضه اشاره نموده و آمرین به معروف و نهى کنندگان از منکر را از صالحین، رستگاران و بهترین امّت مى داند.در روایات امر به معروف و نهى از منکر سبب امنیت، آبادانى، حلال شدن درآمدها، برپائى واجبات و اصلاح امور دین و دنیا معرفى شده است.بیان رسا و تعبیر زیباى امیر سخن امیرالمؤمنین علیه السلاماین است که: «تمام کارهاى نیک حتى جهاد در راه خدا در برابر به معروف و نهى از منکر همانند رطوبت دهان (قطره اى) است در برابر دریا» امر به معروف و نهى از منکر شیوه انبیاء و اولیاء است و کسى راه آنان را مى پیماید که امر به معروف و نهى از منکر کند. مضمون بعضى از روایات این است که: کسانیکه با امر به معروف بدنبال رشد جامعه و توسعه ایمان و کار نیک مى باشند و با نهى از منکر بینى فاسقان را به خاک مالیده و از سقوط جامعه جلوگیرى مى کنند خلیفه و جانشین خدا و پیامبر در زمین هستند و اهداف الهى بوسیله آنها در جامعه تحقق پیدا مى کند.آرى خداوند راضى نیست که در زمین معصیت شود و اولیاى او ساکت بمانند.افراد ساکتى که در برابر خلافکار هیچ گونه عکس العملى نشان نمى دهند مردگانى هستند زنده نما.و باید توجه داشت که اگر مردم در برابر منکرات سکوت کنند قهر خداوند همه را فرا خواهد گرفت زیرا منکر مثل آتشى است که اگر با نهى خاموش نشود همه چیز را مى سوزاند.در مواعظه عیسى علیه السلام آمده است که: اگر برادرت را دیدى که گناه مى کند و او را نهى نکردى مطمئن نباش که در گناه او شریک نشده اى. و کوتاه سخن اینکه امر به معروف و نهى از منکر نشانه غیرت دینى و احساس مسؤلیت است، باشد که با توفیقات الهى که به این مهم بپردازیم تا از این رهگذر هـم بر ایمان خویش بیفزائیم و هم در اصلاح جامعه سهیم باشیم.

 

امر به معروف یعنی برانگیختن و فرمان دادن به چیزی که نزد عقل یا شرع و یا هر دو مطلوب و پسندیده باشد و نهی از منکر یعنی منع و بازداشتن از آن‌چه که نزد عقل یا شرع و یا هر دو بد و ناپسند شمرده شده باشد.طبق نظر برخی منکر در شریعت تنها بر معاصی و گناهان اطلاق می‌گردد و حال آن‌که برخی دیگر عقیده دارند که منکر اعم از محرمات و مکروهات است؛ در هر حال «امر به معروف و نهی از منکر» یک فریضه‌ی الهی محسوب می‌شود.تمام انبیای الهی با هدف اصلاح جامعه‌ی بشری مبعوث شده‌اند و مؤثرترین ابزار برای رسیدن به این هدف «امر به معروف و نهی از منکر» است. بنابراین پیشینه‌ی آن نه فقط به صدر اسلام بلکه فراتر از آن یعنی از زمان بعثت اولین پیامبر الهی بر می‌گردد. اما اگر بخواهیم تاریخچه‌ی «امر به معروف و نهی از منکر» را در جوامع اسلامی بررسی کنیم، می‌بینیم که از صدر اسلام پیامبر گرامی(ص) و اصحاب ایشان و هم‌چنین پیشوایان معصوم(ع) از امر به معروف و نهی از منکر در جهت پاسداری از اصول مکتب به عنوان مؤثرترین ابزار و نیز یک تکلیف الهی بهره گرفته‌اند؛ مسلمانان نیز آن را وظیفه‌ی الهی خود دانسته و به اجرای این فریضه‌ی بزرگ پای‌بند بوده و اهمیت خاصی برای آن قائل بوده‌اند. این کار به صورت یک جریان عمومی و بدون تشکیلات و ضوابط تشکیلاتی انجام می‌گرفت تا این‌که در قرن سوم و چهارم هجری تشکیلات ویژه‌ای که عهده‌دار امر به معروف و نهی از منکر بود تأسیس گردید که «دایره‌ی حسبه» نامیده می‌شد.مبنای وجوب «امر به معروف و نهی از منکر» متون دینی یعنی قرآن و روایات معصومین(ع) می‌باشد. اگر درصدد احصاء اوامر و نواهی خداوند در قرآن کریم باشیم می‌بینیم که خداوند در موضوعات مختلف امر و نهی فرموده بنابراین خداوند عالَم خود به عنوان اولین آمر به معروف و ناهی از منکر گام برداشته است.علاوه بر این، آیات زیادی در قرآن مشاهده می‌شود که مخاطب خود را به «امر به معروف و نهی از منکر» دعوت می‌کند. خداوند کریم در این آیات به آثار حیات‌بخش این فریضه در دنیا و آخرت اشاره می‌فرماید.با بررسی منابع روایی مسلمانان اعم از شیعه و سنی، روایات بی‌شماری در این زمینه مشاهده می‌گردد که «امر به معروف و نهی از منکر» نه تنها سیره‌ی عملی پیامبر(ص) و امامان(ع) بوده بلکه آن بزرگواران این فریضه را افضل اعمال، بارزترین و برجسته‌ترین واجب الهی، نهایت دین‌داری و ترک آن را خیانت، بی‌دینی، برانگیزنده‌ی خشم و غضب خداوند و تارک آن را به‌سان مردگان می‌داند.از آن‌جا که امر به معروف و نهی از منکر نگهدارنده‌ی دین و ضامن اجرای واجبات دینی است و بهترین فرد و بهترین امت آنان هستند که امر به معروف و نهی از منکر می‌کنند و فلاح و رستگاری نتیجه‌ی دعوت به خیر و امر به معروف و نهی از منکر است و اقامه‌ی آن یکی از ادله‌ی لزوم تشکیل حکومت اسلامی است و بالاخره این‌که جایگاه آن برتر از جایگاه جهاد در راه خدا می‌باشد؛ لذا جای آن دارد که زوایای مبهم آن مورد کنکاش دقیق قرار گرفته و این مسأله و جایگاه آن در قرآن و سنت بیش از پیش روشن گردد.

 

 

 

 

 

 

 

منبر اول : معنای امر به معروف ونهی از منکر

آیه: سوره طه آیه 44 : { اذْهَبَا إِلىَ‏ فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَى ‏(43) فَقُولَا لَهُ قَوْلًا لَّیِّنًا لَّعَلَّهُ یَتَذَکَّرُ أَوْ یخَْشی ‏ ‏(44) قَالَا رَبَّنَا إِنَّنَا نخََافُ أَن یَفْرُطَ عَلَیْنَا أَوْ أَن یَطْغَى‏(45)قَالَ لَا تخََافَا إِنَّنىِ مَعَکُمَا أَسْمَعُ وَ أَرَى ‏(46) } بروید بسوى فرعون که او نافرمانى را از حد گذرانیده (43)اما به نرمى با او سخن بگویید شاید متذکّر شود، یا (از خدا) بترسد! (44)(موسى و هارون) گفتند: «پروردگارا! از این می ‏ترسیم که بر ما پیشى گیرد (و قبل از بیان حق، ما را آزار دهد) یا طغیان کند (و نپذیرد)!» (45)فرمود: «نترسید! من با شما هستم (همه چیز را) می ‏شنوم و می ‏بینم! (46)

حدیث: عَنْ رَسُولِ اللّه صلی الله علیه و آله: مَنْ اَمَرَ بَالْمَعْرُوفِ وَ نَهى عَنْ المُنْکَرِ فَهُو خَلیفَةُ اللّه ِ فى أَرْضِهِ و خَلیفَةُ رَسُولِ اللّه ِ. رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: کسى که امر به معروف و نهى از منکر کند جانشین خدا و پیامبر در روى زمین است.

سیمای امربه معروف و نهی از منکر: معنای امر به معروف ونهی از منکر:بسیاری از شما خوانده یا شنیده اید که بخشی از دین اسلام را اصول اعتقادی و بخشی از آن را فروع عملی تشکیل می‌دهد اولی در حوزه فکری و اندیشه و دومی در حوزه عمل و رفتار انسان مسلمان قرار دارد .اصول اعتقادی مانند توحید، نبوت، معاد و... و فروع عملی مانند نماز، روزه، جهاد، امربه معروف و نهی از منکر، دو فرع از فروع عملی و از واجب ها به شمار می‌آید. امر به معروف چیست؟هنگامی که دوست خود را به برپا داشتن نماز دعوت می کنید یا از او می خواهید به دیگران کمک کند او را به معروف فرا خوانده اید زیرا بر پا داشتن نماز و کمک به دیگران از کارهای خوب و پسندیده معروف گفته می شود و وادار کردن دیگران به رفتار و گفتار خوب را امر به معروف می نامند.

نهی از منکر چیست؟اگر کسی به شما در باره موضوعی دروغ بگوید : یا از دیگران بدگویی کند و شما از او بخواهید از دروغ گفتن و یا بدگویی پرهیز کند او را از منکر نهی کرده اید دروغ گفتن و بدگویی ازدیگران از کارهای زشت و ناپسند است بنابراین به رفتار گفتار زشت ناپسند منکر و به بازداشتن دیگران از چنین رفتار وگفتار نهی از منکر می گویند.

آیا امربه معروف ونهی از منکر لازم است؟ چرا؟مسلمان ها باید یکدیگر را به معروف امر کنند واز منکر نهی نمایند زیرا:

  1. انسان ها دارای زندگی اجتماعی هستند و برای اینکه زندگانی اجتماعی ثبات ودوام داشته باشند افراد باید به قوانین ومقررات اجتماعی پایبند باشند اگر در یک جامعه کسانی پیدا شوند به برخلاف مقررات اجتماعی عمل کنند  در جامعه هرج ومرج و بی قانونی پدیدمی آید و امنیت آرامش مردم را تهدید می کند مردم با امر به  معروف و نهی از منکر می توانند در حاکمیت قانون که به نفع همگان است نقش موثری ایفا کنند .
  2. در اسلام به تزکیه نفس و تطهیر روح وپاک سازی روان ، سفارش فراوان شده است، اگر بخواهیم در خانه، مدرسه واجتماع فضایی آکنده از پاکی و معنویت داشته باشیم ، امر به معروف ونهی از منکر را نباید فراموش کنیم با امر به معروف، زیبایی ها وخوبی ها ترویج می شود.
  3. گناه هم چون ویروس و میکروب خطرناکی است که نه تنها فرد گنهکار را به تباهی و نابودی می کشاند بلکه به دیگران نیز سرایت کرده و جامعه را به فساد و گناه آلوده ساخته و آنان را به سستی و پوچی بی تفاوتی و بی غیرتی می کشاند و جامعه ای تهی از هویت دینی و انسانی می سازد امربه معروف ونهی از منکر در حفظ سلامت فرد و جامعه بیشترین تاثیر را دارد جامعه به کشتی می ماند که در اقیانوس بزرگی به سمت و سوی مشخصی در حرکت است اگر فرد یا افرادی بخواهند بخش هایی از کشتی را سوراخ کنند خطر غرق شدن، همه سرنشینان را تهدید می کند نه یک یا جند نفر را ، ازاین رو، لازم است از هر کاری اقدامی که خطر ساز وآسیب زا است پیش گیری شود در این جا بی تفاوتی به من چه و به تو چه ،هیچ مفهومی ندارد زیرا به معنای بازی بازندگی یک جامعه است.

1-به رفتار و گفتار خوب و پسندیده ، معروف و به رفتار و گفتارزشت وناپسند، منکر گفته می شود .

2-وادار کردن دیگران به رفتار وگفتارخوب ،امر به معروف و بازداشتن دیگران از رفتار وگفتار زشت را ، نهی از منکر گویند .

 امر به معروف و نهی از منکر لازم است برخی از دلایل آن عبارتند از :

الف‌- حفظ و ثبات زندگانی اجتماعی، به حفظ قوانین و ارزش ها وابسته است و با امر به معروف و نهی از منکر، مردم به قوانین و ارزش ها پایبند خواهد بود.

ب‌- با امر به معروف ونهی از منکر ، فضای جامعه ، فضایی آکنده از معنویت و نشاط  وشادابی خواهد بود زیرا زمینه رشد وکمال انسان ها را فراهم می آورد

ج‌- ترک امر به معروف ونهی از منکر به مفهومی بی توجهی به سرنوشت جامعه وآسیب پذیرساختن آن در برابر خطرهای تدید کننده است.

قرآن کریم :إِنَّ اللَّهَ لا یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ [رعد11] خداوند سرنوشت هیچ قوم (وملتی) را تغییر نمی دهد مگر آن که آنان آن چه را در خودشان است تغییر دهند.

منبر دوم : مراتب امر به معروف و نهی از منکر

آیه: سوره مائده آیه 62 و 63 : { وَ تَرَى‏ کَثِیرًا مِّنهُْمْ یُسَارِعُونَ فىِ الْاثْمِ وَ الْعُدْوَانِ وَ أَکْلِهِمُ السُّحْتَ لَبِئْسَ مَا کاَنُواْ یَعْمَلُونَ(62)لَوْ لَا یَنْهَئهُمُ الرَّبَّانِیُّونَ وَ الْأَحْبَارُ عَن قَوْلهِِمُ الْاثْمَ وَ أَکلِْهِمُ السُّحْتَ لَبِئْسَ مَا کاَنُواْ یَصْنَعُونَ(63) } 62- و بسیارى از آنها را میبینى (یا محمّد) که در ارتکاب گناه و تعدّى و تجاوز به حقوق دیگران و خوردن رشوه و مال حرام بر یکدیگر پیشى میگیرند و شتاب میکنند و چه بدکارى میکنند (و چه بد عملى انجام میدهند).63- چرا علماى دین و فقهاى ربّانى (أهل انجیل) و روحانیان (أهل توراة) این بدکاران را از ارتکاب گناه و گفتار بد (از نفاق ورزى و دروغگوئى و تحریف کتب آسمانى) و خوردن رشوه و مال حرام منع و جلوگیرى نمیکنند و چه بد میکنند (و چه بد رفتارى انجام میدهند که از امر بمعروف و نهى از منکر خوددارى مینمایند).

حدیث: عَنْ أَمیرِالمُؤمِنین علیه السلام: وَمَا أَعْمَالُ الْبِرِّ کُلُّهَا وَالْجِهَادُ فِیسَبِیلِ اللّه ِ، عِنْدَ الْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ وَالنَّهْیِ عَنِ الْمُنْکَرِ، إِلاَّ کَنـَفْثَةٍ فِی بَحْـرٍ لُـجِّیٍّ. على علیه السلام فرمودند: تمام کارهاى نیک و حتى جهاد در راه خدا در برابر امر به معروف و نهى از منکر چون آب دهان است در برابر دریاى پهناور.

سیمای امربه معروف و نهی از منکر: مراتب امر به معروف و نهی از منکر:

بحث از مراتب مختلف امر به معروف و نهی از منکر را می‌توان با دو بیان مطرح ساخت. در بیان اول، که به شیوه بیان کتب فقها و بر اساس روایات صریح در این قسمت مطرح گردیده است، این مراتب شامل احساس قلبی، اظهار ناراحتی، اظهار به زبان، برخورد فیزیکی و سرانجام، جهاد می‌شود؛ در بیان دوم که بیشتر ناظر به مراتب عملی امر به معروف و نهی از منکر است، سه مرحله مطرح گردیده است. در اینجا تلاش خواهد شد به هر دو بیان، این مراتب توضیح داده شود.

بیان اول

هرگاه در جامعه¬ای بیماری خاصی شیوع یابد، در درجه اول ارگان‌های دولتی که مسئول حفظ بهداشت جامعه هستند، می¬توانند به دو اقدام دست زنند. اولین کاری که می¬توان انجام داد این است که برای پیشگیری از ابتلای مردم به این بیماری، آنان را واکسینه کنند. این وظیفه اولیه دستگاه بهداشتی کشور است که نگذارد جامعه، به یک بیماری واگیردار مبتلا شود. کار بعدی این است که مبتلایان، تحت معالجه قرار گیرند.

اگر ما در برابر امور معنوی هم احساس مسئولیت کنیم باید دو کار را انجام دهیم: نخست باید برای پیشگیری بکوشیم و اجازه ندهیم جامعه مبتلا به فساد اخلاقی شود؛ پس از آن نیز باید بکوشیم مبتلایان به فساد را، معالجه کنیم. معالجه هم انواع مختلفی دارد: برخی بیماری‌ها ممکن است با خوراندن یک دارو یا حتی یک رژیم غذایی مناسب معالجه ‏شود، اما برخی بیماری‌ها نه با چنین دارویی و نه با رژیم غذایی قابل معالجه است. در این صورت، گاهی باید یک جراحی صورت پذیرد یا حتی عضو فاسد قطع گردد تا مرض به دیگر اندام‌ها سرایت نکند. در امور معنوی نیز چنین است؛ مردم و حکومت در مسائل معنوی وظیفه‌ای جز پیشگیری دارند، و آن معالجه مبتلایان است که ممکن است به اشکال مختلف صورت پذیرد: نخستین راه معالجه نصیحت کردن است. اگر کسی دچار بیماری شود و نزد پزشک رود و پزشک تشخیص دهد که او مرض قند دارد، به او توصیه می¬کند که کمی از خوردن مواد قندی پرهیز کند تا نیازمند دارو نباشد. اگر بیمار به حرف آن پزشک عمل کند، با پرهیز غذایی معالجه می‏شود. در اینجا پزشک فقط می¬تواند بیمار را نصیحت کند؛ اما اگر بیمار به نصیحت عمل نکرد، به او داروی انسولین می¬دهد. اما اگر بیماری خیلی شدید شد، ممکن است بگوید فلان اندام را باید قطع کنی.

در مراتب امر به معروف و نهی از منکر نیز همین مراحل وجود دارد. مراتبی برای امر به معروف و نهی از منکر شمرده شده است که در صورت انجام پذیرفتن در یک مرتبه، نمی¬توان به سراغ مرتبه بعدی آن رفت. در برخی روایات، از جمله بخشی از فرمایش امام محمد باقر(علیه السلام)، که پیش از این نیز ذکر گردید، به این مراتب اشاره شده است. در این روایت تصریح شده است: فَأَنکروا بِقُلوبِکم والفِظُوا بِاَلْسِنَتِکمْ وصُکوا بها جِباهَهُم ولا تخافوا فی اللّه‏ِ لَومَه لائمٍ فَإِنِ اتَّعَظُوا و‌إلی الحَقِّ رجعوا فلا سبیل عَلَیْهِم إِنَّمَا السَّبِیلُ عَلَی الَّذِینَ یَظْلِمُونَ النّاسَ وَیَبْغُونَ فِی الأَْرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ أُولئِک لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ هنالک فَجاهِدُوهُم باَبْدانِکمْ وأَبْغِضُوهُم بِقلوبِکم غیرَ طالبین سُلطانا و‌لا باغینَ مالاً و‌لا مُریدینَ بالظُّلم ظَفَرا حتی یَفیئُوا اِلی امر اللّه‏ و‌یَمْضُوا عَلی طاعَتِهِ؛( محمد‌بن‌یعقوب‌بن‌اسحاق الکلینی، الفروع من الکافی، ج5، باب الامر بالمعروف و النهی عن المنکر، روایت 1، ص56.) «با قلب خود انکار کنید و با زبانتان با آنان سخن گویید و به پیشانی آنها بزنید و از ملامت ملامتگران نهراسید؛ اگر به‌سوی حق برگشتند و از گناهان خود توبه کردند، دیگر سرزنش آنان سزاوار نیست. همانا اشکالْ متوجه کسانی است که به مردم ستم روا می‏دارند و در روی زمین به ناحق سرکشی می‏کنند. در اینجا با آنان جهاد کنید، آنان را از عمق دل، دشمن بدارید و در این امر، نه در پی کسب قدرت و نه درصدد کسب مال باشید، و نه بخواهید از روی سرکشی بر دیگران پیروز شوید تا سر به فرمان خدا بگذارند، و بر اساس طاعت الهی سلوک کنند.

بر این اساس، مراتب امر به معروف و نهی از منکر، به ترتیب، عبارت‏اند از:

  1. 1. احساس قلبی

نخستین مرتبه نهی از منکر، انکار به قلب است؛ یعنی زمانی که انسان گناه و انحرافی را در جامعه می‏بیند، در دل خودْ آن را تقبیح، و احساس ناراحتی کند. در روایتی امام صادق(علیه السلام) فرمود: حَسْبُ الْمُؤْمِنِ عِزّاً إِذَا رَأَی مُنْکراً أَنْ یَعْلَمَ اللَّهُ عَزَّ وَ‌جَلَّ مِنْ قَلْبِهِ إِنْکارَهُ؛( محمد‌بن‌الحسن الطوسی، تهذیب الاحکام، ج‌6، باب الامر بالمعروف و النهی عن المنکر، روایت 10، ص178.) «برای عزت مؤمن همین کافی است که آن‌گاه که منکری را مشاهده نماید، خداوند می‌داند که او در قلب خویش آن را انکار می‌کند».

  1. 2. اظهار ناراحتی

در مرتبه بعد انسان باید ناراحتی خود را در چهره ظاهر کند. وقتی انسان در جامعه با کار زشتی روبه‏رو می‏شود و گناهی را می‏بیند، باید افزون بر انکار درونی، ناراحتی و اشمئزاز خود را با اخم و درهم کشیدن چهره اظهار کند.

در کتاب تهذیب شیخ‌طوسی از امام صادق(علیه السلام) روایت شده که به نقل از جد خود، امیر مؤمنان(علیه السلام)، فرمود: أَدْنَی الْإِنْکارِ أَنْ یُلْقَی أَهْلُ الْمَعَاصِی بِوُجُوهٍ مُکفَهِرَّه؛( همان، روایت 5، ص176.) «کمترین اقدام در مواجهه با منکر، برخورد سرد و عبوس با اهل آن است.

در حدیثی دیگر امام صادق(علیه السلام) فرمود: إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ بَعَثَ مَلَکیْنِ إِلَی أَهْلِ مَدِینَه لِیَقْلِبَاهَا عَلَی أَهْلِهَا، فَلَمَّا انْتَهَیَا إِلَی الْمَدِینَه وَجَدَا رَجُلًا یَدْعُو اللَّهَ وَ‌یَتَضَرَّعُ فَقَالَ أَحَدُ الْمَلَکیْنِ لِصَاحِبِهِ: أَمَا تَرَی هَذَا الدَّاعِیَ؟ فَقَالَ: قَدْ رَأَیْتُهُ وَ‌لَکنْ أَمْضِی لِمَا أَمَرَ بِهِ رَبِّی. فَقَالَ: لَا وَ‌لَکنْ لَا أُحْدِثُ شَیْئاً حَتَّی أُرَاجِعَ رَبِّی فَعَادَ إِلَی اللَّهِ تَبَارَک وَتَعَالَی، فَقَالَ: یَا رَبِّ إِنِّی انْتَهَیْتُ إِلَی الْمَدِینَه فَوَجَدْتُ عَبْدَک فُلَاناً یَدْعُوک وَ‌یَتَضَرَّعُ إِلَیْک، فَقَالَ: امْضِ بِمَا أَمَرْتُک بِهِ فَإِنَّ ذَا رَجُلٌ لَمْ یَتَمَعَّرْ وَجْهُهُ غَیْظاً لِی قَطُّ؛(. محمد‌بن‌یعقوب‌بن‌اسحاق الکلینی، الفروع من الکافی، ج5، باب الامر بالمعروف و النهی عن المنکر، روایت 8، ص58.) «خداوند متعالی دو فرشته را مأمور کرد تا شهری را زیرورو کنند. وقتی به آن شهر رسیدند، مردی را [در آن شهر] یافتند که دعا می‏کرد و به درگاه خداوند با ناله و زاری می‏گریست. یکی از دو فرشته به دیگری گفت: این مرد را می‏بینی؟ رفیقش پاسخ داد: آری، ولی تو [به او کاری نداشته باش و] آنچه خدا دستور داده، انجام بده. فرشته اولی گفت: من کاری انجام نمی‏دهم، مگر اینکه نزد پروردگارم بازگردم. پس بلافاصله نزد خداوند تبارک و تعالی برگشت و عرض کرد: بارخدایا، من به آن شهر رفتم؛ ولی فلان بنده‌ات را در حال دعا و تضرّع به درگاه تو دیدم. خداوند فرمود: آنچه به تو دستور داده‌ام، انجام بده؛ زیرا او مردی است که هیچ‏گاه رنگ صورتش به سبب خشم و غضب به خاطر من تغییر نکرده است». بنابراین همان‏گونه که عذاب خدا مردمان گستاخ و متجاهر به فسق را که از کرده خود پشیمان نمی‏شوند، در‌بر‌ می‏گیرد، کسانی را نیز که اهل نهی از منکر نیستند و معصیتِ

گناهکاران هیچ تغییری در رفتار آنان پدید نمی‏آورد، شامل می‏شود؛ اگرچه خودشان اهل عبادت بوده، از گناه بپرهیزند.

حاصل آنکه، اگر در مقام امر به معروف و نهی از منکر کاری از کسی برنمی‌آید، دست‌کم لازم است که در برابر گنهکار چهره خود را عبوس کند و ناراحتی خود را از انجام معصیت نشان دهد. این تکلیفِ حداقلی، از هیچ‌کس برداشته نیست. البته ممکن است کسی برای تأثیرگذاری بهتر، روش مهربانانه‌ای نیز در مقابل شخص گنهکار در پیش گیرد تا زمینه راهنمایی و موعظه او فراهم شود. این مطلب، منافاتی با مطلب فوق ندارد؛ چراکه عبوس نمودن چهره و نشان دادن مخالفت خود، در مقابل گستاخانی است که اهل معصیت‌اند و به معصیت خود مباهات می¬کنند. در مقابل چنین کسانی نباید کوتاه آمد، بلکه در نخستین قدم باید در برابر آنان چهره در هم کشید.

  1. 3. اظهار به زبان

مرتبه سوم، به ‏زبان آوردن و تذکر دادن است، که خود مراتبی دارد. در مرحله نخست، چنانچه شرایطْ مناسب بود و زمینه ‏های لازم برای تأثیرگذاری وجود داشت، با زبان لیّن و نرم، تذکر بدهد؛ و اگر تذکر با زبان نرم اثر نداشت، در مرحله بعد، باید با لحنی تندتر، از منکر جلوگیری کرد.

در موردی که تجاهر به گناه نباشد باید توجه داشت که در حد امکان، امر به معروف و نهی از منکر در لفّافه بیان گردد؛ به‌گونه‌ای‌ که طرف مقابل، حتی متوجه نشود که امر یا نهی‌کننده، در پی برطرف کردن عیب اوست. تردیدی نیست که اگر مؤمنی عیبی در دوست خود ‌ببیند، نمی¬تواند آرام بنشیند؛ بلکه موظف است با رعایت مراتب، به وظیفه خود عمل کند. ولی نمی‌توان برای نشان دادن عیوب کسی، مراتب را نادیده انگاشت. از‌این‌روی برخی بزرگان اگر در پی بیان عیب کسی برمی¬آمدند به مناسبتی، آیه یا حدیثی می¬خواندند یا داستانی را نقل می‏کردند. گویا با ذکر آیه، حدیث و داستان، با طرف مقابل سخن می¬گفتند و او را به اشتباه خود می‌آگاهاندند. بنابراین این شیوه، راهی برای بیان عیب طرف مقابل است، بدون اینکه به روی او آورده باشد. گاهی هم کسانی از طریق کلی¬گویی می‌کوشند عیوب افراد را یادآور شوند، بدون اینکه به گونه مستقیم به فرد خاصی اشاره کرده باشند.

اگر هیچ‌یک از شیوه‌های پیش‌گفته برای بیان عیوب کسی کارساز نبود، ناگزیر باید به‌طور مستقیم برای او بیان کرد که فلان عیب را دارد و باید خود را اصلاح کند. در این صورت هم، همین امرونهی باید به¬گونه‌ای باشد که در خلوت صورت پذیرد تا کسی دیگر متوجه این تذکرات نگردد. آری! اگر کار بدان‌جا کشیده شد که کسی آلوده به گناهی بزرگ شده است و هیچ راهی جز گفتن در حضور دیگران برای بازداشتن او وجود ندارد، و حتی ممکن است کار بدان‌جا کشیده شود که تا عیوبش پشت سر او بیان نشود، تأثیری نداشته باشد، اگر نهی از منکری جز از راه غیبت کردن میسر نباشد، آن غیبت واجب می‏شود تا این سخنان به گوش طرف مقابل برسد و از گناهش دست بردارد.

  1. 4. برخورد فیزیکی

این مرتبه دیگری از امر به معروف و نهی از منکر است که اگر امر به معروف و نهی از منکر به‌صورت تذکر و برخورد لفظی اثر نکرد و سخن نرم، ملاطفت و موعظه اثر نبخشید، یا سبب جرئت و گستاخی بیشترِ گناهکار گردید، باید با چنین شخصی با تندی برخورد کرد و با اعتراض شدید مانع عصیان او شد. البته بنابر فرمایش امام باقر(علیه السلام)، چنین برخوردی، اعتراض و ملامت دیگران را در پی دارد؛ حتی ممکن است دوستان فرد نهی‏کننده، او را به دلیل پرخاشگری سرزنش کنند. اما از ملامتِ ملامت‏کنندگان نباید ترسید؛ اگرچه ملامتگران از نزدیک‏ترین دوستان آمر یا ناهی باشند؛ زیرا اگر مردم از ترس ملامت و سرزنش دیگران، نهی از منکر را ترک کنند، بلا نازل می‏شود و تر و خشک با هم می‏سوزند.

البته در جامعه اسلامی که دولت اسلامی حاکمیت دارد، برخورد فیزیکی باید از طرف مقام رسمی و با مجوز رسمی صورت گیرد؛ یعنی در جایی که بحث اعمال قدرت فیزیکی مطرح می‌گردد، باید اجازه حکومت و مقامات قضایی باشد. در اینجا این پرسش مطرح می‏شود که در چه مواردی مردم مجاز به برخورد فیزیکی هستند؟ این پرسش را بدین‌گونه می‏توان پاسخ گفت که اگر در زمانی یا در سرزمینی، دولت اسلامی وجود نداشته باشد، یا دولت اسلامی، ضعیف و ناکارآمد بوده، قدرت برخورد با منکرات را نداشته باشد و مردم احساس کنند که در این سرزمین، اسلام در خطر است، لازم است برای نهی از منکر قیام کنند تا حقیقت اسلام و احکام آن حفظ شود و ارزش‌های اسلامی در جامعه احیا گردند.

  1. 5. جهاد

مراحلی که تاکنون ذکر شد، همه در موارد متعارف امر به معروف و نهی از منکر است؛ اما مراتب دیگری از امر به معروف و نهی از منکر در روایات ذکر شده که بعضی از مراتب جهاد را نیز در‌بر ‌می‏گیرد. بر اساس روایت امام باقر(علیه السلام)، پس از امر به معروف و نهی از منکر، یکی از این دو حالت پیش می‏آید: فرد گناهکار بعد از امر به معروف و نهی از منکر تحت تأثیر قرار می‌گیرد و از گناه و کارهای ناشایست دست بر‌می‏دارد، که در این صورت تکلیف انجام گرفته، باید با مهربانی و عطوفت با او رفتار کرد؛ اما اگر آنان از کارهای ناشایست خود دست بر‌نداشتند، در اینجا باید با آنان مبارزه کرد. در این صورت، وظیفه از سخن گفتن و ملامت و حتی تندی کردن فراتر می‏رود. چنین افرادی دشمن اسلام‏اند و با چنین افرادی که گستاخانه و به‌طور علنی، احکام اسلام را انکار، و به مقدسات اسلام اهانت می‏کنند، باید مبارزه کرد و با آنان دشمنی ورزید. در این مقام نباید بُعد محبت و رأفت دین را در نظر گرفت؛ زیرا رأفت اسلام شامل این افراد نمی‏شود.

در کتاب‌های فقهی جهاد بر سه قسم تقسیم شده است: جهاد ابتدایی؛ جهاد دفاعی؛ و جهاد با اهل بغی. قسم اول، یعنی جهاد ابتدایی، به دستور امام و برای کنار زدن موانع هدایت از سر راه ولی خدا انجام می‏شود تا حکومت اسلامی بتواند اسلام را در پهنه جهان گسترش دهد و معارف الهی را به همگان عرضه کند، و به‌این‌ترتیب، راه هدایت باز گردد. ازاین‌روی خداوند می‏فرماید: فَقاتِلُوا أَئِمَّه الْکفْرِ؛( توبه (9)، 12.) با پیشوایان کفر پیکار

کنید»؛ اما قسم دومِ جهاد، هنگامی صورت می‏گیرد که به مسلمانان حمله شود و آنان در مقام دفاع بر‌آیند؛ نوع سوم جهاد نیز زمانی مصداق می‏یابد که بین دو دسته از مسلمانان جنگ درگیرد و راهی برای اصلاح نباشد، مگر اینکه به کمک دسته‌ای که مظلوم واقع شده، بشتابند، یا حاکم اسلامی دستور دهد با کسانی که برضد حکومت اسلامی شوریده‌اند، جهاد کنند، که این را، در اصطلاح، جهاد با اهل بغی گویند.

اما قیام و جهاد امام حسین(علیه السلام) که به‌منظور امر به معروف و نهی از منکر شکل گرفت، در کدام‌یک از این اقسام سه‏گانه می‏گنجد؟ با اندکی تأمل به این نتیجه می‏رسیم که قیام ایشان، در هیچ‏یک از این سه قسم جهاد که در کتاب‌های فقهی آمده است، قرار نمی‏گیرد. جهاد ایشان جهاد ابتدایی با کفار نبود. جهاد دفاعی نیز به‌شمار نمی‏آمد؛ زیرا جهاد دفاعی در مقابل کسانی صورت می‏گیرد که به مسلمانان حمله کرده‌اند. همچنین قیام امام حسین(علیه السلام) قتال با اهل بغی یعنی کسانی که ضد حکومت اسلامی قیام کرده‌اند نیز نبود. پس قیام سیدالشهدا(علیه السلام) چه نوع جهادی بود که ایشان برای انجام آن با تمام افراد خاندانش به کربلا رفت و حتی طفل شیرخواره‌اش را فدا کرد؟

برای روشن شدن جواب این سؤال باید توجه داشت که «جهاد» اصطلاحات مختلفی دارد. معنای جهاد، ازیک‌سوی به‌قدری وسیع است که حتی جهاد با مال، در راه ترویج اسلام و مبارزه با کفار و جلوگیری از هجوم فرهنگی دشمن را در‌بر ‌می‏گیرد؛ چنان‏که خداوند متعالی در قرآن می‏فرماید: وَجاهِدُوا بِأَمْوالِکمْ وَأَنْفُسِکمْ فِی سَبِیلِ اللّه‏ِ؛( توبه (9)، 41.) با مال‌ها و جان‌هایتان

در راه خدا پیکار کنید». البته این، نوعی توسعه در مفهوم جهاد است؛ اگرچه معنای لغوی جهاد همه این موارد را در‌بر‌ می‏گیرد. جهاد در لغت یعنی کوشش کردن، و ازآنجاکه مجاهدت، مصدر باب مفاعله است به معنای تلاش کردن در مقابل یک دشمن یا یک مانع می‌باشد. البته منظور از مانع در معنای لغوی، تنها شمشیر نیست، بلکه ممکن است این مانع، دشمن اقتصادی، سیاسی، فرهنگی یا اجتماعی باشد. بنابراین فعالیت‌های اقتصادی، سیاسی، فرهنگی یا اجتماعی که متناسب با اقدامات دشمن باشد نیز جهاد به‌شمار می‏آید؛ چنان‏که خداوند متعالی می‏فرماید: فَضَّلَ اللّه‏ُ الْمُجاهِدِینَ بِأَمْوالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ عَلَی الْقاعِدِینَ دَرَجَه؛( نساء (4)، 95.) «خدا کسانی را که با مال و جان خود جهاد می‏کنند، به درجه‌ای، بر نشستگان برتری بخشیده است». گفتنی است که نوعی از جهاد، آن است که جان در معرض کشته شدن قرار گیرد؛ قسمِ دیگری نیز وجود دارد و آن مجاهده با نفسِ خود است، که نام جهاد اکبر بر آن نهاده شده است. دراین‌زمینه، کتب اخلاقی متعددی نگاشته شده،( سیدروح‌الله خمینی، جهاد اکبر یا مبارزه با نفس، کل کتاب.) و حتی بخشی از کتب روایی به «جهاد النفس» اختصاص یافته است.( محمد‌بن‌الحسن الحر العاملی، وسائل الشیعه، ج11، ص122-392.)

بنابراین، مفهوم جهاد، به‌قدری گسترش می‏یابد که جهاد با مال، جهاد با زبان و قلم، و حتی مجاهده با نفس را شامل می‏شود. اما جهاد در مفهوم اصطلاحی و فقهی آن، شامل قیام امام حسین(علیه السلام)

نمی‏شود؛ زیرا گاهی مفاهیم دو گونه معنا دارند: عام؛ و خاص. «معنای خاص» مفهوم اصطلاحی ویژه‌ای که در فضایی خاص و جامعه‌ای خاص به‌کار می‏رود؛ اما «معنای عام» ممکن است همان معنای لغوی باشد، یا اینکه بر اثر تحولات اجتماعی، مصادیق جدیدی بیابد و گسترش یابد.

بدین‌ترتیب با توجه به معنای عام جهاد ـ یعنی تلاش در راه خدا برضد دشمن‌ـ بسیاری از نمونه‌های امر به معروف و نهی از منکر را می‏توان مصداق جهاد دانست. از سوی دیگر، اگر امر به معروف و نهی از منکر را به معنای عام آن در نظر بگیریم، تقریباً تمام مصادیق جهاد، به‌جز جهاد با نفس، در دایره آن می‏گنجند؛ زیرا امر کردن دیگران به کارهای خوب و نهی ‏کردن آنان از کارهای بد مصداق تلاش در راه خدا به‌شمار می‏آید، و بدین‌ترتیب این دو مفهوم با هم تداخل می‏یابند. نکته قابل توجه آنکه، هرگاه امر به معروف و نهی از منکر در کنار جهاد به‌کار رود، معنایشان با هم فرق دارد و در این وضعیت این دو شامل هم نمی‌شوند. اما اگر هریک از آنها به‌تنهایی به‌کار روند، فی‌الجمله شامل معنای دیگری هم می‏شود.

با توجه به نکات پیشین مشخص گردید که به‌طور کلی، همه انواع جهاد مصطلح، از مصادیق امر به معروف و نهی از منکر شمرده می‌شود. حتی جهاد ابتدایی نیز که روشنگرانه بوده، هدف آن از بین بردن موانع هدایت مردم است، درواقع، نوعی امر به معروف به‌شمار می‏آید. همچنین جهاد با عنوان دفاع و جنگ با بغات نیز نوعی نهی از منکر است. بر این

اساس حرکت‌های شهادت‌طلبانه نیز می‌تواند از مصادیق جهاد به‌شمار آید که جنبه امر به معروف و نهی از منکر نیز دارد. گاهی ممکن است در جامعه، دولت اسلامی قوی‏ای که بتواند جلو فساد ـ اعم از فساد در عقیده یا فساد در عمل‌ـ را بگیرد، وجود نداشته باشد؛ یا اصلاً دولت کفر حاکم باشد و کسانی به نام اسلام حکومت کنند که درواقع، اهل نفاق باشند؛ یعنی عناصری از نفاق در میان آنها باشند و امکان اینکه دستگاه حاکم وظیفه امر به معروف و نهی از منکر را انجام دهد، نباشد. همچنین ممکن است افرادی که در جامعه برای اصلاح امور و جلوگیری از فساد، امر به معروف و نهی از منکر می‏کنند، آن‌قدر توانایی نداشته باشند که بتوانند بر حاکمان زورمدار پیروز شوند و حق را اِعمال کنند. ممکن است این افراد در انجام این فریضه، چنان حرکتی انجام دهند که به سبب آن مظلومانه به شهادت برسند، و شهادت مظلومانه ایشان موجب بقای اسلام گردد. مصداق بارز آن، حرکت و قیام امام حسین(علیه السلام) است. هدف ایشان از قیام این بود که جامعه را از طریق امر به معروف و نهی از منکر اصلاح کند. چنین حرکتی که به شهادتش انجامید، مصداق کامل امر به معروف و نهی از منکر بود. این امر به معروف و نهی از منکر تنها به اخم کردن، تذکر زبانی یا به یک حرکت فیزیکی ساده، محدود نشد؛ بلکه حرکتی بود که با عظمت، شکوه و با عمقی خاص، تاریخ را متحول ساخت، و تا جامعه انسانی باقی است، آثار آن باقی خواهد ماند. البته چنین مصادیقی ـ به‌ویژه در حد اعلای آن، که برای امام حسین(علیه السلام) واقع شد‌ ـ به‌ندرت رخ می‏دهد.

بیان دوم

بر اساس بیان دوم از مراتب امر به معروف و نهی از منکر که از تعلیم جاهل آغاز می‏شود و تا جهاد ادامه می‏یابد، بیشتر به مراتب عملی و راهکارهای تحقق بخشیدن به هدف این فریضه توجه می‌شود.

  1. 1. تعلیم جاهل

نخستین مرتبه امر به معروف و نهی از منکر، برحسب این بیان، آموزش واجبات شرعی به ناآگاهان است. این مطلب که در زبان روایات، از آن به تعلیم جاهل تعبیر شده است،( محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج‌75، باب 23 (باب مواعظ الصادق†، روایت 18، ص240).) بیشتر به آموزش احکام و تکالیف شرعی برای نوجوانان و امثال ایشان باز می‏گردد. البته همان‏گونه که تعلیم واجبات و وادار کردن مردم به انجام آنها واجب است، تکالیف مستحبی نیز وجود دارند که امر به آنها، مستحب است.

ممکن است فردی به ادله مختلف از احکام و قوانین اسلام بی‏اطلاع باشد؛ ادله‌ای همچون تازه به تکلیف رسیدن، یا دور بودن از مرکز اسلام، یا زندگی در منطقه‌ای که تحت تسلط کفار است. این فرد را در اصطلاح «جاهل قاصر» گویند؛ یعنی کسی که حکم اسلام یا شیوه اجرای آن را نمی‏داند، ازآن‌رو که شرایط فرا گرفتن احکام اسلام برای او فراهم نیامده، نه اینکه او در این امر کوتاهی ورزیده باشد. تعلیم احکام اسلام به چنین فردی واجب است. این کار باید با ملایمت و مهربانی صورت گیرد؛ زیرا این فرد در جهل خود تقصیری نداشته است. همچنین در این تعلیم به فراخور سن، شرایط زندگی و مرتبه استعداد و فهم شخص، باید از شیوه‏های مناسب آموزشی استفاده کرد.

حالتِ دیگرِ جاهل به احکام، «جاهل مقصّر» است. جاهل مقصّر، کسی است که توانایی آموختن داشته، اما در این کار کوتاهی کرده است. در این حالت ممکن است کسی به‌گونه‌ای به مسئله علم داشته باشد، اما در شرایطی واقع شده که اصلاً از وجود چنین حکمی و مسئله‌ای غفلت کرده است. به‌هرروی، جهت‏گیری‌ها و موضع‏گیری‌های انسان تابع ذهنیات اوست. اکثر ذهنیات مردم نیز تابع شرایط محیط و متأثر از دیدنی‌ها و شنیدنی‌هاست. توجه انسان به مسائل، اغلب تابع شرایط محیط است. اگر محیط آلوده، تاریک و فاسد باشد، ممکن است بسیاری از مردم از تکالیف خود غافل شوند و اگر به ایشان گفته شود که در اسلام فلان تکلیف وجود دارد، می‏پذیرند؛ اما از اینکه خودشان نیز چنین تکلیفی دارند و باید انجام دهند، غافل‏اند. در این حالت، امر به معروف و نهی از منکر همان تذکر دادن به غافل، یا تنبیه به معنای لغوی آن، یعنی بیدار کردن، است. بر این اساس، اگر جاهلِ مقصّر درخواست تعلیم کند، اجابت خواسته او واجب است؛ اما اگر درخواستی صورت نگرفت، ولی دیگران می‏دانند که او وظیفه خود را نمی‏داند یا در آموختن آن کوتاهی کرده است، افزون بر اینکه باید به او تعلیم داد، برای تعلیم او باید روشی برگزید که او به یادگیری تشویق شود. جاهل قاصر، خود، انگیزه آموختن داشته است، اما شرایط یادگیری برای او فراهم نیامده و ازاین‌روی، نمی‏توانسته احکام را یاد بگیرد. اما برای جاهل مقصّر شرایط یادگیری فراهم بوده، ولی او خوددر این کار کوتاهی ورزیده است. ازاین‌روی، برای راهنمایی او نخست باید در او انگیزه ایجاد کرد. برای تعلیم چنین کسی باید روش دقیق‏تری به‌کار گرفت تا آماده شود که خود درخواست تعلیم کند. در غیر این صورت، اگر تنها برای اتمام حجت از او خواسته شود که مسائل شرعی را یاد بگیرد، و او نپذیرد، تکلیف از عهده امرکننده به معروف برداشته نمی‏شود. در امر به معروفِ جاهل مقصّر، باید روشی پیچیده‏تر و ظریف‏تر به‌کار بست. حال ممکن است برحسب شرایط، تکلیف بر دوش یک فرد یا بر عهده نهادی همچون آموزش و پرورش باشد.

قسم سوم، تعلیم جاهل مرکب یا ارشاد ضالّ است؛ یعنی تعلیم کسی که به خیال خود، حکم و روش انجام آن را می‏داند، ولی درواقع اشتباه می‏کند؛ چنان‏که افرادی پاره‌ای مسائل فردی مانند قرائت نماز را به اشتباه آموخته‌اند، ولی می‏پندارند عملشان صحیح است؛ یا در امور اجتماعی اشتباه می‏کنند، درحالی‌که به خیال خود تکلیفشان را به‌درستی می‏دانند. برای مثال در دوران پیش از انقلاب که شرایط فرهنگی و دینی جامعه بسیار متفاوت با امروز بود، کسانی با تندی، ترش‏رویی و حتی گاه با توهین، امر به معروف می‏کردند و شیوه خود را نیز صحیح می‏دانستند. این افراد گمان می‏کردند وظیفه خود را به‌درستی انجام می‏دهند؛ اما در حقیقت از سرِ ناآگاهی، همراه انجام تکلیفِ خود، مرتکب گناهِ توهین به مؤمن نیز می‏شدند. چنین کسی را نیز باید تعلیم داد؛ اما روش تعلیم چنین فردی پیچیده‏تر از دو شیوه گذشته است. با این فرد باید چنان با نرمی سخن گفت تا آماده شود؛ به‌گونه‌ای‌که نخست احتمال دهد اشتباه

کرده است؛ چراکه او گمان می‏کند وظیفه خود را به‌درستی انجام می‏دهد، و ازاین‌روی به‌آسانی نمی‏پذیرد که مرتکب خطا شده است. در مرحله بعد، پس از اینکه او پذیرفت اشتباه می‏کند، باید عمل صحیح را به او تعلیم داد. روزی امام حسن(علیه السلام) و امام حسین(علیه السلام) ـ در دوران کودکی‌ـ پیرمردی را دیدند که به‌غلط وضو می‏گرفت. ازاین‌رو، آنان تصمیم گرفتند تا روش صحیحِ وضو گرفتن را به او بیاموزند. نزد او رفتند و سلام کردند و گفتند که ما دو برادر، می‏خواهیم وضو بگیریم؛ شما ببینید که وضوی کدام‌یک از ما بهتر از دیگری است. پیرمرد موافقت کرد و دو برادر نزد او وضو گرفتند. پیرمرد ایستاد و پس از مشاهده وضو گرفتن آنان دریافت که ایشان چه منظوری داشته ‏اند. ازاین‌روی به حسنین(علیه السلام) گفت: پدر و مادرم فدای شما باد. هر دو خوب وضو می‏گیرید؛ این من بودم که اشتباه می‏کردم.( ابی‌جعفر محمد‌بن‌علی‌بن‌ابن‌شهرآشوب السروی المازندرانی، مناقب آل ابی‏طالب، ج‌3، ص400.)

هر سه نمونه، یعنی جاهل قاصر، جاهل مقصر و جاهل مرکب، نیازمند تعلیم و آموزش‏اند و باید مسائل شرعی را به آنان تعلیم داد. اما درباره هر گروه ‏باید روش‌ها، متناسب با سن، استعداد و موقعیت اجتماعی افراد باشد تا انسان در امر به معروف و نهی از منکر موفق شود. اینکه انسان تنها برای «اتمام حجت» چیزی بگوید، کافی نیست. در جامعه اسلامی باید افراد یا نهادهایی باشند که با روش‌های مناسب عهده‏دار تعلیم شوند. شرایط هریک از این موارد متفاوت است.

ازاین‌روی، باید دقت کرد که چه کسی متصدی تعلیم باشد؛ چه افرادی تعلیم داده شوند؛ چه کسانی مدیریت مراکز آموزشی را بر عهده گیرند؛ چگونه معلمانی سر کلاس بروند. نهادی که متکفل این امر است، باید همه این شرایط را رعایت، و روشی فراگیر را پیشه کند. هدف، تعلیم جاهل است، نه اتمام حجت. باید توجه داشت، در این سه قسم امر به معروف و نهی از منکر، که به «تعلیم جاهل» اختصاص دارد، نیازی به استفاده از رفتار تند و برخورد فیزیکی نیست، بلکه در این نمونه‌ها، تمام همت ما باید صَرف بهتر یاد دادن شود.

این سه وظیفه که در این مرتبه اول بدان‌ها اشاره شد، از قبیل تعلیم است. تعلیم نیز گاه به‌صورت فردی است و هرکس مسئولیت دارد که اگر در نزدیکان و خانواده خود، فردی جاهل، گمراه و غافل وجود داشت، او را تعلیم داده، ارشاد کند: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَکمْ وَأَهْلِیکمْ ناراً وَقُودُهَا النّاسُ وَالْحِجارَه؛(. تحریم (66)، 6.) «ای کسانی ‏که ایمان آورده‌اید، خود و خانواده خویش را از آتش دوزخ نگاه دارید که هیزم آن مردم و سنگ است». بنابراین انسان همان‏گونه که مکلف است به وظایف شخصی خود عمل کند، مکلف است که به خانواده، نزدیکان و کسانی که تحت تأثیر فکر اویند، نیز آموزش دهد.

این وظیفه در سطح بالاتر، برای عالمان و کسانی که در این مسائل تخصص دارند، تکلیفی سنگین‏تر، وسیع‏تر و عمیق‏تر است که باید آن را در سطح جامعه انجام دهند، و در زمانی که جامعه به دست نهادهای مختلف اداره می‏شود، باید نهاد خاصی این مهم را بر عهده گیرد. گفتنی است در جوامع پیشین که به‌صورت ساده اداره می‏شد، این‏گونه وزارتخانه‏ها و تقسیمات به‌صورت امروزی رایج نبود. برای مثال در صدر اسلام، حداکثر سه نفر کارهای حکومتی منطقه‌ای را انجام می‏دادند: شخصی را در مقام والی و حاکم می‏فرستادند، و شخص دیگری را در جایگاه معلم و قاری؛ یعنی کسی که قرآن می-دانست و به دیگران تعلیم می‏داد و نیز در معارف و احکام، مردم به او مراجعه می‏کردند. شخص سومی را نیز به‌منزله خزانه‏دار می‏فرستادند که اموال را جمع‏آوری می‏کرد و امور حسابِ و کتاب آن مناطق بر دوشش بود. به مرور زمان و با گسترش و پیچیده‏تر شدن روابط اجتماعی، شمار این نهادها افزایش یافته است تا جایی که امروزه کابینه‏ ها و دولت‌ها از بیست تا سی وزارتخانه تشکیل می‏شود.

در روزگار ما، آموزش‌های سه‏گانه را دست‏کم سه وزارتخانه به عهده دارند: وزارت آموزش و پرورش که در کنار سوادآموزی و علوم متعارف مادی و دنیوی، موظف است آگاهی‌های دینی را نیز به کودکان بیاموزد. دراین‌زمینه باید انصاف داد که در نظام اسلامی، و حتی در زمان رژیم گذشته، وزارت آموزش و پرورش از بهترین نهادهایی بوده که به جامعه خدمت کرده است. این امر ادله‌ای دارد؛ از جمله اینکه بیشتر کارمندان آن، آموزگاران و دبیرانی هستند که از طبقه متوسط و از کسانی هستند که با محافل دینی سر و کار دارند و باورهای دینی محکمی دارند؛ به همین دلیل، در قبال کارشان احساس مسئولیت می‏کنند.

وزارت آموزش عالی نیز بخشی از مسئولیت آموزش جامعه را در دانشگاه‏ها عهده‏دار است. وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی نیز از جمله این نهادهاست، که عنوان ارشاد اسلامی گویای وظیفه آن است. متأسفانه عملکرد این دو وزارتخانه در حد مطلوب نیست و به‏رغم آنکه مقام معظم رهبری سالیانی است که بر اسلامی شدن دانشگاه‌ها تأکید می‏ورزند، کار جدی‏ای دراین‌زمینه صورت نگرفته است؛ شاید به این دلیل که در برخی مقاطع، برخی مسئولان آن، عزمی جدی برای این کار نداشته¬اند. البته این امر نیز ادله‌ای دارد؛ از جمله اینکه بسیاری از استادان دانشگاه‌ها و حتی مدیران این نهاد، تحت تأثیر جوّ حاکم بر خارج از کشورند؛ زیرا آنان غالباً چند سالی را در اروپا گذرانده‌اند، یا زیردست غربی‌ها بوده‌اند. از‌این‌روی خلق و خو، فرهنگ و معلومات آنان بیشتر به فرهنگ غرب شبیه است تا به فرهنگ اسلام. به‌طورقطع، کسانی هم که به دست این افراد پرورش یابند، تحت تأثیر آنها قرار خواهند گرفت. وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی نیز عملکرد ضعیفی تاکنون از خود به نمایش گذاشته است، تا جایی که برخی مسئولان این نهاد در مقاطعی، تصریح می¬کردند که نام اسلامی این نهاد ربطی به دین ندارد؛ وظیفه این وزارتخانه همان وظیفه وزارت فرهنگ و هنر دوران پهلوی است. سر و کار ما با دین مردم نیست؛ ما باید فرهنگ ملی و فرهنگ باستانی و رقص و آواز، و اموری ازاین‌قبیل را ترویج کنیم؛ زبان فارسی و فرهنگ ملی ایران را باید در کشورهای دیگر رواج دهیم و کاری به اسلام نداریم!

در چنین وضعیتی، که این نهادهای دولتی به وظیفه اجتماعی خودعمل نمی‏کنند، مردم وظیفه دارند خود، این تکلیف را برعهده گیرند. در اصل نیز این وظایف بر عهده مردم است، ولی شرایط پیچیده اجتماعی امروز این وظایف را به دولت منتقل ساخته است. البته لازم است در این مقام، وظایف دولت را توضیح داد، و اینکه آیا سلسله وظایفی وجود دارد که اصالتاً بر عهده دولت بوده، مردم در آن نقشی نداشته باشند؛ یا برعکس، سلسله وظایفی وجود دارد که خود مردم باید انجام دهند، لکن چون از عهده مردم برنمی‏آید یا آنان به‌قدر کافی داوطلب انجام دادن آنها نیستند، دولت به نیابت از مردم آنها را سامان می‏بخشد. آموزش و پرورش از اموری است که بر عهده مردم است و آنان خود باید بکوشند که معارف اسلامی را در جامعه رواج دهند، اما امروزه به لحاظ شرایط اجتماعی، بخش‌هایی از این وظیفه بر عهده دولت گذاشته شده است و دولت باید این امور را سامان دهد و مردم نیز باید از دولت انجام دادن آنها را مطالبه کنند. از‌این‌روی، اگر دولت به هر دلیلی این وظیفه را به‌درستی انجام ندهد، از دوش مردم ساقط نمی‏شود.

هم‏اکنون نیز یکی از وظایف مردم، به‌ویژه در شرایطی که دو نهاد آموزش عالی و وزارت ارشاد به وظیفه اصلی خود، به‌طور کامل، عمل نمی‏کنند، تعلیم جوانان و نوجوانان است. منظور از این تعلیم واجب، تعلیم امور دینی است. البته مسائل دیگر هم گاهی ضرورت پیدا می‏کند؛ اما آنچه امروزه محور توجه ماست، و آن را از مصادیق امر به معروف و نهی از منکر می‏دانیم، آموزه‏های دینی‏اند؛ یعنی باید جوانان آن‏چنان به معارف دینی مجهز شوند که به‌هیچ‌وجه، تحت تأثیر جوّ نامطلوبی که به دست دشمنان فکری و عقیدتی اسلام پدید آمده، قرار نگیرند، تا دینشان ضعیف و ایمانشان سست نشود و در اصول و پایه‏های دین شک نکنند. بخش عظیمی از این مسئولیت بر عهده نهاد روحانیت است. روحانیان باید بکوشند در این زمینه‏ها کتاب‌هایی را در سطوح مختلف بنویسند؛ اساتیدی تربیت کنند؛ کلاس‌های مختلف، آموزش‌های حضوری و غیر‌حضوری، رسمی و غیر‌رسمی، محدود و طولانی، کوتاه‏مدت و درازمدت فراهم کنند، تا جوانان بتوانند از این امکانات بهره‏مند گردند. این‏گونه آموزش‌ها به‌منزله امر به معروف و نهی از منکر بر ما واجب می‏شود.

  1. 2. تذکر و موعظه

پس از تعلیم جاهل، باید کسانی را به معروف امر کرد که از حکم و تکلیف شرعی ناآگاه نیستند، ولی تکلیف خود را انجام نداده یا مرتکب عمل منکری شده‌اند. در چنین حالتی، آگاه کردن آنان به وظیفه‏شان لازم است. امام صادق(علیه السلام) دراین‌باره فرمود: إِنَّمَا یُؤْمَرُ بِالْمَعْرُوفِ وَ‌یُنْهَی عَنِ الْمُنْکرِ مُؤْمِنٌ فَیَتَّعِظُ أَوْ جَاهِلٌ فَیَتَعَلَّمُ؛( محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج‌75، باب 23 (باب مواعظ الصادق(علیه السلام)، روایت 18، ص240).) «گاهی مؤمنی امر به معروف و نهی از منکر می‏شود و بدین‌ترتیب موعظه شده، آن را می‏پذیرد؛ گاهی نیز جاهل است و نمی‏داند، و به این شیوه می‏آموزد».

در این مرحله، شرط تأثیر امر به معروف مطرح می‏شود. البته گاه در جامعه فضایی حاکم است که احکام شرعی ارزش اجتماعی بالایی دارندو ترک آنها گناهی بزرگ، و ضد ارزش به‌شمار می‏آید. در این شرایط، تارک‏الصله نامیدن یک فرد برای او از هر ناسزایی بدتر است. در چنین وضعیتی، نهی از منکر تأثیر خوبی برجا می‏گذارد. احکامی که در رساله‏های عملیه برای امر به معروف ذکر شده، بیشتر ناظر به چنین اوضاع و احوالی است.

موعظه افراد نزدیک و تحت تکفل و کسانی که انسان در ایشان نفوذ فکری دارد، وظیفه‌ای همگانی است. همه مسلمانان وظیفه دارند، در حد معلومات خود، فرزندانشان را نصیحت کنند؛ راه خیر و شر را به آنان نشان دهند و ایشان را تشویق کنند که واجبات خود را ـ اعم از واجبات فردی و اجتماعی‌ـ انجام دهند. این مسئولیت را در سطح وسیع‏تر، افراد و نهادهای دیگر، از جمله وعّاظ به عهده دارند. واعظان باید اهمیت این مسئولیت را در اوضاع کنونی دریابند، و در مجالس خود در پی رفع نیازهای جامعه باشند. آنان می‏باید با پرهیز از طرح مباحث کم‏اهمیت و تکراری، لغزشگاه‌های فراروی جوانان را به ایشان بنمایانند.

مرتبه موعظه کردن و پند و اندرز دادن نیز چند صورت متفاوت دارد، و این منوط به این است که فردی که از روی علم و عمد، گناهی مرتکب می¬شود، در چه حالتی قرار دارد؛ ممکن است فرد در خلوتِ خود مرتکب گناهی شده باشد و شخص دیگری به‌طور اتفاقی از عمل او اطلاع یابد، درحالی‌که او نمی‏خواسته کسی از عملش باخبر شود، و اگر بفهمد که کسی از کار او آگاه شده، شرمنده و خجالت‏زده خواهد شد. دراین‌صورت، باید امر به معروف و نهی از منکر به‌گونه‌ای انجام گیرد که سبب خجالت شخص نشود؛ زیرا خجالت دادن افراد، از جمله مصادیق آزار مؤمن، و حرام است. پس دراین‌باره باید به‌گونه‌ای صحبت کرد که شخص متوجه نشود که فرد نهی‏کننده، از گناه او خبر دارد؛ بلکه ‏باید با گفتن مسائل کلی، او را نصیحت کرد، نه اینکه راز او را نزد دیگران فاش سازد و گناه او را به دیگران بازگو کند؛ زیرا بازگو کردنِ گناه دیگران، خود، گناه کبیره است. اگر شخصی در خفا، گناه صغیره و ساده‌ای مرتکب شود و فرد دیگری گناه ساده او را به اسم نهی از منکر در مقابل دیگران بازگو کند گناهی کبیره است، و اینکه شخص مرتکب گناه، خجالت بکشد، گناهی دیگر. بنابراین اگر کسی در خفا گناهی انجام دهد، حتی اگر این گناه کبیره باشد، کسی حق ندارد که راز او را فاش کند و گناه او را برای کس دیگری ـ حتی برای پدر و مادرش ـ باز گوید؛ زیرا آن فرد خجالت می‏کشد و آبروی او می‏ریزد، و ریختن آبروی مؤمن حرام است؛ مگر در موردی که راه اصلاح فرد گناهکار منحصر در این باشد که گناه او را برای دیگری باز گویند؛ یعنی فرد به‌هیچ‌روی حاضر نباشد دست از گناه خود بردارد و تنها راه باز داشتن او از گناه این باشد که به شخص دیگری که می‏تواند او را از گناه باز دارد، بگویند تا او به تدریج، شخص خلاف‌کار را به اصلاح وادار کند. البته تا حدی که ممکن است، باید فردی که از گناه مطلع است، درصدد اصلاح گناهکار برآمده، او را از منکری که مرتکب آن می‏شود، نهی کند؛ ولی این کار باید به‌گونه‌ای صورت گیرد که او متوجه نشود که از گناه او خبر دارند؛ زیرا خداوند ستار‌العیوب است و راضی نمی‏شود که راز مؤمن برای دیگران فاش شود، و آبرویش بریزد.

بسیاری از مردم از این موضوع غافل‌اند و گمان می‏کنند هرکس گناهی مرتکب شد، به‌ویژه اگر این گناه کبیره باشد، باید افشاگری کرد و او را به مراجع ذی‏صلاح سپرد، یا باید او را تعزیر کرد؛ و اگر مرتکب گناهی شده است که حد دارد، باید بر او حد جاری کرد. درصورتی‌که حتی افشای گناهی که موجب حد است، به‌سادگی جایز نیست، مگر درصورتی‌که چهار نفر مؤمن عادل، شخص را در حال گناه مشاهده کرده باشند، که در این صورت، آن چهار نفر حق دارند گناه او را به مراجع ذی‏صلاح گزارش دهند. ولی اگر سه نفر در محکمه نزد قاضی شهادت دهند که شخصی مرتکب چنین عملی شده است و نفر چهارم حاضر نباشد، قاضی باید آن سه نفر را مجازات کند. اسلام تا این حد به آبروی مردم ارزش نهاده و خواسته است که اسرار مردم آشکار نشود. البته اگر انجام گناه به‌گونه‌ای بود که چهار نفر عادل با هم آن را شاهد بودند، آن هم به‌گونه‌ای‌که جای هیچ شبهه‌ای برای آن چهار نفر عادل باقی نماند، در این هنگام باید حد الهی اجرا شود؛ ولی تا جایی که ممکن است، نباید اسرار مردم فاش شود و حتی نباید به‌گونه‌ای رفتار کرد که خودِ شخص گناهکار بفهمد که دیگران از گناه او خبر دارند تا مبادا خجالت‏زده شود.

اما گاه فرد گناهکار، انسانی لاابالی است. این فرد اگرچه در خلوت مرتکب گناه شده است، از اینکه دیگران متوجه عمل او شوند، به‌هیچ‌وجه احساس شرم نمی‏کند. درباره چنین فردی، مانند کسی که از گناه خود خجالت می‏کشد و شرمسار می‏شود، پنهان‏کاری و حفظ سر لازم نیست؛ اما درعین‌حال، باید به‌گونه‌ای او را از منکر نهی کرد و به‌گونه‌ای محرمانه و خصوصی به او تذکر داد تا کسانی که از گناه او بی‏خبرند، بی‏جهت مطلع نشوند و این امر سبب اشاعه فحشا و از بین رفتن قبح گناه نگردد. در قِسم پیش که گناهکار دوست ندارد کسی از گناه او باخبر شود و تجاهر به فسق نمی‏کند، باید راز او پنهان بماند و آبرویش نریزد؛ درعین‌اینکه باید کوشید شخص گناهکار متنبه گردد؛ برای نمونه با کلی‏گویی، او را متوجه گناهش ساخت یا حدیث و داستانی بیان کرد که پند گیرد، یا او را به مجلس موعظه‏ای راهنمایی کرد تا پند و اندرز در او مؤثر افتد. اما اگر کسی تجاهر به فسق کند و در حضور دیگران مرتکب گناه شود و از این عمل خود احساس شرمساری نکند، امر به معروف و نهی از منکر درباره چنین کسی سخت‏تر از دیگران است. بااینکه برخورد با چنین فردی مراحلی دارد، اما مسئله حفظ سر مطرح نیست، و ضرورتی ندارد به‌گونه‏ای به او تذکر داد که متوجه نشود از گناه او خبر دارند؛ زیرا او خود از اینکه در حضور دیگران مرتکب گناه شود، باکی ندارد و برای آبروی خود ارزش قائل نیست. در این صورت، دیگران لازم نیست در حال امر به معروف و نهی از منکر هم آبروی او را حفظ کنند.

در اینجا نیز باید مراحلی را برای امر به معروف در نظر گرفت؛ در وهله اول، با ادب و احترام، و با نرمی باید او را موعظه کرد و از او خواست که گناه را ترک، یا به وظیفه واجب خود عمل کند. باید او را نصیحت کرد و نتایج دنیوی و اخروی این عمل را برای او باز گفت تا تشویق شود و گناه را ترک کند. حتی در صورت امکان، بهتر است غیر از تشویق زبانی، تشویق‌های دیگری نیز برای جذب او انجام داد؛ مثلاً کسانی که توانایی دارند، او را مهمان کنند، او را به سفری ببرند یا از وی پذیرایی کنند. این تشویق، به نوع گناه و اطلاعاتی که اشخاص پیدا می‏کنند، بستگی دارد. بنابراین مرحله اول امر به معروف و نهی از منکر این اشخاص باید با نرمی، ملاطفت، ادب و تشویق همراه باشد. اگر نهی از منکر در مرحله اول اثر نکرد، نوبت به مرحله دوم می‏رسد. در این مرحله، نخست باید چهره درهم کشید. اما اگر اخم کردن و چهره درهم کشیدن نیز تأثیر نگذاشت، باید با خشم و غضب، و تندی برخورد کرد و با لحنی آمرانه فرد را از گناه برحذر داشت. مصداق قدر متیقن امر به معروف، که همه معانی امر به معروف در آن جاری می‏شود، همین قِسم است. اگر گفتار آمرانه نیز تأثیر نداشت، می‏توان شخص گناهکار را تهدید کرد که اگر دست از گناه برندارد، او را به مراجع ذی‏صلاح معرفی خواهند کرد. مراجع ذی‏صلاح، مانند نیروی انتظامی و قوه قضائیه، نیز حق دارند بر اساس قانون با او رفتار کنند. البته تعزیر و زندانی کردن مراحلی دارد که در قانون تعیین شده است. این تدریج در مراحل امر به معروف باید مراعات شود تا بی‏سبب به کسی تندی و بی‏احترامی نشود.

گفتنی است که باید مراقب بود تا در این کار افراط و تفریط صورت نگیرد. بعضی حوادث، عکس‏العمل کارهای دیگرند؛ زیرا گاه

کندروی سبب تندی عمل دیگران می‌شود، و رفتارهای نابجای برخی، علت انکار اصل یک عملِ معروف می‌شود. اسلام برای همه چیز، حد و اندازه قرار داده است. دراین‌زمینه نیز تا حدی که ممکن است، باید با نرم‌خویی و ملاطفت رفتار کرد؛ ولی اگر چنین رفتاری مؤثر نیفتاد، نباید مصالح جامعه فدای خواستِ فرد خلاف‌کار شود، بلکه لازم است به‌گونه‏ای رفتار شود که قبح گناه از میان نرود. در جامعه اسلامی حریم‌ها باید محفوظ بماند. کسی که گناه می‏کند، باید احساس خجالت کند. اگر در جامعه اسلامی ارزش‌ها رعایت نشوند، مشکلات دیگری پدید می‏آید. البته همه این مراحل ـ جز لحن آمرانه و تهدید به برخورد قانونی ـ از مصادیق موعظه به‌شمار می‏آیند. موعظه بدین معناست که کسی را با حرف و سخن به کار خوب تشویق کنند و فواید انجام کار خوب و زیان‌های ترک آن را باز گویند و نیز زیان‌های انجام کارهای بد را گوشزد کنند. این تلاش‌ها، مصداق موعظه کردن است که تنها نتایج خوب و بدِ کاری بیان شود تا افراد برای انجام کار انگیزه یابند و تشویق شوند. اما لحن آمرانه آن است که به کسی بگویند باید فلان کار را انجام دهد. همه مسلمانان باید در چنین موقعیتی فرد خاطی را امر کنند. در این مرحله، جای نصیحت و موعظه نیست، بلکه لازم است به فرد خطاکار امر شود که باید دست از گناه بردارد. این مصداق قطعی امر به معروف و نهی از منکری است که در آن، علوّ و استعلا شرط است. علوّ و استعلا، یعنی اینکه از موضع بالاتر به طرف مقابل گفته شود که باید فلان کار را انجام دهد. پس از انجام این مراحل، اگرشخص گناهکار، همچنان بر رفتار خود اصرار ورزید، مراحل و مراتب دیگری پیش می‏آید.

  1. 3. برخورد اجتماعی با توطئه ‏ها

گاه فضای فرهنگی حاکم بر جامعه این‌گونه نیست و انجام تکلیف واجب، ارزش، و ترک آن، ضد ارزش تلقی نمی‏شود و گناهکاران هیچ شرم و حیایی از ارتکاب گناه و معصیت به خود راه نمی‏دهند. تا آنجا که با جسارت به گناه اقرار می‏کنند و اگر به آنها گفته شود برای اجرای احکام، زحمت‌های زیادی کشیده شده، آشکارا خواهند گفت که ما احکام اسلام را نمی‏خواهیم. در چنین فضای فرهنگی‏ای تظاهر به مخالفت با اسلام، زشتی خود را از دست داده است. شرایط حاکم بر جامعه عصر امام حسین(علیه السلام) نیز این‏گونه بود: احکام قطعی اسلام ترک می‏شد؛ حدود الهی تعطیل شده بود و کسی که از سوی معاویه نامزد خلافت بر مسلمانان شده بود، آشکارا شراب می‏خورد و به این کار تظاهر می‏کرد.( علی‌بن‌حسین مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج‌3، ص79.) در چنین اوضاعی احکام اسلامی، یکی پس از دیگری انکار می‏شد و برای اندک مخالفتی با حکومت، به‌آسانی خون مسلمانان بر زمین می‏ریخت. نهی از منکر و موعظه نیز سودی نداشت.  

از همین روی امام ‏حسین(علیه السلام) فرمود: فَعَلَی الإسلامِ السَّلامُ إذ قَد بُلِیَتِ الاُمَّه بِراعٍ مِثلَ یَزید؛( علی‌بن‌موسی‌بن‌جعفر‌بن‌محمد‌بن‌طاووس الحسینی، اللهوف فی قتلی الطفوف، ص18.) «وقتی که مردم به حاکمی مثل یزید مبتلا شوند، باید فاتحه اسلام را خواند». البته در اواخر دوران حکومت معاویه نیز جز ظواهر محدودی، از اسلام چیزی باقی نمانده بود، ولی وضع به‌گونه‌‏ای نبود که حاکمان بتوانند به‌راحتی به گناه تظاهر کنند و مردم نیز خاموش بمانند.

در چنین اوضاعی که امر به معروف و نهی از منکر بی‏تأثیر است و مردم با کسی که به این فریضه عمل می‏کند، دشمنی می‏ورزند یا حتی او را می‏کشند،( چنان‏که خداوند متعالی در قرآن می‏فرماید: یَقْتُلُونَ الَّذِینَ یَأْمُرُونَ بِالْقِسْطِ مِنَ النّاسِ؛ «آنان مردمی را که به قسط و عدل امر می‏کنند، می‏کشند». (آل عمران، 21).) چه باید کرد؟ در روایتی که پیش از این در ذکر مراتب امر به معروف و نهی از منکر از امام باقر(علیه السلام) نقل گردید، به‌روشنی این پیام دریافت می‌شود که در این هنگام باید با آنان جهاد کرد تا به امر خدا گردن نهند.

در پایان ذکر این نکته بایسته است که برخی فقها معتقدند که در آیه شریفه وَلْتَکن مِّنکمْ أُمَّه یَدْعُونَ إِلَی الْخَیْرِ وَیَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنکرِ وَأُوْلَـئِک هُمُ الْمُفْلِحُونَ؛( آل عمران (3)، 104.) «و باید از میان شما گروهی باشند دعوتگر به خیر که به نیکی فرمان دهند و از ناشایستی باز دارند و اینان رستگارند»، بخش اول آیه، یعنی یَدْعُونَ إِلَی الْخَیْر، که دعوت به‌سوی خیر است و به تعلیم جاهل باز می‏گردد، امر به معروف نیست. آنان بر این باورند که اگر کسی از تکلیفی بی‏خبر باشد و بدین دلیل آن را انجام ندهد، آموزش این تکلیف به او امر به معروف نیست، بلکه امر به معروف یادآوری تکلیفی است که کسی آن را می‏داند، ولی انجام نمی‏دهد.

بنابراین مفهوم متعارف امر به معروف هنگامی مصداق پیدا می‏کند که حکومت اسلامی مقتدر بوده، ارزش‌های اسلامی در جامعه حاکم است. در این زمان، مردم از انجام کار زشت و گناه خجالت می‏کشند و نهی از منکر بر آنها تأثیر می‏گذارد. این نوع امر به معروف همان شرایطی را دارد که در منابع فقهی و رساله‏های عملیه آمده است. البته این شرایط، شامل امر به معروفی نمی‏شود که به معنای جهاد است؛ زیرا امر به معروفی که مصداق جهاد باشد، دیگر مشتمل بر شرط عدم خوف از ضرر نیست و از‌این‌روی امام خمینی(رحمهَ الله) تأکید داشتند در چنین مواردی تقیه جایز نیست؛ هر‌چند با هزینه‌های سنگین همچون کشته شدن شمار زیادی از انسان‌ها همراه باشد.

بدین‌ترتیب، امر به معروف و نهی از منکر در معنای عام خود، ازیک‌سوی، تعلیم جاهل را دربر می‏گیرد و از سوی دیگر، تا مرحله جهاد می‏رسد؛ زیرا هدف جهاد، برتری سخن خداست: وَکلِمَه اللّهِ هِیَ الْعُلْیَا؛(. توبه (9)، 40.) «و سخن خدا (و آیین او) بالا (و پیروز) است». منظور امام حسین(علیه السلام) نیز از امر به معروف و نهی از منکر، مفهوم عام آن است، نه معنای متعارف محدود آن، که عدم احتمال ضرر یکی از شرایط آن است؛ زیرا امام به‌یقین می‏دانست که کشته خواهد شد. ایشان افزون بر علم امامت و اخباری که از جد و پدرش درباره شهادت خود شنیده بود، از طریق علم عادی نیز می‏توانست از شهادت خود آگاه شود؛ چنان‌که افراد پرشماری ایشان را از رفتن به عراق برحذر می‏داشتند و متذکر می‌شدند که اگر به عراق رهسپار شوند، کشته خواهند شد و رفتار کوفیان را با پدر و برادرش به ایشان متذکر می‏شدند. ایشان در پاسخ می‏فرمود که تکلیفی دارد که باید بدان عمل کند.( محمد‌بن‌جریر الطبری، دلایل الامامه، ص181.)

منبر سوم : مراحل امربه معروف و نهی از منکر

آیه: سوره مائده آیه 32 : { مِنْ أَجْلِ ذَالِکَ کَتَبْنَا عَلىَ‏ بَنىِ إِسرَْ ءِیلَ أَنَّهُ مَن قَتَلَ نَفْسَا بِغَیرِْ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فىِ الْأَرْضِ فَکَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِیعًا وَ مَنْ أَحْیَاهَا فَکَأَنَّمَا أَحْیَا النَّاسَ جَمِیعًا وَ لَقَدْ جَاءَتْهُمْ رُسُلُنَا بِالْبَیِّنَاتِ ثُمَّ إِنَّ کَثِیرًا مِّنْهُم بَعْدَ ذَالِکَ فىِ الْأَرْضِ لَمُسرِْفُون‏ } به همین جهت بر بنى اسرائیل مقرّر داشتیم که هر کس انسانى را بدون ارتکاب قتل یا فساد در روى زمین بکشد،(یا از اسلام به کفر درآورد و گمراهش کند) چنان است که گویى همه انسانها را کشته و هر کس انسانى را از مرگ رهایى بخشد (و از انحراف نجات دهد) چنان است که گویى همه مردم را زنده کرده است، و رسولان ما با دلایل روشن به سوى بنى اسرائیل آمدند اما بسیارى از آنها، تعدّى و اسراف، در روى زمین کردند. (32)

حدیث: عَنْ أَمیرِالمُؤمِنین علیه السلام: اَلاَْمْـرُ بِـالْمَعْـرُوفِ اَفْضَلُ اَعْمالِ الْخَلْقِ على علیه السلام فرمودند: بهترین کار مردم امر به معروف مى باشد.

سیمای امربه معروف و نهی از منکر: مراحل امربه معروف و نهی از منکر:

امربه معروف ونهی از منکردارای سه مرحله است:

1-  مرحله قلبی

دراین مرحله انسان مومن با دیدن این که کار خوبی توسط دیگران انجام می شود در دل خود خوشحال می شود و سرور و شادمانی از چهره او نمایان می گردد و نیز بامشاهده کار ناروایی ، در دل ودرون خود اندوهگین  می گردد و ناراحتی و نفرت در چهره او ، خود را نشان می دهد .

امیر مومنان امام علی (علیه السّلام) می فرماید :

امرنا رسول الله ان نلقی اهل المعاصی بوجوه مُکفهرّه .

رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) به مادستور داده است که با اهل معصیت با چهره های گرفته برخورد کنیم .[وسائل الشیعه ج11ص413

غیر نطق وغیر ایماء وسجل صد هزاران ترجمان خیزد زدل

2-  مرحله زبانی

دراین مرحله فرد مسلمان ، با گفتن جمله ای ، مخاطب خود را به کار خوبی تشویق و وادار می کند و یا با گفتن جمله ای اورا از کاری نادرست باز می دارد .

3-  مرحله عملی

دراین مرحله با عمل ، فردی رابه کار خوب وادار یا از کار زشت باز می دارند . منظوراین است که اگر با تذکر زبانی ، معروف ، انجام نشد و یا فردی از کار زشت ، دست برنداشت ، عملا جلوی او را می گیرند یا او را به انجام کار خوب وادار می نمایند و به تعبیر دیگر با اِعمال قدرت او را به کاری یا ترک آن وادار می کنند .

1- اگر کارفرما از دادن حقوق کارگر خودداری ورزد و امر به معروف زبانی موثر نیفتد دولت می تواند کارفرما را به پرداخت حقوق کارگر ملزم سازد.

2- اگرشخصی در کوچه وخیابان آشکارا دست به گناهی بزند مثلا شراب بخورد یاقمار بازی کند و با نهی ازمنکر زبانی ازاین عمل زشت دست نکشد دولت اسلامی او را ملزم به ترک آن کار ناروا می نماید ودر صورت لزوم وی را بازداشت می کند .

نکته ها :

1- مراحل سه گانه امر به معروف و نهی از منکر ، به ترتیبی که گفته شد باید رعایت شود حتی در هر مرحله آن را می توان درجه بندی کرد ، اگر با درجه پایین تر هدف محقق می شود ( یعنی معروف انجام می گردد و منکر ترک می شود ) نباید از درجات بالاتراستفاده کرد برای روشن شدن مطلب به یک مثال توجه شود :

فرض کنید ،کسی به شما دروغ می گوید ، شما برای اینکه نشان دهید ازدروغ گفتن او ناراحتید و او نباید دروغ بگوید، حالتهای زیر را می توان داشته باشد :

- پس از شنیدن دروغ او ، به نشانه اعتراض ، ازاو روی برگردانید.

- چهره خود را ازاین عمل او ناراحت نشان دهید .

- کمی خود را عصبانی وخشمگین کنید.

- به اوبگویید : لطفاً مراقب سخنانت باش .

- لطفا دروغ نگویید .

- دروغ نگو .

- خجالت نمی کشید ، دروغ می گویید ؟

- و....

اگر با یک روی برگرداندن ، مخاطب آگاه می شود وازمنکر دست برمی دارد نباید به مراحل بعدی وارد شد. هرچند تشخیص این که درآن شرایط خاص ، با کدام مرحله می توان تاثیر گذار بود کاری است که به تیز هوشی ودرایت امرکننده به معروف بستگی دارد .

2- مرحله قلبی و زبانی وظیفه همگان است اما برخورد عملی برعهده دولت اسلامی است رهبرمعظم انقلاب اسلامی حضرت آیه الله خامنه ای (مدظلّه العالی) فرمودند :

در جامعه اسلامی تکلیف عامه مردم امر به معروف و نهی ازمنکر بالسان است اما اگرکاربه برخورد بکشدآن دیگر به عهده مسوولین است .[روزنامه جمهوری اسلامی 23تیر1373

3- برخورد عملی والزام آور درخانه حق پدراست ، اومی تواند جلوی کارهای زشت ناشایست فرزندان خود را بگیرد.

4- برخورد عملی و همراه باالزام تنها در انجام واجب ها و ترک حرام ها درست است و« درانجام مستحب ها و ترک مکروه ها،الزامی وجود ندارد » هر چند پدر می تواند نسبت به انجام مستحب ها یا ترک مکروه ها به فرزند خود امر نماید مانند این که به او بگوید : نمازهایت را درمسجد باجماعت بخوان (مستحب )، یا اینکه پیش از غذاخوردن دستهایت را بشو(مستحب ).

5- اهمیت برخی ازموضوعات به قدری روشن است که جامعه اسلامی باید واکنش مناسب و به موقع از خود نشان دهد و نمی تواند منتظر ماموران دولتی بماند ، مانند این که فردی بخواهد ،کسی را به قتل برساند واطرافیان با زبان ،هرچنداو را ازاین کارنهی می کنند گوش نمی کند دراین جا وظیفه مردم است که در صورت امکان مانع از آدم کشی آن فرد بشوند.

6- کسانی که اگوی دیگران قرار می گیرند ، مانند: معلمان ،استادان دانشگاه ،روحانیون ، نخبگان علمی ، مسئولان و... باید با رفتار وگفتاردرست ودرس آموز، مشوق عملی دیگران، برای انجام واجب ها ومستحب ها وترک حرام ها ومکروه ها باشند .

1-امربه معروف ونهی ازمنکردارای سه مرحله قلبی زبانی وعملی است.

2- درمرحله قلبی انسان در دل ازانجام نشدن معروف یا انجام دادن منکر توسط دیگران ناراحت می شود و ناراحتی اودرچهره نمایان می گردد.

3- درمرحله زبانی با زبان وگفتار شخص به انجام معروف یا ترک منکرفراخوانده می شود.

4- درمرحله عمل با اعمال قدرت (و زور) ازانجام منکر پیش گیری می شود .

5- مرحله سه گانه امربه معروف و نهی از منکر به ترتیب باید رعایت گردد.

6- مرحله قلبی وزبانی وظیفه همه مردم و برخورد عملی برعهده دولت اسلامی است .

7- برخورد عملی والزام آور در خانواده (در چارچوب مقررات شرعی ) ازاختیارات پدر می باشد.

8- گروه های مرجع وکسانی که الگوی اقشاری از جامعه هستند (مانند : روحانیون ،استادان ، معلمان ، مسوولان و...) باید با عمل کردن خود و پایبندی به ارزش ها ،دیگران رابه سمت وسوی ارزش ها و پرهیز ازگناهان دعوت کنند .

امام علی (علیه السّلام):

من ترک انکار المنکر بقلبه ولسانه و« یده » فهومیّت بین الاحیاء.

آن که،  نهی از منکر را با دل و زبان « ودست » خود ترک کند،  مانند مرده ای بین زندگان  است .[وسائل الشیعه ج11ص404 ونهج البلاغه حکمت374

منبر چهارم : معروف ها و منکرها

آیه: سوره توبه آیه 71 : { وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاءُ بَعْضٍ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنکَرِ وَ یُقِیمُونَ الصَّلَوةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکَوةَ وَ یُطِیعُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ أُوْلَئکَ سَیرَْحَمُهُمُ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ حَکِیم‏ } مردان مؤمن و زنان مؤمن دوستان یکدیگرند. امر به معروف و نهى از منکر می ‏کنند، و نماز را برپا می ‏دارند و زکات می ‏دهند و از خدا و پیامبرش فرمانبردارى می ‏کنند. خدا اینان را رحمت خواهد کرد، خدا پیروزمند و حکیم است. (71)

حدیث: عَنْ رَسُولِ اللّه ِ صلی الله علیه و آله: ...آمُرُهُمْ بِالمَعْرُوفِ وَ أَنْهاهُمْ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ أَتـْقـاهـُـمْ لِلّهِ. مردى خدمت پیامبراکرم صلی الله علیه و آلهآمد: در حالى که حضرت بر فراز منبر بود ـ آمد و پرسید مَنْ خَیرُالنّاسِ بهترین مردم کیست؟ پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند: آن کس که از همه بیشتر امر به معروف و نهى از منـکر کند و آن کس که از همه پرهیزگارتر باشد.

سیمای امربه معروف و نهی از منکر: معروف ها و منکرها:

می توان گفت از نگاه فقهی ، معروف ها منکر ها ،همان بایدها ونبایدها هستند یعنی اینکه انسان مسلمان به دنبال انجام چه کارهایی باشد واز چه کارهایی پرهیز کند دانشمندان اسلامی وعالمان دینی ، احکام تکلیفی را به چهار گروه تقسیم می کنند :

1- وجوب ، حکم وجوب به چیزهایی تعلق می گیرد که اصطلاحاً به آن واجب می گویند واجب ؛ عملی است که الزاماً باید انجام شود ودرصورتی که مکلف آن را ترک کند معصیت و نافرمانی خداوند متعال را مرتکب شده و سزاوار عذاب الهی خواهد بود مگر آن که توبه نماید مانند : نماز، روزه ، امانت داری ، دفاع از مظلومان و...

2- حرمت ؛ حکم حرمت به اموری تعلق می گیرد که به آن حرام می گویند و مکلف الزاماً باید آنها را ترک کند وانجام ندهد ودر صورتی که آنها راانجام دهد از دستورات خداوند سرپیچی کرده است و به عنوان گناهکار شناخته می شود مگرآن که توبه کند مانند : دروغ ، غیبت ، تهمت ، ظلم به دیگران ، شراب خواری و...

3- استحباب ؛ حکم استحباب به کاری تعلق می گیرد که به آن مستحب می گویند مستحب ؛ عملی است که انجام دادن آن خوب است اما الزامی نیست ، وانجام دهنده آن از ثواب و پاداش آن بهره مند می گردد، هر چند که اگر آن را ترک کند به عنوان گنهکار شناخته نمی شود بلکه ازهمان ثواب (ونیز مزایای دنیایی آن )محروم شده است مانند : نمازهای مستحبی در شبانه روز ، روزه گرفتن سه روزاز هرماه ، شستن دست هاپیش از غذا خوردن وپس ازآن ، مسواک زدن ، تسلیت گفتن به مصیبت دیدگان و...

4- کراهت ؛ حکم کراهت به کاری تعلق می گیرد که به آن مکروه می گویند مکروه ؛ عملی است که انجام ندادن آن بهتر است اما الزامی نیست وکسی که آن راا نجام ندهد ، شخصی مطیع بوده واز پاداش الهی برخوردار خواهد بود ،هرچند که اگر آن را انجام دهد ، جرم یا گناهی مرتکب نشده است مانند : نگاه کردن به صورت دیگران در موقع غذاخوردن ،گذاشتن نان زیر ظرف غذا، بوییدن گیاهان خوشبو برای شخص روزه دار ، خوردن وآشامیدن برای شخص جنب ؛ مگر آنکه وضو بگیرد و...

بنابراین باتوجه به توضیحات گذشته ، می توان گفت معروف (کارهای خوب وپسندیده ) شامل واجب ها و مستحب ها می شود ودر جای که آن معروف واجب باشد امر به آن هم واجب خواهد بود واگر معروف ، مستحب باشد امر به آن هم مستحب می باشد .

اما منکراگر به معنای کار زشت وگناه باشد فقط شامل حرام ها خواهد شد واگر به معنای (کارناپسند ) باشد شامل هم حرام ها و هم مکروه ها خواهد بود بنابراین اگر کاری حرام باشد نهی از انجام آن واجب است واگر کاری مکروه باشد نهی ازکار مکروه ، مستحب خواهد بود نتیجه آن که ، امر به معروف و نهی از منکر به امر به معروف ونهی از منکر واجب ، وامر به معروف و نهی از منکر مستحب ، تقسیم می شود.[تحریرالوسیله ج1ص444

1-  احکام تکلیفی به وجوب ، حرمت ، استحباب ، وکراهت تقسیم می شود .

2- واجب ، عملی است که انجام آن الزامی وحرام عملی است ، که ترک آن الزامی است .

3- مستحب به عملی می گویند ،که انجام دادن آن خوب تر وبهتر است ،اما الزامی نیست و مکروه آن است ،که ترک آن بهتر است اما الزامی نیست .

4- معروف ، شامل واجب ومستحب ،هردومی شود ، اما امربه معروفی که آن معروف ، واجب است ، واجب وامر به معروفی که آن معروف مستحب است ، مستحب می باشد .

5- منکر ، می تواند شامل حرام و مکروه شود نهی از منکری که حرام است واجب و نهی از منکری که مکروه است مستحب می باشد.

منبر پنجم : ویژگی های آمران به معروف وناهیان ازمنکر

آیه: سوره نحل آیه 90 : { إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْاحْسَنِ وَ إِیتَاى ذِى الْقُرْبىَ‏ وَ یَنْهَى‏ عَنِ الْفَحْشَاءِ وَ الْمُنکَرِ وَ الْبَغْىِ یَعِظُکُمْ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُون‏ } 90- خدا به عدالت و نیکى و احسان به خویشان فرمان می ‏دهد و از فحشاء و ناپسند و تجاوز نهى می ‏کند، شما را موعظه می ‏کند تا پند گیرید.

حدیث: عَنْ رَسُولِ اللّه صلی الله علیه و آله: أَلا اُخْبِرُکُمْ عَنْ اَقْوامٍ لَیْسُوا بِأَنْبِیاء وَ لا شُهدَاء تَغْبِطُـهُمْ النّاسُ یَـوْمَ الْقِـیامَةِ ... یَأْمُرُونَهُمْ بِما یُحِّبُ اللّه ُ وَ یَنْهَوْنَهُمْ عَمّا یَکْرَهُ اللّه ُ. رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: گروهى هستند که نه پیامبرند و نه شهید ولى مردم به مقامى که خداوند به خاطر امر به معروف و نهى از منکر به آنان عطا فرموده غبطه مى خورند.

سیمای امربه معروف و نهی از منکر: ویژگی های آمران به معروف وناهیان ازمنکر:

فردی که می خواهد امربه معروف کند (آمر ) یا نهی از منکر نماید (ناهی ) در صورتی موفق خواهد بود که ویژگی های زیر را داشته باشد ، البته این سخنان به این معنی نیست ،که اگر این خصوصیات را نداشت ،امربه معروف ونهی از منکر واجب نخواهد بود زیرا پیش از این ، شرایط وجوب امربه معروف ونهی از منکر ، بیان شد .

اما در این جا منظور آن است ،که وجود این خصلت ها در آمر وناهی ، نقش موثری در دلنشین شدن کلام وسخن اودر روح و روان مخاطب دارد .

 1- شناخت

آمر وناهی باید نسبت به معروف ومنکر ومسایل پیرامونی آن از شناخت کافی بهره مند باشد حوزه شناخت وی را می توان در این زمینه ها دانست :

الف- شناخت نسبت به معروف ها منکرها ، یعنی این که آمر وناهی نسبت به این که چه چیزیهایی معروف است وچه چیزهایی منکر ،آگاهی داشته باشد .

ب‌- شناخت نسبت به احکام امربه معروف ونهی از منکر ، به این معنا که بداند ، در کجا امربه معروف ونهی از منکر واجب است یامستحب ؟ ودر چه شرایطی ، نباید امربه معروف و نهی از منکر کند و. . .

ت - شناخت درباره عملی که مخاطب اوانجام می دهد یعنی بداندکه آیا کاری که آن شخص می کند ازمصادیق منکراست و نیز بداند کاری راکه او ترک می کند ،ازمصادیق معروف به شمار می رود .

ث- نسبت به مردم وخلق وخوی آنان آگاهی داشته باشد (مردم شناسی )

ج‌ - نسبت به چگونگی برخورد وشیوه ارتباط گیری بامردم ، شناخت داشته باشد اگرزبان شناس باشد ،کارش پیش می رود .

هرکه آواز همزبانی شد جدا  بی زبان شد،گرچه دارد صد نوا

و - ازآگاهی لازم درباره شرایط زمانی ، مکانی و روحی مخاطبان خود ، به هنگام امرو نهی ، بهرمند باشد .

 2-  اخلاص

هر چند در امربه معروف ونهی از منکر، قصد تقرب به خداوند واخلاص معتبرنیست ،اما اگر آمر و ناهی، امر و نهی را به قصد خشنودی و رضایت پروردگار و اصلاح فرد انجام دهد ، به عمل ، رنگ عبادت داده است . بنابراین انگیزه های دیگر نباید در این راه داشته باشد مثلاً نباید شخص به انگیزه تعریف و تشویق دیگران ازاو، یا به قصد تحقیر و تخریب شخصیت مخاطب ، یا به انگیزه انتقام جویی و. . . به این کار روی آورد ،که چنین عملی منکرشمرده می شود وازآن باید پرهیز کرد .

امام صادق (علیه السّلام) فرموده اند :

خداوند می فرمایند : من بهترین شریک (شما ) هستم ، هرکس در عملش (چیزی یا کسی) غیر من را شریک قرار دهد، ازاو نمی پذیرم ، مگر آن که آن را خالصانه برای من به  جا آورد.[وسائل الشیعه ج1ص44

بنابراین اگرکسی برای رضای خداوند کاری انجام دهد وازجمله این که ، امربه معروف و نهی از منکر کند ، خداوند در امور زندگی ، اورامورد لطف وعنایت خود قرار می دهد .در غیر این صورت ، پشت کردن به خداوند،  پشت کردن به توفیق وپیروزی در زندگی است به قول مولانا :

چون ازاوگشتی ،همه چیزازتوگشت        چون ازاوگشتی ، همه چیزازتوگشت

3-  پایبندی به ارزش ها

آمربه معروف وناهی ازمنکر ، خود باید به معروف ها عمل کند وازمنکرها پرهیز نماید تا سخن اودردل ها موثر افتد (به ویژه آنان که در جامعه برای بخشی از مردم به عنوان الگو قرار می گیرند ) وجزءکسانی نباشد ،که قرآن فرموده است :

أَتَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَتَنْسَوْنَ أَنْفُسَکُمْ [بقره44

آیا مردم را به نیکی امرمی کنید وخود را (فراموش) می نمائید ؟

امام علی (علیه السّلام)کسانی را که دیگران را ازکارهای زشت بازمی دارند ولی خود آن را انجام می دهند ،از احمق ترین مردم دانسته اند وچنین فرموده اند :

احمق الناس من انکر علی غیره رذیله وهو مقیم علیها [غررالحکم ج2ص474

« نادان ترین » بی خرد ترین مردم ،کسی است که دیگران راا زکاروخصلت بدی ، بازدارد (وآن را ناپسند شمارد ) در حالی که خود آن را مرتکب گردد.

 4-  مهربانی

آمر و ناهی ، در امر و نهی خود ، ازروی دلسوزی و مهربانی با مخاطب خود ، به گفت وگو بپردازد نه از موضع کبر و غرور یا برخورد خوشونت آمیز ، او همانند انسانی درد آشنا وکسی که به کمک دیگران می شتابد به دنبال درمان مناسب وموثرباشد.

امام علی (علیه السّلام)فرموده اند :

ینبغی للعاقل ان یخاطب الجاهل مخاطبة الطبیب المریض[غررالحکم ج6ص435

سزاواراست انسان خردمند دربرخورد با شخص جاهل همان گونه که پزشک با مریض به گفت  وگو می پردازد گفت وگو کند .

خداوند متعال هنگامی که به موسی وهارون ، ماموریت می دهد تا نزد فرعون بروند و او را به توحید فرا خوانند فرموده است :

فقولا له قولا لینا .[طه45

با او به نرمی (واز سر مهربانی ) سخن بگویید .

مفسرمعروف شیعه ، مرحوم طوسی در تفسیرمجمع البیان گفته است :

لحن آیه دلالت دارد که در دعوت به توحید ودر امربه معروف ونهی ازمنکر ، نرمی در گفتار (ومهربانی در رفتار)  رعایت شود ، زیرا این روش ، زودتر دیگران رابه پذیرش ، وادار می سازد وکمتر اثرمنفی برجای می نهد[تفسیرمجمع البیان ج4ص12

مهرو رقت ، وصف انسانی بود              خشم وشهوت ، وصف حیوانی بود

ابن سینا در کتاب اشارات وتنبیهات (نمط نهم ) ، اشاره زیبایی به این موضوع دارد اودرباره ویژگی های انسان عارف نوشته است :

عارف اهل تجسس کردن وخبرگیری (ازعیب های دیگران ) نیست و هنگام مشاهده منکر ، خشم و غضب اورا فرا نمی گیرد. . .اما اذا آمربالمعروف آمربرفق ناصح ، هرگاه بخواهد امربه معروف ونهی از منکر نماید آن را بارفق و نرمی انجام می دهد نه با درشتی وخشونت همراه بامذمت .

استاد حسن زاده در شرح این سخن ابن سینا گفته اند :

سیره پیشوایان عزیزمان دراین خصوص شایان توجه است آن بزرگواران در این مراحل چگونه عمل می کردند؟... هنگام مشاهده منکر ، غضب ، عارف را دچار سرگردانی وسرگشتگی نمی سازد ، هنگام مشاهده منکر، مظهراسم ستّارمی شود ومی پوشاند. یکی اسماء الله ستّاراست...خوب است این آقا خودش را در شرایط کسی که مرتکب آن منکرشده است ، قراربدهد تا ببیند آیا می تواند ازآن شرایط گناه ، سرافراز بیرون بیاید، اینجاست که باید نسبت به آنها دلسوزی نماید و بگوید چه شده که این بیچاره به این منکر تن داده است ، نه این که گرفتاری و رسوایی دیگری برای اوپیش بیاورد. باید دردش را درمان کند ، نه این که او را رسوا سازد. باید مثل یک پدرمهربان با نرم رفتاری ورفق ومدارا با او برخورد نماید.[دروس شرح اشارات وتنبیهات ابن سینا ص298

5- صبوری و بردباری

آمر وناهی ، ممکن است از سوی مخاطبان خود ، گاهی با نامهربانی روبرو شود، برخی به استهزا و تمسخر و اهانت وی بپردازند و برخی به زد و خورد اقدام کنند و مشکلاتی را پدید آورند، آمر و ناهی از این پیشامدها نباید هراسی به خود راه دهد یا در ادامه راه خود دچار تردید گردد، بلکه با حلم و بردباری، این فریضه بزرگ الهی را چون پیامبران و پیشوایان دینی، جامه عمل بپوشاند، به یقین، خداوند، چنین افرادی را کمک خواهد نمود، سفارش خداوند به پیامبر اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلّم) درباره سخنان بیهوده ای که دشمنان بر زبان می راندند، این بود که:

فاصبر علی ما یقولون[طه20 – ص17

درباره سخنانی که می گویند، صبر و شکیبایی پیش گیر.

حضرت لقمان(علیه السّلام) نیز به فرزندش فرموده است:

یَا بُنَیَّ أَقِمِ الصَّلاةَ وَأْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ وَانْهَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَاصْبِرْ عَلَى مَا أَصَابَکَ [لقمان17

فرزند عزیزم، نماز را برپا دار، امر به معروف کن و نهی از منکر بنما، و بر آن چه از مشکلات و گرفتاری ها (در این راه) به تو می رسد، صبر پیشه ساز.

 6- گذشت و برخورد کریمانه

آمر و ناهی اگر با  استهزا و اهانت از سوی دیگران مواجه شود با بزرگواری برخورد نماید و خصلت عفو و گذشت را در خود به کمال رساند.

قرآن کریم، ویژگی های پرهیزکاران را، چنین ترسیم می کند:

وَالْکَاظِمِینَ الْغَیْظَ وَالْعَافِینَ عَنِ النَّاسِ [آل عمران134

(پرهیزکاران) خشم خود را، فرو می برند و از مردم (در برابر کارهای ناشایست آنان)، گذشت می کنند.

برخوردار بزرگوارانه با رفتار ناشایست دیگران، زمینه گرایش آنان، به ارزش ها را بیشتر فراهم می سازد.

کم نخواهد گشت دریا زین کرم                از کرم، دریا نگردد، بیش و کم

سیره پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و پیشوایان معصوم (علیهم السّلام) دلیل بر این ادعا است، یکی از دانشمندان مشهور سنی به نام  ابن جوزی در کتاب خود، درباره امام سجاد(علیه السّلام) آورده است که:

روزی علی بن الحسین (علیه السّلام) از مسجد خارج شد. مردی به دنبالش رفت و آن حضرت را به باد فحش و ناسزا گرفت، اطرافیان حضرت آماده برخورد (فیزیکی) با آن شخص شدند. اما حضرت مانع آنان شده و با مهربانی از او پرسیدند: آیا نیازی داری تا ما آن را بر طرف سازیم؟ آن شخص که انتظار چنین برخورد کریمانه ای نداشت، خجالت کشید. (و نتوانست چیزی بگوید) آن حضرت هزار درهم به او بخشیدند. آن مرد، از آن پس هرگاه آن حضرت را می دید ( با احترام ازایشان یاد می کرد و) می گفت: شهادت می دهم که از فرزندان پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) هستی.[تذکرة الخواص ابن جوزی ص298

اما برخورد نادرست، ممکن است، علاوه بر تشدید خصومت و دشمنی مخاطب، آثاری از ندامت و پشیمانی در شخص آمر و ناهی بر جای گذارد و افسوس بخورد که چرا چنین کردم، به قول مولانا:

این چرا کردم؟ چرا دادم پیام؟             سوختم بیچاره را، زین گفت خام

از این گذشته، اگر قرار شود، پاسخ بدی دیگران را با بدی بدهیم، پس فرق ما با آنان در چیست؟

گر فراق بنده از بد بندگی است         چون تو با بد، بد کنی، پس فرق چیست؟!

 7- پرهیز از خودپسندی

اگر خداوند به آمر و ناهی، توفیق داده است تا واجب ها را انجام دهد و از گناهان پرهیز کند، آمر و ناهی باید آن را سرمایه سعادت و کمال خود قرار دهد و خود بینی و خودپسندی را، به خود راه ندهد و گمان نکند که او فردی صالح و شایسته و برگزیده خداوند است و دیگران اهل گناه و دوزخ، زیرا انسان موجودی است که، هر آن دچار تحول و انقلاب درونی می گردد، ممکن است، فردی صالح به انسانی ناشایست و یا انسانی ناشایست به فردی پرهیزکار، تبدیل شود.

حضرت امام خمینی در این باره سخنی زیبا دارند:

سزاوار است، که آمر به معروف و ناهی از منکر ... خویشتن را منزه از گناه و عیب نبیند و خود را برتر از کسی که گناه مرتکب شده است، نپندارد، زیرا مرتکب گناه هرچند که گناه کبیره ای را انجام داده باشد، ممکن است دارای صفات و ویژگی هایی باشد، که مورد رضایت خداوندی است و خداوند به آن جهت او را دوست داشته باشد، هر چند که به خاطر گناهانش مورد بغض و خشم خداوند است.[تحریرالوسیله ج1ص462مسأله13 

پنبه وسواس، بیرون کن زگــــــــوش              تا به گوش ات آید از گردون، خروش

پاک کن دو چشم عیب را، از موی عیب              تا ببینی باغ و سروســـــــتان غیب

دفع کن از مغز و از بینی، زکــــــــام                تا که، ریح الله درآید در مشـــــــام

  1. آمران به معروف وناهیان ازمنکر ،برای توفیق بیشتر در انجام این عبادت بزرگ ویژگی هایی را باید داشته باشند مانند :

الف – شناخت آگاهی که شامل آگاهی به معروف ها منکر ها ، معرفت به احکام امربه معروف ونهی از منکر ،عمل مخاطب ، خلق وخوی مخاطب روش برقراری ارتباط وآگاهی ازشرایط زمانی ،مکانی و روحی مخاطب می شود .

ب – اخلاص یعنی کاری را فقط (وخالصانه ) برای خشنودی خداوند متعال انجام دهیم ،این انگیزه به عمل خوب ، ارزش می بخشد .

ج – پایبندی به ارزش ها ازسوی آمروناهی ، سریع ترین و عمیق ترین تاثیر مثبت را در دل وجان او برجای می گذارد .

د- مهربانی و برخورد مهربانانه با مخاطب، سریع ترین و عمیق ترین تاثیر مثبت را در دل وجان او برجای می گذارد .

ه-  حلم و بردباری، انسان را در برابر مشکلات، مقاوم و استوار می سازد، چنین انسانی کمتر دچار احساس شکست و پشیمانی می شود.

و- برخورد کریمانه، در برابر بی ادبی دیگران، نشانه روحی بزرگ و شخصیتی رشد یافته است و عامل مهمی در تربیت مخاطبان، شمرده می شود.

ز- خود پسندی، انسان را دچار توهم می سازد، توهم به کمال رسیدن، توهم بهشتی شدن، توهم جهنمی بودن دیگران و ... این صفت زشت بزرگ ترین مانع رشد انسان و بزرگ ترین عامل آسیب پذیری او  می باشد.

امام صادق (علیه السّلام) : احِبّوا لِلنّاس ماتحبّون لِاَنفسکم آنچه را برای خود دوست دارید (ومی پسندید ) برای مردم دوست بدارید .[الکافی ج2ص635

وَعِبَادُ الرَّحْمَنِ الَّذِینَ یَمْشُونَ عَلَى الأرْضِ هَوْناً وَإِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلاماً [فرقان63 بندگان (خاص) خدای رحمان ، کسانی هستند که به نرمی (و بی تکبر ) بر زمین راه می روند و هنگامی که نادانان،  آنها را مخاطب سازند (و سخنان ناشایست بر زبان آورند ) به آنها سلام می گویند . (و به ملایمت پاسخ می دهند و با بزرگواری می گذرند).

منبر ششم : صفات و شرایط آمران و ناهیان:

آیه: سوره لقمان آیه 17 : { یَابُنىَ‏َّ أَقِمِ الصَّلَوةَ وَ أْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ وَ انْهَ عَنِ الْمُنکَرِ وَ اصْبرِْ عَلىَ‏ مَا أَصَابَکَ إِنَّ ذَالِکَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُور }  [لقمان به پسرش نصیحت کرد:] پسرم! نماز را برپا دار و مردم را به کار پسندیده وادار و از کار زشت بازدار { امر به معروف و نهى از منکر کن } و بر آنچه [از مشکلات و سختی ‏ها] به تو می ‏رسد شکیبایى کن، که اینها از امورى است که ملازمت بر آن از واجبات است. (17)

حدیث: عَنْ الباقِرِ علیه السلام: اِنَّ الأمرَ بِالمَعْرُوفِ وَ النَّهْىَ عَنِ الْمُنکَرِ فَریَضَةٌ عـَظیمَةٌ بِهـا تـُقامُ الفـَرائِضُ وَ تَأْمَنُ المَذاهِبُ وَ تَحِلُّ المَکاسِبُ وَ تَرُدُّ الْمَظـالِمُ وَ تَعْمـُر الأرْضُ امام باقر علیه السلام فرمودند: امر به معروف و نهى از منکر دو واجب بزرگ الهى مى باشند که سایر واجبات با آنها بر پا مى مانند و بوسیله این دو راهها امن و کسب و کار مردم حـلال مى شود. با این دو واجب است که داد ستمدیدگان ستانده مى شود و زمین آباد مى گردد.

سیمای امربه معروف و نهی از منکر: صفات و شرایط آمران و ناهیان:

1- با اراده باشد: قرآن مى‏فرماید: امر به معروف و نهى از منکر نیاز به عزم و اراده قوى دارد.(116) لذا نباید این کار را بر اساس قهر و صلح مردم تنظیم کرد.

 2- براى خدا باشد: قرآن مى‏فرماید: ریشه بعضى از انتقادها، مسائل شخصى است.(117) اگر امر و نهى براى خدا باشد مؤثرتر است؛ زیرا حرف صاف بر دل صاف مى‏نشیند.

 3-سعه صدر: دعوت به حق و امر به معروف و نهى از منکر، کار انبیاست و مشکلات انبیا را نیز خواهد داشت. انبیا تهمت‏ها را با صبر و سعه صدر پشت سر مى‏گذاشتند. آنان به کسانى که مى‏گفتند: ما تو را سفیه مى‏بینیم، مى‏فرمودند: در من سفاهتى نیست.(118) یا در برابر نسبت گمراهى مى‏فرمودند: در من گمراهى نیست.(119)

 گذشت از لغو، از صفات برجسته مؤمنان است.(120)

 4-حسن خلق و نرمخویى‏: کسى که امر و نهى مى‏کند، بدیها را با خوبى دفع مى‏کند.(121) و اهل انتقام و غیظ نیست.(122) از لغزش مردم در هنگام عذرخواهى بگذریم که این، نشانه جوانمردان تاریخ است. همین که برادران یوسف از او عذرخواهى کردند، فرمود: امروز ملامتى بر شما نیست.(123)

5-توجه به همه جوانب :در کتاب الغدیر مى‏خوانیم: شخصى از دیوار خانه مردم بالا رفت تا ببیند که افراد آن خانه چه مى‏کنند. همین که دید مشغول شراب خوردن هستند، از بالاى بام نهى از منکر کرد.  صاحبخانه به او گفت: من یک منکر انجام دادم و آن اینکه شراب خوردم؛ ولى تو گرفتار چند منکر شدى؛ تجسّس و ورود به حریم خانه مردم و ارعاب، منکرهایى بود که تو مرتکب شدى.(124)

6-هرگز خود را بهتر ندانیم:حضرت على‏(‏علیه السّلام) مى‏فرماید: اى بنده خدا! در عیبجویى کسى به خاطر گناهانش، شتاب مکن! چه بسا آن گناه بخشیده شود. و درباره خود، حتى از گناه کوچکى که انجام داده‏اى، خود را در امان ندان؛ زیرا چه بسا که به خاطر آن عذاب شوى.(125) کسى که امر به معروف و نهى از منکر مى‏کند، مانند پزشکى است که به مداواى مریض مى‏پردازد. چه بسا مریض بهبود یابد و سالها عمر کند؛ ولى خود پزشک در حادثه‏اى جان دهد.

از کجا شروع کنیم؟

1- خود: قرآن مى‏فرماید: اى کسانى که ایمان آورده‏اید! چرا آنچه را مى‏گوئید عمل نمى‏کنید؟(126) و در جاى دیگرى مى‏فرماید: آیا مردم را به نیکى سفارش مى‏کنید، در حالى که خودتان را فراموش مى‏کنید؟(127) حضرت على (‏علیه السّلام) مى‏فرماید: تا خودم کارى را انجام ندهم، شما را به آن سفارش نمى‏کنم و تا خودم از کارى دورى نکنم، شما را از آن باز نمى‏دارم.(128) البته، عمل، رمز موفقیت است و نه رمز وجوب.

 2- خانواده‏: قرآن مى‏فرماید: اى پیامبر! اول دختران و همسرانت را سفارش کن و آن گاه زنان دیگر را.(129) قرآن در ستایش یکى از انبیا مى‏فرماید: او خاندان و بستگان خود را به نماز سفارش مى‏فرمود.(130) البته گاهى همسر و فرزند قابلیّت هدایت ندارند، ولى دیگران حرف حق را مى‏پذیرند. نمونه آن، پسر نوح و همسر لوط است.

 3- نسل نو:حضرت على‏(‏علیه السّلام) مى‏فرماید: روح نوجوان همچون زمین خالى است و آموزش نوجوان مانند نقش بر سنگ، ماندگار است.(131) در روایات مى‏خوانیم: به سراغ نسل نو بروید، زیرا که آنان زودتر از دیگران به سوى خیر گرایش پیدا مى‏کنند.(132)

 4- همسایگان‏: رسول خداصلى الله علیه وآله فرمود: چرا مردم همسایگان خود را آموزش نمى‏دهند؟ موعظه نمى‏کنند؟ امر به معروف و نهى از منکر نمى‏کنند؟ و چرا همسایگان حاضر نمى‏شوند آموزش ببینند؟(133)

نقش حکومت :گاهى اوقات منکرات در سطح وسیعى مطرح است که جز با حرکت دولت، امکان نهى از آن نیست.

البتّه وظیفه حکومت تنها در این موارد نیست؛ بلکه باید از آمرین به معروف و ناهیان از منکر که طبق وظیفه فردى نیز تذکر مى‏دهند، حمایت کند.همکارى دولت و مردم همیشه کارساز بوده است و هیچ یک به تنهایى توفیق کامل را به دست نخواهند آورد. لذا براى اجراى احکام نورانى اسلام باید حکومت اسلامى در کار باشد؛ وگرنه بسیارى از احکام که نیاز به قدرت دارد، به زمین خواهد ماند. آرى! ولایت فقیه یک ضرورت براى اجراى احکام الهى است.وظایف حکومت در امر به معروف و نهى از منکر مخصوص به چند نمونه نیست. جکومت وظیفه دارد معروف‏هاى سیاسى اجتماعى را احیا و از منکرات اقتصادى اجتماعى جلوگیرى کند.

اینها نمونه‏هایى از وظایف حکومت است:کنترل نرخها و جلوگیرى از هرج و مرج بازار؛جلوگیرى از واسطه‏هاى کاذب که وسیله گران‏شدن جنس هستند؛نظارت برقراردادها وجلوگیرى از سوء استفاده‏هایى که در تنظیم اسناد مى‏شود. دقت در توزیع عادلانه، حفظ بیت‏المال و شناسایى امین‏ترین افراد براى سپردن بیت المال به آنها.استفاده بهینه از منابع طبیعى. ایجاد شغل مفید براى بیکاران و آموزش دادن کارگران ساده براى بهتر نتیجه گرفتن از منابع طبیعى و فنى؛ زیرا اشتغال، بزرگ‏ترین معروف و بیکارى زمینه انواع منکرات است. سالم ‏سازى محیط-

محیط و جامعه در گرایش‏هاى فکرى و اخلاقى افراد نقش مهمى دارد. از جمله:

 1- در تاریخ بنى اسرائیل مى‏خوانیم: ((همین که با معجزه موسى (‏علیه السّلام) از رود نیل گذشتند، گروهى بت پرست را دیدند. فوراً تحت تأثیر قرار گرفتند و از موسى خواستند که حضرت براى آنان بت قرار دهد تا عبادت کنند.))(134)

 2- حضرت ابراهیم‏(‏علیه السّلام) یک تنه تبر به دست گرفت، وارد بتکده شد و همه بت‏ها را شکست. سپس تبر را به گردن بت بزرگ آویخت.(135)

 3- موسى به سامرى گفت: ((به خدا سوگند که گوساله طلایى تو را آتش مى‏زنم و خاکسترش را به دریا مى‏ریزم.))(136)

 4-ماجراى مسجد ضرار؛ منافقان در مدینه با وجود مسجد پیامبرصلى الله علیه وآله، مسجد دیگرى ساختند تا در سایه نام مسجد، نیروهاى خود را تمرکز دهند و با دشمنان خارجى ارتباط برقرار کنند. آنها براى به رسمیت شناخته شدن مسجدشان از پیامبر اکرم‏صلى الله علیه وآله دعوت کردند به امامت خویش، نماز جماعتى در آنجا برگزار کند.  حضرت که در آستانه جنگ تبوک بودند، پاسخ مثبتى ندادند. پس از آنکه رفتند و برگشتند، مردم را براى خراب کردن مسجدى که مرکز تجمع منافقین بود، بسیج کردند. از این ماجرا در قرآن به اشاره ذکر شده است. از چهار نمونه‏اى که از قرآن نقل کردم، مى‏توان چنین نتیجه گرفت که براى اجراى نهى از منکر باید ابتدا، مراکز و انسانهاى فتنه خیز را از جامعه حذف کرد؛ زیرا بدون محو کردن آنها، نهى از منکر، مبارزه با معلول و رها کردن علت‏هاست.

 نظام و حکومتى که بنا دارد امر به معروف و نهى از منکر را احیا کند، باید براى سالم‏سازى محیط گام‏هایى بردارد؛ از جمله:

 1- تبلیغ در مورد ازدواج آسان و دادن وام ازدواج به جوانها.

 2- تفکیک مراکز دختر و پسر در همه مقاطع تحصیلى، پارک ها، مکانهاى عمومى، بیمارستانها و حتى مراکز خدماتى (تا آنجا که امکان دارد)؛ تا زنان بتوانند با لباس ساده مشغول به کار شوند و مردان نیز مزاحمتى نداشته باشند.

 3- جلوگیرى از تولید فیلم‏ها، نوارها، کتاب‏هایى که در آنها زمینه‏هاى انحراف و فساد و ابتذال زیاد است؛ بخصوص بستن بعضى شرکت‏ها، بوتیک‏ها و مؤسسات منحرف و یا جلوگیرى از ارائه لباسها و...

 4- دقت در گزینش افراد تا مهره‏هاى وابسته و فتنه‏گر، میدانى براى رشد افکار خود نداشته باشند. بخشى از این اقدامات بحمدالله در سایه جمهورى اسلامى انجام شده و امید است که کامل شود.

 5 - از آنجا که حیا مانع بسیارى از گناهان و نداشتن حیا زمینه ساز انواع منکرات است، مسؤولان نظام باید اصل حیا را در تار و پود جامعه مراعات کنند تا میدانى براى رشد خلافکاران پیدا نشود. از جمله، دولت اجازه ساختن ساختمان هایى را که ساکنان آن به طور طبیعى حیا را از دست مى‏دهند، به کسى ندهد. آرى! در ساختمان‏هایى که فرد در درون خانه خود همه جاى خانه همسایه را مى‏بیند، حیایى نمى ماند. امام حسن و امام حسین‏علیهما السلام کودکانى بودند که با شلوار بلند وارد فرات شدند. شخصى به آن دو عزیز گفت: ((لباس شما خراب شد.))  این دو عزیز در پاسخ او فرمودند: ((خراب شدن شلوار بهتر از خراب شدن دین و حیا است.))(137)

 6- اسلام براى سالم‏سازى محیط، تربیت کودکان و مدیریت داخلى خانه را به زن سپرده است و تا حد امکان با سپردن کارهاى مفید در محل آرام خانه، زن را ازخارج شدن بدون دلیل و دور از چشم شوهر نهى فرموده است. البته، هر کجا که نیاز باشد،به زن اجازه خروج داده است؛ از جمله رفتن به مکه بدون شوهر. آنچه محیط را فاسد مى‏کند، رها شدن، بى‏بندوبارى و بى هدفى است؛ وگرنه اسلام به زن اجازه آموختن و آموزش، شرکت در انتخابات، داشتن استقلال اقتصادى و سیاسى، شرکت در عالى‏ترین کنگره‏هاى علمى، نوشتن انواع مقالات تخصصى و تربیتى و علمى را داده است.  قرآن به آشنایى با تاریخ زنان نمونه همچون آشنایى با تاریخ مردان نمونه سفارش کرده است. در قرآن همان گونه که مى‏خوانیم: ((واذکر فى الکتاب ابراهیم))(138)، ((واذکر فى الکتاب موسى))(139)؛ همچنین مى‏خوانیم: ((واذکر فى الکتاب مریم))(140)؛ همان گونه که مرد مى‏تواند الگو و اسوه باشد، قرآن، همسر فرعون را الگو و نمونه تاریخ بشر قرار داده است.

116) سوره لقمان، آیه 17.

117) سوره توبه، آیه 58 .

118) سوره اعراف، آیه 66.

119) سوره اعراف، آیه 61.

120) سوره فرقان، آیه 72.

121) سوره رعد، آیه 22.

122) سوره آل عمران، آیه 134.

123) سوره یوسف، آیه 92.

124) الغدیر، ج‏6، ص‏121.

125) نهج‏البلاغه، خطبه 140.

126) سوره صفّ، آیه 3.

127) سوره بقره، آیه 44.

128) نهج‏البلاغه، خطبه 175.

129) سوره احزاب، آیه 59 .

130) سوره مریم، آیه 55 .

131) نهج‏البلاغه، نامه 31.

132) وسائل‏الشیعه، ج‏11، ص 448.

133) کنزالعمّال، ج 3، ص 684.

134) سوره اعراف، آیه  138.

135) سوره انبیاء، آیه 58 .

136) سوره طه، آیه 97.

137) بحارالانوار، ج 43، ص 320.

138) سوره مریم، آیه 41.

139) سوره مریم، آیه 51.

140) سوره مریم، آیه 16.

منبر هفتم : وظایف آمران به معروف و ناهیان از منکر

آیه: سوره حج آیه 41 و 42 , 43 , 44 : { الَّذِینَ إِن مَّکَّنَّاهُمْ فىِ الْأَرْضِ أَقَامُواْ الصَّلَوةَ وَ ءَاتَوُاْ الزَّکَوةَ وَ أَمَرُواْ بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْاْ عَنِ الْمُنکَرِ وَ لِلَّهِ عَقِبَةُ الْأُمُورِ(41)وَ إِن یُکَذِّبُوکَ فَقَدْ کَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَ عَادٌ وَ ثَمُودُ(42)وَ قَوْمُ إِبْرَاهِیمَ وَ قَوْمُ لُوطٍ(43)وَ أَصْحَابُ مَدْیَنَ وَ کُذِّبَ مُوسىَ‏ فَأَمْلَیْتُ لِلْکَفِرِینَ ثُمَّ أَخَذْتُهُمْ فَکَیْفَ کَانَ نَکِیرِ(44) }   41 آنها کسانى هستند که اگر در زمین قدرتشان دهیم ، نماز را برپا میدارند و زکات می دهند و امر به معروف و نهى از منکر مینمایند و (از هیچ کس جز خدا نمی ‏ترسند چون می دانند که) عاقبت کارها به دست خداست.42 اگر تو را تکذیب می ‏کنند، پیش از آنها نیز قوم نوح و عاد و ثمود پیامبرانشان را تکذیب کردند.43 همچنین قوم ابراهیم و قوم لوط، پیامبران خود را تکذیب نمودند.44 و نیز اصحاب مدین و موسى تکذیب شدند. به کافران مهلت دادم، آن گاه مجازاتشان کردم و دیدى که چگونه مجازات سختى نمودم‏.

حدیث: قالَ رَسولُ اللّه ِ صلی الله علیه و آله: وَالْجِهَادُ مِنْهَا عَلَى أَرْبَعِ شُعَبٍ: عَلَى الْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ، وَالنَّهْیِ عَنِ الْمُنْکَرِ، وَالصِّدْقِ فِیالْمَوَاطِنِ، وَشَنْآنِ الْفَاسِقِینَ رسول اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند: جهاد بر چهار قسم است: 1 ـ امر به معروف 2 ـ نهى از منکر 3 ـ راستى در هنگامه شکیبائى 4 ـ دورى از گناهکار.

سیمای امربه معروف و نهی از منکر: وظایف آمران به معروف و ناهیان از منکر:

از آیات قرآن استفاده مى‏شود که کسانى در امر به معروف موفق‏ترند که :

  1. اهل توبه و سجده و رکوع و قیام باشند.(88)
  2. هرگز توقع مادى از مردم نداشته باشند.(89)
  3. گفتار و بیانشان؛

 الف: حق ودلپسند باشد؛ ((اِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّب))(90)

 ب: به بهترین بیان باشد؛ مخاطب مسلمان باشد یا غیرمسلمان؛ ((قُولُوا لِلِنّاسِ حُسْناً))(91)

 در قرآن، از ناسزاگفتن به مشرکین نهى شده است؛ زیرا آنان نیز ممکن است به مقدسات ما ناسزا بگویند؛ ((لاتَسُبُّوا الَّذینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ فَیَسُبُّوا اللّه عَدْواً))(92)

  1. سخنشان منطقى باشد؛ در سراسر قرآن، کلمات برهان و بینّه بارها به چشم مى‏خورد؛ حتّى از کفار مى‏خواهد تا اگر منطقى دارند، عرضه کنند.(93)
  2. از تحقیر دیگران بپرهیزند و به خاطر انجام منکر توهینى نکنند.
  3. از کلمات عاطفى، نرم و محبّت‏آور استفاده کنند. قرآن، انبیا را برادر مردم معرفى مى‏کند(94) و این تعبیر، بهترین اهرم براى جذب مردم است. خداوند به موسى و هارون‏علیهما السلام مى‏فرماید، هنگامى که نزد فرعون رفتید، با او به نرمى سخن بگوئید.(95)

7-دورى از قضاوت عجولانه  :امام صادق (‏علیه السّلام) براى مهمان خود خرماى مرغوبى آورد. مهمان این آیه از قرآن را خواند: ((ثمّ لتسئلنّ یومئذ عن النعیم))(96) از این نعمت‏ها در قیامت، مورد بازخواست قرار خواهید گرفت.گویا به نظرش آمد که خرماى به این خوبى، چرا در منزل امام است. امام فرمود: مراد از نعمتى که در قیامت مورد بازخواست واقع مى‏شود، نعمت رهبرى و ولایت است، نه خرما.(97)

8-میانه‏روى:بر اساس روایات، باید در امر و نهى میانه‏رو بود و از هرگونه خود کم‏بینى و ضعف یا خشونت و تندروى پرهیز نمود.(98)

9-محبوبیت و نفوذ کلام:از امام صادق (‏علیه السّلام) سوال شد: آیا امر به معروف و نهى از منکر بر همه واجب است؟ امام فرمود: این کار بر شخصى واجب است که مورد احترام و اطاعت دیگران باشد و نسبت به معروف، علم و بصیرت داشته باشد، نه بر کسانى که خود در انتخاب راه متحیّرند.(99)

10-کسب آگاهى :حضرت على (‏علیه السّلام) مى‏فرماید: هیچ تلاش و حرکتى نیست، مگر اینکه انسان در آن محتاج به شناخت باشد.(100) ابوحنیفه با امام صادق (‏علیه السّلام) هم غذا شد. امام فرمود: خداوندا! این نعمت‏ها از تو و پیامبرت مى‏باشد.(101) ابو حنیفه گفت: نعمت‏ها از خداست. چرا رسول را اضافه مى‏کنید؟ آیا این نوعى شرک نیست؟امام فرمود: خداوند در قرآن مى‏فرماید: ((أغناهم اللّه و رسوله من فضله))(102) خداوند و پیامبرش مردم را بى‏نیاز کردند.روزى یک صوفى زاهدنما به امام صادق (‏علیه السّلام) گفت: چرا شما لباسهاى نرم و لطیف پوشیده‏اید؟ به خدا سوگند که پیامبر این گونه لباسها را نمى‏پوشید. امام لباس خود را کنار زد و فرمود: من زیر این لباس، لباس خشن پوشیده‏ام. لباس خشن زیر را براى خدا و اینکه نفس من رفاه طلب نباشد، و لباس رو را براى آراستگى میان مردم پوشیده‏ام.(103) در اینجا حدیث جالبى را نقل مى‏کنیم تا بدانیم که امر به معروف و نهى از منکر کار ساده‏اى نیست و هر کسى نمى‏تواند با هر شناختى که دارد و با هر شیوه‏اى که مى‏پسندد، این کار را انجام دهد.  در حدیث حسینى مى‏خوانیم: ((صاحِبُ الاَمرِ بِالمَعروفِ یَحتاجُ الى ان یکون عالِماً بالحَلال و الحرام)) ((کسى که امر به معروف مى‏کند، باید دین شناس باشد و حلال و حرام را بداند)). ((فارغاً من خاصّة نفسه)) ((گرفتار نفس خود نباشد)). اگر حرفى مى‏زند ویا گامى برمى‏دارد، براى اصلاح جامعه و رضاى خدا باشد و نه مطرح کردن خود. ((ناصحاً للخلق)) ((خیرخواه مردم باشد و انگیزه او، سوز درونى و غیرت دینى باشد)). ((رحیماً رفیقاً بهم)) ((با مردم مهربان و رفیق باشد و تا ضرورت پیش نیاید، خشونت نکند)).((داعیاً لهم باللطف)) ((با لطافت ومحبت، مردم را به کار خیر و خوبى دعوت کند)). ((حسن البیان)) ((گفتارش نیکو باشد)). ((عارفاً بتفاوت اخلاقهم)) ((بداند که هر کس خلق و خویى دارد و با هرکس باید طور خاصى سخن گفت)).((بصیراً بمکر النفس)) ((از حیله‏هاى نفسانى آگاه باشد)) تا مبادا در قالب امر به معروف و نهى از منکر به اهداف شومى کشیده شود. ((صابراً)) ((اگر در راه امر به معروف و نهى از منکر ضربه‏اى دید، مأیوس نشود و پشتکار داشته باشد)). ((لا یکا فیهم و لا یشکو منهم)) ((اگر از مردم آزارى دید، انتقام نگیرد و شکایتى نکند)).((لا یستعمل الحمیّة)) ((در کار تعصّب قومى وقبیله‏اى نداشته باشد)). ((لا یغتاظ لنفسه)) ((غیظ او براى نفس نباشد))، بلکه براى خدا و ارتکاب کار زشت توسط دیگران باشد. نه اینکه چرا شأن و مقام مرا مراعات نکرد.(104)

11-با عمل خود، مردم را دعوت کنیم:در قرآن، بارها از کسانى که مردم را به حق دعوت مى‏کنند، ولى خود را فراموش کرده‏اند، انتقاد شدید شده است. ((لِمَ تَقُولُونَ ما لاتَفعَلون))(105) در روایات مى‏خوانیم: با عمل خود مردم را به راه حق دعوت کنید.((کونوا دعاة الناس باعمالکم))(106) براى مثال مسؤولان مملکتى باید در صف اول نماز جمعه و جماعات حاضر باشند، تا نمازخانه‏ها و مساجد پر شود.

 سؤال: فقها مى‏گویند: امر به معروف و نهى از منکر واجب است گرچه انسان به آنچه مى‏گوید، عمل نمى‏کند. ولى در آیات و روایات از کسانى که به گفتار خود عمل نکنند، انتقاد شدیدشده است؟ پاسخ: انتقاد قرآن و روایات از کسانى است که به طور کلّى میان گفتار و کردارشان تفاوت است؛ یعنى برنامه زندگى و رفتار آنان خلاف است، ولى در جامعه قیافه مصلح و آمر به معروف دارند.  فتواى فقها این است که لازم نیست به تمام فرامین خدا عمل کنید تا واجد شرائط امر به معروف باشید. گروهى نزد پیامبر اکرم‏(صلّى الله علیه و آله و سلّم) آمدند و گفتند: تا ما به همه احکام عمل نکنیم، امر به معروف نمى‏کنیم.  حضرت فرمود: امر به معروف کنید؛ گرچه به همه آنچه مى‏گویید، عمل نمى‏کنید و نهى از منکر کنید گرچه از همه منکرات دورى نمى‏کنید.(107)

 سؤال: اگر مردم مخالفت کردند، چه کنیم؟

 پاسخ: اولاً: سنت و برنامه خداوند بر آزاد گذاشتن مردم است.(108) لذا پیامبر مى‏فرماید: من وکیل شما نیستم.(109) بنابراین، معناى تذکر شما، قبول حتمى مردم نیست. ثانیاً: باید به مردم فرصت داد. زیرا کسانى که مدت‏ها در راهى رفته‏اند، یکدفعه نمى‏توانند از راه خود دست بردارند. ثالثاً: گاهى باید صبر کنیم تا حساسیت طرف از بین برود، درست مثل دندانپزشکى که اگر دندان درد کند، آن را نمى‏کشد. رابعاً: ممکن است اگر شیوه را عوض کنیم، او بپذیرد.

 و فراموش نکنیم که اگر مردم اعتنایى نکنند، پاداش ما در نزد خداوند محفوظ است.

12-از کار خلاف انتقاد کنیم، نه از شخص:در قرآن مى‏خوانیم که پیامبران به مردم مى‏گفتند: ((انّى لعملکم من القالین))(110) ((من با عمل شما مخالف هستم))، نه با خود شما. اگر خلافکار احساس کند که شخصیت دارد و محبوب است و تنها نقطه ضعف او کار خلافش است، براحتى آن را ترک مى‏کند. امّا اگر احساس کند که انسانى منفور، مردود و مطرود است، هر روز به تباهى خود مى‏افزاید. شخصى از امام کاظم (‏علیه السّلام) پرسید: یکى از یاران شما شراب خورده است. آیا از او تبرّى جوییم؟ امام فرمود: از کارش تبرّى جوئید (نه از خودش).(111)

13-به حداقل اکتفا کنیم:رسول خدا (صلّى الله علیه و آله و سلّم) در روزهاى اول دعوت خود، مردم را تنها به یک جمله سفارش مى‏فرمود: ((قولوا لا اِلهَ اِلاّ اللّه تُفلِحُوا)) بگویید جز خداى یکتا معبودى نیست، تا رستگار شوید.حکمِ روزه، زکات و جهاد در اسلام، بعد از گذشت پانزده سال از بعثت پیامبر نازل شد. در قرآن مى‏خوانیم: چون خداوند مردم را ضعیف دید، قانون خود را تخفیف داد.(112)در روایات آمده است که یک نفر مسیحى، مسلمان شد. رفیق مسلمانش سحرگاه به منزل او رفت و گفت: الآن وقت نماز شب است. او را از خواب بیدار کرد و به مسجد برد و به نماز شب واداشت. همین که اذان صبح شد، گفت: اکنون وقت نماز صبح است. و بعد، نماز ظهر و عصر را خواندند؛ در حالى که مى‏گفت، نباید از نمازها و دعاى نافله و مستحبات غافل شد. این مسلمان چنان با نماز و دعا، وقتِ مسیحى تازه مسلمان را پر کرد که روز بعد گفت: اگر اسلام این است، همان بهتر که مسیحى باشم.

14-به سراغ کشف منکر نرویم:بعضى به سراغ کشف عیوب و گناهان دیگران مى‏روند تا او را نهى از منکر کنند، در حالى که قرآن با کمال صراحت، تجسّس را تحریم کرده است.(113) امام صادق (‏علیه السّلام) مى‏فرماید:  لغزشهاى مؤمنان را پیگیرى نکنید که هر کس این‏گونه باشد، خداوند علاوه بر آخرت، در همین دنیا او را افتضاح خواهد کرد.(114)

15-نهى از منکر نه حسادت:ریشه برخى انتقادها، عقده‏ها و حسادت‏هاست. قرآن خطاب به پیامبر مى‏فرماید: بعضى از مردم درباره تقسیم زکات به تو انتقاد مى‏کنند؛ ولى اگر مقدارى از زکات به خود آنان بدهى، راضى مى‏شوند و انتقادى نمى‏کنند؛ اما در صورتى که ندهى، عصبانى مى‏شوند.(115)

88) سوره توبه، آیه 112.

89) سوره هود، آیه 29.

90) سوره فاطر، آیه 10.

91) سوره بقره، آیه 83.

92) سوره انعام، آیه 108.

93) سوره بقره، آیه 111 ؛ انبیاء، 24 ؛ نمل، 64 و قصص، 75.

94) سوره شعراء، آیه 142.

95) سوره طه، آیه 44.

96) سوره تکاثر، آیه 8.

97) روایت ذیل تفسیر آیه فوق آمده است.

98) وسائل‏الشیعه، ج 11، ص‏403.

99) بحارالانوار، ج 97، ص 93.

100) الحیاة، ج 1، ص 37.

101) بحارالانوار، ج 47، ص 240.

102) سوره توبه، آیه 74.

103) وسائل‏الشیعه، ج 3، ص 351.

104) بحارالانوار، ج‏97، ص‏83 .

105) سوره صفّ، آیه 2.

106) بحارالانوار، ج‏5، ص‏198.

107) میزان الحکمه، ج 6، ص 274.

108) سوره دهر، آیه 2.

109) سوره انعام، آیه 66.

110) سوره شعراء، آیه 167.

111) بحارالانوار، ج 27، ص 137.

112) سوره انفال، آیه 66.

113) سوره حجرات، آیه 12.

114) مستدرک، ج 7، ص 81.

115) سوره توبه، آیه 58 .

منبر هشتم : آمران به معروف وناهیان از منکر درقرآن

آیه: سوره توبه آیه 67 : { الْمُنَافِقُونَ وَ الْمُنَافِقَاتُ بَعْضُهُم مِّن بَعْضٍ یَأْمُرُونَ بِالْمُنکَرِ وَ یَنهَْوْنَ عَنِ الْمَعْرُوفِ وَ یَقْبِضُونَ أَیْدِیهَُمْ نَسُواْ اللَّهَ فَنَسِیهَُمْ إِنَّ الْمُنَافِقِینَ هُمُ الْفَسِقُون‏ } مردان منافق و زنان منافق، همه همانند یکدیگرند. به کارهاى زشت فرمان می ‏دهند و از کارهاى نیک جلو می ‏گیرند و دست خود را (از انفاق در راه خدا) می‏بندند و چون خدا را فراموش کردند خدا نیز آنها را فراموش کرد (یعنى به خود واگذاشت تا از هر سعادت محروم شوند)، در حقیقت منافقان بدترین زشتکاران عالمند.

حدیث: عَن أبى عَبْدِاللّه علیه السلام: حَسْبُ الْمؤْمِنِ غَیْراً إِذا رَأى مُنْکَراً اَنْ یَعْلَمَ اللّه ُ مِنْ نِیَّـتِهِ أَنـَّهُ لَهُ کارِهٌ. امام صادق علیه السلام فرمودند: در غیرتمندبودن مؤمن همین بس که هرگاه کار زشت و ناپسندى مشاهده کرد خداى متعال از نیّتش در مورد ناخوش داشتن آن منکر آگاه باشد.

سیمای امربه معروف و نهی از منکر: آمران به معروف وناهیان از منکر درقرآن:

الف –خداوند متعال :منظور از عنوان آمران و ناهیان در قرآن این است که بدانیم در قرآن چه کسانی امرکننده به معروف یا نهی کننده ازمنکرشناخته شده اند .فراخواندن انسان ها به ارزش های سعادت بخش وسازنده وهشدار دادن آنان نسبت به منکرها نخستین بار توسط خداوند متعال انجام یافته است شاید بتوان گفت اولین امر پروردگار درباره  انسان امراوبه فرشتگان است که دربرابرانسان سجده کنند .وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلائِکَةِ اسْجُدُوا لآدَمَ فَسَجَدُوا إِلا إِبْلِیسَ أَبَى وَاسْتَکْبَرَ وَکَانَ مِنَ الْکَافِرِینَ [بقره34)وهنگامی که به فرشتگان گفتیم ، برای عظمت واحترام آدم سجده کنید پس آنان سجده کردن سرباز زد ( و کبر ورزید واز کافران گردید.)و نخستین نهی خداوند ،نهی او به آدم وحوا بوده است که مبادا ثمره یک درخت مشخص را بخورند .وَلا تَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَةَ.[بقره35)

به این درخت نزدیک نشوید (از میوه آن نخورید)ازاوصاف واسماء حسنای الهی آمروناهی بودن اواست .در دعای جوشن کبیر که آن را فرشته وحی ، جبرئیل ازسوی خداوند آورده و به پیامبر اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلّم) تعلیم داده است ، پروردگار متعال را به  هزار و یک وصف واسم می خوانیم و در بند (90) ازاین دعا او را به نام یا آمر یا ناهی صدا می زنیم .در قرآن کریم ،آیات بسیاری درباره دستورات الهی به انسان آمده است .

به نمونه هایی ازاَمرها و نهی های خداوند توجه شود :

اَمرها:

إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالإحْسَانِ وَإِیتَاءِ ذِی الْقُرْبَى [نحل90همانا خداوند به عدل (وداد) و نیکی کردن و بخشش به نزدیکان فرمان می دهد .

إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الأمَانَاتِ إِلَى أَهْلِهَا [نساء58 همانا خداوند به شما فرمان می دهد که امانت ها رابه صاحبان آنها بدهید .

وَاسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَالصَّلاةِ [بقره45ازصبرونماز یاری بجوئید .هرپیامبری ازپروردگار ، فرمانی آورده که مفاد آن این است که ، ای مردم به وسیله صبرو نماز ، ازاو یاری بخواهید.

وَسَارِعُوا إِلَى مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّکُمْ [آل عمران133وبرای رسیدن به آمرزشی ازپروردگارتان بشتابید. کسی که مرگ در نظر او باز شدن در معرفت است ، خداوند او را با سارعوا (بشتابید ) مورد خطاب (ولطف )خود قرار می دهد.

وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِیعًا [آل عمران103همگی به ریسمان خدا (قرآن واسلام ) چنگ زنید .همانند شخص نابینا که برای حفظ خود و رسیدن به مقصود به چیزی متوسل می شود تو نیز به ریسمان خدا یی چنگ بزن وجزبه اوآمرو نواهی او به چیز دیگری روی میار ، ریسمان الهی چیست ؟عبارت است از ترک کردن هواهای نفسانی وامیال شیطانی همین هواهای نفسانی سبب شد که تند بادی ، قوم عاد را نابود سازد .

فَاذْکُرُوا آلاءَ اللَّهِ [اعراف69 نعمت های خداوند رابه یاد آورید (وناسپاسی نکنید ).

نهی ها:

چند نمونه از دستورهای پروردگار درباره پرهیز از انجام برخی کارها :

وَلا تَتَّبِعِ الْهَوَى فَیُضِلَّکَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ [ص26 از هوس (نفسانی ) پیروی نکن که تورا از راه خدا گمراه سازد .

با هوای نفس وآرزوهای دور ودراز وبیهوده کمتر دوستی کن که آن چه تورا از راه  خدا گمراه می کند  همین هااست

وَلا تُسْرِفُوا إِنَّهُ لا یُحِبُّ الْمُسْرِفِینَ [اعراف31و(در خوردن آشامیدن ) اسراف ( و زیاده روی ) نکنید که خداوند اسراف کنندگان را دوست ندارد.

وَلا تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّیْطَانِ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ [بقره208 گام های شیطان را پیروی ودنبال نکنید که او دشمن آشکار برای شما است .

وَلا تَأْکُلُوا أَمْوَالَکُمْ بَیْنَکُمْ بِالْبَاطِلِ [بقره188 واموالتان رامیان خودتان به باطل (ناروا و ناحق ) نخورید .

أَحَلَّ اللَّهُ الْبَیْعَ وَحَرَّمَ الرِّبَا [بقره275

خداوند دادوستد راحلال وربا راحرام گردانیده است .لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ.[زمر53از رحمت خداوند نومید و(مایوس) نشوید  .

1- در قرآن به کسانی برمی خوریم که آمربه معروف و ناهی ازمنکر هستند ، خواه ازآنان با وصف امر و ناهی یادشده باشد. خواه به این وصف یاد نشده باشند. اما از این که دیگران را به کارهای خوب وارزش ها فراخوانده اند یا از کارهای زشت و ناپسند نهی کرده اند سخن به میان می آورد .

2- نخستین آمربه معروف و ناهی ازمنکر پروردگار متعال است اولین دستوراودرارتباط با انسان به فرشتگان بود تا در برابر عظمت و بزرگی انسان به سجده بیفتند و اولین نهی او به حضرت آدم و حوا بود که از خوردن ثمره درخت معینی در بهشت خودداری کنند.

3-  در دعای جوشن کبیر ، خداوند را با نام یا آمرو یا نهی می خوانیم .

ب- پیامبران :پیامبران الهی از آن جا که ماموریت داشتند انسان ها را به راه رشد وکمال و تقرب خداوند ، راهنمایی و هدایت کنند خوبی ها وارزش ها که عامل رسیدن به کمال است را به آنان نشان داده و از بدی ها و زشتی ها که سبب سقوط انسان می شود ، بازداشته اند. بنابراین می توان کار انبیاء را در یک جمله خلاصه کرد وآن این است که : آنان  پیوسته مردم را به معروف امرواز منکر نهی می کردند .همه پیامبران در نخستین گام در برابر شرک و بت پرستی در هرشکل و قالبی که بود ایستاده ومردم را  به توحید و یگانگی و خداپرستی دعوت می کردند پرستش خدای یگانه بزرگترین معروف وشرک بزرگترین منکربه شمار می رود پس از آن عمل به احکام  و برنامه های الهی وآراسته شدن به فضیلت ها ومکارم اخلاقی رابه مردم سفارش نموده و ازروی آوردن به کارهای زشت و ناپسند برحذر داشته اند .

از امام باقر(علیه السّلام) نقل شده است که :انّ الامر با المعروف و النّهی عن المنکر سبیل الانبیاء و منهاج الصلحاء[وسایل الشیعه ج11ص394 و تهذیب الاحکام ج6ص180به یقین ، امر به معروف و نهی از منکر ، راه پیامبران و روش صالحان (وشایستگان) است .

قرآن در معرفی حضرت اسماعیل آورده است :وَکَانَ یَأْمُرُ أَهْلَهُ بِالصَّلاةِ [مریم55او همواره اَهل ( و نزدیکان) خود را به نماز فرمان می داد .جمله کان یامر معنای استمرار وتداوم را می دهد .قرآن ، هنگامی که به بیان ویژگی های پیامبراسلام (صلّی الله علیه و آله و سلّم) ومعرفی اوبه اهل کتاب ( یهودیان ومسیحیان) می پردازد اولین وصف او (در رفتار) را امربه معروف و نهی از منکر می داند :

الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِیَّ الأمِّیَّ الَّذِی یَجِدُونَهُ مَکْتُوبًا عِنْدَهُمْ فِی التَّوْرَاةِ وَالإنْجِیلِ یَأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَاهُمْ عَنِ الْمُنْکَرِ [اعراف157 کسانی (ازمومنان اهل کتاب) که ازاین فرستاده ، پیامبردرس  نخوانده (وامّی ) پیروی می کنند پیامبری که ( نام و صفات و خصوصیات ) او نزد خود در تورات و انجیل نوشته می یابد ( همان ) پیامبری که آنان را به معروف (کارهای خوب و پسندیده ) فرمان می دهد و از منکر (وکارهای زشت ) بازمی دارد.

 نمونه ها :

به نمونه های کوتاه ،آیات قرآن درباره امربه معروف و نهی ازمنکر پیامبران اشاره می شود :

-  حضرت عیسی بن مریم به خداوند می گوید :مَا قُلْتُ لَهُمْ إِلا مَا أَمَرْتَنِی بِهِ أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ [مائده117 من جزآنچه را توبه من فرمان دادی،  به آنان (قوم خود ) نگفته ام : « این که خداوند را بپرستید ».

- حضرت شعیب به مردم خود می گوید :وَیَا قَوْمِ أَوْفُوا الْمِکْیَالَ وَالْمِیزَانَ بِالْقِسْطِ وَلا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْیَاءَهُمْ وَلا تَعْثَوْا فِی الأرْضِ مُفْسِدِینَ [هود85 ای قوم من پیمانه و وزن را با عدالت،  تمام وکامل بدهید و براشیاء (واجناس مردم ) نقص و عیب وارد مکنید ( تا آنرا ارزان تر بخرید) وازحق آنان نکاهید ودر زمین به فساد سربرندارید.

- حضرت لقمان حکیم به فرزندش خطاب می کند :وَلا تُصَعِّرْ خَدَّکَ لِلنَّاسِ وَلا تَمْشِ فِی الأرْضِ مَرَحًا [لقمان18با بی اعتنایی ازمردم روی برمگردان و مغرورانه بر زمین راه مرو .

-   حضرت موسی به مردم گفت :اسْتَعِینُوا بِاللَّهِ وَاصْبِرُوا [اعراف128 ازخداوند یاری بخواهید وشکیبایی پیشه کنید حضرت محمد (صلّی الله علیه و آله و سلّم): وان هذا صراطی مستقیما فاتبّعوه ولا تتبّعوا السّبل [انعام153این راه مستقیم من است پس ازآن پیروی کنید واز راه های (پراکنده) دیگر پیروی نکنید .

ج- مومنان :قرآن کریم یکی ازویژگی های مهم و برجسته افراد مومن به خداوند و برنامه های الهی را امربه معروف و نهی ازمنکرآنان می داند ودر برخی از آیات به این وصف آنان را مدح وستایش می کند :

- التَّائِبُونَ الْعَابِدُونَ الْحَامِدُونَ السَّائِحُونَ الرَّاکِعُونَ السَّاجِدُونَ الآمِرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَالنَّاهُونَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَالْحَافِظُونَ لِحُدُودِ اللَّهِ.[توبه112(مومنان ) توبه کنندگان عبادت کنندگان ، سپاسگزاران ، روزه داران ( یا سیاحت کنندگان برای عبرت گرفتن ) رکوع کنندگان سجده کنندگان امرکنندگان به معروف نهی کنندگان ازمنکر و پاسداران حدود ( و مرزها و مقررات ) خدا هستند .

-  وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاءُ بَعْضٍ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ [توبه71 مردان و زنان با ایمان ولی (دوست و یار) یکدیگرند، امربه معروف ونهی از منکر می کنند .

یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ وَیَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَیُسَارِعُونَ فِی الْخَیْرَاتِ وَأُولَئِکَ مِنَ الصَّالِحِینَ [آل عمران114 (مومنان ازاهل کتاب ) به خدا و روز قیامت ایمان دارند و امربه معروف ونهی از منکر می کنند ودر انجام کارهای نیک شتاب می کنند وآنان ازشایستگانند .

نکته :

در قرآن ، نماز را نیز نهی کننده (و باز دارنده) از زشتی ها و پلیدی ها دانسته وفرموده است :

وَأَقِمِ الصَّلاةَ إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَ الْمُنْکَرِ [عنکبوت45نماز را برپا دار، زیرا  نماز ( انسان را ) از زشتی ها وگناه بازمی دارد .اگر نماز باخضوع و خشوع انجام شود رابطه بندگی انسان وخداوند را تقویت می کند و عمق می بخشد . نمازگزار بنده هوس خود یا شیطان نمی شود ،گذشته از این ، نماز دردل نمازگزار نورانیتی پدید می آورد که جای برای ظلمت و تاریکی گناه باقی نمی ماند. نماز یاد خداست ، هرگاه انسان یاد خداوند را در دل وجان خود داشته باشد ، اندیشه گناه و معصیت ازاو رخت برمی بندد به تعبیر مولانا در دفتراول مثنوی :

1- پس ازخداوند متعال ، پیامبران و جانشینان آنان ، امربه معروف و نهی ازمنکر رادر راس کارهای خود قرار داده وآن را وظیفه ای بزرگ وارزشمند برای خود می دانستند .

2- بزرگ ترین معروف ، یگتاپرستی و بزرگترین منکر شرک و بت پرستی است . همه انبیاء برای دعوت به یکتا پرستی و مبارزه با شرک ، تمام دشواری ها و سختی ها را تحمل کردند .

3- پیامبران امر به معروف و نهی از منکر را از نزدیکان و خانواده خود آغاز و به دیگران توسعه دادند .کاری که ما نیزبه پیروزی ازآنان باید انجام دهیم .

4- انسان مومن نیز به عنوان انسان های صالح وشایسته به نام آمربه معروف و ناهی ازمنکر شناخته   می شوند، زیراصلاح و شایستگی را برای خود ، اطرافیان ، و جامعه به ارمغان می آوردند.

5- نماز نیز انسان را از پلیدی ها وگناه بازمی دارد و او رادر برابر تهاجم زشتی ها ، مقاوم وآسیب ناپذیر می سازد 

منبر نهم : آمران به منکر ،و ناهیان ازمعروف !!

آیه: سوره اعراف آیه 157 : { الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبىِ‏َّ الْأُمِّىَّ الَّذِى یجَِدُونَهُ مَکْتُوبًا عِندَهُمْ فىِ التَّوْرَئةِ وَ الْانجِیلِ یَأْمُرُهُم بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنهَْئهُمْ عَنِ الْمُنکَرِ وَ یحُِلُّ لَهُمُ الطَّیِّبَاتِ وَ یحَُرِّمُ عَلَیْهِمُ الْخَبَئثَ وَ یَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الْأَغْلَالَ الَّتىِ کاَنَتْ عَلَیْهِمْ فَالَّذِینَ ءَامَنُواْ بِهِ وَ عَزَّرُوهُ وَ نَصَرُوهُ وَ اتَّبَعُواْ النُّورَ الَّذِى أُنزِلَ مَعَهُ أُوْلَئکَ هُمُ الْمُفْلِحُون‏ } 157. «آنهایى که از پیامبر امّىِ خداوند پیروى می ‏کنند، پیامبرى که اوصاف و مشخّصات او را در تورات و انجیل که کتاب دینى آنها و در اختیارشان است می ‏خوانند، [خواهند دید که‏] این پیامبر، مردم را به عمل نیکو فرمان می ‏دهد و از بدى باز می ‏دارد {  آنانرا امر بمعروف و نهى از منکر میکند. }، چیزهاى پاکیزه را بر آنها حلال و ناپاکها را بر آنها حرام اعلام می ‏کند و بارهاى سنگین قیود و تکالیف [خرافى گذشته‏] را از دوش آنها برمی ‏دارد، پس کسانى که به او ایمان آورند و احترامش را پاس دارند و او را در راه دین خدا یارى کنند و از نورى که بر او نازل شده پیروى نمایند، آنها مسلّماً از رستگارانند.»

حدیث: عَنْ أَمیرِالمُؤْمِنین علیه السلام: کُنْ بِالْمَعْرُوفِ آمِراً وَ عَنِ المـُنْکَرِ ناهِیاً وَلِمَنْ قَطَعَکَ واصِلاً وَلِمَنْ حَرمَکَ مُعْطِیاً. على علیه السلام فرمودند: به کار نیک امر کن و از منکر (کار زشت) بازدار، و با کسى کـه از تو بریـده پیـوند کن، و به کسى که تو را محروم کرده عطا کن.

سیمای امربه معروف و نهی از منکر: آمران به منکر ،و ناهیان ازمعروف !!

خداوند متعال ، پیامبران وانسان های مومن را به عنوان امرکنندگان به معروف و نهی کنندگان ازمنکرمعرفی می کند . روشن است که انسان های مومن ، پیرو پیامبران هستند وآنان نیز جانشینان (وخلفاء) خداوند در زمین می باشند ودستورهای خداوند رابرای سعادت دنیا و آخرت بشریت ، به آنان می رسانند و بازگو می کنند .اما در نقطه مقابل ، قرآن کریم ازکسانی نام می برد که ، مردم را به انجام منکرها فرا می خوانند وازانجام معروف ها نهی می کنند ! آنان عبارتند از :

الف – شیطان:واژه شیطان؛ در لغت به موجود متمرد و سرکش از فرمان خداوند گفته می شود، خواه انسان باشد یا جن یا دیگرجنبندگان.[تفسیرمجمع البیان ج1ص18 براین اساس درقرآن آمده است : شیاطین الانس والجن.[انعام112اما غالبا ، منظور از شیطان ،همان ابلیس است که از فرمان پروردگار ، برای سجده کردن دربرابرحضرت آدم سرکشی و عصیان کرد :قلنا للملائکه اسجدوا لادم فسجدوا الاّ ابلیس[اعراف11 به فرشتگان گفتیم برای (عظمت )آدم سجده کنید پس همگی سجده کردند مگرابلیس .از اوسوال میشود که چرا توسجده نکردی ؟ در پاسخ می گوید :اناخیرمنه خلقتنی من نار وخلقته من طین.[اعراف12من بهتر از او (آدم ) هستم . (زیرا ) مرا ازآتش آفریده ای و او را ازگل !این سخن ابلیس ،همان است که امروز ازآن به نژاد پرستی یاد می شود آن چه ابلیس را از صفت فرشتگان بیرون و ازدرگاه پروردگار اخراج کرد ، همین حس برتری طلبی ، کبرو غرور و نژاد پرستی بود بنابراین از نژاد پرستی ، به مثا به یک صفت شیطانی ، باید یاد کرد که در اندیشه ورفتار سیاست مداران کشورهای پیشرفته و نیز دردل وجان صهیونیست های اشغال گر، موج می زند.ابلیس پس از رانده شدن ازجایگاه فرشتگان ، سوگند خورد که با تلاش تمام به اغواء وگمراه کردن انسان ها همت گمارد (اعراف11تا18)( زیرا ازنظر او انسان سبب سقوط او شده بود بنابراین او را دشمن خود به شمارآورد) او برای وادار کردن انسان به انجام گناهان و زشتی ها (منکرات) و ترک کارهای خوب ، شگردهای فراوان به کارمی برد ازاین رو، در قرآن به انسان هشدارهای بسیار داده شده است . مانند :و لا تتبعوا خطوت الشّیطان انّه لکم عدوّ مبین انّما یامرکم بالسّوءو الفحشاء[بقره168از گام های شیطان پیروی نکنید (و پا جای شیطان نگذارید ) زیرا او دشمن آشکار شماست او شما را فقط به « بدی وزشتی » فرمان می دهد .ودر سوره نورآمده است که:فانه یامر بالفحشاء و المنکر[نور21 او (شمارا ) به زشتی وگناه امرمی کند بنابراین اغواگری کاردائمی شیطان است واو اندیشه دیگری برای بشر در سر نمی پروراند و پیشه دیگری نیز در پیش نمی گیرد. انسان ها باید با تقویت نور ایمان و یاد خداوند و پای بندی به فرمان های الهی ، خود را در برابر تهاجم بی امان ، پیوسته و همه جانبه شیطان مصونیت بخشند.

1- شیطان در اغوا واضلال (گمراهی )انسان ، از راه های گوناگون و روش های متنوع بهره می گیرد ، مانند : وسوسه کردن (اعراف20وطه120)، به کاربردن مکرو حیله (نساء76)، فریب دادن (نساء120واسراء64)، ایجاد دشمنی و کینه (مائده91)، تزیین و خوب جلوه دادن کارهای ناپسند (انعام43وانفال48) و... مولانا با اشاره به یکی ازروش های شیطانی که خوب و زیبا نشان دادن کارهای زشت است ،  می گوید :شیطان ، چنان هنرمندانه مردار دنیا را نزد برخی ازمردم می آراید و زینت می دهد که در برابر این مردار ، گلستان ها و باغ های بسیاری را از آنان می خرد. ( گلستان های صفا و صمیمیت وانسانیت را در دنیا وگلستان های بهشتی را در آخرت )

2- شیطان ، درکار اغواگری وگمراه سازی ، تنها نیست و یاران و هم دستان فراوانی دارد او سپاه ویژه ای را ساماندهی کرده است. قرآن کریم درباره آنان که به جهنم وارد می شوند ازاین سپاه نیز یاد می کند :وَجُنُودُ إِبْلِیسَ أَجْمَعُونَ [شعراء95 وسپاهیان ابلیس همگی درآتش افکنده شوند .این یاران شیطان ، ممکن است ازجنس خود شیطان (جن) باشند یا ازجنس انسان ، یعنی انسان های شیطان صفت که سرمایه خدادادی وگران بهای خود را درراه شیطان ومقاصد شیطانی ، هزینه می کنند .

3- شیطان، تنها وسوسه گری می کند وچیزهای بد را خوب جلوه داده وکارهای خوب را غیر ضروری ، بی فایده، مضر و بدنشان می دهد اما نمی تواند انسان رابه اجبار وادار به کار زشت کند ، بنابراین آزادی واختیار ازانسان سلب نمی شود و بر همین اساس مسوول شناخته شده و بازخواست می گردد پس « انسان باید عقل خویش به کار وایمان را یاد گیرد ، تا در این را دشوار مرکب رهوار گیرد ».

4-  قرآن کریم ، مکر وکید شیطان را ضعیف دانسته است :إِنَّ کَیْدَ الشَّیْطَانِ کَانَ ضَعِیفًا [نساء76 اگر انسان های مومن ، دل وجان خود را با یاد خدا نورانی کنند این نورانیت دژی مستحکم برای شخص مومن ایجاد می کند و او را از آسیب های ظلمت و تاریکی و سوسه های شیطانی ، حفظ می کند .ازاین رو کسانی که به آسانی تسیلم شیطان شده و رام او می گردند نشان می دهند که از اراده وایمان ، سرمایه ای نیندوخته اند تا آن را سرنیزه ستیزبا سلطه شیطان کنند و هنگامی که در لجن زار آلودگی فرو می روند شیطان را سبب بدبختی خویش برشمرند و به دلیل های واهی روی می آورند به تعبیر روان شناسان دلیل تراشی می کنند .یعنی نقش خودت و بی ارادگی و ضعف ایمان خود را فراموش مکن و نگو دنیا با مکر وحیله اش مرا فریب داده واگر کسی مرا از مکر وحیله او با خبر می ساخت از دام دنیا رهایی می یافتم این رانگو، زیرا هشدارهای فراوانی در این باره به توداده شده است .

5- انسان ها، غالباً به گناهان و لغزش ها یی آلوده می گردند دراین صورت باید فوراً راه توبه در پیش گیرند ودر این زمان به وسوسه شیطان فریفته نگردند.  شیطان از دو گونه و سوسه برای گنهکار بهره می گیرد :

1- وسوسه امید دادن؛ این که هنوز جوانی ، فرصت زیادی داری ، بعداً توبه می کنی ، خیلی ها در جوانی خوش گذرانی کرده ودر پیری انسان های خوبی شده اند و. . .

2- وسوسه نا امید کردن ؛ توکه حالا غرق گناه شده ای ، چه کسی تو را قبول دارد؟ آب که از سر گذشت ، چه یک نی ، چه صد نی حالا که جهنم می روی حداقل این چند روزه را خوش باش و. . .شخص عاقل ، نباید فریب این وسوسه ها بخورد وآینده خود را تیره و تار سازد. خداوند مهربان راه بازگشت را برای هیچ کس نبسته است و همواره  توبه بنده خودش را می پذیرد مولوی می گوید: درهای بهشت هشت دراست و این هم به خاطر بیشتر بودن رحمت خداوند است (چون درهای جهنم هفت در است )که ازاین هشت در یک در، در توبه است اگر باقی درها گاهی باز وگاهی بسته است ( یعنی وقتی کار خوبی انجام می دهی باز می شود ودر غیر آن بسته می گردد) اما در توبه همیشه باز است و این بهترین فرصت برای ، دست یابی به سعادت دنیا وآخرت است .

1- شیطان ، کافران ، منافقان و نفس اماره ، انسان را به انجام کارهای زشت دعوت و از پرداختن به کارهای خوب باز می دارند.

2- به هر موجود متمرد و سرکش ازفرمان خداوند ، شیطان گفته می شود ، اما منظور ما دراین جا همان ابلیس است .

3- شیطان به سبب ، خودبینی ، نژادپرستی وحسادت نسبت به حضرت آدم ، از درگاه قرب الهی رانده شد و ازآن روز سوگند یادکرده است تا به عنوان سرسخت بنی آدم ،آنان را به انحراف وگمراهی بکشاند .

4- شیطان برای اغواگری وگمراه ساختن دیگران از وسوسه کردن ، مکر و حیله ، فریب و خدعه ، ایجاد دشمنی و کینه ، خوب جلوه دادن کارهای بد و. . . بهره می گیرند.

5- شیطان در کار خود ، یاران و هم دستانی از جن وانس دارد ، اما آنها  تنها وسوسه می کنند و نمی توانند به اجبار، انسان را به گناه و معصیت بکشانند .

6- انسان مومن با تقویت ایمان خود و پناه بردن به پرتوی امدادهای خداوند ، می تواند در برابرو سوسه ها و مکر شیطان ، خود را حفظ کند واگرگاهی دچار لغزش شد ، توبه کند ، راه توبه برای همگان باز است  و در اولین فرصت باید توبه کرد ، زیرا معلوم نیست فرصتی دیگر در اختیار انسان بماند تا توبه کند .

ب- کافران :واژه کفر به معنای پوشاندن ،کتمان ،الحاد، ناسپاسی ، و... آمده است و به کسانی که توحید و عاد و نبوت را نمی پذیرند ،کافرگفته می شود. در زمان هر پیامبری ، آنان که به آن پیامبر ایمان نمی آورتد .کافر به شمار می رفتند.پس از بعثت پیامبرگرامی اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلّم) تاحال وآینده افرادی که به رسالت آن حضرت ایمان نیاورند، کافر هستند. منظور از کافردر این جا، مفهومی است که در برگیرنده مشرک نیز هست . بنابراین ملحدان ومنکران وجود خداوند متعال ، مشرکان ، اهل کتاب ( یهود ، نصاری و. . .) و منکران احکام ضروری دین اسلام، کافرشمرده می شوند .کافران ، در راه شیطان گام بر می دارند و مانند او از پذیرفتن حق سربازمی زنند ودیده عقل ودل خود را برحقیقت می بندند. آنان از یاران و شاگردان شیطان هستند .قرآن کریم سیمای کافران را چنین ترسیم می کند که آنان : بدترین موجودات نزد خداوند (انفال55)و ملعون و دور ازرحمت الهی هستند(مائده78) آنان خیر و سود مسلمانان را نخواسته(بقره105) و رنج و بدبختی آنان را می خواهند .(آل عمران118)دوست دارند مسلمانان هم کافر باشند (نساء89)و می خواهند آنان به نظام و خلق وخوی و سنت های پیش ازاسلام (جاهلیت ) برگردند(آل عمران149) کافران درباره مسلمانان از هیچ شر و فسادی دریغ  نمی ورزند. (آل عمران118)آنان برای تضعیف مسلمان هرکاری که بتوانند می کنند: ازاهانت و تحقیر تا استهزاء و تمسخر باورها ومقدسات مسلمانان (نساء140و کهف106وانبیاء36)و توطئه و طراحی قتل رهبران الهی و تاثیرگذار در حفظ اسلام و مسلمانان . (انفال30)بنابراین کافران برای رسیدن به مقصود خویش ،استراتژی تهاجم و شبیخون فرهنگی به باورها و ارزش های اسلامی و رواج فساد و منکرات را برگزیده اند و برمبنای آن، طراحی و برنامه ریزی و تخصیص بودجه های هنگفت انجام می شود و توسط رسانه های گروهی و تبلیغاتی و شبکه های فساد و عوامل نفوذی مراحل عملیاتی واجرایی کردن آن رافراهم می آورند قرآن به زیبایی و روشنی این فعالیت کافران را بیان می کند. إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا یُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ لِیَصُدُّوا عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ [انفال36 همانا آنان که کفر و رزیدند ، اموال ( و ثروت )خود را خرج می کنند  تا (مردم را ) از راه خدا بازدارند.مردم انقلابی ومومن ایران اسلامی نیز هرگز فراموش نمی کنند که دشمنان این ملت و نظام جمهوری اسلامی مانند آمریکا هر سال در بودجه دولتی خود مبالغ گزافی را برای فعالیت هایی ضد ایران و علیه اسلام تصویب و هزینه می کنند .درطول تاریخ و در عصرما نیز سه گروه مرکزی ازکافران ودوگروه پیرامونی به شکل سازمان یافته علیه مومنان فعال بوده و هستند .

گروه های مرکزی :- قدرتمندان و فرمانروایان - ثروتمندان - دانشمندان

گروه های پیرامونی :- نیروهای اجرایی - عوامل نفوذی (منافقان و. . .)

قدرت ودانش کافران ، مثلثی سه ضلعی است که نقشه ها و توطئه ها را طراحی ، برنامه ها را تولید و عملیاتی می سازند البته در جهان امروز دشمنان با سرقت نام های زیبایی چون آزادی ، حقوق بشر ، دموکراسی ، مبارزه با تروریسم و. . . و سوء استفاده ازاین الفاظ به جنگ مسلمانان آمده اند به ظاهر صلح طلب ، بشر دوست ،   خیر خواه،  اما در باطن پراز خشم وکینه هستند .قدرت های استکباری خود را در جایگاه خدا و معبود مردم می دانند و بر این  باورند که همه مردم باید در برابر قدرت و ثروت آنان کرنش کنند و به سجده بیفتند و هرکس به آنان نه بگوید ، باید اززمین و هوا ، درآتش خشم وخشونت آنان بسوزد .اما در برابر آنان مسلمانان باید با وحدت و یگانگی ، برمحور قرآن و رهبران الهی و با آتش غیرت دینی وملی خود ،آتش دشمن را خاموش کنند .

شناخت کافران و روش های آنان در برابر مسلمانان ، منافاتی با برقراری روابط اقتصادی و سیاسی با آنان ندارد تا هنگامی که منافع ملی و مصالح مردم رعایت و تامین شود و به جنگ علنی با مسلمانان برنخاسته باشند .

ج- منافقان :منافق به کسی گفته می شود که در دل به خداوند ، معاد ، رسالت پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) واحکام اسلام اعتقاد ندارند ، اما  به ظاهر اسلام آورده وگاه ادعای مسلمانی او ازدیگران بیشتر است . از این افراد در زمان پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و پس از آن حضرت در زمان امام علی (علیه السّلام) خاطرات بسیار تلخ و ناگواری از ضربه زدن به اسلام ومسلمنان ، هم دستی با کافران ، اهانت و جسارت به پیامبر اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلّم) مقابله و ریارویی با امام علی (علیه السّلام) و ... در تاریخ اسلام وجود دارد . آنان نیز در راه حاکمیت ارزش ها (معرفت ها ) و از بین رفتن فساد (منکر ) نه تنها کار شکنی می کردند بلکه مردم رابه انجام منکرها امرکرده و از انجام معروف ها باز می داشتند ، قرآن می فرماید :الْمُنَافِقُونَ وَالْمُنَافِقَاتُ بَعْضُهُمْ مِنْ بَعْضٍ یَأْمُرُونَ بِالْمُنْکَرِ وَیَنْهَوْنَ عَنِ الْمَعْرُوفِ [توبه67مردان وزنان منافق همه از یکدیگرند آنها به منکر امر و از معروف نهی می کنند .منافقان ، در عصر انقلاب اسلامی در ایران، نخست ازپرمدعاترین گروه های مبارزه با امپریالیسم جهانی (وآمریکا ) بودند ، خود را چند برابردیگران مسلمان وانقلابی می دانست اما اینان پس ازچند صباحی از پیروزی انقلاب اسلامی با سلاح به جان زن ومرد مومن افتاده وآنان را مظلومانه به شهادت رساندند و با هدف به دست گرفتن قدرت ، بسیاری از مدیران ارشد نظام چون دکتر بهشتی را شهید کردند و سپس به عراق و دامان صدام حسین ، پناهنده شدند ودر جنگ تحمیلی علیه ایران ، در کنار سربازان بعثی ، علیه کشور ومردم خود جنگیدند واکنون نیز سربازان بی جیره و مواجب برای آمریکایی های اشغال گر به حساب آمده و علیه مردم عراق فعالیت می کنند .منافقان در راه خط شیطان ودر سمت و سوی اهداف کافران حرکت می کنند ، محور و ملاک سیاست های آنان شیطان است . امام علی (علیه السّلام) در نهج البلاغه درباره اینان فرموده است :اتخذوا الشیطان لامرهم ملاکا ،و اتّخذهم له اشراکاً ،فباض و فرخ فی صدورهم.[نهج البلاغه خطبه7آنان (منافقان) شیطان را معیار (درستی و نادرستی کار ) خود گرفتند و شیطان  نیز آنان را دام ( یا شریک ) خود قرار داد و در سینه های آنان تخم وجوجه نهاد !

د- نفس اماره:نفس اماره انسان ، او را به روی آوردن به گناهان وزشتی ها امرمی کند وچون پی در پی  و همواره این کار را می کند آن را اماره ( بسیار امرکننده ) خوانده اند .قرآن کریم از زبان حضرت یوسف نقل می کند که :

وَمَا أُبَرِّئُ نَفْسِی إِنَّ النَّفْسَ لأمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلا مَا رَحِمَ رَبِّی [یوسف53من خودم را تبرئه نمی کنم ، چراکه نفس سرکش ، قطعا به بدی ها بسیارامرمی کند مگر به کسی ( وآن چه )که پروردگارم رحم کند .یعنی اگر پروردگار متعال به انسان کمک نکند واو را مورد لطف و رحمت خود قرار ندهد ، اسیر نفس خود  می شود اما اگرخداوند به انسان کمک کند ( وخود فرد نیز بخواهد ) او امیر برنفس خواهد شد و زمام امور را به دست خواهد گرفت .بنابراین باید مراقب باشیم که دشمنان ارزش ها (معروف ها) و جویندگان گناه و فساد (منکرات ) در زنگی فردی ، خانواده ای واجتماعی ما حضور نداشته باشند و بدانیم رسیدن به سعادت دنیا وآخرت در گروهمین مراقبت و هوشیاری است .

1- در قرآن ازگروهی ازگمراهان یاد می شود که در روز قیامت می گویند : عامل گمراهی ما ، بزرگان ما بودند ما بی چون وچرا از آنان پیروی کردیم ، آنان نیز ما را به فساد وگناه (منکرات )کشاندند. وَقَالُوا رَبَّنَا إِنَّا أَطَعْنَا سَادَتَنَا وَکُبَرَاءَنَا فَأَضَلُّونَا السَّبِیلا [احزاب17 می گویند : پروردگارما ازسران و بزرگان خود پیروی کردیم آنان ما راگمراه ساختند .

2- در روز قیامت برخی دیگر ازگمراهان می گویند عامل گمراهی ما دوستان ما بودند و با افسوس می گویند، کاش با فلانی دوست نبودیم !لَیْتَنِی لَمْ أَتَّخِذْ فُلانًا خَلِیلا * لَقَدْ أَضَلَّنِی عَنِ الذِّکْرِ [فرقان28 کاش فلانی را دوست خود نگرفته بودم او بود که مرا از یاد خدا ( وقرآن ) (غافل و)گمراه ساخت .بنابراین ، دو گروه یاد شده نیز با کشاندن انسان به کارهای زشت و ناپسند او را به گمراهی و تباهی می کشانند .اما موضوع دوست یابی از اهمیت ویژهای برخوردار است و روان شناسان و جامعه شناسان بر تاثیر گذار بودن دوست انسان در نوع رفتاری که از انسان بروز می یابد تاکید دارند آنان دوست  ناباب را در پیدایش رفتار نابهنجاری در انسان وگرایش به کج روی وانحراف از قوانین و مقررات و ارزش های جامعه ، بسیار موثر می دانند.

1- شیطان ،کافران ، منافقان و نفس اماره ، انسان را به گناه و زشتی فرا می خوانند و ازپرداختن به  ارزش ها و خوبی ها باز می دارند .

2- کافران ، دشمنان اسلام و مسلمانان و خواهان نابودی آنان هستند و در این راه از روش های مختلف و  ابزار های گوناگون  بهره گرفته و هزینه های فراوانی را می پردازند .

3- همکاری تنگا تنگ قدرتمندان ، ثروتمندان و دانشمندان بی ایمان با یکدیگر ، در برابر حق وحقیقت ، در طول تاریخ وجود داشته است وامروز نیز این سه گروه ، هسته مرکزی و رهبری استراتژی تهاجم و شبیخون علیه اسلام و مسلمانان راتشکیل می دهند .

4- منافقان ، افراد دو چهره اند که با زبان خود ، اسلام را اظهار می کنند ، اما در دل ، هم چنان برکفر خویش  باقی اند. اسلام بیشترین ضربه را از این گروه ها ، برپیکر خویش حس کرده است .

5- برخی از افراد دارای نفوذ در جامعه و نیز دوستان  ناباب ، در وادارکردن افراد به کارهای زشت تاثیر گذارند.

6- مبارزه با هوی وهوس نفسانی ازمشکل ترین مبارزه های انسان به شمار می رود واز آن به جهاد اکبر یاد شده است .

منبر دهم : جایگاه امربه معروف ونهی از منکر

آیه: آل عمران آیه113 و 114 : { لَیْسُواْ سَوَاءً مِّنْ أَهْلِ الْکِتَابِ أُمَّةٌ قَائمَةٌ یَتْلُونَ ءَایَاتِ اللَّهِ ءَانَاءَ الَّیْلِ وَ هُمْ یَسْجُدُونَ(113)یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الاَْخِرِ وَ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنکَرِ وَ یُسَارِعُونَ فىِ الْخَیرَْاتِ وَ أُوْلَئکَ مِنَ الصَّالِحِینَ(114) } اهل کتاب همه یکسان نیستند. گروهى به طاعت خدا ایستاده‏ اند و آیات خدا را در دل شب تلاوت می ‏کنند و سجده به جاى می ‏آورند. (113)و به خدا و روز رستاخیز ایمان دارند و امر به معروف و نهى از منکر می ‏کنند و در کارهاى نیک شتاب می ‏ورزند و از جمله صالحانند. (114).

حدیث: قَالَ أَمیرُالمُؤْمِنین علیه السلام: اُوصـیکَ بِتَقْـوَى اللّه ِ... وَ الأمرِ بِالْمَعرُوفِ وَ الْنَّهىِ عَنِ المُنکَرِ. على علیه السلام در وصیّت به فرزند بزرگوارشان امام حسن علیه السلامفرمودند: تـو را بـه تقــواى الهى... وامر به معروف و نهى از منکر سفارش مى کنم.

سیمای امربه معروف و نهی از منکر: جایگاه امربه معروف ونهی از منکر:

امربه معروف ونهی ازمنکر ، رمز پایداری و برپایی دستورات الهی ، وشور ونشاط جامعه اسلامی است . با امربه معروف ونهی از منکر بی تفاوتی ازمیان مردم مسلمان برداشته می شود و همه افراد در برابر یکدیگر مسوول شناخته می شوند . همه دستورات الهی برای خوشبختی وسعادت انسانها آمده است واین سعادت زمانی رخ  می نمایاند که بایدها و نباید های الهی عمل شود. با امر به معروف و نهی از منکر به یکدیگر یاد آوری می کنیم که راه سعادت وخوشبختی خود رافراموش نکنیم بی راهه و کژ راهه را انتخاب نکنیم . امربه معروف و نهی از منکر به همه ارزش ها جان می بخشد و روح وروان فرد وجامعه را به بهداشت وسلامتی فرا می خواند امر به معروف و نهی از منکر همواره خواهان وجود وحضور زیبایی ها وخوبی ها است ومانع رشد وخودنمایی زشتی ها می گردد. در قرآن کریم می خوانیم :وَلْتَکُنْ مِنْکُمْ أُمَّةٌ یَدْعُونَ إِلَى الْخَیْرِ وَیَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَأُولَئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ [آل عمران104باید گروهی از شما باشند که (دیگران را )به خیر دعوت کنند و به معروف امرکرده و ازمنکر نهی نمایند وآنان هستند که رستگارانند.پیام رسای این آیه آن است که آنان که امر به معروف ونهی از منکر می کنند به فلاح و رستگاری می رسند خوشبختی وسعادت را در آغوش می گیرند زیرا در راه فلاح و رستگاری جامعه خود حرکت می کنند خود را در برابر دین وارزش های آن جامعه و رشد وبالندگی آن مسوول می دانند.

در جای دیگری از قرآن چنین آمده است.کُنْتُمْ خَیْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ.. . [آل عمران110شما مسلمانان بهترین امتی هستید که برای هدایت مردم آمده اید ، امربه معروف و نهی از منکر می کنید ...آری بهترین امت ، بهترین کاری را که انجام می دهند امربه معروف ونهی از منکر است زیرا اگر کاری مهم تر و بهتر از آن وجود داشت همان در آیه ذکر می شد .روزی پیامبر گرامی اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلّم) برای ارشاد وهدایت مردم بالای منبر رفته بودند ، مردی از آن حضرت پرسید : یا رسول الله من خیر الناس؟

ای رسول خدا بهترین مردم کیست؟حضرت در پاسخ فرمود :امرهم بالمعروف و انهاهم عن المنکر واتقاهم لله...[تفسیرمجمع البیان ج2ص811 آن که بیشترمردم را به معروف و ادار کند و ازمنکر باز دارد و تقوای بیشتری داشته باشد بهترین مردم است .بنابراین ، امر به معروف از جایگاه مهم وکلیدی در اسلام بهره مند است به گونه ای که خیر وصلاح وفلاح جامعه اسلامی به این اصل حیات بخش وابسته است با امر به معروف ونهی از منکر ، رشد کمال فکری ومعنوی در خانه وخانواده ،که اساسی ترین نهاد اجتماعی است شکل می گیرد وافراد نسبت به یکدیگر احساس مسئوولیت ومحبت پیدا می کنند با امربه معروف ونهی از منکر زمینه تحقق همه احکام الهی وارزش های دینی در جامعه فراهم می شود .

1- امربه معروف ونهی از منکر ، عامل مهمی برای بر پایی و پایداری دستورات الهی در فرد وجامعه به شمار  می رود .

2- امربه معروف ونهی از منکر ، نشانه مسئوولیت افراد نسبت به یکدیگر و نیز حفظ پاکی وسلامتی جامعه است .

3- قرآن کریم برضرورت وجود گروهی که امر به معروف ونهی از منکر کنند دلالت دارد .

4- قرآن کریم ، امت اسلامی را بهترین امت دانسته واز جمله ویژگی های آن را ، امر به معروف ونهی از منکر می داند .

5- پیامبر اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلّم) بهترین مردم را ،کسی می داند که بیشتراهل امر به معروف ونهی از منکر باشد وتقوای بیشتری داشته باشد .

منبریازدهم: گلواژه های امر به معروف و نهی از منکر

آیه: سوره آل عمران آیه 110 : { کُنتُمْ خَیرَْ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ تَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنکَرِ وَ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ لَوْ ءَامَنَ أَهْلُ الْکِتَابِ لَکاَنَ خَیرًْا لَّهُم مِّنْهُمُ الْمُؤْمِنُونَ وَ أَکْثرَُهُمُ الْفَاسِقُون‏ } شما بهترین امتى هستید از میان مردم پدید آمده، که امر به معروف و نهى از منکر می ‏کنید و به خدا ایمان دارید. اگر اهل کتاب نیز ایمان بیاورند برایشان بهتر است. بعضى از ایشان مؤمنند و بیشتر آنها فاسقند.{ ترجمه و شرح آیه 110 سوره آل عمران } : شما بهترین امتى بوده‏ اید که بر مردم ظاهر شده است، امر به معروف می ‏نمائید و نهى از منکر می ‏کنید و به خداوند ایمان دارید، اگر اهل کتاب ایمان می ‏داشتند برایشان بهتر بود ، برخى از آنان مؤمنند و بیشترشان نافرمانند. (و چون مؤمنین را به اتّفاق و با هم بودن امر و از تفرقه و جدایى نهى نموده اکنون متّفقین از ایشان را که در ارشاد و راهنمایى سعى و کوشش دارند ستوده میفرماید:) شما بهترین امت و گروهى (ائمه و پیشوایانى) هستید که براى مردم آشکار شده ‏اید، به معروف و پسندیده (طاعات) امر و از منکر و ناشایسته (معاصى) نهى میکنید، و به (توحید و عدل و دین) خدا ایمان دارید، و اگر کتاب داران (یهود و نصارى مانند شما بوحدانیّت و یگانگى خدا و برسالت و پیغمبرى رسول خدا و بدین اسلام) ایمان آورند هر آینه (از کفر و نگرویدن) بر ایشان بهتر بود (در دنیا و آخرت نیکبخت می شدند در دنیا از قتل و خونریزى و زد و خورد و گرفتارى و در آخرت از عذاب جاودان رهایى مییافتند) برخى از آنان (مانند عبد اللَّه ابن سلام از یهود و نجاشى از نصارى) ایمان آورده (مسلمان شده) و بیشترشان از راه حقّ بیرون رفته و گناهکاراند (مولى محسن فیض کاشانى (رحمة اللَّه) در تفسیر صافى از تفسیر علىّ ابن ابراهیم قمىّ «علیه الرحمة» نقل کرده کسى نزد حضرت صادق (علیه السّلام) قرائت نمود: کنتم خیر امة حضرت فرمود: بهترین امت امیر المؤمنین و حسن و حسین و فرزندان علىّ «صلوات اللَّه و سلامه علیهم» را میکشند؟! قارى و خواننده آیه گفت: فداء تو گردم چگونه فرود آمده؟ فرمود: خیر ائمة اخرجت للنّاس، آیا نمی ‏بینى خدا آنها را ستوده به اینکه امر بمعروف و نهى از منکر میکنید و بخدا ایمان دارید. و از تفسیر محمّد ابن مسعود عیاشى (رحمة اللَّه) روایت نموده: از حضرت صادق (علیه السّلام) رسیده که این آیه بر محمّد صلّى اللَّه علیه و آله درباره آن بزرگوار و خصوص اوصیاء فرود آمده پس فرمود: انتم خیر ائمة اخرجت للناس تأمرون بالمعروف و تنهون عن المنکر بخدا قسم جبرئیل این چنین آن را فرود آورده، و جز محمّد صلّى اللَّه علیه و آله و اوصیاء او (علیهم السّلام) را قصد نکرده و نخواسته است. ناگفته نماند: مقصود از این روایت و مانند آن آنست که جبرئیل هنگامى که این آیه را فرود آورده خیر امة را به خیر ائمة تفسیر و بیان نموده نه آنکه تحریف و تغییرى در آن شده باشد یعنى جبرئیل خیر ائمة آورده و مردم خیر امة میخوانند).

حدیث: عَنْ أَمیرِالمُؤمِنین علیه السلام: أصـْلِـحِ الْمُسى ءَ بِحُسْنِ فِعـالِکَ وَ دُلَّ عَلَى الْخَیْرِ بِجَمیل مَقالِکَ. امام على علیه السلام فرمودند: آدم بدکار را به وسیله کارِنیک خود اصـلاح کن، وباسخن زیبایت دیگران را به کارخیر رهنمون باش.

سیمای امربه معروف و نهی از منکر: گلواژه های امر به معروف و نهی از منکر:

1) امر به معروف نشانه عشق انسان به مکتب است .

2) امر به معروف نشانه تعهد و علاقه انسان به سلامتى جامعه است .

3) امر به معروف ضامن اجراى تمام واجبات است .

4) امر به معروف نشانه غیرت دینى و احساس مسئولیت است .

5) برترین معروف ترویج نیکى هاست .

6) نهى از منکر، جامعه را از سقوط نجات مى بخشد.

7) حیات معنوى جامعه در گرو امر به معروف و نهى از منکر است .

8) امر به معروف، یعنى افشاندن عطر پاکیها و پراکندن رایحه نیکیها.

9) امر به معروف، تراوش پاکى از جان سرشار پاکان است.

10) سنگر بسیجى، امروز عرصه امر به معروف و نهى از منکر است.

11) پاکان وجود نا پاکى را در جامعه بر نمى تابند پس نهى از منکر مى کنند.

12) نهى از منکر، یعنى تحمل نکردن وجود نا پاکى و آلودگى در جامعه .

13) نهى از منکر، سلاحى برنده در مبارزه با تهاجم فرهنگى .

14) نهى از منکر، بارش رحمت و هدایت بر کویر تشنه قلب گمراهان .

15) نهى از منکر، چیدن خار از گلزار زندگى .

16) اگر خود را به اخلاق نیک آراسته اى دیگران را نیز بیاراى تا همه صحرا ها را گلزار کنى .

17) اگر مى خواهى با انبیا و اولیا هم گام باشى ، هر جا در دین و اخلاق مردم ویرانى دیدى آباد کن .

18) ناهى از منکر طبیبى است که میکروب گناه را از جان گنهکار بیرون مى راند.

19) نهى از منکر پیراستن جان گنهکار از آلودگى .

20) امر به معروف، آراستن جان انسانها به زیور نیکى و زینت پاکى است .

21) نهى از منکر، یعنى پیشگیرى از سرایت بیمارى هاى اخلاقى به دیگران .

22) نهى از منکر، جلوگیرى از شیوع بیمار هاى معنوى تست .

23) نهى از منکر، نسخه شفا بخش بیماران اخلاقى است .

24) امر به معروف و نهى از منکر سنگر مستحکم رزمندگان در جبهه فرهنگى .

25) گنهکارى که از ناهى از منکر مى رنجد همانند مسافر یک کشتى است که در آن رخنه اى ایجاد مى کند آنگاه از اعتراض دیگر مسافران بر مى آشوبد.

26) به نزد من آنکس نکو خواه توست    که گوید فلان خار در راه توست .

27) دوست آن به که جمله عیب تو را    همچو آئینه رو برو گوید .

     نه که چون شانه با هزار زبان    پشت سر رفته مو به مو گوید .

28) گر چه دانى که نشنوند بگوى    هر چه دانى ز نیکخواهى و پند .

     زود باشد که خیره سر بینى    به دو پاى اوفتاده اندر پند.

    آینه چون روى تو بنمود راست    خود شکن آیینه شکستن خطاست .

    گرت نهی منکر برآید  زدست     چو بی دست وپایان نباید نشست .  (سعدی) 

منبر دوازدهم : شرایط وجوب امربه معروف

آیه: سوره آل عمران آیه 104 : { وَ لْتَکُن مِّنکُمْ أُمَّةٌ یَدْعُونَ إِلىَ الخَْیرِْ وَ یَأْمُرُونَ بِالمَْعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنکَرِ وَ أُوْلَئکَ هُمُ الْمُفْلِحُون‏ }باید گروهى از شما باشند که مردم را بسوى خیر دعوت نمایند و امر بمعروف و نهى از منکر کنند و اینگونه افرادند که رستگارند.این گروه تماما رستگارند.(در تفسیر صافى نقل می ‏کند از کتاب کافى که فرمود حضرت صادق- علیه السّلام-: امر به معروف و نهى از منکر واجب است بر آنان که سخنشان پذیرند و توانا و دانا باشند به نیک و بد ؛ نه هر ناتوان و نادان که خود تشخیص خوب از بد نداده. پس باید اول خود را بسازد بعد به سازمان دیگران پردازد)

حدیث: عَنْ أَمیرِالمُؤمِنین علیه السلام: أَمـَرَنـا رَسـُولُ اللّه ِ صلی الله علیه و آله اَنْ نُلْقِىَ اَهْلَ المَعاصى بِوُجُوهٍ مُکْفَهِّرةٌ. على علیه السلام فرمودند: رسـول خـدا صلی الله علیه و آله به ما امـر فرمـودند کـه با گنهکاران با چهره اى درهم کشیده برخورد کنیم.

سیمای امربه معروف و نهی از منکر: شرایط وجوب امربه معروف:

در چه صورتی امر به معروف و نهی ازمنکر واجب است ؟گاهی این پرسش پیش می آید که در چه شرایطی امربه معروف یا نهی ازمنکر برانسان مکلف واجب می شود ؟عالمان ودانشمندان اسلامی در کتاب های خود چهار شرط را آورده اند که اگر همه این شرط های چهارگانه وجود داشت امربه معروف و نهی ازمنکر واجب می شود در غیر این صورت ، واجب نخواهد بود اما آن چهار شرط عبارتند از :

1-  علم آگاهی به معروف و منکر:فردی که امربه معروف ونهی ازمنکرمی کند باید بداند آن کاری را که مخاطب ترک کرده معروف است ، تا او را به انجام معروف وادار کند و نیز بداند کاری را که آن شخص انجام می دهد منکراست تا او را ازآن عمل نهی کند بنابراین در جایی که نمی داند آن چه ترک شده معروف و یاآن چه عمل می شود منکراست امربه معروف ونهی ازمنکرمعنا ندارد .

 2- احتمال تاثیر :شخصی که امربه معروف و نهی از منکرمی کند، در صورتی که بداند یا احتمال بدهد که امرو نهی اودرمخاطب تاثیرگذار خواهد بود باید اورا امربه معروف و نهی ازمنکر کند ، اما اگر بداند که امرو نهی او تاثیری ندارد یا این که مخاطب را به انجام گناه ، بیشتر وادار می کند ازامرو نهی پرهیز کند .

رهبرمعظم انقلاب حضرت آیت الله خامنه ای براین باورند که اگر امربه معروف ونهی از منکر فریضه ای همگانی وفراگیر گردد حتما تاثیرگذار خواهد بود ایشان فرموده اند :منکری رادیدید با زبان تذکر دهید اصلاً لازم هم نیست زبان گزنده باشد و یا شما برای رفع آن منکر سخنرانی بکنید یک کلمه بگوئید :آقا ، خانم ، برادر این منکر است . شما بگوئید : نفردوم بگوید ، نفر سوم بگوید ، نفردهم بگوید ، نفر پنجاهم بگوید ،کی می تواند منکر را ادامه دهد ؟بعضی گفته اند که باید احتمال تاثیر وجود داشته باشد من می گویم احتمال تاثیر همه جا قطعی است ، مگر در نزد حکومت های قلدر، قدرتمند و سلاطین .آنهایند که البته حرف حساب به گوششان فرو نمی رود و اثرنمی کند اما برای مردم ، حرف اثر دارد .[سخنرانی دانشگاه تهران22/2/77

 3-  استمرار گناه:در صورتی که فردی ، در حال انجام گناهی است ،که از نظر زمانی تداوم می یابد ، مانند اینکه به تمسخر ، عیب جویی و یا آزار واذیت دیگران ، مشغول است و از این کار دست برنمی دارد و یا اینکه گناهی را انجام داده است ، ولی بنا دارد ، برای بار بعدی نیز آن را تکرار کند ، باید او را از این عمل ، نهی کرد . اما اگر خود آن فرد از گناه دست بردارد و یا نشانه های اطمینان آوری از انصراف او از گناه وجود دارد ، نهی او لازم نیست .

 4-  امر و نهی ،مشکل ساز نباشد :اگر فردی که امرو نهی می کند ، بداند که از سوی مخاطب ، پیامد های خطرناکی برای او پدید خواهد آمد وضرری برجان و مال و یا آسیبی برآبروی او وارد خواهد شد ، امر و نهی بر او واجب نیست ، و هم چنین است ، اگر این خطر وضرر برای بستگان ودیگر مومنین پیش آید .

 نکته : ضررهای پیش پا افتاده و ناچیز ، مقصود نیست .

بنابراین اگر همه این شرط های چهارگانه وجود داشته باشد ، برانسان مکلف ، امربه معروف و نهی از منکر واجب است وگرنه ، حتی با نبودن یکی ازاین چهار شرط ، امربه معروف و نهی از منکر واجب نیست . [تحریرالوسیله ج1ص446تا456

مساله: بر مکلف یادگیری شرایط امربه معروف ونهی از منکر ( واین که در کجا واجب است ودر کجا واجب نیست ودر جه مواردی جایز است یا جایز نیست ) واجب است تا در امرو نهی خود مرتکب منکر نشود .[تحریرالوسیله ج1ص448

توضیح :

أ‌- در صورتی که شرایط چهارگانه ای که گذشت ، وجود داشته باشد ، امربه معروف و نهی از منکر واجب است وگرنه واجب نیست .

ب‌- در صورتی که معروف ، جزء واجب ها باشد امر به آن واجب است ، اما اگر جزء مستحب ها باشد ، امر به آن جایز (و مستحب) است.

ت‌- در جایی که منکر ، جزءگناهان (وحرام ها) باشد نهی از آن واجب است ، اما اگر از مکروهات باشد ، نهی از آن جایز (ومستحب )است . (مثال هایی در درس های گذشته آورده شد.)

نتیجه : شخص آمر به معروف وناهی از منکر ، باید معروف ها (واجب ها ومستحب ها ) ومنکر ها    (حرام ها ومکروها ) ونیز شرایط وجوب امربه معروف ونهی از منکر را بشناسد ، تادر امر ونهی ، دچار اشتباه و یا گناه نگردد.

1-   شرط های چهار گانه وجوب امربه معروف ونهی از منکر عبارتند از :

أ‌-  علم به آگاهی به معروف ومنکر

ب‌-  احتمال تاثیرگذاری در مخاطب

ت‌-  استمرار وادامه گناه

ث‌-  نداشتن پیامد های خطرناک

2- شناخت واجب ها ومستحب ها ، حرام ها ومکروه ها پیش نیاز امر به معروف ونهی از منکر به شمار می رود .

منبر سیزدهم : شیوه های امر به معروف و نهی از منکر

آیه: سوره بقره آیه 44 : {  أَ تَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبرِِّ وَ تَنسَوْنَ أَنفُسَکُمْ وَ أَنتُمْ تَتْلُونَ الْکِتَابَ أَ فَلَا تَعْقِلُون‏ } چگونه مردم را به کارهاى نیک فرمان می ‏دهید و خود را فراموش می ‏کنید و حال آنکه کتاب خدا را می ‏خوانید، چرا اندیشه و تعقل نمی ‏کنید؟

حدیث: عَنْ أَبى عَبْدِاللّه علیه السلام: اِنّما یَأْمُرُ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهى عَنِ الْمُنْکَرِ، مَنْ کانَتْ فیه ثـَلاثُ خِصـالٍ: عامِلٌ بِما یَأْمَرُ بِهِ تارِکٌ لِما یَنْهى عَنْهُ عـادِلٌ فیما یَأْمـُرُ عـادِلٌ فیما یَنْهى، رَفیـقٌ فیما یَأْمـُرُ رَفیـقٌ فیما یَنْهى. امام صادق علیه السلام فرمودند: کسى مى توانـد امر به معروف و نهى از منکر کند که داراى سه صفت باشد: 1 ـ به آنچه امر مى کند عمل کند و از آنچه نهى مى کند اجتناب نماید. 2 ـ در امر کردن و نهى نمودن میانه روى را پیشه خود کند. 3 ـ از روى دلسوزى و مهربـانى و با مـدارا امـر و نهى کند.

سیمای امربه معروف و نهی از منکر:  شیوه های امر به معروف و نهی از منکر:

اهمیت شیوه‏ها:پیامبر اکرم‏صلى الله علیه وآله فرمود: ((هر که امر به معروف مى‏کند، باید شیوه‏اش نیز معروف باشد)).(141) قرآن مى‏فرماید: نیکى در این نیست که از بى‏راهه به خانه‏ها وارد شوید، نیکى در این است که از راه آن وارد شوید.(142) امام باقر(‏علیه السّلام) ذیل این آیه فرمود: خانه‏ها را از راهش وارد شوید؛ یعنى هر کارى را از راهش انجام دهید! آرى، براى هر معروف و منکرى، از هر شخصى در هر مکانى و هر زمانى، شیوه‏اى خاص لازم است که اگر مراعات نشود، امکان دارد اثر منفى دهد.

شیوه آئینه‏وار:حدیثى از پیامبرصلى الله علیه وآله نقل شده که فرمود: ((المؤمن مرأة المؤمن)) مؤمن آئینه مؤمن است. اگر در این حدیث کوتاه دقت کنیم، نکاتى درباره شیوه امر به معروف درک مى‏کنیم؛ از جمله:

 1- آئینه از روى صفا عیب را مى‏گوید، نه از روى انتقام، غرض وکینه.

 2- آئینه زمانى عیب را نشان مى‏دهد که خودش گرد و غبار زده نباشد.

 3- آئینه مراعات مقام و مدال را نمى‏کند.

 4- آئینه عیب را بزرگتر از آنچه هست، نشان نمى‏دهد.

 5 - آئینه همراه با نشان دادن عیب، نقاط قوّت را نیز نشان مى‏دهد.

 6- آئینه عیب را روبه‏رو مى‏گوید نه پشت سر.

 7- آئینه عیب را بى سر و صدا مى‏گوید.

 8 - آئینه عیب را در دل نگه نمى‏دارد و همین که از کنارش رد شدى، عیب از صفحه او پاک مى‏شود.

 9- آئینه را اگر شکستى، خرده‏هاى آن هم زشت وزیبا را نشان مى‏دهد. مؤمن را اگر شکستى وتحقیر کردى، باز دست از حرفش بر نمى‏دارد.

 10- اگر آئینه عیب مرا گفت، باید خودم را اصلاح کنم؛ نه آنکه آئینه را بشکنم. آرى! اگر مسلمانى نهى از منکر کرد، شما گناه را از خود دور کن و به انتقاد کننده اعتراض نکن.

اگر انسان بداند که جانشین خداست(143) اگر انسان بداند که فرشتگان بر او سجده کرده‏اند(144) او موجودى است که روح خدا در او دمیده شده است؛(145) تنها موجودى است که خداوند در آفرینش او خود را ستوده است؛(146) همه چیز را به تسخیر او درآورده است؛(147) در آفرینش، بهترین شکل را به او عطا کرده است؛(148) براى او، انبیا و کتب آسمانى فرستاده است؛(149) او را موجودى فناناپذیر قرار داده است،(150) ارزش او بهشت است و نه کمتر؛ خداوند انواع فضیلت‏ها وکرامت‏ها را به او مرحمت کرده است.(151)اگر انسان به این کرامت‏ها و مقامات توجه کند، هرگز خود را به کارهاى زشت آلوده نخواهد کرد.راستى! چرا عمر ما چراگاه شیطان باشد؟ ما که جانشین خدائیم، چرا با دشمن خدا قرین باشیم؟حضرت على (‏علیه السّلام) فرمود: کسى که کرامت و ارزش خود را شناخت، دنیا و هوسها نزد او ناچیز مى‏شود.(152)

شخصى به نام شقرانى در زمان امام صادق‏(‏علیه السّلام) مرتکب شراب‏خوارى شد. امام صادق‏(‏علیه السّلام) به او فرمود: اى شقرانى! کار زشت از هر کس که سر زند، زشت است؛ ولى اگر از تو سرزند، زشت‏تر است؛ همان گونه که کار نیکو از هر کس نیکوست؛ ولى اگر از تو سرزند، نیکوتر است. این به خاطر جایگاه تو است. تو از وابستگان ما هستى. پس، قدر خود را بدان!(153)

شیوه‏هاى امر و نهى:

  1. آماده‏سازى‏: سخن حق، همچون شکر است؛ اگر شکر را به همین شکل در گلوى کسى بریزیم، امکان دارد خفه شود. باید شکر را با آب مخلوط کرده تا تبدیل به شربت شود و براى همه افراد قابل استفاده و تحمّل شود.

 از خاطرم نمى‏رود زمانى که مى‏خواستم درباره روایات کفن در تلویزیون صحبت کنم، فکر کردم که بعضى مردم تحمّل شنیدن این‏گونه حرفها را ندارند. پس، زمینه را این گونه آماده کردم که: از نیازهاى عمومى و همگانى، نیاز به لباس است. اسلام براى هر فصل و زمان و کارى لباس در نظر گرفته و دستوراتى داده است؛ مثل لباس کودک، لباس کار، لباس جنگ، لباس نماز عید، لباس نماز باران، لباس احرام و حج، لباس عروس، لباس دادن به برهنه‏ها، نظافت لباس، وصله کردن لباس، رنگ لباس، دوخت لباس، جنس لباس و ...و براى هر یک از عناوین هم حدیثى و نکته‏اى گفتم. کم‏کم مردم را براى شنیدن بحث آخرین لباس (کفن) و روایات کفن آماده کردم. ولى اگر از ابتدا مى‏گفتم: موضوع بحث امروزم کفن است، شاید میلیونها نفر تلویزیون را خاموش مى‏کردند.

  1. تلقین‏:چه بسیارند افرادى که از انجام معروف هراس دارند و چه بسیارند کسانى که جدا شدن از بعضى منکرات را براى خود محال مى‏پندارند، در صورتى که تلقین صحیح و بیان نمونه‏ها در این زمینه کارگشا خواهد بود.
  2. استفاده از هنر، شعر و طنز: نقش هنر در دعوت مردم به فساد و انحراف، بر کسى پوشیده نیست. سامرى با هنر مجسمه‏سازى توانست مردم را منحرف و بنى‏اسرائیل را گوساله‏پرست کند. زیباگویى، فصاحت و بلاغت، بهترین اهرم براى جذب مردم است؛ همان‏گونه که قیافه زیبا و موزون نقش مهمى در تأثیر کلام دارد. در قرآن، امر شده است که هنگام رفتن به مسجد، زینت‏هاى خود را با خود بردارید.(154) سخن زیبا و مجادله نیکو از سفارشهاى قرآن کریم است.(155) یکى از نامهاى قرآن، احسن القصص است. آرى، قصه‏گویى یک هنر است.
  3. انصاف در برخورد: قرآن کریم در نهى از شراب، اول از منافع مادى و مالى آن سخن گفته است و بعد مى‏فرماید: ((ضررش از نفعش بیشتر است)).(156)خداوند در برخورد با کافران و منافقان و مشرکان، همواره از عبارتِ ((اکثرهم)) استفاده مى‏کند، یعنى همه آنان را نفى نمى‏کند بلکه مى‏فرماید: بیشتر آنها چنین هستند. در برخورد با خلافکاران نیز باید ابتدا نقاط قوت و مثبت آنهارا بگوییم و سپس آنهارا متذکر کنیم.

 5 . امید دادن‏: گاهى انسان گنهکار با خود مى‏گوید: دیگر از ما گذشته است، ما دیگر راهى براى بازگشت نداریم. ما دیگر جهنمى شده‏ایم. این گونه افراد هر روز به گناه بیشترى گرفتار مى‏شوند. باید به آنها از عفو الهى و از پذیرفتن توبه و لطفى که خداوند به توبه‏کنندگان دارد بگوییم و خاطراتى از توبه‏کنندگان بیان کنیم تا گناه، او را به یأس نکشاند. باید به او تذکر داد که یأس از گناهان کبیره است.

  1. تغافل‏: گاهى باید انسان خود را به غفلت بزند و تظاهر کند که من متوجه خلاف تو نشدم تا از این طریق شخصیت افراد شکسته نشود. قرآن مى‏فرماید: برادران یوسف که پس از ده‏ها سال او را دیدند و نشناختند، به او گفتند: ما قبلاً برادرى داشتیم به نام یوسف که دزد بود. یوسف خود را به تغافل زد و نگفت که آن برادر من هستم و چرا به من نسبت دزدى مى‏دهید.(157) البتّه تغافل در مورد خلاف‏هاى شخصى، جزئى و فردى است؛ و گرنه در مسائل مهم که دشمنان و کفار براى براندازى نظام اسلامى نقشه مى‏کشند، تغافل بزرگ‏ترین خواست دشمن است.(158)
  2. توجه به ظرفیت افراد: امام صادق (‏علیه السّلام) شخصى را براى مأموریتى به منطقه‏اى فرستاد. او در گزارش خود به امام، از مردم منطقه به شدت انتقاد کرد. امام فرمود: ایمان ده درجه دارد. بعضى یک درجه ایمان دارند و بعضى دو درجه، بعضى هم هفت تا ده درجه. نباید کسانى که ایمان کامل‏ترى دارند، از دیگران توقع بیش از ظرفیت داشته باشند.(159) در شیوه تبلیغ انبیا مى‏خوانیم که مى‏فرمودند: ما مأموریم طبق ظرفیت افراد با آنان صحبت کنیم.(160)

 8 . کنایه گویى‏: قرآن به حضرت عیسى (‏علیه السّلام) مى‏فرماید: آیا تو به مردم گفتى که من و مادرم را خدا بگیرید؟!(161) در جاى دیگر، خداوند پیامبر(صلّى الله علیه و آله و سلّم) را مخاطب قرار داده و مى‏فرماید: اگر پدر یا مادرت نزد تو به پیرى رسیدند، تو با آنان درشتى نکن!(162) در حالى که همه مى‏دانیم حضرت عیسى مردم را به توحید دعوت مى‏کرد و پیامبر اسلام در کودکى پدر و مادر خود را از دست داده بود. این گونه خطاب‏ها در حقیقت به مردم است.

  1. ایجاد محبّت‏:در بخش مهمّى از قرآن، خداوند نعمت‏هاى خود را مى‏شمارد تا عشق انسان را نسبت به خود زیاد کند. قرآن که مردم را امر به عبادت مى‏کند، مى‏فرماید: پروردگارِ کعبه را پرستش کنید؛ زیرا او شما را از گرسنگى و ترس نجات داد.(163)

نمونه‏هایى از سیره پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) درباره جذب دل ها :

  1. هرگاه سه روز یکى از یاران را نمى‏دید، به سراغش مى‏رفت.(164)
  2. از مریض‏ها در دورترین نقطه شهر عیادت مى‏کرد.(165)
  3. مردم را با بهترین نام صدا مى‏زد. حتى نام زنان و کودکان را با کرامت مى‏برد.(166)

در تاریخ زندگى اهل بیت علیهم السلام نیز خاطرات فراوانى به چشم مى‏خورد که یک نمونه از آن را نقل مى‏کنیم:

مردى شامى به امام حسن مجتبى‏(‏علیه السّلام) جسارت کرد. حضرت، ایشان را به منزل بردند و چنان مورد تفقد قرار دادند که او از حرفهاى خود شرمنده شد.(167)

در روایات مى‏خوانیم: با هر کس که با تو قطع رابطه کرد، ارتباط برقرار کن و هر کس به تو بدى کرد، تو با او خوبى کن.(168)

  1. تحریک عواطف‏:شخصى به مادرش تندى کرد. روز بعد، امام صادق‏(‏علیه السّلام) او را دید و به او فرمود: چرا با مادرت تندى کردى؟ مگر نمى‏دانى که شکم مادرت منزل تو بود؟ دامان مادرت گهواره تو بود؟ شیر مادرت غذاى تو بود؟سپس فرمود: پس با او خشن نباش.(169)
  2. مخفیانه و مختصر باشد:در حدیث مى‏خوانیم: هر کس برادر دینى خود را مخفیانه موعظه کند، او را آراسته کرده، ولى هر کس آشکارا موعظه کند، او را شرمنده کرده است.(170)در حدیث مى‏خوانیم: هرگاه کسى را موعظه مى‏کنى؛ خلاصه بگو!(171)
  3. نمایاندن الگوها:معرفى چهره‏هاى موفق و تجلیل از آنها، در دعوت مردم به معروف نقش مؤثرى دارد. این که هر سال مردم در عاشورا فریاد ((یا حسین)) سر مى‏دهند، زمینه دورى از پذیرش طاغوت‏ها و وفادارى به نظام اسلامى مى‏شود.قرآن مى‏فرماید: مردم دنیا از همسر فرعون درس بگیرند که چگونه جذب مال و مقام و قدرت فرعون نشد.(172)در جاى دیگرى مى‏فرماید: از حضرت ابراهیم وحضرت محمّدعلیهما السلام درس بگیرید؛ زیرا این دو بزرگوار اسوه و الگو هستند.(173)
  4. تدریج‏:همان‏گونه که شیطان انسان را گام به گام به سوى فساد مى‏کشاند،(174) راه اصلاح و امر به معروف نیز باید گام به گام باشد.در قرآن، در مورد تحریم ربا این مراحل به چشم مى‏خورد:در مرحله اول، قرآن مى‏فرماید: آنچه به مال شما از طریق ربا اضافه مى‏شود، نزد خدا افزایش نیست.(175)در مرحله دوم، قرآن، رباخوارى را از عادات زشت یهودیان مى‏شمارد.(176)در مرحله سوم، قرآن، انسان را از رباى مضاعف و زیاد نهى مى‏کند.(177)در مرحله چهارم، قرآن، ربا گرفتن را به منزله اعلام جنگ با خدا مى‏داند.(178)
  5. تکرار:چون برنامه اسلام تنها آموزش نیست، بلکه تربیت هم هست، لذا اوامر و نواهى باید تکرار شود. براى هر غفلت، یک تذکر لازم است. شما در نماز ده‏ها بار جمله ((اللّه اکبر)) را در رکوع و سجود و قیام تکرار مى‏کنید.یاد خدا غذاى روح است و باید همچون غذاى جسم تکرار شود.
  6. مماشات‏:حضرت ابراهیم (علیه السّلام) براى نهى از بزرگ‏ترین منکر (شرک) از راه مدارا و مماشات وارد شد و گام به گام به انتقادات خود اضافه کرد.بار اول فرمود: خورشید غروب مى‏کند و من غروب شدنى را دوست ندارم. ((اِنِّى لا اُحِبّ الآفِلِین))(179)بار دوم فرمود: ماه پرستى انحراف است و خدا مرا گرفتار آن نکند. ((لَئِنْ لَم یَهْدَنى رَبِّى...))(180)بار سوم فرمود: من بیزارم از هر چه که شما شریک خدا مى‏دانید. ((اِنِّى بَرِى‏ءٌ مِمَّا تُشْرِکُون))(181)
  7. حکمت، موعظه، جدال نیکو:قرآن کریم به پیامبر عزیز مى‏فرماید: از طریق حکمت و منطق یا موعظه و نصیحت و یا جدال نیکو مردم را به راه خدا دعوت کن!(182)در امر به معروف و نهى از منکر باید روى مسائلى تکیه کرد که قابل خدشه نباشد. به سخنان محکمى که مورد قبول همه است، حکمت گفته مى‏شود.

مراد از موعظه حسنه، موعظه‏اى است که بر اساس محبت و با بیان نیکو باشد و در زمان و مکان مناسب با شیوه‏هاى صحیح انجام شود.و مراد از مجادله نیکو نیز پذیرفتن نقاط قوت دیگران و استدلال و مقابله به مثل در شیوه‏ها ست.

  1. ریشه مفاسد را بخشکانیم‏:قرآن مى‏فرماید: ((سوء ظن نبرید و تجسّس نکنید))؛(183) زیرا سوء ظن، سرچشمه تجسّس و تجسس، سرچشمه غیبت مى‏شود.اگر قرآن، زنان را از پایکوبى(184) و یا گفتار همراه با ناز و کرشمه و تحریک آمیز(185) نهى مى‏کند، به خاطر خشکاندن سرچشمه گناه است.در مسائل سیاسى واجتماعى نیز براى اصلاح دولت‏ها باید دولتمردان اصلاح شوند و براى اصلاح نسل نو، باید خانواده‏ها اصلاح شوند.قرآن مى‏فرماید: با رهبران کفر مبارزه کنید.(186)
  2. احترام به ارزشهاى دیگران‏:قرآن کریم، به تورات و انجیل و انبیاى گذشته احترام مى‏گذارد و مراکز عبادت سایر ادیان را محترم مى‏شمارد؛ حتى براى حفظ آن، دفاع را لازم مى‏داند.(187) در سفارش‏هاى اسلامى نیز آمده است: ((بزرگان هر قوم را احترام کنید!))(188)
  3. با انجام معروف، زمینه را بر منکر تنگ کنیم‏:قرآن مى‏فرماید: ((راه جلوگیرى از فحشا و منکر، انجام معروفى همچون نماز است)).(189)هنگامى که خداوند مى‏خواهد حضرت آدم را از غذایى منع کند، ابتدا اجازه بهره‏بردارى از غذاهاى دیگر را به او مى‏دهد و مى‏فرماید: ((از هر غذایى در بهشت استفاده کن؛ ولى از این غذا استفاده نکن!))(190)تفریح و ورزش از معروف‏هایى است که جلو بسیارى از مفاسد، امراض و منکرات را مى‏گیرد.زهد و عدالت مسئولان مملکتى، از معروف‏هایى است که مى‏تواند جلو بزرگ‏ترین منکرات را که بدبینى به حکومت اسلامى است، بگیرد.
  4. توجه به زمان‏:در روایات مى‏خوانیم: هنگام مسافرت، خانوداه خود را به تقوى سفارش کنید؛(191) زیرا در آستانه جدایى، علاقه‏ها اوج مى‏گیرد و زمینه پذیرش در انسان زیاد مى‏شود. در حدیث مى‏خوانیم: به هنگام خشم وغضب، کسى را ادب نکنید؛ زیرا در معرض افراط هستید)).(192)در قرآن نیز نسبت به استغفار در سحر مکرر سفارش شده است.(193)
  5. اعراض‏:قرآن مى‏فرماید: ((هر گاه کسانى را دیدى که در آیات ما به یاوه‏سرائى نشسته‏اند، پس به عنوان اعتراض، مجلس آنان را ترک کن! یا مسیر حرف را تغییر ده! و اگر شیطان تو را به فراموشى انداخت، تا متوجه شدى جلسه را ترک کن و با ستمگران منشین)).(194) در حدیث مى‏خوانیم: ((سزاوار نیست که مؤمن در مجلس گناهى که نمى‏تواند آن را تغییر دهد، بنشیند.))(195)پیامبر اکرم (صلّى الله علیه و آله و سلّم) مى‏فرماید: گناهکاران را با قیافه عبوس ملاقات کنید!(196)

141) کنزالعمال، حدیث 5523.

142) سوره بقره، آیه 189.

143) سوره بقره، آیه 30.

144) سوره حجر، آیه 30.

145) سوره حجر، آیه 29.

146) سوره مؤمنون، آیه 14.

147) سوره لقمان، آیه 20.

148) سوره تین، آیه 4.

149) سوره مزّمل، آیه 15.

150) بحارالانوار، ج‏6، ص 249.

151) سوره اسراء، آیه 70.

152) نهج‏البلاغه، خطبه 103.

153) بحارالانوار، ج 47، ص 349.

154) سوره اعراف، آیه 31.

155) سوره نحل، آیه 125.

156) سوره حج، آیه 13.

157) سوره یوسف، آیه 77.

158) سوره نساء، آیه 102.

159) بحارالانوار، ج‏66، ص‏168.

160) بحارالانوار، ج 2، ص 69.

161) سوره مائده، آیه 116.

162) سوره اسراء، آیه 23.

163) سوره قریش، آیه 3 و 4.

164) بحارالانوار، ج‏16، ص 151.

165) بحارالانوار، ج‏16 ، ص 225.

166) سنن‏النبى، ص 152.

167) بحارالانوار، ج‏43، ص 344.

168) بحارالانوار، ج‏71 ، ص‏157.

169) بحارالانوار، ج‏71، ص‏76.

170) بحارالانوار، ج 75 ، ص‏374.

171) غررالحکم.

172) سوره تحریم، آیه 11.

173) سوره احزاب، آیه 21.

174) سوره بقره، آیه 168.

175) سوره روم، آیه 39.

176) سوره نساء، آیه 161.

177) سوره آل عمران، آیه 130.

178) سوره بقره، آیه 279.

179) سوره انعام، آیه 76.

180) سوره انعام، آیه 77.

181) سوره انعام، آیه 78.

182) سوره نحل، آیه 125.

183) سوره حجرات، آیه 12.

184) سوره نور، آیه 31.

185) سوره احزاب، آیه 32.

186) سوره توبه، آیه 12.

187) سوره حج، آیه 40.

188) مستدرک، ج 8، ص 395.

189) سوره عنکبوت، آیه 45.

190) سوره بقره، آیه 35.

191) مستدرک، ج 8، ص‏122.

192) بحارالانوار، ج 76، ص 102.

193) سوره ذاریات، آیه 18.

194) سوره انعام، آیه 68.

195) وسائل‏الشیعه، ج‏11، ص 503 .

196) وسائل‏الشیعه، ج‏11، ص 413.

منبرچهاردهم : عوامل نپذیرفتن امرونهی

آیه: سوره بقره آیه 256 : { لَا إِکْرَاهَ فىِ الدِّینِ قَد تَّبَینَ‏َ الرُّشْدُ مِنَ الْغَىّ‏ِ فَمَن یَکْفُرْ بِالطَّغُوتِ وَ یُؤْمِن بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَى‏ لَا انفِصَامَ لَهَا وَ اللَّهُ سمَِیعٌ عَلِیم‏ }در دین، هیچ اکراه و اجبارى نیست [کسى حق ندارد کسى را از روى اجبار وادار به پذیرفتن دین کند، بلکه هر کسى باید آزادانه با به کارگیرى عقل و با تکیه بر مطالعه و تحقیق دین را بپذیرد]. مسلماً راه هدایت از گمراهى [به وسیله قرآن، پیامبر و امامان معصوم‏] روشن و آشکار شده است. پس هر که به طاغوت [که شیطان، بت و هر طغیان گرى است‏] کفر ورزد و به خدا ایمان بیاورد، بی تردید به محکم ‏ترین دستگیره که آن را گسستن نیست، چنگ زده است و خدا شنوا و داناست.

حدیث: عَنْ أَمیرِالمُؤمِنین علیه السلام: لَعَنَ اللّه ُ اَلاْمِرینَ بِالْمَعْرُوفِ التّارِکینَ لَهُ وَ النـّاهینَ عَنْ المُنْـکْرِ الْعـامِلینَ بِـهِ. حضرت على علیه السلام مى فرمودند: کسانى که مردم را به کارهاى نیک امر مى کنند و خود آن را انجام نمى دهند و کسانى که مردم را از کارهاى زشت باز مى دارند اما خود مرتکب آن مى شوند مورد لعن و نفرین الهى هستند.

سیمای امربه معروف و نهی از منکر: عوامل نپذیرفتن امرونهی:

الف: عوامل درونى

1- جهل‏:کودکانى که از والدین خود اطاعت نمى کنند، به خاطر آن است که اسرار کلام والدین را نمى‏فهمند. انبیا به مردم منحرف مى‏گفتند: ((شما جاهلید وگرنه در برابر ما این همه سرسختى نشان نمى‏دادید)).(83)

 2- تعصّب‏: تعصّب، زمانى مفید و مثبت است که پافشارى بر اهداف و آرمانهاى مقدس و مستدل باشد، ولى اکثر تعصبات، ریشه ملى و قومى و حزبى و نژادى و شغلى و ... دارد و بر پایه موهومات و رسومات و پندارهاى فردى و اجتماعى است. تعصب، دودى است که جلو دید چشم را مى‏گیرد و فرد هیچ حقیقتى جز راه و رسم خود نمى‏پذیرد. خداوند مى‏فرماید: اگر ما این کتاب را بر غیر عرب نازل مى‏کردیم، عرب‏ها به خاطر تعصب نابجا تسلیم نمى‏شدند.(84)

 3- تکبر: سرچشمه تکبر، سن و علم و مال و شکل و قبیله و مقام و حزب و فرزند و امثال آنهاست. شخصى به محضر امام آمد و گفت: ((من از لباس فاخر و منزل و مرکب خوب استفاده مى‏کنم، آیا این نشانه تکبر است))؟ حضرت فرمود: ((نشانه تکبّر آن است که حرف حق را نپذیرى)).(85) آرى چه بسیارند فقراى متکبّر و اغنیاى پذیرنده.

 4- لقمه حرام‏: امام حسین (‏علیه السّلام) روز عاشورا به لشگریان یزید فرمود: ((دلیل آنکه امر به معروف و نهى از منکر در شما اثر نمى‏کند آن است که شکم‏هاى شما از حرام پر شده است)).(86)

ب: عوامل بیرونى

1- تبلیغات سوء: یکى از شیوه‏هاى مخالفان آن است که شخصیت پاکان و صالحان را در جامعه مخدوش کنند تا امر و نهى آنها بى اثر شود. تبلیغات سوء کار را به جایى مى‏رساند که مردم، انبیا را مجنون و ساحر؛ یوسف‏(‏علیه السّلام) را متهم؛ حضرت على (‏علیه السّلام) را واجب القتل؛ امام حسین‏(‏علیه السّلام) را شورشى؛ و خدمت به یزید را عبادت دانستند.

 2- تعارضات تربیتى‏: تعارض میان مدرسه و منزل در مسائل دینى و تربیتى باعث مى‏شود تا فرزند دچار سردرگمى شود. در مدرسه با نماز آشنا مى‏شود امّا در خانه والدینش نماز نمى‏خوانند.

 تعارض میان سفارش به صرفه‏جویى در سخن و اسراف در عمل، اعتقاد شنونده را نسبت به گوینده کم مى‏کند .

 3- طاغوت‏ها:در قرآن، بارها جمله ((یَصُدُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللّه)) به کار رفته است. افرادى که مانع راه خدا مى‏شوند معمولاً طاغوتها هستند، البتّه سرمایه داران دنیا طلب ویا دوستان فاسد یا والدین و همسر و استاد و مشاوران ناباب نیز مصداق این آیه مى‏باشند.

 4- مشکلات اقتصادى‏: قرآن در دعوت مردم به عبادت، مى‏فرماید: ((فَلْیَعبدوا رَبَّ هذا الْبَیت الَّذِى اَطْعَمَهُمْ مِنْ جُوعٍ وَ آمَنَهُم مِن خَوْف))(87)؛ ((مردم باید بنده خدا باشند؛ او آنان را از گرسنگى و ناامنى نجات داد.)) در اینجا، خداوند تأمین نیازهاى اولیه مردم را زمینه دعوت آنان به عبادت قرار داده است.

83) سوره اعراف، آیه 64 ؛ انعام، 111 ؛ هود، 29 ؛ زمر، 64 و احقاف، 23.

84) سوره شعراء، آیه 198 و 199.

85) کافى، ج‏2، ص‏311.

86) بحارالانوار، ج 45، ص 8.

87) سوره قریش، آیه 3 و 4

منبرپانزدهم : اصل تأثیردر امر به معروف و نهى از منکر

آیه: سوره عنکبوت آیه 69 : { وَ الَّذِینَ جَاهَدُواْ فِینَا لَنهَْدِیَنهَُّمْ سُبُلَنَا وَ إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِین‏ } و کسانى که براى [به دست آوردن خشنودى‏] ما [با جان و مال‏] کوشیدند، بی ‏تردید آنان را به راه‏هاى خود [راه رشد، سعادت، کمال، کرامت، بهشت و مقام قرب‏] راهنمایى می ‏کنیم و یقیناً خدا با نیکوکاران است.

حدیث: عَنْ أَمیرِالمُؤمِنین علیه السلام: مَنْ لَمْ یَعْرِفْ بِقَلْبِهِ مَعْروُفاً وَ لَمْ یُنْکِرْ مُنْکَراً قـُلِبَ فَجـُعِلَ اَعْـلاهُ اَسْفـَلَهُ. حضرت على علیه السلام فرمودند: کسى که قلباً موافق کار نیک نباشد و از کار بد منضجر نباشد انسان وارونه اى است که بجاى آنکه عقل بر او حاکم باشد هوى وهوس بر او حاکم است.

سیمای امربه معروف و نهی از منکر: اصل تأثیردر امر به معروف و نهى از منکر:

امر به معروف و نهى از منکر، براى تأثیر است؛ یعنى ببینیم که خلافکار از چه طریقى از کردار خود دست برمى‏دارد، از همان راه وارد شویم. آنچه اسلام از ما خواسته، منع از منکرات و سفارش به معروف‏هاست؛ ولى شیوه انجام آن تعبدى نیست؛ یعنى اینکه به چه نحو باشد؟ در چه زمان باشد؟ با چه وسیله باشد؟ از طرف چه کسى باشد؟ به چه شکل باشد؟ تعبّدى نیست. اسلام، اینها را به عقل واگذار کرده تا بهترین و سریعترین راه را براى تأثیر پیدا کند. بزرگان، شرط وجوب امر به معروف را احتمال تأثیر دانسته‏اند. یعنى اگر بدانید که اثر نمى‏کند، بر شما واجب نیست.

 ما ضمن پذیرش این اصل کلى، به چند نکته اشاره مى کنیم:

 1- ممکن است سخن ما فعلاً اثر نکند؛ ولى بعداً اثر کند و به مرور زمان موجب بیدارى و هوشیارى شود. امام حسین (‏علیه السّلام) فرمود: من براى احیاى امر به معروف و نهى از منکر به کربلا مى‏روم. گرچه آن زمان، امام شهید شد و یزید و لشکرش تحت تأثیر قرار نگرفتند؛ ولى به مرور، ناحق بودن بنى‏امیه و مظلومیت اهل بیت پیامبر اکرم (صلّى الله علیه و آله و سلّم) براى مردم روشن شد.

 2- فضاسازى یک ارزش است؛ براى مثال، هر کسى که به تنهایى مشغول نماز مى شود، مستحب است اذان بگوید و در اذان، ((حىّ على الصلوة)) سردهد. گفتن این جمله یک ارزش است؛ هر چند شنونده‏اى وجود نداشته باشد تا براى برپایى نماز بشتابد.

 3- با نهى از منکر لذت گناه را از کام گناهکار مى‏گیریم و نمى گذاریم که او با خیال راحت گناه کند.

 4- عذر براى ما و اتمام حجت بر گناهکار؛  قرآن مى‏فرماید: گفتن حقّ، مایه اتمام حجّت بر گنهکار است تا نگوید: کسى به من تذکر نداد و عذرى است براى مؤمن تا به او گفته نشود: چرا فریاد نزدى. ((عذراً او نذراً))(26) آرى، احتمال اثر شرط وجوب است؛ یعنى اگر احتمال اثر نمى‏دهى، واجب نیست؛ نه آنکه ممنوع باشد.

احیاى سرمایه‏هاى درونى براى پذیرش:

1- ایمان به خدا:بهترین وسیله براى پذیرش امر به معروف و نهى از منکر، تحکیم عقیده به مبدأ و معاد است. براى مثال، به کسى که وارد منزلى مى‏شود، زمانى مى‏توان گفت: این کار را بکن و این کار را نکن! که عقیده داشته باشد: منزل صاحبى دارد، حسابى در کار است و کارهاى او در منزل زیر نظر است. البتّه بعضى افراد ایمان دارند، ولى فراموشکارند؛ لذا هم ایمان لازم است و هم توجه. قرآن درباره بعضى مى‏فرماید: خدا را فراموش مى‏کنند(27) و یا قیامت را به فراموشى مى‏سپارند.(28) کسى که خدا را ناظر(29) و فرشتگانِ او را مأمور ثبت و ضبط کار خود بداند(30) و توجّه داشته باشد که در روز قیامت خداوند پرونده اعمال انسان را جلو روى او خواهد گذاشت(31) واو باید پاسخگوى همه کارها، بلکه افکار ونیّات خود باشد، چنین فردى دست به گناه نمى‏زند.

 2- تشکر از خداوند:حضرت على (‏علیه السّلام) مى‏فرماید: حتى اگر خداوند براى گناه، کیفر دوزخ قرار نمى‏داد، لازم بود که انسان به خاطر تشکّر از آن همه الطاف او، از گناه و مخالفتش دورى کند.(32)

 3- توجّه به نظارت اولیاى خدا:در اصول کافى، روایات متعددى نقل شده است مبنى بر اینکه : در هر هفته، اعمال انسان به امام زمان‏(‏علیه السّلام) و پیامبر اکرم‏(صلّى الله علیه و آله و سلّم) عرضه مى‏شود و آن بزرگواران را خشنود یا ناراحت مى‏کند.

 4- توجه به آثار شوم گناه‏: قرآن مى‏فرماید: ((ما اَصابَکُم مِن مُصیبَةٍ فَبِما کَسَبَتْ اَیدیکُم))(33) هر مصیبت که به شما مى‏رسد، به خاطر عملکرد خودتان است.

 آشنایى با تاریخ و زندگى اقوام گذشته که اهل منکر بودند، انسان را به دورى از منکرات مى‏کشاند.

 در قرآن کریم دهها آیه در این زمینه آمده است:

 ((فَاَهلَکناهُم بِذُنُوبِهِم))(34) ما فلان قوم را به‏خاطر گناهانش هلاک کردیم.

 ((فَاَهلِکُوا بِالّطاغِیَة))(35) طغیان مردم سبب نابودى آنان است.

 ((وَ مِنهُم مَن اَغرَقنا)(36) قومى را در آب غرق کردیم.

 ((فَاَخَذَتْهُم صاعِقَةَ العَذاب))(37) گروهى را با صاعقه نابود کردیم.

 ((بِریحٍ صَرْصَرٍ عاتِیَة))(38) جمعى را با باد سرد کننده هلاک کردیم.

 ((جَعَلنا عالِیَها سافِلَها))(39) شهر قومى را زیر و رو کردیم.

 آشنایى با این هشدارها، یکى از عوامل دست برداشتن از منکرات و کفر و طغیان است. تمام آیاتى که سفارش به سیر در زمین و نگاه همراه عبرت کرده و تمام آیاتى که ما را به مطالعه عاقبت کار نیکوکاران یا فاسدان دعوت کرده، به همین منظور است.

 5 - توجّه به برکات معروف‏: آشنایى با منافع و آثار خوبى‏ها، انسان را براى انجام معروف آماده مى‏سازد. امام رضا (‏علیه السّلام) مى‏فرماید: اگر مردم زیبایى‏هاى سخنان ما را بدانند، حتماً پیرو ما مى‏شوند.(40)

 امام صادق (‏علیه السّلام) مى‏فرماید: خداوند متعال به موسى وحى کرد: من به خاطر تلاش پدران به فرزندان لطف مى‏کنم. اگر پدران نیکوکار باشند، به فرزندانشان خیر و برکت مى‏رسد؛ اما اگر شرور باشند، به فرزندانشان شر مى‏رسد.(41)

 آرى، کار خیر یا شر در همین دنیا نیز بى‏پاسخ نمى‏ماند. این جهان کوه است و فعل ما ندا/سوى ما آید صداها را ندا/از مکافات عمل غافل مشو/گندم از گندم بروید جو ز جو/

نمونه برکات:

- احسان به مردم، سبب احسان خداوند و مردم به ما مى‏شود.(42)

- صدقه دفع بلا مى‏کند.(43)

- حج، انسان را از فقیر شدن بیمه مى‏کند.(44)

- زکات، مال را بیمه مى‏کند.(45)

- عفو مردم، کلید عفو الهى است.(46)

- صله رحم، عمر را طولانى مى‏کند.(47)

- نماز، انسان را از فحشا و منکر باز مى‏دارد.(48)

- کارهاى نیکو، گناهان را از بین مى‏برد.(49)

- عقیقه، وسیله بیمه کردن نوزاد از خطرات است.

- استعاذه و دعا، ما را از خطرات نجات مى‏دهد.(50)

- روزه، وسیله سلامتى است.(51)

- قناعت، کلید عزّت است.(52)

- زهد، رمز رحمت است.(53)

- یاد خدا، تنها وسیله آرامش است.(54)

آرى، براى گسترش و احیاى معروف‏ها باید مردم را با آثار وبرکات دنیوى و اجر اخروى آنها آشنا کنیم.

25) سوره فصّلت، آیه 33.

26) سوره مرسلات، آیه 6.

27) سوره حشر، آیه 19.

28) سوره ص، آیه 26.

29) سوره علق، آیه 14.

30) سوره زخرف، آیه 80.

31) سوره کهف، آیه 49.

32) نهج‏البلاغه، حکمت 282.

33) سوره شورى، آیه 30.

34) سوره انعام، آیه 6.

35) سوره حاقّه، آیه 5.

36) سوره عنکبوت، آیه 40.

37) سوره فصّلت، آیه 17.

38) سوره حاقّه، آیه 6.

39) سوره هود، آیه 82.

40) وسائل‏الشیعه، ج‏18، ص‏65.

41) بحارالانوار، ج‏13، ص 296.

42) سوره اسراء، آیه 7.

43) غررالحکم.

44) نهج‏البلاغه، خطبه 110.

45) بحارالانوار، ج 10، ص 99.

46) سوره نور، آیه 22.

47) غررالحکم.

48) سوره عنکبوت، آیه 45.

49) سوره هود، آیه 114.

50) غررالحکم.

51) بحارالانوار، ج 62، ص‏67.

52)  غررالحکم.

53). همان .

54) سوره رعد، آیه 28.

منبر شانزدهم : انواع معروف‏ها در قرآن-مصداق شناسی

آیه: سوره فاطر آیه 4 : { وَ إِن یُکَذِّبُوکَ فَقَدْ کُذِّبَتْ رُسُلٌ مِّن قَبْلِکَ وَ إِلىَ اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُور } اگر تو را تکذیب کرده ‏اند، پیامبرانى را هم که پیش از تو بوده ‏اند تکذیب کرده ‏اند و همه کارها به خدا بازگردانده شود.

حدیث: عَنْ أَمیرِالمُؤمِنین علیه السلام: اِئْـتَمِرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ أْمـُرُوا بِهِ وَ تَناهَوْا عَنْ المُنْکَرِ وَ انْهَوْا عَنْهُ. على علیه السلام فرمودند: پذیراى معـروف باشید و به آن نـیز دسـتور بدهید و بپذیرید نهى از منکر را و خود نیز از آن نهى کنید.

سیمای امربه معروف و نهی از منکر: انواع معروف‏ها در قرآن-مصداق شناسی:

 براى آمر به معروف و ناهى از منکر لازم است ابتدا معروف‏ها و منکرها را بشناسد تا کار او براساس آگاهى و شناخت باشد.

 در این بخش، انواع معروف‏هاى فردى و اجتماعى را که قرآن بر آنها تاکید داشته و دعوت دیگران به انجام آن را لازم شمرده، خلاصه‏وار مطرح مى‏کنیم.

1-اقامه نماز:اولین معروفى که قرآن به آن سفارش فرموده و آن را نشانه ایمان به خدا مى‏شمرد، نماز است.

 چنانکه در آغاز سوره بقره مى‏فرماید: ((الّذین یؤمنون بالغَیب و یقیمون الصّلوة))، پرهیزکاران به غیب ایمان دارند و نماز بر پا مى‏دارند. نه فقط در اسلام، بلکه در همه ادیان آسمانى، نماز جایگاه ویژه‏اى دارد. خداوند حضرت موسى را به انجام این معروف بزرگ فرمان مى‏دهد و مى‏فرماید: ((اقم الصلوة لذکرى))(197) اى موسى! نماز را به پاى‏دار تا یاد من در تو زنده شود.  قرآن نیز پیامبر اسلام را مأمور مى‏کند تا خانواده‏اش را به نماز دعوت کند: ((و امر اهلک بالصلوة))(198) هر مسلمانى نیز وظیفه دارد علاوه بر آنکه خود نماز مى‏خواند، دیگران را نیز به نماز سفارش کند، دوستان، همکاران، فرزندان و همسر خود را.

2-رسیدگى به محرومان:دستورات اسلام، به نماز و روزه و قرآن و دعا و دیگر وظایف فردى محدود نمى‏شود، بلکه بخش عمده‏اى از دستورات دین، مربوط به جامعه و مسائل اقتصادى، سیاسى و فرهنگى آن است که یک مؤمن باید ابتدا این معروف‏هاى مورد نظر دین را بشناسد، تا هم خود عمل کند و هم دیگران را به آن دعوت کند. از مهم‏ترین دستورات اجتماعى اسلام، رسیدگى به محرومان و نیازمندان در همه ابعاد زندگى است.خمس و زکات دو واجب مالى است که هر مؤمنى را ملزم مى‏کند بخشى از درآمد خود را صرف نیازهاى جامعه و نیازمندان کند. در تمام قرآن، هر جا نامى از نماز آمده، زکات نیز ذکر شده است تا مؤمنان گمان نکنند با اداى نماز تکلیفشان تمام مى‏شود. ((یقیمون الصلوة و یؤتون الزکاة))(199)حتى اگر کسى خود توان کمک به نیازمندان را ندارد باید دیگران را به این کار تشویق و تحریص کند و این خود یک وظیفه است. قرآن از زبان اهل دوزخ چنین بیان مى‏کند که مى‏گویند: ((و لا یحضّ على طعام المسکین))(200) ما دیگران را به اطعام مستمندان تشویق نمى‏کردیم.

3-احسان و نیکوکارى:نه فقط نسبت به محرومان جامعه، بلکه نسبت به همه افراد جامعه باید انسان روحیه احسان و نیکوکارى داشته باشد. مورد واجب آن، احسان به والدین است که قرآن مى‏فرماید: ((و بالوالدین احسانا))(201) لذا خدمت به پدر و مادر و نیکى به آنها در هر شرایطى لازم است، چه مؤمن باشند و چه کافر، چه محتاج باشند و چه نباشند.در مورد دیگر افراد جامعه نیز اسلام سفارش‏هاى متعددى کرده که همه نشانه توجه اسلام به روحیه تعاون و همکارى در میان افراد جامعه است. از جمله این دستورات، وام دادن به یکدیگر است که خداوند خود را گیرنده وام معرفى کرده تا وام دهنده احساس کند به خدا وام مى‏دهد و بر این کار تشویق شود. ((من ذا الذى یقرض الله قرضاً حسناً))(202)

4-اصلاح ذات البین:افراد جامعه در مقابل اختلاف‏ها و نزاع‏هایى که میان برخى مردم وجود دارد مسئولیت دارند و باید میان آنها را اصلاح کنند و آشتى دهند. خداوند مؤمنان را به این امر سفارش نموده و مى‏فرماید: ((و اصلحوا ذات بینکم))(203) البته قرآن براى پیشگیرى از بروز چنین اختلاف‏هایى همواره مؤمنان را به عفو و گذشت از یکدیگر سفارش نموده و مى‏فرماید: شما که مى‏خواهید خداوند از شما بگذرد، چرا خودتان از یکدیگر نمى‏گذرید. ((و لیعفوا و لیصفحوا ألا تحبّون أن یغفر اللّه لکم))(204) بنابراین هر یک وظیفه داریم با گذشت از خطاى یکدیگر، صلح و صفا را در جامعه حاکم سازیم و اگر در میان دیگران نیز کینه و کدورتى وجود دارد نسبت به رفع آن اقدام کنیم.

5-عدالت ورزى:جامعه اسلامى بر قسط و عدل بنا مى‏گردد و مهم‏ترین شرط حاکم اسلامى، عدالت‏ورزى است. مؤمنان نیز باید به عدالت رفتار کنند و با یکدیگر برخورد عادلانه داشته باشند. نه فقط به دیگران ظلم نکنند، بلکه زیر بار ظلم هم نروند. ((لا تَظلمون و لا تُظلمون))(205)خداوند همواره مؤمنان را به این معروف بزرگ سفارش کرده و مى‏فرماید: ((ان الله یأمر بالعدل و الاحسان))(206) و پیامبر را نیز مأمور ساخته تا این فرمان الهى را به گوش مردم برساند: ((قل أمر ربى بالقسط))(207)

6-ازدواج و تشکیل خانواده:انسان نیاز به انس و محبت دارد و این نیاز طبیعى در بستر خانواده به صورت سالم و کامل برآورده مى‏شود. لذا اسلام آحاد جامعه را مأمور ساخته تا نسبت به ازدواج دختران و پسران جوان اقدام نموده و آنان را به عقد یکدیگر در آورند.  نه فقط پدر و مادر، بلکه مسئولان جامعه نیز در این امر مسئولیت دارند و هر کس بتواند قدمى در این راه بردارد باید اقدام کند. ((وأنکحوا الأیامى منکم و الصالحین من عبادکم))(208)ازدواج، معروفى است که پیامبر همواره مردم را به آن سفارش کرده و آن را بیمه انسان از بسیارى گناهان دانسته است. طبیعى است که امر به این معروف بزرگ، تنها سفارش زبانى به ازدواج نیست، بلکه باید گام‏هایى عملى براى این امر برداشت.

7-حیا و عفت:قرآن از یکسو با تشویق جوانان به ازدواج، زمینه بسیارى از گناهان را در جامعه از بین مى‏برد و از سوى دیگر پیامبرش را مأمور مى‏سازد تا به دختران و همسران خود و زنان مؤمن، سفاش کند با ناز و کرشمه سخن نگویند، با حیا راه بروند و پاى بر زمین نکوبند، مواضع زینت خود را براى مردان نامحرم آشکار نسازند و از مختلط شدن با مردان بپرهیزند. ((یا ایها النبى قل لازواجک و بناتک و نساء المؤمنین...))(209) همچنین مردان مؤمن را فرمان مى‏دهد که نگاه خود را به زنان نامحرم کوتاه کنند و از چشم چرانى بپرهیزند. ((قل للمؤمنین یغضّوا من ابصارهم))(210) آرى، در جامعه اسلامى به همان میزان که به زنان باید گفت حجاب خود را حفظ کنید، باید به مردان گفت چشمان خود را کنترل کنید.

8-صبر و استقامت:انسان در انجام تکالیف خود، گاهى دچار تنبلى و سستى مى‏شود. یکى از وظایف مؤمن آن است که همواره دیگران را به صبر و پایدارى در انجام وظایف دینى سفارش کند تا این تذکرات موجب شود فرد از کوتاهى بپرهیزد. چنانکه در سوره والعصر، سفارش به صبر از ویژگى‏هاى مؤمنان شمرده شده است. ((و تواصوا بالحق و تواصو بالصبر))(211) البته صبر در برابر مصیبت‏هایى که به انسان مى‏رسد و یا صبر در برابر معصیت‏هایى که انسان مى‏تواند مرتکب شود، از دیگر مصادیق صبر است که در قرآن و روایات، سفارش دیگران به صبر در این موارد نیز مطرح شده است.

9-احیاى مراکز دینى:در فرهنگ اسلامى حتى عبادت و نیایش نیز به صورت جمعى صورت مى‏گیرد و مسلمانان سفارش شده‏اند که نمازهاى خود را به جماعت و در مسجد بجاى آورند. هر هفته روزهاى جمعه به نماز جمعه بروند، در پایان یک ماه روزه‏دارى، نماز عید فطر را به جماعت باشکوه برگزار کنند. زیارت خانه خدا را همراه با دیگر مسلمانان از دیگر نقاط جهان در ایام حج بجا آورند و در یک کلمه در هر محله و منطقه‏اى، مکانى به نام خدا وبراى او احداث کنند تا مؤمنان در آنجا گردهم آیند و زمینه‏هاى الفت و محبت و همکارى میان آنها فراهم شود. لذا قرآن از یک سو به احداث و احیاى مساجد سفارش نموده و از سوى دیگر از مؤمنان خواسته با بهترین لباس و به بهترین شکل در مراسم نماز جماعت حضور یابند. در زمان رسول خدا و جانشینان پس از ایشان، مسجد، مرکز مشورت با مردم، اعزام نیرو براى جهاد با دشمنان، قضاوت میان مردم، رسیدگى به محرومان و حتى محل خواندن خطبه عقد ازدواج بوده است. طبیعى است احیاى این معروف‏ها، به تذکر و توصیه و سفارش مؤمنان به یکدیگر نیاز دارد تا هر کس به هر مقدار که مى‏تواند در جهت این امر بزرگ اقدام نماید.

10-وحدت و اطاعت:حفظ و بقاى یک جامعه، نیازمند وحدت و یکدلى افراد آن جامعه است. تفرقه و تشتّت ،یک جامعه را از درون مى‏پاشد و ناأمنى و ناآرامى را بدنبال دارد. لذا قرآن همواره مؤمنان را به وحدت سفارش کرده و مى‏فرماید: ((واعتصموا بحبل الله جمیعاً و لا تفرقوا))(212) به ریسمان محکم الهى چنگ زنید و دچار تفرقه نشوید. البته وحدت باید بر پایه اطاعت از خدا، رسول خدا و حاکمان برگزیده خدا باشد و گرنه کافران نیز بر باطل خود اتحاد و اتفاق دارند.  قرآن در این زمینه مى‏فرماید: ((اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولى الامر منکم))(213) هر یک از مؤمنان موظف است رابطه اخوّت و برادرى را که خداوند میان مؤمنان برقرار نموده و فرموده ((انّما المؤمنون اخوة))(214) حفظ کرده و دیگر افراد جامعه را نیز به این معروف مهم اجتماعى دعوت کند تا جامعه دچار تفرقه نشود.

196) سوره بقره، آیه 3.

197) سوره طه، آیه 14.

198) سوره طه، آیه 132.

199) سوره توبه، آیه 71.

200) سوره حاقّه، آیه 34.

201) سوره بقره، آیه 83.

202) سوره بقره، آیه 245.

203) سوره انفال، آیه 1.

204) سوره نور، آیه 22.

205) سوره بقره، آیه 279.

206) سوره نحل، آیه 90.

207) سوره اعراف، آیه 29.

208) سوره نور، آیه 32.

209) سوره احزاب، آیه 59.

210) سوره نور، آیه 30.

211) سوره عصر، آیه 3.

212) سوره آل‏عمران، آیه 103.

213) سوره نساء، آیه 59.

214) سوره حجرات، آیه 10.

منبر هفدهم : آثاروبرکات امربه معروف-آثارترک امربه معروف

آیه: سوره رعد آیه 32 : { وَ لَقَدِ اسْتهُْزِئَ بِرُسُلٍ مِّن قَبْلِکَ فَأَمْلَیْتُ لِلَّذِینَ کَفَرُواْ ثمُ‏َّ أَخَذْتهُُمْ فَکَیْفَ کَانَ عِقَاب‏ } پیامبرانى هم که پیش از تو بودند به استهزا گرفته شدند. من به کافران مهلت دادم، آن گاه همه را فرو گرفتم و آن عقوبت من چه سخت بود.

حدیث: عَنْ أَمیرِالمُؤمِنین علیه السلام: اِذا رَأى اَحـَدُکـُمْ المـُنـْـکَر وَ لَمْ یَسْتَطِعْ اَنْ یُنـْکِرَهُ بِیَدِهِ وَ لِسانِهِ وَ اَنْکَرَهُ بِقَلْبِهِ وَ عَلِمَ اللّه ُ صِدْقَ ذلِکَ مِنْهُ فـَقـَدْ أَنـْـکَـرَهُ. على علیه السلام فرمودند: هرگاه یکى از شما کارزشت و ناپسندى را مشاهده کرد وتوان آنکه با دست و زبان از آن جلوگیرى کند ندارد اما با دل خود آن را انکار کند و خداوند از نیّت صادقانه او آگاه باشد، آن کار ناپسند را به حقیقت انکار کرده است.

سیمای امربه معروف و نهی از منکر: آثاروبرکات امربه معروف-آثارترک امربه معروف:

آثار و برکات امربه معروف:

الف: برکات معنوى

1- اصلاح خود انسان‏: حضرت على (‏علیه السّلام) به فرزندش فرمود: امر به معروف کن تا اهل معروف باشى.(16) همان گونه که هرکس لباس مى‏شوید، دست خودش نیز پاک مى‏شود.

 2- شرکت در پاداش نیکى‏ها: در روایات متعدد مى‏خوانیم: هر کس مردم را به کار خیر راهنمائى و سفارش کند، در پاداش آنان شریک است، بدون آنکه از اجر عامل کاسته شود. چنانکه هر کس دیگرى را به کار خلاف و انحراف دعوت کند، در کیفر او شریک است.(17)

 3- نجات از قهر خدا: امیرالمؤمنین (‏علیه السّلام) فرمود: هر کس منکر و خلافى را دید و قلباً از آن ناراحت شد، همانا از قهر خدا نجات پیدا کرده و تن به سلامت برده است وهرکس با زبان از کار خلاف نهى کرد، به پاداش رسیده است.(18)

ب : برکات اقتصادى :قرآن مى‏فرماید: اگر مردم ایمان آورند و تقوا پیشه کنند (که یکى از مصادیق تقوى امر به معروف و نهى از منکر است) به طور قطع، برکاتى از آسمان و زمین بر آنان خواهیم گشود.(19) امام باقر (‏علیه السّلام) مى‏فرماید: با امر به معروف و نهى از منکر، کسب‏ها حلال و زمین‏ها آباد مى‏شود.(20) اگر در برابر کم فروشى‏ها، گرانفروشى‏ها، رباخوارى‏ها و حیله و تزویرها همه افراد حساس باشند، بازار اصلاح مى‏شود. حضرت على‏(‏علیه السّلام) همواره با تازیانه وارد بازار مى‏شد و به کسانى که جنس خود را در سایه مى‏فروختند تا عیب آن مخفى بماند و یا جنس بهتر را روى دیگر اجناس و نوع نامرغوب را در زیر مى‏نهادند، هشدار مى‏داد. رسول اکرم‏(صلّى الله علیه و آله و سلّم) به ابن مسعود فرمود: با گناهکاران معامله نکنید! اگر مسلمانان به همین جمله عمل کنند، یعنى تجار خلافکار را بایکوت و همه بر ضد آنان اعتصاب کنند، او مجبور است خود و تجارتش را اصلاح کند.

ج : برکات اجتماعى:قرآن، جامعه‏اى را رستگار مى‏داند که امر به معروف و نهى از منکر در آن زنده باشد.(21) صالحانى را که ما در هر نماز با جمله ((السلام علینا و على عباد الله الصالحین)) بر آنان درود مى‏فرستیم، کسانى هستند که امر به معروف و نهى از منکر مى‏کنند.(22) اگر امر به معروف و نهى از منکر ترک شود، بتدریج اشرار حاکم خواهند شد و کار به جایى خواهد رسید که خوبان هر چه فریاد زنند، پاسخى نشنوند.(23) امام صادق‏(‏علیه السّلام) به یکى از یاران خود فرمود: اگر شما دور بنى عباس را نمى‏گرفتید، آنها ما را خانه نشین نمى کردند. سکوت شما ما را خانه نشین کرد.(24) اگر امروز همه کشورهاى اسلامى بر سر اسرائیل غاصب فریاد زنند، او مناطق تحت اشغال خود را به اعراب پس مى‏دهد.

16) نهج البلاغه، نامه 31.

17) وسائل‏الشیعه، ج 11ص 398.

18) وسائل‏الشیعه، ج‏11، ص 405.

19) سوره اعراف، آیه 96.

20) تفسیر نمونه، ج 3، ص 38.

21) سوره آل‏عمران، آیه 104.

22) سوره آل‏عمران، آیه 114.

23) تهذیب، ج 6 ، ص 176.

24) وسائل‏الشیعه، ج 12، ص 144.

آثار ترک امر به معروف و نهی از منکر:

الف:جامعه ساکت مرده است:قرآن مى‏فرماید: ((وَ لَکُم فِى الْقَصاصِ حَیاةٌ))(55) اگر قاتل را به قصاص رساندید، زنده‏اید.در حدیث مى‏خوانیم: کسى که در برابر خوبى‏ها و بدى‏ها بى‏تفاوت است، مرده‏اى است که در میان زنده‏ها نفس مى‏کشد.(56)سکوت در برابر گناه نتیجه‏اى جز خسارت ندارد. براساس سوره عصر، حتى کسانى که اهل ایمان و عمل صالح‏اند ولى ساکت باشند و دیگران را به حق و صبر سفارش نکنند، در خسارت‏اند.

در قرآن مى‏خوانیم: اگر گروهى از مردم جلو فتنه و فساد دیگران را نگیرند، همه زمین به فساد کشیده مى‏شود.(57)در حدیث آمده است: اگر گناه مخفیانه انجام شود، خطرى براى همه مردم ندارد؛ ولى اگر گناه آشکارا انجام شود و مردم قدرت برخورد داشته باشند، ولى ساکت بمانند، خداوند همه را مورد قهر و عذاب خود قرار مى‏دهد.(58) چنانکه در قرآن مى‏فرماید: از فتنه‏هایى که آتشِ آن همه را مى‏سوزاند، بترسید!(59)بر اساس روایات: اگر مردم امر به معروف و نهى از منکر را ترک کنند، اشرار بر آنان مسلط خواهند شد و دعاها و ناله‏ها دیگر اثر نخواهد داشت.(60)گاهى سکوت در برابر گناه، نشانه رضایت است که در این صورت بر اساس آیات و روایات، این گونه افراد شریک گناهکار حساب مى‏شوند.خداوند به یهودیان زمان پیامبر خطاب مى‏کند که : ((چرا شما انبیاى پیشین را کشتید؟)) در حالى که نیاکان آنان پیامبران را کشته بودند، ولى چون نسل آنها به کار پدران خود راضى بودند، خداوند، فرزندان را به کردار پدران مورد عتاب و انتقاد قرار مى‏دهد.(61)با اینکه قاتل حضرت على‏(‏علیه السّلام) یک نفر به نام ابن ملجم بود، ولى در شب نوزدهم ماه رمضان سفارش کرده‏اند که صد مرتبه بگویید: ((اللهم العن قتلة امیرالمؤمنین)) خدایا! قاتلان على را لعنت کن! زیرا بسیارى دیگر نیز به این کار راضى بودند.

سیماى افراد ساکت در قیامت:

در حدیث مى‏خوانیم: پیامبر اکرم‏(صلّى الله علیه و آله و سلّم) فرمود: ((به خدایى که جانم در دست اوست، از امت من گروهى از قبر برمى خیزند؛ در حالى که در قیافه بوزینه و خوک هستند. این قیافه ها به خاطر آن است که آنان قدرت بر نهى از منکر داشته، ولى با گناهکاران سازش کردند)).(62)

کسانى که سکوت را شکستند!ابن سکیت از یاران امام رضا، امام جواد و امام هادى‏علیهم السلام و در عین حال معلم فرزندان متوکل، خلیفه عباسى بود. روزى متوکل از او پرسید : ((فرزندان من بهترند یا حسن و حسین، دو فرزند على بن ابیطالب)) او سکوت چندین ساله را شکست و گفت : ((قنبر غلام على از تو و فرزندانت بهتر است، تا چه رسد به حسن و حسین!)) متوکل که هرگز توقع شنیدن چنین سخنى را نداشت، به شدت عصبانى شد و دستور قتل او را صادر کرد.(63)

توجیهات بهانه‏جویان:

1- گناه دیگران، به ما کارى ندارد:بعضى مى‏گویند: ((عیسى به دین خود، موسى به دین خود))، ((من و گناهکار را که در یک قبر نمى‏گذارند))، لذا در برابر باطل ساکت مى‏مانند، در حالى که جرم در جامعه قابل سرایت است. یک نفر سیگارى هواى محیط را آلوده مى‏کند. دروغ نیز جوّ بى اعتمادى را بر جامعه حاکم مى‏کند.گناه در جامعه مثل سوراخ کردن کشتى است، همین که آب وارد شد، همه را غرق خواهد کرد.

2- مانع آزادى مردم است‏:بعضى مى‏گویند: امر به معروف و نهى از منکر، نوعى دخالت در امور شخصى مردم و سلب آزادى از آنان است، در حالى که معناى آزادى آن نیست که هر کس هر کارى انجام دهد؛ زیرا این نه با عقل سازگار است و نه هیچ فرد و جامعه و رژیمى به آن تن مى‏دهد.آزادى در چهارچوب قانون و عقل و فطرت معنا دارد؛ وگرنه مى‏شود هرج و مرج و بى بند و بارى.در زندگى اجتماعى، آزادى باید بر اساس سلامت جامعه و مقررات فراگیر معنا شود. فرمان پلیس در مورد حرکت یا توقف اتومبیل‏ها براى اصلاح امر ترافیک، در همه جاى دنیا پذیرفته شده است و کسى آن را مخالف آزادى نمى‏داند، در حالى که کار پلیس نوعى امر به معروف یا نهى از منکرِ عملى است.

3- حیا و خجالت‏:گاهى فرد خجالت مى‏کشد و حیا مى‏کند از اینکه تذکر دهد و جلوى منکرى را بگیرد. این نوع حیا در روایات اسلامى مورد انتقاد است و باید این صفت را از خود دور کرد.

4- ترس‏:برخى افراد مى‏ترسند که مشترى و خریدار آنان کم شود؛ یا دوستانشان را از دست بدهند؛ یا به حرفشان اعتنایى نشود؛ یا مورد تهدید قرار گیرند و یا مردم از کار آنان انتقاد کنند. در حالى که در روایات متعدد آمده است: ((امر به معروف و نهى از منکر کنید و نترسید؛ زیرا نه رزق شما قطع، و نه مرگ شما نزدیک مى‏شود)).(64)

5 - با یک گل بهار نمى‏شود: گاهى سکوت دیگران، انسان را به سکوت وا مى‏دارد و مى‏گوید: من که به تنهایى نمى‏توانم کارى بکنم، اگر همه بگویند، من هم مى‏گویم. در حالى که امر به معروف در آن فضاى مرگبار و ساکت، پاداش بیشترى دارد. در حدیث مى‏خوانیم: ((بهترین جهاد، کلمه حقى است که انسان در برابر فرد ستمگر بگوید))

6- انحراف فکرى‏:بعضى افراد مى‏گویند: اگر خدا مى‏خواست، خودش جلوى این افراد را مى‏گرفت و توبیخشان مى‏کرد، لابد خدا خواسته است که این کارها باشد. به ما چه ربطى دارد که مانع شویم؟این منطق نظیر آن است که بگوییم: اگر فلان کار خوب است، چرا خدا خودش انجام نمى دهد؛ اگر سیر کردن گرسنگان خوب است، خدا خودش به آنان روزى دهد؛ چرا ما خرج آنان را بپردازیم؟(65)گویا این افراد از اینکه خداوند مردم را مختار آفریده تا هر کس به انتخاب خودش عمل کند و آزمایش خودش را پس بدهد، غافلند.

7- توقع نابجا:بعضى مى‏گویند: نگرانیم که به گفته ما عمل نشود. این توقع نابجا است؛ مگر مردم همه سخنان انبیا و امامان معصوم را گوش دادند؟رسول اکرم (صلّى الله علیه و آله و سلّم) به حضرت على (‏علیه السّلام) فرمود: ((به خدا سوگند که اگر حتى یک نفر توسط تو هدایت شود، براى تو از آنچه خورشید بر آن مى‏تابد، بهتر است)).(66)

 8 - دیگران هستند: گروهى مى‏گویند: اگر لازم باشد، فلان شخصیت، یا مقام و یا فلان انجمن اسلامى و دیگران هستند. غافل از آنکه امر به معروف همچون نماز، وظیفه همه است و غفلت دیگران دلیلى بر توجیه غفلت ما نیست.

 9- امروز بگویم، فردا چه مى‏شود؟ بعضى امر به معروف و نهى از منکر نمى کنند و مى‏گویند : ((بر فرض ما امروز جلو فساد را گرفتیم. باز فردا فساد خواهد کرد.)) مثل آن که بگوییم : ((اگر امروز منزل و حیاط را تمیز کنیم، باز هفته دیگر کثیف خواهد شد.)) تکرار گناه فردا، دلیل بر سکوت امروز ما نیست.

 10- ترک وظیفه به گمان خودسازى‏: فراریان جنگ تبوک به پیامبراکرم‏(صلّى الله علیه و آله و سلّم) مى‏گفتند: در سفر به تبوک و جنگ با سپاه روم، نگرانیم که چشممان به دختران آنان بیفتد و گناه کنیم، لذا به این سفر نمى‏آییم!

 11- کار از کار گذشته‏: بعضى مى‏گویند: باید فکر اساسى کرد و کار از تذکّر وموعظه گذشته است. مانند آن‏که تشنه‏اى را مى‏بیند و مى‏تواند با کمى آب او را از مرگ نجات دهد، ولى مى‏گوید: باید فکر آبرسانى سراسرى باشیم.

 البته، فکر اساسى و تصمیم کلى حرف منطقى است، ولى این تفکر نباید بهانه ترک امر به معروف و نهى از منکرِ موردى شود.

بیان آثار شوم منکر:

اگر از اول جلو منکر گرفته نشود، پى در پى خطراتى را به دنبال خواهد داشت. حضرت على‏(‏علیه السّلام)، نفوذ تدریجى و گام به گام شیطان را اینگونه توصیف مى‏کند:

 ((فَباضَ))؛ اول شیطان در روح انسان تخمگذارى مى‏کند.

 ((وَ فَرَّخَ فى صُدُورهم))؛ بعد جوجه‏ها از تخم بیرون مى‏آیند.

 ((و دَبَّ))؛ سپس در روح انسان به حرکت در مى‏آیند.

 ((و دَرَجَ فى حُجُورهم))؛ پس در دامن انسان به راه مى‏افتند.

 ((فَنَظَر بِاَعیُنِهم))؛ پس شیطان به واسطه چشم آنان مى‏نگرد و به جاى عین الله، عین الشیطان مى‏شوند.

 ((ونَطَقَ بِاَلْسِنَتِهم))؛ و حرف خود را با زبان آنان مى‏زند.

 ((فَرَکِبَ بهم الزَّلَل))؛ و به واسطه این افراد، سبب لغزش دیگران را فراهم مى‏کند.(67)

احتمال ضرر و خطر:

گرچه طبق قانون ((اهم و مهم)) باید در هر اقدامى محاسبه کرد و هر حرکتى را سنجیده انجام داد، ولى باید در انجام این دو وظیفه بزرگ، گاهى به استقبال خطر رفت. اگر قرآن در ستایش از افرادى مى‏فرماید : ((آنان از هیچ سرزنشى نمى هراسند))(68) به خاطر آن است که عمل به وظیفه، سرزنش دارد و باید آماده آن بود. آیاتى که در انتقاد از گروهى مى‏فرماید : ((خداوند سزاوارتر به ترسیدن است تا مردم))(69) به ما مى‏گوید: از مردم نترسید! و روایاتى که مى‏فرماید : ((بزرگ‏ترین جهاد، کلام حقى است که نزد حاکم ستمگرى زده شود))(70) و ((حق را بگویید گرچه بر علیه شما باشد))(71)؛ الهام بخش جرأت وجسارت در انجام تکلیف الهى است. بنابراین، روایاتى که مى‏گویند : ((امر به معروف زمانى است که انسان بر جان خود و دوستانش نترسد.))(72) مخصوص مواردى باشد که قانون اهم و مهم مطرح است؛ یعنى منکر در حدى نیست که ارزش فدا کردن جان را داشته باشد. اصلاً امر به معروف دردسر دارد و لذا لقمان به پسرش مى‏گوید : فرزندم! نماز به پا دار و امر به معروف و نهى از منکر نما و در انجام این وظیفه بر آنچه به تو رسد، صبر و تحمل کن که این پشتکارى نیاز به صلابت و عزم و اراده‏اى قوى دارد.(73)

حمایت از آمرین به معروف :

خلیفه سوم، دستور تبعید ابوذر، یار وفادار رسول خدا را به ربذه صادر کرد و گفت: هیچ کس نباید ابوذر را بدرقه کند! اما امیرالمؤمنین، امام حسن و امام حسین‏علیهم السلام سکوت را شکسته و به حمایت از این آمر به معروف به پا خاستند و او را بدرقه کردند. به هنگام بدرقه، هر سه بزرگوار به ابوذر دلدارى دادند و سخنانى فرمودند. حضرت على‏(‏علیه السّلام) فرمود: ((اى اباذر! تو براى خدا غضب کردى و فریاد زدى. اینها از افشاگرى تو و از دست دادن حکومت ترسیدند؛ ولى تو هم از گناهِ سکوت ترسیدى و فریاد زدى. فرداى قیامت معلوم خواهد شد که برنده کیست.)) ابوذر در ربذه غریبانه و در حالى که سرش در دامن دخترش بود، جان سپرد.

اگر مشکلات پیش آمد، چه کنیم؟

از یک سو قرآن مى‏فرماید: ((خداوند براى شما آسانى خواسته است و نه سختى))(74) و از سوى دیگر، امر و نهى در برخى موارد موجب درگیرى و ضرر مى‏شود، پس چه باید کرد؟

 پاسخ: اولاً خود قرآن فرموده است: ((در این راه، هر مشکلى به تو رسید، تحمل کن!)).(75)

 ثانیاً : انبیا و اولیا در راه زنده کردن حق و محو باطل، آن همه سختى کشیدند. قرآن مى‏فرماید: ((حوادث تلخى که براى شما پیش مى‏آید، با وجود تلخى و نگرانى براى شما، برکاتى نیز دارد زیرا وسیله‏اى براى توبه واستغفار شماست)).(76) بنابراین، باید بنگریم که هر کجا مسأله‏اى اهم بود، هر چیزى هرچه هم مهم باشد، فداى آن شود. براى مثال، حفظ اسلام مهم‏تر از جان امام حسین‏(‏علیه السّلام) است، لذا آن حضرت شهید مى‏شود تا اسلام زنده بماند.

آمران به معروف را دوست بداریم!  یکى از انتقاداتى که انبیا به بعضى از مردم داشتند، این بود که: ((شما ناصحین را دوست ندارید؟)).(77) امام صادق (‏علیه السّلام) مى‏فرماید: ((بهترین دوستان من کسى است که عیوب مرا به عنوان هدیه به من تذکر دهد)).(78) امام سجاد (‏علیه السّلام) در دعاى مکارم الاخلاق چنین مى‏فرماید: ((پروردگارا! به من روحیه انتقاد پذیرى مرحمت فرما تا از کسانى که مرا ارشاد مى‏کنند، پیروى کنم)).(79) حضرت على (‏علیه السّلام) مى‏فرماید: ((از علامات سقوط و عقب گرد، مظنون شدن به کسانى است که براى ما دلسوزى مى‏کنند)).و فرمود: ((هر کس تو را موعظه کرد، او را به وحشت نینداز)).(80)این منافقان بودند که هرگاه مورد نهى از منکر قرار مى‏گرفتند، با غرور مى‏گفتند: در جامعه تنها ما مصلح هستیم.(81) و این کفار بودند که هرگاه انبیا آنان را ارشاد مى‏فرمودند، به جاى پذیرش مى‏گفتند : هدف انبیا فخر فروشى بر ماست!!(82) برادر و خواهر، اگر تذکرى به شما مى‏دهند، سرسختى نکن! تکبّر بود که شیطان را از درگاه خدا دور کرد.

55) سوره بقره، آیه 179.

56) تهذیب‏الحکام، ج‏6، ص‏181.

57) سوره بقره، آیه 251.

58) کنزالعمال، حدیث 5515 .

59) سوره انفال، آیه 25.

60) نهج‏البلاغه، نامه 47.

61) سوره آل عمران، آیه 183.

62) کنزالعمّال، ج 3، ص 83.

63) مستدرک سفینه البحار، ج‏5، ص 80.

64) میزان الحکمه، ج 6، ص 263.

65) سوره یس، آیه 47.

66) بحارالانوار، ج‏32، ص‏447.

67) نهج البلاغه، خطبه 7.

68) سوره مائده، آیه 54.

69) سوره احزاب، آیه 37.

70) وسائل‏الشیعه، ج 11، ص 406.

71) غررالحکم.

72) بحارالانوار، ج 10، ص 228 و 357.

73) سوره لقمان، آیه 17.

74) سوره بقره، آیه 185.

75) سوره لقمان، آیه 17.

76) سوره انعام، آیه 42.

77) سوره اعراف، آیه 79.

78) بحارالانوار، ج 74، ص 282.

79) دعاى مکارم الاخلاق.

80) غررالحکم.

81) سوره بقره، آیه 11.

82) سوره مؤمنون، آیه 24.

منبر هیجدهم: روش ها و شیو ه ها در امر به معروف ونهی ازمنکر

آیه: سوره رعد آیه 7 : { وَ یَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُواْ لَوْ لَا أُنزِلَ عَلَیْهِ ءَایَةٌ مِّن رَّبِّهِ إِنَّمَا أَنتَ مُنذِرٌ وَ لِکلُ‏ِّ قَوْمٍ هَاد } و باز کافران (به طعنه) می ‏گویند که چرا از خدایش بر او آیت و معجزه ‏اى فرستاده نشد؟ (باید بدانند که) تنها وظیفه تو اندرز و ترسانیدن (خلق از نافرمانى خدا) است و هر قومى را (از طرف خدا) رهنمایى است.

حدیث: عَنْ رَسُولِ اللّه ِ صلی الله علیه و آله: قَیْدِّها فَاِنَّک لا تَبُرُّها بِشَى ءٍ أَفْضَلَ مِنْ أَنْ تَمْنَعَها مِن محارِمِ اللّه ِ عَزَّوَجَّلَ. شخصى نزد پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله آمد و گفت مادرم مرتکب گناه مى شود. رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: او را ببند که بهترین نیـکى در حـق او منـع او از گـنـاه اسـت.

سیمای امربه معروف و نهی از منکر: روش ها و شیو ه ها در امر به معروف ونهی ازمنکر:

برای آن که مخاطب ، معروفی را که کنار گذاشته انجام دهد و یا  اگر منکری را مرتکب می شود ، رها کند ، باید او را امر به معروف و نهی ازمنکر کرد ، روش ها گوناگونگی برای رسیدن به این هدف وجود دارد که مهمترین آنها عبارتند از :

1-  شیوه گفتاری

در این شیوه ، آمر وناهی ، با مخاطب خو ، از راه گفت وگو ارتباط براقرار می سازد و با سخن و بیان خود او را به معروف فرا می خواند و یا از منکر بر حذر می دارد ، در این شیوه نکته های زیر ، رعایت گردد:

الف : - استفاده از گفتار نرم :آمر وناهی ، باری تاثیر گذاری در مخاطب خود ، از کلمات و سخنانی که از آن عطر دوستی به مشام می رسد ، استفاده کند . مثلاً بگوید: برادر عزیز و بزرگوار ، این کار با شخصیت شما می سازد ، یا این که اگر می خواهد او را به معروف ، وادار کند ، بگوید: آقای محترم ، شما که این قدر خوب و نجیب هستید ، اگر این کار را هم انجام دهید،  چقدر بهتر می شود. به قول مولانا :

گفت : از تو کی چنین پنداشتم                     از تو من ، امید دیگر داشتم

امام علی (علیه السّلام) گفتار ملایم را سنت خوبان دانسته و فرموده اند :سنّةُ الاَخیار لِینُ الکلام واِفشاءُ السّلام[غررالحکم و دررالکلم ج4ص130سنت (و راه ورش ) خوبان و برگزیدگان از مردم ، سخن نرم و آشکارکردن سلام است.و در سخنی دیگر ، کلام خوب را عامل موفقیت می شمرند: مَن حَسُنَ کلامُه کان النُّجح اَمامَه [غررالحکم و دررالکلم ج5ص306هر کس سخنش نیکو باشد ، پیروزی و موفقیت پیش روی اوست.

نکته : در مواردی لازم است از لحن وکلام درشت یا عصبانیت و تهدید ، برای جلوگیری ا زمنکر وانجام معروف،  استفاده شود ، [تحریرالوسیله ج1ص459] که آن هم از چارچوب ادب و اخلاق اسلامی ، نباید خارج شود.

ب - پند آمیز باشد:گفتار پندآموز در جان و روح ، ریشه دوانده و ماندگار می شود ، زیرا فطرت انسان ها ، پذیرای آن است . خداوند بزرگ ، هنگامی که حضرت موسی وهارون را برای ارشاد وهدایت فرعون می فرستد ، گذشته از آن که از آنان می خواهد با او به نرمی سخن بگویند [طه23و44 – فقولا له قولاً لَیِّناً] ، راه چگونگی سخن گفتن با فرعون را نیز نشان می دهد :اذهب الی فرعون انه طغی فقل هل لک الی ان تزکّی ؟ و اهدیک الی ربّک فتخشی [نازعات17تا19 (ای موسی ) به سوی فرعون ، که سرکشی پیشه ساخته برو، پس به او بگو ؛ آیا می خواهی که پاک و پاکیزه شوی ؟ ( آیا می خواهی ) تو را به سوی پروردگارت ، هدایت کنم ، تا بنده ای خداترس گردی ؟ این که آیا میل داری و آیا می خواهی مقرب درگاه خداوند شوی ؟ سوالی است که از هر کس بپرسند ، پاسخ منفی نمی دهد ، از این رو ، فرعون نیز پاسخ منفی نداد، اما گفت که موسی دروغ می گوید و هدفش چیز دیگری است.

ج - مخاطب را از خود بداند:آمر وناهی ، به گونه ای سخن بگوید ، که مخاطب احساس کند ، او را از می داند و خیر و صلاح او را می خواهد. آن چه را برای خود نمی پسندد ، برای او نیز نمی پسندد ، در این صورت ، احساس تقابل و  جدایی در او پدید  نمی آید ، بلکه احساس یگانگی و هم دلی ایجاد می شود.پیامبران الهی ، در گفتار خود با مردم نمی گفتند ؛ ای مردم چنین وچنان کنید . بلکه از تعبیر : یا قوم ( یا قومی) ای مردم من ، ای قوم من ، بهره می گرفتند[به مانندآیات20و21سوره مائده و59تا71اعراف و 28و93هود] ، حضرت لقمان نیز به فرزندش می فرماید:یا بنی لا تشرک بالله ... یا بنی انها ان تک مثقال حبة ... یا بنی اقم الصّلاة و اءمُر بالمعروف وانه عن المنکر [لقمان13تا20« یا بنی » یعنی « پسرکم » ، « فرزند عزیزم ».

نکته : از نگاه برخی استفاده از پند و موعظه ، امر به معروف ونهی از منکر به شمار نمی رود ، اما اگر مخاطب باپند وموعظه ، معروف را انجام دهد و ازمنکر دست بردارد ، باید همین روش را به کارگرفت.[تحریرالوسیله ج1ص448مسأله3

2-  شیوه نوشتاری

گاهی آمر وناهی ، به دلایلی ، شرایط را برای امر به معروف ونهی ازمنکر زبانی و گفتاری ،  مناسب نمی بیند. اما یادآوری کتبی ونوشتاری را موثر تشخیص می دهد و از این شیوه بهره می گیرد . روشن است ، که در یاداشت کتبی نیز، نرم بودن جملات ، پندآمیز بودن ، حفظ کرامت و شخصیت مخاطب باید مراعات گردد. از دیگر جاهای بهره گیری از این شیو ه ، نوشتن مقالات سودمند ، کتاب ها و پیام های تبلیغاتی ، در راستای تشویق به معروف ها می باشد.

3- شیوه عملی

منظور این است،که گاهی آمران وناهیان با پیبندی خود به ارزش های دینی واحکام الهی ، بهترین امربه معروف و نهی از منکر را در رفتار خود نشان می دهند ، به ویژه ،اگرازکسانی باشند که نقش الگو برای   بخش هایی ازجامعه داشته باشند . روشن است ،که اگر پدر یا مادر ی ،که خود سیگاری است ، به فرزند خود بگوید : سیگار نکش ، یا خود دروغ بگوید واز او بخواهد دروغ نگو ، یا خود نماز نخواند وازاو بخواهد که نماز بخوان ، این سخنان کم ترین اثر را در دل فرزند او می گذارد . اما اگر خود او ،همه این مسائل را رعایت کند ، شاید نیازی به امر و نهی زبانی اونیز نباشد . همین گونه است نقش معلمان ،استادان ،روحانیون ،مسوولان ومدیران کشور و...

امام صادق (علیه السّلام) به شیعیان خود فرموده است :کونوا دعاه الی انفسکم بغیر السنتکم[ترجمه اصول کافی ج3ص123 مردم را به (دین ومذهب) خود،  به غیر زبان هایتان ( وبا عمل خود ) دعوت کنید .

حضرت امام خمینی (ره) در این باره فرموده اند :از بزرگترین افراد امر به معروف و نهی از منکر و شریف ترین وموثرترین آن وجایگیرترین آن دل ها ، به ویژه آن که آمر وناهی ،اگر از دانشمندان دین و پیشوایان مذهب باشند ،این است که معروف را از واجب ومستحب ،عمل کنند ومنکر ومکروه را کنار گذارند و به اخلاق پیامبان و روحانیون (ومردان الهی ) متخلق گردند واز اخلاق سفیهان واهل دنیا، دوری جویند ، تا این که با عمل واخلاق خود آمر وناهی باشند ومردم به اواقتدا نمایند(و اورا الگوی عمل خویش قراردهند).[تحریرالوسیله ج1ص46مسأله15

استاد شهید آیه الله مطهری نیز اشاره زیبایی دارند :شما اگر بخواهید ، به شکل غیر مستقیم ،امربه معروف بکنند ، یکی از راه های آن این است که خودتان ، صالح و با تقوا باشید، خودتان اهل عمل وتقوا باشید ، وقتی خودتان این طور  بودید ، مجسمه ای خواهید بود از امربه معروف ونهی از منکر ، هیچ چیز ، بشر را بیشتر از عمل ، تحت تاثیر قرار نمی دهد.[حماسه حسینی ج2ص106

4- شیوه « مستقیم وغیرمستقیم »

در جاهایی ،امر به معروف ونهی از منکر ،در صورتی اثر می بخشد ،که آمرو ناهی مستقیما با مخاطب خود ،ارتباط برقرار سازد وبا او به گفت وگو بنشیند ، اما گاهی شرایط زمانی ، مکانی یا اشخاص مورد خطاب ،به گونه ای است، که نمی توان به شکل مستقیم ،امر ونهی کرد و شاید هم اثر منفی داشته باشد ، در این موارد از شیوه غیر مستقیم استفاده می شود به نمونه های ازاین روش توجه شود :

أ‌- معلم در کلاس ، روحانی در مسجد و... (با اشاره به آن معروف یا آن منکر ) بگوید : برخی از عزیزان ،گاهی دچار فراموشی می شوند واین کار خوب را انجام نمی دهند و یا بگوید: شیطان از غفلت برخی از افراد استفاده  می کند و از طریق آنان ، فلان کار ناشایست را انجام می دهد .

حضرت امام خمینی (ره)در مسائل سیاسی به ویژه در مسائل خارجی  وخطاب به گروه ها وجناح های مختلف و نیز، برای تصحیح یک فکر واندیشه ،که تبدیل به یک جریان می شد ، ازاین روش بهره می گرفتند.[رک به: صحیفه نور

ب‌- در برخی از موارد آمر و ناهی با احترام گذاشتن ، سلام کردن وکمک کردن به مخاطب بدون اینکه درباره معروف یا منکر سخنی بگوید ،اورا به سمت عمل به معروف (مثلا نماز )کشانده یا از منکر باز می دارد .

ت‌-گاهی آمر وناهی ، باعمل خود به مخاطب درس پایبندی به ارزش ها را می دهد.

ث‌- در مواردی ، با بهره گیری  از راه واسطه ( یادداشت – فرد دیگر -  هدیه کتاب مناسب و...) مخاطب را به معروف ، دعوت و یا از منکر برکنار می کند ، مانند این که از دوستان و یا پدر و مادر او کمک می گیرید.

امام صادق (علیه السّلام) در باره برخی ،که رفتار ناشایستی داشتند به اصجاب خود فرمود :نزد او بروید واو را از آن (کار ناپسند ) باز دارید ،اگر پذیرفت به مقصود دست یافته اید و اگر نپذیرفت به سراغ کسانی (وواسطه هایی) بروید که می توانند او را تحت فشار قرار دهند واو از آنان حرف شنوی دارد (وسخن آنان راگوش می کند و می پذیرد).[وسائل الشیعه ج11ص414

در داستانی که در پی می آید به روشنی بهره گیری از شیوه غیر مستقیم مشاهده می شود: امام حسن و امام حسین (علیه السّلام) از جایی  عبور می کردند ، پیرمردی را دیدند ،که وضو می گیرد اما آن را به خوبی (ودرستی ) انجام نمی دهد. آن دو طرحی ریختند ، تا به گونه ای غیر مستقیم او را متوجه سازند ووضو کامل درست را به او بیاموزانند. هر دو به ظاهر با هم بگو مگو کردند و هر یک به دیگری می گفت ، من درست وضو می گیرم اما وضو تو درست نیست. به پیرمرد که ناظر این درگیری ساختگی بود گفتند : بیا بین ما قضاوت وداوری کن ، ما هر دو وضو می گیریم . ببین وضوی کدام یک از ما درست تر است ؟هر دو، وضوی کامل ودرستی گرفتند ومنتظر پاسخ وداوری پیرمرد ماندند اما او که به اشتباه خود پی برده بود و نیز فهمید که آنان با این روش خواسته اندکار او را اصلاح کنند گفت : وضو هر دو خوب ودرست است ، من پیرمرد جاهل هستم که وضو درستی نگرفتم واکنون از شما آمو ختم و به برکت شما توبه می کنم (وازاین پس درست وضو می گیرم ).[بحارالانوارج43ص369

5-  شیوه « فردی » و « جمعی »

گاهی آمر وناهی ، با ارتباط فردی خود با مخاطب  وتذکر زبانی به او ، می توان تاثیر گذار باشد ومعروف را محقق سازد ، یا این که از انجام منکر یا ادامه آن جلوگیری کند ولی گاه به تنها یی ، تاثیر گذار نیست ، اما اگر گروهی ، سه یا چهار نفره یا بیشتر با مخاطب گفت گو کنند موثر می افتد .

در این صورت لازم است به شکل جمعی ، به امربه معروف ونهی از منکر اقدام نمایند .[تحریرالوسیله ج1ص445

6-  شیوه « تدریج »

آمر وناهی در برخی موارد ودرباره بعضی از اشخاص ، به شرایط ویژه ای برخورد می کند وتشخیص  می دهد که در این مورد خاص باید فراخوان تدریجی به معروف داشته باشد یا از منکر نهی کند ، زیرا در غیر این صورت یا تاثیر مثبتی در مخاطب پدید نمی آید و یا اثر منفی بر جای خواهد گذاشت ، به عنوان مثال ،اگر آمر وناهی بخواهد ، فردی راکه در خانواده  و محیط غیر مذهبی (یا ضد مذهبی) رشد کرده است ، به سمت اسلام وارزش های اسلام فراخواند، نمی تواند از همان برخورد آغازین همه بایدها ونباید ها را تبیین کند واز او بخواهد که این فهرست از کارها را عمل کند واین فهرست دیگر را ترک کند ،او باید از توحید شروع کند ودر مرحله عمل ،از نماز وفلسفه نماز ،سخن بگوید آن گاه به تدریج  به دیگر معارف اسلامی بپردازد .در این باره داستان جالبی از حضرت امام جعفر صادق (علیه السّلام) روایت شده است ،که:مردی مسیحی ،همسایه مردی مسلمان بود،همسایه مسلمان (که خیلی دلش می خواست اورامسلمان  کند وکار مفیدی انجام داده باشد )او رابه اسلام دعوت کرد (ومزایا اسلام را برشمرد ودلایل حقانیت آن را بیان کرد ) سرانجام نصرانی (قانع شد و ) اسلام آورد آن روز گذشت ، سحرگاه روز بعد (پیش از اذان صبح) آن مسلمان به در خانه مسیحی تازه مسلمان آمد ودر راکوبید صدایی بلند شد:

- کیستی - من فلانی هستم (همسایه مسلمان تو) - (این وقت شب ) چه می خواهی ؟- (خواستم بگویم ) وضو بگیر ولباست را بپوش  تا به مسجد برویم  ونماز بخوانیم !تازه مسلمان ، وضوگرفت وبا او به مسجد آمد (هر دو نماز خواندند وعبادت کردند ) تااین که صبح (وزمان اذان نماز) فرارسید ، نمازصبح راخواند ، وپس از نماز نیز مدتی ماند ، تا  اول صبح (وهوا روشن ) شد . تازه مسلمان برخاست تا به منزلش برود اما همسایه اش گفت :کجا می روی ؟روز کوتاه است تا ظهر هم چیزی نمانده است ، در مسجد بمان ، قرآن بخوان ، تا ظهر شود اگر امروز را هم (به برکت مسلمان شدن ) روزه بگیری ، بهتر است هر دو باهم ماندند . ظهر شد(اذان گفتند ) نماز ظهر را هم خواندند،پس از نماز ظهر ، تازه مسلمانان راه منزل را در پیش گرفت ، همسایه اش گفت : اکنون که تا عصر چیزی نمانده است صبر کن  نماز عصر را هم بخوانیم ؛ (با توجه به این که نماز ها را در پنج وقت و جدا از هم می خواندند ) تازه مسلمان (که بی حوصله و تقریباً عصبانی شده بود)، ماند تا نماز عصر را هم خواند و (او که دیگر رقمی برایش نمانده بود)، برخاست تا به منزل برود، همسایه اش گفت: حالا که آخر روز است، (کمی دیگر) صبر کن، وقت نماز عشا هم برسد، آن را هم که خواندیم به منزل می رویم! نماز عشا را هم خواندند و به منزل خود برگشتند ( از یکدیگر خداحافظی کردند، تازه مسلمان در دلش بسیار خوشحال بود، که خدا را شکر، این توفیق نصیب من شد و یک نفر را هدایت کردم حتماً ثواب زیادی نزد پروردگار خواهم داشت، و یقیناً این تازه مسلمان هم از این همه عبادت، لذت برده است و خوشحال است) سحرگاه روز دوم فرا رسید، در خانه تازه مسلمان به صدا درآمد:

- کیستی- من همسایه تو هستم.- چه می خواهی؟- وضو بگیر، لباست را بپوش تا به مسجد برویم و نماز بخوانیم! - برو دنبال کسی بیکارتر از من بگرد تا مسلمان شود، من آدم گرفتار و عیال واری هستم ( و باید دنبال کار و زندگی و سیر کردن شکم زن و فرزندم باشم) این دین شما دین سختی است و من توان ( عمل به دستورات) آن را ندارم![وسائل الشیعه ج11ص427تا430  این روش بکار رفته، توسط مرد مسلمانی را بررسی و  تجزیه و تحلیل کنید. آیا این کار او درست بوده است یا نه؟ یا این که تازه مسلمان، تاب و تحمل اسلام و احکام آن را نداشته است؟ اگر فرد مسلمان کار معروف را فقط به مسجد رفتن و نماز خواندن منحصر نمی کرد و به آن مسیحی می گفت: در اسلام کار کردن  و مخارج زن و فرزند را تامین کردن، نیز عبادت به شمار می رود و شخص کارگر مانند مجاهد در راه خداوند است، آیا آن مسیحی از اسلام گریزان می شد؟

7- شیوه تکرار

آمر و ناهی، در مواردی ممکن است با یک بار تذکر و یادآوری به مخاطب خود، نتواند او را به انجام معروف یا ترک منکر وادار سازد، اما می داند، که اگر امر به معروف یا نهی از منکر را، تکرار کند و چند بار به این کار اقدام نماید، در مخاطب تاثیرگذار، خواهد بود، باید از شیوه تکرار بهره گیرد.[تحریرالوسیله ج1ص449

8- شیوه تداوم

تداوم و استمرار، از دیگر شیوه هایی است، که آمر به معروف و ناهی از منکر، در مواردی از آن استفاده می کند، منظور از تداوم این است که اگر آمر و ناهی، بداند که با یک مرتبه و یا حتی چند مرتبه (تکرار) تاثیری در مخاطب، پدید نمی آید، اما اگر به شکل مستمر و پیوسته او را به معروف فرا خواند و از منکر باز دارد، موثر خواهد  بود، لازم است این شیوه را بکار گیرد تا به هدف برسد.

9- شیوه « ستایش »

در برخی موارد و نسبت به بعضی از افراد، آمر یا ناهی تشخیص می دهدکه اگر از خوبی های مخاطب خود، مدح و ستایش کند، او در انجام معروف یا ترک منکر، عزم و ارداه بیشتری از خود نشان می دهد و به اصلاح رفتار ناشایست خود می پردازد. به هر حال،  افراد دارای نقاط قوت و خصلت های خوبی، هستند که با انگشت گذاشتن بر روی آن ویژگی خوب، می توان آنها را  اصلاح کرد. مثلاً به کسی که اهل مروت و جوانمردی است، گفته شود: تو که آدم جوانمردی هستی و می دانی که خداوند جوانمردان را دوست دارد، چرا به این انسان مظلوم و ستمدیده کمک نمی کنی؟! یا این که دستت را روی آدم ضعیفی بلند می کنی؟

گفت: از تو کی چنین پنداشتم؟               از تو من امید دگر داشتم

در روایتی آمده است که:گروهی از یمن نزد رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم)، آمدند تا نسبت به اسلام، آشنایی پیدا کنند، در میان آنان مردی بود، که از همه بیشتر سخن می گفت و با آن حضرت بسیار بحث و  گفت  گو  (مجادله و بگو مگو) می کرد ( و از بس به این کار، ادامه داد و سخنان بیهوده راند که) سرانجام پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) از این کار او ناراحت و خشمگین شد، به گونه ای که رنگ چهره آن حضرت تغییر کرد. در این هنگام جبرئیل خدمت آن حضرت رسید و گفت: پروردگارت تو را سلام می رساند و می فرماید این مرد، انسان سخاوتمند ( و اهل جود و کرم) است، و دیگران را اطعام می کند. پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) با شنیدن این خبر آرامش خود را یافتند و خشم و ناراحتی، از چهره حضرت، بر طرف شد. به آن شخص رو کرده و فرمود: اگر جبرئیل از سوی خداوند، به من خبر نداده بود، که تو شخص سخاوتمندی ( و اهل جود و بخشش) هستی، به گونه ای تو را، از نزد خود می راندم، که دیگران پس از تو از آن سخن بگویند. ( یعنی داستان تو بر سر زبانها بیفتند.)( اما اکنون، که معلوم شد، انسان سخاوتمندی هستی فرد محترمی به شمار می روی و نباید با تو چنان برخوردی کرد) آن شخص، ( که از این سخن خوشحال شده بود) پرسید: و انّ ربک لیحّب السّخا؟ آیا پروردگار تو سخاوت و بخشش را دوست دارد؟ حضرت فرمود: آری، آن مرد همان وقت اسلام آورد و به توحید و رسالت پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) گواهی داد.[الکافی ج4ص39- وسائل الشیعه ج6ص8 

1- در مدح و ستایش افراد، باید توجه شود که بیش از اندازه لازم ستایش نشود، زیرا آثار سوئی ممکن است در پی داشته باشد، مانند این که در مدح و ستایش مرتکب دروغ گویی یا گزافه گویی شده یا مخاطب، دچار نخوت و غرور شود. از این رو امام علی (علیه السّلام) فرموده اند: اذا مَدَحتَ فاختصر.[غررالحکم ودررالکلم ج3ص116   

هرگاه (از دیگران) مدح و ستایش، می کنی به اختصار این کار را انجام بده.در روانشناسی تربیتی نیز بر پرهیز از تمجید زیاد، تاکید شده است تا مبادا فرزندان و یا دانش آموزان، به تعبیر مردم لوث و بی خاصیت بار آیند و از دیگران خود را، یک سر و گردان بالاتر دانسته و همواره طلبکار باشند.

2- چون، تمجید و ستایش از ویژگی های خوب افراد، به نوعی با تشویق افراد از نظر معنا و تاثیر همانندی و مشابهت دارد، از آوردن عنوان تشویق  به شکل جداگانه، خودداری گردید. تشویق افراد نسبت به صفات و کارهای خوب، گذشته از این که آنان در آن کارها جدی تر می شوند، رفتارهای دیگر خود را نیز اصلاح می کنند. از سویی، افراد دیگر نیز به این رفتارها و ویژگی های خوب، روی کرد مثبتی از خود نشان  می دهند. امام علی (علیه السّلام) به مالک اشتر دستور می دهند، که مسایل و مشکلات سپاهیان خود را حل کند و همواره از  آنان ستایش کند و کارهای مهمی که انجام داده است برشمرد، زیرا یادآوری کارهای ارزشمند آنان، شجاعان را بر می انگیزاند و ترسو ها را به تلاش، وادار می سازد.[نهج البلاغه نامه53 

10- شیوه« نکوهش »

در پاره ای موارد و افراد آمر یا ناهی تشخیص می دهد که اگر به نکوهش و ملامت فرد، نسبت به ترک معروف یا انجام منکر بپردازد، موثر خواهد بود. مثلاً به کسی که نماز نمی خواند بگوید: تو که این همه ادعا داری، که آدم پاک و پاکیزه ای هستی، چرا نماز نمی خوانی؟ تو که می گویی انسان دلش باید پاک باشد، چرا با خدا نیایش نمی کنی؟ مگر می شود کسی نماز نخواند و دلش پاک باشد؟ چنین دلی پر از نخوت و غرور است، زیرا حاضر نیست در پیشگاه خدا، خضوع و خشوع داشته باشد.یا به کسانی که اهل نماز و مسجد هستند، اما متاسفانه غیبت کردن دیگران برای آنان موضوعی عادی است، گفته شود: تو که نماز خوان هستی و به پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) اعتقاد داری، چرا از دیگران بدگویی می کنی؟ تو که به امام زمان (عج) زیاد اظهار ارادت می کنی، چرا این کارهای زشت را انجام می دهی؟ مگرمی شود خدا و پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و امام زمان (عج) را دوست داشت و در جهت خلاف خواست آنان حرکت کرد؟!

1- قرآن کریم نیز در آیات متعددی به سرزنش و ملامت برخی انسان های گریزان از حق پرداخته و با تعبیر های متفاوت و متنوعی از آنان یاد کرده است:

الف – قتل الانسان ما اکفره.[عبس17 مرگ بر این انسان، چقدر کافر و ناسپاس است.

ب – فمالهم عن التذکره معرضین، کانّهم حمر مستنفره، فرّت من قسوره.[مدثر49-51 چرا آنها از این تذکر، روی گردانند؟! به خران رمنده ای مانند، که از شیری گریزان شده اند!

ج -  اولئک کالانعام بل هم اضل اولئک هم الغافلون.[اعراف179 آنان همانند چهارپایان، بلکه گمراه ترند، آنان همان غافلان (از حق) هستند. (زیرا با داشتن امکانات، هدایت نشده اند.)

2- امام علی (علیه السّلام) در مورد مذمت کردن افراد، فرموده اند: اذا ذممت فاقتصر.[غررالحکم ودررالکلم ج3ص116 اگر دیگران را مذمت می کنی، به اندکی از آن اکتفا کن.زیرا مذمت بیش از حد ممکن است آثار و پیامدهای منفی، در مخاطب پدید آورد، و او را در رفتار زشت و ناپسند، بیشتر فرو برد، بدیهی است، در این صورت، اصلاح رفتار این افراد، سخت تر و دشوارتر می گردد. روانشناسان نیز در خصوص تربیت فرزندان و یا دانش آموزان بر شناخت حد و حدود نکوهش و سرزنش و زمان و مکان استفاده از آن، تاکید کرده اند.

3- سرزنش و ملامت دیگران، از مصادیق تنبیه ( و مرحله ای از آن) به شمار می رود، (از  این رو، از آوردن عنوان تنبیه، به شکل جداگانه و مستقل، خودداری شده است.) هر چند تنبیه، در مراحل دیگر خود، در مواردی خاص، می تواند موثر واقع گردد.

4- سرزنش و نکوهش را نباید با بد زبانی و دشنام دادن اشتباه کرد، زیرا دو مقوله جداگانه اند. بد زبانی و دشنام دادن، آثار منفی دارد و دیگران را سرخورده عقده ای و پرخاشگر می سازد. این موضوعی است که، در جامعه شناسی و در بحث عوامل رفتارهای نابهنجار اجتماعی، از آن به عنوان برچسب زدن یاد می شود، بر اساس نظریه برچسب زنی[Lablelling Theory] افراد از آن رو به انحراف و کج روی، روی می آورند، که از سوی دیگران، برچسبهای معینی، بر آنها زده می شود.[جامعه شناسی آنتونی گیدنز،ص802- جامعه شناسی تالکوت پارسونز،ص160]  مانند این که به دیگران برچسب دزد، قاتل، زنازاده، لقمه حرام و ..... زده شود، روشن است که اسلام عزیز اجازه استفاده از این واژه ها را نمی دهد و به کاربردن این گونه واژه ها را گناه و در مواردی دارای حد شرعی، می داند.اگرچه برخی از  جامعه شناسان برچسب زنی از سوی مردم یا مقامات مسئول را نشانه یا دلیل بر جرم بودن رفتار فرد انگاشته اند. یعنی اینکه اگر این رفتار فرد، ناشایست نبود، این برچسب ها بر وی زده نمی شد و به عبارتی دیگر اگر برچسبی وجود نداشته باشد، جرمی رخ نداده است.[جرم وجرم شناسی راب وایت،فیوناهینز،ترجمه علی سلیمی ص44

5- در نکوهش افراد، از راهکارهای مختلف می توان بهره گرفت، به عنوان نمونه:

الف – با تحریک عواطف و احساسات مخاطب، او را نسبت به کار ناشایست خود، دچار ندامت و پشیمانی و وادار به اصلاح رفتار، بنماییم.

ب – با تحریک غیرت دینی یا غیرت انسانی.

ج – با ایجاد انگیزه رقابت با دیگران، مانند این که گفته شود: مگر تو از فلانی کمتری که او در کارهایش موفق است ولی تو گرفتار این کار ناپسند هستی؟!

11- شیوه کنترل

یکی دیگر از راه های تحقق معروف و انجام آن و ترک منکر، از سوی فرد یا افراد، شیوه اعمال کنترل و مراقبت بر رفتار مخاطب است، به گونه ای که خود  او بداند، که زیر نظر قرار دارد. این شیوه در حوزه های مختلف، مانند تعلیم و تربیت فرزندان و دانش آموزان و نیز کنترل افراد در جامعه و یا کارکنان در محیط کار ( برای ارتقا و افزایش کارایی و کاهش تخلفات) و ... کاربرد دارد. اگرچه استفاده از این شیوه در تعلیم و تربیت، دقت و ظرافت بیشتری می طلبد زیرا نباید در مخاطب، احساس زندانی بودن دست دهد یا به گونه ای اعمال شود، که آزادی و اختیار و انتخاب از او سلب گردد. جامعه شناسان در بحث رفتار کج روانه و انحراف آمیز افراد و نوع برخورد با آن، دیدگاه ها و تئوری های مختلفی ارائه کرده اند، که از جمله نظارت و کنترل اجتماعی است، برخی از آنان در توضیح مفهوم نظارت اجتماعی می گویند:فرد از طریق اجتماعی شدن، یاد می گیرد که در موقعیت های گوناگون، چه الگوهای رفتاری پذیرفتنی است و تفاوت میان الگوهای رفتاری شایسته و الگوهای رفتاری ناشایسته چیست؟ نظارت اجتماعی، در واقع به بسط فراگرد اجتماعی شدن، اطلاق می شود (یعنی این که فرد از طریق اجتماعی شدن و پذیرش الگوهای رفتاری جامعه، از رفتار انحراف آمیز پرهیز می کند.)[درآمدی به جامعه شناسی-کوئن بروس ص145 برخی دیگر تعریف آن گفته اند: کنترل اجتماعی، مجموعه ای از منابع مادی و نمادین است، که یک جامعه برای برای تضمین هم نوایی رفتاری اعضای خویش، در برابر کج روی، با مجموعه ای از قواعد و اصول معین و دارای ضمانت اجرا در اختیار دارد.[جامعه شناسی کج روی،علی سلیمی ومحمد داوری،ص585 اگرچه در مسأله کنترل اجتماعی نیز دیدگاه های گوناگونی ارائه شده است، اما در اصل لزوم کنترل اجتماعی، برای مهار رفتارهای انحرافی و تأثیرگذاری این کنترل ها، نوعی اتفاق نظر وجود دارد.

جامعه شناسان برای اجرایی کردن نظارت و کنترل اجتماعی، مکانیسمهای گوناگون و متعددی را مورد بحث و دقت نظر قرار داده اند. مانند:

الف - نظارت های اجتماعی درونی

یعنی درون ذهنی کردن و ملکه ساختن هنجارها، انسان ها در نتیجه یک فراگرد موفق اجتماعی شدن، هنجارهای یک فرهنگ را ملکه ذهنشان می سازند، وقتی هنجارها ملکه ذهن فرد می شوند، او دیگر، درباره درستی یا نادرستی و یا شایستگی و ناشایستگی هنجارها، تردیدی روا نمی دارد و در این صورت به خودی خود، از هنجارها پیروی می کند، چه دیگران ناظر رفتارشان باشند یا نباشند، وجدان افراد، بهترین ناظر رفتارشان، به شمار می آید.[ درآمدی به جامعه شناسی-کوئن بروس ص149

ب - نظارت های اجتماعی بیرونی (یا خارجی)

این نظارت ها را نیز به دو قسم کنترل های رسمی و غیر رسمی، تقسیم کرده اند:

الف - کنترل رسمی:

کنترل اجتماعی رسمی، دربرگیرنده تلاش ها و اقداماتی است که منابع اقتدار، آن را در جهت مقابله با وقوع جرم و کج روی در جامعه، عهده دار می شوند.[ جامعه شناسی کج روی،علی سلیمی ومحمد داوری،ص585

ب – کنترل غیر رسمی:

گونه ای از انواع مکانیسم های کنترل اجتماعی است، که در گستره ای به فراخنای تمامی جامعه، توسط هر یک از اعضای آن و در محیط های متفاوتی، مانند: خانواده، مدرسه، محل کار، اماکن مذهبی و .... مجال تحقق می یابد.[ جامعه شناسی کج روی،علی سلیمی ومحمد داوری،ص585برخی از جامعه شناسان، بر اهمیت توجه، به مکانیسم های داخلی (درونی) و خارجی (برونی) هر دو، تاکید دارند و بر این باورند که: هنگامی که کنترل اجتماعی به اندازه کافی قوت داشته باشد از وقوع کج روی و انحراف جلوگیری می شود، اما وقتی کنترل های داخلی یا خارجی ضعیف بود یا از هم پاشیده بود، رفتار کج روانه، ظاهر می گردد.[ جامعه شناسی کج روی،علی سلیمی ومحمدداوری،ص500اما برخی دیگر چون دورکیم بر کنترل های خارجی و تاثیر آن بر پیش گیری از رفتار انحراف آمیز تاکید بیشتری دارند. وی می گوید:انسان ها موجوداتی با آرزوهای نامحدودند، آنان برخلاف جانوران دیگر، با برآورده شدن نیازهای زیستی شان سیری نمی پذیرند، از این سیری ناپذیری طبیعی نوع بشر، چنین بر می آید، که آرزوهای انسان را، تنها می توان با نظارت خارجی مهار کرد. در جوامع خوب تنظیم شده، نظارت های اجتماعی، محدودیت هایی را بر گرایش های فردی می نهد، چندان که هر فرد در محدوده خویش کم و بیش تشخیص می دهد، که تا چه حد می تواند به بلند پروازی هایش میدان دهد، بدین سان هدف و سرانجامی بر سودای فرد نهاده می شود.[ جامعه شناسی کج روی،علی سلیمی ومحمدداوری،ص568

1- منظور ما از بهره گیری از شیوه کنترل ( در راستای برپایی ارزش ها و ترک منکرها) کنترل خارجی است نه درونی، یعنی پدرها و مادرها، به گونه هایی مراقب فرزندان خود، دوستان آنان و ... باشند. مربیان و معلمان نیز، نظارتی بر رفتارهای دانش آموزان، در محیط مدرسه داشته باشند، در  حوزه نظام سیاسی کشور؛ مسوولان و مدیران ارشد نظام، بر رفتار مدیران و مسؤولان و مدیران ارشد نظام، بر رفتار مدیران و مسؤولان رده های بعدی نظارت داشته باشند و آنها نیز بر مجموعه های  تحت پوشش خود. نیروهای امنیتی و پلیس نیز برای حفظ امنیت مردم ( که از معروف های بزرگ شمرده می شود) با مکانسیم های خاص خود مراقب، رفتار افراد شرور و مزاحم مردم باشند.امیرمومنان، امام علی(علیه السّلام) در منشور حکومتی خود به مالک اشتر در زمینه نظارت بر رفتار کارگزاران چنین فرموده اند:ثم تفقّد اعمالهم و ابعث العیون من اهل الصّدق و الوفاء علیهم فانّ تعاهدک فی السّر لامورهم حدوهُ لهم علی استعمال الامانه و الرّفق بالرّعیه.[نهج البلاغه،نامه53در کارهای کارگزارانت تفقد (جستجو بررسی) نما و جاسوسانی (و نیروهای اطلاعاتی ویژه) که از مردم راست گوی و وفادار باشند، بر آنها بگمار (تا رفتار آنان را زیر نظر گرفته و برای تو گزارش کنند)، زیرا مراقبت و نظارت نهانی و مخفی تو بر کارهایشان، آنان را به رعایت امانت و مدارا و مهربانی با مردم وا می دارد. 

2- جامعه شناسان، معمولاً کج روی[ Deviance] و رفتار انحرافی، را به رفتارهایی که با هنجارها و ارزش های اکثر اعضای یک گروه یا جامعه، هم نوا نیستند، اطلاق می کنند.[ جامعه شناسی گیدنز،ص786از سویی هنجارها و قواعد و اصول پذیرفته شده، توسط هر جامعه ای با جوامع دیگر متفاوت است، در نتیجه، این هنجارها و ارزش ها، به شکل امری نسبی در می آید، که در جامعه ای خوب است و مخالفت با آن انحراف تلقی می شود و در جامعه ای دیگر پذیرفته شده نیست و بنابراین مخالفت با آن، کج روی و انحراف به شمار نمی رود. موضوع نسبیت ارزش ها و خوب و بد، موضوعی است که در جای دیگر باید پیرامون آن بحث کرد.هدف از یادآوری آن در اینجا، ارائه نتیجه بدست آمده از دیدگاه های جامعه شناسان است. اما در اسلام عزیز، ارزش ها (معروف ها) و ضد آن (منکرها) نسبی نیستند.اعتقاد به توحید، ایمان به رسالت انبیاء، عدل، راست گویی، مدارا و مهربانی با دیگران، احسان به پدر و مادر، صله رحم و عبادت پروردگار و ... همه خوب است و ارزشمند، خواه به عنوان هنجارها، مورد پذیرش یک جامعه واقع شوند یا نشوند. از سویی دیگر؛ شرک، ظلم، قتل و غارت، تجاوز به حقوق دیگران، قماربازی، رباخواری، زنا، لواط و ...بد و زشت و ضد ارزش بشمار می روند، خواه به عنوان ناهنجاری از سوی جامعه شناخته شوند یا نه؟ هر چند بر اساس آیات الهی و احادیث معصومان (علیهم السّلام)، بر این باوریم که همه دستورات الهی مطابق با فطرت انسان ها و سازگار با سرشت آنان است، اگر فطرت الهی انسان ها از گرد و غبار جهل و خرافه و هوس، پاک شوند، همه در برابر ارزش های الهی سر تسلیم، فرود خواهند آورد و در اینجاست که باید گفت: « چیست از تسلیم، خود محبوب تر »در بینش اسلامی، هر کس مطیع خداوند و رسول (صلّی الله علیه و آله و سلّم) او باشد ( به دستورات و اوامر آنان عمل کند و از هر چه نهی کرده اند، پرهیز کند)، انسانی خوب و ارزشی است و هر کس نافرمانی آنان را پیش گیرد به حرام ها و منکرها عمل کند و واجب ها را ترک گوید، انسانی بد، منحرف و عاصی است. بنابراین به شکل کلی و صددرصد، نمی توان پذیرفت، که اگر فردی با هنجارها و قواعد پذیرفته شده در جامعه، از سر مخالفت درآید، کج رو و منحرف است، زیرا در جامعه ای که همجنس بازی و ازدواج هم جنس بازان امری رسمی و پذیرفتنی تلقی می گردد، نه مخالفت با آن انحراف است و نه مخالف با آن، منحرف!، اصولاً پیامبران الهی برخلاف هنجارهای پذیرفته شده جوامع خود حرکت می کردند، مثلاً در جامعه بت پرست و مشرک، بت پرستی و شرک، امری قابل قبول و متخلف از آن مورد سرزنش و ملامت و گاه شکنجه واقع می شد. در حالی که پیامبران با شعار توحید و مبارزه با بت پرستی به پا خاستند، پیامبر اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلّم) گذشته از برافراشتن پرچم توحید، با زنده بگور کردن دختران بی گناه، ظلم و بی عدالتی، رباخواری و شراب خواری و ... که همه از امور پذیرفته شده ی اکثریت یا بخش هایی از آن جامعه و (به تعبیر جامعه شناسان) جزء هنجارها و ارزش های آنان به شمار می رفت، به مبارزه برخاست، بنابراین با این تفاوت دیدگاه ها و نتیج بدست آمده از آن، باید توجه و دقت لازم را به کار بست تا شبهه ای در ذهن و اشتباهی در استنتاج پیش نیاید.

12- شیوه « یادآوری نعمت ها و مسئولیت ها»

برخی از افراد، گاه بر اثر غفلت زدگی، در انجام واجب ها، سستی می ورزند، یا پاره ای از گناهان را مرتکب می شوند، اگر کسی به آنان یادآوری کند که؛ عزیز من این قدرت و سلامتی جسم و .... نعمت هایی است که خداوند به تو ارزانی داشته است، سپاس گزاری از خداوند و شکر نعمت هایش، استفاده درست از آنها و در راهی است که برای سعادت و خوشبختی تو قرار داده است، شکر  چشم؛ مطالعه، کسب علم و معرفت، زیارت پیشوایان دینی و برادران ایمانی و صله رحم و .... می باشد و شکر گوش و زبان و سایر اعضا نیز، به کارگرفتن آنها در جهت کار و تلاش سالم و سازنده است، انسان در برابرهمه این نعمت ها مسؤول است و مورد سؤال قرار خواهد گرفت، و باید پاسخ گو باشد.

در قرآن کریم می خوانیم:- إِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤَادَ کُلُّ أُولَئِکَ کَانَ عَنْهُ مَسْئُولا.[اسراء36 همانا گوش و چشم و دل، از همه اینها، انسان مورد سؤال قرار می گیرد.- ثُمَّ لَتُسْأَلُنَّ یَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِیمِ.[تکاثر8در روز قیامت یقیناً همه شما، از نعمت هایی که داشته اید بازپرسی خواهید شد.- وَلَتُسْأَلُنَّ عَمَّا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ.[نحل93 از آن چه انجام داده اید، حتماً بازپرسی خواهید شد.

در روایتی از امام صادق (علیه السّلام) نقل شده است:از جمله پندهایی که لقمان به پسرش می داد این بود که:و اعلم انک ستسال غداً  اذا وقفت بین یدی الله عزّوجل عن اربع: شبابک فیما ابلیته و عمرک فیما افنیته و مالک مما اکتسبته و فیما انفقته، فتاهب لذلک و اعد له جواباً[الکافی ج2ص135بدان فردا روز قیامت که در دادگاه الهی، حاضر شوی از تو درباره چهار چیز، سؤال خواهد شد؛ از جوانیت، که در چه چیزی آن را گذراندی و از عمرت، که در چه چیزی آن را فانی و سپری کردی و از مال و ثروتت، که از کجا بدست آوردی؟ و از این که آن مال و ثروت را، در کجا خرج و هزینه کردی؟ ( این پرسش ها از تو خواهد شد) پس خود را برای آن و پاسخ دادن به پرسش ها آماده کن.بنابراین نعمت هایی که خداوند به انسان داده است و نیز مسؤولیت های انسان در برابر آن شکر و سپاس آدمی را می طلبد، که در اطاعت پروردگار، تجلی می یابد. و کفران نعمت های او (که در نافرمانی حق رخ می نماید)، عامل زوال نعمت ها می گردد.

13- شیوه بیان پاداش

گاهی آمر یا ناهی، با بیان پاداش عمل خوب، می تواند مخاطب را به انجام آن ترغیب کند و با بیان کیفر و عقاب عمل زشت و منکر، او را از انجام یا تکرار آن باز دارد.در سرتاسر قرآن کریم، و در موارد بسیاری، از این شیوه استفاده شده است. به عنوان نمونه:- یَوْمَ یَتَذَکَّرُ الإنْسَانُ مَا سَعَى * وَبُرِّزَتِ الْجَحِیمُ لِمَنْ یَرَى * فَأَمَّا مَنْ طَغَى * وَآثَرَ الْحَیَاةَ الدُّنْیَا * فَإِنَّ الْجَحِیمَ هِیَ الْمَأْوَى * وَأَمَّا مَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ وَنَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوَى * فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِیَ الْمَأْوَى.[نازعات35تا41    روزی که قیامت، انسان به یاد سعی و تلاش خود (در دنیا)، می افتد و جهنم برای هر بیننده، آشکار می گردد، اما آن که سرکشی (و طغیان) کرده و زندگی دنیا را برگزیده است، همانا جهنم جایگاه اوست و اما آن که از مقام پروردگارش ترسیده و خود را از هوای نفس بازداشته، یقیناً بهشت جایگاه اوست.

- در روایتی آمده است، که شخصی قرآن می خواند، به این آیه رسید:إِنَّ لَدَیْنَا أَنْکَالا وَجَحِیمًا * وَطَعَامًا ذَا غُصَّةٍ وَعَذَابًا أَلِیمًا [مزمل12و13 همانا نزد ما غل و زنجیرها و دوزخ است و غذایی گلوگیر و عذابی دردناک!پیامبر گرامی اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلّم) از شنیدن این آیه، غش کرد. (و بیهوش شد.)[تحفة الاحباب، ص119 از پیشوایان دینی ما درباره ثواب و عقاب اعمال، سخنان فراوانی رسیده است. مانند این که:

- پیامبر گرامی اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلّم) درباره کسی که بدنبال علم باشد، فرموده است: خداوند او را به راه بهشت می برد و فرشتگان برای خواهان علم، بال های خود را با خشنودی، فرو نهند و همه آنان که در آسمان ها و زمین هستند، برای او آمرزش خواهند.[ثواب الاعمال وعقاب الاعمال، ص294- امام صادق (علیه السّلام) درباره جوانی، که قرآن بخواند، فرموده اند: هر کس در جوانی قرآن بخواند و مومن باشد، قرآن با گوشت و خونش آمیخته شود و خداوند او را با فرشتگان که سفیران حق هستند، همدم سازد و قرآن برای او حایل و مانعی از آتش دوزخ باشد و در حق وی دعا کند.[ ثواب الاعمال وعقاب الاعمال، ص226- امام باقر (علیه السّلام) در مورد ظلم به دیگران فرمود:ظلم در دنیا، همان ظلمات (و تاریکی ها) در آخرت است.[ ثواب الاعمال وعقاب الاعمال، ص620(یعنی عامل ظلمت و تاریکی در آخرت، برای فرد ظالم، ضلم و ستم او در دنیاست، و بدیهی است جای تاریکی، در جهنم است، همان گونه که نور با بهشت، سنخیت و تناسب دارد.)

14- شیوه تغافل

در برخی موارد، برای اصلاح رفتار ناشایست فرزند، دانش آموزان، کارمند، دوست و .... بهترین واکنش، تغافل در برابر عمل مخاطب است. تغافل یعنی خود را به غفلت زدن، یعنی با اینکه آن حرف را شنیده ای، آن را نشنیده بگیری، و با اینکه آن کار را دیدی، آن را ندیده بگیری و روی خود نیاوری! این واکنش شما سبب می شود تا فرد از رفتار خود شرمنده شود و در پی اصلاح رفتار خود و بازسازی آبروی از دست رفته اش برآید. در این موارد، برخورد صریح، گاه نتیجه عکس می دهد. در روزنامه ها خبر خودکشی جوانی را نوشته بودند که در رشته کامپیوتر تحصیل می کرد. او در خانواده مذهبی و معتقد رشد کرده بود، روزی از خانه بیرون رفته بود که زود برگردد و کامپیوتر خود را روشن گذاشته بود. مادرش برای پاک کردن و نظافت اتاق وی، به آن جا می رود و اتفاقاً دستش به موس کامپیوتر می خورد و مانیتور از حالت خاموشی موقت بیرون آمده و روشن می شود. چشم مادر به تصاویر زشت و غیر اخلاقی می افتد، بسیار ناراحت گشته، موضوع را به پدر منتقل می کند هر دو آکنده از خشم و ناراحتی هستند، آن دو باور نمی کنند و از فرزند خود انتظار چنین رفتاری ندارند، فرزند که وارد می شود او را به باد ناسزا و اهانت می گیرند و چون قرار بود به مهمانی بروند، ادامه برخورد را به پس از بازگشت از مهمانی واگذار می کنند. جوان که گویا کوهی را بر سر او خراب کرده اند در خانه می ماند، پدر و مادر پس از بازگشت به اتاق فرزند خود می روند، پیکر او بر زمین افتاده بود، او با خوردن قرص های فراوان دست به خودکشی زده بود او تحمل آن رسوایی و نیز آن برخورد را نداشت!، آیا به راستی راه بهتری برای اصلاح رفتار او وجود نداشت!روانشناسان این شیوه و روش در اصلاح رفتار را ، روش خاموشی[ٍExtinction]  می نامند و بر این باورند که اگر به رفتاری که شخص از خود بروز می دهد، توجه نکنیم و آن را مورد تقویت قرار ندهیم، آن رفتار خاموش شده و احتمال تکرار آن کم می شود. مثلاً اگر دانش آموزی در کلاس بی اجازه صحبت کند، معلم توجه ای به او ننماید، کم کم این رفتار خاموش می شود.

اگر بخواهیم از این روش برای کاهش رفتار نامطلوب استفاده کنیم، باید به نکاتی توجه کنیم:

1- در درجه اول، این که رفتاری را که شخص انجام می دهد ضرر و زیان جسمانی و روانی نداشته باشد، اما اگر خطری فرد را تهدید می نماید، خاموشی جایز نیست. مثلاً فرض کنیم، کودک می خواهد میخی را درون پریز برق بکند، در اینجا باید فوراً جلوی او را گرفت.

2- در جایی از خاموشی می توان استفاده کرد و نتیجه گرفت که تقویت کننده های رفتار نامطلوب، تحت کنترل درآیند. اگر مثلاً در خانه، فرزند رفتار نامطلوبی دارد و پدر با رعایت شیوه تغافل یا خاموشی می خواهد او را اصلاح کند، زمانی موفق خواهد بود که دیگر اعضا خانواده مشوق آنرفتار نامطلوب نباشند.[بررسی رفتار در روان شناسی تربیتی، حسین کریمیان 

15- شیوه ی « ارائه جایگزین »

شاید دیده باشید پدرها  و مادر هایی را ، که در خانه ، به فرزندان کوچک خود ( که به اقتضای سن و از روی حس کنجکاوی ، رفتارهایی از خود نشان می دهند)، پیوسته ، توصیه می کنند ، نکن ، بشین ، چرا گوش  نمی دهی ؟ اگر دوباره چنین کنی دوستت ندارم . اگر یک بار دیگر این کا ررا بکنی می گم هاپو تو را بخوره ! و... از این نمونه برخودها فراوان مشاهده می شود . اما این که به فرزندان خودنشان دهند که چکار باید بکنند؟ خیلی کمتر به چشم می آید ، بیشتر پدرها و مادرها در ارائه جایگزین یا فکر نکرده اند یا درست فکر نکرده اند !،  این یکی از مشکلات تربیتی در محیط خانه بشمار می رود.مانند آن چه گفته شد، در محیط های مدرسه ، دبیرستان ، دانشگاه و... نیز وجود دارد ، هر چند کاری که از یک نوجوان و جوان سر می زند به اقتضای سن خود اوست و از رفتار دوران خرسالی عبور کرده است . مسئولان فرهنگی ، تربیتی واجتماعی موظف هستند ، برای هر سنی ، رفتارهای مناسب وجایگزین رفتارهای نامناسب را تعریف و راه کارهای اجرایی آن را ، پیش بینی کنند، اما آن چه در حوزه امر به معروف ونهی ازمنکر ودر محدوده شناخت امر وناهی ، باید مورد کنکاش قرار داشته باشد ، این است که گاه به فردی که عمل نادرستی انجام می دهدف پیشنهاد انجام کار دیگری بدهند . مثلاً اگر در مجلسی که گروهی ، گرد هم آمده ا ند ، تا به اصطلاح گپی بزنند وخوش باشند!  چنانچه منکری رخ دهد ، و غیبت و بدگویی دیگران را در پیش گیرند، ناهی از منکر ، نخست تلاش کند مسیر و سمت و سوی این گفت و گوها را  تغییر دهد ومجلس را از غیبت ، بیرون برده وموضوعی دیگر را جایگزین آن سازد و اگر موفق نشد ، خود از آن مجلس برود، تا به گناه آلوده نگردد.مثال دیگر : اگر کسی صدای خوب و زیبایی دارد، اما با آن ترانه های مبتذل و پوچ را می خواند، ضمن تمجید از آواز خوش او، و یادآوری این که این صدای خوب نعمت خداوند به اوست و او از آن باید استفاده درست بنماید، به او پیشنهاد شود از اشعار حافظ که از زیباترین اشعار است، بهره گرفته و صدای زیبای خود را با این اشعار پیوند دهد، تا زیبایی او دوچندان گردد.و یا اگر کسی استعداد و ذوق شعر و شاعری دارد، اما در عالم توهم سیر می کند و اشعاری بی مایه، یا با محتوایی نادرست ارائه می دهد، به او پیشنهاد شود که از روش بزرگان این هنر درس گرفته، هم به صورت (و ظاهر) اشعارش و هم به سیرت و محتوای آن، زیبایی حقیقی بخشد. در این باره به این روایت توجه شود:شخصی به نام زاذان، که از اصحاب امیرالمومنین (علیه السّلام) بوده است، قرآن را با صدای زیبا و به خوبی می خوانده است، از او پرسیدند، این گونه قرائت را نزد که آموختی؟ او لبخندی زد و در پاسخ گفت:روزی امیرالمومنین (علیه السّلام) می گذشت، من با صدای زیبای خود، شعری را خواندم آن حضرت از صدای من، دچار شگفتی شد و خوشش آمد، به من فرمود: ای زاذان چرا با این صدای زیبا قرآن را نمی خوانی؟ گفتم: به خدا قسم چیزی از قرآن بلد نیستم به جز همان مقدار که در نماز می خوانم! حضرت فرمود: نزدیک بیا، نزدیک رفتم، سخنی در گوش من فرمود، که نفهمیدم و ندانستم چه بود، به خداوند سوگند، از آن روز تمامی قرآن را (با قرائت درست) حفظ شدم و نیاز پیدا نکردم، که درباره قرآن از کسی سؤال بکنم.این داستان را  از امام باقر(علیه السّلام) پرسیدند؛ حضرت فرمودند: زاذان راست می گوید. امیرالمومنین (علیه السّلام) در گوش او اسم اعظم خداوند را خوانده بود.[تحفة الاحباب، ص155(بااندکی تغییردرعبارات)  نتیجه، این که با راهنمایی کردن افراد برای شکوفایی استعدادهای خود در راه درست و تشویق آنان، می توان از هدر رفتن استعداد و عمر آنان در کارهایی که شایسته نیست پیش گیری کرد.

16- شیوه « تخلیه روحی – روانی »

برخی افراد که به رفتارهای نابهنجار گرایش دارند، از جامعه (خانه، مدرسه، محیط) طرد می شوند، جای برخوردهای عاطفی و تربیت دینی، در زندگی این اشخاص، خالی است و یا حضور کم رنگی از آن را می توان مشاهده کرد، معمولاً به این افراد و رفتار و گفتار آنان بی توجهی شده است، از این رو عقده ای بزرگ، بر روح آنان سایه انداخته و رنجی ریشه دار با آنان، همراه گردیده است و اندوهی جانکاه، آینده را برای آنان تیره و تار جلوه می دهد، افسردگی در خانه دل آنان، زاد و ولد کرده است، چنین روح و روانی، در برابر مشکلات زندگی، بسیار شکننده می شود و یا احساس شکست می کند، از این رو به برخی اعمال نادرست روی می آورد، تا آن احساس تلخ را بپوشاند، مانند: کشیدن سیگار، اعتیاد به مواد مخدر، اعتیاد به مشروبات الکلی، معاشرت با دوستان ناباب، قماربازی و ....برخی از این افراد، در عمر خود هرگز فرد صالح و شایسته ای را نیافته اند، تا درد دل خود را برای او بازگو کنند و از او راهنمایی بخواهند. وقت گذاشتن و گوش دادن به سخنان آنان، تا حد زیادی آنان را آرام می کند و به تعبیر خود آنان، با بیان کردن این درد دل ها، سبک می شوند و احساس راحتی می کنند. گوش دادن و توجه به گفتار آنان، خود نوعی درمان به شمار می رود. این را نباید دست کم گرفت و ناچیز پنداشت، آنان می گویند، همین که کسی به حرف ما گوش بدهد – هر چند نتواند گرهی از مشکلات ما باز کند – ما را بس است و نیازی دیگر نداریم! « حاجتش نبود تقاضای دگر » بنابراین آمر و ناهی در برابر این افراد با حلم و بردباری؛ زمینه ای برای گفتگو فراهم سازد و با ایجاد اعتماد، به اصلاح رفتار آنان بپردازد .در دنیای امروز و در سال های اخیر، مبحث تعامل اجتماعی به شکل یکی از رشته های علمی درآمده و صاحب نظران به پژوهش های دقیق و منظمی در این باره روی آورده اند. آنان در موضوع مهارت اجتماعی در ارتباطات میان فردی، گوش دادن به سخنان مخاطب را از زمینه ها یا عوامل موثر در ایجاد ارتباطات میان فردی، دانسته و کارکردهایی برای گوش دادن را، مورد توجه قرار داده اند. مانند:

1- تمرکز بر پیام های دیگران

2- دست یابی به برداشتی کامل و دقیق در مورد منظور دیگران.

3- ابراز علاقه، نگرانی و توجه

4- تشویق طرف مقابل به ابراز کامل، آزادانه و صادقانه مسایل

5- اتخاذ روی کرد دیگر مدار، (Other-Centred ) در حین تعامل.[مهارت های اجتماعی در ارتباطات میان فردی،ویکسون و...ص217

روشن است که اگر درباره افراد عادی جامعه، به این کارکردها باید توجه شود، نسبت به اشخاصی که گوش دادن نوعی درمان روحی آنان به شمار می رود، این کارکردها اهمیت دوچندان می یابد.پیامبر گرامی اسلام(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به سخن کسانی که، با او گفت و گو می کردند، به دقت گوش می داد، هر چند که بسیاری از سخنان آنان، نکته مهم یا مفیدی نداشت، اما پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) سر تا پا گوش می شد، تا سخن او را بشنود، این روش پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) دست مایه منافقان شد، تا به عنوان یک خصلت منفی از آن حضرت یاد کنند[رک.به:تفسیرالمیزان،ج9ص31وتفسیرمجمع البیان،ج3ص44]  و بگویند؛ او فقط گوش است و زود باور، حرف های دیگران را می شنود و باور می کند. خداوند متعال پیک وحی را فرو فرستاد و این خصلت پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) را نقطه قوت او دانست:

وَ مِنْهُمُ الَّذِینَ یُؤْذُونَ النَّبِیَّ وَیَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ قُلْ أُذُنُ خَیْرٍ لَکُمْ یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَیُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِینَ ...[توبه61

برخی ازآنان (منافقین) کسانی هستند که پیامبر را آزار می دهند و می گویند: او گوش است(زودباور است)، بگو: گوش خوبی برای شماست (و خوش باور بودن او به نفع شماست)، او به خدا ایمان دارد و به سخن مومنان نیز باور دارد.بنابراین انسان های مومن اگر بخواهند،این خصلت و خلق و خوی پیامبری را در خود پدید آورند، گوش آنان، هم باید برای شنیدن پیام های وحی (و عمل کردن به آنها) آماده باشد و هم برای شنیدن سخن دیگران (و ایجاد ارتباط عاطفی) تا زمینه اصلاح برخی افراد فراهم آید.گوش انسان مومن وحی ما را می شنود و آن را حفظ می کند، چنین گوشی قرین و همدم دعوت کننده حق است و پیام های حق را می گیرد.

17- شیوه « استناد به الگوها »

در هر جامعه ای، الگوهایی شایسته، در حوزه های مختلف وجود دارد؛ الگوهایی علمی، فرهنگی و اجتماعی، که در زمینه های علم، فرهنگ و هنر، دین و اخلاق و ... با برخورداری از ویژگی هایی، چون؛ بلند همت بودن، عزم و تصمیم جدی داشتن، صداقت و شجاعت داشتن، کمک به هم نوعان و ... زبانزد عام و خاص هستند در موارد بسیاری برای اصلاح رفتار افراد، استناد به این الگوها سودمند و کارساز است. پروردگار متعال پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و نیز پیشوایان معصوم (علیهم السّلام) را الگو و اسوه ی مردم قرار داده است و پس از آن، مومنان حقیقی و به کمال رسیده را، اسوه دیگران، معرفی می نماید:

- قَدْ کَانَتْ لَکُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِی إِبْرَاهِیمَ وَالَّذِینَ مَعَهُ [ممتحنه4 قطعاً برای شما، در پیروی از ابراهیم و کسانی که با اویند (مومنان)، سرمشق خوبی برای زندگی است.

- لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ [احزاب21یقیناً برای شما، در اقتدا به رسول خدا، سرمشقی نیکوست.

مردم بدانند یا ندانند، آگاهانه یا ناآگاهانه، در زندگی خود از الگوهایی، سرمشق می گیرند و رفتار و گفتار و حتی چگونگی لباس پوشیدن و نوع لباس، راه رفتن و حرف زدن و .... را از آن الگوها، فرا گرفته و بکار می بندند. بنابراین بهتر آن است انسان الگوهای رفتاری خود را افرادی رشد یافته و انسان های کامل قرار دهد، که همه رفتار آنان بر مبنای آموزه های الهی بوده است، نه از سر هوا و هوس.گریه و خنده و سخن گفتن چنین الگویی از او نیست، بلکه همگی ریشه در اخلاق خداوند دارد.

درباره استناد به الگوها برای تصحیح رفتار دیگران، به یک نمونه تاریخی توجه گردد:

روزی پیامبر اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلّم) درباره رستاخیز و وضع مردم در دادگاه بزرگ الهی بیاناتی فرمود، این بیانات مردم را تکان داد و جمعی گریستند، و به دنبال آن گروهی از یاران پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) تصمیم گرفتند، پاره ای از لذت ها و راحتی ها را بر خود تحریم کرده و به جای آن به عبادت بپردازند، روزها را روزه گرفته و شب ها را به عبادت و نیایش صبح کنند. عثمان بن مظعون هم، سوگند خورد که از آمیزش با همسر خود پرهیز کند، روزی همسر عثمان بن مظعون، که زن جوان و زیبایی بود، نزد عایشه آمد، عایشه از وضع او شگفت زده شد و پرسید: چرا به خودت نمی رسی و زینت نمی کنی؟در پاسخ گفت: برای چه کسی زینت کنم، همسرم مدتی است که مرا ترک کرده و رهبانیت پیش گرفته است. این سخن به گوش پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) رسید، دستور داد همه مسلمانان به مسجد آیند، هنگامی که مردم در مسجد جمع شدند بر فراز منبر رفت و پس از حمد و ثنای پروردگار، فرمود: چرا بعضی از شما چیزهای پاکیزه را بر خود حرام کرده اید، من سنت خود را برای شما بازگو می کنم (اگر من سرمشق و اسوه شما هستم، باید مانند من باشید)، هر کس از آن روی برگرداند از من نیست، من بخشی از شب را می خوابم و با همسرانم رابطه جنسی دارم و همه روزها را روزه نمی گیرم ( و برخی از روزها روزه هستم) آگاه باشید من هرگز به شما دستور نمی دهم، که مانند کشیشان مسیحی و رهبان ها، ترک دنیا گویید، زیرا این گونه مسایل و نیز دیر نشینی، در آئین من نیست. رهبانیت امت من در جهاد است، بر خود سخت نگیرید، زیرا جمعی از پیشینان شما، بر اثر سخت گرفتن بر خود هلاک شدند.[تفسیرمجمع البیان،ج2ص235ذیل آیه 87سوره مائده وکتاب داستان های تفسیرنمونه ص301

18- شیوه « تنظیم روابط»

پیش از این گفته شد، هدف از امر به معروف و نهی از منکر، انجام دادن معروف و ترک منکر است. این هدف گاهی با ایجاد رابطه با مخاطب و یا کم و زیاد کردن ارتباط، به دست می آید تنظیم رابطه با مخاطب – با توجه به شرایط – به سه گونه شکل می گیرد:

الف – گسترش روابط:این مرحله از ایجاد ارتباط، آغاز و به مراحل توسعه و گسترش آن می رسد. آمر و ناهی، گاه تشخیص می دهد؛ در صورتی که با مخاطبان خود طرح دوستی و رفاقت بریزد و این دوستی را تداوم و توسعه دهد، می تواند آنها را به انجام معروف ها وادار و یا از انجام منکرها باز دارد. این شیوه در بسیاری از موارد اثر بخش می باشد. بزرگان بشریت  از این شیوه برای هدایت انسان و دعوت به توحید و خیر و نیکی بهره فراوان گرفته اند. به عنوان نمونه به این داستان توجه شود:حضرت عیسی (علیه السّلام) دو نفر از یاران نزدیک خود را برای تبلیغ دین و دعوت به توحید و دست برداشتن از بت پرستی، به شهر انطاکیه[نام شهری درترکیه امروزی] فرستاد، آنها برای جلب اعتمادمردم به اذن خدا برخی از مریض ها را شفا می دادند. داستان این دو نفر به گوش پادشاه آن دیار که بت پرست بود رسید. آنها را احضار کرد و پرسید شما کیستید؟ گفتند: فرستادگان حضرت عیسی هستیم، آمده ایم تا تو را از پرستش بت هایی که قدرت شنیدن و دیدن ندارند، به پرستش خداوندی که می شنود و می بیند، دعوت کنیم.پادشاه: مگر شما غیر از بت های ما، خدای دیگری می پرستید؟- آری کسی که تو را، حیات و زندگانی بخشیده است.پادشاه که خشمگین شده بود، دستور داد آن دو را شکنجه و زندانی کنند، حضرت عیسی هم برای کمک به آن دو نفر وصی خودش، شمعون را فرستاد. شمعون به شکل ناشناخته به آن شهر وارد شد. او از روز نخست با درباریان و اطرافیان پادشاه طرح دوستی ریخت و با آنان نشست و برخاست داشت، آنها که از نوع برخورد و ادب و نیز بزرگواری او، بسیار خشنود بودند، به او انس و علاقه ای خاص پیدا کرده بودند و نزد پادشاه از وی تمجید نموده و به نیکی یاد کردند، پادشاه او را نزد خود فرا خواند و وی را انسانی بزرگ یافت، از معاشرت با او خرسند بود و احترام او را رعایت می کرد، روزی شمعون که شرایط را مناسب دید، گفت: ای پادشاه شنیده ام دو نفر را به جرم اینکه تو را به آیین دیگری خوانده بودند، شکنجه و زندانی کرده ای؟  آیا به سخنان آنان گوش داده ای؟پادشاه: خیر، در آن هنگام خشم تمام وجودم را گرفته بود.شمعون: اگر نظر شما مثبت باشد، آن دو بیایند تا ببینم چه می گویند!پادشاه دستور داد آن دو را آوردند، در اینجا شمعون با زیرکی خاصی و با توجه به این که آن دو از دوستان خود او بودند، مدیریت جلسه را بر عهده گرفت و از آنان پرسید: از سوی چه کسی به این جا آمده اید؟گفتند: از سوی پروردگاری که آفریننده هر چیزی است و شریکی ندارد.شمعون: چه آیه و نشانه ای، برای راست گویی خود دارید؟گفتند: هر چه شما بخواهید.پادشاه دستور داد نابینایی آوردند، تا آن دو به او بینایی بدهند، آن دو دعا کردند. آن شخص بینا شد.شمعون از فرصت استفاده کرد و به پادشاه گفت: شما نیز اگر از بت های خود بخواهید که چنین کاری بکنند، شرافت و بزرگی آنان را اثبات خواهد کرد.

پادشاه: بین من و تو که چیز پنهانی وجود ندارد، خدایان ما نه ضرری را دفع می کنند و نه سودی به ما می رسانند. آن گاه پادشاه برای این که از موضع انفعال بیرون بیاید، پیشنهاد دشوارتری داد: اگر خدای شما مرده ای را زندهکند، به او ایمان می آوریم.آنان پذیرقتند و گفتند: خدای ما به هر چیزی توانا است. پادشاه دستور داد مرده ای را که هفت روز از مرگ او گذشته بود آوردند ( برخی گفته اند آن مرده، فرزند او بوده است ) آن دو دست به دعا نزد پروردگار برداشتند: شمعون نیز آهسته و دل خود دعا می کرد، تا آن مرده زنده شود، به اذن خداوند مرده زنده شد. در اینجا بود که پادشاه به توصیه شمعون، به حضرت عیسی (علیه السّلام) ایمان آورد و  عده زیادی از مردم نیز به دین خدا گرویدند.[تفسیرمجمع البیان ج4ص420   

خواننده گرامی، توجه دارد که این همه برکت و آثار مثبت، نتیجه تلاش های زیرکانه شمعون و ایجاد رابطه دوستانه او با شاه و اطرافیان او و بهره برداری بجا و مناسب از شرایط بوده است.

ب – محدود سازی روابط

نوع دیگری از تنظیم رابطه ، محدود سازی آن با مخاطب است ، به این معنا که آمروناهی ، با فرد یا افرادی دوستی یا پیوند خویشاوندی دارد و با آنان رفت وآمد می کند ، برخی از آنان ، نسبت به انجام معروف ها ، سهل انگارند . (مثلا خمس مال خود رانمی دهند یا نماز نمی خوانند و ...) وبرخی دیگر ، پاره ای از منکر ها را انجام می دهند (مثلا دروغ می گویند ، یا درباره افراد تهمت می زنند ،عیب جویی می کنند و یا ...) اگر آمروناهی ، احتمال دهد که امرو نهی ربانی او تاثیر گذار است باید آن را امربه معروف ونهی از منکر کند.  اما اگر گفتن را کارساز نمی داند ولی کم کردن رابطه را موثر می داند ،باید ازاین شیوه استفاده کند ورفت وآمدهای خود را با آنان کمتر نماید .این روش نیز در مخاطب ،آثار تربیتی مثبتی ، برجای می نهد واو را نسبت به خطاها واشتباهات خود ،آگاه می سازد .به عنوان مثال ،اگر پدری بخواهد فرزندش را ازراه اشتباهی که در پیش گرفته بازدارد ،وشیوه های ملاطفت ،گفت وگوی دوستانه وکمک بیشتر به او ، موثرنیفتاد، می تواند رابطه خود با او را ،کم رنگ سازد واز کمک هایی که به اومی نموده است ، بکاهد . همین گونه است رابطه معلم بادانش آموزودانشجو ونیز رابطه ما با دوستان ، بستگان و یا سایر افراد جامعه .

ج - قطع روابط

گاهی ، مخاطب یا مخاطبان ،که امربه معروف را ترک کرده اند و یا به منکرروی آورده اند ، نه امرو نهی زبانی را پذیرا هستند و نه با توسعه روابط ، به راه می آیند و نه از محدود سازی ارتباط ، هراسی به خود می دهند ! در این صورت ،اگرمساله ، خانواده ای است ، در درون خانه و اگراجتماعی است ، در جامعه ، باید با آن فرد یا افراد ، روابط خود راقطع نمایند و به تعبیری دیگر ،آنان را از برکت ونعمت نشست وبرخاست ومعاشرت وگفت وگو محروم سازند ، تا به خود آیند واز خطای خود دست بردارند « دور کن هم خویش وهم بیگانه را »

امام صادق (علیه السّلام)به اصحاب خود فرمود :چرا مانع رفتار ناشایست برخی افراد نمی شوید ؟پاسخ دادند :آنها سخن ما را نمی پذیرند . حضرت فرمود : در این صورت از آنان کناره گیری کنید وازنشست وبرخاست با آنان ، بپرهیزید .[وسائل الشیعه ج11ص415

به دو نمونه ازاین شیوه که یکی در حوزه خانواده است ودیگری در حوزه اجتماع ودر صدر اسلام رخ داده است ،توجه کنیم :

نمونه 1- پس از حضرت خدیجه کبری ، مادر بزرگوار فاطمه زهرا (علیها السّلام) پیامبر اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلّم) زنان متعددی داشته اند ، (که به دلیل جلب نظر قبایل مختلف یاشکستن برخی خرافات رایج در میان مردم وجهات دیگر سیاسی واجتماعی صورت گرفته است .)گاه این زنان ، درخواست های از پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم)داشتند و یا کارهای می کردند که پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) راناراحت وغمگین ، می ساخت یک بارخواسته هایی داشتندکه پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) برای تادیب آنان ، یک ماه رابطه خود با آنان را قطع کرد برخی ازمفسران گفته اند : همسران پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) ازمال وثروت دنیا ، چیزهایی ازاوخواستند (واین که بودجه زندگی آنان را بیشتر کند ) وبرخی ازروی حسادت زنانه نسبت به برخی دیگر موجبات آزار پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) رافراهم می ساختند .[فتح القدیرج2ص501جلال الدین سیوطی ،از دانشمندان اهل سنت در تفسیر خود می نویسد :ابوبکر برخاست ، تا (دخترش) عایشه و عمربرخاست ، تا (دخترش )حفصه راکتک بزند .گفتند :چیزی از پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) می خواستید که نداشت ! [الدّرالمنثور ج6ص594]طبری ازدیگر دانشمندان اهل سنت نیز می نویسد :این آیه (آیه 27سوره احزاب : یا نساءانبی . . . ) به سبب اینکه عایشه از رسول الله  (صلّی الله علیه و آله و سلّم) چیزی از متاع دنیا – مانند زیادی در هزینه زندگی یا غیر آن – راخواسته بود نازل شده است ، و برخی آن را جسارت عایشه نسبت به دیگر زنان و تقاضاهایی از پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم)دانسته اند .[تفسیرطبری ج21ص156اما در تفسیر منهج الصادقین به نقل از امام صادق (علیه السّلام)چنین آورده است :پس از پیروزی پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) بریهودیان خیبر وبه دست آوردن غنیمت های (فراوان از )آن ، زنان آن حضرت گفتند: ازاین غنیمت به ما هم بده ، حضرت فرمود: آن را به دستور خداوند ، میان مسلمانان تقسیم کرده ام .آنها ناراحت شدند وگفتند :گمان می کنی اگرما را طلاق دهی ،درمیان قوم خود کسی غیراز تورا پیدا نمی کنیم ! با این سخن (که پیامبررا ناراحت ساخت ) خداوند به پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) دستور داد (یک ماه )از آنان کناره گیری کند (و با آنان رابطه خویش را قطع نماید ) پس ازآن آیه (27-احزاب ) نازل شد وآنها را بین ماندن و پذیرفتن پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) یا طلاق گرفتن آزاد گذاشت .[تفسیرمنهاج الصادقین ج7ص310به هرحال ، سخن ودرخواست زنان پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) معقول ، منطقی ودرشان پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نبوده است ،که آن حضرت یک ماه ازآنان قطع رابطه می کند تا آنان بیدار شده و به خطا واشتباه خود آگاهی یابند .

نمونه 2- در سال نهم هجری ، رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم)، مردم را برای جنگ با رومیان فراخواند . زیرا خبر یافت ،که دولت روم ، سپاه عظیمی فراهم کرده است ، تابه جنگ مسلمانان بیاید . ازطرفی ، فصل تابستان وگرمی هوا و رسیدن میوه ها وآسایش در سایه درختان میوه دار ، وازسویی، دوری راه و نگرانی از سپاه فراوان دولت روم ،کار بسیج کردن مسلمانان را ، دشوار ساخته بود . رسول خدا دراین جنگ ، برخلاف جنگ های دیگر – از همان آغاز ، مقصد و هدف خود را برای مردم ،آشکارکرد تا مردم برای پیمودن راهی دور وکاری دشوار و و نبرد با دشمنی قدرتمند آمادگی کامل داشته باشند .سپاهیان اسلام به راه افتادند اما در این میان ، سه تن ازمومنان به نام های کعب ، مراره و هلال ، ازروی  تنبلی و سستی ، با آنان همراه نشدند واز حضور در این جنگ دفاع ازاسلام ، سرباز زدند آنان پس از رفتن سپاه ، پشیمان شدند ، اما ماندند تا پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) برکردد رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نیز بدون این که جنگی رخ دهد (گفته اند ؛ رومیان باشنیدن حرکت سپاه اسلام ، سپاهیان خود را به پایگاه های خود برگردانده بودند ) مراجعت کردند اگرچه در این مسافرت طولانی ، مسلمانان سختی های زیادی را تحمل کردند .

پس ازبازگشت پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) این سه نفرنزد پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) آمده و عذرخواهی کردند اما پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) با آنان سخن نگفت و به مسلمانان نیز دستور داد تا از سخن گفتن با آنان خوداری کنند حتی خویشاوندان آنان و زن و فرزند آنان ، فقط برایشان غذا می بردند ، ولی با آنان سخن نمی گفتند. این قطع رابطه ، زمین را با همه بزرگیش ، برآنان تنگ ساخت .آنان گاه در میان مردم وگاه در کوه و بیابان به سر می بردند ،کعب می گوید : روزی در بازار مدینه راه می رفتم ،که یکی از اهالی شام که برای خرید وفروش به مدینه آمده بود ازمن سراغ می گرفت واز مردم می خواست ،کعب را به اونشان دهند . به من اشاره کردند ، نزد من آمد. او نامه ای از پادشاه غسان ، برای من آورده بود ، پادشاه داستان ما را شنیده بود و با سوء استفاده ازاین فرصت ، به من نوشته بود که : خبر یافتم که سرورت ، برتوجفا کرده است ، باآن که خدا تحمل خواری وزبونی را برتو واجب نکرده است ، نزد ما بیا تا با تو همراهی کنیم !

کعب می گوید : باید دید ، چرا کارمن به اینجا کشیده است ،که مردی مشرک نسبت به (جذب )من طمع کرده است ؟!به هر حال ،این سه تن که ده ها روز ،آواره و منزوی بودند حتی تصمیم گرفتند ، خود آنان با یکدیگر نیز ، سخن نگویند و به دعا و توبه مشغول باشند و بالاخره پس از پنجاه روز ،آیه ای نازل شد (آیه 118-سوره احزاب : وعلی الثلاثه . . . ) و توبه آنان راپذیرفت وآنها با خوشحالی به دامان جامعه اسلامی برگشتند.[تفسیرمجمع البیان ج3ص79 وتاریخ پیامبراسلام-دکترآیتی ص644

اگر مسلمانان ، نسبت به ارزش های الهی وانسان ساز ،احساس مسوولیت کنند ، افراد بی بند و بار در اقلیت قرار خواهند گرفت و با روش هایی که گفته شد می توان به اصلاح آنان اقدام کرد .

1- روش هایی که در تنظیم رابطه بیان شد ، در حوزه تعلیم و تربیت ،کاربرد فراوان دارد . پدران ومادران و مربیان جامعه ازاین روش ها با ظرافت هایی (که لازم است به کار گیرند ) می توانند ، به اهداف تربیتی خود نایل گردند .

2-  شیوه هایی دیگرراهم می توان برآن چه گفته شد افزود مانند :

-   شیوه ایجاد ترس و امید نسبت به آینده

-   شیوه بیان عبرتها

-   شیوه تنبیه و تشویق

-   شیوه تعظیم خوبان و تحقیربدان

-   شیوه مدارا و مماشات (همراهی)

-   و...

اما آن چه یاد شده است ، مهمترین شیوه ها می باشد .

3- در همه موارد امر به معروف یا نهی از منکر، می توان از یک یا چند شیوه ، به تناسب شرایط بهره گرفت .

4- چنان که بارها یادآوری شده است ، هرچند بر اساس نظر برخی از فقها، بر به کارگیری این شیوه ها ، امر به معروف و نهی از منکر، نمی توان نام نهاد، اما از آن جا که این شیوه ها ،همان هدف امر به معروف و نهی از منکر را تحقق می بخشد، از باب مسامحه و مجاز، نام امر به معروف و نهی از منکر را می توان برآن اطلاق کرد .گذشته ازاین، در صورتی که، هدف امر به معروف و نهی از منکر، با یکی از این شیوه ها محقق شود ( و نه با امر و نهی مصطلح) ، باید همان شیوه را به کار گرفت.

 

منبر نوزدهم : آسیب‌شناسی امر به معروف و نهی از منکر با نظر به تجارب تاریخی:     

آیه: سوره نساء آیه 165 : { رُّسُلًا مُّبَشرِِّینَ وَ مُنذِرِینَ لِئَلَّا یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلىَ اللَّهِ حُجَّةُ بَعْدَ الرُّسُلِ وَ کاَنَ اللَّهُ عَزِیزًا حَکِیمًا }  این پیمبران (که ما آنها را به رسالت فرستاده ‏ایم مأمور بوده ‏اند که) به اشخاص فرمانبر و مؤمن مژده ثواب و بهشت دهند و مبشّر به سعادت بعدى آنها باشند و به اشخاص نافرمان و کافر وعده عقاب و دوزخ دهند و منذر به شقاوت اُخروى آنها باشند تا آنها را حجّتى بعد از فرستادن پیمبران بر خدا باقى نماند (و نگویند اگر براى ما پیمبرانى میفرستادى که شریعتى براى ما بیاورند و راه را از چاه بما نشان دهند و آنچه نمیدانستیم بما بیاموزند ما خیر خود را از دست نمی دادیم [نگویند ما نمی ‏دانستیم زیرا رهبر دینى نداشتیم‏]) و خداوند همواره غالب است و مکابرى او را مغلوب نمی ‏کند و آنچه میکند بر وفق حکمت و صلاح است.

حدیث: عَنْ أَمیرِالمُؤمِنین علیه السلام: ... وَ انْهَوْا غَیْرَکُمْ عَنِ الْمُنکَرِ وَ تَناهَوْا عَنْهُ فـَإِنَّمـا أُمِـرتُمْ بِالنَّهىِ بَعـْدَ التـَّناهِى. امیرالمؤمنین على علیه السلام فرمودند: ... دیگران را از منکر باز دارید و خود نیز از آن دورى کنید زیرا شما مأمور شده اید که اوّل خودتان منکر را ترک کنید بعد نهى از منکر نمائید.

سیمای امربه معروف و نهی از منکر:  آسیب‌شناسی امر به معروف و نهی از منکر با نظر به تجارب تاریخی:    

دوره‌های تاریخی امر به معروف و نهی از منکر در سه دورة کلی دسته‌بندی می‌شود که در هر دوره این فریضة اسلامی به شیوة خاص خود به اجرا در می‌آید. اما در هر دوره با مشکلات اجرائی و عملی خاص خود مواجه می‌گردد و در عمل، به بن‌بست یا انحراف کشیده می‌شود و به ناچار به تعطیلی می‌انجامد. این سه دوره عبارتند از:

1ـ دورة انفرادی؛

2ـ دورة سازمانی؛

3ـ دورة تشریفاتی.

الف) دورة انفرادی:

این دوره از زمان پیغمبر اسلام (ص) آغاز شده و تا اوایل دورة عباسیان ادامه داشته است. در این دوره وظیفة نهی از منکر به صورت انفرادی انجام گرفته است به نحوی که نگرش به آن به عنوان یک وظیفه‌ی فردی مثل نماز و روزه بوده و هر فرد مستقل از دیگران خود را موظف به انجام آن می‌دیده است و نه به عنوان وظیفه‌ای که در گروهی تعریف شده و در هماهنگی با آن معنی می‌شود.در این دوره، این وظیفه را گاهی شخص پیغمبر و گاهی مأموران خلیفة مسلمین به انجام می‌رساندند و شیوة کار هم به صورت گشت زدن در خیابان ها و بازارها و نظارت بر اصناف و اقشار مختلف و دادن تذکرات لازم به آنها بود. گاهی هم نمایندگان خلیفه به این کار مأموریت می‌یافتند.به عنوان مثال در مدینه خود پیغمبر در بازار گشت می‌زد (متقی، 4158، حدیث 9970) و ضمن تذکراتی شفاهی به محتکران و گران فروشان بر آنها نظارت می‌کرد یا افرادی مثل سعید بن عاص (همان، ص285) و عمر بن خطاب (ابن اخوه، ص54) را برای نظارت به شهرهای دیگر مأمور می‌فرمودند.امام علی علیه السلام هم، علی رغم مشغله‌های فراوانی که در دورة پرآشوب حکومتش پشت سر گذاشت گاهی خود، شخصاً به ایفای این وظیفه می‌پرداخت (متقی، همان جا؛ حر عاملی، 16332، 18578 و 2284؛ نعمان، 2536، حدیث شماره 1912) و گاهی هم نمایندگانی به شهرهای مختلف مأموریت می‌داد. به عنوان مثال رفاعه در اهواز (نعمان، 236) و مالک اشتر درمصر (نهج‌البلاغه، ص1017) مأمور امام علی علیه السلام در اجرای این وظیفه بودند.گاهی هم وظیفة نهی از منکر زیر نظر قاضی یا به دست شخص قاضی انجام می‌شد و نهی از منکر مصداقی از مصادیق کار قضا به حساب می‌آمد(نعمان، همان جا، ابن خلدون، ج1؛ ابراهیم حسن، 1436 و 433 به بعد). سایر آحاد مردم نیز خود را موظف به انجام این وظیفه می‌دانستند و کم و بیش بدان اقدام می‌کردند.

مشکلات روش انفرادی:

1 ـ عدم تعمیم:هم چنان که در متون دینی صریحاً ذکر شده ایفای وظیفة نهی از منکر بر عهدة همه افرادی است که دارای شرایط ویژه آن، از قبیل عالم و مطاع بودن، قادر بودن و … باشند (حر عاملی، 11200؛ نجفی، 21359 به بعد) و بر این اساس از عهدة کسانی که فاقد آن شرایط باشند ایفای این مهم، مثل هر واجب مشروط دیگر رسماً ساقط است (حلبی، 263؛ حلبی یحیی بن سعید، 241؛ سلار بن عبدالعزیز، 261؛ امام خمینی، تحریر الوسیله، 1467). با این اوصاف، اگر این وظیفه را به روش انفرادی انجام دهیم به دلیل محدودیت واجدان شرایط حقیقی و محدودیت فرصت کافی در افراد واجد شرایط، امکان توسعه و تعمیق این وظیفه میسر نمی‌گردد و این اصل نخواهد توانست در زوایای مختلف زندگی انسان تأثیر خود را به طور قابل توجهی بر جای گذارد و دیگر انتظار آن آثار شگرفی که در روایات برای این اصل ذکر گردیده است (حر عاملی، 11403؛ مجلسی، 10079؛ رشید رضا، 421؛ شیخ طوسی، تهذیب، 6176؛ نهج‌البلاغه، نامة 47؛ ایثر 327 و 330) انتظاری بی‌جا و دور از باور خواهد بود.

از سوی دیگر اگر همچون پاره‌ای از صاحب نظران برای توسعه و تعمیم همین اصل، یا به خاطر ندرت افراد واجد شرایط، ایفای چنین وظیفة خطیری را برای افراد معمولی و عموم آحاد ملت جایز بدانیم (شیخ طوسی، نهایه، 299؛ مصباح المتهجد، 854؛ شیخ مفید، مقنعه، 805 )، هم با اجماع فقها (نجفی، 21359؛ امام خمینی، همان، ص465) و هم بانصوص اسلامی که شرایط خاصی برای آمران و ناهیان مقرر کرده است منافات خواهد داشت (ری شهری، همان جا؛ حر عاملی، همان، ص 400؛ مجلسی، 10093). مضاف بر اینکه با گفته‌های دیگر بعضی از نویسندگان در تضاد خواهد بود، آنجا که می‌گویند «بدون شک جاهل حق ندارد وارد این کار (امر به معروف و نهی از منکر) شود» (سروش، حکمت و معیشت، ص274) و «این امر به عهدة رهبری علمی و اجتهاد فقهی هر عصری است که از طریق اجتهاد، معروف و منکرهای هر عصری را مشخص کند وآنگاه امر به معروف را رهبری کند»(شریعتی، شیعه،ص56؛ سروش، همان، ص75 و279).

2 ـ خطر عوام زدگی:اگر مشکل عدم تعمیم در روش انفرادی، تأثیر آن را محدود و ناچیز می‌کرد، تعمیم آن و به کار گرفتن افراد غیر عالم و ناآگاه در این کار از جهاتی دیگر زیان‌بخش و دارای تأثیرات نامطلوب خواهد بود و حتی اگر بر خلاف بعضی از فقهای سنی (محتسب، ص 216؛ نویری، 6291؛ بصری ماوردی، ص 293) اجتهاد را شرط لازم برای امر به معروف و نهی از منکرندانیم و صرف نظر از این که اجتهاد مصطلح (امام خمینی، مجلة پاسدار اسلام، همان جا) شرط باشد یا نباشد، آگاهی‌های دقیق و پیچیده‌ای نیاز است (رشید رضا، 444؛ زیدان، 194؛ بادکوبه، 129؛ جزایری، 225؛ زمخشری، 1396) که کوچکترین خطا در آن حوزه، می‌تواند این اصل را به تأثیر واژگون و نامطلوب گرفتار سازد که نهی از آن چنان نهی از منکری، شایسته‌تر است تا توصیه کردن بدان (امام خمینی، تحریر الوسیله، 1467).

در هیچ کدام از واجبات، شرط احتمال تأثیر مطرح نشده و تنها در این وظیفه شرط شده است (سیوری، ص357؛ مطهری، ده گفتار، ص72). پس چگونه بدون آگاهی از شیوه‌های دقیق و تأثیر گذار و ویژگی‌های روحی متفاوت افراد جامعه می‌توان در مورد احتمال تأثیر قضاوت کرد و در نتیجه به وجوب یا عدم وجوب نهی از منکر در هر موقعیتی فتوی داد؟

با توجه به پیچیدگی‌هایی که در بسیاری از مصادیق امر به معروف و نهی از منکر وجود دارد می‌توان گفت که «این اصل، امروز عملی نیست وقتی آدم دربارة منظره‌های هولناک و وحشیانه‌ای که در این اواخر، به نام امر به معروف اتفاق افتاده است فکر می‌کند با خود می‌گوید چه خوب شد چنین امر به معروف و نهی از منکرهایی از بین رفت. باید گفت اگر امر به معروف و نهی از منکر این است خوب است متروک بماند» (مطهری، همان، ص61).

داستان‌هایی واقعی و مستند حکایت از آن دارند که از صدر اسلام تاکنون، هرگاه افرادی متعصب اما ناآگاه، متصدی این وظیفه خطیر گردیده‌اند، علی رغم حسن نیت کامل و تنها به خاطر عدم آگاهی از ظرایف نهفته در این امر، فجایعی به بار آورده‌اند که دل‌ها را به درد می‌آورد (ر.ک. مطهری، همان، ص 62؛ شریعتی، همان، ص52 به بعد).

3 ـ ناچیز بودن نتیجه عمل:به دلیل نوعی از معنای اجبار و علو که به قول علمای علم بیان در معنای واژه‌ی نهی و امر نهفته است و از آنجا که امر طلب عادی نیست بلکه طلب عالی از دانی است (صدقی، ص64؛ حلبی، ابوالمجد، ص262؛ قرشی، 1110) وظیفة امر به معروف و نهی از منکر ماهیتی خاص می‌یابد ماهیتی که آن را از یک وظیفة شفاهی و نظری که از عهدة اکثر افراد برآید به یک وظیفة عملی و اجرائی خاص تبدیل می‌کند که بالاتر از ارشاد، وعظ و دعوت باشد و به منظور خارج کردن دستورات و ارزش‌های دینی از حد نظریه و سخن و سوق دادن جامعه به اجرای آنها انجام پذیرد.

بدیهی است چنین وظیفة خطیری که از نوع اجرا و حکومت و قضاوت است نیازمند افرادی است که از ویژگیهای خاصی که این امور می‌طلبد برخوردار باشند، ویژگیهایی چون قدرت و مقبولیت (کلینی، 559؛ طوسی، تهذیب الاحکام، 6177) و در مواردی که در میدانی وسیع‌تر مطرح می‌شود به داشتن عِده و عُده و تشکیلات و سازماندهی و امکاناتی از این دست.

بی‌توجهی به این نکته و واگذاری این وظیفه به افرادی که فاقد چنان صلاحیت‌ها و امکاناتی باشند و با دیدی انفرادی به این مهم نگریستن، به جای درمان دردهای جامعه، خروارها پند و نصیحت به ارمغان می‌آورد و از دیرباز گفته‌اند که «یک جو درمان بهتر از خروارها پند و نصیحت است» (مطهری، همان، ص65ـ 69) و اگر عمل در کار نیست بهتر است زبان هم بسته باشد (همو، ص82) و بزرگترین منکر، فردی کردن نهی از منکر است (شریعتی، همان، ص56) و توصیة خداوند به مردم برای نهی از منکر به این فرض مسبوق است که جامعه چنان باشد، که در آن انجام این امر امکان‌پذیر است (سروش، همان، ص267). اگر نهی از منکر به صورت فردی انجام شود و امر به معروف از سوی نهادهای حاکم یا قدرتهای ذی نفوذ مورد حمایت نباشد محکوم به شکست است (همایون، ص181؛ امام خمینی، همان جا) به خصوص در صورت لجاجت و اصرار فاعلان و احتمال ضرر برای ناهی یا جامعه.

اگر در جامعه، زمینه‌های روانی، اقتصادی، سیاسی، نظامی و … برای اقامة معروف و قلع منکر فراهم نباشد، نه تنها امر به معروف و نهی از منکر کاری از پیش نخواهد برد، بلکه هیچ تعلیم و تربیتی و حتی قرآن کریم هم مؤثر نمی‌افتد(سروش، ص310ـ 311). مگر نه این است که قرآن کریم هدایت‌گر متقین است (بقره، 2) و ظالمان را جز گمراهی و خسارت و نفرت چیزی نمی‌افزاید؟ (اسراء، 41 و 82)

وقتی که قرآن هم، بدون زمینه‌های قبلی مؤثر نباشد، پند و اندرزهای تعدادی ناصح بی‌سلاح کاری از پیش خواهد برد یا تهدیدهای خشونت‌آمیز مأموران مسلح؟

4 ـ لزوم تخصیص اکثر:در کتاب‌های فقهی، به طور ضمنی یا صریح، مواردی از وجوب نهی از منکر مستثنی گردیده است (محقق حلی، 1342؛ نجفی، 21366 به بعد؛ ابن حمزه، ص205؛حلبی، اشاره السبق، ص146) که در آن موارد، حتی با فرض ترک معروف و وقوع منکر، نهی از آن واجب نیست.

با نگاهی به موارد استثناء شده در می‌یابیم که اکثریت منکرات جامعه از مصادیق آن مستثنیات‌اند و اگر به راستی در چنان مواردی نهی از منکر واجب نباشد حالتی پیش می‌آید که فقها به آن «تخصیص اکثر» می‌گویند. همان که به گفتة خود فقها محال است (روحانی، 1434؛ آشتیانی، ص13؛ خوئی، 133) و هر تفسیری از احکام شرعی که به چنین حالتی انجام پذیرد، محکوم به بطلان است.

اگر بنا باشد، نهی از منکر تنها در مواردی واجب شود که ارتکاب منکر از سوی فاعل، با علم قطعی و بی‌هیچ شبهه‌ای سر بزند و منکریت فعل، از اتفاقیات باشد (غزالی، همان، 247؛ امام خمینی، همان، ص466) و در فرض شناخت مرجع تقلید فاعل، میان مرجع تقلید او و مرجع تقلید ناهی هیچ اختلافی نباشد (زمخشری، 1396؛ سیوری، ص407؛ امام خمینی، همان جا). و صدور منکر از فاعل با قطع و یقین برای ناهی به اثبات رسیده باشد (غزالی، همان، ص286) اگر نگوییم در همة موارد، لااقل در اکثر موارد، به دلیل عدم تحقق شروط فوق و مانند آنها، نهی از منکر و امر به معروفی انجام نمی‌گیرد و تنها در مواردی بسیار نادر به وقوع می‌پیوندد و این وظیفة مهم دینی کمرنگ و نامحسوس و تقریباً متروک می‌گردد.

ب) روش سازمانی:

به خاطر وجود مشکلاتی که در روش انفرادی احساس می‌شد و به دلیل نیازمندی نهی از منکر به عِده و عُده و علم و مهارت‌های پیچیده (رشید رضا، 438 ـ 40) همچنان که پیش از این گفتیم، گاه حتی از عهدة یک مجتهد هم به تنهایی بر نمی‌آید و نیز وابستگی این وظیفه به مسایل اجتماعی و امکان بروز هرج و مرج در جامعه در صورت عمومیت دادن و مردمی کردن آن و همچنین به سبب ضرورت‌های فراوان دیگری از این دست، جامعه اسلامی، به تدریج در اندیشة آن افتاد که به این مهم، به شکلی سازمانی بنگرد (شیخلی، ص120).«دایرة حسبه» علی رغم اختلاف نظرهای موجود (بادکوبه، ص25 و 30 و 115 الی 120؛ صرامی ص289؛ طاعت‌نژاد، ص25؛ میانجی، ص10؛ شیخلی، همان‌جا) که به گفتة اکثر تاریخ نویسان در زمان «مهدی» ـ خلیفه سوم عباسی ـ به طور رسمی بنیانگذاری می‌شود (ابراهیم حسن، ص498؛ شیخلی، ص117؛ صرامی، ص46؛ امیرعلی، ص361؛ یعقوبی، ص3) نمودی از این احساس ضرورت است.دایرة حسبه یک سازمان است زیر نظر دولت که هماهنگی و اجرای نهی از منکر را عهده‌دار است (دهخدا، ذیل واژة حسبه و محتسب؛ ابن اخوه، ص22 و23 و51؛ بادکوبه، ص64؛ لقبال، ص30) و می‌کوشد تا با امکانات و نظارت قوای دولتی به ایفای همه جانبة این وظیفة خطیر بپردازد.افراد دایرة حسبه، محتسب نام داشتند و از میان افراد ذی نفوذ جامعه و روحانیان و اهل تقوی انتخاب می‌شدند (عبکری، 226؛ ابن اخوه، ص85؛ شیزری، ص6؛ امینی، 491؛ ابراهیم حسن، همان، ص490؛ قلقشندی، 11209) و این دایره بیش از هفتاد مورد متفاوت از موارد زندگی اجتماعی را تحت نظارت خود داشت (بصری ماوردی و ابن اخوه، بخش ولایت حسبه) از کارهایی مانند نظارت بر امور اقلیت‌ها (ابن اخوه، همان‌جا؛ زیدان، 1236) وضع خانه‌سازی و مبارزه با بدعت‌گذاران (بصری ماوردی، همان‌جا) و نظارت بر داروسازان (دهخدا؛ ابن اخوه، همان) و طبیبان و مکتب‌خانه‌ها (زیدان، همان‌جا) تا رسیدگی به امور بازار (مقریزی، 2462 و 464؛ ابن اخوه، ص27) به وسیلة مأموران مخفی (شیرزی، ص12) یا آشکاری که «عریف» یا «امین» (متز، ص281) نام داشتند.

مشکلات روش سازمانی:

این شیوه گرچه به دلیل حمایت فکری، مادی و معنوی دولت از آفات و عوارض روش انفرادی در امان بود به تدریج، خود نیز با مشکلاتی دست به گریبان شد.

1 ـ ظاهر گرایی:بی‌شک وظیفة نهی از منکر، دفع منکرات پنهانی نیست و محتسب به جز در مواردی بسیار مهم مانند هتک ناموس محترم و … در قبال خلوت‌ها، وظیفه‌ای ندارد و یکی از شروط وجوب نهی از منکر، آن است که منکر به صورت آشکار رخ داده باشد (ابن اخوه، ص32؛ بصری، ص295؛ امام خمینی، همان، ص234؛ غزالی، همان، ص286).

این دیدگاه، گرچه به دلایلی چون «اهم بودن حکم حرمت تجسس از وجوب نهی از منکر» (غزالی، 2468) و این که امنیت از اخلاق بالاتر است و «در بی‌نظمی و هرج و مرج مفسده‌ای است که از مفسدة منکر بزرگتر است» (همان‌جا) مستند گردیده است با وجود این و علی رغم استحکام قابل قبول این دلایل، آفتی که می‌تواند ایجاد کند آن است که مخفی کردن جنایت‌های بزرگ و تزیین ظاهری را به عنوان راهی برای استمرار جنایت‌ها و فسادها به فاعلان منکر بیاموزد و پس از زمانی نه چندان طولانی جامعه‌ای با اخلاق منافقانه به ارمغان بیاورد و از سوی دیگر، محتسب را نیز دچار احساسی کاذب کند و بپندارد منکرها از بین رفته و تکلیف به انجام رسیده است در حالی که می‌دانیم تکلیف نهی از منکر به منظور اصلاح جامعه و اقامة قسط و عدل تشریع گردیده است و بر خلاف وظایفی چون تبلیغ (همایون، ص56) و ارشاد و وعظ و دعوت و حتی جهاد، اثر بخشی شرط وجوب آن است (سیوری، ص357؛ مطهری، همان، ص72؛ محقق حلّی، ص342؛ نجفی، ص367). آیا پنهان کردن جنایات و ایجاد ظاهری آراسته، همان اثری است که در متون دینی مورد نظر بوده است و فقها در شرط وجوب ارادة آن را کرده‌اند؟ و از وظیفة نهی از منکر که فعل انبیاء و هدف اصلی بعث پیغمبران (غزالی، ص442؛ ری شهری، ج 2، حدیث 2387؛ قرطبی، ص47؛ نراقی، ص 45) و انجام دهنده‌اش خلیفة خدا و رسول است چنین نتیجه‌ای مورد نظر بوده است؟

و شاید از همین روست که در ایران اسلامی هم «از سال 62 به بعد فسادها افزایش یافته و سختگیری‌های بی‌جا، موجب رواج ریا در جامعه گردیده است» (زورق، ص320).

2 ـ کمرنگ شدن بُعد مردمی:تعمیم این وظیفه به آحاد مردم چیزی نیست جز دامن زدن به مشکلاتی که در ذیل شیوة انفرادی گفتیم و نادیده انگاشتن پیچیدگی‌ها و ظرافت‌هایی که ضرورت تشکیل سازمان حسبه را پدید آورده بود. از سوی دیگر، عدم تعمیم آن نیز با وجوب عینی این وظیفه (سیوری، ص405؛ نجفی، ص59) منافات دارد. مضاف بر این که با تصدی یک گروه، نیاز آحاد مردم به نهی از منکر مرتفع نمی‌گردد و پیوسته، همة افراد ملت محتاج تذکر و امر و نهی خواهند بود، حتی اعضای سازمان حسبه و متصدیان اصلی ایفای این وظیفه. سازمانی که برای نهی از منکر تأسیس می‌گردد، با همه ضرورتی که دارد، نباید به گونه‌ای باشد که موجب خلع سلاح مردم و انحصار این وظیفة شرعی در جمعی مخصوص گردد.

3 ـ ایجاد مصونیت کاذب:هرگاه وظیفة نهی از منکر را به افرادی خاص که در استخدام سازمان مخصوصی قرار دارند منحصر سازیم علاوه بر غیر مسئول جلوه دادن و خلع سلاح ضمنی عموم مردم، این مشکل را نیز پدید می‌آورد که این گروه، مسئول مستقیم ایفای این وظیفه شناخته می‌شوند و سایر افراد جامعه در تشخیص منکر و معروف و شیوه‌های کار محتاج کسب اجازه از آن گروه و رایزنی با آنها باشند و از این رهگذر نوعی مصونیت کاذب برای اعضای این سازمان ایجاد می‌کند و آنها را در موضعی قرار می‌دهد که همیشه نهی از منکر را آنها انجام می‌دهند و غیر آنها مرتکب منکر نمی‌شوند و گویی دامن خود آنها از آن نوع منکرها کاملاً پاک است و هیچ گاه نباید دیگران به نهی آنان مشغول گردند و آنها خوب و زشت و منکر و معروف را بهتر از هر فرد دیگر می‌شناسند. از این سبب، و هم از آن رو که مدام با فاعلان منکر و جنایتکاران حرفه‌ای در تماسند ممکن است شیوه‌های ارتکاب منکرهای پیچیده و طریق پنهان کاری را بهتر بیاموزند و آگاه و ناآگاه در دام‌های مرموز شیطان گرفتار گردند و با ظاهری آسوده و در موضع قدرت به ارتکاب منکرها پردازند و علاوه بر آن که کشف جرم آنها برای مردم عادی میسر نباشد هیچ کس گمان چنان کاری را هم نسبت به آنان روا ندارند.

در فرهنگ اسلامی، هیچ احدی به جز چهارده معصوم «کریت» و اعتصام ندارد با وجود این، معصومان خویش را در برابر خداوند در جایگاه بیم و خوف می‌یافتند و پیامبر (ص) می‌گفت که اگر من گناه کنم یا شرک بورزم از خدا می‌ترسم (انعام، 15؛ یونس، 15؛ زمر، 13) و خداوند در مورد او می‌فرماید که اگر به ما چیزی نسبت می‌داد که خلاف واقع باشد دست او را قطع می‌کردیم (الحاقه، 42 و 45).امام علی (ع) هم که می‌فرمود مشورت حق را از من دریغ نکنید (خطبة 207، ص 617)، چگونه می‌شود در حکومت‌های غیر معصوم نهی از منکر را به گونه‌ای در یک نهاد منحصر کرد که حق دخالت از مردم سلب گردد؟

4 ـ غفلت از بعد بین‌المللی:یکی از ابعاد نهی از منکر بعد برون مرزی آن است و هیچ دلیلی، وظیفة نهی از منکر را به مرزهای جغرافیایی محدود نمی‌کند.اگر به وظیفة نهی از منکر به عنوان یک وظیفه از وظایف حکومت بنگریم در اجرای بعد برون مرزی آن پیشرفتی حاصل نخواهیم کرد. زیرا در غالب موارد اجرای بعد برون مرزی و مبارزه با منکرات خارجی، همچون اعدام سلمان رشدی با مسلمات حقوق بین‌الملل و مصالح سیاسی در تضاد قرار می‌گیرد (امام خمینی، صحیفة نور، 2188، بطور ضمنی). این مسلّمات برای زندگی در یک جهان پهناور و حفظ حقوق بین‌المللیِ خود، برای همة کشورها ضرورتی اجتناب ناپذیر است و پافشاری در عدم رعایت آنها نیز به منزلة اعلام جنگ با جامعة جهانی و به خطر انداختن اصل نظام است. عقب نشینی از اجرای بعد برون مرزی نهی از منکر نیز به شکلی دیگر چشم پوشی از ارزش‌های بنیادین نظام و قربانی کردن کیان اسلامی است. یعنی امت اسلامی در جمع خانوادة بین‌المللی در یک دو راهی بزرگ قرار می‌گیرد و می‌بیند که از یک سو اجرای امر به معروف و نهی از منکر در بعد خارجی به خطر انداختن نظام اسلامی را در پی دارد و از سوی دیگر ترک آن هم برایش قابل تحمل و پذیرش نیست زیرا می‌داند که اسلامی بودن نظامش وابسته به احیای دقیق و کامل این اصل بزرگ است (آل عمران، 110) و رسالت اصلی حکومت اسلامی و فلسفه تشکیل آن چیزی جز امر به معروف و نهی از منکر نیست.

5 ـ سیاسی شدن:یکی از اصول مسلم فقهی، قاعدة «الاهم فالاهم» است (یزدی، 2319؛ گلپایگانی، 2210) و در مسئلة امر به معروف و نهی از منکر این پیغام را به ما می‌دهد که هرگاه اجرای معروف یا نهی از منکر موجب مفسده‌ای مهمتر باشد از چنین نهی از منکر یا امر به معروفی چشم‌پوشی کنیم (امام خمینی، تحریر الوسیله، 1472).

این چنین برداشتی از قاعدة فوق، با همة وضوح و بداهتی که دارد در بعد سازمانی نهی از منکر می‌توان برانگیزندة آفاتی باشد. زیرا هدف سازمان احتساب از سویی ازالة منکرات و اقامه معروفات است (مفید، ص809). از سوی دیگر برای حفظ مصحلت‌های بزرگتر به ناچار موظف است فعالیت‌های خود را با سازمان و تشکیلات فراگیر دولت هماهنگ سازد و به دلیل اشراف سازمان دولت در حد منحصر به فردی بر مصالح عمومی جامعه و برنامه‌ریزی‌های کلان به نوعی از او کسب تکلیف نماید و از همین جاست که ممکن است وظیفة الهی نهی از منکر دستخوش مصلحت بازی‌های سیاسی و قربانی افراط و تفریط‌های زمامداران گردد. زیرا عرصة سیاست، عرصه‌ای لغزنده و وادی مصلحت، میدانی فراخ است و به آسانی قابلیت سازماندهی و قانونمندی را ندارد و همواره هر چیزی را می‌تواند مصداق مصلحت و مخالفت با آن را مصداق ترک اهم جلوه‌گر سازد و به تدریج، کلیة فعالیت‌های سازمان حسبه و وظیفة مقدس نهی از منکر را به بهانة تعارض با مصلحتهای بزرگ‌تر به تعطیلی بکشاند و دایرة حسبه را به سازمانی برای حفظ و پیشبرد برنامه‌های دولتی مبدل سازد.

بدین سان، تنها نهادی که عهده دار قلع منکر و احیای معروف است، چون ابزاری در دست حاکمان قرار می‌گیرد. حاکمانی که اگر در فراز و نشیب دوران و به مدد شیوه‌های نادرست عزل و نصب، به ناحق بر منصبی نشسته باشند، می‌توانند این نهاد را همچون حربه‌ای برای سرکوب مخالفان خود به کار گیرند و از این رهگذر، درهای هر انتقادی را ببندند و به سوی نظامی خودکامه پیش تازند و از سازمان حسبه، سازمانی مدافع منکرهای حکومتی و مصداقی از آمران به منکر و ناهیان از معروف بسازند. یعنی همان فاجعة اسفباری که روایات اسلامی بدان هشدار داده‌اند (برقی، 1295؛ شیخ طوسی، تهذیب الاحکام، 6176؛ ابویعلی، 12220) و نمونه‌هایی از آن را در عصر خلفای عباسی و اموی و … خوانده یا شینده‌ایم و آلوده شدن محتسب به رشوه‌خواری (لقبال، ص54 و55) شلاق زدنِ دستگیر کنندگان شارب خمر (ساکت، ص373)، پاک کردن شعارهایی که در مدح علی بود از دیوارهای مسجد (باستانی پاریزی، ص34) و گرفتن مالیات‌های غیرقانونی، (ساکت، ص317 و309) اعدام‌های بی‌دلیل، به منصب فرماندهی نشاندن یک شارب خمر در جایی (نظام الملک، ص64) و یک شاعر مبتذل در جای دیگر، دستگیری و شکنجه شیعیان به جرم طرفداری از خاندان پیغمبر (جوزی، 10208) و عاقبت به شهادت رساندن ائمة اطهار و همگی تحت عنوان مبارزه با منکر و احیای دین، نمونه‌هایی از آن است.

ج ـ دورة تشریفاتی:

این دوره، دوره‌ای است که در آن به سبب ضعیف شدن بعد مذهبی حکومت‌های گذشته و انحراف مسیرحکومت‌ها از مذهب و جدایی خلافت از سیاست، مسئلة حسبه به صورت تشریفاتی و بدون اختیارات مهم و بدون عمق و غنای فرهنگی و مذهبی به حیات خود ادامه می‌دهد و به تدریج شکل اولیة خود را از دست می‌دهد، به صورت نهادی فرعی و همچون جزئی از نهاد شرطه، در آن ادغام می‌گردد (قلقشندی، 5452، 3484، 1351، 11209 ـ 211 و 2281). این دوره از اواسط روزگار فاطمیان و اواخر عهد عباسیان آغاز می‌شود و تا پایان دورة صفویان ادامه می‌یابد. در این دوره، علاوه بر دولت مصر و بغداد (حکومت مرکزی اسلامی) به طور پراکنده در کشورهای دیگر از قبیل ایران و هند هم سازمان‌هایی تحت عنوان حسبه تشکیل می‌شد (قلقشندی، 11209 و 3483؛ انوری، ص227 ـ 228) ولی آنها هم بعد از مدتی ماهیت خود را از دست دادند و جز نامی از آن باقی نماند (ساکت، ص311).

و عاقبت در دوره‌های بعد، این نام هم جای خود را به نام‌های دیگر مانند شرطه، دیوان بیگی، کلانتر، پلیس و غیره می‌دهد(دهخدا ذیل واژة کلانتر؛ جوادی،ص23- 25) و حتی نامی از احتساب و امر به معروف در دوایر دولتی باقی نمی‌ماند.

علائم دورة تشریفاتی:

از آنجا که تشریفاتی شدن آفتی است که معلول مشکلات و اعمال شیوه‌های نادرست در دوره‌های پیشین است نیازی به نقد ندارد زیرا معلولی بیش نیست و نقاط مثبت هم ندارد. اما آنچه در این بخش شایان ذکر است این است که علائم این بیماری را تحلیل ‌کنیم تا از این رهگذر، راه‌های پیشگیری از آن را بشناسیم.

1 ـ افراط و تفریط در امور:امت اسلامی امتی میانه است (سورة بقره،143) و اسلام هم دینی میانه و خداوند پاره‌ای از امور را بیان کرده و در مورد پاره‌ای دیگر از امور سکوت کرده است (نهج‌البلاغه، ص135). اگر امتی می‌خواهد خدایی باشد باید دربارة آنچه خدا سکوت کرده است صبورانه سکوت کند و آنچه را هم خدا فرموده شجاعانه اعلام دارد و آن را ضایع نکند (همان‌جا) و اگر شیوة ما خلاف این باشد بی‌تردید با افراط و تفریط در امور خود، از امت و شیوة اسلامی فاصله گرفته‌ایم و از مسیر اعتدال و معروف دور افتاده‌ایم و آنگاه شایستة این که متولی نهی از منکر و امر به معروف باشیم نخواهیم بود.

نمونه‌هایی از این افراط و تفریط‌ها را در عصر فاطمیان می‌بینیم. برای مثال، چون فاطمیان یک گروه سیاسی بودند و علیه خلفا به قیام برخاسته بودند هنگامی که حکومت را به دست گرفتند حتی از مصرف غذاهایی که مورد علاقة خلفا بود، مردم را منع می‌کردند تا بدین وسیله کینة خود را به خلفا ابراز دارند (ماجد، 2163 ـ 166). اضافه کردن جملاتی به اذان و اقامه و اصرار بر اجرای بعضی افعال مستحب در نماز به منظور جلوگیری از شیوه‌های رایج در حکومت‌های پیشین (همان، ص166-167) نمونه‌های دیگری است از زیاده‌رویها و تعصبات بی‌جایی که به نام اسلام و امر به معروف در تاریخ اسلام رخ داده است.

2 ـ احتمال فساد مالی:بنابر آنچه نصوص اسلامی به ما آموخته، امر به معروف و نهی از منکر، فعل انبیاء (ری شهری، 6255؛ قرطبی، 447؛ نراقی، 2245)، ناهی از منکر جانشین خدا در زمین است (ری شهری، حدیث 12386؛ متقی، حدیث 5564). لذا کسی که این شغل را به عهده می‌گیرد باید به اخلاق پیغمبرانه مزین باشد و نباید همچون اصحاب شیطان به شکل غیرمتعارف و ناشایستی به دنیا حریص باشد. زیرا دلبستگی به دنیا سرچشمة همة خطاها و اعظم آنها است (شیخ طوسی، الامالی، ص662؛ لیثی، ص118؛ حلی، ص27؛ احسایی، 127؛ مجلسی، 14312 و 33) و با وظیفة نهی از منکر که جلوگیری از خطاهاست هرگز قابل جمع نمی‌باشد.

تاریخ نویسان گفته‌اند، حقوق و مستمری محتسبان در دورة فاطمیان بسیار زیاد بوده و علاوه بر مستمری، هدایای زیادی نیز از خلیفه، به بهانه‌های مختلف به آنان می‌رسیده‌ است که شاید جلوی رشوه‌خواری آنان گرفته شود (ماجد،2163ـ 166).

محتسب الممالک که کارش نظارت بر بازار بود، به راحتی می‌توانست به ساز و باز با فروشندگان بپردازد و با اخذ رشوه‌های هنگفت قیمت کالاها را به میل فروشندگان تنظیم کند. چون نظارت بر قیمتها و تعیین نرخ و مجازات گرانفروشان کار محتسب بود (لمبتون، سیری در...، 150 و151؛ لقبال ص54 و55). «تنکواین»، جهانگرد فرانسوی می‌نویسد «محتسب بر کنار از رشوه ستانی نبوده است و بارها پشتیبانی خود را با رشوة سوداگران معامله می‌کرد» (ساکت، ص183).

«شاردن» جهانگرد فرانسوی دیگر که در پایان حکومت صفویان به ایران آمده است بیان می‌دارد که نرخ کالاها در اصفهان، هر شب به وسیلة محتسب تعیین می‌شد و کسی که از آن سرپیچی می‌کرد در خور مجازات سنگین بود. همو می‌افزاید تعیین نرخ‌ها راه را برای رشوه دادن به محتسبان باز گذاشته بود و متخلفان به این بازرسان هدایایی پیشکش می‌دادند تا آنان نرخ کالاها را در بالاترین سطح خود نگه دارند (همان، ص309).

3ـ اضمحلال تدریجی:احتساب، وظیفة خاصان و آگاهان جامعه است (ری شهری، حدیث 12459؛ مجلسی، 10093) و اگر واجدان شرایط به دلیل مشغله‌های دیگر یا موانع سیاسی و غیره از این کار کناره‌گیری کنند و چنین امر خطیری به عهدة افراد ناآگاه و متزلزل واگذار گردد حفظ ظاهر دین به جای اساس آن و پرورش جامعه‌ای ظاهر الصلاح به جای صالح و مؤمن، به تدریج اضمحلال نهاد حسبه، ‌و تمکین بی‌بند و باری و فراموشی ارزش‌های بنیادین دین را به ارمغان خواهد آورد.

وقتی فرماندة نظامی شارب الخمر باشد (نظام الملک، ص63ـ64) وقتی حاکم مسلمین مانند یزید بن معاویه غرق در عیش و نوش و باده گساری باشد سازمان حسبه اگر هم وجود داشته باشد کاری از پیش نخواهد برد. شواهدی از تاریخ در دست است که فی المثل در دورة فاطمیان اکثر وظایف حسبه به عهدة شرطه بوده و حسبه جز یک وجود تشریفاتی نداشته است (قلقشندی، 5452).

در اواخر قرن دوازدهم هجری سازمان حسبه، به عنوان یک سازمان دینی و اخلاقی مضحمل شده و از میان رفته است و تنها بعد مادی آن، آن هم با نامهای دیگر و تحت عناوین دیگر باقی مانده است و بعد معنوی آن که می‌بایست در دست مجتهد عادل باشد، با تشکیل دادگستری و تصویب امور حسبی در تیر ماه 1319 شمسی به دادگاههای دادگستری سپرده شد که البته این بعد معنوی هم چیزی جز همان عزل و نصب قیم برای صغار و وصیت وارث نبود (ساکت، ص211).

در سدة نوزدهم م. سازمان حسبه در بیشتر شهرهای ایران از بین می‌رود. این سازمان در شیراز از حدود 1857 م. و در اصفهان حوالی سال 1249 ش. (1877م.) به بعد از هم می‌پاشد(همان جا) و در سال 1312 هجری احتساب به نظافت‌گری شهر و امور شهرداری اطلاق شده که زیر نظر شهربانی به انجام می‌رسید (لمبتون، ص151؛ ساکت، ص311).

این دو فریضة الهی زمانی از آفات در امان خواهند بود که شیوه‌های اجرایی آنها حداقل از ویژگی‌های زیر برخوردار باشند:

1 ـ تشکیلات و سازماندهی:آفاتی از قبیل «هرج و مرج» و «عوامزدگی» و «ناچیز بودن نتیجة عمل» در عدم انسجام و سازماندهی ریشه دارد و در اثر رویکرد فردی و استقلالی به این وظیفه پدید می‌آید و همچنان که در ابتدای مقاله نیز بیان شد، فلسفة تشکیل «سازمان حسبه» و تمرکز اجرای این دو فریضه در قالب این نهاد دولتی، پیشگیری از چنین آفت‌هایی است.

2 ـ استقلال مالی:وابستگی مالی، مقدمة وابستگی فکری و علمی و استراتژیک است و هیچ وابستة مالی نمی‌تواند به معنای واقعی کلمه به طور مستقل تصمیم بگیرد وعمل کند. آفاتی چون «سیاسی شدن» و «فساد مالی» و مانند آن، ریشه در این وابستگی دارند. لذا برای اجرای این دو فریضة بزرگ به نهادی نیازمندیم که بدون وابستگی مالی به دولت و حتی به ملت با آزادی کامل و قدرت کافی، راه‌ها و مأموریت‌های خود را انتخاب کند.

3 ـ استقلال سیاسی و تشکیلاتی:همچنان که وابستگی مالی، وابستگی فکری و عملی را در پی دارد، وابستگی سیاسی و تشکیلاتی به طریق اولی دست و پای آمران به معروف و ناهیان از منکر را می‌بندد. وظیفه‌ای به این اهمیت که ادامة رسالت انبیاء و هدف همة ادیان است (مجلسی، 1079)، اگر به إذن و امر کسانی وابسته شود که خود در معرض انواع منکرها و از اساسی‌ترین اهداف این مبارزه‌اند، به نوعی دور باطل می‌انجامد و توقف این وظیفة بزرگ را به دنبال دارد.نهادی که عهده‌دار این وظیفه است باید در موقعیتی باشد که جز از خدا نترسد (احزاب، 39) و سرزنش هیچ سرزنش کننده‌ای نتواند فعالیت‌های او را متأثر سازد (مائده، 54).

4 ـ داشتن اختیارات و اطلاعات کافی:عوارضی چون «عوامزدگی» و «ظاهر گرایی» و «تخصیص اکثر» در بعضی از مصادیقش که روش‌های اجرایی امر به معروف و نهی از منکر را دستخوش آفاتی کرده بود، ریشه در کمبود اختیارات یا اطلاعات لازم دارد. این اختیارات و اطلاعات در توان فرد عادی و حتی یک تشکیلات معمولی نیست. انجام چنین رسالتی، به تشکیلاتی قدرتمند و مسلط بر اوضاع جامعه نیازمند است که ضمن آنکه به اطلاعات و امکاناتی در حد اطلاعات و امکانات دولتی مجهز است، در عین حال خارج از سلطة دولت باشد.بدیهی است در این صورت، برای پیشگیری از تعارض این نهاد با دولت و بروز «هرج و مرج» و «دولت در دولت» باید تمهیدات لازم پیش‌بینی شود که شاید «اشراف مرجعیت دینی یا ولایت فقیه جامع الشرایط بر این نهاد» به جای اشراف دولت و «الزام نهادهای دولتی به پیشگیری خواسته‌های این نهاد» به جای دخالت مستقیم آن در امور، از جملة آن تمهیدات باشد. یعنی تقریباً چیزی مشابه به آن چه در ایران اسلامی ما، تحت عنوان «نهاد نمایندگی ولی فقیه در دانشگاه‌ها» مرسوم است.

5 ـ امکان بازرسی و نظارت:یکی از مشکلات مهمی که سد راه این دو فریضة بزرگ وجود داشت، «ایجاد مصونیت کاذب» برای مأموران اجرای آن بود و موجب یک طرفه شدن و انحصار آن در افراد خاصی می‌‌شد و نتیجه‌ای جز خودکامگی و انحراف به دنبال نمی‌آورد.نهاد امر به معروف و نهی از منکر باید به گونه‌ای باشد که امکان بازخواست و استیضاح او وجود داشته باشد و اهرم‌های معقول و علمی برای این کار پیش‌بینی شود زیرا داشتن ولایت و اختیارات، بدون بازرسی و نظارت نه تنها هیچ مشکلی را حل نمی‌کند بلکه خود مشکل آفرین است و چنین مصونیت کاذبی توان لغزاندن هر غیر معصومی را دارد.گفتنی است ارائة یک نظام نظارتی کارآمد، به شکلی که از ایراد «تسلسل یادور ناشی از نظارت غیر معصوم بر غیر معصوم» در امان باشد، باب وسیعی از بحث را باز می‌کند که از حوصلة این مقاله بیرون است و ما در جای دیگر خود به این مسأله اشاراتی را کرده‌ایم.

6 ـ تعمیم پذیری و قابلیت جذب نیرو:اگر تمام نکات پیش گفته نیز محقق شود اما ایفای این وظیفه در افرادی معدود و یا سازمانی مشخص منحصر باشد، باز هم ره به جایی نخواهد برد. زیرا ماهیت این وظیفه با انحصار و یک جانبه‌نگری بیگانه است و ایجاد محدودیت‌های کاذب و طرح شرایط دشوار و دست نیافتنی، زمینة خودکامگی و سوء استفاده‌های دیگر را فراهم می‌آورد.ذکر قیود و شروط خاص برای متصدیان این وظیفه در متون دینی (حر عاملی، 11200) و آنچه به عنوان ادلّة وجوب کفایی این دو فریضه مورد استفاده قرار گرفته است (نجفی،21359) نباید به گونه‌ای تلقی شود که این وظیفه در انحصار افراد خاصی قرار گیرد و سایر افراد خلع سلاح، و از ادای این وظیفه، سلب مسئولیت گردند. زیرا متصدیان این وظیفه غیر معصومند و لذا برای امر به معروف و نهی از منکر به کسانی غیر از خودشان نیاز دارند و انحصار این وظیفه در آنان نوعی تناقض و نقض غرض و تعطیل بعدی از ابعاد آن را به دنبال می‌آورد و نوعی از امر به معروف و نهی از منکر سد راه نوعی دیگر می‌گردد.بنابراین، برای ایفای صحیح این رسالت بزرگ به نهادی نیازمندیم که دارای ضوابطی خاص و قابل اکتساب، برای شرکت همگانی در ایفای این وظیفه باشد و هیچ متقاضی و مکلفی جز به دلیل محدودیت‌های شرعی از شرکت در این وظیفه محروم نگردد.این که «آیا نهادهای اجتماعی و سیاسی موجود چون احزاب یا انجمن‌ها و مطبوعات و … قابلیت تحقق این پیشنهادها را دارند و می‌توانند قالب مناسبی برای رسیدن به این هدف‌ها و اجرای صحیح این دو فریضة دینی باشند یا خیر؟» پرسشی است که مؤلف، مقاله‌های بعدی را به آن اختصاص خواهد داد.

منابع:

  1. کلینی ، ابو جعفر محمدبن یعقوب ، اصول کافی ، تهران انتشارات علمیه اسلامیه ، 1344 ش.
  2. طوسی،محمد بن حسن، تهذیب الاحکام ، تعلیق حسن موسوی الخرسان .
  3. ـــــــــ، ولایت فقیه ولایت فقاهت وعدالت، تنظیم وویرایش محمد محرابی، مرکز نشر اسراء ،قم ، 1378 ش .
  4. ابن اثیر ، مبارک ابن محمد ، النهایة فی غریب الحدیث ، تحقیق طاهر احمد الزاوی و محمد محمدالطناحی ،قم ، موسسه اسماعیلیان ،1364 ش.
  5. حلبی، جمال الدین احمدبن محمد ، التحصین ، تحقیق مدرسه الامام المهدی ، قم .
  6. صدقی ، محمد جمیل ، جواهر البلاغه ، بیروت ، دارالفکر ، 1414 ق.
  7. ــــــــــــــــــــــ ، مصباح المجتهد ، بیروت ، 1411 ق 1991 م .
  8. مطهری ، مرتضی ، ده گفتار ، تهران ، صدرا ، 1366 ش.
  9. متفی ، علاء الدین علی ، کنز العمال فی سنن الاقوال والافعال ، بیروت ، موسسة الرسالة ، 1399 ق1979 م.
  10. القرطبی ، ابن عبدالله ، الجامع لاحکام القرآن ، مصر ، دارالکتب المصریه ، 1372 .
  11. نراقی ، محمد بن مهدی،جامع السعادة ، نجف ، جامعة النجف الدینیة ، 1383 ق.
  12. ابن اخوه ،محمدبن محمد ، معالم القربه فی احکام الحسبه ، تحقیق محمود شعبان، الهیئة المصریه العامه للکتاب ، 1976 م.
  13. ابن جوزی ،ابوالفرج، المنتظم فی تاریخ الملوک والامم ،بیروت، دارالصادر ، 1358 ق.
  14. گلپایگانی ، محمد رضا ، مجمع المسائل ، قم ، دارالقران الکریم .
  15. شیخلی ، صباح ابراهیم سعید ، اصناف درعصر عباسی ، ترجمه دکتر هادی عالم زاده تهران ، مرکز نشر دانشگاهی ، 1362 ش .
  16. مفید ، محمدبن محمد ، المقنعه ، قم ، 1410 ق .
  17. امیرعلی، سید، مختصرتاریخ العرب و التمدن اسلام، قاهره،مطبع العثمانیه المصریه،1352ق.
  18. مطهری ، مرتضی ، بیست گفتار ، قم ، انتشارات صدرا (بی تا ).
  19. یعقوبی،ابوالقاسم ، «حسبه و ولایت فقیه»، فصلنامه حوزه ، شماره 85 و86 .
  20. امینی، عبدالحسین احمد، الغدیر فی الکتاب والسنه والادب ، بیروت ، الطبعه الرابعه، 1977 م1397 ق.
  21. لمبتون ، آن کی اس ، دولت وحکومت در اسلام ، ترجمه وتحقیق سید عباس صالحی و محمد مهدی فقهی ، عروج ، تهران ، 1384 ش.
  22. غزالی ، ابوحامدمحمد بن محمد ، احیاء علوم الدین ، مصر ، المطبعة العثمانیه المصریه 1352 ق.
  23. صرامی ، سیف الله ، حسبه یک نهال حکومتی ، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات حوزه علمیة قم ، 1377 .
  24. روحانی ، سید محمد صادق ، فقه الصادق ، قم ، مدرسة الا مام امیرالمومنین ، 1412 ق
  25. نهج البلاغه ، ترجمه فیض الاسلام ، تهران ، 1351 .
  26. خویی ، ابوالقاسم ، مصباح الفقاهه ، قم ، مکتبة الداوری ،
  27. لقبال ، موسی ، الحسبة المذهبیه فی بلاد المغرب العربی ، الجزایر ، الشرکة الوطنی للنشر والتوزیع، 1971 م.
  28. شریعتی ، علی ، شیعه ( مجموعه آثار هفت ) ، نشر الهام ، دفتر تدوین وتنظیم آثار معلم شهید دکتر علی شریعتی ، چاپ هفتم ، 1378 ش.
  29. حلبی ، ابو الصلاح ، الکافی فی الفقه ، تحقیق رضا استادی ، اصفهان ، مکتبة امیر المومنین ، 1403 ق.
  30. حر عاملی ، محمدبن الحسن ، وسائل الشیعه الی تحصیل مسائل الشریعة ، داراحیاء التراث العربی،بیروت.
  31. انوری ، حسین ، اصطلاحات دیوانی دوره غزنوی وسلجوقی ، کتابخانه طهوری ، چاپ سوم ، 1357 ش.
  32. نجفی ، محمد حسن ، جواهر الکلام ، تهران ، دارالکتب الاسلامی ، چاپ هفتم .
  33. سیوری ، جمال الدین ، کنز العرفان فی فقه القرآن ، تهران ، 1343 ش .
  34. ابویعلی الموصلی، احمد بن علی، مسند ابی یعلی ، بیروت ، دارالمامون التراث ، 1977 م 1379 ق.
  35. ـــــــــــــــــــ ، علم چیست، فلسفه چیست ، موسسه فرهنگی صراط، تهران .
  36. نویری ، شهاب الدین احمد بن عبدالوهاب ، نهایة الارب فی فنون الادب ، ترجمه محمود مهدوی دامغانی ، نشر امیر کبیر ، تهران ، 1364 ش.
  37. یزدی طباطبایی ، محمد کاظم ، العروة الوثقی ، بیروت ، موسسة الاعلمی ، 1409 ق.
  38. خمینی ، امام روح الله ، صحیفه نور ، وزارت ارشاد اسلامی .
  39. میانجی ، احمد ، مجلة نور علم ، دوره دوم ، شماره4 .
  40. زیدان ، جرجی ، تاریخ تمدن اسلام ، ترجمة علی جواهر کلا م ، موسسة مطبوعاتی امیر کبیر ، 1333 .
  41. بصری ماوردی ، ابی الحسن علی بن محمد ، الاحکام السلطانیه والولایات الدینیه ، قم دفتر تبلیغات حوزه علمیه.
  42. جوادی ، شجاع ، تاریخ سیر پلیس ، قم ، 1355 ه.ش (2535شاهنشاهی).
  43. آشتیانی ، محمد ، کتاب القضا، قم ، دارالهجره ، 1404 ق 1363 ش.
  44. قرشی،سید علی اکبر ، قاموس قرآن ، تهران، دارالکتب الا سلامیه، 1357 ش.
  45. سلار بن عبدالعزیز ، المراسم العلویة فی الاحکام النبوی ،تحقیق محسن الحسینی الامینی
  46. نظام الملک ، ابوعلی حسن بن علی ، سیاستنامه(سیرالملوک)، به کوشش جعفر شعار ، انتشارات زوار ، تهران ، 1357ه.ش(2537شاهنشاهی).
  47. همایون ، محمد هادی ، تبلیغات یک واژه در دو حوزه ، مرکز چاپ ونشر فرهنگی سازمان تبلیغات اسلامی ، 74.
  48. باد کوبه هزاوه ، احمد ، حسبه در سرزمینهای شرق اسلامی از آغاز تا سقوط بغداد، پایان نامة دوره دکتری دانشکده الهیات ومعارف اسلامی دانشگاه تهران ،1379شهریور.
  49. باستانی پاریزی ، ابراهیم ، سیاست واقتصاد در عصر صفوی ، تهران ، انتشارات صفی علیشاه ،1357 ش.
  50. لمبتون ، سیری در تاریخ ایران بعد از اسلام ، ترجمة یعقوب آژند.
  51. عبکری الدمشقی ، عبدالحی بن احمد ، شذرات الذهب فی اخبار من ذهب ، بیروت ، دارالکتب العلمیه.
  52. زورق،محمدحسین، مبانی تبلیغ ، انتشارات سروش ، چاپ اول ، 1368 ش .
  53. رشید ، رضا ، تفسیر المنار ، بیروت ، دارالمعرفة ، 1412 ق .
  54. نعمان ، قاضی بن محمد، دعائم الاسلام، قاهره ، 1383 ق1963 م.
  55. الاحسایی ، ابن ابی جمهور ، عوالی الئالی العزیز یه فی الا حادیث الدینیه ، تحقق السید المرعشی و مجتبی العراقی، قم، 1403 ق.
  56. ــــــــــــــــــــــ ، الاقتصاد الهادی الی الرشاد ، تحقیق شخ حسن سعید ، مطبعة خیام قم .
  57. ــــــــــــــــــــــ ، الامالی ، قم ، 1414 ق .
  58. مقریزی ، تقی الدین بن عباس ، الخطط ، بیروت ، دارالصادر.
  59. لیثی الواسطی ، علی بن محمد ، عیون الحکم والمواعظ ، تحقیق حسین الحسنی البیرجندی، دارالحدیث ، 1376 ش.
  60. مجلسی،محمدباقر ، بحار الانوار ، بیروت ، موسسة الوفاء ، 1403 ق1983 م.
  61. محقق حلی ، شرایع الاسلام فی مسائل الحلال والحرام ، نجف ، 1389 ق.
  62. حلبی، یحیی بن سعید ، الجامع للشرایع ، تحقیق جمعی از فضلاء ، قم ، 1405 ق.
  63. برقی ، ابی جعفر احمد بن محمد ، المحاسن ، تصحیح وتعلیق سید جلال الدین الحسینی ، دارالکتب الاسلامیه.
  64. ابن خلدون ،عبدالرحمن ، مقدمه، ترجمه محمد پروین گنابادی ، بنگاه ترجمه ونشرکتاب ، تهران ، 1355 ش.
  65. ماجد ، عبدالمنعم ، تاریخ الحضارة الاسلامیة فی العصور الوسطی ، قاهره ، مکتبة الانجلوا المصریه ، 1972م.
  66. قلقشندی ، ابی العباس احمد بن علی ، صبح الاعشی فی صناعة الانشاء ، المؤسسة المصریه العامه لتآلیف والترجمه.
  67. ری شهری، محمدی ،میزان الحکمة ،مکتبة الإعلام الاسلا می ، قم ، 1404 ق.
  68. سروش ، عبدالکریم ، حکمت ومعیشت ، موسسه فرهنگی صراط ،تهران، 1373 ش.
  69. ـــــــــــــــــــــــ ،اوائل المقالات ،به کوشش مهدی محقق، تهران ، 1372 ش .
  70. شیزری، عبدالرحمن بن نصر ، نهایة الرتبة فی طلب الحسبة ، بیروت ، دارالثقافة .
  71. خنجی ، فضل الله بن روزبهانی،سلوک الملوک ، انتشارات خوارزمی ،1362 ش .
  72. دهخدا ، علی اکبر ، لغت نامه ، دانشگاه تهران- سازمان لغت نامه ، 1339 ش .
  73. زمخشری ، محمود ، الکشاف ، بیروت ، داراالکتاب العربی ،
  74. خمینی ، امام روح الله ، تحریر الوسیله ، قم ، انتشارت قدس محمدی .
  75. ساکت،محمدحسین، نهاد دادرسی دراسلام ،آستان قدس رضوی، 1365 ش .
  76. ابن حمزه ، ابی جعفرمحمد بن علی ، الوسیله الی نیل الفضیله ، تحقیق محمد الحسون قم‏‏‏،1408 ق.
  77. متز ، آدام ، الحضاره الاسلامیة فی القرن الرابع الهجری ، بیروت ، دارالکتب العربی 1378 ق1967 م.
  78. طاعت نژاد ، ذوالفقار ، احکام ومبانی امور حسبیه در فقه امامیه ، پایان نامه کارشناسی ارشد،دانشکده الهیات و معارف اسلامی دانشگاه تهران، بهمن1380.
  79. ــــــــــــــــــــــ ، النهایة فی مجرد فقه والفتاوی، قم، انتشارات قدس محمدی .
  80. حلبی ، ابو المجد ابی الحسن علی بن احسن ، اشارة السبق ، تحقیق ابراهیم بهادری ، قم ،موسسه النشرالاسلامی .
  81. ابراهیم حسن ، حسن ، تاریخ الاسلام ، مصر ، مکتبه النهضه ،1946.

نویسندگان : عبدالحسین رضایی راد - دکتر سید محمدتقی قبولی درافشان برگرفته از : سراج منبع: maroofyaran.co //: http

منبر بیستم : امر به معروف در نهضت‏حسینى علیه السلام:

آیه: سوره نحل آیه 125 : { ادْعُ إِلىَ‏ سَبِیلِ رَبِّکَ بِالحِْکْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الحَْسَنَةِ وَ جَدِلْهُم بِالَّتىِ هِىَ أَحْسَنُ إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَن ضَلَّ عَن سَبِیلِهِ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِین‏ }  یا محمّد (ص) مردم را با حکمت و موعظه نیکو به سوى راه و دین پروردگارت دعوت کن، و با ایشان به طریقى که نیکوتر است استدلال نما ، پروردگارت بهتر می ‏داند چه کسانى از راهش گمراه شده و چه کسانى هدایت یافته ‏اند.

حدیث: عَنْ رَسُولِ اللّه ِ صلی الله علیه و آله: أَلدّالُّ عَلَى الْخَیْرِ کَفاعِلِهِ. رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: کسى که دیگران را به کار نیک راهنمائى کند گـویـا خـود آن را انـجـام داده اسـت.

سیمای امربه معروف و نهی از منکر: امر به معروف در نهضت‏حسینى علیه السلام:

زائر در سفر معنوى زیارت به دیدار آمران به معروف و الگوهاى نهى از منکر مى‏رود و گامهاى بلند آنان در جهت پاسدارى از ارزشها را یادآور مى‏شود. از این مقال به نمونه‏هایى از «معروف‏گرایى‏» و «منکرستیزى‏» از درسهاى «مکتب زیارت‏» آشنا مى‏شویم.امام حسین(ع) در بیان هدف خودش از نهضت الهى و عظیم عاشورا از امر به معروف و نهى از منکر یاد مى‏کند و مى‏فرماید: و انما خرجت لطلب الاصلاح فى امة جدى ارید ان آمر بالمعروف و انهى عن المنکر: من بدین هدف (از مدینه) بیرون آمدم که امت جد خویش را اصلاح نمایم و تصمیم دارم امر به معروف و نهى از منکر کنم.

جهت معرفى امر به معروف و نهى از منکر به نمونه‏هایى از آن اشاره مى‏کنیم.

الف. نهى از همکارى با ستمگران:امام صادق(ع) به یکى از شیعیان خود به نام «عذافر» فرمود: بلغنى انک تعامل «ابا ایوب‏» و «ابا الربیع‏» فما حالک اذا نودى بک فى اعوان الظلمة: به من اینگونه خبر رسیده که با «ابى ایوب‏» و «ابا الربیع‏» همکارى مى‏کنى! حالت چگونه خواهد بود اگر تو را در قیامت در ردیف همکاران ظالمان صدا بزنند.چون «عذافر» چهره در هم کشید.حضرت فرمود: من تو را به چیزى ترساندم که خداوند مرا به او ترسانده است.

ب. صفوان جمال از یاوران و اصحاب امام موسى بن‏جعفر(علیهماالسلام) شترهاى خویش را به هارون اجاره مى‏دهد و پس از اینکه خدمت‏حضرت مى‏رسد با این کلمات مورد عتاب قرار مى‏گیرد که «کل شى‏ء منک حسن جمیل ما خلا شیئا واحدا» همه کارهاى تو نیکوست مگر یکى از آنها. از حضرت مى‏پرسد: فدایت‏شوم، کدامیک از کارها؟ امام مى‏فرماید: کرایه دادن شترهایت‏به هارون‏الرشید! عرضه مى‏دارد به خدا قسم که من فقط آنها را براى رفتن او به مکه داده‏ام بدون اینکه حتى خودم به همراه او باشم. حضرت مى‏فرماید: آیا دوست دارى آنها تا هنگام پرداخت کرایه شترانت زنده بمانند؟ مى‏گوید: بلى! امام مى‏فرماید: «من احب بقائهم فهو منهم و من کان منهم کان وروده على النار» هر کس زنده بودن آنها را دوست‏بدارد از آنها خواهد بود و همراه آنها به آتش وارد خواهد شد. پس از فرمایش امام(ع) بود که صفوان به بهانه اینکه پیر شده است و توان اداره شتران خویش را ندارد تمامى آنها رافروخت.

ج - نهى از منکر در کاخ خلیفه ستمگر عباسى:نزد متوکل خلیفه عباسى از امام على النقى(ع) سعایت کردند که قصد شورش علیه حکومت تو را دارد. از این رو دستور داد شبانه امام(ع) را نزد او بیاورند. متوکل چون امام را دید احترام کرد و آن حضرت را در کنار خود نشاند، سپس جام شرابى را به امام تعارف کرد! حضرت سوگند یاد کرد که گوشت و خون من با چنین چیزى آمیخته نشده است، مرا معاف دار. او دست‏برداشت و گفت‏شعرى بخوان. حضرت فرمود: من چندان از شعر بهره‏اى ندارم. متوکل گفت: چاره‏اى از آن نیست. امام اشعارى خواند که ترجمه آن چنین است: زمامداران جهانخوار و مقتدر بر قله کوهسارها شب را به روز درآوردند درحالى که مردان نیرومند از آنان پاسدارى مى‏کردند ولى قله‏ها نتوانستند آنان را از خطر مرگ برهانند. آنان پس از مدتها عزت از جایگاههاى امن به زیر کشیده شدند و در گودالها و گورها جایشان دادند. چه منزل و آرامگاه ناپسندى! پس از آنکه به خاک سپرده شدند فریادگرى فریاد برآورد کجاست آن دستبندها و تاجها و لباسهاى فاخر؟ کجاست آن چهرهاى در ناز و نعمت پرورش یافته که به احترامشان پرده‏ها مى‏آویختند؟ گور به جاى آن پاسخ دهد: اکنون کرمها بر سر خوردن آن چهره‏ها با هم مى‏ستیزند. آنان مدت درازى در دنیا خوردند و آشامیدند ولى امروز آنان که خورنده همه چیز بودند خود خوراک حشرات و کرمهاى گور شده‏اند. چه‏خانه‏هایى ساختند تا آنان را از گزند روزگار حفظ کنند ولى سرانجام پس از مدتى این خانه‏ها و خانواده‏ها را ترک گفته به خانه گور شتافتند. چه اموال و ذخایرى انبار کردند ولى همه آنها را ترک گفته رفتند و آنها را براى دشمنان خود واگذاشتند خانه‏ها و کاخهاى آباد آنان به ویرانه تبدیل شد و ساکنان آنها به سوى گورهاى تاریک شتافتند.متوکل از شنیدن این اشعار گریست‏به اندازه‏اى که از اشک چشمش ریشش تر شد و جام شراب را بر زمین زد و بساط عیاشى و هرزگى‏اش برچیده شد.

د - جلوگیرى از شبهه‏پراکنى:اسحاق کندى که از فلاسفه عراق به شمار مى‏آمد در زمان خود تالیف کتابى به نام «تناقضات قرآن‏» را آغاز کرد. او مدتهاى زیادى در منزل نشسته و خود را به نوشتن آن کتاب مشغول ساخته بود. تا آنکه یکى از شاگردان او به دمت‏حضرت امام حسن عسکرى(ع) رسید. حضرت به او فرمود: آیا در میان شما مردى رشید وجود ندارد که استادتان کندى را از کارش باز داشته برگرداند. شاگرد گفت: ما شاگرد او هستیم و نمى‏توانیم به اشتباه او اعتراض کنیم.امام فرمود: اگر مطالبى به تو تفهیم شود مى‏توانى به او برسانى؟ گفت: آرى.امام فرمود: از اینجا که برگشتى با او به لطف و مدارا رفتار کن و هنگامى که‏کاملا با او انس گرفتى به او بگو مساله‏اى به نظرم رسیده مى‏خواهم آن را از تو بپرسم و آن این است که: آیا ممکن است گوینده قرآن از گفتار خود، معنایى غیر از آنچه تو گمان کرده‏اى اراده کرده باشد؟ او در پاسخ خواهد گفت: بلى ممکن است زیرا که او مرد باهوشى است. پس به او بگو شما چه مى‏دانید شاید گوینده قرآن معانى دیگرى غیر از آنچه تو براى آن حدس زده‏اى اراده کرده باشد.شاگرد به نزد کندى رفت و طبق دستور امام سؤال را مطرح کرد. فیلسوف با کمال دقت‏به سؤال شاگرد گوش داد و فت‏سؤال خود را تکرار کن. او سؤال را تکرار نمود. استاد فکرى کرد و گفت: بلى امکان دارد که چیزى در ذهن گوینده سخن باشد که شنونده، خلاف آن را فهمیده باشد.استاد که سؤال فوق را دقیق یافت رو به شاگرد کرد و گفت: قسم مى‏دهم تو را که بگویى این سؤال را از کجا آموختى؟ شاگرد گفت: همین طور به ذهنم خطور کرد. کندى گفت: این کلامى نیست که از مانند تو صادر شود. به من بگو از کجا آن را یاد گرفتى؟ شاگرد گفت: امام حسن عسکرى(ع) مرا به آن امر فرمود. کندى گفت: آرى این مطالب فقط بر قامت این خاندان زیبندگى دارد. سپس دستور داد آتشى روشن کنند و تمام آنچه در این باره تالیف کرده بود سوزانید.در زیارتنامه‏هاى معصومین (علیهم السلام) امر به معروف و نهى از منکر یکى از شاخص‏هاى اساسى و مهم زندگى آنها به شمار آمده است. چنانکه در زیارت جامعه آمده است «وامرتم بالمعروف و نهیتم عن المنکر و جاهدتم فى الله حق جهاده حتى اعلنتم و بینتم فرائضه‏»: امر به معروف و نهى از منکر نمودید و حق جهاد را در دین خدا بجا آوردید تا آنکه دعوت الهى را آشکار ساخته، واجباتش را بیان نمودید.نیز در زیارت امام حسین(ع) در حرم امیرالمؤمنین(ع) مى‏خوانیم: «و امرت بالمعروف و نهیت عن المنکر و تلوت الکتاب حق تلاوته‏»: امر به معروف و نهى از منکر نمودى و قرآن را چنانکه شایسته است‏خواندى.اما آنچه در این مساله اهمیت ویژه دارد شناخت‏شیوه‏هایى است که معصومین(علیهم السلام) به منظور به کار بستن این دو فریضه مهم یعنى امر به معروف و نهى از منکر انجام مى‏دادند، که باختصار به چند مورد آن اشاره مى‏کنیم.

شیوه‏هایى از معصومین(علیهم السلام):

  1. محبت و نرمخویى:زمانى که حضرت موسى به همراهى برادرش هارون ماموریت مى‏یابد که به سوى فرعون حرکت کند و او را به توحیدفرا خواند شیوه و دستورالعمل الهى براى آنها این گونه مقرر مى‏شود: «و قولا له قولا لینا لعله یتذکر او یخشى‏»: با فرعون به نرمى سخن گویید شاید به یاد خدا افتد و ترس خدا را پیشه کند. یکى از عوامل مهم موفقیت رسول گرامى اسلام نیز محبت و نرمخویى آن حضرت به شمار آمده است. قرآن کریم در این زمینه مى‏فرماید: «و لو کنت فظا غلیظ القلب لانفضوا من حولک‏»: اگر تندخو و سخت‏دل بودى مردم از گرد تو متفرق مى‏شدند.و در باره آن حضرت نقل شده است: به هنگامى که یکى از کافران با تندى به آن بزرگوار پرخاش کرد اصحاب تصمیم گرفتند با او به ستیز و نزاع برخیزند و حضرت آنها را نهى کرد و خود نسبت‏به آن مرد کافر محبت فراوان نمود و با خوشرویى از او استقبال کرد به حدى که آن فرد تحت تاثیر الطاف آن حضرت قرار گرفت و اسلام آورد. سپس حضرت رو به اصحاب خود فرمود: مثل من و شما همانند فردى است که شترش سرکش شده باشد و هر یک از مردم به آن شتر نهیبى زنند و آن شتر وحشى‏تر شود. اما صاحب شتر مى‏گوید من خود آشناترم، اجازه دهید خودم او را رام مى‏کنم. و سپس صاحب آن او را رام مى‏کند. چنانکه دیدید که این فرد رام شد و اسلام را انتخاب نمود.نمونه دوم: فردى از اهل شام که نسبت‏به اهل بیت عصمت و طهارت دشمنى دیرینه داشت‏به مدینه مى‏آید و به امام حسن و پدرش(علیهما السلام) اهانت مى‏کند. امام حسن(ع) با خوشرویى و کلمات ملاطفت‏آمیز با او برخورد مى‏کند. شامى که خود را در مقابل اقیانوسى از بزرگوارى و فضیلت مشاهده مى‏کند، مى‏گوید: پیش از آنکه تو را ملاقات کنم تو و پدرت دشمن‏ترین مردم نزد من بودید و اکنون محبوبترین فرد نزد من هستید. و بدین ترتیب در ردیف دوستداران و معتقدان خاندان پیامبر قرار گرفت.نمونه چهارم: زهیر بن‏قین از افرادى بود که دوست نمى‏داشت‏با امام حسین(ع) روبرو شود. همراهان او مى‏گویند ما جمعى بودیم که به هنگام مراجعت از مکه وقتى در بین راه به امام حسین مى‏رسیدیم از او کناره مى‏گرفتیم زیرا که حرکت‏به همراهى حضرت ناخوشایندمان بود. در یکى از منازل بین راه مجبور به ماندن در محلى شدیم که امام حسین(ع) نیز در آنجا بود. امام قاصدى را به سوى زهیر روانه کرد و از او خواست که با حضرت ملاقات کند. زهیر به خدمت‏حضرت رفت و زمانى نگذشت که شاد و خرم با چهره‏اى برافروخته برگشت و دستور داد که خیمه او را نزدیک سراپرده حضرت نصب کنند. بدین گونه بود که با برخورد نیک امام حسین(ع) در ردیف شهداى کربلا قرار گرفت.نمونه پنجم: وقتى که مردى نصرانى به امام باقر(ع) جسارت فراوان مى‏کند حضرت به او مى‏فرماید: «ان کنت صدقت غفر الله لها و ان کنت کذبت غفر الله لک‏»: اگر آنچه گفتى راست است‏خداوند از کرده مادر من درگذرد و اگر دروغ مى‏گویى خداى تو را بیامرزد. راوى اضافه مى‏کند: چون مرد نصرانى این بردبارى و بزرگوارى را که از حوصله بشر بیرون است دید و پشیمان شد و مسلمانى اختیار کرد.
  2. دورى از دشنام:قرآن، کلام زیباى حق است و پیروان خویش را دعوت کرده است که با مردم به نیکى سخن بگویند «و قولوا للناس حسنا» و از اینکه حتى به کافران دشنام داده شود نهى کرده است. چنانکه مى‏فرماید: «و لا تسبوا الذین یدعون من دون الله فیسبوا الله عدوابغیر علم‏»: به آنان که غیر خدا را مى‏خوانند دشنام ندهید تا مبادا آنها از روى جهالت‏خدا را دشنام دهند.گویا امیرمؤمنان(ع) به هنگامى که مشاهده مى‏کند یکى از اصحابش به سپاه معاویه دشنام مى‏دهد، مى‏فرماید: «انى اکره ان تکونوا سبابین‏»: من دوست ندارم که شما دشنام دهنده باشید. و در یکى از نقلها آمده است که به حجر بن‏عدى و عمرو بن‏حمق فرمود: «کرهت ان تکونوا لعانین شتامین، ... و لکن لو وصفتم مساوى اعمالهم فقلتم من سیرتهم کذا و کذا و من اعمالهم کذا و کذا کان اصوب فى القول‏». ناخوشایند است‏براى من که شما را دشنامگر ببینم ولى اگر اعمال بد و سیره ناپسند آنها را بیان کنیدبهتر خواهد بود. آن دو گفتند: اى امیرمؤمنان، ما موعظه‏ات را به جان و دل پذیراییم و خود را با آدابى که به ما مى‏آموزى مؤدب خواهیم ساخت.به همین سبب بود که امام صادق(ع) دوستى چندین ساله خویش را با فردى که به غلام و خدمتگزارش فحش و ناسزا گفت، قطع نمود.
  3. برخورد استدلالى و حکمت‏آمیز:اساس دعوت پیامبران الهى را حکمت تشکیل مى‏دهد. آن بزرگواران به هنگام برخورد با کافران و ملحدان محکم‏ترین استدلالها را بیان مى‏کردند نمونه‏هایى از آن را قرآن کریم در داستان ابراهیم(ع) و برخورد آن حضرت با ستاره‏پرستان و معتقدان به الوهیت‏خورشید و ماه بیان نموده است. و بر این اساس است که تعلیم وآموزش حکمت‏یکى از فلسفه‏هاى بعثت پیامبر خاتم صلى الله علیه و آله به شمار آمده است چنانکه در سوره جمعه مى‏خوانیم: «هو الذى بعث فى الامیین رسولا منهم یتلوا علیهم آیاته و یزکیهم و یعلمهم الکتاب و الحکمة‏»: اوست‏خدایى که میان مردمان درس نیاموخته پیغمبرى از خود آنها برانگیخت تا بر آنان آیات وحى خدا را تلاوت کند و آنها را پاکیزه سازد و به آنها کتاب و حکمت آموزش دهد. و در پى همین هدف است که پیامبر گرامى اسلام(ص) از سوى خداوند ماموریت مى‏یابد که: «ادع الى سبیل ربک بالحکمة و الموعظة الحسنة‏»: مردم را به راه پروردگارت بر اساس حکمت و پندهاى نیک دعوت کن.تاریخ زندگى آن حضرت تجسم صفحات زرینى از این‏گونه رفتارهاست‏به طورى که این امر مورد اعتراف مخاطبان آن حضرت قرار مى‏گرفت و بر همین اساس به اسلام مى‏گرویدند. در یکى از نقلها آمده است هر موقع پیامبر اکرم متوجه مى‏شد که شخصیتى از عرب وارد مکه شده است‏با او تماس مى‏گرفت و آیین خود را به وى عرضه مى‏داشت. روزى شنید که «سوید بن‏صامت‏» وارد مکه شده است. فورا با او ملاقات نمود و حقایق نورانى آیین خود را براى او تشریح کرد. وى فت‏شاید این حقایق همان حکمت لقمان است که البته من هم مى‏دانم. حضرت فرمود: گفته‏هاى لقمان نیکوست ولى آنچه خدا بر من نازل فرموده است‏بهتر و بالاتر است زیرا آن مشعل هدایت و نورافکن فروزانى است. سپس حضرت آیاتى چند براى او خواند و وى نیز آیین اسلام را پذیرفت.اصولا احتجاجات و استدلالهاى معصومین(علیهم اسلام) با مذاهب و مکاتب مختلف نمونه خوبى از برخوردهاى حکمت‏آمیز مى‏باشد که کتاب «احتجاج مرحوم طبرسى‏» و کتابهایى از این قبیل، آیینه‏اى از این نوع برخوردهاست. اینکه امام رضا(ع) به (عالم آل محمد«ص‏») لقب یافته است همین احتجاجات و برخوردهاى استدلالى و کلامى آن حضرت یا ادیان و مکاتب گوناگون بوده است زیرا این زمینه براى آن بزرگوار بیش از معصومین دیگر فراهم بوده است.در خاتمه به اعتراف یکى از منکران توحید به نام ابن ابى‏العوجاء که در باره برخوردهاى حکمت‏آمیز امام صادق(ع) ذکر نموده است مى‏پردازیم. مفضل در مقدمه کتاب خود (توحید) مى‏گوید در یکى از روزها در مسجد پیامبر(ص) به ابن ابى‏العوجاء برخوردم در حالى که سخنان کفرآمیزى بر زبان مى‏راند. از شدت خشم نتوانستم خوددارى کنم و گفتم اى دشمن خدا، ملحد شدى و پروردگارى که تو را به نیکوترین ترکیب آفریده و از حالات گوناگون گذرانده انکار کردى ...!ابن ابى‏العوجاء گفت: اى مرد اگر تو از متکلمانى با تو به روش آنان سخن بگویم. و اگر از یاران جعفر بن‏محمد صادق هستى او خود با ما چنین سخن نمى‏گوید. او از سخنان ما بیش از آنچه تو شنیدى بارها شنیده ولى دشنام نداده است و در بحث‏بین ما و او از حد و ادب بیرون نرفته است. او بردبار و آرام و متین و خردمند است و هرگز خشم و سفاهت‏بر او چیره نمى‏شود. سخنان و دلایل ما را مى‏شنود تا آنکه هر چه در دل داریم به زبان مى‏آوریم. گمان مى‏کنیم بر او پیروز شده‏ایم آنگاه با کمترین سخن دلایل ما را باطل مى‏سازد و با کوتاهترین کلام حجت را بر ما تمام مى‏کند چنان که نمى‏توانیم پاسخ دهیم. اینک اگر تو از پیروان او هستى چنانکه شایسته اوست‏با ما سخن بگو. و بر این مبناست که در زیارتنامه معصومین(علیهم السلام) مى‏خوانیم:«و نصحتم له فى السر و العلانیة و دعوتم الى سبیله بالحکمة و الموعظة الحسنة و بذلتم انفسکم فى مرضاته‏»: به خاطر خدا مردم را در پنهان و آشکار نصیحت کردید و به راه حق یا برهان و حکمت و پند و موعظه نیکو دعوت کردید و در راه خشنودى خدا از جان خود گذشتید.منبع: ماهنامه کوثر- نویسنده:عباس کوثرى

منبر بیست ویکم : بی تفاوتی" اجتماعی به جای "مسئولیت پذیری اجتماعی

آیه: سوره احزاب آیه 45 و 46 : { یَأَیهَُّا النَّبىِ‏ُّ إِنَّا أَرْسَلْنَکَ شَهِدًا وَ مُبَشِّرًا وَ نَذِیرًا (45) وَ دَاعِیًا إِلىَ اللَّهِ بِإِذْنِهِ وَ سِرَاجًا مُّنِیرًا (46) } اى پیامبر، ما تو را فرستادیم تا شاهد و مژده ‏دهنده و بیم ‏دهنده باشى. (45) و مردم را به فرمان خدا به سوى او بخوانى، و چراغى تابناک باشى. (46)

حدیث: عَنْ عَلى علیه السلام: اُؤْمُر بِالْمَعْرُوفِ تَکُنْ مِنْ اَهْلِهِ. على علیه السلام فرمودند: امر به معروف کن تا از اهل معروف شوى.

سیمای امربه معروف و نهی از منکر: بی تفاوتی" اجتماعی به جای "مسئولیت پذیری اجتماعی:

"به تو چه!"،"مگه تو پلیسی؟"،"تو چیکاره ی مملکتی؟"،"هر کسی رو تو گور خودش میذارن!"،"موسی به دین خود، عیسی به دین خود!" اینها اصطلاحات و ضرب المثل های رایجی هستند که بارها و بارها از زبان افراد مختلف و در موقعیت های گوناگون شنیده ایم.کافیست فردی را در حال انجام یک عمل مخالف با هنجارهای شرعی و قانونی ببینید و به او تذکر دهید. اگر عملی که انجام می دهد تعمدا و با اشراف بر غیرقانونی و غیرشرعی بودن آن باشد، احتمال زیادی وجود دارد که جملات بالا را از زبان او بشنوید. امر به معروف و نهی از منکر پیش از آنکه یه تکلیف شرعی باشد، وظیفه ای انسانی است که به ساده ترین شیوه، اجتماع را از خطرات غیرقابل جبران مصون میدارد.امر به معروف و نهی از منکر، یعنی من در قبال سلامت جامعه احساس مسئولیت می کنم.امر به معروف و نهی از منکر، یعنی من نسبت به سرنوشت خود و کلیت جامعه ای که در آن زندگی می کنم و تک تک افراد آن بی تفاوت نیستم.امر به معروف و نهی از منکر یعنی من انسان ها را دوست دارم؛ سالم بودن و سالم ماندن آنان برای من مهم است...امر به معروف و نهی از منکر یعنی من هم از این جامعه حقی دارم؛ عقلا بر هیچکس حرجی نیست اگر در پی احقاق حقوق خود باشد .اما چرا برخی این قاعده عقلی مبتنی بر ساده ترین و بدیهی ترین اصول روانشناختی1 را برنمی تابند؟چه اتفاقی می افتد که "بی تفاوتی" اجتماعی جای "مسئولیت پذیری اجتماعی" را می گیرد؟

 اول: (فرار از قانون):مفهوم قانون، در پس پرده زیبا و مدرن و دهان پرکن خود، صرفا به معنی "تن دادن به محدودیت" است. یعنی چه؟ یعنی من وقتی قانونی را می پذیرم خود را موظف نموده ام فقط در چارچوب تعریف شده ی در آن قانون رفتار کنم.مثال: وقتی قانون به من تکلیف می کند که در پیاده رو و محل گذر عابرین، بساط دستفروشی پهن نکنم، یعنی من را محدود کرده به داشتن محلی خاص که مورد قبول قانون باشد.

این محدودیت می تواند بنا به یک حکم شرعی باشد یا یک قانون مدنی یا...وقتی شخصی حاضر نباشد محدودیت ایجاد شده را بپذیرد در اصطلاح از قانون فرار کرده است. فرار از قانون، واکنش افرادی است که بی آنکه بدانند تمایلات شخصی خود را بر مصالح عمومی ترجیح میدهند و به همین دلیل از محدودیت های اعمال شده توسط قوانین گریزانند.نمونه بارز این خصیصه را می توان در افراد فراری از حجاب در سطح جامعه -به وفور- دید؛ یعنی افرادی که تمایلات شخصی خود را به قانونی که سلامت اخلاقی جامعه را تامین می کند ترجیح می دهند.

 دوم: (بی اطلاعی):بی انصافی است اگر همه افرادی که در مواجهه با امر به معروف و نهی از منکر جبهه می گیرند را در صف افراد فراری از قانون قرار دهیم. بسیاری از این اشخاص به دلیل جهلی که نسبت به قوانین -و یا فایده قوانین- دارند به این ورطه می غلتند. به عنوان یک مثال ساده: مسلما اگر یک خانم بداند که بدپوششی چه مخاطراتی برای وی در پی دارد هیچگاه از تکلیف شرعی و قانونی عفاف و حجاب سرپیچی نخواهد کرد. (متاسفانه برخی افراد تا مورد تعرض قرار نگیرند حاضر به پذیرش اصل بازدارنده بودن پوشش مناسب نیستند؛ بگذریم...)

 سوم: (تصورات غلط):

1- امر به معروف و نهی از منکر دخالت در امور شخصی افراد و مغایر با حقوق بشر است!این شبهه رایج را می توان با تعریف صحیح "امور [زندگی] شخصی" به راحتی پاسخ گفت. (مشروط به اینکه فرد به "خطا بودن" عمل انجام شده واقف باشد،) اعتقاد به تاثیر متقابل فرد و جامعه، شخص را به این باور میرساند که زندگی یا امورات شخصی محدود به اموری است که تاثیر -حتی المقدور- مستقیمی بر سلامت جامعه نداشته باشد.مضاف بر این، آنهایی که امر به معروف و نهی از منکر را "دخالت در زندگی شخصی" افراد می دانند بیشترین اعتراضات را نسبت به کم و کاستی ها و خطاهای دیگران دارند.

2- امر به معروف و نهی از منکر، وظفه مجری قانون است نه افراد عادی!مجری قانون یعنی اِعمال کننده قانون، در حالیکه امر به معروف و نهی از منکر در مرحله تذکر زبانی نیازی به اعمال قانون ندارد. البته قطعا در مراحل پیشرفته آن، نیاز به حکم حاکم شرع و اجرا توسط مجری قانون است (مانند قطع ید سارق -با لحاظ تمامی شرایط- توسط مجری قانون)

3- اینهمه بی قانونی در مملکت واقع می شود که به آنها رسیدگی نمی کنند؛ بی قانونی یعنی اختلاس 3000 میلیاردی نه بیرون بودن موی دختران و روزه خواری و ...!به جرأت می توان گفت احمقانه ترین و بی منطق ترین نوع برخورد افرادی که در برابر امر به معروف و نهی از منکر جبهه می گیرند در مورد شماره 3 ملاحظه می شود. کدام قاعده عقلی می پذیرد که وجود یک بی قانونی و خطا را توجیهی برای خطاهای دیگر بدانیم؟ چه منطقی می پذیرد که به دلیل برخورد وقوع یک جرم از خطاهای دیگر چشم پوشی کنیم؟ پدری را تصور کنید که به دلیل کتک کاری یکی از فرزندانش، از فحاشی فرزند دیگر می گذرد!! یا مثلا یک معلم را در نظر آورید که به دلیل درس نخواندن یکی از شاگردان، از بی نظمی بقیه دانش آموزان چشمپوشی می کند!! خنده دار نیست؟

چهارم:فرهنگ مطالبه گری صحیح:

بی انصافی است که دامنه امر به معروف و نهی از منکر را به تذکر دادن به افراد بدپوشش محدود کنیم. امر به معروف و نهی از منکر یعنی فرهنگ صحیح مطالبه حقوق فردی و اجتماعی! مسلما دامنه حقوق فردی و اجتماعی انسان بسیار گسترده تر از چیزی است که امروز جامعه با عنوان امر به معروف و نهی از منکر میشناسد.

فرهنگ مطالبه گری صحیح یعنی کارمند اداره بداند اگر ده دقیقه از تایم اداری را مشغول امور شخصی خود باشد مورد مواخذه همکاران و ارباب رجوع قرار می گیرد. زیرا این حق ارباب رجوع است که در تایم اداری به مراجعه وی پاسخ داده شود.فرهنگ مطالبه گری صحیح یعنی فروشنده بداند در صورت کم فروشی، پیش از اینکه پای مجری قانون به میان آید، مورد مواخذه خریداران قرار می گیرد. زیرا این حق خریدار است که به اندازه پولی که هزینه می کند خرید نماید.فرهنگ مطالبه گری صحیح یعنی زن و مرد بدانند در صورت بروز رفتارهای غیر اخلاقی -اعم از بدپوششی، دعوا و فحاشی در ملا عام، انجام رفتارهای خلاف شئونات اسلامی و ...- مورد مواخذه دیگر اعضای جامعه قرار می گیرند زیرا حق تک تک افراد جامعه است که در محیطی سالم -به لحاظ اخلاقی- زندگی و فعالیت کنند.و این همه چه زیبا در قالب قانون مدرن و مترقی امر به معروف و نهی از منکر گنجانده شده اند.کلام آخر اینکه، امر به معروف و نهی از منکر نه تنها تکلیف، بلکه حق هر انسان - اعم مسلمان و غیر مسلمان- است که بنا به قاعده عقلی تاثیر متقابل فرد و جامعه و لزوم زندگی در یک جامعه سالم پذیرفته می شود.اگر فرهنگ مطالبه گری صحیح از تک تک آحاد جامعه، از مسئولین عالیرتبه حکومت گرفته تا افراد عادی، تبدیل به یک رویه عادی و جاری میشد کمتر شاهد هنجارشکنی های بزرگ و کوچک بودیم. نه کسی جرأت می کرد به بیت المال دست اندازی کند و نه حتی کسی سیگارش را در یک مکان عمومی روشن می کرد...

1-  فرد فرد انسان ها در کنار یکدیگر جامعه را تشکیل می دهند. اگر انجام یک رفتار غلط به مرور بین افراد جامعه رواج یابد و تبدیل به یک امر عادی در جامعه گردد، افراد سالم اجتماع نیز از خطر آن مصون نیستند. در علم روانشناسی اجتماعی، مبحث کنش متقابل، به تفصیل به این مسئله پرداخته شده است.

پی نوشت1: می نویسم که فراموش نکنم... دعا کوچکترین و کم هزینه ترین کاری است که می توان در حق بندگان خدا کرد.

پی نوشت2: بسم الله الرحمن الرحیم. قُلْ یا عبادیَ الذینَ أَسْرَفوا علی أَنفُسهِم لا تَقْنطوا من رَّحْمَةِ الله إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنوبَ جَمیعًا إنَّهُ هو الغفور الرحیم       

پی نوشت3: عقل پرسید که دشوار تر از مُردن چیست؟/ عشق فرمود "فراق" از همه دشوار تر است...              

منبر بیست ودوم : امربه معروف و نهی از منکر درکلام ولایت(1)

آیه: سوره مائده آیه 99 : { مَّا عَلىَ الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلَاغُ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَ مَا تَکْتُمُون‏ } بر پیامبران جز رساندن احکام خدا وظیفه ‏اى نیست و خدا هر چه را آشکار سازید یا پنهان دارید، می ‏داند.

حدیث: عَنْ رَسُولِ اللّه ِ صلی الله علیه و آله: مـَنْ اَمَرَ بِمَعْرُوفٍ أَوْ نَهى عَنْ مُنـْکَرٍ أَوْدَلَّ عَلى خَیْرٍ اَوْ أَشارَ بِهِ فَهُوَ شَریکٌ. رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: هرکس دیگرى را به کار نیکى امر کند یا او را از کار زشتى باز دارد یا اینکه او را به خیرى راهنمائى نماید و یا اشاره به امر خیرى داشته باشد در آن کارنیک شریک خواهد بود.

سیمای امربه معروف و نهی از منکر: امربه معروف و نهی از منکر درکلام ولایت(1):امام خمینی :

این دو از والاترین و شریفترین واجبات هستند، و به وسیله این دو واجب، دیگر واجبات برپا مى‏شود.

وجوب آن دو از ضروریات دین، و منکر وجوب آن در صورت توجه به لوازم انکار خود و پذیرش آن، کافر خواهد بود.

امربه‏معروف و نهى‏ازمنکر، دو اصلى است در اسلام که همه چیز را مى‏خواهد اصلاح کند؛ یعنى با این دو اصل مى‏خواهد تمام قشرهاى مسلمین را اصلاح بکند، به همه مأموریت داده. به همه، به تمام افراد زیر پرچم مأموریت داده که باید وادار کنید همه را به کارهاى صحیح و جلوگیرى کنید از کارهاى فاسد.

همان‏طورى که هر شخص و هر فردى موظف است که خودش را اصلاح کند، موظف است که دیگران را هم اصلاح کند؛ اصل امر به ‏معروف و نهى ‏از منکر براى همین است که جامعه را اصلاح کند.

انبیاى عظام، تا آن جا که توانستند جدیت کردند که ظلم را از این بشر ظالم بزدایند؛ به موعظه، به نصیحت، به امر به‏ معروف، به نهى ‏از منکر.

نهى ‏از منکر اختصاص به روحانى ندارد، مال همه است؛ امت باید نهى‏ از منکر بکند، امر به ‏معروف بکند.

من مراعات همه شما را بکنم، شما هر یک مراعات همه را. یک همچو برنامه است که همه را وادار کرده که به همه چرا بگوییم، همه را، هر فردى، به فردى لازم کرده به اینکه امربه‏معروف کند.

امربه‏معروف و نهى‏ازمنکر از امورى است که بر همه کس واجب است، یک چیزى نیست که بر یکى واجب باشد بر دیگرى نه، همه ما مکلفیم که همان‏طور که مکلفیم که خودمان را حفظ کنیم و خارج کنیم از ظلمت به نور، مکلف هستیم دیگران را همین‏طور دعوت کنیم.

امربه‏معروف و نهى‏ازمنکر بر همه ملت واجب است؛ اگر یک خلاف یکى کرد باید او را نهى بکنید، باید بازدارید او را از این کار.

ما همه امروز وظیفه داریم؛ امربه‏معروف و نهى‏ازمنکر بر همه مسلمین واجب است؛ جلوگیرى از منکرات بر همه مسلمین واجب است؛ سفارش به حق که امربه‏معروف است و نهى‏ازمنکر است، بر همه مسلمین واجب است. شما و ما موظفیم که هم در تمام امورى که مربوط به دستگاههاى اجرایى است امربه‏معروف کنیم و اگر اشخاصى پیدا مى‏شوند که خلاف مى‏کنند، معرفى کنیم به مقاماتى که براى جلوگیرى مهیا هستند و مشکلات را هم تحمل کنیم.

از این جهت که شما مى‏خواهید اطاعت امر خدا را بکنید، نهى‏ازمنکر کنید.

آن مردمى را که دارند حیثیت اسلام را از بین مى‏برند، حقوق ضعفا را پایمال مى‏کنند و... باید نهى‏ازمنکر کرد.

اگر در سکوت علماى دین و پیشوایان مذهب، ترس این باشد که معروف منکر و منکر معروف شود، برایشان واجب است علم خود را آشکار نمایند، و سکوت جایز نیست.

من مسائل کلى را قبلا نوشته‏ام که باید ایران یک مملکت اسلامى و همه چیزش اسلامى باشد. اگر کسى در احوال شخصى‏اش مرتکب معصیت و فساد هم بشود و بر فرض اثبات هم، روى موازین شرعى باید امربه‏معروف و نهى‏ازمنکر نمود؛ نباید کسى از این معنا سوء استفاده کند و در خیابانها کار خلاف شرع انجام دهد.

با او با کلام نرم لیّن گفتگو کند، باشد که به یاد خدا افتد و از کردار خود و عاقبت امر بترسد این دستور امربه‏معروف و نهى‏ازمنکر است... اکنون تو نیز که مى‏خواهى امربه‏معروف و نهى‏ازمنکر کنى و خلق خدا را ارشاد کنى از این آیات شریفه الهیه که براى تذکر و تعلم فرو فرستاده شده متذکر شو تعلم گیر با قلب پر از محبت و دل با عاطفه با بندگان خدا ملاقات کن و خیر آنها را از صمیم قلب طالب شو و چون قلب خود را رحمانى و رحیمى یافتى به امر و نهى و ارشاد قیام کن تا دلهاى سخت را برق عاطفه قلبت نرم کند و آهن قلوب، به موعظه آمیخته با آتش محبت لیّن گردد و این وادى غیر از وادى بغض فى اللّه و حب فى اللّه است که انسان باید با اعدا دین عداوت داشته باشد.

و باب امربه‏معروف و نهى‏ازمنکر از وجهه رحمت رحیمیه است. پس، بر آمر به معروف و ناهى از منکر لازم است که به قلب خود از رحمت رحیمیه بچشاند، و نظرش در امر و نهى خودنمایى و خودفروشى و تحمیل امر و نهى خود نباشد؛ زیرا که اگر با این نظر مشی کند، منظور از امر به ‏معروف و نهى ‏از منکر که حصول سعادت عباد و اجراى احکام اللّه در بلاد است، حاصل نشود؛ بلکه گاه شود که از امربه‏معروف انسان جاهل، نتیجه معکوس حاصل شود و چندین منکر سربار شود؛ براى یک امر و نهى جاهلانه که از روى خواهش نفسانى وتصرف شیطانى واقع شود و اما اگر حس رحمت و شفقت و حق نوعیت و اخوّت انسان را به ارشاد جاهلان و بیدار کردن غافلان وادار کند، کیفیت بیان و ارشاد که از ترشحات قلب رحیمانه است، طورى شود که قهرا تأثیر در مواد لایقه بسزا کند و قلوب صلبه سخت را نیز از آن استکبار و استنکار فرو نشاند.

سزاوار است که آمر به معروف و ناهى از منکر در امر و نهى و مراتب انکار خود، مانند پزشک معالج مهربان یا پدر مهربان مراعات شخص آلوده به گناه را بنماید؛ انکار او، لطف و رحمت براى مرتکب و بلکه براى همه امّت باشد و سزاوار است قصد او، تنها خدا و رضایت او باشد و عمل خود را از آمیخته شدن با هواهاى نفسانى و اظهار بزرگى، حفظ کند و نفس خود را منزه نداند و براى آن، برترى و بزرگى بر مرتکب قائل نباشد؛ چه بسا مرتکب منکر هر چند مرتکب گناهان بزرگ، صفات پسندیده‏اى داشته باشد که خد او را به خاطر این صفات دوست دارد، گرچه به واسطه ارتکاب گناه، عملش مبغوض خداوند است و اى بسا امر و نهى کننده، به عکس او باشد (صفاتى را داراست که مورد رضایت خداوند نیست) هر چند بر خود او مخفى است.

از بزرگترین مصادیق امربه‏معروف و نهى‏ازمنکر و شریفترین و دقیقترین و شدیدترین آنها از نظر تأثیر و دلنشین‏ترین آنها بویژه اگر آمر و ناهى از علماى دین و سران مذهب باشد، آن امربه‏معروف و نهى‏ازمنکرى است که از شخصى صادر شود که خود، لباس معروف چه واجب و چه مستحب را به تن کرده باشد و از منکر؛ بلکه از مکروه دور باشد (یعنى خود، عامل به معروف و تارک منکر باشد) و کسى باشد که به اخلاق انبیا و اهل معنویت، آراسته باشد و از اخلاق نادانان و اهل دنیا بدور باشد تا با عمل و روش و اخلاقش، آمر و ناهى باشد و مردم به او اقتدا کنند، و اگر العیاذباللّه خلاف این باشد و مردم ببینند عالمى که مدعى جانشینى پیامبران و رهبرى امت است، آنچه را مى‏گوید عمل نمى‏کند، این وضع موجب ضعف عقیده مردم و جرأت پیدا کردن آنان بر گناهان و بدگمانى ایشان نسبت به علماى گذشته خواهد شد؛ به همین جهت بر علما، خصوصا سران مذهب لازم است از مواضع و موارد تهمت، دورى کنند و از بزرگترین موارد تهمت، نزدیک شدن به پادشاهان ستم و رؤساى ستمگر مى‏باشد و بر امت اسلامى لازم است که اگر عالمى را اینچنین دیدند، کار او را با احتمال صحت حمل بر صحت نمایند (و بگویند این کار او به خاطر مصلحتى بوده) و اگر احتمال صحت نسبت به کار او نمى‏دهند، باید از او دورى کنند و او را طرد نمایند، زیرا او غیر روحانى است که به لباس روحانیون درآمده و شیطانى است که در لباس علما است که از امثال او و شرّ آنها براى اسلام به خدا پناه مى‏بریم.

اصل امر به معروف و نهى از منکر براى این است که جامعه را اصلاح کند.

این کشور باید همه افرادش آمر به معروف و ناهى از منکر باشند و اعوجاج ها را خودشان رفع کنند.

ما موظفیم همه در تمام امور که مربوط به دستگاههاى دولتى است ، امر به معروف کنیم .

انحرافات همه از منکرات است . جز خط مستقیم توحید هر چه هست منکرات است .

امر به معروف و نهى از منکر مهمترین واجبات و اشرف آنهاست .

سید الشهدا ( سلام الله علیه ) از همان روز اول که قیام کردند ، انگیزه شان این بود که معروف را اقامه کنند و منکر را از بین ببرند.

نهى از منکر اختصاص به روحانى ندارد ، امت باید نهى از منکر کند ، امر به معروف کند .

همانطور که هر فردى موظف است خودش را اصلاح کند ، موظف است دیگران را هم اصلاح کند .

سزاوار است که آمر به معروف و ناهى از منکر در امر و نهیش همچون طبیبى مهربان و پدرى دلسوز باشد که پیوسته مصلحت مرتکب منکر را در نظر بگیرد.

یاد گیرى شرایط امر به معروف و نهى از منکر و موارد وجوب و عدم وجوب آن واجب است تا در امر و نهى خود مرتکب منکر نشود.

اگر اقامه معروف و جلوگیرى از منکر موقوف بر اجتماع جمعى از مکلفین باشد ، واجب است اجتماع کنند.

از عظیمترین مصادیق امر به معروف و نهى از منکر و شریفترین و دقیقترین و شدید ترین آنها از نظر تأثیر و دلنشین ترین آنها آن است که از شخصى صادر شود که خودش لباس معروف را چه واحب و چه مستحبش پوشیده و به آن عمل کرده باشد و از منکر و حرام بلکه از مکروه دور باشد.

فرائض دینى به سبب امر به معروف و نهى از منکر استوار مى گردد.

اگر احتمال دهد امر یا نهى او در تأخیر وقوع منکر یا تسریع انجام معروف مؤثر است ، امر و نهى واجب‏است .

اگر بداند امر و نهى او جلوى معصیت را نمى گیرد ولى از آن مى کاهد ، امر و نهى واجب است .

اگر بداند یا احتمال دهد امر یا نهى اش با تکرار مؤثر است ، واجب است تکرار کند.

اگر گنهکار از گناه دست برداشت ولى توبه نکرد ، امر او به توبه واجب است .

 اگر بدعتى در اسلام واقع شود و سکوت دانشمندان دینى و رهبران مذهبى ، سبب هتک اسلام و ضعف عقاید مسلمانان شود ، بر آنها واجب است که به هر وسیله ممکن نهى از منکر کنند ، هر چند بدانند مؤثر واقع‏نمى‏شود.

امر به معروف و نهى از منکر براى این است که جامعه را اصلاح کند.

امر به معروف و نهى از منکر دو اصل است در اسلام که همه چیز را مى خواهد اصلاح کند.

وجوب امر به معروف و نهى از منکر از ضروریات دین است .

منبر بیست وسوم : امربه معروف و نهی از منکر درکلام ولایت(2)

آیه: سوره آل عمران آیه 159 : { فَبِمَا رَحْمَةٍ مِّنَ اللَّهِ لِنتَ لَهُمْ وَ لَوْ کُنتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لاَنفَضُّواْ مِنْ حَوْلِکَ فَاعْفُ عَنهُْمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَ شَاوِرْهُمْ فىِ الْأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَکَّلْ عَلىَ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یحُِبُّ الْمُتَوَکلِِّین‏ } پس [اى پیامبر] بواسطه ‏ى لطف الهى بود که با آنها [که در احُد نافرمانى کرده بودند] مهربان شدى در حالى که اگر خشن و تندخو و سنگدل بودى از اطراف تو پراکنده می ‏شدند، پس از آنها درگذر و [حتّى‏] براى ایشان طلب مغفرت نما و در کارها با آنها مشورت کن و چون بر امرى تصمیم گرفتى، [تنها] بر خداوند توکّل کن که خداوند، توکّل کنندگان را دوست می دارد.

حدیث: عَنْ أَمیرِالمُؤمِنین علیه السلام: مَنْ کانَ فیه ثَلاثٌ سَلِمَتْ لَهُ الدُّنیا وَ الاْخِرَةُ: یـَأْمُرُ بِالْمـَعْرُوفِ وَ یـَأْتـَمِرُ بِـهِ وَ یَنْهى عَنِ المْنُکَرِ وَیَنْتَهى عَنْهُ وَ یُحافِظُ عَلى حُدُودِاللّه ِ جَلَّ وَ عَلا. على علیه السلام فرمودند: کسى که سـه چیز در او باشد، دنیـا و آخرتش سـالم مى مـاند: 1. امر به معروف کند و خود نیز پذیراى آن باشد. 2. نهى از منکر کند وخود نیز پذیرا باشد. 3. حدود الهى را نگهدارى کند

سیمای امربه معروف و نهی از منکر: امربه معروف و نهی از منکر درکلام ولایت(2):مقام معظم رهبری مدظله العالی

 او [امام خمینى] آمر به معروف و ناهى از منکر و مجاهد فى‏سبیل‏اللَّه بود.

امر به ‏معروف و نهى‏ از منکر، یادآورى یک واجب فراموش شده:ما باید خود را به سرچشمه‏ى اسلام برسانیم تا زندگى به تمامى، شیرین شود؛ قرآن کریم مى‏فرماید: «الّذین ان مکّناهم فى الارض اقاموا الصّلوة و اتوا الزّکوة و امروا بالمعروف و نهوا عن‏المنکر» . من مى‏خواهم این واجب فراموش شده‏ى اسلام را به‏یاد شما و ملت ایران بیاورم: امربه‏معروف و نهى‏ازمنکر، همه‏ى آحاد مردم باید وظیفه‏ى امر کردن به کار خوب و نهى کردن از کار بد را براى خود قایل باشند؛ این، تضمین‏کننده‏ى حیات طیبه در نظام اسلامى خواهد بود؛ عمل کنیم تا آثارش را ببینیم؛ امربه‏معروف، یک مرحله‏ى گفتن و یک مرحله‏ى عمل دارد؛ مرحله‏ى عمل، یعنى اقدام با دست و با زور، این مرحله، امروز به عهده‏ى حکومت است و باید با اجازه‏ى حکومت انجام بگیرد ولاغیر. اما گفتن با زبان، بر همه واجب است و همه باید آن را بدون ملاحظه انجام بدهند.

روزى بود که اگر کسى، کار خلافى مرتکب مى‏شد و دیگرى به او اعتراض مى‏کرد، نظام حاکم آن اعتراض را مى‏کوبید. ما دیده بودیم که اگر گناهى انجام مى‏گرفت، گناهکار تشویق مى‏گردید؛ اما معترض به گناه کوبیده مى‏شد! امروز، به‏عکس است. امروز، نه این‏که گناه در جامعه نیست؛ هست. زمان حکومت امیرالمؤمنین(علیه‏الصّلاةوالسّلام) هم در جامعه گناه بود؛ اما مهم این است که نظام و تشکیلات حاکم بر جامعه - آن کسانى که اداره و مدیریت کشور را بر عهده دارند- میل به طرف صلاح دارند و با گناه و تخلف مخالفند.

گفتن گناه به گناهکار با زبان خوش و با لحن مناسب و در جایى هم با زبان تند -در مواردى که مفسده‏یى به وجود نیاید - گناه را در جامعه کم خواهد کرد و به ضعف و انزوا خواهد انداخت. چرا ما از این موضوع غافلیم؟ همه‏ى آحاد مردم، در محیط کسب و خانه و جمع دوستان و در محیط درس و دانشگاه و کلاً در هر جایى که هستند، اگر خلافى را دیدند، به خلافکار بگویند: این، از نظر اسلام خلاف است؛ چرا انجام مى‏دهى؟ گفتن همین یک کلمه مؤثر است. اگر زبانهاى گوناگون و نفسهاى مختلف گناه را تذکر بدهند، گناهکار به طور غالب از گناه و تخلف دست خواهد کشید؛ چه این تخلف، تخلف شرعى و چه تخلف از قوانین باشد.

اعمال و گفتار تفرقه‏انگیز و دلسردکننده از هر کسى صادر شود، خیانت به امام و اسلام است. از حضرات نمایندگان محترم مجلس شوراى اسلامى، ائمه‏ى محترم جمعه، گویندگان مذهبى و رسانه‏هاى عمومى تقاضا مى‏کنم همگان را به این وظیفه‏ى انقلابى توجه دهند؛ و البته ضمانت اصلى براى این کار، آحاد مردم حزب‏اللَّه‏اند که با مشاهده‏ى تخلف از این وظیفه‏ى الهى، موظف به نهى ازمنکر و اعراض از متخلفین مى‏باشند.

همه‏ى مسؤولین و دست‏اندرکاران و مردم، موظف به رعایت حریم مقررات اسلامى مى‏باشند. مردم مسلمان و متشرع، تاکنون نیز در همه جا به همین نحو عمل کرده و پاس وقف را داشته‏اند و اگر کسى یا کسانى تخطى نمایند، باید نهى‏ازمنکر و ردع از خلاف شوند.

امربه‏معروف و نهى‏ازمنکر که یکى از ارکان اساسى اسلام و ضامن برپاداشتن همه‏ى فرایض اسلامى است، باید در جامعه‏ى ما احیا شود و هر فردى از آحاد مردم، خود را در گسترش نیکى و صلاح و برچیده شدن زشتى و گمراهى و فساد، مسؤول احساس کند.

 ما هنوز تا یک جامعه‏ى کاملاً اسلامى که نیکبختى دنیا و آخرت مردم را به‏طور کامل تأمین کند و تباهى و کجروى و ظلم و انحطاط را ریشه‏کن سازد، فاصله‏ى زیادى داریم. این فاصله، باید با همت مردم و تلاش مسؤولان طى شود و پیمودن آن، با همگانى شدن امربه‏معروف و نهى‏ازمنکر آسان گردد. مساجد به عنوان پایگاههاى معنویت و تزکیه و هدایت، روزبه‏روز گرمتر و پررونق‏تر شود و نشان ایمان و عمل و اخلاق اسلامى، در گوشه و کنار جامعه، از جمله در مراکز دولتى و ادارات و دانشگاهها، همه را به پیروى از تعالیم نورانى قرآن تشویق نماید. کتاب خدا در میان مردم حضور واقعى بیابد و آموختن و تدبر و تعمق در آن، براى همه بخصوص جوانان و نوجوانان، امرى رایج و دایر گردد. در این مورد، مسؤولیت علما و آگاهان و نویسندگان و گویندگان و رسانه‏هاى عمومى، بسى مهم و خطیر است.

ما هنوز تا یک جامعه‏ى کاملاً اسلامى که نیکبختى دنیا و آخرت مردم را به‏طور کامل تأمین کند و تباهى و کجروى و ظلم و انحطاط را ریشه‏کن سازد، فاصله‏ى زیادى داریم. این فاصله، باید با همت مردم و تلاش مسؤولان طى شود و پیمودن آن، با همگانى شدن امربه‏معروف و نهى‏ازمنکر آسان گردد. مساجد به عنوان پایگاههاى معنویت و تزکیه و هدایت، روزبه‏روز گرمتر و پررونق‏تر شود و نشان ایمان و عمل و اخلاق اسلامى، در گوشه و کنار جامعه، از جمله در مراکز دولتى و ادارات و دانشگاهها، همه را به پیروى از تعالیم نورانى قرآن تشویق نماید. کتاب خدا در میان مردم حضور واقعى بیابد و آموختن و تدبر و تعمق در آن، براى همه بخصوص جوانان و نوجوانان، امرى رایج و دایر گردد. در این مورد، مسؤولیت علما و آگاهان و نویسندگان و گویندگان و رسانه‏هاى عمومى، بسى مهم و خطیر است.

مبارزه‏ى با منکرات، حساس است.

امر به ‏معروف و نهى‏ از منکر را اقامه کنید:

جوانان در محیط خودشان، امربه‏معروف و نهى‏ازمنکر کنند. چرا این واجب -امربه‏معروف، امر به کارهاى خوب - در جامعه‏ى اسلامى هنوز اقامه نشده است؟ نگویید به من چه؛ او هم نمى‏تواند بگوید به تو چه؛ اگر هم گفت، شما اعتنا نکنید. بعضى خیال مى‏کنند تا منکرى دیده شد، باید با مشت به سراغش بروند! نه، ما سلاحى داریم که از مشت کارگرتر است. آن چیست؟ سلاح زبان. زبان از مشت خیلى کارگرتر و نافذتر و مؤثرتر است؛ مشت کارى نمى‏کند.

بعضى جوانان به ما نامه مى‏نویسند که اجازه بدهید ما با این تظاهرات منکراتى، مقابله و مبارزه کنیم. خیلى خوب، مقابله بکنید؛ اما چه‏طور؟ بریزید، طرف مقابل را تکه پاره کنید؟! نه، این نیست. حرف بزنید، بگویید؛ یک کلمه بیشتر هم نمى‏خواهد؛ لازم نیست یک سخنرانى بکنید. کسى که مى‏بینید خلافى را مرتکب مى‏شود - دروغ، غیبت، تهمت، کین‏ورزى نسبت به برادر مؤمن، بى‏اعتنایى به محرّمات دین، بى‏اعتنایى به مقدسات، اهانت به پذیرفته‏هاى ایمانى مردم، پوشش نامناسب، حرکت زشت - یک کلمه‏ى آسان بیشتر نمى‏خواهد؛ بگویید این کار شما خلاف‏است، نکنید؛ لازم هم نیست که با خشم همراه باشد. شما بگویید، دیگران هم بگویند، گناه در جامعه خواهد خشکید.

چرا کسانى از گفتن ابا مى‏کنند؟ یک عده بر اثر ضعف نفس از گفتن ابا مى‏کنند، یک عده هم خیال مى‏کنند که گفتن فایده‏یى ندارد؛ باید با دست جلو بروند! نه، زبان‏از دست خیلى مهمتر است. امربه‏معروف و نهى‏ازمنکر را اقامه کنید؛ نگذاریددر جوامع جوان - چه در مدرسه‏ها، و چه در دانشگاهها - کار به فساد بکشد. این مراکز براى دشمن هدف است. بدانید که نسل جوان این جامعه و این ایران اسلامى زنده است؛ دشمن هم این را بداند. با بودن شما جوانان مؤمن، حجت بر ما تمام است.

با همگانى شدن، امر به‏ معروف و نهى ‏از منکر آسان گردد. مساجد به عنوان پایگاههاى معنویت و تزکیه و هدایت، روزبه‏روز گرمتر و پررونق‏تر شود و نشان ایمان و عمل و اخلاق اسلامى، در گوشه و کنار جامعه، از جمله در مراکز دولتى و ادارات و دانشگاهها، همه را به پیروى از تعالیم نورانى قرآن تشویق نماید. کتاب خدا در میان مردم حضور واقعى بیابد و آموختن و تدبر و تعمق در آن، براى همه بخصوص جوانان و نوجوانان، امرى رایج و دایر گردد. در این مورد، مسؤولیت علما و آگاهان و نویسندگان و گویندگان و رسانه‏هاى عمومى، بسى مهم و خطیر است.

امر به ‏معروف و نهى ‏از منکر یک واجب اسلامى است و باید در میان مردم رایج بشود.

«امر به ‏معروف و نهى ‏از منکر» - یعنى سوق دادن به نیکیها و باز داشتن از بدیها-

چندى پیش گفتم: «همه، امر به معروف و نهى ‏از منکر کنند.» الآن هم عرض مى‏کنم: نهى‏ازمنکر کنید. این، واجب است.این، مسؤولیت شرعى شماست. امروز مسؤولیت انقلابى و سیاسى شما هم هست.

 به من نامه مى‏نویسند؛ بعضى هم تلفن مى‏کنند و مى‏گویند: »مانهى‏ازمنکر مى‏کنیم. اما مأمورین رسمى، طرف ما را نمى‏گیرند. طرف مقابل را مى‏گیرند!« من عرض مى‏کنم که مأمورین رسمى - چه مأمورین انتظامى و چه مأمورین قضایى - حق ندارند از مجرم دفاع کنند. باید از آمر و ناهى شرعى دفاع کنند. همه دستگاه حکومت ماباید ازآمربه معروف وناهى از منکر دفاع کند.این، وظیفه است.اگر کسى نماز بخواند و کس دیگرى به نمازگزار حمله کند، دستگاههاى ما از کدامیک باید دفاع کنند؟ از نمازگزار یااز آن کسى که سجّاده رااز زیر پاى نمازگزار مى‏کشد؟ امربه‏معروف و نهى‏ازمنکر نیز همین‏طور است. امربه‏معروف هم مثل نماز، واجب است. در نهج‏البلاغه مى‏فرماید: «و ما اعمال البّر کلها و الجهاد فى سبیل‏اللَّه عند الامر بالمعروف و النّهى عن المنکر الا کنفثة فى بحر لجّى.»  یعنى امر به ‏معروف ونهى ‏از منکر، در مقیاس وسیع و عمومى خود، حتى از جهاد  بالاتر است؛ چون پایه دین رامحکم مى‏کند. اساس جهاد راامربه معروف ونهى‏ازمنکراستوار مى‏کند. مگر مأمورین و مسؤولین ما مى‏توانند آمربه معروف وناهى از منکر را بادیگران مساوى قرار دهند؛ چه رسد به این‏که نقطه مقابل‏او را تأیید کنند!؟ البته جوان حزب‏اللّهى هم باید باهوش باشد. باید چشمهایش رابازکند و نگذارد کسى در صفوف او رخنه کند و به‏نام امربه معروف ونهى‏ازمنکر، فسادى ایجاد نماید که چهره حزب‏اللَّه را خراب کند. باید مواظب باشید. این، به عهده خودتان است. من یقین دارم - و تجربه‏هاى این چندسال هم نشان داده - تانیروهاى مؤمن وحزب‏الّلهى براى انجام کارى به میدان مى‏آیند، یک عدّه عناصر بدلى و دروغین، با نام اینها در گوشه‏اى فسادى ایجاد مى‏کنند تا ذهن مسؤولین را نسبت به نیروهاى مؤمن و حزب‏الّلهى و مردمى چرکین کنند. مواظب باشید. مسأله امربه‏معروف و نهى‏ازمنکر، مثل مسأله نمازاست. یادگرفتنى است. باید بروید یاد بگیرید. مسأله دارد که کجا و چگونه باید امربه‏معروف ونهى‏از منکر کرد؟ البته من عرض مى‏کنم - قبلاً هم گفته‏ام - در جامعه‏اسلامى، تکلیف عامه مردم، امربه معروف ونهى‏از منکر با لسان است؛ با زبان. اگر کار به برخورد بکشد، آن دیگر تکلیف مسؤولین است. آنها باید وارد شوند. اما امربه‏معروف و نهى‏ازمنکر زبانى، مهمتر است. عاملى که جامعه رااصلاح مى‏کند، همین نهى‏ازمنکر زبانى است. به آن آدم بدکار، به آن آدم خلافکار، به آن آدمى که اشاعه فحشا مى‏کند، به آن آدمى که مى‏خواهد قبح گناه را از جامعه ببرد، مردم باید بگویند. ده‏نفر، صدنفر، هزارنفر! افکارعمومى روى وجود و ذهن او باید سنگینى کند. این، شکننده‏ترین چیزهاست. همین نیروهاى مؤمن و بسیجى و حزب‏الّلهى؛ یعنى همین عامه مردم مؤمن؛ یعنى همین اکثریّت عظیم کشور عزیز ما؛ همینهایى که جنگ را اداره کردند؛ همینهایى که از اوّل انقلاب تا به حال با همه حوادث مقابله کردند، در این مورد مهمترین نقش را مى‏توانند داشته باشند. همین نیروهاى مردمى، که اگر نبودند - این بسیج اگر نبود، این نیروى عظیم حزب اللَّه اگر نبود - در جنگ هم شکست مى‏خوردیم؛ در مقابل دشمنان گوناگون هم دراین چندسال شکست مى‏خوردیم و آسیب‏پذیر بودیم. کارخانه ما را مى‏خواستند به تعطیلى بکشانند؛ نیروى حزب‏الّلهى از داخل کارخانه مى‏زد به سینه‏شان. مزرعه ما را در اوایل انقلاب مى‏خواستند آتش بزنند؛ نیروى حزب‏الّلهى از همان وسط بیابانها و روستاها و مزارع، مى‏زد توى دهانشان. خیابانها رإ؛  مى‏خواستند به اغتشاش بکشند؛ نیروى حزب‏الّلهى مى‏آمد سینه سپرمى‏کرد و در مقابلشان مى‏ایستاد. جنگ هم که معلوم است! این، آن نیروى اصلى کشوراست. نظام اسلامى متّکى به این نیروست. اگر مردم؛ یعنى همین نیروهاى‏مؤمن و حزب‏اللّهى، با نظام باشند، با دولت باشند - که هستند بحمداللَّه - اگراین نیروى عظیم و این نیروى بزرگ شکست ناپذیر مردمى در کنار مسؤولین و پشت سر مسؤولین باشد - که بحمداللَّه هست هیچ قدرتى نمى‏تواند با جمهورى‏اسلامى مقابله کند.

این جامعه اسلامى، باید زنده، هوشیار، آسیب‏ناپذیر، پرامید، آماده مقاومت، آماده ضربه‏زدن و به صورت یک موجود زنده مقاوم بماند و مقاومت کند. این، چگونه ممکن است؟ این است که بنده موضوع امربه‏معروف ونهى‏ازمنکر را مطرح کردم. موضوع امربه‏معروف که موضوع جدیدى نیست. این، تکلیف همیشگى مسلمانان است. جامعه اسلامى، با انجام این تکلیف زنده مى‏ماند. قوام حکومت اسلامى، با امربه‏معروف و نهى‏ازمنکر است، که فرمود: اگر این کار نشود، آن وقت «لیسلّطنّ اللَّه علیکم شرارکم فیدعوا خیارکم فلا یستجاب لهم».

 قوام حکومت اسلامى و بقاى حاکمیت اخیار، به این است که در جامعه امربه‏معروف ونهى‏ازمنکر باشد. امربه‏معروف فقط این نیست که ما، براى اسقاط تکلیف، دو کلمه بگوییم. آن هم در مقابل منکراتى که معلوم نیست از مهمترین منکرات باشند. وقتى یک جامعه را موظّف مى‏کنند که آحادش باید دیگران را به معروف امر و از منکر نهى کنند، این به چه معناست؟ چه وقت ممکن است آحاد یک ملت آمر به معروف و ناهى از منکر باشند؟ وقتى که همه، به معناى واقعى در متن مسائل کشور حضور داشته باشند؛ همه کار داشته باشند به کارهاى جامعه؛ همه اهتمام داشته باشند؛ همه آگاه باشند؛ همه معروف شناس و منکر شناس باشند. این، به معناى یک نظارت عمومى است؛ یک حضور عمومى است؛ یک همکارى عمومى است؛ یک معرفت بالا در همه است.

امر به ‏معروف، اینهاست. والّا اگر ما امربه‏معروف را در یک دایره محدود، آن هم به وسیله افراد معلومى، زندانى کنیم، دشمن هم در تبلیغات خودش بنا مى‏کند سمپاشى کردن؛ که در ایران بناست از این به بعد، نسبت به زنهاى بدحجاب، این‏طور عمل شود! این واجب به این عظمت را، که قوام همه چیز به آن است، بیاورند در دایره‏اى محدود، در خیابانهاى تهران؛ آن هم نسبت به چند نفر زنى که وضع حجابشان مثلاً درست نیست. این است معناى امربه‏معروف؟! این است معناى حضور نیروهاى مؤمن در صحنه‏هاى گوناگون جامعه؟! قضیه، بالاتر از این حرفهاست. تخلّفها یک اندازه و یک نوع نیست. تخلّفها، تخلّفهاى فردى نیست. بالاترین تخلّفها، آن تخلّفها و جرایمى است که پایه‏هاى نظام را سست مى‏کند. نومید کردن مردم، نومید کردن دلهاى امیدوار، کج‏نشان دادن راه راست، گمراه کردن انسانهاى مؤمن و بااخلاص، سوء استفاده کردن از اوضاع و احوال گوناگون در جامعه اسلامى، کمک کردن به دشمن، مخالفت کردن با احکام اسلامى و تلاش براى به فساد کشاندن نسل مؤمن. امروز دستهایى تلاش مى‏کنند تا فساد را به صورت نامحسوس - نه آن طورى که شما در خیابان آن را ببینید و بفهمید و مشاهده کنید - به شکلهاى گروهکى، ترویج کنند و جوانان را به فساد بکشانند؛ پسرها را به فساد بکشانند؛ مردم را به بى‏اعتنایى بکشانند. منکرات اینهاست؛ منکرات اخلاقى، منکرات سیاسى، منکرات اقتصادى. همه‏جا، جاى نهى‏ازمنکر است. یک دانشجو هم، در محیط درس مى‏تواند نهى ‏از منکر کند. یک کارمند شریف هم، در محیط کار خود مى‏تواند نهى‏ازمنکر کند. یک کاسب مؤمن هم، در محیط کار خود مى‏تواند نهى‏ازمنکر کند. یک هنرمند هم، با وسایل هنرى خود، مى‏تواند نهى‏ازمنکر کند. روحانیون در محیطهاى مختلف، یکى از مهمترین عوامل نهى‏ازمنکر و امربه‏معروف‏ند. نمى‏شود این واجب بزرگ الهى را در دایره‏هاى کوچک، محدود کرد. کار هم کار همه است. این‏طور نیست که مخصوص عدّه خاصى باشد. البته هرکس وظیفه‏اى دارد. من در پیام تشکّرى که منتشر شد، عرض کردم: قشرهاى مختلف، باید جایگاه خود را در امربه معروف و نهى‏ازمنکر، پیدا کنند. هر کس جایگاهى دارد. کجا باید نهى‏ازمنکر کنید؟ شما در مقابل کدام منکر مى‏توانید مقاومت کنید و بایستید؟ کدام رامى‏شناسید؟ کار، کار مردمى است. البته، علماى دین باید مردم را هدایت و راهنمایى کنند؛ کیفیّت نهى‏ازمنکر را بیان کنند و منکر را براى آنها شرح دهند.

باید خطر را بشناسیم. باید نقاطى را که خطر، از آن نقاط جامعه اسلامى را تهدید مى‏کند، درست بشناسیم. آن عبرتهاى قضایاى صدر اسلام را براى مردم و براى خودمان، باز کنیم. مهمترین وظیفه‏اى که در صراط امربه معروف ونهى‏ازمنکر وجود دارد، این است که نیروهاى مؤمن وآمربه‏معروف و ناهى‏ازمنکر و آنهایى که در نظام اسلامى انگیزه دارند، باید در صحنه باشند. همه‏جا باید حضور داشته باشند. حزب‏الّلهى بودن، یعنى آماده کار بودن براى انجام تکلیف الهى. این، یک ارزش است؛ یک ارزش انقلابى است. در نظام اسلامى، همه جا، کسى که داراى روحیه حزب الّلهى است بر کسى که داراى روحیه حزب الّلهى نیست، ترجیح دارد.

با امربه‏معروف و نهى‏ازمنکر؛ که وظیفه شما در داخل محیط کارهایتان و در همه جاهاست. با این روشها، کارى کنید که فضا، فضاى اسلامى شود

ما به آحاد ملت عزیز عرض کردیم؛ و گفتیم امربه‏معروف ونهى‏ازمنکر، این واجب‏الهى‏رابرپابدارید. دربین‏جوانان‏درسرتاسر کشور، شوروغوغایى به وجودآمد. پس، پیداست که این جوانان متمایل‏به‏امربه‏معروف ونهى‏ازمنکرند. بنابراین، وظیفه ما، مسؤولین، قانونگذاران و مجریان است که راه و زمینه‏رابراى‏اجراى‏این‏واجب‏الهى هموار و فراهم‏کنیم. امروزبحمداللَّه مجلس شوراى‏اسلامى، مجریان، مسؤولین کشور و دستگاه قضایى، همه از خود این ملتند. مبادا در گوشه‏وکنار، یا در دستگاه انتظامى یا قضایى، کسانى‏باشندکه‏راه‏راجلو آمربه معروف و ناهى‏ازمنکر سدکنند! مباداکسانى‏باشند که اگرکسى امربه‏معروف ونهى‏ازمنکرکرد، ازاوحمایت نکنند، بلکه‏ازمجرم حمایت کنند! البته‏خبرهایى ازگوشه وکنارکشور، در بعضى ازموارد به گوش من مى‏رسد. هر جا که بدانم و احساس کنم و خبر اطمینان بخشى‏پیداکنم که آمربه معروف وناهى از منکر، خداى نکرده موردجفاى مأمور و مسؤولى قرارگرفته، خودم واردقضیه خواهم شد. این، آن‏چیزى‏است که‏قوام کشور و استقلال کشوررا حفظ خواهدکرد. والّا ما دشمن زیاد داریم. چرادشمن‏تاامروزنتوانسته‏است مویى‏ازسراین‏ملت کم کندوبه‏این‏کشورضربه بزند؟ بحمداللَّه ایران اسلامى، با قدرت وصلابت‏کامل، درمقابل‏همه‏شان‏ایستادوایستاده‏است. چرا؟ ایران‏که‏همان‏ایران صدوپنجاه‏سال قبل‏است! این، به خاطر احساس وظیفه شما، به‏خاطرهمین‏حضور شما، به خاطرهمین روحیه حزب اللّهى شما و به خاطر این است که زن‏ومردمسلمان، تاهمه‏جا حاضرندازایمان و اسلام وانقلابشان دفاع‏کنند.اینهاست که‏این‏کشور را حفظ کرده است. مگر طور دیگرى مى‏شود این کشور را، بااین همه‏دشمن و بدخواه که چشم طمع به منابع زیرزمینى و بازارهاى آن دوخته‏اند، حفظ کرد؟! مگر مى‏شود در مقابل‏آنها، بدون‏این روحیه مقاومت‏کرد؟! این گونه است که کشور حفظ مى‏شود؛ با امربه معروف ونهى‏ازمنکر. منتهامن دو تذکّر به شماجوانان عزیز - درهرجاى‏کشورکه‏هستید - مى‏دهم. اوّلاً امربه‏معروف ونهى‏ازمنکریک واجب‏است که رودربایستى و خجالت‏بر نمى‏دارد.ماگفتیم: اگر دیدیدکسى‏مرتکب خلافى‏مى‏شود، امرکنید به معروف ونهى کنید از منکر. یعنى به‏زبان بگویید. نگفتیم مشت وسلاح‏وقوّت به کار ببرید. اینها لازم نیست. خداى‏متعال‏که‏این واجب رابر ما مسلمانان نازل فرموده است، خودش مى‏داند مصلحت چگونه‏است. ماهم تاحدودى حکم و مصالح الهى را درک مى‏کنیم. بزرگترین حربه در مقابل گناهکار، گفتن و تکرارکردن‏است. این‏که‏یک نفربگوید امّا ده‏نفرساکت بنشینند و تماشاکنند، نمى‏شود. اگر یکى‏دچارضعف نفس‏بشود، یکى‏خجالت بکشد و یکى بترسد، این‏که نهى‏ازمنکرنخواهدشد. گناهکارهم فقط بدحجاب نیست که بعضى فقط به مسأله بدحجابى چسبیده‏اند. این، یکى‏از گناهان‏است وازخیلى‏ازگناهان‏کوچکتراست.خلافهاى‏فراوانى از طرف آدمهاى لاابالى در جامعه وجوددارد: خلافهاى‏سیاسى، خلافهاى‏اقتصادى، خلاف درکسب وکار، خلاف درکارادارى، خلافهاى فرهنگى. اینهاهمه‏خلاف‏است. کسى‏غیبت مى‏کند، کسى دروغ مى‏گوید، کسى‏توطئه‏مى‏کند، کسى‏مسخره‏مى‏کند، کسى‏کم کارى‏مى‏کند، کسى‏ناراضى‏تراشى مى‏کند، کسى‏مال‏مردم را مى‏دزدد، کسى‏آبروى‏مردم رابرباد مى‏دهد. اینها همه منکراست. درمقابل‏این‏منکرات، عامل‏بازدارنده، نهى‏است؛ نهى‏ازمنکر. بگویید: »آقا، نکن.« این تکرار »نکن«، براى طرف مقابل، شکننده است. این‏نکته اوّل؛ که‏نهى‏ازمنکر، اراده‏وتصمیم وقدرت وشجاعت لازم دارد، که‏بحمداللَّه، درقشرهاى‏مردم ما و در زن و مرد ما وجوددارد. بایدآن را به کاربگیرید .منتظرنباشید که‏دستگاههابیایند و کارى‏بکنند.

بعضى ازمردم به این‏جا تلفن‏زدند، نامه‏نوشتند و سفارش‏کردندکه»آقا! شماگفتیدنهى‏ازمنکر. سیل‏پشتیبانیها هم انجام گرفت. اماعملاً کارى‏نشد!« عملاً چه کار مى‏خواستید بشود؟مگرلازم است که این‏جاهم دولت وارد شودیادستگاه‏قضایى مستقیماً واردشود؟خودمردم بایدوارد شوند. خودمردم بایدنهى کنند. البته‏دولت، مجلس‏شوراى‏اسلامى، دستگاه‏قضایى و نیروى‏انتظامى، موظّفند که ناهى‏ازمنکر را پشتیبانى کنند. این، وظیفه آنهاست. مباشر کار، خودمردم مى‏توانند باشند وبایدباشند.بخش عمده قضیه، این‏جاست. جوان‏رزمنده، خانواده شهیدداده، خانواده ایثارگر، خانواده اهل انفاق، مؤمنین نمازخوان و روزه بگیر و مسجد برو، دلسوزان انقلاب، روشنفکران علاقه‏مند به‏مفاهیم اسلامى‏وانقلابى؛ همه اینها باید در صحنه باشند.

تذکّر دوم این‏ است که‏ مواظب باشید کسانى ‏از این ‏واجب ‏الهى، سوء استفاده نکنند. حساب صاف کردنها، به خرده‏حسابهاى‏گذشته رسیدن، پرده‏درى، آبروریزى، تعرّض‏به نوامیس وعرض‏ومال‏این‏وآن به‏بهانه این‏واجب‏الهى، اینها نباید باشد. مردم باید هوشیارباشند.مردم همواره ودرهمه قضایا تیزهوشند. تیزهوشى مردم است‏که خیلى از اوقات دستگاهها را متوجّه قضایاى گوناگون مى‏کند. درهمین‏قضایاى‏رذالتهاوموذى‏گریهاى ضدّانقلاب وگروهکها ازروزاوّل تاامروز، غالباً مردم بودند که کمک کردند، مباشرت کردند، تیزبینى‏کردند، دقّت به خرج دادند، چیزى را دیدندواقدامى راانجام دادند و مسؤولین راهم هدایت کردند.این‏جا نیز همان‏طوراست.خودمردم، با تیزهوشى نباید بگذارند این‏واجب الهى و این فریضه بزرگ زمین‏بماند، یاخداى ناکرده مورد سوء استفاده‏قرارگیرد.

با هر چه که این نظام را سرپا نگه‏مى‏دارد، دشمنند. حتّى با شعارهاى شما هم دشمنند. آنها شعار امربه‏معروف و نهى‏ازمنکر را تمسخر مى‏کنند؛ شعار حزب‏اللّهى‏گرى را تمسخر مى‏کنند و شما را متّهم مى‏نمایند. اما حقیقت این است که همان امربه‏معروف و نهى‏ازمنکر و همان حرکت حزب‏اللّهى و همان پایبندى به اصول است که مى‏تواند در مقابل انحرافها و خطاهاى فاحش دنیاى امروز بایستد. هیچ چیز دیگر نمى‏تواند. ملتها هم این را مى‏خواهند.

بر همین اساس، من تأکید مى‏کنم که جوانان عزیز و مؤمن، آحاد مردم - زن و مرد مسلمان - امربه‏معروف و نهى‏ازمنکر را که دو فریضه الهى و جزو ارزشهایى است که مى‏تواند در این جهت، براى ملت ما وسیله بسیار مفید و مؤثّر و پیش‏برنده‏اى باشد، فراموش نکنند و دستگاههاى مختلف کشور - دستگاههاى دولتى وانقلابى - هم سعى کنند که خودشان را هرچه بیشتر، به موازین و اصول انقلابى، اسلامى نزدیک کنند.

این بانوان مسلمانى که در اداراتند، باید رفتارشان، لباسشان، زىّ‏شان و منششان مسلمانى باشد؛ و شما در این زمینه تکلیف و مسؤولیت دارید. البته با روش اسلامى؛ با همان شیوه‏اى که نهى‏ازمنکر اسلامى دارد و نه با روشهاى غیراسلامى و خشونتهاى نادرست.

به خداى متعال توکّل کنید و از او کمک بخواهید.

کار دنیا به جایى رسیده است که قدرتهاى زورگوى عالم، جلو چشم مردم دنیا، معروف را منکر و منکر را معروف مى‏کنند!

جهاد با همان شکل اسلامى‏اش - که البته حدودى دارد - ظلم نیست. در جهاد، تعدّى و تجاوز به حقوق انسانها نیست. درجهاد، بهانه‏گیرى و کشتن این و آن نیست. در جهاد، از بین بردن هرکسى که مسلمان نیست دیده نمى‏شود. جهاد، یک حکم الهى است که بسیار هم با عظمت است. اگر جهاد باشد، ملتها سربلند خواهند شد. بعد مى‏فرماید: «وعلیکم بالتّواصل و التّباذل.» با هم ارتباط داشته باشید. به هم کمک کنید. بذل کنید. «وایاکم والتّدابر والتّقاطع.» به هم پشت نکنید. پیوندها را قطع نکنید. «لاتترکوا الامر بالمعروف والنّهى عن المنکر.» امربمعروف و نهى‏ازمنکر را، هرگز ترک نکنید که اگر ترک کردید «فیولّى علیکم شرارکم.» آن‏جا که نیکى، دعوت کننده و بدى، نهى کننده نداشته باشد، اشرار برسرکار مى‏آیند و زمام حکومت را دردست مى‏گیرند. اگر مردم به مذموم شمردن بدها و بدیها عادت نکنند، بدها بر سرکار مى‏آیند و زمام امور را در دست مى‏گیرند. »ثم تدعون.« بعد شما خوبها دعا مى‏کنید که «خدایا، ما را ازشرّ این بدها نجات بده!» «فلا یستجاب لکم.» خدا دعاى شما را مستجاب نمى‏کند.

این، وصیت امیرالمؤمنین علیه‏السلام است که از اوّل تا آخر، حدود بیست موضوع از مهمترینها را دستچین و بیان فرموده است.

امام حسین قیام کرد تا آن واجب بزرگى را که عبارت از تجدید بناى نظام و جامعه اسلامى، یا قیام در مقابل انحرافات بزرگ در جامعه اسلامى است، انجام دهد. این از طریق قیام و از طریق امربه‏معروف و نهى‏ازمنکر است؛ بلکه خودش یک مصداق بزرگ امربه‏معروف و نهى‏ازمنکر است. البته این کار، گاهى به نتیجه حکومت مى‏رسد؛ امام حسین براى این آماده بود. گاهى هم به نتیجه شهادت مى‏رسد؛ براى این هم آماده بود.

کارهاى خیر مثل اسمش است و از هر چیز دیگر بهتر است. کارهاى نیکى که انسان انجام مى‏دهد، از هر آنچه که به ذهن بگذرد، بهتر است. اگر به عیادت مریض مى‏روید، اگر به مؤمن احسان مى‏کنید، اگر در کارها تعاون مى‏کنید، اگر علم مى‏آموزید، اگر به دنیا بى‏اعتنایید، اگر جهاد فى سبیل اللَّه و یا امربه‏معروف و نهى‏ازمنکر مى‏کنید و اگر عبادت خدا را انجام مى‏دهید؛ همه‏اینها کارهاى خیر است. این کارها از همه امورى که به ذهن انسان بگذرد، مثل مال و فرزند و جاه و مقام و دیگر ارزشهاى گوناگون بهتر است. هم مرحوم مجلسى و هم صاحب تحف العقول چند احتمال مى‏دهند که یکى از آنها همین احتمال است. احتمالات دیگر هم مى‏دهند که ظاهراً همین احتمال متیقن است.

بعضى از این برنامه‏ها، فضاى زندگى را قابل زیست مى‏سازد؛ مثل برنامه حکومت، تشکیل دولت، امربه‏معروف و نهى‏ازمنکر، دشمنى با ستمگران، خوبى و نیکى با مردمان صالح و مؤمن، کمک به اصلاح امور عمومى جهان و جامعه، کمک به از بین بردن فقر و دیگر برنامه‏هایى که مربوط به سطح جهان و محیط زندگى و جوامع است. مجموع این برنامه‏ها، در این اردوگاه بزرگ و در این دوران زندگى، براى من و شما گذاشته شده است.

هر کس باید واعظ خود باشد، خود را مراقبت کند، از تخطّى خود مانع شود، امربه‏معروف و نهى‏ازمنکر هم بکند که آن امرخود به معروف و نهى خود از منکر و موعظه کردن خود، بر امر و نهى و موعظه دیگران مقدّم است.

نظام اسلامى باید تضمین کند که ارزشهاى الهى حاکم باشد. آیه مبارکه «الّذین ان مکّنّاهم فى الارض اقاموا الصّلاة و اتوا الزّکوة و امروا بالمعروف و نهوا عن المنکر »، ناظر به همین معناست؛ چون اگر در محیطى حکّام، فرمانروایان و زمامداران، مردم را به نیکى امر کردند و از بدى باز داشتند و نماز را اقامه کردند، در آن محیط ارزشها رشد مى‏کند.

این که ما روى مسأله فساد و فحشا و مبارزه و نهى‏ازمنکر و این چیزها تکیه مى‏کنیم، یک علّت عمده‏اش این است که جامعه را تخدیر مى‏کند.

عوامل بقا را در اسلام مشاهده کنید! یکى از عوامل بقا، همین عاشوراست. یکى از عوامل بقا، امربه‏معروف و نهى‏ازمنکر است. بدیهى است که در جامعه، فساد به وجود مى‏آید. هیچ اجتماع بشرى نیست که در آن، فساد به وجود نیاید. این فساد، چگونه باید برطرف شود؟ بعضى کسان تا چشمشان به مظاهر فساد مى‏افتد، مى‏گویند «پس مسؤولین کجایند که بیایند فساد را از بین ببرند؟!» غالباً فسادى را که به چشم مى‏بینند فریاد بر مى‏آورند و سراغ از مسؤولین مى‏گیرند. اما آن فسادى که به چشم دیده مى‏شود، خیلى کوچکتر از فسادهایى است که با چشم ظاهرى در کوچه و بازار و خیابان نمى‏شود دید. کسانى که واردند، مى‏دانند و مى‏فهمند که فسادهاى کلان، اغلب از دیده‏ها پنهان است. لذا محیط جامعه باید به گونه‏اى باشد که اگر در آن فسادى پدیدار شد، فرصت رشد پیدا نکند و زود از بین برود. مثل جریانهاى عظیم آب.

رودخانه‏هاى عظیم دنیا را مشاهده مى‏کنید؟ هر چه در این رودخانه‏ها آلودگى و کثافت بریزند، کمى آن طرفتر، تلاطم آب، سر به سنگ کوبیدن آب و حرکت آب، مواد مضر را از بین مى‏برد و در عوض، مواد حیاتى تولید مى‏کند. محیط جامعه، باید این گونه باشد. باید چنان زلال باشد که اگر کسى قطره فسادى هم در آن چکاند، خود جامعه، آن را هضم کند و از بین ببرد. چگونه امکان‏پذیر است؟ با امربه‏معروف، با نهى‏ازمنکر و با دعوت به خیر. قرآن مى‏فرماید: «ادع الى سبیل ربّک بالحکمة. » حکمت، حکمت، حکمت. اندیشه مستحکم را تعبیر به حکمت مى‏کنند. حکمت، که انبیا به آن ممتازند و از آن بندگان برگزیده و صالح است، همان فکر مستحکمى است که هیچ ابزار عقلانى نمى‏تواند آن را نفى کند و از بین ببرد. هیچ استدلال و تجربه‏اى هم نمى‏تواند آن را خنثى کند. شما در قرآن به آیاتى که حکمت را معیّن مى‏کند، بنگرید، و ببینید چه چیزهایى است: «ذلک ممّا اوحى الیک ربّک من الحکمة. » چیزهایى است که اگر بشریت تا ابد هم تلاش کند، نمى‏تواند آنها را رد کند. هیچ منکرى، هیچ مغرضى، هیچ معاندى نمى‏تواند در ردّ آنها بکوشد. حکمت یعنى مستحکم‏ترین افکار و اندیشه‏ها. این‏که حکما، حکمت را «صیرورة الانسان عالما مضاهیا للعالم الحسّى » مى‏گویند، همان است. یعنى چنان افکار برجسته و مستحکم و غیر قابل خدشه‏اى در روح او - بنده برگزیده و صالح - گسترش پیدا کرده است، که خود تبدیل به یک عالم شده است و شما مى‏توانید کون را وجود را، و همه گیتى را در سخن او، در اشاره او و در اقدام او مشاهده کنید.

این، حکمت است. آن وقت «ادع الى سبیل ربّک بالحکمة.» این گونه مردم را به سوى خدا دعوت کنید. «والموعظة الحسنه. » «و جادلهم بالتى هى احسن. » این هم هست. یعنى اینها عوامل بقاست. اینها هست که تفکر اسلامى تا امروز توانست بماند.

عزیزان من! روحانیت باید بداند که نظام و جامعه اسلامى، اگر خود را به گونه‏اى که اسلام فرموده است شکل دهد، و عوامل بقا را در خود فراهم کند، هیچ نیرویى در دنیا قادر به مقابله با آن نخواهد بود؛ نه نیروى مادّى و نه نیروى نظامى، که پیوسته تهدید مى‏کنند هواپیما مى‏آید؛ موشک مى‏آید، چه مى‏آید، چه مى‏آید. مگر مى‏توانند؟! ایادى استکبار به مدّت هشت سال کشور ما را تهدید کردند و به تهدیدهاى خود، جامه عمل هم پوشاندند. در طى این مدّت چه غلطى کردند که بعد از این بتوانند بکنند؟! امروز استکبار جهانى، نیروى علمى و خیل رجل خود را بسیج کرده تا بلکه بتواند با تفکّر و فرهنگ و ابزار دانش، تفکّر اسلامى را متزلزل کند. اما با این ترفند هم، نخواهد توانست کارى از پیش ببرد. البته، شرط ناکامى و ناتوانى استکبار این است که در این‏جا، همان گونه که اسلام فرموده است، عمل شود. یعنى: «ادع الى سبیل ربّک بالحکمة و الموعظة الحسنه.» در این صورت، حتّى با ابزارهاى فساد هم نخواهد توانست کارى کند.

عوامل استکبار، امروز فیلم بد درست مى‏کنند، نوار بد درست مى‏کنند، حرفهاى بد درست مى‏کنند، شعر بد مى‏گویند، داستان بد مى‏نویسند و این همه را، در داخل کشور، بین نوجوانان، جوانان و مردم عادّى پخش و منتشر مى‏کنند و یا از طریق ماهواره، رواج مى‏دهند. این مورد اخیر - ماهواره - واقعاً گنداب فسادى است که تیرهاى زهرآگین خود را به سمت ملتها و کشورها هدفگیرى مى‏کند. بحمداللَّه سال گذشته، مجلس شوراى اسلامى، با حسن فهم قضیه، ماهواره را ممنوع کرد. با این همه، اگر در جامعه، به دستور اسلام و فرموده قرآن عمل شود، هیچ‏کدام از ابزار و عوامل فساد، نمى‏تواند کمترین اثرى بکند. به معناى دقیقتر، توجّه از جوانب مختلف و امربه‏معروف و نهى‏ازمنکر، نمى‏گذارد دشمن پیروز شود. این است که جامعه اسلامى، یک جامعه ماندگار است. این است که «انا نحن نزّلنا الذکر و انّا له لحافظون. » این است که «ولینصرن اللَّه من ینصره. »

این است که «والذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا. » اینها تعارف نیست که خدا با ما کرده است. حال، قدرتمندان دنیا عربده بکشند و علیه نظام جمهورى اسلامى تهمت بزنند. بحمداللَّه این‏جا بناى مستحکمى است. بنایى است که هر کس با آن زورآزمایى کند، دست و پنجه خودش را زخمى و مجروح خواهد کرد. امروز همه عوامل بقا و حیات، در نظام اسلامى هست. کسانى هم که گاهى اوقات نسبت به بعضى از کارهاى دینى و شعارهاى اسلامى، اعتراض دارند و نق مى‏زنند که «آقا؛ شما هم دیگر شورش را درآوردید! دائم راجع به ارزشهاى اسلامى مى‏گویید! فلان شعار دیگر چیست و فلان کار دیگر کدام است؟!» در واقع حرف دشمن را تکرار مى‏کنند. دشمن مایل نیست که اسلام به طور کامل پیاده شود؛ چون اگر اسلام به طور کامل پیاده شد، آسیب‏ناپذیر مى‏گردد. حال، براى این‏که آسیب‏پذیر شود، باید چه کار کنند؟ باید ناقصش کنند.باید یک گوشه‏اش را نگذارند عمل شود. مثلاً نسبت به «لایحه قصاص» و «قانون مجازات»، جنجال آفرینى کنند.

وظیفه علما و مبلّغین و روحانیون و معمّمین، این‏جا روشن مى‏شود. البته روشن است و بحمداللَّه، آقایان وظایفشان را خیلى خوب مى‏دانند. ما هم نمى‏خواهیم وظیفه علما را به آنان یادآور شویم. چون اهل علمند، و خودشان مى‏دانند. این‏که مى‏گوییم، براى «تذکّر» است. براى دانستن جوانان و تازه رسیدگان به این راه است که بدانند این راه، راه مبارکى است. این راه، راه شکست‏ناپذیرى است. این راه، راهى است که در آن، همه امکانات براى بقا، به وسیله حکمت پروردگار عالم، فراهم شده است. این راه، هم جهاد دارد، براى دفع دشمن؛ هم «رحماء بینهم» دارد، براى محیط قابل زیست در داخل کشور؛ هم «لاینهیکم‏اللَّه عن‏الذین لم یقاتلوکم» تا «ان تبروهم و تقسطوا الیهم » دارد، براى ارتباطات حسنه با کشورها و ملتهاى دنیا و هم «انما  ینهیکم‏اللَّه عن‏الذین قاتلوکم فى‏الدین » دارد، براى مبارزه با اسرائیل و امریکا. یعنى همه چیز دارد. هم دنیا دارد، هم آخرت، هم حفظ ارزشها با دقّت و وسواس و هم رفتن به دنبال سازندگى و ایجاد دنیاى خوب و استقرار و کشف بواطن طبیعت، به وسیله دستهاى توانا. همه چیز هست. هم عواطف و احساسات مردم را دارد، هم کمک الهى را دارد، هم کار در آن هست و هم توکّل. لذاست که آن وقت این آیه معنا پیدا مى‏کند: «و من یتّق اللَّه یجعل له مخرجا. و یرزقه من حیث لا یحتسب. » اگر تقوا باشد - یعنى، این مجموعه با هم باشد – آن وقت دیگر هیچ کس نمى‏تواند آسیب برساند.

مسلمانان خصوصیتى دارند که مى‏توانند اراده خود را در حرکت عالم مؤثّر کنند. به خاطر چه؟ به خاطر احکام نورانى اسلام؛ بلکه به خاطر روحیّات و خلقیّاتى که اسلام به مسلمانان مى‏دهد؛ مثل ظلم ستیزى و کنار نیامدن با بدى و فساد، مثل امربه‏معروف و نهى‏ازمنکر و جهاد فى‏سبیل‏اللَّه، که جهاد فى‏سبیل‏اللَّه میدان گسترده وعرض عریضى دارد و مخصوص صحنه نبرد رویاروى جسمانى نیست، بلکه جهاد داخل خانه‏ها هم‏ممکن است و همه‏جا انسان مى‏تواند با دشمن خدا جهاد کند؛ اگر اراده داشته باشد و اگر بداند باید چه کارکند.

این، مجموعه احکام اسلامى است. این، جهاد و امربه‏معروف و عدم کنار آمدن بابدى و فساد و تحمّل نکردن ظلم است: «لاتظلمون و لاتظلمون ». مجموع این احکام و معارف موجب شده است مسلمان به طور طبیعى در هر جاى دنیا که هست - چه به صورت یک ملت و چه از یک ملت کوچکتر، تا یک فرد - به برکت این احکام قادر باشد اراده خود را در اداره جهان و محیط خودش مؤثّر سازد. این، خصوصیت مسلمان است. استعمارگران از چنین خصوصیتى ناراحتند. ظالمان عالم از چنین خصوصیتى نگرانند.

استکبار مى‏خواهد در این کشور و در میان این ملت، ایمان عمیق نباشد، سرگرمى به شهوات باشد، »معروف« اسلامى نباشد و آنچه از نظر اسلام «منکر» است، رایج باشد.

رشته بعدى هم رشته نهى‏ از منکر و امر به ‏معروف، در بالاترین شکل آن است که در نامه به معاویه در کتابهاى تاریخ نقل شده است - نقل شیعه هم نیست - اتّفاقاً این نامه را - تا آن جاکه در ذهنم هست - مورّخین سنّى نقل کرده‏اند؛ به گمانم شیعه نقل نکرده است؛ یعنى من برخورد نکرده‏ام؛ یا اگر هم نقل کرده‏اند، از آنها نقل کرده‏اند. آن نامه کذایى و نهى‏ازمنکر و امربه‏معروف ، تا هنگام حرکت از مدینه است که بعد از به سلطنت رسیدن یزید است که این هم امربه‏معروف و نهى‏ازمنکر است. «ارید ان امر بالمعروف وانهى عن المنکر». و

ببینید؛ یک انسان، هم در تلاش نفسانى و شخصى - تهذیب نفس - آن حرکت عظیم را مى‏کند؛ هم در صحنه و عرصه‏ى فرهنگى، که مبارزه با تحریف، اشاعه احکام الهى و تربیت شاگرد و انسانهاى بزرگ است و هم در عرصه سیاسى که امربه‏معروف و نهى‏ازمنکر است. بعد هم مجاهدت عظیم ایشان، که مربوط به عرصه سیاسى است. این انسان، در سه عرصه مشغول خود سازى و پیشرفت است.

حرکت و تلاش لازم است؛ هم در جبهه خودسازى - این مقدّم بر همه است؛ مثل امام حسین علیه‏السّلام که آقا و مولاى شماست - هم در جبهه سیاسى - که آن امربه‏معروف و حرکت و حضور سیاسى است و در جایى که لازم است، بیان مواضع و تبیین سیاسى در مقابل دنیاى استکبار - هم در جبهه فرهنگى - یعنى آدم سازى، خود سازى، خودسازى فکرى و اشاعه فکر و فرهنگ - اینها وظیفه همه کسانى است که امام حسین علیه السّلام را الگو مى‏دانند. خوشبختانه ملت ما همه نسبت به حسین‏بن‏على علیه السّلام خاضعند و آن بزرگوار را بزرگ مى‏شمارند. حتى خیلى از غیر مسلمانها این گونه‏اند.

هنگامى که به خاطر هجوم دشمن، فریضه‏ى جهاد اهمیت مى‏یابد، یا بر اثر دشوارى زندگى قشرهایى از مردم، فریضه‏ى زکات و انفاق، همه را مخاطب مى‏سازد، یا به اقتضاى تلاش دشمن در عرصه‏ى فرهنگ و اخلاق، امر به‏ معروف و نهى‏ از منکر واجب همگانى مى‏شود، در همه‏ى این شرائط، نماز، نه فقط از شأن «خیرالعملى» فرو نمى‏افتد، بلکه به مثابه‏ى پشتوانه‏ى روحى و معنوى همه‏ى مجاهدتها و ایثارها و خطرپذیرى‏ها، بر اهمیت آن افزوده مى‏شود.

نماز است که مایه‏هاى لازم ایثار و گذشت و توکل و تعبد را که پشتوانه‏ى حتمى واجبات پر خطر و دشوار همچون جهاد و نهى ‏از منکر و زکات است، در روح آدمى پدید مى‏آورد و او را شجاعانه بدان میدانها گسیل مى‏دارد.

بهترین شیوه برخورد با منکرات چیست؟

بستگى به این دارد که چه کسى بخواهد برخورد کند. اگر شما بخواهید برخورد کنید، «زبان» است. شما به غیر از زبان، هیچ تکلیف دیگرى ندارید. نهى‏ازمنکر براى مردم، فقط زبانى است. البته براى حکومت، این‏طور نیست. اگر منکر بزرگى باشد، برخورد حکومت احیاناً ممکن است برخورد قانونى و خشن هم باشد؛ لیکن نهى‏ازمنکر و امربه‏معروف‏ى که در شرع مقدّس اسلام هست، زبان است؛ «انّما هى اللسان».

تعجّب نکنید. من به شما عرض مى‏کنم که تأثیر امر و نهى زبانى - اگر انجام گیرد - از تأثیر مشت پولادین حکومتها بیشتر است. من چند سال است که گفته‏ام امربه‏معروف و نهى‏ازمنکر. البته عدّه‏اى این کار را مى‏کنند؛ اما همه نمى‏کنند. همه تجربه نمى‏کنند، مى‏گویند آقا چرا اثر نمى‏کند؛ تجربه کنید. منکرى را که دیدید، با زبان تذکّر دهید. اصلاً لازم هم نیست زبان گزنده باشد و یا شما براى رفع آن منکر، سخنرانى بکنید. یک کلمه بگویید: آقا! خانم! برادر! این منکر است. شما بگویید، نفر دوم بگوید، نفر سوم بگوید، نفر دهم بگوید، نفر پنجاهم بگوید؛ کى مى‏تواند منکر را ادامه دهد؟

البته به شما بگویم عزیزان من! منکر را باید بشناسید. چیزهایى، ممکن است به نظر بعضى منکر بیاید؛ در حالى که منکر نباشد. باید معروف و منکر را بشناسید. واقعاً باید بدانید این منکر است. بعضى گفته‏اند که باید احتمال تأثیر وجود داشته باشد. من مى‏گویم احتمال تأثیر، همه جا قطعى است؛ مگر در نزد حکومتهاى قلدر، قدرتمندان و سلاطین. آنهایند که البته حرف حساب به گوششان فرو نمى‏رود و اثر نمى‏کند؛ اما براى مردم چرا. براى مردم، حرف اثر دارد. بنابراین، پاسخ من این شد که بهترین روش براى شما که از من سؤال کردید، «زبان» است.

وظیفه جوانان حزب‏الّلهى و مؤمن در مقابل کجرویها و سوءنیّتهایى که در بعضى جاها مشاهده مى‏شود، چیست؟

اگر منکر است، وظیفه نهى ‏از منکر است.

لطفاً بفرمایید آیا در زمینه فرهنگى، اقدام انقلابى را صلاح مى‏دانید؟ به عبارت دیگر، در زمینه فسق و فجور، آیا برخورد فیزیکى را در مواردى که مسؤولان کوتاه آمده و به وظیفه خود عمل نمى‏کنند، صلاح مى‏دانید؟

نه. شما شرعاً به‏هیچ‏وجه موظّف به برخورد فیزیکى با منکر نیستید؛ شما فقط موظّف به گفتن هستید. شما چه‏کار دارید؛ حرف خود را بگویید. شما نمى‏گویید، خیال مى‏کنید که اگر بگویید، نمى‏شود. امتحان کنید، بگویید؛ بارها هم بگویید. البته یک نفر بگوید، معلوم است که اثر نمى‏کند. دیگران را وادار کنید بگویند. خود گفتن، اثرش به مراتب از مشت بیشتر است؛ حتّى گاهى از اخم هم اثرش بیشتر است؛ با این‏که اخم اثر سازنده دارد و مثل مشت نیست. به‏هرحال، در نهى‏ازمنکر، اگر برخورد فیزیکى لازم باشد، کار حکومت است، نه کار مردم؛ مگر وقتى که حکومت اجازه دهد و کسى را مأمور کند. آن بحث دیگرى است که ما امروز چنین وضعى نداریم. ما واقعاً کسى را مأمور نمى‏کنیم و مصلحت نمى‏دانیم که این‏طور چیزها وجود داشته باشد.

در خصوص امر به ‏معروف و نهى‏ از منکر حدیثى دیدم که از جمله چیزهایى که براى آمربه‏معروف و ناهى‏ازمنکر ذکر مى‏کند، «رفیق فیما یأمر و رفیق فیما ینهى » بود. آن جایى که جاى رفق است - که غالب جاها هم از این قبیل است - انسان باید با «رفق» عمل کند؛ براى این که بتواند با محبّت آن حقایق را در دلها و در ذهنها جا بدهد و جایگزین کند. تبلیغ براى این است؛ براى زنده کردن احکام الهى و اسلامى است.

چهره دوم در مورد پایبندى به اسلام، عمل فردى اشخاص است. در این‏جا دیگر آن صلابت و قاطعیت و اعمال قدرت، وجود ندارد. این‏جا موعظه، نصیحت، زبان خوش و امربه‏معروف است. امام، به این عقیده داشت. پس اوّل چیزى که در خطّ امام، مهم است، تعقیب هدف اسلامى و حاکمیت اسلامى در صحنه ایمان و در صحنه عمل است.

یک نکته را هم مى‏خواهم یادآورى کنم و آن نظام امربه‏معروف و نهى‏ازمنکر است. امربه‏معروف و نهى‏ازمنکر واجب حتمى همه است؛ فقط من و شما به عنوان مسؤولان کشور وظیفه‏مان در باب امربه‏معروف و نهى‏ازمنکر سنگین‏تر است. باید از شیوه‏ها و وسایل مناسب استفاده کنیم؛ اما آحاد مردم هم وظیفه دارند. با چهار تا مقاله در فلان روزنامه، واجب امربه‏معروف نه از وجوب مى‏افتد، نه ارزش تأثیرگذاریش ساقط مى‏شود. قوام و رشد و کمال و صلاح، وابسته به امربه‏معروف و نهى‏ازمنکر است. اینهاست که نظام را همیشه جوان نگه مى‏دارد. حال که نظام ما بیست‏ویکساله و جوان است و در مقایسه با نظام فرتوت هفتاد و چند ساله پیر کمونیستى در شوروى به طور طبیعى هم جوان است؛ اما اگر صد سال هم بر چنین نظامى بگذرد، چنانچه امربه‏معروف باشد و شما وظیفه خودتان بدانید که اگر منکرى را در هر شخصى دیدید، او را از این منکر نهى کنید، آنگاه این نظام اسلامى، همیشه تر و تازه و با طراوت و شاداب مى‏ماند. طرف امربه‏معروف و نهى‏ازمنکر فقط طبقه عامه مردم نیستند؛ حتى اگر در سطوح بالا هم هستند، شما باید به او امر کنید؛ نه این‏که از او خواهش کنید؛ باید بگویید: آقا! نکن؛ این کار یا این حرف درست نیست. امر و نهى باید با حالت استعلاء باشد. البته این استعلاء معنایش این نیست که آمران حتماً باید بالاتر از مأموران، و ناهیان بالاتر از منهیان باشند؛ نه، روح و مدل امربه‏معروف، مدل امر و نهى است؛ مدل خواهش و تقاضا و تضرّع نیست. نمى‏شود گفت که خواهش مى‏کنم شما این اشتباه را نکنید؛ نه، باید گفت آقا! این اشتباه را نکن؛ چرا اشتباه مى‏کنى؟ طرف، هر کسى هست - بنده که طلبه حقیرى هستم - از بنده مهمتر هم باشد، او هم مخاطب امربه‏معروف و نهى‏ازمنکر قرار مى‏گیرد.

هر چند فریضه‏ى امربه‏معروف و نهى‏ازمنکر یکى از بزرگترین واجبات اسلامى است و توصیه به آن در قرآن و گفتارهاى پیامبر خدا (صلّى‏اللَّه‏علیه‏وآله‏وسلّم) و امیر مؤمنان و دیگر امامان : داراى لحنى کم نظیر و تکان دهنده است، ولى اگر کسى از این همه چشم پوشى کند و تنها به نداى خرد انسانى گوش بسپرد، باز هم بیشک این عمل سازنده را فریضه و تکلیف خواهد شمرد. به نیکى خواندن و از بدى برحذر داشتن را کدام خرد سالم، ستایش نمیکند؟ و کدام انسان خیرخواه و حسّاس، از آن روى میگرداند؟ هنگامى که به این وظیفه عمل شود، به تعداد آمران و ناهیان، دعوت به خیر در میان مردم صورت میگیرد، و بیگمان لبیک گویان به این دعوت نیز کم نخواهند بود. این فراخوانى، بگمان زیاد بر خود داعیان نیز نشانه‏ى نیک برجاى میگذارد و از دو سو، راه صلاح را هموار می‌سازد. کار نیکى که مخاطب خود را به آن امر می‌کنیم و رفتار زشتى که وى را از آن برحذر می‌داریم، هر چه بزرگتر و تأثیر اجتماعى یا فردى آن ژرفتر و ماندگارتر باشد، امربه‏معروف و نهى‏ازمنکر ما ارزشمندتر است و چنین است که عمل به این وظیفه، تضمین کننده‏ى دوام و استحکام حکومت صالحان است، و رهاکردن و به فراموشى سپردن آن، زمینه ساز سلطه‏ى اشرار و نابکاران.

شما دوستان ارجمند که اکنون همت به ترویج این فریضه گماشته‏اید، کار بزرگ خود را چنانکه شایسته‏ى این فریضه است، پاس بدارید و با همه‏جانبه‏نگرى در این کار، زبان بدگویان و ذهن بى‏خبران را از فرو افتادن در ورطه‏ى ناسپاسى از این عمل‏اصلاحى بزرگ، نجات بخشید.

از خداوند متعال توفیق روزافزون شما را مسئلت میکنم.

سیدعلى خامنه‏اى

23/8/79

بخش دیگرى که باز آن را مختصر عرض مى‏کنم - که مربوط به عموم مردم است - در درجه اوّل عبارت است از امربه‏معروف و نهى‏ازمنکر در مسائل اجتماعى؛ البته در مسائل فردى، تقوا بسیار زیاد مورد توصیه امیرالمؤمنین است؛ اما در زمینه مسائل اجتماعى شاید هیچ خطابى به مردم شدیدتر، غلیظتر، زنده‏تر و پرهیجان‏تر از خطاب امربه‏معروف و نهى‏ازمنکر نیست. امربه‏معروف و نهى‏ازمنکر، یک وظیفه عمومى است. البته ما باید تأسّف بخوریم از این‏که معناى امربه‏معروف و نهى‏ازمنکر، درست تشریح نمى‏شود. امربه‏معروف، یعنى دیگران را به کارهاى نیک امر کردن. نهى‏ازمنکر، یعنى دیگران را از کارهاى بد نهى کردن. امر و نهى، فقط زبان و گفتن است. البته یک مرحله قبل از زبان هم دارد که مرحله قلب است و اگر آن مرحله باشد، امربه‏معروف زبانى، کامل خواهد شد. وقتى که شما براى کمک به نظام اسلامى مردم را به نیکى امر مى‏کنید - مثلاً احسان به فقرا، صدقه، راز دارى، محبّت، همکارى، کارهاى نیک، تواضع، حلم، صبر - و مى‏گویید این کارها را بکن؛ هنگامى که دل شما نسبت به این معروف، بستگى و شیفتگى داشته باشد، این امر شما، امر صادقانه است. وقتى کسى را از منکرات نهى مى‏کنید - مثلاً ظلم کردن، تعرض کردن، تجاوز به دیگران، اموال عمومى را حیف و میل کردن، دست درازى به نوامیس مردم، غیبت کردن، دروغ گفتن، نمّامى کردن، توطئه کردن، علیه نظام اسلامى کار کردن، با دشمن اسلام همکارى کردن - و مى‏گویید این کارها را نکن؛ وقتى که در دل شما نسبت به این کارها بغض وجود داشته باشد، این نهى، یک نهى صادقانه است و خود شما هم طبق همین امر و نهى‏تان عمل مى‏کنید. اگر خداى نکرده دل با زبان همراه نباشد، آن‏گاه انسان مشمول این جمله مى‏شود که «لعن اللَّه الامرین بالمعروف التّارکین له».  کسى که مردم را به نیکى امر مى‏کند، اما خود او به آن عمل نمى‏کند؛ مردم را از بدى  نهى مى‏کند، اما خود او همان بدى را مرتکب مى‏شود؛ چنین شخصى مشمول لعنت خدا مى‏شود و سرنوشت بسیار خطرناکى خواهد داشت.

اگر معناى امربه‏معروف و نهى‏ازمنکر و حدود آن براى مردم روشن شود، معلوم خواهد شد یکى از نوترین، شیرین‏ترین، کارآمدترین و کارسازترین شیوه‏هاى تعامل اجتماعى، همین امربه‏معروف و نهى‏ازمنکر است و بعضى افراد دیگر درنمى‏آیند بگویند »آقا! این فضولى کردن است«! نه؛ این همکارى کردن است؛ این نظارت عمومى است؛ این کمک به شیوع خیر است؛ این کمک به محدود کردن بدى و شرّ است؛ کمک به این است که در جامعه اسلامى، گناه، همیشه گناه تلقّى شود. بدترین خطرها این است که یک روز در جامعه، گناه به عنوان ثواب معرفى شود؛ کار خوب به عنوان کار بد معرفى شود و فرهنگها عوض شود. وقتى که امربه‏معروف و نهى‏ازمنکر در جامعه رایج شد، این موجب مى‏شود که گناه در نظر مردم همیشه گناه بماند و تبدیل به ثواب و کار نیک نشود. بدترین توطئه‏ها علیه مردم این است که طورى کار کنند و حرف بزنند که کارهاى خوب - کارهایى که دین به آنها امر کرده است و رشد و صلاح کشور در آنهاست - در نظر مردم به کارهاى بد، و کارهاى بد به کارهاى خوب تبدیل شود. این خطر بسیار بزرگى است.

بنابراین اوّلین فایده امربه‏معروف و نهى‏ازمنکر همین است که نیکى و بدى، همچنان نیکى و بدى بماند. از طرف دیگر، وقتى در جامعه گناه منتشر شود و مردم با گناه خو بگیرند، کار کسى که در رأس جامعه قرار دارد و مى‏خواهد مردم را به خیر و صلاح و معروف و نیکى سوق دهد، با مشکل مواجه خواهد شد؛ یعنى نخواهد توانست، یا به آسانى نخواهد توانست و مجبور است با صرف هزینه فراوان این کار را انجام دهد. یکى از موجبات نا کامى تلاشهاى امیرمؤمنان - با آن قدرت و عظمت - در ادامه این راه، که بالاخره هم به شهادت آن بزرگوار منجر شد، همین بود. روایتى که مى‏خوانم، روایت تکان دهنده و عجیبى است. مى‏فرماید: «لتأمرنّ بالمعروف و لتنهون عن المنکر او لیسلّطنّ اللَّه علیکم شرار کم فیدعو خیارکم فلا یستجاب لهم »؛ باید امربه‏معروف و نهى‏ازمنکر را میان خودتان اقامه کنید، رواج دهید و نسبت به آن پایبند باشید. اگر نکردید، خدا اشرار و فاسدها و وابسته‏ها را بر شما مسلّط مى‏کند؛ یعنى زمام امور سیاست کشور به مرور به دست امثال حجّاج بن یوسف خواهد افتاد! همان کوفه‏اى که امیرالمؤمنین در رأس آن قرار داشت و در آن‏جا امر و نهى مى‏کرد و در مسجدش خطبه مى‏خواند، به خاطر ترک امربه‏معروف و نهى‏ازمنکر، به مرور به جایى رسید که حجّاج‏بن‏یوسف ثقفى آمد و در همان مسجد ایستاد و خطبه خواند و به خیال خود مردم را موعظه کرد! حجّاج چه کسى بود؟ حجّاج کسى بود که خون یک انسان در نظر او، با خون یک گنجشک هیچ تفاوتى نداشت! به همان راحتى که یک حیوان و یک حشره را بکشند، حجّاج یک انسان را مى‏کشت. یک بار حجّاج دستور داد و گفت همه مردم کوفه باید بیایند و شهادت بدهند که کافرند و از کفر خودشان توبه کنند؛ هر کس بگوید نه، گردنش زده مى‏شود! با ترک امربه‏معروف و نهى‏ازمنکر، مردم این‏گونه دچار ظلمهاى عجیب و غریب و استثنایى و غیر قابل توصیف و تشریح شدند. وقتى که امربه‏معروف و نهى‏ازمنکر نشود و در جامعه خلافکارى، دزدى، تقلّب و خیانت رایج گردد و بتدریج جزو فرهنگ جامعه شود، زمینه براى روى کار آمدن آدمهاى ناباب فراهم خواهد شد.

البته امربه‏معروف و نهى‏ازمنکر حوزه‏هاى گوناگونى دارد که باز مهمترینش حوزه مسؤولان است؛ یعنى شما باید ما را به معروف امر، و از منکر نهى کنید. مردم باید از مسؤولان، کار خوب را بخواهند؛ آن هم نه به صورت خواهش و تقاضا؛ بلکه باید از آنها بخواهند. این مهمترین حوزه است. البته فقط این حوزه نیست؛ حوزه‏هاى گوناگونى وجود دارد.

در مسأله امربه‏معروف و نهى‏ازمنکر، فقط نهى‏ازمنکر نیست؛ امربه‏معروف و کارهاى نیک هم هست. براى جوان، درس خواندن، عبادت کردن، اخلاق نیک، همکارى اجتماعى، ورزش صحیح و معقول و رعایت آداب و عادات پسندیده در زندگى، همه جزو اعمال خوب است. براى یک مرد، براى یک زن و براى یک خانواده، وظایف خوب و کارهاى بزرگى وجود دارد. هر کسى را که شما به یکى از این کارهاى خوب امر بکنید - به او بگویید و از او بخواهید - امربه‏معروف است. نهى‏ازمنکر هم فقط نهى از گناهان شخصى نیست. تا مى‏گوییم نهى‏ازمنکر، فوراً در ذهن مجسّم مى‏شود که اگر یک نفر در خیابان رفتار و لباسش خوب نبود، یکى باید بیاید و او را نهى‏ازمنکر کند. فقط این نیست؛ این جزء دهم است.

 نهى‏ازمنکر در همه زمینه‏هاى مهم وجود دارد؛ مثلاً کارهایى که افراد توانا دستشان مى‏رسد و انجام مى‏دهند؛ همین سوء استفاده از منابع عمومى؛ همین رفیق‏بازى در مسائل عمومى کشور، در باب واردات، در باب شرکتها و در باب استفاده از منابع تولیدى و غیره؛ همین رعایت رفاقتها از سوى مسؤولان. یک وقت دو نفر تاجر و کاسبند و با هم همکارى و رفاقت مى‏کنند، آن یک حکم دارد؛ یک وقت است که آن کسى که مسؤول دولتى است و قدرت و اجازه و امضاء در دست اوست، با یک نفر رابطه ویژه برقرار مى‏کند؛ این آن چیزى است که ممنوع و گناه و حرام است و نهى از آن بر همه کسانى که این چیزها را فهمیده‏اند - در خود آن اداره، در خود آن بخش، بر مافوق او، بر زیردست او - واجب است؛ تا فضا براى کسى که اهل سوء استفاده است، تنگ شود.

 در محیط خانواده هم مى‏شود نهى‏ازمنکر کرد. در بعضى از خانواده‏ها حقوق زنان رعایت نمى‏شود؛ در بعضى از خانواده‏ها حقوق جوانان رعایت نمى‏شود؛ در بعضى از خانواده‏ها، بخصوص حقوق کودکان رعایت نمى‏شود. اینها را باید به آنها تذکّر داد و از آنها خواست. حقوق کودکان را تضییع کردن، فقط به این هم نیست که انسان به آنها محبّت نکند؛ نه. سوء تربیتها، بى‏اهتمامیها، نرسیدنها، کمبود عواطف و از این قبیل چیزها هم ظلم به آنهاست.

منکراتى که در سطح جامعه وجود دارد و مى‏شود از آنها نهى کرد و باید نهى کرد، از جمله اینهاست: اتلاف منابع عمومى، اتلاف منابع حیاتى، اتلاف برق، اتلاف وسایل سوخت، اتلاف مواد غذایى، اسراف در آب و اسراف در نان. ما این همه ضایعات نان داریم؛ اصلاً این یک منکر است؛ یک منکر دینى است؛ یک منکر اقتصادى و اجتماعى است؛ نهى از این منکر هم لازم است؛ هر کسى به هر طریقى که مى‏تواند؛ یک مسؤول یک طور مى‏تواند، یک مشترى نانوایى یک طور مى‏تواند، یک کارگر نانوایى طور دیگر مى‏تواند. طبق بعضى از آمارهایى که به ما دادند، مقدار ضایعات نان ما برابر است با مقدار گندمى که از خارج وارد کشور مى‏کنیم! آیا این جاى تأسّف نیست؟! همه اینها منکرات است و نهى از آنها لازم است. طبق نهج‏البلاغه، امیرالمؤمنین نهى از اینها را یکى از محورهاى اصلى توصیه‏هاى خود قرار داده است. در باب مسؤولان، آن‏طور مشى کردن و عمل کردن و دستور دادن و قاعده معیّن کردن؛ در باب عموم مردم هم آنها را وادار کردن به حضور، به فعالیت و به احساس مسؤولیت در مسائل اجتماعى، با همین امربه‏معروف و نهى‏ازمنکر.

وظیفه بزرگى بر دوش ما قرار دارد. امیرالمؤمنین جان مبارک خود را بر سر این کار گذاشت؛ همچنان که تمام عمر خود را از وقتى که مى‏توانست تلاشى بکند - از همان وقتى که اسلام آورد، از اوان کودکى تا آخر عمر؛ چه دوران مکه، چه دوران مدینه، چه دوران بعد، چه در دوران خلافت - در همین راه مصرف کرد و یک آن از مجاهدت و تلاش در راه خدا باز نایستاد. براى انسان والایى که مى‏خواهد برفراز همه پدیده‏هاى عالم وجود پرواز کند و هیچ چیزى پابند او نباشد و او را اسیر نکند، اسوه حقیقى، امیرالمؤمنین است.

یک جریان فساد هم فسادهاى اخلاقى و رواج منکرات است. با این هم باید مقابله و مبارزه کرد. ما خوب مى‏دانیم، این جزو تعالیم اسلام است که با زبان و تبیین باید مردم را با فضایل اخلاقى آشنا کرد و از منکرات دور نگه‏داشت. این به جاى خود درست؛ اما با شیوع منکرات و با تظاهر به آن باید مقابله کرد. اسلام مرتکب منکر را نصیحت و هدایت مى‏کند؛ اما حد هم براى او مى‏گذارد. با صرف زبان و توصیه نمى‏شود کارى کرد. قدرت نظام باید جلو سیر فحشا و فساد را بگیرد. اجازه ندهید که هوسهاى یک عدّه معدود و یک گروه کوچک و اندک در داخل جامعه، موجب اغواى ذهن و فکر دختر و پسر جوان و مرد و زن مؤمنى شود که هیچ انگیزه فسادى ندارند. شما باید جلو آن‏گونه افراد را بگیرید

تخلّف از قانون و خروج از مدار قانونى براى مقابله با هر چیزى که به نظر انسان منکر مى‏آید - بدون اجازه حکومت - خودش یک جرم است؛ مگر نهى‏ازمنکر زبانى، که بارها گفتیم نهى‏ازمنکر زبانى جایز و واجب و وظیفه همه است و در هیچ شرایطى هم ساقط نمى‏شود؛ اما آن‏جایى که نوبت اجرا و عمل برسد، همه باید طبق قوانین عمل کنند. هیچ چیزى مجوّز این نیست که بگویند چون نیروى انتظامى و قوّه قضایّیه عمل نکردند، خودمان وارد میدان شدیم؛ نخیر، آن روزى که لازم باشد مردم براى حادثه‏اى خودشان وارد عمل شوند، رهبرى صریحاً به آنها خواهد گفت.

بزرگترین نعمت خدا وجود این نظام است و بزرگترین معروف، دفاع از این نظام است.

امربه‏معروف و نهى‏ازمنکر هم جزو مهمترین مسائلى است که جوانان باید به آن اهتمام کنند. همچنین در برابر فریب رسانه‏ها در واژگونه جلوه دادن حقایق، تسلیم نشوند. امروز مهمترین تلاش دشمن این است که از پیشرفته‏ترین ابزار و روشهاى ارتباطاتى مدرن و فوق مدرن استفاده کند؛ براى این‏که حقایق کشور ما را واژگونه جلوه دهد. تسلیم خواسته آنها نشوید و اندیشمندانه با مسائل برخورد کنید.

* چند وقتى است که مشکل بدحجابى و ارائه فرهنگهاى غلط در دانشگاهها دغدغه بسیج این دانشگاهها شده است. اگر قاطعیت را ملازمه کارمان کنیم، مطرود خواهیم شد. پیشنهاد حضرتعالى چیست؟

- قاطعیت یعنى چه؟ یعنى برخورد فیزیکى و جسمانى؟ این‏که درست نیست و ما اصلاً این را توصیه نمى‏کنیم؛ اما گفتن و تذکّر دادن، خوب است. چه اشکال دارد با اخلاق خوب تذکّر دهند؟ دیروز حدیثى را براى جمعى مى‏خواندم که آمر به معروف و ناهى از منکر باید خودش به آنچه دارد امر و نهى مى‏کند، هم عالم باشد و هم عامل. »رفیق لمن یأمر و رفیق لمن ینهى«؛ با رفق و مدارا امر و نهى کند. امر و نهى، یعنى دستور دادن - بکن، نکن - غیر از تمنا کردن است؛ اما همین را با رفق، مدارا و محبّت - نه با خشونت - انجام دهد. به نظرم این‏طورى باید عمل شود.

* با توجّه به این‏که یکى از جنبه‏هاى تهاجم دشمن، تهاجم فرهنگى و فاسد کردن جوانان و بخصوص زنان و توجه دادن مردم به شهوات و نفسانیّات است و در بسیارى از جوامع اسلامى، دشمنان ابتدا از این طریق مردم را خلع سلاح کرده‏اند، و نیز با توجّه به بحران کنونى حجاب در جامعه و حتّى در دانشگاهها، وظیفه مردم، بخصوص دانشجویان و تشکّلهاى اسلامى در جامعه و در دانشگاهها چیست و راه حل، حکم و توصیه شما در این مورد به تشکّلهاى اسلامى چیست؟

-  توصیه بنده معلوم است: حجاب را رعایت کنید و این لازم و واجب است. به برادر یا خواهرى که این نامه را نوشته‏اند، مى‏خواهم بگویم این‏طور هم نیست که شما مى‏گویید زنهاى ما بى‏حجاب شده‏اند. ممکن است بعضى بگویند چشم شما به خواهرانى افتاده که همه حجاب دارند؛ نه، من گاهى به خیابان مى‏روم تا مخصوصاً وضع مردان و زنان را ببینم؛ البته با نگاه حلال و نه حرام. آن‏طور که بعضى تصویر مى‏کنند، به نظر من نمى‏آید. البته چرا، اشکالاتى وجود دارد؛ من هم از همه گوشه و کنارها با خبر نیستم. هرجا چنین وضعى وجود داشته باشد، راه آن نهى‏ازمنکر است.

در جامعه اسلامى تکلیف عامه مردم امر به معروف و نهى از منکر با لسان است .

امروز امر به معروف و نهى از منکر هم مسئولیت شرعى و هم مسئولیت انقلابى و سیاسى شماست .

نقش امر به معروف و نهى از منکر در ایران اسلامى روز به روز حیاتى تر مى شود.

پایه دین و اساس جهاد را امر به معروف و نهى از منکر محکم و استوار مى کند.

مهمترین وظیفه اى که در صراط امر به معروف و نهى از منکر وجود دارد این است که باید نیرو هیا مؤمن و حزب الله و آمر به معروف و ناهى از منکر و آنهایى که انگیزه دارند ، در نظام اسلامى در صحنه باشند و همه جا حضور داشته باشند.

آحاد مردم باید با شجاعت و قوت نفس از عملى شدن خلافهاى سیاسى ، اقتصادى ، ادارى و فرهنگى در جامعه ممانعت کنند .

چیزى که جامعه را اصلاح میکند همین نهى از منکر زبانى است . اگر افکار عمومى روى وجود و ذهن آدم بدکار سنگینى کند ، این براى او شکننده ترین چیز هاست .

امر به معروف و نهى از منکر طنین وحى و صداى خداست که در گوش هستى مى پیچد و آواى انبیاست که زمین و زمان را به عبادت و عدالت و وحدت فرا مى خواند .

جامعه اسلامى باید با امر به معروف و نهى از منکر مانع بروز هر گونه فساد بشود.

مسأله امر به معروف و نهى از منکر تکلیف همیشگى مسلمانهاست .

همه مردم باید وظیفه امر به معروف و نهى از منکر را براى خود قائل باشند و با لحن مناسب خلاف و گناه را به خاطى تذکر دهند.

هنگامى ممکن است همه آحاد یک ملت آمر به معروف و ناهى از منکر باشند که همه در متن مسائل کشور به معناى واقعى حضور داشته باشند.

قوام حکومت اسلامى و بقاى حاکمیت اخیار به این است که در جامعه امر به معروف و نهى از منکر زنده‏باشد.

امر به نیکى و صلاح و نهى از بدیها ، مفاسد و تخلفات از نظر قرآن کریم و اسلام ، تضمین کننده خط صحیح و راه راست است .

 امر به معروف و نهى از منکر در مقیاس وسیع و عمومى حتى از جهاد بالاتر است .

امر به معروف و نهى از منکر که یکى از ارکان اسلامى اسلام و ضامن بر پا داشتن همه فرایض اسلامى‏است، باید در جامعه ما احیاء شود.

روحانیون در محیط هاى مختلف یکى از مهمترین عوامل نهى از منکر و امر به معروف هستند . نمى شود این واجب الهى را در دایره هاى کوچک محدود کرد . این کار ، کار همه است .

علماى دین باید مردم را هدایت و راهنمایى کنند ، کیفیت نهى از منکر را براى مردم بیان کنند و منکر را براى آنها شرح بدهند.

امر به معروف و نهى از منکر فقط این نیست که ما براى اسقاط تکلیف ، دو کلمه بگوییم ، آن هم در مقابل منکراتى که معلوم نیست مهمترین منکرات باشند.

مأمورین رسمى چه مأمورین انتظامى و چه مأمورین قضایى حق ندارند از مجرم دفاع بکنند . مأمورین باید از آمر و ناهى شرعى دفاع بکنند . دستگاه حکومت ما باید از آمر به معروف و ناهى از منکر دفاع بکنند.

هر کس به اندازه وسعت وجودى و شعاع قدرت خود مسئول است و نباید در مقابل تخلفات ، بدعت گذاریها از میان رفتن سنت ها و زمینه سازى هایى که براى تهاجم دشمن صورت مى گیرد ، بى تفاوت باقى بماند.

در مسائل جهانى ، ملت ایران و نظام جمهورى اسلامى موظف به امر به معروف و نهى از منکر هستند.

تکلیف الهى امر به معروف و نهى از منکر وظیفه شرعى عموم مسلمین است و در همه جا باید انجام شود.

امر به معروف هم مثل نماز واجب است .

جامعه اسلامى با امر به معروف و نهى از منکر زنده مى ماند.

دشمن از راه اشاعه فرهنگ غلط ، فساد و فحشا سعى مى کند جوانهاى ما را از دست ما بگیرد.

امر به معروف و نهى از منکر براى طراوت داشتن و حرکت دائمى دین یک امر ضرورى و لازم است .

امر به معروف متعلق به همه مردم است .

اگر چنانچه کار دست حزب الهى ها نبود ما این مرزهایى را که امروز داریم نداشتیم .

قوام حکومت اسلامى به امر به معروف و نهى از منکر است .

همه باید حزب الهى ها را باور کنند ، آنها مرزهاى میهن اسلامى را حفظ کردند.

نیرو هاى حزب الهى و انقلابى همه موانع را از سر راه بر میدارند .

 استفاده از حزب الهى و جبهه رفته افتخارات روز افزون را در پى خواهد داشت .

همه باید امر به معروف و نهى از منکر بکنند.

منبربیست وچهارم : رهیافتها و رویکردها در فرضیتین

آیه: سوره بقره آیه 119 : { إِنَّا أَرْسَلْنَاکَ بِالْحَقّ‏ِ بَشِیرًا وَ نَذِیرًا وَ لَا تُسَْلُ عَنْ أَصحَْابِ الجَْحِیم‏ }  (اى پیغمبر) ما تو را به حق فرستادیم که مردم را (به نعمت بهشت) مژده دهى و (از عذاب جهنم) بترسانى، و تو مسئول کافران که به راه جهنم رفتند نیستى.

حدیث: عَنْ أَمیرِالمُؤمِنین علیه السلام: مَنْ اَمَرَ بَالْمَعْرُوفِ شَّد ظُهُورَ الْمُؤْمِنینَ على علیه السلام فرمودند: کسى که امـر به معـروف کـند پشتِ مؤمنان را محکم کرده است.

سیمای امربه معروف و نهی از منکر: رهیافتها و رویکردها در فرضیتین:

1- می توان گفت در امر به معروف و نهی از منکر یک مسئله چند وجهی است یعنی مسائلی در این باب وجود دارد که به نحوی باید در علوم و رشته های دیگر بررسی و تبیین شده و سپس به عنوان اصل موضوعه در این باب بکار گرفته شود. به عبارت دیگر هر چند این بحث در فقه اسلامی طرح گشته و از فرعیات تشیع به حساب می آید ولی نیازمند به مبادی تصوری و تصدیقی است که در حوزه های دیگر باید تشریح شوند. علاوه بر آنکه نفس این مساله را نیز می توان بعنوان یک پدیده دینی با رهیافتهای بودن دین ، مورد مداقه و کنکاش قرار داد.

2- رهیافت تاریخی:می توان در امر به معروف و نهی از منکر را به نحو تاریخی دنبال کنیم- این رهیافت که بودن دینی است به ما کمک می کند تا بدانیم : 1- سیر تحول این امر چگونه بوده است؟ 2- قرائت های گوناگون از آن چه بوده است ؟ 3- شناسایی آراء چهره های بارز در این باب. 4- فهم دورانهای ظهور و افول 5- قلمرو و حدود آن در دوره های مختلف 6- کشف علل و عوامل روی آوری و عدم روی آوری مردم به این مساله و ... سیر تحول این امر در تاریخ و پاسخ های پرسش های فوق ، عناصر را که در تبیین ما در باب امر به معروف و نهی از منکر ، باید بیشتر مد نظر قرار گیرند ، روشن می سازد.

3- رهیافت جامعه شناسی دین:جامعه شناسی دین همانند روان شناسی دین و فلسفه دین یک حوزه علمی میان رشته ای است . حوزه های میان رشته ای حاصل تاملاتی هستند که از بر قراری ارتباط و نسبت میان دو قلمرو علمی ایجاد می شوند و مسائل و موضوعات تازه ای را برای دانشمندان هر دو معرفت فراهم می کنند. در عنوان فوق ( جامعه شناسی دین )، چارچوب علمی مطرح و مضافه الیه موضوع دانش است . بنابراین جامعه شناسی دین ، بدین معناست که ما پدیده دین و ارکان آن را در قلمرو جامعه شناسی و با روشهای جامعه شناسی مورد مطالعه قرار می دهیم . جامعه شناسی دین کار جامعه شناسائی است که از سرنوعی دغدغه یا علاقه به دین می پردازند و با الگوهایی که در جامعه شناسی به مطالعه وجوه مختلف دین ، بالاخص آنجا که دین وجه اجتماعی ، نهادی و گروهی پیدا می کند، می پردازند.« امر به معروف و نهی از منکر » صرف نظر از یک واجب شرعی که برای افراد وضع شده است دارای بعد اجتماعی است . در واقع یک مسلمان با به جا آوردن این وظیفه به نوعی در امر اجتماع مشارکت می جوید و می کوشد تا جامعه را از انحراف و فساد مصون ساخته و به فلاح و رستگاری هدایت کند. این رفتاردینی زمانی که به شکل یک نهاد جمعی سامان دهی می شود ( ستاد امر به معروف و نهی از منکر ) خصلت جمعی پیدا کرده و می توان آنرا از دیدگاه جامعه شناسی مورد مداقه قرار داد . در اینجا جامعه شناس دین به مساله امر به معروف و نهی از منکر – بماهو – نمی پردازد و از دلیل و حقانیت یا بطلان آن سخن نمی گوید، بلکه از آن جهت به این مساله می پردازد که هویت اجتماعی پیدا کرده و در رابطه ، نظامات و ساختارهای اجتماعی حضور پیدا کرده است . باید توجه داشت که وجود خارجی یک امر، لزوما و همیشه در خدمت ماهیت آن امر نیست بلکه گاه به آن ماهیت خیانت می ورزد. جامعه شناس باید این خدمت و خیانت را نشان دهد. از این رو جامعه شناس دین می توان از سرشفقت و درد دین نقش اجتماعی و بیرونی دین را بیان کند و نقاط خدمت و خیانت او را به ماهیت دین به ما نشان دهد.رهیافت جامعه شناسی به امر به معروف و نهی از منکر همانقدر اهمیت دارد که ماهیت شناسی آن،در تمثیل روح و بدن ،نمی توان گفت که چون انسانیت انسان به روح او و به ملکات نفسانی آن است ، پس می توان به جسم بی اعتنایی ورزید، کوچکترین اختلالی که در جسم پدید آید ، در روح نیز انعکاس می یابد. آدمی برای حفظ و سلامت روحش باید در سلامت جسم خود نیز بکوشد. بررسی ابعاد اجتماعی و بیرونی امر به معروف و نهی از منکر در واقع کنکاش در پیکره آن است و این کوشش نقاط ضعف تبیینی ما را در برخی از روح ماهیت یا غلظت از مرتب و شرایط امر به معروف و نهی از منکر نشان می دهد ، چرا که ما مدعی هستیم که اسلام به کاملترین و جامعترین وجه اعمال دینی را ترسیم نموده که اگر در درست بدان عمل شود، انسان را به سعادت که غایت دین است ، رهنمون میکند، بنابراین توجه به عدم بازدهی مطلوب امر به معروف و نهی از منکر یا بعضا نتیجه معکوس دادن آن در جامعه (جامعه شناسان ) به ما کمک می کند تا در ترسیم صحیح و معقول و موجه ماهیت امر به معروف و نهی از منکر بیشتر دقت ورزیم و در این جستجو نکات غفلت شده را مجددا بکار بریم.

ناگفته نماند که دریچه های گوناگونی برای ورود به بحث جامعه شناسان درباب امر به معروف و نهی از منکر وجود دارد که هر کدام قدر، منزلت و اهمیت خود را دارا هستند:

1-3- شناخت فوق و گروههایی که این مساله را بکار بسته اند{ فوق یک دین}

2-3- شناخت نقاط اشتراک و افتراق این رفتار دینی – اجتماعی – در ادیان ابراهیمی یا ادیان سنتی .

3-3- کشف نحوه کارکرد و نهادهای دینی درباب امر به معروف و نهی از منکر { کارکرد سپاه پاسداران،سازمان تبلیغات اسلامی ، سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی ، دفتر تبلیغات اسلامی ، بسیج،نهاد رهبری در دانشگاهها و ...}

4-3- کشف نحوه کارکرد نهادهای دولتی { نیروی انتظامی ، وزارت کشور ، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی }در این باب .

4- رهیافت جامعه شناسی دینی: باید توجه داشت که جامعه شناسی دینی غیر از جامعه شناسی دین است . جامعه شناسی دین یک بحث بودن دینی درباب دین است که بر اساس روشهای تجربی و نظری جامعه شناسی دینی انجام می گیرد ولی جامعه شناسی دینی یک بحث درون دینی است که نگرشها و جهت گیری هایش را از مباحث مختلف معارف دینی اخذ می کند. جامعه شناس دین ،مطالعه اجتماعی درباب پدیده های دینی ( مثل رفتارهای دینی ) است ولی جامعه شناسی دینی مطالعه غیر تجربی دینداران درباب نگاه دین به مسائل اجتماعی و آموزشهای اجتماعی ادیان و رفتار اجتماعی دینداران است . به عبارت دیگر جامعه شناسی دین در مباحث خودانگیزه دفاعی و تبلیغی خاص را دنبال نمی کند ولی جامعه شناسی دینی می خواهد نشان دهد که دین در محدوده های اجتماعی نظرات خاصی دارد.بنابراین در این رهیافت ،سعی می شود که سهم امر به معروف و نهی از منکر در تحولات اجتماعی از نگاه درونی تبیین و تشریح شود. در این نگرش می توان آثار – مثبت یا منفی-اجتماعی امر به معروف و نهی از منکر یا ترک آن را راهیابی کرد. به برخی از این آثار از دیدگاه اسلام اشاره می شود:

1-4- ترک آن موجب انقراض و هلاکت یک اجتماع می شود و انجام آن سبب فلاح و نجات از هلاکت .« پس چرا از نسلهای پیش از شما خردمندانی نبودند که مردم را از فساد در زمین باز دارند؟ جز اندکی از کسانی که از میان آنان نجاتشان دادیم و کسانی که ستم کردند به دنبال ناز نعمتی که در آن بودند رفتند، و آنان بزهکار بودند . و پروردگار تو{ هرگز} بر آن نبوده است که شهرهایی را که مردمش اصلاح گرند ، به ستم هلاک کند.»

2-4- موجب اتحاد در جامعه می گردد . « همگی به ریسمان خدا چنگ زنید و پراکنده نشوید و نعمت خدا را بر خود یاد کنید آنگاه که دشمنان { یکدیگر} بودید،پس میان دلهای شما الفت انداخت ، تا به لطف او برادران هم شدید، و بر کنار پرتگاه آتش بودید که شما را از آن رهانید ... و باید از میان شما ، گروهی { مردمی را } به نیکی دعوت کنند و به کار شایسته وا دارند و از زشتی بازدارند و آنان همان رستگارانند . و چون کسانی مباشید که پس از آنکه دلایل آشکار برایشان آمد، پراکنده شدند و باهم اختلاف پیدا کردند، و برای آنان عذابی سنگین است. قرار گرفتن آیه امر به معروف و نهی از منکر میان امر به اتحاد و نهی از تفرق و اختلاف ، بیانگر این مطلب است که مراد از خیر همان اتحاد می باشد یعنی درمیان مسلمانان باید جماعتی باشند که همیشه مسلمانان را به وحدت و اتحاد دعوت کنند. و با توجه به آیه بعدی ، مراد از منکر همان تفرقه و پراکندگی است . گویا مجموع این سه آیه می خواهد بگوید که قرآن در میان خیرها حسن تفاهم و وحدت و اتفاق میان مسلمانان را مادر و مبدا همه خیرها می داند و در میان زشتیها و پلیدیها ، آنچه را از همه بدتر می داند اختلاف و تفرقه است ، از این رو با امر به اتحاد و پرهیز از اختلاف که در سایه امر به معروف و نهی از منکر پدیدار می گردد . جامعه بسوی وحدت سوق داده می شود.

3-4- موجب برپایی واقامه شعایر دیگر اجتماعی دین می شود . « و مردان و زنان با ایمان ، دوستان یکدیگرند، که به کارهای پسندیده وا می دارند و از کارهای ناپسند باز می دارند و نماز را برپا می کنند و زکات می رسند و ازخدا وپیامبرش فرمان می برند. آنانند که خدا به زودی مشمول رحمتشان قرار خواهد داد ، که خدا توانا و حکیم است »در این آیه قسمتهای بطور علت و معلول مرتب بر یکدیگر ذکر شده است . لازمه ایمان حقیقی ، علاقه و محبت به سرنوشت یکدیگر است ولازمه این محبت وعلاقه امر به معروف و نهی از منکراست و لازمه امر به معروف و نهی از منکر قیام بندگان به عبادت ، هر قیام به وظیفه کمک و دستگیری از فقراء یعنی زکات که یکی از شعائر دینی که دربعد اجتماعی – اقتصادی مسلمانان مفید و کارآمد است – می باشد.

4-4- موجب اصلاح جامعه می شود .امام حسین (ع) در وصییتنامه معروف خود خطاب به برادرش محمد بن حنیفه به کار خود عنوان « اصلاح » و به خود عنوان « مصلح» داد و این اصلاح را درپرتو امر به معروف و نهی از منکر عملی دید . البته هرچند اصلاح درپرتو امر به معروف و نهی از منکر که از ارکان تعلیمات اجتماعی اسلام می باشد ، تحقق می یابد ولی باید توجه داشت که هر امر به معروف و نهی از منکر لزوما مصداق اصلاح اجتماعی نیست، ولی هراصلاح اجتماعی ، مصداق امر به معروف و نهی از منکر هست.

5-4- امر به معروف و نهی از منکر ،خود نوعی نظارت عمومی بر قدرت که یکی از نهادهای مهم و اساسی اجتماعی تلقی می گردد، می باشد . ازدیدگاه اسلام محدوده امر به معروف و نهی از منکر فراتر از گناهان فردی است بلکه گناهان اجتماعی را نیز که از سوی قدرت حاکمه به جامعه تزریق می شود و منجر به تضعیف ارکان و محو آثار دین و گمراهی مسلمانان می گردد، شامل میشود،این مساله از منظر فقهاء اسلامی به حدی اهمیت دارد که هیچ حد و مرزی برای آن یعنی برخورد با گناهان اجتماعی- وجود ندارد و تا مرز ریخته شدن خون عزیز ترین فرزندان اسلامی باید برآن پای فشرد.

5- رهیافت روانشناسی دین:روان شناسی دین مانند جامه شناسی دین یک رهیافت برون دینی است. این علم به دنبال آن است که دین و ارکان آن از لحاظ روانی بر شخص متدین چه آثار ونتایجی را دارد ، همچنین انگیزه هایی را که انسان برای متدین بودن می تواند داشته باشد ، مورد مطالعه قرار می دهد.با این نگرش می توان بررسی کرد که اولا امر به معروف و نهی از منکر به عنوان یک عمل دینی اجتماعی چه آثاری را بر رفتار و روان افراد یک جامعه در گرایش به کارهای شایسته ، روا ، خوشایند ، پسند و نیک و عدم گرایش به اعمال ناشایست، ناروا،بدآیند، ناپسند و بد می گذارد . و ثانیا می توان با روشهای تجربی در روانشناسی انگیزه های یک فرد مومن را در انجام این فریضه ، جستجو کرد. انگیزه هایی همچون عشق به مکتب ، عشق به مردم عشق به محیط اسلام ، حضور در صحنه و ... در این مدل قابل رهیابی است . بهرروی باید توجه داشت که در این رهیافت هیچگاه از نگاه دینی و با کمک معارف دینی به تاثیر امر به معروف و نهی از منکر دررفتار افراد اجتماعی وهمچنین کشف انگیزه های یک فرد مومن درانجام این فریضه ، پرداخته نمی شود بلکه با استعداد بکارگیری روشهای تجربی درعلم روان شناسی تاثیر و انگیزه ها تبیین می گردند نتایج این رهیافت به اندیشمندان دینی کمک می کند تا تاثیر منفی از مثبت را بازجسته و انگیزه های غلط و نادرست از صحیح ، معقول و موجه آن را روشن سازند و در این راستا مشکلات تئوریکی در عدم تبیین درست ماهیت امر به معروف و نهی از منکر و نکات غفلت شده ، بازیابی می شوند

6- رهیافت کلامی:این رهیافت درون دینی است بدین معنا که یک متدین ودیندار ، امر به معروف و نهی از منکر را یک سلوک و رفتار دینی می داند که شارع بما هو شارع آن را برانسان تکلیف کرده است .از این رود او خود را موظف می داند که علاوه بر تبیین و تنظیم این سلوک وعمل دینی ، آن را از چالشهایی که توسط منکران دین یا بد فهمان دیندار طرح کرده اند رهانیده و برموجه بودن آن دلیل اقامه کند. شاید بر نگارنده خرده گرفته شده که بحث از امر به معروف و نهی از منکر موخر ازمباحث کلامی است که در باب اثبات خدا ، نبوت ، معاد، شریعت و ... می باشد- و با اثبات آنها دیگر جای چون و چرا وجود ندارد تا به رهیافت کلامی نیازمند باشیم . اما این نکته اولا از سر عدم توجه به قلمرو و علم کلام است ، چرا که دائره علم کلام و تنها اصول اعتقادات نمی باشد بلکه فروع این را نیز شامل است .چنانکه برخی ازبزرگان بدان تصریح کرده اند ، ثانیا ازدخالت تبیینهای کلامی در تشریح احکام اسلامی غفلت شده است چرا که اگر قلمرو دین ، فطری بودن علاقه بر جمع و اجتماع و نسبی بودن اخلاق را روشن نسازیم ، استنباط ما از فلسفه تشریع امر به معروف و نهی از منکر ، تفسیر " معروف " و"منکر" و قلمرو آن دو تفاوت خواهد بود، جالب آن است که بسیاری از شبهات که یک متکلم موظف به پاسخ یابی وپاسخ دهی به آن می باشد- در این باب اطراف مبانی نظری همین سه امر می گردد. ثالثا گاهی اوقات برای تبیین بهترین حکم شرعی { اهمیت ، ضرورت و جایگاه } می توان مباحث کلامی را به استخدام گرفت. این مساله به دلیل ذهن کنکاشگرجوانان صاحب فکر در دوران معاصر اهمیت مضاعف پیدا کرده است:

1-6- یک مورد گرایش فطری انسان به میل به زندگی جمعی است ، این مساله نقش مهمی در فلسفه تشریع امر به معروف و نهی از منکر دارد . چرا پیکره این فلسفه را سه اصل مهم تشکیل می دهد: الف) گناه مسری بر حال جامعه مضر است ب) ما در قبال جامعه خود مسئولیم ج) تغییر جو گناه زده و منحرف به دست مردم می باشد. این اصول مبتنی بر مبانی نظری خاصی است که باید تبیین و تدلیل شوند. مهم ترین آن عبارتند از :

1-1-6- فطری بودن میل به زندگی جمعی با قرائتهای مختلفی که وجود دارد . که آیا این اصل فطری اول است یا فطری ثانوی ؟

2-1-6- رشد و تحول تکاملی این تمایل در فطرات انسان

3-1-6- توجه اسلام به اجتماع و قالب ریزی احکام اسلامی در قالب اجتماع.

4-1-6- نحوه شرایط فرد و جامعه

5-1-6- هدف اجتماع اسلامی

6-1-6- نقش قوانین اسلامی دراجتماع و نحوه شرایط آن با جامعه

البته می توان این مبحث را در جامعه شناسی و دینی نیز جاسازی کرد ولی مقصود ما از طرح آن در رهیافت کلامی آن است که یک متکلم و مدافع دین باید به این مساله که جزء مبانی اصول شمارش شده در تشریع امر به معروف و نهی از منکر می باشد، توجه داشته و در تبیین ، تنظیم و رفع شبهات پیرامون آن بکوشد .

2-6- قلمرو معروف و منکر یا به عبارت دیگر قلمرو دین. این موضوع یکی از مهم ترین و کلامی ترین مباحث کلامی است و نقش قابل توجهی در مبحث امر به معروف و نهی از منکر دارد. مطمئنا کسی که دائره دین را تا حد یک تجربه درونی فرو می کاهد با فردی که معتقد است اخلاقیات و شریعت قلمرو و اجتماع را نیز تحت پوشش دارد درباب قلمرو دین یکسان سخن نمی گویند. اگر کسی قائل باشد که دین ناظر به امور دنیوی بشر نیست دیگر معروف و منکر در عرصه سیاست – اقتصاد و حکومت برای وی معنا نخواهد داشت . اگر کسی دین را تنها در اخلاقیات فردی خلاصه کند چگونه نمی توان در مقابل گناه اجتماعی – در صورت پذیرش چنین عنوانی از سوی او – موضع گیری کند؟ دیدگاهی که بر آن است که هدایت دین هدایت قلی است و کمال دین را در آنچه دین برای آن آمده تفسیر می کند.در باب قلمرو امر به معروف و نهی از منکر یکسان بیندیشند؟! شخصی که معتقد است گفتار و رفتار پیامبر با قوم خود فقط ارزش الگویی دارد و برای آن نیست که همه جا و در همه نسلها طابقا الفعل باالفعل عملی شوند ، بلکه آنها مصادیقی هستند از اصول کلی و ترموم باید مصداق اصول کلی خود را بجوید و بیابد با کسی که نقش ویژه ای برای سنت حضرت رسول (ص) قول و فعل و تقریر- قائل است ، یکسان در باب قلمرو معروف و منکر فتوا می دهند؟!جالب آن است که این اختلافات در میان دینداران و اندیشمندان دینی است. یعنی در میان کسانی که توحید ، نبوت ، معاد و امامت را قبول دارند ولی حوزه شریعت را محدود می دانند و بالتبع قلمرو معروف و منکر را در این باب باید موضوعات ذیل بررسی و تحلیل شوند تا محدوده معروف و منکر مشخص گردد:

1-2-6- گوهر و صدف دین (معنا، ویژگیها ، کارکردها )

2-2-6- نیاز به دین ( معنا ، قلمرو )

3-2-6- هدف دین ( معنا ، ارکان )

4-2-6 انتظار از دین ( معنا ، روشها ، قلمرو )

5-2-6 کمال و جامعیت دین ( مفهوم ، قلمرو )

6-2-6 دین و دنیا ( معنا ، نسبت )

3-6- معنای معروف و منکر. این موضوع که نقش قابل توجهی با موضوع سابق دارد یکی از مباحث مهم کلامی در باب امر به معروف و نهی از منکر می باشد. بسته به تفسیر و تحلیلی که از ماهیت معروف و منکر داده می شود، حوزه آن تنگ و فراخ می گردد. عموما گفته می شود: « معروف » یعنی عمل خیر و نیک و « منکر » یعنی عمل زشت و ناپسند اما سخن آن است که ما چگونه خیر و نیک و زشت و نازیبا را بفهمیم و اصلا مراد از این خیر و شر اخلاقی نیست؟آیا مقصود همان حسن و قبح عقلی است ؟ یا فطری بودن معرفت حسن و قبح می باشد؟ آیا این دو قابل جمع اند؟ از طرفی دین نقشی در تعریف این دو دارد یا خیر، همان اصل عقلی و فطری را امضاء می کند؟ به عبارت دیگر ریشه این خیر و شر کجاست؟ آیا در فطرت است ، آیا در دین است ، آیا در عقل است؟ آیا در وجدان فرد یا اجماع جمع یا قاون طبیعی و یا شهود عقلانی است؟ در این میان نقش ارزشهایی که در یک جامعه برگرفته از سازمان یا فراتر فرهنگ ملی – بومی – منطقه ای است. در تفسیر معروف و منکر چه مقدار می باشد؟ به عبارت دیگردر یک جامعه ای به اقتضاء دیدگاه فرهنگی خاص که منشاء منطقه ای دارد ، می توان معروف و منکر را تفسیر کرد؟ آیا اصلا معروف و منکری که در شریعت آمده است این حوزه را نیز دربر می گیرد یا خیر؟ در صورت تعارض ارزشهای خوده فرهنگها چه باید کرد؟ و دهها پوشش دیگر که نقش بسزایی در فهم و تفسیر معروف و منکر دارند که نیازمند به پاسخ جدی هستند . در این میان موضوعات ذیل برای روشن شدن مفهوم و منکر از اهمیت بسزایی برخوردارند.

1-3-6 نسبت دین و اخلاق ( مفهوم ، مرزها ، غایب شناسی )

2-3-6 بنیانهای اخلق (عقل ، فطرت ، وحی ) {منفصله حقیقتیه اند، یا مانقد اجمع یا مانته الخلو}

3-3-6 نسبیت اخلاقی ( مفهوم ، مبانی ، لوازمات )

4-3-6 ثبات اخلاقی در جهان متغیر ( مفهوم ، مبانی ، لوازمات )

5-3-6 اخلاق و آداب و رفتار سازمانی ( مفهوم ، محدوده ، نسبیت )

نکته حائز اهمیت در سد ساحت رهیافت کلامی یعنی – فطری بودن تمایل بر زندگی جمعی ، قلمرو امر به معروف و نهی از منکر و تفسیر معروف و منکر – آن است که مرجع تفسیر این سد ساحت چیست و کیست؟ چرا که برخی از نوائد یشان دینی معتقدند که سیستم تفکر دینی اسلام یک سیستم باز است برخلاف مسیحیت کاتولیکی یعنی در مسیحیت کاتولیکی ساختار و سیستم دین مسیحی سه ضلع دارد : خداوند ، انسان و کلیسا ، این سه ضلع یک مثلث کامل حکایتگو یک سیستم بسته است . در این سیستم کلیسا که مفسر رسمی و غیر قبل تخلف پیام خداوند است ، در خود ساختار دین پیش بینی شده است. به عبارت دیگر از نظر مسیحیت وقتی خداوند در تاریخ حلول می کند و متجد می شود و پیام می رساند ، این پیام یک حافظه رسمی و عینی در بستر تاریخ دارد و آن کلیسا است که باید این پیام را حفظ و بیان کند . در این صورت دگماهای مسیحیت به وجود می آید، که کسی حق تخلف از آنها را ندارد. اما در اسلام ضلع سوم پیش بینی نشده است و خود مردم مخاطب پیام و تفسیر کنندگان پیام هستند. این تفسیر کنندگان از یک طرف اصل تصوف اند، طرف دیگر فیلسوف اند، طرف دیگر فقها ء اند، طرف دیگر متکلمان اند و همینطور... نگارنده قبول دارد که « دگما » در مسیحست با « فتوا » در اسلام در جهات عیده ای متمایز و متباین اند. ولی باید در تفسیر ، تنظیم و تبیین آراء اسلامی در مساله معروف و منکر مرجعی مشخص وجود داشته باشد که آمرین و ناصحین را از تردید در پروژه ای مستقل بصورت جدی پی گیری شود.

 

7- رهیافت قرآنی و روانی:این رهیافت نیز درون دینی است و آیات و روایات معتبر و صحیح السندی را که در باب امر به معروف و نهی از منکر وجود دارد، گرد آورده و طبقه بندی می کند. این جستجو و طبقه بندی آن ، دینداران و یا کسانی را که علاقه مند به آشنایی متون دینی ما هستند ، در فهم بهتر این مساله و مباحث ذیل آن یاری کرده و در پرتو این فهم بصیرت جامعی را در این باب فرا روی محققان قرار خواهد داد.

8- رهیافت سیره ای: این رهیافت درون دینی بوده و سیره حضرت رسول (ص) و ائمه (ع) وقتی علماء بزرگ اسلامی را فرا می گیرد. اندیشمندان دینی معتقدند که سیره منبع مهمی برای شناخت اسلام است در قطعا برای شما در { اقتدابه } رسول خدا سرمشقی نیکوست: برای آن کس که به خدا و روز باز پسین امید دارد و خدا را فراوان یاد می کند. باید توجه داشت که این رهیافت با رویکرد تاریخی ، متفاوت است، در رویکرد تاریخی تنها به توصیف و روایت ظواهر امر بسنده می شود و آنها تحلیل و علت یابی نشده و عمق اعمال و شیوه رفتار مغفول می ماند . ولی سیره یعنی سبک شناسی در واقع سیره نگاهی دوباره و از سر تحلیل و با دقت در عمل و رفتار است. بنابراین رهیافت تاریخی منبع مناسبی برای سیره شناسی است ولی این به معنا یکسان انگاشتن آن دو نمی باشد. نتایج این رهیافت نقش قابل توجهی در فهم صحیح و درست ما از شرایط امر به معروف و نهی از منکر ، شرایط کامل امر به معروف و منکر ، مراتب امر به معروف و نهی از منکر و مساله ترس، برترین امر به معروف، همگانی بودن امر به معروف و آثار امر به معروف دارد.

9- رهیافت فقهی:در کتابهای فقهی، احکامی در باب امر به معروف و نهی از منکر وارد شده است . بر این اساس و از چشم انداز احکام فقهی می توان این مساله را تحقیق کرد. این رهیافت می تواند از دریچه های گوناگون صورت پذیرد:

1-9- سیر فقهی این موضوع از زمانهایی پیش تاکنون ( تحول ، تکامل ، نقاط تمایز و اشتراک ، علل و دلایل )

2-9- از دیدگاه یکی از فقهاء ( ماهیت ، ارکان ، شرایط ، مراتب )

3-9- فقیهان یک دوره حال یک سده یا دوره حاکمیت یک حکومت مثل دوران صفویه ( دیدگاهها ، نقاط تمایز و اشتراک علل و دلایل )

به نظر می رسد در این رویکرد ، نکاتی وجود دارد که باید بصورت شفاف تر برای دینداران تبیین شوند. ما مهم ترین آنها را با توجه به دیدگاه حضرت امام رضوان- تعالی علیه – که این سال و این اجلاس ترین با نام و یاد اوست . خاطرنشان می سازیم:

الف) اقسام امر به معروف و نهی از منکر:حضرت امام رضوان – تعالی علیه – امر به معروف و نهی از منکر را بسته به واجب ،مستحب و مکروه بودن متعلق آن واجب ، مستحب و مکروه تقسیم کرده اند .

علاوه بر آنکه بر وجوب شرعی ، وجوب عقلی و بر جهت شرعی قبح عقلی را نیز افزوده اند. در آخر هم به عنوان یادآوری فرموده اند که در واجب بودن نهی از منکر فوق نمی کند که " منکر " گناه کبیره باشد یا گناه صغیره.

در اینجا باید محورهای ذیل برای مخاطبان و آمران و ناهیان تبیین شود:

1- مصادیق واجب ، حرام و مکروه در این زمان ( خصوصا موارد مشتبه و مصادیق مستحدثه )

2- حسن عقلی و قبح عقلی ( ماهیت ، ارکان و قلمرو )

3- حدمیان گناه کبیره و گناه صغیره ( تعاریف ، تمایز و مصادیق )

ب) شرایط امر به معروف و نهی از منکر:دراین قسمت چند موضوع حائز اهمیت و نیازمند به بازبینی و بازخوانی دوباره است ، علی الخصوص که فراگیری این شرایط واجب می باشد.

1- شناخت صحیح معروف و منکر:اولین شرط امر به معروف و نهی از منکر شناخت معروف و منکر است و این شناخت هم طبق دیدگاه حضرت امام (ره) شرط وجوب است نه شرط واجب . واضح است که تحصیل شرط وجوب لازم نیست برخلاف شرط واجب که تحصیل آن لازم است . مکلف باید وضو را که شرط واجب است ، تحصیل کند ولی لزومی ندارد استطاعت را که شرط وجوب حج است . تحصیل کند . بنابراین باید اولا این مساله را جا انداخت که بر کسی که امر به معروف و نهی از منکر را نمی شناسد واجب نیست که دست به اقدام بزند . ثانیا علم پیدا کردن بر معروف و منکر هم واجب نیست .ثالثا اندیشمندان دینی باید موارد اختلاف دیدگاه فقهاء را در معروف و منکر شناسایی کرده و با تبیین نقاط اختلاف و اشتراک ، مرجع حل تعارض فتاوا را روشن سازند . رابعا با توجه به تحولات و تغییراتی که طبیعی گذر زمان است و با عنایت بر دیدگاه حضرت امام در تلقی نوین از اجتهاد را با استنباط از منابع دینی و به روش فقه سنتی، عنصر زمان و مکان در شناسایی مصادیق معروف و منکر – اگر مدعی نشویم در کشف مفاهیم متکاملتر معروف و منکر – نقش بسزایی داشته و به نظر می رسد بری این تشخیص علاوه بر منابع دینی و سیره حضرت رسول (ص) و ائمه (ع) . علومی همچون روانشناسی ، جامه شناسی ، فرهنگ شناسی ، سیاست و بعضا مباحث اقتصادی، دخالت چشمگیری در فهم مفاهیم و مصادیق معروف و منکر دارند . به آن نمونه از تاریخ صدر اسلام توجه فرمایید تا نقش زمان و تحولات آن را در معروف و منکر دریابید :« حماد بن عثمان می گوید: خدمت امام صادق (ع) رسیدم، مردی بعد از حضور امام گفت : آقا ! شما فرمودید حضرت علی(ع) در زمان خودشان لباس خشن می پوشیدند لباسی به قیمت چهار درهم ، اما شما لباسهای خوب می پوشید . امام صادق (ع) فرمودند : علی بن ابی طالب در زمانی می زیست که شایستگی داشت چنین لباسی بپوشد. ( یعنی ایشان در راس حکومت قرار گرفته بودند و مردم هم در وضعیت معیشتی مناسبی نبودند) اگر امام علی (ع) لباس مرا می پوشید ، شهرت پیدا می کرد وانگشت نما می شد . لباس هر زمان، لباس اهل آن زمان است . در این زمان انسانها وضع معیشتیشان بهتر است و من هم در راس حکومت اسلامی نیستم. اما امام زمان (ع) وقتی تشریف بیاورند. باز همانند امیر المومنین (ع) رفتار خواهند کرد.»

2- احتمال تاثیر:یکی از شرایط امر به معروف و نهی از منکر آن است که انسان احتمال اثر بدهد این شرط وقتی اهمیت بیشتر می یابد که با اعمال عبادی دیگر سنجیده شود. هیچگاه به ما گفته نشده است که اگر احتمال اثر معنوی در روحت می دهی نماز بخوان یا روزه بگیر ولی عمل به امر به معروف و نهی از منکر متوقف است بر احتمال اثر. این جاسازی تدبیر و مال اندیشی در این عمل عبادی بدلیل آن است که نتیجه این عمل یک اثر وضعی بر جامعه می گذارد و اگر این اثر وضعی منفی باشد هدف و غایب این عمل عبادی محقق نگشته، بلکه نتیجه معکوس می دهد. چنانکه عملکرد خوارج علاوه برآنکه باعث گریز افراد زیادی از اسلام شد موجب انقراض خود آن فرقه نیز گردید. چرا که در فقه خوارج امر به معروف و نهی از منکر یک تعبد محض است یعنی انسان حق ندارد حساب و منطق را در آن وارد کند. او باید کورکورانه و چشم بسته امر به معروف و نهی از منکر کند ولو یقین داشته باشد که در این عمل به نتیجه مطلوب نمی رسد بهرحال در این فریضه عبادی با توجه به این شرط ، باید، تدبیر و فکر و منطق به کار برده شود. در این باب موضوعات ذیل باید بررسی و تبیین شوند:

1-2- مفهوم تاثیر و احتمال ( فردی و اجتماعی )

2-2- تشخیص بر احتمال تاثیر ( ملاکها ، قلمرو )

3-2- مرجع تشخیص ، احتمال تاثیر ( فردی و اجتمای )

4-2- مرجع حل تعارضها در فهم و مصداق احتمال تاثیر ( ستاد امر به معروف ، وزارت کشور ، نهاد رهبری ، نیروی انتظامی ، وزارت اطلاعات ، وزارت آموزش عالی ، مراجع )

3- بدعت:حضرت امام ره در ذیل مسائل شرط چهارم امر به معروف و نهی از منکر می فرمایند: اگر بدعتی در اسلام واقع شد و سکوت علماء و اندیشمندان دین در مقابل این بدعت ، موجب هتک اسلام و تضعیف عقاید مسلمانان شود نهی از آن – بعنوان یک منکر- به هر وسیله ممکن واجب می باشد.حال چه این معنی از منکر در ریشه کن شدن این فساد – بدعت – موثر باشد ، چه نباشد....پدیده بدعت با سد رهیافت قابل مطالعه است : رهیافت حقوقی ، کلامی و جامعه شناختی . صرف نظر از رهیافت جامعه شناختی . در رهیافت حقوقی بدعت به صورت یک عمل نگاه می شود که باید برای آن احکامی صادر شود ( مانند همین مسئله فوق ) . در رهیافت کلامی ، جنبه های اعتقادی بدعت مورد بررسی قرار می گیرد. اینکه بدعت با چه نوع اعتقادی درگیر است ، چه مبانی ای دارد ، چه چیزی بدعت اعتقادی است چه چیزی بدعت اعتقادی نیست ، انواع بدعت و... به دلیل تجربه تلخ و اندوه بار این مسئله در تاریخ که آن را به عنوان وسیله ای برای تف******* و تفسیق اندیشمندان و نو آوران دینی به کار می گرفته اند . و اکنون نیز به کار می گیرند. باید این پدیده به دقت شناسایی و حد و حدود آن مشخص گردد تا به عنوان حربه ای منفی برای آزاد اندیشی تلقی نگردد. در این راستا ، تبیین مسائل و موضوعات ذیل بسیار حائز اهمیت است:

1-3- چیستی بدعت ( آیا هر نوآوری بدعت است و هر بدعتی نو آوری )

2-3- حوزه معنایی بدعت ( عبادت ، معاملات ، اعتقادات )

3-3- نسبت سنت و بدعت ( نقاط اشتراک ، نقاط تمایز)

4-3- بدعت و قلمرو دین ( مبانی و نسبت )

5-3- بدعت و انتظار از دین ( مبانی و نسبت )

6-3- بدعت مشروع و غیر مشروع ( تعریف ، قلمرو )

7-3- بدعت و تحول فهم دینی ( نسبت و مبانی و تعاریف )

8-3- بدعت و تجدد ( تعریف و نسبت )

9-3- مرجع تعیین بدعت ( مراجع عظام ، ولی فقیه ، نهادهای دینی )

تذکر : شرایط کمال امر به معروف و نهی از منکر ، هرچند عدالت و عامل بودن در امر به معروف و نهی از منکر شرط نشده است. ولی گفته شده است که: شرط کمال این امر واجب آن است که فرد آمر یا ناهی خود به آنچه می گوید ، عمل کند خصوصا اگر این فرد از علماء دین باشد. در این باب هرچند تا کنون مطالبی گفته شده است ولی با توجه به اهمیت آن تکرار و گسترش آن امری ضروری و بایسته است. چرا که تاثیر این گونه امر به معروف و نهی از منکر عمیق تر و ماندگارتر ، می باشد. صاحب جواهر ، قدس الله نفسه الزکیه پس از نقل کلام شیخ طوسی در این باب می فرماید: از بزرگترین امر به معروف و نهی از منکر و بالاترین و پایدارترین و موثرترین آنها خصوصا نسبت به رهبران دینی این است که عملا کار نیک بپوشد و در کارهای خیر چه واجب و چه مستحب عملا پیش قدم باشد جامه زشت کاری را از اندام خود دور کند ، نفس خویش را به اخلاق عالی تکمیل کند و اخلاق زشت را از خود دور کند.

ج ) مراتب امر به معروف و نهی از منکر:در این موضوع هم چند مسئله حائز اهمیت ، دقت و نیازمند به بازبینی مجدد وجود دارد که به مهمترین آنها اشاره می شود:

1- تغافل ، امر به معروف و نهی از منکر دارای مراحلی است که هر کدام آنها نیز برای خود مراتبی دارند . مرحله اول که گاهی از آن به مرتبه قلب و گاهی به امر به معروف و نهی از منکر بدون زبان تعبیر می شود ، خود دارای مراتبی است که باید در عمل به این فریضه عبادی – اجتماعی مرتبه به مرتبه اجرا شود و بدون نتبجه گیری از مرتبه اول نمی توان به مرتبه دوم دست زد و اقدام کرد. مرتبه اول از مرحله قلب، غمض عین یا تغافل است. تغافل ، یعنی اینکه انسان چیزی را بداند و از آن آگاه باشد ولی با اراده و عمد، خود را غافل نشان دهد و به صورتی وانمود کند که از آن عمل نا آگاه و بی اطلاع است .این عمل اگر بجا و در مورد صحیح انجام پذیرد از نظر اخلاقی بسیار پسندیده و ممدوح است و درباره ای از موارد می تواند نمرات عالی و نتایج مهم ببار آورد . در زمینه برخی از انحراف های قانونی و اخلاقی لازم است آگاهیهای خود را به رو نیاوریم و خویشتن را غافل نشان دهیم تا پرده حیاء گناهکار پاره نشود و در عمل ناروای خود جدی و جسور نگردد. به عبارت دیگر این اصل و این مرتبه می گوید : در امور زندگی و آمیزشهای اجتماعی نباید کور باشیم ولی در بعضی از مواقع باید چشمهای خود را ببندیم.در مورد این مساله روایات متعدد و فراوان و اعجاب انگیز وجود دارد که ذهن را مدهوش و قلب را متول خود می سازد . و این خود گواه صادقی است که این مساله جایگاه اساسی و رفیعی در مبارزه با مفاسد اخلاقی و اجتماعی دارد که متاسفانه از آن غفلت شده است . حضرت رسول (ص) خود یکی از نمونه های بزرگی هستند که به این مساله اهمیت داده و به آن عمل می کردند . منافقان درغیاب حضرت رسول (ص) زیاد بد گویی می کردند و با سخنان ناروای خود آن حضرت را بسیار آزار می دادند، پیامبر گرامی (ص) از زشت گوییهای آنان نیک آگاه بودند ولی تغافل کردند و به روی خود نمی آوردند. گاهی به منافقان خبر می رسید که بدگوئیها و سخنان زشت شما به نبی اکرم (ص) رسیده است ، آنها برای آنکه چاره جویی کنند و خویشتن را از شک مصون دارند حضور پیامبر مشرف می گشتند و گفته های خود را نفی می کردند ، حضرت با اینکه می دانستند آنها دروغ می گویند ولی ظاهرا سخنانشان را می پذیرفتند ، بعد هنگامی که منافقان دور هم جمع می شدند ، می گفتند « هواذن » یعنی حضرت رسول (ص) سر تا پا گوش است هرچه ما می گوییم می پذیرد ، در حالیکه ما دروغ می گوییم ، آیه ذیل در همین رابطه نازل شد ، خداوند می فرماید : « از ایشان کسانی هستند که پیامبر را آزار می دهند و می گویند او زود باور است . » بگو : « گوش خوبی برای شما است ، به خدا ایمان دارد و سخن مومنان را باور می کند و برای کسانی از شما که ایمان آورده اند رحمتی است . کسانی که پیامبر خدا را آزار می رسانند عذابی پردرد { در پیش} خواهند داشت.»به هر حال ما بخواهیم یا نخواهیم حیات زندگی دنیوی از انواع بلایا و آفات اجتماعی احاطه کرده است ، افرادی که روحشان ضعیف و ظرفیتشان کم می باشد وقتی با حادثه ای مصیبت بار- از لحاظ اجتماعی و فردی – برخورد می نمایند . سخت متالم و بی تاب می شوند ولی اشخاص قوی با ظرفیت هنگامی که گرفتارپیش آمدی ناگوار از لحاظ اجتماعی – می شدند، عاقلانه می اندیشند، اگر بتوانند آن را رفع می کنند و اگر نتوانند حتی المقدور آن را نادیده می انگارند .چرا که اگر چنین نکنند زندگی را بر خود سخت و ناگوار ساخته اند.

در این باب موضوعات ذیل قابل بررسی و پژوهش است :

1-1- چیستی تغافل ( ماهیت و ارکان )

2-1- تغافل ممدوح و مذموم (مفهوم – قلمرو – نقاط تمایز )

3-1- تغافل در تغافل عرفانی ( مفهوم – قلمرو – نقاط تمایز و اشتراک )

4-1- تغافل و برد باری ( نسبت و مفهوم)

5-1- تغافل و شامح ( مفهوم به نسبت ، نقاط تمایز )

6-1- تغافل و تربیت ( نقش تغافل در تربیت )

7-1- تغافل در روایات و آیات ( تعریف و مصادیق )

8-1- تغافل در سیره حضرت رسول (ص) ، ائمه هدی و اندیشمندان دینی ( الگو و رهنمود )

9-1- قلمرو و تغافل ( عبادات ، معاملات ، اعتقادات )

2- موعظه . مرحله دوم از مراحل سه گانه امر به معروف و نهی از منکر ،مرحله زبان است ، این مرحله که پس از ناامیدی از مرحله قلب قابل اجرا است . خود داری مراتبی است که با نادیده انگاشتن هر مرتبه نمی توان و جایز نیست که به مرتبه بعدی دست زد و اقدام کرد. موعظه کردن با نرمی ملایمت ،امروزی معمولی و امروز نهی مقرون با تهدید . نگارنده از دو مرتبه اخیر صرف نظر کرده و نکاتی را نسبت به مرتبه اول یعنی موعظه خاطر نشان می سازد که قابل بررسی و پژوهش می باشد:

1-2- چیستی موعظه

2-2- اقسام موعظه ( مستقیم و غیر مستقیم )

3-2- شرایط موعظه ( زمان شناسی ، مکان شناسی ، تلطف ، سعه صدر ، منطقی بودن )

4-2- موعظه و نقد ( تعریف ،نسبت )

5-2- موعظه و مدارا ( تعریف ، نسبت )

6-2- موعظه و خشونت گفتاری ( تعریف ، نسبت ، نقاط تمایز )

7-2- موعظه ، تبشیر ، تنذیر ، تنفیر ( تعاریف ، نسبت ها )

8-2- روش موعظه ( چیستی و ارکان )

9-2- ابزار موعظه در عصر حاضر ( منیر ، نشریات ، وسایل ارتباط جمعی و ... )

10-2- محتوای موعظه ( برهانی ، جدلی ، خطابی )

11-2- وعظ در آیات و روایات ( روش شناسی ، شرایط شناسی ، ابزار شناسی ، محتوا شناسی )

12-2- موعظه در سیره حضرت رسول (ص) ، ائمه اطهار(ع) اندیشمندان دینی ( الگو و رهنمود )

3- برخورد فیزیکی ، سومین مرحله از مراحل سه گانه امر به معروف و نهی از منکر ، مرحله عمل و برخورد فیزیکی می باشد که خود دارای مراتبی است از جمله جدائی انداختن میان شخص و عمل ناروا ، ضرر زدن مالی و جانی ، این مرحله به جهت ظرافت و دقت خاصی که می طلبد ، باید با اذن فقیه جامع الشرائط و در زمان استقرار حکومت دینی با اجازه ولی فقیه و بازوان اجرایی وی صورت پذیرد. در این مرحله مهمترین مساله آن است که نخست مشخص گردد که چه نهادهایی متکلف این برخورد فیزیکی می باشند و ثانیا برای عدم تداخل وظایف هر یک از این نهادها و اساس، چارچوب قانون مشخص گردد. چرا که ما پس از پیروزی انقلاب با نهادهایی مواجه هستیم که از نظر بودجه و سازمان به دولت ( به معنای state ) تعلق دارند اما کارکرد عمدتا دینی دارند . مثل سازمان تبلیغات اسلامی ، ستاد اقامه نماز ، مجلس خبرگان ، امام جمعه ، ستاد احیاء امر به معروف و نهی از منکر و....البته برخی معتقدند که نهادهای فوق را باید نهادهای بینا بینی است یعنی نهادهایی که هم دینی و هم دولتی اند. نگارنده فعلا به این مسئله که آیا درست است یا خیر نمی پردازد. اما آنچه که بصورت یک واقعیت در جامعه قابل لمس است این مسئله می باشد که بسیاری از نهادها – دولتی و دینی – وجود دارند که به نحوی در باب امر به معروف و نهی از منکر مدعی و دخیل اند – این مسئله تنها به برخورد فیزیکی اختصاص ندارد بلکه در دو مرحله دیگر یعنی – مرحله قلب و مرحله زبان – نیز قابل مشاهده تر و عامه تر است. مانند بسیج ، ستاد احیاء امر به معروف و نهی از منکر ، وزارت کشور ، وزارت اطلاعات ، نیروی انتظامی و هیئتهای مذهبی ، باید برای مشخص کردن منشاء جایگاه کارکردها و کارکردهای غالب هر یک از این نهادها ، تعیین نقاط اصطکاک ، همپوشانی ، تماس و نسبت آنها با یکدیگر ( مشروعیت ، اقتدار ، نفوذ ) و روشن سازی بحران ها و مشکلات آنها تحقیقی جامع صورت پذیرفته و نحوه دخالت و حد و حدود آن در باب امر به معروف و نهی از منکر خصوصا در باب برخورد فیزیکی مشخص گشته و بصورت قانون در آمده و این قانون یا قوانین در جامعه نهادینه شود تا شاهد بحرانهای جبران نا پذیر آن –همچون ماجرای تلخ کوی دانشگاه – در جامعه نباشیم- چنین باد.

10- رهیافت حقوقی . در زبان فارسی کلمه حقوق دارای تعاریف و معانی گوناگون می باشد . اما آنچه مد نظر ما است « حقوق » مجموعه قواعد و مقررات اسلام لازم الاجرایی است که بر روابط افراد یک جامعه حاکم است » آنجا که حقوق از روابط افراد صحبت می کند حقوق فردی یا خصوصی نامیده می شود و آنجا که صحبت از روابط اجتماعی و روابط افراد با دولت به میان می آید حقوق عمومی نامیده می شود . حقوق اساسی به عنوان شاخه اصلی حقوق عمومی یک سلسله اصول و قواعدی است که اساس تشکیلات عالمیه مملکتی مبتنی بر آن می باشد و از روابط بنیادین میان مردم و حکومت بحث می کند . بنابراین ، امر به معروف و نهی از منکر در این رهیافت به عنوان فریضه ای که خود برای احیاء اصلاح و تداوم و گسترش حقوق انسانی تشریع شده است با حقوق اساسی و عمومی که در حکومت دینی در قالب قانون اساسی مطرح گشته است . نسبت سنجی و نحوه شرایط این امر با حقوق کلی واساسی شهروندان جامعه تبیین می گردد. علاوه بر آنکه می توان به مفاد امر به معروف و نهی از منکر با توجه به این اصول نگاه کرد. بهر صورت در جامعه ای که ما مدعی هستیم دین بر آن حاکم می باشد و قانون اساسی آن که منشور حقوق دینی و ملی آن به شمار می رود و مهلم از آیات و روایات و سیره حضرت رسول (ص) و ائمه (ع) اجرای و بیانگر روح و جوهره کشور می باشد، امر به معروف و نهی از منکر آن جامعه نیز باید با قانون اساسی و حقوق مطروحه در آن همخوان باشد ، از این رو بازخوانی و قرائت دوباره امر به معروف و نهی از منکر با توجه به حقوق اساسی و اجتماعی شهروندان امری ضروری و پر اهمیت می باشد.

اصلهایی که باید در قرائت جدید امر به معروف و نهی از منکر در رهیافت حقوقی مورد توجه قرار گیرند

عبارتند از :

حقوق ملت : ( فصل سوم قانون اساسی )

اصل 19 – مردم ایران از هر قوم و قبیله ای که باشند از حقوق مساوی برخوردارند و رنگ ، نژاد ، زبان و مانند اینها نخواهد بود.

اصل 20 - همه افراد ملت اعم از زن و مرد یکسان در حمایت قانون قرار دارند و از همه حقوق انسانی ،سیاسی ، اقتصادی ، اجتماعی و فرهنگی با رعایت موازین اسلام برخوردارند.

اصل 40- هیچ کس نمی تواند اعمال حق خویش را وسیله اضرار به غیر یا تجاوز به منافع عمومی قرار دهد.

حقوق اجتماعی ( حقوقی است که افراد یک جامعه در روابط با موسسات عمومی و رسمی اداره یک کشور از آن برخوردار و به طور کلی حقوق سیاسی ، اداری و مدنی ، فرهنگی و اقتصادی و قضایی را در بر می گیرد. )

بند 7 از اصل 3 – تامین آزادیهای سیاسی و اجتماعی در حدود قانون.

بند 8 از اصل 3- مشارکت عامه مردم در نعیین سرنوشت سیاسی،اجتماعی و فرهنگی خویش.

بند 14 از اصل 3- تامین حقوق همه جانبه افراد از زن و مرد و ایجاد امنیت قضایی عادلانه برای همه و تساوی عمومی در برابر قانون.

اصل 23- تفتیش عقاید ممنوع است و هیچ کس را نمی توان به صرف داشتن عیده ای مورد تعرض و مؤاخذه قرار داد .

اصل 24- نشریات و مطبوعات در بیان مطالب آزادند مگر آنکه محل به مبانی اسلام یا حقوق عمومی باشد. تفضیل آن را قانون معین می کند.

اصل 25- بازرسی و نرساندن نامه ها ، ضبط و فاش کردن مکالمات ، تلفنی ،افشای مخابره تلگرافی و تلکس ، سانسور ،عدم مخابره و نرساندن آنها ،استراق سمع و هر گونه تجسس ممنوع است مگر به حکم قانون.

اصل 26 – احزاب ، جمعیتها ،انجمنهای سیاسی و صنفی و انجمنهای اسلامی یا اقلیتهای دینی شناخته شده آزادند مشروط به این که اصول استقلال ، آزادی وحدت ملی ، موازین اسلامی و اساس جمهوری اسلامی را نقض نکنند هیچ کس را نمی توان از شرکت در آنها منع کرد یا به شرکت در یکی از آنها مجبور ساخت.

اصل 27- تشکیل اجتماعات و راهپیماییها ، بدون حمل سلاح ، به شرط آنکه مخل به مبانی اسلامی نباشد آزاد است .

اصل 33- هیچ کس را نمی توان از محل اقامت خود تبعید کرد یا از اقامت در محل مورد علاقه ای ممنوع یا به اقامت در محلی مجبور ساخت : مگر در مواردی که قانون مقرر می دارد.

اصل 22 – حیثیت ، جان ، حقوق ، مسکن و شغل اشخاص از تعرض مصون دست مرگ در مواردی که قانون تجویز می کند.

اصل 32- هیچ کس را نمی توان دستگیر کرد مگربه حکم و ترتیبی که قانون معین می کند. در صورت بازداشت ، موضوع اتهام با ذکر دلایل بلافاصله کتباً به متهم ابلاغ و تفهیم شود و حداکثر ظرف مدت بیست و چهار ساعت پرونده مقدماتی به مراجع صالحه قضایی ارسال و مقدمات محاکمه در اسرع وقت فراهم گردد . مختلف از این اصل طبق قانون مجازات می شود .

اصل 34- دادخواهی حق مسلم هر فرد است و هر کسی می تواند به منظور دادخواهی به دادگاههای صالح رجوع نماید. همه افراد ملت حق دارند این گونه دادگاهها را در دسترس داشته باشند و هیچ کس را نمی توان از دادگاهی که به موجب قانون حق مراجعه به آن را دارد منع کرد.

اصل 35- در همه دادگاهها طرفین دعوی ، حق دارند برای خود وکیل انتخاب نمایند و اگر توانایی انتخاب وکیل را نداشته باشند باید برای آنها امکانات تعیین وکیل فراهم گردد.

اصل 36- حکم مجازات و اجراء آن باید تنها از طریق دادگاه صالح و به موجب قانونی می باشد.

اصل 37- اصل برائت است و هیچ کس از نظر قانون مجرم شناخته نمی شود مگر اینکه جرم او در دادگاه صالح ثابت گردد.

اصل¬38- هرگونه شکنجه برای گرفتن اقرار و یا کسب اطلاع ممنوع است ، اجبار شخص به شهادت ،

اقرار یا سوگند مجاز نیست و چنین شهادت و اقرار سوگندی فاقد ارزش و اعتبارات . متخلف از این اصل طبق قانون مجازات می شود.

اصل 39- هتک حرمت و حیثیت کسی که به حکم قانون، دستگیر ،بازداشت ، زندانی یا تبعید شده به هر صورت که باشد ممنوع و موجب مجازات است.

به نظر می رسد توجه به حقوق بشر جهانی در قرائت امر به معروف و نهی از منکر لازم نباشد . چرا که اولا ما شهروند و تبعه نظام حقوق ملی داریم نه جهان وند و عضو جامعه کل بشری یا انسان سیاره ای ثانیا نظام حقوق داخلی با دین ، عرف ،آداب و هویت ملی پیوندی تنگاتنگ دارد چنانکه قانون اساسی ما با همین نگرش ، تدوین و سامان دهی شده است . بنابراین حقوق شهروندی با نظام حقوق واحد بیش ازحقوق بشر جهانی پیوند دارد . در نظام حقوق اساسی ما ، حکومت صریحاً دینی و مذهبی ( اصل اول و دوم قانون اساسی ) تعیین شده است و از این رو حقوق شهروند فقط در محدوده فقه اسلامی قابل قبول است . بله اگر حقوق بشر اسلامی که تمام فوق و مذاهب اسلامی را در بر بگیرد – ایجاد شود ، می توان نسبت امر به معروف و نهی از منکر با آن ارزیابی و بررسی کرد.با توجه به حقوق پیش گفته در اصول قانون اساسی ، در رهیافت حقوقی امر به معروف و نهی از منکر موضوعات ذیل قابل پژوهش می باشد.

1-10- امر به معروف و نهی از منکر و حقوق مساوی ( تعاریف ، قلمرو ، نسبت )

2-10- امر به معروف و نهی از منکر و حمایت قانونی ( تعاریف ، قلمرو ، نسبت )

3-10- امر به معروف و نهی از منکر و منافع عمومی ( تعاریف ،قلمرو ، نسبت )

4-10- امر به معروف و نهی از منکر و آزادی سیاسی و اجتماعی ( تعاریف ، قلمرو ، نسبت )

5-10- امر به معروف و نهی از منکر و مشارکت عمومی ( تعاریف ، قلمرو ، نسبت )

6-10- امر به معروف و نهی از منکر و تفتیش عقاید ( تعاریف ، قلمرو ، نسبت )

7-10- امر به معروف و نهی از منکر و بازرسی و تجسس ( تعاریف ، قلمرو ، نسبت )

8-10- امر به معروف و نهی از منکر و تشکلها ،احزاب ، جمعیتها ( تعاریف ، قلمرو ، نسبت )

9-10- امر به معروف و نهی از منکر و امنیت ( تعاریف ، قلمرو ، نسبت )

10-10- امر به معروف و نهی از منکر محاکمه و مجازات ( تعاریف ، قلمرو ، نسبت )

11-10- امر به معروف و نهی از منکر و اصل برائت ( تعاریف ، قلمرو ، نسبت )

12-10- امر به معروف و نهی از منکر و هتک حرمت و حیثیت ( تعاریف ، قلمرو ، نسبت )

در پایان این نوشتار ذکر سه نکته که در پژوهشها،رهیافتها و رویکردهای درونی دینی در امر به معروف و نهی از منکر توجه آن لازم و ضروری می باشد ، بایسته است .

1- در تبیین ، توجیه و تدلیل این فریضه عبادی- اجتماعی لازم است که به ابعاد دیگر دین اسلام نیز توجه شود و به عبارت دیگر به گونه ذره ای به این موضوع نگریسته نشود بلکه آن را با توجه به هندسه معرفتی اسلام ارزیابی کرد ، برخی از این ابعاد که به فهم کامل و نوینی از این مساله می انجامد عبارتند از:

1-1- پیروی از برهان ، استدلال ، تعقل ، تفکر و اندیشیدن.

2-1- پذیرش تفاوت و گوناگونی سلیقه ها ، دیدگاهها ، نظر گاه به مثابه یک امر طبیعی.

3-1- برداشتن محدودیتهای مادی و زنجیرهای روحی.

4-1- رافت ، رحمت و مهربانی در مقام دعوت ، تبلیغ و تبیین.

5-1- ارزش نهادن بر تضارب آراء و اندیشه ها.

6-1- پذیرش بهترین ، منطقی ترین و مستحکم ترین اندیشه.

7-1- واسطه قرار دادن صبر و تحمل برای به حداقل رساندن تصادم.

8-1- پیروی از حق در همه مباحث.

9-1- نهی از مورد برخورد.

2- باید توجه داشت که روح دین اسلام بر سماجت بنا شده است همانکه حضرت رسول (ص) فرمودند ولکن بعثنی بالحنیقیه السمی خدا مرا مبعوث کرده است بر شریعت و دینی که با گذشت است . و در برخی روایات سهولت نیز به آن اضافه شده است که آسان گیری شریعت را نیز می رساند . احکام امر به معروف و نهی از منکر با این روح باید تبیین و تشریع شود . به نظر می رسد فراگیری معروف و منکر به عنوان شرط وجوب نه واجب ، مرحله و مرتبه بندی امر به معروف و نهی از منکر، اصل تغافل ، احتمال تاثیر ، موعظه و واگذاری برخورد فیزیکی به حاکمان دینی بیانگر گوشه هایی از گذشت و آسان گیری این فریضه عبادی و اجتماعی است که باید بر جان و روح آن حاکم باشد.

3- آیا در اعمال و دعوت و انجام فرایض دینی روح تبشیر باید حاکم باشد یا روح تنفیر؟ آیا رافت و رحمت باید حاکم باشد یا نامهربانی و خشونت ؟! نگارنده نیک آگاه است که هر چیز بجای خویش نیکو است ولی پوشش اساسی آن است که آیات قرآن و سیره حضرت رسول (ص) رافت رحمت را اساس می داند؟ یا تنفیر و تنذیر را هم طراز با تبشیر مقدم بر تنذیر است و روح رافت و رحمت در تبلیغ دین – که امر به معروف و نهی از منکر تجلی آن است – اساس واصل است و خشونت و نامهربانی فرع و در مرتبه آخر . یکی از علل گسترش اسلام ، به حاکمیت روح رافت، تلطف و مهربانی شمارش شده که متاسفانه مهجور و مغفول مانده است. امر به معروف و نهی از منکر باید با چنین نگرش و حاکمیت مهربانی و رحمت تبیین و در جامعه عملی شود ، این مساله باید به عنوان یک اصل در جامعه و خصوصا در اذهان عاملان و ناصحان نهادینه شود . به این فراز از سخنان حضرت امام (ره) – که این اجلاس به عنوان یادمانی از یکصدمین سال تولد آن معمار کبیر برپا گردیده است. توجه کرده و نیک بیندیشیم که ایشان چه نصایح اخلاقی به آمران و ناهیان می کنند:

1-3- همچون پزشک معالج دلسوز و پدری مهربان باشید که تنها به مصلحت مرتکب عمل می اندیشد.

2-3- سزاوار است که امر به معروف و نهی از منکر از روی لطف ، مهربانی و رحمت به فرد یا عموم مردم باشد.

3-3- در امر به معروف و نهی از منکر نیتتان و مقصودتان تنها خدا و رضایت او باشد.

4-3- عمل خود را در انجام این فریضه از هواهای نفسانی و اظهار برتری جویی خالص سازید.

5-3- هیچگاه خود را منزه ندانید و خود را برتر و بهتر از مرتکب عمل ناپسند نپندارید چه بسا مرتکب گناه و لو گناه کبیره دارای صفات پسندیده ای باشد که مرضی و محبوب خداوند است ولی آمر و ناهی بر عکس او بوده و این امر بر او پوشیده باشد.

منبع: www.kh-setadehya.ir- حجت الاسلام محمد کاشفی

منبر بیست وپنجم : وجوه نوزده گانه امر به معروف و نهى از منکر در قرآن کریم

آیه: سوره قلم آیه 4 : { وَ إِنَّکَ لَعَلىَ‏ خُلُقٍ عَظِیم‏ } ( ای پیغمبر ) تو داراى خُلق عظیم و اخلاق بسیار نیکو هستى‏.

حدیث: عَنْ اَبىجَعْفَر علیه السلام: اَلْأَمْرُبِاْلمَعْرُوفِ وَالنَّهىٌ عَنِ الْمُنْکَرِ خـُلقـانِ مِـنْ خـُلْـقِ اللّه ِ فَمَنْ نَصَرَهُما أَعـَزَّهُ اللّه ُ وَ مَنْ خَذَ لَهُما خـَذَلَهُ اللّه ُ. امام باقر علیه السلام فرمودند: امر به معـروف و نهى از منـکر، دو خصلت از خصلتهاى خداوند مى باشد، هرکس آن دو را یارى کند، خداوند او را عزیز و آقا گرداند و هر کس آن دو را خوار نماید، خداوند او را خوار و ذلیل گرداند.

سیمای امربه معروف و نهی از منکر: وجوه نوزده گانه امر به معروف و نهى از منکر در قرآن کریم:

با تامل در آیاتى که در آن ها به نوعى سخن از امر به معروف و نهى از منکر است، درمى یابیم که این آموزه در قرآن کریم داراى اشکال و وجوه گوناگونى است. در این مقال تلاش خواهیم کرد تا این وجوه را مشخص کرده و درباره هر یک توضیحات کوتاهى ارایه کنیم.

۱) عام و خاص:خداوند نیز آمر به معروف و ناهى از منکر است. این امر و نهى را مى توان در دو گروه جاى داد: الف: امر و نهى عام: این نوع از امر و نهى دقیقا مشابه اوامر و نواهى بسیارى است که در آیات گوناگون آمده و خداوند به تمامى «مومنین و مومنات» سفارش بیان آنها را نموده است. این اوامر و نواهى شکل وعظ و نصیحت عام دارد. مثل آن که گفته شود: عدالت بورز، به خویشان و نزدیکانت احسان کن، از فحشا دورى کن و غیره: «ان الله یأمرو بالعدل و الاحسان و ایتا ذى القربى و ینهى عن الفحشاء و المنکر و البغى یعظکم لعلکم تذکرون» (بقره، ۹۳). به درستى که خداوند امر مى کند به عدل و نیکویى و عطا کردن به خویشان نزدیک و نهى مى کند از کار زشت و کردار بد و ستم.

ب: امر و نهى خاص: هر چند این نوع از امر و نهى نیز به عموم «مومنین و مومنات» سفارش شده است، اما از آنجا که فراوان تکرار شده و اساسا علت اصلى ارسال رسل این امر ونهى بنیادین است، مى توان آن را امر و نهى خاص (بلکه خاص الخاص) نامید. «و لقد بعثنا فى کل امه رسولاً ان اعبدوالله واجتنبوا الطاغوت» (نحل، ۳۶). به میان هر ملتى پیامبرى مبعوث کردیم که خدا را بپرستید و از طاغوت دورى جویید. بنابراین روشن گردید که خاص ترین امر به معروف همانا امر به توحید و خاص ترین نهى از منکر، نهى از طاغوت (غیر خداوند) است. کافى است به آیات زیر دقت کنید تا خاص بودن و اساسى بودن این امرو نهى برجسته گردد:انعام ،۱۴ انعام ،۱۶۳ یونس ،۷۲ یونس ،۱۰۴ نمل ،۹۱ زمر ،۱۱ غافر ،۶۶ شورى ،۱۵ انعام ،۵۶ مائده ۱۱۷.مى توان به چندین و چند آیه دیگر نیز اشاره کرد که در برخى از آنها با واژه «امرنا» بدین نکته مهم توجه داده شده است اما با همین مختصر به سادگى مى توان دریافت که اصلى ترین و اساسى ترین (و در نتیجه خاص ترین) امر و نهى در قرآن کریم همانا سفارش به توحید و نهى از توجه به «غیرالله» است.

۲) نهى از اعمال درون جاهلیت:نهى از این گونه اعمال را مى توان - از جمله - در آیات ذیل مشاهده کرد: از میان شما کسانى که زنانشان را «ظهار» مى کنند و مى گویند: پشت تو چون پشت مادر من است ]و یا تو چون مادر من هستى[ آنان مادرانشان نیستند. مادران آنها تنها کسانى اند که ایشان را زاده اند و قطعا آنها سخنى زشت و باطل مى گویند و(لى) خدا مسلما در گذرنده اى آمرزنده است. (مجادله، ۲)و نیز آیه اى که در آن چندین مصداق منکر برشمرده شده است و جالب آن که مخاطبین زنان «مومنى» هستند که به قصد بیعت نزد پیامبر (ص) آمده اند:اى پیامبر چون زنان با ایمان نزد تو آیند که (با این شرط) با تو بیعت کنند که چیزى را با خدا شریک نسازند و دزدى نکنند و زنا نکنند و فرزندان خود را نکشند و بچه هاى حرامزاده پیش دست و پاى خود را با بهتان (و حیله) به شوهر نبندند و در کار نیک از تو نافرمانى نکنند، با آنان بیعت کن و از خدا براى آنان آمرزش بخواه، زیرا خداوند آمرزنده مهربان است. (ممتحنه، ۱۲)

۳) عقلانى:ناگفته پیداست که امر به معروف و نهى از منکر در قلمروهایى معنا دارد که عقل پذیر باشد. مثلا اگر به شخصى که در حال احتضار است گفته شود که قبل از وفاتش اموال خود را میان فرزندان و اقربا به عدل و نیکى تقسیم کند، هر چند از جنبه درونى این توصیه براى او على السویه باشد، اما با توضیحات منطقى درمى یابد که بهتر است به چنین توصیه اى عمل کند، زیرا دست کم براى او مسلم مى شود که بعد از وفاتش خانواده اش بر سر مال و منال او به اختلاف کشیده نمى شوند و غیره. بدین ترتیب آیه ۱۸۰ از سوره بقره را مى توان تذکارى به «صاحبان خرد» تلقى کرد، کسانى که «هات برهان» برایشان اهمیت دارد و یا آن که آوردن دلیل عقلایى به برطرف کردن جهلشان و در نتیجه عمل به این دسته از نیکى ها منجر خواهد شد. «کتب علیکم اذا حضرکم الموت ان ترک خیر الوصیه الوالدین و الاقربین بالمعروف حقا على المتقین» بر شما مقرر شده است که چون یکى از شما را مرگ فرا رسید، اگر مالى بر جاى گذارد، براى پدر و مادر و خویشاوندان (خود) به طور پسندیده وصیت کند، (این کار) حقى است بر پرهیزکاران.اگر مشاهده مى کنیم که این توصیه عقل پذیر نیز عطف به تقریر الهى گردیده و عمل حقى از سوى «متقین» دانسته شده، بازمى گردد به فضاى اخلاقى قرآن کریم. در این فضا آن چنان که ایزوتسو نیز بیان کرده است، تمامى گفتار و رفتار اخلاقى انسان راجع و معطوف به خداوند متعال است و موضوع وصیت کردن قبل از مرگ مثل بسیارى از اعمال دیگر با عقل بشر منطبق است.

۴) ناظر به امکان وجودى انسان:کافى است که آدمى به درون خود رجوع کند، با اندک تاملى درمى یابد که از امکانات خاصى برخوردار است. امکاناتى که به او - از جمله - بسیارى از نیکى ها و بدى ها را مى شناساند.

این که در قرآن کریم به انسان خطاب مى شود، کار خوب (عمل صالح) انجام دهد، به کدام بعد از ابعاد وجودى او اشاره دارد؟ اگر نزد شما چیزى نباشد، من چگونه مى توانم از شما چیزى بخواهم؟ حتما انسان داراى امکاناتى است که به وسیله آن مى تواند خوبى و بدى را، دست کم به طور نسبى، درک کند. نکته اى را که در عبارت قرآنى: «فالهمها فجورها و تقویها» مى خوانیم به امکان وجودى انسان راجع است. اگر در بسیارى از آیات، انسان به «عمل صالح» و «قول معروف» دعوت شده است، با توجه به چنین امکانى است. قرائت پیوسته آیاتى که در آن به صاحب اختیار بودن انسان در برگزیدن کفر و ایمان تاکید شده است، مى تواند ما را به مفهومى که از «امکان وجودى» در نظر داریم نزدیک تر کند. پس از قرائت این آیات، بلافاصله باید ذهن را بدین نکته حساس کرد که انسان واجد چه امکاناتى است که خداوند متعال برگزیدن کفر و ایمان را بدان ارجاع داده است. در تمامى این آیات مساله انتخاب (کفر و یا ایمان) پیوسته بر عهده انسان نهاده شده است. خداوند متعال دلایل خاصى را براى صاحب انتخاب و اختیار بودن انسان بیان داشته است: «خداوند اگر مى خواست قطعا همه را هدایت مى کرد» (انعام ۱۴۹،). از این رو، وظیفه تمامى پیامبران را تنها ابلاغ مبین ذکر کرده و حتى تحریص پیامبر (ص) را براى هدایت مردم مورد پرسش و عتاب قرار داده است (یونس ۹۹،) و به طور کلى تبیین این حقیقت را که جز الله معبودى لایق پرستش و درخواست کمک نیست، وظیفه اصلى پیامبران دانسته و بیان داشته است که: «انا هدیناه السبیل اما شاکرا و اما کفورا» (انسان ، ۳). ما راه را به انسان بنمودیم پس یا شاکر است و یا بسیار ناسپاس.

۵) معروف و منکرهایى که پیامبر بیان فرموده است:از مضمون آیه ۱۲ سوره ممتحنه درمى یابیم که بیعت زنان مومن با پیامبر در صورتى پذیرفته مى شود که آنان، «چیزى را با خدا شریک نسازند، دزدى و زنا نکنند و فرزندان خود را نکشند و بچه هاى حرامزاده پیش دست و پاى خود را با بهتان (و حیله) به شوهر نبندند» و در نهایت در کارهاى نیک از پیامبر نافرمانى نکنند «ولا یعصینک فى معروف». همچنین در آیه هفتم از سوره حشر بر اطاعت از پیامبر اسلام در امور معروف تاکید شده است: ما اتاکم الرسول فخذوه و ما نهاکم عنه فانتهوا «آنچه را که فرستاده او به شما داده آن را بگیرید و از آنچه شما را بازداشت بازایستید». این آیات به اضافه آیاتى که در آنها (به طور عام) بر لزوم اطاعت از پیامبر تاکید شده است نشان از وجه دیگرى از وجوه نوزده گانه امر به معروف و نهى از منکر در قرآن دارد. براساس این آیات مسلمین مى توانند به آنچه پیامبر تحت عنوان معروف از آنها یاد کرده است عمل نمایند، خصوصا آن که در آیات سوم و چهارم از سوره نجم مى خوانیم: و ما ینطق عن الهوى ان هوالا وحى یوحى. «]پیامبر[ از سر هوس سخن نمى گوید این سخن به جز وحى اى که وحى مى شود نیست». از این آیه البته مى توان دریافت که این گونه معروف ها ملهم از وحى است.

۶) بخشوده شدن منکرات (انواع مناهى):در صورتى که اصل را بر آیه «ان تجتنبوا کبائر ما تنهون عنه، نکفر عنکم سیئاتکم و ندخلکم مدخلاً کریما» (نساء، ۳۱) بگذاریم، نص این آیه شرط پوشاندن گناهان کوچک را نزدیک نشدن (اجتناب) به گناهان بزرگ دانسته است اما اگر به آیاتى همچون «ان الله یغفر الذنوب جمیعاً» (در حقیقت خدا همه گناهان را مى آمرزد) (زمر، ۵۲) و یا اگر به آیات: ۲۱ سوره نساء، ۱۲ و ۶۵ مائده، ۲۹ انفال، ۸ تحریم، ۷۰ فرقان، ۷ عنکبوت، ۱۶ احقاف، ۲ محمد، ۵ فتح، ۱۹۵ آل عمران استناد کنیم باید بگوییم که در نهایت تمامى گناهان آمرزیده خواهد شد. و البته آنگونه که از آیات قرآن استنباط مى شود تنها یک شرط اساسى براى آمرزش گناهان وجود دارد و آن داخل شدن در دایره مومنین است: «فمن یعمل من الصالحات و هو مومن فلا کفران لسعیه و انا له کاتبون» (انبیاء، ۹۴). «پس هر که کارهاى شایسته انجام دهد و مومن هم باشد براى تلاش او ناسپاسى نخواهد بود و ماییم که به سود او ثبت مى کنیم». حتى اگر این مومنین قبل از آن که توبه کرده و ایمان بیاورند، غیر خدا را خوانده باشند و قتل نفس و زنا کرده باشند و چنان که در آیه ۱۲ سوره ممتحنه مشاهده کردیم از زنان «مومنى» که براى بیعت با پیامبر (ص) آمده بودند، خواسته شده است که از زنا، دزدى، تهمت و قتل اولادشان بپرهیزند.

۷) ویژگى مومنین و مومنات:در قرآن کریم یکى از مهم ترین صفاتى که براى زنان و مردان مومن ذکر شده است آمر و ناهى بودنشان است. این دو ویژگى حتى قبل از نماز و زکات آمده است: «والمومنون و المومنات بعضهم اولیا بعض یامرون بالمعروف و ینهون عن المنکر و یقیمون الصلوه و یوتون الزکوه و یطیعون الله و رسوله اولئک سیر حمهم الله ان الله عزیز حکیم» (توبه، ۷۳). و مردان و زنان با ایمان، دوستان یکدیگرند که به کارهاى پسندیده وامى دارند و از کارهاى ناپسند بازمى دارند و نماز را برپا مى کنند و زکات مى دهند و از خدا و پیامبرش فرمان مى برند، آنانند که خدا به زودى مشمول رحمتشان قرار خواهد داد که خدا توانا و حکیم است.

۸) ویژگى منافقین و منافقات:در مقابل مومنین و مومنات، منافقین و منافقات عکس این آموزه عمل مى کنند. آنان در کنار این صفت - نفاق - داراى بخل نیز هستند. بنابراین، از آن جا که خداوند را فراموش کرده اند، و یا به عبارت دیگر، به مواعظ خداوند توجه نکرده اند، خداوند نیز به آنان توجهى نخواهد کرد. بى توجهى به امر به معروف و نهى از منکر به اضافه صفت «بخل» منافقون و منافقات را شایسته صفت «فسق» کرده است. «المنافقون و المنافقات بعضهم من بعض یامرون بالمنکر و ینهون عن المعروف و یبقضون ایدیهم نسواالله فنسیهم ان المنافقین هم الفاسقون» (توبه، ۶۹). مردان و زنان دو چهره (همانند) یکدیگرند. به کارهاى ناپسند وامى دارند و از کارهاى پسندیده بازمى دارند و دست هاى خود را (از انفاق) فرو مى بندند. خدا را فراموش کردند؛ پس (خداوند هم) فراموششان کرد. در حقیقت، این منافقانند که فاسقند.

۹) «تمکن» و امر به معروف و نهى از منکر:«الذین ان مکناهم فى الارض اقاموا الصلواه و اتوالزکوه آمروا باالمعروف و نهوا عن المنکر و لله عاقبه الامور» (حج، ۴۱). همان کسانى که چون در زمین به آنها توانایى دهیم نماز برپا مى دارند و زکات مى دهند و به کارهاى پسندیده وامى دارند و از کارهاى ناپسند بازمى دارند و فرجام همه کارها از آن خداست.این آیه واجد چند نکته مهم است. اول آن که تمکن در آیه شامل همه گونه توانایى و امکان است به هر نوع تواناى اى که لوازم تحقق اهداف مذکور در آیه را فراهم سازد. دوم آن که در اقامه این دو آموزه عاقبت کارها به خداوند متعال ارجاع شده است. این ارجاع نشان مى دهد که در مرحله اجرا صرف توصیه و تذکار اهمیت دارد و نه اکراه و اجبار.

۱۰) امت برتر:«کنتم خیر امه اخرجت للناس تامرون باالمعروف و تنهون عن المنکر و تومنون بالله» (آل عمران، ۱۰۹).شما بهترین امتى هستید که براى مردم پدیدار شده اید؛ به کار پسندیده فرمان مى دهید و از کار ناپسند بازمى دارید و به خدا ایمان دارید.از سیاق آیه فوق مى توان دریافت که بهترین اجتماع، اجتماعى است که در آن گروهى از مردم (مثلا با تاسیس سازمان ها، نهادها و مراکز مشخص) در جامعه حضور داشته باشند تا معروف را بشناسانند و به انجامش توصیه کنند و منکر را منفور و مطرود سازند و مردمان را از انجامش نهى کنند. نکاتى که در ذیل این آیه مطرح است و باید روشن شود این است که اولا آیا این خروج براى امر به معروف و نهى از منکر داوطلبانه است یا اجبارى؟ ثانیا امر به معروف و نهى از منکر با هدف نمایاندن و معلوم ساختن و تفکیک خیر و شر براى مردمان است یا وادار کردن آنها به انجام برخى امور و ممانعت آن ها از انجام برخى امور دیگر؟ ثالثا به فرض اگر داوطلبانه است و با هدف صرف نمایاندن خیر و شر صورت مى گیرد آیا تشکیل سازمانى دولتى در تضاد با مقاصد و شرایط مذکور نیست؟ آن چنان که از مجموع آیات مورد بررسى در صفحات پیشین برمى آید؛ اولا خروج براى انجام امر به معروف و نهى از منکر امرى داوطلبانه و اختیارى است و نه اجبارى. ثانیا غایت آنى امر به معروف و نهى از منکر نمایاندن، شناساندن و تفکیک خیر و شر براى مردمان و آگاه ساختن آنان است نه وادار کردن آن ها به انجام یا عدم انجام فعلى معین. بنابراین، نتیجه آنى امر به معروف و نهى از منکر آگاهى بخشیدن است و آمر به معروف و ناهى از منکر صرفا مى بایست این نتیجه را تحقق بخشد. اما نتیجه آتى و غایى امر به معروف و نهى از منکر این است که افرادى که امر به معروف و نهى از منکر شده اند و آن آگاهى را دریافت کرده اند، در عمل رو به معروف آورند و از منکر دورى کنند. براى تحقق این نتیجه اراده و انتخاب خود فرد واسطه است. بنابر این، آمر به معروف و ناهى از منکر تنها وظیفه دارد که این واسطه را از طریق تبلیغ و آگاهى بخشى تحریک و تحریض کند و آن را فعال سازد. به محض این که او بخواهد این واسطه را دور بزند و آن را نادیده بگیرد و خود مستقیما براى تحقق نتیجه آتى و غایى امر به معروف و نهى از منکر وارد قلمرویى مى شود که خداوند پیامبر را (مطابق آیات پیشین) از آن بازداشته است. در این جاست که امر به معروف و نهى از منکر مستعد آن مى شود که به ضد خود تبدیل گردد. ثالثا در انجام امر به معروف و نهى از منکر سازمان هاى غیردولتى و غیررسمى و داوطلبانه بر سازمان دولتى اولویت دارند، زیرا آمر به معروف و ناهى از منکر باید عملش را مومنانه انجام دهد و در انجام آن قصد و نیت خیر داشته باشد و به معروف عمیقا علاقه مند باشد واز منکر بپرهیزد و آن را منکر تلقى کند، نه این که صرفا براى کسب حقوق و انجام تکلیف ادارى امر به معروف و نهى از منکر کند. چنین کسانى بسا خود در زندگى عادیشان منکر را بسى بیشتر از معروف بپسندند. آیا به نظر شما چنین کسانى مى توانند و صلاحیت دارند که آمر به معروف و ناهى از منکر باشند؟ قطعا چنین نیست. بنابراین، سازمان هاى دولتى مربوطه مى بایست کسانى را در این قلمرو بگمارند که به کار خویش عشق بورزند و شرایط را براى جابه جایى مداوم آن هایى که دیگر علاقه اى به فعالیت در این قلمرو ندارند فراهم سازند. متاسفانه در سازمان دولتى غالبا چنین امکانى وجود دارد. نتیجه این که سازمان هاى غیردولتى و داوطلبانه در انجام امر به معروف و نهى از منکر صددرصد اولى تر از سازمان هاى دولتى و رسمى اند. بنابراین وظیفه اصلى دولت در پیگیرى اصل امر به معروف و نهى از منکر تشویق سازمان هاى داوطلبانه و فراهم ساختن امکان لازم براى شکل گیرى آن هاست.

۱۱) مژده (بشارت) به آمرین و ناهین:در آیه ۱۱۲ از سوره توبه ضمن برشمردن صفات و ویژگى هاى مومنین به آمر و ناهى بودن آنان نیز اشاره شده و براى مجموعه این صفات به آنان بشارت داده شده است.

۱۲) شیطان و امر به معروف و نهى از منکر:تبعیت از خطوات (گام هاى) شیطان منجر به دخالت او در زندگى انسان مى شود. این دخالت بدان جا مى انجامد که شیطان پیروان خود را به فحشا و منکر امر مى کند و این در حالى است که اگر فضل الهى شامل حال بندگانش نمى شد، هیچ یک از بندگان، قادر به پاک نگه داشتن خود از گناه (منکر) نبودند. یا ایهاالذین امنوا لاتتبعوا خطوات الشیطان فانه یامر باالفحشا و المنکر لوفضل الله علیکم و رحمته ما زکى منکم من احدا ابدا و لکن الله یزکى من یشا، والله سمیع علیم (نور، ۲۱).«اى کسانى که ایمان آورده اید، پاى از پى گام هاى شیطان منهید و هر کس پاى بر جاى گام هاى شیطان نهد (بداند که) او را به زشت کارى و ناپسندى وامى دارد و اگر فضل خدا و رحمتش بر شما نبود، هرگز هیچ کس از شما پاک نمى شد. ولى این خداست که هر کس را بخواهد پاک مى گرداند و خدا(ست که) شنواى داناست». جالب توجه است که در این آیه نیز مخاطب مومنین هستند (درباره مخاطبین قرآن در بخش مربوطه توضیحاتى داده ایم) و جالب است که توانایى شیطان در انحراف انسان ها به اندازه اى است که اگر فضل و عنایت خداوند نسبت به بندگان نبود حتى یک تن از مومنین نمى توانست پاک بماند.

۱۳) نمونه ها و مصادیق:مى توان صفحات زیادى را به ذکر مصادیق امر و نهى در قرآن کریم اختصاص داد و بسیارى از آن ها را و بلکه همه اش را برشمرد، لیکن این کار به تطویل مى انجامد. لذا، تنها به ذکر برخى از مصادیق که در سوره لقمان بدان ها اشاره شده است مى پردازیم. ذکر این نمونه ها در ضمن مى تواند ما را با گفتار شخصى که خداوند به او حکمت عطا کرده است آشنا کند. جالب توجه است که حکمت عطا شده به لقمان با شکر خدا، که در مقابل کفر قرار گرفته است، برابر دانسته شده و غیرشاکر (کفور) ظلم کننده به نفس خویش خوانده شده است. در فرازى دیگر «حکیم» را در مقام وعظ و نصیحت به فرزندش مشاهده مى کنیم: و اذ قال لقمان لا بنه و هو یعظه یا بنى لا تشرک بالله ان الشرک لظلم عظیم (لقمان، ۱۳). «و یاد کن هنگامى را که لقمان به پسر خویش - در حالى که وى را اندرز مى داد - گفت: اى پسرک من به خداوند شرک میاور که به راستى شرک ستم بزرگى است.»این اولین وعظ لقمان حکیم است که در آن به اساسى ترین نهى (نهى خاص) پرداخته شده است. در دومین فراز، فرزند خود را به عدالت خداوند و این که تمامى اعمال او نظارت کننده اى دارد توجه مى دهد: یا بنى انها ان تک مثقال حبه من خردل فتکن فى صخره او فى السموات او فى الارض یات بها الله ان الله لطیف خبیر (لقمان، ۱۶) اى پسرک من اگر (عمل تو) هموزن دانه خردلى در تخته سنگى یا در آسمان ها یا در زمین باشد خدا آن را مى آورد که خدا بس دقیق و آگاه است.»در هفدهمین آیه همین سوره، پسر لقمان به اقامه صلوة و امر به معروف و نهى از منکر سفارش شده و به او تاکید شده است که در این راه باید صبور و مقاوم بود، زیرا صبر و پایدارى «من عزم الامور» است: «اى پسرک من نماز را برپاى دار و به کار پسندیده وادار و از کار ناپسند بازدار و بر آسیبى که بر تو وارد آمده است شکیبا باش. این (حاکى) از عزم (و اراده تو در) امور است». در ادامه آیات (۱۸-۱۹) لقمان حکیم، پسرش را از نخوت با مردم، خودپسندى و لاف زنى نهى کرده و به بدون تکبر راه رفتن (مشى کردن) و آرام سخن گفتن امر کرده است.

کلیه اعمال معروف - که البته شامل گفتار معروف هم مى شود - را مى توان تحت عنوان کلى «صالحات» آورد. این نکته بسیار حایز اهمیت است، چرا که در گفتمان قرآنى هیچ بنده مومن، مسلم، موقن و مخلصى را نمى توان یافت که از عمل صالح به دور باشد و یا به نوعى با آن ارتباط نداشته باشد. این نکته از نظر پروفسور ایزوتسو چنان داراى اهمیت است که آن را مرادف ایمان دانسته است: «یک رابطه بسیار قوى عمل صالح و ایمان را از لحاظ وابستگى معنایى به هم مى پیوندد و به صورت یک واحد تقریبا جدایى ناپذیر بیرون مى آورد، همچنان که سایه از جسم تبعیت مى کند و هر کجا که جسم باشد سایه آن هم هست، هر کجا ایمان هست عمل صالح (صالحات) نیز هست...». شایان ذکر است که واژه «سیئات» عملا در تضاد با واژه «صالحات» قرار دارد. این نکته با رجوع به قرآن به خوبى قابل اثبات است.

۱۴) تبعات اجتماعى:آیاتى که در پى مى آیند متضمن این نکته اند که عدم توجه افراد به این آموزه منجر به اضمحلال و نابودى جامعه اى خواهد شد که در آن زیست مى کنند. در این آیات به ضرورت رواج و گسترش امر به معروف و نهى از منکر پى مى بریم و نیز روشن مى گردد که فراموش کردن منهیات منجر به فسق مى گردد و نتیجه چنین فسقى، ظلم خواهد بود (ظلم به نفس و ظلم در معناى عام آن) و پیامد تمامى اینها نزول تکوینى عذاب است. در این میان این آمرین و ناهین هستند که نجات مى یابند.فلما نسوا ما ذکورا به انجینا الذین ینهون عن السوء و اخذنا الذین ظلموا بعذاب بئس بما کانوا یفسقون (اعراف، ۱۶۵). «پس هنگامى که آن چه را بدان تذکر داده شد بودند از یاد بردند، کسانى را که از (کار) بد باز مى داشتند نجات دادیم و کسانى را که ستم کردند به سزاى آن که نافرمانى مى کردند به عذابى شدید گرفتار کردیم.»در ادامه همین آیه (۱۶۶) به مسخ کسانى که از منهیات سرپیچى کرده بودند اشاره شده است: «فلما عتوا عن ما نهوا عنه قلنا لهم کونوا قرده خاسئین. «وچون از آن چه نهى شده بودند سرپیچى کردند، به آنان گفتیم: بوزینگانى رانده شده باشید».در آیه بعدى نیز ضمن آن که بر ضرورت وجود «خردمندانى» که مى باید وظیفه امر به معروف و نهى از منکر در جامعه را به عهده بگیرند تاکید شده است، سخن از عدم نابودى شهرهایى است که مردم آن به «اصلاحگرى» مى پردازند. - فلولا کان من القرون من قبلکم اولوا بقیه ینهون عن الفساد فى الارض الا قلیلا ممن انجینا منهم واتبع الذین ظلموا ما اترفوا فیه و کانو مجرمین ‎/ و ما کان ربک لیهلک القرى بظلم و اهلها مصلحون (هود، ۱۱۶-۱۱۷). «پس چرا از نسل هاى پیش از شما خردمندانى نبودند که (مردم را) از فساد در زمین بازدارند؟ جز اندکى از کسانى که از میان آنان نجاتشان دادیم و کسانى که ستم کردند و به دنبال ناز و نعمتى که در آن بود رفتند. و آنان بزهکار (مجرم) بودند ‎/ و پروردگار تو (هرگز) بر آن نبوده است که شهرهایى را که مردمش اصلاحگرند، به ستم هلاک کند.»در آیات فوق سخن از شهرها و اقوامى است که در اثر فسق و ظلم و غیره نابود شده اند. در قرآن کریم نمونه هایى از این اقوام ذکر شده است. قوم نوح و لوط از جمله این اقوامند. در سوره عنکبوت آیه ۲۹ گفت وگوى لوط با قومش جالب توجه است. ائنکم لتوتون الرجال و تقطعون السبیل و تاتون فى نادیکم المنکر فما کان جواب قومه الا ان قالوا ائتنا بعذاب الله ان کنت من الصادقین. «آیا شما با مردها درمى آمیزید و راه (توالد و تناسل) را قطع مى کنید و در محافل انس خود پلیدکارى مى کنید؟ و(لى) پاسخ قومش جز این نبود که گفتند: اگر راست مى گویى عذاب خدا را براى ما بیاور.»

۱۵) کشندگان آمرین و ناهین:کسانى که امرکنندگان به قسط و انبیا را به قتل برسانند، به عذابى دردناک بشارت داده شده اند. آیه اى که ذکر خواهیم کرد متضمن نکات مذکور است. جالب توجه است که امرکنندگان به قسط «من الناس» (از مردم) هستند. ان الذین یکفرون بایات الله و یقتلون النبیین بغیر حق و یقتلون الذین یامرون بالقسط من الناس فبشرهم بعذاب الیم (آل عمران، ۲۱). «کسانى که به آیات خدا کفر مى ورزند و پیامبران را به ناحق مى کشند و دادگستران را به قتل مى رسانند، آنان را از عذابى دردناک خبر ده». نکته مهمى که از این آیه استنباط مى شود این است که امر به معروف و نهى از منکر رسالتى پیامبرانه است و آمر به معروف و ناهى از منکر کسى است که مشى پیامبرانه دارد. بنابراین، هر امر و نهى اى ولو به قصد خدمت به دین و گسترش آن، امر به معروف و نهى از منکر نیست. در همه آیات قرآن که در آن ها از امر به معروف و نهى از منکر سخن گفته شده است (از جمله آیات مذکور) موضوع بحث همواره سه چیز بوده است: توحید، معاد و عمل صالح؛ یعنى سه مولفه ایمان در قرآن. سه موضوعى که همه دعوت پیامبر در آن خلاصه مى شود. این نکته نشان مى دهد که امر به معروف و نهى از منکر امرى فرافقهى است و در وراى رساله عملیه قرار داد.

۱۶) طرق اجتناب و جلوگیرى از منکر:با تامل در آیات قرآن در مى یابیم که راه هاى گوناگونى براى جلوگیرى و دورى از منکر یافت مى شود. این طرق را مى توان در دو گروه عمده جاى داد: الف) معطوف به اجتماع ب) معطوف به نفس انسان. درخصوص گروه اول ذیل عنوان: «تمکن و امر به معروف و نهى از منکر» و نیز ذیل عنوان: «امت برتر» توضیحاتى ارایه کردیم. در این جا سخن از گروه دوم است. در قرآن کریم مى توان آیات بسیارى را مشاهده کرد که در آن از منکر نهى و به معروف امر شده است. در اکثر این آیات به امکان وجودى انسان اشاره شده و از او خواسته شده است تا از طریق به کارگیرى و تاثیرگذارى بر این امکان (و یا امکانات بالقوه خویش) راه خود را به سوى کرانه هاى وسیع اخلاقى معطوف به خداوند بگشاید و به حقیقت کلمه «ذکر» دست یابد. ذکر یعنى قرآن کریم و از این رو است که نماز را نیز مى توان وسیله اى تنبه دهنده و تحریک کننده انسان تلقى کرد و از این دیدگاه است که نماز خالصانه و بى روى و ریا مى تواند آدمى را در فضاى معروف (عمل و گفتار صالح) سیر دهد.آیه زیر شاید اشاره به همین معنا داشته باشد: اتل ما احى الیک من الکتب و اقم الصلوه ان الصلوه تنهى عن الفحشا و المنکر و لذکرالله اکبر و الله یعلم ما تصنعون (عنکبوت، ۴۵). «آنچه از کتاب به سوى تو وحى شده است بخوان. نماز را بر پا دار که نماز از کار زشت و ناپسند بازمى دارد و قطعا یاد خدا بالاتر است و خدا مى داند چه مى کنید.»

۱۷) اهل کتاب:لیئسوا سواء من اهل الکتاب امه قائمه یتلون آیات الله اناء الیل و هم یسجدون ‎/ یومنون باالله و الیوم الاخر و یامرون باالمعروف و ینهون عن المنکر و یسارعون فى الخیرات و اولئک من الصالحین (آل عمران، ۱۱۱-۱۱۰). «اهل کتاب همه یکسان نیستند. گروهى به طاعت خدا ایستاده اند و آیات خدا را در دل شب تلاوت مى کنند و سجده به جاى مى آورند ‎/ و به خدا و روز رستاخیز ایمان دارند و امر به معروف و نهى از منکر مى کنند و در کارهاى نیک شتاب مى ورزند و از جمله صالحانند.»در آیات مذکور سخن از یهود و نصارى است که در قرآن به آنان «اهل کتاب» نیز اطلاق شده است. آیات به روشنى بیان مى کنند که آموزه امر به معروف و نهى از منکر تنها اختصاص به پیروان محمد (ص) ندارد و در میان اهل کتاب نیز افرادى یافت مى شوند که نه تنها به این آموزه عمل مى کنند، بلکه در کارهاى خیر نیز بر دیگران پیشى مى گیرند. در آیه ۱۱۵ همین سوره آمده است: و ما یفعلوا من خیر فلن یکفره والله علیم بالمتقین. «و هر کار نیکى که کنند نادیده انگاشته نشود زیرا خدا به پرهیزگاران آگاه است.»چنان که پیشتر گفتیم، در این آیه و آیات دیگر قرآن کریم تصریح شده است که اصل ایمان داراى سه مولفه اساسى است: ایمان به خداوند، ایمان به معاد و عمل صالح. تجلى باطنى و ظاهرى این سه مولفه، منوط به رجوع به درون و تحقق امکان وجودى انسان است. این که اهل کتاب در امور خیر بر دیگران پیشى مى گیرند، فقط به این دلیل نیست که در فضاى مسیحیت و یهودیت و غیره تنفس مى کنند، بلکه به دلیل بالفعل کردن چنین «امکانى» است.

با تامل در آیه ۱۲۵ سوره انعام مى توان ضرورت رجوع به درون و از قوه به فعل درآوردن امکان وجودى را دریافت. در این آیه خداوند متعال از گمراه نمودن کسانى سخن گفته است که ایمان نمى آورند: فمن یردالله ان یهدیه یشرح صدره الاسلام و من یرد ان یضله یجعل صدره ضیقا حرجا کانما یصعد فى السماء کذالک یجعل الله الرجس على الذین لا یومنون. «پس کسى را که خدا بخواهد هدایت نماید دستش را به پذیرش اسلام مى گشاید و هر که را بخواهد گمراه کند دلش را سخت تنگ مى گرداند، چنان که گویى به زحمت در آسمان بالا مى رود. این گونه خدا پلیدى را بر کسانى که ایمان نمى آورند قرار مى دهد.» این آیه و آیاتى نظیر این بسیار تامل برانگیز است. آیا خداوند تعمدى در گمراه کردن عده اى و هدایت کردن عده اى دیگر دارد؟ آیا خداوند در هدایت کردن مردمان تبعیض قائل مى شود؟ پاسخ این پرسش ها قطعا منفى است.اگر خداوند عده اى را گمراه و عده اى را هدایت کند، خداوندى ظالم و تبعیض گر خواهد بود و به شهادت قرآن خداوند نه ظالم و نه تبعیض گر است. چنان که قرآن مى گوید خداوند نسبت به همه مهربان و رحیم است. پس این آیه و آیات دیگر مشابه آن چه مى خواهد بگوید؟ پاسخ این است که نسبت دادن هدایت یافتگى یا گمراهى خلق به خداوند برقرارى نسبتى تکوینى و به واسطه است نه نسبتى مستقیم. این واسطه عمل و مشى خود انسان است، بدین ترتیب، این آیه و آیات نظیر آن با نسبت دادن هدایت یافتگى و گمراهى انسان ها به خداوند به ما مى آموزد که هدایت یافتن یا گمراهى انسان ها امرى آنى و بى زمینه نیست و نباید انتظار داشت که اولا همه دعوت شدگان ایمان بیاورند و ثانیا ایمان آورندگان احتمالى به سرعت ایمان بیاورند. بارها در قرآن خطاب به پیامبر آمده است که نباید انتظار داشته باشد همه ایمان بیاورند.

پس اصل ایمان آوردن و بن مایه راهیابى به فضاى هدایت از انسان آغاز مى شود.

۱۸) روش هاى امر و نهى:با یک نگاه کلى و اجمالى به قرآن کریم مى توان به چهار روش براى امر به معروف و نهى از منکر اشاره کرد:

۱) همراه با عطوفت و مهربانى باشد.

۲) همراه با دلیل و مثال باشد.

۳) به تاثیرگذارى آن توجه شود (از طریق عامل بودن آمر و ناهى به معروف ها و دورى از منکرات).

۴) به شکل توصیه و ترغیب باشد.

اکنون درباره هر یک از روش هاى مذکور توضیحاتى ارایه مى کنیم. قبلا این نکته را متذکر مى شویم که اگر مطالعه وسیع ترى در قرآن کریم انجام شود، احتمالا مى توان از روش هاى دیگرى نیز سخن گفت. هر چند این روش ها هیچ گاه به شکلى مستقیم و آموزشى مطرح نشده، اما سیاق آیات آن چنان روشن است که هرگونه تعبیر دیگرى را نیازمند به ادله متقنى مى کند.

۱-۱۸- همراه با عطوفت و مهربانى باشد

از آنجا که قرآن کریم پیوسته به «احسان» و سخن نیکو امر کرده است، و خداوند نیز همواره «بالناس لرئوف الرحیم» است، وعظ و نصیحتش نیز همراه با عطوفت است؛ و از آن جا که تخلق به اخلاق الهى از جمله وظایف یک مسلمان به شمار مى آید، التزام به محبت و دلسوزى در اخلاق اسلامى، خصوصا در مقوله امر به معروف و نهى از منکر، بسیار به جا و قابل درک است. امر خداوند به عدل و احسان، و بخشش به نزدیکان و نیز نهى او از فحشا و منکر و بغى را که در آیه ۹۳ از سوره بقره آمده است، مى توان از جمله توصیه هایى که قرآن براى رعایت اصل عطوفت نموده است دانست. «اصلاح بین الناس» نیز از امورى است که بدون در نظر گرفتن اصل عطوفت قابل درک نیست، چنان که اگر بخواهیم مبناى اصلاح بین الناس را مصلحت - چه فردى و چه جمعى - در نظر بگیریم، بدون دمیدن روح عاطفه در آن، کمترین اصلاح را باید انتظار داشته باشیم و شاید به آنجا کشیده شویم که ابتدا مصلحت را تعریف کنیم. در هر حال چه با و چه بى مصلحت، اصلاح بین الناس بدون عاطفه با یک خلأ جدى روبه رو خواهد بود.در یک حالت کلى و فراگیر براى نشان دادن تاکید قرآن بر رعایت اصل رافت مى توان به این آیه توجه نمود: محمد رسول الله والذین معه اشداء على الکفار رحماء بینهم (فتح، ۲۹). «محمد (ص) پیامبر خداست و کسانى که با اویند به کافران سختگیر (و) با همدیگر مهربانند». در واقع رعایت اصل عطوفت (رافت، مهربانى، دلسوزى و غیره) در نظام اخلاقى قرآن کریم از اصول اساسى است.

بى تردید سخن گفتن به زبان خوش با مردم در کنار سایر توصیه هایى که در آیه مذکور آمده است نشان از توجه خاص قرآن به ملایمت، عطوفت و مهربانى دارد. بدیهى است که توجه به این اصل در مقوله امر به معروف و نهى از منکر اهمیتى مضاعف دارد. چرا که به تجربه ثابت شده است استفاده از روش هاى غیر «لیّن» تاثیر مطلوبى بر مخاطب به جاى نمى گذارد. از دیگر آیاتى که به روشنى نشان مى دهد بکارگیرى روش هاى «لیّن» در دعوت به سوى معروف مورد تایید قرآن نیست آیه ۴۶ از سوره عنکبوت است: و لا تجادلوا اهل الکتاب الا بالتى هى احسن ... . وبا اهل کتاب، جز به (شیوه اى) که بهتر است مجادله نکنید.

۲-۱۸- همراه با دلیل و مثال باشد

اینکه اغلب آموزه هاى قرآن کریم با ذکر دلیل و مثال همراه است نشان از روش و سیره دیگرى در قرآن کریم دارد. دعوت و توصیه قرآن براى بکارگیرى این روش در آیه ۱۲۵ سوره نحل به خوبى مشهود است: ادع الى سبیل ربک بالحکمه و الموعظه و جادلهم بالتى هى احسن ان ربک هو اعلم بمن ضل عن سبیله و هو اعلم بالمهتدین. «با حکمت و اندرز نیکو به راه پروردگار دعوت کن و با آنان به (شیوه اى که نیکوتر است مجادله نماى. در حقیقت پروردگار تو به (حال) کسى که از راه او منحرف شده داناتر، و او به (حال) راه یافتگان (نیز) داناتر است.» در آیه اى که به ذکر آن خواهیم پرداخت، مومنین به دورى از غیبت یکدیگر تشویق شده اند. سپس طى تمثیلى بر قباحت این کار تاکید شده است. در ضمن این آیه از ظن، تجسس در امور دیگران، مومنین را پرهیز داده است. و البته قابل درک است که میان ظن و تجسس و غیبت رابطه معنایى عمیقى وجود دارد: یا ایها الذین امنوا اجتنبوا کثیرا من الظن ان بعض الظن اثم و لا تجسسوا و لایغتب بعضکم بعضا ایحب احدکم ان یاکل لحم اخیه میتا فکر هتموه و اتقوالله ان الله تواب رحیم «اى کسانى که ایمان آوردید از بسیارى از گمان ها بپرهیزید که پاره اى از گمان ها گناه است و جاسوسى مکنید و بعضى از شما غیبت بعضى نکنند، آیا کسى از شما دوست دارد که گوشت برادر مرده اش را بخورد؟ از آن کراهت دارید (پس) از خدا بترسید که خدا توبه پذیر مهربان است». بى تردید تمثیل «خوردن گوشت برادر مرده» تمثیلى موثر براى بیان قبح عمل غیبت در ذهن مومنان غیبت کننده است. مفهوم آیات بعدى نیز تاکید دیگرى است بر رعایت اصل بیان دلیل در قرآن کریم: اذهب الى فرعون انه طغى ‎/ فقل هل لک الى ان تزکى ‎/ و اهدیک الى ربک فتحشى ‎/ فادله الا آیه الکبرى. «به سوى فرعون برو که وى سر برداشته است ‎/ و بگو: آیا سر آن دارى که به پاکیزگى گرایى ‎/ و تو را به سوى پروردگارت راه نمایم تا پروا بدارى؟‎/ پس معجزه ]دلیل[ بزرگ (خود) را بدو نمود.»

(۴-۳) - ۱۸- به تاثیرگذارى آن توجه شود و به شکل توصیه و ترغیب باشد

سومین و چهارمین روش امر به معروف و نهى از منکر در قرآن را به بررسى مى نشینیم. از آیات سوره لقمان - پندها و نصایح او به فرزندش - در یک وعظ و نصیحت اجتماعى مى توان دریافت که در گفتمان قرآن دعوت به سوى خداوند (امر به معروف خاص) و نیز دعوت به سوى مکارم اخلاقى (عام) صبغه اى تشویقى، ترغیبى دارند. به تعبیر دیگر مى توان گفت که ترجمه واژه امر در زبان قرآن به توصیه و ترغیب ترجمه اى غیرممکن نیست. چرا که امر به معناى دستور و فرمان «على جهه استعلا» - از موضع بالا - با فضاى اخلاقى قرآن کریم مناسبت ندارد. از سوى دیگر تاثیر منفى نگاه آمرانه آمر و ناهى بر مخاطب بر هیچ کس پوشیده نیست. و اساسا انسان در برابر چنین اشخاصى به واکنش منفى گرایش پیدا مى کند. هر چند سخن آمر و ناهى تماما حق و صحیح باشد. در کلام على (ع) نیز بر این نکته تاکید شده است: «الانسان حریص على ما منع» انسان نسبت به آنچه که منع مى شود حریص است. و البته در این کلام تنها سخن از منع است و از روش آن (على جهه استعلاء) سخنى گفته نشده است. حال آن که به سادگى مى توان دریافت منع (نهى) در صورتى که ناهى (مانع) از موضع بالا سخن بگوید. تا چه حد مى تواند تاثیر عکس بر جاى بگذارد. تاثیرى که لزوما هیچگاه با اهداف امر به معروف و نهى از منکر مناسبت نداشته و ندارد. و این همه در حالى است که آمر و ناهى نیز از جمله بندگان هستند و بر ضعف - عمومى - آنان در قرآن کریم تصریح شده است: «یریدالله ان یخفف عنکم و خلق الانسان ضعیفا» (نساء، ۲۸) خدا مى خواهد تا بارتان را سبک گرداند، و (مى داند که) انسان ناتوان آفریده شده است.

بدیهى است که چنین بندگانى هیچ گاه نمى توانند براى خود این مجوز را صادر کنند که نسبت به دیگر بندگان در مقامى «استعلایى» قرار بگیرند و آنان را پند و اندرز دهند. چه ضمانتى وجود دارد که بنده اندرزدهنده - منظور ما فقط در مقام «استعلا» است - از سایر بندگان خداوند بهتر و برتر باشد. در حالى که مى دانیم هیچ بنده اى از بندگان خداوند نمى تواند مدعى باشد که از خطا، اشتباه، جناح، اثم، ذنب، سیئه، حوب و غیره برى است.

در قرآن کریم از کسانى که دیگران را مورد تمسخر قرار مى دهند سخت انتقاد شده است. چرا که در نظر قرآن شاید تمسخر شونده، از تمسخر کننده بهتر باشد.

اى کسانى که ایمان آوردید نباید قومى قوم دیگر را ریشخند کند شاید آنها از اینها بهتر باشند و نباید زنانى زنان (دیگر) را (ریشخند کنند) شاید آنها از اینها بهتر باشند و از یکدیگر عیب مگیرید و به همدیگر لقب هاى زشت مدهید چه ناپسندیده است نام زشت پس از ایمان و هر که توبه نکرد آنان خود ستمکارند. (حجرات، ۱۱)

مى توان بر این نکته پاى فشرد که در قرآن کریم اساسا «استعلا» و برترى تنها در حالت تقواى بیشتر بنده نسبت به خداوند قابل تشخیص است و نمى توان از وجه «استعلایى» (آمرانه) فرد نسبت به فرد در جامعه مسلمین نشانى یافت. آنچه که انسان ها را در این جامعه از یکدیگر متمایز مى کند، همانا تقوا، علم، خردورزى، عمل صالح و جز اینها است، و در هنگامه امر به معروف و نهى از منکر نگاه از روبه رو به انسان هاى «ضعیف» نگاهى است که قرآن کریم آن را توصیه کرده است. آیه ۱۳ سوره حجرات چنین نگاهى را تایید مى کند. در این آیه مناسب است به جمله «لتعارفوا» دقت کنیم: «یا ایهاالناس انا خلقناکم من ذکر و انثى و جعلناکم شعوبا و قبایل لتعارفوا ان اکرمکم عندالله اتقیکم ان الله علیم خبیر» اى مردم ما شما را از مرد و زنى آفریدیم و شما را ملت ملت و قبیله قبیله گردانیدیم تا با یکدیگر شناسایى متقابل حاصل کنید. در حقیقت ارجمندترین شما نزد خدا پرهیزکارترین شماست، بى تردید خداوند داناى آگاه است. خاصه آن که دانستیم ناهیان و آمرین نیز از جمله انسان هایى هستند که به هیچ روى از خطا و اشتباه و غیره برى نیستند (این نکته در مبحث مخاطبین «ایها» روشنى بیشترى خواهد یافت) و اگر در مقطعى از زندگى شان چه در خانواده و چه در اجتماع از آنها خطایى سر بزند - عمدا و یا سهوا - مى تواند تاثیرى دوچندان منفى بر مخاطب و در نتیجه اهداف امر به معروف و نهى از منکر بر جاى گذارد. از این رو است که قرآن کریم به آنها که «مى گویند و عمل نمى کنند» سخت عتاب کرده است: لم تقولون ما لا تفعلون کبر مقتاً عندالله ان تقولوا ما لا تفعلون «خداوند سخت دشمن دارد که بگویید آنچه را که بدان عمل نمى کنید». روشن است که واژه «وعظ» به معنى «اندرز دادن» و توصیه به معناى «سفارش کردن» معناى آمرانه اى را با خود حمل نمى کنند. به عبارت دیگر به هنگام وعظ و توصیه مخاطب مخیر به انجام و یا عدم انجام است.

۱۹) مخاطبین «ایها»:بیشترین مخاطبین امر به معروف و نهى از منکر در قرآن کریم چه کسانى هستند؟ آن ها از چه کارهایى نهى و به چه کارهایى امر شده اند؟ اساسا آدمیان در قرآن کریم از نظر تقرب به خداوند متعال در چند طیف قرار مى گیرند؟پاسخ به این سوالات مبناى بحث حاضر است. براى پاسخ به دو پرسش اول بنا را بر آن گذاشتیم که در قرآن کریم به دنبال واژه خطابى «ایها» باشیم، سپس خطاب پس از آن را مورد نظر قرار دادیم تا دریابیم که مومنان به چه کارهایى امر و از چه کارهایى نهى شده اند. و اما براى پاسخ به سوال سوم ناچار از مطالعه وسیعترى بودیم، طى این مطالعه دریافتیم که در قرآن کریم با پنج طیف از بندگان خدا (در یک معنى عام از بندگان) روبه رو مى شویم. این پنج طیف از نظرگاه تقرب به خداوند متعال داراى مراتب خاصى هستند:* در دایره مسلمین گروهى قرار دارند که تسلیم قلبى نشده اند بلکه از زمره «مسلمین بالسیف» هستند. آنان در صورتى که شرایط ایمان را احراز کنند، در دایره مومنین قرار مى گیرند.* مسلمین در معناى واقعى کلمه در قرآن کریم به موقنین (یقین آورندگان) بسیار نزدیکند، تا جایى که در سوره آل عمران آیه ۱۰۲ مى خوانیم: و لا تموتن الا و انتم مسلمون. «از دنیا نروند مگر آن که مسلمان باشند.»* نکته جالب توجه آن است که دایره «الناس» پیوسته به دایره مومنین دعوت شده اند.* در دایره موقنین کسانى قرار دارند که پس از ایمان به خداوند تسلیم محض او شده اند و از این ترکیب ]ایمان + تسلیم محض[ به مقام یقین دست یافته اند.* عبادى المخلصین بندگان خاصى هستند که پیوسته مورد لطف و عنایت خداوند قرار دارند.در پایان باید افزود که این دوایر داراى طیف هاى مخصوص به خود هستند، و از آن جا که بررسى همه جانبه آنها به تطویل خواهد انجامید از اطناب پرهیز کردیم، ضمن آن که از هدف اصلى بحث حاضر که همانا نشان دادن بیشترین مخاطبین و مضمون خطاب ها است، دور مى شدیم.اکنون به بررسى خطاب هایى که در قرآن کریم به دو گروه «الناس» و «مومنون» شده مى پردازیم.واژه «الناس» ۲۴۱ بار در قرآن کریم آمده است و در اکثر آیاتى که این واژه در آنها آمده سخن از دعوت این گروه به سلک مومنان است. اساسا پیامبران نیز براى هدایت این گروه برانگیخته شده اند: و ما ارسلناک الا کافه للناس بشیرا و نذیرا و لکن اکثر الناس لایعلمون (سبا، ۲۸). «و ما تو را جز (به سمت) بشارتگر و هشداردهنده براى تمام مردم نفرستادیم، لیکن بیشتر مردم نمى دانند.»از آنجا که قرار است بررسى مضمون خطاب به «الناس» با توجه به واژه خطابى «ایها» باشد، از ذکر آیاتى که بدون این واژه آمده خوددارى مى کنیم. و توجه شما را به دو آیه در زمینه رسالت اصلى پیامبران در ارتباط با «الناس» جلب مى کنیم. باید متذکر شویم که از این پس تنها به ترجمه آیات اکتفا خواهیم کرد.«اى مردم آن پیامبر (موعود) حقیقت را از سوى پروردگارتان براى شما آورده است. پس ایمان بیاورید که براى شما بهتر است و اگر کافر شوید (بدانید که) آن چه در آسمان ها و زمین است از آن خداست و خدا داناى حکیم است» (نساء، ۱۷۰).«اى مردم در حقیقت براى شما از جانب پروردگارتان برهانى آمده است و ما به سوى شما نورى تابناک فرو فرستادیم» (نساء، ۱۷۴).از مجموعه این آیات به خوبى روشن مى شود که دایره الناس پیوسته به دایره مومنین دعوت شده اند.منبع: روزنامه جوان- رسول انبارداران

منبر بیست وششم : آشنایی با مصداق ها معروف و منکر

آیه: والعصر، ان الانسان لفی خسر، الا الذین آمنوا و عملوا الصالحات و تواصوا بالحق و تواصوا بالصبر .این سوره علاوه بر این‌که مکی بوده و در ابتدای بعثت نازل شده، در آن فقط اشاره‌ای به امر به معروف و نهی از منکر دارد و همان‌گونه که مرحوم طبرسی می‌فرماید در وجوب «تواصی به حق» اشاره‌ای به امر به معروف و نهی از منکر وجود دارد .

حدیث: عَن أَمیرِالْمُؤْمِنین علیه السلام: اِنَّ اِسْتِتْمامَ الاُمُورِ عِنْدَ اللّه ِ تَبارَکَ وَ تَعالى الأَمْرُ بِالْمَعْرُوفِ وَ الْنَّهىُ عَنِ المُنْکَرِ. على علیه السلام فرمودند: اتمـام امـور و کارها نـزد خـدا با امر به معروف ونهى از منکر است.

سیمای امربه معروف و نهی از منکر: آشنایی با مصداق ها معروف و منکر:

معروف دارای معانی مختلفی از جمله نیکی و طاعت خداست. ومنکر نیز دارای معانی متعددی از جمله زشتی و پلیدی است،ودراصطلاح هر یک از دستور¬های دینی از واجب ومستحب را معروف و انجام هر یک از محرمات و مکروهات  را منکر گویند.شناخت مصداق¬های معروف و منکر به ویژه  واجب مستحب یا حرام و مکروه بودن آنها انسان را از اصرار و برخورد¬های غیر ضروری در امر به مستحبات و نهی از مکرو¬هات و همچنین از کم رنگ برخورد کردن با ترک واجبات و انجام محرمات حفظ می¬کند. در این جا موارد مهم به ویژه معروف¬ها و منکرات عصر حاضر را به صورت موضوعی مورد اشاره قرار می¬دهیم.

معروف¬های اعتقادی:شناخت خداوند و ایمان به او و صفاتش که از جمله آنها: توحید، عدل، علم، صدق، رحمت، قدرت، و غضب الهی است و اعتقاد به این که عبادت او واجب و محبت و قرب و شوق و یقین و رضا و تسلیم و توکل بر او از بهترین عبادت است. او تنها مؤثر در امور است که  اراده ¬اش بر همه چیز غالب و مقداتش بر همه چیز حاکم و همۀ موجود ملک او و بازگشت همه به سوی اوست....ایمان به وحی الهی به ویژه قرآن کریم و عدم تحریف آن، و این که قرآن از ضعف و تضادو تناقض و هر اشکال دیگر منزه و کامل¬ترین و آخرین کتاب الهی و معجزه نبی اکرم صلی الله علیه والهو هدایت کننده انسان به سعادت و کمال است. وعده¬های آن حق و پیروان آن سعادتمند و مخالفین آن گمراهند.ایمان به پیامبران به ویژه پیامبر اکرم صلی الله علیه واله و عصمت آنها از هر خطا در افکار، اخلاق، گفتار، و کردار و این که آنها بهترین اهل زمان خود بودند و پیامبر اکرم صلی الله علیه واله سرور و بهترین آنها و خاتم پیامبران است و بعد از او پیامبری نخواهد آمد. و ایمان به حقانیت او و آنچه از جانب خداوند به صورت قرآن و احادیث بیان فرمود. و ایمان به جامعیت دین او و این که  اسلام تا پایان عمر بشر توان ارادۀ او را در تمام ابعاد زندگی دارد و همراه معیار حق و تنها دین مورد قبول خداوند ات روز قیامت است و جز به پیروی از دین مقدسش که اسلام است کمال و سعادت میسر نخواهد بود...........ایمان به حقانیت و عصمت امیر مؤمنان علی علیه السلام و فاطمه رهرا و یازده فرزند آنها که آخرین آنها حضرت محمد علیه السلام است و هم اکنون زنده است و زمانی ظهور خواهد کرد و زمین را پر از عدل و داد می¬کند.و ایمان به این که این دوازده امام علیه السلام جانشینان حق او بوده¬اند و برترین موجودات عالم پس از رسول خدا علیه السلام هستند. و اعتقاد به امامت آنها و این که تنها مذهب صحیح،مذهب آنهاست که به مذهب تشیع شناخته شده است، و پیروی از این مذهب که تنها راه سعادت و ادامۀ اسلام پیامبر علیه السلام است. و ایمان به این که زیارت آنها عبادت و توهین و بدگوئی به آنها ضلالت و پذیرش آنها شرط قبولی اعمال است. و آنچه فرموده¬اندحق و اصل دین خدا بوده و مفسر واقعی دین و قرآن و معیار حق بعد از رسول خدا علیه السلام هستند. زیارتگاه¬های آنها مقدس و محترم و خاک کربلا از احترام ویژه¬ای برخوردار است و توهین به آن از جمله گناهان است. و ایمان به این که باید در شادی آنها شاد در غم آنها غمگین بود و گریه بر مصائب آنها به ویژه حسین بن علی علیه السلام از افضل عبادت است. و آنها بهترین شفاعت کنندگان درگاه الهی و واسطه بین خلق و خالق و محبوب¬ترین بندگان خدا در عالم وجودند.....ایمان به فرشتگان الهی و این که آنها مطیع خداوند بوده،به دستور او عمل می¬کنند و از این گروه¬های مختلفی تشکیل شده¬اند و به وظایف متعددی از قبیل عبادت، تدبیر امور، انزال وحی،نظارت بر اعمال و نوشتن کارهای خوب و بد، کمک رسانی، عذاب و مرگ آدمیان ودیگر امور در عوالم مختلف وجود می¬پردازند.....ایمان به روز قیامت، حساب، میزان، شفاعت، جهنم، و بهشت ونقمت¬های جهنم و نعمت¬های بهشت و حضور جاودانی مؤمنین در بهشت و عذاب ظالمان و گنهکاران در جهنم و همیشگی بودن عذاب کفار و این که مالک و پادشاه روز جزا تنها خداوند متعادل است.

منکرات اعتقادی :کفر ، شرک، نفاق، شک در خداوند، قیامت و حقانیت پیامبر اسلام، بت¬پرستی، مادیگرایی، وهابگیری، بهائیت، ایمان نداشتن به حقانیت، ولایت، عصمت و امامت دوازده امام شیعه علیه السلام، غلو دربارۀ ائمه علیه السلام نظیر برتر دانستن آنها از پیامبر اسلام صلی الله علیه واله، اعتقاد به جبر، پایبندی به خرافات نظیر چهارشنبه سوری و آتیش پرستی، گرایش فکری  به کفار و غربی¬ها در هر یک از مظاهر زندگی، بدعت در دین، اعتقاد به برتری کفار بر مؤمنین، اولویت دادن هر چیزی نظیر علم و تخصص و مردم بر دین و تعهددینی، اصالت دادن به دنیا، بی¬اهمیت دانستن آخرت، عصبیت¬های خاهلانه،مساوی دانستن افراد با تقوا و بی¬تقوا وعالم دینی و غیر دینی،اعتقاد به کارآئی نداشتن اسلام در ادارۀ زندگی فردی و اجتماعی انسان در ابعاد مختلف حکومتی، اقتصادی، اخلاقی، سیاس ، نظامی و غیر آنها، اعتقاد به جدائی دین از سیاست، بی-اعتقادی به ولایت فقیه، اعتقاد نداشتن به زنده یودن حضرت مهدی علیه السلام ، تردید در ظهور، قدرت،طول عمر،و تحولات ویژه و مطلوبی که در زمان ظهور او به وقوع می¬پیوندد.....

معروف و منکرهای اخلاقی و اجتماعی :

معروف های واجب اخلاقی:رازداری، عیب پوشی، نجابت، عفت، غیرت، عدالت، حق¬گرایی،  ارزش¬گرایی،  ضابطه¬گرایی، آخرت¬گرایی، عفت¬کلام، خداترسی، ظلم ستیزی، کفرستیزی، مبارزه با گناه،رعایت قانون وحقوق مردم، بی توجهی به سخنان افراد سخن چین و غیبت کننده، چشم بستن از زنان خودنما و بی حیای جامعه و فیلم¬ها و عکس-های مبتذل عورت دیگران، احترام به مقدسات مذهبی: قرآن، روایت، احکام خدا، مساجد، کعبه، معظمه، زیارتگاه¬های ائمه و امام زاد¬ها و علنای دین، امیدواری به خدا، جواب دادن به سلام دیگران، خودسازی، رعایت پاکی و پرهیزی از نجاست در موارد لازم، حسن ظن به خداوند و توکل به پناهندگی به او، توبه و پشیمانی از گناه، پوشاندن گناه، جهاد با نفس در برابر محرمات،کنترل هواهای حرام نفسانی، پرهیز از مال حرام.........

معروف های مستحب اخلاقی  :   صبر، عفو، تواضع، قناعت، ریاضت، انصاف، سکوت، سخاوت، حلم، کرامت و بزرگواری، محاسبه نفس، رقت قلب، احترام به بندگان خدا و پرهیزکاران، صاحبان ارزش¬ها، معلمین و سالخوردگان مؤمن، کم گویی، گزیده گویی و نیک گویی، الفت،صلح جویی و اصلاح بینی دیگران، خوش خلقی وخوش رویی، خیر خواهیو مردم گرایی، گریه از خوف وشوق وعظمت خداوند، گریه بر مصائب پیامبر و اهل بیت او علیه السلام، احترام و توجه به سعادات، تشکر از کمک¬های دیگران، زیارت اهل قبور، عاقبت نگری، توجه و توسل به پیامبر و اهل بیت او، ستایش لازم از خوبی¬های دیگران، اخلاص در مواردی که نیت آن واجب نیست همانند امر به معروف، تطهیر مسجد از نجاست و....، سلام به دیگران، دست دادن به هنگام ملاقات، معانقه و دست در گردن یکدیگر قرار دادن دو مؤمن، ملاقات با مؤمنین، مهمان نوازی، اعتراف به تقصیر در نزد پروردگار، تعجیل در کار خیر، بی¬نیازی از مردم، شاد کردن مؤمنین به ویژه با رفع مشکلات آنها، پوزش طلبی خطاکار، برآوردن حاجات مؤمنین، بغض به دنیا،نگاه به آیات قرآن و چهره عالم دینی، نگاه به پدر و مادر از روی مهربانی، خدمت به همسر، سر به زیری هنگام سخن گفتن با زنان نامحرم، جا باز کردن برای دوستان در مجالس، سیر و سیاحت به منظور عبرت گیری، تفکر سازنده، مدارا و حسن معاشرت، تعاون و همکاری، گره گشایی از مشکلات مردم، نظم و انضباط اجتماعی، عیادت بیماران، تشییع جنازه مؤمنین، اطعام افراد به ویزه در ماه مبارک رمضان، مشورت با افراد صلاحیتدار، کمک به کسانی که به خاطر نقص عضو قادر به انجام امور خود نیستند، یتیم نوازی، نصیحت به دیگران،شکر نعمت،زیاد کردن دوستان، محبت کردن به دوستان به اندازه تقوای آنها، نگاه محبت امیز به چهره برادر مؤمن در راه خدا، اعلام محبت به برادر مؤمن، ادامه دوستی و برادری دینی، حضور در نزد عالم دینی و تواضع در برابر او، تواضع معلم در برابر محصل و به عکس،ترک بیش از مقدارنیاز دنیا، اکرام مؤمن، ملامت نفس و تأدیب آن، طی کردن مزد کارگر و پرداختن آن قبل از خشک شدن عرق او، روی گردانی از عیوب مردم به عیوب خود، گریه بر گناه خود، توبه از ترک مستحبات و انجام مکروهات، نصیحت به مسلمین، با وضوع به دنبال رفع نیازها رفتن، دست کشیدن بر سر یتیم، ساکت کردن گریه یتیم،...

منکرهای حرام اخلاقی:تکبر، دروغ، تهمت، استهزای دیگران، اظهار حسادت، سوءظن، خشونت بی مورد، بی¬حرمتی به دیگران، فحشا، مکرو و نیرنگ، سرگرمی به لهو و لعب، عضب بی مورد، اسب سواری و چرخ و موتور سواری تحریک آمیز زنان، ایجاد مزاحمت و بیهودگویی به ناموس دیگران، استعمال بوی خوش توسط زنان که قصد یا سبب تحریک نامحرم باشد. عیبجویی، سرزنش مؤمن، کوچک شمردن گناه، بوق زدن¬های آزار دهنده، ضایع ساختن حقوق و نوبت دیگران، بی¬توجهی به ندای مظلوم، شوخی تحریک آمیز با نامحرم، دوستی با نامحرم، نامه¬ها و تلفن¬های دوستانۀ دو نامحرم با یکدیگر، ریش تراشی به هر وسیله که باشد،استعمال صورت زن نامحرم از روی لذت، نگاه به بدن یا موی سر زنان نامحرم، نگاه به دست و صورت زنان به قصد لذت، نگاه لذت بخش زن به بدن زن دیگر، نگاه لذت بخش زن به دست و صورت مرد نامحرم، نگاه زن به بدن مرد نامحرم،نگاه مرد به بدن مرد دیگر با قصد لذت، نگاه به دعوت دیگران، عکس برداری مرد از زن که نگاه او به صورت تزیین شده یا سایر بدن او بیفتند یا دست به بدن او برساند، نگاه هتک آمیز به پدر یا مادر و مؤمنین، دگر آزادی، شیطنت و فریبکاری، سحر و شعبده بازی، احترام به اغنیا به خاطر اموال آنها، پخش موسیقی¬های حرام یا آزار دهنده از مجالس، عروسی¬ها و فروشگاه¬ها، چوب بازی مرسوم در جشن¬ها و عروسی¬ها، رقصیدن در جمع دیگران، آوازه-خوانی(کشیدن و گرداندن صدا در گلو به صورت طرب انگیز و مناسب مجالس لهو و لعب) یأس از رحمت الهی، احساس امنیت از مکرو انتقام الهی، قتل، خودکشی، عاق والدین، لواط، زنا، بیحجابی و خودنمایی زنان در نزد نامحرم، پوشیدن جوراب نازک ، لباس¬های تنگ و نازک یا جازبه دار و تحریک آمیز در نزد نامحرمعریان کردن بخشی از موی سر در برابر  نامحرم، نازک سخن گفتن زنان و منحرف کردن اخلاق مردها به ویژه جوانان، استفاده مرد از دستبند، انگشتر، گلوبند و حلقۀ طلا در حال عبادت و غیر عبادت، پوشیدن لباس¬های تحریک¬آمیز در نزد زنان نامحرم، شبیه شدن زن به مرد و مرد به زن در تشکل صورت و سخن گفتن یا لباس پوشیدن یا راه رفتن یا آرایش گردن و نشیر آن، استفاده از علایم مربوط به اقشار مبتذل و منحرف اخلاقی، آرایش زن برای غیر شوهر، گواهی دروغ، قسم دروغ، کتمان شهادت، خُلف و عده، پیمان شکنی، خیانت به امانت، ترساندن دیگران، پاگذاردن بر کفش¬های دیگران که به آن رضایت ندارند، هتک مؤمن فقیر به علت فقر او، بی¬احترامی به مقدسات مذهبی نظیر قرآن و دیگر کتاب¬های الهی، پیامبران و ائمه علیه السلام، هتک حرمت علما، صالحین، معلمین، والدین، سادات، هتک کعبه معظمه، مشاهد و قبو ائمه، امام زادگان و علما و افراد صالح، هتک تربت کربلا، گفتن و شنیدن غیبت، سخن¬چینی، تمسخر و خندیدن به مردم، همسایه-آزاری، ظلم و زورگویی، مکرر و نیرنگ، دشمنی با مؤمن، قیادت (رساندن مرد و زن نامحرم به یکدیگر برای انجام فحشا)، دیاثت (بی¬تفاوتی مرد به فحشای همسرش)، استنماء، کفران نعمت، فتنه¬انگیزی، ستایش ظالم و کمک به ستمگران، طعن و لعن بر مؤمنین، رسوا نمودن مؤمن، لباس ابریشمی پوشیدن مردان، نظر در نامه دیگران بدون رضایت آنها، نگاه در منرزل دیگران بدون رضایت آنها، حس کردن بدن نامحرم، مدح و ذم کسانی سزاوار مدح و ذم نیستند، حضور در مجحالس معصیت، وسواسی¬گری، بی¬غیرتی، نفرین برمؤمن، سرکشی از فرمان خدا و رسول و ائمه و ولی فقیه جامع شرایط و هرکس که دستور او واجب است، بازی با الات قمار اگرجه برد و باخت نشودف، نوازندگی و شنیدن موسیقی¬های طرب انگیز، هیپنوتیزم، دست دادن با نامحرم، دورویی، فریاد زدن بر سر مؤمن، همنشینی با بدان، بستن راه دیگران، ایجاد صداهای آزاردهندۀ همسایگان نظیر صدای سگها و وسایل صوتی، و یا بازی¬های مختلف، غلبه دادن شهوت بر عقل، رد بیمورد آشتی با برادر مؤمن، قهر بیمورد با برادران دینی، مخاصمه با برادران دینی، اسرار بر گناه، استفاده مرد از زینت¬های زنانه، مدح ظالم و حّب بقای او، سوءظن به خدا، طلب ریاست برای کسی که نتواند اجرای عدالت کند، محبت به دنیای حرام، تظاهر به گناه، محبت به گناه،...

منکرات مکروه اخلاقی   :محبت به دنیا،راحت طلبی، ریاست طلبی، شهرت طلبی، حود بینی، عجله و شتابزدگی، خود ستایی، خنده بدون تعجب و شگفتی، خنده زیاد، قهقهه، خنده در بین قبرها،بیهوده گرایی، آرزومندی بیهوده، فخر، سبکسری، پرحرفی، پرخوابی، بی مبالاتی در نشست و برخاست با زنان نامحرم به ویزه زنان جوان یا بی¬تفاوتی که ظواهر شرع را رعایت نمی¬کنند، افراط و تفریط در تشویق دیگران، خودنمایی در بحث با دیگران، تملق و چاپلوسی، اختلاط زن و مرد در محیط¬های اجتماعی، مکالمه غیر ضروری با نامحرم، خلوت با نامحرم، جزع و بی تابی، در گوشی صحبت کردن در نزد دیگران، سوت بلند زدن سلام به نمازگزار در حال نماز، سلام مرد به زنان و دعوت آنها به غذا خوردن به ویژه اگر جوان باشد، خود بزرگ بینی، تند راه رفتن، بر زین(اسب،چرخ و موتور) نشستن زنان در صورتی که تحریک آمیز نباشد، درخواست از مرو به ویژه در شب، تنها خوابیدن، کسالت در انجام امور دنیا و آخرت،...

معروف ومنکرهای عبادی  :

معروف های واجب عبادی : نماز¬های بچگانه شبانه روزی، نماز جمعه، نماز آیات، نماز میّت، ادای نماز¬های قضا شده پدر بر پسر بزرگتر، و دیگر نماز¬های واجب، روزه ماه مبارک رمضان، حج واجب، ادای نذر¬های عبادی،سجده واجب قرآن که با شنیدن یا خواندن آیات سجوه در سوره¬های علق، نجم، سجده و فصلت واجب می¬شود.

معروف های مستحب عبادی :  نماز¬های مستحبی از جمله سی و چهار رکعت نافله شبانه روزی و به ویژه نماز شب و دیگر نماز¬های مستحبی که در کتاب¬های دعا نوشته شده است، خواندن نماز در مسجد و حرم رسول خدا و ائمه به ویژه امیر المؤمنین علیه السلام، پوشیدن عبا، لباس سفید و پاکیزه¬ترین لباس¬ها و استعمال بوی خوش و انگشتر عقیق در نماز، گفتن نماز قبل از نماز¬های واجب پنجگانه، گفتن اذان در گوش راست بچه و اقامه در گوش چپ او در روز تولد یا قبل از چیدن بند ناف او، روزه¬های مستحبی به ویزه روزه¬های ماه رجب وشعبان و روزه-های دیگر که در رساله¬ها نوشته شده است، حج مستحبی، صلوات بر پیامبر و اهل بیت او به ویرژه بعد از گفتن، نوشتن و شنیدن نام آن حضرت، قرائت قرآن،دعا و نیایش،ذکر خدا، شب زنده داریبه ویژه در شب¬های قدر، زیارت انبیا، ائمه، امامزاده¬ها، علما، عرفا و صلاحین.اعتکاف، انجام عباداتی که می¬توان به نیابت از پیامبر و اهل بیت او انجام داد، تعقیب نماز¬های واجب شبانه روزی به ویژه تسبیح فاطمه زهرا علیه السلام، سجده شکر به ویژه بعد از نماز، خواندن زیارت ائمه علیه السلام  در ایام ولادت وشهادت به ویزه زیارت عاشورا و جامعه کبیره، نماز زیارت، نماز اول وقت، خواندن نماز¬های پنجگانه به جماعت، خواندن دعا¬های روز، زیارت خاص پیامبر ائمه علیه السلام در روز¬های هفته به ویژه روزه جمعه که به حضرت مهدی علیه السلام اختصاص دارد، بسم الله در اول هر کار، وضو یا تیمم به هنگام خواب، خواندن دعا¬های خاص اعمال مثل دعا¬های هنگام خواب، خواندن دعا¬های خاص اعمال مثل دعا¬های هنگام خوابیدن و بیدار شدن، با وضو بودن، ذکر خدا را بازار ، خواندن سوره توحید به هنگام ورود به منزل، خواندن سوره¬های توحید،ناس، فلق، کافرون، آیه الکرسی به هنگام خروج از منزل، زیاد به مسجد رفتن و به مسجدی که نمازگزار ندارد حاضر شدن، با پای راست داخل مسجد رفتن وبا پای چپ خارج شدن، زودتر از همه به مسجد رفتن ودیرتر از همه خارج شدن، روشن کردن چراغ مسجد، استعمال بوی خوش و پوشیدن لباس پاکیزه به هنگام ورود به مسجد. ترک هم غذایی و همسایگی و مشورت و زن گرفتن از کسی که اهل مسجد نیست، انجام غسل¬های مستحبی نظیر غسل روز جمعه، شب اول ماه رمضان، شب¬های قدر، روزه عید فطر، قربان و غدیر، شب عید فطر، روز هشتم و نهم بیست و چهارم زیحجه، ماه رجب و شعبان، روزه نیمه شعبان، هفدهم ربیع الاولو غسل کسی که در در حال مستی خوابیده استو نیز زنی که برای غیر شوهرش بوی خوش( مثل عطر یا ادکلان و....) استعمال کرده است.

منکر¬های حرام عبادی :سهل انگاری در عبادات واجب به ویژه نماز، ریا در عبادت، پرسشت غیر خدا نظیر پرسشت آتش، مقام، پول، زن و هوای نفس، حضور نیافتن در نماز جماعت از روی بی¬اعتنایی، ترک حج و روزه و امثال آن بدون عذر موجه، انجام عبادات مستحبی زنان که سبب تضییع حق همسر آنها می¬شود، روزۀ عید فطر و قربان، در حال جنایت حیض نماز خواندن و در مسجد توقف کردن یا چیزی گذاردن یا جائی از بدن را به خط قرآن، اسم خدا و اسامی پیامبران یا ائمه علیه السلام  رساندن ، خواندن سوره¬های واجب حتی یک حرف آن که عبارتند از سوره¬های علق، نجم، سجده، و فصلت.

معروف و منکر های فرهنگی  :

معروف های واجب فرهنگی:امر به معروف و نهی از منکر، تقلید در احکام شرعی، فراگیری احکام مورد نیاز، تحقیق و مطالعه و تعلیم و تعلم به منظور برآوردن نیاز¬های لازم دینی و دنیوی جامعه، افشای بدعت¬ها، انحراف¬ها و افراد منحرف، مبارزه با فرهنگ انحرافی غرب، افشای چهره¬های غربزده در زیر ماسک اسلام و انقلاب، انهدام زمینه¬های رشد فرهنگ باطل غرب، کمک¬های علمی، هنری و فرهنگی ضروری وسالم به دستگاه¬های تبلیغاتی، تشویق و تقویت هنرمندان مفید و با تقوا، ارائه معارف دینی منطبق با زمان در تمام ابعاد زندگی از سوی کارشناسان علوم دینی، ترویج فرهنگ برائت از کفار و مشرکین و منافقین و روش¬ها، الگو¬ها و ارزش¬های آنها، اعراض وبرائت از بدعتگذار و ترساندن او، اظهار علم در برابر اهل بدعت، تولید نوار و فیلم و کتاب و هر اثر فرهنگی سالم و اسلامی مورد نیاز جامعه، دفاع و تقویت فرهنگ اسلام و انقلاب وتلاش به منظور استمرار سلامت ان.

معروف های مستحب فرهنگی :ترویج فرهنگ اخلاق اسلامی در همه ابعاد آن، ترویج سنت¬های اسلامی به ویژه در بین نسل جوان، ترویج فرهنگ مطالعه، تحقیق و مقاله نویسی سالم، ترویج فرهنگ اهمیت و حساسیت به سرنوشت مسلمانان، حضور زنان در صحنه¬های علمی و آموزشی به منظور پاسخگویی به نیاز¬های بانوان مانند تدریس در دبیرستان-ها، دانشگاه¬ها و مداوای بیماری زنان و عکس برداری از زنان و امثال آن، جدا سازی محل اجتماع و اشتغال زن و مرد، ایجاد تسهیلات ویژه برای زیارت ائمه علیه¬السلام و فرزندان آنها، پیشنهاد و تذکر به مسئولین برای احیای معروف¬ها و ارزش¬های اسلامی، ترویج فرهنگ تحصیل در حوزه¬های علمیه، نویسندگی و کتاب خوانی، مطالعه و شناخت بیشتر معارف دینی، چاپ پستر، روزنامه و آنچه در تقویت فرهنگ اسلامی موثر است. تلاش در مراکز فرهنگی سالم، مذاکره سخنان ائمه علیه السلام، حاکم کردن فرهنگ اقتصادی و اسلامی بر روابط اقتصادی و تجاری مردم و بازار، مطالعات مفید، تأسیس و ترمیم مسجد، مدرسه، کتابخانه، کتابفروشی، مذهبی و مراکز فرهنگی، مراقد ائمه، امامزاده¬ها، علما، شهدا و صالحین. ترویج سنت¬های اسلامی در برابر ارزش¬های فاسد بیگانه، اخیای آثار علما و شخصیت¬ها و تعمیر قبور آنان و ایجاد بنای مناسب بر مزار آنها، ارائه طرح¬های منطبق با اسلام و فرهنگ خودی در برابر مظاهر کفار در تمامی ابعاد و زمینه¬ها، حضور در جلسات و مباحث مذهبی، علمی، اخلاقی، قرآنی، نیایش و امثال آن، ترویج فرهنگ دفاع از کشور اسلامی، ....

منکرهای حرام فرهنگی :اشاعه گناه، ترویج فرهنگ باطل غرب، چاپ کتاب¬ها، مجلات و نشریات خلاف اخلاق و مصالح اسلام و مسلمین به لهو و لعب نظیر مجالس عیاشی و لذت¬طلبی غیر شرعی و فیلم¬ها و نوارهای مبتذل، تولید و تکثیر نوارها، فیلم¬ها، عکس¬ها و نوشته¬های مبتذل و انحرافی، یادگیری و آموزش موسیقی مطرب حضور در اجتماع با قیافه¬¬های شهوت انگیز با مشمئز کننده، استفاده از علایم مربوط به اقشار مبتذل و منحرف اخلاقی، یادگیری علوم غیر شرعی نظیر سحر و شعبده و موسیقی¬های حرام و انجام آ«ها. مطالعه مجلات فاسد و مبتذل، نگاهداری کتاب¬ها و مجلات گمراه کننده، بی حیا کردن زنان و مردان جامعه، رسمیت بخشیدن به گناه، طبیعی جلوه دادن معصیت، بی¬تفاوتی در برابر تهاجم فرهنگی غرب، مدگرائی مبتذل و تقلید از کفار غرب در نوع قیافه، لباس و امور دیگر نظیر استفاده از کروات، صلیب و همانندی و تشبه به آنها در آداب اخلاقی و حرکات اجتماعی، برگشت به سنت¬های باطل و فاسد جاهلیت ستم شاهی، پخش و تماشای فیلم-هایی که به فرهنگ بدآموزی¬های اخلاقی، فکری، یاوه¬گویی و حرکت¬های مستهجن کمک می¬کند، تضعیف  مرجعیت و مراجع تقلید و اجد شرایط، سهل¬انگاری در تصویب قوانین لازم به منظور تقویت فرهنگ اسلامی و دفعی تهاجم فرهنگی و مفاسد اخلاقی و ابتذال و بی¬بند و باری و بی¬حجابی و هر چیز دیگری که ارزش¬های اسلامی را تهدید می¬کند. سهل¬انگاری مسئولین قضایی و اجرایی در حاکمیت  ارزش¬های اخلاقی و دفع تهاجم فرهنگی و ابتذال بی¬حجابی و اموری که ارزش¬¬های دینی و موقعیت¬های مؤمنین به ویژه زن¬ها و جوانان را تهدید می¬کند، تشویق وتهدید و تحریک به معصیت، ایجاد غفلت به جامعه، به هر وسیله مسموم کردن فضای جامعه و آلودگی¬های اخلاقی ، مخالف ارائه دادن علم و دین، مطالعه کتاب¬های گمراه کننده مگر برای رد آن¬ها از سوی آگاهان دینی، خندیدن در چهرۀ بدعتگذار، و تساهل وتسامع در واجبات و حفظ احکام و ارزش¬های اسلامی.

معروف و منکرهای اقتصادی

معروف¬های  واجب اقتصادی :پرداخت وجوهات شرعی نظیر خمس و ذکات، ذکات فطره، حلال خواهی و توجه به مشروعیت در آمدا، سرمایه¬گذاری متناسب به منظور مبارزه با تهاجم فرهنگی دشمنان اسلام و مسلمین، ادعای دین، پرداخت هزینه¬ی کسانیکه نفقه آنها شرعاً به عهده انسان است. تقسیم عادله ارث بر مبنای احکام اسلام، وفا به نذرهای که جنبۀ مالی دارد، پرداخت مطالبات دیگران، کار تولید به ویژه تهیه محصولات فرهنگی ارزشی و دینی، فروش اموال احتکار شده مورد نیاز مسلمین،....

معروف¬های مستحب اقتصادی:ایثار، انفاق، قناعت، دادن صدقه، ادای قرض برادران ایمانی، مدارا با کسانی که در قرض خود درمانده¬اند، کمک به مستمندان، پوشاندن مؤمنین، سیر کردن گرسنگان، وقف، کسب برای توسعه زنوگی خانواده، دستگیری از در راه ماندگان وآسیب دیدگان وفقر به ویزه یتیمان،کمک مالی به منظور تقیق ارزش¬های دینی، اقامه مجالس مربوت به شخصیت¬های دینی به ویژه پیامبر و اهل بیت او، خرید ویژه برای اهل منزل در شب-های مبعث و اعیاد مذهبی و میلاد معصومین علیه السلام و شب¬های جمعه و اضمحلال سران کفر و رژیم-های آنها، کمک مالی برای امور عام المنفعه نظیر احداث و ترمیم پل، مهمانسرا، درمانگاه، مدارس و امثال آنها، مساعدت مالی به اقامه مجالس موعظه و معارف و آموزش قرآن، دعا و نیایش و مسائل دینی، کمک¬های مالی به منظور ازدواج پسران و دختران نیازمند، تجارب، پذیرش فسخ معاله به درخواست مشتری، ترک تبعیض در قیمت گذاری بین مشتری¬ها، سختگیری نکردن در تعیین قیمت جنس، به کارگیری دنیا برای آخرت، جمع اموال برای صرف در طاعت خدا، درختکاری و زراعت، میانه روی در تحصیل رزق.

منکرات حرام اقتصادی  :نپرداختن وجو¬هات شرعی(خمس، زکات و مالیات¬های دولت اسلامی) احتکار، رشوه، اسراف، سرقت، کلاهبرداری، کم فروشی، قاچاق مایحتاج عمومی، فروش غذاها و هر خوردنی فاسد دیگر، خرید و فروش هروئین وارتزاق با پول آن، خرید و فروش شراب، ریش تراشی و معامله با درآمد این عمل حرام، خرید چیزی که از قمار، دزدی یا معاملۀ باطل تهیه شده است، زیاده روی در استفاده از امکانات عمومی، تجمل گرایی به وسیله اموال بیت المال، تولید وسایل حرام نظیر آلات قمار، و هر وسیله دیگر،تولید مشروبات حرام و خرید و فروش آنها، دریافت کمک¬های مالی غرب به منظور حرکت¬های جاسوسی و تهاجم فرهنگی، ساخت حلقه،انگشتر، گلوبند و دستبند طلا برای مردان و خرید و فروش آن، برد و باخت پول در بازی¬ها، مجسمه سازی، عروسک سازی و ساختن و قلمزنی هر چیزی که روح دارد،تصرف در مالی که خمس یا زکات آن پرداخت نشده است. خیانت به امانت¬های مالی دیگران، دین را دام دنیا ساختن، حبس حقوق و اموال دیگران، غیش در معامله نظیر ناخالص کردن اشیاء، همکاری در سرمایه گذاری¬های ظالمانه و معصیت بار، خرید و فروش آلات قمار ولهو مثل تار و ساز حتی تار¬های کوچک، خرید و فروش چیز¬های حلال به نیت استفاده در حرام مثل فروش انگور برای ساختن شراب، قسم دروغ در معامله، ربا دادن و گرفتن در قرض و معامله، تصرف شوهر در اموال خصوصی همسرش که با تلاش یا ارث و مهریه و امثال آن به دست آورده است مگر اینکه رضایت قبلی داشته باشد، استفادۀ زن از پول و اموال شوهر در هر مواردی که به مصرف آن راضی نیست. فروش جنس و دریافت پول آن و عدم تحویل به خاطر رشد قیمت آن، اجحاف، خوردن مال یتیم، تحمیل اجناس بیشتر به مشتری به هر بهانه، فروش اجناس مغایر با آنچه در معرض دید مشتری قرار داده شده است، اسراف در مصرف آب، برق، گاز، تلفن، لوازم¬التحریر وامثال آن، تضییع حق فقرا و مستضعفین، عمل بر خلاف مقررات و قراردادهای فردی یا بانکی، به همراه بردن میهمان¬های ناخوانده به منزل دیگران، گدائی فریب¬کارانه، تبلیغات دروغین جهت فروش اجناس، به دور ریختن اضافی خوراکی¬ها به بهانه¬واهی، از مصرف خارج کردن وسایل و امکانات شخصی یا دولتی به بهانۀ کنده شدن یا از مد افتادن، تقویت اقتصادی کشورهای استعمار گر به ویژه اسرائیل و آمرکیا، اسراف در ساختن خانه¬های پر هزینه، و اسرافی صرف بیت-المال در اموری که ارزشی برای اسلام و مسلمین ندارد، سهل¬انگاری در درس خواندن و درس دادن در محیط¬های آموزشی همانند مدارس، حوزه¬ها، دانشگاه¬ها و امثال آن که از بیت¬المال تأمین می¬شوند. اتفاق¬های ریاکارانه، نپرداختن طلب دیگران در وقت مقرر، خرید و فروش سگ به جز آنهایی که کار صید و نگهبانی باغ و منزل و کشتزار  را به عهده دارند، ساخت و فروش شراب و آبجو، اهدای پول با جنس به مسئولین دولتی به منظور احراز معافیت¬های مالیاتی و وجوه دیگری که باید به دولت پرداهت نمود، صرف وام¬های دولتی در غیر موردی که در قرار داد تعیین شده است، سؤاستفاده از اقوام و دوستان در تحمیل برخی از مخارج و هزینه¬هائی که به آنها مربوط نمی¬شود، ترویج فرهنگ اسراف، تحمیل مهمان به دیگری ...

منکرات مکروه اقتصادی: خرید و فروش با مردمان پست، گدایی کردن به دور از فریب، تأخیر در بدهی مردم با وجود توان پرداخت آن، معامله بین اذن صبح ئ طلوع آفتاب، ورود در معامله دیگری، قصابی، کفن فروشی، قسم راست در معامله، بی تفاوتی نسبت به فقرا و مستضعفین، ترک تجارت، جمع اموال برای صرف در غیر طاعت خدا، اهتمام زیاد به تحصیل رزق، قبول هدیه از کافر و مناطق، شکایت کردن از سود کم، بیکاری . تنبلی،...

معروف و منکرهای درمانی، بهداشتی و خوراکی                  

معروف¬های جان و سلامتی:، پرهیز از خوردن حرام، ختنه، مداوای بیماری¬های مضر، تحقیق، معاینه و صرف وقت لازم پزشکان برای معاینه و مداوای بیماران، رسیدگی لازم کارکنان بیمارستان¬ها به ویژه پرستاران به بیماران بستری شده، تأمین ضروری درمان، بهداشت و تغذیه مردم از سوی مسؤولین امر، تزریق واکسن-های فرزندان، تأمین سلامت اعضای خانواده از سوی سرپرست آن، مداوای بیماری مشرف به مرگ در حد امکان، ...

معروف ¬های مستعجب درمانی، بهداشتی و خوراکی :نظافت، مسواک کردن، حجامت نمودن، رو به قبله نشستن و خوابیدن و به سمت راست خوابیدن و دست را زیر گلو گذاردن کوتاه کردن ناخن و شارب در روز جمعه، شانه کردن موهای سر و صورت، حمد خدا بعد از عطسه کردن و آروغ و بیدار شدن از خواب، استعمال عطر برای مردها حداقل در روز جمعه، خواب قیلوله، شانه کردن پیش از نماز، تزیین زن و شوهر برای یکدیگر، به هنگام نظر در آئینه خدا را بر سلامتی خود شکر کردن، شیر دادن به فرزند، تا دو سال کامل له او شید دادن، هر چه بیشتر کوتاه کردن شارب، شستن دو دست قبل از غذا و بعد از آن، ذکر بسم¬الله در اول غذا خوردن و اگر چند نوع غذا در سفره باشد برای هر یک بسم الله گفته شود، خوردن غذا با دست راست، کوچک گرفتن لقمه، خوب جویدن غذا، زیاد بر سر سفره نشستن، خوردن آنچه در سفره بیرون می¬ریزد مگر آنکه در بیابان باشد که مستجب است برای حیوانات پرندگان بگذارد، در اول روز و اول شب غذا خوردن و در بین روز و شب غذا نخوردن، برروی زمین چیز خوردن، دو زانون و به سمت چپ نشستن سر سفره عقد، قبل از سیری دست از غذا کشیدن، بیرون کردن کفش از پا به هنگام غذا خوردن. احترام به نان، زودتر از میهمانان غذا خوردن میزبان و دیرتر از همه به پایان بردن او، در پایان غذا حمد خدا، را گفتن و به پشت خوابیدن و پای راست را بر پای چپ گذاردن، به طور مکیدن آب نوشیدن، ایستاده نوشیدن آب در روز، از روی میل و با دست راست آشامیدن  و الحمدالله بعد از آن و یاد امام حسین علیه السلام و اصحابش و لعن بر قاتلان او درپایان آشامیدن آب، پای راست و قرار دادن سنگینی بدن بر پای چپ، ...

منکرای حرام درمانی، بهداشتی و خوراکی :خوردن آنچه برای انسان ضرر دارد، خوردن از سفره¬ای که شراب در آن است، خوردن شراب، مردار، خون و هر نجاست یا چیز نجس دیگر، حرام¬خواری خوردن خاک به جز خوردن کمی از تربت امام حسین علیه السلام به قصد شفا، خوردن از ظرف¬های طلا و نقره، خوردن گوشت پرندگانی که چنگال دارند و ماهیانی که فلس ندارند، خوردن مال یتیم و گوشت¬هائی که به دستور اسلام ذبح نشده¬اند و ماهیانی که در آب جان داده-اند یا گوشت حیوانات حرام گوشت نظیر خوک و خروگوش یا اعضای حرام گوسفند که عبارتند از: مثانه، زهره¬دان، حدقه چشم، سپرز (طحال) مغز حرام که در میان تیره پشت است، پی که در دو طرف تیره پشت است، بچه¬دان، فرج، خون مدفوع، نری، غدد (دشول)، تخمدان (دنبلان) چیزی که به شکل نخود در مغز است، چیزی که در میان سم گوسفند است (ذات الاشاجع). کالبد شکافی بدن مسلمان مگر آن که حفظ جان مسلمانی به آ« بستگی داشته باشد. سقط جنین، مراجعه به دکتر مرد با وجود دکتر زن در مواردی که نظیر معاینه، برخی موارد رادیولوژی، ارتوپدی و امثال آن مداوای بیمار با نگاه یا دست زدن به بدن نامحرم همراه است، مراجعه مرد به دکتر زن با وجود طبیب مرد در مواردی که درمان با نگاه به بدن نامحرم و دست زدن به او انجام می¬گیرد، مراجعه زن به تزریقات مردانه با وجود تزریقات زنانه و به عکس، ادارار و مدفوع کردن رو به قبله و پشت به قبله و در ملک دیگران و محل¬هائی که برای عدۀ خاصی وقف شده است و نیز کوچه¬های بن بست که صاحبان آنها راضی نیستند، خودداری از ادرار و مدفوع در حالی که برای انسان ضرر داشته باشد، آلوده کردن فضای محیط زیست دیگران با دود، گازهای مختلف، میکروب¬ها یا بوهای منفور برخاسته از دامداری¬ها، گاوداری¬ها، مرغداری¬ها و هر امر دیگری که سبب آزار ساکنان شود، مبتلا کردن دیگران به بیماری¬های واگیر که فرد به آن مبتلا شده است، کشیدن سیگار در محیط و نزد کسانی¬که از تنفس هوای آلوده به دود سیگار نارحتند.

منکرهای مکروه درمانی، بهداشت  و خوراکی :نگهداری سگ درمنزل، پرخوابی، تنها خوابیدن، در حال جنایت خوابیدن مگر آن که با وضو باشد، به رو یا سمت چپ خوابیدن، خوابیدن با دست چرب یا آلوده به خوردنی¬¬ها، در مسجد خوابیدن مگر آن که ناچار باشد، رفتن به مسجد برای کسی که با بوی سیر یا پیاز دهانش مردم را می¬آزارد، پذیرش اطعام گنهکاران، در حال حرکت یا سیری یا تنهایی غذا خوردن پنیر مگر آن که با مغز گردو خرده شود، چهار زانو نشستن سر سفره به ویژه آن که پا را روی پای دیگر قرار دهد، نگاه به صورت دیگران هنگام خوردن غذا، خوردن غذاهای داغ، فوت کردن به چیزی که می¬خورد یا می¬آشامد، پاره کردن نان با کارد، قرار دادن نان در زیر ظرف غذا، پرخوری، دور انداختن میوه قبل ار مصرف کامل. زیاد آشامیدن آب، نوشیدن آب بعد از غذای چرب، آشامیدن آب به حال ایستاده در شب، با دست چپ یا از جای شکسته ظرف آب آشامیدن، خودداری از ادارار و مدفوع در صورتی¬که که ضرر داشته باشد، ادرار و مدفوع کردن روبروی خورشید، ماه، باد، در خیابان، کوچه و در خانه و زیر درختی که میوه می¬دهد، ادرار در زمین سخت، سوراخ جانوران و در حال ایستاده و در آب به ویژه آب راکد، چیز خوردن و توقف زیاد در مستراح، سخن گفتن در حال بول و غایط مگر در موارد ضروری، بلند گذاردن شارب و دیگر موهای زاید بدن، ایستاده شانه کردن،...

معروف و منکرهای اداری

معروف¬های واجب اداری :انجام وظایف محوله، حضور به موقع در محل کار، فعالیت تا پایان وقت اداری، تدارک وقفه¬های غیر موجه در بین وقت اداری، دقت و احتیاط در مصرف بیت¬المال، نصب نیروهای مورد نیاز با تفوا و وفادار به اسلام و انقلاب اسلامی در پست¬های دولتی، اولویت دادن به متخصصین حزب الهی بر متخصصان اخلالگر و بی¬تقوا در ادارۀ امور به ویژه پست¬های مهم، تقدم افراد متعهد با تخصص کمتر بر افراد متخصص با حذف افراد نالایق و بی تقوا از مسئولیت¬های کلیدی، عدالت و انصاف در برخورد با زیردستان و مراجعین،...

معروف¬های مستحب اداری: تواضع در برابر مردم، راهنمایی و توزیع لازم به مراجعه کنندکنندگان، رعایت اخلاقی اسلامی با مراجعین، تسریع در انجام امور، اظهار صمیمیت یا مردم مؤمن، ایثار، در خدمت به مردم به ویژه خانواده¬های شهدا و اسرا، جانبازان، علما و صالحین، قدردانی از افراد با تقوا و نیروهای فرهنگی مثل کسی که از حجاب کامل برخوردار بوده است یا به امر و نهی دینی در اداره عنایت داشته و با در مصرف بیت¬المال جانب احتیاط را گرفته است، انجام کار عمیق و پیگیر فرهنگی برای هدایت متخصصین غیر متعهد، تلاش عمیق تخصصی برای متعهدیمچن غیر متخصص، نصب تذاکرات مفید در اداره و برگزاری جلسات و تذکر و موعظه ماهانه یا در مناسب¬های مختلف به منظور توفیق بیشتر در کارهای اداری و فرهنگی، اقامه نماز جماعت به طور منظم و سریع، نصب صندوق پیشنهادها از ناحیه مسؤول اداره و اهمیت کارمندان و مراجعه کنندگاه به ارائه پیشنهاد و انتقاد سازنده و امر و نهی دینی کتبی، ملاقات هفتگی یا ماهانه رؤسا با کارمندان و مراجعه کنندگان به منظور رسیدگی به امور آنها، محاسبه نفس در پایان وقت اداری،...

منکرات حرام اداری :رشوه¬خواری، تبعیض¬های ناروا، سوء استفاده از موقعیت شغلی، کارشکنی، استفادۀ شخصی از امکانات دولتی ومردم، تجمل¬گرایی، اسراف تکبر بر زبردستان و مراجعه کنندگان، انتقامجویی از همکاران مراجعه کنندگان، انتصاب، ناشابسته اقوام، نزدیکان و دوستان و همفکران فاقد صلاحیت، اعمال نفوذ ناروا برای نیل به منافع شخصی و گروهی یا خویشاوندی، سکوت در برابر قوانین از سوی نزدیکان، دوستان یا اقوام دور و نزدیک مسئولین، عزل و نصب¬های خارج از مصالح و ضوابط، نصب نیروهای فاقد صلاحیت تعهدی و تخصصی، عدم نظارت لازم و مسئول بر واحدهای تحت نظر خود، بی توجهی به رهنمودهای ولی امر مسلمین دربارۀ کارگزاران و تفسیر به رأی سخنان او بر حسب سلیقه¬ها و منافع شخصی، برگزاری جلسات زاید و بی فایده، سفرهای پر هزینۀ بی مورد داخلی و خارجی.

برکناری و منزوی کردن نیروهای بسیجی و جزب اللهی، بی توجهی به حقوق و مشکلات زبردستان، برخورد های تند و خشن با مراجعه کننده، سهلب انگاری در وظایف اداری، دیرآمدن از ساعت اداری و زود رفتن از وقت مقرر، کاغذ بازی¬های آزاردهنده، حاکمیت روابط  بر ضوابط، انجام میهمانی¬ها و پذیرائی¬های پر خرج برای حفظ موقعیت شخصی، سرگردان کردن مراجعه کنندگان، تعطیل ناموجه بعضی از روزهای هفته، محول کردن وظایف در وقا اداری به خارج از وقت به قصد ردیافت اضافه¬کاری، دریافت حقوق کامل در برابر خدمات ناقص از نظر کمی و کیفی، رسیدگی به امور شخصی در وقت اداری، بکارگیری زبردستان در امور شخصی، اضافه¬گیری¬های غیر ضروری و وقت¬گذرانی¬های غیر مجاز، سهل انگاری در حفظ انکانات دولتی، بی-نظمی در کارها، بدبین¬کردن مردم به نظام و انقلاب اسلامی، بذل و بخششش¬های خارج از ضوابط قانونی و شرعی، نشست و برخاست¬های بی مورد با افراد متمکن  با تکیه بر مسئدولیت دولتی، داد و ستد با دیگر مسئولین کارمندان در رفع مشکلات شخصی، مأموریت¬های پر هزینه و بی¬مورد. روابط و نشست و برخاست¬های غیرضروری و منفی با زنان تکیه بر مسئولیت، بکارگیری امکانات بیت المال در جهت امور شخصی دیگران نظیر انتخاب نمایندگان، ریاست جمهوری و در هر مورددیگر، حضور در پست¬هایی که از حیطه تخصص، کارآیی و کنترل اخلاقی انسان خارج است، پشت سرگوئی و اظهار حسادت با همکاران، نصب منشی¬های مبتذل و بی¬تقوای زن که سبب جو تحریک و نگاههای شهوت آلود و آلودگی فضای اداری می¬شود، دست اندازی به بیت المال، برگزاری سمینارهای بی فایده، اسراف در برگزاری سمینارها و انواع پذیرائی ها، ساعت زدن کارت اداری کسانی که به هر اندازه در انجام مسئولیت خود حضور نداشتند،...

معروف و منکرهای سیاسی

معروف های واجب سیاسی :حضور در نماز جمعه، الگوگیری و متابعت از حرکت¬هی سیساسی پیامبر و اهل بیت علیه السلام، تعلیم و تحصیل آگاهی¬های ضروری سیاسی، شناخت سیاستمداران به منظور  پرهیز یا همراهی با آنان، صیانت و دفاع از ارزش¬های سیاسی اسلام به ویژه اصل ولایت فقیه، حفظ دستاوردها و ارزش¬های انقلاب اسلامی، حضور در صحنه¬های سرنوشت ساز انقلاب اسلامی، احترام و تقویت ولی امر مسلمین و پیروی از رهنمودهای او. استمرار سیاست¬های حضرت امام خمینی، مبارزه جدی با دشمنان قسم خوردۀ اسلام به ویژه اسرائیل و امریکا، شرکت در انتخابات سرنوشت¬ساز کشور، سیاسی کردن مردم به ویژه مدارس و دانشگاه¬ها، حمایت از نهضت¬های اسلامی به ویژه نهضت¬های در حفظ مقدم جبهه دشمنان اسلام، برائت و بی¬زاری از مشرکین، جهاد و دفاع از اسلام و کشورهای مظلوم اسلامی، تبیین چهره¬ها و کشورهای متجاوز خیانکار مخالف اسلام ،...

منکرهای حرام سیاسی :ارتباط با دشمنان سرخت اسلام و مسلمین نظیر اسرائیل و آمریکا تلاش در وانمود کردن جدائی دین از سیاست، پناهندگی به کشورهای غیر اسلامی که سبب معصیت  یا تضعیف باورهای دینی فرد با وابستگان او گردد، منزوی کردن کسانی که می¬توانند به اسلام و مسلمین خدمت کنند، انتصالب چهره¬های غیر اسلامی در پست های کلیدی، تأثیرپذیری از تبلیغات سؤ دشمنان اسلام و انقلاب، پای بند نبودن به اصل ولابت فقیه، بی¬توجهی به رهنمودهای ولی امر مسلیمن و تفسیر ره رأی سخنان او، بی حرمتی نسبت به فقهای شواری نگهبان، خط پرستی و خط بازی¬های تفرقه افکنانه و فتنه انگیز، اولویت دادن به مصالح خطی، حزبی و گروهی بر اخکام و مصالح دینی و مردمی، عرضه کردن  خود برای احراز پست های قانونگداری قانونگذاری و اجرایی قضایی و فرهنگی با وجود افراد برتر یا عدم توان انجام مسئولیت که به ضعف در دستگاه های مربوط منتهی گردد، تضعیف حضور مردم در صحنه¬های سیاسی تقویت کننده اسلام و مسلمین افشای اسرار کشور در ابعاد مختلف، شایعه پراکنی به منظور تضعیف انقلاب و سیستم حکومتی اسلام، عدم حضور در حرکت¬های مهم سیاسی که ولی امر مسلمین آن را ضروری می¬داند، سیاسی کاری های فریبنده، ایجاد رعب و وحشت و تضییع چهره¬های رقیب سیاسی، نادیده انگاشتن ارزش¬ها و ره آوردهای انقلاب و بزرگ نمایان امور منفی به گونه¬ای که سبب باورهای غلط، فریب و بدبینی افراد شود، سهل¬انگاری در انتخابات سرنوشت¬ساز، تفرقه در بین مردم به هر عنوان، بی توجهی به نیازها و مصالح اسلام و مسلمین در انتخاب افراد، جذب فریبکارانه آراء مردم به انحنای مختلف، ایجاد جو بی¬تفاوتی نسبت به ارزش¬های انقلاب، ایثارگران و صاحبان انقلاب به ویژه خانواده های شهدا در ابعاد مختلف،...

معروف و منکرهای خانوادگی و خویشاوندی

معروف های واجب خانوادگی :صلۀ رحم؛ احترام به والدین و تحصیل رضایت منطقی و شرعی آنها، ازدواج برای کسی که بدون خانواده با هر گونه خودنمائی، بی¬حیایی، جلف گردی و حرکت های هوس انگیز همسر و دختران خود که با دین و مرادنگی او سازگاری ندارد، امر به معروف و نهی از منکر اعضای خانواده به ویژه پدر در مورد واجبات و محرمات نظیر ادای نمازهای واجب و ترک استفاده از فیلم های نامشروع، اطاعت از شوهر، حفظ اسرار خانواده، پرداخت هزینه متعارف کسانی ¬که واجب النفقه انسان محسوب می¬شوند، صیانت زن و فرزند از هر گونه انحراف فکری، علمی و اخلاقی ...

معروف های مستحب خانوادگی :نامگذاری فرزندان یا اسامی نیکو و آبرومند و برتر به ویژه ا سلامی پیامبر و اهل بیت او و انبیا علیه السلام، شیر دادن مادر به فرزند، دو سال کامل شیر دادن به او اظهار محبت و اشباع عاطفی اعضای خانواده، عقیقه کردن گوسفند برای بچه، عقیقه کردن برای خود و دیگر اعضای خانواده در زمان که باشد، ازدواج، توجه به سرپرست خانواده به ازدواج فرزندان، تربیت فرزندان به آداب دینی، اجتماعی و اخلاقی اسلام، احترام اعضای خانواده، خوب همسرداری کردن، توجه و دستگیری از اقوام به ویژه یتیمان آنها، تربیت نیکوی فرزند، نظارت و کنترل منتطقی و شرعی پدر بر اعضای خانواده به ویژه دختران و پسران جوان و روابط دوستان و حرکت¬های آنها در جامعه، تزیین برای همسر، میانجی گری در امر ازدواج دیگران زود شوهر دادن دختران، کم گرفتن مهریه¬ها، پایین گرفته هزینه ازدواج و زندگی از سوی زن، ولیمه دادن در ازدواج و تولید فرزند، خوش اخلاقی در محیط خانه. بخل ورزی زن در مصرف اموال شوهر، ترک نگاه به نامحرم در منزل خویشاوندان و دیگر مجالس مهمانی، جداسازی رختخواب اطفالی که به ده سالگی رسیده باشند، واداشتن و تشویق بچه¬ها به نماز در هفت سالگی، محبت و رحمت بر فرزندان، نگاه عاطفی پدر به فرزند، بوسیدن فرزندان، اظهار محبت شوهر به همسر، خوشرفتاری مرد با زن، رسیدگی بهتر به خانواده از سوی سرپرست آن، واداشتن زن به یادگیری نیکی¬ها، تحمل بد اخلاقی زن بد اخلاق، تحمل زحمت برای اداره و تأمین رفاه خانواده، انجام کارهای داخلی منزل از سوی زنان و انجام کارهای بیرون منزل به وسیلۀ مردان، آموزش قرآن به فرزندان، انجام عروسی در شب، همکاری زن و مرد در منزل، ...

منکرات حرام خانوادگی :قطع رحم (رابطه خویشاوندی)، اظهار حسادت با اقوام، دخالت¬های ناروانی هر یک از اقوامن در زندگی خاواده¬ا، هتک حرمت و سلب اختیارات مردم خانواده از سوی زن و اقوام او، ایجاد تفرقه و فتنه بین اقوام، هتک حرمت خویشاوندان، مزاحمت در امر ازدواج شایسته دختران و پسران جوان، ایجاد بدبینی در بین خواستگاران؛ فریب نامزدها در صفات و ویژگی¬ها و امکانات مادی، علمی، احلاقی و سایر مسائل، تأثیرگذاری منفی به وسیلۀ اعمال مرموز نظیر جادو و امثال آن بر ایجاد و ادامه زندگی خانواده¬ها و خویشاوندان، بیرون رفتن زن از منزل بدون رضایت شوهر، مسافرت فرزند بدون رضایت والدین، بدبینی و سؤظن های ناروا به اعضای خانواده از سوی هر یک از اعضای آن. ضریب جرح و ایجاد جو و فشار یا رعب و وحشت بر اعضای خانواده از ناحیه هر یک از اعضای خانواده، تصرف در مال شوهر بدون اجازۀ او و بذل و بخشش به اقوام خود، لجبازی و سرکشی در برابر شوهر و ملایمت و تسلیم بودن در برابر دیگران، اخم، ضرب و جرح و سخت¬گیری بر زن، تجاوز به مهریه زنان و ارث اقوام دور یا نزدیک، اطاعات از شوهر در معصیت خداوند نظیر آرایش و بی حجابی در برابر مردان در مجالس و خیابان¬ها به درخواست او، فاسد کردن اعضای خانواده از سوی هر یک از آنها، نمایش فیلم¬های فاسد و نوارهای مبتذل و حرام در محیط خانواده، افشای اسرار خانوادگی، اسراف و دور ریختن مواد غذایی، پوشاکی و دیگر امکانات قابل استفادۀ منزل، بدگویی و آزار رساندن هر یک از اعضای خانواده به یکدیگر، سهل¬انگاری در تأمین  هزینه زندگی افراد واجب النفقه، تضعیف اعتبار و وجهۀ دینی و اجتماعی خانواده با اعمال خلاف و دور از شأن خانواده، سهل انگاری در صیانت فرزندان از تهاجم فرهنگی دشمنان اسلام به ویژه غربی¬ها، اطاعت مرد از زن در تمایلات و درخواست های هوسرانانه نظیر رفتن به مجالس عروسی یا جشن¬ها و مهمانی¬های مفسده انگیز  و ارتباط خانوادگی با افراد ناموجه و به طور کلی هر گونه اطاعتی که گناهی را به همراه داشته باشد و سبب مفاسد اخلاقی و خانوادگی گردد، سعل¬انگاری مرد خانواده نسبت به نجابت، حجاب و ساده پوشی ناموسی خود، ...

منکرات مکروه خانوادگی: اختلاط زن و مرد به ویژه دختران و پسران خویشاوندان، رد کردن خواستگارهای شایسته که دین و اخلاق خوبی دارند، پرهیز از ازدواج در صورتی که سبب معصیت نشود، ازدواج دختر به شرابخوار و بداخلاق، ترک تزیین برای شوهر، بوسیدن دختر نامحرم که به شش سالگی رسیده است، تقلید و چشم و همچشمی-های خویشاوندی،...

منبر بیست و هفتم : احکام امر به معروف و نهی از منکر

آیه: یا بنی اقم الصلاه و أْمر بالمعروف و انْهُ عن المنکر و اصبر علی ما اصابک .این آیه نیز مکی است و در ابتدای بعثت نازل شده ولی دلالت بر وجوب امر به معروف و نهی از منکر بر مسلمانان ندارد و فقط حکایت از نصایح لقمان خطاب به پسرش دارد. اما ترغیب به این امر و هم‌چنین حسن و فضیلت آن از آیه برداشت می‌شود.

حدیث: عَنْ رَسُولِ اللّه صلی الله علیه و آله: وَ الَّـذى نَفْسى بِیـَدهِ ما اُنْفِقَ مِنْ نَفَقَةٍ أَحَّبُ مِنْ قَوْلِ الْخَیْرِ. رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: قسـم به خــدا کـه هیچ انفاقى بهتر از امر به معروف نیست.

سیمای امربه معروف و نهی از منکر: احکام امر به معروف و نهی از منکر :

  1. امر و نهی به واجب و مستجب تقسیم می¬شوند. آنچه عقلاً یا شرعاً واجب باشد امر به انجام آن هم واجب استو آ«ـچه عقلاً فبیح و شرعاً حرام باشد نهی از آ« واجب است. و هر چه مستحب باشد امر به آ« مستحب و آنچه مکروه است نیز نهی از آن مستحب است.
  2. امر ونهی واجب کفائی است. پس اگز کسی به انجام آنها اقدام نماید تکلیف دیگران برطرف می-گردد و اگر با وجود شرایط، کسی اقدام نکند همه واجب را ترک کرده¬اند.
  3. اگر برقراری واجب یا ریشه¬کن نمودن منکری نیازمند امر و نهی گروهی باشد با اقدام بعضی از آنها تکلیف برداشته نمی¬شود و باید افراد لازم اقدام نمایند .
  4. اگر افراد مهیا کمتر از تعداد مورد نیاز باشند و دیگران باید با آنها همراهی نکنند و آنها نتوانند دیگران را با خود همراه سازند تکلیف از آنها برداشته می¬شود و کسانی که از کمک به آنها تخلف کرده¬اند گناهکارند.
  5. اگر انسن مطمئن شود که دیگری امر یا نهی می¬کند بر او واجب نخواهد بود. بلکه اگر بفهمد که او اقدام نمی¬کند باید خود به وظیفه عمل نماید. همچنین اگر اطمینان پیدا کند که افراد لازم اقدام می¬کنند اما بعد بفهمد آن تعداد کافی نیست بر او نیز واجب می¬شود.
  6. گمان و احتمال انجام امر یا نهی از سوی دیگران یا وجود افراد مورد نیاز برای انجام امر یا نهی کافی نیست بلکه با وجود این گمان و احتمال واجب است خود به وظیفه عمل کند. بله وجود دلیل بر اقدام دیگران، کافی است.
  7. اگر موضوعی که واحب یا حرام به آن بستگی دارد از بین وظیفه امر یا نهی نیز برطرف می¬شود (مثل این که انسانی که محور و اساس گناه بود به محیط دیگری برود یا مشروبی که نهی از آن واجب بود بر زمین بریزد).
  8. اگر اقامه واجب یا از بین بردن منکر ارتکاب حرام یا ترک واجب متوقف باشد باید اهمیت آنها را ملاحظه کرد. (مثل این که نجات جان یک انسان از اهمیت بیشتری نسبت به ورود در ملک دیگری برخوردار است. )
  9. اگر امر به معروف و نهی از منکر گنهکاری واحب باشد و بیش از یکی از این دو مورد (امر و نهی) میسر نباشد باید هر کدام از اهمیت بیشتری برخوردار است انجام گیرد.
  10. بیان حکم شرعی یا توضیح مفاسد و مضرات واجب با عمل حرام در انجام وظیفۀ امر و نهی دینی کافی نیست مگر این که از بیان حکم یا توضیح مضرات، امر یا نهی دانسته شود یا مقصود اصلی که ترک گناه است حاصل گردد.
  11. قصد قربت و اخلاص در امر ونهی واجب نیست، اما اگر قصد کند، از پاداش قصد اخلاص خود برخوردار می¬شود.
  12. در واجب بودن نهی از منکر تفاوتی بین گناه کوچک و بزرگ وجود ندارد.
  13. اگر کسی شروع به انجام مقدمات گناه کند تا به انجام آن دست یابد چنانچه این مقدامات او را به حرام می¬رساند باید از آن عمل حرام نهی شود. اما اگر معلوم باشد که موفق به انجام حرام نمی¬شود نهی از منکر او واجب نمی¬باشد مگر اینکه جرأت بر عمل حرام را حرام بدانیم، که در این صورت باید نهی شود. و همچنین اگر شک شود که این مقدمات او را بر انجام حرام گناه بدانیم، که باید نهی شود.
  14. اگر کسی اراده مهعصیت کند و شک شود که قدرت انجام آ« را حرام بدانیم، که در این صورت از ارادۀ او باید نهی شود.
  15. اگر کسی که مرتکب حرام یا ترک واجب می¬گردد معذور باشد، امر و نهی او جایز نیست. مثل اینکه کسی در پی اضطرار، گوشت حبیوان مرده¬ای را بخورد یا در سفره روزه نگیرد. بله اگر خوردن او در بین مردم سبب هتک احکام اسلام و ماه خدا و جرأت مردم بر انجام عمل او گردد و باید نهی از منکر باشد.
  16. کسی که به تکلیف نرسیده است واجب نیست مورد امر یا نهی قرار بگیرد. بله اگر گناه او به گونه¬ای است که خداوند به هیچ وجه به انجام آن راضی نیست باید از گناه بچه¬ای غیر ملکف نظیر قتل، فحشا و بردن آبروی زنان و مردان با تقوا جلوگیری شود.

شرایط امر به معروف و نهی از منکر :

امر و نهی دینی مثل هر عملی دیگر شرایطی دارد که به بیان آنها می¬پردازیم.

شرط اول: شناخت معروف و منکر

امر و نهی کننده باید معروف و منکر را بشناسد و بداند که آنچه را ترک شده است معروف بوده و یا آنچه انجام گرفته است منکر بوده است. پس اگر چنین علمی نداشته باشد امر و نهی بر او واجب نیست.

شرط دوم: تأثیر

  1. یکی دیگر از شرایط امر و نهی احتمال تأثیر است. پس اگر فرد اطمینان پیدا کند که تأثیر ندارد واجب نیست.
  2. با گمان تأثیرناپذیری – اگر چه این گمان قوی باشد – تکلیف ساقط نمی¬شود پس با احتمال قابل قبول در نزد عقلا امر و نهی واجب می¬شود.
  3. اگر شخص عادلی شهادت دهد که امر یا نهی دینی تأثیر ندارد اما انسان احتمال دهد که مؤثر است واجب است اقدام نماید.
  4. اگر بداند نهی از منکر او جز با استفاده از موظه و استدعا تأثیر نمی¬کند باید با موعظه یا استدعا او را نهی کند و اگر بداند که تنها استدعا و موعظه اثر دارد و نهی تأثیری ندارد واجب است استدعا و موعظه نماید.
  5. اگر کسی مرتکب دو عمل حرام شود یا دو واجب را ترک کی¬کند و انسان بداند که امر به هر دو واجب تأثیری ندارد و احتمال دهد که امر به یک مورد مشخص آن مؤثر است واجب است به همان مورد امر نماید. و اگر بداند امر به یکی از دو واجبی را که ترک می¬کند می¬پذیرد به هر کدام که اهمیت بیشتری دارد امر نماید. مثلاً اگر کسی نماز و روزه خود را ترک کی¬کند و اگر او را امر به نماز کند تأثیر نمی¬کند و امر به روزه در او تأثیر دارد واجب است امر به روزه نماید. اما اگر یکی از دو واجب را به طور غیر مشخص می¬پذیرد واجب است امر به نماز کند که اهمیت بیشتری دارد و اگر این دو واجب در یک سطح از اهمیت بودند به یکی از آن دو امر نماید.
  6. اگر بداند یا احتمال دهد که نهی او فقط در حضور جمع مؤثر است، اگر گناه او علنی و آشکار است و جایز و واجب است که در حضور جمع نهی کند اما اگر گناه او علنی نیست در جواز و وجوب نهی او اشکال است.
  7. اگر امر و نهی او جز با اجازه بر ترک واجبی دیگر با ارتکاب یک عمل حرام اثر نمی¬کند، اگر عمل مورد اجازه از اهمیت بیشتری برخوردار باشد جایز نیست اجازه دهد و وظیفه امر یا نهی از او ساقط می-شود. حتی اگر عمل مورد اجازه اهمیتی برابر با عمل مورد امر یا نهی داشته باشد اجازه بر گناه جایز نیست. اما اگر موردی که امر یا نهی می¬کند همانند قتل انسانی که جان او محترم است دارای اهمیتی باشد که خداوند به هیچ وجه به تخلف از آن راضی نیست، واجب است بر عمل حرام دیگر اجازه دهد. (نظیر این که برای حفظ ناموس کسی به بردن اموال او اجازه دهد.)
  8. اگر بداند که نهی او تأثیر فوری در ترک گناه ندارد اما بداند یا احتمال دهد که در ترک گناه آینده او تأثیر دارد واجب است نهی کند. همچنین اگر بداند که مثلاً نهی او از نوشیدن شراب ظرفی معین مؤثر باشد، اما اگر نهی کند در ترک گناه او در آینده مؤثر است و گناه خود را ترک یا کاهش می¬دهد واجب است او را نهی کند
  9. اگر بداند که امر یا نهی او نسبت به گنهکار تأثیر نمی¬کند اما این امر و نهی به او در شخص دیگری تأثیر می¬کند باید به منظور تأثیر در دیگری به گنهکار اول امر یا نهی نماید.
  10. اگر بداند که امر به معروف او در طرف تأثیری نمی¬کند اما امر شخص خاصی در او تأثیر می¬کند واجب است به آن شخص امر کند تا با وجود شرایط به گنهکار امر به معروف نماید.
  11. اگر بداند که شخصی نیت ارتکاب گناه کرده است و احتمال دهد که نهی او در ترک آن مؤثر است واجب است او را نهی کند.
  12. اگر تأثیر امر یا نهی متوقف بر ارتکاب حرام یا ترک واجبی باشد جایز نیست و تکلیف برداشته می-شود. مگر اینکه گناه همانند قتل انسانی محترم اهمیتی داشته باشد که خداوند به هیچ وجه به انجام آن راضی نباشد و گناهی را که باید مرتکب شود تا از این گناه مهم جلوگیری کند به این اندازه از اهیمت نباشد. پس اگر نجات جان انسان محترمی متوقف بر ورودی در خانه دیگری باشد واجب است در خانه غصبی وارد شود.
  13. اگر بداند یا احتمنال دهد که امر یا نهی او در کاهش گناه تأثیر دارد اما گناه به کلی از بین نمی¬رود واجب است امر یا نهی کند. بلکه اگر گناه بزرگتری به گناه کوچکتر تبدیل گردد نیز واجب است به ویژه اینکه اگر گناه بزرگتر به گونه¬ای باشد که خداوند به هیچ وجه به انجام آن راضی نیست.
  14. اگر احتمال دهد که امر یا نهی او تأثیر مطلوب دارد اما احتمال تأثیر منفی هم بدهد واجب است.
  15. اگر احتمال دهد که امر و نهی او در تأخیر انجام گناه مؤثر است واجب است اقدام نماید.
  16. اگر فد یا افرادی به انجام وظیفه قیام کنند و امر و نهی آنها تأثیر نکند اما فرد یا افراد دیگری احتمال دهند که امر یا نهی آنها تأثیر می¬کند باید در صورت شرایط اقدام نماید.

شرط سوم: قصد ادامه گناه

شرط دیگر امر به معروف و نهی از منکر قصد ادامه گناه است. پس اگر معلوم شود که گنهکار را ترک کرده است نهی او واجب نخواهد بود.

منظور از قصد ادامه گناه تکرار گناه است اگرچه برای یکبار باشد.

اگر نشانه روشنی از ترک گناه حاص شود که سبب یقین یا اطمینان بر ترک گناه گردد امر یا نهی واجب نخواهد بود و همچنین است اگر بینه¬ای مثل خبر فرد عادل بر ترک گناه او اقامه شود یا اظهار توبه و پشیمانی کند.

اگر در قصد ادامه یا ترک گناه او شک شود امر یا نهی او واجب نیست.

یکی از واجبات، توبه از گناه است. پس اگر فرد، مرتکب حرام یا ترک واجبی گردد باید فوری توبه کند و اگر در انجام توبه او شک شود یا معلوم گردد توبه نکرده است واجب است امر به توبه او شک شود یا معلوم گردد توبه نکرده است واجب است امر به توبه شود و این غیر از امر و نهی نسبت به گناهان دیگر است.

اگر با علم یا دلیل معتبر ثابت شود که استمرار گناه عاجز است نهی از منکر او واج نیست اما اگر معلوم شود که اگر قدرت یابد گناه خود را تکرار می¬کند واجب است نهی شود.

اگر در میان دو یا چند نفر، فردی نامعلوم اصرار بر ادامه گناه دارد باید با عنوانی که منطبق بر او باشد نهی از منکر شود. مثلاً گفته شود هر کسی اهل خوردن مشورب است ترک کند .

اگر از حال کسی علم یا اطمینان پیدا شود یا دلیل معتبری اقامه گردد که ارادۀ انجام گناهی دارد که تا به حال مرتکب آن نشده است باید نهی از منکر شود.

شرط چهارم: نبود مفسده در امر و نهی

شرط دیگر امر و نهی از منکر این است که در امر و نهی مفسده¬ای نباشد. پس اگر بداند یا گمان کند یا احتمال صحیح بدهد که امر یا نهی او سبب ضرر جانی، آبرویی یا مالی در خورد توجه به او یا وابستگان او یا مؤمنین می¬گردد واجب نیست بلکه در بیساری از موارد حرام است.

اگر بداند یا گمان کند یا موجب احتمال صحیح بترسد که امر یا نهی او سبب مشقت و سختی او یا وابستگانش یا سایر مؤمنین می¬گردد واجب نخواهد بود.

اگر بر جان و آبروی خود یا فردی از مؤمنین بترسد نهی از منکر حرام است و همین¬طور است اگر بر اموال قابل توجه مؤمنین بترسد. اما اگر بر اموال خود بترسد و بلکه بداند که ضرر مالی به او می¬رسد و در غیر اینصورت حرام است.

اگر اقامه و اجب و از بین بردن منکر به بذل مال فراوانی نیاز داشته باشد واجب نیست بذل نماید اما اگر به مشقت و سختی نیفتد بذل آن، کار خوبی است در غیر اینصورت جایز نیست.

اگر معروف و منکر از اموری باشد که اسلام به آن اهمیت زیادی می¬دهد همانند اصول دین یا مذهب، حفظ قرآن، احکام ضروری اسلام مثل نماز، حجاب، روزه یا جان گروهی از مسلمانان یا نابودی آثار اسلام و دلایل و نشانه¬های آن که سبب گمراهی مسلمانان گردد یا نابودی بعضی از شعائر اسلام همانند بیت لله الحرام به گونه¬ای که آثار و محل آن از بین برود، باید ملاحظه اهمیت شود و سختی و صرف ضرر اگر چه جانی باشد سبب برطرف شدن تکلیف نمی¬گردد. پس اگر اقامه دلایل و حقایق اسلامی که به وسیلۀ آنها گمراهی برطرف می¬گردد. متوقف بر بذل جان مؤمن یا مؤمنان باشد، باید بذل جان کنند تا چه رسد که در ضرر یا مشقت¬هائی قرار گیرند که اهمیت آنها به اندازه جام نمی¬باشد.

اگر بدعتی در اسلام ایجاد شود و سکوت علمای دین و رؤسای مذهب سبب هتک اسلام و ضعف عقاید مسلمین شود باید یه هر وسیله ممکن نهی از منکر کنند، چه نهی از منکر آنها مؤثر باشد یا نباشد و همین-طور است اگر سکوت آنها از نهی از منکر این آثار منفی را در برداشته باشد در این موارد ملاحظه ضرر و مشقت نشود بلکه باید ملاحظه اهمیت شود.

اگر در سکوت علمای دین و رؤسای مذهب ترس آن برود که منکر، معروف و معروف، منکر شود یا ظلمای جرأت بر ارتکاب سایر محرمات و ایجاد بدعت پیدا کنند یا سبب سؤظن به آنها گردد باید علم خود را اظهار کنند و سکوت جایز نیست، اگرچه نهی از منکر آنها تأثیر نداشته باشد و در این موارد ملاحظۀ ضرر و سختی نمی¬شود بلکه اهمیت مورد ملاحظه قرار می¬گیرد.

منبر بیست و هشتم : ریشه¬های شکست در امر و نهی دینی

آیه: خذ العفو و المر بالعرف و اعرض عن الجاهلین .این آیه نیز مکی می‌باشد و در آن پیامبر(ص) مأمور به امر به معروف می‌گردد و هم‌چنین دلالت بر مکلف بودن امت به این تکلیف دارد اما با اشاره و نه به صراحت، زیرا هیچ ملازمه‌ی قطعی بین تکلیف پیامبر و تکلیف امتش وجود ندارد.

حدیث: عَنْ أَمیرِالْمُؤْمِنین علیه السلام: مَنْ نَهى عَنْ المُنْکَرِ اَرْغَمَ انُوُفَ الْفاسِقین على علیه السلام فرمود: کسى کـه نـهى از منـکر کـند بینى فاسقان و گنهکاران را به خاک مالیده است و آنها را خوار و خفیف گردانده است

سیمای امربه معروف و نهی از منکر: ریشه¬های شکست در امر و نهی دینی:

عوامل فراوانی در شکست امر و نهی دینی تأثیر دارند که اختصار به آنها می¬پردازیم.

1- نسنجیدگی:یکی از ریشه¬های شکست نسنجیده عمل کرده است. امر ونهی دینی شرایطی دارد که ملاحظه آنها یک ضرورت است. یکی از شرایط، احتمال تأثیر است. عده¬ای به محض دیدن معصیت کمر همت بر نهی از آن می¬بندند در حالی که یک محاسبۀ کوتاه معلوم می¬گردد امر و نهی آنها تأثیری نخواهد داشت. اقدام به چنین امر و نهی دینی بی¬نتیجه و موجب سرخوردگی امر و نهی کننده می¬گردد، و. چه بسا چنین  حرکت مقدسی به لوثی گراید. البته همانگونه که خوشبینی بیش از حد مضر است یأس از تأثیر هم ضرری جبران¬ناپذیر دارد. عده¬ای در طرف تفریط قرار گرفته¬اند و بدون کمترین محاسبه¬ای امر و نهی خود را بدون تأثیر می¬دانند. این روحیۀ تفریط گرایانه انسان را به ترک این فرضیهۀ الهی سوق می¬دهد و از هر گونه حرت اصلاحی ناامید می-سازد. نبود مفسده و ضرر در امر و نهی یکی دیگر از شرایط آن است که بی¬توجهی به آن سبب ابتلای انسان به ضررهای مالی، جسمی، آبرویی و چه بسا جانی گردد. آنگاه فرد ناکامی خود را به امر و نهی دینی نسبت می-دهد بدون آن که کمترین توجهی در نسنجیده عمل کردن خود داشته باشد. نتیجۀ این حرکت¬های بدون محاسبه، ناکامی و گرفتاری مؤمن و سرخوردگی از انجام صحیح این فرضیۀ اصلاحگرایانه است.

2- رعایت نکردن مراتب امر و نهی :رعایت مراتب، اصل مهمی است که از جنبه¬های اخلاقی و روانی خاصی برخوردار است. ب¬توجهی به این اصل، امر و نهی را کمرنگ یا دشوار می¬سازد. به کارگیری مراتب و مراحل بالاتر در صورت کافی بودن مراتب پایین، امر و نهی دینی را با فشار بیشتر و در نتیجه لجبازی یا عکس¬العمل منفی گنهکار روبرو می¬سازد و حداقل، آن را بدون تأثیر می¬کند. وقتی با یک اخم کردن گناه ترک می¬شود ضرورتی بر به کارگیری مراتب بالاتر نیست و اگر کسی با موعظه یا درخواست و امثال آن انجام واجب یا ترک گناه را می¬پذیرد ضرورتی بر خشونت در کلام و رفتار مشابه آن وجود ندارد. بی¬توجهی به مراتب امر و نهی بیشتر از سوی صاحب منصبان اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و همچنین پدران و مادران به ویژه پیرمردان و پیرزنان و افراد عصبی صورت می-پذیرد. یکی از علل عمدۀ شکست کهن¬سالان در امر و نهی جوانان، تندی و خشونت غیر لازم و بلکه بی¬مورد آنهاست. بی¬توجهی کهن¬سالان به شخصیت جوانان امر و نهی آنان را بی¬تأثیر و چه بسا با تمسخر روبرو می¬گرداند. بزرگسالان آگاهند که امر و نهی از منکر حتی در مرحلۀ سوم، ماهیت بازدارندگی دارد نه آزاردهندگی، بنابراین برخوردهای کوبنده¬ای که بدون هدف سازندگی و بازدارندگی صورت می¬پذیرد از حقیقت امر و نهی دینی فاصله¬ای عمیق دارد. البته آنچه بیان گردید به این معنا نیست که هیچ¬گاه از مراحل بالا استفاده نشود بلکه مراد استفادۀ غیر ضروری و ناموجه از مراحل بالاتر است که گاهی سبب بدبینی و زدگی گنهکار از احکام اسلامی می¬شود. تجربه نشان داده است که یکی از عوامل مهم شکست امر و نهی کنندگان توهین و تندی بی¬مورد بوده است.

3- اعمال سلیقه¬های ناموجه :آنچه باید در امر و نهی دینی مورد توجه قرار گیرد بایدها و نبایدهای شرعی و عقلی است. اما اگر با اعمال سلیقه¬ها و حب و بغض¬های شخصی درآمیزد قداست امر و نهی دینی از بین می¬رود و موفقیت آن به دشواری می¬گراید. امر و نهی کننده باید به دنبال انجام واجب و ترک گناه باشد و به مسائل جزئی و جانبی حساسیت نورزد که چه بسا این حساسیت¬ها سبب ترک واجب یا انجام گناه گردد. البته واجب باید به طور کامل انجام گیرد و حرام نیز به طور کامل ترک گردد ولی مادامی که افراد در مناطق ممنوع شرعی وارد نشده¬اند گناهی نکرده¬اند، و تا هنگامی که حداقل واجبات را انجام دهند به معصیت آلوده نشده¬اند. البته افراد نباید به دنبال حداقل¬های واجبات شرعی باشند که با کمترین کاهش در عمل به حرام مبتلا شوند یا آنچنان در مقام عمل به مرزهای حرام نزدیک گردند که با کمترین افزایش به حرام  گرفتار آیند یا به اباحی¬گری گرایند. انجام مباحات اشکال ندارد اما اباحی¬گری روحیۀ مثبتی نیست. یعنی انسان همواره به دنبال این باشد که مباحات را بیابد و به انجام آنها همت گمارد. بسیار تفاوت دارد که شخصی به دنبال آن باشد که عملی حرام نباشد تا آن را انجام دهد یا به دنبال دستورهای واجب و مستحبی اسلام باشد تا به آنها عمل کند. این دو روحیه، دو تفکر، و دو نوع خط¬مشی متفاوت است که در دو کلمه دین¬گرایی و اباحی¬گری خلاصه می¬شود. زیرا ارتکاب مباحات تدین نیست بلکه حرکت به دنبال بایدهای دینی تدین است. روحیۀ اباحی¬گری و فرورفتن کامل در حلال دنیا سبب گسترش غفلت از یاد خداست. ارتکاب مباحاث تذکری را لازم ندارد اما روحیۀ اباحی¬گری نیازمند تذکر است.

4- بی¬توجهی به دستورهای دینی:بدون شک تأثیر سخن کسانی که نسبت به حدود و احکام الهی بی¬توجه و از زینت عمل به آنها بی¬بهره اند اندک است. نهی از دورع یک دروغگو  موفقیتی در پی ندارد. نهی از غیبت یک غیبت کننده به بار نمی-نشیند بلکه نهی از منکر کسی که گناهی غیر ازگناه مورد نهی خود را مرتکب می¬شود تأثیر کمتری دارد. ترک عمل به بایدهای دینی و ارتکاب محرمات به ویژه در انظار مردم یکی از عوامل ناگامی در امر و نهی دینی به حسای می¬آید. کسی که اهل عمل به احکام الهی است ضمن این که به راحتی امر و نهی می¬کند و کلم او از تأثیر در خور توجهی برخوردار است عملی را که انجام می¬دهد خود دعوت کننده به نیکی¬هاست. با این همه، سستی مسامحه کاران نباید بهانۀ ترک امر و نهی آشنا شود. گویند: کودکی را برای نهی از خوردن خرما به نزد رسول خدا آوردند اما حضرت که خود آن روز خرما خورده بود نهی او را به روز دیگر موکول فرمود تا سخن او مؤثر قرار گیرد. اگر چه این قضیه شاهد مثال مشهوری شده است اما از جمله قضایایی است که نمی¬توان به رسول خدا نسبت داد، زیرا ضمن اینکه سند محکمی ندارد، هیچ یک از عقلا، اطبا و ادیان الهی نگفته¬اند طبیب یا هر فرد توصیه کننده به ترک برخی خوردنی¬های حلال، خود به ترک آنها همت گمارد تا تأثیر کلام او در بیمار افزایش یابد. ضمن اینکه چنین امری وضعیت خوراکی اطبا را بحرانی می¬کند.

5- مخالف گنهکار :یکی از علل منفی در به بار نشستن نهال امر به معروف و نهی از منکر ضعف گنهکاران و کویری بودن سرزمین وجود اوست که بذر نیکی¬ها را در خود نمی¬پذیرد. این عدم پذیرش که ناشی از لجاجت، عناد و گره-های کور قلبی در فکر و اعتقاد آنهاست امر و نهی دینی را با شکست روبرو می¬سازد اما یک عامل از عوامل مختلفی است که در تضعیف امر و نهی دینی مؤثر است و با اصلاح سایر عوامل می¬توان به اصلاح¬های دیگر وسیع اجتماعی نایل گردید.

6- بی¬توجهی به زمان و مکان امر و نهی :شکست برخی از امر و نهی غیر موفق ریشه در انتخاب مکان یا زمان آنها دارد. انتخاب زمان یا مکان نامناسب لجاجت و پرخاشگری گنهکار را به همراه دارد. نهی از منکر فرد دربین دوستانش غرور و مخالفت او را ظاهر می¬کند و چه بسا تذکر دهنده را  استهزا کند اما همین تذکر که در خلوت صورت می¬پذیرد عکس-العمل منفی او را به همراه ندارد ضمن این که تأثیرات مطلوبی را به همراه دارد. همۀ افراد به حفظ شخصیت و اعتبار خود اهمیت می¬دهند و اگر کمترین نقصی در بین مردم به آن وارد شود حالت دفاع و تهاجم به خود می¬گیرند. آنگاه اولین چیزی که قربانی می¬وشد هدف اصلاحگرانه نهی کننده از منکر است. امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: کسی که در پنهانی برادرش را موعظه کند او را احترام کرده است و کسی که وی را در نزد دیگران موعظه کند به او بدی روا داشته است. البته این بدان معنا نیست که هیچ گاه کسی در بین مردم مورد تذکر قرار نگیرد. زیرا آگاهی تأثیر امر و نهی به انجام آن در بین مردم منحصر می¬شود به ویژه مردمی که که از عیب گنهکار آگاه و با تذکر به او موافق¬اند. (البته این در صورتی است که فسق گنهکار آشکار باشد)

7-ترک همکاری حکومت و امر و نهی کنند¬گان :بدون شک وحدت بین مردم و حکومت بازده هر حرکتی را در سطح بالایی افزایش می دهد، و اختلاف بین این دو قطب اساسی کشور هر ترح و حرکتی را به اختلال می¬کشاند، و امر و نهی دینی را دچار رکود می¬کند. اصلاح اجتماعی حرکت خاصی است که در برخی اوقات به نزاع و مراجه به دستگاه¬های حکومتی می¬انجامد. اگر در نیروی انتظامی و سپس دستگاه قضایی از امر و نهی کنندگان همایت نشود و بلکه از گنهکاران حمایت شود، روحیۀ انجام امر و نهی ضعیف می¬گردد و تمایل مؤمنین به انجام آن کاهش می¬یابد، و چه بسا به دلیل متضرر شدن از ناحیۀ برخی دستگاه¬های حکومتی ترک آن را شرعی تلقی کنند و مسئولیت گسترش ناهنجاری¬های اخلاقی را به عهدۀ آنها گذارده و عملأ خود را منزوی سازند. ناسازگاری هر یک از دستگاه¬ها یا افراد بلند مرتبه حکومتی به تنهائی می¬تواند نقشی منفی در تحقیق فرصیۀ امر و نهی دینی داشته باشد. بنابراین حکومت اسلامی موظف است به طور جدی و قانونی از آمرین به معروف حمایت کند تا در پرتو آن پهن دشت جامعۀ اسلامی به گلستان ارزش¬ها تبدیل شود.

8- بی¬توجهی به شیوه¬های اجرائی موفق :امر و نهی دینی مثل هر عمل دیگری باید با شیوه¬های موفق و روش¬های کارشناسانه صورت گیرد. کسی که به موارد تأثیر و رموز موفقیت و شیوه¬های مجرب و کاربردی و سایر معارف احکام این حرکت مقدس آشنایی نداشته باشد همانند کسی است که از نماز جز واجب یودن، به هر سوی قبله بودن چیزی نداند. در حالی که اگر بهقرائت صحیح یکایک ذکرها در اعمال مختلف قیام، قعود،رکوع، سجود،زمان هر نماز،مکان و شرایط آن،اموری که سبب بطلان وضو یا نماز است، توجه به برخی از احکام نظیر شکیات نماز وبسیاری از مسائل مستحب،واجب،حرام و مکروه را که ذکر آنها به طول می¬انجامد آگاه نباشد در انجام وظیفه موفق نخواهد بود. امر به معروف و نهی از منکر یک مأموریت ویژه الهی است که انجام موفقیت آمیز آن جز در پرتو آگاهی به جوانب مختلف این عمل حاصل نمی¬شود و نوشته موجود در راستای چنین هدفی به رشته تحریر در آمده است.                    

منبر بیست و نهم : شیوه¬های رفتاری در امر و نهی دینی

آیه: یأمرهم بالمعروف و ینهاهم عن المنکر .این آیه نیز پیامبر اکرم(ص) را وصف به آمر به معروف و ناهی از منکر بودن می‌نماید؛ گرچه دلالت بر تشریع امر به معروف و نهی از منکر دارد اما خطاب در آن دلالت بر وجوب و لزوم آن بر امت ندارد.

حدیث: عَنْ أَبى عَبْدَاللّه علیه السلام: فى قَولِهِ تَعالى «فَلَمّا نَسُوا ما ذُکِّرُوا بِهِ أَنْجَیْنَا الَّذینَ یَنْهَونَ عَنِ السُّوءِ»حدیث قالَ: صِنْفٌ ائْتَمَروُا وَ أَمَرُوا فَنَجَوْا. امام صادق علیه السلام در مورد نجات یافتگان در این آیه شریفه مى فرمایند: آنها کسانى بودند که از کارهاى نیک پیروى مى کردند و مردم را نیز به آن امر مى نمودند.

سیمای امربه معروف و نهی از منکر: شیوه¬های رفتاری در امر و نهی دینی

همه کسانی که به عنوان خطاکار مورد امر ونهی دینی قرار می¬گیرند دارای روحیه و ویژگی¬های یگانه و همسو نیستند. بنابراین باید برخورد با آنها متناسب با ویژگی¬های آنان صورت پذیرد که در این فصل به تحلیل¬های اخلاقی، روانی و اجتماعی انها می¬پردازیم. البتۀ شیوۀ امر و نهی گروه¬هائی که ذکر می¬شود به انچه بیان می¬گردد منحصر نمی¬شود و شیوه¬های دیگری که در مباحث مختلف این کتاب آمده است می¬تواند مفید باشد.

شیوۀ امر و نهی به نوجوانان:برخورد موفق با نوجوانان گنهکاری که به تکلیف رسیده اند شیوۀ خاص خود را می¬طلبد. آنها بر اساس اعتماد، اظهار محبت، تشویق، جایزه و امثال آن ارشاد می¬شوند.امر و نهی به آنها باید به طور روشن وتوأم  با احترام صورت گیرد. مثلأ به آنها گفته شود: تو پسر یا دختر خوبی هستی اما می¬توانی بهتر از این هم باشی و آن در صورتی است که به دیگران دروغ نگوئی، آزار نرسانی یا در منزل مردم نگاه نکنی، یا نماز خود را به طور مرتب بخوانی، یا در جلسۀ آموزشی قرآن شرکت نمایی. رجاءبن حیات گوید روزی من و پدرم نزد معاذین جبل بودیم. معاذ از پدرم پرسید این فرزند کیست؟ پدرم جواب داد: این فرزند(رجاء) است. معاذ گفت: آیا قرآن را به او آموخته¬ای؟ جواب داد: خیرمعاذ گفت: قرآن را به او بیاموز. من از رسول خداصلی الله علیه واله شنیدم که فرمود: مردی نیست که به فرزندش قرآن را آموزش دهد مگر این که در روز قیامت تاج سلطنت بر سر پدر و مادر او گذارده می¬شود و با دوحلّهپوشانده می¬شوند که مردم نظیر این حله¬ها را ندیده¬اند. سپس معاذ با دست خود بر شانۀ من زد و گفت: پسرم، اگر دوست داری که در روز قیامت دو حلۀ به پدر و مادر خود بپوشانی قرآن را بیامور.خطاب صمیمی به نوجوانان در جلب عواطف آنها موثر است.استفاده از حس رقابت در رشد و صلاح نوجوانان نکته مهمی است. مثلأ به او گفته شود: انتظار من از شما این است که این عمل را ترک کنی همان گونه که آن نوجوان این عمل را انجام نمی دهد. یا به او گفته شود:خداوند بچه¬های خوب را دوست دارد و خوبی انسان به عمل اوست که کار خوب کند و کار بد را ترک نماید. من دعا می¬کنم که از این پس شما این عمل را انجام ندهی یا این دستور خدا را انجام دهی. بیشتر گناهان نوجوانان با توجه به شرایط سنی آنها از جهل به حکم خدا صورت می¬گیرد از این رو توضیح واجب و حرام در یک جو دوستانه و مطابق با فهم نوجوانان اثر خوبی دارد.

شیوۀ امر و نهی به جوانان:هنگامی که انسان دوران کودکی و نوجوانی را سپری کرد و به دوران جوانی یعنی بلوغ فکری و جسمی و شکوفایی استعدادها و انتخاب¬های خود نایل گردید، با توجه به توانایی¬های جسمانی و موقعیت¬های طلایی که در انتخاب¬ها و تصمیم¬گیری¬ها در عرصه¬های مختلف زندگی دارد، برای خود ارزش و شخصیت خاصی قائل است. دوست دارد دیگران را به او نگرش مثبت و محترمانه¬ای داشته باشند، و در عمل شخصیت او را مورد توجه قرار دهند.و در مقابل به کسانی که به این خواستۀ او توجه کرده، احترام او را به ویژه در نزد دیگران حفظ می¬کنند صمیمیت و علاقه بیشتری ابراز می¬دارد. البته این روحیه در مقاطع بعدی عمر هم ادامه دارد اما درون شروع آن از اهمیت و حساسیت بیشتری برخوردار است. استفاده از این ویژگی جوان موفقیت امر و نهی دینی به او افزایش می¬دهد. چه این که جوانان به پذیرش حق نزدیک تر و سریع ترند. مثلأ به او گفته شود: یک جوان با شخصیت، دیگران را تمسخر نمی¬کند،یا حیف نیست که روح پاک یک جوان به گناه آلوده شود! یا جوانمردی و شجاعت به این نیست که کسی را بدون دلیل شرعی وعقلی مورد ضرب و شتم قرار دهی بلکه شجاعت و مردانگی به این است که برای دفاع از حق ستیزه کنی، یا روح پاک جوان عزیزتر از آن است که با تقلید از کفار غرب در لباس و وضعیت سر و صورت ،خود را به ذلت بکشاند، یا جشن عروسی و نقطه شروع زندگی شرافتمندانه خود را به معصیت آلوده نکن. شب ازدواج شب آزمایش تقوای عروس و داماد در پیشگاه خداوند است. ارشاد جوانان در نظر اسلام از اولویت خاصی برخوردار است  وعلت آن پذیرش سریع و قدرت عملو طول عمر است که از آن برخوردارند و در پرتو آن می¬توانند برکات و خدمات فراوانی را به اسلام و مسلمین ارائه دهند.در بحث قبل شیوه¬های مختلفی را برای برخورد مثبت با نوجوانان بیان کردیم که آن شیوه¬ها را می¬توان در برخی از موارد برای جوان¬ها نیز مورد استفاده قرار داد.

شیوه امر ونهی بزرگسالان :امر ونهی بزرکسالان از سوی کسانی که از سن کمتری برخوردارند نیازمند اجرای برخی از شیوه¬هاستکه به تحلیل آنها می¬پردازیم.با توجه یه این که بزرگسالان از سابقه ایمانی بیشتری برخوردار بودهاحترام آنها مورد توجه اسلام است. و از طرفی خود را با تجربه¬تر از دیگران دانسته و چه بسا آگاه¬تر از آنها به حساب آوردند، وبرخی از آنها به نوع غرور پیری مبتلا می¬گردند که امر ونهی دینی را با مشکلات روبرو می¬سازند. به همین علت باید به گونه¬ای مورد امر ونهی قرار گیرند که به اظهار غرور آنها منتحی نشود.زنان و مردان کهنسال که عمر خود را صرف خدمت به جامعه و نسل حاضر کرده¬اند، خود را دارای حق بر دیگران دانسته، احترام خویش را بر آنها لازم می¬دانند.حالا با توجه به روان شناسی بزرگسالان باید به امر ونهی ظریف آنها پرداخت. یکی از شیوه¬های مؤثر در امر ونهی کهنسالان این است که آنها را دربارۀ عمل خود به قضاوت گیریم. مثلأ از آنها بخواهیم تا درباره قرائت نماز ما اظهار نظر کنند و آنها را درباره قرائت برخی کلمات که تلفظ صحیح آن را اراء نمی¬کنند بیشتر جویا شویم، یا با طرح سؤال از آنها بخواهیم درباره برخورد نادرستی که خود به آن مبتلا شده¬اند اظهار نظر کنند و در این میان به آرامی آنها را مورد اصلاح قرار دهیم.امام حسن و امام حسین علیه السلام که زمان طفولیت را طی می¬کردند به پیرمردی گذشتند که وضوع صحیحی نمی¬گرفت برای هدایت پیرمرد بر وضوی خود نزاع کردند و قضاوت را به عهدۀ او نهادند وهر دو نزد او وضو گرفتند. پیر مرد گفت هر دوی شما وضوی خوبی گرفتند واین پیر مرد جاهل است که وضوی خوبی نگرفت.شیوۀ دیگر، طرح سؤال است.طرح سؤال از کسی که عمری را سپری کرده است از تناسب خوبی برخوردار است. مثلأ اگر خمس مال خود را نمی¬دهد دربارۀ وجوب خمس سؤال شود، یا دربارۀ حکم شرعی ریش تراشی که به آن گرفتار است سؤال گردد. یا از موارد جواز یا ممنوعیت غیبت دیگران که به آن مبتلا شده است پرسیده شود، و یا اگر اهل یاوه¬گویی و فحش است سؤال شود کسی که به دیگری دشنام داده است چه کند که خدا او را ببخشاید و عمل خود را تکرار نکند. البته ممکن است اظهار نظر¬های غیر صحیحی نیز ابراز کنند که همین برداشت غلط سبب گناه آنها بوده است که باید نظر آنها در طی مباحثه محترمانه اصلاح شود.در مباحث آینده به برخی شیوه¬های دیگر اشاره خواهد شد.

شیوه¬های امرونهی به رؤسا:رؤسا دستگاه¬های دولتی و غیر دولتی از قدرت و نفوذ در انجام کارها، تغییر و تحویل¬ها، غزل و نصب¬ها، تعضیف و تقویت¬های افراد برخوردارند و این قدرت آنها ای بسا سبب روحیه¬ای شود که مانع پذیرش امر ونهی دینی از  زیردستان گردد. البته رؤسایی که از غرور قدرت به دور هستند و سرزمین جانشان سرسبز از بذر نصیحت هر کسیاست که حکم خدا را به آنان ابلاغ کند، پیام خداوند را می¬پذیرند و به احترام این پیام ،پیام رسان را نیز مورد توجه و عنایت قرار می¬دهند. امر ونهی مسؤلین باید با ویژگی¬هایی همراه گردد که میزان تأثیر آن را افزایش دهد و به نتیجه مطلوب منتهی گردد. موارد قابل توجهی از آنها را در مباحث گذشته بیان کردیم و به موارد دیگری نیز اشاره می¬کنیم. تذکر کلی و غیر مستقیم به رؤسا می¬تواند کاربرد فراوانی داشته باشد، و اگر امر ونهی حضوری مسؤل با دشواری همراه است می¬توان در یک موقعیت مناسب با تلفن به او تذکر داد. طرح سؤال و نظر خواهی از آنها که در بحث قبل مطرح گردید نیز می¬تواند مفید باشد. مثلأ از مسؤلی که در ساعات کار اداری بر سر کار خود حضور نمی¬یابد سؤال شود: با توجه به این که، حقوق کامل دریافت می¬کنم اما در اول وقت اداری در محل کار حضور ندارم و می¬دانیم که بخشی از این حقوق مربوط به ساعات کار اداری است که ما حضور نداشته¬ایم، گرفتن چنین ماهیانه¬ای چه صورت دارد؟اگر استفاده از شیوه¬های مذکور با دشواری روبرو بود نامه و در صورت ضرورت نامه بدون نام و امضا مورد استفاده قرار گیرد. محترمانه و به دور از تهمت،دروغ و هر گونه معصیت دیگری باشد. در پایان ذکر این نکته مفید است که امر و نهی مسؤلین از جمله امر و نهی¬های بسیار مهمی است که از جایگاهی بلند و ثوابی عظیم برخوردار است به ویژه اگر گناه رئیس، ظلم در حق دیگران باشد.

شیوۀ امر و نهی به دانشمندان:دانشمندان جامعه علاوه بر آن که ممکن است از غرور قدرت، پیری یا جوانی برخوردار باشند ای بسا به غرور علمی و تخصصی هم گرفتار شوند. این غرور موجب حجاب ظلمانی در درون آنها می¬گردد و تأثیر امر ونهی دینی به آنها را کاهش می¬دهد. البته دانشمندان با ایمان در برابر امر ونهی دینی که پیام خداوند است خاضع و تسلیم¬اند. حالا چگونه دانشمندانی که از علوم و تخصص¬های دنیوی و طبعیی یا علوم و معارف الهی و آخرتی برخوردارند، مورد امر ونهی دینیقرار گیرند؟ضمن استفاده از برخی شیوه¬های گذشته می¬توان بر ویژگی علمی آنها تکیه کرد که شما اهل دانش و منطق هستید و این ویژگی علمی،شما را در میان مردم برجسته کرده است. اگر چه کار خوبی از همه کس پسندیده است از شما پسندیده¬تر است و کار بد از هر کس که باشد ناپسند است اما از مثل شما ناپسند¬تر است. انتظار مردم از امثال شما بیشتر است. سزاوار نیست کسی مثل شما با گفتن دروغ (یا نگاه به نامحرم یا هر گناه دیگری که موردنظر است) موقعیت خود را خدشه¬دار کند و بالاتر این که خدا را از خود خوشنود سازد. درخواست مقاله ویا اظهار نظر دربارۀ مقاله¬ای که پیرامون عیب او نگاشته شده است مفید است. اما اگر دانشمندی است که از علوم دینی برخوردار است و مثلأ عیب او بداخلاقی و تندی با دیگران است از او درخواست شود دربارۀ بد خلقی و تندی با دیگران سخنرانی و نصیحت کند وضررهای آن را بیان نماید. یا اگر در برنامه¬های اجتماعی نظم را رعایت نمی¬کند تعدادی از مؤمنین بخواهند که در بارۀ نظم در کارها صحبت کند. یا چنانچه علاقه¬مند به دنیا است از او بخواهند دربارۀ ضررهای علاقه به دنیا و ارزش زهد مطالبی ایرادکند، یا مقاله¬ای بنویسد تا مورد استفاده قرار گیرد. ویا اگر خلف وعدۀ می¬کند به او گفته شود سزاوار نیست که انسان¬های بزرگوار خلف وعدۀ کنند یا خدمات علمی لازم را در برابر اوقاتی که از مردم می¬گیرند ارائه ندهند. در پایان نوشتن نامه از راحت¬ترین شیوه¬های امر ونهی دینی به دانشمندان علوم طبعیی و الهی است. و پسندیده است که این حدیث امیر المؤمنین علیه السلام در صدر نامه نوشته شود که فرمود: نعم الهدیه الموعظه بهترین هدیه موعظه استالبته نوشتن نامه برای اشخاص عصبی که امر ونهی زبانی آنها میسّر نیست می¬تواند وسیله مفیدی باشد. ضبط امر ونهی زبانی بر روی نوار هم برای آنها راه گشا است اما باید مطالب مکتوب ویا ضبط شده با آرامش،نیت اصلاح و رعایت اخلاق اسلامی همراه باشد. شیوۀ امر ونهی نامه¬ای و نواری می¬تواند در بسیاری از زمینه¬ها مفید باشد.

شیوۀ امر ونهی به اعضای خانواده:امر به معروف ونهی از منکر اعضای خانواده یکی از مسائل مهم فرهنگی خانواده¬های مسلمانان است. از آن جا که خوبی¬ها و بدی¬های هر یک از اعضای خانوادهدر اعتبار و سرنوشت سایر آنها بی تأثیرنیست باید احساس مسؤلیت بیشتری در امر به معروف و نهی از منکر یکدیگر داشته باشند و در بین اعضا سرپرست آنها از مسؤلیت بیشتری برخوردار است. قرآن کریم می فرماید: یا ایها الذین امنوا قوا انفسکم و اهلیکم نارا قودها الناس و الحجارهای کسانی که ایمان آورده¬اید خود و اهل خود را از آتشی که آتش¬گیرۀ آن مردم و سنگ خوار است حفظ کنید. دربارۀ این آیه شریفه قرآن از پیامبر صلی الله علیه واله و امام صادق علیه السلام سؤال شدکه چگونه خانوادۀ خود را حفظ کنیم؟ در جواب فرمودند آنها را امر به معروف و نهی از منکر کنید. بنابراین آیه فوق در زمرۀ آیات امر به معروف ونهی از منکر است که در خصوص خانواده نازل شده است. امر به معروف فرزندان از زمان طفولیت، تکلیف سرپرست خانواده را در زمان تکلیف آنها کاهش می¬دهد و از بسیاری از نهی از منکر¬های زمان جوانی بی¬نیاز می¬سازد. یکی از روش¬های امر و نهی دینی در خانواده این است که سرپرست خانواده واجبات دینی را بزرگ و با اهمیت تلقی کند وزشتی گناهان را نیز بزرگ شمارد و این را در سخنان واعمال خود گوشزد کرده، و به اجرا در آورد، که موفقیت این کار تجربه شده است. برای مثال تمام مسلمانان با دیدۀ احترام به قرآن می¬نگرید، آن را کتابی مقدس پیامبر اکرم صلی الله علیه واله نازل شده است واین حقیقت را به فرزندان خود می¬آموزند و از همین رو خانوادۀ مسلمانی یافت نمی¬شود مگر این که بزرگداشت و احترام فوقالعاده به قرآن را جزء برنامه-های حتمی زندگی خود قرار داده است. این حاکمیت فرهنگ احترام به قرآن دربین فرزندان خانواده¬های مسلمان ناشی از تکریم خاصی است که والدین آنها نسبت به قرآن آگاه می¬گردند احترام به قرآن را به طور ریشه¬ای و عمیق در¬می¬یابند و این تکریم را به فرزندان خود آموزش می¬دهند. این تنها نمونه استثنائی نیست بلکه هر چه در فرهنگ حاکم بر خانواده بزرگ شمرده شود فرزندان، آن را بزرگ می¬شمارند. نمونه دیگر آن احترام به پیامبر و اهل بیت اوعلیه السلام است. هر یک از دستورهای الهی در خور آن است که در فرهنگ خانوادگی مسلمانان، بزرگ شمرده شود. خانواده¬هایی که نماز را بزرگ می¬شمارند و فرزندان خود را در هفت سالگی به نماز وامی¬دارند گرفتار مصیبت جانکاه بی¬نمازی فرزندان خود در زمان تکلیف نیستند. و آنان که به حجاب اهمیت می¬دهند و چند سال قبل از تکلیف، دختر بچه¬های خود را به تمرین برخورداری از حیا و حجاب امر می¬کنند از معصیت بی¬حجابی و بد حجابی دختران خود در زمان تکلیف در امانند. این روش نسبت به منکرات و افراد منفور نیز مطرح است. همه خانواده¬های مسلمان جرثومه¬های  فسادی چون شیطان، فرعون و دشمنان پیامبر و اهل بیت او را نزد خود منفور می¬دانند و این فرهنگ را به فرزندان خود منتقل می¬کنند. والدین می¬توانند با طرح مداوم زشتی گناهان،فرزندان خانواده را صیانت کنند. این شیوه که در درازمدت صورت می¬گیرد ضامن سلامت اعتقادی و اخلاقی فرزندان خانواده¬هاست و مشکل بسیاری از والدین فاصله گرفته از این شیوۀ فرهنگی سازنده است.حال اگر فرزندان خانواده¬ای که به سن تکلیف بار یافته¬اند از انجام واجبات وترک محرمات سرباز زنند با شیوۀ¬های مناسب، مورد امر ونهی قرار گیرند. و اگر مرتبه اول و دوم با شیوۀ¬های گسترده¬ای که دارند مؤثر قرار نگرفتند به مرتبه سوم که حبس ومحو وسائل گناه و کتک در حد ضرورت است اقدام نمایند، و بیش از این تکلیفی نیست. البته این برخوردها در صورت تأثیر انجام گیرد.

یکی از روش¬های اصلاح فرزندان طرح دوستی آنها با جوانان با تقواست. حتی اگر والدین هزینه¬ای صرف منایند تا فرزند خود را با افراد صالح دوست گردانند کار پسندیده¬ای کرده¬اند بلکه اگر این دوستی سبب انجام واجب و ترک حرام گردد تحقیق آن واجب است. رفت و آمد با خانواده¬های با تقوا یکی از شیوه¬های اصلاح و ارشاد فرزندان است. قطع برخی از امکانات رفاهی، عاطفی و مالی موقت که عوارض منفی جانبی به همراه نداشته باشد می-تواند مؤثر باشد. البته قطع روابط با دوستان بد و خانواده¬های غیر صالح بر هر چیزی مقدم است.این امور را می¬توان در ارتباط با زنی که مرتکب حرام ای ترک واجب می¬گردد به کار گرفت. حالا اگر مرد خانواده مرتکب معصیت ترک واجب گردد باید سایر اعضای خانواده در حد امکان او را مورد امر ونهی دینی قرار دهند و چنانچه مؤثر قرار نگیرد تکلیف بیشتری ندارند مگر این که گناه او به گونه¬ای باشد که بر حسب قوانین اسلامی معرفی او به دستگاه¬های حکومتی واجب باشد.

شیوۀ امر ونهی به دوستان و اقوام :امر ونهی دوستان صمیمی کار آسانی است اگر فردی به انسان علاقه زیادی دارد می¬توان با این جمله که دوست دارم این واجب را انجام دهی یا این گناه را ترک نمایی او را امر ونهی کرد. یا در یکی از اوقات گفت و شنود با وی از او بخواهی یکی از آرزوهای خود را بیان کند ان گاه اظهار نمایی یکی از آرزوهای من که هر روز انتظاز حقیقت آن را می¬کشم این است که تو نماز بخوانی یا همراه من به مسجد بیایی یا هر عیب دیگر را که مورد نظر است به او تذکر دهی. یا به او گفته شود: دوست دارم تو از جمله اقوام یا دوستانی باشی که به دوستی با او افتخار کنم و تو می¬توانی مورد افتخار من باشی و این کار جز در پرتو تقوا و پرهیزکاری میسر نیست. یا به او گفته شود: اگر می¬خواهی دوستی ما دوام و استحکام یابد باید از آن گناه یا فرد مورد نظر پرهیز کنی. همچنین اگر از دوستان یا اقوامی است که به رفت و آمد با شما اهمیت فراوانی می¬دهد در رفت و آمد با او سهل انگاری کنی و به او بفهمانید که این به سبب گناهی است که مرتکب می¬شود. یا از خوردنی¬های او اجتناب کنید و به او بفهمانید که به علا وجود اموال حرام اوست که از روی ظلم و بی¬موالاتی شرعی بدست آورده یا خمس آن را نپرداخته است.

شیوۀ امر ونهی به بانوان:امر به معروف منهی از منکر گنهکاران را بر هر انسان مکلفی با وجود شرایط آن واجب است و تفاوتی وجود ندارد که گنهکار و امر ونهی کننده از زنان یا مردان باشند. امر ونهی مرد و زن و به عکس، ویژگی¬های خاص خود را دارد اما هیچ گاه سبب ترک امر ونهی به یکدیگر نمی¬گردد. آنچه معیار است وجود شرایط و رعایت موازین اسلامی است. در یکی از استفتائات از امام خمینی.... آمده است: آیا دختری با شرط رعایت کردن موازین اسلامی می-تواند پسری را راهنمایی و کمک کند؟ در جواب فرمود: با مراعات موازین اسلامی مانعی ندارد. در این جا تنها منکرات اخلاقی مربوط به شهوات و هوسرانی¬های زنان نظیر بی حجابی و خودنمائی،اظهار زینت ها، نازک و تحریک آمیز سخن گفتن و شوخی با مردان نامحرم و امثال آن مورد بحث است و در سایر مسائل با کمی تفاوت امر ونهی به روال عادی صورت می¬پذیرد. وتنها تذکر مرد جوان به دختر و زنان جوان آن هم درباره بیحجابی و بدحجابی، ارایش و خودنمایی در جامعه و نزد نامحرم است که باید مورد دقت قرار گیرد. در اینجا توصیه¬هایی را به منظور موفقیت هرچه بیشتر مردان در امرونهی بانوان بیان می¬کنیم:

رعایت تقوای همه جانبه به هنگام امر ونهی.انتخاب موقعیت زمانی و مکانی مناسب.در صورت لزوم امر ونهی در حضور دیگری انجام گیرد زیرا حضور دیگران حرکت مقدس نهی از منکر در جامعه را از هر گونه تهمت و افترا حفظ می¬کند. الته در برخی موارد لازم است کسی شاهد یا شنوندۀ تذکر به زنان و دختران نباشد. کلمات و حرکات تذکر دهنده به گونه¬ای باشد که از موضع تهمت به دور باشد.نهی از منکر با کمال وقار، سر به زیری و با بیان واضح و رسا، محترمانه وبا صبغه الهی بیان شود. مثلأ گفته شود خواهر(خانم) حجاب دینی خود را مراعات کن که این حکم خداست، یا دستور خداوندست که موی سر خود را کاملأ بپوشانی، یا خداوند خودنمایی زنان را در جامعه را حرام کرده است. یا سر و گردن خود را بپوشان که حجاب حمک خداست و شما هم بندۀ خدا هستید. نهی از منکر از هر گونه نقصان و بریدگی در کلام و دلهره و اضطراب به دور باشد.در صورت همراه¬ بودن خانوادۀ نهی کننده، دختران یا زنان همراه، امر ونهی کنند.در غیر این صورت ضرورت خود را حضور آنها امر ونهی نمایند.اگر بی حجاب همراه دیگری است تذکر به او به صورت عادی انجام گیرد. البته به همراه پدر یا همسر خود باشد گاهی بهتر است به پدر یا شوهر وی تذکر داده شود تا او را مورد نهی از منکر قرار دهد. اسلام و احوالپرسی با سرپرست او می¬تواند مقدمه خوبی برای بیان امر ونهی باشد.برخی دختران بی¬حجاب در کنار مادران با حجاب حود در جامعه حاضر می¬شوند. تذکر به آنها در نزد مادر کار پسندیده¬ای است زیرا غالب مادران از امر به معروف به دختر خود حمایت می¬کنند. البته عدۀکمی از آنها با تذکر به دختر خود موافق نیستند و چه بسا موضع گیری منفی کنند. تعریف از حجاب مادران نقش بسیار مؤثری دارد مثلأ گفته شود: چرا از روش مادر خود فاصله گرفته¬ای؟ حجاب مادر شما الگوی شماست. ارزش زن به پوشیدگی است نه هوسرانیو تقلید از دشمنان اسلام.برخی زنان مبتذل به گونه¬ای در جامعه حضور می¬یابندکه در صورت تذکر و ارادۀ اصلاح وضع خود، نمی-توانند به وظیفۀ دینیخود عمل کنند. به چنین کسانی می¬توان گفت: از خدا نمی¬ترسی یا از خداوند حیا نمی-کنی این گونه در جامعه حاضر شده¬ای؟ زن عفیف این گونه وارد جامعه منی¬شود، یا آرایش و خودنمایی برای غیر شوهر حرام است و شما باید ساده و پوشیده باشید.  برخی زنان بی¬حجاب که مورد امر ونهی قرار می¬گیرند اظهار می¬دارند: شما نگاه نکن چرا نگاه می¬کردی؟ در جواب می¬توان گفت، نگاه نکردن من از تکلیف شما نمی¬کاهد. شما نامحرم را به نگاه نگیر. نگاه افتاند غیر از نگاه کردن عمدی است. نگاه من تو را بی حجابکرد یا بی¬حجابی تو سبب نگاه من شد؟ به خانمی که دختر بچۀ خود را به صورت عروسکی در ویترین جامعه به نمایش گذارده بود گفته شد. به همان گونه که برای خود شخصیت و ارزش قائلید برای فرزند خود نیز قائل باشید. حیای دختر بچه با عریان بودن سر و پاهای او از بین می¬رود. آن گاه مقدمۀ معصیت بی¬حیایی و بی¬حجابی آیندۀ او را به دست خود فراهم کرده¬ای. جواب داد: حجاب او واجب نیست. گفته شده بی¬حجابی او واجب است؟

منبر سی ام : آثار امر به معروف ونهی از منکر در روایت:

آیه: و اسألهم عن القریه التی کانت حاضره البحر، اذ یعدون فی السبت اذ تأتیهم حیتانهم شرعاً و یوم لایسبتون لا تأتیهم کذلک نبلوهم بما کانوا یفسقون، و اذ قالت امه منهم لمَ تعظون قوماً الله مهلکهم او معذبهم عذاباً شدیداً قالوا معذره الی ربکم و لعلهم یتقون، فلما نسوا ما ذکّروا به انجین الذین ینهون عن السوء و اخذنا الذین ظلموا بعذاب بئیس بما کانوا یفسقون، فلما عتوا عن ما نهوا عنه قلنا لهم کونوا قرده خاسئین .این آیه دلالت بر عاقبت ترک امر به معروف و نهی از منکر در میان امت‌های پیشین دارد به طوری‌که افراد این امت‌ها سه دسته بودند: دسته‌ای که فرمان برده و امر به معروف کردند و نجات یافتند؛ دسته‌ای که فرمان الهی را انجام داده اما امر به معروف نکردند، این گروه مسخ شدند و بالاخره دسته‌ای که فرمان خداوند را انجام نداده و امر به معروف نیز ننمودند که این گروه هلاک شدند .

حدیث:     عَنِ الرِّضا علیه السلام: کانَ رَسُولُ اللّه ِ صلی الله علیه و آله یَقُولُ: إِذا اُمـَّتى تَواکَلَتِ الْأَمـْرَ بِاْلمـَعْرُوفِ وَالنَّهىَ عَنِ الْمُنْکَرِ فَلْیَأْذَنوُا بِوِقاعٍ مِنَ اللّه ِ. امام رضا علیه السلام فرمود: رسول خدا صلی الله علیه و آله همواره مى فرمودند: هرگاه امّت من از انجام امر به معروف و نهى از منکر سرپیچى کنند و آن را به یکدیگر واگذار نمایند، گویا با خـداوند اعـلان جنگ داده اند.

سیمای امربه معروف و نهی از منکر: آثار امر به معروف ونهی از منکر در روایت:

امر و نهی دینی نظیر هر عمل دیگر آثار طبیعی و شرعی خود را به همراه دارد. این آثار به طور پراکنده در آیات و روایات بیان شده¬اندکه مهمترین آنها را طی یازده موضوع جداگانه مطرح می¬کنیم:

1-حفظ اسلام و احکام آن:این بدترین و مهم¬نرین اثر امر ونهی دینی است.امیرالمۀمنین علیه السلام فرمود: پا برجائی دین  به امر به معروف و نهی از منکر و اقامه حدود است.امام باقر علیه السلام فرمود:امر به معروف ونهی از منکر راه انبیا و صالحین است. فرضیه عظیمی است که دیگر واجبات به وسیله آن اجرا می¬¬گردد.اسلام حقیقتی است که ¬حفظ آن به اجرای آن در زندگی فردی و اجتماعی مؤمنین است و امرونهی دینی وسیله¬ای مقدس و مؤثر جهت اجرای احکام دین است.

2- تقویت مؤمنین:تقویت اهل ایمان در درجامعه به تقویت افکار، عقاید و ارزش¬های دینی آنهاست. وقتی محتوای دین که حاوی ارزش¬های پذیرفته شدۀ مؤمنان است مورد توجه و تذکر و اجرا قرار گیرد و ضد ارزش¬ها و نباید¬های دینی مورد نهی واقع شوند،اهل ایمان تقویت خواهند شد.امیر المؤمنین علیه السلام فرمود: کسی که امر به معروف کند پشت مؤمنان را محکوم کرده است. امر و نهی دینی حضور مثبت اهل ایمان در جامعه است و طبیعی است که چنین حضوری پشت مؤمنین را محکوم می¬کند.

3- تحصیل خلافت الهی:خدای تعالی بیش از هر کسی در کتاب الهی خود به خوبی¬ها امر فرموده و از بدی¬ها نهی کرده است و پیامبر اکرم صلی الله علیه السلام نیز به فرمان او امر و نهی¬های الهی را اعلام و بر تحقیق آنها تلاش فراوان کرد. بنابراین کسی که به امر ونهب الهی همت گمارد خلیفۀ خدا و رسول خدا صلی الله علیه السلام حواهد بود. پیامبر اکرم صلی الله علیه السلام فرمود:کسی که امر به معروف و نهی از منکر کند خایفه خدا در زمین و خلیفه رسول اوست.

4- عزت: امام باقر علیه السلام فرمود:امر به معروف ونهی از منکردو خلوق از مخلوقات خدای عزوجل هستند. پس کسی که آن دو را عزیز کند و کسی که آنها را یاری نکند خدا او را یاری نخواهد کرد. امام صادق علله السلام فرمود:در عزت مؤمن کافی است که جون عمل زشتی را ببیند خدا از ناخوشنودی قلب او آگاه گردد. پیامبر اکرم صلی الله علیه واله فرمود:با منزلت¬ترین انسان¬ها نزد خدا در روز قیامت کسی است که برای نصیحت مردم بیشتر در زمین حرکت کند.

5- آبادی زمین: امام باقر علیه السلام فرمود:به وسیله امر به معروف و نهی از منکر زمین آباد می¬گردد.آبادی زمین به حاکمیت عدالت و تحقق ارزش¬ها و بایدهای دینی و رفع گناهان و نبایدهای مذهبی است که در سایه امر ونهی دینی تحقق می¬یابند. زیرا رفع آلودگی¬های باطنی و افزایش فضای سبز معنوی جامعه از آثار قطعی امر ونهی دینی است.

6- امنیت:آنچه سبب رفع آسایش و سلب امنیت می¬گردد منکر است و آنچه به تحقق امنیت منتهی شود ودر نهی از منکر از عوامل مخل امنیت نهی می¬شود و در امر به معروف به عوامل ایجاد امنیت امر می¬شود. امام باقر علیه السلام فرمود:به وسیلۀ امر به معروف ونهی از منکر راه ها امن می¬شوند.

7- رستگاری:قرآن کریم می¬فرماید:باید از شما مسلمانان گروهی باشند که به خیر و نیکی دعوت کنند و امر به معروف و نهی از منکر نماینده و رستگارنند.

8- نجات از بلاها:قران کریم می¬فرماید:وقتی آنچه را که متذکر شده بود فراموش کردند، ما نهی کنندگان از بدی¬ها را نجات دادیم و ظالمان و فاسقان را به عذاب گرفتار کردیم.

9- تضعیف کفار:امیر المؤمنین علیه السلام فرمود:کسی که نهی از منکر کند بینی کفار را به خاک مالیده است.کفار، بیگانه از ارزش¬های الهی و مایل به منکرات ¬اند و از همین رو از طرح ارزش¬های الهی در هر یک از کشور¬های اسلامی به ویژه ایران اندوهناک¬اند. هر ارزش دینی خود خاری در چشم آنهاست و مبارزه با هر ضد ارزش بر خلاف میل متکبرانه ایشان خواهد بود و بینی آنها را به خاک مذلت می¬مالد، به ویژه اگر امر ونهی-های اسلامی جنبۀ جهانی داشته و خطاب به سران دنیا باشد.

10-خیر و نیکی:پیامبر اکرم صلی الله علیه واله فرمود:امت من در خیر و خوشی هستند مادام که امر به معروف و نهی از منکر می¬کنند.

11-شرکت در ثواب دیگران:پیامبر اکرم صلی الله علیه واله فرمود:کسی که امر به معروف ونهی از منکر کند یا بر کار خیری راهنمایی نماید در انجام آن کارهای خیر شریک است و کسی که امر به بدی کند یا بر کار زشتی راهنمایی نماید در آن اعمال شریک است.

12- اصلاح گنهکاران:فاطمه زهرا علیه السلام فرمود:خداوند امر به معروف را به خاطر مصلحت عموم مردم واجب کرد.امر به معروف قطرۀ زلال بارانی است که از بارش ابرهای آسمان روح مؤمن بر سرزمین جان گنهکار فرو می¬ریزد و به او حیات می¬بخشد.

منبر سی و یکم : آثار ترک امر ونهی دینی و روایات

آیه: و لتکن منکم امه یدعون الی الخیر و یأمرون بالمعروف و ینهون عن المنکر و اولئک هم المفلحون .این آیه مدنی بوده و از دو جهت دلالت بر وجوب امر به معروف و نهی از منکر دارد: الف) به دلیل وجود کلمه‌ی «و لتکن» که صیغه‌ی امر است؛ ب) به دلیل حصر فلاح و رستگاری در این عمل و دعوت به خیر که همان امر به معروف و نهی از منکر است؛ بنابراین جمله‌ی «یدعون الی الخیر» جمله‌ی مجملی است که جمله‌های بعدی آن را تفصیل می‌کند .

حدیث: عَنْ رَسُولِ اللّه صلی الله علیه و آله: اِنَ اللّه َ عَزَّوَجَلَّ لَیُبْغِضُ الْمُؤْمِنَ الْضَعیفَ الَّذى لادینَ لَهُ، فَقیلَ: وَ ما الْمُؤْمِنُ الْضَعْیفُ الَّذى لادینَ لَهُ؟ قالَ صلی الله علیه و آله: اَلَّذى لایَنْهى عَنِ المُنْکَرِ. رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: خداوند مورد غضب خود قرار مى دهد مؤمن ضعیفى را که دین نـدارد. سؤال شد مقصود چه کسى مى باشد فرمودند: کسى که نهى از منکر نکند.

سیمای امربه معروف و نهی از منکر: آثار ترک امر ونهی دینی و روایات:

ترک امر و نهی دینی غروب و غربت دین و دینداری را به همراه دارد.

1- تسلط بدان:وقتی امر و نهی دینی صورت نگیرد گنهکاران بر گناه خود جرأت یافته، به انجام آن رسیمت می¬دهند و رسمیت گناه در جامعه سبب ازدیاد گنهکاران و افزایش آنان موجب حاکمیت آنها می¬شود. امام رضا علیه¬السلام فرمود: امر به معروف و نهی از منکر کنید یا آن که بدان شما بر شما تسلط می¬یابند و خوبان شما دعا می¬کنند و مستجاب نمی¬شود.

2- محرومیت از برکات الهی :به طور کلی هر عمل خوب یا بد صرف¬نظر از آثار اخروی که برای انجام دهندۀ آن دارد برخی آثار تکوینی را با خود به همراه دارد. از جمله آثار گناه ترک امر و نهی دینی، از میان رفتن برکات الهی است. امام صادق علیه السلام فرموده است. هر گنهکاری که در قومی گناهی انجام دهد و بر معصیتش ادب نشود اولین چیزی که خدا آن قوم را گرفتار می¬سازد این است که ارزاق آنها را کم می¬کند. پیامبر اکرم علیه السلام فرمود: همواره امت من در خیر و خوبی به سر می¬برند مادامی که امر به معروف و نهی از منکر می¬کنند و بر نیکی کمک می¬نمایند. پس وقتی آن را ترک کردند، برکات از ایشان گرفته می-شودو بعضی بر بعضی مسلط می¬گردند و یاوری در زمین و آسمان نمی¬یابند. امیر المؤمنین علیه السلام فرمود: خدای سبحان گذشتگان را از رحمت خود دور نساخت مگر اینکه امر به معروف و نهی از منکر را ترک کردند.

3- لعنت معصومین :زشتی ترک امر و نهی دینی به اندازه¬ای است که سبب گردیده تا بزرگان دین بر ترک¬کنندگان آنها لعنت کنند. امام صادق علیه السلام به شیعیان نوشت: بزرگسالان شما مهربانی کنند و از نادانان و ریاست¬طلبان نهی نمایند یا این که لعنت من به همۀ شما خواهد رسید.

4- واژگونی قلب :کسی که از بدی¬ها نهی نکند و به خوبی¬ها امر ننماید به نوعی، ترک خوبی¬ها و انجام بدی¬ها را پذیرفته است و این پذیرش رفته رفته  در قلب او تثبیت می¬گردد به گونه¬ای که بدی¬ها را بد نمی¬داند و به خوبی¬ها اهمیت نمی¬دهد. چنین قلبی یک قلب وارونه¬ای خواهد بود. ادامه چنین حالتی به جایی می¬رسد که چه بسا خوبی را بدی و بدی را خوبی تلقی می¬کند؛ که در این صورت وارونگی قلب او افزایش بیتشری پیدا می¬کند. امیرمؤمنان علیه¬السلام فرمود: کسی که با قلب خود از خوبی طرفداری نکند و از بدی نهی ننماید قلبش واژگونه می¬شود.

5- عقوبت:امیر المؤمنین علیه¬السلام فرمود: خداوند عموم مردم را به گناه پنهانی گروهی خاصی عذاب نمی¬کند اما وقتی عده¬ای آشکارا گناه کنند و عامه مردم جلوگیری نکنند، هر دو گروه مورد عقوبت خدای عزوجل قرار می¬گیرند. امام باقر علیه¬السلام فرمود: خداوند به شعیب پیامبر علیه¬السلام وحی کرد: صدهزار نفر از قوم تو را عذاب می¬کنم چهل هزار نفر از بدان شصت هزار نفر از خوبان هستند. سؤال کردم بدها مستحق عذابند اما نیکان را چرا عذاب می¬کنی؟ خداوند فرمود: زیرا با اهل معصیت چرب¬زبانی کردند و برای خشم من خشمگین نشدند.تلخیص از کتاب قطره زلال

منبر سی و دوم : جایگاه امر به معروف در قرآن و روایات

آیه: کنتم خیر امه اخرجت للناس تأمرون بالمعروف و تنهون عن المنکر و تؤمنون بالله .این آیه دلالت بر وجوب امر به معروف و نهی از منکر دارد و این‌که به عنوان واجب لازمی بر عهده‌ی هر شخصی که به خداوند ایمان دارد نهاده شده است. جمع بین مفاد این آیه که وجوب امر به معروف و نهی از منکر بر تمام امت را در بر دارد و آیه‌ی قبلی که افاده‌ی وجوب بر بعض امت را می‌کند (بنا بر جمله‌ی «ولتکن منکم امه»).

حدیث:     عَنْ رَسُولِ اللّه ِ صلی الله علیه و آله: لَتَأْمُرُنَّ بِاَلْمَعْرُوفِ وَ لَتَنهُنَّ عَنِ المُنکَرِ أَوْ لَیَعُـمَّنـَّـکُمْ عـَذابُ اللّه ِ. رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: امر به معروف کنید و از کارهاى زشـت نهى کنید وگرنه عـذاب خدا همه شـما را فراخواهد گرفت.

سیمای امربه معروف و نهی از منکر: جایگاه امر به معروف در قرآن و روایات:

- امر به معروف، نشانه عشق انسان به مکتب است.

- امر به معروف، نشانه علاقه انسان به سلامت جامعه است.

- امر به معروف، نشانه فطرت بیدار جامعه است.

- امر به معروف، مایه تشویق نیکوکاران جامعه است.

- امر به معروف، مایه تذکر و آگاه کردن افراد جاهل است.

- امر به معروف و نهى از منکر، گاز و ترمزى است که ماشین جامعه را هدایت مى‏کند.

- امر به معروف و نهى از منکر والدین است که اساس تربیت کودک را تشکیل مى‏دهد.

- امر به معروف، سبب دلگرمى و تقویت افراد کم اراده مى‏شود.

- امر به معروف، نشانه حضور در صحنه است.

- نهى از منکر، جبران کننده کمبود تقواى بعضى از افراد جامعه است.

- امر به معروف، جامعه را رشد مى‏دهد و نهى از منکر، جامعه را از سقوط نجات مى‏دهد.

- امر به معروف و نهى از منکر، نشانه غیرت دینى و احساس مسئولیت است.

- امر به معروف و نهى از منکر، نوعى نظارت عمومى است.

ریشه‏هاى فطرى و غریزى:پدران و مادران در طول تاریخ، فرزندان خود را به کارهایى واداشته و از کارهایى نهى کرده‏اند. مسأله امر و نهى و تشویق و هشدار، ریشه در درون هر انسانى دارد و مربوط به زمان و مکان و یا نژاد و منطقه خاصّى نمى شود و هر مسأله‏اى این گونه فراگیر باشد، نشان از فطرى بودن آن دارد.

هشدار و اخطار و فریاد در برابر خطرها و انحراف‏ها، مخصوص انسان نیست. در قرآن مى‏خوانیم: وقى مورچه‏اى دید حضرت سلیمان با لشگرش در حرکتند، فریاد زد و به سایر مورچگان گفت: به لانه‏هاى خود بروید تا پایمال نشوید.(1)و هنگامى که هدهد در پرواز خود از فضاى کشور سبا متوجه انحراف مردم شد و دریافت که مردم خورشید پرستند، نزد حضرت سلیمان آمد و از این انحراف شکایت کرد.(2)بنابراین، فریاد در برابر انحراف و دلسوزى براى دیگران، نه تنها مسأله‏اى فطرى براى انسان‏هاست، بلکه ریشه‏اى غریزى در حیوانات نیز دارد.

جایگاه امر به معروف در قرآن:این موضوع از همان روزهاى اول بعثت پیامبر اسلام‏(صلّى الله علیه و آله و سلّم) مورد عنایت اسلام بوده است. سوره والعصر که اوائل بعثت در مکّه نازل شده است، در جمله : ((تَواصَوا بِالحَقِّ و تَواصَوا بِالصَّبر))، اشاره به امر به معروف مى‏کند و از مؤمنان مى‏خواهد تا یکدیگر را به کارهاى حقّ و پایدارى در راه خدا سفارش کنند.

اولین وظیفه انبیاء:قرآن مى‏فرماید: ما در میان هر امّتى، پیامبرى را مبعوث کردیم که مهم‏ترین وظیفه او دو چیز بود: یکى امربه یکتاپرستى که بزرگ‏ترین معروف‏هاست ((اَنِ اعْبُدُوا اللّه))، و دوم نهى از اطاعت طاغوت‏ها که بزرگ‏ترین منکرهاست. ((اِجْتَنِبُوا الطّاغوتَ))(3)

نشانه بهترین امت:قرآن خطاب به مسلمانان مى‏فرماید: ((کُنْتُم خَیرَ اُمَّةٍ اُخرِجَت لِلنّاسِ تَأمُرُونَ بِالْمَعروفِ و تَنْهَوْن عن الْمُنکَرِ تُؤمِنُونَ بِاللّه))(4) شما بهترین امتى هستید که بر مردم ظاهر شده‏اید؛ به شرط آنکه امر به معروف و نهى از منکر کنید.امر به معروف کارى است که خداوند انجام مى‏دهد:

((اِنَّ اللّهَ یَأمُرُ بِالعَدْلِ و الاِحسانِ))(5)چنانکه امر به منکر کار شیطان است:

((الشَّیْطانُ یَعِدُکُمُ الفَقرَ و یَأمُرُکُم بِالفَحشاء))(6)امر به معروف یک وظیفه عمومى است. قرآن مى‏فرماید: تمام مردان و زنان با ایمان نسبت به یکدیگر حق ولایت دارند تا یکدیگر را به معروف سفارش کنند و از منکر باز دارند.(7)البتّه همواره در قرآن، امر به معروف، مقدم بر نهى از منکر به کار رفته است تا بفهماند که کارها را از راه مثبت پیگیرى کنید و در جامعه، تنها انتقاد کننده نباشید.قرآن مى‏فرماید: (( وَلْتَکُنْ مِنْکُمْ أُمَّةٌ یَدْعُونَ إِلَى الْخَیْرِ وَیَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ ))(8) از میان شما، گروهى باید دعوت به خیر و امر به معروف و نهى از منکر کنند.حسابِ این گروه از حسابِ وظیفه عمومى جداست. این دسته باید با قدرت و امکانات وارد عمل شوند و جلوى منکرات را بگیرند. چنانکه اگر ماشینى در خیابان یک طرفه بر خلاف مسیر حرکت کند، دو وظیفه وجود دارد: یکى وظیفه عموم رانندگان که تخلف او را با بوق و چراغ به او بفهمانند؛ و یک وظیفه هم پلیس دارد که او را جریمه کند.

جایگاه امر به معروف در روایات:

پیامبر اکرم (صلّى الله علیه و آله و سلّم) فرمود: آمران به معروف، جانشینان خدا در زمین هستند.(9)

 امیر المؤمنین على (‏علیه السّلام) در نهج البلاغه مى‏فرماید: تمام کارهاى خیر و حتى جهاد در راه خدا، نسبت به امر به معروف مثل رطوبت دهان است نسبت به آب دریا.(10)

 حضرت على (‏علیه السّلام) مى‏فرماید: امر به معروف و نهى از منکر براى عموم مردم یک مصلحت است (تا انگیزه آنان را نسبت به کار خیر زیاد کند)، و نهى از منکر براى افراد نابخرد که گرایش به انحراف در آنان زیاد است، وسیله کنترل قوى است.(11)

 امام باقر (‏علیه السّلام) در مقام شکایت مى‏فرماید: افرادى هستند که اگر نماز ضررى به مال یا جانشان بزند، آن را ترک مى‏کنند؛ همان گونه که امر به معروف و نهى از منکر را که بزرگ ترین و شریف ترین واجبات است، به همین خاطر رها کردند.(12)

در حدیث مى‏خوانیم : بهترین دوست آن است که هنگام خلاف، مانع تو شود و بدترین دوست آن است که به تو تذکر ندهد. امام صادق‏(‏علیه السّلام) مى‏فرماید: بهترین دوست من کسى است که عیب‏هاى مرا به من هدیه کند.

 همچنین فرمود: کسى که بتواند جلوى مفاسد را بگیرد، ولى نگیرد، گویا دوست دارد که خداوند متعال معصیت شود. چنین کسى اعلام دشمنى با خدا کرده است.(13)

 رسول خدا (صلّى الله علیه و آله و سلّم) فرمود: گروهى هستند که نه پیامبرند و نه شهید؛ ولى مردم به مقام آنان که به خاطر امر به معروف به دست آورده اند، غبطه مى‏خورند.(14)

 در پایان این بحث به یک نمونه قرآنى از نهى از منکر اشاره مى‏کنیم:

یک نمونه قرآنى از نهى از منکر:

حضرت ابراهیم که عموى خود را بت پرست مى‏دید، براى بازداشتن او از این کار به او گفت: این مجسمه‏هایى که شما پایبند عبادت آنها شده‏اید، چه معنا دارد؟ ((اِذْ قالَ ِلاَبیهِ و قَوْمِه ما هذِه التَّماثیلُ التَّى اَنتُم لَها عاکِفُون))(15)

 از این بیان بسیار کوتاه، به چند اصل مهم در امر به معروف و نهى از منکر پى مى‏بریم:

 1- کسى که امر به معروف مى‏کند، باید از رشد و کفایت خاصى برخوردار باشد.

 2- در امر و نهى شرط سنى وجود ندارد. ((قالَ ِلاَبیه))

 3- امر و نهى را از نزدیکان شروع کنیم. ((قالَ ِلاَبیه))

 4- در نهى از منکر، ابتدا از منکرات بزرگ شروع کنیم. ((ما هذِهِ التَّماثیل))

 5 - در امر و نهى، مردم را به کرامت و شخصیت خودشان متوجه سازیم. ((اَنتُم لَها عاکِفُون))

 6- در نهى از منکر، گاهى باید یک نفر در برابر گروهى قرار گیرد. ((لاَبیهِ و قَوْمِه))

 7- در امر و نهى با شیوه سؤال، وجدانها را بیدار کنیم. ((ما هذِهِ التَّماثیل))

 8 - در امر و نهى، قاطعیت و صراحت داشته باشیم. ((اَنْتُم وَ آبائکُم))

1) سوره نمل، آیه 18.

2) سوره نمل، آیه 24.

3) سوره نحل، آیه 36.

4) سوره آل عمران، آیه 110.

5) سوره نحل، آیه 90.

6) سوره بقره، آیه 268.

7) سوره توبه، آیه 71.

8) سوره آل‏عمران، آیه 104.

9) تفسیر نمونه، ج 3، ص 38.

10) نهج البلاغه، حکمت 374.

11) نهج‏البلاغه، حکمت 252.

12) کافى، ج 4، ص 55.

13) مستدرک، ج 2، ص 357.

14) مستدرک، ج 2، ص 358.

15) سوره انبیاء، آیه 52.

منبرسی  وسوم : امر به‏ معروف و نهى‏ از منکردرکلام نبوی(ص)

آیه: لیسوا سواء من اهل الکتاب امه قائمه یتلون آیات الله آناء اللیل و هم یسجدون، یؤمنون بالله و الیوم الآخر و یأمرون بالمعروف و ینهون عن المنکر و یسارعون فی الخیرات، اولئک من الصالحین .آیه دلالت بر این مطلب دارد که امر به معروف و نهی از منکر فریضه‌ی مسلّمه‌ای بر عهده‌ی امت مسلمان است. زیرا عمل به آن از علایم انجام وظیفه محسوب می‌گردد.

حدیث: عَنْ أَمیرِالمُؤْمِنین علیه السلام: اَلْعامِلُ بِالْظُلْمِ وَ الرّاضى بِه ِ وَ المْعُینُ عَلَیْه ِ شُـرَکاءُ ثـَلاثـَةٌ. على علیه السلام فرمودند: کسى که ظلم مى کند و کسى که راضى به ظلم کردن باشد و کسى که کمک به ظالم مى کند هر سه شرکاء ظلم محسوب مى شوند.

سیمای امربه معروف و نهی از منکر: امر به‏ معروف و نهى‏ از منکردرکلام نبوی(ص):

قالَ رَسُولُ اللَّهِ‏(ص): اِذا رَأَیْتُمُ الاَْمْرَ لا تَسْتَطیعُونَ تَغْییرَهُ فَاصْبِرُوا حَتّی یَکُونَ اللَّهُ هُوَ الَّذی یُغَیِّرُهُ.  پیامبر بزرگوار اسلام(ص)فرمودند: وقتى دیدید نمى توانید چیزى را تغییر دهید صبرکنید تا خداوند آن را تغییر دهد .

قالَ رَسُولُ اللَّهِ‏(ص): بِحَسَبِ الْمَرْءِ إِذا رَأى مُنْکَراً لا یَسْتَطیعُ لَهُ تَغْییراً   أَنْ یَعْلَمَ اللَّهُ تَعالى أَنّهُ لَهُ مُنْکِرٌ.  رسول خدا (ص) فرمودند: وقتى کسى امر منکر و ناروایى را ببیند و نتواند آن را تغییر دهد، همینکه خدا بداند که او قلباً از آن بیزار است  برای او کافى است .

قالَ رَسُولُ اللَّهِ‏(ص): تَبَسُّمُکَ فی وَجْهِ أَخیکَ لَکَ صَدَقَهٌ ، أَمْرُکُ بِالْمَعْرُوفِ وَنَهْیُکَ عَنِ الْمُنْکَرِ صَدَقَهٌ ، وإرْشادُکَ الرَّجُلَ فی أَرْضِ الضَلالِ لَکَ صَدَقَهٌ ، وَإِماطَتُکَ الْحَجَرَ وَالشَّوکَ وَالْعَظْمَ عنِ الطَّریقِ    لَکَ صَدَقَهٌ .  نبى مکرّم اسلام(ص)فرمودند: لبخند تو بر روى برادر دینى برایت ثواب صدقه دادن دارد، امر به معروف و نهى از منکر کردنت هم ثواب صدقه دادن دارد، راهنمایى کردن کسى که راه را گم کرده صدقه است ، و برداشتن سنگ و خار و استخوان از سرِ راه مردم ثواب صدقه دادن را دارد .

قالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص)‏: الجَهادُ أَرْبَعٌ: الأَمْرُ بِالْمَعْرُوفِ وَالنَّهیُ عَنِ الْمُنْکَرِ وَالصِدْقُ فی مَواطِنِ الْصَبْرِ وَشَنَئَانُ الْفاسِقِ.  رسول خدا(ص)فرمودند: جهاد برچهار قسم است: امربه معروف و نهى ازمنکر و صداقت در صبر، و نفرت داشتن از فاسق .

قالَ رَسُولُ اللَّهِ‏(ص): خَیْرُ النّاسِ أَقْرَؤُهُم وَأَفْقَهُهُم فی دینِ اللَّهِ وَأَتْقاهُم لِلّهِ وَآمَرُهُم بِالْمَعْرُوفِ وَأَنْهاهُم عَنِ الْمُنْکَرِ وَأَوْصَلُهُم لِلرَّحِمِ.  نبى مکرّم اسلام(ص)فرمودند: بهترین مردم کسانى هستندکه قرآن بهتر بخوانند و درکار دین داناتر باشند، و ازخدا بیشتر بترسند، و به نیکى بیشتر امرکنند، وازبدى بیشتر نهى و جلوگیرى کنند، وبه خویشاوندان بیشتر نزدیک شوند.

قالَ رَسُولُ اللَّهِ‏(ص): مُرُوا بِالْمَعْرُوف ، وَانْهَوا عَنِ الْمُنْکَرِ قَبْلَ أَنْ تَدْعُوا  فَلا یُسْتَجابُ لَکُم ْ.  رسول خدا(ص)فرمودند: قبل از آن که دعا کنید و دعاى شما به اجابت نرسد، امر به معروف و نهى از منکر کنید .

قالَ رَسُولُ اللَّهِ‏(ص): غَشِیَکُمْ سَکْرَتانِ: سَکْرَةٌ حُبّ الْعَیْشِ وَحُبّ الْجَهْلِ ، فَعِنْدَ ذلِکَ لا تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَلاتَنْهَونَ عَنِ الْمُنْکَرِ.  پیامبر اسلام(ص)فرمودند: دو مستى شمارا فرا گرفت: دوستى عیش و نوش و علاقه به نادانى، درآن هنگام است که امربه معروف و نهى از منکر نمى‏کنید .

قالَ رَسُولُ اللَّهِ‏(ص): لَیْسَ مِنَّا مَنْ لَمْ یُوَقِّرِ الْکَبِیرَ وَیَرْحَمِ الصَّغِیرَ وَیَأْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَ عَنْ الْمُنْکَرِ.  رسول خدا (ص) فرمودند : هرکه بزرگتر را محترم ندارد و به کوچکتر رحم نکند و امر به معروف و نیکى ونهى از بدى و منکر نکند از ما نیست .

 قالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص): لِتَأْمُرُنَّ بِالْمَعْرُوفِ ، وَلِتَنْهَوُنَّ عَنِ الْمُنْکَرِ، أَوْ لَیُسَلِّطَنَّ اللَّهُ عَلَیْکُمْ شِرَارَکُمْ ، ثُمَّ یَدْعُو خِیَارُکُمْ فَلا یُسْتَجَابُ لَکُمْ.  پیامبراسلام(ص)فرمودند: باید به معروف و نیکى افراد را وادارید، و از بدى باز دارید وگرنه خدا بدانتان را بر شما مسلّط مى‏کند )درآن هنگام( خوبان و نیکان شما دعا می کنند و دعایشان به اجابت نمى‏رسد

قالَ رَسُولُ اللَّهِ‏(ص): مُرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَإِنْ لَمْ تَعْمَلُوا بِهِ کُلِّهِ، وَانْهَوْاعَنِ الْمُنْکَرِ وَإِنْ لَمْ تَجْتَنِبُوا عَنْهُ کُلِّهِ.  رسول خدا(ص)فرمودند : امر به معروف کنید گرچه خودتان به همه ی آن عمل نکنید، و نهى از منکرکنیدگرچه از همه ی آن ها اجتناب نکنید .

قالَ رَسُولُ اللَّهِ‏(ص): مَنْ رَأَى مِنْکُمْ مُنْکَرًا فَاسْتَطاعَ أَنْ یُغَیِّرَهُ بِیَدِهِ   فَلْیُغَیِّرْهُ بِیَدِهِ، فَإِنْ لَمْ یَسْتَطِعْ فَبِلِسانِهِ ، فَإِنْ لَمْ یَسْتَطِعْ فَبِقَلْبِهِ وَذَاکَ    أَضْعَفُ الإِیمَانِ.  نبى مکرّم اسلام(ص)فرمودند: هر کس از شما کار منکر و ناشایستى ببیند اگرمى‏تواند با دست خویش مانع آن شود، و اگر نمی تواند به زبان و بیان خود مانع شود، و اگر نمی تواند به دل مانع شود که ضعیف‏ترین حدّ ایمان همین است.

قالَ رَسُولُ اللَّهِ‏(ص): کَلامُ ابْنِ آدَمَ کُلُّهُ عَلَیْهِ لا لَهُ إِلّا أَمْرًا بِمَعْرُوفٍ ، أَوْ نَهْیًا عَنْ مُنْکَرٍ، أَوْ ذِکْرًا لِلَّهِ تَعالى .رسول خدا(ص)فرمودند: تمام گفتار فرزند آدم به ضرر اوست نه به نفع او، مگر امر به معروف یا نهى از منکر یا ذکر خداى والا باشد .

قالَ رَسُولُ اللَّهِ‏(ص): مَنْ أَمَرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَى عَنِ الْمُنْکَرِ أَوْ دَلَّ عَلى خَیْرٍ أَوْ أَشارَ بِهَ فَهُوَ شَریکٌ، وَمَنْ أَمَرَ بِسُوءٍ أَوْ دَلَّ عَلَیْهِ أَوْ أَشارَ بِهِ فَهُوَ شَریکٌ.  پیامبر اسلام(ص)فرمودند: کسى که امربه معرو ف ونهى از منکر کنید، یا به کارخیر راهنمایى ،یا توصیه کند،آن شخص درآن کارنیک با انجام دهنده اش شریک خواهدبود و هم چنین هر کس به کار بد دعوت کند، یا به آن راهنمایى و تشویق کند، او نیزبا کننده اش شریک است .

قالَ رَسُولُ اللَّهِ ‏(ص): بِئْسَ الْقَومُ قَوْمٌ یَسْتَحِلُّونَ الْمُحَرَّماتِ بِالشُّبُهاتِ ، وَبِئْسَ الْقَومُ قَوْمٌ لا یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَلا یَنْهَونَ عَنِ الْمُنْکَرِ .  رسول خدا(ص)فرمودند: بدترین مردم کسانى هستند که کارهاى حرام را به واسطه ی شبهه‏ها حلال مى‏دانند، و باز هم بدترین آن‏ها کسانى هستند که  امر به معروف نمى‏کنند و نهى از منکررا ترک مى‏کنند .

قالَ رَسُولُ اللَّهِ‏(ص): لا یَنْبَغی لِنِفْسٍ مُؤمِنَهٍ تَرى مَنْ یَعْصی اللَّهَ فَلا تُنْکِرُ عَلَیْهِ.   پیامبر اسلام(ص)فرمودند: شایسته نیست که مومنى ببیند کسى معصیت و نافرمانى خدا را انجام مى دهد و او را ازآن باز ندارد .

قالَ رَسُولُ اللَّهِ‏(ص): لا یَزَالُ النَّاسُ بِخَیْرٍ مَا أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْاعَنِ الْمُنْکَرِ وَ تَعَاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَالتَّقْوى   .رسول خدا(ص)فرمودند: مردم همیشه در خیر و برکت هستند تازمانی که امر به معروف و نهى از منکر کنند، ویکدیگر را درکار خوب یارى دهند .

قالَ رَسُولُ اللَّهِ‏(ص): إِذا لَمْ یَأْمُرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَلَمْ یَنْهَوا عَنِ الْمُنْکَرِ وَ لَمْ یَتَّبِعُوا الأَخْیارَ مِنْ أَهْلِ بَیْتی ، سَلَّطَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ أَشْرارَهُمْ فَیَدْعُواعِنْدَ ذلکَ خِیارُ هُمُ فَلا یُسْتَجابُ لَهُمْ .  پیامبر اسلام(ص)فرمودند: در هر زمان که مردم امر به معروف و نهى از منکر نکنند و از برگزیدگان اهل بیت من تبعیت ننمایند، خداوند اشرار را بر آنان مسلّط خواهد کرد و در این زمان حتى اگر نیکان آن ها نیز دعا کنند خداوند دعایشان را مستجاب نخواهد کرد .

قالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص): کَیْفَ بِکُمْ إِذا فَسَدَتْ نِساؤُکُمْ وَ فَسَقَ شَبابُکُمْ وَ لَمْ تَأْمُرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ لَمْ تَنْهَوْا عَنِ الْمُنْکَرِ ؟ فَقِیلَ لَهُ : وَ یَکُونُ ذَلِکَ یا رَسُولَ اللَّهِ ، فَقالَ : نَعَمْ  ؛ وَ شَرٌّ مِنْ ذلِکَ کَیْفَ بِکُمْ إِذا أَمَرْتُمْ بِالْمُنْکَرِ وَ نَهَیْتُمْ عَنِ الْمَعْرُوفِ ، فَقِیلَ لَهُ : یا رَسُولَ اللَّهِ وَ یَکُونُ ذلِکَ ؟ قالَ : نَعَمْ ، وَ شَرٌّ مِنْ ذلِکَ کَیْفَ بِکُمْ إِذا رَأَیْتُمُ الْمَعْرُوفَ مُنْکَراً وَ الْمُنْکَرَ مَعْرُوفاً.  رسول خدا(ص)فرمودند: حالتان چگونه خواهد بود زمانى که زنانتان فاسد و جوانانتان فاسق گردند وبه دنبال فسق وفجور بروند، و شما مسلمانان امر به معروف و نهى از منکر را ترک کنید ؟گفته شد: یا رسول اللَّه ! آیا چنین چیزى خواهد شد ؟ فرمودند: آرى بلکه بدتر از آن نیز خواهد شد، و ادامه دادند: چه خواهید کرد آن گاه که  امر به منکر و بدى ها کنید و نهى ازمعروف وخوبى‏ها کنید؟ گفته شد: یا رسول اللَّه ! آیا چنین خواهد شد؟ فرمودند: بلى وبدتر از آن هم خواهد شد، حالتان چون خواهد بود آن گاه که معروف را منکر بدانید و منکر را معروف بدانید.

قالَ رَسُولُ اللَّهِ‏(ص): لا یَزالُ النَّاسُ بِخَیْرٍ ما أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْاعَنِ الْمُنْکَرِ وَ تَعاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ فَإِذا لَمْ یَفْعَلُوا ذلِکَ نُزِعَتْ عَنْهُمُ الْبَرَکَاتُ وَ سُلِّطَ بَعْضُهُمْ عَلَى بَعْضٍ وَ لمْ یَکُنْ لَهُمْ نَاصِرٌ فِی الأَرْضِ وَ لا فِی السَّمَاءِ .  پیامبر اسلام(ص)فرمودند: مردم تا زمانى که امر به معروف و نهى از منکر کرده، یکدیگر را در نیکى یارى کنند همواره در خیر و سعادت خواهند بود، و در غیراینصورت برکت ها و خیرات الهى از آنان خوب بودن و امر به معروف و نهى از منکر با همند گرفته خواهد شد و برخى )اشرار( بر آن‏ها مسلّط خواهند گردید و در زمین و آسمان یاورى نخواهند داشت .

قالَ رَسُولُ اللَّهِ‏(ص): عُذِّبَ أَهْلُ قَرْیَهٍ فیها ثَمانِیَهٍ عَشَرَ أَلْفاً أَعْمالُهُمْ أَعْمالَ الأَنْبِیاءِ. قِیلَ : یا رَسُولَ اللَّهِ کَیْفَ؟ قالَ : لَمْ یَکُونُوا یَغْضَبُونَ للَّهَ وَلا یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَلا یَنْهَونَ عَنِ الْمُنْکَرِ .  پیامبر خدا(ص)فرمودند: اهل قریه‏اى که تعداد شان هجده هزار نفر بود و اعمال آن‏ها مثل اعمال پیغمبران بود مورد عذاب واقع شدند، اطرافیان عرض کردند اى رسول خدا ! چرا عذاب شدند آن حضرت فرمودند: آن‏ها مردمى بودند که خشم و غضب آنها برای خدانبود و امر به معروف و نهى از منکر هم نمى‏کردند.

قالَ رَسُولُ اللَّهِ‏(ص): قُلِ الْحَقَّ وَ إِنْ کانَ مُرّاً ، قُلْتُ : زِدْنِی ، قالَ : لا تَخَفْ  فِی اللَّهِ لَوْمَهَ لائِمٍ .  پیامبر اسلام(ص) )به ابوذر غفارى( فرمودند: حق را بگو گرچه تلخ باشد، ابوذر مى گوید: عرض کردم: بیشتر نصیحتم کن، رسول خدا فرمودند: در راه خدا از سرزنش هیچ کسى هراس به دلِ خویش راه مده .

قالَ رَسُولُ اللَّهِ‏(ص):... فَقالَ الرَّجُلُ :فَأَخْبِرْنِی أَیُّ الأَعْمالِ أَبْغَضُ إِلَى اللَّهِ ؟ قالَ : الشِّرْکُ بِاللَّهِ.قالَ : ثُمَّ ما ذا ؟قالَ : ثُمَّ قَطِیعَهُ الرَّحِمِ.قالَ : ثُمَّ ما ذا ؟قالَ : الأَمْرُ بِالْمُنْکَرِ وَ النَّهْیُ عَنِ الْمَعْرُوف .  نقل شده که شخصى از رسول خدا(ص) سؤالاتى کردند...تا این که آن شخص به پیامبر اسلام (ص)عرض کرد : مرا از کارهایى که بیش از هر چیز مورد غضب  و خشم خداوند است، آگاه کنید.پیامبر فرمودند: براى خدا شریک قایل شدن .آن مرد گفت: پس از آن چیست؟حضرت فرمودند: قطع رحم .آن شخص گفت : بعد از آن مغبوض ترین اعمال چیست؟رسول خدا(ص)فرمودند: امر به منکر و نهى از معروف کردن .

قالَ رَسُولُ اللَّهِ‏(ص): إِذا اُمَّتِی تَواکَلَتِ الأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْیَ عَنِ الْمُنْکَرِ فَلْیَأْذَنُوا بِوِقَاعٍ مِنَ اللَّهِ تَعالى .  رسول خدا(ص)فرمودند: هرگاه امّتم درعمل به وظیفه ی امربه معروف ونهى از منکرکوتاهى کنند و این کاررا به یکدیگر واگذارنمایند، باید آماده ی جنگ با خداوند باشند .

قالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص): ما أَعْمالُ الْبِرِّ عِنْدَ الْجِهَادُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ إِلّا کَنَفْثَهٍ فِی بَحْرٍ لُجِّیٍّ ، وَ ما جَمیعُ أَعْمالِ الْبَرّ وَالْجَهادِ فی سَبیلِ اللَّهِ عِنْدَ الأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْیِ عَنِ الْمنْکَرِ إِلّا کَنَفْثَهٍ فِی بَحْرٍ لُجِّیٍّ .  پیامبر اسلام(ص)فرمودند: همه ی کارهاى نیک نسبت به جهاد در راه خدا مانند قطره اى است در برابر دریاى پهناور، و همه ی کارهاى نیک همراه با جهاد در راه خدا، در برابر امر به معروف و نهى از منکر چون  قطره اى در برابر دریاى پهناور است .

قالَ رَسُولُ اللَّهِ‏(ص): مَنْ أَمَرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهى عَنِ الْمُنْکَرِ فَهُوَ خَلیفَهُ اللَّهِ فِی أَرْضِهِ وَ خَلیفَهُ رَسُولِ اللَّهِ وَ خَلیفَهُ کِتابِهِ .  رسول خدا(ص)فرمودند: کسى که امربه معروف ونهى ازمنکرکند جانشین خداوند در زمین وجانشین رسول خدا (ص)وکتاب اوخواهد بود .

قالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص): لا یَحِلُّ لِعَیْنٍ مُؤْمِنَهٍ تَرَى اللَّهَ یُعْصى فَتَطْرِفَ حَتَّى  تُغَیِّرَهُ .  پیامبر اسلام(ص)فرمودند: حلال و شایسته نیست پلک های چشم مومنى که گواه معصیت خداوند است، به هم خورد مگر آن که آن وضع نامطلوب را تغییر دهد و دگرگون سازد .قِیلَ لَهُ : لا نَأْمُرُ بِالْمَعْرُوفِ حَتَّى نَعْمَلَ بِهِ کُلِّهِ ، وَ لا نَنْهَى عَنِ الْمُنْکَرِ حَتَّى نَنْتَهِیَ عَنْهُ کُلِّهِ ، فَقالَ : لا بَلْ مُرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ إِنْ لَمْ تَعْمَلُوا بِهِ کُلِّهِ ، وَ انْهَوْا عَنِ الْمُنْکَرِ وَ إِنْ لَمْ تَنْتَهُوا عَنْهُ کُلِّهِ .   در محضر رسول خدا(ص)گفته شد: ما به معروفى امر نمى کنیم مگر این که خود، آن کار را انجام داده باشیم، و از منکرى نهى نمى کنیم مگر این که خودمان هیچ وقت آن را مرتکب نشده باشیم .آن حضرت فرمودند: این کار را نکنید بلکه به معروفى که احیاناً ترکش  کرده اید هم امرکنید و از منکرى نیزکه گاهى مرتکبش مى شوید نهى کنید.

قالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) خَطاباً لِأَمیرِ الْمُؤمِنینَ(ع): لأَنْ یَهْدِیَ اللَّهُ عَلَى یَدَیْکَ رَجُلاً خَیْرٌ لَکَ مِمّا طَلَعَتْ عَلَیْهِ الشَّمْسُ .  پیامبر اکرم(ص)خطاب به امیرالمومنین(ع)فرمودند:هرگاه یک نفر را خداوند به دست تو هدایت کند از آن چه که خورشید بر آن مى تابد براى تو بهتر است .

قالَ رَسُولُ اللَّهِ‏(ص): ائْتَمِرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَتَناهَوا عَنِ الْمُنْکَرِ ، فَإِذا رَأَیْتَ دیناً مُؤَثِّرَةً وَشُحّاً مُطاعاً وَهَوى مُتَّبَعاً وَإعْجابَ کُلّ ذی رَأْیٍّ بِرَأْیِهِ  فَعَلَیْکَ بِخَویصَهِ نَفْسِکَ وَذَرِالنّاسَ عَامَهُمْ .  پیامبر اسلام(ص)فرمودند: امر به معروف و نهى از منکر کنید، امّا هنگامى که دیدید مردم، دنیا را مقدّم داشته و بُخل و هوى بر آن ها حکومت مى‏کند، و هرکس تنها راى خود را مى‏پسندد )وگوشش بدهکار سخن حق دیگرى نیست(، به خویشتن بپردازید و مردم عوام را رها کنید.

قالَ رَسُولُ اللَّهِ‏(ص): إنّ النّاسَ إذا رَأَوا الْمُنْکَرَ لا یُغَیِّرُونَهُ أَوْ شَکَ أَنْ یَعُمَّهُمُ اللَّهُ بِعِقابِهِ .  پیامبر اسلام(ص)فرمودند: به راستى که مردم وقتى منکر و کار زشتى را ببینند و جلوى آن را نگیرند و تغییرش ندهند، به زودی خداوند همه ی آن‏ها را به عقاب آن منکر گرفتار کند .

قالَ رَسُولُ اللَّهِ‏(ص): خَیْرُ النّاسِ آمَرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَأَنْهاهُمْ عَنِ الْمُنْکَرِ وَأَتْقاهُمْ اللَّهَ وَأَرْضاهُمْ .   پیامبر اسلام(ص)فرمودند: بهترین مردم کسى است که از همه بیشتر امر به معروف و نهى از منکر کند و آن کس که پرهیزگار تر باشد و از کارهاى خدا خشنودتر از همه باشد .

قالَ رَسُولُ اللَّهِ‏(ص): وَالَّذی نَفْسی بِیَدِهِ لَیَخْرُجُنَّ مِنْ اُمَّتی مِنْ قُبُورِهِمْ فی صُورَةِ الْقِرَدَةِ وَالْخَنازیرِ بِمُداهَنَتِهِمْ فی الْمَعاصی وَکَفِّهِمْ عَنِ النَّهْیِ وَهُمْ یَسْتَطیعُونَ .  رسول خدا(ص)فرمودند: قسم به کسى که جانم در دست قدرت اوست برخى از امّتم در قیامت به صورت میمون و خوک محشور مى شوند به خاطر مدارا کردن و بى تفاوتى آن ها در برابرگناهان، وخوددارى از نهى از منکر در حالى که قدرت آن را داشتند .

قالَ رَسُولُ اللَّهِ‏(ص): إِنَّ اللَّهَ لَیَسْأَلُ الْعَبْدَ یَوْمَ الْقِیَامَهِ حَتَّى یَقُولَ: مامَنَعَکَ إِذْ رَأَیْتَ الْمُنْکَرَأَنْ تُنْکِرَهُ .  پیامبر اسلام(ص)فرمودند: به راستى که روز قیامت خداوند به طور حتم از بنده مى‏پرسد: چه چیز مانع تو شده بود که منکرات را مى‏دیدى و از آن جلوگیرى نمى‏کردی؟ 

قالَ رَسُولُ اللَّهِ‏(ص): أَفْضَلُ شُهَدَاءِ أُمَّتِی رَجُلٌ قامَ إلَى إمامٍ جَائِرٍ فَأَمَرَهُ بِالْمَعْرُوفِ ، وَنَهاهُ عَنْ الْمُنْکَرِ فَقَتَلَهُ عَلَى ذلِکَ فَذلِکَ الشَّهِیدُ مَنْزِلَتُهُ فِی الْجَنَّهِ بَیْنَ حَمْزَةَ ، وَجَعْفَرٍ .  پیامبر گرامى اسلام(ص)فرمودند: با فضیلت‏ترین شهداى امّت من کسانی اند که در مقابل حاکم ستمگر بایستند و او را امر به معروف و نهى از منکر کنند، سپس آن حاکم به خاطراین کاراورابه شهادت برساند.جایگاه و منزلت این شهید فردای قیامت بین حمزه (عموى پیامبر) وجعفر طیّار خواهد بود .

قالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص): إِیَّاکُمْ وَالْجُلُوسَ عَلَى الطُّرُقاتِ. فَقالُوا : ما لَنا بُدٌّ إِنَّما هِیَ مَجالِسُنا نَتَحَدَّثُ فِیها. قالَ : فَإِذا أَبَیْتُمْ إِلّا الْمَجالِسَ فَأَعْطُوا الطَّرِیقَ حَقَّها قالُوا : وَما حَقُّ الطَّرِیقِ؟ قالَ : غَضُّ الْبَصَرِ ، وَکَفُّ الأَذَى ، وَرَدُّ السَّلامِ ، وَأَمْرٌ بِالْمَعْرُوفِ وَنَهْیٌ عَنْ الْمُنْکَرِ . رسول خدا(ص)فرمودند: اى مردم! درسرراه ها و ننشینید، آن‏ها عرض کردند: ما چاره‏اى نداریم آن جاها محل نشستن مایند که مى‏نشینیم وحرف مى‏زنیم رسول خدا فرمودند: حالا که از فرمان من سرپیچى مى‏کنید و مى‏خواهید در آن جاها بنشینید پس حق راه‏ها را مراعات نمایید، آن‏ها عرض کردند: حق راه‏ها چیست؟ آن حضرت فرمود: (پنج چیز است) چشم پوشى کردن از نگاه به نامحرم، آزار نرساندن و مزاحم نشدن دیگران، جواب سلام را دادن، امر به معروف کردن و نهى از منکر نمودن .

قالَ رَسُولُ اللَّهِ‏(ص): أَلا کُلُّکُمْ راعٍ وَکُلُّکُمْ مَسْئُولٌ عَنْ رَعِیَّتِهِ ، فَالاَْمیرُ عَلَى النّاسِ راعٍ وَهُوَ مَسْئُولٌ عَنْ رَعِیَّتِهِ ، وَالرَّجُلُ رَاعٍ عَلَى أَهْلِ بَیْتِهِ . وَالْمَرْأَةٌ رَاعِیَهٌ عَلى أَهْلِ بَیْتِ بَعْلِهاوَوَلَدِهِ هِیَ مَسْئُولَهٌ عَنْهُمْ أَ لا وَکُلُّکُمْ مَسْئُولٌ عَنْ رَعِیَّتِهِ .  رسول گرامى اسلام(ص)فرمودند: آگاه باشید که همه ی شما نگهبانید و همه در برابر کسانى که مسؤولیت نگهبانى آن ها در دست شما ست مسؤولید، و حاکم و فرمانروا و نگهبان مردم در برابر آن ها مسؤول است. مرد مسؤولیت نگهبانى خانواده ی خویش را دارد، و در مقابل آن ها مسؤول است، و زن هم نگهبان و مسؤول خانواده، شوهر و فرزندان است، و در برابر آن ها مسؤول .آگاه باشید که همه ی شما نگهبانید، و همه شما در برابرکسانى که مسؤولیت آن‏ها به عهده ی شماست بازخواست خواهید شد .

قالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص): لَیْسَ مِنّا مَنْ لَمْ یُوَقِّرْ الْکَبِیرَ ، وَیَرْحَمِ الصَّغِیرَ ، وَیَأْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ ، وَیَنْهَ عَنِ الْمُنْکَرِ .  پیامبر بزرگوار اسلام(ص)فرمودند: کسى که بزرگى را احترام نکند، و به کوچک‏تر از خود رحم نکند، و امر به معروف و نهى از منکر ننماید، از گروه ما مسلمان‏ها نیست .

قالَ رَسُولُ اللَّهِ‏(ص): إِنَّ اللَّهَ تَبارَکَ وَتَعالى لَیُبْغِضُ الْمُؤْمِنَ الضَّعِیفَ الَّذِی لا دِینَ لَهُ . فَقِیلَ لَهُ : وَما الْمُؤْمِنُ الَّذِی لا دِینَ لَهُ؟ قالَ : الَّذِی لا یَنْهَى عَنِ الْمُنْکَر .  پیامبر اسلام(ص)فرمودند: همانا خداوند متعال مومن ضعیفى را که دین ندارد دشمن می شمارد .به آن حضرت عرض شد: مومنى که دین ندارد چه کسى هست؟حضرت فرمودند: اوکسى است که نهى ازمنکر نمى کند .

قالَ رَسُولُ اللَّهِ‏(ص): إِنَّ اللَّهَ تَعالى لا یُعَذِّبُ الْعامَّهَ بِعَمَلِ الْخاصَّهِ حَتّى یَرَوا الْمُنْکَرَ بَیْنَ ظَهْرانِیهِمْ وَهُمْ قادِرُونَ عَلى أَنْ یُنْکِرُوهُ فَلا یُنْکِرُوا ، فَإِذا فَعَلُوا ذلِکَ عَذَّبَ اللَّهُ الْعَامَّةَ وَالْخاصَّهَ .  پیامبر اسلام(ص)فرمودند: خداوند تبارک و تعالى عموم مردم را به خاطر عمل گروه خاص عذاب نمى‏کند مگر این که آن‏ها ببینند که در بین شان کار منکرى انجام داده مى‏شود وتوانایى نهی آن را هم دارندولى آن را نهی نمى‏کنند،وقتى چنین سهل انگاری کنند خداوند عام وخاص را عذاب خواهد کرد .

( سُئِلَ رسولُ اللَّهِ (ص) مَن أتقى الناسِ ؟ قال :) آمَرُهم بالمعروفِ  أنْهاهم عن المنکر   از آن حضرت پرسیدند : پرهیز کار ترین مردم کیست ؟ فرمود : آن که بیش از همه امر به معروف و نهى‏ازمنکرکند.إنَّ اللَّهَ لا یُعَذِّبُ الخاصَّةَ بِذُنوبِ العامَّةِ حتّى یَظْهَرَ المنکرُ بینَ أظْهُرِهم و هُم قادِرونَ على أَنْ یُنکِروه فلا یُنکِرونَه  . خداوند خواص را به سبب گناهان عوام کیفر نمى دهد مگر آنکه گناه در میان مردم رواج یابد و خواص توانایى باز داشتن ایشان از گناه را داشته باشند ولى چنین نکنند.والذى نفسى بیده لَیَخرُجُنَّ مِن اُمّتى مِن قُبورِهم فى صورةِ القِروَةِ و الخَنازیرِ بِمُداهَنَتهم فى المعاصى و کَفِّهم عن النهى  . سوگند به کسى که جانم به دست اوست ، گروهى از امت من در روز قیامت به صورت بوزینه و خوک از قبرهایشان بیرون مى آیند زیرا در دنیا در نهى از منکر سهل انگارى مى کردند.هیچ کار نیکى را حقیر مشمار با برادر خود خلف وعده مکن .هر که به نیکى وادار کند وادار کردنش نیز به نیکى باشد . لایزال النّاس بخیر ما امروا بالمعروف و نهوا عن المنکر و تعاونوا على البرّ و التّقوى فاذا لم یفعلوا ذلک نزعت منهم البرکات. خیر و برکت در میان مردم از بین نمى‏رود تا زمانى که امربه‏معروف و نهى‏ازمنکر کنند و یکدیگر را در کار نیک و پارسایى یارى دهند، اما هرگاه از این امور دست بردارند، برکات از آنها گرفته مى‏شود.

لتامرنّ بالمعروف و لتنهنّ عن المنکر او لیعمّنّکم عذاب اللّه. باید مجدّانه و مصرّانه امربه‏معروف و نهى‏ازمنکر کنید وگرنه قطعا ومسلّما عذاب خداوند، همه شما را فرا خواهد گرفت.من راى منکم منکرا فلینکر بیده ان استطاع فان لم یستطع فبلسانه فان لم یستطع فبقلبه. هر که گناهى ببیند باید مانع انجام آن شود اگر نتواند، باید با زبان گنهکار را نهى کند و اگر باز هم نتوانست با دل خویش از آن بیزارى جوید.من امر بمعروف او نهى عن منکر او دلّ على خیر او اشار به فهو شریک.  کسى که امر به ‏معروف یا نهى ‏از منکر کند، یا به کار خیر رهنمون شود، یا در صورتى که با او مشورت کنند به کار نیک توصیه کند، در پاداش آن شریک خواهد بود.کیف بکم اذا امرتم بالمنکر و نهیتم عن المعروف فقیل له یا رسول اللّه و یکون ذلک قال نعم و شرّ من ذلک کیف بکم اذا رایتم المعروف منکرا و المنکر معروفا.  زمانى بر شما خواهد آمد که امر به منکر و نهى از معروف کنید؛ (از آن حضرت پرسیدند آیا واقعا چنین زمانى خواهد آمد؟ فرمود) آرى و بدتر از این هم خواهد شد و آن زمانى است که نیکى را زشت و گناه را نیک بشمرید.اذا لم یامروا بالمعروف و لم ینهوا عن المنکر و لم یتبعوا الاخیار من اهل بیتی سلط الله علیهم اشرارهم فیدعو عند ذلک خیارهم فلا یستجاب لهم.  هرگاه مردم امربه‏معروف و نهى‏ازمنکر نکنند و از برگزیدگان از اهل بیت من پیروى ننمایند، خداوند اشرار را بر ایشان مسلط گرداند؛ پس نیکان دعا کنند ولى مستجاب نشود.ما جمیع اعمال البرّ کلّها و الجهاد فی سبیل اللّه عند الامر بالمعروف و النّهی عن المنکر الاّ کنفثة فى بحر لجّى. همه کارهاى نیک، حتى جهاد در راه خدا در مقایسه با امر به ‏معروف و نهى ‏از منکر، چون آب دهان، قطره‏اى نسبت به دریایى پهناور است.من امر بالمعروف و نهى عن المنکر فهو خلیفة اللّه فی ارضه. هر کس امربه‏معروف و نهى‏ازمنکر کند، جانشین خداوند در زمین خواهد بود.انّ اللّه عزّ و جلّ لیبغض المومن الضّعیف الّذی لا دین له فقیل له و ما المومن الّذی لا دین له قال الّذی لا ینهى عن المنکر. خداوند بیزار است از مؤمن ناتوانِ بى‏دین؛ (از ایشان پرسیدند؛ مؤمن بى‏دین کیست؟ فرمود:) کسى که نهى‏ازمنکر نمى‏کند.لیس منّا من لم یرحم صغیرنا و لم یوقّر کبیرنا و لم یامر بالمعروف و لم ینه عن المنکر. از ما نیست هر کس کوچک ما را ننوازد و بزرگ ما را احترام ننماید امر به‏ معروف و نهى ‏از منکر نکند.اذا امّتی تواکلت الامر بالمعروف و النّهی عن المنکر فلیاذنوا بوقاع من اللّه. هرگاه امتم، در عمل به وظیفه امربه‏معروف و نهى‏ازمنکر کوتاهى کنند و این کار را به یکدیگر واگذار نمایند، باید آماده جنگ با خداوند باشند.

منبر سی و چهارم : امر به‏ معروف و نهى‏ از منکردرکلام علوی(ع)

آیه: الذین ان مکّناهم فی الارض اقاموا الصلاه و آتوا الزکاه و امروا بالمعروف و نهوا عن المنکر و لله عاقبه الامور .این آیه و هم‌چنین آیات 71، 111 و 112 از سوره‌ی توبه، امر به معروف و نهی از منکر را از اوصاف لازمه‌ی مؤمنین و به عنوان شأنی از شؤون ولایت برخی از مؤمنان بر دیگران شمرده است.

حدیث: عَنْ اَمیرِالمُؤْمِنین علیه السلام: وَ مِنْهُمْ تارِکٌ لاِءنْکارِ المُنْکَرِ بِقَلْبِهِ وَ لِسانِهِ وَ یَدهِ فـَذلِکَ مَیـِّتُ الأَحْـیاءِ على علیه السلام فرمودند: گروهى از مردم مبارزه با منکر را با دل و زبان و دست ترک مى کنند (در برابر خلافکار هیچ گونه عکس العملى نشان نمى دهند) پس اینها در حقیقت مردگانى زنده نما هستند.

سیمای امربه معروف و نهی از منکر: امر به‏ معروف و نهى‏ از منکردرکلام علوی(ع):

مَن کانتْ فیه ثلاثٌ سَلِمتْ له الذنیا و الآخرةُ : یأمُر بالمعروفِ و یأتَمِرُ به و یَنهى عن المنکرِ و یَنتَهى عنه و یُحافِظُ على حدودِ اللَّهِ جَلَّ و عَلا. هر که سه خصلت در او باشد در دنیا و آخرت از سلامت برخوردار خواهد بود ، امر به معروف کند و خود نیز بدان عمل نماید . نهى از منکر نماید و خود نیز از آن اجتناب کند و نگهبان فرا ئض  خداوند بزرگ باشد .

لا تَترُکوا الأمرَ بالمعروفِ و النهىَ عن المنکرِ فیُوَلّى علیکم أشرارُکم . امر به معروف و نهى از منکر را ترک نکنید که تبهکاران بر شما چیره مى گردند.

أنکِرِ المنکَر بیدِک و لسانِک و بایِنْ مَن فَعَله بجُهدِک و لا تَأخُذک فى اللَّهِ لومةُ لائِمٍ. مردم را با دست و زبانت از کار زشت نهى کن و هر اندازه مى توانى از گنهکاران دورى کن و در راه خدا از سرزنش مردم مهراس .

فمِنهُم المُنکرِ لِلمنکرِ بیده و لسانِه و قلبِه فذلک المستکمِلُ لِخِصالِ الخیرِ. برخى از مردم با دست و زبان و دلشان نهى از منکر مى کنند . چنین کسانى خصلتهاى نیک را به‏کمال‏رسانده‏اند

مَن تَرکَ إنکارَ المنکرِ بقلبِه و یدِه و لسانِه فهو میِّتٌ بینَ الأحیاءِ. هر که نهى از منکر را با دل و دست و زبانش ترک کند ، مرده اى در میان زندگان است .

ظَهَر الفسادُ فلا مُنکرٌ مُغَیِّرٌ و لا زاجِرٌ مزدَجِرٌ أفَبِهذا تُریدونَ أن تُجاوِروا اللَّهَ فى دارِ قُدسِه .فساد رواج یافته اما کسى نیست از آن نهى کند و مانع آن شود . آیا اینگونه مى خواهید در بهشت از جوار خداوند و از عزیز ترین دوستان او باشید . این مقام بسیار دور از دسترس شماست .

إنّ اللَّهَ تبارک و تعالى لم یَرضَ مِن اولیائِه أن یُعصى فى الأرضِ و هم سُکوتٌ مُذعِنونَ لا یَأمُرونَ بالمعروفِ و لا یَنهَونَ عن المنکر . خداوند متعال راضى نیست که در زمین گناهى صورت گیرد و اولیائش نسبت به آن سکوت اختیار کنند و تلسیم شوند و امر به معروف و نهى از منکر ننمایند.

إنَّما اُمِرتُم بالنهىِ بعدَ التَناهى.جز این نیست که شما مأمورید اول خودتان از گناهان اجتناب کنید آنگاه دیگران را از آن باز دارید.

لَعَنَ اللَّهُ الآمرینَ بالمعروفِ التارِکینَ له و الناهینَ عن المنکرِ العامِلینَ به  . نفرین خدا بر آنان باد که امر به معروف مى کنند در حالى که خودشان آن کار نیک را ترک کرده اند و نهى از منکرى مى کنند که خود مرتکب آن مى شوند.

مَن أمَر بالمعروفِ شَدَّ ظُهورَ المؤمنینَ و مَن نَهى عن المنکرِ أرغَم اُنطوفَ الکافرینَ.  هرکه امر به معروف کند سبب پشتگرمى و تقویت مؤمنین مى گردد و هر که نهى از منکر نماید کافران را به خاک مذلت مى نشاند.

انّما هَلَک مَن قبلَکم حینَما عَمِلوا بالمَعاصى و لم یَنْههم الرَبّانیّونَ و الأحبارُ عن ذلک .  سبب هلاکت و معذب شدن پیشینیان شما فقط اینبود که مرتکب گناهان شدند و علماى ربانى و دانشمندان آنان را از گناه نهى نکردند.

أمَرنا رسولُ اللَّهِ صلى الله علیه و آله أن نَلقى أهلَ المعاصى بوُجوهٍ مُنکفَهِرّةٍ . پیامبر خدا (ص) به ما امر فرموده است که با چهره اى عبوس و خشمگین با گنهکاران روبرو شویم .

إنَّ الأمرَ بالمعروفِ و النَهىَ عن المنکرِ لَخُلُقانِ مِن خُلُقِ اللَّهِ سبحانه وإنَّها لا یُفَرِّبانِ مِن أجَلٍ و لا یَنقُصانِ مِن رِزقٍ  .   امر به معروف و نهى از منکر دو صفت از اوصاف خداوند سبحان است و این دو عمل نه اجل انسان را نزدیک مى کند و نه روزى را کم مى گرداند.

إنَّ اللَّهَ سبحانَه لم یَلعَن القَرنَ الماضى بینَ أیدیکم إلّا لِتَرکهم الأمرَ بالمعروفِ و النهىَ عن المنکرِ  خداوند سبحان پیشینیان را لعنت نکرد و از رحمت خدا دور نفرمود مگر به سبب ترک امر به معروف و نهى‏ازمنکر.

کُنْ آمِراً بالمعروفِ و عاملاً به و لا تَکُنْ‏مِمَّن یأمُر به و ینتهى عنه فتَبوءُ بإثمِه و تَتَعَرَّضُ لِمَقتِ ربِّه  .مردم را به کار نیک دعوت کن و خود نیز به آن کار نیک عمل کن و جزء کسانى که امر به معروف مى کنند ولى خود آن کار نیک را انجام نمى دهند مباش که گرفتار گناه آن شده در معرض خشم پروردگار قرار خواهى گرفت .

قِوامُ الشریعةِ بالأمرِ بالمعروفِ و النهىِ عن المنکرِ  قوام و بقاء شریعت وابسته به امر به معروف و نهى از منکر است .مما مِن قومٍ عَمِلوا بالمَعاصى و بینَهم مَن یَقدِرُ أن یُنکِرَ علیهم فلم یفعَلْ إلّا یوشِکُ أن یَعُمُّهم اللَّهُ بعذابٍ مِن عندِه . اگر مردمى گرفتار گناهان شوند و میان ایشان کسى باشد که بتواند آنان را از آن گناهان باز دارد ولى چنین‏نکند ، خداوند بزودى همه ایشان را مشمول عذاب خواهد فرمود.سیأتى علیکم مِن بعدى زمانٌ لیسَ فیه شى‏ءٌ أخفى من الحقِّ ... و لا فى البِلادِ شى‏ءٌ أنکَر من المعروفِ و لا أعرفَ مِن المنکرِ  .  بزودى زمانى خواهد آمد که حقیقت پنهانتر از هر چیز دیگر خواهد شد ...و در شهر ها هیچ چیز نا شناخته تر از کار نیک و آشنا تر از گناه نخواهد بود.

یَقبَحُ على الرحلِ اِن یُنکِرَ على الناسِ مُنکَراتٍ و یَناهم عن الرذائِلِ و السیِّئاتِ و اذا خَلا بنفسِه ارتَکبَها .براى انسان بسى زشت است که گناهان مردم را زشت شمارد و آنان را از صفات زشت و گناهان نهى کند ولى خودش در نهان همان کارهاى زشت را مرتکب شود.

لَعَنَ اللَّهُ السُفَهاءَ لِرُکوبِ المَعاصى و الحُلَماءَ لِتَرکِ التَناهى . خداوند سفها را به سبب ارتکاب معاصى و حلما را به علت ترک نهى از منکر لعنت کرد و از رحمت خود دورنمود.

لَتَأمُرُنَّ بالمعروفِ و لَتَنهُنَّ عن المنکرِ و لَتَأخُذُنَّ على بهِ السفیهِ و لَتَأطَرُنَّه على الحقِّ أطَراً او لَیَضرِبَنَّ اللَّهُ قُلوبَ بعضِکم على بعضٍ و یَلعنَکم کما لَعَنَهم .حتماً باید امر به معروف و نهى از منکر کنید و دست افراد نادان را بگیرید و به سوى حق دعوت نمایید وگرنه خداوند قلوب شما را همانند یکدیگر مى کند و شما را از رحمت خود دور مى سازد همانگونه که آنها را دور ساخته‏است .

مَن لم یَعرِف بقلبِه معروفا و لم یُنکِر مُنکَراً قُلِبَ فجُعِلَ أعلاه أسفلَه و أسفلُه أعلاه.  هر که به دل معروف را بشناسد و از منکر بیزار نباشد ، فطرتش وارونه شده و ضمیرش زیر و رو شود.هر که نهى از منکر و زشتى کند بینى فاسقین را بخاک مى مالد.نیکو کارى سودمند ترین زراعت و بالا ترین گنج است .همانا امر به معروف و نهى از منکر دو صفت از اوصاف خداوند است .امر به  معروف و نهى از منکر را ترک نکنید که تبهکاران بر شما چیره مى گردند.امر به معروف و نهى از منکر برترین عمل از اعمال خلق است .ارزش امر به معروف و نهى از منکر از همه عبادات و اعمال نیک بیشتر است .هر کس امر به معروف و نهى از منکر کند مؤمنان را قدرتمند مى کند.از کار خوب هیچ رخ متاب که فرصت از دست گرفته مى شود.نیکى را بسیار بکار بستن عمر را زیاد مى کند و انسان را نامور مى سازد.

من کانت له ثلاث سلمت له الدّنیا و الآخرة یامر بالمعروف و یاتمر به و ینهى عن المنکر و ینتهی عنه و یحافظ على حدود اللّه‏ جلّ و علا. هر که سه خصلت در او باشد، در دنیا و آخرت از سلامت برخوردار خواهد بود؛ امر به ‏معروف کند و خود نیز به آن عمل نماید، نهى ‏از منکر نماید؛ و خود نیز از آن اجتناب کند و نگهبان فرائض خداوند بزرگ باشد.لا تترکوا الامر بالمعروف و النّهی عن المنکر فیولّى علیکم اشرارکم.  امر به ‏معروف و نهى ‏از منکر را ترک نکنید که تبهکاران بر شما چیره مى‏گردند.انکر المنکر بیدک و لسانک و باین من فعله بجهدک و جاهد فی اللّه حقّ جهاده و لا تاخذک فی اللّه لومة لائم. مردم را با دست و زبانت از کار زشت نهى کن و هر اندازه مى‏توانى از گنهکاران دورى گزین و در راه خدا از سرزنش مردم مهراس.فمنهم المنکر للمنکر بیده و لسانه و قلبه فذلک المستکمل لخصال الخیر. برخى از مردم با دست و زبان و دلشان نهى‏ازمنکر مى‏کنند؛ چنین کسانى خصلتهاى نیک را به کمال رسانده‏اند.محمّد بن الحسن قال قال امیر المومنین ع من ترک انکار المنکر بقلبه و لسانه (و یده) فهو میّت بین الاحیاء. هر که نهى ‏از منکر را با دل و دست و زبانش ترک کند، مرده‏اى در میان زندگان است.ظهر الفساد فلا منکر مغیّر و لا زاجر مزدجر افبهذا تریدون ان تجاوروا اللّه فى دار قدسه و تکونوا اعزّ اولیائه عنده هیهات. فساد رواج یافته، اما کسى نیست از آن نهى کند و مانع آن شود؛ آیا اینگونه مى‏خواهید در بهشت برین در جوار خداوند و از عزیزترین دوستان او باشید؛ این مقام بسیار دور از دسترس شماست.ان الله تعالى ذکره لم یرض من اولیائه ان یعصى فی الارض و هم سکوت مذعنون لا یامرون بمعروف و لا ینهون عن منکر. خداوند متعال راضى نیست که در زمین، گناهى صورت گیرد و اولیائش نسبت به آن سکوت اختیار کنند و تسلیم شوند و امر به ‏معروف و نهى ‏از منکر ننمایند.انّما امرتم بالنّهی بعد التّناهى. جز این نیست که شما مأمورید اول خودتان از گناهان اجتناب کنید، آنگاه دیگران را از آن باز دارید.لعن اللّه الآمرین بالمعروف التّارکین له و النّاهین عن المنکر العاملین به. نفرین خدا بر آنان باد که امر به ‏معروف مى‏کنند، در حالى که خودشان آن کار نیک را ترک کرده‏اند و نهى‏ازمنکرى مى‏کنند که خود مرتکب آن مى‏شوند.من امر بالمعروف شدّ ظهور المومنین و من نهى عن المنکر ارغم انوف الکافرین.

هر که امر به ‏معروف کند، سبب پشتگرمى و تقویت مؤمنین مى‏گردد و هر که نهى ‏از منکر نماید، بینی کافران را به خاک می‌مالد. انّما هلک من کان قبلکم حیثما عملوا من المعاصی و لم ینههم الرّبّانیّون و الاحبار عن ذلک. سبب هلاکت و معذب شدن پیشینیان شما، فقط این بود که مرتکب گناهان شدند و علماى ربانى و دانشمندان آنان را از گناه نهى نکردند.قال امیر المومنین (ع) امرنا رسول اللّه ص ان نلقى اهل المعاصی بوجوه مکفهرّة. پیامبر خدا (ص) به ما امر فرموده است که با چهره‏اى عبوس و خشمگین با گنهکاران روبرو شویم.انّ الامر بالمعروف و النّهی عن المنکر لخلقان من خلق اللّه سبحانه و انّهما لا یقرّبان من اجل و لا ینقصان من رزق. امر به ‏معروف و نهى‏ از منکر، دو صفت از اوصاف خداوند سبحان است و این دو عمل، نه اجل انسان را نزدیک مى‏کند و نه روزى را کم مى‏گرداند.انّ اللّه سبحانه لم یلعن القرن الماضی بین ایدیکم الاّ لترکهم الامر بالمعروف و النّهی عن المنکر. خداوند سبحان پیشینیان را لعنت نکرد و از رحمت خود دور نفرمود، مگر به سبب ترک امر به ‏معروف و نهى‏ از منکر.و قال (ع) کن آمرا بالمعروف و عاملا به و لا تکن ممّن یامر به و یناى عنه فیبوء باثمه و یتعرّض لمقت ربّه. مردم را به کار نیک دعوت کن و خود نیز به آن کار نیک عمل کن و جزء کسانى که امربه‏معروف مى‏کنند، ولى خود آن کار نیک را انجام نمى‏دهند مباش که گرفتار گناه آن شده، در معرض خشم پروردگار قرار خواهى گرفت.قوام الشریعة الامر بالمعروف و النهی عن المنکر. قوام و بقاء شریعت، وابسته به امربه‏معروف و نهى‏ازمنکر است.سیاتى علیکم من بعدى زمان لیس فیه شی‏ء اخفى من الحق و لا فی البلاد شی‏ء انکر من المعروف و لا اعرف من المنکر. بزودى زمانى خواهد آمد که حقیقت، پنهانتر از هر چیز دیگر خواهد شد... و در شهرها هیچ چیز ناشناخته‏تر از کار نیک و آشناتر از گناه نخواهد بود.یقبح على الرجل ان ینکر على الناس منکرات و ینهاهم عن رذائل و سیئات و اذا خلا بنفسه. براى انسان بسى زشت است که گناهان مردم را زشت شمارد و آنان را از صفات زشت و گناهان نهى کند، ولى خودش در نهان همان کارهاى زشت را مرتکب شود.لعن اللّه السّفهاء لرکوب المعاصی و الحلماء لترک التّناهى. خداوند سفیهان را به سبب ارتکاب معاصى و حلیمان را به علت ترک نهی از منکر، لعنت کرد و از رحمت خود دور نمود.من لم یعرف بقلبه معروفا و لم ینکر منکرا قلب فجعل اعلاه اسفله و اسفله اعلاه. هر که به دل معروف نشناسد و از منکر بیزار نباشد، فطرتش وارونه شده و ضمیرش زیر و رو گردد.ایّها المومنون انّه من راى عدوانا یعمل به و منکرا یدعى الیه فانکره بقلبه فقد سلم و برى و من انکره بلسانه فقد اجر و هو افضل‏من صاحبه و من انکره بالسّیف لتکون کلمة اللّه هی العلیا و کلمة الظّالمین هی السّفلى فذلک الّذی اصاب سبیل الهدى و قام على الطّریق و نوّر فی قلبه الیقین. اى مؤمنان! آن که ببیند ستمى مى‏رانند یا مردم را به منکرى مى‏خوانند و او، به دل خود آن را نپسندد، سالم مانده و گناه نورزیده است و آن که آن را به زبان انکار کرد، مزد یافت و از آن که به دل انکار کرد برتر است، و آنکه با شمشیر به انکار برخاست تا کلام خدا بلند و گفتار ستمگران پست گردد، او کسى است که راه رستگارى را یافت و بر آن ایستاد و نور یقین در دلش تافت.فمنهم المنکر للمنکر بیده و لسانه و قلبه فذلک المستکمل لخصال الخیر و منهم المنکر بلسانه و قلبه و التّارک بیده فذلک متمسّک بخصلتین من خصال الخیر و مضیّع خصلة و منهم المنکر بقلبه و التّارک بیده و لسانه فذلک الّذی ضیّع اشرف الخصلتین من الثّلاث و تمسّک بواحدة و منهم تارک لانکار المنکر بلسانه و قلبه و یده فذلک میّت الاحیاء و ما اعمال البرّ کلّها و الجهاد فی سبیل‏اللّه عند الامر بالمعروف و النّهی عن المنکر الاّ کنفثة فی بحر لجّیّ و انّ الامر بالمعروف‏والنّهی عن المنکر لا یقرّبان من اجل و لا ینقصان من رزق و افضل من ذلک کلّه کلمة عدل عند امام جائر. از مردم کسى است که کار زشت را ناپسند مى‏شمارد و به دست و زبان و دل خود، آن را ناخوش ‌دارد، چنین کسى، خصلتهاى نیک را به کمال رسانیده و از آنان کسى است که با زبان و دل خود انکار کند و دست به کار نبرد، چنین کسى، دو خصلت از خصلتهاى نیک را گرفته و خصلتى را تباه ساخته، و از آنان کسى است که منکر را به دل زشت مى‏دارد و به دست و زبان خود بر آن انکار نیاورد، چنین کسى دو خصلت را که شریف‏تر است ضایع ساخته و به یک خصلت پرداخته، و از آنان کسى است که منکر را باز ندارد به دست و زبان و دل، چنین کسى مرده‏اى است میان زندگان، و همه کارهاى نیک و جهاد در راه خدا برابر امربه‏معروف و نهى‏ازمنکر چون دمیدنى است به دریاى پرموج پهناور و همانا امربه‏معروف و نهى‏ازمنکر نه اجلى نزدیک کنند و نه از مقدار روزى بکاهند و فاضلتر از همه اینها سخن عدالت است که پیش روى حاکمى ستمکار گویند.اوّل ما تغلبون علیه من الجهاد الجهاد بایدیکم ثمّ بالسنتکم ثمّ بقلوبکم فمن لم یعرف بقلبه معروفا و لم ینکر منکرا قلب ‏فجعل اعلاه اسفله و اسفله اعلاه. نخست درجه از جهاد که آن را باز مى‏نمایند، جهاد با دستان بود، پس جهاد با زبان، پس جهاد با دلتان، و آن که به دل، کار نیکى را نستاید و کار زشت، او را ناخوش نیاید؛ طبیعتش دگرگون شود چنانچه پستى وى بلند شود و بلندش سرگون.و یسیرون فی الشّهوات المعروف فیهم ما عرفوا و المنکر عندهم ما انکروا. به راه شهوتها مى‏روند؛ معروف‏ نزدشان چیزى است که شناسند و بدان خرسندند، و منکر آن است که آن را نپسندند. (در واقع ملاک خوبی و بدی سلیقه و پسند آنهاست)و لا فی البلاد شی‏ء انکر من المعروف و لا اعرف من المنکر. و در شهرها، چیزى از معروف ناشناخته‏تر نباشد و نه شناخته‏تر از منکر.لعن اللّه الآمرین بالمعروف التّارکین له و النّاهین عن المنکر العاملین به. لعنت خدا بر آنان که به معروف فرمان دهند و خود، آن را واگذارند و از منکر باز دارند و خود، آن را به جا آرند.و لا عندهم انکر من المعروف و لا اعرف من المنکر. در نظرشان بدتر از معروف چیزی نیست و خوب‌تر از منکر برای آنها یافت نمی‌شود.و فرشتکم المعروف من قولی و فعلی و اریتکم کرائم الاخلاق من نفسى.با گفتار و کردار خویش، معروف را میان شما گستردم و با خوى خود، نشان دادم که اخلاق گزیده چیست؟

منبر سی وپنجم : امر به ‏معروف و نهى‏ از منکردرکلام حسینی(ع)

آیه: یُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَ الْیَوْمِ اْلآخِرِ وَ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَر ... » [سوره آل عمران، آیه 114.] به خدا و روز دیگر ایمان می آورند؛ امر به معروف و نهی از منکر می کنند؛...

حدیث: عَنْ رَسُولِ اللّه ِ صلی الله علیه و آله: اِنَّ اللّه َ یُبْغِضُ الْمُؤْمِنَ الضَّعیفَ الَّذى لازِبْرٌحدیث لَهُ وَ هـُو الَّذى لایَنْهى عَنِ الْمُنْـکَرِ. رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: کسى که نهى از منکر نکند مورد غضب خداوند قرار مى گیرد و ایمانش ضعیف است و از عقل بهره اى نـدارد.

سیمای امربه معروف و نهی از منکر:   امر به ‏معروف و نهى‏ از منکردرکلام حسینی(ع):

انّما خرجت لطلب الاصلاح فی امّة جدّی (ص) ارید ان آمر بالمعروف و انهى عن المنکر. من فقط براى اصلاح امت جدم، قیام کرده‏ام و هدفم آن است که امربه‏معروف و نهى‏ازمنکر نمایم.

الا ترون أن الحقّ لا یعمل به و أن الباطل لا یتناهى عنه لیرغب المومن فی لقاء ربّه. آیا نمى‏بینید که به حق عمل نمى‏شود و باطل نهى نمى‏گردد؟ در چنین شرایطى، مؤمن باید مشتاق دیدار خدای خود باشد.

المنافق ینهى و لا ینتهی و یامر بما لا یاتى. منافق نهى ‏از منکر مى‏کند، ولى خودش از آن منکر دست بر نمى‏دارد و امر به کارى مى‏کند که خود، آن را انجام نمى‏دهد.

انی احب المعروف و انکر المنکر. من معروف را دوست دارم و از منکر بیزارم.

منبر سی وششم : نظام اسلامی پشتیبان ناهی از منکر

آیه: یَأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهاهُمْ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ یُحِلُّ لَهُمُ الطَّیِّباتِ ... » [سوره اعراف، آیه 157] آنها را به معروف دستور میدهد، و از منکر باز می دارد ؛اشیاء پاکیزه را برای آنها حلال می شمرد،...

حدیث: عَنْ النَّبِیّ صلی الله علیه و آله: لاتَزالُ اُمَّتی بِخَیْرٍ ما أُمِروُا بِالمَعرُوفِ وَنَهَوا عَنْ الْمُنکَرِ وَتَعاوَنُوا عَلى البِرِّ فَإذا لَمْ یَفْعَلُوا ذلِکَ نُزِعَتْ عَنهُمْ الْبَرَکاتُ. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند: همواره امت من در خیر و خوبى بسر خواهند برد مادامى که امر به معروف و نهى از منکر نموده و در کارهاى نیک همکارى داشته باشند و اگر این امور را ترک کنند برکت از میان آنان خواهد رفت.

سیمای امربه معروف و نهی از منکر: نظام اسلامی پشتیبان ناهی از منکر:

روزى بود که اگر کسى کار خلافى مرتکب مى‏شد و دیگرى به او اعتراض مى‏کرد، نظام حاکم آن اعتراض را مى‏کوبید. ما دیده بودیم که اگر گناهى انجام مى‏گرفت، گناهکار تشویق مى‏گردید؛ اما معترضِ به گناه کوبیده مى‏شد! امروز، به عکس است. امروز، نه اینکه گناه در جامعه نیست؛ هست. زمان حکومت امیر المؤمنین (علیه الصّلاة و السّلام) هم در جامعه گناه بود؛ اما مهم این است که نظام و تشکیلات حاکم بر جامعه- آن کسانى که اداره و مدیریت کشور را بر عهده دارند- میل به طرف صلاح دارند و با گناه و تخلف مخالفند.    19/10/1368/ دیدار با جمع کثیرى از اقشار مختلف مردم قم، سالروز قیام مردم قم

مامورین رسمى باید از آمر و ناهى شرعى دفاع کنند :به من نامه مى‏نویسند؛ بعضى هم تلفن مى‏کنند و مى‏گویند: «ما نهى از منکر مى‏کنیم. اما مأمورین رسمى، طرف ما را نمى‏گیرند. طرف مقابل را مى‏گیرند!» من عرض‏ مى‏کنم که مأمورین رسمى چه مأمورین انتظامى و چه مأمورین قضائی حق ندارند از مجرم دفاع کنند. باید از آمر و ناهى شرعى دفاع کنند. همه‏ى دستگاه حکومت ما باید از آمر به معروف و ناهى از منکر دفاع کند. این، وظیفه است. اگر کسى نماز بخواند و کس دیگرى به نمازگزار حمله کند، دستگاه‏هاى ما از کدامیک باید دفاع کنند؟ از نمازگزار یا از آن کسى که سجاده را از زیر پاى نمازگزار مى‏کشد؟ امر به معروف و نهى از منکر نیز همین‏طور است. امر به معروف هم مثل نماز، واجب است. در نهج البلاغه مى‏فرماید: «و ما اعمال البر کلها و الجهاد فی سبیل الله عند الامر بالمعروف و النهى عن المنکر الا کنفثة فی بحر لجی.» یعنى امر به معروف و نهى از منکر، در مقیاس وسیع و عمومى خود، حتى از جهاد بالاتر است؛ چون پایه‏ى دین را محکم مى‏کند. اساس جهاد را امر به معروف و نهى از منکر استوار مى‏کند. مگر مأمورین و مسئولین ما مى‏توانند آمر به معروف و ناهى از منکر را با دیگران مساوى قرار دهند؛ چه رسد به اینکه نقطه‏ى مقابل او را تأیید کنند!؟

22/ 04/ 1371/ فرماندهان نیروهاى مقاومت بسیج سراسر کشور، در روز شهادت امام سجاد(ع)

پشتبانی از ناهی از منکر: دولت، مجلس شوراى اسلامى، دستگاه قضائی و نیروى انتظامى، موظفند که ناهى از منکر را پشتیبانى کنند. این، وظیفه‏ى آن‏هاست.

‏29/ 07/ 1371 / دیدار با قشرهاى مختلف مردم

وظیفه ی مسئولین:ما به آحاد ملت عزیز عرض کردیم؛ و گفتیم امر به‏ معروف‏ و نهى از منکر، این واجب الهى را برپا بدارید. در بین جوانان در سرتاسر کشور، شور و غوغایى به وجود آمد. پس، پیداست که این جوانان متمایل به امر به‏ معروف‏ و نهى از منکرند. بنابراین، وظیفه‏ى ما، مسئولین، قانون‏گذاران و مجریان است که راه و زمینه را براى اجراى این واجب الهى هموار و فراهم کنیم. امروز بحمد اللّه مجلس شوراى اسلامى، مجریان، مسئولین کشور و دستگاه قضائی، همه از خود این ملتند.

‏29/ 07/ 1371 / دیدار با قشرهاى مختلف مردم

مبادا کسانى باشند که راه را جلو آمر به معروف و ناهى از منکر سد کنند! مبادا در گوشه و کنار، یا در دستگاه انتظامى یا قضائی، کسانى باشند که راه را جلو آمر به معروف و ناهى از منکر سد کنند! مبادا کسانى باشند که اگر کسى امر به‏ معروف‏ و نهى از منکر کرد، از او حمایت نکنند، بلکه از مجرم حمایت کنند! البته خبرهایى از گوشه و کنار کشور، در بعضى از موارد به گوش من مى‏رسد. هرجا که بدانم و احساس کنم و خبر اطمینان‏بخشى پیدا کنم که آمر به معروف و ناهى از منکر، خداى نکرده مورد جفاى مأمور و مسئولى قرار گرفته، خودم وارد قضیه خواهم شد.

  ‏29/ 07/ 1371 / دیدار با قشرهاى مختلف مردم

منبرسی وهفتم : گفتن به زبان بر همه واجب است

آیه: وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ یُقیمُونَ الصَّلاةَ و .. . » [سوره توبه، آیه 71] . مردان و زنان با ایمان ، ولی ( ویار و یاور ) یکدیگرند؛ امر به معروف و نهی از منکر می کنند؛ نماز را بر پا میدارند و... .

حدیث: عَنْ الصادقِ علیه السلام: اِذا رَأى الْمُنکَرَ فَلَمْ یُنکِرَهُ وَ هوُ یَقْدِرُ عَلَیْهِ، فـَقـَدْ أَحـَبَّ أَنْ یـُعْصَى اللّه ُ، وَ مَنْ أَحَبَّ اَنْ یُعْصَى اللّه ُ فَقَدْ بارَزَ اللّه َ بِالْعَداوةِ. امام صادق علیه السلام فرمودند: کسى کـه توانـائى نـهى از منـکر را داشـته باشـد و نهى از منـکر نکـند، دوست دارد که خـداوند اطـاعت نشـود، و کسى که نافرمانى خـدا را دوست داشته باشد، آشکارا بـا خـداوند دشمنى کرده است.

سیمای امربه معروف و نهی از منکر: گفتن به زبان بر همه واجب است:

امر به‏ معروف‏، یک مرحله‏ى گفتن و یک مرحله‏ى عمل دارد. مرحله‏ى عمل، یعنى اقدام با دست و با زور. این مرحله، امروز به عهده‏ى حکومت است و باید با اجازه‏ى حکومت انجام بگیرد و لا غیر. اما گفتن با زبان، بر همه واجب است و همه باید آن را بدون ملاحظه انجام بدهند . 19/10/1368/ دیدار با جمع کثیرى از اقشار مختلف مردم قم، سالروز قیام مردم قم

نهی از منکر زبانی جایز و واجب و وظیفه همه مردم در همه شرایط:البته این هیچ مجوّز آن نیست که کسانى به بهانه‏ى اینکه اطمینانشان سلب شده، قانون‏شکنى کنند. قانون‏شکنى جرم است. تخلّف از قانون و خروج از مدار قانونى براى مقابله با هر چیزى که به نظر انسان منکر مى‏آید- بدون اجازه‏ى حکومت- خودش یک جرم است؛ مگر نهى‏ از منکر زبانى، که بارها گفتیم نهى‏ از منکر زبانى جایز و واجب و وظیفه‏ى همه است و در هیچ شرایطى هم ساقط نمى‏شود؛ اما آنجایى که نوبت اجرا و عمل برسد، همه باید طبق قوانین عمل کنند. هیچ‏چیزى مجوّز این نیست که بگویند چون نیروى انتظامى و قوّه‏ى قضائیّه عمل نکردند، خودمان وارد میدان شدیم؛ نخیر، آن روزى که لازم باشد مردم براى حادثه‏اى خودشان وارد عمل شوند، رهبرى صریحاً به آن‏ها خواهد گفت.

11/05/ 1380/ پس از مراسم تنفیذ حکم ریاست جمهورى آقاى سید محمد خاتمى

همه جا، جاى نهى از منکر است: همه جا، جاى نهى از منکر است. یک دانشجو هم، در محیط درس مى‏تواند نهى از منکر کند. یک کارمند شریف هم، در محیط کار خود مى‏تواند نهى از منکر کند. یک کاسب مؤمن هم، در محیط کار خود مى‏تواند نهى از منکر کند. یک هنرمند هم، با وسایل هنرى خود، مى‏تواند نهى از منکر کند. روحانیون در محیطهاى مختلف، یکى از مهم‏ترین عوامل نهى از منکر و امر به معروفند. نمى‏شود این واجبِ بزرگ الهى را در دایره‏هاى کوچک، محدود کرد. کار هم کار همه است. این‏طور نیست که مخصوص عدّه خاصى باشد. البته هرکس وظیفه‏اى دارد. 

07/ 05/ 1371/ مقام معظم رهبرى در دیدار با علما و روحانیان

خود مردم باید وارد شوند، خود مردم باید نهى کنند:بعضى از مردم به اینجا تلفن زدند، نامه نوشتند و سفارش کردند که «آقا! شما گفتید نهى از منکر. سیل پشتیبانى‏ها هم انجام گرفت. اما عملًا کارى نشد!» عملًا چه کار مى‏خواستید بشود؟ مگر لازم است که اینجا هم دولت وارد شود یا دستگاه قضائی مستقیماً وارد شود؟ خود مردم باید وارد شوند. خود مردم باید نهى کنند. البته دولت، مجلس شوراى اسلامى، دستگاه قضائی و نیروى انتظامى، موظفند که ناهى از منکر را پشتیبانى کنند. این، وظیفه‏ى آن‏هاست. مباشر کار، خود مردم مى‏توانند باشند و باید باشند. بخش عمده‏ى قضیه، اینجاست. جوان رزمنده، خانواده‏ى شهیدداده، خانواده‏ى ایثارگر، خانواده‏ى اهل انفاق، مؤمنین نمازخوان و روزه بگیر و مسجد برو، دلسوزان انقلاب، روشن‏فکران علاقه‏مند به مفاهیم اسلامى و انقلابى؛ همه‏ى این‏ها باید در صحنه باشند .

29/ 07/ 1371 / دیدار با قشرهاى مختلف مردم

منتظر نباشید که دستگاه‏ها بیایند و کارى بکنند:در مقابل این منکرات، عامل بازدارنده، نهى است؛ نهى از منکر. بگویید: «آقا، نکن.» این تکرار «نکن»، براى طرف مقابل، شکننده است. این نکته‏ى اول؛ که نهى از منکر، اراده و تصمیم و قدرت و شجاعت لازم دارد، که بحمد اللّه، در قشرهاى مردم ما و در زن و مرد ما وجود دارد. باید آن را به کار بگیرید. منتظر نباشید که دستگاه‏ها بیایند و کارى بکنند.

29/ 07/ 1371 / دیدار با قشرهاى مختلف مردم

پس مسئولین کجایند که بیایند فساد را از بین ببرند؟!:عوامل بقا را در اسلام مشاهده کنید! یکى از عوامل بقا، همین عاشوراست. یکى از عوامل بقا، امر به‏ معروف‏ و نهى از منکر است. بدیهى است که در جامعه، فساد به وجود مى‏آید. هیچ اجتماع بشرى نیست که در آن، فساد به وجود نیاید. این فساد، چگونه باید برطرف شود؟ بعضى کسان تا چشمشان به مظاهر فساد مى‏افتد، مى‏گویند «پس مسئولین کجایند که بیایند فساد را از بین ببرند؟!» غالباً فسادى را که به چشم مى‏بینند فریاد برمى‏آورند و سراغ از مسئولین مى‏گیرند. اما آن فسادى که به چشم دیده مى‏شود، خیلى کوچک‏تر از فسادهایى است که با چشم ظاهرى در کوچه و بازار و خیابان نمى‏شود دید. کسانى که واردند، مى‏دانند و مى‏فهمند که فسادهاى کلان، اغلب از دیده‏ها پنهان است. لذا محیط جامعه باید به گونه‏اى باشد که اگر در آن فسادى پدیدار شد، فرصت رشد پیدا نکند و زود از بین برود. مثل جریانهاى عظیم آب. رودخانه‏هاى عظیم دنیا را مشاهده مى‏کنید؟ هرچه در این رودخانه‏ها آلودگى و کثافت بریزند، کمى آن طرف‏تر، تلاطم آب، سر به سنگ کوبیدن آب و حرکت آب، مواد مضر را از بین مى‏برد و در عوض، مواد حیاتى تولید مى‏کند. محیط جامعه، باید این‏گونه باشد. باید چنان زلال باشد که اگر کسى قطره‏ى فسادى هم در آن چکاند، خودِ جامعه، آن را هضم کند و از بین ببرد. چگونه امکان‏پذیر است؟ با امر به‏ معروف‏، با نهى از منکر و با دعوت به خیر.

26/02/ 1375/ روحانیون و مبلغان، در آستانه‏ى«ماه محرم»

مهم‏ترین وظیفه:باید خطر را بشناسیم. باید نقاطى را که خطر، از آن نقاط جامعه اسلامى را تهدید مى‏کند، درست بشناسیم. آن عبرتهاى قضایاى صدر اسلام را براى مردم و براى خودمان، باز کنیم. مهم‏ترین وظیفه‏اى که در صراطِ امر به معروف و نهى از منکر وجود دارد، این است که نیروهاى مؤمن و آمر به معروف و ناهى از منکر و آن‏هایى که در نظام اسلامى انگیزه دارند، باید در صحنه باشند. همه جا باید حضور داشته باشند. حزب‏اللّهى بودن، یعنى آماده کار بودن براى انجام تکلیف الهى. این، یک ارزش است؛ یک ارزش انقلابى است

07/ 05/ 1371/ مقام معظم رهبرى در دیدار با علما و روحانیان

بسیجى باید در وسط میدان باشد:امروز عده‏اى به اسم سازندگى خودشان را غرق در پول و دنیا و ماده‏پرستى مى‏کنند. این سازندگى است؟! آنچه که جامعه‏ى ما را فاسد مى‏کند، غرق شدن در شهوات است؛ از دست دادن روح تقوا و فداکارى است؛ یعنى همان روحیه‏اى که در بسیجى‏هاست. بسیجى باید در وسط میدان باشد تا فضیلتهاى اصلى انقلاب زنده بماند.

22/ 04/ 1371/ فرماندهان نیروهاى مقاومت بسیج سراسر کشور، در روز شهادت امام سجاد(ع)

چه وقت ممکن است آحاد یک ملت آمر به معروف و ناهى از منکر باشند؟: امر به‏ معروف‏ فقط این نیست که ما، براى اسقاط تکلیف، دو کلمه بگوییم. آن هم در مقابل منکراتى که معلوم نیست از مهم‏ترین منکرات باشند. وقتى یک جامعه را موظّف مى‏کنند که آحادش باید دیگران را به معروف امر و از منکر نهى کنند، این به چه معناست؟ چه وقت ممکن است آحاد یک ملت آمر به معروف و ناهى از منکر باشند؟ وقتى‏که همه، به معناى واقعى در متن مسائل کشور حضور داشته باشند؛ همه کار داشته باشند به کارهاى جامعه؛ همه اهتمام داشته باشند؛ همه آگاه باشند؛ همه معروف‏شناس و منکرشناس باشند. این، به معناى یک نظارت عمومى است؛ یک حضور عمومى است؛ یک همکارى عمومى است؛ یک معرفت بالا در همه است .

07/ 05/ 1371/ مقام معظم رهبرى در دیدار با علما و روحانیان

حضور برجسته:مبادا گمان شود که حزب‏اللّهى، یعنى جوان پرسروصدا و پرهیاهویى که نه سواد درستى دارد، نه معلومات درستى! این‏طور نیست. در میان متخصّصین ما، در میان برگزیدگان ما، در میان مدیران ما، در میان علما و اساتید ما، انسانهاى حزب‏اللّهى، زیادند. مفهوم حزب‏اللّهى را در ذهن خودمان، غلط تصوّر نکنیم. در محیطهاى مختلف، حضور عناصر حزب‏اللّهى، باید حضور برجسته‏اى باشد. دستگاه‏هاى اجرایى، اعمّ از دستگاه‏هاى قضائی یا دستگاه‏هاى دولتى، باید به طور عملى، این ارزش را در مأموران و کارگزاران خودشان، مورد توجّه قرار دهند. یک دستگاه ادارى سالم، چه وقت مى‏تواند کارآیى بیشترى داشته باشد؟ وقتى‏که عناصر مؤمن، عناصر خالص، عناصرى که به معناى حقیقى کلمه حزب‏اللّهى هستند، در آنجا مؤثّر باشند.

07/ 05/ 1371/ مقام معظم رهبرى در دیدار با علما و روحانیان

جایگاه قشرهاى مختلف در امر به معروف و نهى از منکر:من در پیام تشکّرى که منتشر شد، عرض کردم: قشرهاى مختلف، باید جایگاه خود را در امر به معروف و نهى از منکر، پیدا کنند. هرکس جایگاهى دارد. کجا باید نهى از منکر کنید؟ شما در مقابل کدام منکر مى‏توانید مقاومت کنید و بایستید؟ کدام را مى‏شناسید؟ کار، کار مردمى است. البته، علماى دین باید مردم را هدایت و راهنمایى کنند؛ کیفیّت نهى از منکر را بیان کنند و منکر را براى آن‏ها شرح دهند.    07/ 05/ 1371/ مقام معظم رهبرى در دیدار با علما و روحانیان

وظیفه زنان:اسلام وقتى‏که مى‏گوید: «و المؤمنون و المؤمنات بعضهم اولیاء بعض یأمرون بالمعروف و ینهون عن المنکر»، یعنى مؤمنین و مؤمنات در حفظ مجموعه‏ى نظام اجتماعى و امر به‏ معروف‏ و نهى از منکر همه سهیم و شریکند؛ زن را استثناء نکرده. ما هم نمى‏توانیم زن را استثناء کنیم. مسئولیت اداره‏ى جامعه‏ى اسلامى و پیشرفت جامعه‏ى اسلامى بر دوش همه است؛ بر دوش زن، بر دوش مرد؛ هرکدامى به نحوى برحسب توانائى‏هاى خودشان. ... مهم‏ترین نقشى که یک زن در هر سطحى از علم و سواد و معلومات و تحقیق و معنویت مى‏تواند ایفاء کند، آن نقشى است که به عنوان یک‏ مادر و به عنوان یک همسر مى‏تواند ایفاء کند؛ این از همه‏ى کارهاى دیگر او مهم‏تر است؛

 13/04/‏1386/ گروه کثیرى از زنان نخبه در آستانه‏ى  روز میلاد حضرت زهراى اطهر(سلام‏الله‏علیها)

مفاهیم و تعالیم اسلامى را در فضاى محیط کار، احیا کنید:زبان گویا، یعنى اینکه مفاهیم و تعالیم اسلامى را در فضاى محیط کار، احیا کنید. طورى شود که در محیط کار، اسلام حس شود. نه مثل دوران طاغوت که انسان وقتى به داخل محیطى مى‏رفت، احساس مى‏کرد در آن محیط، همه چیز ضد اسلام است. به یک مسلمان و به یک آدم متدین که مى‏رسیدند، نگاهها از روى بغض، از روى سردى و از روى بى‏اعتنایى بود. رفتار زنان؛ پوشش زنان؛ برخورد مردان؛ جلف‏گرى‏هایى که گاهى بعضى از مردان و زنان مى‏کردند؛ همه چیز غیر اسلامى بود. نقطه‏ى مقابل آن، فضاى اسلامى است؛ به نحوى که وقتى انسان وارد اداره‏اى مى‏شود، نگاه کند ببیند آثار اسلام همه جا پیداست. وقت ظهر مى‏شود، مردم مى‏روند نماز. مُراجع که مى‏آید، با او با چهره‏ى بشاش برخورد مى‏کنند؛ کارش را انجام مى‏دهند و حدود اسلامى را رعایت مى‏کنند. زنان با پوشش مناسب مى‏آیند. مردان و زنان ارتباطات و برخوردشان در داخل اداره، متین و محترمانه است. این محیط، اسلامى است. شما بایدکارى کنیدکه محیط، این‏گونه شود

04/06/۱۳۷۱/ اعضاى انجمنهاى اسلامى ادارات، کارخانه‏ها و بیمارستانهاى سراسر کشور

با عواملى که محیط را از شکل اسلامى خارج مى‏کنند، مقابله کنید:با عواملى که محیط را از شکل اسلامى خارج مى‏کنند، مقابله کنید. با گفتار، با سخنرانى، با پخش جزوات مناسب، با تذکرات بجا، با امر به‏ معروف‏ و نهى از منکر؛ که وظیفه‏ى شما در داخل محیط کارهایتان و در همه‏ى جاهاست. با این روشها، کارى کنید که فضا، فضاى اسلامى شود. یعنى هرکس وارد این اداره شد، وارد این شرکت دولتى شد، وارد این کارخانه شد، احساس کند اینجا جاى مسلمانان است، و محیط، اسلامى است. این وظیفه‏ى عمده‏ى شماست و همه موظفند در این وظیفه به شما کمک کنند. همه‏ى تشکیلات؛ بخصوص مدیریتى که شما با او کار مى‏کنید، موظفند در این راه به شما کمک کنند و کارهاى شما را تسهیل نمایند. امروز، ملتهاى مسلمان، از جهت تحقق و پیاده کردن اسلام، چشمشان به ملت ماست. امیدشان به اینجاست. مى‏بینید در دنیا مسلمانان چطور امیدوارانه مبارزه مى‏کنند؟

04/06/۱۳۷۱/ اعضاى انجمنهاى اسلامى ادارات، کارخانه‏ها و بیمارستانهاى سراسر کشور

رفتار زن و مرد و پوشش زنان در داخل ادارات:من بخصوص تأکید مى‏کنم، نسبت به رفتار زن و مرد و پوشش زنان در داخل ادارات. بعضى شکوه دارند؛ گله دارند. خانواده‏هاى شهدا و زنان مؤمن به ما شکایت مى‏کنند. به اینجا تلفن مى‏کنند، نامه مى‏نویسند، یا ما را که مى‏بینند، مکرر مى‏گویند که رفتار بعضى از زنان جامعه‏ى ما، رفتار مناسب و شایسته‏ى شأن زن مسلمان نیست. با اصلاح این زنانى که در ادارات مشغول کارند، بخش عمده‏اى از این موضوع، اصلاح مى‏شود. این بانوان مسلمانى که در اداراتند، باید رفتارشان، لباسشان، زیشان و منششان مسلمانى باشد؛ و شما در این زمینه تکلیف و مسئولیت دارید. البته با روش اسلامى؛ با همان شیوه‏اى که نهى‏ از منکر اسلامى دارد و نه با روشهاى غیر اسلامى و خشونتهاى نادرست.

04/06/۱۳۷۱/ اعضاى انجمنهاى اسلامى ادارات، کارخانه‏ها و بیمارستانهاى سراسر کشور

خودسازی لازمه مقابله با دشمن:باید با پنجه‏افکنى و ناخن‏کشى و حیله‏گرى دشمن مقابله کنیم. حرکت و تلاش لازم است؛ هم در جبهه‏ى خودسازى- این مقدّم بر همه است؛ مثل امام حسین علیه‏السّلام که آقا و مولاى شماست- هم در جبهه‏ى سیاسى- که آن امر به‏ معروف‏ و حرکت و حضور سیاسى است و در جایى که لازم است، بیان مواضع و تبیین سیاسى در مقابل دنیاى استکبار- هم در جبهه‏ى فرهنگى- یعنى آدم‏سازى، خودسازى، خودسازى فکرى و اشاعه‏ى فکر و فرهنگ- این‏ها وظیفه همه‏ى کسانى است که امام حسین علیه‏السّلام را الگو مى‏دانند. خوشبختانه ملت ما همه نسبت به حسین بن على علیه‏السّلام خاضعند و آن بزرگوار را بزرگ مى‏شمارند. حتى خیلى از غیر مسلمانها این گونه‏اند.    24/09/ ‏1375/ پاسداران انقلاب اسلامى به مناسبت روز پاسدار

دو تا فحش هم به خاطر خدا بخورید:من همین امر به معروف و نهى از منکر زبانى را - ولو به شکل خیلى راحت و آرام و بدون هیچ خشونت و دعوایى - واقعاً یکى از معجزات اسلام مى‌دانم. مثلاً یک نفر کار خلافى مى‌کند، مى‌گویند آقا شما این کار را نباید مى‌کردى. این مطلب را بگو و برو. مى‌گوید او برمى‌گردد دو تا فحش به من مى‌دهد. خیلى خوب؛ حالا دو تا فحش هم به شما بدهد؛ براى خاطر امر خدا تحمّل کنید. اگر نفر دوم هم بگوید آقا شما باید این کار را نمى‌کردى؛ بدانید اگر دعوا هم بکند، دعوایش کمتر از آنى است که با نفر اوّل کرده است. نفر سوم و نفر دهم و نفر بیستم هم همین‌طور. بنابراین، اگر نهى از منکر باب شد و تا نفر بیستم رسید، شما خیال مى‌کنید آن آدم دیگر آن کار را تکرار خواهد کرد؟    04/12/1377/ پرسش و پاسخ مدیران مسئول و سر دبیران نشریات دانشجویی

چرا از گفتن ابا می کنید:چرا کسانى از گفتن ابا مى‏کنند؟ یک عده بر اثر ضعف نفس از گفتن ابا مى‏کنند، یک عده هم خیال مى‏کنند که گفتن فایده‏یى ندارد؛ باید با دست جلو بروند! نه، زبان از دست خیلى مهم‏تر است. 

15/ 08/1370/ گروه کثیرى از دانشجویان و دانش‏آموزان، به مناسبت سیزدهم آبان ماه(روز ملى مبارزه با استکبار)

ضعف نفس، خجالت و ترس: بزرگترین حربه در مقابل گناهکار، گفتن و تکرار کردن است. اینکه یک نفر بگوید اما ده نفر ساکت بنشینند و تماشا کنند، نمى‏شود. اگر یکى دچار ضعف نفس بشود، یکى خجالت بکشد و یکى بترسد، اینکه نهى از منکر نخواهد شد.

29/ 07/ 1371 / دیدار با قشرهاى مختلف مردم

مهمترین حوزه:البته امر به معروف و نهى از منکر حوزه‏هاى گوناگون دارد که باز مهم‏ترینش حوزه‏ى مسئولان است؛ یعنى شما باید ما را به معروف امر، و از منکر نهى کنید. مردم باید از مسئولان، کارِ خوب را بخواهند؛ آن هم نه به صورت خواهش و تقاضا؛ بلکه باید از آن‏ها بخواهند. این مهم‏ترین حوزه است. البته فقط این حوزه نیست؛ حوزه‏هاى گوناگونى وجود دارد.

‏‏25/ 09/ 1379/ خطبه‏هاى نماز جمعه‏ى تهران

ظالمان عالم از چنین خصوصیتى نگرانند :این، مجموعه‏ى احکام اسلامى است. این، جهاد و امر به‏ معروف‏ و عدم کنار آمدن با بدى و فساد و تحمّل نکردن ظلم است: «لا تظلمون و لا تظلمون». (65) مجموع این احکام و معارف موجب شده است مسلمان به طور طبیعى در هرجاى دنیا که هست- چه به صورت یک ملت و چه از یک ملت کوچک‏تر، تا یک فرد- به برکت این احکام قادر باشد اراده‏ى خود را در اداره‏ى جهان و محیط خودش مؤثّر سازد. این، خصوصیت مسلمان است. استعمارگران از چنین خصوصیتى چیزى ناراحتند. ظالمان عالم از چنین خصوصیتى نگرانند.روزى که اروپاییها سوار کشتیها شدند و آمدند کشورهاى منطقه‏ى آسیا و آفریقا و خاورمیانه و بقیّه‏ى جاها را تصرف کردند، از این روحیّه‏ى مسلمانان مى‏ترسیدند. براى اینکه مسلمان بى‏خطر شود، دو کار باید با او بکنند: یکى اینکه او را از احکام اسلامى دور کنند و دوم اینکه روحیه‏ى او را بشکنند و تحقیرش کنند. 

  ‏16/03/ 1375/ اقشار مختلف مردم و میهمانان خارجى شرکت‏کننده در مراسم سالگرد ارتحال حضرت امام خمینى(ره)

فراموش نکنید:بر همین اساس، من تأکید مى‏کنم که جوانان عزیز و مؤمن، آحاد مردم زن و مرد مسلمان امر به‏ معروف‏ و نهى از منکر را که دو فریضه‏ى الهى و جزو ارزشهایى است که مى‏تواند در این جهت، براى ملت ما وسیله‏ى بسیار مفید و مؤثّر و پیش‏برنده‏اى باشد، فراموش نکنند.      ‏01/01/ 1372/ پیام به مناسبت حلول سال نو

منبرسی و هشتم : واجب فراموش شده

آیه: ْلآمِرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النّاهُونَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ الْحافِظُونَ لِحُدُودِ اللّهِ وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنینَ » [سوره توبه، آیه 112.] .آمران به معروف ، نهی کنندگان از منکر، وحافظان حدود (و مرزهای ) الهی ،(مؤمنان حقیقی اند)؛ و بشارت ده به( اینچنین) مؤمنان!

حدیث: قالَ رسُولُ اللّه ِ صلی الله علیه و آله: بِئْسَ الْقـَومُ قـَوْمٌ لا یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ لا یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنکَرِ رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: بد مـردمى هســتـند کسـانى کـه امر به معروف ونهى از منکر نمى کنند.

سیمای امربه معروف و نهی از منکر: واجب فراموش شده:

ما باید خود را به سرچشمه‏ى اسلام برسانیم تا زندگى به تمامى شیرین شود. قرآن کریم مى‏فرماید: «الّذین ان مکّناهم فی الارض اقاموا الصّلاة و آتوا الزّکاة و امروا بالمعروف و نهوا عن المنکر» من مى‏خواهم این واجب فراموش‏شده‏ى اسلام را به یاد شما و ملت ایران بیاورم: امر به‏ معروف‏ و نهى از منکر. همه‏ى آحاد مردم باید وظیفه‏ى امر کردن به کار خوب و نهى کردن از کار بد را براى خود قائل باشند. این، تضمین‏کننده‏ى حیات طیبه در نظام اسلامى خواهد بود. عمل کنیم تا آثارش را ببینیم. 

‏19/10/1368/ دیدار با جمع کثیرى از اقشار مختلف مردم قم، سالروز قیام مردم قم

معنای امر به معروف و نهی از منکر:البته ما باید تأسّف بخوریم از اینکه معناى امر به‏ معروف‏ و نهى از منکر درست تشریح نمى‏شود. امر به‏ معروف‏، یعنى دیگران را به کارهاى نیک امر کردن. نهى از منکر، یعنى دیگران را از کارهاى بد نهى کردن. امر و نهى، فقط زبان و گفتن است. البته یک مرحله‏ى قبل از زبان هم دارد که مرحله‏ى قلب است و اگر آن مرحله باشد، امر به‏ معروفِ‏ زبانى، کامل خواهد شد. 

‏‏25/ 09/ 1379/ خطبه‏هاى نماز جمعه‏ى تهران

مسئولیت انقلابی:چندى پیش گفتم: «همه امر به‏ معروف‏ و نهى از منکر کنند.» الآن هم عرض مى‏کنم: نهى از منکر کنید. این، واجب است. این، مسئولیت شرعى شماست. امروز مسئولیت انقلابى و سیاسى شما هم هست.

22/ 04/ 1371/ فرماندهان نیروهاى مقاومت بسیج سراسر کشور، در روز شهادت امام سجاد(ع)

گفتن به زبان بر همه واجب است:امر به‏ معروف‏، یک مرحله‏ى گفتن و یک مرحله‏ى عمل دارد. مرحله‏ى عمل، یعنى اقدام با دست و با زور. این مرحله، امروز به عهده‏ى حکومت است و باید با اجازه‏ى حکومت انجام بگیرد و لا غیر. اما گفتن با زبان، بر همه واجب است و همه باید آن را بدون ملاحظه انجام بدهند.   ‏19/10/1368/ دیدار با جمع کثیرى از اقشار مختلف مردم قم، سالروز قیام مردم قم

واجب حتمی آحاد مردم و مسئولان:یک نکته را هم مى‏خواهم یادآورى کنم و آن نظام امر به‏ معروف‏ و نهى از منکر است. امر به‏ معروف‏ و نهى از منکر واجب حتمى همه است؛ فقط من و شما به عنوان مسئولان کشور وظیفه‏مان در باب امر به‏ معروف‏ و نهى از منکر سنگین‏تر است. 

19/04/ ‏1379/ دیدار با مسئولان و کارگزاران نظام جمهورى اسلامى ایران

پرهیجان ترین خطاب:بخش دیگرى که باز آن را مختصر عرض مى‏کنم که مربوط به عموم مردم است در درجه‏ى اوّل عبارت است از امر به‏ معروف‏ و نهى از منکر در مسائل اجتماعى. البته در مسائل فردى، تقوا بسیار زیاد مورد توصیه‏ى امیر المؤمنین است؛ اما در زمینه‏ى مسائل اجتماعى شاید هیچ خطابى به مردم شدیدتر، غلیظتر، زنده‏تر و پُرهیجان‏تر از خطاب امر به‏ معروف‏ و نهى از منکر نیست. امر به‏ معروف‏ و نهى از منکر، یک وظیفه‏ى عمومى است.    25/ 09/ 1379/ خطبه‏هاى نماز جمعه‏ى تهران

بر همه واجب است، مافوق و یا زیر دست:یک‏وقت دو نفر تاجر و کاسبند و باهم همکارى و رفاقت مى‏کنند، آن یک حکم دارد؛ یک‏وقت است که آن کسى که مسئول دولتى است و قدرت و اجازه و امضاء در دست اوست، با یک نفر رابطه‏ى ویژه برقرار مى‏کند؛ این آن چیزى است که ممنوع و گناه و حرام است و نهى از آن بر همه‏ى کسانى که این چیزها را فهمیده‏اند در خود آن اداره، در خود آن بخش، بر ما فوق او، بر زیردست او واجب است؛ تا فضا براى کسى که اهل سوءاستفاده است، تنگ شود.   25/ 09/ 1379/ خطبه‏هاى نماز جمعه‏ى تهران

یکى از محورهاى اصلى توصیه‏هاى امیر المومنین:هرکسى به هر طریقى که مى‏تواند؛ یک مسئول یک طور مى‏تواند، یک مشترى نانوایى یک طور مى‏تواند، یک کارگر نانوایى طور دیگر مى‏تواند. طبق بعضى از آمارهایى که به ما دادند، مقدار ضایعات نان ما برابر است با مقدار گندمى که از خارج وارد کشور مى‏کنیم! آیا این جاى تأسّف نیست؟! همه‏ى این‏ها منکرات است و نهى از آن‏ها لازم است. طبق نهج البلاغه،   امیر المؤمنین نهى از این‏ها را یکى از محورهاى اصلى توصیه‏هاى خود قرار داده است. در باب مسئولان، آن‏طور مشى کردن و عمل کردن و دستور دادن و قاعده معیّن کردن؛ در باب عموم مردم هم آن‏ها را وادار کردن به حضور، به فعالیت و به احساس مسئولیت در مسائل اجتماعى، با همین امر به معروف و نهى از منکر.        25/ 09/ 1379/ خطبه‏هاى نماز جمعه‏ى تهران

ندای خرد:هرچند فریضه‏ى امر به معروف و نهى از منکر یکى از بزرگترین واجبات اسلامى است و توصیه به آن در قرآن و گفتارهاى پیامبر خدا (صلّى الله علیه و آله و سلّم) و امیر مؤمنان و دیگر امامان: داراى لحنى کم‏نظیر و تکان‏دهنده است، ولى اگر کسى از این همه چشم‏پوشى کند و تنها به نداى خرد انسانى گوش بسپرد، بازهم بى‏شک این عمل سازنده را فریضه و تکلیف خواهد شمرد. به نیکى خواندن و از بدى برحذر داشتن را کدام خِرَدِ سالم، ستایش نمى‏کند؟ و کدام انسان خیرخواه و حسّاس، از آن روى مى‏گرداند؟

23/08/1379/ پیام به نخستین اجلاس پژوهشى امر به معروف و نهى از منکر

باید بروید یاد بگیرید :مسأله‏ى امر به معروف و نهى از منکر، مثل مسأله‏ى نماز است. یاد گرفتنى است. باید بروید یاد بگیرید. مسئله دارد که کجا و چگونه باید امر به معروف و نهى از منکر کرد؟    

 22/ 04/ 1371/ فرماندهان نیروهاى مقاومت بسیج سراسر کشور، در روز شهادت امام سجاد(ع)

عدم دل بستگی به دنیا مقدمه دفاع از فضیلت ها:دشمن از راه اشاعه‏ى فرهنگ غلط فرهنگ فساد و فحشا سعى مى‏کند جوانهاى ما را از ما بگیرد. کارى که دشمن از لحاظ فرهنگى مى‏کند، یک‏ ; تهاجم فرهنگى‏ ; بلکه باید گفت یک «شبیخون فرهنگى» یک «غارت فرهنگى» و یک «قتل عام فرهنگى» است. امروز دشمن این کار را با ما مى‏کند. چه کسى مى‏تواند از این فضیلتها دفاع کند؟ آن جوان مؤمنى که دل به دنیا نبسته، دل به منافع شخصى نبسته و مى‏تواند بایستد و از فضیلتها دفاع کند. کسى که خودش آلوده و گرفتار است که نمى‏تواند از فضیلتها دفاع کند! این جوان بااخلاص مى‏تواند دفاع کند. این جوان، از انقلاب، از اسلام، از فضایل و ارزشهاى اسلامى مى‏تواند دفاع کند. لذا، چندى پیش گفتم: «همه امر به‏ معروف‏ و نهى از منکر کنند.» الآن هم عرض مى‏کنم: نهى از منکر کنید. این، واجب است. این، مسئولیت شرعى شماست. امروز مسئولیت انقلابى و سیاسى شما هم هست.

 22/ 04/ 1371/ فرماندهان نیروهاى مقاومت بسیج سراسر کشور، در روز شهادت امام سجاد(ع) 

منبرسی و نهم : امر به ‏معروف و نهى ‏از منکردرکلام الهی

آیه: الَّذینَ إِنْ مَکَّنّاهُمْ فِی اْلأَرْضِ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّکاةَ وَ أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ الْمُنْکَر... » [سوره حج، آیه 41.] همان کسانیکه در زمین به آنها قدرت بخشیدیم، نماز را بر پا میدارند، و زکات می دهند ، و امر به معروف و نهی از منکر می کنند.

حدیث: عَنْ أَمیرِالمُؤْمِنین علیه السلام: لا تَتْرُکُوا الأمْرَ بِالْمَعرُوفِ وَ النَّهىَ عَنِ الْمُنکَرِ فَیُـوَلّى عَلَـیْکُمْ أَشْـرارُکُـمْ ثُمَّ تَدْعُونَ فَلا یُستَجابُ لَکُمْ. على علیه السلام فرمودند: امر به معروف و نهى از منکر را ترک نکنید زیرا در این صورت افراد نادرست برشما مسلط مى گردند آنگاه دعا مى کنید و دعایتان مستجاب نمى شود.

سیمای امربه معروف و نهی از منکر: امر به ‏معروف و نهى ‏از منکردرکلام الهی:

الذین ان مکناهم فى الارض اقاموا الصّلاة و آتوا الزّکاة و امروا بالمعروف و نهوا عن المنکر وللّه‏ عاقبة الامور  آنها کسانى هستند که اگر در زمین به آنان قدرت بخشیدیم نماز برپا مى‏دارند و زکات مى‏دهند و امر به ‏معروف و نهى‏ از منکر مى‏کنند و سرانجام کارها با خداست.

و لتکن منکم امّة یدعون الى الخیر و یامرون بالمعروف و ینهون عن المنکر و اولئک هم المفلحون  باید از میان شما گروهى باشند که به سوى نیکى بخوانند و امر به ‏معروف و نهى ‏از منکر کنند و آنها همان رستگارانند.

یومنون باللّه و الیوم الآخر و یامرون بالمعروف و ینهون عن المنکر و یسارعون فی الخیرات و اولئک من الصّالحین به خدا و روز جزا ایمان دارند و امربه‏معروف و نهى‏ازمنکر مى‏کنند و به انجام کارهاى خیر مى‏شتابند؛ این گروه از شایستگانند.

و المومنون و المومنات بعضهم اولیاء بعض یامرون بالمعروف و ینهون عن المنکر و یقیمون الصّلاة و یوتون الزّکاة و یطیعون‏اللّه و رسوله اولئک سیرحمهم اللّه انّ اللّه عزیز حکیم مردان و زنان با ایمان دوستان یکدیگرند؛ امربه‏معروف و نهى‏ازمنکر مى‏کنند و نماز برپا مى‏دارند و زکات مى‏دهند و خدا و رسولش را اطاعت مى‏کنند؛ خداوند به زودى آنها را مورد رحمت خود قرار مى‏دهد؛ مسلّما خدا نیرومند و فرزانه است.

کنتم خیر امّة اخرجت للنّاس تامرون بالمعروف و تنهون عن المنکر و تومنون باللّه و لو آمن اهل الکتاب لکان خیرا لهم منهم‏ المؤمنون و اکثرهم الفاسقون شما بهترین امتى هستید که در میان مردم پدیدار شده‏اید؛ امر به ‏معروف و نهى ‏از منکر مى‏کنید و به خدا ایمان دارید و اگر اهل کتاب ایمان بیاورند، برایشان بهتر است؛ برخى از آنان ایمان دارند؛ ولى بیشترشان فاسقند.

التّائبون العابدون الحامدون السّائحون الرّاکعون السّاجدون الآمرون بالمعروف و النّاهون عن المنکر و الحافظون لحدود اللّه‏و بشّر المومنین آنان توّابان، عابدان، سپاسگزاران، روزه‏داران، راکعان، ساجدان، فرمان‏دهندگان به نیکى و بازدارندگان از زشتى و حافظان حدود خدایند و مؤمنان را بشارت ده.

یا بنیّ اقم الصّلاة و امر بالمعروف و انه عن المنکر و اصبر على ما اصابک انّ ذلک من عزم الامور اى پسرک من، نماز را برپا دار و امربه‏معروف و نهى‏ازمنکر کن و در برابر مصائبى که بر تو مى‏رسد، شکیبا باش که این از کارهاى سترگ است.

المنافِقونَ و المنافقاتُ بعضُهم مِن بعضٍ یأمرونَ بالمنکرِ و یَنهَونَ عن المعروفِ. مردان و زنان منافق طرفدار یکدیگر ند ، به زشتى امر مى کنند و از نیکى باز مى دارند .

اُدعُ الى سبیل رَبِّکَ بالحکمةِ و المؤعظةِ الحسنةِ  .  با سخن حکیمانه و پند نیکو مردم را به راه خداوند دعوت کن .

والعصرِ إنَّ الانسانَ لَفى خُسرٍ الّا الذین آمَنوا و عَمِلوا الصالحاتِ و تَواصَوا بالحقِّ و تَواصَوا بالصبرِ .  قسم به زمان که انسان قطعاً همیشه در حال زیان است مگر کسانى که ایمان آوردند و همه کارهاى نیک را انجام دادند و یکدیگر را به عقاید حق و اخلاق نیکو توصیه نمودند .

  أتأمُرونَ الناسَ بالبِرِّ و تَنسَونَ انفُسَکم.  آیا مردم را به کار نیک امر مى کنید ولى خودتان را فراموش مى کنید .

  الذین آمَنوا بالصبرِ و تَواصَوا بالمرحمةِ اولئک اصحابُ المیمنةِ. ایمان آوردند و یکدیگر را به صبر و مهربانى توصیه نمودند . ایشان اهل یمن و سعادتند .

کانوا لایَتَناهَون عن منکرٍ فَعَلوه لبئس ما کانوا بَفعَلونَ. یکدیگر را از کارهاى زشت نهى نمى کردند . این ( خوددارى از نهى از منکر ) چه کار زشتى بود که مرتکب‏مى‏شدند.

لا خیرَ فى کثیرٍ مِن نجویهم الّا مَن أمَرَ بصدقةٍ او معروفٍ او اصلاحٍ بینَ الناسِ و مَن یَفْعَلْ ذلکَ ابتِغاءَ مَرضاتِ اللَّهِ فسوف تُؤتیه اجراً عظیماً. هیچ فایده اى در سخنان سرى آنان نیست مگر کسى که به صدقه دادن یا کار هاى نیک و اصلاح اختلافات مرد سخن نهانى گوید . پس هر که به خاطر رضاى خدا این کار را انجام دهد بزودى پاداش بزرگى به او خواهیم داد.

خُذ العفوَ و أمُر بالعُرفِ و أعرِضْ عن الجاهلینَ. طریقه عفو و بخشش را پیش گیر و به کار نیک امر کن و ( چنانچه نپذیرند) از مردم نادان روى گردان .

منبر چهلم : شعارهای امر به معروف و نهی از منکر

آیه: و المؤمنون و المؤمنات بعضهم اءولیاء بعض یاءمرون بالمعروف و ینهون عن المنکر و یقیمون الصلاة و یوتون الزکاة و یطیعون الله و رسوله اولئک سیرحمهم الله إن الله عزیز حکیم؛ «مردان و زنان مؤمن دوست دار یکدیگرند. مردم را به کار نیک امر می کنند و از کار زشت باز می دارند و نماز به پا دارند و زکات می پردازند و خدا و پیامبرش را اطاعت می کنند. البته خدا آنان را مشمول رحمت خود گرداند و خدا صاحب اقتدار و درست کردار است» (توبه، 71).المنافقون و المنافقات بعضهم من بعض یاءمرون بالمنکر و ینهون عن المعروف و یقبضون اءیدیهم نسوا الله فنسیهم إن المنافقین هم الفاسقون؛ «مردان و زنان منافق طرف دار یکدیگرند. مردم را به کار زشت امر می کنند و از کار نیک باز می دارند و دستهایشان را به هم می سایند. خدا را فراموش کرده اند و خدا نیز آنان را فراموش کرده است، که منافقان مردمی فاسق و زشت کارند» (توبه، 67)

حدیث: از امام محمد باقر(ع) روایت شده که فرمود: «یکون فی آخر الزمان قوم ینبع (یتبع) فیهم قوم مراون، الی ان یقال: ولو اضرت الصلاه بسائر ما یعملون باموالهم و ابدانهم لرفضوها کما رفضوا اسمی الفرائض و اشرفها ... » در آخرالزمان، گروهی از مردم ریا می‌کنند. تا این‌که فرمود: اگر نماز (به گمان آنان) به محصول کار مالی و بدنی آن‌ها ضرر وارد کند، آن را رها می‌نمایند، همان‌گونه که برجسته‌ترین و شریف‌ترین واجبات را (که امر به معروف و نهی از منکر است) رها می‌سازند ....

سیمای امربه معروف و نهی از منکر: شعارهای امر به معروف و نهی از منکر:

امر به معروف و نهی از منکر یعنی آینه¬ی آنکه دوست داری، باش.

امر به معروف یعنی خوبی و خوبان را دوست بداریم.

نهی از منکر، یعنی کاری کنیم که کسی بد نباشد و بدی نکند.

نهی از منکر یعنی با بدی بد باشیم.

امر به معروف یعنی خوبی را پاس بداریم.

امر به معروف، یعنی واداشتنِ دیگران به محبت، به راستگویی.

امر به معروف، یعنی واداشتنِ دیگران به برادری، به یکرنگی.

امر به معروف، یعنی واداشتنِ دیگران به گذشت، به دستگیری.

امر به معروف، یعنی واداشتنِ دیگران به دانایی، به اندیشیدن.

امر به معروف، یعنی واداشتنِ دیگران به درستکاری، به مثبت اندیشی.

امر به معروف، یعنی واداشتنِ دیگران به رعایت حقوق همسایگی.

امر به معروف، یعنی واداشتنِ دیگران به رعایت حقوق شهروندی.

امر به معروف، یعنی واداشتنِ دیگران به صداقت، به امانت.

امر به معروف، یعنی بگو خدایا دلی آفتابی بده که از باغ گلها حمایت کنیم.

امر به معروف، یعنی بیا جیب احساس و اندیشه را پر از نقل مهر و محبت کنیم.

امر به معروف، یعنی بیاعاشقی را رعایت کنیم ز گلهای عاشق حمایت کنیم

نهی از منکر، یعنی قهر هم اگر می¬کنیم به شوق آشتی، قهر کنیم.

امر به معروف، یعنی: جوری باش که در دلت دوستی هم جایی داشته باشد

امر به معروف، یعنی بگوییم:  می شود با خدا در باره گل حرف زد

امر به معروف، یعنی بگوییم:  می شود با خدا صاف و ساده مثل بلبل حرف زد

امر به معروف، یعنی بگوییم:  می شود با خدا چکه چکه مثل باران حرف زد

امر به معروف، یعنی واداشتنِ دیگران به حُرمتِ موی سپید،

امر به معروف، یعنی واداشتنِ دیگران به محبت، به راستگویی،

امر به معروف، یعنی واداشتنِ دیگران به رعایت حقوق فرزندان،

امر به معروف، یعنی واداشتنِ دیگران به رعایت حقوق همسر،

امر به معروف، یعنی بگوییم:  می شود با خدا با دو قطره از هزاران حرف زد

امر به معروف، یعنی بگوییم:  می شود با خدا خیلی صمیمی، مثل یاران قدیمی حرف زد

نهی از منکر، یعنی زمینه سازی برای اینکه کسی بدزبانی نکند.

نهی از منکر، یعنی زمینه سازی برای اینکه از چراغ قرمزهای زندگی عبور نکند.

امر به معروف، یعنی بگوییم:  می شود با خدا درباره هر چیز، با زبان بی الفبا حرف زد

امر به معروف، یعنی بگذار شانه هایت، عصای خستگیِ برادرت باشد.

نهی از منکر، یعنی بگوییم:زندگی لحظه های کاغذی و خاطرات بایگانی را، روز و شب تکرار و مرور کردن، نیست.

امر به معروف، یعنی واداشتنِ دیگران به رعایت حقوق والدین،

نهی از منکر، یعنی زمینه سازی برای اینکه کسی دروغ نگوید.

نهی از منکر، یعنی زمینه سازی برای اینکه کسی پشتِ پایِ دیگری نزند.

نهی از منکر، یعنی زمینه سازی برای اینکه کسی غیبت نکند.

نهی از منکر، یعنی زمینه سازی برای اینکه کسی نمامی و سخن¬چینی نکند.

نهی از منکر، یعنی زمینه سازی برای اینکه طلاق کم شود.

نهی از منکر، یعنی زمینه سازی برای اینکه کسی معتاد نشود.

نهی از منکر، یعنی نگذاریم برادر از برادر جدا شود.

نهی از منکر، یعنی کاری کنیم که خواهر به خواهر پشت نکند.

امر به معروف یعنی تلاش برای افزایش مدیریت خویش

امر به معروف یعنی تلاش برای افزایش مدیریت زمان،

امر به معروف یعنی کمک به رشد فردی

امر به معروف یعنی کمک به بلوغ اجتماعی

امر به معروف یعنی کمک به فرزانگی

امر به معروف یعنی کمک به کمال

امر به معروف یعنی کمک به توسعه و تعالی،

امر به معروف یعنی کمک به هنر و مهارت زندگی

امر به معروف یعنی کمک به محله¬ی خوب و زیبا

امر به معروف یعنی کمک به داشتنِ شهر زیبا و اخلاقی

امر به معروف یعنی خوبی را برجسته کردن،

امر به معروف یعنی خوبان را تشویق کردن،

امر به معروف یعنی خوب ها را دیدن،

امر به معروف یعنی از خوبی ها گفتن،

امر به معروف یعنی به خوبی خواندن،

امر به معروف یعنی کمک به فرهنگ و فهم

امر به معروف یعنی کمک به خوب بودن

امر به معروف یعنی کمک به خود بودن

نهی از منکر یعنی کمک به رهایی از نفس

امر به معروف یعنی کمک به تسلط بر نفس

نهی از منکر یعنی کمک به حریت و رهایی از دیگران

نهی از منکر یعنی تلاش برای عصبانی نشدنِ دیگران

نهی از منکر یعنی تلاش برای پرخاش نکردنِ دیگران

نهی از منکر یعنی تلاش برای بیسواد نماندنِ دیگران

امر به معروف یعنی کمک به پاکیزگی

امر به معروف یعنی کمک به افزایشِ آستانه تحمل

امر به معروف یعنی کمک به افزایشِ صبوری

امر به معروف یعنی داشتن الگوی درست

امر به معروف یعنی کمک به با هم بودن

امر به معروف یعنی نکوداشتِ انسان با کرامت

امر به معروف و نهی از منکر یعنی همه جا محضر خدا

امر به معروف، یعنی زمینه سازی برای احساسِ زیبای حضور خدا،

امر به معروف، یعنی زمینه سازی برای احساسِ زیبای نگاهِ امام،

امر به معروف یعنی زینت امام(ع) بودن

نهی از منکر یعنی نه گفتن به دوستان ناباب

نهی از منکر یعنی نفیِ اعتیاد،

نهی از منکر یعنی نفیِ طلاق،

نهی از منکر یعنی نفیِ کژی،

نهی از منکر یعنی نفیِ پلیدی،

نهی از منکر یعنی نفیِ دروغ،

نهی از منکر یعنی نفیِ دورویی،

نهی از منکر یعنی نفیِ نفاق و ریا،

نهی از منکر یعنی نفیِ جهالت،

نهی از منکر یعنی نفیِ کتاب نخواندن،

نهی از منکر یعنی نفیِ مطالعه نکردن،

نهی از منکر یعنی نفیِ فکر نکردن،

نهی از منکر یعنی نفیِ رهابودنِ زبان،

نهی از منکر یعنی نفیِ خسیسی،

نهی از منکر یعنی نفیِ اسراف،

نهی از منکر یعنی نفیِ بی¬برنامگی،

نهی از منکر یعنی نفیِ روزمرگی،

نهی از منکر یعنی نفیِ عبوس بودن،

نهی از منکر یعنی نفیِ شتاب¬زدگی،

نهی از منکر یعنی نفیِ بی¬همتی،

نهی از منکر یعنی نفیِ آزار دیگران،

نهی از منکر یعنی نفیِ جدایی،

نهی از منکر یعنی نفیِ قهر و نابرادری،

نهی از منکر یعنی نفیِ کار امروز را به فردا انداختن،

نهی از منکر یعنی نفیِ کوتاهی¬کردن،

نهی از منکر یعنی نفیِ چندکاره¬بودن،

نهی از منکر یعنی نفیِ تنبلی،

امر به معروف یعنی خوبی ها را دیدن

امر به معروف یعنی حرص برای علم نافع

امر به معروف یعنی بدی را به نیکی پاسخ دادن

امر به معروف یعنی بگوییم: برادرت را پناهش بده‌، تو تنها مرز آشنای اویی! پناهش بده‌.

امر به معروف یعنی بگوییم: نگاهی در راه مانده است و صدایی در تنهایی می¬گرید، به سراغش برو.

امر به معروف یعنی بگوییم: چه خوبست گاهی هوای کودکی به سرمان بزند و بچگی کنیم.

امر به معروف یعنی کمک به پختگی

امر به معروف یعنی ترویج فرهنگ اندیشیدن و اندیشیدن

امر به معروف یعنی ترویج مشورت و فکر

امر به معروف یعنی گسترش مهربانی

امر به معروف یعنی تلاش برای سعۀ صدر

امر به معروف یعنی ترویج فرهنگ حوصله و شکیبایی

امر به معروف تلاش برای خانوادۀ پایدار

امر به معروف یعنی ترویج فرهنگ کتاب و مطالعه

امر به معروف یعنی ترویج فرهنگ ازدواج آسان و آگاهانه

امر به معروف یعنی ترویج خودباوری و اعتماد به نفس،

امر به معروف یعنی تلاش برای رونقِ مسجد

امر به معروف یعنی گسترش صمیمیت درخانه،

نهی از منکر یعنی نفیِ تشنج از خانواده،

امر به معروف یعنی گسترش فرهنگِ نماز

امر به معروف یعنی برجسته¬سازیِ نقش علم و عالمان

امر به معروف یعنی بگوییم: خوشا داشتنِ تکه¬نانی، خرده¬هوشی‌، سر سوزن ذوقی‌؛ و خدایی که همین نزدیکِ من است

‌ نهی از منکریعنی بگوییم: زندگی رسم خوشایندی است نگذاریم لب طاقچه عادت از یاد من و تو برود.

امر به معروف یعنی در رویِ برادرت تبسم کن

امر به معروف یعنی دست برادرت را بگیر،

نهی از منکر یعنی از برادرت فاصله نگیر،

امر به معروف یعنی خنده را به خانه ببر،

امر به معروف یعنی به همنوعت کمک کن،

امر به معروف، یعنی برای صلح و آشتی تلاش کن

امر به معروف یعنی با خودت آشتی کن،

امر به معروف، یعنی بگوییم:  شاخۀ شکسته را برای دوباره شکوفه¬کردن ببندید.

نهی از منکر یعنی بگوییم: آب را گل نکنیم.

نهی از منکر یعنی بگوییم: نخوانیم کتابی که در آن همه چیز شوم و سیاه است

امر به معروف، یعنی بگوییم: اگر مرگ نبود، دست ما در پیِ¬چیزی می گشت.

امر به معروف یعنی بگوییم:  چشم ها را بشویید و جور دیگر ببینید

امر به معروف یعنی بگوییم: مثل نارون، شاخه را رایگان به کلاغ ببخشید.

نهی از منکر یعنی بگوییم: مثل بید، سایه را به زمین نفروشید.

امر به معروف یعنی ایجادِ باور به فتح یک کوچه با دو سلام

امر به معروف یعنی بگوییم: آماده¬باش برای روزهای تماشا، برای لحظه¬های پر از حضور،

 امر به معروف یعنی بگوییم:وقتی بینوایی را می¬بینی بگذار نبضِ احساست تند بزند.

امر به معروف یعنی بگوییم: گوش کن‌، یک نفر می¬دود روی پلک حوادث‌

امر به معروف یعنی بگوییم: حواست باشد کسی¬ که دست¬هایش هوای صاف سخاوت را ورق می¬زند و مهربانی را به سمت ما کوچ می¬دهد، می آید.

امر به معروف یعنی بگوییم: کاری کنید که زندگی به شیوه باران پر از طراوت تکرار باشد.

امر به معروف یعنی بگوییم:گاهی بگذارید دلتان پایِ پنچره حوصله دراز بکشد.

امر به معروف یعنی بگوییم:بگذار از سر انگشتانت صد قطره چکد ، و هر قطره شود خورشیدی.

امر به معروف یعنی بگوییم:  چه راحت و هرجا می¬شود با خدا دردِ دل کرد.

امر به معروف یعنی بگوییم: یادمان باشد که خدا زیبایی، نظم و تمیزی را دوست دارد.

امر به معروف یعنی بگوییم:وقتی خدایی با این همه مهربانی هست، چرا باید آدم احساس تنهایی کند.

نهی از منکر یعنی، فراموش نکنیم که خدا، ژولیدگی، کثیفی و بی¬نظمی را دوست ندارد.

امر به معروف یعنی بگوییم: از یکنواختی  و تکرار فاصله بگیریم.

امر به معروف یعنی بگوییم:من در باغچه¬ی هشدارِ تو می رُویم.

امر به معروف یعنی بگوییم:ناگهان چه زود دیر می¬شود، قدرِ لحظه¬ی اکنون را بدانیم.

نهی از منکریعنی بگوییم: نگذار دیروز و امروزت مثل هم باشند ،درهم شکن بی جنبشی¬ات را.

امر به معروف یعنی: برای شاخه¬ای که می¬شکند گریه کن.

نهی از منکریعنی: ای همه هشیاران ! بر برخی باغ¬ها در نگشاییم که عطر فریب به تالار نهفته¬ی ما می¬ریزند

امر به معروف یعنی باریدن بر بذری که در حسرتِ روییدن است.

نهی از منکریعنی: الا ای مسافر تو را از تو نربایند.

امر به معروف یعنی بگوییم: فکر را، خاطره را، زیر باران ببریم و با همه مردم شهر، زیر باران برویم.

نهی از منکریعنی بد نگوییم به مهتاب اگر تب داریم.

امر به معروف یعنی صبح ها وقتی خورشید، در می¬آید متولد بشویم‌.

امر به معروف یعنی بگوییم: روی پای ترِ باران به بلندی محبت بروید.

امر به معروف یعنی کاری کن تا هر انسان برای هر انسان، برادری کند.

امر به معروف و نهی از منکر، دو بال پرواز است برای پرواز و اوج گرفتن به سوی کمال و سعادت.

امر به معروف و نهی از منکر، این دو فرشته نیکی و مهر، نگاهبان انسان و جامعه از هبوط و سقوط در دره تاریکی است.

نهی از منکر، چون چراغ تابنده ای است که راه را از بی راهه جدا می کند.

امر به معروف و نهی از منکر، نشانه انسان دوستی و ایثار است.

نهی از منکر، چراغی است تابنده بر ضد پلیدی.

امر به معروف، کلید خوبی هاست.

خداوند، خود نخستین آمِر به معروف و ناهی از منکر است.

امر به معروف و نهی از منکر، از وظایف پیامبری است.

امر به معروف و نهی از منکر، دو پاس دار و نگهبان جامعه اسلامی هستند.

امر به معروف و نهی از منکر، ضامن امنیت اجتماعی و سلامت جامعه است.

مهربانی، بردباری و موعظه خیرخواهانه، فرد خطاکار را در پذیرش امر و نهی مشتاق تر می سازد.

امر به معروف و نهی از منکر، تنها راه قوام و دوام تمامی فرایض دینی است.

اصل امر به معروف و نهی از منکر، یکی از اصول مترقی و ممتاز دین مبین اسلام است.

اگر می خواهید خوبان جهان افزون شوند، امر به معروف را پیشه کنید.

آن کس که می تواند از بدی جلوگیری کند و چنین نمی کند، خود دستیار کسی است که بد می کند.

ای عزیز! نیک بدان که امرکنندگان به خوبی ها و نهی کنندگان از بدی ها، پیام آوران حقند که به آینده تو می اندیشند و به سود تو سخن می گویند.

نهی از منکر، بارش قطرات زلال باران بر سرزمین جان گنهکار است که شعله های گناه را خاموش می سازد و به گسترش تیرگی قلبش پایان می بخشد.

امر به معروف، کلید خوبی هاست و ماهیت نیکی و نیک آوری دارد و نهی از منکر، چراغ تابنده ای است که ماهیتش نیکی و ضدپلیدی است.

امر به معروف، افزایش فضای سبز خانه دل ها و کویرزدایی معنوی جامعه و جان کسانی است که از نیک ها فاصله گرفته اند.

امر به معروف، انتشار خوبی ها و افشاندن بذر نیکی ها در کشتزار جان آدمی است.

نهی از منکر، چراغ تابنده ای است که راه را روشن می سازد .

ترک امر و نهی دینی، غروب و غربت دین و دین داری را به همراه دارد.

امر و نهی دینی، حضور مثبت اهل ایمان در جامعه است.

امر و نهی دینی، کلید تحقق احکام اسلام است.

امر به معرووف، نشان روشن غیرت دینی مؤمن است.

امر به معروف، مهم ترین اصل عملی اسلام است.

امر به معروف، گل سر سبد حرکت های اجتماعی انسان است.

منابع:کتابخانه امربه معروف و نهی از منکر:

  1. حیدری فرد، غلام علی، آیات و روایات و حکایات درباره امر به معروف و نهی از منکر، اصلاحات اجتماعی، قم، ارم، 1382، جیبی، 192 ص.
  2. عرفانی، قربان علی، امر به معروف و نهی از منکر از دیدگاه امام خمینی(ره)، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1384، وزیری، 312 ص.
  3. چراغی، ضیاء، امر به معروف و نهی از منکر: موانع و محدودیت ها، کرج، مجذوب، رقعی، 82 ص.
  4. اسلامی، سید حسن، امر به معروف و نهی از منکر، تهران، کتاب همگان، 1385، پالتویی، 72 ص.
  5. رضایی راد، عبدالحسین، امر به معروف در ترازوی تاریخ: گامی نوین در فقه سیاسی اسلام، قم، بوستان کتاب، 1384، وزیری، 240 ص.
  6. دشتی، محمد، امام علی(ع) و نظارت مردمی (امر به معروف و نهی از منکر)، قم، مؤسسه تحقیقاتی امیرالمؤمنین، 1381، رقعی، 336 ص.
  7. جعفری ریسمانی، رحمت و حسن دهشیری، امام حسین(ع) و آیین امر به معروف و نهی از منکر، قم، نشر روح، 1382، وزیری، 272 ص.
  8. قرة العین عابدی، سید محمد، اصلاح اجتماعی در اسلام: پژوهشی درباره نظریات مطرح شده در امر به معروف و نهی از منکر، قم، مطهری، 1383، رقعی، 80 ص.
  9. کوک، مایکل، امر به معروف و نهی از منکر در اندیشه اسلامی (2 جلد)، ترجمه: احمد نمایی، مشهد، بنیاد پژوهش های اسلامی، 1385، وزیری، 572 ص.
  10. صادقی، محمد زمان، امر به معروف و نهی از منکر در قرآن و حدیث، تهران، زعیم، 1386، رقعی، 84 ص.
  11. علی پور باغبان نژاد، یوسف، امر به معروف و نهی از منکر فریضه ای واجب و همگانی، تبریز، احرار، 1383، رقعی، 160 ص.
  12. رستمی، عبدالرضاو آمنه سیلقه دار، بررسی وضعیت میزان مشارکت مردم در امر به معروف و نهی از منکر و راه های توسعه آن، تهران، بروج، 1383، رقعی، 144 ص.
  13. لشگری آهنگرانی، علی اصغر، پژوهشی در امر به معروف و نهی از منکر، اراک، سیاره، 1383، رقعی، 270 ص.
  14. ولی زاده، نعمت الله، تحلیل راهبردی شیوه های مطلوب امر به معروف و نهی از منکر، تهران، بروج، 1385، رقعی، 156 ص.

ویکی معروف:

http://wiki.fmaroof.ir/index.php 

«امر به معروف و نهی از منکر» از منظر فقه و حقوق و بررسی جایگاه دولت و ملت

ابعاد اجتماعی و آثار و برکات امر به معروف ونهی از منکر

اخلاق امر به معروف و نهی از منکر

اخلاق آمران به معروف

از واجب الهی به معروف اجتماعی

اصل امر به معروف و نهی از منکر در اندیشه اعتزالی

اصل هشتم و ضرورت تأسیس سازمان امر به‌معروف و نهی از منکر

امامان و امر به معروف و نهی از منکر

امر به معروف - مقاله

امر به معروف از منظر امام راحل و مقام معظم رهبری

امر به معروف در فرهنگ موضوعی تفاسیر

امر به معروف در کتاب و فرهنگ قرآن کریم

امر به معروف غیر از خشونت است

امر به معروف و آثار آن بر افراد جامعه

امر به معروف و نهی از منکر - (مقاله)

امر به معروف و نهی از منکر - اسلام پدیا

امر به معروف و نهی از منکر - بابایی

امر به معروف و نهی از منکر – پژوهه

امر به معروف و نهی از منکر - زارع

امر به معروف و نهی از منکر - مقاله 2

امر به معروف و نهی از منکر - مقاله 3

امر به معروف و نهی از منکر - مقاله 4

امر به معروف و نهی از منکر - مقاله 5

امر به معروف و نهی از منکر - مقاله

امر به معروف و نهی از منکر (برداشت هایی از تفاسیر شیعه)

امر به معروف و نهی از منکر (قسمت پنجم)

امر به معروف و نهی از منکر ؛ مهجوریت این دو

امر به معروف و نهی از منکر ؛ مهمترین فریضه

امر به معروف و نهی از منکر ؛ واجب الهی

امر به معروف و نهی از منکر ؛ واجب عینی یا کفایی

امر به معروف و نهی از منکر ؛ یک رکن اسلام

امر به معروف و نهی از منکر ؛ یک شبکه گسترده فرهنگی و اجرایی

امر به معروف و نهی از منکر از جنبه اخلاقی

امر به معروف و نهی از منکر از دید محقّق کرکی

امر به معروف و نهی از منکر از دیدگاه امام علی (علیه السلام)

امر به معروف و نهی از منکر از دیدگاه ائمه علیهم السلام

امر به معروف و نهی از منکر از دیدگاه قرآن

امر به معروف و نهی از منکر از دیدگاه لقمان حکیم (علیه السلام)

امر به معروف و نهی از منکر از دیدگاه محقّق حلّی

امر به معروف و نهی از منکر از منظر دین و شرایط اقامه ی آن

امر به معروف و نهی از منکر از نگاهی دیگر(۲)

امر به معروف و نهی از منکر اصلی فراموش شده و به انحراف رفته

امر به معروف و نهی از منکر چگونه موثر می شود؟

امر به معروف و نهی از منکر چیست؟

امر به معروف و نهی از منکر در اسلام و نقش زبان در عمل به آن

امر به معروف و نهی از منکر در اندیشه و رفتار سیاسی معتزله

امر به معروف و نهی از منکر در انقلاب اسلامی ایران

امر به معروف و نهی از منکر در جامعه اسلامی

امر به معروف و نهی از منکر در سیره عارفان

امر به معروف و نهی از منکر در شریعت اسلامی

امر به معروف و نهی از منکر در فامیل و خانواده

امر به معروف و نهی از منکر در فقه سیاسی

امر به معروف و نهی از منکر در قرآن - مقاله

امر به معروف و نهی از منکر در قرآن و روایات

امر به معروف و نهی از منکر در کتاب محجة البیضاء فی تهذیب الاحیاء

امر به معروف و نهی از منکر در کنز العرفان و زبدة البیان

امر به معروف و نهی از منکر در نظام حقوقی ایران

امر به معروف و نهی از منکر دو اصل حیاتی اسلام

امر به معروف و نهی از منکر رگ حیاتی دین

امر به معروف و نهی از منکر فریضه ای واجب و همگانی

امر به معروف و نهی از منکر و حقوق شهروندی

امر به معروف و نهی از منکر و روش‌های تأثیرگذار آن از منظر امام رضا(ع)

امر به معروف و نهی از منکر و سیاست جنایی

امر به معروف و نهی از منکر و شیوه های آن

امر به معروف و نهی از منکر و نظام اسلامی

امر به معروف و نهی از منکر هم آدابی دارد (۱)

امر به معروف و نهی از منکر هم آدابی دارد (۲)

امر به معروف و نهی از منکر یا...

امر به معروف و نهی از منکر(بخش دوم)

امر به معروف و نهی از منکر(بخش سوم)

امر به معروف و نهی از منکر(بخش یکم)

امر به معروف و نهی از منکر، از نگاهی دیگر(۱)

امر به معروف و نهی از منکر، حزب و قرآن

امر به معروف و نهی از منکر، راهبردی برای تضمین سلامت جامعه

امر به معروف و نهی از منکر، مبنایی فقهی برای انقلاب اسلامی (از منظر آیت الله گلپایگانی)

امر به معروف و نهی از منکر، مراتب و شیوه های آن

امر به معروف و نهی از منکر؛ دو وظیفه اساسی

امر به معروف و نهی از منکر؛ ضامن جامعه ای متعالی

امر به معروف و نهی از منکر؛ کارسازترین تعامل اجتماعی

امر به معروف و نهی از منکر؛ مبانی وجوب و موانع تحقیق

امر به معروف و نهی از منکر؛ مراتب و شیوه‌ها

امر به معروف و نهی از منکر؛ مهمترین مبنای تفکّر سیاسی

امر به معروف و نهی از منکر؛ یک موضوع قرآنی

امر به معروف و نهی از منکراز دیدگاه امام خمینی

امر به معروف ونهی از منکر در گفتار و سیره معصومان (علیهم السلام)

امر به معروف(بخش دوم)

امر به‌معروف و نهی از منکر و گناهان پنهان و آشکار

امر و نهی در سیاست

امر و نهی زبانی از منظر امام راحل

امر و نهی مسئولان و التهاب آفرینی

امربه معروف و نهی از منکر

امرو نهی حاکم

انتخابات، میدان بزرگ امر به معروف

اندیشه‌ای منظم در امر به معروف و نهی از منکر

انضباط و اقتدار اجتماعی در پرتو امر به معروف و نهی از منکر

انگیزه های امر به معروف و نهی از منکر

اولویت های فریضه امربه معروف ونهی ازمنکر

اهتمام در امر به معروف و نهی از منکر

اهمیت امر به معروف و نهی از منکر - رفیعی

اهمیت امر به معروف و نهی از منکر - سلیمیان

اهمیت امر به معروف و نهی از منکر - کوثری

اهمیت امر به معروف و نهی از منکر (۱)

اهمیت امر به معروف و نهی از منکر (۲)

اهمیت امر به معروف و نهی از منکر در حال حاضر

اهمیت امر به معروف و نهی از منکر و تاثیر آن بر سلامت فرد و جامعه

اهمیت امر به معروف و نهی از منکر

آثار امر به معروف و نهی از منکر از منظر امام راحل

آثار امر به معروف و نهی از منکر

آثار امر به معروف و نهی از منکر2

آثار سیاسی امر به معروف و نهی از منکر

آثار و برکات امر به معروف و نهی از منکر

آثار و نتایج امر به معروف و نهی از منکر در قرآن و حدیث

آداب امر به معروف و نهی از منکر - مقاله

آداب و شیوه‌ها در امر به معروف و نهی از منکر

آشنایی با اصل امر به معروف و نهی از منکر

آنچه آمران به معروف و ناهیان از منکر باید بدانند

آیا امر به معروف و نهی از منکر دخالت بیجاست؟

بالاتر از جهاد

بایدها و نبایدهای اجتماعی نگاه از دیدگاه اسلام

برخی از مهم‌ترین شیوه‌های امر به معروف و نهی از منکر

بررسی تطبیقی امر به معروف در آخرالزمان، جمهوری اسلامی ایران و حکومت جهانی امام عصر(عج)(۱)

بررسی تطبیقی امر به معروف در آخرالزمان، جمهوری اسلامی ایران و حکومت جهانی امام عصر(عج)(۲)

بررسی رویکردها به معروف و منکر در فرق اسلامی

بررسی فقهی شرایط امر به معروف و نهی از منکر

بررسی فقهی شرایط امر به معروف و نهی از منکر

بررسی معنی دو واژه «معروف» و «منکر»

بررسی مفهوم «امر به معروف و نهی از منکر»

بررسی موانع فرهنگی و اجتماعی فریضه امر به معروف و نهی از منکر

برنامه اجرایی دو فریضه - ستاد احیای امر به معروف و نهی از منکر

بصیرت لازمۀ امر به معروف و نهی از منکر

بهانه های ترک امر به معروف

بهترین و مؤثرترین امر به معروف

پایداری و سعادت جامعه در گرو اجرای امر به معروف و نهی از منکر

پرهیز از پرده دری در امر به معروف

تاثیر فریضه امر به معروف و نهی از منکر در اتحاد ملی و انسجام اسلامی

تارکان امر به معروف، مسخ شدگان معنوی و مردگانی در میان زندگان

تأمّلی در شیوه های امر به معروف و نهی از منکر و مواعظ هدایتی حضرت ابراهیم(علیه السلام)

تأملی دوباره در امر به معروف و نهی از منکر، رهیافتها و رویکردها

تبیین جامع امر به معروف

تحقق آرمانهای الهی درپرتو امر به معروف و نهی از منکر

ترک امر به معروف ونهی از منکر، عاملی برای سقوط تمدن‌ها

جایگاه اجتماعی امر به معروف و نهی از منکر

جایگاه امر به معروف و نهی از منکر در اندیشه اسلامی

جایگاه امر به معروف و نهی از منکر در توسعه فرهنگی

جایگاه امر به معروف و نهی از منکر در حکومت اسلامی

جایگاه امر به معروف و نهی از منکر در سبک زندگی اسلامی

جایگاه امر به معروف و نهی از منکر در قرآن و سنت

جایگاه و أهمیت أمر به معروف و نهی از منکر

جایگاه و نقش امر به معروف و نهی از منکر در جامعه

جایگاه، اهمیت و آثار امر به معروف و نهی از منکر (در نهج البلاغه)

چالش های اجرای امر به معروف و نهی از منکر

چگونگی اجرای امر به معروف و نهی ازمنکر

چه کسى باید امر به معروف و نهى از منکر نماید؟

چهار اصل فراموش شده

حکم امر به معروف در جایی که احتمال ضرر دارد

حکمت های دهگانه لقمان درقرآن ۴و ۵ - امر به معروف و نهی از منکر

خلوص در امر به معروف و نهی از منکر

خوارج و امر به معروف و نهی از منکر

خوشبختی خانواده با امر به معروف و نهی از منکر

خیر و صلاح در امر به معروف و نهی از منکر

داستانهایی از آمران به معروف

در باب امر به معروف و نهی از منکر؛ امر به معروف و نهی از منکر، جهاد در راه خدا

درس هایی از فروع دین (۵)سیمای امر به معروف و نهی از منکر

دو اصل حیاتی اسلام

دو فریضه مهم ولی مظلوم

رابطه انسان با محیط؛ امر به معروف و نهی از منکر

راه کارهای گسترش فرهنگِ امر به معروف و نهی از منکر

راهکارهای امر به معروف و نهی از منکر در دانشگاه ها

راهکارهای گسترش امر به معروف و نهی از منکر

راههای افزایش تاثیرگذاری امربه معروف و نهی از منکر

ریشه های نفسانی این دو فریضه

سخنان معصومان (امر به معروف و نهی از منکر)

سخنان معصومین (ع) (امر به معروف و نهی از منکر)

سستی و مسامحه در امر به معروف و نهی از منکر

سنت امر به معروف و نهی از منکر

سیر تاریخی امر به معروف و نهی از منکر

سیره اخلاقی شهدا / امر به معروف و نهی از منکر

شایست و بایست فرهنگی در پرتو امر به معروف و نهی از منکر

شرایط امر به معروف و نهی از منکر در پیام کربلا

شرایط امر به معروف و نهی از منکر

شرایط امربه معروف و نهی از منکر

شرایط و آداب عرفانی امر به معروف و نهی از منکر

شرایط و مراحل امر به معروف و نهى از منکر و روایات آن

شرایط وجوب امر به معروف و نهی از منکر

شرط تاثیر امر به معروف و نهی از منکر

شهروندی نوین و امر به معروف و نهی از منکر

شهید اقامه نماز و امر به معروف و نهی از منکر

شیوه های امر به معروف و نهی از منکر

شیوه های امر به معروف و نهی از منکر۲

شیوه های علمی و اثر بخش پلیس در اجرای فریضه امر به معروف و نهی از منکر

شیوه های کاربردی امر به معروف و نهی از منکر در جامعه امروزی

شیوه هایی طلایی در امر به معروف

شیوه‌های مؤثر در امر به معروف و نهی از منکر

صفات آمر و ناهی

صفات و شرایط آمران و ناهیان

ضرورت امر به معروف و نهی از منکر

ضرورت قدرت در امر به معروف و نهی از منکر (۱)

ضرورت قدرت در امر به معروف و نهی از منکر (۲)

ضرورت قدرت در امر به معروف و نهی از منکر (۳)

عواقب ترک امر به معروف و نهی از منکر

عوامل نپذیرفتن امر و نهى

فروغی از سخنان امیرالمؤمنین(ع)- امر به معروف و نهی از منکر، وظیفة حاکمان یا همگان؟

فریضه امر به معروف و نهی از منکر و ضرورت انجام آن

فریضه فراموش شده

فقدان الگوی منطقی برای تحلیل پای بندی جامعه به معروف و منکر

فقه و زندگی مراتب امر به معروف و نهی از منکر

فقه و زندگی: مراتب امر به معروف و...

فلسفه امر به معروف و نهی از منکر و نتایج آن

فوائد و آثار امر به معروف و نهی از منکر

قانون برای دو فریضه بزرگ

کارکرد تربیتی امر به معروف و نهی از منکر در سیره پیامبر

کارکردها و پیامدهای امر به معروف و نهی از منکر در جامعه

کتب امر به معروف در کتابخانه پژوهشکده امر به معروف و نهی از منکر قم

کنکاشی در امر به معروف و نهی از منکر

مبانی عقلانی امر به معروف و نهی از منکر

مبانی فقهی امر به معروف و نهی از منکر ۱

مبانی فقهی امر به معروف و نهی از منکر ۲

مراتب امر به معروف و نهی از منکر

مراحل اجرای فریضه امر به معروف و نهی از منکر

مسلمان دعوتگر، امر به معروف و نهی از منکر می کند

مسئولیت مسلمان؛ أمر به معروف و نهی از منکر

معتزله و امر به معروف و نهی از منکر

معرفی کتاب درباره امر به معروف و نهی از منکر

معروف و منکر در قرآن و سنت

معروف ها و منکر ها در عزاداری ها

معیارهای امر به معروف و نهی از منکر در رهنمودهای امام کاظم علیه السلام

مفهوم شناسی و پیشینه امر به معروف و نهی از منکر۲

مقاله های حسبه, امر به معروف و نهی از منکر از سال ۱۳۵۸ تا پایان ۱۳۷۷

منابع شناخت معروف و منکر

منکرات اجتماعی کشور

منکرات رسانه ای

موانع و شبهات امر به معروف و نهی از منکر

موضوع امر به معروف و نهی از منکر در دایره المعارف قرآن کریم

مهم ترین ره آورد امر به معروف و نهی از منکر

میزانی که معروفی را می نمایاند

نپرسیدن عیب است؟!- امر به معروف و نهی از منکر

نقد و بررسی کتاب امر به معروف و نهی از منکر در اندیشه اسلامی

نقش امر به معروف و نهی از منکر در گسترش مشارکت عمومی

نقش امر به معروف و نهی از منکر و تعلیم و تربیت

نقش بسیج در ترویج فرهنگ امر به معروف و نهی از منکر

نقش تکنولوژی بر الگوهای امر به معروف و نهی از منکر

نقش دولت اسلامی در گسترش فرهنگ امر به معروف و نهی از منکر

نقش زنان ایثارگر در فرهنگ سازی امر به معروف و نهی از منکر

نقش زنان در امر به معروف و نهی از منکر

نگاهی دیگر به امر به‌معروف و نهی از منکر

نمونه هایی از امر به معروف صحیح

نهی از منکر در سیره حضرت زهرا(سلام الله علیها)

نهی، از منکر ما یا نهی، از منکر خدا

واجب فراموش شده- امر به معروف و نهی از منکر در سیره عملی معصومان (علیهم السلام)

واژه شناسی- امر به معروف و نهی از منکر

واکنش های متفاوت در مقابل دعوت حضرت ابراهیم (علیه السلام) - نگاهی به شیوه امر به معروف و نهی از منکر در جامعه

وجوب امربه معروف و نهی از منکر در کلام امام راحل

وجوب عقلی و کفایی امر به معروف و نهی از منکر

وجوه نوزده گانه امر به معروف و نهی از منکر در قرآن کریم

وظیفه حکومت اسلامی

وظیفه فراموش شده!

ولایت در امر به معروف

ویژگی های آمر و ناهی

هزینه های امر به معروف و نهی از منکر از دیدگاه امیرمؤمنان (علیه السلام)

یازده فایده انجام امر به معروف و نهی از منکر

 

 

 

چهل منبرقربانی سیمای عیدقربان در قرآن و روایات

۱۹ بازديد

سلسله منابر اهل بیت (ع)-جلد34

 

 

چهل منبرقربانی

سیمای عیدقربان در قرآن و روایات

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

مولف:حسن بابایی

 

 

 

بسم الله الرحمن الرحیم

عیدقربان، جشن رهیدگی از اسارت نفس و شکوفایی ایمان و یقین بر همه ابراهیمیان عید عبادت و بندگی و عید اطاعت از قادر یکتا ،نزول فیض رب العالمین ،جشن «تقرب» عاشقان ،روز اوج بندگی و تجلی ایثار ابراهیمی ، پر شکوهترین ایثار و زیباترین جلوه ی تعبد در برابر خالق یکتا ،عیدنزدیک شدن دلها به قرب الهی ، جشن رهایی ازاسارت نفس وشکوفایی ایمان ویقین ،عیدسرسپردگی وبندگی ،عید قربان با نماز و عبادتش، با ذکر و دعایش، با قربانى و صدقات و احسانش، بسترى براى جارى ساختن مفهوم عبودیت و بندگى است .عید قربان، یعنى فدا کردن همه «عزیزها» در آستان «عزیزترین»، و گذشتن از همه وابستگى ها به عشق مهربان ترین.عید قربان، جلوه‌گاه تعبد و تسلیم ابراهیمیان حنیف است و فصل قرب مسلمانان به خداوند در سایه عبودیت.عید قربان، عید فداکارى، ایثار، قربانى، اخلاص و عشق و بندگى، عید قربان، یادآور زیباترین نمونه تعبد انسان در برابر خداوند متعال است.عید قربان، بالاترین نقطه اى است که اوج مقام بشر تعیین مى شود و تا ابد، درجه ایمان با همان نقطه سنجیده مى گردد.عید قربان، عید شرافت بنى آدم است و کرامت انسانى اش؛ جشن رها شدن از قید پدرانى است که جان فرزند خویش را نذر قربان گاه ها مى کردند.عید قربان، سرآغاز حکومت توحید است و تولد ایمان و مرگ تردید.عید قربان، نقطه عطف آزادى است در تاریخ اسارت ها و بردگى هایى که بر انسان تحمیل شده بود.عید قربان، عید سربلند بیرون آمدن از امتحان عبودیت است.عید قربان روز رها شدن از تعلقات دنیوی و رهایى از هر آنچه غیر خدایى است.مبارک باد عید قربان، نماد بزرگ ترین جشن رهایى انسان از وسوسه هاى ابلیس.ابراهیم دستان جوان اسماعیل را در دست گرفته و با گام‏های استوار، به سمت قربانگاه پیش می‏رود. گام‏های ابراهیم، سرعت می‏گیرد و قلب سپید فرشتگان در سینه می‏لرزد. ابراهیم بر تمام محبت و عاطفه پدری خنجر کشیده است، تا توحید را با ریختن خون گلوی اسماعیل، تقدیس کند. فرشتگان، حیران مانده‏اند و از هم‏دیگر می‏پرسند: خدایا! این چگونه تقدیسی است؟! فرشتگان نمی‏دانند که:«آن کس که تو را شناخت جان را چه کند- فرزند و عیال و خانمان را چه کند-دیوانه کنی هر دو جهان را بخشی  -   دیوانه تو هر دو جهان را چه کند؟»ابراهیم، آیین جنون را بنیان می‏نهد و خون و جنون، همرنگ‏اند و همزاد.ابراهیم، دریافته بود که «گل سرخ توحید را تیغ، نگاهبان است.»گاهی خورشید توحید، چنان در خزان خرافه و اوهام غروب می‏کند که تنها سرخی شفق، رنگ از چهره آن می‏تواند بشوید و تابش و درخشش آن را دوباره به ما بازگرداند.سال‏ها بعد، فرزند دیگری از تبار گل سرخ، به نگاهبانی توحید پرداخت.سال‏ها بعد، حسین علیه‏السلام چون ابراهیم احساس کرد که تیغ توحید، دیگر آن جوهر و برندگی را از دست داده است و در هجوم جهل و خرافات خمیده شده است.حسین علیه‏السلام ، احساس کرد که دیگر تیغِ توحید آن جوهر محمدی را ندارد تا پرده‏های جهالت ابوجهل‏ها و تارهای عنکبوتی ابوسفیان‏ها را از هم بدرد.حسین علیه‏السلام ، احساس کرد که دیگر تیغ توحید از هیبت ذوالفقاری باز مانده است و بت‏ها و خیبرها، سنگ به سنگ و دیوار به دیوار در اطراف مکه قد کشیده‏اند.حسین، با گلستانی از گل‏های محمدی به پا خاست؛ تا با ریختن قطرات خون، تیغ توحید را درخشان کند و بت‏ها را از حریم کعبه فرو ریزد و خیبرهای شرک و فساد را ویران کند.حسین علیه‏السلام ، با فوجی از اسماعیل، حج را ناتمام رها کرد و به سمت «منا»ی تازه رهسپار شد. نام دیگر این منا، «کربلا»ست.سلام بر حسین علیه‏السلام که وارث خون اسماعیل است.سلام بر ابراهیم و سلام بر اسماعیل.

اصفهان /عیدقربان1397

حسن بابایی

منبراول:فلسفه قربانی کردن

آیه: وَفَدَیْنَاهُ بِذِبْحٍ عَظِیمٍ و بر او (گوسفندی فرستاده و) ذبح بزرگی فدا ساختیم. آیه 107 سوره صافات

حدیث: الإمام الباقر علیه السلام :لَمّا أقبَلَ رَسولُ اللّه ِ صلى الله علیه و آله مِن مُزدَلِفَةَ مَرَّ عَلى جَمرَةِ العَقَبَةِ یَومَ النَّحرِ ، فَرَماها بِسَبعِ حَصَیاتٍ ، ثُمَّ أتى إلى مِنى ، وذلِکَ مِنَ السُّنَّةِامام باقر علیه السلام : رسول خدا صلى الله علیه و آله چون از مزدلفه آمد ، روز عید قربان بر جمره عقبه گذشت وهفت سنگ بر آن زد، سپس به منى آمد واین از سنّت است.کتاب«حج و عمره در قرآن و حدیث» ، صفحه 355

سیمای عید قربان: در روایات مختلف دین اسلام آمده‌است که ابراهیم پیامبر در سن بالا دارای فرزندی شد که او را اسماعیل نام نهاد و برایش بسیار عزیز و گرامی بود. اما مدت‌ها بعد، هنگامی که اسماعیل به سنین نوجوانی رسیده بود، فرمان الهی چندین بار در خواب به ابراهیم نازل شد و بدون ذکر هیچ دلیلی به او دستور داده شد تا اسماعیل را قربانی کند.او پس از کشمکشهای فراوان درونی، در نهایت با موافقت خالصانه فرزندش، به محل مورد نظر می‌روند و ابراهیم آماده سر بریدن فرزند محبوب خود می‌شود. اما به هنگام انجام قربانی اسماعیل خداوند که او را سربلند در امتحان می‌یابد، گوسفندی را برای انجام ذبح به نزد ابراهیم می‌فرستد.این ایثار و عشق پیامبر به انجام فرمان خدا، فریضه‌ای برای حجاج می‌گردد تا در این روز قربانی کنند و از این طریق برای یتیمان و تهیدستان خوراکی فراهم سازند. در این روز همچنین مستحب است که نماز عید قربان برپا گردد. نماز عید قربان باید در فاصله زمانی طلوع آفتاب روز عید تا ظهر خوانده شود و شامل دو رکعت است.در این روز ابراهیم نبی از آزمایش قربانی کردن پسر خود اسماعیل موفق بیرون آمد در قرآن آیه است در این رابطه : فَلَمّا اَسْلَما وَتَلّهُ لِلجَبینِ وَنادَیناهُ اَنْ یا اِبراهیم، قد صدّقت الرّؤیا انّا کذلک نجزِی المحسنین؛ ای ابراهیم خوب وظیفه ات را انجام دادی ...پس از سربلندی ابراهیم نبی و تصمیم جدی او برای قربانی کردن پسر و اقدام به عمل برای انجام این کار ؛ خداوند گوسفندی را برای قربانی کردنآن به جای پسرش فرستاد و این گونه سنت قربانی کردن درست شد.

احکام قربانی کردن: از نظر مکتب اهلبیت علیه الاسلام  قربانی کردن در روز عید قربان بر دو قسم است:

1- قربانی مستحب؛ یعنی همه افراد مسلمان چه در مکه باشند یا در شهر و سرزمین دیگری باشند، می توانند در این روز قربانی کنند و از ثواب آن بهره مند شوند.

2- قربانی واجب؛ کسی که در ایام حج برای حج تمتع احرام می بندد واجب است همه مناسک حج تمتع، از جمله قربانی (در سرزمین منا) را در روز دهم ذیحجه (عید قربان) انجام دهد تا بتواند از احرام خارج شود. به نظر می رسد که مطالب بیان شده در سؤال و جواب، در باره قربانی واجب در حج تمتع است.لازم به ذکر است که یکی از آداب مستحب در قربانی این است که اگر قربانى، شتر یا گاو است از جنس ماده انتخاب شود و اگر گوسفند یا بُز است از جنس نر باشد. در این باره به دو نمونه از روایات اشاره می شود:امام موسی کاظم علیه الاسلام در پاسخ به علی بن جعفر درباره قربانی می فرماید: «قوچ چاق، شاخ دار و نر قربانی کن و اگر گوسفند چاق نر پیدا نکردى، بُز نر چاق و اگر بز نیافتى برّه چاقى را قربانی کن».در روایتی دیگر آمده: امام علی هر سال یک قوچ از جانب رسول خداصلوات الله علیه و قوچ دیگرى را هم از سوى خود قربانی می نمود.

قربانی درکربلا: و" فدیناه بذبح عظیم." «و ما قربانی بزرگی را فدای او ساختیم.» امام رضا علیه‌السلام فرمود: چون خدای عزیز و شکوهمند ابراهیم علیه‌السلام را امر نمود که جای فرزندش اسماعیل گوسفندی را که خدا برایش فرو فرستاده بود قربانی نماید، ابراهیم درخواست نمود که فرزندش اسماعیل را با دستش ذبح نماید و اگر او به کشتن گوسفند امر نمی‌شد همین کار را می‌کرد تا آن داغی را که به قلب پدری که عزیزترین فرزندانش را با دست خود قربانی نموده وارد شده به دل او هم وارد شود، و به این ترتیب سزاوار بلندترین درجات اهل ثواب بر بلاها گردد. پس خدای بزرگ و بلندمرتبه به او وحی نمود: ای ابراهیم چه کسی از آفریدگانم را بیشتر دوست داری؟ گفت: پروردگارا تو کسی را نیافریدی که از دوستت محمد صلی‌الله‌علیه‌و‌آله محبوبتر باشد. خدا بدو وحی نمود: آیا او را بیشتر دوست داری یا نفس خود را؟ گفت: بلکه من او را بیشتر از خود دوست دارم. فرمود: فرزندش نزد تو محبوبتر است یا فرزند خودت؟ گفت: بلکه فرزند او. فرمود: کشته شدن فرزند او به ستم و ظلم به دست دشمنانش دل تو را بیشتر به درد می‌آورد یا کشته شدن فرزندت به دست خودت در راه اطاعت از من؟ پروردگارا بلکه کشته شدن او به دست دشمنانش قلب مرا بیشتر به درد می‌آورد. فرمود: ای ابراهیم، پس همانا گروهی که گمان می‌کنند که از امت محمد صلی‌الله‌علیه‌و‌آله هستند بزودی بعد از او دست به خون فرزندش آغشته می‌سازند و او را به ظلم و ستم همچون گوسفندی می‌کشند، و بدین واسطه مستوجب خشم من خواهند شد. پس ابراهیم بخاطر آن بی‌تاب شد و دلش به درد آمد و به گریستن پرداخت. خدای بزرگ و بلند مرتبه بدو وحی فرمود: ای ابراهیم به تحقیق فدیة بی‌تابی بر فرزندت اسماعیل یعنی اگر او را ذبح می‌کردی به اندوهگینی‌ات بر حسین علیه‌السلام و کشته شدنش برابر گشت، و برای تو بلندترین درجات اهل ثواب بر مصیبتها خواهد بود، و آن سخن خدای عزوجل است . که فرمود: «ما قربانی بزرگی را فدای او ساختیم.»

منبردوم: مقایسه امتحان حضرت ابراهیم (ع) و امام حسین (ع)

آیه: وَأَتِمُّوا الْحَجَّ وَالْعُمْرَةَ لِلَّهِ ۚ فَإِنْ أُحْصِرْتُمْ فَمَا اسْتَیْسَرَ مِنَ الْهَدْیِ ۖ وَلَا تَحْلِقُوا رُءُوسَکُمْ حَتَّىٰ یَبْلُغَ الْهَدْیُ مَحِلَّهُ ۚ فَمَنْ کَانَ مِنْکُمْ مَرِیضًا أَوْ بِهِ أَذًى مِنْ رَأْسِهِ فَفِدْیَةٌ مِنْ صِیَامٍ أَوْ صَدَقَةٍ أَوْ نُسُکٍ ۚ فَإِذَا أَمِنْتُمْ فَمَنْ تَمَتَّعَ بِالْعُمْرَةِ إِلَى الْحَجِّ فَمَا اسْتَیْسَرَ مِنَ الْهَدْیِ ۚ فَمَنْ لَمْ یَجِدْ فَصِیَامُ ثَلَاثَةِ أَیَّامٍ فِی الْحَجِّ وَسَبْعَةٍ إِذَا رَجَعْتُمْ ۗ تِلْکَ عَشَرَةٌ کَامِلَةٌ ۗ ذَٰلِکَ لِمَنْ لَمْ یَکُنْ أَهْلُهُ حَاضِرِی الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ ۚ وَاتَّقُوا اللَّهَ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعِقَابِ و همه اعمال حج و عمره را برای خدا به پایان رسانید، و اگر ترس و منعی پیش آید قربانی کنید به آنچه مقدور و میسر است، و سر متراشید تا آن گاه که قربانی شما به محل ذبح برسد. و هر کس بیمار باشد یا سردرد بر او عارض شود (سر بتراشد و) از آن فدا دهد به روزه داشتن یا صدقه دادن یا کشتن گوسفند، و پس از آنکه ترس و منع بر طرف شود هر کس از عمره تمتّع به حج باز آید هر چه میسر و مقدور است قربانی کند و هر کس به قربانی تمکّن نیافت سه روز در ایام حجّ روزه بدارد و هفت روز هنگام مراجعت، که ده روز تمام شود. این عمل بر آن کس است که اهل شهر مکّه نباشد. (به این احکام عمل کنید) و از نافرمانی خدا پروا کنید و بدانید که عذاب خدا سخت است. آیه 196 سوره بقره

حدیث: رسول الله صلى الله علیه و آله :مَن أحیَا اللَّیالِیَ الأَربَعَ وَجَبَت لَهُ الجَنَّةُ : لَیلَةَ التَّروِیَةِ ، ولَیلَةَ عَرَفَةَ ، ولَیلَةَ النَّحرِ ، ولَیلَةَ الفِطرِ .پیامبر خدا صلى الله علیه و آله : هر کس این چهار شب را شب زنده دارى کند، بهشت براى او واجب است: شبِ ترویه، شب عرفه، شب عید قربان و شب عیدفطر.کتاب «حج و عمره در قرآن و حدیث»  ، صفحه 343

سیمای عید قربان: برگزار کردن مراسم قربانی و قربانی نمودن در این عید بر همه افرادی که براساس فقه اسلامی اعمال حج را به جا می‌آورند واجب و الزامی است و مسلمانان در سراسر جهان در عبادت حج، در این روز، گوسفند، گاو یا شتری را قربانی کرده و گوشت آن را بین همسایگان و مستمندان تقسیم می‌کنند.حاجیان در این روز پس از به پایان رساندن مناسک حج، حیوانی را ذبح می‌کنند و پس از قربانی آنچه بر آنان در حال احرام، حرام شده بود - مانند نگاه کردن در آینه، گرفتن ناخن و شانه زدن مو -، حلال می‌گردد و با توجه به اینکه حج، یکی از عبادتهای بسیار مهم در اسلام است، توانایی به انجام رساندن آن نیز برای هر مسلمانی بسیار شادی آور است، در نتیجه، روزی که پس از انجام وظایف سنگین حج، به عنوان جایزه الهی و اتمام احرام پیش می‌آید را عید می‌دانند.همچنین در روایت‌های مکرری نقل شده که در روز عید قربان، قربانی کنید تا گرسنگان و بیچارگان نیز به خوراک برسند. و این عمل در میان افغان و مسلمان‌ها از دیر زمان اتحاد به میان آورده است .

احکام قربانی کردن: مراد از قربانی در مناسک حج که در سوره مبارکه بقره آیه 196 به آن اشاره شده، چیست؟

انجام قربانی، یکی از اعمال واجب برای حجاج بیت الله الحرام است. آیه مذکور در صدد بیان این حکم برای حُجاجی است که پس از احرام بستن، به مانعی مانند وجود دشمن یا بیماری برخورده و نتوانند اعمال حج یا عمره را ادامه دهند که به آنها «مصدود» یا «محصور» می گویند.چنین شخصی، چنان چه مانع او دشمن باشد و امکان گرفتن نایب برای قربانی کردن هم وجود نداشته باشد، باید همان جا که مانع ایجاد شد، قربانی کند و اگر مشکل او بیماری است باید برای انجام قربانی نایب بگیرد و آن گاه که از انجام قربانی اطمینان پیدا کرد، حلق کند (سر را بتراشد) و از احرام خارج شود.یکی دیگر از موارد قربانی، کفاره مخالفت با برخی از اعمال حج است؛ مانند سر تراشیدن در حال احرام قبل از موعد مقرّر آن. در قسمتی از این آیه به این امر اشاره دارد و کفاره آن را برای کسانی که از روی عذر و ناچاری مرتکب این عمل می شوند یکی از این سه مورد قرار داده است: قربانی یا سه روز روزه یا صدقه.

قربانی درکربلا:مقایسه امتحان حضرت ابراهیم (ع) و امام حسین (ع) و پاداش آن‌ها:عموماً سنت الهی این‌گونه است که خداوند در قبال پاداش عظیم، شخص را در معرض ابتلا و امتحان قرار می‌دهد. حضرت ابراهیم و اباعبدالله (ع) هر دو امتحان بزرگی را که از طرف خداوند برایشان در نظر گرفته شده بود، با موفقیت پشت سر گذاشتند. پاداش این بزرگواران در مقابل مصائبشان چه بود؟ در این نوشتار ضمن بررسی آیه «وَ فَدَینَاهُ بِذِبْحٍ عَظِیمٍ» مروری می‌کنیم بر اجر و مزدی که به حضرت ابراهیم و سیدالشهدا (ع) اعطا شد.در تاریخ اسلام از چند نفر به نام «ذبیح» یاد شده است؛ از جمله اسماعیل (ع) فرزند ابراهیم علیه‌السلام، عبدالله فرزند عبدالمطلب (ع) و اباعبدالله الحسین (ع). گرچه اسماعیل (ع) و عبدالله تا مرز قربانی شدن پیش رفتند، ولیکن مشیت پروردگار چنان تعلق گرفت که پیش از ذبح شدن، «قربانی» عوض شود و رضایت خدا در  چیز دیگری قرار گرفت. بدین ترتیب که قوچی بهشتی به‌جای اسماعیل (ع) و صد شتر به‌جای عبدالله ذبح شدند. این موضوع درباره سیدالشهدا (ع) چگونه بود؟چنانچه از سخن بزرگان دین بر می‌آید، ابتلا و امتحان از سنت‌های الهی است؛ هرگاه خداوند اراده کرده تا پاداش بزرگ و مقام بلندمرتبه‌ای به اولیائش عطا کند، آنان را در معرض بلا و مصیبت عظیمی قرار داده تا به‌واسطه‌ صبر بر آن، مستوجب پاداش شوند. در زیارت عاشورا مصیبت امام حسین (ع)، بزرگ‌ترینِ مصائب، نه تنها در اسلام بلکه در آسمان‌ها و زمین معرفی شده است. وجه شباهت ابراهیم و سیدالشهدا (ع) در امتحان عظیمی بود که خداوند برای ایشان قرار داد و هر دو بزرگوار از آن پیروزمندانه خارج شدند. ابراهیم (ع) با طیب خاطر فرزندش را به قربانگاه برد و اباعبدالله (ع) در راه رضای خدا همه هستی خود را به قربانگاه کربلا برد.گروهی بر این عقیده‌اند که منظور از ذبح عظیم در آیه «وَ فَدَینَاهُ بِذِبْحٍ عَظِیمٍ» امام حسین (ع) است؛ که اگر این‌طور باشد این پرسش مطرح می‌شود که چگونه فردی که رتبه‌‌اش بالاتر است جایگزین و فدایى پائین‌‌تر از خود شده است؟ حال‌آنکه فداء در جایی بکار مى‌‌رود که «دانی»، فدای «عالی» شود و مقام حسین (ع) افضل از اسماعیل (ع) است. در پاسخ باید گفت: در روایات مطلبی مبنی بر اینکه حضرت اباعبدالله (ع) فدیه اسماعیل (ع) و ذبح عظیم است یافت نمی‌شود و اینکه خداوند، حضرت سیدالشهدا (ع) را فداء و جایگزین حضرت اسماعیل (ع) قرار داد، خلافِ صریح متن روایت است. امام رضا (ع) داستان ذبح اسماعیل (ع) را این‌گونه بیان می‌کنند: وقتی ابراهیم (ع) از قربانی کردن پسرش نهی شد، در دل آرزو کرد که ای کاش فرزندش را به دست خودش ذبح کرده بود تا به‌واسطه صبر بر این مصیبت به بالاترین درجات ثواب و قرب الهی واصل شود. آنگاه خداوند وحی کرد: ای ابراهیم (ع) محبوب‌ترین خلق نزد تو چه کسی است؟یا رب هیچ آفریده‌ای نزد من محبوب‌تر از حبیب تو محمد (ص) نیست.فرزند محمد را بیشتر دوست داری یا فرزند خودت را؟فرزند محمد (ص) برایم محبوب‌تر است.قربانی شدن فرزند او به ناحق و با ظلم و ستم تو را بیشتر ناراحت می‌کند یا قربانی شدن فرزند خودت در راه اطاعت از من؟البته که کشته شدن او به دست دشمنانش دل من را بیشتر به درد می‌آورد.بدان، گروهی که گمان می‌کنند از امت محمد (ص) هستند، پس از او، فرزندش را از روى ظلم و دشمنى به قتل مى‌‌رسانند و همان‌طور که تو این قوچ را سر بریدی، فرزند محمد (ص) را ذبح می‌کنند و به سبب این عمل مستوجب خشم و غضب من خواهند شد.ابراهیم (ع) از شنیدن این موضوع قلبش به درد آمد، محزون شد و گریست. خداوند وحی کرد: ابراهیم (ع) جزع و ناراحتی تو بر مصیبت حسین (ع) را «فدای» ناراحتی تو بر فرزندت اسماعیل (ع) (در صورتی‌که وی را به دست خودت ذبح می‌کردی) قرار دادم و به‌واسطه گریه و ناراحتی بر حسین (ع)، تو را به بالاترین درجه اهل ثواب در صبر بر بلایا می‌رسانم و این است معنای آیه «وَ فَدَینَاهُ بِذِبْحٍ عَظِیمٍ».خداوند به پاس صبر بر مصائبی که بر ابراهیم (ع) گذشت، مناسک حج را آمیخته با مجاهدات او قرار داد؛ لذا در بسیاری موارد از آن با نام حج ابراهیمی یاد می‌شود. بنابراین خداوند حزن و بُکاء ابراهیم (ع) بر حسین (ع) را فدا و جایگزین ذبح اسماعیل (ع) قرار داد و شخص سیدالشهدا (ع) با آن مرتبه از کمال و شرافت، فدیه‌ اسماعیل (ع) نبود؛ بلکه صرفاً مصیبت ایشان مد نظر است؛ که این خود نکته ظریفی در اهمیت و ثواب گریه و حزن بر سیدالشهدا (ع) است.ضمن اینکه در آیه شریفه «وَ فَدَینَاهُ بِذِبْحٍ عَظِیمٍ» فعل ماضى آورده شده، یعنى این عمل در گذشته اتفاق افتاده، نه اینکه در آینده (در زمان امام حسین (ع)) این فداء و جایگزینى انجام خواهد شد.نتیجه اینکه ذبح عظیم همان قوچ بهشتی بوده است که به‌جای اسماعیل (ع) قربانی شد تا نسل و ذریه پاکی که قرار بود از صلب اسماعیل (ع) خارج شود را حفظ کرده و درخت پربار نبوت و امامت به ثمر برسد. هیچ تردیدى وجود ندارد که مجموعه این سلسله بلندمرتبه افضل و اشرف از حسین (ع) به تنهایى است و آنچه در حدیث آمده بر همین اساس است.

منبرسوم: پاداش امتحان حضرت ابراهیم (ع) و امام حسین (ع)

آیه: وَالْبُدْنَ جَعَلْنَاهَا لَکُمْ مِنْ شَعَائِرِ اللَّهِ لَکُمْ فِیهَا خَیْرٌ ۖ فَاذْکُرُوا اسْمَ اللَّهِ عَلَیْهَا صَوَافَّ ۖ فَإِذَا وَجَبَتْ جُنُوبُهَا فَکُلُوا مِنْهَا وَأَطْعِمُوا الْقَانِعَ وَالْمُعْتَرَّ ۚ کَذَٰلِکَ سَخَّرْنَاهَا لَکُمْ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ و (نحر) شتران فربه را برای شما از شعائر خدا (و احکام حج) مقرر داشتیم که در آن قربانی شما را خیر و صلاح است، پس هنگام ذبح آنها تا برپا ایستاده‌اند نام خدا را یاد کنید و چون پهلوشان به زمین افتد (و نحر کامل شوند) از گوشت آنها تناول نموده و به فقیر وسائل هم اطعام کنید. ما این چنین این بهائم را مسخر و مطیع شما ساختیم تا شکر (نعمتهای ما را) به جای آرید. آیه 36 سوره حج

حدیث: امام سجّاد علیه السلام : إذا ذَبَحَ الحاجُّ کانَ فِداهُ مِنَ النّارِ ؛ امام سجّاد علیه السلام :قربانى کردن حاجى ، فدیه او در برابر آتش خواهد بود .

سیمای عید قربان: اعمال عید قربان در اسلام:نماز عید قربان/غسل روز عید قربان/دعای ندبه و دعاهای وارده/قربانی کردن/روزه در عید قربان حرام است/روزه در روز عید قربان مانند روز عید فطر در اسلام حرام است/

احکام قربانی کردن: چند نفر می توانند در یک قربانی شراکت داشته باشند: آیا به هفت نفر محدود می شود یا بیشتر هم می توانیم در ذبح حیوان قربانی مشارکت داشته باشیم؟ یکی از واجبات حج تمتع، قربانی است، شراکت در یک قربانی براى چند نفر، در حال اختیار کفایت نمى کند؛ بلکه در حال ضرورت نیز، محل اشکال است؛  بله! شراکت در قربانىِ مستحب، مانعى ندارد.

قربانی درکربلا:پاداش ابراهیم (ع) چه بود؟اولین و بالاترین پاداشی که به‌واسطه تسلیم بودن ابراهیم (ع) در برابر فرمان الهی به وی عطا شد، مقام «امامت» بود. در مکتب تشیع امامت یکی از مناصب مهم و والای الهی است که پس از نبوت و رسالت به حضرت ابراهیم (ع) تعلق گرفت.علاوه بر این، قرآن بلافاصله بعد از آیه «وَ فَدَینَاهُ...»، می‌فرماید: «وَتَرَکْنَا عَلَیْهِ فِی الْآخِرِینَ»[۴]، نام نیک ابراهیم (ع) را در امت‌های بعد باقی و برقرار ساختیم. آوازه نیکوی ذریه حضرت ابراهیم (ع) که حضرت رسول خاتم (ص) و سیدالشهدا (ع) نیز جزو آن هستند، از جمله عطایایی است که نصیب ابراهیم شد.همچنین خداوند به پاس صبر بر مصائبی که بر ابراهیم (ع) گذشت، مناسک حج را آمیخته با مجاهدات او قرار داد؛ لذا در بسیاری موارد از آن با نام حج ابراهیمی یاد می‌شود. علاوه بر سعی صفا و مروه و رمی جمرات، یکی از مشهودترین اعمال حج، قربانی کردن در روز عید اضحی است. به تأسی از عمل ابراهیم (ع)، حکم قربانی انعام و چهارپایان در روز عید قربان برای حاجیان واجب شد تا هر ساله خاطره ذبح قوچ بهشتی به‌جای اسماعیل (ع) زنده شود. میلیون‌ها مسلمان هر ساله به یاد آزمایش الهی که ابراهیم (ع) از آن سربلند بیرون آمد، ذبح عظیمی در منا به راه می‌اندازند و آیه «فَدَینَاهُ بِذِبْحٍ عَظِیمٍ» را تحقق می‌بخشند. چنانچه امام رضا (ع) فرموده‌اند: هر قربانی که تا قیامت در منی ذبح می‌شود، فدایی اسماعیل (ع) است.برخی نیز روایت کرده‌اند، هنگامی‌که قوچ بهشتی فدای اسماعیل (ع) شد، جبرئیل و به‌تبع او حضرت ابراهیم (ع) تکبیر گفتند: الله‌اکبر الله‌اکبر؛ لااله‌الاالله و الله‌اکبر؛ الله‌اکبر و لله الحمد؛ و این شبیه همان تکبیرهایی هست که حاجیان در روز عید قربان در منا بر زبان جاری می‌کنند.به‌درستی که خداوند عوض شهادت مظلومانه امام حسین (ع) را چند امر قرار داده است: امامت در نسلش، شِفا در تربتش، اجابت دعا نزد قبرش و اینکه ایام رفت و برگشت زائرینش از عمر زائر محسوب نمی‌شود.

پاداش سیدالشهدا (ع) در مقابل امتحان عظیم کربلا:در روایات شیعه، اشاره شده است که معنای تاویلی این آیه و ذبح عظیم، حضرت اباعبدلله (ع) هستند. ایشان با قبول این امتحان عظیم و شهادت، باعث حفظ اسلام و دین جدشان از انحرافات عظیمی شدند که بنی امیه و غاصبین خلافت به سر اسلام آورده بودند.

از این رو خداوند به‌واسطه شهادت اباعبدالله (ع) و صبر و تحملی که ایشان در مصائب عاشورا داشتند؛ پاداش‌های عظیمی را برای ایشان و زائران قبرشان قرار داده است:

اول: اینکه ائمه طاهرین از نسل و ذریه سیدالشهدا (ع) هستند.

دوم: تربت اباعبدالله (ع) را مایه برکت و شِفا قرار داد.

سوم: اجابت دعا نزد قبر مطهر سیدالشهدا (ع) را ضمانت کرد.

چهارم: روزهایی که زائر صرف رفتن به زیارت قبر امام حسین (ع) می‌کند، جزو عمرش شمرده نمی‌شود.

پنجم: پولی که در راه زیارت اباعبدالله (ع) خرج شود، به هزار برابر برای زائر جبران می‌شود و به همین مقدار درجه‌ و مقام زائر بالا می‌رود.

ششم: کسی که امام حسین (ع) را در کربلا زیارت کند، گویی خداوند را در عرش زیارت کرده است.

امام صادق (ع) می‌فرمایند: به‌درستی که خداوند عوض شهادت مظلومانه امام حسین (ع) را چند امر قرار داده است: امامت در نسلش، شِفا در تربتش، اجابت دعا نزد قبرش و اینکه ایام رفت و برگشت زائرینش از عمر زائر محسوب نمی‌شود . و در حدیث دیگری پس ‌از این جمله می‌فرمایند: «الْفَوْزَ مَعَهُ فِی أَوْبَتِهِ»؛ یعنی پیروزی و رستگاری همراه اوست تا برگردد. که تلویحاً اشاره به ظهور حضرت مهدی (ع) و رجعت امام حسین (ع) دارد.

منبرچهارم: مراد از قربانی، گذشتن از نفس است

آیه: لَنْ یَنَالَ اللَّهَ لُحُومُهَا وَلَا دِمَاؤُهَا وَلَٰکِنْ یَنَالُهُ التَّقْوَىٰ مِنْکُمْ ۚ کَذَٰلِکَ سَخَّرَهَا لَکُمْ لِتُکَبِّرُوا اللَّهَ عَلَىٰ مَا هَدَاکُمْ ۗ وَبَشِّرِ الْمُحْسِنِینَ (بدانید که) هرگز گوشت و خون این قربانیها نزد خدا (به درجه قبول) نمی‌رسد لیکن تقوای شماست که به (پیشگاه قبول) او خواهد رسید. این چنین این بهایم را مسخر شما ساخته تا خدا را به پاس آنکه شما را هدایت فرمود تکبیر و تسبیح گویید (و شکر نعمتش به جای آرید) و تو (ای رسول) نیکوکاران را (به سعادت ابد) بشارت ده. آیه 37 سوره حج

حدیث: امام باقر علیه السلام : اِنَّ اللّه َ یُحِبُّ هِراقَةَ الدِّماءِ وَ إطعامَ الطَّعامِ ؛ امام باقر علیه السلام :خداوند قربانى کردن و اطعام کردن را دوست دارد .

سیمای عید قربان: عید قُربان یا عید الأضحی از عیدهای بزرگ مسلمانان که در روز دهم ذی حجه واقع شده است. بنابر روایات دینی، در این روز خدا به ابراهیم خلیل فرمان داد اسماعیل را ذبح کند. او اسماعیل را به قربانگاه برد ولی جبرئیل همراه با «قوچی» فرود آمد و ابراهیم آن را به جای اسماعیل قربانی کرد. سنّت قربانی در روز عید قربان در سرزمین منا به یاد آن رخداد است. مسلمانانی که برای حج، به زیارت خانه خدا می‌روند، طبق شروطی وظیفه دارند در منا قربانی کنند.عبادت در شب و روز عید قربان بسیار سفارش شده و احیای شب عید قربان به دعا، نماز و نیایش بسیار پر فضیلت است. در روز عید قربان اعمالی مانند غسل، نماز عید قربان، قربانی کردن، زیارت امام حسین(ع) و خواندن دعای ندبه، مستحب است. روزه گرفتن در عید قربان مانند عید فطر بر اساس منابع دینی حرام است.عید قربان در کشورهای اسلامی، تعطیل رسمی است و مسلمانان در این روز جشن می‌گیرند.

احکام قربانی کردن: آیا می شود قربانی حج را در غیر منا انجام داد:آیا امکان دارد مراجع عظام تقلید فتوا بدهند که حجاج ایرانی در کشور خودشان گوسفند را قربانی کنند (همزمان، کسی از جانب آنها ذبح کند)؟ آیا با این کار جلوی فقر گرفته نمی شود؟مراجع عظام تقلید انجام قربانى در وطن را کافی نمی دانند، البته برخی از مراجع با توجه به اینکه محل فعلی قربانگاه خارج از منا است، می گویند، چنین قربانی کفایت می کند، ولی اولویت با ذبح در آنجاست.حضرت آیت الله العظمی خامنه ای (مد ظله العالی):چنین قربانى مجزى نیست و کفایت نمی کند.حضرت آیت الله العظمی سیستانی (مد ظله العالی):ذبح در مکان فعلی [قربانگاه منی] کفایت می کند.حضرت آیت الله العظمی صافی گلپایگانی (مد ظله العالی):تا قربانى در منا ممکن است، قربانى در غیر منا مجزى نیست. بلى اگر به کلى ممنوع شود، اقوى کفایت آن است در وادى محسر، و قربانى در مکّه یا وطن مجزى نیست.حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی (مد ظله العالی):اولویت با ذبح در آنجا [قربانگاه منا] است.حضرت آیت الله العظمی فاضل لنکرانی (ره):خیر، قربانی گوسفند از واجبات حج است و در منا یا جاهایی که امروز ذبح می کنند و در ایام حج، باید ذبح شود.

قربانی درکربلا: مراد از قربانی، گذشتن از نفس است:قرآن چیزی که نقل می‌کند و از زبان حضرت ابراهیم می گوید این است که «...إِنِّی أَرَى فِی الْمَنَامِ أَنِّی أَذْبَحُکَ...: من در خواب [چنین] می‏‌بینم که تو را سر می ‏برم». (صافات، ۱۰۲) بعد وقتی هم که حضرت ابراهیم اقدام کرد برای این کار قرآن باز از قول خدا نقل می کند که «قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْیَا...: رؤیا[ى خود] را حقیقت بخشیدى ...» خداوند دید حضرت ابراهیم(ع) دارد فرزندش را ذبح می‌کند و او را در رؤیا دیده بود که در حال ذبح کردن فرزند است و نه اینکه فرزند خود را ذبح کرده باشد.اگر این طور ببینیم، بحث امر و دستوری که لازم الاجرا باشد وجود نخواهد داشت. ما نمی‌بینیم که خداوند چنین دستوری داده شده باشد. خدا به دیدن این ماجراست که فدیه یا قوچ را می‌فرسد و حضرت ابراهیم آن را قربانی کرده و همین هم سنتی شده که حاجیان باید در منا و همان محلی که حضرت ابراهیم آن قوچ را قربانی کرده، قربانی انجام دهد.حضرت ابراهیم به فرزند خود می‌گوید من در خواب دیدم که تو را سر می‌برم و بعد اسماعیل می‌گوید: «... افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِی إِن شَاء اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِینَ :...اى پدر من آنچه را مامورى بکن ان شاء الله مرا از شکیبایان خواهى یافت». (صافات، ۱۰۷) اما آیا حضرت اسماعیل(ع) در برابر سر بریده شدن تسلیم است یا در برابر امتحان الهی، به نظر می‌رسد او به امتحان الهی تسلیم شده است.به تعبیر مرحوم علامه طباطبایی بر اساس تطبیق آیه مصداق تام این ذبح امام حسین(ع) است اما اینکه این آیه فقط دلالت بر حضرت امام حسین(ع) دارد نادرست است. ایشان ذبیح عظیم است اما آنی که در ارتباط با حضرت ابراهیم است، نیست. یک مصداق این آیه قوچ بوده است.به لحاظ ظاهری می‌توان گفت امام حسین ذبح عظیم بوده اما نمی‌توان گفت حضرت اسماعیل(ع) نجاب یافته است تا امام حسین(ع) ذبح شود. امام حسین می‌تواند مصداق ذبح عظیم باشد اما مصداق کل آیه نیست.خدا حضرت ابراهیم(ع) را با کلمات و وقایعی امتحان کرده و ایشان در تمام امتحانات موفق بوده و یکی از این امتحانات هم ذبح فرزند بوده است.وقتی فردی عاشق محبوبی می‌شود، اوامر محبوب را به جای می‌آورد. ابراهیم در تمام طول زندگی هر چه برای او تعلق می‌آورد از قبیل فرزند، مال، حتی جان خودش را در راه ماموریت الهی داد و نتیجه اش این شده که خدا می‌گوید من شما را امام قرار می‌دهم و رسیدن به مقام امامت گذراندن این امتحانات را دارد.انسانی که به مقام امامت می‌رسید دو شرط دارد یکی صبر و دیگر مقام یقین، که حضرت ابراهیم(ع) چون ملکوت را دیده و باطن را دیده بود، از اهل یقین شده بود و در همه مراحل صبر پیشه کرد.مسئله قربانی جز آموزه همه ادیان الهی و غیرالهی است و نمادی است از این‌که انسان باید از هوای نفس گذار کند و عید قربان، نمود گذشت از نفس خودخواهی و هوای نفس است. اگر انسان می‌خواهد به کمال برسد، راهش رها کردن تعلقات و وابستگی‌هاست.

منبرپنجم:السلام علیک یا ذبیح الله

آیه: وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْکِتَابِ آمَنُوا وَاتَّقَوْا لَکَفَّرْنَا عَنْهُمْ سَیِّئَاتِهِمْ وَلَأَدْخَلْنَاهُمْ جَنَّاتِ النَّعِیمِ و چنانچه اهل کتاب ایمان آرند و تقوا پیشه کنند ما البته گناهانشان را محو و مستور می‌سازیم و آنها را در بهشت پر نعمت داخل می‌گردانیم. آیه 65 سوره مائده

کفاره از مادهی "کفر" بوده که در لغت به معنای پوشاندن آمده؛ و به "کشاورز"، کافر گویند زیرا دانه را زیر خاک پنهان می کند؛و این که قرآن فرمود: «وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْکِتَابِ آمَنُواْ وَاتَّقَوْاْ لَکَفَّرْنَا عَنْهُمْ سَیِّئَاتِهِمْ...»؛ و اگر اهل کتاب ایمان بیاورند و تقوا پیشه کنند، گناهان آنها را می‌بخشیم...تصریح بر این مطلب دارد که از گناهان آنها چشم پوشی کرده و عقاب را برداشته است. از این جهت به کفارات، "کفّاره" گویند زیرا موجب پوشیده شدن و نادیده گرفتن گناهان می شود؛ لذا شأن کفاره، پوشاندن خطیئه است."کفاره" در شرع مقدس به عبادت خاصی اطلاق میشود که برای عقوبت افراد، سقوط عقوبت یا تخفیف در آن تعیین شده است.تعیین کفارات در شرع مقدس، در حقیقت تجلی رحمت الهی برای بندگان خود می باشد. هنگامی که شخصی مرتکب عملی خطا یا حرامی شود، یا توان انجام یک واجبی را نداشته باشد، خدای متعال با تعیین کفاره در واقع تجلی و رحمت خود را به منصهی ظهور گذاشته تا حدی که با وضع حکم "کفاره"، حرمت ابدی را از زن ظهار شده برطرف می کند.در قرآن کریم احکام برخی از کفارات همانند: کفارات مربوط به حج، روزه، ظِهار، قتل و نقض قَسَم بیان شده است.

حدیث: پیامبر صلی الله علیه و آله : مَن صَدَقَت نِیَّتُهُ ، کانَت أوّلُ قَطرَةٍ لَهُ کَفّارَةً لِکُلِّ ذَنبٍ ؛ پیامبر صلی الله علیه و آله :هر کس نیّتش صادق باشد ، اوّلین قطره از خون قربانى اش ، کفّاره همه گناهان او است .

سیمای عید قربان: نام دیگر عید قربان، عیدالاضحی و عید خون است. دهخدا از این روز با نام عید گوسپندکشان نیز یاد می‌کند این روز همان روز آزمایش و امتحان حضرت ابراهیم(ع) و حضرت اسماعیل(ع) است که از آن سربلند بیرون آمدندحضرت ابراهیم بنابر رؤیایی که دیده بود مأمور قربانی کردن فرزندش شد. در هنگام قربانی، ابراهیم پیشانی پسرش را بر زمین نهاد و تیغ تیز بر حلق او گذارد اما کارد گردن او را نبرید و سرانجام هنگامی که پدر و پسر تسلیم بودن کامل خود در برابر فرمان الهی را نشان دادند، خداوند عمل او را قبول نمود و ابراهیم به جای قربانی فرزندش قوچی را که جبرئیل آورده بود قربانی نمود. سنّت قربانی در روز عید قربان یادبود رخداد ذبح اسماعیل می‌باشد. بنابر برخی روایات، تمام حیواناتی که در سرزمین منا در روز عید قربان ذبح می‌شوند؛ فدیه حضرت اسماعیل می‌باشند.در عصر جاهلیت قربانی کردن از پلیدی شرک مبرا نبود. کعبه را با خون قربانی آلوده می‌کردند و گوشت آن را بر خانه کعبه می‌آویختند تا خداوند آن را قبول کند. در قرآن کریم این رسم مذموم خوانده می‌شود و شرط قبولی قربانی تقوا معرفی می‌شود.همین تقوا و خلوص برای قربانی کردن است که این روز نحر، حج اکبر نامیده می‌شود.از امام صادق(ع) روایت شده که از پدرانش چنین نقل فرمودند: «امام علی(ع) دوست داشت چهار شب از سال، خود را فارغ نماید؛ شب اول رجب، شب نیمه شعبان، شب عید فطر و شب عید قربان» به نظر می‌رسد که منظور از فراغت، فراغت برای عبادت در آن با زنده نگهداشتن آن باشد. همچنین در شب و روز عید زیارت امام حسین(ع) مستحب است.روز عید قربان روز پر فضیلتی است. اعمال این روز چند چیز است:غسل: که به گفته علامه مجلسی، غسل در آن روز سنّت مؤکد است تا آنجا که بعضی از علما آن را واجب دانسته‌اند.نماز عید: این نماز در زمان حضور امام معصوم(ع) واجب است؛‌ اما در زمان غیبت امام زمان(عج) مطابق فتوای مشهور فقهای شیعه، مستحب مؤکد است (خواه به صورت جماعت خوانده شود یا فرادی).مستحب است دعاهایی را که پیش از نماز عید و قبل از آن وارد شده است خوانده شود. بهترین دعاها، دعای چهل و هشتم صحیفه سجادیه است که با عبارت «أللّهُمَّ هذا یومٌ مُبارَک» آغاز می‌شود و اگر دعای چهل و ششم قرائت شود بهتر است.دعای ندبه: خواندن دعای ندبه در این روز و سایر اعیاد مستحبّ است.قربانی کردن: انجام قربانی بر حاجیان حاضر در مکه واجب است؛ اما انجام قربانی در این روز برای همه مسلمانان مستحبّ مؤکد است، تا آنجا که برخی از علما آن را بر کسانی که توانایی دارند واجب دانسته‌اند و مستحب است بعد از نماز عید، کمی از گوشت آن خورده شود. مستحبّ است هنگام قربانی این دعا که از امام صادق(ع) نقل شده است خوانده شود: «وَجَّهْتُ وَجْهِی لِلَّذی فَطَرَ السَّمواتِ وَ الارْضَ، حَنیفاً مُسْلِماً وَ ما أنَا مِنَ الْمُشْرِکینَ، إنَّ صَلاتی وَ نُسُکی وَ مَحْیای وَ مَماتی لِلّهِ رَبِّ الْعالَمینَ، لا شَریک لَهُ، وَ بِذلِک أُمِرْتُ وَ أَنَا مِنَ الْمُسْلِمینَ. اَللّهُمَّ مِنْک وَلَک، بِسْمِ اللّهِ وَاللّهُ اَکبَرُ. اَللّهُمَّ تَقَبَّلْ مِنّی»در حدیثی نقل شده است که امام صادق(ع) فرمود: امام سجاد(ع) و امام باقر(ع) گوشت قربانی را سه قسمت می‌کردند: یک قسمت آن را به همسایگان می‌دادند و یک قسمت آن را به نیازمندان و قسمت سوم را برای اهل خانه نگه می‌داشتند.تکبیرات مشهور این روز گفته شود: برای کسانی که در این ایام در مراسم حج و صحرای منا هستند، بعد از پانزده نمازهای روزانه این تکبیرها را بخوانند یعنی از نماز ظهر روز عید، شروع کرده تا نماز صبح روز سیزدهم؛ ولی کسانی که در آن جا نیستند، بعد از ده نماز آنها را می‌خوانند، از نماز ظهر روز عید آغاز نموده، تا نماز صبح روز دوازدهم، و آن تکبیرها مطابق روایت کتاب کافی چنین است: «اَللهُ اَکبَرُ اَللهُ اَکبَرُ، لا اِلهَ اِلاَّ اللهُ وَ اللهُ اَکبَر اَللهُ اَکبَرُ، و للهِ الْحَمْدُ اَللهُ اَکبَرُ عَلی ما هَدانا ااَللهُ اَکبَرُ عَلی ما رَزَقَنا مِنْ بَهیمَةِ الانعامِ وَ الْحَمْدُ لِلّهِ عَلی ما أبْلانا»-زیارت امام حسین(ع)

احکام قربانی کردن: قربانی کردن در مقابل دسته جات عزاداری:پرسش : آیا کشتن گوسفند جلوی دسته جات عزاداری با توجه به مزاحمت ها و آلودگی هایی که تولید می کند جایز است و اگر کسی چنین نذری کرده باشد وظیفه اش چیست؟پاسخ : رسم غلطِ کشتن گوسفند جلوی دسته های عزاداری علاوه بر آلوده کردن محیط در مواردی باعث نجس شدن مساجد و حسینیه ها نیز می شود؛ لذا مقید کردن نذر قربانی به کشتن آن جلوی دسته عزاداری مشروع نیست ولی اصل نذر صحیح است و باید قربانی را در محلی دیگر انجام دهند.منبع: سایت هدانا برگرفته از استفتائات آیت الله العظمی مکارم شیرازی

قربانی درکربلا: خداوند ابراهیم را در ذبح اسماعیل امتحان کرد ولی....یوسف را از یعقوب جدا کردند ، درد فراق یوسف ، یعقوب را از پا درآورد و از گریه زیاد یعقوب کور شد . یعقوب یوسف را دوست داشت و به او عشق می ورزید ، پیامبر خدا بود ولی امتحان الهی سخت بود و طاقت فرسا . یوسف پادشاه مصر شد و خدا یوسف را به یعقوب برگرداند چشم یعقوب روشن شد ، خوشحال شد ، به وصال فرزندش رسیده بود .حسین علی اکبر را دوست می داشت وقتی به قد و بالایش نگاه می کرد جدش رسول الله(صلی الله علیه و آله) را بیاد می آورد . روز عاشورا جوانش راهی میدان شد با لبی تشنه ، حسین همه امیدش را به میدان فرستاد . وقتی علی اکبر از میدان برگشت لبانش خشکیده بود ، طلب آب کرد حسین زبان خشکیده اش را در دهان فرزند گذاشت و دوباره او را راهی میدان کرد . علی اکبر از حسین جدا شد و وقتی حسین چشمش به جوانش افتاد فرقش شکافته بود و آنقدر تیر و نیزه به او اصابت کرده بود که حسین نتوانست او را به خیمه بیاورد .

اسماعیل تشنه بود ، بی تابی می کرد ،هاجر بدنبال آب برای طفلش ، بین صفا و مروه ، هفت بار رفت و برگشت ، اسماعیل از تشنگی پای کوچکش را بر خاک می خراشید به حالت تلظی افتاده بود یعنی از بی رمقی فقط می توانست دهانش را مانند ماهی از آب گرفته شده باز و بسته نماید ، چشمه آبی از زیر پای اسماعیل سرازیر شد هاجر طفلش را سیراب کرد ، هاجر آب نوشید و به طفلش شیر داد و خوشحال شد .

علی اصغر روز عاشورا تشنه بود به تلظی افتاد ، حسین او را برداشت ،روی دست گرفت تا لشکریان یزید به بی گناهیش رحم کنند و سیرابش نمایند ، تیری سه شعبه گلوی اصغر را شکافت و بالای دست پدر سیراب شد . حسین دلش سوخت ، خون علی اصغر را به آسمان می پاشید .

زینب عزیز و محترم بود در مدینه با عشق حسینش زنده بود ، دختر علی بود ، فخر زنان مدینه ، جوانان بنی هاشم ، عباس ، علی اکبر ، پسرانش در طول مسیر تا رسیدن به کربلا به او خدمت می کردند ، او را بر کجاوه سوار و پیاده می نمودند ، بعد از ظهر عاشورا دیگر نه حسینی برایش مانده بود نه عباسی و نه اکبری و نه پسری . اسیر دست دشمن ، محرمی نبود که او را کمک کند بر کجاوه سوار شود .

از این روست که حسین (علیه السلام) منزلتی بس رفیع نزد خدا دارد و خدا فرشتگانش را هم به عزای حسین می فرستد . حجم مصیبت حسین عظیم بود (و مصیبة ما اعظمها)و هیچ پیغمبری مانند حسین به مصیبت و سختی نیفتاد . خداوند ابراهیم را در ذبح اسماعیل امتحان کرد ولی در لحظه ای که ابراهیم کارد را بر گلوی اسماعیل گذاشت امتحان الهی به پایان رسید و خداوند آن حضرت را از ذبح اسماعیل بازداشت و او را به ذبح اکبر وعده داد ولی علی اکبر حسین روی زانوی پدرش در حالی که صورت پدر بر صورت فرزند گذاشته شده بود و خون سر علی اکبر محاسن شریف و صورت امام حسین (علیه السلام) را خضاب می کرد جان داد . فرزندان حسین کوچک و بزرگ روزعاشورا ذبح شدند قطعه قطعه شدند دستهای برادرش عباس را بریدند و عمود آهنین بر فرق مبارکش نواختند و تیر به چشمش زدند . خودش را با لب تشنه سر بریدند و اخداوند حکیم چنین مقدر فرمود که ذبح اکبر موعود و قربانی بزرگی که به ابراهیم وعده داده بود حسین فاطمه باشد واز صبح عاشورا تا ظهر عاشورا هر مصیبتی که تصورش را می توان کرد بر حسین وارد شد . داغ فرزند رشید و زیبایش علی اکبر داغ شش ماهه اصغر ، داغ برادری رشید ، مهربان و با وفا همچون ابو الفضل العباس ، تشنگی اهل حرم و بچه های خردسال ، در آخرین لحظات هم که دیگر رمقی در بدن نداشت و بدن مبارکش آماج تیر و نیزه و خنجر و چاک چاک بود دشمن را دید که برای آتش زدن خیمه ها و به اسارت بردن اهل حرمش حمله ور شدند و هرچه بگوییم و بنویسیم از مصیبت کربلا هنوز کم است شاید این حدیث از امام صادق (علیه السلام) بتواند تا حدودی به ما مصیبت کربلا را بیشتر بفهماند و آن اینکه حضرت فرمودند : خداوند روی مصیبت کربلا ۷۰ پرده انداخته است (تا تحمل آن برای شیعیان ما امکان داشته باشد ) واگر این پرده ها برداشته شوند شیعیان ما از غصه جان می دهند . السلام علیک یا ذبیح الله .

منبرششم: ذبیحی بزرگتر از اسماعیل(ع)

آیه: یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تُحِلُّوا شَعَائِرَ اللَّهِ وَلَا الشَّهْرَ الْحَرَامَ وَلَا الْهَدْیَ وَلَا الْقَلَائِدَ وَلَا آمِّینَ الْبَیْتَ الْحَرَامَ یَبْتَغُونَ فَضْلًا مِنْ رَبِّهِمْ وَرِضْوَانًا ۚ وَإِذَا حَلَلْتُمْ فَاصْطَادُوا ۚ وَلَا یَجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ أَنْ صَدُّوکُمْ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ أَنْ تَعْتَدُوا ۘ وَتَعَاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَالتَّقْوَىٰ ۖ وَلَا تَعَاوَنُوا عَلَى الْإِثْمِ وَالْعُدْوَانِ ۚ وَاتَّقُوا اللَّهَ ۖ إِنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعِقَابِ ای اهل ایمان، حرمت شعائر خدا (مناسک حج) و ماه حرام را نگه دارید و متعرض هَدْی و قلائد (قربانیان حاجیان چه علامت‌دار و چه بدون علامت) نشوید و تعرض زائران خانه محترم کعبه را که در طلب فضل خدا و خشنودی او آمده‌اند حلال نشمارید، و چون از احرام بیرون شدید (می‌توانید) صید کنید. و عداوت گروهی که از مسجد الحرام منعتان کردند شما را بر ظلم و بی‌عدالتی وادار نکند، و باید با یکدیگر در نیکوکاری و تقوا کمک کنید نه بر گناه و ستمکاری. و از خدا بترسید که عقاب خدا سخت است. آیه 2 سوره مائده

حدیث: پیامبر صلی الله علیه و آله : إنَّما جَعَلَ اللّه ُ الأضحى لِشبَعِ مَساکِینِکُم مِنَ اللَّحمِ فَأطعِمُوهُم ؛ پیامبر صلی الله علیه و آله :خداوند عید قربان را برنهاد تا مستمندان از گوشت سیر شوند ؛ پس از گوشت قربانى به ایشان بخورانید .

سیمای عید قربان: منا محلی است که حجاج، صبح عید قربان به آنجا وارد می‌شوند. اعمال سرزمین منا سه چیز است:رمی جمره-قربانی-حلق و تقصیر-قربانی، پس از رمی جمره عقبه انجام می‌گیرد-یکی از سه حیوان شتر،‌ گاو و گوسفند برای قربانی تعیین شده است؛ البته قربانی شتر و پس از آن گاو، بهتر است. قربانی سایر حیوانات غیر از سه حیوان مذکور کافی نیست. احتیاط مستحب آن است که ذبیحه را سه قسمت کنند: قسمتی را هدیه و یک قسمت را صدقه و قدری را هم بخورند.سر رسیدن عبادت به قبول طولی عبادت است. مثلا طهارت شرط عرْضی است اما برای رسیدن به سر عبادت باید پرهیزگار بود و شرط قبول طولی نماز،‌ تقوا است. انما یتقبل الله من المتقین. برای قربانی کردن اسراری ذکر شده است:حکمت قربانی قرب و نزدیک شدن به خداوند است که اگر عمل بر پایه تقوا باشد این نزدیک شدن حاصل می‌شود. لَن ینَالَ اللَّهَ لُحُومُهَا وَلَا دِمَاؤُهَا وَلَٰکن ینَالُهُ التَّقْوَیٰ مِنکمْ. ترجمه: هرگز [نه‌] گوشت‌های آن‌ها و نه خون‌هایشان به خدا نخواهد رسید، ولی [این‌] تقوای شماست که به او می‌رسد.از حکمت‌های قربانی کردن اطعام فقرا و نیازمندان است. رسول خدا در حجة الوداع صد شتر برای قربانی با خود آوردند. پیامبر اکرم حکمت واجب شدن قربانی را رسیدگی به فقرا عنوان کردند که به وسعت از گوشت بخورند و فرمود: پس گوشت را به آن‌ها بخورانید.هدف از قربانی یاد خدا و یادآوری همه نعمت‌ها از جمله دام‌های حلال است و قربانی با یاد خداوند حلیت پیذا می‌کند.لِّیشْهَدُوا مَنَافِعَ لَهُمْ وَیذْکرُ‌وا اسْمَ اللَّهِ فِی أَیامٍ مَّعْلُومَاتٍ عَلَیٰ مَا رَ‌زَقَهُم مِّن بَهِیمَةِ الْأَنْعَام. ترجمه: تا شاهد منافع خویش باشند، و نام خدا را در روزهای معلومی بر دام‌های زبان‌بسته‌ای که روزی آنان کرده است ببرند.

احکام قربانی کردن: احکام "ذبح و قربانی در حج" از منظر مقام معظم رهبری مدظله العالی: آیا کسی که برای ذبح قربانی نایب گرفته، می‌تواند پیش از بازگشت نایب از ذبح، بخوابد؟مانعی ندارد.

** در حال حاضر، ذبح قربانی در مِنا ممکن نیست، بلکه برای آن جای دیگری نزدیک مِنا در خارج مِنا تعیین کرده‌اند، از طرفی می‌گویند گوشت قربانی‌ها که برای آن اموال زیادی صرف می‌شود، به‌دور ریخته می‌شود و هدر می‌رود، در حالی که بسیاری از مردم کشورهای فقیر به آن نیازمند هستند. آیا حاجی می‌تواند در کشور خود قربانی کند و در روز عید قربان، از طریق تلفن کسانی را در کشور خود یا محل دیگر به ذبح آن مأمور کند تا گوشت قربانی به نیازمندان داده شود؟ یا این که ذبح باید حتماً در همان محل قربانگاه انجام شود؟ و آیا می‌تواند در این مسأله به فتوای مراجعی که این کار را جایز می‌دانند ـ چنان که از برخی علما نقل شده ـ مراجعه کند؟این کار جایز نیست و ذبح قربانی باید در مِنا باشد و در صورت عدم امکان ذبح در مِنا، باید در محلی که اکنون ذبح در آن انجام می‌شود، قربانی کند تا شعائر انجام قربانی که از شعائر الهی است رعایت شود.

در حال حاضر که متولیان امر، انجام ذبح در مِنا را ممنوع کرده‌اند، آیا حجّاج می‌توانند قربانی را در خارج از حرم ذبح کنند؟ و آیا قربانی کردن در مکه کفایت می‌کند؟ذبح قربانی جز در مِنا جایز نیست، البته اگر از ذبح در مِنا ممانعت شود، انجام آن در محلی که نزدیک مِنا قرار دارد و برای این کار در نظر گرفته شده کفایت می‌کند.

قربانی درکربلا: ذبیحی بزرگتر از اسماعیل(ع):از جمله تفسیرهاى آیه «و فدینـه بذبح عظیم » ، این است که گفته اند: منظور از «ذبح عظیم » ، حضرت سیدالشهدا(علیه السلام ) است . به توضیح این مطلب می پردازیم:تنها تعداد انگشت شمارى از مفسران به تفسیر یاد شده اشاره کرده اند . منشأ این تفسیر ، روایتى است که مرحوم صدوق (ره) در کتاب خصال نقل مى کند که پیش از بیان پاسخ آن را بیان مى کنیم :«هنگامى که خداوند ، گوسفندى را به جاى ذبح اسماعیل ، براى حضرت ابراهیم (علیه السلام ) فرستاد ، حضرت درخواست کرد که فرزندش را ذبح کند ، تا با تحمل غم و اندوه دل پدرى که به دست خویشتن ، فرزندش را ذبح کرده است درجاتش بالا رود . خداوند از او پرسید: محبوب ترین مخلوقاتم نزد تو کیست ؟» پاسخ داد: «محبوب تر از حبیبت محمد(صلی الله علیه و آله ) نیافریدى .» فرمود: «نزد تو ، او محبوب تر است یا خودت ؟» گفت : او ، فرمود: «فرزند او نزد تو محبوت تر است یا فرزند خودت ؟» گفت : «فرزند او» فرمود: «این که فرزند او را دشمنانش از روى ستم ذبح کردند ، تو را بیشتر اندوهگین مى سازد یا این که فرزندت را به دست خود ذبح کنى ؟» گفت : «پروردگارا ! ذبح او به دست دشمنانش دلم را اندوهگین کرد .» فرمود: «اى ابراهیم ! شخصى از امت محمّد ، فرزندش حسین را بعد از او ، از روى ظلم همچون گوسفند ذبح مى کند و با این کار گرفتار غضب من مى شود .» دل ابراهیم اندوهگین شد و ناله و گریه سر داد .وحى آمد که اى ابراهیم ! ناله ات را پذیرفتم و آن را جایگزین ناله و زارى براى فرزندت ـ اگر او را ذبح مى کردى ـ کردم و برایت درجات اهل ثواب بر مصیبت ها را واجب کردم و این همان قول خداوند است که فرمود: «و فدینـهُ بذبح عظیم .»

با توجه به روایت فوق سه نکته را بیان مى کنیم :

1ـ روایت یاد شده ، ظاهراً از نظر سند مشکلى ندارد; زیرا راویان آن عبارتند از: 1ـ عبدالواحدبن محمدبن عبدوس نیشابورى العطّار (استاد مرحوم صدوق ) 2ـ على بن محمدبن قتیبة النیشابورى 3ـ فضل بن شاذان (از اصحاب ائمه (علیه السلاملیهم السلام )) که همه آنان یا مورد اعتماد و ستایش قرار گرفته اند و یا از اصحاب و بزرگان هستند .بر فرض چشم پوشى از سند روایت ، به نظر مى رسد ، روایت یاد شده این مقام را فقط شایسته حضرت سیدالشهداء(علیه السلام ) مى داند . توضیح این که : در این صورت عبارت «فدیناه » ، به معناى «عوّضناه » است ; یعنى خداوند مصیبت شهادت امام حسین (علیه السلام ) را ـ که به دست دشمنانش ذبح خواهد شد ـ ، به جاى مصیبتى که بنا بود حضرت ابراهیم (علیه السلام ) متحمل شود ، قرار دارد; به این معنا که حضرت ابراهیم (علیه السلام ) براى بالا بردن درجات خویش مى تواند بر مصیبت امام حسین (علیه السلام ) بگرید; بنابراین ، از این روایت ، هرگز استفاده نمى شود که امام حسین (علیه السلام ) فدایى اسماعیل شد . این برداشت از روایت ناصحیح است .•

2 . بر فرض که بتوان امام حسین (علیه السلام ) را به جاى «ذبح عظیم » گذاشت ، با توجه به معناى «فدیناه » مقصود این خواهد بود: از آنجا که مقام ذبح عظیم که با گریستن بر آن ، درجات انسان بالا مى رود ، فقط شایسته امام حسین (علیه السلام ) بود ، ذبح عظیمى را جایگزین ذبح حضرت ابراهیم (علیه السلام ) کردیم .

3 . بر فرض پذیرفتن دلالت روایت لسان این گونه از روایات ، تأویل آیات است نه تفسیر ، و تأویل با ظاهر معناى آیات ارتباطى ندارد ، بلکه مربوط به بطون قرآن بوده ، از عهده قضاوت ما خارج است.

منبرهفتم: پیشگویی‌هایی از شهادت امام حسین (ع)(1)

آیه: وَاتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ ابْنَیْ آدَمَ بِالْحَقِّ إِذْ قَرَّبَا قُرْبَانًا فَتُقُبِّلَ مِنْ أَحَدِهِمَا وَلَمْ یُتَقَبَّلْ مِنَ الْآخَرِ قَالَ لَأَقْتُلَنَّکَ ۖ قَالَ إِنَّمَا یَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِینَ و بخوان بر آنها به حقیقت حکایت دو پسر آدم (قابیل و هابیل) را، که چون تقرب به قربانی جستند از یکی پذیرفته شد و از دیگری پذیرفته نشد. (قابیل به برادرش هابیل) گفت: البته تو را خواهم کشت. (هابیل) گفت: بی‌تردید خدا (قربانی را) از متقیان خواهد پذیرفت. آیه 27 سوره مائده

نخستین قربانی در تاریخ:اولین قربانی در تاریخ بشر قربانی دو فرزند حضرت آدم علیه السلام هابیل و قابیل است که به منظور حل معضلۀ ذات البینی شان به این کار مأمور شدند و حضرت هابیل ارادتمندانه بهترین و زیبا ترین گوسفند خویش را به بارگاه الهی قربانی کرد، اما قابیل قسمتی از گندم ناسرۀ خود را به مثابۀ قربانی به پیشگاه معبود پیشکش نمود، و در نتیجه قربانی هابیل قبول و قربانی قابیل رد گردید. قرآن داستان آنان را این گونه به تصویر کشیده است: و بخوان برایشان داستان ـ دو ـ فرزند آدم را به راستی، چون پیش کردند قربانی را، پس از یکی آن ها قبول و از دیگری رد گردید…

حدیث: پیامبر صلی الله علیه و آله : یُغفَرُ لِصاحِبِ الأضحِیَّةِ عِندَ أوَّلِ قَطرَةٍ تَقطُرُ مِن دَمِها ؛ پیامبر صلی الله علیه و آله :با ریختن اوّلین قطره خون قربانى [به زمین] ، صاحب قربانى آمرزیده مى شود .

سیمای عید قربان: عید قربان، عید پیــروزی وظیفه بر غریزه است. مخلوقات خداوند سه دسته هستند:ـ گروهی که فقط پیرو غریزه هستند، مانند: حیوانات.ـ گروهی که فقط پیرو وظیفه هستند، مثل: ملائکه.ـ گروهی که گاهی دنبال غریزه رفته و گاهی دنبال وظیفه می‌روند، مانند: انسان.هرگاه انسان بر سر دو راهی غریزه و وظیفه قرار گرفت و غریزه را انتخاب کرد، به سوی حیوانات گرویده، بلکه از حیوانات هم پست‌تر شده است، چون از عقل و فکر و رهنمودهای انبیا استفاده ننموده است (اولئک کالانعام بل هم اضل) آنان همچون چهارپایان بلکه گمراه‌ترند. همانا بدترین جنبنده‌ها نزد خداوند، انسان‌هایی هستند که گویا کر و گنگ اند و حاضر به تعقل هم نیستند.اما همین که انسان در این دو راهی خطرناک وظیفه را انتخاب نمود و در خط ملائکه و پاکان قرار گرفت آن را عید می‌گیرد، مثلاً غریزه گرسنه‌گی و تشنه‌گی و شهوت انسان را به استفاده از آب و نان و به سوی همسر می‌کشاند، ولی وظیفه دستور می‌دهد که در ماه رمضان خودداری کن، کسانی که سی روز وظیفه را انتخاب کرده‌اند، روز عید فطر را باید عید بگیرند، زیرا وظیفه را بر غریزه ترجیح داده‌اند.آری، عید قربان، روز پیروزی عقل و وحی بر هوی و هوس است.

احکام قربانی کردن: احکام "ذبح و قربانی در حج" از منظر مقام معظم رهبری مدظله العالی: در عربستان مؤسسات خیریه‌ای وجود دارد که به نیابت از حجّاج قربانی را ذبح می‌کنند و آن را در اختیار فقرا و نیازمندان قرار می‌دهند. ولی امر مسلمین در این‌باره چه نظری دارند و چه شرایطی را لازم می‌دانند؟لازم است شرایط انجام قربانی به‌گونه‌ای که در مناسک بیان شده، احراز گردد.آیا می‌توان قربانی را پس از ذبح، در اختیار مؤسسات خیریه قرار داد تا آن را به نیازمندان بدهند؟مانعی ندارد.عده‌ای قربانی‌شان را در مکّه در نزدیکی مِنا ذبح نمودند، الان مردّد شدند که آیا ذبح قربانی‌شان در مکّه صحیح و مُجزی بوده است یا اینکه مُجزی نیست و باید تا ماه ذی‌الحجه باقی است دوباره در مِنی یا در معیصم قربانی را اعاده کنند؟در فرض عدم تمکّن از ذبح در خود مِنا، واجب است احتیاطاً در هر نقطه‌ای که به مِنا نزدیک‌تر است ذبح کنند؛ در صورت امکان، بنابراین اگر محلی که قربانی ذبح شده است دارای فاصله‌ای با مِنا به‌قدر فاصله معیصم از مِنی یا از آن نزدیکتر است قربانی مُجزی است.

هرگاه ذبح در مکّه مُجزی نباشد، اعمال مکه (طواف حج و نمازش، سعی، طواف نساء و نمازش) را که انجام داده‌اند صحیح است یا آن‌که لازم است آن اعمال هم اعاده شود؟علی‌الظاهر اعمال کسی که قربانی را از روی جهل به مسأله تأخیر انداخته صحیح است؛ اگر چه احتیاط نیکو است

قربانی درکربلا: پیشگویی‌هایی از شهادت امام حسین (ع):از زمان خلقت انسان، حضرت آدم (ع) از شهادت امام حسین (ع) مطلع شد و پس از آن بسیاری از پیامبران از شهادت اباعبدالله الحسین (ع) خبر دادند.

اطلاع حضرت آدم (ع) از شهادت امام حسین (ع):

در روایات آمده است که: هنگامی که حضرت آدم (ع) به سوى زمین آمد، زمین را در جستوی حوا طی می‌کرد تا اینکه به کربلا رسید. بیمار و اندوهگین شد و بى‌جهت دلتنگ شد و در همان جا که حسین (ع) کشته شد، زمین خورد و از پایش خون جارى شد. سر بر آسمان بلند کرد و گفت: «خدایا! آیا خطاى دیگرى از من سر زده که عقوبتم کردى؟ من همه جاى زمین را گشتم و چنین ناگوارى که در اینجا برایم پیش ‍ آمد، تا کنون برایم رخ نداده است.» خداوند به آدم (ع) وحى کرد: «اى آدم! از تو گناهى سر نزده است، ولى فرزندت حسین در همین سرزمین مظلومانه کشته مى شود؛ خون تو جارى شد تا خون او را همراهى کرده باشد.» آدم (ع) پرسید: «پروردگارا! آیا حسین پیغمبر خواهد بود؟» خداوند در جواب آدم (ع) فرمود: «نه، ولى نواده محمد پیامبر است.» حضرت آدم (ع) پرسید: «کشنده او کیست؟» و خداوند فرمود: «قاتل او یزید است (لعنت شده آسمانیان و زمینیان ).» آدم پرسید: «اى جبرئیل! پس من چه کنم؟ گفتن اى آدم! او را لعنت کن.» آدم چهار بار یزید را لعنت کرد و به سوی عرفات رفت و حوا را آنجا یافت.

اطلاع حضرت ابراهیم (ع) از شهادت امام حسین (ع):

در روایتی از عبدالوحد نیشابورى عطار آمده است که محمد بن على نیشابورى از فضل بن شاذان روایت کرده که شنیدم امام رضا (ع) می‌فرمود: «هنگامی که خداوند متعال به حضرت ابراهیم (ع) فرمان داد تا به جای اسماعیل، گوسفندى را قربانى کند، ابراهیم آرزو کرد که کاش با دست خود، پسرش اسماعیل را ذبح مى کرد، تا به واسطه غمی که با قربانى کردن عزیزترین فرزند با دست خود بر دلش می‌نشست، بالاترین درجه اهل ثواب در مصیبت نصیبش شود. پس از آن، خداى متعال به او وحى کرد: «اى ابراهیم! محبوبترین بندگان من نزد تو کیست؟» گفت: «خدایا محبوب‌تر از حبیب خودت محمد (ص) در نظر من هیچ آفریده‌اى نیست.» خداوند به او وحى کرد: «اى ابراهیم! آیا او را بیشتر دوست دارى یا خودت را؟» گفت: «او از خودم نزد من محبوبتر است.» خداوند فرمود: «آیا فرزند او در نظر تو محبوبتر است یا فرزند خودت؟» حضرت ابراهیم (ع) گفت: «فرزند او» و خداوند فرمود: «آیا کشته شدن مظلومانه او به دست دشمنانش براى دل تو درد آورتر است یا قربانى کردن فرزندت به دست خودت در راه اطاعت من؟» ابراهیم (ع) گفت: «پروردگارا! کشته شدن او به دست دشمنانش برایم جانکاهتر است.» سپس خداوند فرمود: «اى ابراهیم! گروهى که خود را از امت محمد (ص) می دانند، از روى ستم و تجاوز، فرزندش حسین (ع) را خواهند کشت، همان گونه که گوسفند را مى کشند، و با این کار، سزاوار خشم من مى شوند.» حضرت ابراهیم (ع) از این خبر بى‌تاب شد و دلش به درد آمد و بر مصیبت حسین (ع) گریست. خداوند متعال به او وحى کرد: «اى ابراهیم! همین که براى کشته شدن حسین (ع) بى تابى و گریه کردى، بالاترین درجه ثواب صابران بر مصیبتها را بر تو واجب ساختم.

اطلاع حضرت موسی (ع) از شهادت امام حسین (ع):

روزی حضرت موسى (ع) به همراه حضرت یوشع (ع) در مسیری می‌رفتند. هنگامی که به کربلا رسیدند، کفش موسی (ع) پاره شد و خاری در پایش فرو رفت و خون آمد. موسی گفت: «خداوندا! از من چه سر زده است؟» خداوند به او وحى کرد: «حسین (ع) در همینجا کشته مى‌شود و خون تو براى همراهى با خون او اینجا ریخته مى‌شود.» موسی (ع) پرسید: پروردگارا! حسین کیست و قاتلش چه کسی خواهد بود؟» و خداوند در جواب فرمود: «او نواده محمد مصطفى (ع) و فرزند على مرتضى (ع) است و قاتلش لعن شده ماهیان دریا و حیوانات صحرا و پرندگان هواست.» سپس موسى (ع) دستانش را بلند کرد و یزید را لعنت و نفرین نمود.

منبرهشتم: پیشگویی‌هایی از شهادت امام حسین (ع)(2)

آیه: سخنان هابیل همان ندای فطرت پاک هر انسانی است؛ اما وقتی این ندای توحیدی تأثیری در قلب قابیل نگذاشت، مرتکب قتل برادر خود شده و نسبت به برادرش حسادت ورزید که ریشه­ی آن پذیرش قربانی هابیل و ردّ قربانی او بود؛ از این رو سه مطلب مهم در این جنایت شوم قابل توجه است:

  1. سرکشی نفس:طغیان نفسِ سرکشِ قابیل، او را به سوی گناه بزرگ کشاند و موجب شد که اولین جنایت و خونریزی را روی این کره­ی خاکی رقم زند و در زمره­ی زیان­کاران قرار بگیرد: «فَطَوَّعَتْ لَهُ نَفْسُهُ قَتْلَ أَخِیهِ فَقَتَلَهُ...»[ سوره مائده/30.]؛ نفس سرکش تدریجا او را مصمم به کشتن برادر کرد و او را کشت...کلمه­ی "طوع" به معناى مطیع بودن است؛ یعنی نفس قابیل او را سرکش و رام کرده و تسلیم خود نمود و مسأله­ی کشتن برادر را برای او زینت داده و حیا را از وی برداشت، در نتیجه مطیع نفس شد.
  2. جنایت و خسارت:قابیل با ارتکاب قتل برادر مؤمن خود، موجب خسارت بزرگی شد؛ چون قتل و گناهان مثل آن، سبب زیان در دنیا و آخرت می­شود:«...فَأَصْبَحَ مِنَ الْخَاسِرِینَ»؛[ سوره مائده/30.] ...و از زیانکاران شد.قابیل که مرتکب اولین قتل روی زمین شد با این عمل شوم خود در دنیا و آخرت زیانکار شده و از خیر دنیا و آخرت محروم گشت.[
  3. سرگردانی بعد از قتل:وقتی که قابیل برادر خود را کشت، او را در بیابان رها کرد و نمى‌دانست با او چه کند؟ تا این که حیوانات درنده، قصد دریدن آن را نمودند؛ از این رو مدتى جسد برادر را بر دوش خود حمل می­کرد تا این که بوى آن جسد بلند شده و پرندگان و حیوانات درنده اطراف جسد را گرفتند؛ در آن هنگام خداوند دو کلاغ را فرستاد و آن­ها با یکدیگر جنگیدند تا این که یکى از آن دو، دیگرى را کشت؛ آن گاه با منقار و دو پاى خود گودالى را حفر کرد و جسد کلاغ مرده را درون گودال گذاشت و او را پوشاند؛ قابیل که ناظر این صحنه بود، درس خوبی از کلاغ گرفته و برادرش را دفن کرد.«فَبَعَثَ اللّهُ غُرَابًا یَبْحَثُ فِی الأَرْضِ لِیُرِیَهُ کَیْفَ یُوَارِی سَوْءةَ أَخِیهِ...»؛[ سوره مائده/31.] سپس خداوند زاغى را فرستاد که در زمین جستجو (و کند و کاو) مى‌کرد تا به او نشان دهد چگونه جسد برادر خود را دفن کند...

حدیث: الإمام الصادق علیه السلام : قیلَ لِرَسولِ اللّه ِ صلى الله علیه و آله یَومَ فِطرٍ أو یَومَ أضحى : لَو صَلَّیتَ فی مَسجِدِکَ .فَقالَ : «إنّی لاَُحِبُّ أن أبرُزَ إلى آفاقِ السَّماءِ» .امام صادق علیه السلام: یک روز عید فطر یا عید قربان ، به پیامبر خدا گفتند: خوب بود در مسجدِ خود نماز مى خواندى.فرمود: «دوست دارم که به طرف آفاق آسمان بیرون آیم».کتاب «مراقبات ماه رمضان» صفحه 487

سیمای عید قربان: قربان چیست؟قربان عبارت از کارهای نیکی است که انسان به وسیله آن بخواهد خود را به رحمت خداوند نزدیک کند. بنابراین عمل نیکی که انسان انجام دهد تا بدان وسیله خویشتن را به رحمت حق تعالی نزدیک سازد، آن کار را قربان گویند؛ مانند فرمایش رسول اکرم(ص) که فرمود: نماز موجب تقرب و نزدیکی هر پرهیزکار به رحمت پروردگار است.بدیهی است که مراد از تقرب به خدای تعالی، قرابت زمانی و مکانی نیست، چه بین خالق و مخلوق هیچ‌گونه خویشاوندی وجود ندارد بلکه منظور آن است که از راه طاعت و انجام کارهای شایسته می‌توان مشمول الطاف الهی قرار گرفت و به رحمت او نزدیک گردید. از جمله اعمالی که حجاج در روز دهم ذی‌الحجه در سرزمین منا بعد از رمی جمره عقبه انجام می‌دهند، کشتن شتر یا گاو و یا گوسفند و انفاق آن به مستحقین است تا به وسیله این عمل نیک به رحمت پروردگار نزدیک شوند که آن را قربان گویند و در زبان فارسی (یاء نسبت) به آن ملحق شده و نامش را قربانی گذارده اند، بنابراین قربانی برای امتثال امر خداوند متعال و تقرب به سوی اوست.عید قربان را عید اضحی نیز می‌گویند و وجه تسمیه آن چنین است: اضحی جمع است از ماده (ضحی) که به معنای ارتفاع روز و امتداد نور آفتاب می‌باشد و هنگامی که خورشید بالا می آید (قبل از ظهر) و آن موقع را ضحی گویند، چنان‌که در قرآن کریم آمده است: والشمس و ضحیها (قسم به خورشید و چاشتگاه آن). و چون حجاج موقع بالا آمدن آفتاب قربانی می‌کنند و قربانی را اضحیه یا ضحیه گویند، بدین سبب روز دهم ذی‌الحجه را که قبل از ظهر آن، عمل قربانی انجام می‌شود، عید اضحی نیز گفته‌اند.

احکام قربانی کردن: قربانی حکمی واجب و فراگیر:هرچند، جای اصلی قربانی مکۀ مکرمه است و سالانه صد ها هزار حاجی مسلمان در آن سرزمین مقدس صد ها هزار حیوان را به بارگاه خداوند شان قربانی می کنند و این عمل نیکو، یکی از مناسک حج قرار گرفته است، اما از آن جایی که رحمت الهی عام و فراگیر است و برای این که سایر مسلمانانی که توانایی حج کردن ندارند، از این نعمت بزرگ محروم نشده باشند، دین مقدس اسلام حکم قربانی را عام نموده و هر مسلمانی که توان مالی داشته باشد، بایستی در روز دهم ذوالحجه پس از ادای نماز عید اضحی قربانی نماید. کسی که با وجود داشتن استطاعت مالی از این امر خود داری ورزد، در حقیقت از امری واجب سر پیچیده است: چنان که پیامبر فرموده است: شخصی که با وجود وسعت ـ مالی ـ قربانی نکند، به عیدگاه ما نزدیک نشود.

قربانی درکربلا: پیشگویی‌هایی از شهادت امام حسین (ع)(2)

اطلاع حضرت علی (ع) از شهادت امام حسین (ع):

روایات بسیاری وجود دارد که امام علی (ع) خبر از شهادت فرزندش حسین (ع) می دهند. در یکی از این روایات، امام علی (ع) خطاب به قاتلان امام حسین (ع) اینگونه می گویند: «اى شبث بن ربعى و تو اى عمرو بن حریق و پسرت محمد و تو اى اشعث بن قیس! به خدا قسم پسرم حسین (ع) را مى کشید. واى بر آنکه دشمنش رسول خدا و دخترش فاطمه باشد. هنگامی که حسین بن علی (ع) کشته شد، شبث بن ربعى، عمرو بن حریق و محمد بن اشعث نیز از جمله کسانى بودند که از کوفه به کربلا رفته بودند و در کربلا با او جنگیدند و او را کشتند و این یکى از نشانه‌هایش بود.در روایتی دیگر به نقل از اصبغ بن نباته این گونه آمده است: روزی امیر مومنان على بن ابى طالب (ع) نزد ما آمد، در حالى که دستش در دست پسرش حسن (ع) بود فرمود: «روزى رسول خدا (ص) نزد ما آمد و در حالى که به همین صورت دستم در دست او بود، فرمود: «پس از من، بهترین آفریده‌ها و سرور آنان، این برادرم است. پس از من او پیشواى هر مسلمان و سرپرست هر مومن است.» آگاه باشید! که من نیز مى گویم: «پس از من بهترین مردم و سرور آنان، این پسرم است و پس از وفات من، او امام و سرپرست هر مومن است و پس از من به او ستم مى شود، آن گونه که پس از رسول خدا (ص) مظلوم شدم؛ پس از حسن (ع)، بهترین مردم و سرورشان، برادر او، پسرم حسین (ع) است که در سرزمین کربلا مظلوم کشته مى شود.

اطلاع امام حسین (ع) از شهادت خود:

در روایتی از ابن قولویه آمده است که حسین بن علی (ع) فرمودند: «سوگند به آنکه جان حسین در دست اوست، حکومت بنى امیه به پایان نمى رسد تا آنکه مرا بکشند. آنان قاتلان من هستند و اگر مرا بکشند، هرگز هیچ کدامشان به خیر و نیکى نخواهند رسید. من و خاندانم اولین کشته این امتیم. سوگند به آنکه جان حسین در دست اوست، قیامت بر پا نمى شود، در حالى که کسى از بنى هاشم بر روى زمین مانده باشد که چشم بر هم بزند.

پیشگویى گوسفندان حضرت اسماعیل (ع) از شهادت امام حسین (ع):

روایت شده که گوسفندان حضرت اسماعیل (ع) هر روز به کنار شط فرات برده می شدند تا اینکه چوپان به اسماعیل (ع) خبر داد که مدتی است، گوسفندان از فرات آب نمى‌خورند. اسماعیل (ع) سبب آن را از پروردگارش پرسید. جبرئیل علیه السلام فرود آمد و گفت: «اى اسماعیل! از گوسفندت بپرس که پاسخ تو را مى دهد.» حضرت اسماعیل (ع) به توصیه فرشته وحی عمل کرد و گوسفند در پاسخ، به زبان آشکار گفت: «به ما خبر رسیده است که فرزندت حسین (ع)، نواده حضرت محمد (ص) لب تشنه شهید مى شود. از این رو به خاطر اندوه بر آن حضرت، ما از این آبشخور آب نمى نوشیم و قاتل او، ملعون آسمان‌ها و زمین‌ها و همه مخلوقات است.» سپس اسماعیل (ع) گفت: «خدایا! قاتل حسین را لعنت کن.»

پیشگویى شیر از شهادت امام حسین (ع):

روزی حضرت عیسى (ع) به همراه حواریون در صحرا مى‌گشت. هنگامی که به کربلا رسیدند؛ به شیری برخورد کردند که راه را بسته بودف پس عیسى (ع) نزد شیر رفت و پرسید: «چرا در راه نشسته‌ای؟ آیا نمى‌گذارى عبور کنیم؟» شیر با زبان فصیحى گفت: «راه را برایتان نمى‌گشایم تا آنکه یزید، قاتل حسین علیه السلام را لعنت کنید.» عیسى علیه السلام پرسید: «حسین کیست؟ گفت: «نواده حضرت محمد (ع) و فرزند علی (ع)؛ و قاتلش ملعون شده حیوانات صحرا و پرندگان هوا و همه حیوانات، خصوصا در روز عاشورا است.» سپس عیسى علیه السلام دست‌هاى خود را بلند کرد و یزید را نفرین نمود و شیر راه را باز نمود.

منبرنهم: تشابه حرکت امام حسین و ابراهیم علیهم السلام

آیه: أَحَسِبَ النَّاسُ أَنْ یُتْرَکُوا أَنْ یَقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لَا یُفْتَنُونَ آیا مردم چنین پنداشتند که به صرف اینکه گفتند ما ایمان (به خدا) آورده‌ایم رهاشان کنند و هیچ امتحانشان نکنند؟آیه 2 سوره عنکبوت

حدیث: رسول اللّه صلى الله علیه و آله : إنَّ اللّه َ تعالى یَطَّلِعُ فِی العیدَینِ إلَى الأَرضِ ، فَابرُزوا مِنَ المَنازِلِ تَلحَقکُمُ الرَّحمَةُ .پیامبر خدا صلى الله علیه و آله:خداوند متعال در روز عید فطر و عید قربان ، به زمین با عنایت مى نگرد. پس ، از خانه ها بیرون آیید تا رحمت به شما برسد.

سیمای عید قربان: قربانی از چه زمانی معمول شده است؟تاریخ قربانی بسیار قدیم است و از زمان حضرت آدم ابوالبشر(ع) معمول بوده و در ادیان گذشته نیز جزو مقررات دینی به شمار می‌آمده که شمه‌یی از آن به اختصار بیان می‌شود:

۱ـ قربانی فرزندان حضرت آدم(ع) که نخستین قربانی در عالم به شمار می‌رود و در آیات ۲۷-۳۰ سوره مائده تصریح شده که خلاصه شرح آن چنین است: دو پسر حضرت آدم به نام هابیل و قابیل به ترتیب شبانی (چوپانی) و کشاورزی می کردند و صاحب گوسفندان و آب و خاک فراوان بودند، حضرت آدم(ع) آنان را امر به قربانی در راه خدا کرد. هابیل یکی از بهترین شتران یا گوسفندان را برای قربانی در راه خدا اختصاص داد و قابیل دسته‌یی از گندم های پست و نامرغوب را جهت قربانی انتخاب کرد که قربانی هابیل مقبول درگاه پروردگار گردید و قربانی قابیل به علت عدم اخلاص مردود گشت. قابیل به سبب قبول نشدن قربانی حسادت ورزید و آتش خشم و کینه اش زبانه کشید، نفس اهریمنی و شیطانی قابیل او را به کشتن برادر وادار کرد و هابیل را کشت و در دنیا و آخرت زیانکار گردید.

۲ـ حضرت نوح پیغمبر پس از طوفان، مذبحی ترتیب داد و حیوانات بسیاری در آن‌جا برای خدا قربانی کرد.

۳ـ قربانی حضرت ابراهیم خلیل(ع) یگانه فرزندش اسماعیل(ع) که در آیات ۱۰۲ تا ۱۰۷ سوره صافات بیان گردیده است: «فلما بلغ معه السعی الی و فدیناه بذبح عظیم».

۴ـ در زمان حضرت موسی(ع) به عقیده یهودیان دو نوع قربانی معمول بوده است:الف) قربانی دموی ب) قربانی غیر دموی

در زبان فارسی هم کلمه قربان به معنی فدا شده و کشته شده در راه دوست استعمال می‌شود چنان‌که به یکدیگر می‌گویند فدایت شوم و قربانت گردم.

قربانی دموی بر ۳ قسم به شرح زیر بوده:

ـ قربانی‌یی که آن را به آتش می‌سوزاندند و جز پوست آن چیزی باقی نمی‌گذاردند.

ـ قربانی‌یی که برای جبران گناه تقدیم می‌کردند و قسمتی از آن را می سوزاندند و قسمت دیگر را برای کاهنان باقی می‌گذاشتند.

ـ قربانی‌یی که برای تن‌درستی انجام می دادند و در خوردن گوشت آن مختار بودند.

قربانی غیر دموی:

عبارت از رها کردن حیوان در بیابان‌ها بود و اعراب نیز از بنی اسرائیل تقلید کردند و به عنوان تقرب به بتان خود، حیوانات را در بیابان رها می‌کردند و اسلام این عادات نکوهیده را تحریم کرد و این همان قربانی است که در آیه ۱۰۳ سوره مائده به نام بحیره و سائبه نامیده شده است.

۵ـ در آیین مسیحیت نیز به عقیده عیسویان، قربانی منحصر به شخص مسیح بوده و گویند حضرت عیسی(ع) خون و گوشت خود را فدای مردم جهان ساخت و به همین مناسبت یکی از فروع دین نصاری آن است که باید ماهی یک مرتبه و یا حداقل سالی یک بار نزد کشیش بروند و به قدر تمکن، وجهی به وی تقدیم دارند و به تمام گناهانی که در مدت مزبور مرتکب شده اند، اقرار کنند تا کشیش که به عقیده آنان جنبه غفاریت دارد، آن گناهان را بیامرزد.

۶ـ در اعراب زمان جاهلیت که سران قبایل به مکه می آمدند، ساکنان مکه مهمان‌دار و میزبان آنان بودند و هر دو دسته خود را به کشتن شتر و گاو و گوسفندان برای بتان خویش و اطعام به فقرا و گرسنه‌گان موظف می‌دانستند.

احکام قربانی کردن: حیوانات قربانی:حیواناتی که قربانی آن ها جایز می باشند عبارتند از: شتر، گاو، گاومیش، بز و گوسفند.گفتنی است که بز و گوسفند را صرف یک نفر می تواند قربانی کند اما در گاو، گاومیش و شتر هفت نفر می توانند شریک شوند، به شرطی که سهم هر یک از شرکا ۷/۱ حصۀ کامل باشد و هر یک از آنان باید نیت قربانی و عقیقه را داشته باشند، در صورت عدم تحقق این دو شرط، قربانی درست نمی باشد.

قربانی درکربلا: تشابه حرکت امام حسین و ابراهیم علیهم السلام:با اختلاف نظر درباره اینکه آیا منظور از ذبح عظیم امام حسین علیه السلام است یا خیر ولی حرکت امام با حرکت ابراهیم مشابهت داشت :

  1. حضرت ابراهیم و امام حسین علیهم السلام هردو در راه خدا مورد امتحان قرار گرفتند آن هم به وسیله نفس و فدا کردن اولاد : أَنِّی أَذْبَحُکَ ...
  2. همانگونه که فرزند ابراهیم در راه خدا تسلیم بود «یا أَبَتِ افْعَلْ ما تُوْمَرُ» فرزند امام حسین علیه السلام نیز چنین بود به نقل تواریخ، وقتی کاروان حسینی به منزلگاه «قصر بنی مقاتل» رسید، در مسیر حرکت، یک لحظه خواب چشمان امام حسین علیه السلام را گرفت، وقتی بیدار شد، فرمود: «انّا للّه و انّا الیه راجعون، والحمد لله ربّ العالمین» سه بار این جمله را تکرار کرد که به طور ضمنی اشاره به حادثه تلخ و مصیبت و شهادت داشت.وقتی علی اکبر این جملات را از پدر شنید و وقتی که فهمید همه شهید می شوند سوالی که از امام علیه السلام کردند این بود که آیا بر حق هستیم، پدر جواب داد بلی، علی اکبر گفت: پس، دیگر چه باک از مردن در راه حق؟ امام حسین علیه السلام فرمود: خدا جزای خیر به تو بدهد؛ بهترین پاداشی که به فرزندی نسبت به پدرش می دهند.
  3. در هر دو حادثه از خداوند طلب صبر کرده و صبر پیشه نمودند، حضرت اسماعیل فرمود : «سَتَجِدُنِی إِنْ شاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِینَ» و امام حسین علیه السلام نیز در تمام حوادث سخت کربلا صبر نموده و چیزی جز رضای الهی مد نظرشان نبود به گونه ای که هلال بن نافع می گوید: به خدا قسم کشته به خون آغشته ای را ،بهتر و خوشتر از او هرگز ندیده بودم که چنین با خدا نجوا می کرد: «الهی رِضاً بِرِضِاکَ، صَبراً عَلی قَضائِک یا رَبَ لا الهَ سِواکَ...» خدایا! راضی به رضای تو هستم و در برابر قضای تو صبر می کنم.گر چه در اینکه آیا خداوند امام حسین علیه السلام را فدای اسماعیل کرده یا نه اختلاف نظر است ولی در شباهت حرکت و اینکه هر دو مورد آزمایش الهی قرار گرفته و با توسل به درگاه الهی و درخواست صبر از خداوند تسلیم اراده او شدند و دو قربانگاه (منی و کربلا) ایجاد کردند که از شعائر و نشانه های خداوند می باشد که به دستور خداوند واجب است آنها را تعظیم بداریم و نشانه تقوا می باشد: « وَمَنْ یُعَظِّمَ شعائِرَ اللّه فَإنَّها مِن تَقْوی القلوب»هرکس شعائر الهی را بزرگ دارد ، این کار نشانه ی تقوای دلها(ی آنها ) است.

منبردهم: حسین(ع) ذبیح اعــــظم

آیه: سوره بقره، آیه 154:«و لا تقولوا لمن یقتل فی سبیل‌الله اموت بل احیاء ولکن لا تشعرون»«کسی را که در راه خدا کشته شد، مرده نپندارید، بلکه او زنده جاوید است، ولیکن شما این حقیقت را نخواهید یافت.»در آیه 3 تذکر بسیار مهم درباره شهدا به انسان‌های دیگر شده است:

1- در پندار و گفتار در مورد شهدا نباید لفظ (مرگ) را بکار برد.

2- حیات شهدا بعد از شهادت برای همیشه جاودان است.

3- ما توان درک زندگی شهدا را نخواهیم داشت.

در حقیقت این سوره جایگاه شهید را نشان می‌دهد، تا جایی که بشر نمی‌تواند مقام رفیع شهید را درک کند.

حدیث: منتهى المطلب : رُوِیَ عَن عَلِیٍّ علیه السلام أنَّهُ خَرَجَ یَومَ العیدِ ، فَلَم یَزَل یُکَبِّرُ حَتَّى انتَهى إلَى الجَبّانَةِ .منتهى المطلب: روایت شده است که على علیه السلام روز عید بیرون آمد. پیوسته تکبیر گفت تا آن که به محلّ برگزارى نماز در بیرون شهر [کوفه] رسید.کتاب «مراقبات ماه رمضان» صفحه 485

سیمای عید قربان: اسرار و حکمت قربانی:

۱- فدا کردن مال و انفاق آن در راه خدا است.

۲-کشتن حیوان اشاره به کشتن نفس اماره است و مرد خداشناس با شمشیر برنده عقل و ایمان، حیوان نفس را که دایماً وی را به کارهای زشت وا می‌دارد مقتول سازد و خانه دل را از لوث نفس لئیم پاک گرداند و آن را در راه حق و پیشگاه محبوب قربانی کند و حج اکبر نماید که اگر نفس اماره و خواهش های او کشته نشود و آرام نگیرد، هرگاه تمام نعمت ها و ثروت‌های دنیوی در اختیارش باشد و زمین و آسمان را ببلعد بازهم سیر نمی‌شود و ندای هل من مزید دارد.

مساله قربانی در مکه را از چند نظر باید بررسی نمود:

ـ کمک‌رسانی به اهل حجاز یک اصل است. اگر از این سال‌ها که حجاز کشوری وابسته و بازارش نمایشگاه اجناس شرق و غرب شده بگذریم، و به چند سال قبل برگردیم، می‌بینیم که مردم حجاز چندان راه درآمدی نداشته اند. مکه شهر صنعتی و کشاورزی نیست، زمانی که آیه منع ورود مشرکان نازل شد عوام مکه ناراحت شدند که نصف زایران، مشرکان هستند و با منع ورود آنان، وضع اقتصادی ما به هم می‌خورد، لکن آیه نازل شد که اگر از فقر می ترسید، ما در آینده شما را بی نیاز می‌کنیم این وعده خداوند باید محقق شود. یکی از راه های تحقق آن مسأله خرید قربانی است، صدها هزار زایر خانه، هر کدام که یک گوسفند می خرند، گروه‌هایی به زنده‌گی و نوا می‌رسند. در روایات مساله کمک‌رسانی به مردم حجاز از طریق وسایل حمل و نقل و کرایه منازل و خرید هدایا و قربانی و داد و ستدهای زیادی که در موسم حج می‌شود، یک اصل معرفی شده و روی آن سفارش شده است.

وقتی که نبی مکرم اسلام (ص) با جمعی از مسلمانان به مدینه هجرت نمودند، اقتصاد مدینه در دست یهود بود. حضرت فوراً (در کنار تأسیس مسجد) به تأسیس بازاری که مرکز خرید و فروش مسلمانان باشد، اقدام فرمود و دستور داد که مسلمانان اجناس را مستقیماً به این بازار وارد کرده، از این بازار صادر نمایند. به علاوه کالاهای مورد نیاز را حتی‌الامکان خودشان تولید کنند و در این بازار به معرض فروش درآورند آری مساله کمک‌رسانی به مردم حجاز یک اصل است.

ـ همان‌گونه که صفا و مروه از شعایر الهی است، مساله قربانی هم از شعایر است. «والبدن جعلناها لکم من شعائرالله»: شترهای چاق و فربه را برای شما از شعایر الهی قرار دادیم.

وجود قربانگاه و مسلخ و حرکت دادن شترهای پرگوشت و نحر کردن و تقسیم گوشت آن‌ها هم، یک جلوه و شکوهی دارد.

در روایات می‌خوانیم اولین قطره خون قربانی که ریخت، خداوند گناهان صاحبش را می‌بخشد اوقاتی که به خاطر تولد نوزاد یا ورود مسافر یا دفع بلا، در خانه، گوسفند ذبح می‌شود، در روح و روان و حرکت اهل خانه شور و نشاطی پدید می‌آید.

به هر حال، ذبح صدهاهزار گوسفند و نحر هزاران شتر، یک نوع جلوه و زیبایی بوده، مظهر روحیه ایثار دسته‌جمعی است که خود از شعایر الهی است.

۳ـ یکی از اسرار قربانی، سیر کردن گرسنه‌ها است. قرآن در این باره می‌فرماید: «فکلوا منها واطعمواالقانع والمعتر»از گوشت‌هایی که قربانی می کنید هم خودتان میل نمایید، هم به قانع و معتر بدهید. قانع، فقیری است که به آن‌چه می گیرد، قانع است. معتر، فقیری است که علاوه بر تقاضای کمک اعتراض هم می‌کند. چه زیباست که هم استفاده خود حجاج و هم اطعام دیگران را کنار هم مطرح کرده است و اطعام شونده‌گان را با یک چشم (خواه افراد قانعی که به هنگام اطعام دعا می‌کنند و شاد می‌شوند و خواه کسانی که زخم زبان زده و اعتراض می‌نمایند) می‌بیند و این نشان دهنده بینش وسیع اسلام است که سفارش به خود را فراموش کنید نه دیگران را و در تقسیم گوشت و اطعام، پای بند تملق یا دعا و تواضع فقیر نباشید؛ او را سیر کنید، گرچه با شنیدن زخم زبان باشد.

هدف اصلی در مساله قربانی، رسیدن به مقام عالی تقوا است. قرآن در این زمینه می‌فرماید: این قربانیان که زایران خانه خدا به هنگام توقف در منا ذبح می‌کنند، گوشت یا خون آن‌ها به خدا نمی‌رسد، بلکه هدف از قربانی، شکوفا شدن روح ایثار و نشان دادن مقدار عشق و قرب به خدا و تقوا است.

احکام قربانی کردن: عمر حیوانات قربانی:شتر باید پنج ساله باشد. گاو و گاومیش باید دو ساله باشد. گوسفند و بز از یکساله باید کمتر نباشد. البته چوچه گوسفند شش ماهه که از لحاظ جسامت به اندازۀ یکساله باشد، از این حکم مستثنی است و قربان کردن آن روا می باشد.

قربانی درکربلا: حسین(ع) ذبیح اعــــظم:هنگامی که عزم و اراده ابراهیم(ع) بر این قرار گرفت که فرزندش را ذبح کند، خداوند متعال به جای او ذبح عظیمی را قرار داد و آن کبش املح؛ قوچ سفیدی که سیاهی نیز داشت و چهل سال در بهشت چریده بود و از رحم بیرون نیامده بود و خدا آن را با دستور «کن» آفرید تا فدای اسماعیل کند.خداوند سبحان از میان خلقش، پیامبران و اولیایی برگزید و از میان آن خوبان تاریخ و بندگان، صالحش، قربانیان و ذبیح هایی برای خود انتخاب کرد؛ به شهادت سخنان اهل عصمت(ع) حضرت یحیی(ع) فرزند زکریا(ع) و حضرت اسماعیل(ع) فرزند ابراهیم(ع) و عبدالله بن عبدالمطلب(ع) پدر خاتم پیامبران(ص) و اباعبدالله حسین بن علی(ع) از جملة این ذبیحان هستند؛ لیکن از میان این قربانیان خدا، بریده شدن سر، تنها برای حضرت یحیی و حسین بن علی(ع) مقدّر شد و آسمان نیز تنها بر این دو ذبیح، چهل روز گریست امّا بریده شدن سر حجّت خدا و سیّد و سالار شهیدان و سرور جوانان اهل بهشت، حسین بن علی(ع) با لب هایی خشکیده و عطشان، از چنان عظمتی برخوردار است که حتّی قبل از وقوع، پیامبران و اوصیای پیشین را در ماتم خود نشانده است و پس از وقوع شهادتش نیز تا قیامت، اشک را بر دیدگان همة ائمّه(ع) و مؤمنان و آزادگان جهان و دوست داران آن حضرت، جاری ساخته است، تا آنجا که ولیّ عصر، حضرت مهدی موعود(عج) نیز در مصیبت جدّش مدام اشک می ریزد و می فرماید: یا جدّاه! در مصیبت تو، صبح و شام ندبه می کنم و به جای اشک خون می گریم؛ «فَلَأَنْدُبَنَّکَ، صَبَاحاً وَ مَسَاءً وَ لَأَبْکِینَّ عَلَیکَ بَدَلَ الدُّمُوعِ دَما»در متون دینی آمده است که اسماعیل(ع) و عبدالله(ع) اگر چه تا پای قربانی شدن پیش رفتند، لیکن به حکم حکمت پروردگار پیش از تحقّق ذبح، قربانی قبول افتاد و گوسفندی بهشتی به جای اسماعیل(ع) و، صد شتر به جای عبدالله فدا شدند. از جمله حکمت های عدم تحقّق این دو ذبح، به خواست پروردگار منّان آن بود که این دو بزرگوار حامل نور خدا و سراج منیر عالم حق و حقیقت، یعنی محمّد و آل محمّد(ص) بودند؛ علاوه بر احادیثی که به این حکمت دلالت دارند، پیامبر اکرم(ص) نیز فرموده است:«أَنَا ابْنُ الذَّبِیحَینِ؛من فرزند دو ذبیح هستم»؛ از امام رضا(ع) سؤال شده که این دو ذبیح کیانند؟ حضرت فرمود: «مقصود از آن دو ذبیح، اسماعیل بن ابراهیم خلیل و عبدالله بن عبدالمطّلب است.»داستان ذبح حضرت اسماعیل(ع) در «قرآن کریم» طی آیات ۱۰۱ تا ۱۰۷ از «سورة، صافات» گزارش شده و در انتها، آیة شریفة «وَ فَدَیناهُ بِذِبْحٍ عَظیم»۶ به این نکته اشاره فرموده است که به جای اسماعیل(ع) خداوند متعال ذبح عظیم قرار داد تا او در راه خدا کشته شود و اسماعیل(ع) از قربانی شدن، رهایی یابد. بسیاری می پندارند که منظور از ذبح عظیم، گوسفندی است که به جای اسماعیل(ع) ذبح شد، امّا به نظر می رسد این نکته اگر چه، صحیح است، لیکن همة حقیقت نیست. در این نوشتار ابتدا نگاهی به داستان ذبح اسماعیل(ع) و سپس وجوه مختلفی که دربارة ذبح عظیم است، خواهیم داشت.خداوند متعال ابراهیم(ع) را بارها و بارها آزمود؛ «وَ إِذِ ابْتَلی إِبْراهیمَ رَبُّهُ بِکَلِماتٍ فَأَتَمَّهُن»؛ شکستن بت ها، فتنة نمرود و افکندن ابراهیم(ع) به آتش، مواجهه با خورشید و ستاره پرستان، هجرت دادن هاجر و اسماعیل(ع) به مکّه، ذبح اسماعیل و. ...، از جملة این آزمایش ها است و چون از همة آزمایش های الهی سرفراز بیرون آمد، مقام امامت را به او عطا فرمود؛ «قالَ إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماما»۷. ماجرای برخی از این آزمایش ها در «سورة، صافات»، آیات ۸۳ تا ۱۱۳ بیان شده است؛ از جمله اینکه حضرت ابراهیم(ع) پس از آنکه از شکستن بت ها و فتنة نمرود و آتش او سالم و سربلند بیرون آمد، از خدا فرزندی، صالح درخواست نمود؛ «رَبِّ هَبْ لی مِنَ الصَّالِحینَ» و خداوند او را به جوانی بردبار نوید داد؛«فَبَشَّرْناهُ بِغُلامٍ حَلیمٍ».در تفسیر این آیة شریفه و اینکه مقصود از ذبیح یعنی«غُلامٍ حَلیمٍ» کیست، میان علمای اهل سنّت و شیعه اختلاف نظر وجود دارد؛ رأی مشهور میان عالمان شیعه همواره آن بوده که ذبیح اسماعیل(ع) است، لیکن بسیاری از اهل سنّت اسحاق(ع) را ذبیح دانسته اند. روایت های وارد شده از اهل بیت(ع) همه تصریح دارند بر اینکه ذبیح، اسماعیل(ع) بوده است.از امام، صادق(ع) سؤال شد؛ ذبیح چه کسی بوده است؟ حضرت فرمود: اسماعیل(ع)؛ زیرا خداوند عزّوجلّ ابتدا قصّة ذبح را نقل کرده و آنگاه به تولّد اسحاق(ع) بشارت داده و فرموده:«وَ بَشَّرْناهُ بِإِسْحاقَ نَبِیا مِنَ الصَّالِحین».این استدلال از امام رضا(ع) نیز نقل شده است. و در روایت دیگری، داوود بن کثیر علاوه بر آن سؤال، پرسید کدامیک بزرگ ترند؟ حضرت به تفصیل پاسخ دادند که ذبیح اسماعیل(ع) بوده و بین نوید خدا به تولد اسماعیل و نوید به اسحاق، پنج سال فاصله است و در پایان حضرت به همان استدلال از قرآن تمسک کرده و فرمودند:«هر کس گمان کند اسحاق بزرگتر از اسماعیل است، اخبار قرآن در باره آن دو را تکذیب کرده است.»مفسّران نیز به این استدلال تمسّک جسته و آن را ظاهر آیات سورة، صافات دانسته اند.به لحاظ وقایع تاریخی و اخبار دیگر کتب آسمانی نیز مسئله قابل اثبات است. در این زمینه، علّامه طباطبایی در «المیزان» گفته است:مسئلة نقل دادن هاجر به سرزمین تهامه که همان سرزمین مکّه است، و بنا کردن خانة کعبه در آنجا و تشریع احکام حج که همة آن و مخصوصاً طواف، سعی و قربانی آن، حاکی از گرفتاری ها و محنت های هاجر و فرزندش در راه خدا است، همه مؤیّد آنند که ذبیح نام برده اسماعیل بوده است، نه اسحاق.«انجیل برنابا» هم یهود را به همین اشتباه ملامت کرده و در فصل چهل و چهار چنین گفته است:خداوند با ابراهیم(ع) سخن گفت و فرمود: اوّلین فرزندت، اسماعیل را بگیر و از این کوه بالا برده او را به عنوان قربانی و پیشکش ذبح کن. و اگر ذبیح ابراهیم(ع) اسحاق بود، انجیل او را یگانه و اوّلین فرزند ابراهیم(ع) نمی خواند، برای اینکه وقتی اسحاق به دنیا آمد، اسماعیل(ع) کودکی هفت ساله بود.»در هر، صورت، پس از مدّتی ابراهیم(ع) خوابی را که از آن، مأموریت ذبح فرزندش را دریافته بود، با وی در میان گذاشت و اسماعیل(ع) نیز پذیرفت و پدر را به اجرای فرمان خداوند تشویق نمود؛«قالَ یا أَبَتِ افْعَلْ ما تُؤْمَرُ سَتَجِدُنی إِنْ شاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرینَ».وقتی هر دو آمادة انجام این دستور شدند و به نقل روایات متعددی، شیطان را که تلاش می کرد مانع اجرای این امر الهی گردد، ناکام گذاردند، ابراهیم(ع) مشغول ذبح شد؛ ولی خداوند متعال ابراهیم را ندا داد:«ای ابراهیم! آن رؤیا را تحقّق بخشیدی(و به مأموریت خود عمل کردی) ما این گونه، نیکوکاران را جزا می دهیم، این مسلّماً همان امتحان آشکار است، ما ذبح عظیمی را فدای او کردیم؛ إِنَّ هذا لَهُوَ الْبَلاءُ الْمُبینُ، وَ فَدَیناهُ بِذِبْحٍ عَظیم»در معنای «فداء» مرحوم طبرسی در «مجمع البیان» گفته است:«چیزی را گویند که به جای چیز دیگری قرار داده شود که از چیز اوّل، ضرر برطرف شود... مانند اسیری که مقابل چیزی فدیه و آزاد شود»و در تفسیر «نمونه» نیز آمده است: «فدینا» از ماده «فدا»، در اصل به معنی قرار دادن چیزی به عنوان بلاگردان و دفع ضرر از شخص یا چیز دیگر است؛ لذا مالی را که برای آزاد کردن اسیر می دهند «فدیه» می گویند، و نیز کفارهای را که بعضی از بیماران به جای روزه می دهند به این نام نامیده می شود.فداء و مشتقّات آن ۱۴ بار در قرآن کریم آمده و همه به همان معناست.۱۸ لذا قرآن کریم از چیزی که به جای حضرت اسماعیل(ع) ذبح شد، به عنوان «ذبح عظیم» یاد کرده است، امّا چه چیز به جای اسماعیل(ع) قربانی خدا شد و ذبح عظیم نام گرفت! امام رضا(ع) فرمودند:«هنگامی که عزم و ارادة ابراهیم(ع) بر این قرار گرفت که فرزندش را ذبح کند، خداوند متعال به جای او ذبح عظیمی را قرار داد و آن کبش املح؛ قوچ سفیدی که سیاهی نیز داشت۱۹ و چهل سال در بهشت چریده بود و از رحم بیرون نیامده بود و خدا آن را با دستور «کن» آفرید تا فدای اسماعیل کند.»در «دایرة المعارف قرآن کریم» نیز چنین آمده است: ذبح عظیمی که فدای اسماعیل شد، قوچی بود که جبرئیل(ع) آن را از آسمان آورد؛ قوچی که از مادر تولّد نیافته؛ بلکه با فرمان «کن» ایجاد شده بود. بعضی آن را بز کوهی دانسته اند. گفته می شود در، صدر اسلام سر این قربانی به، صورت خشک شده، کنار ناودان کعبه آویزان بوده است. وصف آن به عظیم، به دلیل آن است که از ناحیة خدای سبحان بوده و فدای ذبح قرار گرفته یا به دلیل پذیرفته شدن آن در درگاه خداوند یا چریدن در بهشت است. طبق روایتی از امام رضا(ع)، ابراهیم(ع) در سرزمین منی آرزو کرده است که خداوند، قوچی را فدای اسماعیل قرار دهد و از آن رو که پیامبر و امامان طاهر(ع) در، صلب اسماعیل بوده اند، این آرزو برآورده شده است.از طرف خدا بودن این ذبح و برای خدا بودن آن وجه اصلی عظمت آن است و در تفسیر نمونه آمده است: در اینکه عظمت این ذبح از چه نظر بوده؛ از نظر جسمانی و ظاهری یا از جهت اینکه فدای فرزند ابراهیم شد یا از نظر اینکه برای خدا و در راه خدا بود یا از این نظر که این قربانی از سوی خدا برای ابراهیم(ع) فرستاده شد مفسّران گفت وگوهای فراوانی دارند، ولی هیچ مانعی ندارد که تمام این جهات در ذبح عظیم جمع و از دیدگاه های مختلف دارای عظمت باشد.علاوه بر آن قوچ بهشتی، تمام قربانی های منی نیز فدای اسماعیل(ع) است؛ در ادامة روایت گفته شده از امام رضا(ع) آمده است:«فَکُلُّ مَا یذْبَحُ بِمِنًی فَهُوَ فِدْیه لِإِسْمَاعِیلَ إِلَی یوْمِ الْقِیامَه فَهَذَا أَحَدُ الذَّبِیحَینِ؛پس تمام قربان هایی که تا قیامت در منی ذبح می شوند، فدای اسماعیل(ع) است.»عظمت و بزرگی چنین ذبحی نیز روشن است، چرا که از سویی هر سال بیش از یک میلیون قربانی در منی ذبح می شود و با گذشت زمان، سال به سال بر وسعت آن نیز افزوده می شود و ازسوی دیگر در میان ذبح کنندگان انبیا، اولیا، ائمه، مؤمنان و، صالحان نیز بوده و هستند که با اخلاص تمام قربانی می کنند.چنان که گفتیم ذبح گوسفند بهشتی یا تمام قربانی های مِنی به جای اسماعیل(ع) اگرچه، صحیح و عظیم است، لیکن این تمام حقیقت نیست و خداوند متعال در عالم انسانی و از نوع بشر نیز قربانی ای را به جای اسماعیل(ع) قرار داد و او را به عنوان برترین ذبیح راه حق و حقیقت برگزید که باید دین اسلام به عنوان برترین دین آسمانی از خون او که خون خدا و ثارالله است، آبیاری می شد تا بتواند تا قیامت چراغ هدایت امّت باشد. این انسان برتر از انبیا و فرشتگان، سیّد و سالار شهیدان و مظلوم کربلا، حسین بن علی(ع) است که ذبیح اعظم خدا است.در این باره، در «عیون اخبار الرضا(ع)»، «خصال» شیخ، صدوق و دیگر کتب معتبر روایی از امام رضا(ع) چنین نقل شده است:«هنگامی که حق تعالی به ازای ذبح اسماعیل، قوچی را فرستاد تا به جای او ذبح شود، حضرت ابراهیم(ع) آرزو کرد؛ کاش می شد فرزندش را به دست خود ذبح کند و مأمور به ذبح گوسفند نمی شد تا به سبب درد و مصیبتی که از این راه به دل و جان او وارد می شود، پدری، صاحب مصیبت باشد که عزیزترین فرزندش را به دست خود در راه خدا ذبح کرده تا از این طریق بالاترین درجات اهل ثواب در مصیبت ها را به دست آورد. در این اثنا خطاب وحی از پروردگار جلیل به ابراهیم خلیل رسید که «محبوب ترین مخلوقات من نزد تو کیست؟»ابراهیم(ع) عرضه داشت: «هیچ مخلوقی پیش من محبوب تر از حبیب تو محمّد(ص) نیست.»پس وحی آمد که «آیا او را بیشتر دوست داری یا خودت را؟» ابراهیم(ع) گفت: «او پیش من از خودم محبوب تر است.» خداوند متعال فرمود: «فرزند او را بیشتر دوست داری یا فرزند خود را؟ » ابراهیم(ع) عرض کرد: «فرزند او را بیشتر دوست دارم.»پس حق تعالی فرمود: «آیا ذبح فرزند او(امام حسین علیه السلام) به دست دشمنان از روی ستم، بیشتر دل تو را می سوزاند یا ذبح فرزند خودت به دست خودت در اطاعت من!» عرض کرد: «پروردگارا! ذبح او به دست دشمنان بیشتر دلم را می سوزاند.» در این هنگام خداوند خطاب کرد؛ «ای ابراهیم! پس به یقین جمعی که خود را از امّت محمّد(ص) می شمارند، فرزند او حسین(ع) را از روی ظلم و ستم و با عداوت و دشمنی، ذبح خواهند کرد؛ همان گونه که گوسفند را ذبح می کنند و به این سبب مستوجب خشم و عذاب من می گردند.ابراهیم(ع) از شنیدن این خبر جانکاه، ناله و فریاد بر آورد و قلب و جان او به درد آمد و بسیار گریه نمود و دست از گریه بر نمی داشت تا اینکه وحی از جانب پروردگار جلیل رسید: « ای ابراهیم! گریة تو بر فرزندت اسماعیل اگر او را به دست خود ذبح می کردی، فدا کردم به گریه ای که تو بر حسین(ع) و شهادتش کردی و بدین سبب بالاترین درجات اهل ثواب در مصیبت ها را به تو دادم.» در پایان امام رضا(ع) فرمود: این است مفهوم قول خداوند عزّوجلّ؛ «وَ فَدَیناهُ بِذِبْحٍ عَظِیمٍ».این حدیث معتبر از امام رضا(ع) علاوه بر اینکه بر مصادیق دیگر ذبح عظیم، صحّه نهاده، آیة شریفه «وَ فَدَیناهُ بِذِبْحٍ عَظِیمٍ» را از انحصار در یک مصداق ظاهری، اگر چه عظیم، بیرون آورده و یک معنای دقیق عرفانی و ملکوتی ارائه کرده و سالار شهیدان را به عنوان ذبح عظیم معرفی نموده است. با آنکه همة امامان و پیامبران بسیاری در راه خدا شهید شده اند و پیامبری همچون حضرت یحیی(ع) را سر بریده اند و در برخی روایات نیز وجوه تشابهی بین شهادت حضرت یحیی(ع) و امام حسین(ع) بیان شده است،۲۵ لیکن قطعاً ذبیحی بزرگ تر و عظیم تر از سیّدالشّهدا(ع) در راه خدا ذبح نشده است، لذا تعبیر ذبیح اعظم کم ترین چیزی است که می توان در حقّ سیّدالشّهدا(ع) گفت. نکتة جالب توجّه اینکه حضرت اسماعیل(ع) با اینکه ذبیح الله نامیده شده است و به راستی حضرت ابراهیم عزم بر ذبح او داشت و ذرّه ای در اطاعت امر خداوند متعال سستی نکرد؛ ولی خدا نخواست که او حقیقتاً ذبح گردد و مشیّتش بر آن قرار گرفت که ذبیح حقیقی از نسل او و فرزند پیغمبر خاتم(ص) و جگر گوشه فاطمه(س) و سیّد و سالار شهیدان(ع) باشد.آری! حسین بن علی(ع)، انسانی برتر از عرش و فرش است که خدا او را در قرآن کریم نفس مطمئنّه نامیده «یا أَیتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّه» و او را به جوار خود فراخوانده است « ارْجِعِی إِلی رَبِّکِ راضِیه مَرْضِیه فَادْخُلِی فِی عِبادِی وَ ادْخُلِی جَنَّتِی»و او نیز با کمال اخلاص در لبیک گفتن به فراخوان پروردگار، شتاب کرده و با دادن سر مبارکش در راه رضای پروردگار در منای حسینی، ذبیح اعظم خدا شده است.

منبریازدهم: گریه حضرت ابراهیم (ع)

آیه: «وَ إِذِ ابْتَلى‏ إِبْراهیمَ رَبُّهُ بِکَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماماً قالَ وَ مِنْ ذُرِّیَّتی‏ قالَ لا یَنالُ عَهْدِی الظَّالِمینَ» بقره/124.

زمانی که حضرت ابراهیم(ع) را خداوند آزمایش کرد به کلمات(حادثه ها)(حضرت ابراهیم به چند حادثه امتحان شد) ابراهیم! به خاطر فریاد توحید در آتش می‌اندازندت. حرفی ندارم بیندازند. به خاطر نماز زن و بچه‌ات را ببر در بیابان‌های داغ مکه. چَشم حرفی ندارم می‌برم.

ابراهیم! بچه‌ات را بخوابان چاقو را بگذار گردنش ذبحش کن. چشم. ابراهیم! از مال بگذر چشم. حضرت ابراهیم به چند حادثه‌ای امتحان شد: گذشت از مال، گذشت از جان، گذشت از فرزند. هر امتحانی یک درجه بالا می‌رفت، و لذا درجات ابراهیم این بود اول شد عبدالله بعد شد نبی الله، بعد شد رسول الله، بعد شد خلیل الله، بعد امام شد.

حدیث: الإمام الباقر علیه السلام : اُدعُ فِی العیدَینِ ویَومِ الجُمُعَةِ ، إذا تَهَیَّأتَ لِلخُروجِ بِهذَا الدُّعاءِ :اللّهُمَّ مَن تَهَیَّأَ وتَعَبَّأَ وأعَدَّ وَاستَعَدَّ لِوِفادَةٍ إلى مَخلوقٍ رَجاءَ رِفدِهِ وطَلَبَ نائِلِهِ وجَوائِزِهِ وفَواضِلِهِ ونَوافِلِهِ ، فَإِلَیکَ یا سَیِّدی وِفادَتی وتَهیِئَتی وتَعبِئَتی وإعدادی وَاستِعدادی رَجاءَ رِفدِکَ وجَوائِزِکَ ونَوافِلِکَ ، فَلا تُخَیِّبِ الیَومَ رَجائی ، یا مَن لا یَخیبُ عَلَیهِ سائِلٌ ولا یَنقُصُهُ نائِلٌ ، فَإِنّی لَم آتِکَ الیَومَ بِعَمَلٍ صالِحٍ قَدَّمتُهُ ولا شَفاعَةِ مَخلوقٍ رَجَوتُهُ ، ولکِن أتَیتُکَ مُقِرّا بِالظُّلمِ وَالإِساءَةِ ، لا حُجَّةَ لی ولا عُذرَ ، فَأَسأَلُکَ یا رَبِّ ، أن تُعطِیَنی مَسأَلَتی وتَقلِبَنی بِرَغبَتی ، ولا تَرُدَّنی مَجبوها ولا خائِبا ، یا عَظیمُ یا عَظیمُ یا عَظیمُ ، أرجوکَ لِلعَظیمِ ، أسأَلُکَ یا عَظیمُ أن تَغفِرَ لِیَ العَظیمَ ، لا إلهَ إلاّ أنتَ ، اللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍوآلِ مُحَمَّدٍ ، وَارزُقنی خَیرَ هذَا الیَومِ الَّذی شَرَّفتَهُ وعَظَّمتَهُ ، وتَغسِلُنی فیهِ مِن جَمیعِ ذُنوبی وخَطایایَ ، وزِدنی مِن فَضلِکَ إنَّکَ أنتَ الوَهّابُ .امام باقر علیه السلام:روز عید فطر و عید قربان و روز جمعه ، چون آماده بیرون رفتن شدى ، این دعا را بخوان:خداوندا! هر کس که آماده و مهیّا شود و به امید عطا و بخشش و جایزه و احسانِ آفریده اى ، ساز و برگ رفتن به حضور او فراهم سازد ، پس ـ اى سرور من ـ باریابى و آمادگى و تهیّه ساز و برگ و آماده شدنِ من ، به درگاه توست و به امید بخشش و جایزه ها و احسان هاى تو. پس امروز ناامیدم مکن! اى آن که هیچ نیازمندى از درگاهش محروم نمى شود و هیچ برخوردارى ، از او نمى کاهد! من امروز کار شایسته اى به درگاهت نیاورده ام و به شفاعت آفریده اى هم امید نبسته ام؛ لیکن با اعتراف به ستم و بدى ، به درگاهت آمده ام. نه دلیلى دارم و نه عذرى.پروردگارا! از تو مى خواهم که خواسته ام را بدهى و مرا با درخواستى برآورده برگردانى و مرا ناامید و بى بهره بر نگردانى! اى بزرگ ، اى بزرگ ، اى بزرگ! براى خواسته بزرگ به تو امیدوارم. اى بزرگ! از تو مى خواهم که گناه بزرگ مرا ببخشایى. معبودى جز تو نیست.خداوندا! بر محمّد و خاندان محمّد درود فرست و نیکىِ امروز را که شرافت و عظمتش بخشیده اى ، روزى ام کن و در این روز ، مرا از همه گناهان و لغزش هایم بشوى و از احسان خود بر من بیفزاى! همانا تویى تو بسیار بخشنده».کتاب «مراقبات ماه رمضان» صفحه 481

سیمای عید قربان: مفهوم و معنی قربانی:از نظر معنای لغوی «قربانی» از لفظ «قربان» ماخوذ است، هر آن چیزی که ذریعه و وسیله تقرب و نزدیکی الله تعالی باشد آن را «قربانی» می گویند، آن چیز خواه ذبح حیوان باشد یا دیگر صدقات.بعضی از علماء هر نیکی و عمل خیر را که باعث قرب و رحمت الهی باشد «قربانی» می نامند.البته در عرف عام به آن حیوان مخصوص «قربانی» گفته می شود که به خاطر رضای الله در روزهای معین عید الاضحی- عید قربان- مسلمانان آن را ذبح می کنند و کلمه قربانی از لفظ قربان گرفته شده  و چندین بار در قرآن مجید آمده است، در اکثر مواقع مراد از آن «حیوان مذبوحه» است .قربان عبارت از کارهای نیکی است که انسان بوسیله آن بخواهد خود را به رحمت خداوند نزدیک کند، بنابراین عمل نیکی که انسان انجام دهد تا بدان وسیله خویشتن را به رحمت حق تعالی نزدیک سازد آن کار را قربان گویند؛ مانند فرمایش رسول اکرم(ص) که فرمود: نماز موجب تقرب و نزدیکی هر پرهیزکار به رحمت پروردگار است.بدیهی است که مراد از تقرب به خدای تعالی، قرابت زمانی و مکانی نیست چرا که بین خالق و مخلوق هیچگونه خویشاوندی وجود ندارد بلکه منظور آن است که از راه طاعت و انجام کارهای شایسته می تواند مشمول الطاف الهی قرار گرفته و به رحمت او نزدیک شود.کشتن حیوان در مراسم قربانی اشاره به کشتن نفس اماره است و مرد خداشناس با شمشیر برنده عقل و ایمان، حیوان نفس را که به طور دائم وی را به کارهای زشت وا می دارد مقتول سازد و خانه دل را از لوث نفس لئیم پاک گردانده، آنرا در راه حق و پیشگاه محبوب قربانی کند.از جمله اعمالی که حجاج در روز دهم ذیحجه در سرزمین منا انجام می دهند کشتن شتر، گاو و یا گوسفند و انفاق آن به مستحقین است تا به وسیله این عمل نیک به رحمت پروردگار نزدیک شوند که آنرا قربانی گویند.

احکام قربانی کردن: ویژگی های حیوانات قربانی:حیوانی که قربانی کرده می شود باید از عیوب ذیل مبرا باشد:1-کور نباشد. ۲-  شاخ آن بیخ به گونه یی نشکسته باشد که حیوان را متضرر ساخته باشد. ۳- پای حیوان نباید قسمی لنگ باشد که آن را به زمین گذاشته نتواند. ۴- دست، پای و سایر اعضای آن قطع نباشد. ۵- خیلی لاغر نباشد.

قربانی درکربلا: آیا روایت گریه حضرت ابراهیم (ع) بر امام حسین (ع) صحیح است؟« امام رضا علیه السلام فرموده اند: وقتى که خداوند به ابراهیم علیه السلام دستور داد به جاى فرزندش اسماعیل، قوچى را قربانى کند ولى ابراهیم علیه السلام تقاضا کرد که خداوند اجازه بدهد که او با دست خود فرزندش را ذبح کند تا به قلب او همان الم وارد شود که به قلب پدرى وارد مى ‏شود که عزیزترین فرزندش را ذبح مى ‏کند. تا در نتیجه درجه اهل ثواب نسبت به مصیبتها بالاتر برود. خداوند به ابراهیم علیه السلام وحى کرد: آن پدر در نزد تو عزیزتر است یا خودت را بیشتر دوست مى‏ دارى؟ ابراهیم علیه السلام عرض کرد: او را من بیشتر از خودم دوست مى ‏دارم.سپس خداوند فرمود: فرزند او را بیشتر دوست مى ‏دارى یا فرزند خودت را.ابراهیم علیه السلام فرمود: فرزند او را. خداوند فرمود: ذبح اسماعیل با دست خودت بیشتر غم و رنج دارد یا کشته شدن فرزند آن پدر به دست دشمنان. ابراهیم علیه السلام فرمود: کشته شدن فرزند آن پدر به دست دشمنان مرا بیشتر اندوهناک مى ‏کند. لذا خداوند به ابراهیم علیه السلام وحى کرد که: اى ابراهیم، عده ‏اى گمان مى ‏کنند از امت محمد هستند و در آینده حسین فرزند محمد را خواهند کشت مانند کشتن گوسفند قربانى و به او و اهل بیتش ظلم و ستم خواهد کرد. آن طایفه با انجام این کار مستوجب خشم من خواهند شد. ابراهیم علیه السلام از شنیدن این واقعه گریه کرد.پس خداوند به ابراهیم وحى فرمود: اى ابراهیم، تو این جزع خود را که اگر فرزندت را ذبح مى‏ نمودى تبدیل به جزع براى قتل حسین مى‏ نمودى، لذا من براى تو بالاترین درجه ثواب را در برابر صبر در مصیبتها لازم کردم.»روایاتی شبیه این نوع روایات در کتب اهل سنت نیز وجود دارد. که چند مورد آن را تقدیم می کنم:با روم می جنگیدیم پس به یکی از کلیساهای ایشان وارد شدیم .پس در آن سنگی بود که روی آن نوشته شده بود : آیا امتی که حسین را می کشند شفاعت جد او را در روز قیامت امید دارند؟ از آنها پرسیدیم که این بنا چه زمانی ایجاد شده است. گفتند ۳۰۰ سال قبل از بعثت.به ما خبر داده شد که صخره ای در بیت المقدس سیصد سال قبل ازبعثت رسول خدا پیدا شده است که بر روی آ ن با زبان سریانی نوشته شده بوده است : آبا امتی که حسین را می کشند شفاعت جد او را در روز قیامت امید دارند؟که شبیه این دو روایت در منابع دیگر اهل سنت نیز آمده است. از جمله تهذیب الکمال ج۶، ص۴۴۲؛ بغیة الطلب فی تاریخ حلب ج۶، ص۲۶۵۳ ؛ صبح الأعشى فی صناعة الإنشا ج۱۳، ص۲۳۴؛ الخصائص الکبرى، سیوطی ج۱، ص۶۳.و در روایتی دیگر مضمون همین روایت با اضافه ای نقل شده است که این نوشته به حضرت ابراهیم مرتبط بوده است:« انس روایت می کند که شخصی از اهل نجران گودالی می کند پس در آن لوحی از طلا پیدا کرد که در آن نوشته بود آیا امتی که .... ونوشته بود ابراهیم خلیل الله. پس این لوح را به نزد رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم آوردند . پس آن را خواند و گریه نمود .سپس فرمود هرکس که من را اذیت کند و خانواده ام را شفاعت من به وی نخواهد رسید.»

منبردوازدهم: ذبح عظیم شخصیتی برتر از اسماعیل

آیه: یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَأُنْثَىٰ وَجَعَلْنَاکُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا ۚ إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ ۚ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ خَبِیرٌای مردم، ما همه شما را نخست از مرد و زنی آفریدیم و آن گاه شعبه‌های بسیار و فرق مختلف گردانیدیم تا یکدیگر را بشناسید، همانا بزرگوار و با افتخارترین شما نزد خدا با تقواترین شمایند، همانا خدا کاملا دانا و آگاه است. آیه 13 سوره حجرات

حدیث: رسول الله صلى الله علیه و آله : مَن قامَ لَیلَتَیِ العیدَینِ مُحتَسِبا للّه ِِ ، لَم یَمُت قَلبُهُ یَومَ تَموتُ القُلوبُ .پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: هر کس دو شب عید [ فطر و قربان] را به خاطر پاداش خدا به عبادت بپردازد ، در آن روز که دل ها مى میرند ، دل او نمى میرد.کتاب «مراقبات ماه رمضان» صفحه 465

سیمای عید قربان: اسرار و حکمت قربانی:فدا کردن مال و انفاق آن در راه خدا از جمله اسرار و حکمتهای قربانی است.کشتن حیوان در مراسم قربانی اشاره به کشتن نفس اماره است و مرد خداشناس با شمشیر برنده عقل و ایمان، حیوان نفس را که به طور دائم وی را به کارهای زشت وا می دارد مقتول سازد و خانه دل را از لوث نفس لئیم پاک گردانده، آنرا در راه حق و پیشگاه محبوب قربانی کند و حج اکبر نماید که اگر نفس اماره و خواهش های او کشته نشوند و آرام نگیرند هرگاه تمام نعمتها و ثروتهای دنیوی در اختیارش باشد و زمین و آسمان را ببلعد باز هم سیر نمی شود و ندای هل من مزید دارد.در روایات می خوانیم اولین قطره خون قربانی که ریخت، خداوند گناهان صاحبش را می بخشد، اوقاتی که به خاطر تولد نوزاد یا ورود مسافر یا دفع بلا، گوسفند ذبح می شود، در روح و روان و حرکت اهل خانه شور و نشاطی پدید می آید.به هرحال، ذبح صدها هزار گوسفند و نحر هزاران شتر، یک نوع جلوه و زیبایی بوده، مظهر روحیه ایثار دسته جمعی است که خود از شعائر الهی است.سیر کردن گرسنه ها: یکی از اسرار قربانی سیر کردن گرسنه ها است قرآن در این باره می‌فرماید: «فکلوا منها واطعمواالقانع والمعتر» از گوشت‌هایی که قربانی می کنید هم خودتان میل نمائید، هم به قانع و معتر بدهید. قانع، فقیری است که به آنچه می گیرد، قانع است. معتر، فقیری است که علاوه بر تقاضای کمک اعتراض هم می کند.این نشان دهنده بینش وسیع اسلام است که سفارش به خود را فراموش کنید نه دیگران را و در تقسیم گوشت و اطعام، پای بند تملق یا دعا و تواضع فقیر نباشید؛ او را سیر کنید، گرچه با شنیدن زخم زبان باشد.

احکام قربانی کردن: وقت قربانی:روز های مشخص قربانی عبارتند از: دهم، یازدهم و دوازدهم ذوالحجه و یا به سخن دیگر روز های قربانی، روز اول، دوم و سوم عید اضحی می باشد. البته قربانی کردن در روز اول عید اضحی نسبت به دوم و سوم آن از فضیلتی ویژه بر خوردار می باشد.

قربانی درکربلا: خداوند در سوره صافات به بیان داستان خواب حضرت ابراهیم و اماده شدن او برای قربانی اسماعیل اشاره کرده است.خداوند هم او را از این کار باز میدارد و میفرماید او را با ذبحی عظیم فدیه گرفتیم فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْیَ قَالَ یَا بُنَیَّ إِنِّی أَرَى فِی الْمَنَامِ أَنِّی أَذْبَحُکَ فَانظُرْ مَاذَا تَرَى قَالَ یَا أَبَتِ افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِی إِن شَاء اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِینَ ﴿۱۰۲﴾و وقتى با او به جایگاه سعى رسید گفت اى پسرک من من در خواب [چنین] مى‏بینم که تو را سر مى‏برم پس ببین چه به نظرت مى‏ آید گفت اى پدر من آنچه را مامورى بکن ان شاء الله مرا از شکیبایان خواهى یافتفَلَمَّا أَسْلَمَا وَتَلَّهُ لِلْجَبِینِ ﴿۱۰۳﴾پس وقتى هر دو تن دردادند [و همدیگر را بدرود گفتند] و [پسر] را به پیشانى بر خاک افکندوَنَادَیْنَاهُ أَنْ یَا إِبْرَاهِیمُ ﴿۱۰۴﴾او را ندا دادیم که اى ابراهیم قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْیَا إِنَّا کَذَلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ ﴿۱۰۵﴾رؤیا[ى خود] را حقیقت بخشیدى ما نیکوکاران را چنین پاداش مى‏ دهیم إِنَّ هَذَا لَهُوَ الْبَلَاء الْمُبِینُ ﴿۱۰۶﴾راستى که این همان آزمایش آشکار بودوَفَدَیْنَاهُ بِذِبْحٍ عَظِیمٍ ﴿۱۰۷﴾و او را در ازاى قربانى بزرگى باز رهانیدیم ما ذبح عظیمی را فدای او کردیم.وَتَرَکْنَا عَلَیْهِ فِی الْآخِرِینَ ﴿۱۰۸﴾و در [میان] آیندگان براى او [آوازه نیک] به جاى گذاشتیم برخی از مفسران شیعه از جمله ملا محسن فیض کاشانی در تفسیر صافی، سید هاشم بحرانی در تفسیر برهان، حویزی در تفسیر نور الثقلین، و مرحوم علامه مجلسی در بحار الانوار، طبق حدیثی که در عیون اخبار الرّضا روایت شده است، آورده ‌اند که در این جا منظور از«ذبح عظیم» امام حسین (ع) است که از ذریه ابراهیم‌ است و او قربانی عظیمی بود که جانشین ذبح اسماعیل قرار گرفت.منشأ این تفسیر، روایتی است که شیخ صدوق (ره) در کتاب خصال نقل می‌کند: هنگامی‌که خداوند، گوسفندی را به جای ذبح اسماعیل، برای ابراهیم (ع) فرستاد، ایشان درخواست کرد که فرزندش را ذبح کند تا با تحمل غم و اندوه دل پدری که به دست خویشتن، فرزندش را ذبح کرده است، درجاتش بالا رود. خداوند از او پرسید: محبوب‌ترین مخلوقاتم نزد تو کیست؟ پاسخ داد: محبوب‌تر از حبیبت، محمد (ص) نیافریدی. فرمود: نزد تو، او محبوب‌تر است یا خودت؟ گفت: او. فرمود: فرزند او نزد تو محبوب‌تر است یا فرزند خودت؟ گفت: فرزند او. فرمود: این‌که فرزند او را دشمنانش از روی ستم ذبح کردند، تو را بیش‌تر اندوهگین می‌سازد یا این‌که فرزندت را به دست خود ذبح کنی؟ گفت: پروردگارا ذبح او به دست دشمنانش دلم را اندوهگین کرد. فرمود: ای ابراهیم شخصی از امت محمد، فرزندش حسین را بعد از او، از روی ظلم، هم‌چون گوسفند ذبح می‌کند و با این کار، گرفتار غضب من می‌شود. دل ابراهیم اندوهگین شد و ناله و گریه سر داد. وحی آمد که‌ای ابراهیم ناله‌ات را پذیرفتم و آن را جایگزین ناله و زاری برای فرزندت ـ اگر او را ذبح می‌کردی ـ کردم و برایت درجات اهل ثواب بر مصیبت‌ها را واجب کردم و این همان قول خداوند است که فرمود: (وَفَدَیْناهُ بِذِبْح عَظِـیم). روایت یاد شده، ظاهراً از نظر سند مشکلی ندارد; زیرا راویان آن عبارتند از: عبدالواحد بن محمد بن عبدوس نیشابوری العطّار (استاد شیخ صدوق)، علی بن محمد بن قتیبه النیشابوری و فضل بن شاذان از اصحاب ائمه(ع) که همه آنان یا مورد اعتماد و ستایش قرار گرفته‌اند و یا از اصحاب و بزرگانند. واضح است که لسان این‌گونه روایات، تأویل آیات است،ذبح عظیم، در لغت ذبیح و مذبوح بزرگ و بزرگوار است که ترکیب وصفی است که در سوره صافات آیه «و فدیناه بذبح عظیم» به عوض او ذبح عظیمی را پذیرفتیم. غالب مفسران شیعه شیعه و سنی ذبح عظیم را قوچی دانسته اند.ولی برخی تفاسیر شیعه به نقل از عیون اخبارالرضا روایتی از فضل بن شاذان نیشابوری از امام رضا (ع) آورده اند که ذبح عظیم امام حسین بوده است.

1-برخی اشکال کرده اند که فضل بن شاذان شاگرد امام رضا نبوده است. این موضوع را چند رجال شناس ادعا کرده اند ولی اکثر رجال شناسان خلاف آن را گفته اند.

2-فضل می گوید از امام رضا شنیده ام و این اگر دروغ باشد به تمامی نقل های او آسیب می زند.

3-بسیاری روایات عیون نقل از فضل بن شاذان است که کل روایات را زیر سوال می برد.

4-ایشان روایاتی با واسطه از امام کاظم هم نقل کرده است که نشان دهنده معاصر بودن با امام رضا می باشد.

5-ذبح عظیم نمی تواند قوچی باشد زیرا این برخلاف قرینه متنی است زیرا بر طبق این قرینه باید ذبح عظیم شخصیتی برتر از اسماعیل باشد.

6-علامه طباطبائی می فرماید چون ذبح به امر الهی بوده است و خداوند نسبت داده شده است، واژه عظیم بکار رفته است و گرنه خود ذبح فی نفسه عظیم نبوده است. این بیان علامه با قرینه لفظی و متنی آن ناسازگار است و قرینه لفظی مقدم است.

7- شیوه علامه در تفسیر رویکردی عقلی و فلسفی و تفسیر قرآن به قرآن است و روایات را برای تایید ذکر می نماید به طوری با دلایل عقلی ناسازگار نباشد.

" وَ فَدَیْناهُ بِذِبْحٍ عَظِیمٍ" یعنى ما فرزند او را فدا دادیم به ذبحى عظیم که- بنا بر آنچه در روایات آمده- عبارت بود از قوچى که جبرئیل از ناحیه خداى تعالى آورد. و مراد از" ذبح عظیم" بزرگى جثه قوچ نیست، بلکه چون از ناحیه خدا آمد و خداى تعالى آن را عوض اسماعیل قرار داد عظمت داشت.(تفسیر المیزان)وَ فَدَیْناهُ بِذِبْحٍ عَظِیمٍ مقصود از «ذبح» آن حیوانى است که آماده و مهیّا شده که ذبح و قربانى شود و منظور از «عظیم» بزرگى جثّه و چاقى آن است. (تفسیر جوامع الجامع)وَ فَدَیْناهُ بِذِبْحٍ عَظِیمٍ (و فدیه دادیم او را به ذبح عظیم) لفظ (فداء) چیزى را گویند که به جاى چیز دیگرى قرار داده شود که از چیز اول، ضرر بر- طرف شود و (ذبح) به معنى مذبوح و آن که ذبح گردیده شود مى‏ باشد و مقصود این که ما ذبح را به جاى آن قرار داده مانند اسیرى که مقابل چیزى فدیه و آزاد شود.(تفسیر مجمع البیان)آیه 107 وَ فَدَیْناهُ بِذِبْحٍ عَظِیمٍ.آرى چون حضرت ابراهیم (ع) مى‏خواست خون مقدس و رنگین فرزند عزیزش را در راه پروردگار مهربانش ریخته و قربانى شود و خداى سبحان اجازه نداد لذا خداى عزیز براى تسکین قلب مبارک ابراهیم مى ‏فرماید: ما ذبح و قربانى بزرگى را براى ابراهیم فدا کردیم.قربانى که از هر نظر با عظمت و بزرگ است. آنهم عظمتى که خدا آنرا عظیم بداند. و از جمله عظمتهاى آن قربانى که قوچى از بهشت بوده این است که یک سنت همیشگى شده براى حجاج. زیرا هر شخص حاجى در روز عید قربان یعنى روز دهم ماه ذیحجه موظف است یک گوسفند در قربانگاه (منا) قربانى کند. و این سنت بزرگ تا به قیام قیامت ادامه خواهد داشت.(تفسیر آسان)در اینکه عظمت این ذبح از چه نظر بوده از نظر جسمانى و ظاهرى؟ و یا از جهت اینکه فداى فرزند ابراهیم شد؟ و یا از نظر اینکه براى خدا و در راه خدا بود؟و یا از این نظر که این قربانى از سوى خدا براى ابراهیم فرستاده شد؟مفسران گفتگوهاى فراوانى دارند، ولى هیچ مانعى ندارد که تمام این جهات در ذبح عظیم جمع، و از دیدگاههاى مختلف داراى عظمت باشد.یکى از نشانه‏ هاى عظمت این ذبح آن است که با گذشت زمان سال به سال وسعت بیشترى یافته، و الان در هر سال بیش از یک میلیون به یاد آن ذبح عظیم ذبح مى‏کنند و خاطره‏اش را زنده نگه مى ‏دارد." فدینا" از ماده" فدا" در اصل به معنى قرار دادن چیزى به عنوان بلاگردان و دفع ضرر از شخص یا چیز دیگر است، لذا مالى را که براى آزاد کردن اسیر مى‏ دهند" فدیه" مى‏ گویند، و نیز کفاره‏ اى را که بعضى از بیماران بجاى روزه مى‏دهند به این نام نامیده مى‏شود.(تفسیر نمونه)«وَ فَدَیْناهُ بِذِبْحٍ عَظِیمٍ- و او را به ذبحى بزرگ بازخریدیم.»با این ذبح و قربانى آن حضرت- علیه السّلام- سنّتى نهاد که مؤمنان تا امروز بدان رفتار مى ‏کنند، و در منى و در سرتاسر جهان به پیروى از او قربانى مى‏کنند، و شاید از این جهت و از لحاظ عالمگیرى است که عظیم نامیده شده. و گفته‏ اند «ذبح عظیم» همان سبط شهید، امام حسین بن على (ع) است که حضرتش را در کربلا تشنه سر از پیکر جدا کردند و فداى دین خدا و مقاومت در برابر عادات جاهلى اموى شد.(تفسیر هدایت)وَ فَدَیْناهُ بِذِبْحٍ عَظِیمٍ تعبیر بعظمت براى اینست که این سنت شد و واجب تا قیامت که در اعمال حج بازاء فرزند خداوند قربانى را واجب کرده و تا قربانى نشود از احرام بیرون نمیآید و ما احتیاج بتوجیهات مفسرین نداریم که بگویند از بهشت بوده یا قربانى هابیل بوده یا چون مخلوق بدون تولید بوده و بعضى گفتند مراد شهادت ابى عبد اللَّه است اینهم بنظر نمیآید زیرا ابى عبد اللَّه را خدا فداى اسمعیل نمیکند و شاهد بر آنچه گفتیم آیه بعد است که میفرماید:وَ تَرَکْنا عَلَیْهِ فِی الْآخِرِینَ (108)و گذاردیم بر او در کسانى که پس از او مى- آیند.یعنى سنة سنیّه شد از ابراهیم براى دیگران که در اسلام هم جارى شد که بسیارى از سنن حج از ابراهیم است که از آن جمله قربانیست.(تفسیر اطیب البیان)من پیرامون آیه (۱۰۷/ صافات: و فدیناه بذبح عظیم ) به تفاسیر متعددی مراجعه کردم و نظرات مفسران را مطالعه کردم که در بالا ارایه شد، به این نتیجه رسیدم که تفاسیر ظاهر آیه را تفسیر کرده اند ، بجز اونی که درباره امام حسین(ع) تفسیر شده است، و اینجا این سوال پیش میاد که چی در امام حسین و حضرت ابراهیم و اسماعیل مشترک هست؟اینکه هرسه نفر بر نفسشون غلبه کرده اند و چون در آیه های بعد گفته شده که آن را برای آینده گان هم گذاشتیم، پس همان قربانی کردن نفس و منیّت است که خیلی عظیم است،آنقدر که فرشته خدا را به زمین میکشاند و به ابراهیم فرمان میدهد که دست نگهدارحالا که نفس و منیت تون را قربانی کردین، وقتش رسیده که این قربانی کردن نماد بشه و تا آیندگان هم ادامه پیدا کند.این برداشت من از این آیه بود،چون در این سوره «کرب عظیم، فوز عظیم و ذبح عظیم» بکار برده شده و اینها میتونه زنجیروار به هم ربط داشته باشه و بطن آیات به همون کشتن منیت و قربانی کردن نفس و سربلند بیرون آمدن ختم بشه.از نظر محتوایی نمی توان روایت را پذیرفت.زیرا اصلا با معنای فدیه جور در نمی اید.فدیه رادر قبال عدم انجام کاری لازم می پردازند.همانطور که در اکثر تفاسیر قوچ بزرگی را فدیه گرفته اند.حال در برابر عدم ذبح اسماعیل ،امام حسین فدیه قرار گرفته است.!مطلب دوم اینکه :هدف از کل ماجرا ازمایش حضرت ابراهیم بود که سر بلند خارج شد و مسرور شد.حال او طلب اندوه نمود واندوه حسین را فدیه برایش قرار. دادند!کما اینکه علامه طباطبایی در تفسیر ذبح عظیم هیچ اشاره ای به این روایت. ننموده است.از نظر سند هم نجاشی فضل بن شاذان را از یاران امام هادی و عسکری (ع)ذکر می کند.ودر روایت فضل از امام رضا تردید کرده است.ذبح عظیم چیست؟در تفسیر آیه 107سوره صافات، اگر نگوئیم اجماع، تقریبا تمامی مفسران قرآن بر این باورند که فدیه اسماعیل گوسفندی بود که از عالم غیب و بهشت رسید و فدیه اسماعیل شد. آیا می توان پذیرفت که قربانی شدن گوسفندی با تعبیر شگفت آور ذبح عظیم مطرح شود؟ در قرآن وصف عظیم در چند مورد بیشتر به کار برده نشده است برای خداوند رب عظیم، برای قیامت نبا عظیم، برای عرش خداوند و سرانجام برای اخلاق پیامبر اسلام به کار رفته است. آیا می توان پذیرفت قربانی کردن گوسفندی ذبح عظیم باشد؟به نظر می رسد برخی از عالمان و مفسران با چنین پرسشی در ذهن خود مواجه شده اند؛ چگونه قربانی کردن گوسفند، ذبح عظیم است؟ در این باره در روایات، تاویلات گوناگونی ذکر شده است. ماوردی(م ۴۵۰ ق) در تفسیر النکت و العیون به پنج روایت یا تاویل اشاره می کند. از جمله ؛ گوسفد مورد قبول خداوند بود و نیز موجب برکت بود، از بهشت آمده بود و جثه ای عظیم داشت. دیگر مفسران هم تقریبا بر همین نکات تاکید کرده اند. سخنی که مورد پذرش اکثر مفسران است، تاکید بر این نکته است که گوسفند بهشتی بود. یا این که چون گوسفند از سوی خداوند فرستاده شده بود عظیم بودزمخشری (م ۵۳۸ ق) در تفسیر کشاف در اهمیت گوسفند، از ابن عباس نقل می کند: همان گوسفندی بود که هابیل قربانی کرده بود؛ در بهشت نگهداری می شد تا فدای اسماعیل شود. امام فخر رازی(م ۶۰۶ ق) نیز در باره عظیم دو قول را نقل کرده است. اول نقل سعید بن جبیر؛ آن گوسفند چهل پاییز در بهشت بوده است و به خوبی پروار شده بود، از این رو واژه عظیم را خداوند برای او به کار برده است. دوم نقل سدی، از این رو که آن گوسفند فدای اسماعیل شد، عظیم خوانده شده است. قرطبی هم در تفسیرش الجامع لاحکام القرآن، بر قول دوم رازی تاکید می کند. ابن کثیر (۷۷۴ ق) تاکید بر گوسفند و ویژگی های آن می نماید. از جمله پشم گوسفند قرمز بوده است و جریر نامیده شده بود. بغوی (۵۱۶ ق) در معالم التنزیل، برای نشان دادن ویژگی فوق العاده گوسفند، چنین آورده است؛ وقتی قرار شد گوسفند به جای اسماعیل قربانی شود، ابراهیم و اسماعیل و جبرئیل و گوسفند، همگی تکبیر گفتند.بیضاوی (۶۸۵ ق) در انوار التنزیل، سه ویژگی را بیان کرده است. اول گوسفند جثه ای عظیم داشت. دوم: از آن رو که فدای اسماعیل پیامبر می شد، عظیم بود. قول سوم: آن گوسفند از بهشت آمده بود. ابن عطیه (۵۴۶ ق) در تفسیر خود به نام المحرر الوجیز، روایت کرده است که گوسفند ویژه ای بود و نه از نسل گوسفندانی دیگر. این اقوال نشان دهنده آن است که مفسران برای تبیین صفت عظیم، اقوالی را روایت کرده اند که گوسفند را در موقعیتی فراتر قرار می دهد. ثعلبی (۴۲۷ ق) در تفسیرش الکشف و البیان می گوید، گوسفند قربانی نسبت به دیگر گوسفندان عظیم بود.شیخ طبرسی (۵۴۸ ق) در تفسیر مجمع البیان می نویسد عظیم صفت اسماعیل است و نه گوسفند، گوسفند در حقیقت فدای انسانی عظیم شد. این توجیه یا تفسیر، گرچه مناسب تر به نظر می رسد و صفت عظیم را از اختصاص آن به گوسفند منصرف می کند، ولی با سیاق آیه ناسازگار است. عظیم صفت ذبح یعنی مذبوح می باشد و نه اسماعیل.

علامه طباطبایی در تفسیر المیزان، دو نکته را بیان کرده اند. عظمت در آن بود که گوسفند از سوی خداوند آمده بود و دوم: فدای اسماعیل شد.سرانجام دیدگاه دیگری ذبح عظیم را امام حسین می داند و قربانگاه او عاشورا و کربلا بود. با این تاویل واژه عظیم معنای حقیقی خویش را پیدا می کند و حقیقت قربانی شدن اسماعیل و فدیه او آشکار می گردد، دلیل آن روایتی است که در برخی جوامع روائی آمده است.شیخ صدوق در خصال، روایتی از امام رضا (ع) نقل کرده است، که به نحوی ذبح عظیم، شهادت امام حسین (ع) تاویل شده است. این روایت پس از شیخ صدوق در منابع گوناگون از جمله تفسیر نورالثقلین نوشته حویزی (۱۱ ق) نقل شده است بر اساس روایت، خداوند به ابراهیم می گوید، به جای سوگ فرزندش، بر سوگ امام حسین بگرید. شیخ صدوق، خصال، ص. ۵۶تا ۵۹ و نیز نورالثقلین جلد ۴ ص. ۴۳۰ مکتبه الشیعه.ناگفته نماند که بر این دیدگاه هم نقدهائی صورت پذیرفته است:

الف: اگر شهادت امام حسین فدیه قربانی شدن اسماعیل باشد، بایست شان اسماعیل از امام حسین بالاتر باشد؛ زیرا مفدی عنه- اسماعیل- مرجح بر مفدی به خواهد بود.ب: قرآن قربانی فدیه را به شکل زمان گذشته روایت کرده است و نه آینده هر دو اشکال ادبی پاسخ های ادبی هم داده شده است که شاید نیازی به ذکر آن نباشد.می توان اشاره کرد چون ذبیح الله بودن از برترین مقامات است کسی باید ذبح شود که مقام برتری داشته باشد و همه اولیای الهی مقام ذبیح الهی دارند زیرا آماده اند جان خود را فدا کنند.ماضی بودن فعل نه تنها آسیبی ندارد بلکه پیامی از قطعی بودن دارد.قربانی شدن اسماعیل توسط ابراهیم، نشان از عشق عمیق ابراهیم نسبت به خداوند بوده است. که حقیقت این عشق، در کربلا و عاشورا آشکار می شود.شاید جمله زینب (س)، معرف این عشق بود که فرمود جز زیبایی چیزی ندیدم. ما رایت الا جمیلاالبته همه انبیاء و اولیای الهی مظهر چنین عشق و شوری هستند.بیان امام رضا (ع) و تفسیر برخی مفسران ، از ذبح عظیم، دریچه و افقی را می گشاید، که بی تردید تفسیر و تاویل گوسفند قربانی با همه بزرگی که برایش روایت کرده اند، نخواهد داشت. تاویل ذبح عظیم به امام حسین آیه را تا عمق جان انسان نفوذ می دهد و تفسیر و تاویل گوسفند، هم چنان با سوال و چالش جدی مواجه است.بر حسب آیه ی ۱۰۷ سوره ی صافات اسماعیل در عوض یک قربانی بزرگ از کشته شدن آزاد شده. آن قربانی بزرگ چه بود ؟ «وَفَدَیْنَاهُ بِذِبْحٍ عَظِیمٍ» «و اسماعیل را در ازای کشتنِ [:قربانیِ] بزرگی رهانیدیم.» بجاى کشتن اسماعیل قربانى دیگرى به میان آمد که اینجا" ذبح عظیم" خوانده شده، و آیا- چنانکه در روایاتى آمده این ذبح عظیم که بجاى ذبح اسماعیل بوده درباره حضرت حسین بن على علیه السلام است؟ هرگز! زیرا اولًا ذبح حضرتش به فرمان ربانى نبوده ، وانگهى حضرت حسین بن على علیه السلام بسیار برتر و والاتر از اسماعیل علیه السلام است، پس چگونه بجاى او فدا و ذبح مى گردد؟! یا مقصود گوسفندى بوده که بجاى حضرتش فدا و قربانى شده؟ ولى این هم که عظیم نیست. اسماعیل کجا و گوسفندى کجا که به هر مناسبتى ذبح مى شود، بلکه در این میان مى توان گفت: این ذبح عظیم استمرار و تداوم قربانى هاى حج براى خداست در منى و غیر آن که بسى از نظر ظاهر و باطن پر معناست. ظاهرش سیر کردن گرسنگانى از میهمانان درمانده خداست، و نیز نگریستن سیلهاى خون در این میان که قربانى کنندگان با دیدن این سیل خون در راه خدا از خون دادن و خونریزى در راه او هرگز نهراسند، و معناى معنوى دومینش این است که خدایا من خود را در راه تو آماده کشته شدن کرده ام، که همه چیزم را در راهت فدا کنم، چنانکه ابراهیم اینگونه مأموریت یافت، ولى چنانکه جریان ابراهیم خود امتحانى عمیق بود و نه کشتن اسماعیل، من هم بجاى خودکشى در راهت که در شریعت تو ممنوع است - آنچه در امکان دارم از حیوانات حلال گوشت در راه تو ذبح مى کنم که در جمع قربانیها در این مثلث ذبح عظیم است، البته بزرگتر از ذبح امتحانى اسماعیل نیست، بلکه استمرارهایى با عظمت است که در طول خط تکلیف این قربانى حلال در بُعد اخیرش به چهره ذبح حیواناتى حلال گوشت صورت گیرد، و در ابعادى قوى تر جهات معنوى این قربانى مراعات شود، و بالاخره در نقطه آخرینش در جهاد فى سبیل اللَّه براى جانبازى در راه خدا آماده شود.

منبرسیزدهم: فلسفه قربانی کردن، جدا شدن از وابستگی هاست

آیه: إِنَّما أَمْوالُکمْ وَ أَوْلادُکمْ فِتْنَةٌ وَ اللَّهُ عِنْدَهُ أَجْرٌ عَظِیمٌ[سوره تغابن، آیه 15]همانا اموال و اولاد شما وسیله آزمایشند و خداوند است که پاداش بزرگ نزد او است(و به کسانی پاداش می دهد که در این امتحان پیروز شوند).مشابه این آیه، آیه 28 سوره انفال است. «وَ اعْلَمُوا أَنَّما أَمْوالُکمْ وَ أَوْلادُکمْ فِتْنَةٌ وَ أَنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ أَجْرٌ عَظِیمٌ» «فتنه» هم به معنای رنج ها و مشکلات و مصیبت ها و اموری است که انسان گرفتار آنها می شود و سبب آزمایش است و هم به معنای توطئه و افساد دشمنان است که قرآن برای جلوگیری از آن می فرماید: «وَ قاتِلُوهُمْ حَتَّی لا تَکونَ فِتْنَةٌ»[بقره، 193.] با آنان بجنگید تا دیگر فسادی نباشد. جالب آن که همین مال و فرزند که سبب آزمایشند، زینت دنیا نیز هستند.«الْمالُ وَ الْبَنُونَ زِینَةُ الْحَیاةِ الدُّنْیا»[کهف، 46.]حضرت علی علیه السلام می فرماید: از گرفتار شدن به فتنه به خدا پناه نبرید که آن حتمی است، بلکه از انحراف و گمراه شدن به وسیله ی فتنه ها به خدا پناه ببرید. لا یقولن احدکم اللهم انی اعوذ بک من الفتنة...فلیستعذ من مضلات الفتن، سپس حضرت این آیه را تلاوت کردند.[ نهج البلاغه، حکمت 93.] اگر باور کنیم که دارایی و ثروت، ابزار آزمایش و فتنه است، از کمی مال رنج نخواهیم برد. زیرا امتحانش آسان تر خواهد بود. مال، سبب آزمایش است، زیرا باید از راه حلال بدست آید، باید به مصرف حلال برسد، باید حقوق واجب آن پرداخت شود، باید شکر آن ادا شود. فرزند، سبب آزمایش است، زیرا والدین باید در انتخاب همسر، در پرداخت مهریه حلال به همسر، در تغذیه سالم فرزند، در محبت و نظارت بر تعلیم و تربیت، در ازدواج، در اشتغال، در گرایش های گوناگون او کمال دقت را داشته باشند که عبور از تمام این مراحل امتحانی سخت است، البته اگر والدین وظیفه خود را به خوبی انجام دهند و از عهده آزمایش برآیند، در تمام کارهای خوب فرزند شریک خواهند بود. اگر دشمنی همسر و فرزند در آیه قبل، مربوط به بعضی از آنهاست، اما وسیله فتنه و آزمایش شدن مربوط به همه آنهاست.

1-دلبستگی و وابستگی به مال و فرزند، زمینه لغزش و انحراف است. لذا خداوند هشدار می دهد. «إِنَّما أَمْوالُکمْ وَ أَوْلادُکمْ فِتْنَةٌ»

2-گذشتن از دلبستگی به مال و فرزند برای انجام وظایف الهی، کاری بزرگ است، لذا خداوند پاداش بزرگ مقرر کرده است. «أَجْرٌ عَظِیمٌ»

3-هر چه آزمایش کننده بزرگ تر باشد، جایزه اش برجسته تر است، خدای عظیم پاداش عظیم می دهد. «وَ اللَّهُ عِنْدَهُ أَجْرٌ عَظِیمٌ»

4-توجه به پاداش بزرگ الهی، سبب نجات از وابستگی به اموال و اولاد است.«وَ اللَّهُ عِنْدَهُ أَجْرٌ عَظِیمٌ»

حدیث: تهذیب الأحکام عن عبدالرحمن بن الحجّاج عن الإمام الصادق علیه السلام : «مَن زارَ قَبرَ الحُسَینِ علیه السلام لَیلَةً مِن ثَلاثٍ غَفَرَ اللّه ُ لَهُ ما تَقَدَّمَ مِن ذَنبِهِ وما تَأَخَّرَ» .قُلتُ : أیُّ اللَّیالی ـ جُعِلتُ فِداکَ! ـ؟ قالَ : «لَیلَةُ الفِطرِ ، ولَیلَةُ الأَضحى ، ولَیلَةُ النِّصفِ مِن شَعبانَ» .تهذیب الأحکام ـ به نقل از عبد الرحمان بن حَجّاج ، از امام صادق ـ :هر کس یک شب از سه شب ، قبر حسین علیه السلام را زیارت کند ، خداوندْ گناهان گذشته و آینده اش را مى آمرزد».گفتم: فدایت شوم! کدام شب ها؟ فرمود: «شب عید فطر ، شب عید قربان و شب نیمه شعبان».کتاب «مراقبات ماه رمضان» صفحه 463

سیمای عید قربان: تاریخچه قربانی:ذبح قربانی جهت تقرب پروردگار از زمان ابو البشر حضرت آدم علیه السلام شروع شد، وقتی که دو فرزندش هابیل قوچی و قابیل مقداری گندم را به عنوان قربانی به بارگاه خداوندی تقدیم نمودند. به دستور و روال آن زمان آتشی از آسمان آمده، قربانی هابیل را سوخت، که این علامت قبولیت بود و قربانی قابیل به حال خود باقی ماند.در قرآن مجید این واقعه تاریخی چنین آمده است:اذ قربا قربانا فتقبل من احدهما و لم تقبل من الاخر» (مائده 27)وقتی که (هابیل و قابیل، پسران آدم) قربانی تقدیم کردند از یکی (یعنی هابیل) پذیرفته شد و از دیگری (قابیل) پذیرفته نشد.بعد از آن این عمل در تمام ادیان سماوی به عنوان یک عبادت و ذریعه قرب و در مناسبات و مواقع خاص به عنوان یک دستور و آیین جای ماند. اینجاست که می بینم تمام ملتها اعم از پیروان ادیان سماوی و غیر سماوی با ذبح حیوان یا صدقه دادن پول و کالا به بارگاه خداوندی یا معبود های باطل خویش تقرب می جویند.

احکام قربانی کردن: شروط قربانی:برای وجوب قربانی فقهای مسلمان شرایط زیر را مدنظر قرار داده اند.غنی بودن، شخصی که قربانی می کند باید دو صد درهم اضافه از نیاز مندی خود داشته باشد که این مبلغ در نصاب زکات نیز شرط است و یا اجناسی را دارا باشد که قیمت آن مبلغ مذکور را پوره کند.مسلمان بودن. اقامت در وطن یعنی بر مسافر قربانی واجب نیست.

قربانی درکربلا: فلسفه قربانی کردن، جدا شدن از وابستگی هاست:قدیمی‌ترین عبادتی که سراغ داریم مسئله قربانی است، سابقه قربانی از حج بیشتر است. انسان با قربانی کردن، آنچه خود دارد را با خدا تقسیم می‌کند.عید قربان یکی از بزرگترین اعیاد جهان اسلام است. حکمت اعمالی که در این روز وارد شده است و ابتلائاتی که بر حضرت ابراهیم(ع) در این روز عارض شد، محل تامل و بررسی است. از این رو در مورد فلسفه این روز بزرگ و ذبح قربانی و ... نظر چند تن از کارشناسان دینی کشور را در ادامه می خوانید؛جناب ابراهیم بلاکش بوده و دائما هم دنبال بلا می‌گشته است. از دعاهای حضرت ابراهیم این بوده که خدایا آن ابتلائات عظیم خود را به من وارد کن که در سایه این ابتلائات به تو نزدیک تر شوم. انقدر قلب این خلیل الرحمن گداخته شده بود که به تعبیر مااین ابتلائات برای او مثل نقل و نبات بود. ما از پس هضم این ابتلائات برنمی‌آییم چه برسد به اینکه بخواهیم در این وادی وارد شویم. لذا علما فرمودند که اگر می‌خواهید مسیر محبت را طی کنید، از خدا بلا نخواهید، این کار، کار ابراهیم است که مسیر محبت را با بلا طی کرد، شما دنبال عافیت باشید و بگویید محبت را با عافیت به ما عنایت کن.از حضرت صادق(ع) سوال شد که بهترین لحظات برای پدر و مادر چه زمانی است؟ گفتند آن موقع که بچه بدنیا بیاید و این بچه بزرگ می‌شود و به سن جوانی می‌رسد، بهترین لحظه برای پدر  مادر آن لحظه ای است که قد و بالای این جوان را تماشا می‌کنند و با دیدن قد و بالای جوانشان لذت می‌برند. حالا جناب ابراهیم سه شب خواب می‌بیند که این بچه را ذبح می‌کند. متوجه شد که یک امر الهی است. همان خواب را برای خودش حجت دانست. دست بچه اش را گرفت و با مقدماتی که می دانید برای ذبح آماده نمود. ابراهیم کوه توحید است اما فرمان رسید که بلند شو این کار، کار تو نیست و به جای اسماعیل این گوسفند را ذبح کن. لذا به او گفته شد که این مقامی است که مخصوص امام حسین است. جناب شهید ثانی روایتی در مورد مصیبت فرزند نقل می‌کند که پدر و مادر  به مقاماتی می‌رسند که به واسطه هیچ چیزی در این عالم الا مصیبت فرزند نمی‌شود به آن مقامات رسید. اما پس از آنکه جناب ابراهیم بر روضه حضرت سیدالشهدا(ع) گریه کرد، حضرت جبرائیل فرمود آن چیزی را که می‌خواستیم به واسطه آن امتحان و ذبح فرزند به شما بدهیم، همه آن، بلکه بالاتر از آن را به واسطه این اشکی که بر امام حسین ریختی به تو می‌دهیم.پیغمبر اکرم فرمود «اناابن ذبیحین» یعنی من فرزند دو ذبیح هستم. بعضی ها در تفسیر این روایت و روایتی که پیغمبر فرمودند «و انا من الحسین» می‌فرمایند منظور از دو ذبیح، جناب اسماعیل و امام حسین می‌باشد. دو ذبیح در طول تاریخ بی‌نظیر هستند، یکی اسماعیل و یکی هم امام حسین (ع) است. اما با این تفاوت که اسماعیل ذبیح شد اما ذبح نشد ولی امام حسین را ذبح کردند. بین این دو چقدر تفاوت وجود دارد، ابراهیم  هر کاری کرد خنجر نبرید، عصبانی شد و خنجر را به زمین کوبید. به امر خدا خنجر به صدا در آمد که «الخلیل یامرونی و الجلیل ینهونی» خلیل که تو باشی من را به بریدن امر می‌کند اما چه کنم که خدای جلیل مرا نهی می‌کند. اسماعیل ذبح نشد اما ذبیح حضرت زهرا (س) در کربلا ذبح شد.جناب ابراهیم از خدا بلای عظیم را طلب کرد و خداوند آن امتحانات را از او گرفت. اما می‌فرمایند اوج ابتلائات این دنیا همان بلایی است که حضرت ابراهیم نیز گرفتار آن شد و آن این است که انسان، زن و بچه‌ و نزدیکترین افراد به خود را برای خدا فدا کند. این کار هر کسی نیست. همین قدر که این عمل ابراهیم در دیدگاه خدا مقبول واقع شد، همه باید این مسیر را طی کنند. لذا در اعمال حج باید اعمالی مشابه آنچه برای ابراهیم اتفاق افتاد انجام یابد.پیغمبر فرمود «الحج جهاد ضعفاء امتی» یعنی حج، جهاد ضعفای امت من است. پیرمردها و پیرزن‌ها که نمی‌توانند جهاد کنند و شمشیر دست بگیرند. در غیر اینصورت، جهاد کسانی که قوی هستند اینگونه نیست. حجشان هم اینگونه نیست. جهاد و حج آنها در کربلاست. ضعفای امت پیامبر باید گوسفند ذبح کنند، شیطان را سنگ بزنند، شب عرفه بیتوته کنند و... اما آنهایی که قوی هستند باید در مسیر کربلا قرار بگیرند و زن و بچه شیرخواره و جوان خود را در راه خدا فدا کنند. «بِأَبِی أَنْتُمْ وَ أُمِّی وَ نَفْسِی وَ أَهْلِی وَ مَالِی و نفسی» این اوج سیر در راه  خداست.ابراهیم به آن ابتلائات عظیم گرفتار شد و در سایه این ابتلائات باید اسماعیل را ذبح می‌کرد. اما به او می‌گویند ابتلائات تو ابتدای سیر کربلاست. یعنی وقتی از روی سینه اسماعیل بلند شد، از اینجا به بعد برای استقامت در این مسیر باید زیر سایه شفاعت امام حسین (ع) قرار بگیرد. جبرائیل او را به گودی قتلگاه برد و برای او روضه خواند. وقتی ابراهیم برای امام حسین گریه کرد، به خاطر قطرات اشکی که برای حضرت سیدالشهداء ریخت، همه آن مقاماتی که قرار بود به واسطه ذبح اسماعیل به او داده شود، بلکه بالاتر از آن را به او کرامت نمودند.قدیمی ترین عبادتی که سراغ داریم مسئله قربانی است، سابقه قربانی از حج بیشتر است، و حتی از روزه بیشتر است قرآن می فرماید: وَاتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ ابْنَیْ آدَمَ بِالْحَقِّ إِذْ قَرَّبَا قُرْبَانًا فَتُقُبِّلَ مِن أَحَدِهِمَا وَلَمْ یُتَقَبَّلْ مِنَ الآخَرِ،  هابیل بهترین گوسفندش را برای قربانی آورد و قابیل کشاورزی داشت و گندم های غیر سالم را برای هدیه آورد. خدا از هابیل قبول کرد و از قابیل نپذیرفت و اختلاف از همین جا شروع شد.قربانی از اولین عبادت ها است از اولین نوع پرستش خداوند است یعنی انسان می گوید من در برابر خداوند بهترین چیزی را که دارم تقدیم خدا بکنم. یعنی درواقع آنچه خود دارد با خدا تقسیم می کند. یک معنی دیگر اینکه انسان بگوید من مالک چیزی نیستم یعنی انسان تمرین فداکاری و ایثار بکند. بهترین چیز برای کسی عمر اوست و برای کس دیگری مثلا کتاب اوست و ... قربانی یعنی انسان بهترین چیزی دارد تقدیم به خدا نماید.

منبرچهاردهم: ارتباط ذبح حضرت اسماعیل(ع) وشهادت امام حسین(ع)

آیه: سوره حج، آیه 58:«والذین هاجروا فی سبیل‌الله ثم قتلوا او ماتوا لیرزقنهم الله رزقا حسنا و ان‌الله لهو خیر الرازقین»«و آنان که در راه خدا از وطن هجرت گزیده و در این راه کشته شده یا مرگ‌شان فرا می‌رسد. البته خدا رزق و روزی نیکویی نصیب‌شان می‌گرداند، که همانا خداوند بهترین روزی ‌دهندگان است.»در این آیه پاداش کسانی که برای رضای خدا هجرت را برگزیند، رزق و روزی خاص معرفی می‌کند، یعنی برندگان این صحنه پاداش را از خود خدا می‌گیرند. در حقیقت این آیه ایجاد انگیزه می‌کند و شارژ کننده برای کسانی که می‌خواهند در مقابل اهریمنیان ایستادگی کنند.

حدیث: رسول اللّه صلى الله علیه و آله : یَسُحُّ اللّه ُ عز و جل مِنَ الخَیرِ فی أربَعِ لَیالٍ سَحّا : لَیلَةِ الأَضحى ، وَالفِطرِ ... .پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: خداوند در چهار شب ، پیوسته خیر فرو مى ریزد: شب عید قربان و عید فطر... .کتاب «مراقبات ماه رمضان» صفحه 459

سیمای عید قربان: واقعه تاریخی بی نظیر:قربانی به عنوان شعار دین و آیین و مشروعیت آن به زمان حضرت آدم علیه اسلام بر می گردد اما وقتی که واقعه بی نظیر و شگفت انگیز، ابر مرد تاریخ حضرت ابراهیم علیه السلام پیش آمد، که در آن واقعه تاریخی بی مثال، ایشان برای ذبح و قربان کردن یکتا فرزند برومندش حضرت اسماعیل علیه السلام اقدام فرمودند و پس از پیروز و نامدار شدن حضرت ابراهیم در آن آزمایش سخت و تاریخی، قربانی جایگاه و اهمیت ویژه ای را در ادیان سماوی کسب کرد، چرا که شخصیت حضرت ابراهیم علیه السلام برای تمام اهل ادیان سماوی یهودیان، مسیحیان و اهل اسلام مورد قبول و قابل احترام است، و آن داستان تکان دهنده و شگفت انگیز (قربانی پدرارجمند، فرزند دلبند را) درسوره صافات قرآن مجید آمده است و کتاب مقدس نیز آن را تثبیت می کند.سیرت و زندگانی تمام انبیاء علیهم الصلاة و السلام پر از قربانی و مجاهده هاست اما زندگانی شخصیت ابر مرد تاریخ، ابوالانبیاء حضرت ابراهیم علیه الصلاة والسلام به تنهایی تاریخی است زنده و جاویدان پر از قربانی ها، مجاهده ها، رنجها و مشقتها، هجرت ها و دعوت ها.وقتی دعوت راه حق را آغاز نمود، پدر و تمام خانواده در مقابل او ایستادند. در راه توحید  و یکتا پرستی پادشاه وقت ایشان را به آتش مجازات کرد.بالاخره او مجبور شد که راه هجرت را پیشه کند لذا از وطن اصلی خویش در سرزمین عراق (بابل) به سوی فلسطین هجرت فرمود. «و قال إنی ذاهب الی ربی سیهدین» و گفت من به سوی پروردگارم می روم و او مرا هدایت خواهد کرد.تمام زندگی چشم به انتظار فرزد بود در سن هشتاد و شش سالگی در حالت بیم و امید به دربار خداوندی برای فرزندی صالح دست به دعاء شد «رب هب لی من الصالحین» بار الها! مرا فرزند صالحی از بندگان شایسته عطا فرما.خداوند نیز این دعا را مستجاب کرد و فرزند صالحی همچون اسماعیل به او بشارت داد.فبشرناه بغلام حلیم پس ما او را به نوجوانی بردبار و صبور بشارت دادیم.به زبان قرآن این داستان شگفت انگیز چنین آمده است:فلما بلغ معه السعی قال یا بنی انی اری فی المنام انی اذبحک فانظر ما ذا تریزمانی که فرزند به مقام سعی و کوشش رسید یعنی به مرحله ای رسید که می توانست در مسائل مختلف زندگی با تلاش و کوشش پدر را یاری کند  بنا به گفته بعضی مفسران در آن وقت سیزده ساله بود.در آن برهه از زمان حضرت ابراهیم علیه السلام خواب عجیب و شگفت انگیزی دید (خواب انبیاء در حکم وحی الهی است) و آن خواب حیرت انگیز بیانگر شروع یک آزمایش بزرگ دیگر بود. در خواب می بیند که از سوی خداوند به او دستور رسیده است تا فرزند برومند و یگانه اش را با دست خود قربانی کند و سر ببرد. ابراهیم که بارها از کوره داغ امتحان الهی سر افراز بیرون آمده بود این بار نیز باید دل به دریا بزند و سر بر فرمان حق بگذارد.پدر تمام ماجرا را برای فرزند بیان می کند آن گفتمان تاریخی تا روز قیامت در کتاب جاویدان مرقوم گشته است و این بار نیز ابراهیم از آزمایش سر افراز و کامران بیرون آمد و این غالبا سخت ترین و آخرین امتحان حضرت ابراهیم علیه السلام بود که در آن هم مانند کوهی ثابت قدم ماند.قد صدقت الرءیا إنا کذلک نجزی المحسنین ان هذا لهو البلاء المبین  و فدیناه بذبح عظیم خداوند متعال قوچی بزرگ فرستاد تا به جای فرزند قربانی کند و سنتی برای آیندگان در مراسم حج و سرزمین منا و برای تمام جهانیان به جای ماند.اگر عملا حضرت اسماعیل علیه السلام قربانی می شد همانطوری که حضرت ابراهیم تصمیم قطعی آن را داشت بعد از آن باید به تاسی  و پیروی از ابراهیم خون جگرگوشه ها در کوچه و خیابانها ریخته می شد مگر لطف الهی شامل حال گشت بجای فرزند دلبند قوچی بزرگ برای ذبح عنایت گردید و به عنوان یادگار ابراهیمی، دین اسلام و خاتم پیامبران نه فقط آن را مشروع قرار داد بلکه بر احیای آن حکم تاکید آمد که در همان روز تاریخی دهم ذی الحجه، عید قربان حجاج کرام و عموم مسلمانان به شرط استطاعت یک گوسفند سالم با شرایط و سن خاصی ذبح کنند.

احکام قربانی کردن: قربانی از سوی مردگان و اقارب:اگر کسی توانایی مالی داشته باشد و بخواهد از جانب پدر، مادر، مادرکلان، پدر کلان وسایر اقارب خویش در حالت مرگ و یا زندگی آنان قربانی کند، کاری است پسندیده و پاداش آن برایش داده خواهد شد. همچنان قربانی از طرف پیامبر و ازداوج مطهرات موجب خوشبختی و سعادت می باشد.

قربانی درکربلا: ارتباط ذبح حضرت اسماعیل(ع) وشهادت امام حسین(ع):آیا بخشیدن قربانی شدن حضرت اسماعیل (سلام الله علیه) مرتبط با شهید شدن سیدالشهدا (سلام الله علیه) می باشد؟بنا به آن چه روایتی از امام رضا(ع) آمده است: «هنگامی که خداوند حضرت ابراهیم(ع) را امر نمود که به جای ذبح اسماعیل قوچی را که بر او فرستاده بود قربانی کند, حضرت ابراهیم آرزو داشت که فرزندش را قربانی کند و دوست می داشت که به جای آن به ذبح گوسفند مأمور نمی شد به جهت آن که بر قلب او وارد شود آن چه بر قلب پدر در مرگ عزیزترین فرزند وارد می شود تا به این وسیله به درجات بالای صبرکنندگان بر مصیبت برسد, خداوند در این هنگام به حضرت ابراهیم(ع) وحی کرد: ای ابراهیم! محبوب ترین خلق من نزد تو چه کسی است؟ حضرت ابراهیم عرض کرد خداوندا! خلقی را که محبوب تر باشد نزد من از محمد(ص) خلق نکرده ای. خداوند به او وحی کرد: او را بیشتر دوست می داری یا خودت را؟ عرض کرد: او را از خودم بیشتر دوست دارم. خداوند فرمود: فرزند او را بیشتر دوست می داری یا فرزند خودت را, عرض کرد: فرزند او را. خداوند فرمود کشته شدن و ذبح فرزند او را از روی ظلم به دست دشمنانش بیشتر دل تو را به درد می آورد یا ذبح فرزندت را به دست خودت در راه اطاعت من. عرض کرد: پروردگارا! بلکه ذبح او به دست دشمنانش بیشتر قلب مرا به درد می آورد. خداوند فرمود: ای ابراهیم! گروهی که گمان می کنند از امت محمد(ص) هستند حسین(ع) فرزند او را پس از او به ظلم و عدوان به مانند گوسفندی می کشند و به این وسیله مستوجب سخط من می شوند ابراهیم از این مصیبت جزع نمود و قلبش به درد آمد و شروع به گریه کرد خداوند به او وحی کرد: ای ابراهیم! من جزع تو بر فرزند اسماعیل را در صورت ذبح فدا کردم به جزعت بر حسین(ع) و کشته شدن او و به این وسیله بالاترین درجات صبرکنندگان بر مصیبت را به تو عطا کردم و این است [یعنی اشاره به این مطلب است] قول خداوند عز وجل و فدیناه بذبح عظیم».عیون اخبار الرضا(ع), 2/187آنچه در این آیه است وجهی و یا باطنی از این آیه است که منافاتی با ظاهر آیه ندارد که اشاره است به فدا شدن اسماعیل به قوچی که از بهشت نازل شده بود و عظیم بودن آن به جهت بهشتی بودن آن و این که خداوند آن را عوض اسماعیل قرار داده بوده است.

منبرپانزدهم: صبر و تسلیم ابراهیم(ع) و فرزندش، نمادی برای تمام مسلمانان جهان شد

آیه: قُلْ أَنَدْعُو مِنْ دُونِ اللَّهِ مَا لَا یَنْفَعُنَا وَلَا یَضُرُّنَا وَنُرَدُّ عَلَىٰ أَعْقَابِنَا بَعْدَ إِذْ هَدَانَا اللَّهُ کَالَّذِی اسْتَهْوَتْهُ الشَّیَاطِینُ فِی الْأَرْضِ حَیْرَانَ لَهُ أَصْحَابٌ یَدْعُونَهُ إِلَى الْهُدَى ائْتِنَا ۗ قُلْ إِنَّ هُدَى اللَّهِ هُوَ الْهُدَىٰ ۖ وَأُمِرْنَا لِنُسْلِمَ لِرَبِّ الْعَالَمِینَ بگو: آیا ما خدا را رها کرده و چیزی را (مانند بتان) که هیچ قادر به نفع و ضرر ما نباشد به خدایی بخوانیم و بعد از آنکه خدا ما را هدایت نمود باز به خوی جاهلیت برگردانده شویم؟! مانند کسی که فریب و اغوای شیطان او را در زمین سرگردان ساخته است در حالی که او را یارانی است که او را به راه راست می‌خوانند که نزد ما بیا! بگو: هدایت خدا به حقیقت هدایت است و ما مأموریم که تسلیم فرمان خدای جهانیان باشیم. آیه 71 سوره انعام

حدیث: الإمام زین العابدین علیه السلام ـ مِن دُعائِهِ یَومَ الأَضحى ویَومَ الجُمُعَةِ ـ : اللّهُمَّ هذا یَومٌ مُبارَکٌ مَیمونٌ ، وَالمُسلِمونَ فیهِ مُجتَمِعونَ فی أقطارِ أرضِکَ ، یَشهَدُ السّائِلُ مِنهُم وَالطّالِبُ وَالرّاغِبُ وَالرّاهِبُ ، وأنتَ النّاظِرُ فی حَوائِجِهِم .امام زین العابدین علیه السلام ـ در ضمن دعایش در روز عید قربان و روز جمعه ـ :پروردگارا! این روز، روزى بابرکت و خجسته است و مسلمانان در این روز، از اطراف زمین تو گرد آمده اند. خواهنده ، جوینده ، امیدوار و بیمناک، همه حاضرند و تو، به نیازهایشان مى نگرى.کتاب «خیر و برکت از نگاه قرآن و حدیث» صفحه 519

سیمای عید قربان: قربانی و حج که مجموعه از مناسک، طواف و سعی، وقوف عرفه، منا، مزدلفه، رمی جمرات ذبح قربانی شکرانه و غیره همه اینها شعائر و عباداتی هستند که در ماه ذی الحجه ادا می شوند، و مشروعیت همه اینها به حضرت ابراهیم علیه السلام بر می گردد و از ایشان به خاتم پیامبران و اهل اسلام به ارث رسیده است چرا که پیامبر اسلام جانشین برحق حضرت ابراهیم علیه الصلاة والسلام  بودند، آنحضرت صلی الله علیه وسلم با افتخار می فرمود «أنا دعوة جدی ابراهیم» من ثمره و نتیجه دعا پدربزرگم ابراهیم هستم . دعایی که هنگام تعمیر کعبه بر زبان حضرت ابراهیم جاری بود: «ربنا و بعث فیهم رسولا منهم...»در خصوص قربانی وقتی که از آنحضرت صلی الله علیه وسلم سوال می شد: «ما هذه الاضاحی؟» این قربانی ها چه هستند؟آنحضرت صلی الله علیه وسلم در پاسخ می فرمودند: «سنة ابیکم ابراهیم علیه اسلام» (قربانی) سنت (و یادگار) پدرتان حضرتابراهیم علیه اسلام است.اصحاب پرسیدند: «فما لنا فیها یا رسولالله» ای رسول گرامی! ما را از ذبح قربانی چه می رسد؟آنحضرت در جواب فرمودند: «بکل شعرة حسنة...» در مقابل هر مویی شما را یک نیکی می رسد و در مقابل هر پشمی به شما یک نیکی می رسد. (مشکوة)

احکام قربانی کردن: مسائل متفرقه:از حیوان قربانی بدون ضرورت نباید استفاده شود. یعنی در سواری و باربری از آن کار گرفته نشود.در وقت قربانی، فقط نیت قلبی کفایت می کند، اما خواندن دعا به زبان بهتر است.تقسیم گوشت قربانی به سه حصه و سپس توزیع یک حصۀ آن بر فقرا و مساکین مستحب است.دروقت ذبح حیوان کارد و یا چاقوی که توسط آن ذبح صورت می گیرد، باید تیز باشد.حیوان در وقت ذبح روی به قبله خوابانده شود، و این دعا را نیز کسی که ذبح می کند باید بخواند: (اللهم تقبل منی، کما تقبلت من حبیبک محمد و خلیلک ابراهیم).اگر در گاو و گاومیش و شتر چند نفر شریک باشند تنها باید گوشت را تقسیم نکنند، بلکه سر، پا، گرده، دل و جگر و سایر اعضای آن را شامل تقسیم هفت حصۀ مساوی تقسیم نمایند.اجورۀ قصاب و یا کسی که برای این کار استخدام می شود، نباید از گوشت و پوست قربانی اعطا گردد.دادن گوشت قربانی به غیر مسلمان جایز است، اما دادن آن در بدل مزد ناروا می باشد.پوست قربانی را هم می توان به فقرا داد و هم می توان آن را فروخت و پول آن را صدقه داد.شخصی که قربانی بروی واجب است الزاماً باید قربانی کند. کسی که قربانی بر او واجب نیست، اما با قربانی نمودن به مشکلی رو به رو نمی شود، بهتر است که قربانی کند.

قربانی درکربلا: صبر و تسلیم ابراهیم(ع) و فرزندش، نمادی برای تمام مسلمانان جهان شد:امتحانات الهی برای عموم مردم، علت‌های خاصی دارد و عمده‌ترین امتحان الهی این است که صبر فرد در امر و نواهی الهی، میزان تعبد، تسلیم‌پذیری افراد مشخص شود که این موضوع در کل خلقت وجود دارد، لذا حضرت ابراهیم (ع) و فرزندش اسماعیل(ع) هر دو از صابران بوده، صبر و تسلیم عظیمی را به نمایش گذاشتند که بعدها به نمادی برای تمام مسلمانان جهان تبدیل شد تا آنها نیز، هر ساله به یاد این صبر در عید سعید قربان حیوانی را قربانی کنند.ذبح فرزند به دست پدر کار سختی است هرچند که شیطان نیز ابراهیم (ع) را وسوسه کرد که این موضوع، فقط یک خواب بوده است و یا اینکه اگر این کار را انجام‌دهی هر ساله مردم به تبعیت از شما فرزندان خویش را خواهند کشت و بدین ترتیب نسل انسان از بین خواهد رفت و ... اما با تمام این وجود، شیطان نتوانست کاری از پیش ببرد و این پدر و پسر هر دو مصمم، از امتحان الهی سرفراز بیرون آمده و صبر و تسلیم خویش را به نمایش گذاشتند.شیخ صدوق(ره) روایتی را از امام رضا (ع) از صفحه‌ 58 کتاب «خصال»، حدیث 79 و همچنین در جلد یکم کتاب «عیون اخبار الرضا» صفحه 209، حدیث یک، جریان ذبح حضرت اسماعیل را نقل می‌کند که این حدیث از اعتبار ویژه‌ای برخوردار بوده و با شنیده‌های ما متفاوت است.در این روایت، امام رضا (ع) فرموده‌اند که حضرت ابراهیم(ع) بعد از ذبح گوسفند، می‌نشیند و اندکی ناراحت می‌شود که چرا من با دست خودم فرزندم را ذبح نکرده‌ام تا به ثواب پدری برسم که با دست‌ خویش فرزندش را ذبح کرده است. به هر حال انجام اوامر الهی آن هم این امر بزرگ، ثواب عظیمی دارد.در این هنگام خداوند به حضرت ابراهیم وحی می‌کند: یا ابراهیم! کدام خلق از خلایقم در نزد تو مجبوب‌تر است. حضرت ابراهیم (ع) بیان می‌کند: خدایا هیچ خلقی از خلق تو محبوب‌تر از پیامبر آخرین نیست و من محمد(ص) را بیشتر دوست دارم.امام صادق(ع) در روایتی فرمودند: هیچ پیغمبر و هیچ رسولی نیامد مگر اینکه مکلف بود ولایت ما را از تمام خلایق، با فضیلت دانسته و همگی بر ولایت ما اقرار کنند از این رو نباید تعجب کرد که حضرت ابراهیم(ع) پیامبر اکرم (ص) و اهل بیت علیهم‌السلام را بشناسد. لذا وقتی خداوند متعال سؤال می‌کند کدام خلق من نزد تو محبوب‌تر است، فرمود: پیامبر و حبیبت؛ محمد المصطفی (ص).زمانی که دوباره بر حضرت ابراهیم(ع) وحی می‌شود که آیا خودت را بیشتر دوست داری یا پیامبر آخرالزمان را؟ ابراهیم (ع) می‌فرماید: خداوندا! پیامبر آخرالزمان از خودم نزد خودم محبوب‌تر است و من او را بیشتر دوست دارم. باز خداوند متعال سؤال می‌کند آیا فرزند او برای تو محبو‌ب‌تر است با فرزند خودت، بیان می‌کند: فرزند پیغمبر آخرالزمان را بیشتر دوست دارم. سپس پروردگار می‌پرسد: آیا فرزند پیامبر آخرالزمان را از روی ظلم بکشند، سخت‌تر است یا فرزند خودت، به دست خودت و در راه اطاعت من؟در این هنگام خداوند متعال خبری به ابراهیم (ع) می‌دهد که فرزند پیامبر آخرالزمان را عده‌ای که، گمان می‌کنند از امت پیغمبر هستند فرزندش را به نام حسین(ع) ظالمانه می‌کشند همان‌طور که تو این قوچ را ذبح کردی همان‌‌طور فرزند پیامبر آخرالزمان، آن هم ظلماً و نه در راه اطاعت من، ذبح می‌شود. از این رو ابراهیم(ع) ناراحت شده و شروع به گریستن می‌کند.خداوند متعال با دیدن اشک‌های حضرت ابراهیم، می‌فرماید: یا ابراهیم! به خاطر اشکی که برای ذبح فرزند پیامبر آخرالزمان برای حسین ریختی و نثار کردی ما ثواب پدری که با دست خویش فرزندش را ذبح می‌کند را به تو خواهیم داد. بنابراین، گریه بر آقا اباعبدالله (ع) باعث می‌شود تا حضرت ابراهیم(ع) ثواب ذبح فرزندش را دریافت کند و این نکته‌ای بود که با شینده‌های ما متفاوت بود.مصیبت ابا عبدالله الحسین(ع) آن قدر سخت‌ است که گریه بر سیدالشهداء(ع) باعث می‌شود ثواب ذبح عظیم را به حضرت ابراهیم(ع) بدهند در حالی که ایشان آن ذبح را انجام نداده بود و خداوند به دلیل اینکه این پدر و پسر، سربلند و صابر از امتحان الهی بیرون آمده بودند، این پادش را به آنها اعطا کرد.

منبرشانزدهم: گریه برحسین (ع)کسب درجات برتر

آیه: کلمه درجه در قران 20 بار تکرار شده است:

- سوره: 9 , آیه: 20الذین آمنوا وهاجروا وجاهدوا فی سبیل الله باموالهم وانفسهم اعظم درجه عند الله واولیک هم الفایزون

- سوره: 57 , آیه: 10وما لکم الا تنفقوا فی سبیل الله ولله میراث السماوات والارض لا یستوی منکم من انفق من قبل الفتح وقاتل اولیک اعظم درجه من الذین انفقوا من بعد وقاتلوا وکلا وعد الله الحسنی والله بما تعملون خبیر

- سوره: 4 , آیه: 95لا یستوی القاعدون من المومنین غیر اولی الضرر والمجاهدون فی سبیل الله باموالهم وانفسهم فضل الله المجاهدین باموالهم وانفسهم علی القاعدین درجه وکلا وعد الله الحسنی وفضل الله المجاهدین علی القاعدین اجرا عظیما

- سوره: 2 , آیه: 228والمطلقات یتربصن بانفسهن ثلاثه قروء ولا یحل لهن ان یکتمن ما خلق الله فی ارحامهن ان کن یومن بالله والیوم الآخر وبعولتهن احق بردهن فی ذلک ان ارادوا اصلاحا ولهن مثل الذی علیهن بالمعروف وللرجال علیهن درجه والله عزیز حکیم

- سوره: 68 , آیه: 44فذرنی ومن یکذب بهذا الحدیث سنستدرجهم من حیث لا یعلمون

- سوره: 7 , آیه: 182والذین کذبوا بآیاتنا سنستدرجهم من حیث لا یعلمون

- سوره: 8 , آیه: 4اولیک هم المومنون حقا لهم درجات عند ربهم و مغفره و رزق کریم

سوره: 17 , آیه: 21انظر کیف فضلنا بعضهم علی بعض و للاخره اکبر درجات و اکبر تفضیلا

- سوره: 46 , آیه: 19ولکل درجات مما عملوا ولیوفیهم اعمالهم وهم لا یظلمون

- سوره: 58 , آیه: 11یا ایها الذین آمنوا اذا قیل لکم تفسحوا فی المجالس فافسحوا یفسح الله لکم واذا قیل انشزوا فانشزوا یرفع الله الذین آمنوا منکم والذین اوتوا العلم درجات والله بما تعملون خبیر

- سوره: 43 , آیه: 32اهم یقسمون رحمه ربک نحن قسمنا بینهم معیشتهم فی الحیاه الدنیا ورفعنا بعضهم فوق بعض درجات لیتخذ بعضهم بعضا سخریا ورحمه ربک خیر مما یجمعون

- سوره: 6 , آیه: 165وهو الذی جعلکم خلایف الارض ورفع بعضکم فوق بعض درجات لیبلوکم فیما آتاکم ان ربک سریع العقاب وانه لغفور رحیم

- سوره: 12 , آیه: 76فبدا باوعیتهم قبل وعاء اخیه ثم استخرجها من وعاء اخیه کذلک کدنا لیوسف ما کان لیاخذ اخاه فی دین الملک الا ان یشاء الله نرفع درجات من نشاء وفوق کل ذی علم علیم

- سوره: 6 , آیه: 83وتلک حجتنا آتیناها ابراهیم علی قومه نرفع درجات من نشاء ان ربک حکیم علیم

- سوره: 4 , آیه: 96درجات منه ومغفره ورحمه وکان الله غفورا رحیما

- سوره: 6 , آیه: 132ولکل درجات مما عملوا وما ربک بغافل عما یعملون

- سوره: 3 , آیه: 163هم درجات عند الله والله بصیر بما یعملون

 - سوره: 6 , آیه: 165  وهو الذی جعلکم خلایف الارض ورفع بعضکم فوق بعض درجات لیبلوکم فیما آتاکم ان ربک سریع العقاب وانه لغفور رحیم

- سوره: 2 , آیه: 253تلک الرسل فضلنا بعضهم علی بعض منهم من کلم الله ورفع بعضهم درجات وآتینا عیسی ابن مریم البینات وایدناه بروح القدس ولو شاء الله ما اقتتل الذین من بعدهم من بعد ما جاءتهم البینات ولکن اختلفوا فمنهم من آمن ومنهم من کفر ولو شاء الله ما اقتتلوا ولکن الله یفعل ما یرید

- سوره: 40 , آیه: 15رفیع الدرجات ذو العرش یلقی الروح من امره علی من یشاء من عباده لینذر یوم التلاق

- سوره: 20 , آیه: 75و من یاته مومنا قد عمل الصالحات فاولیک لهم الدرجات العلی

حدیث: الإمام علیّ (ع) خطب یوم الأضحى ، فکبّر و قال ـ : الله أکبر ، الله أکبر ، لا إله إلاّ الله و الله أکبر ، الله أکبر ، و لله الحمد ، الله أکبر على ما هدانا ، و له الشکرامام على علیه السلام ـ در سخنرانى روز عید قربان، پس از تکبیر ـ :خدا بزرگ است. خدا بزرگ است. خدایى جز خداى یگانه نیست. خدا بزرگ است. خدا بزرگ است. سپاس، از آنِ خداست. خدا بزرگ است بر آنچه که ما را هدایت کرد و شکر براى اوست، به خاطر آنچه که ما را بدان مبتلا ساخت. سپاس، از آنِ خداست براى آنچه که از چارپایان اهلى به ما روزى کرد.کتاب «موسوعه امام علی بن ابیطالب علیه السلام فارسی جلد9» صفحه 355

سیمای عید قربان: از زمان قدیم رسم توده ملتهاست که جهت زنده نگهداشتن کارنامه های بزرگواران و فاتحان، دولتمردان و نامدارن بناها ساختمانها و مناره ها یا مجسمه هایی به طور یادگار می سازند، هر چند آنها مستحکم باشند باز هم شکار حوادث روزگار خواهند شد اما دین اسلام در این سلسله بعضی اعمال را مشروع قرار داده که با آن شخصیت ارتباط خاصی دارند از انجام آن اعمال نه تنها ثواب می رسد بلکه سیرت و زندگانی، فداکاری و مجاهده های آن شخصیت در ذهن ترسیم می گردد تا آنها را مشعل راه خویش قرار داده و خود را جهت عمل و دعوت به راه حق آماده سازد. بخصوص این عمل مبارک (قربانی) یعنی مال و متاع، تن، سن و وطن همه اینها را به خاطر رضایت خداوند قربان کند و از آنها بگذرد. بطور خلاصه نفس و هوای انسان مانند گوسفند کشته شود تا رضای الهی حاصل گردد.بعضی ناآگاه و دور از فهم و فلسفه احکام و شعائر دینی در اجرای این حکم بزرگ اسلامی (قربانی) چنین ایرادی می گیرند:مبلغ هنگفتی از مسلمانان جهت ذبح و قربانی هر سال خرج می شود، غیر از گوشت خوردن و اسراف و اضاعه مال دیگر مفهومی ندارد، چرا این مبلغ در رفاه و آسایش ملتها و کشورها بکار برده نمی شود.این نوع ایرادها ناشی از جهالت و بی سوادی و دوری از فهم و فلسفه احکام الهی است. این نوع ایرادی را می توان در هر عبادت مالی و بدنی مطرح نمود. البته اگر مفهوم ایمان ودین را بخوبی بدانیم، چنین اعتراضی هرگز پیش نخواهد آمد.و دنبال توجیهاتی پوچ نخواهیم رفت، مفهوم دین وایمان یعنی هر چه الله تعالی از بنده مطالبه کند- آمنا و سلمنا- ایمان آورده برای انجام وظیفه به پای خیزیم.یک فرد مسلمان وقتی که دوست داشتنی و بهترین حیوانی از قبیل شتر و گاو و گوسفند را در راه رضای خدا قربانی می کند در واقع گویا برای تکامل روحی و تربیت تدریجی نخستین درسی به او آموخته می شود که او از قربانی نفیس برای قربانی نفس خویش آماده گردد و در عین حال برای فقراء و مساکین بهترین صدقه و خیرات است که خانواده خویش نیز از آن استفاده می کند. یقینا در کشورهای اسلامی بین شهر نشینان و روستائیان خانواده های بسیاری هستند که در طول سال یک بار هم گوشت بر سر سفره شان نمی بینند اگر گوشت قربانی عادلانه طبق سنت توزیع شود بهترین خدمت و کمک برای خانواده های ستمدیده خواهد بود.چنین اعتراض ها را کسانی مطرح می کنند که در قصرهای شیشه های پشت پرده نشسته با دین و مشکلات جامعه ارتباطی ندارند. علاوه بر این بعضی ها شبه ی دیگر مطرح می کنند:روزهای عید حیوان زیادی به طور قربانی ذبح می شود و این یک نوع ضرر اقتصادی است که به سبب آن برثروت حیوانی لطمه وارد می شود مردم به کمبود گوشت و دیگر فرآورده های حیوانی دچار می گردند.این نوع شبه یقینا بر اثر این است که انسان از قدرت کامل خالق جهانیان و مشاهده نظم و انتظام وی غافل باشد. نظم خداوند همیشه در جهان این بوده و هست و هر چیزی که بیشتر به آن نیاز داشته باشیم خداوند متعال آن را افزونتر می گرداند وبه عوامل و اسباب افزونی آن نعمت انسان را راهنمایی می کند. مانند چاهی اگر آبش روزانه کشیده شود افزونتر و پاکتر می ماند ور نه چشمه هایش مسدود گشته و می خشکد.قربانی آهو جایز نیست با اینکه حلال است؛ با این وجود نسلش در بعضی مناطق و کشورها معدوم گشته است اما گوسفند به مقدار وافر هر جا و هر کجا یافت می شود، شتر و گاو به نسبت گوسفند کمتر ذبح می شوند به همان میزان از گوسفند کمتر یافت می شوند.

احکام قربانی کردن: احکام و آداب عقیقه:در دین مبین اسلام تولد فرزند دارای احکامی است که بعضی واجب و برخی مستحب می باشد. عمل به این احکام در زمینه سازی برای سلامت و تربیت معنوی فرزند نقش بسزایی دارد. موارد ذیل، بعضی از این احکام مستحب است:مستحب است کودک را پس از تولد در صورتی که ضرری متوجه او نشود، بشویند و نیز در گوش راست او اذان و در گوش چپش اقامه بگویند و کام او را با آب فرات و تربت سید الشهداء علیه السلام بردارند و برای او نام نیک انتخاب کنند که این از حقوق فرزند بر پدر می باشد، و بهترین اسمها اسمی است که متضمّن معنای عبودیّت برای خداوند تعالی باشد، مثل: عبدالله، عبدالرحمن، عبدالرحیم و... و پس از آن اسماء انبیاء و ائمه علیهم السلام و از همه اسمها بهتر «محمد» است.و برای دختر نیز مستحب است نامی مناسب و دارای معنای خوب، مثل: فاطمه، زهراء، زینب، خدیجه و... انتخاب کنند.] و از دیگر مستحبّات آن است که پس از ولادت طفل، ولیمه بدهند.یکی از مستحبات مؤکّد آن است که برای طفل عقیقه کنند. کسانی که قدرت مالی ندارند، هر گاه توانستند آن را انجام دهند و اگر هیچ گاه نتوانستند عقیقه کنند، اشکالی ندارد. و در استحباب عقیقه فرقی بین فرزند پسر و دختر و نوزاد اول و دوم و غیره نیست.در ارزش و اهمیت این عمل مستحب، همین بس که از امام صادق علیه السلام نقل شده است: «کُلُّ مَوْلُودٍ مُرْتَهَنٌ بِعَقِیقَتِهِ؛ هر مولودی در گرو عقیقه خود است.» به عبارت دیگر، اگر عقیقه نکند، در معرض انواع بلاهاست.اما باید دانست که در عقیقه اموری است که توجه به آنها لازم می باشد؛ یا مراعات آنها اولی و مستحب است و یا اصل عقیقه بدون آنها محقق نمی شود، و آنها عبارت اند از:عقیقه حتما باید یکی از انعام ثلاثة باشد؛ یعنی یا از جنس گوسفند باشد که البته بز نیز در این باب با گوسفند یک جنس حساب می شود. و یا از جنس گاو باشد و یا از جنس شتر.مستحب است برای مولود پسر حیوانی نر و برای نوزاد دختر حیوان ماده عقیقه شود.مستحب است عقیقه در هفتمین روز ولادت باشد؛ ولی اگر با عذر یا بدون عذر از روز هفتم تأخیر افتاد، استحباب آن ساقط نمی شود، حتی اگر کودک بمیرد، باز هم مستحب است برای او عقیقه کنند. البته اگر قبل از زوال روز هفتم بمیرد، استحباب عقیقه ساقط می شود. و اگر تا زمان بلوغ عقیقه نشد، مستحب است خودش برای خودش عقیقه کند. یعنی تا وقتی طفل بالغ نشده، استحباب و سنت بودن عقیقه برای پدر طفل است و پس از بلوغ، بر خود فرزند سنت است که برای خودش عقیقه کند.بلکه اگر برای خودش در تمام مدت زندگی عقیقه نکرد، مستحب است برای او پس از مُردنش عقیقه کنند.

قربانی درکربلا: گریه ابراهیم علیه السلام بر حضرت سید الشهداء علیه السلام:“فضل بن شاذان می گوید: از امام رضا (علیه السلام) شنیدم که فرمود : بعد از اینکه خداوند عزوجل حضرت ابراهیم (علیه السلام) را امر فرمود که بجای حضرت اسماعیل (علیه السلام) گوسفندی که بر او نازل فرموده بود را قربانی کند، حضرت ابراهیم (علیه السلام) آرزو نمود که ای کاش فرزندش اسماعیل را با دست خودش ذبح می نمود و مامور نمی شد که بجای او گوسفندی را قربانی نماید تا جایگاه پدری را پیدا کند که قلب او سوخته در مرگ بهترین فرزندش که با دست خود (به امر خدا) او را ذبح کرده و به همین خاطر مستحق بالا ترین درجات اهل ثوابی شود که در مصیبت ها صبر می کنند.پس خداوند به او وحی فرمود : ای ابراهیم چه کسی در میان مخلوقاتم از همه در نزد تو محبوب تر است؟ حضرت ابراهیم (علیه السلام) عرض کرد : خدایا خلقی ننموده ای که او در نزد من محبوب تر باشد از حبیب تو محمد (صلی الله علیه وآله و سلم)پس خداوند به او وحی نمود : آیا او در نزد تو محبوب تر است یا نفس خودت؟حضرت ابراهیم (علیه السلام) عرض کرد : خدا یا من او را از خودم بیشتر دوست دارم. خداوند پرسید : پس فرزند او در نزد تو محبوب تر است یا فرزند خودت؟حضرت ابراهیم (علیه السلام) عرض کرد : فرزند او از فرزند خودم در نزد من محبوب تر است.خداوند فرمود : پس اگر دشمنان فرزند او را به ظلم ذبح کنند برای قلب تو سوزناک تر است یا اینکه تو به دست خودت بخاطر اطاعت از من فرزندت را ذبح کنی؟حضرت ابراهیم (علیه السلام) عرض کرد : بلکه ذبح فرزند او (پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله و سلم) بدست دشمنانش به ظلم برای قلبم سوزناک تر است.خداوند فرمود : ای ابراهیم بدرستیکه گروهی که گمان می کنند که از امت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) هستند بزودی پسرش حسین (علیه السلام) را بعد از او می کشند از روی ظلم و دشمنی چنان چه گوسفندی را می کشند به همین خاطر سزاوار غضب من می گردند.پس ابراهیم (علیه السلام) فریاد زد و با قلب سوزناک شروع به گریه نمود.آنگاه خداوند عز و جل به او وحی نمود که : ای ابراهیم گریه و افغان تو را برای امام حسین (علیه السلام) و کشته شدنش بجای گریه بر اسماعیل که اگر او را با دست خود ذبح می نمودی پذیرفتم و برای تو بالاترین درجات اهل ثوابی که اهل مصیبت هستند را قرار دادم.آنگاه امام رضا (علیه السلام) فرمود: به همین خاطر خداوند در قرآن فرمود:وَ فَدَیناهُ بِذِبحٍ عَظیم یعنی و ما از او عوض گرفتیم بخاطر ذبح عظیم.

منبرهفدهم:اجر گریه بر مصیبت حسین (ع)

آیه: واژه مصیبت در فارسی به معنی بلا و گرفتاری مانند مرگ و جنگ و هرنوع معضلات و مشکلات به کار می‌رود. این واژه در زبان عربی از واژه صوب گرفته شده‌ است. اصاب در عربی به معنی برخورد کرد و به چیزی رسیده است. اصابت در فارسی به همین معنی به کار رفته است. در فرهنگ قرآنی مصیبت شامل هر چیزی است که به انسان اصابت می‌کند و می‌رسد. از این رو شامل خیر و شر می‌شود. این مطلب را می‌توان از آیات 22 و 23 سوره حدید به دست آورد؛ زیرا خدا می‌فرماید: مَا أَصَابَ مِن مُّصِیبَهًْ فِی الْأَرْضِ وَلَا فِی أَنفُسِکُمْ إِلَّا فِی کِتَابٍ مِّن قَبْلِ أَن نَّبْرَأَهَا إِنَّ ذَلِکَ عَلَى اللهِ یَسِیرٌ.لکَیْلَا تَأْسَوْا عَلَى مَا فَاتَکُمْ وَلَا تَفْرَحُوا بِمَا آتَاکُمْ وَاللهُ لَا یُحِبُّ کُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ؛ هیچ مصیبتی در زمین و در وجودتان به شما نمی‌رسد، مگر پیش از آنکه آن را به وجود آوردیم در کتابی [چون لوح محفوظ] ثبت است ، بی‌تردید این [تقدیر حوادث و فرمان قطعی به پدید آمدنش] بر خدا آسان است تا بر آنچه از دست شما رفت، تأسف نخورید و بر آنچه به شما عطا کرده است ، شادمان و دلخوش نشوید و خدا هیچ خیال باف گردنکش خودستا را [که به نعمت‌ها مغرور شده است] دوست ندارد.در این آیات مصیبت شامل گرفته‌ها و داده‌های الهی شده است. بنابراین مصیبت تنها بدبختی و شرور نیست بلکه شامل خیرات و نعمت‌ها نیز می‌شود.

حدیث: مُعاوِیَةُ بنُ عَمّار : سَأَلتُ أباعَبدِاللّه ِ علیه السلام عَن یَومِ الحَجِّ الأَکبَرِ ، فَقالَ : هُوَ یَومُ النَّحرِ ، والحَجُّ الأَصغَرُ العُمرَةُ .معاویة بن عمار:از امام صادق علیه السلام درباره «روز حجّ اکبر» پرسیدم. فرمود: روز عید قربان است و حج اصغر، عمره است.کتاب «حج و عمره در قرآن و حدیث» صفحه 455

سیمای عید قربان: قربان عید بندگی، روزی که در آن ابراهیم خلیل الله فرزندش را به قربانگاهی می‌برد تا اطاعت از معبود را به نمایش بگذارد و روزی را خلق کند که یوم الله باشد، عیدی که در آن بشریت تسلیم در برابر معبود خود را به رخ کائنات کشید.عید قربان روزی است که بشر ثابت کرد برای آنچه که در راه خدا می‌دهد هیچ هوای نفسی وجود ندارد و اشرف مخلوقات بودن زیبنده وی است. شاید همین تصمیم‌های بزرگ و عید ساز تاریخ بشریت است که باعث شده تا انسان از همان ابتدا عنوان اشرف مخلوقات بودن را یدک بکشد.عید قربان به معنای بازگشت انسان به مقام تقرّب الهی است که این مقام در سایه مبارزه با هواهای نفسانی و در پرتو تهذیب، خودسازی و بهره‌وری از فرصت‌های ناب به دست می‌آید. عید قربان خاطره ابراهیم، هاجر و اسماعیل است که حضرت ابراهیم(ع) همسرش هاجر و فرزندش اسماعیل را در زمین بی‌آب‌وعلف قرار داد  خداوند به برکت حضرت اسماعیل(ع) آب زمزم را عطا کرد.آنچه ابراهیم(س) برای قرب الهی انجام داد در تاریخ بشریت ماندگار شد، نمونه‌ای از ایثار و گذشت در راه خدا است و فلسفه اصلی آن هم همان مبارزه با هوای نفس و جهاد با نفس اماره است.

احکام قربانی کردن: شرائط عقیقه:مستحب است شرائط حیوانی که برای قربانی تهیه می کنند، در حیوانی که برای عقیقه در نظر می گیرند نیز جمع شده باشد؛ یعنی:الف. حیوان سالم باشد.ب. اگر شتر است، سنش کمتر از پنج سال نباشد.ج. اگر گاو است، کمتر از دو سال نباشد.د. اگر بز است، کمتر از یک سال کامل نباشد.ه . اگر گوسفند است، کمتر از هفت ماه نباشد.

قربانی درکربلا: اجر گریه بر مصیبت حسین (ع): خبر دادن جبرئیل از جانب خدا به ابراهیم خلیل‌الله از کشته شدن حسین (ع) و گریستن و محزون شدن ابراهیم در مصیبت آن حضرت، بنا بر روایتی که در تفسیر برهان نقل شده است.خبر دادن جبرئیل از جانب خدا به ابراهیم خلیل‌الله از کشته شدن حسین علیه‌السلام‌ و گریستن و محزون شدن ابراهیم در مصیبت آن حضرت، بنا بر روایتی که در تفسیر برهان و جلد عاشر بحار علامه مجلسی اعلی‌ الله‌ مقامه‌ از کتاب عیون اخبارالرضا و کتاب امالی که هر دو از شیخ صدوق قدس‌ سره‌ است، نقل فرموده است.«العیون و الامالی [عن] ابن عبدوس، عن ابن قتیبه، عن الفضل، قال: سمعت الرضا (ع) یقول: لمّا أمرالله عزوجلّ أن یذبح إبراهیم مکان إبنه اسمعیل الکبش الّذی أنزله علیه،‌ تمنی إبراهیم أن یکون قد ذبح إبنه إسماعیل بیده و أنّه لم یؤمر بذبح الکبش مکانه، لیرجع إلی قلبه ما یرجع إلی قلب الوالد الّذی یذبح أعزّ ولده علیه بیده فیستحق بذلک أرفع درجات أهله الثواب علی المصائب.فأوحی الله عزوجلّ إلیه: یا إبراهیم، من أحبّ خلقی إلیک؟ فقال: یا ربّ ما خلقت خلقاً هو أحبّ إلیّ من حبیبک محمد صلی الله علیه و آله؟ فأوحی الله إلیه: أفهو أحبّ ألیک أمْ نفسک؟ قال: بل هو أحبّ ألیّ من نفسی. قال: فولده أحبّ ألیک أم ولدک؟ قال: بل ولده. قال: فذبح ولده ظلماً علی أیدی أعدائه أوجع لقلبک أو ذبح ولدک بیدک فی طاعتی؟ قال: یا ربّ بل ذبحه علی أیدی أعدائه أوجع لقلبی.قال: یا إبراهیم فأنّ طائفه تزعم أنّها من أُمّه محمّْد صلی الله علیه و آله ستقتل الحسین إبنه من بعده ظلماً و عدواناً کما یذبح الکبش، و یستوجبون بذلک سخطی. فجزع إبراهیم لذلک و توجع قلبه و أقبل یبکی فأوحی الله عزوجل: یا إبراهیم قد فدیت جزعک علی إبنک إسمعیل لو ذبحته بیدک بجزعک علی الحسین و قتله، و أوجبت لک أرفع درجات أهل الثواب علی المصائب، و ذلک قول الله عزّوجل: «وَ فَدَیْناهُ بِذِبْحٍ عَظیمٍ» [سوره صافات، آیه 107.]». [عیون اخبار الرضا، ج‌ 2، ص187؛ بحارالأنوار، ج 44، ص 225.]ترجمه حدیث: به سند مذکور از فضل روایت شده که گفت: شنیدم از حضرت رضا (ع) که می‌فرمود: چون‌که خدای عزوجل فرمان داد به ابراهیم که گوسفندی را که فرو فرستاده، عوض پسرش اسماعیل ذبح کند، ابراهیم آرزو کرد که کاش اسماعیل پسرش را به دست خود ذبح می‌کرد و مأمور نمی‌شد که آن گوسفند را ذبح کند به‌جای او. تا به قلب پدری که گذشته بود که عزیزترین فرزند خود را به دست خود ذبح کند تا به آن سبب استحقاق بالاترین درجات ثواب را نسبت به اهل خود بر مصیبت‌ها بیابد.پس وحی فرستاد خدای عزوجل به‌سوی او که: ای ابراهیم! کیست محبوب‌ترین خلق من به‌سوی تو؟ پس گفت: ای پروردگار من! خلقی را نیافریده‌ای که آن محبوب‌تر باشد به‌سوی من از حبیب تو محمد صلی الله علیه و آله و سلم؟ پس وحی فرمود: خدای به‌سوی او که: آیا او محبوب‌تر است به‌سوی تو یا نفس تو؟ -یعنی او را بیش‌تر دوست‌ داری یا خودت را؟- گفت: بلکه او را بیش‌تر دوست‌ دارم. فرمود: آیا پسر او محبوب‌تر است نزد تو یا پسر خودت؟ گفت: بلکه پسر او را بیش‌تر دوست‌ دارم. گفت: پس ذبح پسر او از روی ظلم و دشمنی دل تو را به درد می‌آورد یا ذبح کردن تو پسرت را به دست خودت در فرمان‌برداری از من؟ عرض کرد: ای پروردگار من بلکه ذبح شدن او به دست‌های دشمنانش بیش‌تر دل مرا به درد می‌آورد.پس فرمود: ای ابراهیم هر آینه طایفه‌ای گمان می‌کنند که از امت محمد (ص) هستند، زود باشد که می‌کشند پسر او حسین را از روی ظلم و دشمنی، و او را ذبح می‌کنند همچنان که گوسفند را ذبح می‌کنند و به این جهت مستوجب خشم و غضب من می‌شوند. پس ابراهیم از شنیدن این وحی، دلش به درد آمد و گریه کرد. پس خدای عزوجل به او وحی فرمود که: ای ابراهیم! من فدا کردم جزع و بی‌تابی تو را که اگر به دست خودت اسماعیل را ذبح می‌کردی به جزع و بی‌تابی تو بر حسین و کشته شدن او. و بر تو واجب کردم بالاترین درجات اهل ثواب را که بر مصیبت‌ها ثواب می‌دهم، و این است مراد از فرموده خدا: «وَ فدَیْناهُ بِذِبْحٍ عَظیمٍ». پوشیده نماند که بعضی در مفاد آیه شریفه «وَ فَدَیْناهُ بذِبْحٍ عَظیمٍ»  اشکال و ایرادی وارد کرده‌اند و گفته‌اند که اگر مراد از «ذبح عظیم» در آیه قتل حسین (ع) باشد، لازم می‌آید که گفته شود که آن حضرت فدای اسماعیل شده، و شکی نیست که درجه و مقام حسین (ع) بالاتر از آن است که مقام اسماعیل قابل قیاس با او باشد. زیرا آنچه فدا آورده می‌شود از آن، در شأن و مرتبه، اجَل از آن فدائی است، و به‌طور مسلم ائمه طاهرین صلوات الله علیهم اشرف از انبیاء اولوالعزم‌اند، تا چه رسد به غیر اولوالعزم از آن‌ها. بدان که لفظ «فدا» استعمال می‌شود به چیزی که از مادون خود اشرف باشد.جواب گفته می‌شود که: چون حسین (ع) از فرزندان اسماعیل است و اگر اسماعیل ذبح می‌شد رسول خدا (ص) به وجود نمی‌آمد و همچنین سایر ائمه و سایر انبیاء از اولاد اسماعیل، پس چون عوض قرار داده شد ذبح حسین (ع) از ذبح اسماعیل و آن حضرت یکی از سبط‌ها و فرزندان اسماعیل است و جزئی است از او، می‌گوییم: شکی نیست که مرتبه کل سلسله اولاد اسماعیل اعظم و اجل است از مرتبه جزء به‌خصوصی.نکته دیگر این‌که در ظاهر لفظ خبری که ذکر شد عبارت: «فدا اسماعیل بالحُسین» نیست، بلکه: «فدی جزع إبراهیم علی اسماعیل بجزعه علی الحسین» [است]. ظاهر این است که فدا در این‌جا به معنای حقیقی خود نیست، بلکه مراد عوض قرار دادن است؛ چون ابراهیم متأسف شد از این‌که پسرش را به دست خود ذبح نکرد و از این ثواب محروم شد، بی‌تاب شد و حزن خود را ظاهر کرد، برای این‌که چرا فرزندش ذبح نشد. خدای تعالی ثواب این جزع و حزن و بی‌تابی او را عوض قرار داد به ثوابی که بزرگ‌تر و بیش‌تر و جلیل‌القدر است،‌ و آن جزع و محزون بودن و بی‌تابی کردن است در مصیبت حسین (ع) و کشته شدن او از روی ظلم.حاصل آن‌که شهادت حسین (ع) امری بوده مقرر و حتم، نه این‌که برای رفع قتل اسماعیل باشد تا اشکال وارد شود، و بنا به آنچه گفته شد آیه «وَ فَدَیْناهُ بِذِبْحٍ عَظیمٍ»  در تفسیر آن دو وجه احتمال می‌رود:اول: این‌که مضافی تقدیر گرفته شود عبارت از جزع و اندوه ابراهیم از استماع ذبح مذبوح عظیم‌الشأن، حضرت ابی‌عبدالله‌الحسین (ع) که تقدیر آیه چنین باشد که «فدیناه بجزع مذبوح عظیم الشأن».دوم: این‌که باء در «بذبح» سببیّه باشد. یعنی «و فدیناه بسبب مذبوح عظیم الشان بان جزع علیه ابراهیم» و الله اعلم بحقایق کلامه.پس بدان که، از این حدیث شریف چنین استفاده می‌شود که گریستن حضرت ابراهیم (ع) و جزع و اندوه او در مصیبت حضرت ابی‌عبدالله‌الحسین (ع) در نزد خدا،‌ اجر و ثوابش زیادتر است از این‌که فرزند خود اسماعیل را به دست خود برای خدا ذبح کند. [خصال، ج 1، ص 58؛ بحارالأنوار، ج 12، ص 124.]

منبرهیجدهم: گریه تاریخ بر کربلا

آیه: «لَنْ یَنالَ اللَّهَ لُحُومُها وَ لا دِماؤُها وَ لکِنْ یَنالُهُ التَّقْوى‏ مِنْکُمْ کَذلِکَ سَخَّرَها لَکُمْ لِتُکَبِّرُوا اللَّهَ عَلى‏ ما هَداکُمْ وَ بَشِّرِ الْمُحْسِنینَ؛ هرگز [نه‏] گوشت‌هاى آنها و نه خون‌هایشان به خدا نخواهد رسید، ولى [این‏] تقواى شماست که به او مى‌‏رسد. این گونه [خداوند] آنها را براى شما رام کرد، تا خدا را به پاس آنکه شما را هدایت نموده به بزرگى یاد کنید، و نیکوکاران را مژده ده.» (حج، 37)

حدیث: حریز از زراره و او از امام محمد باقر(ع) روایت کرد آن حضرت فرمود: «روز عید فطر از خانه بیرون نرو تا اینکه چیزى بخورى، و در روز عید قربان چیزى نخور مگر از گوشت قربانى خود [چنانچه توانایى و مکنت آن را دارى‏] و اگر قدرت تمکن مالى براى قربانى کردن ندارى در این صورت معذورى‏.» (من لا یحضر، ج1، ص508)

سیمای عید قربان: در تعالیم دینی چهار روز است که به عنوان عید تعیین گشته است که عبارتند از: عید فطر، عید قربان، عید غدیر و روز جمعه. در این میان عید قربان یکی از اعیاد مهم و بزرگ مسلمین به شمار می رود به نحوی که برخلاف بسیاری از اعیاد، مورد اختلاف نبوده و همه فِرَق مسلمین این روز را عید محسوب می کنند؛ لذا در دعای مخصوص قنوت نماز عید می خوانیم: «اللهم انی اسألک بحق هذا الیوم الذی جعلته للمسلمین عیدا و لمحمد صلی الله علیه و آله ذخرا و شرفا و کرامة و مزیدا...؛ بارالها! به حق این روزی که آن را برای مسلمانان عید و برای محمد صلی الله علیه واله ذخیره و شرافت و کرامت و فضیلت قراردادی...» و بدین گونه عید را فقط مخصوص مؤمنین ندانسته و همه مسلمین را در آن سهیم می دانیم و اعتقاد داریم این گردهمایی عظیم رهیافتی برای رسیدن به اعتصام به حبل الله است که یکی از مهم ترین دستورات اجتماعی اسلام است.

احکام قربانی کردن: موارد مصرف عقیقه:مستحب است که پا و ران حیوان عقیقه را به قابله بدهند؛ بلکه در بعضی اخبار وارد شده است که یک چهارم آن را و در بعضی دیگر وارد شده است که یک سوم عقیقه را به قابله بدهند. و اگر یک چهارم آن را که مشتمل بر پا و ران است، به وی بدهند، بعید نیست که به هر دو استحباب عمل کرده باشند. و اگر کودک هنکام ولادت قابله نداشته باشد، همان مقدار را به مادر کودک بدهند تا او آن مقدار را به هر کس که خواست، صدقه دهد. و این صدقه اختصاص به فقراء ندارد، بلکه به هر کس دلش خواست، آن مقدار را می بخشد. و اگر قابله مادر بزرگ پدری نوزاد باشد یا زنی باشد که نان خور پدر کودک است، چیزی از عقیقه اختصاص به او ندارد.مکروه است والدین کودک و نیز کسانی که نان خور آنها حساب می شوند، از عقیقه مصرف کنند و این کراهت در مورد مادر شدیدتر است.گوشت عقیقه را می توان خام بین مؤمنین تقسیم کرد و می توان پخت و تقسیم کرد و همچنین می توان پخت و مؤمنین را دعوت کرد تا مصرف کنند و حداقل دعوت شدگان دَه نفر باشند. [و اگر خواستند گوشت را پخته یا خام تقسیم کنند، باز هم حداقل بین دَه نفر تقسیم کنند.] البته اگر بیش از دَه نفر باشند، افضل است.دعوت شدگان یا کسانی که گوشت عقیقه بین آنها تقسیم می شود، فقط مؤمنین و اهل ولایت باشند.مستحب است کسانی که گوشت عقیقه را مصرف می کنند، پس از آن برای کودک دعا کنند.مکروه است که استخوانهای عقیقه شکسته شود، بلکه بهتر است آنها را از یکدیگر از سر مفاصل جدا کنند؛ به گونه ای که استخوانها نشکند.شرط نیست که حتما پدر کودک برای او عقیقه کند، بلکه اگر دیگران نیز مثل مادر طفل یا پدر بزرگ یا عموی او برای او عقیقه کنند، خوب است.

قربانی درکربلا: گریه تاریخ بر کربلا:«ابراهیم (ع) به زمین کربلا می‌گذشت درحالی‌که سوار بر اسب بود. پس اسب او لغزید و ابراهیم بیفتاد و سرش بشکست و خون آن جاری شد. در آن حال استغفار کرد و گفت: خدای من! از من چه حادثه‌ای سرزده که این نوع مبتلا شدم. جبرئیل نازل شد به‌سوی او و گفت: ای ابراهیم! از تو گناهی سر نزده، و لکن در این‌جا کشته می‌شود سبط خاتم انبیاء و فرزند خاتم اوصیاء. پس جاری شد خون تو موافق با خون او.گفت: ای جبرئیل! کشنده او کیست؟ گفت: لعنت‌ شده اهل آسمان‌ها و زمین‌ها، و جاری شده است قلم بر لوح، به لعن او بدون اذن پروردگار خود. پس خدا به او وحی فرستاد که: به سبب این لعنی که کردی مستحق ثنا شدی. پس ابراهیم دودست خود را بلند کرد و لعن کرد یزید را لعن بسیار، و اسب او به زبان فصیح آمین گفت. پس ابراهیم به اسب خود گفت: چه چیز دانستی که بر دعای من آمین گفتی؟ اسب گفت: ای ابراهیم! افتخار می‌کنم که تو بر من سوار شدی. چون لغزیدم و از پشت من افتادی، شرمندگی من بزرگ شد و یزید که لعنت خدای تعالی بر او است، سبب آن شد».و روی: «أنّ إبراهیم مرّ فی أرض کربلاء و هو راکب فرسه فعثر و سقط إبراهیم و شجّ رأسه و سال دمه، فاخذ فی الاستغفار، و قال: إلهی أی شیء حدیث منّی؟ فنزل إلیه جبرئیل و قال: یا إبراهیم، ما حدث منک ذنب، ولکن هنا یقتل سبط خاتم الانبیاء و ابن خاتم الاوصیاء، فسال دمک موافقه لدمه.قال: یا جبرئیل و من یکون قاتله؟ قال: لعین أهل السّموات و الأرضین و القلم جری علی اللوح بلعنه بغیر اذن ربّه، فأوحی الله تعالی إلی القلم إنک استحققت الثناء بهذا اللّعن. فرفع إبراهیم یدیه و لعن یزید لعناً کثیراً و أمن فرسه بلسان فصیح، فقال إبراهیم لفرسه: أیّ شیء عرفتَ حتّی تؤمن علی دعائی؟ فقال: یا إبراهیم أنا أفتخر برکوبک علی، فلمّا عثرت و سقطت عن ظهری عظمت خجلتی و کان سبب ذلک من یزید لعنه الله تعالی». روی: «أن اسمعیل کانت أغنامه ترعی بشط الفرات، فاخبره الرّاعی أنّها لا تشرب الماء من هذه المشرعه منذ کذاً یوماً، فسئل ربّه عن سبب ذلک، فنزل جبرئیل و قال: یا اسمعیل سل غنمک فإنّها تجیب عن سبب ذلک، فقال لها: لم لا تشربین الماء من هذا؟ فقالت بلسان فصیح: قد بلغنا أن ولدک الحسین (ع) سبط محمد (ص) یقتل هنا عطاشاً، فنحن لا نشرب من هذه المشرعه حزناً علیه، فسئالها عن قاتله. قالت: یقتله لعین أهل السّموات و الأرضین و الخلائق أجمعین فقال اسمعیل: أللّهم العن قاتل الحسین(ع)». یعنی: گوسفندان حضرت اسماعیل در کنار شط فرات چَرا می‌کردند. چوپان خبر آورد که چند روز است که گوسفندان آب نمی‌آشامند و نمی‌چرند. سبب آن را از پروردگار سؤال کرد. جبرئیل نازل شد و گفت: ای اسماعیل! بپرس از خود گوسفندان تا تو را جواب‌گویند. پس اسماعیل از آن‌ها پرسید که چرا آب نمی‌خورید؟ گوسفندان به زبان فصیح گفتند: از خدا به ما خبر رسیده که فرزندزاده پیغمبر آخر زمان در این صحرا با لب تشنه در این‌جا کشته خواهد شد و بسا مصیبت‌ها که بر او و یاران او روی خواهد داد، به این جهت ما به ماتم او محزونیم و از این شریعه آب نمی‌آشامیم. اسماعیل پرسید که: قاتل آن بزرگوار که خواهد بود؟ گوسفندها گفتند که: ملعون آسمان‌ها و زمین‌ها و همه خلق، یزید. پس اسماعیل لعن کرد بر او.روایت شده که:«حضرت ابراهیم از تنها ماندن خود در میان نمرودیان به خدا شکایت کرد. پس صحرای کربلا به او نموده شد. چون از واقعه خبردار شد، گریه کرد به‌ نحوی‌ که بیمار شد و چون نمرودیان او را به عیدگاه خود دعوت کردند، بر ستارگان نگریست و فرمود: «انّی سقیم».  مرا طلبی نموده‌اند که باعث حزن و اندوه و بیماری من شده که حال تفرج ندارم». و نیز روایت شده که:«چون خدای تعالی ملکوت آسمان‌ها و زمین را به ابراهیم نشان داد آن بزرگوار چون شبح حسین را دید گریه کرد».

منبرنوزدهم:حسین (ع)شهیدامربه معروف و نهی از منکر

آیه: وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاءُ بَعْضٍ ۚ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَیُقِیمُونَ الصَّلَاةَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَیُطِیعُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ ۚ أُولَٰئِکَ سَیَرْحَمُهُمُ اللَّهُ ۗ إِنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ و مردان و زنان مؤمن همه یاور و دوستدار یکدیگرند، خلق را به کار نیکو وادار و از کار زشت منع می‌کنند و نماز به پا می‌دارند و زکات می‌دهند و حکم خدا و رسول او را اطاعت می‌کنند، آنان را البته خدا مشمول رحمت خود خواهد گردانید، که خدا صاحب اقتدار و درست کردار است. آیه 71 سوره توبه

یحیی(علیه‌السلام) شهید راه امر به معروف و نهی از منکر:قرآن مجید درباره شهادت یحیی(علیه‌السلام) چیزی نگفته است، ولی روایات مختلفی در این زمینه وارد شده.از جمله نوشته‌اند: هیرودیس حاکم و پادشاه فلسطین(بیت المقدس) عاشق «هیرودیا» دختر برادرش شد، و تصمیم گرفت با وی ازدواج کنند. اقوام و خویشان او به این کار راضی بودند.این خبر به یحیی(علیه‌السلام) رسید، وی اعلام کرد که: «این کار حرام و باطل و بر خلاف دستور تورات است.» و شروع به مبارزه کرد.فتوای او دهان به دهان به همه رسید، هیرودیا پس از شنیدن این مطلب، طوری دل هیرودیس را ربود، که او را وادار به قتل یحیی(علیه‌السلام) کرد، به دستور شاه حضرت یحیی (علیه‌السلام) را سر بریدند و سرش را پیش «هیرودیس» و معشوقه‌اش «هیرودیا» آوردند.وقتی که سر مقدس یحیی(علیه‌السلام) را از بدن جدا نمودند، قطره‌ای از خونش به زمین ریخت و هر چه خاک بر روی آن ریختند، خون در حال جوشش از میان خاک بیرون می‌آمد و تلی از خاک به وجود آمد، ولی خون از جوشش نیفتاد و تلی سرخ دیده می‌شد.طولی نکشید که «بخت النصر»قیام کرد و بر بنی اسرائیل مسلط شد از سبب جوشیدن خون پرسید؟هیچ کس ندانست، گفتند: مردی پیر هست او می‌داند. چون او را طلبید و از او پرسید، او از پدر و جد خود قصه حضرت یحیی(علیه‌السلام) را نقل کرد و گفت: مدتی قبل، پادشاه این منطقه حضرت یحیی (علیه‌السلام) را کشت و سرش را از بدن جدا کرد، خون او به زمین چکیده و همچنان آن خون می‌جوشد.بخت النصر گفت: آنقدر از مردم اینجا بکشم تا خون از جوشیدن باز ایستد.دستور داد هفتاد هزار نفر را بر روی آن خون کشتند، تا خون از جوشیدن ایستاد.اکنون سر مبارک حضرت یحیی(علیه‌السلام) در داخل شبستان مسجد اموی شام (مسجد جامع دمشق) در نیمه شرقی آن قرار گرفته و مقام شریف به صورت مربع و بر بالای مقام، گنبدی سبز رنگ نصب گردیده است.در حالی که بدن مبارکش در حوالی دمشق در محلی به نام «زبدانی» در مسجد «دلم» مدفون می‌باشد.در آثار این مصیبت بزرگ آمده است: که زمین و آسمان و ملائکه بر شهادت یحیی (علیه السلام) چهل شبانه روز گریان شد، و خورشید نیز به مدت چهل روز در هاله‌ای از سرخی خون، طلوع و افول می‌کرد، همانطوری که در شهادت امام حسین (علیه‌السلام) چنین بود.

حدیث: الإمام علیّ علیه السلام : سَمِعتُ رَسولَ اللّه ِ صلى الله علیه و آله یَخطُبُ یَومَ النَّحرِ ، وهُوَ یَقولُ : هذا یَومُ الثَّجِّ والعَجِّ ، والثَجُّ : ما تُهریقونَ فیهِ مِنَ الدِّماءِ ، فَمَن صَدَقَت نِیَّتُهُ کانَت أوَّلُ قَطرَةٍ لَهُ کَفّارَةً لِکُلِّ ذَنبٍ ، والعَجُّ : الدُّعاءُ ، فَعِجّوا إلَى اللّه ِ ، فَوَالَّذی نَفسُ مُحَمَّدٍ بِیَدِهِ لا یَنصَرِفُ مِن هذَا المَوضِعِ أحَدٌ إلاّ مَغفورًا لَهُ ، إلاّ صاحِبَ کَبیرَةٍ مُصِرًّا عَلَیها لا یُحَدِّثُ نَفسَهُ بِالإِقلاعِ عَنها .امام علی علیه السلام : شنیدم رسول خدا صلی الله علیه وآله روز عید قربان ، خطبه می خواند ومی فرمود :امروز ، روز «ثجّ» و«عجّ» است . ثجّ ، خون قربانی هاست که می ریزید . پس نیّت هرکس صادق باشد ، اولین قطره خونِ قربانی او کفّاره همه گناهان اوست ، و«عجّ» ، دعاست . پس به درگاه خداوند دعا کنید ، قسم به آن که جان محمّد صلی الله علیه وآله در دست اوست ، از اینجا هیچ کس بر نمی گردد ، مگر آمرزیده شود ، جز کسی که گناه کبیره انجام داده وبر آن اصرار ورزد ودر دل خود ، تصمیم بر ترک آن ندارد .کتاب «حج و عمره در قرآن و حدیث» صفحه 361

سیمای عید قربان: از جمله آموزه های اسلام برای تکامل و رشد انسان ها، ایثار از جان و مال در راه خداوند یگانه می باشد؛ به این معنا که انسان، همه دارایی ها و امکاناتش را امانتی الهی بداند که باید در طریق بندگی هزینه کند. قربانی کردن نیز نمادی از قطع دلبستگی و وابستگی ها و جلوه ای از ایثار مال و جان در راه محبوب واقعی و رضای خداوند متعال می باشد. البته آنچه که از قربانی کردن و رسیدن به مقام قرب الهی به وسیله ذبح گوسفند، لحاظ شده است قطع علقه های روحی و مالی است که باعث تقوای قلب و طهارت نفس می گردد.خداوند متعال اصل  قربانی کردن را از شعائر الله دانسته و آن را نشانه ی بزرگداشت و سپاس گزاری مؤمنان بر نعمت هدایت معرفی کرده و قربانی کننده را در گروه و خیل محسنین و نیکوکاران داخل کرده است.در قرآن کریم آمده است: «وقتی شما قربانی می کنید آنچه که متعلق به خدا است، تقوای شماست نه گوشت و پوست قربانی» بنابراین در قربانی کردن هر چند ظاهر کار سر بریدن است؛ اما واقعیت قضیه نهایت تسلیم، سرسپردگی، عشق و علاقه بنده به مولای خود است؛ و در واقع قربانی کردن نمادی از قربانی کردن هواهای نفسانی و ذبح نفس اماره و نوعی جهاد با نفس در جهت زدودن تعلقات و وابستگی های دنیوی و مادی و رهایی از زندان مال پرستی و دنیاطلبی است.

احکام قربانی کردن: دعای عقیقه:مستحب است هنگام کشتن عقیقه دعاهایی را که وارد شده است، بخوانند و از خداوند تعالی بخواهند که عقیقه را فدیه قرار دهد؛ یعنی گوشت آن در مقابل گوشت کسی که عقیقه برای اوست، استخوان در مقابل استخوان، پوست در مقابل پوست و مو در مقابل مو باشد.برخی از دعاهایی که در این مورد نقل شده، عبارت است از:الف. ابراهیم کرخی از امام صادق علیه السلام نقل کرده که آن حضرت فرمود: هنگامی که عقیقه کردی، بر عقیقه بگو: «بِسْمِ اللَّهِ وَ بِاللَّهِ اللَّهُمَّ عَقِیقَةٌ عَنْ فُلَانٍ لَحْمُهَا بِلَحْمِهِ وَ دَمُهَا بِدَمِهِ وَ عَظْمُهَا بِعَظْمِهِ اللَّهُمَّ اجْعَلْهُ وِقَاءً لآِلِ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله .»ب. همچنین امام صادق علیه السلام فرمود: وقتی که اراده کردی عقیقه را ذبح کنی، می گویی: «یَا قَوْمِ إِنِّی بَرِیءٌ مِمَّا تُشْرِکُونَ إِنِّی وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذِی فَطَرَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ حَنِیفاً مُسْلِماً وَ مَا أَنَا مِنَ الْمُشْرِکِینَ إِنَّ صَلَاتِی وَ نُسُکِی وَ مَحْیَایَ وَ مَمَاتِی لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ لَا شَرِیکَ لَهُ وَ بِذَلِکَ أُمِرْتُ وَ أَنَا مِنَ الْمُسْلِمِینَ اللَّهُمَّ مِنْکَ وَ لَکَ بِسْمِ اللَّهِ وَ اللَّهُ أَکْبَرُ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ تَقَبَّلْ مِنْ فُلَانِ بْنِ فُلَانٍ.» سپس مولود را نام می بری و حیوان را ذبح می کنی.ج. امام باقر علیه السلام نیز فرمود: هنگام ذبح عقیقه بگو: «بِسْمِ اللَّهِ وَ بِاللَّهِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ اللَّهُ أَکْبَرُ إِیمَاناً بِاللَّهِ وَ ثَنَاءً عَلَی رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ الْعِصْمَةُ لِأَمْرِهِ وَ الشُّکْرُ لِرِزْقِهِ وَ الْمَعْرِفَةُ بِفَضْلِهِ عَلَیْنَا أَهْلَ الْبَیْتِ.» و اگر کودک پسر است بگو: «اللَّهُمَّ إِنَّکَ وَهَبْتَ لَنَا ذَکَراً وَ أَنْتَ أَعْلَمُ بِمَا وَهَبْتَ وَ مِنْکَ مَا أَعْطَیْتَ وَ کُلَّمَا [کُلَّ ما] صَنَعْنَا فَتَقَبَّلْهُ مِنَّا عَلَی سُنَّتِکَ وَ سُنَّةِ نَبِیِّکَ صلی الله علیه و آله وَ اخْسَأْ عَنَّا الشَّیْطَانَ الرَّجِیمَ لَکَ سُفِکَتِ الدِّمَاءُ لَا شَرِیکَ لَکَ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ.»

قربانی درکربلا: ذبیح های منتخب خدا :خداوند سبحان از میان خلقش پیامبران و اولیایی برگزید و از میان آن خوبان تاریخ و بندگان صالحش قربانیان و ذبیح هایی برای خود انتخاب کرد؛ به شهادت سخنان اهل عصمت(ع) حضرت یحیی (ع) فرزند زکریا(ع) و حضرت اسماعیل (ع) فرزند ابراهیم(ع) و عبدالله بن عبدالمطلب (ع) پدر خاتم پیامبران(ص) و اباعبدالله حسین بن علی(ع) از جمله این ذبیحان هستند؛ لکن از میان این قربانیان خدا، بریده شدن سر، تنها برای حضرت یحیی و حسین بن علی(ع) مقدر شد و آسمان نیز تنها بر این دو ذبیح چهل روز گریست؛ اما بریده شدن سر حجت خدا و سید و سالار شهیدان و سرور جوانان اهل بهشت، حسین بن علی(ع) با لبهایی خشکیده و عطشان، از چنان عظمتی برخوردار است که حتی قبل از وقوع، پیامبران و اوصیای پیشین را در ماتم خود نشانده است و پس از وقوع شهادتش نیز تا قیامت اشک را بر دیدگان همه ائمه(ع) و مؤمنان و آزادگان جهان و دوستداران آن حضرت جاری ساخته است، تا آن جا که ولی عصر حضرت مهدی موعود(عج) نیز در مصیبت جدش مدام اشک می ریزد و می فرماید: یا جداه ! در مصیبت تو صبح و شام ندبه می کنم و به جای اشک خون می گریم؛ «فَلَأَنْدُبَنَّکَ صَبَاحاً وَ مَسَاءً وَ لَأَبْکِینَّ عَلَیکَ بَدَلَ الدُّمُوعِ دَما» علامه مجلسی، بحارالأنوار، ج،۱۳ ص۱۰۴ و ج،۱۴ ص،۱۸۲ چاپ بیروت، سال ۱۴۰۴.در متون دینی آمده است که اسماعیل(ع) و عبدالله(ع) اگر چه تا پای قربانی شدن پیش رفتند، لکن به حکم حکمت پروردگار پیش از تحقق ذبح، قربانی قبول افتاد و گوسفندی بهشتی به جای اسماعیل(ع) و صد شتر به جای عبدالله فدا شدند. از جمله حکمت های عدم تحقق این دو ذبح به خواست پروردگار منان آن بود که این دو بزرگوار حامل نور خدا و سراج منیر عالم حق و حقیقت یعنی محمد و آل محمد(ع) بودند؛ علاوه بر احادیثی که به این حکمت دلالت دارند(- شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج،۳ ص،۸۹ انتشارات جامعه مدرسین سال ۱۴۱۳ ق، وسائلالشیعه، ج،۲۷ ص،۲۶۰ مستدرکالوسائل، ج،۱۶ ص،۹۷ بحارالأنوار، ج،۱۵ ص،۱۲۶ بحارالأنوار، ج،۱۰۱ ص،۳۲۴ الخصال، ج،۱ ص۱۵۶.)، پیامبر اکرم(ص) نیز فرموده است: «أَنَا ابْنُ الذَّبِیحَینِ؛( من لایحضرهالفقیه، ج،۴ ص۳۶۸.) من فرزند دو ذبیح هستم»؛ از امام رضا(ع) سؤال شده که این دو ذبیح کیانند حضرت فرمود: «مقصود از آن دو ذبیح، اسماعیل بن ابراهیم خلیل و عبد الله بن عبد المطلب است.»( بحارالأنوار، ج،۱۲ ص۱۲۲ و ج،۱۵ ص،۱۲۸ ح۶۹.) داستان ذبح حضرت اسماعیل(ع) در قرآن کریم طی آیات ۱۰۱-۱۰۷ از سوره صافات گزارش شده و در انتها آیه شریفه «وَ فَدَیناهُ بِذِبْحٍ عَظیم»(۶) به این نکته اشاره فرموده است که به جای اسماعیل(ع) خداوند متعال «ذبح عظیم» قرار داد تا او در راه خدا کشته شود و اسماعیل(ع) از قربانی شدن رهایی یابد. بسیاری می پندارند که منظور از ذبح عظیم گوسفندی است که به جای اسماعیل(ع) ذبح شد، اما به نظر می رسد این نکته اگر چه صحیح است، لکن همه حقیقت نیست. خداوند متعال ابراهیم(ع) را بارها و بارها آزمود؛ «وَ إِذِ ابْتَلی إِبْراهیمَ رَبُّهُ بِکَلِماتٍ فَأَتَمَّهُن»؛ شکستن بت ها، فتنه نمرود و افکندن ابراهیم(ع) به آتش، مواجهه با خورشید و ستاره پرستان، هجرت دادن هاجر و اسماعیل به مکه، ذبح اسماعیل و ....، از جمله این آزمایشات است و چون از همه آزمایشات الهی سرفراز بیرون آمد، مقام امامت را به او عطا فرمود؛ «قالَ إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماما»( البقره۱۲۴). ماجرای برخی از این آزمایشات در سوره صافات، آیات ۸۳ تا ۱۱۳ بیان شده است؛ از جمله این که حضرت ابراهیم(ع) پس از آن که از شکستن بت ها و فتنه نمرود و آتش او سالم و سربلند بیرون آمد، از خدا فرزندی صالح درخواست نمود؛ «رَبِّ هَبْ لی مِنَ الصَّالِحینَ» و خداوند او را به جوانی بردبار نوید داد؛ «فَبَشَّرْناهُ بِغُلامٍ حَلیمٍ».در تفسیر این آیه شریفه و این که مقصود از ذبیح یعنی«غُلامٍ حَلیمٍ» کیست میان علمای اهل سنت و شیعه اختلاف نظر وجود دارد؛ رأی مشهور میان عالمان شیعه همواره آن بوده که ذبیح اسماعیل(ع) است، لکن بسیاری از اهل سنت اسحاق(ع) را ذبیح دانسته اند. روایات وارده از اهل بیت(ع) همه تصریح دارند بر اینکه ذبیح، اسماعیل(ع) بوده است.  از امام صادق(ع) سؤال شد؛ ذبیح چه کسی بوده حضرت فرمود: اسماعیل(ع)، زیرا خداوند عز و جل ابتدا قصه ذبح را نقل کرده و آن گاه به تولد اسحاق(ع) بشارت داده و فرموده: «وَ بَشَّرْناهُ بِإِسْحاقَ نَبِیا مِنَ الصَّالِحین»، این استدلال از امام رضا(ع) نیز نقل شده است.و در روایت دیگری، داود بن کثیر علاوه بر آن سؤال، پرسید کدام یک بزرگ ترند حضرت به تفصیل پاسخ دادند که ذبیح اسماعیل(ع) بوده و بین نوید خدا به تولد اسماعیل و نوید به اسحاق، پنج سال فاصله است. و در پایان حضرت به همان استدلال از قرآن تمسک کرده و فرمودند: هر کس گمان کند اسحاق بزرگتر از اسماعیل است، اخبار قرآن در باره آن دو را تکذیب کرده است. مفسران نیز به این استدلال تمسک جسته و آن را ظاهر آیات سوره صافات دانسته اند.به لحاظ وقایع تاریخی و اخبار دیگر کتب آسمانی نیز مسأله قابل اثبات است. در این زمینه علامه طباطبایی در المیزان گفته است: «مسأله نقل دادن هاجر به سرزمین تهامه که همان سرزمین مکه است، و بنا کردن خانه کعبه در آنجا و تشریع احکام حج که همه آن و مخصوصاً طواف، سعی و قربانی آن حاکی از گرفتاریها و محنتهای هاجر و فرزندش در راه خدا است، همه مؤید آنند که ذبیح نامبرده اسماعیل بوده نه اسحاق. انجیل برنابا هم یهود را به همین اشتباه ملامت کرده و در فصل چهل و چهار چنین گفته است: «خداوند با ابراهیم(ع) سخن گفت و فرمود: اولین فرزندت، اسماعیل را بگیر و از این کوه بالابرده او را به عنوان قربانی و پیشکش ذبح کن. و اگر ذبیح ابراهیم(ع) اسحاق بود، انجیل او را یگانه و اولین فرزند ابراهیم(ع) نمی خواند، برای اینکه وقتی اسحاق به دنیا آمد اسماعیل(ع) کودکی هفت ساله بود.»در هر صورت پس از مدتی ابراهیم علیه السلام خوابی را که از آن مأموریت ذبح فرزندش را دریافته بود با وی در میان گذاشت و اسماعیل(ع) نیز پذیرفت و پدر را به اجرای فرمان خداوند تشویق نمود؛ «قالَ یا أَبَتِ افْعَلْ ما تُؤْمَرُ سَتَجِدُنی إِنْ شاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرینَ»، وقتی هر دو آماده انجام این دستور شدند و به نقل روایات متعددی، شیطان را که تلاش می کرد مانع اجرای این امر الهی گردد، ناکام گذاردند، ابراهیم(ع) مشغول ذبح شد، ولی خداوند متعال ابراهیم را ندا داد: «ای ابراهیم! آن رؤیا را تحقق بخشیدی(و به مأموریت خود عمل کردی) ما این گونه، نیکوکاران را جزا می دهیم، این مسلّماً همان امتحان آشکار است، ما ذبح عظیمی را فدای او کردیم؛ «إِنَّ هذا لَهُوَ الْبَلاءُ الْمُبینُ، وَ فَدَیناهُ بِذِبْحٍ عَظیم»( الصافات۱۰۰- ۱۰۷) در معنای «فداء» مرحوم طبرسی در مجمع البیان گفته است: «چیزی را گویند که به جای چیز دیگری قرار داده شود که از چیز اول، ضرر برطرف شود... مانند اسیری که مقابل چیزی فدیه و آزاد شود»(۱۶) و در تفسیر نمونه آمده است: ««فدینا» از ماده «فدا» در اصل به معنی قرار دادن چیزی به عنوان بلاگردان و دفع ضرر از شخص یا چیز دیگر است، لذا مالی را که برای آزاد کردن اسیر می دهند «فدیه» می گویند، و نیز کفارهای را که بعضی از بیماران به جای روزه می دهند به این نام نامیده می شود.» فداء و مشتقات آن ۱۴ بار در قرآن کریم آمده و همه به همان معناست. لذا قرآن کریم از چیزی که به جای حضرت اسماعیل(ع) ذبح شد، به عنوان «ذبح عظیم» یاد کرده است، اما چه چیز به جای اسماعیل(ع) قربانی خدا شد و ذبح عظیم نام گرفت ! امام رضا(ع) فرمود: «هنگامی که عزم و اراده ابراهیم(ع) بر این قرار گرفت که فرزندش را ذبح کند، خداوند متعال به جای او ذبح عظیمی را قرار داد و آن «کبش املح؛ قوچ سفیدی که سیاهی نیز داشت»و چهل سال در بهشت چریده بود و از رحم بیرون نیامده بود و خدا آن را با دستور «کن» آفرید تا فدای اسماعیل کند.»در دایرة المعارف قرآن کریم نیز چنین آمده است: «ذبح عظیمی که فدای اسماعیل شد، قوچی بود که جبرئیل(ع) آن را از آسمان آورد؛ قوچی که از مادر تولد نیافته؛ بلکه با فرمان «کن» ایجاد شده بود. بعضی آن را بز کوهی دانسته اند. گفته می شود در صدر اسلام سر این قربانی به صورت خشک شده، کنار ناودان کعبه آویزان بوده است. وصف آن به عظیم، به دلیل آن است که از ناحیه خدای سبحان بوده و فدای ذبح قرار گرفته یا به دلیل پذیرفته شدن آن در درگاه خداوند یا چریدن در بهشت است. طبق روایتی از امام رضا(علیه اسلام) ابراهیم(ع) در سرزمین منی آرزو کرده است که خداوند، قوچی را فدای اسماعیل قرار دهد و از آن رو که پیامبر و امامان طاهر(ع) در صلب اسماعیل بوده اند، این آرزو برآورده شده است.» از طرف خدا بودن این ذبح و برای خدا بودن آن وجه اصلی عظمت آن است، و در تفسیر نمونه آمده است: «در اینکه عظمت این ذبح از چه نظر بوده از نظر جسمانی و ظاهری و یا از جهت اینکه فدای فرزند ابراهیم شد و یا از نظر اینکه برای خدا و در راه خدا بود و یا از این نظر که این قربانی از سوی خدا برای ابراهیم فرستاده شد مفسران گفت و گوهای فراوانی دارند، ولی هیچ مانعی ندارد که تمام این جهات در ذبح عظیم جمع، و از دیدگاههای مختلف دارای عظمت باشد.» علاوه بر آن قوچ بهشتی، تمام قربان های منی نیز فدای اسماعیل(ع) است؛ در ادامه روایت پیش گفته از امام رضا(ع) آمده است: «فَکُلُّ مَا یذْبَحُ بِمِنًی فَهُوَ فِدْیه لِإِسْمَاعِیلَ إِلَی یوْمِ الْقِیامَه فَهَذَا أَحَدُ الذَّبِیحَینِ؛ پس تمام قربان هایی که تا قیامت در منی ذبح می شوند، فدای اسماعیل(ع) است.» عظمت و بزرگی چنین ذبحی نیز روشن است، چرا که از سویی هر سال بیش از یک میلیون قربانی در منی ذبح می شود و با گذشت زمان، سال به سال بر وسعت آن نیز افزوده می شود و ازسوی دیگر در میان ذبح کنندگان انبیا، اولیا، ائمه، مؤمنان و صالحان نیز بوده و هستند که با اخلاص تمام قربانی می کنند.چنان که گفتیم ذبح گوسفند بهشتی و یا تمام قربان های مِنی به جای اسماعیل اگرچه صحیح و عظیم است لکن این تمام حقیقت نیست و خداوند متعال در عالم انسانی و از نوع بشر نیز قربانی ای را به جای اسماعیل(ع) قرار داد و او را به عنوان برترین ذبیح راه حق و حقیقت برگزید که باید دین اسلام به عنوان برترین دین آسمانی از خون او که خون خدا و ثارالله است آبیاری می شد تا بتواند تا قیامت چراغ هدایت امت باشد. این انسان برتر از انبیا و فرشتگان، سید و سالار شهیدان و مظلوم کربلاحسین بن علی(ع) است که ذبیح اعظم خدا است.با آن که همه امامان و پیامبران بسیاری در راه خدا شهید شده اند و پیامبری همچون حضرت یحیی(ع) را سر بریده اند و در برخی روایات نیز وجوه تشابهی بین شهادت حضرت یحیی(ع) و امام حسین(ع) بیان شده است، لکن قطعاً ذبیحی بزرگ تر و عظیم تر از سیدالشهدا(ع) در راه خدا ذبح نشده است، لذا تعبیر «ذبیح اعظم» کم ترین چیزی است که می توان در حق سیدالشهدا(ع) گفت. نکته جالب توجه این که حضرت اسماعیل(ع) با این که ذبیح الله نامیده شده است و به راستی حضرت ابراهیم عزم بر ذبح او داشت و ذره ای در اطاعت امر خداوند متعال سستی نکرد ولی خدا نخواست که او حقیقتاً ذبح گردد و مشیتش بر آن قرار گرفت ذبیح حقیقی او فرزند پیغمبر خاتم و جگر گوشه فاطمه و سید و سالار شهیدان باشد.آری ! حسین بن علی(ع)، انسانی برتر از عرش و فرش است که خدا او را در قرآن کریم نفس مطمئنه نامیده «یا أَیتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّه» و او را به جوار خود فرا خوانده « ارْجِعِی إِلی رَبِّکِ راضِیه مَرْضِیه فَادْخُلِی فِی عِبادِی وَ ادْخُلِی جَنَّتِی»( الفجر۲۷.) و او نیز با کمال اخلاص در لبیک گفتن به فراخوان پروردگار شتاب کرده و با دادن سر مبارکش در راه رضای پروردگار در منای حسینی، ذبیح اعظم خدا شده است.

منبربیستم: کربلا در ادیان آسمانی

آیه: مَا کَانَ إِبْرَاهِیمُ یَهُودِیًّا وَلَا نَصْرَانِیًّا وَلَٰکِنْ کَانَ حَنِیفًا مُسْلِمًا وَمَا کَانَ مِنَ الْمُشْرِکِینَ ابراهیم به آیین یهود و نصاری نبود، لیکن به دین حنیف توحید و اسلام بود و هرگز از آنان که به خدا شرک آورند نبود. آیه 67 سوره آل عمران

گفته می‌شود عبارت دین ابراهیمی به سادگی نشان می‌دهد که تمام این ادیان دارای یک منبع معنوی مشترک می‌باشند. دین یهود خود را دنبال‌کننده ابراهیم و پیروان ابراهیم می‌داند و از ابراهیم به عنوان اولین شه پدر یاد می‌کند. مسیحیان ابراهیم را به عنوان پدر ایمان می‌شناسند. در اسلام و کتاب آن قرآن بارها به ایمان ابراهیم اشاره شده و در آیه ۱۲۵ سوره نساء دین راستین را در پیروی از آیین ابراهیم یکتاپرست می‌داند.[قرآن نساء ۱۲۵]تمام ادیان بزرگ ابراهیمی ادعای نسب مستقیم به ابراهیم را دارند:در تورات (کتاب یهودیت) ابراهیم به عنوان جد بنی اسراییل و پدر اسحاق شناخته می‌شود، در کتاب پیدایش آمده‌است که تولد اسحاق به ابراهیم وعده داده شده بود.قسمت اول کتاب مقدس مسیحیان یا همان انجیل نیز از کتاب عهد عتیق مشتق شده و ادعای مشابه یهودیان را مطرح می‌کند. مسیحیان نیز تحت میثاق جدید خود را امت‌هایی پیوند زده شده به ابراهیم می‌دانند.مسلمانان نیز محمد را از نسل ابراهیم و فرزندش اسماعیل می‌دانند.یهودیت خود را پیرو دین فرزندان یعقوب (نوه ابراهیم) می‌داند. دین یهودیت یک دیدگاه به شدت توحیدی به خدا دارد. کتاب عهد عتیق به عنوان کتاب مرکزی تمام فرقه‌های یهودی شناخته می‌شود و در قالب تورات تشریح شده‌است.مسیحیت در ابتدا به عنوان یک فرقه از یهودیت شناخته می‌شد و سپس در قالب یک دین جداگانه تکامل یافت. عیسی به عنوان شخصیت محوری این دین شناخته می‌شود. کتاب‌های مقدس مسیحیان تحت عنوان انجیل شناخته می‌شود. چندین نگارش مختلف از انجیل وجود دارد.اسلام در قرن هفتم میلادی با یک دیدگاه به شدت توحیدی نسبت به خدا ظهور یافت. محمد پیامبر این دین می‌باشد. تمام مسلمانان قرآن را به عنوان کتاب مقدس خود می‌دانند. مسلمانان معتقدند تمام پیامبران از آدم تا محمد دارای هدف مشترکی بوده و پیام آور توحید و یکتاپرستی بوده‌اند. در قرآن سوره احزاب آیه ۴۰ از محمد به عنوان آخرین پیامبر یاد شده‌است.[قرآن احزاب ۴۰]ادیان ابراهیمی از بسیاری جهات دارای اشتراک می‌باشند. در تمامی این ادیان توحید به عنوان اصل اساسی شناخته می‌شود. همهٔ این ادیان خدا را به عنوان خالق و منشأ قانون اخلاقی می‌شناسند و به روز داوری معتقدند. در متون مذهبی آن‌ها شخصیت‌ها و مکان‌ها و روایت‌های تاریخی با اختلافات بسیار اندک مشابه یکدیگر می‌باشد. دیدگاه‌ها و قوانین ذکر شده در متون مذهبی نیز غالباً دارای جهت‌گیری و کیفیت یکسانی می‌باشد.تمامی ادیان ابراهیمی ادعای یکتاپرستی دارند و معتقدند خدایی یگانه را می‌پرستند هر چند دارای نام‌های مختلفی (خدا، الله، یهوه، GOD) می‌باشد. تمامی آن‌ها معتقدند خدا جهان را خلق کرده، یکتاست و کلیه قوانین از جانب اوست. با این حال مسیحیت اگرچه ادعا نمی‌کند که به سه خدا اعتقاد دارد ولی اعتقاد آن‌ها به خدا سه‌گانه (متحد در یک ذات) یا همان تثلیث که اعتقاد تعداد زیادی از مسیحیان است سبب شده تا با مفاهیم یهودیان، مسلمانان در مورد یکتاپرستی اختلافاتی داشته باشند.ادیان ابراهیمی همگی معتقد به تئوری پیامبری هستند، و بر این باورند که خداوند به منظور هدایت بشر افرادی را انتخاب می‌کند و برای آن‌ها پیغام‌هایی را می‌فرستد. پیامبران این ادیان با اختلاف اندکی مشترکند. مسیحیان به تمامی پیامبران یهود به اضافه عیسی معتقدند. مسلمانان نیز به تمامی پیامبران یهود و مسیحیت به اضافه محمد معتقدند. اگرچه در مورد عیسی میان مسلمان و مسیحیان اختلافاتی وجود دارد. مسیحیان عیسی را پسر خدا می‌دانند در حالی که مسلمانان معتقدند او یکی از پیامبران الهی است.همهٔ ادیان ابراهیمی معتقدند یک خداوند یکتا و ابدی تمام جهان را آفریده و برای هدایت بشر قوانینی را از طریق پیامبران فرستاده است. همچنین در روز داوری انسان‌ها براساس پایبندی به قوانین الهی مورد قضاوت قرار می‌گیرند. قوانین که توسط ادیان ابراهیمی به عنوان قوانین الهی شناخته می‌شود با اختلاف اندکی مشابه یکدیگر می‌باشند.تمامی ادیان ابراهیمی معتقدند که خداوند بشر را از طریق پیامبران راهنمایی می‌کند؛ بنابراین هر دین سخنان و دستورالعمل‌های پیامبرش را در قالب کتاب‌های مقدس جمع‌آوری کرده‌است. هر دین جدید به کتب ادیان قبل از خود نیز معتقد است.تمامی ادیان ابراهیمی به انتخاب بین خیر و شر معتقدند. همچنین قوانین الهی را مبنای اخلاق و ضامن تعهد اخلاقی می‌دانند. در قرآن، کتاب آسمانی مسلمانان، بر لزوم میانه‌روی، فروتنی و دوری از اسراف باورمندان تأکید شده‌است.تمامی ادیان ابراهیمی معتقدند پس از مرگ، رستاخیز صورت خواهد گرفت، انسان‌ها داوری و قضاوت خواهند شد و وارد جهان ابدی می‌شوند.

حدیث: الإمام الباقر علیه السلام : لَمّا أقبَلَ رَسولُ اللّه ِ صلى الله علیه و آله مِن مُزدَلِفَةَ مَرَّ عَلى جَمرَةِ العَقَبَةِ یَومَ النَّحرِ ، فَرَماها بِسَبعِ حَصَیاتٍ ، ثُمَّ أتى إلى مِنى ، وذلِکَ مِنَ السُّنَّةِامام باقر علیه السلام : رسول خدا صلى الله علیه و آله چون از مزدلفه آمد ، روز عید قربان بر جمره عقبه گذشت وهفت سنگ بر آن زد، سپس به منى آمد واین از سنّت است.کتاب«حج و عمره در قرآن و حدیث» صفحه 355

سیمای عید قربان: شب دهم ذیحجه شبی مبارک و جزء چهار شبی است که احیاء و شب زنده داری در آن ها مستحب است. در شب عید قربان، درهای آسمان باز بوده و برای این شب اعمالی ذکر شده است:زیارت امام حسین علیه السلام .خواندن دعای «یا دائِمَ الْفَضْلِ عَلیَ الْبَرِیَّةِ» که در شب جمعه هم وارد شده است.روز دهم ذیحجه که روز عید قربان می باشد بسیار روز شریفی است و برخی از اعمال آن عبارت است از:غسل-غسل در این روز سنّت مؤکد است و بعضی از علماء نیز آن را واجب دانسته‎اند.دعا-خواندن دعاهائی که وارد شده پیش از نماز عید و بعد از آن از جمله دعای ندبه و دعای چهل و هشتم صحیفه سجادیه که اوّل آن «اَللّهُمَّ هذا یَوْمٌ مُبارَکٌ» است و دعای چهل و ششم صحیفه سجادیه که اینگونه آغاز می‎شود: «یا مَنْ یَرْحَمُ مَنْ لا یَرْحَمُهُ الْعِبادُ».نماز-نماز عید قربان دو رکعت است: در رکعت اول، بعد از خواندن حمد و سوره، باید پنج تکبیر بگوید، بعد از هر تکبیر یک قنوت بخواند، بعد از قنوت پنجم، تکبیر دیگری بگوید، به رکوع رود، دو سجده بجا آورد، برخیزد و در رکعت دوم چهار تکبیر بگوید، بعد از هر تکبیر قنوت بخواند و تکبیر پنجم را بگوید، به رکوع رود، بعد از رکوع دو سجده کند، تشهّد بخواند و نماز را سلام دهد. در روز عید قربان مستحب است که بعد از نماز، با گوشت قربانی افطار شود.نماز عید، سورهٴ مخصوصی ندارد، امّا بهتر است در رکعت اول آن، سورهٴ شمس و در رکعت دوم، سورهٴ غاشیه یا در رکعت اول سوره «سبح اسم» و در رکعت دوم سوره «شمس» را بخوانند.همچنین در قنوت نماز عید قربان، هر دعا و ذکری خوانده شود کافیست، امّا بهتر است این دعا خوانده شود:اللّهُمَّ أَهْلَ الْکِبْریاءِ وَالْعَظَمةِ وَ أهْلَ الجُودِ وَالجَبَرُوتِ وَ أهْلَ العَفْو وَالرَّحْمَةِ وَ أهْلَ التَقّویٰ وَالمَغْفِرَة، أسْئَلُکَ بَحَقِّ هدا الْیوَمِ الّذی جَعَلْتَهُ لِلمُسْلِمینَ عیداً وَ لِمُحَمّدٍ صَلّیٰاللهُ عَلیْه وَ آلِهِ ذُخْراً وَ شَرَفاَ وَ مَزیداً، أن تُصَلّی عَلیٰ مُحَمّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ أنْ تُدْخِلنی فی کُلِّ خَیْرٍ أدْخَلْتَ فیهِ مُحَمَّداً وَ آلَ مُحَمَّد وَ أنْ تُخْرِجَنی مِنْ کُلِّ سُوءٍ أخْرَجْتَ مِنْهُ مُحَمَّداً وَ آل مُحَمَّدٍ، صَلَوٰاتُکَ عَلَیُهِ وَ عَلَیْهِمْ، اللّهُمَّ إنی أسْئَلَکَ خَیرَ مٰا سَئَلَکَ مِنْهُ عِبادُکَ الصّٰالِحُونَ وَاعُوذُ بِکَ مِمّا اسْتَعاذَ عِبادُکَ الْمُخْلِصوُنَ خدایا ای اهل بزرگی و عظمت و ای شایسته بخشش و قدرت و سلطنت و ای شایسته عفو و رحمت و ای شایسته تقوا و آمرزش از تو خواهم به حق این روزی که قرارش دادی برای مسلمانان عید و برای محمّد صلی الله علیه و آله ذخیره و شرف و فزونی مقام که درود فرستی بر محمّد و آل محمّد و درآوری مرا در هر خیری که درآوردی در آن خیر محمّد و آل محمّد را و برونم آری از هر بدی و شری که برون آوردی از آن محمّد و آل محمّد را که درودهای تو بر او و بر ایشان باد. خدایا از تو خواهم بهترین چیزی را که درخواست کردند از تو بندگان شایسته ات و پناه برم به تو از آنچه پناه بردند ازآن بندگان شایسته ات.تکبیر-خواندن تکبیرات برای کسی که در منا باشد بعد از پانزده نماز که اولش نماز ظهر روز عید است و آخرش نماز صبح روز سیزدهم است. و کسانی که در سایر شهرها هستند نیز بعد از ده نماز از ظهر روز عید تا صبح دوازدهم این تکبیرات را بگویند. که این تکبیرات بنا بر روایت صحیح در اصول کافی از این قرار است:اللهُ اَکْبَرُ اللهُ اَکْبَرُ لا اِلهَ اِلا اللهُ وَاللهُ اَکْبَرُ اللهُ اَکْبَرُ اللهُ اَکْبَرُ و لِلّه الْحَمْدُ اللّهُ اَکْبَرُ عَلی ما هَدانا اَللّهُ اَکْبَرُ عَلی ما رَزَقَنا مِنْ بَهیمَةِ الاْنْعامِ وَالْحَمْدُلِلّهِ عَلی ما اَبْلانا.خدا بزرگتر از توصیف است، معبودی جز خدا نیست و خدا بزرگتر است، و ستایش خاص خدا است خدا بزرگتر است بر آنچه ما را راهنمائی کرد خدا بزرگتر است بر آنچه روزی ما کرد از چهارپایان انعام (شتر و گاو و گوسفند) و ستایش خاص خدا است برای آنکه آزمود ما را.و مستحب است که به مقداری که توانایی است این تکبیرات بعد از نمازها تکرار شود.قربانی کردن-یکی از اعمال این عید بزرگ که  سنت  مؤکد نیز می باشد قربانی کردن است که مختص به حاجیان نبوده بلکه همه مسلمانان بسته به استطاعت مالی خویش می توانند قربانی کنند.در منابع روایی، روایاتی از معصومین علیهم السلام نقل شده است که اشاره به جملات دعا گونه ایشان هنگام ذبح قربانی دارد. شیخ طوسی در یکی از کتاب های خود نقل کرده است که: رسول خدا صلوات الله علیه هنگام ذبح قوچی فرمودند: «اللهمّ تقبّل من محمّد و آل محمّد و من امّة محمّد؛ خدایا این قربانی را از من محمد و آل محمد و هم چنین امت محمد قبول فرما!»در جایی دیگر وارد شده است: شخصی که طریقه ذبح کردن قربانی را می داند بهتر آن است که خودش ذبح کند و اگر نمی دانست کسی را دستور دهد و خود او نیز حاضر باشد. در وقت ذبح قربانی پیشانی آن را به طرف قبله نموده و «بسم الله الرحمن الرحیم» گفته و ذبح نماید و بعد از ذبح قربانی این دعا را بخواند: « وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذِی فَطَرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ، حَنِیفاً مسلما وَ ما أَنَا مِنَ الْمُشْرِکِینَ‏، إِنَّ صَلاتِی وَ نُسُکِی وَ مَحْیایَ وَ مَماتِی لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ، لا شَرِیکَ لَهُ، وَ بِذلِکَ أُمِرْتُ‏، و أنا من المسلمین، اللهم منک و لک، بسم الله و الله أکبر، اللهم‏ تقبل‏ منی‏»و نیز از مولای متقیان امیر مومنان علیه السلام نقل شده است که: قربانی مسلمان را جز مسلمان نکشد و هنگام ذبحش بگوید: «بسم اللَّه و اللَّه اکبر وَجَّهْتُ وَجْهِی لِلَّذِی فَطَرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ حَنِیفاً مسلما وَ ما أَنَا مِنَ الْمُشْرِکینَ،إِنَّ صَلاتِی وَ نُسُکی وَ مَحْیای وَ مَماتِی لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ، لا شَرِیک لَهُ وَ بِذلِک أُمِرْتُ وَ أَنَا أَوَّلُ الْمُسْلِمِینَ.»

احکام قربانی کردن: در استفتائی از آیت الله العظمی مکارم شیرازی سؤال شده است که: آیا در حال حاضر و یا به طور کلی قربانی کردن احشام برای مواردی همچون خرید خانه، ماشین و ... در دین مبین اسلام توصیه شده است؟ آیا می توان به جای قربانی مبلغ آن را به نیازمندان یا سازمان بهزیستی و ... هدیه نمود؟ایشان در پاسخ فرموده اند: «توصیه خاصّی در این زمینه نیست. هدف انجام کار خیر است و قربانی برای خدا و کمک به محرومان و مؤمنان از این طریق ان شاءالله موجب دفع بلا می شود.»

قربانی درکربلا: کربلا در ادیان آسمانی:به نظر می رسد که انبیاء علیهم السّلام خبر این مصیبت عظما را به گروه هایی از امّت خویش داده بودند چرا که در مجموعه عهدین کنونی حتی با همه تحریفات بارقه هایی از این خبر دردناک باقی مانده است:ارمیا فصل 46 عبارت 10 خبر از ذبحی در کنار رود فرات می دهد:...زیرا خداوند یهوه صبایوت در زمین شمال نزد نهر فرات ذبحی دارد. در اشعیا فصل 53 عبارت 7 آمده است:او مظلوم شد اما تواضع نموده، دهان خود رانگشود. مثل بره‌ای که برای ذبح می‌برند و مانندگوسفندی که نزد پشم برنده‌اش بی‌زبان است همچنان دهان خود را نگشود.اینک بنگریم که تحریفات و داستان پردازیها چه سیری را طی نمودند:آن هنگام که پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله اعلان نبوت فرمودند اهل کتاب پیامبر را به وضوح شناختند آنچنان که قرآن کریم می فرماید:الَّذِینَ آتَیْنَاهُمُ الْکِتَابَ یَعْرِفُونَهُ کَمَا یَعْرِفُونَ أَبْنَاءهُمْ وَإِنَّ فَرِیقاً مِّنْهُمْ لَیَکْتُمُونَ الْحَقَّ وَهُمْ یَعْلَمُونَ اهل کتاب همچنان که فرزندان خود را می شناسند او[محمّد صلی الله علیه و آله] را می شناسند و مسلماً گروهی از ایشان در عین آگاهی حقیقت را پنهان می دارند. (سوره البقرة (2) آیه 146)و به نظر می رسد که یکی از برهه هایی که بسیاری از تحریفات رخ داد در این هنگام بود که بزرگان یهودیت و مسیحیت از ترس از دست دادن مقامات دنیوی خود بر آن شدند تا هویت محمّد و آل محمّد صلی الله علیهم اجمعین را مخفی نگه دارند. در راستای این هدف می بایست شخصیت حضرت اسماعیل علیه السّلام که پیامبر خاتم از نسل ایشان بود را تخریب می کردند. بنابراین تلاش کردند حضرت اسماعیل را ترور شخصیت کنند. سپس در ماجرای فرمان خداوند به حضرت ابراهیم برای ذبح فرزندش،  اسحاق را جایگزین حضرت اسماعیل کردند تا تمامی وعده های محمّد و آل محمّد صلی الله علیهم اجمعین را مخفی نگاه داشته و از نسل حضرت اسحاق جلوه دهند. در حالی که حضرت موسی علیه السّلام بشارت داده بود که پیامبر آخرالزمان نه از بنی اسرائیل بلکه از برادارن آنان یعنی بنی اسماعیل بود. همچنین حتی بنابر تورات اسماعیل اولین فرزند حضرت ابراهیم بود و چندسال پس از اسماعیل اسحاق به دنیا آمد و خدا فرمان داد یگانه فرزندت را ذبح کن که مسلماً اسحاق که دومین فرزند بود نمی توانست تنها فرزند ابراهیم باشد... رجوع شود به مباهله-معاهده نجران(قسمت چهارم) و محمّد و آل محمّد صلی الله علیهم اجمعین وعده عهد عتیق .در راستای این تحریفات بزرگان مسیحیت می بایست مصداق ذبح عظیم را نیز می ساختند و اینگونه بود که  به عیسی علیه السلام لقب "برّه"دادند تا پیشگویی اشعیا در خصوص"بره ای که برای ذبح می برند" را به هزار ترفند به حضرت عیسی علیه السلام نسبت دهند.  در نتیجه یکی از دلایلی که مسیحیان اصرار به این دارند که حضرت عیسی علیه السّلام به صلیب کشیده شد همین بود که حضرت مسیح علیه السّلام را همان ذبح پیشگویی شده در عهد عتیق معرفی کنند. آنها از عبارت7 فصل 53 اشعیا استفاده می کنند تا بگویند آن کسی که مانند گوسفند ذبح شد عیسی علیه السّلام بود در حالی که در داستان ساختگی ایشان عیسی به صلیب کشیده شد و مانند گوسفند ذبح نشد. بنابراین پر واضح است که این پیشگویی نمی تواند در مورد حضرت عیسی علیه السّلام باشد چرا که هرگز یک بره یا گوسفند به صلیب کشیده نمی شود.این داستان پردازی در مورد حضرت عیسی علیه السّلام در حالی ست که ایشان اصلاً کشته نشدند بلکه خداوند ایشان را به سوی خود بالا برد تا در زمان ظهور حضرت مهدی علیه السّلام یاور آن حضرت باشند.وَ قَوْلِهِمْ إِنَّا قَتَلْنَا الْمَسیحَ عیسَى ابْنَ مَرْیَمَ رَسُولَ اللَّهِ وَ ما قَتَلُوهُ وَ ما صَلَبُوهُ وَ لکِنْ شُبِّهَ لَهُمْ وَ إِنَّ الَّذینَ اخْتَلَفُوا فیهِ لَفی‏ شَکٍّ مِنْهُ ما لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِلاَّ اتِّباعَ الظَّنِّ وَ ما قَتَلُوهُ یَقینا و گفتارشان که: «ما، مسیح عیسى بن مریم، پیامبر خدا را کشتیم!» در حالى که نه او را کشتند، و نه بر دار آویختند؛ لکن امر بر آنها مشتبه شد. و کسانى که در مورد(قتل) او اختلاف کردند، از آن در شک هستند و علم به آن ندارند و تنها از گمان پیروى مى‏کنند؛ و قطعاً او را نکشتند!بَلْ رَفَعَهُ اللَّهُ إِلَیْهِ وَ کانَ اللَّهُ عَزیزاً حَکیماً بلکه خدا او را به سوى خود، بالا برد. و خداوند، توانا و حکیم است. (قرآن کریم ؛ سوره نساء(4) آیه 157و 158)برخی از مسیحیان که نسبت به مسائل حضرت عیسی علی نبیّنا و آله و علیه السّلام رقت قلب دارند با مشاهده عزاداری شیعیان برای امام حسین علیه السّلام و شنیدن مصائب آن حضرت تحت تأثیر قرار گرفته اند و در ذهن خود تصّور کردند که این دو ماجرا به هم شباهت دارند در حالیکه واقعه عاشورا در واقع نشانه ای ست برای ایشان تا حقیقت را ردیابی کنند و بیابند که پیامبر خاتم و اهل بیت آن حضرت از نسل اسماعیل علیه السّلام هستند و امام حسین علیه السّلام آن کسی ست که مظلومانه چون بره ای سر بریده شد و همه آسمان و زمین و مخلوقات در این مصیبت عظما گریستند و جا دارد که تا ابد بگریند.امام رضا علیه السلام به یکی از اصحاب خود در روز اول محرم فرمودند:اى فرزند شبیب اگر مى‏خواهى بر کسى گریه کنى بر حسین بن على علیهما السّلام گریه کن که او را مانند بره سر بریدند، و هیجده نفر از خاندان او را که مانند آن‏ها در زمین نبود با وى کشته شدند، آسمان و زمین براى کشته شدن او گریه کردند. (مسند الإمام الرضا علیه السلام، ج‏2 ، باب 10، ص : 26)پس پرواضح است که همه انبیاء علیهم السّلام پیشگویی شهادت امام حسین علیه السّلام را به امت خود رسانده بودند و  آن ذبح عظیمی که ارمیای نبی از آن سخن گفت و آن بره ای که اشعیای نبی به آن خبر داده بود امام حسین علیه السّلام بود؛ بره ذبح شده ای که بنابر مکاشفات یوحنا در کنار عرش (مکاشفات یوحنا،فصل 4 عبارت 4) است و فرشتگان درباره او چنین می گویند:"مستحق است بره ذبح شده که قوت و دولت و حکمت و توانایی و اکرام وجلال و برکت را بیابد.(مکاشفات یوحنا، فصل 5 ، عبارت 11)وسرودی جدید می‌سرایند و می‌گویند: «مستحق گرفتن کتاب و گشودن مهرهایش هستی (مکاشفات یوحنا، فصل 5 ، عبارت 9)و مخلوقات اینگونه او را می ستایند: و هر مخلوقی که در آسمان و بر زمین وزیرزمین و در دریاست و آنچه در آنها می‌باشد، شنیدم که می‌گویند: «تخت‌نشین و بره را برکت وتکریم و جلال و توانایی باد تا ابدالاباد(مکاشفات یوحنا، فصل 5 ، عبارت 14)زیرا بره‌ای که در میان تخت است، شبان ایشان خواهد بود و به چشمه های آب حیات، ایشان را راهنمایی خواهد نمود؛ وخدا هر اشکی را از چشمان ایشان پاک خواهدکرد.»(مکاشفات یوحنا، فصل 7 ، عبارت 17)و درباره دوستان او ایمگونه گفته شده است که :وایشان بوساطت خون بره و کلام شهادت خود براو غالب آمدند و جان خود را دوست نداشتند. (مکاشفات یوحنا، فصل 12 ، عبارت 11)واقعیت اینست که پولس یهودی که با کابالا، میترائیسم، اساطیر و مسلکهای یونانی، رومی و... انس داشت ... پولس یهودی که از بشارات انبیای پیشین به پیامبر آخرالزمان، به ایلیا، به ذبح عظیم، به منجی عالم بشریت ... (علیهم السلام)آگاهی داشت ... در حالیکه هرگز عیسی مسیح (علیه السلام) را ندیده بود،  به پیروی از شیطان ، بتی خلق کرد و نامش را عیسی نهاد که به تبعیت از اساطیر و مسلکهای رمزآلود شیطانی هم خدا بود و هم پسر خدا ... پولس یهودی به طمع شهرت و مقام عیسایی سرآلود خلق کرد که هم پیامبر آخر الزمان بود، هم ذبح عظیم،هم منجی عالم بشریت ... پولس غاصب طمعکار دینی خلق کرد که نه خدای یکتا پرستیده شود و نه انبیا پیروی شوند و نه اشرف مخلوقات خدا شناخته شوند... پولس یهودی آخرت خود و پیروانش را به چند روز شهرت دنیوی فروخت ...برای مطالعه بیشتر در مورد پولس مراجعه شود  به  غاصبان...جهت اطلاع بیشتر  به کتب  سیمای محمّد و آل محمّد (ص) در کتاب مقدّس و سیمای منجی آخرالزمان در کتاب مقدّس مراجعه شود.نکته دیگر شایان تذکر اینست که مسیحیان عیسی را فدیه گناهان می دانند در حالیکه کشته شدن امام حسین علیه السّلام به هیچ وجه به این معنا نیست که خداوند امام حسین علیه السّلام را قربانی کرد تا فدیه ای برای گناهان بشر باشد و امام حسین علیه السّلام به هیچ وجه کفاره گناه گناهکاران نیست. اما ایشان بخاطر صبر عظیمشان و تحمل مصائب بسیار در راه هدایت بندگان خدا به تنها صراط مستقیم الهی چنان منزلت و جایگاهی نزد خداوند متعال دارند که از سویی کوچکترین عملی برای زنده نگاه داشتن یاد آن حضرت و مصائب ایشان از اجرعظیم و غیرقابل توصیفی برخوردار است و  سوی دیگر ایشان مقام شفاعت به اذن خدا دارند.در اینجا آن مسیحیان رئوفی را که قلبشان از مصائب امام حسین علیه السّلام به درد آمده است دعوت می کنیم که منصفانه حقیقت و عظمت عاشورای حسینی را دریابند و از پیروان راستین آن حضرت و خاندان ایشان باشند و به همراه حضرت عیسی علیه السّلام در انتظار ظهور آخرین یادگار این خاندان تقوای الهی پیشه کنند.

منبربیست ویکم: برخی شباهت های امام حسین (سلام الله علیه ) به قرآن

آیه: فضایل امام حسین در قرآن:آیاتی از قرآن مجید که از آنها فضیلت و عظمت مقام حسین (ع) استفاده می‏شود فراوان است که در این یادداشت به چهار نمونه از آن‌ها اشاره می‌شود.

1- آیه مودّت:خداوند در قرآن کریم می فرماید: «قُلْ لا أَسْألُکُمْ عَلَیهِ أَجْراً إِلّا المَوَدَّةَ فِی القُرْبی»‏ (الشوری: 23)(بگو: من هیچ پاداشی از شما بر رسالتم درخواست نمی‏کنم جز دوست‏داشتن نزدیکانم [اهل بیتم‏])احمد بن حنبل در مسند، ابو نعیم حافظ، ثعلبی، طبرانی، حاکم، رازی ، شبراوی، ابن حجر، زمخشری ، ابن منذر، ابن ابی حاتم، ابن مردویه ، سیوطی و گروهی دیگر از علماء اهل سنت از ابن عباس روایت کرده‏اند که زمانی که این آیه نازل شد اصحاب گفتند: ای پیامبر خدا، این خویشاوندان تو که واجب گردیده بر ما مودّت و دوستی آنان کیستند؟حضرت پیامبر (ص) فرمود: علی، فاطمه و دو پسر آنها یعنی حسن و حسین. (الغدیر 2/307)جالب اینکه امام شافعی در مورد حب اهل بیت (ع) گفته است:یا أَهلَ بَیْتِ رَسُولِ اللَّهِ حُبُّکُمْ / فَرْضٌ مِنَ اللَّهِ فِی القُرآنِ أَنزَلَهُ‏کَفاکُمْ مِنْ عَظِیِم القَدرِانَّکُمْ / مَنْ لَم یُصَلِّ عَلَیکُم لا صَلوةَ لَهُ(ای اهل بیت رسول خدا محبت شما از سوی خداوند در قرآنش واجب شده است. در عظمت قدر و منزلت شما همین بس که هرکس در نماز بر شما صلوات نفرستد نماز نخوانده است)(در کتاب الغدیر آمده که انتساب این ابیات به امام شافعی از شرح المواهب زرقانی جلد 7 ص 7 و جمعی دیگر است)مفسر معروف علامه طبرسی از شواهد التنزیل حاکم حسکانی که از مفسران و محدثان معروف اهل سنت است نقل می‏کند که پیامبر اسلام (ص) فرمود:ان اللَّه خلق الانبیاء من اشجار شتی، و انا و علی (ع) من شجرة واحدة، فانا اصلها، و علی فرعها، و فاطمة لقاحها، و الحسن و الحسین ثمارها، و اشیاعنا اوراقها ـ تا آنجا که فرمود ـ لو ان عبدا عبدالله بین الصفا و المروة الف عام، ثم الف عام، ثم الف عام، حتی یصیر کالشن البالی، ثم لم یدرک محبتنا کبه اللَّه علی منخریه فی النار، ثم تلا: قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً(خداوند انبیاء را از درختان مختلفی آفرید، و من و علی را از درخت واحدی، من اصل آنم، و علی شاخه آن، فاطمه موجب باروری آن است، و حسن و حسین میوه‏های آن، و شیعیان ما برگهای آنند ... سپس افزود: اگر کسی خدا را در میان صفا و مروه هزار سال، و سپس هزار سال، و از آن پس هزار سال، عبادت کند، تا همچون مشک کهنه شود، اما محبت ما را نداشته باشد خداوند او را به صورت در آتش می‏افکند، سپس این آیه را تلاوت فرمود: قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی‏) (مجمع البیان 9/43)همچنین زمخشری در کشاف درباره محبت اهل بیت (ع) حدیثی نقل کرده که خیلی ارزنده و پرمعناست و فخر رازی و قرطبی نیز از او اقتباس کرده‏اند: حدیث مزبور به وضوح مقام آل محمد (ص) و اهمیت حب آنها را بیان می‏دارد. رسول خدا (ص) فرمود: بر حسب احادیث متواتر بین شیعه و سنی، آیه تطهیر در مورد اجتماع آن پنج شخصیت ممتاز عالم آفرینش در زیر کساء و صلوات پیغمبر (ص) بر آنها نازل شد، و آیه شریفه و احادیثی که در تفسیر آن وارد شده دلالت بر عصمت و جلالت شأن حضرت سید الشهداء (ع) دارمن مات علی حب آل محمد مات شهیدا الا و من مات علی حب آل محمد (ص) مغفورا له الا و من مات علی حب آل محمد مات تائبا الا و من مات علی حب آل محمد مات مؤمنا مستکمل الایمان الا و من مات علی حب آل محمد بشره ملک الموت بالجنة ثم منکر و ن******* الا و من مات علی حب آل محمد یزف الی الجنة کما تزف العروس الی بیت زوجها الا و من مات علی حب آل محمد فتح له فی قبره بابان الی الجنة الا و من مات علی حب آل محمد جعل اللَّه قبره مزار ملائکة الرحمة الا و من مات علی حب آل محمد مات علی السنة و الجماعة الا و من مات علی بغض آل محمد جاء یوم القیامه مکتوب بین عینیه آیس من رحمة الله الا و من مات علی بغض آل محمد مات کافرا الا و من مات علی بغض آل محمد لم یشم رائحة الجنة. (کشاف 4/220، تفسیر فخر رازی 27/165 ، تفسر قرطبی 8/5843 ، نمونه 20/414 )(هر کس با محبت آل محمد بمیرد شهید از دنیا رفته، آگاه باشید هر کس با محبت آل محمد از دنیا رود بخشوده است، آگاه باشید هر کس با محبت آل محمد از دنیا رود با توبه از دنیا رفته، آگاه باشید هر کس با محبت آل محمد از دنیا رود مؤمن کامل الایمان از دنیا رفته، آگاه باشید هر کس با محبت آل محمد از دنیا رود فرشته مرگ او را بشارت به بهشت می‏دهد، و سپس منکر و ن******* (فرشتگان مامور سؤال در برزخ) به او بشارت دهند، آگاه باشید هر کس با محبت آل محمد از دنیا رود او را با احترام به سوی بهشت می‏برند آن چنان که عروس به خانه داماد، آگاه باشید هر کس با محبت آل محمد از دنیا رود در قبر او دو در به سوی بهشت گشوده می‏شود، آگاه باشید هر کس با محبت آل محمد از دنیا رود قبر او را زیارتگاه فرشتگان رحمت قرار می‏دهد، آگاه باشید هر کس با محبت آل محمد از دنیا رود بر سنت و جماعت اسلام از دنیا رفته، آگاه باشید هر کس با عداوت آل محمد از دنیا رود روز قیامت در حالی وارد عرصه محشر می‏شود که در پیشانی او نوشته شده: مایوس از رحمت خدا، آگاه باشید هر کس با بغض آل محمد از دنیا برود کافر از دنیا رفته، آگاه باشید هر کس با عداوت آل محمد از دنیا برود بوی بهشت را استشمام نخواهد کرد.)

  1. آیه تطهیر:خداوند می فرماید: انَّما یُرِیْدُ اللَّه لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجسَ أَهلَ البَیتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً (احزاب: 33)(خداوند فقط می‏خواهد پلیدی و گناه را از شما اهل بیت دور کند و کاملًا شما را پاک سازد)واژه «رجس» به معنای شی‏ء ناپاک است اعم از اینکه از نظر طبع آدمی ناپاک باشد یا به حکم عقل یا شرع و یا همه اینها (مفردات راغب، ماده رجس) و اینکه در بعضی موارد رجس به معنای گناه یا شرک یا بخل و حسد و یا اعتقاد باطل و مانند آن تفسیر شده، در حقیقت بیان مصداقهایی از آن است وگرنه مفهوم این کلمه، مفهومی عام و فراگیر است، و همه انواع پلیدیها را شامل می‏شود. دلیلش هم این است که الف و لام رجس در این آیه الف و لام جنس است.تطهیر به معنای پاک ساختن است و در حقیقت تاکیدی بر مساله اذهاب رجس و نفی پلیدیها است، و ذکر آن به صورت مفعول مطلق نیز تاکید دیگری بر این معنی محسوب می‏شود.و اما تعبیر اهل البیت به اتفاق همه علمای اسلام و مفسران، اشاره به اهل بیت پیامبر (ص) است، و این چیزی است که از ظاهر خود آیه نیز فهمیده می‏شود، چرا که بیت گرچه به صورت مطلق در اینجا ذکر شده، اما به قرینه آیات قبل و بعد، منظور از آن، بیت و خانه پیامبر (ص) است و روایات بسیار زیادی در منابع اهل سنت و شیعه وارد شده که می‏گوید: مخاطب در آیه فوق منحصرا پنج نفرند: پیامبر (ص)، علی، فاطمه، حسن و حسین علیهم السلام.با وجود این نصوص فراوان که قرینه روشنی بر تفسیر مفهوم آیه است تنها تفسیر قابل قبول برای این آیه همین است. (نمونه 17/293)بر حسب احادیث متواتر بین شیعه و سنی، آیه تطهیر در مورد اجتماع آن پنج شخصیت ممتاز عالم آفرینش در زیر کساء و صلوات پیغمبر (ص) بر آنها نازل شد، و آیه شریفه و احادیثی که در تفسیر آن وارد شده دلالت بر عصمت و جلالت شأن حضرت سید الشهداء (ع) دارد.روایات بسیار فراوانی در مورد حدیث کساء به طور اجمال وارد شده که از همه آنها استفاده می‏شود، پیامبر (ص) علی، فاطمه، حسن و حسین را فرا خواند- و یا به خدمت او آمدند- و عبایی بر آنها افکند، و دعا کرد:خداوندا! اینها خاندان من هستند، رجس و آلودگی را از آنها دور کن. در این هنگام آیه إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ نازل گردید.دانشمند معروف حاکم حسکانی نیشابوری در شواهد التنزیل این روایات را به طرق متعدد از راویان مختلفی گرد آوری کرده است. (شواهد التنزیل 2/31)بعد از جریان عاشورا وقتی به سر مبارک امام حسین (ع) جسارت شد واثلة بن اسقع برخاست و گفت:سوگند به خدا من همواره علی، حسن، حسین و فاطمه را دوست می‏دارم بعد از اینکه شنیدم پیغمبر (ص) در حق آنها چه چیزهایی فرمود؛ یک روز در خانه ام سلمه در خدمت پیغمبر مشرف بودم که حسن آمد پیغمبر او را بر زانوی راستش نشانید و بوسید پس حسین آمد و او را بر زانوی چپش نشانید و بوسید پس فاطمه آمد و او را پیش روی خود نشانید پس علی را طلب کرد و گفت: «انَما یُرِیْدُ اللهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ اهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهیراً» (صحیح مسلم 7/130)واحدی در اسباب النزول، احمد در مناقب و طبرانی نقل کرده‏اند که آیه «انَّما یُرِیدُ اللهُ» در حق پنج نفر نازل شد: رسول خدا، علی، فاطمه حسن و حسین (ع) (اسباب النزول 1/368، فرائد السمطین 1/24 )این آیه و احادیث متواتر دلالت بر عصمت حضرت سید الشهداء (ع) دارد و اثبات می کند هر عمل ، اقدام و نهضتی که آن حضرت و دیگر ائمه اهل بیت انجام دهند صواب و حق است.
  2. آیه مباهله‏:خداوند می فرماید: فَمَنْ حاجَّکَ فِیهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَ أَبْنَاءَکُمْ وَ نِسَاءَنَا وَ نِسَاءَکُمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَةَ اللَّهِ عَلَی الْکاذِبِینَ (آل عمران: 61)(هر گاه بعد از علم و دانشی که (در باره مسیح) به تو رسیده، (باز) کسانی با تو به محاجّه و ستیز برخیزند، به آنها بگو: «بیایید ما فرزندان خود را دعوت کنیم، شما هم فرزندان خود را ما زنان خویش را دعوت نماییم، شما هم زنان خود را ما از نفوس خود دعوت کنیم، شما هم از نفوس خود آن گاه مباهله کنیم و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم‏)»از جمله آیاتی که بر فضیلت، و بلندی رتبه و مقام سید الشهداء (ع) به اتفاق مسلمانان گویا و ناطق است، آیه مباهله است.از مظاهر و دلائل قوت ایمان پیغمبر (ص) به رسالتش داستان مباهله است زیرا پیشنهاد مباهله از طرف آن حضرت اگر مؤمن به دعوت خود نبود یک انتحار واقعی و دادن سند بطلان دعوت به دست دشمن بود. زیرا اگر نفرین نصارای نجران در حق آن جناب مستجاب می‏شد و یا آنکه نفرین پیغمبر (ص) به آنها مستجاب نمی‏گشت ، بطلان ادعاء آن حضرت آشکار می‏گشت لذا هیچ خردمندی چنین پیشنهادی نمی‏دهد مگر آنکه صد در صد اطمینان به استجابت دعای خود و هلاک دشمن داشته باشد، و پیغمبر اکرم (ص) چون یقین جزمی به صحت رسالت و استجابت دعاء خود و نابودی دشمن در صورت مباهله داشت با کمال شجاعت و صراحت، پیشنهاد مباهله داد.شرکت دادن علی، حسن ، حسین و فاطمه زهرا (ع) در مباهله که به تعیین و امر خداوند بود نیز دلیل بر این است که این چهار نور مقدس که با پیغمبر در مباهله حاضر شدند شایسته‏ترین و گرامی‏ترین خلق در نزد خدا، و عزیزترین انسانها در نزد پیغمبر خدا بودند.
  3. سوره «والفجر» و آیه «یا ایتها النفس المطمئنة»:در حدیثی از امام صادق (ع) آمده است: سوره فجر را در هر نماز واجب و مستحبّ بخوانید که سوره حسین بن علی است، هر کس آن را بخواند با حسین بن علی (ع) در قیامت در درجه او از بهشت خواهد بود. (مجمع البیان 10/481)لازم به ذکر است که معرفی این سوره به عنوان سوره امام حسین بن علی (ع) ممکن است به این خاطر باشد که اباعبدالله الحسین (ع) مصداق روشن «نفس مطمئنه» است که در آخرین آیات این سوره مخاطب واقع شده است، همانگونه که در حدیثی ذیل همین آیات آمده است. (البرهان فی تفسیر القرآن 5/658)و یا به خاطر اینکه لیالی عشر (شبهای دهگانه) یکی از تفسیرهایش شبهای دهگانه آغاز محرم است که رابطه خاصی با حسین بن علی (ع) دارد. (نمونه 26/439 )

حدیث: رسول الله صلى الله علیه و آله : مَن أحیَا اللَّیالِیَ الأَربَعَ وَجَبَت لَهُ الجَنَّةُ : لَیلَةَ التَّروِیَةِ ، ولَیلَةَ عَرَفَةَ ، ولَیلَةَ النَّحرِ ، ولَیلَةَ الفِطرِ .پیامبر خدا صلى الله علیه و آله :هر کس این چهار شب را شب زنده دارى کند، بهشت براى او واجب است: شبِ ترویه، شب عرفه، شب عید قربان و شب عیدفطر.کتاب «حج و عمره در قرآن و حدیث» صفحه 343

سیمای عید قربان: انسان موحد که به حکم وقوف در عرفات و مشعر، به مقام والای معرفت الله و خداشناسی کامل رسیده و تمام تمایلات نفسانی در نظرش خاک و سنگ آمده و غرق در دریای محبت خالق بی همتا و مهربان شده، طبیعی است که از کشتن و سربریدن هر موجودی که سر راه بر او گرفته و مانع رسیدن به قرب الهی ست، دریغ و مضایقه نخواهد داشت. اگر چه آن موجود فرزند عزیز و یا جان خود و خواهش‌های درونش باشد.عید قربان که «اَضحی» یا «عید اضحی» نیز نامیده می‌شود از اعیاد بزرگ اسلامی و مصادف با دهم ذیحجه است.نام دیگر عید قربان، عید اضحی و عید خون است. روز اثبات عشق و تسلیم در برابر امر الهی، روز آزمایش و امتحان حضرت ابراهیم علیه‌السلام و حضرت اسماعیل علیه‌السلام که از آن سربلند بیرون آمدند.  «فَلَمّا اَسْلَما وَتَلّهُ لِلجَبینِ وَنادَیناهُ اَنْ یا اِبراهیم، قد صدّقت الرّؤیا انّا کذلک نجزِی المحسنین؛ ...هان ای ابراهیم به خوبی انجام وظیفه کردی و ما نیکوکاران را این چنین پاداش خواهیم داداحکام و آداب خاصی در روایات و فقه اسلامی، درباره روز و شب عید قربان وارد شده است.زیارت امام حسین علیه‌السّلام در شب عید مستحب مؤکد است؛ چنان که این شب از بهترین زمانها برای دعا و استجابت آن می‌باشد.  از واجبات شب عید بر حاجی بیتوته در مشعر الحرام است. از امام صادق علیه‌السلام روایت شده که از پدرانش چنین نقل فرمودند: «امام علی علیه‌السلام دوست داشت چهار شب از سال، خود را فارغ نماید؛ شب اول رجب، شب نیمه شعبان، شب عید فطر و شب عید قربان» ممکن است منظور از فراغت، فراغت برای عبادت در آن با زنده نگهداشتن آن باشد. بلکه به قرینه احادیث مشابه ظاهراً منظور همین است. زنده نگهداشتن آن عبارت از فارغ ساختن نفس، قلب و اعضای بدن در خدمت به خداوند متعال است، به این صورت که دل او در یاد خدا بوده، بدنش مشغول فرمانبرداری و عبادت خدا بوده و در طول شب هیچ چیزی حتی مناجات، او را از خداوند غافل ننماید؛ مگر اینکه مشغول شدن به این مناجات نیز برای خدا و به خاطر او باشد، که این مطلب اولین درجه مراقبت می‌باشد. در شب و روز عید زیارت امام حسین علیه‌السلام مستحب است.روز عید:بسیار انجام دادن کارهای نیک  قربانی کردن در غیر منی و تقسیم کردن گوشت آن میان فقرا  گزاردن نماز عید در عصر غیبت و خوردن از گوشت قربانی پس از نماز عید مستحب است چنان که غسل کردن در روز عید مستحب مؤکد می‌باشد و آغاز وقت آن طلوع فجر است؛ لیکن در اینکه پایان وقت آن، قبل از خروج برای نماز عید است یا زوال خورشید و یا غروب آفتاب ، اختلاف می‌باشد. نماز عید در عصر حضور و حاکمیت امام علیه‌السّلام واجب است. روزه گرفتن در روز عید قربان حرام است. توسعه دادن بر خانواده در خوراک و مانند آن و خواندن دعای ندبه در روز عید مستحب است.مسافرت کردن در روز عید پس از طلوع خورشید و پیش از گزاردن نماز عید در صورت وجوب آن حرام و در غیر این صورت مکروه است. بنابر قول مشهور ، گفتن تکبیرات به گونه‌ای که وارد شده مستحب است. جایگاه آن برای غیر حاضر در منی، پس از هر یک از ده نماز واجب می‌باشد که نخستین آن، نماز ظهر روز عید وآخرین آن، نماز صبح روز دوازدهم است و برای حاضر در منی، پس از هر یک از پانزده نماز واجب که نخستین آن، نماز ظهر روز عید و آخرینش نماز صبح روز سیزدهم است.وقوف در مشعر الحرام از طلوع فجر تا طلوع خورشید روز عید بر حاجی واجب است؛  چنان که بر حاجی واجب است روز عید قربان جمره عقبه را رمی و پس از آن قربانی کند و سپس حلق یا تقصیر نماید. از آداب روز عید قربان، قربانی کردن در راه خدا می‌باشد.

احکام قربانی کردن: مسائل متفرقه:عقیقه از قربانیِ مستحب بهتر و لازم تر است. البته بعضی از فقهاء فرموده اند: «اگر کسی در روز عید قربان قربانی کند، به جای عقیقه محسوب می شود و کفایت می کند.صدقه دادن قیمت حیوانی که می خواهند عقیقه کنند، جایگزین عقیقه نمی شود و از آن کفایت نمی کند؛ بلکه خوب است صبر کنند تا عقیقه میسّر شود.

قربانی درکربلا: برخی از شباهتهای امام حسین سلام الله به قرآن کریم:

1-اگر قرآن سید الکلام است ،امام حسین سید الشهداء است .

2- اگر در صحیفه ی سجادیه درباره ی قرآن می خوانیم ( و میزان القسط ) ،امام حسین می فرماید ( امرت بالقسط )

3- اگر قرآن موعظه ی پروردگار است ( موعظه من ربکم ) ،امام حسین در روز عاشورا فرمود : عجله نکنید تا شما را به حق موعظه کنم( لا تعجلوا حتی اعظکم بالحق ) .

4-اگر قرآن مردم را به رشد هدایت می کند ( یهدی الی الرشد ) ،امام حسین نیز می فرماید : من شما را به راه رشد دعوت می کنم( ادعوکم الی سبیل الرشاد ) .

5-اگر قرآن عظیم است ( والقرآن العظیم ) ،امام حسین نیز سوابق عظیمی دارد ( عظیم السوابق ) .

6-اگر قرآن حق و یقین است ( وانه لحق الیقین ) ،در زیارت امام حسین نیز می خوانیم : آنقدر صادقانه و خالصانه عبادت کردی که به درجه ی یقین رسیدی (حتی اتاک الیقین ) .

7-اگر قرآن مقام شفاعت دارد ( نعم الشفیع القرآن ) ،امام حسین نیز مقام شفاعت دارد ( وارزقنی شفاعه الحسین ) .

8-اگر در دعای چهل و دوم صحیفه ی سجادیه درباره ی قرآن می خوانیم که پرچم نجات است ( علم النجاه ) ،در زیارت امام حسین علیه السلام نیز می خوانیم که او نیز پرچم هدایت است( انه رایه الهدی ) .

9-اگر قرآن شفا دهنده است ( وننزل من القرآن ما هو شفاء ) ،خاک قبر امام حسین نیز شفاست ( طین قبر الحسین شفاء ) .

10-اگر قرآن منار حکمت است ،امام حسین نیز باب حکمت الهی است ( السلام علیک یا باب حکمه رب العالمین ) .

11- اگر قرآن امربالمعروف و نهی از منکر میکند ( فالقرآن آمر و زاجر ) ،امام حسین نیز فرمود : هدف من از رفتن به کربلا امر به معروف و نهی از منکر است ( ارید ان امر بالمعروف و انهی عن المنکر )

12-اگر قرآن نور است ( نورا مبینا ) ،امام حسین نیز نور است ( کنت نورا فی الاصلاب الشامخه ) .

13-اگر قرآن برای تاریخ و همه ی مردم است( لم یجعل القرآن لزمان دون زمان و لا للناس دون الناس ) ،درباره ی امام حسین نیز می خوانیم که اثار کربلا از تاریخ محو نخواهد شد( لا یدرس اثره و لا یمحی اسمه ) .

 14-اگر قرآن کتاب مبارکی است ( کتاب انزلناه الیک مبارک ) ،شهادت امام حسین نیز برای اسلام سبب برکت و رشد است( اللهم فبارک لی فی قتله ) .

15-اگر در قرآن هیچ انحرافی نیست ( غیر ذی عوج ) ،درباره ی امام حسین می خوانیم : لحظه ای از حق به باطل گرایش پیدا نکرد( لم تمل من حق الی الباطل ) .

16-اگر قرآن ، کریم است ( انه لقرآن کریم ) ،امام حسین نیز دارای اخلاق کریم است ( و کریم الخلائق ) .

17-اگر قرآن عزیز است ( انه لکتاب عزیز ) ،امام حسین فرمود : هرگز زیر بار ذلت نمی روم ( هیهات منا الذله ) .

18-اگر قرآن ریسمان محکم است ( ان هذا القرآن ... العروه الوثقی ) ،امام حسین نیز کشتی نجات و ریسمان محکم است( ان الحسین سفینه النجاه و العروه الوثقی ) .

19-اگر قرآن بینه و دلیل آشکار است ( جائکم بینه من ربکم ) ،امام حسین نیز این گونه است ( اشهد انک علی بینه من ربک ) .

20-اگر قرآن را باید آرام و با تانی تلاوت کرد ( و رتل القرآن ترتیلا ) ،زیارت قبر حسین را نیز باید با گام های آهسته انجام داد( و امش بمشی العبید الذلیل ) .

21-اگر تلاوت قرآن باید با حزن باشد ( فاقروه بالحزن ) ،زیارت امام حسین نیز باید با حزن باشد ( و زره و انت کئیب شعث ) .

منبربیست ودوم: امام حسین (ع)مصداق «محی‌ الدین »

آیه: مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثَىٰ وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیَاةً طَیِّبَةً ۖ وَلَنَجْزِیَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ هر کس از مرد و زن کار نیکی به شرط ایمان به خدا به جای آرد ما او را به زندگانی خوش و با سعادت زنده ابد می‌گردانیم و اجری بسیار بهتر از عمل نیکی که می‌کردند به آنان عطا می‌کنیم. آیه 97 سوره نحل

حدیث: الإمام الباقر علیه السلام : لَمّا أقبَلَ رَسولُ اللّه ِ صلى الله علیه و آله مِن مُزدَلِفَةَ مَرَّ عَلى جَمرَةِ العَقَبَةِ یَومَ النَّحرِ ، فَرَماها بِسَبعِ حَصَیاتٍ ، ثُمَّ أتى إلى مِنى ، وذلِکَ مِنَ السُّنَّةِامام باقر علیه السلام :رسول خدا صلى الله علیه و آله چون از مزدلفه آمد ، روز عید قربان بر جمره عقبه گذشت وهفت سنگ بر آن زد، سپس به منى آمد واین از سنّت است.کتاب«حج و عمره در قرآن و حدیث» ، صفحه 355

سیمای عید قربان: چون شب هشتم ذی‌الحجه (یوم الترویه) فرا رسید، حضرت ابراهیم بعد از انجام وظائف عبادی، سر بر بالین استراحت نهاد و در خواب به او ندا شد: «ای خلیل گر تشنه ی وصال مائی برخیز و با کارد تیز فرزند دلبند خود را قربانی کن!»ابراهیم از هیبت این خطاب بیدار شده و با خود گفت آیا این امر رحمانی است یا وسوسه شیطان ی؟ شب عرفه نیز همان خواب را دید ودر شب نحر (عید قربان) نیز همین خواب را دید و یقین او زیاد شد و صبح روز عید قربان ابراهیم خلیل با همسرش هاجر وداع کرده و با اسماعیل از خانه به سوی منی روی نهادند. وقتی به منی رسیدند، جریان خواب خود را به فرزندش بازگو کرد و اسماعیل در واکنش به این سخن پدر چنین گفت: ای پدر بزرگوار من اگر هزار جان داشتم، همه را به فرمان الهی قربان می‌کردم و تسلیم امر الهی می‌شدم.ابراهیم چون در منی به جمره اول رسید، شیطان آمد که او را تعرض کند، هفت سنگ به سوی او انداخت و در جمره دوم و سوم هم هفت سنگ پرتاب کرد. این رمی جمرات ثلث از جمله مناسک حج شد. پس هنگامی که پدر و پسر حکم خدا را گردن نهادند، ابراهیم پیشانی پسر را بر زمین نهاد و تیغ تیز بر حلق او گذارد اما ذره‌ای از پوست و گوشت و رگ او بریده نشد و سرانجام از طرف حق سبحانه و تعالی ندا آمد که عمل ابراهیم مقبول درگاه ما شد و آنرا پسندیدیم. منی محلی است که حجاج صبح عید قربان جهت انجام اعمال آن به آنجا وارد می‌شوند- رمی جمره-قربانی-حلق و تقصیر -قربانی، پس از رمی جمره عقبه انجام می گیرد. معنی قربان و قربانی، هرعملی که انسان به وسیله آن بخواهد خود را به رحمت الهی نزدیک کند. خداونددر قرآن مجید راجع به قربانی چنین می‌فرماید:«والبدن جعلناها لکم من شعائر الله»بدن و بدنه» به منزله شتران قربانی است. یعنی این قربانیان را قرار دادیم، چون جزو شعائر الهی است؛ یعنی این قربانی ها از شعارهای دینی می‌باشد.واجب است بر کسی که حج تمتع به جا می‌آورد، ذبح یک هدی یعنی یک شتر یا یک گاو و یا یک گوسفند؛ البته قربانی شتر افضل است و پس از آن گاو بهتر است. قربانی سایر حیوانات غیر از سه حیوان مذکور کافی نیست. حجاج در روز عید قربان اولین چیزی که می‌خورند، باید (مستحب موکد است) از گوشت قربانی باشد. و احتیاط مستحب آن است که ذبیحه را سه قسمت کند. قسمتی را هدیه و یک قسمت را صدقه و قدری را هم بخورد و صدقه را به مؤمنین بدهد و خوردن قدری از قربانی مطلوب است.

احکام قربانی کردن: کَفّاره، جریمه‌ای شرعی در ازای انجام برخی کارهای حرام یا ترک بعضی واجبات. برخی از این جریمه‌ها مالی و برخی عبادی‌اند. مهم‌ترین کفارات عبارتند از: آزاد کردن بنده، سیر کردن یا پوشاندن شصت فقیر، شصت روز روزه (که ۳۱ روز آن پی در پی باشد) و قربانی.از مهمترین عواملی که باعث کفاره می‌شود عبارتند از: کشتن عمدی یا سهوی انسان، باطل کردن عمدی روزه، شکستن عهد و نذر و قسم، و انجام بعضی محرمات حج و عمره.فِدْیه که در برابر برخی کارهای غیر حرام واجب می‌شود نیز نوعی کفاره شمرده شده است.کفاره از ماده "کفر" و در لغت به معنای پوشاندن آمده است؛ به "کشاورز"، کافر گویند زیرا دانه را زیر خاک پنهان می‌کند. در آیۀ «وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْکِتَابِ آمَنُوا وَاتَّقَوْا لَکَفَّرْنَا عَنْهُمْ سَیئَاتِهِمْ...» کفاره از ناحیه خدا به معنای چشم‌پوشی از گناهان و برداشتن عقوبت آمده است.از این جهت کفارات به این نام خوانده می‌شوند که موجب پوشیده شدن و نادیده گرفتن گناهان می‌شوند.کفاره در اسلام به عبادت خاصی اطلاق می‌شود که برای جریمه برخی گناهان و سقوط یا تخفیف عقوبت اخروی در آن تعیین شده است.گاهی به جای کفاره از واژه «فدیه» استفاده می‌شود که در اصل به معنای این است که چیزی مقابل و در عوض چیز دیگری قرار گیرد.این جریمه‌ها از یک سو کیفری برای فرد متخلف است و از سوی دیگر منافعی برای جامعه دارد، مانند آزاد کردن برده مسلمان و سیر کردن یا لباس پوشاندن به فقیران و مستمندان. در مواردی هم، کفاره به شکل روزه‌داری یا تکرار حج است.

قربانی درکربلا: امام حسین (ع)مصداق «محی‌ الدین »:مفسران معتقدند «وَتَرَکْنَا عَلَیْهِ فِی الْآخِرِینَ» در آیه 107 سوره صافات که در مورد قربانی کردن حضرت اسماعیل(ع) است به شهادت امام حسین(ع) اشاره دارد که ایشان را «ذبیح‌الله» خواندند. عاشورا، جایگاه عظیمی در تاریخ اسلام دارد و در واقع خوابی که حضرت ابراهیم(ع) در مورد ذبح حضرت اسماعیل(ع) دیدند و ایشان را به قربانگاه بردند، اما این خواب تعبیر نشد، تعبیرش در امام حسین(ع) انجام شد.طبق نظر بعضی از مفسران آیاتی از قرآن به این معنی دلالت دارد، آنجایی که داستان حضرت اسماعیل (ع) را بیان می‌کند و می‌فرماید: «وَفَدَیْنَاهُ بِذِبْحٍ عَظِیمٍ» و او را در ازاى قربانى بزرگى که مراد همان گوسفندی باشد که حضرت ابراهیم(ع) قربانی کرد فدا دادیم. «إِنَّ هَذَا لَهُوَ الْبَلَاء الْمُبِینُ» این آزمایش بزرگی برای حضرت ابراهیم(ع) بود اما در ادامه آیه آمده است «وَتَرَکْنَا عَلَیْهِ فِی الْآخِرِینَ» این را برای دیگران باقی گذاشتیم. به این علت مفسران می‌گویند که این آزمایش برای امام حسین(ع) واقع شد و ایشان از این امتحان الهی سربلند بیرون آمدند.در ظاهر این امر، مقامی بوده که خداوند برای حضرت امام حسین(ع) حفظ کرده است، مقام شهادت مقام عظیمی است که فقط خواص به این درجه می‌رسند. به این دلایل است که به حضرت امام حسین(ع) «ذبیح‌الله» می‌گویند.چنانچه امام علی(ع) هم این کار را انجام دادند و دین را به اصل خود برگرداندند و از انحراف‌ها جلوگیری کردند و در واقع هر امامی این کار را کردند که آنها وارثان به حق حضرت رسول(ص) و قرآن مجسم و ناطق بودند این کار را انجام دادند و قرآن و دین را احیا کردند.مولانا اشعار زیبایی درباره امام حسین(ع) دارد که برخی از آنها به صورت سرود تهیه شده و از صدا و سیما پخش می‌شود که شاید مردم تصور نکنند که این اشعار متعلق به مولاناست. همان شعر معروف؛ کجائید ای شهیدان خدایی/ بلاجویان دشت کربلائید.عرفا هم به مقام امام حسین(ع) توجه دارند و هم به اینکه ایشان «محیی» بوده یعنی واقعا ایشان را «محی‌ دین » می‌دیدند که عارف بالله به معنی حقیقی است که انجام قیام عاشورا و ایستادگی و شهادت این گونه فقط از یک انسان کامل ساخته است. ایشان در مظهر انسان و ولی کامل هستند که فقط انسان کامل می‌تواند دین را احیاء کند.امام حسین(ع) در واقع وارث به حق رسول الله(ص) و وارث به حق ایشان و عالم حقیقی دین است، نه تنها ارث جسمانی از حضرت رسول(ص) بلکه جسم روحانی و معنوی هم از ایشان بردند و وارث ولایت و وارث حقیقی ایشان بودند و البته همه ائمه(ع) ما این گونه بودند و عرفا اینها را قبول دارند؛ چنانچه مولانا در اشعارش آورده است.همچنین عطار در تذکرة‌الاولیاء کلام خود را با امام صادق(ع) و امام باقر(ع) شروع می‌کند و می‌گوید ولایت متعلق به اینهاست، اینها عرفای حقیقی بودند و این اعتقاد در میان عرفا و اندیشمندان و نویسندگان اسلامی فراوان دیده می‌شود. شاید در بسیاری از آثار این امر پیدا نباشد اما در باطن همه آنها هست.

منبربیست وسوم: نمایشگاه کربلا و مکه آزمایش امام حسین و حضرت ابراهیم

آیه: از میان نشانه‏‌هاى روشن در مکه، مقام ابراهیم است؛ زیرا محلى است که در آن جا ابراهیم (ع) ایستاد.در مورد تفسیر و معنای "مقام ابراهیم" بعضی بر این اعتقادند که تمام" حج" مقام ابراهیم است. عده ای بر این باورند که مقام ابراهیم "عرفه" و "مشعر الحرام" و "جمرات سه‏گانه" است. برخی نیز اعتقاد دارند که تمام حرم مکه، مقام ابراهیم محسوب مى‏شود. اما با توجه به ادله موجود و با در نظر گرفتن ظاهر آیه مربوطه به نظر می رسد که منظور از آن، همان مقام معروف ابراهیم است و آن نقطه‏اى است در نزدیکى خانه کعبه، که هم اکنون سنگ مخصوصى که اثر پاى ابراهیم بر آن نمایان است در آن جا است و حجاج بعد از انجام طواف پشت سر آن مى‏روند و نماز طواف به جا مى‏آورند.نقل شده است هنگامی که حضرت ابراهیم و اسماعیل (ع) مشغول بنای کعبه بودند تا جایی که دست ابراهیم نمى‏رسید از این رو یک سنگ در زیر پایش قرار داد و زور و قوّت او به سنگ زیر پاى او رسید، و نشان علامت پایش روی آن ماند. یا این که زمانی که ابراهیم به زیارت اسماعیل رفت، همسر اسماعیل به ابرهیم گفت: سرت را پایین بیار تا گرد و خاک از سر و رویت پاک کنم، و بشویم. ابراهیم پاى راستش را جلو برد و بر سر سنگی قرار داد، نشان علامت پایش در آن سنگ ماند.البته واضح است که این مسئله به هر نحوی که انجام پذیرفته باشد، یکی از معجزات حضرت ابراهیم است از این جهت اگر استبعادی باشد برطرف می شود.در مکه و اطراف مسجد الحرام نشانه‏هاى روشنى از خدا پرستى و توحید و معنویت به چشم مى‏خورد. دوام و بقاى این نشانه ها در طول تاریخ در برابر دشمنان نیرومندى که قصد نابود ساختن آن را داشتند، یکى از معجزات است. آثارى از پیامبر بزرگى مثل ابراهیم )ع( در آن باقى مانده؛ مانند زمزم، صفا، مروه، رکن، حطیم، حجر الاسود، حجر اسماعیل که هر کدام تاریخ مجسمى از قرون و اعصار گذشته است.از میان این نشانه‏هاى روشن، مقام ابراهیم است. مقام به جای دو قدم گفته می شود.و چون محلى است که در آن ابراهیم، به خاطر بناى کعبه، و یا به خاطر انجام مراسم حج و یا براى دعوت عمومى مردم براى انجام این مراسم بزرگ، ایستاد، به آن مقام ابراهیم می گویند..در مورد تفسیر و معنای "مقام ابراهیم" سخن واحدی وجود ندارد، بلکه سخنان متعدد و متفاوتی پیرامون آن وجود دارد که ما به بعضی از آنها اشاره می کنیم:

الف. بعضی بر این اعتقادند که تمام "حج" از اول تا آخرش (همه اعمال آن) مقام ابراهیم است.

ب. عده ای بر این باورند که مقام ابراهیم همه حج نیست، بلکه بعضی از اعمال آن؛ مانند: "عرفه" و "مشعر الحرام" و "جمرات سه‏گانه" است.

ج. برخی نیز اعتقاد دارند که "تمام حرم مکه"، مقام ابراهیم محسوب مى‏شود.

د. گرچه هر کدام از این موارد ذکر شده به گونه ای یادآور رشادت ها و فداکاری های حضرت ابراهیم (ع) است، ولى با توجه به ادله ای که ارائه می نماییم و با در نظر گرفتن ظاهر آیه به نظر می رسد که منظور از آن، همان مقام معروف ابراهیم است و آن نقطه‏اى است در نزدیکى خانه کعبه که هم اکنون سنگ مخصوصى که اثر پاى ابراهیم بر آن نمایان است در آن جا است و حجاج بعد از انجام طواف به نزدیک آن مى‏روند و نماز طواف به جا مى‏آورند.

روایاتى از ائمه معصومین (ع) در کتاب های معتبر نقل شده که اشاره به همین قول اخیر دارد، در این جا بعضی از آنها را بیان می نماییم.

در کافى از امام صادق (ع) در تفسیر جمله: "فِیهِ آیاتٌ بَیِّناتٌ" آمده است شخصى از امام صادق (ع) پرسید: این آیات بینات چیست؟ فرمود: "یکى مقام ابراهیم است که ابراهیم بر بالاى آن ایستاد و جاى پایش در سنگ نشست، و دیگر حَجر الاسود، و سوم حِجر اسماعیل است".إبراهیم تیمی‏ می گوید: امام صادق (ع) بر من تکیه داد و فرمود: "اى ابراهیم! آیا مى‏خواهى اجر طواف خود را بدانى؟ عرضه داشتم: فدایت شوم بله. فرمود: هر کس با معرفت به خانه خدا بیاید و هفت بار طواف کند و دو رکعت نماز در مقام ابراهیم بگذارد، خداى تعالى ده هزار حسنه به او مى‏دهد و ده هزار درجه بالایش مى‏برد ...".با دقت در این دو روایت معلوم می شود که منظور از "مقام ابراهیم" همین مقام معروف است که حاجی ها بعد از طواف پشت سر آن قرار می گیرند و دو رکعت نماز طواف به جا می آورند.فخر رازی در استدلال بر این مطلب به ادله ای تمسک جسته است که ما به بعضی از آنها اشاره می کنیم.

اول: روایت شده وقتی که جابر طوافش را تمام کرد به طرف مقام رفت و آیه شریفه "وَ اتَّخِذُوا مِنْ مَقامِ إِبْراهِیمَ مُصَلًّى" را تلاوت نمود، این دلالت می کند بر این که منظور از مقام ابراهیم همین مکان معروف آن است.

دوم: این نام در بین عرف مردم به همین مکان اختصاص دارد و دلیلش این است که اگر کسی از اهل مکه از مقام ابراهیم بپرسد، همین جایگاه را به او معرفی می کنند.

سوم: این که پای حضرت ابراهیم روی سنگی فرو برود، این از روشن ترین دلیل ها بر وحدانیت خدا و معجزه ابراهیم است. براین اساس، اگر این سنگ را به ابراهیم اختصاص بدهیم (مقام ابراهیم بدانیم) بهتر از این است که جایگاهی غیر از این را به ابراهیم اختصاص دهیم.

چهارم: خداوند می فرماید: "از مقام ابراهیم، عبادت گاهى براى خود انتخاب کنید". و جایی از حرم (غیر از مکان معروف به مقام) نسبت به عبادت تعلق خاصی ندارد، پس باید همین مکان را به مقام ابراهیم اختصاص بدهیم.

پنجم: مقام ابراهیم جای برخاستن او است و از طریق روایات ثابت شد که آن حضرت (بنابر یک قول) هنگام شستن پایش روی این سنگ ایستاد، اما ایستادنش روی موضعی دیگر ثابت نیست.

بنابراین، مقام ابراهیم سنگى است که جاى پاى ابراهیم (ع) در آن نقش بسته است. اخبار بسیار زیادى در دست است که دلالت دارد بر این که سنگ اصلى که ابراهیم بر روى آن مى‏ایستاده تا دیوار کعبه را بالا ببرد در زیر زمین، در همین مکانى که فعلاً مقامش مى‏نامند دفن شده و مقام ابراهیم کنار مطاف، روبروى ضلع ملتزم قرار دارد.

حدیث: رسول الله صلى الله علیه و آله : مَن أحیَا اللَّیالِیَ الأَربَعَ وَجَبَت لَهُ الجَنَّةُ : لَیلَةَ التَّروِیَةِ ، ولَیلَةَ عَرَفَةَ ، ولَیلَةَ النَّحرِ ، ولَیلَةَ الفِطرِ .پیامبر خدا صلى الله علیه و آله :هر کس این چهار شب را شب زنده دارى کند، بهشت براى او واجب است: شبِ ترویه، شب عرفه، شب عید قربان و شب عیدفطر.کتاب «حج و عمره در قرآن و حدیث» ، صفحه 343

سیمای عید قربان: قربان عبارت از کارهای نیکی است که انسان به‌وسیله آن بخواهد خود را به رحمت خداوند نزدیک کند، بنابراین عمل نیکی که انسان انجام دهد تا بدان وسیله خویشتن را به رحمت حق‌تعالی نزدیک سازد آن کار را قربان گویند؛ مانند فرمایش رسول اکرم(ص) که فرمود: نماز موجب تقرب و نزدیکی هر پرهیزکار به رحمت پروردگار است.بدیهی است که مراد از تقرب به خدای تعالی، قرابت زمانی و مکانی نیست چراکه بین خالق و مخلوق هیچ‌گونه خویشاوندی وجود ندارد بلکه منظور آن است که از راه طاعت و انجام کارهای شایسته می‌تواند مشمول الطاف الهی قرارگرفته و به رحمت او نزدیک شود. بالاترین و عالی‌ترین مصداق «قربان»، جهاد با نفس و گشتن و از بین بردن رذایل نفسانی و اخلاقی است که در حدیث شریف «موتوا قبل ان تموتوا» یعنی بمیرید پیش از آنکه شما را بمیرانند، بدان اشاره‌شده دارد. معنای «موتوا» در حدیث فوق این است که نفسانیت خود را ذبح کنید و از منیت ها و هواهای نفسانی کاملاً جدا شوید تا به جوار قرب الهی دست‌یابید.دنیای مادی ، دنیایی است که انسان از هر لحاظ وابسته به آن می‌گردد. چه به پول، مقام، شهرت، شهوت و از همه مهم‌تر خانواده.احساس علاقه به بعضی از موارد فوق مؤثر و زیبا و برای بعضی موارد، مضر و غیراخلاقی است. ولی به‌صورت کلی وابستگی انسان به اغلب این موارد باعث سقوط درجه انسان و از همه مهم‌تر موجبات لغزش آدمی در راه بندگی و اطاعت فراهم می‌گردد.وابستگی انسان به یک چیز یا فرد غیر معصوم باعث به وجود آمدن یک نوع شرک در تفکر آن فرد می‌شود.حضرت ابراهیم درسی را به ما آموزش داد که نباید بشریت آن را از یاد ببرد و آن‌هم بندگی بدون قید و شرط و با هزینه‌ی کلان است.این پیامبر تنها بت‌شکن نبودند،بلکه نفس شکن نیز بوده‌اند.شاید در اصل فرزند، فردی عزیز و پاره‌ی جان انسان باشد ولی خداوند بزرگوار عزیزتر و بسیار گرامی‌تر از فرزند آدمی است .آن‌هم فرزندی به نام اسماعیل که معصوم و جز اولیا الله است.

احکام قربانی کردن: اصطلاح فقهی کفاره دارای تقسیماتی است: کفاره مُعَیَّنِه، مُرَتَّبِه و مُخَیّره.کفاره مخیره، کفاره‌ای است که شارع چند کفاره را مشخص کرده و فرد را در انتخاب یکی از آنها آزاد گذاشته است. اعمال زیر کفاره مخیره دارند: افطار عمدی روزه ماه رمضان، شکستن نذر و عهد و برای آنجا که بانویی، موی سرش را در هنگام سوگواری ببرد. در این موارد مکلف بین چند کفاره مخیر است که عبارتند از: آزاد کردن بنده، دو ماه روزه‌داری پی در پی، به شصت فقیر غذا دادن.در کفاره معین، فرد انتخابی نداشته و نوع کفاره از طرف شرع تعیین شده است.در کفاره مُرَتَّبه، از طرف شرع چند نوع کفاره با حفظ ترتیب بین آنها مشخص شده است. چنانچه فرد توانایی انجام کفاره اول را نداشته باشد نوبت کفاره دوم می‌رسد.نوع دیگری از کفارات، کفاره‌های مخیره و مرتبه هستند که در مرحله اول، مکلف بین ادای یکی از چند کفاره مخیر است و در صورت ناتوانی از آنها، نوبت به کفاره دیگر می‌رسد.در «کفاره جمع» باید سه نوع کفاره با هم ادا شوند: آزاد کردن بنده، دو ماه روزه‌داری پی در پی و به شصت فقیر غذا دادن. کفاره جمع برای این اعمال است: کشتن مؤمنی از روی عمد و شکستن عمدی روزه ماه رمضان به وسیله کار حرامی مانند شراب خوردن.

قربانی درکربلا:  نمایشگاه کربلا و مکه آزمایش امام حسین و حضرت ابراهیم:یک نمایشگاه هایی را خدا گذاشته است. برای نمایشگاه انسان ها، کربلا یک نمایشگاه است. مکه هم یک نمایشگاهی است و به ما هم گفته است که حتماً در این دو تا نمایشگاه یک فیضی بکنید. در این نمایشگاه نگاهی هم به آدم های نمونه بکنید. آدم های نمونه در عزت و نمونه در خباثت. نمونه های خوبی و نمونه های بدی. هر دو نمونه هایش را ببینید. کربلا یک نمایشگاهی برای دیدن انسان ها است.

2- آزمایش حضرت ابراهیم:ما در مکه چیزهایی را می بینیم. خدا به حضرت ابراهیم گفت: بچه ات را وسط کوه های داغ مکه بگذار. می خواهم تو را امتحان کنم. در قصه امام حسین و حضرت ابراهیم مسائلی بود که یکی مسئله آزمایش بود. در سوره صافات داریم که حضرت ابراهیم مأمور شد که بچه اش را ذبح کند. به بچه اش اسماعیل گفت: «إِنِّی أَری فِی الْمَنامِ أَنِّی أَذْبَحُک» (صافات/102)من مأمور شده ام که گردنت را در راه خدا ذبح کنم. اسماعیل گفت: «یا أَبَتِ» پدر جان «افْعَلْ» انجام بده. «ما تُؤْمَر» هرچه که خدا به تو می گوید، معطل نکن. اگر خدا فرموده است که من ذبح بشوم. من حاضر هستم که ذبح بشوم. شیطان آمد وسوسه کند. اول به هاجر گفت: پسرت را می کشد. گفت: حضرت ابراهیم هر کاری که بکند درست است. او پیغمبر است. چون شیطان گاهی وقت ها از راه زن می آید. حریف نشد و به سراغ اسماعیل رفت. پدرت می خواهد تو را بکشد. پیغمبر (ع) هر کاری بکند پیغمبر است. من ولایت او را پذیرفته ام. علاوه بر اینکه پدرم است، ولی من است. پیغمبر من است.به سراغ ابراهیم آمد. گفت: ابراهیم آدم بچه اش را نمی کشد. خدا صد سال به تو بچه نداده بود. چقدر گریه و زاری و آه و ناله کردی تا خدا به تو بچه داد؟ هرچه شیطان آمد که وسوسه کند، ابراهیم سنگ برداشت و به آن پرتاب کرد. همه حاجی هایی که به مکه می روند، روز عید قربان یک جایی است، سنگ برمی دارند و پرتاب می کنند. هفت تاسنگ کوچک، مثل سنگ هایی که به نان سنگک چسبیده است و این تقلید از آن کار است. این پایه سنگی با این سنگ کوچک من درد نمی آید.یک وقتی شاه یک جایی رفته بود. دانشجوها به ماشین ضد گلوله اش گوجه پرتاب می کردند. خود مردم می دانند. دانشجو می داند. شاه هم می داند که ماشین ضد گلوله با گوجه دردش نمی آید. مسئله این نیست که دردش بیاید، مسئله تنفر است. یک تخم مرغ که به کسی پرتاب می کنند هیچ اتفاقی نمی افتد. در تاریخ سر کسی با تخم مرغ نشکسته است. اما همین ماشین می گفت که من از تو بدم آمد.این رمز برائت است و ما دینمان، دین برائت و دین ولایت است. حتی سنگ ها، ما در مکه دو تا سنگ می بینیم. یک سنگ می بینیم که سنگ کعبه است و به آن سنگ ولایت می گویند. آن را می بوسیم و دورش می گردیم. رو به آن نماز می خوانیم. یک سنگ هم هست که سنگ برائت است. سنگ تنفر است. یک فرسخی مکه، یعنی دو، سه کیلومتری مکه یک پایه است که یک متر در یک متر است. ستونی است که همه می روند و به آن سنگ می زنند. یک سنگ را می بوسیم که سنگ ولایت است. به یک سنگ هم سنگ می زنیم که سنگ برائت است. دین ما دین ولایت و دین برائت است. در عاشورا باید بگوییم: سلام بر حسین! لعنت بر یزید! در دین باید بگوییم: «لااله الا الله» برائت و ولایت است. «لااله» قبول ندارم هیچ چیز را، مرگ بر همه خدایان «الاالله» الله را قبول دارم. نسبت به الله تسلیم هستم و نسبت به خدایان دیگر تسلیم نیستم. «لا اله» من دیگران را قبول ندارم. «الا الله» خدا را قبول دارم. در «لا اله الاالله» برائت است. ولایت است. در تشهد «اشهد ان لا اله» برائت است. «السلام علیک ایها النبی» ولایت است. «السلام علینا و علی عبدالله الصالحین» ولایت است. «غَیْرِ الْمَغْضُوب» (فاتحه/7)برائت است. «وَ لاَ الضَّالِّین» (فاتحه/7)مرگ بر مغضوبین، مرگ بر ضالین. من نمی خواهم جزء غضب شده ها باشم. نمی خواهم جزء گمراه ها باشم. خدایان دیگر را قبول ندارم. در عاشورا، کسی که خون حسین در بدنش است نمی تواند بی تفاوت باشد. در انسان دو تا موتور است. موتور عقل و موتور عاطفه. آدم وقتی می خواهد ببیند که موتورش کار می کند یا نه، همینکه حرف منطقی می زند، پیداست که عقلش کار می کند.«فَلَمَّا کَلَّمَهُ قالَ إِنَّکَ الْیَوْمَ لَدَیْنا مَکینٌ أَمینٌ» (یوسف/54)وقتی حضرت یوسف حرف زد، دیدند که عجب مغزی دارد. چون نحوه حرف زدن نشان دهنده این است که چقدر مغز کار می کند. پس دو تا کنتور در بدن ما است. کنترل عقل و کنترل عاطفه، کنترل عقل را از کجا می فهمیم که کار می کند و یا از کار افتاده است؟ از زبان می فهمیم. همینکه خوب حرف می زند، پیداست که مغزش می کشد و همینکه چرت و پرت می گوید، پیداست نامیزان است. موتور عقل را از بیان می فهمیم. موتور عاطفه را از چشم می فهمیم. اگر مظلومیت را برایش گفتی، اشکش در آمد، غصه خورد و قیافه اش در هم رفت، پیداست که موتور عاطفه اش خوب کار می کند.اما اگر هرچه به آن گفتی، همینطور سیخ ایستاده و نگاه می کند، این پیداست که موتور عاطفه اش از کار افتاده است. در انسان دو تا موتور است. موتور عقل و موتور عاطفه. عقربک عقل زبان است. عقربک عاطفه، چشم است. اگر زبان نامیزان بود، پیداست که عقل نامیزان است و اگر چشم خشک بود، عاطفه کمبود دارد. عاطفه میزانش به هم خورده است. عاشورا خیلی مهم است. حدیث داریم که امام کاظم، امام هفتم (ع) اول عاشورا دیگر نمی خندید. می فرمود: ماه محرم رسید. تنها مولودی که روز تولدش روضه خوانی شروع شد، امام حسین بود. فاطمه زهرا (س) بچه دار شد. این حدیث را از ماما می گویم. مامایی که مامای امام حسین بود. می گفت: ما بچه را از زهرا تحویل گرفتیم. قنداق کردیم و پیغمبر آمد و به او دادیم. تا او را به پیغمبر دادیم، پیغمبر یک مرتبه سوخت و رویش را آنطرف کرد و گریه کرد. گفتیم: چه شد؟ گفت: تا من به حسین نگاه کردم، جبرئیل خبر داد که همین را می کشند. منتها دیدند که الان گریه کنند، زهرا خواهد فهمید و چون ایشان تازه از وضع حمل آزاد شده است، نخواستند که دلش بسوزد. برای هیچ مولودی از روز اول تولدش، روضه خوانی شروع نشد و حتی قبل از تولد امام حسین (ع) روضه حسین را برای حضرت آدم خوانده بودند. مسئله امام حسین (ع) مسئله مهمی است.پسر ابراهیم گفت: «یا ابت» این آیه قرآن است. اسماعیل گفت: «یا ابت» پدرجان «افعل» (صافات/102)هر آنچه خدا می گوید انجام بده. امام حسین به علی اکبر گفت: ما در این راه شهید می شویم. فرمود: اگر ما بر حق هستیم از مرگ چه باک است؟ پسر سیزده ساله امام حسن مجتبی (ع) کربلا بود. حضرت قاسم از عمویش امام حسین پرسید: عموجان اگر ما را بکشند، چه می شود؟ فرمود: که مرگ از عسل شیرین تر است. اگر بناست که حکومت دست یزید باشد، مرگ از عسل شیرین تر است. مرگ از عسل شیرین تر است. وقتی حضرت ابراهیم، اسماعیل را خواباند، چاقو را به گردنش گذاشت. خطاب آمد که چاقو را بردار. من نمی خواستم که خون آن ریخته شود. می خواستم که تو دل از بچه ات بکنی. چون دل کندن مهم است. خون ریختن مهم نیست. آنکس که به جبهه می رود برای اینکه در عملیات شرکت کند، ولو اینکه تیر هم به آن نخورد و شهید هم نشود، ثواب شهید را دارد. چون قرآن نمی گوید: «وَ أَنْ لَیْسَ لِلْإِنْسانِ إِلاَّ ما عمل» خدا از ما عمل نمی خواهد «وَ أَنْ لَیْسَ لِلْإِنْسانِ إِلاَّ ما سَعی» (نجم/39)سعی می خواهد. سعی خودت را بکن. حالا کار شد، شد. نشد، نشد. بهتر این است که شما سعی خودت را بکنی.من لیوان را آب می کنم تا به لب شما برسانم. منتها وقتی آوردم شما می گویی: تشنه ام نیست. خیلی خوب شما تشنه ات نیست، نخور. اما من ثواب سقایی خودم را دارم. «وَ أَنْ لَیْسَ لِلْإِنْسانِ إِلاَّ ما سَعی» نمی گوید: «وَ أَنْ لَیْسَ لِلْإِنْسانِ إِلاَّ ما عمل» نمی گوید: «وَ أَنْ لَیْسَ لِلْإِنْسانِ إِلاَّ ما عطی» همین که ابراهیم، اسماعیل را خواباند و چاقو را گذاشت، گفت: نکش. نمی خواهم که خونش ریخته شود. می خواهم که تو دل از بچه ات بکنی. دل کندن مهم است. من یک وقتی به یک کسی یک پولی دادم. گفت: که چه پولی است؟ گفتم: من وضع مالیم خوب است و تو وضع مالیت خوب نیست. حالا من می خواهم این پنج هزار تومان را به شما بدهم. ایشان پول را از ما گرفت. فعلاً ایشان از نمایندگان مجلس است. پول را گرفت و پس داد. گفتم: چرا پس دادی؟ این قصه هم برای بیست سال پیش است. یک وقت نگویید: حکومت اسلامی شده و شما پول ها را بین خودتان تقسیم می کنید. قبل از حکومت اسلامی من یک پولی داشتم و آن نداشت. من پنج تومان به آن دادم. از من گرفت و به من پس داد. گفت: نمی گیرم. گفتم: خوب اگر نمی گیری چرا گرفتی؟ خوب می خواستی از اول بگویی که نمی خواهم. گفت: گرفتم که تو دل از پنج هزار تومان بکنی. به تو پس دادم چون بنا دارم که پول از کسی قبول نکنم. گفتم: خیلی خوب! دو تا درس به تو دادم. یک کسی گز که می خورد اول پسته اش را با چاقو در می آورد و می خورد و بعد گز را می خورد. گفتیم: چرا چنین می کنی؟ گفت: می خواهم دو بار کیف کنم. یکبار برای پسته اش و یک یکبار برای گز آن! گفت: گرفتم که تو دل بکنی. پس دادم چون من می خواهم پول از کسی قبول نکنم.خدا در قرآن از ابراهیم خیلی تعریف می کند. می گوید: ابراهیم یک نفر بود اما یک امت بود. «وَ ما کانَ مِنَ الْمُشْرِکینَ» (بقره/135)ابراهیم مشرک نبود. شرک در ابراهیم راه ندارد. یک نفر بود اما یک امت بود. بت ها را شکست. حسین بت بنی امیه را شکست. ابراهیم یک بچه را در راه خدا خواباند و امام حسین همه ذریه اش را در راه خدا داد. باز نمی خواهم بگویم که امام حسین بالاتر است یا ابراهیم بالاتر است؟ به من ربطی ندارد که چه کسی بالاتر است؟ به همه حاجی ها می گوید: به مکه بروید و قربانگاه ابراهیم را ببینید. ببینید که چطور در راه خدا بچه اش را خواباند؟ امام حسین همه بچه هایش را در راه خدا خواباند. یک مقایسه کنیم. قرآن می گوید: «فَلَمَّا أَسْلَما» (صافات/103) «أَسْلَما» یعنی اینکه هر دو تسلیم شدند. ابراهیم تسلیم شد. اسماعیل هم تسلیم شد. یعنی پدر و پسر تسلیم شدند. هر دو تسلیم شدند. در کربلا امام حسین تسلیم بود. تسلیم خدا بود. تسلیم یزید نشد. به یزید گفت: سر می دهم. اما تن به ذلت نمی دهم.حسین هیچ کدام را نداشت. خوراک نداشت. حتی آب برای علی اصغر نداشت. پوشاک نداشت. چون جبه اش را هم کندند. مسکن نداشت. چون خیمه هایش را هم آتش زدند. چه داشت؟ عزت داشت. گفت: هیچ چیز ندارم. سر به نی می دهم اما تن به ذلت نمی دهم. «فَلَمَّا أَسْلَما» تسلیم شدند.مقام ابراهیم طوری است که خدا روضه اش را می خواند. روضه خوان ابراهیم چه کسی است؟ خدا روضه خوان ابراهیم است. در قرآن خیلی آیه داریم که خدا از ابراهیم تجلیل می کند. گفتند: روضه خوانی در قرآن است. گفتم: بله! «وَ کَأَیِّنْ مِنْ نَبِیٍّ قاتَلَ مَعَهُ رِبِّیُّونَ کَثیرٌ فَما وَهَنُوا لِما أَصابَهُمْ فی سَبیلِ اللَّهِ وَ ما ضَعُفُوا وَ مَا اسْتَکانُوا وَ اللَّهُ یُحِبُّ الصَّابِرینَ» (آل عمران/146)خدا دارد از انبیایی که در راه خدا شهید شدند و از خودشان هم ضعف و سستی نشان ندادند، تعریف می کند. «قُتِلَ أَصْحابُ الْأُخْدُودِ» (بروج/4)قرآن روضه می خواند. اصحاب اخدود! یک گروه آمدند و مومنون را در یک دره ریختند. سوزاندن و لب دره نشستند و نگاه کردند. «وَ هُمْ عَلی ما یَفْعَلُونَ بِالْمُؤْمِنینَ شُهُودٌ» (بروج/7)نشسته بودند و تماشا می کردند و سوختن مومنین را می دیدند. اول روضه خوان خود خداست. انبیاء و پیشینیانی که در راه خدا ایثار کردند، خدا دارد از آنها تجلیل می کند و ما باید تجلیل کنیم.ما در چهار مکان می توانیم نمازمان را درست بخوانیم. مسافر نمازش شکسته است. اما در چهار مکان نمازش درست است. 1- خانه توحید 2- مرکز نبوت 3- مرکز ولایت 4- مرکز شهادت. یک مسئله از توضیح المسائل بگویم. قانون مسافر است که نمازهای چهار رکعتی را دو رکعت بخواند. اما چهار مکان است که نماز مسافر کامل است. شما مسافر هم که هستی می توانی نمازت را چهار رکعتی بخوانی. 1- مسجد الحرام، مکه و کعبه نماز کامل است. 2- مرکز نبوت؛ کنار قبر پیغمبر نماز کامل است. 3- مرکز ولایت؛ در مسجد کوفه نماز کامل است. 4- مرکز شهادت؛ در قبر امام حسین (ع) نماز کامل است. چرا در قبر امام حسین می توانیم نمازمان را درست بخوانیم؟ چون قبر امام حسین خانه همه ما هست. مسجد خانه همه ما هست. مسجد الحرام برای کسی نیست.امام حسین کیست؟ هر کاری که برای ابراهیم پیش آمد، بسیاری از آن و یا مشابه آن و مهمتر از آن برای امام حسین پیش آمد. ابراهیم به عمویش می گفت: چرا بت پرستی می کنید؟ «یا ابت» چرا بت می پرستی؟ امام حسین در روز عاشورا بارها فرمود: «یا قوم» ای مردم، ای قوم من! هر دو نهی از منکر می کردند. ابراهیم زن و بچه اش را در بیابان آورد. امام حسین هم زن و بچه اش را در بیابان آورد. اما در بیابان مکه آب نبود. در بیابان کربلا آب بود و به آنها ندادند. هر دو زن و بچه خودشان را در بیابان آوردند. کعبه قبله ماست. کربلا سجده گاه ماست. در مکه یک کودک به نام اسماعیل بود. باز باید دعا کنند. خدا انشاءالله حج را قسمت همه بکند. در مکه دو تا کار است. پنج تا کار است که به آن عمره می گویند. سیزده تا کار است که به آن حج می گویند. عمره و حج پهلوی هم است. کارهایش هم مشابه است. مثل اذان و اقامه است. اذان و اقامه هم پهلوی هم است و مثل هم است. منتها تفاوت هایی هم دارد. مثلاً اذان چهارتا الله اکبر دارد. قد قامت الصلوه ی ندارد. اقامه قد قامت الصلوه ی دارد. چهار تا الله اکبر دارد. یک تفاوت هایی هم دارد اما اذان و اقامه کنار هم و مشابه هم هستند. عمره و حج کنار هم و مشابه هم هستند.

یکی از اعمال عمره و یکی از اعمال حج سعی صفا و مروه است. صفا و مروه یک خیابانی است که تقریباً حدود چهارصد متر طول دارد. به این بزرگی هم نیست. هر حاجی هفت بار باید بین این دو تا کوه بیاید و برود. یعنی هر حاجی هفت بار این چهارصد متر را باید برود. چرا؟ برای اینکه وقتی حضرت ابراهیم به فرمان خدا همسرش را در مکه گذاشت، گفت: خدایا اینجا یک مشت کوه است. حتی یک پرنده، یک درخت نیست. هیچ موجودی اینجا نیست. فقط چند تا کوه است. نمی دانم این هم دلیل چیست؟ گاهی آدم دلیل چیزی را نمی داند. ولی اگر خدا گفت باید که انجام دهد. بچه را اینجا گذاشت. اسماعیل را گذاشت. ابراهیم گفت: خداحافظ و رفت. یک زن جوان و یک بچه کوچک را در بین چند کوه داغ تنها گذاشت. بچه تشنه شد. اسماعیل را گذاشت و دوید روی کوه صفا رفت. هرچه نگاه کرد درخت و پرنده ای را ندید. آثاری از آب ندید. دوید و نزد کودکش آمد. نگاه کرد و دید بچه دست و پا می زند. دلش آرام نگرفت. باز به طرف کوه صفا رفت. هاجر هفت بار این راه را دوید. کودک دست و پا می زد. الان هم حدود چهل متر است. این چهل متر مقابل آنجایی بود که بچه بود. این چهل متر را چراغ سبز روشن کرده اند. آنجا هاجر به خاطر کودکش امان نداشت. الآن حاجی ها به اینجا که می رسند امان ندارند. برای اینکه مادر آن طفل آنجا بی تاب بود. یعنی از بس که می دید بچه اش دارد از عطش دست و پا می زند، این مادر هم دست و پا می زد. اینجا آرام می رفت، اینجا دست و پا می زد. الان، چند هزار سال است که میلیون ها حاجی وقتی به اینجا می روند، می دوند و بی تابی می کنند. چرا؟ برای اینکه یک کودک تشنه ای اینجا دست و پا زد.حالا کربلا چه شد؟ بعد از آنکه مادر هفت مرتبه فاصله ی این دو کوه صفا و مروه را طی کرد، دید که از زیر انگشتان کودک آب می جوشد. آب که جوشید، اسم این آب را زمزم می گذارند. آب زمزم همان آبی است که از کنار این بچه ی کوچک جوشید و بیرون آمد. جالب این است که قرآن یک آیه قشنگی دارد. می گوید: «إِنَّ الصَّفا وَ الْمَرْوَه یَ مِنْ شَعائِرِ اللَّه» (بقره/185)صفا و مروه از شعائر خداست. هر حاجی که به آنجا می رود، باید این برنامه را هفت مرتبه اجرا کند. بعد می گوید: که خدا شاکر است. یعنی ای هاجر اگر یک زمانی سوختی ما شکر می کنیم. یعنی به حاجی ها می گوییم: که بیایند و کارهای تو را انجام بدهند. نام تو و حرکت تو را در تاریخ زنده نگه می داریم. اینکه می گوید: خدا شاکر است. سعی صفا و مروه چه کار به شاکری خدا دارد؟ یعنی این با زنده نگه داشتن و مراسم است. حرفم تمام شد.اگر قرار باشد که همه حاجی ها بروند و به خاطر یک کودک تشنه و یک مادر مضطرب، آنجا هروله کنند، هروله یعنی دست و پا بزنند. کربلا چه؟ کودک نبود؟ بود. اضطراب نبود؟ بود. مادر هیجانی نبود؟ بود. منتها آنجا هروله شد، آب جوشید. آنجا هروله شد و خون جوشید. ولی اگر مکه مهم باشد، کربلا از مکه مهم تر است. یک چیزی را هم برایتان بگویم. یک شب جلوتر از شب عید قربان، شب عرفه است. خداوند به زوارهای کربلا، قبل از زوارهای مکه لطف می کند. یعنی اول به زوارهای امام حسین نگاه می کند و بعد به زوارهای مکه توجه می کند. از این هم می شود یک چیز هایی را فهمید. قرآن درباره ابراهیم می گوید: «وَ إِذْ یَرْفَعُ إِبْراهیمُ الْقَواعِدَ» (بقره/127) «یَرْفَعُ» یعنی بالا می برد. «یَرْفَعُ إِبْراهیمُ الْقَواعِدَ» حضرت ابراهیم پایه ها را در مکه بالا برد. آیه قرآن است. در مکه ابراهیم سنگ را بالا برد. پایه را بالا برد. در کربلا امام حسین چه چیزی را بالا برد؟ علی اصغر را بالا برد. اگر بالا بردن پایه مهم است، به روی دست گرفتن علی اصغر هم مهم است. ما باید به مکه احترام بگذاریم. باید به کربلا هم احترام بگذاریم.آنهایی که رابطه آنها با اهل بیت کمرنگ است، باختند. قرآن می گوید: «فَاذْکُرُوا اللَّهَ عِنْدَ الْمَشْعَرِ الْحَرام» (بقره/198)شب معشرالحرام ذکر خدا را بکنید. عصر تاسوعا که قرار شد جنگ شود، امام حسین گفت: جنگ را فردا در عاشورا بیاندازید. برای اینکه امشب شب عاشور است و من می خواهم «انی احب الصلوه ی» (اللهوف، ص 89)نماز بخوانم. اگر شب مشعر الحرام، شب عبادت است. شب عاشورا هم شب عبادت است. حاجی ها وقتی می خواهند برگردند یک طواف به نام طواف نساء دارند. یا به قول اهل سنت طواف وداع دارند. یعنی طواف آخر می کنند و اگر حاجی آن طواف را نکند، زنش به آن حرام است و یا شوهرش به آن حرام است. طواف نساء یا طواف وداع می گویند. در مکه چیزی به نام طواف وداع داریم. طواف وداع طواف خداحافظی است. امام حسین هم یک وداع داشت. شما چه چیز در مکه می بینی که در کربلا نمی بینی. در مکه منا است. در کربلا هم قربانگاه است. در مکه کودک تشنه است. در کربلا هم کودک تشنه است. در مکه زن مضطرب است. در کربلا هم زنان مضطرب هستند. در مکه سنگ را بالا بردند که کعبه را بسازند. در کربلا هم امام حسین علی اصغر را بالا برد. در مکه آزمایش شد. در کربلا هم آزمایش شد. در مکه زن در بیابان زندگی کرد، در کربلا هم زن و بچه در بیابان زندگی کردند. در مکه نماز دو رکعتی، چهار رکعتی خوانده می شود. در کربلا هم نماز دو رکعتی، چهاررکعتی خوانده می شود. در مکه شب عید قربان، در مشعرشب عبادت است. در کربلا هم امام حسین شب عاشورا فرمود: «انی احب الصلاه ی» بیایم بین کربلا و مکه و بین ابراهیم و امام حسین مقایسه کنیم.در قرآن حدود صدها آیه برای ابراهیم و مکه آمده است. صدها آیه در قرآن، از ابراهیم و اسماعیل و کارهای ابراهیم و مکه و حج آمده است. اگر آیات زیادی را راجع به تجلیل ابراهیم و مکه هست، ما باید که حساب کربلا را هم بکنیم. منتها زمان ابراهیم قبل از نزول قرآن بوده است. اما برای امام حسین، بعد از نزول قرآن این حرکت ها شده است. اگر قرآن بعد از ماجرای کربلا می بود، حتماً آیاتی راجع به کربلا هم نازل می شد. اگر از ایثار هاجر و اسماعیل و ابراهیم و وادی خشک و تشنگی و ذبح آیاتی در قرآن نازل شد، اگر حوادث مکه آیات دارد. حوادث کربلا از حوادث مکه چیزی کم ندارد. باز یک بار دیگر بگویم، نمی خواهم بگویم که امام حسین از ابراهیم بزرگتر است. بالاتر است. من نمی دانم اما آن مقداری که عقلم می رسد. به یک کسی گفتند: معقول خواندی؟ گفت: معقول نخواندم اما عقل دارم. آن مقداری که مقایسه می کنیم، می بینیم حوادثی که در مکه واقع شد، تندتر آن و سختر آن و دلسوزتر آن در کربلا واقع شد. به همین خاطر باید که کربلا را مهم دانست.درسهایی از قرآن حجه الاسلام و المسلمین قرائتی/«والسلام علیکم و رحمه ی الله و برکاته»

منبربیست وچهارم: منظور از ذبح عظیم کیست؟

آیه: «عظیم» صفت مشبهه و به معنای بزرگ است، و گویا ریشه آن «عظم» به معنای استخوان باشد، چون بزرگی موجودات استخواندار به بزرگی استخوان آنان بستگی دارد و وقتی گفته می‌شود «عظم الشیء» یعنی بزرگ‌استخوان شد، و سپس عظمت به معنای مطلق بزرگی نقل و تعمیم داده شده است. این واژه، ابتدا در اشیای محسوس و سپس در امور اعتباری و معنوی به کار رفته است.«عظیم» از نام‌ها و صفات قرآن است: «وَلَقَدْ آتَیْنَاکَ سَبْعًا مِّنَ الْمَثَانِی وَالْقُرْآنَ الْعَظِیمَ»؛ «ما به تو سوره حمد و قرآن عظیم دادیم» (حجر// 78) .وصف قرآن شریف به «عظیم» هم به لحاظ حقیقت آن است که مرتبه‌ای از علم الهی است و هم به لحاظ اهمیتش در تکامل انسان. برخی معتقدند: علت این که خداوند قرآن را به صفت عظمت یاد کرده، این است که همه امور دین را به نحو اختصار، با بهترین نظم و تمامترین معنی، در بردارد.

حدیث: الإمام علیّ علیه السلام :سَمِعتُ رَسولَ اللّه ِ صلى الله علیه و آله یَخطُبُ یَومَ النَّحرِ ، وهُوَ یَقولُ : هذا یَومُ الثَّجِّ والعَجِّ ، والثَجُّ : ما تُهریقونَ فیهِ مِنَ الدِّماءِ ، فَمَن صَدَقَت نِیَّتُهُ کانَت أوَّلُ قَطرَةٍ لَهُ کَفّارَةً لِکُلِّ ذَنبٍ ، والعَجُّ : الدُّعاءُ ، فَعِجّوا إلَى اللّه ِ ، فَوَالَّذی نَفسُ مُحَمَّدٍ بِیَدِهِ لا یَنصَرِفُ مِن هذَا المَوضِعِ أحَدٌ إلاّ مَغفورًا لَهُ ، إلاّ صاحِبَ کَبیرَةٍ مُصِرًّا عَلَیها لا یُحَدِّثُ نَفسَهُ بِالإِقلاعِ عَنها .امام علی علیه السلام : شنیدم رسول خدا صلی الله علیه وآله روز عید قربان ، خطبه می خواند ومی فرمود : امروز ، روز «ثجّ» و«عجّ» است . ثجّ ، خون قربانی هاست که می ریزید . پس نیّت هرکس صادق باشد ، اولین قطره خونِ قربانی او کفّاره همه گناهان اوست ، و«عجّ» ، دعاست . پس به درگاه خداوند دعا کنید ، قسم به آن که جان محمّد صلی الله علیه وآله در دست اوست ، از اینجا هیچ کس بر نمی گردد ، مگر آمرزیده شود ، جز کسی که گناه کبیره انجام داده وبر آن اصرار ورزد ودر دل خود ، تصمیم بر ترک آن ندارد .کتاب «حج و عمره در قرآن و حدیث» ، صفحه 361

سیمای عید قربان: فلسفه قربانی و اقسام آن در اسلام:امام صادق(ع) درباره فلسفه قربانی کردن فرمود: «همانا قربانی گناهان صاحبش را می‌ریزد و باعث آمرزش آن‌ها می‌شود، هنگامی که اولین قطره خونش بر زمین می‌ریزد، همانا خداوند از غیب می‌داند، چه کسی از او می‌ترسد و تقوا را رعایت می‌کند.قربانی یک عبادت و از شعائر اسلام است و در مقابل دیگر عبادت‌ها از جایگاه و اهمیت خاصی برخوردار است، از نظر معنی لغوی هر آن چیزی است که وسیله تقرب و نزدیکی به خداوند متعال باشد، خواه آن چیز ذبح حیوان باشد یا دیگر صدقات، در عرف عام به آن حیوان خاص قربانی گفته می‌شود که به خاطر رضای خداوند در روزهای عید قربان مسلمانان آن را ذبح می‌کنند.ذبح قربانی جهت تقرب پروردگار از زمان آدم ابوالبشر(ع) شروع شد، وقتی که دو فرزندش هابیل و قابیل به ترتیب یک قوچ و مقداری گندم را به عنوان قربانی به بارگاه خداوندی تقدیم کردند، به دستور و روال آن زمان صاعقه‌ای از آسمان قربانی هابیل را سوزاند که این علامت قبولی بود و قربانی قابیل به حال خود باقی ماند.قربانی به عنوان شعار دین و آیین و مشروعیت آن به زمان حضرت آدم(ع) بر می‌گردد، اما وقتی که واقعه بی‌نظیر و شگفت‌انگیز حضرت ابراهیم(ع) پیش آمد که در آن واقعه ایشان برای ذبح و قربانی کردن یکتا فرزندش اسماعیل(ع) اقدام فرمود و از این امتحان الهی سربلند بیرون آمد، قربانی جایگاه و اهمیت ویژه‌ای را در ادیان سماوی کسب کرد.داستان مذکور در سوره صافات قرآن مجید آمده است، در این آیات آمده است: «ققَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْیا إِنَّا کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنینَ إِنَّ هذا لَهُوَ الْبَلاءُ الْمُبینُ وَ فَدَیْناهُ بِذِبْحٍ عَظیمٍ»، او را ندا دادیم که ای ابراهیم! رؤیای خود را حقیقت بخشیدی و ما نیکوکاران را چنین پاداش می‌دهیم، راستی که این همان آزمایش آشکار بود و او را در ازای قربانی بزرگی باز رهانیدیم، برای اینکه برنامه ابراهیم(ع) ناتمام نماند، خداوند قوچی بزرگ فرستاد تا قربانی کند و سنتی برای آیندگان در مراسم حج و سرزمین منا از خود بگذارد.

احکام قربانی کردن: در اسلام قربانی به چند جهت انجام می‌شود:نوع اول قربانی که در مراسم حج واجب می‌شود و هر حاجی باید با شرایط خاص گوسفند یا شتر یا گاوی را قربانی کند.نوع دوم مربوط به کفارات حج است که برای کفاره برخی از اعمال که در حال احرام انجام داده‌اند، باید قربانی کنند.نوع سوم قربانی که بر اساس نذر واجب می‌شود یعنی نذر می‌کند که اگر بیمار شفا یافت، گوسفند یا گاو یا شتری را قربانی کند.اما نوعی از قربانی نیز وجود دارد و آن نوع مستحبی آن است، توضیح اینکه در روز عید قربان هر سال چه برای حاجی و چه غیر حاجی چه در منی و چه در شهرها، مستحب است گوسفند قربانی کنند که آن را در کلام عرب اضحیه می‌گویند و بر استحباب آن در شرع مقدس تأکید شده، به طوری که بعضی از فقها آن را واجب دانسته و خداوند آن قرض را یقیناً ادا می‌کند و شرایط آن هم همان شرایط قربانی واجب است.روزهای اضحیه برای کسی که در منا باشد، چهار روز که اول آن عید قربان است و برای کسی که در شهرها باشد سه روز است.(نوعی از قربانی مستحب نیز برای کودکی که تازه به دنیا آمده انجام می‌شود که عقیقه نام دارد و بر آن تأکید فراوان شده است، در آیه 107 سوره صافّات آمده است «وَفَدَیْنَاهُ بِذِبْحٍ عَظِیمٍ» که منظور از فدیناه این است که چیزی به عنوان بلاگردان و دفع ضرر از شخص یا از چیز دیگر قرار داده شود و لذا کفاره‌ای را که بعضی از بیماران، به جای روزه می‌دهند، فدیه نامیده می‌شود.بنابراین می‌توان این گونه برای انواع قربانی‌ها توجیه کرد که:اولاً برای شخصی که قربانی می‌کند، رفع بلا و دفع ضرر از مال و جانش است.ثانیاً این قربانی‌ها همان طور که از نامش پیداست، انسان را به خدا نزدیک می‌کند، چنان چه در آیه 37 سوره حج آمده که گوشت و خون قربانی به خدا نمی‌رسد، اما تقوای شما به خدا می‌رسد و این همان تقرّبی است که از قربانی نزد خداوند متعال نصیب شخص می‌شود.ثالثاً روایتی آمده است که: ابی‌بصیر از امام صادق(ع) نقل می‌کند که از حضرت پرسیدم: علت قربانی کردن چیست؟ فرمود همانا قربانی گناهان صاحبش را می‌ریزد و باعث آمرزش آن‌ها می‌شود، هنگامی که اولین قطره خونش بر زمین می‌ریزد، همانا خداوند از غیب می‌داند، چه کسی از او می‌ترسد و تقوا را رعایت می‌کند.رابعاً در حدیثی از امام باقر(ع) می خوانیم: «إِنَّ الله عَزَّ وَجَلَّ یُحِبُّ إِطْعَامَ الطَّعَامِ وَإِرَاقَةَ الدِّمَاءِ»، خداوند عزوجل قربانی کردن و طعام دادن را دوست دارد.(یعنی علاوه بر خواصی که برای صاحب قربانی دارد، دیگران نیز از گوشت قربانی بهره می‌برند و از گوشت قربانی فقرا و مساکین و کسانی که تمکن مالی برای خرید گوشت را ندارند، از آن بهره‌مند می‌شوند، ضمن اینکه اگر کسی از مال خود توانست بگذرد، شاید بتواند و آمادگی پیدا کند که از بدن و جان هم مایه بگذارد.

قربانی درکربلا: منظور از ذبح عظیم کیست؟ذبح عظیم، لغتاً یعنی ذبیح یا مذبوح بزرگ و بزرگوار. این ترکیب وصفی یک بار در قرآن مجید به کار رفته است:« وفدیناه بذبح عظیم؛ «به عوض او، ذبح عظیمی را پذیرفتیم.»در داستان حضرت ابراهیم‌ که در خواب دید باید فرزندش اسماعیل را قربانی کند، در قرآن مجید در سوره صافّات گفته شده است: هنگامی که با او به مقام سعی و کوشش رسید، گفت: «پسرم! من در خواب دیدم که تو را ذبح می‌کنم، نظر تو چیست؟» گفت «پدرم! هر چه دستور داری اجرا کن، به خواست خدا مرا از صابران خواهی یافت،هنگامی که هر دو تسلیم شدند و ابراهیم جبین او را بر خاک نهاد،او را ندا دادیم که: ای ابراهیم!آن رؤیا را تحقق بخشیدی (و به مأموریت خود عمل کردی)!» ما این گونه، نیکوکاران را جزا می‌دهیم!این مسلما همان امتحان آشکار است!ما ذبح عظیمی را فدای او کردیم،و نام نیک او را در امتهای بعد باقی نهادیم»!غالب مفسّران شیعه و اهل‌سنّت در این جا گفته‌اند که مراد از «ذبح عظیم»، «کبش» (قوچ) است و به گفته علاّمه طباطبایی چون این ذبح به امر الهی است «عظیم» نامیده شده است؛ وگرنه خود ذبح، فی نفسه عظیم نبوده است.بعضی از مفسران شیعه از جمله ملا محسن فیض کاشانی در تفسیر صافی، سید هاشم بحرانی در تفسیر برهان، حویزی در تفسیر نور الثقلین، و مرحوم مجلسی در بحار الانوار، طبق حدیثی که در عیون اخبار الرّضا روایت شده است، نقل کرده‌اند که در این جا مراد از «ذبح عظیم» حضرت امام حسین( علیه السلام) است که از ذریه ابراهیم‌( علیه السلام) است و او قربانی عظیمی بود که جانشین ذبح اسماعیل قرار گرفت. ترجمه حدیث از این قرار است: «عبد‌الواحد بن محمد بن عبدوس نیشابوری که در نیشابور عطار بود، در سال 352 نقل کرد که گفت این حدیث را از محمد بن علی بن قتیبه نیشابوری شنیدم که او نیز از فضل بن شاذان شنیده بود که گفت شنیدم از حضرت رضا( علیه السلام) که می‌فرمود: چون خداوند به حضرت ابراهیم‌ دستور داد که به جای ذبح اسماعیل، قوچی که فرستاده بود، ذبح کند، ابراهیم‌ در دل آرزو کرد که کاش فرزندش اسماعیل را به دست خود قربان کرده بود و امر به ذبح قوچ به او نشده بود، تا دلش همچون دل پدری که فرزندش را ذبح کرده به درد آید و سزاوار والاترین درجات اهل ثواب که در مصائب صبر می‌کنند، بگردد. خداوند ـ عزّوجلّ ـ به او وحی کرد که ای ابراهیم محبوب‌ترین خلق من نزد تو کیست؟ گفت: یا رب هیچ آفریده‌ای از آفریدگانت برای من محبوب‌تر از حبیبت محمّد( صلی الله علیه و آله و سلم)‌ نیست. خداوند وحی کرد که یا ابراهیم آیا او عزیزتر است یا خودت؟ پاسخ داد:او عزیزتر است. خداوند پرسید: فرزند او برای تو عزیزتر است یا فرزند خودت؟ پاسخ داد: فرزند او. فرمود: قربانی شدن فرزند او به‌ظلم و ناحق به دست دشمنانش بیش تر دل تو را به درد می‌آورد یا کشته شدن فرزندت به دست خودت در راه طاعت من؟ پاسخ داد: قربانی شدن او به دست دشمنانش برایم دل آزارتر است. خداوند فرمود: ای ابراهیم گروهی که گمان می‌کنند که از امّت محمّد(صلی الله علیه و آله و سلم) هستند، فرزندش حسین( علیه السلام) را بعد از او از سر ظلم و عدوات می‌کشند؛ همچنان که گوسفندی را بکشند و با این کار، مستوجب غضب من می‌شوند. ابراهیم از این سخن بی‌تاب شد و دلش به درد آمد و اشک به دیدگان آورد. خداوند بار دیگر به او وحی کرد که ای ابراهیم، جزعِ تو را بر فرزندت ـ اگر او را کشته بودی ـ با جزعت برحسین( علیه السلام) و قتل او، فدیه و معاوضه می‌کنم، و برای تو رفیع‌ترین درجاتی که ثواب صبر بر مصائب است، قرار می‌دهم، و این همان است که فرمود: وفدیناه بذبح عظیم.بنابراین طبق نقل برخی از روایات و مفسرین مراد از ذبح عظیم در آیه107سوره صافات امام حسین ( علیه السلام) است که در صحرای کربلا در روز عاشورا به شهادت رسید. برگرفته از منابع زیر: ملامحسن فیض کاشانی، تفسیر صافی. حویزی، نور الثقلین. بحرانی،البرهان فی علوم القرآن. علامه مجلسی، بحارالانوار، ج 12، ص 5ـ 124. عیون أخبار الرضا علیه السلام، ج‏1، ص209.

منبربیست وپنجم: «ذبح عظیم» به چه معناست؟

آیه: وَقُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی لَمْ یَتَّخِذْ وَلَدًا وَلَمْ یَکُنْ لَهُ شَرِیکٌ فِی الْمُلْکِ وَلَمْ یَکُنْ لَهُ وَلِیٌّ مِنَ الذُّلِّ ۖ وَکَبِّرْهُ تَکْبِیرًاو بگو: ستایش مخصوص خداست که نه هرگز فرزندی برگرفته و نه شریکی در ملک خود دارد و نه هرگز عزت و اقتدار او را نقصی رسد که به دوست و مددکاری نیازمند شود، و پیوسته ذات الهی را به بزرگترین اوصاف کمال ستایش کن. آیه 111 سوره اسراء

حدیث: الإمام علیّ (ع) خطب یوم الأضحى ، فکبّر و قال ـ :الله أکبر ، الله أکبر ، لا إله إلاّ الله و الله أکبر ، الله أکبر ، و لله الحمد ، الله أکبر على ما هدانا ، و له الشکرامام على علیه السلام ـ در سخنرانى روز عید قربان، پس از تکبیر ـ :خدا بزرگ است. خدا بزرگ است. خدایى جز خداى یگانه نیست. خدا بزرگ است. خدا بزرگ است. سپاس، از آنِ خداست. خدا بزرگ است بر آنچه که ما را هدایت کرد و شکر براى اوست، به خاطر آنچه که ما را بدان مبتلا ساخت. سپاس، از آنِ خداست براى آنچه که از چارپایان اهلى به ما روزى کرد.کتاب «موسوعه امام علی بن ابیطالب علیه السلام فارسی جلد9»  ، صفحه 355

سیمای عید قربان: بین اسطوره، عرفان، و فرهنگ همواره پیوندها و اشتراکاتی گسترده وجود داشته است. آیین قربانی کردن که قدمتی به درازای حیات بشریت دارد، یکی از این اشتراکات است.تغییرات گسترده در عصر حاضر باعث شده است که نگرش و بینش بشریت نسبت به مفاهیم کلی چون هستی، خدا، انسان و زندگی از پایه دگرگون شود. آنچه که روزگاریاز جمله باورهای ارزشمند نیاکان محسوب می‌شد، امروزه یا کارکرد خود را از دست داده‌ و یا به‌طور‌کلی، به فراموشی سپرده شده است؛ در‌حالی‌که بشر از دیرباز تا کنون، همواره با مفاهیمی چون خودشناسی، خداشناسی و هستی‌شناسی مواجه بوده و مهمترین خواسته او کسب آگاهی از ماورای هستی، درک مفهوم حیات و ارتباط با خالق و ناظم کائنات بوده است. برای جست‌وجوگر حقیقت که پیوسته در ماه و خورشید و ابر و باد و سنگ و کلوخ در پی خدای خود بود، این ارتباط هرگز برقرار نمی‌شد، مگر به واسطه ابزاریبرای تقرب.آیین قربانی کردن عمری به درازای حیات بشریت دارد.بر اساس تحقیقاتی که درباره پیشینه ادیان صورت گرفته است، اولین راهکار بشر برای تقرب به خدایان، قربانی کردن بوده است. این آیین که در تمام ادیان ریشه دارد، نخستین‌بار توسط هابیل و قابیل که از اولین مخلوقات انسانی خداوند بودند، به اجرا درآمد.قربان در لفظ، به معنی نزدیکی و تقرب است و در تبیین اصطلاح آن آمده است: «قربان: عید اضحی، گوسفند‌کشان، روز دهم ذی‌حجة‌الحرام است. یکی از روزهای بزرگ و اعیاد باعظمت اسلامی است. در این روز، حاجیان در منی، نزدیک مکه، گوسفند قربانی می‌کنند.» (دهخدا 1373: ذیل واژه «قربان»)آیین قربانی که گویا در تمام ادیان وجود داشته است و اکنون نیز کمابیش وجود دارد، برای مسلمانان، همان آیین ابراهیمی است که یادآور خاطره ذبح اسماعیل فی‌سبیل الله است. امروزه این عبادت دیرینه از معنا و مفهوم واقعی خود فاصله گرفته است و در اجرای آن، اغلب به حفظ آداب ظاهری بسنده می‌شود.

احکام قربانی کردن: موارد استحبابی قربانی کردن حیوان فراوان است. در سه مورد تاکید زیادی شده است:

1- عقیقه فرزند: وقتی بچه به دنیا می آید مستحب است در روز هفتم گوسفندی یا شتر و گاوی را به شکرانه خداوند ذبح نماید و گوشت آن را پخته به فقرا و اهالی محل بدهد.

2- موقع بازگشت از حج: اگر کسی موفق به زیارت خانه خداوند و انجام اعمال مناسک حج گردید است به شکرانه توفیق زیارت بیت الله الحرام, مستحب است هنگام رسیدن به خانه گوسفند یا حیوانی دیگری را ذبح نمایند. و گوشت آن را به مصرف همسایگان و فقیران برسانند.

3- ساخت یا خرید خانه: برای ساخت یا خرید خانه مستحب است ولیمه بدهد که بهترین آن است گوسفند یا حیوانی مثل گاو و شتر را ذبح نماید و گوشت آن را پخته و به مصرف مدعوین برساند.موارد دیگر نیز فراوان است اصل عمل قربانی یا ذبح گوسفند به منظور اطعام مهمانان یا فقیران مستحب است بنابراین اگر کسی توان مالی خوبی دارد می تواند هر روز گوسفندی را ذبح و برای فقیران و نیز خویشان خود مصرف نماید.بنابراین اصل عمل قربانی نه تنها در اسلام تجویز شده است بلکه تاکیدی زیادی روی آن صورت گرفته است. معنای قربانی این است که انسان به وسیله ذبح گوسفند گاو و شتر و نیز در صورت عدم تمکین, مرغ، خود را به خدا نزدیک نماید. زیرا دست از مال شستن و در راه خداوند از تعلقات دنیوی دست برداشتن خود توفیقی بزرگ برای تقرب به حق است.در روایتی از امام صادق علیه السلام در پنج مورد ولیمه را مستحب دانسته است:در عروسی, در تولد فرزند , در وقت ختنه بچه , در خرید خانه و در بازگشت از حج.(وسائل الشیعه, ج 14 , ابواب مقدمات نکاح, باب 40 , حدیث 5 )در خصوص عقیقه (ذبح گوسفند در روز هفتم ولادت نوزاد ) نیز تاکید زیادی صورت گرفته است. به گونه ای که اگر در همان روز انجام نشود هر زمانی که قدرت مالی پیدا کرد باید عقیقه انجام شود. حتی اگر پدر از این کار عاجز باشد لازم است خود شخص در صورت قدرت مالی برای خودش عقیقه نماید.

قربانی درکربلا: «ذبح عظیم» به چه معناست؟آیه «وَ فَدَیْناهُ بِذِبْحٍ عَظیمٍ» در سوره صافات است (آیه 107). ظاهر آیه بیان می دارد که اسماعیل ذبح نشد بلکه با ذبحی عظیم جایگزین شد. بنابر اخبار رسیده، قوچی از بهشت نازل شد و ابراهیم آن را به جای اسماعیل ذبح کرد تا رؤیایش به حقیقت بپیوندد.تلاشهای زیادی برای تفسیر و تبیین ذبح عظیم شده است:

1-مراد از" ذبح عظیم" بزرگى جثه قوچ نیست، بلکه عظمت داشت چون از ناحیه خدا آمد و خداى تعالى آن را عوض اسماعیل قرار داد ( ترجمه المیزان، ج‏17، ص: 232)

2-برخی ذبح عظیم را به امام حسین و فرزندان و یارانش تعبیر کرده اند که در پاسخ به رؤیای صادقه از جدش رسول الله (که فرمود: أخرج إلی العراق إنّ الله شاء أن یراک قتیلاً) بود.

3- عظمت ذبح عظیم نمی تواند بی ارتباط با استعمال این واژه ها در قرآن باشد و باید دیگر کاربردهای «عظیم» در قرآن را نیز تحلیل کنیم.

4- اگر ذبح عظیم استعاره ای از کاری باشد که ابراهیم و اسماعیل انجام دادند، لازم است رابطه متناظری بین گزارش کار آنها و بین استعاره برقرار باشد.

5- به نظرم، «عظمت» ذبح به عظمت کشته شدن علی اکبر و علی اصغر (پسران امام حسین) در روز عاشورا و در کربلای سال 61 هجری قمری اشاره دارد و «ذبح عظیم» همان علی اکبر بود زیرا خدا صفت عظیم را برای توصیف اخلاق پیامبر به کار برده (إنّک لعلی خُلُقٍ عظیم) آمده و امام حسین نیز هنگام حرکت علی اکبر به سوی کارزار، وی را اشبه الناس به پیامبر توصیف کرد در اخلاق و طرز سخن گفتن و آفرینش. اما این استعاره برای علی اکبر دوام نداشت و با شهادت شیرخوار در آغوش پدر، به کسی دیگر رسید: «ذبح عظیم» به دریده شدن سر علی اصغر (عبدالله الرضیع) با تیر سه شعبه اشاره دارد که به خاطر عظمت این ذبح، خونی که امام حسین از گلوی بریده شیرخوارش به آسمان پاشید (که برای علی اکبر هم چنین نکرد)، به زمین برنگشت تا در عرش آشیان بگیرد.  رابطه پدر و فرزندی بین امام حسین و علی اصغر بود همانند رابطه پدر و فرزندی بین ابراهیم و اسماعیل.  رؤیایی صادقه دیده شد که وحی بود: خواب دیدن ابراهیم از ذبح کردن اسماعیل (إِنِّی أَرى‏ فِی الْمَنامِ أَنِّی أَذْبَحُکَ، صافات: 102) و خواب دیدن امام حسین از پیامبر (که خدا خواسته تو را کشته ببیند).   هم امام حسین و هم ابراهیم همان چیزی را خواستند که مشیت الهی بود (وَ ما تَشاؤُنَ إِلاَّ أَنْ یَشاءَ اللَّهُ، سوره انسان آیه 30 و سوره تکویر آیه 29)

6- البته تفاوتهایی نیز هست:امام حسین برتر از ابراهیم بود: همان چیزی را می خواست که مشیت الهی بود: و ما تشاؤون الا أن یشاء الله.فرزند امام حسین برتر از فرزند ابراهیم بود: هم علی اکبر ممسوس فی ذات الله بود و هم اشبه الناس برسول الله خلقا و خُلقا و منطقا بود. (خدا به پیامبر می فرماید: إنّک لعلی خُلُقٍ عظیم)، خون علی اصغر به زمین برنگشت.منت کشی امام حسین از لشگریان برای آب دادن به شیرخوار (مُنّوا علی ابن المصطفی، ان لم ترحمونی فارحموا هذا الطفل اما ترونه کیف یتلظی عطشا) فراتر از خواب رسول الله بود، پس کشته شدن شیرخوار منتی بر خداوند شده است.  کار امام حسین بالاتر از کار ابراهیم بود زیرا اسماعیل ذبح نشد اما علی اصغر و علی اکبر ذبح شدند و منتی بر خداوند گشتند.شهادت امام حسین مهمتر از قسم خداوند به مکه و بلد حرام است: در سوره بلد می خوانیم: لا اقسم بهذا البلد و أنت حلّ بهذا البلد و والد و ما ولد: در ظاهر به شهر مکه و بیرون راندن پیامبر از آن اشاره دارد که پدر امت بود، در باطن به ابراهیم و اسماعیل اشاره دارد که فرزندش را به این شهر حلال(ذبح) کرد، در واقع به امام حسین و فرزندانش بر می گردد که خونشان در مکه حلال شده بود اما بر خداوند منت گذاشتند و از حرم وی خارج شدند تا حرمت آن از بین نرود ولی منجر به ذبح علی اکبر و علی اصغر شد. از طرف دیگر، قسم به مکه عظیم است اما چون اینان رانده شده اند، خدا چنین قسمی نمی خورد زیرا اینها عظیم ترند از مکه.حافظ در غزل شماره 145 خود چنین آورده است:مرید پیر مغانم ز من مرنج ای شیخ/چرا که وعده تو کردی و او به جا آورد/گویند حافظ خود به خواب واعظی به نام سید ضیاءالدین درّی درآمد و رمز از راز این بیت برداشت: پیرمغان امام حسین و شیخ ابراهیم بودند (روح مجرد، یادنامه حاج سید هاشم حداد، سید محمد حسین حسینی تهرانی، ص 483 و 484 ).

منبربیست وششم: گریه بر امام حسین محور خلیل الله بودن حضرت ابراهیم است

آیه: مَنْ أَحْسَنُ دِینًا مِمَّنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَهُوَ مُحْسِنٌ وَاتَّبَعَ مِلَّةَ إِبْرَاهِیمَ حَنِیفًا ۗ وَاتَّخَذَ اللَّهُ إِبْرَاهِیمَ خَلِیلًادین چه کس بهتر از آن کسی است که خود را تسلیم (حکم) خدا نموده و هم نیکوکار است و پیروی از آیین ابراهیم حنیف نموده؟! آن ابراهیمی که خدا او را به مقام دوستی خود برگزیده است. آیه 125 سوره نساء

حدیث: الإمام زین العابدین علیه السلام ـ مِن دُعائِهِ یَومَ الأَضحى ویَومَ الجُمُعَةِ ـ :اللّهُمَّ هذا یَومٌ مُبارَکٌ مَیمونٌ ، وَالمُسلِمونَ فیهِ مُجتَمِعونَ فی أقطارِ أرضِکَ ، یَشهَدُ السّائِلُ مِنهُم وَالطّالِبُ وَالرّاغِبُ وَالرّاهِبُ ، وأنتَ النّاظِرُ فی حَوائِجِهِم .امام زین العابدین علیه السلام ـ در ضمن دعایش در روز عید قربان و روز جمعه ـ :پروردگارا! این روز، روزى بابرکت و خجسته است و مسلمانان در این روز، از اطراف زمین تو گرد آمده اند. خواهنده ، جوینده ، امیدوار و بیمناک، همه حاضرند و تو، به نیازهایشان مى نگرى.کتاب «خیر و برکت از نگاه قرآن و حدیث» ، صفحه 519

سیمای عید قربان: قربانی در اسطوره‌ها:از دیدگاه اسطوره‌شناسی، اولین قربانی گاو نخستین است. به دنبال کشته شدن گاو نخستین که مقدس شمرده می‌شد، ذبح چارپایان به‌خصوص قربانی کردن گاوها به‌منظوریادآوری آن اتفاق مرسوم شد و به شکل یک آیین درآمد.در دوران آمیختگی و تکوین اساطیری و در بحبوحه کشاکش و ستیز و جنگ میان اهورامزدا و اهریمن در گستره اساطیر مشترک مزدیسنی، زرتشتی، زروانی، میترایی و مانوی، هنگامی که اهورامزدا گاو نخستین و انسان نخستین، را می‌آفریند، بر اثر بدخواهی و زیانکاری و حمله اهریمن و دیوان، هم گاو نخستین می‌میرد - که از جزء‌جزء اندام‌ها و وابسته‌های پیکرش آفرینش اورمزدی شکل می‌یابد و حیات جمادی و جانوری و طبیعیمتوکن می‌گردد - و هم انسان نخستین پس از مرگ از نطفه و اندامش حیات انسانی به منصه ظهور می‌رسد. آشکار است که قربانی گاو تکرار نمادینی است برای تذکار آن خاطره و نوعی جادوی تقلیدی برای حاصلخیزی و باروری. (رضی 1381: 38)پس از اینکه اولین قربانی‌ها صورت گرفتند و این امر به شکل یک آیین متداول گردید، دگرگونی‌ها و تغییرات آن نیز آغاز شد. مردمان قبایل گذشته برای قربانی تقدس بسیاری قائل بودند. آنان با مناسک و ترتیبی ویژه و حساب‌شده، در روزهای مشخصی از سال، این فریضه را به‌جا می‌آوردند. در دیرزمانی، قربانی در میان ملل، به‌قدری اهمیت و ارزش پیدا کرد که دیگر قربانی کردن گاو و گوسفند و پرندگان کافی به نظر نمی‌رسیدو قربانی کردن انسان هم به این مجموعه اضافه شد. بی‌شک در راستای به‌گزین کردن یک قربانیبرای خوشامد خدایان، هیچ چیز نمی‌توانست بهتر از خود انسان باشد که اشرف مخلوقات و سرآمد همه هستی‌یافتگان به شمار می‌آمد؛ از این‌‌رو، قربانی کردن انسان برای جذب نیروی خدایان و دفع مقدرات شوم و نیز ایمن ماندن از مکر اهریمنان، به شکل امری عادی و فراگیر متداول گردید. صرف نظر از غذاها و میوه‌ها و جواهراتی که به معابد خدایان آورده می‌شد و نیز حیواناتی که به‌منظور تشرف قربانی می‌شدند، انسان داوطلبانه حاضر ‌شد که با مباح نمودن خون خود، قبیله‌ای را که از خشم خدایان و مکر شیاطین به هراس افتاده بود، رهایی بخشد و در برابر نیزه‌ها و شمشیرهایی که او را هدف قرار داده بودند، با میل و رغبت سر فرود آورد. قربانیان برای جلب نظر خدایان، اغلب از میان مردان سرآمد قبیله و گاهی هم کودکان بی‌گناه برگزیده می‌شدند تا سرنوشت شوم آن تبار را به رضایت و امید مبدّل سازند.اسطوره‌ها نشان داده‌اند که اقوام و قبایل سرزمین‌هایمختلف به قربانی کردن معتقد بودند و این عمل را به جا می‌آورند. پایبندی برخیاقوام به این سنت چنان بود که گاهی بهترین و تنهاترین راهگشای مشکلات آنان به نظر می‌رسید؛ به طوری‌که گاهی پادشاهی که مملکت خود را در خطر نابودی می‌دید، برای دفع مقدرات شوم، فرزند پسر خود را که بنابر سنت‌ها می‌توانست جانشین او باشد، قربانی می‌کرد. عقیده پیشینیان در باب قربانی کردن این بود که خون نشانه حیات است؛ پس ریختن خون و جاری ساختن آن نشانه روان بودن و در جریان بودن زندگی به شمار می‌آمد؛ همچنین این باور وجود داشت که خون قربانی می‌تواند موجب باروری زمین گردد.قربانی کردن در اسطوره‌ها و افسانه‌ها، هم برای خدایان صورت می‌گرفت و هم برای شیاطین. در مورد اول، هدف جلب رضایت بود و در مورد دوم، که عقیدهغالب‌تری به نظر می‌رسد، آرام ساختن شیاطین و دور کردن غضب آنان. با این طرز تفکر، ترحم شیاطین زمانی کسب می‌شد که قربانیان مظلوم‌ترین و معصوم‌ترین افراد باشند؛ لذا بهترین گزینه در بسیاری موارد، اطفال و کودکان بودند. گاهی تعداد این قربانیان در یک مراسم به هزار نفر هم می‌رسیده است که با آدابیخاص و حتی با شادی و هلهله قربانی می‌شدند و اعتراضی هم بر آن وارد نمی‌شد.آزتک‌ها اولین کسانی بودند که به قربانی کردن انسان روی آوردند. پس از آنها اقوامی که در محل اسپانیای امروزی سکونت داشتند و نیز بومیان قاره امریکا نشانه‌هایی از قربانی کردن انسان را از خود به جای گذاشته‌اند.(ر.ک. مصطفوی:1369) زمانیبه جای قربانی انسان و یا موجود زنده دیگری، انواع خوردنی‌ها و آشامیدنی‌‎ها به درگاه خدایانتقدیم می‌شد. پیشکش کردن انواع گوشت‌ها، میوه‌ها، شربت‌ها و... به اماکن مقدس برای این بود که خدایان از این مواد تغذیه کنند؛ چراکه بشر در ابتدا تصوری انسان‌گونه از خدا داشت. قربانی کردن انسان، حیوان و یا تقدیم خوردنیبه جای آنها، همواره در اسطوره‌ها در کنار یکدیگر وجود دارند و مشخص کردن توالی آنها شاید چندان دقیق نباشد.ملل شرق که رسوم مذهبی معقول‌تر و نزدیک‌تری به باورهای امروزیداشتند، اغلب چارپایانیا پرندگان را برای قربانیکردن برمی‌گزیدند.در آیین میترایی و آیین‌های همانند در ایران باستان، قربانی کردن چارپایانیکی از مراسم اصلی بود. به موجب سرود اوستایی مهریشت، برای بغ‌مهر گاو و گوسفند در شمارهایی بسیار قربانی می‌شد. به موجب همین سرود، بغ را قربانی از پرندگان نیز بسیار خوش می‌آمد. در آیین میترایی نیز که میان سده‌های اول پیش از میلاد تا سده‌های پنجم میلادی می‌رفت تا جهان‌شمول شود، قربانی چارپایان و همچنین پرندگان و فدیه‌ها و نذور و زَور (zavr)یا پراهوم، که شراب هوم بود، رواج داشت.

احکام قربانی کردن: شرایط حیوان قربانی:

١ – مصداق قربانی:سؤال: آیا در قربانی، کمتر از گوسفند مانند پرندگان هم ممکن است؟جواب: مصداق قربانی گوسفند یا بزرگتر از آن است.

٢ – ذبح گوسفندی که تخمهایش را تابیده اند:سؤال: آیا حکم گوسفندى که تخمهاى آن را کوبیده اند، با گوسفندى که تخمهایش را تابیده اند یکى است؟جواب: احتیاط واجب آن است که تابیده نباشد

٣ – ذبح گوسفندی که تخمهایش را کوبیده اند:سؤال: در صورت عدم دسترسى به گوسفند سالم، آیا مى توان گوسفندى را که تخمهایش را کوبیده اند ذبح کرد؟جواب: در هر صورت کفایت مى کند; چه دسترسى به گوسفند سالم داشته باشد، یا نه.

٤ – تحقیق در مورد وجود شرایط حیوان قربانی:سؤال: آیا تحقیق براى اطمینان از وجود شرایط در قربانى لازم است؟جواب: در صفات پنهانى حیوان مى توان به قول فروشنده ظاهر الصلاح قناعت کرد، و شیعه بودن او شرط نیست کافى است مسلمان باشد.

٥ – آگاهی از سن کم قربانی پس از ذبح:سؤال: اگر حاجى پس از ذبح و انجام بقیّه اعمال حج، یا قبل از آن، متوجّه شود سنّ قربانى کمتر از مقدار لازم بوده، چه وظیفه اى دارد؟جواب: احتیاط واجب آن است که قربانى دیگرى کند.

٦ – ذبح قربانی با کاردهای استیل:سؤال: ذبح با کاردهاى استیل، که معلوم نیست از آهن است یا فلزّات دیگر، چه حکمى دارد؟جواب: ذبح در حج و غیر حج با هر فلز برنده اى صحیح است.

٧ – جدا کردن سر حیوان قبل از مرگ کامل آن:سؤال: هرگاه پس از بریدن رگهاى چهارگانه، و در حالى که حیوان هنوز زنده است، گردن او را قطع کنیم، چه صورتى دارد؟جواب: این کار حرام نیست; ولى بهتر است بگذارید روح از بدن حیوان برود، بعد سر او را جدا کنید.

٨ – پشت به قبله شدن حیوان پس از قطع رگهای چهارگانه:سؤال: هرگاه پس از قطع رگهاى چهارگانه حیوان را رها کنند، و خود به خود پشت به قبله شود و جان دهد، یا بعد از قطع رگهایى مذکور و قبل از جان دادن، حیوان را روى بقیّه اجساد حیوانات ذبح شده رها کنند، و در اثر این کار حیوان از قبله منحرف شود و در آن حال جان دهد، حکمش چیست؟جواب: رو به قبله بودن در حال قطع رگهاى چهارگانه کافى است، و پس از آن لازم نیست.

٩ – قربانی نکردن با علم به تلف شدن گوشت قربانی:سؤال: شخصى با این عقیده که: «گوشت قربانى تلف مى گردد، و مورد استفاده قرار نمى گیرد» قربانى را ترک نموده، سپس تقصیر کرده، و به دنبال آن بقیّه اعمال حج را انجام داده است. اکنون وظیفه اش چیست؟جواب: حجّ او صحیح است; ولى اگر قربانى در منى از بین مى رود و قابل استفاده نیست، باید پول آن را کنار بگذارد و در ماه ذى الحجّه همان سال، و اگر نتوانست در سال بعد در ایّام تشریق (دهم و یازدهم و دوازدهم ذى الحجّه) در شهر خودش قربانى کند.

١٠ – تطهیر لباس احرام کسی که به نیابت از دیگران قربانی می کند:سؤال: گاه لباس احرام به هنگام ذبح قربانى آلوده به خون مى شود، آیا مى توانیم تا هنگامى که به نیابت از دیگران ذبح مى کنیم در این لباس نجس بمانیم؟جواب: در صورت امکان باید لباس احرامتان را تطهیر کنید، و اگر مشکل است به بعد موکول مى کنید

قربانی درکربلا: گریه بر امام حسین محور خلیل الله بودن حضرت ابراهیم است:درخواست های حضرت اسماعیل(ع) در قرآن به شگفتی این جریان افزوده است چنانچه که تمام این در خواست ها به نحوی است که مانع از انجام رسالت حضرت ابراهیم نباشد؛ این در حالی است که تاریخ گواه داه است که وقتی حضرت هاجر(س) از این جریان مطلع شد و به چشمان خود شاهد سرخی باقی مانده بر گلوی حضرت اسماعیل(ع) بود به بیماری مبتلا شد که بر اثر آن 7 روز بعد وفات فرمودند.در این روایت، امام رضا (ع) فرموده‌اند که«حضرت ابراهیم(ع) بعد از ذبح گوسفند می‌نشیند و اندکی ناراحت می‌شود که چرا من با دست خودم فرزندم را ذبح نکرده‌ام تا به ثواب پدری برسم که با دست‌ خویش فرزندش را ذبح کرده است؛ این خواست حضرت بر این اساس بوده است ک به هر حال انجام اوامر الهی آن هم این امر بزرگ، ثواب عظیمی دارد.»در ادامه روایت از سوی امام رضا(ع) نقل شده است که«در این هنگام خداوند به حضرت ابراهیم وحی می‌کند یا ابراهیم کدام خلق از خلایقم در نزد تو مجبوب‌تر است. حضرت ابراهیم (ع) بیان می‌کند خدایا هیچ خلقی از خلق تو محبوب‌تر از پیامبر آخرین نیست و من محمد(ص) را بیشتر دوست دارم.»امام رضا در ادامه روایت فرموده اند«زمانی که دوباره بر حضرت ابراهیم(ع) وحی می‌شود که آیا خودت را بیشتر دوست داری یا پیامبر آخرالزمان را؛ ابراهیم (ع) می‌فرماید خداوندا پیامبر آخرالزمان از خودم نزد خودم محبوب‌تر است و من او را بیشتر دوست دارم. باز خداوند متعال سؤال می‌کند آیا فرزند او برای تو محبو‌ب‌تر است با فرزند خودت، بیان می‌کند: فرزند پیغمبر آخرالزمان را بیشتر دوست دارم. سپس پروردگار می‌پرسد: آیا فرزند پیامبر آخرالزمان را از روی ظلم بکشند، سخت‌تر است یا فرزند خودت، به دست خودت و در راه اطاعت من»در ادامه روایت فضل بن شاذان نقل کرده است که امام رضا(ع) فرمود «در این هنگام خداوند متعال خبری به ابراهیم (ع) می‌دهد که فرزند پیامبر آخرالزمان را عده‌ای که، گمان می‌کنند از امت پیغمبر هستند فرزندش را به نام حسین(ع) ظالمانه می‌کشند همان‌طور که تو این قوچ را ذبح کردی همان‌‌طور فرزند پیامبر آخرالزمان، آن هم ظلماً و نه در راه اطاعت من، ذبح می‌شود. از این رو ابراهیم(ع) ناراحت شده و شروع به گریستن می‌کند»نقل شده است که امام رضا(ع) در این لحظه گریسته و فرمودند «خداوند متعال با دیدن اشک‌های حضرت ابراهیم، می‌فرماید یا ابراهیم به خاطر اشکی که برای ذبح فرزند پیامبر آخرالزمان برای حسین ریختی و نثار کردی ما ثواب پدری که با دست خویش فرزندش را ذبح می‌کند را به تو خواهیم داد» بنابراین گریه بر امام حسین(ع) سبب می‌شود تا حضرت ابراهیم(ع) ثواب ذبح فرزندش را دریافت کند و این نکته‌ای بود که با شینده‌های ما متفاوت بود.مصیبت اباعبدالله الحسین(ع) آن قدر سخت‌ است که گریه بر آن سبب می‌شود ثواب ذبح عظیم را به حضرت ابراهیم(ع) بدهند در حالی که ایشان آن ذبح را انجام نداده بود و خداوند به دلیل این که این پدر و پسر، سربلند و صابر از امتحان الهی بیرون آمده بودند، این پادش را به آنها اعطا کرد.

منبربیست وهفتم: انبیاء(ع) عزادار امام حسین(ع)

آیه: کدامیک از آیات در قرآن سرشار از امید به رحمت الهی هستند؟

ناامیدی از رحمت خداوند از بدترین گناهان به شمار می آید. از این رو خدواند متعال در آیات بسیاری در قرآن از رحمت خود و امید داشتن به او بارها و بارها سخن گفته است.بیمناکی افراطی از خداوند، ناامیدی از رحمت الهی است که آفت بزرگ خوف از خداوند است و از رذیلت های اخلاقی به شمار می آید. قرآن کریم، ناامیدی از رحمت الهی را گمراهی می داند و می فرماید:«چه کسی جز گمراهان  از رحمت پروردگارش نومید می شود؟» همچنین در آیه 87 سوره یوسف، نومیدی از رحمت خداوند را فقط شایسته کافران می داند و می فرماید:«همانا جز گروه کافران، کسی از رحمت خدا ناامید نمی شود».در قرآن و روایات معصومان (ع)، امید به رحمت خداوند و سرانجام نیکو، از جهات گوناگون تأکید شده است.به هنگامی که خداوند تبارک و تعالی در روز قیامت رحمتش را بگستراند، گستردگی رحمت به صورتی است که ابلیس در رحمت رحیمیّه حضرت حق به طمع می افتد.خداوند متعال خود را در قرآن کریم با صفات زیادی به بندگان خویش معرفی فرموده است؛ صفاتی که هر کدام جلوه ای از جمال و جلال الهی را به نمایش میگذارد. صفت رحمت یکی از این صفات است که در بیش از 500 آیه از آن سخن به میان آمده است.ابتدا سزاوار است تعریفی اجمالی از معنای رحمت ارائه دهیم. رحمت، نوعی رقت و حالت قلبی است که احسان و نیکی به شخص مورد دلسوزی را در پی داشته باشد. البته در تعبیرات قرآنی گاهی به دلسوزی بدون احسان رحمت گفته میشود؛ همانگونه که برخی اوقات احسان بدون حالت قلبی را نیز رحمت مینامند.در قرآن کریم هر جا که رحمت خداوند متعال به بندگانش مطرح میشود، منظور احسان و تفضل و نیکی بدون حالت تأثر قلبی است؛ چرا که ذات مقدس او منزه از تأثرات قلبی و رقت دل و ... است. (مفردات راغب اصفهانی، ذیل واژه رحم)واژه "الرحمن" در سراسر قرآن کریم 157 مرتبه، و واژگان الرحیم و رحیم و رحیما جمعاً 166 مرتبه تکرار شده اند. در مواردی که در قرآن کریم این کلمات آمده، به عنوان صفت الهی است، مگر در یک مورد در آیه 128 سوره توبه که کلمه رحیم در وصف پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) آمده است.در 4 مورد از خداوند طلب رحمت شده که سه مورد آن از طرف پیامبران و دیگری از سوی بندگان خالص الهی است. که عبارتند از:بقره/286، اعراف/151 و 155، مؤمنون/109.

 

در 4 جا هم خداوند متصف به «ارحم الراحمین»؛ اعراف/151، یوسف/64، یوسف/92 و انبیاء/83 و در یک مورد «خیر الراحمین» گردیده مؤمنون/118.

پروردگار شما بخشنده و دارای رحمت است «وَرَبُّکَ الْغَفُورُ ذُو الرَّحْمَةِ» کهف/58.

خداوند رحمت را بر خویش واجب فرموده است «کَتَبَ رَبُّکُمْ عَلَی نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ» انعام/12 و 52.

رحمت الهی واسع است و شامل هر چیزی میشود «وَرَحمَتِی وَسِعَت کُلَّ شَیء» اعراف/156.

رحمت خدا به نیکوکاران نزدیک است «إِنَّ رَحْمَتَ اللَّهِ قَرِیبٌ مِنَ الْمُحْسِنِینَ» اعراف/56.

ای کسانی که به خود ظلم کرده اید! هرگز از رحمت خدا ناامید نشوید «قُلْ یا عِبَادِی الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلَی أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ» زمر/53.

از رحمت مایوس نمیشوند، مگر گمراهان «وَمَنْ یقْنَطُ مِنْ رَحْمَةِ رَبِّهِ إِلَّا الضَّالُّونَ» حجر/56.

حقیقتاً هیچ کسی نمیتواند مانع نزول رحمت الهی بر انسان شود و اگر خداوند رحمتی را از شخصی دریغ دارد، هیچ کس نمیتواند آن رحمت را بر وی فرود آورد «مَایفْتَحِاللَّهُ لِلنَّاسِ مِنْ رَحْمَةٍ فَلا مُمْسِکَ لَهَا وَمَایمْسِکْ فَلا مُرْسِلَ لَهُ مِنْ بَعْدِهِ» فاطر/2.

از خصوصیات اصحاب الیمین، سفارش به رحمت به یکدیگر است ... وَتَوَاصَوْا بِالْمَرْحَمَةِ أُولَئِکَ أَصْحَابُ الْمَیمَنَةِ« بلد/17 18.

مؤمنان با دشمنان سخت و محکم، ولی با یکدیگر با رحمت برخورد میکنند «وَالَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَیالْکُفَّارِ رُحَمَاءُ بَینَهُمْ» فتح/29.

از سر مهربانی، بال فروتنی بر آنان (پدر و مادر) بگستر «وَاخْفِضْ لَهُمَا جَنَاحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ»اسراء/24.

دعا برای مورد رحمت قرار گرفتن پدر و مادر از وظایف فرزندان است؛ چرا که در کودکی او را تربیت کرده اند «... وَقُلْ رَبِّ ارْحَمْهُمَا کَمَا رَبَّیانِی صَغِیراً» اسراء/24.

بر اساس برخی از روایات؛ فراگیرترین و گسترده ترین آیه از جهت امید و رحمت قرآن، این آیه مبارکه است:«...یا عِبادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلی أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللهِ إِنَّ اللهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعاً إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ»؛ (زمر، 53) بگو:ای بندگان من که بر خود اسراف و ستم کرده اید! از رحمت خداوند نومید نشوید که خدا همه گناهان را می آمرزد؛ زیرا او بسیار آمرزنده و مهربان است.دقت در تعبیرات فوق نشان می دهد که این آیه از امیدبخش ترین آیات قرآن مجید نسبت به همه گنهکاران است، شمول و گستردگی آن به حدی است که در روایات از آن تعبیر به «أوسَعُ الآیات » شده است:این آیه از امیدبخش ترین آیات قرآن مجید نسبت به همه گنهکاران است، شمول و گستردگی آن به حدی است که در روایات از آن تعبیر به «أوسَعُ الآیات » شده است.

1- پیامبر خدا (صلی الله علیه و اله) فرمود:«دوست ندارم که دنیا و آنچه در آن است، به ازایِ این آیه از آنِ من باشد:یا عِبادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلی أَنْفُسِهِمْ...». مردی گفت:ای پیامبر خدا! پس کسی که شرک ورزیده است [آیا این آیه، شامل حال او هم می شود]؟ پیامبر (صلی الله علیه و آله) سکوت کرد و سپس سه بار فرمود:بجز کسی که شرک ورزیده است». (أبوبکر بیهقی، أحمد بن حسین، شعب الایمان، ج 9، ص 340 ٓ 341)

2- امام علی (علیه السلام) فرمود:«در قرآن، آیه ای فراگیرتر از "یا عِبادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلی أَنْفُسِهِمْ..." وجود ندارد». (طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج 8، ص 784)

3- گفته شد:این آیه، درباره وحشی، قاتل حمزه، نازل شد، آنگاه که خواست اسلام آورد؛ امّا ترسید که توبه اش پذیرفته نشود و چون این آیه نازل شد، اسلام آورد. به پیامبر (صلی الله علیه و آله) گفته شد:ای پیامبر خدا! این آیه اختصاص به او دارد یا شامل حالِ همه مسلمانان می شود؟ پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود:«شامل همه مسلمانان می شود». (طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج 8، ص 785)

 

دلیل وسعت و فراگیر بودن این آیه شریفه نیز روشن است؛ زیرا:

1- تعبیر به «یا عبادی» (ای بندگان من!) آغازگر لطفی است از ناحیه پروردگار.

2- تعبیر به «اسراف» به جای «ظلم و گناه و جنایت» نیز لطف دیگری است.

3- تعبیر به «عَلی أَنْفُسِهِمْ» که نشان می دهد گناهان آدمی همه به خود او باز می گردد، نشانه دیگری از محبت پروردگار است، همان گونه که یک پدر دلسوز به فرزند خویش می گوید «این همه بر خود ستم مکن!»

4- تعبیر به «لا تقنطوا» (مأیوس نشوید) با توجه به این که «قنوط» در اصل به معنای مأیوس شدن از خیر است (راغب اصفهانی، حسین بن محمد، مفردات الفاظ القرآن ، ص 685) به تنهایی دلیل بر این است که گنهکاران نباید از «لطف الهی» ناامید گردند.

5- تعبیر «مِنْ رَحْمَةِ اللهِ» بعد از جمله «لا تقنطوا» تأکید بیشتری بر این خیر و محبت می باشد.

6- هنگامی که به جمله «إِنَّ اللهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ» می رسیم که با حرف تأکید آغاز شده و کلمه «الذنوب» (جمع با الف و لام) همه گناهان را بدون استثنا در بر می گیرد سخن اوج می گیرد و دریای رحمت مواج می شود.

7- هنگامی که «جمیعا» به عنوان تأکید دیگری بر آن افزوده می شود، امیدواری به آخرین مرحله می رسد.

8 و 9- توصیف خداوند به «غفور» و «رحیم» که دو وصف از اوصاف امید بخش پروردگار است، در پایان آیه جایی برای کمترین یأس و نومیدی باقی نمی گذارد. (تفسیر نمونه، ج 19، ص 499 ٓ 500)

به همین دلیل آیه فوق؛ گسترده ترین و فراگیرترین آیات قرآن است که شمول آن هر گونه گناه را در بر می گیرد، و نیز به همین دلیل از امیدبخش ترین آیات قرآن مجید محسوب می شود. و جلوه گری عمل به این آیه شریفه در توبه واقعی انسان است.

امام صادق علیه السلام در این باره فرمود: إذا کانَ یَوْمُ الْقِیامَةِ نَشَرَ اللّهُ تَبارَک وَتَعالی رَحْمَتَهُ حَتّی یَطْمَعَ إبْلیسُ فی رَحْمَتِهِ. (بحار الأنوار:7/ 287، باب 14، حدیث 1؛ الأمالی، شیخ صدوق:205، حدیث 2)

به هنگامی که خداوند تبارک و تعالی در روز قیامت رحمتش را بگستراند، گستردگی رحمت به صورتی است که ابلیس در رحمت رحیمیّه حضرت او به طمع افتد.

حدیث: رسول اللّه صلى الله علیه و آله :یَسُحُّ اللّه ُ عز و جل مِنَ الخَیرِ فی أربَعِ لَیالٍ سَحّا : لَیلَةِ الأَضحى ، وَالفِطرِ ... .پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: خداوند در چهار شب ، پیوسته خیر فرو مى ریزد: شب عید قربان و عید فطر... .کتاب «مراقبات ماه رمضان»، صفحه 459

سیمای عید قربان: قربانی در ادیان:بنابر تعالیم دینی، اولین قربانی هابیل بوده است. بررسی سرگذشتی که قربانی کردن داشته است،نشان می‌دهد که این آیین کهن در تمام ادیان ریشه دارد و گونه‌ای عبادت شمرده می‌شده است. معتقدان به دین مسیح، بودا، اسلام و به‌خصوص یهودیان از این عبادت بهره برده‌اند. یهودیان به‌طورکلی، آیین‌های فراوانی در مذهب خود داشته وسخت پایبندبه آنها بوده‌اند. آیین قربانی نیز در میان این قوم بسیار متداول بوده است. هدف یهودیان از این عمل، آمرزش گناهان بود که بعدها اعمالی مانند روزه گرفتن و صدقه دادن جایگزین آن شد. پیش از آن هم در ادیان دور که اغلب به شکل اسطوره شناخته می‌شوند، قربانی کردن مرسوم و متداول بوده است، لیکن اقوام و ملل مختلف جهان با آداب منطقه‌ای خاص خود، موجب انحرافاتی در برپایی آن شده‌اند.آنچه که از مطالعات برمی‌آید، این است که قربانیکردن در ابتدا، صرفاً برای قرب الهی صورت می‌گرفته، اما در کشاکش افول و ظهور ملل مختلف و تخلیط با فرهنگ بومیان مناطق گسترده جغرافیایی، این آیین به اشکال متفاوتی به اجرا درآمده است. پراکندگی مردم در مناطق گوناگون کره خاکی تفاوت و گاه تناقض دیدگاه‌ها را به دنبال دارد. قربانی کردن هم به طبع آن، به طرق مختلف و به روش‌های متفاوتی برگزار می‌شده است. تا آنجا که انتظار می‌رود در سرگذشت پرفراز و نشیب خود، مفاهیم و معناهای دیگری هم به خود گرفته باشد؛یعنی گرچه قربانی یک آیین دینی به شمار می‌آید که باید برای خود چارچوب‌های تعریف شده‌ای‌داشته باشد، از بازخورد و اثرپذیریبالایی در مقابل فکر و فرهنگ جوامع مختلف برخوردار بوده است؛ به‌طوری‌که در برخی مناطق، این آیین با آدابییکسان برگزار می‌شد و در مناطق دیگری که اثرگذاری اعتقادی پررنگ‌تری داشته‌اند، اجرای آن شیوه متفاوت و گاه متعارضی به خود گرفته بوده است.باید در نظر داشت که اساس شباهت‌های نسبی و تفاوت‌های بنیادی در آیین قربانیکردن از اصل تقابل و تطابق ادیان نشأت می‌گیرد:ادیان گوناگون از سنت‌های گوناگون و برای رویارویی با زمینه‌های مختلف به وجود آمده‌اند؛ بنابراین، تفاوت‌هایی میان آنها به چشم می‌خورد، اما چون دین به عنوان یک مجموعه به دلیل مسائل عمومی ویژه‌ای که انسان در جهان با آنها روبه‌رو است، در خودآگاهی انسان به وجودمی‌آید و نیز به دلیل اینکه مردم در سنت‌های گوناگون، دارای احساسات و عقاید همانندی هستند، در میان ادیان گوناگون همانندی‌هایی نیز دیده می‌شود.(تیواری1378: 207)تفکر در باب اصل تقابل یا تطابق ادیان، ما را به شباهت‌های بسیار و در مقابل، تفاوت‌های بنیادی در تعالیم ادیان گوشه و کنار جهان، از زمان دور تا کنون می‌رساند. قدر مسلم این است که پروردگار تمایزی بین مخلوقات خود قائل نمی‌شود. سخن خداوند یکی است و آن هم سخن حق است، اما بشریت با تکاملی تدریجی در هستی مواجه است و هر روز را به یک گام برای ارتقا در مسیر وصول به کمال مبدل ساخته است؛ به طوری‌که تمام مخلوقات در نظمی هماهنگ مشمول آن می‌گردند. با تکامل کائنات و پدیده‌ها، شیوه سلوک و درک انسان هم از جهان هستی تغییر‌یافتنی است. آنچه که از بشر امروز برمی‌آید، هرگز از انسان‌های اولیه انتظار نمی‌رفت. در این بین، پراکندگی آنها در کره خاکی هم هرچه بیشتر به این وجوه تمایز دامن می‌زند؛ از این‌رو، دین در هر دوره‌ای، متناسب با زمان و مکان خاص ظهور خود،برای رهنمون انسان‌ها ابلاغ گردیده است؛ اگرچه مفاهیم اصلی و بنیادی آن همواره مشترک بوده است.ادیان گوناگون با وجود داشتن همگونی و همانندی‌ها، ناهمانندی‌هایی نیز دارند. تفاوت در اعمال ادیان گوناگون بیشتر از همانندی‌ها به چشم می‌خورد. راه‌های عبادت، اجرای آیین‌ها و مراسم گونه‌گون و این‌گونه اعمال در ادیان مختلف، کاملاً متفاوت است و با بررسی ادیان می‌توان به مطالعه این‌گونه اعمال پرداخت. با وجود این، این ادیان برای برخورداری از لطف الهی، به خدا و خدایان نثار می‌شود تا بدینترتیب انسان خود را از رنج‌هایی که با آنها دست به گریبان است، رها سازد و برای سرنوشتی بهتر تلاش کند. (همان: 229)

احکام قربانی کردن: ١١ – تطهیر لباس احرام کسی که به نیابت از دیگران قربانی می کند:سؤال: گاه لباس احرام به هنگام ذبح قربانى آلوده به خون مى شود، آیا مى توانیم تا هنگامى که به نیابت از دیگران ذبح مى کنیم در این لباس نجس بمانیم؟جواب: در صورت امکان باید لباس احرامتان را تطهیر کنید، و اگر مشکل است به بعد موکول مى کنید.

١٢ – قربانی برای دیگری بدون اخذ وکالت:سؤال: شخصى بدون آن که صریحاً وکالت بگیرد از سوى همسر یا دوستش قربانى مى کند، ولى مطمئن است که اگر به آنها بگوید راضى هستند، و خوشحال مى شوند. آیا این مقدار اذن فحوى کافى است؟جواب: کافى نیست; مگر این که او را وکیل کرده باشند.

١٣ – پول قربانی که بدون اخذ رضایت از دیگری ذبح شده:سؤال: بعضى از حجّاج محترم بدون اخذ وکالت از دوستانشان، براى آنها قربانى مى کنند. آیا این قربانى کافى است؟ اگر کافى نیست، پول قربانى بر عهده کیست؟جواب: کفایت نمى کند، و پول بر عهده کسى است که آن را هزینه کرده است; مگر این که کسى او را فریب داده باشد که از فریب دهنده مى گیرد.

١٤ – اگر نائب قربانی کردن را فراموش کند:سؤال: هرگاه شخصى بر اثر عذرى نتواند خودش قربانى کند، و دیگرى را مامور این کار نماید و نایب فراموش کند و در مدینه یا ایران یادش بیاید که قربانى نکرده، وظیفه اش چیست؟جواب: حجّ او اشکالى ندارد، ولى قربانى بر ذمّه اش مى ماند. اگر ماه ذى الحجّه تمام نشده، در وطنش قربانى مى کند. در غیر این صورت، در سال آینده در ماه ذى الحجّه قربانى مى نماید.

١٥ – قربانی کردن گوسفندی که پول آن پرداخت نشده:سؤال: شخصى ده رأس گوسفند براى خود و نُه نفر دیگر خریده و قربانى کرده است. پس از انجام کار، یقین مى کند که فقط پول نُه گوسفند را پرداخته، وظیفه اش نسبت به پول گوسفند دیگر چیست؟ اگر صاحب گوسفند را نیابد چه کند؟ و معیار در پرداخت قیمت آن گوسفند در ایران، ارز کدام کشور است؟جواب: هرگاه امیدى به یافتن صاحبش نداشته باشد، پول آن را از طرف صاحب اصلى به فقیرى صدقه مى دهد، و معیار ریال عربستان، و قیمت ارز آزاد است.

١٦ – نیابت دادن به دو نفر برای قربانی:سؤال: شخصى آقاى زید را وکیل کرد که از طرف او قربانى کند، سپس به دیگرى نیابت داد که این کار را انجام دهد; ولى وکیل اوّل قربانى را ذبح کرد. چه حکمى دارد؟جواب: اگر اوّلى را از وکالت عزل نکرده، قربانى مذکور کفایت مى کند، و مجرّد نیابت دادن به شخص دوّم، عزل اوّلى از نیابت نیست.

١٧ – تهیه قربانی برای چند نفر با پول مشترک:سؤال: جمعى از حجّاج پول روى هم مى گذارند، و شخصى با پول مشترک براى همه آنها گوسفند مى خرد،و به نیّت هر کدام گوسفندى مى کشد. آیا چنین قربانى صحیح است؟در صورتى که گوسفندان از جهت قیمت متفاوت باشند،با توجّه به این که سهم پول همه آنها مساوى بوده، چه حکمى دارد؟جواب: اگر همه صاحبان پول راضى باشند اشکال ندارد.

١٨ – نیت وکیل در قربانی در حج نیابی:سؤال: کسى که حج نیابى انجام مى دهد اگر در قربانى، شخص دیگرى را وکیل کند، قربانى کننده، که نایبِ نایب است، چگونه نیّت نماید؟ آیا باید نیّت کند که به وکالت از سوى میّت قربانى مى کنم، یا به وکالت از سوى نایب میّت؟ و در هر صورت، آیا ذکر نام میّت هم لازم است؟جواب: بردن نام میّت لازم نیست، بلکه کافى است نیّت کند که آنچه را بر عهده نایب است انجام مى دهد.

١٩ – خرید قربانی با پول مسروقه ای که پیدا شده:سؤال: کیف پول یکى از حجّاج در مکّه به سرقت رفت. پس از شکایت و پى گیرى سارق را یافتند، و پول او را از سارق گرفتند. آیا این شخص مى تواند با آن پول گوسفندى بخرد و قربانى کند؟جواب: اگر مى داند که پول خود اوست اشکالى ندارد; در غیر این صورت اشکال دارد.

٢٠ – قربانی کردن بدون نوافق با صاحبان گوسفند:سؤال: عدّه اى از حجّاج پس از توافق با صاحب گوسفند بر سر قیمت، تعداد گوسفندان مورد نظر را جدا نموده تا ذبح کنند. در این بین عدّه اى از دوستانشان از راه مى رسند، و بدون توافق با صاحب گوسفند به تعداد آنها هم گوسفند جدا کرده، و تمام آنها را ذبح مى نمایند. با این نیّت که پس از قربانى طبق توافق قبلى، آنها هم همان قیمت را بپردازند، آیا قربانى آنها درست است؟جواب: هرگاه صاحب گوسفندان آنها را در اختیارشان قرار داده، که هر مقدار بخواهند بردارند سپس پول آن را بدهند، مانعى ندارد.

٢١ – قربانی باپول مشمول خمس:سؤال: اگر قربانى از پولى باشد که خمس به آن تعلّق گرفته، چه صورت دارد؟جواب: احتیاط واجب آن است که به آن قناعت نکند.

قربانی درکربلا: انبیاء(ع) عزادار امام حسین(ع):آنچه در پی می‌آید گذری کوتاه بر برخی روایات نقلی تاریخی در خصوص حزن و اندوه عزاداری انبیای اولوالعزم بر مصائب امام حسین(ع) است که نشان می‌دهد عزای آن حضرت از ابتدای تاریخ مورد توجه انبیا و پاکان بوده است.

فلسفه عزاداری بر امام حسین(ع):

برای درک اینکه چرا عزاداری امام حسین(ع) دارای ویژگی‌هایی است که در هیچ یک از عزاداری‌ها حتی نسبت به پیامبران و امامان معصوم(ع) انجام نمی‌گیرد، باید به نقش آن حضرت در احیای دین اسلام و اصلاح امت اسلام توجه کرد. امام حسین(ع) با شهادت خود و یاران و نیز اسارت خویشان و زنان و کودکان، پیام جاودانه‌ای برای امت اسلام و بلکه جهانیان فرستاد تا شیوه درست زندگی در جامعه را بشناسد و سبک زندگی خود و جامعه را بر مدار آن تبیین کند. این پیام حاوی اصول کلی اسلام است که مهمترین آنها عدالت‌خواهی، ستم‌ستیزی، امر به معروف و نهی از منکر، اصلاح فسادهای اجتماعی و مانند آن است.این پیام به امت بلکه جهانیان کمک می‌کند تا برای تشخیص اهم از مهم در زندگی سرمشق داشته باشند و ارزش و اهمیت اصول عقلانی و وحیانی پیشین را در رسیدن انسان و جامعه به کمالات بدانند. آن حضرت(ع) شاخص‌های اسلامی برای زندگی سالم و سعادتمند را تبیین می‌کند و هرگونه مدارا را با ظلم و بی‌عدالتی و فساد و فرار از امر به معروف و نهی از منکر را عین ضلالت، تباهی و بردگی می‌داند و رهایی از  آن را عین آزادگی و کرامت انسانی می‌شمارد.

همین پیام انقلابی و اصلاح‌گرایانه امام‌حسین(ع) که در کربلا با خون نوشت و به تاریخ ارسال کرد، موجب شد تا پس از ایشان مردم راه و روش سلوک خود را با مسائل مهم اجتماعی و سیاسی بدانند و حتی شهادت را بر زندگی در ننگ وعار را بهتر دانسته و برای رهایی از ظلم و عار ابدی و بردگی فکری و سیاسی و اجتماعی تلاش کنند. دو اندیشه‌ای که در اسلام به‌ویژه تشیع از قیام حسینی(ع) و عدالت جهانی مهدوی شکل گرفت، موجب شد تا امید به تغییر وضعیت نامطلوب و ظالمانه و همچنین لزوم تغییر وضعیت نامطلوب با عمل شهادت‌طلبانه، جامعه اسلامی را به پویایی و حرکت بکشاند. این‌گونه است که جامعه اسلامی بر این باور است که چه بکشد و چه کشته شود پیروز است؛ چرا که یکی از دو حسن را به دست خواهد آورد یا پیروز شده و نظام عادلانه مطلوب را می‌سازد یا آنکه شهید می‌شود و به بهشت جاودانه می‌رود. (توبه، آیه 52)از نظر تفکر شیعی با خاستگاه قرآنی و وحیانی، بر هر کسی لازم است که فلسفه قیام عاشورایی و حکومت جهانی مهدوی را زنده نگه دارد؛ چرا که این دو تفکر است که جهان عدالت محور را می‌سازد. بر همین اساس در آموزه‌های شیعی، از امام مهدی(ع) به عنوان منتقم یاد می‌شود که از ظالمان تاریخ و قاتلان امام حسین(ع) انتقام می‌گیرد و همان نظامی که امام حسین(ع) برای رسیدن به آن شهید شده را تحقق می‌بخشد. این همان فلسفه تاریخی است که شیعیان بر آن باور داشته و بدان امیدوارند.پس عزاداری امام حسین(ع) به این انگیزه و هدف انجام می‌گیرد که سوخت موتور حکومت مهدوی را تامین کند؛ چرا که ظلم‌ستیزی و شهادت‌طلبی برای عدالت است که یاران مهدی(ع) را از حالت انفعال بیرون آورده و به انسان‌های فعال در عرصه جامعه و جهان تبدیل می‌کند. بدین ترتیب انتظار از حالت انفعالی خارج شده و به حالت فعال تبدیل می‌شود و زمینه تحقق حکومت عدالت محور و جهانی حضرت مهدی(عج) را فراهم می‌آورد.به سخن دیگر، عزاداری امام حسین(ع) به معنای زنده نگه داشتن فلسفه قیام آن حضرت(ع) یعنی ایجاد حکومت صالح و عادلانه است که شیعیان آن را در حکومت مهدی(ع) به‌طور کامل تجربه خواهند کرد؛ ولی این بدان معنا نیست که خود در حد و اندازه آنچه در توان دارند به اصلاحات اقدامات نکنند؛ چرا که واجب هر مسلمانی است که در حد استطاعت عمل کند (بقره، آیات 233 و 286؛ انعام؛ آیه 152؛ اعراف، آیه 42) و در حد توان خویش به اصلاحات بپردازد و فساد را ریشه‌کن کرده و ظلم را بردارد و عدالت را جاری سازد. (هود، آیه 88)از آنجایی که امام حسین(ع) سبک زیست و چگونگی برخورد با مهمترین مسائل حوزه اجتماعی یعنی عدالت و امر به معروف و نهی از منکر و اصلاح‌طلبی و عدالت‌خواهی را بیان کرده است، می‌بایست با سرمشق قرار دادن آن حضرت(ع) این مسیر را همیشه زنده و جاوید قرار دهیم و عزاداری بهترین شیوه برای زنده نگه داشتن آن است؛ چرا که در عزاداری ویژه امام حسین(ع) به شکل تجمعات و هیئت عزاداری وشعار و برگزاری مراسم گوناگون در اشکال مختلف و مداحی و سخنرانی و مانند آن، این فلسفه بارها و بارها در گوش و جان مردم تکرار می‌شود و به صورت یک بینش و نگرش در مردم نهادینه می‌شود. از این رو دشمنان اسلام به شدت از عزاداری امام حسین(ع) و برگزاری باشکوه آن در قالب شعائرالله واهمه دارند و می‌کوشند تا به هر شکلی شده آن را محو و یا دست‌کم محدود ساخته یا منحرف کنند.

آغاز عزاداری برای امام حسین(ع):

عزاداری و برپایی عزا و گریه کردن بر عزیزان از دست رفته، در میان اقوام بشری در سرتاسر جهان رایج و متداول است. از گزارش‌های تاریخی نیز به دست می‌آید که پیامبر(ص) بر فراق فرزندش ابراهیم گریست. عزاداری حضرت فاطمه زهرا(س) برای پدر بزرگوارش چنان مشهور و معروف است که دیگر نیاز به ذکر آن نیست. آن حضرت(س) برای رحلت پیامبر(ص) و غصب خلافت و ظلم بر امیرمومنان(ع) طوری می‌گریست که به خاطر گریه‌های شبانه‌روزی و معترضانه‌اش مورد اعتراض قرار گرفت. همین مسئله موجب شد تا ایشان به ناچار بیت‌الاحزان را به وجود آورد. آن حضرت(س) دست حسن و حسین(ع) را می‌گرفت و برای عزاداری و گریه به آنجا می‌رفت.اما عزاداری برای امام حسین(ع) تنها به پس از شهادت یا آغاز تولد ایشان ارتباط ندارد و بر پایه روایات بسیار این امر سابقه‌ای بس طولانی دارد. بنابراین روایات نخستین کسی که بر امام حسین(ع) گریست و برای او عزاداری کرد، حضرت آدم(ع) بود. می‌گویند هنگامی که حضرت آدم(ع) هبوط کرد، وقتی به عرفات رسید و در آنجا به سوی عرش الهی نگاه کرد و اسماء خمسه و نور آنها را دید از جبرئیل خواست تا این اسماء را به او یاد دهد. پس آدم(ع) خدا را با این اسماء خواند: یا حمید بحق محمد، یا عالی بحق علی، یا فاطر بحق فاطمه، یا محسن بحق الحسن و الحسین و منک الاحسان.می‌گویند: حضرت آدم(ع) یکی یکی این اسماء طیبه را می‌گفت تا رسید به اسم امام حسین(ع) و وقتی این نام را بر لبش جاری ساخت، حزن و اندوه زیادی بر قلبش مستولی شد و اشک از هر دو دیده‌اش جاری گشت. حضرت آدم(ع) از جبرئیل علت این امر را پرسید. پس جبرئیل نیز برای او مصیبت امام حسین(ع) را نقل کرد و گفت: ای آدم! این حسین فرزند توست که مبتلا به مصیبت بزرگی می‌شود. مصیبتی که تمام مصائب در مقابل آن اندک و کوچک است.آدم(ع) پرسید: آن، چه مصیبتی است که همه مصائب در مقابل آن اندک است؟ جبرئیل گفت: ای آدم! این حسین در حالی که غریب و بی‌کس و تنهاست و هیچ یار و یاوری ندارد و فریاد می‌زند: واعطشاه وا قله ناصراه (داد از تشنگی، فریاد از کمی یار) با لب تشنه کشته می‌شود.عطش و تشنگی او به حدی است که آسمان در دیده او تیره و تار گشته و هیچ کس او را اجابتی نمی‌کند مگر به ضرب شمشیر. ای آدم! سرش را از قفا  مانند گوسفند ذبح می‌کنند و سرهای بریده او و یارانش را بر روی نی زده و به همراه حرم او که به اسارت گرفته‌اند شهر به شهر می‌گردانند. (بحارالانوار، ج44، ص 245)در خبر است که هنگامی که حضرت نوح(ع) با کشتی خود بر روی آب بود، به مکانی رسیدند که هوا طوفانی شد و کشتی به تلاطم افتاد، همه ترسیدند که مبادا غرق شوند. حضرت نوح(ع) با خدا مناجات کرد و عرضه داشت: خداوندا این چه سرزمینی است؟ من تمام زمین را گشتم و چنین حالتی به من دست نداد. در این هنگام جبرئیل نازل می‌شود و نام این سرزمین و نحوه شهادت حضرت اباعبدالله‌الحسین(ع) را برای ایشان نقل می‌کند و حضرت نوح(ع) و افراد کشتی‌اش برای مصائب وارده بر ایشان گریه می‌کنند. (بحار، ج 44، ص 243)حضرت ابراهیم خلیل‌الله بارها و بارها برای مظلومیت و مصائب حضرت سیدالشهدا(ع) اشک ریخت، که از آن جمله زمانی که ملکوت آسمان و زمین را مشاهده کرد و نور حضرت امام حسین(ع) را دید محزون شد و گریست. (بحار، ج 36، ص151)امام رضا(ع) می‌فرماید: در آن هنگام که حضرت ابراهیم(ع) قصد ذبح کردن فرزندش حضرت اسماعیل(ع) را کرد خداوند گوسفندی را فرستاد تا او به جای فرزندش ذبح کند، حضرت ابراهیم(ع) دلگیر شد زیرا دوست داشت تا آن هدیه خداوندی نمی‌آمد و او پسرش را ذبح کرده و دلشکسته می‌شد و به درجه رفیع صبر و رضا نایل می‌گشت، در این هنگام از سوی پروردگار وحی می‌آید: ای ابراهیم! محبوب‌ترین مخلوقات  من در نزد تو چه کسی است؟حضرت ابراهیم(ع) عرض کرد: حبیب تو حضرت محمد(ص) وحی آمد که: آیا فرزند او را بیشتر دوست داری یا فرزند خود را؟ حضرت ابراهیم(ع) عرض کرد: فرزند حبیب تو را بیشتر دوست می‌دارم. وحی آمد که: آیا ذبح شدن فرزند او به دست دشمنان، بیشتر دل تو را به درد و رنج می‌آورد یا ذبح کردن پسر خود در طاعت من. حضرت ابراهیم(ع) عرض کرد: ذبح فرزند او به دست دشمنان، بیشتر دلم را می‌سوزاند. پس خداوند می‌فرماید: ای ابراهیم، عده‌ای که گمان می‌کنند از امت رسول خاتم هستند، او را با شقاوت و بی‌رحمی و بسان گوسفند ذبح می‌کنند و با انجام این عمل مستحق عذاب دردناک و خشم من می‌شوند. ای ابراهیم! من به خاطر حزن و اندوه تو و دلشکستگی تو بر حسین، مرتبه‌ات را بالا برده و تو را به درجه رفیع صبرکنندگان در مصائب می‌رسانم و این جریان تفسیر آیه (و فدیناه بذبح عظیم) است که فرمود: ذبیحه بزرگی را فدای او کردیم. (بحار، ج 44، ص 225، عیون‌الاخبار، ج1، ص 209 و سوره صافات، آیه 107)در جای دیگر حضرت ابراهیم(ع) هنگامی که بر اسبش سوار بود به وادی مقدس کربلا می‌رسد و در حین عبور از آنجا اسبش او را بر زمین می‌زند که در همین حین سر او شکسته و خون از سرش جاری می‌شود، به خداوند عرض می‌کند: چه گناهی از من صادر شده که من باید به خاطر آن چنین عقوبت شوم؟ اسبش به سخن درمی‌آید و می‌گوید: ای خلیل خدا! بدان که اینجا محل به شهادت رسیدن فرزند حضرت خاتم‌الانبیاء(ص) است و برای تأسی به آن بزرگوار و شریک بودن در مصائبش خون سر تو نیز مانند خون او بر روی زمین جاری شده است. (بحار، ج 44، ص 243)روایت است که گوسفندان حضرت اسماعیل(ع) در کنار فرات می‌چریدند. روزی شبان آنها به خدمت حضرت اسماعیل(ع) آمد و گفت: چند روز است که گوسفندان از این نهر آب نمی‌آشامند. پس حضرت در مناجات با خدا از سبب این حالت سوال کرد. همان ساعت حضرت جبرئیل(ع) از طرف خداوند خدمت حضرت اسماعیل(ع) نازل شد و گفت: ای اسماعیل سبب این حالت را از گوسفندان بپرس، آنها پاسخت را خواهند داد. پس آن حضرت از گوسفندان پرسید: چرا از این رودخانه آب نمی‌نوشید؟گوسفندان به زبان فصیح پاسخ دادند: به ما خبر رسیده که فرزند تو حسین- که سبط گرامی محمد(ص) است- در این زمین با لب تشنه کشته خواهد شد پس ما از این آب نمی‌آشامیم به جهت حزن و اندوه برای تشنگی آن بزرگوار. (بحار، ج44، ص 243)روزی شخصی از بنی‌اسرائیل حضرت موسی(ع) را دید که با شتاب و با حالتی خاص و در حالی که رنگ به رخساره ندارد برای عبادت و مناجات با خدا می‌رود عرض کرد: ای نبی خدا من گناه بزرگی انجام داده‌ام و می‌دانم که اکنون برای مناجات با خدا و هم‌صحبتی با او می‌روی. ای پیامبر خدا از تو طلب و خواسته‌ای دارم و می‌خواهم از خداوند سوال کنی آیا گناه مرا می‌بخشد؟ حضرت موسی(ع) پذیرفت و هنگام مناجات با خداوند عرض کرد: ای خداوند بزرگ تو عالمی به آنچه که می‌خواهم تکلم نمایم، آن مرد که بنده‌ای از بندگان توست گناهی را مرتکب شده و از من خواسته تا  برای او به  درگاه تو طلب عفو و رحمت نمایم. از جانب خداوند خطاب رسید: ای موسی هر کس از من طلب مغفرت و بخشش کند من او را مورد رحمت و غفران خود قرار می‌دهم به جز قاتل حسین(ع). حضرت موسی(ع) عرض کرد: حسین کیست؟ خطاب رسید: همان کسی که ذکر او و احوالات او در گذشته و در کوه طور برای تو گفته شده است. عرض کرد: چه کسی او را می‌کشد؟خداوند فرمود: او را جماعتی طاغی و ستمگر که خود را از امت جد او می‌شمارند می‌کشند و اسب او فرار کرده و شیهه‌کشان می‌گوید: ای داد از امتی که فرزند پیغمبر خود را می‌کشند. این ستمگران، بدن او را بر روی خاکها بی‌غسل و بی‌کفن رها کرده و حرم او را غارت می‌کنند و زنان او را به اسارت گرفته، یاران او را شهید و سرهایشان را بر سر نیزه‌ها کرده و در بلاد مختلف می‌گردانند. ای موسی اطفال صغیر ایشان از تشنگی هلاک شده و بزرگانشان از شدت تابیدن آفتاب، پوست بدنشان به هم کشیده می‌شود. در این هنگام حضرت موسی(ع) گریست و خطاب رسید ای موسی بدان که هرکس گریه کند در عزای او یا بگریاند یا خود را شبیه به گریستن کند، آتش را بر بدنش حرام می‌کنم (بحار، ج 44، ص 308)همچنین حضرت موسی(ع) در ملاقاتی که با حضرت خضر(ع) داشت برای او از آل حضرت محمد(ص) و قضیه امام حسین(ع) می‌فرماید و هر دو برای مصائب امام حسین(ع) گریه می‌کنند. (بحار، ج 13، ص 301 و تفسیر قمی، ج 2، ص 382)هنگامی که حضرت سلیمان نبی(ع) به همراه حشم و خدم از روی هوا گذر می‌کرد به سرزمین نینوا رسید، باد او را سه دور، به دور خود چرخانید و به سوی زمین آورد. حضرت سلیمان نبی(ع) از باد خواست که بگوید چرا این عمل را مرتکب شده است؟ باد در پاسخ او گفت: ای نبی خدا! اینجا سرزمین به شهادت رسیدن حضرت امام‌حسین(ع) است و روضه احوالات حضرت سیدالشهدا(ع) را برای او نقل کرد. (بحار، ج 44، ص 244)

نقل شده که زکریا از خداوند در مورد اسماء خمسه طاهره سوال کرد و خواست تا آن اسماء را به او هم بیاموزد، جبرئیل نازل شد و آن اسماء را به او یاد داد. زکریا نیز آن اسماء را ذکر نمود و حالات عجیبی بر او مستولی شد. او هرگاه نام حضرت محمد(ص)، علی(ع) و فاطمه(س) و حسن(ع)  را می‌برد غم و اندوه از دلش رخت برمی‌بست اما همین که نام حسین(ع) را می‌برد بغض گلویش را می‌گرفت و دلش به طپش می‌افتاد و اشکانش جاری می‌شد.او به خداوند عرض کرد: خدایا چه می‌شود که نام آن چهار بزرگوار مرا از هم و غم نجات می‌دهد ولی اسم حسین(ع) را که می‌برم اشکانم جاری می‌شود و دلم می‌شکند؟خداوند او را از قضیه شهادت حسین(ع) خبر داد و فرمود (کهیعص) پس کاف به کربلا و (هاء) به هلاکت و کشته شدن عترت طاهره و (یاء) به یزید قاتل و کشنده امام حسین(ع) و (عین) به عطش او و (صاد) به صبرش بر مصائب دلالت دارد. چون ذکریا این مصائب را شنید تا سه روز از مسجد بیرون نیامد و کسی را به حضور نپذیرفت و پشت هم می‌‌گریست و عرض می‌کرد خدایا آیا بهترین خلق خود را به مصیبت فرزندش مبتلا می‌کنی؟ و سپس از خدا خواست تا او را فرزندی عطا کند که محبت او در دلش بسیار باشد و او  نیز به سرنوشت امام حسین(ع) دچار شود، خداوند نیز حضرت یحیی را به او عطا فرمود و حضرت یحیی نیز همانند حضرت سیدالشهدا(ع) به دنیا آمد (یعنی مدت حمل او شش ماه بود) و سر از بدن او نیز جدا ساختند. (بحار، ج 44، ص 223 و احتجاج،‌ج 2، ص 272)هنگامی که حضرت عیسی(ع) به همراه حواریون خود از سرزمین کربلا عبور می‌کردند حزن و اندوه  زیادی آنان را فرا می‌گیرد که آنان از خدا سبب پیدایش چنین حالتی در وجودشان را جویا می‌شوند. به دستور خداوند حیوانات وحشی (آهوان) برای آنان واقعه و جریان کربلا و مصائب حضرت سیدالشهدا(ع) را بازگو می‌کنند و حضرت مسیح(ع) و حواریون برای آن همه مصائب و مظلومیت حسین(ع) گریه می‌‌کنند. (بحار، ج 44، ص 253 و امالی صدوق، مجلس 87، ص 479)

منبربیست وهشتم: ایفای نقش امام حسین توسط حضرت ابراهیم خلیل

آیه: منزلت ابراهیم در نزد خداوند و موقف بندگى اش :خداى تعالى در کلام مجیدش ابراهیم را به نیکوترین وجهى ثنا گفته و رنج و محنتى را که در راه پروردگارش تحمل نموده بود، به بهترین بیانى ستوده و در شصت و چند جا از کتاب عزیزش اسم او را برده و موهبت‌ها و نعمت هایى را که به او ارزانى داشته در موارد بسیارى ذکر کرده است، اینک چند مورد از آن مواهب را در این جا ذکر مى کنیم:خداى تعالى رشد و هدایت او را قبلاً ارزانیش داشته بود.[ سوره بقره، آیه 130-131.]او را در دنیا برگزید و او در آخرت نیز در زمره صالحین خواهد بود زیرا او در دنیا وقتى خدایش فرمود: تسلیم شو، گفت: تسلیم امر پروردگار عالمیانم.[۲۰]او کسى است که روى دل را به پاکى و خلوص متوجه خدا کرده بود و هرگز شرک نورزید.[ سوره انعام، آیه 79.]او کسى است که دلش به یاد خدا قوى و مطمئن شده و به همین جهت به ملکوتى که خدا از آسمان‌ها و زمین نشانش داد ایمان آورد و یقین کرد.[ سوره بقره، آیه 260 و سوره انعام، آیه 75.]خداوند او را خلیل خود خواند.[ سوره نساء، آیه 125.]رحمت و برکات خود را بر او و اهل بیتش ارزانى داشت و او را به وفادارى ستود.[ سوره نجم، آیه 37.]او را به وصف "حلیم" و "أواه" و "منیب" توصیف کرد.[ سوره هود، آیه 73-75.]و نیز او را مدح کرده به این که امتى خداپرست و حنیف بوده و هرگز شرک نورزیده و همواره شکرگزار نعمت هایش بوده و این که او را برگزید و به راه راست هدایت نمود و به او اجر دنیوى داده و او در آخرت از صالحین است.[ سوره نحل، آیه 120-122.]ابراهیم علیه‌السلام پیغمبرى صدیق بود[سوره مریم، آیه 41.] و قرآن او را از بندگان مؤمن و از نیکوکاران شمرده و به او سلام کرده است[سوره صافات، آیه 83-111.] و او را از کسانى دانسته که "صاحبان ایدى و ابصارند" و خداوند با یاد قیامت خالصشان کرده است.[ سوره ص، آیه 45-46.]خداوند او را امام قرار داد[سوره بقره، آیه 124.] و او را یکى از پنج پیغمبرى دانسته که اولوالعزم و صاحب شریعت و کتاب بودند.[ سوره احزاب، آیه 7؛ سوره شورى، آیه 13؛ سوره الأعلى، آیه 18-19.]خداوند او را علم، حکمت، کتاب، ملک و هدایت ارزانى داشته و هدایت او را در نسل و اعقاب او کلمه باقیه قرار داده[سوره نساء، آیه 41 و سوره انعام، آیه 74-90 و سوره زخرف، آیه 28.] و نیز خداوند نبوت و کتاب را در ذریه او گذاشت[سوره حدید، آیه 26.] و براى او در میان آیندگان لسان صدق (نام نیک) قرار داد.[ سوره شعراء، آیه 84 و سوره مریم، آیه 50.].آرى، قرآن کریم به منظور حفظ شخصیت و حیات ابراهیم علیه‌السلام، دین استوار ما را هم "اسلام" نامیده و آن را به ابراهیم علیه‌السلام نسبت داده و فرموده: «مِلَّةَ أَبِیکُمْ إِبْراهِیمَ هُوَ سَمَّاکُمُ الْمُسْلِمِینَ مِنْ قَبْلُ»[(سوره حج، آیه 78)] و نیز فرموده: «قُلْ إِنَّنِی هَدانِی رَبِّی إِلى صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ دِیناً قِیَماً مِلَّةَ إِبْراهِیمَ حَنِیفاً وَ ما کانَ مِنَ الْمُشْرِکِینَ».[۳۶]خداوند کعبه اى را که آن جناب ساخت، "بیت الحرام" و قبله عالمیان قرار داد و براى زیارت آن مناسک حج را تشریع نمود تا بدین وسیله یاد مهاجرتش را به آن دیار و اسکان همسر و فرزندش را در آنجا و خاطره ذبح فرزند و توجهاتش به خدا و آزار و محنت هایى را که در راه خدا دیده، زنده نگاه بدارد.

حدیث: تهذیب الأحکام عن عبدالرحمن بن الحجّاج عن الإمام الصادق علیه السلام :مَن زارَ قَبرَ الحُسَینِ علیه السلام لَیلَةً مِن ثَلاثٍ غَفَرَ اللّه ُ لَهُ ما تَقَدَّمَ مِن ذَنبِهِ وما تَأَخَّرَ» .قُلتُ : أیُّ اللَّیالی ـ جُعِلتُ فِداکَ! ـ؟ قالَ : لَیلَةُ الفِطرِ ، ولَیلَةُ الأَضحى ، ولَیلَةُ النِّصفِ مِن شَعبانَ

سیمای عید قربان: اعتراض قرآن کریم به آمیخته‌شدن خرافات با آیین مقدس قربانی:اینکه در آیین ملل مختلف، قربانی به اشکال گوناگون مرسوم بوده و با خرافات بسیاری درآمیخته است، منظور نظر قرآن کریم هم واقع شده است. خداوند درقرآن در چند جا با صراحت، از این آیین سخن به میان می‌آورد. بارزترین کلام وحی در این خصوص آیهسی‌ودوم سوره حج است که می‌فرماید: «وَلِکُلِّاُمَّةٍ جَعَلنَا مَنسَکَا لِِّیَذکُرُوا اسمَ اللهِ عَلَی مَا رَزَقَهُم مِّن بَهِیمةِ الاَنعَامِ فَاِلَهُکُم اِلَهٌ وَاحِدٌ فَلَهُ اَسلِمُوا وَ بَشِّرِالمُخبِتِینَ» (و ما برای هر امتی، شریعت و معبدی مقرر فرمودیم تا به ذکر نام خدا پردازند که آنها را از بهائم (یعنی گاو و گوسفند و شتر) روزی داد؛ پس خدای شما خدایی است یکتا. همه تسلیم (فرمان) او باشید و تو( ای رسول ما) متواضعان و مطیعان را (به سعادت ابدی) بشارت ده.در تفسیر این فراز از آیه شریفه، دیدگاه‌ها متفاوت است:به باور گروهی، منظور این است که برای هر امتی از امت‌های گذشته در شیوه قربانی کردن پرستش و عبادتی ویژه قرار دادیم؛اما به باور پاره‌ای دیگر، منظور این است که برای هر گروهی از ایمان‌آوردگان پیشین در قربانی دام‌ها عبادتی قرار دادیم؛برخی بر آنند که برای هر دسته‌ای قربانی خاصی قرار دادیم؛ اما برخی دیگربر این باورند که عبادتگاه ویژه برگزیدیم؛ و سرانجام گروهی می‌گویند منظور این است که برای هر جامعه و مردمی دین و آیینی قرار دادیم.(طبرسی1380، ج9: 281)قرآن علاوه بر اینکه به گوناگونی برپایی این آیین اشاره دارد، بیان می‌کند که افکار موهوم و خرافی نیز با این سنت الهی تخلیط گشته است و به‌یکبارگی، آن را مردود اعلام می‌کند. در این باب، آیه دوم سوره مائده نازل گشته است که می‌فرماید:یَاَیُّهَا الَّذِینَ ءَمَنُوا لاتُحِلُّوا شَعَئِرَاللهِ وَ لا الشََّهرَالحَرَامِ وَلا الهَدیَ وَلا القَلَئِدَ وَ لا ءاَمِیّنَ البَیتَ الحَرَامَ یَبتَغُونَ فَضلاً مِّن رَّبِهِم وَ رِضوَنا وَإذَا حَلَلتُم فَاصطادُوا و َلا یَجرِ مَنَّکُم شَنَئانُ قَومٍ أن صَدُّوکُم عَنِ ألمَسجِدِألحَرامِ أن تَعتَدُوأ وَ تَعَاوَنُوا عَلَی البِرِّ وَالتَّقوَی وَ لاتَعَاوَنُوا عَلَی الإِثمِ َالعُدوَنِ وَاتَّقُواللهَ شَدِیدُ العِقَاب» (ای اهل ایمان! حرمت شعائر خدا (مناسک حج) و ماه حرام را نگه دارید و متعرض هدی و قلائد (قربانیان حاجیان، چه علامت‌دار و چه بدون علامت) نشوید و تعرض زائران خانه محترم کعبه را که در طلب فضل خدا و خشنودی او آمده‌اند، حلال نشمارید و چون از احرام بیرون شدید،(می‌توانید) صید کنید و عداوت گروهی که از مسجدالحرام منعتان کردند، شما را بر ظلم و بی‌عدالتی وادار نکند و باید با یکدیگر در نیکو‌کاری و تقوا کمک کنید، نه بر گناه و ستمکاری و از خدا بترسید که عقاب خدا سخت است.در تفسیر این آیه در نهی مردمان دوران جاهلی از این شیوه قربانی آمده است:به باور گروهی، از جمله مجاهد، منظور این است که گوشت حیوانی که نام بت‌ها بر آن برده شده است و برای بت‌ها قربانی گردد نیز حرام است و به باور گروهی دیگر، منظور این است که حیوانی که به منظور تقرب به بت‌ها قربانی شود، خوردن گوشت آن حرام است. با این بیان، «علی» را به معنای «لام» گرفته‌اند که در قرآن نمونه دارد و«لک» به مفهوم «علیک» آمده است: «علام لک من ما اصحاب الیمین». طبری می‌گوید: واژه «نصب» [در آیه بعد] به مفهوم بت‌ها نیست، بلکه به مفهوم صورت‌ها و نقش‌هایی است که بر دیوار‌هایی ترسیم می‌شده است و نیز به معنای سنگ‌هایی است که به اطراف کعبه نصب شده بود و شمار آنها به مرز سیصدوشصت عدد می‌رسید که سیصد عدد آنها از قبیله خزاعه بود. آنان بر اثر بافته‌های موهوم جاهلی، هنگامی که حیوانی را سر می‌بریدند، خون آن را به آنچه بر گرداگرد کعبه بود، می‌پاشیدند و آنگاه گوشتش را به صورت ورقه‌هایی درمی‌آوردند و بر سنگ‌ها می‌چسباندند که با فرود این آیه شریفه، این آداب خرافی که به آهنگ احترام کعبه انجام می‌شد، تحریم گردید و پیام آمد که: لن‌ینال الله لحومها و لادماؤها: هرگز نه گوشت‌های این قربانی‌های با این شیوه خرافی شما به خدا می‌رسد و نه خون‌هایشان؛ اما این پرواپیشگی شما است که به او می‌رسد و او این را از شما خواسته است.

احکام قربانی کردن: در روایت است که امام باقر علیه السّلام فرمود: امیرالمؤمنین علیه السّلام را معمول چنین بود که روز عید قربان غذایى نمى‌خورد تا از گوشت قربانى خود غذائى تناول کند. و نیز آن حضرت فرمود: در روز‌ عید قربان چیزى نخور مگر از گوشت قربانى خود و اگر قدرت تمکن مالى براى قربانى کردن ندارى در این صورت معذورى.از این روایات به دست می آید اگر برای انسان مقدور بود در روز عید، قربانی کرد اولین چیزی که در آن روز می خورد از گوشت همان قربانی باشد.امیرالمومنین علیه السلام می فرمود: چون مراسم قربانى را برگزار کردید از گوشت قربانى بخورید و هدیّه بدهید و خدا را به پاس این نعمت که گوشت شتران و گاوان و گوسفندان را روزى شما ساخته؛ سپاسگزارى کنید.در روایات است که امامان معصوم علیهم السلام یک سوم قربانی را به همسایگان، یک سوم آن را به نیازمندانی که درخواست داشتند می دادند و یک سوم باقی مانده را برای خانواده خود نگه می داشتند. از این رو مستحب است که قربانى سه قسمت شود: یک سوم آن را خودش بخورد و یک سومش را صدقه بدهد و یک سومش را هدیه نماید و احتیاط آن است که چیزى از آن بخورد اگر چه واجب نیست. بنابراین اگر کسی علاقه مند بود تمام گوشت قربانی را برای خود نگه دارد منعی نخواهد داشت.

قربانی درکربلا: ایفای نقش امام حسین توسط حضرت ابراهیم خلیل:براساس حکایتی که در الهی نامه عطار، درج شده است در پاسخ به سوال فرشتگان، مبنی بر حکمت اختصاص لقب «خلیل‌ الهی» به حضرت ابراهیم (ع) خداوند منان طی سه آزمون ، لیاقت آن حضرت را اثبات فرمود:

1 ـ آزمون اول: بخشش تمامی دارایی خود  به جناب جبرئیل امین (ع) که در چهره یک انسان متقی، یکی از نام‌های زیبای خداوند  را  سه بار با خلوص کامل بر زبان جاری کرده بود.

2 ـ آزمون دوم: قربانی کردن فرزند بزرگ خود، حضرت اسماعیل (ع).

3 ـ آزمون سوم: اجرای موفقیت آمیز جانبازی و پاک باختگی با سوختن در آتش.

. . . ابراهیم خلیل (ع) پیروز شد و لقب خلیل الهی را برای همیشه به خود اختصاص داد زیرا در ایفای نقش احیاگر تمامی ادیان الهی ـ امام حسین عزیز ـ به فاصله هزاران سال قبل از واقعه جانگداز کربلا، تمامی کائنات را به حیرت واداشت! چرا که:

1 ـ بخشش کلیه دارایی‌ها به جبرئیل، به منزله پشت کردن امام حسین (ع) به تمامی دارایی‌های خود در مدینه بود با این تفاوت که کار خلیل الله مجازی و کار ثارالله، حقیقی بود . . .

2 ـ قربانی کردن اسماعیل، نمایش موفقیت آمیزی از قربانی کردن حضرت علی اکبر بود با این تفاوت که کار خلیل الله مجازی و کار ثارالله، حقیقی بود . . .

3 ـ اجرای مهیّج جانبازی خلیل الله نیز به منزله شهادت پربرکت امام حسین (ع) بود با این تفاوت که کار خلیل الله مجازی و کار ثارالله، حقیقی بود . . . ذبح عظیمی که طبق نص صریح قرآن، خبر آن را پیشاپیش به حضرت ابراهیم (ع) داده بود . . . ذبح عظیمی که اگر از هزاران سال قبل از وقوع، توسط پرچمدار توانای توحید ـ ابراهیم خلیل ، مطرح نمی‌شد بدون شک در روز عاشورا هیچیک از ارکان هستی تاب تحمل رویت آن را نداشتند و قالب تهی می‌کردند . . .السلام علیک یا ثارالله و ابن ثاره . . . و ناگفته نماند که زینب کبری که در دامان علی (ع) و فاطمه (س) تکامل یافته بود از تمامی کائنات سبقت گرفت و نه تنها تاب دیدار آن را داشت بلکه با توجه به احیای مجدد نهال اسلام ناب محمدی (ص) تمامی آن مظلومیت‌ها و ریخته شدن  آن  خونهای پاک را همچون ابر و باد و مه و خورشید و فلکی دید که موجبات احیای دین خدا را فراهم نمود و به همین دلیل بود که فرمود «ما رایتُ اِلا جمیلا – در کربلا جز زیبایی و شکوه چیز دیگری ندیدم» . . . به امید پیروی از گفتار و کردار  انسانسازشان  و برخورداری از  شفاعت و ظهور قائمشان . . . انشاالله

منبربیست ونهم: راز عظمت و ماندگاری امام حسین (ع) چیست؟

آیه: وَیَزِیدُ اللَّهُ الَّذِینَ اهْتَدَوْا هُدًى ۗ وَالْبَاقِیَاتُ الصَّالِحَاتُ خَیْرٌ عِنْدَ رَبِّکَ ثَوَابًا وَخَیْرٌ مَرَدًّاو خدا هدایت یافتگان را بر هدایت می‌افزاید و اعمال صالحی که (اجرش نعمت) ابدی است نزد پروردگار تو بهتر (از مال و جاه فانی دنیا) است هم از جهت ثواب الهی و هم از جهت حسن عاقبت اخروی. آیه 76 سوره مریم

حدیث: تهذیب الأحکام ـ به نقل از عبد الرحمان بن حَجّاج ، از امام صادق ـ :هر کس یک شب از سه شب ، قبر حسین علیه السلام را زیارت کند ، خداوندْ گناهان گذشته و آینده اش را مى آمرزد».گفتم: فدایت شوم! کدام شب ها؟ فرمود: «شب عید فطر ، شب عید قربان و شب نیمه شعبان».کتاب «مراقبات ماه رمضان» ، صفحه 463

سیمای عید قربان: قربانی در فرهنگ امروز:قربانی اکنون یک سنت جاوید و میراثی است که از تمام ادیان برای بشریت به جای مانده است. این آیین اگرچه ممکن است در شریعت‌های غیر اسلامی رنگ باخته باشد، همچنان برای مسلمانان یکی از اعیاد اربعه محسوب می‌شود و به قوت خود باقی است؛البته به علت وسعت مناطق اسلامی و کثرت فرهنگ‌ها و گوناگونی مردم نقاط مختلف، آیین قربانی در هرجا با آداب و رسوم خاص خود انجام می‌شود. برخی آن را مانند یک جشن بزرگ برپا می‌دارندو از چندین روز پیش، لوازم و جهاز آن را مهیامی‌کنند. در برخی مناطق، این مراسم هم مانندبسیاری از آیین‌های مردمی و مذهبی، روزبه‌روز به سمت سادگی و سهل‌انگاری پیش می‌رود. در کتاب فرهنگ مردم آمده است:یکی از جشن‌های بزرگ مذهبی ایرانیان به‌خصوص طوایف کرد و ترکمان، جشن عید قربان است. قدیم رسم بود روز دهم ماه ذیحجه، مردم گوسفند یا شتری را برای قربان کردن انتخاب می‌کردند و چشم‌های قربانی را سرمه می‌کشیدند و به پیشانی آن، آینه کوچکی می‌آویختند و به گردن و گوش‌هایش دستمال ابریشمی رنگارنگ می‌بستند و با این مراسم باشکوه به قربانگاه می‌آوردند و پس از خوراندن آب و خواندن دعای قربانی، آن گوسفند و یا شتر را ذبح می‌کردند و گوشت قربانی را بین همسایگان مستمند تقسیم می‌نمودند. (میرنیا1369: 13)فریضه قربانی دارای شرایط و آدابی است که بنابر احکام اسلامی، تعریف‌شده و مبرهن است؛ از این‌رو، افراد می‌کوشند برای مقبولیت فرایض خود، این آداب را تا حد ممکن، به جا آورند؛برای مثال نشان کردن حیوانی خاص برای قربانی شدن یکی از این آداب است. در تفسیر سوره حج آمده است: «تا آنگاه که بر روی این حیوان نام قربانی نگذاشته‌اند، می‌توانند از منافع آن برخوردار گردند، اما پس از آنکه نام قربانی بر آن نهاده شد، دیگر نباید از منافع آن بهره برد.» (طبرسی1380، ج9: 280)در باب تقسیم گوشت حیوان ذبح‌شده هم احکامی صادر گردیده است:از ابی‌جمیله مروی است، از امام‌ صادق علیه‌السلام درباره گوشت قربانی پرسیدم که چه حکمی دارد؟ فرمود: امام سجاد و امام باقر علیه‌السلام یک‌سوم آن را به همسایه‌ها تصدق می‌کردند و یک‌سوم آن را به مسکینان و یک‌سوم دیگرش را برای اهل بیت خود نگه می‌داشتند. (مجلسی1388، ج7: 569)امروزه نه تنها در روز عید قربان، بلکه به مناسبت‌های مختلف در بین مردم، حیوانی قربانی می‌شود؛ تولد یک فرزند، رخ‌دادنیک اتفاق خوشایند، به دست آمدن مال و مکنتی و یا برآورده شدن یکی از خواسته‌های فردی که سال‌ها دست به دعا بوده است، هرکدام می‌تواند بهانه‌ای برای قربانی کردن و یا به اصطلاح عامیانه‌تر آن، خونریزان باشد. با این تصور که این خون ریخته‌شدهمی‌تواند محافظ باشد. نکته قابل تأمل این است که با این تصور، قربانی در فرهنگ امروز، واجد کارکرد و مفهوم دیگری شده است. مسأله این است که گرچه قربانییک آیین مذهبی به شمار می‌آید، از اساس خود که رنگ‌وبویی عرفانی و اسطوره‌ای داشته، فاصله گرفته است. سرنوشت بسیاری از آداب آیینی در فرهنگ‌ها از دست دادن پشتوانه‌های معنایی آنها است؛ نکته‌ای که در تاریخ گاهی مورد توجه برخی صاحب‌نظران قرار گرفته است؛برای مثال خاقانی در قصیده «حاجیان آمدند با تکریم»، به از دست دادن این پشتوانه‌ها اشاره کرده است. جلال آل‌احمد نیز در کتاب خسی در میقات، دیدی انتقادی نسبت به نحوهاجرای آداب مذهبی دارد و توجه به معنا و اساس اعمال را توصیه می‌کند.

احکام قربانی کردن: گوشت قربانی را به چه کسانی بدهیم؟- قربانی کردن سابقه دارد حضرت آدم دو تا پسر داشت هابیل و قابیل «قَرَّبَا قُرْبَانًا» المائدة/27 سابقه قربانی مال اسلام نیست حتی بت پرست ها که گوسفند می کشتند، می گفتند:«لِیُقَرِّبُونَا إِلَی اللَّهِ زُلْفَی» الزمر/3 بت پرستی شان بخاطر قرب بود. - افرادی مال خودشان را قربانی می کنند، افرادی جانشان را، مسئله وقف هم همین طور است اگر کسی بتواند چیزی را وقف کند این دائماً هر کس از این درخت، از این قنات، از این آب لوله کشی، از این مدرسه، از این کتابخانه، مسئله وقف یک صدقه جاریه است یک کاری قربة الی الله دائمی است.- قرآن می گوید:«وَأَطْعِمُوا الْقَانِعَ وَالْمُعْتَرَّ» الحج/36 خدا به همه و حاجی ها می گوید وقتی گوسفند کُشتید هم بخورید هم به دیگران بدهید نمی گوید اگر می شناسی، اگر می شناسی نیست، آقا این آدم معلوم نیست چه جور آدمی است؟ به او بده بخورد، مگر می خواهی گزینش کنی؟ در کارهای قربانی گزینش نکنید «وَأَمَّا السَّائِلَ فَلَا تَنْهَرْ». الضحی/10- عید در اسلام مساوی است با کمک به فقرا، عید فطر زکات فطریه، عید قربان گوشت قربانی، کسی هم پول ندارد گوسفند بخرد شریکی جمع بشوند یکی پنج تومان ده تومان بدهند ده نفری بیست نفری یک گوسفند بکشند و بدهند شریکی باشد ولی کار بشود عید قربان نقد می کند مکاتبی را که می گوید گوشت خوردن درست نیست.

- گاهی ما قربانی که می کنیم قربان خودمان می شود سیراب و شیردان برای عصر، کله پاچه اش برای صبح، این ران برای شوهر خواهر، آن هم برای داماد، این برای خواهر، اصلاً چیزی قربان نشد. قربان یعنی از خودت جدا کن نه یعنی خرج... مثل اینکه بنده بگویم قربـة الی الله بعد پول را بردارم بگذارم توی کیسه ام این قربان نشد. عید قربان یعنی اگر گوسفند می کشید چشم هایتان را ببندید گوشت و دنبه را یک جور بین دیگران تقسیم کنید.- نماز قربانی است، صدقه قربانی است، وقف قربانی است، کمک علمی قربانی است، بنابراین همه ما می توانیم به کارهایمان رنگ الهی بدهیم اینکه قرآن می گوید «الَّذِینَ هُمْ عَلَی صَلَاتِهِمْ دَائِمُونَ» المعراج/23 دائماً در نمازند، مگر اینکه فرشته هستند که دائم در نمازند؟ می خواهد بگوید آنها وقتی نماز خواندند می روند یک مسجد توی جاده می سازند یک مسجد توی روستا می سازند جهاد سازندگی که جاده را آسفالت می کنند ... باید کارهایمان را جوری کنیم که دنیا و آخرتمان پربار شود. - در قرآن صد و پانزده مرتبه کلمه دنیا است صد و پانزده مرتبه هم کلمه آخرت هست می خواهد بگوید کاری کنید که چیزی را فدای چیزی نکنید نه دنیا را فدای آخرت کنید و نه آخرت را فدای دنیا کنید.- قرآن می فرماید که دو رقم مرض داریم گاهی مرض روحی است گاهی جسمی امراض روحی مهمتر است زیرا:1- دائمی است، 2- مخفی است 3- امراض مادر است، 4- درمانش سخت تر است، 5- دارویش هم همه جا نیست، 6- پزشک آن فقط اولیاء خدا هستند.- قرآن می فرماید «نَسُوا اللَّهَ» افرادی هستند خدا را فراموش می کنند بعد خدا می فرماید حالا که شما من را فراموش کردی من هم یک کاری می کنم که خودت خودت را فراموش کنی «فَأَنْسَاهُمْ أَنْفُسَهُمْ» الحشر/19 یکی از چوبهای خدا این است.

قربانی درکربلا: راز عظمت و ماندگاری امام حسین (ع) چیست؟به لحاظ دینی دو شخصیت در تاریخ ادیان از موقعیتی ممتاز و برتر و در عین حال از نقشی محوری برخوردار بوده‌اند: ابراهیم(ع) و حسین(ع). پرسشی که مطرح می‌شود این است که راز ماندگاری و به اصطلاحِ قرآن، «لِسَانَ صِدْقٍ فِی الْآخِرِینَ» این دو شخصیت چه بوده است؟ چرا این دو شخصیت از برجستگی خاصی برخوردار شدند و موقعیت دیگران به این حد نرسید؟ در مورد امام حسین (ع) پاسخ‌هایی داده شده است: آقای ابراهیم آیتی معتقد است: امام برای انجام وظیفه قیام کرد نه پیروزی بر دشمن و رمز عظمت قیام حسین، عمل به تکالیف دینی بود. امام برای اهداف دنیوی قیام نکرد چون کسی که برای اهداف مادی قیام کند ماندگار نمی‌شود. او احساس تکلیف کرد و جان خود را در راه ادای تکلیف فدا کرد. (بررسی تاریخ عاشورا، ص ۱۶۹و۲۲۸) ایشان مشخص نمی‌کند ادای چه تکلیفی چنین عظمتی را می‌آفریند. آیا امر به معروف و نهی از منکر باعث این عظمت شده است؟ در طول تاریخ همه پیامبران و ائمه به تکلیف خود عمل کردند و حتی جان خود را بر سر عمل به این تکالیف نهادند ولی چرا این عظمت را نیافتند؟ آقای حسین انصاریان راز بزرگی و عظمت امام حسین (ع) را «تسلیم بودن» حضرت در برابر شداید و صبر در مقابل همه مصیبت‌های وارده بر خود دانسته است. (روضه نیوز، کد۲۸۲۵) آیا صرف تسلیم بودن در برابر مصائب باعث عظمت آدمی می‌شود؟ در طول تاریخ بسیاری از سر ناچاری تسلیم قضا و قدر بودند و چنین عظمتی نیافتند چون، در کف شیر نر خون‌خواره‌ای، جز که تسلیم و رضا کو چاره‌ای. مگر اینکه گفته شود این تسلیم خاص را اثر تبلیغات بعدی بزرگ شده است. آقای محمدتقی مصباح، سر جاودانگی قیام عاشورا را، غیر از عوامل غیبی، توصیه معصومین به عزاداری و زیارت و گریستن بر مصائب امام حسین می‌داند. (آذرخش کربلا، ص۴۱) گویی به نظر ایشان خود حرکت امام حسین چنین عظمتی را نمی‌آفرید و اهمیت چندانی نداشته است بلکه عوامل غیبی نامعلوم به کمک پوشش تبلیغاتی که در پی فرمایشان معصومین توسط شیعیان انجام است حرکت امام را جاودانه ساخته است. بهتر است این پرسش را با قرآن کریم در میان بگذاریم و پاسخ آن را از آن جویا شویم:قرآن در مورد حضرت ابراهیم (ع) سخن گفته است و می‌توان از آن در مورد امام حسین (ع) هم، همان ملاک را مورد استفاده قرار داد. قرآن کریم در آیات ۱۲۰-۱۲۳ سوره نحل برای حضرت ابراهیم پنج ویژگی را برشمرده است:

۱- «إِنَّ إِبْراهِیمَ کانَ أُمَّةً». ابراهیم خود به تنهایی یک امت بود به این معنا که به تنهایی تمام فضایل امت مسلمان و حتی پیامبران را در خود جمع داشت. شخصیت او ویژه بود شاید به همین دلیل به تمام ادیان توحیدی، ادیان ابراهیمی می‌گویند.

۲- «قانِتاً لِلَّهِ». او بنده مطیع خدا بود. ابراهیم در مقابل خواست محبوب خود متواضع بود و خواست و فرمانی از خدا نبود که او در انجام آن تردید کند و به جای آن به فرمان دل خود گوش کند. او به‌خاطر خدا، به همه دوست‌داشتنی‌های شخصی عصر خود نه گفت.

۳- «حَنِیفاً». او همواره در خط مستقیم اللّه و طریق حق، گام بر‌داشت. جز در یک مورد که ناآگاهانه برای پدر حق ستیز خویش، قصد طلب آمرزش داشت، خداوند در همه امور او را در صراط مستقیم دید و تایید کرده و او الگو بشریت معرفی نمود است.

۴- «وَ لَمْ یَکُ مِنَ الْمُشْرِکِینَ». او هرگز از مشرکان نبود. تمام زندگى و فکر و زوایاى قلب ابراهیم را عشق به حق پر کرده بود و قلب او جایی برای عشق و علاقه به دیگری نداشت.

۵- «ثُمَّ أَوْحَیْنا إِلَیْکَ أَنِ اتَّبِعْ مِلَّةَ إِبْراهِیمَ حَنِیفاً». ابراهیم صاحب آئین و مکتبی بود که در او ک‍ژی راه ندا‌شت. تعبیر ملت در قرآن منحصراً در مورد حضرت ابراهیم به کار رفته است. دین اسلام آئینی است که بنیانگذار آن ابراهیم بود و به درخواست او بود که به وجود آمد: «رَبَّنَا وَ اجْعَلْنَا مُسْلِمَیْنِ لَکَ وَ مِن ذُرِّیَّتِنَا أُمَّةً مُّسْلِمَةً لَّکَ» (بقره۱۲۸) امتیازى که خدا به ابراهیم داد این بود که مکتب او را نه تنها براى اهل عصرش که براى همیشه، یک مکتب الهام بخش قرار داد و خطاب به پیامبر اسلام (ص) ‏فرمود از آیین ابراهیم حنیف پیروی کن. قرآن دلیل اصلی این فرمان را این دانسته است که ابراهیم هرگز از مشرکان نبود: «وَ ما کانَ مِنَ الْمُشْرِکِینَ». یهودیان و مسیحیان هم ابراهیم را از خود می‌دانستند. واکنش قرآن نسبت به آنها این است که چه می‌گویید او شخص حنیف و تسلیمی بود که هرگز گرد شرک نگردید: «مَا کَانَ إِبْرَاهِیمُ یَهُودِیًّا وَ لاَ نَصْرَانِیًّا وَ لَکِن کَانَ حَنِیفًا مُّسْلِمًا وَ مَا کَانَ مِنَ الْمُشْرِکِینَ». (آل‌عمران،۶۷) آنان هدایت را منحصر به خود کرده بودند و می‌گفتند از ما باشید تا هدایت شوید؛ پیامبر به آنها بگو: نه‏، بلکه برای هدایت باید به آیین ابراهیم حق‏گرایی درآیید؛ که هرگز از مشرکان نبود: «قَالُواْ کُونُواْ هُودًا أَوْ نَصَارَى تَهْتَدُواْ قُلْ بَلْ مِلَّةَ إِبْرَاهِیمَ حَنِیفًا وَ مَا کَانَ مِنَ الْمُشْرِکِینَ» (بقره۱۳۵) غیر از این چهار بار، خدا در چهار آیه دیگر شاخص اصلی شخصیت حضرت ابراهیم را تعبیر «ابراهیم هرگز مشرک نبودن» دانسته است. این تعبیر نیز در قرآن برای هیچ پیامبری جز ابراهیم به کار نرفته است. خداوند ابراهیم را امام همه پیامبران و خداباوران بعد از خود قرار داد. قرآن جعل امامت را نیز جز برای ابراهیم، برای هیچ پیامبری به کار نبرده است. دلیل امامت ابراهیم هم ندیده شدن شرک از او در همه امتحاناتش بود: «وَ إِذِ ابْتَلى‏ إِبْراهیمَ رَبُّهُ بِکَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماماً قالَ وَ مِنْ ذُرِّیَّتی‏ قالَ لا یَنالُ عَهْدِی الظَّالِمینَ» (بقرة، ۱۲۴) پس راز عظمت ابراهیم و دلیل پیشوایی او همین فقدان شرک و عبودیت صد در صدی او بوده است. حضرت ابراهیم همواره، در امتحانات دشوار هم، خود را در کنار آن «یک»، «صفر» می‌دید. به پدر و قوم مشرک خود پشت کرد. به دلیل فرمانبری از پروردگار خویش خود را با آتش مجازات بت‌پرستان مواجه ساخت. همسر و فرزند کوچک و بسیار عزیز خود را در بیابان بی‌آب و علف رها کرد و فرزند برومند خود را برای قربانی به قربانگاه ‌برد. به نظر می‌رسد که دلیل محبوبیت ابراهیم برای پیروان همه ادیان جز همین مشخصه نیست. او به خدا ایمانی صادقانه داشت و با این ایمان خود زندگی می‌کرد. گویی هر کس چنین باشد در طول تاریخ محبتش در دل مردمی که او را بشناسند بیشتر خواهد بود: «إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمَنُ وُدًّا» (مریم،۹۶)آنچه گفته شد به معنای آن نیست که دیگر انبیاء مشرک بودند. توحید و شرک ذومراتب هستند یعنی در عین اینکه حقیقت واحدی دارند، در درون خود از کثرت برخوردار هستند. همچون طیف نور یا رنگ، که قوی و ضعیف دارد، نور توحید ابراهیم از همه پررنگ‌تر بوده است. به عبارت بهتر ابراهیم بر قله‌ی توحید قرار داشته است. اینکه قرآن به جای تعبیر توحید، از مشرک نبودن ابراهیم یاد می‌کند شاید به این جهت است که جنبه سلبی توحید از جنبه ایجابی آن اهمیت بیشتری دارد و میزان توحید افراد را باید با میزان شرک آنان سنجید.عظمت معنوی انسانها، از منطق واحدی تبعیت می‌کند بنابراین به نظر می رسد که راز عظمت امام حسین(ع) جدای از راز عظمت استاد او، حضرت ابراهیم نبوده است و راز عظمت امام حسین نیز شرک نورزیدن او در صحنه سیاسی عصر خویش بوده است. مرور کوتاهی در حرکت امام حسین نشان می‌دهد که توحید او در دشوارترین صحنه‌های زندگی بشر یعنی عرصه سیاست در اوج قرار داشت و او کسی را در این عرصه شریک خدا قرار نداد. گویی این آیه در شأن امام حسین وارد شده است که می‌فرماید: دین چه کسى بهتر است از آن کس که خود را تسلیم خدا کرده و زیبا عمل کرد و از آیین ابراهیم حق‏گرا پیروى نمود؟: «وَ مَنْ أَحْسَنُ دِینًا مِّمَّنْ أَسْلَمَ وَ جْهَهُ لله وَ هُوَ مُحْسِنٌ و اتَّبَعَ مِلَّةَ إِبْرَاهِیمَ حَنِیفًا» (نساء،۱۲۵) گویی در عمل بین امام حسین و حضرت ابراهیم، پیوند معنوی وثیقی برقرار بوده است حتی اگر این تأویل را نپذیریم که امام حسین همان قربانی عظیمی بود که خدا به جای اسماعیل به ابراهیم هدیه داد: وَ فَدَیْنَاهُ بِذِبْحٍ عَظِیمٍ (الصافات-۱۰۷) بسیاری بر این تصورند که با آمدن پیامبر اسلام شرک از صحنه زندگی مسلمانان رخت بربست غافل از اینکه اگر شرک ظاهری و پرستش سنگ و چوب رفت، شرک باطنی و پرستش طاغوت‌ها همواره ادامه داشته، دارد و خواهد داشت. ارزش آدمیان را در قیامت با لااله الا الله آنان می‌سنجند. نفی شرک و توحید یک موضوع مقطعی نبوده است بلکه آن وظیفه‌ای راهبردی در ادیان ابراهیمی است چون اصولاً خدا در میان هر امّتی، رسولی بر نگیخت تا مردم تنها خدا را بپرستند و از طاغوت، که خدایان زمینی آنان هستند دوری کنند: وَ لَقَدْ بَعَثْنا فی‏ کُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ (نحل/۳۶). انسان‌ها هیچ زمانی بی‌نیاز از این هدایت نیست. به تعبیر قرآن کریم همواره در اکثر مومنین کم یا بیش رگه‌‍‌هایی از شرک وجود دارد: وَ مَا یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُمْ بِاللّهِ إِلاَّ وَهُم مُّشْرِکُونَ. (یوسف، ۱۰۶) توحید که همان مضمون لا اله الا الله است یک جهت نفی و یک جهت اثبات دارد. جهت اثباتی توحید، بدون جهت نفی آن بی‌معناست. فهم دقیق توحید در فهم دقیق شرک نهفته است و فهم دقیق شرک دقت نظر بسیار می‌خواهد. شرک، به تعبیر رسول خدا(ص) از حرکت مورچه بر سنگ سیاه در شب تاریک در زندگی ما مخفی‌تر است: إنَّ الشِّرک، أَخفَی مِن دَبِیبِ النَّملِ، عَلَی صَفَاةٍ سَودَاءَ فی لَیلَةٍ ظلماءَ. (بحار، ج۶۹، ۹۳) از امام صادق(ع) نقل شده است که بنى امیه آموزش توحید را آزاد گذاشته بودند ولی آموزش شرک را ممنوع کرده بودند، تا اگر بخواهند مردم را بر آن وادار کنند، آنها شرک را نشناسند: إِنَّ بَنِی أُمَیَّةَ أَطْلَقُوا لِلنَّاسِ تَعْلِیمَ الْإِیمَانِ وَ لَمْ یُطْلِقُوا تَعْلِیمَ الشِّرْکِ لِکَیْ إِذَا حَمَلُوهُمْ عَلَیْهِ لَمْ یَعْرِفُوهُ. (کافی، ج۲، ص۴۱۵).امام حسین(ع) به فرمان خدا راه ارتباط با خدای یگانه خویش را همان جایی قرار دهد که جایگاه ابراهیم بود: «وَ اتَّخِذُوا مِن مَقامِ إِبراهِیمَ مُصَلَّی» (بقره/۱۲۵) تا همچون ابراهیم مردم را آموزش شرک دهد و به توحید دعوت کند و از بندگی بت بزرگ باز دارد. او معتقد بود کسی باید پیشوای مسلمانان باشد که سمبل شرک نورزیدن باشد. به خود دعوت نکند بلکه به خدای واحد رحمان و عادل دعوت کند. بی جهت نیست که او به جان خود قسم یاد می‌کند که پیشوای مسلمانان جز این نیست که اولاً به کتاب خدا حکم کند. ثانیاً دغدغه قسط و عدل داشته باشد. ثالثاً فکر و ذکری جز خدا نداشته و رابعاً در عمل تنها در خدا ذوب شده باشد: فَلَعَمْرِی مَا الْإِمَامُ إِلَّا الْحَاکِمُ بِالْکِتَابِ، الْقَائِمُ بِالْقِسْطِ، الدَّائِنُ بِدِینِ الْحَقِّ، الْحَابِسُ‏ نَفْسَهُ عَلَى‏ ذَاتِ‏ اللَّه‏. (الارشاد، ج‌۲، بی‌تا، ص‌۳۶)اما یزید به این خدا و این امامت ایمان نداشت و خود را با خدا شریک می‌دانست. پیروان دنیا پرست او هم، چنین پیشوایی مطلوبشان نبود چون با شریک خدای آنان یعنی طاغوت و دنیای آنان سازگار نبود. امام حسین(ع) در سخنرانی منی، عالمای دینی عصر خویش، را از شرک منع کرد و گفت: چرا به فرامین خدا عمل نمی‌کنید، آیا شهوت و طمع دنیا وجود شما را پر کرده است و از اینکه به دنیای شما کوچک‌ترین گزندی برسد وحشت دارید؟ مگر خدا نگفته است از مردم نترسید و از من بترسید. فَلا تَخْشَوُا النَّاسَ وَ اخْشَوْنِ (سوره مائده، آیه۴۴) (آل عمران، ۱۷۵). (تحف العقول، ص۱۷۱) آنان که نان دین، را به نرخ روز می‌خورند، حاضر به همراهی ابی عبد الله نیستند و امام حسین به آنها میگوید مهم نیست: حَسْبُنَا اللَّهُ وَ عَلَیْهِ تَوَکَّلْنا، وَ إِلَیْهِ أَنَبْنَا وَ إِلَیْهِ الْمَصِیرُ. (تحف العقول، ص۱۷۱)آنان عقلانیت را در غیر راه حسین می بینند و حسین هم به آنان امیدی ندارد ابراهیم گونه از قوم خود کناره می‌گیرد.درجایی که عقلای قوم جهان اسلام دنیا را بر حق ترجیح می‌دهند، تکلیف توده‌های مردم روشن است و از آنان چه توقعی است؟! مردم مدینه، مکه، طائف، ایران، شام و بصره همه مطیع طاغوت بودند بهترین آنان مردم کوفه بودند، که حداقل قلوبشان با حسین بود اما زمانی او را می‌خواستند که مزاحمت زیادی برای دنیای آنان نداشته باشند حتی بخشی از آنان یعنی «مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ» (جاثیه،۲۳) حاضر بودند به نفع الهه نفس خود بر حسین تیغ بکشند. این تعبیر خود امام حسین از وضع عامه مردم بود که مردم بندگان دنیا هستند و دین، تا زمانی که دنیای آنها را تامین ‌کند ورد زبان آنهاست ولی زمانی که با بلا و گرفتاری همراه باشد حامیان دین اندک خواهند بود: إِنَّ النَّاسَ عَبِیدُ الدُّنْیَا وَ الدِّینُ‏ لَعْقٌ‏ عَلَى أَلْسِنَتِهِمْ یَحُوطُونَهُ مَا دَرَّتْ مَعَایِشُهُمْ فَإِذَا مُحِّصُوا بِالْبَلَاءِ قَلَّ الدَّیَّانُونَ.(تحف‌ العقول‌، ص‌۲۷۹).در میان عابدان دنیا تنها اما حسین عبد مخلص خدا بود. عبد در ادبیات نظام بردگی در برابر معبود همان صفر بودن است: «عَبْدًا مَّمْلُوکًا لاَّ یَقْدِرُ عَلَى شَیْءٍ» (نحل،۷۵) کسی به مرتبه عبودیت می‌رسد احساس می‌کند که در مقابل فرمانی که از ارباب محبوب خود می‌رسد قادر به هیچ کار دیگری جز مطیع او بودن نیست. به زعم بزرگان از صحابه و تابعین حسین دیوانه‌ای است که بی‌اعتنا به دنیای محبوب آنان از خطر و بلا و گرفتاری در راه کسب رضای محبوب خود استقبال می‌کنند. چرا نکند که او با خدای خود عهد بسته است که تنها مجذوب حق باشد به حق وفادار بماند و تسلیم شیاطین مستبد روزگار خود نشود: أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یَا بَنِی آدَمَ أَن لَّا تَعْبُدُوا الشَّیْطَانَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُّبِینٌ وَأَنْ اعْبُدُونِی هَذَا صِرَاطٌ مُّسْتَقِیمٌ (یس/۶۰-۶۱)تنها عاشق است که حاضر است همه چیز خود را ابراهیم گونه و با کمال رضایت در راه معشوق بدهد:ابا عبدالله به تنهایی و با اندک یاران خود، ابراهیم گونه، خانه و کاشانه خود را رها کرد، و با هجرت خویش، خود و خانواده خود را آواره بیابانها و شهرها نمود و به جرم مبارزه با شرک و مشرکین بر سرش هجوم آوردند: أَنَّهُ لَمَّا قَامَ عَبْدُ اللَّهِ یَدْعُوهُ کَادُوا یَکُونُونَ عَلَیْهِ لِبَدًا (جن،۱۹) دوستان، اقوام، خویشان، برادر و فرزندان او را کشتند و او برای اعتلای کلمه حق خم به ابرو نیاورد و در نهایت با چهره برافروخته از شوق سربلند از اتمام این امتحان دشوار آخرین سرمایه خود را نیز تقدیم صاحب جان خود کرد و به زبان حال ‌گفت: الهی رضاً برضاک، تسلیماً لأمرک، صبراً علی قضائک، یا ربّ، لا معبود سواک. و پاسخ ‌گرفت که:هر چه‌ بودت ‌ داده‌ای‌ اندر رهم‌ /در رهت‌ من‌ هر چه‌ دارم‌ می‌دهم‌ .

منبرسی ام: شور و شوق مجالس حسینی در دنیا

آیه: شهید به اهل دنیا و برزخیان روح و ریحان می رساند:در قرآن در رابطه با کسانی که در راه خداوند کشته می شوند، تعبیر «حیات» به کار رفته است آنجا که خداوند در آیه 154 سوره بقره می فرماید: :« وَلَا تَقُولُوا لِمَنْ یُقْتَلُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْوَاتٌ بَلْ أَحْیَاءٌ وَلَکِنْ لَا تَشْعُرُونَ» به کسانیکه در راه خدا کشته می شوند مرده نگوئید. بلکه آنها زنده هستند ولی شما درک نمی کنید». و یا در آیه ای دیگر خداوند می فرماید:« ولا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون».این گویای این مطلب است که مرگ انتقال از نشئه ای به نشئه دیگر و وفات است، نه زوال و نابودی و فوت، و راز اینکه خدای سبحان در برخی موارد از کافران و منافقان به «اموات» تعبیر کرده است که گاهی «موت» به معنای زوال اثر انسانی است؛ نه زوال هستی، و اطلاق آن بر کافران نیز به لحاظ بی اثر بودن آنان است.بر این اساس، نهی این آیه شریفه از به کاربردن تعبیر «اموات» درباره شهیدان، هم توهم نابودی و هم توهم بی اثر بودن آنان را دفع می کند. شهید، زنده و منشأ اثر است، هم اهل دنیا و بازماندگان خود را بیدار و نورانی می کند و هم به برزخیان روح و ریحان می رساند. همه انسانها پس از مرگ زنده اند و هیچ کس مرگِ به معنای فنا و نابودی ندارد، لیکن راز نهی از توهم مرگ درباره شهیدان، آن گونه که درباره دیگران پنداشته می شود، تذکر این نکته است که آنان حیاتی برتر دارند. در آیات دیگر نیز با بیان بهره مندی شهید از رزق حسن و روزی خاص نزد خداوند، توهم اینکه شهادت سبب محرومیت و ناکامی شهید شود را ردّ کرده است.

حدیث: رسول الله صلى الله علیه و آله :مَن قامَ لَیلَتَیِ العیدَینِ مُحتَسِبا للّه ِ ، لَم یَمُت قَلبُهُ یَومَ تَموتُ القُلوبُ .پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: هر کس دو شب عید [ فطر و قربان] را به خاطر پاداش خدا به عبادت بپردازد ، در آن روز که دل ها مى میرند ، دل او نمى میرد.کتاب «مراقبات ماه رمضان» ، صفحه 465

سیمای عید قربان: نماد قربانی:آیین قربانی کردن به شکلی که امروز مورد توجه ما است، از زمان حضرت ابراهیم(ع)آغاز شد. آن حضرت که تا دوران کهولت فرزندی نداشت، پس از اینکه از جانب خداوند به پسری به نام اسماعیل بشارت داده شد و او را به مرحله‌ای از رشد و بلوغ ‌رساند، در رؤیایی صادقه مورد آزمایشی سنگین قرار گرفت و مأمور شد که فرزند را در راه حق قربانی کنند. شرح این واقعه در کتب تاریخی و مذهبی به تفصیل بیان شده است. در این باب آمده است:چون ابراهیم به خواب دید که «پسر را بکش»، دل بر آن نهاد که او را بکشد و این نذر وفا کند و زن را گفت که «این پسر اکنون بزرگ شد. او را با من بفرست تا کاری می‌کند و جلد و مردانه برآید و بنیرو گردد» و پسر را گفت که «یا پسر! رسنی برگیر و بیا تا به این کوه برشویم و هیزم آوریم.» پس پسر رسنی برگرفت و با پدر برفت و ابراهیم کاردی برگرفته بود و با خود ببرده و جمله خلایقآسمان و فریشتگان نگاه همی‌کردند و چون به کوه برشدند، همه فریشتگانگریستن گرفتند و گفتند که «یارب! چه بزرگ بنده‌ای است ابراهیم که نمرود او را به آتش اندر انداخت از بهر تو و باک نداشت و اکنون، فرزند را از بهر تو می‌کشد و باک نمی‌دارد»... پس ابراهیم همچنان به آن کوه برمی‌شد و پسر از دنباله او همی‌رفت تا مانده گشتند و چون بر سر کوه رسیدند، بنشستند و بیاسودند. پس ابراهیم پسر را گفت که «بیا جان پدر» و سر او بر کنار نهاد و کارد از آستین بیرون کرد و گریستن بر او اوفتاد و می‌گریستو جمله فریشتگان آسمان بر موافقت او می‌گریستند. پس پسر گفت که «یا پدر! چه بوده است تو را و این کارد چیست و این گریستن تو از بهر چیست» و ابراهیم گفت: «به خواب دیدم که تو را بباید کشتن». گفت: «بکن آنچه تو را فرمودند»...پس ابراهیم پسر را به روی اندر خوابانید و دل از او برگرفت و او را به حق تسلیم کرد و کارد به زیر گلوی او اندر برد تا ببرد و چون به گلوی او رسید، فروگردید و تیزی بر بالا آمد و پشت کارد بر حلق او همی‌مالید و هیچ بریده نمی‌آمد و ابراهیم از آن کار عجب اندر ماند و پسر را هیچ گلو بریده نمی‌آمد... پس خدای جبرئیل را بفرمود تا کبشی از بهشت بیاورد و آن گوسپندی بود سپید، و دهان او سیاه و چشم‌ها سیاه و چهار دست و پای او سیاه و سروها بزرگ و گوش آن گرفته و به کوه برمی‌آمد تا پیش ابراهیم آورد و چون به کوه برآمد، ابراهیم او را ندیده بود و جبرئیل آنجا بیستاد و نگاه همی‌کرد که تا ابراهیم چه کند و ابراهیم دیگربار، کارد بر ران خود نهاد و راست کرد و خواست طعنه کند و بزند و خدای ندا کرد و گفت «یا ابراهیم! خواب راست کردی و نذر را وفا کردی»....پس ابراهیم دست و پای پسر بگشاد و جبرئیل آن کبش که آورده بود، به دست پسر داد تا فدا خود کند و آن کبش از دست او بجست و بدوید و از آن کوه فروآمد و به کوه منا برشد؛ آن جایگاه که امروز قربان کنند و حاجیان قربان آنجا کنند و سنگ اندازند و خدای خواست که جایگاه قربان به این کوه منا باشد و ابراهیم از پس آن کبش همی‌دوید و آن کبش چون به جایگاه قربان رسید، آنجا بیستاد و پیشتر، ابراهیم سنگ بینداخت و آنگاه کبش بیستاد و پسر برفت و او را بگرفت و ابراهیم بیامد و او را قربان کرد. (طبری 1356، ج6: 1539)نظر به جاودانه شدن این امر الهی، از آن پس روز دهم ذی‌الحجه، افراد گوسفند، گاو و یا شتری را در راه خداوند ذبح می‌کنند تا موجبات تقرب به منبع لایزال حاصل شود.دیدگاه دیگری نیز در مورد داستان ذبح اسماعیل وجود دارد و آن این است که ابراهیم آزمایششد و علت آن این نبود که مشخص شود آیا حاضر است فرزندش را برای رضای خداوند قربانی کند یا نه، بلکه برای اینکه روشن شود که می‌تواند همچون حضرت یوسف(ع) خواب خود را تعبیر نماید. بر اساس این دیدگاه، تعبیر خوابی که ابراهیم دید، این بود که چارپایی را ذبح نماید که با اراده‌ای که او برای ذبح اسماعیل داشت، معلوم شد که وی تعبیر خواب را نمی‌داند و در این آزمایش الهی مردود شد. این دیدگاه که در فصوص‌الحکم ابن عربی مطرح شده است، باب تازه‌ای در مبحث قربانی کردن و تعبیر خواب گشود و به دنبال آن، بحث و اختلافات فراوانی میان علما به وجود آمد، اما بنا بر آرای بیشتر دانشمندان دینی، طرح مسأله اساساًً غلط و به‌یکباره، مردود اعلام شد. برخی نیز بیان این‌گونه دیدگاه‌ها را مغرضانه و از دسته شبهات ‌دانستند.

احکام قربانی کردن: قربانی نمودن، راهی برای دفع بلاء:افرادی زیادی برای حل معضلات و مشکلات به آیت الله بها الدینی رحمه الله  مراجعه می کردند ایشان سه چیز را برای حل معضلات و حاجت های مهم سفارش می کردند. کسانی که تمکن مالی دارند گوسفند ذبح کنند و به فقراء بدهند. کشتن گوسفند و خون ریختن خیلی از بلاها را رفع می کند. بعضی ها برای دنیا حاضرند میلیون ها خرج بکنند اما برای کار خیر و صدقه و گوسفند کشتن دستشان می لرزد. فکر می کند پولش از بین می رود در حالی که خیلی از بلاها را از بین می برد. در مسجد محله هر ماه یکی بانی بشود برای سلامتی امام زمان یک گوسفندی قربانی کند خیلی اثر دارد. شما در کار امام زمان و خدا باشید امام زمان و خدا هم در کار شما خواهند بود. یک گوسفندی را در خانه پیامبر ذبح کردند گوشتش را تقسیم کردند یک قطعه گوشت را برای خانه نگه داشتند، یکی از همسران پیامبر عرض کرد یا رسول الله همه گوشت ها از بین رفت فقط همین تکه گوشت ماند. حضرت فرمودند: اشتباه می کنی آن ها ماند و این از بین رفت. یعنی آنی که در راه خدا دادیم می ماند. خدا در قرآن می فرماید: آنچه نزد شماست از بین می رود ولی وقتی به خدا تحویل می دهید می ماند. بیاییم تکانی به خودمان بدهیم قدری از مال و جان و آبرویمان در راه خدا بگذریم هرچه که بدهیم می ماند. آدمی که می میرد چند تا گوسفند می کشند یعنی چه؟ این را وقتی زنده است بکشید بلکه از گناهاش کم بشود بلکه عمرش طولانی بشود. قبل از این که رگ قلبمان بگیرد سکته کنیم بلاء را جلوتر رفع کنیم. بنده هیچ کشوری را به نامرتبی ایران در رانند گی ندیدم. آقای بهاءالدینی وقتی که این وضع را می دیدند می فرمودند: بنده می بینم بلاء هی رو سر افراد می آید دوباره برمی گردد. حالا دعای پدر و مادر یا امام زمان یا خیرات یا صدقات باعث می شود.

قربانی درکربلا: شور و شوق مجالس حسینی در دنیا:در زیارت عاشوراء می خوانیم «مُصِیبَةً مَا أَعْظَمَهَا وَ أَعْظَمَ رَزِیَّتَهَا فِی الْإِسْلامِ» (شیخ عباس قمی/ مفاتیح الجنان/ زیارت عاشوراء... ص:456َ). از این ابتلاء و مصیبت بالاتر و برتر در عالم اتفاق نیفتاده و نخواهد افتاد. لذا خدای متعال در مقابل این قربانی و فدایی کامل شدن، اجر و پاداش، خط و راه ویژه و خصائصی برای امام حسین علیه السلام و یاران و اصحابش باز کرده است. که یکی از آن ها عشق و محبتی است که خدای متعال نسبت به امام حسین علیه السلام در مومنین و غیر مومنین قرار داده است. در صفینة البحار محدث قمی آمده که محبت امام حسین حتی در دل غیر مومنین هم هست. آتش پرست، هندو، ارمنی، مسیحی، یهودی، ملیت های مختلف در کشورهای مختلف برای امام حسین علیه السلام سینه می زنند عزاداری می کنند نذر می کنند. هیچ کسی در عالم مثل امام حسین برایش مجلس گرفته نمی شود. در جنگ جهانی اول و دوم چه قدر آدم کشته شدند؟ چه قدر آدم جانباز و معلول شدند؟ تمام آن ها به فراموشی سپرده شدند. امام در جریان آقا اباعبدالله هزار و چهار صد سال پیش هفتاد و دو نفر به شهادت رسیدند موجش عالم را گرفته است. حالا شما کجای عالم سراغ دارید، در روز عاشوراء دسته های ده هزار نفری، پانزده هزار نفری، بیست هزار نفری از زن و مرد، کوچک و بزرگ، ملیت های مختلف، نژادهای مختلف به راه می اندازند حسین حسین می گویند. در شهر لندن پانصد تا مجلس روضه در دهه اول محرم برای امام حسین علیه السلام برگذار شده بود. خیلی از خانم های کافر، مسیحی، بی حجابی که اصلا ربطی به دین ندارند این بروشورهای شرح حال زندگی امام حسین علیه السلام را که می خوانند منقلب می شوند زیر گریه می زنند برای مظلومیت آقا اباعبدالله گریه می کنند. موج محبت آقا اباعبدالله فراگیر و جهان گیر شده است. امام هشتم علیه السلام فرمود: «إنّ یوم الحسین أقرح جفوننا، و أسبل دموعنا، و أذلّ عزیزنا بأرض کرب وبلاء» (الشیخ جواد محدثی / بلاغ عاشوراء/ ص : 207). یعنی شهادت امام حسین پلک چشم ما را زخم کرده است. یعنی از بس برای مظلومیت این آقا گریه کردیم چشم ما مجروح شده است. قتل امام حسین اشک های ما را جاری کرده است.هیچ کسی مثل امام حسین برایش اطعام نمی شود. چه کسی در عالم برایش این همه سفره می اندازند؟ در دانمارک شب و روز عاشوراء حدودا به پانزده هزار نفر غذا دادند. موج محبت امام حسین مثل آب روان در دل ها نفوذ می کند. این وعده حتمی الهی و غیب گویی پیامبر ما برای امام حسین است، که در باطن دل مومنین حرارتی است که هیچ وقت خاموش نمی شود. دستگاه امام حسین دستگاه عجیبی است. محبت امام حسین کیمیای فوق العاده ای است. سعی بکنیم هر چه می توانیم مال بدهیم مجلس بگیریم پادویی بکنیم نوکری بکنیم. در دستگاه امام حسین شرکت بکنید هم مهمان بشوید و سخنرانی و روضه گوش کنید وهم جاروکشی کنید، کفش جفت بکنید، ظرف بشویید، بانی بشوید، خدمتگزار بشوید، از عزادارها پذیرایی کنید، خوش آمد گویی کنید.مرحوم عذری از شعرای مهم اهل بیت قصیده های خیلی خوبی در باره اهل بیت دارد. یک قصیده خوبی درباره مولی امیرالمومنین علیه السلام دارد که صاحب جواهر شیخ آقاعباس قمی نقل کرده که به ایشان گفت: من حاضرم ثواب کتاب جواهر الکلام را بدهم تا شما ثواب این شعر را که به اهل بیت گفتی به من بدهی. آن هایی که خبر دارند می دانند در دستگاه اهل بیت خصوصا اباعبدالله چه خبر است. حاضرند ثواب های تمام عمرشان را بدهند تا ثواب این روضه ای که این آقا خوانده را بگیرند. یکی از مراجع نجف مجلس روضه ای داشت یکی از سخنران ها آمد سخنرانی کرد و روضه خواند ومجلس هم منقلب شد و گریه کردند. بعد از تمام شدن مجلس آن مرجع بزگوار روضه خوان را صدا زد پهلوی خودش نشاند گفت: آقا من عرضی دارم، من مدت ها درس خواندم، درس دادم، کتاب نوشتم، نماز خواندم، دعا خواندم، کارهای خیر کردم ولی امروز می خواهم معامله ای بکنم. می خواهم ثواب هایی که انجام دادم به شما بدهم شما هم ثواب روضه خوانی امروز را به من بدهید. روضه خوان فکری کرد و گفت: آقا من معذرت می خواهم من همچین معامله ای نمی کنم. آقا فرمود: چرا؟ گفت: من یک مثال خیلی ساده ای برای شما بزنم. هر شخصیتی که برنامه پذیرایی و بروبیایی دارد خودش که همه کاره ها را نمی تواند انجام بدهد افرادی هستند که خدمت می کنند. وقتی که مهمان ها می روند صاحب خانه سفره خصوصی می اندازد نوکرها، غلام ها و خدمتگذارها را می برد سر سفره خصوصی، پهلو خودش می نشاند می گوید حالا که شما از مهمان هایم پذیرایی کردید بیایید پهلوی خودم بشینید غذا بخوریید. شما می خواهید رندی بکنید من را از اندرونی بیرون بیاورید من این کار را نمی کنم من نوکری امام حسین را در دنیا با هیچ چیز عوض نمی کنم.مرحوم آیت الله کمپانی استاد آیت الله بهجت استاد پنجشنبه ها در نجف روضه داشت. پیر مرد هفتاد، هشتاد ساله بلند می شد کفش جفت می کرد، چایی می ریخت، پذیرایی می کرد. شاگردها می گفتند: آقا شما شخصیت اول عالم و استاد نجف هستید شاگردها این کارها را می کنند. می فرمودند: نه این دستگاه امام حسین است من می خواهم جزء نوکرانش باشم. در بین خدمت گذارهای امام حسین نام من هم ثبت بشود. اول شخصییت عالم پیامبر خدا می فرماید: «حُسَیْنٌ مِنّى وَ انَا مِنْ حُسَیْنٍ، احَبَّ اللَّهُ مَنْ احَبَّ حُسَیْناً» (جمعی ازنویسندگان/ زمینه هاى قیام امام حسین علیه السلام / ج 2/ ص: 179). چه طوری شما می توانید «حُسَیْنٌ مِنّى وَ انَا مِنْ حُسَیْنٍ » را معنی کنید. یعنی دین، مکتب، قرآن، توحید به برکت امام حسین علیه السلام است. به خون این آقا آب یاری شدند. اگر امام حسین نبود پیامبر و قرآن و مکتب هم از بین رفته بودند.امام صادق علیه السلام می فرماید: «مَنْ أَرَادَ اللَّهُ بِهِ الْخَیْرَ قَذَفَ فِی قَلْبِهِ حُبَّ الْحُسَیْنِ ع وَ حُبَّ زِیَارَتِهِ» (شیخ حر عاملی/ وسائل الشیعة/ ج14/ ص:496). خدا به هر کس اراده خیر کند عشق ومحبت امام حسین را در دل آن شخص می اندازد.

منبرسی ویکم: اسماعیل؛ راضی و تسلیم در مقابل دستور الهی

آیه: قَالَ اللَّهُ هَٰذَا یَوْمُ یَنْفَعُ الصَّادِقِینَ صِدْقُهُمْ ۚ لَهُمْ جَنَّاتٌ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا أَبَدًا ۚ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ ۚ ذَٰلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُخدا گوید: این روزی است که صادقان از راستی خود بهره‌مند می‌شوند، برای آنها بهشتهایی است که از زیر درختانش نهرها جاری است و در آن به نعمت ابدی متنعّمند؛ خدا از آنها خشنود و آنها از خدا خشنودند. این است فیروزی و سعادت بزرگ. آیه 119 سوره مائده

حدیث: الامام الباقر علیه السلام :اُدعُ فِی العیدَینِ ویَومِ الجُمُعَةِ ، إذا تَهَیَّأتَ لِلخُروجِ بِهذَا الدُّعاءِ :اللّهُمَّ مَن تَهَیَّأَ وتَعَبَّأَ وأعَدَّ وَاستَعَدَّ لِوِفادَةٍ إلى مَخلوقٍ رَجاءَ رِفدِهِ وطَلَبَ نائِلِهِ وجَوائِزِهِ وفَواضِلِهِ ونَوافِلِهِ ، فَإِلَیکَ یا سَیِّدی وِفادَتی وتَهیِئَتی وتَعبِئَتی وإعدادی وَاستِعدادی رَجاءَ رِفدِکَ وجَوائِزِکَ ونَوافِلِکَ ، فَلا تُخَیِّبِ الیَومَ رَجائی ، یا مَن لا یَخیبُ عَلَیهِ سائِلٌ ولا یَنقُصُهُ نائِلٌ ، فَإِنّی لَم آتِکَ الیَومَ بِعَمَلٍ صالِحٍ قَدَّمتُهُ ولا شَفاعَةِ مَخلوقٍ رَجَوتُهُ ، ولکِن أتَیتُکَ مُقِرّا بِالظُّلمِ وَالإِساءَةِ ، لا حُجَّةَ لی ولا عُذرَ ، فَأَسأَلُکَ یا رَبِّ ، أن تُعطِیَنی مَسأَلَتی وتَقلِبَنی بِرَغبَتی ، ولا تَرُدَّنی مَجبوها ولا خائِبا ، یا عَظیمُ یا عَظیمُ یا عَظیمُ ، أرجوکَ لِلعَظیمِ ، أسأَلُکَ یا عَظیمُ أن تَغفِرَ لِیَ العَظیمَ ، لا إلهَ إلاّ أنتَ ، اللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ ، وَارزُقنی خَیرَ هذَا الیَومِ الَّذی شَرَّفتَهُ وعَظَّمتَهُ ، وتَغسِلُنی فیهِ مِن جَمیعِ ذُنوبی وخَطایایَ ، وزِدنی مِن فَضلِکَ إنَّکَ أنتَ الوَهّابُ.امام باقر علیه السلام: روز عید فطر و عید قربان و روز جمعه ، چون آماده بیرون رفتن شدى ، این دعا را بخوان:خداوندا! هر کس که آماده و مهیّا شود و به امید عطا و بخشش و جایزه و احسانِ آفریده اى ، ساز و برگ رفتن به حضور او فراهم سازد ، پس ـ اى سرور من ـ باریابى و آمادگى و تهیّه ساز و برگ و آماده شدنِ من ، به درگاه توست و به امید بخشش و جایزه ها و احسان هاى تو. پس امروز ناامیدم مکن! اى آن که هیچ نیازمندى از درگاهش محروم نمى شود و هیچ برخوردارى ، از او نمى کاهد! من امروز کار شایسته اى به درگاهت نیاورده ام و به شفاعت آفریده اى هم امید نبسته ام؛ لیکن با اعتراف به ستم و بدى ، به درگاهت آمده ام. نه دلیلى دارم و نه عذرى.پروردگارا! از تو مى خواهم که خواسته ام را بدهى و مرا با درخواستى برآورده برگردانى و مرا ناامید و بى بهره بر نگردانى! اى بزرگ ، اى بزرگ ، اى بزرگ! براى خواسته بزرگ به تو امیدوارم. اى بزرگ! از تو مى خواهم که گناه بزرگ مرا ببخشایى. معبودى جز تو نیست.خداوندا! بر محمّد و خاندان محمّد درود فرست و نیکىِ امروز را که شرافت و عظمتش بخشیده اى ، روزى ام کن و در این روز ، مرا از همه گناهان و لغزش هایم بشوى و از احسان خود بر من بیفزاى! همانا تویى تو بسیار بخشنده».کتاب «مراقبات ماه رمضان» ، صفحه 481

سیمای عید قربان: پروردگار از ابراهیم می‌خواهد که فرزندش را قربانی کندو این درخواست برای قربانی کردن یک انسان است که گفته شد در آیین‌های ادیان گذشته متداول بوده و فرضیه این است که تا آن زمان هم رواج داشته است. او می‌خواهد که اسماعیل قربانی شود و ابراهیم و اسماعیل بی‌جدال با حق، سر تسلیم فرود می‌آورند و به خواسته پروردگار تن درمی‌دهند. در اثنای این امتحان بزرگ الهی،یکی از بزرگ‌ترین تکالیف بشری رقم می‌خورد؛ چاقو نمی‌برد و به اذن پروردگار، گوسفندی به ابراهیم داده می‌شود که عوض اسماعیل ذبح شود. این اتفاقیک نشانه است. خداوند به قربانی شدن انسان‌ها خاتمه می‌دهد و می‌خواهد که چارپاییبه جای انسان، ذبح گردد. نکته‌ای که باید به آن توجه کرد، این است که پروردگار از قربانی ابراهیم منصرف نمی‌شود، تنها جای اسماعیل را با گوسپندیبهشتی تعویض می‌کند و رسم قربانی به قوت خود باقیمی‌ماند و واجد صورت و معنایی حقیقی و معقولانه می‌گردد.در داستان ذبح اسماعیل، همه چیز بر اساس نمادها تبیین شده است. گرچه این داستان از دل ادیان برخاسته است و چنین به نظر می‌رسد که زبان مذهب بایدصریح و بی‌پرده باشد، همیشه این‌گونه نبوده است. مذهب برای خود فرایض و محرّماتی دارد که هر کدام در چندین لایهمختلف قابل بررسی هستند؛برای نمونه در مورد قرآن کریم هم با معنا، هم با تفسیر و هم با تأویل روبه‌رو هستیم. در هر لایه نیز با سطوح مختلفی از مفاهیم روبه‌رو می‌شویم؛ مانند دالان‌های تودرتوی عظیمی که هر بابی از آن، ما را با دنیای جدیدی آشنا می‌سازد و بدین شکل، تمام علوم را در خود به رمز پنهان کرده است و هرگز دستیابی به تمامی تعالیم آن، دست‌کم برای غیر معصومین، امکان‌پذیر به نظر نمی‌رسد. همین غنای تعالیم و معناها در دیگر فرایض چون نماز، روزه، حج، و آیین قربانی کردن نیز وجود دارد.گفته می‌شود که «درحقیقت، مذهب از طریق سمبل، ضمیر ناخودآگاه را در اختیار می‌گیرد.» (پریستلی1391: 243) قربانی می‌تواند یکی از سمبل‌هایی باشد که در کاوش حول محور ضمیر ناخودآگاه به توتم و تابو می‌رسد. با کنکاش در اسطوره‌ها پی خواهیم برد که قربانی که نوعی توتم است، در ضمیر ناخودآگاه جمعی ما باقی مانده و از طریق افسانه‌ها و با آمیزش با داستان‌های دینی زنده مانده است. تلفیق این دو درنهایت،به مسیریمی‌رسد که در چندین سطح قابل کاوش است. در‌واقع، مذهب هم مانند فرهنگ، از طریق ضمیر ناخودآگاه وجدان‌های بیدار از روحی به روح دیگر به میراثرسیده است. بدین ترتیب، با خیل کثیری از تعالیمی که آموختنی نبوده و تنها با معیار وجدان و اخلاق مورد ارزیابی قرار گرفته‌اند، روبه‌رو می‌شویم. ساختار اساسی تعالیم دینی در پیوند تنگاتنگ با روحیات هستند و روحیات و وجدانیات نیزاغلب با معیارهای دینیارزش‌گذاری می‌شوند؛ امری که علوم طبیعی در اعمال آن خالی از اشکال نیستند.اصول دین از روح، تصویری کامل‌تر از تئوری‌های علمی به‌دست می‌دهد؛ زیرا این تئوری‌ها تنها به توجیه و تنظیم خود وجدان (شعور آگاه) می‌پردازند؛ به علاوه،یک تئوری غیر از آنکه به معرفییک چیز زنده به‌وسیله مفاهیم مجرد بپردازد، کار دیگری از دستش ساخته نیست. اصول دین برعکس، فرایند زنده شعور باطن را به صورت کامل به شکل فاجعه گناه، توبه، قربانی و رهایی تبیین می‌کند. (یونگ 1370: 69)

احکام قربانی کردن: در مورد اختلافی که بین مردم پیش آمده و مخالفین وموافقین ذبح و قربانی کردن گاو و شتر باید دو جنبه و حیثیت را مد نظر قرار داد:

۱ـ جنبه قربانی کردن و خون جاری کردن.

۲ـ جنبه صدقه دادن گوشت‌های ذبیحه.

در خصوص مورد اول، آن‌چه توصیه شده به قربانی کردن در حج تمتع و روز عید قربان و به جهت کفاره یا ادای نذر است که دستور دینی داریم. لکن قربانی کردن به هدف و انگیزه دفع و رفع نحوست‌ها (که در زبان روایات به طیره یاد شده که اصل طیره = فال بد زدن، مردود است) و در امان ماندن از آسیب اجنه و شیاطین، مطلبی است که در روایات از آن نهی شده است. کما اینکه شیخ صدوق ـ رحمت الله تعالی علیه ـ نقل می‎کند که پیغمبر اکرم ـ صلی‌الله‌علیه‌وآله ـ از ذبایح جن نهی کردند.اما دومین جنبه‌ی کار، مساله صدقه دادن گوشت‌های این قربانی‌هاست که یقینا صدقه دادن امری مطلوب و توصیه شده است و روایات در باب صدقه فراوان است.پس در مورد کاری که در شهر می‌خواهد انجام شود، اگر به نیت تصدق باشد منعی ندارد، ولی باور اینکه این قربانی‌ها شرور و نحوسات را برطرف می‌کند، اعتقاد و باور غلطی است و ریشه دینی ندارد.پس صرفا به این قضیه باید به جنبه صدقه‌ی آن نگاه کرد، که اگر این باشد دیگر منحصر در کشتن گاو و شتر نیست؛ بلکه هر چیزی را می‌توان به‌عنوان صدقه بین فقرا تقسیم کرد.حال اگر افراد بخواهند این نوع صدقه (توزیع گوشت) را در نظر داشته باشند منعی ندارد؛ مادامی‌که باورشان این نباشد که این خون ریختن اثری دارد و رفع بلا می‌کند.

قربانی درکربلا: اسماعیل؛ راضی و تسلیم در مقابل دستور الهی:ابراهیم (ع) دستور خداوند را با اسماعیل در میان گذاشت و به او گفت پسرم من در خواب دیدم که تو را ذبح می‌کنم و نظر وی را جویا شد؛ اسماعیل که بعدها خود به مقام نبوت و امامت نائل می‌شود، در جواب پدر بزرگوار خویش پاسخ داد: «ای پدر آنچه را فرمان داده شده انجام بده و اگر خدا بخواهد مرا از شکیبایان خواهی یافت»پاسخ اسماعیل (ع) به پدر خویش گویای ایمان وی به دستور الهی است؛ چرا که در پاسخ فرموده آنچه را فرمان داده شده‌ای انجام بده و نگفت ای پدر آن چه در نظر تو است انجام بده رضایت اسماعیل (ع) به ذبح شدن، نشان از مقام تسلیم اطاعت وی نسبت به دستور الهی است.چون ابراهیم (ع) به ذبح پسرش تصمیم گرفت، شیطان به صورت مردی پیر بر پیامبر(ص) خدا ظاهر شد و گفت: یا ابراهیم از این پسر بچه چه می‌خواهی؟ گفت: می‌خواهم او را بکشم؛ شیطان گفت: سبحان الله پسری را می‌کشی که یک چشم به هم زدن مخالفت خدا را نکرده است ابراهیم(ع) در پاسخ فرمود: خداوند مرا امر به ذبح آن کرده است.شیطان گفت: که خدای تعالی هرگز چنین امری نمی‌کند، البته شیطان به خوابت آمده است ابراهیم پاسخ داد: خداوند مرا تا به این زمان رسانیده است شیطان را به من راه تسلط نداده است و خود تو شیطانی؛ حضرت ابراهیم(ع) قسم یاد کرد که دیگر با شیطان سخن نگوید و متوجه کشتن اسماعیل(ع) شد.شبهه شیطان: کشتن اسماعیل باعث می‌شود آدمیان بهانه‌ای برای کشتن فرزندانشان داشته باشندپسر را نزد حجره و سعی خواباند، شیطان برای بار سوم ابراهیم (ع) را وسوسه کرد و گفت: ای ابراهیم تو پیشوای مردم هستی و اگر فرزند خود را بکشی همه کس فرزند خود را خواهد کشت و این گناهان بر گردن تو خواهد بود و از برای خدا ترک کن این کشتن را.ابراهیم(ع) جواب شیطان را نداد و سر خود را به جانب آسمان کرد و کارد را بر گلوی اسماعیل کشید، اما به اذن خدا بریده نشد؛ دوباره چنین کرد، اما چاقو بر گلوی اسماعیل اثر نمی‌کرد که ناگاه برای ابراهیم ندا آمد که ای ابراهیم خواب خود را عمل کردی و جبرئیل گوسفندی را از جانب کوهی که مشرف به در مسجد خیف آورده پسر را از زیر دست ابراهیم کشیده و گوسفند را به جای او خوابانید و ذبح کرد.امام رضا (ع) می‌فرماید: «چون ابراهیم به ذبح گوسفند فرمان داده شد آرزو کرد کاش فرزند خود اسماعیل را به جای آن ذبح می‌کرد تا به قلبش آن رسد که به قلب پدری که عزیزترین فرزند خویش را ذبح کرده است می‌رسد و به وسیله این مصیبت به بالاترین درجه ثواب مصیبت‌زدگان نائل شود.خداوند به ابراهیم وحی کرد این ابراهیم محبوب‌ترین خلق من نزد تو کیست؟ ابراهیم در جواب گفت: پروردگارا کسی را که محبوب‌تر از حبیب تو محمد باشد، نیافریده‌ای. دوباره وحی شد آیا او را بیشتر دوست داری یا خودت را؟ گفت: او را بیشتر از خودم دوست دارم، خداوند فرمود: آیا فرزند خویش را بیشتر دوست داری یا فرزند او را؟ابراهیم گفت: فرزند او را، خداوند فرمود: ذبح شدن فرزند به دست دشمنانش برای تو دردناک تر است یا ذبح شدن فرزندت به دست خودت به خاطر اطاعت من؟ گفت: پروردگارا! ذبح شدن فرزند او به دست دشمنانش برایم دردناک‌تر است از ذبح فرزندم به دست خودم.خداوند فرمود: ای ابراهیم طائفه‌ای که گمان می‌کنند از امت محمد(ص) هستند، فرزند او را (حسین) از روی ستم و دشمنی می‌کشند، همان‌گونه که گوسفند را سر می‌بردند و با این کار دچار غضب من می‌شوند، ابراهیم(ع) با شنیدن این سخن بسیار ناراحت شد و قلبش به درد آمد و شروع به گریه کرد.پس به او وحی شد که ای ابراهیم ناراحتی تو بر قتل حسین(ع) را معادل ناراحتی تو بر فرزندت اسماعیل در صورتی که او را ذبح می‌کردی قرار می‌دهم و با این کار تو را به بالاترین درجه اهل ثواب در مصیبت می‌رسانم و این معنای سخن خداوند است که فرمود: «و هدیناه بذبح عظیم.»ذبح بزرگی که خداوند برای عزاداری و گریه برای ثواب مصیبت زدگان را به ابراهیم (ع) عطاء کرد، امام حسین(ع) بود؛ خداوند گریه بر امام حسین(ع) را جایگزین ثواب ناراحتی و جزعی کرد که ابراهیم در صورت کشتن اسماعیل احساس می‌کرد، سلام خداوند بر حسین(ع) وارث اسماعیل ذبیح الله.

منبرسی ودوم: ایثار وفداکاری امام حسین علیه السلام

آیه: سوره حشر آیه 9. . .« و یوثرون علی انفسهم و لو کان بهم خصاصه» (. . . و آنان ایثار میکنند و ترجیح میدهند دیگران را بر خودشان، گرچه خود آنها محتاج باشند). مردی آمد نزد رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و از گرسنگی شکایت کرد، رسول خدا فرستادند نزد زنهایشان، آنها گفتند چیزی نداریم جز آب رسول خدا فرمود: کیست این مرد را امشب طعام بدهد؟ امیرالمومنین (علیه السلام) عرضه داشت، من یا رسول الله و سپس آمد نزد فاطمه (علیهاسلام) و فرمود: ای دختر رسول خدا من امشب مهمان دارم در خانه غذا چه داریم؟ فاطمه (علیهاالسلام) فرمود: فقط غذائی برای این دختر بچه داریم ولی همان را برای مهمان شما ایثار میکنیم. امیرالمومنین فرمود: ای دختر محمد، دختر را بخوابان و چراغ را خاموش کن تا غذا نخوردن ما و کمی طعام معلوم نشود آنها شروع کردند به خوردن غذا و امیرالمومنین دست به سوی غذا می برد ولی چیزی نمیخورد بطوری که مهمان خجالت نکشد وقتی مهمان دست از غذا کشید ، چراغ را آوردند مشاهده نمودند ظرف غذا پر است از غذا !! آن شب صبح شد؛ امیرالمومنین به مسجد رفته و با رسول خدا نماز را خواندند . رسول خدا نگاهی به امیرالمومنین کرده شدیدا گریستند و فرمودند: ای علی، خداوند از عمل دیشب شما در عجب و خوشحالی است بخوان این آیه را« و یوثرون علی انفسهم و لو کان بهم خصاصه »

حدیث: منتهى المطلب :رُوِیَ عَن عَلِیٍّ علیه السلام أنَّهُ خَرَجَ یَومَ العیدِ ، فَلَم یَزَل یُکَبِّرُ حَتَّى انتَهى إلَى الجَبّانَةِ .منتهى المطلب: روایت شده است که على علیه السلام روز عید بیرون آمد. پیوسته تکبیر گفت تا آن که به محلّ برگزارى نماز در بیرون شهر [کوفه] رسید.کتاب «مراقبات ماه رمضان»  ، صفحه 485

سیمای عید قربان: رابطه دین و روحیات - ساختاری نظام‌مند از اخلاق، فرهنگ، ادب، وجدان و شعور- رابطه‌ای دوسویه فرض می‌شود؛ دیندر حکم معیار شناخت برای تشخیص خوب از بد و روح در حکم قوه‌ای ماورایی که بنابر آیه «فنفخت فیه من روحی»، به عالم بالا متصل است و توانایی‌هاییبرای شناخت دارد که از علوم طبیعی برنمی‌آید. برای پرداختن به مقوله مذهب، نقش شناخت‌های روحی هرگز نباید دست‌کم گرفته شود؛ چراکه روح قادر است وارد سیطره شگفت و وسیعی شود که عرفان نامیده می‌شود. عرفان زبان رمزآمیز شناخت است. «تعریف و توصیف رمزگرایی آسان نیست؛ زیرا درباره این مکتب هرکس به‌قدر فهمش مدعی را دریافته است. تنها راه پی بردن به رموز این سبک اسرارآمیز، بیان جزئیات عقاید پیروان آن و شرح علت ایجاد آن است.»(فرشیدورد1373، ج2: 748) با این تعریف از رمز، بی‌علت نیست که عرفا با گام نهادن در این راه بی‌نهایت مخوف و مبهوت‌کننده، سکوت، اخفای سرّ و تجربه فردی را شعار خود ساخته‌اند؛ عرفان به معنای واقعی خود، از همان ضروریاتی است که پیش از قربانیکردن باید مهیا شود. اینکه روز پیش از قربان،یعنی نهم ذی‌الحجه را یوم‌العرفه می‌خوانند، گواه این ادعا است. روشن است که بدون اندیشه و تفکر، شناخت و معرفت هرگز حاصل نمی‌شود؛ پس جای تعجبی ندارد اگر روز پیش از عرفه، یعنی هشتم ذی‌الحجه را هم یوم‌الترویه،یعنی روز اندیشیدن نام‌گذاری کرده‌اند. اندیشه‌ها همیشه اگر راه درست و حقیقی خود را یافته باشند، ایمن از رهزن‌های تردید و تمرد از دستورات نیستند؛ همان‌طور که شیطان برای ممانعت از اجرای فرمان الهی، وسوسه را در اذهان ابراهیم و اسماعیل و هاجر می‌دمید که با یکدل شدن در اجرای فرمان پروردگار از ادامه کار فرومانند.بر اساس تعالیم دینی، شتر، گاو یا گوسفند هر کدام می‌تواند بنابر استطاعت قربانی‌کننده، قربانیشود. روایت شده است که حضرت پیامبر(ص) به همراه حضرت علی(ع) در آخرین قربانی خود در حجة‌الوداع قریب به صد شتر ذبح کردند:چون از خطبه فراغت یافت، به جانب منحر شتافت و شتران قربانی رسول‌الله -صلی‌الله علیه و آله- با آنچه علی از یمن آورده بود، قریب به صد رسیده بود. از آن‌جمله شصت‌و‌سه عدد را به دست خویش نحر کرد، به عدد سال‌های عمر خود و به نحر بقیه جمال، علی مأمورگشت.(میرخواند1380، ج2: 1613)اما حیوانی که پروردگار برای قربانی شدن انتخاب کرد، گوسفند یا چارپایی از همان تیره بوده است.عبدالله‌بن عباس گوید: برای وی بخته‌ای از بهشت آوردند که چهل پاییز در آن بچریده بود. برخی دیگر گویند: این همان بخته‌ای بود که هابیل قربانی کرده بود. علی(ع) فرمود: بخته‌ای بود شاخ‌دار و فراخ‌چشم و سپید‌رنگ. حسن گوید: بی‌گمان آنچه فدایی اسماعیل شد، بز کوهی نری بود که از کوهستان ثبیر به او فرود‌آمد و ابراهیم او را سر برید. (ابن اثیر1370، ج1: 124)به هر شکل، گوسفند قربانی‌شده یکی از بهترین و کامل‌ترین نوع قربانی بوده است. اکنون نیز توصیه می‌شود حیوانی که برای قربانی نشان‌دار می‌کنند، سالم، قوی و بی‌عیب باشد. این خصوصیت قربانی نیز قابل رمز‌گشایی است و دلیل آن این است که گوسفند نماد تعلقات است. تعلقات هرچقدر خوش‌منظرتر باشند و ظاهری فریبنده‌تر داشته باشند، برای قربانی شدن مستحق‌تر هستند؛ چراکه بیشتر و بهتر می‌توانند موجب گمراهی شوند و فرد را از راه حق دور کنند. «گوسفند از میان حیوانات، نماد تسلیم است و اگرچه بهای آن در بازار معاملات در مقایسه با برخی حیوانات دیگر، از قبیل گاو و شتر و اسب کمتر است، هیچ حیوانی مانند گوسفند خود را مهیای قربانی شدن نشان نمی‌دهد.»(ابن‌عربی1389: 351) گوسفند در حقیقت، نماد تعلقات این جهانی است؛ تعلقاتی با ظاهری فریبنده و منظری دلنشین که قرار است با فدا شدن و فنا شدن وسیله قرب و بقا شوند.زمانی که گوسفند بهشتی نمودار شد، به دلیل گریختن آن، ابراهیم سه مرتبه و هر‌بار هفت سنگ به سمت آن پرتاب کرد. بالاخره آن را گرفتو به قربانگاه آورد؛ بدین معنا که فرد باید ابتدا تمام تعلقات و مادیاتی که به دل او بند زده و پایش را به زنجیر بسته‌اند، نفی و طرد کند و انزجار خود را نسبت به آنها، که مانع رسیدن او به حق هستند، نمایان سازد. پس یکباره از همه آنها دست بشوید و برای خشنودی حق، فدا کند و بدین ترتیب موانع را برطرف سازد و موجبات قرب الی الله را فراهم آورد.

احکام قربانی کردن: آیا در عقیقه می توان مرغ و خروس قربانی کرد؟س. آیا هر نوع حیوان حلال­ گوشتی را می­شود به عنوان عقیقه قربانی نمود؟ج. عقیقه باید گوسفند (میش یا بز)، گاو یا شتر باشد، و حیوان دیگری مثل مرغ و مانند آن کفایت نمیکند.منبع: سایت هدانا برگرفته از استفتائات آیت الله العظمی خامنه ای.

س. آیا هر نوع حیوان حلال­ گوشتی را می­شود به عنوان عقیقه قربانی نمود؟پاسخ:مشهور میان علما آن است که عقیقه باید گوسفند یا شتر، و یا بُز باشد.منبع: استفتاء سایت هدانا از دفتر استفتائات آیت الله العظمی مکارم شیرازی.

قربانی درکربلا: ایثار وفداکاری امام حسین علیه السلام:«قال مولانا امام الصادق علیه السلام مَنْ أَرَادَ اللَّهُ بِهِ الْخَیْرَ قَذَفَ فِی قَلْبِهِ حُبَّ الْحُسَیْنِ علیه السلام وَ حُبَّ زِیَارَتِهِ» (شیخ حر عاملی/ وسائل الشیعة/ ج14/ ص:496).

حضرت ابراهیم علیه السلام تنها موحد زمان خودش بود مشغول چوپانی بود که شنید کسی می گوید: «سُبُّوحٌ قُدُّوسٌ رَبُّ الْمَلَائِکَةِ وَ الرُّوحِ»(مجلسی/ بحارالأنوار/ ج95/ ص : 79). چون در آن زمان کسی ذکر خدا را نمی گفت همه مشرک و بت پرست بودند. گفت: گوینده این ذکر کیست؟ کی ذکر محبوب و خدای من را می گوید؟ اگر یک بار دیگر هم بگویی نصف گوسفندام را می‌دهم. یک بار دیگر تکرار شد. گفت: اگر یک بار دیگر هم بگویی بقیه گوسفندام را می دهم. در راه خدا از همه چیزش گذشت بعد معلوم شد که جبرائیل نماینده خداست که می خواست ایشان را امتحان کند.خدای متعال به ابراهیم امر کرد فرزندت را به قربانگاه ببر وبرای من قربانی کن. حضرت ابراهیم این کار را کرد ولی مشیت خدا این بود که فقط امتحانی گرفته بشود و عملا حضرت اسماعیل ذبح نشد. و در امتحان آخر نمرود حضرت ابراهیم را به خاطر بت شکستن و موحد بودن و این که مردم را به خدای یگانه دعوت می کرد به آتش انداخت. ظاهر قضیه این بود که ابراهیم می سوزد والا اگر حضرت ابراهیم علیه السلام می دانست که آتش سرد و گلستان می شود دیگر این امتحان و کار مهمی نبود. حضرت ابراهیم در حد اعلاء فرمان خدا را اطاعت کرد و سر افراز بیرون آمده و خلیل خدا شد و به مقام امامت رسید. خدا در قرآن فرموده: «إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماماً قالَ وَ مِنْ ذُرِّیَّتی قالَ لا یَنالُ عَهْدِی الظَّالِمینَ»(البقرة: 124). تو را امام و پیشوا و رهبر جامعه قرار دادیم. ولی در میان امتحانات و ابتلائاتی که خدای متعال از انبیاء و اوصیاء و اولیاء خودش کرده هیچ امتحانی به عظمت و گستردگی ابتلاء جریان کربلا برای آقا اباعبدالله الحسین و اصحاب و یاران و اهل بیتش نبوده است. هیچ کس در عالم مثل امام حسین و عزیزانش قربانی نشده اند. آقا اباعبدالله از مال و دارایی، جان و پوست، گوشت و استخوان، همسر و عیال، طفل شش ماهه و جوان برادر، عمو و از همه چیزش در راه خدا گذشت.منظور حافظ شیرازی از «مرید پیر مغانم» کیست؟کسی از مرحوم دری سئوال می پرسد که منظور حافظ شیرازی از این بیت شعرش چیست؟مرید پیر مغانم ز من مرنج ای شیخ/ چرا که وعده تو کردی و او بجا آورد/مرحوم دری درجواب می گوید: مراد حافظ از مرید پیر مغانم امیرالمومنین است که پیر راه شریعت و طریقت و حقیقت همه راه هاست. در نماز که می گوییم «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقیمَ»( الفاتحة : 6). روایات فراوانی داریم که صراط مستقیم مولی امیرالمومنین علیه السلام است که در نماز از خدا می‌خواهیم که خدایا ما را به راه امیرالمومنین هدایت کن. راه و پیشوای ما، پیرهدایت و طریقت ما مولی امیرالمومنین علیه السلام است. منظور حافظ از شیخ حضرت آدم صفی الله است. چون در عربی به افراد مسن شیخ می گویند. پس معنی شعر می شود من مرید امیرالمومنینم، ای آدم صفی الله ازمن رنجش پیدا نکن. چرا که وعده تو کردی و او به جا آورد. خدای متعال به شما گفت: ای آدم گندم نخور و حضرت آدم طبق نص قرآن از آن گندمی که نهی شده بود استفاده کرد و لذا از بهشت بیرونش کردند. ولی طبق روایات و تاریخ امیرالمومنین در همه عمرش از گندم استفاده نکرد. و از نان جو هم خودشان را سیر نکردند.بعد از فوت مرحوم دری بزگواری ایشان را خواب می بیند. به مرحوم دری می گوید: آقا یادتان است در مورد این بیت حافظ از شما سئوال شد و شما همچین جوابی دادید؟ می گوید: بله، ولی یک معنای زیباتر و لطیف تری در این عالم به من نشان دادند. که مرید پیر مغانم یعنی مرید آقا ابا عبدالله الحسین علیه السلام هستم. زمن مرنج ای شیخ، یعنی ای ابراهیم خلیل ازمن رنجش پیدا مکن ناراحت نشو چرا که وعده تو کردی و او بجا آورد. شما بنا بود در راه خدا قربانی بدهی ولی موفق به پیاده کردن این قربانی نشدی که واقعا این قربانی ذبح بشود. چون خدای متعال فرمود: ای ابراهیم در راه من قربانی بیاور. حضرت ابراهیم هم اسماعیلش را آورد در منی قربانی بکند. ولی چون پیامبر ما و امامان ما در صُلب حضرت اسماعیل علیه‌السلام بودند مشیت خدا بر این تعلق گرفته بود که قربانی شدن اسماعیل علیه السلام عملی نشود. خدای متعال به کارد تیز امر فرمود: این کار را نکن، نَبُر. حضرت ابراهیم هم مصمم برای قربانی کردن بود. حضرت ابراهیم هم ناراحت شد که چرا این کارد نمی برد. چاقو به نطق آمد و گفت: خدای بزرگ می گوید نبر و دوست خدا می گوید ببر من فرمان خدا را اطاعت می کنم. جبرائیل به جای حضرت اسماعیل گوسفندی از گوسفندان بهشتی برای حضرت ابراهیم آورد تا جایگزین حضرت اسماعیل بشود وآن گوسفند در راه خدا قربانی بشود. و لذا بر هر حاجی که به زیارت خانه خدا می رود واجب شده در موسم حج در راه خدا حیوانی را قربانی کند. خدا در قرآن می فرماید: «وَ فَدَیْناهُ بِذِبْحٍ عَظیمٍ»(الصافات: 107). یعنی ما به جای اسماعیل علیه السلام ذبح عظیم، قربانی بزرگ جایگزین کردیم.

منبرسی وسوم:ذبح عظیم

آیه: وَلَا تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ بَعْدَ إِصْلَاحِهَا وَادْعُوهُ خَوْفًا وَطَمَعًا ۚ إِنَّ رَحْمَتَ اللَّهِ قَرِیبٌ مِنَ الْمُحْسِنِینَو هرگز در زمین پس از آنکه کار آن (به امر حق و شرع رسول حق) نظم و صلاح یافت به فساد و تباهکاری برنخیزید، و خدا را هم از راه ترس و هم از روی امید بخوانید، که البته رحمت خدا به نیکوکاران نزدیک است. آیه 56 سوره اعراف

حدیث: رسول اللّه صلى الله علیه و آله :إنَّ اللّه َ تعالى یَطَّلِعُ فِی العیدَینِ إلَى الأَرضِ ، فَابرُزوا مِنَ المَنازِلِ تَلحَقکُمُ الرَّحمَةُ .پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: خداوند متعال در روز عید فطر و عید قربان ، به زمین با عنایت مى نگرد. پس ، از خانه ها بیرون آیید تا رحمت به شما برسد.

سیمای عید قربان: می‌توان گوسفندی را که خداوند برای قربانی شدن فرستاد، به گونه‌ای دیگر نیز رمز‌گشایی کرد؛ بر بنیاد تفکر برخی از عالمان دینی، معیار بندگیانقیاد است و در کل کائنات، انسان به دلیل داشتن قدرت تفکر و خرد و تشخیص، کمتر از این صفت برخوردار شده است. انسان موجودی است که به دلیل برخورداری از قدرت و همچنین حس تکبر نسبت به سایر موجودات به‌راحتی، گردن اطاعت و انقیادخم نمی‌کند. از ایننظر می‌توان حیوانات را تسلیم‌تر از انسان، و نباتات و جمادات را تسلیم‌شدگان محض در برابر اوامر الهی دانست که هیچ‌گونه اختیار و حب و بغضی از خود ندارند. ابن عربی می‌گوید:در سلسله‌مراتب مخلوقات، جماد که بسیط‌تر است، عبودیت محض است و از همین رو، مکانش بالاتر است و پس از آن نبات است. آنگاه حیوان که از راه کشف یا برهان خدای را می‌شناسد و در این میان، آدمیان گروهی در حجاب عقل و تفکر گرفتارند و گروهی پالهنگ تقلید بر گردن دارند؛ بنابراین، برخلاف ظاهر امر، موجودات هرچه در نردبان وجود بالاتر روند، از مبدأ خود،یعنی از خدا دورتر می‌افتند. بندگی کامل تسلیم محض است و آن در شأن جماد است و انسان که در مراتب وجود بالاتر از حیوان است، به لحاظ بندگی دورتر است. تعریفی که ابن عربی از مراتب هستی ارائه می‌دهد، جای بحث و تأمل بیشتری دارد، اما از منظر تأویل نمادها منطبق بر داستان قربانی، می‌توان آن را این‌گونه شرح داد که به جای یک انسان که بالقوه می‌تواند سرکش و متمرد باشد، حیوانی بی‌زبان قرار داده شده که سراسر تسلیم و رضایت است و در برابر سرنوشتی که در انتظار او است، هیچ‌گاه اعتراضی ندارد؛ بنابراین، گوسفند از دیدی دیگر، نماد تسلیم است. تسلیم و رضایتیکی از مراحل حتمی طی طریق سالک در رسیدن به کلمه حق بوده و هست؛ چنان‌که معنای واقعی مسلمانی هم چیزی جز همین تسلیم و رضایت نیست.دیدگاه دیگری که در مورد قربانی شدن گوسفند می‌توان مطرح کرد، این است که گوسفند نماد نفس خود انسان است؛ چراکه در نهایت، نفس انسانی باید تقدیر فنا شدن را بپذیرد تا نفس مطمئنه توفیق وصول به حق را بیابد. آمده است که:حاجی که در مراسم حج در روز عیدقربان در منی، گوسفند می‌کشد و سر می‌تراشد، معنایش این است که خدایا نفسم را کشتم و ذلت عبودیت تو را بر عزت دنیا ترجیح دادم و به جان خریدم. چون ذلت عبودیت تو از عزت همه ماسوای تو بیشتر می‌ارزد، این کار،یعنی خدایا من می‌خواهم تنها بنده تو باشم.(طیب1380: 149)در تعبیری دیگر آمده است:قربانی فانیان حضرت عزت - سبحانه و تعالی- اینکه نفس امّاره را در قربانگاه مخالفت هوی بر رسن اوامر و نواهی دست و پای تصرف بربندی و با کارد قطع طمع، سر انانیت او برداری و به‌دم نصیحت در او دمی و او را از پوست نسبت امارگی بیرون آری و به‌تیغمجاعت شکم آز و شره‌اش را چاک کنی و مفاصل و مواصل او را که با شیطان پیوسته است، به خنجر مجاهدت بند از بند جدا کنی و در دیگ ریاضت اندازی. (شعیب1379: 291)در تعابیر بیان‌شده، فلسفه قربانی کردن فداکردن دوست‌داشته‌شده‌ها است؛به این معنی که انسان از بهترین متصرفات خود که تعلق خاطر به بار آورده است، عبور کند. هنگامی که در سلوک، وارستگی از همه اغلال حاصل شد، عارف باید خود را هم به شکل نمادین و در وقت ضرورت، به واقع، از میان بردارد تا فاصله نهایی هم در رسیدن به حق زایل شده باشد. این صورت دیگری از تبیین نماد قربانی منطبق با خودی خودِ فرد است که درکآنمنوط به توجه به جایگاه حضرت اسماعیل است. بر این اساس، قربانی در سنجش با مقام ابراهیم، نماد علاقه‌ها و وابستگی‌ها است و در مقایسه با مقام اسماعیل، نماد خود فرد که آخرین حلقه از زنجیره تعلقات است. عرفا معتقدند تا شخص از انانیّت و خودی خود وارسته نگردد و وجود فرضی خود را سر نبرد و جان نستاند، آخرین پرده‌های حجاب را به کناری نکشیده است؛ چنان‌که حافظ می‌گوید:میان عاشق و معشوق هیچ حایل نیست/تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز/نیز آمده است که:بنای این قربانی بر اشتیاق وصال و مشاهده است؛ چنانکه مالک دینار گفت –قدس‌الله سره العزیز- که در بادیه می‌رفتم.جوانی را دیدم که در زیر درختی نماز می‌کرد و آن درخت را رطب بار بود. مالک می‌گوید نزد وی رفتم. چون جوان از نماز فارغ شد، بر وی سلام کردم. جواب گفت و خرمایی چند از آن درخت بازکرد و به من داد. من گفتم: ای عزیزا! می‌خواهم که با تو صحبت دارم. جوان گفت: ای مالک با من مصاحبت نمی‌توانی کرد. از وی درگذشتم و روز منی بود. نیز ویرا در مسجد خیفیافتم که نماز می‌کرد. چون از نماز فارغ شد، گفت: الهی قرب الناس قربانیهم و لاالملک الا نفسی ما تقرب الیک بنفسی: الهی همه مردم قربانی‌ها می‌کنند و من مالک هیچ چیز نیستم، مگر تن خود. من نیز تن خود را برای تو قربان می‌کنم. به‌انگشت اشارت به‌حلق کرد. فی‌الحال بیفتاد و بمرد. بیت:به‌دست دوست در عید هر که قربان شد/چه عیدی به از این عاشق بلا‌کش را/ز بهر کشتن خود دست‌وپا زدم بسیار/به‌کیش زنده‌دلان پای تا به‌سر جان شد/که پیش خنجر برّان عشق قربان شد/ولی به‌کوشش خود سرخ‌روی نتوان شد/برخی پا را از این فراتر می‌نهند و قربان شدن در راه کمال را عملی زاهدانه می‌دانند که تا با آتش عشق سوخته و بریان نشود، مقبول نخواهد افتاد. عشق است که به تمام هستی معنا می‌بخشد و به اعتبار این نیرو که در تمام کائنات ساری و جاری است، هر چیزی ارزش و موجودیت خود را به‌واقع نشان می‌دهد و شایسته توجه می‌گردد.مثل دوستان خدای-عزوجلّ- چون مثل قربان است و مثل عشق چون آتش است. اگرچه قربان نیکو باشد، تا به آتش بریان نکنی، پیش ملوک نتوان برد. همچنین همه دل عزیزان، عزیز است و به کارد مجاهدت قربان کرده‌اند، ولیکن هرچه به آتش عشق بریان نکرده‌اند، خوان ملوک را نشاید.

احکام قربانی کردن: چه انحرافات و خرافاتی در این فرضیه الهی ورود پیدا کرده است؟این سنت حسنه نیز مانند هر سنت دیگری می‌تواند آمیخته با خرافات و رسوم غلط شود، که بسیاری از بزرگان به مناسبت‌های مختلف برای رفع آن‌ها تذکر داده‌اند. در تفسیر نمونه، ذیل این آیه شریفه که «هرگز گوشت‏ها و خون‏هاى آنها (قربانی) به خداوند نمى‏رسد، بلکه تقواى شما به او مى‏رسد»؛آمده است: «این تعبیر که خون آنها نیز به خدا نمی­رسد» اشاره به اعمال زشت اعراب جاهلى است که هر گاه حیوانى را قربانى می­کردند خون آن را بر سر بت­ها و گاه بر در و دیوار کعبه می‏پاشیدند، و بعضى از مسلمانان ناآگاه بى­میل نبودند که در این برنامه خرافى از آنها تبعیت کنند، آیه فوق نازل شد و آنها را نهى کرد.متاسفانه هنوز این رسم جاهلى در بعضى از مناطق وجود دارد که هرگاه قربانى به خاطر ساختن خانه‌‏اى می­کنند، خون آن را بر سقف و دیوار آن خانه می­پاشند و حتى در ساختمان بعضى از مساجد نیز این عمل زشت و خرافى را که مایه آلودگى مسجد است؛ انجام می‏دهند که باید مسلمانان بیدار، شدیداً با آن مبارزه کنند.منشأ اصلی خرافات، به این نکته برمی‌گردد که برخی افراد خون قربانی را دارای اثر می‌دانستند و می‌دانند! اما آیه شریفه ذکر شده می‌خواهد این اعتقاد شرک آمیز را از بین ببرد و جا بیندازد که از خون قربانی کاری برنمی‌آید و آنچه مهم است تقوا و نیت الهی برای قربانی کردن است.مالیدن خون قربانی به خودرو و ساختمان و...، رد شدن از روی خون قربانی، عبور از بین سر و بدن قربانی پس از ذبح، قربانی کردن جلوی مساجد که باعث نجاست مساجد می‌شود؛ کاری حرام است و باقی گذاشتن خون قربانی در کف خیابان و جلوی منازل مسکونی که منجر به نجس کردن مسیر عبور مردم می‌شود و سوار کردن فرزند بر پشت گوسفند قربانی جهت عقیقه قبل از ذبح برخی انحرافات و خرافاتی است که متاسفانه در سطح جامعه در حال انجام است.

قربانی درکربلا: (و فدیناه بذبح عظیم)صدق الله العلی العظیم صافات۱۰۷

ذبح عظیم، لغتاً :یعنی ذبیح یا مذبوح بزرگ و بزرگوار. این ترکیب وصفی یک بار در قرآن مجید به کار رفته است:

وفدیناه بذبح عظیم؛ «به عوض او، ذبح عظیمی را پذیرفتیم.» در داستان حضرت ابراهیم که در خواب دید بایدفرزندش اسماعیل ـ و به قول مفسران اهل سنت: اسحاق ـ را قربانی کند، در قرآن مجید در سوره صافّات گفته شده است: «ای پسرکم! من به خواب دیدم که ترا ذبح می کنم، بنگر رأی تو چیست؟ گفت:ای پدر آنچه را فرمانت داده اند،عمل کن که اگر خدا خواهد مرا از صابران خواهی یافت. و چون تسلیم شدند و او را به پیشانی در انداخت، وی را نداکه ای ابراهیم حقا که رؤیای خویش راست کردی و ما نیکوکاران را چنین پاداش دهیم که این امتحانی آشکاربود، و او را به ذبیحه ای بزرگ فدا دادیم.»غالب مفسّران شیعه و اهل سنّت در این جا گفته اند که مراد از «ذبح عظیم»، «کبش» (قوچ) است و به گفته علاّمه طباطبایی چون این ذبح به امر الهی است «عظیم» نامیده شده است؛ وگرنه خود ذبح، فی نفسه عظیم نبوده است.بعضی از مفسران شیعه از جمله ملا محسن فیض کاشانی در تفسیر صافی، سید هاشم بحرانی در تفسیر برهان،حویزی در تفسیر نور الثقلین، و مرحوم مجلسی در بحار الانوار، طبق حدیثی که در عیون اخبار الرّضا روایت شده است، نقل کرده اند که در این جا مراد از «ذبح عظیم» حضرت امام حسین است که از ذریه ابراهیم است و او قربانی عظیمی بود که جانشین ذبح اسماعیل قرار گرفت. ترجمه حدیث از این قرار است: «عبد الواحد بن محمد بن عبدوسنیشابوری که در نیشابور عطار بود، در سال 352 نقل کرد که گفت این حدیث را از محمد بن علی بن قتیبه نیشابوری شنیدم که او نیز از فضل بن شاذان شنیده بود که گفت شنیدم از حضرت رضاعلیه السلام که می فرمود: چون خداوند به حضرت ابراهیم دستور داد که به جای ذبح اسماعیل قوچی که فرستاده بود، ذبح کند، ابراهیم در دل آرزو کرد کهکاش فرزندش اسماعیل را به دست خود قربان کرده بود و امر به ذبح قوچ به او نشده بود، تا دلش همچون دل پدری که فرزندش را ذبح کرده به درد آید و سزاوار والاترین درجات اهل ثواب که در مصائب صبر می کنند، بگردد. خداوندـ عزّوجلّ ـ به او وحی کرد که ای ابراهیم محبوب ترین خلق من نزد تو کیست؟ گفت: یا رب هیچ آفریده ای ازآفریدگانت برای من محبوب تر از حبیبت محمّد نیست. خداوند وحی کرد که یا ابراهیم آیا او عزیزتر است یا خودت؟پاسخ داد:او عزیزتر است. خداوند پرسید: فرزند او برای تو عزیزتر است یا فرزند خودت؟ پاسخ داد: فرزند او. فرمود:قربانی شدن فرزند او به ظلم و ناحق به دست دشمنانش بیش تر دل تو را به درد می آورد یا کشته شدن فرزندت به دست خودت در راه طاعت من؟ پاسخ داد: قربانی شدن او به دست دشمنانش برایم دلازارتر است. خداوند فرمود:ای ابراهیم گروهی که گمان می کنند که از امّت محمّد هستند، فرزندش حسین را بعد از او از سر ظلم و عدوات می کشند؛ همچنان که گوسفندی را بکشند و با این کار، مستوجب غضب من می شوند. ابراهیم از این سخن بی تاب شد و دلش به درد آمد و اشک به دیدگان آورد. خداوند بار دیگر به او وحی کرد که ای ابراهیم، جزعِ تو را بر فرزندتـ اگر او را کشته بودی ـ با جزعت برحسین و قتل او، فدیه و معاوضه می کنم، و برای تو رفیع ترین درجاتی که ثواب صبر بر مصائب است، قرار می دهم، و این همان است که فرمود: وفدیناه بذبح عظیم. برگرفته از منابع زیر: ملامحسن فیض کاشانی، تفسیر صافی. حویزی، نور الثقلین. بحرانی،البرهان فی علوم القرآن. علامه مجلسی، بحارالانوار، ج 12، ص 5ـ 124.

منبرسی وچهارم: عزاداری برای امام حسین (ع)، قبل از خلقت تا روز قیامت

آیه: وَفِی السَّمَاءِ رِزْقُکُمْ وَمَا تُوعَدُونَ و روزی شما با همه وعده‌ها که به شما می‌دهند در آسمان است. آیه 22 سوره ذاریات

چرا هنگام دعا دست بر آسمان بلند می کنیم و پس از آن دست ها را به صورت می کشیم؟پاسخ این پرسش در قرآن و روایات آمده است که در ذیل بیان می شود:قطع امید از غیر خدا، عزم دعا کننده را در توسل به پروردگار و مبداء هستی قویتر کرده، با خلوص بیشتری خواسته های خود را از درگاه خدا طلب می کند

1- رزق انسان در آسمان است؛ در قرآن کریم به یکی از نشانه هاى عظمت پروردگار این گونه اشاره شده است: «رزق شما و آنچه به آن وعده داده می شوید، در آسمان است».اگرچه در برخی از منابع تفسیری «رزق» در این آیه به دانه هاى حیات بخش باران تفسیر شده است که منبع هر خیر و برکت در زمین است،[. جاثیه، 5.] اما این معنا می تواند یکى از مصداق هاى روشن آیه باشد، و رزق مفهوم گسترده ای دارد. و معنای دیگر «آسمان» در این آیه شریفه؛ عالم غیب و ماوراء طبیعت و لوح محفوظ است که رزق انسان ها از آن جا مقدّر می شود.[ مدرسى، سید محمد تقى، من هدى القرآن، ج 14، ص 37]

2- امام علی (علیه السلام) می فرماید: «هر وقت از نماز فارغ شدید دست هاى خود را به سوى آسمان بلند نمایید براى دعا کردن»، شخصی از آن حضرت پرسید: اى مولاى من! آیا خداوند در هر مکان و جهتى نیست؟ امام (علیه السلام) فرمود: «بله». پرسید: پس چرا باید دست هاى خود را به طرف آسمان بلند کنیم؟ امام (علیه السلام) فرمود: «مگر آیه "وَ فِی السَّماءِ رِزْقُکُمْ وَ ما تُوعَدُونَ"[ذاریات، 22.] را قرائت نکرده اى! روزى باید از محلش طلب شود و محل آن آسمان است که خداوند بیان فرموده؛ باران از آسمان نازل می شود و به سبب آن از زمین قوت خلایق روئیده و بیرون می آید».صدوق، محمد بن على ، من لا یحضره الفقیه، ج 1، ص 325

3- وقتی انسان دست به دعا برداشت، مستحب است آن را بر سر و صورت خود بکشد، برای این که لطف خدا شامل این دست می شود و دستی که عطای الهی را دریافت کند، گرامی است، بنابراین، خوب است آن را به سر و صورت بکشد. چنان که در این زمینه امام صادق (علیه السلام) فرمود: «هیچ بنده اى دست به درگاه خداى عزیز جبار نگشاید جز این که خداى عزّ و جلّ شرم کند که آن را تهى بازگرداند تا این که به مصلحت خود چیزی از فضل رحمتش در آن بنهد، پس هرگاه یکى از شماها دعا کرد تا دستش را به سر و روى خود نکشید، آن را پس نکشد».کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ج 2، ص 471

حدیث: الإمام الصادق علیه السلام :قیلَ لِرَسولِ اللّه ِ صلى الله علیه و آله یَومَ فِطرٍ أو یَومَ أضحى : لَو صَلَّیتَ فی مَسجِدِکَ .فَقالَ : «إنّی لاَُحِبُّ أن أبرُزَ إلى آفاقِ السَّماءِ».امام صادق علیه السلام:یک روز عید فطر یا عید قربان ، به پیامبر خدا گفتند: خوب بود در مسجدِ خود نماز مى خواندى.فرمود: «دوست دارم که به طرف آفاق آسمان بیرون آیم».کتاب «مراقبات ماه رمضان» ، صفحه 487

سیمای عید قربان: قربانی نمادی است از هرچیزی جز خود خداوند؛ از این‌روی، پیامبر در آخرین قربانی خود درحقیقت، به نیابت از تمام داشته‌های دنیایی خود در کل زمان عمرش و به عدد هر سال از حیات خود، یک شتر قربانیکرد. وقتی فرد ماسوای‌الله را به‌تمامی، به گوشه‎ای نهاد و آنها را فدایی دیدار حضرت حق کرد، معنای واقعی کلمه لا اله الا الله را به نیکی درک کردهاست؛ چون هر علاقه و وارستگی می‌تواند خدایی دروغین باشد که حیات فرد را در اختیار خود می‌گیرد و فرد ممکن است در کل طول زندگی خود به مراقبت و پرستش و نگهداری آن سرگرم باشد.چون خلیل الرحمن نداییا ابراهیم قد صدَّقت الرویا (الی آخر الایه ) شنید، از هیبت خداوند سابق‌الانعام به خود لرزید و کارد از دستش بیفتاد و جبرئیل که گوش گوسفند گرفته بود و از بهشت آورده، گفت: الله‌اکبر و ابراهیم که نظر بر آن کبش انداخته، گفت: لا اله الا الله و الله‌اکبر. بعد از آن، پسر را گفت: سر بردار که الله تعالی تو را فرج داد. آنگاه پسر برخاست و جبرئیل را با کبش دید. گفت: الله‌اکبر و لله‌الحمد. در تفسیر معنای نمادها با تعابیری چند‌گانه مواجه هستیم؛ چون همان‌طور که گفته شد، برای هر چیز نمادین می‌توان بیش از یک معنا را فرض کرد، اما هنگامی که سمبل در بستر دین تعریف می‌شود و با عرفان پیوند می‌یابد، نمادها هرکدام می‌توانند جانشین دیگری باشند؛ چون همه یک معنا را به ذهن القا می‌کنند که در بستر عرفان ماسوای‌الله نام دارد. «عارف می‌داند که میان مرد و زن و فرزند او جدایی نیست. ابراهیم و فرزندی که خواست او را قربانی کند و گوسفندی که فدیه فرزند ابراهیم شد، همه عینیک دیگرند.»(ابن عربی1389: 347) اینسخن در‌واقع، به معنای واقعییکی شدن و توحید است؛ بدین معنی که هرچیزی که در عالم هستی صورت و معنا پیدا کرده است، کاملاً فنا شود؛یعنی محو شدن کل مجازها از لوح کائنات. با این حال، آنچه که وجود یگانه و حقیقی محسوب می‌شود، به‌خوبی نمایانمی‌گردد. این پایان راه سلوک و شهود است که به آن توحید عیانی گفته می‌شود.«توحید عیانی آن است که سالک بعد از عبور از حجب نورانی و ظلمانی و ازاله اعینا از قلب خود و اضمحلال وجود مجازی خویش که مزاحم شهود ذات است، نقش کثرت و دویی را از صفحه وجود برداردو در عالم بیخودی ناطق بهانالحق گردد»(ابن عربی 1389: 874)عرفا پیش‌تر از این، بدین مسأله واقف بوده‌اند که قربانی به معنی کشتن نفس و خود واقعی انسان و به وقت ضرورت، جان آدمی است؛یعنی شهود و شهادت که بالاترین درجه عرفان است. نکته مهم این است که در اسطوره‌هانیز درواقع، این‌گونه بوده و حقیقت امر، قربانیکردن جان انسان‌ها بوده است. تا اینکه دین با ماجرای ذبح اسماعیل آن را از صورت واقعی خود به شکل نمادین درآورد؛ یعنی ابتدا یک انسان در مقام قربانی قرار گرفت(اسماعیل)، سپس انسان کنار گذاشته شد و یک حیوان به جای او به این جایگاه تسلیم شد.با بررسی قربانی در اسطوره‌ها و تطابق آن با آموزه‌های عرفانی روشن می‌شود که قربانی به شکل نمادین، جانشین تمام چیزهایی است که می‌تواند علاقه و درنهایت، گرفتاری و اسارت ایجاد کند. این علاقه در مورد هر انسانی، می‌تواند هر چیزییا وسیله‌اییا کسی باشد. هر چیز که محبوب‌تر و دوست‌داشتنی‌تر باشد، می‌تواند مشمول نماد قربانی شود، اما همان‌طور که گفته شد، در فرهنگ این مسأله چندان مورد توجه قرار نگرفته است. معمولاً روز عید قربان سالروزی دینی محسوب می‌شود که برای شکرگزاری از نعمت‌های خداوند در سالی که گذشت و همچنین زنده نگه داشتن خاطره ابراهیم و اسماعیل رسم قربانی به اجرا درمی‌آید و جز اینروز، برای هرچیز باارزشی در طول سال ممکن است خونریزان صورت بگیرد؛یعنی قربانی اجرا شود تا دوست‌داشته‌شده‌ها محافظت شوند و باقی بمانند. این درست خلاف معنای قربانی در عرفان است.با در نظر گرفتن تمام مسائل بیان‌شده و درک این موضوع که ممکن است تمام افراد قادر به بررسی زمینه‌های دقیق پیدایش سنت‌ها نباشند، به نظر می‌رسد که باید برای نجات حیات برخی آیین‌ها در فرهنگ امروز توضیح روشن‌تر و قابل فهم‌تری از آنها ارائه کنیم. در این صورت، پشتوانه‌های فرهنگی، سمبولیک، و اسطوره‌ایقربانیآسان‌تردرک می‌شوند و مرتبه والاتری از معرفت حاصل می‌شود و اساس مکتب عرفان که همانا یک سو نهادن همه چیز جز خدا است، عیان می‌گردد.

احکام قربانی کردن: نذر:تعریف: ملتزم دانستن خود به اینکه عملی را برای خدا به نحو مخصوص انجام دهیم.

شرایط انعقاد نذر:صیغه نذر: در انعقاد نذر، صرف نیت کافی نیست و ذکر صیغه لازم است؛ گرچه لازم نیست صیغه به عربی باشد؛ مثال: "لله علیّ ان اصلّی صلاة اللیل"؛ "برای خدا بر من است که نماز شب بخوانم" یا "لله علیّ ان اترک الغیبة"؛ "برای خدا بر من است که غیبت نکنم". منعقد شدن نذر با جملات زیر محل اشکال است:نذرت لله ان اصوم؛ "نذر کردم برای خدا اینکه روزه بگیرم.لله علی نذر صوم یوم؛ "برای خداوند بر من است نذر یک روز روزه".لذا بنابراحتیاط، باید به نذر عمل شود و با ترک آن، بنابر احتیاط، کفاره تعلق می­‌گیرد. متعلق نذر (آنچه در نذر بیان شده انجام یا ترک آن) باید رجحان داشته باشد؛ چه واجب باشد و چه مستحب (از نظر انجام آن) و چه حرام باشد و چه مکروه (از نظر ترک آن)؛ مانند اینکه نذر کند روزه بگیرد یا زیارت برود یا نذر کند غیبت را ترک کند یا سیگار نکشد.بنابراین در صورتی­که متعلق نذر، امر مرجوحی باشد، نذر صحیح نیست؛ مانند اینکه نذر کند سیگار بکشد یا غیبت کند. اما اگر متعلق نذر امر مباحی باشد، در صورتی­که جهت رجحانی در آن مدّ نظر باشد، نذر منعقد می­‌شود؛ مانند اینکه نذر کند غذا بخورد تا توانایی بر اطاعت خدا داشته باشد. اما اگر هیچ رجحانی نداشته باشد، نذر منعقد نمی­‌شود.باید متعلق نذر مقدور ناذر باشد و مشقت فراوان یا ضرر قابل توجه نداشته باشد؛ مثلاً کسی که روزه برایش ضرر دارد، نمی­‌تواند نذر کند که روزه بگیرد یا کسی­ که توان راه رفتن  ندارد، نمی­‌تواند نذر کند که با پای پیاده به کربلا برود.ترجیح داشتن و عاجز نبودن هنگام فرارسیدن وقت عمل نذر نیز ملاک است. لذا اگر وقت عمل، متعلق نذر رجحان نداشت یا ناذر، عاجز از انجام آن بود یا برای او مشقت فراوان داشت، عمل به نذر واجب نیست.. شخص نذر کننده باید بالغ، عاقل، دارای اختیار و دارای قصد باشد و همچنین اگر در مورد مال خود نذر کرده، محجور (مثل سفیه یا مفلس) نباشد.انسان سفیه حتی وقتی­ چیزی را در نذر به عهده و ذمه بگیرد که جنبه مالی داشته باشد، اگرچه از عین اموال حال حاضر او نباشد، نذرش باطل است. اما شخص مفلس اگر چیزی را که جنبه مالی دارد، به عهده و ذمّه بگیرد، ولی در مورد عین یکی از اموال حال حاضرش نذر نکرده، ایرادی ندارد و نذر منعقد است.. اگر زن به همراه شوهرش باشد، نذر زن بدون اذن شوهر، اگر چه در مورد اموال زن باشد، باطل است.. اگر ابتدا شوهر اذن دهد و پس از نذر، مانع شود، نذر واجب­الوفاء است معنای لزوم اذن شوهر آن نیست که زن در اموال خودش اجازه تصرف ندارد. بلکه بدین معناست که نذر او واجب­الوفاء نیست.

قربانی درکربلا: عزاداری برای امام حسین (ع)، قبل از خلقت تا روز قیامت:

بعضی تصورمیکنند روضه خوانی برای سرورشهیدان کربلا حضرت اباعبدالله الحسین(علیه السلام) و سایر امامان(علیهم السلام) ازمصنوعات شیعه است، و یا اینکه درقرن نهم و دهم با نوشتن کتاب " روضۀالشهدا " تالیف ملا حسین کاشفی ( متوفی 910 ه. ق ) رسم شده و قبلاً چنین سابقه ای نداشته است . ولی براساس روایات ما، اِین تصور قطعاً بی پایه و غلط است، چرا که شخص پیامبر(ص) و امامان(علیهم السلام) برای حسین ( علیه السلام ) روضه خوانی کرده اند و مردم را به روضه خوانی تحریص و تشویق نموده اند ، بلکه پیامبران پیشین، حتی حضرت آدم ( ع ) برای سید الشهدا روضه خوانی نموده است ، بنا بر این جریان روضه خوانی از قبل بوده و در اسلام به عنوان یکی از شعائر مذهبی و برنامه های سیاسی و تربیتی عنوان شد و ادامه یافته است ، برای تایید این مطلب درزیربه چند نمونه از این روایات اشاره می کنیم :

قبل از حضرت آدم ( علیه السلام):قبل از خلقت حضرت آدم ( علیه السلام ) مصیبت امام حسین ( علیه السلام ) بارها و بارها ذکرشده که ازآن جمله می توان به آن هنگام که خداوند امر فرمود به قلم که بر لوح امر شهادت و اکرام آن را ثبت کند که هر دو محزون شدند و دردمند مصائب حضرت سید الشهدا گشتند و یا آن زمان که خداوند به ملائک فرمود من خلق می کنم در زمین خلیفه خود را ، ملائک در پاسخ گفتند : آیا می آفرینی کسی را که خون ریزی کند ؟ که در بعضی از تفاسیر بزرگان ما آمده است که مقصود ملائک قضیه کربلا بوده است و از طرف خداوند ندا می آید : من چیزی میدانم که شما نمی دانید ؟

1- گریه حضرت آدم ( علیه السلام ) در عرفات:

در عرفات وقتی که حضرت آدم ( علیه السلام ) به سوی عرش نگاه کرد و اسماء خمسه و نورآنها را دید از جبرئیل خواست تا این اسماء را بدو یاد دهد پس آدم ( علیه السلام) خدا را با این اسماء خواند :یا حمید بحق محمد ( صلی الله علیه وآله ) یا عالی بحق علی ( علیه السلام ) یا فاطر بحق فاطمه ( سلام الله علیها) یا محسن بحق الحسن و الحسین ( علیهما السلام ) و منک الاحسان .او یکی یکی این اسماء طیبه را میگفت تا رسید به اسم امام حسین ( علیه السلام ) تا این نام را برلبش جاری ساخت حزن و اندوه بیشماری بر قلبش مستولی گشت و اشک از هر دو دیده اش جاری شد. حضرت آدم ( علیه السلام ) از جبرئیل علت این امر را جویاشد پس جبرئیل نیز برای او مصیبت امام حسین ( علیه السلام ) را نقل کرد :ای آدم این حسین فرزند توست که مبتلی به مصیبت بزرگی می شود مصیبتی که تمام مصائب درمقابل آن اندک و کوچک است .حضرت آدم( علیه السلام ) پرسید : که آن چه مصبیتی است که همه مصائب درمقابل آن اندک است؟جبرئیل گفت : ای آدم این حسین در حالیکه غریب و بی کس و تنهاست و هیچ یار و یاوری ندارد و فریاد می زند واعطشاه واقلة ناصراه(داد از تشنگی، فریاد ازکمی یار) بالب تشنه کشته میشود عطش وتشنگی او بحدی است که آسمان دردید او تیره و تار گشته و هیچ کس او را اجابتی نمیکند مگر به ضرب شمشیر . ای آدم : اورا از قفا مانند گوسفند ذبح می کنند و سرهای بریده او و یارانش را برروی نی زده و به همراه حرم او که به اسارت گرفته اند شهر به شهر می گردانند.((بحار، ج 44، ص245))

2- مرثیه خوانی جبرئبل دربهشت:

روایت شده است امام حسن مجتبی ( علیه السلام ) در لحظات آخر عمر خود که زهر درتمام بدن مبارکشان اثر کرده و رنگ رخساره ایشان به سبزی گرویده بود برادر خود امام حسین( علیه السلام ) را درآغوش گرفته و گریستند و فرمودند : ای برادرحدیث جدم حضرت رسول خدا ( صلی الله علیه وآله ) درحق من و تو درست است ایشان خبرداد مرا که درشب معراج هنگامی که وارد بهشت شدم و دو قصر بسیار بلند و نزدیک هم را روایت نمودم که اولی از زبرجد سبز بود و دومی ازیاقوت سرخ . ازجبرئیل سوال کردم این دو قصر ازآن کیست ؟جبرئیل گفت : یکی از آن حسن ( علیه السلام ) و دیگری ازآن حسین ( علیه السلام ) . گفتم : چرا هر دو به یک رنگ نیستند ؟ جبرئیل ساکت شد گفتم چرا تکلم نمیکنی ؟گفت : ازتو حیا می کنم پس گفتم : که تو را به حق قسم میدهم بگوگفت : سبزی قصر حسن ( علیه السلام ) بخاطر آن است که او را با زهر شهید می کنند و رنگش سبزمی شود و سرخی قصر حسین ( علیه السلام ) بخاطرآن است که او را می کشند و رنگش از خون سرخ می شود پس دراین هنگام پیغمبر و جبرئیل هردو گریستند و صدای شیون و ضجه ملائک نیز بلند شد(( بحار، ج 44، ص145))

3- حضرت آدم ( علیه السلام ) در کربلا:

هنگامیکه حضرت آدم ( علیه السلام ) درزمین سیر میکرد ، به محل شهادت امام حسین(علیه السلام) میرسد پایش به چیزی برخورد می کند و برزمین افتاده خون ازپایش جاری می شود او سر به آسمان بلند کرده و عرض میکند : خداوندا آیا گناهی ازمن سرزده که من به خاطر آن عقوبت شده ام ؟وحی میرسد : نه ای آدم این سرزمینی است که فرزندت حسین ( علیه السلام ) درآن کشته می شود و خون تو همانند خون او بر روی زمین جاری شده است .حضرت آدم ( علیه السلام ) عرض می کند : قاتل او کیست ؟وحی می آید که قاتل او یزید ملعون است پس او را لعن کن و حضرت آدم ( علیه السلام ) نیز اورا لعن می کند.(( بحار، ج44، ص244))

4-کشتی نوح ( ع ) و وادی کربلا:

هنگامیکه حضرت نوح ( علیه السلام ) با کشتی خود بر روی آب بود ، به مکانی رسیدند که هوا طوفانی شد و کشتی به تلاطم افتاد ، همه ترسیدند که مبادا غرق شوند . حضرت نوح( علیه السلام ) با خدا مناجات کرد و عرضه داشت : خداوندا این چه سرزمینی است ؟ من تمام زمین را گشتم و چنین حالتی به من دست نداد .دراین هنگام جبرئیل نازل میشود و نام این سرزمین و نحوه شهادت حضرت سید الشهدا اباعبدالله الحسین ( علیه السلام ) را برای ایشان نقل می کند و حضرت نوح ( علیه السلام ) و افراد کشتی اش برای مصائب وارده بر ایشان گریه میکنند .(( بحار، ج44، ص243))

5-حضرت موسی ( علیه السلام ) وحضرت خضر (علیه السلام )و جریان کربلا:

حضرت موسی ( علیه السلام ) درملاقاتی که باحضرت خضر ( علیه السلام ) داشت برای او از آل حضرت محمد ( صلی الله عیله وآله ) و قضیه امام حسین ( علیه السلام ) می فرماید وهردو برای مصائب امام حسین ( علیه السلام ) گریه می کنند.(( بحار، ج13، ص301و تفسیر قمی، ج 2، ص382))

6- روضه خوانی حضرت سلیمان ( علیه السلام ):

هنگامیکه حضرت سلیمان نبی ( علیه السلام ) به همراه حشم و خدم از روی هوا گذر میکرد به سرزمین نینوا رسید باد او را سه دور به دور خود چرخانید و به سوی زمین آورد حضرت سلیمان نبی ( علیه السلام ) نیز از باد خواست که بگوید چرا این عمل را مرتکب شده است ؟ باد در پاسخ او گفت : ای نبی خدا اینجا سرزمین به شهادت رسیدن حضرت امام حسین (علیه السلام ) است و روضه احوالات حضرت سید الشهدا ( علیه السلام ) را برای او نقل کرد.((بحار، ج44، ص244))

7- حضرت ابراهیم ( عیله السلام ) و گریه بر امام حسین( علیه السلام):

حضرت ابراهیم خلیل الله بارها و بارها برای مظلومیت و مصائب حضرت سیدالشهدا ( علیه السلام ) اشک ریخت ، که از آن جمله آن هنگام که ملکوت آسمان و زمین را مشاهده نمود و نور حضرت امام حسین ( علیه السلام ) را دید محزون شد و گریست.(( بحار، ج36، ص151))باز بر طبق فرمایش امام رضا ( علیه السلام ) در آن هنگام که حضرت ابراهیم ( ع ) قصد ذبح کردن فرزندش حضرت اسماعبل ( ع ) را نمود خداوند گوسفندی را فرستاد تا او بجای فرزندش ذبح نماید ، حضرت ابراهیم ( علیه السلام ) دلگیر شد زیرا دوست داشت تا آن هدیه خداوندی نمی آمد و او پسرش را ذبح کرده و دلشکسته می شد و به درجه رفیع صبر و رضا نایل می گشت، دراین هنگام ازسوی پروردگار وحی می آید :ای ابراهیم محبوب ترین مخلوقات من درنزد تو چه کسی است ؟ حضرت ابراهیم ( علیه السلام ) عرض کرد : حبیب تو حضرت محمد ( صلی الله علیه وآله )وحی آمد که : آیا فرزند او را بیشتر دوست داری یا فرزند خود را ؟ حضرت ابراهیم( علیه السلام ) عرض کرد : فرزند حبیب تو را بیشتر دوست میدارم .وحی آمد که : آیا ذبح شدن فرزند او به دست دشمنان بیشتردل تو را به درد و رنج می آورد یا ذبح کردن پسر خود درطاعت من.حضرت ابراهیم( علیه السلام ) عرض کرد : ذبح فرزند او بدست دشمنان بیشتر دلم را میسوزاند .پس خداوند می فرماید : ای ابراهیم ، عده ای که گمان میکنند از امت رسول خاتم هستند او را با شقاوت وبی رحمی وبسان گوسفند ذبح می کنند و با انجام این عمل مستحق عذاب دردناک وخشم من میشوند . ای ابراهیم من بخاطر حزن واندوه تو و دل شکستگی تو برحسین ، مرتبه ات را بالا برده و تورا به درجه رفیع صبر کنندگان درمصائب میرسانم .و این جریان تفسیر آیه ( و فدیناه بذبح عظیم ) ذبیحه بزرگی را فدای او کردیم.(( بحار، ج44، ص225, عیون الاخبار، ج1، ص209و سوره صافات، أیه107))درجای دیگر حضرت ابراهیم ( علیه السلام ) هنگامیکه بر اسبش سوار بود به وادی مقدس کربلا میرسد و درحین عبور از آنجا اسبش اورا بر زمین می زند که درهمین حین سر او شکسته و خون ازسرش جاری میشود پس به خداوند عرض می کند : چه گناهی از من صادر شده که من باید به خاطر آن چنین عقوبت شوم ؟اسبش به سخن در می آید و می گوید : ای خلیل خدا بدان که دراین جا محل به شهادت رسیدن فرزند حضرت خاتم الانبیاء ( صلی الله علیه وآله ) است و برای تأسی به آن بزرگوار و شریک بودن درمصائبش خون سرتو نیزمانند خون او برروی زمین جاری شده است .((بحار، ج44، ص243 ))

8-حضرت اسماعیل ( علیه السلام ) درکربلا:

روایت است که گوسفندان حضرت اسماعیل علیه السلام در کنار فرات مى چریدند. روزى شبان آنها به خدمت حضرت اسماعیل علیه السلام آمد و گفت : چند روز است که گوسفندان از این نهر آب نمى آشامند پس ‍ حضرت در مناجات با خدا از سبب این حالت سوال کرد همان ساعت حضرت جبرئیل علیه السلام از طرف خداوند خدمت حضرت اسماعیل علیه السلام نازل شد و گفت : اى اسماعیل سبب این حالت را از گوسفندان بپرس ، آنها پاسخت را خواهند داد.پس آن حضرت از گوسفندان پرسید: چرا از این رودخانه آب نمى نوشید ؟گوسفندان به زبان فصیح پاسخ دادند: به ما خبر رسیده که فرزند تو حسین - که سبط گرامى محمد صلى الله علیه و آله است - در این زمین با لب تشنه کشته خواهد شد پس ما از این آب نمى آشامیم به جهت حزن و اندوه براى تشنگى آن بزگوار .(( بحار، ج44، ص243))

9- حضرت موسی ( علیه السلام ) و عاشورا:

روزی شخصی از بنی اسرائیل حضرت موسی ( علیه السلام ) را دید که او باشتاب وبا حالتی خاص و درحالیکه رنگ به رخساره ندارد برای عبادت و مناجات با خدا میرود عرض کرد :ای نبی خدا من گناه برزگی انجام داده ام و می دانم که اکنون برای مناجات با خدا وهم صبحتی با او می روی ای پیامبر خدا از تو طلب و خواسته ای دارم و می خواهم از خداوند سوال کنی آیا گناه مرا میبخشد ؟حضرت موسی ( علیه السلام ) پذیرفت و هنگام مناجات با خداوند عرض که : ای خداوند بزرگ توعالمی به آنچه که می خواهم تکلم نمایم آن مرد که بنده ای از بندگان توست گناهی را مرتکب گشته و ازمن خواسته تا برای او بدرگاه تو طلب عفو و رحمت نمایم ازجانب خداوند خطاب رسید : ای موسی هرکس ازمن طلب مغفرت و بخشش نماید من او را مورد رحمت وغفران خود قرار می دهم بجز قاتل حسین ( علیه السلام ) . حضرت موسی( علیه السلام ) عرض کرد : حسین کیست ؟خطاب رسید : همان کسی که ذکر او و احوالات او در گذشته و درکوه طور برای تو گفته شده است. عرض کرد : چه کسی او را می کشد ؟خداوند فرمود : او را جماعتی طاغی وستمگر که خود را از امت جد او میشمارند میکشند و اسب او فرار کرده و شیهه کشان می گوید : ای داد از امتی که فرزند پیغمبر خور را میکشند . این ستمگران بدن او را برروی خاکها بی غسل و بی کفن رها کرده و حرم او را غارت میکنند و زنان او را به اسارت گرفته یاران او را شهید و سرهایشان را برسرنیزه ها کرده و در بلاد مختلف می گردانند ای موسی اطفال صغیر ایشان از تشنگی هلاک شده و بزرگانشان از شدت تابیدن آفتاب ، پوست بدنشان بهم کشیده میشود . دراین هنگام حضرت موسی ( علیه السلام ) گریست و خطاب رسید ای موسی بدانکه هرکس گریه کند درعزای او یا گریاند یا خود را شبیه به گریستن کند ( تباکی ) آتش را بربدنش حرام میکنم(( بحار، ج44، ص308))

10- حضرت زکریا ( ع ) وذکر مصائب حضرت سید الشهدا( علیه السلام ):

از حضرت مهدی ( عج ) نقل شده که زکریا از خداوند درمورد اسماء خمسه طاهره سوال نمود و ازحضرت باری تعالی خواست تا آن اسماء را بد وهم بیاموزد ، جبرئیل نازل شد وآن اسماء را به او یاد داد . زکریا نیزآن اسماء را ذکرنمود وحالات عجیبی براو مستولی میشد اوهرگاه نام حضرت محمد ( صلی الله علیه وآله ) ، علی( علیه السلام ) و فاطمه( سلام الله علیها ) وحسن(علیه السلام ) را می برد غم و اندوه ازدلش رخت برمی بست اما همین که نام حسین ( علیه السلام ) را می برد بغض گلویش را می گرفت و دلش به طپش می افتاد واشکانش جاری می گشت .پس به خداوند عرض کرد : خدایا چه میشود که نام آن چهار بزرگوار مرا ازهم وغم نجات میدهد ولی اسم حسین ( ع ) را که می برم اشکانم جاری میشود و دلم می شکند ؟سپس خداوند او را خبرداد از قضیه شهادت حسین ( علیه السلام ) و فرمود ( کهیعص) پس کاف به کربلا و ( هاء ) به هلاکت و کشته شدن عترت طاهره و ( یاء ) به یزید قاتل و کشنده امام حسین ( علیه السلام ) و ( عین ) به عطش او و ( صاد ) به صبرش برمصائب دلالت دارد .چون ذکریا این مصائب را شنید تا سه روزازمسجد بیرون نیامد و کسی را بحضورنپذیرفت و پشت هم میگریست وعرض کرد خدا یا آیا بهترین خلق خود را به مصیبت فرزندش مبتلا می سازی ؟ و سپس از خدا خواست تا او را فرزندی عطا کند که محبت او دردلش بسیار باشد و او نیز به سرنوشت امام حسین ( علیه السلام ) دچارشود ، خداوند نیز حضرت یحیی را به اوعطا فرمود و حضرت یحیی نیز همانند حضرت سیدالشهدا ( علیه السلام ) بدنیا آمد ( یعنی مدت حمل او شش ماه بود) و سرازبدن اونیز جداساختند.(( بحار، ج44، ص223 واحتجاج ، ج2، ص272))

11-حضرت عیسی مسیح ( علیه السلام ) و روضه خوانی او در کربلا:

هنگامیکه حضرت عیسی ( علیه السلام ) به همراه حواریون خود از سرزمین کربلا عبورمی کردند حزن و اندوه بیشماری آنان رافرا میگیرد که آنان ازخدا درخواست میکنند وسبب پیدایش چنین حالتی در وجودشان را جویا میشوند .بدستور خداوند حیوانات وحشی ( آهوان) برای آنان واقعه و جریان کربلا و مصائب حضرت سیدالشهدا ( علیه السلام ) را بازگو میکنند و حضرت مسیح ( علیه السلام ) وحواریون برای آن همه مصائب و مظلومیت حسین ( ع ) گریه میکنند .(( بحار، ج44، ص253 وامالی صدوق ، مجلس87، ص479))

ذکر مصیبت حضرت اباعبدالله بعد از تولد تا پیش ازشهادت:

1- گریه حضرت ختمی مرتبت ( صلی الله علیه وآله) برامام حسین( علیه السلام):

درهنگام تولد حضرت امام حسین ( علیه السلام ) خداوند به جبرئیل امرفرمود تا به همراه هزاران هزار ازملائک به زمین نازل شوند و بر پیغمبر( صلی الله علیه وآله) تهنیت گفته و او را از شهادت فرزندش مطلع ساخته وتسلی دهند .(( بحار، ج43، ص249))هنگامیکه امام حسین ( علیه السلام ) متولد شد او را درپارچه سفیدی پیچیده و نزد پیغمبر ( صلی الله علیه و آله ) آوردند . حضرت رسول ( صلی الله علیه و آله ) درگوش او اذان و اقامه گفتند و بدو نگاه کرده و میگریستند و فرمودند خدا لعنت کند قاتل تو را . خدا یا من حسین وهرکس که او را دوست دارد دوست دارم .(( بحار، ج44، ص250 وامالی طوسی ، ج1، ص377))بارها و بارها مراسم عزاداری حضرت سیدالشهدا ( علیه السلام ) توسط پیامبر ( صلی الله علیه و آله ) بر پا شد از جمله در سفری حضرت در بین راه ایستادند : و فرمودند( انالله واناالیه راجعون ) ما ازآن خدائیم و به سوی او باز می گردیم و گریستند .اصحاب علت گریه ایشان را جویاشدند حضرت فرمودند : جبرئیل مرا خبر داد حسینم را درزمینی نزدیک شط فرات بنام کربلا سرمی برند و گویا می بینم که سر او را برای یزید ملعون هدیه برده و خاندان او را اسیر کرده و سوار بر شتر ساخته و شهر به شهرمی گردانند .هنگامیکه حضرت ( صلی الله علیه و آله ) از سفر بازگشتند درحالیکه حزن و اندوه بسیاری رخساره مبارکشان را فرا گرفته بود ، دست امام حسین ( علیه السلام ) را گرفته و بالای منبر رفتند و درحالیکه دست راست خود را بر سرامام حسن ( علیه السلام ) و دست چپ را برسرامام حسین ( علیه السلام ) گذاشته بودند فرمودند :خدایا محمد ، ( ص) بنده و پیغمبر توست و این دو از بهترین عترت من هستند ، و بهترین فرزندان من ، بدرستیکه جبرئیل مرا خبر داد که حسنم را به زهرکشته وحسینم را با شمشیرشهید میکنند ، ای خدا شهادت را برایشان مبارک گردان و حسینم را سیدالشهدا قراربده و برکت وغفران خود را از قاتلین او دورو جایگاهشان را جهنم ساز.حضرت علی ( علیه السلام ) میفرمایند : دراین هنگام صدای ناله و گریه اهل مسجد بلند شد پیغمبر( ص) فرمودند: ای مردم بر او گریه می کنید ولی او را یاری نمیکنید ؟ خدایا تو یاور او باش ای مردم من دو چیز گرانبها و وزین را در میان شما به یادگار میگذارم اولی کتاب خدا و دیگری عترتم را . آگاه باشید که درقیامت ازاین دوازشما سوال خواهم کرد مبادا درقیامت نزدمن آئید درحالیکه به عترتم ظلم روا داشته اید .(( بحار، ج44، ص247و 249 ومثیرالاحزان ، ص9،10 ولهوف ص7،9))پیامبراکرم ( صلی الله علیه وآله ) بارها و بارها گلوی امام حسین ( علیه السلام) را میبوسید و گاهی به امیرالمومنین( علیه السلام ) می فرمود : او را نگاه دارسپس تمام بدنش را میبوسید و می گریست و می فرمود : من موضع شمشیرها را میبوسم گاهی او لب ودندان او را میبوسید و می گریست گویا او نیز میدید که چوب خیزران با لب و دندان چه میکند .حضرت رسول اکرم ( صلی الله علیه وآله ) درتمام عمرودرهمه جا ذاکرمصائب امام حسین( عیله السلام ) می شد و حتی درهنگام احتضار نیز او را در سینه خویش چسبانید و درحالیکه می گریست فرمود : مرا با یزید چه کاراست خدا او را لعنت کند پس از گفتن این کلمات ایشان ازهوش رفتند پس ازمدتی که بهوش آمدند دوباره امام حسین ( علیه السلام ) را بوسیدند و فرمودند حساب کشندگان تو درنزد خدا با خود من است.(( بحار، ج44، ص266 ومثیرالاحزان ص12))و درجائی دیگرنقل شده است روزی امیرالمومنین علی ( علیه السلام ) خدمت پیامبر اکرم(صلی الله و علیه وآله ) شرفیاب می شوند و حضرت رسول اکرم ( صلی الله علیه وآله ) را گریان وغمناک مشاهده میکنند پس حضرت علی ( علیه السلام ) علت این امر را جویا میشوند و پیغمبر( ص) میفرمایند : یا علی جان جبرئیل مرا باخبر ساخت که فرزندم حسین را میکشند و برای من قدری ازتربت مدفنش را آورد و چون من ا ین خاک را بوئیدم بی اختیاراشک از چشمانم جاری شده ، اسم آن سرزمین کربلاست .

2- ذکرمصائب حضرت سیدالشهدا ( علیه السلام ) توسط امیرالمومنین علی ( علیه السلام):

حضرت علی ( علیه السلام ) نیزهرگاه حسین را می دید می گریست و میفرمود : تو سبب گریه هر مومن هستی .

(( بحار، ج44، ص280 وکامل الزیارات باب36، ص108))ابن عباس نقل میکند هنگامیکه در رکاب آن حضرت بودم و به جنگ صفین عازم بودیم به نینوا رسیدیم حضرت علی ( علیه السلام ) فرمود ابن عباس آیا این سر زمین را میشناسی ؟ عرض کردم نه فرمودند : اگر توهم مانند من می شناختی می گریستی و محزون می شدی سپس حضرت گریست آن چنان که اشک ازروی محاسنش برروی سینه مبارکش جاری شد وما نیزبه تبع او گریه کردیمسپس فرمود : آه آه مرا چه میشود با آل ابوسفیان که ازجنود شیطانند ای اباعبدالله صبرکن پس حضرت آبی طلب نمود ودرآنجا چندرکعت نمازخواند.(( بحار، ج44، ص252،254 وامالی صدوق مجلس87، ص478،480))

3-برپای جلسات ذکرمصیبت حضرت سیدالشهدا ( علیه السلام ) توسط بی بی دو عالم حضرت زهرا ( سلام الله علیها):

حضرت صدیقه کبری فاطمه زهرا ( سلام الله علیها ) بارها و بارها درمصائب فرزندش حسین ( علیه السلام ) گریست ازآن جمله چون ازشهادت نوردیده اش حسین ( علیه السلام ) با خبرشد او را ازروی حزن واندوه و ملال حمل نموده و با حزن و اندوه ایشان را وضع حمل نمودند . و یا روز ولادت امام حسین ( علیه السلام ) بی بی دوعالم حضرت زهرا ( سلام الله علیها ) بسیار گریستند تاحضرت ختمی مرتبت ( صلی الله علیه وآله ) تشریف فرما شدند و فرمودند ای فاطمه بدان که حسین کشته نمی شود جزهنگامیکه پیشوای راهنمایی ازاو متولد شود که امامان بعدی ازنسل او هستند آنگاه حضرت یکی یکی نام امامان را تا حضرت ولی عصر ( عج ) ذکر نموده و فرمودند : آن قائم که عیسی بن مریم پشت سرش نماز میخواند .(( کمال الدین ، ج1، ص284))

4-مرثیه سرایی امام حسن ( علیه السلام ) درعزای برادر شان حسین ( علیه السلام ):

هنگامکه زهر دربدن امام حسن ( علیه السلام ) کارگرافتاده بود و درحالت احتضار بودند حضرت امام حسین ( علیه السلام ) به نزد برادر آمده و او را در بغل گرفت و گریست امام حسن ( علیه السلام ) فرمودند : یا ابا عبدالله چرا گریه میکنی ؟ امام حسین( علیه السلام ) فرمودند : به حال شما گریه میکنم . حضرت امام حسن ( علیه السلام) فرمودند : هیچ روزی مانند روز تو نیست سی هزار نفر که همه خود را از امت جدمان میدانند به توهجوم می آورند و تو را به قتل می رسانند و حرمتت را شکسته وعیال واطفال تو را به اسارت میبرند . ای برادر آسمان دراین حادثه خون می گرید همه چیز برای تو گریان ومحزون است حتی وحوش صحرا و ماهیان دریا .(( بحار، ج45، ص218 وامالی مجلس24، ص101))

5- مرثیه سرائی ام سلمه:

ام سلمه هنگامیکه خبر عزیمت امام حسین ( علیه السلام ) را شنید بسرعت حرکت نمود و درخارج ازمدینه به خدمت آن حضرت شرفیاب شد وعرض کرد :ای فرزندم مرا با دوریت محزون مکن و به سوی عراق مرو زیرا از جدت شنیدم که می فرمود فرزندم حسین ( علیه السلام ) درعراق کشته میشود در زمینی که آنرا کربلا می نامندامام فرمودند : ای مادر ، من نیز این خبر را میدانم ازروزشهادت و قاتل خود و محل دفن خود خبردارم و من میدانم چه کسانی ازاهل بیتم به همراه من کشته خواهند شد اگر بخواهی آن سرزمین را بتو نشان خواهم داد پس آن حضرت اشاره ای به زمین نمود و زمین پست شد و کربلا ظاهر گشت و به او محل قتل خود را نشان داد امام فرمود : ای مادر خداوند خواسته که مرا کشته وعیال وخاندان مرا اسیر و پریشان واطفال مرا مذبوح ومظلوم ببیند درحالیکه آنان استغاثه کرده و یاری می طبند و کسی ایشان را یاری نمیرساند.(( بحار، ج44، ص327 ومقتل خوارزمی ، ج1، ص186))

6- مرثیه خوانی خود امام حسین علیه السلام درمسجد الحرام :

هنگامیکه آن حضرت عزم برسفربه عراق نمود ایستادند و خطبه ای برای حاجیان ایراد فرمودند : که مضمون آن چنین است :حمد وثنا مخصوص ذات الله است وهمه چیز منوط به مشیت و قدرت اوست و سلام صلوات برپیغمبر وآل او، برای اولاد آدم مردن همانند گردنبند بر گردن دختران ثبت است و چقدر مشتاقم به ملاقات گذشتگانم . برای من تقدیری مقدر شده که آنرا ملاقات خواهم کرد و گویا می بینم که گرگان صحرا اعضاء و جوارح مرا پاره پاره ساخته و شکنبه های خالی و شکم گرسنه اشان را از من پر میکنند . و چاره ای نیست ازآن چیزی که به علم الهی نوشته شده است و ما اهل بیت راضی هستیم به رضای خدا و بر آن صبرمیکنیم پس هرکس جان خود را در راه خدا میدهد و دل در گرو ملاقات خدا دارد با ما بیاید ومن صبح کوچ خواهم کرد انشاءالله .((بحار، ج44، ص336 ولهوف ص26))

7- برپای مجلس عزاداری پیش از ورود به کربلا :

امام حسین ( علیه السلام ) قبل از ورود به کربلا درآن هنگام که خیمه ها را نصب میکردند تمام اولاد و برادران واهل بیت خود را جمع نمودند نظر بر ایشان انداخته وساعتی گریه کردند و گویا یاد نمودند از آن چه که برسر ایشان می آید . سپس گریستند و فرمودند : خدایا ما عترت پیغمبر( صلی الله علیه و آله ) توهستیم ما را از وطن خودمان بیرون کردند و بنی امیه برما تعدی روا داشت.((بحار، ج44، ص383 ومقتل خوارزمی ، ج1، ص237))اما بعد از ورود به کربلا نیزچندین جلسه عزاداری برپا شد که ازجمله آنها میتوان به عصر روز تاسوعا اشاره نمود که حضرت درمقابل خیمه خود نشسته درحالیکه به شمشیرخود تکیه داده بودند به خواب رفتند ناگهان صدای لشکر بلند شد که روبه خیمه ها می آمدند حضرت زینب ( سلام الله علیها ) چون آن صداها را شنید به نزد برادر آمد و عرض کرد : ای برادرآیا نمی شنوی صدای لشکر را که نزدیک به خیمه رسیده اند ؟ حضرت فرمودند : خواهرم هم اکنون رسول خدا را درخواب دیدم که فرمود : ای حسینم توبه زودی به سوی ما خواهی آمد دراین هنگام بی بی حضرت زینب ( س ) لطمه ای به صورت خود زد و فریاد واویلاه سرداد حضرت فرمود : ویل بر تو نیست ای خواهر ساکت باش خدا تو را رحمت کند .و یا در شب عاشورا که امام حسین ( علیه السلام ) درخیمه خود تنها نشسته بودند و درحالیکه شمشیر خود را تیز می نمودند اشعاری می خواندند که مضمون آن چنین است :ای زمانه اف برتو باد چه قدر مردمان صالح متقی را به کشتن دادی منتهای همه امور به سوی خدا خواهد بود وهرصاحب نفسی راه موت را خواهد رفت .آن حضرت حتی درشب عاشورا اصحاب خودرا جمع نمود و درخطبه ای آنان را ازشهادتشان مطلع ساخت و دوباره ازایشان بیعت گرفت .و یا درآن زمان که وداع آخر را نمودند و دخترایشان حضرت سکینه برای وداع آمد و گریه بسیار کردند پس حضرت فرمودند : ای سکینه گریه تو به طول خواهد انجامید بعد ازکشته شدن من پس دیگردل مرا به گریه خود مسوزان.((مناقب ابن شهراشوب ، ج3، ص257 ومنتخب طریحی، ج2، ص133))

8- امام حسین ( علیه السلام ) در روز عاشورا:

امام حسین ( علیه السلام ) در روز عاشورا کنار هر شهیدی می آمد ، از وصف او می گفت و گریه می کرد و اشعاری به سکینه آموخت که در مدینه برای شیعیان بخواند ، که مطلع آن این است :شِیعَتی مَهْما شَرِبْتُم ماءَ عَذْبٍ فَاذْکُرونِی. در این اشعار امام می فرماید : برای من ندبه کنید ، و ذکر مصیبت علی اصغر به میان آمده است .(( مقتل مقرم ، ص308))

آغاز جلسات مصیبت ایشان بعداز شهادت:

1- عزاداری حضرت رسول اکرم ( صلی الله علیه وآله ):

ابن عباس نقل میکند روزی درخانه خود خواب بودم ناگهان صدای صیحه وناله عظیمی از منزل ام سلمه زوجه پیامبر خارج شد پس من به سرعت به خانه او شتافتم پس چون بدانجا رسیدیم به او گفتم: ای مادر مومنین تو را چه میشود که این چنین فریاد و ناله میکنی جوابی به من نداد و رو کرد به زنان هاشمی وگفت ای دختران عبدالمطلب درگریه ونوحه سرائی مرا یاری کنید زیراآقای شما و سید جوانان اهل بهشت را شهید کردند گفتم : ای مادرمومنان ازکجا این خبر را دانستی ؟ گفت : هم اکنون پیغمبرخدا( صلی الله علیه وآله) را درخواب دیدم درحالیکه بسیاراندوهگین وخاک آلود بود عرض کردم : ای رسول خدا ( صلی الله علیه و آله ) این چه حالی است که شما دارید؟ ایشان فرمودند : فرزندم حسین ( علیه السلام ) واهل بیتش کشته شدند ومن اکنون ازدفن ایشان می آیم .((بحار، ج45، ص230 وامالی طوسی ج1 ص321))

2- عزاداری حضرت زهرا ( سلام الله علیها ):

حضرت زهرا ( سلام الله علیها ) هرروز حتی دراعیاد مجلس عزاداری برپا می سازند آن مکرمه هنگامیکه ازآسمان به حرم فرزندش حسین ( علیه السلام ) نظر می نمایند فریاد کشیده به طوریکه تمام ارکان موجودات آسمانها و زمین به لزره درمی آید تا اینکه پیامبر خدا ( صلی الله علیه و آله ) نزد ایشان آمده وبی بی دو عالم را آرام می نمایند و در حق زوار فرزندش حسین ( علیه السلام ) دعامیکنند((بحار، ج45، ص225 وکامل الزیارات ب27 ص87))

بسیاری از علما وسادات جلیل القدرنیزآن بانو رادرخواب دیده اند که دررثای فرزند گرامیش عزاداری می نماید .

3-عزاداری ما سوی الله:

چون سرازبدن آن بزرگوار جداساختند مجلس عزا درتمام ماسوی الله برپاشدآسمان به اندازه ای تیروسیاه شدکه درروزستاره ها دیده شدندوهرسنگی که برمیداشتند خون تازه درزیرش بودآفتاب سیاه وتیره گون گشت واحوال به صورتی درآمد که مردم گمان کردند رستاخیزاست .((صواعق ابن حجر))ازآسمان خون بارید .((بحار، ج45، ص204 وکامل الزیارات ب24 ص77))وملائکه ازتسبیح بازمانده .((بحار، ج45، ص221))وازدرختان خون جاری شد .((بحار، ج45، ص234))زمین به لرزه وکوهها مضطرب گشتند.((بحار، ج45، ص315))تمام وحوش صحرا از شب یازدهم تا صبح گردنها را کشیده وگرد جسد حضرت سید الشهدا ( علیه السلام ) نوحه سرایی کرده و گریستند .((بحار، ج45، ص205))مردان و زنان نیز گرد جسد مبارکش جمع شدند و به مرثیه سرایی و عزاداری برداختند .35((بحار، ج45، ص193))

4- مرثیه سرائی حضرت زینب ( سلام الله علیها ) واقامه عزاداری ابا عبدالله الحسین ( علیه السلام):

بی بی زینب ( سلام الله علیها ) نیز به قتلگاه آمده و پس ازآنکه بدن پاره پاره برادر را یافت به مرثیه سرائی پرداخت که تمام اهل بیت وحتی لشکریان کفرنیزگریستند .((بحار، ج45، ص58))هنگامیگه قافله اسراء وارد کوفه گشت حضرت زینب ( سلام الله علیها ) و ام کلثوم و فاطمه صغری و حضرت سجاد ( علیه السلام ) به ذکرمصائب امام حسین ( علیه السلام) پرداختند آنقدر جانسوز اقامه عزا نمودند که اهل کوفه اززن ومرد صدای شیونشان بلند شد وخاک برسرخود ریختند.((لهوف، ص63،69))کاروان اسراء و اسیران آل الله درمسیر حرکت خود از کربلا تا شام و ازآنجا تا مدینه درهرمکانی به ذکر مصائب اباعبدالله ( علیه السلام ) پرداخته و مجالس سوگواری بر پا می ساختند . و حضرت زینب ( س ) مکرر روضه خوانی می کرد ، از جمله در کوفه در هنگامی که سر بریده برادرش حسین را دید ، با اشعاری ، مرثیه سرائی نمود :ما تَوَهَّمْتُ یا شَقِیق فُوادِی کانَ هذا مُقَدَّراً َمتُوباً" ای برادر و ای آرام قلبم هیچگاه گمان نمی بردم که این گونه مقدّر شده باشد که سر بریده ات در برابر من قرار گیرد.((منهاج الدموع ص209))

5- مرثیه سرائی حضرت سجاد ( علیه السلام):

امام سجاد ( علیه السلام ) درمجلس یزید درمسجد شام بربالای منبررفته و خطبه ای ایراد فرمودند و در آنجا به مرثیه سرائی پرداخته و مصائب ایشان را بازگو کردند سپس فرمودند : منم پسر آن کسی که سرش را از قفا بریدند منم پسر آن کسیکه عمامه وردایش را ازتنش بیرون آوردند...دراین هنگام صدای گریه وصیحه ازاهل شام وبنی امیه بلند شد.((مقتل خوارزمی ، ج2، ص69))امام سجاد ( علیه السلام ) بارها روضه خواند و حتی سالها بعد از واقعه کربلا می گفت و گریه میکرد و دیگران را می گریاند.امام صادق ( علیه السلام ) فرمود : امام سجاد ( علیه السلام ) چهل سال بر پدرش گریست ، و در این مدت روزها را روزه داشت و شبها را به عبادت به سر میبرد ، هنگام افطار وقتی غذا نزدش می آوردند و می گفتند بفرمایید میل کنید ، اشک می ریخت و می فرمود:قِتلَ اِبْنُ رَسُولِ الله جائعاً، قُتِلَ اِبِْنَ رَسُولِ اللهِ عَطْشاناً ." حسین فرزند رسول خدا ( ص) گرسنه و تشنه کشته شد". و این مطلب را تکرار میکرد و گریه می نمود به طوری که غذا و نوشیدنی هایش با قطرات اشک او می آمیخت ، او همواره این گونه می زیست تا به لقاء الله پیوست.((لهوف ص209))آن حضرت وقتی که قصابی را میدید گوسفندی را ذبح میکند ، به یاد امام حسین ( علیه السلام ) می افتاد و می فرمود : آب به گوسفند بدهید ، پدرم را با لب تشنه سر بریدند ، و در پاسخ یکی از خادمان که از روی دلسوزی به او گفت : گریه نکنید که به خطر می افتید ، فرمود :حضرت یعقوب پیغمبربود ، از دوازده فرزند داشت ، یکی از آنها ( یوسف ) غایب گردید ، با اینکه می دانست او زنده است ، آنقدر از فراق او گریست چشمانش سفید شد ولی من اجساد پاره پاره پدر ، برادران و عمو ها و دوستانم را دیدم ، چگونه غم و اندوه من پایان یابد ؟ من هر وقت به یاد آنها می افتم ، بی اختیار قطرات اشک از چشمانم سرازیر می شود.((مقتل مقرم ص477))

6-مجلس عزاداری ائمه ( علیهم السلام ):

طبق روایات متعدد ائمه اطهار ( علیهم السلام ) بعداز واقعه کربلا به برپائی مجالس عزاداری سرور وسالارشهیدان بسیار بها داده و علی رغم فشارهای بسیار زیادی که ازسوی حکام جور برایشان وارد می شد دربیشتراوقات خود مصائب جانگداز واقعه کربلا را برای مردمان بیان می نمودند .

7- عزاداری امام زمان ( عجل الله تعالی فرجه الشریف) درعزای جد غریب خویش:

خاطره کربلا بسیار جانسوز و غمبار است هیچکس عمق آن فاجعه را مانند امام زمان( علیه السلام) درک و لمس نمی کند آن حضرت به یاد مصائب جانگداز و جگر سوز امام حسین( علیه السلام ) بیاناتی دارد که در اینجا به چند فراز از آن که از زیارت ناحیه مقدسه گرفته شده می پردازیم در فرازی می فرماید :لَئن اَخَّرَتنِی الُّدهورُ وعاقَنی عن نَصرکَ المَقدور لاَبکیَّنَکَ صَباحًا وَ مَساءً فَلاَندُبَنَّکَ صَباحًا و مَساءً ولاَبکِیَنَّ عَلَیکَ حتّی بَدَلَ الدُّمُوعِ دَمًااگر زمانه مرا تاخیر انداخت و مقدرات مرا از یاری تو جلوگیری کرد صبح و شب به یاد مصائب تو گریه می کنم و از بام تا شام سرشک از دیده می بارم و ندبه می نمایم و بجای اشک خون می گریم اَمر اللَّعین جُنَوده فَمَنُعوکَ الماءَ وُرُودَهُ وَ ناجَزوکَ القِتالَ وَعاجلوکَ النزال و رَشَفُوک بِالسِّهام وَ النّبال فاحَدقُوا بکَ مِن کُل جَهاتٍ وَ اَثخَنُوکَ بالِجَراحِ ای جد بزرگوار فراموش نمی کنم آن هنگام را که عمر سعد ملعون به لشکرش فرمان داد که از ورود آب به خیام جلوگیری نمایند و با تو بجنگند و به تو حمله کنند و بدن نازنینت را آماج تیرها و نیزه ها قرار دهند و از هر سو تو را محاصره کردند وهر کدام با اسلحه ای پیکرت را مجروح ساختند و داغ زخم را بر بدنت نهادند .وَ اَسرَعَ فرَسُِکَ ارِدًا الی خِیامکَ قاصدًا مَحَمُحِمًا باکیًِا و هیَ تَقُول الظَّلیَمةُ من امَّةٍ قَتَلت اِبن بنت نَبِیهاای جد بزرگوار فراموش نکنم آن هنگام را که اسب بی صاحبت رمیده به سوی خمیه های تو آمد همهمه می کرد و سرشک اشک از چشمانش سرازیر بود و( با زبان بی زبانی ) می گفت : وای از این ظلم و ستم امتی که پسر دختر پیامبرشان را کشتندفَلَمّا رَاینَ النِّساءُ جَوادکَ مَخزیًا وَ نَظَرنَ سرَجَک عَلیه مَلویًا بَرزنَ من الخُدورناشراتُ الشُّعُور لا طماتَ الخَدودِ سافراتُ الوجوهِ بالعُوَیلِ داعِیاتٌ وَ بَعدَ العِزّ مذَللاتٌ و الی مُصرَعِکَ مبادرات و المر جالس علی صَدرکَ مُولع سَیفَه علی نحرکَ....ای جد بزرگوارچگونه یاد بیاورم آن منظره دلخراش را که بانوان حرمت اسب تو را خوار و شرمنده دیدند که زینش واژگون شده است از خیمه ها بیرون آمدند در حالی که موهای خود را پریشان نموده و سیلی بر چهره خود می زدند و صورتهایشان آشکار شده بود فریاد و فغانشان بلند بود چرا که عزت خود را از دست داده بودند با آن حال به سوی قتلگاه شتافتند دیدند شمربرسینه ات نشسته و شمشیر خود را بر گلویت گذارده ومی خواهد سرت را از بدنت جدا سازدفَهَوَیتَ اِلَی الاَرضِ جَریحًا تطوُکَ الخَیولُ بِحَوافِرها وَ تَغلوکَ الطُّغاة بِبَواتِرها قَدَ رََشَحَ لِلمَوتِ جَبِینکَ وَ اختَلَفَ بِالاِ نقباضِ وَ الاِ نبِساطِ شِمالکَ وَ یَمینِکَ....ای جد بزرگوار چگونه یاد بیاورم آن هنگام که پیکر پر از زخمت بر زمین قرارگرفت گروهی سرکش بر اسبهای خود سوار شدند و پیکرت را لگد کوب اسبها قرار دادند درحالی که لحظات آخر عمر را می پیمودی و راه به جانان نزدیک می نمودی وَسُبِیَ اَهلُکَ کالعَبیدِ وَ صِفدوا بالحَدید فَوقَ اقتابِ المَطّیاتِ تَلفَحُ وجوهَهُم حَرّ الهاجِراتِ یُساقون فی البَراری وَ الفَلَواتِ اَ یدِ یهُم مَغلولة الی الاعناقِ یطافُ بهم فی الاَسواق فَوَیل للُعصاةِ الفسّاقِ.....ای جد بزرگوار فراموش نمی کنم آن هنگام را که پس از شهادتت افراد خانواده ات را مانند بردگان اسیر کردند و زنجیر آهنین به آنها بستند و آنها را بر فراز شتران تندر و بی سرپوش و فاقد محمل ( با کمال بی احترامی ) سوار نمودند که پوست صورتشان از شدت گرمای سوزان سوخت آنها در بیابانها و راهها سیر داده شدند دستهایشان را به گردنهایشان بستند و در کوچه ها و میدانها عبور دادند وای برآن مردم گنهکار و بی شرم .فقام ناعیَکَ اِلَیه بالدَّمع الَهطول قائلا یا رَسول اللهِ قتل سبطُکَ وَفَناکَ وَ استبیح اَهلک و حمامُکَ و سُبَیَت بَعدکَ ذاریکَ و وَقع, المحذورُ بُعترتک و ذویکَ فَانزَعَجَ الرَّسول وَ بکی قلبهُ المهول....خبر شهادت تو را در کنار قبرجدت رسول خدا ( ص ) ( بشیر) به او داد درحالی که گریان بود عرض کرد : ای رسول خدا(ص) سبط تو کشته شد ومن خبر شهادت فرزندت را آورده ام زاده جوانمردت کشته گردید ای رسول خدا ( ص ) فرزندان و نزدیکان خاندانت با سختی و محنت دست به گربیان و اسیر دشمنان گردیدند رسول خدا ( ص ) از این خبر منقلب و گریان شد و قلب داغدارش پر درد گردید((الحوادث والوقایع ج3 ص301و304))

8-عزاداری شیعیان:

بعد از واقعه کربلا شیعیان با تأسی به امامان خود ، درعزای سید مظلومان حضرت اباعبدالله الحسین ( علیه السلام ) به اقامه عزاداری پرداخته واین حرکت تا قیامت ادامه خواهد داشت روز به روزعطش شیعیان به اربابشان بیش ازپیش میشود وهر روز روضه های آن حضرت پررونق ترشده وهیچگاه رنگ کهنگی نخواهد گرفت .

روز قیامت ومجلس عزاداری امام حسین ( علیه السلام ):

حضرت فاطمه زهرا ( سلام الله علیها ) وارد بهشت نمیشود تا آنکه قاتلین امام حسین( علیه السلام ) عذاب شوند رسول خدا ( صلی الله علیه وآله ) فرمود :چون روز قیامت شود فاطمه ( سلام الله علیها ) درمیان جماعتی اززنان وارد محشر شود فرمان رسد که به بهشت داخل شود ولی او می گوید: به بهشت نمی روم تا اینکه بدانم پس ازمن با فرزندم حسین ( علیه السلام ) چه کردند خطاب رسد : بقلب محشر نظر کن پس بدان سونظر افکند و فرزندش حسین ( علیه السلام ) را می بیند که با تنی بی سرایستاده است پس شیونی می کشد و من ازشیون او شیون میکنم وهمه کروبیان ازفغان و ناله ما بخروش آیند و خداوند بخشم آید و آتشی را که نامش هبهب است وآنرا هزارسال دمیده اند تا انکه سیاه گشته وهرگزنسیمی بدان راه نیافته و اندوهی از آن جدا نمی شود فرمان دهد که قاتلین حسین ( علیه السلام ) را اگرچه ازحاملین قرآن باشند درکام خود فرو گیرد پس آن آتش شراره ای کشد وهمه را درکام خود گیرد پس بخروشد و آنان با خروش اوبخروشند و نعره کشد و آنان به همراه او نعره کشند و بغرد و آنها نیزبغرند پس قاتلین بسخن آیند و بازبانی باز گویند :پروردگارا از چه جهت این آتش راپیش ازآنکه مشرکان و بت پرستان را عقوبت کنی برما مسلط ساختی ؟از جانب خداوند خطاب رسد بدرستی که آنکه می داند با کسی که نمی داند یکسان نیست.(( مثیرالاحزان ص81))

منبرسی وپنجم:  گریه بر امام حسین(ع)؛ رمز ماندگاری اسلام

آیه: قَالَتِ الْأَعْرَابُ آمَنَّا ۖ قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَلَٰکِنْ قُولُوا أَسْلَمْنَا وَلَمَّا یَدْخُلِ الْإِیمَانُ فِی قُلُوبِکُمْ ۖ وَإِنْ تُطِیعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ لَا یَلِتْکُمْ مِنْ أَعْمَالِکُمْ شَیْئًا ۚ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ اعراب (بر تو منّت گذارده و) گفتند: ما (بی جنگ و نزاع) ایمان آوردیم، بگو: شما که ایمانتان (از زبان) به قلب وارد نشده به حقیقت هنوز ایمان نیاورده‌اید لیکن بگویید ما اسلام آوردیم (و از خوف جان به ناچار تسلیم شدیم)، و اگر خدا و رسول وی را اطاعت کنید او از (اجر) اعمال شما هیچ نخواهد کاست (و از گناه گذشته می‌گذرد) که خدا بسیار آمرزنده و مهربان است. آیه 14 سوره حجرات

حدیث: قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم:ان لقتل الحسین علیه السلام حرارة فی قلوب المؤمنین لا تبرد ابدا.پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: برای شهادت حسین علیه السلام، حرارت و گرمایی در دلهای مؤمنان است که هرگز سرد و خاموش نمی شود.جامع احادیث الشیعه، ج 12، ص .556

سیمای عید قربان: قربانی کردن، به‌ویژه قربانی کردن انسان، در جوامع و قبایل بسیار در گذشته‌های دور برای تقرب به خدایان مرسوم بوده است.اهتمام به ذبح اسماعیل ادامه روند قربانی کردن انسان‌ها است.نبریدن چاقو هنگام ذبح توصیه‌ایبرای پایان دادن به قربانی کردن انسان‌ها است.تعویض یک حیوان با فردیکه باید قربانی شود، به تعبیری، نمادین ساختن عمل قربانی است.نمادین ساختن قربانی انسان این آیین را ساده و امکان‌پذیر کرد. به دنبال آن، این آیین متداول شد و حتی فریضه گردید.درکی از نمادین بودن عمل قربانی در برخی فرهنگ‌ها از همان ابتدا وجود داشته است، لیکن قربانی در هر مکان و زمان، نمادی از یک مسأله خاص بوده که فرهنگ حاکم آن را تعریفکرده است. به‌طورکلی، قربانی نماد فدا ساختن بهترین‌های فرد بوده و هست.بهترین داشته هر بشری برخورداری از نیروی جان و فرصت حیات است؛ از این‌رو، بهترین تعبیر برای نماد قربانی، فدا ساختن جان آدمی است؛ همان واقعه‌ای که در اسطوره‌ها نه به رمز، بلکه به‌واقع صورت می‌گرفت.در عرفان، بالاترین مرحله سلوک و وارستگی، فنای فی‌الله است که برای عارف به الله، به شکل انفسی صورت می‌پذیرد، لیکن هنگام ضرورت، در آفاق و جهان بیرون نیز عارف حقیقی باید برای بذل جان آماده باشد.قربانی که عملی دینی محسوب می‌شود، با هدف تقرب و شناخت در والاترین مراحل عرفانیصورت می‌گیرد.نمادین بودن آیین قربانی ناظر به بعد انفسی فنای فی‌الله است و اجرای آن در ادیان و اسطوره‌ها ناظر به بعد آفاقی و بیرونی فنا شدن برای تقرب است.در فرهنگ‌ها و ادیان امروزی، گرچه قربانی کردن متداول است، کارکردی خلاف معنای واقعی خود دارد. آیین قربانی امروزه برای بقای داشته‌های انسانیبرپا می‌شود. با این حال، لزوم اصلاح این تعبیر و شناساندن پشتوانه‌های عرفانی و اسطوره‌ای این آیین ضروری به نظر می‌رسد.

احکام قربانی کردن: اقسام نذر:. نذر مشروط: نذری است که معلق بر چیزی باشد. این نوع نذر به سه صورت است:الف) به شکرانة نعمت دنیوی یا اخروی نذر کند.مثال: اگر خداوند به من فرزند سالمی عطا کند، برای خدا بر من است که چهل فقیر را غذا دهم؛ در این مثال، اطعام فقیر متوقف بر داشتن فرزند سالم است که به شکرانة آن این نذر انجام می­‌شود.ب) برای طلب دفع بلا و گرفتاری این نذر منعقد می­‌شود.مثال: اگر خداوند پدرم را شفا دهد، برای خدا بر من است که چهل شب زیارت عاشورا بخوانم.ج) نذر برای بازداشتن نفس از عمل محرم یا مکروه است.مثال: اگر دروغ گفتم، برای خدا بر من است که یک فقیر را غذا دهم.. نذر مطلق: نذری است که بر چیزی معلق نیست. مثال: برای خدا بر من است که ماه رجب را روزه بگیرم.

۱. اگر آنچه را نذر کرده مقید به زمان یا مکان خاصی است، انجام آن در غیر آن مکان یا زمان کافی نیست.

۲. اگر فرضاً ده روز روزه نذر کند و معین نکند که پی­در­پی یا به صورت پراکنده باشد، به هر صورت انجام دهد اشکال ندارد.

۳. اگر مالی را نذر یکی از مشاهد مشرفه کند، باید صرف مصالح آن مکان شود. اما اگر مال را نذر یکی از ائمه (ع) یا اولاد آنها نماید، جایز است در هر کار خیر، اعم از صدقه به فقراء، ساخت و تعمیر مسجد، پل و .... صرف شود؛ با قصد اینکه ثواب آن به منذورله برگردد؛ هرچند مستحب است که صرف مخارج حرم و زائران و خادمان آن شود. البته اگر نذر مقید به مصرف خاصی است، باید طبق آن عمل شود.

قربانی درکربلا: گریه بر امام حسین(ع)؛ رمز ماندگاری اسلام:این اسلام با عظمت در پرتو گریه بر امام حسین(علیه السلام) باقی مانده و خواهد ماند.اساس روضه و عزاداری اهل بیت (علیهم السلام) و پایه عزاداری به وسیله عمه سادات در گودال گذاشته شد و حضرت زینب( سلام الله علیها) اولین مجلس عزا و پایه عزاداری را در کنار بدن امام حسین(علیه السلام) گذاشتند.رنگ حسینی را از این جهت گرامی می داریم که حضرت آدم نیز برای ایشان گریه کرده است و وعاظ باید آن را به خوبی برای مردم جامعه تبیین کنند.روضه عاشورای امام حسین (علیه السلام) برای تمامی انبیا از سوی خداوند خوانده شده است که این نشان می دهد گریه برای عزای امام حسین(علیه السلام) از ابتدای آدم ابوالبشر وجود داشته است.بعد از اینکه ابراهیم موفق به ذبح حضرت اسماعیل نمی شود ناراحت از این قضیه که نتوانسته فرزندش را در راه خداوند قربانی کند، خداوند در ادامه روضه امام حسین(ع) را برای حضرت ابراهیم می خواند و به ابراهیم بیان می کند که این یک قطره اشکی که برای امام حسین(علیه السلام) ریختی به اندازه ذبح اسماعیل ارزش دارد.روضه حضرت امام حسین(علیه السلام) را جبرائیل برای پیامبراکرم(صلی الله علیه و آله) و در ادمه پیامبر برای حضرت زهرا(سلام الله علیها) خوانده است و این سیر ادامه پیدا کرده است.سه رکن مهم گریه برای سید الشهدا(علیه السلام) عبارت است از؛ گریه خود فرد برای امام حسین(علیه السّلام)، گریاندن دیگران درعزاداری امام حسین(علیه السلام) و در نهایت اگر حتی فردی اشکی از چشمش خارج نمی شود باید حالت عزا بگیرد بنابراین اگر بررسی شود خواهیم دید که این اسلام با عظمت در پرتو گریه بر امام حسین(علیه السلام) باقی مانده و خواهد ماند.این اسلام را سید الشهدا(علیه السلام) نگه داشت و زمانی که شاخه های اسلام بوجود آمد کسی که با ریشه اسلام را با خون خود و خانواده خود نگه داشت حضرت امام حسین(علیه السلام) است.فرهنگ عاشورا باید به نحو بهتری به نسل جوان منتقل شود و مداحان، سخنرانان و دست‌اندرکاران هیئت‌های مذهبی باید برای پاسخگویی صحیح و خوب به مخاطبان، به مطالعه فرهنگ عاشورا بپردازند و ترویج مسائل دینی و مذهبی را با مطالعه، بینش عمیق و اطلاعات کافی انجام دهند.لازم است سخنرانان و مداحان اطلاعات کافی از این جنگ نابرابر کسب کنند تا بتوانند به جامعه مخاطب به ویژه جوانان و نوجوانان اطلاعات درست ارائه دهند.وعاظ و روحانیون باید به این جایگاهی که به عنوان روضه‌خوان امام حسین(ع) دارند، افتخار کنند و قدر این جایگاه را بدانند.

منبرسی وششم: عید قربان نماد گذشت انسان برای پیمودن راه حقیقت

آیه: قَوْلٌ مَعْرُوفٌ وَمَغْفِرَةٌ خَیْرٌ مِنْ صَدَقَةٍ یَتْبَعُهَا أَذًى ۗ وَاللَّهُ غَنِیٌّ حَلِیمٌ (فقیر سائل را به) زبان خوش و طلب آمرزش (رد کردن) بهتر است از صدقه‌ای که پی آن آزار کنند، و خداوند بی‌نیاز و بردبار است. آیه 263 سوره بقره

حدیث: قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ (ع) کَانَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ (ع) لَا یَأْکُلُ یَوْمَ الْأَضْحَى شَیْئاً حَتَّى یَأْکُلَ مِنْ أُضْحِیَّتِهِ».امام باقر علیه السّلام فرمود: شیوه امیرالمؤمنین علیه السّلام چنین بود که روز عید قربان، غذایى نمى ‌خورد تا از گوشت قربانى خود غذائى تناول کند.

سیمای عید قربان: ریشه قربانی کردن از زمان آدم ابوالبشر بوده و پیامبران بعد از او نیز این کار را انجام می‌داده‌اند، اما زمانی که پیامبر(ص) به پیامبری مبعوث شد، این سنت پیامبران به آئین خرافاتی و غلط آمیخته شده بود، شیوه مردم در زمان جاهلیت چنان بود که پس از ذبح یا نحر، کعبه را به خون قربانی می‌آلودند و قسمتی از گوشت آن را بر خانه کعبه می‌آویختند تا خداوند آن را قبول کند.اما اسلام حرمت خاصی برای قربانی قرار داد که به آن در این آیه اشاره شده است: «لاَ تُحِلُّواْ شَعَآئِرَ اللّهِ وَلاَ الشَّهْرَ الْحَرَامَ وَلاَ الْهَدْیَ وَلاَ القلائد»، شعائر خدا را حلال مشمارید و نیز چهار ماه حرام را حلال مشمارید و نیز کشتن و خوردن قربانی‌های بی‌نشان مردم و قربانی‌های نشان‌دار آنان را حلال ندانید.منظور آیه این است که به شعائر، یعنی نشانه‌های حج و مناسک آن بی‌احترامی نکنید و حرمت ماه‌های حرام را نگه دارید و قربانی‌هایی که دیگران برای ذبح می‌برند و احیاناً گم می‌شوند را نکشید و نخورید، چرا که این بی‌موالاتی و بی‌احترامی به مقام و منزلت پروردگار است.و سپس خداوند در طرد آن سنت زشت جاهلی و برای بیان تقربی که حاصل قربانی است و چه بسا به همین جهت به قربانی موسوم شده می فرماید: «لَن یَنَالَ اللَّهَ لُحُومُهَا وَلَا دِمَاؤُهَا وَلَکن یَنَالُهُ التَّقْوَی مِنکمْ»، گوشت و خون قربانی به خداوند نمی‌رسد، بلکه این تقوا و صفای دل شماست که به خدا می‌رسد،زیرا آیه شریفه کعبه را از سنن جاهلی مزبور پیراسته می‌دارد و از طرفی در دفع این پندار که چون خداوند از جهانیان بی‌نیاز است، پس نحر و ذبح بر حج گزار واجب نیست، این نکته را اظهار می‌دارد که اصل قربانی لازم است اگر چه خداوند از آن بی نیاز است و آنچه از این قربانی به خدای سبحان می‌رسد، گوشت یا خون نیست بلکه روح کردار و جان عمل، که همان تقواست به حضرتش می‌رسد.

احکام قربانی کردن: حکم تخلف از نذر. منذور مقید به زمان خاصی است:

الف) منذور روزه است قضای روزه واجب است و در صورت ترک عمدی کفارة حنث نذر نیز واجب می­شود.

ب) منذور نماز است بنابر احتیاط واجب، قضا واجب است و با ترک عمدی، کفاره حنث نذر نیز واجب می­شود.

ج) منذور غیر نماز و روزه است؛ مانند زیارت امام حسین (ع)در روز عاشورا قضا واجب نیست. ولی اگر عمداً ترک کرده باشد، کفاره واجب می­شود.

منذور مقید به زمان خاصی نیست (نذر مطلق) جایز است تأخیر آن تا زمانی­ که گمان به فرارسیدن مرگش کند؛ در این صورت تأخیر آن جایز نیست. بنابراین حنث نذر در این قسم به این صورت است که در مدت حیاتش انجام ندهد.

۱. در صورتی شکستن نذر موجب کفاره می‌شود که نذرکننده عمداً و با اختیار (نه از روی فراموشی یا اضطرار یا اکراه و تهدیدی) به نذر خود عمل نکند. (کفاره جای توبه را نمی‌گیرد).

۲.  اگر نذر کند هر پنجشنبه را روزه بگیرد، در صورتی­که بعضی از پنجشنبه­‌ها مصادف با عید فطر یا قربان شود، یا نذرکننده بیمار یا حائض شود و نتواند آن روز را روزه بگیرد، واجب است قضای آن را بجا آورد و این حکم در مورد سفر، احتیاط واجب است.

۳. در صورتی­ که نذر کرده روز خاصی را روزه بگیرد، جایز است به سفر رود؛ هرچند سفر برای او ضرورت نداشته باشد. اما بعد از آن باید روزه را قضا ­کند و کفاره­ای ندارد.

۴. شخصی نذر کرده هر پنجشنبه روزه بگیرد. در صورتی­ که یک پنجشنبه را روزه نگیرد:

الف) اگر هنگام نذر، منظورش تمام پنجشنبه‌­ها به عنوان مجموعه واحد بوده، به این معنا که اگر حتی یک پنجشنبه هم روزه نگیرد، مطلوب تأمین نشده است در این صورت به خاطر یک بار تخلف، نذر منحل شده و کفاره بر او واجب می­‌شود و هفته­‌های بعد، دیگر روزه واجب نیست.

ب) هر پنجشنبه جداگانه مد نظر است در این صورت در ازای هر پنجشنبه­‌ای که عمداً روزه نگیرد، یک کفاره واجب است.

قربانی درکربلا: عید قربان نماد گذشت انسان برای پیمودن راه حقیقت:اگر به حکمت مندرج در عید قربان توجه شود، خیلی از راهها برای ما باز میشود. در عید قربان یک قدردانی بزرگ الهی نهفته است از پیامبر برگزیده‌ی حضرت حق، حضرت ابراهیم (علیه‌السّلام) که آن روز ایثار کرد. بالاتر از ایثار جان، در مواردی ایثار عزیزان است. او در راه پروردگار، به دست خود عزیزی را قربان میکرد؛ آن هم فرزند جوانی که خدای متعال بعد از عمری انتظار، در دوران پیری به او داده بود؛ که فرمود: «الحمد للَّه الّذی وهب لی علی الکبر اسماعیل و اسحاق» . خدای متعال این دو پسر را در دوران پیری، لابد بعد از یک عمر انتظار و اشتیاق، به این پدر داده بود؛ امید فرزند هم دیگر بعد از آن نداشت. سید شهیدان همه‌ی عالم، حضرت اباعبداللَّه‌الحسین (علیه الصّلاة و السّلام) - که خود مظهر ایثار و مظهر شهادت است - در دعای شریف عرفه از این حادثه یاد میکند؛ «و ممسک یدی ابراهیم عن ذبح ابنه بعد کبر سنّه و فناء عمره»؛ این در دعای مبارک امام حسین در عرفه است که دیروز مؤمنین موفق شدند، این دعا را خواندند.این ایثار و این گذشت، یک نماد است برای مؤمنانی که میخواهند راه حقیقت را، راه تعالی را، راه عروج به مدارج عالیه را طی کنند. بدون گذشت، امکان ندارد. همه‌ی امتحانهائی که ما میشویم، در واقع نقطه‌ی اصلی‌اش همین است؛ پای یک ایثار و یک گذشت به میان می‌آید. گاهی گذشت از جان است، از مال است؛ گاهی گذشت از یک حرفی است که کسی زده است، میخواهد با اصرار و لجاجت پای آن حرف بایستد؛ گاهی گذشت از عزیزان است؛ فرزندان، کسان. امتحان یعنی عبور از وادی محنت. یک محنتی را، یک شدتی را جلوی پای یک انسانی یا یک ملتی میگذارند؛ عبور از این محنت، امتحان است. اگر توانست عبور کند، به آن منزل مقصود میرسد؛ اگر نتوانست - نتوانست استعداد مندرج در وجود خود را بروز دهد، نتوانست بر هوای نفس غالب بیاید و عبور کند - میماند؛ امتحان این است.۱۳۸۹/۰۸/۲۶بیانات در دیدار مردم اصفهان در روز عید قربان

منبرسی وهفتم: امام حسین(ع) را خداوند دوست دارد

آیه: راه میانبر دوستی با خدا:راه میان‌بر دوستی با خدا در امیدوارکننده‌ترین عبادت نهفته است .امیرالمومنین علیه‌السلام در بین اصحاب نشسته بودند. صحبت از امیدوارکننده‌ترین آیه قرآن بود. حضرت (علیه السلام) از اطرافیان سۆال کردند: «به نظر شما امیدبخش‌ترین آیه قرآن کدام آیه است؟»،  بعضی گفتند آیه «إِنَّ اللَّهَ لا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِهِ وَ یَغْفِرُ ما دُونَ ذلِکَ لِمَنْ یَشاءُ »نساء/48.؛ «خداوند هرگز شرک را نمی‌بخشد و پایین‌تر از آن را برای هر کس که بخواهد می‌بخشد».امام علی علیه‌السلام فرمود: خوب است، ولی آنچه من می‌خواهم نیست، بعضی گفتند آیه «و من یعمل سوء أَوْ یَظْلِمْ نَفْسَهُ ثُمَّ یَسْتَغْفِرِ اللَّهَ یَجِدِ اللَّهَ غَفُوراً رَحِیماً »  نساء/110. : «هر کس عمل زشتی انجام دهد یا بر خویشتن ستم کند و سپس از خدا آمرزش بخواهد خدا را غفور و رحیم خواهد یافت»، امام فرمود: «خوبست، ولی آنچه را می‌خواهم نیست».بعضی دیگر گفتند: آیه «قُلْ یا عِبادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلی أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ » زمر/53. ؛ «ای بندگان من که اسراف بر خویشتن کرده‌اید، از رحمت خدا مأیوس نشوید». فرمود: «خوب است، اما آنچه می‌خواهم نیست!».بعضی دیگر گفتند: آیه «و الَّذِینَ إِذا فَعَلُوا فاحِشَةً أَوْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ ذَکَرُوا اللَّهَ فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ وَ مَنْ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلَّا اللَّه» آل عمران/135.؛ «پرهیزکاران کسانی هستند که هنگامی که کار زشتی انجام می‌دهند یا به خود ستم می‌کنند به یاد خدا می‌افتند، از گناهان خویش آمرزش می‌طلبند و چه کسی است جز خدا که گناهان را بیامرزد»، باز امام (علیه السلام) فرمود: «خوب است، ولی آنچه می‌خواهم نیست».از آنجا که جمله (إِنَّ الْحَسَناتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئاتِ) بعد از دستور نماز (اقم الصلاة طَرَفَیِ النَّهارِ وَ زُلَفاً مِنَ اللَّیْلِ) آمده نشانگر است که یکی از مصداق‌های روشن حسنات، نمازهای روزانه است و اینکه در روایات تنها تفسیر به نمازهای روزانه شده دلیل بر انحصار نیست؛ بلکه بیان مصداقی روشن و قطعی برای خوب‌هاست در این هنگام مردم همهمه کنان از هر طرف به سوی امام متوجه شدند، حضرت فرمود: «چه خبر است ای مسلمانان؟» عرض کردند: «به خدا سوگند ما آیه دیگری در این زمینه سراغ نداریم»، امام علی علیه‌السلام فرمود: «از حبیب خودم رسول خدا شنیدم که فرمود: امیدبخش‌ترین آیه قرآن، این آیه است : «و اقم الصلاة طَرَفَیِ النَّهارِ وَ زُلَفاً مِنَ اللَّیْلِ إِنَّ الْحَسَناتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئاتِ ذلِکَ ذِکْری للذاکرین » هود/114.؛ «و نماز را در دو طرف روز و ساعات نخستین شب برپا دار که یقیناً نیکی‌ها بدی‌ها را از میان می‌برند، این برای یاد کنندگان تذکّر و یادی است». آنگاه پیامبر صلی الله علیه وآله و سلم فرمود: «یا علی! به حق آن خدایی که مرا به حق به عنوان بشارت دهنده و انذار کننده مبعوث کرد، وقتی یکی از شما برای گرفتن وضو بلند می‌شود، گناهان اعضا و جوارحش ریخته می‌شود (بخشیده می‌شود)، پس هنگامی که با صورت و قلبش به خدا روی می‌آورد، نمازش تمام نمی‌شود، مگر اینکه گناهانش بخشیده می‌شود، مثل روزی که از مادر متولد شده است و اگر دوباره میان دو نماز گناهی از وی سر زند هم چنان با نماز دوم گناهانش بریزد و به همین ترتیب تا نماز پنجم»، سپس فرمود: «یا علی! نمازهای پنج‌گانه برای امت من همانند نهر آبی است که بر در خانه شماها جریان داشته باشد، پس چیست؟ نظر شماها درباره کسی که در بدنش چرکی باشد و روزی پنج بار در چنین نهری خود را شستشو دهد، آیا باز هم چرکی باقی بماند؟ و به خدا سوگند نمازهای پنج‌گانه برای (تطهیر گناهان) امت من این‌گونه است.»از آنجا که جمله (إِنَّ الْحَسَناتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئاتِ) بعد از دستور نماز (اقم الصلاة طَرَفَیِ النَّهارِ وَ زُلَفاً مِنَ اللَّیْلِ) آمده نشانگر است که یکی از مصداق‌های روشن حسنات، نمازهای روزانه است و اینکه در روایات تنها تفسیر به نمازهای روزانه شده دلیل بر انحصار نیست؛ بلکه بیان مصداقی روشن و قطعی برای خوب‌هاست.

حدیث: «قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ (ع) و نیز آن حضرت فرمود: «وَ لَا تَأْکُلْ یَوْمَ الْأَضْحَى شَیْئاً إِلَّا مِنْ هَدْیِکَ وَ أُضْحِیَّتِکَ إِنْ قَوِیتَ عَلَیْهِ وَ إِنْ لَمْ تَقْوَ فَمَعْذُورٌ»امام باقر علیه السّلام فرمودند حضرت علی فرمودندکه:در روز‌ عید قربان چیزى نخور مگر از گوشت قربانىِ خود و اگر قدرت تمکن مالى براى قربانى کردن ندارى در این صورت معذورى.

سیمای عید قربان: فضیلت قربانی:با توجه به اهمیت و ابعاد تاریخی قربانی، این عمل پسندیده از دیدگاه اسلام دارای فضیلتی بزرگ و ارزشی والا است. چنانکه حضرت رسول اکرم در این زمینه می فرماید: هیچ عملی نزد خداوند در روز نحرـ دهم ذوالحجه ـ نیکوتر از ریختن خون قربانی نیست…در جایی دیگر خطاب به فاطمه می گوید: ای فاطمه! برخیز و در کنار قربانی خویش ایستاده شو، زیرا هر قطره یی از خون آن، که به زمین بریزد، خداوند در برابر آن گناهان گذشته ترا عفو خواهد کرد.فاطمه پرسید: آیا این مژده تنها برای ما اهل بیت است، یا برای تمام امت؟ پیغمبر فرمود: هم برای اهل بیت ما وهم برای تمام امت.                    

احکام قربانی کردن: کفاره شکستن نذر:اگر کسی حنث نذر کند، باید یا ده فقیر را اطعام کند یا آنان را لباس پوشاند و در صورتی­که مقدور نباشد، سه روز پیاپی روزه بگیرد.

عجز ناذر از انجام منذور:اگر ناذر، از انجام منذور (چه نذر مطلق و چه نذر مقید به زمان) عاجز شود، نذر منحل می‌شود و چیزی بر عهده ناذر نیست؛ مگر در مورد نذر روزه که در صورت عجز، باید در ازای هر روز، یک مد طعام به فقیر بدهد.

قربانی درکربلا: امام حسین(ع) را خداوند دوست دارد:همه انبیای الهی برای برپایی حق و عدالت، انسانیت و پیاده کردن احکام خدا در روی زمین زحماتی طاقت فرسایی را متحمل شده اند که در میان تمام فرستادگان خدا پیامبران الوالعظم برای سعادت و هدایت بشر زحمات بیشتری کشیده اند. در رأس تمام انبیاء سید المرسلین پیامبر خاتم(ص) برای ارشاد و هدایت انسان ها رنج و زحمات زیادی را متحمل شده است. تمام انبیای الهی زمان که در برابر انجام وظیفه و رسالت شان و مبارزه با مظاهر باطل به بن بست می رسیدند و از خدا فرج و گشایش می خواستند، خداوند نیز نور پنج تن آل عبا را به آنان می نمایاند و گره از کارشان می گشود. : اگر توبه آدم قبول شد و کشتی نوح به ساحل نجات رسید و اگر ابراهیم از شعله های آتش نمرود جان سالم به در برد و موسی در برابر فرعون دست پیروزی بالا زد و همچنین اگر عیسی مسیح، مردگان را زنده می کرد و مرض های چون برص و جزام را شفا می داد، همه از برکت پیامبر اسلام و خاندان پاک او بود. حضرت ابراهیم زمانی که می خواست امتحان پس بدهد، کارد را در گلوی فرزند دلبندش اسماعیل گذاشت و کارد گلوی اسماعیل را نبرید، ندا از آسمان رسید، ای ابراهیم! قربانی تو قبول شد ومن این قربانی را فدای ذبح عظیم(امام حسین) کردم که او یکی از پنج تن خامس آل عبا است و نام او در پهلوی راست عرش خداوند حک شده و راه گشای تمام انبیاء است. دلیل اینکه خداوند قربانی ابراهیم را فدای ذبح عظیم کرد، این بود که به ابراهیم خطاب شد، ای ابرهیم! اگر فرزندت را قربانی می کردی چقدر دلت می طپید؟ ابراهیم گفت: خداوندا طبیعی است که دلم می سوخت، زیرا عاطفه پدری قابل انکار نیست، خداوند فرمود: اگر فرزند پیامبر خاتم و کسی که از ذریه تو است که برای پیغبر و علی و زهرا و امام حسن عزیز است و حتی برای من(خدا) نیز عزیز است، چه تفاوتی دارد. ابراهیم گفت: خدایا اعتراف می کنم که در اینجا تنها من و مادر اسماعیل هستیم، اما در آنجا پای رسول خاتم(ص)، علی مرتضی(ع)، فاطمه زهرا(س) و امام حسن(ع) در میان است، لذا آن مصیبت خیلی جانکاه است و بدون شک عظیم تر از قربانی اسماعیل من است. امام حسین(ع) دوست خدا است، لذا هر پیامبری که آمده برای او عزاداری کرده و اشک ریخته است حتی رسول خدا(ص) و علی مرتضی(ع) و فاطمه زهرا(س) برای آن حضرت گریه کرده است. پیامبر گرامی اسلام(ص) زمانی که امام حسین به دنیا آمد؛ از سرنوشت دردناک آن حضرت خبر داد و گفت: "ان الحسین مصباح الهدی و سفینة النجاة"، او با ریختن خون خود و جوانانش باعث نجات امت می شود. روزی رسول خدا(ص) با جمعی از اصحاب خود نشسته بود که امام حسین(ع) بر آن حضرت وارد شد و سلام کرد، پیامبر(ص) در جواب گفت: سلام بر تو ای زینت زمین و آسمان، اصحاب گفتند یا رسول الله با وجود شما کسی دیگر می تواند افتخار آسمان و زمین باشد، پیامبر گفت: شما حسین مرا خوب نمی شناسید، او در آسمانها شناخته شده تر از زمین است. پیامبر خطاب به اصحاب، ادامه داد؛ حسین من را خدا دوست دارد و مقام بس بلندی در نزد پروردگار خود دارد و من زمانی که معراج رفتم دیدم که نام فرزندم حسین در طرف راست عرش خدا با خط زرین نوشته شده، "ان الحسین مصباح الهدی و سفینة النجاة". امام حسین که در عزای او زمین و آسمان، وحوش، طیور، جن و ملک گریه می کنند، مقام بلندی در نزد خداوند دارد.

منبرسی وهشتم: امام حسین (ع) وارث اسماعیل ذبیح الله

آیه: وَ لَقَدْ کتَبْنَا فی الزَّبُورِ مِن بَعْدِ الذِّکرِ أَنَّ الْأَرْضَ یرِثُهَا عِبَادِی الصَّلِحُون در «زبور» بعد از ذکر (تورات) حکم کردیم: «بندگان شایسته ام وارث (حکومت) زمین خواهند شد!»سوره نبیاء، آیه 105.

حدیث: امیرالمومنین علیه السلام می فرمود «وَ إِذَا ضَحَّیْتُمْ فَکُلُوا وَ أَطْعِمُوا وَ أَهْدُوا وَ احْمَدُوا اللَّهَ عَلَى مَا رَزَقَکُمْ مِنْ بَهِیمَةِ الْأَنْعَامِ»چون مراسم قربانى را برگزار کردید از گوشت قربانى بخورید و هدیّه بدهید و خدا را به پاس این نعمت که گوشت شتران و گاوان و گوسفندان را روزىِ شما ساخته، سپاسگزارى کنید.

سیمای عید قربان: آداب قربانی کردن:وقتی قربانی ذبح می شود اولین دستور شرع این است که اگر چشم گرسنه و فقیری به قربانی افتاد حتماً به او گوشت بدهید. اگر ندهید ضررهای اخلاقی و آثار وضعی دارد. یعنی باید به فقیری که می بیند حتماً گوشت بدهید. نکته دیگر اینکه، حیوانی که ذبح می شود، دستور شرع تقسیم بین دوستان و فقراست، یعنی یک قمست به فقیر، یک قسمت هم برای تالیف قلوب دوستان و خویشاوندان برای همدلی در نظر گرفته شود.یکی از مهم‌ترین اعمال‌ عید قربان قربانی کردن است. قربانی کردن برای افرادی که مکه مشرف شدند واجب است و برای بقیه هم مستحب موکد است. یکی از موارد سخاوت قربانی کردن است. یکی از موارد بهترین صدقه دادن ذبح گوسفند است و این ذبح گوسفند بسیار در روایات ما سفارش و اشاره شده است. روایت زیبایی دیدم که اول قطره‌ای از خون گوسفند که به زمین می‌رسد خدا صاحب آن گوسفندی که قربانی کرده گناهانش را می‌آمرزد خدا این را دوست دارد و رفع بلا می‌کند قربانی کردن در غیر عید قربان هم خوب است دو روایت دیدم خیلی جالب و زیبا بود یکی این که یکی از نزدیکان پیغمبر خدا عرض کرد من پول ندارم قربانی کنم، چه کار بکنم فرمودند برو قرض بکن و قربانی کن، قرض قربانی را خدا ادا می‌کند. یعنی خدا وعده داده که اگر کسی برای قربانی و صدقه دادن و کار خیر قرض کرد من قرض‌اش را ادا می‌کنم.گفتند ما توان این که یک گوسفند را قربانی بکنیم نداریم فرمودند اشتراکی انجام بدهد فامیل‌ها، همکاران، دوستان، شریک شوند و قربانی کنند. این قربانی کردن و صدقه دادن را خدا خیلی دوست دارد. دیگران این صدقاتی است که بلاهای بزرگ را دفع می‌کند این قربانی بلاگردان ما است.

احکام قربانی کردن: قسم:یعنی انسان به اسم خدا یا صفات مختص به آن، مانند "مقلب القلوب و الابصار" یا صفاتی­ که غالباً برای او به کار می‌رود و استعمالش ظهور در خدای متعال دارد (نه دیگران)، مانند خالق، رازق و رحیم، به هر زبانی که باشد، قسم بخورد کاری را انجام دهد یا ترک کند.اگر لفظ استعمال شده ظهور در حق تعالی ندارد، اما شخص، منظورش ذات باری تعالی بوده، بنابر احتیاط واجب احکام قسم را دارد.اگر قسم به غیر خداوند باشد، مانند اینکه قسم به پیامبر اکرم (ص)یا ائمه معصومین (ع)یا به قرآن کریم و امثال آن باشد، قسم محقق نمی‌­شود.

شرایط انعقاد قسم:صیغه قسم که در بالا شرائط آن بیان شد.مقسم­‌علیه در صورتی­ که قسم به انجام آن باشد، باید عمل واجب یا مستحب یا مباح باشد؛ چه رجحان در این عمل مباح باشد و چه نباشد و در صورتی­که قسم به ترک آن است، عمل حرام یا مکروه یا مباح باشد. بنابراین در قسم، مقسم­‌علیه نباید امر مرجوحی باشد.در صورتی­ که مقسم‌­علیه هنگام قسم امر راجحی باشد و بعد از آن مرجوح شود، قسم باطل می­‌شود؛ هرچند دوباره بعد از انحلال قسم دارای رجحان شود.. مقسم­‌علیه مقدور باشد و مشقت فراوان یا ضرر قابل ملاحظه نداشته باشد.. کسی­ که قسم می­‌خورد، باید بالغ، عاقل، بااختیار و قصد باشد و نسبت به مقسم‌­علیه محجور نباشد.. اذن پدر در مورد قسم فرزند، و اذن شوهر در مورد قسم زن، لازم است.

شکستن قسم:هر آنچه در بخش شکستن نذر بیان شد، در قسم نیز جاری است.

کفاره شکستن قسم:حکم تخلف از قسم و عجز از آوردن آن، مانند نذر است.

قربانی درکربلا:.عید قربان مطابق با دهم ذی‌الحجه روزی است که ابراهیم (ع) به دستور خداوند تصمیم به ذبح کردن اسماعیل (ع) گرفت.اسماعیل (ع) فرزند هاجر و بزرگترین پسر ابراهیم بود؛ وی پسر بچه‌ای بردبار بود که خداوند مژده او را به پیامبر خویش ابراهیم داده بود و چون اسماعیل در کنار پدر بزرگوار خویش رشد یافت خداوند به پیامبرش فرمان داد که او را ذبح کند.ابراهیم (ع) دستور خداوند را با اسماعیل در میان گذاشت و به او گفت پسرم من در خواب دیدم که تو را ذبح می‌کنم و نظر وی را جویا شد؛ اسماعیل که بعدها خود به مقام نبوت و امامت نائل می‌شود، در جواب پدر بزرگوار خویش پاسخ داد: «ای پدر آنچه را فرمان داده شده انجام بده و اگر خدا بخواهد مرا از شکیبایان خواهی یافت»پاسخ اسماعیل (ع) به پدر خویش گویای ایمان وی به دستور الهی است؛ چرا که در پاسخ فرموده آنچه را فرمان داده شده‌ای انجام بده و نگفت ای پدر آن چه در نظر تو است انجام بده رضایت اسماعیل (ع) به ذبح شدن، نشان از مقام تسلیم اطاعت وی نسبت به دستور الهی است.چون ابراهیم (ع) به ذبح پسرش تصمیم گرفت، شیطان به صورت مردی پیر بر پیامبر(ص) خدا ظاهر شد و گفت: یا ابراهیم از این پسر بچه چه می‌خواهی؟ گفت: می‌خواهم او را بکشم؛ شیطان گفت: سبحان الله پسری را می‌کشی که یک چشم به هم زدن مخالفت خدا را نکرده است ابراهیم(ع) در پاسخ فرمود: خداوند مرا امر به ذبح آن کرده است.شیطان گفت: که خدای تعالی هرگز چنین امری نمی‌کند، البته شیطان به خوابت آمده است ابراهیم پاسخ داد: خداوند مرا تا به این زمان رسانیده است شیطان را به من راه تسلط نداده است و خود تو شیطانی؛ حضرت ابراهیم(ع) قسم یاد کرد که دیگر با شیطان سخن نگوید و متوجه کشتن اسماعیل(ع) شد.شبهه شیطان: کشتن اسماعیل باعث می‌شود آدمیان بهانه‌ای برای کشتن فرزندانشان داشته باشندپسر را نزد حجره و سعی خواباند، شیطان برای بار سوم ابراهیم (ع) را وسوسه کرد و گفت: ای ابراهیم تو پیشوای مردم هستی و اگر فرزند خود را بکشی همه کس فرزند خود را خواهد کشت و این گناهان بر گردن تو خواهد بود و از برای خدا ترک کن این کشتن را.ابراهیم(ع) جواب شیطان را نداد و سر خود را به جانب آسمان کرد و کارد را بر گلوی اسماعیل کشید، اما به اذن خدا بریده نشد؛ دوباره چنین کرد، اما چاقو بر گلوی اسماعیل اثر نمی‌کرد که ناگاه برای ابراهیم ندا آمد که ای ابراهیم خواب خود را عمل کردی و جبرئیل گوسفندی را از جانب کوهی که مشرف به در مسجد خیف آورده پسر را از زیر دست ابراهیم کشیده و گوسفند را به جای او خوابانید و ذبح کرد.امام رضا (ع) می‌فرماید: «چون ابراهیم به ذبح گوسفند فرمان داده شد آرزو کرد کاش فرزند خود اسماعیل را به جای آن ذبح می‌کرد تا به قلبش آن رسد که به قلب پدری که عزیزترین فرزند خویش را ذبح کرده است می‌رسد و به وسیله این مصیبت به بالاترین درجه ثواب مصیبت‌زدگان نائل شود.خداوند به ابراهیم وحی کرد این ابراهیم محبوب‌ترین خلق من نزد تو کیست؟ ابراهیم در جواب گفت: پروردگارا کسی را که محبوب‌تر از حبیب تو محمد باشد، نیافریده‌ای. دوباره وحی شد آیا او را بیشتر دوست داری یا خودت را؟ گفت: او را بیشتر از خودم دوست دارم، خداوند فرمود: آیا فرزند خویش را بیشتر دوست داری یا فرزند او را؟ابراهیم گفت: فرزند او را، خداوند فرمود: ذبح شدن فرزند به دست دشمنانش برای تو دردناک تر است یا ذبح شدن فرزندت به دست خودت به خاطر اطاعت من؟ گفت: پروردگارا! ذبح شدن فرزند او به دست دشمنانش برایم دردناک‌تر است از ذبح فرزندم به دست خودم.خداوند فرمود: ای ابراهیم طائفه‌ای که گمان می‌کنند از امت محمد(ص) هستند، فرزند او را (حسین) از روی ستم و دشمنی می‌کشند، همان‌گونه که گوسفند را سر می‌بردند و با این کار دچار غضب من می‌شوند، ابراهیم(ع) با شنیدن این سخن بسیار ناراحت شد و قلبش به درد آمد و شروع به گریه کرد.پس به او وحی شد که ای ابراهیم ناراحتی تو بر قتل حسین(ع) را معادل ناراحتی تو بر فرزندت اسماعیل در صورتی که او را ذبح می‌کردی قرار می‌دهم و با این کار تو را به بالاترین درجه اهل ثواب در مصیبت می‌رسانم و این معنای سخن خداوند است که فرمود: «و هدیناه بذبح عظیم.»ذبح بزرگی که خداوند برای عزاداری و گریه برای ثواب مصیبت زدگان را به ابراهیم (ع) عطاء کرد، امام حسین(ع) بود؛ خداوند گریه بر امام حسین(ع) را جایگزین ثواب ناراحتی و جزعی کرد که ابراهیم در صورت کشتن اسماعیل احساس می‌کرد، سلام خداوند بر حسین(ع) وارث اسماعیل ذبیح الله.

منبرسی ونهم: عاشورا روز موفقیت در آزمون الهی

آیه: انواع و اقسام آزمایش:قرآن کریم برخی از آزمایش های الهی را که در مورد اقوام گذشته به عمل آمده اینگونه معرفی می نماید:

1-.امتحان عقیدتی:در قرآن، نمونه های مختلفی را ذکر کرده است از جمله: درباره حضرت موسی پس از آن که برای مناجات با پروردگار، به کوه طور رفت، راز و نیاز او از سی شب، به چهل شب افزایش یافت، به این وسیله قوم او مورد آزمایش قرار گرفتند؛ ولی نتوانستند از این امتحان سربلند بیرون آیند؛ چراکه شرک، در بدترین صورتش دامان بنی اسرائیل را گرفت. قرآن کریم می فرماید:«قالَ فَانَّا قَد فَتَنِّا قَومَکَ مِن بَعدِکَ وَ أضَلّهُمُ السّامِرِیُّ»؛[ طه / 85.] «گفت ما قوم تو را بعد از تو، آزمودیم و سامری آنها را گمراه ساخت»!.مهم تر آنکه قبل از این آزمایش، هارون جانشین حضرت موسی(ع) آن مردم را از چنین امتحانی مطلع ساخته بود؛ ولی آنها توجه نکرده و به پیروی از سامری به گوساله پرستی روی آوردند.

2-.امتحان مالی:قرآن کریم در آیات متعدد به این آزمایش الهی اشاره می کند: «فَاَمَّا الِانسانُ اِذا ما ابتَلاهُ رَبُهُ فَاکرَمَهُ وَ نَعَّمَهُ فَیَقُولُ رَبّی اکْرَمَنِ وَ امَّا اِذا مَا ابتَلاهُ فَقَدَرَ عَلَیهِ رِزْقَهُ فَیقُولُ رَبّی أهانَن»؛[ فجر/ 15-16.] «اما انسان هنگامی که پروردگارش او را برای آزمایش، اکرام می کند و نعمت می بخشد [مغرور می شود و] می گوید: «پروردگارم مرا گرامی داشته است! و امّا هنگامی که برای امتحان، روزیش را بر او تنگ می گیرد [مایوس می شود و] می گوید: «پروردگارم مراخوار کرده است!» امام صادق(ع) می فرماید: «مَا بَلَی اللَّهُ العباد بِشَی ءٍ اَشَدَّ عَلَیهِمْ مِنْ اِخْراجِ الدَراهِمَ؛[ مجلسی، بحارالانوار، علامه مجلسی، ج70، ص139.]خدواند بندگان رابه چیزی مبتلا نکرده که سخت تر از انفاق درهم باشد.»

3-.امتحان جانی:تاریخ گویای آزمایش بسیاری از انسانها در جنگها بوده است. امتحانات الهی در جنگها انسانهای مومن را از صف منافقان و ریاکاران جدا نموده است. مروری بر جنگها از صدر اسلام تاکنون، نشانگر آن است که برخی، تا زمانی ایمان دارند که کوچک ترین خطری آنان را تهدید نکند و برخی منافع مالی را بر یاری امام حسین(ع) ترجیح می دهند و برخی غنایم جنگی را بر دستور رسول خدا(ص) مقدم می دانند. خلاصه آنکه ترس از جبهه و جنگ، محاصره اقتصادی، کشته شدن عزیزان، و... موارد آزمایش افراد در جنگها بوده است. خداوند متعال در سوره محمد(ص) با بیان اینکه؛ اگر ما بخواهیم می توانیم دشمنان را مجازات نماییم، جنگ را سبب آزمایش افراد معرفی کرده می فرماید: «وَ لَو یشاءُ اللّهُ لانْتَصَرَ مِنْهُمْ وَلکنْ لِیَبْلُوَا بَعْضَکمْ بِبَعْضٍ »؛[ محمد / 4.]«و اگر خدا می خواست خودش آنها را مجازات می کرد؛ اما می خواهد بعضی از شما را با بعضی دیگر بیازماید».

4-.امتحان خانوادگی:قرآن مجید همسر و فرزندان را امتحان الهی دانسته، می فرماید:«إِنَّمَا أَمْوَالُکُمْ وَأَوْلَادُکُمْ فِتْنَةٌ»؛[ تغابن / 15.]«اموال و فرزندان شما فقط وسیله آزمایش هستند». بسیاری از کسانی که به ظاهر، پای بند به امور دینی و مسائل اخلاقی هستند، به هنگامی که پای فرزندشان به میان بیاید گویی پرده ای بر افکارشان می افتد و تمام قوانین الهی و مسائل انسانی و عدالت، به دست فراموشی سپرده می شود. عشق به فرزند سبب می شود که حرام را حلال، و حلال را حرام بشمارند و برای تامین آینده خیالی او تن به هر کاری داده و هر حقی را زیر پا بگذارند؛ باید خود را در این میدان بزرگ امتحان، به خدا بسپاریم و به هوش باشیم که بسیار کسان، در این میدان لغزیده و سقوط کرده و نفرین ابدی را برای خود فراهم ساخته اند. امام علی(ع) می فرماید: «لَا یَقُولَنَّ أَحَدُکُمْ...أَنَّهُ سُبْحَانَهُ یَخْتَبِرُهُم بِالْأَمْوَالِ وَ الْأَوْلَادِ لِیَتَبَیَّنَ السَّاخِطَ لِرِزْقِهِ وَ الرَّاضِیَ بِقِسْمِه؛[ نهج البلاغه، محمد دشتی، قصار 93.]کسی از شما نگوید خدایا از فتنه به تو پناه می برم! چه هیچکس نیست مگر اینکه در فتنه ای است، لیکن آنکه پناه خواهد از فتنه های گمراه کننده [به خداوند] پناه برد که خدای سبحان فرماید: «بدانید که مال و فرزندان شما فتنه است» و معنی آن این است که خدا آنان را به مال ها و فرزندان می آزماید تا ناخشنود از روزی وی، و خشنود از آن را آشکار نماید».

حدیث: «وَ کَانَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ وَ أَبُو جَعْفَرٍ (ع) یَتَصَدَّقَانِ بِثُلُثٍ عَلَى جِیرَانِهِمْ وَ بِثُلُثٍ عَلَى السُّؤَّالِ وَ بِثُلُثٍ یُمْسِکَانِهِ لِأَهْلِ الْبَیْت».و علیّ بن الحسین و ابو جعفر علیهما السّلام ثلث قربانى را صدقه همسایگان و ثلث دیگر را صدقه سائلان می ساختند و ثلث سوم را براى خانواده نگاه می داشتند

سیمای عید قربان: انسان برای رسیدن هدف و محبوب خودش یکسری موانعی در راه دارد که یکی از آن موانع، همان وابستگی ها و دلبستگی های خودش است. انسانی که می خواهد به هدفش برسد باید این موانع را رفع کند.در قرآن هم وارد شد «لن تنالوا البر حتی تنفقوا مما تحبون» یعنی هرگز به نیکی ها نخواهید رسید مگر اینکه از آنچه که دوست دارید انفاق کنید یعنی از آن چیزی که دوست دارید بگذرید. در حقیقت می شود گفت فلسفه قربانی کردن جدا شدن از وابستگی هاست.: در مورد این خواب در قرآن  آیاتی آمده است. در فرهنگ قرآنی چند نوع خواب داریم. خواب رحمانی، خواب شیطانی، اضغاث احلام، خواب های درهم و پریشان از انواع خواب هاست. خواب های رحمانی که فرشته از سوی خدا می آورد، تعبیر دارد و درست است. خواب های شیطانی آنهایی که از سوی شیطان می آید است که تعبیر ندارد. یکسری خوابها را انسان از روی مزاج تحت شرایط محیطی می بیند؛ آن هم تعبیر ندارد، یکسری خوابها هم وجود دارد که طبق سوره یوسف خوابی است که اضغاث احلام است و خواب درهم و پریشان است. افرادی که معبر زبردست باشند می توانند آنها را تعبیر کنند همانطور که حضرت یوسف خواب پادشاه مصر را تعبیر کرد.اما خواب پیغمبران همه رحمانی است و تعبیر دارد. در نتیجه خواب حضرت ابراهیم هم حجیت دارد. برای همین وقتی خواب دید به فرزندش گفت در خواب می بینم، نگفت که خواب دیدم، فعل مضارع به کار برده است؛ یعنی خوابش تکرار شده بود. خواب می بینم که تو را ذبح می کنم، بنابراین حجیت داشت و باید دستور الهی را اطاعت می کرد.جایگاه آن این است که ما با آن فرهنگی که بنیانگذارش حضرت ابراهیم(ع) معلم توحید است، آشنا می شویم، با فداکاری و قطع تعلقاتی که حضرت ابراهیم در راه خدا داشت و با آن سنتی که ایشان بنا نهاد، حاجیان می روند به طور نمادین به شیطان سنگ می زنند که دشمن انسان است و آن طرف قطع تعلقات با کشتن و ذبح گوسفند یا شتر یا گاو است و از آن سنت تأسی می گیرند و خود را از آن تعلقات و وابستگی ها رها می کنند.در خوابی که حضرت ابراهیم(ع) دیده بود در سوره صافات نکته جالبی است. وقتی حضرت ابراهیم(ع) در خواب ماموریت پیدا می کند که فرزندش اسماعیل را قربانی کند، آن گفتگو و دیالوگی که بین حضرت ابراهیم(ع) و حضرت اسماعیل(ع) می شود، بسیار جالب است. یعنی حضرت اسماعیل این کار را با حضرت اسماعیل جوان مطرح می کند و در میان می گذارد یعنی یک دفعه نمی آید کارد را زیر گلوی حضرت اسماعیل(ع) بگذارد می آید با او مشورت می کند، ای فرزندم در خواب می بینم که تو را سر می برم، نظر تو چیست؟ درسی که از این خواب می گیریم این است که افراد، پدران و کسانی که با جوانان سر و کار دارند، در برخورد با جوانان تحکمی نمی توانند عمل کنند، بلکه باید مشورت با آنها را پیشه کنند. بعد آنقدر فرزند خودش را خوب تربیت کرده بود و تسلیم فرمان خدا بود که فرزندش گفت پدرجان همان چیزی که خداوند به تو فرمان داده انجام بده و خواهی یافت که با خواست خداوند صبر خواهم کرد. این درسی است که از این گفتگوی پدر و پسر، از قرآن و قربانی کردن می آموزیم.

احکام قربانی کردن: عهد:یعنی انسان با خدا عهد ببندد که کاری را انجام دهد یا ترک کند؛. مانند اینکه بگوید "باخدا عهد می­‌بندم که نماز را اول وقت بخوانم" یا "بر من است عهد خداوند که نماز را اول وقت بخوانم".

شرایط انعقاد عهد:شرایط قسم به جز شرط پنجم، در عهد نیز لازم است مراعات شود.عهد نیز مانند نذر می­‌تواند مطلق باشد؛ مانند اینکه گفته شود "با خدا عهد می­‌بندم که نمازم را اول وقت بخوانم" و می­‌تواند معلق بر شرطی باشد؛ مانند: "اگر در امتحان موفق شدم، با خدا عهد می­‌بندم که نمازم را اول وقت بخوانم".

شکستن عهدکهر آنچه در بخش نذر بیان شد، در اینجا نیز جاری است.

کفاره شکستن عهد:مانند کسی است که یک روز از ماه رمضان را عمداً افطار کند؛ یعنی باید شصت روز روزه بگیرد یا شصت فقیر را غذا دهد.

قربانی درکربلا: عاشورا روز موفقیت در آزمون الهی:بعضی مفسرین به استناد روایتی از امام رضا علیه السلام گفته اند منظور از ذبح عظیم قوچ نمی باشد  بلکه امام حسین علیه السلام می باشد که از نسل و ذریه ابراهیم بوده و در کربلا به شهادت رسید و سر از بدنش جدا کردند.از سنت های الهی، امتحان و آزمایش های گوناگون مخلوقات است، همانگونه که در قرآن آمده است: «وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْ ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ» (بقره، 155)و به وسیله این آزمایش ها است که افراد به درجه و مقام بالای معنوی می رسند و یا برعکس به درجه شقاوت و گمراهی نزول پیدا می کنند.در روایت داریم هر وقت حضرت ابراهیم علیه السلام در هر آزمایشى موفّق مى  شد، به مقامى مى  رسید: در مرحله نخستین، عبداللّه شد. سپس به مقام نبى اللهی رسید و پس از آن رسول اللّه، خلیل اللّه و در نهایت به مقام امامت و رهبرى مردم منصوب گردید.( کافى، ج 1 ص 175)یکی از آزمایش های حضرت ابراهیم علیه السلام امتحان شدن به فرزند و قربانی کردنش در راه خداست که خداوند این داستان را چنین نقل می کند: « فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْیَ قالَ یا بُنَیَّ إِنِّی أَرى  فِی الْمَنامِ أَنِّی أَذْبَحُکَ فَانْظُرْ ما ذا تَرى  قالَ یا أَبَتِ افْعَلْ ما تُوْمَرُ سَتَجِدُنِی إِنْ شاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِینَ »( صافات،102)پدر گفت: اى فرزندم! همانا در خواب (چنین) مى بینم که تو را ذبح مى  کنم پس بنگر که چه مى  بینى و نظرت چیست؟ فرزند گفت: اى پدر! آن چه را مأمور شده  اى انجام ده که به زودى اگر خدا بخواهد مرا از صبر کنندگان خواهى یافت.بعد از آنکه  حضرت اسمائیل به پدرش فرمود که من صبر میکنم  ابراهیم، گونه  ى فرزند را بر خاک نهاد (تا ذبحش کند)، او را ندا دادیم که اى ابراهیم! حقّاً که رویایت را تحقق بخشیدى (و امر ما را اطاعت کردى)، همانا ما نیکوکاران را این گونه پاداش مى دهیم (و نیّت عمل خیر آنان را به جاى عمل قبول مى  کنیم). همانا این همان آزمایش آشکار بود. (صافات، 103- 106)بعد از آنکه حضرت ابراهیم اراده کرد فرزندش را ذبح کند خداوند به ابراهیم فرمود: وَ فَدَیْناهُ بِذِبْحٍ عَظِیمٍ (صافات، 107) و ما قربانى بزرگى را فداى او کردیم که در روایات است یک قوچی آمد و ابراهیم قربانی کرد. یعنى خدا قربانى عظیم و مستمرّ حجّ را عوض اسماعیل قرار داد و افتتاح آنرا توسط ابراهیم علیه السّلام محوّل کرد.( قاموس قرآن، ج 1، ص: 15)اما بعضی مفسرین به استناد روایتی از امام رضا علیه السلام گفته اند منظور از ذبح عظیم قوچ نمی باشد  بلکه امام حسین علیه السلام می باشد که از نسل و ذریه ابراهیم بوده و در کربلا به شهادت رسید و سر از بدنش جدا کردند.فضل بن شاذان گوید: از امام رضا علیه السّلام چنین شنیدم که آن زمان که خداوند تبارک و تعالى به حضرت ابراهیم علیه السّلام امر فرمود که بجاى فرزندش اسماعیل، گوسفندى را که خداوند فرستاده بود ذبح نماید، حضرت ابراهیم علیه السّلام در دل آرزو کرد که اى کاش فرزندش اسماعیل را به دست خود ذبح مى  کرد و دستور ذبح گوسفند بجاى ذبح فرزندش به او داده نشده بود، تا به این  وسیله احساس پدرى را که عزیزترین فرزندش را به دست خود ذبح مى  کند، داشته باشد و در نتیجه، شایسته رفیع  ترین درجات ثواب در صبر بر مصائب شود، خداوند عزّ و جلّ نیز به او وحى فرمود که: اى ابراهیم! محبوبترین خلق من، نزد تو کیست! ابراهیم گفت: خدایا! مخلوقى خلق نکرده اى که از حبیبت محمّد صلى اللَّه علیه و آله نزد من محبوبتر باشد، خداوند به او وحى فرمود که: اى ابراهیم آیا او را بیشتر دوست دارى یا خودت را؟ او گفت: نه، او را بیشتر دوست دارم، خداوند فرمود: آیا فرزند او را بیشتر دوست دارى یا فرزند خودت را؟ عرض کرد: فرزند او را، خداوند فرمود: آیا بریده شدن سر فرزند او از روى ظلم، به دست دشمنانش دل تو را بیشتر به درد مى  آورد یا بریدن سر فرزندت به دست خودت بخاطر اطاعت از فرمان من؟ گفت: بریده شدن سر فرزند او به دست دشمنانش دل مرا بیشتر به درد مى  آورد، خداوند فرمود: گروهى که خود را از امّت محمّد صلى اللَّه علیه و آله مى  دانند، فرزندش حسین را به ظلم و ستم به مانند گوسفند ذبح خواهند کرد و با این کار مستوجب خشم و غضب من خواهند شد، ابراهیم علیه السّلام بر این مطلب جزع و فزع نموده، دلش به درد آمد و شروع به گریه کرد، خداوند عزّ و جلّ هم به او چنین وحى فرمود: اى ابراهیم! به خاطر این ناراحتى و جزع و فزعت بر حسین و قتل او، ناراحتى و اندوهت بر اسماعیل را- در صورتى که اگر او را ذبح مى  کردى- پذیرفتم، و رفیع ترین درجات را به تو خواهم داد، و این همان مطلبى است که آیه  «وَ فَدَیْناهُ بِذِبْحٍ عَظِیمٍ » (ذبح بزرگى را جایگزین او کردیم- ) بدان اشاره دارد. و لا حول و لا قوّة إلّا باللَّه العلیّ العظیم . (ترجمه عیون أخبار الرضا علیه السلام، ج 1، ص: 427)

با اختلاف نظر درباره اینکه آیا منظور از ذبح عظیم امام حسین علیه السلام است یا خیر ولی حرکت امام با حرکت ابراهیم مشابهت داشت :

  1. حضرت ابراهیم و امام حسین علیهم السلام هردو در راه خدا مورد امتحان قرار گرفتند آن هم به وسیله نفس و فدا کردن اولاد : أَنِّی أَذْبَحُکَ ...
  2. همانگونه که فرزند ابراهیم در راه خدا تسلیم بود «یا أَبَتِ افْعَلْ ما تُوْمَرُ» فرزند امام حسین علیه السلام نیز چنین بود به نقل تواریخ، وقتی کاروان حسینی به منزلگاه «قصر بنی مقاتل» رسید، در مسیر حرکت، یک لحظه خواب چشمان امام حسین علیه السلام را گرفت، وقتی بیدار شد، فرمود: «انّا للّه و انّا الیه راجعون، والحمد لله ربّ العالمین» سه بار این جمله را تکرار کرد که به طور ضمنی اشاره به حادثه تلخ و مصیبت و شهادت داشت.

وقتی علی اکبر این جملات را از پدر شنید و وقتی که فهمید همه شهید می شوند سوالی که از امام علیه السلام کردند این بود که آیا بر حق هستیم، پدر جواب داد بلی، علی اکبر گفت: پس، دیگر چه باک از مردن در راه حق؟ امام حسین علیه السلام فرمود: خدا جزای خیر به تو بدهد؛ بهترین پاداشی که به فرزندی نسبت به پدرش می دهند. (ارشاد مفید، ص 226)

  1. در هر دو حادثه از خداوند طلب صبر کرده و صبر پیشه نمودند، حضرت اسماعیل فرمود : «سَتَجِدُنِی إِنْ شاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِینَ» و امام حسین علیه السلام نیز در تمام حوادث سخت کربلا صبر نموده و چیزی جز رضای الهی مد نظرشان نبود به گونه ای که هلال بن نافع می گوید: به خدا قسم کشته به خون آغشته ای را ،بهتر و خوشتر از او هرگز ندیده بودم که چنین با خدا نجوا می کرد: «الهی رِضاً بِرِضِاکَ، صَبراً عَلی قَضائِک یا رَبَ لا الهَ سِواکَ...» خدایا! راضی به رضای تو هستم و در برابر قضای تو صبر می کنم.

گر چه در اینکه آیا خداوند امام حسین علیه السلام را فدای اسماعیل کرده  یا نه اختلاف نظر است ولی در شباهت حرکت و اینکه هر دو مورد آزمایش الهی قرار گرفته و با توسل به درگاه الهی و درخواست صبر از خداوند تسلیم اراده او شدند و دو قربانگاه (منی و کربلا) ایجاد کردند که از شعائر و نشانه های خداوند می باشد که به دستور خداوند واجب است آنها را تعظیم بداریم و نشانه تقوا می باشد: « وَمَنْ یُعَظِّمَ شعائِرَ اللّه فَإنَّها مِن تَقْوی القلوب»

هرکس شعائر الهی را بزرگ دارد ، این کار نشانه  ی تقوای دلها(ی آنها ) است.

منبرچهلم: پیشگویی‌هایی از شهادت امام حسین (ع)

آیه: سوره آل عمران آیه 171 یستبشرون بنعمة من الله و فضل و ان الله لا یضییع اجرالمومنین آنان (شهدا) را مژده نعمت و فضل خدا می دهند و خدا پاداش مومنان را تباه نمی کند.

حدیث: وَ جَاءَتْ أُمُّ سَلَمَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهَا إِلَى النَّبِیِّ ص فَقَالَتْ یَا رَسُولَ اللَّهِ یَحْضُرُ الْأَضْحَى وَ لَیْسَ عِنْدِی ثَمَنُ الْأُضْحِیَّةِ فَأَسْتَقْرِضُ وَ أُضَحِّی فَقَالَ اسْتَقْرِضِی وَ ضَحِّی فَإِنَّهُ دَیْنٌ مَقْضِیٌّ.امّ سلمه نزد رسول خدا صلی الله علیه واله آمد و گفت: یا رسول اللّه! عید أضحى فرا می رسد و من بهاى قربانى ندارم؛ پس آیا اجازه دارم قرض بگیرم و قربانى کنم؟. حضرت فرمود: قرض بگیر و قربانی کن؛ زیرا آن قرضی است ادا شدنى (یعنى این‌ قرض را خداوند سبحان ادا مى ‌کند چون در جهت رضاى اوست)

سیمای عید قربان: "قربانی کردن " نمادی از قطع دلبستگی و وابستگی ها و جلوه ای از ایثار مال و جان در راه محبوب واقعی و رضای خدا است . بنابراین اسرار قربانی و تأثیر آن در آمادگی روحی برای دوری از هرگونه منفعت طلبی و زیاده خواهی آشکارمی شود ,از جمله آموزه های اسلام برای تکامل و رشد انسان ها, ایثار از جان و مال است ; یعنی , انسان , همه دارایی ها و امکاناتش را امانتی الهی بداند که باید در طریق بندگی هزینه کند. لذا انسان در مراحل مختلف زندگی امتحان می شود, از جمله امتحان حضرت ابراهیم (ع ) به قربانی کردن اسماعیل فرزند دلبند خود, (صافات , آیه 102). البته آنچه که از قربانی کردن و رسیدن به مقام قرب الهی به وسیله ذبح گوسفند, لحاظ شده است , قطع علقه های روحی و مالی است که باعث تقوای قلب و طهارت نفس می گردد. خداوند متعال می فرماید: "وقتی شما قربانی می کنید آنچه که متعلق به خدا است , تقوای شماست نه گوشت و پوست قربانی", (حج , آیه 37). خلاصه این که ظاهر کار سر بریدن است ; اما واقعیت قضیه نهایت تسلیم , سرسپردگی , عشق و علاقه بنده به مولای خود است . قربانی کردن در واقع نوعی جهاد با نفس درجهت زدودن تعلقات و وابستگی های دنیایی و مادی و رهایی از زندان مال پرستی و دنیاطلبی است . بنابراین قربانی نمادی از قربانی کردن هواهای نفسانی و ذبح نفس اماره است .

احکام قربانی کردن: چه احکام و شرایطی در زمان ذبح و قربانی بایستی رعایت شود؟سربریدن حیوان پنج شرط دارد :کسى که سر حیوان را مى‌برد باید مسلمان باشد، سر حیوان را با چاقویی از جنس آهن ببرند، در موقع سر بریدن، جلوى بدن حیوان رو به قبله باشد، وقتى که مى‌خواهد سر حیوان را ببرد، به نیت سر بریدن نام خدا را ببرد و همین قدر که بگوید: «بسم اللّه» کافى است و حیوان بعد از سر بریدن حرکتى بکند که معلوم شود؛ زنده بوده است.اگر بخواهند شتر را بکشند که بعد از جان دادن پاک و حلال باشد، باید با پنج شرطى که براى سر بریدن حیوانات گفته شد، کارد یا چیز دیگرى که از آهن و برنده باشد، در گودى بین گردن و سینه‌اش فرو کنند.

قربانی درکربلا: ذبح عظیم، امام حسین:از سنت های الهی، امتحان و آزمایش های گوناگون مخلوقات است، همانگونه که در قرآن آمده است: «وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْ ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ» و به وسیله این آزمایش ها است که افراد به درجه و مقام بالای معنوی می رسند و یا برعکس به درجه شقاوت و گمراهی نزول پیدا می کنند.در روایت داریم هر وقت حضرت ابراهیم علیه السلام در هر آزمایشى موفّق مى  شد، به مقامى مى  رسید: در مرحله نخستین، عبداللّه شد. سپس به مقام نبى اللهی رسید و پس از آن رسول اللّه، خلیل اللّه و در نهایت به مقام امامت و رهبرى مردم منصوب گردید.یکی از آزمایش های حضرت ابراهیم علیه السلام امتحان شدن به فرزند و قربانی کردنش در راه خداست که خداوند این داستان را چنین نقل می کند: « فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْیَ قالَ یا بُنَیَّ إِنِّی أَرى  فِی الْمَنامِ أَنِّی أَذْبَحُکَ فَانْظُرْ ما ذا تَرى  قالَ یا أَبَتِ افْعَلْ ما تُوْمَرُ سَتَجِدُنِی إِنْ شاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِینَ »پدر گفت: اى فرزندم! همانا در خواب (چنین) مى بینم که تو را ذبح مى  کنم پس بنگر که چه مى  بینى و نظرت چیست؟ فرزند گفت: اى پدر! آن چه را مأمور شده  اى انجام ده که به زودى اگر خدا بخواهد مرا از صبر کنندگان خواهى یافت.بعد از آنکه  حضرت اسمائیل به پدرش فرمود که من صبر میکنم  ابراهیم، گونه  ى فرزند را بر خاک نهاد (تا ذبحش کند)، او را ندا دادیم که اى ابراهیم! حقّاً که رویایت را تحقق بخشیدى (و امر ما را اطاعت کردى)، همانا ما نیکوکاران را این گونه پاداش مى دهیم (و نیّت عمل خیر آنان را به جاى عمل قبول مى  کنیم). همانا این همان آزمایش آشکار بود. بعد از آنکه حضرت ابراهیم اراده کرد فرزندش را ذبح کند خداوند به ابراهیم فرمود: وَ فَدَیْناهُ بِذِبْحٍ عَظِیمٍ (5) و ما قربانى بزرگى را فداى او کردیم که در روایات است یک قوچی آمد و ابراهیم قربانی کرد. یعنى خدا قربانى عظیم و مستمرّ حجّ را عوض اسماعیل قرار داد و افتتاح آنرا توسط ابراهیم علیه السّلام محوّل کرد.اما بعضی مفسرین به استناد روایتی از امام رضا علیه السلام گفته اند منظور از ذبح عظیم قوچ نمی باشد  بلکه امام حسین علیه السلام می باشد که از نسل و ذریه ابراهیم بوده و در کربلا به شهادت رسید و سر از بدنش جدا کردند.

 

 

 

 

 

 

 

 

سلسله منابر اهل بیت (ع)-جلد25 چهل منبرقرآنی سیمای قرآن ازدیدگاه قرآن و عترت مولف:حسن بابایی بسم الله الرحمن الرحیم آنگاه که درون خویش را از خود تهی یافتی و بیرون از خویش را خالی از خدا، قرآن بخوان آنگاه که در دریای خروشان زندگی، در چنگال طوفان جهل و ترس اسیر شدی و ساحل صلاح و صلح و کشتی نجات و رهایی را آرزو کردی، قرآن بخوان آنگاه که درون خویش را از خود تهی یافتی و بیرون از خویش را خالی از خدا، قرآن بخوان آنگاه که در دریای خروشان زندگی، در چنگال طوفان جهل و ترس اسیر شدی و ساحل صلاح و صلح و کشتی نجات و رهایی را آرزو کردی، قرآن بخوان آنگاه که عقلت، احساست را به بند کشید و فکرت، عشقت را و قوه پیوستن به یزدان به نیروی عرفان را از دست دادی، قرآن بخوان آنگاه که در کوچه باغ های یأس، حیران و سرگردان، ناامید و پریشان، در جستجوی قطره ای آب، کشتزار خشک و قحطی زده اندیشه ات را تسلی می دهی، از دریای بی کران امید لختی برگیر وقرآن بخوان آنگاه که مرگ را ختم و معاد را وهم و پندار خود را حتم یافتی، قرآن بخوان آنگاه که غرور، وجودت را گرفت و تفاخر، شعورت را، و ذلت خویش را عزت یافتی و نخوت خویش را همت،قرآن بخوان آنگاه که از فرط جهالت، امانت را از یاد بردی و به خیال سعادت، اسیر ضلالت گشتی، قرآن بخوان آنگاه که خود را خدا یافتی، یا خدا را جدا از خود، و یکی بودن شرک را توحید پنداشتی و شمع را خورشید، قرآن بخوانآنگاه که مرگ خود را دور دیدی و حیات خویش را جاوید یافتی و دنیا و آخرت را جدا از هم و دنیا داری و بهشت را در کنار هم، قرآن بخوان آنگاه که از درستی گسستی و بر مرکب سستی نشستی و به پستی پیوستی و در منجلاب تباهی، ر هایی را خواستی، قرآن بخوان آنگاه که نهایت سعادت را بودن و شهادت را نهایت حیات پنداشتی و ماندن را شرافت و رفتن را ضلالت و شدن را حماقت، قرآن بخوان آنگاه که از بیعت با تاریکی و غیبت نور خسته شدی، قرآن بخوان آنگاه که نسیان، گریبانت را گرفت و عصیان، دامانت را و معصیت خویش را معصومیت پنداشتی،قرآن بخوان آنگاه که گذشته را حسرت و حال را عسرت و آینده را حیرت احساس کردی، شب قدر را به یادآور وقرآن بخوان آنگاه که در دره های پستی و زبونی، در جستجوی راهی به سوی قله انسانیت، سنگستان را در می نوردی و همچون اسیر، زندانی دریچه هایی را می جوئی،قرآن بخوان آنگاه که در دل سیاهی شب و در اعماق تاریک ظلمات، در جست وجوی نور و روشنی، شمع وجودت از شور و التهاب می سوزد و در آرزوی صلح و سپیدی، افق را به امید نظاره فلق می نگری تا شاید طلوع فجر را در نیمه شب تماشا کنی، قرآن را باز کن تا در فلق برگ هایش، در افق اندیشه ات فجر را ببینی، قرآن بخوان اصفهان/رمضان المبارک 1397 حسن بابایی منبراول: قرآن ، آیتى از عظمت و بزرگوارى خدا و معجزه جاوید اوست . قرآن درقرآن: آیات: تِلْکَ آیَاتُ اللَّهِ نَتْلُوهَا عَلَیْکَ بِالْحَقِّ ۚ وَإِنَّکَ لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ این آیات خداست که به راستی بر تو می‌خوانیم و همانا تو از جمله پیغمبران مرسل هستی. آیه 252 سوره بقره قرآن درنهج البلاغه: هذَا القُرآنُ إِنّمَا هوَ خَطٌّ مَستورُ بَینَ الدَّفَّتینِ لایَنطِقُ بِلِسانِ وَلابُدَّ لَهُ مِن تَرجُمانٍ وَ إِنّما یَنطِقُ عَنهُ الرَّجالٌ. (خطبه/125)ترجمه:این قرآن خطی است نوشته شده که میان دو جمله پنهان است زبان ندارد تا سخن گوید ونیازمند به کسی است که آن را ترجمه کند وهمانا انسان ها می توانند از آن سخن گویند.شرح:حضرت علی (علیه السلام)این خطبه را در پاسخ خوارج که ماجرای حکمیت را نمی پذیرفتندایراد فرمودند و در ضمن آن کتاب ظاهری و صوری را معرفی کرده اند:«ما که حکم بودن مردان را پذیرفتیم بدان جهت بود که قرآن که به ظاهر کتابی است مدوّن نمی تواند خود مفسر و توضیح و توجیح کننده ی خود باشد ولازم است مردانی با تقوا و با خلوص آن را تفسیر نمایند» محمد تقی،جعفری تبریزی، ترجمه وتفسیر نهج البلاغه،ج 22،ص94. وصول به درگاه قرب الهی وَ لَا یَختَلِفُ فِی اللهِ،وَ لَا یُخَالِفُ بِصَاحِبِهِ عَنِ اللهِ (خطبه/133)ترجمه:آیاتش در شناساندن خدا اختلافی نداشته،و کسی را که همراهش شد از خدا جدا نمی سازد.شرح:«این کتاب الهی براساس بیان اصول و قوانین کلّی و جامعی که متضمن صلاح امور دنیا و آخرت انسان است قراردارد،و هدف این قوانین،کشانیدن و سوق دادن مردم به سوی حق،و وصول به آستان قرب و جوار رحمت خداوند است،ازاین روهیچ واژه ی در قرآن یافت نمی شود که دلالت بر خلاف این مقصود داشته باشد،بلکه همه ی الفاظ و مطلب آن گویای وحدت مقصد،و بیانگر هدف واحدی است که همان وصول به درگاه قرب الهی،پس از پاک شدن از ناپاکیها و پلیدیهای این دنیاست.» قربانعلی،محمدی مقدم،شرح نهج البلاغه ابن میثم،ج3،ص293. قرآن درروایات: قال رسول الله صلی الله علیه وآله :اِذَا التَبَسَت عَلَیکُمُ الفِتَنُ، کَقِطَعِ الَّیلِ المُظلِمِ فَعَلَیکُم بِالقُرآنِ .هنگامی که فتنه ها، هم چون پاره های شب تاریک، شما را در خود پیچید، برشماست که به قرآن تمسک جویید. اصول کافی ج2ص459 قران درشعرفارسی: منــــم قرآن کتـــــــاب آسمانـــی / که هستم تا قیامـت جــــاودانـــی/خدا را در حقـیـقـــت مـن زبانـــم /دهم داد سخن آن سان که دانـی/بشــر را می‌دهـم بهر سعــــادت/ به عالم خط و مشی زندگــانـــی/منـــم آن مـشعــل راه هدایـــــت / هدایت می‌کنم با خوش زبـــانـــی/به دست مـن بُود نسل بشــر را /کلیـــــد قفـل اســـــرار نهــــانـــی/اساتیــد جهـــــان راه ره نمــودم /که باشـد کار من پرتــو نشــانـــی/بری پـی بر رمـــوز کهـکشـانهـــا/ اگر عمقــی رمــــوزم را بخـوانـــی/صحف از متـن من گردید، کـــامل /که کـل کــاملــــم در کــــاردانـــی/نهـم تــــورات را طُهـــر روایــــــت/ که از او می‌کنـم من پاسبــانـــی/زانجیـلـم بُود بـر سینــــه حـــائل/ ز مریـم هم مــــدال قهرمــــانـــی/بخـوان قرآن اگر خواهی بری پی/به اجـــرام و کـــرات آسمــــانـــی/کلیــــد گـنجهـــــای بـی‌کـران را / منــم در اختیــــــارات رایگـــانـــی/مرا از خط و مشـی عتـــرت آموز/ که از دانــــائـــی آنـــــان بـدانـــی/جدائی من و عترت محـال است /که بی‌عترت در این محبس بمانی/ مفسران نامدار قرآن: علی(ع)امام المفسرین:محققان علوم قرآنی به اتفاق، وحدت نظر دارند که علی(ع)نخستین مفسر قرآن مجید است و جایگاه بلند و شامخ او در انس و آشنایی با حقایق و معارف قرآن انکارناپذیر است.«سیوطی»می‏نویسد:«خلفای اربعه نخستین مفسران قرآن هستند ولی روایاتی که از سه تن از خلفای راشدین است بسیار اندک می‏باشد و اما آنچه ار علی نقل شده بسیار است و از ابن مسعود نقل می‏کند که قرآن ظاهری دارد و باطنی و باطن و ظاهر آن نزد علی است». الاتقان سیوطی، ج 4، ص 233 چاپ افست قم انتشارات رضی، بیدار، عزیزی.محمد عبد العظیم زرقانی(مدرس علوم قرآن در دانشکده اصول دین مصر)در کتاب«مناهل العرفان»گوید:«امام علی که رضوان خدا بر او باد بیش از دیگر خلفاء زیستند و با وسعت و گسترش یافتن مناطق اسلامی در زمان او نیاز مسلمانان به فهم علوم صحابه بیشتر از پیش گردید، از اینرو منقولات از علی، بیشتر از دیگران است، افزون بر آن، غنای فکری و امتیاز علمی و اشراق و نورانیت قلبی آن حضرت را دیگران نداشتند، سایرین پیش از هر کاری به امور حکومتی پرداختند ولی او به علم و قرآن پرداخت...». مناهل العرفان عبد العظمی زرقانی، ج 1، ص 483.او می‏افزاید:وهب بن عبد اللّه بن ابی الطفیل نقل می‏کند که به هنگام ایراد خطبه علی حضور داشتم که می‏فرمود:«سلونی فو اللّه لا تسألونی عن شئ الا اخبرتکم، و سلونی عن کتاب اللّه، فو اللّه ما من آیة الا و انا اعلم ابلیل نزلت ام بنهار؟افی سهل؟ ام فی جبل؟»و فی روایة عنه قال:«و اللّه ما نزلت آیة الا و قد علمت فیم انزلت؟و این انزلت؟ان-ربی وهب لی قلبا عقولا و لسانا سوولا». مناهل العرفان عبد العظمی زرقانی، ج 1، ص 483.از من سئوال کنید، به خدا قسم که هر چیزی سئوال کنید پاسخ آن را می‏دهم، از من در مورد قرآن سئوال نمائید، به خدا قسم آیه‏ای در قرآن وجود ندارد که شأن نزول و وقت نزول آن را می‏دانم و می‏دانم که روز نازل شده است یا شب، در زمین هموار یا کوه و تپه؟و نیز در روایتی آمده است.به خدا سوگند آیه‏ای نازل نشده است مگر آنکه می‏دانم در چه موردی و در کجا نازل گشته است؟زیرا پروردگار به من دلی اندیشمند و زبانی پرسشگر عطا نموده است».«ابو نعیم»در حلیة الاولیاء از ابن مسعود نقل کرده است:«قرآن بر اساس حرفو هفتگانه نازل گشته است، حرفی در آن وجود ندارد مگر آنکه ظاهر و باطنی دارد، و ظاهر و باطن حروف در پیشگاه علی بن ابی طالب(ع)حضور دارد». الاتقان، سیوطی، ج 4، ص 233.با توجه به اعترافات فوق و دهها نشان و شاهدی که وجود دارد نخستین کسی که پس از پیامبر خدا به تفسیر قرآن و گردآوری آن پرداخت و روایات فراوانی از او به یادگار ماند، علی(ع)بود. نویسندگان اهل سنت به او لقب«امام المفسرین» یا اعلم اصحاب پیامبر یا«کلام الله الناطق»را داده‏اند. احقاق الحق، ج 4، ص 95-153 و...مرحوم علامه مجلسی در بحار الانوار و مرحوم سید حسن صدر در«تأسیس الشیعه لعلوم الاسلام»روایات متعددی را در شأن علی(ع) و احادیث تفسیر او آورده‏اند.که طالبان تفصیل به آن دو کتاب مراجعه نمایند. بحار الانوار، ج 92 و 93، ص 1 تا 385 و 394، تأسیس الشیعه، ص 316 تا 31. داستانهای قرآنی:داستان حضرت آدم علیه‌السلام: نام آن حضرت 25 بار در آیات قرآن کریم در سوره‌ه ای بقره، آل عمران، مائده، اعراف، اسراء، کهف، مریم، طه، یس آمده است که شامل بنى‌‌آدم و ابنى‌‌آدم و ذریة آدم و کمثل آدم هم می‌شود.موضوعات مربوط به آدم در قرآن از این قرارند:آدم خلیفه خدا در زمین:این موضوع در آیات 30 تا 33 سوره بقره بیان گردیده است: «و آن زمان که پروردگار تو به فرشتگان گفت: من مى خواهم در روى زمین جانشین و حاکمى قرار دهم. فرشتگان گفتند: اگر هدف تو از آفرینش انسان عبادت است که ما تو را تسبیح گفته و حمد تو را به جا مى آوریم. پس چرا مى خواهى کسى را در زمین قرار دهى که به فساد و خونریزى دست زده و زمین را تباه نماید؟ خداوند فرمود: من از آفرینش انسان، حقایقى را مى دانم که شما از آن بى خبرید».پس از آن خداوند، آدم را بیافرید و علم اسماء یعنى علم اسرار آفرینش و نامگذارى موجودات را همگى به او آموخت و آنگاه آن اسامى را به فرشتگان عرضه کرد و فرمود اگر راست مى گوئید اسامى این‌ها را برشمارید. فرشتگان عرض کردند: خداوندا منزهى تو، ما چیزى جز آن چه تو به ما تعلیم داده اى، نمى دانیم زیرا تنها تو دانا و حکیمى. خداوند، آدم را مخاطب قرار داد و فرمود: اى آدم، فرشتگان را از این اسامى و اسرار این موجودات آگاه کن و هنگامى که آدم آنان را آگاه نمود. خداوند به فرشتگان فرمود: آیا نگفتم من غیب آسمان‌ها و زمین را و آنچه را که شما پنهان و یا آشکار سازید مى دانم؟عصیان ابلیس از فرمان سجده بر آدم:این موضوع اولین بار در آیه 34 سوره بقره بیان گردیده است: «آنگاه به فرشتگان گفتیم: همه در برابر آدم سجده و خضوع کنید و او را تکریم نمائید. همه آن‌ها سجده کردند جز ابلیس که به خاطر این نافرمانى کافر شد». (سوره بقره، آیه 34)آنگاه با بیان‌های دیگری در سوره اعراف آیات 11 و 12، سوره اسراء آیات 61 و 62، سوره کهف آیه 50، سوره طه آیه 116 و سوره ص آیات 71 تا 74 آمده است.آفرینش آدم:این موضوع در آیه 59 سوره آل عمران چنین بیان گردیده است: «قطعاً داستان عیسى نزد خدا (از نظر چگونگى آفرینش ) مانند داستان آدم است، که (پیکر) او را از خاک آفرید، سپس به او فرمود: (موجود زنده) باش پس بى درنگ (موجود زنده) شد».و در آیه 26 سوره حجر آمده است: «وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ»؛ و همانا ما انسان را از گل و لاى کهنه متغیر بیافریدیم.و در سوره مومنون آیه 12 آمده: «وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ طینٍ»؛ و همانا ما آدمى را از گل خالص آفریدیم.همچنین در محل‌های دیگری همچون: سوره حج/ آیه 5، سوره ص/ آیه 71، سوره صافات/ آیه 11، سوره حجر/ آیه 48، سوره الرحمن/ آیه 14، سوره سجده/ آیه 7 خلقت انسان از خاک و گل با اختلافاتی در تعابیر آمده است.سکونت آدم در بهشت و رانده شدن از آن و توبه او:این موضوع اولین بار در آیات 35 تا 39 سوره بقره بیان گردیده است: «پس از آن به آدم گفتیم: اى آدم تو و همسرت در بهشت سکونت کن و از نعمت‌هاى آن هر چه مى خواهید بخورید. اما به این درخت نزدیک نشوید و از میوه آن نخورید که از ستمکاران خواهید شد. در این هنگام، شیطان با سخنان خود آن‌ها را فریب داد و از میوه آن درخت خوردند و این نافرمانى باعث خروج آن‌ها از بهشت گردید و ما به آن‌ها گفتیم: همگى به زمین فرود آئید در حالی که بعضى از شما دشمن دیگرى خواهد بود و براى شما تا مدتى معین در زمین قرارگاه و وسیله بهره بردارى است. پس از آن آدم، از پروردگار خود کلماتى را آموخت که وسیله اى براى پذیرش توبه وى در پیشگاه خداوند گردید و خداوند توبه او را پذیرفت چون او توبه پذیر و مهربان است. آنگاه به آن‌ها گفتیم که در زمین فرود آئید و مسکن گزینید و زندگى را آغاز کنید و آنگاه که هدایتى از طرف من براى شما آمد کسانى که از آن پیروى کنند، نه ترسى براى آن‌ها هست و نه اندوهگین مى گردند. اما کسانى که به آیات ما کافر شده و آن‌ها را تکذیب کنند اهل دوزخند و جاودانه در آن خواهند بود».این جریان همچنین در آیات 19 تا 27 سوره اعراف آمده و در حین نقل آن بنی‌آدم را به درس آموزی از این داستان و مراقبت خود از فریفته شدن به وسوسه‌های شیطان توصیه نموده است. جای دیگری که قرآن به این داستان پرداخته است، آیات 115 تا 124 سوره طه است. منبردوم: قرآن ، پرچم نجاتبخش ، کتاب عبرت و آموزش و بیان و تبیان است . قرآن درقرآن: قُلْ أَرَأَیْتُمْ مَا تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَرُونِی مَاذَا خَلَقُوا مِنَ الْأَرْضِ أَمْ لَهُمْ شِرْکٌ فِی السَّمَاوَاتِ ۖ ائْتُونِی بِکِتَابٍ مِنْ قَبْلِ هَٰذَا أَوْ أَثَارَةٍ مِنْ عِلْمٍ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ بگو: جز خدا همه آن بتهایی که به خدایی می‌خوانید به من نشان دهید که آیا در زمین چیزی آفریده‌اند؟ یا شرکتی با خدا در خلقت آسمانها دارند؟ اگر از کتب آسمانی پیشین دلیلی بر خدایی بتان دارید یا کمتر اثر و نشان بر درستی عقیده شرک یافته‌اید اگر راست می‌گویید بر من بیاورید. آیه 4 سوره احقاف قرآن درنهج البلاغه: قرآن، نور همیشه تابان :ثُمَ انزَلَ عَلَیهِ الکِتابَ نوُراً لا تُطفَأُ مَصابیحُهُ وَسِراجاً لا یَخبوُ تَوَقُّدُهُ. ( خطبه/198)ترجمه:سپس قرآن را بر او نازل فرمود، قرآن نوری است که خاموشی ندارد چراغی است که درخشندگی آن زوال نپذیرد.شرح:«اما اینکه قرآن نور است چون مردم به وسیله آن ازظلمات جهل هدایت می شوند. نور دنیا که در ظلمات شب مردم را هدایت می کند.» حبیب الله، الهاشمی الخوئی، منهاج البراغه فی شرح نهج البلاغه،ج12، ص304.«اما واژه ی مصابیح را یا برای دانش ها و حکمت هایی که قرآن پخش کرده و مردم از آن ها پیروی کرده اند و یا برای دانشمندان و آنانی که احکام قرآن را به کار بسته وبه آن آراستگی یافته اند، استعاره فرموده است.چراغی است که فروغش قطع نمی شود؛ یعنی، به سبب تابش انوار قرآن، هدایت و راهنمایی مردم پایان نمی یابد واین معنای جمله نخست را دارد.» قربانعلی، محمدی مقدم، شرح نهج البلاغه ابن میثم، ج3، ص829.نور بودن قرآن در قسمت های دیگر نهج البلاغه نیز آورده شده است. از جمله همین خطبه و خطبه ی 156 قرآن تنها راه شناخت صفات خداکفَمَا دَلَّکَ القُرآنُ عَلَیهِ مِن صِفَتِهِ فَائتَمَّ بِهِ (خطبه/91)ترجمه:آنچه را که قرآن از صفات خدا بیان می دارد،به آن اعتماد کن.شرح:«امیرالمؤمنین(علیه السلام) درجملات فوق،دواصل کلّی مهم را گوشزد فرموده اند:اصل یکم –محدودیت معرفت انسانی و نارسائی وسائل آن در برابر شناخت صفات خداوندی.اصل دوّم-ضرورت رجوع به قرآن برای مسأله ی مذکور... بطور اجمال باید گفت:آن کدامین مغز و روان سالم است که محدودیت حواس و ذهن و آزمایشگاههای ساخته شده ی فکرو دست بشری را بداند و از محدودیت هدف گیریهای آدمی در تحصیل معرفت اطلاع داشته باشد و دخالت اصول پیش ساخته در دانستنی ها را متوجه باشد؛با اینحال ادعا کند که ما با واقعیات جهان هستی آنچنانکه هستند روبرو میشویم و آنها را می شناسیم و صفات خداوندی را هم بوسیله این شناخت درک می کنیم؟!» محمد تقی،جعفری تبریزی،ترجمه و تفسیر نهج البلاغه، ج15،ص287. قرآن درروایات: قال امیرالمؤمنین علیه السلام :وَ اعلَموا اَنَّ هذَالقُرآنَ هُوَ النّاصِحُ الَّذی لا یَغُشُّ، وَالهادِی الَّذی لایُضِلُّ ، وَالمُحَدِّثُ اَّلذی لایَکذِبُ .بدانید که این قرآن پندآموز است که خیانت نمی کند؛ وهدایت گری است که گمراه نمی سازد ؛ وسخن گویی است که دروغ نمی گوید . نهج البلاغه خطبه 176 قران درشعرفارسی:حدیث عشق و ایمان است قرآن / صفا بخش دل و جان است قرآن/گلی از گلشن فیض الهی / نه تنها گل ، گلستان است قرآن/ مفسران نامدار قرآن: ابن عباس، صحابی مفسر:عبدالله بن عباس بن عبدالمطلب بن هاشم، پسرعموی پیامبراسلام سه سال قبل از هجرت متولد گردید، او هفت سال در دوران طفولیت عصر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را درک کرده است، ولی بیشترین بهره و استفاده را از مکتب تفسیری امام علی بن ابی طالب (علیه السّلام) برده و از رسول الله روایت کرده است.عطاء بن ابی رباح نیز در تفسیر قمی، آیه « فَهَلْ یَنظُرُونَ إِلَّا السَّاعَةَ » را از او روایت کرده است. دانش وسیع و اندوخته های کامل او موجب شد که وی را « ترجمان القرآن » یا « حبر أمت » و اعلم الناس عصر خود یا « صدرالمفسرین » بنامند.اهل نظر و تحقیق، او را وارث علوم پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) معرفی نموده اند و مشهور است که پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) در حق او با این لفظ دعا کرد: « اللهمّ فَقِهّهُ فی الدینِ، وَ عِلّمهُ التأویلَ؛ خدایا او را فقیه در دین و عالم و آشنا به تأویل قرآن قرار بده ».پیداست که دعای پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) در حق او مستجاب و پذیرفته شد، چون تعداد زیادی از احادیث مربوط به معانی و تفاسیر قرآن از او منقول و او در حل معضلات قرآنی یکی از استوانه ها و محورهاست.علامه حلی در بخش اول از خلاصه در باب حرف عین گفته است:عبدالله بن عباس از اصحاب و یاران رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) محب و دوستدار و شاگرد علی (علیه السّلام) بود، شأن او در جلالت و اخلاص نسبت به علی (علیه السّلام) مشهورتر از آن است که مخفی و ناپیدا باشد.کشّی در رجال خود احادیثی را که متضمن قدح او می باشد روایت کرده است، ولی شأن و عظمت او بالاتر از آن است. صاحب معجم رجال الحدیث در پایان نقل آرا و نظرات گوناگون، می نویسد: « او فردی جلیل القدر و مدافع علی (علیه السّلام) و حسنین (علیه السّلام) بود و تمام مطالب مربوط به قدح و تضعیف او مخدوش است ». ابن الندیم در الفهرست، تفسیر او را پس از تفسیر امام باقر (علیه السّلام) نام می برد و می گوید: در کتاب هایی که در تفسیر قرآن تألیف شده، نخست کتاب الباقر محمد بن علیّ بن الحسین (علیه السّلام) به روایت ابوالجارود زیاد بن منذر ... و کتاب ابن عباس به روایت مجاهد و حمید بن قیس از مجاهد و عیسی بن میمون از ابونجیح از مجاهدت را روایت کرده اند. مرحوم آقابزرگ تهرانی در الذریعه گوید: دو تفسیر به ابن عباس نسبت داده شده است: تفسیر ابن عباس عن الصحابة، تألیف ابواحمد عبدالعزیز بن یحیی بن احمد بن عیسی جلودی، ( متفوای 332 هـ ). تفسیر تنویر المقیاس من تفسیر عبدالله بن عباس. این تفسیر نیز که در چهار جزء قرار دارد و دربرگیرنده بخشی از آیات کریم است. نه همه آیات، و اخیراً در مصر در سال 1290 چاپ شده است و فرید وجدی و دیگران آن را از تألیفات ابن عباس شمرده اند.در این دو تفسیر می توان روایات منقول از ابن عباس را مشاهده کرد، اما این که تألیف مستقل یا اثر مستقیم او باشد، بعید به نظر می رسد، چون در کتاب الضوء اللامع تألیف حافظ شمس الدین محمد بن عبدالرحمان سخاوی، آن را به محمد بن یعقوب فیروزآبادی، صاحب قاموس ( متوفای 817 هـ ) نسبت داده و از ابن عباس روایت کرده با آن چه در این تفسیر در بولاق در سال 1290 هـ ق یا آن چه در بمبئی هندوستان چاپ شده، سند روایت کتاب به عمار بن عبدالحمید هروی می رسد که روایت گر از علی بن اسحاق سمرقندی ( متوفای 237 ) بوده است و سمرقندی از محمد بن مروان ( سدی صغیر، متوفی 186 هـ ) روایت می کند و او از محمد بن سائب کلبی ( متوفای 146 هـ ) و او نیز از ابوصالح میزان بصری و او نیز از ابن عباس روایت می نمود. چون سیوطی در کتاب الاتقان ضمن نقل دعای « اللهمَّ عَلَّمهُ الحکمةَ » یا « اللهمّ بارک فیه وَانشُر منه » راه های منتهی به ابن عباس را نقل می کند و می گوید: « سند کلبی از أبی صالح میزان بصری ضعیف ترین سندها است ». ولی ابن عبدی در الکامل می گوید:کلبی احادیث شایسته و خاصی از ابوصالح میزان بصری دارد و آن معروف به تفسیر است و تفسیری طولانی تر و پرمایه تر از آن وجود ندارد و پس از او مقاتل بن سلیمان تفسیری دارد ولی تفسیر کلبی برتر از آن است، چون در تفسیر مقاتل مسلک های ردی و نیز وجود دارد. خلاصه آن که در پیشگامی یا ترجمان القرآن بودن ابن عباس شک و تردیدی نیست و احادیث تفسیری متعددی از او در زمینه آیات قرآن و احکام فقهی نقل شده است، ولی تفسیر تنویر المقیاس که منتسب به ابن عباس است و معمولاً شرح لفظی و لغوی آیات می باشد و گاهی نیز شأن نزول آیات را نقل می کند و در چهارصد صفحه بزرگ قرار دارد که در چاپخانه « الاستقامة » مصر در سال 1380 تجدید چاپ شده و در آغاز سوره ها آمده است: « و من السورة التی تذکر فیها البقرةَ » یا « یذکر فیها النحل » نمی تواند اثر تألیفی ابن عباس باشد.ابن عباس پس از عمری تلاش و کوشش در راه احیای دست آوردهای رسالت در سال 68 هـ در طائف درگذشت. داستانهای قرآنی: ادریس از پیامبران الهی است که در زمان بین آدم و نوح می زیسته است. قرآن در دو جا از او نامبرده و از او به نیکى یاد کرده است. چون کتاب ها را بسیار درس می داد از این رو او را ادریس نامیدند، و او نخستین کسى بوده که قلم بدست گرفت و نوشت و خیاط و دوزنده نیز بود.بیشتر لغویان «ادریس» را واژه‌اى عربى و از ماده «درس» مشتق دانسته و وجه این نامگذارى را کثرت دانش یا ممارست او بر آموزش، ذکر کرده‌اند[۱] اگر چه برخى به اشتقاق آن از ماده «دروس» به معناى پنهان شدن، معتقد بوده و علت آن را پنهان شدن ناگهانى ادریس بیان نموده‌اند.فیروزآبادى در کتاب قاموس می نویسد ادریس پیغمبر علیه السلام از دراسة «خواندن» نیست، زیرا آن اعجمى است، لیکن در تفسیر على ابن ابراهیم قمى رحمه اللَّه است: «حضرت امام صادق علیه السلام فرموده: و سمى ادریس لکثرة دراسته الکتب: این که او ادریس نامیده شد براى آنست که کتاب ها را بسیار می خواند و درس می داد.» بنابراین قطعا لفظ ادریس عربى خواهد بود، و آنچه فیروزآبادى گفته درست نیست.نسب او ادریس بن یارد بن مهلائیل بن قینان بن انوش بن شیث بن آدم علیه السلام می باشد.ابن اثیر در (کامل) مى گوید: بعد از او شیث انوش به سیاست مملکت پرداخت و جانشین پدر شد و عمر انوش 705 سال بود، بعد از او پسرش قینان به وصایت رسید در حالى که انوش فرزندان بسیارى داشت و بعد از قینان پسرش مهلائیل به وصایت رسید و بعد از مهلائیل پسرش یارد وصى او شد و از یارد اخنوخ متولد شد که همان ادریس نبى علیه السلام است و حکماى یونان او را هرمس حکیم مى نامند.در مجمع البیان فرموده: او جد پدر حضرت نوح علیه السلام است، اسم او در تورات اخنوخ است و ناگفته نماند: روایات درباره آسمان رفتن او زیاد است و این در صورت صحیح بودن بعید نیست، در تورات سفر تکوین باب پنجم مى نویسد: یارد صد و شصت دو سال زندگى کرد و خنوخ را به دنیا آورد و از خنوخ، متوشالخ به دنیا آمد سپس متوشالخ را «لمک» نام مى برد و گوید: از «لمک» نوح به دنیا آمد این مؤید سخن. مجمع البیان است که فرمود: ادریس جد نوح بود.قرآن در دو جا از او نامبرده و از او به نیکى یاد کرده است:«وَ إِسْمعِیلَ وَ إِدْرِیسَ وَ ذَاالْکِفْلِ کُلٌّ مِنَ الصّابِرِینَ»: و اسماعیل و ادریس و ذوالکفل را یاد کن که همه از صابران بودند. (سوره انبیاء آیه 85)«وَاذْکُرْ فِی الْکِتَابِ إِدْرِیسَ إِنَّهُ کَانَ صِدِّیقًا نَّبِیًّا»: و در این کتاب، ادریس را یاد کن که پیامبرى بسیار راستگو بود.(در این آیه چون ادریس «که در زمان بین آدم و نوح بوده» نخستین کسى بود که اظهار نبوت کرده و پیغمبرى را آشکار ساخته او را یادآورى نموده، می فرماید: اى محمد صلى الله علیه و آله براى مردم داستان) ادریس (یکى از اجداد نوح) را (که نام او اخنوخ است) یاد کن که او (در گفتار و کردار) بسیار راستگو و هم پیغمبر (بلند مرتبه و بزرگوار) بوده (گفته اند: چون کتاب ها را بسیار درس می داد از این رو او را ادریس نامیدند، و او نخستین کسى بوده که قلم بدست گرفت و نوشت و خیاط و دوزنده بوده و دوختن لباس را یاد داد، و خداى تعالى علم نجوم و ستاره شناسى و علم حساب و هیئت «علمى که در آن از اجرام سماویه گفتگو می شود» را به او آموخت .برخى از مفسران در آیه هاى: «و زَکَرِیّا و یَحیى و عیسى و اِلیاسَ کُلٌّ مِنَ الصّلِحین» (سوره انعام آیه 85) و «و اِنَّ اِلیاسَ لَمِنَ المُرسَلین» (سوره صافات آیه 123) الیاس را همان «ادریس» دانسته، ویژگى ها و داستان هایى را که براى ادریس گفته شده، در ذیل این آیات براى «الیاس» آورده‌اند.برخى آیه «سَلمٌ عَلى اِلیاسین» (سوره صافات آیه 130) را «سَلمٌ عَلى اِدراسین» یا «اِلیاسین» قرائت کرده و آن را به «ادریس» تفسیر کرده‌اند. ولى گویا «الیاس» غیر از «ادریس» است؛ زیرا در سوره انعام آمده است:«و تِلکَ حُجَّتُنا ءاتَینها اِبرهیمَ عَلى قَومِهِ نَرفَعُ دَرَجت مَن نَشاءُ اِنَّ رَبَّکَ حَکیمٌ عَلیم × و وهَبنا لَهُ اِسحـقَ و یَعقوبَ کُلاًّ هَدَینا و نوحا هَدَینا مِن قَبلُ و مِن ذُرِّیَّتِهِ داوودَ و سُلَیمنَ و اَیّوبَ و یوسُفَ و موسى و هرونَ و کَذلِکَ نَجزِى المُحسِنین و زَکَرِیّا و یَحیى و عیسى و اِلیاسَ کُلٌّ مِنَ الصّلِحین». (سوره انعام آیه های 83ـ85): در این آیه، ضمیر «مِن ذُرِّیَّتِهِ» یا به «ابراهیم» یا به «نوح» باز‌مى گردد که در هر دو صورت نمى تواند مراد از «الیاس»، همان «ادریس» باشد زیرا الیاس یا از فرزندان حضرت ابراهیم خواهد بود یا حضرت نوح؛ در حالى که ادریس، پیش از نوح و از نیاکان او است. دریس علیه السلام از جمله بندگانِ صابر الهى و بندگان صالح خداوند و برخوردارى ادریس علیه السلام از رحمت خاص الهى می باشد: «...و إدریس... کلٌّ مّن الصّبرین وأدخلنهم فى رحمتنآ إنّهم مّن الصّلحین». (سوره انبیاء 85 و 86‌)ادریس علیه السلام پیامبرى راست گفتار و درست کردار و داراى منزلتى والا، نزد پروردگار می باشد: «واذکر فى الکتب إدریس إنّه کان صدّیقا نّبیا × ورفعنه مکانا علیا». (سوره مریم آیه ‌56 و 57)در صحف ادریس آمده است: هر که آفریده را شناخت، آفریدگار را شناخت و هر که روزی را شناخت، روزی رسان را شناخت و هر که خود را شناخت، پروردگارش را شناخت.در صحف ادریس آمده است: چون وارد نماز شدید، ذهن و فکر خود را متوجه آن سازید و خدا را با دلی پاک و فارغ (از هر چه جز اوست) بخوانید و با خضوع و خشوع و فرمانبرداری و فروتنی، مصالح و منافع خود را از او بخواهید و هرگاه رکوع و سجود کردید افکار دنیوی و خیالات بد و ناشایست و کردارهای زشت و اندیشه مکر و خدعه و حرام خواری و تجاوز و دشمنی و کینه ها را، از خود دور سازید و همه اینها را از میان خود به دور افکنید. منبرسوم: قرآن ، کتاب هدایت و ارشاد است . قرآن درقرآن: اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِیثِ کِتَابًا مُتَشَابِهًا مَثَانِیَ تَقْشَعِرُّ مِنْهُ جُلُودُ الَّذِینَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ ثُمَّ تَلِینُ جُلُودُهُمْ وَقُلُوبُهُمْ إِلَىٰ ذِکْرِ اللَّهِ ۚ ذَٰلِکَ هُدَى اللَّهِ یَهْدِی بِهِ مَنْ یَشَاءُ ۚ وَمَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ هَادٍخدا قرآن را فرستاد که بهترین حدیث (و نیکوترین سخن آسمانی خدا) است، کتابی که آیاتش همه (در کمال فصاحت و اعجاز) با هم مشابه است و در آن ثنای خدا (و خاصان خدا) مکرر می‌شود، که از تلاوت (آیات قهر) آن خدا ترسان را لرزه بر اندام افتد و (با آیات رحمت) باز آرام و سکونت یابند و دلهایشان به ذکر خدا مشغول گردد. این (کتاب) همان (رحمت و) هدایت خداست که هر که را خواهد به آن رهبری فرماید، و هر کس را خدا به گمراهیش واگذارد دیگر هیچ هدایت کننده‌ای نخواهد داشت. آیه 23 سوره زمر قرآن درنهج البلاغه: قرآن، دریای که قعر آن درک نمی شود.وَ بَحراً لا یُدرِکُ قَعَرُهُ. ( خطبه/198 )ترجمه:دریایی است که ژرفای آن درک نمی شود. شرح:«واژه ی بحر از دو نظر برای قزآن استعاره شده است،یکی از نظرعمق اسرار آن است و همانگونه که با فرو رفتن در دریای ژرف به قعر آن نمی توان رسید، خردها واندیشه ها نیز ازاینکه بر اسرار قرآن احاطه پیدا کنندوبه عمق معانی ومقاصد آن برسند ناتوانند؛ دیگر به ملاحضه ی این است که قرآن معدن نفایس علوم و فضایل است همان گونه که دریا محل گوهرهای گرانبهاست.» قربانعلی،محمدی مقدم،شرح نهج البلاغه ابن میثم،ج3،ص 830. خوشبختی انسان در گروقرآن:أَمَرَهُ بِتَقوَی،اللهِ،وَ إِِیثَارِ طَاعَتِهِ،وَاتِّبَاعِ مَا أَمَرَ بِهِ فِی کِتَابِهِ:مِن فَرَائِضِهِ وَ سُنَنِهِ،الَّتِی لَایَسعَدُ أَحَدٌ إِلَّا بِإِتَّبَاعِهَا،وَ لَایَشقَی إِلَّا مَعَ جُحُودِهَا وَ إِضَاعَتِهَا. (نامه/53)ترجمه:اورا به ترس از خدا فرمان می دهد،و اینکه اطاعت خدا را بر دیگری کارها مقدّم دارد،و آنچه در کتاب خدا آمده،از واجبات و سنّت ها را پیروی کند،دستوراتی که جز با پیروی آن رستگار نخواهد شد،و جز با نشاختن و ضایع کردن آن جنایتکار نخواهد گردید.قرآن،کتاب هدایتکوَ الهَادِی الَّذِی لَا یُضِلُّ (خطبه/176)ترجمه:هدایت کننده ای است که گمراه نمی سازد.شرح:«این کتاب از جانب خالق همه کائنات است که به موجودیت همه ی آنها داناست و استعداد گردیدن های تکاملی آنها را به بهترین وجه تعبیه نموده و به سوی مقصد اعلایی که برای آنها مقررداشته است،به وسیله کتب آسمان که این کتاب جامع همه آنهاست؛هدایت فرموده است.» محمد تقی،جعفری تبریزی،ترجمه و تفسیر نهج البلاغه،ج27،ص154. قرآن درروایات: قال علی علیه السلام :ما جالَسَ هذَاالقُرآنَ اَحَدٌ الّا قامَ عَنهُ بِزِیادَةٍ اَو نُقصانِ؛ زِیادَةٍ فی هُدًی اَو نُفصانِ مِن عَمًی .هیچ کس با این قرآن همنشین نشد ، مگر آن که چون از نزد آن برخاست با فزونی و کاستی همراه بود؛ فزونی در هدایت، و کاستی ازکوردلی . نهج البلاغه خطبه 176 قران درشعرفارسی:نسیم کوی جـــانــــــــــان است قرآن/ شمیم عطر رحمان است قرآن/بود روشنـــــــگر راه ســـــــــــــــعادت / چو خورشید فروزان است قرآن/به گلزارش ، خـــــزان راهــــی نـــدارد/بهاران در بهاران است قرآن/صفای بوســـتـان آســــــــــمانـی است / شکوه باغ رضوان است قرآن/رهـــــــــاند آدمــــــی را ،از جهـــــــــالت/ فروغ علم و ایمان است قرآن/طـــــــراوت بخــــش روح مؤمنیــن است / به جسم عارفان ، جان است قرآن/به صدق و راستـــــی همتـــــــــــا ندارد / رفیق نیک پیمان است قرآن/نهان در سیــــــنه او ، سٌر عشـق است /کلید گنج عرفان است قرآن/بود معــــجز ، رســـول هاشــــــــــمی را/که در شأنش ثناخوان است قرآن/طبـــــیب درد های بـــــــی دوا اوســـــت / به جان خسته در مان است قرآن/تسطــلی بخش دلــــــهای غمین است/ چراغ شام حرمان است قرآن/خلــــــــل کـــــــی ره برد بر ساحت او ؟/ بنائی سخت بنیان است قرآن/در آن سامان که سامان نیست کس را / پناه هر مسلمان است قرآن / مفسران نامدار قرآن: سدّی، مفسر قرن دوم:قرن دوم اسلامی، علم تفسیر از توسعه و گسترش نسبتاً بیشتری برخوردار بوده است، این قرآن که دوره ی تابعان یا تابعان تابعان به شمار می آید، در تفسیر قرآن، علاوه بر اتکای به قرآن و کلام پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) آرا و اقوال صحابی ها نیز مدنظر قرار می گیرد. در این دوره با گسترش فتوحات اسلامی و مهاجرت برخی از محدثان به نواحی گوناگون، حوزه های اسلامی متنوعی به وجود آمد؛ مانند حوزه مکه، مدینه، عراق و غیره.ابومحمد اسماعیل بن عبدالرحمان کوفی معروف به سدّی ( متوفای 127 ) از مفسران عهد تابعین و از اصحاب امام سجاد و امام صادق (علیه السّلام) می باشد. او قرشی، تابعی، کوفی و منتسب به « سده ی » مسجد کوفه می باشد. سدی صغیر محمد بن مروان بن عبدالله بن اسماعیل سدی از نوادگان او است. او روایت گر تفسیر ابن عباس از محمد بن سائب کلبی می باشد.سیوطی در الإتقان گوید:اسماعیل سدی تفسیر خود را با اسناد به ابن مسعود و ابن عباس نقل می کند و از پیشوایان تفسیر مانند سفیان ثوری و شعبه، روایت می نماید تفسیر سدی یکی از بهترین و کامل ترین تفاسیر می باشد. او در پایان می افزاید: « محمد بن جریر طبری اغلب از تفسیر سدی، نقل می کند ». مرحوم آقابزرگ تهرانی در الذریعه إلی تصانیف الشیعة درباره ی تفسیر سدی چنین می نویسد:مؤلف آن أبومحمد أسماعیل بن عبدالرحمان بن ابی کریمة القرشی التابعی الکوفی معروف به « سدی کبیر » منتسب به سده ی مسجد کوفه، مفسر معروفی است که در سال 127 از دنیا رفته است. او از اصحاب و یاران امام علی بن الحسین و محمد بن علی و جعفر بن محمد (علیه السّلام) بوده و از نوادگان سدی صغیر محمد بن مروان بن عبدالله بن اسماعیل متوفای 186 می باشد؛ همان فردی که روایت گر تفسیر ابن عباس از طریق محمد بن سائب کلبی است که در سال 146 از دنیا رفته است و گاهی به علت مصاحبت و مجاورت با کلبی او را محمد بن مروان کلبی نیز می گویند؛ آن چنان که در تاریخ بغداد آمده است... علامه سیدهاشم کتکانی در تصانیف خود از تفسیر سدی چنین نقل می کند: « سدی مفسر معروف، معاصری نیز دارد که در اسم، لقب و مذهب با او اشتراک دارد ولی او مفسر نیست؛ بلکه اسماعیل بن موسی فزاری سدی کوفی است که در سال 145 هـ فوت کرده است و ابن حجر عسقلانی در کتاب التقریب شرح حال او را می نگارد آن چنان که شرح حال سدی مفسر را نیز آورده و تصریح به تشیع او نموده است. سدی با توجه به دوره تدوین آن می بایست تفسیر به مأثور و منقول باشد.طبری مورخ و مفسر معروف، فراوان از او نقل می کند، ولی کتابی با نام خاص او به نظر نگارنده نرسیده است. معلوم می شود که قبلاً چنین تفسیری وجود داشته، لیکن به دست ما نرسیده است. داستانهای قرآنی: حضرت نوح علیه السلام اولین پیغمبر اولواالعزم است که خداى عزوجل او را با کتاب و شریعت فرستاده است، بنابراین، کتاب او اولین کتاب آسمانى است. آن جناب نهصد و پنجاه سال مشغول دعوت قوم خود بوده، ولى قوم او جز به استهزاء و نسبت جنون به او دادن عکس العملى از خود نشان ندادند تا آن که در آخر از پروردگار خود یارى طلبید. نوح پس از امر الهی و با تایید و تسدید خداوند، مشغول ساخت کشتى شد و پس از اتمام، امر خداى تعالى مبنى بر نزول عذاب وطوفان سهمگین صادر شد و به جز افرادى که مقدر شده بود، همگی هلاک شدند.حضرت امام صادق علیه السلام فرمودند: اسم حضرت نوح عبدالغفار بوده و جهت آن که آن حضرت را نوح نامیدند این بود که: زیاد بر حال خود گریه و نوحه می کرد.مردى شامى از امیرالمؤمنین علیه السلام پرسید که اسم نوح چه بود؟ آن حضرت فرمود: اسم نوح (سکن) بود و به این علت نوح نامیده شد که او نهصد و پنجاه سال با نوحه و بى تابى قوم خود را به سوى دین حق دعوت مى کرد.نوح علیه السلام بن لامک بن متوشلخ بن أخنوخ - و هو إدریس علیه السلام - بن یارد بن مهلائیل بن قینان بن أنوش بن شیث بن آدم.نام حضرت نوح علیه السلام 43 بار در قرآن کریم آمده است و یک سوره به نام او اختصاص داده شده است و حدود 114 آیه از آیات قصص قرآنى درباره شخصیت نوح و دعوت او می باشد او نخستین پیامبر اولوالعزم است که دارای شریعت و کتاب مستقل بوده است.«وَلَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحاً إِلى قَوْمِهِ فَلَبِثَ فِیهِمْ أَلْفَ سَنَةٍ إِلّا خَمْسِینَ عاماً»: و به راستى، نوح را به سوى قومش فرستادیم پس در میان آنان 950 سال درنگ کرد... (سوره عنکبوت، آیه 14)«وَأُوحِیَ إِلَى نُوحٍ أَنَّهُ لَن یُؤْمِنَ مِن قَوْمِکَ إِلاَّ مَن قَدْ آمَنَ فَلاَ تَبْتَئِسْ بِمَا کَانُواْ یَفْعَلُونَ»: به نوح وحی شد که: «جز آنها که (تاکنون) ایمان آورده‌اند، دیگر هیچ کس از قوم تو ایمان نخواهد آورد! پس از کارهایی که می کردند، غمگین مباش! (سوره هود، آیه 36)«سَلَامٌ عَلَى نُوحٍ فِی الْعَالَمِینَ»: سلام بر نوح در میان جهانیان باد! (سوره صافات، آیه 79)«وَقَالَ نُوحٌ رَّبِّ لَا تَذَرْ عَلَى الْأَرْضِ مِنَ الْکَافِرِینَ دَیَّارًا»: نوح گفت: پروردگارا! هیچ یک از کافران را بر روی زمین باقی مگذار! (سوره نوح، آیه 26)بعثت و رسالت نوح علیه السلام بشر بعد از حضرت آدم علیه السلام به صورت یک امت ساده و بسیط زندگى مى کرد و فطرت انسانیت خود را راهنماى زندگى خود داشت، تا آن که رفته رفته روح استکبار در او پیدا شد و گسترده گشت و در آخر، کارش به استعباد یکدیگر انجامید، بعضى بعض دیگر را تحت فرمان خود گرفتند و زیردستان ما فوق خود را رب خود پنداشتند و همین پندار بذرى بود که کاشته شد، بذرى که هر زمان و در هر جا که کاشته شود و سپس جوانه بزند و سبز شود و رشد کند، چیزى به جز دین و ثنیت و اختلاف شدید طبقاتى یعنى استخدام ضعفا بوسیله اقویا و برده گرفتن و دوشیدن افراد ذلیل بوسیله قدرتمندان را به بار نمى آورد، آرى همه اختلاف ها و کشمکش ها و خونریزی هاى بشر از آنجا آغاز گردید.در زمان نوح علیه السلام فساد در زمین شایع گشت و مردم از دین توحید و از سنت عدالت اجتماعى روی گردان شده و به پرستش بت ها روى آوردند و خداى سبحان نام چند بت آن روز را که عبارت بودند از "ود"، "سواع"، "یغوث"، "یعوق" و "نسر" در سوره نوح علیه السلام ذکر کرده.فاصله طبقاتى روز به روز بیشتر شد و آنهایى که از نظر مال و اولاد قوى تر بودند حقوق ضعفاء را پایمال کردند و جباران، زیردستان را به ضعف بیشتر کشانیده و طبق دلخواه خود بر آنان حکومت کردند. (با استفاده از سوره اعراف، سوره هود و سوره نوح)در این زمان بود که خداى تعالى نوح علیه السلام را مبعوث کرده و او را با کتاب و شریعتى به سوى آنان گسیل داشت تا از راه بشارت و انذار، به دین توحید و ترک خدایان دروغین دعوتشان نموده مساوات را در بینشان برقرار سازد. (سوره بقره، آیه 21)به طورى که از تمامى آیات مربوط به داستان نوح علیه السلام برمى آید. آن جناب همواره قوم خود را به توحید خداى سبحان و ترک شرک دعوت مى کرد، و به طورى که از دو سوره نوح و سوره یونس، و سوره آل عمران آیه 19 برمى آید آنان را به اسلام مى خواند، و به طورى که از سوره هود آیه 28 استفاده مى شود از آنان مى خواسته تا امر به معروف و نهى از منکر کنند و نیز همان طور که از آیه 103 سوره نساء و آیه 8 سوره شورى برمى آید، نماز خواندن را نیز از آنان مى خواسته و بطورى که از آیه 151 و 152 سوره انعام برمى آید رعایت مساوات و عدالت را نیز از آنان مى خواسته و دعوتشان مى کرده به این که به فواحش و منکرات نزدیک نشوند، راستگو باشند و به عهد خود وفا کنند و به طورى که از آیه 41 سوره هود برمى آید آن جناب اولین کسى بوده که مردم را دعوت مى کرده به این که کارهاى مهم خود را با نام خداى تعالى آغاز کنند.از آیات سوره نوح و سوره قمر و سوره مومنون برمى آید که آن جناب قوم خود را دائما دعوت مى کرده به این که به خداى تعالى و آیات او ایمان بیاورند و در این دعوت منتهاى جد و جهد را به خرج مى داده و شب و روز و آشکارا و پنهان وادارشان مى کرده به این که حق را بپذیرند، ولى قومش جز به عناد و تکبر خود نمى افزودند، هر قدر او دعوت خود را بیشتر مى کرده آنان سرکشى و کفرشان را بیشتر مى کردند و به جز اهل و اولادش وعده اندکى که از غیر آنان ایمان نیاوردند، به طورى که دیگر از ایمان آوردن سایرین به کلى مایوس گردید در آن هنگام به درگاه پروردگار خود شکایت برده و از او طلب نصرت کرد.از آیات سوره عنکبوت برمى آید که آن جناب نهصد و پنجاه سال مشغول دعوت قوم خود بوده، ولى قوم او را جز به استهزاء و مسخره کردن و نسبت جنون به او دادن عکس العملى از خود نشان ندادند، آنها وى را متهم مى کردند به این که منظورش این است که به آقایى و سرورى بر ما دست یابد، تا آن که در آخر از پروردگار خود یارى طلبید.و از آیات سوره هود استفاده مى شود که بعد از این استنصار، خداى تعالى به وى وحى کرد که از قومش به جز آن چند نفرى که ایمان آورده اند احدى ایمان نمى آورد و آن جناب را درباره قومش تسلیت گفت و دلگرمى داد و به طورى که از آیات سوره نوح استفاده مى شود، نوح علیه السلام قوم خود را به هلاکت و نابودى نفرین کرد و از خداى تعالى خواست تا زمین را از لوث وجود همه آنان پاک کرده و احدى از آنان را زنده نگذارد و بطورى که از آیات سوره هود برمى آید خداى تعالى به آن جناب وحى کرد که زیر نظر ما و طبق وحى ما کشتى را بساز.از آیات سوره هود برمى آید که خداى تعالى به آن جناب دستور داد تا کشتى را با تایید و تسدید او بسازد و آن جناب شروع به ساختن آن کرد که مردم دسته دسته از محل کار آن جناب گذشته و او را مسخره مى کردند، چون کشتى آب مى خواهد و کشتى سازى باید در لب دریا باشد و آن جناب این کار را در بیابانى بدون آب انجام مى داد و همین باعث مى شد که مردم او را مسخره کنند و آن جناب در پاسخشان مى فرمود اگر امروز شما ما را مسخره مى کنید بزودى خواهید دید که ما شما را مسخره مى کنیم و بزودى خواهید فهمید که کسى که دچار عذاب گردد خوار و ذلیل و بیچاره مى شود و عذابى که مى آید عذابى است مقیم و غیرقابل زوال و نیز از دو سوره هود و سوره مومنون برمى آید که خداى عزوجل براى نزول آن عذاب، علامتى قرار داده بود و آن این بوده که آب از تنورى بالا مى زند.نوح علیه السلام همچنان که از سوره هود و مؤمنون استفاده مى شود مشغول ساختن کشتى بود تا این که آن را به اتمام رسانید و امر خداى تعالى مبنى بر نزول عذاب صادر شد و آن تنور شروع به جوشیدن کرد، در این هنگام خداوند متعال به آن جناب وحى فرستاد که از هر حیوان یک جفت نر و ماده سوار کشتى کند و نیز اهل خود را به جز افرادى که مقدر شده بود، هلاک شوند یعنى همسرش که خیانت کار بود و فرزندش که از سوارشدن امتناع ورزیده بود و نیز همه آنهایى که ایمان آورده بودند، سوار کند.و از سوره قمر برمى آید همین که آنها را سوار کرد خداى تعالى درهاى آسمان را به آبى ریزان باز کرد و زمین را به صورت چشمه هایى جوشان بشکافت، آب بالا و پایین براى تحقق دادن امرى که مقدر شده بود دست به دست هم دادند و نیز از سوره هود استفاده مى شود که رفته رفته آب زمین را فراگرفت و بالا آمد و کشتى را از زمین کند، کشتى در موجى چون کوه هاى بلند سیر مى کرد و طوفان همه مردم روى زمین را فراگرفت و همه را در حالى که ستمگر بودند، هلاک کرد و خداى تعالى به آن جناب دستور داده بود همین که در کشتى مستقر شدند خدا را در برابر این نعمت که از شر قوم ستمکار نجاتشان داد حمد بگویند و در پیاده شدن از او برکت بخواهند و نوح علیه السلام گفت: «الْحَمْدُلِلَّهِ الَّذِی نَجَّانا مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ» (سوره مؤمنون، آیه 28) و نیز گفت: «رَبِّ أَنْزِلْنِی مُنْزَلًا مُبارَکاً وَ أَنْتَ خَیْرُ الْمُنْزِلِینَ». (سوره مؤمنون، آیه 29)بعد از آن که طوفان به دلیل آیه 77 سوره صافات عالم گیر شده و مردم روى زمین همه غرق شدند، خداى تعالى به زمین فرمان داد تا آب خود را ببلعد و به آسمان نیز فرمان داد تا از باریدن بایستد، آب از ظاهر زمین کاسته شد و کشتى بر بالاى کوه جودى قرار گرفت و فرمان «وَ قِیلَ بُعْداً لِلْقَوْمِ الظَّالِمِینَ؛ دورى باد بر علیه ستمکاران» صادر شد، آنگاه خداى تعالى به نوح وحى کرد که: اى نوح! از کشتى پایین آى و با سلامى از ناحیه ما و برکاتى بر تو و امت هایى که با تواند پیاده شو که بعد از این طوفان، دیگر هیچ گاه دچار طوفانى عالم گیر نخواهند شد چیزى که هست بعضى از این نجات یافتگان، امت هایى هستند که خدا در دنیا از متاع هاى زندگى دنیا برخوردارشان مى کند و سپس عذابى دردناک آنان را فرامى گیرد، پس نوح و همراهان او از کشتى خارج شده و در زمین

۲۴ بازديد

سلسله منابر اهل بیت (ع)-جلد34

 

 

چهل منبرقربانی

سیمای عیدقربان در قرآن و روایات

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

مولف:حسن بابایی

 

 

 

بسم الله الرحمن الرحیم

عیدقربان، جشن رهیدگی از اسارت نفس و شکوفایی ایمان و یقین بر همه ابراهیمیان عید عبادت و بندگی و عید اطاعت از قادر یکتا ،نزول فیض رب العالمین ،جشن «تقرب» عاشقان ،روز اوج بندگی و تجلی ایثار ابراهیمی ، پر شکوهترین ایثار و زیباترین جلوه ی تعبد در برابر خالق یکتا ،عیدنزدیک شدن دلها به قرب الهی ، جشن رهایی ازاسارت نفس وشکوفایی ایمان ویقین ،عیدسرسپردگی وبندگی ،عید قربان با نماز و عبادتش، با ذکر و دعایش، با قربانى و صدقات و احسانش، بسترى براى جارى ساختن مفهوم عبودیت و بندگى است .عید قربان، یعنى فدا کردن همه «عزیزها» در آستان «عزیزترین»، و گذشتن از همه وابستگى ها به عشق مهربان ترین.عید قربان، جلوه‌گاه تعبد و تسلیم ابراهیمیان حنیف است و فصل قرب مسلمانان به خداوند در سایه عبودیت.عید قربان، عید فداکارى، ایثار، قربانى، اخلاص و عشق و بندگى، عید قربان، یادآور زیباترین نمونه تعبد انسان در برابر خداوند متعال است.عید قربان، بالاترین نقطه اى است که اوج مقام بشر تعیین مى شود و تا ابد، درجه ایمان با همان نقطه سنجیده مى گردد.عید قربان، عید شرافت بنى آدم است و کرامت انسانى اش؛ جشن رها شدن از قید پدرانى است که جان فرزند خویش را نذر قربان گاه ها مى کردند.عید قربان، سرآغاز حکومت توحید است و تولد ایمان و مرگ تردید.عید قربان، نقطه عطف آزادى است در تاریخ اسارت ها و بردگى هایى که بر انسان تحمیل شده بود.عید قربان، عید سربلند بیرون آمدن از امتحان عبودیت است.عید قربان روز رها شدن از تعلقات دنیوی و رهایى از هر آنچه غیر خدایى است.مبارک باد عید قربان، نماد بزرگ ترین جشن رهایى انسان از وسوسه هاى ابلیس.ابراهیم دستان جوان اسماعیل را در دست گرفته و با گام‏های استوار، به سمت قربانگاه پیش می‏رود. گام‏های ابراهیم، سرعت می‏گیرد و قلب سپید فرشتگان در سینه می‏لرزد. ابراهیم بر تمام محبت و عاطفه پدری خنجر کشیده است، تا توحید را با ریختن خون گلوی اسماعیل، تقدیس کند. فرشتگان، حیران مانده‏اند و از هم‏دیگر می‏پرسند: خدایا! این چگونه تقدیسی است؟! فرشتگان نمی‏دانند که:«آن کس که تو را شناخت جان را چه کند- فرزند و عیال و خانمان را چه کند-دیوانه کنی هر دو جهان را بخشی  -   دیوانه تو هر دو جهان را چه کند؟»ابراهیم، آیین جنون را بنیان می‏نهد و خون و جنون، همرنگ‏اند و همزاد.ابراهیم، دریافته بود که «گل سرخ توحید را تیغ، نگاهبان است.»گاهی خورشید توحید، چنان در خزان خرافه و اوهام غروب می‏کند که تنها سرخی شفق، رنگ از چهره آن می‏تواند بشوید و تابش و درخشش آن را دوباره به ما بازگرداند.سال‏ها بعد، فرزند دیگری از تبار گل سرخ، به نگاهبانی توحید پرداخت.سال‏ها بعد، حسین علیه‏السلام چون ابراهیم احساس کرد که تیغ توحید، دیگر آن جوهر و برندگی را از دست داده است و در هجوم جهل و خرافات خمیده شده است.حسین علیه‏السلام ، احساس کرد که دیگر تیغِ توحید آن جوهر محمدی را ندارد تا پرده‏های جهالت ابوجهل‏ها و تارهای عنکبوتی ابوسفیان‏ها را از هم بدرد.حسین علیه‏السلام ، احساس کرد که دیگر تیغ توحید از هیبت ذوالفقاری باز مانده است و بت‏ها و خیبرها، سنگ به سنگ و دیوار به دیوار در اطراف مکه قد کشیده‏اند.حسین، با گلستانی از گل‏های محمدی به پا خاست؛ تا با ریختن قطرات خون، تیغ توحید را درخشان کند و بت‏ها را از حریم کعبه فرو ریزد و خیبرهای شرک و فساد را ویران کند.حسین علیه‏السلام ، با فوجی از اسماعیل، حج را ناتمام رها کرد و به سمت «منا»ی تازه رهسپار شد. نام دیگر این منا، «کربلا»ست.سلام بر حسین علیه‏السلام که وارث خون اسماعیل است.سلام بر ابراهیم و سلام بر اسماعیل.

اصفهان /عیدقربان1397

حسن بابایی

منبراول:فلسفه قربانی کردن

آیه: وَفَدَیْنَاهُ بِذِبْحٍ عَظِیمٍ و بر او (گوسفندی فرستاده و) ذبح بزرگی فدا ساختیم. آیه 107 سوره صافات

حدیث: الإمام الباقر علیه السلام :لَمّا أقبَلَ رَسولُ اللّه ِ صلى الله علیه و آله مِن مُزدَلِفَةَ مَرَّ عَلى جَمرَةِ العَقَبَةِ یَومَ النَّحرِ ، فَرَماها بِسَبعِ حَصَیاتٍ ، ثُمَّ أتى إلى مِنى ، وذلِکَ مِنَ السُّنَّةِامام باقر علیه السلام : رسول خدا صلى الله علیه و آله چون از مزدلفه آمد ، روز عید قربان بر جمره عقبه گذشت وهفت سنگ بر آن زد، سپس به منى آمد واین از سنّت است.کتاب«حج و عمره در قرآن و حدیث» ، صفحه 355

سیمای عید قربان: در روایات مختلف دین اسلام آمده‌است که ابراهیم پیامبر در سن بالا دارای فرزندی شد که او را اسماعیل نام نهاد و برایش بسیار عزیز و گرامی بود. اما مدت‌ها بعد، هنگامی که اسماعیل به سنین نوجوانی رسیده بود، فرمان الهی چندین بار در خواب به ابراهیم نازل شد و بدون ذکر هیچ دلیلی به او دستور داده شد تا اسماعیل را قربانی کند.او پس از کشمکشهای فراوان درونی، در نهایت با موافقت خالصانه فرزندش، به محل مورد نظر می‌روند و ابراهیم آماده سر بریدن فرزند محبوب خود می‌شود. اما به هنگام انجام قربانی اسماعیل خداوند که او را سربلند در امتحان می‌یابد، گوسفندی را برای انجام ذبح به نزد ابراهیم می‌فرستد.این ایثار و عشق پیامبر به انجام فرمان خدا، فریضه‌ای برای حجاج می‌گردد تا در این روز قربانی کنند و از این طریق برای یتیمان و تهیدستان خوراکی فراهم سازند. در این روز همچنین مستحب است که نماز عید قربان برپا گردد. نماز عید قربان باید در فاصله زمانی طلوع آفتاب روز عید تا ظهر خوانده شود و شامل دو رکعت است.در این روز ابراهیم نبی از آزمایش قربانی کردن پسر خود اسماعیل موفق بیرون آمد در قرآن آیه است در این رابطه : فَلَمّا اَسْلَما وَتَلّهُ لِلجَبینِ وَنادَیناهُ اَنْ یا اِبراهیم، قد صدّقت الرّؤیا انّا کذلک نجزِی المحسنین؛ ای ابراهیم خوب وظیفه ات را انجام دادی ...پس از سربلندی ابراهیم نبی و تصمیم جدی او برای قربانی کردن پسر و اقدام به عمل برای انجام این کار ؛ خداوند گوسفندی را برای قربانی کردنآن به جای پسرش فرستاد و این گونه سنت قربانی کردن درست شد.

احکام قربانی کردن: از نظر مکتب اهلبیت علیه الاسلام  قربانی کردن در روز عید قربان بر دو قسم است:

1- قربانی مستحب؛ یعنی همه افراد مسلمان چه در مکه باشند یا در شهر و سرزمین دیگری باشند، می توانند در این روز قربانی کنند و از ثواب آن بهره مند شوند.

2- قربانی واجب؛ کسی که در ایام حج برای حج تمتع احرام می بندد واجب است همه مناسک حج تمتع، از جمله قربانی (در سرزمین منا) را در روز دهم ذیحجه (عید قربان) انجام دهد تا بتواند از احرام خارج شود. به نظر می رسد که مطالب بیان شده در سؤال و جواب، در باره قربانی واجب در حج تمتع است.لازم به ذکر است که یکی از آداب مستحب در قربانی این است که اگر قربانى، شتر یا گاو است از جنس ماده انتخاب شود و اگر گوسفند یا بُز است از جنس نر باشد. در این باره به دو نمونه از روایات اشاره می شود:امام موسی کاظم علیه الاسلام در پاسخ به علی بن جعفر درباره قربانی می فرماید: «قوچ چاق، شاخ دار و نر قربانی کن و اگر گوسفند چاق نر پیدا نکردى، بُز نر چاق و اگر بز نیافتى برّه چاقى را قربانی کن».در روایتی دیگر آمده: امام علی هر سال یک قوچ از جانب رسول خداصلوات الله علیه و قوچ دیگرى را هم از سوى خود قربانی می نمود.

قربانی درکربلا: و" فدیناه بذبح عظیم." «و ما قربانی بزرگی را فدای او ساختیم.» امام رضا علیه‌السلام فرمود: چون خدای عزیز و شکوهمند ابراهیم علیه‌السلام را امر نمود که جای فرزندش اسماعیل گوسفندی را که خدا برایش فرو فرستاده بود قربانی نماید، ابراهیم درخواست نمود که فرزندش اسماعیل را با دستش ذبح نماید و اگر او به کشتن گوسفند امر نمی‌شد همین کار را می‌کرد تا آن داغی را که به قلب پدری که عزیزترین فرزندانش را با دست خود قربانی نموده وارد شده به دل او هم وارد شود، و به این ترتیب سزاوار بلندترین درجات اهل ثواب بر بلاها گردد. پس خدای بزرگ و بلندمرتبه به او وحی نمود: ای ابراهیم چه کسی از آفریدگانم را بیشتر دوست داری؟ گفت: پروردگارا تو کسی را نیافریدی که از دوستت محمد صلی‌الله‌علیه‌و‌آله محبوبتر باشد. خدا بدو وحی نمود: آیا او را بیشتر دوست داری یا نفس خود را؟ گفت: بلکه من او را بیشتر از خود دوست دارم. فرمود: فرزندش نزد تو محبوبتر است یا فرزند خودت؟ گفت: بلکه فرزند او. فرمود: کشته شدن فرزند او به ستم و ظلم به دست دشمنانش دل تو را بیشتر به درد می‌آورد یا کشته شدن فرزندت به دست خودت در راه اطاعت از من؟ پروردگارا بلکه کشته شدن او به دست دشمنانش قلب مرا بیشتر به درد می‌آورد. فرمود: ای ابراهیم، پس همانا گروهی که گمان می‌کنند که از امت محمد صلی‌الله‌علیه‌و‌آله هستند بزودی بعد از او دست به خون فرزندش آغشته می‌سازند و او را به ظلم و ستم همچون گوسفندی می‌کشند، و بدین واسطه مستوجب خشم من خواهند شد. پس ابراهیم بخاطر آن بی‌تاب شد و دلش به درد آمد و به گریستن پرداخت. خدای بزرگ و بلند مرتبه بدو وحی فرمود: ای ابراهیم به تحقیق فدیة بی‌تابی بر فرزندت اسماعیل یعنی اگر او را ذبح می‌کردی به اندوهگینی‌ات بر حسین علیه‌السلام و کشته شدنش برابر گشت، و برای تو بلندترین درجات اهل ثواب بر مصیبتها خواهد بود، و آن سخن خدای عزوجل است . که فرمود: «ما قربانی بزرگی را فدای او ساختیم.»

منبردوم: مقایسه امتحان حضرت ابراهیم (ع) و امام حسین (ع)

آیه: وَأَتِمُّوا الْحَجَّ وَالْعُمْرَةَ لِلَّهِ ۚ فَإِنْ أُحْصِرْتُمْ فَمَا اسْتَیْسَرَ مِنَ الْهَدْیِ ۖ وَلَا تَحْلِقُوا رُءُوسَکُمْ حَتَّىٰ یَبْلُغَ الْهَدْیُ مَحِلَّهُ ۚ فَمَنْ کَانَ مِنْکُمْ مَرِیضًا أَوْ بِهِ أَذًى مِنْ رَأْسِهِ فَفِدْیَةٌ مِنْ صِیَامٍ أَوْ صَدَقَةٍ أَوْ نُسُکٍ ۚ فَإِذَا أَمِنْتُمْ فَمَنْ تَمَتَّعَ بِالْعُمْرَةِ إِلَى الْحَجِّ فَمَا اسْتَیْسَرَ مِنَ الْهَدْیِ ۚ فَمَنْ لَمْ یَجِدْ فَصِیَامُ ثَلَاثَةِ أَیَّامٍ فِی الْحَجِّ وَسَبْعَةٍ إِذَا رَجَعْتُمْ ۗ تِلْکَ عَشَرَةٌ کَامِلَةٌ ۗ ذَٰلِکَ لِمَنْ لَمْ یَکُنْ أَهْلُهُ حَاضِرِی الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ ۚ وَاتَّقُوا اللَّهَ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعِقَابِ و همه اعمال حج و عمره را برای خدا به پایان رسانید، و اگر ترس و منعی پیش آید قربانی کنید به آنچه مقدور و میسر است، و سر متراشید تا آن گاه که قربانی شما به محل ذبح برسد. و هر کس بیمار باشد یا سردرد بر او عارض شود (سر بتراشد و) از آن فدا دهد به روزه داشتن یا صدقه دادن یا کشتن گوسفند، و پس از آنکه ترس و منع بر طرف شود هر کس از عمره تمتّع به حج باز آید هر چه میسر و مقدور است قربانی کند و هر کس به قربانی تمکّن نیافت سه روز در ایام حجّ روزه بدارد و هفت روز هنگام مراجعت، که ده روز تمام شود. این عمل بر آن کس است که اهل شهر مکّه نباشد. (به این احکام عمل کنید) و از نافرمانی خدا پروا کنید و بدانید که عذاب خدا سخت است. آیه 196 سوره بقره

حدیث: رسول الله صلى الله علیه و آله :مَن أحیَا اللَّیالِیَ الأَربَعَ وَجَبَت لَهُ الجَنَّةُ : لَیلَةَ التَّروِیَةِ ، ولَیلَةَ عَرَفَةَ ، ولَیلَةَ النَّحرِ ، ولَیلَةَ الفِطرِ .پیامبر خدا صلى الله علیه و آله : هر کس این چهار شب را شب زنده دارى کند، بهشت براى او واجب است: شبِ ترویه، شب عرفه، شب عید قربان و شب عیدفطر.کتاب «حج و عمره در قرآن و حدیث»  ، صفحه 343

سیمای عید قربان: برگزار کردن مراسم قربانی و قربانی نمودن در این عید بر همه افرادی که براساس فقه اسلامی اعمال حج را به جا می‌آورند واجب و الزامی است و مسلمانان در سراسر جهان در عبادت حج، در این روز، گوسفند، گاو یا شتری را قربانی کرده و گوشت آن را بین همسایگان و مستمندان تقسیم می‌کنند.حاجیان در این روز پس از به پایان رساندن مناسک حج، حیوانی را ذبح می‌کنند و پس از قربانی آنچه بر آنان در حال احرام، حرام شده بود - مانند نگاه کردن در آینه، گرفتن ناخن و شانه زدن مو -، حلال می‌گردد و با توجه به اینکه حج، یکی از عبادتهای بسیار مهم در اسلام است، توانایی به انجام رساندن آن نیز برای هر مسلمانی بسیار شادی آور است، در نتیجه، روزی که پس از انجام وظایف سنگین حج، به عنوان جایزه الهی و اتمام احرام پیش می‌آید را عید می‌دانند.همچنین در روایت‌های مکرری نقل شده که در روز عید قربان، قربانی کنید تا گرسنگان و بیچارگان نیز به خوراک برسند. و این عمل در میان افغان و مسلمان‌ها از دیر زمان اتحاد به میان آورده است .

احکام قربانی کردن: مراد از قربانی در مناسک حج که در سوره مبارکه بقره آیه 196 به آن اشاره شده، چیست؟

انجام قربانی، یکی از اعمال واجب برای حجاج بیت الله الحرام است. آیه مذکور در صدد بیان این حکم برای حُجاجی است که پس از احرام بستن، به مانعی مانند وجود دشمن یا بیماری برخورده و نتوانند اعمال حج یا عمره را ادامه دهند که به آنها «مصدود» یا «محصور» می گویند.چنین شخصی، چنان چه مانع او دشمن باشد و امکان گرفتن نایب برای قربانی کردن هم وجود نداشته باشد، باید همان جا که مانع ایجاد شد، قربانی کند و اگر مشکل او بیماری است باید برای انجام قربانی نایب بگیرد و آن گاه که از انجام قربانی اطمینان پیدا کرد، حلق کند (سر را بتراشد) و از احرام خارج شود.یکی دیگر از موارد قربانی، کفاره مخالفت با برخی از اعمال حج است؛ مانند سر تراشیدن در حال احرام قبل از موعد مقرّر آن. در قسمتی از این آیه به این امر اشاره دارد و کفاره آن را برای کسانی که از روی عذر و ناچاری مرتکب این عمل می شوند یکی از این سه مورد قرار داده است: قربانی یا سه روز روزه یا صدقه.

قربانی درکربلا:مقایسه امتحان حضرت ابراهیم (ع) و امام حسین (ع) و پاداش آن‌ها:عموماً سنت الهی این‌گونه است که خداوند در قبال پاداش عظیم، شخص را در معرض ابتلا و امتحان قرار می‌دهد. حضرت ابراهیم و اباعبدالله (ع) هر دو امتحان بزرگی را که از طرف خداوند برایشان در نظر گرفته شده بود، با موفقیت پشت سر گذاشتند. پاداش این بزرگواران در مقابل مصائبشان چه بود؟ در این نوشتار ضمن بررسی آیه «وَ فَدَینَاهُ بِذِبْحٍ عَظِیمٍ» مروری می‌کنیم بر اجر و مزدی که به حضرت ابراهیم و سیدالشهدا (ع) اعطا شد.در تاریخ اسلام از چند نفر به نام «ذبیح» یاد شده است؛ از جمله اسماعیل (ع) فرزند ابراهیم علیه‌السلام، عبدالله فرزند عبدالمطلب (ع) و اباعبدالله الحسین (ع). گرچه اسماعیل (ع) و عبدالله تا مرز قربانی شدن پیش رفتند، ولیکن مشیت پروردگار چنان تعلق گرفت که پیش از ذبح شدن، «قربانی» عوض شود و رضایت خدا در  چیز دیگری قرار گرفت. بدین ترتیب که قوچی بهشتی به‌جای اسماعیل (ع) و صد شتر به‌جای عبدالله ذبح شدند. این موضوع درباره سیدالشهدا (ع) چگونه بود؟چنانچه از سخن بزرگان دین بر می‌آید، ابتلا و امتحان از سنت‌های الهی است؛ هرگاه خداوند اراده کرده تا پاداش بزرگ و مقام بلندمرتبه‌ای به اولیائش عطا کند، آنان را در معرض بلا و مصیبت عظیمی قرار داده تا به‌واسطه‌ صبر بر آن، مستوجب پاداش شوند. در زیارت عاشورا مصیبت امام حسین (ع)، بزرگ‌ترینِ مصائب، نه تنها در اسلام بلکه در آسمان‌ها و زمین معرفی شده است. وجه شباهت ابراهیم و سیدالشهدا (ع) در امتحان عظیمی بود که خداوند برای ایشان قرار داد و هر دو بزرگوار از آن پیروزمندانه خارج شدند. ابراهیم (ع) با طیب خاطر فرزندش را به قربانگاه برد و اباعبدالله (ع) در راه رضای خدا همه هستی خود را به قربانگاه کربلا برد.گروهی بر این عقیده‌اند که منظور از ذبح عظیم در آیه «وَ فَدَینَاهُ بِذِبْحٍ عَظِیمٍ» امام حسین (ع) است؛ که اگر این‌طور باشد این پرسش مطرح می‌شود که چگونه فردی که رتبه‌‌اش بالاتر است جایگزین و فدایى پائین‌‌تر از خود شده است؟ حال‌آنکه فداء در جایی بکار مى‌‌رود که «دانی»، فدای «عالی» شود و مقام حسین (ع) افضل از اسماعیل (ع) است. در پاسخ باید گفت: در روایات مطلبی مبنی بر اینکه حضرت اباعبدالله (ع) فدیه اسماعیل (ع) و ذبح عظیم است یافت نمی‌شود و اینکه خداوند، حضرت سیدالشهدا (ع) را فداء و جایگزین حضرت اسماعیل (ع) قرار داد، خلافِ صریح متن روایت است. امام رضا (ع) داستان ذبح اسماعیل (ع) را این‌گونه بیان می‌کنند: وقتی ابراهیم (ع) از قربانی کردن پسرش نهی شد، در دل آرزو کرد که ای کاش فرزندش را به دست خودش ذبح کرده بود تا به‌واسطه صبر بر این مصیبت به بالاترین درجات ثواب و قرب الهی واصل شود. آنگاه خداوند وحی کرد: ای ابراهیم (ع) محبوب‌ترین خلق نزد تو چه کسی است؟یا رب هیچ آفریده‌ای نزد من محبوب‌تر از حبیب تو محمد (ص) نیست.فرزند محمد را بیشتر دوست داری یا فرزند خودت را؟فرزند محمد (ص) برایم محبوب‌تر است.قربانی شدن فرزند او به ناحق و با ظلم و ستم تو را بیشتر ناراحت می‌کند یا قربانی شدن فرزند خودت در راه اطاعت از من؟البته که کشته شدن او به دست دشمنانش دل من را بیشتر به درد می‌آورد.بدان، گروهی که گمان می‌کنند از امت محمد (ص) هستند، پس از او، فرزندش را از روى ظلم و دشمنى به قتل مى‌‌رسانند و همان‌طور که تو این قوچ را سر بریدی، فرزند محمد (ص) را ذبح می‌کنند و به سبب این عمل مستوجب خشم و غضب من خواهند شد.ابراهیم (ع) از شنیدن این موضوع قلبش به درد آمد، محزون شد و گریست. خداوند وحی کرد: ابراهیم (ع) جزع و ناراحتی تو بر مصیبت حسین (ع) را «فدای» ناراحتی تو بر فرزندت اسماعیل (ع) (در صورتی‌که وی را به دست خودت ذبح می‌کردی) قرار دادم و به‌واسطه گریه و ناراحتی بر حسین (ع)، تو را به بالاترین درجه اهل ثواب در صبر بر بلایا می‌رسانم و این است معنای آیه «وَ فَدَینَاهُ بِذِبْحٍ عَظِیمٍ».خداوند به پاس صبر بر مصائبی که بر ابراهیم (ع) گذشت، مناسک حج را آمیخته با مجاهدات او قرار داد؛ لذا در بسیاری موارد از آن با نام حج ابراهیمی یاد می‌شود. بنابراین خداوند حزن و بُکاء ابراهیم (ع) بر حسین (ع) را فدا و جایگزین ذبح اسماعیل (ع) قرار داد و شخص سیدالشهدا (ع) با آن مرتبه از کمال و شرافت، فدیه‌ اسماعیل (ع) نبود؛ بلکه صرفاً مصیبت ایشان مد نظر است؛ که این خود نکته ظریفی در اهمیت و ثواب گریه و حزن بر سیدالشهدا (ع) است.ضمن اینکه در آیه شریفه «وَ فَدَینَاهُ بِذِبْحٍ عَظِیمٍ» فعل ماضى آورده شده، یعنى این عمل در گذشته اتفاق افتاده، نه اینکه در آینده (در زمان امام حسین (ع)) این فداء و جایگزینى انجام خواهد شد.نتیجه اینکه ذبح عظیم همان قوچ بهشتی بوده است که به‌جای اسماعیل (ع) قربانی شد تا نسل و ذریه پاکی که قرار بود از صلب اسماعیل (ع) خارج شود را حفظ کرده و درخت پربار نبوت و امامت به ثمر برسد. هیچ تردیدى وجود ندارد که مجموعه این سلسله بلندمرتبه افضل و اشرف از حسین (ع) به تنهایى است و آنچه در حدیث آمده بر همین اساس است.

منبرسوم: پاداش امتحان حضرت ابراهیم (ع) و امام حسین (ع)

آیه: وَالْبُدْنَ جَعَلْنَاهَا لَکُمْ مِنْ شَعَائِرِ اللَّهِ لَکُمْ فِیهَا خَیْرٌ ۖ فَاذْکُرُوا اسْمَ اللَّهِ عَلَیْهَا صَوَافَّ ۖ فَإِذَا وَجَبَتْ جُنُوبُهَا فَکُلُوا مِنْهَا وَأَطْعِمُوا الْقَانِعَ وَالْمُعْتَرَّ ۚ کَذَٰلِکَ سَخَّرْنَاهَا لَکُمْ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ و (نحر) شتران فربه را برای شما از شعائر خدا (و احکام حج) مقرر داشتیم که در آن قربانی شما را خیر و صلاح است، پس هنگام ذبح آنها تا برپا ایستاده‌اند نام خدا را یاد کنید و چون پهلوشان به زمین افتد (و نحر کامل شوند) از گوشت آنها تناول نموده و به فقیر وسائل هم اطعام کنید. ما این چنین این بهائم را مسخر و مطیع شما ساختیم تا شکر (نعمتهای ما را) به جای آرید. آیه 36 سوره حج

حدیث: امام سجّاد علیه السلام : إذا ذَبَحَ الحاجُّ کانَ فِداهُ مِنَ النّارِ ؛ امام سجّاد علیه السلام :قربانى کردن حاجى ، فدیه او در برابر آتش خواهد بود .

سیمای عید قربان: اعمال عید قربان در اسلام:نماز عید قربان/غسل روز عید قربان/دعای ندبه و دعاهای وارده/قربانی کردن/روزه در عید قربان حرام است/روزه در روز عید قربان مانند روز عید فطر در اسلام حرام است/

احکام قربانی کردن: چند نفر می توانند در یک قربانی شراکت داشته باشند: آیا به هفت نفر محدود می شود یا بیشتر هم می توانیم در ذبح حیوان قربانی مشارکت داشته باشیم؟ یکی از واجبات حج تمتع، قربانی است، شراکت در یک قربانی براى چند نفر، در حال اختیار کفایت نمى کند؛ بلکه در حال ضرورت نیز، محل اشکال است؛  بله! شراکت در قربانىِ مستحب، مانعى ندارد.

قربانی درکربلا:پاداش ابراهیم (ع) چه بود؟اولین و بالاترین پاداشی که به‌واسطه تسلیم بودن ابراهیم (ع) در برابر فرمان الهی به وی عطا شد، مقام «امامت» بود. در مکتب تشیع امامت یکی از مناصب مهم و والای الهی است که پس از نبوت و رسالت به حضرت ابراهیم (ع) تعلق گرفت.علاوه بر این، قرآن بلافاصله بعد از آیه «وَ فَدَینَاهُ...»، می‌فرماید: «وَتَرَکْنَا عَلَیْهِ فِی الْآخِرِینَ»[۴]، نام نیک ابراهیم (ع) را در امت‌های بعد باقی و برقرار ساختیم. آوازه نیکوی ذریه حضرت ابراهیم (ع) که حضرت رسول خاتم (ص) و سیدالشهدا (ع) نیز جزو آن هستند، از جمله عطایایی است که نصیب ابراهیم شد.همچنین خداوند به پاس صبر بر مصائبی که بر ابراهیم (ع) گذشت، مناسک حج را آمیخته با مجاهدات او قرار داد؛ لذا در بسیاری موارد از آن با نام حج ابراهیمی یاد می‌شود. علاوه بر سعی صفا و مروه و رمی جمرات، یکی از مشهودترین اعمال حج، قربانی کردن در روز عید اضحی است. به تأسی از عمل ابراهیم (ع)، حکم قربانی انعام و چهارپایان در روز عید قربان برای حاجیان واجب شد تا هر ساله خاطره ذبح قوچ بهشتی به‌جای اسماعیل (ع) زنده شود. میلیون‌ها مسلمان هر ساله به یاد آزمایش الهی که ابراهیم (ع) از آن سربلند بیرون آمد، ذبح عظیمی در منا به راه می‌اندازند و آیه «فَدَینَاهُ بِذِبْحٍ عَظِیمٍ» را تحقق می‌بخشند. چنانچه امام رضا (ع) فرموده‌اند: هر قربانی که تا قیامت در منی ذبح می‌شود، فدایی اسماعیل (ع) است.برخی نیز روایت کرده‌اند، هنگامی‌که قوچ بهشتی فدای اسماعیل (ع) شد، جبرئیل و به‌تبع او حضرت ابراهیم (ع) تکبیر گفتند: الله‌اکبر الله‌اکبر؛ لااله‌الاالله و الله‌اکبر؛ الله‌اکبر و لله الحمد؛ و این شبیه همان تکبیرهایی هست که حاجیان در روز عید قربان در منا بر زبان جاری می‌کنند.به‌درستی که خداوند عوض شهادت مظلومانه امام حسین (ع) را چند امر قرار داده است: امامت در نسلش، شِفا در تربتش، اجابت دعا نزد قبرش و اینکه ایام رفت و برگشت زائرینش از عمر زائر محسوب نمی‌شود.

پاداش سیدالشهدا (ع) در مقابل امتحان عظیم کربلا:در روایات شیعه، اشاره شده است که معنای تاویلی این آیه و ذبح عظیم، حضرت اباعبدلله (ع) هستند. ایشان با قبول این امتحان عظیم و شهادت، باعث حفظ اسلام و دین جدشان از انحرافات عظیمی شدند که بنی امیه و غاصبین خلافت به سر اسلام آورده بودند.

از این رو خداوند به‌واسطه شهادت اباعبدالله (ع) و صبر و تحملی که ایشان در مصائب عاشورا داشتند؛ پاداش‌های عظیمی را برای ایشان و زائران قبرشان قرار داده است:

اول: اینکه ائمه طاهرین از نسل و ذریه سیدالشهدا (ع) هستند.

دوم: تربت اباعبدالله (ع) را مایه برکت و شِفا قرار داد.

سوم: اجابت دعا نزد قبر مطهر سیدالشهدا (ع) را ضمانت کرد.

چهارم: روزهایی که زائر صرف رفتن به زیارت قبر امام حسین (ع) می‌کند، جزو عمرش شمرده نمی‌شود.

پنجم: پولی که در راه زیارت اباعبدالله (ع) خرج شود، به هزار برابر برای زائر جبران می‌شود و به همین مقدار درجه‌ و مقام زائر بالا می‌رود.

ششم: کسی که امام حسین (ع) را در کربلا زیارت کند، گویی خداوند را در عرش زیارت کرده است.

امام صادق (ع) می‌فرمایند: به‌درستی که خداوند عوض شهادت مظلومانه امام حسین (ع) را چند امر قرار داده است: امامت در نسلش، شِفا در تربتش، اجابت دعا نزد قبرش و اینکه ایام رفت و برگشت زائرینش از عمر زائر محسوب نمی‌شود . و در حدیث دیگری پس ‌از این جمله می‌فرمایند: «الْفَوْزَ مَعَهُ فِی أَوْبَتِهِ»؛ یعنی پیروزی و رستگاری همراه اوست تا برگردد. که تلویحاً اشاره به ظهور حضرت مهدی (ع) و رجعت امام حسین (ع) دارد.

منبرچهارم: مراد از قربانی، گذشتن از نفس است

آیه: لَنْ یَنَالَ اللَّهَ لُحُومُهَا وَلَا دِمَاؤُهَا وَلَٰکِنْ یَنَالُهُ التَّقْوَىٰ مِنْکُمْ ۚ کَذَٰلِکَ سَخَّرَهَا لَکُمْ لِتُکَبِّرُوا اللَّهَ عَلَىٰ مَا هَدَاکُمْ ۗ وَبَشِّرِ الْمُحْسِنِینَ (بدانید که) هرگز گوشت و خون این قربانیها نزد خدا (به درجه قبول) نمی‌رسد لیکن تقوای شماست که به (پیشگاه قبول) او خواهد رسید. این چنین این بهایم را مسخر شما ساخته تا خدا را به پاس آنکه شما را هدایت فرمود تکبیر و تسبیح گویید (و شکر نعمتش به جای آرید) و تو (ای رسول) نیکوکاران را (به سعادت ابد) بشارت ده. آیه 37 سوره حج

حدیث: امام باقر علیه السلام : اِنَّ اللّه َ یُحِبُّ هِراقَةَ الدِّماءِ وَ إطعامَ الطَّعامِ ؛ امام باقر علیه السلام :خداوند قربانى کردن و اطعام کردن را دوست دارد .

سیمای عید قربان: عید قُربان یا عید الأضحی از عیدهای بزرگ مسلمانان که در روز دهم ذی حجه واقع شده است. بنابر روایات دینی، در این روز خدا به ابراهیم خلیل فرمان داد اسماعیل را ذبح کند. او اسماعیل را به قربانگاه برد ولی جبرئیل همراه با «قوچی» فرود آمد و ابراهیم آن را به جای اسماعیل قربانی کرد. سنّت قربانی در روز عید قربان در سرزمین منا به یاد آن رخداد است. مسلمانانی که برای حج، به زیارت خانه خدا می‌روند، طبق شروطی وظیفه دارند در منا قربانی کنند.عبادت در شب و روز عید قربان بسیار سفارش شده و احیای شب عید قربان به دعا، نماز و نیایش بسیار پر فضیلت است. در روز عید قربان اعمالی مانند غسل، نماز عید قربان، قربانی کردن، زیارت امام حسین(ع) و خواندن دعای ندبه، مستحب است. روزه گرفتن در عید قربان مانند عید فطر بر اساس منابع دینی حرام است.عید قربان در کشورهای اسلامی، تعطیل رسمی است و مسلمانان در این روز جشن می‌گیرند.

احکام قربانی کردن: آیا می شود قربانی حج را در غیر منا انجام داد:آیا امکان دارد مراجع عظام تقلید فتوا بدهند که حجاج ایرانی در کشور خودشان گوسفند را قربانی کنند (همزمان، کسی از جانب آنها ذبح کند)؟ آیا با این کار جلوی فقر گرفته نمی شود؟مراجع عظام تقلید انجام قربانى در وطن را کافی نمی دانند، البته برخی از مراجع با توجه به اینکه محل فعلی قربانگاه خارج از منا است، می گویند، چنین قربانی کفایت می کند، ولی اولویت با ذبح در آنجاست.حضرت آیت الله العظمی خامنه ای (مد ظله العالی):چنین قربانى مجزى نیست و کفایت نمی کند.حضرت آیت الله العظمی سیستانی (مد ظله العالی):ذبح در مکان فعلی [قربانگاه منی] کفایت می کند.حضرت آیت الله العظمی صافی گلپایگانی (مد ظله العالی):تا قربانى در منا ممکن است، قربانى در غیر منا مجزى نیست. بلى اگر به کلى ممنوع شود، اقوى کفایت آن است در وادى محسر، و قربانى در مکّه یا وطن مجزى نیست.حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی (مد ظله العالی):اولویت با ذبح در آنجا [قربانگاه منا] است.حضرت آیت الله العظمی فاضل لنکرانی (ره):خیر، قربانی گوسفند از واجبات حج است و در منا یا جاهایی که امروز ذبح می کنند و در ایام حج، باید ذبح شود.

قربانی درکربلا: مراد از قربانی، گذشتن از نفس است:قرآن چیزی که نقل می‌کند و از زبان حضرت ابراهیم می گوید این است که «...إِنِّی أَرَى فِی الْمَنَامِ أَنِّی أَذْبَحُکَ...: من در خواب [چنین] می‏‌بینم که تو را سر می ‏برم». (صافات، ۱۰۲) بعد وقتی هم که حضرت ابراهیم اقدام کرد برای این کار قرآن باز از قول خدا نقل می کند که «قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْیَا...: رؤیا[ى خود] را حقیقت بخشیدى ...» خداوند دید حضرت ابراهیم(ع) دارد فرزندش را ذبح می‌کند و او را در رؤیا دیده بود که در حال ذبح کردن فرزند است و نه اینکه فرزند خود را ذبح کرده باشد.اگر این طور ببینیم، بحث امر و دستوری که لازم الاجرا باشد وجود نخواهد داشت. ما نمی‌بینیم که خداوند چنین دستوری داده شده باشد. خدا به دیدن این ماجراست که فدیه یا قوچ را می‌فرسد و حضرت ابراهیم آن را قربانی کرده و همین هم سنتی شده که حاجیان باید در منا و همان محلی که حضرت ابراهیم آن قوچ را قربانی کرده، قربانی انجام دهد.حضرت ابراهیم به فرزند خود می‌گوید من در خواب دیدم که تو را سر می‌برم و بعد اسماعیل می‌گوید: «... افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِی إِن شَاء اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِینَ :...اى پدر من آنچه را مامورى بکن ان شاء الله مرا از شکیبایان خواهى یافت». (صافات، ۱۰۷) اما آیا حضرت اسماعیل(ع) در برابر سر بریده شدن تسلیم است یا در برابر امتحان الهی، به نظر می‌رسد او به امتحان الهی تسلیم شده است.به تعبیر مرحوم علامه طباطبایی بر اساس تطبیق آیه مصداق تام این ذبح امام حسین(ع) است اما اینکه این آیه فقط دلالت بر حضرت امام حسین(ع) دارد نادرست است. ایشان ذبیح عظیم است اما آنی که در ارتباط با حضرت ابراهیم است، نیست. یک مصداق این آیه قوچ بوده است.به لحاظ ظاهری می‌توان گفت امام حسین ذبح عظیم بوده اما نمی‌توان گفت حضرت اسماعیل(ع) نجاب یافته است تا امام حسین(ع) ذبح شود. امام حسین می‌تواند مصداق ذبح عظیم باشد اما مصداق کل آیه نیست.خدا حضرت ابراهیم(ع) را با کلمات و وقایعی امتحان کرده و ایشان در تمام امتحانات موفق بوده و یکی از این امتحانات هم ذبح فرزند بوده است.وقتی فردی عاشق محبوبی می‌شود، اوامر محبوب را به جای می‌آورد. ابراهیم در تمام طول زندگی هر چه برای او تعلق می‌آورد از قبیل فرزند، مال، حتی جان خودش را در راه ماموریت الهی داد و نتیجه اش این شده که خدا می‌گوید من شما را امام قرار می‌دهم و رسیدن به مقام امامت گذراندن این امتحانات را دارد.انسانی که به مقام امامت می‌رسید دو شرط دارد یکی صبر و دیگر مقام یقین، که حضرت ابراهیم(ع) چون ملکوت را دیده و باطن را دیده بود، از اهل یقین شده بود و در همه مراحل صبر پیشه کرد.مسئله قربانی جز آموزه همه ادیان الهی و غیرالهی است و نمادی است از این‌که انسان باید از هوای نفس گذار کند و عید قربان، نمود گذشت از نفس خودخواهی و هوای نفس است. اگر انسان می‌خواهد به کمال برسد، راهش رها کردن تعلقات و وابستگی‌هاست.

منبرپنجم:السلام علیک یا ذبیح الله

آیه: وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْکِتَابِ آمَنُوا وَاتَّقَوْا لَکَفَّرْنَا عَنْهُمْ سَیِّئَاتِهِمْ وَلَأَدْخَلْنَاهُمْ جَنَّاتِ النَّعِیمِ و چنانچه اهل کتاب ایمان آرند و تقوا پیشه کنند ما البته گناهانشان را محو و مستور می‌سازیم و آنها را در بهشت پر نعمت داخل می‌گردانیم. آیه 65 سوره مائده

کفاره از مادهی "کفر" بوده که در لغت به معنای پوشاندن آمده؛ و به "کشاورز"، کافر گویند زیرا دانه را زیر خاک پنهان می کند؛و این که قرآن فرمود: «وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْکِتَابِ آمَنُواْ وَاتَّقَوْاْ لَکَفَّرْنَا عَنْهُمْ سَیِّئَاتِهِمْ...»؛ و اگر اهل کتاب ایمان بیاورند و تقوا پیشه کنند، گناهان آنها را می‌بخشیم...تصریح بر این مطلب دارد که از گناهان آنها چشم پوشی کرده و عقاب را برداشته است. از این جهت به کفارات، "کفّاره" گویند زیرا موجب پوشیده شدن و نادیده گرفتن گناهان می شود؛ لذا شأن کفاره، پوشاندن خطیئه است."کفاره" در شرع مقدس به عبادت خاصی اطلاق میشود که برای عقوبت افراد، سقوط عقوبت یا تخفیف در آن تعیین شده است.تعیین کفارات در شرع مقدس، در حقیقت تجلی رحمت الهی برای بندگان خود می باشد. هنگامی که شخصی مرتکب عملی خطا یا حرامی شود، یا توان انجام یک واجبی را نداشته باشد، خدای متعال با تعیین کفاره در واقع تجلی و رحمت خود را به منصهی ظهور گذاشته تا حدی که با وضع حکم "کفاره"، حرمت ابدی را از زن ظهار شده برطرف می کند.در قرآن کریم احکام برخی از کفارات همانند: کفارات مربوط به حج، روزه، ظِهار، قتل و نقض قَسَم بیان شده است.

حدیث: پیامبر صلی الله علیه و آله : مَن صَدَقَت نِیَّتُهُ ، کانَت أوّلُ قَطرَةٍ لَهُ کَفّارَةً لِکُلِّ ذَنبٍ ؛ پیامبر صلی الله علیه و آله :هر کس نیّتش صادق باشد ، اوّلین قطره از خون قربانى اش ، کفّاره همه گناهان او است .

سیمای عید قربان: نام دیگر عید قربان، عیدالاضحی و عید خون است. دهخدا از این روز با نام عید گوسپندکشان نیز یاد می‌کند این روز همان روز آزمایش و امتحان حضرت ابراهیم(ع) و حضرت اسماعیل(ع) است که از آن سربلند بیرون آمدندحضرت ابراهیم بنابر رؤیایی که دیده بود مأمور قربانی کردن فرزندش شد. در هنگام قربانی، ابراهیم پیشانی پسرش را بر زمین نهاد و تیغ تیز بر حلق او گذارد اما کارد گردن او را نبرید و سرانجام هنگامی که پدر و پسر تسلیم بودن کامل خود در برابر فرمان الهی را نشان دادند، خداوند عمل او را قبول نمود و ابراهیم به جای قربانی فرزندش قوچی را که جبرئیل آورده بود قربانی نمود. سنّت قربانی در روز عید قربان یادبود رخداد ذبح اسماعیل می‌باشد. بنابر برخی روایات، تمام حیواناتی که در سرزمین منا در روز عید قربان ذبح می‌شوند؛ فدیه حضرت اسماعیل می‌باشند.در عصر جاهلیت قربانی کردن از پلیدی شرک مبرا نبود. کعبه را با خون قربانی آلوده می‌کردند و گوشت آن را بر خانه کعبه می‌آویختند تا خداوند آن را قبول کند. در قرآن کریم این رسم مذموم خوانده می‌شود و شرط قبولی قربانی تقوا معرفی می‌شود.همین تقوا و خلوص برای قربانی کردن است که این روز نحر، حج اکبر نامیده می‌شود.از امام صادق(ع) روایت شده که از پدرانش چنین نقل فرمودند: «امام علی(ع) دوست داشت چهار شب از سال، خود را فارغ نماید؛ شب اول رجب، شب نیمه شعبان، شب عید فطر و شب عید قربان» به نظر می‌رسد که منظور از فراغت، فراغت برای عبادت در آن با زنده نگهداشتن آن باشد. همچنین در شب و روز عید زیارت امام حسین(ع) مستحب است.روز عید قربان روز پر فضیلتی است. اعمال این روز چند چیز است:غسل: که به گفته علامه مجلسی، غسل در آن روز سنّت مؤکد است تا آنجا که بعضی از علما آن را واجب دانسته‌اند.نماز عید: این نماز در زمان حضور امام معصوم(ع) واجب است؛‌ اما در زمان غیبت امام زمان(عج) مطابق فتوای مشهور فقهای شیعه، مستحب مؤکد است (خواه به صورت جماعت خوانده شود یا فرادی).مستحب است دعاهایی را که پیش از نماز عید و قبل از آن وارد شده است خوانده شود. بهترین دعاها، دعای چهل و هشتم صحیفه سجادیه است که با عبارت «أللّهُمَّ هذا یومٌ مُبارَک» آغاز می‌شود و اگر دعای چهل و ششم قرائت شود بهتر است.دعای ندبه: خواندن دعای ندبه در این روز و سایر اعیاد مستحبّ است.قربانی کردن: انجام قربانی بر حاجیان حاضر در مکه واجب است؛ اما انجام قربانی در این روز برای همه مسلمانان مستحبّ مؤکد است، تا آنجا که برخی از علما آن را بر کسانی که توانایی دارند واجب دانسته‌اند و مستحب است بعد از نماز عید، کمی از گوشت آن خورده شود. مستحبّ است هنگام قربانی این دعا که از امام صادق(ع) نقل شده است خوانده شود: «وَجَّهْتُ وَجْهِی لِلَّذی فَطَرَ السَّمواتِ وَ الارْضَ، حَنیفاً مُسْلِماً وَ ما أنَا مِنَ الْمُشْرِکینَ، إنَّ صَلاتی وَ نُسُکی وَ مَحْیای وَ مَماتی لِلّهِ رَبِّ الْعالَمینَ، لا شَریک لَهُ، وَ بِذلِک أُمِرْتُ وَ أَنَا مِنَ الْمُسْلِمینَ. اَللّهُمَّ مِنْک وَلَک، بِسْمِ اللّهِ وَاللّهُ اَکبَرُ. اَللّهُمَّ تَقَبَّلْ مِنّی»در حدیثی نقل شده است که امام صادق(ع) فرمود: امام سجاد(ع) و امام باقر(ع) گوشت قربانی را سه قسمت می‌کردند: یک قسمت آن را به همسایگان می‌دادند و یک قسمت آن را به نیازمندان و قسمت سوم را برای اهل خانه نگه می‌داشتند.تکبیرات مشهور این روز گفته شود: برای کسانی که در این ایام در مراسم حج و صحرای منا هستند، بعد از پانزده نمازهای روزانه این تکبیرها را بخوانند یعنی از نماز ظهر روز عید، شروع کرده تا نماز صبح روز سیزدهم؛ ولی کسانی که در آن جا نیستند، بعد از ده نماز آنها را می‌خوانند، از نماز ظهر روز عید آغاز نموده، تا نماز صبح روز دوازدهم، و آن تکبیرها مطابق روایت کتاب کافی چنین است: «اَللهُ اَکبَرُ اَللهُ اَکبَرُ، لا اِلهَ اِلاَّ اللهُ وَ اللهُ اَکبَر اَللهُ اَکبَرُ، و للهِ الْحَمْدُ اَللهُ اَکبَرُ عَلی ما هَدانا ااَللهُ اَکبَرُ عَلی ما رَزَقَنا مِنْ بَهیمَةِ الانعامِ وَ الْحَمْدُ لِلّهِ عَلی ما أبْلانا»-زیارت امام حسین(ع)

احکام قربانی کردن: قربانی کردن در مقابل دسته جات عزاداری:پرسش : آیا کشتن گوسفند جلوی دسته جات عزاداری با توجه به مزاحمت ها و آلودگی هایی که تولید می کند جایز است و اگر کسی چنین نذری کرده باشد وظیفه اش چیست؟پاسخ : رسم غلطِ کشتن گوسفند جلوی دسته های عزاداری علاوه بر آلوده کردن محیط در مواردی باعث نجس شدن مساجد و حسینیه ها نیز می شود؛ لذا مقید کردن نذر قربانی به کشتن آن جلوی دسته عزاداری مشروع نیست ولی اصل نذر صحیح است و باید قربانی را در محلی دیگر انجام دهند.منبع: سایت هدانا برگرفته از استفتائات آیت الله العظمی مکارم شیرازی

قربانی درکربلا: خداوند ابراهیم را در ذبح اسماعیل امتحان کرد ولی....یوسف را از یعقوب جدا کردند ، درد فراق یوسف ، یعقوب را از پا درآورد و از گریه زیاد یعقوب کور شد . یعقوب یوسف را دوست داشت و به او عشق می ورزید ، پیامبر خدا بود ولی امتحان الهی سخت بود و طاقت فرسا . یوسف پادشاه مصر شد و خدا یوسف را به یعقوب برگرداند چشم یعقوب روشن شد ، خوشحال شد ، به وصال فرزندش رسیده بود .حسین علی اکبر را دوست می داشت وقتی به قد و بالایش نگاه می کرد جدش رسول الله(صلی الله علیه و آله) را بیاد می آورد . روز عاشورا جوانش راهی میدان شد با لبی تشنه ، حسین همه امیدش را به میدان فرستاد . وقتی علی اکبر از میدان برگشت لبانش خشکیده بود ، طلب آب کرد حسین زبان خشکیده اش را در دهان فرزند گذاشت و دوباره او را راهی میدان کرد . علی اکبر از حسین جدا شد و وقتی حسین چشمش به جوانش افتاد فرقش شکافته بود و آنقدر تیر و نیزه به او اصابت کرده بود که حسین نتوانست او را به خیمه بیاورد .

اسماعیل تشنه بود ، بی تابی می کرد ،هاجر بدنبال آب برای طفلش ، بین صفا و مروه ، هفت بار رفت و برگشت ، اسماعیل از تشنگی پای کوچکش را بر خاک می خراشید به حالت تلظی افتاده بود یعنی از بی رمقی فقط می توانست دهانش را مانند ماهی از آب گرفته شده باز و بسته نماید ، چشمه آبی از زیر پای اسماعیل سرازیر شد هاجر طفلش را سیراب کرد ، هاجر آب نوشید و به طفلش شیر داد و خوشحال شد .

علی اصغر روز عاشورا تشنه بود به تلظی افتاد ، حسین او را برداشت ،روی دست گرفت تا لشکریان یزید به بی گناهیش رحم کنند و سیرابش نمایند ، تیری سه شعبه گلوی اصغر را شکافت و بالای دست پدر سیراب شد . حسین دلش سوخت ، خون علی اصغر را به آسمان می پاشید .

زینب عزیز و محترم بود در مدینه با عشق حسینش زنده بود ، دختر علی بود ، فخر زنان مدینه ، جوانان بنی هاشم ، عباس ، علی اکبر ، پسرانش در طول مسیر تا رسیدن به کربلا به او خدمت می کردند ، او را بر کجاوه سوار و پیاده می نمودند ، بعد از ظهر عاشورا دیگر نه حسینی برایش مانده بود نه عباسی و نه اکبری و نه پسری . اسیر دست دشمن ، محرمی نبود که او را کمک کند بر کجاوه سوار شود .

از این روست که حسین (علیه السلام) منزلتی بس رفیع نزد خدا دارد و خدا فرشتگانش را هم به عزای حسین می فرستد . حجم مصیبت حسین عظیم بود (و مصیبة ما اعظمها)و هیچ پیغمبری مانند حسین به مصیبت و سختی نیفتاد . خداوند ابراهیم را در ذبح اسماعیل امتحان کرد ولی در لحظه ای که ابراهیم کارد را بر گلوی اسماعیل گذاشت امتحان الهی به پایان رسید و خداوند آن حضرت را از ذبح اسماعیل بازداشت و او را به ذبح اکبر وعده داد ولی علی اکبر حسین روی زانوی پدرش در حالی که صورت پدر بر صورت فرزند گذاشته شده بود و خون سر علی اکبر محاسن شریف و صورت امام حسین (علیه السلام) را خضاب می کرد جان داد . فرزندان حسین کوچک و بزرگ روزعاشورا ذبح شدند قطعه قطعه شدند دستهای برادرش عباس را بریدند و عمود آهنین بر فرق مبارکش نواختند و تیر به چشمش زدند . خودش را با لب تشنه سر بریدند و اخداوند حکیم چنین مقدر فرمود که ذبح اکبر موعود و قربانی بزرگی که به ابراهیم وعده داده بود حسین فاطمه باشد واز صبح عاشورا تا ظهر عاشورا هر مصیبتی که تصورش را می توان کرد بر حسین وارد شد . داغ فرزند رشید و زیبایش علی اکبر داغ شش ماهه اصغر ، داغ برادری رشید ، مهربان و با وفا همچون ابو الفضل العباس ، تشنگی اهل حرم و بچه های خردسال ، در آخرین لحظات هم که دیگر رمقی در بدن نداشت و بدن مبارکش آماج تیر و نیزه و خنجر و چاک چاک بود دشمن را دید که برای آتش زدن خیمه ها و به اسارت بردن اهل حرمش حمله ور شدند و هرچه بگوییم و بنویسیم از مصیبت کربلا هنوز کم است شاید این حدیث از امام صادق (علیه السلام) بتواند تا حدودی به ما مصیبت کربلا را بیشتر بفهماند و آن اینکه حضرت فرمودند : خداوند روی مصیبت کربلا ۷۰ پرده انداخته است (تا تحمل آن برای شیعیان ما امکان داشته باشد ) واگر این پرده ها برداشته شوند شیعیان ما از غصه جان می دهند . السلام علیک یا ذبیح الله .

منبرششم: ذبیحی بزرگتر از اسماعیل(ع)

آیه: یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تُحِلُّوا شَعَائِرَ اللَّهِ وَلَا الشَّهْرَ الْحَرَامَ وَلَا الْهَدْیَ وَلَا الْقَلَائِدَ وَلَا آمِّینَ الْبَیْتَ الْحَرَامَ یَبْتَغُونَ فَضْلًا مِنْ رَبِّهِمْ وَرِضْوَانًا ۚ وَإِذَا حَلَلْتُمْ فَاصْطَادُوا ۚ وَلَا یَجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ أَنْ صَدُّوکُمْ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ أَنْ تَعْتَدُوا ۘ وَتَعَاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَالتَّقْوَىٰ ۖ وَلَا تَعَاوَنُوا عَلَى الْإِثْمِ وَالْعُدْوَانِ ۚ وَاتَّقُوا اللَّهَ ۖ إِنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعِقَابِ ای اهل ایمان، حرمت شعائر خدا (مناسک حج) و ماه حرام را نگه دارید و متعرض هَدْی و قلائد (قربانیان حاجیان چه علامت‌دار و چه بدون علامت) نشوید و تعرض زائران خانه محترم کعبه را که در طلب فضل خدا و خشنودی او آمده‌اند حلال نشمارید، و چون از احرام بیرون شدید (می‌توانید) صید کنید. و عداوت گروهی که از مسجد الحرام منعتان کردند شما را بر ظلم و بی‌عدالتی وادار نکند، و باید با یکدیگر در نیکوکاری و تقوا کمک کنید نه بر گناه و ستمکاری. و از خدا بترسید که عقاب خدا سخت است. آیه 2 سوره مائده

حدیث: پیامبر صلی الله علیه و آله : إنَّما جَعَلَ اللّه ُ الأضحى لِشبَعِ مَساکِینِکُم مِنَ اللَّحمِ فَأطعِمُوهُم ؛ پیامبر صلی الله علیه و آله :خداوند عید قربان را برنهاد تا مستمندان از گوشت سیر شوند ؛ پس از گوشت قربانى به ایشان بخورانید .

سیمای عید قربان: منا محلی است که حجاج، صبح عید قربان به آنجا وارد می‌شوند. اعمال سرزمین منا سه چیز است:رمی جمره-قربانی-حلق و تقصیر-قربانی، پس از رمی جمره عقبه انجام می‌گیرد-یکی از سه حیوان شتر،‌ گاو و گوسفند برای قربانی تعیین شده است؛ البته قربانی شتر و پس از آن گاو، بهتر است. قربانی سایر حیوانات غیر از سه حیوان مذکور کافی نیست. احتیاط مستحب آن است که ذبیحه را سه قسمت کنند: قسمتی را هدیه و یک قسمت را صدقه و قدری را هم بخورند.سر رسیدن عبادت به قبول طولی عبادت است. مثلا طهارت شرط عرْضی است اما برای رسیدن به سر عبادت باید پرهیزگار بود و شرط قبول طولی نماز،‌ تقوا است. انما یتقبل الله من المتقین. برای قربانی کردن اسراری ذکر شده است:حکمت قربانی قرب و نزدیک شدن به خداوند است که اگر عمل بر پایه تقوا باشد این نزدیک شدن حاصل می‌شود. لَن ینَالَ اللَّهَ لُحُومُهَا وَلَا دِمَاؤُهَا وَلَٰکن ینَالُهُ التَّقْوَیٰ مِنکمْ. ترجمه: هرگز [نه‌] گوشت‌های آن‌ها و نه خون‌هایشان به خدا نخواهد رسید، ولی [این‌] تقوای شماست که به او می‌رسد.از حکمت‌های قربانی کردن اطعام فقرا و نیازمندان است. رسول خدا در حجة الوداع صد شتر برای قربانی با خود آوردند. پیامبر اکرم حکمت واجب شدن قربانی را رسیدگی به فقرا عنوان کردند که به وسعت از گوشت بخورند و فرمود: پس گوشت را به آن‌ها بخورانید.هدف از قربانی یاد خدا و یادآوری همه نعمت‌ها از جمله دام‌های حلال است و قربانی با یاد خداوند حلیت پیذا می‌کند.لِّیشْهَدُوا مَنَافِعَ لَهُمْ وَیذْکرُ‌وا اسْمَ اللَّهِ فِی أَیامٍ مَّعْلُومَاتٍ عَلَیٰ مَا رَ‌زَقَهُم مِّن بَهِیمَةِ الْأَنْعَام. ترجمه: تا شاهد منافع خویش باشند، و نام خدا را در روزهای معلومی بر دام‌های زبان‌بسته‌ای که روزی آنان کرده است ببرند.

احکام قربانی کردن: احکام "ذبح و قربانی در حج" از منظر مقام معظم رهبری مدظله العالی: آیا کسی که برای ذبح قربانی نایب گرفته، می‌تواند پیش از بازگشت نایب از ذبح، بخوابد؟مانعی ندارد.

** در حال حاضر، ذبح قربانی در مِنا ممکن نیست، بلکه برای آن جای دیگری نزدیک مِنا در خارج مِنا تعیین کرده‌اند، از طرفی می‌گویند گوشت قربانی‌ها که برای آن اموال زیادی صرف می‌شود، به‌دور ریخته می‌شود و هدر می‌رود، در حالی که بسیاری از مردم کشورهای فقیر به آن نیازمند هستند. آیا حاجی می‌تواند در کشور خود قربانی کند و در روز عید قربان، از طریق تلفن کسانی را در کشور خود یا محل دیگر به ذبح آن مأمور کند تا گوشت قربانی به نیازمندان داده شود؟ یا این که ذبح باید حتماً در همان محل قربانگاه انجام شود؟ و آیا می‌تواند در این مسأله به فتوای مراجعی که این کار را جایز می‌دانند ـ چنان که از برخی علما نقل شده ـ مراجعه کند؟این کار جایز نیست و ذبح قربانی باید در مِنا باشد و در صورت عدم امکان ذبح در مِنا، باید در محلی که اکنون ذبح در آن انجام می‌شود، قربانی کند تا شعائر انجام قربانی که از شعائر الهی است رعایت شود.

در حال حاضر که متولیان امر، انجام ذبح در مِنا را ممنوع کرده‌اند، آیا حجّاج می‌توانند قربانی را در خارج از حرم ذبح کنند؟ و آیا قربانی کردن در مکه کفایت می‌کند؟ذبح قربانی جز در مِنا جایز نیست، البته اگر از ذبح در مِنا ممانعت شود، انجام آن در محلی که نزدیک مِنا قرار دارد و برای این کار در نظر گرفته شده کفایت می‌کند.

قربانی درکربلا: ذبیحی بزرگتر از اسماعیل(ع):از جمله تفسیرهاى آیه «و فدینـه بذبح عظیم » ، این است که گفته اند: منظور از «ذبح عظیم » ، حضرت سیدالشهدا(علیه السلام ) است . به توضیح این مطلب می پردازیم:تنها تعداد انگشت شمارى از مفسران به تفسیر یاد شده اشاره کرده اند . منشأ این تفسیر ، روایتى است که مرحوم صدوق (ره) در کتاب خصال نقل مى کند که پیش از بیان پاسخ آن را بیان مى کنیم :«هنگامى که خداوند ، گوسفندى را به جاى ذبح اسماعیل ، براى حضرت ابراهیم (علیه السلام ) فرستاد ، حضرت درخواست کرد که فرزندش را ذبح کند ، تا با تحمل غم و اندوه دل پدرى که به دست خویشتن ، فرزندش را ذبح کرده است درجاتش بالا رود . خداوند از او پرسید: محبوب ترین مخلوقاتم نزد تو کیست ؟» پاسخ داد: «محبوب تر از حبیبت محمد(صلی الله علیه و آله ) نیافریدى .» فرمود: «نزد تو ، او محبوب تر است یا خودت ؟» گفت : او ، فرمود: «فرزند او نزد تو محبوت تر است یا فرزند خودت ؟» گفت : «فرزند او» فرمود: «این که فرزند او را دشمنانش از روى ستم ذبح کردند ، تو را بیشتر اندوهگین مى سازد یا این که فرزندت را به دست خود ذبح کنى ؟» گفت : «پروردگارا ! ذبح او به دست دشمنانش دلم را اندوهگین کرد .» فرمود: «اى ابراهیم ! شخصى از امت محمّد ، فرزندش حسین را بعد از او ، از روى ظلم همچون گوسفند ذبح مى کند و با این کار گرفتار غضب من مى شود .» دل ابراهیم اندوهگین شد و ناله و گریه سر داد .وحى آمد که اى ابراهیم ! ناله ات را پذیرفتم و آن را جایگزین ناله و زارى براى فرزندت ـ اگر او را ذبح مى کردى ـ کردم و برایت درجات اهل ثواب بر مصیبت ها را واجب کردم و این همان قول خداوند است که فرمود: «و فدینـهُ بذبح عظیم .»

با توجه به روایت فوق سه نکته را بیان مى کنیم :

1ـ روایت یاد شده ، ظاهراً از نظر سند مشکلى ندارد; زیرا راویان آن عبارتند از: 1ـ عبدالواحدبن محمدبن عبدوس نیشابورى العطّار (استاد مرحوم صدوق ) 2ـ على بن محمدبن قتیبة النیشابورى 3ـ فضل بن شاذان (از اصحاب ائمه (علیه السلاملیهم السلام )) که همه آنان یا مورد اعتماد و ستایش قرار گرفته اند و یا از اصحاب و بزرگان هستند .بر فرض چشم پوشى از سند روایت ، به نظر مى رسد ، روایت یاد شده این مقام را فقط شایسته حضرت سیدالشهداء(علیه السلام ) مى داند . توضیح این که : در این صورت عبارت «فدیناه » ، به معناى «عوّضناه » است ; یعنى خداوند مصیبت شهادت امام حسین (علیه السلام ) را ـ که به دست دشمنانش ذبح خواهد شد ـ ، به جاى مصیبتى که بنا بود حضرت ابراهیم (علیه السلام ) متحمل شود ، قرار دارد; به این معنا که حضرت ابراهیم (علیه السلام ) براى بالا بردن درجات خویش مى تواند بر مصیبت امام حسین (علیه السلام ) بگرید; بنابراین ، از این روایت ، هرگز استفاده نمى شود که امام حسین (علیه السلام ) فدایى اسماعیل شد . این برداشت از روایت ناصحیح است .•

2 . بر فرض که بتوان امام حسین (علیه السلام ) را به جاى «ذبح عظیم » گذاشت ، با توجه به معناى «فدیناه » مقصود این خواهد بود: از آنجا که مقام ذبح عظیم که با گریستن بر آن ، درجات انسان بالا مى رود ، فقط شایسته امام حسین (علیه السلام ) بود ، ذبح عظیمى را جایگزین ذبح حضرت ابراهیم (علیه السلام ) کردیم .

3 . بر فرض پذیرفتن دلالت روایت لسان این گونه از روایات ، تأویل آیات است نه تفسیر ، و تأویل با ظاهر معناى آیات ارتباطى ندارد ، بلکه مربوط به بطون قرآن بوده ، از عهده قضاوت ما خارج است.

منبرهفتم: پیشگویی‌هایی از شهادت امام حسین (ع)(1)

آیه: وَاتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ ابْنَیْ آدَمَ بِالْحَقِّ إِذْ قَرَّبَا قُرْبَانًا فَتُقُبِّلَ مِنْ أَحَدِهِمَا وَلَمْ یُتَقَبَّلْ مِنَ الْآخَرِ قَالَ لَأَقْتُلَنَّکَ ۖ قَالَ إِنَّمَا یَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِینَ و بخوان بر آنها به حقیقت حکایت دو پسر آدم (قابیل و هابیل) را، که چون تقرب به قربانی جستند از یکی پذیرفته شد و از دیگری پذیرفته نشد. (قابیل به برادرش هابیل) گفت: البته تو را خواهم کشت. (هابیل) گفت: بی‌تردید خدا (قربانی را) از متقیان خواهد پذیرفت. آیه 27 سوره مائده

نخستین قربانی در تاریخ:اولین قربانی در تاریخ بشر قربانی دو فرزند حضرت آدم علیه السلام هابیل و قابیل است که به منظور حل معضلۀ ذات البینی شان به این کار مأمور شدند و حضرت هابیل ارادتمندانه بهترین و زیبا ترین گوسفند خویش را به بارگاه الهی قربانی کرد، اما قابیل قسمتی از گندم ناسرۀ خود را به مثابۀ قربانی به پیشگاه معبود پیشکش نمود، و در نتیجه قربانی هابیل قبول و قربانی قابیل رد گردید. قرآن داستان آنان را این گونه به تصویر کشیده است: و بخوان برایشان داستان ـ دو ـ فرزند آدم را به راستی، چون پیش کردند قربانی را، پس از یکی آن ها قبول و از دیگری رد گردید…

حدیث: پیامبر صلی الله علیه و آله : یُغفَرُ لِصاحِبِ الأضحِیَّةِ عِندَ أوَّلِ قَطرَةٍ تَقطُرُ مِن دَمِها ؛ پیامبر صلی الله علیه و آله :با ریختن اوّلین قطره خون قربانى [به زمین] ، صاحب قربانى آمرزیده مى شود .

سیمای عید قربان: عید قربان، عید پیــروزی وظیفه بر غریزه است. مخلوقات خداوند سه دسته هستند:ـ گروهی که فقط پیرو غریزه هستند، مانند: حیوانات.ـ گروهی که فقط پیرو وظیفه هستند، مثل: ملائکه.ـ گروهی که گاهی دنبال غریزه رفته و گاهی دنبال وظیفه می‌روند، مانند: انسان.هرگاه انسان بر سر دو راهی غریزه و وظیفه قرار گرفت و غریزه را انتخاب کرد، به سوی حیوانات گرویده، بلکه از حیوانات هم پست‌تر شده است، چون از عقل و فکر و رهنمودهای انبیا استفاده ننموده است (اولئک کالانعام بل هم اضل) آنان همچون چهارپایان بلکه گمراه‌ترند. همانا بدترین جنبنده‌ها نزد خداوند، انسان‌هایی هستند که گویا کر و گنگ اند و حاضر به تعقل هم نیستند.اما همین که انسان در این دو راهی خطرناک وظیفه را انتخاب نمود و در خط ملائکه و پاکان قرار گرفت آن را عید می‌گیرد، مثلاً غریزه گرسنه‌گی و تشنه‌گی و شهوت انسان را به استفاده از آب و نان و به سوی همسر می‌کشاند، ولی وظیفه دستور می‌دهد که در ماه رمضان خودداری کن، کسانی که سی روز وظیفه را انتخاب کرده‌اند، روز عید فطر را باید عید بگیرند، زیرا وظیفه را بر غریزه ترجیح داده‌اند.آری، عید قربان، روز پیروزی عقل و وحی بر هوی و هوس است.

احکام قربانی کردن: احکام "ذبح و قربانی در حج" از منظر مقام معظم رهبری مدظله العالی: در عربستان مؤسسات خیریه‌ای وجود دارد که به نیابت از حجّاج قربانی را ذبح می‌کنند و آن را در اختیار فقرا و نیازمندان قرار می‌دهند. ولی امر مسلمین در این‌باره چه نظری دارند و چه شرایطی را لازم می‌دانند؟لازم است شرایط انجام قربانی به‌گونه‌ای که در مناسک بیان شده، احراز گردد.آیا می‌توان قربانی را پس از ذبح، در اختیار مؤسسات خیریه قرار داد تا آن را به نیازمندان بدهند؟مانعی ندارد.عده‌ای قربانی‌شان را در مکّه در نزدیکی مِنا ذبح نمودند، الان مردّد شدند که آیا ذبح قربانی‌شان در مکّه صحیح و مُجزی بوده است یا اینکه مُجزی نیست و باید تا ماه ذی‌الحجه باقی است دوباره در مِنی یا در معیصم قربانی را اعاده کنند؟در فرض عدم تمکّن از ذبح در خود مِنا، واجب است احتیاطاً در هر نقطه‌ای که به مِنا نزدیک‌تر است ذبح کنند؛ در صورت امکان، بنابراین اگر محلی که قربانی ذبح شده است دارای فاصله‌ای با مِنا به‌قدر فاصله معیصم از مِنی یا از آن نزدیکتر است قربانی مُجزی است.

هرگاه ذبح در مکّه مُجزی نباشد، اعمال مکه (طواف حج و نمازش، سعی، طواف نساء و نمازش) را که انجام داده‌اند صحیح است یا آن‌که لازم است آن اعمال هم اعاده شود؟علی‌الظاهر اعمال کسی که قربانی را از روی جهل به مسأله تأخیر انداخته صحیح است؛ اگر چه احتیاط نیکو است

قربانی درکربلا: پیشگویی‌هایی از شهادت امام حسین (ع):از زمان خلقت انسان، حضرت آدم (ع) از شهادت امام حسین (ع) مطلع شد و پس از آن بسیاری از پیامبران از شهادت اباعبدالله الحسین (ع) خبر دادند.

اطلاع حضرت آدم (ع) از شهادت امام حسین (ع):

در روایات آمده است که: هنگامی که حضرت آدم (ع) به سوى زمین آمد، زمین را در جستوی حوا طی می‌کرد تا اینکه به کربلا رسید. بیمار و اندوهگین شد و بى‌جهت دلتنگ شد و در همان جا که حسین (ع) کشته شد، زمین خورد و از پایش خون جارى شد. سر بر آسمان بلند کرد و گفت: «خدایا! آیا خطاى دیگرى از من سر زده که عقوبتم کردى؟ من همه جاى زمین را گشتم و چنین ناگوارى که در اینجا برایم پیش ‍ آمد، تا کنون برایم رخ نداده است.» خداوند به آدم (ع) وحى کرد: «اى آدم! از تو گناهى سر نزده است، ولى فرزندت حسین در همین سرزمین مظلومانه کشته مى شود؛ خون تو جارى شد تا خون او را همراهى کرده باشد.» آدم (ع) پرسید: «پروردگارا! آیا حسین پیغمبر خواهد بود؟» خداوند در جواب آدم (ع) فرمود: «نه، ولى نواده محمد پیامبر است.» حضرت آدم (ع) پرسید: «کشنده او کیست؟» و خداوند فرمود: «قاتل او یزید است (لعنت شده آسمانیان و زمینیان ).» آدم پرسید: «اى جبرئیل! پس من چه کنم؟ گفتن اى آدم! او را لعنت کن.» آدم چهار بار یزید را لعنت کرد و به سوی عرفات رفت و حوا را آنجا یافت.

اطلاع حضرت ابراهیم (ع) از شهادت امام حسین (ع):

در روایتی از عبدالوحد نیشابورى عطار آمده است که محمد بن على نیشابورى از فضل بن شاذان روایت کرده که شنیدم امام رضا (ع) می‌فرمود: «هنگامی که خداوند متعال به حضرت ابراهیم (ع) فرمان داد تا به جای اسماعیل، گوسفندى را قربانى کند، ابراهیم آرزو کرد که کاش با دست خود، پسرش اسماعیل را ذبح مى کرد، تا به واسطه غمی که با قربانى کردن عزیزترین فرزند با دست خود بر دلش می‌نشست، بالاترین درجه اهل ثواب در مصیبت نصیبش شود. پس از آن، خداى متعال به او وحى کرد: «اى ابراهیم! محبوبترین بندگان من نزد تو کیست؟» گفت: «خدایا محبوب‌تر از حبیب خودت محمد (ص) در نظر من هیچ آفریده‌اى نیست.» خداوند به او وحى کرد: «اى ابراهیم! آیا او را بیشتر دوست دارى یا خودت را؟» گفت: «او از خودم نزد من محبوبتر است.» خداوند فرمود: «آیا فرزند او در نظر تو محبوبتر است یا فرزند خودت؟» حضرت ابراهیم (ع) گفت: «فرزند او» و خداوند فرمود: «آیا کشته شدن مظلومانه او به دست دشمنانش براى دل تو درد آورتر است یا قربانى کردن فرزندت به دست خودت در راه اطاعت من؟» ابراهیم (ع) گفت: «پروردگارا! کشته شدن او به دست دشمنانش برایم جانکاهتر است.» سپس خداوند فرمود: «اى ابراهیم! گروهى که خود را از امت محمد (ص) می دانند، از روى ستم و تجاوز، فرزندش حسین (ع) را خواهند کشت، همان گونه که گوسفند را مى کشند، و با این کار، سزاوار خشم من مى شوند.» حضرت ابراهیم (ع) از این خبر بى‌تاب شد و دلش به درد آمد و بر مصیبت حسین (ع) گریست. خداوند متعال به او وحى کرد: «اى ابراهیم! همین که براى کشته شدن حسین (ع) بى تابى و گریه کردى، بالاترین درجه ثواب صابران بر مصیبتها را بر تو واجب ساختم.

اطلاع حضرت موسی (ع) از شهادت امام حسین (ع):

روزی حضرت موسى (ع) به همراه حضرت یوشع (ع) در مسیری می‌رفتند. هنگامی که به کربلا رسیدند، کفش موسی (ع) پاره شد و خاری در پایش فرو رفت و خون آمد. موسی گفت: «خداوندا! از من چه سر زده است؟» خداوند به او وحى کرد: «حسین (ع) در همینجا کشته مى‌شود و خون تو براى همراهى با خون او اینجا ریخته مى‌شود.» موسی (ع) پرسید: پروردگارا! حسین کیست و قاتلش چه کسی خواهد بود؟» و خداوند در جواب فرمود: «او نواده محمد مصطفى (ع) و فرزند على مرتضى (ع) است و قاتلش لعن شده ماهیان دریا و حیوانات صحرا و پرندگان هواست.» سپس موسى (ع) دستانش را بلند کرد و یزید را لعنت و نفرین نمود.

منبرهشتم: پیشگویی‌هایی از شهادت امام حسین (ع)(2)

آیه: سخنان هابیل همان ندای فطرت پاک هر انسانی است؛ اما وقتی این ندای توحیدی تأثیری در قلب قابیل نگذاشت، مرتکب قتل برادر خود شده و نسبت به برادرش حسادت ورزید که ریشه­ی آن پذیرش قربانی هابیل و ردّ قربانی او بود؛ از این رو سه مطلب مهم در این جنایت شوم قابل توجه است:

  1. سرکشی نفس:طغیان نفسِ سرکشِ قابیل، او را به سوی گناه بزرگ کشاند و موجب شد که اولین جنایت و خونریزی را روی این کره­ی خاکی رقم زند و در زمره­ی زیان­کاران قرار بگیرد: «فَطَوَّعَتْ لَهُ نَفْسُهُ قَتْلَ أَخِیهِ فَقَتَلَهُ...»[ سوره مائده/30.]؛ نفس سرکش تدریجا او را مصمم به کشتن برادر کرد و او را کشت...کلمه­ی "طوع" به معناى مطیع بودن است؛ یعنی نفس قابیل او را سرکش و رام کرده و تسلیم خود نمود و مسأله­ی کشتن برادر را برای او زینت داده و حیا را از وی برداشت، در نتیجه مطیع نفس شد.
  2. جنایت و خسارت:قابیل با ارتکاب قتل برادر مؤمن خود، موجب خسارت بزرگی شد؛ چون قتل و گناهان مثل آن، سبب زیان در دنیا و آخرت می­شود:«...فَأَصْبَحَ مِنَ الْخَاسِرِینَ»؛[ سوره مائده/30.] ...و از زیانکاران شد.قابیل که مرتکب اولین قتل روی زمین شد با این عمل شوم خود در دنیا و آخرت زیانکار شده و از خیر دنیا و آخرت محروم گشت.[
  3. سرگردانی بعد از قتل:وقتی که قابیل برادر خود را کشت، او را در بیابان رها کرد و نمى‌دانست با او چه کند؟ تا این که حیوانات درنده، قصد دریدن آن را نمودند؛ از این رو مدتى جسد برادر را بر دوش خود حمل می­کرد تا این که بوى آن جسد بلند شده و پرندگان و حیوانات درنده اطراف جسد را گرفتند؛ در آن هنگام خداوند دو کلاغ را فرستاد و آن­ها با یکدیگر جنگیدند تا این که یکى از آن دو، دیگرى را کشت؛ آن گاه با منقار و دو پاى خود گودالى را حفر کرد و جسد کلاغ مرده را درون گودال گذاشت و او را پوشاند؛ قابیل که ناظر این صحنه بود، درس خوبی از کلاغ گرفته و برادرش را دفن کرد.«فَبَعَثَ اللّهُ غُرَابًا یَبْحَثُ فِی الأَرْضِ لِیُرِیَهُ کَیْفَ یُوَارِی سَوْءةَ أَخِیهِ...»؛[ سوره مائده/31.] سپس خداوند زاغى را فرستاد که در زمین جستجو (و کند و کاو) مى‌کرد تا به او نشان دهد چگونه جسد برادر خود را دفن کند...

حدیث: الإمام الصادق علیه السلام : قیلَ لِرَسولِ اللّه ِ صلى الله علیه و آله یَومَ فِطرٍ أو یَومَ أضحى : لَو صَلَّیتَ فی مَسجِدِکَ .فَقالَ : «إنّی لاَُحِبُّ أن أبرُزَ إلى آفاقِ السَّماءِ» .امام صادق علیه السلام: یک روز عید فطر یا عید قربان ، به پیامبر خدا گفتند: خوب بود در مسجدِ خود نماز مى خواندى.فرمود: «دوست دارم که به طرف آفاق آسمان بیرون آیم».کتاب «مراقبات ماه رمضان» صفحه 487

سیمای عید قربان: قربان چیست؟قربان عبارت از کارهای نیکی است که انسان به وسیله آن بخواهد خود را به رحمت خداوند نزدیک کند. بنابراین عمل نیکی که انسان انجام دهد تا بدان وسیله خویشتن را به رحمت حق تعالی نزدیک سازد، آن کار را قربان گویند؛ مانند فرمایش رسول اکرم(ص) که فرمود: نماز موجب تقرب و نزدیکی هر پرهیزکار به رحمت پروردگار است.بدیهی است که مراد از تقرب به خدای تعالی، قرابت زمانی و مکانی نیست، چه بین خالق و مخلوق هیچ‌گونه خویشاوندی وجود ندارد بلکه منظور آن است که از راه طاعت و انجام کارهای شایسته می‌توان مشمول الطاف الهی قرار گرفت و به رحمت او نزدیک گردید. از جمله اعمالی که حجاج در روز دهم ذی‌الحجه در سرزمین منا بعد از رمی جمره عقبه انجام می‌دهند، کشتن شتر یا گاو و یا گوسفند و انفاق آن به مستحقین است تا به وسیله این عمل نیک به رحمت پروردگار نزدیک شوند که آن را قربان گویند و در زبان فارسی (یاء نسبت) به آن ملحق شده و نامش را قربانی گذارده اند، بنابراین قربانی برای امتثال امر خداوند متعال و تقرب به سوی اوست.عید قربان را عید اضحی نیز می‌گویند و وجه تسمیه آن چنین است: اضحی جمع است از ماده (ضحی) که به معنای ارتفاع روز و امتداد نور آفتاب می‌باشد و هنگامی که خورشید بالا می آید (قبل از ظهر) و آن موقع را ضحی گویند، چنان‌که در قرآن کریم آمده است: والشمس و ضحیها (قسم به خورشید و چاشتگاه آن). و چون حجاج موقع بالا آمدن آفتاب قربانی می‌کنند و قربانی را اضحیه یا ضحیه گویند، بدین سبب روز دهم ذی‌الحجه را که قبل از ظهر آن، عمل قربانی انجام می‌شود، عید اضحی نیز گفته‌اند.

احکام قربانی کردن: قربانی حکمی واجب و فراگیر:هرچند، جای اصلی قربانی مکۀ مکرمه است و سالانه صد ها هزار حاجی مسلمان در آن سرزمین مقدس صد ها هزار حیوان را به بارگاه خداوند شان قربانی می کنند و این عمل نیکو، یکی از مناسک حج قرار گرفته است، اما از آن جایی که رحمت الهی عام و فراگیر است و برای این که سایر مسلمانانی که توانایی حج کردن ندارند، از این نعمت بزرگ محروم نشده باشند، دین مقدس اسلام حکم قربانی را عام نموده و هر مسلمانی که توان مالی داشته باشد، بایستی در روز دهم ذوالحجه پس از ادای نماز عید اضحی قربانی نماید. کسی که با وجود داشتن استطاعت مالی از این امر خود داری ورزد، در حقیقت از امری واجب سر پیچیده است: چنان که پیامبر فرموده است: شخصی که با وجود وسعت ـ مالی ـ قربانی نکند، به عیدگاه ما نزدیک نشود.

قربانی درکربلا: پیشگویی‌هایی از شهادت امام حسین (ع)(2)

اطلاع حضرت علی (ع) از شهادت امام حسین (ع):

روایات بسیاری وجود دارد که امام علی (ع) خبر از شهادت فرزندش حسین (ع) می دهند. در یکی از این روایات، امام علی (ع) خطاب به قاتلان امام حسین (ع) اینگونه می گویند: «اى شبث بن ربعى و تو اى عمرو بن حریق و پسرت محمد و تو اى اشعث بن قیس! به خدا قسم پسرم حسین (ع) را مى کشید. واى بر آنکه دشمنش رسول خدا و دخترش فاطمه باشد. هنگامی که حسین بن علی (ع) کشته شد، شبث بن ربعى، عمرو بن حریق و محمد بن اشعث نیز از جمله کسانى بودند که از کوفه به کربلا رفته بودند و در کربلا با او جنگیدند و او را کشتند و این یکى از نشانه‌هایش بود.در روایتی دیگر به نقل از اصبغ بن نباته این گونه آمده است: روزی امیر مومنان على بن ابى طالب (ع) نزد ما آمد، در حالى که دستش در دست پسرش حسن (ع) بود فرمود: «روزى رسول خدا (ص) نزد ما آمد و در حالى که به همین صورت دستم در دست او بود، فرمود: «پس از من، بهترین آفریده‌ها و سرور آنان، این برادرم است. پس از من او پیشواى هر مسلمان و سرپرست هر مومن است.» آگاه باشید! که من نیز مى گویم: «پس از من بهترین مردم و سرور آنان، این پسرم است و پس از وفات من، او امام و سرپرست هر مومن است و پس از من به او ستم مى شود، آن گونه که پس از رسول خدا (ص) مظلوم شدم؛ پس از حسن (ع)، بهترین مردم و سرورشان، برادر او، پسرم حسین (ع) است که در سرزمین کربلا مظلوم کشته مى شود.

اطلاع امام حسین (ع) از شهادت خود:

در روایتی از ابن قولویه آمده است که حسین بن علی (ع) فرمودند: «سوگند به آنکه جان حسین در دست اوست، حکومت بنى امیه به پایان نمى رسد تا آنکه مرا بکشند. آنان قاتلان من هستند و اگر مرا بکشند، هرگز هیچ کدامشان به خیر و نیکى نخواهند رسید. من و خاندانم اولین کشته این امتیم. سوگند به آنکه جان حسین در دست اوست، قیامت بر پا نمى شود، در حالى که کسى از بنى هاشم بر روى زمین مانده باشد که چشم بر هم بزند.

پیشگویى گوسفندان حضرت اسماعیل (ع) از شهادت امام حسین (ع):

روایت شده که گوسفندان حضرت اسماعیل (ع) هر روز به کنار شط فرات برده می شدند تا اینکه چوپان به اسماعیل (ع) خبر داد که مدتی است، گوسفندان از فرات آب نمى‌خورند. اسماعیل (ع) سبب آن را از پروردگارش پرسید. جبرئیل علیه السلام فرود آمد و گفت: «اى اسماعیل! از گوسفندت بپرس که پاسخ تو را مى دهد.» حضرت اسماعیل (ع) به توصیه فرشته وحی عمل کرد و گوسفند در پاسخ، به زبان آشکار گفت: «به ما خبر رسیده است که فرزندت حسین (ع)، نواده حضرت محمد (ص) لب تشنه شهید مى شود. از این رو به خاطر اندوه بر آن حضرت، ما از این آبشخور آب نمى نوشیم و قاتل او، ملعون آسمان‌ها و زمین‌ها و همه مخلوقات است.» سپس اسماعیل (ع) گفت: «خدایا! قاتل حسین را لعنت کن.»

پیشگویى شیر از شهادت امام حسین (ع):

روزی حضرت عیسى (ع) به همراه حواریون در صحرا مى‌گشت. هنگامی که به کربلا رسیدند؛ به شیری برخورد کردند که راه را بسته بودف پس عیسى (ع) نزد شیر رفت و پرسید: «چرا در راه نشسته‌ای؟ آیا نمى‌گذارى عبور کنیم؟» شیر با زبان فصیحى گفت: «راه را برایتان نمى‌گشایم تا آنکه یزید، قاتل حسین علیه السلام را لعنت کنید.» عیسى علیه السلام پرسید: «حسین کیست؟ گفت: «نواده حضرت محمد (ع) و فرزند علی (ع)؛ و قاتلش ملعون شده حیوانات صحرا و پرندگان هوا و همه حیوانات، خصوصا در روز عاشورا است.» سپس عیسى علیه السلام دست‌هاى خود را بلند کرد و یزید را نفرین نمود و شیر راه را باز نمود.

منبرنهم: تشابه حرکت امام حسین و ابراهیم علیهم السلام

آیه: أَحَسِبَ النَّاسُ أَنْ یُتْرَکُوا أَنْ یَقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لَا یُفْتَنُونَ آیا مردم چنین پنداشتند که به صرف اینکه گفتند ما ایمان (به خدا) آورده‌ایم رهاشان کنند و هیچ امتحانشان نکنند؟آیه 2 سوره عنکبوت

حدیث: رسول اللّه صلى الله علیه و آله : إنَّ اللّه َ تعالى یَطَّلِعُ فِی العیدَینِ إلَى الأَرضِ ، فَابرُزوا مِنَ المَنازِلِ تَلحَقکُمُ الرَّحمَةُ .پیامبر خدا صلى الله علیه و آله:خداوند متعال در روز عید فطر و عید قربان ، به زمین با عنایت مى نگرد. پس ، از خانه ها بیرون آیید تا رحمت به شما برسد.

سیمای عید قربان: قربانی از چه زمانی معمول شده است؟تاریخ قربانی بسیار قدیم است و از زمان حضرت آدم ابوالبشر(ع) معمول بوده و در ادیان گذشته نیز جزو مقررات دینی به شمار می‌آمده که شمه‌یی از آن به اختصار بیان می‌شود:

۱ـ قربانی فرزندان حضرت آدم(ع) که نخستین قربانی در عالم به شمار می‌رود و در آیات ۲۷-۳۰ سوره مائده تصریح شده که خلاصه شرح آن چنین است: دو پسر حضرت آدم به نام هابیل و قابیل به ترتیب شبانی (چوپانی) و کشاورزی می کردند و صاحب گوسفندان و آب و خاک فراوان بودند، حضرت آدم(ع) آنان را امر به قربانی در راه خدا کرد. هابیل یکی از بهترین شتران یا گوسفندان را برای قربانی در راه خدا اختصاص داد و قابیل دسته‌یی از گندم های پست و نامرغوب را جهت قربانی انتخاب کرد که قربانی هابیل مقبول درگاه پروردگار گردید و قربانی قابیل به علت عدم اخلاص مردود گشت. قابیل به سبب قبول نشدن قربانی حسادت ورزید و آتش خشم و کینه اش زبانه کشید، نفس اهریمنی و شیطانی قابیل او را به کشتن برادر وادار کرد و هابیل را کشت و در دنیا و آخرت زیانکار گردید.

۲ـ حضرت نوح پیغمبر پس از طوفان، مذبحی ترتیب داد و حیوانات بسیاری در آن‌جا برای خدا قربانی کرد.

۳ـ قربانی حضرت ابراهیم خلیل(ع) یگانه فرزندش اسماعیل(ع) که در آیات ۱۰۲ تا ۱۰۷ سوره صافات بیان گردیده است: «فلما بلغ معه السعی الی و فدیناه بذبح عظیم».

۴ـ در زمان حضرت موسی(ع) به عقیده یهودیان دو نوع قربانی معمول بوده است:الف) قربانی دموی ب) قربانی غیر دموی

در زبان فارسی هم کلمه قربان به معنی فدا شده و کشته شده در راه دوست استعمال می‌شود چنان‌که به یکدیگر می‌گویند فدایت شوم و قربانت گردم.

قربانی دموی بر ۳ قسم به شرح زیر بوده:

ـ قربانی‌یی که آن را به آتش می‌سوزاندند و جز پوست آن چیزی باقی نمی‌گذاردند.

ـ قربانی‌یی که برای جبران گناه تقدیم می‌کردند و قسمتی از آن را می سوزاندند و قسمت دیگر را برای کاهنان باقی می‌گذاشتند.

ـ قربانی‌یی که برای تن‌درستی انجام می دادند و در خوردن گوشت آن مختار بودند.

قربانی غیر دموی:

عبارت از رها کردن حیوان در بیابان‌ها بود و اعراب نیز از بنی اسرائیل تقلید کردند و به عنوان تقرب به بتان خود، حیوانات را در بیابان رها می‌کردند و اسلام این عادات نکوهیده را تحریم کرد و این همان قربانی است که در آیه ۱۰۳ سوره مائده به نام بحیره و سائبه نامیده شده است.

۵ـ در آیین مسیحیت نیز به عقیده عیسویان، قربانی منحصر به شخص مسیح بوده و گویند حضرت عیسی(ع) خون و گوشت خود را فدای مردم جهان ساخت و به همین مناسبت یکی از فروع دین نصاری آن است که باید ماهی یک مرتبه و یا حداقل سالی یک بار نزد کشیش بروند و به قدر تمکن، وجهی به وی تقدیم دارند و به تمام گناهانی که در مدت مزبور مرتکب شده اند، اقرار کنند تا کشیش که به عقیده آنان جنبه غفاریت دارد، آن گناهان را بیامرزد.

۶ـ در اعراب زمان جاهلیت که سران قبایل به مکه می آمدند، ساکنان مکه مهمان‌دار و میزبان آنان بودند و هر دو دسته خود را به کشتن شتر و گاو و گوسفندان برای بتان خویش و اطعام به فقرا و گرسنه‌گان موظف می‌دانستند.

احکام قربانی کردن: حیوانات قربانی:حیواناتی که قربانی آن ها جایز می باشند عبارتند از: شتر، گاو، گاومیش، بز و گوسفند.گفتنی است که بز و گوسفند را صرف یک نفر می تواند قربانی کند اما در گاو، گاومیش و شتر هفت نفر می توانند شریک شوند، به شرطی که سهم هر یک از شرکا ۷/۱ حصۀ کامل باشد و هر یک از آنان باید نیت قربانی و عقیقه را داشته باشند، در صورت عدم تحقق این دو شرط، قربانی درست نمی باشد.

قربانی درکربلا: تشابه حرکت امام حسین و ابراهیم علیهم السلام:با اختلاف نظر درباره اینکه آیا منظور از ذبح عظیم امام حسین علیه السلام است یا خیر ولی حرکت امام با حرکت ابراهیم مشابهت داشت :

  1. حضرت ابراهیم و امام حسین علیهم السلام هردو در راه خدا مورد امتحان قرار گرفتند آن هم به وسیله نفس و فدا کردن اولاد : أَنِّی أَذْبَحُکَ ...
  2. همانگونه که فرزند ابراهیم در راه خدا تسلیم بود «یا أَبَتِ افْعَلْ ما تُوْمَرُ» فرزند امام حسین علیه السلام نیز چنین بود به نقل تواریخ، وقتی کاروان حسینی به منزلگاه «قصر بنی مقاتل» رسید، در مسیر حرکت، یک لحظه خواب چشمان امام حسین علیه السلام را گرفت، وقتی بیدار شد، فرمود: «انّا للّه و انّا الیه راجعون، والحمد لله ربّ العالمین» سه بار این جمله را تکرار کرد که به طور ضمنی اشاره به حادثه تلخ و مصیبت و شهادت داشت.وقتی علی اکبر این جملات را از پدر شنید و وقتی که فهمید همه شهید می شوند سوالی که از امام علیه السلام کردند این بود که آیا بر حق هستیم، پدر جواب داد بلی، علی اکبر گفت: پس، دیگر چه باک از مردن در راه حق؟ امام حسین علیه السلام فرمود: خدا جزای خیر به تو بدهد؛ بهترین پاداشی که به فرزندی نسبت به پدرش می دهند.
  3. در هر دو حادثه از خداوند طلب صبر کرده و صبر پیشه نمودند، حضرت اسماعیل فرمود : «سَتَجِدُنِی إِنْ شاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِینَ» و امام حسین علیه السلام نیز در تمام حوادث سخت کربلا صبر نموده و چیزی جز رضای الهی مد نظرشان نبود به گونه ای که هلال بن نافع می گوید: به خدا قسم کشته به خون آغشته ای را ،بهتر و خوشتر از او هرگز ندیده بودم که چنین با خدا نجوا می کرد: «الهی رِضاً بِرِضِاکَ، صَبراً عَلی قَضائِک یا رَبَ لا الهَ سِواکَ...» خدایا! راضی به رضای تو هستم و در برابر قضای تو صبر می کنم.گر چه در اینکه آیا خداوند امام حسین علیه السلام را فدای اسماعیل کرده یا نه اختلاف نظر است ولی در شباهت حرکت و اینکه هر دو مورد آزمایش الهی قرار گرفته و با توسل به درگاه الهی و درخواست صبر از خداوند تسلیم اراده او شدند و دو قربانگاه (منی و کربلا) ایجاد کردند که از شعائر و نشانه های خداوند می باشد که به دستور خداوند واجب است آنها را تعظیم بداریم و نشانه تقوا می باشد: « وَمَنْ یُعَظِّمَ شعائِرَ اللّه فَإنَّها مِن تَقْوی القلوب»هرکس شعائر الهی را بزرگ دارد ، این کار نشانه ی تقوای دلها(ی آنها ) است.

منبردهم: حسین(ع) ذبیح اعــــظم

آیه: سوره بقره، آیه 154:«و لا تقولوا لمن یقتل فی سبیل‌الله اموت بل احیاء ولکن لا تشعرون»«کسی را که در راه خدا کشته شد، مرده نپندارید، بلکه او زنده جاوید است، ولیکن شما این حقیقت را نخواهید یافت.»در آیه 3 تذکر بسیار مهم درباره شهدا به انسان‌های دیگر شده است:

1- در پندار و گفتار در مورد شهدا نباید لفظ (مرگ) را بکار برد.

2- حیات شهدا بعد از شهادت برای همیشه جاودان است.

3- ما توان درک زندگی شهدا را نخواهیم داشت.

در حقیقت این سوره جایگاه شهید را نشان می‌دهد، تا جایی که بشر نمی‌تواند مقام رفیع شهید را درک کند.

حدیث: منتهى المطلب : رُوِیَ عَن عَلِیٍّ علیه السلام أنَّهُ خَرَجَ یَومَ العیدِ ، فَلَم یَزَل یُکَبِّرُ حَتَّى انتَهى إلَى الجَبّانَةِ .منتهى المطلب: روایت شده است که على علیه السلام روز عید بیرون آمد. پیوسته تکبیر گفت تا آن که به محلّ برگزارى نماز در بیرون شهر [کوفه] رسید.کتاب «مراقبات ماه رمضان» صفحه 485

سیمای عید قربان: اسرار و حکمت قربانی:

۱- فدا کردن مال و انفاق آن در راه خدا است.

۲-کشتن حیوان اشاره به کشتن نفس اماره است و مرد خداشناس با شمشیر برنده عقل و ایمان، حیوان نفس را که دایماً وی را به کارهای زشت وا می‌دارد مقتول سازد و خانه دل را از لوث نفس لئیم پاک گرداند و آن را در راه حق و پیشگاه محبوب قربانی کند و حج اکبر نماید که اگر نفس اماره و خواهش های او کشته نشود و آرام نگیرد، هرگاه تمام نعمت ها و ثروت‌های دنیوی در اختیارش باشد و زمین و آسمان را ببلعد بازهم سیر نمی‌شود و ندای هل من مزید دارد.

مساله قربانی در مکه را از چند نظر باید بررسی نمود:

ـ کمک‌رسانی به اهل حجاز یک اصل است. اگر از این سال‌ها که حجاز کشوری وابسته و بازارش نمایشگاه اجناس شرق و غرب شده بگذریم، و به چند سال قبل برگردیم، می‌بینیم که مردم حجاز چندان راه درآمدی نداشته اند. مکه شهر صنعتی و کشاورزی نیست، زمانی که آیه منع ورود مشرکان نازل شد عوام مکه ناراحت شدند که نصف زایران، مشرکان هستند و با منع ورود آنان، وضع اقتصادی ما به هم می‌خورد، لکن آیه نازل شد که اگر از فقر می ترسید، ما در آینده شما را بی نیاز می‌کنیم این وعده خداوند باید محقق شود. یکی از راه های تحقق آن مسأله خرید قربانی است، صدها هزار زایر خانه، هر کدام که یک گوسفند می خرند، گروه‌هایی به زنده‌گی و نوا می‌رسند. در روایات مساله کمک‌رسانی به مردم حجاز از طریق وسایل حمل و نقل و کرایه منازل و خرید هدایا و قربانی و داد و ستدهای زیادی که در موسم حج می‌شود، یک اصل معرفی شده و روی آن سفارش شده است.

وقتی که نبی مکرم اسلام (ص) با جمعی از مسلمانان به مدینه هجرت نمودند، اقتصاد مدینه در دست یهود بود. حضرت فوراً (در کنار تأسیس مسجد) به تأسیس بازاری که مرکز خرید و فروش مسلمانان باشد، اقدام فرمود و دستور داد که مسلمانان اجناس را مستقیماً به این بازار وارد کرده، از این بازار صادر نمایند. به علاوه کالاهای مورد نیاز را حتی‌الامکان خودشان تولید کنند و در این بازار به معرض فروش درآورند آری مساله کمک‌رسانی به مردم حجاز یک اصل است.

ـ همان‌گونه که صفا و مروه از شعایر الهی است، مساله قربانی هم از شعایر است. «والبدن جعلناها لکم من شعائرالله»: شترهای چاق و فربه را برای شما از شعایر الهی قرار دادیم.

وجود قربانگاه و مسلخ و حرکت دادن شترهای پرگوشت و نحر کردن و تقسیم گوشت آن‌ها هم، یک جلوه و شکوهی دارد.

در روایات می‌خوانیم اولین قطره خون قربانی که ریخت، خداوند گناهان صاحبش را می‌بخشد اوقاتی که به خاطر تولد نوزاد یا ورود مسافر یا دفع بلا، در خانه، گوسفند ذبح می‌شود، در روح و روان و حرکت اهل خانه شور و نشاطی پدید می‌آید.

به هر حال، ذبح صدهاهزار گوسفند و نحر هزاران شتر، یک نوع جلوه و زیبایی بوده، مظهر روحیه ایثار دسته‌جمعی است که خود از شعایر الهی است.

۳ـ یکی از اسرار قربانی، سیر کردن گرسنه‌ها است. قرآن در این باره می‌فرماید: «فکلوا منها واطعمواالقانع والمعتر»از گوشت‌هایی که قربانی می کنید هم خودتان میل نمایید، هم به قانع و معتر بدهید. قانع، فقیری است که به آن‌چه می گیرد، قانع است. معتر، فقیری است که علاوه بر تقاضای کمک اعتراض هم می‌کند. چه زیباست که هم استفاده خود حجاج و هم اطعام دیگران را کنار هم مطرح کرده است و اطعام شونده‌گان را با یک چشم (خواه افراد قانعی که به هنگام اطعام دعا می‌کنند و شاد می‌شوند و خواه کسانی که زخم زبان زده و اعتراض می‌نمایند) می‌بیند و این نشان دهنده بینش وسیع اسلام است که سفارش به خود را فراموش کنید نه دیگران را و در تقسیم گوشت و اطعام، پای بند تملق یا دعا و تواضع فقیر نباشید؛ او را سیر کنید، گرچه با شنیدن زخم زبان باشد.

هدف اصلی در مساله قربانی، رسیدن به مقام عالی تقوا است. قرآن در این زمینه می‌فرماید: این قربانیان که زایران خانه خدا به هنگام توقف در منا ذبح می‌کنند، گوشت یا خون آن‌ها به خدا نمی‌رسد، بلکه هدف از قربانی، شکوفا شدن روح ایثار و نشان دادن مقدار عشق و قرب به خدا و تقوا است.

احکام قربانی کردن: عمر حیوانات قربانی:شتر باید پنج ساله باشد. گاو و گاومیش باید دو ساله باشد. گوسفند و بز از یکساله باید کمتر نباشد. البته چوچه گوسفند شش ماهه که از لحاظ جسامت به اندازۀ یکساله باشد، از این حکم مستثنی است و قربان کردن آن روا می باشد.

قربانی درکربلا: حسین(ع) ذبیح اعــــظم:هنگامی که عزم و اراده ابراهیم(ع) بر این قرار گرفت که فرزندش را ذبح کند، خداوند متعال به جای او ذبح عظیمی را قرار داد و آن کبش املح؛ قوچ سفیدی که سیاهی نیز داشت و چهل سال در بهشت چریده بود و از رحم بیرون نیامده بود و خدا آن را با دستور «کن» آفرید تا فدای اسماعیل کند.خداوند سبحان از میان خلقش، پیامبران و اولیایی برگزید و از میان آن خوبان تاریخ و بندگان، صالحش، قربانیان و ذبیح هایی برای خود انتخاب کرد؛ به شهادت سخنان اهل عصمت(ع) حضرت یحیی(ع) فرزند زکریا(ع) و حضرت اسماعیل(ع) فرزند ابراهیم(ع) و عبدالله بن عبدالمطلب(ع) پدر خاتم پیامبران(ص) و اباعبدالله حسین بن علی(ع) از جملة این ذبیحان هستند؛ لیکن از میان این قربانیان خدا، بریده شدن سر، تنها برای حضرت یحیی و حسین بن علی(ع) مقدّر شد و آسمان نیز تنها بر این دو ذبیح، چهل روز گریست امّا بریده شدن سر حجّت خدا و سیّد و سالار شهیدان و سرور جوانان اهل بهشت، حسین بن علی(ع) با لب هایی خشکیده و عطشان، از چنان عظمتی برخوردار است که حتّی قبل از وقوع، پیامبران و اوصیای پیشین را در ماتم خود نشانده است و پس از وقوع شهادتش نیز تا قیامت، اشک را بر دیدگان همة ائمّه(ع) و مؤمنان و آزادگان جهان و دوست داران آن حضرت، جاری ساخته است، تا آنجا که ولیّ عصر، حضرت مهدی موعود(عج) نیز در مصیبت جدّش مدام اشک می ریزد و می فرماید: یا جدّاه! در مصیبت تو، صبح و شام ندبه می کنم و به جای اشک خون می گریم؛ «فَلَأَنْدُبَنَّکَ، صَبَاحاً وَ مَسَاءً وَ لَأَبْکِینَّ عَلَیکَ بَدَلَ الدُّمُوعِ دَما»در متون دینی آمده است که اسماعیل(ع) و عبدالله(ع) اگر چه تا پای قربانی شدن پیش رفتند، لیکن به حکم حکمت پروردگار پیش از تحقّق ذبح، قربانی قبول افتاد و گوسفندی بهشتی به جای اسماعیل(ع) و، صد شتر به جای عبدالله فدا شدند. از جمله حکمت های عدم تحقّق این دو ذبح، به خواست پروردگار منّان آن بود که این دو بزرگوار حامل نور خدا و سراج منیر عالم حق و حقیقت، یعنی محمّد و آل محمّد(ص) بودند؛ علاوه بر احادیثی که به این حکمت دلالت دارند، پیامبر اکرم(ص) نیز فرموده است:«أَنَا ابْنُ الذَّبِیحَینِ؛من فرزند دو ذبیح هستم»؛ از امام رضا(ع) سؤال شده که این دو ذبیح کیانند؟ حضرت فرمود: «مقصود از آن دو ذبیح، اسماعیل بن ابراهیم خلیل و عبدالله بن عبدالمطّلب است.»داستان ذبح حضرت اسماعیل(ع) در «قرآن کریم» طی آیات ۱۰۱ تا ۱۰۷ از «سورة، صافات» گزارش شده و در انتها، آیة شریفة «وَ فَدَیناهُ بِذِبْحٍ عَظیم»۶ به این نکته اشاره فرموده است که به جای اسماعیل(ع) خداوند متعال ذبح عظیم قرار داد تا او در راه خدا کشته شود و اسماعیل(ع) از قربانی شدن، رهایی یابد. بسیاری می پندارند که منظور از ذبح عظیم، گوسفندی است که به جای اسماعیل(ع) ذبح شد، امّا به نظر می رسد این نکته اگر چه، صحیح است، لیکن همة حقیقت نیست. در این نوشتار ابتدا نگاهی به داستان ذبح اسماعیل(ع) و سپس وجوه مختلفی که دربارة ذبح عظیم است، خواهیم داشت.خداوند متعال ابراهیم(ع) را بارها و بارها آزمود؛ «وَ إِذِ ابْتَلی إِبْراهیمَ رَبُّهُ بِکَلِماتٍ فَأَتَمَّهُن»؛ شکستن بت ها، فتنة نمرود و افکندن ابراهیم(ع) به آتش، مواجهه با خورشید و ستاره پرستان، هجرت دادن هاجر و اسماعیل(ع) به مکّه، ذبح اسماعیل و. ...، از جملة این آزمایش ها است و چون از همة آزمایش های الهی سرفراز بیرون آمد، مقام امامت را به او عطا فرمود؛ «قالَ إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماما»۷. ماجرای برخی از این آزمایش ها در «سورة، صافات»، آیات ۸۳ تا ۱۱۳ بیان شده است؛ از جمله اینکه حضرت ابراهیم(ع) پس از آنکه از شکستن بت ها و فتنة نمرود و آتش او سالم و سربلند بیرون آمد، از خدا فرزندی، صالح درخواست نمود؛ «رَبِّ هَبْ لی مِنَ الصَّالِحینَ» و خداوند او را به جوانی بردبار نوید داد؛«فَبَشَّرْناهُ بِغُلامٍ حَلیمٍ».در تفسیر این آیة شریفه و اینکه مقصود از ذبیح یعنی«غُلامٍ حَلیمٍ» کیست، میان علمای اهل سنّت و شیعه اختلاف نظر وجود دارد؛ رأی مشهور میان عالمان شیعه همواره آن بوده که ذبیح اسماعیل(ع) است، لیکن بسیاری از اهل سنّت اسحاق(ع) را ذبیح دانسته اند. روایت های وارد شده از اهل بیت(ع) همه تصریح دارند بر اینکه ذبیح، اسماعیل(ع) بوده است.از امام، صادق(ع) سؤال شد؛ ذبیح چه کسی بوده است؟ حضرت فرمود: اسماعیل(ع)؛ زیرا خداوند عزّوجلّ ابتدا قصّة ذبح را نقل کرده و آنگاه به تولّد اسحاق(ع) بشارت داده و فرموده:«وَ بَشَّرْناهُ بِإِسْحاقَ نَبِیا مِنَ الصَّالِحین».این استدلال از امام رضا(ع) نیز نقل شده است. و در روایت دیگری، داوود بن کثیر علاوه بر آن سؤال، پرسید کدامیک بزرگ ترند؟ حضرت به تفصیل پاسخ دادند که ذبیح اسماعیل(ع) بوده و بین نوید خدا به تولد اسماعیل و نوید به اسحاق، پنج سال فاصله است و در پایان حضرت به همان استدلال از قرآن تمسک کرده و فرمودند:«هر کس گمان کند اسحاق بزرگتر از اسماعیل است، اخبار قرآن در باره آن دو را تکذیب کرده است.»مفسّران نیز به این استدلال تمسّک جسته و آن را ظاهر آیات سورة، صافات دانسته اند.به لحاظ وقایع تاریخی و اخبار دیگر کتب آسمانی نیز مسئله قابل اثبات است. در این زمینه، علّامه طباطبایی در «المیزان» گفته است:مسئلة نقل دادن هاجر به سرزمین تهامه که همان سرزمین مکّه است، و بنا کردن خانة کعبه در آنجا و تشریع احکام حج که همة آن و مخصوصاً طواف، سعی و قربانی آن، حاکی از گرفتاری ها و محنت های هاجر و فرزندش در راه خدا است، همه مؤیّد آنند که ذبیح نام برده اسماعیل بوده است، نه اسحاق.«انجیل برنابا» هم یهود را به همین اشتباه ملامت کرده و در فصل چهل و چهار چنین گفته است:خداوند با ابراهیم(ع) سخن گفت و فرمود: اوّلین فرزندت، اسماعیل را بگیر و از این کوه بالا برده او را به عنوان قربانی و پیشکش ذبح کن. و اگر ذبیح ابراهیم(ع) اسحاق بود، انجیل او را یگانه و اوّلین فرزند ابراهیم(ع) نمی خواند، برای اینکه وقتی اسحاق به دنیا آمد، اسماعیل(ع) کودکی هفت ساله بود.»در هر، صورت، پس از مدّتی ابراهیم(ع) خوابی را که از آن، مأموریت ذبح فرزندش را دریافته بود، با وی در میان گذاشت و اسماعیل(ع) نیز پذیرفت و پدر را به اجرای فرمان خداوند تشویق نمود؛«قالَ یا أَبَتِ افْعَلْ ما تُؤْمَرُ سَتَجِدُنی إِنْ شاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرینَ».وقتی هر دو آمادة انجام این دستور شدند و به نقل روایات متعددی، شیطان را که تلاش می کرد مانع اجرای این امر الهی گردد، ناکام گذاردند، ابراهیم(ع) مشغول ذبح شد؛ ولی خداوند متعال ابراهیم را ندا داد:«ای ابراهیم! آن رؤیا را تحقّق بخشیدی(و به مأموریت خود عمل کردی) ما این گونه، نیکوکاران را جزا می دهیم، این مسلّماً همان امتحان آشکار است، ما ذبح عظیمی را فدای او کردیم؛ إِنَّ هذا لَهُوَ الْبَلاءُ الْمُبینُ، وَ فَدَیناهُ بِذِبْحٍ عَظیم»در معنای «فداء» مرحوم طبرسی در «مجمع البیان» گفته است:«چیزی را گویند که به جای چیز دیگری قرار داده شود که از چیز اوّل، ضرر برطرف شود... مانند اسیری که مقابل چیزی فدیه و آزاد شود»و در تفسیر «نمونه» نیز آمده است: «فدینا» از ماده «فدا»، در اصل به معنی قرار دادن چیزی به عنوان بلاگردان و دفع ضرر از شخص یا چیز دیگر است؛ لذا مالی را که برای آزاد کردن اسیر می دهند «فدیه» می گویند، و نیز کفارهای را که بعضی از بیماران به جای روزه می دهند به این نام نامیده می شود.فداء و مشتقّات آن ۱۴ بار در قرآن کریم آمده و همه به همان معناست.۱۸ لذا قرآن کریم از چیزی که به جای حضرت اسماعیل(ع) ذبح شد، به عنوان «ذبح عظیم» یاد کرده است، امّا چه چیز به جای اسماعیل(ع) قربانی خدا شد و ذبح عظیم نام گرفت! امام رضا(ع) فرمودند:«هنگامی که عزم و ارادة ابراهیم(ع) بر این قرار گرفت که فرزندش را ذبح کند، خداوند متعال به جای او ذبح عظیمی را قرار داد و آن کبش املح؛ قوچ سفیدی که سیاهی نیز داشت۱۹ و چهل سال در بهشت چریده بود و از رحم بیرون نیامده بود و خدا آن را با دستور «کن» آفرید تا فدای اسماعیل کند.»در «دایرة المعارف قرآن کریم» نیز چنین آمده است: ذبح عظیمی که فدای اسماعیل شد، قوچی بود که جبرئیل(ع) آن را از آسمان آورد؛ قوچی که از مادر تولّد نیافته؛ بلکه با فرمان «کن» ایجاد شده بود. بعضی آن را بز کوهی دانسته اند. گفته می شود در، صدر اسلام سر این قربانی به، صورت خشک شده، کنار ناودان کعبه آویزان بوده است. وصف آن به عظیم، به دلیل آن است که از ناحیة خدای سبحان بوده و فدای ذبح قرار گرفته یا به دلیل پذیرفته شدن آن در درگاه خداوند یا چریدن در بهشت است. طبق روایتی از امام رضا(ع)، ابراهیم(ع) در سرزمین منی آرزو کرده است که خداوند، قوچی را فدای اسماعیل قرار دهد و از آن رو که پیامبر و امامان طاهر(ع) در، صلب اسماعیل بوده اند، این آرزو برآورده شده است.از طرف خدا بودن این ذبح و برای خدا بودن آن وجه اصلی عظمت آن است و در تفسیر نمونه آمده است: در اینکه عظمت این ذبح از چه نظر بوده؛ از نظر جسمانی و ظاهری یا از جهت اینکه فدای فرزند ابراهیم شد یا از نظر اینکه برای خدا و در راه خدا بود یا از این نظر که این قربانی از سوی خدا برای ابراهیم(ع) فرستاده شد مفسّران گفت وگوهای فراوانی دارند، ولی هیچ مانعی ندارد که تمام این جهات در ذبح عظیم جمع و از دیدگاه های مختلف دارای عظمت باشد.علاوه بر آن قوچ بهشتی، تمام قربانی های منی نیز فدای اسماعیل(ع) است؛ در ادامة روایت گفته شده از امام رضا(ع) آمده است:«فَکُلُّ مَا یذْبَحُ بِمِنًی فَهُوَ فِدْیه لِإِسْمَاعِیلَ إِلَی یوْمِ الْقِیامَه فَهَذَا أَحَدُ الذَّبِیحَینِ؛پس تمام قربان هایی که تا قیامت در منی ذبح می شوند، فدای اسماعیل(ع) است.»عظمت و بزرگی چنین ذبحی نیز روشن است، چرا که از سویی هر سال بیش از یک میلیون قربانی در منی ذبح می شود و با گذشت زمان، سال به سال بر وسعت آن نیز افزوده می شود و ازسوی دیگر در میان ذبح کنندگان انبیا، اولیا، ائمه، مؤمنان و، صالحان نیز بوده و هستند که با اخلاص تمام قربانی می کنند.چنان که گفتیم ذبح گوسفند بهشتی یا تمام قربانی های مِنی به جای اسماعیل(ع) اگرچه، صحیح و عظیم است، لیکن این تمام حقیقت نیست و خداوند متعال در عالم انسانی و از نوع بشر نیز قربانی ای را به جای اسماعیل(ع) قرار داد و او را به عنوان برترین ذبیح راه حق و حقیقت برگزید که باید دین اسلام به عنوان برترین دین آسمانی از خون او که خون خدا و ثارالله است، آبیاری می شد تا بتواند تا قیامت چراغ هدایت امّت باشد. این انسان برتر از انبیا و فرشتگان، سیّد و سالار شهیدان و مظلوم کربلا، حسین بن علی(ع) است که ذبیح اعظم خدا است.در این باره، در «عیون اخبار الرضا(ع)»، «خصال» شیخ، صدوق و دیگر کتب معتبر روایی از امام رضا(ع) چنین نقل شده است:«هنگامی که حق تعالی به ازای ذبح اسماعیل، قوچی را فرستاد تا به جای او ذبح شود، حضرت ابراهیم(ع) آرزو کرد؛ کاش می شد فرزندش را به دست خود ذبح کند و مأمور به ذبح گوسفند نمی شد تا به سبب درد و مصیبتی که از این راه به دل و جان او وارد می شود، پدری، صاحب مصیبت باشد که عزیزترین فرزندش را به دست خود در راه خدا ذبح کرده تا از این طریق بالاترین درجات اهل ثواب در مصیبت ها را به دست آورد. در این اثنا خطاب وحی از پروردگار جلیل به ابراهیم خلیل رسید که «محبوب ترین مخلوقات من نزد تو کیست؟»ابراهیم(ع) عرضه داشت: «هیچ مخلوقی پیش من محبوب تر از حبیب تو محمّد(ص) نیست.»پس وحی آمد که «آیا او را بیشتر دوست داری یا خودت را؟» ابراهیم(ع) گفت: «او پیش من از خودم محبوب تر است.» خداوند متعال فرمود: «فرزند او را بیشتر دوست داری یا فرزند خود را؟ » ابراهیم(ع) عرض کرد: «فرزند او را بیشتر دوست دارم.»پس حق تعالی فرمود: «آیا ذبح فرزند او(امام حسین علیه السلام) به دست دشمنان از روی ستم، بیشتر دل تو را می سوزاند یا ذبح فرزند خودت به دست خودت در اطاعت من!» عرض کرد: «پروردگارا! ذبح او به دست دشمنان بیشتر دلم را می سوزاند.» در این هنگام خداوند خطاب کرد؛ «ای ابراهیم! پس به یقین جمعی که خود را از امّت محمّد(ص) می شمارند، فرزند او حسین(ع) را از روی ظلم و ستم و با عداوت و دشمنی، ذبح خواهند کرد؛ همان گونه که گوسفند را ذبح می کنند و به این سبب مستوجب خشم و عذاب من می گردند.ابراهیم(ع) از شنیدن این خبر جانکاه، ناله و فریاد بر آورد و قلب و جان او به درد آمد و بسیار گریه نمود و دست از گریه بر نمی داشت تا اینکه وحی از جانب پروردگار جلیل رسید: « ای ابراهیم! گریة تو بر فرزندت اسماعیل اگر او را به دست خود ذبح می کردی، فدا کردم به گریه ای که تو بر حسین(ع) و شهادتش کردی و بدین سبب بالاترین درجات اهل ثواب در مصیبت ها را به تو دادم.» در پایان امام رضا(ع) فرمود: این است مفهوم قول خداوند عزّوجلّ؛ «وَ فَدَیناهُ بِذِبْحٍ عَظِیمٍ».این حدیث معتبر از امام رضا(ع) علاوه بر اینکه بر مصادیق دیگر ذبح عظیم، صحّه نهاده، آیة شریفه «وَ فَدَیناهُ بِذِبْحٍ عَظِیمٍ» را از انحصار در یک مصداق ظاهری، اگر چه عظیم، بیرون آورده و یک معنای دقیق عرفانی و ملکوتی ارائه کرده و سالار شهیدان را به عنوان ذبح عظیم معرفی نموده است. با آنکه همة امامان و پیامبران بسیاری در راه خدا شهید شده اند و پیامبری همچون حضرت یحیی(ع) را سر بریده اند و در برخی روایات نیز وجوه تشابهی بین شهادت حضرت یحیی(ع) و امام حسین(ع) بیان شده است،۲۵ لیکن قطعاً ذبیحی بزرگ تر و عظیم تر از سیّدالشّهدا(ع) در راه خدا ذبح نشده است، لذا تعبیر ذبیح اعظم کم ترین چیزی است که می توان در حقّ سیّدالشّهدا(ع) گفت. نکتة جالب توجّه اینکه حضرت اسماعیل(ع) با اینکه ذبیح الله نامیده شده است و به راستی حضرت ابراهیم عزم بر ذبح او داشت و ذرّه ای در اطاعت امر خداوند متعال سستی نکرد؛ ولی خدا نخواست که او حقیقتاً ذبح گردد و مشیّتش بر آن قرار گرفت که ذبیح حقیقی از نسل او و فرزند پیغمبر خاتم(ص) و جگر گوشه فاطمه(س) و سیّد و سالار شهیدان(ع) باشد.آری! حسین بن علی(ع)، انسانی برتر از عرش و فرش است که خدا او را در قرآن کریم نفس مطمئنّه نامیده «یا أَیتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّه» و او را به جوار خود فراخوانده است « ارْجِعِی إِلی رَبِّکِ راضِیه مَرْضِیه فَادْخُلِی فِی عِبادِی وَ ادْخُلِی جَنَّتِی»و او نیز با کمال اخلاص در لبیک گفتن به فراخوان پروردگار، شتاب کرده و با دادن سر مبارکش در راه رضای پروردگار در منای حسینی، ذبیح اعظم خدا شده است.

منبریازدهم: گریه حضرت ابراهیم (ع)

آیه: «وَ إِذِ ابْتَلى‏ إِبْراهیمَ رَبُّهُ بِکَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماماً قالَ وَ مِنْ ذُرِّیَّتی‏ قالَ لا یَنالُ عَهْدِی الظَّالِمینَ» بقره/124.

زمانی که حضرت ابراهیم(ع) را خداوند آزمایش کرد به کلمات(حادثه ها)(حضرت ابراهیم به چند حادثه امتحان شد) ابراهیم! به خاطر فریاد توحید در آتش می‌اندازندت. حرفی ندارم بیندازند. به خاطر نماز زن و بچه‌ات را ببر در بیابان‌های داغ مکه. چَشم حرفی ندارم می‌برم.

ابراهیم! بچه‌ات را بخوابان چاقو را بگذار گردنش ذبحش کن. چشم. ابراهیم! از مال بگذر چشم. حضرت ابراهیم به چند حادثه‌ای امتحان شد: گذشت از مال، گذشت از جان، گذشت از فرزند. هر امتحانی یک درجه بالا می‌رفت، و لذا درجات ابراهیم این بود اول شد عبدالله بعد شد نبی الله، بعد شد رسول الله، بعد شد خلیل الله، بعد امام شد.

حدیث: الإمام الباقر علیه السلام : اُدعُ فِی العیدَینِ ویَومِ الجُمُعَةِ ، إذا تَهَیَّأتَ لِلخُروجِ بِهذَا الدُّعاءِ :اللّهُمَّ مَن تَهَیَّأَ وتَعَبَّأَ وأعَدَّ وَاستَعَدَّ لِوِفادَةٍ إلى مَخلوقٍ رَجاءَ رِفدِهِ وطَلَبَ نائِلِهِ وجَوائِزِهِ وفَواضِلِهِ ونَوافِلِهِ ، فَإِلَیکَ یا سَیِّدی وِفادَتی وتَهیِئَتی وتَعبِئَتی وإعدادی وَاستِعدادی رَجاءَ رِفدِکَ وجَوائِزِکَ ونَوافِلِکَ ، فَلا تُخَیِّبِ الیَومَ رَجائی ، یا مَن لا یَخیبُ عَلَیهِ سائِلٌ ولا یَنقُصُهُ نائِلٌ ، فَإِنّی لَم آتِکَ الیَومَ بِعَمَلٍ صالِحٍ قَدَّمتُهُ ولا شَفاعَةِ مَخلوقٍ رَجَوتُهُ ، ولکِن أتَیتُکَ مُقِرّا بِالظُّلمِ وَالإِساءَةِ ، لا حُجَّةَ لی ولا عُذرَ ، فَأَسأَلُکَ یا رَبِّ ، أن تُعطِیَنی مَسأَلَتی وتَقلِبَنی بِرَغبَتی ، ولا تَرُدَّنی مَجبوها ولا خائِبا ، یا عَظیمُ یا عَظیمُ یا عَظیمُ ، أرجوکَ لِلعَظیمِ ، أسأَلُکَ یا عَظیمُ أن تَغفِرَ لِیَ العَظیمَ ، لا إلهَ إلاّ أنتَ ، اللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍوآلِ مُحَمَّدٍ ، وَارزُقنی خَیرَ هذَا الیَومِ الَّذی شَرَّفتَهُ وعَظَّمتَهُ ، وتَغسِلُنی فیهِ مِن جَمیعِ ذُنوبی وخَطایایَ ، وزِدنی مِن فَضلِکَ إنَّکَ أنتَ الوَهّابُ .امام باقر علیه السلام:روز عید فطر و عید قربان و روز جمعه ، چون آماده بیرون رفتن شدى ، این دعا را بخوان:خداوندا! هر کس که آماده و مهیّا شود و به امید عطا و بخشش و جایزه و احسانِ آفریده اى ، ساز و برگ رفتن به حضور او فراهم سازد ، پس ـ اى سرور من ـ باریابى و آمادگى و تهیّه ساز و برگ و آماده شدنِ من ، به درگاه توست و به امید بخشش و جایزه ها و احسان هاى تو. پس امروز ناامیدم مکن! اى آن که هیچ نیازمندى از درگاهش محروم نمى شود و هیچ برخوردارى ، از او نمى کاهد! من امروز کار شایسته اى به درگاهت نیاورده ام و به شفاعت آفریده اى هم امید نبسته ام؛ لیکن با اعتراف به ستم و بدى ، به درگاهت آمده ام. نه دلیلى دارم و نه عذرى.پروردگارا! از تو مى خواهم که خواسته ام را بدهى و مرا با درخواستى برآورده برگردانى و مرا ناامید و بى بهره بر نگردانى! اى بزرگ ، اى بزرگ ، اى بزرگ! براى خواسته بزرگ به تو امیدوارم. اى بزرگ! از تو مى خواهم که گناه بزرگ مرا ببخشایى. معبودى جز تو نیست.خداوندا! بر محمّد و خاندان محمّد درود فرست و نیکىِ امروز را که شرافت و عظمتش بخشیده اى ، روزى ام کن و در این روز ، مرا از همه گناهان و لغزش هایم بشوى و از احسان خود بر من بیفزاى! همانا تویى تو بسیار بخشنده».کتاب «مراقبات ماه رمضان» صفحه 481

سیمای عید قربان: مفهوم و معنی قربانی:از نظر معنای لغوی «قربانی» از لفظ «قربان» ماخوذ است، هر آن چیزی که ذریعه و وسیله تقرب و نزدیکی الله تعالی باشد آن را «قربانی» می گویند، آن چیز خواه ذبح حیوان باشد یا دیگر صدقات.بعضی از علماء هر نیکی و عمل خیر را که باعث قرب و رحمت الهی باشد «قربانی» می نامند.البته در عرف عام به آن حیوان مخصوص «قربانی» گفته می شود که به خاطر رضای الله در روزهای معین عید الاضحی- عید قربان- مسلمانان آن را ذبح می کنند و کلمه قربانی از لفظ قربان گرفته شده  و چندین بار در قرآن مجید آمده است، در اکثر مواقع مراد از آن «حیوان مذبوحه» است .قربان عبارت از کارهای نیکی است که انسان بوسیله آن بخواهد خود را به رحمت خداوند نزدیک کند، بنابراین عمل نیکی که انسان انجام دهد تا بدان وسیله خویشتن را به رحمت حق تعالی نزدیک سازد آن کار را قربان گویند؛ مانند فرمایش رسول اکرم(ص) که فرمود: نماز موجب تقرب و نزدیکی هر پرهیزکار به رحمت پروردگار است.بدیهی است که مراد از تقرب به خدای تعالی، قرابت زمانی و مکانی نیست چرا که بین خالق و مخلوق هیچگونه خویشاوندی وجود ندارد بلکه منظور آن است که از راه طاعت و انجام کارهای شایسته می تواند مشمول الطاف الهی قرار گرفته و به رحمت او نزدیک شود.کشتن حیوان در مراسم قربانی اشاره به کشتن نفس اماره است و مرد خداشناس با شمشیر برنده عقل و ایمان، حیوان نفس را که به طور دائم وی را به کارهای زشت وا می دارد مقتول سازد و خانه دل را از لوث نفس لئیم پاک گردانده، آنرا در راه حق و پیشگاه محبوب قربانی کند.از جمله اعمالی که حجاج در روز دهم ذیحجه در سرزمین منا انجام می دهند کشتن شتر، گاو و یا گوسفند و انفاق آن به مستحقین است تا به وسیله این عمل نیک به رحمت پروردگار نزدیک شوند که آنرا قربانی گویند.

احکام قربانی کردن: ویژگی های حیوانات قربانی:حیوانی که قربانی کرده می شود باید از عیوب ذیل مبرا باشد:1-کور نباشد. ۲-  شاخ آن بیخ به گونه یی نشکسته باشد که حیوان را متضرر ساخته باشد. ۳- پای حیوان نباید قسمی لنگ باشد که آن را به زمین گذاشته نتواند. ۴- دست، پای و سایر اعضای آن قطع نباشد. ۵- خیلی لاغر نباشد.

قربانی درکربلا: آیا روایت گریه حضرت ابراهیم (ع) بر امام حسین (ع) صحیح است؟« امام رضا علیه السلام فرموده اند: وقتى که خداوند به ابراهیم علیه السلام دستور داد به جاى فرزندش اسماعیل، قوچى را قربانى کند ولى ابراهیم علیه السلام تقاضا کرد که خداوند اجازه بدهد که او با دست خود فرزندش را ذبح کند تا به قلب او همان الم وارد شود که به قلب پدرى وارد مى ‏شود که عزیزترین فرزندش را ذبح مى ‏کند. تا در نتیجه درجه اهل ثواب نسبت به مصیبتها بالاتر برود. خداوند به ابراهیم علیه السلام وحى کرد: آن پدر در نزد تو عزیزتر است یا خودت را بیشتر دوست مى‏ دارى؟ ابراهیم علیه السلام عرض کرد: او را من بیشتر از خودم دوست مى ‏دارم.سپس خداوند فرمود: فرزند او را بیشتر دوست مى ‏دارى یا فرزند خودت را.ابراهیم علیه السلام فرمود: فرزند او را. خداوند فرمود: ذبح اسماعیل با دست خودت بیشتر غم و رنج دارد یا کشته شدن فرزند آن پدر به دست دشمنان. ابراهیم علیه السلام فرمود: کشته شدن فرزند آن پدر به دست دشمنان مرا بیشتر اندوهناک مى ‏کند. لذا خداوند به ابراهیم علیه السلام وحى کرد که: اى ابراهیم، عده ‏اى گمان مى ‏کنند از امت محمد هستند و در آینده حسین فرزند محمد را خواهند کشت مانند کشتن گوسفند قربانى و به او و اهل بیتش ظلم و ستم خواهد کرد. آن طایفه با انجام این کار مستوجب خشم من خواهند شد. ابراهیم علیه السلام از شنیدن این واقعه گریه کرد.پس خداوند به ابراهیم وحى فرمود: اى ابراهیم، تو این جزع خود را که اگر فرزندت را ذبح مى‏ نمودى تبدیل به جزع براى قتل حسین مى‏ نمودى، لذا من براى تو بالاترین درجه ثواب را در برابر صبر در مصیبتها لازم کردم.»روایاتی شبیه این نوع روایات در کتب اهل سنت نیز وجود دارد. که چند مورد آن را تقدیم می کنم:با روم می جنگیدیم پس به یکی از کلیساهای ایشان وارد شدیم .پس در آن سنگی بود که روی آن نوشته شده بود : آیا امتی که حسین را می کشند شفاعت جد او را در روز قیامت امید دارند؟ از آنها پرسیدیم که این بنا چه زمانی ایجاد شده است. گفتند ۳۰۰ سال قبل از بعثت.به ما خبر داده شد که صخره ای در بیت المقدس سیصد سال قبل ازبعثت رسول خدا پیدا شده است که بر روی آ ن با زبان سریانی نوشته شده بوده است : آبا امتی که حسین را می کشند شفاعت جد او را در روز قیامت امید دارند؟که شبیه این دو روایت در منابع دیگر اهل سنت نیز آمده است. از جمله تهذیب الکمال ج۶، ص۴۴۲؛ بغیة الطلب فی تاریخ حلب ج۶، ص۲۶۵۳ ؛ صبح الأعشى فی صناعة الإنشا ج۱۳، ص۲۳۴؛ الخصائص الکبرى، سیوطی ج۱، ص۶۳.و در روایتی دیگر مضمون همین روایت با اضافه ای نقل شده است که این نوشته به حضرت ابراهیم مرتبط بوده است:« انس روایت می کند که شخصی از اهل نجران گودالی می کند پس در آن لوحی از طلا پیدا کرد که در آن نوشته بود آیا امتی که .... ونوشته بود ابراهیم خلیل الله. پس این لوح را به نزد رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم آوردند . پس آن را خواند و گریه نمود .سپس فرمود هرکس که من را اذیت کند و خانواده ام را شفاعت من به وی نخواهد رسید.»

منبردوازدهم: ذبح عظیم شخصیتی برتر از اسماعیل

آیه: یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَأُنْثَىٰ وَجَعَلْنَاکُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا ۚ إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ ۚ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ خَبِیرٌای مردم، ما همه شما را نخست از مرد و زنی آفریدیم و آن گاه شعبه‌های بسیار و فرق مختلف گردانیدیم تا یکدیگر را بشناسید، همانا بزرگوار و با افتخارترین شما نزد خدا با تقواترین شمایند، همانا خدا کاملا دانا و آگاه است. آیه 13 سوره حجرات

حدیث: رسول الله صلى الله علیه و آله : مَن قامَ لَیلَتَیِ العیدَینِ مُحتَسِبا للّه ِِ ، لَم یَمُت قَلبُهُ یَومَ تَموتُ القُلوبُ .پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: هر کس دو شب عید [ فطر و قربان] را به خاطر پاداش خدا به عبادت بپردازد ، در آن روز که دل ها مى میرند ، دل او نمى میرد.کتاب «مراقبات ماه رمضان» صفحه 465

سیمای عید قربان: اسرار و حکمت قربانی:فدا کردن مال و انفاق آن در راه خدا از جمله اسرار و حکمتهای قربانی است.کشتن حیوان در مراسم قربانی اشاره به کشتن نفس اماره است و مرد خداشناس با شمشیر برنده عقل و ایمان، حیوان نفس را که به طور دائم وی را به کارهای زشت وا می دارد مقتول سازد و خانه دل را از لوث نفس لئیم پاک گردانده، آنرا در راه حق و پیشگاه محبوب قربانی کند و حج اکبر نماید که اگر نفس اماره و خواهش های او کشته نشوند و آرام نگیرند هرگاه تمام نعمتها و ثروتهای دنیوی در اختیارش باشد و زمین و آسمان را ببلعد باز هم سیر نمی شود و ندای هل من مزید دارد.در روایات می خوانیم اولین قطره خون قربانی که ریخت، خداوند گناهان صاحبش را می بخشد، اوقاتی که به خاطر تولد نوزاد یا ورود مسافر یا دفع بلا، گوسفند ذبح می شود، در روح و روان و حرکت اهل خانه شور و نشاطی پدید می آید.به هرحال، ذبح صدها هزار گوسفند و نحر هزاران شتر، یک نوع جلوه و زیبایی بوده، مظهر روحیه ایثار دسته جمعی است که خود از شعائر الهی است.سیر کردن گرسنه ها: یکی از اسرار قربانی سیر کردن گرسنه ها است قرآن در این باره می‌فرماید: «فکلوا منها واطعمواالقانع والمعتر» از گوشت‌هایی که قربانی می کنید هم خودتان میل نمائید، هم به قانع و معتر بدهید. قانع، فقیری است که به آنچه می گیرد، قانع است. معتر، فقیری است که علاوه بر تقاضای کمک اعتراض هم می کند.این نشان دهنده بینش وسیع اسلام است که سفارش به خود را فراموش کنید نه دیگران را و در تقسیم گوشت و اطعام، پای بند تملق یا دعا و تواضع فقیر نباشید؛ او را سیر کنید، گرچه با شنیدن زخم زبان باشد.

احکام قربانی کردن: وقت قربانی:روز های مشخص قربانی عبارتند از: دهم، یازدهم و دوازدهم ذوالحجه و یا به سخن دیگر روز های قربانی، روز اول، دوم و سوم عید اضحی می باشد. البته قربانی کردن در روز اول عید اضحی نسبت به دوم و سوم آن از فضیلتی ویژه بر خوردار می باشد.

قربانی درکربلا: خداوند در سوره صافات به بیان داستان خواب حضرت ابراهیم و اماده شدن او برای قربانی اسماعیل اشاره کرده است.خداوند هم او را از این کار باز میدارد و میفرماید او را با ذبحی عظیم فدیه گرفتیم فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْیَ قَالَ یَا بُنَیَّ إِنِّی أَرَى فِی الْمَنَامِ أَنِّی أَذْبَحُکَ فَانظُرْ مَاذَا تَرَى قَالَ یَا أَبَتِ افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِی إِن شَاء اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِینَ ﴿۱۰۲﴾و وقتى با او به جایگاه سعى رسید گفت اى پسرک من من در خواب [چنین] مى‏بینم که تو را سر مى‏برم پس ببین چه به نظرت مى‏ آید گفت اى پدر من آنچه را مامورى بکن ان شاء الله مرا از شکیبایان خواهى یافتفَلَمَّا أَسْلَمَا وَتَلَّهُ لِلْجَبِینِ ﴿۱۰۳﴾پس وقتى هر دو تن دردادند [و همدیگر را بدرود گفتند] و [پسر] را به پیشانى بر خاک افکندوَنَادَیْنَاهُ أَنْ یَا إِبْرَاهِیمُ ﴿۱۰۴﴾او را ندا دادیم که اى ابراهیم قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْیَا إِنَّا کَذَلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ ﴿۱۰۵﴾رؤیا[ى خود] را حقیقت بخشیدى ما نیکوکاران را چنین پاداش مى‏ دهیم إِنَّ هَذَا لَهُوَ الْبَلَاء الْمُبِینُ ﴿۱۰۶﴾راستى که این همان آزمایش آشکار بودوَفَدَیْنَاهُ بِذِبْحٍ عَظِیمٍ ﴿۱۰۷﴾و او را در ازاى قربانى بزرگى باز رهانیدیم ما ذبح عظیمی را فدای او کردیم.وَتَرَکْنَا عَلَیْهِ فِی الْآخِرِینَ ﴿۱۰۸﴾و در [میان] آیندگان براى او [آوازه نیک] به جاى گذاشتیم برخی از مفسران شیعه از جمله ملا محسن فیض کاشانی در تفسیر صافی، سید هاشم بحرانی در تفسیر برهان، حویزی در تفسیر نور الثقلین، و مرحوم علامه مجلسی در بحار الانوار، طبق حدیثی که در عیون اخبار الرّضا روایت شده است، آورده ‌اند که در این جا منظور از«ذبح عظیم» امام حسین (ع) است که از ذریه ابراهیم‌ است و او قربانی عظیمی بود که جانشین ذبح اسماعیل قرار گرفت.منشأ این تفسیر، روایتی است که شیخ صدوق (ره) در کتاب خصال نقل می‌کند: هنگامی‌که خداوند، گوسفندی را به جای ذبح اسماعیل، برای ابراهیم (ع) فرستاد، ایشان درخواست کرد که فرزندش را ذبح کند تا با تحمل غم و اندوه دل پدری که به دست خویشتن، فرزندش را ذبح کرده است، درجاتش بالا رود. خداوند از او پرسید: محبوب‌ترین مخلوقاتم نزد تو کیست؟ پاسخ داد: محبوب‌تر از حبیبت، محمد (ص) نیافریدی. فرمود: نزد تو، او محبوب‌تر است یا خودت؟ گفت: او. فرمود: فرزند او نزد تو محبوب‌تر است یا فرزند خودت؟ گفت: فرزند او. فرمود: این‌که فرزند او را دشمنانش از روی ستم ذبح کردند، تو را بیش‌تر اندوهگین می‌سازد یا این‌که فرزندت را به دست خود ذبح کنی؟ گفت: پروردگارا ذبح او به دست دشمنانش دلم را اندوهگین کرد. فرمود: ای ابراهیم شخصی از امت محمد، فرزندش حسین را بعد از او، از روی ظلم، هم‌چون گوسفند ذبح می‌کند و با این کار، گرفتار غضب من می‌شود. دل ابراهیم اندوهگین شد و ناله و گریه سر داد. وحی آمد که‌ای ابراهیم ناله‌ات را پذیرفتم و آن را جایگزین ناله و زاری برای فرزندت ـ اگر او را ذبح می‌کردی ـ کردم و برایت درجات اهل ثواب بر مصیبت‌ها را واجب کردم و این همان قول خداوند است که فرمود: (وَفَدَیْناهُ بِذِبْح عَظِـیم). روایت یاد شده، ظاهراً از نظر سند مشکلی ندارد; زیرا راویان آن عبارتند از: عبدالواحد بن محمد بن عبدوس نیشابوری العطّار (استاد شیخ صدوق)، علی بن محمد بن قتیبه النیشابوری و فضل بن شاذان از اصحاب ائمه(ع) که همه آنان یا مورد اعتماد و ستایش قرار گرفته‌اند و یا از اصحاب و بزرگانند. واضح است که لسان این‌گونه روایات، تأویل آیات است،ذبح عظیم، در لغت ذبیح و مذبوح بزرگ و بزرگوار است که ترکیب وصفی است که در سوره صافات آیه «و فدیناه بذبح عظیم» به عوض او ذبح عظیمی را پذیرفتیم. غالب مفسران شیعه شیعه و سنی ذبح عظیم را قوچی دانسته اند.ولی برخی تفاسیر شیعه به نقل از عیون اخبارالرضا روایتی از فضل بن شاذان نیشابوری از امام رضا (ع) آورده اند که ذبح عظیم امام حسین بوده است.

1-برخی اشکال کرده اند که فضل بن شاذان شاگرد امام رضا نبوده است. این موضوع را چند رجال شناس ادعا کرده اند ولی اکثر رجال شناسان خلاف آن را گفته اند.

2-فضل می گوید از امام رضا شنیده ام و این اگر دروغ باشد به تمامی نقل های او آسیب می زند.

3-بسیاری روایات عیون نقل از فضل بن شاذان است که کل روایات را زیر سوال می برد.

4-ایشان روایاتی با واسطه از امام کاظم هم نقل کرده است که نشان دهنده معاصر بودن با امام رضا می باشد.

5-ذبح عظیم نمی تواند قوچی باشد زیرا این برخلاف قرینه متنی است زیرا بر طبق این قرینه باید ذبح عظیم شخصیتی برتر از اسماعیل باشد.

6-علامه طباطبائی می فرماید چون ذبح به امر الهی بوده است و خداوند نسبت داده شده است، واژه عظیم بکار رفته است و گرنه خود ذبح فی نفسه عظیم نبوده است. این بیان علامه با قرینه لفظی و متنی آن ناسازگار است و قرینه لفظی مقدم است.

7- شیوه علامه در تفسیر رویکردی عقلی و فلسفی و تفسیر قرآن به قرآن است و روایات را برای تایید ذکر می نماید به طوری با دلایل عقلی ناسازگار نباشد.

" وَ فَدَیْناهُ بِذِبْحٍ عَظِیمٍ" یعنى ما فرزند او را فدا دادیم به ذبحى عظیم که- بنا بر آنچه در روایات آمده- عبارت بود از قوچى که جبرئیل از ناحیه خداى تعالى آورد. و مراد از" ذبح عظیم" بزرگى جثه قوچ نیست، بلکه چون از ناحیه خدا آمد و خداى تعالى آن را عوض اسماعیل قرار داد عظمت داشت.(تفسیر المیزان)وَ فَدَیْناهُ بِذِبْحٍ عَظِیمٍ مقصود از «ذبح» آن حیوانى است که آماده و مهیّا شده که ذبح و قربانى شود و منظور از «عظیم» بزرگى جثّه و چاقى آن است. (تفسیر جوامع الجامع)وَ فَدَیْناهُ بِذِبْحٍ عَظِیمٍ (و فدیه دادیم او را به ذبح عظیم) لفظ (فداء) چیزى را گویند که به جاى چیز دیگرى قرار داده شود که از چیز اول، ضرر بر- طرف شود و (ذبح) به معنى مذبوح و آن که ذبح گردیده شود مى‏ باشد و مقصود این که ما ذبح را به جاى آن قرار داده مانند اسیرى که مقابل چیزى فدیه و آزاد شود.(تفسیر مجمع البیان)آیه 107 وَ فَدَیْناهُ بِذِبْحٍ عَظِیمٍ.آرى چون حضرت ابراهیم (ع) مى‏خواست خون مقدس و رنگین فرزند عزیزش را در راه پروردگار مهربانش ریخته و قربانى شود و خداى سبحان اجازه نداد لذا خداى عزیز براى تسکین قلب مبارک ابراهیم مى ‏فرماید: ما ذبح و قربانى بزرگى را براى ابراهیم فدا کردیم.قربانى که از هر نظر با عظمت و بزرگ است. آنهم عظمتى که خدا آنرا عظیم بداند. و از جمله عظمتهاى آن قربانى که قوچى از بهشت بوده این است که یک سنت همیشگى شده براى حجاج. زیرا هر شخص حاجى در روز عید قربان یعنى روز دهم ماه ذیحجه موظف است یک گوسفند در قربانگاه (منا) قربانى کند. و این سنت بزرگ تا به قیام قیامت ادامه خواهد داشت.(تفسیر آسان)در اینکه عظمت این ذبح از چه نظر بوده از نظر جسمانى و ظاهرى؟ و یا از جهت اینکه فداى فرزند ابراهیم شد؟ و یا از نظر اینکه براى خدا و در راه خدا بود؟و یا از این نظر که این قربانى از سوى خدا براى ابراهیم فرستاده شد؟مفسران گفتگوهاى فراوانى دارند، ولى هیچ مانعى ندارد که تمام این جهات در ذبح عظیم جمع، و از دیدگاههاى مختلف داراى عظمت باشد.یکى از نشانه‏ هاى عظمت این ذبح آن است که با گذشت زمان سال به سال وسعت بیشترى یافته، و الان در هر سال بیش از یک میلیون به یاد آن ذبح عظیم ذبح مى‏کنند و خاطره‏اش را زنده نگه مى ‏دارد." فدینا" از ماده" فدا" در اصل به معنى قرار دادن چیزى به عنوان بلاگردان و دفع ضرر از شخص یا چیز دیگر است، لذا مالى را که براى آزاد کردن اسیر مى‏ دهند" فدیه" مى‏ گویند، و نیز کفاره‏ اى را که بعضى از بیماران بجاى روزه مى‏دهند به این نام نامیده مى‏شود.(تفسیر نمونه)«وَ فَدَیْناهُ بِذِبْحٍ عَظِیمٍ- و او را به ذبحى بزرگ بازخریدیم.»با این ذبح و قربانى آن حضرت- علیه السّلام- سنّتى نهاد که مؤمنان تا امروز بدان رفتار مى ‏کنند، و در منى و در سرتاسر جهان به پیروى از او قربانى مى‏کنند، و شاید از این جهت و از لحاظ عالمگیرى است که عظیم نامیده شده. و گفته‏ اند «ذبح عظیم» همان سبط شهید، امام حسین بن على (ع) است که حضرتش را در کربلا تشنه سر از پیکر جدا کردند و فداى دین خدا و مقاومت در برابر عادات جاهلى اموى شد.(تفسیر هدایت)وَ فَدَیْناهُ بِذِبْحٍ عَظِیمٍ تعبیر بعظمت براى اینست که این سنت شد و واجب تا قیامت که در اعمال حج بازاء فرزند خداوند قربانى را واجب کرده و تا قربانى نشود از احرام بیرون نمیآید و ما احتیاج بتوجیهات مفسرین نداریم که بگویند از بهشت بوده یا قربانى هابیل بوده یا چون مخلوق بدون تولید بوده و بعضى گفتند مراد شهادت ابى عبد اللَّه است اینهم بنظر نمیآید زیرا ابى عبد اللَّه را خدا فداى اسمعیل نمیکند و شاهد بر آنچه گفتیم آیه بعد است که میفرماید:وَ تَرَکْنا عَلَیْهِ فِی الْآخِرِینَ (108)و گذاردیم بر او در کسانى که پس از او مى- آیند.یعنى سنة سنیّه شد از ابراهیم براى دیگران که در اسلام هم جارى شد که بسیارى از سنن حج از ابراهیم است که از آن جمله قربانیست.(تفسیر اطیب البیان)من پیرامون آیه (۱۰۷/ صافات: و فدیناه بذبح عظیم ) به تفاسیر متعددی مراجعه کردم و نظرات مفسران را مطالعه کردم که در بالا ارایه شد، به این نتیجه رسیدم که تفاسیر ظاهر آیه را تفسیر کرده اند ، بجز اونی که درباره امام حسین(ع) تفسیر شده است، و اینجا این سوال پیش میاد که چی در امام حسین و حضرت ابراهیم و اسماعیل مشترک هست؟اینکه هرسه نفر بر نفسشون غلبه کرده اند و چون در آیه های بعد گفته شده که آن را برای آینده گان هم گذاشتیم، پس همان قربانی کردن نفس و منیّت است که خیلی عظیم است،آنقدر که فرشته خدا را به زمین میکشاند و به ابراهیم فرمان میدهد که دست نگهدارحالا که نفس و منیت تون را قربانی کردین، وقتش رسیده که این قربانی کردن نماد بشه و تا آیندگان هم ادامه پیدا کند.این برداشت من از این آیه بود،چون در این سوره «کرب عظیم، فوز عظیم و ذبح عظیم» بکار برده شده و اینها میتونه زنجیروار به هم ربط داشته باشه و بطن آیات به همون کشتن منیت و قربانی کردن نفس و سربلند بیرون آمدن ختم بشه.از نظر محتوایی نمی توان روایت را پذیرفت.زیرا اصلا با معنای فدیه جور در نمی اید.فدیه رادر قبال عدم انجام کاری لازم می پردازند.همانطور که در اکثر تفاسیر قوچ بزرگی را فدیه گرفته اند.حال در برابر عدم ذبح اسماعیل ،امام حسین فدیه قرار گرفته است.!مطلب دوم اینکه :هدف از کل ماجرا ازمایش حضرت ابراهیم بود که سر بلند خارج شد و مسرور شد.حال او طلب اندوه نمود واندوه حسین را فدیه برایش قرار. دادند!کما اینکه علامه طباطبایی در تفسیر ذبح عظیم هیچ اشاره ای به این روایت. ننموده است.از نظر سند هم نجاشی فضل بن شاذان را از یاران امام هادی و عسکری (ع)ذکر می کند.ودر روایت فضل از امام رضا تردید کرده است.ذبح عظیم چیست؟در تفسیر آیه 107سوره صافات، اگر نگوئیم اجماع، تقریبا تمامی مفسران قرآن بر این باورند که فدیه اسماعیل گوسفندی بود که از عالم غیب و بهشت رسید و فدیه اسماعیل شد. آیا می توان پذیرفت که قربانی شدن گوسفندی با تعبیر شگفت آور ذبح عظیم مطرح شود؟ در قرآن وصف عظیم در چند مورد بیشتر به کار برده نشده است برای خداوند رب عظیم، برای قیامت نبا عظیم، برای عرش خداوند و سرانجام برای اخلاق پیامبر اسلام به کار رفته است. آیا می توان پذیرفت قربانی کردن گوسفندی ذبح عظیم باشد؟به نظر می رسد برخی از عالمان و مفسران با چنین پرسشی در ذهن خود مواجه شده اند؛ چگونه قربانی کردن گوسفند، ذبح عظیم است؟ در این باره در روایات، تاویلات گوناگونی ذکر شده است. ماوردی(م ۴۵۰ ق) در تفسیر النکت و العیون به پنج روایت یا تاویل اشاره می کند. از جمله ؛ گوسفد مورد قبول خداوند بود و نیز موجب برکت بود، از بهشت آمده بود و جثه ای عظیم داشت. دیگر مفسران هم تقریبا بر همین نکات تاکید کرده اند. سخنی که مورد پذرش اکثر مفسران است، تاکید بر این نکته است که گوسفند بهشتی بود. یا این که چون گوسفند از سوی خداوند فرستاده شده بود عظیم بودزمخشری (م ۵۳۸ ق) در تفسیر کشاف در اهمیت گوسفند، از ابن عباس نقل می کند: همان گوسفندی بود که هابیل قربانی کرده بود؛ در بهشت نگهداری می شد تا فدای اسماعیل شود. امام فخر رازی(م ۶۰۶ ق) نیز در باره عظیم دو قول را نقل کرده است. اول نقل سعید بن جبیر؛ آن گوسفند چهل پاییز در بهشت بوده است و به خوبی پروار شده بود، از این رو واژه عظیم را خداوند برای او به کار برده است. دوم نقل سدی، از این رو که آن گوسفند فدای اسماعیل شد، عظیم خوانده شده است. قرطبی هم در تفسیرش الجامع لاحکام القرآن، بر قول دوم رازی تاکید می کند. ابن کثیر (۷۷۴ ق) تاکید بر گوسفند و ویژگی های آن می نماید. از جمله پشم گوسفند قرمز بوده است و جریر نامیده شده بود. بغوی (۵۱۶ ق) در معالم التنزیل، برای نشان دادن ویژگی فوق العاده گوسفند، چنین آورده است؛ وقتی قرار شد گوسفند به جای اسماعیل قربانی شود، ابراهیم و اسماعیل و جبرئیل و گوسفند، همگی تکبیر گفتند.بیضاوی (۶۸۵ ق) در انوار التنزیل، سه ویژگی را بیان کرده است. اول گوسفند جثه ای عظیم داشت. دوم: از آن رو که فدای اسماعیل پیامبر می شد، عظیم بود. قول سوم: آن گوسفند از بهشت آمده بود. ابن عطیه (۵۴۶ ق) در تفسیر خود به نام المحرر الوجیز، روایت کرده است که گوسفند ویژه ای بود و نه از نسل گوسفندانی دیگر. این اقوال نشان دهنده آن است که مفسران برای تبیین صفت عظیم، اقوالی را روایت کرده اند که گوسفند را در موقعیتی فراتر قرار می دهد. ثعلبی (۴۲۷ ق) در تفسیرش الکشف و البیان می گوید، گوسفند قربانی نسبت به دیگر گوسفندان عظیم بود.شیخ طبرسی (۵۴۸ ق) در تفسیر مجمع البیان می نویسد عظیم صفت اسماعیل است و نه گوسفند، گوسفند در حقیقت فدای انسانی عظیم شد. این توجیه یا تفسیر، گرچه مناسب تر به نظر می رسد و صفت عظیم را از اختصاص آن به گوسفند منصرف می کند، ولی با سیاق آیه ناسازگار است. عظیم صفت ذبح یعنی مذبوح می باشد و نه اسماعیل.

علامه طباطبایی در تفسیر المیزان، دو نکته را بیان کرده اند. عظمت در آن بود که گوسفند از سوی خداوند آمده بود و دوم: فدای اسماعیل شد.سرانجام دیدگاه دیگری ذبح عظیم را امام حسین می داند و قربانگاه او عاشورا و کربلا بود. با این تاویل واژه عظیم معنای حقیقی خویش را پیدا می کند و حقیقت قربانی شدن اسماعیل و فدیه او آشکار می گردد، دلیل آن روایتی است که در برخی جوامع روائی آمده است.شیخ صدوق در خصال، روایتی از امام رضا (ع) نقل کرده است، که به نحوی ذبح عظیم، شهادت امام حسین (ع) تاویل شده است. این روایت پس از شیخ صدوق در منابع گوناگون از جمله تفسیر نورالثقلین نوشته حویزی (۱۱ ق) نقل شده است بر اساس روایت، خداوند به ابراهیم می گوید، به جای سوگ فرزندش، بر سوگ امام حسین بگرید. شیخ صدوق، خصال، ص. ۵۶تا ۵۹ و نیز نورالثقلین جلد ۴ ص. ۴۳۰ مکتبه الشیعه.ناگفته نماند که بر این دیدگاه هم نقدهائی صورت پذیرفته است:

الف: اگر شهادت امام حسین فدیه قربانی شدن اسماعیل باشد، بایست شان اسماعیل از امام حسین بالاتر باشد؛ زیرا مفدی عنه- اسماعیل- مرجح بر مفدی به خواهد بود.ب: قرآن قربانی فدیه را به شکل زمان گذشته روایت کرده است و نه آینده هر دو اشکال ادبی پاسخ های ادبی هم داده شده است که شاید نیازی به ذکر آن نباشد.می توان اشاره کرد چون ذبیح الله بودن از برترین مقامات است کسی باید ذبح شود که مقام برتری داشته باشد و همه اولیای الهی مقام ذبیح الهی دارند زیرا آماده اند جان خود را فدا کنند.ماضی بودن فعل نه تنها آسیبی ندارد بلکه پیامی از قطعی بودن دارد.قربانی شدن اسماعیل توسط ابراهیم، نشان از عشق عمیق ابراهیم نسبت به خداوند بوده است. که حقیقت این عشق، در کربلا و عاشورا آشکار می شود.شاید جمله زینب (س)، معرف این عشق بود که فرمود جز زیبایی چیزی ندیدم. ما رایت الا جمیلاالبته همه انبیاء و اولیای الهی مظهر چنین عشق و شوری هستند.بیان امام رضا (ع) و تفسیر برخی مفسران ، از ذبح عظیم، دریچه و افقی را می گشاید، که بی تردید تفسیر و تاویل گوسفند قربانی با همه بزرگی که برایش روایت کرده اند، نخواهد داشت. تاویل ذبح عظیم به امام حسین آیه را تا عمق جان انسان نفوذ می دهد و تفسیر و تاویل گوسفند، هم چنان با سوال و چالش جدی مواجه است.بر حسب آیه ی ۱۰۷ سوره ی صافات اسماعیل در عوض یک قربانی بزرگ از کشته شدن آزاد شده. آن قربانی بزرگ چه بود ؟ «وَفَدَیْنَاهُ بِذِبْحٍ عَظِیمٍ» «و اسماعیل را در ازای کشتنِ [:قربانیِ] بزرگی رهانیدیم.» بجاى کشتن اسماعیل قربانى دیگرى به میان آمد که اینجا" ذبح عظیم" خوانده شده، و آیا- چنانکه در روایاتى آمده این ذبح عظیم که بجاى ذبح اسماعیل بوده درباره حضرت حسین بن على علیه السلام است؟ هرگز! زیرا اولًا ذبح حضرتش به فرمان ربانى نبوده ، وانگهى حضرت حسین بن على علیه السلام بسیار برتر و والاتر از اسماعیل علیه السلام است، پس چگونه بجاى او فدا و ذبح مى گردد؟! یا مقصود گوسفندى بوده که بجاى حضرتش فدا و قربانى شده؟ ولى این هم که عظیم نیست. اسماعیل کجا و گوسفندى کجا که به هر مناسبتى ذبح مى شود، بلکه در این میان مى توان گفت: این ذبح عظیم استمرار و تداوم قربانى هاى حج براى خداست در منى و غیر آن که بسى از نظر ظاهر و باطن پر معناست. ظاهرش سیر کردن گرسنگانى از میهمانان درمانده خداست، و نیز نگریستن سیلهاى خون در این میان که قربانى کنندگان با دیدن این سیل خون در راه خدا از خون دادن و خونریزى در راه او هرگز نهراسند، و معناى معنوى دومینش این است که خدایا من خود را در راه تو آماده کشته شدن کرده ام، که همه چیزم را در راهت فدا کنم، چنانکه ابراهیم اینگونه مأموریت یافت، ولى چنانکه جریان ابراهیم خود امتحانى عمیق بود و نه کشتن اسماعیل، من هم بجاى خودکشى در راهت که در شریعت تو ممنوع است - آنچه در امکان دارم از حیوانات حلال گوشت در راه تو ذبح مى کنم که در جمع قربانیها در این مثلث ذبح عظیم است، البته بزرگتر از ذبح امتحانى اسماعیل نیست، بلکه استمرارهایى با عظمت است که در طول خط تکلیف این قربانى حلال در بُعد اخیرش به چهره ذبح حیواناتى حلال گوشت صورت گیرد، و در ابعادى قوى تر جهات معنوى این قربانى مراعات شود، و بالاخره در نقطه آخرینش در جهاد فى سبیل اللَّه براى جانبازى در راه خدا آماده شود.

منبرسیزدهم: فلسفه قربانی کردن، جدا شدن از وابستگی هاست

آیه: إِنَّما أَمْوالُکمْ وَ أَوْلادُکمْ فِتْنَةٌ وَ اللَّهُ عِنْدَهُ أَجْرٌ عَظِیمٌ[سوره تغابن، آیه 15]همانا اموال و اولاد شما وسیله آزمایشند و خداوند است که پاداش بزرگ نزد او است(و به کسانی پاداش می دهد که در این امتحان پیروز شوند).مشابه این آیه، آیه 28 سوره انفال است. «وَ اعْلَمُوا أَنَّما أَمْوالُکمْ وَ أَوْلادُکمْ فِتْنَةٌ وَ أَنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ أَجْرٌ عَظِیمٌ» «فتنه» هم به معنای رنج ها و مشکلات و مصیبت ها و اموری است که انسان گرفتار آنها می شود و سبب آزمایش است و هم به معنای توطئه و افساد دشمنان است که قرآن برای جلوگیری از آن می فرماید: «وَ قاتِلُوهُمْ حَتَّی لا تَکونَ فِتْنَةٌ»[بقره، 193.] با آنان بجنگید تا دیگر فسادی نباشد. جالب آن که همین مال و فرزند که سبب آزمایشند، زینت دنیا نیز هستند.«الْمالُ وَ الْبَنُونَ زِینَةُ الْحَیاةِ الدُّنْیا»[کهف، 46.]حضرت علی علیه السلام می فرماید: از گرفتار شدن به فتنه به خدا پناه نبرید که آن حتمی است، بلکه از انحراف و گمراه شدن به وسیله ی فتنه ها به خدا پناه ببرید. لا یقولن احدکم اللهم انی اعوذ بک من الفتنة...فلیستعذ من مضلات الفتن، سپس حضرت این آیه را تلاوت کردند.[ نهج البلاغه، حکمت 93.] اگر باور کنیم که دارایی و ثروت، ابزار آزمایش و فتنه است، از کمی مال رنج نخواهیم برد. زیرا امتحانش آسان تر خواهد بود. مال، سبب آزمایش است، زیرا باید از راه حلال بدست آید، باید به مصرف حلال برسد، باید حقوق واجب آن پرداخت شود، باید شکر آن ادا شود. فرزند، سبب آزمایش است، زیرا والدین باید در انتخاب همسر، در پرداخت مهریه حلال به همسر، در تغذیه سالم فرزند، در محبت و نظارت بر تعلیم و تربیت، در ازدواج، در اشتغال، در گرایش های گوناگون او کمال دقت را داشته باشند که عبور از تمام این مراحل امتحانی سخت است، البته اگر والدین وظیفه خود را به خوبی انجام دهند و از عهده آزمایش برآیند، در تمام کارهای خوب فرزند شریک خواهند بود. اگر دشمنی همسر و فرزند در آیه قبل، مربوط به بعضی از آنهاست، اما وسیله فتنه و آزمایش شدن مربوط به همه آنهاست.

1-دلبستگی و وابستگی به مال و فرزند، زمینه لغزش و انحراف است. لذا خداوند هشدار می دهد. «إِنَّما أَمْوالُکمْ وَ أَوْلادُکمْ فِتْنَةٌ»

2-گذشتن از دلبستگی به مال و فرزند برای انجام وظایف الهی، کاری بزرگ است، لذا خداوند پاداش بزرگ مقرر کرده است. «أَجْرٌ عَظِیمٌ»

3-هر چه آزمایش کننده بزرگ تر باشد، جایزه اش برجسته تر است، خدای عظیم پاداش عظیم می دهد. «وَ اللَّهُ عِنْدَهُ أَجْرٌ عَظِیمٌ»

4-توجه به پاداش بزرگ الهی، سبب نجات از وابستگی به اموال و اولاد است.«وَ اللَّهُ عِنْدَهُ أَجْرٌ عَظِیمٌ»

حدیث: تهذیب الأحکام عن عبدالرحمن بن الحجّاج عن الإمام الصادق علیه السلام : «مَن زارَ قَبرَ الحُسَینِ علیه السلام لَیلَةً مِن ثَلاثٍ غَفَرَ اللّه ُ لَهُ ما تَقَدَّمَ مِن ذَنبِهِ وما تَأَخَّرَ» .قُلتُ : أیُّ اللَّیالی ـ جُعِلتُ فِداکَ! ـ؟ قالَ : «لَیلَةُ الفِطرِ ، ولَیلَةُ الأَضحى ، ولَیلَةُ النِّصفِ مِن شَعبانَ» .تهذیب الأحکام ـ به نقل از عبد الرحمان بن حَجّاج ، از امام صادق ـ :هر کس یک شب از سه شب ، قبر حسین علیه السلام را زیارت کند ، خداوندْ گناهان گذشته و آینده اش را مى آمرزد».گفتم: فدایت شوم! کدام شب ها؟ فرمود: «شب عید فطر ، شب عید قربان و شب نیمه شعبان».کتاب «مراقبات ماه رمضان» صفحه 463

سیمای عید قربان: تاریخچه قربانی:ذبح قربانی جهت تقرب پروردگار از زمان ابو البشر حضرت آدم علیه السلام شروع شد، وقتی که دو فرزندش هابیل قوچی و قابیل مقداری گندم را به عنوان قربانی به بارگاه خداوندی تقدیم نمودند. به دستور و روال آن زمان آتشی از آسمان آمده، قربانی هابیل را سوخت، که این علامت قبولیت بود و قربانی قابیل به حال خود باقی ماند.در قرآن مجید این واقعه تاریخی چنین آمده است:اذ قربا قربانا فتقبل من احدهما و لم تقبل من الاخر» (مائده 27)وقتی که (هابیل و قابیل، پسران آدم) قربانی تقدیم کردند از یکی (یعنی هابیل) پذیرفته شد و از دیگری (قابیل) پذیرفته نشد.بعد از آن این عمل در تمام ادیان سماوی به عنوان یک عبادت و ذریعه قرب و در مناسبات و مواقع خاص به عنوان یک دستور و آیین جای ماند. اینجاست که می بینم تمام ملتها اعم از پیروان ادیان سماوی و غیر سماوی با ذبح حیوان یا صدقه دادن پول و کالا به بارگاه خداوندی یا معبود های باطل خویش تقرب می جویند.

احکام قربانی کردن: شروط قربانی:برای وجوب قربانی فقهای مسلمان شرایط زیر را مدنظر قرار داده اند.غنی بودن، شخصی که قربانی می کند باید دو صد درهم اضافه از نیاز مندی خود داشته باشد که این مبلغ در نصاب زکات نیز شرط است و یا اجناسی را دارا باشد که قیمت آن مبلغ مذکور را پوره کند.مسلمان بودن. اقامت در وطن یعنی بر مسافر قربانی واجب نیست.

قربانی درکربلا: فلسفه قربانی کردن، جدا شدن از وابستگی هاست:قدیمی‌ترین عبادتی که سراغ داریم مسئله قربانی است، سابقه قربانی از حج بیشتر است. انسان با قربانی کردن، آنچه خود دارد را با خدا تقسیم می‌کند.عید قربان یکی از بزرگترین اعیاد جهان اسلام است. حکمت اعمالی که در این روز وارد شده است و ابتلائاتی که بر حضرت ابراهیم(ع) در این روز عارض شد، محل تامل و بررسی است. از این رو در مورد فلسفه این روز بزرگ و ذبح قربانی و ... نظر چند تن از کارشناسان دینی کشور را در ادامه می خوانید؛جناب ابراهیم بلاکش بوده و دائما هم دنبال بلا می‌گشته است. از دعاهای حضرت ابراهیم این بوده که خدایا آن ابتلائات عظیم خود را به من وارد کن که در سایه این ابتلائات به تو نزدیک تر شوم. انقدر قلب این خلیل الرحمن گداخته شده بود که به تعبیر مااین ابتلائات برای او مثل نقل و نبات بود. ما از پس هضم این ابتلائات برنمی‌آییم چه برسد به اینکه بخواهیم در این وادی وارد شویم. لذا علما فرمودند که اگر می‌خواهید مسیر محبت را طی کنید، از خدا بلا نخواهید، این کار، کار ابراهیم است که مسیر محبت را با بلا طی کرد، شما دنبال عافیت باشید و بگویید محبت را با عافیت به ما عنایت کن.از حضرت صادق(ع) سوال شد که بهترین لحظات برای پدر و مادر چه زمانی است؟ گفتند آن موقع که بچه بدنیا بیاید و این بچه بزرگ می‌شود و به سن جوانی می‌رسد، بهترین لحظه برای پدر  مادر آن لحظه ای است که قد و بالای این جوان را تماشا می‌کنند و با دیدن قد و بالای جوانشان لذت می‌برند. حالا جناب ابراهیم سه شب خواب می‌بیند که این بچه را ذبح می‌کند. متوجه شد که یک امر الهی است. همان خواب را برای خودش حجت دانست. دست بچه اش را گرفت و با مقدماتی که می دانید برای ذبح آماده نمود. ابراهیم کوه توحید است اما فرمان رسید که بلند شو این کار، کار تو نیست و به جای اسماعیل این گوسفند را ذبح کن. لذا به او گفته شد که این مقامی است که مخصوص امام حسین است. جناب شهید ثانی روایتی در مورد مصیبت فرزند نقل می‌کند که پدر و مادر  به مقاماتی می‌رسند که به واسطه هیچ چیزی در این عالم الا مصیبت فرزند نمی‌شود به آن مقامات رسید. اما پس از آنکه جناب ابراهیم بر روضه حضرت سیدالشهدا(ع) گریه کرد، حضرت جبرائیل فرمود آن چیزی را که می‌خواستیم به واسطه آن امتحان و ذبح فرزند به شما بدهیم، همه آن، بلکه بالاتر از آن را به واسطه این اشکی که بر امام حسین ریختی به تو می‌دهیم.پیغمبر اکرم فرمود «اناابن ذبیحین» یعنی من فرزند دو ذبیح هستم. بعضی ها در تفسیر این روایت و روایتی که پیغمبر فرمودند «و انا من الحسین» می‌فرمایند منظور از دو ذبیح، جناب اسماعیل و امام حسین می‌باشد. دو ذبیح در طول تاریخ بی‌نظیر هستند، یکی اسماعیل و یکی هم امام حسین (ع) است. اما با این تفاوت که اسماعیل ذبیح شد اما ذبح نشد ولی امام حسین را ذبح کردند. بین این دو چقدر تفاوت وجود دارد، ابراهیم  هر کاری کرد خنجر نبرید، عصبانی شد و خنجر را به زمین کوبید. به امر خدا خنجر به صدا در آمد که «الخلیل یامرونی و الجلیل ینهونی» خلیل که تو باشی من را به بریدن امر می‌کند اما چه کنم که خدای جلیل مرا نهی می‌کند. اسماعیل ذبح نشد اما ذبیح حضرت زهرا (س) در کربلا ذبح شد.جناب ابراهیم از خدا بلای عظیم را طلب کرد و خداوند آن امتحانات را از او گرفت. اما می‌فرمایند اوج ابتلائات این دنیا همان بلایی است که حضرت ابراهیم نیز گرفتار آن شد و آن این است که انسان، زن و بچه‌ و نزدیکترین افراد به خود را برای خدا فدا کند. این کار هر کسی نیست. همین قدر که این عمل ابراهیم در دیدگاه خدا مقبول واقع شد، همه باید این مسیر را طی کنند. لذا در اعمال حج باید اعمالی مشابه آنچه برای ابراهیم اتفاق افتاد انجام یابد.پیغمبر فرمود «الحج جهاد ضعفاء امتی» یعنی حج، جهاد ضعفای امت من است. پیرمردها و پیرزن‌ها که نمی‌توانند جهاد کنند و شمشیر دست بگیرند. در غیر اینصورت، جهاد کسانی که قوی هستند اینگونه نیست. حجشان هم اینگونه نیست. جهاد و حج آنها در کربلاست. ضعفای امت پیامبر باید گوسفند ذبح کنند، شیطان را سنگ بزنند، شب عرفه بیتوته کنند و... اما آنهایی که قوی هستند باید در مسیر کربلا قرار بگیرند و زن و بچه شیرخواره و جوان خود را در راه خدا فدا کنند. «بِأَبِی أَنْتُمْ وَ أُمِّی وَ نَفْسِی وَ أَهْلِی وَ مَالِی و نفسی» این اوج سیر در راه  خداست.ابراهیم به آن ابتلائات عظیم گرفتار شد و در سایه این ابتلائات باید اسماعیل را ذبح می‌کرد. اما به او می‌گویند ابتلائات تو ابتدای سیر کربلاست. یعنی وقتی از روی سینه اسماعیل بلند شد، از اینجا به بعد برای استقامت در این مسیر باید زیر سایه شفاعت امام حسین (ع) قرار بگیرد. جبرائیل او را به گودی قتلگاه برد و برای او روضه خواند. وقتی ابراهیم برای امام حسین گریه کرد، به خاطر قطرات اشکی که برای حضرت سیدالشهداء ریخت، همه آن مقاماتی که قرار بود به واسطه ذبح اسماعیل به او داده شود، بلکه بالاتر از آن را به او کرامت نمودند.قدیمی ترین عبادتی که سراغ داریم مسئله قربانی است، سابقه قربانی از حج بیشتر است، و حتی از روزه بیشتر است قرآن می فرماید: وَاتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ ابْنَیْ آدَمَ بِالْحَقِّ إِذْ قَرَّبَا قُرْبَانًا فَتُقُبِّلَ مِن أَحَدِهِمَا وَلَمْ یُتَقَبَّلْ مِنَ الآخَرِ،  هابیل بهترین گوسفندش را برای قربانی آورد و قابیل کشاورزی داشت و گندم های غیر سالم را برای هدیه آورد. خدا از هابیل قبول کرد و از قابیل نپذیرفت و اختلاف از همین جا شروع شد.قربانی از اولین عبادت ها است از اولین نوع پرستش خداوند است یعنی انسان می گوید من در برابر خداوند بهترین چیزی را که دارم تقدیم خدا بکنم. یعنی درواقع آنچه خود دارد با خدا تقسیم می کند. یک معنی دیگر اینکه انسان بگوید من مالک چیزی نیستم یعنی انسان تمرین فداکاری و ایثار بکند. بهترین چیز برای کسی عمر اوست و برای کس دیگری مثلا کتاب اوست و ... قربانی یعنی انسان بهترین چیزی دارد تقدیم به خدا نماید.

منبرچهاردهم: ارتباط ذبح حضرت اسماعیل(ع) وشهادت امام حسین(ع)

آیه: سوره حج، آیه 58:«والذین هاجروا فی سبیل‌الله ثم قتلوا او ماتوا لیرزقنهم الله رزقا حسنا و ان‌الله لهو خیر الرازقین»«و آنان که در راه خدا از وطن هجرت گزیده و در این راه کشته شده یا مرگ‌شان فرا می‌رسد. البته خدا رزق و روزی نیکویی نصیب‌شان می‌گرداند، که همانا خداوند بهترین روزی ‌دهندگان است.»در این آیه پاداش کسانی که برای رضای خدا هجرت را برگزیند، رزق و روزی خاص معرفی می‌کند، یعنی برندگان این صحنه پاداش را از خود خدا می‌گیرند. در حقیقت این آیه ایجاد انگیزه می‌کند و شارژ کننده برای کسانی که می‌خواهند در مقابل اهریمنیان ایستادگی کنند.

حدیث: رسول اللّه صلى الله علیه و آله : یَسُحُّ اللّه ُ عز و جل مِنَ الخَیرِ فی أربَعِ لَیالٍ سَحّا : لَیلَةِ الأَضحى ، وَالفِطرِ ... .پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: خداوند در چهار شب ، پیوسته خیر فرو مى ریزد: شب عید قربان و عید فطر... .کتاب «مراقبات ماه رمضان» صفحه 459

سیمای عید قربان: واقعه تاریخی بی نظیر:قربانی به عنوان شعار دین و آیین و مشروعیت آن به زمان حضرت آدم علیه اسلام بر می گردد اما وقتی که واقعه بی نظیر و شگفت انگیز، ابر مرد تاریخ حضرت ابراهیم علیه السلام پیش آمد، که در آن واقعه تاریخی بی مثال، ایشان برای ذبح و قربان کردن یکتا فرزند برومندش حضرت اسماعیل علیه السلام اقدام فرمودند و پس از پیروز و نامدار شدن حضرت ابراهیم در آن آزمایش سخت و تاریخی، قربانی جایگاه و اهمیت ویژه ای را در ادیان سماوی کسب کرد، چرا که شخصیت حضرت ابراهیم علیه السلام برای تمام اهل ادیان سماوی یهودیان، مسیحیان و اهل اسلام مورد قبول و قابل احترام است، و آن داستان تکان دهنده و شگفت انگیز (قربانی پدرارجمند، فرزند دلبند را) درسوره صافات قرآن مجید آمده است و کتاب مقدس نیز آن را تثبیت می کند.سیرت و زندگانی تمام انبیاء علیهم الصلاة و السلام پر از قربانی و مجاهده هاست اما زندگانی شخصیت ابر مرد تاریخ، ابوالانبیاء حضرت ابراهیم علیه الصلاة والسلام به تنهایی تاریخی است زنده و جاویدان پر از قربانی ها، مجاهده ها، رنجها و مشقتها، هجرت ها و دعوت ها.وقتی دعوت راه حق را آغاز نمود، پدر و تمام خانواده در مقابل او ایستادند. در راه توحید  و یکتا پرستی پادشاه وقت ایشان را به آتش مجازات کرد.بالاخره او مجبور شد که راه هجرت را پیشه کند لذا از وطن اصلی خویش در سرزمین عراق (بابل) به سوی فلسطین هجرت فرمود. «و قال إنی ذاهب الی ربی سیهدین» و گفت من به سوی پروردگارم می روم و او مرا هدایت خواهد کرد.تمام زندگی چشم به انتظار فرزد بود در سن هشتاد و شش سالگی در حالت بیم و امید به دربار خداوندی برای فرزندی صالح دست به دعاء شد «رب هب لی من الصالحین» بار الها! مرا فرزند صالحی از بندگان شایسته عطا فرما.خداوند نیز این دعا را مستجاب کرد و فرزند صالحی همچون اسماعیل به او بشارت داد.فبشرناه بغلام حلیم پس ما او را به نوجوانی بردبار و صبور بشارت دادیم.به زبان قرآن این داستان شگفت انگیز چنین آمده است:فلما بلغ معه السعی قال یا بنی انی اری فی المنام انی اذبحک فانظر ما ذا تریزمانی که فرزند به مقام سعی و کوشش رسید یعنی به مرحله ای رسید که می توانست در مسائل مختلف زندگی با تلاش و کوشش پدر را یاری کند  بنا به گفته بعضی مفسران در آن وقت سیزده ساله بود.در آن برهه از زمان حضرت ابراهیم علیه السلام خواب عجیب و شگفت انگیزی دید (خواب انبیاء در حکم وحی الهی است) و آن خواب حیرت انگیز بیانگر شروع یک آزمایش بزرگ دیگر بود. در خواب می بیند که از سوی خداوند به او دستور رسیده است تا فرزند برومند و یگانه اش را با دست خود قربانی کند و سر ببرد. ابراهیم که بارها از کوره داغ امتحان الهی سر افراز بیرون آمده بود این بار نیز باید دل به دریا بزند و سر بر فرمان حق بگذارد.پدر تمام ماجرا را برای فرزند بیان می کند آن گفتمان تاریخی تا روز قیامت در کتاب جاویدان مرقوم گشته است و این بار نیز ابراهیم از آزمایش سر افراز و کامران بیرون آمد و این غالبا سخت ترین و آخرین امتحان حضرت ابراهیم علیه السلام بود که در آن هم مانند کوهی ثابت قدم ماند.قد صدقت الرءیا إنا کذلک نجزی المحسنین ان هذا لهو البلاء المبین  و فدیناه بذبح عظیم خداوند متعال قوچی بزرگ فرستاد تا به جای فرزند قربانی کند و سنتی برای آیندگان در مراسم حج و سرزمین منا و برای تمام جهانیان به جای ماند.اگر عملا حضرت اسماعیل علیه السلام قربانی می شد همانطوری که حضرت ابراهیم تصمیم قطعی آن را داشت بعد از آن باید به تاسی  و پیروی از ابراهیم خون جگرگوشه ها در کوچه و خیابانها ریخته می شد مگر لطف الهی شامل حال گشت بجای فرزند دلبند قوچی بزرگ برای ذبح عنایت گردید و به عنوان یادگار ابراهیمی، دین اسلام و خاتم پیامبران نه فقط آن را مشروع قرار داد بلکه بر احیای آن حکم تاکید آمد که در همان روز تاریخی دهم ذی الحجه، عید قربان حجاج کرام و عموم مسلمانان به شرط استطاعت یک گوسفند سالم با شرایط و سن خاصی ذبح کنند.

احکام قربانی کردن: قربانی از سوی مردگان و اقارب:اگر کسی توانایی مالی داشته باشد و بخواهد از جانب پدر، مادر، مادرکلان، پدر کلان وسایر اقارب خویش در حالت مرگ و یا زندگی آنان قربانی کند، کاری است پسندیده و پاداش آن برایش داده خواهد شد. همچنان قربانی از طرف پیامبر و ازداوج مطهرات موجب خوشبختی و سعادت می باشد.

قربانی درکربلا: ارتباط ذبح حضرت اسماعیل(ع) وشهادت امام حسین(ع):آیا بخشیدن قربانی شدن حضرت اسماعیل (سلام الله علیه) مرتبط با شهید شدن سیدالشهدا (سلام الله علیه) می باشد؟بنا به آن چه روایتی از امام رضا(ع) آمده است: «هنگامی که خداوند حضرت ابراهیم(ع) را امر نمود که به جای ذبح اسماعیل قوچی را که بر او فرستاده بود قربانی کند, حضرت ابراهیم آرزو داشت که فرزندش را قربانی کند و دوست می داشت که به جای آن به ذبح گوسفند مأمور نمی شد به جهت آن که بر قلب او وارد شود آن چه بر قلب پدر در مرگ عزیزترین فرزند وارد می شود تا به این وسیله به درجات بالای صبرکنندگان بر مصیبت برسد, خداوند در این هنگام به حضرت ابراهیم(ع) وحی کرد: ای ابراهیم! محبوب ترین خلق من نزد تو چه کسی است؟ حضرت ابراهیم عرض کرد خداوندا! خلقی را که محبوب تر باشد نزد من از محمد(ص) خلق نکرده ای. خداوند به او وحی کرد: او را بیشتر دوست می داری یا خودت را؟ عرض کرد: او را از خودم بیشتر دوست دارم. خداوند فرمود: فرزند او را بیشتر دوست می داری یا فرزند خودت را, عرض کرد: فرزند او را. خداوند فرمود کشته شدن و ذبح فرزند او را از روی ظلم به دست دشمنانش بیشتر دل تو را به درد می آورد یا ذبح فرزندت را به دست خودت در راه اطاعت من. عرض کرد: پروردگارا! بلکه ذبح او به دست دشمنانش بیشتر قلب مرا به درد می آورد. خداوند فرمود: ای ابراهیم! گروهی که گمان می کنند از امت محمد(ص) هستند حسین(ع) فرزند او را پس از او به ظلم و عدوان به مانند گوسفندی می کشند و به این وسیله مستوجب سخط من می شوند ابراهیم از این مصیبت جزع نمود و قلبش به درد آمد و شروع به گریه کرد خداوند به او وحی کرد: ای ابراهیم! من جزع تو بر فرزند اسماعیل را در صورت ذبح فدا کردم به جزعت بر حسین(ع) و کشته شدن او و به این وسیله بالاترین درجات صبرکنندگان بر مصیبت را به تو عطا کردم و این است [یعنی اشاره به این مطلب است] قول خداوند عز وجل و فدیناه بذبح عظیم».عیون اخبار الرضا(ع), 2/187آنچه در این آیه است وجهی و یا باطنی از این آیه است که منافاتی با ظاهر آیه ندارد که اشاره است به فدا شدن اسماعیل به قوچی که از بهشت نازل شده بود و عظیم بودن آن به جهت بهشتی بودن آن و این که خداوند آن را عوض اسماعیل قرار داده بوده است.

منبرپانزدهم: صبر و تسلیم ابراهیم(ع) و فرزندش، نمادی برای تمام مسلمانان جهان شد

آیه: قُلْ أَنَدْعُو مِنْ دُونِ اللَّهِ مَا لَا یَنْفَعُنَا وَلَا یَضُرُّنَا وَنُرَدُّ عَلَىٰ أَعْقَابِنَا بَعْدَ إِذْ هَدَانَا اللَّهُ کَالَّذِی اسْتَهْوَتْهُ الشَّیَاطِینُ فِی الْأَرْضِ حَیْرَانَ لَهُ أَصْحَابٌ یَدْعُونَهُ إِلَى الْهُدَى ائْتِنَا ۗ قُلْ إِنَّ هُدَى اللَّهِ هُوَ الْهُدَىٰ ۖ وَأُمِرْنَا لِنُسْلِمَ لِرَبِّ الْعَالَمِینَ بگو: آیا ما خدا را رها کرده و چیزی را (مانند بتان) که هیچ قادر به نفع و ضرر ما نباشد به خدایی بخوانیم و بعد از آنکه خدا ما را هدایت نمود باز به خوی جاهلیت برگردانده شویم؟! مانند کسی که فریب و اغوای شیطان او را در زمین سرگردان ساخته است در حالی که او را یارانی است که او را به راه راست می‌خوانند که نزد ما بیا! بگو: هدایت خدا به حقیقت هدایت است و ما مأموریم که تسلیم فرمان خدای جهانیان باشیم. آیه 71 سوره انعام

حدیث: الإمام زین العابدین علیه السلام ـ مِن دُعائِهِ یَومَ الأَضحى ویَومَ الجُمُعَةِ ـ : اللّهُمَّ هذا یَومٌ مُبارَکٌ مَیمونٌ ، وَالمُسلِمونَ فیهِ مُجتَمِعونَ فی أقطارِ أرضِکَ ، یَشهَدُ السّائِلُ مِنهُم وَالطّالِبُ وَالرّاغِبُ وَالرّاهِبُ ، وأنتَ النّاظِرُ فی حَوائِجِهِم .امام زین العابدین علیه السلام ـ در ضمن دعایش در روز عید قربان و روز جمعه ـ :پروردگارا! این روز، روزى بابرکت و خجسته است و مسلمانان در این روز، از اطراف زمین تو گرد آمده اند. خواهنده ، جوینده ، امیدوار و بیمناک، همه حاضرند و تو، به نیازهایشان مى نگرى.کتاب «خیر و برکت از نگاه قرآن و حدیث» صفحه 519

سیمای عید قربان: قربانی و حج که مجموعه از مناسک، طواف و سعی، وقوف عرفه، منا، مزدلفه، رمی جمرات ذبح قربانی شکرانه و غیره همه اینها شعائر و عباداتی هستند که در ماه ذی الحجه ادا می شوند، و مشروعیت همه اینها به حضرت ابراهیم علیه السلام بر می گردد و از ایشان به خاتم پیامبران و اهل اسلام به ارث رسیده است چرا که پیامبر اسلام جانشین برحق حضرت ابراهیم علیه الصلاة والسلام  بودند، آنحضرت صلی الله علیه وسلم با افتخار می فرمود «أنا دعوة جدی ابراهیم» من ثمره و نتیجه دعا پدربزرگم ابراهیم هستم . دعایی که هنگام تعمیر کعبه بر زبان حضرت ابراهیم جاری بود: «ربنا و بعث فیهم رسولا منهم...»در خصوص قربانی وقتی که از آنحضرت صلی الله علیه وسلم سوال می شد: «ما هذه الاضاحی؟» این قربانی ها چه هستند؟آنحضرت صلی الله علیه وسلم در پاسخ می فرمودند: «سنة ابیکم ابراهیم علیه اسلام» (قربانی) سنت (و یادگار) پدرتان حضرتابراهیم علیه اسلام است.اصحاب پرسیدند: «فما لنا فیها یا رسولالله» ای رسول گرامی! ما را از ذبح قربانی چه می رسد؟آنحضرت در جواب فرمودند: «بکل شعرة حسنة...» در مقابل هر مویی شما را یک نیکی می رسد و در مقابل هر پشمی به شما یک نیکی می رسد. (مشکوة)

احکام قربانی کردن: مسائل متفرقه:از حیوان قربانی بدون ضرورت نباید استفاده شود. یعنی در سواری و باربری از آن کار گرفته نشود.در وقت قربانی، فقط نیت قلبی کفایت می کند، اما خواندن دعا به زبان بهتر است.تقسیم گوشت قربانی به سه حصه و سپس توزیع یک حصۀ آن بر فقرا و مساکین مستحب است.دروقت ذبح حیوان کارد و یا چاقوی که توسط آن ذبح صورت می گیرد، باید تیز باشد.حیوان در وقت ذبح روی به قبله خوابانده شود، و این دعا را نیز کسی که ذبح می کند باید بخواند: (اللهم تقبل منی، کما تقبلت من حبیبک محمد و خلیلک ابراهیم).اگر در گاو و گاومیش و شتر چند نفر شریک باشند تنها باید گوشت را تقسیم نکنند، بلکه سر، پا، گرده، دل و جگر و سایر اعضای آن را شامل تقسیم هفت حصۀ مساوی تقسیم نمایند.اجورۀ قصاب و یا کسی که برای این کار استخدام می شود، نباید از گوشت و پوست قربانی اعطا گردد.دادن گوشت قربانی به غیر مسلمان جایز است، اما دادن آن در بدل مزد ناروا می باشد.پوست قربانی را هم می توان به فقرا داد و هم می توان آن را فروخت و پول آن را صدقه داد.شخصی که قربانی بروی واجب است الزاماً باید قربانی کند. کسی که قربانی بر او واجب نیست، اما با قربانی نمودن به مشکلی رو به رو نمی شود، بهتر است که قربانی کند.

قربانی درکربلا: صبر و تسلیم ابراهیم(ع) و فرزندش، نمادی برای تمام مسلمانان جهان شد:امتحانات الهی برای عموم مردم، علت‌های خاصی دارد و عمده‌ترین امتحان الهی این است که صبر فرد در امر و نواهی الهی، میزان تعبد، تسلیم‌پذیری افراد مشخص شود که این موضوع در کل خلقت وجود دارد، لذا حضرت ابراهیم (ع) و فرزندش اسماعیل(ع) هر دو از صابران بوده، صبر و تسلیم عظیمی را به نمایش گذاشتند که بعدها به نمادی برای تمام مسلمانان جهان تبدیل شد تا آنها نیز، هر ساله به یاد این صبر در عید سعید قربان حیوانی را قربانی کنند.ذبح فرزند به دست پدر کار سختی است هرچند که شیطان نیز ابراهیم (ع) را وسوسه کرد که این موضوع، فقط یک خواب بوده است و یا اینکه اگر این کار را انجام‌دهی هر ساله مردم به تبعیت از شما فرزندان خویش را خواهند کشت و بدین ترتیب نسل انسان از بین خواهد رفت و ... اما با تمام این وجود، شیطان نتوانست کاری از پیش ببرد و این پدر و پسر هر دو مصمم، از امتحان الهی سرفراز بیرون آمده و صبر و تسلیم خویش را به نمایش گذاشتند.شیخ صدوق(ره) روایتی را از امام رضا (ع) از صفحه‌ 58 کتاب «خصال»، حدیث 79 و همچنین در جلد یکم کتاب «عیون اخبار الرضا» صفحه 209، حدیث یک، جریان ذبح حضرت اسماعیل را نقل می‌کند که این حدیث از اعتبار ویژه‌ای برخوردار بوده و با شنیده‌های ما متفاوت است.در این روایت، امام رضا (ع) فرموده‌اند که حضرت ابراهیم(ع) بعد از ذبح گوسفند، می‌نشیند و اندکی ناراحت می‌شود که چرا من با دست خودم فرزندم را ذبح نکرده‌ام تا به ثواب پدری برسم که با دست‌ خویش فرزندش را ذبح کرده است. به هر حال انجام اوامر الهی آن هم این امر بزرگ، ثواب عظیمی دارد.در این هنگام خداوند به حضرت ابراهیم وحی می‌کند: یا ابراهیم! کدام خلق از خلایقم در نزد تو مجبوب‌تر است. حضرت ابراهیم (ع) بیان می‌کند: خدایا هیچ خلقی از خلق تو محبوب‌تر از پیامبر آخرین نیست و من محمد(ص) را بیشتر دوست دارم.امام صادق(ع) در روایتی فرمودند: هیچ پیغمبر و هیچ رسولی نیامد مگر اینکه مکلف بود ولایت ما را از تمام خلایق، با فضیلت دانسته و همگی بر ولایت ما اقرار کنند از این رو نباید تعجب کرد که حضرت ابراهیم(ع) پیامبر اکرم (ص) و اهل بیت علیهم‌السلام را بشناسد. لذا وقتی خداوند متعال سؤال می‌کند کدام خلق من نزد تو محبوب‌تر است، فرمود: پیامبر و حبیبت؛ محمد المصطفی (ص).زمانی که دوباره بر حضرت ابراهیم(ع) وحی می‌شود که آیا خودت را بیشتر دوست داری یا پیامبر آخرالزمان را؟ ابراهیم (ع) می‌فرماید: خداوندا! پیامبر آخرالزمان از خودم نزد خودم محبوب‌تر است و من او را بیشتر دوست دارم. باز خداوند متعال سؤال می‌کند آیا فرزند او برای تو محبو‌ب‌تر است با فرزند خودت، بیان می‌کند: فرزند پیغمبر آخرالزمان را بیشتر دوست دارم. سپس پروردگار می‌پرسد: آیا فرزند پیامبر آخرالزمان را از روی ظلم بکشند، سخت‌تر است یا فرزند خودت، به دست خودت و در راه اطاعت من؟در این هنگام خداوند متعال خبری به ابراهیم (ع) می‌دهد که فرزند پیامبر آخرالزمان را عده‌ای که، گمان می‌کنند از امت پیغمبر هستند فرزندش را به نام حسین(ع) ظالمانه می‌کشند همان‌طور که تو این قوچ را ذبح کردی همان‌‌طور فرزند پیامبر آخرالزمان، آن هم ظلماً و نه در راه اطاعت من، ذبح می‌شود. از این رو ابراهیم(ع) ناراحت شده و شروع به گریستن می‌کند.خداوند متعال با دیدن اشک‌های حضرت ابراهیم، می‌فرماید: یا ابراهیم! به خاطر اشکی که برای ذبح فرزند پیامبر آخرالزمان برای حسین ریختی و نثار کردی ما ثواب پدری که با دست خویش فرزندش را ذبح می‌کند را به تو خواهیم داد. بنابراین، گریه بر آقا اباعبدالله (ع) باعث می‌شود تا حضرت ابراهیم(ع) ثواب ذبح فرزندش را دریافت کند و این نکته‌ای بود که با شینده‌های ما متفاوت بود.مصیبت ابا عبدالله الحسین(ع) آن قدر سخت‌ است که گریه بر سیدالشهداء(ع) باعث می‌شود ثواب ذبح عظیم را به حضرت ابراهیم(ع) بدهند در حالی که ایشان آن ذبح را انجام نداده بود و خداوند به دلیل اینکه این پدر و پسر، سربلند و صابر از امتحان الهی بیرون آمده بودند، این پادش را به آنها اعطا کرد.

منبرشانزدهم: گریه برحسین (ع)کسب درجات برتر

آیه: کلمه درجه در قران 20 بار تکرار شده است:

- سوره: 9 , آیه: 20الذین آمنوا وهاجروا وجاهدوا فی سبیل الله باموالهم وانفسهم اعظم درجه عند الله واولیک هم الفایزون

- سوره: 57 , آیه: 10وما لکم الا تنفقوا فی سبیل الله ولله میراث السماوات والارض لا یستوی منکم من انفق من قبل الفتح وقاتل اولیک اعظم درجه من الذین انفقوا من بعد وقاتلوا وکلا وعد الله الحسنی والله بما تعملون خبیر

- سوره: 4 , آیه: 95لا یستوی القاعدون من المومنین غیر اولی الضرر والمجاهدون فی سبیل الله باموالهم وانفسهم فضل الله المجاهدین باموالهم وانفسهم علی القاعدین درجه وکلا وعد الله الحسنی وفضل الله المجاهدین علی القاعدین اجرا عظیما

- سوره: 2 , آیه: 228والمطلقات یتربصن بانفسهن ثلاثه قروء ولا یحل لهن ان یکتمن ما خلق الله فی ارحامهن ان کن یومن بالله والیوم الآخر وبعولتهن احق بردهن فی ذلک ان ارادوا اصلاحا ولهن مثل الذی علیهن بالمعروف وللرجال علیهن درجه والله عزیز حکیم

- سوره: 68 , آیه: 44فذرنی ومن یکذب بهذا الحدیث سنستدرجهم من حیث لا یعلمون

- سوره: 7 , آیه: 182والذین کذبوا بآیاتنا سنستدرجهم من حیث لا یعلمون

- سوره: 8 , آیه: 4اولیک هم المومنون حقا لهم درجات عند ربهم و مغفره و رزق کریم

سوره: 17 , آیه: 21انظر کیف فضلنا بعضهم علی بعض و للاخره اکبر درجات و اکبر تفضیلا

- سوره: 46 , آیه: 19ولکل درجات مما عملوا ولیوفیهم اعمالهم وهم لا یظلمون

- سوره: 58 , آیه: 11یا ایها الذین آمنوا اذا قیل لکم تفسحوا فی المجالس فافسحوا یفسح الله لکم واذا قیل انشزوا فانشزوا یرفع الله الذین آمنوا منکم والذین اوتوا العلم درجات والله بما تعملون خبیر

- سوره: 43 , آیه: 32اهم یقسمون رحمه ربک نحن قسمنا بینهم معیشتهم فی الحیاه الدنیا ورفعنا بعضهم فوق بعض درجات لیتخذ بعضهم بعضا سخریا ورحمه ربک خیر مما یجمعون

- سوره: 6 , آیه: 165وهو الذی جعلکم خلایف الارض ورفع بعضکم فوق بعض درجات لیبلوکم فیما آتاکم ان ربک سریع العقاب وانه لغفور رحیم

- سوره: 12 , آیه: 76فبدا باوعیتهم قبل وعاء اخیه ثم استخرجها من وعاء اخیه کذلک کدنا لیوسف ما کان لیاخذ اخاه فی دین الملک الا ان یشاء الله نرفع درجات من نشاء وفوق کل ذی علم علیم

- سوره: 6 , آیه: 83وتلک حجتنا آتیناها ابراهیم علی قومه نرفع درجات من نشاء ان ربک حکیم علیم

- سوره: 4 , آیه: 96درجات منه ومغفره ورحمه وکان الله غفورا رحیما

- سوره: 6 , آیه: 132ولکل درجات مما عملوا وما ربک بغافل عما یعملون

- سوره: 3 , آیه: 163هم درجات عند الله والله بصیر بما یعملون

 - سوره: 6 , آیه: 165  وهو الذی جعلکم خلایف الارض ورفع بعضکم فوق بعض درجات لیبلوکم فیما آتاکم ان ربک سریع العقاب وانه لغفور رحیم

- سوره: 2 , آیه: 253تلک الرسل فضلنا بعضهم علی بعض منهم من کلم الله ورفع بعضهم درجات وآتینا عیسی ابن مریم البینات وایدناه بروح القدس ولو شاء الله ما اقتتل الذین من بعدهم من بعد ما جاءتهم البینات ولکن اختلفوا فمنهم من آمن ومنهم من کفر ولو شاء الله ما اقتتلوا ولکن الله یفعل ما یرید

- سوره: 40 , آیه: 15رفیع الدرجات ذو العرش یلقی الروح من امره علی من یشاء من عباده لینذر یوم التلاق

- سوره: 20 , آیه: 75و من یاته مومنا قد عمل الصالحات فاولیک لهم الدرجات العلی

حدیث: الإمام علیّ (ع) خطب یوم الأضحى ، فکبّر و قال ـ : الله أکبر ، الله أکبر ، لا إله إلاّ الله و الله أکبر ، الله أکبر ، و لله الحمد ، الله أکبر على ما هدانا ، و له الشکرامام على علیه السلام ـ در سخنرانى روز عید قربان، پس از تکبیر ـ :خدا بزرگ است. خدا بزرگ است. خدایى جز خداى یگانه نیست. خدا بزرگ است. خدا بزرگ است. سپاس، از آنِ خداست. خدا بزرگ است بر آنچه که ما را هدایت کرد و شکر براى اوست، به خاطر آنچه که ما را بدان مبتلا ساخت. سپاس، از آنِ خداست براى آنچه که از چارپایان اهلى به ما روزى کرد.کتاب «موسوعه امام علی بن ابیطالب علیه السلام فارسی جلد9» صفحه 355

سیمای عید قربان: از زمان قدیم رسم توده ملتهاست که جهت زنده نگهداشتن کارنامه های بزرگواران و فاتحان، دولتمردان و نامدارن بناها ساختمانها و مناره ها یا مجسمه هایی به طور یادگار می سازند، هر چند آنها مستحکم باشند باز هم شکار حوادث روزگار خواهند شد اما دین اسلام در این سلسله بعضی اعمال را مشروع قرار داده که با آن شخصیت ارتباط خاصی دارند از انجام آن اعمال نه تنها ثواب می رسد بلکه سیرت و زندگانی، فداکاری و مجاهده های آن شخصیت در ذهن ترسیم می گردد تا آنها را مشعل راه خویش قرار داده و خود را جهت عمل و دعوت به راه حق آماده سازد. بخصوص این عمل مبارک (قربانی) یعنی مال و متاع، تن، سن و وطن همه اینها را به خاطر رضایت خداوند قربان کند و از آنها بگذرد. بطور خلاصه نفس و هوای انسان مانند گوسفند کشته شود تا رضای الهی حاصل گردد.بعضی ناآگاه و دور از فهم و فلسفه احکام و شعائر دینی در اجرای این حکم بزرگ اسلامی (قربانی) چنین ایرادی می گیرند:مبلغ هنگفتی از مسلمانان جهت ذبح و قربانی هر سال خرج می شود، غیر از گوشت خوردن و اسراف و اضاعه مال دیگر مفهومی ندارد، چرا این مبلغ در رفاه و آسایش ملتها و کشورها بکار برده نمی شود.این نوع ایرادها ناشی از جهالت و بی سوادی و دوری از فهم و فلسفه احکام الهی است. این نوع ایرادی را می توان در هر عبادت مالی و بدنی مطرح نمود. البته اگر مفهوم ایمان ودین را بخوبی بدانیم، چنین اعتراضی هرگز پیش نخواهد آمد.و دنبال توجیهاتی پوچ نخواهیم رفت، مفهوم دین وایمان یعنی هر چه الله تعالی از بنده مطالبه کند- آمنا و سلمنا- ایمان آورده برای انجام وظیفه به پای خیزیم.یک فرد مسلمان وقتی که دوست داشتنی و بهترین حیوانی از قبیل شتر و گاو و گوسفند را در راه رضای خدا قربانی می کند در واقع گویا برای تکامل روحی و تربیت تدریجی نخستین درسی به او آموخته می شود که او از قربانی نفیس برای قربانی نفس خویش آماده گردد و در عین حال برای فقراء و مساکین بهترین صدقه و خیرات است که خانواده خویش نیز از آن استفاده می کند. یقینا در کشورهای اسلامی بین شهر نشینان و روستائیان خانواده های بسیاری هستند که در طول سال یک بار هم گوشت بر سر سفره شان نمی بینند اگر گوشت قربانی عادلانه طبق سنت توزیع شود بهترین خدمت و کمک برای خانواده های ستمدیده خواهد بود.چنین اعتراض ها را کسانی مطرح می کنند که در قصرهای شیشه های پشت پرده نشسته با دین و مشکلات جامعه ارتباطی ندارند. علاوه بر این بعضی ها شبه ی دیگر مطرح می کنند:روزهای عید حیوان زیادی به طور قربانی ذبح می شود و این یک نوع ضرر اقتصادی است که به سبب آن برثروت حیوانی لطمه وارد می شود مردم به کمبود گوشت و دیگر فرآورده های حیوانی دچار می گردند.این نوع شبه یقینا بر اثر این است که انسان از قدرت کامل خالق جهانیان و مشاهده نظم و انتظام وی غافل باشد. نظم خداوند همیشه در جهان این بوده و هست و هر چیزی که بیشتر به آن نیاز داشته باشیم خداوند متعال آن را افزونتر می گرداند وبه عوامل و اسباب افزونی آن نعمت انسان را راهنمایی می کند. مانند چاهی اگر آبش روزانه کشیده شود افزونتر و پاکتر می ماند ور نه چشمه هایش مسدود گشته و می خشکد.قربانی آهو جایز نیست با اینکه حلال است؛ با این وجود نسلش در بعضی مناطق و کشورها معدوم گشته است اما گوسفند به مقدار وافر هر جا و هر کجا یافت می شود، شتر و گاو به نسبت گوسفند کمتر ذبح می شوند به همان میزان از گوسفند کمتر یافت می شوند.

احکام قربانی کردن: احکام و آداب عقیقه:در دین مبین اسلام تولد فرزند دارای احکامی است که بعضی واجب و برخی مستحب می باشد. عمل به این احکام در زمینه سازی برای سلامت و تربیت معنوی فرزند نقش بسزایی دارد. موارد ذیل، بعضی از این احکام مستحب است:مستحب است کودک را پس از تولد در صورتی که ضرری متوجه او نشود، بشویند و نیز در گوش راست او اذان و در گوش چپش اقامه بگویند و کام او را با آب فرات و تربت سید الشهداء علیه السلام بردارند و برای او نام نیک انتخاب کنند که این از حقوق فرزند بر پدر می باشد، و بهترین اسمها اسمی است که متضمّن معنای عبودیّت برای خداوند تعالی باشد، مثل: عبدالله، عبدالرحمن، عبدالرحیم و... و پس از آن اسماء انبیاء و ائمه علیهم السلام و از همه اسمها بهتر «محمد» است.و برای دختر نیز مستحب است نامی مناسب و دارای معنای خوب، مثل: فاطمه، زهراء، زینب، خدیجه و... انتخاب کنند.] و از دیگر مستحبّات آن است که پس از ولادت طفل، ولیمه بدهند.یکی از مستحبات مؤکّد آن است که برای طفل عقیقه کنند. کسانی که قدرت مالی ندارند، هر گاه توانستند آن را انجام دهند و اگر هیچ گاه نتوانستند عقیقه کنند، اشکالی ندارد. و در استحباب عقیقه فرقی بین فرزند پسر و دختر و نوزاد اول و دوم و غیره نیست.در ارزش و اهمیت این عمل مستحب، همین بس که از امام صادق علیه السلام نقل شده است: «کُلُّ مَوْلُودٍ مُرْتَهَنٌ بِعَقِیقَتِهِ؛ هر مولودی در گرو عقیقه خود است.» به عبارت دیگر، اگر عقیقه نکند، در معرض انواع بلاهاست.اما باید دانست که در عقیقه اموری است که توجه به آنها لازم می باشد؛ یا مراعات آنها اولی و مستحب است و یا اصل عقیقه بدون آنها محقق نمی شود، و آنها عبارت اند از:عقیقه حتما باید یکی از انعام ثلاثة باشد؛ یعنی یا از جنس گوسفند باشد که البته بز نیز در این باب با گوسفند یک جنس حساب می شود. و یا از جنس گاو باشد و یا از جنس شتر.مستحب است برای مولود پسر حیوانی نر و برای نوزاد دختر حیوان ماده عقیقه شود.مستحب است عقیقه در هفتمین روز ولادت باشد؛ ولی اگر با عذر یا بدون عذر از روز هفتم تأخیر افتاد، استحباب آن ساقط نمی شود، حتی اگر کودک بمیرد، باز هم مستحب است برای او عقیقه کنند. البته اگر قبل از زوال روز هفتم بمیرد، استحباب عقیقه ساقط می شود. و اگر تا زمان بلوغ عقیقه نشد، مستحب است خودش برای خودش عقیقه کند. یعنی تا وقتی طفل بالغ نشده، استحباب و سنت بودن عقیقه برای پدر طفل است و پس از بلوغ، بر خود فرزند سنت است که برای خودش عقیقه کند.بلکه اگر برای خودش در تمام مدت زندگی عقیقه نکرد، مستحب است برای او پس از مُردنش عقیقه کنند.

قربانی درکربلا: گریه ابراهیم علیه السلام بر حضرت سید الشهداء علیه السلام:“فضل بن شاذان می گوید: از امام رضا (علیه السلام) شنیدم که فرمود : بعد از اینکه خداوند عزوجل حضرت ابراهیم (علیه السلام) را امر فرمود که بجای حضرت اسماعیل (علیه السلام) گوسفندی که بر او نازل فرموده بود را قربانی کند، حضرت ابراهیم (علیه السلام) آرزو نمود که ای کاش فرزندش اسماعیل را با دست خودش ذبح می نمود و مامور نمی شد که بجای او گوسفندی را قربانی نماید تا جایگاه پدری را پیدا کند که قلب او سوخته در مرگ بهترین فرزندش که با دست خود (به امر خدا) او را ذبح کرده و به همین خاطر مستحق بالا ترین درجات اهل ثوابی شود که در مصیبت ها صبر می کنند.پس خداوند به او وحی فرمود : ای ابراهیم چه کسی در میان مخلوقاتم از همه در نزد تو محبوب تر است؟ حضرت ابراهیم (علیه السلام) عرض کرد : خدایا خلقی ننموده ای که او در نزد من محبوب تر باشد از حبیب تو محمد (صلی الله علیه وآله و سلم)پس خداوند به او وحی نمود : آیا او در نزد تو محبوب تر است یا نفس خودت؟حضرت ابراهیم (علیه السلام) عرض کرد : خدا یا من او را از خودم بیشتر دوست دارم. خداوند پرسید : پس فرزند او در نزد تو محبوب تر است یا فرزند خودت؟حضرت ابراهیم (علیه السلام) عرض کرد : فرزند او از فرزند خودم در نزد من محبوب تر است.خداوند فرمود : پس اگر دشمنان فرزند او را به ظلم ذبح کنند برای قلب تو سوزناک تر است یا اینکه تو به دست خودت بخاطر اطاعت از من فرزندت را ذبح کنی؟حضرت ابراهیم (علیه السلام) عرض کرد : بلکه ذبح فرزند او (پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله و سلم) بدست دشمنانش به ظلم برای قلبم سوزناک تر است.خداوند فرمود : ای ابراهیم بدرستیکه گروهی که گمان می کنند که از امت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) هستند بزودی پسرش حسین (علیه السلام) را بعد از او می کشند از روی ظلم و دشمنی چنان چه گوسفندی را می کشند به همین خاطر سزاوار غضب من می گردند.پس ابراهیم (علیه السلام) فریاد زد و با قلب سوزناک شروع به گریه نمود.آنگاه خداوند عز و جل به او وحی نمود که : ای ابراهیم گریه و افغان تو را برای امام حسین (علیه السلام) و کشته شدنش بجای گریه بر اسماعیل که اگر او را با دست خود ذبح می نمودی پذیرفتم و برای تو بالاترین درجات اهل ثوابی که اهل مصیبت هستند را قرار دادم.آنگاه امام رضا (علیه السلام) فرمود: به همین خاطر خداوند در قرآن فرمود:وَ فَدَیناهُ بِذِبحٍ عَظیم یعنی و ما از او عوض گرفتیم بخاطر ذبح عظیم.

منبرهفدهم:اجر گریه بر مصیبت حسین (ع)

آیه: واژه مصیبت در فارسی به معنی بلا و گرفتاری مانند مرگ و جنگ و هرنوع معضلات و مشکلات به کار می‌رود. این واژه در زبان عربی از واژه صوب گرفته شده‌ است. اصاب در عربی به معنی برخورد کرد و به چیزی رسیده است. اصابت در فارسی به همین معنی به کار رفته است. در فرهنگ قرآنی مصیبت شامل هر چیزی است که به انسان اصابت می‌کند و می‌رسد. از این رو شامل خیر و شر می‌شود. این مطلب را می‌توان از آیات 22 و 23 سوره حدید به دست آورد؛ زیرا خدا می‌فرماید: مَا أَصَابَ مِن مُّصِیبَهًْ فِی الْأَرْضِ وَلَا فِی أَنفُسِکُمْ إِلَّا فِی کِتَابٍ مِّن قَبْلِ أَن نَّبْرَأَهَا إِنَّ ذَلِکَ عَلَى اللهِ یَسِیرٌ.لکَیْلَا تَأْسَوْا عَلَى مَا فَاتَکُمْ وَلَا تَفْرَحُوا بِمَا آتَاکُمْ وَاللهُ لَا یُحِبُّ کُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ؛ هیچ مصیبتی در زمین و در وجودتان به شما نمی‌رسد، مگر پیش از آنکه آن را به وجود آوردیم در کتابی [چون لوح محفوظ] ثبت است ، بی‌تردید این [تقدیر حوادث و فرمان قطعی به پدید آمدنش] بر خدا آسان است تا بر آنچه از دست شما رفت، تأسف نخورید و بر آنچه به شما عطا کرده است ، شادمان و دلخوش نشوید و خدا هیچ خیال باف گردنکش خودستا را [که به نعمت‌ها مغرور شده است] دوست ندارد.در این آیات مصیبت شامل گرفته‌ها و داده‌های الهی شده است. بنابراین مصیبت تنها بدبختی و شرور نیست بلکه شامل خیرات و نعمت‌ها نیز می‌شود.

حدیث: مُعاوِیَةُ بنُ عَمّار : سَأَلتُ أباعَبدِاللّه ِ علیه السلام عَن یَومِ الحَجِّ الأَکبَرِ ، فَقالَ : هُوَ یَومُ النَّحرِ ، والحَجُّ الأَصغَرُ العُمرَةُ .معاویة بن عمار:از امام صادق علیه السلام درباره «روز حجّ اکبر» پرسیدم. فرمود: روز عید قربان است و حج اصغر، عمره است.کتاب «حج و عمره در قرآن و حدیث» صفحه 455

سیمای عید قربان: قربان عید بندگی، روزی که در آن ابراهیم خلیل الله فرزندش را به قربانگاهی می‌برد تا اطاعت از معبود را به نمایش بگذارد و روزی را خلق کند که یوم الله باشد، عیدی که در آن بشریت تسلیم در برابر معبود خود را به رخ کائنات کشید.عید قربان روزی است که بشر ثابت کرد برای آنچه که در راه خدا می‌دهد هیچ هوای نفسی وجود ندارد و اشرف مخلوقات بودن زیبنده وی است. شاید همین تصمیم‌های بزرگ و عید ساز تاریخ بشریت است که باعث شده تا انسان از همان ابتدا عنوان اشرف مخلوقات بودن را یدک بکشد.عید قربان به معنای بازگشت انسان به مقام تقرّب الهی است که این مقام در سایه مبارزه با هواهای نفسانی و در پرتو تهذیب، خودسازی و بهره‌وری از فرصت‌های ناب به دست می‌آید. عید قربان خاطره ابراهیم، هاجر و اسماعیل است که حضرت ابراهیم(ع) همسرش هاجر و فرزندش اسماعیل را در زمین بی‌آب‌وعلف قرار داد  خداوند به برکت حضرت اسماعیل(ع) آب زمزم را عطا کرد.آنچه ابراهیم(س) برای قرب الهی انجام داد در تاریخ بشریت ماندگار شد، نمونه‌ای از ایثار و گذشت در راه خدا است و فلسفه اصلی آن هم همان مبارزه با هوای نفس و جهاد با نفس اماره است.

احکام قربانی کردن: شرائط عقیقه:مستحب است شرائط حیوانی که برای قربانی تهیه می کنند، در حیوانی که برای عقیقه در نظر می گیرند نیز جمع شده باشد؛ یعنی:الف. حیوان سالم باشد.ب. اگر شتر است، سنش کمتر از پنج سال نباشد.ج. اگر گاو است، کمتر از دو سال نباشد.د. اگر بز است، کمتر از یک سال کامل نباشد.ه . اگر گوسفند است، کمتر از هفت ماه نباشد.

قربانی درکربلا: اجر گریه بر مصیبت حسین (ع): خبر دادن جبرئیل از جانب خدا به ابراهیم خلیل‌الله از کشته شدن حسین (ع) و گریستن و محزون شدن ابراهیم در مصیبت آن حضرت، بنا بر روایتی که در تفسیر برهان نقل شده است.خبر دادن جبرئیل از جانب خدا به ابراهیم خلیل‌الله از کشته شدن حسین علیه‌السلام‌ و گریستن و محزون شدن ابراهیم در مصیبت آن حضرت، بنا بر روایتی که در تفسیر برهان و جلد عاشر بحار علامه مجلسی اعلی‌ الله‌ مقامه‌ از کتاب عیون اخبارالرضا و کتاب امالی که هر دو از شیخ صدوق قدس‌ سره‌ است، نقل فرموده است.«العیون و الامالی [عن] ابن عبدوس، عن ابن قتیبه، عن الفضل، قال: سمعت الرضا (ع) یقول: لمّا أمرالله عزوجلّ أن یذبح إبراهیم مکان إبنه اسمعیل الکبش الّذی أنزله علیه،‌ تمنی إبراهیم أن یکون قد ذبح إبنه إسماعیل بیده و أنّه لم یؤمر بذبح الکبش مکانه، لیرجع إلی قلبه ما یرجع إلی قلب الوالد الّذی یذبح أعزّ ولده علیه بیده فیستحق بذلک أرفع درجات أهله الثواب علی المصائب.فأوحی الله عزوجلّ إلیه: یا إبراهیم، من أحبّ خلقی إلیک؟ فقال: یا ربّ ما خلقت خلقاً هو أحبّ إلیّ من حبیبک محمد صلی الله علیه و آله؟ فأوحی الله إلیه: أفهو أحبّ ألیک أمْ نفسک؟ قال: بل هو أحبّ ألیّ من نفسی. قال: فولده أحبّ ألیک أم ولدک؟ قال: بل ولده. قال: فذبح ولده ظلماً علی أیدی أعدائه أوجع لقلبک أو ذبح ولدک بیدک فی طاعتی؟ قال: یا ربّ بل ذبحه علی أیدی أعدائه أوجع لقلبی.قال: یا إبراهیم فأنّ طائفه تزعم أنّها من أُمّه محمّْد صلی الله علیه و آله ستقتل الحسین إبنه من بعده ظلماً و عدواناً کما یذبح الکبش، و یستوجبون بذلک سخطی. فجزع إبراهیم لذلک و توجع قلبه و أقبل یبکی فأوحی الله عزوجل: یا إبراهیم قد فدیت جزعک علی إبنک إسمعیل لو ذبحته بیدک بجزعک علی الحسین و قتله، و أوجبت لک أرفع درجات أهل الثواب علی المصائب، و ذلک قول الله عزّوجل: «وَ فَدَیْناهُ بِذِبْحٍ عَظیمٍ» [سوره صافات، آیه 107.]». [عیون اخبار الرضا، ج‌ 2، ص187؛ بحارالأنوار، ج 44، ص 225.]ترجمه حدیث: به سند مذکور از فضل روایت شده که گفت: شنیدم از حضرت رضا (ع) که می‌فرمود: چون‌که خدای عزوجل فرمان داد به ابراهیم که گوسفندی را که فرو فرستاده، عوض پسرش اسماعیل ذبح کند، ابراهیم آرزو کرد که کاش اسماعیل پسرش را به دست خود ذبح می‌کرد و مأمور نمی‌شد که آن گوسفند را ذبح کند به‌جای او. تا به قلب پدری که گذشته بود که عزیزترین فرزند خود را به دست خود ذبح کند تا به آن سبب استحقاق بالاترین درجات ثواب را نسبت به اهل خود بر مصیبت‌ها بیابد.پس وحی فرستاد خدای عزوجل به‌سوی او که: ای ابراهیم! کیست محبوب‌ترین خلق من به‌سوی تو؟ پس گفت: ای پروردگار من! خلقی را نیافریده‌ای که آن محبوب‌تر باشد به‌سوی من از حبیب تو محمد صلی الله علیه و آله و سلم؟ پس وحی فرمود: خدای به‌سوی او که: آیا او محبوب‌تر است به‌سوی تو یا نفس تو؟ -یعنی او را بیش‌تر دوست‌ داری یا خودت را؟- گفت: بلکه او را بیش‌تر دوست‌ دارم. فرمود: آیا پسر او محبوب‌تر است نزد تو یا پسر خودت؟ گفت: بلکه پسر او را بیش‌تر دوست‌ دارم. گفت: پس ذبح پسر او از روی ظلم و دشمنی دل تو را به درد می‌آورد یا ذبح کردن تو پسرت را به دست خودت در فرمان‌برداری از من؟ عرض کرد: ای پروردگار من بلکه ذبح شدن او به دست‌های دشمنانش بیش‌تر دل مرا به درد می‌آورد.پس فرمود: ای ابراهیم هر آینه طایفه‌ای گمان می‌کنند که از امت محمد (ص) هستند، زود باشد که می‌کشند پسر او حسین را از روی ظلم و دشمنی، و او را ذبح می‌کنند همچنان که گوسفند را ذبح می‌کنند و به این جهت مستوجب خشم و غضب من می‌شوند. پس ابراهیم از شنیدن این وحی، دلش به درد آمد و گریه کرد. پس خدای عزوجل به او وحی فرمود که: ای ابراهیم! من فدا کردم جزع و بی‌تابی تو را که اگر به دست خودت اسماعیل را ذبح می‌کردی به جزع و بی‌تابی تو بر حسین و کشته شدن او. و بر تو واجب کردم بالاترین درجات اهل ثواب را که بر مصیبت‌ها ثواب می‌دهم، و این است مراد از فرموده خدا: «وَ فدَیْناهُ بِذِبْحٍ عَظیمٍ». پوشیده نماند که بعضی در مفاد آیه شریفه «وَ فَدَیْناهُ بذِبْحٍ عَظیمٍ»  اشکال و ایرادی وارد کرده‌اند و گفته‌اند که اگر مراد از «ذبح عظیم» در آیه قتل حسین (ع) باشد، لازم می‌آید که گفته شود که آن حضرت فدای اسماعیل شده، و شکی نیست که درجه و مقام حسین (ع) بالاتر از آن است که مقام اسماعیل قابل قیاس با او باشد. زیرا آنچه فدا آورده می‌شود از آن، در شأن و مرتبه، اجَل از آن فدائی است، و به‌طور مسلم ائمه طاهرین صلوات الله علیهم اشرف از انبیاء اولوالعزم‌اند، تا چه رسد به غیر اولوالعزم از آن‌ها. بدان که لفظ «فدا» استعمال می‌شود به چیزی که از مادون خود اشرف باشد.جواب گفته می‌شود که: چون حسین (ع) از فرزندان اسماعیل است و اگر اسماعیل ذبح می‌شد رسول خدا (ص) به وجود نمی‌آمد و همچنین سایر ائمه و سایر انبیاء از اولاد اسماعیل، پس چون عوض قرار داده شد ذبح حسین (ع) از ذبح اسماعیل و آن حضرت یکی از سبط‌ها و فرزندان اسماعیل است و جزئی است از او، می‌گوییم: شکی نیست که مرتبه کل سلسله اولاد اسماعیل اعظم و اجل است از مرتبه جزء به‌خصوصی.نکته دیگر این‌که در ظاهر لفظ خبری که ذکر شد عبارت: «فدا اسماعیل بالحُسین» نیست، بلکه: «فدی جزع إبراهیم علی اسماعیل بجزعه علی الحسین» [است]. ظاهر این است که فدا در این‌جا به معنای حقیقی خود نیست، بلکه مراد عوض قرار دادن است؛ چون ابراهیم متأسف شد از این‌که پسرش را به دست خود ذبح نکرد و از این ثواب محروم شد، بی‌تاب شد و حزن خود را ظاهر کرد، برای این‌که چرا فرزندش ذبح نشد. خدای تعالی ثواب این جزع و حزن و بی‌تابی او را عوض قرار داد به ثوابی که بزرگ‌تر و بیش‌تر و جلیل‌القدر است،‌ و آن جزع و محزون بودن و بی‌تابی کردن است در مصیبت حسین (ع) و کشته شدن او از روی ظلم.حاصل آن‌که شهادت حسین (ع) امری بوده مقرر و حتم، نه این‌که برای رفع قتل اسماعیل باشد تا اشکال وارد شود، و بنا به آنچه گفته شد آیه «وَ فَدَیْناهُ بِذِبْحٍ عَظیمٍ»  در تفسیر آن دو وجه احتمال می‌رود:اول: این‌که مضافی تقدیر گرفته شود عبارت از جزع و اندوه ابراهیم از استماع ذبح مذبوح عظیم‌الشأن، حضرت ابی‌عبدالله‌الحسین (ع) که تقدیر آیه چنین باشد که «فدیناه بجزع مذبوح عظیم الشأن».دوم: این‌که باء در «بذبح» سببیّه باشد. یعنی «و فدیناه بسبب مذبوح عظیم الشان بان جزع علیه ابراهیم» و الله اعلم بحقایق کلامه.پس بدان که، از این حدیث شریف چنین استفاده می‌شود که گریستن حضرت ابراهیم (ع) و جزع و اندوه او در مصیبت حضرت ابی‌عبدالله‌الحسین (ع) در نزد خدا،‌ اجر و ثوابش زیادتر است از این‌که فرزند خود اسماعیل را به دست خود برای خدا ذبح کند. [خصال، ج 1، ص 58؛ بحارالأنوار، ج 12، ص 124.]

منبرهیجدهم: گریه تاریخ بر کربلا

آیه: «لَنْ یَنالَ اللَّهَ لُحُومُها وَ لا دِماؤُها وَ لکِنْ یَنالُهُ التَّقْوى‏ مِنْکُمْ کَذلِکَ سَخَّرَها لَکُمْ لِتُکَبِّرُوا اللَّهَ عَلى‏ ما هَداکُمْ وَ بَشِّرِ الْمُحْسِنینَ؛ هرگز [نه‏] گوشت‌هاى آنها و نه خون‌هایشان به خدا نخواهد رسید، ولى [این‏] تقواى شماست که به او مى‌‏رسد. این گونه [خداوند] آنها را براى شما رام کرد، تا خدا را به پاس آنکه شما را هدایت نموده به بزرگى یاد کنید، و نیکوکاران را مژده ده.» (حج، 37)

حدیث: حریز از زراره و او از امام محمد باقر(ع) روایت کرد آن حضرت فرمود: «روز عید فطر از خانه بیرون نرو تا اینکه چیزى بخورى، و در روز عید قربان چیزى نخور مگر از گوشت قربانى خود [چنانچه توانایى و مکنت آن را دارى‏] و اگر قدرت تمکن مالى براى قربانى کردن ندارى در این صورت معذورى‏.» (من لا یحضر، ج1، ص508)

سیمای عید قربان: در تعالیم دینی چهار روز است که به عنوان عید تعیین گشته است که عبارتند از: عید فطر، عید قربان، عید غدیر و روز جمعه. در این میان عید قربان یکی از اعیاد مهم و بزرگ مسلمین به شمار می رود به نحوی که برخلاف بسیاری از اعیاد، مورد اختلاف نبوده و همه فِرَق مسلمین این روز را عید محسوب می کنند؛ لذا در دعای مخصوص قنوت نماز عید می خوانیم: «اللهم انی اسألک بحق هذا الیوم الذی جعلته للمسلمین عیدا و لمحمد صلی الله علیه و آله ذخرا و شرفا و کرامة و مزیدا...؛ بارالها! به حق این روزی که آن را برای مسلمانان عید و برای محمد صلی الله علیه واله ذخیره و شرافت و کرامت و فضیلت قراردادی...» و بدین گونه عید را فقط مخصوص مؤمنین ندانسته و همه مسلمین را در آن سهیم می دانیم و اعتقاد داریم این گردهمایی عظیم رهیافتی برای رسیدن به اعتصام به حبل الله است که یکی از مهم ترین دستورات اجتماعی اسلام است.

احکام قربانی کردن: موارد مصرف عقیقه:مستحب است که پا و ران حیوان عقیقه را به قابله بدهند؛ بلکه در بعضی اخبار وارد شده است که یک چهارم آن را و در بعضی دیگر وارد شده است که یک سوم عقیقه را به قابله بدهند. و اگر یک چهارم آن را که مشتمل بر پا و ران است، به وی بدهند، بعید نیست که به هر دو استحباب عمل کرده باشند. و اگر کودک هنکام ولادت قابله نداشته باشد، همان مقدار را به مادر کودک بدهند تا او آن مقدار را به هر کس که خواست، صدقه دهد. و این صدقه اختصاص به فقراء ندارد، بلکه به هر کس دلش خواست، آن مقدار را می بخشد. و اگر قابله مادر بزرگ پدری نوزاد باشد یا زنی باشد که نان خور پدر کودک است، چیزی از عقیقه اختصاص به او ندارد.مکروه است والدین کودک و نیز کسانی که نان خور آنها حساب می شوند، از عقیقه مصرف کنند و این کراهت در مورد مادر شدیدتر است.گوشت عقیقه را می توان خام بین مؤمنین تقسیم کرد و می توان پخت و تقسیم کرد و همچنین می توان پخت و مؤمنین را دعوت کرد تا مصرف کنند و حداقل دعوت شدگان دَه نفر باشند. [و اگر خواستند گوشت را پخته یا خام تقسیم کنند، باز هم حداقل بین دَه نفر تقسیم کنند.] البته اگر بیش از دَه نفر باشند، افضل است.دعوت شدگان یا کسانی که گوشت عقیقه بین آنها تقسیم می شود، فقط مؤمنین و اهل ولایت باشند.مستحب است کسانی که گوشت عقیقه را مصرف می کنند، پس از آن برای کودک دعا کنند.مکروه است که استخوانهای عقیقه شکسته شود، بلکه بهتر است آنها را از یکدیگر از سر مفاصل جدا کنند؛ به گونه ای که استخوانها نشکند.شرط نیست که حتما پدر کودک برای او عقیقه کند، بلکه اگر دیگران نیز مثل مادر طفل یا پدر بزرگ یا عموی او برای او عقیقه کنند، خوب است.

قربانی درکربلا: گریه تاریخ بر کربلا:«ابراهیم (ع) به زمین کربلا می‌گذشت درحالی‌که سوار بر اسب بود. پس اسب او لغزید و ابراهیم بیفتاد و سرش بشکست و خون آن جاری شد. در آن حال استغفار کرد و گفت: خدای من! از من چه حادثه‌ای سرزده که این نوع مبتلا شدم. جبرئیل نازل شد به‌سوی او و گفت: ای ابراهیم! از تو گناهی سر نزده، و لکن در این‌جا کشته می‌شود سبط خاتم انبیاء و فرزند خاتم اوصیاء. پس جاری شد خون تو موافق با خون او.گفت: ای جبرئیل! کشنده او کیست؟ گفت: لعنت‌ شده اهل آسمان‌ها و زمین‌ها، و جاری شده است قلم بر لوح، به لعن او بدون اذن پروردگار خود. پس خدا به او وحی فرستاد که: به سبب این لعنی که کردی مستحق ثنا شدی. پس ابراهیم دودست خود را بلند کرد و لعن کرد یزید را لعن بسیار، و اسب او به زبان فصیح آمین گفت. پس ابراهیم به اسب خود گفت: چه چیز دانستی که بر دعای من آمین گفتی؟ اسب گفت: ای ابراهیم! افتخار می‌کنم که تو بر من سوار شدی. چون لغزیدم و از پشت من افتادی، شرمندگی من بزرگ شد و یزید که لعنت خدای تعالی بر او است، سبب آن شد».و روی: «أنّ إبراهیم مرّ فی أرض کربلاء و هو راکب فرسه فعثر و سقط إبراهیم و شجّ رأسه و سال دمه، فاخذ فی الاستغفار، و قال: إلهی أی شیء حدیث منّی؟ فنزل إلیه جبرئیل و قال: یا إبراهیم، ما حدث منک ذنب، ولکن هنا یقتل سبط خاتم الانبیاء و ابن خاتم الاوصیاء، فسال دمک موافقه لدمه.قال: یا جبرئیل و من یکون قاتله؟ قال: لعین أهل السّموات و الأرضین و القلم جری علی اللوح بلعنه بغیر اذن ربّه، فأوحی الله تعالی إلی القلم إنک استحققت الثناء بهذا اللّعن. فرفع إبراهیم یدیه و لعن یزید لعناً کثیراً و أمن فرسه بلسان فصیح، فقال إبراهیم لفرسه: أیّ شیء عرفتَ حتّی تؤمن علی دعائی؟ فقال: یا إبراهیم أنا أفتخر برکوبک علی، فلمّا عثرت و سقطت عن ظهری عظمت خجلتی و کان سبب ذلک من یزید لعنه الله تعالی». روی: «أن اسمعیل کانت أغنامه ترعی بشط الفرات، فاخبره الرّاعی أنّها لا تشرب الماء من هذه المشرعه منذ کذاً یوماً، فسئل ربّه عن سبب ذلک، فنزل جبرئیل و قال: یا اسمعیل سل غنمک فإنّها تجیب عن سبب ذلک، فقال لها: لم لا تشربین الماء من هذا؟ فقالت بلسان فصیح: قد بلغنا أن ولدک الحسین (ع) سبط محمد (ص) یقتل هنا عطاشاً، فنحن لا نشرب من هذه المشرعه حزناً علیه، فسئالها عن قاتله. قالت: یقتله لعین أهل السّموات و الأرضین و الخلائق أجمعین فقال اسمعیل: أللّهم العن قاتل الحسین(ع)». یعنی: گوسفندان حضرت اسماعیل در کنار شط فرات چَرا می‌کردند. چوپان خبر آورد که چند روز است که گوسفندان آب نمی‌آشامند و نمی‌چرند. سبب آن را از پروردگار سؤال کرد. جبرئیل نازل شد و گفت: ای اسماعیل! بپرس از خود گوسفندان تا تو را جواب‌گویند. پس اسماعیل از آن‌ها پرسید که چرا آب نمی‌خورید؟ گوسفندان به زبان فصیح گفتند: از خدا به ما خبر رسیده که فرزندزاده پیغمبر آخر زمان در این صحرا با لب تشنه در این‌جا کشته خواهد شد و بسا مصیبت‌ها که بر او و یاران او روی خواهد داد، به این جهت ما به ماتم او محزونیم و از این شریعه آب نمی‌آشامیم. اسماعیل پرسید که: قاتل آن بزرگوار که خواهد بود؟ گوسفندها گفتند که: ملعون آسمان‌ها و زمین‌ها و همه خلق، یزید. پس اسماعیل لعن کرد بر او.روایت شده که:«حضرت ابراهیم از تنها ماندن خود در میان نمرودیان به خدا شکایت کرد. پس صحرای کربلا به او نموده شد. چون از واقعه خبردار شد، گریه کرد به‌ نحوی‌ که بیمار شد و چون نمرودیان او را به عیدگاه خود دعوت کردند، بر ستارگان نگریست و فرمود: «انّی سقیم».  مرا طلبی نموده‌اند که باعث حزن و اندوه و بیماری من شده که حال تفرج ندارم». و نیز روایت شده که:«چون خدای تعالی ملکوت آسمان‌ها و زمین را به ابراهیم نشان داد آن بزرگوار چون شبح حسین را دید گریه کرد».

منبرنوزدهم:حسین (ع)شهیدامربه معروف و نهی از منکر

آیه: وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاءُ بَعْضٍ ۚ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَیُقِیمُونَ الصَّلَاةَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَیُطِیعُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ ۚ أُولَٰئِکَ سَیَرْحَمُهُمُ اللَّهُ ۗ إِنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ و مردان و زنان مؤمن همه یاور و دوستدار یکدیگرند، خلق را به کار نیکو وادار و از کار زشت منع می‌کنند و نماز به پا می‌دارند و زکات می‌دهند و حکم خدا و رسول او را اطاعت می‌کنند، آنان را البته خدا مشمول رحمت خود خواهد گردانید، که خدا صاحب اقتدار و درست کردار است. آیه 71 سوره توبه

یحیی(علیه‌السلام) شهید راه امر به معروف و نهی از منکر:قرآن مجید درباره شهادت یحیی(علیه‌السلام) چیزی نگفته است، ولی روایات مختلفی در این زمینه وارد شده.از جمله نوشته‌اند: هیرودیس حاکم و پادشاه فلسطین(بیت المقدس) عاشق «هیرودیا» دختر برادرش شد، و تصمیم گرفت با وی ازدواج کنند. اقوام و خویشان او به این کار راضی بودند.این خبر به یحیی(علیه‌السلام) رسید، وی اعلام کرد که: «این کار حرام و باطل و بر خلاف دستور تورات است.» و شروع به مبارزه کرد.فتوای او دهان به دهان به همه رسید، هیرودیا پس از شنیدن این مطلب، طوری دل هیرودیس را ربود، که او را وادار به قتل یحیی(علیه‌السلام) کرد، به دستور شاه حضرت یحیی (علیه‌السلام) را سر بریدند و سرش را پیش «هیرودیس» و معشوقه‌اش «هیرودیا» آوردند.وقتی که سر مقدس یحیی(علیه‌السلام) را از بدن جدا نمودند، قطره‌ای از خونش به زمین ریخت و هر چه خاک بر روی آن ریختند، خون در حال جوشش از میان خاک بیرون می‌آمد و تلی از خاک به وجود آمد، ولی خون از جوشش نیفتاد و تلی سرخ دیده می‌شد.طولی نکشید که «بخت النصر»قیام کرد و بر بنی اسرائیل مسلط شد از سبب جوشیدن خون پرسید؟هیچ کس ندانست، گفتند: مردی پیر هست او می‌داند. چون او را طلبید و از او پرسید، او از پدر و جد خود قصه حضرت یحیی(علیه‌السلام) را نقل کرد و گفت: مدتی قبل، پادشاه این منطقه حضرت یحیی (علیه‌السلام) را کشت و سرش را از بدن جدا کرد، خون او به زمین چکیده و همچنان آن خون می‌جوشد.بخت النصر گفت: آنقدر از مردم اینجا بکشم تا خون از جوشیدن باز ایستد.دستور داد هفتاد هزار نفر را بر روی آن خون کشتند، تا خون از جوشیدن ایستاد.اکنون سر مبارک حضرت یحیی(علیه‌السلام) در داخل شبستان مسجد اموی شام (مسجد جامع دمشق) در نیمه شرقی آن قرار گرفته و مقام شریف به صورت مربع و بر بالای مقام، گنبدی سبز رنگ نصب گردیده است.در حالی که بدن مبارکش در حوالی دمشق در محلی به نام «زبدانی» در مسجد «دلم» مدفون می‌باشد.در آثار این مصیبت بزرگ آمده است: که زمین و آسمان و ملائکه بر شهادت یحیی (علیه السلام) چهل شبانه روز گریان شد، و خورشید نیز به مدت چهل روز در هاله‌ای از سرخی خون، طلوع و افول می‌کرد، همانطوری که در شهادت امام حسین (علیه‌السلام) چنین بود.

حدیث: الإمام علیّ علیه السلام : سَمِعتُ رَسولَ اللّه ِ صلى الله علیه و آله یَخطُبُ یَومَ النَّحرِ ، وهُوَ یَقولُ : هذا یَومُ الثَّجِّ والعَجِّ ، والثَجُّ : ما تُهریقونَ فیهِ مِنَ الدِّماءِ ، فَمَن صَدَقَت نِیَّتُهُ کانَت أوَّلُ قَطرَةٍ لَهُ کَفّارَةً لِکُلِّ ذَنبٍ ، والعَجُّ : الدُّعاءُ ، فَعِجّوا إلَى اللّه ِ ، فَوَالَّذی نَفسُ مُحَمَّدٍ بِیَدِهِ لا یَنصَرِفُ مِن هذَا المَوضِعِ أحَدٌ إلاّ مَغفورًا لَهُ ، إلاّ صاحِبَ کَبیرَةٍ مُصِرًّا عَلَیها لا یُحَدِّثُ نَفسَهُ بِالإِقلاعِ عَنها .امام علی علیه السلام : شنیدم رسول خدا صلی الله علیه وآله روز عید قربان ، خطبه می خواند ومی فرمود :امروز ، روز «ثجّ» و«عجّ» است . ثجّ ، خون قربانی هاست که می ریزید . پس نیّت هرکس صادق باشد ، اولین قطره خونِ قربانی او کفّاره همه گناهان اوست ، و«عجّ» ، دعاست . پس به درگاه خداوند دعا کنید ، قسم به آن که جان محمّد صلی الله علیه وآله در دست اوست ، از اینجا هیچ کس بر نمی گردد ، مگر آمرزیده شود ، جز کسی که گناه کبیره انجام داده وبر آن اصرار ورزد ودر دل خود ، تصمیم بر ترک آن ندارد .کتاب «حج و عمره در قرآن و حدیث» صفحه 361

سیمای عید قربان: از جمله آموزه های اسلام برای تکامل و رشد انسان ها، ایثار از جان و مال در راه خداوند یگانه می باشد؛ به این معنا که انسان، همه دارایی ها و امکاناتش را امانتی الهی بداند که باید در طریق بندگی هزینه کند. قربانی کردن نیز نمادی از قطع دلبستگی و وابستگی ها و جلوه ای از ایثار مال و جان در راه محبوب واقعی و رضای خداوند متعال می باشد. البته آنچه که از قربانی کردن و رسیدن به مقام قرب الهی به وسیله ذبح گوسفند، لحاظ شده است قطع علقه های روحی و مالی است که باعث تقوای قلب و طهارت نفس می گردد.خداوند متعال اصل  قربانی کردن را از شعائر الله دانسته و آن را نشانه ی بزرگداشت و سپاس گزاری مؤمنان بر نعمت هدایت معرفی کرده و قربانی کننده را در گروه و خیل محسنین و نیکوکاران داخل کرده است.در قرآن کریم آمده است: «وقتی شما قربانی می کنید آنچه که متعلق به خدا است، تقوای شماست نه گوشت و پوست قربانی» بنابراین در قربانی کردن هر چند ظاهر کار سر بریدن است؛ اما واقعیت قضیه نهایت تسلیم، سرسپردگی، عشق و علاقه بنده به مولای خود است؛ و در واقع قربانی کردن نمادی از قربانی کردن هواهای نفسانی و ذبح نفس اماره و نوعی جهاد با نفس در جهت زدودن تعلقات و وابستگی های دنیوی و مادی و رهایی از زندان مال پرستی و دنیاطلبی است.

احکام قربانی کردن: دعای عقیقه:مستحب است هنگام کشتن عقیقه دعاهایی را که وارد شده است، بخوانند و از خداوند تعالی بخواهند که عقیقه را فدیه قرار دهد؛ یعنی گوشت آن در مقابل گوشت کسی که عقیقه برای اوست، استخوان در مقابل استخوان، پوست در مقابل پوست و مو در مقابل مو باشد.برخی از دعاهایی که در این مورد نقل شده، عبارت است از:الف. ابراهیم کرخی از امام صادق علیه السلام نقل کرده که آن حضرت فرمود: هنگامی که عقیقه کردی، بر عقیقه بگو: «بِسْمِ اللَّهِ وَ بِاللَّهِ اللَّهُمَّ عَقِیقَةٌ عَنْ فُلَانٍ لَحْمُهَا بِلَحْمِهِ وَ دَمُهَا بِدَمِهِ وَ عَظْمُهَا بِعَظْمِهِ اللَّهُمَّ اجْعَلْهُ وِقَاءً لآِلِ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله .»ب. همچنین امام صادق علیه السلام فرمود: وقتی که اراده کردی عقیقه را ذبح کنی، می گویی: «یَا قَوْمِ إِنِّی بَرِیءٌ مِمَّا تُشْرِکُونَ إِنِّی وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذِی فَطَرَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ حَنِیفاً مُسْلِماً وَ مَا أَنَا مِنَ الْمُشْرِکِینَ إِنَّ صَلَاتِی وَ نُسُکِی وَ مَحْیَایَ وَ مَمَاتِی لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ لَا شَرِیکَ لَهُ وَ بِذَلِکَ أُمِرْتُ وَ أَنَا مِنَ الْمُسْلِمِینَ اللَّهُمَّ مِنْکَ وَ لَکَ بِسْمِ اللَّهِ وَ اللَّهُ أَکْبَرُ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ تَقَبَّلْ مِنْ فُلَانِ بْنِ فُلَانٍ.» سپس مولود را نام می بری و حیوان را ذبح می کنی.ج. امام باقر علیه السلام نیز فرمود: هنگام ذبح عقیقه بگو: «بِسْمِ اللَّهِ وَ بِاللَّهِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ اللَّهُ أَکْبَرُ إِیمَاناً بِاللَّهِ وَ ثَنَاءً عَلَی رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ الْعِصْمَةُ لِأَمْرِهِ وَ الشُّکْرُ لِرِزْقِهِ وَ الْمَعْرِفَةُ بِفَضْلِهِ عَلَیْنَا أَهْلَ الْبَیْتِ.» و اگر کودک پسر است بگو: «اللَّهُمَّ إِنَّکَ وَهَبْتَ لَنَا ذَکَراً وَ أَنْتَ أَعْلَمُ بِمَا وَهَبْتَ وَ مِنْکَ مَا أَعْطَیْتَ وَ کُلَّمَا [کُلَّ ما] صَنَعْنَا فَتَقَبَّلْهُ مِنَّا عَلَی سُنَّتِکَ وَ سُنَّةِ نَبِیِّکَ صلی الله علیه و آله وَ اخْسَأْ عَنَّا الشَّیْطَانَ الرَّجِیمَ لَکَ سُفِکَتِ الدِّمَاءُ لَا شَرِیکَ لَکَ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ.»

قربانی درکربلا: ذبیح های منتخب خدا :خداوند سبحان از میان خلقش پیامبران و اولیایی برگزید و از میان آن خوبان تاریخ و بندگان صالحش قربانیان و ذبیح هایی برای خود انتخاب کرد؛ به شهادت سخنان اهل عصمت(ع) حضرت یحیی (ع) فرزند زکریا(ع) و حضرت اسماعیل (ع) فرزند ابراهیم(ع) و عبدالله بن عبدالمطلب (ع) پدر خاتم پیامبران(ص) و اباعبدالله حسین بن علی(ع) از جمله این ذبیحان هستند؛ لکن از میان این قربانیان خدا، بریده شدن سر، تنها برای حضرت یحیی و حسین بن علی(ع) مقدر شد و آسمان نیز تنها بر این دو ذبیح چهل روز گریست؛ اما بریده شدن سر حجت خدا و سید و سالار شهیدان و سرور جوانان اهل بهشت، حسین بن علی(ع) با لبهایی خشکیده و عطشان، از چنان عظمتی برخوردار است که حتی قبل از وقوع، پیامبران و اوصیای پیشین را در ماتم خود نشانده است و پس از وقوع شهادتش نیز تا قیامت اشک را بر دیدگان همه ائمه(ع) و مؤمنان و آزادگان جهان و دوستداران آن حضرت جاری ساخته است، تا آن جا که ولی عصر حضرت مهدی موعود(عج) نیز در مصیبت جدش مدام اشک می ریزد و می فرماید: یا جداه ! در مصیبت تو صبح و شام ندبه می کنم و به جای اشک خون می گریم؛ «فَلَأَنْدُبَنَّکَ صَبَاحاً وَ مَسَاءً وَ لَأَبْکِینَّ عَلَیکَ بَدَلَ الدُّمُوعِ دَما» علامه مجلسی، بحارالأنوار، ج،۱۳ ص۱۰۴ و ج،۱۴ ص،۱۸۲ چاپ بیروت، سال ۱۴۰۴.در متون دینی آمده است که اسماعیل(ع) و عبدالله(ع) اگر چه تا پای قربانی شدن پیش رفتند، لکن به حکم حکمت پروردگار پیش از تحقق ذبح، قربانی قبول افتاد و گوسفندی بهشتی به جای اسماعیل(ع) و صد شتر به جای عبدالله فدا شدند. از جمله حکمت های عدم تحقق این دو ذبح به خواست پروردگار منان آن بود که این دو بزرگوار حامل نور خدا و سراج منیر عالم حق و حقیقت یعنی محمد و آل محمد(ع) بودند؛ علاوه بر احادیثی که به این حکمت دلالت دارند(- شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج،۳ ص،۸۹ انتشارات جامعه مدرسین سال ۱۴۱۳ ق، وسائلالشیعه، ج،۲۷ ص،۲۶۰ مستدرکالوسائل، ج،۱۶ ص،۹۷ بحارالأنوار، ج،۱۵ ص،۱۲۶ بحارالأنوار، ج،۱۰۱ ص،۳۲۴ الخصال، ج،۱ ص۱۵۶.)، پیامبر اکرم(ص) نیز فرموده است: «أَنَا ابْنُ الذَّبِیحَینِ؛( من لایحضرهالفقیه، ج،۴ ص۳۶۸.) من فرزند دو ذبیح هستم»؛ از امام رضا(ع) سؤال شده که این دو ذبیح کیانند حضرت فرمود: «مقصود از آن دو ذبیح، اسماعیل بن ابراهیم خلیل و عبد الله بن عبد المطلب است.»( بحارالأنوار، ج،۱۲ ص۱۲۲ و ج،۱۵ ص،۱۲۸ ح۶۹.) داستان ذبح حضرت اسماعیل(ع) در قرآن کریم طی آیات ۱۰۱-۱۰۷ از سوره صافات گزارش شده و در انتها آیه شریفه «وَ فَدَیناهُ بِذِبْحٍ عَظیم»(۶) به این نکته اشاره فرموده است که به جای اسماعیل(ع) خداوند متعال «ذبح عظیم» قرار داد تا او در راه خدا کشته شود و اسماعیل(ع) از قربانی شدن رهایی یابد. بسیاری می پندارند که منظور از ذبح عظیم گوسفندی است که به جای اسماعیل(ع) ذبح شد، اما به نظر می رسد این نکته اگر چه صحیح است، لکن همه حقیقت نیست. خداوند متعال ابراهیم(ع) را بارها و بارها آزمود؛ «وَ إِذِ ابْتَلی إِبْراهیمَ رَبُّهُ بِکَلِماتٍ فَأَتَمَّهُن»؛ شکستن بت ها، فتنه نمرود و افکندن ابراهیم(ع) به آتش، مواجهه با خورشید و ستاره پرستان، هجرت دادن هاجر و اسماعیل به مکه، ذبح اسماعیل و ....، از جمله این آزمایشات است و چون از همه آزمایشات الهی سرفراز بیرون آمد، مقام امامت را به او عطا فرمود؛ «قالَ إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماما»( البقره۱۲۴). ماجرای برخی از این آزمایشات در سوره صافات، آیات ۸۳ تا ۱۱۳ بیان شده است؛ از جمله این که حضرت ابراهیم(ع) پس از آن که از شکستن بت ها و فتنه نمرود و آتش او سالم و سربلند بیرون آمد، از خدا فرزندی صالح درخواست نمود؛ «رَبِّ هَبْ لی مِنَ الصَّالِحینَ» و خداوند او را به جوانی بردبار نوید داد؛ «فَبَشَّرْناهُ بِغُلامٍ حَلیمٍ».در تفسیر این آیه شریفه و این که مقصود از ذبیح یعنی«غُلامٍ حَلیمٍ» کیست میان علمای اهل سنت و شیعه اختلاف نظر وجود دارد؛ رأی مشهور میان عالمان شیعه همواره آن بوده که ذبیح اسماعیل(ع) است، لکن بسیاری از اهل سنت اسحاق(ع) را ذبیح دانسته اند. روایات وارده از اهل بیت(ع) همه تصریح دارند بر اینکه ذبیح، اسماعیل(ع) بوده است.  از امام صادق(ع) سؤال شد؛ ذبیح چه کسی بوده حضرت فرمود: اسماعیل(ع)، زیرا خداوند عز و جل ابتدا قصه ذبح را نقل کرده و آن گاه به تولد اسحاق(ع) بشارت داده و فرموده: «وَ بَشَّرْناهُ بِإِسْحاقَ نَبِیا مِنَ الصَّالِحین»، این استدلال از امام رضا(ع) نیز نقل شده است.و در روایت دیگری، داود بن کثیر علاوه بر آن سؤال، پرسید کدام یک بزرگ ترند حضرت به تفصیل پاسخ دادند که ذبیح اسماعیل(ع) بوده و بین نوید خدا به تولد اسماعیل و نوید به اسحاق، پنج سال فاصله است. و در پایان حضرت به همان استدلال از قرآن تمسک کرده و فرمودند: هر کس گمان کند اسحاق بزرگتر از اسماعیل است، اخبار قرآن در باره آن دو را تکذیب کرده است. مفسران نیز به این استدلال تمسک جسته و آن را ظاهر آیات سوره صافات دانسته اند.به لحاظ وقایع تاریخی و اخبار دیگر کتب آسمانی نیز مسأله قابل اثبات است. در این زمینه علامه طباطبایی در المیزان گفته است: «مسأله نقل دادن هاجر به سرزمین تهامه که همان سرزمین مکه است، و بنا کردن خانه کعبه در آنجا و تشریع احکام حج که همه آن و مخصوصاً طواف، سعی و قربانی آن حاکی از گرفتاریها و محنتهای هاجر و فرزندش در راه خدا است، همه مؤید آنند که ذبیح نامبرده اسماعیل بوده نه اسحاق. انجیل برنابا هم یهود را به همین اشتباه ملامت کرده و در فصل چهل و چهار چنین گفته است: «خداوند با ابراهیم(ع) سخن گفت و فرمود: اولین فرزندت، اسماعیل را بگیر و از این کوه بالابرده او را به عنوان قربانی و پیشکش ذبح کن. و اگر ذبیح ابراهیم(ع) اسحاق بود، انجیل او را یگانه و اولین فرزند ابراهیم(ع) نمی خواند، برای اینکه وقتی اسحاق به دنیا آمد اسماعیل(ع) کودکی هفت ساله بود.»در هر صورت پس از مدتی ابراهیم علیه السلام خوابی را که از آن مأموریت ذبح فرزندش را دریافته بود با وی در میان گذاشت و اسماعیل(ع) نیز پذیرفت و پدر را به اجرای فرمان خداوند تشویق نمود؛ «قالَ یا أَبَتِ افْعَلْ ما تُؤْمَرُ سَتَجِدُنی إِنْ شاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرینَ»، وقتی هر دو آماده انجام این دستور شدند و به نقل روایات متعددی، شیطان را که تلاش می کرد مانع اجرای این امر الهی گردد، ناکام گذاردند، ابراهیم(ع) مشغول ذبح شد، ولی خداوند متعال ابراهیم را ندا داد: «ای ابراهیم! آن رؤیا را تحقق بخشیدی(و به مأموریت خود عمل کردی) ما این گونه، نیکوکاران را جزا می دهیم، این مسلّماً همان امتحان آشکار است، ما ذبح عظیمی را فدای او کردیم؛ «إِنَّ هذا لَهُوَ الْبَلاءُ الْمُبینُ، وَ فَدَیناهُ بِذِبْحٍ عَظیم»( الصافات۱۰۰- ۱۰۷) در معنای «فداء» مرحوم طبرسی در مجمع البیان گفته است: «چیزی را گویند که به جای چیز دیگری قرار داده شود که از چیز اول، ضرر برطرف شود... مانند اسیری که مقابل چیزی فدیه و آزاد شود»(۱۶) و در تفسیر نمونه آمده است: ««فدینا» از ماده «فدا» در اصل به معنی قرار دادن چیزی به عنوان بلاگردان و دفع ضرر از شخص یا چیز دیگر است، لذا مالی را که برای آزاد کردن اسیر می دهند «فدیه» می گویند، و نیز کفارهای را که بعضی از بیماران به جای روزه می دهند به این نام نامیده می شود.» فداء و مشتقات آن ۱۴ بار در قرآن کریم آمده و همه به همان معناست. لذا قرآن کریم از چیزی که به جای حضرت اسماعیل(ع) ذبح شد، به عنوان «ذبح عظیم» یاد کرده است، اما چه چیز به جای اسماعیل(ع) قربانی خدا شد و ذبح عظیم نام گرفت ! امام رضا(ع) فرمود: «هنگامی که عزم و اراده ابراهیم(ع) بر این قرار گرفت که فرزندش را ذبح کند، خداوند متعال به جای او ذبح عظیمی را قرار داد و آن «کبش املح؛ قوچ سفیدی که سیاهی نیز داشت»و چهل سال در بهشت چریده بود و از رحم بیرون نیامده بود و خدا آن را با دستور «کن» آفرید تا فدای اسماعیل کند.»در دایرة المعارف قرآن کریم نیز چنین آمده است: «ذبح عظیمی که فدای اسماعیل شد، قوچی بود که جبرئیل(ع) آن را از آسمان آورد؛ قوچی که از مادر تولد نیافته؛ بلکه با فرمان «کن» ایجاد شده بود. بعضی آن را بز کوهی دانسته اند. گفته می شود در صدر اسلام سر این قربانی به صورت خشک شده، کنار ناودان کعبه آویزان بوده است. وصف آن به عظیم، به دلیل آن است که از ناحیه خدای سبحان بوده و فدای ذبح قرار گرفته یا به دلیل پذیرفته شدن آن در درگاه خداوند یا چریدن در بهشت است. طبق روایتی از امام رضا(علیه اسلام) ابراهیم(ع) در سرزمین منی آرزو کرده است که خداوند، قوچی را فدای اسماعیل قرار دهد و از آن رو که پیامبر و امامان طاهر(ع) در صلب اسماعیل بوده اند، این آرزو برآورده شده است.» از طرف خدا بودن این ذبح و برای خدا بودن آن وجه اصلی عظمت آن است، و در تفسیر نمونه آمده است: «در اینکه عظمت این ذبح از چه نظر بوده از نظر جسمانی و ظاهری و یا از جهت اینکه فدای فرزند ابراهیم شد و یا از نظر اینکه برای خدا و در راه خدا بود و یا از این نظر که این قربانی از سوی خدا برای ابراهیم فرستاده شد مفسران گفت و گوهای فراوانی دارند، ولی هیچ مانعی ندارد که تمام این جهات در ذبح عظیم جمع، و از دیدگاههای مختلف دارای عظمت باشد.» علاوه بر آن قوچ بهشتی، تمام قربان های منی نیز فدای اسماعیل(ع) است؛ در ادامه روایت پیش گفته از امام رضا(ع) آمده است: «فَکُلُّ مَا یذْبَحُ بِمِنًی فَهُوَ فِدْیه لِإِسْمَاعِیلَ إِلَی یوْمِ الْقِیامَه فَهَذَا أَحَدُ الذَّبِیحَینِ؛ پس تمام قربان هایی که تا قیامت در منی ذبح می شوند، فدای اسماعیل(ع) است.» عظمت و بزرگی چنین ذبحی نیز روشن است، چرا که از سویی هر سال بیش از یک میلیون قربانی در منی ذبح می شود و با گذشت زمان، سال به سال بر وسعت آن نیز افزوده می شود و ازسوی دیگر در میان ذبح کنندگان انبیا، اولیا، ائمه، مؤمنان و صالحان نیز بوده و هستند که با اخلاص تمام قربانی می کنند.چنان که گفتیم ذبح گوسفند بهشتی و یا تمام قربان های مِنی به جای اسماعیل اگرچه صحیح و عظیم است لکن این تمام حقیقت نیست و خداوند متعال در عالم انسانی و از نوع بشر نیز قربانی ای را به جای اسماعیل(ع) قرار داد و او را به عنوان برترین ذبیح راه حق و حقیقت برگزید که باید دین اسلام به عنوان برترین دین آسمانی از خون او که خون خدا و ثارالله است آبیاری می شد تا بتواند تا قیامت چراغ هدایت امت باشد. این انسان برتر از انبیا و فرشتگان، سید و سالار شهیدان و مظلوم کربلاحسین بن علی(ع) است که ذبیح اعظم خدا است.با آن که همه امامان و پیامبران بسیاری در راه خدا شهید شده اند و پیامبری همچون حضرت یحیی(ع) را سر بریده اند و در برخی روایات نیز وجوه تشابهی بین شهادت حضرت یحیی(ع) و امام حسین(ع) بیان شده است، لکن قطعاً ذبیحی بزرگ تر و عظیم تر از سیدالشهدا(ع) در راه خدا ذبح نشده است، لذا تعبیر «ذبیح اعظم» کم ترین چیزی است که می توان در حق سیدالشهدا(ع) گفت. نکته جالب توجه این که حضرت اسماعیل(ع) با این که ذبیح الله نامیده شده است و به راستی حضرت ابراهیم عزم بر ذبح او داشت و ذره ای در اطاعت امر خداوند متعال سستی نکرد ولی خدا نخواست که او حقیقتاً ذبح گردد و مشیتش بر آن قرار گرفت ذبیح حقیقی او فرزند پیغمبر خاتم و جگر گوشه فاطمه و سید و سالار شهیدان باشد.آری ! حسین بن علی(ع)، انسانی برتر از عرش و فرش است که خدا او را در قرآن کریم نفس مطمئنه نامیده «یا أَیتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّه» و او را به جوار خود فرا خوانده « ارْجِعِی إِلی رَبِّکِ راضِیه مَرْضِیه فَادْخُلِی فِی عِبادِی وَ ادْخُلِی جَنَّتِی»( الفجر۲۷.) و او نیز با کمال اخلاص در لبیک گفتن به فراخوان پروردگار شتاب کرده و با دادن سر مبارکش در راه رضای پروردگار در منای حسینی، ذبیح اعظم خدا شده است.

منبربیستم: کربلا در ادیان آسمانی

آیه: مَا کَانَ إِبْرَاهِیمُ یَهُودِیًّا وَلَا نَصْرَانِیًّا وَلَٰکِنْ کَانَ حَنِیفًا مُسْلِمًا وَمَا کَانَ مِنَ الْمُشْرِکِینَ ابراهیم به آیین یهود و نصاری نبود، لیکن به دین حنیف توحید و اسلام بود و هرگز از آنان که به خدا شرک آورند نبود. آیه 67 سوره آل عمران

گفته می‌شود عبارت دین ابراهیمی به سادگی نشان می‌دهد که تمام این ادیان دارای یک منبع معنوی مشترک می‌باشند. دین یهود خود را دنبال‌کننده ابراهیم و پیروان ابراهیم می‌داند و از ابراهیم به عنوان اولین شه پدر یاد می‌کند. مسیحیان ابراهیم را به عنوان پدر ایمان می‌شناسند. در اسلام و کتاب آن قرآن بارها به ایمان ابراهیم اشاره شده و در آیه ۱۲۵ سوره نساء دین راستین را در پیروی از آیین ابراهیم یکتاپرست می‌داند.[قرآن نساء ۱۲۵]تمام ادیان بزرگ ابراهیمی ادعای نسب مستقیم به ابراهیم را دارند:در تورات (کتاب یهودیت) ابراهیم به عنوان جد بنی اسراییل و پدر اسحاق شناخته می‌شود، در کتاب پیدایش آمده‌است که تولد اسحاق به ابراهیم وعده داده شده بود.قسمت اول کتاب مقدس مسیحیان یا همان انجیل نیز از کتاب عهد عتیق مشتق شده و ادعای مشابه یهودیان را مطرح می‌کند. مسیحیان نیز تحت میثاق جدید خود را امت‌هایی پیوند زده شده به ابراهیم می‌دانند.مسلمانان نیز محمد را از نسل ابراهیم و فرزندش اسماعیل می‌دانند.یهودیت خود را پیرو دین فرزندان یعقوب (نوه ابراهیم) می‌داند. دین یهودیت یک دیدگاه به شدت توحیدی به خدا دارد. کتاب عهد عتیق به عنوان کتاب مرکزی تمام فرقه‌های یهودی شناخته می‌شود و در قالب تورات تشریح شده‌است.مسیحیت در ابتدا به عنوان یک فرقه از یهودیت شناخته می‌شد و سپس در قالب یک دین جداگانه تکامل یافت. عیسی به عنوان شخصیت محوری این دین شناخته می‌شود. کتاب‌های مقدس مسیحیان تحت عنوان انجیل شناخته می‌شود. چندین نگارش مختلف از انجیل وجود دارد.اسلام در قرن هفتم میلادی با یک دیدگاه به شدت توحیدی نسبت به خدا ظهور یافت. محمد پیامبر این دین می‌باشد. تمام مسلمانان قرآن را به عنوان کتاب مقدس خود می‌دانند. مسلمانان معتقدند تمام پیامبران از آدم تا محمد دارای هدف مشترکی بوده و پیام آور توحید و یکتاپرستی بوده‌اند. در قرآن سوره احزاب آیه ۴۰ از محمد به عنوان آخرین پیامبر یاد شده‌است.[قرآن احزاب ۴۰]ادیان ابراهیمی از بسیاری جهات دارای اشتراک می‌باشند. در تمامی این ادیان توحید به عنوان اصل اساسی شناخته می‌شود. همهٔ این ادیان خدا را به عنوان خالق و منشأ قانون اخلاقی می‌شناسند و به روز داوری معتقدند. در متون مذهبی آن‌ها شخصیت‌ها و مکان‌ها و روایت‌های تاریخی با اختلافات بسیار اندک مشابه یکدیگر می‌باشد. دیدگاه‌ها و قوانین ذکر شده در متون مذهبی نیز غالباً دارای جهت‌گیری و کیفیت یکسانی می‌باشد.تمامی ادیان ابراهیمی ادعای یکتاپرستی دارند و معتقدند خدایی یگانه را می‌پرستند هر چند دارای نام‌های مختلفی (خدا، الله، یهوه، GOD) می‌باشد. تمامی آن‌ها معتقدند خدا جهان را خلق کرده، یکتاست و کلیه قوانین از جانب اوست. با این حال مسیحیت اگرچه ادعا نمی‌کند که به سه خدا اعتقاد دارد ولی اعتقاد آن‌ها به خدا سه‌گانه (متحد در یک ذات) یا همان تثلیث که اعتقاد تعداد زیادی از مسیحیان است سبب شده تا با مفاهیم یهودیان، مسلمانان در مورد یکتاپرستی اختلافاتی داشته باشند.ادیان ابراهیمی همگی معتقد به تئوری پیامبری هستند، و بر این باورند که خداوند به منظور هدایت بشر افرادی را انتخاب می‌کند و برای آن‌ها پیغام‌هایی را می‌فرستد. پیامبران این ادیان با اختلاف اندکی مشترکند. مسیحیان به تمامی پیامبران یهود به اضافه عیسی معتقدند. مسلمانان نیز به تمامی پیامبران یهود و مسیحیت به اضافه محمد معتقدند. اگرچه در مورد عیسی میان مسلمان و مسیحیان اختلافاتی وجود دارد. مسیحیان عیسی را پسر خدا می‌دانند در حالی که مسلمانان معتقدند او یکی از پیامبران الهی است.همهٔ ادیان ابراهیمی معتقدند یک خداوند یکتا و ابدی تمام جهان را آفریده و برای هدایت بشر قوانینی را از طریق پیامبران فرستاده است. همچنین در روز داوری انسان‌ها براساس پایبندی به قوانین الهی مورد قضاوت قرار می‌گیرند. قوانین که توسط ادیان ابراهیمی به عنوان قوانین الهی شناخته می‌شود با اختلاف اندکی مشابه یکدیگر می‌باشند.تمامی ادیان ابراهیمی معتقدند که خداوند بشر را از طریق پیامبران راهنمایی می‌کند؛ بنابراین هر دین سخنان و دستورالعمل‌های پیامبرش را در قالب کتاب‌های مقدس جمع‌آوری کرده‌است. هر دین جدید به کتب ادیان قبل از خود نیز معتقد است.تمامی ادیان ابراهیمی به انتخاب بین خیر و شر معتقدند. همچنین قوانین الهی را مبنای اخلاق و ضامن تعهد اخلاقی می‌دانند. در قرآن، کتاب آسمانی مسلمانان، بر لزوم میانه‌روی، فروتنی و دوری از اسراف باورمندان تأکید شده‌است.تمامی ادیان ابراهیمی معتقدند پس از مرگ، رستاخیز صورت خواهد گرفت، انسان‌ها داوری و قضاوت خواهند شد و وارد جهان ابدی می‌شوند.

حدیث: الإمام الباقر علیه السلام : لَمّا أقبَلَ رَسولُ اللّه ِ صلى الله علیه و آله مِن مُزدَلِفَةَ مَرَّ عَلى جَمرَةِ العَقَبَةِ یَومَ النَّحرِ ، فَرَماها بِسَبعِ حَصَیاتٍ ، ثُمَّ أتى إلى مِنى ، وذلِکَ مِنَ السُّنَّةِامام باقر علیه السلام : رسول خدا صلى الله علیه و آله چون از مزدلفه آمد ، روز عید قربان بر جمره عقبه گذشت وهفت سنگ بر آن زد، سپس به منى آمد واین از سنّت است.کتاب«حج و عمره در قرآن و حدیث» صفحه 355

سیمای عید قربان: شب دهم ذیحجه شبی مبارک و جزء چهار شبی است که احیاء و شب زنده داری در آن ها مستحب است. در شب عید قربان، درهای آسمان باز بوده و برای این شب اعمالی ذکر شده است:زیارت امام حسین علیه السلام .خواندن دعای «یا دائِمَ الْفَضْلِ عَلیَ الْبَرِیَّةِ» که در شب جمعه هم وارد شده است.روز دهم ذیحجه که روز عید قربان می باشد بسیار روز شریفی است و برخی از اعمال آن عبارت است از:غسل-غسل در این روز سنّت مؤکد است و بعضی از علماء نیز آن را واجب دانسته‎اند.دعا-خواندن دعاهائی که وارد شده پیش از نماز عید و بعد از آن از جمله دعای ندبه و دعای چهل و هشتم صحیفه سجادیه که اوّل آن «اَللّهُمَّ هذا یَوْمٌ مُبارَکٌ» است و دعای چهل و ششم صحیفه سجادیه که اینگونه آغاز می‎شود: «یا مَنْ یَرْحَمُ مَنْ لا یَرْحَمُهُ الْعِبادُ».نماز-نماز عید قربان دو رکعت است: در رکعت اول، بعد از خواندن حمد و سوره، باید پنج تکبیر بگوید، بعد از هر تکبیر یک قنوت بخواند، بعد از قنوت پنجم، تکبیر دیگری بگوید، به رکوع رود، دو سجده بجا آورد، برخیزد و در رکعت دوم چهار تکبیر بگوید، بعد از هر تکبیر قنوت بخواند و تکبیر پنجم را بگوید، به رکوع رود، بعد از رکوع دو سجده کند، تشهّد بخواند و نماز را سلام دهد. در روز عید قربان مستحب است که بعد از نماز، با گوشت قربانی افطار شود.نماز عید، سورهٴ مخصوصی ندارد، امّا بهتر است در رکعت اول آن، سورهٴ شمس و در رکعت دوم، سورهٴ غاشیه یا در رکعت اول سوره «سبح اسم» و در رکعت دوم سوره «شمس» را بخوانند.همچنین در قنوت نماز عید قربان، هر دعا و ذکری خوانده شود کافیست، امّا بهتر است این دعا خوانده شود:اللّهُمَّ أَهْلَ الْکِبْریاءِ وَالْعَظَمةِ وَ أهْلَ الجُودِ وَالجَبَرُوتِ وَ أهْلَ العَفْو وَالرَّحْمَةِ وَ أهْلَ التَقّویٰ وَالمَغْفِرَة، أسْئَلُکَ بَحَقِّ هدا الْیوَمِ الّذی جَعَلْتَهُ لِلمُسْلِمینَ عیداً وَ لِمُحَمّدٍ صَلّیٰاللهُ عَلیْه وَ آلِهِ ذُخْراً وَ شَرَفاَ وَ مَزیداً، أن تُصَلّی عَلیٰ مُحَمّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ أنْ تُدْخِلنی فی کُلِّ خَیْرٍ أدْخَلْتَ فیهِ مُحَمَّداً وَ آلَ مُحَمَّد وَ أنْ تُخْرِجَنی مِنْ کُلِّ سُوءٍ أخْرَجْتَ مِنْهُ مُحَمَّداً وَ آل مُحَمَّدٍ، صَلَوٰاتُکَ عَلَیُهِ وَ عَلَیْهِمْ، اللّهُمَّ إنی أسْئَلَکَ خَیرَ مٰا سَئَلَکَ مِنْهُ عِبادُکَ الصّٰالِحُونَ وَاعُوذُ بِکَ مِمّا اسْتَعاذَ عِبادُکَ الْمُخْلِصوُنَ خدایا ای اهل بزرگی و عظمت و ای شایسته بخشش و قدرت و سلطنت و ای شایسته عفو و رحمت و ای شایسته تقوا و آمرزش از تو خواهم به حق این روزی که قرارش دادی برای مسلمانان عید و برای محمّد صلی الله علیه و آله ذخیره و شرف و فزونی مقام که درود فرستی بر محمّد و آل محمّد و درآوری مرا در هر خیری که درآوردی در آن خیر محمّد و آل محمّد را و برونم آری از هر بدی و شری که برون آوردی از آن محمّد و آل محمّد را که درودهای تو بر او و بر ایشان باد. خدایا از تو خواهم بهترین چیزی را که درخواست کردند از تو بندگان شایسته ات و پناه برم به تو از آنچه پناه بردند ازآن بندگان شایسته ات.تکبیر-خواندن تکبیرات برای کسی که در منا باشد بعد از پانزده نماز که اولش نماز ظهر روز عید است و آخرش نماز صبح روز سیزدهم است. و کسانی که در سایر شهرها هستند نیز بعد از ده نماز از ظهر روز عید تا صبح دوازدهم این تکبیرات را بگویند. که این تکبیرات بنا بر روایت صحیح در اصول کافی از این قرار است:اللهُ اَکْبَرُ اللهُ اَکْبَرُ لا اِلهَ اِلا اللهُ وَاللهُ اَکْبَرُ اللهُ اَکْبَرُ اللهُ اَکْبَرُ و لِلّه الْحَمْدُ اللّهُ اَکْبَرُ عَلی ما هَدانا اَللّهُ اَکْبَرُ عَلی ما رَزَقَنا مِنْ بَهیمَةِ الاْنْعامِ وَالْحَمْدُلِلّهِ عَلی ما اَبْلانا.خدا بزرگتر از توصیف است، معبودی جز خدا نیست و خدا بزرگتر است، و ستایش خاص خدا است خدا بزرگتر است بر آنچه ما را راهنمائی کرد خدا بزرگتر است بر آنچه روزی ما کرد از چهارپایان انعام (شتر و گاو و گوسفند) و ستایش خاص خدا است برای آنکه آزمود ما را.و مستحب است که به مقداری که توانایی است این تکبیرات بعد از نمازها تکرار شود.قربانی کردن-یکی از اعمال این عید بزرگ که  سنت  مؤکد نیز می باشد قربانی کردن است که مختص به حاجیان نبوده بلکه همه مسلمانان بسته به استطاعت مالی خویش می توانند قربانی کنند.در منابع روایی، روایاتی از معصومین علیهم السلام نقل شده است که اشاره به جملات دعا گونه ایشان هنگام ذبح قربانی دارد. شیخ طوسی در یکی از کتاب های خود نقل کرده است که: رسول خدا صلوات الله علیه هنگام ذبح قوچی فرمودند: «اللهمّ تقبّل من محمّد و آل محمّد و من امّة محمّد؛ خدایا این قربانی را از من محمد و آل محمد و هم چنین امت محمد قبول فرما!»در جایی دیگر وارد شده است: شخصی که طریقه ذبح کردن قربانی را می داند بهتر آن است که خودش ذبح کند و اگر نمی دانست کسی را دستور دهد و خود او نیز حاضر باشد. در وقت ذبح قربانی پیشانی آن را به طرف قبله نموده و «بسم الله الرحمن الرحیم» گفته و ذبح نماید و بعد از ذبح قربانی این دعا را بخواند: « وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذِی فَطَرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ، حَنِیفاً مسلما وَ ما أَنَا مِنَ الْمُشْرِکِینَ‏، إِنَّ صَلاتِی وَ نُسُکِی وَ مَحْیایَ وَ مَماتِی لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ، لا شَرِیکَ لَهُ، وَ بِذلِکَ أُمِرْتُ‏، و أنا من المسلمین، اللهم منک و لک، بسم الله و الله أکبر، اللهم‏ تقبل‏ منی‏»و نیز از مولای متقیان امیر مومنان علیه السلام نقل شده است که: قربانی مسلمان را جز مسلمان نکشد و هنگام ذبحش بگوید: «بسم اللَّه و اللَّه اکبر وَجَّهْتُ وَجْهِی لِلَّذِی فَطَرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ حَنِیفاً مسلما وَ ما أَنَا مِنَ الْمُشْرِکینَ،إِنَّ صَلاتِی وَ نُسُکی وَ مَحْیای وَ مَماتِی لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ، لا شَرِیک لَهُ وَ بِذلِک أُمِرْتُ وَ أَنَا أَوَّلُ الْمُسْلِمِینَ.»

احکام قربانی کردن: در استفتائی از آیت الله العظمی مکارم شیرازی سؤال شده است که: آیا در حال حاضر و یا به طور کلی قربانی کردن احشام برای مواردی همچون خرید خانه، ماشین و ... در دین مبین اسلام توصیه شده است؟ آیا می توان به جای قربانی مبلغ آن را به نیازمندان یا سازمان بهزیستی و ... هدیه نمود؟ایشان در پاسخ فرموده اند: «توصیه خاصّی در این زمینه نیست. هدف انجام کار خیر است و قربانی برای خدا و کمک به محرومان و مؤمنان از این طریق ان شاءالله موجب دفع بلا می شود.»

قربانی درکربلا: کربلا در ادیان آسمانی:به نظر می رسد که انبیاء علیهم السّلام خبر این مصیبت عظما را به گروه هایی از امّت خویش داده بودند چرا که در مجموعه عهدین کنونی حتی با همه تحریفات بارقه هایی از این خبر دردناک باقی مانده است:ارمیا فصل 46 عبارت 10 خبر از ذبحی در کنار رود فرات می دهد:...زیرا خداوند یهوه صبایوت در زمین شمال نزد نهر فرات ذبحی دارد. در اشعیا فصل 53 عبارت 7 آمده است:او مظلوم شد اما تواضع نموده، دهان خود رانگشود. مثل بره‌ای که برای ذبح می‌برند و مانندگوسفندی که نزد پشم برنده‌اش بی‌زبان است همچنان دهان خود را نگشود.اینک بنگریم که تحریفات و داستان پردازیها چه سیری را طی نمودند:آن هنگام که پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله اعلان نبوت فرمودند اهل کتاب پیامبر را به وضوح شناختند آنچنان که قرآن کریم می فرماید:الَّذِینَ آتَیْنَاهُمُ الْکِتَابَ یَعْرِفُونَهُ کَمَا یَعْرِفُونَ أَبْنَاءهُمْ وَإِنَّ فَرِیقاً مِّنْهُمْ لَیَکْتُمُونَ الْحَقَّ وَهُمْ یَعْلَمُونَ اهل کتاب همچنان که فرزندان خود را می شناسند او[محمّد صلی الله علیه و آله] را می شناسند و مسلماً گروهی از ایشان در عین آگاهی حقیقت را پنهان می دارند. (سوره البقرة (2) آیه 146)و به نظر می رسد که یکی از برهه هایی که بسیاری از تحریفات رخ داد در این هنگام بود که بزرگان یهودیت و مسیحیت از ترس از دست دادن مقامات دنیوی خود بر آن شدند تا هویت محمّد و آل محمّد صلی الله علیهم اجمعین را مخفی نگه دارند. در راستای این هدف می بایست شخصیت حضرت اسماعیل علیه السّلام که پیامبر خاتم از نسل ایشان بود را تخریب می کردند. بنابراین تلاش کردند حضرت اسماعیل را ترور شخصیت کنند. سپس در ماجرای فرمان خداوند به حضرت ابراهیم برای ذبح فرزندش،  اسحاق را جایگزین حضرت اسماعیل کردند تا تمامی وعده های محمّد و آل محمّد صلی الله علیهم اجمعین را مخفی نگاه داشته و از نسل حضرت اسحاق جلوه دهند. در حالی که حضرت موسی علیه السّلام بشارت داده بود که پیامبر آخرالزمان نه از بنی اسرائیل بلکه از برادارن آنان یعنی بنی اسماعیل بود. همچنین حتی بنابر تورات اسماعیل اولین فرزند حضرت ابراهیم بود و چندسال پس از اسماعیل اسحاق به دنیا آمد و خدا فرمان داد یگانه فرزندت را ذبح کن که مسلماً اسحاق که دومین فرزند بود نمی توانست تنها فرزند ابراهیم باشد... رجوع شود به مباهله-معاهده نجران(قسمت چهارم) و محمّد و آل محمّد صلی الله علیهم اجمعین وعده عهد عتیق .در راستای این تحریفات بزرگان مسیحیت می بایست مصداق ذبح عظیم را نیز می ساختند و اینگونه بود که  به عیسی علیه السلام لقب "برّه"دادند تا پیشگویی اشعیا در خصوص"بره ای که برای ذبح می برند" را به هزار ترفند به حضرت عیسی علیه السلام نسبت دهند.  در نتیجه یکی از دلایلی که مسیحیان اصرار به این دارند که حضرت عیسی علیه السّلام به صلیب کشیده شد همین بود که حضرت مسیح علیه السّلام را همان ذبح پیشگویی شده در عهد عتیق معرفی کنند. آنها از عبارت7 فصل 53 اشعیا استفاده می کنند تا بگویند آن کسی که مانند گوسفند ذبح شد عیسی علیه السّلام بود در حالی که در داستان ساختگی ایشان عیسی به صلیب کشیده شد و مانند گوسفند ذبح نشد. بنابراین پر واضح است که این پیشگویی نمی تواند در مورد حضرت عیسی علیه السّلام باشد چرا که هرگز یک بره یا گوسفند به صلیب کشیده نمی شود.این داستان پردازی در مورد حضرت عیسی علیه السّلام در حالی ست که ایشان اصلاً کشته نشدند بلکه خداوند ایشان را به سوی خود بالا برد تا در زمان ظهور حضرت مهدی علیه السّلام یاور آن حضرت باشند.وَ قَوْلِهِمْ إِنَّا قَتَلْنَا الْمَسیحَ عیسَى ابْنَ مَرْیَمَ رَسُولَ اللَّهِ وَ ما قَتَلُوهُ وَ ما صَلَبُوهُ وَ لکِنْ شُبِّهَ لَهُمْ وَ إِنَّ الَّذینَ اخْتَلَفُوا فیهِ لَفی‏ شَکٍّ مِنْهُ ما لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِلاَّ اتِّباعَ الظَّنِّ وَ ما قَتَلُوهُ یَقینا و گفتارشان که: «ما، مسیح عیسى بن مریم، پیامبر خدا را کشتیم!» در حالى که نه او را کشتند، و نه بر دار آویختند؛ لکن امر بر آنها مشتبه شد. و کسانى که در مورد(قتل) او اختلاف کردند، از آن در شک هستند و علم به آن ندارند و تنها از گمان پیروى مى‏کنند؛ و قطعاً او را نکشتند!بَلْ رَفَعَهُ اللَّهُ إِلَیْهِ وَ کانَ اللَّهُ عَزیزاً حَکیماً بلکه خدا او را به سوى خود، بالا برد. و خداوند، توانا و حکیم است. (قرآن کریم ؛ سوره نساء(4) آیه 157و 158)برخی از مسیحیان که نسبت به مسائل حضرت عیسی علی نبیّنا و آله و علیه السّلام رقت قلب دارند با مشاهده عزاداری شیعیان برای امام حسین علیه السّلام و شنیدن مصائب آن حضرت تحت تأثیر قرار گرفته اند و در ذهن خود تصّور کردند که این دو ماجرا به هم شباهت دارند در حالیکه واقعه عاشورا در واقع نشانه ای ست برای ایشان تا حقیقت را ردیابی کنند و بیابند که پیامبر خاتم و اهل بیت آن حضرت از نسل اسماعیل علیه السّلام هستند و امام حسین علیه السّلام آن کسی ست که مظلومانه چون بره ای سر بریده شد و همه آسمان و زمین و مخلوقات در این مصیبت عظما گریستند و جا دارد که تا ابد بگریند.امام رضا علیه السلام به یکی از اصحاب خود در روز اول محرم فرمودند:اى فرزند شبیب اگر مى‏خواهى بر کسى گریه کنى بر حسین بن على علیهما السّلام گریه کن که او را مانند بره سر بریدند، و هیجده نفر از خاندان او را که مانند آن‏ها در زمین نبود با وى کشته شدند، آسمان و زمین براى کشته شدن او گریه کردند. (مسند الإمام الرضا علیه السلام، ج‏2 ، باب 10، ص : 26)پس پرواضح است که همه انبیاء علیهم السّلام پیشگویی شهادت امام حسین علیه السّلام را به امت خود رسانده بودند و  آن ذبح عظیمی که ارمیای نبی از آن سخن گفت و آن بره ای که اشعیای نبی به آن خبر داده بود امام حسین علیه السّلام بود؛ بره ذبح شده ای که بنابر مکاشفات یوحنا در کنار عرش (مکاشفات یوحنا،فصل 4 عبارت 4) است و فرشتگان درباره او چنین می گویند:"مستحق است بره ذبح شده که قوت و دولت و حکمت و توانایی و اکرام وجلال و برکت را بیابد.(مکاشفات یوحنا، فصل 5 ، عبارت 11)وسرودی جدید می‌سرایند و می‌گویند: «مستحق گرفتن کتاب و گشودن مهرهایش هستی (مکاشفات یوحنا، فصل 5 ، عبارت 9)و مخلوقات اینگونه او را می ستایند: و هر مخلوقی که در آسمان و بر زمین وزیرزمین و در دریاست و آنچه در آنها می‌باشد، شنیدم که می‌گویند: «تخت‌نشین و بره را برکت وتکریم و جلال و توانایی باد تا ابدالاباد(مکاشفات یوحنا، فصل 5 ، عبارت 14)زیرا بره‌ای که در میان تخت است، شبان ایشان خواهد بود و به چشمه های آب حیات، ایشان را راهنمایی خواهد نمود؛ وخدا هر اشکی را از چشمان ایشان پاک خواهدکرد.»(مکاشفات یوحنا، فصل 7 ، عبارت 17)و درباره دوستان او ایمگونه گفته شده است که :وایشان بوساطت خون بره و کلام شهادت خود براو غالب آمدند و جان خود را دوست نداشتند. (مکاشفات یوحنا، فصل 12 ، عبارت 11)واقعیت اینست که پولس یهودی که با کابالا، میترائیسم، اساطیر و مسلکهای یونانی، رومی و... انس داشت ... پولس یهودی که از بشارات انبیای پیشین به پیامبر آخرالزمان، به ایلیا، به ذبح عظیم، به منجی عالم بشریت ... (علیهم السلام)آگاهی داشت ... در حالیکه هرگز عیسی مسیح (علیه السلام) را ندیده بود،  به پیروی از شیطان ، بتی خلق کرد و نامش را عیسی نهاد که به تبعیت از اساطیر و مسلکهای رمزآلود شیطانی هم خدا بود و هم پسر خدا ... پولس یهودی به طمع شهرت و مقام عیسایی سرآلود خلق کرد که هم پیامبر آخر الزمان بود، هم ذبح عظیم،هم منجی عالم بشریت ... پولس غاصب طمعکار دینی خلق کرد که نه خدای یکتا پرستیده شود و نه انبیا پیروی شوند و نه اشرف مخلوقات خدا شناخته شوند... پولس یهودی آخرت خود و پیروانش را به چند روز شهرت دنیوی فروخت ...برای مطالعه بیشتر در مورد پولس مراجعه شود  به  غاصبان...جهت اطلاع بیشتر  به کتب  سیمای محمّد و آل محمّد (ص) در کتاب مقدّس و سیمای منجی آخرالزمان در کتاب مقدّس مراجعه شود.نکته دیگر شایان تذکر اینست که مسیحیان عیسی را فدیه گناهان می دانند در حالیکه کشته شدن امام حسین علیه السّلام به هیچ وجه به این معنا نیست که خداوند امام حسین علیه السّلام را قربانی کرد تا فدیه ای برای گناهان بشر باشد و امام حسین علیه السّلام به هیچ وجه کفاره گناه گناهکاران نیست. اما ایشان بخاطر صبر عظیمشان و تحمل مصائب بسیار در راه هدایت بندگان خدا به تنها صراط مستقیم الهی چنان منزلت و جایگاهی نزد خداوند متعال دارند که از سویی کوچکترین عملی برای زنده نگاه داشتن یاد آن حضرت و مصائب ایشان از اجرعظیم و غیرقابل توصیفی برخوردار است و  سوی دیگر ایشان مقام شفاعت به اذن خدا دارند.در اینجا آن مسیحیان رئوفی را که قلبشان از مصائب امام حسین علیه السّلام به درد آمده است دعوت می کنیم که منصفانه حقیقت و عظمت عاشورای حسینی را دریابند و از پیروان راستین آن حضرت و خاندان ایشان باشند و به همراه حضرت عیسی علیه السّلام در انتظار ظهور آخرین یادگار این خاندان تقوای الهی پیشه کنند.

منبربیست ویکم: برخی شباهت های امام حسین (سلام الله علیه ) به قرآن

آیه: فضایل امام حسین در قرآن:آیاتی از قرآن مجید که از آنها فضیلت و عظمت مقام حسین (ع) استفاده می‏شود فراوان است که در این یادداشت به چهار نمونه از آن‌ها اشاره می‌شود.

1- آیه مودّت:خداوند در قرآن کریم می فرماید: «قُلْ لا أَسْألُکُمْ عَلَیهِ أَجْراً إِلّا المَوَدَّةَ فِی القُرْبی»‏ (الشوری: 23)(بگو: من هیچ پاداشی از شما بر رسالتم درخواست نمی‏کنم جز دوست‏داشتن نزدیکانم [اهل بیتم‏])احمد بن حنبل در مسند، ابو نعیم حافظ، ثعلبی، طبرانی، حاکم، رازی ، شبراوی، ابن حجر، زمخشری ، ابن منذر، ابن ابی حاتم، ابن مردویه ، سیوطی و گروهی دیگر از علماء اهل سنت از ابن عباس روایت کرده‏اند که زمانی که این آیه نازل شد اصحاب گفتند: ای پیامبر خدا، این خویشاوندان تو که واجب گردیده بر ما مودّت و دوستی آنان کیستند؟حضرت پیامبر (ص) فرمود: علی، فاطمه و دو پسر آنها یعنی حسن و حسین. (الغدیر 2/307)جالب اینکه امام شافعی در مورد حب اهل بیت (ع) گفته است:یا أَهلَ بَیْتِ رَسُولِ اللَّهِ حُبُّکُمْ / فَرْضٌ مِنَ اللَّهِ فِی القُرآنِ أَنزَلَهُ‏کَفاکُمْ مِنْ عَظِیِم القَدرِانَّکُمْ / مَنْ لَم یُصَلِّ عَلَیکُم لا صَلوةَ لَهُ(ای اهل بیت رسول خدا محبت شما از سوی خداوند در قرآنش واجب شده است. در عظمت قدر و منزلت شما همین بس که هرکس در نماز بر شما صلوات نفرستد نماز نخوانده است)(در کتاب الغدیر آمده که انتساب این ابیات به امام شافعی از شرح المواهب زرقانی جلد 7 ص 7 و جمعی دیگر است)مفسر معروف علامه طبرسی از شواهد التنزیل حاکم حسکانی که از مفسران و محدثان معروف اهل سنت است نقل می‏کند که پیامبر اسلام (ص) فرمود:ان اللَّه خلق الانبیاء من اشجار شتی، و انا و علی (ع) من شجرة واحدة، فانا اصلها، و علی فرعها، و فاطمة لقاحها، و الحسن و الحسین ثمارها، و اشیاعنا اوراقها ـ تا آنجا که فرمود ـ لو ان عبدا عبدالله بین الصفا و المروة الف عام، ثم الف عام، ثم الف عام، حتی یصیر کالشن البالی، ثم لم یدرک محبتنا کبه اللَّه علی منخریه فی النار، ثم تلا: قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً(خداوند انبیاء را از درختان مختلفی آفرید، و من و علی را از درخت واحدی، من اصل آنم، و علی شاخه آن، فاطمه موجب باروری آن است، و حسن و حسین میوه‏های آن، و شیعیان ما برگهای آنند ... سپس افزود: اگر کسی خدا را در میان صفا و مروه هزار سال، و سپس هزار سال، و از آن پس هزار سال، عبادت کند، تا همچون مشک کهنه شود، اما محبت ما را نداشته باشد خداوند او را به صورت در آتش می‏افکند، سپس این آیه را تلاوت فرمود: قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی‏) (مجمع البیان 9/43)همچنین زمخشری در کشاف درباره محبت اهل بیت (ع) حدیثی نقل کرده که خیلی ارزنده و پرمعناست و فخر رازی و قرطبی نیز از او اقتباس کرده‏اند: حدیث مزبور به وضوح مقام آل محمد (ص) و اهمیت حب آنها را بیان می‏دارد. رسول خدا (ص) فرمود: بر حسب احادیث متواتر بین شیعه و سنی، آیه تطهیر در مورد اجتماع آن پنج شخصیت ممتاز عالم آفرینش در زیر کساء و صلوات پیغمبر (ص) بر آنها نازل شد، و آیه شریفه و احادیثی که در تفسیر آن وارد شده دلالت بر عصمت و جلالت شأن حضرت سید الشهداء (ع) دارمن مات علی حب آل محمد مات شهیدا الا و من مات علی حب آل محمد (ص) مغفورا له الا و من مات علی حب آل محمد مات تائبا الا و من مات علی حب آل محمد مات مؤمنا مستکمل الایمان الا و من مات علی حب آل محمد بشره ملک الموت بالجنة ثم منکر و ن******* الا و من مات علی حب آل محمد یزف الی الجنة کما تزف العروس الی بیت زوجها الا و من مات علی حب آل محمد فتح له فی قبره بابان الی الجنة الا و من مات علی حب آل محمد جعل اللَّه قبره مزار ملائکة الرحمة الا و من مات علی حب آل محمد مات علی السنة و الجماعة الا و من مات علی بغض آل محمد جاء یوم القیامه مکتوب بین عینیه آیس من رحمة الله الا و من مات علی بغض آل محمد مات کافرا الا و من مات علی بغض آل محمد لم یشم رائحة الجنة. (کشاف 4/220، تفسیر فخر رازی 27/165 ، تفسر قرطبی 8/5843 ، نمونه 20/414 )(هر کس با محبت آل محمد بمیرد شهید از دنیا رفته، آگاه باشید هر کس با محبت آل محمد از دنیا رود بخشوده است، آگاه باشید هر کس با محبت آل محمد از دنیا رود با توبه از دنیا رفته، آگاه باشید هر کس با محبت آل محمد از دنیا رود مؤمن کامل الایمان از دنیا رفته، آگاه باشید هر کس با محبت آل محمد از دنیا رود فرشته مرگ او را بشارت به بهشت می‏دهد، و سپس منکر و ن******* (فرشتگان مامور سؤال در برزخ) به او بشارت دهند، آگاه باشید هر کس با محبت آل محمد از دنیا رود او را با احترام به سوی بهشت می‏برند آن چنان که عروس به خانه داماد، آگاه باشید هر کس با محبت آل محمد از دنیا رود در قبر او دو در به سوی بهشت گشوده می‏شود، آگاه باشید هر کس با محبت آل محمد از دنیا رود قبر او را زیارتگاه فرشتگان رحمت قرار می‏دهد، آگاه باشید هر کس با محبت آل محمد از دنیا رود بر سنت و جماعت اسلام از دنیا رفته، آگاه باشید هر کس با عداوت آل محمد از دنیا رود روز قیامت در حالی وارد عرصه محشر می‏شود که در پیشانی او نوشته شده: مایوس از رحمت خدا، آگاه باشید هر کس با بغض آل محمد از دنیا برود کافر از دنیا رفته، آگاه باشید هر کس با عداوت آل محمد از دنیا برود بوی بهشت را استشمام نخواهد کرد.)

  1. آیه تطهیر:خداوند می فرماید: انَّما یُرِیْدُ اللَّه لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجسَ أَهلَ البَیتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً (احزاب: 33)(خداوند فقط می‏خواهد پلیدی و گناه را از شما اهل بیت دور کند و کاملًا شما را پاک سازد)واژه «رجس» به معنای شی‏ء ناپاک است اعم از اینکه از نظر طبع آدمی ناپاک باشد یا به حکم عقل یا شرع و یا همه اینها (مفردات راغب، ماده رجس) و اینکه در بعضی موارد رجس به معنای گناه یا شرک یا بخل و حسد و یا اعتقاد باطل و مانند آن تفسیر شده، در حقیقت بیان مصداقهایی از آن است وگرنه مفهوم این کلمه، مفهومی عام و فراگیر است، و همه انواع پلیدیها را شامل می‏شود. دلیلش هم این است که الف و لام رجس در این آیه الف و لام جنس است.تطهیر به معنای پاک ساختن است و در حقیقت تاکیدی بر مساله اذهاب رجس و نفی پلیدیها است، و ذکر آن به صورت مفعول مطلق نیز تاکید دیگری بر این معنی محسوب می‏شود.و اما تعبیر اهل البیت به اتفاق همه علمای اسلام و مفسران، اشاره به اهل بیت پیامبر (ص) است، و این چیزی است که از ظاهر خود آیه نیز فهمیده می‏شود، چرا که بیت گرچه به صورت مطلق در اینجا ذکر شده، اما به قرینه آیات قبل و بعد، منظور از آن، بیت و خانه پیامبر (ص) است و روایات بسیار زیادی در منابع اهل سنت و شیعه وارد شده که می‏گوید: مخاطب در آیه فوق منحصرا پنج نفرند: پیامبر (ص)، علی، فاطمه، حسن و حسین علیهم السلام.با وجود این نصوص فراوان که قرینه روشنی بر تفسیر مفهوم آیه است تنها تفسیر قابل قبول برای این آیه همین است. (نمونه 17/293)بر حسب احادیث متواتر بین شیعه و سنی، آیه تطهیر در مورد اجتماع آن پنج شخصیت ممتاز عالم آفرینش در زیر کساء و صلوات پیغمبر (ص) بر آنها نازل شد، و آیه شریفه و احادیثی که در تفسیر آن وارد شده دلالت بر عصمت و جلالت شأن حضرت سید الشهداء (ع) دارد.روایات بسیار فراوانی در مورد حدیث کساء به طور اجمال وارد شده که از همه آنها استفاده می‏شود، پیامبر (ص) علی، فاطمه، حسن و حسین را فرا خواند- و یا به خدمت او آمدند- و عبایی بر آنها افکند، و دعا کرد:خداوندا! اینها خاندان من هستند، رجس و آلودگی را از آنها دور کن. در این هنگام آیه إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ نازل گردید.دانشمند معروف حاکم حسکانی نیشابوری در شواهد التنزیل این روایات را به طرق متعدد از راویان مختلفی گرد آوری کرده است. (شواهد التنزیل 2/31)بعد از جریان عاشورا وقتی به سر مبارک امام حسین (ع) جسارت شد واثلة بن اسقع برخاست و گفت:سوگند به خدا من همواره علی، حسن، حسین و فاطمه را دوست می‏دارم بعد از اینکه شنیدم پیغمبر (ص) در حق آنها چه چیزهایی فرمود؛ یک روز در خانه ام سلمه در خدمت پیغمبر مشرف بودم که حسن آمد پیغمبر او را بر زانوی راستش نشانید و بوسید پس حسین آمد و او را بر زانوی چپش نشانید و بوسید پس فاطمه آمد و او را پیش روی خود نشانید پس علی را طلب کرد و گفت: «انَما یُرِیْدُ اللهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ اهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهیراً» (صحیح مسلم 7/130)واحدی در اسباب النزول، احمد در مناقب و طبرانی نقل کرده‏اند که آیه «انَّما یُرِیدُ اللهُ» در حق پنج نفر نازل شد: رسول خدا، علی، فاطمه حسن و حسین (ع) (اسباب النزول 1/368، فرائد السمطین 1/24 )این آیه و احادیث متواتر دلالت بر عصمت حضرت سید الشهداء (ع) دارد و اثبات می کند هر عمل ، اقدام و نهضتی که آن حضرت و دیگر ائمه اهل بیت انجام دهند صواب و حق است.
  2. آیه مباهله‏:خداوند می فرماید: فَمَنْ حاجَّکَ فِیهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَ أَبْنَاءَکُمْ وَ نِسَاءَنَا وَ نِسَاءَکُمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَةَ اللَّهِ عَلَی الْکاذِبِینَ (آل عمران: 61)(هر گاه بعد از علم و دانشی که (در باره مسیح) به تو رسیده، (باز) کسانی با تو به محاجّه و ستیز برخیزند، به آنها بگو: «بیایید ما فرزندان خود را دعوت کنیم، شما هم فرزندان خود را ما زنان خویش را دعوت نماییم، شما هم زنان خود را ما از نفوس خود دعوت کنیم، شما هم از نفوس خود آن گاه مباهله کنیم و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم‏)»از جمله آیاتی که بر فضیلت، و بلندی رتبه و مقام سید الشهداء (ع) به اتفاق مسلمانان گویا و ناطق است، آیه مباهله است.از مظاهر و دلائل قوت ایمان پیغمبر (ص) به رسالتش داستان مباهله است زیرا پیشنهاد مباهله از طرف آن حضرت اگر مؤمن به دعوت خود نبود یک انتحار واقعی و دادن سند بطلان دعوت به دست دشمن بود. زیرا اگر نفرین نصارای نجران در حق آن جناب مستجاب می‏شد و یا آنکه نفرین پیغمبر (ص) به آنها مستجاب نمی‏گشت ، بطلان ادعاء آن حضرت آشکار می‏گشت لذا هیچ خردمندی چنین پیشنهادی نمی‏دهد مگر آنکه صد در صد اطمینان به استجابت دعای خود و هلاک دشمن داشته باشد، و پیغمبر اکرم (ص) چون یقین جزمی به صحت رسالت و استجابت دعاء خود و نابودی دشمن در صورت مباهله داشت با کمال شجاعت و صراحت، پیشنهاد مباهله داد.شرکت دادن علی، حسن ، حسین و فاطمه زهرا (ع) در مباهله که به تعیین و امر خداوند بود نیز دلیل بر این است که این چهار نور مقدس که با پیغمبر در مباهله حاضر شدند شایسته‏ترین و گرامی‏ترین خلق در نزد خدا، و عزیزترین انسانها در نزد پیغمبر خدا بودند.
  3. سوره «والفجر» و آیه «یا ایتها النفس المطمئنة»:در حدیثی از امام صادق (ع) آمده است: سوره فجر را در هر نماز واجب و مستحبّ بخوانید که سوره حسین بن علی است، هر کس آن را بخواند با حسین بن علی (ع) در قیامت در درجه او از بهشت خواهد بود. (مجمع البیان 10/481)لازم به ذکر است که معرفی این سوره به عنوان سوره امام حسین بن علی (ع) ممکن است به این خاطر باشد که اباعبدالله الحسین (ع) مصداق روشن «نفس مطمئنه» است که در آخرین آیات این سوره مخاطب واقع شده است، همانگونه که در حدیثی ذیل همین آیات آمده است. (البرهان فی تفسیر القرآن 5/658)و یا به خاطر اینکه لیالی عشر (شبهای دهگانه) یکی از تفسیرهایش شبهای دهگانه آغاز محرم است که رابطه خاصی با حسین بن علی (ع) دارد. (نمونه 26/439 )

حدیث: رسول الله صلى الله علیه و آله : مَن أحیَا اللَّیالِیَ الأَربَعَ وَجَبَت لَهُ الجَنَّةُ : لَیلَةَ التَّروِیَةِ ، ولَیلَةَ عَرَفَةَ ، ولَیلَةَ النَّحرِ ، ولَیلَةَ الفِطرِ .پیامبر خدا صلى الله علیه و آله :هر کس این چهار شب را شب زنده دارى کند، بهشت براى او واجب است: شبِ ترویه، شب عرفه، شب عید قربان و شب عیدفطر.کتاب «حج و عمره در قرآن و حدیث» صفحه 343

سیمای عید قربان: انسان موحد که به حکم وقوف در عرفات و مشعر، به مقام والای معرفت الله و خداشناسی کامل رسیده و تمام تمایلات نفسانی در نظرش خاک و سنگ آمده و غرق در دریای محبت خالق بی همتا و مهربان شده، طبیعی است که از کشتن و سربریدن هر موجودی که سر راه بر او گرفته و مانع رسیدن به قرب الهی ست، دریغ و مضایقه نخواهد داشت. اگر چه آن موجود فرزند عزیز و یا جان خود و خواهش‌های درونش باشد.عید قربان که «اَضحی» یا «عید اضحی» نیز نامیده می‌شود از اعیاد بزرگ اسلامی و مصادف با دهم ذیحجه است.نام دیگر عید قربان، عید اضحی و عید خون است. روز اثبات عشق و تسلیم در برابر امر الهی، روز آزمایش و امتحان حضرت ابراهیم علیه‌السلام و حضرت اسماعیل علیه‌السلام که از آن سربلند بیرون آمدند.  «فَلَمّا اَسْلَما وَتَلّهُ لِلجَبینِ وَنادَیناهُ اَنْ یا اِبراهیم، قد صدّقت الرّؤیا انّا کذلک نجزِی المحسنین؛ ...هان ای ابراهیم به خوبی انجام وظیفه کردی و ما نیکوکاران را این چنین پاداش خواهیم داداحکام و آداب خاصی در روایات و فقه اسلامی، درباره روز و شب عید قربان وارد شده است.زیارت امام حسین علیه‌السّلام در شب عید مستحب مؤکد است؛ چنان که این شب از بهترین زمانها برای دعا و استجابت آن می‌باشد.  از واجبات شب عید بر حاجی بیتوته در مشعر الحرام است. از امام صادق علیه‌السلام روایت شده که از پدرانش چنین نقل فرمودند: «امام علی علیه‌السلام دوست داشت چهار شب از سال، خود را فارغ نماید؛ شب اول رجب، شب نیمه شعبان، شب عید فطر و شب عید قربان» ممکن است منظور از فراغت، فراغت برای عبادت در آن با زنده نگهداشتن آن باشد. بلکه به قرینه احادیث مشابه ظاهراً منظور همین است. زنده نگهداشتن آن عبارت از فارغ ساختن نفس، قلب و اعضای بدن در خدمت به خداوند متعال است، به این صورت که دل او در یاد خدا بوده، بدنش مشغول فرمانبرداری و عبادت خدا بوده و در طول شب هیچ چیزی حتی مناجات، او را از خداوند غافل ننماید؛ مگر اینکه مشغول شدن به این مناجات نیز برای خدا و به خاطر او باشد، که این مطلب اولین درجه مراقبت می‌باشد. در شب و روز عید زیارت امام حسین علیه‌السلام مستحب است.روز عید:بسیار انجام دادن کارهای نیک  قربانی کردن در غیر منی و تقسیم کردن گوشت آن میان فقرا  گزاردن نماز عید در عصر غیبت و خوردن از گوشت قربانی پس از نماز عید مستحب است چنان که غسل کردن در روز عید مستحب مؤکد می‌باشد و آغاز وقت آن طلوع فجر است؛ لیکن در اینکه پایان وقت آن، قبل از خروج برای نماز عید است یا زوال خورشید و یا غروب آفتاب ، اختلاف می‌باشد. نماز عید در عصر حضور و حاکمیت امام علیه‌السّلام واجب است. روزه گرفتن در روز عید قربان حرام است. توسعه دادن بر خانواده در خوراک و مانند آن و خواندن دعای ندبه در روز عید مستحب است.مسافرت کردن در روز عید پس از طلوع خورشید و پیش از گزاردن نماز عید در صورت وجوب آن حرام و در غیر این صورت مکروه است. بنابر قول مشهور ، گفتن تکبیرات به گونه‌ای که وارد شده مستحب است. جایگاه آن برای غیر حاضر در منی، پس از هر یک از ده نماز واجب می‌باشد که نخستین آن، نماز ظهر روز عید وآخرین آن، نماز صبح روز دوازدهم است و برای حاضر در منی، پس از هر یک از پانزده نماز واجب که نخستین آن، نماز ظهر روز عید و آخرینش نماز صبح روز سیزدهم است.وقوف در مشعر الحرام از طلوع فجر تا طلوع خورشید روز عید بر حاجی واجب است؛  چنان که بر حاجی واجب است روز عید قربان جمره عقبه را رمی و پس از آن قربانی کند و سپس حلق یا تقصیر نماید. از آداب روز عید قربان، قربانی کردن در راه خدا می‌باشد.

احکام قربانی کردن: مسائل متفرقه:عقیقه از قربانیِ مستحب بهتر و لازم تر است. البته بعضی از فقهاء فرموده اند: «اگر کسی در روز عید قربان قربانی کند، به جای عقیقه محسوب می شود و کفایت می کند.صدقه دادن قیمت حیوانی که می خواهند عقیقه کنند، جایگزین عقیقه نمی شود و از آن کفایت نمی کند؛ بلکه خوب است صبر کنند تا عقیقه میسّر شود.

قربانی درکربلا: برخی از شباهتهای امام حسین سلام الله به قرآن کریم:

1-اگر قرآن سید الکلام است ،امام حسین سید الشهداء است .

2- اگر در صحیفه ی سجادیه درباره ی قرآن می خوانیم ( و میزان القسط ) ،امام حسین می فرماید ( امرت بالقسط )

3- اگر قرآن موعظه ی پروردگار است ( موعظه من ربکم ) ،امام حسین در روز عاشورا فرمود : عجله نکنید تا شما را به حق موعظه کنم( لا تعجلوا حتی اعظکم بالحق ) .

4-اگر قرآن مردم را به رشد هدایت می کند ( یهدی الی الرشد ) ،امام حسین نیز می فرماید : من شما را به راه رشد دعوت می کنم( ادعوکم الی سبیل الرشاد ) .

5-اگر قرآن عظیم است ( والقرآن العظیم ) ،امام حسین نیز سوابق عظیمی دارد ( عظیم السوابق ) .

6-اگر قرآن حق و یقین است ( وانه لحق الیقین ) ،در زیارت امام حسین نیز می خوانیم : آنقدر صادقانه و خالصانه عبادت کردی که به درجه ی یقین رسیدی (حتی اتاک الیقین ) .

7-اگر قرآن مقام شفاعت دارد ( نعم الشفیع القرآن ) ،امام حسین نیز مقام شفاعت دارد ( وارزقنی شفاعه الحسین ) .

8-اگر در دعای چهل و دوم صحیفه ی سجادیه درباره ی قرآن می خوانیم که پرچم نجات است ( علم النجاه ) ،در زیارت امام حسین علیه السلام نیز می خوانیم که او نیز پرچم هدایت است( انه رایه الهدی ) .

9-اگر قرآن شفا دهنده است ( وننزل من القرآن ما هو شفاء ) ،خاک قبر امام حسین نیز شفاست ( طین قبر الحسین شفاء ) .

10-اگر قرآن منار حکمت است ،امام حسین نیز باب حکمت الهی است ( السلام علیک یا باب حکمه رب العالمین ) .

11- اگر قرآن امربالمعروف و نهی از منکر میکند ( فالقرآن آمر و زاجر ) ،امام حسین نیز فرمود : هدف من از رفتن به کربلا امر به معروف و نهی از منکر است ( ارید ان امر بالمعروف و انهی عن المنکر )

12-اگر قرآن نور است ( نورا مبینا ) ،امام حسین نیز نور است ( کنت نورا فی الاصلاب الشامخه ) .

13-اگر قرآن برای تاریخ و همه ی مردم است( لم یجعل القرآن لزمان دون زمان و لا للناس دون الناس ) ،درباره ی امام حسین نیز می خوانیم که اثار کربلا از تاریخ محو نخواهد شد( لا یدرس اثره و لا یمحی اسمه ) .

 14-اگر قرآن کتاب مبارکی است ( کتاب انزلناه الیک مبارک ) ،شهادت امام حسین نیز برای اسلام سبب برکت و رشد است( اللهم فبارک لی فی قتله ) .

15-اگر در قرآن هیچ انحرافی نیست ( غیر ذی عوج ) ،درباره ی امام حسین می خوانیم : لحظه ای از حق به باطل گرایش پیدا نکرد( لم تمل من حق الی الباطل ) .

16-اگر قرآن ، کریم است ( انه لقرآن کریم ) ،امام حسین نیز دارای اخلاق کریم است ( و کریم الخلائق ) .

17-اگر قرآن عزیز است ( انه لکتاب عزیز ) ،امام حسین فرمود : هرگز زیر بار ذلت نمی روم ( هیهات منا الذله ) .

18-اگر قرآن ریسمان محکم است ( ان هذا القرآن ... العروه الوثقی ) ،امام حسین نیز کشتی نجات و ریسمان محکم است( ان الحسین سفینه النجاه و العروه الوثقی ) .

19-اگر قرآن بینه و دلیل آشکار است ( جائکم بینه من ربکم ) ،امام حسین نیز این گونه است ( اشهد انک علی بینه من ربک ) .

20-اگر قرآن را باید آرام و با تانی تلاوت کرد ( و رتل القرآن ترتیلا ) ،زیارت قبر حسین را نیز باید با گام های آهسته انجام داد( و امش بمشی العبید الذلیل ) .

21-اگر تلاوت قرآن باید با حزن باشد ( فاقروه بالحزن ) ،زیارت امام حسین نیز باید با حزن باشد ( و زره و انت کئیب شعث ) .

منبربیست ودوم: امام حسین (ع)مصداق «محی‌ الدین »

آیه: مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثَىٰ وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیَاةً طَیِّبَةً ۖ وَلَنَجْزِیَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ هر کس از مرد و زن کار نیکی به شرط ایمان به خدا به جای آرد ما او را به زندگانی خوش و با سعادت زنده ابد می‌گردانیم و اجری بسیار بهتر از عمل نیکی که می‌کردند به آنان عطا می‌کنیم. آیه 97 سوره نحل

حدیث: الإمام الباقر علیه السلام : لَمّا أقبَلَ رَسولُ اللّه ِ صلى الله علیه و آله مِن مُزدَلِفَةَ مَرَّ عَلى جَمرَةِ العَقَبَةِ یَومَ النَّحرِ ، فَرَماها بِسَبعِ حَصَیاتٍ ، ثُمَّ أتى إلى مِنى ، وذلِکَ مِنَ السُّنَّةِامام باقر علیه السلام :رسول خدا صلى الله علیه و آله چون از مزدلفه آمد ، روز عید قربان بر جمره عقبه گذشت وهفت سنگ بر آن زد، سپس به منى آمد واین از سنّت است.کتاب«حج و عمره در قرآن و حدیث» ، صفحه 355

سیمای عید قربان: چون شب هشتم ذی‌الحجه (یوم الترویه) فرا رسید، حضرت ابراهیم بعد از انجام وظائف عبادی، سر بر بالین استراحت نهاد و در خواب به او ندا شد: «ای خلیل گر تشنه ی وصال مائی برخیز و با کارد تیز فرزند دلبند خود را قربانی کن!»ابراهیم از هیبت این خطاب بیدار شده و با خود گفت آیا این امر رحمانی است یا وسوسه شیطان ی؟ شب عرفه نیز همان خواب را دید ودر شب نحر (عید قربان) نیز همین خواب را دید و یقین او زیاد شد و صبح روز عید قربان ابراهیم خلیل با همسرش هاجر وداع کرده و با اسماعیل از خانه به سوی منی روی نهادند. وقتی به منی رسیدند، جریان خواب خود را به فرزندش بازگو کرد و اسماعیل در واکنش به این سخن پدر چنین گفت: ای پدر بزرگوار من اگر هزار جان داشتم، همه را به فرمان الهی قربان می‌کردم و تسلیم امر الهی می‌شدم.ابراهیم چون در منی به جمره اول رسید، شیطان آمد که او را تعرض کند، هفت سنگ به سوی او انداخت و در جمره دوم و سوم هم هفت سنگ پرتاب کرد. این رمی جمرات ثلث از جمله مناسک حج شد. پس هنگامی که پدر و پسر حکم خدا را گردن نهادند، ابراهیم پیشانی پسر را بر زمین نهاد و تیغ تیز بر حلق او گذارد اما ذره‌ای از پوست و گوشت و رگ او بریده نشد و سرانجام از طرف حق سبحانه و تعالی ندا آمد که عمل ابراهیم مقبول درگاه ما شد و آنرا پسندیدیم. منی محلی است که حجاج صبح عید قربان جهت انجام اعمال آن به آنجا وارد می‌شوند- رمی جمره-قربانی-حلق و تقصیر -قربانی، پس از رمی جمره عقبه انجام می گیرد. معنی قربان و قربانی، هرعملی که انسان به وسیله آن بخواهد خود را به رحمت الهی نزدیک کند. خداونددر قرآن مجید راجع به قربانی چنین می‌فرماید:«والبدن جعلناها لکم من شعائر الله»بدن و بدنه» به منزله شتران قربانی است. یعنی این قربانیان را قرار دادیم، چون جزو شعائر الهی است؛ یعنی این قربانی ها از شعارهای دینی می‌باشد.واجب است بر کسی که حج تمتع به جا می‌آورد، ذبح یک هدی یعنی یک شتر یا یک گاو و یا یک گوسفند؛ البته قربانی شتر افضل است و پس از آن گاو بهتر است. قربانی سایر حیوانات غیر از سه حیوان مذکور کافی نیست. حجاج در روز عید قربان اولین چیزی که می‌خورند، باید (مستحب موکد است) از گوشت قربانی باشد. و احتیاط مستحب آن است که ذبیحه را سه قسمت کند. قسمتی را هدیه و یک قسمت را صدقه و قدری را هم بخورد و صدقه را به مؤمنین بدهد و خوردن قدری از قربانی مطلوب است.

احکام قربانی کردن: کَفّاره، جریمه‌ای شرعی در ازای انجام برخی کارهای حرام یا ترک بعضی واجبات. برخی از این جریمه‌ها مالی و برخی عبادی‌اند. مهم‌ترین کفارات عبارتند از: آزاد کردن بنده، سیر کردن یا پوشاندن شصت فقیر، شصت روز روزه (که ۳۱ روز آن پی در پی باشد) و قربانی.از مهمترین عواملی که باعث کفاره می‌شود عبارتند از: کشتن عمدی یا سهوی انسان، باطل کردن عمدی روزه، شکستن عهد و نذر و قسم، و انجام بعضی محرمات حج و عمره.فِدْیه که در برابر برخی کارهای غیر حرام واجب می‌شود نیز نوعی کفاره شمرده شده است.کفاره از ماده "کفر" و در لغت به معنای پوشاندن آمده است؛ به "کشاورز"، کافر گویند زیرا دانه را زیر خاک پنهان می‌کند. در آیۀ «وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْکِتَابِ آمَنُوا وَاتَّقَوْا لَکَفَّرْنَا عَنْهُمْ سَیئَاتِهِمْ...» کفاره از ناحیه خدا به معنای چشم‌پوشی از گناهان و برداشتن عقوبت آمده است.از این جهت کفارات به این نام خوانده می‌شوند که موجب پوشیده شدن و نادیده گرفتن گناهان می‌شوند.کفاره در اسلام به عبادت خاصی اطلاق می‌شود که برای جریمه برخی گناهان و سقوط یا تخفیف عقوبت اخروی در آن تعیین شده است.گاهی به جای کفاره از واژه «فدیه» استفاده می‌شود که در اصل به معنای این است که چیزی مقابل و در عوض چیز دیگری قرار گیرد.این جریمه‌ها از یک سو کیفری برای فرد متخلف است و از سوی دیگر منافعی برای جامعه دارد، مانند آزاد کردن برده مسلمان و سیر کردن یا لباس پوشاندن به فقیران و مستمندان. در مواردی هم، کفاره به شکل روزه‌داری یا تکرار حج است.

قربانی درکربلا: امام حسین (ع)مصداق «محی‌ الدین »:مفسران معتقدند «وَتَرَکْنَا عَلَیْهِ فِی الْآخِرِینَ» در آیه 107 سوره صافات که در مورد قربانی کردن حضرت اسماعیل(ع) است به شهادت امام حسین(ع) اشاره دارد که ایشان را «ذبیح‌الله» خواندند. عاشورا، جایگاه عظیمی در تاریخ اسلام دارد و در واقع خوابی که حضرت ابراهیم(ع) در مورد ذبح حضرت اسماعیل(ع) دیدند و ایشان را به قربانگاه بردند، اما این خواب تعبیر نشد، تعبیرش در امام حسین(ع) انجام شد.طبق نظر بعضی از مفسران آیاتی از قرآن به این معنی دلالت دارد، آنجایی که داستان حضرت اسماعیل (ع) را بیان می‌کند و می‌فرماید: «وَفَدَیْنَاهُ بِذِبْحٍ عَظِیمٍ» و او را در ازاى قربانى بزرگى که مراد همان گوسفندی باشد که حضرت ابراهیم(ع) قربانی کرد فدا دادیم. «إِنَّ هَذَا لَهُوَ الْبَلَاء الْمُبِینُ» این آزمایش بزرگی برای حضرت ابراهیم(ع) بود اما در ادامه آیه آمده است «وَتَرَکْنَا عَلَیْهِ فِی الْآخِرِینَ» این را برای دیگران باقی گذاشتیم. به این علت مفسران می‌گویند که این آزمایش برای امام حسین(ع) واقع شد و ایشان از این امتحان الهی سربلند بیرون آمدند.در ظاهر این امر، مقامی بوده که خداوند برای حضرت امام حسین(ع) حفظ کرده است، مقام شهادت مقام عظیمی است که فقط خواص به این درجه می‌رسند. به این دلایل است که به حضرت امام حسین(ع) «ذبیح‌الله» می‌گویند.چنانچه امام علی(ع) هم این کار را انجام دادند و دین را به اصل خود برگرداندند و از انحراف‌ها جلوگیری کردند و در واقع هر امامی این کار را کردند که آنها وارثان به حق حضرت رسول(ص) و قرآن مجسم و ناطق بودند این کار را انجام دادند و قرآن و دین را احیا کردند.مولانا اشعار زیبایی درباره امام حسین(ع) دارد که برخی از آنها به صورت سرود تهیه شده و از صدا و سیما پخش می‌شود که شاید مردم تصور نکنند که این اشعار متعلق به مولاناست. همان شعر معروف؛ کجائید ای شهیدان خدایی/ بلاجویان دشت کربلائید.عرفا هم به مقام امام حسین(ع) توجه دارند و هم به اینکه ایشان «محیی» بوده یعنی واقعا ایشان را «محی‌ دین » می‌دیدند که عارف بالله به معنی حقیقی است که انجام قیام عاشورا و ایستادگی و شهادت این گونه فقط از یک انسان کامل ساخته است. ایشان در مظهر انسان و ولی کامل هستند که فقط انسان کامل می‌تواند دین را احیاء کند.امام حسین(ع) در واقع وارث به حق رسول الله(ص) و وارث به حق ایشان و عالم حقیقی دین است، نه تنها ارث جسمانی از حضرت رسول(ص) بلکه جسم روحانی و معنوی هم از ایشان بردند و وارث ولایت و وارث حقیقی ایشان بودند و البته همه ائمه(ع) ما این گونه بودند و عرفا اینها را قبول دارند؛ چنانچه مولانا در اشعارش آورده است.همچنین عطار در تذکرة‌الاولیاء کلام خود را با امام صادق(ع) و امام باقر(ع) شروع می‌کند و می‌گوید ولایت متعلق به اینهاست، اینها عرفای حقیقی بودند و این اعتقاد در میان عرفا و اندیشمندان و نویسندگان اسلامی فراوان دیده می‌شود. شاید در بسیاری از آثار این امر پیدا نباشد اما در باطن همه آنها هست.

منبربیست وسوم: نمایشگاه کربلا و مکه آزمایش امام حسین و حضرت ابراهیم

آیه: از میان نشانه‏‌هاى روشن در مکه، مقام ابراهیم است؛ زیرا محلى است که در آن جا ابراهیم (ع) ایستاد.در مورد تفسیر و معنای "مقام ابراهیم" بعضی بر این اعتقادند که تمام" حج" مقام ابراهیم است. عده ای بر این باورند که مقام ابراهیم "عرفه" و "مشعر الحرام" و "جمرات سه‏گانه" است. برخی نیز اعتقاد دارند که تمام حرم مکه، مقام ابراهیم محسوب مى‏شود. اما با توجه به ادله موجود و با در نظر گرفتن ظاهر آیه مربوطه به نظر می رسد که منظور از آن، همان مقام معروف ابراهیم است و آن نقطه‏اى است در نزدیکى خانه کعبه، که هم اکنون سنگ مخصوصى که اثر پاى ابراهیم بر آن نمایان است در آن جا است و حجاج بعد از انجام طواف پشت سر آن مى‏روند و نماز طواف به جا مى‏آورند.نقل شده است هنگامی که حضرت ابراهیم و اسماعیل (ع) مشغول بنای کعبه بودند تا جایی که دست ابراهیم نمى‏رسید از این رو یک سنگ در زیر پایش قرار داد و زور و قوّت او به سنگ زیر پاى او رسید، و نشان علامت پایش روی آن ماند. یا این که زمانی که ابراهیم به زیارت اسماعیل رفت، همسر اسماعیل به ابرهیم گفت: سرت را پایین بیار تا گرد و خاک از سر و رویت پاک کنم، و بشویم. ابراهیم پاى راستش را جلو برد و بر سر سنگی قرار داد، نشان علامت پایش در آن سنگ ماند.البته واضح است که این مسئله به هر نحوی که انجام پذیرفته باشد، یکی از معجزات حضرت ابراهیم است از این جهت اگر استبعادی باشد برطرف می شود.در مکه و اطراف مسجد الحرام نشانه‏هاى روشنى از خدا پرستى و توحید و معنویت به چشم مى‏خورد. دوام و بقاى این نشانه ها در طول تاریخ در برابر دشمنان نیرومندى که قصد نابود ساختن آن را داشتند، یکى از معجزات است. آثارى از پیامبر بزرگى مثل ابراهیم )ع( در آن باقى مانده؛ مانند زمزم، صفا، مروه، رکن، حطیم، حجر الاسود، حجر اسماعیل که هر کدام تاریخ مجسمى از قرون و اعصار گذشته است.از میان این نشانه‏هاى روشن، مقام ابراهیم است. مقام به جای دو قدم گفته می شود.و چون محلى است که در آن ابراهیم، به خاطر بناى کعبه، و یا به خاطر انجام مراسم حج و یا براى دعوت عمومى مردم براى انجام این مراسم بزرگ، ایستاد، به آن مقام ابراهیم می گویند..در مورد تفسیر و معنای "مقام ابراهیم" سخن واحدی وجود ندارد، بلکه سخنان متعدد و متفاوتی پیرامون آن وجود دارد که ما به بعضی از آنها اشاره می کنیم:

الف. بعضی بر این اعتقادند که تمام "حج" از اول تا آخرش (همه اعمال آن) مقام ابراهیم است.

ب. عده ای بر این باورند که مقام ابراهیم همه حج نیست، بلکه بعضی از اعمال آن؛ مانند: "عرفه" و "مشعر الحرام" و "جمرات سه‏گانه" است.

ج. برخی نیز اعتقاد دارند که "تمام حرم مکه"، مقام ابراهیم محسوب مى‏شود.

د. گرچه هر کدام از این موارد ذکر شده به گونه ای یادآور رشادت ها و فداکاری های حضرت ابراهیم (ع) است، ولى با توجه به ادله ای که ارائه می نماییم و با در نظر گرفتن ظاهر آیه به نظر می رسد که منظور از آن، همان مقام معروف ابراهیم است و آن نقطه‏اى است در نزدیکى خانه کعبه که هم اکنون سنگ مخصوصى که اثر پاى ابراهیم بر آن نمایان است در آن جا است و حجاج بعد از انجام طواف به نزدیک آن مى‏روند و نماز طواف به جا مى‏آورند.

روایاتى از ائمه معصومین (ع) در کتاب های معتبر نقل شده که اشاره به همین قول اخیر دارد، در این جا بعضی از آنها را بیان می نماییم.

در کافى از امام صادق (ع) در تفسیر جمله: "فِیهِ آیاتٌ بَیِّناتٌ" آمده است شخصى از امام صادق (ع) پرسید: این آیات بینات چیست؟ فرمود: "یکى مقام ابراهیم است که ابراهیم بر بالاى آن ایستاد و جاى پایش در سنگ نشست، و دیگر حَجر الاسود، و سوم حِجر اسماعیل است".إبراهیم تیمی‏ می گوید: امام صادق (ع) بر من تکیه داد و فرمود: "اى ابراهیم! آیا مى‏خواهى اجر طواف خود را بدانى؟ عرضه داشتم: فدایت شوم بله. فرمود: هر کس با معرفت به خانه خدا بیاید و هفت بار طواف کند و دو رکعت نماز در مقام ابراهیم بگذارد، خداى تعالى ده هزار حسنه به او مى‏دهد و ده هزار درجه بالایش مى‏برد ...".با دقت در این دو روایت معلوم می شود که منظور از "مقام ابراهیم" همین مقام معروف است که حاجی ها بعد از طواف پشت سر آن قرار می گیرند و دو رکعت نماز طواف به جا می آورند.فخر رازی در استدلال بر این مطلب به ادله ای تمسک جسته است که ما به بعضی از آنها اشاره می کنیم.

اول: روایت شده وقتی که جابر طوافش را تمام کرد به طرف مقام رفت و آیه شریفه "وَ اتَّخِذُوا مِنْ مَقامِ إِبْراهِیمَ مُصَلًّى" را تلاوت نمود، این دلالت می کند بر این که منظور از مقام ابراهیم همین مکان معروف آن است.

دوم: این نام در بین عرف مردم به همین مکان اختصاص دارد و دلیلش این است که اگر کسی از اهل مکه از مقام ابراهیم بپرسد، همین جایگاه را به او معرفی می کنند.

سوم: این که پای حضرت ابراهیم روی سنگی فرو برود، این از روشن ترین دلیل ها بر وحدانیت خدا و معجزه ابراهیم است. براین اساس، اگر این سنگ را به ابراهیم اختصاص بدهیم (مقام ابراهیم بدانیم) بهتر از این است که جایگاهی غیر از این را به ابراهیم اختصاص دهیم.

چهارم: خداوند می فرماید: "از مقام ابراهیم، عبادت گاهى براى خود انتخاب کنید". و جایی از حرم (غیر از مکان معروف به مقام) نسبت به عبادت تعلق خاصی ندارد، پس باید همین مکان را به مقام ابراهیم اختصاص بدهیم.

پنجم: مقام ابراهیم جای برخاستن او است و از طریق روایات ثابت شد که آن حضرت (بنابر یک قول) هنگام شستن پایش روی این سنگ ایستاد، اما ایستادنش روی موضعی دیگر ثابت نیست.

بنابراین، مقام ابراهیم سنگى است که جاى پاى ابراهیم (ع) در آن نقش بسته است. اخبار بسیار زیادى در دست است که دلالت دارد بر این که سنگ اصلى که ابراهیم بر روى آن مى‏ایستاده تا دیوار کعبه را بالا ببرد در زیر زمین، در همین مکانى که فعلاً مقامش مى‏نامند دفن شده و مقام ابراهیم کنار مطاف، روبروى ضلع ملتزم قرار دارد.

حدیث: رسول الله صلى الله علیه و آله : مَن أحیَا اللَّیالِیَ الأَربَعَ وَجَبَت لَهُ الجَنَّةُ : لَیلَةَ التَّروِیَةِ ، ولَیلَةَ عَرَفَةَ ، ولَیلَةَ النَّحرِ ، ولَیلَةَ الفِطرِ .پیامبر خدا صلى الله علیه و آله :هر کس این چهار شب را شب زنده دارى کند، بهشت براى او واجب است: شبِ ترویه، شب عرفه، شب عید قربان و شب عیدفطر.کتاب «حج و عمره در قرآن و حدیث» ، صفحه 343

سیمای عید قربان: قربان عبارت از کارهای نیکی است که انسان به‌وسیله آن بخواهد خود را به رحمت خداوند نزدیک کند، بنابراین عمل نیکی که انسان انجام دهد تا بدان وسیله خویشتن را به رحمت حق‌تعالی نزدیک سازد آن کار را قربان گویند؛ مانند فرمایش رسول اکرم(ص) که فرمود: نماز موجب تقرب و نزدیکی هر پرهیزکار به رحمت پروردگار است.بدیهی است که مراد از تقرب به خدای تعالی، قرابت زمانی و مکانی نیست چراکه بین خالق و مخلوق هیچ‌گونه خویشاوندی وجود ندارد بلکه منظور آن است که از راه طاعت و انجام کارهای شایسته می‌تواند مشمول الطاف الهی قرارگرفته و به رحمت او نزدیک شود. بالاترین و عالی‌ترین مصداق «قربان»، جهاد با نفس و گشتن و از بین بردن رذایل نفسانی و اخلاقی است که در حدیث شریف «موتوا قبل ان تموتوا» یعنی بمیرید پیش از آنکه شما را بمیرانند، بدان اشاره‌شده دارد. معنای «موتوا» در حدیث فوق این است که نفسانیت خود را ذبح کنید و از منیت ها و هواهای نفسانی کاملاً جدا شوید تا به جوار قرب الهی دست‌یابید.دنیای مادی ، دنیایی است که انسان از هر لحاظ وابسته به آن می‌گردد. چه به پول، مقام، شهرت، شهوت و از همه مهم‌تر خانواده.احساس علاقه به بعضی از موارد فوق مؤثر و زیبا و برای بعضی موارد، مضر و غیراخلاقی است. ولی به‌صورت کلی وابستگی انسان به اغلب این موارد باعث سقوط درجه انسان و از همه مهم‌تر موجبات لغزش آدمی در راه بندگی و اطاعت فراهم می‌گردد.وابستگی انسان به یک چیز یا فرد غیر معصوم باعث به وجود آمدن یک نوع شرک در تفکر آن فرد می‌شود.حضرت ابراهیم درسی را به ما آموزش داد که نباید بشریت آن را از یاد ببرد و آن‌هم بندگی بدون قید و شرط و با هزینه‌ی کلان است.این پیامبر تنها بت‌شکن نبودند،بلکه نفس شکن نیز بوده‌اند.شاید در اصل فرزند، فردی عزیز و پاره‌ی جان انسان باشد ولی خداوند بزرگوار عزیزتر و بسیار گرامی‌تر از فرزند آدمی است .آن‌هم فرزندی به نام اسماعیل که معصوم و جز اولیا الله است.

احکام قربانی کردن: اصطلاح فقهی کفاره دارای تقسیماتی است: کفاره مُعَیَّنِه، مُرَتَّبِه و مُخَیّره.کفاره مخیره، کفاره‌ای است که شارع چند کفاره را مشخص کرده و فرد را در انتخاب یکی از آنها آزاد گذاشته است. اعمال زیر کفاره مخیره دارند: افطار عمدی روزه ماه رمضان، شکستن نذر و عهد و برای آنجا که بانویی، موی سرش را در هنگام سوگواری ببرد. در این موارد مکلف بین چند کفاره مخیر است که عبارتند از: آزاد کردن بنده، دو ماه روزه‌داری پی در پی، به شصت فقیر غذا دادن.در کفاره معین، فرد انتخابی نداشته و نوع کفاره از طرف شرع تعیین شده است.در کفاره مُرَتَّبه، از طرف شرع چند نوع کفاره با حفظ ترتیب بین آنها مشخص شده است. چنانچه فرد توانایی انجام کفاره اول را نداشته باشد نوبت کفاره دوم می‌رسد.نوع دیگری از کفارات، کفاره‌های مخیره و مرتبه هستند که در مرحله اول، مکلف بین ادای یکی از چند کفاره مخیر است و در صورت ناتوانی از آنها، نوبت به کفاره دیگر می‌رسد.در «کفاره جمع» باید سه نوع کفاره با هم ادا شوند: آزاد کردن بنده، دو ماه روزه‌داری پی در پی و به شصت فقیر غذا دادن. کفاره جمع برای این اعمال است: کشتن مؤمنی از روی عمد و شکستن عمدی روزه ماه رمضان به وسیله کار حرامی مانند شراب خوردن.

قربانی درکربلا:  نمایشگاه کربلا و مکه آزمایش امام حسین و حضرت ابراهیم:یک نمایشگاه هایی را خدا گذاشته است. برای نمایشگاه انسان ها، کربلا یک نمایشگاه است. مکه هم یک نمایشگاهی است و به ما هم گفته است که حتماً در این دو تا نمایشگاه یک فیضی بکنید. در این نمایشگاه نگاهی هم به آدم های نمونه بکنید. آدم های نمونه در عزت و نمونه در خباثت. نمونه های خوبی و نمونه های بدی. هر دو نمونه هایش را ببینید. کربلا یک نمایشگاهی برای دیدن انسان ها است.

2- آزمایش حضرت ابراهیم:ما در مکه چیزهایی را می بینیم. خدا به حضرت ابراهیم گفت: بچه ات را وسط کوه های داغ مکه بگذار. می خواهم تو را امتحان کنم. در قصه امام حسین و حضرت ابراهیم مسائلی بود که یکی مسئله آزمایش بود. در سوره صافات داریم که حضرت ابراهیم مأمور شد که بچه اش را ذبح کند. به بچه اش اسماعیل گفت: «إِنِّی أَری فِی الْمَنامِ أَنِّی أَذْبَحُک» (صافات/102)من مأمور شده ام که گردنت را در راه خدا ذبح کنم. اسماعیل گفت: «یا أَبَتِ» پدر جان «افْعَلْ» انجام بده. «ما تُؤْمَر» هرچه که خدا به تو می گوید، معطل نکن. اگر خدا فرموده است که من ذبح بشوم. من حاضر هستم که ذبح بشوم. شیطان آمد وسوسه کند. اول به هاجر گفت: پسرت را می کشد. گفت: حضرت ابراهیم هر کاری که بکند درست است. او پیغمبر است. چون شیطان گاهی وقت ها از راه زن می آید. حریف نشد و به سراغ اسماعیل رفت. پدرت می خواهد تو را بکشد. پیغمبر (ع) هر کاری بکند پیغمبر است. من ولایت او را پذیرفته ام. علاوه بر اینکه پدرم است، ولی من است. پیغمبر من است.به سراغ ابراهیم آمد. گفت: ابراهیم آدم بچه اش را نمی کشد. خدا صد سال به تو بچه نداده بود. چقدر گریه و زاری و آه و ناله کردی تا خدا به تو بچه داد؟ هرچه شیطان آمد که وسوسه کند، ابراهیم سنگ برداشت و به آن پرتاب کرد. همه حاجی هایی که به مکه می روند، روز عید قربان یک جایی است، سنگ برمی دارند و پرتاب می کنند. هفت تاسنگ کوچک، مثل سنگ هایی که به نان سنگک چسبیده است و این تقلید از آن کار است. این پایه سنگی با این سنگ کوچک من درد نمی آید.یک وقتی شاه یک جایی رفته بود. دانشجوها به ماشین ضد گلوله اش گوجه پرتاب می کردند. خود مردم می دانند. دانشجو می داند. شاه هم می داند که ماشین ضد گلوله با گوجه دردش نمی آید. مسئله این نیست که دردش بیاید، مسئله تنفر است. یک تخم مرغ که به کسی پرتاب می کنند هیچ اتفاقی نمی افتد. در تاریخ سر کسی با تخم مرغ نشکسته است. اما همین ماشین می گفت که من از تو بدم آمد.این رمز برائت است و ما دینمان، دین برائت و دین ولایت است. حتی سنگ ها، ما در مکه دو تا سنگ می بینیم. یک سنگ می بینیم که سنگ کعبه است و به آن سنگ ولایت می گویند. آن را می بوسیم و دورش می گردیم. رو به آن نماز می خوانیم. یک سنگ هم هست که سنگ برائت است. سنگ تنفر است. یک فرسخی مکه، یعنی دو، سه کیلومتری مکه یک پایه است که یک متر در یک متر است. ستونی است که همه می روند و به آن سنگ می زنند. یک سنگ را می بوسیم که سنگ ولایت است. به یک سنگ هم سنگ می زنیم که سنگ برائت است. دین ما دین ولایت و دین برائت است. در عاشورا باید بگوییم: سلام بر حسین! لعنت بر یزید! در دین باید بگوییم: «لااله الا الله» برائت و ولایت است. «لااله» قبول ندارم هیچ چیز را، مرگ بر همه خدایان «الاالله» الله را قبول دارم. نسبت به الله تسلیم هستم و نسبت به خدایان دیگر تسلیم نیستم. «لا اله» من دیگران را قبول ندارم. «الا الله» خدا را قبول دارم. در «لا اله الاالله» برائت است. ولایت است. در تشهد «اشهد ان لا اله» برائت است. «السلام علیک ایها النبی» ولایت است. «السلام علینا و علی عبدالله الصالحین» ولایت است. «غَیْرِ الْمَغْضُوب» (فاتحه/7)برائت است. «وَ لاَ الضَّالِّین» (فاتحه/7)مرگ بر مغضوبین، مرگ بر ضالین. من نمی خواهم جزء غضب شده ها باشم. نمی خواهم جزء گمراه ها باشم. خدایان دیگر را قبول ندارم. در عاشورا، کسی که خون حسین در بدنش است نمی تواند بی تفاوت باشد. در انسان دو تا موتور است. موتور عقل و موتور عاطفه. آدم وقتی می خواهد ببیند که موتورش کار می کند یا نه، همینکه حرف منطقی می زند، پیداست که عقلش کار می کند.«فَلَمَّا کَلَّمَهُ قالَ إِنَّکَ الْیَوْمَ لَدَیْنا مَکینٌ أَمینٌ» (یوسف/54)وقتی حضرت یوسف حرف زد، دیدند که عجب مغزی دارد. چون نحوه حرف زدن نشان دهنده این است که چقدر مغز کار می کند. پس دو تا کنتور در بدن ما است. کنترل عقل و کنترل عاطفه، کنترل عقل را از کجا می فهمیم که کار می کند و یا از کار افتاده است؟ از زبان می فهمیم. همینکه خوب حرف می زند، پیداست که مغزش می کشد و همینکه چرت و پرت می گوید، پیداست نامیزان است. موتور عقل را از بیان می فهمیم. موتور عاطفه را از چشم می فهمیم. اگر مظلومیت را برایش گفتی، اشکش در آمد، غصه خورد و قیافه اش در هم رفت، پیداست که موتور عاطفه اش خوب کار می کند.اما اگر هرچه به آن گفتی، همینطور سیخ ایستاده و نگاه می کند، این پیداست که موتور عاطفه اش از کار افتاده است. در انسان دو تا موتور است. موتور عقل و موتور عاطفه. عقربک عقل زبان است. عقربک عاطفه، چشم است. اگر زبان نامیزان بود، پیداست که عقل نامیزان است و اگر چشم خشک بود، عاطفه کمبود دارد. عاطفه میزانش به هم خورده است. عاشورا خیلی مهم است. حدیث داریم که امام کاظم، امام هفتم (ع) اول عاشورا دیگر نمی خندید. می فرمود: ماه محرم رسید. تنها مولودی که روز تولدش روضه خوانی شروع شد، امام حسین بود. فاطمه زهرا (س) بچه دار شد. این حدیث را از ماما می گویم. مامایی که مامای امام حسین بود. می گفت: ما بچه را از زهرا تحویل گرفتیم. قنداق کردیم و پیغمبر آمد و به او دادیم. تا او را به پیغمبر دادیم، پیغمبر یک مرتبه سوخت و رویش را آنطرف کرد و گریه کرد. گفتیم: چه شد؟ گفت: تا من به حسین نگاه کردم، جبرئیل خبر داد که همین را می کشند. منتها دیدند که الان گریه کنند، زهرا خواهد فهمید و چون ایشان تازه از وضع حمل آزاد شده است، نخواستند که دلش بسوزد. برای هیچ مولودی از روز اول تولدش، روضه خوانی شروع نشد و حتی قبل از تولد امام حسین (ع) روضه حسین را برای حضرت آدم خوانده بودند. مسئله امام حسین (ع) مسئله مهمی است.پسر ابراهیم گفت: «یا ابت» این آیه قرآن است. اسماعیل گفت: «یا ابت» پدرجان «افعل» (صافات/102)هر آنچه خدا می گوید انجام بده. امام حسین به علی اکبر گفت: ما در این راه شهید می شویم. فرمود: اگر ما بر حق هستیم از مرگ چه باک است؟ پسر سیزده ساله امام حسن مجتبی (ع) کربلا بود. حضرت قاسم از عمویش امام حسین پرسید: عموجان اگر ما را بکشند، چه می شود؟ فرمود: که مرگ از عسل شیرین تر است. اگر بناست که حکومت دست یزید باشد، مرگ از عسل شیرین تر است. مرگ از عسل شیرین تر است. وقتی حضرت ابراهیم، اسماعیل را خواباند، چاقو را به گردنش گذاشت. خطاب آمد که چاقو را بردار. من نمی خواستم که خون آن ریخته شود. می خواستم که تو دل از بچه ات بکنی. چون دل کندن مهم است. خون ریختن مهم نیست. آنکس که به جبهه می رود برای اینکه در عملیات شرکت کند، ولو اینکه تیر هم به آن نخورد و شهید هم نشود، ثواب شهید را دارد. چون قرآن نمی گوید: «وَ أَنْ لَیْسَ لِلْإِنْسانِ إِلاَّ ما عمل» خدا از ما عمل نمی خواهد «وَ أَنْ لَیْسَ لِلْإِنْسانِ إِلاَّ ما سَعی» (نجم/39)سعی می خواهد. سعی خودت را بکن. حالا کار شد، شد. نشد، نشد. بهتر این است که شما سعی خودت را بکنی.من لیوان را آب می کنم تا به لب شما برسانم. منتها وقتی آوردم شما می گویی: تشنه ام نیست. خیلی خوب شما تشنه ات نیست، نخور. اما من ثواب سقایی خودم را دارم. «وَ أَنْ لَیْسَ لِلْإِنْسانِ إِلاَّ ما سَعی» نمی گوید: «وَ أَنْ لَیْسَ لِلْإِنْسانِ إِلاَّ ما عمل» نمی گوید: «وَ أَنْ لَیْسَ لِلْإِنْسانِ إِلاَّ ما عطی» همین که ابراهیم، اسماعیل را خواباند و چاقو را گذاشت، گفت: نکش. نمی خواهم که خونش ریخته شود. می خواهم که تو دل از بچه ات بکنی. دل کندن مهم است. من یک وقتی به یک کسی یک پولی دادم. گفت: که چه پولی است؟ گفتم: من وضع مالیم خوب است و تو وضع مالیت خوب نیست. حالا من می خواهم این پنج هزار تومان را به شما بدهم. ایشان پول را از ما گرفت. فعلاً ایشان از نمایندگان مجلس است. پول را گرفت و پس داد. گفتم: چرا پس دادی؟ این قصه هم برای بیست سال پیش است. یک وقت نگویید: حکومت اسلامی شده و شما پول ها را بین خودتان تقسیم می کنید. قبل از حکومت اسلامی من یک پولی داشتم و آن نداشت. من پنج تومان به آن دادم. از من گرفت و به من پس داد. گفت: نمی گیرم. گفتم: خوب اگر نمی گیری چرا گرفتی؟ خوب می خواستی از اول بگویی که نمی خواهم. گفت: گرفتم که تو دل از پنج هزار تومان بکنی. به تو پس دادم چون بنا دارم که پول از کسی قبول نکنم. گفتم: خیلی خوب! دو تا درس به تو دادم. یک کسی گز که می خورد اول پسته اش را با چاقو در می آورد و می خورد و بعد گز را می خورد. گفتیم: چرا چنین می کنی؟ گفت: می خواهم دو بار کیف کنم. یکبار برای پسته اش و یک یکبار برای گز آن! گفت: گرفتم که تو دل بکنی. پس دادم چون من می خواهم پول از کسی قبول نکنم.خدا در قرآن از ابراهیم خیلی تعریف می کند. می گوید: ابراهیم یک نفر بود اما یک امت بود. «وَ ما کانَ مِنَ الْمُشْرِکینَ» (بقره/135)ابراهیم مشرک نبود. شرک در ابراهیم راه ندارد. یک نفر بود اما یک امت بود. بت ها را شکست. حسین بت بنی امیه را شکست. ابراهیم یک بچه را در راه خدا خواباند و امام حسین همه ذریه اش را در راه خدا داد. باز نمی خواهم بگویم که امام حسین بالاتر است یا ابراهیم بالاتر است؟ به من ربطی ندارد که چه کسی بالاتر است؟ به همه حاجی ها می گوید: به مکه بروید و قربانگاه ابراهیم را ببینید. ببینید که چطور در راه خدا بچه اش را خواباند؟ امام حسین همه بچه هایش را در راه خدا خواباند. یک مقایسه کنیم. قرآن می گوید: «فَلَمَّا أَسْلَما» (صافات/103) «أَسْلَما» یعنی اینکه هر دو تسلیم شدند. ابراهیم تسلیم شد. اسماعیل هم تسلیم شد. یعنی پدر و پسر تسلیم شدند. هر دو تسلیم شدند. در کربلا امام حسین تسلیم بود. تسلیم خدا بود. تسلیم یزید نشد. به یزید گفت: سر می دهم. اما تن به ذلت نمی دهم.حسین هیچ کدام را نداشت. خوراک نداشت. حتی آب برای علی اصغر نداشت. پوشاک نداشت. چون جبه اش را هم کندند. مسکن نداشت. چون خیمه هایش را هم آتش زدند. چه داشت؟ عزت داشت. گفت: هیچ چیز ندارم. سر به نی می دهم اما تن به ذلت نمی دهم. «فَلَمَّا أَسْلَما» تسلیم شدند.مقام ابراهیم طوری است که خدا روضه اش را می خواند. روضه خوان ابراهیم چه کسی است؟ خدا روضه خوان ابراهیم است. در قرآن خیلی آیه داریم که خدا از ابراهیم تجلیل می کند. گفتند: روضه خوانی در قرآن است. گفتم: بله! «وَ کَأَیِّنْ مِنْ نَبِیٍّ قاتَلَ مَعَهُ رِبِّیُّونَ کَثیرٌ فَما وَهَنُوا لِما أَصابَهُمْ فی سَبیلِ اللَّهِ وَ ما ضَعُفُوا وَ مَا اسْتَکانُوا وَ اللَّهُ یُحِبُّ الصَّابِرینَ» (آل عمران/146)خدا دارد از انبیایی که در راه خدا شهید شدند و از خودشان هم ضعف و سستی نشان ندادند، تعریف می کند. «قُتِلَ أَصْحابُ الْأُخْدُودِ» (بروج/4)قرآن روضه می خواند. اصحاب اخدود! یک گروه آمدند و مومنون را در یک دره ریختند. سوزاندن و لب دره نشستند و نگاه کردند. «وَ هُمْ عَلی ما یَفْعَلُونَ بِالْمُؤْمِنینَ شُهُودٌ» (بروج/7)نشسته بودند و تماشا می کردند و سوختن مومنین را می دیدند. اول روضه خوان خود خداست. انبیاء و پیشینیانی که در راه خدا ایثار کردند، خدا دارد از آنها تجلیل می کند و ما باید تجلیل کنیم.ما در چهار مکان می توانیم نمازمان را درست بخوانیم. مسافر نمازش شکسته است. اما در چهار مکان نمازش درست است. 1- خانه توحید 2- مرکز نبوت 3- مرکز ولایت 4- مرکز شهادت. یک مسئله از توضیح المسائل بگویم. قانون مسافر است که نمازهای چهار رکعتی را دو رکعت بخواند. اما چهار مکان است که نماز مسافر کامل است. شما مسافر هم که هستی می توانی نمازت را چهار رکعتی بخوانی. 1- مسجد الحرام، مکه و کعبه نماز کامل است. 2- مرکز نبوت؛ کنار قبر پیغمبر نماز کامل است. 3- مرکز ولایت؛ در مسجد کوفه نماز کامل است. 4- مرکز شهادت؛ در قبر امام حسین (ع) نماز کامل است. چرا در قبر امام حسین می توانیم نمازمان را درست بخوانیم؟ چون قبر امام حسین خانه همه ما هست. مسجد خانه همه ما هست. مسجد الحرام برای کسی نیست.امام حسین کیست؟ هر کاری که برای ابراهیم پیش آمد، بسیاری از آن و یا مشابه آن و مهمتر از آن برای امام حسین پیش آمد. ابراهیم به عمویش می گفت: چرا بت پرستی می کنید؟ «یا ابت» چرا بت می پرستی؟ امام حسین در روز عاشورا بارها فرمود: «یا قوم» ای مردم، ای قوم من! هر دو نهی از منکر می کردند. ابراهیم زن و بچه اش را در بیابان آورد. امام حسین هم زن و بچه اش را در بیابان آورد. اما در بیابان مکه آب نبود. در بیابان کربلا آب بود و به آنها ندادند. هر دو زن و بچه خودشان را در بیابان آوردند. کعبه قبله ماست. کربلا سجده گاه ماست. در مکه یک کودک به نام اسماعیل بود. باز باید دعا کنند. خدا انشاءالله حج را قسمت همه بکند. در مکه دو تا کار است. پنج تا کار است که به آن عمره می گویند. سیزده تا کار است که به آن حج می گویند. عمره و حج پهلوی هم است. کارهایش هم مشابه است. مثل اذان و اقامه است. اذان و اقامه هم پهلوی هم است و مثل هم است. منتها تفاوت هایی هم دارد. مثلاً اذان چهارتا الله اکبر دارد. قد قامت الصلوه ی ندارد. اقامه قد قامت الصلوه ی دارد. چهار تا الله اکبر دارد. یک تفاوت هایی هم دارد اما اذان و اقامه کنار هم و مشابه هم هستند. عمره و حج کنار هم و مشابه هم هستند.

یکی از اعمال عمره و یکی از اعمال حج سعی صفا و مروه است. صفا و مروه یک خیابانی است که تقریباً حدود چهارصد متر طول دارد. به این بزرگی هم نیست. هر حاجی هفت بار باید بین این دو تا کوه بیاید و برود. یعنی هر حاجی هفت بار این چهارصد متر را باید برود. چرا؟ برای اینکه وقتی حضرت ابراهیم به فرمان خدا همسرش را در مکه گذاشت، گفت: خدایا اینجا یک مشت کوه است. حتی یک پرنده، یک درخت نیست. هیچ موجودی اینجا نیست. فقط چند تا کوه است. نمی دانم این هم دلیل چیست؟ گاهی آدم دلیل چیزی را نمی داند. ولی اگر خدا گفت باید که انجام دهد. بچه را اینجا گذاشت. اسماعیل را گذاشت. ابراهیم گفت: خداحافظ و رفت. یک زن جوان و یک بچه کوچک را در بین چند کوه داغ تنها گذاشت. بچه تشنه شد. اسماعیل را گذاشت و دوید روی کوه صفا رفت. هرچه نگاه کرد درخت و پرنده ای را ندید. آثاری از آب ندید. دوید و نزد کودکش آمد. نگاه کرد و دید بچه دست و پا می زند. دلش آرام نگرفت. باز به طرف کوه صفا رفت. هاجر هفت بار این راه را دوید. کودک دست و پا می زد. الان هم حدود چهل متر است. این چهل متر مقابل آنجایی بود که بچه بود. این چهل متر را چراغ سبز روشن کرده اند. آنجا هاجر به خاطر کودکش امان نداشت. الآن حاجی ها به اینجا که می رسند امان ندارند. برای اینکه مادر آن طفل آنجا بی تاب بود. یعنی از بس که می دید بچه اش دارد از عطش دست و پا می زند، این مادر هم دست و پا می زد. اینجا آرام می رفت، اینجا دست و پا می زد. الان، چند هزار سال است که میلیون ها حاجی وقتی به اینجا می روند، می دوند و بی تابی می کنند. چرا؟ برای اینکه یک کودک تشنه ای اینجا دست و پا زد.حالا کربلا چه شد؟ بعد از آنکه مادر هفت مرتبه فاصله ی این دو کوه صفا و مروه را طی کرد، دید که از زیر انگشتان کودک آب می جوشد. آب که جوشید، اسم این آب را زمزم می گذارند. آب زمزم همان آبی است که از کنار این بچه ی کوچک جوشید و بیرون آمد. جالب این است که قرآن یک آیه قشنگی دارد. می گوید: «إِنَّ الصَّفا وَ الْمَرْوَه یَ مِنْ شَعائِرِ اللَّه» (بقره/185)صفا و مروه از شعائر خداست. هر حاجی که به آنجا می رود، باید این برنامه را هفت مرتبه اجرا کند. بعد می گوید: که خدا شاکر است. یعنی ای هاجر اگر یک زمانی سوختی ما شکر می کنیم. یعنی به حاجی ها می گوییم: که بیایند و کارهای تو را انجام بدهند. نام تو و حرکت تو را در تاریخ زنده نگه می داریم. اینکه می گوید: خدا شاکر است. سعی صفا و مروه چه کار به شاکری خدا دارد؟ یعنی این با زنده نگه داشتن و مراسم است. حرفم تمام شد.اگر قرار باشد که همه حاجی ها بروند و به خاطر یک کودک تشنه و یک مادر مضطرب، آنجا هروله کنند، هروله یعنی دست و پا بزنند. کربلا چه؟ کودک نبود؟ بود. اضطراب نبود؟ بود. مادر هیجانی نبود؟ بود. منتها آنجا هروله شد، آب جوشید. آنجا هروله شد و خون جوشید. ولی اگر مکه مهم باشد، کربلا از مکه مهم تر است. یک چیزی را هم برایتان بگویم. یک شب جلوتر از شب عید قربان، شب عرفه است. خداوند به زوارهای کربلا، قبل از زوارهای مکه لطف می کند. یعنی اول به زوارهای امام حسین نگاه می کند و بعد به زوارهای مکه توجه می کند. از این هم می شود یک چیز هایی را فهمید. قرآن درباره ابراهیم می گوید: «وَ إِذْ یَرْفَعُ إِبْراهیمُ الْقَواعِدَ» (بقره/127) «یَرْفَعُ» یعنی بالا می برد. «یَرْفَعُ إِبْراهیمُ الْقَواعِدَ» حضرت ابراهیم پایه ها را در مکه بالا برد. آیه قرآن است. در مکه ابراهیم سنگ را بالا برد. پایه را بالا برد. در کربلا امام حسین چه چیزی را بالا برد؟ علی اصغر را بالا برد. اگر بالا بردن پایه مهم است، به روی دست گرفتن علی اصغر هم مهم است. ما باید به مکه احترام بگذاریم. باید به کربلا هم احترام بگذاریم.آنهایی که رابطه آنها با اهل بیت کمرنگ است، باختند. قرآن می گوید: «فَاذْکُرُوا اللَّهَ عِنْدَ الْمَشْعَرِ الْحَرام» (بقره/198)شب معشرالحرام ذکر خدا را بکنید. عصر تاسوعا که قرار شد جنگ شود، امام حسین گفت: جنگ را فردا در عاشورا بیاندازید. برای اینکه امشب شب عاشور است و من می خواهم «انی احب الصلوه ی» (اللهوف، ص 89)نماز بخوانم. اگر شب مشعر الحرام، شب عبادت است. شب عاشورا هم شب عبادت است. حاجی ها وقتی می خواهند برگردند یک طواف به نام طواف نساء دارند. یا به قول اهل سنت طواف وداع دارند. یعنی طواف آخر می کنند و اگر حاجی آن طواف را نکند، زنش به آن حرام است و یا شوهرش به آن حرام است. طواف نساء یا طواف وداع می گویند. در مکه چیزی به نام طواف وداع داریم. طواف وداع طواف خداحافظی است. امام حسین هم یک وداع داشت. شما چه چیز در مکه می بینی که در کربلا نمی بینی. در مکه منا است. در کربلا هم قربانگاه است. در مکه کودک تشنه است. در کربلا هم کودک تشنه است. در مکه زن مضطرب است. در کربلا هم زنان مضطرب هستند. در مکه سنگ را بالا بردند که کعبه را بسازند. در کربلا هم امام حسین علی اصغر را بالا برد. در مکه آزمایش شد. در کربلا هم آزمایش شد. در مکه زن در بیابان زندگی کرد، در کربلا هم زن و بچه در بیابان زندگی کردند. در مکه نماز دو رکعتی، چهار رکعتی خوانده می شود. در کربلا هم نماز دو رکعتی، چهاررکعتی خوانده می شود. در مکه شب عید قربان، در مشعرشب عبادت است. در کربلا هم امام حسین شب عاشورا فرمود: «انی احب الصلاه ی» بیایم بین کربلا و مکه و بین ابراهیم و امام حسین مقایسه کنیم.در قرآن حدود صدها آیه برای ابراهیم و مکه آمده است. صدها آیه در قرآن، از ابراهیم و اسماعیل و کارهای ابراهیم و مکه و حج آمده است. اگر آیات زیادی را راجع به تجلیل ابراهیم و مکه هست، ما باید که حساب کربلا را هم بکنیم. منتها زمان ابراهیم قبل از نزول قرآن بوده است. اما برای امام حسین، بعد از نزول قرآن این حرکت ها شده است. اگر قرآن بعد از ماجرای کربلا می بود، حتماً آیاتی راجع به کربلا هم نازل می شد. اگر از ایثار هاجر و اسماعیل و ابراهیم و وادی خشک و تشنگی و ذبح آیاتی در قرآن نازل شد، اگر حوادث مکه آیات دارد. حوادث کربلا از حوادث مکه چیزی کم ندارد. باز یک بار دیگر بگویم، نمی خواهم بگویم که امام حسین از ابراهیم بزرگتر است. بالاتر است. من نمی دانم اما آن مقداری که عقلم می رسد. به یک کسی گفتند: معقول خواندی؟ گفت: معقول نخواندم اما عقل دارم. آن مقداری که مقایسه می کنیم، می بینیم حوادثی که در مکه واقع شد، تندتر آن و سختر آن و دلسوزتر آن در کربلا واقع شد. به همین خاطر باید که کربلا را مهم دانست.درسهایی از قرآن حجه الاسلام و المسلمین قرائتی/«والسلام علیکم و رحمه ی الله و برکاته»

منبربیست وچهارم: منظور از ذبح عظیم کیست؟

آیه: «عظیم» صفت مشبهه و به معنای بزرگ است، و گویا ریشه آن «عظم» به معنای استخوان باشد، چون بزرگی موجودات استخواندار به بزرگی استخوان آنان بستگی دارد و وقتی گفته می‌شود «عظم الشیء» یعنی بزرگ‌استخوان شد، و سپس عظمت به معنای مطلق بزرگی نقل و تعمیم داده شده است. این واژه، ابتدا در اشیای محسوس و سپس در امور اعتباری و معنوی به کار رفته است.«عظیم» از نام‌ها و صفات قرآن است: «وَلَقَدْ آتَیْنَاکَ سَبْعًا مِّنَ الْمَثَانِی وَالْقُرْآنَ الْعَظِیمَ»؛ «ما به تو سوره حمد و قرآن عظیم دادیم» (حجر// 78) .وصف قرآن شریف به «عظیم» هم به لحاظ حقیقت آن است که مرتبه‌ای از علم الهی است و هم به لحاظ اهمیتش در تکامل انسان. برخی معتقدند: علت این که خداوند قرآن را به صفت عظمت یاد کرده، این است که همه امور دین را به نحو اختصار، با بهترین نظم و تمامترین معنی، در بردارد.

حدیث: الإمام علیّ علیه السلام :سَمِعتُ رَسولَ اللّه ِ صلى الله علیه و آله یَخطُبُ یَومَ النَّحرِ ، وهُوَ یَقولُ : هذا یَومُ الثَّجِّ والعَجِّ ، والثَجُّ : ما تُهریقونَ فیهِ مِنَ الدِّماءِ ، فَمَن صَدَقَت نِیَّتُهُ کانَت أوَّلُ قَطرَةٍ لَهُ کَفّارَةً لِکُلِّ ذَنبٍ ، والعَجُّ : الدُّعاءُ ، فَعِجّوا إلَى اللّه ِ ، فَوَالَّذی نَفسُ مُحَمَّدٍ بِیَدِهِ لا یَنصَرِفُ مِن هذَا المَوضِعِ أحَدٌ إلاّ مَغفورًا لَهُ ، إلاّ صاحِبَ کَبیرَةٍ مُصِرًّا عَلَیها لا یُحَدِّثُ نَفسَهُ بِالإِقلاعِ عَنها .امام علی علیه السلام : شنیدم رسول خدا صلی الله علیه وآله روز عید قربان ، خطبه می خواند ومی فرمود : امروز ، روز «ثجّ» و«عجّ» است . ثجّ ، خون قربانی هاست که می ریزید . پس نیّت هرکس صادق باشد ، اولین قطره خونِ قربانی او کفّاره همه گناهان اوست ، و«عجّ» ، دعاست . پس به درگاه خداوند دعا کنید ، قسم به آن که جان محمّد صلی الله علیه وآله در دست اوست ، از اینجا هیچ کس بر نمی گردد ، مگر آمرزیده شود ، جز کسی که گناه کبیره انجام داده وبر آن اصرار ورزد ودر دل خود ، تصمیم بر ترک آن ندارد .کتاب «حج و عمره در قرآن و حدیث» ، صفحه 361

سیمای عید قربان: فلسفه قربانی و اقسام آن در اسلام:امام صادق(ع) درباره فلسفه قربانی کردن فرمود: «همانا قربانی گناهان صاحبش را می‌ریزد و باعث آمرزش آن‌ها می‌شود، هنگامی که اولین قطره خونش بر زمین می‌ریزد، همانا خداوند از غیب می‌داند، چه کسی از او می‌ترسد و تقوا را رعایت می‌کند.قربانی یک عبادت و از شعائر اسلام است و در مقابل دیگر عبادت‌ها از جایگاه و اهمیت خاصی برخوردار است، از نظر معنی لغوی هر آن چیزی است که وسیله تقرب و نزدیکی به خداوند متعال باشد، خواه آن چیز ذبح حیوان باشد یا دیگر صدقات، در عرف عام به آن حیوان خاص قربانی گفته می‌شود که به خاطر رضای خداوند در روزهای عید قربان مسلمانان آن را ذبح می‌کنند.ذبح قربانی جهت تقرب پروردگار از زمان آدم ابوالبشر(ع) شروع شد، وقتی که دو فرزندش هابیل و قابیل به ترتیب یک قوچ و مقداری گندم را به عنوان قربانی به بارگاه خداوندی تقدیم کردند، به دستور و روال آن زمان صاعقه‌ای از آسمان قربانی هابیل را سوزاند که این علامت قبولی بود و قربانی قابیل به حال خود باقی ماند.قربانی به عنوان شعار دین و آیین و مشروعیت آن به زمان حضرت آدم(ع) بر می‌گردد، اما وقتی که واقعه بی‌نظیر و شگفت‌انگیز حضرت ابراهیم(ع) پیش آمد که در آن واقعه ایشان برای ذبح و قربانی کردن یکتا فرزندش اسماعیل(ع) اقدام فرمود و از این امتحان الهی سربلند بیرون آمد، قربانی جایگاه و اهمیت ویژه‌ای را در ادیان سماوی کسب کرد.داستان مذکور در سوره صافات قرآن مجید آمده است، در این آیات آمده است: «ققَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْیا إِنَّا کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنینَ إِنَّ هذا لَهُوَ الْبَلاءُ الْمُبینُ وَ فَدَیْناهُ بِذِبْحٍ عَظیمٍ»، او را ندا دادیم که ای ابراهیم! رؤیای خود را حقیقت بخشیدی و ما نیکوکاران را چنین پاداش می‌دهیم، راستی که این همان آزمایش آشکار بود و او را در ازای قربانی بزرگی باز رهانیدیم، برای اینکه برنامه ابراهیم(ع) ناتمام نماند، خداوند قوچی بزرگ فرستاد تا قربانی کند و سنتی برای آیندگان در مراسم حج و سرزمین منا از خود بگذارد.

احکام قربانی کردن: در اسلام قربانی به چند جهت انجام می‌شود:نوع اول قربانی که در مراسم حج واجب می‌شود و هر حاجی باید با شرایط خاص گوسفند یا شتر یا گاوی را قربانی کند.نوع دوم مربوط به کفارات حج است که برای کفاره برخی از اعمال که در حال احرام انجام داده‌اند، باید قربانی کنند.نوع سوم قربانی که بر اساس نذر واجب می‌شود یعنی نذر می‌کند که اگر بیمار شفا یافت، گوسفند یا گاو یا شتری را قربانی کند.اما نوعی از قربانی نیز وجود دارد و آن نوع مستحبی آن است، توضیح اینکه در روز عید قربان هر سال چه برای حاجی و چه غیر حاجی چه در منی و چه در شهرها، مستحب است گوسفند قربانی کنند که آن را در کلام عرب اضحیه می‌گویند و بر استحباب آن در شرع مقدس تأکید شده، به طوری که بعضی از فقها آن را واجب دانسته و خداوند آن قرض را یقیناً ادا می‌کند و شرایط آن هم همان شرایط قربانی واجب است.روزهای اضحیه برای کسی که در منا باشد، چهار روز که اول آن عید قربان است و برای کسی که در شهرها باشد سه روز است.(نوعی از قربانی مستحب نیز برای کودکی که تازه به دنیا آمده انجام می‌شود که عقیقه نام دارد و بر آن تأکید فراوان شده است، در آیه 107 سوره صافّات آمده است «وَفَدَیْنَاهُ بِذِبْحٍ عَظِیمٍ» که منظور از فدیناه این است که چیزی به عنوان بلاگردان و دفع ضرر از شخص یا از چیز دیگر قرار داده شود و لذا کفاره‌ای را که بعضی از بیماران، به جای روزه می‌دهند، فدیه نامیده می‌شود.بنابراین می‌توان این گونه برای انواع قربانی‌ها توجیه کرد که:اولاً برای شخصی که قربانی می‌کند، رفع بلا و دفع ضرر از مال و جانش است.ثانیاً این قربانی‌ها همان طور که از نامش پیداست، انسان را به خدا نزدیک می‌کند، چنان چه در آیه 37 سوره حج آمده که گوشت و خون قربانی به خدا نمی‌رسد، اما تقوای شما به خدا می‌رسد و این همان تقرّبی است که از قربانی نزد خداوند متعال نصیب شخص می‌شود.ثالثاً روایتی آمده است که: ابی‌بصیر از امام صادق(ع) نقل می‌کند که از حضرت پرسیدم: علت قربانی کردن چیست؟ فرمود همانا قربانی گناهان صاحبش را می‌ریزد و باعث آمرزش آن‌ها می‌شود، هنگامی که اولین قطره خونش بر زمین می‌ریزد، همانا خداوند از غیب می‌داند، چه کسی از او می‌ترسد و تقوا را رعایت می‌کند.رابعاً در حدیثی از امام باقر(ع) می خوانیم: «إِنَّ الله عَزَّ وَجَلَّ یُحِبُّ إِطْعَامَ الطَّعَامِ وَإِرَاقَةَ الدِّمَاءِ»، خداوند عزوجل قربانی کردن و طعام دادن را دوست دارد.(یعنی علاوه بر خواصی که برای صاحب قربانی دارد، دیگران نیز از گوشت قربانی بهره می‌برند و از گوشت قربانی فقرا و مساکین و کسانی که تمکن مالی برای خرید گوشت را ندارند، از آن بهره‌مند می‌شوند، ضمن اینکه اگر کسی از مال خود توانست بگذرد، شاید بتواند و آمادگی پیدا کند که از بدن و جان هم مایه بگذارد.

قربانی درکربلا: منظور از ذبح عظیم کیست؟ذبح عظیم، لغتاً یعنی ذبیح یا مذبوح بزرگ و بزرگوار. این ترکیب وصفی یک بار در قرآن مجید به کار رفته است:« وفدیناه بذبح عظیم؛ «به عوض او، ذبح عظیمی را پذیرفتیم.»در داستان حضرت ابراهیم‌ که در خواب دید باید فرزندش اسماعیل را قربانی کند، در قرآن مجید در سوره صافّات گفته شده است: هنگامی که با او به مقام سعی و کوشش رسید، گفت: «پسرم! من در خواب دیدم که تو را ذبح می‌کنم، نظر تو چیست؟» گفت «پدرم! هر چه دستور داری اجرا کن، به خواست خدا مرا از صابران خواهی یافت،هنگامی که هر دو تسلیم شدند و ابراهیم جبین او را بر خاک نهاد،او را ندا دادیم که: ای ابراهیم!آن رؤیا را تحقق بخشیدی (و به مأموریت خود عمل کردی)!» ما این گونه، نیکوکاران را جزا می‌دهیم!این مسلما همان امتحان آشکار است!ما ذبح عظیمی را فدای او کردیم،و نام نیک او را در امتهای بعد باقی نهادیم»!غالب مفسّران شیعه و اهل‌سنّت در این جا گفته‌اند که مراد از «ذبح عظیم»، «کبش» (قوچ) است و به گفته علاّمه طباطبایی چون این ذبح به امر الهی است «عظیم» نامیده شده است؛ وگرنه خود ذبح، فی نفسه عظیم نبوده است.بعضی از مفسران شیعه از جمله ملا محسن فیض کاشانی در تفسیر صافی، سید هاشم بحرانی در تفسیر برهان، حویزی در تفسیر نور الثقلین، و مرحوم مجلسی در بحار الانوار، طبق حدیثی که در عیون اخبار الرّضا روایت شده است، نقل کرده‌اند که در این جا مراد از «ذبح عظیم» حضرت امام حسین( علیه السلام) است که از ذریه ابراهیم‌( علیه السلام) است و او قربانی عظیمی بود که جانشین ذبح اسماعیل قرار گرفت. ترجمه حدیث از این قرار است: «عبد‌الواحد بن محمد بن عبدوس نیشابوری که در نیشابور عطار بود، در سال 352 نقل کرد که گفت این حدیث را از محمد بن علی بن قتیبه نیشابوری شنیدم که او نیز از فضل بن شاذان شنیده بود که گفت شنیدم از حضرت رضا( علیه السلام) که می‌فرمود: چون خداوند به حضرت ابراهیم‌ دستور داد که به جای ذبح اسماعیل، قوچی که فرستاده بود، ذبح کند، ابراهیم‌ در دل آرزو کرد که کاش فرزندش اسماعیل را به دست خود قربان کرده بود و امر به ذبح قوچ به او نشده بود، تا دلش همچون دل پدری که فرزندش را ذبح کرده به درد آید و سزاوار والاترین درجات اهل ثواب که در مصائب صبر می‌کنند، بگردد. خداوند ـ عزّوجلّ ـ به او وحی کرد که ای ابراهیم محبوب‌ترین خلق من نزد تو کیست؟ گفت: یا رب هیچ آفریده‌ای از آفریدگانت برای من محبوب‌تر از حبیبت محمّد( صلی الله علیه و آله و سلم)‌ نیست. خداوند وحی کرد که یا ابراهیم آیا او عزیزتر است یا خودت؟ پاسخ داد:او عزیزتر است. خداوند پرسید: فرزند او برای تو عزیزتر است یا فرزند خودت؟ پاسخ داد: فرزند او. فرمود: قربانی شدن فرزند او به‌ظلم و ناحق به دست دشمنانش بیش تر دل تو را به درد می‌آورد یا کشته شدن فرزندت به دست خودت در راه طاعت من؟ پاسخ داد: قربانی شدن او به دست دشمنانش برایم دل آزارتر است. خداوند فرمود: ای ابراهیم گروهی که گمان می‌کنند که از امّت محمّد(صلی الله علیه و آله و سلم) هستند، فرزندش حسین( علیه السلام) را بعد از او از سر ظلم و عدوات می‌کشند؛ همچنان که گوسفندی را بکشند و با این کار، مستوجب غضب من می‌شوند. ابراهیم از این سخن بی‌تاب شد و دلش به درد آمد و اشک به دیدگان آورد. خداوند بار دیگر به او وحی کرد که ای ابراهیم، جزعِ تو را بر فرزندت ـ اگر او را کشته بودی ـ با جزعت برحسین( علیه السلام) و قتل او، فدیه و معاوضه می‌کنم، و برای تو رفیع‌ترین درجاتی که ثواب صبر بر مصائب است، قرار می‌دهم، و این همان است که فرمود: وفدیناه بذبح عظیم.بنابراین طبق نقل برخی از روایات و مفسرین مراد از ذبح عظیم در آیه107سوره صافات امام حسین ( علیه السلام) است که در صحرای کربلا در روز عاشورا به شهادت رسید. برگرفته از منابع زیر: ملامحسن فیض کاشانی، تفسیر صافی. حویزی، نور الثقلین. بحرانی،البرهان فی علوم القرآن. علامه مجلسی، بحارالانوار، ج 12، ص 5ـ 124. عیون أخبار الرضا علیه السلام، ج‏1، ص209.

منبربیست وپنجم: «ذبح عظیم» به چه معناست؟

آیه: وَقُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی لَمْ یَتَّخِذْ وَلَدًا وَلَمْ یَکُنْ لَهُ شَرِیکٌ فِی الْمُلْکِ وَلَمْ یَکُنْ لَهُ وَلِیٌّ مِنَ الذُّلِّ ۖ وَکَبِّرْهُ تَکْبِیرًاو بگو: ستایش مخصوص خداست که نه هرگز فرزندی برگرفته و نه شریکی در ملک خود دارد و نه هرگز عزت و اقتدار او را نقصی رسد که به دوست و مددکاری نیازمند شود، و پیوسته ذات الهی را به بزرگترین اوصاف کمال ستایش کن. آیه 111 سوره اسراء

حدیث: الإمام علیّ (ع) خطب یوم الأضحى ، فکبّر و قال ـ :الله أکبر ، الله أکبر ، لا إله إلاّ الله و الله أکبر ، الله أکبر ، و لله الحمد ، الله أکبر على ما هدانا ، و له الشکرامام على علیه السلام ـ در سخنرانى روز عید قربان، پس از تکبیر ـ :خدا بزرگ است. خدا بزرگ است. خدایى جز خداى یگانه نیست. خدا بزرگ است. خدا بزرگ است. سپاس، از آنِ خداست. خدا بزرگ است بر آنچه که ما را هدایت کرد و شکر براى اوست، به خاطر آنچه که ما را بدان مبتلا ساخت. سپاس، از آنِ خداست براى آنچه که از چارپایان اهلى به ما روزى کرد.کتاب «موسوعه امام علی بن ابیطالب علیه السلام فارسی جلد9»  ، صفحه 355

سیمای عید قربان: بین اسطوره، عرفان، و فرهنگ همواره پیوندها و اشتراکاتی گسترده وجود داشته است. آیین قربانی کردن که قدمتی به درازای حیات بشریت دارد، یکی از این اشتراکات است.تغییرات گسترده در عصر حاضر باعث شده است که نگرش و بینش بشریت نسبت به مفاهیم کلی چون هستی، خدا، انسان و زندگی از پایه دگرگون شود. آنچه که روزگاریاز جمله باورهای ارزشمند نیاکان محسوب می‌شد، امروزه یا کارکرد خود را از دست داده‌ و یا به‌طور‌کلی، به فراموشی سپرده شده است؛ در‌حالی‌که بشر از دیرباز تا کنون، همواره با مفاهیمی چون خودشناسی، خداشناسی و هستی‌شناسی مواجه بوده و مهمترین خواسته او کسب آگاهی از ماورای هستی، درک مفهوم حیات و ارتباط با خالق و ناظم کائنات بوده است. برای جست‌وجوگر حقیقت که پیوسته در ماه و خورشید و ابر و باد و سنگ و کلوخ در پی خدای خود بود، این ارتباط هرگز برقرار نمی‌شد، مگر به واسطه ابزاریبرای تقرب.آیین قربانی کردن عمری به درازای حیات بشریت دارد.بر اساس تحقیقاتی که درباره پیشینه ادیان صورت گرفته است، اولین راهکار بشر برای تقرب به خدایان، قربانی کردن بوده است. این آیین که در تمام ادیان ریشه دارد، نخستین‌بار توسط هابیل و قابیل که از اولین مخلوقات انسانی خداوند بودند، به اجرا درآمد.قربان در لفظ، به معنی نزدیکی و تقرب است و در تبیین اصطلاح آن آمده است: «قربان: عید اضحی، گوسفند‌کشان، روز دهم ذی‌حجة‌الحرام است. یکی از روزهای بزرگ و اعیاد باعظمت اسلامی است. در این روز، حاجیان در منی، نزدیک مکه، گوسفند قربانی می‌کنند.» (دهخدا 1373: ذیل واژه «قربان»)آیین قربانی که گویا در تمام ادیان وجود داشته است و اکنون نیز کمابیش وجود دارد، برای مسلمانان، همان آیین ابراهیمی است که یادآور خاطره ذبح اسماعیل فی‌سبیل الله است. امروزه این عبادت دیرینه از معنا و مفهوم واقعی خود فاصله گرفته است و در اجرای آن، اغلب به حفظ آداب ظاهری بسنده می‌شود.

احکام قربانی کردن: موارد استحبابی قربانی کردن حیوان فراوان است. در سه مورد تاکید زیادی شده است:

1- عقیقه فرزند: وقتی بچه به دنیا می آید مستحب است در روز هفتم گوسفندی یا شتر و گاوی را به شکرانه خداوند ذبح نماید و گوشت آن را پخته به فقرا و اهالی محل بدهد.

2- موقع بازگشت از حج: اگر کسی موفق به زیارت خانه خداوند و انجام اعمال مناسک حج گردید است به شکرانه توفیق زیارت بیت الله الحرام, مستحب است هنگام رسیدن به خانه گوسفند یا حیوانی دیگری را ذبح نمایند. و گوشت آن را به مصرف همسایگان و فقیران برسانند.

3- ساخت یا خرید خانه: برای ساخت یا خرید خانه مستحب است ولیمه بدهد که بهترین آن است گوسفند یا حیوانی مثل گاو و شتر را ذبح نماید و گوشت آن را پخته و به مصرف مدعوین برساند.موارد دیگر نیز فراوان است اصل عمل قربانی یا ذبح گوسفند به منظور اطعام مهمانان یا فقیران مستحب است بنابراین اگر کسی توان مالی خوبی دارد می تواند هر روز گوسفندی را ذبح و برای فقیران و نیز خویشان خود مصرف نماید.بنابراین اصل عمل قربانی نه تنها در اسلام تجویز شده است بلکه تاکیدی زیادی روی آن صورت گرفته است. معنای قربانی این است که انسان به وسیله ذبح گوسفند گاو و شتر و نیز در صورت عدم تمکین, مرغ، خود را به خدا نزدیک نماید. زیرا دست از مال شستن و در راه خداوند از تعلقات دنیوی دست برداشتن خود توفیقی بزرگ برای تقرب به حق است.در روایتی از امام صادق علیه السلام در پنج مورد ولیمه را مستحب دانسته است:در عروسی, در تولد فرزند , در وقت ختنه بچه , در خرید خانه و در بازگشت از حج.(وسائل الشیعه, ج 14 , ابواب مقدمات نکاح, باب 40 , حدیث 5 )در خصوص عقیقه (ذبح گوسفند در روز هفتم ولادت نوزاد ) نیز تاکید زیادی صورت گرفته است. به گونه ای که اگر در همان روز انجام نشود هر زمانی که قدرت مالی پیدا کرد باید عقیقه انجام شود. حتی اگر پدر از این کار عاجز باشد لازم است خود شخص در صورت قدرت مالی برای خودش عقیقه نماید.

قربانی درکربلا: «ذبح عظیم» به چه معناست؟آیه «وَ فَدَیْناهُ بِذِبْحٍ عَظیمٍ» در سوره صافات است (آیه 107). ظاهر آیه بیان می دارد که اسماعیل ذبح نشد بلکه با ذبحی عظیم جایگزین شد. بنابر اخبار رسیده، قوچی از بهشت نازل شد و ابراهیم آن را به جای اسماعیل ذبح کرد تا رؤیایش به حقیقت بپیوندد.تلاشهای زیادی برای تفسیر و تبیین ذبح عظیم شده است:

1-مراد از" ذبح عظیم" بزرگى جثه قوچ نیست، بلکه عظمت داشت چون از ناحیه خدا آمد و خداى تعالى آن را عوض اسماعیل قرار داد ( ترجمه المیزان، ج‏17، ص: 232)

2-برخی ذبح عظیم را به امام حسین و فرزندان و یارانش تعبیر کرده اند که در پاسخ به رؤیای صادقه از جدش رسول الله (که فرمود: أخرج إلی العراق إنّ الله شاء أن یراک قتیلاً) بود.

3- عظمت ذبح عظیم نمی تواند بی ارتباط با استعمال این واژه ها در قرآن باشد و باید دیگر کاربردهای «عظیم» در قرآن را نیز تحلیل کنیم.

4- اگر ذبح عظیم استعاره ای از کاری باشد که ابراهیم و اسماعیل انجام دادند، لازم است رابطه متناظری بین گزارش کار آنها و بین استعاره برقرار باشد.

5- به نظرم، «عظمت» ذبح به عظمت کشته شدن علی اکبر و علی اصغر (پسران امام حسین) در روز عاشورا و در کربلای سال 61 هجری قمری اشاره دارد و «ذبح عظیم» همان علی اکبر بود زیرا خدا صفت عظیم را برای توصیف اخلاق پیامبر به کار برده (إنّک لعلی خُلُقٍ عظیم) آمده و امام حسین نیز هنگام حرکت علی اکبر به سوی کارزار، وی را اشبه الناس به پیامبر توصیف کرد در اخلاق و طرز سخن گفتن و آفرینش. اما این استعاره برای علی اکبر دوام نداشت و با شهادت شیرخوار در آغوش پدر، به کسی دیگر رسید: «ذبح عظیم» به دریده شدن سر علی اصغر (عبدالله الرضیع) با تیر سه شعبه اشاره دارد که به خاطر عظمت این ذبح، خونی که امام حسین از گلوی بریده شیرخوارش به آسمان پاشید (که برای علی اکبر هم چنین نکرد)، به زمین برنگشت تا در عرش آشیان بگیرد.  رابطه پدر و فرزندی بین امام حسین و علی اصغر بود همانند رابطه پدر و فرزندی بین ابراهیم و اسماعیل.  رؤیایی صادقه دیده شد که وحی بود: خواب دیدن ابراهیم از ذبح کردن اسماعیل (إِنِّی أَرى‏ فِی الْمَنامِ أَنِّی أَذْبَحُکَ، صافات: 102) و خواب دیدن امام حسین از پیامبر (که خدا خواسته تو را کشته ببیند).   هم امام حسین و هم ابراهیم همان چیزی را خواستند که مشیت الهی بود (وَ ما تَشاؤُنَ إِلاَّ أَنْ یَشاءَ اللَّهُ، سوره انسان آیه 30 و سوره تکویر آیه 29)

6- البته تفاوتهایی نیز هست:امام حسین برتر از ابراهیم بود: همان چیزی را می خواست که مشیت الهی بود: و ما تشاؤون الا أن یشاء الله.فرزند امام حسین برتر از فرزند ابراهیم بود: هم علی اکبر ممسوس فی ذات الله بود و هم اشبه الناس برسول الله خلقا و خُلقا و منطقا بود. (خدا به پیامبر می فرماید: إنّک لعلی خُلُقٍ عظیم)، خون علی اصغر به زمین برنگشت.منت کشی امام حسین از لشگریان برای آب دادن به شیرخوار (مُنّوا علی ابن المصطفی، ان لم ترحمونی فارحموا هذا الطفل اما ترونه کیف یتلظی عطشا) فراتر از خواب رسول الله بود، پس کشته شدن شیرخوار منتی بر خداوند شده است.  کار امام حسین بالاتر از کار ابراهیم بود زیرا اسماعیل ذبح نشد اما علی اصغر و علی اکبر ذبح شدند و منتی بر خداوند گشتند.شهادت امام حسین مهمتر از قسم خداوند به مکه و بلد حرام است: در سوره بلد می خوانیم: لا اقسم بهذا البلد و أنت حلّ بهذا البلد و والد و ما ولد: در ظاهر به شهر مکه و بیرون راندن پیامبر از آن اشاره دارد که پدر امت بود، در باطن به ابراهیم و اسماعیل اشاره دارد که فرزندش را به این شهر حلال(ذبح) کرد، در واقع به امام حسین و فرزندانش بر می گردد که خونشان در مکه حلال شده بود اما بر خداوند منت گذاشتند و از حرم وی خارج شدند تا حرمت آن از بین نرود ولی منجر به ذبح علی اکبر و علی اصغر شد. از طرف دیگر، قسم به مکه عظیم است اما چون اینان رانده شده اند، خدا چنین قسمی نمی خورد زیرا اینها عظیم ترند از مکه.حافظ در غزل شماره 145 خود چنین آورده است:مرید پیر مغانم ز من مرنج ای شیخ/چرا که وعده تو کردی و او به جا آورد/گویند حافظ خود به خواب واعظی به نام سید ضیاءالدین درّی درآمد و رمز از راز این بیت برداشت: پیرمغان امام حسین و شیخ ابراهیم بودند (روح مجرد، یادنامه حاج سید هاشم حداد، سید محمد حسین حسینی تهرانی، ص 483 و 484 ).

منبربیست وششم: گریه بر امام حسین محور خلیل الله بودن حضرت ابراهیم است

آیه: مَنْ أَحْسَنُ دِینًا مِمَّنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَهُوَ مُحْسِنٌ وَاتَّبَعَ مِلَّةَ إِبْرَاهِیمَ حَنِیفًا ۗ وَاتَّخَذَ اللَّهُ إِبْرَاهِیمَ خَلِیلًادین چه کس بهتر از آن کسی است که خود را تسلیم (حکم) خدا نموده و هم نیکوکار است و پیروی از آیین ابراهیم حنیف نموده؟! آن ابراهیمی که خدا او را به مقام دوستی خود برگزیده است. آیه 125 سوره نساء

حدیث: الإمام زین العابدین علیه السلام ـ مِن دُعائِهِ یَومَ الأَضحى ویَومَ الجُمُعَةِ ـ :اللّهُمَّ هذا یَومٌ مُبارَکٌ مَیمونٌ ، وَالمُسلِمونَ فیهِ مُجتَمِعونَ فی أقطارِ أرضِکَ ، یَشهَدُ السّائِلُ مِنهُم وَالطّالِبُ وَالرّاغِبُ وَالرّاهِبُ ، وأنتَ النّاظِرُ فی حَوائِجِهِم .امام زین العابدین علیه السلام ـ در ضمن دعایش در روز عید قربان و روز جمعه ـ :پروردگارا! این روز، روزى بابرکت و خجسته است و مسلمانان در این روز، از اطراف زمین تو گرد آمده اند. خواهنده ، جوینده ، امیدوار و بیمناک، همه حاضرند و تو، به نیازهایشان مى نگرى.کتاب «خیر و برکت از نگاه قرآن و حدیث» ، صفحه 519

سیمای عید قربان: قربانی در اسطوره‌ها:از دیدگاه اسطوره‌شناسی، اولین قربانی گاو نخستین است. به دنبال کشته شدن گاو نخستین که مقدس شمرده می‌شد، ذبح چارپایان به‌خصوص قربانی کردن گاوها به‌منظوریادآوری آن اتفاق مرسوم شد و به شکل یک آیین درآمد.در دوران آمیختگی و تکوین اساطیری و در بحبوحه کشاکش و ستیز و جنگ میان اهورامزدا و اهریمن در گستره اساطیر مشترک مزدیسنی، زرتشتی، زروانی، میترایی و مانوی، هنگامی که اهورامزدا گاو نخستین و انسان نخستین، را می‌آفریند، بر اثر بدخواهی و زیانکاری و حمله اهریمن و دیوان، هم گاو نخستین می‌میرد - که از جزء‌جزء اندام‌ها و وابسته‌های پیکرش آفرینش اورمزدی شکل می‌یابد و حیات جمادی و جانوری و طبیعیمتوکن می‌گردد - و هم انسان نخستین پس از مرگ از نطفه و اندامش حیات انسانی به منصه ظهور می‌رسد. آشکار است که قربانی گاو تکرار نمادینی است برای تذکار آن خاطره و نوعی جادوی تقلیدی برای حاصلخیزی و باروری. (رضی 1381: 38)پس از اینکه اولین قربانی‌ها صورت گرفتند و این امر به شکل یک آیین متداول گردید، دگرگونی‌ها و تغییرات آن نیز آغاز شد. مردمان قبایل گذشته برای قربانی تقدس بسیاری قائل بودند. آنان با مناسک و ترتیبی ویژه و حساب‌شده، در روزهای مشخصی از سال، این فریضه را به‌جا می‌آوردند. در دیرزمانی، قربانی در میان ملل، به‌قدری اهمیت و ارزش پیدا کرد که دیگر قربانی کردن گاو و گوسفند و پرندگان کافی به نظر نمی‌رسیدو قربانی کردن انسان هم به این مجموعه اضافه شد. بی‌شک در راستای به‌گزین کردن یک قربانیبرای خوشامد خدایان، هیچ چیز نمی‌توانست بهتر از خود انسان باشد که اشرف مخلوقات و سرآمد همه هستی‌یافتگان به شمار می‌آمد؛ از این‌‌رو، قربانی کردن انسان برای جذب نیروی خدایان و دفع مقدرات شوم و نیز ایمن ماندن از مکر اهریمنان، به شکل امری عادی و فراگیر متداول گردید. صرف نظر از غذاها و میوه‌ها و جواهراتی که به معابد خدایان آورده می‌شد و نیز حیواناتی که به‌منظور تشرف قربانی می‌شدند، انسان داوطلبانه حاضر ‌شد که با مباح نمودن خون خود، قبیله‌ای را که از خشم خدایان و مکر شیاطین به هراس افتاده بود، رهایی بخشد و در برابر نیزه‌ها و شمشیرهایی که او را هدف قرار داده بودند، با میل و رغبت سر فرود آورد. قربانیان برای جلب نظر خدایان، اغلب از میان مردان سرآمد قبیله و گاهی هم کودکان بی‌گناه برگزیده می‌شدند تا سرنوشت شوم آن تبار را به رضایت و امید مبدّل سازند.اسطوره‌ها نشان داده‌اند که اقوام و قبایل سرزمین‌هایمختلف به قربانی کردن معتقد بودند و این عمل را به جا می‌آورند. پایبندی برخیاقوام به این سنت چنان بود که گاهی بهترین و تنهاترین راهگشای مشکلات آنان به نظر می‌رسید؛ به طوری‌که گاهی پادشاهی که مملکت خود را در خطر نابودی می‌دید، برای دفع مقدرات شوم، فرزند پسر خود را که بنابر سنت‌ها می‌توانست جانشین او باشد، قربانی می‌کرد. عقیده پیشینیان در باب قربانی کردن این بود که خون نشانه حیات است؛ پس ریختن خون و جاری ساختن آن نشانه روان بودن و در جریان بودن زندگی به شمار می‌آمد؛ همچنین این باور وجود داشت که خون قربانی می‌تواند موجب باروری زمین گردد.قربانی کردن در اسطوره‌ها و افسانه‌ها، هم برای خدایان صورت می‌گرفت و هم برای شیاطین. در مورد اول، هدف جلب رضایت بود و در مورد دوم، که عقیدهغالب‌تری به نظر می‌رسد، آرام ساختن شیاطین و دور کردن غضب آنان. با این طرز تفکر، ترحم شیاطین زمانی کسب می‌شد که قربانیان مظلوم‌ترین و معصوم‌ترین افراد باشند؛ لذا بهترین گزینه در بسیاری موارد، اطفال و کودکان بودند. گاهی تعداد این قربانیان در یک مراسم به هزار نفر هم می‌رسیده است که با آدابیخاص و حتی با شادی و هلهله قربانی می‌شدند و اعتراضی هم بر آن وارد نمی‌شد.آزتک‌ها اولین کسانی بودند که به قربانی کردن انسان روی آوردند. پس از آنها اقوامی که در محل اسپانیای امروزی سکونت داشتند و نیز بومیان قاره امریکا نشانه‌هایی از قربانی کردن انسان را از خود به جای گذاشته‌اند.(ر.ک. مصطفوی:1369) زمانیبه جای قربانی انسان و یا موجود زنده دیگری، انواع خوردنی‌ها و آشامیدنی‌‎ها به درگاه خدایانتقدیم می‌شد. پیشکش کردن انواع گوشت‌ها، میوه‌ها، شربت‌ها و... به اماکن مقدس برای این بود که خدایان از این مواد تغذیه کنند؛ چراکه بشر در ابتدا تصوری انسان‌گونه از خدا داشت. قربانی کردن انسان، حیوان و یا تقدیم خوردنیبه جای آنها، همواره در اسطوره‌ها در کنار یکدیگر وجود دارند و مشخص کردن توالی آنها شاید چندان دقیق نباشد.ملل شرق که رسوم مذهبی معقول‌تر و نزدیک‌تری به باورهای امروزیداشتند، اغلب چارپایانیا پرندگان را برای قربانیکردن برمی‌گزیدند.در آیین میترایی و آیین‌های همانند در ایران باستان، قربانی کردن چارپایانیکی از مراسم اصلی بود. به موجب سرود اوستایی مهریشت، برای بغ‌مهر گاو و گوسفند در شمارهایی بسیار قربانی می‌شد. به موجب همین سرود، بغ را قربانی از پرندگان نیز بسیار خوش می‌آمد. در آیین میترایی نیز که میان سده‌های اول پیش از میلاد تا سده‌های پنجم میلادی می‌رفت تا جهان‌شمول شود، قربانی چارپایان و همچنین پرندگان و فدیه‌ها و نذور و زَور (zavr)یا پراهوم، که شراب هوم بود، رواج داشت.

احکام قربانی کردن: شرایط حیوان قربانی:

١ – مصداق قربانی:سؤال: آیا در قربانی، کمتر از گوسفند مانند پرندگان هم ممکن است؟جواب: مصداق قربانی گوسفند یا بزرگتر از آن است.

٢ – ذبح گوسفندی که تخمهایش را تابیده اند:سؤال: آیا حکم گوسفندى که تخمهاى آن را کوبیده اند، با گوسفندى که تخمهایش را تابیده اند یکى است؟جواب: احتیاط واجب آن است که تابیده نباشد

٣ – ذبح گوسفندی که تخمهایش را کوبیده اند:سؤال: در صورت عدم دسترسى به گوسفند سالم، آیا مى توان گوسفندى را که تخمهایش را کوبیده اند ذبح کرد؟جواب: در هر صورت کفایت مى کند; چه دسترسى به گوسفند سالم داشته باشد، یا نه.

٤ – تحقیق در مورد وجود شرایط حیوان قربانی:سؤال: آیا تحقیق براى اطمینان از وجود شرایط در قربانى لازم است؟جواب: در صفات پنهانى حیوان مى توان به قول فروشنده ظاهر الصلاح قناعت کرد، و شیعه بودن او شرط نیست کافى است مسلمان باشد.

٥ – آگاهی از سن کم قربانی پس از ذبح:سؤال: اگر حاجى پس از ذبح و انجام بقیّه اعمال حج، یا قبل از آن، متوجّه شود سنّ قربانى کمتر از مقدار لازم بوده، چه وظیفه اى دارد؟جواب: احتیاط واجب آن است که قربانى دیگرى کند.

٦ – ذبح قربانی با کاردهای استیل:سؤال: ذبح با کاردهاى استیل، که معلوم نیست از آهن است یا فلزّات دیگر، چه حکمى دارد؟جواب: ذبح در حج و غیر حج با هر فلز برنده اى صحیح است.

٧ – جدا کردن سر حیوان قبل از مرگ کامل آن:سؤال: هرگاه پس از بریدن رگهاى چهارگانه، و در حالى که حیوان هنوز زنده است، گردن او را قطع کنیم، چه صورتى دارد؟جواب: این کار حرام نیست; ولى بهتر است بگذارید روح از بدن حیوان برود، بعد سر او را جدا کنید.

٨ – پشت به قبله شدن حیوان پس از قطع رگهای چهارگانه:سؤال: هرگاه پس از قطع رگهاى چهارگانه حیوان را رها کنند، و خود به خود پشت به قبله شود و جان دهد، یا بعد از قطع رگهایى مذکور و قبل از جان دادن، حیوان را روى بقیّه اجساد حیوانات ذبح شده رها کنند، و در اثر این کار حیوان از قبله منحرف شود و در آن حال جان دهد، حکمش چیست؟جواب: رو به قبله بودن در حال قطع رگهاى چهارگانه کافى است، و پس از آن لازم نیست.

٩ – قربانی نکردن با علم به تلف شدن گوشت قربانی:سؤال: شخصى با این عقیده که: «گوشت قربانى تلف مى گردد، و مورد استفاده قرار نمى گیرد» قربانى را ترک نموده، سپس تقصیر کرده، و به دنبال آن بقیّه اعمال حج را انجام داده است. اکنون وظیفه اش چیست؟جواب: حجّ او صحیح است; ولى اگر قربانى در منى از بین مى رود و قابل استفاده نیست، باید پول آن را کنار بگذارد و در ماه ذى الحجّه همان سال، و اگر نتوانست در سال بعد در ایّام تشریق (دهم و یازدهم و دوازدهم ذى الحجّه) در شهر خودش قربانى کند.

١٠ – تطهیر لباس احرام کسی که به نیابت از دیگران قربانی می کند:سؤال: گاه لباس احرام به هنگام ذبح قربانى آلوده به خون مى شود، آیا مى توانیم تا هنگامى که به نیابت از دیگران ذبح مى کنیم در این لباس نجس بمانیم؟جواب: در صورت امکان باید لباس احرامتان را تطهیر کنید، و اگر مشکل است به بعد موکول مى کنید

قربانی درکربلا: گریه بر امام حسین محور خلیل الله بودن حضرت ابراهیم است:درخواست های حضرت اسماعیل(ع) در قرآن به شگفتی این جریان افزوده است چنانچه که تمام این در خواست ها به نحوی است که مانع از انجام رسالت حضرت ابراهیم نباشد؛ این در حالی است که تاریخ گواه داه است که وقتی حضرت هاجر(س) از این جریان مطلع شد و به چشمان خود شاهد سرخی باقی مانده بر گلوی حضرت اسماعیل(ع) بود به بیماری مبتلا شد که بر اثر آن 7 روز بعد وفات فرمودند.در این روایت، امام رضا (ع) فرموده‌اند که«حضرت ابراهیم(ع) بعد از ذبح گوسفند می‌نشیند و اندکی ناراحت می‌شود که چرا من با دست خودم فرزندم را ذبح نکرده‌ام تا به ثواب پدری برسم که با دست‌ خویش فرزندش را ذبح کرده است؛ این خواست حضرت بر این اساس بوده است ک به هر حال انجام اوامر الهی آن هم این امر بزرگ، ثواب عظیمی دارد.»در ادامه روایت از سوی امام رضا(ع) نقل شده است که«در این هنگام خداوند به حضرت ابراهیم وحی می‌کند یا ابراهیم کدام خلق از خلایقم در نزد تو مجبوب‌تر است. حضرت ابراهیم (ع) بیان می‌کند خدایا هیچ خلقی از خلق تو محبوب‌تر از پیامبر آخرین نیست و من محمد(ص) را بیشتر دوست دارم.»امام رضا در ادامه روایت فرموده اند«زمانی که دوباره بر حضرت ابراهیم(ع) وحی می‌شود که آیا خودت را بیشتر دوست داری یا پیامبر آخرالزمان را؛ ابراهیم (ع) می‌فرماید خداوندا پیامبر آخرالزمان از خودم نزد خودم محبوب‌تر است و من او را بیشتر دوست دارم. باز خداوند متعال سؤال می‌کند آیا فرزند او برای تو محبو‌ب‌تر است با فرزند خودت، بیان می‌کند: فرزند پیغمبر آخرالزمان را بیشتر دوست دارم. سپس پروردگار می‌پرسد: آیا فرزند پیامبر آخرالزمان را از روی ظلم بکشند، سخت‌تر است یا فرزند خودت، به دست خودت و در راه اطاعت من»در ادامه روایت فضل بن شاذان نقل کرده است که امام رضا(ع) فرمود «در این هنگام خداوند متعال خبری به ابراهیم (ع) می‌دهد که فرزند پیامبر آخرالزمان را عده‌ای که، گمان می‌کنند از امت پیغمبر هستند فرزندش را به نام حسین(ع) ظالمانه می‌کشند همان‌طور که تو این قوچ را ذبح کردی همان‌‌طور فرزند پیامبر آخرالزمان، آن هم ظلماً و نه در راه اطاعت من، ذبح می‌شود. از این رو ابراهیم(ع) ناراحت شده و شروع به گریستن می‌کند»نقل شده است که امام رضا(ع) در این لحظه گریسته و فرمودند «خداوند متعال با دیدن اشک‌های حضرت ابراهیم، می‌فرماید یا ابراهیم به خاطر اشکی که برای ذبح فرزند پیامبر آخرالزمان برای حسین ریختی و نثار کردی ما ثواب پدری که با دست خویش فرزندش را ذبح می‌کند را به تو خواهیم داد» بنابراین گریه بر امام حسین(ع) سبب می‌شود تا حضرت ابراهیم(ع) ثواب ذبح فرزندش را دریافت کند و این نکته‌ای بود که با شینده‌های ما متفاوت بود.مصیبت اباعبدالله الحسین(ع) آن قدر سخت‌ است که گریه بر آن سبب می‌شود ثواب ذبح عظیم را به حضرت ابراهیم(ع) بدهند در حالی که ایشان آن ذبح را انجام نداده بود و خداوند به دلیل این که این پدر و پسر، سربلند و صابر از امتحان الهی بیرون آمده بودند، این پادش را به آنها اعطا کرد.

منبربیست وهفتم: انبیاء(ع) عزادار امام حسین(ع)

آیه: کدامیک از آیات در قرآن سرشار از امید به رحمت الهی هستند؟

ناامیدی از رحمت خداوند از بدترین گناهان به شمار می آید. از این رو خدواند متعال در آیات بسیاری در قرآن از رحمت خود و امید داشتن به او بارها و بارها سخن گفته است.بیمناکی افراطی از خداوند، ناامیدی از رحمت الهی است که آفت بزرگ خوف از خداوند است و از رذیلت های اخلاقی به شمار می آید. قرآن کریم، ناامیدی از رحمت الهی را گمراهی می داند و می فرماید:«چه کسی جز گمراهان  از رحمت پروردگارش نومید می شود؟» همچنین در آیه 87 سوره یوسف، نومیدی از رحمت خداوند را فقط شایسته کافران می داند و می فرماید:«همانا جز گروه کافران، کسی از رحمت خدا ناامید نمی شود».در قرآن و روایات معصومان (ع)، امید به رحمت خداوند و سرانجام نیکو، از جهات گوناگون تأکید شده است.به هنگامی که خداوند تبارک و تعالی در روز قیامت رحمتش را بگستراند، گستردگی رحمت به صورتی است که ابلیس در رحمت رحیمیّه حضرت حق به طمع می افتد.خداوند متعال خود را در قرآن کریم با صفات زیادی به بندگان خویش معرفی فرموده است؛ صفاتی که هر کدام جلوه ای از جمال و جلال الهی را به نمایش میگذارد. صفت رحمت یکی از این صفات است که در بیش از 500 آیه از آن سخن به میان آمده است.ابتدا سزاوار است تعریفی اجمالی از معنای رحمت ارائه دهیم. رحمت، نوعی رقت و حالت قلبی است که احسان و نیکی به شخص مورد دلسوزی را در پی داشته باشد. البته در تعبیرات قرآنی گاهی به دلسوزی بدون احسان رحمت گفته میشود؛ همانگونه که برخی اوقات احسان بدون حالت قلبی را نیز رحمت مینامند.در قرآن کریم هر جا که رحمت خداوند متعال به بندگانش مطرح میشود، منظور احسان و تفضل و نیکی بدون حالت تأثر قلبی است؛ چرا که ذات مقدس او منزه از تأثرات قلبی و رقت دل و ... است. (مفردات راغب اصفهانی، ذیل واژه رحم)واژه "الرحمن" در سراسر قرآن کریم 157 مرتبه، و واژگان الرحیم و رحیم و رحیما جمعاً 166 مرتبه تکرار شده اند. در مواردی که در قرآن کریم این کلمات آمده، به عنوان صفت الهی است، مگر در یک مورد در آیه 128 سوره توبه که کلمه رحیم در وصف پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) آمده است.در 4 مورد از خداوند طلب رحمت شده که سه مورد آن از طرف پیامبران و دیگری از سوی بندگان خالص الهی است. که عبارتند از:بقره/286، اعراف/151 و 155، مؤمنون/109.

 

در 4 جا هم خداوند متصف به «ارحم الراحمین»؛ اعراف/151، یوسف/64، یوسف/92 و انبیاء/83 و در یک مورد «خیر الراحمین» گردیده مؤمنون/118.

پروردگار شما بخشنده و دارای رحمت است «وَرَبُّکَ الْغَفُورُ ذُو الرَّحْمَةِ» کهف/58.

خداوند رحمت را بر خویش واجب فرموده است «کَتَبَ رَبُّکُمْ عَلَی نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ» انعام/12 و 52.

رحمت الهی واسع است و شامل هر چیزی میشود «وَرَحمَتِی وَسِعَت کُلَّ شَیء» اعراف/156.

رحمت خدا به نیکوکاران نزدیک است «إِنَّ رَحْمَتَ اللَّهِ قَرِیبٌ مِنَ الْمُحْسِنِینَ» اعراف/56.

ای کسانی که به خود ظلم کرده اید! هرگز از رحمت خدا ناامید نشوید «قُلْ یا عِبَادِی الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلَی أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ» زمر/53.

از رحمت مایوس نمیشوند، مگر گمراهان «وَمَنْ یقْنَطُ مِنْ رَحْمَةِ رَبِّهِ إِلَّا الضَّالُّونَ» حجر/56.

حقیقتاً هیچ کسی نمیتواند مانع نزول رحمت الهی بر انسان شود و اگر خداوند رحمتی را از شخصی دریغ دارد، هیچ کس نمیتواند آن رحمت را بر وی فرود آورد «مَایفْتَحِاللَّهُ لِلنَّاسِ مِنْ رَحْمَةٍ فَلا مُمْسِکَ لَهَا وَمَایمْسِکْ فَلا مُرْسِلَ لَهُ مِنْ بَعْدِهِ» فاطر/2.

از خصوصیات اصحاب الیمین، سفارش به رحمت به یکدیگر است ... وَتَوَاصَوْا بِالْمَرْحَمَةِ أُولَئِکَ أَصْحَابُ الْمَیمَنَةِ« بلد/17 18.

مؤمنان با دشمنان سخت و محکم، ولی با یکدیگر با رحمت برخورد میکنند «وَالَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَیالْکُفَّارِ رُحَمَاءُ بَینَهُمْ» فتح/29.

از سر مهربانی، بال فروتنی بر آنان (پدر و مادر) بگستر «وَاخْفِضْ لَهُمَا جَنَاحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ»اسراء/24.

دعا برای مورد رحمت قرار گرفتن پدر و مادر از وظایف فرزندان است؛ چرا که در کودکی او را تربیت کرده اند «... وَقُلْ رَبِّ ارْحَمْهُمَا کَمَا رَبَّیانِی صَغِیراً» اسراء/24.

بر اساس برخی از روایات؛ فراگیرترین و گسترده ترین آیه از جهت امید و رحمت قرآن، این آیه مبارکه است:«...یا عِبادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلی أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللهِ إِنَّ اللهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعاً إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ»؛ (زمر، 53) بگو:ای بندگان من که بر خود اسراف و ستم کرده اید! از رحمت خداوند نومید نشوید که خدا همه گناهان را می آمرزد؛ زیرا او بسیار آمرزنده و مهربان است.دقت در تعبیرات فوق نشان می دهد که این آیه از امیدبخش ترین آیات قرآن مجید نسبت به همه گنهکاران است، شمول و گستردگی آن به حدی است که در روایات از آن تعبیر به «أوسَعُ الآیات » شده است:این آیه از امیدبخش ترین آیات قرآن مجید نسبت به همه گنهکاران است، شمول و گستردگی آن به حدی است که در روایات از آن تعبیر به «أوسَعُ الآیات » شده است.

1- پیامبر خدا (صلی الله علیه و اله) فرمود:«دوست ندارم که دنیا و آنچه در آن است، به ازایِ این آیه از آنِ من باشد:یا عِبادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلی أَنْفُسِهِمْ...». مردی گفت:ای پیامبر خدا! پس کسی که شرک ورزیده است [آیا این آیه، شامل حال او هم می شود]؟ پیامبر (صلی الله علیه و آله) سکوت کرد و سپس سه بار فرمود:بجز کسی که شرک ورزیده است». (أبوبکر بیهقی، أحمد بن حسین، شعب الایمان، ج 9، ص 340 ٓ 341)

2- امام علی (علیه السلام) فرمود:«در قرآن، آیه ای فراگیرتر از "یا عِبادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلی أَنْفُسِهِمْ..." وجود ندارد». (طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج 8، ص 784)

3- گفته شد:این آیه، درباره وحشی، قاتل حمزه، نازل شد، آنگاه که خواست اسلام آورد؛ امّا ترسید که توبه اش پذیرفته نشود و چون این آیه نازل شد، اسلام آورد. به پیامبر (صلی الله علیه و آله) گفته شد:ای پیامبر خدا! این آیه اختصاص به او دارد یا شامل حالِ همه مسلمانان می شود؟ پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود:«شامل همه مسلمانان می شود». (طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج 8، ص 785)

 

دلیل وسعت و فراگیر بودن این آیه شریفه نیز روشن است؛ زیرا:

1- تعبیر به «یا عبادی» (ای بندگان من!) آغازگر لطفی است از ناحیه پروردگار.

2- تعبیر به «اسراف» به جای «ظلم و گناه و جنایت» نیز لطف دیگری است.

3- تعبیر به «عَلی أَنْفُسِهِمْ» که نشان می دهد گناهان آدمی همه به خود او باز می گردد، نشانه دیگری از محبت پروردگار است، همان گونه که یک پدر دلسوز به فرزند خویش می گوید «این همه بر خود ستم مکن!»

4- تعبیر به «لا تقنطوا» (مأیوس نشوید) با توجه به این که «قنوط» در اصل به معنای مأیوس شدن از خیر است (راغب اصفهانی، حسین بن محمد، مفردات الفاظ القرآن ، ص 685) به تنهایی دلیل بر این است که گنهکاران نباید از «لطف الهی» ناامید گردند.

5- تعبیر «مِنْ رَحْمَةِ اللهِ» بعد از جمله «لا تقنطوا» تأکید بیشتری بر این خیر و محبت می باشد.

6- هنگامی که به جمله «إِنَّ اللهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ» می رسیم که با حرف تأکید آغاز شده و کلمه «الذنوب» (جمع با الف و لام) همه گناهان را بدون استثنا در بر می گیرد سخن اوج می گیرد و دریای رحمت مواج می شود.

7- هنگامی که «جمیعا» به عنوان تأکید دیگری بر آن افزوده می شود، امیدواری به آخرین مرحله می رسد.

8 و 9- توصیف خداوند به «غفور» و «رحیم» که دو وصف از اوصاف امید بخش پروردگار است، در پایان آیه جایی برای کمترین یأس و نومیدی باقی نمی گذارد. (تفسیر نمونه، ج 19، ص 499 ٓ 500)

به همین دلیل آیه فوق؛ گسترده ترین و فراگیرترین آیات قرآن است که شمول آن هر گونه گناه را در بر می گیرد، و نیز به همین دلیل از امیدبخش ترین آیات قرآن مجید محسوب می شود. و جلوه گری عمل به این آیه شریفه در توبه واقعی انسان است.

امام صادق علیه السلام در این باره فرمود: إذا کانَ یَوْمُ الْقِیامَةِ نَشَرَ اللّهُ تَبارَک وَتَعالی رَحْمَتَهُ حَتّی یَطْمَعَ إبْلیسُ فی رَحْمَتِهِ. (بحار الأنوار:7/ 287، باب 14، حدیث 1؛ الأمالی، شیخ صدوق:205، حدیث 2)

به هنگامی که خداوند تبارک و تعالی در روز قیامت رحمتش را بگستراند، گستردگی رحمت به صورتی است که ابلیس در رحمت رحیمیّه حضرت او به طمع افتد.

حدیث: رسول اللّه صلى الله علیه و آله :یَسُحُّ اللّه ُ عز و جل مِنَ الخَیرِ فی أربَعِ لَیالٍ سَحّا : لَیلَةِ الأَضحى ، وَالفِطرِ ... .پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: خداوند در چهار شب ، پیوسته خیر فرو مى ریزد: شب عید قربان و عید فطر... .کتاب «مراقبات ماه رمضان»، صفحه 459

سیمای عید قربان: قربانی در ادیان:بنابر تعالیم دینی، اولین قربانی هابیل بوده است. بررسی سرگذشتی که قربانی کردن داشته است،نشان می‌دهد که این آیین کهن در تمام ادیان ریشه دارد و گونه‌ای عبادت شمرده می‌شده است. معتقدان به دین مسیح، بودا، اسلام و به‌خصوص یهودیان از این عبادت بهره برده‌اند. یهودیان به‌طورکلی، آیین‌های فراوانی در مذهب خود داشته وسخت پایبندبه آنها بوده‌اند. آیین قربانی نیز در میان این قوم بسیار متداول بوده است. هدف یهودیان از این عمل، آمرزش گناهان بود که بعدها اعمالی مانند روزه گرفتن و صدقه دادن جایگزین آن شد. پیش از آن هم در ادیان دور که اغلب به شکل اسطوره شناخته می‌شوند، قربانی کردن مرسوم و متداول بوده است، لیکن اقوام و ملل مختلف جهان با آداب منطقه‌ای خاص خود، موجب انحرافاتی در برپایی آن شده‌اند.آنچه که از مطالعات برمی‌آید، این است که قربانیکردن در ابتدا، صرفاً برای قرب الهی صورت می‌گرفته، اما در کشاکش افول و ظهور ملل مختلف و تخلیط با فرهنگ بومیان مناطق گسترده جغرافیایی، این آیین به اشکال متفاوتی به اجرا درآمده است. پراکندگی مردم در مناطق گوناگون کره خاکی تفاوت و گاه تناقض دیدگاه‌ها را به دنبال دارد. قربانی کردن هم به طبع آن، به طرق مختلف و به روش‌های متفاوتی برگزار می‌شده است. تا آنجا که انتظار می‌رود در سرگذشت پرفراز و نشیب خود، مفاهیم و معناهای دیگری هم به خود گرفته باشد؛یعنی گرچه قربانی یک آیین دینی به شمار می‌آید که باید برای خود چارچوب‌های تعریف شده‌ای‌داشته باشد، از بازخورد و اثرپذیریبالایی در مقابل فکر و فرهنگ جوامع مختلف برخوردار بوده است؛ به‌طوری‌که در برخی مناطق، این آیین با آدابییکسان برگزار می‌شد و در مناطق دیگری که اثرگذاری اعتقادی پررنگ‌تری داشته‌اند، اجرای آن شیوه متفاوت و گاه متعارضی به خود گرفته بوده است.باید در نظر داشت که اساس شباهت‌های نسبی و تفاوت‌های بنیادی در آیین قربانیکردن از اصل تقابل و تطابق ادیان نشأت می‌گیرد:ادیان گوناگون از سنت‌های گوناگون و برای رویارویی با زمینه‌های مختلف به وجود آمده‌اند؛ بنابراین، تفاوت‌هایی میان آنها به چشم می‌خورد، اما چون دین به عنوان یک مجموعه به دلیل مسائل عمومی ویژه‌ای که انسان در جهان با آنها روبه‌رو است، در خودآگاهی انسان به وجودمی‌آید و نیز به دلیل اینکه مردم در سنت‌های گوناگون، دارای احساسات و عقاید همانندی هستند، در میان ادیان گوناگون همانندی‌هایی نیز دیده می‌شود.(تیواری1378: 207)تفکر در باب اصل تقابل یا تطابق ادیان، ما را به شباهت‌های بسیار و در مقابل، تفاوت‌های بنیادی در تعالیم ادیان گوشه و کنار جهان، از زمان دور تا کنون می‌رساند. قدر مسلم این است که پروردگار تمایزی بین مخلوقات خود قائل نمی‌شود. سخن خداوند یکی است و آن هم سخن حق است، اما بشریت با تکاملی تدریجی در هستی مواجه است و هر روز را به یک گام برای ارتقا در مسیر وصول به کمال مبدل ساخته است؛ به طوری‌که تمام مخلوقات در نظمی هماهنگ مشمول آن می‌گردند. با تکامل کائنات و پدیده‌ها، شیوه سلوک و درک انسان هم از جهان هستی تغییر‌یافتنی است. آنچه که از بشر امروز برمی‌آید، هرگز از انسان‌های اولیه انتظار نمی‌رفت. در این بین، پراکندگی آنها در کره خاکی هم هرچه بیشتر به این وجوه تمایز دامن می‌زند؛ از این‌رو، دین در هر دوره‌ای، متناسب با زمان و مکان خاص ظهور خود،برای رهنمون انسان‌ها ابلاغ گردیده است؛ اگرچه مفاهیم اصلی و بنیادی آن همواره مشترک بوده است.ادیان گوناگون با وجود داشتن همگونی و همانندی‌ها، ناهمانندی‌هایی نیز دارند. تفاوت در اعمال ادیان گوناگون بیشتر از همانندی‌ها به چشم می‌خورد. راه‌های عبادت، اجرای آیین‌ها و مراسم گونه‌گون و این‌گونه اعمال در ادیان مختلف، کاملاً متفاوت است و با بررسی ادیان می‌توان به مطالعه این‌گونه اعمال پرداخت. با وجود این، این ادیان برای برخورداری از لطف الهی، به خدا و خدایان نثار می‌شود تا بدینترتیب انسان خود را از رنج‌هایی که با آنها دست به گریبان است، رها سازد و برای سرنوشتی بهتر تلاش کند. (همان: 229)

احکام قربانی کردن: ١١ – تطهیر لباس احرام کسی که به نیابت از دیگران قربانی می کند:سؤال: گاه لباس احرام به هنگام ذبح قربانى آلوده به خون مى شود، آیا مى توانیم تا هنگامى که به نیابت از دیگران ذبح مى کنیم در این لباس نجس بمانیم؟جواب: در صورت امکان باید لباس احرامتان را تطهیر کنید، و اگر مشکل است به بعد موکول مى کنید.

١٢ – قربانی برای دیگری بدون اخذ وکالت:سؤال: شخصى بدون آن که صریحاً وکالت بگیرد از سوى همسر یا دوستش قربانى مى کند، ولى مطمئن است که اگر به آنها بگوید راضى هستند، و خوشحال مى شوند. آیا این مقدار اذن فحوى کافى است؟جواب: کافى نیست; مگر این که او را وکیل کرده باشند.

١٣ – پول قربانی که بدون اخذ رضایت از دیگری ذبح شده:سؤال: بعضى از حجّاج محترم بدون اخذ وکالت از دوستانشان، براى آنها قربانى مى کنند. آیا این قربانى کافى است؟ اگر کافى نیست، پول قربانى بر عهده کیست؟جواب: کفایت نمى کند، و پول بر عهده کسى است که آن را هزینه کرده است; مگر این که کسى او را فریب داده باشد که از فریب دهنده مى گیرد.

١٤ – اگر نائب قربانی کردن را فراموش کند:سؤال: هرگاه شخصى بر اثر عذرى نتواند خودش قربانى کند، و دیگرى را مامور این کار نماید و نایب فراموش کند و در مدینه یا ایران یادش بیاید که قربانى نکرده، وظیفه اش چیست؟جواب: حجّ او اشکالى ندارد، ولى قربانى بر ذمّه اش مى ماند. اگر ماه ذى الحجّه تمام نشده، در وطنش قربانى مى کند. در غیر این صورت، در سال آینده در ماه ذى الحجّه قربانى مى نماید.

١٥ – قربانی کردن گوسفندی که پول آن پرداخت نشده:سؤال: شخصى ده رأس گوسفند براى خود و نُه نفر دیگر خریده و قربانى کرده است. پس از انجام کار، یقین مى کند که فقط پول نُه گوسفند را پرداخته، وظیفه اش نسبت به پول گوسفند دیگر چیست؟ اگر صاحب گوسفند را نیابد چه کند؟ و معیار در پرداخت قیمت آن گوسفند در ایران، ارز کدام کشور است؟جواب: هرگاه امیدى به یافتن صاحبش نداشته باشد، پول آن را از طرف صاحب اصلى به فقیرى صدقه مى دهد، و معیار ریال عربستان، و قیمت ارز آزاد است.

١٦ – نیابت دادن به دو نفر برای قربانی:سؤال: شخصى آقاى زید را وکیل کرد که از طرف او قربانى کند، سپس به دیگرى نیابت داد که این کار را انجام دهد; ولى وکیل اوّل قربانى را ذبح کرد. چه حکمى دارد؟جواب: اگر اوّلى را از وکالت عزل نکرده، قربانى مذکور کفایت مى کند، و مجرّد نیابت دادن به شخص دوّم، عزل اوّلى از نیابت نیست.

١٧ – تهیه قربانی برای چند نفر با پول مشترک:سؤال: جمعى از حجّاج پول روى هم مى گذارند، و شخصى با پول مشترک براى همه آنها گوسفند مى خرد،و به نیّت هر کدام گوسفندى مى کشد. آیا چنین قربانى صحیح است؟در صورتى که گوسفندان از جهت قیمت متفاوت باشند،با توجّه به این که سهم پول همه آنها مساوى بوده، چه حکمى دارد؟جواب: اگر همه صاحبان پول راضى باشند اشکال ندارد.

١٨ – نیت وکیل در قربانی در حج نیابی:سؤال: کسى که حج نیابى انجام مى دهد اگر در قربانى، شخص دیگرى را وکیل کند، قربانى کننده، که نایبِ نایب است، چگونه نیّت نماید؟ آیا باید نیّت کند که به وکالت از سوى میّت قربانى مى کنم، یا به وکالت از سوى نایب میّت؟ و در هر صورت، آیا ذکر نام میّت هم لازم است؟جواب: بردن نام میّت لازم نیست، بلکه کافى است نیّت کند که آنچه را بر عهده نایب است انجام مى دهد.

١٩ – خرید قربانی با پول مسروقه ای که پیدا شده:سؤال: کیف پول یکى از حجّاج در مکّه به سرقت رفت. پس از شکایت و پى گیرى سارق را یافتند، و پول او را از سارق گرفتند. آیا این شخص مى تواند با آن پول گوسفندى بخرد و قربانى کند؟جواب: اگر مى داند که پول خود اوست اشکالى ندارد; در غیر این صورت اشکال دارد.

٢٠ – قربانی کردن بدون نوافق با صاحبان گوسفند:سؤال: عدّه اى از حجّاج پس از توافق با صاحب گوسفند بر سر قیمت، تعداد گوسفندان مورد نظر را جدا نموده تا ذبح کنند. در این بین عدّه اى از دوستانشان از راه مى رسند، و بدون توافق با صاحب گوسفند به تعداد آنها هم گوسفند جدا کرده، و تمام آنها را ذبح مى نمایند. با این نیّت که پس از قربانى طبق توافق قبلى، آنها هم همان قیمت را بپردازند، آیا قربانى آنها درست است؟جواب: هرگاه صاحب گوسفندان آنها را در اختیارشان قرار داده، که هر مقدار بخواهند بردارند سپس پول آن را بدهند، مانعى ندارد.

٢١ – قربانی باپول مشمول خمس:سؤال: اگر قربانى از پولى باشد که خمس به آن تعلّق گرفته، چه صورت دارد؟جواب: احتیاط واجب آن است که به آن قناعت نکند.

قربانی درکربلا: انبیاء(ع) عزادار امام حسین(ع):آنچه در پی می‌آید گذری کوتاه بر برخی روایات نقلی تاریخی در خصوص حزن و اندوه عزاداری انبیای اولوالعزم بر مصائب امام حسین(ع) است که نشان می‌دهد عزای آن حضرت از ابتدای تاریخ مورد توجه انبیا و پاکان بوده است.

فلسفه عزاداری بر امام حسین(ع):

برای درک اینکه چرا عزاداری امام حسین(ع) دارای ویژگی‌هایی است که در هیچ یک از عزاداری‌ها حتی نسبت به پیامبران و امامان معصوم(ع) انجام نمی‌گیرد، باید به نقش آن حضرت در احیای دین اسلام و اصلاح امت اسلام توجه کرد. امام حسین(ع) با شهادت خود و یاران و نیز اسارت خویشان و زنان و کودکان، پیام جاودانه‌ای برای امت اسلام و بلکه جهانیان فرستاد تا شیوه درست زندگی در جامعه را بشناسد و سبک زندگی خود و جامعه را بر مدار آن تبیین کند. این پیام حاوی اصول کلی اسلام است که مهمترین آنها عدالت‌خواهی، ستم‌ستیزی، امر به معروف و نهی از منکر، اصلاح فسادهای اجتماعی و مانند آن است.این پیام به امت بلکه جهانیان کمک می‌کند تا برای تشخیص اهم از مهم در زندگی سرمشق داشته باشند و ارزش و اهمیت اصول عقلانی و وحیانی پیشین را در رسیدن انسان و جامعه به کمالات بدانند. آن حضرت(ع) شاخص‌های اسلامی برای زندگی سالم و سعادتمند را تبیین می‌کند و هرگونه مدارا را با ظلم و بی‌عدالتی و فساد و فرار از امر به معروف و نهی از منکر را عین ضلالت، تباهی و بردگی می‌داند و رهایی از  آن را عین آزادگی و کرامت انسانی می‌شمارد.

همین پیام انقلابی و اصلاح‌گرایانه امام‌حسین(ع) که در کربلا با خون نوشت و به تاریخ ارسال کرد، موجب شد تا پس از ایشان مردم راه و روش سلوک خود را با مسائل مهم اجتماعی و سیاسی بدانند و حتی شهادت را بر زندگی در ننگ وعار را بهتر دانسته و برای رهایی از ظلم و عار ابدی و بردگی فکری و سیاسی و اجتماعی تلاش کنند. دو اندیشه‌ای که در اسلام به‌ویژه تشیع از قیام حسینی(ع) و عدالت جهانی مهدوی شکل گرفت، موجب شد تا امید به تغییر وضعیت نامطلوب و ظالمانه و همچنین لزوم تغییر وضعیت نامطلوب با عمل شهادت‌طلبانه، جامعه اسلامی را به پویایی و حرکت بکشاند. این‌گونه است که جامعه اسلامی بر این باور است که چه بکشد و چه کشته شود پیروز است؛ چرا که یکی از دو حسن را به دست خواهد آورد یا پیروز شده و نظام عادلانه مطلوب را می‌سازد یا آنکه شهید می‌شود و به بهشت جاودانه می‌رود. (توبه، آیه 52)از نظر تفکر شیعی با خاستگاه قرآنی و وحیانی، بر هر کسی لازم است که فلسفه قیام عاشورایی و حکومت جهانی مهدوی را زنده نگه دارد؛ چرا که این دو تفکر است که جهان عدالت محور را می‌سازد. بر همین اساس در آموزه‌های شیعی، از امام مهدی(ع) به عنوان منتقم یاد می‌شود که از ظالمان تاریخ و قاتلان امام حسین(ع) انتقام می‌گیرد و همان نظامی که امام حسین(ع) برای رسیدن به آن شهید شده را تحقق می‌بخشد. این همان فلسفه تاریخی است که شیعیان بر آن باور داشته و بدان امیدوارند.پس عزاداری امام حسین(ع) به این انگیزه و هدف انجام می‌گیرد که سوخت موتور حکومت مهدوی را تامین کند؛ چرا که ظلم‌ستیزی و شهادت‌طلبی برای عدالت است که یاران مهدی(ع) را از حالت انفعال بیرون آورده و به انسان‌های فعال در عرصه جامعه و جهان تبدیل می‌کند. بدین ترتیب انتظار از حالت انفعالی خارج شده و به حالت فعال تبدیل می‌شود و زمینه تحقق حکومت عدالت محور و جهانی حضرت مهدی(عج) را فراهم می‌آورد.به سخن دیگر، عزاداری امام حسین(ع) به معنای زنده نگه داشتن فلسفه قیام آن حضرت(ع) یعنی ایجاد حکومت صالح و عادلانه است که شیعیان آن را در حکومت مهدی(ع) به‌طور کامل تجربه خواهند کرد؛ ولی این بدان معنا نیست که خود در حد و اندازه آنچه در توان دارند به اصلاحات اقدامات نکنند؛ چرا که واجب هر مسلمانی است که در حد استطاعت عمل کند (بقره، آیات 233 و 286؛ انعام؛ آیه 152؛ اعراف، آیه 42) و در حد توان خویش به اصلاحات بپردازد و فساد را ریشه‌کن کرده و ظلم را بردارد و عدالت را جاری سازد. (هود، آیه 88)از آنجایی که امام حسین(ع) سبک زیست و چگونگی برخورد با مهمترین مسائل حوزه اجتماعی یعنی عدالت و امر به معروف و نهی از منکر و اصلاح‌طلبی و عدالت‌خواهی را بیان کرده است، می‌بایست با سرمشق قرار دادن آن حضرت(ع) این مسیر را همیشه زنده و جاوید قرار دهیم و عزاداری بهترین شیوه برای زنده نگه داشتن آن است؛ چرا که در عزاداری ویژه امام حسین(ع) به شکل تجمعات و هیئت عزاداری وشعار و برگزاری مراسم گوناگون در اشکال مختلف و مداحی و سخنرانی و مانند آن، این فلسفه بارها و بارها در گوش و جان مردم تکرار می‌شود و به صورت یک بینش و نگرش در مردم نهادینه می‌شود. از این رو دشمنان اسلام به شدت از عزاداری امام حسین(ع) و برگزاری باشکوه آن در قالب شعائرالله واهمه دارند و می‌کوشند تا به هر شکلی شده آن را محو و یا دست‌کم محدود ساخته یا منحرف کنند.

آغاز عزاداری برای امام حسین(ع):

عزاداری و برپایی عزا و گریه کردن بر عزیزان از دست رفته، در میان اقوام بشری در سرتاسر جهان رایج و متداول است. از گزارش‌های تاریخی نیز به دست می‌آید که پیامبر(ص) بر فراق فرزندش ابراهیم گریست. عزاداری حضرت فاطمه زهرا(س) برای پدر بزرگوارش چنان مشهور و معروف است که دیگر نیاز به ذکر آن نیست. آن حضرت(س) برای رحلت پیامبر(ص) و غصب خلافت و ظلم بر امیرمومنان(ع) طوری می‌گریست که به خاطر گریه‌های شبانه‌روزی و معترضانه‌اش مورد اعتراض قرار گرفت. همین مسئله موجب شد تا ایشان به ناچار بیت‌الاحزان را به وجود آورد. آن حضرت(س) دست حسن و حسین(ع) را می‌گرفت و برای عزاداری و گریه به آنجا می‌رفت.اما عزاداری برای امام حسین(ع) تنها به پس از شهادت یا آغاز تولد ایشان ارتباط ندارد و بر پایه روایات بسیار این امر سابقه‌ای بس طولانی دارد. بنابراین روایات نخستین کسی که بر امام حسین(ع) گریست و برای او عزاداری کرد، حضرت آدم(ع) بود. می‌گویند هنگامی که حضرت آدم(ع) هبوط کرد، وقتی به عرفات رسید و در آنجا به سوی عرش الهی نگاه کرد و اسماء خمسه و نور آنها را دید از جبرئیل خواست تا این اسماء را به او یاد دهد. پس آدم(ع) خدا را با این اسماء خواند: یا حمید بحق محمد، یا عالی بحق علی، یا فاطر بحق فاطمه، یا محسن بحق الحسن و الحسین و منک الاحسان.می‌گویند: حضرت آدم(ع) یکی یکی این اسماء طیبه را می‌گفت تا رسید به اسم امام حسین(ع) و وقتی این نام را بر لبش جاری ساخت، حزن و اندوه زیادی بر قلبش مستولی شد و اشک از هر دو دیده‌اش جاری گشت. حضرت آدم(ع) از جبرئیل علت این امر را پرسید. پس جبرئیل نیز برای او مصیبت امام حسین(ع) را نقل کرد و گفت: ای آدم! این حسین فرزند توست که مبتلا به مصیبت بزرگی می‌شود. مصیبتی که تمام مصائب در مقابل آن اندک و کوچک است.آدم(ع) پرسید: آن، چه مصیبتی است که همه مصائب در مقابل آن اندک است؟ جبرئیل گفت: ای آدم! این حسین در حالی که غریب و بی‌کس و تنهاست و هیچ یار و یاوری ندارد و فریاد می‌زند: واعطشاه وا قله ناصراه (داد از تشنگی، فریاد از کمی یار) با لب تشنه کشته می‌شود.عطش و تشنگی او به حدی است که آسمان در دیده او تیره و تار گشته و هیچ کس او را اجابتی نمی‌کند مگر به ضرب شمشیر. ای آدم! سرش را از قفا  مانند گوسفند ذبح می‌کنند و سرهای بریده او و یارانش را بر روی نی زده و به همراه حرم او که به اسارت گرفته‌اند شهر به شهر می‌گردانند. (بحارالانوار، ج44، ص 245)در خبر است که هنگامی که حضرت نوح(ع) با کشتی خود بر روی آب بود، به مکانی رسیدند که هوا طوفانی شد و کشتی به تلاطم افتاد، همه ترسیدند که مبادا غرق شوند. حضرت نوح(ع) با خدا مناجات کرد و عرضه داشت: خداوندا این چه سرزمینی است؟ من تمام زمین را گشتم و چنین حالتی به من دست نداد. در این هنگام جبرئیل نازل می‌شود و نام این سرزمین و نحوه شهادت حضرت اباعبدالله‌الحسین(ع) را برای ایشان نقل می‌کند و حضرت نوح(ع) و افراد کشتی‌اش برای مصائب وارده بر ایشان گریه می‌کنند. (بحار، ج 44، ص 243)حضرت ابراهیم خلیل‌الله بارها و بارها برای مظلومیت و مصائب حضرت سیدالشهدا(ع) اشک ریخت، که از آن جمله زمانی که ملکوت آسمان و زمین را مشاهده کرد و نور حضرت امام حسین(ع) را دید محزون شد و گریست. (بحار، ج 36، ص151)امام رضا(ع) می‌فرماید: در آن هنگام که حضرت ابراهیم(ع) قصد ذبح کردن فرزندش حضرت اسماعیل(ع) را کرد خداوند گوسفندی را فرستاد تا او به جای فرزندش ذبح کند، حضرت ابراهیم(ع) دلگیر شد زیرا دوست داشت تا آن هدیه خداوندی نمی‌آمد و او پسرش را ذبح کرده و دلشکسته می‌شد و به درجه رفیع صبر و رضا نایل می‌گشت، در این هنگام از سوی پروردگار وحی می‌آید: ای ابراهیم! محبوب‌ترین مخلوقات  من در نزد تو چه کسی است؟حضرت ابراهیم(ع) عرض کرد: حبیب تو حضرت محمد(ص) وحی آمد که: آیا فرزند او را بیشتر دوست داری یا فرزند خود را؟ حضرت ابراهیم(ع) عرض کرد: فرزند حبیب تو را بیشتر دوست می‌دارم. وحی آمد که: آیا ذبح شدن فرزند او به دست دشمنان، بیشتر دل تو را به درد و رنج می‌آورد یا ذبح کردن پسر خود در طاعت من. حضرت ابراهیم(ع) عرض کرد: ذبح فرزند او به دست دشمنان، بیشتر دلم را می‌سوزاند. پس خداوند می‌فرماید: ای ابراهیم، عده‌ای که گمان می‌کنند از امت رسول خاتم هستند، او را با شقاوت و بی‌رحمی و بسان گوسفند ذبح می‌کنند و با انجام این عمل مستحق عذاب دردناک و خشم من می‌شوند. ای ابراهیم! من به خاطر حزن و اندوه تو و دلشکستگی تو بر حسین، مرتبه‌ات را بالا برده و تو را به درجه رفیع صبرکنندگان در مصائب می‌رسانم و این جریان تفسیر آیه (و فدیناه بذبح عظیم) است که فرمود: ذبیحه بزرگی را فدای او کردیم. (بحار، ج 44، ص 225، عیون‌الاخبار، ج1، ص 209 و سوره صافات، آیه 107)در جای دیگر حضرت ابراهیم(ع) هنگامی که بر اسبش سوار بود به وادی مقدس کربلا می‌رسد و در حین عبور از آنجا اسبش او را بر زمین می‌زند که در همین حین سر او شکسته و خون از سرش جاری می‌شود، به خداوند عرض می‌کند: چه گناهی از من صادر شده که من باید به خاطر آن چنین عقوبت شوم؟ اسبش به سخن درمی‌آید و می‌گوید: ای خلیل خدا! بدان که اینجا محل به شهادت رسیدن فرزند حضرت خاتم‌الانبیاء(ص) است و برای تأسی به آن بزرگوار و شریک بودن در مصائبش خون سر تو نیز مانند خون او بر روی زمین جاری شده است. (بحار، ج 44، ص 243)روایت است که گوسفندان حضرت اسماعیل(ع) در کنار فرات می‌چریدند. روزی شبان آنها به خدمت حضرت اسماعیل(ع) آمد و گفت: چند روز است که گوسفندان از این نهر آب نمی‌آشامند. پس حضرت در مناجات با خدا از سبب این حالت سوال کرد. همان ساعت حضرت جبرئیل(ع) از طرف خداوند خدمت حضرت اسماعیل(ع) نازل شد و گفت: ای اسماعیل سبب این حالت را از گوسفندان بپرس، آنها پاسخت را خواهند داد. پس آن حضرت از گوسفندان پرسید: چرا از این رودخانه آب نمی‌نوشید؟گوسفندان به زبان فصیح پاسخ دادند: به ما خبر رسیده که فرزند تو حسین- که سبط گرامی محمد(ص) است- در این زمین با لب تشنه کشته خواهد شد پس ما از این آب نمی‌آشامیم به جهت حزن و اندوه برای تشنگی آن بزرگوار. (بحار، ج44، ص 243)روزی شخصی از بنی‌اسرائیل حضرت موسی(ع) را دید که با شتاب و با حالتی خاص و در حالی که رنگ به رخساره ندارد برای عبادت و مناجات با خدا می‌رود عرض کرد: ای نبی خدا من گناه بزرگی انجام داده‌ام و می‌دانم که اکنون برای مناجات با خدا و هم‌صحبتی با او می‌روی. ای پیامبر خدا از تو طلب و خواسته‌ای دارم و می‌خواهم از خداوند سوال کنی آیا گناه مرا می‌بخشد؟ حضرت موسی(ع) پذیرفت و هنگام مناجات با خداوند عرض کرد: ای خداوند بزرگ تو عالمی به آنچه که می‌خواهم تکلم نمایم، آن مرد که بنده‌ای از بندگان توست گناهی را مرتکب شده و از من خواسته تا  برای او به  درگاه تو طلب عفو و رحمت نمایم. از جانب خداوند خطاب رسید: ای موسی هر کس از من طلب مغفرت و بخشش کند من او را مورد رحمت و غفران خود قرار می‌دهم به جز قاتل حسین(ع). حضرت موسی(ع) عرض کرد: حسین کیست؟ خطاب رسید: همان کسی که ذکر او و احوالات او در گذشته و در کوه طور برای تو گفته شده است. عرض کرد: چه کسی او را می‌کشد؟خداوند فرمود: او را جماعتی طاغی و ستمگر که خود را از امت جد او می‌شمارند می‌کشند و اسب او فرار کرده و شیهه‌کشان می‌گوید: ای داد از امتی که فرزند پیغمبر خود را می‌کشند. این ستمگران، بدن او را بر روی خاکها بی‌غسل و بی‌کفن رها کرده و حرم او را غارت می‌کنند و زنان او را به اسارت گرفته، یاران او را شهید و سرهایشان را بر سر نیزه‌ها کرده و در بلاد مختلف می‌گردانند. ای موسی اطفال صغیر ایشان از تشنگی هلاک شده و بزرگانشان از شدت تابیدن آفتاب، پوست بدنشان به هم کشیده می‌شود. در این هنگام حضرت موسی(ع) گریست و خطاب رسید ای موسی بدان که هرکس گریه کند در عزای او یا بگریاند یا خود را شبیه به گریستن کند، آتش را بر بدنش حرام می‌کنم (بحار، ج 44، ص 308)همچنین حضرت موسی(ع) در ملاقاتی که با حضرت خضر(ع) داشت برای او از آل حضرت محمد(ص) و قضیه امام حسین(ع) می‌فرماید و هر دو برای مصائب امام حسین(ع) گریه می‌کنند. (بحار، ج 13، ص 301 و تفسیر قمی، ج 2، ص 382)هنگامی که حضرت سلیمان نبی(ع) به همراه حشم و خدم از روی هوا گذر می‌کرد به سرزمین نینوا رسید، باد او را سه دور، به دور خود چرخانید و به سوی زمین آورد. حضرت سلیمان نبی(ع) از باد خواست که بگوید چرا این عمل را مرتکب شده است؟ باد در پاسخ او گفت: ای نبی خدا! اینجا سرزمین به شهادت رسیدن حضرت امام‌حسین(ع) است و روضه احوالات حضرت سیدالشهدا(ع) را برای او نقل کرد. (بحار، ج 44، ص 244)

نقل شده که زکریا از خداوند در مورد اسماء خمسه طاهره سوال کرد و خواست تا آن اسماء را به او هم بیاموزد، جبرئیل نازل شد و آن اسماء را به او یاد داد. زکریا نیز آن اسماء را ذکر نمود و حالات عجیبی بر او مستولی شد. او هرگاه نام حضرت محمد(ص)، علی(ع) و فاطمه(س) و حسن(ع)  را می‌برد غم و اندوه از دلش رخت برمی‌بست اما همین که نام حسین(ع) را می‌برد بغض گلویش را می‌گرفت و دلش به طپش می‌افتاد و اشکانش جاری می‌شد.او به خداوند عرض کرد: خدایا چه می‌شود که نام آن چهار بزرگوار مرا از هم و غم نجات می‌دهد ولی اسم حسین(ع) را که می‌برم اشکانم جاری می‌شود و دلم می‌شکند؟خداوند او را از قضیه شهادت حسین(ع) خبر داد و فرمود (کهیعص) پس کاف به کربلا و (هاء) به هلاکت و کشته شدن عترت طاهره و (یاء) به یزید قاتل و کشنده امام حسین(ع) و (عین) به عطش او و (صاد) به صبرش بر مصائب دلالت دارد. چون ذکریا این مصائب را شنید تا سه روز از مسجد بیرون نیامد و کسی را به حضور نپذیرفت و پشت هم می‌‌گریست و عرض می‌کرد خدایا آیا بهترین خلق خود را به مصیبت فرزندش مبتلا می‌کنی؟ و سپس از خدا خواست تا او را فرزندی عطا کند که محبت او در دلش بسیار باشد و او  نیز به سرنوشت امام حسین(ع) دچار شود، خداوند نیز حضرت یحیی را به او عطا فرمود و حضرت یحیی نیز همانند حضرت سیدالشهدا(ع) به دنیا آمد (یعنی مدت حمل او شش ماه بود) و سر از بدن او نیز جدا ساختند. (بحار، ج 44، ص 223 و احتجاج،‌ج 2، ص 272)هنگامی که حضرت عیسی(ع) به همراه حواریون خود از سرزمین کربلا عبور می‌کردند حزن و اندوه  زیادی آنان را فرا می‌گیرد که آنان از خدا سبب پیدایش چنین حالتی در وجودشان را جویا می‌شوند. به دستور خداوند حیوانات وحشی (آهوان) برای آنان واقعه و جریان کربلا و مصائب حضرت سیدالشهدا(ع) را بازگو می‌کنند و حضرت مسیح(ع) و حواریون برای آن همه مصائب و مظلومیت حسین(ع) گریه می‌‌کنند. (بحار، ج 44، ص 253 و امالی صدوق، مجلس 87، ص 479)

منبربیست وهشتم: ایفای نقش امام حسین توسط حضرت ابراهیم خلیل

آیه: منزلت ابراهیم در نزد خداوند و موقف بندگى اش :خداى تعالى در کلام مجیدش ابراهیم را به نیکوترین وجهى ثنا گفته و رنج و محنتى را که در راه پروردگارش تحمل نموده بود، به بهترین بیانى ستوده و در شصت و چند جا از کتاب عزیزش اسم او را برده و موهبت‌ها و نعمت هایى را که به او ارزانى داشته در موارد بسیارى ذکر کرده است، اینک چند مورد از آن مواهب را در این جا ذکر مى کنیم:خداى تعالى رشد و هدایت او را قبلاً ارزانیش داشته بود.[ سوره بقره، آیه 130-131.]او را در دنیا برگزید و او در آخرت نیز در زمره صالحین خواهد بود زیرا او در دنیا وقتى خدایش فرمود: تسلیم شو، گفت: تسلیم امر پروردگار عالمیانم.[۲۰]او کسى است که روى دل را به پاکى و خلوص متوجه خدا کرده بود و هرگز شرک نورزید.[ سوره انعام، آیه 79.]او کسى است که دلش به یاد خدا قوى و مطمئن شده و به همین جهت به ملکوتى که خدا از آسمان‌ها و زمین نشانش داد ایمان آورد و یقین کرد.[ سوره بقره، آیه 260 و سوره انعام، آیه 75.]خداوند او را خلیل خود خواند.[ سوره نساء، آیه 125.]رحمت و برکات خود را بر او و اهل بیتش ارزانى داشت و او را به وفادارى ستود.[ سوره نجم، آیه 37.]او را به وصف "حلیم" و "أواه" و "منیب" توصیف کرد.[ سوره هود، آیه 73-75.]و نیز او را مدح کرده به این که امتى خداپرست و حنیف بوده و هرگز شرک نورزیده و همواره شکرگزار نعمت هایش بوده و این که او را برگزید و به راه راست هدایت نمود و به او اجر دنیوى داده و او در آخرت از صالحین است.[ سوره نحل، آیه 120-122.]ابراهیم علیه‌السلام پیغمبرى صدیق بود[سوره مریم، آیه 41.] و قرآن او را از بندگان مؤمن و از نیکوکاران شمرده و به او سلام کرده است[سوره صافات، آیه 83-111.] و او را از کسانى دانسته که "صاحبان ایدى و ابصارند" و خداوند با یاد قیامت خالصشان کرده است.[ سوره ص، آیه 45-46.]خداوند او را امام قرار داد[سوره بقره، آیه 124.] و او را یکى از پنج پیغمبرى دانسته که اولوالعزم و صاحب شریعت و کتاب بودند.[ سوره احزاب، آیه 7؛ سوره شورى، آیه 13؛ سوره الأعلى، آیه 18-19.]خداوند او را علم، حکمت، کتاب، ملک و هدایت ارزانى داشته و هدایت او را در نسل و اعقاب او کلمه باقیه قرار داده[سوره نساء، آیه 41 و سوره انعام، آیه 74-90 و سوره زخرف، آیه 28.] و نیز خداوند نبوت و کتاب را در ذریه او گذاشت[سوره حدید، آیه 26.] و براى او در میان آیندگان لسان صدق (نام نیک) قرار داد.[ سوره شعراء، آیه 84 و سوره مریم، آیه 50.].آرى، قرآن کریم به منظور حفظ شخصیت و حیات ابراهیم علیه‌السلام، دین استوار ما را هم "اسلام" نامیده و آن را به ابراهیم علیه‌السلام نسبت داده و فرموده: «مِلَّةَ أَبِیکُمْ إِبْراهِیمَ هُوَ سَمَّاکُمُ الْمُسْلِمِینَ مِنْ قَبْلُ»[(سوره حج، آیه 78)] و نیز فرموده: «قُلْ إِنَّنِی هَدانِی رَبِّی إِلى صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ دِیناً قِیَماً مِلَّةَ إِبْراهِیمَ حَنِیفاً وَ ما کانَ مِنَ الْمُشْرِکِینَ».[۳۶]خداوند کعبه اى را که آن جناب ساخت، "بیت الحرام" و قبله عالمیان قرار داد و براى زیارت آن مناسک حج را تشریع نمود تا بدین وسیله یاد مهاجرتش را به آن دیار و اسکان همسر و فرزندش را در آنجا و خاطره ذبح فرزند و توجهاتش به خدا و آزار و محنت هایى را که در راه خدا دیده، زنده نگاه بدارد.

حدیث: تهذیب الأحکام عن عبدالرحمن بن الحجّاج عن الإمام الصادق علیه السلام :مَن زارَ قَبرَ الحُسَینِ علیه السلام لَیلَةً مِن ثَلاثٍ غَفَرَ اللّه ُ لَهُ ما تَقَدَّمَ مِن ذَنبِهِ وما تَأَخَّرَ» .قُلتُ : أیُّ اللَّیالی ـ جُعِلتُ فِداکَ! ـ؟ قالَ : لَیلَةُ الفِطرِ ، ولَیلَةُ الأَضحى ، ولَیلَةُ النِّصفِ مِن شَعبانَ

سیمای عید قربان: اعتراض قرآن کریم به آمیخته‌شدن خرافات با آیین مقدس قربانی:اینکه در آیین ملل مختلف، قربانی به اشکال گوناگون مرسوم بوده و با خرافات بسیاری درآمیخته است، منظور نظر قرآن کریم هم واقع شده است. خداوند درقرآن در چند جا با صراحت، از این آیین سخن به میان می‌آورد. بارزترین کلام وحی در این خصوص آیهسی‌ودوم سوره حج است که می‌فرماید: «وَلِکُلِّاُمَّةٍ جَعَلنَا مَنسَکَا لِِّیَذکُرُوا اسمَ اللهِ عَلَی مَا رَزَقَهُم مِّن بَهِیمةِ الاَنعَامِ فَاِلَهُکُم اِلَهٌ وَاحِدٌ فَلَهُ اَسلِمُوا وَ بَشِّرِالمُخبِتِینَ» (و ما برای هر امتی، شریعت و معبدی مقرر فرمودیم تا به ذکر نام خدا پردازند که آنها را از بهائم (یعنی گاو و گوسفند و شتر) روزی داد؛ پس خدای شما خدایی است یکتا. همه تسلیم (فرمان) او باشید و تو( ای رسول ما) متواضعان و مطیعان را (به سعادت ابدی) بشارت ده.در تفسیر این فراز از آیه شریفه، دیدگاه‌ها متفاوت است:به باور گروهی، منظور این است که برای هر امتی از امت‌های گذشته در شیوه قربانی کردن پرستش و عبادتی ویژه قرار دادیم؛اما به باور پاره‌ای دیگر، منظور این است که برای هر گروهی از ایمان‌آوردگان پیشین در قربانی دام‌ها عبادتی قرار دادیم؛برخی بر آنند که برای هر دسته‌ای قربانی خاصی قرار دادیم؛ اما برخی دیگربر این باورند که عبادتگاه ویژه برگزیدیم؛ و سرانجام گروهی می‌گویند منظور این است که برای هر جامعه و مردمی دین و آیینی قرار دادیم.(طبرسی1380، ج9: 281)قرآن علاوه بر اینکه به گوناگونی برپایی این آیین اشاره دارد، بیان می‌کند که افکار موهوم و خرافی نیز با این سنت الهی تخلیط گشته است و به‌یکبارگی، آن را مردود اعلام می‌کند. در این باب، آیه دوم سوره مائده نازل گشته است که می‌فرماید:یَاَیُّهَا الَّذِینَ ءَمَنُوا لاتُحِلُّوا شَعَئِرَاللهِ وَ لا الشََّهرَالحَرَامِ وَلا الهَدیَ وَلا القَلَئِدَ وَ لا ءاَمِیّنَ البَیتَ الحَرَامَ یَبتَغُونَ فَضلاً مِّن رَّبِهِم وَ رِضوَنا وَإذَا حَلَلتُم فَاصطادُوا و َلا یَجرِ مَنَّکُم شَنَئانُ قَومٍ أن صَدُّوکُم عَنِ ألمَسجِدِألحَرامِ أن تَعتَدُوأ وَ تَعَاوَنُوا عَلَی البِرِّ وَالتَّقوَی وَ لاتَعَاوَنُوا عَلَی الإِثمِ َالعُدوَنِ وَاتَّقُواللهَ شَدِیدُ العِقَاب» (ای اهل ایمان! حرمت شعائر خدا (مناسک حج) و ماه حرام را نگه دارید و متعرض هدی و قلائد (قربانیان حاجیان، چه علامت‌دار و چه بدون علامت) نشوید و تعرض زائران خانه محترم کعبه را که در طلب فضل خدا و خشنودی او آمده‌اند، حلال نشمارید و چون از احرام بیرون شدید،(می‌توانید) صید کنید و عداوت گروهی که از مسجدالحرام منعتان کردند، شما را بر ظلم و بی‌عدالتی وادار نکند و باید با یکدیگر در نیکو‌کاری و تقوا کمک کنید، نه بر گناه و ستمکاری و از خدا بترسید که عقاب خدا سخت است.در تفسیر این آیه در نهی مردمان دوران جاهلی از این شیوه قربانی آمده است:به باور گروهی، از جمله مجاهد، منظور این است که گوشت حیوانی که نام بت‌ها بر آن برده شده است و برای بت‌ها قربانی گردد نیز حرام است و به باور گروهی دیگر، منظور این است که حیوانی که به منظور تقرب به بت‌ها قربانی شود، خوردن گوشت آن حرام است. با این بیان، «علی» را به معنای «لام» گرفته‌اند که در قرآن نمونه دارد و«لک» به مفهوم «علیک» آمده است: «علام لک من ما اصحاب الیمین». طبری می‌گوید: واژه «نصب» [در آیه بعد] به مفهوم بت‌ها نیست، بلکه به مفهوم صورت‌ها و نقش‌هایی است که بر دیوار‌هایی ترسیم می‌شده است و نیز به معنای سنگ‌هایی است که به اطراف کعبه نصب شده بود و شمار آنها به مرز سیصدوشصت عدد می‌رسید که سیصد عدد آنها از قبیله خزاعه بود. آنان بر اثر بافته‌های موهوم جاهلی، هنگامی که حیوانی را سر می‌بریدند، خون آن را به آنچه بر گرداگرد کعبه بود، می‌پاشیدند و آنگاه گوشتش را به صورت ورقه‌هایی درمی‌آوردند و بر سنگ‌ها می‌چسباندند که با فرود این آیه شریفه، این آداب خرافی که به آهنگ احترام کعبه انجام می‌شد، تحریم گردید و پیام آمد که: لن‌ینال الله لحومها و لادماؤها: هرگز نه گوشت‌های این قربانی‌های با این شیوه خرافی شما به خدا می‌رسد و نه خون‌هایشان؛ اما این پرواپیشگی شما است که به او می‌رسد و او این را از شما خواسته است.

احکام قربانی کردن: در روایت است که امام باقر علیه السّلام فرمود: امیرالمؤمنین علیه السّلام را معمول چنین بود که روز عید قربان غذایى نمى‌خورد تا از گوشت قربانى خود غذائى تناول کند. و نیز آن حضرت فرمود: در روز‌ عید قربان چیزى نخور مگر از گوشت قربانى خود و اگر قدرت تمکن مالى براى قربانى کردن ندارى در این صورت معذورى.از این روایات به دست می آید اگر برای انسان مقدور بود در روز عید، قربانی کرد اولین چیزی که در آن روز می خورد از گوشت همان قربانی باشد.امیرالمومنین علیه السلام می فرمود: چون مراسم قربانى را برگزار کردید از گوشت قربانى بخورید و هدیّه بدهید و خدا را به پاس این نعمت که گوشت شتران و گاوان و گوسفندان را روزى شما ساخته؛ سپاسگزارى کنید.در روایات است که امامان معصوم علیهم السلام یک سوم قربانی را به همسایگان، یک سوم آن را به نیازمندانی که درخواست داشتند می دادند و یک سوم باقی مانده را برای خانواده خود نگه می داشتند. از این رو مستحب است که قربانى سه قسمت شود: یک سوم آن را خودش بخورد و یک سومش را صدقه بدهد و یک سومش را هدیه نماید و احتیاط آن است که چیزى از آن بخورد اگر چه واجب نیست. بنابراین اگر کسی علاقه مند بود تمام گوشت قربانی را برای خود نگه دارد منعی نخواهد داشت.

قربانی درکربلا: ایفای نقش امام حسین توسط حضرت ابراهیم خلیل:براساس حکایتی که در الهی نامه عطار، درج شده است در پاسخ به سوال فرشتگان، مبنی بر حکمت اختصاص لقب «خلیل‌ الهی» به حضرت ابراهیم (ع) خداوند منان طی سه آزمون ، لیاقت آن حضرت را اثبات فرمود:

1 ـ آزمون اول: بخشش تمامی دارایی خود  به جناب جبرئیل امین (ع) که در چهره یک انسان متقی، یکی از نام‌های زیبای خداوند  را  سه بار با خلوص کامل بر زبان جاری کرده بود.

2 ـ آزمون دوم: قربانی کردن فرزند بزرگ خود، حضرت اسماعیل (ع).

3 ـ آزمون سوم: اجرای موفقیت آمیز جانبازی و پاک باختگی با سوختن در آتش.

. . . ابراهیم خلیل (ع) پیروز شد و لقب خلیل الهی را برای همیشه به خود اختصاص داد زیرا در ایفای نقش احیاگر تمامی ادیان الهی ـ امام حسین عزیز ـ به فاصله هزاران سال قبل از واقعه جانگداز کربلا، تمامی کائنات را به حیرت واداشت! چرا که:

1 ـ بخشش کلیه دارایی‌ها به جبرئیل، به منزله پشت کردن امام حسین (ع) به تمامی دارایی‌های خود در مدینه بود با این تفاوت که کار خلیل الله مجازی و کار ثارالله، حقیقی بود . . .

2 ـ قربانی کردن اسماعیل، نمایش موفقیت آمیزی از قربانی کردن حضرت علی اکبر بود با این تفاوت که کار خلیل الله مجازی و کار ثارالله، حقیقی بود . . .

3 ـ اجرای مهیّج جانبازی خلیل الله نیز به منزله شهادت پربرکت امام حسین (ع) بود با این تفاوت که کار خلیل الله مجازی و کار ثارالله، حقیقی بود . . . ذبح عظیمی که طبق نص صریح قرآن، خبر آن را پیشاپیش به حضرت ابراهیم (ع) داده بود . . . ذبح عظیمی که اگر از هزاران سال قبل از وقوع، توسط پرچمدار توانای توحید ـ ابراهیم خلیل ، مطرح نمی‌شد بدون شک در روز عاشورا هیچیک از ارکان هستی تاب تحمل رویت آن را نداشتند و قالب تهی می‌کردند . . .السلام علیک یا ثارالله و ابن ثاره . . . و ناگفته نماند که زینب کبری که در دامان علی (ع) و فاطمه (س) تکامل یافته بود از تمامی کائنات سبقت گرفت و نه تنها تاب دیدار آن را داشت بلکه با توجه به احیای مجدد نهال اسلام ناب محمدی (ص) تمامی آن مظلومیت‌ها و ریخته شدن  آن  خونهای پاک را همچون ابر و باد و مه و خورشید و فلکی دید که موجبات احیای دین خدا را فراهم نمود و به همین دلیل بود که فرمود «ما رایتُ اِلا جمیلا – در کربلا جز زیبایی و شکوه چیز دیگری ندیدم» . . . به امید پیروی از گفتار و کردار  انسانسازشان  و برخورداری از  شفاعت و ظهور قائمشان . . . انشاالله

منبربیست ونهم: راز عظمت و ماندگاری امام حسین (ع) چیست؟

آیه: وَیَزِیدُ اللَّهُ الَّذِینَ اهْتَدَوْا هُدًى ۗ وَالْبَاقِیَاتُ الصَّالِحَاتُ خَیْرٌ عِنْدَ رَبِّکَ ثَوَابًا وَخَیْرٌ مَرَدًّاو خدا هدایت یافتگان را بر هدایت می‌افزاید و اعمال صالحی که (اجرش نعمت) ابدی است نزد پروردگار تو بهتر (از مال و جاه فانی دنیا) است هم از جهت ثواب الهی و هم از جهت حسن عاقبت اخروی. آیه 76 سوره مریم

حدیث: تهذیب الأحکام ـ به نقل از عبد الرحمان بن حَجّاج ، از امام صادق ـ :هر کس یک شب از سه شب ، قبر حسین علیه السلام را زیارت کند ، خداوندْ گناهان گذشته و آینده اش را مى آمرزد».گفتم: فدایت شوم! کدام شب ها؟ فرمود: «شب عید فطر ، شب عید قربان و شب نیمه شعبان».کتاب «مراقبات ماه رمضان» ، صفحه 463

سیمای عید قربان: قربانی در فرهنگ امروز:قربانی اکنون یک سنت جاوید و میراثی است که از تمام ادیان برای بشریت به جای مانده است. این آیین اگرچه ممکن است در شریعت‌های غیر اسلامی رنگ باخته باشد، همچنان برای مسلمانان یکی از اعیاد اربعه محسوب می‌شود و به قوت خود باقی است؛البته به علت وسعت مناطق اسلامی و کثرت فرهنگ‌ها و گوناگونی مردم نقاط مختلف، آیین قربانی در هرجا با آداب و رسوم خاص خود انجام می‌شود. برخی آن را مانند یک جشن بزرگ برپا می‌دارندو از چندین روز پیش، لوازم و جهاز آن را مهیامی‌کنند. در برخی مناطق، این مراسم هم مانندبسیاری از آیین‌های مردمی و مذهبی، روزبه‌روز به سمت سادگی و سهل‌انگاری پیش می‌رود. در کتاب فرهنگ مردم آمده است:یکی از جشن‌های بزرگ مذهبی ایرانیان به‌خصوص طوایف کرد و ترکمان، جشن عید قربان است. قدیم رسم بود روز دهم ماه ذیحجه، مردم گوسفند یا شتری را برای قربان کردن انتخاب می‌کردند و چشم‌های قربانی را سرمه می‌کشیدند و به پیشانی آن، آینه کوچکی می‌آویختند و به گردن و گوش‌هایش دستمال ابریشمی رنگارنگ می‌بستند و با این مراسم باشکوه به قربانگاه می‌آوردند و پس از خوراندن آب و خواندن دعای قربانی، آن گوسفند و یا شتر را ذبح می‌کردند و گوشت قربانی را بین همسایگان مستمند تقسیم می‌نمودند. (میرنیا1369: 13)فریضه قربانی دارای شرایط و آدابی است که بنابر احکام اسلامی، تعریف‌شده و مبرهن است؛ از این‌رو، افراد می‌کوشند برای مقبولیت فرایض خود، این آداب را تا حد ممکن، به جا آورند؛برای مثال نشان کردن حیوانی خاص برای قربانی شدن یکی از این آداب است. در تفسیر سوره حج آمده است: «تا آنگاه که بر روی این حیوان نام قربانی نگذاشته‌اند، می‌توانند از منافع آن برخوردار گردند، اما پس از آنکه نام قربانی بر آن نهاده شد، دیگر نباید از منافع آن بهره برد.» (طبرسی1380، ج9: 280)در باب تقسیم گوشت حیوان ذبح‌شده هم احکامی صادر گردیده است:از ابی‌جمیله مروی است، از امام‌ صادق علیه‌السلام درباره گوشت قربانی پرسیدم که چه حکمی دارد؟ فرمود: امام سجاد و امام باقر علیه‌السلام یک‌سوم آن را به همسایه‌ها تصدق می‌کردند و یک‌سوم آن را به مسکینان و یک‌سوم دیگرش را برای اهل بیت خود نگه می‌داشتند. (مجلسی1388، ج7: 569)امروزه نه تنها در روز عید قربان، بلکه به مناسبت‌های مختلف در بین مردم، حیوانی قربانی می‌شود؛ تولد یک فرزند، رخ‌دادنیک اتفاق خوشایند، به دست آمدن مال و مکنتی و یا برآورده شدن یکی از خواسته‌های فردی که سال‌ها دست به دعا بوده است، هرکدام می‌تواند بهانه‌ای برای قربانی کردن و یا به اصطلاح عامیانه‌تر آن، خونریزان باشد. با این تصور که این خون ریخته‌شدهمی‌تواند محافظ باشد. نکته قابل تأمل این است که با این تصور، قربانی در فرهنگ امروز، واجد کارکرد و مفهوم دیگری شده است. مسأله این است که گرچه قربانییک آیین مذهبی به شمار می‌آید، از اساس خود که رنگ‌وبویی عرفانی و اسطوره‌ای داشته، فاصله گرفته است. سرنوشت بسیاری از آداب آیینی در فرهنگ‌ها از دست دادن پشتوانه‌های معنایی آنها است؛ نکته‌ای که در تاریخ گاهی مورد توجه برخی صاحب‌نظران قرار گرفته است؛برای مثال خاقانی در قصیده «حاجیان آمدند با تکریم»، به از دست دادن این پشتوانه‌ها اشاره کرده است. جلال آل‌احمد نیز در کتاب خسی در میقات، دیدی انتقادی نسبت به نحوهاجرای آداب مذهبی دارد و توجه به معنا و اساس اعمال را توصیه می‌کند.

احکام قربانی کردن: گوشت قربانی را به چه کسانی بدهیم؟- قربانی کردن سابقه دارد حضرت آدم دو تا پسر داشت هابیل و قابیل «قَرَّبَا قُرْبَانًا» المائدة/27 سابقه قربانی مال اسلام نیست حتی بت پرست ها که گوسفند می کشتند، می گفتند:«لِیُقَرِّبُونَا إِلَی اللَّهِ زُلْفَی» الزمر/3 بت پرستی شان بخاطر قرب بود. - افرادی مال خودشان را قربانی می کنند، افرادی جانشان را، مسئله وقف هم همین طور است اگر کسی بتواند چیزی را وقف کند این دائماً هر کس از این درخت، از این قنات، از این آب لوله کشی، از این مدرسه، از این کتابخانه، مسئله وقف یک صدقه جاریه است یک کاری قربة الی الله دائمی است.- قرآن می گوید:«وَأَطْعِمُوا الْقَانِعَ وَالْمُعْتَرَّ» الحج/36 خدا به همه و حاجی ها می گوید وقتی گوسفند کُشتید هم بخورید هم به دیگران بدهید نمی گوید اگر می شناسی، اگر می شناسی نیست، آقا این آدم معلوم نیست چه جور آدمی است؟ به او بده بخورد، مگر می خواهی گزینش کنی؟ در کارهای قربانی گزینش نکنید «وَأَمَّا السَّائِلَ فَلَا تَنْهَرْ». الضحی/10- عید در اسلام مساوی است با کمک به فقرا، عید فطر زکات فطریه، عید قربان گوشت قربانی، کسی هم پول ندارد گوسفند بخرد شریکی جمع بشوند یکی پنج تومان ده تومان بدهند ده نفری بیست نفری یک گوسفند بکشند و بدهند شریکی باشد ولی کار بشود عید قربان نقد می کند مکاتبی را که می گوید گوشت خوردن درست نیست.

- گاهی ما قربانی که می کنیم قربان خودمان می شود سیراب و شیردان برای عصر، کله پاچه اش برای صبح، این ران برای شوهر خواهر، آن هم برای داماد، این برای خواهر، اصلاً چیزی قربان نشد. قربان یعنی از خودت جدا کن نه یعنی خرج... مثل اینکه بنده بگویم قربـة الی الله بعد پول را بردارم بگذارم توی کیسه ام این قربان نشد. عید قربان یعنی اگر گوسفند می کشید چشم هایتان را ببندید گوشت و دنبه را یک جور بین دیگران تقسیم کنید.- نماز قربانی است، صدقه قربانی است، وقف قربانی است، کمک علمی قربانی است، بنابراین همه ما می توانیم به کارهایمان رنگ الهی بدهیم اینکه قرآن می گوید «الَّذِینَ هُمْ عَلَی صَلَاتِهِمْ دَائِمُونَ» المعراج/23 دائماً در نمازند، مگر اینکه فرشته هستند که دائم در نمازند؟ می خواهد بگوید آنها وقتی نماز خواندند می روند یک مسجد توی جاده می سازند یک مسجد توی روستا می سازند جهاد سازندگی که جاده را آسفالت می کنند ... باید کارهایمان را جوری کنیم که دنیا و آخرتمان پربار شود. - در قرآن صد و پانزده مرتبه کلمه دنیا است صد و پانزده مرتبه هم کلمه آخرت هست می خواهد بگوید کاری کنید که چیزی را فدای چیزی نکنید نه دنیا را فدای آخرت کنید و نه آخرت را فدای دنیا کنید.- قرآن می فرماید که دو رقم مرض داریم گاهی مرض روحی است گاهی جسمی امراض روحی مهمتر است زیرا:1- دائمی است، 2- مخفی است 3- امراض مادر است، 4- درمانش سخت تر است، 5- دارویش هم همه جا نیست، 6- پزشک آن فقط اولیاء خدا هستند.- قرآن می فرماید «نَسُوا اللَّهَ» افرادی هستند خدا را فراموش می کنند بعد خدا می فرماید حالا که شما من را فراموش کردی من هم یک کاری می کنم که خودت خودت را فراموش کنی «فَأَنْسَاهُمْ أَنْفُسَهُمْ» الحشر/19 یکی از چوبهای خدا این است.

قربانی درکربلا: راز عظمت و ماندگاری امام حسین (ع) چیست؟به لحاظ دینی دو شخصیت در تاریخ ادیان از موقعیتی ممتاز و برتر و در عین حال از نقشی محوری برخوردار بوده‌اند: ابراهیم(ع) و حسین(ع). پرسشی که مطرح می‌شود این است که راز ماندگاری و به اصطلاحِ قرآن، «لِسَانَ صِدْقٍ فِی الْآخِرِینَ» این دو شخصیت چه بوده است؟ چرا این دو شخصیت از برجستگی خاصی برخوردار شدند و موقعیت دیگران به این حد نرسید؟ در مورد امام حسین (ع) پاسخ‌هایی داده شده است: آقای ابراهیم آیتی معتقد است: امام برای انجام وظیفه قیام کرد نه پیروزی بر دشمن و رمز عظمت قیام حسین، عمل به تکالیف دینی بود. امام برای اهداف دنیوی قیام نکرد چون کسی که برای اهداف مادی قیام کند ماندگار نمی‌شود. او احساس تکلیف کرد و جان خود را در راه ادای تکلیف فدا کرد. (بررسی تاریخ عاشورا، ص ۱۶۹و۲۲۸) ایشان مشخص نمی‌کند ادای چه تکلیفی چنین عظمتی را می‌آفریند. آیا امر به معروف و نهی از منکر باعث این عظمت شده است؟ در طول تاریخ همه پیامبران و ائمه به تکلیف خود عمل کردند و حتی جان خود را بر سر عمل به این تکالیف نهادند ولی چرا این عظمت را نیافتند؟ آقای حسین انصاریان راز بزرگی و عظمت امام حسین (ع) را «تسلیم بودن» حضرت در برابر شداید و صبر در مقابل همه مصیبت‌های وارده بر خود دانسته است. (روضه نیوز، کد۲۸۲۵) آیا صرف تسلیم بودن در برابر مصائب باعث عظمت آدمی می‌شود؟ در طول تاریخ بسیاری از سر ناچاری تسلیم قضا و قدر بودند و چنین عظمتی نیافتند چون، در کف شیر نر خون‌خواره‌ای، جز که تسلیم و رضا کو چاره‌ای. مگر اینکه گفته شود این تسلیم خاص را اثر تبلیغات بعدی بزرگ شده است. آقای محمدتقی مصباح، سر جاودانگی قیام عاشورا را، غیر از عوامل غیبی، توصیه معصومین به عزاداری و زیارت و گریستن بر مصائب امام حسین می‌داند. (آذرخش کربلا، ص۴۱) گویی به نظر ایشان خود حرکت امام حسین چنین عظمتی را نمی‌آفرید و اهمیت چندانی نداشته است بلکه عوامل غیبی نامعلوم به کمک پوشش تبلیغاتی که در پی فرمایشان معصومین توسط شیعیان انجام است حرکت امام را جاودانه ساخته است. بهتر است این پرسش را با قرآن کریم در میان بگذاریم و پاسخ آن را از آن جویا شویم:قرآن در مورد حضرت ابراهیم (ع) سخن گفته است و می‌توان از آن در مورد امام حسین (ع) هم، همان ملاک را مورد استفاده قرار داد. قرآن کریم در آیات ۱۲۰-۱۲۳ سوره نحل برای حضرت ابراهیم پنج ویژگی را برشمرده است:

۱- «إِنَّ إِبْراهِیمَ کانَ أُمَّةً». ابراهیم خود به تنهایی یک امت بود به این معنا که به تنهایی تمام فضایل امت مسلمان و حتی پیامبران را در خود جمع داشت. شخصیت او ویژه بود شاید به همین دلیل به تمام ادیان توحیدی، ادیان ابراهیمی می‌گویند.

۲- «قانِتاً لِلَّهِ». او بنده مطیع خدا بود. ابراهیم در مقابل خواست محبوب خود متواضع بود و خواست و فرمانی از خدا نبود که او در انجام آن تردید کند و به جای آن به فرمان دل خود گوش کند. او به‌خاطر خدا، به همه دوست‌داشتنی‌های شخصی عصر خود نه گفت.

۳- «حَنِیفاً». او همواره در خط مستقیم اللّه و طریق حق، گام بر‌داشت. جز در یک مورد که ناآگاهانه برای پدر حق ستیز خویش، قصد طلب آمرزش داشت، خداوند در همه امور او را در صراط مستقیم دید و تایید کرده و او الگو بشریت معرفی نمود است.

۴- «وَ لَمْ یَکُ مِنَ الْمُشْرِکِینَ». او هرگز از مشرکان نبود. تمام زندگى و فکر و زوایاى قلب ابراهیم را عشق به حق پر کرده بود و قلب او جایی برای عشق و علاقه به دیگری نداشت.

۵- «ثُمَّ أَوْحَیْنا إِلَیْکَ أَنِ اتَّبِعْ مِلَّةَ إِبْراهِیمَ حَنِیفاً». ابراهیم صاحب آئین و مکتبی بود که در او ک‍ژی راه ندا‌شت. تعبیر ملت در قرآن منحصراً در مورد حضرت ابراهیم به کار رفته است. دین اسلام آئینی است که بنیانگذار آن ابراهیم بود و به درخواست او بود که به وجود آمد: «رَبَّنَا وَ اجْعَلْنَا مُسْلِمَیْنِ لَکَ وَ مِن ذُرِّیَّتِنَا أُمَّةً مُّسْلِمَةً لَّکَ» (بقره۱۲۸) امتیازى که خدا به ابراهیم داد این بود که مکتب او را نه تنها براى اهل عصرش که براى همیشه، یک مکتب الهام بخش قرار داد و خطاب به پیامبر اسلام (ص) ‏فرمود از آیین ابراهیم حنیف پیروی کن. قرآن دلیل اصلی این فرمان را این دانسته است که ابراهیم هرگز از مشرکان نبود: «وَ ما کانَ مِنَ الْمُشْرِکِینَ». یهودیان و مسیحیان هم ابراهیم را از خود می‌دانستند. واکنش قرآن نسبت به آنها این است که چه می‌گویید او شخص حنیف و تسلیمی بود که هرگز گرد شرک نگردید: «مَا کَانَ إِبْرَاهِیمُ یَهُودِیًّا وَ لاَ نَصْرَانِیًّا وَ لَکِن کَانَ حَنِیفًا مُّسْلِمًا وَ مَا کَانَ مِنَ الْمُشْرِکِینَ». (آل‌عمران،۶۷) آنان هدایت را منحصر به خود کرده بودند و می‌گفتند از ما باشید تا هدایت شوید؛ پیامبر به آنها بگو: نه‏، بلکه برای هدایت باید به آیین ابراهیم حق‏گرایی درآیید؛ که هرگز از مشرکان نبود: «قَالُواْ کُونُواْ هُودًا أَوْ نَصَارَى تَهْتَدُواْ قُلْ بَلْ مِلَّةَ إِبْرَاهِیمَ حَنِیفًا وَ مَا کَانَ مِنَ الْمُشْرِکِینَ» (بقره۱۳۵) غیر از این چهار بار، خدا در چهار آیه دیگر شاخص اصلی شخصیت حضرت ابراهیم را تعبیر «ابراهیم هرگز مشرک نبودن» دانسته است. این تعبیر نیز در قرآن برای هیچ پیامبری جز ابراهیم به کار نرفته است. خداوند ابراهیم را امام همه پیامبران و خداباوران بعد از خود قرار داد. قرآن جعل امامت را نیز جز برای ابراهیم، برای هیچ پیامبری به کار نبرده است. دلیل امامت ابراهیم هم ندیده شدن شرک از او در همه امتحاناتش بود: «وَ إِذِ ابْتَلى‏ إِبْراهیمَ رَبُّهُ بِکَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماماً قالَ وَ مِنْ ذُرِّیَّتی‏ قالَ لا یَنالُ عَهْدِی الظَّالِمینَ» (بقرة، ۱۲۴) پس راز عظمت ابراهیم و دلیل پیشوایی او همین فقدان شرک و عبودیت صد در صدی او بوده است. حضرت ابراهیم همواره، در امتحانات دشوار هم، خود را در کنار آن «یک»، «صفر» می‌دید. به پدر و قوم مشرک خود پشت کرد. به دلیل فرمانبری از پروردگار خویش خود را با آتش مجازات بت‌پرستان مواجه ساخت. همسر و فرزند کوچک و بسیار عزیز خود را در بیابان بی‌آب و علف رها کرد و فرزند برومند خود را برای قربانی به قربانگاه ‌برد. به نظر می‌رسد که دلیل محبوبیت ابراهیم برای پیروان همه ادیان جز همین مشخصه نیست. او به خدا ایمانی صادقانه داشت و با این ایمان خود زندگی می‌کرد. گویی هر کس چنین باشد در طول تاریخ محبتش در دل مردمی که او را بشناسند بیشتر خواهد بود: «إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمَنُ وُدًّا» (مریم،۹۶)آنچه گفته شد به معنای آن نیست که دیگر انبیاء مشرک بودند. توحید و شرک ذومراتب هستند یعنی در عین اینکه حقیقت واحدی دارند، در درون خود از کثرت برخوردار هستند. همچون طیف نور یا رنگ، که قوی و ضعیف دارد، نور توحید ابراهیم از همه پررنگ‌تر بوده است. به عبارت بهتر ابراهیم بر قله‌ی توحید قرار داشته است. اینکه قرآن به جای تعبیر توحید، از مشرک نبودن ابراهیم یاد می‌کند شاید به این جهت است که جنبه سلبی توحید از جنبه ایجابی آن اهمیت بیشتری دارد و میزان توحید افراد را باید با میزان شرک آنان سنجید.عظمت معنوی انسانها، از منطق واحدی تبعیت می‌کند بنابراین به نظر می رسد که راز عظمت امام حسین(ع) جدای از راز عظمت استاد او، حضرت ابراهیم نبوده است و راز عظمت امام حسین نیز شرک نورزیدن او در صحنه سیاسی عصر خویش بوده است. مرور کوتاهی در حرکت امام حسین نشان می‌دهد که توحید او در دشوارترین صحنه‌های زندگی بشر یعنی عرصه سیاست در اوج قرار داشت و او کسی را در این عرصه شریک خدا قرار نداد. گویی این آیه در شأن امام حسین وارد شده است که می‌فرماید: دین چه کسى بهتر است از آن کس که خود را تسلیم خدا کرده و زیبا عمل کرد و از آیین ابراهیم حق‏گرا پیروى نمود؟: «وَ مَنْ أَحْسَنُ دِینًا مِّمَّنْ أَسْلَمَ وَ جْهَهُ لله وَ هُوَ مُحْسِنٌ و اتَّبَعَ مِلَّةَ إِبْرَاهِیمَ حَنِیفًا» (نساء،۱۲۵) گویی در عمل بین امام حسین و حضرت ابراهیم، پیوند معنوی وثیقی برقرار بوده است حتی اگر این تأویل را نپذیریم که امام حسین همان قربانی عظیمی بود که خدا به جای اسماعیل به ابراهیم هدیه داد: وَ فَدَیْنَاهُ بِذِبْحٍ عَظِیمٍ (الصافات-۱۰۷) بسیاری بر این تصورند که با آمدن پیامبر اسلام شرک از صحنه زندگی مسلمانان رخت بربست غافل از اینکه اگر شرک ظاهری و پرستش سنگ و چوب رفت، شرک باطنی و پرستش طاغوت‌ها همواره ادامه داشته، دارد و خواهد داشت. ارزش آدمیان را در قیامت با لااله الا الله آنان می‌سنجند. نفی شرک و توحید یک موضوع مقطعی نبوده است بلکه آن وظیفه‌ای راهبردی در ادیان ابراهیمی است چون اصولاً خدا در میان هر امّتی، رسولی بر نگیخت تا مردم تنها خدا را بپرستند و از طاغوت، که خدایان زمینی آنان هستند دوری کنند: وَ لَقَدْ بَعَثْنا فی‏ کُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ (نحل/۳۶). انسان‌ها هیچ زمانی بی‌نیاز از این هدایت نیست. به تعبیر قرآن کریم همواره در اکثر مومنین کم یا بیش رگه‌‍‌هایی از شرک وجود دارد: وَ مَا یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُمْ بِاللّهِ إِلاَّ وَهُم مُّشْرِکُونَ. (یوسف، ۱۰۶) توحید که همان مضمون لا اله الا الله است یک جهت نفی و یک جهت اثبات دارد. جهت اثباتی توحید، بدون جهت نفی آن بی‌معناست. فهم دقیق توحید در فهم دقیق شرک نهفته است و فهم دقیق شرک دقت نظر بسیار می‌خواهد. شرک، به تعبیر رسول خدا(ص) از حرکت مورچه بر سنگ سیاه در شب تاریک در زندگی ما مخفی‌تر است: إنَّ الشِّرک، أَخفَی مِن دَبِیبِ النَّملِ، عَلَی صَفَاةٍ سَودَاءَ فی لَیلَةٍ ظلماءَ. (بحار، ج۶۹، ۹۳) از امام صادق(ع) نقل شده است که بنى امیه آموزش توحید را آزاد گذاشته بودند ولی آموزش شرک را ممنوع کرده بودند، تا اگر بخواهند مردم را بر آن وادار کنند، آنها شرک را نشناسند: إِنَّ بَنِی أُمَیَّةَ أَطْلَقُوا لِلنَّاسِ تَعْلِیمَ الْإِیمَانِ وَ لَمْ یُطْلِقُوا تَعْلِیمَ الشِّرْکِ لِکَیْ إِذَا حَمَلُوهُمْ عَلَیْهِ لَمْ یَعْرِفُوهُ. (کافی، ج۲، ص۴۱۵).امام حسین(ع) به فرمان خدا راه ارتباط با خدای یگانه خویش را همان جایی قرار دهد که جایگاه ابراهیم بود: «وَ اتَّخِذُوا مِن مَقامِ إِبراهِیمَ مُصَلَّی» (بقره/۱۲۵) تا همچون ابراهیم مردم را آموزش شرک دهد و به توحید دعوت کند و از بندگی بت بزرگ باز دارد. او معتقد بود کسی باید پیشوای مسلمانان باشد که سمبل شرک نورزیدن باشد. به خود دعوت نکند بلکه به خدای واحد رحمان و عادل دعوت کند. بی جهت نیست که او به جان خود قسم یاد می‌کند که پیشوای مسلمانان جز این نیست که اولاً به کتاب خدا حکم کند. ثانیاً دغدغه قسط و عدل داشته باشد. ثالثاً فکر و ذکری جز خدا نداشته و رابعاً در عمل تنها در خدا ذوب شده باشد: فَلَعَمْرِی مَا الْإِمَامُ إِلَّا الْحَاکِمُ بِالْکِتَابِ، الْقَائِمُ بِالْقِسْطِ، الدَّائِنُ بِدِینِ الْحَقِّ، الْحَابِسُ‏ نَفْسَهُ عَلَى‏ ذَاتِ‏ اللَّه‏. (الارشاد، ج‌۲، بی‌تا، ص‌۳۶)اما یزید به این خدا و این امامت ایمان نداشت و خود را با خدا شریک می‌دانست. پیروان دنیا پرست او هم، چنین پیشوایی مطلوبشان نبود چون با شریک خدای آنان یعنی طاغوت و دنیای آنان سازگار نبود. امام حسین(ع) در سخنرانی منی، عالمای دینی عصر خویش، را از شرک منع کرد و گفت: چرا به فرامین خدا عمل نمی‌کنید، آیا شهوت و طمع دنیا وجود شما را پر کرده است و از اینکه به دنیای شما کوچک‌ترین گزندی برسد وحشت دارید؟ مگر خدا نگفته است از مردم نترسید و از من بترسید. فَلا تَخْشَوُا النَّاسَ وَ اخْشَوْنِ (سوره مائده، آیه۴۴) (آل عمران، ۱۷۵). (تحف العقول، ص۱۷۱) آنان که نان دین، را به نرخ روز می‌خورند، حاضر به همراهی ابی عبد الله نیستند و امام حسین به آنها میگوید مهم نیست: حَسْبُنَا اللَّهُ وَ عَلَیْهِ تَوَکَّلْنا، وَ إِلَیْهِ أَنَبْنَا وَ إِلَیْهِ الْمَصِیرُ. (تحف العقول، ص۱۷۱)آنان عقلانیت را در غیر راه حسین می بینند و حسین هم به آنان امیدی ندارد ابراهیم گونه از قوم خود کناره می‌گیرد.درجایی که عقلای قوم جهان اسلام دنیا را بر حق ترجیح می‌دهند، تکلیف توده‌های مردم روشن است و از آنان چه توقعی است؟! مردم مدینه، مکه، طائف، ایران، شام و بصره همه مطیع طاغوت بودند بهترین آنان مردم کوفه بودند، که حداقل قلوبشان با حسین بود اما زمانی او را می‌خواستند که مزاحمت زیادی برای دنیای آنان نداشته باشند حتی بخشی از آنان یعنی «مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ» (جاثیه،۲۳) حاضر بودند به نفع الهه نفس خود بر حسین تیغ بکشند. این تعبیر خود امام حسین از وضع عامه مردم بود که مردم بندگان دنیا هستند و دین، تا زمانی که دنیای آنها را تامین ‌کند ورد زبان آنهاست ولی زمانی که با بلا و گرفتاری همراه باشد حامیان دین اندک خواهند بود: إِنَّ النَّاسَ عَبِیدُ الدُّنْیَا وَ الدِّینُ‏ لَعْقٌ‏ عَلَى أَلْسِنَتِهِمْ یَحُوطُونَهُ مَا دَرَّتْ مَعَایِشُهُمْ فَإِذَا مُحِّصُوا بِالْبَلَاءِ قَلَّ الدَّیَّانُونَ.(تحف‌ العقول‌، ص‌۲۷۹).در میان عابدان دنیا تنها اما حسین عبد مخلص خدا بود. عبد در ادبیات نظام بردگی در برابر معبود همان صفر بودن است: «عَبْدًا مَّمْلُوکًا لاَّ یَقْدِرُ عَلَى شَیْءٍ» (نحل،۷۵) کسی به مرتبه عبودیت می‌رسد احساس می‌کند که در مقابل فرمانی که از ارباب محبوب خود می‌رسد قادر به هیچ کار دیگری جز مطیع او بودن نیست. به زعم بزرگان از صحابه و تابعین حسین دیوانه‌ای است که بی‌اعتنا به دنیای محبوب آنان از خطر و بلا و گرفتاری در راه کسب رضای محبوب خود استقبال می‌کنند. چرا نکند که او با خدای خود عهد بسته است که تنها مجذوب حق باشد به حق وفادار بماند و تسلیم شیاطین مستبد روزگار خود نشود: أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یَا بَنِی آدَمَ أَن لَّا تَعْبُدُوا الشَّیْطَانَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُّبِینٌ وَأَنْ اعْبُدُونِی هَذَا صِرَاطٌ مُّسْتَقِیمٌ (یس/۶۰-۶۱)تنها عاشق است که حاضر است همه چیز خود را ابراهیم گونه و با کمال رضایت در راه معشوق بدهد:ابا عبدالله به تنهایی و با اندک یاران خود، ابراهیم گونه، خانه و کاشانه خود را رها کرد، و با هجرت خویش، خود و خانواده خود را آواره بیابانها و شهرها نمود و به جرم مبارزه با شرک و مشرکین بر سرش هجوم آوردند: أَنَّهُ لَمَّا قَامَ عَبْدُ اللَّهِ یَدْعُوهُ کَادُوا یَکُونُونَ عَلَیْهِ لِبَدًا (جن،۱۹) دوستان، اقوام، خویشان، برادر و فرزندان او را کشتند و او برای اعتلای کلمه حق خم به ابرو نیاورد و در نهایت با چهره برافروخته از شوق سربلند از اتمام این امتحان دشوار آخرین سرمایه خود را نیز تقدیم صاحب جان خود کرد و به زبان حال ‌گفت: الهی رضاً برضاک، تسلیماً لأمرک، صبراً علی قضائک، یا ربّ، لا معبود سواک. و پاسخ ‌گرفت که:هر چه‌ بودت ‌ داده‌ای‌ اندر رهم‌ /در رهت‌ من‌ هر چه‌ دارم‌ می‌دهم‌ .

منبرسی ام: شور و شوق مجالس حسینی در دنیا

آیه: شهید به اهل دنیا و برزخیان روح و ریحان می رساند:در قرآن در رابطه با کسانی که در راه خداوند کشته می شوند، تعبیر «حیات» به کار رفته است آنجا که خداوند در آیه 154 سوره بقره می فرماید: :« وَلَا تَقُولُوا لِمَنْ یُقْتَلُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْوَاتٌ بَلْ أَحْیَاءٌ وَلَکِنْ لَا تَشْعُرُونَ» به کسانیکه در راه خدا کشته می شوند مرده نگوئید. بلکه آنها زنده هستند ولی شما درک نمی کنید». و یا در آیه ای دیگر خداوند می فرماید:« ولا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون».این گویای این مطلب است که مرگ انتقال از نشئه ای به نشئه دیگر و وفات است، نه زوال و نابودی و فوت، و راز اینکه خدای سبحان در برخی موارد از کافران و منافقان به «اموات» تعبیر کرده است که گاهی «موت» به معنای زوال اثر انسانی است؛ نه زوال هستی، و اطلاق آن بر کافران نیز به لحاظ بی اثر بودن آنان است.بر این اساس، نهی این آیه شریفه از به کاربردن تعبیر «اموات» درباره شهیدان، هم توهم نابودی و هم توهم بی اثر بودن آنان را دفع می کند. شهید، زنده و منشأ اثر است، هم اهل دنیا و بازماندگان خود را بیدار و نورانی می کند و هم به برزخیان روح و ریحان می رساند. همه انسانها پس از مرگ زنده اند و هیچ کس مرگِ به معنای فنا و نابودی ندارد، لیکن راز نهی از توهم مرگ درباره شهیدان، آن گونه که درباره دیگران پنداشته می شود، تذکر این نکته است که آنان حیاتی برتر دارند. در آیات دیگر نیز با بیان بهره مندی شهید از رزق حسن و روزی خاص نزد خداوند، توهم اینکه شهادت سبب محرومیت و ناکامی شهید شود را ردّ کرده است.

حدیث: رسول الله صلى الله علیه و آله :مَن قامَ لَیلَتَیِ العیدَینِ مُحتَسِبا للّه ِ ، لَم یَمُت قَلبُهُ یَومَ تَموتُ القُلوبُ .پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: هر کس دو شب عید [ فطر و قربان] را به خاطر پاداش خدا به عبادت بپردازد ، در آن روز که دل ها مى میرند ، دل او نمى میرد.کتاب «مراقبات ماه رمضان» ، صفحه 465

سیمای عید قربان: نماد قربانی:آیین قربانی کردن به شکلی که امروز مورد توجه ما است، از زمان حضرت ابراهیم(ع)آغاز شد. آن حضرت که تا دوران کهولت فرزندی نداشت، پس از اینکه از جانب خداوند به پسری به نام اسماعیل بشارت داده شد و او را به مرحله‌ای از رشد و بلوغ ‌رساند، در رؤیایی صادقه مورد آزمایشی سنگین قرار گرفت و مأمور شد که فرزند را در راه حق قربانی کنند. شرح این واقعه در کتب تاریخی و مذهبی به تفصیل بیان شده است. در این باب آمده است:چون ابراهیم به خواب دید که «پسر را بکش»، دل بر آن نهاد که او را بکشد و این نذر وفا کند و زن را گفت که «این پسر اکنون بزرگ شد. او را با من بفرست تا کاری می‌کند و جلد و مردانه برآید و بنیرو گردد» و پسر را گفت که «یا پسر! رسنی برگیر و بیا تا به این کوه برشویم و هیزم آوریم.» پس پسر رسنی برگرفت و با پدر برفت و ابراهیم کاردی برگرفته بود و با خود ببرده و جمله خلایقآسمان و فریشتگان نگاه همی‌کردند و چون به کوه برشدند، همه فریشتگانگریستن گرفتند و گفتند که «یارب! چه بزرگ بنده‌ای است ابراهیم که نمرود او را به آتش اندر انداخت از بهر تو و باک نداشت و اکنون، فرزند را از بهر تو می‌کشد و باک نمی‌دارد»... پس ابراهیم همچنان به آن کوه برمی‌شد و پسر از دنباله او همی‌رفت تا مانده گشتند و چون بر سر کوه رسیدند، بنشستند و بیاسودند. پس ابراهیم پسر را گفت که «بیا جان پدر» و سر او بر کنار نهاد و کارد از آستین بیرون کرد و گریستن بر او اوفتاد و می‌گریستو جمله فریشتگان آسمان بر موافقت او می‌گریستند. پس پسر گفت که «یا پدر! چه بوده است تو را و این کارد چیست و این گریستن تو از بهر چیست» و ابراهیم گفت: «به خواب دیدم که تو را بباید کشتن». گفت: «بکن آنچه تو را فرمودند»...پس ابراهیم پسر را به روی اندر خوابانید و دل از او برگرفت و او را به حق تسلیم کرد و کارد به زیر گلوی او اندر برد تا ببرد و چون به گلوی او رسید، فروگردید و تیزی بر بالا آمد و پشت کارد بر حلق او همی‌مالید و هیچ بریده نمی‌آمد و ابراهیم از آن کار عجب اندر ماند و پسر را هیچ گلو بریده نمی‌آمد... پس خدای جبرئیل را بفرمود تا کبشی از بهشت بیاورد و آن گوسپندی بود سپید، و دهان او سیاه و چشم‌ها سیاه و چهار دست و پای او سیاه و سروها بزرگ و گوش آن گرفته و به کوه برمی‌آمد تا پیش ابراهیم آورد و چون به کوه برآمد، ابراهیم او را ندیده بود و جبرئیل آنجا بیستاد و نگاه همی‌کرد که تا ابراهیم چه کند و ابراهیم دیگربار، کارد بر ران خود نهاد و راست کرد و خواست طعنه کند و بزند و خدای ندا کرد و گفت «یا ابراهیم! خواب راست کردی و نذر را وفا کردی»....پس ابراهیم دست و پای پسر بگشاد و جبرئیل آن کبش که آورده بود، به دست پسر داد تا فدا خود کند و آن کبش از دست او بجست و بدوید و از آن کوه فروآمد و به کوه منا برشد؛ آن جایگاه که امروز قربان کنند و حاجیان قربان آنجا کنند و سنگ اندازند و خدای خواست که جایگاه قربان به این کوه منا باشد و ابراهیم از پس آن کبش همی‌دوید و آن کبش چون به جایگاه قربان رسید، آنجا بیستاد و پیشتر، ابراهیم سنگ بینداخت و آنگاه کبش بیستاد و پسر برفت و او را بگرفت و ابراهیم بیامد و او را قربان کرد. (طبری 1356، ج6: 1539)نظر به جاودانه شدن این امر الهی، از آن پس روز دهم ذی‌الحجه، افراد گوسفند، گاو و یا شتری را در راه خداوند ذبح می‌کنند تا موجبات تقرب به منبع لایزال حاصل شود.دیدگاه دیگری نیز در مورد داستان ذبح اسماعیل وجود دارد و آن این است که ابراهیم آزمایششد و علت آن این نبود که مشخص شود آیا حاضر است فرزندش را برای رضای خداوند قربانی کند یا نه، بلکه برای اینکه روشن شود که می‌تواند همچون حضرت یوسف(ع) خواب خود را تعبیر نماید. بر اساس این دیدگاه، تعبیر خوابی که ابراهیم دید، این بود که چارپایی را ذبح نماید که با اراده‌ای که او برای ذبح اسماعیل داشت، معلوم شد که وی تعبیر خواب را نمی‌داند و در این آزمایش الهی مردود شد. این دیدگاه که در فصوص‌الحکم ابن عربی مطرح شده است، باب تازه‌ای در مبحث قربانی کردن و تعبیر خواب گشود و به دنبال آن، بحث و اختلافات فراوانی میان علما به وجود آمد، اما بنا بر آرای بیشتر دانشمندان دینی، طرح مسأله اساساًً غلط و به‌یکباره، مردود اعلام شد. برخی نیز بیان این‌گونه دیدگاه‌ها را مغرضانه و از دسته شبهات ‌دانستند.

احکام قربانی کردن: قربانی نمودن، راهی برای دفع بلاء:افرادی زیادی برای حل معضلات و مشکلات به آیت الله بها الدینی رحمه الله  مراجعه می کردند ایشان سه چیز را برای حل معضلات و حاجت های مهم سفارش می کردند. کسانی که تمکن مالی دارند گوسفند ذبح کنند و به فقراء بدهند. کشتن گوسفند و خون ریختن خیلی از بلاها را رفع می کند. بعضی ها برای دنیا حاضرند میلیون ها خرج بکنند اما برای کار خیر و صدقه و گوسفند کشتن دستشان می لرزد. فکر می کند پولش از بین می رود در حالی که خیلی از بلاها را از بین می برد. در مسجد محله هر ماه یکی بانی بشود برای سلامتی امام زمان یک گوسفندی قربانی کند خیلی اثر دارد. شما در کار امام زمان و خدا باشید امام زمان و خدا هم در کار شما خواهند بود. یک گوسفندی را در خانه پیامبر ذبح کردند گوشتش را تقسیم کردند یک قطعه گوشت را برای خانه نگه داشتند، یکی از همسران پیامبر عرض کرد یا رسول الله همه گوشت ها از بین رفت فقط همین تکه گوشت ماند. حضرت فرمودند: اشتباه می کنی آن ها ماند و این از بین رفت. یعنی آنی که در راه خدا دادیم می ماند. خدا در قرآن می فرماید: آنچه نزد شماست از بین می رود ولی وقتی به خدا تحویل می دهید می ماند. بیاییم تکانی به خودمان بدهیم قدری از مال و جان و آبرویمان در راه خدا بگذریم هرچه که بدهیم می ماند. آدمی که می میرد چند تا گوسفند می کشند یعنی چه؟ این را وقتی زنده است بکشید بلکه از گناهاش کم بشود بلکه عمرش طولانی بشود. قبل از این که رگ قلبمان بگیرد سکته کنیم بلاء را جلوتر رفع کنیم. بنده هیچ کشوری را به نامرتبی ایران در رانند گی ندیدم. آقای بهاءالدینی وقتی که این وضع را می دیدند می فرمودند: بنده می بینم بلاء هی رو سر افراد می آید دوباره برمی گردد. حالا دعای پدر و مادر یا امام زمان یا خیرات یا صدقات باعث می شود.

قربانی درکربلا: شور و شوق مجالس حسینی در دنیا:در زیارت عاشوراء می خوانیم «مُصِیبَةً مَا أَعْظَمَهَا وَ أَعْظَمَ رَزِیَّتَهَا فِی الْإِسْلامِ» (شیخ عباس قمی/ مفاتیح الجنان/ زیارت عاشوراء... ص:456َ). از این ابتلاء و مصیبت بالاتر و برتر در عالم اتفاق نیفتاده و نخواهد افتاد. لذا خدای متعال در مقابل این قربانی و فدایی کامل شدن، اجر و پاداش، خط و راه ویژه و خصائصی برای امام حسین علیه السلام و یاران و اصحابش باز کرده است. که یکی از آن ها عشق و محبتی است که خدای متعال نسبت به امام حسین علیه السلام در مومنین و غیر مومنین قرار داده است. در صفینة البحار محدث قمی آمده که محبت امام حسین حتی در دل غیر مومنین هم هست. آتش پرست، هندو، ارمنی، مسیحی، یهودی، ملیت های مختلف در کشورهای مختلف برای امام حسین علیه السلام سینه می زنند عزاداری می کنند نذر می کنند. هیچ کسی در عالم مثل امام حسین برایش مجلس گرفته نمی شود. در جنگ جهانی اول و دوم چه قدر آدم کشته شدند؟ چه قدر آدم جانباز و معلول شدند؟ تمام آن ها به فراموشی سپرده شدند. امام در جریان آقا اباعبدالله هزار و چهار صد سال پیش هفتاد و دو نفر به شهادت رسیدند موجش عالم را گرفته است. حالا شما کجای عالم سراغ دارید، در روز عاشوراء دسته های ده هزار نفری، پانزده هزار نفری، بیست هزار نفری از زن و مرد، کوچک و بزرگ، ملیت های مختلف، نژادهای مختلف به راه می اندازند حسین حسین می گویند. در شهر لندن پانصد تا مجلس روضه در دهه اول محرم برای امام حسین علیه السلام برگذار شده بود. خیلی از خانم های کافر، مسیحی، بی حجابی که اصلا ربطی به دین ندارند این بروشورهای شرح حال زندگی امام حسین علیه السلام را که می خوانند منقلب می شوند زیر گریه می زنند برای مظلومیت آقا اباعبدالله گریه می کنند. موج محبت آقا اباعبدالله فراگیر و جهان گیر شده است. امام هشتم علیه السلام فرمود: «إنّ یوم الحسین أقرح جفوننا، و أسبل دموعنا، و أذلّ عزیزنا بأرض کرب وبلاء» (الشیخ جواد محدثی / بلاغ عاشوراء/ ص : 207). یعنی شهادت امام حسین پلک چشم ما را زخم کرده است. یعنی از بس برای مظلومیت این آقا گریه کردیم چشم ما مجروح شده است. قتل امام حسین اشک های ما را جاری کرده است.هیچ کسی مثل امام حسین برایش اطعام نمی شود. چه کسی در عالم برایش این همه سفره می اندازند؟ در دانمارک شب و روز عاشوراء حدودا به پانزده هزار نفر غذا دادند. موج محبت امام حسین مثل آب روان در دل ها نفوذ می کند. این وعده حتمی الهی و غیب گویی پیامبر ما برای امام حسین است، که در باطن دل مومنین حرارتی است که هیچ وقت خاموش نمی شود. دستگاه امام حسین دستگاه عجیبی است. محبت امام حسین کیمیای فوق العاده ای است. سعی بکنیم هر چه می توانیم مال بدهیم مجلس بگیریم پادویی بکنیم نوکری بکنیم. در دستگاه امام حسین شرکت بکنید هم مهمان بشوید و سخنرانی و روضه گوش کنید وهم جاروکشی کنید، کفش جفت بکنید، ظرف بشویید، بانی بشوید، خدمتگزار بشوید، از عزادارها پذیرایی کنید، خوش آمد گویی کنید.مرحوم عذری از شعرای مهم اهل بیت قصیده های خیلی خوبی در باره اهل بیت دارد. یک قصیده خوبی درباره مولی امیرالمومنین علیه السلام دارد که صاحب جواهر شیخ آقاعباس قمی نقل کرده که به ایشان گفت: من حاضرم ثواب کتاب جواهر الکلام را بدهم تا شما ثواب این شعر را که به اهل بیت گفتی به من بدهی. آن هایی که خبر دارند می دانند در دستگاه اهل بیت خصوصا اباعبدالله چه خبر است. حاضرند ثواب های تمام عمرشان را بدهند تا ثواب این روضه ای که این آقا خوانده را بگیرند. یکی از مراجع نجف مجلس روضه ای داشت یکی از سخنران ها آمد سخنرانی کرد و روضه خواند ومجلس هم منقلب شد و گریه کردند. بعد از تمام شدن مجلس آن مرجع بزگوار روضه خوان را صدا زد پهلوی خودش نشاند گفت: آقا من عرضی دارم، من مدت ها درس خواندم، درس دادم، کتاب نوشتم، نماز خواندم، دعا خواندم، کارهای خیر کردم ولی امروز می خواهم معامله ای بکنم. می خواهم ثواب هایی که انجام دادم به شما بدهم شما هم ثواب روضه خوانی امروز را به من بدهید. روضه خوان فکری کرد و گفت: آقا من معذرت می خواهم من همچین معامله ای نمی کنم. آقا فرمود: چرا؟ گفت: من یک مثال خیلی ساده ای برای شما بزنم. هر شخصیتی که برنامه پذیرایی و بروبیایی دارد خودش که همه کاره ها را نمی تواند انجام بدهد افرادی هستند که خدمت می کنند. وقتی که مهمان ها می روند صاحب خانه سفره خصوصی می اندازد نوکرها، غلام ها و خدمتگذارها را می برد سر سفره خصوصی، پهلو خودش می نشاند می گوید حالا که شما از مهمان هایم پذیرایی کردید بیایید پهلوی خودم بشینید غذا بخوریید. شما می خواهید رندی بکنید من را از اندرونی بیرون بیاورید من این کار را نمی کنم من نوکری امام حسین را در دنیا با هیچ چیز عوض نمی کنم.مرحوم آیت الله کمپانی استاد آیت الله بهجت استاد پنجشنبه ها در نجف روضه داشت. پیر مرد هفتاد، هشتاد ساله بلند می شد کفش جفت می کرد، چایی می ریخت، پذیرایی می کرد. شاگردها می گفتند: آقا شما شخصیت اول عالم و استاد نجف هستید شاگردها این کارها را می کنند. می فرمودند: نه این دستگاه امام حسین است من می خواهم جزء نوکرانش باشم. در بین خدمت گذارهای امام حسین نام من هم ثبت بشود. اول شخصییت عالم پیامبر خدا می فرماید: «حُسَیْنٌ مِنّى وَ انَا مِنْ حُسَیْنٍ، احَبَّ اللَّهُ مَنْ احَبَّ حُسَیْناً» (جمعی ازنویسندگان/ زمینه هاى قیام امام حسین علیه السلام / ج 2/ ص: 179). چه طوری شما می توانید «حُسَیْنٌ مِنّى وَ انَا مِنْ حُسَیْنٍ » را معنی کنید. یعنی دین، مکتب، قرآن، توحید به برکت امام حسین علیه السلام است. به خون این آقا آب یاری شدند. اگر امام حسین نبود پیامبر و قرآن و مکتب هم از بین رفته بودند.امام صادق علیه السلام می فرماید: «مَنْ أَرَادَ اللَّهُ بِهِ الْخَیْرَ قَذَفَ فِی قَلْبِهِ حُبَّ الْحُسَیْنِ ع وَ حُبَّ زِیَارَتِهِ» (شیخ حر عاملی/ وسائل الشیعة/ ج14/ ص:496). خدا به هر کس اراده خیر کند عشق ومحبت امام حسین را در دل آن شخص می اندازد.

منبرسی ویکم: اسماعیل؛ راضی و تسلیم در مقابل دستور الهی

آیه: قَالَ اللَّهُ هَٰذَا یَوْمُ یَنْفَعُ الصَّادِقِینَ صِدْقُهُمْ ۚ لَهُمْ جَنَّاتٌ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا أَبَدًا ۚ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ ۚ ذَٰلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُخدا گوید: این روزی است که صادقان از راستی خود بهره‌مند می‌شوند، برای آنها بهشتهایی است که از زیر درختانش نهرها جاری است و در آن به نعمت ابدی متنعّمند؛ خدا از آنها خشنود و آنها از خدا خشنودند. این است فیروزی و سعادت بزرگ. آیه 119 سوره مائده

حدیث: الامام الباقر علیه السلام :اُدعُ فِی العیدَینِ ویَومِ الجُمُعَةِ ، إذا تَهَیَّأتَ لِلخُروجِ بِهذَا الدُّعاءِ :اللّهُمَّ مَن تَهَیَّأَ وتَعَبَّأَ وأعَدَّ وَاستَعَدَّ لِوِفادَةٍ إلى مَخلوقٍ رَجاءَ رِفدِهِ وطَلَبَ نائِلِهِ وجَوائِزِهِ وفَواضِلِهِ ونَوافِلِهِ ، فَإِلَیکَ یا سَیِّدی وِفادَتی وتَهیِئَتی وتَعبِئَتی وإعدادی وَاستِعدادی رَجاءَ رِفدِکَ وجَوائِزِکَ ونَوافِلِکَ ، فَلا تُخَیِّبِ الیَومَ رَجائی ، یا مَن لا یَخیبُ عَلَیهِ سائِلٌ ولا یَنقُصُهُ نائِلٌ ، فَإِنّی لَم آتِکَ الیَومَ بِعَمَلٍ صالِحٍ قَدَّمتُهُ ولا شَفاعَةِ مَخلوقٍ رَجَوتُهُ ، ولکِن أتَیتُکَ مُقِرّا بِالظُّلمِ وَالإِساءَةِ ، لا حُجَّةَ لی ولا عُذرَ ، فَأَسأَلُکَ یا رَبِّ ، أن تُعطِیَنی مَسأَلَتی وتَقلِبَنی بِرَغبَتی ، ولا تَرُدَّنی مَجبوها ولا خائِبا ، یا عَظیمُ یا عَظیمُ یا عَظیمُ ، أرجوکَ لِلعَظیمِ ، أسأَلُکَ یا عَظیمُ أن تَغفِرَ لِیَ العَظیمَ ، لا إلهَ إلاّ أنتَ ، اللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ ، وَارزُقنی خَیرَ هذَا الیَومِ الَّذی شَرَّفتَهُ وعَظَّمتَهُ ، وتَغسِلُنی فیهِ مِن جَمیعِ ذُنوبی وخَطایایَ ، وزِدنی مِن فَضلِکَ إنَّکَ أنتَ الوَهّابُ.امام باقر علیه السلام: روز عید فطر و عید قربان و روز جمعه ، چون آماده بیرون رفتن شدى ، این دعا را بخوان:خداوندا! هر کس که آماده و مهیّا شود و به امید عطا و بخشش و جایزه و احسانِ آفریده اى ، ساز و برگ رفتن به حضور او فراهم سازد ، پس ـ اى سرور من ـ باریابى و آمادگى و تهیّه ساز و برگ و آماده شدنِ من ، به درگاه توست و به امید بخشش و جایزه ها و احسان هاى تو. پس امروز ناامیدم مکن! اى آن که هیچ نیازمندى از درگاهش محروم نمى شود و هیچ برخوردارى ، از او نمى کاهد! من امروز کار شایسته اى به درگاهت نیاورده ام و به شفاعت آفریده اى هم امید نبسته ام؛ لیکن با اعتراف به ستم و بدى ، به درگاهت آمده ام. نه دلیلى دارم و نه عذرى.پروردگارا! از تو مى خواهم که خواسته ام را بدهى و مرا با درخواستى برآورده برگردانى و مرا ناامید و بى بهره بر نگردانى! اى بزرگ ، اى بزرگ ، اى بزرگ! براى خواسته بزرگ به تو امیدوارم. اى بزرگ! از تو مى خواهم که گناه بزرگ مرا ببخشایى. معبودى جز تو نیست.خداوندا! بر محمّد و خاندان محمّد درود فرست و نیکىِ امروز را که شرافت و عظمتش بخشیده اى ، روزى ام کن و در این روز ، مرا از همه گناهان و لغزش هایم بشوى و از احسان خود بر من بیفزاى! همانا تویى تو بسیار بخشنده».کتاب «مراقبات ماه رمضان» ، صفحه 481

سیمای عید قربان: پروردگار از ابراهیم می‌خواهد که فرزندش را قربانی کندو این درخواست برای قربانی کردن یک انسان است که گفته شد در آیین‌های ادیان گذشته متداول بوده و فرضیه این است که تا آن زمان هم رواج داشته است. او می‌خواهد که اسماعیل قربانی شود و ابراهیم و اسماعیل بی‌جدال با حق، سر تسلیم فرود می‌آورند و به خواسته پروردگار تن درمی‌دهند. در اثنای این امتحان بزرگ الهی،یکی از بزرگ‌ترین تکالیف بشری رقم می‌خورد؛ چاقو نمی‌برد و به اذن پروردگار، گوسفندی به ابراهیم داده می‌شود که عوض اسماعیل ذبح شود. این اتفاقیک نشانه است. خداوند به قربانی شدن انسان‌ها خاتمه می‌دهد و می‌خواهد که چارپاییبه جای انسان، ذبح گردد. نکته‌ای که باید به آن توجه کرد، این است که پروردگار از قربانی ابراهیم منصرف نمی‌شود، تنها جای اسماعیل را با گوسپندیبهشتی تعویض می‌کند و رسم قربانی به قوت خود باقیمی‌ماند و واجد صورت و معنایی حقیقی و معقولانه می‌گردد.در داستان ذبح اسماعیل، همه چیز بر اساس نمادها تبیین شده است. گرچه این داستان از دل ادیان برخاسته است و چنین به نظر می‌رسد که زبان مذهب بایدصریح و بی‌پرده باشد، همیشه این‌گونه نبوده است. مذهب برای خود فرایض و محرّماتی دارد که هر کدام در چندین لایهمختلف قابل بررسی هستند؛برای نمونه در مورد قرآن کریم هم با معنا، هم با تفسیر و هم با تأویل روبه‌رو هستیم. در هر لایه نیز با سطوح مختلفی از مفاهیم روبه‌رو می‌شویم؛ مانند دالان‌های تودرتوی عظیمی که هر بابی از آن، ما را با دنیای جدیدی آشنا می‌سازد و بدین شکل، تمام علوم را در خود به رمز پنهان کرده است و هرگز دستیابی به تمامی تعالیم آن، دست‌کم برای غیر معصومین، امکان‌پذیر به نظر نمی‌رسد. همین غنای تعالیم و معناها در دیگر فرایض چون نماز، روزه، حج، و آیین قربانی کردن نیز وجود دارد.گفته می‌شود که «درحقیقت، مذهب از طریق سمبل، ضمیر ناخودآگاه را در اختیار می‌گیرد.» (پریستلی1391: 243) قربانی می‌تواند یکی از سمبل‌هایی باشد که در کاوش حول محور ضمیر ناخودآگاه به توتم و تابو می‌رسد. با کنکاش در اسطوره‌ها پی خواهیم برد که قربانی که نوعی توتم است، در ضمیر ناخودآگاه جمعی ما باقی مانده و از طریق افسانه‌ها و با آمیزش با داستان‌های دینی زنده مانده است. تلفیق این دو درنهایت،به مسیریمی‌رسد که در چندین سطح قابل کاوش است. در‌واقع، مذهب هم مانند فرهنگ، از طریق ضمیر ناخودآگاه وجدان‌های بیدار از روحی به روح دیگر به میراثرسیده است. بدین ترتیب، با خیل کثیری از تعالیمی که آموختنی نبوده و تنها با معیار وجدان و اخلاق مورد ارزیابی قرار گرفته‌اند، روبه‌رو می‌شویم. ساختار اساسی تعالیم دینی در پیوند تنگاتنگ با روحیات هستند و روحیات و وجدانیات نیزاغلب با معیارهای دینیارزش‌گذاری می‌شوند؛ امری که علوم طبیعی در اعمال آن خالی از اشکال نیستند.اصول دین از روح، تصویری کامل‌تر از تئوری‌های علمی به‌دست می‌دهد؛ زیرا این تئوری‌ها تنها به توجیه و تنظیم خود وجدان (شعور آگاه) می‌پردازند؛ به علاوه،یک تئوری غیر از آنکه به معرفییک چیز زنده به‌وسیله مفاهیم مجرد بپردازد، کار دیگری از دستش ساخته نیست. اصول دین برعکس، فرایند زنده شعور باطن را به صورت کامل به شکل فاجعه گناه، توبه، قربانی و رهایی تبیین می‌کند. (یونگ 1370: 69)

احکام قربانی کردن: در مورد اختلافی که بین مردم پیش آمده و مخالفین وموافقین ذبح و قربانی کردن گاو و شتر باید دو جنبه و حیثیت را مد نظر قرار داد:

۱ـ جنبه قربانی کردن و خون جاری کردن.

۲ـ جنبه صدقه دادن گوشت‌های ذبیحه.

در خصوص مورد اول، آن‌چه توصیه شده به قربانی کردن در حج تمتع و روز عید قربان و به جهت کفاره یا ادای نذر است که دستور دینی داریم. لکن قربانی کردن به هدف و انگیزه دفع و رفع نحوست‌ها (که در زبان روایات به طیره یاد شده که اصل طیره = فال بد زدن، مردود است) و در امان ماندن از آسیب اجنه و شیاطین، مطلبی است که در روایات از آن نهی شده است. کما اینکه شیخ صدوق ـ رحمت الله تعالی علیه ـ نقل می‎کند که پیغمبر اکرم ـ صلی‌الله‌علیه‌وآله ـ از ذبایح جن نهی کردند.اما دومین جنبه‌ی کار، مساله صدقه دادن گوشت‌های این قربانی‌هاست که یقینا صدقه دادن امری مطلوب و توصیه شده است و روایات در باب صدقه فراوان است.پس در مورد کاری که در شهر می‌خواهد انجام شود، اگر به نیت تصدق باشد منعی ندارد، ولی باور اینکه این قربانی‌ها شرور و نحوسات را برطرف می‌کند، اعتقاد و باور غلطی است و ریشه دینی ندارد.پس صرفا به این قضیه باید به جنبه صدقه‌ی آن نگاه کرد، که اگر این باشد دیگر منحصر در کشتن گاو و شتر نیست؛ بلکه هر چیزی را می‌توان به‌عنوان صدقه بین فقرا تقسیم کرد.حال اگر افراد بخواهند این نوع صدقه (توزیع گوشت) را در نظر داشته باشند منعی ندارد؛ مادامی‌که باورشان این نباشد که این خون ریختن اثری دارد و رفع بلا می‌کند.

قربانی درکربلا: اسماعیل؛ راضی و تسلیم در مقابل دستور الهی:ابراهیم (ع) دستور خداوند را با اسماعیل در میان گذاشت و به او گفت پسرم من در خواب دیدم که تو را ذبح می‌کنم و نظر وی را جویا شد؛ اسماعیل که بعدها خود به مقام نبوت و امامت نائل می‌شود، در جواب پدر بزرگوار خویش پاسخ داد: «ای پدر آنچه را فرمان داده شده انجام بده و اگر خدا بخواهد مرا از شکیبایان خواهی یافت»پاسخ اسماعیل (ع) به پدر خویش گویای ایمان وی به دستور الهی است؛ چرا که در پاسخ فرموده آنچه را فرمان داده شده‌ای انجام بده و نگفت ای پدر آن چه در نظر تو است انجام بده رضایت اسماعیل (ع) به ذبح شدن، نشان از مقام تسلیم اطاعت وی نسبت به دستور الهی است.چون ابراهیم (ع) به ذبح پسرش تصمیم گرفت، شیطان به صورت مردی پیر بر پیامبر(ص) خدا ظاهر شد و گفت: یا ابراهیم از این پسر بچه چه می‌خواهی؟ گفت: می‌خواهم او را بکشم؛ شیطان گفت: سبحان الله پسری را می‌کشی که یک چشم به هم زدن مخالفت خدا را نکرده است ابراهیم(ع) در پاسخ فرمود: خداوند مرا امر به ذبح آن کرده است.شیطان گفت: که خدای تعالی هرگز چنین امری نمی‌کند، البته شیطان به خوابت آمده است ابراهیم پاسخ داد: خداوند مرا تا به این زمان رسانیده است شیطان را به من راه تسلط نداده است و خود تو شیطانی؛ حضرت ابراهیم(ع) قسم یاد کرد که دیگر با شیطان سخن نگوید و متوجه کشتن اسماعیل(ع) شد.شبهه شیطان: کشتن اسماعیل باعث می‌شود آدمیان بهانه‌ای برای کشتن فرزندانشان داشته باشندپسر را نزد حجره و سعی خواباند، شیطان برای بار سوم ابراهیم (ع) را وسوسه کرد و گفت: ای ابراهیم تو پیشوای مردم هستی و اگر فرزند خود را بکشی همه کس فرزند خود را خواهد کشت و این گناهان بر گردن تو خواهد بود و از برای خدا ترک کن این کشتن را.ابراهیم(ع) جواب شیطان را نداد و سر خود را به جانب آسمان کرد و کارد را بر گلوی اسماعیل کشید، اما به اذن خدا بریده نشد؛ دوباره چنین کرد، اما چاقو بر گلوی اسماعیل اثر نمی‌کرد که ناگاه برای ابراهیم ندا آمد که ای ابراهیم خواب خود را عمل کردی و جبرئیل گوسفندی را از جانب کوهی که مشرف به در مسجد خیف آورده پسر را از زیر دست ابراهیم کشیده و گوسفند را به جای او خوابانید و ذبح کرد.امام رضا (ع) می‌فرماید: «چون ابراهیم به ذبح گوسفند فرمان داده شد آرزو کرد کاش فرزند خود اسماعیل را به جای آن ذبح می‌کرد تا به قلبش آن رسد که به قلب پدری که عزیزترین فرزند خویش را ذبح کرده است می‌رسد و به وسیله این مصیبت به بالاترین درجه ثواب مصیبت‌زدگان نائل شود.خداوند به ابراهیم وحی کرد این ابراهیم محبوب‌ترین خلق من نزد تو کیست؟ ابراهیم در جواب گفت: پروردگارا کسی را که محبوب‌تر از حبیب تو محمد باشد، نیافریده‌ای. دوباره وحی شد آیا او را بیشتر دوست داری یا خودت را؟ گفت: او را بیشتر از خودم دوست دارم، خداوند فرمود: آیا فرزند خویش را بیشتر دوست داری یا فرزند او را؟ابراهیم گفت: فرزند او را، خداوند فرمود: ذبح شدن فرزند به دست دشمنانش برای تو دردناک تر است یا ذبح شدن فرزندت به دست خودت به خاطر اطاعت من؟ گفت: پروردگارا! ذبح شدن فرزند او به دست دشمنانش برایم دردناک‌تر است از ذبح فرزندم به دست خودم.خداوند فرمود: ای ابراهیم طائفه‌ای که گمان می‌کنند از امت محمد(ص) هستند، فرزند او را (حسین) از روی ستم و دشمنی می‌کشند، همان‌گونه که گوسفند را سر می‌بردند و با این کار دچار غضب من می‌شوند، ابراهیم(ع) با شنیدن این سخن بسیار ناراحت شد و قلبش به درد آمد و شروع به گریه کرد.پس به او وحی شد که ای ابراهیم ناراحتی تو بر قتل حسین(ع) را معادل ناراحتی تو بر فرزندت اسماعیل در صورتی که او را ذبح می‌کردی قرار می‌دهم و با این کار تو را به بالاترین درجه اهل ثواب در مصیبت می‌رسانم و این معنای سخن خداوند است که فرمود: «و هدیناه بذبح عظیم.»ذبح بزرگی که خداوند برای عزاداری و گریه برای ثواب مصیبت زدگان را به ابراهیم (ع) عطاء کرد، امام حسین(ع) بود؛ خداوند گریه بر امام حسین(ع) را جایگزین ثواب ناراحتی و جزعی کرد که ابراهیم در صورت کشتن اسماعیل احساس می‌کرد، سلام خداوند بر حسین(ع) وارث اسماعیل ذبیح الله.

منبرسی ودوم: ایثار وفداکاری امام حسین علیه السلام

آیه: سوره حشر آیه 9. . .« و یوثرون علی انفسهم و لو کان بهم خصاصه» (. . . و آنان ایثار میکنند و ترجیح میدهند دیگران را بر خودشان، گرچه خود آنها محتاج باشند). مردی آمد نزد رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و از گرسنگی شکایت کرد، رسول خدا فرستادند نزد زنهایشان، آنها گفتند چیزی نداریم جز آب رسول خدا فرمود: کیست این مرد را امشب طعام بدهد؟ امیرالمومنین (علیه السلام) عرضه داشت، من یا رسول الله و سپس آمد نزد فاطمه (علیهاسلام) و فرمود: ای دختر رسول خدا من امشب مهمان دارم در خانه غذا چه داریم؟ فاطمه (علیهاالسلام) فرمود: فقط غذائی برای این دختر بچه داریم ولی همان را برای مهمان شما ایثار میکنیم. امیرالمومنین فرمود: ای دختر محمد، دختر را بخوابان و چراغ را خاموش کن تا غذا نخوردن ما و کمی طعام معلوم نشود آنها شروع کردند به خوردن غذا و امیرالمومنین دست به سوی غذا می برد ولی چیزی نمیخورد بطوری که مهمان خجالت نکشد وقتی مهمان دست از غذا کشید ، چراغ را آوردند مشاهده نمودند ظرف غذا پر است از غذا !! آن شب صبح شد؛ امیرالمومنین به مسجد رفته و با رسول خدا نماز را خواندند . رسول خدا نگاهی به امیرالمومنین کرده شدیدا گریستند و فرمودند: ای علی، خداوند از عمل دیشب شما در عجب و خوشحالی است بخوان این آیه را« و یوثرون علی انفسهم و لو کان بهم خصاصه »

حدیث: منتهى المطلب :رُوِیَ عَن عَلِیٍّ علیه السلام أنَّهُ خَرَجَ یَومَ العیدِ ، فَلَم یَزَل یُکَبِّرُ حَتَّى انتَهى إلَى الجَبّانَةِ .منتهى المطلب: روایت شده است که على علیه السلام روز عید بیرون آمد. پیوسته تکبیر گفت تا آن که به محلّ برگزارى نماز در بیرون شهر [کوفه] رسید.کتاب «مراقبات ماه رمضان»  ، صفحه 485

سیمای عید قربان: رابطه دین و روحیات - ساختاری نظام‌مند از اخلاق، فرهنگ، ادب، وجدان و شعور- رابطه‌ای دوسویه فرض می‌شود؛ دیندر حکم معیار شناخت برای تشخیص خوب از بد و روح در حکم قوه‌ای ماورایی که بنابر آیه «فنفخت فیه من روحی»، به عالم بالا متصل است و توانایی‌هاییبرای شناخت دارد که از علوم طبیعی برنمی‌آید. برای پرداختن به مقوله مذهب، نقش شناخت‌های روحی هرگز نباید دست‌کم گرفته شود؛ چراکه روح قادر است وارد سیطره شگفت و وسیعی شود که عرفان نامیده می‌شود. عرفان زبان رمزآمیز شناخت است. «تعریف و توصیف رمزگرایی آسان نیست؛ زیرا درباره این مکتب هرکس به‌قدر فهمش مدعی را دریافته است. تنها راه پی بردن به رموز این سبک اسرارآمیز، بیان جزئیات عقاید پیروان آن و شرح علت ایجاد آن است.»(فرشیدورد1373، ج2: 748) با این تعریف از رمز، بی‌علت نیست که عرفا با گام نهادن در این راه بی‌نهایت مخوف و مبهوت‌کننده، سکوت، اخفای سرّ و تجربه فردی را شعار خود ساخته‌اند؛ عرفان به معنای واقعی خود، از همان ضروریاتی است که پیش از قربانیکردن باید مهیا شود. اینکه روز پیش از قربان،یعنی نهم ذی‌الحجه را یوم‌العرفه می‌خوانند، گواه این ادعا است. روشن است که بدون اندیشه و تفکر، شناخت و معرفت هرگز حاصل نمی‌شود؛ پس جای تعجبی ندارد اگر روز پیش از عرفه، یعنی هشتم ذی‌الحجه را هم یوم‌الترویه،یعنی روز اندیشیدن نام‌گذاری کرده‌اند. اندیشه‌ها همیشه اگر راه درست و حقیقی خود را یافته باشند، ایمن از رهزن‌های تردید و تمرد از دستورات نیستند؛ همان‌طور که شیطان برای ممانعت از اجرای فرمان الهی، وسوسه را در اذهان ابراهیم و اسماعیل و هاجر می‌دمید که با یکدل شدن در اجرای فرمان پروردگار از ادامه کار فرومانند.بر اساس تعالیم دینی، شتر، گاو یا گوسفند هر کدام می‌تواند بنابر استطاعت قربانی‌کننده، قربانیشود. روایت شده است که حضرت پیامبر(ص) به همراه حضرت علی(ع) در آخرین قربانی خود در حجة‌الوداع قریب به صد شتر ذبح کردند:چون از خطبه فراغت یافت، به جانب منحر شتافت و شتران قربانی رسول‌الله -صلی‌الله علیه و آله- با آنچه علی از یمن آورده بود، قریب به صد رسیده بود. از آن‌جمله شصت‌و‌سه عدد را به دست خویش نحر کرد، به عدد سال‌های عمر خود و به نحر بقیه جمال، علی مأمورگشت.(میرخواند1380، ج2: 1613)اما حیوانی که پروردگار برای قربانی شدن انتخاب کرد، گوسفند یا چارپایی از همان تیره بوده است.عبدالله‌بن عباس گوید: برای وی بخته‌ای از بهشت آوردند که چهل پاییز در آن بچریده بود. برخی دیگر گویند: این همان بخته‌ای بود که هابیل قربانی کرده بود. علی(ع) فرمود: بخته‌ای بود شاخ‌دار و فراخ‌چشم و سپید‌رنگ. حسن گوید: بی‌گمان آنچه فدایی اسماعیل شد، بز کوهی نری بود که از کوهستان ثبیر به او فرود‌آمد و ابراهیم او را سر برید. (ابن اثیر1370، ج1: 124)به هر شکل، گوسفند قربانی‌شده یکی از بهترین و کامل‌ترین نوع قربانی بوده است. اکنون نیز توصیه می‌شود حیوانی که برای قربانی نشان‌دار می‌کنند، سالم، قوی و بی‌عیب باشد. این خصوصیت قربانی نیز قابل رمز‌گشایی است و دلیل آن این است که گوسفند نماد تعلقات است. تعلقات هرچقدر خوش‌منظرتر باشند و ظاهری فریبنده‌تر داشته باشند، برای قربانی شدن مستحق‌تر هستند؛ چراکه بیشتر و بهتر می‌توانند موجب گمراهی شوند و فرد را از راه حق دور کنند. «گوسفند از میان حیوانات، نماد تسلیم است و اگرچه بهای آن در بازار معاملات در مقایسه با برخی حیوانات دیگر، از قبیل گاو و شتر و اسب کمتر است، هیچ حیوانی مانند گوسفند خود را مهیای قربانی شدن نشان نمی‌دهد.»(ابن‌عربی1389: 351) گوسفند در حقیقت، نماد تعلقات این جهانی است؛ تعلقاتی با ظاهری فریبنده و منظری دلنشین که قرار است با فدا شدن و فنا شدن وسیله قرب و بقا شوند.زمانی که گوسفند بهشتی نمودار شد، به دلیل گریختن آن، ابراهیم سه مرتبه و هر‌بار هفت سنگ به سمت آن پرتاب کرد. بالاخره آن را گرفتو به قربانگاه آورد؛ بدین معنا که فرد باید ابتدا تمام تعلقات و مادیاتی که به دل او بند زده و پایش را به زنجیر بسته‌اند، نفی و طرد کند و انزجار خود را نسبت به آنها، که مانع رسیدن او به حق هستند، نمایان سازد. پس یکباره از همه آنها دست بشوید و برای خشنودی حق، فدا کند و بدین ترتیب موانع را برطرف سازد و موجبات قرب الی الله را فراهم آورد.

احکام قربانی کردن: آیا در عقیقه می توان مرغ و خروس قربانی کرد؟س. آیا هر نوع حیوان حلال­ گوشتی را می­شود به عنوان عقیقه قربانی نمود؟ج. عقیقه باید گوسفند (میش یا بز)، گاو یا شتر باشد، و حیوان دیگری مثل مرغ و مانند آن کفایت نمیکند.منبع: سایت هدانا برگرفته از استفتائات آیت الله العظمی خامنه ای.

س. آیا هر نوع حیوان حلال­ گوشتی را می­شود به عنوان عقیقه قربانی نمود؟پاسخ:مشهور میان علما آن است که عقیقه باید گوسفند یا شتر، و یا بُز باشد.منبع: استفتاء سایت هدانا از دفتر استفتائات آیت الله العظمی مکارم شیرازی.

قربانی درکربلا: ایثار وفداکاری امام حسین علیه السلام:«قال مولانا امام الصادق علیه السلام مَنْ أَرَادَ اللَّهُ بِهِ الْخَیْرَ قَذَفَ فِی قَلْبِهِ حُبَّ الْحُسَیْنِ علیه السلام وَ حُبَّ زِیَارَتِهِ» (شیخ حر عاملی/ وسائل الشیعة/ ج14/ ص:496).

حضرت ابراهیم علیه السلام تنها موحد زمان خودش بود مشغول چوپانی بود که شنید کسی می گوید: «سُبُّوحٌ قُدُّوسٌ رَبُّ الْمَلَائِکَةِ وَ الرُّوحِ»(مجلسی/ بحارالأنوار/ ج95/ ص : 79). چون در آن زمان کسی ذکر خدا را نمی گفت همه مشرک و بت پرست بودند. گفت: گوینده این ذکر کیست؟ کی ذکر محبوب و خدای من را می گوید؟ اگر یک بار دیگر هم بگویی نصف گوسفندام را می‌دهم. یک بار دیگر تکرار شد. گفت: اگر یک بار دیگر هم بگویی بقیه گوسفندام را می دهم. در راه خدا از همه چیزش گذشت بعد معلوم شد که جبرائیل نماینده خداست که می خواست ایشان را امتحان کند.خدای متعال به ابراهیم امر کرد فرزندت را به قربانگاه ببر وبرای من قربانی کن. حضرت ابراهیم این کار را کرد ولی مشیت خدا این بود که فقط امتحانی گرفته بشود و عملا حضرت اسماعیل ذبح نشد. و در امتحان آخر نمرود حضرت ابراهیم را به خاطر بت شکستن و موحد بودن و این که مردم را به خدای یگانه دعوت می کرد به آتش انداخت. ظاهر قضیه این بود که ابراهیم می سوزد والا اگر حضرت ابراهیم علیه السلام می دانست که آتش سرد و گلستان می شود دیگر این امتحان و کار مهمی نبود. حضرت ابراهیم در حد اعلاء فرمان خدا را اطاعت کرد و سر افراز بیرون آمده و خلیل خدا شد و به مقام امامت رسید. خدا در قرآن فرموده: «إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماماً قالَ وَ مِنْ ذُرِّیَّتی قالَ لا یَنالُ عَهْدِی الظَّالِمینَ»(البقرة: 124). تو را امام و پیشوا و رهبر جامعه قرار دادیم. ولی در میان امتحانات و ابتلائاتی که خدای متعال از انبیاء و اوصیاء و اولیاء خودش کرده هیچ امتحانی به عظمت و گستردگی ابتلاء جریان کربلا برای آقا اباعبدالله الحسین و اصحاب و یاران و اهل بیتش نبوده است. هیچ کس در عالم مثل امام حسین و عزیزانش قربانی نشده اند. آقا اباعبدالله از مال و دارایی، جان و پوست، گوشت و استخوان، همسر و عیال، طفل شش ماهه و جوان برادر، عمو و از همه چیزش در راه خدا گذشت.منظور حافظ شیرازی از «مرید پیر مغانم» کیست؟کسی از مرحوم دری سئوال می پرسد که منظور حافظ شیرازی از این بیت شعرش چیست؟مرید پیر مغانم ز من مرنج ای شیخ/ چرا که وعده تو کردی و او بجا آورد/مرحوم دری درجواب می گوید: مراد حافظ از مرید پیر مغانم امیرالمومنین است که پیر راه شریعت و طریقت و حقیقت همه راه هاست. در نماز که می گوییم «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقیمَ»( الفاتحة : 6). روایات فراوانی داریم که صراط مستقیم مولی امیرالمومنین علیه السلام است که در نماز از خدا می‌خواهیم که خدایا ما را به راه امیرالمومنین هدایت کن. راه و پیشوای ما، پیرهدایت و طریقت ما مولی امیرالمومنین علیه السلام است. منظور حافظ از شیخ حضرت آدم صفی الله است. چون در عربی به افراد مسن شیخ می گویند. پس معنی شعر می شود من مرید امیرالمومنینم، ای آدم صفی الله ازمن رنجش پیدا نکن. چرا که وعده تو کردی و او به جا آورد. خدای متعال به شما گفت: ای آدم گندم نخور و حضرت آدم طبق نص قرآن از آن گندمی که نهی شده بود استفاده کرد و لذا از بهشت بیرونش کردند. ولی طبق روایات و تاریخ امیرالمومنین در همه عمرش از گندم استفاده نکرد. و از نان جو هم خودشان را سیر نکردند.بعد از فوت مرحوم دری بزگواری ایشان را خواب می بیند. به مرحوم دری می گوید: آقا یادتان است در مورد این بیت حافظ از شما سئوال شد و شما همچین جوابی دادید؟ می گوید: بله، ولی یک معنای زیباتر و لطیف تری در این عالم به من نشان دادند. که مرید پیر مغانم یعنی مرید آقا ابا عبدالله الحسین علیه السلام هستم. زمن مرنج ای شیخ، یعنی ای ابراهیم خلیل ازمن رنجش پیدا مکن ناراحت نشو چرا که وعده تو کردی و او بجا آورد. شما بنا بود در راه خدا قربانی بدهی ولی موفق به پیاده کردن این قربانی نشدی که واقعا این قربانی ذبح بشود. چون خدای متعال فرمود: ای ابراهیم در راه من قربانی بیاور. حضرت ابراهیم هم اسماعیلش را آورد در منی قربانی بکند. ولی چون پیامبر ما و امامان ما در صُلب حضرت اسماعیل علیه‌السلام بودند مشیت خدا بر این تعلق گرفته بود که قربانی شدن اسماعیل علیه السلام عملی نشود. خدای متعال به کارد تیز امر فرمود: این کار را نکن، نَبُر. حضرت ابراهیم هم مصمم برای قربانی کردن بود. حضرت ابراهیم هم ناراحت شد که چرا این کارد نمی برد. چاقو به نطق آمد و گفت: خدای بزرگ می گوید نبر و دوست خدا می گوید ببر من فرمان خدا را اطاعت می کنم. جبرائیل به جای حضرت اسماعیل گوسفندی از گوسفندان بهشتی برای حضرت ابراهیم آورد تا جایگزین حضرت اسماعیل بشود وآن گوسفند در راه خدا قربانی بشود. و لذا بر هر حاجی که به زیارت خانه خدا می رود واجب شده در موسم حج در راه خدا حیوانی را قربانی کند. خدا در قرآن می فرماید: «وَ فَدَیْناهُ بِذِبْحٍ عَظیمٍ»(الصافات: 107). یعنی ما به جای اسماعیل علیه السلام ذبح عظیم، قربانی بزرگ جایگزین کردیم.

منبرسی وسوم:ذبح عظیم

آیه: وَلَا تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ بَعْدَ إِصْلَاحِهَا وَادْعُوهُ خَوْفًا وَطَمَعًا ۚ إِنَّ رَحْمَتَ اللَّهِ قَرِیبٌ مِنَ الْمُحْسِنِینَو هرگز در زمین پس از آنکه کار آن (به امر حق و شرع رسول حق) نظم و صلاح یافت به فساد و تباهکاری برنخیزید، و خدا را هم از راه ترس و هم از روی امید بخوانید، که البته رحمت خدا به نیکوکاران نزدیک است. آیه 56 سوره اعراف

حدیث: رسول اللّه صلى الله علیه و آله :إنَّ اللّه َ تعالى یَطَّلِعُ فِی العیدَینِ إلَى الأَرضِ ، فَابرُزوا مِنَ المَنازِلِ تَلحَقکُمُ الرَّحمَةُ .پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: خداوند متعال در روز عید فطر و عید قربان ، به زمین با عنایت مى نگرد. پس ، از خانه ها بیرون آیید تا رحمت به شما برسد.

سیمای عید قربان: می‌توان گوسفندی را که خداوند برای قربانی شدن فرستاد، به گونه‌ای دیگر نیز رمز‌گشایی کرد؛ بر بنیاد تفکر برخی از عالمان دینی، معیار بندگیانقیاد است و در کل کائنات، انسان به دلیل داشتن قدرت تفکر و خرد و تشخیص، کمتر از این صفت برخوردار شده است. انسان موجودی است که به دلیل برخورداری از قدرت و همچنین حس تکبر نسبت به سایر موجودات به‌راحتی، گردن اطاعت و انقیادخم نمی‌کند. از ایننظر می‌توان حیوانات را تسلیم‌تر از انسان، و نباتات و جمادات را تسلیم‌شدگان محض در برابر اوامر الهی دانست که هیچ‌گونه اختیار و حب و بغضی از خود ندارند. ابن عربی می‌گوید:در سلسله‌مراتب مخلوقات، جماد که بسیط‌تر است، عبودیت محض است و از همین رو، مکانش بالاتر است و پس از آن نبات است. آنگاه حیوان که از راه کشف یا برهان خدای را می‌شناسد و در این میان، آدمیان گروهی در حجاب عقل و تفکر گرفتارند و گروهی پالهنگ تقلید بر گردن دارند؛ بنابراین، برخلاف ظاهر امر، موجودات هرچه در نردبان وجود بالاتر روند، از مبدأ خود،یعنی از خدا دورتر می‌افتند. بندگی کامل تسلیم محض است و آن در شأن جماد است و انسان که در مراتب وجود بالاتر از حیوان است، به لحاظ بندگی دورتر است. تعریفی که ابن عربی از مراتب هستی ارائه می‌دهد، جای بحث و تأمل بیشتری دارد، اما از منظر تأویل نمادها منطبق بر داستان قربانی، می‌توان آن را این‌گونه شرح داد که به جای یک انسان که بالقوه می‌تواند سرکش و متمرد باشد، حیوانی بی‌زبان قرار داده شده که سراسر تسلیم و رضایت است و در برابر سرنوشتی که در انتظار او است، هیچ‌گاه اعتراضی ندارد؛ بنابراین، گوسفند از دیدی دیگر، نماد تسلیم است. تسلیم و رضایتیکی از مراحل حتمی طی طریق سالک در رسیدن به کلمه حق بوده و هست؛ چنان‌که معنای واقعی مسلمانی هم چیزی جز همین تسلیم و رضایت نیست.دیدگاه دیگری که در مورد قربانی شدن گوسفند می‌توان مطرح کرد، این است که گوسفند نماد نفس خود انسان است؛ چراکه در نهایت، نفس انسانی باید تقدیر فنا شدن را بپذیرد تا نفس مطمئنه توفیق وصول به حق را بیابد. آمده است که:حاجی که در مراسم حج در روز عیدقربان در منی، گوسفند می‌کشد و سر می‌تراشد، معنایش این است که خدایا نفسم را کشتم و ذلت عبودیت تو را بر عزت دنیا ترجیح دادم و به جان خریدم. چون ذلت عبودیت تو از عزت همه ماسوای تو بیشتر می‌ارزد، این کار،یعنی خدایا من می‌خواهم تنها بنده تو باشم.(طیب1380: 149)در تعبیری دیگر آمده است:قربانی فانیان حضرت عزت - سبحانه و تعالی- اینکه نفس امّاره را در قربانگاه مخالفت هوی بر رسن اوامر و نواهی دست و پای تصرف بربندی و با کارد قطع طمع، سر انانیت او برداری و به‌دم نصیحت در او دمی و او را از پوست نسبت امارگی بیرون آری و به‌تیغمجاعت شکم آز و شره‌اش را چاک کنی و مفاصل و مواصل او را که با شیطان پیوسته است، به خنجر مجاهدت بند از بند جدا کنی و در دیگ ریاضت اندازی. (شعیب1379: 291)در تعابیر بیان‌شده، فلسفه قربانی کردن فداکردن دوست‌داشته‌شده‌ها است؛به این معنی که انسان از بهترین متصرفات خود که تعلق خاطر به بار آورده است، عبور کند. هنگامی که در سلوک، وارستگی از همه اغلال حاصل شد، عارف باید خود را هم به شکل نمادین و در وقت ضرورت، به واقع، از میان بردارد تا فاصله نهایی هم در رسیدن به حق زایل شده باشد. این صورت دیگری از تبیین نماد قربانی منطبق با خودی خودِ فرد است که درکآنمنوط به توجه به جایگاه حضرت اسماعیل است. بر این اساس، قربانی در سنجش با مقام ابراهیم، نماد علاقه‌ها و وابستگی‌ها است و در مقایسه با مقام اسماعیل، نماد خود فرد که آخرین حلقه از زنجیره تعلقات است. عرفا معتقدند تا شخص از انانیّت و خودی خود وارسته نگردد و وجود فرضی خود را سر نبرد و جان نستاند، آخرین پرده‌های حجاب را به کناری نکشیده است؛ چنان‌که حافظ می‌گوید:میان عاشق و معشوق هیچ حایل نیست/تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز/نیز آمده است که:بنای این قربانی بر اشتیاق وصال و مشاهده است؛ چنانکه مالک دینار گفت –قدس‌الله سره العزیز- که در بادیه می‌رفتم.جوانی را دیدم که در زیر درختی نماز می‌کرد و آن درخت را رطب بار بود. مالک می‌گوید نزد وی رفتم. چون جوان از نماز فارغ شد، بر وی سلام کردم. جواب گفت و خرمایی چند از آن درخت بازکرد و به من داد. من گفتم: ای عزیزا! می‌خواهم که با تو صحبت دارم. جوان گفت: ای مالک با من مصاحبت نمی‌توانی کرد. از وی درگذشتم و روز منی بود. نیز ویرا در مسجد خیفیافتم که نماز می‌کرد. چون از نماز فارغ شد، گفت: الهی قرب الناس قربانیهم و لاالملک الا نفسی ما تقرب الیک بنفسی: الهی همه مردم قربانی‌ها می‌کنند و من مالک هیچ چیز نیستم، مگر تن خود. من نیز تن خود را برای تو قربان می‌کنم. به‌انگشت اشارت به‌حلق کرد. فی‌الحال بیفتاد و بمرد. بیت:به‌دست دوست در عید هر که قربان شد/چه عیدی به از این عاشق بلا‌کش را/ز بهر کشتن خود دست‌وپا زدم بسیار/به‌کیش زنده‌دلان پای تا به‌سر جان شد/که پیش خنجر برّان عشق قربان شد/ولی به‌کوشش خود سرخ‌روی نتوان شد/برخی پا را از این فراتر می‌نهند و قربان شدن در راه کمال را عملی زاهدانه می‌دانند که تا با آتش عشق سوخته و بریان نشود، مقبول نخواهد افتاد. عشق است که به تمام هستی معنا می‌بخشد و به اعتبار این نیرو که در تمام کائنات ساری و جاری است، هر چیزی ارزش و موجودیت خود را به‌واقع نشان می‌دهد و شایسته توجه می‌گردد.مثل دوستان خدای-عزوجلّ- چون مثل قربان است و مثل عشق چون آتش است. اگرچه قربان نیکو باشد، تا به آتش بریان نکنی، پیش ملوک نتوان برد. همچنین همه دل عزیزان، عزیز است و به کارد مجاهدت قربان کرده‌اند، ولیکن هرچه به آتش عشق بریان نکرده‌اند، خوان ملوک را نشاید.

احکام قربانی کردن: چه انحرافات و خرافاتی در این فرضیه الهی ورود پیدا کرده است؟این سنت حسنه نیز مانند هر سنت دیگری می‌تواند آمیخته با خرافات و رسوم غلط شود، که بسیاری از بزرگان به مناسبت‌های مختلف برای رفع آن‌ها تذکر داده‌اند. در تفسیر نمونه، ذیل این آیه شریفه که «هرگز گوشت‏ها و خون‏هاى آنها (قربانی) به خداوند نمى‏رسد، بلکه تقواى شما به او مى‏رسد»؛آمده است: «این تعبیر که خون آنها نیز به خدا نمی­رسد» اشاره به اعمال زشت اعراب جاهلى است که هر گاه حیوانى را قربانى می­کردند خون آن را بر سر بت­ها و گاه بر در و دیوار کعبه می‏پاشیدند، و بعضى از مسلمانان ناآگاه بى­میل نبودند که در این برنامه خرافى از آنها تبعیت کنند، آیه فوق نازل شد و آنها را نهى کرد.متاسفانه هنوز این رسم جاهلى در بعضى از مناطق وجود دارد که هرگاه قربانى به خاطر ساختن خانه‌‏اى می­کنند، خون آن را بر سقف و دیوار آن خانه می­پاشند و حتى در ساختمان بعضى از مساجد نیز این عمل زشت و خرافى را که مایه آلودگى مسجد است؛ انجام می‏دهند که باید مسلمانان بیدار، شدیداً با آن مبارزه کنند.منشأ اصلی خرافات، به این نکته برمی‌گردد که برخی افراد خون قربانی را دارای اثر می‌دانستند و می‌دانند! اما آیه شریفه ذکر شده می‌خواهد این اعتقاد شرک آمیز را از بین ببرد و جا بیندازد که از خون قربانی کاری برنمی‌آید و آنچه مهم است تقوا و نیت الهی برای قربانی کردن است.مالیدن خون قربانی به خودرو و ساختمان و...، رد شدن از روی خون قربانی، عبور از بین سر و بدن قربانی پس از ذبح، قربانی کردن جلوی مساجد که باعث نجاست مساجد می‌شود؛ کاری حرام است و باقی گذاشتن خون قربانی در کف خیابان و جلوی منازل مسکونی که منجر به نجس کردن مسیر عبور مردم می‌شود و سوار کردن فرزند بر پشت گوسفند قربانی جهت عقیقه قبل از ذبح برخی انحرافات و خرافاتی است که متاسفانه در سطح جامعه در حال انجام است.

قربانی درکربلا: (و فدیناه بذبح عظیم)صدق الله العلی العظیم صافات۱۰۷

ذبح عظیم، لغتاً :یعنی ذبیح یا مذبوح بزرگ و بزرگوار. این ترکیب وصفی یک بار در قرآن مجید به کار رفته است:

وفدیناه بذبح عظیم؛ «به عوض او، ذبح عظیمی را پذیرفتیم.» در داستان حضرت ابراهیم که در خواب دید بایدفرزندش اسماعیل ـ و به قول مفسران اهل سنت: اسحاق ـ را قربانی کند، در قرآن مجید در سوره صافّات گفته شده است: «ای پسرکم! من به خواب دیدم که ترا ذبح می کنم، بنگر رأی تو چیست؟ گفت:ای پدر آنچه را فرمانت داده اند،عمل کن که اگر خدا خواهد مرا از صابران خواهی یافت. و چون تسلیم شدند و او را به پیشانی در انداخت، وی را نداکه ای ابراهیم حقا که رؤیای خویش راست کردی و ما نیکوکاران را چنین پاداش دهیم که این امتحانی آشکاربود، و او را به ذبیحه ای بزرگ فدا دادیم.»غالب مفسّران شیعه و اهل سنّت در این جا گفته اند که مراد از «ذبح عظیم»، «کبش» (قوچ) است و به گفته علاّمه طباطبایی چون این ذبح به امر الهی است «عظیم» نامیده شده است؛ وگرنه خود ذبح، فی نفسه عظیم نبوده است.بعضی از مفسران شیعه از جمله ملا محسن فیض کاشانی در تفسیر صافی، سید هاشم بحرانی در تفسیر برهان،حویزی در تفسیر نور الثقلین، و مرحوم مجلسی در بحار الانوار، طبق حدیثی که در عیون اخبار الرّضا روایت شده است، نقل کرده اند که در این جا مراد از «ذبح عظیم» حضرت امام حسین است که از ذریه ابراهیم است و او قربانی عظیمی بود که جانشین ذبح اسماعیل قرار گرفت. ترجمه حدیث از این قرار است: «عبد الواحد بن محمد بن عبدوسنیشابوری که در نیشابور عطار بود، در سال 352 نقل کرد که گفت این حدیث را از محمد بن علی بن قتیبه نیشابوری شنیدم که او نیز از فضل بن شاذان شنیده بود که گفت شنیدم از حضرت رضاعلیه السلام که می فرمود: چون خداوند به حضرت ابراهیم دستور داد که به جای ذبح اسماعیل قوچی که فرستاده بود، ذبح کند، ابراهیم در دل آرزو کرد کهکاش فرزندش اسماعیل را به دست خود قربان کرده بود و امر به ذبح قوچ به او نشده بود، تا دلش همچون دل پدری که فرزندش را ذبح کرده به درد آید و سزاوار والاترین درجات اهل ثواب که در مصائب صبر می کنند، بگردد. خداوندـ عزّوجلّ ـ به او وحی کرد که ای ابراهیم محبوب ترین خلق من نزد تو کیست؟ گفت: یا رب هیچ آفریده ای ازآفریدگانت برای من محبوب تر از حبیبت محمّد نیست. خداوند وحی کرد که یا ابراهیم آیا او عزیزتر است یا خودت؟پاسخ داد:او عزیزتر است. خداوند پرسید: فرزند او برای تو عزیزتر است یا فرزند خودت؟ پاسخ داد: فرزند او. فرمود:قربانی شدن فرزند او به ظلم و ناحق به دست دشمنانش بیش تر دل تو را به درد می آورد یا کشته شدن فرزندت به دست خودت در راه طاعت من؟ پاسخ داد: قربانی شدن او به دست دشمنانش برایم دلازارتر است. خداوند فرمود:ای ابراهیم گروهی که گمان می کنند که از امّت محمّد هستند، فرزندش حسین را بعد از او از سر ظلم و عدوات می کشند؛ همچنان که گوسفندی را بکشند و با این کار، مستوجب غضب من می شوند. ابراهیم از این سخن بی تاب شد و دلش به درد آمد و اشک به دیدگان آورد. خداوند بار دیگر به او وحی کرد که ای ابراهیم، جزعِ تو را بر فرزندتـ اگر او را کشته بودی ـ با جزعت برحسین و قتل او، فدیه و معاوضه می کنم، و برای تو رفیع ترین درجاتی که ثواب صبر بر مصائب است، قرار می دهم، و این همان است که فرمود: وفدیناه بذبح عظیم. برگرفته از منابع زیر: ملامحسن فیض کاشانی، تفسیر صافی. حویزی، نور الثقلین. بحرانی،البرهان فی علوم القرآن. علامه مجلسی، بحارالانوار، ج 12، ص 5ـ 124.

منبرسی وچهارم: عزاداری برای امام حسین (ع)، قبل از خلقت تا روز قیامت

آیه: وَفِی السَّمَاءِ رِزْقُکُمْ وَمَا تُوعَدُونَ و روزی شما با همه وعده‌ها که به شما می‌دهند در آسمان است. آیه 22 سوره ذاریات

چرا هنگام دعا دست بر آسمان بلند می کنیم و پس از آن دست ها را به صورت می کشیم؟پاسخ این پرسش در قرآن و روایات آمده است که در ذیل بیان می شود:قطع امید از غیر خدا، عزم دعا کننده را در توسل به پروردگار و مبداء هستی قویتر کرده، با خلوص بیشتری خواسته های خود را از درگاه خدا طلب می کند

1- رزق انسان در آسمان است؛ در قرآن کریم به یکی از نشانه هاى عظمت پروردگار این گونه اشاره شده است: «رزق شما و آنچه به آن وعده داده می شوید، در آسمان است».اگرچه در برخی از منابع تفسیری «رزق» در این آیه به دانه هاى حیات بخش باران تفسیر شده است که منبع هر خیر و برکت در زمین است،[. جاثیه، 5.] اما این معنا می تواند یکى از مصداق هاى روشن آیه باشد، و رزق مفهوم گسترده ای دارد. و معنای دیگر «آسمان» در این آیه شریفه؛ عالم غیب و ماوراء طبیعت و لوح محفوظ است که رزق انسان ها از آن جا مقدّر می شود.[ مدرسى، سید محمد تقى، من هدى القرآن، ج 14، ص 37]

2- امام علی (علیه السلام) می فرماید: «هر وقت از نماز فارغ شدید دست هاى خود را به سوى آسمان بلند نمایید براى دعا کردن»، شخصی از آن حضرت پرسید: اى مولاى من! آیا خداوند در هر مکان و جهتى نیست؟ امام (علیه السلام) فرمود: «بله». پرسید: پس چرا باید دست هاى خود را به طرف آسمان بلند کنیم؟ امام (علیه السلام) فرمود: «مگر آیه "وَ فِی السَّماءِ رِزْقُکُمْ وَ ما تُوعَدُونَ"[ذاریات، 22.] را قرائت نکرده اى! روزى باید از محلش طلب شود و محل آن آسمان است که خداوند بیان فرموده؛ باران از آسمان نازل می شود و به سبب آن از زمین قوت خلایق روئیده و بیرون می آید».صدوق، محمد بن على ، من لا یحضره الفقیه، ج 1، ص 325

3- وقتی انسان دست به دعا برداشت، مستحب است آن را بر سر و صورت خود بکشد، برای این که لطف خدا شامل این دست می شود و دستی که عطای الهی را دریافت کند، گرامی است، بنابراین، خوب است آن را به سر و صورت بکشد. چنان که در این زمینه امام صادق (علیه السلام) فرمود: «هیچ بنده اى دست به درگاه خداى عزیز جبار نگشاید جز این که خداى عزّ و جلّ شرم کند که آن را تهى بازگرداند تا این که به مصلحت خود چیزی از فضل رحمتش در آن بنهد، پس هرگاه یکى از شماها دعا کرد تا دستش را به سر و روى خود نکشید، آن را پس نکشد».کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ج 2، ص 471

حدیث: الإمام الصادق علیه السلام :قیلَ لِرَسولِ اللّه ِ صلى الله علیه و آله یَومَ فِطرٍ أو یَومَ أضحى : لَو صَلَّیتَ فی مَسجِدِکَ .فَقالَ : «إنّی لاَُحِبُّ أن أبرُزَ إلى آفاقِ السَّماءِ».امام صادق علیه السلام:یک روز عید فطر یا عید قربان ، به پیامبر خدا گفتند: خوب بود در مسجدِ خود نماز مى خواندى.فرمود: «دوست دارم که به طرف آفاق آسمان بیرون آیم».کتاب «مراقبات ماه رمضان» ، صفحه 487

سیمای عید قربان: قربانی نمادی است از هرچیزی جز خود خداوند؛ از این‌روی، پیامبر در آخرین قربانی خود درحقیقت، به نیابت از تمام داشته‌های دنیایی خود در کل زمان عمرش و به عدد هر سال از حیات خود، یک شتر قربانیکرد. وقتی فرد ماسوای‌الله را به‌تمامی، به گوشه‎ای نهاد و آنها را فدایی دیدار حضرت حق کرد، معنای واقعی کلمه لا اله الا الله را به نیکی درک کردهاست؛ چون هر علاقه و وارستگی می‌تواند خدایی دروغین باشد که حیات فرد را در اختیار خود می‌گیرد و فرد ممکن است در کل طول زندگی خود به مراقبت و پرستش و نگهداری آن سرگرم باشد.چون خلیل الرحمن نداییا ابراهیم قد صدَّقت الرویا (الی آخر الایه ) شنید، از هیبت خداوند سابق‌الانعام به خود لرزید و کارد از دستش بیفتاد و جبرئیل که گوش گوسفند گرفته بود و از بهشت آورده، گفت: الله‌اکبر و ابراهیم که نظر بر آن کبش انداخته، گفت: لا اله الا الله و الله‌اکبر. بعد از آن، پسر را گفت: سر بردار که الله تعالی تو را فرج داد. آنگاه پسر برخاست و جبرئیل را با کبش دید. گفت: الله‌اکبر و لله‌الحمد. در تفسیر معنای نمادها با تعابیری چند‌گانه مواجه هستیم؛ چون همان‌طور که گفته شد، برای هر چیز نمادین می‌توان بیش از یک معنا را فرض کرد، اما هنگامی که سمبل در بستر دین تعریف می‌شود و با عرفان پیوند می‌یابد، نمادها هرکدام می‌توانند جانشین دیگری باشند؛ چون همه یک معنا را به ذهن القا می‌کنند که در بستر عرفان ماسوای‌الله نام دارد. «عارف می‌داند که میان مرد و زن و فرزند او جدایی نیست. ابراهیم و فرزندی که خواست او را قربانی کند و گوسفندی که فدیه فرزند ابراهیم شد، همه عینیک دیگرند.»(ابن عربی1389: 347) اینسخن در‌واقع، به معنای واقعییکی شدن و توحید است؛ بدین معنی که هرچیزی که در عالم هستی صورت و معنا پیدا کرده است، کاملاً فنا شود؛یعنی محو شدن کل مجازها از لوح کائنات. با این حال، آنچه که وجود یگانه و حقیقی محسوب می‌شود، به‌خوبی نمایانمی‌گردد. این پایان راه سلوک و شهود است که به آن توحید عیانی گفته می‌شود.«توحید عیانی آن است که سالک بعد از عبور از حجب نورانی و ظلمانی و ازاله اعینا از قلب خود و اضمحلال وجود مجازی خویش که مزاحم شهود ذات است، نقش کثرت و دویی را از صفحه وجود برداردو در عالم بیخودی ناطق بهانالحق گردد»(ابن عربی 1389: 874)عرفا پیش‌تر از این، بدین مسأله واقف بوده‌اند که قربانی به معنی کشتن نفس و خود واقعی انسان و به وقت ضرورت، جان آدمی است؛یعنی شهود و شهادت که بالاترین درجه عرفان است. نکته مهم این است که در اسطوره‌هانیز درواقع، این‌گونه بوده و حقیقت امر، قربانیکردن جان انسان‌ها بوده است. تا اینکه دین با ماجرای ذبح اسماعیل آن را از صورت واقعی خود به شکل نمادین درآورد؛ یعنی ابتدا یک انسان در مقام قربانی قرار گرفت(اسماعیل)، سپس انسان کنار گذاشته شد و یک حیوان به جای او به این جایگاه تسلیم شد.با بررسی قربانی در اسطوره‌ها و تطابق آن با آموزه‌های عرفانی روشن می‌شود که قربانی به شکل نمادین، جانشین تمام چیزهایی است که می‌تواند علاقه و درنهایت، گرفتاری و اسارت ایجاد کند. این علاقه در مورد هر انسانی، می‌تواند هر چیزییا وسیله‌اییا کسی باشد. هر چیز که محبوب‌تر و دوست‌داشتنی‌تر باشد، می‌تواند مشمول نماد قربانی شود، اما همان‌طور که گفته شد، در فرهنگ این مسأله چندان مورد توجه قرار نگرفته است. معمولاً روز عید قربان سالروزی دینی محسوب می‌شود که برای شکرگزاری از نعمت‌های خداوند در سالی که گذشت و همچنین زنده نگه داشتن خاطره ابراهیم و اسماعیل رسم قربانی به اجرا درمی‌آید و جز اینروز، برای هرچیز باارزشی در طول سال ممکن است خونریزان صورت بگیرد؛یعنی قربانی اجرا شود تا دوست‌داشته‌شده‌ها محافظت شوند و باقی بمانند. این درست خلاف معنای قربانی در عرفان است.با در نظر گرفتن تمام مسائل بیان‌شده و درک این موضوع که ممکن است تمام افراد قادر به بررسی زمینه‌های دقیق پیدایش سنت‌ها نباشند، به نظر می‌رسد که باید برای نجات حیات برخی آیین‌ها در فرهنگ امروز توضیح روشن‌تر و قابل فهم‌تری از آنها ارائه کنیم. در این صورت، پشتوانه‌های فرهنگی، سمبولیک، و اسطوره‌ایقربانیآسان‌تردرک می‌شوند و مرتبه والاتری از معرفت حاصل می‌شود و اساس مکتب عرفان که همانا یک سو نهادن همه چیز جز خدا است، عیان می‌گردد.

احکام قربانی کردن: نذر:تعریف: ملتزم دانستن خود به اینکه عملی را برای خدا به نحو مخصوص انجام دهیم.

شرایط انعقاد نذر:صیغه نذر: در انعقاد نذر، صرف نیت کافی نیست و ذکر صیغه لازم است؛ گرچه لازم نیست صیغه به عربی باشد؛ مثال: "لله علیّ ان اصلّی صلاة اللیل"؛ "برای خدا بر من است که نماز شب بخوانم" یا "لله علیّ ان اترک الغیبة"؛ "برای خدا بر من است که غیبت نکنم". منعقد شدن نذر با جملات زیر محل اشکال است:نذرت لله ان اصوم؛ "نذر کردم برای خدا اینکه روزه بگیرم.لله علی نذر صوم یوم؛ "برای خداوند بر من است نذر یک روز روزه".لذا بنابراحتیاط، باید به نذر عمل شود و با ترک آن، بنابر احتیاط، کفاره تعلق می­‌گیرد. متعلق نذر (آنچه در نذر بیان شده انجام یا ترک آن) باید رجحان داشته باشد؛ چه واجب باشد و چه مستحب (از نظر انجام آن) و چه حرام باشد و چه مکروه (از نظر ترک آن)؛ مانند اینکه نذر کند روزه بگیرد یا زیارت برود یا نذر کند غیبت را ترک کند یا سیگار نکشد.بنابراین در صورتی­که متعلق نذر، امر مرجوحی باشد، نذر صحیح نیست؛ مانند اینکه نذر کند سیگار بکشد یا غیبت کند. اما اگر متعلق نذر امر مباحی باشد، در صورتی­که جهت رجحانی در آن مدّ نظر باشد، نذر منعقد می­‌شود؛ مانند اینکه نذر کند غذا بخورد تا توانایی بر اطاعت خدا داشته باشد. اما اگر هیچ رجحانی نداشته باشد، نذر منعقد نمی­‌شود.باید متعلق نذر مقدور ناذر باشد و مشقت فراوان یا ضرر قابل توجه نداشته باشد؛ مثلاً کسی که روزه برایش ضرر دارد، نمی­‌تواند نذر کند که روزه بگیرد یا کسی­ که توان راه رفتن  ندارد، نمی­‌تواند نذر کند که با پای پیاده به کربلا برود.ترجیح داشتن و عاجز نبودن هنگام فرارسیدن وقت عمل نذر نیز ملاک است. لذا اگر وقت عمل، متعلق نذر رجحان نداشت یا ناذر، عاجز از انجام آن بود یا برای او مشقت فراوان داشت، عمل به نذر واجب نیست.. شخص نذر کننده باید بالغ، عاقل، دارای اختیار و دارای قصد باشد و همچنین اگر در مورد مال خود نذر کرده، محجور (مثل سفیه یا مفلس) نباشد.انسان سفیه حتی وقتی­ چیزی را در نذر به عهده و ذمه بگیرد که جنبه مالی داشته باشد، اگرچه از عین اموال حال حاضر او نباشد، نذرش باطل است. اما شخص مفلس اگر چیزی را که جنبه مالی دارد، به عهده و ذمّه بگیرد، ولی در مورد عین یکی از اموال حال حاضرش نذر نکرده، ایرادی ندارد و نذر منعقد است.. اگر زن به همراه شوهرش باشد، نذر زن بدون اذن شوهر، اگر چه در مورد اموال زن باشد، باطل است.. اگر ابتدا شوهر اذن دهد و پس از نذر، مانع شود، نذر واجب­الوفاء است معنای لزوم اذن شوهر آن نیست که زن در اموال خودش اجازه تصرف ندارد. بلکه بدین معناست که نذر او واجب­الوفاء نیست.

قربانی درکربلا: عزاداری برای امام حسین (ع)، قبل از خلقت تا روز قیامت:

بعضی تصورمیکنند روضه خوانی برای سرورشهیدان کربلا حضرت اباعبدالله الحسین(علیه السلام) و سایر امامان(علیهم السلام) ازمصنوعات شیعه است، و یا اینکه درقرن نهم و دهم با نوشتن کتاب " روضۀالشهدا " تالیف ملا حسین کاشفی ( متوفی 910 ه. ق ) رسم شده و قبلاً چنین سابقه ای نداشته است . ولی براساس روایات ما، اِین تصور قطعاً بی پایه و غلط است، چرا که شخص پیامبر(ص) و امامان(علیهم السلام) برای حسین ( علیه السلام ) روضه خوانی کرده اند و مردم را به روضه خوانی تحریص و تشویق نموده اند ، بلکه پیامبران پیشین، حتی حضرت آدم ( ع ) برای سید الشهدا روضه خوانی نموده است ، بنا بر این جریان روضه خوانی از قبل بوده و در اسلام به عنوان یکی از شعائر مذهبی و برنامه های سیاسی و تربیتی عنوان شد و ادامه یافته است ، برای تایید این مطلب درزیربه چند نمونه از این روایات اشاره می کنیم :

قبل از حضرت آدم ( علیه السلام):قبل از خلقت حضرت آدم ( علیه السلام ) مصیبت امام حسین ( علیه السلام ) بارها و بارها ذکرشده که ازآن جمله می توان به آن هنگام که خداوند امر فرمود به قلم که بر لوح امر شهادت و اکرام آن را ثبت کند که هر دو محزون شدند و دردمند مصائب حضرت سید الشهدا گشتند و یا آن زمان که خداوند به ملائک فرمود من خلق می کنم در زمین خلیفه خود را ، ملائک در پاسخ گفتند : آیا می آفرینی کسی را که خون ریزی کند ؟ که در بعضی از تفاسیر بزرگان ما آمده است که مقصود ملائک قضیه کربلا بوده است و از طرف خداوند ندا می آید : من چیزی میدانم که شما نمی دانید ؟

1- گریه حضرت آدم ( علیه السلام ) در عرفات:

در عرفات وقتی که حضرت آدم ( علیه السلام ) به سوی عرش نگاه کرد و اسماء خمسه و نورآنها را دید از جبرئیل خواست تا این اسماء را بدو یاد دهد پس آدم ( علیه السلام) خدا را با این اسماء خواند :یا حمید بحق محمد ( صلی الله علیه وآله ) یا عالی بحق علی ( علیه السلام ) یا فاطر بحق فاطمه ( سلام الله علیها) یا محسن بحق الحسن و الحسین ( علیهما السلام ) و منک الاحسان .او یکی یکی این اسماء طیبه را میگفت تا رسید به اسم امام حسین ( علیه السلام ) تا این نام را برلبش جاری ساخت حزن و اندوه بیشماری بر قلبش مستولی گشت و اشک از هر دو دیده اش جاری شد. حضرت آدم ( علیه السلام ) از جبرئیل علت این امر را جویاشد پس جبرئیل نیز برای او مصیبت امام حسین ( علیه السلام ) را نقل کرد :ای آدم این حسین فرزند توست که مبتلی به مصیبت بزرگی می شود مصیبتی که تمام مصائب درمقابل آن اندک و کوچک است .حضرت آدم( علیه السلام ) پرسید : که آن چه مصبیتی است که همه مصائب درمقابل آن اندک است؟جبرئیل گفت : ای آدم این حسین در حالیکه غریب و بی کس و تنهاست و هیچ یار و یاوری ندارد و فریاد می زند واعطشاه واقلة ناصراه(داد از تشنگی، فریاد ازکمی یار) بالب تشنه کشته میشود عطش وتشنگی او بحدی است که آسمان دردید او تیره و تار گشته و هیچ کس او را اجابتی نمیکند مگر به ضرب شمشیر . ای آدم : اورا از قفا مانند گوسفند ذبح می کنند و سرهای بریده او و یارانش را برروی نی زده و به همراه حرم او که به اسارت گرفته اند شهر به شهر می گردانند.((بحار، ج 44، ص245))

2- مرثیه خوانی جبرئبل دربهشت:

روایت شده است امام حسن مجتبی ( علیه السلام ) در لحظات آخر عمر خود که زهر درتمام بدن مبارکشان اثر کرده و رنگ رخساره ایشان به سبزی گرویده بود برادر خود امام حسین( علیه السلام ) را درآغوش گرفته و گریستند و فرمودند : ای برادرحدیث جدم حضرت رسول خدا ( صلی الله علیه وآله ) درحق من و تو درست است ایشان خبرداد مرا که درشب معراج هنگامی که وارد بهشت شدم و دو قصر بسیار بلند و نزدیک هم را روایت نمودم که اولی از زبرجد سبز بود و دومی ازیاقوت سرخ . ازجبرئیل سوال کردم این دو قصر ازآن کیست ؟جبرئیل گفت : یکی از آن حسن ( علیه السلام ) و دیگری ازآن حسین ( علیه السلام ) . گفتم : چرا هر دو به یک رنگ نیستند ؟ جبرئیل ساکت شد گفتم چرا تکلم نمیکنی ؟گفت : ازتو حیا می کنم پس گفتم : که تو را به حق قسم میدهم بگوگفت : سبزی قصر حسن ( علیه السلام ) بخاطر آن است که او را با زهر شهید می کنند و رنگش سبزمی شود و سرخی قصر حسین ( علیه السلام ) بخاطرآن است که او را می کشند و رنگش از خون سرخ می شود پس دراین هنگام پیغمبر و جبرئیل هردو گریستند و صدای شیون و ضجه ملائک نیز بلند شد(( بحار، ج 44، ص145))

3- حضرت آدم ( علیه السلام ) در کربلا:

هنگامیکه حضرت آدم ( علیه السلام ) درزمین سیر میکرد ، به محل شهادت امام حسین(علیه السلام) میرسد پایش به چیزی برخورد می کند و برزمین افتاده خون ازپایش جاری می شود او سر به آسمان بلند کرده و عرض میکند : خداوندا آیا گناهی ازمن سرزده که من به خاطر آن عقوبت شده ام ؟وحی میرسد : نه ای آدم این سرزمینی است که فرزندت حسین ( علیه السلام ) درآن کشته می شود و خون تو همانند خون او بر روی زمین جاری شده است .حضرت آدم ( علیه السلام ) عرض می کند : قاتل او کیست ؟وحی می آید که قاتل او یزید ملعون است پس او را لعن کن و حضرت آدم ( علیه السلام ) نیز اورا لعن می کند.(( بحار، ج44، ص244))

4-کشتی نوح ( ع ) و وادی کربلا:

هنگامیکه حضرت نوح ( علیه السلام ) با کشتی خود بر روی آب بود ، به مکانی رسیدند که هوا طوفانی شد و کشتی به تلاطم افتاد ، همه ترسیدند که مبادا غرق شوند . حضرت نوح( علیه السلام ) با خدا مناجات کرد و عرضه داشت : خداوندا این چه سرزمینی است ؟ من تمام زمین را گشتم و چنین حالتی به من دست نداد .دراین هنگام جبرئیل نازل میشود و نام این سرزمین و نحوه شهادت حضرت سید الشهدا اباعبدالله الحسین ( علیه السلام ) را برای ایشان نقل می کند و حضرت نوح ( علیه السلام ) و افراد کشتی اش برای مصائب وارده بر ایشان گریه میکنند .(( بحار، ج44، ص243))

5-حضرت موسی ( علیه السلام ) وحضرت خضر (علیه السلام )و جریان کربلا:

حضرت موسی ( علیه السلام ) درملاقاتی که باحضرت خضر ( علیه السلام ) داشت برای او از آل حضرت محمد ( صلی الله عیله وآله ) و قضیه امام حسین ( علیه السلام ) می فرماید وهردو برای مصائب امام حسین ( علیه السلام ) گریه می کنند.(( بحار، ج13، ص301و تفسیر قمی، ج 2، ص382))

6- روضه خوانی حضرت سلیمان ( علیه السلام ):

هنگامیکه حضرت سلیمان نبی ( علیه السلام ) به همراه حشم و خدم از روی هوا گذر میکرد به سرزمین نینوا رسید باد او را سه دور به دور خود چرخانید و به سوی زمین آورد حضرت سلیمان نبی ( علیه السلام ) نیز از باد خواست که بگوید چرا این عمل را مرتکب شده است ؟ باد در پاسخ او گفت : ای نبی خدا اینجا سرزمین به شهادت رسیدن حضرت امام حسین (علیه السلام ) است و روضه احوالات حضرت سید الشهدا ( علیه السلام ) را برای او نقل کرد.((بحار، ج44، ص244))

7- حضرت ابراهیم ( عیله السلام ) و گریه بر امام حسین( علیه السلام):

حضرت ابراهیم خلیل الله بارها و بارها برای مظلومیت و مصائب حضرت سیدالشهدا ( علیه السلام ) اشک ریخت ، که از آن جمله آن هنگام که ملکوت آسمان و زمین را مشاهده نمود و نور حضرت امام حسین ( علیه السلام ) را دید محزون شد و گریست.(( بحار، ج36، ص151))باز بر طبق فرمایش امام رضا ( علیه السلام ) در آن هنگام که حضرت ابراهیم ( ع ) قصد ذبح کردن فرزندش حضرت اسماعبل ( ع ) را نمود خداوند گوسفندی را فرستاد تا او بجای فرزندش ذبح نماید ، حضرت ابراهیم ( علیه السلام ) دلگیر شد زیرا دوست داشت تا آن هدیه خداوندی نمی آمد و او پسرش را ذبح کرده و دلشکسته می شد و به درجه رفیع صبر و رضا نایل می گشت، دراین هنگام ازسوی پروردگار وحی می آید :ای ابراهیم محبوب ترین مخلوقات من درنزد تو چه کسی است ؟ حضرت ابراهیم ( علیه السلام ) عرض کرد : حبیب تو حضرت محمد ( صلی الله علیه وآله )وحی آمد که : آیا فرزند او را بیشتر دوست داری یا فرزند خود را ؟ حضرت ابراهیم( علیه السلام ) عرض کرد : فرزند حبیب تو را بیشتر دوست میدارم .وحی آمد که : آیا ذبح شدن فرزند او به دست دشمنان بیشتردل تو را به درد و رنج می آورد یا ذبح کردن پسر خود درطاعت من.حضرت ابراهیم( علیه السلام ) عرض کرد : ذبح فرزند او بدست دشمنان بیشتر دلم را میسوزاند .پس خداوند می فرماید : ای ابراهیم ، عده ای که گمان میکنند از امت رسول خاتم هستند او را با شقاوت وبی رحمی وبسان گوسفند ذبح می کنند و با انجام این عمل مستحق عذاب دردناک وخشم من میشوند . ای ابراهیم من بخاطر حزن واندوه تو و دل شکستگی تو برحسین ، مرتبه ات را بالا برده و تورا به درجه رفیع صبر کنندگان درمصائب میرسانم .و این جریان تفسیر آیه ( و فدیناه بذبح عظیم ) ذبیحه بزرگی را فدای او کردیم.(( بحار، ج44، ص225, عیون الاخبار، ج1، ص209و سوره صافات، أیه107))درجای دیگر حضرت ابراهیم ( علیه السلام ) هنگامیکه بر اسبش سوار بود به وادی مقدس کربلا میرسد و درحین عبور از آنجا اسبش اورا بر زمین می زند که درهمین حین سر او شکسته و خون ازسرش جاری میشود پس به خداوند عرض می کند : چه گناهی از من صادر شده که من باید به خاطر آن چنین عقوبت شوم ؟اسبش به سخن در می آید و می گوید : ای خلیل خدا بدان که دراین جا محل به شهادت رسیدن فرزند حضرت خاتم الانبیاء ( صلی الله علیه وآله ) است و برای تأسی به آن بزرگوار و شریک بودن درمصائبش خون سرتو نیزمانند خون او برروی زمین جاری شده است .((بحار، ج44، ص243 ))

8-حضرت اسماعیل ( علیه السلام ) درکربلا:

روایت است که گوسفندان حضرت اسماعیل علیه السلام در کنار فرات مى چریدند. روزى شبان آنها به خدمت حضرت اسماعیل علیه السلام آمد و گفت : چند روز است که گوسفندان از این نهر آب نمى آشامند پس ‍ حضرت در مناجات با خدا از سبب این حالت سوال کرد همان ساعت حضرت جبرئیل علیه السلام از طرف خداوند خدمت حضرت اسماعیل علیه السلام نازل شد و گفت : اى اسماعیل سبب این حالت را از گوسفندان بپرس ، آنها پاسخت را خواهند داد.پس آن حضرت از گوسفندان پرسید: چرا از این رودخانه آب نمى نوشید ؟گوسفندان به زبان فصیح پاسخ دادند: به ما خبر رسیده که فرزند تو حسین - که سبط گرامى محمد صلى الله علیه و آله است - در این زمین با لب تشنه کشته خواهد شد پس ما از این آب نمى آشامیم به جهت حزن و اندوه براى تشنگى آن بزگوار .(( بحار، ج44، ص243))

9- حضرت موسی ( علیه السلام ) و عاشورا:

روزی شخصی از بنی اسرائیل حضرت موسی ( علیه السلام ) را دید که او باشتاب وبا حالتی خاص و درحالیکه رنگ به رخساره ندارد برای عبادت و مناجات با خدا میرود عرض کرد :ای نبی خدا من گناه برزگی انجام داده ام و می دانم که اکنون برای مناجات با خدا وهم صبحتی با او می روی ای پیامبر خدا از تو طلب و خواسته ای دارم و می خواهم از خداوند سوال کنی آیا گناه مرا میبخشد ؟حضرت موسی ( علیه السلام ) پذیرفت و هنگام مناجات با خداوند عرض که : ای خداوند بزرگ توعالمی به آنچه که می خواهم تکلم نمایم آن مرد که بنده ای از بندگان توست گناهی را مرتکب گشته و ازمن خواسته تا برای او بدرگاه تو طلب عفو و رحمت نمایم ازجانب خداوند خطاب رسید : ای موسی هرکس ازمن طلب مغفرت و بخشش نماید من او را مورد رحمت وغفران خود قرار می دهم بجز قاتل حسین ( علیه السلام ) . حضرت موسی( علیه السلام ) عرض کرد : حسین کیست ؟خطاب رسید : همان کسی که ذکر او و احوالات او در گذشته و درکوه طور برای تو گفته شده است. عرض کرد : چه کسی او را می کشد ؟خداوند فرمود : او را جماعتی طاغی وستمگر که خود را از امت جد او میشمارند میکشند و اسب او فرار کرده و شیهه کشان می گوید : ای داد از امتی که فرزند پیغمبر خور را میکشند . این ستمگران بدن او را برروی خاکها بی غسل و بی کفن رها کرده و حرم او را غارت میکنند و زنان او را به اسارت گرفته یاران او را شهید و سرهایشان را برسرنیزه ها کرده و در بلاد مختلف می گردانند ای موسی اطفال صغیر ایشان از تشنگی هلاک شده و بزرگانشان از شدت تابیدن آفتاب ، پوست بدنشان بهم کشیده میشود . دراین هنگام حضرت موسی ( علیه السلام ) گریست و خطاب رسید ای موسی بدانکه هرکس گریه کند درعزای او یا گریاند یا خود را شبیه به گریستن کند ( تباکی ) آتش را بربدنش حرام میکنم(( بحار، ج44، ص308))

10- حضرت زکریا ( ع ) وذکر مصائب حضرت سید الشهدا( علیه السلام ):

از حضرت مهدی ( عج ) نقل شده که زکریا از خداوند درمورد اسماء خمسه طاهره سوال نمود و ازحضرت باری تعالی خواست تا آن اسماء را بد وهم بیاموزد ، جبرئیل نازل شد وآن اسماء را به او یاد داد . زکریا نیزآن اسماء را ذکرنمود وحالات عجیبی براو مستولی میشد اوهرگاه نام حضرت محمد ( صلی الله علیه وآله ) ، علی( علیه السلام ) و فاطمه( سلام الله علیها ) وحسن(علیه السلام ) را می برد غم و اندوه ازدلش رخت برمی بست اما همین که نام حسین ( علیه السلام ) را می برد بغض گلویش را می گرفت و دلش به طپش می افتاد واشکانش جاری می گشت .پس به خداوند عرض کرد : خدایا چه میشود که نام آن چهار بزرگوار مرا ازهم وغم نجات میدهد ولی اسم حسین ( ع ) را که می برم اشکانم جاری میشود و دلم می شکند ؟سپس خداوند او را خبرداد از قضیه شهادت حسین ( علیه السلام ) و فرمود ( کهیعص) پس کاف به کربلا و ( هاء ) به هلاکت و کشته شدن عترت طاهره و ( یاء ) به یزید قاتل و کشنده امام حسین ( علیه السلام ) و ( عین ) به عطش او و ( صاد ) به صبرش برمصائب دلالت دارد .چون ذکریا این مصائب را شنید تا سه روزازمسجد بیرون نیامد و کسی را بحضورنپذیرفت و پشت هم میگریست وعرض کرد خدا یا آیا بهترین خلق خود را به مصیبت فرزندش مبتلا می سازی ؟ و سپس از خدا خواست تا او را فرزندی عطا کند که محبت او دردلش بسیار باشد و او نیز به سرنوشت امام حسین ( علیه السلام ) دچارشود ، خداوند نیز حضرت یحیی را به اوعطا فرمود و حضرت یحیی نیز همانند حضرت سیدالشهدا ( علیه السلام ) بدنیا آمد ( یعنی مدت حمل او شش ماه بود) و سرازبدن اونیز جداساختند.(( بحار، ج44، ص223 واحتجاج ، ج2، ص272))

11-حضرت عیسی مسیح ( علیه السلام ) و روضه خوانی او در کربلا:

هنگامیکه حضرت عیسی ( علیه السلام ) به همراه حواریون خود از سرزمین کربلا عبورمی کردند حزن و اندوه بیشماری آنان رافرا میگیرد که آنان ازخدا درخواست میکنند وسبب پیدایش چنین حالتی در وجودشان را جویا میشوند .بدستور خداوند حیوانات وحشی ( آهوان) برای آنان واقعه و جریان کربلا و مصائب حضرت سیدالشهدا ( علیه السلام ) را بازگو میکنند و حضرت مسیح ( علیه السلام ) وحواریون برای آن همه مصائب و مظلومیت حسین ( ع ) گریه میکنند .(( بحار، ج44، ص253 وامالی صدوق ، مجلس87، ص479))

ذکر مصیبت حضرت اباعبدالله بعد از تولد تا پیش ازشهادت:

1- گریه حضرت ختمی مرتبت ( صلی الله علیه وآله) برامام حسین( علیه السلام):

درهنگام تولد حضرت امام حسین ( علیه السلام ) خداوند به جبرئیل امرفرمود تا به همراه هزاران هزار ازملائک به زمین نازل شوند و بر پیغمبر( صلی الله علیه وآله) تهنیت گفته و او را از شهادت فرزندش مطلع ساخته وتسلی دهند .(( بحار، ج43، ص249))هنگامیکه امام حسین ( علیه السلام ) متولد شد او را درپارچه سفیدی پیچیده و نزد پیغمبر ( صلی الله علیه و آله ) آوردند . حضرت رسول ( صلی الله علیه و آله ) درگوش او اذان و اقامه گفتند و بدو نگاه کرده و میگریستند و فرمودند خدا لعنت کند قاتل تو را . خدا یا من حسین وهرکس که او را دوست دارد دوست دارم .(( بحار، ج44، ص250 وامالی طوسی ، ج1، ص377))بارها و بارها مراسم عزاداری حضرت سیدالشهدا ( علیه السلام ) توسط پیامبر ( صلی الله علیه و آله ) بر پا شد از جمله در سفری حضرت در بین راه ایستادند : و فرمودند( انالله واناالیه راجعون ) ما ازآن خدائیم و به سوی او باز می گردیم و گریستند .اصحاب علت گریه ایشان را جویاشدند حضرت فرمودند : جبرئیل مرا خبر داد حسینم را درزمینی نزدیک شط فرات بنام کربلا سرمی برند و گویا می بینم که سر او را برای یزید ملعون هدیه برده و خاندان او را اسیر کرده و سوار بر شتر ساخته و شهر به شهرمی گردانند .هنگامیکه حضرت ( صلی الله علیه و آله ) از سفر بازگشتند درحالیکه حزن و اندوه بسیاری رخساره مبارکشان را فرا گرفته بود ، دست امام حسین ( علیه السلام ) را گرفته و بالای منبر رفتند و درحالیکه دست راست خود را بر سرامام حسن ( علیه السلام ) و دست چپ را برسرامام حسین ( علیه السلام ) گذاشته بودند فرمودند :خدایا محمد ، ( ص) بنده و پیغمبر توست و این دو از بهترین عترت من هستند ، و بهترین فرزندان من ، بدرستیکه جبرئیل مرا خبر داد که حسنم را به زهرکشته وحسینم را با شمشیرشهید میکنند ، ای خدا شهادت را برایشان مبارک گردان و حسینم را سیدالشهدا قراربده و برکت وغفران خود را از قاتلین او دورو جایگاهشان را جهنم ساز.حضرت علی ( علیه السلام ) میفرمایند : دراین هنگام صدای ناله و گریه اهل مسجد بلند شد پیغمبر( ص) فرمودند: ای مردم بر او گریه می کنید ولی او را یاری نمیکنید ؟ خدایا تو یاور او باش ای مردم من دو چیز گرانبها و وزین را در میان شما به یادگار میگذارم اولی کتاب خدا و دیگری عترتم را . آگاه باشید که درقیامت ازاین دوازشما سوال خواهم کرد مبادا درقیامت نزدمن آئید درحالیکه به عترتم ظلم روا داشته اید .(( بحار، ج44، ص247و 249 ومثیرالاحزان ، ص9،10 ولهوف ص7،9))پیامبراکرم ( صلی الله علیه وآله ) بارها و بارها گلوی امام حسین ( علیه السلام) را میبوسید و گاهی به امیرالمومنین( علیه السلام ) می فرمود : او را نگاه دارسپس تمام بدنش را میبوسید و می گریست و می فرمود : من موضع شمشیرها را میبوسم گاهی او لب ودندان او را میبوسید و می گریست گویا او نیز میدید که چوب خیزران با لب و دندان چه میکند .حضرت رسول اکرم ( صلی الله علیه وآله ) درتمام عمرودرهمه جا ذاکرمصائب امام حسین( عیله السلام ) می شد و حتی درهنگام احتضار نیز او را در سینه خویش چسبانید و درحالیکه می گریست فرمود : مرا با یزید چه کاراست خدا او را لعنت کند پس از گفتن این کلمات ایشان ازهوش رفتند پس ازمدتی که بهوش آمدند دوباره امام حسین ( علیه السلام ) را بوسیدند و فرمودند حساب کشندگان تو درنزد خدا با خود من است.(( بحار، ج44، ص266 ومثیرالاحزان ص12))و درجائی دیگرنقل شده است روزی امیرالمومنین علی ( علیه السلام ) خدمت پیامبر اکرم(صلی الله و علیه وآله ) شرفیاب می شوند و حضرت رسول اکرم ( صلی الله علیه وآله ) را گریان وغمناک مشاهده میکنند پس حضرت علی ( علیه السلام ) علت این امر را جویا میشوند و پیغمبر( ص) میفرمایند : یا علی جان جبرئیل مرا باخبر ساخت که فرزندم حسین را میکشند و برای من قدری ازتربت مدفنش را آورد و چون من ا ین خاک را بوئیدم بی اختیاراشک از چشمانم جاری شده ، اسم آن سرزمین کربلاست .

2- ذکرمصائب حضرت سیدالشهدا ( علیه السلام ) توسط امیرالمومنین علی ( علیه السلام):

حضرت علی ( علیه السلام ) نیزهرگاه حسین را می دید می گریست و میفرمود : تو سبب گریه هر مومن هستی .

(( بحار، ج44، ص280 وکامل الزیارات باب36، ص108))ابن عباس نقل میکند هنگامیکه در رکاب آن حضرت بودم و به جنگ صفین عازم بودیم به نینوا رسیدیم حضرت علی ( علیه السلام ) فرمود ابن عباس آیا این سر زمین را میشناسی ؟ عرض کردم نه فرمودند : اگر توهم مانند من می شناختی می گریستی و محزون می شدی سپس حضرت گریست آن چنان که اشک ازروی محاسنش برروی سینه مبارکش جاری شد وما نیزبه تبع او گریه کردیمسپس فرمود : آه آه مرا چه میشود با آل ابوسفیان که ازجنود شیطانند ای اباعبدالله صبرکن پس حضرت آبی طلب نمود ودرآنجا چندرکعت نمازخواند.(( بحار، ج44، ص252،254 وامالی صدوق مجلس87، ص478،480))

3-برپای جلسات ذکرمصیبت حضرت سیدالشهدا ( علیه السلام ) توسط بی بی دو عالم حضرت زهرا ( سلام الله علیها):

حضرت صدیقه کبری فاطمه زهرا ( سلام الله علیها ) بارها و بارها درمصائب فرزندش حسین ( علیه السلام ) گریست ازآن جمله چون ازشهادت نوردیده اش حسین ( علیه السلام ) با خبرشد او را ازروی حزن واندوه و ملال حمل نموده و با حزن و اندوه ایشان را وضع حمل نمودند . و یا روز ولادت امام حسین ( علیه السلام ) بی بی دوعالم حضرت زهرا ( سلام الله علیها ) بسیار گریستند تاحضرت ختمی مرتبت ( صلی الله علیه وآله ) تشریف فرما شدند و فرمودند ای فاطمه بدان که حسین کشته نمی شود جزهنگامیکه پیشوای راهنمایی ازاو متولد شود که امامان بعدی ازنسل او هستند آنگاه حضرت یکی یکی نام امامان را تا حضرت ولی عصر ( عج ) ذکر نموده و فرمودند : آن قائم که عیسی بن مریم پشت سرش نماز میخواند .(( کمال الدین ، ج1، ص284))

4-مرثیه سرایی امام حسن ( علیه السلام ) درعزای برادر شان حسین ( علیه السلام ):

هنگامکه زهر دربدن امام حسن ( علیه السلام ) کارگرافتاده بود و درحالت احتضار بودند حضرت امام حسین ( علیه السلام ) به نزد برادر آمده و او را در بغل گرفت و گریست امام حسن ( علیه السلام ) فرمودند : یا ابا عبدالله چرا گریه میکنی ؟ امام حسین( علیه السلام ) فرمودند : به حال شما گریه میکنم . حضرت امام حسن ( علیه السلام) فرمودند : هیچ روزی مانند روز تو نیست سی هزار نفر که همه خود را از امت جدمان میدانند به توهجوم می آورند و تو را به قتل می رسانند و حرمتت را شکسته وعیال واطفال تو را به اسارت میبرند . ای برادر آسمان دراین حادثه خون می گرید همه چیز برای تو گریان ومحزون است حتی وحوش صحرا و ماهیان دریا .(( بحار، ج45، ص218 وامالی مجلس24، ص101))

5- مرثیه سرائی ام سلمه:

ام سلمه هنگامیکه خبر عزیمت امام حسین ( علیه السلام ) را شنید بسرعت حرکت نمود و درخارج ازمدینه به خدمت آن حضرت شرفیاب شد وعرض کرد :ای فرزندم مرا با دوریت محزون مکن و به سوی عراق مرو زیرا از جدت شنیدم که می فرمود فرزندم حسین ( علیه السلام ) درعراق کشته میشود در زمینی که آنرا کربلا می نامندامام فرمودند : ای مادر ، من نیز این خبر را میدانم ازروزشهادت و قاتل خود و محل دفن خود خبردارم و من میدانم چه کسانی ازاهل بیتم به همراه من کشته خواهند شد اگر بخواهی آن سرزمین را بتو نشان خواهم داد پس آن حضرت اشاره ای به زمین نمود و زمین پست شد و کربلا ظاهر گشت و به او محل قتل خود را نشان داد امام فرمود : ای مادر خداوند خواسته که مرا کشته وعیال وخاندان مرا اسیر و پریشان واطفال مرا مذبوح ومظلوم ببیند درحالیکه آنان استغاثه کرده و یاری می طبند و کسی ایشان را یاری نمیرساند.(( بحار، ج44، ص327 ومقتل خوارزمی ، ج1، ص186))

6- مرثیه خوانی خود امام حسین علیه السلام درمسجد الحرام :

هنگامیکه آن حضرت عزم برسفربه عراق نمود ایستادند و خطبه ای برای حاجیان ایراد فرمودند : که مضمون آن چنین است :حمد وثنا مخصوص ذات الله است وهمه چیز منوط به مشیت و قدرت اوست و سلام صلوات برپیغمبر وآل او، برای اولاد آدم مردن همانند گردنبند بر گردن دختران ثبت است و چقدر مشتاقم به ملاقات گذشتگانم . برای من تقدیری مقدر شده که آنرا ملاقات خواهم کرد و گویا می بینم که گرگان صحرا اعضاء و جوارح مرا پاره پاره ساخته و شکنبه های خالی و شکم گرسنه اشان را از من پر میکنند . و چاره ای نیست ازآن چیزی که به علم الهی نوشته شده است و ما اهل بیت راضی هستیم به رضای خدا و بر آن صبرمیکنیم پس هرکس جان خود را در راه خدا میدهد و دل در گرو ملاقات خدا دارد با ما بیاید ومن صبح کوچ خواهم کرد انشاءالله .((بحار، ج44، ص336 ولهوف ص26))

7- برپای مجلس عزاداری پیش از ورود به کربلا :

امام حسین ( علیه السلام ) قبل از ورود به کربلا درآن هنگام که خیمه ها را نصب میکردند تمام اولاد و برادران واهل بیت خود را جمع نمودند نظر بر ایشان انداخته وساعتی گریه کردند و گویا یاد نمودند از آن چه که برسر ایشان می آید . سپس گریستند و فرمودند : خدایا ما عترت پیغمبر( صلی الله علیه و آله ) توهستیم ما را از وطن خودمان بیرون کردند و بنی امیه برما تعدی روا داشت.((بحار، ج44، ص383 ومقتل خوارزمی ، ج1، ص237))اما بعد از ورود به کربلا نیزچندین جلسه عزاداری برپا شد که ازجمله آنها میتوان به عصر روز تاسوعا اشاره نمود که حضرت درمقابل خیمه خود نشسته درحالیکه به شمشیرخود تکیه داده بودند به خواب رفتند ناگهان صدای لشکر بلند شد که روبه خیمه ها می آمدند حضرت زینب ( سلام الله علیها ) چون آن صداها را شنید به نزد برادر آمد و عرض کرد : ای برادرآیا نمی شنوی صدای لشکر را که نزدیک به خیمه رسیده اند ؟ حضرت فرمودند : خواهرم هم اکنون رسول خدا را درخواب دیدم که فرمود : ای حسینم توبه زودی به سوی ما خواهی آمد دراین هنگام بی بی حضرت زینب ( س ) لطمه ای به صورت خود زد و فریاد واویلاه سرداد حضرت فرمود : ویل بر تو نیست ای خواهر ساکت باش خدا تو را رحمت کند .و یا در شب عاشورا که امام حسین ( علیه السلام ) درخیمه خود تنها نشسته بودند و درحالیکه شمشیر خود را تیز می نمودند اشعاری می خواندند که مضمون آن چنین است :ای زمانه اف برتو باد چه قدر مردمان صالح متقی را به کشتن دادی منتهای همه امور به سوی خدا خواهد بود وهرصاحب نفسی راه موت را خواهد رفت .آن حضرت حتی درشب عاشورا اصحاب خودرا جمع نمود و درخطبه ای آنان را ازشهادتشان مطلع ساخت و دوباره ازایشان بیعت گرفت .و یا درآن زمان که وداع آخر را نمودند و دخترایشان حضرت سکینه برای وداع آمد و گریه بسیار کردند پس حضرت فرمودند : ای سکینه گریه تو به طول خواهد انجامید بعد ازکشته شدن من پس دیگردل مرا به گریه خود مسوزان.((مناقب ابن شهراشوب ، ج3، ص257 ومنتخب طریحی، ج2، ص133))

8- امام حسین ( علیه السلام ) در روز عاشورا:

امام حسین ( علیه السلام ) در روز عاشورا کنار هر شهیدی می آمد ، از وصف او می گفت و گریه می کرد و اشعاری به سکینه آموخت که در مدینه برای شیعیان بخواند ، که مطلع آن این است :شِیعَتی مَهْما شَرِبْتُم ماءَ عَذْبٍ فَاذْکُرونِی. در این اشعار امام می فرماید : برای من ندبه کنید ، و ذکر مصیبت علی اصغر به میان آمده است .(( مقتل مقرم ، ص308))

آغاز جلسات مصیبت ایشان بعداز شهادت:

1- عزاداری حضرت رسول اکرم ( صلی الله علیه وآله ):

ابن عباس نقل میکند روزی درخانه خود خواب بودم ناگهان صدای صیحه وناله عظیمی از منزل ام سلمه زوجه پیامبر خارج شد پس من به سرعت به خانه او شتافتم پس چون بدانجا رسیدیم به او گفتم: ای مادر مومنین تو را چه میشود که این چنین فریاد و ناله میکنی جوابی به من نداد و رو کرد به زنان هاشمی وگفت ای دختران عبدالمطلب درگریه ونوحه سرائی مرا یاری کنید زیراآقای شما و سید جوانان اهل بهشت را شهید کردند گفتم : ای مادرمومنان ازکجا این خبر را دانستی ؟ گفت : هم اکنون پیغمبرخدا( صلی الله علیه وآله) را درخواب دیدم درحالیکه بسیاراندوهگین وخاک آلود بود عرض کردم : ای رسول خدا ( صلی الله علیه و آله ) این چه حالی است که شما دارید؟ ایشان فرمودند : فرزندم حسین ( علیه السلام ) واهل بیتش کشته شدند ومن اکنون ازدفن ایشان می آیم .((بحار، ج45، ص230 وامالی طوسی ج1 ص321))

2- عزاداری حضرت زهرا ( سلام الله علیها ):

حضرت زهرا ( سلام الله علیها ) هرروز حتی دراعیاد مجلس عزاداری برپا می سازند آن مکرمه هنگامیکه ازآسمان به حرم فرزندش حسین ( علیه السلام ) نظر می نمایند فریاد کشیده به طوریکه تمام ارکان موجودات آسمانها و زمین به لزره درمی آید تا اینکه پیامبر خدا ( صلی الله علیه و آله ) نزد ایشان آمده وبی بی دو عالم را آرام می نمایند و در حق زوار فرزندش حسین ( علیه السلام ) دعامیکنند((بحار، ج45، ص225 وکامل الزیارات ب27 ص87))

بسیاری از علما وسادات جلیل القدرنیزآن بانو رادرخواب دیده اند که دررثای فرزند گرامیش عزاداری می نماید .

3-عزاداری ما سوی الله:

چون سرازبدن آن بزرگوار جداساختند مجلس عزا درتمام ماسوی الله برپاشدآسمان به اندازه ای تیروسیاه شدکه درروزستاره ها دیده شدندوهرسنگی که برمیداشتند خون تازه درزیرش بودآفتاب سیاه وتیره گون گشت واحوال به صورتی درآمد که مردم گمان کردند رستاخیزاست .((صواعق ابن حجر))ازآسمان خون بارید .((بحار، ج45، ص204 وکامل الزیارات ب24 ص77))وملائکه ازتسبیح بازمانده .((بحار، ج45، ص221))وازدرختان خون جاری شد .((بحار، ج45، ص234))زمین به لرزه وکوهها مضطرب گشتند.((بحار، ج45، ص315))تمام وحوش صحرا از شب یازدهم تا صبح گردنها را کشیده وگرد جسد حضرت سید الشهدا ( علیه السلام ) نوحه سرایی کرده و گریستند .((بحار، ج45، ص205))مردان و زنان نیز گرد جسد مبارکش جمع شدند و به مرثیه سرایی و عزاداری برداختند .35((بحار، ج45، ص193))

4- مرثیه سرائی حضرت زینب ( سلام الله علیها ) واقامه عزاداری ابا عبدالله الحسین ( علیه السلام):

بی بی زینب ( سلام الله علیها ) نیز به قتلگاه آمده و پس ازآنکه بدن پاره پاره برادر را یافت به مرثیه سرائی پرداخت که تمام اهل بیت وحتی لشکریان کفرنیزگریستند .((بحار، ج45، ص58))هنگامیگه قافله اسراء وارد کوفه گشت حضرت زینب ( سلام الله علیها ) و ام کلثوم و فاطمه صغری و حضرت سجاد ( علیه السلام ) به ذکرمصائب امام حسین ( علیه السلام) پرداختند آنقدر جانسوز اقامه عزا نمودند که اهل کوفه اززن ومرد صدای شیونشان بلند شد وخاک برسرخود ریختند.((لهوف، ص63،69))کاروان اسراء و اسیران آل الله درمسیر حرکت خود از کربلا تا شام و ازآنجا تا مدینه درهرمکانی به ذکر مصائب اباعبدالله ( علیه السلام ) پرداخته و مجالس سوگواری بر پا می ساختند . و حضرت زینب ( س ) مکرر روضه خوانی می کرد ، از جمله در کوفه در هنگامی که سر بریده برادرش حسین را دید ، با اشعاری ، مرثیه سرائی نمود :ما تَوَهَّمْتُ یا شَقِیق فُوادِی کانَ هذا مُقَدَّراً َمتُوباً" ای برادر و ای آرام قلبم هیچگاه گمان نمی بردم که این گونه مقدّر شده باشد که سر بریده ات در برابر من قرار گیرد.((منهاج الدموع ص209))

5- مرثیه سرائی حضرت سجاد ( علیه السلام):

امام سجاد ( علیه السلام ) درمجلس یزید درمسجد شام بربالای منبررفته و خطبه ای ایراد فرمودند و در آنجا به مرثیه سرائی پرداخته و مصائب ایشان را بازگو کردند سپس فرمودند : منم پسر آن کسی که سرش را از قفا بریدند منم پسر آن کسیکه عمامه وردایش را ازتنش بیرون آوردند...دراین هنگام صدای گریه وصیحه ازاهل شام وبنی امیه بلند شد.((مقتل خوارزمی ، ج2، ص69))امام سجاد ( علیه السلام ) بارها روضه خواند و حتی سالها بعد از واقعه کربلا می گفت و گریه میکرد و دیگران را می گریاند.امام صادق ( علیه السلام ) فرمود : امام سجاد ( علیه السلام ) چهل سال بر پدرش گریست ، و در این مدت روزها را روزه داشت و شبها را به عبادت به سر میبرد ، هنگام افطار وقتی غذا نزدش می آوردند و می گفتند بفرمایید میل کنید ، اشک می ریخت و می فرمود:قِتلَ اِبْنُ رَسُولِ الله جائعاً، قُتِلَ اِبِْنَ رَسُولِ اللهِ عَطْشاناً ." حسین فرزند رسول خدا ( ص) گرسنه و تشنه کشته شد". و این مطلب را تکرار میکرد و گریه می نمود به طوری که غذا و نوشیدنی هایش با قطرات اشک او می آمیخت ، او همواره این گونه می زیست تا به لقاء الله پیوست.((لهوف ص209))آن حضرت وقتی که قصابی را میدید گوسفندی را ذبح میکند ، به یاد امام حسین ( علیه السلام ) می افتاد و می فرمود : آب به گوسفند بدهید ، پدرم را با لب تشنه سر بریدند ، و در پاسخ یکی از خادمان که از روی دلسوزی به او گفت : گریه نکنید که به خطر می افتید ، فرمود :حضرت یعقوب پیغمبربود ، از دوازده فرزند داشت ، یکی از آنها ( یوسف ) غایب گردید ، با اینکه می دانست او زنده است ، آنقدر از فراق او گریست چشمانش سفید شد ولی من اجساد پاره پاره پدر ، برادران و عمو ها و دوستانم را دیدم ، چگونه غم و اندوه من پایان یابد ؟ من هر وقت به یاد آنها می افتم ، بی اختیار قطرات اشک از چشمانم سرازیر می شود.((مقتل مقرم ص477))

6-مجلس عزاداری ائمه ( علیهم السلام ):

طبق روایات متعدد ائمه اطهار ( علیهم السلام ) بعداز واقعه کربلا به برپائی مجالس عزاداری سرور وسالارشهیدان بسیار بها داده و علی رغم فشارهای بسیار زیادی که ازسوی حکام جور برایشان وارد می شد دربیشتراوقات خود مصائب جانگداز واقعه کربلا را برای مردمان بیان می نمودند .

7- عزاداری امام زمان ( عجل الله تعالی فرجه الشریف) درعزای جد غریب خویش:

خاطره کربلا بسیار جانسوز و غمبار است هیچکس عمق آن فاجعه را مانند امام زمان( علیه السلام) درک و لمس نمی کند آن حضرت به یاد مصائب جانگداز و جگر سوز امام حسین( علیه السلام ) بیاناتی دارد که در اینجا به چند فراز از آن که از زیارت ناحیه مقدسه گرفته شده می پردازیم در فرازی می فرماید :لَئن اَخَّرَتنِی الُّدهورُ وعاقَنی عن نَصرکَ المَقدور لاَبکیَّنَکَ صَباحًا وَ مَساءً فَلاَندُبَنَّکَ صَباحًا و مَساءً ولاَبکِیَنَّ عَلَیکَ حتّی بَدَلَ الدُّمُوعِ دَمًااگر زمانه مرا تاخیر انداخت و مقدرات مرا از یاری تو جلوگیری کرد صبح و شب به یاد مصائب تو گریه می کنم و از بام تا شام سرشک از دیده می بارم و ندبه می نمایم و بجای اشک خون می گریم اَمر اللَّعین جُنَوده فَمَنُعوکَ الماءَ وُرُودَهُ وَ ناجَزوکَ القِتالَ وَعاجلوکَ النزال و رَشَفُوک بِالسِّهام وَ النّبال فاحَدقُوا بکَ مِن کُل جَهاتٍ وَ اَثخَنُوکَ بالِجَراحِ ای جد بزرگوار فراموش نمی کنم آن هنگام را که عمر سعد ملعون به لشکرش فرمان داد که از ورود آب به خیام جلوگیری نمایند و با تو بجنگند و به تو حمله کنند و بدن نازنینت را آماج تیرها و نیزه ها قرار دهند و از هر سو تو را محاصره کردند وهر کدام با اسلحه ای پیکرت را مجروح ساختند و داغ زخم را بر بدنت نهادند .وَ اَسرَعَ فرَسُِکَ ارِدًا الی خِیامکَ قاصدًا مَحَمُحِمًا باکیًِا و هیَ تَقُول الظَّلیَمةُ من امَّةٍ قَتَلت اِبن بنت نَبِیهاای جد بزرگوار فراموش نکنم آن هنگام را که اسب بی صاحبت رمیده به سوی خمیه های تو آمد همهمه می کرد و سرشک اشک از چشمانش سرازیر بود و( با زبان بی زبانی ) می گفت : وای از این ظلم و ستم امتی که پسر دختر پیامبرشان را کشتندفَلَمّا رَاینَ النِّساءُ جَوادکَ مَخزیًا وَ نَظَرنَ سرَجَک عَلیه مَلویًا بَرزنَ من الخُدورناشراتُ الشُّعُور لا طماتَ الخَدودِ سافراتُ الوجوهِ بالعُوَیلِ داعِیاتٌ وَ بَعدَ العِزّ مذَللاتٌ و الی مُصرَعِکَ مبادرات و المر جالس علی صَدرکَ مُولع سَیفَه علی نحرکَ....ای جد بزرگوارچگونه یاد بیاورم آن منظره دلخراش را که بانوان حرمت اسب تو را خوار و شرمنده دیدند که زینش واژگون شده است از خیمه ها بیرون آمدند در حالی که موهای خود را پریشان نموده و سیلی بر چهره خود می زدند و صورتهایشان آشکار شده بود فریاد و فغانشان بلند بود چرا که عزت خود را از دست داده بودند با آن حال به سوی قتلگاه شتافتند دیدند شمربرسینه ات نشسته و شمشیر خود را بر گلویت گذارده ومی خواهد سرت را از بدنت جدا سازدفَهَوَیتَ اِلَی الاَرضِ جَریحًا تطوُکَ الخَیولُ بِحَوافِرها وَ تَغلوکَ الطُّغاة بِبَواتِرها قَدَ رََشَحَ لِلمَوتِ جَبِینکَ وَ اختَلَفَ بِالاِ نقباضِ وَ الاِ نبِساطِ شِمالکَ وَ یَمینِکَ....ای جد بزرگوار چگونه یاد بیاورم آن هنگام که پیکر پر از زخمت بر زمین قرارگرفت گروهی سرکش بر اسبهای خود سوار شدند و پیکرت را لگد کوب اسبها قرار دادند درحالی که لحظات آخر عمر را می پیمودی و راه به جانان نزدیک می نمودی وَسُبِیَ اَهلُکَ کالعَبیدِ وَ صِفدوا بالحَدید فَوقَ اقتابِ المَطّیاتِ تَلفَحُ وجوهَهُم حَرّ الهاجِراتِ یُساقون فی البَراری وَ الفَلَواتِ اَ یدِ یهُم مَغلولة الی الاعناقِ یطافُ بهم فی الاَسواق فَوَیل للُعصاةِ الفسّاقِ.....ای جد بزرگوار فراموش نمی کنم آن هنگام را که پس از شهادتت افراد خانواده ات را مانند بردگان اسیر کردند و زنجیر آهنین به آنها بستند و آنها را بر فراز شتران تندر و بی سرپوش و فاقد محمل ( با کمال بی احترامی ) سوار نمودند که پوست صورتشان از شدت گرمای سوزان سوخت آنها در بیابانها و راهها سیر داده شدند دستهایشان را به گردنهایشان بستند و در کوچه ها و میدانها عبور دادند وای برآن مردم گنهکار و بی شرم .فقام ناعیَکَ اِلَیه بالدَّمع الَهطول قائلا یا رَسول اللهِ قتل سبطُکَ وَفَناکَ وَ استبیح اَهلک و حمامُکَ و سُبَیَت بَعدکَ ذاریکَ و وَقع, المحذورُ بُعترتک و ذویکَ فَانزَعَجَ الرَّسول وَ بکی قلبهُ المهول....خبر شهادت تو را در کنار قبرجدت رسول خدا ( ص ) ( بشیر) به او داد درحالی که گریان بود عرض کرد : ای رسول خدا(ص) سبط تو کشته شد ومن خبر شهادت فرزندت را آورده ام زاده جوانمردت کشته گردید ای رسول خدا ( ص ) فرزندان و نزدیکان خاندانت با سختی و محنت دست به گربیان و اسیر دشمنان گردیدند رسول خدا ( ص ) از این خبر منقلب و گریان شد و قلب داغدارش پر درد گردید((الحوادث والوقایع ج3 ص301و304))

8-عزاداری شیعیان:

بعد از واقعه کربلا شیعیان با تأسی به امامان خود ، درعزای سید مظلومان حضرت اباعبدالله الحسین ( علیه السلام ) به اقامه عزاداری پرداخته واین حرکت تا قیامت ادامه خواهد داشت روز به روزعطش شیعیان به اربابشان بیش ازپیش میشود وهر روز روضه های آن حضرت پررونق ترشده وهیچگاه رنگ کهنگی نخواهد گرفت .

روز قیامت ومجلس عزاداری امام حسین ( علیه السلام ):

حضرت فاطمه زهرا ( سلام الله علیها ) وارد بهشت نمیشود تا آنکه قاتلین امام حسین( علیه السلام ) عذاب شوند رسول خدا ( صلی الله علیه وآله ) فرمود :چون روز قیامت شود فاطمه ( سلام الله علیها ) درمیان جماعتی اززنان وارد محشر شود فرمان رسد که به بهشت داخل شود ولی او می گوید: به بهشت نمی روم تا اینکه بدانم پس ازمن با فرزندم حسین ( علیه السلام ) چه کردند خطاب رسد : بقلب محشر نظر کن پس بدان سونظر افکند و فرزندش حسین ( علیه السلام ) را می بیند که با تنی بی سرایستاده است پس شیونی می کشد و من ازشیون او شیون میکنم وهمه کروبیان ازفغان و ناله ما بخروش آیند و خداوند بخشم آید و آتشی را که نامش هبهب است وآنرا هزارسال دمیده اند تا انکه سیاه گشته وهرگزنسیمی بدان راه نیافته و اندوهی از آن جدا نمی شود فرمان دهد که قاتلین حسین ( علیه السلام ) را اگرچه ازحاملین قرآن باشند درکام خود فرو گیرد پس آن آتش شراره ای کشد وهمه را درکام خود گیرد پس بخروشد و آنان با خروش اوبخروشند و نعره کشد و آنان به همراه او نعره کشند و بغرد و آنها نیزبغرند پس قاتلین بسخن آیند و بازبانی باز گویند :پروردگارا از چه جهت این آتش راپیش ازآنکه مشرکان و بت پرستان را عقوبت کنی برما مسلط ساختی ؟از جانب خداوند خطاب رسد بدرستی که آنکه می داند با کسی که نمی داند یکسان نیست.(( مثیرالاحزان ص81))

منبرسی وپنجم:  گریه بر امام حسین(ع)؛ رمز ماندگاری اسلام

آیه: قَالَتِ الْأَعْرَابُ آمَنَّا ۖ قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَلَٰکِنْ قُولُوا أَسْلَمْنَا وَلَمَّا یَدْخُلِ الْإِیمَانُ فِی قُلُوبِکُمْ ۖ وَإِنْ تُطِیعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ لَا یَلِتْکُمْ مِنْ أَعْمَالِکُمْ شَیْئًا ۚ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ اعراب (بر تو منّت گذارده و) گفتند: ما (بی جنگ و نزاع) ایمان آوردیم، بگو: شما که ایمانتان (از زبان) به قلب وارد نشده به حقیقت هنوز ایمان نیاورده‌اید لیکن بگویید ما اسلام آوردیم (و از خوف جان به ناچار تسلیم شدیم)، و اگر خدا و رسول وی را اطاعت کنید او از (اجر) اعمال شما هیچ نخواهد کاست (و از گناه گذشته می‌گذرد) که خدا بسیار آمرزنده و مهربان است. آیه 14 سوره حجرات

حدیث: قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم:ان لقتل الحسین علیه السلام حرارة فی قلوب المؤمنین لا تبرد ابدا.پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: برای شهادت حسین علیه السلام، حرارت و گرمایی در دلهای مؤمنان است که هرگز سرد و خاموش نمی شود.جامع احادیث الشیعه، ج 12، ص .556

سیمای عید قربان: قربانی کردن، به‌ویژه قربانی کردن انسان، در جوامع و قبایل بسیار در گذشته‌های دور برای تقرب به خدایان مرسوم بوده است.اهتمام به ذبح اسماعیل ادامه روند قربانی کردن انسان‌ها است.نبریدن چاقو هنگام ذبح توصیه‌ایبرای پایان دادن به قربانی کردن انسان‌ها است.تعویض یک حیوان با فردیکه باید قربانی شود، به تعبیری، نمادین ساختن عمل قربانی است.نمادین ساختن قربانی انسان این آیین را ساده و امکان‌پذیر کرد. به دنبال آن، این آیین متداول شد و حتی فریضه گردید.درکی از نمادین بودن عمل قربانی در برخی فرهنگ‌ها از همان ابتدا وجود داشته است، لیکن قربانی در هر مکان و زمان، نمادی از یک مسأله خاص بوده که فرهنگ حاکم آن را تعریفکرده است. به‌طورکلی، قربانی نماد فدا ساختن بهترین‌های فرد بوده و هست.بهترین داشته هر بشری برخورداری از نیروی جان و فرصت حیات است؛ از این‌رو، بهترین تعبیر برای نماد قربانی، فدا ساختن جان آدمی است؛ همان واقعه‌ای که در اسطوره‌ها نه به رمز، بلکه به‌واقع صورت می‌گرفت.در عرفان، بالاترین مرحله سلوک و وارستگی، فنای فی‌الله است که برای عارف به الله، به شکل انفسی صورت می‌پذیرد، لیکن هنگام ضرورت، در آفاق و جهان بیرون نیز عارف حقیقی باید برای بذل جان آماده باشد.قربانی که عملی دینی محسوب می‌شود، با هدف تقرب و شناخت در والاترین مراحل عرفانیصورت می‌گیرد.نمادین بودن آیین قربانی ناظر به بعد انفسی فنای فی‌الله است و اجرای آن در ادیان و اسطوره‌ها ناظر به بعد آفاقی و بیرونی فنا شدن برای تقرب است.در فرهنگ‌ها و ادیان امروزی، گرچه قربانی کردن متداول است، کارکردی خلاف معنای واقعی خود دارد. آیین قربانی امروزه برای بقای داشته‌های انسانیبرپا می‌شود. با این حال، لزوم اصلاح این تعبیر و شناساندن پشتوانه‌های عرفانی و اسطوره‌ای این آیین ضروری به نظر می‌رسد.

احکام قربانی کردن: اقسام نذر:. نذر مشروط: نذری است که معلق بر چیزی باشد. این نوع نذر به سه صورت است:الف) به شکرانة نعمت دنیوی یا اخروی نذر کند.مثال: اگر خداوند به من فرزند سالمی عطا کند، برای خدا بر من است که چهل فقیر را غذا دهم؛ در این مثال، اطعام فقیر متوقف بر داشتن فرزند سالم است که به شکرانة آن این نذر انجام می­‌شود.ب) برای طلب دفع بلا و گرفتاری این نذر منعقد می­‌شود.مثال: اگر خداوند پدرم را شفا دهد، برای خدا بر من است که چهل شب زیارت عاشورا بخوانم.ج) نذر برای بازداشتن نفس از عمل محرم یا مکروه است.مثال: اگر دروغ گفتم، برای خدا بر من است که یک فقیر را غذا دهم.. نذر مطلق: نذری است که بر چیزی معلق نیست. مثال: برای خدا بر من است که ماه رجب را روزه بگیرم.

۱. اگر آنچه را نذر کرده مقید به زمان یا مکان خاصی است، انجام آن در غیر آن مکان یا زمان کافی نیست.

۲. اگر فرضاً ده روز روزه نذر کند و معین نکند که پی­در­پی یا به صورت پراکنده باشد، به هر صورت انجام دهد اشکال ندارد.

۳. اگر مالی را نذر یکی از مشاهد مشرفه کند، باید صرف مصالح آن مکان شود. اما اگر مال را نذر یکی از ائمه (ع) یا اولاد آنها نماید، جایز است در هر کار خیر، اعم از صدقه به فقراء، ساخت و تعمیر مسجد، پل و .... صرف شود؛ با قصد اینکه ثواب آن به منذورله برگردد؛ هرچند مستحب است که صرف مخارج حرم و زائران و خادمان آن شود. البته اگر نذر مقید به مصرف خاصی است، باید طبق آن عمل شود.

قربانی درکربلا: گریه بر امام حسین(ع)؛ رمز ماندگاری اسلام:این اسلام با عظمت در پرتو گریه بر امام حسین(علیه السلام) باقی مانده و خواهد ماند.اساس روضه و عزاداری اهل بیت (علیهم السلام) و پایه عزاداری به وسیله عمه سادات در گودال گذاشته شد و حضرت زینب( سلام الله علیها) اولین مجلس عزا و پایه عزاداری را در کنار بدن امام حسین(علیه السلام) گذاشتند.رنگ حسینی را از این جهت گرامی می داریم که حضرت آدم نیز برای ایشان گریه کرده است و وعاظ باید آن را به خوبی برای مردم جامعه تبیین کنند.روضه عاشورای امام حسین (علیه السلام) برای تمامی انبیا از سوی خداوند خوانده شده است که این نشان می دهد گریه برای عزای امام حسین(علیه السلام) از ابتدای آدم ابوالبشر وجود داشته است.بعد از اینکه ابراهیم موفق به ذبح حضرت اسماعیل نمی شود ناراحت از این قضیه که نتوانسته فرزندش را در راه خداوند قربانی کند، خداوند در ادامه روضه امام حسین(ع) را برای حضرت ابراهیم می خواند و به ابراهیم بیان می کند که این یک قطره اشکی که برای امام حسین(علیه السلام) ریختی به اندازه ذبح اسماعیل ارزش دارد.روضه حضرت امام حسین(علیه السلام) را جبرائیل برای پیامبراکرم(صلی الله علیه و آله) و در ادمه پیامبر برای حضرت زهرا(سلام الله علیها) خوانده است و این سیر ادامه پیدا کرده است.سه رکن مهم گریه برای سید الشهدا(علیه السلام) عبارت است از؛ گریه خود فرد برای امام حسین(علیه السّلام)، گریاندن دیگران درعزاداری امام حسین(علیه السلام) و در نهایت اگر حتی فردی اشکی از چشمش خارج نمی شود باید حالت عزا بگیرد بنابراین اگر بررسی شود خواهیم دید که این اسلام با عظمت در پرتو گریه بر امام حسین(علیه السلام) باقی مانده و خواهد ماند.این اسلام را سید الشهدا(علیه السلام) نگه داشت و زمانی که شاخه های اسلام بوجود آمد کسی که با ریشه اسلام را با خون خود و خانواده خود نگه داشت حضرت امام حسین(علیه السلام) است.فرهنگ عاشورا باید به نحو بهتری به نسل جوان منتقل شود و مداحان، سخنرانان و دست‌اندرکاران هیئت‌های مذهبی باید برای پاسخگویی صحیح و خوب به مخاطبان، به مطالعه فرهنگ عاشورا بپردازند و ترویج مسائل دینی و مذهبی را با مطالعه، بینش عمیق و اطلاعات کافی انجام دهند.لازم است سخنرانان و مداحان اطلاعات کافی از این جنگ نابرابر کسب کنند تا بتوانند به جامعه مخاطب به ویژه جوانان و نوجوانان اطلاعات درست ارائه دهند.وعاظ و روحانیون باید به این جایگاهی که به عنوان روضه‌خوان امام حسین(ع) دارند، افتخار کنند و قدر این جایگاه را بدانند.

منبرسی وششم: عید قربان نماد گذشت انسان برای پیمودن راه حقیقت

آیه: قَوْلٌ مَعْرُوفٌ وَمَغْفِرَةٌ خَیْرٌ مِنْ صَدَقَةٍ یَتْبَعُهَا أَذًى ۗ وَاللَّهُ غَنِیٌّ حَلِیمٌ (فقیر سائل را به) زبان خوش و طلب آمرزش (رد کردن) بهتر است از صدقه‌ای که پی آن آزار کنند، و خداوند بی‌نیاز و بردبار است. آیه 263 سوره بقره

حدیث: قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ (ع) کَانَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ (ع) لَا یَأْکُلُ یَوْمَ الْأَضْحَى شَیْئاً حَتَّى یَأْکُلَ مِنْ أُضْحِیَّتِهِ».امام باقر علیه السّلام فرمود: شیوه امیرالمؤمنین علیه السّلام چنین بود که روز عید قربان، غذایى نمى ‌خورد تا از گوشت قربانى خود غذائى تناول کند.

سیمای عید قربان: ریشه قربانی کردن از زمان آدم ابوالبشر بوده و پیامبران بعد از او نیز این کار را انجام می‌داده‌اند، اما زمانی که پیامبر(ص) به پیامبری مبعوث شد، این سنت پیامبران به آئین خرافاتی و غلط آمیخته شده بود، شیوه مردم در زمان جاهلیت چنان بود که پس از ذبح یا نحر، کعبه را به خون قربانی می‌آلودند و قسمتی از گوشت آن را بر خانه کعبه می‌آویختند تا خداوند آن را قبول کند.اما اسلام حرمت خاصی برای قربانی قرار داد که به آن در این آیه اشاره شده است: «لاَ تُحِلُّواْ شَعَآئِرَ اللّهِ وَلاَ الشَّهْرَ الْحَرَامَ وَلاَ الْهَدْیَ وَلاَ القلائد»، شعائر خدا را حلال مشمارید و نیز چهار ماه حرام را حلال مشمارید و نیز کشتن و خوردن قربانی‌های بی‌نشان مردم و قربانی‌های نشان‌دار آنان را حلال ندانید.منظور آیه این است که به شعائر، یعنی نشانه‌های حج و مناسک آن بی‌احترامی نکنید و حرمت ماه‌های حرام را نگه دارید و قربانی‌هایی که دیگران برای ذبح می‌برند و احیاناً گم می‌شوند را نکشید و نخورید، چرا که این بی‌موالاتی و بی‌احترامی به مقام و منزلت پروردگار است.و سپس خداوند در طرد آن سنت زشت جاهلی و برای بیان تقربی که حاصل قربانی است و چه بسا به همین جهت به قربانی موسوم شده می فرماید: «لَن یَنَالَ اللَّهَ لُحُومُهَا وَلَا دِمَاؤُهَا وَلَکن یَنَالُهُ التَّقْوَی مِنکمْ»، گوشت و خون قربانی به خداوند نمی‌رسد، بلکه این تقوا و صفای دل شماست که به خدا می‌رسد،زیرا آیه شریفه کعبه را از سنن جاهلی مزبور پیراسته می‌دارد و از طرفی در دفع این پندار که چون خداوند از جهانیان بی‌نیاز است، پس نحر و ذبح بر حج گزار واجب نیست، این نکته را اظهار می‌دارد که اصل قربانی لازم است اگر چه خداوند از آن بی نیاز است و آنچه از این قربانی به خدای سبحان می‌رسد، گوشت یا خون نیست بلکه روح کردار و جان عمل، که همان تقواست به حضرتش می‌رسد.

احکام قربانی کردن: حکم تخلف از نذر. منذور مقید به زمان خاصی است:

الف) منذور روزه است قضای روزه واجب است و در صورت ترک عمدی کفارة حنث نذر نیز واجب می­شود.

ب) منذور نماز است بنابر احتیاط واجب، قضا واجب است و با ترک عمدی، کفاره حنث نذر نیز واجب می­شود.

ج) منذور غیر نماز و روزه است؛ مانند زیارت امام حسین (ع)در روز عاشورا قضا واجب نیست. ولی اگر عمداً ترک کرده باشد، کفاره واجب می­شود.

منذور مقید به زمان خاصی نیست (نذر مطلق) جایز است تأخیر آن تا زمانی­ که گمان به فرارسیدن مرگش کند؛ در این صورت تأخیر آن جایز نیست. بنابراین حنث نذر در این قسم به این صورت است که در مدت حیاتش انجام ندهد.

۱. در صورتی شکستن نذر موجب کفاره می‌شود که نذرکننده عمداً و با اختیار (نه از روی فراموشی یا اضطرار یا اکراه و تهدیدی) به نذر خود عمل نکند. (کفاره جای توبه را نمی‌گیرد).

۲.  اگر نذر کند هر پنجشنبه را روزه بگیرد، در صورتی­که بعضی از پنجشنبه­‌ها مصادف با عید فطر یا قربان شود، یا نذرکننده بیمار یا حائض شود و نتواند آن روز را روزه بگیرد، واجب است قضای آن را بجا آورد و این حکم در مورد سفر، احتیاط واجب است.

۳. در صورتی­ که نذر کرده روز خاصی را روزه بگیرد، جایز است به سفر رود؛ هرچند سفر برای او ضرورت نداشته باشد. اما بعد از آن باید روزه را قضا ­کند و کفاره­ای ندارد.

۴. شخصی نذر کرده هر پنجشنبه روزه بگیرد. در صورتی­ که یک پنجشنبه را روزه نگیرد:

الف) اگر هنگام نذر، منظورش تمام پنجشنبه‌­ها به عنوان مجموعه واحد بوده، به این معنا که اگر حتی یک پنجشنبه هم روزه نگیرد، مطلوب تأمین نشده است در این صورت به خاطر یک بار تخلف، نذر منحل شده و کفاره بر او واجب می­‌شود و هفته­‌های بعد، دیگر روزه واجب نیست.

ب) هر پنجشنبه جداگانه مد نظر است در این صورت در ازای هر پنجشنبه­‌ای که عمداً روزه نگیرد، یک کفاره واجب است.

قربانی درکربلا: عید قربان نماد گذشت انسان برای پیمودن راه حقیقت:اگر به حکمت مندرج در عید قربان توجه شود، خیلی از راهها برای ما باز میشود. در عید قربان یک قدردانی بزرگ الهی نهفته است از پیامبر برگزیده‌ی حضرت حق، حضرت ابراهیم (علیه‌السّلام) که آن روز ایثار کرد. بالاتر از ایثار جان، در مواردی ایثار عزیزان است. او در راه پروردگار، به دست خود عزیزی را قربان میکرد؛ آن هم فرزند جوانی که خدای متعال بعد از عمری انتظار، در دوران پیری به او داده بود؛ که فرمود: «الحمد للَّه الّذی وهب لی علی الکبر اسماعیل و اسحاق» . خدای متعال این دو پسر را در دوران پیری، لابد بعد از یک عمر انتظار و اشتیاق، به این پدر داده بود؛ امید فرزند هم دیگر بعد از آن نداشت. سید شهیدان همه‌ی عالم، حضرت اباعبداللَّه‌الحسین (علیه الصّلاة و السّلام) - که خود مظهر ایثار و مظهر شهادت است - در دعای شریف عرفه از این حادثه یاد میکند؛ «و ممسک یدی ابراهیم عن ذبح ابنه بعد کبر سنّه و فناء عمره»؛ این در دعای مبارک امام حسین در عرفه است که دیروز مؤمنین موفق شدند، این دعا را خواندند.این ایثار و این گذشت، یک نماد است برای مؤمنانی که میخواهند راه حقیقت را، راه تعالی را، راه عروج به مدارج عالیه را طی کنند. بدون گذشت، امکان ندارد. همه‌ی امتحانهائی که ما میشویم، در واقع نقطه‌ی اصلی‌اش همین است؛ پای یک ایثار و یک گذشت به میان می‌آید. گاهی گذشت از جان است، از مال است؛ گاهی گذشت از یک حرفی است که کسی زده است، میخواهد با اصرار و لجاجت پای آن حرف بایستد؛ گاهی گذشت از عزیزان است؛ فرزندان، کسان. امتحان یعنی عبور از وادی محنت. یک محنتی را، یک شدتی را جلوی پای یک انسانی یا یک ملتی میگذارند؛ عبور از این محنت، امتحان است. اگر توانست عبور کند، به آن منزل مقصود میرسد؛ اگر نتوانست - نتوانست استعداد مندرج در وجود خود را بروز دهد، نتوانست بر هوای نفس غالب بیاید و عبور کند - میماند؛ امتحان این است.۱۳۸۹/۰۸/۲۶بیانات در دیدار مردم اصفهان در روز عید قربان

منبرسی وهفتم: امام حسین(ع) را خداوند دوست دارد

آیه: راه میانبر دوستی با خدا:راه میان‌بر دوستی با خدا در امیدوارکننده‌ترین عبادت نهفته است .امیرالمومنین علیه‌السلام در بین اصحاب نشسته بودند. صحبت از امیدوارکننده‌ترین آیه قرآن بود. حضرت (علیه السلام) از اطرافیان سۆال کردند: «به نظر شما امیدبخش‌ترین آیه قرآن کدام آیه است؟»،  بعضی گفتند آیه «إِنَّ اللَّهَ لا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِهِ وَ یَغْفِرُ ما دُونَ ذلِکَ لِمَنْ یَشاءُ »نساء/48.؛ «خداوند هرگز شرک را نمی‌بخشد و پایین‌تر از آن را برای هر کس که بخواهد می‌بخشد».امام علی علیه‌السلام فرمود: خوب است، ولی آنچه من می‌خواهم نیست، بعضی گفتند آیه «و من یعمل سوء أَوْ یَظْلِمْ نَفْسَهُ ثُمَّ یَسْتَغْفِرِ اللَّهَ یَجِدِ اللَّهَ غَفُوراً رَحِیماً »  نساء/110. : «هر کس عمل زشتی انجام دهد یا بر خویشتن ستم کند و سپس از خدا آمرزش بخواهد خدا را غفور و رحیم خواهد یافت»، امام فرمود: «خوبست، ولی آنچه را می‌خواهم نیست».بعضی دیگر گفتند: آیه «قُلْ یا عِبادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلی أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ » زمر/53. ؛ «ای بندگان من که اسراف بر خویشتن کرده‌اید، از رحمت خدا مأیوس نشوید». فرمود: «خوب است، اما آنچه می‌خواهم نیست!».بعضی دیگر گفتند: آیه «و الَّذِینَ إِذا فَعَلُوا فاحِشَةً أَوْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ ذَکَرُوا اللَّهَ فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ وَ مَنْ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلَّا اللَّه» آل عمران/135.؛ «پرهیزکاران کسانی هستند که هنگامی که کار زشتی انجام می‌دهند یا به خود ستم می‌کنند به یاد خدا می‌افتند، از گناهان خویش آمرزش می‌طلبند و چه کسی است جز خدا که گناهان را بیامرزد»، باز امام (علیه السلام) فرمود: «خوب است، ولی آنچه می‌خواهم نیست».از آنجا که جمله (إِنَّ الْحَسَناتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئاتِ) بعد از دستور نماز (اقم الصلاة طَرَفَیِ النَّهارِ وَ زُلَفاً مِنَ اللَّیْلِ) آمده نشانگر است که یکی از مصداق‌های روشن حسنات، نمازهای روزانه است و اینکه در روایات تنها تفسیر به نمازهای روزانه شده دلیل بر انحصار نیست؛ بلکه بیان مصداقی روشن و قطعی برای خوب‌هاست در این هنگام مردم همهمه کنان از هر طرف به سوی امام متوجه شدند، حضرت فرمود: «چه خبر است ای مسلمانان؟» عرض کردند: «به خدا سوگند ما آیه دیگری در این زمینه سراغ نداریم»، امام علی علیه‌السلام فرمود: «از حبیب خودم رسول خدا شنیدم که فرمود: امیدبخش‌ترین آیه قرآن، این آیه است : «و اقم الصلاة طَرَفَیِ النَّهارِ وَ زُلَفاً مِنَ اللَّیْلِ إِنَّ الْحَسَناتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئاتِ ذلِکَ ذِکْری للذاکرین » هود/114.؛ «و نماز را در دو طرف روز و ساعات نخستین شب برپا دار که یقیناً نیکی‌ها بدی‌ها را از میان می‌برند، این برای یاد کنندگان تذکّر و یادی است». آنگاه پیامبر صلی الله علیه وآله و سلم فرمود: «یا علی! به حق آن خدایی که مرا به حق به عنوان بشارت دهنده و انذار کننده مبعوث کرد، وقتی یکی از شما برای گرفتن وضو بلند می‌شود، گناهان اعضا و جوارحش ریخته می‌شود (بخشیده می‌شود)، پس هنگامی که با صورت و قلبش به خدا روی می‌آورد، نمازش تمام نمی‌شود، مگر اینکه گناهانش بخشیده می‌شود، مثل روزی که از مادر متولد شده است و اگر دوباره میان دو نماز گناهی از وی سر زند هم چنان با نماز دوم گناهانش بریزد و به همین ترتیب تا نماز پنجم»، سپس فرمود: «یا علی! نمازهای پنج‌گانه برای امت من همانند نهر آبی است که بر در خانه شماها جریان داشته باشد، پس چیست؟ نظر شماها درباره کسی که در بدنش چرکی باشد و روزی پنج بار در چنین نهری خود را شستشو دهد، آیا باز هم چرکی باقی بماند؟ و به خدا سوگند نمازهای پنج‌گانه برای (تطهیر گناهان) امت من این‌گونه است.»از آنجا که جمله (إِنَّ الْحَسَناتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئاتِ) بعد از دستور نماز (اقم الصلاة طَرَفَیِ النَّهارِ وَ زُلَفاً مِنَ اللَّیْلِ) آمده نشانگر است که یکی از مصداق‌های روشن حسنات، نمازهای روزانه است و اینکه در روایات تنها تفسیر به نمازهای روزانه شده دلیل بر انحصار نیست؛ بلکه بیان مصداقی روشن و قطعی برای خوب‌هاست.

حدیث: «قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ (ع) و نیز آن حضرت فرمود: «وَ لَا تَأْکُلْ یَوْمَ الْأَضْحَى شَیْئاً إِلَّا مِنْ هَدْیِکَ وَ أُضْحِیَّتِکَ إِنْ قَوِیتَ عَلَیْهِ وَ إِنْ لَمْ تَقْوَ فَمَعْذُورٌ»امام باقر علیه السّلام فرمودند حضرت علی فرمودندکه:در روز‌ عید قربان چیزى نخور مگر از گوشت قربانىِ خود و اگر قدرت تمکن مالى براى قربانى کردن ندارى در این صورت معذورى.

سیمای عید قربان: فضیلت قربانی:با توجه به اهمیت و ابعاد تاریخی قربانی، این عمل پسندیده از دیدگاه اسلام دارای فضیلتی بزرگ و ارزشی والا است. چنانکه حضرت رسول اکرم در این زمینه می فرماید: هیچ عملی نزد خداوند در روز نحرـ دهم ذوالحجه ـ نیکوتر از ریختن خون قربانی نیست…در جایی دیگر خطاب به فاطمه می گوید: ای فاطمه! برخیز و در کنار قربانی خویش ایستاده شو، زیرا هر قطره یی از خون آن، که به زمین بریزد، خداوند در برابر آن گناهان گذشته ترا عفو خواهد کرد.فاطمه پرسید: آیا این مژده تنها برای ما اهل بیت است، یا برای تمام امت؟ پیغمبر فرمود: هم برای اهل بیت ما وهم برای تمام امت.                    

احکام قربانی کردن: کفاره شکستن نذر:اگر کسی حنث نذر کند، باید یا ده فقیر را اطعام کند یا آنان را لباس پوشاند و در صورتی­که مقدور نباشد، سه روز پیاپی روزه بگیرد.

عجز ناذر از انجام منذور:اگر ناذر، از انجام منذور (چه نذر مطلق و چه نذر مقید به زمان) عاجز شود، نذر منحل می‌شود و چیزی بر عهده ناذر نیست؛ مگر در مورد نذر روزه که در صورت عجز، باید در ازای هر روز، یک مد طعام به فقیر بدهد.

قربانی درکربلا: امام حسین(ع) را خداوند دوست دارد:همه انبیای الهی برای برپایی حق و عدالت، انسانیت و پیاده کردن احکام خدا در روی زمین زحماتی طاقت فرسایی را متحمل شده اند که در میان تمام فرستادگان خدا پیامبران الوالعظم برای سعادت و هدایت بشر زحمات بیشتری کشیده اند. در رأس تمام انبیاء سید المرسلین پیامبر خاتم(ص) برای ارشاد و هدایت انسان ها رنج و زحمات زیادی را متحمل شده است. تمام انبیای الهی زمان که در برابر انجام وظیفه و رسالت شان و مبارزه با مظاهر باطل به بن بست می رسیدند و از خدا فرج و گشایش می خواستند، خداوند نیز نور پنج تن آل عبا را به آنان می نمایاند و گره از کارشان می گشود. : اگر توبه آدم قبول شد و کشتی نوح به ساحل نجات رسید و اگر ابراهیم از شعله های آتش نمرود جان سالم به در برد و موسی در برابر فرعون دست پیروزی بالا زد و همچنین اگر عیسی مسیح، مردگان را زنده می کرد و مرض های چون برص و جزام را شفا می داد، همه از برکت پیامبر اسلام و خاندان پاک او بود. حضرت ابراهیم زمانی که می خواست امتحان پس بدهد، کارد را در گلوی فرزند دلبندش اسماعیل گذاشت و کارد گلوی اسماعیل را نبرید، ندا از آسمان رسید، ای ابراهیم! قربانی تو قبول شد ومن این قربانی را فدای ذبح عظیم(امام حسین) کردم که او یکی از پنج تن خامس آل عبا است و نام او در پهلوی راست عرش خداوند حک شده و راه گشای تمام انبیاء است. دلیل اینکه خداوند قربانی ابراهیم را فدای ذبح عظیم کرد، این بود که به ابراهیم خطاب شد، ای ابرهیم! اگر فرزندت را قربانی می کردی چقدر دلت می طپید؟ ابراهیم گفت: خداوندا طبیعی است که دلم می سوخت، زیرا عاطفه پدری قابل انکار نیست، خداوند فرمود: اگر فرزند پیامبر خاتم و کسی که از ذریه تو است که برای پیغبر و علی و زهرا و امام حسن عزیز است و حتی برای من(خدا) نیز عزیز است، چه تفاوتی دارد. ابراهیم گفت: خدایا اعتراف می کنم که در اینجا تنها من و مادر اسماعیل هستیم، اما در آنجا پای رسول خاتم(ص)، علی مرتضی(ع)، فاطمه زهرا(س) و امام حسن(ع) در میان است، لذا آن مصیبت خیلی جانکاه است و بدون شک عظیم تر از قربانی اسماعیل من است. امام حسین(ع) دوست خدا است، لذا هر پیامبری که آمده برای او عزاداری کرده و اشک ریخته است حتی رسول خدا(ص) و علی مرتضی(ع) و فاطمه زهرا(س) برای آن حضرت گریه کرده است. پیامبر گرامی اسلام(ص) زمانی که امام حسین به دنیا آمد؛ از سرنوشت دردناک آن حضرت خبر داد و گفت: "ان الحسین مصباح الهدی و سفینة النجاة"، او با ریختن خون خود و جوانانش باعث نجات امت می شود. روزی رسول خدا(ص) با جمعی از اصحاب خود نشسته بود که امام حسین(ع) بر آن حضرت وارد شد و سلام کرد، پیامبر(ص) در جواب گفت: سلام بر تو ای زینت زمین و آسمان، اصحاب گفتند یا رسول الله با وجود شما کسی دیگر می تواند افتخار آسمان و زمین باشد، پیامبر گفت: شما حسین مرا خوب نمی شناسید، او در آسمانها شناخته شده تر از زمین است. پیامبر خطاب به اصحاب، ادامه داد؛ حسین من را خدا دوست دارد و مقام بس بلندی در نزد پروردگار خود دارد و من زمانی که معراج رفتم دیدم که نام فرزندم حسین در طرف راست عرش خدا با خط زرین نوشته شده، "ان الحسین مصباح الهدی و سفینة النجاة". امام حسین که در عزای او زمین و آسمان، وحوش، طیور، جن و ملک گریه می کنند، مقام بلندی در نزد خداوند دارد.

منبرسی وهشتم: امام حسین (ع) وارث اسماعیل ذبیح الله

آیه: وَ لَقَدْ کتَبْنَا فی الزَّبُورِ مِن بَعْدِ الذِّکرِ أَنَّ الْأَرْضَ یرِثُهَا عِبَادِی الصَّلِحُون در «زبور» بعد از ذکر (تورات) حکم کردیم: «بندگان شایسته ام وارث (حکومت) زمین خواهند شد!»سوره نبیاء، آیه 105.

حدیث: امیرالمومنین علیه السلام می فرمود «وَ إِذَا ضَحَّیْتُمْ فَکُلُوا وَ أَطْعِمُوا وَ أَهْدُوا وَ احْمَدُوا اللَّهَ عَلَى مَا رَزَقَکُمْ مِنْ بَهِیمَةِ الْأَنْعَامِ»چون مراسم قربانى را برگزار کردید از گوشت قربانى بخورید و هدیّه بدهید و خدا را به پاس این نعمت که گوشت شتران و گاوان و گوسفندان را روزىِ شما ساخته، سپاسگزارى کنید.

سیمای عید قربان: آداب قربانی کردن:وقتی قربانی ذبح می شود اولین دستور شرع این است که اگر چشم گرسنه و فقیری به قربانی افتاد حتماً به او گوشت بدهید. اگر ندهید ضررهای اخلاقی و آثار وضعی دارد. یعنی باید به فقیری که می بیند حتماً گوشت بدهید. نکته دیگر اینکه، حیوانی که ذبح می شود، دستور شرع تقسیم بین دوستان و فقراست، یعنی یک قمست به فقیر، یک قسمت هم برای تالیف قلوب دوستان و خویشاوندان برای همدلی در نظر گرفته شود.یکی از مهم‌ترین اعمال‌ عید قربان قربانی کردن است. قربانی کردن برای افرادی که مکه مشرف شدند واجب است و برای بقیه هم مستحب موکد است. یکی از موارد سخاوت قربانی کردن است. یکی از موارد بهترین صدقه دادن ذبح گوسفند است و این ذبح گوسفند بسیار در روایات ما سفارش و اشاره شده است. روایت زیبایی دیدم که اول قطره‌ای از خون گوسفند که به زمین می‌رسد خدا صاحب آن گوسفندی که قربانی کرده گناهانش را می‌آمرزد خدا این را دوست دارد و رفع بلا می‌کند قربانی کردن در غیر عید قربان هم خوب است دو روایت دیدم خیلی جالب و زیبا بود یکی این که یکی از نزدیکان پیغمبر خدا عرض کرد من پول ندارم قربانی کنم، چه کار بکنم فرمودند برو قرض بکن و قربانی کن، قرض قربانی را خدا ادا می‌کند. یعنی خدا وعده داده که اگر کسی برای قربانی و صدقه دادن و کار خیر قرض کرد من قرض‌اش را ادا می‌کنم.گفتند ما توان این که یک گوسفند را قربانی بکنیم نداریم فرمودند اشتراکی انجام بدهد فامیل‌ها، همکاران، دوستان، شریک شوند و قربانی کنند. این قربانی کردن و صدقه دادن را خدا خیلی دوست دارد. دیگران این صدقاتی است که بلاهای بزرگ را دفع می‌کند این قربانی بلاگردان ما است.

احکام قربانی کردن: قسم:یعنی انسان به اسم خدا یا صفات مختص به آن، مانند "مقلب القلوب و الابصار" یا صفاتی­ که غالباً برای او به کار می‌رود و استعمالش ظهور در خدای متعال دارد (نه دیگران)، مانند خالق، رازق و رحیم، به هر زبانی که باشد، قسم بخورد کاری را انجام دهد یا ترک کند.اگر لفظ استعمال شده ظهور در حق تعالی ندارد، اما شخص، منظورش ذات باری تعالی بوده، بنابر احتیاط واجب احکام قسم را دارد.اگر قسم به غیر خداوند باشد، مانند اینکه قسم به پیامبر اکرم (ص)یا ائمه معصومین (ع)یا به قرآن کریم و امثال آن باشد، قسم محقق نمی‌­شود.

شرایط انعقاد قسم:صیغه قسم که در بالا شرائط آن بیان شد.مقسم­‌علیه در صورتی­ که قسم به انجام آن باشد، باید عمل واجب یا مستحب یا مباح باشد؛ چه رجحان در این عمل مباح باشد و چه نباشد و در صورتی­که قسم به ترک آن است، عمل حرام یا مکروه یا مباح باشد. بنابراین در قسم، مقسم­‌علیه نباید امر مرجوحی باشد.در صورتی­ که مقسم‌­علیه هنگام قسم امر راجحی باشد و بعد از آن مرجوح شود، قسم باطل می­‌شود؛ هرچند دوباره بعد از انحلال قسم دارای رجحان شود.. مقسم­‌علیه مقدور باشد و مشقت فراوان یا ضرر قابل ملاحظه نداشته باشد.. کسی­ که قسم می­‌خورد، باید بالغ، عاقل، بااختیار و قصد باشد و نسبت به مقسم‌­علیه محجور نباشد.. اذن پدر در مورد قسم فرزند، و اذن شوهر در مورد قسم زن، لازم است.

شکستن قسم:هر آنچه در بخش شکستن نذر بیان شد، در قسم نیز جاری است.

کفاره شکستن قسم:حکم تخلف از قسم و عجز از آوردن آن، مانند نذر است.

قربانی درکربلا:.عید قربان مطابق با دهم ذی‌الحجه روزی است که ابراهیم (ع) به دستور خداوند تصمیم به ذبح کردن اسماعیل (ع) گرفت.اسماعیل (ع) فرزند هاجر و بزرگترین پسر ابراهیم بود؛ وی پسر بچه‌ای بردبار بود که خداوند مژده او را به پیامبر خویش ابراهیم داده بود و چون اسماعیل در کنار پدر بزرگوار خویش رشد یافت خداوند به پیامبرش فرمان داد که او را ذبح کند.ابراهیم (ع) دستور خداوند را با اسماعیل در میان گذاشت و به او گفت پسرم من در خواب دیدم که تو را ذبح می‌کنم و نظر وی را جویا شد؛ اسماعیل که بعدها خود به مقام نبوت و امامت نائل می‌شود، در جواب پدر بزرگوار خویش پاسخ داد: «ای پدر آنچه را فرمان داده شده انجام بده و اگر خدا بخواهد مرا از شکیبایان خواهی یافت»پاسخ اسماعیل (ع) به پدر خویش گویای ایمان وی به دستور الهی است؛ چرا که در پاسخ فرموده آنچه را فرمان داده شده‌ای انجام بده و نگفت ای پدر آن چه در نظر تو است انجام بده رضایت اسماعیل (ع) به ذبح شدن، نشان از مقام تسلیم اطاعت وی نسبت به دستور الهی است.چون ابراهیم (ع) به ذبح پسرش تصمیم گرفت، شیطان به صورت مردی پیر بر پیامبر(ص) خدا ظاهر شد و گفت: یا ابراهیم از این پسر بچه چه می‌خواهی؟ گفت: می‌خواهم او را بکشم؛ شیطان گفت: سبحان الله پسری را می‌کشی که یک چشم به هم زدن مخالفت خدا را نکرده است ابراهیم(ع) در پاسخ فرمود: خداوند مرا امر به ذبح آن کرده است.شیطان گفت: که خدای تعالی هرگز چنین امری نمی‌کند، البته شیطان به خوابت آمده است ابراهیم پاسخ داد: خداوند مرا تا به این زمان رسانیده است شیطان را به من راه تسلط نداده است و خود تو شیطانی؛ حضرت ابراهیم(ع) قسم یاد کرد که دیگر با شیطان سخن نگوید و متوجه کشتن اسماعیل(ع) شد.شبهه شیطان: کشتن اسماعیل باعث می‌شود آدمیان بهانه‌ای برای کشتن فرزندانشان داشته باشندپسر را نزد حجره و سعی خواباند، شیطان برای بار سوم ابراهیم (ع) را وسوسه کرد و گفت: ای ابراهیم تو پیشوای مردم هستی و اگر فرزند خود را بکشی همه کس فرزند خود را خواهد کشت و این گناهان بر گردن تو خواهد بود و از برای خدا ترک کن این کشتن را.ابراهیم(ع) جواب شیطان را نداد و سر خود را به جانب آسمان کرد و کارد را بر گلوی اسماعیل کشید، اما به اذن خدا بریده نشد؛ دوباره چنین کرد، اما چاقو بر گلوی اسماعیل اثر نمی‌کرد که ناگاه برای ابراهیم ندا آمد که ای ابراهیم خواب خود را عمل کردی و جبرئیل گوسفندی را از جانب کوهی که مشرف به در مسجد خیف آورده پسر را از زیر دست ابراهیم کشیده و گوسفند را به جای او خوابانید و ذبح کرد.امام رضا (ع) می‌فرماید: «چون ابراهیم به ذبح گوسفند فرمان داده شد آرزو کرد کاش فرزند خود اسماعیل را به جای آن ذبح می‌کرد تا به قلبش آن رسد که به قلب پدری که عزیزترین فرزند خویش را ذبح کرده است می‌رسد و به وسیله این مصیبت به بالاترین درجه ثواب مصیبت‌زدگان نائل شود.خداوند به ابراهیم وحی کرد این ابراهیم محبوب‌ترین خلق من نزد تو کیست؟ ابراهیم در جواب گفت: پروردگارا کسی را که محبوب‌تر از حبیب تو محمد باشد، نیافریده‌ای. دوباره وحی شد آیا او را بیشتر دوست داری یا خودت را؟ گفت: او را بیشتر از خودم دوست دارم، خداوند فرمود: آیا فرزند خویش را بیشتر دوست داری یا فرزند او را؟ابراهیم گفت: فرزند او را، خداوند فرمود: ذبح شدن فرزند به دست دشمنانش برای تو دردناک تر است یا ذبح شدن فرزندت به دست خودت به خاطر اطاعت من؟ گفت: پروردگارا! ذبح شدن فرزند او به دست دشمنانش برایم دردناک‌تر است از ذبح فرزندم به دست خودم.خداوند فرمود: ای ابراهیم طائفه‌ای که گمان می‌کنند از امت محمد(ص) هستند، فرزند او را (حسین) از روی ستم و دشمنی می‌کشند، همان‌گونه که گوسفند را سر می‌بردند و با این کار دچار غضب من می‌شوند، ابراهیم(ع) با شنیدن این سخن بسیار ناراحت شد و قلبش به درد آمد و شروع به گریه کرد.پس به او وحی شد که ای ابراهیم ناراحتی تو بر قتل حسین(ع) را معادل ناراحتی تو بر فرزندت اسماعیل در صورتی که او را ذبح می‌کردی قرار می‌دهم و با این کار تو را به بالاترین درجه اهل ثواب در مصیبت می‌رسانم و این معنای سخن خداوند است که فرمود: «و هدیناه بذبح عظیم.»ذبح بزرگی که خداوند برای عزاداری و گریه برای ثواب مصیبت زدگان را به ابراهیم (ع) عطاء کرد، امام حسین(ع) بود؛ خداوند گریه بر امام حسین(ع) را جایگزین ثواب ناراحتی و جزعی کرد که ابراهیم در صورت کشتن اسماعیل احساس می‌کرد، سلام خداوند بر حسین(ع) وارث اسماعیل ذبیح الله.

منبرسی ونهم: عاشورا روز موفقیت در آزمون الهی

آیه: انواع و اقسام آزمایش:قرآن کریم برخی از آزمایش های الهی را که در مورد اقوام گذشته به عمل آمده اینگونه معرفی می نماید:

1-.امتحان عقیدتی:در قرآن، نمونه های مختلفی را ذکر کرده است از جمله: درباره حضرت موسی پس از آن که برای مناجات با پروردگار، به کوه طور رفت، راز و نیاز او از سی شب، به چهل شب افزایش یافت، به این وسیله قوم او مورد آزمایش قرار گرفتند؛ ولی نتوانستند از این امتحان سربلند بیرون آیند؛ چراکه شرک، در بدترین صورتش دامان بنی اسرائیل را گرفت. قرآن کریم می فرماید:«قالَ فَانَّا قَد فَتَنِّا قَومَکَ مِن بَعدِکَ وَ أضَلّهُمُ السّامِرِیُّ»؛[ طه / 85.] «گفت ما قوم تو را بعد از تو، آزمودیم و سامری آنها را گمراه ساخت»!.مهم تر آنکه قبل از این آزمایش، هارون جانشین حضرت موسی(ع) آن مردم را از چنین امتحانی مطلع ساخته بود؛ ولی آنها توجه نکرده و به پیروی از سامری به گوساله پرستی روی آوردند.

2-.امتحان مالی:قرآن کریم در آیات متعدد به این آزمایش الهی اشاره می کند: «فَاَمَّا الِانسانُ اِذا ما ابتَلاهُ رَبُهُ فَاکرَمَهُ وَ نَعَّمَهُ فَیَقُولُ رَبّی اکْرَمَنِ وَ امَّا اِذا مَا ابتَلاهُ فَقَدَرَ عَلَیهِ رِزْقَهُ فَیقُولُ رَبّی أهانَن»؛[ فجر/ 15-16.] «اما انسان هنگامی که پروردگارش او را برای آزمایش، اکرام می کند و نعمت می بخشد [مغرور می شود و] می گوید: «پروردگارم مرا گرامی داشته است! و امّا هنگامی که برای امتحان، روزیش را بر او تنگ می گیرد [مایوس می شود و] می گوید: «پروردگارم مراخوار کرده است!» امام صادق(ع) می فرماید: «مَا بَلَی اللَّهُ العباد بِشَی ءٍ اَشَدَّ عَلَیهِمْ مِنْ اِخْراجِ الدَراهِمَ؛[ مجلسی، بحارالانوار، علامه مجلسی، ج70، ص139.]خدواند بندگان رابه چیزی مبتلا نکرده که سخت تر از انفاق درهم باشد.»

3-.امتحان جانی:تاریخ گویای آزمایش بسیاری از انسانها در جنگها بوده است. امتحانات الهی در جنگها انسانهای مومن را از صف منافقان و ریاکاران جدا نموده است. مروری بر جنگها از صدر اسلام تاکنون، نشانگر آن است که برخی، تا زمانی ایمان دارند که کوچک ترین خطری آنان را تهدید نکند و برخی منافع مالی را بر یاری امام حسین(ع) ترجیح می دهند و برخی غنایم جنگی را بر دستور رسول خدا(ص) مقدم می دانند. خلاصه آنکه ترس از جبهه و جنگ، محاصره اقتصادی، کشته شدن عزیزان، و... موارد آزمایش افراد در جنگها بوده است. خداوند متعال در سوره محمد(ص) با بیان اینکه؛ اگر ما بخواهیم می توانیم دشمنان را مجازات نماییم، جنگ را سبب آزمایش افراد معرفی کرده می فرماید: «وَ لَو یشاءُ اللّهُ لانْتَصَرَ مِنْهُمْ وَلکنْ لِیَبْلُوَا بَعْضَکمْ بِبَعْضٍ »؛[ محمد / 4.]«و اگر خدا می خواست خودش آنها را مجازات می کرد؛ اما می خواهد بعضی از شما را با بعضی دیگر بیازماید».

4-.امتحان خانوادگی:قرآن مجید همسر و فرزندان را امتحان الهی دانسته، می فرماید:«إِنَّمَا أَمْوَالُکُمْ وَأَوْلَادُکُمْ فِتْنَةٌ»؛[ تغابن / 15.]«اموال و فرزندان شما فقط وسیله آزمایش هستند». بسیاری از کسانی که به ظاهر، پای بند به امور دینی و مسائل اخلاقی هستند، به هنگامی که پای فرزندشان به میان بیاید گویی پرده ای بر افکارشان می افتد و تمام قوانین الهی و مسائل انسانی و عدالت، به دست فراموشی سپرده می شود. عشق به فرزند سبب می شود که حرام را حلال، و حلال را حرام بشمارند و برای تامین آینده خیالی او تن به هر کاری داده و هر حقی را زیر پا بگذارند؛ باید خود را در این میدان بزرگ امتحان، به خدا بسپاریم و به هوش باشیم که بسیار کسان، در این میدان لغزیده و سقوط کرده و نفرین ابدی را برای خود فراهم ساخته اند. امام علی(ع) می فرماید: «لَا یَقُولَنَّ أَحَدُکُمْ...أَنَّهُ سُبْحَانَهُ یَخْتَبِرُهُم بِالْأَمْوَالِ وَ الْأَوْلَادِ لِیَتَبَیَّنَ السَّاخِطَ لِرِزْقِهِ وَ الرَّاضِیَ بِقِسْمِه؛[ نهج البلاغه، محمد دشتی، قصار 93.]کسی از شما نگوید خدایا از فتنه به تو پناه می برم! چه هیچکس نیست مگر اینکه در فتنه ای است، لیکن آنکه پناه خواهد از فتنه های گمراه کننده [به خداوند] پناه برد که خدای سبحان فرماید: «بدانید که مال و فرزندان شما فتنه است» و معنی آن این است که خدا آنان را به مال ها و فرزندان می آزماید تا ناخشنود از روزی وی، و خشنود از آن را آشکار نماید».

حدیث: «وَ کَانَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ وَ أَبُو جَعْفَرٍ (ع) یَتَصَدَّقَانِ بِثُلُثٍ عَلَى جِیرَانِهِمْ وَ بِثُلُثٍ عَلَى السُّؤَّالِ وَ بِثُلُثٍ یُمْسِکَانِهِ لِأَهْلِ الْبَیْت».و علیّ بن الحسین و ابو جعفر علیهما السّلام ثلث قربانى را صدقه همسایگان و ثلث دیگر را صدقه سائلان می ساختند و ثلث سوم را براى خانواده نگاه می داشتند

سیمای عید قربان: انسان برای رسیدن هدف و محبوب خودش یکسری موانعی در راه دارد که یکی از آن موانع، همان وابستگی ها و دلبستگی های خودش است. انسانی که می خواهد به هدفش برسد باید این موانع را رفع کند.در قرآن هم وارد شد «لن تنالوا البر حتی تنفقوا مما تحبون» یعنی هرگز به نیکی ها نخواهید رسید مگر اینکه از آنچه که دوست دارید انفاق کنید یعنی از آن چیزی که دوست دارید بگذرید. در حقیقت می شود گفت فلسفه قربانی کردن جدا شدن از وابستگی هاست.: در مورد این خواب در قرآن  آیاتی آمده است. در فرهنگ قرآنی چند نوع خواب داریم. خواب رحمانی، خواب شیطانی، اضغاث احلام، خواب های درهم و پریشان از انواع خواب هاست. خواب های رحمانی که فرشته از سوی خدا می آورد، تعبیر دارد و درست است. خواب های شیطانی آنهایی که از سوی شیطان می آید است که تعبیر ندارد. یکسری خوابها را انسان از روی مزاج تحت شرایط محیطی می بیند؛ آن هم تعبیر ندارد، یکسری خوابها هم وجود دارد که طبق سوره یوسف خوابی است که اضغاث احلام است و خواب درهم و پریشان است. افرادی که معبر زبردست باشند می توانند آنها را تعبیر کنند همانطور که حضرت یوسف خواب پادشاه مصر را تعبیر کرد.اما خواب پیغمبران همه رحمانی است و تعبیر دارد. در نتیجه خواب حضرت ابراهیم هم حجیت دارد. برای همین وقتی خواب دید به فرزندش گفت در خواب می بینم، نگفت که خواب دیدم، فعل مضارع به کار برده است؛ یعنی خوابش تکرار شده بود. خواب می بینم که تو را ذبح می کنم، بنابراین حجیت داشت و باید دستور الهی را اطاعت می کرد.جایگاه آن این است که ما با آن فرهنگی که بنیانگذارش حضرت ابراهیم(ع) معلم توحید است، آشنا می شویم، با فداکاری و قطع تعلقاتی که حضرت ابراهیم در راه خدا داشت و با آن سنتی که ایشان بنا نهاد، حاجیان می روند به طور نمادین به شیطان سنگ می زنند که دشمن انسان است و آن طرف قطع تعلقات با کشتن و ذبح گوسفند یا شتر یا گاو است و از آن سنت تأسی می گیرند و خود را از آن تعلقات و وابستگی ها رها می کنند.در خوابی که حضرت ابراهیم(ع) دیده بود در سوره صافات نکته جالبی است. وقتی حضرت ابراهیم(ع) در خواب ماموریت پیدا می کند که فرزندش اسماعیل را قربانی کند، آن گفتگو و دیالوگی که بین حضرت ابراهیم(ع) و حضرت اسماعیل(ع) می شود، بسیار جالب است. یعنی حضرت اسماعیل این کار را با حضرت اسماعیل جوان مطرح می کند و در میان می گذارد یعنی یک دفعه نمی آید کارد را زیر گلوی حضرت اسماعیل(ع) بگذارد می آید با او مشورت می کند، ای فرزندم در خواب می بینم که تو را سر می برم، نظر تو چیست؟ درسی که از این خواب می گیریم این است که افراد، پدران و کسانی که با جوانان سر و کار دارند، در برخورد با جوانان تحکمی نمی توانند عمل کنند، بلکه باید مشورت با آنها را پیشه کنند. بعد آنقدر فرزند خودش را خوب تربیت کرده بود و تسلیم فرمان خدا بود که فرزندش گفت پدرجان همان چیزی که خداوند به تو فرمان داده انجام بده و خواهی یافت که با خواست خداوند صبر خواهم کرد. این درسی است که از این گفتگوی پدر و پسر، از قرآن و قربانی کردن می آموزیم.

احکام قربانی کردن: عهد:یعنی انسان با خدا عهد ببندد که کاری را انجام دهد یا ترک کند؛. مانند اینکه بگوید "باخدا عهد می­‌بندم که نماز را اول وقت بخوانم" یا "بر من است عهد خداوند که نماز را اول وقت بخوانم".

شرایط انعقاد عهد:شرایط قسم به جز شرط پنجم، در عهد نیز لازم است مراعات شود.عهد نیز مانند نذر می­‌تواند مطلق باشد؛ مانند اینکه گفته شود "با خدا عهد می­‌بندم که نمازم را اول وقت بخوانم" و می­‌تواند معلق بر شرطی باشد؛ مانند: "اگر در امتحان موفق شدم، با خدا عهد می­‌بندم که نمازم را اول وقت بخوانم".

شکستن عهدکهر آنچه در بخش نذر بیان شد، در اینجا نیز جاری است.

کفاره شکستن عهد:مانند کسی است که یک روز از ماه رمضان را عمداً افطار کند؛ یعنی باید شصت روز روزه بگیرد یا شصت فقیر را غذا دهد.

قربانی درکربلا: عاشورا روز موفقیت در آزمون الهی:بعضی مفسرین به استناد روایتی از امام رضا علیه السلام گفته اند منظور از ذبح عظیم قوچ نمی باشد  بلکه امام حسین علیه السلام می باشد که از نسل و ذریه ابراهیم بوده و در کربلا به شهادت رسید و سر از بدنش جدا کردند.از سنت های الهی، امتحان و آزمایش های گوناگون مخلوقات است، همانگونه که در قرآن آمده است: «وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْ ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ» (بقره، 155)و به وسیله این آزمایش ها است که افراد به درجه و مقام بالای معنوی می رسند و یا برعکس به درجه شقاوت و گمراهی نزول پیدا می کنند.در روایت داریم هر وقت حضرت ابراهیم علیه السلام در هر آزمایشى موفّق مى  شد، به مقامى مى  رسید: در مرحله نخستین، عبداللّه شد. سپس به مقام نبى اللهی رسید و پس از آن رسول اللّه، خلیل اللّه و در نهایت به مقام امامت و رهبرى مردم منصوب گردید.( کافى، ج 1 ص 175)یکی از آزمایش های حضرت ابراهیم علیه السلام امتحان شدن به فرزند و قربانی کردنش در راه خداست که خداوند این داستان را چنین نقل می کند: « فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْیَ قالَ یا بُنَیَّ إِنِّی أَرى  فِی الْمَنامِ أَنِّی أَذْبَحُکَ فَانْظُرْ ما ذا تَرى  قالَ یا أَبَتِ افْعَلْ ما تُوْمَرُ سَتَجِدُنِی إِنْ شاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِینَ »( صافات،102)پدر گفت: اى فرزندم! همانا در خواب (چنین) مى بینم که تو را ذبح مى  کنم پس بنگر که چه مى  بینى و نظرت چیست؟ فرزند گفت: اى پدر! آن چه را مأمور شده  اى انجام ده که به زودى اگر خدا بخواهد مرا از صبر کنندگان خواهى یافت.بعد از آنکه  حضرت اسمائیل به پدرش فرمود که من صبر میکنم  ابراهیم، گونه  ى فرزند را بر خاک نهاد (تا ذبحش کند)، او را ندا دادیم که اى ابراهیم! حقّاً که رویایت را تحقق بخشیدى (و امر ما را اطاعت کردى)، همانا ما نیکوکاران را این گونه پاداش مى دهیم (و نیّت عمل خیر آنان را به جاى عمل قبول مى  کنیم). همانا این همان آزمایش آشکار بود. (صافات، 103- 106)بعد از آنکه حضرت ابراهیم اراده کرد فرزندش را ذبح کند خداوند به ابراهیم فرمود: وَ فَدَیْناهُ بِذِبْحٍ عَظِیمٍ (صافات، 107) و ما قربانى بزرگى را فداى او کردیم که در روایات است یک قوچی آمد و ابراهیم قربانی کرد. یعنى خدا قربانى عظیم و مستمرّ حجّ را عوض اسماعیل قرار داد و افتتاح آنرا توسط ابراهیم علیه السّلام محوّل کرد.( قاموس قرآن، ج 1، ص: 15)اما بعضی مفسرین به استناد روایتی از امام رضا علیه السلام گفته اند منظور از ذبح عظیم قوچ نمی باشد  بلکه امام حسین علیه السلام می باشد که از نسل و ذریه ابراهیم بوده و در کربلا به شهادت رسید و سر از بدنش جدا کردند.فضل بن شاذان گوید: از امام رضا علیه السّلام چنین شنیدم که آن زمان که خداوند تبارک و تعالى به حضرت ابراهیم علیه السّلام امر فرمود که بجاى فرزندش اسماعیل، گوسفندى را که خداوند فرستاده بود ذبح نماید، حضرت ابراهیم علیه السّلام در دل آرزو کرد که اى کاش فرزندش اسماعیل را به دست خود ذبح مى  کرد و دستور ذبح گوسفند بجاى ذبح فرزندش به او داده نشده بود، تا به این  وسیله احساس پدرى را که عزیزترین فرزندش را به دست خود ذبح مى  کند، داشته باشد و در نتیجه، شایسته رفیع  ترین درجات ثواب در صبر بر مصائب شود، خداوند عزّ و جلّ نیز به او وحى فرمود که: اى ابراهیم! محبوبترین خلق من، نزد تو کیست! ابراهیم گفت: خدایا! مخلوقى خلق نکرده اى که از حبیبت محمّد صلى اللَّه علیه و آله نزد من محبوبتر باشد، خداوند به او وحى فرمود که: اى ابراهیم آیا او را بیشتر دوست دارى یا خودت را؟ او گفت: نه، او را بیشتر دوست دارم، خداوند فرمود: آیا فرزند او را بیشتر دوست دارى یا فرزند خودت را؟ عرض کرد: فرزند او را، خداوند فرمود: آیا بریده شدن سر فرزند او از روى ظلم، به دست دشمنانش دل تو را بیشتر به درد مى  آورد یا بریدن سر فرزندت به دست خودت بخاطر اطاعت از فرمان من؟ گفت: بریده شدن سر فرزند او به دست دشمنانش دل مرا بیشتر به درد مى  آورد، خداوند فرمود: گروهى که خود را از امّت محمّد صلى اللَّه علیه و آله مى  دانند، فرزندش حسین را به ظلم و ستم به مانند گوسفند ذبح خواهند کرد و با این کار مستوجب خشم و غضب من خواهند شد، ابراهیم علیه السّلام بر این مطلب جزع و فزع نموده، دلش به درد آمد و شروع به گریه کرد، خداوند عزّ و جلّ هم به او چنین وحى فرمود: اى ابراهیم! به خاطر این ناراحتى و جزع و فزعت بر حسین و قتل او، ناراحتى و اندوهت بر اسماعیل را- در صورتى که اگر او را ذبح مى  کردى- پذیرفتم، و رفیع ترین درجات را به تو خواهم داد، و این همان مطلبى است که آیه  «وَ فَدَیْناهُ بِذِبْحٍ عَظِیمٍ » (ذبح بزرگى را جایگزین او کردیم- ) بدان اشاره دارد. و لا حول و لا قوّة إلّا باللَّه العلیّ العظیم . (ترجمه عیون أخبار الرضا علیه السلام، ج 1، ص: 427)

با اختلاف نظر درباره اینکه آیا منظور از ذبح عظیم امام حسین علیه السلام است یا خیر ولی حرکت امام با حرکت ابراهیم مشابهت داشت :

  1. حضرت ابراهیم و امام حسین علیهم السلام هردو در راه خدا مورد امتحان قرار گرفتند آن هم به وسیله نفس و فدا کردن اولاد : أَنِّی أَذْبَحُکَ ...
  2. همانگونه که فرزند ابراهیم در راه خدا تسلیم بود «یا أَبَتِ افْعَلْ ما تُوْمَرُ» فرزند امام حسین علیه السلام نیز چنین بود به نقل تواریخ، وقتی کاروان حسینی به منزلگاه «قصر بنی مقاتل» رسید، در مسیر حرکت، یک لحظه خواب چشمان امام حسین علیه السلام را گرفت، وقتی بیدار شد، فرمود: «انّا للّه و انّا الیه راجعون، والحمد لله ربّ العالمین» سه بار این جمله را تکرار کرد که به طور ضمنی اشاره به حادثه تلخ و مصیبت و شهادت داشت.

وقتی علی اکبر این جملات را از پدر شنید و وقتی که فهمید همه شهید می شوند سوالی که از امام علیه السلام کردند این بود که آیا بر حق هستیم، پدر جواب داد بلی، علی اکبر گفت: پس، دیگر چه باک از مردن در راه حق؟ امام حسین علیه السلام فرمود: خدا جزای خیر به تو بدهد؛ بهترین پاداشی که به فرزندی نسبت به پدرش می دهند. (ارشاد مفید، ص 226)

  1. در هر دو حادثه از خداوند طلب صبر کرده و صبر پیشه نمودند، حضرت اسماعیل فرمود : «سَتَجِدُنِی إِنْ شاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِینَ» و امام حسین علیه السلام نیز در تمام حوادث سخت کربلا صبر نموده و چیزی جز رضای الهی مد نظرشان نبود به گونه ای که هلال بن نافع می گوید: به خدا قسم کشته به خون آغشته ای را ،بهتر و خوشتر از او هرگز ندیده بودم که چنین با خدا نجوا می کرد: «الهی رِضاً بِرِضِاکَ، صَبراً عَلی قَضائِک یا رَبَ لا الهَ سِواکَ...» خدایا! راضی به رضای تو هستم و در برابر قضای تو صبر می کنم.

گر چه در اینکه آیا خداوند امام حسین علیه السلام را فدای اسماعیل کرده  یا نه اختلاف نظر است ولی در شباهت حرکت و اینکه هر دو مورد آزمایش الهی قرار گرفته و با توسل به درگاه الهی و درخواست صبر از خداوند تسلیم اراده او شدند و دو قربانگاه (منی و کربلا) ایجاد کردند که از شعائر و نشانه های خداوند می باشد که به دستور خداوند واجب است آنها را تعظیم بداریم و نشانه تقوا می باشد: « وَمَنْ یُعَظِّمَ شعائِرَ اللّه فَإنَّها مِن تَقْوی القلوب»

هرکس شعائر الهی را بزرگ دارد ، این کار نشانه  ی تقوای دلها(ی آنها ) است.

منبرچهلم: پیشگویی‌هایی از شهادت امام حسین (ع)

آیه: سوره آل عمران آیه 171 یستبشرون بنعمة من الله و فضل و ان الله لا یضییع اجرالمومنین آنان (شهدا) را مژده نعمت و فضل خدا می دهند و خدا پاداش مومنان را تباه نمی کند.

حدیث: وَ جَاءَتْ أُمُّ سَلَمَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهَا إِلَى النَّبِیِّ ص فَقَالَتْ یَا رَسُولَ اللَّهِ یَحْضُرُ الْأَضْحَى وَ لَیْسَ عِنْدِی ثَمَنُ الْأُضْحِیَّةِ فَأَسْتَقْرِضُ وَ أُضَحِّی فَقَالَ اسْتَقْرِضِی وَ ضَحِّی فَإِنَّهُ دَیْنٌ مَقْضِیٌّ.امّ سلمه نزد رسول خدا صلی الله علیه واله آمد و گفت: یا رسول اللّه! عید أضحى فرا می رسد و من بهاى قربانى ندارم؛ پس آیا اجازه دارم قرض بگیرم و قربانى کنم؟. حضرت فرمود: قرض بگیر و قربانی کن؛ زیرا آن قرضی است ادا شدنى (یعنى این‌ قرض را خداوند سبحان ادا مى ‌کند چون در جهت رضاى اوست)

سیمای عید قربان: "قربانی کردن " نمادی از قطع دلبستگی و وابستگی ها و جلوه ای از ایثار مال و جان در راه محبوب واقعی و رضای خدا است . بنابراین اسرار قربانی و تأثیر آن در آمادگی روحی برای دوری از هرگونه منفعت طلبی و زیاده خواهی آشکارمی شود ,از جمله آموزه های اسلام برای تکامل و رشد انسان ها, ایثار از جان و مال است ; یعنی , انسان , همه دارایی ها و امکاناتش را امانتی الهی بداند که باید در طریق بندگی هزینه کند. لذا انسان در مراحل مختلف زندگی امتحان می شود, از جمله امتحان حضرت ابراهیم (ع ) به قربانی کردن اسماعیل فرزند دلبند خود, (صافات , آیه 102). البته آنچه که از قربانی کردن و رسیدن به مقام قرب الهی به وسیله ذبح گوسفند, لحاظ شده است , قطع علقه های روحی و مالی است که باعث تقوای قلب و طهارت نفس می گردد. خداوند متعال می فرماید: "وقتی شما قربانی می کنید آنچه که متعلق به خدا است , تقوای شماست نه گوشت و پوست قربانی", (حج , آیه 37). خلاصه این که ظاهر کار سر بریدن است ; اما واقعیت قضیه نهایت تسلیم , سرسپردگی , عشق و علاقه بنده به مولای خود است . قربانی کردن در واقع نوعی جهاد با نفس درجهت زدودن تعلقات و وابستگی های دنیایی و مادی و رهایی از زندان مال پرستی و دنیاطلبی است . بنابراین قربانی نمادی از قربانی کردن هواهای نفسانی و ذبح نفس اماره است .

احکام قربانی کردن: چه احکام و شرایطی در زمان ذبح و قربانی بایستی رعایت شود؟سربریدن حیوان پنج شرط دارد :کسى که سر حیوان را مى‌برد باید مسلمان باشد، سر حیوان را با چاقویی از جنس آهن ببرند، در موقع سر بریدن، جلوى بدن حیوان رو به قبله باشد، وقتى که مى‌خواهد سر حیوان را ببرد، به نیت سر بریدن نام خدا را ببرد و همین قدر که بگوید: «بسم اللّه» کافى است و حیوان بعد از سر بریدن حرکتى بکند که معلوم شود؛ زنده بوده است.اگر بخواهند شتر را بکشند که بعد از جان دادن پاک و حلال باشد، باید با پنج شرطى که براى سر بریدن حیوانات گفته شد، کارد یا چیز دیگرى که از آهن و برنده باشد، در گودى بین گردن و سینه‌اش فرو کنند.

قربانی درکربلا: ذبح عظیم، امام حسین:از سنت های الهی، امتحان و آزمایش های گوناگون مخلوقات است، همانگونه که در قرآن آمده است: «وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْ ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ» و به وسیله این آزمایش ها است که افراد به درجه و مقام بالای معنوی می رسند و یا برعکس به درجه شقاوت و گمراهی نزول پیدا می کنند.در روایت داریم هر وقت حضرت ابراهیم علیه السلام در هر آزمایشى موفّق مى  شد، به مقامى مى  رسید: در مرحله نخستین، عبداللّه شد. سپس به مقام نبى اللهی رسید و پس از آن رسول اللّه، خلیل اللّه و در نهایت به مقام امامت و رهبرى مردم منصوب گردید.یکی از آزمایش های حضرت ابراهیم علیه السلام امتحان شدن به فرزند و قربانی کردنش در راه خداست که خداوند این داستان را چنین نقل می کند: « فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْیَ قالَ یا بُنَیَّ إِنِّی أَرى  فِی الْمَنامِ أَنِّی أَذْبَحُکَ فَانْظُرْ ما ذا تَرى  قالَ یا أَبَتِ افْعَلْ ما تُوْمَرُ سَتَجِدُنِی إِنْ شاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِینَ »پدر گفت: اى فرزندم! همانا در خواب (چنین) مى بینم که تو را ذبح مى  کنم پس بنگر که چه مى  بینى و نظرت چیست؟ فرزند گفت: اى پدر! آن چه را مأمور شده  اى انجام ده که به زودى اگر خدا بخواهد مرا از صبر کنندگان خواهى یافت.بعد از آنکه  حضرت اسمائیل به پدرش فرمود که من صبر میکنم  ابراهیم، گونه  ى فرزند را بر خاک نهاد (تا ذبحش کند)، او را ندا دادیم که اى ابراهیم! حقّاً که رویایت را تحقق بخشیدى (و امر ما را اطاعت کردى)، همانا ما نیکوکاران را این گونه پاداش مى دهیم (و نیّت عمل خیر آنان را به جاى عمل قبول مى  کنیم). همانا این همان آزمایش آشکار بود. بعد از آنکه حضرت ابراهیم اراده کرد فرزندش را ذبح کند خداوند به ابراهیم فرمود: وَ فَدَیْناهُ بِذِبْحٍ عَظِیمٍ (5) و ما قربانى بزرگى را فداى او کردیم که در روایات است یک قوچی آمد و ابراهیم قربانی کرد. یعنى خدا قربانى عظیم و مستمرّ حجّ را عوض اسماعیل قرار داد و افتتاح آنرا توسط ابراهیم علیه السّلام محوّل کرد.اما بعضی مفسرین به استناد روایتی از امام رضا علیه السلام گفته اند منظور از ذبح عظیم قوچ نمی باشد  بلکه امام حسین علیه السلام می باشد که از نسل و ذریه ابراهیم بوده و در کربلا به شهادت رسید و سر از بدنش جدا کردند.